سرشناسه : همایش ملی جریان شناسی تدبر قرآن کریم و ظرفیتهای اجتماعی آن در ایران معاصر
عنوان و نام پدیدآور : همایش ملی جریان شناسی تدبر قرآن کریم و ظرفیتهای اجتماعی آن در ایران معاصر (مجموعه مقالات)/ به کوشش قاسم درزی ؛ [برگزارکننده] انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی.
مشخصات نشر : اراک: جهاد دانشگاهی، سازمان انتشارات واحد استان مرکزی،1401.
مشخصات ظاهری : 655 ص.
شابک : 7-67-5702-622-978
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14 -- کنگره ها
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century -- Congresses
موضوع : قرآن و اجتماع -- کنگره ها
*Qur'an and social problems -- Congresses
شناسه افزوده : درزی، قاسم، 1363، گردآورنده
شناسه افزوده : انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی
شناسه افزوده : جهاد دانشگاهی. سازمان انتشارات. واحد استان مرکزی
شناسه افزوده : Press Organization Jahad-e Daneshgahi. Vahed-e Ostan Markazi
رده بندی کنگره : 98BP
رده بندی دیویی : 179/297
شماره کتابشناسی ملی : 8861083
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا
همایش ملی جریان شناسی تدبر قرآن کریم و ظرفیتهای اجتماعی آن در ایران معاصر
به کوشش: دکتر قاسم درزی (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
ناشر: انتشارات جهاد دانشگاهی/ واحد استان مرکزی
چاپ: اول
شمارگان: 1000
ویراستاری: حسین جدی
برگزار کننده همایش: انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی
صفحه آرایی: الهه حسین آبادی
قیمت: 100000 تومان
1-اراک-میدان شریعتی-دانشگاه اراک-کتاب فروشی جهاد دانشگاهی
تلفن:32789690-086
2- تهران خ انقلاب بین فلسطین و چهارراه ولیعصر جنب مؤسسه نمایشگاه های فرهنگی ایران
تلفن:6-66487625
فروشگاه اینترنتی: www.16book.ir
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
همایش ملی جریان شناسی تدبر قرآن کریم و ظرفیتهای اجتماعی آن در ایران معاصر
(مجموعه مقالات)
انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی
به کوشش:
دکتر قاسم درزی
(عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
بهار 1401
ص: 3
یا لطیف
حمد و سپاس ایزد منان را که با الطاف بیکران خود این توفیق را به ما ارزانی داشت تا بتوانیم در راه ارتقای دانش عمومی و فرهنگ این مرز و بوم در زمینه چاپ و نشر کتب علمی دانشگاهی، پژوهشی و فرهنگی طبق مأموریت لحاظ شده در اساسنامه جهاد دانشگاهی گام هایی هرچند کوچک برداشته و در انجام رسالتی که بر عهده داریم، مؤثر واقع شویم. گستردگی ابزار ارتباطی و توسعه روزافزون آن، شرایطی را به وجود آورده که هرروز شاهد تحولات اساسی چشمگیری در سطح جهان هستیم. گرچه این تحولات، حوزه نشر را نیز دستخوش تحول نموده و تنوع خاصی در شیوه های مطالعه ایجاد کرده است اما کتاب به عنوان قدیمی ترین راه دستیابی به اطلاعات و اطلاع رسانی، هنوز جایگاه خود را دارد. انتشارات جهاددانشگاهی استان مرکزی بر این باور است که از مهم ترین حرکت ها در راه بهبود ساختارهای علمی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور، دستیابی به تازه های دانش و نشر یافته های مفید پژوهشگران است. بدین منظور سعی وافر دارد تا در این زمینه فعالیت های مؤثرتری را در تولید محتوا، ترویج فرهنگ کتابخوانی، خدمات نشر و توزیع کتاب دنبال نماید و در این راستا از رهنمود مخاطبان و خوانندگان فرهیخته ای که می توانند ما را در ارتقای سطح کیفی و کمی این مهم یاری نمایند مشتاقانه استقبال می نماییم.
امید است این دستاورد علمی و فرهنگی مورد بهره برداری دانشجویان، اساتید، پژوهشگران و علاقمندان ارجمند قرار گیرد.
انتشارات جهاد دانشگاهی
استان مرکزی
ص: 4
فهرست مطالب
عنوان صفحه
دیباچه 9
1. مبانی حقوق زن در خانواده از نگاه اسلام و کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان (بر اساس رویکرد تدبری متفکران مسلمان)
خدیجه احمدی بیغش- حسین ثقفی هیر-ملیحه اسماعیلی 13
2. عوامل و آثار روان شناختی بخشش از ديدگاه قرآن و روانشناسي
خدیجه احمدی بیغش- سيده طاهره ميرخاني 35
3. واکاوی و نقد شیوه های رایج تدبری در قرآن کریم (مورد پژوهی؛ شیوه معنا- واژه محور، موضوع محور، سوره محور، سوره-واژه محور)
مهدی اسمعیلی صدرآبادی-سارا حیدری- شیما محمود پور قمصر 53
4. بایسته های تدبر در قرآن از منظر بانو «امین اصفهانی»
مهدی اسمعیلی صدرآبادی 93
5. تدبر در قرآن، جریانی فهم گرا یا عمل گرا بررسی جریان های تدبر در قرآن در ایران معاصر از کیوان قزوینی تا اخوت
نرگس بهشتی 113
6. امین احسن اصلاحی طلایه دار رهیافت های تدبری به قرآن
فروغ پارسا 137
7. پدیدارشناسی مرگ در تفسیر نمونه
ژیلا حاجی پوران بنام، حسین ستار 151
8. مبانی و روش های مشترک جریان های تدبر در قرآن در ایران معاصر
علی حبیبی- علی رضا فخاری 185
ص: 5
9. تدبر در سوره الرحمن و اثبات وجود خدا
وحیده حمامی 225
10. تدبّر و فهم قرآن کریم با تاکید بر آرای علامّه طباطبایی
شیرین رجب زاده-جانمحمد دهقان پور 241
11. نقد و بررسی روش و مبانی تفسیری جریان فکری «شِعاریان»
محسن رفعت 263
12. رهیافتی به ترجمه «تدبّر» در قرآن کریم به زبان های فارسی، انگلیسی و فرانسه
معصومه ریعان- نفیسه علی پور 295
13. چیستی تدبّر و رابطه آن با فهم قرآن
مجید زیدی جودکی- زیبا ارجونی 327
14. بررسی و تحلیل واژههای قریب المعنی با واژه «تدبّر»
مجید زیدی جودکی- زیبا ارجونی 345
15. رویکرد تفسیر نمونه به زن و حقوق زن
زینب ستار- حسین ستار 361
16. تدبر در سوره نساء با رویکرد عدالت اقتصادی
مریم صانع پور 383
17. تدبر و مسئله فهم قرآن کریم
مرضیه صائمی-سيد محمد رضوي 411
18. سبب نزول در تفسیر، فضای سخن در تدبر
علی صبوحی طسوجی- طاهره چینی فروشان 441
19. واکاوی جایگاه «تدبّر در قرآن» در فرضیه سازی علمی قرآن
حسین صدیقی- عباس خان محمدی 465
ص: 6
20. واکاوی مبانی، کارکردها و شیوه «تدبّر در قرآن» در کلام حضرت آیت الله خامنه ای
حسین صدیقی 485
21. تدبر در قرآن با رویکرد مناسبات سور
معصومه طاهریان قادی- محمدحسن رستمی 509
22. باز شناسی لغوی و روایی مفهوم تدبر قرآن و ارائه الگوی عملی و مراحل آن
مصطفی عباسی مقدم 537
23. شناسایی زمینه تاریخی متن قرآن از روش فهم تدبری در چارچوب نظریه انسجام
شروان عطایی- علی صبوحی 565
24. تفسیر تدبری قرآن کریم
عبدالهادی فقهی زاده 589
25. بایسته های تدبر در قرآن از منظر استاد «صفایی حائری»
محسن قاسم پور- سیّد محمّد موسوی 597
26. بررسی ظرفیت ها و کارکردهای اجتماعی تدبر در توسعه فرهنگ قرآنی در ایران معاصر محمد مهدوی- زینب احمد پور ترکمانی- فاطمه نگهبان قراملکی 623
27. باز خوانی و تدبر در کتاب مقدس و قرآن : بنیادگرایان و جایگاه کنونی زنان در جامعه لیلا هوشنگی؛ مریم نظری 639
ص: 7
ص: 8
تدبر قرآن و چیستی آن، از بنیادی ترین مفاهیم، در آموزه های تفسیری و سنت دینی به شمار می رود. از دیر باز مفسران و قرآن پژوهان در باب چیستی، ماهیت و مصادیق آن نکات قابل توجه و ارزشمندی را بیان کرده اند. این نکات را می توان مشتمل بر اهمیت و ضرورت این مقوله مهم و همچنین هدف و كاركردهاي آن، هم در عرصه معرفت دینی و هم در قلمرو اجتماعی دانست. افزون بر این و در یک نگاه کلی دراین باره می توان از منظرهای متفاوت دیگری هم سخن به میان آورد؛ منظرهایی مانند: شیوه های تدبر در قرآن، مصادیق تدبر در قرآن و آموزه های معصومان، جایگاه و ضرورت تدبر از نگاه مفسران متقدم و متأخر، رویکردهای مفسران و قرآن پژوهان معاصر به تدبر.
بر اساس آموزه قرآنی و آیاتی مانند « كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أ...» (ص، 29) تدبر در یکجا اساساً در پیوند باهدف از نزول قرآن بیان شده است؛ و درجایی دیگر از همین آیه «تدبر» به مثابه بستر و زمینه ساز تذکر در نظر گرفته شده است. همچنین بر مبنای آموزه ای دیگر از قرآن کریم (محمد، 24)، تدبر قرآن، زمینه ای برای گشایش و گشودگی قلب و پیامد خطرناک تدبر نکردن، قفل خوردن بر دل و قلب آدمی عنوان شده است. در آیه ای دیگر (نساء،82) چنین به دست می آید که با تدبر در قرآن است که می توان به وحیانی بودن این کتاب الهی پی
ص: 9
برد و بر آن اذعان نمود؛ نشانه بارز آن هم انسجام و یکدستی وعدم تناقض در قرآن است.
همچنین در ادبیات روایی فرازهایی بس بلند و شکوه آفرین در خصوص لزوم تدبر و نتایج درخشان آن به چشم می خورد. می توان گفت سخنانی ازاین دست، در مقام تفسیر و تبیین و چگونگی همان تدبری است که در آموزه های قرآنی از آن سخن رفته است. از این میان تأکید و تصریح های حضرات معصومان (علیهم السلام)، بر مقولاتی مانند فهم، عبرت گیری و... در برون رفت از تردیدها و شبهات در مسیر زندگی قابل توجه است و اهمیت تدبر در روایات را نشان می دهد. از آن جمله آنجا که پیامبر به فهم قرآن که نتیجه تدبر است تصریح کرده است: «مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ» (وسائل الشیعة، 27: 193). درجایی دیگر امام علی(ع) فرموده اند: «تَدَبَّرُوا آيَاتِ الْقُرْآنِ وَ اعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ أَبْلَغُ الْعِبَر» (شرح غررالحكم، 3: 84). امام صادق(ع) نیز خطاب به مفضل بن عمر جعفی فرموده اند: « يَا مُفَضَّلُ لَوْ تَدَبَّرَ الْقُرْآنَ شِيعَتُنَا لَمَا شَكُّوا فِي فَضْلِنَا» (بحار الأنوار، 53: 25). این قبيل روایات، درواقع نمونه هایی از این سخنان والاي معصومين تلقي مي شود. اینکه در محافل قرانی و قرائات بارها بر پیوند وثیق قرائت و تدبر تأکید می شود و شاهد آن هم کلام امیر بیان و مولای متقیان است که فرموده اند: «أَلَا لَا خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّر» (کافی، 1: 36)، در جای خود بیانگر اهمیت تدبر است. سخنان برآمده از قرآن و سنت در باب اهمیت تدبر بسی فراتر از این هاست که پرداختن به آن ها مجالی فراتر از این می طلبد.
در ایران معاصر، رویکردهای متفاوتی نسبت به تدبر در قرآن وجود دارد. در ضرورت آگاهی و ارج نهادن به فعالیت های صاحبان چنین رویکردهایی کمترین تردیدی وجود ندارد. در عین حال نباید از بررسی و تحلیل چیستی شیوه های تدبری چنین جریاناتی هم غفلت ورزید. در همین زمینه و بر اساس برخی پژوهش های انجام گرفته پیرامون فعالیت های جریان های تدبری، می توان از رویکردهای تدبری
ص: 10
علی صفائی حائری (معروف به عین صاد)، مکتب تدبری امام خمینی و فرزندشان آیت الله مصطفی خمینی، جریان های تدبری آیت الله جوادی آملی، استاد احمدرضا اخوت، استاد الهی زاده و استاد صبوحی طسوجی و استاد لسانی فشارکی گفتگو کرد. از وجوه اشتراک و افتراق آن ها بحث نمود و بعضاً به نقد و بررسی آن ها پرداخت. این همه، در کنار نسبت این فعالیت ها با مطالعات میان رشته ای قرآن و دانش های دیگر هم، از اهمیت مباحث و محورهای این همایش حکایت دارد.
باری، بر مبنای جایگاه والای تدبر در آموزه های دینی از یکسو و توجه به مرجعیت علمی و حتی اجتماعی انجمن های علمی-که رسالت آن بر فرهیختگان و جامعه نخبگانی کشور آشکار است، انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامي، در ادامه برگزاری همایش های پیشین خود، ضرورت برگزاری همایشی حول محور «تدبر» را احساس نمود و آن را از وظایف و مأموریت های خود به شمار آورد. ایده برگزاری این همایش در سال گذشته در این انجمن علمی مطرح گردید. ازآنجاکه تدبر قرآن کارکردهای اجتماعی و تأثیرگذاری دارد بر آن شدیم که با معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایده همایش را به شور گذاشته و همکاری آن نهاد ارجمند را هم جلب نماییم که باکمال خوشبختی با استقبال آن معاونت محترم مواجه شد؛ لذا این معاونت با اجابت دعوت انجمن مبنی بر همکاری، مجدانه در برگزاری این همایش اهتمام ورزید. با این همایش فاخر دانشگاه های: تهران، شهید بهشتی، الزهرا(س)، امام صادق علیه السلام، قم، کاشان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، انجمن علمی اعجاز، حوزه های علمیه خواهران سراسر کشور، و انجمن علمی نهج البلاغه همکاری داشته و اساتید برجسته ای از این دانشگاه ها و مراکز علمی در کمیته علمی همایش حضور داشتند که از همراهی علمی همه این فرهیختگان و گرامیان سپاسگزاریم. شایان ذکر است که پس از ارزیابی مقالات رسیده به دبیرخانه همایش بیش از 50 مقاله توسط کمیته علمی مورد تأیید قرار گرفت و درمجموعه چکیده این همایش که پیش روی خوانندگان گرامی قرار داده منتشرشده
ص: 11
است. این مقالات با توجه به محورهای اعلام شده در چهار بخش مفهوم شناسی، جریان های تدبری، ظرفیت های اجتماعی، روش شناسی و مطالعات انتقادی دسته بندی شده و در روز همایش به عنوان مقالات برگزیده توسط پژوهشگران ارجمند ارائه گردید. توفیق همه دانشوران گرامی و فرهیختگان ارجمند و گرانمایه را در خدمت به ساحت مقدس قرآن کریم از خداوند بزرگ خواهانیم.
و الله من وراء القصد
محسن قاسم پور
دبیر علمی همایش
ص: 12
نظام حقوقی زن در خانواده در سطح جهان تحت تأثیر تحولات اجتماعی، چالش ها و مسائلی قرارگرفته است که پاره ای از این تحولات، دلیلی برای تزلزل و ناپایداری موقعیت خانواده شده است. ازجمله این تحولات می توان به وضع قوانین جدید و معاهدات و کنوانسیون هایی همچون کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان اشاره کرد که به عنوان یک معاهده ی الزام آور بر چهار مبنای عمده حاکم بر اعلامیه حقوق بشر یعنی آزادی، مادی گرایی، فردگرایی و تساوی حقوق زن و مرد بر پایه مبانی سکولاریستی، لیبرالیستی و اومانیستی شکل گرفته است. نگارندگان با اتخاذ روش مقایسه ای و شیوهای نقادانه ضمن توصیف و تحلیل این مبانی در نگاه قرآن کریم از نگاه اندیشمندان مسلمان به این نتیجه می رسد که باوجود واژگان مشترک
ص: 13
همچون «آزادی»، «حقوق بشر»، «تساوی در بین مکاتب حقوقی»، برداشت ها می تواند متفاوت باشد، به صورتی که این تفاوت ها در باورهای مبنایی و جهان بینی آن مکاتب ریشه دارد و دیگر اینکه مبانی حاکم بر کنوانسیون یادشده در تفکر اسلامی جایگاهی ندارند و مورد تأیید نیست. نویسندگان سعی دارند از طریق تدبّر در آیات قرآن و دیدگاه متفکران اسلامی، مجرای مناسبی فراهم آورند که در سایه آن بتوان با احیای تفکر دینی در بین مذاهب فقهی، الگوی واحدی در سطح بین الملل ارائه دهند.
کلید واژه ها: اسلام؛ رفع تبعیض علیه زنان؛ حقوق بشر؛ حقوق زنان؛ برابری؛ خانواده.
با نگاهی بر وقایع تاریخی فمینیست ها در حوزه رخدادهای مهم حقوقی و اجتماعی می توان به این واقعیت اذعان داشت که درواقع فمینیسم واکنش زن غربی مدرن، در برابر فرهنگ به جای مانده از عصر سنت اروپایی است. این نهضت، از یک سو ریشه در مفاهیم جدید عصر روشنگری در حوزه فلسفه و علوم اجتماعی، ازجمله اومانیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم، تساوی، حقوق بشر و آزادی های اجتماعی دارد که با پیروزی انقلاب فرانسه و تدوین قانون حقوق بشر در این کشور رسمیت یافت و از سویی دیگر، وامدار موج تحول گرایی اجتماعی و سیاسی، حقوق محوری و فضای باز پس از انقلاب فرانسه و بالاخره، متأثر از موج صنعتی شدن غرب و شکل گیری طبقه ای به نام سرمایه داران و کارفرمایان است (یزدانی،1382:13). با این توصیف می توان غرب و اندیشه های غربی را بستر و خواستگاه اصلی جریان فمینیسم دانست.
حقوق خانوادگی زن در غرب که در کنوانسیونی به نام «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» وضع شده است درواقع ثمره و دستاورد گفتمان فمینیسم و یا جنبش دفاع
ص: 14
از حقوق زنان هست و باید دانست که هر ماده حقوقی برای اینکه بر صفحات متون حقوقی نقش بندد و به مرحله اجرا برسد. پیرو تفسیرها و برداشت های هر مکتب از آن ماده می باشد و تفاوت در برداشت ها و تفاسیر در باورهای مبنایی و جهان بینی هر مکتب ریشه دارد(جوادی آملی،1375: 260) واژه هایی نظیر تساوی و برابری، آزادی، حقوق بشر و مانند آن ها واژه هایی زیبا و دل فریبی است که همه مکاتب حقوقی از آن دم می زنند و مدعی تحقق آن اند اما ضمیر حقیقت بین انسان به او آگاهی می دهد که نباید به این ظاهر فریبا دل بست بلکه باید دید ورای این واژه ها چه باورها و مفاهیمی نهفته است باید دید که این واژه ها برگرفته از چه مبانی فکری بوده است. باوجود واژگان مشترک و یکسان در کنوانسیون رفع تبعیض علیه حقوق زن و حقوق زن در اسلام نباید از وجود تفاوت ها مبنایی که ریشه در جهان بینی های متفاوت دارد، غفلت ورزید و به راحتی برای رسیدن به تفاهم سر عظیم در مقابل کنوانسیون و باورهای غربی فرود آورد که این مستلزم فدا شدن باورهای اصیل اسلام و ارزش های اصیل انسانی، خواهد شد. در این مقاله برای دوری از این غفلت غیرقابل جبران، به بررسی تعارضات مبنایی کنوانسیون در حیطه حقوق زن در خانواده با مشترکات مذاهب فقهی در اسلام می پردازیم.
حقوق اساسی و یا حقوق بشر یکی از واژگانی است که به طور مکرر در متن کنوانسیون تکرار شده است و درواقع متن کنوانسیون به استناد خود کنوانسیون، با عنایت به آن نوشته شده است و این در حالی است که آنچه قانون گذار غربی از حقوق بشر اراده کرده است با آنچه قانون گذار اسلام از حقوق بشر اراده می کند ازلحاظ مبنای قانون گذاری و زیرساخت های آن متفاوت است.اگرچه این تفاوت ها در خصوص این دو اراده، بسیار است اما یک تفاوت اساسی که مربوط به موضوع بحث ما نیز هست. با این سؤال مطرح می شود که آیا اساساً
ص: 15
اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان مجموعه ای از قوانین که به دست انسان و بر مبنای طبیعت عقول بشر نوشته شده است می تواند مشروعیت داشته باشد و مبنای مشروعیت دیگر قوانین قرار گیرد تا از این رهگذر کنوانسیون ها و عهدنامه های بین المللی بر اساس آن نوشته شوند؟! پاسخ به این سؤال مستلزم این است که مبنای مشروعیت قواعد حقوقی از نگاه قانون گذار غرب و اسلام موردبررسی و ارزیابی قرار گیرد تا از این طریق عدم صلاحیت معیار و مبنایی که کنوانسیون با عنایت بر آن تنظیم شده- اعلامیه جهانی حقوق بشر- احراز شود. لذا این موضوع را می توان به عنوان اولین مبنا در دو قسمت مورد بررسی قرارداد که قسمت نخست به حقوق بشر در کنوانسیون و قسمت دوم به حقوق بشر در اسلام اختصاص یافته است.
یکی دیگر از مبانی کنوانسیون حقوق زن که برگرفته از تفکر اومانیستی حاکم بر کنوانسیون می باشد «مادی گرایی» است. بررسی مواد کنوانسیون نشان می دهد که کنوانسیون، دفاع از حقوق زنان را منحصر به حقوق مادی آن ها می داند درحالی که در اسلام حقوق زنان به گونه ای تدوین شده که حقوق مادی و معنوی به نحو متعادل با هم لحاظ شده اند. در این گفتار این دو رویکرد به طور مستقل موردبررسی قرار می گیرد.
در کنوانسیون، قانون گذار غربی برای احقاق حقوق زنان صرفاً به منافع مادی و احقاق حقوق مادی آن ها پرداخته و از حقوق معنوی سخنی به میان نیاورده است. گرایش مادی کنوانسیون را می توان در مواد متعددی از آن به خصوص مواد مربوط به حقوقخانواده ملاحظه نمود. ازجمله آنکه: در مقدمه کنوانسیون آمده است «با در نظر گرفتن سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده و پیشرفت جامعه، که تاکنون کاملاً
ص: 16
شناسایی نشده است، اهمیت اجتماعی مادری و نقش والدین در خانواده و در تربیت کودکان و با آگاهی از اینکه نقش زنان در تولیدمثل نباید اساس تبعیض بوده بلکه تربیت کودکان نیازمند تقسیم مسئولیت بین زن و مرد و جامعه به طورکلی می باشد.» همچنین در بند ب ماده 5 می گوید: «حصول اطمینان از اینکه آموزش خانواده شامل درک صحیح از وضعیت مادی به عنوان یک وظیفه اجتماعی و شناسایی مسئولیت مشترک زنان و مردان در پرورش و تربیت کودکان خود باشد.» همان طور که ملاحظه می شود در کنوانسیون نقش مادری به عنوان یک نقش اجتماعی که یک نقش صرفاً مادی است، معرفی شده است بدون اینکه زوایای معنوی آن لحاظ شود.
پاملاابوت به عنوان یک جامعه شناس غربی در امور زنان، با بیان نظریه افراطی و منفی گرایانه فمینیست ها به «بچه زایی زنان» بیان می کند «باید بین قابلیت طبیعی بچه دار شدن و نقش اجتماعی مادر تمایز قائل شد»(ابوت، 1380: 131). فمینیست ها معتقدند که به اشتباه در طول تاریخ این مشغله (مادری) برای زنان لذت آور و بهجت آفرین معرفی شده و این امر به نوبه خود باعث گردیده است که مادران پرستاران طبیعی و منحصربه فرد فرزندان به حساب آیند، درحالی که ازنظر فمینیست ها هویت زیست شناختی فرد (زن بودن، مرد بودن) و خصوصیات آن دو، در امر مراقبت بی تأثیر است (ازنظر مدرنیته سنت به معنای هر امر ثابت می باشد که فمینیست های پست مدرن به هر گزارش ثابت اعتقادی ندارند و آن را قابل انتقاد می دانند. (علاسوند،1382: 47) باورهای سنتی شامل باورهای دینی و اخلاقی می شود. (احمدی، 1376: 9).
در نگاه کنوانسیون نقش مادری به این شکل که با علاقه در خانه بنشیند و کودکان خود را تربیت کند و با حضور خود فضای امنی برای همسر و فرزندان خودفراهم آورد صرفاً یک امر سنتی و کلیشه ای است. ازاین رو در مقدمه خود تغییر در نقش سنتی مردان وزنان در جامعه و خانواده برای دستیابی به مساوات کامل میان
ص: 17
زنان و مردان را ضروری می داند و همچنین تعدیل الگوهای اجتماعی و فرهنگی رفتاری مردان و زنان به منظور از میان برداشتن تعصبات و کلیه روش های سنتی و غیره که بر تفکر پست نگری یا برتر نگری هریک از دو جنس و یا تداوم نقش های کلیشه ای برای مردان و زنان استوار باشد؛ را از وظایف دول عضو کنوانسیون دانسته که باید اقدامات لازم را در این خصوص به عمل آورند (مقدمه و بند الف از ماده 5 کنوانسیون).
همان طور که مشاهده می شود در بند ح ماده 10 و ماده 12، بند (2-ب) ماده 14 و بند (1-ه-) ماده 16 به موضوع حق زن در پیشگیری از بارداری و تنظیم خانواده پرداخته شده است و یا بند و یا بند ب ماده 16 در انتخاب آزادانه همسر و بند ز ماده 16 آزادی در انتخاب شغل و پیشه و بندهایی نظیر آن همگی درصدد حقوق مادی زن است. ولی در کل کنوانسیون نمی توان بندی پیدا کرد که به حقوق معنوی زنان و یا برخورداری از اصول اخلاقی اشاره شده باشد.
در اعلامیه حقوق بشر اسلامی آمده است: «برای تحقق اموری که در شریعت جاودان اسلامی آمده است، ازجمله پاسداری از دین، جان، خرد، ناموس، مال، نسل و دیگر امتیازات چون جامعیت و میانه روی در کلیه مواضع و احکام، این شریعت، معنویات و مادیات را باهم درآمیخت و عقل و قلب را هماهنگ ساخت و میان حقوق و وظایف موازنه به وجود آورد و بین حرمت فرد و مصلحت عمومی تلفیقانی به وجود آورد و معیارهای قسط را میزان طرف های ذی ربط برقرار کرد تا اینکه نه طغیانی باشد و نه زیانی»(ناصر زاده،1372: 5). اسلام، در دفاع از حقوق زنان نیز بین حقوق مادی و معنوی آنان تلفیق ایجاد کرد ه است. درجایی که کنوانسیون به نقش مادر در خانوادهفقط با نگاه مادی می نگرد و به دنبال احقاق حقوق مادی اوست آیات و روایات اسلامی علاوه بر در نظر گرفتن مسئولیت مشترک پدر و مادر در رشد و تربیت
ص: 18
کودکان با لحاظ حق برخورداری زن از ارزش های متعالی معنوی، چنان نقش مادر را در تربیت فرزندان مؤثر می داند که او را به واسطه ی رسیدن به این مقام، شایسته ی احترام بیشتر و بهشت را جایگاه او می داند.
آن نظامی که مسائل را از محور طبیعت و ماده می نگرد کسی را که دارای میز بزرگ تر، سمت برتر و حقوق و مزایای بیشتری است افضل می داند، اما اسلام به این گونه امور بهایی نمی دهد و می گوید: عظمت انسان به جان آدم است و چیزی که جدای از جان آدم است فقط و فقط ابزار اجرایی است. بنابراین اگر کسی فقط از مزایای خارج از جان برخوردار باشد، جان متکامل نشده است و چیزی که مایة کمال جان است باید مزایای روحی باشد که غذای روح است و غذای روح را معارف و علوم و اخلاق و مزایای فاضله تشکیل می دهد و در این جهت بین زن و مرد امتیازی نیست، آنچه مورد تفاوت است، مایه امتیاز نیست و آنجا که مورد امتیاز است، مایه تفاوت نیست. ایشان در ادامه مباحث خود سر اینکه جهان غرب در خصوص زن، فرهنگ منحط و غلطی را ارائه کرده است در این می دانند که انسان شناسی آن ها همانند جهان بینی آن هاست و به عبارت دیگر انسان شناسی آن ها فرع بر جهان بینی آنان است، جهان بینی آن ها در حد «ما هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا...»(جاثیه، 24) است و چون جهان را در نشئه طبیعت خلاصه می کنند و از ماوراء طبیعت سهمی ندارند، انسان را نیز در قلمرو طبیعت خلاصه می کنند و صرفاً تن شناسند نه انسان شناس. دیدگاه آنان در انسان شناسی، این است که تمام حقیقت انسان را بدن و تن آدمی تشکیل می دهد. کسی که انسان شناسی اش برابر جهان شناسی مادی اوست، او هرگز در جهان سیر عمودی ندارد و نمی داند که مبدأ و منتهای سیر زندگی انسان چیست بلکه همواره سیر افقی دارد، همان گونه که اخترشناسی، دریا شناسی، گیاه شناسی و... این ها، مادی است، انسان شناسی ایشان نیز مادی است. (جوادیآملی،1377: 373-368). بنابراین در جهان بینی اسلام با توجه به بعد روحانی زن - که حقیقتی مشترک بین زن و مرد است به عنوان یک اصل و ابعادی مادی به عنوان فرع،
ص: 19
بین امور مادی و معنوی یک تلفیق متعادل صورت گرفته و احکام و حقوق مربوط به زن نیز در جهت تأمین منافع مادی و معنوی باهم، ترسیم شده است.
در بحث کوتاهی که از فردگرایی به عنوان یکی از مبانی فکری کنوانسیون در مقایسه با دیدگاه اسلام خواهیم داشت مشاهده می شود که نگاه اسلام به این مقوله متفاوت از نگاه کنوانسیون است.
فردگرایی به عنوان یک نظریه سیاسی و اخلاقی که کامروایی فرد را غایت عمل و زندگی می شمارد (آشوری 1370: 243) محصول تفکر اومانیستی و یکی دیگر از مبانی فکری حاکم بر کنوانسیون می باشد. نتیجه «استقلال فردی و غیرمسئولانه زن در خانواده» را به دنبال داشته است. استقلال فردی زن در خانواده درواقع از مواردی است که در کنوانسیون به آن تأکید شده است و می توان آن را دربندهای مختلف کنوانسیون مشاهده کرد ازجمله: بند 4 از ماده 15 که اعلام می دارد: «دول عضو به زنان و مردان حقوقی یکسان در برابر قانون مربوط به تردد افراد و آزادی در انتخاب مسکن و اقامتگاه اعطاء خواهند کرد». در این ماده که اشاره به آزادی زن در انتخاب مسکن و اقامتگاه دارد به معنای این است: زن به راحتی می تواند کانون خانواده را رها کند و به طور موقت و یا دائم در شهر دیگر اقامت داشته باشد و هرکدام به زندگی انفرادی خود مشغول باشند بدون اینکه زن ملزم باشد در محل اقامت مرد سکونت گزیند.بند واو ماده 9 نیز که اشاره به استقلال فردی زن در کسب تابعیت مستقل دارد اعلام می کند: دول عضو در مورد کسب تغییر یا حفظ تابعیت، حقوق مساوی با مردان به زنان اعطا خواهند کرد. دولت ها به ویژه تضمین می کنند که ازدواج با فرد
ص: 20
خارجی یا تغییر تابعیت شوهر در طی دوران ازدواج خودبه خود باعث تغییر تابعیت زن، بی وطن شدن یا تحمیل تابعیت شوهر به وی نگردد. «همچنین دول عضو به زنان و مردان در مورد تابعیت فرزندانشان حقوق مساوی اعطا خواهند کرد»
ماده 16 نیز که به حقوق فردی یکسان به عنوان شوهر و زن در همه موارد ازجمله حق انتخاب نام خانوادگی و شغل و حرفه اشاره دارد، به گونه ای به منظور تضمین منافع فردی زن تنظیم شده که به موجب آن منافع فردی زن به منافع و مصالح خانواده ترجیح دارد. بنابراین زن می تواند برای دست یابی به منافع و مقاصد شخصی خود هر شغل و حرفه ای را انتخاب کند حتی اگر برخلاف مصالح خانواده باشد و منجر به متلاشی شدن آن شود.
گرهارد هلسنکی می نویسد: «علل افت اقتدار خانواده را می توان مربوط به جهان بینی های دموکراتیک جوامع صنعتی دانست که به طورمعمول، بیش تر به حقوق فردی تأکید می ورزند تا بر مسئولیت های اجتماعی. روند دموکراسی به همان سان که نقش های سنتی نهادهای سیاسی و اقتصادی و آموزشی را دگرگون ساخت نقش خانواده را نیز تغییر داد.»(هلنسکی،1374: 471-470). همان طور که ملاحظه می شود، گرهارد هلسنکی به عنوان یک جامعه شناس غربی می گوید: خانواده هسته ای در جوامع غربی رفته رفته شکل می بازد و به نفع خانواده های آزاد، شاد و خارج از چارچوب ازدواج صحنه را خالی می کند. شمار فزاینده ای از مردان و زنان در پی زندگی مشترکی هستند بیرون از مدار ازدواج قراردادی، مردان و زنان اروپا دیگر حاضر نیستند ازدواج ناشاد را تحمل کنند. در سراسر اروپا، افزایش شمار و ملت های غیررسمی کاهش در میزان ازدواج را ترسیم می کند. یکی از پیامدهای این تغییرافزایش تعداد «خانواده های تک والدینی» بوده است. از دیدگاه پارلمان اروپا خانواده تک والدینی را باید «واحد خانواده» انگاشت و نباید در مورد آن هیچ گونه «تمیز و تبعیض قائل شد»(آندرئی،1986: 36)
ص: 21
«دین اسلام یک دین انفرادی محض نیست که تنها کارش تربیت مستقل فرد باشد بلکه به شخصیت اجتماعی و زندگی تعاونی افراد، کمال توجه را مبذول داشته»(خاتمی بروجردی، بی تا:65)، ازاین رو در نظام حقوقی اسلام، نهاد خانواده که نمود یک زندگی اجتماعی و تعاونی افراد است از اهمیت ویژه ای برخوردار است و به عنوان مهم ترین و محبوب ترین بنا در نزد خداوند می باشد.(1)
به همین منظور در این نظام قوانین گسترده ای جهت حفظ استحکام نهاد خانواده مقررشده است که «این قوانین زن و مرد را در کانون خانواده از حالت فرد مستقل بیگانه با منافع دیگران، خارج ساخته و آنان را نسبت به منافع سایر اعضای خانواده مسئول می سازد. از جمله این قوانین می توان این امور را برشمرد: «وجوب پرداخت نفقه زن و فرزندان توسط شوهر یا پدر (همچنین زکات فطره)»، «لزوم رعایت حقوق جنسی شوهر توسط زن و حقوق جنسی زن توسط شوهر با عنوان وجوب تمکین جنسی زن و وظیفه مردان در حق هم بستری زنان و مضاجعت)»، «وجوب پرداخت مهریه به زن»، «نقش خانواده زن و شوهر در استحکام بنیان خانواده (حضور دو داور از بستگان مرد و زن هنگام اختلاف خانوادگی)«، «حمایت پدر در ازدواج دختر (لزوم رضایت پدر در ازدواج دختر جهت رعایت مصلحت دختر)»، «رعایت احکام عده پس از جدایی از شوهر و قوانین مربوط به رجوع در عده طلاق رجعی»، «وجوب امر به معروف و نهی از منکر در کانون خانواده مطابق نص صریح قرآنی «قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلیکمْ ناراً»(خود وخانواده خویش را از آتش جهنم محافظت نمانید)»، «وجوب احترام به مادر و پدر»، «وجوب پرداخت نفقه اقارب»، «دیه عاقله در قتل غیرعمدی»، «وجوب صله رحم و... .» موضوع پیوند اعضای خانواده در اسلام از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی پس از مرکز فردی از خانواده، سایر اعضاء در تکفین، تدفین و نیز گاه قضای تکالیف
ص: 22
واجب او (پرداخت دیون، قضاء نماز، روزه و حج واجب) مسئول اند»(هاجری،1382: 103). بنابراین استقلال فردی زن در نظام حقوقی اسلام تا جایی که موجب تزلزل نهاد خانواده نشود به رسمیت شناخته شده است و زن مستقلاً می تواند حقوق خود را استیفا نماید.
در این گفتار، نخست برابری و تساوی حقوق زن و مرد از دیدگاه کنوانسیون موردبررسی قرار می گیرد و پس ازآن پیرامون همین موضوع، از دیدگاه اسلام بحث خواهد شد.
در مقدمه کنوانسیون آمده است. «با عنایت به اینکه منشور ملل متحد بر پایبندی حقوق اساسی بشر، مقام و منزلت هر فرد انسانی و برابری حقوق زن و مرد تأکید دارد. با عنایت به اینکه اعلامیه جهانی حقوق بشر بر اصل جایز نبودن تبعیض تأکید داشته و اعلام می دارد که کلیه افراد بشر آزاد به دنیا آمده و ازنظر منزلت و حقوق، یکسان بوده و بدون هیچ گونه تمایزی، ازجمله تمایزات مبتنی بر جنسیت حق دارند از کلیه حقوق مندرج در این اعلامیه بهره مند شوند.» با توجه به این مقدمه و همچنین با توجه به مواد مختلف «کنوانسیون» رفع هرگونه تبعیض علیه زنان یکی از مهم ترین مبانی فکری حاکم بر روح کنوانسیون که جان مایه اصلی تمام مواد کنوانسیون به ویژه حقوق مربوط به خانواده را تشکیل می دهد «تساوی و برابری زن و مرد» و «محوهرگونه تبعیض» می باشد به طوری که این واژه ها و واژه های مشابه آن بیش از 70 بار در کنوانسیون تکرار شده است. ازجمله در ماده 16 کنوانسیون که در رابطه با حقوق زن در خانواده می باشد، آمده است: «دول عضو به منظور رفع تبعیض از زنان در کلیه امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگی کلیه اقدامات مقتضی به عمل خواهند آورد و
ص: 23
به ویژه بر اساس تساوی مردان و زنان موارد ذیل را تضمین خواهند کرد: «حق یکسان برای ورود به ازدواج؛ حق یکسان در انتخاب آزدانة همسر».
در مقدمه کنوانسیون در بیان معنای «تساوی» این گونه آمده است: با عنایت به اینکه اعلامیه جهانی حقوق بشر بر اصل جایز نبودن تبعیض تأکید داشته، اعلام می دارد که کلیه افراد بشر آزاد به دنیا آمده و ازنظر منزلت و حقوق یکسان بوده و برخوردار بدون هیچ گونه تمایزی، ازجمله تمایزات فمینیستی بر جنسیت، حق دارند از کلیه حقوق و آزادی های مندرج در این اعلامیه بهره مند شوند، با توجه به این عبارت «تساوی و برابری» یعنی عدم وجود هیچ گونه تمایزی حتی ازلحاظ جنسیت به عبارت دیگر تساوی یعنی برابری زن و مرد به طور مطلق، البته از عبارت آخر می توان دو گونه برداشت کرد:
الف) برداشت اول: عدم پذیرش هرگونه تفاوت بین زن و مرد حتی تفاوت های ناشی از جنسیت آن ها که این معنا را می توان از محتوای کلمات تعدادی از فمینیست های رادیکال فهمید (هاجری،1382: 18). و اما برداشت دوم اینکه اگرچه تفاوت های فیزیولوژیکی و جنسیتی زن و مرد قابل انکار نیست ولی این تفاوت ها نباید منجر به تفاوت و تمایز در حقوق و قوانین شود.
ب) برداشت دوم، درواقع از مؤلفه های محوری و موردپذیرش فمینیست های معتدل و یا فرا مدرن است (همان:20-19). همچنین تنظیم قوانین حمایتی از زنان به هنگام وضعیت های خاص دوران بارداری و زایمان، در کنوانسیون (ماده 11 کنوانسیون شماره 2 بند الف به بعد.) نشان می دهد که برداشت دوم از برابری و تساوی در کنوانسیون،برداشت غالب می باشد؛ بنابراین تساوی موردنظر در کنوانسیون به معنای برابری و تشابه حقوق زن و مرد باوجود تفاوت های جنسیتی هست.
و اما معنای واژة «تبعیض» در ماده یک کنوانسیون این گونه تعریف شده است «عبارت تبعیض علیه زنان در این کنوانسیون به هرگونه تمایز، استثناء (محرومیت) یا
ص: 24
محدودیت بر اساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشه دار کردن یا لغو شناسایی، بهره مندی یا اعمال حقوق بشر و آزادی های اساسی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و یا هر زمینه دیگر توسط زنان صرف نظر از وضعیت زناشویی ایشان و بر اساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق می گردد». منظور این ماده این است که هرگونه قانون، تصمیم، رویه عملی، فرهنگی و سنت رایج که بر شناسایی و استفاده و اعمال حقوق مساوی زن با مرد در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره لطمه وارد می کند و زن را به لحاظ زن بودن از برخورداری از این حقوق محروم کند، تبعیض محسوب می شود (مهرپور،1377: 112).
همچنین «با توجه به مواد مختلف کنوانسیون منظور تنظیم کنندگان آن از تبعیض علیه زنان حالت عدم برقراری تساوی مطلق و یا عدم مشابهت حقوقی بین زن و مرد هست و مراد از رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، ایجاد حالت تساوی مطلق بین زن و مرد است و تساوی در حقوق به این معناست که نباید در حقوق (همچنین در تکالیف و وظایف) یکی از این دو جنس را بر دیگری برتری داد و ازاین جهت هر دو برابرند»(رئیسی،1382: 34). کنوانسیون، «تساوی حقوق زن و مرد» با این معنا را، ملاک سعادت جامعه و خانواده و شکوفایی کامل قابلیت ها و استعدادهای زنان و برقراری عدالت می داند (مقدمه کنوانسیون پاراگراف 7 و 9). از این لحاظ دچار یک خطای مبنایی شده و آن اینکه برقراری عدالت را در گرو تساوی کامل زن و مرد در حقوق و وظایف و تفاوت را به معنای تبعیض می داند. خطای دیگر کنوانسیون کهدرواقع نظریه تساوی حقوق زن و مرد از آن ناشی می شود این است که در این نوع نگرش وجود تفاوت بین زن و مرد به معنای نقص زن و کمال مرد تفسیر می شود. لذا مدافعان کنوانسیون می گویند برای این که این نقص برطرف شود باید زن هم مثل مرد باشد. در فرهنگ مدرنیته انسان مساوی مرد است؛ مدرنیته زنانگی را برنمی تابد و اعلام می کند: «برای انسان شدن، زنان را تا حد ممکن باید به مردان شبیه ساخت. در
ص: 25
گزاره های فمینیستی، زن و زنانگی ناخواسته تحقیر می شود. آن قدر که درنهایت در وجود مرد محو می شود و آنچه شرف بقاء می یابد مرد است و یا نسخه های مشابه آن، فمینیسم در حقیقت دفاعی مردانه از زنان است که از نادیده انگاری و تحقیر ویژگی های طبیعی زنانه شروع می شود؛ از ضرورت مشابهت زنان به مردان می گذرد و به قداست و برتری ناآگاهانه جنس مرد ختم می شود»(همان:139).
در اسلام اصل بر تساوی حقوق و تکالیف بین زن و مرد است منتها نگاه اسلام به این اصل، متفاوت از کنوانسیون است. در این قسمت تفاوت این دو نگاه با توجه به بحثی که گذشت، بررسی خواهد شد.
ادله ای که دلالت می کند در اسلام اصل تساوی بین زن و مرد، تساوی در احکام شرعی است دو امر است امر اول ملاک تکلیف در شریعت اسلام است و امر دوم عموم شریعت اسلام است؛ بعد از اثبات اصل تساوی زن و مرد در احکام شرعی می توان تساوی آن ها را در حقوق و تکالیف نیز ثابت کرد.
مناط تکلیف در احکام شرعی اسلام بلوغ و عقل است که حدیث نبوی «رفع القلم»، نیز بر این مطلب دلالت می کند. براین اساس همان گونه که مرد، بالغ و عاقلمی شود. در زن نیز این دو امر محقق می شود و مکلف به تکالیف شرعی و مخاطب احکام آن قرار می گیرد و از این طریق حقوق و تکالیف برای او نیز ثابت و واجب می گردد.(1) در اینجا به برخی از آیات قرآن که بر تساوی زن و مرد در خطابات احکام
ص: 26
شرعی و تکالیف دلالت دارد اشاره می شود. آیه 38 سوره مائده «زن و مرد سارق را دستانشان را قطع کنید(1) و آیه 30 و 31 سورة نور.
یکی از خصایص دین اسلام عام بودن آن است. یعنی اسلام برای تمام بشر اعم از زن و مرد و برای همه کشورها آمده که قول خداوند متعال که می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ جَمیعاً» و آیات دیگر که دلالت بر این مطلب دارد، مثبت این مدعاست. فقها نیز به وضوح بر این حقیقت تصریح کردند ازجمله قول فقیه ابن حزم الظاهری که گفته است: «رسول خدا مبعوث شده بر همه مردان و زنان به طور مساوی و خطاب خدا و پیامبرش به مردان و زنان خطاب واحداست؛ و همچنین الفاظ جمع در خطابات شارع که در کتاب و سنت واردشده، بر این مطلب دلالت دارد که احکام شرعی، حقوق و تکالیف، زنان و مردان را به طور یکسان در برمی گیرد.
احکام شرعی و حقوق و تکالیف دلالت می کند. نظیر قول خداوند متعال که می فرماید: (2)(نساء، 1) و یا صیغه مفرد مذکر معرف به الف و لام تعریف که مفید عموم است و یا صیغه مفرد مذکر معرف به اضافه که همگی دلالت بر عمومیت احکام اسلام دارد. اگر در خطابات شارع بکار رود همه ی مکلفین اعم از زن و مرد را شامل می شود نظیر قول پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) که می فرماید: «لا یومن احدکمحتی یحب لاخیه مایحب لنفسه»»(بخاری،1360: ج 1/ 95؛ جبل عاملی: 190 و 435) و نیز روایت دیگر که می فرماید: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»(برقی، بی تا، ج1: 285؛ کلینی، بی تا: ج 3: 573؛ ابن بابویه، بی تا: ج 2: 523). بنابراین با توجه به آنچه تاکنون گفتیم به دلیل ملاک احکام شرعی و عمومیت آن، اصل بر تساوی حقوق و تکالیف بین زن و مرد است و زن و مرد به طور مساوی مورد خطاب احکام
ص: 27
شرعی قرار می گیرند. مگر اینکه [در کنار ادله عام] دلیلی اقامه شود که بر اختصاص احکام بر یکی از دو صنف دلالت داشته باشد (الزیدان، همان،182؛ جوادی آملی،1377: 77)
در اسلام اصل بر تساوی حقوق و تکالیف بین زن و مرد است. همان گونه که در اکثر حقوق و تکالیف بین زن و مرد هیچ گونه تفاوتی وجود ندارد و در مواردی هم که تفاوت وجود دارد منشأ آن، تفاوت تکوینی بین زن و مرد است که به مقتضای هماهنگی تشریع و تکوین در شریعت اسلام (طباطبایی،
همان:211-210). خداوند در تشریع قوانین و مقررات حقوق و تکالیف هریک از زن و مرد نسبت به یکدیگر، این تفاوت ها را لحاظ کرده است؛ اما نکته ای که در اینجا مهم است به آن پرداخته شود اینکه در نگاه اسلام تفاوت بین زن و مرد و به تبع آن تفاوت حقوقی بین آن ها به معنای نقص زن و کمال مرد نیست بلکه تناسب است. استاد مطهری دراین باره می گوید: «اسلام معتقد است تفاوت زن و مرد تناسب است نه «نقص و کمال» قانون خلقت خواسته با این تفاوت ها تناسب بیشتری میان زن و مرد که قطعاً برای زندگی مشترک ساخته شده اند و مجرد زیستن انحراف از قانون خلقت بوده است به وجود آورد»(مطهری، 1377: 202-201؛ جوادی آملی، 1377: 73) «این گونه تفاوت هایی که به جسم مربوط اند هرگز سبب برتری یا فروتری انسان به شمار نمی آیند».
همان گونه که قبلاً اشاره شد کنوانسیون تساوی حقوق زن و مرد را ملاک برقراری عدالت در نظر گرفته است؛ اما آیا به راستی ملاک برقراری عدالت، تساوی در حقوق است؟ در پاسخ به این سؤال می توان گفت اتفاقاً نه تنها تساوی حقوق ملاک برقراری عدالت نیست بلکه گاهی اوقات عدم تساوی و تفاوت عین عدالت است، استاد مطهری با اذعان بر این حقیقت می گوید: «ادعای ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت، زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است هم
ص: 28
با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می کند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید و هم اجتماع را بهتر جلو می برد. لازمه عدالت و حقوق فطری انسانی زن و مرد عدم تشابه آن ها در پاره ای از حقوق است»(مطهری،1377: 155).
برابری و تساوی ملاک عدالت نیست بلکه گاهی نابرابری در شرایط متفاوت عین عدالت است. «فرق بین تساوی قانون و تساوی در برابر قانون، مبتنی بر فرق بین عدالت و تساوی است، زیرا عدالت گاهی مقتضی تساوی قانون است و زمانی سبب تفاوت، البته [عدالت] همواره مقتضی تساوی در برابر قانون هست و آنچه مهم است، اجرای عدالت است که از مهم ترین مبانی حقوقی است، زیرا حق همگان بر اساس عدل توزیع می شود نه بر مبنای تساوی. پس همه افراد بشر در برابر حق مساوی اند اگرچه حقوق آنان طبق اقتضای عدل متفاوت هست»(رک: جوادی آملی،1377: 16). بنابراین «در وضع قوانین عادلانه و تعیین نقش و مسئولیت های اجتماعی به جای تعمیم یکسان آن ها بر همه انسان ها، باید محمل و موضوع حقوق و تکالیف از یکسو، شرایط، ویژگی ها و امتیازات انسان ها از سوی دیگر مورد مداقه و تأمل قرار گیرد.
در مباحث حقوق و تکالیف زن و مرد نیز باید به این نکته دقیقاً توجه کرد که اگر موضوع حق یا تکلیف، امری است که زن و مرد در آن مشترک اند، مانند آزادی عقیده، آن حق یا تکلیف به طور مساوی به زن و مرد تعلق می گیرد؛ اما اگر موضوع حق یا تکلیف، چیزی است که زن و مرد در آن مشترک نیستند؛ مانند استراحت و مرخصی برای دوران بارداری، ناگزیر آن حق و تکلیف به جنسی تعلق می گیرد که موضوع مربوطه را حائز باشد. براین اساس کنوانسیون رفع تبعیض برای تحصیل عدالت و سعادت جامعه زنان، بهتر است به جای برابر دانستن زنان و مردان در حقوق تکالیف، به شناخت دقیق محامل و موضوعات حقوق و تکالیف از یک سو و شناسایی اشتراکات و تمایزات زنان و مردان از سوی دیگر همت گمارد و سپس بر
ص: 29
اساس آن به تعریف نو از مسئولیت های زنان و مردان متناسب با محامل و ویژگی ها در جامعه کنونی بپردازد.»(هاجری،1382: 27).
1. نگاه کنوانسیون در مورد مبانی همچون آزادی، تساوی حقوق بشر و... متفاوت از نگاه اسلام به این واژگان است و این تفاوت نگاه، ناشی از تفاوت در جهان بینی این دو مکتب حقوقی هست
2. مغایرت های مبنایی بین کنوانسیون و اسلام و برداشت ها و تفاسیر گوناگون آن ها از واژگان حقوق؛ تفاوت ها و تعارضات شدید در تدوین مواد حقوقی کنوانسیون با احکام حقوقی زن در اسلام را به دنبال داشته است.
3. بررسی محققان نشان داده که وضع قوانین با شعار تساوی مطلق حقوق زن و مرد بر پایه ی مبانی تفکر فمینیستی، پیامدهایی داشته است که همه حاکی از ناکامی این کنوانسیون و قوانین غیر الهی است.
4. بررسی تطبیقی مبانی کنوانسیون و مبانی حقوق زن در اسلام و در نظر گرفتن فلسفه ی احکام، نشان می دهد که اگرچه در وضع قوانین و احکام در پاره ای موارد بین زن و مرد تفاوت وجود دارد اما این تفاوت تبعیض نیست بلکه عین عدالت استو تنها مکتب الهی اسلام است که توانسته حقوق و جایگاه ارزشی زن را به عنوان یک انسان مستقل در جامعه نشان دهد.
5. نوع توصیفی و تحلیلی این تحقیق جنبه ی کاربردی دارد و از نتایج این تحقیق می توان در تصمیم گیری های کلان در سطح بین الملل و در سطح جهان اسلام و سیاست گذاری های دول اسلامی و همچنین برنامه ریزی در امور اجتماعی، مذهبی حتی سیاسی و اقتصادی بهره گرفت.
ص: 30
*قرآن
1. آشوری، داریوش (1370) دانش نامه سیاسی، تهران: انتشارات مروارید.
2. آندرئی، میشل، سارا، مارینا (1986 ق)، پیام یونسکو، تهران، انتشارات اسلام.
3. ابن بابویه، محمد بن علی (1382)، علل الشرایع، مصحح و محقق علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه.
4. ابوت، پا ملأ و والاس، کلر (1380)، جامعه شناسی زنان، ترجمه ی منیژه نجم عراقی، تهران، نشر نی.
5. احمدی، بابک (1376) مدرنیته و اندیشه های انتقادی، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، چاپ سوم.
6. برقی، احمد بن محمد بن خالد (بی تا) المحاسن، محقق و مصحح: جلال الدین محدث، قم: دار الکتب الاسلامی.
7. جبل عاملی، زین الدین بن علی (1360)، منیه المرید، محقق و مصحح رضا مختاری، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی.
8. جوادی آملی، عبدالله (1375) فلسفه دین فلسفه حقوق بشر، قم: نشر اسراء.
9. .........................................، (1377) زن در آینه جمال و جلال، قم: انتشارات اسراء.
10. خاتمی بروجردی، محمد (بی تا) تاریخ تمدن اسلام و عرب، تهران: صدر.
11. خسروشاهی، قدرت الله، دانش پژوه، مصطفی (1380)، فلسفه حقوق، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
12. مصطفوی، حسن (1360)، ترجمه مصباح الشریعه، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.
ص: 31
13. رئیسی، مهدی (1382) کنوانسیون زنان بررسی فقهی و حقوقی الحاق یا عدم الحاق جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض، قم: نسیم قدس.
14. زیدان، عبدالکریم (1417 ق)، لمفصل احکام المراه والبیت المسلم فی الشریعه الاسلامیه، بیروت: موسسه الرساله وطی المصیطبه.
15. سبحانی، محمدتقی(1382) درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام: بررسی مقایسه ای دیدگاه اسلام و غرب، قم: نصایح.
16. طباطبایی، محمدحسین (1379) آزادی از دیدگاه علامه طباطبایی، قم: اسلام.
17. یزدانی، عباس، بهروز جندقی (1382)، فمینیسم و دانش های فمینیستی، ترجمه و نقد تعدادی از مقالات دایرة المعارف فلسفی روتلیج، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
18. علاسوند، فریبا (1382)، نقد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، قم: مرکز مطالعات پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم.
19. کلینی، محمد بن یعقوب (بی تا)، اصول کافی، قم: دار الحدیث.
20. مجلسی، محمدباقر (1403 ق)، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفا.
21. مطهری، مرتضی (1377) مقدمه ای برجهان بینی (جامعه و تاریخ)، قم: انتشارات صدرا.
22. مهرپور، حسین (1377) نظام بین المللی حقوق بشر، تهران: انتشارات اطلاعات.
23. ناصر زاده، هوشنگ (1372) اعلامیه های حقوق بشر، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی (ماجد).
24. نوری طبرسی، حسین (1408 ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت (ع) لإحیاء التراث.
ص: 32
25. هاجری، عبدالرسول (1382) فمینیسم جهانی و چالش های پیش رو، قم: بوستان کتاب قم.
26. ................................... (1382)، بررسی سند بین المللی حقوق جهانی زنان، تهران: شورای فرهنگی اجتماعی زنان
27. هلنسکی، گرهارد، لنسکی (1374)، سیر جوامع بشری، ترجمه ناصر موفقیان، تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
ص: 33
ص: 34
بخشش و عفو یکی از فضیلت های اخلاقی انسان است که در ابعاد گوناگونی مورد توجه قرآن و روان شناسی واقع شده است. هدف از این تحقیق، بررسی شباهت ها و تفاوت های بخشش از این دو دیدگاه است. بررسی توصیفی-تحلیلی این مسئله، نشان می دهد کلمه «عفو» به معنای نگرفتن انتقام در برابر خطای دیگران توسط شخص قادری است که حق انتقام گرفتن را داراست. به رغم آنکه نزدیک ترین معنا را با کلمه «بخشش» نیز، برقرار می کند. بخشش در روان شناسی به عوامل متعددی همچون «عوامل موقعیتی»، «عوامل ارتباطی»، و «عوامل شخصیتی» بستگی دارد. اما در قرآن با جهت گیری اخروی بیشترین انگیزه انجام بخشش را در معتقدان به خود ایجاد می کند و آن را فقط از نوع بخشش اصیل می داند، علاوه بر آثار فردی بخشش، بر آثار اجتماعی و انسانی نیز تأکید دارد. هر دو دیدگاه بر تأثیر عفو در ایجاد صلح،
ص: 35
افزایش بهزیستیِ جسمی و روانی، ابزاری در درمان اختلالات روانی تأکید دارند.
کلید واژه ها: بخشش؛ عفو؛ قرآن؛ روان شناسی، فردی؛ اجتماعی
بخشش و کلمه معادل قرآنی آن «عفو»، یکی از فضیلت های اخلاقی انسان است که در ابعاد گوناگونی مورد توجه قرآن و روان شناسی واقع شده است. هدف در این نوشتار، روش عفو و بخشش با تأکید بر دیدگاه قرآن و روان شناسی در بهبود روابط میان فردی و چگونگی بهره گیری افراد از این روش برای حل مسائل، مشکلات و نابسامانی درونی، به ویژه رنجش از سایرین بررسی شده است. بخشودن و بخشش یک فضیلت اخلاقی است که در برابر خطای دیگران انجام می شود و قابل آموزش دادن است. بخشش شاهراه سلامت روانی است. بخشش یک ویژگی سودمند در روابط انسانی است که به طور گسترده به عنوان یک موضوع پژوهشی به وسیله متخصصان علوم انسانی مورد بررسی قرارگرفته است. در دو دهه اخیر، روان شناسان علاقه مند بوده اند تا این موضوع را مورد آزمون قرار داده و از آن به عنوان یک عامل مهم و مؤثر در روابط بهره جویند. این اهمیت و شیوه ها و مصادیق آن در زندگی شخصی و اجتماعی با تأکید بر بخشش خطاهای دیگران به عنوان جامع ترین(مائده آیه3)و معتدل ترین(بقره143) در روش زندگی مورد تأکید آیات قرآن می باشد، و اصول اساسی تمامی ادیان الهی در این زمینه را تأیید می نماید.
در زمینه بخشش آثار متعددی به نگارش درآمده است ازجمله:
1- الگوی عفو و بخشش در قران، هابیل جوانی(1396)، محل انتشار کنفرانس بین المللی مطالعات اجتماعی فرهنگی و پژوهش دینی.
ص: 36
2- نقش بخشش در سلامت روح انسان از منظر قران و احادیث، الهام عباسی (1393)، پایان نامه کارشناسی ارشد علوم و قرآن
3- عفو بخشش از منظر روانشناسی و الهیات، مجید دانشگر(1390)، مجله قرآن پژوه
اما اینکه به راستی بخشش چیست و به چه عواملی بستگی دارد و چه آثار و نتایجی بین دو دیدگاه علم روان شناسی و قرآن کریم؛ از نظر تفاوت ها و شباهت های آن در این موضوع وجود دارد و اساساً علت بخشیدن و عفو کردن چیست؟ ازجمله سؤالاتی است که این مقاله به آن پاسخ می دهد. روش تحقیق این مقاله که به بررسی بخشش از دیدگاه روان شناسی و مقایسه آن با آیات قرآن کریم می پردازد به نحو کتابخانه ای و مقایسه ای به صورت ترکیبی می باشد. با این توضیح که برای به دست آوردن مفهوم معادل بخشش، در قرآن کریم، باید کلماتی مانند «غفور، حلیم ، رحمت، فضیلت ، صفح، و عفو» تحلیل و بررسی معنایی شود و با توجه به نتیجه به دست آمده، نزدیک ترین واژه قرآن با مفهوم بخشش در روان شناسی، انتخاب و مقایسه می گردد. ازاین رو، بنای تحقیق را با فرض این بررسی قرار داده که در بین کلمات مذکور، واژه «عفو» نزدیک ترین مفهوم را با واژه «بخشودن» در روان شناسی دارد و البته باید خاطرنشان سازیم که قرآن مجید در دو جهت در مسئله عفو سخن دارد: یکی، در جهت عفو الهی نسبت به خطاکاران و توبه کاران؛ و جهت دیگر، عفو مردم نسبت به یکدیگر که محور اصلی بحث در این مقاله جهت دوم است و از جهت اول به عنوان استمداد برای به دست آوردن بعضی از نتایج استفاده شده است.
معنای بخشش و ویژگی های آن در قرآن کریم با واژه «عفو» به همین معنا بکار رفته است؛ چراکه واژه عفو در اصل به معنای «صرف نظر کردن و رها کردن» است.ازاین رو، برای بیان صرف نظر کردن از عقوبت گناه، «عفا عنه» به کار می رود(قرشی،
ص: 37
1371، ج 5: 20). راغب اصفهانی، «عفو» از «ذنب» را به «قصد ازاله گناه» گفته است. به نظر او تقریر«عفا الله عنک»(توبه،43) این است«قصد الله ازاله الذنب عنک» یعنی«خداوند قصد کرد گناه را از تو بیرون سازد». به هرحال معنای معمول آن همان «گذشت و بخشودن و نادیده گرفتن» است. مثل«عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ»(مائده،95) یعنی خداوند ازآنچه گذشت عفو کرد و کسی که بار دیگر به مخالفت بازگردد پس خداوند از او انتقام می گیرد.
در قرآن کریم و روان شناسی ویژگی های عفو به قرار ذیل مطرح است:
1) عفو، پرتوی از تقوا (به علت فروبردن خشم): «بشتابيد به سوی آمرزش خداوند و به سوی بهشتى كه پهناى آن به قدر وسعت زمين و آسمان ها است كه براى متقيان آماده شده است. آنان اموال خود را در حالت وسعت و راحتى و در موقع زيان و سختى انفاق می کنند و خطاى مردم را عفو می نمایند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد»(آل عمران،133-134).
پاداش ذکرشده در آیه مذکور برای افرادی شمرده شده که از ویژگی تقوا برخوردار هستند به نظر می آید همین صفت هست که فرد متقی را به عفو و بخشش دیگران وا می دارد. آنجا که پای حقوق شخصی (ونه اجتماعی) در میان باشد خداوند می فرماید:«و اینکه عفو کنید به تقوا نزدیک تر است».(1) عفو مکمل قانون است، به این علت که در قصاص و عفو، بخشش به عنوان نوعی تخفیف گذشت بعد از طلاق، مورد توجه قرآن بوده است، درباره عفو از قصاص می فرماید: سزاى هرستمى، ستمى است مانند آن، و هر كس ببخشد و اصلاح كند پاداش او با خداوند است كه خداوند ستمكاران را دوست ندارد.
ص: 38
2) همچنان خداوند تبارک تعالی می فرماید: اى اهل ايمان بر شما حكم قصاص درباره كشته شدگان به این شرح فرض و لازم گرديده است كه آزاد را به جاى آزاد و بنده را به جاى بنده و زن را در برابر زن، می توانید قصاص کنید. و چون صاحب خون از قاتل كه برادر دينى اوست بخواهد درگذرد و قصاص نكند پس قاتل ديه مقتول را بدهد و صاحب خون بر او سخت نگيرد و بيش از حق خود مطالبه نكند و قاتل با رضايت ديه را بپردازد در اين حكم، تخفيف و رحمتى از طرف پروردگار به عمل آمده است. پس از این دستور، هر كه از آن سركشى كند و به قاتل ظلم و تعدى روا دارد مشمول عذاب دردناك خواهد گشت(بقره،178).
3) درباره گذشت بعد از طلاق می فرماید: «اگر پيش از آنكه به زنان دست بزنيد طلاقشان داديد و مهرى براى آن ها معين نموده ايد پس بايد نصف آنچه معين كرده ايد بدهيد مگر آنكه آن ها خود گذشت كنند يا كسى كه امر نكاح به دست اوست (ولىّ) گذشت كند، و گذشت كردن به تقوى و پرهيزكارى نزدیک تر است، بزرگوارى و نيكوكارى بين خود را فراموش نكنيد كه خدا به آنچه می کنید، بينا است»(نساء،237).
4) «عفو» جوهر «انفاق» است. آنجا که خداوند می فرماید«از تو می پرسند چه چیزی را انفاق کنند بگو عفو را». گرچه، بعضی از مفسرین «عفو» را در این آیه شریفه، به گذشت و بخشش معنا کرده اند(رک:بابایی، 1382: 19 ؛ ایمانی فر،1391: 168).
پرداختن به بررسی علت «بخشش»، امری راهبردی برای پی بردن به اهداف و ریشه یابی این فضیلت اخلاقی در انسان است که در پرتو آن، ایجاد و افزایش این صفت کمالی در انسان تسهیل شود و انگیزه عمل در ضمیر انسان را قوی یا قوی تر نماید. برخی از این علل، «علت غایی» که به خاطر آن ها، اساساً عمل شکل می گیرد و برخی، «علت انجام عمل» است؛ یعنی این عمل بخشش مثلاً از کدام صفت ریشه
ص: 39
می گیرد که با توجه به آن، انجام عملِ بخشش، آسان و در دسترس قرار گیرد. شایان ذکر است که در این بررسی علل غایی و علل ریشه ای هر دو با هم مدنظر قرارگرفته است. اما در خصوص علت بخشش از دیدگاه علم و روان شناسی طبق تحقیقات این علل از جهت روش شناسی، دیده می شود که روان شناسی مورد علت بخشش به بررسی رابطه می پردازد نه به بررسی علت. مبحث رابطه در علم آمار به همراهی دو یا چند متغیر دلالت دارد. در مبحث همبستگی، نمی توان یکی را علت دیگری پنداشت، به خصوص که در علوم انسانی با روش شناسی تحقیق موجود نمی توان از قانون علت تک متغیری صحبت کرد.
درواقع هدف علم در علوم روان شناسی عبارت است از مطالعه تأثیر مشترک واکنش متقابل وهم زمان عوامل. مفهوم علّیت عبارت است از قابلیت پیش بینی و احتمال آماری اتفاق یک پدیده در پاسخ به یک پیش آمد معیّن. اساس این نقطه نظر جدید در علم، مفاهیم چندگانه و پیوستگی است و هردوی آن ها برای آزمایش در علوم انسانی ضروری است(دلاور، 1388: 200). یعنی نمی توان علت بخشش را رنجوری پایین دانست. بلکه این تحقیق به معنای همراهی این دو متغیر است. درواقع در تحقیقات هم بستگی، بیان می دارد که چند متغیر مانند، برون گرایی یا جنسیت یا سن، چند درصد از واریانس بخشش را می تواند پیش بینی کند.مثلاً افراد توافق و به لحاظ هیجانی با ثبات تر (یعنی روان رنجور خویی پایین) خشم و تنفر مداوم کمتری را تجربه می کنند، تمایل بیشتری به بخشش دارند، زیرا دریافته اند که بخشش مکانیسم مناسبی برای حفظ روابط است ( Neto,2007: 2313).همچنین تمایل به بخشش همراه با افزایش سن، از نوجوانی به پیری، افزایش می یابد؛ به این معنا عموماً افراد پیر بیشتر تمایل به بخشش دارند و کمتر انتقام جو هستند. زنان مسن نیز در مقایسه با مردان مسن تمایل بیشتری به بخشیدن دارند ( Mullet, 2003:19).همچنین ارتباط مثبتی بین دین داری و دو عامل بخشش،یعنی کینه
ص: 40
مداوم تمایل فراگیر به بخشیدن بیان می شود یعنی هر چه فرد مذهبی تر باشد، میل بیشتری به بخشیدن دارد.
در یک جمع بندی شاید بتوان گفت «بخشیدن» بستگی به عوامل متعددی دارد. همچون:
الف)عوامل موقعیتی:
(قصد خطاکار از خطا، تکرار جرم، شدت عواقب، عذرخواهی کردن خطاکار، جبران خسارت).
ب) عوامل ارتباطی:
(هویت فرد خاطی و نزدیکی او با قربانی، وضعیت سلسله مراتبی اش، نگرشش پس از ارتکاب جرم، فشارهای محیطی) و عوامل شخصیتی دارد (Myerberg, 2011:24).
قرآن کریم، هم به «علت بخشش» پرداخته و معتقد است که علت بخشش صفت «فضل» است. چنانچه، برخی از مفسران ذیل تفسیر آیات 152 آل عمران و 237 بقره چنین توضیح داده اند(رک:کاشانی،
1366: ج2: 35؛ شریف لاهیجی، 1373، ج1:39؛ مصطفوی، 1380، ج5: 8؛ طباطبایی، ج4: 67). البته با بیان این نکته که بخشش در آیه 152 آل عمران چنین آمده است: خداوند وعده خود را با شما به جا آورد؛ آنگاه که به اذن او، آن ها را کشتیدید و زمانی که سست شديد، در كار جنگ اختلاف كرديد و عصيان ورزيديد. بااینکه خداوند آنچه دوست داشتيد به شما نشان داده بود، بعضى از شما دنیا طلب بودید و بعضى ديگر آخرت گرا. آنگاه شما را از قتلشان بازداشت و از شما گذشت فرمود و خداوند بر مؤمنان فضل و كرم دارد».
گرچه، این آیه درباره عفو و بخشش الهی است. امّا می توان از آن نتیجه گرفته که چون عفو کننده «صاحب فضل» است؛ ازاین رو می بخشد یعنی عفو زیرمجموعه فضل
ص: 41
است(1)، هرآینه خدا از شما درگذشت و خداوند صاحب فضلی بر ایمان آورندگان است. «فضل» به معنای(هر عطیه ای را که بر هر معطی لازم نیست)می بخشد؛ یعنی احسان در رحمت و عطایی که خدا بر بندگان می کند بر خدا لازم نیست، بلکه از روی لطف و کرم اوست. ازاین رو، در «فضل»، نوعی «زیادت» نهفته است وگرنه بندگان حقی در نزد خدا ندارند. از علل دیگر می توان به صفاتی اشاره نمود که با «عفو» مرتبط هستند و این نشان می دهد که قرآن کریم به ارتباط صفات نیز توجه دارد. مثلاً در مورد «حلیم بودن» آمده است:«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از چيزهايى كه چون براى شما آشكار شوند، اندوهگينتان مى كنند، مپرسيد. و اگر سؤال از آن ها را واگذاريد تا به هنگام نزول قرآن، برايتان آشكار خواهد شد. خدا از آن ها عفو كرده است كه آمرزنده و بردبار است(مائده،101). پس از آن که از بخشش الهی سخن به میان می آورد در پایان دو صفت «عفو و حلیم» را کنار هم بیان می فرماید. تقارن صفت «حلم و بردباری» با «عفو و غفران» می تواند یکی از علل بخشش باشد. در مورد «نرم خویی» قرآن کریم می فرماید:«پس (ای رسول) حتماً به خاطر رحمتی از جانب خداست که تو با خلق مهربان وخوشخوی هستی، پس از ایشاندرگذر(آل عمران،159). در این آیه شریفه، چه بسا که رحمت خدا و نرم خویی حضرت رسول اکرم (ص)منشأ، «عفو و گذشت» ایشان شده باشد. البته باید متذکر شد که نوع ارتباط بیشتر این صفات قرآنی با عفو، بیشتر از نوع سلسله مراتبی است، نه از نوع همراهی و با هم بودن که در روان شناسی مطرح است.
این آثار را می توان به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم کرد.
ص: 42
در زمینه آثار مثبت فردی که بخشش در علم روان شناسی، طبق تحقیقات آماری به دست داده است، می توان موارد ذیل را نام برد:
· کاهش افسردگی و افکار خودکشی (Ahadi Ariapooran, 2009: 3598)
· کاهش اضطراب و استرس (Thompson, 2005: 316)
· کاهش کینه ورزی رنجش از فرد خاطی (همان)
· بالا رفتن روحیه عذرخواهی (Tabak,2012:503)
· بالا رفتن روحیه مهربانی و ترحم آگاهانه (Skoda, 2011:12)
· افزایش رضایت از زندگی و پذیرش گذشته خود (Swanson, 2011: 71،)
· افزایش شادکامی (9Rijavec,2010:18)· بخشش می تواند به عنوان ابزاری در درمان اختلالات روانی به کار گرفته شود (Baharudin, 2011:74)
در زمینه آثار مثبت اجتماعی موارد ذیل را می توان نام برد:
· بهزیستی روان سالم (Berry Worthington, 2001:447)
· صلح و آشتی و عدالت ورزی (Doorn, 2011:13)
ص: 43
هرآینه این آثار و نتایجِ قابل توجه، مجموعاً باعث سلامت روانی و جسمانی، آرامش و آسایش، برکت و فزونی روزی، تبدیل کینه ها و دشمن ها به محبت ورزی، امنیت، جذب افراد به دین و مؤثر در تربیت خانواده و کودکان می شود.
تعابیر قرآنی، کاربست های گوناگون اجتماعی را مورد تاکید قرار داده است. در این مجال، صرفاً به انعکاس برخی از آن ها اشاره می شود:
الف) رفع سختی و خیانت از دیگران است: جلوگیری از تخلف دیگران و یا کاهش انجام اعمال خلاف تقوا درباره موضوع «عفو» نیز، می فرماید«خدا دانا بود كه شما خود را به خیانت مى دهيد شما را بخشيد»(بقره، 187)(1).
ب) عفو زمینه ساز آمرزش و محبت الهی است: «توانگران و آنان كه گشايشى در كار آن هاست، نبايد سوگند بخورند كه به خويشاوندان و مسكينان و مهاجران درراه خدا چيزى ندهند. بايد ببخشند و ببخشايند. آيا نمى خواهيد كه خدا شما را بيامرزد؟ و خداست آمرزنده مهربان»(نور،22).ج) عفو باعث صلح و اصلاح می شود: یعنی تا عفو نکنی شرایط برای اصلاح آماده نمی شود«سزاى هر ستمى، ستمى است مانند آن، و هر كس ببخشد و اصلاح كند، پاداش او با خداوند است، كه خداوند ستمكاران را دوست ندارد»(شوری،40).
د) عفو موجب کاهش بی تقوایی در جامعه است: اگر پيش از آنكه به زنان تماس داشته باشید، طلاقشان داديد و مهرى براى آن ها معين نموده ايد؛ پس بايد نصف آنچه معين كرده ايد، بدهيد مگر آنكه آن ها خود گذشت كنند يا كسى كه امر نكاح به دست اوست (ولىّ) گذشت كند، و گذشت كردن به تقوى و پرهيزكارى نزدیک تر است»(بقره،237)
ص: 44
ر) افزایش روحیه سپاس گزاری در فرد عفوشده: آنگاه از شما درگذشتیم شايد سپاسگزار باشيد(بقره،52).(1)
و) عفو مایه جلب رحمت خداوند: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، برخى از زنان و فرزندان شما، دشمنان شمایند، پس از آن ها دوری کنید و اگر (از جرم هایی كه كرده اند) درگذريد و چشم پوشی كنيد و(عذر ايشان را) بپذيريد، پس خدا آمرزنده و مهربان است»(تغابن،14)(2)
ه) عفو موجب کاهش خشم: آنان اموال خود را در حالت وسعت و راحتى و در موقع زيان و سختى انفاق می کنند و خطاى مردم را عفو می نمایند و خداوندنيكوكاران را دوست دارد».(3) در آیه ای دیگر نیز می فرماید«باز کردن راه انتقام کامل و شدّت عفو کننده در صورت تکرار کار خطا توسط خطاکار»(مائده،95).(4)
خداوند ازآنچه گذشته، عفو كرده است و كسى كه بازگردد، خداوند از او انتقام مى گيرد و خداوند قادراست: سزاى هر ستمی، ستمی است مانند آن، و هر كس ببخشد و اصلاح كند پاداش او با خداوند است»(شوری،40).(5)
این موارد از آن جهت است که «عفو دیگران» باعث می شود، در حقیقت، فرد بخشنده تحت شمول غفران و عفو خداوند واقع شود. با این توضیح که مغفرت که عبارت است از «پوشاندن»، به حسب اعتبار متفرع و نتیجه عفو است. چون هر چیزی اول گرفته شود سپس پنهان می گردد؛ خدای متعال هم اول گناه بنده اش را می گیرد و سپس می پوشاند و گناه گناهکار را نه در نزد خودش و نه در نزد دیگران، آشکار
ص: 45
نمی کند چنان که فرمود:«آنان را شايد خداوند عفو كند و خداوند بخشاينده و آمرزگار است(نساء،99)(1)
اینکه اول «عفو» را ذکر می کند، سپس مغفرت را به خاطر آن است که هر دوی آن ها، مصداق یک چیز هستند و نتیجه یکسان نیز دارند بلکه اطلاق آن دو بر غیر خداوند متعال به همان معنا نیز صحیح است. عفو و مغفرت علاوه بر آثار تشریعی و اخروی، شامل آثار «تکوینی» و دنیوی نیز می شوند. مصداق «عفو» مغفرت وقتی در امور تکوینی به خدای متعال نسبت داده می شود، معنایش برطرف کردن، مانع به وسیله ایراد سبب است و در امور «تشریعی» به معنای ازاله سببی است که نمی گذارد ارفاق و رحم مولا در مورد سعادت و شقاوت شامل حال بنده او شود عفومغفرت آن مانع را برمی دارد، و درنتیجه بنده دارای سعادت می شود(رک: طباطبایی،1417، ج4: 78).
باید دانست که در دو دیدگاه علم روان شناسی و قرآن کریم و مقایسه آن با یکدیگر دارای شباهت ها و تفاوت هایی نیز بیان شده است.
شباهت اول: هر دو دیدگاه یکی از نتایج و آثار مثبت عفو را اصلاح و صلح می دانند.
شباهت دوم: هر دو دیدگاه بخشش را در بهداشت روانی مؤثر می دانند. هرچند که تعابیر قرآنی مستقیماً از اصطلاح بهداشت روانی سخنی نمی گویند اما بخشش را موجب کاهش خشم (آل عمران،134)، که مقدمه عفو است و همچنین افزایش صلح (شوری،40)، افزایش تشکر فرد خطاکار (بقره،52)، کاهش سختی (بقره،187) و
ص: 46
مصیبت (شوری،30) معرفی می کند که همان افزایش بهزیستی روانی و حرکت به سمت انسان کامل(یونس،62) و در اوج سلامت روانی و خودشکوفایی است.
شباهت سوم: روان شناسی معتقد است که بخشش می تواند به عنوان ابزاری در خدمت درمان اختلالات روانی قرار گیرد. هرچند که قرآن کریم بحث درمان اختلالات روانی را به شیوه روان شناسی مطرح نکرده؛ اما ازآنجا که معتقد است بخشش در بهزیستی روانی تأثیر دارد، می توان استنباط کرد قرآن بااینکه انسان بتواند با کمک بخشش به درمان اختلالات روانی بپردازد نیز مخالفتی ندارد. ازاین رو قرآن نیز موافق استفاده بخشش به عنوان ابزاری در کمک به انسان در درمان اختلالاتروانی است. رابطه با موضوع عفو کمتر است... «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی ...».(بقره،237)
تصویر

ص: 47
تفاوت اول آن؛ تأکید بر تأثیرات اخروی بخشش: قرآن کریم در مطرح کردن سازه بخشش، بیشترین تأکید خود را بر نتایج اخروی آن داشته است؛ در صورتی روان شناسی با توجه به روش شناسی تحقیقی آن، که تنها بر پایه علوم تجربی تکیه کرده است، نمی تواند در این وادی وارد شود و طبیعتاً نمی تواند بحث انگیزش اخروی را در انسان ایجاد و تحریک کند.
تفاوت دوم؛ توجه قرآن کریم بر نتایج اجتماعی و انسانی بخشش: روان شناسی در بحث نتایج اجتماعی و انسانی بخشش، بیشتر بر تأثیرات مثبت بخشش بر فرد بخشنده توجه داشته و توجه کمتری به جنبه های اجتماعی و انسانی بخشش داشته است. اما قرآن کریم با بیان مزایای انسانی و اجتماعی بخشش مانند رفع خیانت از دیگران، رفع سختی از دیگران و جلوگیری از تخلف دیگران، ایجاد راه چاره برای افراد بیچاره، رفع مصیبت، بی تقوایی کمتر، به بعد اجتماعی و انسانی بخشش توجه بیشتری نموده است؛ چیزی که در روان شناسی باوجود تأکید و ادعای بیشتر برانسان گرایی از آن غفلت شده است و بیشترین تأکید را بر فواید بخشش در بهزیستی فرد بخشنده داشته است. قرآن کریم، علاوه بر توجه به نتایج درون فردی که مشمول فرد بخشنده می شود، بیشتر به جهت گیری اجتماعی، وقایع بیرون و تأثیرات بخشش بر فرد بخشیده شده توجه داشته است؛ مانند رفع خیانت از دیگران، رفع سختی از دیگران و جلوگیری از تخلف دیگران، قرار دادن راه چاره برای افراد بیچاره.
تفاوت سوم؛ باز شدن راه برای گرفتن انتقام در صورت ادامه کار خطاکار در دیدگاه قرآن کریم: هرچند که روان شناسی شرایطی را پیش بینی می کند که فرد بخشنده ممکن است قربانی بخشش خود شود و خطای خطاکار مجدداً تکرار شود (Katz, 1997 :265) اما در روان شناسی شرایط مشخصی وجود ندارد که بتواند توصیه به عدم بخشش کند؛ زیرا بخشش یک فضیلت اخلاقی است (Enright, 2011:
ص: 48
28) که با بهزیستی روانی ارتباط دارد و تا وقتی اصل لذت رعایت شود، بخشش نیز توصیه می گردد. در مقابل در دیدگاه قرآن کریم، هرچند که توصیه به بخشش حداکثری شده است (شوری،30) در بعضی از موارد پس از عفو، اگر دوباره آن خطا را تکرار کنند، راه انتقام باز گذاشته شده است(مائده،95). در قرآن کریم با توجه به جنبه های تربیتی، اجتماعی و جلوگیری از بروز خطای بیشتر در جامعه و با توجه به قانون قصاص، شرایطی نیز برای انتقام و قصاص در نظر گرفته است؛ عفو برخلاف معروف، نهی شده است و نشانه جهل می باشد.(1) کلمه "عرف" به معنای سنن و سیره های جمیل جاری در جامعه است که عقلای جامعه آن ها را می شناسند(طباطبایی، 1374، ج8: 49). این آیه مردم را به کارهای نیک و آنچه را عقل و خرد، شایسته می شناسد و خداوند آن را نیک معرفی کرده، دستور داده است «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»(رک: بابایی، 1382، ج13: 12).تفاوت چهارم؛ در انواع بخشش: در روان شناسی، بخشش به انواع گوناگونی تقسیم می شود. والروند اسکینر (Walrond-Skinner, 1998: 19) در بررسی های خود انواع بخشش را عبارت می داند از. 1. بخشش عجولانه و بی درنگ؛ 2. بخششِ با اکراه؛ 3. بخشش مشروط؛ 4. بخشش کاذب متقابل؛ 5. بخشش مزورانه؛ 6. بخشش بی وقفه؛ 7. بخشش اصیل. و امّا در قرآن کریم، تنها یک نوع بخشش وجود دارد که آن هم بخشش اصیلی است که فرد به علت فضل (آل عمران،152؛ بقره،237) می بخشد و به بقیه انواع بخشش نام های دیگری مثل ریا، شرک، نفاق و... می دهد. البته بخشش در قرآن را می توان به دو نوع «غیرمشروط» و «مشروط» (به شرطی که در آینده تکرار نشود) (مائده،5) تقسیم کرد که هر دو نوع فوق نیز، از نوع بخشش اصیل است. درواقع، می توان گفت انواع دیگر بخشش از دیدگاه روان شناسی شامل تعریف بخشش نمی شود. زیرا در بخشش دو شرط باید وجود داشته باشد: 1. قادر و
ص: 49
صاحب اختیار باشد 2. حق انتقام داشته باشد می بینیم که به جز بخشش اصیل بقیه موارد شامل تعریف بخشش واقعی و اصیل نمی شود.
1. کلمه عفو، به معنای «نگرفتن انتقام در برابر خطای دیگران، درحالی که شخص قادر است و حق انتقام گرفتن را دارد»، نزدیک ترین معنا را با کلمه بخشش از دیدگاه روان شناسی دارد.
2. از دیدگاه قرآن عفو در ایجاد صلح، افزایش بهداشت روانی و رضایت از زندگی تأثیر بسزایی دارد. قرآن کریم علاوه بر بیان روابط بخشش با متغیرهای دیگر، صفت فضل را علت بخشش می داند؛ اما در روان شناسی، به جای پرداختن به علت بخشش، به روابط بخشش با متغیرهای دیگر مثل برون گرایی، جنسیت و سن پرداخته شده است.
3. روان شناسی بیشترین تأکید را بر تأثیرات بخشش در فرد بخشنده دارد؛ اما قرآن کریم در بررسی عفو، بیشترین تأکید را بر تأثیرات اخروی و نتایج اجتماعی بخشش مبذول داشته است.
4. قرآن کریم برخلاف دیدگاه روان شناسان معاصر، معتقد است که عفو کردن مشروط به شرایطی است و عفو افراطی را نشانه جهالت می داند و راه را برای انتقام گرفتن و نبخشیدن با توجه به جنبه های اجتماعی، تربیتی و عدالتی، برای هر فردی در شرایط خاص باز گذاشته است.
5. قرآن کریم با جهت گیری بعد اخروی، بیشترین انگیزه انجام بخشش را در معتقدان به خود، ایجاد می کند.
ص: 50
* قرآن کریم
1. امینی، فاطمه(1389)،« طراحی و آزمون الگویی از پیش بینی های بخشش و اثر آن بر بهزیستی روان شناختی در دانشجویان دانشگاه شهید چمران»، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید چمران اهواز
2. ایروانی، جواد(1384)، «خاستگاه مدارا و عفو از دیدگاه قرآن و حدیث»، مجله الهیات و حقوق، شماره17، صفحه 151 – 186
3. ایمانی فر، حمیدرضا(1390)،« بررسی و مقایسه انسان کامل از دیدگاه قرآن و روان شناسان معاصر»، پیک نور، ویژه روان شناسی و علوم تربیتی، شماره17.
4. ایمانی فر، فاطمه(1391)، «بخشش از دیدگاه روانشناسی و قرآن کریم»، شماره 27، صفحه31-48
5. بابایی، احمدعلی(1382)، برگزیده تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب السلامیه
6. حسینی جرجانی، سید امیر الفتوح(1404)، آیات الاحکام، تهران: نوید
7 دلاور، علی(1388)، روش های تحقیق در روان شناسی و علوم تربیتی، بی جا: انتشارات دانشگاه پیام نور
8. راغب اصفهانی، حسین محمد(1412)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: بی نا
9. شریف لاهیجی، محمد بن علی(1373)، تفسیر شریف لاهیجی، تهران: نشر داد
10. قرشی، سید علی اکبر(1371)، قاموس قرآن، قم: دارالکتب السلامیه
11. قمی، عباس(1368)، کلیات مفاتیح الجنان، تهران: انتشارات صبا
12. طیب، سید عبدالحسین(1378)، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: اسلام
ص: 51
13. طباطبایی، سید محمدحسین(1417)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه
14. کاشانی، ملافتح الله(1336)، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتاب فروشی علمی
15. مکارم شیرازی، ناصر(1421)، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، تهران: مدرسه امام علی بن ابی طالب
16. مصطفوی، حسن(1380)، تفسیر روشن، تهران: نشر کتا
ص: 52
(مورد پژوهی؛ شیوه معنا- واژه محور، موضوع محور، سوره محور، سوره-واژه محور)
مهدی اسمعیلی صدرآبادی(1)-سارا حیدری(2)- شیما محمود پور قمصر(3)
تدبر در آیات قرآن فرمانی همگانی و مسیری برای فهم و درنهایت عمل به آموزه های قرآن در جهت نیل به سعادت است. هر انسانی با هر سطحی از دانش و آگاهی، می تواند مُدبِر آیات قرآن باشد و از آن بهره مند گردد. در عصر حاضر مبحث تدبر میان دانشمندان علوم قرآنی جایگاه ویژه ای پیداکرده است. در دهه های اخیر مسئله ی تدبر در قرآن به صورت جدی تری پی جویی شده و به مرور روش های تدبری گوناگونی در بین مسلمانان، شکل یافته و این جریان تلاش نموده تا تدبر در قرآن در سطح عمومی ترویج و توسعه یابد. نوشتار پیش رو با همین هدف و از رهگذر روش توصیفی- تحلیلی به تبیین و نقد مشهورترین روش های تدبری رایج پرداخته و میزان کارایی آن را موردمطالعه قرار می دهد. برآیند این پژوهش نشان می دهد که شیوه های
ص: 53
تدبری محطّ بحث از چهار مکتب عمده نشئت می گیرد: نخست) شیوه معنا- واژه محور؛ دوم) شیوه موضوع محور؛ سوم) شیوه سوره محور؛ چهارم) شیوه سوره- واژه محور. مبنای فکری ارائه دهندگان این شیوه ها این است که برای ورود به فهم تدبری قرآن می توان با کسب مهارت های مقدماتی، با محور های مزبور به درک دقیق تر و عمیق تر قرآن نائل گردید. پیروان هر یک از این شیوه ها به روش خاص خود به تعلیم ضابطه مند امر تدبر و ترویج آن همت گماشته و مردم را به سمت قرآن و قرآنی شدن سوق می دهند. همچنین معتقدند با فراگیری ترجمه قرآن و به ویژه لغات مشکل یا غریب، می توان به فهم قرآن دست یافت و فهم قرآن درگرو فراگیری ترجمه است. هرکدام از روش های تدبری علاوه بر محسناتی دارای یکسری نواقصی است. به بیان آشکارتر مروّجان روش های تدبری باید از دریچه ای دیگر به این فرآیند می نگریسته اند تا تدبر در قرآن در بین مردم به مثابه فرآیندی همگانی، پویا و فعال شناخته شود. لذا باید این نکته را مطمح نظر قرار داد؛ با هم نشینی سه مقوله «تدبر»، «قلب» و «قفل» درآیات قرآن معلوم می شود، تدبر اندیشه ای قلبی است که به فهم مراد الهی و نهایتاً هدایت بشر منجر می شود، بنابراین مهم ترین فاکتور در تدبر پویایی و سلامت قلب است؛ چون با فرض بر اینکه امر تدبر دستور و فرمانی همگانی است ولیکن تنها کسانی تدبر کارآمد و مؤثر خواهند داشت که قلب خویش را از رذایل پالوده سازند و با قلب سلیم وارد فرآیند تدبر شوند و الاّ قلب مریض تدبری مؤثر و مثمر ثمر نخواهد داشت.
کلیدواژه ها: تدبر؛شیوه های تدبر؛ فهم قرآن؛ مسلمانان.
ص: 54
در عصر حاضر پژوهشگران در قلمرو درک و فهم قرآن مجید باور دارند برای نیل به فهمی عمیق تر از تعالیم قرآنی، عبرت گیری و نهایتاً نیل به هدایت و رهنمونی از سوی خدا نیاز به تدبر در قرآن کریم دارد. امری که خود قرآن کریم نیز بدان اشاره کرده چه این که فرموده است(ص،29). این کریمه بهره مندی از برکات معارف قرآنی را از مسیر تدبر دانسته و اعلام می دارد قرآن، خیرات و مبرات بسیاری را برای همگان در پی دارد و کوشش می کند راه صحیح زندگی کردن را به عالمیان و آدمیان تعلیم دهد و او را از وادی ضلالت و گمراهی نجات دهد. گرچه شرط فراگیری آموزه ها و تعالیم قرآنی تدبر درآیات آن است. تدبر فرمانی قرآنی است که برای تمامی عالمیان و آدمیان اعم از مسلمان و کافر و همه اقشار هدف قرآن صادر گردیده و قرآن تدبر در قرآن را ضمانت فیروزمندی و پیروزی قرار داده است. نتیجتاً از برجسته ترین مسیر ها برای نیل به هدایت تدبر در قرآن کریم است؛ چون که این عمل باعث ارتباط افزون تر جامعه مخاطب قرآن با تعالیم قرآنی خواهد شد و جامعه را به مبانی نظری اسلام نزدیک خواهد ساخت. چهارچوب تدبر تنها در ساحت آیات کریمه قرآن انجام پذیرفته و می توان تعبیر فهم قرآن به قرآن از آن کرد. مکاتب و نحله های تدبری سامان یافته اند تا جامعه انسانی که از قرآن فاصله گرفته اند به این کلام سترگ و بابرکت نزدیک نموده و ارتباط گسسته شده بین قرآن و انسان را مجدداً برقرار نمایند.
ضرورت این پژوهش آن است که نشان دهد این مکاتب و نحله های تدبری تا چه میزان در عملکرد و روش خویش موفق عمل کرده اند. این پژوهش درصدد آن است که قواعد، مبنا ها و شیوه های دو مکتب را از یکدیگر به صورت جداگانه مورد واکاوی قرار دهد، سپس با نگاهی انتقادی و تحلیلی به آن بپردازد. البته باید متذکر
ص: 55
شد مراد از روش های هر یک از مکاتب روش های به کار گرفته در روند پژوهش ایشان است و مراد از نگاه انتقادی ارائه نقاط ضعف و قوت هر یک از آن ها است.
در بستر تدبر در قرآن تحقیقات فراوانی انجام پذیرفته است و برآیند این تحقیقات در قالب کتب، مقالات و طرح های پژوهشی منتشر شده است. مبحث تدبر در قرآن از دیرباز مطمح نظر قرآن پژوهان بوده و در عصر حاضر در ایران اسلامی نسبت به این مقوله توجه بیشتری شده است تا جایی که شاهد شکل گیری مکاتب و نحله های ترویج تدبر در قرآن هستیم. در بستر تدبر در قرآن نگاشته های گوناگونی به رشته تحریر درآمده و هرکدام روش خاصی را پی گرفته اند. چند وقتی است اقبالی به این موضوع خصوصاً دیده می شود و مکاتب و حوزه های تدبری نشان دهنده اقبال به تدبر در قرآن است. در بین آثار نگاشته شده در این حوزه می توان به کتبی نظیر تدبر در قرآن اثر حجت الاسلام محمدحسین الهی زاده، مقدمات تدبر در قرآن نگاشته احمدرضا اخوت و مقالاتی همچون کلید های تدبر در قرآن کریم اثر ولی الله نقی پورفر، تدبر در قرآن اصلی بنیادین در تعامل با کلام الله مجید نگاشته ابوالفضل خوش منش و مقاله تدبر به مثابه مکتب در فهم قرآن اثر روح الله محمدعلی نژاد و چندی دیگر اشاره کرد اما اثر و نگاشته ای با توجه به تتبع انجام گرفته و تا آنجا که نویسندگان این جستار اطلاع دارند پیرامون نقد و ارزیابی مکاتب تدبری نگاشته نشده و با عنایت به اقبال روزافزون مردم به این مکتب نیاز است تا نقاط ضعف و قوت مورد ارزیابی قرارگرفته و با نگاهی تحلیلی بتوان آن مکاتب را مورد واکاوی قرارداد.
ص: 56
به طور کلان می توان مکاتب تدبری در قرآن را در چهار دسته تقسیم بندی کرد. نخست: شیوه معنا- واژه محور. دوم: شیوه سوره محور. سوم: شیوه سوره-واژه محور. چهارم: شیوه موضوع محور که در این بخش سه شیوه تدبر معرفی و ارزیابی هرکدام از این موارد پرداخته می شود.

شیوه «معنا-واژه محور» همان گونه که از نام آن هویداست عمده بر درک واژگان تکیه دارد. قرآن مجید به زبان عربی مبین نازل شده و افزون بر اینکه برای غیر عرب زبانان نیاز به ترجمه دارد به دلیل بهره مندی از واژگان غریب و معرب حتی برای برخی از عرب زبانان نیز بخشی از واژگان به کار رفته در قرآن نیازمند تبیین و تشریح است. لذا کتب گوناگونی در بستر مشکل القرآن و غریب القرآن نوشته شده است. لذا طرفداران این شیوه با شناخت و ترجمه لغات غریب و مشکل قرآن در گسترش ترویج مفاهیم قرآنی در جامعه کوشش می کنند.
ص: 57
شیوه «معنا- واژه محور» درصدد آن است مسیر هایی در اختیار عموم قرار دهد تا ایشان هنگام تلاوت آیات قرآن و استماع و انصات آن بتوانند درکی کلی از مضمون قرآن داشته و این امر را امکان پذیر نمی دانند مگر با 3 پیش شرط:
1. تسلط بر مفهوم واژگان
2. یادگیری قواعد البته تا مرزی که بتوان متن قرآن را فهم کرد
3. داشتن مهارت در درک متون عربی
این 3 مقوله در فهم قرآن بسیار ضرورت دارد و مسائل دیگری همچون نکات تفسیری، قصه ها، تمثیل ها و غیره به شرطی که تأثیر منفی روس سه مقوله پیشین نگذارند می توانند به عنوان نکات جانبی مطرح شوند(لطفی، 1389: 7 و 8). بر همین اساس این شیوه تدبری بیشتر ناظر به کلمه است و در این شیوه تلاش دارند مردم را با روشی آسان و همگانی با لغات کلیدی و اساسی قرآن آشنا ساخته و با فراگیری پاره ای از کتاب های مدون این شیوه (که در سه سطح آماده شده است) آحاد مردم توانایی برقراری پیوند مستقیم و انس با قرآن را به دست آورده و قرآن آموز بتواند در پایان فرایند یادگیری خویش نزدیک به 70 درصد لغات ضروری قرآن را بشناسد و بیاموزد. این روش در برخی از مراکز قرآنی و آموزشی کشور به عنوان منبع درسی موردتوجه قرارگرفته و برای سطوح علمی بالاتر از مقطع ابتدائی قابل بهره گیری است(ویژه نامه به سوی فهم قرآن، 1395: 13).
برجسته ترین پیش فرض این شیوه خطاب قرآن کریم است آنجا که خدای سبحان می فرماید:«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» خدای متعال با صدور این آیه شریفه آحاد مردم و همگان را به تدبر در آیات قرآن دعوت نموده و فردی را از این
ص: 58
شیوه تدبری استثنا نکرده؛ لذا بر همگان لازم است که به تدبر در قرآن روی آورند. (لطفی و ضرغام، 1389: 7).
از اهداف این شیوه برقراری پیوند بی واسطه مردم با آیات قرآن و ترویج انس با مفاهیم قرآنی است و این هدف با آموزش و تعلیم گام به گام فراگیری مفاهیم قرآن را میسر ساخته است. از موسسه های فعال در حوزه تدبری به این شیوه می توان به موسسه بشارت اشاره کرد. مؤسسه زبان آموزی قرآن بشارت در سال 1375 با همین هدف و با تکیه بر ترویج فرهنگ قرآنی بنا نهاده شد. در این موسسه دوره های قرآن آموزی با گذراندن دوره های روخوانی، روان خوانی، ترجمه لغت و تفسیر سامان یافت. این موسسه فعالیت های اساسی برای مراکز دولتی و غیردولتی ارائه داده و دوره های آموزش ترجمه و مفاهیم قرآن با عنوان بشارت اجرا شده است (ویژه نامه گامی به سوی فهم قرآن، 1395: 8). این موسسه، کوشش دارد، مسیر را برای فهم بهتر قرآن آماده ساخته و قرآن آموزان بتوانند قرآن را خوانده و مفاهیم آن را درک کنند و هنگام استماع قرآن از توصیه های قرآنی بهره مند شوند. این شیوه در این موسسه از حس استماع و تأثیر فراوان آن غفلت نکرده و البته به آموزش قرآن از طریق استماع نیز همت گماشته می توان این شیوه را از طریق جدول ذیل به صورت مراحل پی درپی مشخص نمود.
ص: 59
تصویر

نظرگاه این شیوه آن است که خدای سبحان در آیات قرآن کریم تدبر «موضوعی» دارد. طرفداران این شیوه باور دارند، علی رغم چینش و تبویب قرآن که موضوعی نیست ولیکن تدبیر موضوعی در قرآن وجود دارد. با این روش به دنبال فهم تدبیر پنهان الهی هستند و از رهگذر تدبر موضوعی درصدد نیل به آن هستند. دلیل این که ساختار قرآن به صورت موضوعی نیست آن است که اگر قرآن به صورت موضوعی مدون می شد دیگر نمی توانستند موضوعات نوینی به آن اضافه کنند؛ به همین جهت قرآن محدود به موضوعات می شد و در برابر نیاز ها و پرسش های فراوان انسان خاموش می ماند. لذا خدای سبحان قرآن را به زبان عربی مبین نازل کرد و قرآن منزل قادر به تحمل مفاهیم بسیاری است و این چندمعنایی می تواند موضوعات فراوانی را که موردنیاز انسان است حمل کند و ارائه نماید(رک: مرادی زنجانی، 1385: 1 و 2). گرچه این مطلب از جنبه های اعجاز قرآن به حساب می آید و کمتر متنی قادر است که توانایی و صلاحیت حمل مضامین مختلفی را داشته باشد و این از امتیاز های منحصربه فرد قرآن به عنوان یک متن می باشد. مطابق نگرگاه مؤسسان این شیوه تدبری توجه به مباحث موضوعی به خصوص در قرون معاصر هماره در فکر قرآن پژوهان مسلمان بوده و آن طور که شایسته و بایسته است نتوانسته کارآمدی خویش را به
ص: 60
منصه ظهور برساند. شاید برجسته ترین دلیل آن بهره مندی کم از سنت معصومان باشد و به حق، ایشان قرآن دانان واقعی و حقیقی قرآن کریم اند(همان: 2 و 3).
بدین روی این شیوه کوشش دارد با بهره گیری از سنت ائمه اطهار علیهم السلام و انتخاب موضوعات کاربردی به این هدف والا دست پیدا کند. از دیگر مختصات این شیوه می توان به تحقیق ساختاری در قرآن اشاره کرد. در این شیوه قرآن پژوه به صورت مقطعی و جداگانه با قرآن برخورد نمی کند؛ بلکه قرآن را حاوی سور و زیر سور دانسته و در آن ها به تدبر می پردازد. در این روش قرآن پژوه درصدد شناخت محور یا محور های موضوعی هر سوره بوده و به ارزیابی یکایک آن ها می پردازد(لسانی فشارکی، 1394: 7 و 8). می توان گفت طرفداران این شیوه به هر سوره به مثابه یک موضوع یا چند موضوع توجه داشته و با تدبر در آن ها به فهم و ارزیابی این موضوعات می پردازند.
در این روش تدبری رعایت گام های پیشرو دارای اهمیت ویژه ای است.
برای آموزش تدبر و یا تدبر موضوعی نخست موضوع مطمح نظر انتخاب می شود. انتخاب موضوع با انتخاب واژگان کلیدی پیوند خورده یعنی برای این که فرد متدبر بتواند موضوع خود را با بهترین صورت به پایان ببرد باید کلیدواژه های دقیقی گزینش کند. برای گزینش کلیدواژه به عنوان تحقیق در تدبر موضوعی باید وقتی بسیاری او بگذارد و بنا بر انتخاب دقیقی که داشته می تواند در پیمودن راه به راحتی اقدام ورزد(مرادی زنجانی، 1385: 39). عدم اطلاع از این مسئله و بی توجهی به انتخاب عنوان نیکو متدبر را از مقصود او دور می کند و گاهی متدبر را به نتایج ناصحیح می کشاند. ازاین رو کلیدواژه و عنوان در تدبر نقش بنیادین دارد. بعد از گزینش عنوان موضوع که مستقیماً از داخل قرآن استنباط می شود و یا از خارج قرآن
ص: 61
بدان نگریسته می شود اگر عنوان به زبانی غیر از زبان عربی است باید آن را به زبان عربی برگرداند. البته برای نیل به موضوع افزون بر مدد گیری از آیات قرآن می توان به نگاشته های پیشینیان نیز مراجعه کرد.
در شیوه موضوع محور تهیه فیش های هم اندازه بااهمیت است. این فیش ها افزون بر هم اندازه بودن باید در هنگام نگاشته شدن به صورت یکرو باشند تا محقق دچار بی نظمی و خستگی ذهن نشود. رعایت نکات مزبور از اهمیت فراوانی برخوردار است و اهمال در هرکدام موجب بی انگیزگی متدبر خواهد شد.
در این گام بعد از نگارش دقیق عنوان به تهیه گزارشی از کوشش خود جهت دستیابی به واژه های قرآنی مرتبط با موضوع اقدام می کند. در این گزارش فرد متدبر اعلام می کند که انتخاب کلید واژه های تحقیق او چگونه بوده و آیا با پرسش از کارشناسان به این عناوین دست پیدا کرده یا ناشی از تأمل خود وی بوده است.
متدبر در این گام می تواند به معجم های موضوعی قرآن مراجعه کند و آیات مرتبط با هرکدام را در سوره های گوناگون بیابد. به عنوان نمونه اگر واژه «عَلَم» در سوره های بقره، آل عمران، نسا و مائده به کاررفته باشد نخست آیه ای که در سوره مائده قرار دارد در جدول قرار داده می شود سپس نسا و آل عمران و در آخر بقره. حتی اگر دو یا سه سوره در یک سوره دارای یک کلیدواژه بودند آیه ها با ترتیب از آخر به اول ذکر می شود.
ص: 62
در این گام سیاق های هرکدام از آیات تعیین می شود و در جدولی قرار داده خواهد شد. منظور از این سیاق در این شیوه رکوعات قرآنی است که شامل 555 رکوع است. انتخاب این رکوعات بر پایه قرائت های رسول اکرم در نماز است. رسول اکرم در هر رکعت از نماز های روزانه افزون بر قرائت سوره فاتحه یک سوره دیگر یا پاره ای از سوره دیگر را قرائت می فرمود و بعدازآن به رکوع می رفت. هر یک از این بخش هایی که رسول اکرم بعدازآن رکوع می رفتند دارای موضوع واحدی بودند و می توانند محدوده سیاق را برای متدبر تعیین کنند.
در این مرحله تعداد آیات و کلمات هر فهرست و تعداد سیق ذکر می شود. نظم اعجازآفرین قرآن در این مرحله تجلی خواهد کرد(مرادی زنجانی، 1385: 39 - 68). بعد از مراحل ذکر شده متدبر درصدد مفهوم یابی خواهد بود و با نوشتن کامل آیه تلاوت های پی درپی، ارزیابی سیاق ها و غیره به درک موضوع خود دست پیدا خواهد کرد.

ص: 63
پیش فرض های بنیادین این مکتب تدبری با استمداد از مصطلحات به کار رفته در قرآن تحصیل می شود. قرآن کتاب هدایت و بیان، شفا و رحمت و تبیان است. این مصطلحات به زاویه ی ویژه ای تعلق ندارد بلکه با عنایت به کاربست آن ها در قرآن به صورت مطلق زوایای مختلف زندگی انسان را در برمی گیرد. هر یک از این واژگان هم مباحث اخلاقی، هم اعتقادی، سیاسی، اجتماعی را پوشش می دهد. ازاین رو شناسایی این اوصاف و اسم ها در چگونگی زندگی انسان مؤثرند و باعث بهبود اوضاع جامعه خواهد شد(همان، 1385: 1). از دیگر پیش فرض های بنیادین این شیوه تدبری می توان به زبان قرآن اشاره داشت. زبان قرآن به بیان قرآن لسان عربی مبین است. صلاحیت دریافت مضامین فراوانی داشته و با توجه به قواعد و ضوابط مخصوص در؟ آن می توان درباره موضوعات فراوانی تدبر و تحقیق نمود. با عنایت به مسائل گوناگونی که برای انسان به صورت موضوعی مطرح می شود قرآن این پتانسیل را دارد تا با مراجعه به آیاتش جواب همه مسائل باشد و انسان را به مسیر رستگاری رهنمونی کند(همان: 2). از دیگر مبانی این شیوه تدبری خطابات عمومی و همگانی قرآن به خصوص در آیه های متضمن تدبر است. قرآن کریم نسبت به تدبر و تفکر فراخوان داده و تدبر در آیاتش را برای همگان لازم می داند(همان: 12).
هدف این شیوه تدبری جلوگیری از مهجوریت قرآن در پرتو همگانی کردن جریان تدبر است. با عنایت به این که بسیاری از مردمان توانایی ورود به حوزه تفسیر را ندارند یا برخی مفسران مردم را به حوزه خویش راه نمی دهند تدبر این شرایط را فراهم می آورد تا بتوانند به حوزه فهم قرآن ورود کرده و از میوه های مختلف آن بهره برند. (همان: 15) از برجسته ترین اهداف این شیوه پیوند دادن مستقیم مردم با قرآن است. در؟ پیوند مردم با قرآن و انس با قرآن و قرائت و تلاوت آن می توان به مفاهیم
ص: 64
بلند قرآن دست یازید. به گونه ای که از عوامل مهجوریت قرآن و عدم انس با آن همین نداشتن ارتباط مستقیم مردم با آیات و مضامین قرآن است(همان: 13).
از ویژگی ها و مختصات مهم این شیوه آن است که فرد متدبر مستقیماً خود به قرآن ورود پیدا کرده و نیازی نیست که دیگری به او تدریس کند. در این شیوه تدبری محقق جهت برقراری پیوند با قرآن محدودیت هایی نظیر گرایش، سطح دین، سواد و غیره ندارد و هر کس با هر طرز فکری می تواند در قرآن تدبر کند و با آن مأنوس شود. گرچه به فراخور توان هر شخصی درک وی از مفاهیم قرآنی نسبت به دیگران متهافت بوده و کمینه ثمره آن این است که فرد با قرآن پیوند می خورد و خود را فردی قرآنی خواهد دید(همان: 11).
نگاه ساختاری به قرآن ادامه مسیر این شیوه تدبری است. این روش با نگاه کلان به بررسی مفاهیم هر سوره و موضوعات موجود در آن می پردازد. این مباحث تحت عنوان سوره شناسی ارائه شده و می تواند به صورت کارگاهی تدریس گردد. همچنین کتابی تحت عنوان سوره شناسی روش تحقیق ساختاری قرآن نیز ناظر به همین نگاه تدبری نگاشته شده است. از مهم ترین آثار این شیوه تدبری می توان به کتاب روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم و سوره شناسی روش تحقیق ساختاری در قرآن کریم اثر دکتر محمدعلی لسانی فشارکی دکتر و دکتر حسین مرادی زنجانی اشاره نمود و هر یک با بیانی شیوا نوشته شده و به صورت همگانی در اختیار مردم قرارگرفته است.
در این شیوه، متدبِّر درصدد یافتن هدف هر یک از سور قرآن مجید به صورت جداگانه از رهگذر تدبر در آن هاست. طرفداران شیوه سوره محور باور دارند خدای سبحان هر یک از سور قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» از همدیگر جدا کرده و دارای وحدت کاملی هستند و نسبت به آیات سور پیشین و پسین آن حاوی انفصال هستند. چون که خداوند حکیم است و تمام فعالیت هایش ازجمله انفصال و
ص: 65
جداسازی سور از یکدیگر هدفمند و از روی حکمت است. اگر هر یک از سور با آیات سور پیشین و پسین دارای انفصال نباشند این تفکیک و تفرق با حکمت نخواهد بود؛ لذا آیات هر سوره به صورت جداگانه و دارای وحدت مضمونی و انسجام مشخصی هستند (صبوحی، 1395: 67). در شیوه سوره محور متدبر درصدد دریافت پیاپی آیات هر سوره و انتاج آن به فهم منسجم از سوره است. لذا غرض از کشف جهت و سمت وسوی هدایتی سوره آن است که با دستیابی به سمت هدایتی سوره هدایت خداوند شامل افراد گردد. وجه کشف سمت وسوی هدایت قرآن این است که سور قرآن مجید برجسته ترین واحد های هدایتی قرآن است و چون که هماورد طلبی قرآن نسبت به همین سور است و در اثبات اعجاز قرآن همگان را به آوردن سوری همچون قرآن دستور داده است(همان، 1393، ج1: 42). به سخن دیگر اگر هرکدام از سور قرآن به مثابه مصداق یک گفتار حکیمانه باشد آن سوره چند واژه از هم جدا و متفرق و پراکنده نیست، سخنور حکیم این سوره ذات اقدس اله است و عبارات هر سوره به گونه ای تدبیر شده است که مضامین و اهداف سمت وسوی هدایتی خویش را به انسان بفهماند(همان، 1389، ج24: 12). لذا بر هر متدبری لازم است که در کلام حق تعالی تدبر کرده و مفاهیم و مضامین آن را فهم کند.
هر فردی که درصدد انجام امری باشد، باید خوانشی از آن کار به دست آورده و این شیوه نیز از این مسئله مستثنا نیست. معرفت به حدود و کرانه های تدبر می تواند مدد بسیاری در به ثمر رسیدن مباحث نماید. تدبر از نگاه باورمندان به شیوه سوره محور به مفهوم پشت سر هم دیگر دریافت کردن اشیا، امور یا الفاظ است(صبوحی، 1393، ج1: 39). معنای اصطلاحی تدبر هم به معنای همان قبول و دریافت تدبیر ملحوظ در قرآن کریم است. تدبیر هم زمانی رخ می دهد که حکیمی زمانی که در حال ایراد گفتاری است، کلمات و جملات و عبارات خویش را به گونه ای سامان بخشد که
ص: 66
فردی که آن سخنان را دریافت می کند، بتواند به خوبی اغراض و اهداف فرد سخنران را دریافت کند و فردی که این گفتار را پیاپی فهم می کند در حال تدبر کردن در سخن سخنور است. قرآن نیز به گونه ای تدبیر الهی است و تدبر در آن نیز به معنای فهم پیاپی آیات و سور آن است. لذا به صورت کلان می توان چنین گفت تدبر به معنای دریافت پیاپی آیات سور در راستای فهم پیوسته و منسجم آن سوره است(همان: 41 -42).
مبانی این شیوه برآمده از آیات و روایات و همچنین گفتار برخی از دانشمندان مسلمان است.
با عنایت به آیات تدبر در سور گوناگون قرآن کریم و همچنین عنایت به خطابات کلی و عمومی آن چنین می توان دریافت که توجه به تدبر همگانی و ضروری است. اول آن که برای اثبات فقدان اختلاف و نبود بی نظمی و شناخت نظم حاکم بر آیات قرآن و نیز نشان دادن اوج اتقان و استواری در آیات ضروری است تا متدبر در قرآن تدبر کند؛ دوم آنکه تدبر در قرآن به نص قرآن ایمان انسان را رشد داده و برای حقیقت دادن به ایمان خود و عمق بخشی به آن را تدبر در قرآن ضروری است. سوم آن که هدف نزول این کتاب و از برجسته ترین اغراض آن تدبر در آیات قرآن معرفی شده است(همان: ج1، ص 31 - 33).
باورمندان به شیوه تدبر موضوعی افزون بر آیات قرآن به روایات معصومان نیز استناد کرده و سخن رسول اکرم در روز غدیر خم را به عنوان یکی از پشتوانه های روایی تدبر در قرآن عنوان کرده اند:«...تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ...وَ لَنْ یوضِحَ لَکُمْ
ص: 67
تَفْسیرَهُ اِلاَّ الَّذى اَنَا آخِذٌ بِیدِهِ وَ ...» و در جای دیگر علی علیه السلام می فرماید: «ألا لا خَیرَ فی قِراءةٍ لا تَدَبُّرٌ فیها» با عنایت به این روایات گران سنگ و متقن و معتبر اهتمام معصومان به تدبر در قرآن امری مسلم است(همان: 33 - 35).
طرفداران شیوه ی تدبر سوره محور گفتاری از برخی از بزرگان مسلمان را در نوشته های خود نقل کرده اند که نشان دهنده اهتمام ویژه ایشان به تدبر در قرآن کریم است. در منویات و رهنمود های امام خمینی(ره) و همچنین رهبر معظم انقلاب اسلامی عنایت به تدبر به طور خاص مشاهده می شود تا آنجا که امام خمینی دراین باره می فرماید: یکی از موانع بهره مندی از این صحیفه نورانی باور به این است که جز آن که مفسران نوشته یا فهمیده اند کسی را حق استفاده از قرآن نیست و تفکر و تدبر درآیات شریفه را تفسیر به رأی کرده اند و رهبر معظم انقلاب نیز تلاوت قرآنی را مطلوب دانسته و انسان را سفارش به تدبر و فهم کلمات الهی می کند(به نقل از همان: 35 - 36). با عنایت به سفارش کلام پاک خداوند به تدبر در قرآن و سفارش معصومین به قرائت عجین با تدبر و نیز عنایت بسیار اندیشمندان مسلمان به امر تدبر پیش فرض ها و مبانی این تدبر را استوار ساخته و هر انسانی جهت هدایت نیازمند به فهم درآیات قرآن کریم است.
در این شیوه برای یادگیری تدبر و یا تدبر در سوره باید ابتدا سراغ سور کوتاه قرآن رفت و برای آغاز این کار سوره های بلند و طولانی پیشنهاد نمی شود چون که با تدبر در سور کوتاه فراگیری روش تدبری سوره محور آسان می گردد و استقامت درراه تدبر را به دنبال خواهد داشت(همان: 43). تلاوت همه سوره هنگام تدبر از اهمیت فراوانی برخوردار بوده به گونه ای که زمانی که متدبر قرار است فرآیند تدبری خویش را آغاز کند حداقل باید 4 مرتبه آغاز، میانه و آخر سوره را تلاوت کند. با این
ص: 68
اقدام فرد متدبر با قرآن انس عمیق تری پیداکرده و نسبت به آن رغبت بیشتری خواهد داشت. بعد ازلحاظ و رعایت مطالب مزبور نخست شناسه ی سوره و جایگاه آن بر پایه ترتیب نزول و ترتیب کنونی در مصحف شریف و همچنین مکی و مدنی بودن سوره و تعداد آیات آن تعیین می گردد. سپس متدبر شناسه سوره را می شناسد و باید سوره را یک بار از آغاز تا پایان تلاوت نماید. تلاوت سوره توسط مربی بهتر است انجام گیرد و بعدازآن مفهوم واژگان و مفهوم آیات سوره توسط ایشان در تبیین می گردد. این روند همراه با ترجمه آیات قرآن انجام می پذیرد؛ سپس بعد از نیل به مفهوم واژگان و آیات نیاز است سوره به طور مستوفی تلاوت شود و در ادامه سمت وسوی هدایتی سوره درک خواهد شد. امر به تلاوت تکرار گردد تا نکات دیگری از سوره به فرد متدبر برسد و در فرجام کار با تلاوت دوباره سوره و دعا تدبر سوره کامل می شود (همان: 23 - 25).
گرچه در دیدگاه بعضی از طرفداران این شیوه، نخستین اقدام برای تدبر در یک سوره شناخت ساختار آیات است. نحوه شناخت هر دسته به روش های گوناگونی امکان دارد انجام پذیرد: اشتراک لفظی یا اسلوبی پیاپی و تقابل لفظی، انفصال تام ادبی و غیره. در گام دوم با بهره گیری از اشتراک لفظی و مضمونی هر سوره و توجه به فضای گفتار آن سمت وسوی متن آشکارشده و همین مسئله منجر به کشف سمت وسو و جهت هدایتی قرآن می شود، چون اساساً قرآن دارای تأثیری هدایت گرانِ است. سومین گام شناخت مراد اصلی تدبر است و آن فهم متن است. دو مرحله پیشین جنبه مقدماتی برای دستیابی به فهم متن دارد. باید عنایت داشت که مرحله اصلی و تدبر واقعی فهم متن سوره است و تا پیش از آن تدبر ناقص بوده و به منصه ظهور نرسیده است. قرائت پیاپی و متدبرانه نیز در این مرحله کمک فراوانی به فهم متن خواهد کرد(الهی زاده، 1392: 17 - 19). البته به نظر می رسد، در این شیوه برای آغاز روال تدبر نخست باید دوره های مقدماتی همچون قرائت، تجوید، صوت، لحن و ترجمه گذرانده شود و حداقل بار آن ها آشنا شد؛ سپس بهتر است وارد عرصه تدبر
ص: 69
شد. این مطلب از برخی از رهنمود های طرفداران این شیوه استفاده می شود(الهی زاده، 1392: 9؛ صبوحی، 1393، ج 1: 11).
1.نهمین سوره قرآن کریم است که از سوی خدای تبارک وتعالی نازل شده است.
2.سوره مبارکه فیل در مکه نازل شده است.
3.ترتیب فعلی آن، این سوره به عنوان یک صد و پنجمین قرارگرفته است.
4.سوره فیل پنج آیه دارد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ»
اصحاب فیل: افراد فیل سوار سپاهی از جنگجویانی که بر فیل سوار بوده و درصدد ویران کردن خانه کعبه بوده و به سوی کعبه یورش برده بودند.
ای رسول ما مگر ندیده ای که پروردگار تو با آن فیل سواران که برای ویران سازی کعبه لشکرکشی کردند، چه کرد؟!
به همین صورت همه واژگان سوره مفهوم یابی می گردد و پس از قرائت مجدد سوره توسط مربی یا یکی از استادان قرائت، فضای گفتمانی سوره فیل و سیر و
ص: 70
سمت وسوی هدایتی سوره، موردِ بازخوانی قرار می گیرد. سوره شریفه فیل با پرسشی از رسول اکرم(ص) آغاز می شود: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ» این پرسش از فرجامی است که خدای سبحان برای سپاه نیرومند فیل سوار مقدر کرده بود. همان لشکری که احدی توانایی ایستادگی در مقابل آن را نداشت. بلی یک سؤال است؛ اما غرض از آن سؤال تذکر رفتار خدا با سپاه فیل سواران است. ممکن است مخاطب این آیه از خود چنین پرسش کند به راستی خدای سبحان با اصحاب فیل چه کرد؟
سؤالی دیگر نیز ممکن است در ذهن مخاطب خلجان کند و او چنین سؤال بپرسد همان گونه که پروردگار پرسش کرده است: «أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ».
تشریح کاربردی: رویارویی ابرقدرتان در برابر حق و حقانیت و پشتیبانی قاطع ذات اقدس اله از حق مختص به سال عام الفیل یا عصر نزول قرآن ندارد. اگر در این عصر و زمان زورمداران جهان در برابر دین خدا صف آرایی کنند رهبران الهی و پیروان ایشان می دانند که برخوردار از حمایت پروردگار هستند.
مثالی از یاری مخصوص خدا و نابودی قدرت نمایان: هنگامی که مردم متعهد و دین دار ایران به راهبری اندیشمند قرآن شناس و مجاهد درراه خدا به پیروزی رسیدند جمیع زورمداران جهان در برابر ایشان ایستادگی کرده و به هر طریق درصدد ضربه زدن به این حرکت الهی هستند.
این شیوه تدبری درصدد همگانی کردن فرآیند تدبر است. به این معنا که اگر فردی در هر نقطه از جهان تمایل داشت در قرآن تدبر کند بتواند به آسانی در این متن نورانی تدبر کند. دومین غرض این است که آموزش صحیح و روشمند تدبری قرآن
ص: 71
را از مهجوریت برهاند. با گسترش قرائت، ترتیل، حفظ و دیگر اقدامات قرآنی می توان قرآن را از مهجوریت خارج کرد. با رونق گرفتن فرآیند تدبر انس مردم با قرآن افزایش یافته و جامعه به سوی قرآنی شدن حرکت می کند(صبوحی، 1393، ج1: 11).
هنگامی که ایده ای برای استفاده عموم قرار داده می شود باید نخست مشخص کرد که برنامه برای چه افرادی تدوین می شود. به این معنا که مخاطب شماری جزوه مقدماتی ترین کار ها برای این شیوه تدبری خواهد بود. دومین شرط این است که توانایی افراد در قرائت صحیح قرآن احراز شود و افرادی که نمی توانند تلاوت کنند وارد وادی تدبر در قرآن نشوند. شرط سوم هم توانایی نسبی از فهم آیات قرآن است. برای شرکت در دوره های تدبر این سه شرط بسیار اهمیت دارد(همان: 13).
مقصود از شیوه «سوره- واژه محور» روشی است که برای تدبر در قرآن تکیه ای محضّ بر واژه یا تکه ای محض بر سوره ننموده بلکه به گونه ای تلفیقی فرآیند تدبر شکل می گیرد و حتی بعضاً به تدبر در کلمات نیز پرداخته و گاهی هم تدبر در سوره ها اتفاق می افتد و گاهی هم تدبر قرآن به قرآن. برای این شیوه تدبری روال و ترتیب خاصی لحاظ نشده یعنی فرد متدبر حتماً باید تدبر کلمه ای را فهم کند بعد سراغ تدبر سوره ای برود و یا بالعکس. با عنایت به مخاطب و موضوع بحث روش ساماندهی می شود که کدام روند انتخاب شود، تدبر کلمه ای یا سوره ای یا تدبر قرآن به قرآن. التفات به فرجام در این مکتب تدبری از اهمیت خاصی برخوردار بوده و دارای مراتبی است. این مراحل عاقبتی عبارت است: از عاقبت اندیشی، عاقبت سنجی، عاقبت شناسی، عاقبت نگری و عاقبت گرایی(اخوت، 1392، ج1: 72). این مراحل در جدول ذیل نمایش داده شده است.
ص: 72

منظور از ارزیابی در عاقبت کاری یا چیزی یکی از موارد زیر مدنظر است:
1. دلیل و هدف وقوع آن کار که به واسطه آن دلیل آن کار انجام می شود.
2. سمت وسوی وقوع کار ممکن است به سوی موفقیت یا عدم موفقیت باشد.
3. واکنشی که در اثر ظهور آن کار اتفاق می افتد.
4. پیامدها و آثار مثبتی که در اثر آن کار ایجاد می شود.
5. تبعات آثار منفی که در اثر آن کار ایجاد می شود و غیره.
هر یک از موارد فوق در موضوع بحث تدبر «سوره- واژه محور» قابلیت بحث دارد و در این شرایط تدبر در هر موضوعی توجه به فرجام و عاقبت آن موضوع می باشد(رک: همان).
برای آشنایی دقیق تر با این روش ضرورت دارد تا تعریف تدبر از منظر این روش تبیین شود. تدبر در این روش به مثابه یکی از نعمت های بزرگ و هدیه شده به انسان معرفی شده و به معنای توجه به عاقبت شیئی است چراکه با این عمل هر فردی می تواند عاقبت و انجام هر کاری را مورد ارزیابی قرار دهند و در آن به تفکر بپردازد.
ص: 73
انسان با تدبر است که می تواند نهایت و عاقبت پدیداری هر شیئی را ارزیابی نموده و آن را با اهداف خود نسبت سنجی نماید(اخوت، 1392، ج1: 71 - 72). هر رخدادی در این جهان که آفریده شده با غرض و هدایت انسان در ارتباط است و آن را برای نیل به اهدافش مدد می رساند. تدبر می تواند پیوند آن رخداد را با انسان کشف کند. هر موضوعی یک هدفی دارد، عنایت به عاقبت آن موضوع به معنای تدبر در آن موضوع می باشد. در تدبر در قرآن موضوع تدبر همان موضوع کلمات، آیات و سور قرآنی است(همان: 173). لذا از یک نظر می توان گفت تدبر در قرآن یعنی عنایت به عاقبت کلمات، آیات و سور قرآن. باید عنایت داشت قرآن مجید به مثابه یک موضوع برای تدبیر است، حاوی مختصاتی است که با فقدان آن ها تدبر در قرآن امکان پذیر نیست. این مختصات عبارت است از 1) ساختار قرآن که از کلمات، جملات، آیات، عبارات و سور سامان یافته. 2) شرایط زمانی و مکانی و عناصر نزول آیات. 3) نوع جهان بینی برآمده از قرآن. 4) غرض.

با عنایت به مطالب بیان شده قابل توجه است تدبر در قرآن به معنای آن است که فرد به صورت واقعی به اغراض و غرض نزول کلمات، آیات و سور قرآن مطلع شود
ص: 74
و آن را در معرض توجه خویش قرار دهد و همه افعال خود را در راستای آن جهت داده و این مختص به اولی العلم و مخبتین است(همان: 74).
تدبر ازآنجاکه در این روش به عاقبت چیزی و تدبر در قرآن ناظر به احاطه به غرض نزول قرآن است دارای اغراض و اهدافی می باشد. آنچه قطعی است قرآن کلام الله و از جانب خدا بر قلب بالاترین انسان یعنی رسول اکرم (ص) بدون کم وکاست نازل گردیده است. خدای سبحان قرآن را برای هدایت بشریت نازل کرده و لازمه هدایت یافتن انسان توسط قرآن قابل فهم بودن آن است. بعضی از اصول مهمی که در رجوع به قرآن ضرورت دارد از روایات و آیات عبارت است از:
الف) قرآن به مثابه شاخص ترین رافع نیاز انسان ها فضلی منحصربه فرد برای اوست. هیچ شیئی به اندازه قرآن نمی تواند نیاز انسان را مرتفع کند.
ب) مراتب انسان در دنیا و آخرت به فهم معانی آیات قرآن گره خورده، لذا هر مقدار انسان با این مفاهیم انس و مؤانست افزون تری داشته باشد از رفعت و درجه بیشتری نزد خدا برخوردار می شود.
ج) قرآن برای فردی که آن را فراگرفته معلمی همیشگی و سرمدی است و چنین فردی به مراتب والا خواهد رسید و البته شرط آن تمسک به محتوای قرآن است.
د) انسان با قرآن مجید توفیق دستیابی به مراتبی از نبوت را خواهد داشت.
ه) فردی که قرآن می خواند گویا تمام کتب انبیای پیشینی را مطالعه کرده است.
و) قرآن منبع نور، هدایت و علم است برای کسی که از آن بهره می برد.
ص: 75
ز) شایسته است تا پایان عمر به تعلیم و تعلم قرآن همت داشت.
ح) قرآن موجب فعال شدن تفکر حقیقی است(همان: 27 - 35).
لذا برجسته ترین مبنای این شیوه تدبری قرآن و سپس روایات اهل بیت علیهم السلام است که توجه خاصی به تدبر در قرآن داشته اند و برای آن اهمیت مضاعفی قائل بودند. مراد از قرآن هر دو ثقل یعنی کتاب خدا و عترت رسول اکرم بوده و تمسک به آن ها هدایتی جاودانه را به همراه داشته و هرگز به سراغ فرد دیگر نمی رود (همان: 21).
در این شیوه برای تعلیم تدبر روش یکسانی تعریف نشده یعنی با عنایت به مخاطب و قرآن آموز امکان دارد شیوه های گوناگونی اعمال شود. این نکته بدین جهت است تا امر تدبر آسان شود و همگانی و فراگیر و برای هر فردی که در توان دارد تدبر امکان پذیر باشد. زبان قرآن ازآنجاکه سهل و ممتنع است یعنی بااینکه زبانش گویا و رساست ولیکن هر فردی نمی تواند به عمق آن نائل شود؛ ازآن رو برای همه افراد قابل فهم و درک نیست. نتیجتاً روش آموزشی آن فرد هم دچار تغییر و تحول می شود؛ همه روش های تدبری این شیوه باید همخوان و هم راستا با اصول و قواعد قرآنی بوده و مبتنی بر تعقل باشد. ازآنجاکه پیروان این شیوه برای تعلیم تدبر ابتدا و انتهایی مشخص نکرده اند به این معنا که لزومی نداشته است که فرد روش خاصی را دنبال کند ولیکن به طور کلان چارچوب خاصی را بیان کرده اند و بر پایه آن کتبی تألیف کرده اند. این روش ها عبارت است از:
1. روش تفکر در قرآن
2. روش تدبر کلمه ای
3. روش تدبر سوره ای
ص: 76
4. روش تدبر در قرآن به قرآن (همان: 80 و 81). در ادامه این نوشتار مختصراً هرکدام از این روش ها تشریح خواهد شد.
تدبر در قرآن شامل پنج مرحله می باشد که نخستین مرحله آن تعقل است به این معنا که نخستین قدم برای تدبر و محور مهم آن تعقل است. این مرحله شاخص ترین مرحله تدبر بوده و اگر به صورت دقیق و صحیح انجام نشود مراحل دیگر تدبر نیز اتفاق نمی افتد. تفکر نعمت بزرگی از انعام الهی به انسان بوده و منجر به شکوفایی ذهن و استعدادهای او شود(همو، 1393، ج2: 21).

در این روش تدبری دو مقوله اساسی در اثربخشی تفکر در قرآن و استمرار آن تکرار و تمرین است. با تکرار و تمرین فراوان هم انس بیشتری با قرآن برقرارشده و هم عنایت بیشتری به مفاهیم قرآن خواهد شد و تدبّر دقیق تر انجام می شود(همان: 22). چون سیر تفکر در انسان منحصر به خود اوست و دیگر موجودات عالم از آن بی بهره بوده و از حواس و خیال آغاز می شود و به علم حقیقی و عمل می انجامد(همان: 25).
ص: 77
تعقل در قرآن برای تدبر بسیار ضرورت دارد، می تواند به مثابه یک جنبه مدخلی برای ورود به چرخه و فرآیند تدبر قلمداد شود. کلمه نیز در حکم ورود به تدبر در متن آیات قرآن تلقی می شود. با عنایت به همین نکته هر کتاب و نوشته ای که از کلماتی تشکیل شده باشد قرآن نیز به همان صورت است، البته در هر کلمه قرآن اغراضی وجود دارد و در آن نهفته شده است لذا برای شروع چرخه تدبر و نزدیکی به اهداف آیات و سور آن تدبر در کلمات بسیار مهم است(اخوت، 1393، ج3: 21).
در تدبر کلمه ای به این نکته باید دقت شود که هرکدام از کلمات به کاررفته در قرآن با غرض هرکدام از سور چه ارتباط و پیوندی دارد و در پرتو علم به معانی کلمات مسیر برای فهم حقایق قرآن باز شود. قرآن پژوه و متدبر کلمه ای نیاز دارد که تکرار و تمرین فراوانی کند و انس خود را با قرآن افزون تر کند. تدبر کلمه ای در این شیوه دارای مراحلی است و هرکدام باید به صورت جداگانه احراز شود؛ به عنوان نمونه در سوره مبارکه حمد بحث معنا، سوره توحید بحث مصداق و معنا و مراحل دیگر در سور دیگر ارزیابی شده است(رک: اخوت، 1393، ج3: 22 و 23).

سوره در قرآن از تقسیمات حکیمانه ای است که خدا برای تبیین اغراض خود آن را پیاده سازی نموده است. هرکدام از سور قرآن دارای موضوعی یکسان است وامکان دارد موضوعات دیگری را نیز در خود قرار داده باشد. صاحب این روش
ص: 78
تدبری اظهار می دارد سوره در قرآن همان جامعه ای است که از کلمات، جمعیت ها و حرکت های مثبت و منفی عینیت یافته تشکیل شده اند و با اطلاع انسان از حوادث و وقایع هستی او را به تشویق و انذار هدایت نموده است(اخوت، بی تا، ج4: 11). هرکدام از سور قرآن دارای اهداف واحدی هستند که نسبت به غرض سور دیگر تهافت داشته و هرکدام از سوره ها غرض مخصوص به خود را دارد که ابتدای سوره آغاز می شود و با اتمام سوره آن غرض نیز پایان می یابد(همان: 12).
همان طور که بیان شد هرکدام از سور دارای یک موضوع واحد بوده و موضوع اصلی سوره هستند و افزون بر آن موضوعات دیگری را نیز در خود جای دادند. برای نیل این موضوعات باید تدبر سوره ای داشت. تدبر سوره ای عبارت است از ارزیابی یکپارچه یک سوره و به دست آوردن موضوعات اصلی و فرعی آن برای دریافت و کشف غرض هدایتی آن(همان: 14). برای تدبر سوره ای در هر سوره روش متناسب با آن انتخاب می شود و هر روش با سوره دیگر متفاوت می شود. می توان برای هر سوره روش خاصی را ابداع کرد. توجه این مطلب ضرورت دارد که برای تدبر در هر سوره نیازمند طهارت قلبی قرآن آموز و انس با قرآن هستیم و تکرار و تمرین و قرائت مکرر سور نیز اهمیت فراوانی دارد(همان: 15- 16). تدبر سوره ای با قرائت سوره و ترجمه آن آغازشده تا فکر و قلب متوجه کلام الهی باشد و با آن انس و الفت گیرد. بعدازآن به سراغ موضوع یابی می رویم، برای فهم بهتر کلان سوره مسئله احاطه به همه موضوعات اهمیت فراوانی دارد و غرض سور هم هم راستای با غرض آیات بنیان نهاده شده است(همان: 24 - 26).
در گام بعدی ازآنجاکه برخی از آیات ازلحاظ بافت و سیاق با هم در ارتباط هستند در یک دسته موضوعی قرار داده می شوند به عنوان مثال در سوره مبارکه واقعه آیات 1 تا 6 می توانند ذیل عنوان ویژگی های وقوع واقعه قرار گیرند(همان: 31). با
ص: 79
دسته بندی موضوعات در نهایت متدبرکوشش می کند به سیر انتقال موضوعات نسبت به یکدیگر بپردازد و در آخر باید تنبیهاتی را نیز به خود متوجه کند(همان: 41).
همه مراحل پیش گفته مقدمه ای برای نیل به تدبر قرآن به قرآن است چون در این روش تدبری همه موارد فوق الذکر کارایی دارد. تدبر قرآن به قرآن به گونه ای یک جمع بندی از تدبر کلمه ای و سوره ای است. در روش تدبر قرآن به قرآن کسب غرض سوره لازم است و می توان سوره را در ساحت های مختلف مورد ارزیابی و کنکاش قرارداد:
الف) مطالعه سوره در کل قرآن بدون لحاظ سوره ای مشخص
ب) مطالعه سور قرآن از یک دریچه خاص و یک سوره مشخص
ج) مطالعه سوره با سوره ای به عنوان زوج آن سوره
د) مطالعه سوره در خانواده سوره
ه) مطالعه سوره در گروه و یا دسته سوره (اخوت، بی تا، ج5: 29 -30)
باید گفت که داشتن طهارت در همه مراتب فوق ضرورت دارد و نکته دیگر مداومت بر قرائت و انس با آیات قرآن است.
ص: 80

گویا با عنایت به تعریفی که شیوه های تدبری به خصوص روش های تدبری ذکرشده از تدبر و تفسیر قرآن دارند که تدبر همان فهم قرآن کریم است و تفسیر به معنای کشف مقاصد و مدالیل آیات است می توان گفت تفاسیر پیشینیان و حال (پسینیان) نوعی تدبر به حساب می آید یا اینکه تدبری که عصر حاضر در حال شکوفایی است را تفسیر بنامیم. ناگفته پیداست تدبر در قرآن از تفسیر قرآن آسان تر است؛ به خصوص در روش این مکاتب این مسئله نمایان است. مفسر برای اینکه یک تفسیر بنگارد باید در علوم مختلف استاد باشد ولیکن برای تدبر چنین مقدماتی دخیل نیست و تنها آشنایی با لغت عرب کفایت می کند که نزد گروهی حتی همین هم ملاک نیست. حال با نگاهی به کتب تدبری نوشته شده مشخص می گردد نه تنها این کتب و روش تدبری آموزشی با علم اندک در سطح عموم هم قابل درک نیستند؛ تدبر فرآیندی است که عموم مردم باید بتوانند آن را انجام دهند اما این روش ها علما نیز، در فهم آن دو دچار سختی می شوند چه رسد به آحاد مردم.
ص: 81
تعریفی که از تدبر ارائه شد، می توان گفت هرکدام به زوایای ویژه ای اشاره کرده بودند و معنای کاملی که بتواند مفهوم تدبر را افاده کند ایراد نشده بود. معانی مزبور با عنایت به شرایط و وضعیت خود به زاویه ی خاصی از تدبر پرداخته است و نمی تواند تعریفی جامع افراد و مانع اغیار باشد. نگارنده باور دارد تدبر را با عنایت به آیات قرآن و بافت آیات می توان تقریر نمود. لذا برای آشکار شدن معنای تدبر ضرورت دارد نخست دسته ای از آیات تدبری مورد ارزیابی قرار گیرد: در چهار آیه از قرآن (نسا،82؛ مؤمنون،68؛ص،29؛محمد،24) مبحث تدبر در قرآن با کاربست فعلی به کار گرفته شده است. از این چهار سوره دو سوره مکی و بقیه مدنی هستند.
در سور مکی فعل «یَدَّبَّرُوا»، در سور مدنی فعل «یَتَدَبَّرُونَ» به کار گرفته شده است. ترتیب نزول قرآن نیز اولین سوره مبارکه ص، سپس مؤمنون، بعد سوره نسا و در پایان سوره مبارکه محمد قرار دارد(رامیار، 1369: 690 و 691) به همین ترتیب نکات تدبری را باید بر اساس چینش نزولی مورد ارزیابی قرار داد تا بتوان نگاهی عمیق تر و دقیق تر از تدبر به دست آورد.
سوره شریفه ص نخستین سوره ای است که بحث تدبر بلاواسطه ایراد شده و در آیات شریفه آن کفار امر به تدبر در قرآن شده اند؛ چون که قرآن دارای مبراتی است که زمینه های توفیق دنیا و آخرت را برای انسان فراهم می آورد. خدای سبحان در آغاز سوره مبارکه، قرآن را ذکر و اندرز می داند و توصیه می کند از تعصب جاهلی پرهیز شده و آن را مسبب هدایت دانسته و نتیجتاً اگر از روی غرور و تکبر به قرآن توجه شود انسان از هدایت قرآن سلب می شود. در این سوره خداوند نخست از مسلمانان و کفار می خواهد که ایشان را از سرگذشت پیشینیان خویش مطلع کنند و به ایشان
ص: 82
بفهمانند فرجام عدم تبعیت از دستورات خداوند عذاب الهی است، راه خروج از این عذاب و شقاوت تدبر در قرآن کریم است. فی الواقع تدبر در این سوره به گونه ای از سوی خدا مطرح می شود و اینکه قرآن تمایل دارد عنایت انسان ها و به طور خاص مخاطبان خویش را به تدبر در قرآن پیوند دهد به دلیل آن است که محبت قرآن در دل ایشان جای بگیرد.
سوره مبارکه مؤمنون از سور مکی است. در این سوره نیز مانند سوره ص از فعل تدبر بهره گرفته شده و بافت آیات نیز ناظر به کفار است. فی الواقع بافت آیات تدبر در این سوره انسان ها را به دو قسم تقسیم می کند: گروهی قلوب دارای خوف و خشیت الهی اند (مؤمنون، 60) و دسته دیگر قلب های ایشان سیاه است و غبار غفلت بر دل ایشان نشسته و نسبت به آیات الهی جاهل اند(مؤمنون، 63) درحالی که افرادی که دل هایشان خشوع دارد مؤمن به خدایند و روزبه روز بر ایمان ایشان افزود گشته و افرادی که قلب های غافلی دارند از خدا و آیاتش بی خبرند. بی شک، اگر چنین افرادی قلوب خویش را به قرآن عرضه کنند، قرآن برای ایشان هدایت خواهد بود و آیات آن قابل فهم است؛ اما بافت آیات نشان می دهد نسبت به قرآن بی توجه بوده و به آن اهمیت نمی دادند(مؤمنون: 68). در آیه 78 همین سوره درجات فهم قرآن تشریح می شود چه این که می فرماید: «وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ». در این آیه خدا درصدد است به انسان بفهماند درک هر کلام و گفتاری آن است که نخست باید آن را شنید و دید و سپس آن را به دل راه دارد تا بتوان حق از باطل و درستی و نادرستی را تشخیص و تمییز داد. وجه مقدم داشتن سمع و بصر بر فؤاد در این آیه شریفه آن است که دریافت های حسی بسترساز معرفت ها و ادراکات عقلانی است(رفسنجانی، 1368،ج12: 89). از مباحث پیشینی می توان جمع بندی کرد
ص: 83
برای فهم بهتر و دقیق تر قرآن باید با عنایت قلبی در آیات آن اندیشید و بدون پیش فرض بنیادین دل را به قرآن عرضه کرد.
سوره نسا سوره ای مدنی است و در آن کلید واژه تدبر به کار گرفته شده و دلیل اینکه شما قرآن را الهی نمی دانید عدم التفات به قرآن و تدبر در آن اعلام شده است. این کلام بدین معناست اگر قلوب انسان ها به سوی قرآن حرکت کنند و از تعصب فاصله بگیرند یقین پیدا می کنند و به تبعیت به تعالیم اسلام عمل خواهند کرد. بافت این آیات جهاد درراه خداست و به واسطه آن مسلمانان حقیقی از منافقان جدا خواهند شد و مخاطبان آیات کریمه نیز منافقان اند؛ چون پذیرش چنین دستوری برای ایشان سخت است. خدای سبحان آیه تدبر را در بین این سور قرار داده تا بفرماید اگر شما به قرآن تدبر کنید و بیندیشید آن را الهی خواهید دانست و انجام هر کاری برای شما ممکن خواهد بود. در آیه 77 این سوره از دیدن یادشده و در آیه ای دیگر از فکر کردن و در نهایت در آیه 82 بحث تدبر پیش کشیده می شود و خدای سبحان به جمیع مخاطبان خود فرمان می دهد تا در قرآن تدبر کنند.
معلوم می شود بعد از دیدن و فکر کردن عنصر قلب وارد عمل می شود، چون قلب است که کشش و جذابیت دارد. اینان چون قلوب خود را از آیات قرآن دور نگه داشته اند نور قرآن بر قلوب ایشان نمی تابد. بافت آیات منافقان و بیماردلان را سست ایمان خطاب می دهد و ایشان کسانی اند که نمی توانند آن را معالجه کنند(بقره: 10). از نگرگاه صاحب تفسیر المیزان قلب عنصری بسیار مهم است. قلب سلیم و سالم هنگام نزول قرآن احساس شادی می کند و تحول در آن ایجاد می شود ولیکن در قلب بیمار و مریض عکس آن عمل می کند. به همین دلیل است که هنگامی که سوره ای نازل شود از میان آنان کسانی که می گوید این سوره ایمان کدام یک از شما را
ص: 84
افزود(توبه،124). تأثیر قرآن بر قلوب امری انکار ناشدنی است و هیچ سوره و آیه ای نیست مگر اینکه بر قلوب انسان اثر بگذارد حال اگر قلب شنونده سلیم باشد بر ایمان او افزایش داده می شود و اگر قلبش مریض باشد گمراهی وی افزایش پیدا می کند (طباطبائی، 1374،ج9: 558 و 559) از این بیان مزبور می توان جمع بندی کرد علت قبول نکردن آیات الهی بیماردلی است و اگر کسی قلب سالمی داشته باشد و با قلب به تفکر و تدبر در قرآن بپردازد از هدایت الهی بهره مند خواهد شد.
سوره محمد از سور مدنی است. در این سوره اعلام شده دلیل عدم تدبر مشرکان قفل بودن قلوب ایشان است؛ به این معنا که مشرکان و منافقان به دلیل بی توجهی به آیات الهی و عدم عرضه قلب های خود به آیات قرآن خود را از تدبر در قرآن محروم می سازند. بافت آیات نیز همانند سیاق آیه 82 سوره نسا پیرامون بیماردلان و ترس ایشان از جهاد در راه خدا است. خداوند در آیه 23 پیرامون منافقان سخن از گوش و چشم می گشاید و کارآمدی خود را به دلیل قفل بودن قلوب خود ازدست داده اند و در همین آیه نیز بحث ناظر به همین مسئله مهم است.
با عنایت به مطالب گفته شده سیاق آیات تدبر عمده ناظر بر عنصر قلب است. تدبری که از این آیه فهم می شود آن است که تدبر در قرآن یعنی فکر قلبی در آیات قرآن و عرضه قلب به آیات آن. به سخن آشکارتر تدبر در قرآن با قلبی باز و گشوده محقق می شود و این قلب می تواند با عموم آیات قرآن سازگار باشد؛ چون التفات به قرآن و شنیدن و تلاوت آیات آن بر قلب سلیم کارساز است. کما اینکه مسلمانان صدر اسلام تنها با شنیدن آیات قرآن به آن ایمان آوردند و به تعالیم آن عمل کردند. نکته دیگر آن است که سخن درباره مبانی و اصول و شیوه های تدبری است. برجسته ترین مبنای این شیوه ها قرآن به ویژه آیات تدبر و بعد احادیث معصومان است. مبنای تدبر به این دو ثقل بازمی گردد ولیکن غرض تدبر نیل به مقصود آیه و
ص: 85
فهم اغراض آن است. لاجرم باید احراز شود این کلام قابل فهم است یا قابلیت فهم دارد یا خیر. لذا ضروری است مبنای فهم قرآن و تدبر به صورت جامع تر تشریح شود تا شک و شبهه ای باقی نماند.
قرآن برای آحاد مردم قابل فهم است. نوشتاری که بیش از 1400 سال پیش بر گروه بسیاری از انسان ها منزلت مرجعیت دارد باید قابل درک باشد و اگر این گونه نبود قطعاً مردم از آن خسته شده و از رجوع مجدد به آن صرف نظر می کردند، اما اکنون معلوم می شود نه تنها مردم از رجوع به قرآن خسته نشده اند بلکه افزون تر به جهت و سمت آن تمایل پیدا می کنند و برای اکثریت از افراد غیرمسلمان استماع آیات دل نشین است. براهین عقلی قابل فهم بودن قرآن در موارد ذیل قابل دسته بندی است، غرض هرسخنی فهماندن است. هر متکلمی سخنی بگوید یا مطلبی بنگارد، قهراً برای آن هدفی داشته است. برجسته ترین آن این است که بتوانند دیگران آن را فهم کنند. لذا هدف گوینده رساندن مفهومی به مخاطبان خویش است. سخنور تلاش می کند مخاطبان خویش را با کلام و گفتاری ملموس مورد اطلاع قرار دهد. حال تفاوتی ندارد آن کلام نیک باشد یا منکر، قابل فهم باشد یا سنگین. لذا مطلب در سخنرانی و سخنوری فهماندن مطلب به مخاطب است و اگر این مطلب به زبانی دیگر گفته شود و بسیار مبهم باشد غرض گوینده از گفتار خویش تحصیل نشده است (کمالی دزفولی، 1378: 71) و ابهام گویی از ذات قدسی خدابه دور است.
این برهان هم به مثابه دلیل قرآنی مطرح می شود و هم عقلی. در پنج سوره گوناگون مخالفان الهی به مبارزه با قرآن دعوت شده اند. قرآن این خطاب را به عموم مردم اعلام کرده تا هرکس با بشر بودن این کتاب و الهی نبودن آن موافق نیست همانند آن را بیاورد. چه این که فرمود: « و چون بر آنان آيات ما تلاوت شود گويند:
ص: 86
شنيديم، اگر ما هم مى خواستيم مانند آن مى گفتيم، اين چيزى جز افسانه پيشينيان نيست»(انفال،31). این کلام الهی گویای آن است هیچ کس توانایی مبارزه با قرآن را ندارد و نخواهد داشت؛ به این معنا که زمانی که آیات الهی بر ایشان تلاوت می شد اعلام می کردند مضمون آن را می فهمیم و می دانیم چه می خواهد بگوید اما همانند آن را آوردن از توان ما خارج است(ابن عاشور،1420، ج9: 31) کافران به درستی مفاهیم قرآن را درک می کردند، وقتی که در تعارض با منافع خویش آن را می دیدند از پذیرش حق فرار می کردند. در جواب به رسول اکرم نیز می گفتند حرف های تو را شنیدیم و فهمیدیم ولیکن آن را نمی پذیریم لذا ما هم می توانیم حرف های خرافاتی بزنیم اما چون باور به چنین مطالبی نداریم از بیان آن ها سرباز می زنیم(طباطبایی، 1374،ج9: 40) پس اعتراض کفار به این نبود که آیات قرآن را نمی فهمیدند بلکه سخنشان بر این بود که آن را ما قبول نداریم نه آن که برای ما دارای پیچیدگی و نامفهوم باشد.
انسان برای نیل به اغراض خود مصائب بسیاری را به جان می خرد و برای رسیدن به مقصد مشکلات آن را پذیرفته و تحمل می کند. برای نمونه طالب علم برای کسب دانش سختی هایی همچون سختی سفر، دوری از خانواده را تحمل می کند تا درنهایت به سعادت دنیا و آخرت نائل آید؛ ولیکن باید عنایت داشت انسان از فرجام بعضی از اعمال و رفتارش مطلع نیست و دائماً در پی آن است تا کار های خویش را به راحتی انجام دهد ولیکن برخی اوقات باید در مسیر های سخت گام بنهد تا بتواند به مسیر حقیقت و خوشبختی برسد. خداوند هم به بنده اش مدد می رساند و او را از این جاده های سخت و مشکل می رهاند(فخر رازی،1420: ج 6: 385). لذا خدای سبحان نسبت به انسان ها از خود ایشان مهربان تر و نسبت به اعمال ایشان آگاه تر است. فردخردمند با خود تعقل می کند و در عملیاتی ساختن فرامینی که برای نجات خود او
ص: 87
آمده کوشش می کند مطیع باشد یا حداقل یک بار برای رفع تردید امتحان نماید. ازاین رو تدبر در قرآن که دستوری برای جمیع مخاطبان قرآن است کار سختی نیست و تنها نیاز است از تقلید کورکورانه و تعصبات دوری شود. لذا هر فرد خردمندی به خود اجازه خواهد داد برای یک بار هم شده آن را تجربه کند. اگر این دستور از سوی خدای سبحان صادرشده باشد به نظر نمی رسد زیان و صدمه فراوانی متوجه فرد متدبر شود، ولیکن اگر این عمل صحیح باشد رستگاری دوجهان نصیب متدبر خواهد شد.
برای تدبر بایسته های گوناگونی قابل ارائه است. از برجسته ترین آن بایسته ها می توان قرائت قرآن با نظم و ترتیب فعلی، تکرار تلاوت و جامع نگری اشاره داشت که بسیار مهم اند. افزون بر شرایط مزبور بعضی از شروط اند که به نظر قرآن نسبت به امر تدبر نا استوارند. یکی از آن شروط، شرط طهارت است آن هم طهارت همه جانبه. می توان گفت طهارت یعنی دوری از همه گناهان و پاک نگه داشتن روح شرطی است که کفار و مشرکان حتی بعضی از مسلمانان معصیت کار را نیز از تدبر در قرآن محروم خواهد کرد. درحالی که می دانیم دستور تدبر در قرآن برای همگان است. از دیگر شرایط نظر به قرآن به قصد هدایت است. گویا این شرط نظر به قرآن بدون تعصب و پیش فرض بهتر باشد. همچنین می توان برای تدبر شرط استماع را قرار داد. به این معنا استماع برای افرادی که تا قرآن را نشنوند نمی توانند در آن تدبر کنند. لذا این موارد مزبور می تواند بر شرایط تدبر جامعیت و غنای بیشتری بی افزاید.
در روش تدبری اولین گام تفکر است و تا تفکر صورت نپذیرد نمی توان تدبر کرد. البته تفکر می تواند بحثی جدای از تدبر در نظر گرفته شود و یکی از مراتب آن لحاظ شود. اگر هم آن را دخیل در تدبر بدانیم باید تفکر را جزو مقدمات تدبر لحاظ
ص: 88
کنیم نه یک مرحله آموزش آن. تفکر مرتبه ای متفاوت از سطح تدبر است. از نقد هایی که می توان به این شیوه های تدبری وارد کرد این است که بسیار پیچیده اند به طور مثال شیوه سوره- واژه محور مفاهیم و آیات و کلمات را به گونه ای به هم پیوند می دهد که نیاز است برای هرکدام نموداری رسم کرد(رک: اخوت، 1393، ج3: 184-191) این روش تدبری زمانی آسان تر و قابل فهم تر است که برخی از پیچیدگی های آن از شیوه زدوده شود. از دیگر نکاتی که باید در شیوه های تدبر لحاظ کرد این است که تدبر باید در کل قرآن یا حداقل در سوره ها رخ دهد یعنی در قرآن از تدبر کلمه ای سخنی به میان نیامده است. از مهم ترین اهداف تدبر نیل به عدم اختلاف در قرآن است برای این که انسجام قرآن به دست آید و باید در کل قرآن تدبر اتفاق افتاد و تدبر کلمه ای بی معنا خواهد بود. در این شیوه برای تدبر باید سطوح مختلفی ترسیم گردد. گرچه تعیین سطوح گوناگون برای تدبر نیز امری شایسته نیست چون تدبر خود سطح پایینی از فهم قرآن است و اگر قرار باشد این فهم به سطوح بالایی حرکت کند وارد مرحله تعقل و تفقه و غیره خواهیم شد لذا تدبر باید در همان سطح قابل فهم برای همگان اتفاق بیفتد.
با توجه به آنچه در این نوشتار آمد به نتایج ذیل به عنوان یافته های این پژوهش اشاره می گردد.
1. در قرآن کریم شیوه های تدبری چهارگانه ا ی توسط اندیشمندان معاصر طرح ریزی شده است که می توان به شیوه معنا- واژه محور، شیوه موضوع محور، شیوه سوره محور و شیوه سوره- واژه محور اشاره کرد. پیروان هرکدام از این شیوه ها روش خاصی را در راستای امر تدبر طرح ریزی نموده اند. تکیه شیوه معنا- واژه محور اغلب بر ترجمه و مفاهیم کلمات و آیات است. اینان باورمندند با فراگیری ترجمه قرآن و لغات قریب می توان
ص: 89
به فهم تدبری قرآن از رهگذر ترجمه دست یافت. شیوه موضوع محور نیز با استفاده از انتخاب یک موضوع به تحقیق و تدبر آن موضوع در قرآن می پردازد. تحقیق موضوعی در این شیوه همان تدبر می باشد. در این دو شیوه محدودیتی از جهت سنی و سطح سواد وجود ندارد و هرکدام می تواند در قرآن به تدبر بپردازد.
2. شیوه سوره محور تا حدودی روان است، نگاه کلان به سور دارد و تدبر از رهگذر سوره هاست. با تدبر در سوره ها به دنبال دستیابی فهم منسجم از سوره هستند. شیوه سوره محور تأکید دارد با تدبر در هرکدام از سور قرآن به فهم منسجمی از قرآن دست پیدا کنند. نکته دیگری که در این شیوه موردتوجه است قرائت سوره در هنگام تدبر است یعنی متدبر به هنگام تدبر قرائت را باید سرلوحه خویش قرار دهد. باید تأکید کرد با تمام تلاش هایی که این شیوه تدبری دارد روش تدبری ایشان نزدیک به روشی تفسیری است و شاید بتوان گفت روش تدبری ایشان همان تفسیر است. با مقایسه این روش تدبری با تفاسیر همچون المیزان، مجمع البیان، التحریر و التنویر تفاوت چندانی بین آن ها مشاهده نمی شود.
3.شیوه سوره- واژه محور نیز روش دیگری برای آموزش تدبر است. دنباله روان این روش اهداف خود را بر پایه عاقبت اندیشی و عاقبت نگری پی ریزی نموده اند. اولین قدم تدبری تفکر است. متدبر باید تفکر خوبی داشته باشد. قدم دیگر تدبر در کلمات، آیات و سور است. تمامی این ها می تواند جنبه مقدمه برای تدبر قرآن به قرآن داشته باشد. البته در برخی از موارد، موارد غامضی نیز در این روش تدبری دیده می شود؛ برای نمونه برای طی مراحل با رسم نمودارهایی انجام می شود و هرکدام از این موارد دارای پیچیدگی خاصی می باشد.
ص: 90
4. نکته دیگری که باید به این اشاره داشت آن است که روش تدبری که در شیوه های رایج آموزش داده می شود می توان آن را یک روش جدید تفسیری بیان کرد که در قالب تدبر معرفی شده اند. در این روش های تدبری مشهود است این که همگان می توانند فهم قرآن را انجام دهند و این امر مسلمی است و الاّ این روش ها فرقی با تفاسیر گذشته نخواهند داشت جز نام آن ها؛ ازاین رو باید نام آن ها را تدبر نام گذاری کنیم اما به سبک و روال و چرخه ای نوین که کوشش دارند تدبر در قرآن را همگانی و عمومی نمایند گرچه خالی از اشکال و ملاحظاتی نیستند.
قرآن کریم.
1. ابن عاشور، محمد طاهر (1420ق)، تفسیر التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی.
2. اخوت، احمدرضا، (1392)، روش¬های تدبر در قرآن. مقدمات تدبر در قرآن، تهران: انتشارات قرآن و اهل بیت.
3. اخوت، احمدرضا، (1393)، روش¬های تدبر در قرآن. روش¬های تدبر کلمه-ای، تهران: انتشارات قرآن و اهل بیت نبوت (ع).
4. اخوت، احمدرضا، (1393)، روش¬های تدبر در قرآن. روش¬های تفکر در قرآن، تهران: انتشارات قرآن و اهل بیت نبوت (ع).
5. روش¬های تدبر در قرآن، روش¬های تدبر سوره¬ای، تهران: انتشارات قرآن و اهل بیت نبوت (ع).
6. ، روش¬های تدبر در قرآن. روش¬های تدبر قرآن به قرآن، تهران: انتشارات قرآن و اهل بیت نبوت (ع).
7. الهی زاده، محمدحسین (1391)، تدبر در قرآن جزء 29، مشهد: انتشارات تدبر در قرآن و سیره.
ص: 91
8. رامیار، محمود(1369)، تاریخ قرآن، بی تا: سازمان تبلیغات اسلامی.
9. رفسنجانی، اکبر(1368)، تفسیر راهنما، قم: انتشارات بوستان کتاب.
10. صبوحی طسوجی، علی (1393)، تدبر در قرآن کریم، قم: انتشارات دارالعلم.
11. ، روش تدبر در سوره¬های قرآن کریم، تهران: شورای عالی انقلاب فرهنگی.
12. ، تدبر در قرآن کریم، قم: انتشارات دارالعلم.
13. طباطبائی، محمدحسین (1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
14. فخر رازی، محمد بن عمر (1420ق)، التفسیر الکبیر: مفاتیح الغیب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
15. کمالی دزفولی، علی (1378ش)، شناخت قرآن، تهران: انتشارات اسوه.
16. لسانی فشارکی، محمدعلی، و حسین مرادی زنجانی (1394ش)، سوره شناسی؛ روش تحقیق ساختاری در قرآن کریم، قم: انتشارات نصایح.
17. لطفی، علیرضا و محمد ضرغام (1389)، روشی آسان برای فهم قرآن، تهران: انتشارات علیرضا لطفی.
18. مرادی زنجانی، حسین و لسانی فشارکی، محمدعلی (1385)، روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم، زنجان: انتشارات قلم مهر.
19. ویژه¬نامه به سوی فهم قرآن، 1395.
20. ویژه نامه گامی به سوی فهم قرآن، 1395.
ص: 92
مهدی اسمعیلی صدرآبادی(1)
از روش های تفسیر نگاری متقدمان، روش تفسیری عرفانی است. در قرن حاضر این روش تفسیری با قرائت و رویکردی جدید بازتفسیر شده است. متأخران این روش تفسیری، مقوله تدبر را ممتاز و نگاشته های قرآنی خویش را بر روال تدبرگرایانه سامان بخشیده اند. از مهم ترین رهروان روش تفسیر عرفانی متأخر می توان به بانو امین اصفهانی اشاره داشت. از نظرگاه او عنصر تدبر و تدبرگرایی دارای نقش خاصی در فرآیند فهم و درک قرآن است. به همین جهت این پژوهِ باهدف تبیین کرانه های تدبر در آثار بانو امین اصفهانی و از رهگذر روش توصیفی-تحلیلی به دنبال بازکاوی بایسته های تدبر در قرآن و تعیین حدودوثغور آن نزد این قرآن شناس معاصر است. رویکرد او به تدبر دارای بایسته های حائز اهمیتی است و از زاویه بررسی نگاشته های او برجسته ترین بایسته های تدبری او قابل پی جویی است. با وارسی و کندوکاو در آثار او می توان به مؤلفه تدبری او همچون پیوست گرایی اشاره کرد. همچنین هماره بانو اصفهانی به سنت تفسیری و تفسیر نگاری پایبند است. هم از نظرات مفسران
ص: 93
پیشینی خود بهره می برد و هم از روش تفسیر نگاری پیشینیان در تفسیر قرآن سود می جوید، همچون بهره وری از اخبار و روایات. بعضاً سخنان شبیه به گسست گرایی از او دیده می شود اما آن موارد محدود نمی تواند به سلوک ثابت بانوی اصفهانی در جریان تدبر نقصان و صدمه ای وارد نماید.
کلیدواژه ها: قرآن؛ تدبر؛ بایسته ها؛ پیوست گرایی؛ بانو امین اصفهانی.
شیوه چینش آیات قرآن به گونه ای است که با غور و تأمل درآیات قرآن می توان اهداف و مقاصد شگرف موجود درآیات قرآن را به دست آورد. با نگرش جامع و هماهنگ به آیات قرآن می توان پیرامون موضوعات گوناگونی تدبر و تفکر را آغاز نمود. برای نیل به این هدف مهم دانشیانی به تدبر در قرآن همت گماشته و در لابه لای آثار خود از شیوه و منش تدبری خود پرده برداشتند. یکی از این متدبران قرآنی بانو اصفهانی است. «بانو امین اصفهانی» معروف به حاجیه نصرت بیگم امین، فرزند حاج سید محمدعلی، معروف به امین التجار دوره ای کامل از تفسیر قرآن به عنوان «مخزن العرفان فی تفسیر القرآن» نگاشته است. گرچه این تفسیر تماماً عرفانی نیست و عمدتاً رنگ و بوی تفسیر ظاهری و تا حدودی رویکرد فلسفی دارد. با وجود این خانم بانو امین اصفهانی نگاهی به تفسیر عرفانی نیز داشته است. البته باید تأکید کرد که وی راه و رهیافتی جدید و نظرات نوینی در تفسیر عرفانی ندارد؛ بلکه اغلب مطالبش برآمده از تفسیر ملاصدراست(رک: زنجانی، 446 -455).
بانو امین اصفهانی در کتاب دیگری از خود به نام «النفحات الرحمانیه فی الواردات القلبیه» به بیان پاره ای از الهامات و کشف و شهود های خویش اقدام کرده است. وی پس از بیان برخی از رؤیاهای صادقه اش (رک: بانو امین، 1388: 11- 13)به بیان 56 مورد الهام های الهی همچون نفحه رحمانیه، وارد قدسی، اشراق قلبی، الهام
ص: 94
عرشی، وارد غیبی، انوار قدسیه پرداخته است. عمدتاً این موارد در تفسیر آیه یا آیاتی از قرآن کریم کاربرد داشته است. تفسیر وی مشحون از استدلال های منطقی و فلسفی است و ایشان در مقدمه کتاب خود متذکر شده اند که این استدلال ها بدون آنکه سابقه ای در آموزش های رسمی وی داشته باشد به ایشان الهام می شده است (رک: همان، 14).
این پژوهش با هدف مطالعه آثار و نگاشته های بانو اصفهانی درصدد کشف رهیافت های تدبر اوست. در خلال تدبر بانو امین اصفهانی بایسته ها و شرایط تدبر ازنظر او به دست خواهد آمد و به ما نشان خواهد داد که بانو اصفهانی با لحاظ چه ملاحظاتی به تأمل و تفکر درآیات قران دست یازیده است. ازآنجاکه تدبر در قرآن در سه سطح تدبر عمومی، تفسیر و تأویل انجام می شود و با لحاظ ذو مراتب بودن معارف وحیانی ضروری است حیطه وظایف هر صنف از مردم در استنباط و تفسیر قرآن به درستی تبیین و تشریح گردد تا کرانه های آن از یکدیگر قابل تفکیک باشد. در این مقاله ضمن بررسی بایسته های تدبری بانو امین اصفهانی به تبیین مرز بین تدبر، تفسیر و تأویل پرداخته خواهد شد.
بعضی برای توجه به فراموشی تدبر در میان مسلمانان اقدام به ارائه تاریخچه تدبر نموده اند. مراد از تاریخچه تدبر در قرآن و پیشینه آن به معنای مصطلح آن نیست؛ بلکه همان طور که پرواضح است تدبر با تفسیر تفاوت هایی دارند که کرانه های هر دو را از یکدیگر جدا می سازد. هرچند باید تأکید کرد که تدبر و تفسیر با یکدیگر همکاری داشته اند. اکثر افرادی که در این زمینه پژوهش هایی را انجام دادند باور دارند در عصر رسول اکرم(ص) تدبر واقعی وجود داشته است. نگارنده کتاب پژوهشی در تدبر قرآن به این نکته اشاره دارد(همان، 39). او چنین اظهار می دارد:پیش آهنگان مسلمانان قرآن را می خوانده، چنان می پنداشته که اوست که مخاطب
ص: 95
خداست و از بینش حاصل از تلاوت در طول زندگانی خود مدد می جسته است و در هنگام دشواری ها و بر سر دوراهی های زندگی پناهگاه او تأمل در اوراق مصحف عزیز بوده است(حسینی،1360: 86). به همین جهت در زمان حیات رسول گرامی اسلام به امر تدبر درآیات قرآن اهتمام ویژه ای بوده و اکثر صحابیان تعلیم تازه مسلمانان را برعهده گرفته و همت به انتشار فرهنگ قرآنی گذاشتند.
جریان تدبر گرایی با روی دادن جریان سقیفه باعث قطع ارتباط قرآن و مقام عصمت گردید و این ضربه سنگینی بر پیکره ی نوپای اسلام و جریان تدبر وارد نمود و جریان تدبر با قرآن به مسیر اعوجاج کشیده شد(نقی پورفر،1371: 40). رجوع به افرادی همچون کعب الاخبار و تمیم داری باعث شد که ایشان بر مسند تبیین و تشریح آیات قرآن تکیه زده و بر اساس بافته های تورات و انجیل به شرح و توضیح آیات قرآن اهتمام ورزند. گرچه اثر اسرائیلیات عمده در ساحت تفسیر خود را نشان داده اما در ساحت تدبر بدون اثر نبوده است. با اوج گیری منازعات قرائت ها شور و هیجان بسیاری از مردم به سوی تلاوت راستین و به انواع قرائت ها کشیده شد. (نقی پورفر، پیشین، 45). با اوج گرفتن بحث های لغوی و نحوی و برخورد افراطی برخی باورمند شدند یک چهارم کوشش ها پیرامون قرآن حول قضایای فرعی و جنبی به هدر رفت و هیچ دردی را دوا نمی کرد(حسینی، پیشین، 11).
بروز فرقه های ظاهرگرا مانند خوارج، اخباریه و دیگران از دیگر صدمات وارد شده به جریان تدبر قرآن بوده است. چون ایشان به ظواهر لفظ اکتفا می کردند و از معنای پوستین و قشر آیات فراتر نمی رفتند. همچنین آیت الله طالقانی که از مبلغان جریان تدبر است در ارزیابی شرایط عصر حیات رسول گرامی اسلام با آنچه بعد از رحلت ایشان در میان مسلمانان پدید آمده بود چنین می نگارد: در آن زمان همهمسلمان ها حق برداشت داشتند... مثل این چند قرن اخیر نبوده که هیچ کس حق درک و تطبیق و مطالعه در قرآن نداشته باشد(طالقانی، 1358: 68).
ص: 96
باور به فرا بشری بودن قرآن و اینکه ادراک انسان ها به آن راه ندارد باعث شد قرآن به مرورزمان تبدیل به کتابی ازکارافتاده گردد. حال آنکه قرآن کتابی بس عظیم است که از برکت آن امت مسلمان در آغاز سیر صعودی پیمود و سراسر آفاق را روشن ساخت(حسینی، پیشین، 88). ناگفته نماند جریان تفسیر نویسی نتوانست کمک ارزشمندی به این جریان نامطلوب کند؛ زیرا بسیاری از آن ها بیش از آنکه هدف خود را هدایت انسان ها قرار دهند جهت دفاع از باور و مرام خویش اقدام کرده بودند. مکاتب گوناگونی ازجمله امامیه، اسماعیلیه، سنی، خوارج و غیره هر یک تفسیری مطابق با مبانی مکتب خود به جامعه علمی عرضه کردند. جریان های کلامی مانند اشاعره و معتزله نیز درصدد تثبیت باور های خویش به تفسیر قرآن روی آوردند. همان طور که در کتاب تنزیه القرآن عن المطاعن قاضی عبدالجبار معتزلی، تفسیر کشاف زمخشری و تفسیر کبیر فخر رازی از نمونه های مهم آن است.
در کنار این جریان تفسیر های اشاری و باطنی نیز جلوه گر شد که در پی تأویل آیات قرآنی به نفع مسلک خود اقدام نمودند. افزون بر آن تفاسیر فقهی هماهنگ با مذاق هر مذهبی ایجاد شد. از دیگر عوامل رکود تدبر اتکاء بر آراء گذشتگان است. با اتمام قرون متقدم تحقیق و تفحص در بستر علوم اسلامی به پایان خود نزدیک شد. گرچه استثنائاتی نیز وجود دارد اما تمایل به اتکا به احوال گذشتگان ذهن اندیشمندان را در سلطه خود گرفت. در این دوران هر کس تمایل داشت تفسیری بر قرآن بنویسد و یا در آن ژرف اندیشی کند و نکته تدبری نوینی ارائه کند، آثار پیشینیان را در مقابل خویش می گذاشت و جز به جز و کورکورانه از ایشان تقلید می کرد. برخی نیز بر تفسیر هایی که پیشینیان نگاشته بودند حاشیه نویسی می کردند، برای مثال می توان به حواشی بسیار زیاد بر تفسیر بیضاوی نگاه کرد که انرژی های بسیاری از نگارندگانگرفت. همچنین فردی به نام احمد امین، این جریان را محدود به عالم تفسیر و قرون میانه نمی داند بلکه به تمامی رشته ها و تخصص ها گسترش داده و به دوران معاصر نیز تسری داده است(نقی پورفر، پیشین، 44).
ص: 97
بعضی دیگر نیز جایگاه غلط و ناصواب مردم به قرآن را عامل بنیادین مهجوریت قرآن و تدبر می دانند(حسینی، پیشین، 86 و 87). البته باید تأکید کرد دوری از قرآن و تدبر ننمودن و فرجام آن عمل نکردن به قرآن درآیات قرآن پیش گویی شده است و هم در روایات اهل بیت علیهم السلام. در سوره فرقان از لسان مبارک رسول اکرم، آمده است.(1) امیرالمؤمنین درباره مهجوریت قرآن کریم نیز سخنان ارزشمندی را ایراد کرده اند(رک: دشتی،1380: خطبه147، 271). در دوران معاصر به علت برخی از تحولات عصری و گفتمانی بینش جدیدی ایجاد شد و برخی از اندیشمندان به نوآوری و نواندیشی التفات نمودند. از دیگر عواملی که منجر به رشد تدبر گرایی شد می توان تحول در سلایق نسل معاصر را دانست. نسل پیشین و خصوصاً نسل حاضر تمایل دارند تا خود مستقیماً وارد فهم و برداشت از قرآن شوند. این مسئله منجر به تغییر گفتمانی نسبت به قرآن کریم شد.
تغییر گفتمانی در قرون میانه تبدیل به «گفتمان حاکمیت» شده است. مراد از گفتمان حاکمیت تنها حاکمیت سیاسی نیست بلکه معنای گسترده تر از آن مراد است. گفتمان حاکمیت به این معناست که نخبگان و متولیان امور مهم منطقه به مسائل مختلف بپردازند و مشکلات را حل کرده و امور مختلف را رتق وفتق نماید. حاکمیت سیاسی کاملاً آشکار است؛ یعنی عده ای محدود سرپرستی و فرمانروایی گروهی دیگر را در دست دارند اما با نابودی گفتمان حاکمیت، دموکراسی و حضور فعال مردم درصحنه سیاست حق اعتراض به مسئولان، شرکت در انتخابات ایجاد شد.اما مسئله ای که کمتر به آن التفات شده است، حاکمیت علمی و دینی است؛ یعنی گروهی با کوشش و تلاش فراوان علم را کسب می کنند، سپس حاکمیت علم و دین را به عهده می گیرند. البته مراد از این حاکمیت به معنای جبر مردم عادی نیست بلکه مقصود این است که این گروه محدود عالم دین را می فهمند و در اختیار عموم مردم
ص: 98
قرار می دهند و مردم پاسخ سؤالات خویش را از ایشان درخواست می کنند. فرجام حاکمیت این بود که با وجود آن اقلیت دیگر نیاز نیست که عموم مردم در امر دین تخصص پیدا کنند و تأمل کنند. به همین جهت، از جمله مختصاتی که در دوره کلاسیک با آن مواجه هستیم این است که اندیشیدن در بین عامه مردم امر پذیرفته شده ای نیست و معمولاً ذهن عموم مردم درگیر مسائل گوناگون اجتماع نمی شود و کاملاً آزاد و ر ها از هر مسئله علمی و سیاسی، زندگانی عادی خویش را می گذرانند (پاکتچی ،1387: 182 - 183).
دیری نپایید که این مسئله در قرون میانه به دلیل سرخوردگی ناشی از حمله سنگین مغول روبه زوال نهاد و این گفتمان قادر نبود در دوران معاصر به حیات خود ادامه دهد و جایگاه خود را به گفتمانی داد که کاملاً در جهت مقابل او قرار داشت. ناگفته پیداست برگزاری محافل حفظ و قرائت قرآن، مسابقه های متنوع قرآنی در مدارس و مساجد، افزایش حفاظ قرآن از آثار تدبر گرایی است. از دیگر نشانه های رشد تدبر گرایی نگاشته شدن کتاب های متنوع و گوناگونی است که نام تدبر بر جلد دارند و هدف از آن ها نخست التفات به اهمیت تدبر و تفکر درآیات قرآن است و در مرتبه بعد قصد دارند، روش های تدبر را در اختیار مردم قرار دهند. ازجمله این کتاب ها می توان به متدولوژی تدبر در قرآن از عبدالعلی بازرگان، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن از ولی الله نقی پورفر، تدبر در قرآن اثر سلمان بن عمرسنیدی، کتاب فتح من الرحمن الرحیم فی بیان کیفیه تدبر کلام المنان از احمد منصور آل سبالک اشاره نمود. افزون بر آن کتاب های دیگری نیز نگاشته شدند که عنوان تدبر بر خود ندارندولی هسته بنیادین آن ها را تدبر سامان می دهد همچون کیف نفهم القرآن از محمدرضا حسینی، با قرآن درصحنه اثر آیت الله طالقانی، روش برداشت از قرآن نگاشته علی صفایی حائری. یکی از مقاصدی که طرفداران گسترش تدبر دنبال می کنند حل معضلات جامعه است. به عنوان مثال عبدالعلی بازرگان بر همین نکته تأکید
ص: 99
می کند(عبدالعلی بازرگان، 1374: 14)؛ و بعضی دیگر باور دارند باید با تدبر قرآن معضلات جامعه اسلامی را حل نمود(موسوی گرمارودی، 1375: 14).
قبل از پرداختن به جریان شناسی تفسیر عرفانی نیاز است یک سری از مفاهیمی که در این بخش جایگاه ویژه ای دارند به روشنی تشریح شوند. این مفاهیم عبارت اند از: عرفان، تصوّف، تأویل، تفسیر عرفانی و صوفیانه است. همچنین در این میان به این سؤال کلیدی باید توجه کرد که مراد از عرفان چیست؟ آیا عرفان با تصوف متفاوت است؟ و در این میان مفهوم تأویل و تدبر چه جایگاهی دارد و نسبت این دو با یکدیگر چه خواهد بود.
پیرامون اصطلاح عرفان بیان شده است: عرفان طریقه معرفت در نزد آن دسته از صاحب نظران است که برخلاف اهل برهان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل و استدلال(زرین کوب، 1378: 9). همچنین باید افزود که عرفان خود بر دو گونه است: عرفان عملی که بدین معناست: سیر و سلوک و وصول و فنا؛ و بخش دیگر و گونه ای دیگر عرفان نظری یعنی بیان قواعد و روش های کشف و شهود. بنا بر نظر برخی همچون سهروردی در «عوارف المعارف» گفته های بزرگان در تعریف و ماهیت تصوف افزون بر هزار قول است(سهروردی، 1386: 57). بر همین پایه باید تأکید کرد تصوف با توجه به وجه تسمیه (رک: زمخشری،1399: 262) و چگونگی پیدایش آن صرف نظر از جنبه معرفتی یک راه و منش خاص زندگی اجتماعی است و تصوف به معنای عام نوعی از تزهد است که از تقوا و وَرع سرچشمه می گیرد. این نوع از سبک خاص زندگی در تمام ملل و ادیان کمینه و بیشینه ای دارد. بر همین مطلب می توان توجه داشت که در تمام شرایع ابراهیمی و
ص: 100
ادیان و ملل غیر ابراهیمی یک نوع باور ها و اعمال مخصوصی وجود داشته که غالباً با عقاید عمومی تفاوت پیدا می کرده است(همایی، 1362: 60).
ازآنجاکه باید دانست تفسیر عرفانی دقیقاً ناظر بر چه حوزه و ساحتی است، بر همین پایه باید عبارت تفسیر عرفانی واکاویده شود. تفسیر عرفانی بر اساس نظر گروهی یک رویکرد تفسیری است و بر اساس نظر دیگر اندیشمندان روش تفسیری و یا بالاتر از آن یک مکتب تفسیری است. همان طور که بازگو شد به طورکلی می توان سه گونه برداشت از تفسیر عرفانی ارائه کرد: در برداشت نخست تفسیر عرفانی تنها یک رویکرد تفسیری است؛ به این معنا که عارف با عنایت به شیوه برداشتی که از زندگی و روش صحیح زندگی دارد، از آیات قرآن در جهت تأیید آن شیوه زندگی استفاده می کند. برای نمونه عارف چنین فکر می کند که انسان سالک الی الله پیوسته باید در حال خوف و به یاد خدای تبارک وتعالی باشد و عنایتی به دنیا و تعلقات آن نداشته باشد. در این صورت به طور طبیعی آیاتی در بستر قرآن کریم وجود دارد که می تواند کانون توجه مفسر عارف باشد.
در نگاه دوم تفسیر عرفانی به عنوان یک روش تفسیری دیده می شود. در این برداشت تفسیر عرفانی گونه ای از تفسیر است که با منبع کشف و شهود و الهامات و واردات قلبی عارف می توان مقصود و مراد جدی خداوند را کشف نمود. در نگاه سوم تفسیر عرفانی مکتبی مستوفی و گسترده است که در جهت فهم انسان و جهانبرآمده و مفسر عارف تصمیم دارد قرآن را در چهارچوب پیش فرض های بنیادین مکتب عرفانی فهم کند(رک: شاکر، 1389، ج1: 299-301).
ص: 101
تأویل به طور فراگیر در مطالعات مربوط به نصوص به کاربرده می شود و مراد از آن تلقی است که به گونه ای خلاف ظاهر و یا غیر ظاهر متن است. بین تأویل و تفسیر عرفانی علقه و پیوند استواری وجود دارد. بدین گونه که تفسیر عرفانی و تأویل دو امر جداناپذیرند. عرفا تأویل را به معنای باطن قرآن در برابر تفسیر معنای ظاهری قرآن به کاربردند. راه رسیدن و نیل به تأویل از رهگذر عقل نیست؛ بلکه کشف و شهود عارف است و ازآنجاکه صوفیان و عرفا دانش های خود را برآمده از مواجید و احوال خویش می دانند به حسب اختلاف اوقات و احوال، اختلاف درجات سلوک، تأویل های متفاوتی از آیات قرآن به دست می آورند(رک:کلاباذی، 1400: 86، سراج، 1382: 337؛ پارسا، 1381: 17).
با صرف نظر از معنای تأویل در خود قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام با دو گونه اصطلاح عمده از تأویل روبرو می باشیم: اصطلاح نخست آن است که متکلمان و اصولیان به کاربرده اند که حمل لفظ بر معنای غیر ظاهرش است و با قرینه عقلی پشتیبانی می شود و اصطلاح دیگر، با اصطلاح اول به شدت مقابله می کند(آملی،1442، ج1: 205). گرچه باید تأکید کرد افرادی همچون گلدزیهر بین این دو نوع از تأویل فرق ننهادند و بر همین اساس او به غزالی خرده می گیرد که چرا در موردی می گوید که او با تأویل برخی روایات مربوط به قیامت مخالف است؛ در حالی خود او پس ازآن به تأویل می پردازد و معانی حرفی برای آن ها قائل می شود. گلدزیهر تأکید می کند که غزالی سخن پیشین خویش را نقض نموده است. درحالی که غزالی از دو نوع تأویل سخن گفته است(رک: گلدزیهر، 1383: 191).
ابن عربی نیز به معنا و مفهوم تأویل نیز، پرداخته است. او بر این باور است تأویل مذموم آن استکه کسی قصد کند از راه تفکر عقلانی و با اهداف و مقاصد نفسانی برداشتی از آیات و روایات ارائه کند. از دیدگاه او این انگاره که عقل ملاکی برای سنجش همه چیز
ص: 102
حتی کلام خداست نظریه ای کاملاً مردود است. ازاین رو بنابر نظر ابن عربی عقل شایستگی و صلاحیت ورود به ساحت قدس الهی و سنجش کلام الهی را ندارد. از نظرگاه او انسان باید اجازه دهد تا کلام خدا درباره همه چیز داوری کند، نه آنکه با عقل خویش در مقام داوری کلام خدا بنشیند(رک: دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1367، ج14: 389).
تفسیر عرفانی درگذر تاریخ دارای فرازوفرود فراوانی بوده است. در این بخش نیازی دیده نمی شود به آن که به طور مفصل به جریان شناسی تفسیر عرفانی بپردازیم؛ بلکه نگاه ما به سده دهم به بعد جریان تفسیر عرفانی و مفسران نامدار آن خواهد بود. در قرون معاصر تفاسیر به نام فراوانی نگاشته شد. تفسیر «بیان السعاده» سلطانعلی گنابادی متوفای 1327 هجری است. از دیگر شخصیت های این دوران همچون امام خمینی رحمه الله علیه و بانو امین اصفهانی از مدافعان تفسیر عرفانی بوده اند. تفسیر عرفانی امام خمینی رحمت الله علیه گرچه عمدتاً با رنگ و بوی فقهی و سیاسی در جامعه ما شناخته شده اما آثار سترگی در زمینه عرفان و تفسیر عرفانی از خود برجای گذاشته است. امام خمینی (ره) دارای یک معیار مهم در تفسیر است و آن سنگ بنای تفسیر عرفانی ایشان را تشکیل می دهد و آن این است که در تفسیر بیش از آن که به الفاظ و دلالت های لفظی توجه کنیم باید به مقاصد خداوند بذل عنایت داشته باشیم. ایشان اظهار می دارد: آنچه در تفسیر قرآن اهمیت دارد کشف این مقاصد بزرگ است و عظیم است و به بهانه ی نهی از تفسیر به رأی این راه را نباید مسدود کرد. امام خمینی با تبیین و تشریح نوینی از تفسیر به رأی و نیز خارج نمودن بسیاری از تأملات عرفانی از دایره تفسیر راه را بر تفسیر عرفانی قرآن تسهیل می نماید. ایشان باور دارد روایات تفسیر به رأی ناظر به آیات الاحکام است؛ به این تقریر که وضعی بودن احکام شرعی راه را بر هرگونه تأویل و تفسیر قرآن بسته و
ص: 103
همه را ملزم نموده به احکام و قوانینی که شارع مقدس وضع کرده پایبند باشند اما آیات اخلاقی و اعتقادی را نمی توان بدون دخالت عقل قبول کرد.
در زمینه تفسیر عرفانی امام خمینی، ضمن توجه به تفاسیر عرفانی پیشین آن ها را ناکافی می داند. ایشان بیان می کند: عرفایی که در طول این چند قرن آمدند و تفسیر کردند نظیر محی الدین عربی در بعضی کتاب هایش، عبدالرزاق کاشانی در تأویلات، ملاسلطان علی در تفسیر، این هایی که طریقشان طریقه معارف بوده است، این ها تفسیر هایی نوشتند؛ بعضی هایشان هم در آن فنی که داشته خوب نوشتند لکن قرآن عبارت از آن نیست که آن ها نوشتند، آن بعضی از اوراق و پرده های قرآن است(امام خمینی، 1378: 93 - 94). همچنین امام خمینی می افزاید باید تفسیر عرفانی به جایگاه حقیقی خود بازگردد؛ البته جایگاهی نه آن که بر ادعا های واهی کشف و شهود باشد؛ بلکه مبتنی بر مبانی چون ارزش عددی حروف، بلکه مبتنی بر خود قرآن باشد. ایشان قرآن را نور معرفی می کند و بر اساس این که قرآن نور است برای فهم و ادراک این نور باید از حجاب های ظلمانی خارج شد؛ زیرا معنا ندارد کسی در حجاب باشد و بتواند نور قرآن کریم را ادراک کند(رک: امام خمینی، 1368، ج14: 388). ناگفته نماند روش تفسیر عرفانی در عصر حاضر متفاوت از پیشینیان مسیر خود را ادامه داده است. این تفاوت ها به گونه ای است که می توان تفسیر عرفانی را به دوشاخه پیشینیان و پسینیان تقسیم نمود. از آثار دیگر برجسته روش تفسیر عرفانی پسینیان می توان به آثار تفسیری علی صفایی حائری اشاره نمود(محسن قاسم پور، 1390: 123).
تفسیر عرفانی نوین و برآمده از نگاشته های متأخران بر اساس سه مقوله تعمیم فهم قرآن، تدبر گرایی و تأکید بسیار بر طهارت قلب بنیان نهاده شده است؛ و حال آنکه پیشینیان عمده بر تأویل گرایی، بیان رمزی و فهم طبقه بندی شده به فهم
ص: 104
عرفانی قرآن می پرداختند(برای اطلاع بیشتر ن. ک: پایان نامه تحلیل و نقد رویکرد تفسیر عرفانی جدید امامیه فصل دوم)
از رویکرد های بنیادین در تفسیر عرفانی متأخران می توان به رواج فهم همگانی قرآن تأکید نمود.
از مهم ترین مختصات تفاسیر عرفانی پسینیان باور به فهم همگانی قرآن است(قزوینی، 1384،ج3 :310؛ بانوی اصفهانی، 1360، ج3: 35 و 36). فهم همگانی قرآن به این معناست که توده مردم پیرامون آیات قرآن بیندیشند و تدبر کنند. با این شعار قرار است پاره ای از دستورات قرآنی جامعه عمل به آن پوشانده شود. چنانکه قرآن کریم نیز مسلمانان را به قرائت و تدبر در این کتاب آسمانی دعوت نموده، چنان که می فرماید: «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ من القرآن»(مزمل،20). در جای دیگر آمده است «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ منه» این توصیه به قرائت قرآن دو بار درآیات قرآن آمده است و اینکه در قرآن کریم آمده است رسول گرامی اسلام در روز قیامت از مهجوریت و متروک ماندن قرآن در بین امت خود شکواییه خواهد کرد(فرقان، 30). دعوت مفسران تفاسیر عرفانی متأخر از عموم مردم برای فهم قرآن در حالی بود که بسیاری از علمای قدیم به فهم طبقه بندی شده قرآن باورمند بودند. به این معنا که قلمرویی را برای خود سنگ چین می کردند و از ورود دیگران به آن ممانعت می ورزیدند(رک:میبدی، 1371، ج2: 612 و 613 و برای توضیحات بیشتر رجوع کنید معرفت، 1380: 367). به عبارت آشکارتر ایشان وظیفه فهم قرآن را بر عهده خویش قرار می دادند درحالی که توصیه ها و دستوراتِ قرآن مبتنی بر تدبر و تفکر و تعقل گروه خاصی نیست و توده مردم نیز می توانند به سطحی از فهم قرآن کریم دست پیدا کنند(قاسم پور، پیشین: 127).
ص: 105
از مختصات دیگر تفاسیر عرفانی پسینیان که افرادی همچون حائری بانو اصفهانی پرچم دار این دسته بودند، زنده نمودن مجدد معارف و حقایق قرآنی در دل مردم بود. به این دلیل که ایشان با اصرار بر فهم همگانی و تدبر درآیات قرآن، معارف قرآنی را در قلب عموم مردم تثبیت کردند. به این معنا که وقتی خود مردم به یافته ای از آیات قرآن دست پیدا کند قهراً آن یافته اثرگذاری بسیاری بر اعتقاد و عملکرد افراد خواهد داشت و ماندگاری بیشتری در جان فرد متدبر باقی می گذارد (قاسم پور، پیشین: 127).
از مهم ترین ویژگی های تفاسیر عرفانی متأخر رعایت آسان نویسی است. ایشان با حفظ معنا و مقاصد قرآنی آن را به راحت ترین شکل ممکن به عموم مردم عرضه می کردند. آثار تفسیری همچون کیوان قزوینی، بانوی اصفهانی و علی صفایی حائری بر پایه آسان نویسی توانست مخاطبان بسیاری را به خود جذب کند و هر فردی با دانشی می توانست فهمی از قرآن به دست آورد. درحالی که مفسران پیشین درگذشته با نثری فنی و اصطلاحات خاص مسیر فهم الهی را محدود به گروهی خاص کرده بودند و بهره مندی ایشان از زبان رمز نیز گرچه در تفاسیر متأخر عرفانی دیده می شود لکن بسیار کم است و تفاسیر عرفانی متأخر آن پیچیدگی و صعوبت فهم زبان عارفان را ندارد. تفسیر نویسی افرادی همچون بانو اصفهانی موانع فهم قرآن را زدود وساده نویسی و نگارش به زبان فارسی می تواند از نتایج مهم فهم همگانی قرآن به حساب آید. برای نمونه مخاطب حقائق التفسیر سلّمی عامه مردم نیستند ولی آثار بانو اصفهانی طرفداران قابل توجهی دارد.
ص: 106
تفاسیر دوران معاصر به طورکلی تألیفاتی اند که به سمت تدبر گرایش دارند و تا حد محدودی توانستند از زیاده گویی پرهیز کنند(پاکتچی، پیشین: 422). لذا می توان تعالیم و تلقی های جدیدی از قرآن به دست آورد. پرهیز از تقلید آموزه ای است که در تفاسیر عرفانی پسینیان به چشم می خورد. این مهم دلایل گوناگونی دارد. نخست آنکه این مفسران به تدبر قرآن اهمیت زیادی می دادند و نتیجه تدبر گرایی برداشت درونی و مستقیم افراد از آیات قرآن است و دیگر نیازی به رجوع به نگاشته های پیشینیان دیده نمی شود. همچنین با دوری از مکررگویی و ارائه تلقی های نوین با رعایت ضوابط درست فهم قرآن می تواند امری مطلوب به حساب آید. گفتنی است منظور از نیکو بودن دوری از زیاده گویی و تکرار مکررات، دوری از تقلید کورکورانه از یافته های دیگران است که ممکن است مفسران اقوال همدیگر را در نگاشته های خود انعکاس دهند. این شیوه مفسران متأخر عرفانی این مسئله را تا حدی مطلوب مرتفع نموده اند(رک: قاسم پور، پیشین: 130 و 131).
بانوی اصفهانی از تدبرگرایان پیوست گراست. او به سنت تفسیری و تفسیر نگاری متعهد است. هم از نظرات مفسران پیشینی خود بهره می برد و هم از روش تفسیر نگاری پیشینیان در تفسیر قرآن سود می جوید، همچون بهره وری از اخبار و روایات. بعضاً سخنان شبیه به گسست گرایی از او دیده می شود اما آن موارد محدود نمی تواند به سلوک ثابت بانوی اصفهانی در جریان تدبر صدمه ای وارد نماید. به عنوان مثال درتفسیر آیه «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا» (تغابن،8). بانوی اصفهانی چنین اظهار می دارد: «همان طوری که در پیدایش نور محتاج به چیزی دیگری نیستیم که آن را نشان دهد بلکه خودبه خود پیداست؛ قرآن کریم نیز همین گونه است هرکس رجوع به آیات معجزنمای قرآن نماید و اندکی تدبر در قرآن کریم کند در اوان نظر حقانیت
ص: 107
قرآن را یافته و معانی و اسراری که در هر آیه ای از آن هویداست را تصدیق می کند.» (بانوی اصفهانی، پیشین، ج12: 341). همان طور که بیان شد نبایست او را گسست گرا دانست چون به وفور از اقوال مفسران پیشینی استفاده نموده است. هرچند او گسست گرا نیست ولیکن آمایش سنت تفسیری را جزو دغدغه های خویش دانسته و در مقدمه بیانات خود تأکید می کند که از تفاسیر پیش از خود خوشه چینی می نماید(همان، ج1، 2).
در همین راستا بانوی اصفهانی پیرامون ضرورت تدبر ذیل آیه پنجم سوره مبارکه جمعه و با تکیه بر آیه 171 سوره بقره چنین اظهار می دارد: «تردیدی نیست در اینکه کسانی که قرآن را قرائت می کنند و در معنای آن تدبر ندارند و از اسرار آن هیچ استفاده نمی کنند بلکه تنها قناعت می نمایند به الفاظ و معانی تحت اللفظی آن و درعین حال به معانی لغوی و اعراب قرآن اکتفا دارند. چنین کسانی مشمول مؤاخذه خدا در این آیه شریفه هستند. چون هرکس که از تعلیم و تربیت قرآن بهره نبرد و از اسرار علمی و عملی آن توشه نگرفت و تنها آیات قرآن را حفظ نمود، تشبیه او به حمار صادق است»(بانوی اصفهانی، پیشین: ج12، 298). ایشان در جایگاهی دیگر و برای التفات مخاطبان خود سطحی نگری و قشری نگری را مذمت می کند: در این آیات اسرار و رموزی نهفته است ولیکن با اندکی تأمل آشکار می شود. آیات قرآن را نباید سطحی و سرسری نگاه کرد. این قدر که از طرف معصومان علیهم السلام برای قرائت قران ثواب و فضیلت رسیده برای ثواب خواندن قران درجاتی گفته شده، نه فقط از جهت تلفظ آیات و لقلقه زبان است بلکه باید در آن تأمل نمود تا آنکه هر فردی به میزان توانایی خود ذره ای از آن دُرر و جواهراتی که در میان کلمات روح افزای الهی پنهان است استخراج نماید(همان، ج12: 47). بانوی اصفهانی کسانی
ص: 108
که در قرآن تدبر نمی کنند را ستمگر معرفی می کند(همان، ج7: 316). بر همین نظرگاه بانوی اصفهانی کمتر بر اصل تدبر تأکید و الحاح داشته است.
برای دستیابی به فهم عمیق و دقیق آیات قرآن پیرامون هر موضوع تدبر می تواند مسیری مناسبی باشد. تدبر درآیات قرآن با نگاهی جامع و ژرف اندیشانه نگرش کلان قرآن درباره موضوعات را نزد متدبّر روشن نماید. قرآن پژوهان معاصر از رهگذرهای متهافتی درصدد تفکر و تأمل درآیات نورانی قرآن هستند. برخی تنها با تدبر عامیانه و بعضی با تفسیر انحصاری و برخی با گرایش های عرفانی. بانو امین اصفهانی از چهره هایی است که برای فهم آیات قرآن عنصر تدبر را برجسته کرده و ضمن توجه عرفانی به آیات قرآن از رهگذر تدبر درآیات درصدد است چرخه فهم آیات قرآن را فعال نماید. این فرآیند تدبری برای خود می تواند عرصه های گوناگونی در پی داشته باشد و در عصر حاضر نگاه خاص او به مقوله تدبر با رویکرد عرفانی می تواند لایه هایی از فهم آیات رویین قرآن را کنار زند. هماره بانو اصفهانی به سنت تفسیری و تفسیر نگاری پایبند است. هم از نظرات مفسران پیشینی خود بهره می برد و هم از روش تفسیر نگاری پیشینیان در تفسیر قرآن سود می جوید، همچون بهره وری از اخبار و روایات. بعضاً سخنان شبیه به گسست گرایی از او دیده می شود اما آن موارد محدود نمی تواند به سلوک ثابت بانوی اصفهانی در جریان تدبر نقصان و صدمه ای وارد نماید.
ص: 109
1. امین، نصرت بیگم (1388)، النفحات الرحمانیه فی الواردات القلبیه، ترجمه ابو تراب حسینی، اصفهان: گنبدهای فیروزه¬ای، هم¬اندیشان.
2. آملی، سید حیدر (1442ق)، المحیط الاعظم و البحر الخضم، چاپ سوم، تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
3. بازرگان، عبدالعلی (1374ش)، متدولوژی تدبر در قرآن، بی¬جا: شرکت سهامی انتشار.
4. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین (1360ش)، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان.
5. پارسا، محمد بن محمد (1381)، فصل الخطاب، محقق جلیل مسگرنژاد، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
6. پاکتچی، احمد (1387ش)، تاریخ تفسیر، به کوشش محمد جان¬پور. تهران: انجمن علمی دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع).
7. جزایری، سیدنعمت الله (بی¬تا)، الانوار النعمانیه، تبریز: مطبعه شرکت چاپ.
8. حسینی، محمدرضا (1360ش)، از ژرفای قرآن، ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران: بنیاد قرآن.
9. خاتمی، محمود (1386ش)، مدخل فلسفه غربی معاصر، به کوشش مریم سادات. تهران: نشر علم.
10. خراسانی، شرف¬الدین(1370)، «ابن عربی»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر محمدکاظم موسوی بجنوردی، ج 4، تهران: مرکز انتشارات دایره المعارف بزرگ اسلامی.
11. دشتی، محمد (1380ش)، ترجمه نهج¬البلاغه،، چاپ سوم تهران: انتشارات زهد.
ص: 110
12. زرین کوب، عبدالحسین (1378)، ارزش میراث صوفیه، ویرایش دوم، تهران: امیرکبیر.
13. زمخشری، جارالله (1399ق)، اساس البلاغه، بیروت: دار صادر.
14. سراج، عبدالله (1382)، اللمع فی التصوف، تصحیح و تحشیه رینولدآلن نیکلسون؛ ترجمه مهدی محبتی، تهران: اساطیر.
15. سهروردی، شهاب الدین (1386)، عوارف المعارف، ترجمه ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی؛ به اهتمام قاسم انصاری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
16. شاکر، محمدکاظم (1389)، آسیب شناسی جریان های تفسیری، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
17. طالقانی، سید محمود (1358ش)، با قرآن در صحنه 2، بی¬جا: انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران.
18. عمید زنجانی، عباسعلی (1366ش)، پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، تهران: امیرکبیر.
19. کلاباذی، ابوبکر محمد بن ابراهیم (1400ق)، التعرف لشرح مذهب اهل التصوف، بیروت: دارالکتب العلمیه.
20. کیوان قزوینی، عباسعلی (1384ش)، تفسیر، به کوشش جعفر پژوم. تهران: انتشارات سایه.
21. گلدزیهر، ایگناس (1383) ،گرایش های تفسیری در میان مسلمانان، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران: ققنوس.
22. معرفت، محمدهادی (1380ش)، تفسیر و مفسران، قم: موسسه فرهنگی تمهید.
23. موسوی بجنوردی، کاظم (1367)، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.
ص: 111
24. موسوی خمینی، روح¬الله (1368)، صحیفه نور، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
25. ، تفسیر سوره حمد، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
26. موسوی گرمارودی، ابوالفضل (1375)، تدبر در قرآن، قم: الهادی.
27. میبدی، رشیدالدین (1371ش)، کشف الاسرار و عده الابرار، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.
28. نقی پورفر، ولی¬الله (1371ش)، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، قم: انتشارات اسوه.
29. همایی، جلال¬الدین (1362ش)، تصوف در اسلام، تهران: نشر هما.
30. قاسم پور، محسن(1390)، «نقد و ارزیابی تفاسیر عرفانی متأخر امامیه»، مجله مطالعات عرفانی، پاییز و زمستان، شماره 14.
ص: 112
نرگس بهشتی(1)
یکی از جریان هایی که در بستر اجتماعی عصر نوین در ایران شکل گرفته، نگرش به قرآن به منظور تدبر در آن بوده است. این جریان تلاش کرده تا به منظور رفع مشکلات جامعه و با هدف مهجوریت زدایی، قرآن را به عنصری هویت بخش و جهت دهنده در زندگی مردم تبدیل کند. افرادی چون کیوان قزوینی، شریعت سنگلچی، طالقانی، بازرگان، علی صفایی و احمدرضا اخوت و صبوحی از شاخص ترین افراد نگرش تدبر گرا در قرآن هستند که با انتقاد از روش فهم پیشین قرآن و تفسیر آن، روش تدبر در آن را پیشنهاد کردند. هرچند در این جریان می توان نقاط مشترکی همچون گسست از میراث تفسیری و ناکارآمد دانستن آن، بیان ساده قرآن برای اقشار مردم را یافت اما برداشت های متفاوت معتقدین به تدبر قرآن، باعث شده آنچه تدبر دانسته می شود طیف وسیع و گاه متضاد از فهمی ضابطه مند و همگانی از قرآن تا دریافتی فردی و شخصی را شامل شود و هرچه از
ص: 113
مهروموم های آغازین آن گذشته، گسست نسبت به میراث تفسیری و ضابطه های فهم آن بیشتر شود و فهم و دریافت فردی از قرآن به منظور عمل شخصی، آن را بیش ازپیش به جریانی عمل گرا تبدیل کند.
کلیدواژه ها: تدبر در قرآن- فهم قرآن- تفسیر- جریان معاصر- گسست گرایی- رفع مهجوریت- عمل گرایی.
جهان در دوره معاصر شاهد تحولات بسیاری بود کشورهای اسلامی نیز از این مسئله برکنار نبودند. مسلمانان در این دوره شاهد پیشی گرفتن کشورهایی بودند که بلاد کفر نامیده می شدند(رک؛ مطهری، 1353: 14) ازاین رو به دنبال راهکار رهایی و بازگشت به دوران درخشان خود، به قرآن توجهی ویژه کردند. آن ها تلاش کردند آنچه عامل عقب ماندگی خود می دانستند کنار بگذارند که یکی از آن ها کم توجهی به قرآن بود(عنایت، 1352: 24 و 25). و معتقد بودند با نگاهی تازه به قرآن و فهم آن، می توان مسیر جدیدی برای تغییر در دنیای نوین را برای خود ترسیم کنند. یک از سرزمین هایی که رجوع به قرآن و تلاش برای فهمی جدید از آن بر اساس مقتضیات زمان موردتوجه قرار گرفت ایران بود. در ایران از دوره قاجار و مواجهه با دنیای مدرن می توان شاهد نگرش تدبری در قرآن بود نگرشی که باوجود مشروطیت، و پررنگ شدن نقش مردم و انتخاب گری و کنشگری آن ها جلوه تازه ای به تدبر بخشید و تک تک مسلمانان را در آن سهیم کرد(رک: عنایت، 1363: 281 و 285).
این پژوهش بر نگرش تدبر در قرآن در ایران استوار است و تلاش می کند تا آن را در دوره معاصر در ایران موردبررسی قرار دهد برای این منظور افرادی انتخاب شده اند که اولاً در بازه زمانی معاصر باشند و اثر و کتاب مستقل در موضوع تدبر در قران به زبان فارسی داشته باشند و افرادی تأثیرگذار از جهت وجهه اجتماعی باشند زیرا به دنبال کشف یک جریان هستیم که برای تحقق آن به مبانی فکری
ص: 114
مشترک و بروز اجتماعی آن ها نیاز داریم بر این اساس در این پژوهش به مطالعه دیدگاه های کیوان قزوینی، شریعت سنگلجی، سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان، علی صفایی، احمدرضا اخوت پرداخته شده است تا نشان دهد آیا در طول این مهروموم ها تدبر در قرآن به یک جریان هماهنگ تبدیل شده است؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است بدانیم هر یک از اندیشمندان ایرانی از تدبر در قرآن چه چیزی را اراده کرده اند و با چه روشی به تدبر در قرآن پرداخته اند.
تدبر در قرآن، در دوره معاصر موردتوجه اندیشمندان و مؤلفان ایرانی قرار گرفت. این تفکر که به دنبال نگاهی نو به قرآن برای فهم و به کارگیری آن توسط مردم بود، به تألیفاتی در این موضوع دست زد که به جهت مخاطب مردمی آن، به زبان فارسی است. مروری مختصر به جریان زندگی، تحصیل و تألیف آن ها به درک بهتری از اندیشه آن ها رهنمون می شود.
عباسعلی کیوان قزوینی در قزوین به دنیا آمد
فردی جویای علم و حقیقت بود علم فقه و منطق را در قزوین و فلسفه و کلام و علوم ریاضی در تهران آموخت. (کیوان قزوینی،1384:، ج1: 24) سپس در تکمیل درس به عراق رفت او هم از علمای اصولی و هم از مشایخ اخباری اجازه اجتهاد گرفت علاوه بر آن امام جماعت اخباری ها بود(همان، ج1: 24-27) اما بی قراری او برای درک حقیقت باعث شد به عرفان روی آورد و به گنابادیه پیوست و سی سال شیخ سیار بود(همان، ج1: 27). اما پس از مدتی از آن ها جدا شد و به نقد صوفیه پرداخت (همان، ج1: 29). او بیش از 35 جلد کتاب نوشت (همان، ج1: 41) که یکی از مهم ترین آن ها تفسیری به زبان
ص: 115
فارسی مشهور به تفسیر کیوان است(همان، ج1: 41 و 42) که نگرش تدبری او را نشان می دهد.
شریعت سنگلجی در تهران، فقه، فلسفه و عرفان آموخت(جوادی، 1381، ج9: 570) سپس به نجف رفت و تحصیل علوم دینی را در آنجا ادامه داد(خرمشاهی، 1377، ج2: 1300) و بعد از چهار سال به تهران بازگشت و به وعظ و خطابه پرداخت و در تهران واعظی مشهور شد و شب های پنج شنبه در مسجد حاج شیخ حسن سنگلجی جلسه منظمی برگزار کرد و سپس دارالتبلیغی در تهران ساخت(مدرسی، 2535: 179) او کتاب های بسیاری نوشت که برخی از آن ها عبارت اند از توحید عبادت، متعالیات در مسائل فلسفه به زبان عربی، یک دوره کامل فلسفه، تلخیص الفلسفه به زبان عربی، علم القرآن و البرع و الخرافات به زبان عربی، رساله اسلام و موسیقی رساله حرمت ربا و اسلام و رجعت؛ با نگاهی به عناوین کتاب های او می توان دغدغه او را بر فهم اصیل از اسلام و تمرکز بر مسائلی که در فقه جدید و یا در تمایزات مذهبی اهمیت دارد همچنین کتاب های درباره فلسفه را مشاهده کرد او همچنین درباره قرآن دو نوشته دارد که کتاب کلید فهم قرآن، براهین قرآن است که کتاب براهین به عنوان ضمیمه ای بر کتاب کلید فهم قرآن منتشرشده است. کلید فهم نیز کتابی تفسیری نیست بلکه همان گونه که نام آن گویاست نویسنده به مطالبی پرداخته که ازنظر او در فهم قرآن نقش مهمی دارند.
سید محمود علایی طالقانی تحصیلات حوزوی را در قم تا مرتبه اجتهاد ادامه داد او هنگام تحصیل در قم متوجه سه مسئله شد مهجور بودن قرآن حتی در حوزه های علمیه و عدم ارتباط بین دروس فقه و اصول حوزه و قرآن، (خسروشاهی،1390: 76) بی توجه حوزه ها به مقتضیات زمان و نیازها و بی تفاوتی نسبت به استبداد
ص: 116
و عدم مشارکت حوزویان در امور سیاسی و اجتماعی. او سپس به تهران رفت و این مهاجرت زمینه ساز حضور گسترده او در فعالیت های اجتماعی و سیاسی گسترده او شد(ایازی، 1393: 188). او درس تفسیری را در مسجد هدایت در خیابان استانبول برگزار کرد که مخاطبین آن نه حوزویان بلکه غالباً دانشجویان رشته های مختلف بودند (خسروشاهي،1390: 72 و 73)او تلاش کرد با بیان فهمی از قرآن مطابق با نیازهای روز قرآن را به صحنه زندگی مردم بیاورد که بعداً این جلسات در کتابی با عنوان پرتوی از قرآن منتشر شد(ایازی، 1393: 188).
ارتباط نزدیک طالقانی با روشنفکران دینی چون مهندس بازرگان (رئیس دانشکده فنی)، دکتر یدالله سحابی (پایه گذار زمین شناسی) و دکتر محمد قریب (پدر پزشکی اطفال) در آن دوره که همفکران استبداد ستیز او نیز بودند زمینه آشنایی او را با علوم جدید فراهم کرد که گاه اثراتی از آن در نگرش قرانی او هویداست (رک http://mahmoudtaleghani.com) از مهم ترین آثار مکتوب او می توان به گفتارهای رادیویی ایشان مربوط به سال 1325 و 1326، ترجمه و توضیح بخشی از نهج البلاغه در سال 1325 و 1326، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می رویم (خاطرات سفر حج)، مقدمه و خلاصه و توضیح و پاورقی کتاب «تنبیه الاُمه و تنزیه المله» نوشته ی آیت اللّه شیخ محمدحسین نائینی، ترجمه جلد اول امام علی بن ابی طالب، تألیف عبدالفتاح عبدالمقصود که شاید بتوان مهم ترین آن ها را تألیف قرآن او پرتوی از قرآن دانست که در 6 جلد: تفسیر سوره فاتحه الکتاب، بقره، سوره آل عمران و 52 آیه از سوره نساء در چهار مجلد، تفسیر جزء سی ام قرآن در دو مجلد منتشرشده است(همان)
مهدی بازرگان تبریزی معروف به مهندس بازرگان، در تهران متوسطه را به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در پاریس مطالعات مذهبی جدی خود
ص: 117
را آغاز کرد او در غرب شاهد دین داری مردم در کنار بهره مندی آن ها از فنّاوری بود و علت پیشرفت را دین می دانست (رک:مختاری، 1399) و بعد از بازگشت از اروپا اولین مقاله خود در مسائل مذهبی را نوشت(ایازی، 1393: 182) او تلاش می کرد با نگاهی جدید به دین و کنار زدن نگاه قشری و سنتی به دین، زمینه ساز پیشرفت در ایران باشد او که در نسل مؤسسان دانشگاه در ایران قرار داشت (پاکتچی، 1395: 25-27) و استاد دانشکده فنّاوری دانشگاه تهران شد و بعد در دولت مصدق او را همراهی کرد و آخرین فعالیت سیاسی او نخست وزیری در دولت موقت ایران پس از انقلاب بود. او کتاب های دینی زیادی نوشت که به نیازهای جامعه مسلمان و ارتباط دین و علم می پرداخت. همچنین به مطالعه قرآن پرداخت و کتاب های سیر تحول قرآن، بازگشت به قرآن و پابه پای وحی ثمره تلاش های اوست(ایازی، 1393: 184)؛ او کتاب پابه پای وحی را تفسیر تدبری نامید .
علی صفایی معروف به ع –ص در حوزه درس خواند و از نوجوانی به مطالعه گسترده در ادبیات ایران و جهان پرداخت و در هیجده سالگى، اولین کتابش با عنوان « مسؤولیت و سازندگى» نوشت و در آن تربیت را نخستین نیاز برای حرکت انسان دانست(رک: https://www.noorsoft.org) انسانی که در ارتباط با خود دیگران و جهان با دشواری های بسیاری روبروست که رهایی از آن ها جز با راهنمایی وحی ممکن نیست ازاین رو او به قرآن به عنوان کتابی می نگریست که همه جوانب حیات انسانی را در بردارد.(پاکتچی، 1395: 448 و 447 ) از دیگر کتاب های او می توان به روش نقد، درآمدی بر علم اصول، صراط، غدیر، عاشورا، از معرفت دینی تاحکومت دینی، حقیقت حج، روابط متکامل زن و مرد , نامه های بلوغ، ذهنیت و زاویه دید، بشنو از نی، نظام اخلاقی اسلام، فلسفه دین، خدا در فلسفه، هرمنوتیک کتاب و سنت اشاره کرد و دو اثر قرآنی با نام تطهیر در جاری قرآن و روش برداشت از قرآن
ص: 118
که بیانگر دیدگاه های تدبری او در مواجهه با قرآن است(رک https://www.porseman.com).
او فارغ التحصیل رشته کارشناسی ارشد علوم گیاهی از دانشگاه تهران است و به گفته خود به شکل آزاد تحصیلات حوزوی را دنبال کرده است. همچنین مدیریت مجتمع مدارس دانشجویی قرآنی قرآن و عترت دانشگاه تهران را به عهده دارد. او مجموعه کتاب هایی درباره تدبر در قرآن منتشر کرده است که آن را ثمره تلاش ها سالیان طولانی آموزش قرآن و فهم آن می داند. این مجموعه ده جلدی شامل عبارت اند از: مقدمات تدبر در قرآن، نقش تفکر در قرآن، تدبر در کلمات قرآن، تدبر در سوره، تدبر قرآن به قرآن، تدبر در سوره های مکی، تدبر در سوره های مدنی، تدبر ادبی و تدبر روایی(حمیدی، 1394: 36 و 37).
مطالعه قرآن به شکلی متفاوت از گذشته برای رسیدن به فهمی متناسب با جهان نوین و با روش تدبری هدفی است که به خوبی می توان در تألیفات افراد موردپژوهش پی جویی کرد. نقاط مشترکی که نشان می دهد قرار گرفتن این افراد در زمره تدبر گرایی صحیح است. از مهم ترین اشتراکات، می توان به نقش نجات بخش قرآن برای مسلمانان معاصر، کافی ندانستن سنت تفسیری و تأکید بر تدبر در قرآن به عنوان تنها راه رسیدن به مطلوب اشاره کرد
ازنظر اندیشمندان تدبر گرا، جهان اسلام و مسلمانان در دوره معاصر به مشکلاتی دچار هستند که تنها راه برون رفت از آن تکیه بر قرآن است. کیوان قزوینی مسلمان دوره معاصر را گرفتار وضعیتی ویژه می داند زیرا این مسلمان نه پیامبری را ملاقات
ص: 119
کرده و نه از دهان امامی سخنی را شنیده است بلکه تنها چیزی که برای او از اسلام باقیمانده قرآن است و قرآن یگانه پناه مردم و تنها سند اسلام است. کتابی که هنوز بکر و بسیط در دست ما باقی است(کیوان، 1384، ج1 :89). شریعت سنگلجی با تکیه بر قابل فهم بودن قرآن(سنگلجی،(بی تا): 21-29)، آن را کتاب هدایت بخش بشر دانست که هر آنچه یک مسلمان به آن نیاز دارد در این کتاب بیان شده است و هر عالمی پاسخ سؤالش را در قرآن می یابد(همان، 34-38). قرآن صرفاً کتابی برای قرائت نیست بلکه هر مسلمانی در همه شئون زندگی باید از تعالیم آن بهره برد. بدبختی مسلمانان نیز دلیلی جز کنار گذاشتن قرآن ندارد به طوری که تعالیم دین اسلام نیز بر اساس قرآن تعیین نشده است(همان، 27).
طالقانی، قرآن و نقش تعیین کننده آن را در زندگی مسلمانان را دلیل پیشرفت آنان در نیم قرن اول دانسته است و در دوره معاصر، برتری مسلمانان به دلیل کنار گذاشتن قرآن افول کرده و دنیای اسلام که پیشرو بود به جامعه ای پیرو تبدیل شده است زیرا در این دوران قران نقش ویژه خود را از دست داده و تنها کتابی است که به آن تبرک می جویند(طالقانی،1362، ج1: 12-13). بازرگان از بازگشت دسته جمعی به قران سخن گفت بازگشت به اصل قران نه آنچه دلخواه ماست و این بازگشت را در دنیای معاصر برای پاسخگویی به نیازهایمان ضروری دانست همچنین ازنظر او این رجوع باعث زدودن ناخالصی ها از دین است(بازرگان، 1388: 30) او همچنین در دنیای مدرن از سازگاری دین و علم سخن گفت و تلاش کرد فهمی از قران ارائه دهد که مسلمان معاصر هر چه بیشتر بتواند به قران تکیه کند(برای نمونه رک به باد و باران در قرآن و راه طی شده)
صفایی نیز رهاورد دنیای مدرن را تنها اختراع ابزار برای زندگی دانست و معتقد بود این زندگی مدرن راهی به سعادت انسان ندارد. از دید او سعادت در گرو هدایت به هدف وجود و نتایج آن است و وصول به این هدایت جز با قرآن ممکن نیست. (صفایی، 1386،ج1: 12-15). اخوت مراجعه به قرآن را یک ضرورت می داند زیرا
ص: 120
هیچ چیز دیگری نمی تواند به نیازهای انسان پاسخ دهد (اخوت، 1392: 27) از دید او قرآن منبع هدایت و علم است(همان، 31) و در همه اعصار و زمان ها می توان از قرآن بهره برد(همان:53).
از دید کیوان قزوینی در هیچ فنی به اندازه تفسیر کتاب نوشته نشده است و دانشمندان مسلمان از لغوی گرفته تا فقیه و حکیم و فیلسوف درباره قرآن تفسیر نوشته اند اما این تألیفات گرفتار عصبیت هستند. زیرا هر یک از این نویسندگان نظری ابراز کرده است که گاه حتی مخالف هم هستند ولی همه آن ها آن را مراد خدا می دانند. اما به منظور فهم درست قرآن باید از این تفاسیر کناره گیری کرد زیرا آنچه مفسر انجام داده نمایش هنر خود در علمی است که در آن تخصص دارد نه تفسیر قرآن(کیوان، 1384، ج1 :87-88). شریعت سنگلجی فهم و تدبر در قرآن را نیازمند دوری از تفسیر دانست زیرا ازنظر او جمود بر نظرات مفسران و تعبد در پذیرش آن ها به معنای تقلید است و تقلید در دین حرام است(سنگلجی،(بی تا):10). هر مفسر بر اساس دیدگاه و مذهب خود به تفسیر قرآن پرداخته است مذاهبی که دو قرن بعد از نزول قرآن به وجود آمده اند و با اسلام متفاوت هستند(همان).
طالقانی تفاسیر را مملو از مطالبی دانست که پس از وفات پیامبر در اسلام ایجادشده اند. پس از پیامبر بود که اختلافاتی درباره معانی لغات، شرح کلمات، شأن نزول به وجود آمد و کم کم پای روایات اسرائیلی به تفاسیر باز شد؛ نحله های فکری مختلفی به وجود آمدند که هریک برای ساکت کردن خصم خود به قرآن متوسلشدند نه برای فهم قرآن. هرقدر به مباحث اعراب و کلام و فلسفه پیرامون آیات بیشتر پرداخته شود، مردم بیشتر از هدایت وسیع و عمومی قرآن دور می شوند( طالقانی،1362،ج1: 10و11) هر مفسر با معلومات و فن خود قرآن را تفسیر کرده است و این با مسیر هدایت سازگار نیست زیرا مطالب تفسیری در صورتی می توانند
ص: 121
راهگشا باشند که در پرتو هدایت قرآن قرار گیرند نه آنکه از منظر آن ها به قرآن نگریسته شود (همان؛ ج1: 12). طالقانی راه نجات را رهایی از تفاسیری است که با نظرات و تفسیر به رأی پرشده است ما باید خود را از محکومیت آراء و اندیشه های و ظواهر تمدن بی پایه رها کنیم.(همان؛ ج1: 11) و رهایی مسلمانان و نجات آن ها دوری از همین تقلید در فهم است(همان؛ ج1: 17) زیرا مسلمان در پیشگاه خدا درباره کتاب خدا مورد سؤال قرار می گیرد و مسئول سخنان مفسرین و روایات نارسا و گاه با مشکل سندی نیستند (همان)به ویژه آنکه تفاسیر پیشین برای مردم این دوران کارایی ندارد
بازرگان روش سنتی تفسیر را در فهم قرآن ناکارآمد می داند زیرا از ابتدای قران آغاز می شود و غالباً در اواسط قرآن متوقف می شود و یا در آن تنها به تفسیر چند سوره اکتفا می شود (بازرگان، 1392: 11 و 1388: 30) پذیرش دیدگاه مفسر هدایت بخش نیست زیرا مفسر درواقع ما را به پذیرش سخنش بدون کامل دعوت می کند(بازرگان، 1392: 14-16 و 1388: 30 و 31) به ویژه آنکه گاه مفسر برای بیان نظر خود تلاش می کند با هزار تأویل به چیزی خارج از قرآن، لباس قرآنی بپوشاند.(بازرگان، 1388: 31). علی صفایی با نقد تفاسیر کنونی، مطالعه قرآن با این روش را، انحراف از مسیر صحیح مواجهه با قرآن دانست (صفایی، 1386: 24) زیرا در این روش به جای آنکه تفسیر پلی برای رساندن فرد به هدایت باشد چنان افراد را به خود مشغول کرده که از هدف که همان رسیدن به هدایت بود بازمانده اند(همان، 20) صفایی مطالعه تفاسیر را بی ثمر می داند زیرا نه با نیازها و ضرورت های ماهمخوانی دارد و نه بر اساس پرسش ها و دغدغه های ما تنظیم شده اند(صفایی، 1385: 6).
ص: 122
از دید کیوان قرآن کتاب انسانیت است و با عمل به دستورات آن می توان شاهد آرامش فرد مسلمان و همه اجتماعات بشری شد. این هدف جز با تدبر در قرآن به دست نمی آید ازاین روست که در قرآن درباره افلا یتدبرون القرآن سؤال شده است(کیوان، 1384، ج3: 211) تدبری که مخاطب آن همه مردم هستند و گروه خاصی منظور نیستند(همان، ج3: 183). در سایه تدبر در قرآن، گفتار و کردار و اندیشه هر مسلمانی قرآنی خواهد شد و درواقع هر مسلمانی حامل قرآن خواهد بود. شریعت سنگلجی معتقد است که وقتی قرآن خود را تبیان نامیده است به این معناست که کتابی قابل فهم است؛ این ویژگی در کنار خطاب همه مردم به تدبر در قرآن درواقع دستور به عموم مردم برای فهم قران است در سایه تدبر در آن است تا با عمل به دستورات قرآن مسیر صحیح را در پیش گیرند(سنگلجی، (بی تا): 21-29). طالقانی راه نجات از محکومیت به آراء و اندیشه های و ظواهر تمدن بی پایه را کنار گذاشتن تفاسیر دانست (طالقانی، 1362:ج1: 11و 17) و تدبر در قرآن را نجات بخش مسلمانان از خودباختگی و توجه آنان به خویشتن است زیرا با تدبر در قرآن هدایت آن آشکار می شود و نه تنها موجب سعادت مسلمانان، بلکه سعادت بخش همه بشر خواهد بود (همان، ج1: 21). بازرگان نیز راهکار رهایی از تقلید را روی آوردن به تدبر دانست (بازرگان، 1392: 11) زیرا تدبر با تعلیم و تحقیق تناسب دارد و از تعبد و تحمیل بده دور است و تنها در سایه آن می توان روش قرآن را که تفکر و آزادی در دیدگاه است، اجرا کرد.
زیرا تفسیر فرد را به تعبد دعوت مکند ولی تدبر بر فهم آزادانه از قرآن متمرکز است. مخاطبین تدبر در قرآن، هرچند در درجه اول مسلمانان هستند اما هر انسانیولو غیرمؤمن به اسلام باشد نیز می تواند با تدبر در قرآن از آن بهره ببرد و بر بینش خود بیفزاید(همان، 14-16). صفایی معتقد است قرآن به زبان مردم است و برای درک مفهوم آیه به چیزی بیش از درک زبانی نیازی نیست(صفایی، 1385: 28) راه
ص: 123
بهره مندی از هدایت قران این است که باید خودمان با خود قران پیش برویم و آن را بفهمیم نه با تفاسیر دیگران(همان) اگر این گونه در قران تدبر شود می توان به قرآن آن گونه نزدیک شد گویی که همان گونه که نازل شده است درک می شود و در این صورت همان گونه که قران فرموده اولئک علی هدی من ربهم تو بر هدایت هستی(صفایی، 1386: 31).
اخوت راه رسیدن به هدایت قران را انس و تدبر در آن می داند (اخوت، 1392: 37) و قرآن را کتابی برای همه مردم می داند که درک آن و بهره بردن از آن به گروه خاصی اختصاص ندارد.(همان، 54)
توجه به قرآن و بازگرداندن نقش حیات بخش آن به زندگی مسلمانان، یکی از مهم ترین دغدغه های تدبرگرایان بوده است. آن ها برای رسیدن به این هدف مشترک همواره راه یکسانی انتخاب نکردند بلکه هر یک با روشی و اسلوب ویژه این غایت را دنبال کرده است و با نگاهی به تألیفات تدبرگرایان ایرانی در زمینه قرآن می توان ویژگی دیدگاه های هر یک را شناسایی کرد.
کیوان قزوینی کتاب خود را نه همانند تفاسیر پیشین و برگرفته از آن ها، بلکه مستدرکی بر آنان دانست(کیوان، 1384، ج1: 69) ازنظر او برای فهم قرآن و تدبر در آن، بیان الفاظ قرآن کافی است زیرا بیان مدلول لفظی آیات زمینه ساز فهم آیه خواهد شد ولی فهم کل آیه باید به مخاطب واگذار گردد(همان، ج 3: 183 و ج 3 :211)او بر بیان الفاظ قرآن و توجه به مباحث لغوی، تأکید جدی دارد و تقریباً در تمام آیات این روند را در پیش می گیرد و گاه به بیان ظرائف دراین باره نیز می پردازد( همان، ج1: 475- 477) تلاش او در بیان الفاظ، به مفردات منحصر نیست بلکه با وجود
ص: 124
آنکه تفسیر او فارسی است، به اعراب جملات توجه دارد و آن ها را بیان می کند زیرا ازنظر او ظاهر عبارت و نقش کلمات در جملات، برای دست یابی به فهم صحیح دارای اهمیت است(برای نمونه رک؛ همان، ج1: 187).
کیوان بر بهره مندی از آیات قرآن در تفسیر دیگر آیات تأکید دارد زیرا خود قرآن بیانگر این مسئله است که القرآن یفسر بعضه بعضا،(همان، ج1: 80) اما فهم آیات را متوقف بر استفاده از روایات نمی داند (همان، ج1: 89) همچنین او معتقد است در بیان مدلولات آیات باید به دور از تعصبات مذهبی و اجماع های هر مذهب و بدون توجه به آنچه هم مذهبان ما یا مخالفان چه میگویند، آیات را فهمید(همان، ج1: 80). برای این اساس می توان کیوان قزوینی را فردی صاحب فن دانست که خود در جایگاه مفسر می نشیند و تلاش می کند با بیان الفاظ و مدلولات و نکات ادبی قرآن و ذکر برخی آیات برای فهم آیات دیگر، مردم را با قرآن روبرو کند (همان، ج1: 80) و زمینه ورود عموم مردم ایران که فارس زبان هستند به عرصه فهم قرآن و تدبر در قرآن فراهم کند و زیرا از نظر او بی اطلاعی مردم فارسی زبان از صرف و نحو عربی باعث شده مردم در مواجهه با قرآن را فهم را کنار گذاشته و با نگاه تقلیدی به قرآن بنگرند (همان، ج1: 107)
شریعت سنگلجی در کتاب کلید فهم قرآن به نیازهای هر فرد برای فهم قرآن پرداخته است. از نظر او قرآن کتابی تحریف نشده(سنگلجی،(بی تا): 14-20) و قابل فهم است و هرآن چه انسان برای هدایت به آن نیاز دارد در قرآن بیان شده است(همان،21-29). اما فهم قرآن، مقدماتی دارد که ازجمله آن ها اطلاع از حالاتپیامبر(همان، 9)، علم به لغت عرب جاهلی(همان)، دانستن شان نزول(همان، 29-32)، اطلاع از احوال عرب(همان، 32-34)، بهره مندی از تفسیر سلف عصر پیامبر(همان، 9) است. از نظر او فهم و تدبر قرآن برای هر فرد در صورت داشتن
ص: 125
شرایط بیان شده، بی اشکال است زیرا آنچه به عنوان تفسیر به رأی از آن نهی شده تفسیری است که از روی هوای نفس یا توسط فرد جاهل و یا پیرو یک فرقه ضاله انجام شده باشد البته تفسیر به رأی می تواند توسط کسی انجام شود که هدف مغرضانه ای ندارد اما به قرآن به منظور فهم آن مراجعه نکند بلکه تنها از آیات، به عنوان شاهدی بر اعتقادات خود بهره برد زیرا این نگاه باعث می شود در برخی موارد معنای آیه تغییر کند.(همان،51-53)
بنابراین با رعایت شرایط، هر فردی می تواند به تدبر در قرآن بپردازد و به فهمی جدید از قرآن مطابق با نیازهای خود دست یابد و این کار در زمان ما بی اشکال است همان گونه که صحابه نیز قرآن را بر اساس فهم خود درک می کردند. پیامبر و معصومین تنها بخشه ای کمی از قرآن را تفسیر کردند و فهم بقیه آیات را به عقل مردم واگذار کردند(همان،51). ازنظر شریعت سنگلجی در فهم آیات قرآن، می توان از آیه دیگر بهره برد زیرا ان القران یفسر بعضه بعضا (همان، 54) اما در مراحل بعد به کارگیری روایاتی از سنت پیامبر و اهل بیت و بعد صحابی را بی اشکال است به ویژه آنکه قرآن در موضوع احکام، کلیات را بیان کرده است و تبیین این آیات به سنت نیازمند است و نمی توان سنت را کنار گذاشت و قرآن را بر اساس خواست خود تبیین کرد(همان، 54 و 34-41) اما در مسائلی اعتقادی همچون توحید و نبوت و معاد قرآن به تنهایی همه چیز را بیان کرده است(همان، 54).
شریعت سنگلجی هرچند منتقد تقلید(152-166) و جمود بر تفاسیر است(همان، 9) اما تفاسیری همچون تفسیر کبیر و مجمع البیان را ترجیح داده است و در بحث الفاظ از مفردات راغب نام برده است.(همان، 54). سنگلجی با درک نیاز به فهم قرآن برای نجات همه مردم، باز هم در جایگاه عالم دینی قرارگرفته است که همه شرایط فهم را داراست و می تواند این فهم را به مخاطب منتقل کند او سعی در پیراستن فهم قرآن از تقلید و جمود تفاسیر پیشین دارد همچنین فهم قران بر اساس روایات را در نگاه اول نمی پذیرد و آن را محدود به آیاتی خاص چون آیات الاحکام می داند. او
ص: 126
هرچند از تدبر و فهم سخن می گوید اما راهکار تدبری او مبتنی بر مقدماتی عالمانه است.
سید محمود طالقانی قرآن را راهنمای سعادت انسان ها دانست؛ کتابی که بیانگر هدایت برای همه مردم است اما تاکنون کامل فهمیده نشده است زیرا فهم قرآن سیر تکاملی دارد و فهم ما در هر زمان نسبت به قرآن کامل تر می شود (طالقانی، 1362: ج1: 20). ازنظر او برای رسیدن به فهم هدایت بخش قرآن باید در آن تدبر کرد.و تدبر به معنای تفسیر به رأی نیست زیرا تفسیر به رأی زمانی به وقوع می پیوندد که هر کس بر اساس خواست و نظر خود به سراغ قرآن رود و بخواهد دیدگاه خود را بر قرآن تحمیل کند در چنین شرایطی قطعاً از هدایت قرآن بی نصیب می ماند(همان؛ ج 1: 15). طالقانی تدبر در قرآن را نیازمند مقدماتی همچون درک لغات قرآن مطابق فهم مردم عصر نزول دانست. ازنظر او بیان این لغات برای مخاطب فارسی زبان با ترجمه لفظ یک لغت امکان پذیر نیست بلکه درک صحیح هر یک از واژگان قرآن که به زبان عربی است تنها در صورتی برای یک فارس زبان ممکن است که به شکل توضیحی بیان شود(همان، ج1: 19). از دیگر مقدمات تدبر از دید طالقانی، دقت به اسلوب بلاغی، توجه به محیط عرب در زمان نزول قرآن و علم به خصال نفسانی انسان و اطلاع از تحولات اجتماعی و اسرار ترقی و پیشرفت بود همچنین او معتقد بود می توان از کلیات فلسفی و عقلی برای بهره مندی از هدایت قرآن استفاده کرد ولی نباید فهم را به فلسفه محدود کرد(همان، ج 1: 18).از دید او مقدمات ذکرشده در فهم قرآن به جز در آیات الاحکام و آیات متشابه راهگشاست اما در بحث آیات الاحکام و استنباط فروع شرعی و تأویل متشابهات قرآن باید به احادیثی که از جهت دلالت و سند صحیح هستند مراجعه کرد (همان، ج 1: 17). در نگاهی کلی طالقانی در مقام یک عالم دینی که مقدمات تدبر در قرآن را
ص: 127
داراست با قرآن روبرو شده و تلاش کرده است لغات و مفردات هر یک از آیات را برای مخاطب فارسی زبان بیان کند و زمینه ساز تدبر او در قرآن باشد. او که کتاب خود را نه تفسیر بلکه پرتوی از قرآن نامید و فهم قرآن را نیازمند رهایی از حجاب تفاسیر و اصطلاحات متأخر دانست خود در مواردی به تفاسیر ارجاع می دهد و از آن ها بهره می برد زیرا به نظر می رسد او منتقد انحصار فهم قرآن در سنت تفسیری است و مراجعه موردی به آن ها را بی اشکال می داند همان گونه که منتقد بهره بردن گسترده از روایات در تفسیر قران است ولی در مواردی استفاده از روایات متقن را لازم می داند گویی در جایگاه یک عالم دینی قرار دارد که با بیان الفاظ قرآن و دارای بودن بقیه مقدمات برای تدبر در قران به فهم آن می پردازد و مواردی از سنت تفسیری و روایات را گزینش می کند و همه آن ها را برای تدبر و فهم در اختیار مخاطب فارسی زبان غیرمتخصص قرار می دهد.
ازنظر مهدی بازرگان تدبر در قرآن را نیازمند روشی نوین است که بر اساس آن فرد با آیات قران همراه می شود و تدریجی و گام به گام آن ها را می فهمد زیرا تدبر درآیات قرآن که بر اساس نیاز مخاطب و توان پیامبر در انتقال پیام در طول 23 سال نازل شده است تنها به ترتیب نزول امکان پذیر است(بازرگان، 1392: 11) و تنها روش خواندن قرآن که به تدبر بیانجامد، قرائت بر اساس ترتیب نزول است و تدبر در قران بر اساس ترتیب فعلی مصحف امکان پذیر نیست(همان، 12).بازرگان این روش تدبری خود را بی سابقه می داند زیرا تا پیش از او امکان کشف ترتیب نزول آیات به شکل متقن وجود نداشت(همان). او در کتاب سیر تحول قران روشی برای تاریخ گذاری ترتیب نزول معین کرد و در این کتاب بر اساس محاسبات آماری و قانون احتمالات برای ترتیب نزول آیات جدول هایی تنظیم کرد و معتقد بود این ترتیب دارای دقت قابل قبولی است(همان). بازرگان توجه به قران بدون ترتیب
ص: 128
نزول را همچون بهره بردن از ساختمانی بدون توجه به مراحل ساخت آن دانست که چه بسا فرد از دری وارد می شود که اتفاقاً در آخرین مراحل جایگذاری شده است اما در نقطه مقابل تدبر در قران به ترتیب نزول همانند نمایش فیلمی از ساخت یک بناست که می توان تک تک مراحل زیر بنایی را دید و درک کرد(همان: 13).
بازرگان با تأکید بر تفسیر قرآن به قرآن، آن را مشروط به ترتیب نزول می کند زیرا از دید او تنها در تفسیر یک آیه از آیاتی می توان بهره برد که پیش تر نازل شده باشند(همان، 14). او برای رسیدن به این مقصود آیات را بر اساس ترتیب نزول به گروه های نزول تقسیم کرد به طوری که گاه یک سوره همانند بقره به دسته هایی از آیات پخش شده در مهروموم های مختلف تقسیم شده است. او بعد از تعیین دسته های نزول، در تبیین هر گروه نزول، ابتدا یک ترجمه ساده از آیه مطرح می کند و بعد در دو بخش تفسیر و تدبر آیه را توضیح می دهد. بازرگان در بحث توضیح واژگان غالباً به بحث های تخصصی درباره الفاظ و معنای آن ها نپرداخته است و گاه به تفسیر مجمع البیان و یا قاموس قرآن قرشی ارجاع می دهد. نقل او از کتاب های تفسیری همیشگی نیست و در بخشی از ایات به نظرات مفسران استناد می کنند که از مهم ترین منابع تفسیری او می توان به تعلیمات استادش میرزا ابوالحسن فروغی و تفاسیری چون تفسیر ابوالفتوح رازی، جمع الجوامع، پرتوی از قرآن و تفسیر نوین شریعتی و المیزان علامه طباطبایی اشاره کرد(بازرگان، 1388: 30 و 31؛ 1392: 11).
بازرگان هرچند همانند دیگر تدبر گرایان، به سنت تفسیری نقد دارد و آن را برای رسیدن به هدف قرآن و بهره مندی از آن در تدبر نارسا می داند ولی نقد او بیش از هرچیز بر روش مطالعه و فهم قرآن در تفاسیر متمرکز است و معتقد است همین روش اشتباه باعث شده تفاسیر برای زمان ما راهگشا نباشند. به ویژه آنکه عدم ورود تخصصی بازرگان در مباحث لغت که ممکن است به دلیل نداشتن تحصیلات دینی باشد، باعث شده بازرگان نتواند از سنت تفسیری به طور کامل جدا شود. بنابراین تدبر
ص: 129
در نگاه بازرگان بیش از هر چیز روش تدبر است تدبری که باید گام به گام با ترتیب نزول وحی صورت گیرد تا راه گشا باشد.
ازنظر علی صفایی هدف از فهم قرآن هدایت است و قرآن همچون پلی برای رسیدن به این مقصد و آیات قرآن نوری هستند که باید در مسیر آن حرکت کرد؛ اولین قدم برای هدایت یابی در این مسیر، احساس نیاز ضروری به قرآن است یعنی فرد به جایی برسد که حس کند بدون قرآن امکان زنده بودن و زندگی نیست (صفایی، 1386: 16-15 و 27). صفایی همه روش های مطالعه قرآن را همچون روش موضوعی، مجموعی و ترتیبی بن بست می داند و ازنظر او نیازی به درک شان نزول و تاریخ نزول، تفاسیر و اقوال نیست زیرا محدودکننده ذهن و گاه گمراه کننده هستند (همان: 17 و 18) فرهنگ جاهلی و شناخت آن نیز لازم نیست زیرا آنچه واقعاً فرهنگ است ریشه در وحی دارد و فرهنگ با وحی ساخته می شود نه آنکه بتواند تبیین کننده وحی باشد(همان: 20 و 21). تفاسیر دیگران را نیز باید کنار گذاشت زیرا قران کلامی نیست که با سخن دیگران بتوان آن را فهمید و چه بسا این سخنان باعث سرگردانی بیشتر می شود زیرا همچون دایره المعارفی بیان کننده نظرات مختلف هستند(همان: 18)، تداعی های ذهنی نیز هیچ ربطی به آیات ندارند باید ذهن را از آن ها پاک کرد(همان: 17).
از دید صفایی باید انسان با قرآن حرکت کند و جاری شود و اگر فرد در جایگاه درست باشد و آیه را تلاوت کند همین تلاوت برای او، موجب درک آیهمی شود(همان، 17 و 22). به همین دلیل در تدبر لازم نیست همه قرآن خوانده شود زیرا ممکن است باعث سرگردانی فرد شود، بلکه آنچه اهمیت دارد پیدا کردن آیه موردنیاز است(همان، 23و 24) قرآن همچون داروخانه ای است که درمان همه دردها در آن وجود دارد اما هیچ کس نمی تواند با خوردن همه داروهای داروخانه درمان
ص: 130
شود بلکه باید درمان درد خود و آیه موردنظر خود را بیابد(صفایی، 1385: 12-14) ملاک تشخیص آیه صحیح برای درمان فرد این است که احساس سنگینی نکند و بتواند با آن همراه شود (صفایی، 1386: 30).
صفایی معتقد است پس از درک ضرورت شناخت آیه موردنیاز و جاری شدن با آن، گام هایی برای درک آن لازم است که عبارت اند از بررسی کلمات و جملات و لحن آن ها، بررسی ترکیب آیات و شروع و پایان آن ها، بررسی روابط ایات با هم و تقسیم سوره های بزرگ به دسته های کوچک کردن و کشف روابط آن ها اما مهم ترین این مراحل شناخت جایگاه سوره و مخاطب آن است(صفایی، 1386: 30). او کار خود را تفسیر نمی داند بلکه روش تفسیر می داند و در بررسی آیات و معنای آن ها استفاده از تفاسیر را بی اشکال می داند و ازآنجاکه مخاطب او فارسی زبان است به امکان بهره بردن از تفاسیر فارسی تصریح می کند اما فهم او از آیه به اینجا ختم نمی شود بلکه او در پی تأثیر این فهم بر مخاطب است بنابراین از او می خواهد فهم خود را بنویسد و بخواند و به تدریج آن را غنا بخشد و تنها در این صورت است که فرد عملاً به قرآن نزدیک شده است گویی که این آیه را همان گونه که نازل شده درک می کند در این حالت فرد بر هدایت دست یافته است.
به خوبی آشکار است که آنچه علی صفایی در تدبر به آن نگاهی ویژه دارد عمل و حرکت برای رسیدن به هدایت است زیرا ازنظر او قرآن وجه هایی همچون قرائت، ترجمه ، تفسیر، روح و نور دارد و باید افراد مراحل قبل را پشت سر بگذارند و به مرحله نور برسند(صفایی، 1385: 21 و 26) تا بتوانند در پرتو آن راه را بیابند و بانور قرآن در زندگی خود حرکت کنند.(همان، 82 و 83) و نیازها و شرایط هر فرد عمل و حرکت متناسب با او را تعیین می کند.
ص: 131
اخوت تدبر را توجه به عاقبت، معنا می کند (اخوت، 1392: 71 و 73) و از ویژگی های تدبر در قرآن را توجه به ساختار ویژه قرآن می داند زیرا هر یک از حروف، کلمات، جملات، عبارات و سوره های قرآن دارای دلالت تام هستند(همان، 74) همچنین در این تدبر باید به زمان و مکان و عناصر دیگر در هنگام نزول توجه کرد و جهان بینی ویژه آن را که برخاسته از وحی است در نظر داشت تا درنهایت فرد بتواند به عاقبت و غرضی که در ساختار قرآن به دنبال آن است، دست یابد و هدف از نزول کلمات، آیات و سوره ها را بشناسد و همه افعال خود را در راستای این غرض قرار دهد که این غرض همان هدایت است(همان: 62 و 78).
از دید اخوت فهم قران دارای مراتبی است که پایین ترین سطح آن برای همه مردم در دسترس است اما فهم حقیقی آن مختص اهل بیت است(همان: 74). او برای رسیدن به این فهم حداقلی، روشی را ارائه کرده است که از مراحل تفکر، تعقل، علم و توجه و تطهیر برای گرایش به هدایت تشکیل شده است. در مرحله تفکر به بررسی واژگان سوره و ارتباط آن ها باهم پرداخته می شود که بر اساس آن واژگان ترجمه می گردد و سپس در تصویرسازی تلاش می شود برای واژگان قران معادل های فارسی ذکر شود تا بهتر درک شوند(رک: همان، 60 و 85-87) ارتباط بین واژگان نیز درواقع همان نقش کلمات در جمله و تصویرسازی ارتباط بین واژگان، همان ترجمه این جملات به زبان فارسی است(رک:همان، 87-88).
مرحله دوم که تعقل نامیده شده است. در این مرحله ابتدا از سوره موردمطالعه، گزاره هایی نوشته می شود که این گزاره ها را می توان از هر جمله و حتی کلمه و روابط بین آن ها به دست آورد. گزاره ها همان جملات خبری هستند که باید منطبق بادلالت ظاهری سوره باشند. از تلفیق گزاره ها می توان به گزاره های جدید دست یافت و تلفیق گزاره ها نیز باید بر اساس منطق و به دوراز شائبه تفسیر به رأی باشد.(رک: همان، 62 و 88-90). سپس گزاره ها با تفسیر المیزان تطبیق داده می شود و درستی
ص: 132
آن ها سنجیده می شود و تکمیل می گردند(همان، 90-92). مرحله بعد که نزدیک شدن به غرض سوره است درواقع سؤال و جواب هایی است که زمینه ساز درک بهتر از سوره است و در مرحله چهارم که طهارت برای تدبر است، فرد برای محسوس شدن فهم خود، یکی از موضوعاتی را که به آن نیاز بیشتری دارد یا برای او بیشتر کاربرد دارد انتخاب می کند و تلاش می کند با عمل به آن، خود تطهیر شود(همان،93-95).
آنچه اخوت آن را تدبر در قران می نامد درواقع برنامه مطالعه قران است او تلاش می کند یک برنامه زمان بندی شده برای آن مطرح کند(همان، 37-39) آنچه او با اسامی و عناوین خاصی چون تفکر تعقل تصویرسازی و تطهیر یاد می کند درواقع چیزی جز ترجمه ساده قرآن نیست که با مراجعه به یک کتاب تفسیر تلاش می کند آن را در ضابطه نگه دارد و به آن اعتبار ببخشد. عدم مراجعه به لغت های اصیل و اکتفا به پیشنهاد یک لغت معاصر مثل التحقیق علامه مصطفوی (همان،37) و بحث نکردن درباره لغات، عدم اهتمام بر روشی خاص بر فهم قرآن، روش تدبری اخوت را بیشتر راهکاری برای مطالعه قرآن و نزدیک شدن به آن در یک برنامه منسجم مدرسه ای جلوه گر می کند که با ترکیب آن با برنامه تطهیر تلاش می کند به آن جنبه عملی ببخشد هرچند این جنبه بسیار محدود و فردی باقی می ماند.
1. تدبر در قرآن با هدف واردکردن مردم به صحنه فهم قرآن به عنوان منبع اصلی دین شکل گرفت زیرا قرآن را تنها عامل نجات مسلمانان بود و روش های پیشین تفسیری، برای رسیدن به این منظور کافی نبودند.
2. معتقدین به تدبر در قرآن علی رغم هدف مشترک، در روش و مبانی تدبر یکسان عمل نکردند.
3. تدبر گرایان در نگاه کلی به دو دسته فهم گرا و عمل گرا تقسیم می شوند که می توان کیوان قزوینی، شریعت سنگلجی، سید محمود طالقانی و مهندس بازرگان
ص: 133
را می توان در شمار فهم گرایان و علی صفایی و احمدرضا اخوت را در شمار عمل گرایان برشمرد.
4. فهم گرایان در جایگاه کسی که مقدمات لازم را برای فهم قران داراست قرار دارند و تلاش می کنند زمینه فهم قران را برای کسانی که با مقدمات موردنیاز بیگانه هستند، فراهم کنند.
و فهم گرایان جز مهندس بازرگان به دلیل تأکید بر فهم، بر مبحث الفاظ قرآن تأکید ویژه ای دارند. بازرگان هرچند به الفاظ به توجه نیست اما اساس تدبر و فهم قرآن برای او ماهیتی روشی دارد و او تلاش کرده است با به کارگیری روش ترتیب نزول زمینه تدبر را فراهم کند.
6. عمل گرایان برخلاف فهم گرایان در ضوابط فهم به ویژه فهم الفاظ قران سختگیری ندارند و بر هدف تدبر که همان دست یابی به هدایت است تمرکز دارند. آن ها تلاش می کنند بر عمل فرد تأثیرگذار باشند و اما اینکه فرد چه عملی را انجام دهد به ویژگی های فردی و روحیات و نیازهای هر فرد وابسته است
7. علی رغم هدف مشترک، نگرش و روش های تدبرگرایان موردبحث به قدری متفاوت است که نمی توان آن را یک جریان به هم پیوسته دانست و از تلاش های فردی آن ها برای دست یابی به تدبر در قرآن حکایت دارد.
8. در مهروموم های اخیر تدبر در قرآن و تدبر گرایی موردتوجه نهاده ای فرهنگی و قرآنی قرار دارد اما با نگاهی به تشتت در روش های تدبری در قرآن جای این سؤال باقی است که وقتی جامعه به تدبر در قران فراخوانده می شود، منظور کدام روش تدبری است؟!
ص: 134
1. اخوت، احمدرضا(1392). مقدمات تدبر در قرآن، تهران: انتشارات قران و اهل بیت نبوت.
2. ایازی، سید محمدعلی(1393). شناخت نامه تفسیر نگاهی اجمالی به تفاسیر برجسته مذاهب اسلامی، تهران: نشر علم.
3. بازرگان، مهدی (1392). پا به پای وحی، تفسیر تدبری قران برحسب نزول، ج 1، تهران: شرکت سهامی انتشار.
4. (1388). بازگشت به قرآن 1، تهران: شرکت سهامی انتشار.
5. پاکتچی، احمد(1395). جریان های فهم قرآن کریم در ایران معاصر، تهران: فلاح.
قر حمیدی، اشرف «آموزش تفکر در قران، گفتگو با احمدرضا اخوت مؤلف کتاب های تدبر در قرآن» رشد جوانه، 1394صص 36 و 37
7. خرمشاهی، بهاءالدین(1377). دانشنامه قران و قران پژوهی ج 2، تهران: دوستان و ناهید.
8. خسروشاهی، سید هادی(1390)، «معلم قران در دوران هجران»، مجموعه مقالات بزرگداشت ابوذر زمان آیت الله محمود طالقانی، 71-86.
9. سنگلجی، شریعت(بی¬تا). کلید فهم قران به انضمام براهین القرآن، تهران: انتشارات دانش.
10. صدر حاج سید جوادی و دیگر(1391). دایره المعارف تشیع، ج 9، تهران: نشر شهید محبی.
11. صفایی، علی(1385). روش برداشت از قرآن، قم: لیلة القدر
12. (1386). تطهیر با جاری قرآن، قم: لیلة القدر
13. طالقانی، سید محمود(1362). پرتوی از قران، تهران: شرکت سهامی انتشار.
14. عنایت، حمید(1352). شش گفتار درباره دین و جامعه، تهران: نشرموج.
ص: 135
15. (1363). اندیشه سیاسی در اسلام، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی.
16. کیوان قزوینی، عباسعلی(1384). تفسیر کیوان، به کوشش جعفر پژوم، تهران: نشر سایه.
17. مختاری، سیامک، (30 دی 1399). «نقش کم رنگ حدیث و سیره در قران پژوهی مهندس مهدی بازرگان» مهر نیوز، https://www.mehrnews.com.
18. مدرسی، مرتضی(2535). سیمای بزرگان، تهران: موسسه مطبوعاتی شرق.
19. مطهری، مرتضی(1353). بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صدسال اخیر، تهران: صدرا.
سایت ها:
زندگینامه آیت الله طالقانی در سایتhttp://mahmoudtaleghani.com
«علی صفایی معروف به ع.ص کیست»/ 15 / 8/ 90 https://www.porseman.com
شخصیت شناسی علی صفایی حائری، 19/12/ 1389، https://www.noorsoft.org/
ص: 136
فروغ پارسا(1)
تدبر در قرآن به معنی اندیشیدن و تأمل کردن درآیات به منظور درک و فهم بهتر آموزه های قرآنی، حرکتی است که در دوران معاصر و در پی چاپ گسترده قرآن و حضور همه جانبه این متن مقدس در بین عموم مردم به وجود آمده است. رویکرد تدبری طی سده گذشته در طیف ها و جریان های مختلفی ظهور کرده که هریک طرفداران و آثار پرشماری را پدید آورده است. خاستگاه رویکرد تدبری بی تردید برخی آیات قران مثل«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا» است که توجه مخاطبان را به سوی اندیشیدن در قرآن جلب کرده است. نظریه انسجام قرآن، مهم ترین دستاورد فرایند تدبر اصلاحی است که پیش تر از استاد خود حمید الدین فراهی آن را فراگرفته و تکمیل نموده است.اصلاحی به نظم و چینش کنونی قرآن اعتقاد دارد و همان را مبدأ نظریه خود قرار داده است. بر اساس نظریه اصلاحی هر سوره موضوع و محور خاصی دارد و نیز برخی جفت سوره ها رابطه تکمیلی با یکدیگر دارند و گروه سوره ها نیز الگوی روشنی از نظم را به نمایش می گذارند. اصلاحی در جریان تدبر در قرآن؛ نشان داده که در قرآن انسجام مضمونی و نیز وحدت ساختاری وجود دارد.
ص: 137
کلیدواژه ها: تدبر، قرآن کریم، امین احسن اصلاحی، انسجام قرآن، نظم قرآن
رویکرد تدبری؛ رویکرد جدیدی در سده معاصر است که در پی انتشار گسترده قرآن و آثار قرآنی و حضور همه جانبه این متن مقدس در بین عموم مردم به وجود آمد. در این دوران این ایده مطرح شده است که هرکسی اجازه دارد و می تواند از قرآن کریم چیزی بیاموزد و همگان می توانند بنا بر ظرفیت وجودی، توان و همّت خود از معارف، آموزه ها، لطایف و حقائق قرآن استفاده کند. درواقع این بحث که هیچ کس جز ائمه قادر به درک و فهم قرآن نیستند ، مفهوم خود را از دست می دهد و همگان سعی می کنند با مراجعه مستقیم به قرآن به فهم قرآن دست پیدا کنند.
رویکرد تدبری به قرآن ، در شمار رویکردها و گرایش های تفسیری است که بعد از حرکت احیای اندیشه دینی به رهبری سید جمال الدین اسدآبادی ( 1254/1838- ق1314/ م1897) در جهان اسلام به وجود آمد و بسیاری از قرآن پژوهان با این رویکرد به سراغ قرآن رفتند. علاوه بر آن، گسترش سواد عمومی، گسترش وسایل ارتباط جمعی و صنعت چاپ، باعث شد که مردم به تعامل و فهم مستقیم قرآن تمایل پیدا کنند.
امین احسن اصلاحی (1904-1997) قرآن پژوه پاکستانی در شمار طلایه داران و نخستین نظریه پردازان رهیافت های تدبری در قرآن کریم است. اصلاحی با تأسی به آموزش های استاد خود فراهی جهت تدبر در قرآن الگو و نظریه ویژه ای را تدارک دید که از آن به نظریه انسجام قرآن یاد می شود. این جستار تلاش کرده شخصیت اصلاحی و رهیافت تدبری وی یعنی نظریه انسجام قرآن را تبیین نماید.
ص: 138
تدبّر از ریشه «دَبْر» به معنای پشت سر و عاقبت چیزی است)راغب اصفهانی، 1412ق:ص306) همچنین گفته شده ؛ تدبّر به معنای اندیشیدن و نظر کردن در عواقب امور و نتایج عملکردها است.چنان که ؛«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» يعنى آيا در قرآن تفكّر و تدبّر نمی کنند يا بر قلوب قفل ها است. (قرشی،1371، 2: 326) به عبارت دیگر، «تدبّر» به معنای اندیشه عمیق و پیاپی و مستمر در ورای ظاهر گفتارها، نوشته ها و اعمال انسان، برای روشن شدن چهره واقعی و ظاهر شدن باطن امور می باشد..تدبّر در قرآن، اصطلاحاً به معنای تلاوت آیات قرآن و عبور از الفاظ آن و رسیدن به عمق معنا، پیام ها، درس ها، انذارها، تبشیرها و رهنمودهای آن است.
تدبر در قرآن و رهیافت تدبری برای دریافت و فهم قرآن ، خاستگاه های متفاوتی دارد که بیش از همه به موارد ذیل مربوط است:
تدبر به معنای تفکر عمیق و دریافت آیات در قرآن کریم در چند آیه سفارش شده است . چنان که می فرماید« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»(محمد،24) چرا در قرآن تدبر نمى كنند، آيا بر دل هایشان قفل زده شده است؟ (طباطبایی،1374، 18: 354) و نیز «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»" يعنى اين قرآن كتابى است كه ازجمله اوصافش اين و اين است، و اگر در اين آيه او را به" انزال" توصيف كرد، كه به نازل شدن به یک دفعه اشعار دارد، نه به" تنزيل" كه به نازل شدن تدريجى دلالت دارد، براى اين است كه تدبر و تذكر
ص: 139
مناسبت دارد كه قرآن كريم به طور مجموع اعتبار شود، نه تکه تکه و جداجدا. (همان، 17: 300).
تاریخ چاپ قرآن به وسیله غیرمسلمانان به آغاز رواج چاپ در اروپا بازمی گردد. نخستین بار متن عربی قرآن را پاگانینی در شهر ونیز در ایتالیا در سال های 1503 - 1523 م چاپ کرد، و همه نسخه های آن به دستور پاپ جمع آوری و نابود شد. سپس ابراهام هنکلمان در شهر هامبورگ در سال 1694 نسبت به چاپ قرآن اقدام کرد، پس از وی ماراچی در شهر «پادوا» در سال 1698 بار دیگر قرآن را به چاپ رسانید. سپس در سال 1768م در شهر «لیپزیک» آلمان نیز قرآن به چاپ رسید. ولی هیچ یک از چاپ های اروپا مورد توجه و اعتماد مسلمانان قرار نگرفت. نخستین چاپ قرآن توسط مسلمانان در اواخر سده هجدهم (1797 - 1798م) به ابتکار مسلمانان روسیه در شهر پطرزبورگ روسیه، و به همت مولای عثمان صورت گرفت، و در همان زمان نسخه دیگری از قرآن در شهر قازان به چاپ رسید. بعد نوبت به ایرانیان می رسد.
منابع درباره نخستین چاپ قرآن در ایران اختلاف دارند؛ برخی نخستین چاپ قرآن را در تبریز در سال 1242ق و برخی در سال 1246ق دانسته اند. در سال 1248 قمری در تهران نیز چاپ سنگی شد. پس از چاپ قرآن در ایران، مسلمانان شبه جزیره هند به چاپ قرآن پرداختند. قرآن در هند نخستین بار در «کلکته» و در سال 1266ق چاپ شد(خرمشاهی، 1: 871-873) با چاپ و انتشار قرآن، مردم به تدریج با قرآن مأنوس شدند و به فهم شخصی آیات قرآن که گونه ای از تدبر است ؛ تمایل پیدا کردند.
ص: 140
حرکت اصلاح و یا احیای اندیشه دینی که در ادبیات جهان اسلام به تجدید و نوشدن معروف است چنان که همگان بدان اذعان دارند؛ در آستانه سده 14 هجری به همت سید جمال الدین اسدآبادی اتفاق افتاد. درواقع سید جمال الدین اسدآبادی که از عقب افتادگی اقتصادی و اجتماعی مسلمانان در سرزمین های مختلف اسلامی رنج می برد ؛ همگان را به بازگشت به قرآن و آموزه های نجات بخش آن برای رهایی از استبداد و استعمار و جهل و خرافه گرایی و فقر فراخواند.(مدرسی چهاردهی، بی تا) حرکت اسدآبادی در بازگشت به قرآن مستلزم کنار گذاشتن تفاسیر و رویکردهای سنتّی به قرآن و پیدایی رویکردها و گرایش های نوین به قرآن بود که رهیافت های تدبری در شمار آن هاست.
تدبّر در قرآن به معنای فهم عمیق و ژرف اندیشی و دقّت نظر در کشف مفاهیم و روابط بین آیات با یکدیگر و نیز ارتباط همه آیات با یکدیگر ، امری است که از سوی شاگردان و هواداران اندیشه های نوگرایان اسدآبادی در جهان اسلام پیگیری شد و به تدوین تفسیرهای ارزنده ای از قرآن کریم منجر شد.با تقسیم و طبقه بندی شاگردان اسدآبادی در جهان اسلام می توان به این نتیجه رسید که در سرزمین های مختلف این رهیافت تدبری وجود داشته و به تدوین نگاشته های تفسیری منجر شده است.
ایران، یکی از مناطق و حوزه های نفوذ سید جمال الدین اسدآبادی بود که در آن رفت وآمد داشته و حرکت های سیاسی و فرهنگی آن را هدایت می نموده است(رک:
ص: 141
واثقی: 1335؛ کسروی: 1330 ) شیخ هادی نجم آبادی (د. 1941م/ 1320ق) را در شمار نزدیکان و هواداران اسدآبادی در ایران دانسته اند که مبارزات مشروطه خواهی را به کمک سید جمال و دیگران رهبری می کرده است. کتاب تحریر العقلاء اثر نجم آبادی نمونه ای از رویکردی تدبری به قرآن است.بیش از آن می توان ملاحظه نمود که مفسران ایرانی معاصر همگی تا حدود زیادی از رهیافت اسدآبادی در تفسیر قرآن متأثر بوده اند(پارسا، 1396: 12-17).
اسدآبادی در مصر و سوریه و دیگر سرزمین های عرب زبان که در آن زمان درگیر مبارزات ضد استعمار و استقلال طلبانه بودند ؛ رفت وآمد زیادی داشت (محیط طباطبائی، 1370: ص 61 و جاهای دیگر). به ویژه شیخ محمد عبده(1905م/1323ق) با وی همکاری بسیار نزدیکی داشت و روزنامه عروه الوثقی را با دستیاری وی منتشر می کرد. عبده در شمار نخستین مفسرانی است که با ایده های سید جمال به تفسیر قرآن پرداخت و مجموع دروس تفسیری وی بعداً با عنوان تفسیر المنار منتشر شد. محمد مصطفی المراغی (ق1364-1298) ، عبدالقادر المغربی ( ق1375-1284) عبدالحمید بن بادیس (ق1359-1305) و عبدالرحمن کواکبی (1320ق-1266) همگی در شمار شاگردان سید جمال الدین اسدآبادی بودند که به تفسیر قرآن همت گماشتند.
شبه قاره هند و کمک به جنبش استقلال طلبانه آن دیار، بر اساس گزارش های تاریخی نخستین مأموریت سید جمال الدین اسدآبادی بود. درواقع سید جمال به توصیه شیخ مرتضی انصاری در سال 1270ق. روانه بمبئی هندوستان شد، ازآنجا به کلکته رفت و با مشاهده حکومت هند شرقی و استعمار آن ناحیه به دست بریتانیا متوجه وضعیت انحطاط مسلمانان شد. سید جمال الدین اسدآبادی در سفرهای مختلف به هند، ضمن سخنرانی های مختلف در پیدایی و تشکیل هسته های مقاومت
ص: 142
و تربیت شاگردان مبارز همت گماشت (مقدم، 69،112، 404 و جاهای دیگر) سید احمدخان هندی (د. 1898م/ 1316ق) صاحب کتاب تفسیرالقرآن و هوالهدی و الفرقان از کسانی است که از اندیشه های سید جمال متأثر بوده است. ابوالکلام محی الدین احمد آزاد (د.1958م) مؤلف تفسیر ترجمان القرآن و سیّد ابوالأعلی مودودی(د.1979م) صاحب تفسیر تفهیم القرآن نیز به گونه ای از طرفداران ایده بازگشت به قرآن و احیا و اصلاح اندیشه دینی بودند.
امین احسن اصلاحی (1904-1997م) قرآن پژوه شبه قاره در شمار طلایه داران و نخستین نظریه پردازان رهیافت های تدبری در قرآن کریم است که این رهیافت را در چند اثر مکتوب و مضبوط نموده است. امین احسن در روستایی در ایالت اعظم گره هندوستان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی اش را در زادگاهش به پایان رساند . امین احسن برای ادامه تحصیل به مدرسه اصلاح رفت و از همان مدرسه فارغ التحصیل شد و به همین مناسبت، شهرت اصلاحی را برای خود برگزید. اصلاحی در آن مدرسه زبان عربی و فارسی، قرآن و تفسیر ، حدیث ، فقه ، فلسفه و منطق رافراگرفت. حمید الدین فراهی(1862- 1930م) ، مهم ترین استاد اصلاحی در آن مدرسه بود که در رابطه به فهم و دریافت قرآن، عمیقاً از وی تأثیر پذیرفت.
اصلاحی سه سال به روزنامه نگاری پرداخت تا این که در سال1304ش/ 1925، به دعوت فراهی، به تدریس در مدرسه اصلاح و تحصیل تفسیر قرآن، فقه، فلسفه و سیاست نزد فراهی مشغول شد و تا زمان درگذشت فراهی ، ملازم استاد بود. اصلاحی ، علاوه بر کارهای علمی ، به کارهای مطبوعاتی نیز علاقه داشت و با تأسیس مجله ای به نام اصلاح به نشر و ترجمه اندیشه ها و آثار فراهی می پرداخت. عضویت در حزب جماعت اسلامی به رهبری ابوالأعلی مودودی و فعالیت های سیاسی حزبی بخش دیگری از فعالیت های اجتماعی ، اصلاحی بود. اصلاحی معتقد
ص: 143
بود مهم ترین فعالیت احزاب باید معطوف به اصلاح جامعه باشد، ازاین رو از کارهای سیاسی دست کشید و تمام وقت خود را صرف کارهای علمی و فکری کرد و به نوشتن تفسیر قرآن و تدریس آن در حلقه ای از دانشجویان پرداخت. اصلاحی به جز دو کتاب تفسیری مهم با عناوین تدبر قرآن و مبادی تدبر قرآن ، کتاب ها و مقالات زیادی در رابطه با موضوعات مختلف اسلامی نوشته است. فلسفه کی بنیادی مسائل قرآن حکیم کی روشنی مین ، حقیقت شرک و توحید ، حقیقت نماز ، حقیقت تقوی ، تفهیم دین، قرآن مین پوردی کی احکام، مشاهدات حرم، تنقیدات، و زن پاکستانی بر سر دوراهی ، از مهم ترین آثار اصلاحی هستند. اصلاحی تفسیر استادش، حمیدالدین فراهی، را که شامل چهارده سوره از قرآن است، با عنوان نظام القرآنی و چند کتاب قرآنی دیگر او را از عربی به اردو ترجمه و منتشر کرده است.(ر.ک.به :مدخل اصلاحی ، ویکی فقه)
امین احسن اصلاحی از کسانی است که معتقد به ضرورت تدبر در قرآن کریم بود. تأسیس اداره تدبر قرآن و حدیث و مجله تدبر ، علاوه بر دو کتاب مهم وی در رابطهبا قرآن با عنوان های تدبر قرآن و مبادی تدبر قرآن دل بستگی وی به این رهیافت را نشان می دهد. رهیافت تدبری اصلاحی حائز مؤلفه های مختلفی است که در این مجال تا حدودی تبیین می گردند:
نقادی روش های سنتی تفسیر
اصلاحی در مقدمه فعالیت های تفسیری خود بر قرآن کریم ، روش ها و روال های تفسیری سنتی را موردنقد قرار می دهد . به اعتقاد اصلاحی ، تفسیرهای قبلی ، عموماً با مقدمات و رویکردهای فلسفی و کلامی و یا ادبی و حدیثی به ذکر اخبار و منقولات درباره آیات اکتفا می کنند. درحالی که این رویکرد برای فهم قرآن مناسب نیست.
ص: 144
از مهم ترین دغدغه های فکری اصلاحی فهم بی واسطه قرآن بود. وی در نخستین کتابش با عنوان مبادی تدبّر قرآن که شامل مقالات منتشرشده در مجله اصلاح در سال های 1315-1318ش/ 1936-1939 و برخی از دیگر نوشته های اوست ؛ به این نکته تأکید می نماید که باید بدون هیچ ذهنیتی باید بی واسطه به سراغ قرآن رفت و با تأمل و تدبّر درآیات ، نسبت بدان فهم و ادراک پیدا کرد.
اصلاحی مانند استادش، فراهی به تفسیر قرآن به قرآن اعتقاد دارد. اصلاحی می گوید: خود قرآن مفسر خویش است و نیاز به دیگری ندارد. اصلاحی ، زبان و نظم قرآن را «ابزارهای درونی» تفسیر قرآن و سنّت متواتر ، احادیث نبوی، سخنان صحابه ، سبب نزول ، تفاسیر، کتاب های آسمانی و تاریخ عرب پیش از اسلام را «ابزارهای بیرونی» برای تفسیر قرآن می داند. (افتخار احمد، 1996: 151- 140)
انسجام از ریشه «سجم» و به معنای روان شدن اشک و باران و به معنای روان بودن کلام و عاری بودن از تکلف و تصنع است. همچنین گفته شده ؛ «انسجام» تهی بودن سخن از تعقید و روانی آن است همچون آب رونده که از فرط آسانی ترکیب و روانی الفاظ همچون سیلی است که جاری می شود مانند آیات قرآنی که همه آن ها منسجم است. در دانش زبانشناسی انسجام معادل واژه (cohesion) است و به مناسبات معنایی دلالت دارد که به کلام یکپارچگی و وحدت می بخشد و آن را به مثابة یک متن، از مجموعه ای از جملات جداگانه و نامربوط متمایز می سازد . برخی آیات قرآن بر هماهنگی و تشابه و عدم اختلاف آیات تأکید کرده است.(هود،1 ؛ زمر،23) ادیبان و قرآن پژوهان بسیاری نیز بحث نظم و تناسب آیات قرآن را از سده های پیشین مطرح کرده اند. درواقع علاوه بر جاحظ(م255ق) و
ص: 145
جرجانی(م417ق) که از منظر اسلوب ادبی ، بحث نظم در آیات قرآن را مطرح کرده اند. قرآن پژوهان دیگری به مسالة تناسب و ارتباط آیات قرآن با یکدیگر توجه کرده اند. بر این اساس، نظریه نظم و تناسب آیات را باید به نوعی مقدمه و خاستگاه نظریه انسجام دانست. نظم و تناسب آیات درواقع به نوعی پیوستگی و ارتباط بین آیات قرآن را نشان داده لکن همان طور که مستنصر میر پژوهشگر پاکستانی به درستی اشاره کرده، این نوع تناسب و رابطه ی خطی یا ذره نگر (atomistic- linear) صرفاً به روابط و مناسبات میان آیات متوالی می اندیشد و نگرش اندام وار به سوره های قرآنی ندارد. از منظر مستنصر میر ، زمانی می توان ادعای پیوستگی سوره را ثابت کرد که تبیینی فراگیر و دربرگیرنده همه آیات از آن ارائه داد (پارسا، 1401: 57-58).
نظریه انسجام قرآن، بزرگ ترین و مهم ترین دستاورد فرایند تدبر استاد و شاگرد (فراهی و اصلاحی) در قرآن کریم است که از بیش از یک قرن پیش تاکنون همهمطالعات تفسیری قرآن را تحت تأثیر قرآن داده است. اصلاحی معتقد است ؛ فهم و تفسیر همه آموزه ها و مفاهیم قرآن باید در چارچوب نظریه انسجام انجام گیرد. درواقع برخلاف اندیشه های پیشین که برای دریافت معنای قرآن به سراغ کتاب های لغوی و یا تاریخی و کلامی می رفتند، اصلاحی سرراست به سراغ خود قرآن می رود.
اصلاحی به جد به نظم و پیوستگی مفاهیم و معانی قرآن اعتقاد دارد ولی نظم مورد اشاره اصلاحی با دیدگاه مفسران متقدم تمایزهای کیفی دارد.نظم در اندیشه متقدمان در بحث تناسب آیات و سور محدود بود و بیشتر نظم خطی و جزئی را شامل می گردید. از نگاه اصلاحی چینش و ترتیب کنونی قرآن با ترتیب نزول آیات متفاوت است. درواقع ازنظر اصلاحی ، ترتیب و چینش کنونی قرآن اصالت دارد و محل ظهور و بروز نظم قرآن است. به اعتقاد اصلاحی، حکمتی در نظم و ترتیب کنونی وجود دارد. حکمت ترتیب کنونی همانا نظم موجود و انسجام مفهومی و
ص: 146
مضمونی قرآن است که از معادلات خاصی پیروی می کند. اصلاحی در چارچوب نظریه انسجام نشان می دهد که مبهمات قرآن در جای دیگری تبیین می شود و نیز مجملات آن در آیه ای دیگر تفصیل پیدا کرده است. قرآن بدون نظم ، صرفاً مجموعه ای از آیات پراکنده است درحالی که با نظم به یک واحد حقیقی مبدل می شود و امکان تفسیر قطعی و نهایی آیات فراهم می گردد. (آقایی،1386 : 221-240)
اصلاحی، همچون فراهی، برای تفسیر قرآن در کتاب 8 جلدی خودش با عنوان تدبر قرآن بر قاعده و الگوی نظم و انسجام قرآن تکیه کرده است. در این نظریه، کوچک ترین واحد یکپارچه در قرآن، سوره است. هر سوره قرآن با سوره دیگری جفت هست و هر جفت شامل دو سوره کاملاً متشابه و متمایز از دیگر جفت هاست.
هر سوره دارای یک مضمون محوری (عمود) است و کل سوره باید با توجه به عمود سوره تفسیر شود.
علاوه بر عمود یعنی مضمون محوری هر سوره ، میان همه سوره ها نیز پیوندی منطقی وجود دارد. عمود هر سوره با سوره قبل و بعد از خود ارتباط دارد چنانکه کل قرآن کلامی واحد و همه اجزای آن از آغاز تا پایان یکپارچه و منسجم در کنار هم قرارگرفته اند.
سوره های قرآن به هفت گروه تقسیم می شوند. در هر هفت گروه سوره های مکّی و مدنی در دو جنبه قرار دارند. و هر گروه که با یک سورة مکّی آغاز و به یک سورة
ص: 147
مدنی ختم می شود، یک واحد محسوب می گردد. همچنین سوره های قرآن، دوبه دو، مکمل یکدیگرند. هر گروه با یک سورة مکّی آغاز و به یک سورة مدنی ختم می شود. سور مدنی هر گروه حاوی مفاهیم عملی برای گزاره های نظری سور مکی هستند. سور مکی پیش از مدنی است زیرا احکام عملی باید بر اساس مبانی اعتقادی باشد.هر یک از هفت گروه بیانگر مراحل حرکت پیامبر(ص) و پیدایی جامعه مدنی است.
به اعتقاد اصلاحی، سوره ها از نظرهای مختلفی مکمل یکدیگر تلقی می شوند. مثلاً سوره مزمّل و مدثّر، به لحاظ اختصار و تفصیل مکمل یکدیگر هستند. سوره مجادله و حشر ازلحاظ بیان قاعده و مثال، مکمل یکدیگر هستند. سوره های دیگر ازلحاظ بیان انواع مختلف استدلال، انواع مختلف تأکید و یا بیان مقدمه و نتیجه مکمل یکدیگر می شوند. (مؤدب و آذرنیوند، 1400: 144-148)
رهیافت تدبری اصلاحی با رهیافت های سنتی در مواردی تمایز دارند. درواقع در رهیافت سنتی آیات به طور مجزا از یکدیگر تفسیر می شوند. درحالی که در رهیافت تدبری اصلاحی یعنی در نظریه انسجام آیات در رابطه با یکدیگر و در پیوند با هم تفسیر می شوند. در مقایسه با تفسیر موضوعی می توان ملاحظه کرد که در تفاسیر موضوعی ، آیات یک موضوع خاص در کنار هم تفسیر می شوند درحالی که در رهیافت اصلاحی ، آیات باید در نسبت با عمود سوره و مضمون وحدت بخش با سور قبل و بعد و در چارچوب سیاقی کل نگر تفسیر می شوند.
مطالعه تفاسیر معاصر نشان می دهد ؛ پس از گذشت نزدیک به صدسال از پیدایی نظریه فراهی و اصلاحی ، گفتمان تفسیری معاصر تا حدود زیادی از نظریه انسجام
ص: 148
اصلاحی تأثیر پذیرفته است. سید قطب(د. 1386 ق)، سید محمود طالقانی(د. 1358 ش)، سید محمدحسین طباطبایی( د.1402ق)،سعید حوی(د. 1409 ق) و دیگران به گونه ای این نظریه را بسط داده اند. برخی مستشرقان نیز آثاری در تأیید و اثبات نظریه انسجام تدوین کرده اند.(ذوقی، 1392:ص157-159)
1. افتخار أحمد، الحافظ (1996م)، «الشیخ أمین أحسن الإصلاحی و منهجه في تفسیره "تدبرِ قرآن"»، رسالة مقدمة لنیل الکدتوراه في الدراسات الإسلامیة، بنجاب، باکستان.
2. آقایی، سیدعلی (1386). «انسجام قرآن؛ رهیافت «فراهى - اصلاحى» در تفسیر». پژوهش-های قرآنی، شماره 49 و 50.
3. پارسا، فروغ (1396) ، «درآمدی بر کاربست نظریه دریافت در تحلیل تفاسیر شیعه»، فصلنامه مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، سال اول ، شماره 2، صص1-23.
4. ، «بازخوانی تفسیر لااکراه فی الدین در پرتو نظریه انسجام و پیوستگی قرآن و نسبت آن با آزادی دین و عقیده»، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره 49،صص 53-70.
5. ذوقی،امیر(1392)، «نگره ای جدید درباره انسجام متنی سوره های قرآن کریم»، دو فصلنامه پژوهشی مطالعات قرآن و حدیث، شماره پیاپی 12، صص 151-175.
6. راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412 ق)، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق داوودى، صفوان عدنان، لبنان: دار الشامية.
ص: 149
7. طباطبايى، محمدحسين (1374ش) ، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه موسوى، محمدباقر، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه - دفتر انتشارات اسلامى.
8. قرشى بنابى، على اكبر(1371)، قاموس قرآن، تهران: دار الكتب الإسلامية.
9. کسروی، احمد(1330)، تاریخ مشروطه ایران، تهران: امیرکبیر.
10. حائری،عبدالهادی (1381)، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم در عراق، تهران: امیرکبیر.
11. محیط طباطبائی، محمد(1370)، نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، به کوشش و مقدمه هادی خسروشاهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
12. مدرسی چهاردهی، مرتضی (بی تا) ، زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین افغانی، تهران: شرکت اقبال و شرکاء.
13. واثقی صدر، جمال الدین حسینی(1335)، پایه گذار نهضت های اسلامی، تهران، انتشارات پیام.
14. مقدم، محمد باقر(1374ش)، سید جمال الدین اسدآبادی، غریو بیداری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
15. مؤدب، سید رضا و موسی آذرنیوند(1400)، «تحلیل نظریه انسجام امین احسن اصلاحی با رویکرد انتقادی» ، فصلنامه مطالعات قرانی و فرهنگ اسلامی، سال 5، شماره 2، صص 151-175.
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD%DB%8C
ص: 150
پدیده مرگ همواره توجه انسان را به خود جلب کرده و در طی دوره های زمانی متفاوت، اعتقادات مختلفی درباره آن مشاهده شده و واکنش های گوناگونی در مواجهه با آن دیده شده است. برخی افراد از آن می هراسند و آن را پایان همه علایق خود و دل بستگی ها می دانند و برخی به استقبال آن می روند. خداوند متعال نیز در کتب آسمانی خود در مورد مرگ بحث کرده و حقیقت آن را روشن نموده است. انسان می تواند با درک این آموزه ها نوری برای این مسیر تاریک فراهم آورده و با قلبی مطمئن گام بردارد. در کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن کریم، آموزه های مربوط به مرگ مشاهده می گردد. با توجه به این که، یکی از راه های درک بهتر آیات قرآن استفاده از تفاسیر است، لذا در این مقاله تفسیر نمونه موردتوجه قرارگرفته است. تفسیر نمونه با هدف تأمین نیازهای فکری و معنوی نسل معاصر است. از امتیازات مهم این تفسیر قابل درک بودن آن برای همگان، ساده و رسا بودن و منطبق بر تقاضاهای زمانه نوشته شده است. تفسیر نمونه ازآن جهت انتخاب گردید
ص: 151
که نوعی تفسیر تدبری است. لازم به ذکر است که این تفسیر تدبری از نوع تفاسیر تدبری تفاسیر بنیادگرای معتدل است نه تفاسیر تدبری محض که در گسست با سنت است. تفاسیر تدبری در قرن اخیر بیشتر موردتوجه قرارگرفته اند و بنای آن بر درک گذشتگان از قرآن نیست. از دیدگاه نویسندگان این تفسیر پدیده های مهمی چون مبدأ و معاد و حیات/زندگی که در قرآن ابعاد مختلف آن تبیین شده است؛ با پدیده تدبر انسانی قابل رمزگشایی است. به عبارت دیگر در قرآن از دید مؤلفان تفسیر نمونه هیچ نکته و یا رمزی نیست که با تدبر گشوده نشود. تفسیر نمونه واژگان تعقل و بصیرت و انظار و تفکر و تذکر را نیز به معنای همین تدبر دانسته و آن را وظیفه یک یک مؤمنان دانسته که دوری از آن سبب ایجاد گمراهی مسلمانان گردیده است. در این مقاله تلاش شده تا از منظر تفسیر نمونه و با تأکید بر مفهوم تدبر که، به مرگ نگریست و روش تفسیری آن را مورد تجزیه وتحلیل قرارداد. تفسیر نمونه به خصوص تدبر در مفهوم مرگ و پیامدهای آن را در آیاتی همانند 42 زمر؛58 اعراف و 73 بقره وظیفه قرآنی دانسته است.
کلیدواژه ها: مرگ؛ تفسیر؛ تدبر؛ تفسیر نمونه؛ پدیدارشناسی؛ تفسیر تدبری
مرگ در لغت به معنی، مردن، باطل شدن قوت حیوانی و حرارت غریزی، فنای حیات و نیست شدن زندگانی و موت و وفات و وفات، از گیتی رفتن، مقابل زندگی، درگذشت، فوت(دهخدا،1388:
211) مرگ در فرهنگ قرآن: در فرهنگ قرآن مرگ به معنای وفات است، نه فوت، زیرا فوت به معنای زوال و نابودی است، ولی وفات به معنای اخذ تام و در اختیار گرفتن تمام و کمال یک حقیقت و انتقال آن به سرای دیگر است (جوادی آملی،1393: 181). در فرهنگ قرآن، بر اساس آیه سجده 11
ص: 152
فرشته مرگ که بر کار گرفتن جان گمارده شده همه وجود فرد را می گیرد و چیزی از حقیقت وی روی زمین پراکنده و گم نخواهد شد، یعنی مرگ به معنای فنا و نابودی نیست. مرگ وفات است نه فوت، انسان متوفی است نه ضال و مرگ توفی است نه ضلالت و گم شدن در زمین. بنابراین، انسان با انتقال به سراب دیگر سفر جدیدی را آغاز می کند و به مقصد نهایی خود می رسد(همو:182). امام حسین (ع) فرمودند: مرگ چیزی نیست جز پلی که شما را از سختی و آسیب می گذراند و به بهشت عظیم و نعمت های جاودان می رساند. کدام یک از شما دوست ندارد که از زندانی به قصر منتقل گردد. درحالی که آن برای دشمنانتان همانند پلی است که آن ها را از کاخ به زندان و شکنجه گاه می رساند (ابن بابویه،1377، ج2: 195 - 196).
ازآنجایی که قرآن کریم مشتمل بر معانی دقیق و مفاهیم ظریف و تعالیم و حکمت های والا است، لذا استفاده از تفسیر برای درک بهتر قرآن بسیار کمک کننده است. یکی از این تفاسیر، تفسیر نمونه است. تفسیر نمونه از تفاسیر ترتیبی قرآن به زبان فارسی اثر آیت الله ناصر مکارم شیرازی و گروهی از نویسندگان حوزه علمیه قم و تألیف این کتاب 15 سال طول کشیده و نویسندگان کوشیده اند آیات قرآن را با زبانی ساده و روان ترجمه و شرح کنند. مؤلف در پیشگفتار این اثر، هدف از تألیف آن را ارائه تفسیری برای استفاده عموم مردم بیان کرده است. این کتاب شامل یک دوره 27 جلدی است. از طرفی تفسیر نمونه از تفاسیر تدبری به شمار می آید. در تفاسیر تدبری بنای فهم قرآن بر فهم گذشتگان نیست و به طور مستقیم وارد گفتگو با قرآن می شوند. تأکید بر فهم مخاطب دارند. این نوع تفاسیر به دو گروه تقسیم می شوند: گروه تفاسیر تدبری محض که گسست کامل با تفاسیر سنتی دارند مانند تفسیر فی ضلال قرآن و گروه دوم تفاسیر بنیادگرای معتدل می باشند که به طور گزینش گرایانه به برخی از تفاسیر اهمیت می دهند که می توان به تفاسیر المنار و روح المعانی اشاره کرد. مفسران متدبر مدعی هستند که ساختار تدبر خود را از قرآن
ص: 153
گرفته اند چراکه قرآن برای خودش زبان و اسلوب خاصی دارد. در تفسیر تدبری تأکید بر دانش های زبان شناختی و دانش ساختار جامع قرآن هست.
تفاسیر تدبری چندین ویژگی دارند ازجمله:
1. گسست زدایی و بازگشت به بنیادها
2. پالایش سنت های تفسیری گذشته
3. بهره گیری از ساختار قرآنی
4. بهره گیری از مباحث زبان شناختی(احمد پاکتچی،1395: جریان پرهیز از تفسیر و گریز به تدبر). روش کار: در مرحله اول کلیه آیات مربوط به مرگ در کلیه زوایا از قرآن جمع آوری شده، سپس ترجمه و تفسیر نمونه بررسی شده و با سنجه های تفسیر تدبری مورد مقایسه قرارگرفته است. در نهایت به تجزیه وتحلیل نتایج به دست آمده پرداخته شده است.
قرآن به پدیده مرگ از چندین منظر نگریسته است و درآیات مختلفی از آن بحث کرده است. در قرآن کریم سه دسته از آیات در این مورد دیده می شود:
آیات درباره ارتباط خالق و مرگ: تنها خداوند است که مرگ ندارد (قصص، 88؛ فرقان، 58). تنها خداوند متعال است که انسان را می میراند و زنده می کند (حج،6 و 7؛ یس، 12؛ شوری، 9؛ قیامت، 40؛ روم، 40؛ بقره، 28؛احقاف، 33؛ بقره، 243)، خداوند از مکان مرگ هرکسی اطلاع دارد (لقمان،
34). علت خلقت حیات و مرگ آزمودن انسان است (ملک، 2). گاه در برخی آیات از ملک الموت یا ملائکه برای گرفتن جان انسان ها نام برده شده است که البته به اذن خدا بوده است (نحل ،28، انعام، 61، سجده، 11، آل عمران، 145). پس از مرگ همه به سوی خداوند بازگردانده می شوند
ص: 154
(سجده،11؛ انبیاء، 35؛ انعام، 62؛عنکبوت، 57). قرآن کریم مثالی از زنده کردن مردگان می زند (بقره،73). حیات جدیدی پس از مرگ وجود دارد (بقره،154).
2. آیات درباره ارتباط مرگ و انسان: مرگ برای همه انسان ها امری قطعی است (واقعه،60؛جمعه، 8؛ مؤمنون، 15؛ احزاب، 16؛ ق، 19؛ نساء، 78؛ انبیاء،34 و 35؛ زمر،30؛عنکبوت، 57). هرکسی تا مدت معینی زنده است (زمر،42؛ آل عمران، 145). مرگ نشانه و آیتی است برای مردم تا در آن تفکر کنند (زمر،42). پس از مردن، زنده شدنی وجود دارد (بقره، 55 و 56). پس از مرگ دیگر مهلتی برای انفاق وجود ندارد (منافقون، 10). انسان بر زمین زندگی می کند و آنجا می میرد و ازآنجا بیرون آورده می شود (مرسلات، 25 و 26). در خواب جان انسان گرفته می شود (زمر، 42 و انعام، 60). در حال مرگ اسلام داشته باشید (بقره، 132 و 133؛ آل عمران، 102). توبه در حال مرگ پذیرفته نمی شود (نساء،18؛ انعام، 158). در زمان نزدیک به مرگ بهتر است وصیت نوشته شود و دو نفر شاهد گرفته شود (بقره،180؛ مائده، 106 و 107). اشاره به وجود دو مرگ و دوزندگی شده است (بقره، 28؛ مؤمن 11). برخی افراد از مرگ می ترسند (جمعه، 6 تا 8 و بقره، 94 و 95، بقره، 243).
3. درباره ارتباط مرگ با جنیان: جنیان از زمان مرگ اطلاعی ندارند (سبا 14). حال در چهارچوب این آیات، تصویر تفسیر نمونه از مرگ را مشاهده می کنیم.
ص: 155
قصص 88: (1)و معبود دیگری را با خدا مخوان که هیچ معبودی جز او نیست، همه چیز جز ذات پاک او فانی می شود، حاکمیت از آن اوست و همه به سوی او بازمی گردید (مکارم،1385،ج16: 197). تفسیر: اشاره به نفی شرک، حاکمیت جهان تکوینی با خدا، فانی بودن همه موجودات در زمین و آسمان و اشاره ای به نظرات مفسرین دیگر و اشاره به تفسیر انحرافی وهابیان که با توجه به این آیه توسل و شفاعت با توحید سازگار نیست. و در پایان آیه ای از قران ذکرشده (نساء،64) که دال بر استغفار رسول برای انسان ها است (همان،203 -209).
فرقان 58: (2)و توکل بر خداوندی کن که هرگز نمی میرد، و تسبیح و حمد او به جای آور، و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است (مکارم،1385،ج15: 151). تفسیر در حد ترجمه است(همان،153 - 154).
حج 6 و 7(3)این به خاطر آن است که بدانید خداوند حق است و مردگان را زنده می کند و بر هر چیز تواناست. و اینکه رستاخیز شکی در آن نیست و خداوند تمام کسانی را که در قبرها آرمیده اند زنده می کند (مکارم،1385، ج14: 28). تفسیر: فقط به قدرت الهی و معاد جسمانی اشاره شده است. (همان،33 -37).
یس 12: «إِنَّا نَحْنُ نُحْی الْمَوْتی وَ نَکتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کلَّ شَی ءٍ أَحْصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ». ما مردگان را زنده می کنیم، و آنچه را از پیش فرستاده اند و تمام آثار
ص: 156
آن ها را می نویسیم، و همه چیز را در" کتاب" احصا کرده ایم (مکارم،1385، ج18: 346). تفسیر: با کلمه نحن اشاره به قدرت عظیم الهی و زنده کردن مردگان و نوشتن اعمال و آثار آن ها اشاره می کند (همان،349-350).
شوری 9 «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی وَ هُوَ یحْی الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ». آیا آن ها غیر خدا را ولی خود برگزیدند درحالی که ولی تنها خداوند است، و او است که مردگان را زنده می کند، و او است که بر هر چیزی توانا است (مکارم،1385، ج 20: 384). تفسیر: طبق ظاهر آیه به سه ویژگی خداوند اشاره شده است: ولی، زنده کننده مردگان، قادر(همان: 386).
قیامت 40: «أَ لَیسَ ذلِک بِقادِرٍ عَلی أَنْ یحْیی الْمَوْتی. آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!(مکارم،1384: ج 25/ 318) تفسیر: به معاد جسمانی اشاره دارد. از آیه و به سه روایت در این رابطه اشاره شده است(همان،323 - 324).
روم 40: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکمْ ثُمَّ رَزَقَکمْ ثُمَّ یمِیتُکمْ ثُمَّ یحْییکمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یفْعَلُ مِنْ ذلِکمْ مِنْ شَی ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یشْرِکونَ». خداوند همان کسی است که شما را آفرید سپس روزی داد بعد می میراند سپس زنده می کند آیا هیچ یک از شریکانی که برای خدا ساخته اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند منزه است او و برتر است ازآنچه شریک برای او قرار می دهند (مکارم،1385،ج16: 462). تفسیر: اشاره به قدرت الهی شده است(همان،471 -472).
بقره 28: (1)چگونه
به خداوند کافر می شوید درحالی که شما اجسام بی روحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را می میراند، و بار دیگر شما را زنده می کند، سپسبه سوی او بازمی گردید (بنابراین نه حیات و زندگی شما، از شما است و نه مرگتان، آنچه دارید از خدا است)(رک:مکارم،1384، ج1: 199) تفسیر: به توحید، نعمت
ص: 157
حیات، توجه به مبدأ عالم و قادر مطلق، پیچیده بودن حیات، ملک آیه 2 اشاره شده و شرحی از نظرات مؤلفین آمده است (همان،200 - 202)
احقاف 33: (1)آیا آن ها نمی دانند خداوندی که آسمان ها و زمین را آفریده، و از آفرینش آن ها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده کند؟ آری او بر هر چیز تواناست (مکارم،1385، ج21: 391). تفسیر: در حد شرح چندخطی ساده و رسا و اشاره به معاد و سوره یس 81 در اثبات قدرت خداوند معاد آمده است(همان:392).
بقره 243: (2)آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند). سپس خدا آن ها را زنده کرد، (و ماجرای زندگی آن ها را درس عبرتی برای آیندگان قرارداد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند، ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی آورند (مکارم،1384، ج2: 256). تفسیر: به داستانشان نزول و آیه یس 82 اشاره و نظر برخی مفسرین مبنی بر تمثیلی بودن داستان گفته شده و مخالف تمثیلی بودن آن بوده است و از مجمع البیان و بحار الانوارو کافی روایاتی آورده است(همان:256 -260).
لقمان 34: (3)آگاهی از زمان قیام قیامت مخصوص خداست، و او است که باران را نازل می کند، و آنچه در رحم مادران است می داند، و هیچ کس نمی داند فردا چه
ص: 158
می کند، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد، فقط خداوند عالم و آگاه است (مکارم،1385، ج 17: 102). تفسیر: آیه را به علم خداوند از قیامت ربط داده اند و درباره آن شرح داده شده است. در بحث آن نیز از چند حدیث استفاده نموده اند (همان،105 -113).
ملک2: (1)همان کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است (مکارم،1384،ج24: 325) تفسیر: حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهان دیگر است، و این قطعاً یک امر وجودی است که می تواند مخلوق باشد. و اگر مرگ در اینجا قبل از حیات ذکرشده به خاطر تأثیر عمیقی است که توجه به مرگ در حسن عمل دارد.. منظور از آزمایش خداوند نوعی پرورش است. و اشاره ای به تفسیر" مجمع البیان" جلد 10 صفحه 322 و دو حدیث از امام صادق در عمل صحیح و سختی نگهداری عمل خالص و آیه 56 ذاریات بوده است (همان:327 - 329).
نحل 28: (2)همان ها که فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را می گیرند درحالی که به خود ظلم کرده بودند، در این هنگام آن ها تسلیم می شوند (و می گویند) ما کار بدی انجام نمی دادیم، آری خداوند به آنچه انجام می دادید عالم است (مکارم،1384، ج 11: 221). تفسیر: شرح این که ظلم انسان به خود برمی گردد و این که نزدیک مرگ، کارهای بد خود را انکار می کنند(همان: 230 - 231).
ص: 159
انعام 61: (1)او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و مراقبانی بر شما می فرستد، تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرارسد فرستادگان ما جان او را می گیرند و آن ها (در نگاهداری حساب اعمال بندگان) کوتاهی نمی کنند (مکارم،1384،ج5: 333). تفسیر: توجه به و شرح معنی قاهر، اشاره به آیات 10 تا 13 انفطار برای اینکه توجه شود که فرشتگان مسئول حفظ حساب اعمال انسان ها هستند و طرح نظر برخی مفسران که فرشتگان حافظ جان انسان از بلایا تا رسیدن اجل (با توجه به آیه 11 سوره رعد) هستند ولی مؤلفین تفسیر نمونه همان نظر اول را می پسندند این که این کار آن ها تا لحظه مرگ است و در حفظ حساب اعمال کوتاهی نمی کنند(همان:339 -341).
سجده 11(2)بگو:
فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازمی گردید (مکارم،1385،ج17: 148). تفسیر: و درآیات موردبحث، قبض ارواح به" ملک الموت" (فرشته مرگ) نسبت داده شده است. ولی در میان این تعبیرات هیچ گونه منافاتی نیست" ملک الموت" معنی جنس را دارد و به همه فرشتگان اطلاق می شود، و یا اشاره به رئیس و بزرگ تر آن ها است، و ازآنجاکههمه به فرمان خدا قبض روح می کنند به خدا نیز نسبت داده شده است (همان:151 - 152).
آل عمران 145: (3)و هیچ کس جز به فرمان خدا نمی میرد، سرنوشتی است تعیین شده (بنابراین مرگ پیامبر با دیگران یک سنت الهی است) هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود در این راه گام بردارد) چیزی از آن به او خواهیم داد و هر کس پاداش آخرت بخواهد از آن به او می دهیم، و به زودی شاکران را پاداش خواهیم داد (مکارم،1382، ج3: 136). تفسیر: درشان نزول اشاره به جنگندگان احد شده که برخی از آن ها قصد فرار داشتند و به آن ها گفته می شود که مرگ دست خداست.
ص: 160
نهراسند و فرار نکنند و این که دو نوع اجل داریم: معلق و حتمی. و در ادامه به رشادت های علی (ع) در احد و زخمهای وی اشاره کرده و این که خداوند پاداش چنین مبارزانی را خواهد داد (همان:140-141).
سجده 11: (1)بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازمی گردید (مکارم،1385،ج17: 148). تفسیر: به مفهوم روح و مفهوم" یتوفاکم" که از ماده" توفی" (بر وزن تصدی) به معنی بازستاندن است مرگ به معنی فنا و نابودی نخواهد بود، بلکه یک نوع قبض و دریافت فرشتگان نسبت به روح آدمی است و آیه ای از قرآن آمده است(همان:151 - 152).انبیاء 35: (2)هر انسانی طعم مرگ را می چشد، و ما شما را با بدی ها و نیکی ها آزمایش می کنیم، و سرانجام به سوی ما بازمی گردید (مکارم،1384،ج13: 439). تفسیر: اشاره به این که نفس به معنی ذات (آیه 12 انعام) و نفس در انسان جسم و روح است (آیه 32 مائده) و گاه به معنی روح (93 انعام) و معنی روح و حدیثی از امام علی ع آمده است (همان:440- 442).
انعام 62: (3)سپس (تمام بندگان) به سوی خدا که مولای حقیقی آن ها است بازمی گردند، بدانید داوری مخصوص او است و او سریع ترین حسابگران است (مکارم، 1384،ج5:333- 334.). تفسیر در حد ترجمه است(همان، 341).
عنکبوت 57: (4)هر انسانی مرگ را می چشد، سپس به سوی ما بازمی گردید (مکارم،1385،ج16: 343). در تفسیر آیه درباره هجرت از بلاد شرک و نترسیدن از
ص: 161
مرگ به خاطر این هجرت، بحث شده است و این که مرگ به معنی پایان نیست بلکه در راهی است که پایانش خداست (همان:347).
بقره 73: (1)سپس گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد شاید درک کنید (مکارم،1384،ج1: 353). تفسیر: اشاره به قدرت خداوند، معاد(همان:364).
بقره 154: (2)و به آن ها که درراه خدا کشته می شوند مرده مگویید، بلکه آن ها زندگان اند ولی شما نمی فهمید (مکارم،1384،ج1: 589). تفسیر: روایتی از ابن عباس از مجمع البیان کهشان نزول این آیه درباره کشته شدگان جنگ بدر است. در زمانی که برخی افراد برای شهدای بدر اظهار تأسف و ناراحتی می کردند این آیه نازل شد. و اشاره کرد که شهدا دارای حیاتی جاودان با بدن مثالی (بر اساس حدیثی از امام صادق (ع)) زنده هستند. و اشاره به نظرات برخی از مفسرین شده: که زندگی شهدا را حیات غیبی نامیده اند و برخی حیات را هدایت و مرگ را گمراهی دانسته اند ولی تفسیر نمونه همه را رد می کند و می گوید: شهدا دارای حیات برزخی و روحانی هستند با این امتیاز که در قرب الهی و متنعم به نعمات الهی هستند و به آیه 100 مؤمنون اشاره شده است(همان: 590- 595).
ص: 162
واقعه 60: (1)ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمی گیرد (مکارم،1385،ج23: 249). تفسیر نمونه این آیه را از دلایل وجود معاد شمرده است (همان:252 -253).
جمعه 8(2)بگو
این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوی کسی که از پنهان و آشکار با خبر است برده می شوید و شما را ازآنچه انجام می دادید خبر می دهد (مکارم،1384،ج24: 125). تفسیر: ذکرشده کهمرگ قانون الهی است و انبیاء و فرشتگان مقرب می میرند و فقط خدا می ماند و به آیات 26 و 27 سوره الرحمن و یک حدیث از امام علی ع در نهج البلاغه اشاره شده است (همان،130-131).
مؤمنون 15(3)سپس شما بعدازآن می میرید (مکارم،1385، ج14: 226). تفسیری ارائه نشده است.
احزاب 16(4)بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید سودی به حال شما نخواهد داشت، و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت (مکارم،1385، ج17: 239) تفسیر: در حد ترجمه و ذکر آیه 154 سوره آل عمران (همان: 242 - 243).
ص: 163
ق 19(1). و سرانجام سکرات مرگ به حق فرامی رسد (و به انسان گفته می شود) این همان چیزی است که از آن می گریختی!(مکارم،1385،ج22: 262) تفسیر: در رابطه با سکرات مرگ و اضطراب شدید هنگام مرگ و احادیثی از رسول اکرم ص و امام علی ع و امام حسین از منابع بحارالانوار و معانی الاخبار و تفسیر روح البیان و آیات ابراهیم 44، مدثر 47، مریم 15، حجر 99، تغابن 15 آمده است(همان: 275).
نساء 78: (2)هرکجا باشید مرگ شما را می گیرد اگرچه در برج های محکم باشید (مکارم،1384، ج4: 17). در تفسیر به آیات 99 حجر و 48 مدثر و یقینی بودن مرگ و ترس از مرگ بحث شده است (همان:18 -19).
انبیاء 34 و 35: (3)ما
برای هیچ انسانی قبل از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم (وانگهی آیا آن ها که انتظار مرگ تو را می کشند) اگر تو بمیری آن ها زندگی جاویداندارند؟! هر انسانی طعم مرگ را می چشد، و ما شما را با بدی ها و نیکی ها آزمایش می کنیم، و سرانجام به سوی ما بازمی گردید (مکارم،1384،ج 13: 439). تفسیر: شرحی از وجود مرگ برای همه و حتی انبیا و این که بقای شریعت ربطی به جاودانگی پیامبران ندارد و تصور این که با مرگ پیامبر دین به پایان می رسد غلط است. و در شرح از یک روایت سه آیه (انعام 12 و 93) و مائده 32 استفاده شده است (همو: 439 -441).
ص: 164
زمر 30: (1)تو می میری آن ها نیز خواهند مرد! (مکارم،1385،ج 19: 461) در تفسیر به این که مرگ قانون کلی و برای همه است و آیه 34 انبیاء اشاره کرده است(همان: 466).
عنکبوت 57: (2)هر انسانی مرگ را می چشد، سپس به سوی ما بازمی گردید (مکارم،1385،ج16: 343). در تفسیر آیه درباره هجرت از بلاد شرک و نترسیدن از مرگ به خاطر این هجرت، و این که مرگ به معنی پایان نیست (همان: 347).
زمر 42: (3)خداوند
ارواح را به هنگام" مرگ" قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام" خواب" می گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آن ها را صادر کرده نگه می دارد، و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی گرداند تاسرآمد معینی، در این امر نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند (مکارم،1385،ج19: 496). تفسیر مختصراست(همان: 497).
آل عمران 145: (4)و هیچ کس جز به فرمان خدا نمی میرد، سرنوشتی است تعیین شده (بنابراین مرگ پیامبر با دیگران یک سنت الهی است) هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود در این راه گام بردارد) چیزی از آن به او خواهیم داد و هر کس پاداش آخرت بخواهد از آن به او می دهیم، و به زودی شاکران را پاداش خواهیم داد (مکارم، 1382،ج3: 136). تفسیر: فرار از جنگ نمی تواند از رسیدن اجل جلوگیری
ص: 165
کند. شرکت در میدان جنگ هم اجل را جلو نمی اندازد. اشاره به سوره انعام شده است. (همان: 137).
زمر 42: (1)خداوند ارواح را به هنگام" مرگ" قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام" خواب" می گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آن ها را صادر کرده نگه می دارد، و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی گرداند تا سرآمد معینی، در این امر نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند (مکارم، 1385،ج19: 496). منظور از نشانه های روشن، نشانه هایی از قدرت خداوند و مسئله مبدأ و معاد و ضعف و ناتوانی انسان در برابر اراده او است (همان:500).
بقره 55 و 56: (2)(نیز به خاطر بیاورید) هنگامی که گفتید ای موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت درحالی که تماشا می کردید. سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم، شاید شکر نعمت او را بجا آورید (مکارم،1384، ج1: 309) تفسیر آن مربوط به داستان مردن 70 نفر از بزرگان بنی اسراییل و زنده شدن بعد آن ها به دعای حضرت موسی و تفسیر در حد بازگویی داستان آیه است(همان:310 - 311).
ص: 166
منافقون 10: (1)ازآنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرارسد، و بگوید پروردگارا! چرا مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی، تا صدقه دهم و از صالحان باشم (مکارم،1384، ج24: 184). تفسیر: انفاق، منظور هرگونه انفاق واجب و مستحب و تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است (همان: 186 - 187).
مرسلات 25 و 26: (2)آیا زمین را مرکز اجتماع انسان ها قرار ندادیم؟ هم در حال حیاتشان و هم مرگشان (مکارم،1384، ج25: 404 - 405). تفسیر: زمین پناهگاه زندگان و مردگان، توجه به معنی کفات یعنی منزلگاه طبق حدیث علی ع اشاره کرده است (همان:410 -411).
زمر 42: (3)خداوند ارواح را به هنگام" مرگ" قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام" خواب" می گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آن ها را صادر کرده نگه می دارد، و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی گرداند تا سرآمد معینی، در این امر نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند (مکارم، 1385،ج19: 496). بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب رابطه آن ها با جسم ضعیف می شود گاه به قطع کامل این ارتباط می انجامد به طوری که صاحبان
ص: 167
آن ها هرگز بیدار نمی شوند، و اما ارواح دیگر در حال خواب وبیداری در نوسان اند تا فرمان الهی فرارسد (همان: 499 -500).
انعام 60: (1)او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می گیرد، و ازآنچه در روز کسب کرده اید (و انجام داده اید) با خبر است سپس شما را در روز (از خواب) برمی انگیزد (و این وضع هم چنان ادامه می یابد) تا مدت و سر آمد معینی فرارسد سپس بازگشت شما به سوی او است، و شما را به آنچه عمل می کردید آگاه می سازد (مکارم،1384،ج5: 333). تفسیر: معنی لغوی توفی" در لغت به معنی بازگرفتن است، خواب برادر مرگ است (از مستدرک و بحار)، مرگ تعطیل کامل دستگاه مغز آدمی و قطع مطلق پیوند روح و جسم است، درحالی که خواب تنها تعطیل بخشی از دستگاه مغز و ضعیف شدن این پیوند است (همان: 338 - 339).
نساء 18: (2)و برای کسانی که کارهای بد را انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آن ها فرابرسد می گوید آلان توبه کردم، توبه نیست و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند، این ها کسانی هستند که عذاب دردناکی برای آن ها فراهم کرده ایم (مکارم،1382،ج3: 348). تفسیر: درباره پذیرفته نشدن توبه افراد در حال مرگ و آیات 90 و 91 سوره یونس و اشاره به توبه فرعون در زمان غرق شدن دارد که پذیرفته نشد. آیه 12 سوره سجده و پذیرفته نشدن توبه کفار(آل عمران، 91؛ بقره، 161؛محمد،34)بحث شده است(همان:351 - 352).
ص: 168
انعام 158: (1)آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان مرگ به سراغشان بیایند، یا خداوند (خودش) به سوی آن ها بیاید (چه انتظار محالی؟!) یا پاره ای از آیات پروردگار (و نشانه های رستاخیز) اما آن روز که این آیات و نشانه ها تحقق پذیرد ایمان آوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاورده اند و یا عمل نیکی انجام نداده اند سودی به حالشان نخواهد داشت، بگو (اکنون که شما چنین انتظارات غلطی دارید) انتظار بکشید ما هم انتظار (کیفر شما را) می کشیم!(مکارم،1385،ج6: 62) تفسیر: به طورکلی بحث مختصری شده است (همان:63 تا 65).
جمعه 6 تا 8: (2)بگو ای یهودیان! اگر گمان می کنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید! (تا به لقای محبوبتان برسید). ولی آن ها هرگز تمنای مرگ نمی کنند به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند، و خداوند ظالمان را به خوبی می شناسد. بگو این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوی کسی که از پنهان و آشکار با خبر است برده می شوید و شما را ازآنچه انجام می دادید خبر می دهد (مکارم،1384،نمونه، ج24: 125). تفسیر: اشاره به ترس یهود و مائده 18، و بقره 96 و حدیثی از حضرت علی ع
ص: 169
درباره ی شوق به مرگ و علل ترس از مرگ و حدیثی از محجة البیضاء بحث شده است (مکارم،1384،ج24: 126 -135).
بقره 243: (1)آیا
ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آن ها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند). سپس خدا آن ها را زنده کرد، (و ماجرای زندگی آن ها را درس عبرتی برای آیندگان قرارداد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند،ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی آورند (مکارم،1384،ج2: 256) تفسیر: درباره ی ترس از مرگ بحث شده است (همان:260).
بقره 94 و 95(2) بگو اگر (آن چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید. ولی آن ها هرگز به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند آرزوی مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آن ها را حریص ترین مردم حتی حریص تر از مشرکان بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آنجا) که هر یک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند درحالی که این عمر طولانی او را از عقاب خداوند بازنخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بینا است (مکارم،1384،ج1: 409). تفسیر: ترس یهودیان از مرگ و آیه 18 سوره مائده و 80 بقره و (بقره، 94 و 95 و 96) وریشه ترس از مرگ را داشتن درک غلط از مرگ و ترس به خاطر اعمال نادرست می داند(همان:411).
ص: 170
آیاتی نیز درباره ی مرگ و مشرکان وجود دارد که در آن زنده شدن پس از مرگ توسط مشرکین انکار شده است (دخان،34 و 35؛ مریم، 66؛نحل، 38؛ مؤمنون، 35 و 36 و 37؛جاثیه، 24؛ هود،7). مشرکین هنگام مرگ تقاضای بازگشت به دنیا را داشته اند (مؤمنون؛ 99 و 100؛سجده، 12). وعده عذاب در هنگام گرفتن جان توسط فرشتگان برای افراد خاصی داده شده است (انعام، 93). عده ای از منکرین بعث که علت مرگ را روزگار می دانند (جاثیه،24). مرگ مؤمن و کافر یکی نیست (جاثیه،21 و انعام، 122) و همچنین آیات مربوط به زنده شدن زمین مشابه زنده شدن مردگان است. (بقره، 164؛ نحل، 65، عنکبوت، 63؛ روم،19 و 24 و 50؛ فاطر، 9؛ جاثیه، 5؛ حدید، 16 و 17؛ اعراف، 57؛ ق، 9 و 10 و 11؛فصلت، 39؛ فرقان، 49؛ زخرف، 11). که به علت گستردگی موضوع، موردبحث قرار نمی گیرد.
مباحثی که می توان از تفسیر نمونه درباره مرگ دریافت این است که: تنها ذات پاک خداوندی است که مرگ ندارد. مرگ برای همه انسان ها امری قطعی است. روح جاودانه است. مرگ به معنی فنا و نابودی نیست بلکه یک نوع قبض و دریافت فرشتگان نسبت به روح آدمی است. حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهان دیگر است و مرگ یک امر وجودی است که مخلوق است. توجه به مرگ در حسن عمل تأثیرگذار است هر انسانی طعم مرگ را می چشد. حیات و مرگ به علت آزمودن انسان خلق شده اند. این آزمایش نوعی پرورش است. خداوند حق است و اوست که مردگان را زنده می کند. خداوند خالق آسمان و زمین می تواند مردگان را زنده کند. در برخی از آیات گرفتن جان انسان بر عهده ملک الموت یا ملائکه یا رسلنا است. فرشتگان تا زمان مرگ حافظ عمل انسان ها می باشند. ملک الموت معنی جنس را دارد و به همه فرشتگان اطلاق می شود یا اشاره به رئیس و بزرگ تر آن ها است. و چون
ص: 171
همه به فرمان خدا قبض روح می کنند به خدا نیز نسبت داده شده است. دو نوع اجل وجود دارد: معلق و حتمی.
سکرات هیجانات و انقلاب پیش از مرگ و فرورفتن در اضطراب و ناآرامی شدید و گاه بر عقل چیره می شود. علی ع می فرماید: سکرات همراه با حسرت از دست دادن آنچه داشته است اعضای بدن سست و رنگ صورت پریده و مرگ کم کم در آن ها نفوذ کرده و نمی تواند سخن بگوید...و اگر آنچه را که مردگان می دیدند شما می دیدید وحشت می کردید. و سخن حق را اطاعت می کردید. و امام سجاد ع فرموده اند: مرگ برای مؤمن پوشیدن لباس های خوشبو است و برای کافر مانندپوشیدن خشن ترین لباس ها است..در خواب روح انسان گرفته می شود و برخی بازمی گردند و برخی بازنمی گردند. به هنگام مرگ رابطه جسم و روح قطع می شود و در خواب ارتباط ناقصی بین این دو وجود دارد.ا اصطلاح قرآنی درباره مرگ توفی به معنی بازگرفتن است که بازگرفتن روح در این مورد است.گ گوهر ایمان را تا زمان مرگ حفظ کنید. توبه برای افراد در حال مرگ (بدکرداران و کفاران) پذیرفته نمی شود.د درزمان نزدیک به مرگ وجوب به نوشتن وصیت است و وصیت به خیر که خیر اموال مشروع است.
و باید بر اساس عقل باشد.د دو نفر برای ادای شهادت وصیت لازم است.ب با مردن تکامل تعطیل نمی شود و انسان به سطح عالی تر بازمی گردد و سیر تکاملی او ادامه می یابد.ا انسان به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده از مرگ می هراسد. دلیل ترس از مرگ، این است که به زندگی بعد از مرگ، ایمان ندارند، و یا اگر ایمان دارند، این ایمان به صورت یک باور عمیق درنیامده و بر افکار و عواطف آن ها حاکم نشده است. علت دیگر برای ترس از مرگ دل بستگی بیش ازحد به دنیا است، چراکه مرگ میان او و محبوبش جدایی می افکند، و دل کندن از آن همه امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته برای او طاقت فرسا است.ع عامل سوم خالی
ص: 172
بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سیئات نامه عمل است. رسول در حدیثی علت ترس از مرگ را خالی بودن نامه اعمال از حسنات می دانند.ع علت دیگر ترس مساوی گرفتن مرگ با نابودی است.
آیاتی در قرآن وجود دارد که اشاره به مرگ داشته و به تفکر و تدبر دعوت شده است:اعراف 57-58: (1)او کسی است که بادها را پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد تا زمانی که ابرهای سنگین بار را (بر دوش خود) حمل کنند در این هنگام آن ها را به سوی سرزمین های مرده می فرستیم و به وسیله آن آب (حیات بخش) نازل می کنیم و با آن از هرگونه میوه ای (از خاک تیره) بیرون می آوریم، و این گونه (که زمین های مرده را زنده کردیم) مردگان را (نیز در قیامت) زنده می کنیم تا متذکر شوید.و سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار می روید اما سرزمین های بدطینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی ارزش از آن نمی روید، این گونه، آیات را برای آن ها که شکرگزارند بیان می کنیم. (مکارم،1385،ج6: 259).
تحلیل: به عوامل طبیعی و زنده شدن مردگان اشاره می کند و این مثال را برای آن آوردیم که نمونه معاد را در این دنیا که همه سال در برابر چشم شما تکرار می شود به شما نشان دهیم" تا متذکر گردید". در آیه بعد درباره استعدادها و آمادگی های متفاوت سبب استفاده های مختلف از مواهب الهی می شود می گوید:" سرزمین شیرین و پاکیزه گیاهان پربرکت را به اذن پروردگارش بیرون می فرستد" و در شوره زار گیاهی بی ارزش می روید. همچنین فرمان رستاخیز، گر چه سبب تجدید حیات و جان گرفتن
ص: 173
انسان ها می گردد، ولی همه انسان ها یکسان وارد محشر نمی شوند، آن ها نیز همانند زمین های شیرین و شوره زار با هم متفاوت اند، تفاوتی که از اعمال و عقاید و نیاتشان سرچشمه می گیرد و در پایان آیه می فرماید:" این چنین آیات را برای کسانی که شکرگزارند و از آن استفاده می کنند و راه هدایت را می پویند بیان می کنیم(مکارم،1385،ج6: 261- 262).روم 19: (1)او زنده را از مرده خارج می کند، و مرده را از زنده، و زمین را بعدازآن مرگ حیات می بخشد، و به همین گونه روز قیامت برانگیخته می شوید! (مکارم،1385،ج 16: 403) تحلیل:ا اشاره به مسئله معاد دارد تولد مرده از بی جان مؤمن از کافر و برعکس
عالم از جاهل و برعکس صالح از مفسد و برعکس احیاء و موت مادی و معنوی و اشاره به حدیثی از امام موسی بن جعفر دارد که می فرمایند: منظور این نیست که خداوند زمین را به وسیله باران زنده می کند، بلکه مردانی را برمی انگیزد که اصول عدالت را احیا کنند، و زمین با احیای عدالت زنده می شود، (بدانید) اقامه عدل در زمین از چهل روز باران نافع تر است.ر روشن است اینکه امام ع می فرماید منظور نزول باران نیست نفی انحصار است، یعنی آیه را منحصراً نباید به باران تفسیر کرد چراکه احیای معنوی زمین به عدالت از نزول باران نیز پراهمیت تر است(مکارم،1385،ج16:406–408 ).
فرقان 48 و 49و 50: (2)و او کسی است که بادها را بشارت گرانی پیش از رحمتش فرستاد و از آسمان آبی پاک کننده نازل کردیم. تا به وسیله آن سرزمین مرده را زنده کنیم، و آن را برای نوشیدن در اختیار مخلوقاتی که آفریده ایم- چهارپایان و انسان های بسیار- بگذاریم. ما این آیات را به صورت های گوناگون در میان آن ها قراردادیم تا متذکر شوند ولی بیشتر مردم جز انکار و کفر کاری نکردند(همو،ج15:
ص: 174
127)، تحلیل: به عوامل طبیعی و ازنظر علمی بحث شده است.بحث اجتهادی خاصی ارائه نشده است.(همان:134 -136).بقره 73: (1)سپس گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد شاید درک کنید (مکارم،1384،ج11: 35) تفسیر اشاره به قدرت خداوند معاد.
ابتدا حجم مباحث مربوط به مرگ برحسب تعداد صفحات در جلدهای مختلف بررسی می کنیم. جدول شماره یک:تعداد صفحات مربوط به مرگ برحسب شماره جلد در تفسیر نمونه

ص: 175
نمودار شماره یک: توزیع فراوانی تعداد صفحات مربوط به مرگ برحسب جلد در تفسیر نمونه

ص: 176
جدول شماره 2-جدول منابع استفاده شده در تفسیر آیات مرگ
تصویر

ص: 177
تصویر

ص: 178
تصویر

ص: 179
تصویر

ص: 180
تصویر

ص: 181
جدول شماره 3: توزیع فراوانی منابع استفاده شده در آیات مربوط به مرگ
تصویر

در بررسی جدول یک مشاهده می شود که بیشترین موارد بحث مرگ در جلد 24 بوده است و در جلدهای هفتم و هشتم هیچ بحثی نبوده است. در جدول شماره دو، که از 72 آیه مربوط به مرگ، در 20 آیه از هیچ منبعی استفاده نشده و در 52 مورد از
ص: 182
منابع مختلفی استفاده شده است. بر اساس جدول شماره سه، در تفسیر این آیات از 87 آیه و 40 حدیث و تفاسیر دیگر استفاده شده است. این اعداد نشانگر این است که تفسیر نمونه، تفسیر تدبری بنیادگرای معتدل می باشد. از طرفی از نظرات مفسرین دیگر نیز استفاده کرده است تقریباً از 30 کتاب تفسیری و حدیثی دیگر نیز بهره جسته است و نظرات مفسرین سابق را موردنقد و بررسی قرار داده و درنهایت نظر خود را آورده است. از طرفی درمورد شبهات نیز بحث کرده و درباره ی نظر وهابیان سخن رانده نقد کرده و پاسخ داده است. از طرفی تفسیر اجتماعی تربیتی می باشد. در تفسیر آیه بقره 132 به والدین توصیه نموده تا مراقب تربیت فرزندان باشند و دقت در رشد معنوی آنان داشته باشند. به برخی داستان های قرانی اشاره کرده و با تمثیلی بودن آن ها مخالفت کرده است (بقره 243).
1. ابن بابویه محمد بن علی(1377)، معانی الاخبار، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
2. پاکتچی احمد، (1395)، جریان پرهیز از تفسیر و گریز به تدبر و ویژگی های تفاسیر تدبری در عصر حاضر،tumarandishe.ir.
3. جوادی آملی عبدالله(1393)، تفسیر موضوعی قران کریم معاد در قرآن، قم: مرکز نشر اسراء.
4. دهخدا علی اکبر(1338)، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران.
5. مکارم شیرازی و همکاران(1385)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامی
ص: 183
ص: 184
موضوع «تدبر در قرآن» با شدت و ضعف هایی از صدر اسلام موردتوجه قرآن پژوهان قرارگرفته است اما پس از انقلاب اسلامی توجه به قرآن و تلاش برای فهم آن در ایران رشد فزاینده ای داشت. به تبع این موضوع، تلاش هایی در راستای عمومی سازی فهم قرآن صورت گرفت و آثار گوناگونی در تبیین مفهوم «تدبر در قرآن» به عنوان لایه عمومی و همگانی فهم قرآن و ارائه روش هایی برای آن منتشر گردید. اگرچه برخی از این آثار مورد اقبال علاقه مندان به مباحث قرآنی قرار گرفت اما عملاً نتوانستند به یک جریان عمومی در حوزه فهم قرآن تبدیل شوند. بررسی ها حکایت از آن دارد که در ایران امروز سه رویکرد در «تدبر در قرآن»، نمود بیشتری دارند و هرکدام به یک جریان فرهنگی اثرگذار تبدیل شده اند. پیشگامان و صاحبان این رویکردها، «محمدحسین الهی زاده»، «احمدرضا اخوت» و «محمدعلی لسانی
ص: 185
فشارکی» هستند. در این پژوهش با مطالعه آثار مکتوب، مصاحبه با اساتید و شخصیت های مطرح این سه جریان و حضور در کلاس ها و مراکز آموزشی آنان، مبانی، تعاریف و روش های آن ها مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان می دهد اگرچه تفاوت هایی گاه بنیادین میان مبانی و اندیشه های این سه جریان وجود دارد اما می توان حداقل 10 نقطه اشتراک میان آنان ذکر کرد. اشتراکاتی که بسیار بیشتر از تفاوت هاست و می تواند محور اتحاد و حرکت مشترک این سه جریان تلقی شده و اهداف هر سه جریان را زودتر محقق سازد. نتایج این پژوهش ضمن نشان دادن اشتراکات روشی میان جریان های تدبری، ظرفیت های ترویجی قرآن کریم را با استمداد از مقوله «تدبر» معرفی خواهد کرد.
کلیدواژه ها: تدبر در قرآن؛ احمدرضا اخوت؛ محمدحسین الهی زاده؛ محمدعلی لسانی فشارکی؛ مبانی؛ روش؛ جریان شناسی
«تدبر در قرآن» موضوعی است که مؤکداً مورد سفارش قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) قرارگرفته است. در قرآن کریم 4 آیه به صراحت به تدبر در قرآن دعوت می کند و آن را یک وظیفه عمومی می داند (نساء،82؛ مؤمنون، 68؛ ص، 29؛ محمد، 24). علاوه بر آن روایات متعددی پیرامون دعوت مردم به تدبر در قرآن وجود دارد. این دعوت عمومی به تدبر سبب شده است که در طول تاریخ اسلام بحث های گوناگونی تحت عنوان «تدبر در قرآن» توسط دانشمندان اسلامی ارائه شود. کتاب های متعددی با عنوان «تدبر» نگارش یافته است و کتاب های دیگری نیز هستند که گرچه واژه «تدبر» را در عنوان خود نشان نمی دهند اما می توان محتوای آن ها را ذیل بحث تدبر در نظر گرفت. تا پیش از دوره معاصر نمی توان تفاوت مشهودی بین
ص: 186
فعالیت های تفسیری و تدبری در میان آثار دانشمندان اسلامی مشاهده کرد. حتی بسیاری از آثار نگارش یافته با عنوان تدبر در قرآن در حقیقت به نیت نگارش نوعی تفسیر سامان گرفته اند. اما در قرن اخیر شاهد ظهور اندیشه هایی هستیم که به صورت جدی تری پرچم تدبر در قرآن را بالا گرفته اند و آن را به عنوان فعالیتی مستقل از سایر فعالیت های قرآنی مطرح می کنند.
شاید بتوان بیش از 50 عنوان کتاب، بیش از 10 عنوان پایان نامه و حدود 10 مقاله اصلی را در سال های پس از انقلاب اسلامی در ایران معرفی کرد که پیرامون تدبر در قرآن، تعاریف، روش ها و نمونه های مختلف آن نگاشته شده اند (حبیبی، 1399: 28)؛ بااین وجود اندیشه هایی که به یک جریان فکری، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده و طرفدارانی در میان اقشار گوناگون مردم داشته باشند بسیار اندک هستند. اگر جریان را تشکل، جمعیت و گروه اجتماعی معینی که علاوه بر مبانی فکری، از نوعی رفتار ویژه اجتماعی برخوردار است، تعریف کنیم؛ بنابراین، اندیشه نظام مند یک شخصیت علمی که به صورت تشکل اجتماعی ظاهر نشده، جریان نامیده نمی شود. پس اجتماعی بودن و داشتن جمعیت یک تشکل از ویژگی های مهم یک جریان اجتماعی به شمار می آید. اندیشه مشخص و رفتار معین و مرتبط با آن اندیشه، ویژگی های دیگر جریان های اجتماعی است (رک: خسرو پناه، 1389: 9).
بررسی ها حکایت از آن دارد که در ایران امروز، سه رویکرد در «تدبر در قرآن» نمود بیشتری دارند و هرکدام به یک جریان فرهنگی- اجتماعی اثرگذار تبدیل شده اند. پیشگامان و صاحبان این رویکردها، «محمدحسین الهی زاده»، «احمدرضا اخوت» و «محمدعلی لسانی فشارکی» هستند. هر یک از این رویکردها تعاریف گوناگونی از «تدبر در قرآن» ارائه و محدوده ای خاص برای این فعالیت قرآنی تعیین کرده اند. این تعاریف بعضاً تفاوت های جدی و بنیادینی با یکدیگر دارند. گاه در تعریف تدبر، مرز روشنی با تفسیر قائل شده اند و گاهی آن را به گونه ای تعریف
ص: 187
می کنند که ممزوج و مخلوط با تفسیر است. سه رویکرد مذکور علاوه بر آنکه نسبت به آثار ماقبل خود از غنا و قوت بیشتری برخوردارند، صرفاً در حد یک نظریه یا کتاب باقی نمانده و به سه جریان فرهنگی - اجتماعی تبدیل شده و طرفداران و مخالفان متعددی پیدا کرده اند؛ آنان به شکل سازمان یافته ای در قالب مؤسسات و مراکز آموزشی در حال آموزش وپرورش قرآن آموزانی با نگاه مخصوص خود هستند (رک؛ حبیبی: 1399).
اکنون سؤال اینجاست که آیا این سه جریان تدبری حقیقتاً با یکدیگر اختلافاتی بنیادین دارند؟ آیا منظور آنان از «تدبر» سه مفهوم کاملاً متفاوت و متضاد است؟ با توجه به جنس «تدبر در قرآن» که فعالیتی برای عموم مردم است و با توجه به عملکرد این سه جریان که در حال ترویج اندیشه های خود در میان اقشار گوناگون مردم هستند، آیا آنان می توانند در کنار یکدیگر زیست مسالمت آمیزی داشته باشند؟ در این نوشتار با بررسی مبانی فکری و روش های هر یک از سه جریان مذکور در حوزه تدبر در قرآن، نشان داده خواهد شد که اگرچه اختلافاتی روشن میان هر یک از آنان وجود دارد، اما شباهت ها و اشتراکات این سه جریان فرهنگی- اجتماعی به قدری زیاد است که نه تنها موجب همزیستی آنان می گردد، بلکه در صورت توجه به آن و استفاده از این ظرفیت، می تواند عاملی برای اتحاد آنان در جهت ترویج تدبر در قرآن در میان عموم مردم باشد.
حجت الاسلام والمسلمین محمدحسین الهی زاده در سال 1341 در شهر بشرویه در استان خراسان رضوی دیده به جهان گشود. از سال 1361 در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد به کسب علوم حوزوی و دانشگاهی پرداخت و از درس حضرت
ص: 188
آیت الله معرفت بهره برد. وی از سال 1371 تا 1372 مدیر داخلی مجله «مشکوه» بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی بوده و از سال 1373 تا 1374 نیز مدیریت گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علوم اسلامی رضوی را بر عهده داشته است. ایشان از سال 1372 در حوزه علمیه مشهد درس خارج اصول و فقه را در محضر حضرات آیات عظام مرحوم علم الهدی و مرحوم میرزا علی فلسفی تلمذ نمود و از سال 1374 برای ادامهٔ تحصیل به شهر مقدس قم مهاجرت کرد و مدت 10 سال معتکفانه محضر حضرت آیت الله جوادی آملی را درک نمود. وی مدت چند سال نیز معاونت پژوهشی موسسه اسراء وابسته به آیت الله جوادی آملی را عهده دار بوده است. او سال ها به تدریس در سطوح مختلف حوزه های علمیه و دانشگاه های مطرح کشور اشتغال داشته و هم اکنون در حوزه علمیه مشهد به تدریس تفسیر و آیات الاحکام مشغول است (و بسایت موسسه تدبر در قرآن و سیره، 1394: https://b2n.ir/y59692).
محمدحسین الهی زاده در حدود سال 1380 شمسی با الهام از تفسیر گران سنگ المیزان علامه آیت الله سید محمدحسین طباطبایی، طرحی با نام «تدّبر در قرآن»، به جامعه علمی و قرآنی کشور عرضه کرد که آغازی بر یک جریان قرآنی مؤثر بود. (الهی زاده، 1394 الف: 10) وی تاکنون ده ها جلد کتاب در حوزه تدبر در قرآن منتشر کرده است.
احمدرضا اخوت بنیان گذار مدرسه دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران، در سال 1347 در اصفهان به دنیا آمد. وی فعالیت های قرآنی خود را از حدود سال 1360 با شرکت در برخی جلسات قرآنی در اصفهان آغاز کرد و معلمی قرآن را از سن 15، 16 سالگی تجربه کرده است. وی در کنار تحصیل در دبیرستان، مشغول تحصیل دروس حوزوی نیز بود و به طور خاص در جلسات خصوصی قرآن آیت الله
ص: 189
صدیقین در اصفهان شرکت می کرد. اخوت در سال 1366 برای ادامه تحصیلات دانشگاهی در رشته علوم گیاهی به تهران سفر می کند و در دانشگاه تهران مشغول تحصیل می شود اما رویه گذشته خود در مطالعات حوزوی در کنار تحصیل آکادمیک را همچنان ادامه داده و در محضر آیت الله امجد دروس حوزوی را تا اتمام دوره سطح ادامه می دهد. علاوه بر جلسات آیت الله امجد از جلسات آقای پرورش، جلسات جامعه اسلامی و سایر جلسات قرآنی تهران نیز بهره می برد. با ادامه تحصیلات دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد در رشته علوم گیاهی، حوزه تخصصی وی بر موضوع گیاهان دارویی متمرکز شد و در همین حوزه نیز به عنوان کارمند در دانشگاه تهران مشغول به کار شد. اخوت در کنار فعالیت های کاری و آکادمیک و هم زمان با پایان تحصیلات حوزوی خود، در سال 1377 یک حرکت قرآنی را در دانشگاه تهران آغاز کرد. از سال 77 تا 83 سلسله دوره های قرآن پژوهی به همت احمدرضا اخوت و حدود شش نفر از دوستانشان و در قالب فعالیت های کانون قرآن و عترت دانشگاه تهران برگزار شد و در سال 1383 مدرسه دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران متولد شد. ایشان تاکنون دهها جلد کتاب در حوزه تدبر در قرآن و موضوعات دیگر قرآنی منتشر کرده اند و نشستها و همایش های گوناگونی را در این حوزه سامان داده اند. (مصاحبه با اخوت، 1399)
دکتر محمدعلی لسانی فشارکی به سال 1332 در اصفهان دیده به جهان گشود. دروس حوزوی را در اصفهان و قم فرا گرفت و تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده الهیات دانشگاه تهران در رشته علوم قرآن و حدیث به پایان رسانید و به عنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه های تربیت مدرس و آزاد اسلامی کرج و به عنوان استاد مدعو در دانشگاه امام صادق (ع) و برخی دیگر از دانشگاه های تهران به تدریس پرداخت. در حوزه تحقیق و پژوهش نیز، با مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، پژوهشگاه علوم
ص: 190
انسانی و مطالعات فرهنگی، دانشنامه جهان اسلام و برخی از نشریات تخصصی همکاری نمود. وی آثار متعددی در قالب تألیف و ترجمه در حوزه علوم قرآن و حدیث منتشر کرده است که از مهم ترین آن ها می توان به «روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم» که حاصل حدود چهل سال تحقیق و تجربه ایشان در زمینه روش های تحقیق و مطالعه در قرآن است، «سوره شناسی»، «درآمدی بر مطالعات قرآنی در سیره نبوی» و «آموزش قرآن به روش پیامبر» اشاره کرد (لسانی فشارکی، 1391: داخل جلد). لسانی در حدود سال 1370، «روش تحقیق موضوعی» را در قالب مقاله ای به کنگره علامه طباطبایی تبریز ارائه کرد. مقاله ای که حاصل سال ها تجربه ایشان در زمینه تحقیق در قرآن کریم محسوب می شد. این مقاله بعدها به کوشش حسین مرادی زنجانی، یکی از شاگردان ایشان، گسترش پیدا کرده و با طرح مسائل پیرامونی و ارائه چند مثال به کتاب «روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم» تبدیل و آغازی بر یک جریان تدبری دیگر شد (مصاحبه با مرادی زنجانی، 1399).
شاید بتوان اصلی ترین انگیزه آغاز حرکت هر سه جریان را درک درد بزرگ مهجوریت قرآن دانست. عَلَم داران هر سه جریان تدبری با انگیزه زدودن غبارهای بی توجهی و غفلت از قرآن کریم پا در این مسیر گذاشتند. هرچند شاید هدف اصلی همه آن ها الزاماً بازگرداندن قرآن به متن زندگی همه مردم و درگیر کردن مردم با این کتاب الهی نبوده است. محمدحسین الهی زاده از همان ابتدا در پی آشنا کردن عموم مردم با نعمت قرآن کریم است و می خواهد قرآن به سفره تک تک مسلمین بازگردد؛ اما احمدرضا اخوت دغدغه ای متفاوت دارد. اگرچه او هم در پی رفع مهجوریت قرآن است اما بیشتر، اندیشه استفاده از قرآن در علوم دانشگاهی و مطالعات علمی
ص: 191
گوناگون را در سر می پروراند. محمدعلی لسانی نیز از یک سو دغدغه آشنایی عموم مردم با گوهرهای این کتاب الهی را دارد و از سویی دیگر مخاطب آموزش های خود را بیشتر اهل تحقیق و پژوهش قرار داده است. همه این ها یعنی یک دغدغه و انگیزه مشترک اما در قالب ها و اشکال گوناگون عامل ایجاد این سه جریان مؤثر قرآنی در کشور شده است.
الف) محمدحسین الهی زاده پس از سال ها مؤانست با قرآن و همکاری در نگارش تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی، احساس می کند در مباحث تفسیری، بحث از یک آیه قرآن شروع می شود اما در ادامه وارد مطالب دیگری می شوند و از آیه فاصله می گیرند. او تلاش کرد تا در تمام مسیر فهم، همراه قرآن باشد. خود او این تلاش را نقطه آغاز تدبر می داند. آنگاه پس از چندی کوشش و رسیدن به یک احساس مطلوب از اینکه حرف قرآن را درک کرده است، تلاش می کند تا آنچه خود تجربه کرده است در اختیار همه مردم قرار دهد؛ چرا که معتقد است قرآن «هدی للناس» است و برای عموم مردم قابل استفاده است(آرشیو وب سایت موسسه تدبر در قرآن و سیره، 1393: https://b2n.ir/x77483) همین انگیزه، عامل برگزاری دوره های آموزشی مختلف توسط وی و شاگردانش برای مخاطبین مختلف می شود تا طعم ارتباط مستقیم با قرآن را به همه بچشانند. علی صبوحی از شاگردان الهی زاده می گوید: "هدف ما این بود که قرآن کتابی قابل فهم و درک برای مخاطبانش و برای مردم بشود. برای همین نیازمند بودیم به این آموزش ها..."(مصاحبه با صبوحی، 1399).
ب) اولین جرقه های تدبر در ذهن احمدرضا اخوت در سال 1377 به وسیله کتاب «پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن» اثر ولی الله نقی پورفر ایجاد شد. پس از پایان مقطع ارشد اخوت در دانشگاه تهران، سابقه مطالعات قرآنی و حوزوی و دغدغه های قرآنی، ایشان را به سمت راه اندازی یک جریان قرآنی مؤثر در دانشگاه تهران سوق داد.
ص: 192
جریانی که به دنبال استفاده از قرآن در مباحث متنوع و تخصصی دانشگاهی بود و می خواست قرآن را به مرکز توجه دانشجویان بکشاند. اخوت می گوید: "از سال 77 تا سال 83 دوره های قرآن پژوهی را راه انداختیم که توانستیم یک رصدی بکنیم ... یعنی می گفتیم بیایند فعلاً در میدان عمل ببینیم دانشجوها چطوری برخورد می کنند و خب زمینه رو باز کردیم برای اینکه تقریباً کارهایی که در کشور در حوزه قرآن هست بیایند و عملاً ببینیم نقطه های قوت و ضعفشان به چه صورت است."(مصاحبه با اخوت، 1399) اگرچه اخوت نیز در پی رفع مهجوریت از کلام الهی بود، اما تفاوت او با الهی زاده آنجاست که هدف اخوت بیشتر ایجاد پیوندی میان علوم مختلف دانشگاهی با قرآن کریم است. در حقیقت باز کردن پای قرآن در زندگی عموم مردم اخوت را راضی نمی کند بلکه او تولید علم بر اساس کلام الهی را هدف خویش قرار داده است (اخوت، بی تا: دیباچه).
ج) محمدعلی لسانی فشارکی سه مشکل اساسی جامعه در مواجهه با قرآن را تبیین کرده و به عنوان پاسخی برای این مشکلات، پرداختن به مطالعه و تحقیق موضوعی در قرآن را مهم و ضروری دانسته و مبانی و روش های خود را برای تدبر در قرآن تشریح می کند. او می نویسد: مشکل نخست، آن است که وقتی موضوعی برای ما مطرح می شود، نمی دانیم که آیا - اصولاً - قرآن کریم به این موضوع پرداخته است یا نه و حتی تصور و پیش فرض مان آن است که این گونه مسائل و موضوعات، در قرآن کریم مطرح نشده اند و اصولاً پرداختن به آن ها از حیطه رسالت قرآن خارج است. وقتی هم که مطمئن می شویم، موضوع موردنظرمان در قرآن مطرح شده است، باز هم متحیریم و نمی دانیم که به کدام آیات یا سوره های قرآن مراجعه کنیم و با چه ملاک و معیاری، آیات مرتبط با موضوع مان را بازشناسیم. در بسیاری از موارد - بی آنکه کلیدواژه خاصی در دست داشته باشیم - به سراغ قرآن می رویم و قرآن کریم را از آغاز تا پایان ورق می زنیم و مطالعه می کنیم تا شاید به این ترتیب آیاتی راجع به موضوع تحقیق مان پیدا کنیم؛ اما اغلب، میانه راه خسته و ناکام منصرف می شویم. در
ص: 193
بسیاری موارد نیز، با شمار انبوهی از آیات رویاروی می شویم و سرگشته و حیران، توان از کف داده، آر نیمه راه بازمی گردیم. مشکل دوم، این است که پس از یافتن آیات موردنظر- به هر طریقی که هست- ملاک و معیار مشخصی برای تنظیم و طبقه بندی آن ها در دست نداریم و نمی دانیم تحقیق را از کدام آیه آغاز کنیم و با کدام یک پایان دهیم. فقدان این معیار در اغلب تحقیقات موضوعی انجام شده به روشنی محسوس و مشهود است.
مشکل سوم، این است که نمی دانیم با این آیات منتخب و طبقه بندی شده، چگونه برخورد کنیم و با طی کدام مراحل و با تقید به کدام اصول و قواعد، از لطایف و دقایق و اشارات آن ها در ارتباط با موضوع مورد علاقه خود بهره جوییم. غالباً در آغاز کار به ترجمه ها و تفاسیر مراجعه می کنیم و به این ترتیب از ارتباط مستقیم با آیات و مفهوم یابی بی واسطه از آن ها محروم می مانیم، و درست راهی را می رویم که آن ترجمه ها و تفاسیر رفته اند؛ ازاین رو، به مطالب جدید، پاسخ های روشن، نتایج عملی و کاربردی و راهبردهای دقیق در ارتباط با موضوعمان – آن چنان که انتظار داریم - دست نمی یابیم و به تدریج انگیزه خود را درباره تدبر فعال و تحقیق موضوعی در قرآن کریم از دست می دهیم."(لسانی فشارکی، 1397: 11) لسانی فشارکی معتقد است این مشکلات و امثال آن ها موجب شده اند که راه تحقیق موضوعی در قرآن کریم به روی سیل مشتاقان معارف قرآنی، بسته گردد و این نیاز اساسی نسل معاصر در زمینه فهم قرآن هم چنان بی پاسخ بماند. ایشان کتاب روش تحقیق موضوعی و فصل های پنج گانه آن را در راستای حل این مشکلات و هموارسازی راه تدبر در قرآن در جامعه اسلامی تدارک دیده اند (همان: 13).
چنان که مشهود است هر سه جریان با انگیزه رفع مهجوریت قرآن و بازگرداندن کلام الهی به عرصه زندگی مردم و بهره مندی از منافع آن در سطوح مختلف عمومی و تخصصی، تلاش های علمی خود را آغاز کردند و پس از دستیابی به گوهری
ص: 194
ارزشمند که آنان را به وجد آورده است، در قالب کلاس های آموزشی آن را با دیگران به اشتراک گذاشته اند.
یکی از مفاهیم بنیادین در حوزه تدبر در قرآن، توجه به مخاطب قرآن در دعوت به این فعالیت است. گروهی از اندیشمندان اسلامی معتقدند که قرآن اگرچه هدایتی برای همه مردم است و دوای همه دردها در آن است، اما هر فردی از آحاد مردم اجازه ندارد به تنهایی به سراغ این داروخانه عظیم رفته و خود از آن شفا طلب کند؛ بلکه بهره مندی از شفای قرآن وابسته به شناخت فرد و تسلط همه جانبه او بر کل قرآن کریم است و این تسلط جز برای اهل علم و مفسرین میسر نیست. هرچند آنان نیز جز با استمداد از مفسرین حقیقی، یعنی معصومین علیهم السلام، راه به جایی نخواهند برد. بنابراین لازم است عموم مردم فقط با کمک عالمان پیرو اهل بیت علیهم السلام به قرآن مراجعه کنند و فقط داروی مورد نیاز خود را در آن بیابند. (صفائی حائری، 1395: 22-26) این معنا در قرون اخیر، با تعابیر گوناگونی در افواه دانشمندان اسلامی تکرار شده است. تا جایی که برخی علماء همچون امام خمینی (ره) لب به اعتراض گشودند و این رویه حاکم بر اندیشه دینی را عامل مهجوریت قرآن دانستند: "یکی دیگر از حجب که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آن که مفسرین نوشته و یا فهمیده اند، کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست، و تفکر و تدبر در آیات شریفه را با تفسیر به رأی - که ممنوع است - اشتباه نموده اند و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده، عاری نموده و آن را به کلی مهجور نموده اند. درصورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد..."(خمینی، 1370: 199).
ص: 195
در این میان اما اندیشه جریان های تدبری معاصر برخلاف رویه غالب بر علمای سلف و مبتنی بر آموزه های اصیل قرآنی و تعالیم معصومین، مبنای دیگری را مطرح می کند. این جریان ها، فهم قرآن را وظیفه همه آحاد مردم می دانند و معتقدند برای بهره مندی از قرآن نیاز به واسطه ای نیست.
الف) الهی زاده با اشاره به چهار آیه (29 سوره ص)، (24 سوره محمد)، (68 سوره مؤمنون) و (82 سوره نساء) که به طور مستقیم واژه تدبر در آن ها آمده است و همچنین چهار روایت که مردم را تشویق به تدبر در قرآن می کند، لزوم تدبر برای عموم مردم را نتیجه می گیرد. وی همچنین جملاتی از امام خمینی و مقام معظم رهبری در خصوص جایگاه تدبر در قرآن و لزوم پرداختن آحاد جامعه به آن ذکر نموده است (الهی زاده، 1394 ب: 31).
علی صبوحی از شاگردان الهی زاده می نویسد: «تدبر در قرآن کریم، به گروهی خاص اختصاص ندارد؛ بلکه غایت عام انزال قرآن کریم است»(صبوحی طسوجی، 1397: 21).
ب) اخوت نیز تدبر را فعالیتی متعلق به عموم مردم می داند و معتقد است عموم مردم بدون واسطه امکان فهم قرآن را دارند. او معتقد است افراد برای مراجعه به قرآن نیاز به هیچ مقدمه ای ندارند اما هرچه آمادگی بیشتری داشته باشند، بهره مندی آنان از قرآن کریم بیشتر خواهد بود. (مصاحبه با اخوت، 1399)
ج) حسین مرادی زنجانی، همکار و شاگرد لسانی فشارکی نیز در توضیح ضرورت تدبر در قرآن، مشابه الهی زاده، به آیات و روایات مربوط به این حوزه اشاره می کند. او می نویسد: «از همه این آیات به روشنی برمی آید که تدبر یک وظیفه همگانی است و همگان نه تنها می توانند، بلکه باید به تدبر در قرآن بپردازند و به قدر وسع و یسر خود از آن بهره بگیرند و ما حق نداریم این فراخوان عام الهی را
ص: 196
تخصیص بزنیم و آن را منحصر به شماری افراد خاص بکنیم» (مرادی زنجانی، 1398: 39).
مفهوم و تعریف تدبر از منظر این سه جریان با یکدیگر تفاوت دارد. اما یک عنصر مهم و اساسی در تعریف هر سه جریان از مفهوم «تدبر در قرآن» خودنمایی می کند.
الف) الهی زاده تعریف درست تدبر را وابسته به شناخت صحیح معنای واژه «تدبر» دانسته و معتقد است برای شناخت این واژه باید معنای «ریشه» و «ساختار» آن را شناخت. ازاین رو به بررسی ماده «دبر» و معنای باب «تفعل» می پردازد (الهی زاده، 1394 ب: 16) او تدبر در قرآن را «تفهم روشمند و هماهنگ ظاهر قرآن کریم» معنا نموده و معتقد است کاربردهای قرآنی «تدبر» نیز همین معنا را تأیید می کند. (همان: 28)
ب) ازنظر احمدرضا اخوت، «تدبر» به معنای توجه به عاقبت چیزی است؛ و کلیه مراحل از ارزیابی و تعقل در مورد یک پدیده و شناخت عاقبت آن تا برنامه ریزی و تنظیم قوای شخصی در راستای رسیدن به آن عاقبت را شامل می شود. (اخوت، بی تا: 77) او می نویسد: "تدبر در قرآن دارای مراتبی است که مراتب پایین تر تدبر برای همه افراد قابل دستیابی است ولی مراتب حقیقی آن تنها مختص به اهل بیت علیهم السلام است. لذا تدبر در قرآن به این معناست که فرد به صورت حقیقی به غرض نزول کلمات، آیات و سوره ها احاطه یافته، آن را در معرض توجه قرار داده و همه افعال خود را در راستای آن، جهت دهد و این مختص «اولواالعلم» و «مخبتین» است"(همان: 81). چنان که مشاهده می شود الهی زاده، تدبر را تنها فعالیتی در ساحتفهم و ادراک می داند اما اخوت دامنه این فعالیت را از ساحت فهم به ساحت گرایش و عمل امتداد می دهد.
ص: 197
ج) لسانی فشارکی اگرچه همواره به تفاوت تدبر با تفسیر تصریح کرده و برخی وجوه تمایز آنان را برشمرده است اما در هیچ یک از آثار خود، تعریفی روشن و علمی از «تدبر در قرآن» ارائه نکرده و حتی به نظر می رسد هیچ گاه درصدد ارائه چنین تعریفی برنیامده است. بااین حال شاگرد وی، مرادی زنجانی، در بیان مفهوم تدبر در قرآن ابتدا به بررسی واژه تدبر در لغت پرداخته سپس معنای تدبر در اصطلاح را بررسی می کند. او می نویسد: "تدبر درواقع پذیرش تدبیر است، همان گونه که تعلم پذیرش تعلیم است. تدبیر عبارت است از: تدارک دیدن، ترتیب دادن، مقدمه چیدن، تهیه کردن، سازمان دادن، طرح کردن، هماهنگ ساختن، مرتب سازی، طرح ریختن، اداره کردن، متصدی بودن و... و تدبر که حالت پذیرش تدبیر است عبارت است از: مهیا و آماده شدن، سازمان و نظام یافتن، عاقبت دار شدن، ادامه دار و دنباله دار گشتن. بنابراین شخص متدبر با عمل تدبر، خود را تودارتر و دنباله دارتر و عاقبت دارتر می کند و درحالی که به دنبال دنباله هاست خود نیز دنباله دارتر می شود. ازاین روی که در پی ادامه ها و آینده هاست، خود ادامه دارتر و آینده دارتر می شود." (مرادی زنجانی، 1398: 16)
مرادی زنجانی در بیان معنای اصطلاحی تدبر در قرآن به ذکر 26 نظر از اندیشمندان اسلامی در توضیح و تعریف تدبر می پردازد اما در پایان می نویسد: "این موارد صرفاً نمونه هایی هستند از آنچه دانشمندان اسلامی در مقام تعریف یا توصیف تدبر ذکر کرده اند و با تتبع در آثار ایشان به موارد بسیار دیگری نیز می توان دست یافت. به راستی قضاوت اینکه کدام یک از این توصیف ها به مفهوم تدبر نزدیک تر است دشوار است و در اینجا بنا نیست تمام این اقوال نقد و بررسی شوند. بی شک هیچ یک از این موارد نمی تواند به عنوان تعریف جامع ومانع تدبر قرار گیرد ونگارنده نیز بنا ندارد تعریف جدیدی از تدبر به دست دهد و چه بسا اقدام دراین باره چندان صحیح هم نباشد. صاحبان این اقوال نیز اغلب در مقام تعریف نبوده و بیشتر درصدد توصیف بوده اند."(همان: 19) بنابراین مرادی زنجانی نیز همانند استاد خود
ص: 198
لسانی فشارکی هیچ تعریف نهایی و معنای دقیقی از مفهوم تدبر ارائه نمی کند و صرفاً اقوال گوناگون دانشمندان اسلامی در این حوزه را نقل می نماید. او به این موضوع در مصاحبه با نگارنده چنین تصریح می کند: "من نه خودم و نه آن طور که یادم هست آقای دکتر لسانی هیچ موقع در مقام تعریف نبودیم و هیچ تعریفی هم ارائه نشده در این کتاب ها تا جایی که من یادم هست"(مصاحبه با مرادی زنجانی، 1399).
آن مؤلفه مشترکی که با نظر به مجموعه تعاریف ارائه شده توسط این سه جریان دیده می شود آن است که فهم و ادراک یکی از عناصر اصلی و بنیادین در فرآیند تدبر در قرآن است و حرکت اصلی از این نقطه آغاز می شود. با این تفاوت که محمدحسین الهی زاده، «تدبر» را متوقف در همین مرحله دانسته و مرحله بعد از آن را «تذکر» می نامد (صبوحی طسوجی، 1397: 64)؛ احمدرضا اخوت، مراحل بعدی را نیز ذیل عنوان «تدبر» معرفی می کند و محمدعلی لسانی فشارکی از یکسو هم نظر با اخوت است و از سوی دیگر از ارائه تعریفی شفاف تر پرهیز می نماید.
چنان که در برخی نمونه های نقل شده در بخش های قبل مشاهده شد، هر سه جریان، تدبر در قرآن را فعالیتی کاملاً مستقل و متفاوت با تفسیر می دانند و معتقد هستند که اساساً تدبر ارتباطی با تفسیر ندارد و تمایز جدی میان این دو مقوله وجود دارد. بااین وجود مرز میان تدبر و تفسیر و جایگاه تدبر و تفسیر نسبت به یکدیگر از منظر این سه جریان یکسان نبوده و هر یک از آن ها تبیینی متفاوت با دیگری در این حوزه ارائه کرده است.
الف) محمدحسین الهیزاده دیدگاه خود را در تفاوت تدبر در قرآن با چهار مفهوم «ترجمه»، «تفسیر»، «تطبیق» و «تأویل» تشریح کرده است (الهی زاده، 1394 ب: 38) او برای تشریح تفاوت تدبر با تفسیر معتقد است که نخست باید معنای تفسیر روشن شود و برای نیل به این مقصود معنای تفسیر را از منظر برخی لغت شناسان و
ص: 199
مفسرین بازگو می نماید (همان: 39) سپس می نویسد: "دیده می شود، محدودهٔ تفسیر در هرکدام از این تعاریف متفاوت است، برخی تفسیر را در حد توضیح الفاظ و بیان معانی دانسته اند؛ برخی دیگر تفسیر را بیان آنچه در محدوده ظواهر نیست می دانند. با تعاریف مختلفی که مطرح شد جای این پرسش است: کدام یک از این تعاریف درست است؟ آیا می توان با جعل اصطلاح، کلمه تفسیر را با توجه به ذهنیت خود تعریف کرد؟ حقیقت آن است که تفسیر، واژه ای امروزی نیست بلکه قرن ها میان مردم رایج بوده و از اصطلاحات دوران صدر اسلام است. ازاین رو، وضعِ تعریف تازه، درست نیست و بیشتر موجب شبهه می شود. پس نمی توان اصطلاحات قدیم را با فهم جدید تعریف نمود. گزاره های مختلفی در احادیث، درباره تفسیر نقل شده و لازم است محدوده این کلمه را در همان زمان جست وجو کنیم نه در این زمان. روشن است که بار مفهومی کلمات در زمان های مختلف تغییر می کنند؛ ازاین رو، مفهوم و محدوده این واژه را در احادیث جویا می شویم"(الهی زاده، 394 ب: 40-41).
الهی زاده سپس جهت روشن شدن مفهوم واژه تفسیر در لسان اهل بیت (ع) سه روایت را نقل می کند (همان: 41): روایت اول، بخشی از خطبه غدیر است که در آن پیامبر خدا (ص) تدّبر را در مقابل تفسیر توضیح می دهد (حر عاملی، 1409، ج 27: 193). روایت دوم، روایت مشهوری از امام باقر (ع) است که در آن برای قرآن بطن هایی معرفی می کند (برقی، 1371، ج 2: 300) روایت سوم، روایت معروف «انما یعرف القرآن من خوطب به» است (حرعاملی، 1409، ج 27: 185). نویسنده پس از نقل این روایات می گوید: "با این روایات روشن می شود آنچه در گذشته تفسیر می دانستند با برداشت امروزی میان عوام و خواص متفاوت است، تفسیر در نگاه معصومان (ع) نوع خاصی از فهم قرآن کریم و منحصر و مخصوص آن ها است. اصطلاح تفسیر در نگاه احادیث، مفاهیم عمیق قرآن کریم را در برمی گیرد... بدین سان، به نظر می رسد، محدوده تفسیر بالاتر از حد عبارات قرآن کریم است؛
ص: 200
بااینکه درگذشته گفته شد دامنه تدّبر، تنها ظاهر الفاظ قرآن کریم است"(الهی زاده، 394 ب: 42).
الهیزاده آنگاه فهرستی هشت گانه از تفاوت های «تدبر» با «تفسیر» را چنین ذکر می کند: 1- مخاطب تدّبر قرآن، عموم مردم، ولی مخاطب تفسیر، گروهی خاص اند. 2-در تدّبر، فقط از آیات قرآن استفاده می شود "تدّبر القرآن بالقرآن" ولی در تفسیر، از آیات قرآن، روایات، عقل و دیگر منابع استفاده می شود. 3- تدّبر قرآن، اولین لایه فهم معنای قرآن است؛ ولی تفسیر، ژرف اندیشی و عمق یابی در لایه های عمیق قرآن است. به عبارت دیگر تدّبر، شنا کردن در سطح قرآن، ولی تفسیر، غواصی در اعماق قرآن است. 4- تدّبر قرآن، دریافت معنای اولیه قرآن، ولی تفسیر، پردازش آیات قرآن به وسیله مبادی و مبانی اجتهادی و برداشت از قرآن است. 5- تدّبر به فهم های مجموعی می پردازد، ولی تفسیر، علاوه بر فهم های مجموعی و کلی، به فهم های جزئی نیز اشاره دارد. 6- در تدّبر، کتاب خدا معلم و انسان مستمع است. ولی در تفسیر، مفسر ورودی فعالانه دارد. 7- جایگاه تدّبر پیش از تفسیر است. 8- تدّبر از تفسیر به رأی متمایز است (همان: 43-44). او معتقد است جایگاه تدّبر، پیش از تفسیر و پس از ترجمه است؛ ازاین رو، پیش از ورود به تدّبر، لازم است روخوانی، روان خوانی، تجوید و معنا و مفاهیم و ترجمه فراگرفته شود (همان: 44).
ب) احمدرضا اخوت در هیچ یک از آثار مکتوب خود، به صراحت به تفاوت تدبر با سایر فعالیت های قرآنی نمی پردازد و در حقیقت هیچ مرز روشنی را بین تدبر در قرآن، تفسیر قرآن و سایر فعالیت های قرآنی تبیین نمی کند. شفاف ترین تفاوتی که اومیان «تدبر» با سایر فعالیت های قرآنی ذکر کرده، آن است که تدبر را مرتبه ای برتر در طول انس، تفکر و تعقل در قرآن می داند. تا جایی که به نظر می رسد ایشان اساساً دغدغه ای برای متمایز کردن تدبر از تفسیر و تحقیق و تأویل و ... ندارد. این درحالی
ص: 201
است که وی در گفت وگویی با نگارنده پیرامون تدبر در قرآن، قدری روشن تر این تفاوت را ذکر کرده است.
ایشان معتقد است تدبر رفتاری در ساختار وجودی انسان است درحالی که تفسیر یک موضوع خارج از وجود انسان و مرتبط با متن است. بدین ترتیب فرآیند تدبر می تواند نسبت به موضوعات مختلفی فعال شود چرا که این فرآیند از درون وجود انسان آغاز می شود و موضوع توجه آن می تواند از آیات طبیعت و موضوعات گوناگون تا یک متن یا هر چیز دیگری باشد. ایشان تفسیر قرآن را صرفاً بسط معانی و پرده برداری از متن قرآن می دانند درحالی که متناسب با تعریفی که پیش ازاین از تدبر ارائه شد، اگر موضوع تدبر، قرآن باشد، آنگاه «تدبر در قرآن» به معنی استفاده از معانی فهمیده شده از متن قرآن و سپس برنامه ریزی برای عمل به آن هاست. (مصاحبه با اخوت: 1399). احمدرضا اخوت می گوید: "تفسیر مربوط به انسان نیست، مربوط به متن است. شما در ساختار وجودی [ انسان ]چیزی به نام تفسیر ندارید ولی چیزی به نام تدبر دارید. اصلاً ببینید تدبر مثل تفکر است مثل تقواست، تفسیر مثل یک عملیاتی است در بیرون. این ها در ساختار وجودی انسان نیست. در ساختار وجودی فکر است، علم است؛ در ساختار وجودی انسان شکر است، ایمان است، ذکر است...[ تدبر]واژه ایست منتسب به انسان و درواقع در ساحت توجه نفسانی اوست. به دلیلِ «ت» در تدبر، مثل تقوا مثل تذکر، این ها واژه هایی هستند که می نشینند روی توجه. خب پس وسط هستند، یعنی این طرفشان ادراک است، آن طرفشان عمل... اصلاً ربطی به تفسیر ندارد، شما بگو تدبر درآیات، در خلقت، در خورشید، شما نمی توانید بگویید تفسیر خورشید که، ولی می توانید بگویید تدبر؛ مثل تفکر در خورشید. یعنی این منتسب به نفس انسان است، ویژگی نفس انسان است اصلاً کاری به متنندارد"(همان) با این حساب به نظر می رسد ایشان تدبر را فعالیتی عمیق تر، اصولی تر و در مرحله پس از تفسیر می داند. چراکه وقتی «تفسیر» را صرفاً پردهبرداری از الفاظ دانسته اما «تدبر» را استفاده از معانی الفاظ در جهت کشف عاقبت مطلوب قرآن و
ص: 202
سپس تنظیم برنامه های شخصی برای رسیدن به آن عاقبت بدانیم، لاجرم «تفسیر» مقدمه ای برای «تدبر» معنا شده است.
ج) لسانی فشارکی در بیان تفاوت تدبر و تفسیر می نویسد: "اغلب تصور می شود کسی که خود عالم و مفسر نیست، تنها از مجرای تفاسیر و با واسطه مفسران می تواند با معانی قرآن مرتبط شود. به خاطر همین تصور نادرست، کمتر کسی جرئت می کند خود مستقیم از آیات قرآن برداشت کند و در آن ها تدبر نماید؛ حتی فرهیختگان و دانشجویان ما نیز اغلب بر همین باورند"(لسانی فشارکی، 1397: 13) وی سپس عبارات امام خمینی در کتاب آداب الصلوه را که به توضیح تفاوت تدبر با تفسیر به رأی پرداخته و پیش تر در همین نوشتار نقل شده است، ذکر کرده و می نویسد: "همچنان که ملاحظه می شود، حضرت امام میان تفسیر و تدبر تفکیک کرده و چندین بار خاطرنشان می کنند که نباید میان این دو خلط کرد. تفسیر شاخه ای از علوم اسلامی است که تعریف و ویژگی های خاص خود را دارد، و تنها کسی حق دارد با عنوان «مفسر» به تفسیر قرآن بپردازد که شرایط و مقدمات لازم را داشته باشد و به علوم خاصی - که برخی آن ها را تا بیست علم برشمرده اند - مجهز باشد. پرواضح است که اگر کسی بدون داشتن مقدمات لازم درصدد تفسیر قرآن برآید، دچار تفسیر به رأی خواهد شد. اما تدبر و تفکر درآیات قرآن، واجب و وظیفه همگانی است که قرآن کریم به آن فراخوان عمومی داده است و همگان نه تنها حق دارند، بلکه باید، درآیات الهی تأمل و تدبر نمایند و از آن ها به همان گونه که حضرت امام، بر آن تصریح و تأکید کرده اند. نکته و درس بگیرند و «استفاده» کنند."(لسانی فشارکی، 1397: 14).هرچند مرز میان تدبر و تفسیر در بیان برخی جریان ها روشن تر و شفاف تر و در بیان برخی دیگر مجمل و کمرنگ است، اما آنچه واضح است آن است که هر سه جریان تدبری، تدبر را فعالیتی متفاوت از تفسیر می دانند.
ص: 203
قرآن کریم یکی از عناصر مهم و مؤثر در اندیشه و هویت دینی است که مسلمین در طول قرون گذشته نسبت به آن توجه لازم را نشان نداده بودند و همین مهجوریت سبب شد که جریان های بازگشت به قرآن و قرآن محوری در صده های اخیر در جهان اسلام شکل گیرد. اما در مواجهه با قرآن نیز رفتارهای گوناگونی تعریف می شود. از قرائت و حفظ و روخوانی آن تا بررسی معانی و ورود به ساحت فهم و ادراک تا طراحی برنامه های عملی بر اساس قرآن و عمل به فرمان ها این کتاب الهی. در طول تاریخ، اندیشمندان و جریان های اسلامی گوناگون، هرکدام برخوردی خاص با قرآن کریم به عنوان عنصری در اندیشه و هویت دینی داشته اند. صرف نظر از کسانی که از این عنصر حیاتی غفلت ورزیده اند، در میان علاقه مندان به قرآن نیز سبک های رفتاری گوناگونی مشاهده می شود. عده ای تمرکز اصلی را بر تلاوت، حفظ و زمزمه الفاظ شریف این کتاب قرار داده اند، عده ای در پی نگارش تفاسیر گوناگون و شرح معانی آن برای مردم رفته اند و عده ای دیگر دغدغه عملی کردن دستورات الهی در این کتاب را داشتند. در این میان یکی از عناصر مشترک فکری میان جریان های تدبری معاصر در ایران، اولویت قرار دادن «تدبر» در تعامل با کلام الهی است. هر سه جریان تدبری معتقدند «تدبر در قرآن» اصلی ترین و مهم ترین وظیفه مسلمین در قبال قرآن کریم است و سایر رفتارها و تعاملات مسلمین با این کتاب شریف باید یا بر مبنای تدبر باشد و یا به قصد تحقق باکیفیت تر تدبر صورت گیرد. آنان بر این اساس راه بهره گیری صحیح از قرآن کریم و به تبع آن شناخت حقیقت دین را «تدبر در قرآن» دانسته و آن را شاه کلید حل مشکلات جوامع اسلامی می دانند.
الف) علی صبوحی از شاگردان برجسته محمدحسین الهی زاده در مقام بررسی جایگاه تدبر در میان وظایف ما نسبت به قرآن، مهم ترین وظایفی که قرآن کریم در قبال مواجهه با خود، گاه به تصریح و گاه به اشاره، برای مخاطبین خود برشمرده است
ص: 204
را در سه عنوان «مقام انس»، «مقام فهم» و «مقام عمل» دسته بندی می کند (صبوحی طسوجی، 1397: 70) ایشان در تبیین مقام «انس» با استناد به آیات قرآن فعالیت هایی همچون «استماع و انصات»، «قرائت»، «ترتیل» و «تلاوت» را از جمله فعالیت های مرتبط با انس قرآن می داند که توسط قرآن کریم به آن ها توصیه شده است(همان).
صبوحی مقام «فهم» قرآن را به دو زیرمجموعه اصلی «مقام فهم ظاهری قرآن» و «مقام فهم باطنی قرآن» تقسیم می کند. وی آنگاه برخی از وظایف ما در مقام فهم قرآن کریم را که مستقیماً بر عهده خود ما است به فهم ظاهر قرآن کریم منتهی می داند و سایر وظایف در این حوزه را مستقیماً متوجه مخاطبان قرآن ندانسته بلکه آن ها را متوجه افراد تعیین شده ای از جانب خدای متعال می داند که نقش آن ها پرده برداری از ظاهر قرآن و کشف و بیان معنای باطنی است (همان: 74). وی سپس «تدبر» و «تفکر» را از اقسام «فهم ظاهری» قرآن معرفی می نماید (همان). صبوحی سومین وظیفه ما نسبت به قرآن یعنی مقام «عمل» را در یک طیف به هم پیوسته قابل بررسی می داند؛ طیفی که از «تذکر» آغاز و به «تمسک» ختم می شود. شروع عمل به قرآن کریم، قبول و ایمان درونی (عمل جوانحی) و تداوم آن تجلی این ایمان در رفتار بیرونی (عمل جوارحی) است (همان: 79). او مقام «عمل» را به مرحله «تذکر»، «ایمان» و «تمسک» تقسیم می کند و با استناد به برخی آیات قرآن معنای این سه مرحله را شرح می دهد.
علی صبوحی آنگاه به تشریح رابطه «تدبر در قرآن» با هر یک از سه وظیفه فوق پرداخته است. او در بیان رابطه «مقام انس» و «تدبر در قرآن کریم»، قرائت قرآن را محور وظایف ما در مقام انس با قرآن کریم نشان می دهد و «استماع و انصات» را فرعبر «قرائت»، و «ترتیل» و «تلاوت» را از اقسام آن معرفی می کند. ایشان با این توجه، روایت امیر مؤمنان (ألا لا خیر فی قراءة لیس فیها تدبر) را معیاری برای تعیین رابطه مقام انس و «تدبر در قرآن کریم» دانسته و «تدبر در قران کریم» را مکمل «قرائت» و
ص: 205
همه وظایف دیگری که به منظور انس با قرآن انجام می شود، معرفی می کند. او معتقد است همه مراحل انس با قرآن، مقدمه و زمینه «تدبر» در آن است و باید با «تدبر در قرآن» همراه شود؛ زیرا در غیر این صورت، خیری ندارد (صبوحی طسوجی، 1397: 83).
صبوحی در تبیین رابطه «مقام فهم» و «تدبر در قرآن کریم»، با توجه به معنای تدبر در قرآن کریم، آن را راهکار فهم ظاهر قرآن کریم و یکی از عناوین وظایف ما در مقام فهم معرفی می کند. آنگاه در تبیین رابطه این وظیفه در کنار عناوین دیگری تحت عنوان «تفکر» در مقام فهم ظاهری و «تبیین» و «تفسیر» در مقام فهم باطنی می نویسد: "دستیابی به نتیجه در مقام «تدبر در قرآن» نیز نیازمند فرایندی به نام «تفکر» است؛ قرآن کریم به اندازه کافی قرائن لفظی برای فهم هماهنگ ظاهر خود در نظر گرفته است. کسی که در مقام «تدبر در قرآن»، یعنی دریافت پی درپی الفاظ و آیات قرآن کریم است، به ابزاری برای تحلیل قرائن موجود و مبتنی کردن فهم آن بر مقدمات عقلی و منطقی نیاز دارد؛ «تفکر» همان ابزاری است که با به کارگیری قوه عاقله در بررسی مقدمات، هماهنگی مطلوب و مراد آیات را نمایان می سازد. «تبیین» و «تفسیر» هر دو در مقام فهم باطنی قرآن کریم هستند؛ فهم باطنی قرآن کریم هرچند با فهم ظاهری آن متفاوت است؛ اما یقیناً مبتنی بر فهم ظاهری است؛ ازاین رو، «تدبر» به عنوان راهکار فهم ظاهر قرآن کریم، پایه و مقدمه «تبیین» و «تفسیر» به شمار می رود."(صبوحی طسوجی، 1397: 84).
او با استناد به قطعه ای از حدیث غدیر (فوالله... لا یوضح لکم تفسیره إلا الذی أنا آخذ بیده)، «تدبر» را به منظور فهم ظاهر قرآن و راهکار توصیه شده به عموم مخاطبان قرآن می داند که زمینه را برای بهره مندی از «تبیین» و «تفسیر» معصومانه قرآن فراهم می آورد."(همان) صبوحی در تبیین رابطه «مقام عمل» و «تدبر در قرآن کریم»، مقام عمل به قرآن را دارای طیفی به هم پیوسته از اعمال جوانحی و جوارحی در قبال قرآن
ص: 206
دانسته و با اشاره به آیه 29 سوره ص، نخستین گام این طیف، یعنی «تذکر» را نتیجه تحقق «تدبر در قرآن کریم» معرفی کرده و می نویسد: "البته در کنار «تدبر در قرآن کریم»، شرط تحقق این نتیجه، حضور «لبّ» است. «لبّ» در لغت به معنای عقل خالص، سالم و بی شائبه ای است که جایگاه آن قلب هر انسان است آیه 24 سوره محمد (ص) نیز به این حقیقت، یعنی لزوم سلامت قلب در کنار «تدبر در قرآن کریم»، اشاره کرده است. رابطه مستقیم «تذکر» و «تدبر»، رابطه «ایمان» و «تمسک» با «تدبر» را نیز روشن می کند. این دو عنوان، هر دو در راستای «تذکر» قرار دارند و نسبت مستقیم «تذکر» با «تدبر»، رابطه تبعی آن ها را به دنبال دارد. «تدبر»، مقدمه «تذکر» و در پی آن «ایمان» و درنهایت، «تمسک» به قرآن کریم در مقام عمل جوارحی است."(صبوحی طسوجی،1397: 85).
ب) از منظر احمدرضا اخوت، تدبر جایگاهی بسیار بنیادین و اساسی در زندگی انسان دارد و اساساً حرکت صحیح انسان در جهان آفرینش به سمت هدفی که خداوند برای او ترسیم کرده است را وابسته به استفاده صحیح از قوه تدبر می داند. او معتقد است خداوند در مسیر تکامل انسان، نعمت ها و توانهای بیشماری را به او عنایت کرده، که می تواند با استفاده از این امکانات به «عند ملیک مقتدر» راه یابد. از جمله مهم ترین آن ها، امکاناتی است که توان مدیریت و بهرهبری سایر امکانات را برای او فراهم می کند. کنترل قوا و مدیریت آن، بر اساس خواست و رضایت الهی و عاقبتی که او برای انسان تشخیص داده است، در تعاملی همه جانبه بین همه عناصر وجودی انسان حاصل می شود. به چنین مدیریتی «تدبر» گفته می شود. که نتیجه قطعی آن «تقوا» است (اخوت، 1389: 13).
احمدرضا اخوت در توضیح روش های مطالعه قرآن با توجه به ادراک و عمل، از چهار مرتبه توجه و ادراک آیات و سوره های قرآن نام می برد که به نظر می رسد این چهارمرتبه، یکی از دیگری عمیق تر دقیق تر و بااهمیت تر است. این مراتب عبارت اند
ص: 207
از: 1. انس با آیات و سوره ها 2. تفکر در سوره ها، آیات و واژه های قرآن 3. تعقل در واژه ها، آیات و سوره ها 4. تدبر در واژه ها، آیات و سوره ها (اخوت، 1389: 64-68). وی در توضیح «تدبر در واژه ها، آیات و سوره ها» ضمن یادآوری مفهوم تدبر، به معنای توجه به عاقبت چیزی، تدبر در قرآن را به معنای توجه به عاقبت در نظر گرفته شده برای کلمات، آیات و مضامین سوره معرفی می کند و می نویسد: "در یک کلام مختصر، تدبر در قرآن به معنای این است که انسان عاقبت کلام وحی را متناسب با ظرف خود متوجه شده و در راستای آن عاقبت قرار گیرد. مهم است که انسان بداند خداوند از او چه خواسته است. لذا در این بررسی لازم است عاقبتی که خداوند برای بنده در نظر گرفته است را متوجه شود. حال ممکن است عاقبت مضمون و غرض کل سوره یا آیه ای خاص و یا یک کلمه باشد. برای این منظور جریان افق دید و برنامه ریزی برای عمل و اصلاح نیز در ساحت تدبر وارد می شود."(همان: 67). وی معتقد است در تدبر علاوه بر اینکه فرد به گزاره هایی حقیقی دست می یابد، چاره اندیشی و تدبیر نیز در او فعال شده و برای آن گزاره های حقیقی، درصدد یافتن مصداق های واقعی برآمده و برای عملی کردن خواست خدا که در قالب غرض سوره به آن می رسد مترصد برنامه و برنامه ریزی است. (همان: 68).
ج) حسین مرادی زنجانی در کتاب «روش ها و شیوه های تدبر در قرآن کریم» با توجه به اسلوب «أفلا...؛ أفلم...» که در سه مورد از چهار آیه تدبر، در قرآن کریم استفاده شده است، معتقد است که این اسلوب بیانگر این حقیقت است که تدبر کردن در قرآن یک اصل در ارتباط با قرآن است و تدبر نکردن، درواقع مخالف اصل است. یعنی روند طبیعی و اصیل در ارتباط با قرآن، این است که ما باید همواره در حال تدبر در قرآن باشیم (مرادی زنجانی، 1398: 33).
در آثار لسانی فشارکی و مرادی زنجانی ازآنجایی که تعریف روشنی از «تدبر در قرآن» ارائه نمی شود، جایگاه این فعالیت نسبت به سایر فعالیت های قرآنی نیز
ص: 208
به روشنی تبیین نمی گردد. اما آنچه روشن و مسلم است، آن است که ازنظر این اساتید، ازآنجاکه تدبر در قرآن فعالیتی مرتبط با حیطه فهم قرآن و مقدمه ای برای عمل به آن است، نسبت به هر نوع مواجهه دیگری با این کتاب الهی، مقدم خواهد بود و ارزش بیشتری دارد(حبیبی، 1399: 216).
یکی از مباحث مطرح در حوزه تاریخ قرآن آن است که آیا چینش آیات در سوره ها و چینش سوره ها در قرآن کریم بر اساس رأی و نظر پیامبر و مطابق دستور او و در زمان حیات وی صورت گرفته است یا اینکه پس از وفات ایشان و به دست صحابه چیدمان آیات و سوره ها تنظیم شده است؟ اقوال گوناگونی پیرامون این موضوع از سوی دانشمندان علوم قرآنی صادرشده است که طیف گسترده ای را شامل شده و می توان آن ها را در سه دسته تقسیم کرد. دسته اول دیدگاهی که معتقد است هنگام رحلت پیامبر قرآن هنوز به صورت یک کتاب کامل درنیامده و تدوین نشده بود و جمع و تدوین قرآن پس از وفات آن حضرت صورت گرفته است. در زمان پیامبر آیات به صورت پراکنده بر روی الواح و چوب و سنگ نوشته شده بود و امکان جمع آوری نداشته است و پس از وفات ایشان این آیات پراکنده که هرکدام نزد خانواده ای از مسلمین بوده، جمع آوری شده است (عزه دروزه، 1391: 10). دسته دوم دیدگاهی است که معتقد است آیات داخل هر سوره به دستور پیغمبر چیده شده است اما چیدمان سور در قرآن پس از وفات پیامبر و توسط صحابه صورت گرفته است. دسته سوم دیدگاهی است که جمع و تدوین قرآن را به زمان حیات پیامبر منتسب کرده و معتقد است چیدمان آیات در داخل سوره ها و چیدمان سوره ها در کلقرآن به دستور خداوند و توسط پیامبر به همین شکل امروزی صورت گرفته است (همان: 29).
ص: 209
هرکدام از اندیشمندان سه دسته فوق برای دیدگاه خود مستنداتی روایی ارائه می کنند. هرچند برخی از این مستندات از قوت لازم برخوردار نبوده و برخی دیگر نیز الزاماً مؤیّد دیدگاه مدعی نیست (رک: عزه دروزه: 1391). نکته قابل توجه آن است که همه جریان های تدبری چینش آیات در سوره ها را توقیفی و از سوی خداوند متعال می دانند و حتی فراتر از آن، اغلب آن ها در دسته سوم از سه دسته فوق قرارگرفته و قائل به آن هستند که هم چینش آیات در سوره ها و هم چینش سوره ها در مصحف شریف توقیفی بوده و به دستور رسول اکرم صورت گرفته است. هرچند این ادعا در برخی آثار اساتید این سه جریان به وضوح طرح نشده اما از بررسی مجموعه آثار و اقوال اساتید این سه جریان به وضوح روشن خواهد شد که اساساً توقیفی بودن چینش آیات در هر سوره بنیان اصلی روش های تدبری و کشف انسجام و غرضی واحد برای سوره است. همچنین توقیفی بودن چینش سور در مصحف شریف نیز دست مایه برخی از این اساتید برای کشف انسجامی بزرگ تر در کل قرآن شده است.
الف) محمدحسین الهی زاده در توضیح یکی از مبانی خود، جمع قرآن را در زمان پیامبر دانسته و برای اثبات این موضوع 6 دلیل قرآنی، 11 دلیل روایی و یک دلیل عقلی ذکر کرده و سپس دیدگاه دانشمندان را در این خصوص آورده است. (الهی زاده، 394 ب: 52). علی صبوحی نیز دو مبنای مهم را زیربنای «تدبر در قرآن کریم» می داند؛ اول، امکان فهم همگانی و بی واسطه و دوم، وجود نظم و انسجام الهی نسبت به الفاظ، آیات و سوره های قرآن کریم. او معتقد است که هر دو مبنای مورداشاره، از مبانی تفسیر مصطلح نیز هست؛ ازاین رو، برخی از تفاسیر به بررسی و اثبات آن پرداخته و درصدد دفاع از آن برآمده اند (صبوحی طسوجی، 1397: 134). ایشان دراثبات مبنای انسجام سخن در قرآن کریم، قرآن کریم را در تمام لایه های خود توقیفی می داند، و با ارائه دلایل قرآنی، روایی، عقلی و سیره متشرعه به اثبات توقیفی بودن
ص: 210
قرآن در تمام لایه ها پرداخته و رابطه این موضوع با انسجام قرآن را مطرح می کند، و از این دریچه انسجام سخن در قرآن کریم را اثبات می نماید. (همان: 181).
ب) احمدرضا اخوت نیز به وضوح به توقیفی بودن چینش آیات در سوره ها اعتقاد دارد. او معتقد است برای تدبر در سوره لازم است با بررسی کلمات، آیات و موضوعات سوره، غرض سوره مشخص شود. غرض سوره همان هدایتی است که خداوند از ناحیه آن سوره برای ما اراده کرده است (اخوت، بی تا: 91). اساساً روش تدبری ارائه شده توسط وی و نوع نگاهی که او به قرآن کریم و ساختار آن دارد همچون سایر اساتید جریان های تدبری مبتنی بر این فرض است که چینش آیات در سوره ها به اراده خداوند و به دست پیامبر صورت گرفته است. هرچند او در هیچ یک از آثار خود به صراحت به این مبنا نپرداخته است. گفتنی است نگارنده نشانه روشنی از اعتقاد او به توقیفی بودن چینش سوره ها در قرآن کریم نیافت. فلذا نمی توان اخوت را با قاطعیت در زمره دسته سوم از دیدگاه های فوق الذکر طبقه بندی کرد.
ج) لسانی فشارکی نیز همچون اخوت در هیچ یک از آثار تدبری خود به طور صریح اعتقاد خود را پیرامون توقیفی بودن چینش آیات و سوره ها ابراز نکرده است. هرچند با مرور روش های ارائه شده توسط وی در کتاب های «روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم» و «سوره شناسی»، به وضوح روشن خواهد شد که اساساً مبنای این روش ها اعتقاد به توقیفی بودن قرآن کریم حداقل در لایه چینش آیات است. بااین وجود مرادی زنجانی در پاسخ به این سؤال که آیا از منظر شما چینش آیات و سوره ها توقیفی بوده و به دست پیامبر صورت گرفته است؟ گفت: "بله؛ اساساً اگر این ها را نداشته باشیم اصلاً چیزی نداریم؛ باور کنید. به قول مرحوم سیوطی اکثر لطائف القرآن فی ترتیب الآیه و السور؛ یعنی آگه مثلاً شما از این یک آیه مثلاً یک نکته می گیرید، صد تا نکته را از ترتیب این آیه با آیه دیگر می توانی بگیری. بله؛ اساساً اگر کسی تکلیفش را اینجا مشخص نکند دیگر وای به حال او..." (مصاحبه با
ص: 211
مرادی زنجانی، 1399). از مجموع نکات ارائه شده در آثار و اقوال اساتید جریان های تدبری می توان با قاطعیت اعلام کرد که هر سه جریان چینش آیات در سوره ها را توقیفی و به دستور خداوند می دانند. علاوه بر این چینش سوره ها در مصحف شریف نیز به اعتقاد الهی زاده و لسانی توقیفی است اما دیدگاه اخوت در این حوزه هنوز برای نگارنده شفاف نشده است.
اعتقاد به توقیفی بودن چینش آیات در هر سوره منجر به ایجاد نگاه ساختاری به سوره های قرآن کریم می گردد. چنان که ذکر شد، نظریه تناسب آیات هر سوره همچون سایر مباحث قرآنی با مخالفت ها و موافقت های بسیاری روبرو شده و جنجال های فراوانی را برانگیخته است؛ آن چنان که برخی مقتضای اعجاز قرآن را ازهم گسیختگی آیات آن دانسته و برخی وحدت و یکپارچگی منطقی و ادبی سوره های قرآن کریم را معجزه همه معجزه های دیگر شمرده اند. آنچه در این مجال موردنظر است چیزی فراتر از تناسب و ارتباط آیات است و آن وحدت غرض است. «وحدت هدف سوره» به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسش مهم است که: آیا مجموع آیات سامان یافته در یک سوره، هدف خاص و معینی را دنبال می کند و یا هر سوره مشتمل بر آیاتی است که هرچند در بین برخی از آن ها تناسب وجود دارد؛ اما درمجموع درس های پراکنده ای را تشکیل می دهند که چه بسا تناسب شایان توجهی میان آن ها نباشد؟ اگر هر سوره دارای غرض واحدی است، ارتباط آیاتی که مضامین گوناگونی دارد چگونه است؟ از دیرباز هر محققی که از دریچه تناسب آیات به سوره های قرآن نگریسته و ارتباط آن ها را درمجموع سوره درک کرده است با شور وشعف بسیاری از اهمیت والای این علم سخن گفته است. از متأخرین نیز علامه طباطبایی بر این نکته اصرار دارد که هر سوره تنها مجموعه ای از آیات پراکنده و
ص: 212
بی ارتباط نیست، بلکه وحدتی فراگیر بر هر سوره حاکم است که پیوستگی آیات را می رساند. ایشان در مقدمه هر سوره، فشرده ای از مطالب گسترده آن را آورده و اهداف و غرض اصلی سوره را برشمرده است و بسیاری از برداشت های تفسیری خود را بر پایه غرض اصلی سوره بناکرده است (خامه گر، 1381: 208-209). جریان های تدبری ایران معاصر نیز بر اساس همان اعتقاد به توقیفی بودن چینش آیات در هر سوره و پیرو دیدگاه علامه طباطبایی، همگی معتقد به وجود غرضی واحد برای هر سوره هستند. غرضی که اجزاء مختلف سوره در قالب یک ساختار منسجم، مخاطب خود را به سوی آن هدایت می کند.
الف) الهی زاده تدبر در قرآن را از جنس تفهم متن دانسته و در این فرآیند تفهم، 5 نوع فهم متن را کاربردی معرفی می کند: 1- فهم سباقی: فهم معنایی است که از لفظ و عبارت و آیه به دست می آید و نص یا ظاهر است. 2- فهم سیاقی: فهم معنایی است که از ارتباط میان جملات دارای سیاق واحد به دست می آید. 3- فهم قیاسی: فهمی است که از تناسبات، تقابلات، اشتراکات، تناسبات آوایی و نیز توجه به صدر و ذیل متن و ما بین دسته ها و سیاق ها به دست می آید. 4- فهم مجموعی: فهم مجموعی پیوستگی ادبی، لفظی و موضوعی درون و میان آیات سوره است. این نوع فهم در تفهم متن نقش بسزایی دارد. 5- فهم هدایتی: نگاه نتیجهیاب از سیر مشترکات و نکات کانونی کل متن است. قلمرو این فهم نیز همه متن است و تأثیرگذاری هدایتی بر بینش و انگیزش و روش دارد (الهی زاده، 1394 ب: 88). علی صبوحی می نویسد: "ریشه لغوی و ساختار لفظی «تدبر» ایجاب می کند که آن را «اثرپذیری از چینش حکیمانه (تدبیر)» بدانیم. «تدبیر» کلام به معنای پشت سر هم قرار دادن حکیمانه الفاظ و جملات و ایجاد انسجام بین آن ها به هدفی خاص است؛پس اثرپذیری از آن، یعنی «تدبر»، دریافت پی درپی الفاظ و جملات برای دستیابی به هدف از انسجام موردنظر است."(صبوحی طسوجی، 1397: 40).
ص: 213
ب) احمدرضا اخوت نیز غرض سوره را از مهم ترین پیام های سوره در تدبر می داند که باید به آن توجه شود لذا معتقد است در تدبر نوعی کل نگری نسبت به سوره نیز وجود دارد (اخوت، بی تا: 68). او معتقد است تدبر در قرآن به این معناست که فرد به صورت حقیقی به غرض نزول کلمات، آیات و سوره ها احاطه یافته، آن را در معرض توجه قرار داده و همه افعال خود را در راستای آن، جهت دهد (همان: 81). از منظر اخوت عاقبتی که در ساختار قرآن به دنبال توجه به آن هستیم، غرض نامیده می شود (همان).
ج) لسانی فشارکی نیز رسیدن به غرض سوره را یکی از بخش های مهم در سوره شناسی می داند؛ در فضای مطالعات سوره شناختی موردنظر او، پژوهشگر و محقق، با قرآن به عنوان یک کتاب چند صدصفحه ای با تقسیم های قالبی نه محتوایی اجزاء و احزاب و اعشار و اخماس، مواجه نمی شود، بلکه قرآن کریم برای او مجموعه ای است متشکل از 114 سوره کوچک و بزرگ و 555 زیر سوره یا واحد موضوعی یا رکوع، که سوره به سوره و واحد به واحد بررسی و مطالعه و تدبر و استفاده می شوند؛ جایگاه و اهداف و مقاصد هریک از سوره های قرآن کریم بازشناخته می شود؛ محور یا محورهای موضوعی هر سوره کشف و بررسی و فعال می شود و ویژگی های یکایک سوره ها خودنمایی می کنند (مرادی زنجانی، 1398: 157). لسانی فشارکی به جزءهای مفهومی کوچک تر از سوره نیز اعتقاد دارد. ایشان رکوعات قرآنی را سورهگونه هایی می نامد که می تواند یک جزء معنایی مستقل به حساب آید و در حد و اندازه یک سوره قابلیت مفهومیابی از آن وجود داشته باشد.
حجیت ظواهر الفاظ قرآن و اعتبار آنان در مقام فهم معنا از مباحثی است که از گذشته های دور مورد مناقشه اصولیون و اخباریون بوده است. برخی اعتقاد به عدم حجیت ظواهر قرآن را به اخباریان نسبت داده اند. هرچند آیت الله معرفت این نسبت
ص: 214
را نسبتی ناروا می داند (معرفت، 1377، ج 1:89). درهرحال یکی از اقسام اندیشه هایی که عموم مردم را از ارتباط مستقیم با قرآن منع کرده است، اندیشه ای است که ظواهر الفاظ قرآن را دارای حجیت ندانسته و بر این ادعای خود دلایلی اقامه کرده است. برخی از این دلایل بی اساس عبارت اند از: اختصاص فهم قرآن به مخاطبان آن (یعنی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام)؛ اشتمال قرآن بر مطالبی دشوار که افکار صاحب نظران از رسیدن به ژرفای آن ناتوان است؛ نهی از تمسک به آیات متشابه که شامل ظواهر هم می شود؛ زیرا احتمال خلاف ظاهر هم وجود دارد؛ نهی از تفسیر به رأی که شامل اسناد لفظ به ظاهرش نیز می شود؛ وجود علم اجمالی به تخصیص، تقید یا مجاز، در اکثر ظواهر قرآن؛ امکان تحریف قرآن هرچند به تغییر یک حرف از جای خودش باشد (معرفت، 1377، ج 1: 96). در پاسخ به این ادله مطالب قابل توجهی ارائه شده است که از حوصله این نوشتار خارج است. آنچه در اینجا حائز اهمیت است، آن است که همه جریان های تدبری نه تنها ظواهر قرآن را دارای حجیت و اعتبار می دانند بلکه تقید زیادی به حرکت در چارچوب ظواهر الفاظ داشته و در مقام فهم و تدبر از انتساب امور عقلی، فلسفی و کلامی صرف به قرآن کریم که مستند به ظواهر قرآنی نباشد پرهیز می کنند.
الف) محمدحسین الهی زاده می نویسد: "تدبر کاری لفظی و بر پایه استنادات لفظی استوار است، نه استدلال های عقلی، اگر در تدبر از منبع عقل و استدلال های عقلی بهره ببریم، به ناچار به عرصه تفسیر عقلی آمده و از تدبر دورافتاده ایم. این گفته نه به این معناست که آنچه در تدبر به دست می آوریم، مستدل نبوده و دلیل عقلی بردرستی آن نیست، بلکه آنچه در تدبر به دست می آید به ظاهر الفاظ قرآن مستند است و از حیطه ظاهر بیرون نیست؛ ازاین رو، نیازی به استدلال عقلی نیست، چون ظاهر الفاظ حجت و برای همه فهمیدنی است. بدین سان، رویکرد اصلی در تدبر، ظاهر الفاظ قرآن کریم است و البته آنچه از ظواهر به دست می آید، همگی مستدل بوده و بر پایه دلیل عقلی، حجیت دارد."(الهی زاده، 1394 ب: 83).
ص: 215
ب) اخوت در کتاب مقدمات تدبر در قرآن هفت روش تدبر را معرفی می کند. او توضیح می دهد که این روش ها بر اساس قالب و ظواهر کلمات، آیات و سوره های قرآن شکل گرفته و مبتنی بر روش ها و مهارت های تفکر و تعقل هستند (اخوت، بی تا:89). او لازمه تفکر و تدبر در قرآن را نظر و عبور در چارچوب ظاهر آن دانسته و معتقد است برداشت های عمیق نیز باید از دقت در ظاهر حاصل شود و مؤید بیشتری برای آن باشد (همان: 88). اخوت می نویسد: "برداشت از قرآن برای تدبر و تفکر نه تنها آزاد، بلکه ضروری است به شرط اینکه: الف) با ظاهر قرآن همخوانی داشته باشد؛ یعنی: از معنای ظاهری کلمات در عرف عرب صدر اسلام و قالب ادبی ادبیات عرب دور نباشد. ب) مواردی که مربوط به فهم دلالت های ظاهری کلام است در نظر گرفته شود؛ از قبیل: قواعد منطقی در فهم معانی و ارتباط بین کلمات و آیات، علم و دانش کافی شناخت محکم و متشابه، مطلق و مقید آیات و شناخت فضای نزول و در صورت امکان شأن نزول. ج) از هر ذهنیت خارج از متن پرهیز نموده و جریانات و قضایای مطرح شده را تا آنجایی که می تواند خالی الذهن بررسی کند. د) مفاهیم و نکاتی از قرآن با بخش های دیگر نه تنها تعارض نداشته باشد، بلکه با آن ها تأیید شود."(همان).
ج) حسین مرادی زنجانی در پاسخ به این سؤال که دیدگاه شما در خصوص حجیت ظواهر قرآن چیست؟ ضمن ابراز تأسف از اینکه چنین مطالبی پیرامون کلام الله طرح شده است، گفت: "این بدبختی مسلمانان را نشان می دهد؛ این یک سؤالکاملاً رایج است. از صدر اسلام شروع شده، همچنان ادامه دارد و دارد تشدید می شود. ببینید چقدر انسان باید ناشکر باشد. تازه به اینجا رسیدیم آیا قرآن را می شود فهمید یا نه؟"(مصاحبه با مرادی زنجانی، 1399).
ص: 216
روش تدبر فرآیندی است که مبتنی بر مبانی پیش گفته، دستورالعملی را برای تدبر در قرآن کریم ارائه می دهد. چنان که نشان داده شد، هر سه جریان تدبری، اشتراکات فراوانی در مبانی اندیشه ای خود دارند. بنابراین عجیب نیست که مراحل اصلی و گام های اساسی در فرآیند تدبر هر سه جریان با یکدیگر مشابه باشد. بدین منظور بامطالعه آثار نگارش یافته و نمونه های عملی تدبر در هر یک از سه جریان مذکور، علی رغم وجود برخی اختلافات و تفاوت ها، سه گام اصلی مشترک در روش تدبری آن ها مشاهده می شود.
چنان که در بخش مبانی ذکر شد، بر اساس اعتقاد به توقیفی بودن چینش آیات در هر سوره، هر سه جریان، سوره های قرآن را واحدهایی منسجم و آیات داخل هر سوره را در ارتباطی ساختارمند با یکدیگر می بینند. با این حساب در روش های تدبری آنان آنچه محور اصلی مطالعه قرار می گیرد یک سوره کامل قرآن است. این بدان معناست که واحدهای کوچک تر از یک سوره (مثل دسته آیات مرتبط با یکدیگر، سیاق ها یا رکوعات) و واحدهای بزرگ تر از یک سوره، موضوع اولیه مطالعات تدبری در این جریان ها محسوب نمی شوند؛ بلکه آن واحد معنایی معتبری که همه تناسبات و مفهوم یابی ها در بستر آن صورت می گیرد سوره است. این اصل، البته مانع از آن نیست که با تقسیم سوره ها به واحدهای موضوعی کوچک تر، فهم مجموع سوره را تسهیل نموده و گام به گام به هدف اصلی از مطالعه سوره نزدیکشوند؛ اما همواره سوره جایگاه اصیل تر و ویژه تری دارد (الهی زاده، 1394 ب: 153؛ مرادی زنجانی، 1398: 157؛ اخوت، بی تا: 89).
ص: 217
با توجه به وجود انسجام در میان آیات هر سوره، یکی از مهم ترین مراحل تدبر پس از مطالعه واژگان و مفردات آیات، کشف ارتباط آیات با یکدیگر و جایگاه آن ها در ساختار سوره است. الهی زاده این مرحله را در گام دوم از سه گام روش تدبر خود ذکر کرده و با ابزار فهم سیاقی آن را عملی می کند (الهی زاده، 1394 ب: 88)؛ احمدرضا اخوت این مرحله را با بررسی اعراب سوره و همچنین تصویرسازی کلمات سوره در ارتباط با یکدیگر انجام می دهد (اخوت، بی تا: 91) و لسانی فشارکی نیز یکی از معیارهای تفاوت روش سوره شناسی خود با تفسیر رایج را توجه به همین تناسبات و ارتباطات میان آیات در یک سوره می داند (مرادی زنجانی، 1398: 187).
اگرچه عبارت های «غرض سوره»، «جهت هدایتی» و «محور موضوعی» کاملاً مترادف یکدیگر نیستند اما حوزه معنایی مشترکی دارند. در بررسی روش های هر یک از جریان های تدبری، حرکت به سوی یک نقطه پایانی و متعالی در فهم سوره مشاهده می شود. این نقطه پایانی در بیان الهی زاده و اخوت به «غرض سوره» یا «جهت هدایتی» تعبیر می شود اما در لسان محمدعلی لسانی فشارکی «محور موضوعی» نامیده شده است. محور موضوعی تفاوت ماهوی با غرض سوره دارد؛ اما وجه اشتراک آن ها این است که هر دو به خواننده کمک می کنند تا هدایتی که مقصود خداوند از نزول آن سوره بوده است را دریافت نمایند. به تبع همان نگاه ساختارمند به سوره ها، هر سه جریان قله مراحل فهم و تدبر و یا لااقل یکی از مراحل اساسی و تعیین کننده درروش خود را کشف غرض یا محور موضوعی سوره می دانند (الهی زاده، 1394 ب: 88؛ اخوت، بی تا: 91؛ مرادی زنجانی، 1398: 179).
ص: 218
چنان که مشاهده شد، سه جریان موردمطالعه در این پژوهش، که هرکدام اساتید و پژوهشگران متعددی دارند و قرآن آموزان زیادی را به شیوه خاص خود تربیت می کنند، با همه تفاوت ها و اختلافات گوناگون مبنایی و روشی (ن.ک. حبیبی، 1399)، در 8 مبنای اساسی و 3 عنصر مهم در روش تدبر با یکدیگر مشترک هستند. اگر قرار باشد بنا را بر یافتن اختلافات و تفاوت های فکری بگذاریم، شاید بتوان در درون هر جریان نیز، اختلافات قابل توجهی میان اساتید و صاحب نظران آن ها پیدا کرد؛ اما در یک نگاه کلان تر روشن می شود که با وجود این حجم از اشتراکات، می توان همه جریان های تدبری را به مثابه یک جریان قرآنی در مقابل سایر جریان ها در حوزه قرآن پژوهی دانست. جریان های تدبری معاصر با طراحی روش هایی بر اساس مبانی پیش گفته و آموزش گسترده این روش ها به قرآن آموزانی از اقشار و سنین گوناگون و استقبال قابل توجه این اقشار از روش های ارائه شده، در عمل کاربردی بودن مبانی خود را نشان داده اند.
اگرچه زحمات تمامی پژوهشگران علوم قرآنی قابل تقدیر و ارزشمند است اما جریان های تدبری بی آنکه خود را در کنج کتابخانه ها و دانشکده ها محصور نمایند و به تولید یا رد نظریات گوناگون علوم قرآن بپردازند، با مبانی اصیل خود عملاً راه رفع مهجوریت قرآن را به همگان ثابت کرده و بدون نیاز به مجادلات بیهوده، سستی برخی از اندیشه های بی مبنا را به پژوهشگران این عرصه نشان دادند. چه سال هایی که در فضای جامعه اسلامی، فهمیدن قرآن برای عموم مردم جرم انگاشته می شد و خطر سرازیر شدن به قعر جهنم و هم نشینی با خوارج به علاقه مندان فهم قرآن یادآوری می شد! چه سال هایی که هر نوع مراجعه به قرآن را از ترس تفسیر به رأی نهیمی کردند و چه سال های درازی که قرآن را تکه تکه و پاره پاره کرده بودند و بی توجه به ساختارهای بدیع، بلیغ و هنری این کتاب شگفت انگیز، هر آیه ای را مستقل از ساختار قرآنی آن معنا کرده و به جامعه القا نمودند! چه جوانانی که به امید هدایت به
ص: 219
این کتاب عظیم مراجعه کردند اما در حجمه بی امان پیش فرض های بی اساس و روش های بی مبنا، طرفی از این کتاب هدایت نبستند و ناامید و بی حاصل، دوای درد خود را درجایی دیگر کاویدند! وجود جریان های تدبری، سستی و نادرستی اندیشه های بی مبنای گذشته را که عامل مهجوریت قرآن بودند، در عمل اثبات کرد و به نظر می رسد این معجزه بزرگ تدبر در قرآن و هنر فوق العاده جریان های تدبری است که نباید به سادگی از کنار آن عبور کرد.
جریان های تدبری یا شاید به عبارت بهتر، «جریان تدبر در قرآن» که به نوعی مولود تلاش های علامه طباطبایی و تفسیر گران سنگ المیزان است، همان راه اصیلی است که قرآن کریم و اهل بیت (علیهم السلام) پیش پای مردم گشوده اند تا با حضور قرآن در متن زندگی خود همواره راه را از بی راهه تشخیص داده و گرفتار برداشت های ساختگی از اسلام نگردند. اشتراکات جریان های تدبری نشان می دهد که حقیقتی زنده به نام «تدبر در قرآن» وجود دارد. حقیقتی که پژوهشگران مختلف از مبادی مختلف را به نقاط مشترکی رسانده است. بنابراین توجه به این نقاط مشترک و تقویت این مبانی و بازنگری در نقاط اختلافی بر اساس این مبانی مشترک، می تواند پرده از آن حقیقت اصیل برداشته و «تدبر در قرآن» را آن گونه که مقصود خداوند است به جامعه معرفی کند.
نقاط مشترک جریان های تدبری می تواند همه آن ها را ذیل یک پرچم و با هدف بازگرداندن قرآن به متن زندگی عموم مردم کنار یکدیگر گردآورد. بدین منظور می توان شورا، مجمع و یا اتحادیه ای تأسیس کرد که اساتید و چهره های برجسته هرجریان در آن حضور داشته باشند و فعالیت های مشترکی را همچون نمونه های زیر طراحی و اجرا کنند. طبیعتاً تأسیس چنین اتحادیه یا مجمعی به معنای نادیده گرفتن تفاوت ها نیست. بلکه شروعی بر یک اقدام هماهنگ بر اساس اشتراکات است:
ص: 220
1- نشستن های علمی نقد و بررسی
در این نشست ها ضمن تأکید بر عناصر مشترک در مبانی و روش ها و تثبیت این اشتراکات، موارد اختلافی به بحث گذاشته شده و مورد نقد و بررسی مستقیم صاحب نظران هر جریان قرار می گیرد. ازآنجایی که نقطه شروع حرکت، مبانی مشترک جریان ها خواهد بود، مباحث اختلافی به خوبی امکان جمع بندی و رسیدن به اشتراک را دارند.
2- تقسیم وظایف برای ترویج مبانی مشترک
چنان که در بخش جمع بندی ذکر شد، حرف های مهمی در مبانی مشترک جریان های تدبری وجود دارد. حرف هایی که سال ها نقل محافل علوم قرآنی بوده است. یکی از اقدامات اتحادیه جریان های تدبری می تواند برنامه ریزی و تقسیم کار برای ترویج این مبانی مشترک در میان اقشار گوناگون مردم باشد. هم اکنون این کار بدون هماهنگی میان سه جریان و به صورت پراکنده در حال انجام است؛ اما بدیهی است که یک برنامه منظم و حساب شده می توان از ظرفیت هر سه جریان برای گسترش این مبانی در سطح کشور و فراتر از آن در سطح جهان مؤثر باشد. این برنامه مشترک به دلیل برخورداری از ظرفیت های هر سه جریان می تواند رسانه ای بزرگ برای تثبیت مبانی تدبری در میان جوامع مسلمان باشد. اتفاقی که به خودی خود استقبال مسلمانان از روش های تدبر را بیشتر و بیشتر خواهد کرد.
3- ایجاد تحول در دروس حوزوی و دانشگاهی
یکی دیگر از ثمرات گردآمدن جریان های تدبری در کنار یکدیگر آن است که اراده واحدی برای تحول در دروس حوزوی و دانشگاهی مرتبط باقرآن کریم، شکل می گیرد. اساتید جریان های تدبری در محیط های گوناگون حوزوی و دانشگاهی فعالیت می کنند. هم اساتید مطرح علوم قرآنی و هم اساتید مطرح حوزوی در میان آنان به چشم می خورد. از طرفی درد مشترک
ص: 221
همه آنان کتاب های تکراری و قدیمی در حوزه مطالعات قرآنی است که هنوز هم اندیشه هایی بی پایه را در اذهان دانشجویان و طلاب حک می کند. روشن است که ایجاد تحول در نظام آموزشی حوزه و دانشگاه کار ساده ای نیست و هر یک از این اساتید به تنهایی از پس آن بر نخواهند آمد؛ این در حالی است که تشکیل یک اتحادیه از جریان های تدبری با حضور شخصیت های علمی وزین خود، می تواند پشتوانه خوبی برای ایجاد تحولی بنیادین در نظام آموزشی علوم قرآن و حدیث باشد.
1. اخوت، احمدرضا؛ جمعی از مؤلفان (بی تا)، مقدمات تدبر در قرآن، چاپ داخلی (غیررسمی)، تهران: مدرسه دانشجویی قرآن و عترت.
2. اخوت، احمدرضا؛ قاسمی، مریم (1389)، تدبر؛ چیستی، چرایی، چگونگی، چاپ اول، قم: کتاب فردا.
3. الهی زاده، محمدحسین (1394)، تدّبر در قرآن (از سوره ناس تا سوره نبأ)، چاپ چهارم، مشهد: موسسه تدبر در قرآن و سیره.
4. الهی زاده، محمدحسین (1394)، درس نامه تدبر ترتیبی قرآن (مبادی، مبانی و روش)، چاپ اول، مشهد: موسسه تدبر در قرآن و سیره.
5. برقی، احمد بن محمد بن خالد (1371)، المحاسن، به تصحیح جلالالدین محدث، قم: دار الکتب الإسلامیة.
6. حبیبی، علی (1399)، جریان شناسی تدبر در قرآن در ایران پس از انقلاب اسلامی، استاد راهنما: علیرضا فخاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه علامه طباطبایی.
7. حر عاملی، محمد بن حسن (1409 ق)، وسائل الشیعة، به تصحیح مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام.
ص: 222
8. خامه گر، محمد (1381)، «درآمدی بر تفسیر ساختاری قرآن»، پژوهش های قرآنی، دوره 8، شماره 29، 208-271.
9. خسروپناه، عبدالحسین (1389)، جریان شناسی فکری ایران معاصر، چاپ دوم، قم: مؤسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی.
10. خمینی، روح الله الموسوی (1370)، آداب الصلوه، چاپ چهاردهم، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
11. صبوحی طسوجی، علی (1397)، آشنایی با دانش تدبر در قرآن کریم، چاپ اول، قم: موسسه تدبر در کلام وحی.
12. صفایی حائری، علی (1395)، روش برداشت از قرآن، چاپ نهم، قم: لیله القدر.
13. عزه دروزه، محمد (1391)، تاریخ قرآن، ترجمه محمدعلی لسانی فشارکی، چاپ اول، قم: انتشارات زیّنی.
14. لسانی فشارکی، محمدعلی (1391)، روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم، چاپ اول، قم: بوستان کتاب.
15. ، روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم، چاپ ششم، قم: بوستان کتاب.
16. مرادی زنجانی، حسین (1398)، روش ها و شیوه های تدبر در قرآن، چاپ اول، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
17. معرفت، هادی (1377)، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد: الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه.
18. مصاحبه با احمدرضا اخوت، تهران، 10/03/1399
19. مصاحبه با حسین مرادی زنجانی، تهران، 11/03/1399
20. (1400)، وبسایت موسسه تدبر در قرآن و سیره، mftqs.i
ص: 223
ص: 224
وحیده حمامی(1)
سوره مبارکه الرحمن، با برشماری آلا و نعمات هدایتی و تکوینی و استناد آن ها به پروردگار رحمان درصدد از بین بردن غفلت مخاطبان خود برآمده و به همین منظور از فنای ما سوی الله و بقای وجه پروردگار سبحان خبر داده است. برخی از مکذبان از جن و انس، دچار غفلت شده اند و همین غفلت موجب تکذیب عملی قیامت و ظهور جرم و خطا میان آنان شده است. تکذیب راهی برای بی مبالاتی وعدم التزام عملی به خداوند شده است. اینان از اصل عنایات و الطاف خداوند غافل اند یا اگر متوجه آن هستند، از منشأ آن یعنی ذات پاک خدای رحمان غفلت دارند. خداوند با اشاره به هماهنگی درکل عالم و هدفمندی و تکامل نظام آفرینش مخاطبان را متوجه قدرت و علم و حکمت خود می کند و به گونه ای خاص برهان نظم در موارد جزئی و کلی عالم را بیان می کند. از طرف دیگر بابیان معلول بودن جهان، فاعل بودن خود را ثابت می کند و از طریق برهان علیت وجود خدا را ثابت می کند. از راه دلیل عقلی و تذکر فطری انسان، سعی می کند خداشناسی فطری را به انسان متذکر شود. بدین ترتیب خداوند با کمک برهان
ص: 225
فطری، برهان نظم، برهان علیت، وجود خدا را ثابت می کند . با تدبر در سوره الرحمن می توان شیوه های اثبات وجود خدا را در موارد ذیل برشمارد:توجه دادن به نعمت های بزرگ خلقت ، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، مسائل رفاهی انسان، توجه به نشانه های خداوند در آسمان و زمین، توجه به نعمت دنیوی و اخروی، سرنوشت مجرمان و مجازات دردناک آنان، توجه به نعمت های بهشتی اعم از باغ ها، چشمه ها، میوه ها، همسران زیبا و انواع لباس ها و جایگاه خاص بهشتیان. خداوند نسبت به هدایت انسان عنایات خاصی دارند و از طریق برشماری نعمت ها به انسان متذکر می شوند، جمیع مخلوقات به ذات پاک او نیازمندند و همه چیز جز وجود او فناپذیرند. از طرف دیگر به انسان یادآوری می کند بساط دنیا جمع خواهد شد و در روز قیامت به حساب جن و انس رسیدگی خواهد شد. اما افرادی که با غفلت از وجود خدا و آمدن معاد به تکذیب خدا روی آورند، در جهنم جاودان اند اما متقین از نعم الهی در بهشت برخوردارند.
کلیدواژه: تدبر- نعمت- خداوند- برهان- انسان- الرحمن
اثبات وجود خدا با تدبر در سوره الرحمن از طریق برهان های فلسفی: 1- برهان فطرت2-برهان علیت 3- برهان نظم می باشد:
اثبات وجود خدا امری است که توسط فلاسفه و علما و حکما به روش های مختلف عقلی و روایی و شهودی و فلسفی و منطقی صورت گرفته است. در ابتدا
ص: 226
نظر برخی علما در این زمینه ارائه می گردد و سپس برهان فطرت در سوره الرحمان بیان می گردد.
1) تقریر ملاصدرا : وجود واجب تعالی امری فطری است، زیرا انسان هنگام مواجهه در شرایط هولناک به طبیعت فطری خود به خدا توکل کرده و از روی غریزه به مسبب الاسباب و آنکه دشواری ها را آسان می کند، روی می آورد؛ هرچند ممکن است به این گرایش فطری خود بی توجه باشد و این بر وجود حکایت دارد(ملاصدرا،1365: 23).
2) تقریر علامه طباطبایی: گفته است انسان به هنگامی که از امور مادی ناامید می شود، به خدا پناه می برد؛ این پدیده حتی در افراد بی اعتقاد نیز روی می دهد، البته اگر فطرتشان سرکوب نشده باشد. امیدواری و مفاهیمی مانند آن(نظیر محبت، دشمنی و اراده)، اگر طرف دومی نداشته باشد؛ طلب امید و مفاهیمی مانند آن اتفاق نمی افتد؛ بنابراین انسان علتی برتر از علت های مادی می بیند که رویدادهای مادی در آن تأثیری ندارد و آن همان کمال مطلق و خداست (طباطبایی ،1391.ج7: 272).
3) تقریر امام خمینی ره: ایشان معتقد است عشق به کمال مطلق در انسان وجود دارد و کمال مطلق بی تردید مبدأ هستی است و می بایست معشوق فطرت وجود داشته باشد تا فطرت انسان به آن متوجه شود. از طرفی غیرممکن است که فطرت انسانی در این زمینه خیال کرده باشد و خطا کرده باشد؛ چراکه اولاً خیال، محدود و وجود عاشق، نامحدود است و ثانیاً لازمه وجود است و در آن خطا راه ندارد(امام خمینی: 184)
4) تقریر آیت الله جوادی آملی: دو مفهوم عاشق و معشوق مُتَضایف هستند؛ یعنی تصور یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست و چون انسان(عاشق) وجود دارد، پس ضرورتاً خداوند(معشوق) نیز موجود است. جوادی آملی انسان را در این دنیا تشنه ایبه دنبال حقیقت می بیند و حقیقت را در درون خود می یابد، سپس به اندازه هستی
ص: 227
خود حقیقت را درمی یابد و به حقیقت مطلق که همان خداوند است، علاقه مند می شود.(جوادی آملی،1390: 294-299)
مفسران قرآن کریم در علت و سبب نزول سوره الرحمن می گویند؛ چون قریش نام رحمان را کم شنیده بودند، هنگامی که آیه 60 سوره فرقان:«وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ»، بر پیامبر نازل گردید، قریش گفتند (ما الرّحمن) یعنی این رحمان کیست و چیست؟ خداوند در مقابل این گفتار آنان سوره «الرّحمن» را نازل کرد( بحرانی،1416ق، ج3: 280). و در روایتی دیگر از امام صادق (ع) نقل شده است سوره الرحمن از اول تا آخر آن درباره ما اهل بیت، نازل شده است (همان، ج5: 230) و خداوند خود را با رحمت عامه خود معرفی کردند. بنابراین خداوند خود را با صفت الرحمن (رحمت بی اندازه ) در سوره الرحمن معرفی نموده است و این رحمت عامه شامل مؤمن و کافر در دنیا و آخرت می شود.
ازنظر علامه طباطبایی این سوره با ذکر رحمت عامه برای مؤمن و کافر در دنیا و آخرت شروع شده (الرحمن) و با ثنای خداوند اختتام یافته است (تَبارَک اسْمُ رَبِّک ذِی الْجَلالِ وَالْإِکرامِ) و تنها سوره ای است که در قرآن بعد از بسم الله به اسمی از اسما الله عزوجلاله آغازشده است. و در مجمع البیان از موسی بن جعفر( ع) از پدرانش از پیامبر(ص) فرمودند برای هر چیزی عروسی است و عروس قرآن سوره الرحمن است(المیزان ،همان، ج 19: 94). و این روایت در صورت صحت می تواند اشاره داشته باشد به زیبایی بیان و برهان فطرت در سوره الرحمن تا مخاطب را متوجه خدا کند تابه خداوندایمان بیاورد. بر اساس مصحف موجود این سوره مبارکه الرحمن در جز27، و بر اساس شمارش کوفی 78 آیه دارد و محل نزول در مدینه می باشد و ترتیب نزول 97 می باشد. خداوند در ابتدای سوره الرحمن انسان را مخاطب قرارمی دهد و او را متوجه خویش می کند که الرحمن (خدای بخشنده) قرآن را به انسان
ص: 228
آموزش داد و انسان را خلق کرد و به او بیان آموخت. ازآنجایی که مخاطبان نسبت به وجود واجب تعالی بی توجه هستند خداوند با ذکر نام اعظم خویش و خلقت انسان ،او را متوجه خویش می کند.
توجه دادن مخاطب به نعمت های اولیه همچون نعمت هستی واصل خلقت و آموزش قرآن وبیان، ازاین روست که انسان از این امور مهم غافل است. خود این غفلت موجبات تکذیب خدا و نعمات او را فراهم می کند و نهایتاً باعث عدم التزام وعدم باور او شده است .لذا خداوند در ابتدا به موهبت بزرگ هستی و خلقت انسان و سپس نعمت علم وبیان و قرآن اشاره می کند(خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ) تا او را متوجه خدا کند و این به خداشناسی فطری تاکید می کند. وجود انسان ضرورتاً وجود خدا را اثبات می کند. فقط کافی است انسان به خلقت خود از خاک و نطفه فکر کند تا متذکر نعمت وجود خویش شود و سپس به وجود خالق خویش اذعان کند ، چراکه تصور وجود انسان بدون تصور خدا امکان پذیر نیست و اصل حقیقت فطری وجود انسان، درون خود انسان نهادینه شده است و به اندازه هستی خود، حقیقت مطلق که همان خداست درمی یابد . خلقت انسان در بهترین صورت ممکن بوده است«ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم»(تین،6). سیاق آیات این کلام، اخبار از استناد آلاء هدایتی و تکوینی این عالم به پروردگار رحمان است و این در فضایی است که مخاطبان آن، یا از اصل این عنایات و الطاف غافل اند و یا اگر متوجه آن هستند، از منشأ آن یعنی ذات پاک خدای رحمان غفلت دارند؛ تکرار آیه «فَبِأَی آلَاء رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ» در این کلام نشان می دهد که غفلت مزبور، به سبب فضای تکذیب استناد آلاء به پروردگار رحمان شده است؛ گفتنی است که همین تکذیب خود راهی برای بی مبالاتی و عدم التزام عملی به خدایی بودن این نعمت ها شده که مدنظر کلام دوم است.
ص: 229
این کلام بابیان نعمت های بسیار مهم هدایتی و تکوینی و استناد آن ها به خدای رحمان، ریشه های این غفلت را هدف گرفته و با گوشزد کردن مکرر بی اساس تکذیب در لابه لای ذکر آلاء رحمان آن را تضعیف می کند. این مطلب با واژه «الرحمن» آغازشده است که بر رحمت عامه پروردگار نسبت به جمیع مخلوقات در دنیا و آخرت دلالت دارد الرَّحْمَنُ«1» بعد از ذکر خدای متعالی با این صفت در صدر سوره، در آیات بعد با محوریت همین آیه، به آلاء و نعمت های او اشاره می شود عَلَّمَ الْقُرْآنَ«2» خَلَقَ الْإِنْسَانَ«3» عَلَّمَهُ الْبَیانَ«4» نعماتی که در این آیات مطرح شده، افزون بر اینکه هرکدام به تنهایی موهبت بزرگ الهی است، ضرورت مهمی برای هدایت و دریافت حقایق عالم است؛ ازاین رو، بر سایر مواهب و آلاء خدای رحمان مقدم شده است؛ نسبت سنجی میان آیات این مطلب نشان می دهد که تعلیم قرآن بر دو نعمت دیگر (خلق انسان و تعلیم بیان) اصالت دارد؛ توضیح: نظم طبیعی، مقتضی تقدیم نعمت خلق انسان و تعلیم بیان، بر تعلیم قرآن است، اما این نظم در بیان نعمات رعایت نشده و تعلیم قرآن بر دو نعمت دیگر مقدم شده است و نظم کنونی حاوی این پیام است که تعلیم قرآن کریم، زیربنای خلق انسان است.
محتوای کلی برهان علیت را می توان این گونه بیان کرد:
* جهان معلول است.
* هر معلولی نیازمند علتی است.
* تسلسل در علت ها (ادامه سلسله علت و معلول ها تا بی نهایت) محال است.
ص: 230
پس جهان نیازمند علتی است که معلول نیست. (علت العلل یا علت اولی)( مکارم شیرازی، پیام قرآن، 1386، ج3: 68؛ محمدرضایی، «برهان علیت از دیدگاه امام علی(ع)»85.
1. تقریر علامه طباطبایی: ایشان برهانی ارائه کرده است به صورت زیر تقریر کرده اند:
* وجود هر معلولی نسبت به علت خود، عین وابستگی و ربط است و علت، امر مستقلی است که موجب قوام آن است.
* اگر علت نیز معلول دیگری باشد و آن نیز معلول علتی دیگر، هر یک از آن ها نسبت به علت خود، عین ربط و وابستگی خواهند بود.
* چیزی که عین وابستگی است، جز با وجود مستقل پدید نمی آید.
* پس اگر سلسله علل تا بی نهایت ادامه یابد و به علت مستقل منتهی نشود، هیچ یک از اجزای آن مجموعه تحقق نخواهد یافت.
* بنابراین باید علتی مستقل در رأس این سلسله قرار داشته باشد. ( فاطمه شاکرین و حمیدرضا شاکرین، «برهان علیت و شبهات فلسفه غرب»، ص10و11.
2. تقریر آکوئیناس: تقریر آکوئیناس از این قرار است:
* هر معلولی علتی دارد.
* این علت نیز علتی دارد .
* و همین طور یک سلسله علل داریم که یا باید نامتناهی باشند یا به علت اولی (علتی که خود دارای علت نیست) منتهی شود. آکوئیناس وجود· سلسله نامتناهی علل را محال می شمارد و ازاین رو به علت اولی معتقد می شود که ما او را خدا می نامیم(هیک، فلسفه دین، 1381: 54).
ص: 231
تقریر برهان علیت با تدبر در سوره الرحمن : توجه دادن خداوند به وجود انسان در سوره الرحمن امری واضح است. یعنی انسان باید به خود توجه کند و اذعان کند وجود دارد و به عنوان معلول است از آنجا که هر معلولی علتی دارد پس انسان هم علتی دارد که به علت العلل منتهی می شود و او خداست. یعنی انسان با توجه به وجود خود باید به وجود علت العلل یعنی خدا برسد. البته در سوره الرحمن نعمت های
دنیوی زیادی ازجمله : خلقت آسمان و اجرام آسمانی، زمین و آفرینش گیاهان متعدد، خلقت انسان وجن، آفرینش دریا و خلقت مروارید و مرجان ، حرکت کشتی در دریا و سپس نعمت و حساب وکتاب اخروی اشاره می کند و به توصیف بهشت و جهنم و نعم اخروی می پردازد و از طریق نام بردن نعمت دنیوی و اخروی توجه انسان را جلب می کند به علت العلل که خداست. تا هم بقا خداوند را متذکر شود و هم فنا و نابودی آسمان و زمین و انتقال انسان از دنیا به آخرت.
خداوند در سوره الرحمن، با برشماری نعمت دنیوی انسان را متوجه می کند که هر معلولی (کوه، دریا،گیاهان،آسمان و زمین، حتی خود انسان) علتی دارد و این علت هم علتی دارد و بدین ترتیب یک سلسله علل داریم که یا باید نامتناهی باشند یا به علت اولی (علتی که خود دارای علت نیست) منتهی شود و با توجه به این که وجود سلسله نامتناهی علل را محال میدانیم و ازاین رو به علت اولی معتقد می شویم که ما او را خدا می نامیم. آیات این مطلب به جایگاه دقیق و حساب شده خورشید و ماه اشاره می کند الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ«5» سپس، ذهن مخاطب را از آسمان به زمین آورده و متوجه سجده گیاهان زمین ( اطاعت و انقیاد آن ها) می سازد وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یسْجُدَانِ«6» و در ادامه رفیع قرار دادن آسمان و نهادن میزان را ذکر می کند وَالسَّمَاءَ رفع ها وَوَضَعَ الْمِیزَانَ«7» به فرموده علامه طباطبایی (رحمه الله)، مراد از وضع میزان در اینجا، ظاهراً هر آن چیزی است که سبب تمییز حق از باطل و صدق از کذب وعدل از ظلم و فضیلت از رذیلت است و هر آن چیزی که با آن قدرسنجی می شود، اعم از اینکه عقیده باشد یا قول و یا فعل، که درنتیجه میزان و ترازوی اثقال از مصادیق آن
ص: 232
است که ذکر آن در آیه بعدی، ذکر حکم جزئی بعد از حکم کلّی به حساب می آید أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ«8» بنابراین یکی از نعمت های بزرگی که خدای متعالی آن را در سیاق رفع آسمان و نهادن زمین ذکر کرده، قرار دادن میزان و معیار در نظام تکوین و تشریع عالم است که رعایت این میزان در روابط و معاملات بشری در این نظام هماهنگ، لازم و ضروری است وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَاتُخْسِرُوا الْمِیزَانَ«9» در ادامه آیات، بعد از بیان بلند و رفیع قرار دادن آسمان از پایین نهادن زمین برای زندگی مردم سخن می راند وَالْأَرْضَ وضع ها لِلْأَنَامِ«10» آلاء و نعم مذکور در این مطلب، دارای یک جهت مشترک اصلی است و آن اینکه در اثر حکمت و رحمت خدا در جایگاه مهمی برای تشکیل نظام احسن تکوینی و تشریعی قرار دارد. به دیگر بیان، همان طور که تعلیم قرآن، مبنای خلق انسان است، وضع میزان هم مبنای خلق جهان است.
· «خدای رحمان برپاکننده نظام احسن تکوینی بر مبنای نظام احسن تشریعی»
در این آیات، جلوه های زیبایی از نعمت های خدای رحمان در زمین، ذکرشده فِیهَا فَاکهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکمَامِ«11» وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیحَانُ«12» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«13» سپس به آفرینش انسان از گل خشکیده و آفرینش جن از شعله ای از آتش اشاره می شود خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کالْفَخَّارِ«14» وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ«15» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«16» و بعد از آن ربوبیت الهی در امر دو مشرق و دو مغرب را ذکر می شود رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ«17» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«18» و در ادامه، حکمت و قدرتی را که در آفرینش دو دریا با دو طبع متفاوت بکار رفته،· بیان می دارد، زیرا این دو با وجود تلاقی مستمر، بر یکدیگر غالب نگشته و اثر نمی گذارد مَرَجَ الْبَحْرَینِ یلْتَقِیانِ«19» بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یبْغِیانِ«20» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«21» و از فوائدشان لؤلؤ و مرجانی است که از دل آن ها بیرون می آید
ص: 233
یخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ«22» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«23» و درنهایت آخرین مورد از مظاهر آلاء پروردگار که در این مطلب به آن اشاره می شود، کشتی های کوه مانندی است که بر روی دریاها روان اند و مملوک او هستند وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کالْأَعْلَامِ«24» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«25» آنچه از تدبر در این نعمات به دست می آید این است که رحمانیت خدای متعالی در دقت و نظم و حکمت این نعمت ها جلوه کرده و منشأ منفعت ها شده است. در این مطلب نیز، یک جهت اصلی بین نعم مذکور به نظر می رسد و آن اینکه با توجه به کیفیت آفرینش و دقت و نظمی که در آن ها به کاررفته و منفعت هایی که دارند، بر قدرت و رحمت پروردگار دلالت می کنند.
* «خدای رحمان، خالق و مالک و مدبر آلاء مشهود در نظام حکیمانه و منسجم جهان هستی»
* غرض از بیان آلاء و نعمت های متنوع و گوناگون، با این معنی تمام است که سرمنشأ تمامی آن ها خدای رحمان است. ذات پاکی که همه آلاء مذکور بسته به اوست و با فنای قطعی آن ها فانی نخواهد شد؛ کلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ«26» وَیبْقَی وَجْهُ رَبِّک ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکرَامِ«27» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«28» خدایی که دست نیاز همه به سوی اوست و هرروز در شأنی از عنایت و افاضه است یسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ«29» فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ«30»
الف) تعریف نظم
نظم در برابر آشفتگی و هرج و مرج به کار می رود، به باور آیه الله جعفرسبحانی، مقصود از آن گردآمدن اجزای متفاوت با کمیت و کیفیت خاصی در
ص: 234
یک مجموعه است به گونه ای که همکاری و هماهنگی آن ها وصول به هدف معین را در پی داشته باشد(سبحانی،1387: 73-76 )
ب) تقریر برهان نظم
پس از تعریف نظم، برهان نظم قابل طرح است. این برهان به صورت های گوناگونی بیان می شود که همه آن ها ساختار مشترک زیر را دارند:
الف: جهان منظم است یا در جهان پدیده های منظم وجود دارد.
ب: هر نظمی از ناظمی حکیم و باشعور ناشی می شود.
نتیجه : جهان براثر طرح پدید آمده است(جعفر سبحانی،همان).
1) تقریر ابن رشد : ابن رشد به طرح تقریری ویژه از برهان نظم با عنوان «دلیل عنایت» پرداخته است که به عقیده وی مضمون آن برگرفته از تعالیم قرآن است. این برهان مبتنی بر دو مقدمه است: 1. همه موجودات جهان با هستی انسان سازگارند و اجزاء گوناگون طبیعت از آسمان و زمین و اعضای بدن در خدمت نوع بشرند. 2. این گونه سازگاری نمی تواند ناشی از اتفاق باشد، بلکه از جانب فاعلی است که آن را اراده و تقدیر کرده است. ویژگی برهان ابن رشد تأکید او بر اصل غایت یا هدف دار بودن است که در کلیت آن با مفهوم نظم پیوندی نزدیک دارد(دایره المعارف بزرگ اسلامی).
2) تقریر آیه الله جوادی آملی: عبدالله جوادی آملی نظم را به سه دسته تقسیم می کند: نظم ارتباط دهنده علت فاعلی با معلول. نظم ارتباط دهنده علت غایی با معلول نظم ارتباط دهنده معلول واجزای داخلی(جوادی آملی، 1388: 25).
ص: 235
علت فاعلی جهان، خداوند کریم درسوره الرحمن با عنوان(الرحمن) درآیه اول خود را معرفی کرده است. تا انسان را به هدایت و ایمان به خودش دعوت کند. او با به چالش کشیدن افکار مکذبان و منکران او را متوجه نظم بین خودش وجهان می کند در بیان ارتباط علت غایی بامعلول باید گفت بقای وجه الله امری است که به مکذبان تاکید می کند چرا که انسان خاکی از این جهان به جهان دیگر انتقال می بابد وهمه هستی ازبین می رود وخلقتی دیگر پیدا می کند.
برای توضیح نظم ارتباط دهنده معلول واجزای داخلی یکشی انسان باید دقت کند درنحوه خلقت خویش .خلقت آسمان وزمین .ونعمت هایی که درجهان وجود دارد ودرهمه آن ها حکمت وقدرت وجود دارد. بنابراین درسوره الرحمن خداوند خودش را با صفت ثبوتیه الرحمان تعریف می کنند. و با توجه دادن اووارتباط بین خدا ودنیا، خدا وجهان آخرت ،رب بودن خود را متذکر می شود. ودرپایان سوره جلال واکرام خودرا متذکر می شود. جهت مشترک مطالب این کلام، برشماری آلاء و استناد آنها به خدای رحمان است. در مطلب نخست، تعلیم قرآن به عنوان زیربنای خلق انسان در مطلب دوم، برپایی نظام احسن و دقیق تکوینی، به عنوان نظام احسن تشریعی؛ و در مطلب سوم، حکمت و نظم مشهود در نعمات، به خدای رحمان استناد داده شده است. از سوی دیگر، تکرار آیه شریفه «فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ»، تکذیب استناد آلاء به خدای رحمان را زیر سؤال برده و در نهایت مطلب چهارم، مخاطب را متوجه حیثیت فانی بودن آلاء و نعمات و فناناپذیری پروردگار کرده است. گفتنی است که آلاء و نعم ذکر شده در این سیاق، افزون بر اینکه هر کدام به تنهایی نعمت مهم و ارزشمندی است، بر یک عالم گسترده نظام مند دلالت دارد؛ بدین ترتیب عنوان مناسب با جهت هدایتی این کلام عبارت است از مقابله با تکذیب استناد آلاء هدایتی و تکوینی نظام عالم به پروردگار رحمان. بنابر این، از یک نظر مجموع سوره یک
ص: 236
بخش به هم پیوسته پیرامون نعمت های خداوند منان است، اما از نظر دیگر می توان محتوای آن را به چند بخش تقسیم کرد:
بخش اول که مقدمه و آغاز سوره است، از نعمت های بزرگ خلقت، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، وسائل رفاهی انسان، و غذاهای روحی و جسمی او سخن می گوید.
بخش دوم، توضیحی است بر چگونگی آفرینش انسان و جن.
بخش سوم، بیانگر نشانه ها و آیات خداوند در زمین و آسمان است.
بخش چهارم، از نعمت های دنیوی فراتر رفته، سخن از نعمت های جهان دیگر است که با دقت و ظرافت خاصی ریزه کاری های نعمت های بهشتی-اعم از باغ ها، چشمه ها، میوه ها، همسران زیبا و با وفا، و انواع لباس ها- توضیح داده شده است.
بخش پنجم، این سوره، اشاره کوتاهی به سرنوشت مجرمان و قسمتی از مجازات های دردناک آنان آمده است.گفتنی است؛ از آن جا که اساس سوره بر بیان رحمت الهی است. در این قسمت(مجازات مجرمان) توضیح زیادی داده نشده، اما بر عکس نعمت های بهشتی به صورت مشروح و گسترده آمده است(مکارم شیرازی،1374، ج23: 91- 92). بنابراین خداوند متعال به روش های مختلف عقلی،حسی وبیانی سعی کرده است مخاطبان را متوجه خویش و خلقت انسان و جهان نماید و از طرق مختلف به اثبات وجود خدا می پردازد. تا آنها از تکذیب و غفلت خویش دست برداشته و با تدبر و تعقل، ایمان بیاورند.
تدبر در سوره الرحمن واثبات وجود خدا از طریق برهان های فلسفی نظیر برهان فطرت، برهان علیت، برهان نظم راهی است در جهت توجه و شناخت خداوند وآگاهی از صفاتی همچون قدرت، علم، رازقیت، خلقت. خداوند سوره را با ذکر
ص: 237
الرحمن آغاز کرده است . صفت الرحمن ،رحمت عامه خدا که شامل مؤمن و کافر می گردد را اشاره می نماید که در دنیا و آخرت نمودهای خاص و مختلف به خود گرفته است از طرفی سوره با ثنای خداوند اختتام یافته است. توجه دادن مخاطب به نعمت هستی واصل خلقت، و آموزش قرآن وبیان و...نظم و اعتدال و هماهنگی در جهان آفرینش را گوشزد می کند. از طرفی اخبار ازآلا هدایتی و تکوینی این عالم به پروردگار رحمان است تا مخاطب از غفلت خارج شده و به ریشه و منشأ که ذات پاک خدای رحمان است برسد.
ذکر نعمت های متعدد مثل خلقت انسان ،خلقت آسمان ،زمین ،گیاهان متعدد ،آفرینش دریا و توصیف نعمت های اخروی راهی است برای جلب توجه انسان به علت العلل که خداوند است و از طرفی بقای خداوند را متذکر می شود و انسان پس از انتقال از دنیا به آخرت وارد می شود و وجهی دیگر از نعم الهی را مشاهده می کند. پس خداوند ابتدا خود را با صفت الرحمن معرفی نموده و با اشاره به نعمت های مختلف او را متوجه نظم جهان خلقت می نماید و ارتباط بین خدا انسان ، خدا و دنیا وجهان آخرت رب بودن خود را متذکر می شود. بنابراین خداوند متعال به روش های مختلف عقلی ،حسی وبیانی سعی کرده است مخاطبان را متوجه خویش و خلقت انسان وجهان نماید و از طرق مختلف به اثبات وجود خدا می پردازد. تا آنها از تکذیب و غفلت خویش دست برداشته و با تدبر و تعقل، ایمان بیاورند.
ص: 238
قرآن کریم
1. انواری، محمد جواد(1399)، براهین اثبات باری، دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ 11،
2. بحرانی، سید هاشم(1416ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.
3. جوادی آملی، عبدالله(1390)، تبیین براهین اثبات خدا، قم: نشر اسرا.
4. خمینی، روح الله(1395)، شرح چهل حدیث، تهران: نشرآثار امام خمینی.
5. سبحانی ، جعفر، محمد محمدرضایی(1387)، اندیشه اسلامی، قم: دفتر نشر معارف.
6. شاکرین، فاطمه؛و شاکرین، حمیدرضا(1389)، «برهان علیت و شبهات فلسفه غرب»، پرتال جامع علوم انسانی، قبسات، شماره 55 ، ص 10-11
7. صبوحی طسوجی ،علی(1388)، تدبر در سوره های قرآن کریم، دبیرخانهٔ شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی.
8. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم(1360)، المبدا والمعاد، بی جا.
9. طباطبایی، محمدحسین(1391)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دارالکتب الاسلامیه
10. محمدرضایی، محمد،«1339)، برهان علیت از دیدگاه امام علی(ع)»، دانشگاه تهران
11. مکارم شیرازی، ناصر(1386)، پیام قرآن، قم: مدرسه امام امیرالمؤمنین.
12. (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة.
ص: 239
ص: 240
قرآن کریم نور، جداکننده حق از باطل و هدایت گر انسان به صراط مستقیم است؛ ولی لازمه فهم دقیق و بهره مندی از هدایت قرآن تدبّر در آن است. قرآن خود را کلام یکنواختی معرفی می کند که هیچ گونه اختلافی در آن نیست و هرگونه اختلافی که به نظر رسد به واسطه تدبّر در خود قرآن حل می شود. از همین رو فهم واقعی قرآن فهمی است که به مدد تفسیر آیه با استمداد از دیگر آیات مرتبط به دست می آید. این که تدبّر چیست و چگونه با تدبّر می توان به فهم قرآن دست یافت مستلزم تحقیق است که این پژوهش بر اساس همین ضرورت با روش توصیفی - تحلیلی در پی پاسخ به این سؤال اصلی است که: مفهوم تدبّر از دیدگاه قرآن و علامه طباطبایی چیست و چگونه با تدبّر می توان به فهم قرآن دست یافت؟ تدبّر به معنای اندیشیدن در ورای ظواهر است تا چهره باطن امور جلوه گر شده و عاقبتش برملا گردد. نتیجه تحقیق نشان داد که اولاً واژه تدبّر، چهار مرتبه در قرآن کریم به کاررفته است. در 3 آیه قرآن مخاطبان خود را با آهنگ و سیاقی توأم با نوعی توبیخ و اعتراض به تدبّر در اعماق و مقاصد پیام خویش دعوت نموده
ص: 241
است(نساء،82؛ مؤمنون، 68؛ محمد،24) و در یک آیه محتوای پرخیر و برکت قرآن را بیان می کند تا به واسطه تدبّر از برکات عظیم آن بهره مند گردند (ص،29). ثانیاً ازنظر علامه طباطبایی برای فهم قرآن به طورکلی سه راه در پیش است: 1) فهم و تفسیر آیه به تنهایی با مقدمات علمی و غیرعلمی که در نزد خودداریم. 2) تفسیر آیه به معونه روایتی که در ذیل آیه از معصوم رسیده است. 3) تفسیر آیه به استمداد از تدبّر و استنطاق معنی آیه از مجموع آیات مربوط و استفاده از روایات معتبر در مورد امکان. علامه طباطبایی طریق سوم را طریق درست می داند چون همان روشی است که پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) در تعلیمات خود بدان اشاره فرموده اند. از رسول خدا (ص) نقل است که فرمود: «إِنَّمَا نَزَلَ کِتَابُ اللهِ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضًا وَلَا یُکَذَّبُ بَعْضُهُ بَعْضًا» و از امیر المومنین (ع) نقل است که فرمود: «... یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْض».
کلمات کلیدی: قرآن؛ تدبّر؛ فهم؛ علامه طباطبایی.
قرآن همان گونه که خود را وصف می کند کتاب هدایت و انسان سازی است. نور، برهان، فرقان و هادی است که انسان ها را به تفکّر و تدبّر در آیاتش فرامی خواند، به همین جهت برای فهم آن نباید نیازمند دیگران باشد. خداوندِ ستوده صفات (فصلت/42) قرآن را بر اساس علم (اعراف/5) با آیات روشن (حج/16) بر بنده خود نازل کرد تا حق را از باطل جدا کند (فرقان/1) و به راهی که از همه راه ها مستقیم تر است هدایت فرماید (اسراء/9)، حال چرا در این کتاب تفکر نمی کنید؟ (نساء/82) پس پیرو آن شوید و پرهیزکاری نمایید (انعام/56). مقصد این کتاب هدایت است (بقره/2)، برای پندپذیری (قمر،17) و وسیله خروج از ظلمات به سوی نور است
ص: 242
(مائده/ 15 -16). کتابی است انسان ساز که مردم را از طبیعت به غیب و از مادیات به معنویات حرکت داده (خمینی، 1389، ج2: 164 و ج7: 204).
قرآن خود را کلام یکنواختی معرفی می کند که هیچ گونه اختلافی در آن نیست و هرگونه اختلافی که به نظر رسد به واسطه تدبّر در خود قرآن حل می شود (نساء/82)؛ درنتیجه فهم واقعی قرآن فهمی است که به مدد تفسیر آیه با استمداد از دیگر آیات مرتبط به دست می آید، چرا که کشف انسجام و هماهنگی و عدم وجود اختلاف نیازمند پیگیری و بررسی آیات در یک سوره و آیات یک سوره با کل قرآن است. از همین رو تلاش برای فهم قرآن همواره از دغدغه های اندیشمندان و متفکّران اسلامی بوده و مفسّران از دیرباز به تدبّر، فهم و تفسیر آیات قرآن پرداخته اند، چرا که پی بردن به الهی بودن قرآن، نیاز به تعمّق و ژرف اندیشی دارد وإلّا در نظر سطحی آیات مرکب از حروف و کلماتی است که عرب به آن ها تکلم می نماید و تفاوتی در نظر سطحی و ابتدایی با کلام بشر ندارد. برای فهم و بهره مندی از هدایت قرآن ضرورت دارد که در آن تدبّر شود. بررسی پیشینه تحقیق نشانگر آن است که در این حوزه تحقیقات قابل توجّهی انجام یافته، ولی با عطف نظر به این که موضوع فهم و تدبیر از دیدگاه خود قرآن بررسی شود و روش تدبّری که علامه طباطبایی در المیزان به کاررفته برده است با ذکر نمونه هایی تبیین گردد، از ویژگی های این تحقیق به شمار می رود که تاکنون کمتر موردتوجه و پژوهش قرارگرفته است. این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی در پی پاسخ به این سؤال اصلی است که: مفهوم تدبّر از دیدگاه قرآن و علامه طباطبایی چیست و چگونه با تدبّر می توان به فهم قرآن دست یافت؟
پیش از ورود به مقوله تدبّر لازم است ابتدا اصطلاحات اصلی مرتبط را که فهم و تدبّر است بررسی نمود.
ص: 243
فهم در لغت به معنای شناختن یا تعقّل است (فراهیدی، 1410ق، ج4: 61). برخی آن را شناختن با قلب معنا کرده اند (ابن منظور، 1414ق، ج12: 460). ماده «فهم» در قرآن تنها یک بار به کاررفته است: «فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ...» (انبیاء/ 79) اهل لغت ماده فهم را برای معانی دانسته و به کار بردن آن را برای ذوات صحیح نمی دانند، مثل: «فَهَمتُ الکلامَ»، ولی «فَهَمتُ الرّجلَ» صحیح نیست (راغب اصفهانی، 1412ق:646؛ قرشی، 1412ق، ج5: 205).
«فهم» در اصطلاح دریافت معانی از راه القای الفاظ و کلمات گوینده بر شنونده و «افهام» ایصال معنا به واسطه کلام بر مخاطب است (سجادی، 1375: 564). فهم نوعی خو گرفتن با شیء است که شناخت قلبی ایجاد می کند و آن تصور عمیق از معنایی است که از الفاظ مخاطب می شنویم و یا از اشارات دریافت می کنیم (زائر، 1997م: 24). عده ای فهم را تصّور معنا از کلمات مخاطب دانسته و برخی فهم را ادراک خفی و دقیق شناخته و نفسِ ادراک را اعم از آن که خفی باشد یا جلیّ، علم خوانده و برای اثبات باور خویش به آیه شریفه «فَفَهَّمْناها سُلَیمانَ...» (انبیاء/79) استناد می کنند (عسکری، 1412ق : 414). در نگاه گروه یادشده موضوع فهم تنها کلام است و فهم درباره غیر کلام به کار نمی رود. ازنظر طباطبایی فهم به معنای آن است که ذهن آدمی در برخورد با خارج به نوعی عکس العمل نشان داده و صورت خارج را در خود نقش کند (طباطبایی، 1390ق. : ج2: 248 و 318 و ج3 :84). به بیان دیگر فهم یکی از انواع ادراک است و مطلق انفعال از خارج، فهم خوانده می شود(1)(طباطبایی، 1390ق، ج2: 248) ازنظر وی فهم یا ناظر به تصورات است یا ناظر به تصدیقات. فهم تصدیقی هم منوط به تحقق فهم تصوّری است و بدون آن تحقق پذیر نیست. وی فهم را نوعی
ص: 244
ادراک و علم، از سنخ حصولی می داند که با درک معنای متن و مقصود مؤلف همراه است (طباطبایی، 1364، ج1: 167و 168).
تدبّر در لغت از ریشه «دُبْر» و «دُبُر» به معنای اندیشیدن در پشت و ماورای امور و در اصطلاح به معنای اندیشیدن در ورای ظواهر است تا چهره باطن امور جلوه گر شده و عاقبتش برملا گردد (فراهیدی، 1410ق، ج8: 33؛ ابن منظور، 1414ق، ج4: 273). تدبّر یعنی ژرف اندیشی و عاقبت اندیشی، اندیشیدن در پشت و ماوراء امور که نتیجه اش کشف حقایقی است که در ابتدای امر و نظر سطحی به چشم نمی آید. تدبّر اندیشیدن در پشت امور است (راغب اصفهانی، 1412ق: 307؛ قرشی، 1412ق، ج2: 327). کاوش در باطن و توجه به نتایج و عواقب امر دو خصوصیت اساسی تدبّر است، ولی تفکّر اعم از بررسی ظواهر و بواطن امور است و اعم از بررسی علل و اسباب امور و نتایج و عاقبت آن، چرا که تفکّر به راهیابی ها و کشف مجهول ها به طور مطلق نظر دارد.
در فرایند تدبّر و فهم قرآن و به طور کلّی فهم هر متنی، عوامل و عناصر متعددی دخالت دارند که زبان شناسان درباره آن ها بحث و گفتگو کرده اند، عناصری مانند: الفاظ متن، مخاطبان نخستین، سیاق عبارت های متن، پیش دانسته ها، علاقه ها و انتظارهای مفسّر، باورها و دیدگاه های فلسفی-کلامی خواننده متن، شأن صدور متن، شرایط تاریخی حاکم بر زمان تدوین متن، شخصیّت فکری مؤلّف، تعلّقات اجتماعی - سیاسی مؤلّف، دغدغه های مؤلّف و... . «رومن یاکوبسن» (1892- 1982) زبان شناس روسی شش عنصر را در هر ارتباط زبانی دخیل می داند: گوینده، شنونده، رسانه، رمزگان، بافت یا زمینه و پیام یا آنچه گوینده در ذهن و ضمیر خود دارد و
ص: 245
قصد دارد آن را به مخاطب منتقل سازد (احمدی، 1370: 65). و به طور خلاصه می توان گفت چهار عامل مؤلّف، مفسّر، متن و زمینه تاریخی از مهم ترین عناصر مؤثر در فرایند تدبّر و فهم به شمار می آید.
از ریشه واژه تدبّر دو عبارت: «یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» و «لِیدَّبَّرُوا آیاتِهِ» در چهار آیه قرآن آمده است (نساء،82 )؛ (مؤمنون،68)؛ (ص،79)؛ (محمد،24).(1) در3 آیه (نساء،82؛ مؤمنون، 68؛ محمد،24) قرآن مخاطبان خود را با آهنگ و سیاقی توأم با نوعی توبیخ و اعتراض، به تدبّر در اعماق و مقاصد پیام خویش دعوت نموده و در یک آیه (ص،79) محتوای پرخیر و برکت قرآن را بیان می کند تا به واسطه تدبّر از برکات عظیم آن بهره مند گردند. از دو آیه (محمد،24 و نساء،82 ) می توان فهمید که قرآن در دلالت خود مستقل است و مانند سایر کلام های معمولی از معنای مراد خود کشف می کند و هرگز در دلالت خود گنگ نیست. دلالت آیه ها بر این که قرآن تدبّر را که خاصیت تفهّم دارد می پذیرد و همچنین با تدبّر، اختلافات آیات را که در نظر سطحی و ابتدائی پیش می آید، حل می کند. اگر آیات در معانی خودشان ظهوری نداشتند، تأمّل و تدبّر در آن ها و همچنین حل اختلافات صوری آن ها به واسطه تأمل و تدبّر معنی نداشت. همچنین می توان فهمید که در قرآن آیه ای که هیچ گونه دسترسی به مراد واقعیش نباشد نداریم و آیات قرآنی یا بلاواسطه محکم اند، مانند خود محکمات و یا باواسطه محکم اند، مانند متشابهات. و اما حروف مقطعه فواتح سور اصلاً مدلول لفظی لغوی ندارند و به این سبب از مقسم محکم و متشابه بیرون اند (طباطبایی، 1388(الف): 55). همچنین کسی که در قرآن تدبّر کند باشعور زنده و قضاوت فطری خود، حکم خواهد کرد که کسی که این سخنان را گفته از کسانی نیست که مرور ایام
ص: 246
و تحول و تکاملی که در موجودات مؤثر است، در او مؤثر باشد، بلکه گوینده آن خدای واحد قهار است. علامه طباطبایی از آیه 82 سوره نساء چند مطلب را استنباط می کند: اول این که قرآن کتابی است که فهم های عادی می توانند آن را بفهمند و به مطالب آن برسند، دوم این که آیات قرآن مفسر یکدیگرند و سوم این که قرآن کتابی است که قابل نسخ و ابطال، یا تکمیل و تهذیب نیست و هیچ حاکمی به هیچ وجه نمی تواند بر آن حکومت کند؛ برای اینکه اگر قرآن قابلیت این گونه چیزها را داشته باشد، ناچار و به حکم ضرورت باید قابل تحول و تغییر باشد، ولی قرآن که دارای اختلاف نیست پس تحول و تغییر در آن راه ندارد و چون قابل تحول و تغییر نیست، نتیجه آن است که قابل نسخ و ابطال و امثال آن نیز نبوده. لازمه مطلب این است که شریعت اسلامی تا روز قیامت ادامه دارد (طباطبایی، 1390ق، ج5: 20 و 21).
علامه طباطبایی از آیه 79 سوره ص نزول دفعی قرآن را نتیجه می گیرد، چون در این آیه قرآن به «انزال» توصیف شده است که به نازل شدن به یک دفعه اشعار دارد، نه به «تنزیل» که به نازل شدن تدریجی دلالت دارد، و تدبّر و تذکر مناسبت دارد که قرآن به طور مجموع اعتبار شود، نه تکه تکه و جداجدا. ایشان از مقابله بین عبارت «لِیدَّبَّرُو» با عبارت «وَ لِیتَذَکرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» استنباط می کند که مراد از ضمیر جمع، عموم مردم است. و معنای آیه این است که: این قرآن کتابی است که ما آن را به سوی تو نازل کردیم، کتابی است که خیرات و برکات بسیار برای عوام و خواص مردم دارد، تا مردم در آن تدبّر نموده به همین وسیله هدایت شوند، و یا آنکه حجت بر آنان تمام، و نیز برای اینکه صاحبان خِرد از راه استحضار حجت های آن و تلقی بیاناتش متذکر گشته و به سوی حق هدایت شوند (طباطبایی، 1390ق،ج17: 197).
علامه طباطبایی در تفسیر آیه (مؤمنون،68) استفهام ابتدای آیه را استفهام انکاری دانسته و الف و لام «القول» را الف و لام عهد و مراد از «قول» را قرآن تلاوت شده بر آنان می داند و معنای کلام را چنین بیان می کند: آیا حق را نفهمیدند و درحالی که بازدارنده داشتند در کتاب تدبّر نکردند تا بفهمند که حق است و درنتیجه ایمان
ص: 247
بیاورند؟ و اینکه فرمود:«اَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ» کلمه «اَمْ» در این آیه و آیه بعدی منقطعه و در معنای اضراب است، معنایش این است که: نه، بلکه این طور نیست. آیا اگر چیزی برای ایشان نازل شود که در زمان پدران ایشان نازل نشده بود به صرف این جهت باید آن را انکار کنند و از آن احتراز جویند؟ نوظهور بودن چیزی هرچند مستلزم باطل بودن آن چیز نیست، و چنین قاعده کلی در بین نداریم که هر چیز بی سابقه ای باطل و غیر حق باشد، لیکن رسالت الهی ازآنجایی که غرضش هدایت است، اگر حق و صحیح باشد باید در حق همه صحیح باشد، پس اگر به سوی بشرهای اولیه رسالتی نیامده باشد، خود دلیل قاطعی است بر اینکه در بشر حاضر هم چنین رسالتی باطل است (طباطبایی، 1390ق: ج15، 45).
ازآنجاکه
قرآن دارای کثرت طولی و باطنی معنا است (طباطبایی،1390ق، ج3، 64 و ج6: 217). و در روایات نیز بدان اشاره شده است:. برای قرآن ظاهری و باطنی است، و برای باطن آن باطن دیگری تا هفت بطن»(1) (ابن أبی جمهور، 1405ق، ج4: 107) پس تدبّر در قرآن ذومراتب است. به استناد حدیثی از امام حسین (ع) برای فهم و تدبّر در قرآن چهار مرتبه می توان ذکر کرد: کتاب خدا بر چهار گونه است: عبارت، اشارت، لطائف، حقایق. مرتبه «عبارات» قرآن برای عموم مردم است. مرتبه «اشارت» قرآن برای خواص است. مرتبه «لطائف» برای اولیای الهی است. مرتبه «حقایق» مختص انبیاء است (مجلسی، 1403ق، ج89، 20). (2) مقصود از «عبارت» همان حد ترجمه است که سهم توده مردم است و مقصود از «اشارت» با قید خواصحد تفسیر را در نظر دارد که در حوزه تخصص مفسران است. مقصود از «لطایف»
ص: 248
نکاتی است فراتر از فهم نوع علمای تفسیر و شرط ولایت را می طلبد. مقصود از «حقایق» مکنونات قرآن است که انبیاء امکان اتصال به آن را دارند، همان گونه که قرآن بدان اشارت دارد (واقعه، 79). از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: تلاوت کننده قرآن محتاج به سه امر است: قلب خاشع، بدن فارق و محل خالی.(1) در تلاوت الفاظ قرآن قید و شرطی نیست و همگان می توانند از آن بهره بگیرند تا آثاری بر آن ها مترتب شود، ولی استفاده از معانی ظاهری و مطالب عمومی و محکمات آن برای کسانی میسّر است که به زبان و ادبیات عرب آشنا باشند، اما استفاده کردن از حقایق، لطایف، اشارت، معارف، متشابهات و بطون قرآن مخصوص کسانی است که دارای سه شرط یادشده در حدیث بوده و قلوب خود را برای تابش انوار کلمات حق تعالی تزکیه کنند (مصطفوی، 1360: 57 و 58).
تدبّر در قرآن دارای دودسته شرایط است: یکی شرایط عام که همه اقشار مردم در حدی که ترجمه و مفهوم آیات را بتوانند دریافت کنند، می توانند در قرآن تدبّر نمایند و دیگر شرایط خاص که لازمه اش داشتن صفات حسنه و فضایلی ویژه است.
با دقت درآیات مربوط به تدبّر در قرآن، می توان دریافت تدبّر در قرآن اختصاص به یک قشر خاصی از مردم ندارد، بلکه همه اقشار مردم در حدی که ترجمه و مفهوم آیات را بتوانند دریافت کنند، می توانند در قرآن تدبّر نمایند؛ کما اینکه برخی آیات قرآن منافقان و مشرکان را هم مورد خطاب قرار داده است. تدبّر در قرآن در هر مرتبه ای که باشد ویژگی هایی دارد که توجه متدبّر به این شرایط و ویژگی های عاممی تواند مؤثر و مفید باشد. اولاً باید توجه داشت که در جریان تدبّر هم فکر و هم دل
ص: 249
هر دو شرکت دارند و ژرفای آیات و نتایج و عواقب آیات بررسی می شود. ثانیاً متدبّر خود را مخاطب آیات قرآن می بیند و درصدد یافتن درمان دردهای فکری و روحی خویش است، به همین جهت با استماع به آیات زمینه سازی لازم را برای فکر و روح فراهم آورده و با دریافت مفهوم آیات و کاوش در عمق آن ها و تفکر و پردازش پیرامون آیات استنتاج نتایجی می کند که درواقع استخراج داروی دردهای خویش است. آنگاه با عمل کردن به این نسخه شفابخش نتیجه حاصل می شود. ثالثاً برای فهم درست قرآن باید نقاب از چهره دل برکشید و حجاب ها را کنار زد آنگاه آیات معنا و مفهوم تازه ای می یابد. آیه 82 سوره اسراء بیانگر این است که قرآن شفا و رحمت برای مؤمنین است، ولی برای ستمگران جز خسران نیست.
علاوه بر شرایط عام تدبّر، شرایط خاصی هم برای تدبّر در قرآن وجود دارد:
1) طهارت روح و تهذیب نفس: بر اساس آیات 77 تا 79 سوره واقعه شرط تماس با حقیقت ملکوتی قرآن، کمال تطهیر روح است که اهل بیت (ع) واجد آن بوده و دیگران به نسبت طهارت روحی که دارند صلاحیت تدبّر را می یابند. امام خمینی (ره) در کتاب شرح دعای سحر درک حقایق قرآن را در گرو طهارت از پلیدی ها و آلودگی ها می داند: «برای قرآن منازل، مراحل، ظواهر و باطن هایی است که پایین ترین مرحله آن در پوسته الفاظ قرار دارد و مراتب دیگر آن برای کسانی است که از پلیدی ها و آلودگی ها پاک گشته اند و به دامن اهل بیت (ع) چنگ زده اند و به دستاویز محکمی که بریده نمی شود متمسک گشته اند تا تأویل و تفسیر آنان بر پایه رأی و از پیش خودساخته نباشد، زیرا تأویل قرآن را جز خدا و پایدار در دانش نمی دانند. جز پاکان از آلودگی های معنوی نمی توانند به بواطن قرآن دست یابند.» (خمینی، 1374: 59).
ص: 250
علامه جعفری ضمن تأکید بر طهارت درونی برای تدبّر و فهم عالی آیات قرآن، اصولی را برای تحصیل معرفت از قرآن ذکر می کند: «اندیشه های ناب و تدبیرهای متکی بر واقعیات، بر حذر بودن از اختلاط آن اندیشه ها با مفاهیم و دریافت های فرهنگ های رسوبی که تجرید ذهن از آن ها نیازمند اراده های قوی است، مطالعه پیرامون موضوع موردنظر، اطلاع از سخنان ائمه درباره آیاتی که موردتوجه اند.» (جعفری، 1378: 2-4). از دیدگاه آیت الله جوادی آملی بهترین راه فهم قرآن، تهذیب نفس از تعلقات غیر خدایی و پرهیز از هرگونه تبهکاری و انجام هر دستوری که وحی الهی صادر نموده هست، زیرا مشاهده جمال نورانی با دیده ضعیف و بسته میسور نخواهد بود (جوادی آملی، 1378، ج1: 20).
2) اخلاص و تقوا: بر اساس آیه 28 سوره حدید، راه دریافت حقایق قرآنی و گشوده شدن درهای هدایت، متوقف بر اخلاص، تقوا و تهذیب است. امام خمینی (ره) دراین باره می گویند: اگر تو را قلبی نورانی به انوار الهی و روحی پرتو یافته از شعاع های روحانی باشد و از نور باطنی که پیشاروی تو درحرکت است بهره مند باشی، سرّ و حقیقت کتاب الهی برای تو کشف می گردد (خمینی، 1374: 56).
3) شرح صدر: بر اساس آیه 125 سوره انعام، راه گشایش درب های تأویل برای انسان و ورود به شهر راسخان در علم، شرح صدر و گشایش سینه برای عمق معانی، بطن آیه، سرّ حقایق و مکنونات است (خمینی، 1374: 37).
4) ایمان و اخلاص: بر اساس آیه 256 سوره بقره انسان در تحصیل معارف و حقایق باید نیت را خالص کند و با تکرار به جایی رسد که اخلاص در قلب جایگزین شود، چراکه اگر اخلاص نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار خواهد بود. با تصرف ابلیس و نفس هیچ معرفتی حاصل نشود و از ساحت قرب الهی انسان دور می شود. بر اساس آیه 159 و 160 سوره صافات پس از تحصیل اخلاص، ممکن است راه به حقیقت پیدا کرد و تنها بندگان مخلص که خلوص از مراتب شرک و خودبینی دارند و قلب را از کثافات پاک کردند، مهیای ذکر خدا و قرائت قرآن شدند.
ص: 251
علامه طباطبایی در حوزه تفسیر، احیاگر روش تفسیری «قرآن به قرآن» است که با اهمیت دادن به تفسیر و احیای سنّت تفسیر قرآن در حوزه ها و عنایت به دیالوگ قرآن با مسائل جدید فردی و اجتماعی و یافتن پاسخ قرآن در باب این مسائل و عنایت به سازگاری دین با عقل و علم نوآوری هایی دارد (طباطبایی، 1388 (ب): ج1: 70). وی قائل است که برای فهم قرآن به طورکلی سه راه در پیش است: 1) فهم و تفسیر آیه به تنهایی با مقدمات علمی و غیرعلمی که در نزد خودداریم. 2) تفسیر آیه به معونه روایتی که در ذیل آیه از معصوم رسیده است. 3) تفسیر آیه به استمداد از تدبّر و استنطاق معنی آیه از مجموع آیات مربوط و استفاده از روایات معتبر در صورت امکان. طریق سوم همان روشی است که پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) در تعلیمات خود بدان اشاره فرموده اند (طباطبایی، 1388 (الف): 77).
علامه طباطبایی در مقدمه تفسیر المیزان با دلایل کافی به اثبات می رساند که روش فهم و تفسیر قرآن منحصراً تفسیر قرآن به قرآن از طریق تدبّر در قرآن است. ایشان همه آیات قرآن را فهم پذیر دانسته و استدلال می کند، اگر استفاده ما از قرآن منوط به بیان پیامبر (ص) باشد و بیان او منوط به استفاده ما از قرآن، در این صورت دور لازم می آید (طباطبایی،1390ق، ج1: 85). علامه عرضه روش در تفسیر آیات قرآن را بیانگر فهم پذیری قرآن می داند. سیره صحابه و مسلمانان در فهم آیات وحی، تنش های ایشان در فهم قرآن، اشتراک زبانی، حکمت خداوند و فصاحت و بلاغت قرآن را از دیگر دلایل فهم پذیری قرآن می داند (طباطبایی،1390ق، ج1: 76). وی قائل است که آیات در دلالت بر معانی خود، مستقلاً و با قطع نظر از روایات، حجّت است (طباطبایی، 1388 (الف): 78) و استقلال قرآن در دلالت بر معانی خود، به «تفسیربه رأی» نمی انجامد (طباطبایی1390ق، ج1: 87). ازنظر ایشان پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع)، عهده دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت بوده اند (طباطبایی، 1388 (الف): 32).
ص: 252
علامه طباطبایی برای کشف مراد آیات قرآن افزون بر اعمال قواعد ادبی، توجه به آیاتِ هم موضوع و تدبّر درآیات را ضروری می داند (طباطبایی، 1390 ق، ج3: 76). درواقع می توان گفت علامه از این طریق با تدبّر درآیات در پی یافتن دلالت استعمالی جدّی مؤلّف است که الفاظ را به کدامین معنا و دلالت به کاربرده است. علامه در تبیین روش فهم قرآن از طریق تفسیر قرآن به قرآن بیان می کند: (1)(طباطبایی، 1390ق، ج1: 11). یعنی باید توضیح معنای هر آیه ای را از آیات قرینه و نظیره آن با تدبّر به دست آوریم. اما ایشان توضیح نداده اند که نظیره یا نظایر یک آیه را چگونه می توان پیدا کرد؟ با دقّت و تتّبع در تفسیر المیزان که عملاً بیان گر این روش است درمی یابیم که ضابطه پیدا کردن نظیره برای هر آیه این است که ببینیم عین کلمات و یا کلمات هم خانواده کلماتی که آن آیه را تشکیل داده اند در کدام آیه یا آیات دیگر به کاررفته رفته اند. آیاتی که کلمات متشکلّه آیه موردنظر ما عیناً در آن ها به کاررفته باشند (در گام اوّل) و آیاتی که کلمات هم خانواده کلمات آیه موردنظر در آن ها به کاررفته باشند (در گام دوّم) نظایر و قرینه های آیه موردنظر هستند. با توجه به این که آیات و سوره های قرآن در مصحف به ترتیب نزول نیست و واحدهای موضوعی آن تفکیک نشده است (به جز سوره هایی که در یک مرحله به صورت کامل نازل شده است) از تقسیم واحدهای موضوعی که از گذشته به «رکوعات»(لسانی فشارکی، 1389: 9). مشهور بوده است برای تشخیص سیاق و تعیین محدوده واحد موضوعی استفاده می شود.
طباطبایی روش فهم و تفسیر آیه که کوچک ترین واحد مفهومی قرآن به شمار می آید را استفاده از نظیره آن آیه با تدّبر معرفی می کند. به همین ترتیب می توان برای فهم و تفسیر یک سوره یا یک رکوع، از نظیره آن سوره و رکوع بهره جست؛ یعنی حرکت از جزء به کل. نظر به پیوند معنایی متن قرآن معیار و کنترل صحت فهم و
ص: 253
تفسیر مستلزم مغایرت نداشتن با مفهوم کلّی قرآن است؛ به این معنا که درستی فهم اجزاء در گرو فهم کل قرآن است که مغایرتی با آن نداشته باشد. همچنین برای فهم و تفسیر کل قرآن باید با مسیر معکوس به واحدهای جزئی قرآن معطوف شد؛ یعنی حرکت از کل به جزء. در فرایند تدبّر و فهم ازنظر علامه می توان گفت: مفسّر پس از مواجهه با آیه یا متن نامفهوم با توجه به ظواهر کلام به معنایابی الفاظ متن و دلالتشان بر معنا می پردازد و برای یافتن دلالت تصورّی، تصدیقی، استعمالی یا جدی الفاظ می کوشد و معانی باطنی را هم به یک رابطه طولی برگردانده و اقدام به نظیره یابی کلمات آیه در کل قرآن و در ادامه به قرینه یابی آیات می پردازد. سپس با ضرب آیه به نظیره و قرینه درصدد یافتن دلالت و مراد مؤلّف است. همچنین با توجه به سیاق و شأن نزول آیات، موضوع اصلی و مرکز معنای متن را یافته و موفق به فهم و کشف اوّلیه مفهوم متن و مراد آیات قرآن می شود. سپس با ارائه شواهد روایی معتبر در تأیید مفهوم کشف شده و مراد آیه، تأکید ورزیده و با استناد به دلایل عقلی و نقلی تفسیرهای مغایر را نقد و فهم کشف شده را اثبات و تفسیر می کند.
با بررسی آیات قرآن می توان دریافت که تدبّر در قرآن فوایدی را در پی دارد:
1) شفا (اسراء،82)، رحمت (یونس،57) و هدایت (نحل،89): اگر رسول خدا (ص) در مقام طبابت روح و فکر بشر و اصلاح اندیشه فاسد و درمان فساد اخلاقی و آلودگی روح ماهر بود، به واسطه تجلی طبابت خداوند و کلام الهی در وجود آن حضرت بود.
2) برکت (ص،29): «برکت» به معنی خیر الهی است و «مبارک» به معنی محل یا چیزی است که برکت خیز است (راغب اصفهانی، 1412ق: 44) و قرآن مبدأ و منشأ خیروبرکت الهی است. برکت های قرآن برای افراد جامعه به سه نوع قابل تقسیم است: برکت های عقیدتی قرآن، برکت های معنوی و اخلاقی قرآن، برکت های اجتماعی
ص: 254
قرآن. از مهم ترین برکات قرآن رشد (جن،1-2)، حکمت (یونس،1)، بصیرت (اسراء، 39)، تثبیت ایمان و ذکر (جاثیه،20) است. «رشد» به معنای عقیده صائب و هماهنگ با واقعیت است در مقابل «غیّ» که به معنای اعتقاد ناسازگار با واقع است. پس در پرتو قرآن و تدبّر در آن می توان از «غیّ» و عقاید توأم با خرافه و جهل فاصله گرفت و به معرفت های روشن و صحیح از واقعیت هستی دست یافت.
«حکمت» در لغت به معنای شناخت صحیح و منطبق با واقع است (راغب اصفهانی، 1412ق : 126). پس انسان با تدبّر در قرآن می تواند به شناخت صحیح نائل شود. «بصیرت» به معنای درک و بینایی قلب است. خداوند تعالی قرآن را اساس و مایه بصیرت برای همه مردم دانسته، نه برای گروهی خاص. پس هر انسان محققی که بخواهد آرایی هماهنگ با حقایق هستی کسب کند، می تواند با تدبّر در قرآن به آن دست آورد. قرآن مایه تثبیت ایمان (نحل،102) است. یکی از مقاصد نزول قرآن تثبیت اعتقاد و باور مؤمنان است. مؤمنانی که به مبدأ، معاد و نبوت باور دارند با تدبّر و تعمّق درآیات باور ثابتشان تقویت گشته و ایمانشان راسخ تر می گردد. قرآن ذکر الله و جلابخش دل ها (انبیاء،50) است. ذکر به معنای حضور یک شیء در نفس و ضد فراموشی و غفلت است. ذکر مربوط به قلب است، یعنی انسانی که همواره با قلب خود در حال توجه به یک موضوع است و از آن غفلت نمی ورزد و ذکر عامل ثبات ایمان و عقیده است. قرآن کتاب ذکر است و برای توجه بخشیدن به انسان ها و نجات آن ها از حالت غفلت آمده است. قرآن ذکر الله هست، یعنی قلب های غفلت زده را متوجه خدا ساخته و تلاوت و تدبّر درآیات آن زنگار خودخواهی را از قلب زدوده و آن را با یاد خدا جلا می بخشد (طباطبایی، 1390ق. : ج8، 175).
3) سیر از موعظه تا نیل به رحمت (یونس،57): ازنظر علامه طباطبایی در آیه 57 سوره یونس چهار مشخصه برای قرآن ذکرشده است که چهار مرحله برای تکامل معنوی انسان ها است. نخست «وعظ»، سپس «شفا»، آنگاه «هدایت» و درنهایت «رحمت». «وعظ» به معنای چیزی است که قلب را نرم ساخته و آماده می سازد تا به
ص: 255
شایستگی ها روی آورده و از ناشایستگی ها روی گرداند. بنابراین هرگونه نصیحت و خیرخواهی موعظه نیست، موعظه علاوه بر دعوت به خیر و صلاح باید دارای کیفیتی باشد که دل ها را جذب خود نموده و آماده پذیرش دعوت نماید. «وعظ» برای هشیاری و آماده سازی انسان های غفلت زده لازم است (نحل،90) و هیچ موعظه ای در صداقت و تأثیر و نفوذ به پای مواعظ خداوند نمی رسد. پس از آماده سازی قلب، قرآن به درمان آن می پردازد. به این ترتیب که قلب را از احساسات و گرایش های پست و شیطانی پالایش نموده تا پس از آن آماده پذیرش علم و اخلاص گردد. بی تردید تا جان آدمی از این آلودگی ها پیراسته نگردد، نمی تواند گامی برای آراستن خود به پاکی ها و شایستگی ها بردارد و اگر قرآن به عنوان نسخه معالجه و درمان به طور دقیق و صحیح به کار گرفته شود، در آن صورت به طورقطع و یقین ریشه همه رذایل از وجود انسان قطع شده و سلامت شخصیت اعتقادی و اخلاقی او به طور کامل تأمین خواهد شد، به گونه ای که دیگر بیمی به بازگشت بیماری نخواهد بود. پس ازآن که نفس انسان از رذایل فکری و روحی تخلیه گشت، آماده هدایت و راه یابی خواهد شد و قرآن انسان را پس از شفا به عقیده درست و اخلاق شایسته و عمل صالح هدایت خواهد کرد. و پس از طی این مراحل انسان ها مشمول رحمت قرآن خواهند گرفت که خود تجلی رحمت خاص الهی در حق مؤمنان است و این رحمت جز همان سعادت حقیقی و پایدار برای پیروان قرآن نیست.
4) شفا امراض قلبی نتیجه تفکّر در قرآن (یونس،57): انسان درآیات قرآن، قصص و حکایات آن باید مقصود و نتیجه انسانیت را که سعادت است به دست آورد و چون سعادت رسیدن به سلامت مطلقه و عالم نور و طریق مستقیم است، انسان باید از قرآن راه های سلامت و معدن نور مطلق و طریق مستقیم را طلب کند و وقتی مقصد را یافت و در راه آن گام برداشت ابواب رحمت الهی بر او گشوده شده و عمر خود را درصدد تحصیل سعادت سپری کند. عمده مقصد، شفای امراض روحانی است.
ص: 256
قرآن برای شفای امراض جسمانی نازل نشده و طبیعت نفوس و قلوب و ارواح هست (خمینی، 1378: 205).
الف) علامه طباطبایی درباره آیه و نشانه دانستن جهان و پدیده های آن توضیح می دهد که خداوند در چندین جا از کلام خود امر به تدبّر در قرآن می کند و این که مردم به مجرد درک سطحی قناعت نکنند. قرآن در بسیاری موارد هر آنچه در عالم هستی است را آیه، علامت و نشانه خداوند معرفی می کند. با کمی تدبّر و تعمّق در معنای «آیه» روشن می شود که آیه و نشانه ازاین جهت آیه و نشانه است که دیگری را نشان دهد نه خود را. بنابراین اگر جهان و پدیده های جهان همه و از هر روی آیات و نشانه های خدا باشند، هیچ استقلال وجودی از خود نخواهند داشت و از هر روی که دیده شوند، جز خدا را نشان نخواهند داد و کسی که به تعلیم و هدایت قرآن با چنین چشمی به چهره جهان و جهانیان نگاه می کند چیزی جز خدا درک نخواهد کرد. این درک به وسیله چشم، گوش و حواس دیگر یا به وسیله خیال یا عقل نیست، زیرا خود این وسیله ها و کارکردشان از آیات و نشانه ها هستند و در این دلالت و هدایت مغفولٌ عنه هستند. بر اساس آیه 105 سوره مائده یگانه شاه راهی که هدایت واقعی و کامل را دربردارد، راه نفس است و خداوند او را موظف می دارد که خود را بشناسد تا از این طریق به شناخت خدا راه یابد. و برنامه این سیر و سلوک، آیات قرآنی بسیاری است که به یاد خدا امر می کند مانند: آیه 152 سوره بقره. و اعمال صالحه ای است که کتاب و سنّت تفضیل داده اند و گفته است: «از پیامبر خود پیروی کنید» (احزاب،21). و چگونه ممکن است اسلام راهی را راه خدا تشخیص دهد و مردم را به پیمودن آن توصیه نکند یا آن را بشناساند، ولی از بیان برنامه آن غفلت کند و حال آنکه خداوند قرآن را بیان روشنی می داند نسبت به هر چیزی که به دین و دنیای مردم ارتباط دارد (نحل،89) (طباطبایی، 1378: 112 و 113).
ص: 257
ب) درباره آیات 1 تا 3 سوره مائده علامه طباطبایی می گوید: با توجه به مطالبی که در بیان آیه آمده و احادیثی که از طرف فریقین در زمینه این دو آیه رسیده است و تاریخ و وضعیت اجتماعی در اواخر عهد رسول خدا (ص) روشن می شود که امر ولایت ایامی چند قبل از روز غدیر نازل شده بود، ولی پیامبر (ص) در اظهار آن از مردم پرهیز می کرد و می ترسید این امر را تلقی به قبول نکنند و یا نسبت به ایشان قصد سوئی کنند و درنتیجه امر دعوت مختل شود تا این که آیه «تبلیغ» (مائده،67) نازل شد. آن وقت دیگر پیامبر (ص) مهلت نداد و بنابراین ممکن است خداوند قسمت معظم سوره را که آیه «اکمال» (مائده،3) در بین آن بوده و همچنین امر ولایت را با این آیه و همه این ها را روز عرفه نازل کرده باشد، ولی پیامبر (ص) بیان ولایت را تا روز غدیر خم به تأخیر انداخته، ولی آیه ولایت را روز عرفه خوانده باشد و این که پاره ای از روایات مشتمل بر این مطلب است که آیه روز غدیر نازل شده، بعید نیست ازاین جهت باشد که پیامبر (ص) این آیه را ازنظر اینکه درشان ولایت نازل شده مقارن با تبلیغ امر ولایت قرائت کرد (طباطبایی، 1390ق: ج5، 195- 197).
ج) شهید مطهری در تفسیر آیه 24 سوره نازعات که در خصوص داستان حضرت موسی (ع) است، در این فراز آیه از زبان فرعون «أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلَی» نکاتی را استنباط می کند: «منم بزرگ ترین ربّ شما» نه این است که موسی (ع) سخن از رب خویش و رب فرعون و از این که باید همه بنده خدا باشیم و بنده غیر خدا نباشیم گفته است. فرعون در مقام مبارزه با این اساسی ترین و جوهری ترین فکر موسی (ع) می خواهد مبارزه کند، یعنی می خواست ضدش را تثبیت کند. اینجا یک نکته اجتماعی بسیار اساسی وجود دارد که مفسران هم چندان به آن توجه نکرده اند. و آن این که آیا مردم مصر اجباراً فرعون را پرستش می کردند و فرعون پرست بودند؟ که این آیه به نقل از فرعون می فرماید: «أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلَی» درحالی که در بعضی آیات دیگر تصریح شده به این که فرعون در گفتگوی با مردم می گوید که موسی (ع) آمده است تا اله من و اله شما را باطل کند. فرعون خودش به آن صورت معبود نبوده که مردمچون یک بت او
ص: 258
را بپرستند و مثلاً برای او نماز بخوانند و قربانی کنند. چگونه است که خود را از سویی رب دانسته و از وی دیگر می گوید موسی (ع) می خواهد اله من و شما را باطل کند؟
در اینجا نکته بسیار جالبی است که می توان از آیات دیگر قرآن استفاده کرد. رب و عبد در اصطلاح قرآن اختصاص به آن رابطه ای ندارد که ما معمولاً آن را پرستش و عبادت می گوییم، بلکه شرک بر دو نوع عبادت و طاعت است. شرک در عبادت همان است که در برابر یک موجود مراسم عبادتی که برای خدا انجام می گیرد انجام شود، ولی شرک طاعت معنایش این است که انسان مطیع محض یک قوه جبار باشد. یک قوه جباره که فرمانروایی خودش را به زور بر مردم تحمیل کند، در اصطلاح قرآن رب است. اطاعت بی چون وچرا همان رب گرفتن است و لذا در قرآن در مورد راهبان و احبار می گوید: مسیحیان و یهودیان علمای خویش را در مقابل خدا ارباب خود قرار دادند (توبه،31)، درحالی که مراسم عبادت را در پیشگاه آن ها اجرا نمی کردند. مسیحیان و یهودیان اطاعت این ها را در مقابل خدا یک امر لازم الاجرا می دانستند، یعنی برایشان یک بت شده بود و هرچه که دستور می دادند بدون چون وچرا اجرا و عمل می کرد. این گونه اطاعت را قرآن اتخاذ رب می نامد. این خدا گرفتن است، همان گونه که اطاعت محض از هوای نفس خدا گرفتن نفس است. بنی اسرائیل به طور مسلم فرعون را پرستش نمی کردند ولی اطاعت جبارانه فرعون بر بنی اسرائیل تحمیل شده بود که این شرک اجتماعی است (مطهری، 1372، ج28: 325- 328).
1. قرآن کتاب هدایت و انسان سازی است که انسان ها را به تفکّر و تدبّر در آیاتش فرامی خواند چون پی بردن به پیام قرآن، نیاز به تعمق و ژرف اندیشی دارد و برای فهم و بهره مندی از هدایت قرآن ضرورت دارد که در آن تدبّر شود. چهار عاملِ ماتن (مؤلّف)، مفسّر، متن و سیاق و زمینه تاریخی از مهم ترین عناصر مؤثّر در فرایند تدبّر
ص: 259
و فهم به شمار می آید. در ارتباط با تدبّر چهار آیه مرتبط آمده است: نساء،82؛ مؤمنون، 68؛ ص،79؛ محمد،24 که انسان ها را به تدبّر در اعماق و مقاصد پیام خویش دعوت نموده تا به واسطه تدبّر از برکات عظیم آن بهره مند گردند.
2. ازآنجاکه قرآن دارای کثرت طولی و باطنی معنا است می توان نتیجه گرفت که تدبّر در قرآن ذومراتب است. مرتبه ای برای همه توده های مردم، مرتبه ای برای خواص مردم از مجتهدان و مفسران، مرتبه ای مختص شاگردان ائمه، علمای ربانی و اولیای الهی و مرتبه ای که مختص معصومین است. همچنین تدبّر در قرآن دارای شرایط عام و خاص است. شرایط عام که همه اقشار مردم در حدی که ترجمه و مفهوم آیات را بتوانند دریافت کنند، می توانند در قرآن تدبّر نمایند و دیگر شرایط خاص که لازمه اش داشتن صفات حسنه و فضایلی ویژه است. تدبّر و فهم قرآن روشمند است. ازنظر علامه طباطبایی روش فهم قرآن منحصراً روش تفسیر قرآن به قرآن از طریق تدبّر در قرآن است. تدبّر در قرآن فوایدی را در پی دارد که مهم ترین آن ها را می توان شفا، رحمت، هدایت و برکت برشمرد.
3. از برسی آرای علامه طباطبایی در مورد روش ایشان برای تدبّر و فهم قرآن می توان نتیجه گرفت که تدبّر و فهم قرآن فرایندی دارد که آن را در روش تفسیر قرآن به قرآن ایشان در المیزان می توان به دست آورد. اولین بخش این فرایند مواجهه مفسّر با آیه و دریافت معنایی ابتدایی از متن از طریق کوشش برای یافتن دلالت تصورّی، تصدیقی، استعمالی یا جدی الفاظ است. در ادامه فرایند مفسر اقدام به نظیره یابی کلمات نموده و با یافتن عین کلمات یا هم خانواده آن ها در کل متن و تدبّر در آن ها برای تأیید یا تصحیح معنای اولیه دریافتی اقدام می کند. سپس مفسر اقدام به قرینه یابی کلمات هم خانواده موردنظر در کل آیات قرآن نموده و سپس با ضرب آیه به نظیره و قرینه درصدد یافتن دلالت و مراد ماتن (مؤلف) قرآن برمی آید. در ادامه با توجه به سیاق و شأن نزول آیات، موضوع اصلی و مرکز معنای متن را کشف و موفق به فهم و کشف اوّلیه مفهوم متن و مراد آیات قرآن می شود و سپس با
ص: 260
ارائه شواهد روایی معتبر در تأیید مفهوم کشف شده و مراد آیه تأکید ورزیده و با استناد به دلایل عقلی و نقلی تفسیرهای مغایر را نقد و موفق به تبیین و تفسیر فهم کشف شده از طریق تدبّر می شود.
1. قرآن کریم.
2. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین (1405ق.)، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، قم: دار سید الشهداء للنشر.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق.)، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
4. احمدی، بابک (1370)، ساختار و تأویل متن، تهران: نشرمرکز.
5. جعفری، محمد تقی (1378)، قرآن در قلمرو معرفت، تهران: پیام آزادی.
6. جوادی آملی، عبدالله (1378)، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم: اسراء.
7. خمینی، روح الله (1378)، آداب الصلاه، چاپ هفتم، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی( س).
8. ________ (1374)، شرح دعای سحر، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی( س).
9. ________ (1389)، صحیفه نور، چاپ پنجم، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق.)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت- دمشق: دار القلم- الدار الشامیه.
11. زائر، عادل عبد الجبار (1997م.)، معجم الفاظ العلم و المعرفه فی اللغه العربیه، بیروت: مکتبه لبنان ناشرون.
ص: 261
12. سجادی، جعفر (1375)، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، تهران: امیر کبیر.
13. طباطبایی، محمدحسین (1364)، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران: صدرا.
14. ________ (1388) (ب)، بررسی های اسلامی، قم: بوستان کتاب.
15. ________ (1378)، شیعه در اسلام، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
16. ------------- (1388) (الف)، قرآن در اسلام، قم: بوستان کتاب.
17. ________ (1390ق.) ، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
18. عسکری، ابوهلال (1412ق. )، الفروق اللغویه، قم: نشر اسلامی.
19. فراهیدی، خلیل بن احمد (1410ق.)، کتاب العین، قم: هجرت.
20. قرشی بنابی، علی اکبر (1412ق.)، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیه
21. لسانی فشارکی، محمد علی (1389)، «روش تحقیق و پژوهش در قرآن کریم»، مجله رشد آموزش قرآن، دوره هفتم، شماره 4، صفحات 1-9.
22. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1403ق.)، بحار الأنوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
23. مطهری، مرتضی (1372)، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، قم: صدرا.
24. منسوب به جعفر بن محمد (ع) (1360)، مصباح الشریعه، ترجمه حسن مصطفوی، تهران: انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.
ص: 262
محسن رفعت(1)
قرآنیان شیعه، جریانی فکری است که با شعار بازگشت به قرآن از جمله جریان های اثرگذار در دوره معاصر است. «شعاریان»، از زیرشاخه های این جریان در تبریز، هم نوا با شعار «حَسبُنَا کِتَابُ الله» باور توانایی استنباط جزئیات و فروع احکام را به متفکران اسلامی نسبت می دهند. آشنایی با این فرقه گمانه نزدیکی یا حتی پیوستگی افکار ایشان با وهابیان اهل تسنّن را نیز تقویت می کند. شاخص قرار دادن روش تفسیری قرآن به قرآن از روش های تفسیری ایشان به شمار می رود، اما همواره در به کارگیری و بهره وری از این روش، دچار تأویلات ناصواب، ناسازواری های تطبیقی و ضعف در استدلال شده اند. پژوهش حاضر این مسئله را در رهیافتی قرآنی و روایی و با روش توصیفی-تحلیلی موردبررسی قرار داده و می کوشد ضمن معرفی کامل این جریان فکری به نقد اندیشه های ایشان بپردازد. یافته ها نشان می دهد این جریان ضمن ایجاد فاصله های معنادار با آموزه های شیعه و غالب
ص: 263
مفسران شیعی با دستاویز قرار دادن آیات قرآن و حتی گاه روایات،اقدام به توجیهاتی می کنند که با پیشبرد دیدگاه های معرفتی خویش سازگار است، ازاین رو به لحاظ مبانی اندیشه با جریان وهابیت تفاوتی ندارند.
کلیدواژه ها: تدبّر، قرآنیان شیعه، جریان فکری شِعار، شعاریان، تأویلات، روایات تفسیری.
از سده چهاردهم نهضت های جدیدی در میان مسلمانان شکل گرفت که خواهان احیای اسلام به مثابه روشی برای زیست و سلوک اجتماعی مسلمانان بودند. این نهضت ها گرایش های مختلفی داشت. برخی خواهان خوانش تاریخی اسلام در عصر نزول قرآن بودند که به سلفی ها شهرت یافتند. بعضی بازسازی دوباره تراث اسلامی را از طریق اجتهاد، راه احیای اسلام می دانستند. گروهی کوشیده اند با محدود کردن انتظار از اسلام، پاسخگویی دین اسلام را در آن حوزه ها کارآمد نشان دهند. در این میان، افرادی بدین نتیجه رسیدند که قرائت مسلمانان از اسلام نیازمند بازنگری است. به عبارت دیگر، از دین خوانشی را عرضه کرده اند که با آنچه به مثابه میراث اسلامی در چهارده سده فراهم شده، تفاوت اساسی دارد (احمدالغزاوی، 2016: 1-4). ایشان که هم در میان شیعه و هم در میان اهل سنّت به پا خاسته اند به قرآنیان نام بردار هستند، قرآنیان شیعی به کسانی اطلاق می شود که از باورهای غالب شیعی فاصله گرفته اند، قرآن را برای مسلمانان بسنده می انگارند و سنت و حدیث نیز در نظر ایشان فاقد اهمیت لازم است. قرآنیان سنّی نیز با همین باور نسبت به دیگر تراث اسلامی بی اعتنا هستند و با بی توجهی به دستاوردهای گذشتگان که در هیچ علم و دانشی مقبول نیست، به ویژه در علومی که ذاتاً و اصالتاً در سایه متن و از رهگذر تحلیل و تبیین
ص: 264
علما پدید آمده اند، کوشیده اند به قرآن نگاهی تامّه داشته باشند و خود را از قیودات روشمند سنت و حدیث فارغ سازند.در شیعه اخباریان و در اهل سنّت سلفیان چنین پیش تاخته اند. افراط در پذیرش برخی مبانی قرآنی و حدیثی سبب شکل گیری جریان هایی با رویکردهای فوق شد. یکی از این جریان های فکری معاصر «شعاریان» هستند که این تحقیق می کوشد با معرفی این فرقه، جریان ساز شدن آن ها را در به شیوه تحلیلی موردبررسی قرار دهد و آراء و اندیشه های قرآنی ایشان را در بوته سنجش و نقد گذارد. ازآنجایی که در نقد روش شعاریان به مثابه یکی از جریان های قرآنیان شیعی پژوهش کاملی صورت نگرفته است، پژوهش حاضر این مهم را با محوریت پرسش های ذیل و با روش تحلیلی - انتقادی به بحث نشانده است:شعاریان -که خاستگاه آنان شهر تبریز است- با چه روش و مبنای تفسیری به تفسیر قرآن پرداخته اند؟ اهمّ رویکردهای رایج میان ایشان کدام است؟ و چه نقدهایی بر اندیشه های تفسیری این فرقه وارد است؟پژوهش پیرامون قرآنیان شیعی از پیشینه عمومی برخوردار نیست، آثاری مانند نقد دیدگاه روش تفسیر قرآن به قرآن، قرآنیان شیعه؛ از علی تصدیقی شاه رضایی و سید رضا مؤدّب به صورت عمومی و کلی به بررسی روش تفسیری جریانات شکل گرفته شیعی بپردازد و مقاله شخصیت شناسی و منبع شناسی قرآنیان از زهره اخوان مقدم و سید مجید نبوی نیز به معرفی چهره های شاخص قرآنیان و آثار آن ها بپردازد. اما اکتشاف رویکردهای جریان شعاریان، ارزیابی ادله آن ها مسئله اصلی محققان قرآنی و حدیثی نبوده است. این تحقیق می کوشد ضمن معرفی این فرقه، آراء و نظرات ایشان را در ترازوی نقد و سنجش قرار دهد.
شهر تبریز دارای سابقة درخشانی در مرکزیت علم و تمدن اسلامی است، به طوری که مدرسه طالبیه و دانشگاه هایی مانند ربع رشیدی و شنب غازانیه را در
ص: 265
پروندة علمی و تمدّنی خود دارد. ازجمله مباحث علمی مطرح در تبریز، مباحث تفسیر قرآن بوده است که توسط دانشمندان برجسته ای برگزار می گردید، لکن ازدوره ای انحرافِ معناداری در جلسات قرآنی تبریز پیدا شد که به شعاریان یا شعاری ها نام بردار گشت. آقای مصطفی شعار یکی از اهداف این جلسات تفسیری را ردّ عقاید باطل و شبهاتی می داند که ایجاد می کنند (شعار، بی تا: 468). ایشان در جایگاه دیگری، اهداف جلسه را چنین می شمارد: «... حفظ وحدت مسلمین، دوری از خرافات و موهومات، اجتناب از غلو در حق انبیاء و اولیاء و رد شبهات و عقاید باطل»(همان: 247). ازاین جهت ضروری است ابتدا با خانواده شعاریان تبریز و سپس با اندیشه ها و مبانی فکری شعاریان آشنا شد.
در تیمچة شَعرباف در بازار معروف تبریز، دو برادر فروشنده نخ و خامة قالی؛ یکی یوسف شعار و دیگری علی اکبر شعار بود. شخص اخیر به حسن اخلاق شهره بود. مصطفی شعار فرزند علی اکبر مسئول فعلی جلسات قرآنی شعاریان است. ایشان فرزند حاج علی اکبر شعار، متولد 1306 شمسی، از شاگردان برجستة یوسف شعار بوده و از سال 1329 تا 1359 به تدریس علوم دینی و قواعد عربی در مراکز تربیت معلم مشغول بوده و پس از انقلاب جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه های آزاد؛ واحد اهر، مرند، تبریز و در دانشگاه شهید مدنی آذربایجان تدریس می کرد.
آقای یوسف شعار که تحصیلات انتظام دار چندانی نداشت و تنها در حد آشنایی با زبان عربی اقدام به جلسات تفسیر قرآن کرد که بعدها موردانتقاد عالمان و اندیشمندان دینی قرار گرفت؛ ازجمله نخستین مخالفان افکار شعاریان، مرحوم میرزا محمد غروی توتونچی بود که در جلسات تفسیر خود به صورت علمی و محترمانه به نقد و تبیین انحرافات شعاریان می پرداخت. آیت الله سبحانی می فرماید: با آقای حاج
ص: 266
حسن حسین خواه به مجلس آقای یوسف شعار رفتم نه در فقه مطلبی داشت و نه درکلام و ... آیت الله سبحانی کتابی با عنوان «تفسیر صحیح آیات مشکله» را در نقد کتاب «آیات مشکله» نوشتة یوسف شعار تدوین کرده و بطلان عقاید آن ها را روشن ساخته است (سبحانی، 1433، ج1: 6).
در پاسخ به این سؤال که اطلاعات دینی یوسف شعار از کجا حاصل شده بود؟ باید گفت: بخشی عمدة آگاهی دینی آقای یوسف شعار، اطلاعات عوامانه بود. بخش دیگر اطلاعات او، تفسیر المنار نوشتةرشید رضا بود. رشید رضا از عالمان اهل سنّت با گرایش وهابی است(محمود متولی، 1425: 191) که تندترین عبارات و زشت ترین تعبیرات را نسبت به شیعیان روا می دارد(رک، رشید رضا: 1366). احتمالاً عامل بدزبانی آقای شعار نیز تحت تأثیر ادبیات گفتمانی رشید رضا بوده که معمولاً با مخالفان خود، برخورد تندی داشته و با ادبیاتی تند به مخالفانش می تازید. بخش دیگر و شاید اصلی ترین منشأ اطلاعات دینی و عامل اصلی انحرافات ذهنی آقای یوسف شعار، نوشته های شیخ رضا قلی شریعت سنگلجی و آقای شیخ محمد خالصی زاده، حیدر علی قلمداران، مصطفی حسینی طباطبایی، محمد کریم باکویی، شیخ هادی نجم آبادی و سید ابوالفضل بُرقعی است که برخی از کتاب های خود را بر ضد شیعی و در حمایت از عقاید وهابیت منتشر می کرد. مراجعه به دفتر یادداشت های یوسف شعار، منابع مطالعاتی و عناوین موردتوجه او را بیشتر روشن می سازد. یوسف شعار در کتاب تفسیر آیات مشکله، منکر شفاعت اولیای الهی برای بخشش گناهان بوده و آیات حاکی از استغفار حضرت یوسف (ع) برای فرزندان و درخواست مغفرت توسط رسول خدا (ص) برای برخی گناهکاران را در حد طلب حلالیت از این دو پیامبر به جهت آزار شخصی می داند (شعار، 1369: 195- 198). و شفاعت به معنای اصطلاحی را مردود می شمارد.
ص: 267
شیخ هادی نجم آبادی، صاحب کتاب تحریر العقلاء از عالمان اصلاح گرای دورة پیش از مشروطیت است که توسط آیت الله سید صادق طباطبایی تکفیر شد. او از پیشکسوتان سلفیه جدید در ایران است(کریمی، 1384: 13). شیخ هادی در سير بررسي تاريخي دورة پس از پیامبر، به پيدايش فرق اسلامي مي پردازد و مي گويد: «كفار بلاد بعيد، مختلف و آراء متشتّته ظاهر شد ... ازجمله ريوس (رئوس) آن فرق، فرقة شيعه بود كه ازجملة آن ها فرقه اماميه اثناعشری است»(همان). درحالی که عبارت « شیعة علی» در زبان پیامبر(ص) به کاررفته است(برقی، 1371،ج1: 181، 175؛ فرات کوفی، 1410ق: 52؛ کلینی، 1388، ج1: 444، 15؛ سیوطی، 1404ق، ج 6: 379؛ طبری آملی، 1383: 55). شیخ هادی، توسل، عزاداری امام حسین(ع) و حتی ولایت امام علی(ع) را هم صدا با جریان وهابیت زیر سؤال می برد(کریمی، 1384: 13).
شریعت سنگلجی از روحانیان مجاز به فعالیت فرهنگی در دورة رضاخان بود و به گمان خود با خرافات مبارزه می کرد. آنچه وی خرافه می خواند همان چیزهایی است که وهابیان آن را خرافه می خوانند(جعفریان، 1392: 354). از روشنفکران، اثر پذیرفته ای است که بعضی از افکار او باعث شد طی استفتائی از آیت الله شیخ عبدالکریم حائری درخواست تکفیر او را کردند. اگرچه او تکفیر نشد، ولی برخی از افکار او تحت تأثیر دیگران ازجمله وهابیت بود. مهم ترین مسائلی که شریعت سنگلجی آن ها را انکار می کرد عبارت اند از: «غیبت امام زمان (علیه السلام) »، «رجعت»، «معاد جسمانی»، «معراج»، «شفاعت» و «معجزه های انبیا»؛ وی برای رسولخدا (صلی الله علیه وآله) معجزه ای جز قرآن نمی شناخت(نبوی رضوی، 1390: 249-
ص: 268
272). انکار شفاعت، رجعت و زیارت قبور و توسل در یادداشت های شعار، فراوان است. مصطفی شعار از شریعت سنگلجی به علامه شریعت سنگلجی تعبیر می کند. درحالی که اصطلاح علامه در عرف عالمان شیعه، تنها به کسانی اطلاق می گردد که در همه علوم (حداقل در علوم انسانی) متبحر و سرآمد باشد.
آقای یوسف شعار در صفحه 35 تا 37 دفتر یادداشت هایش از کتاب شریعت سنگلجی، به چند مورد از سخنان شریعت سنگلجی اشکال می کند که با مزاجش نمی سازد؛ چراکه شریعت سنگلجی آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» (مائده، 3) را آخرین آیة نازل شده دانسته بود. بحث را با این جمله به پایان می برد: «مصنّف درباره این آیه به اشتباه رفته» آقای یوسف شعار، نزول آیه فوق را مربوط به احکام دانسته و هرگونه ارتباط آیه به واقعة غدیر را رد می کند(شعار، 1369: 139-140). و معتقد است اصلاً آیه با غدیر خم و انتصاب حضرت علی به خلافت ارتباطی ندارد(همان،136). البته که دلایل فراوانی وجود دارد آیه فوق در خصوص معرفی امام علی(ع) به جانشینی پیامبر (ص) است(رک: کلینی، 1388،ج1: 199؛ صدوق،1376: 2؛ همو، 1378:ج1، 216؛ حسکانی،1411، ج1: 211؛ سیوطی، 1404،ج2: 259).
رسول جعفریان در کتاب «جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی در ایران» آقایان سید مصطفی طباطبایی، حیدر علی قلمداران، برقعی، سنگلجی و خالصی زاده را ذیل عنوان «جریان های تجدیدنظرطلب در عقاید شیعه»(جعفریان،1392: 350-370) قرار داده است(همان،361-362). توجه حیدر علی قلمداران به اصلاح گري جلب شد و اين اصلاح گري ازنظر او، که در فضاي ايران شيعي مي زيست، محصور در اصلاح تشيع گرديد. وي که با نگاهي مذهبي و سنّتي به سراغ اين بحث آمده بود،حرکتش
ص: 269
را با عنوان «مبارزه با بدعت» توجيه مي کرد (http://www.pasokhgoo.ir/node 25253).
زماني که قلمداران قدم در اين مسير نهاد، به طور طبيعي مي بايست به تجربه هاي پيشين مي نگريست و او اين کار را با پيروي از شريعت سنگلجي (م1322ش) و مهم تر از او، سيد اسدالله خرقاني (م1316ش) و نيز شيخ محمد خالصي زاده دنبال کرد. ورود در اين ورطه او را به سمت و سويي هدايت کرد که پيش از آن، کسروي و حکمي زاده در آن گام هایی برداشته بودند. وي که در جواني مطلبي هم در نقد کتاب «اسرار هزارساله» نوشته بود، سرانجام در همان مسير افتاد، گرچه هيچ گاه تديّن خود به اسلام را از دست نداد. درواقع قلمداران که به طور رسمي معتقد به اسلام بود و حتي دراین باره، به خصوص اجرای احکام اسلامي، تعصّبي خاص مي ورزيد، هم زمان گرايش هاي اصلاحي تند هم داشت، و اين چیزی است که به عنوان يک وصف کلي مي توان براي نوع اصلاح خواهانی که گرايش به نگرش هاي مشابه وهابيت دارند، ملاحظه کرد. در اين گرايش، اصلاح گري هم زمان متأثر از توجه به سنّت از یک سو و مدرنيته از سوي ديگر است و اين تناقض به طور بنيادي در انديشه اين افراد وجود دارد(همان). آقای شعار نیز از اصلاح گری در دین سخن گفته و دفاع می کند (شعار، بی تا: دفتر سوم:22-26). قلمداران کار خود را از نقد گرايش ها و رفتارهاي غلوآمیز شيعي (برحسب آنچه خود تعريف مي کرد) آغاز نمود و کتاب «راه نجات از شرّ غُلات» را نوشت و ضمن آن به بحث از علم امام، ولايت، شفاعت، غلوّ و زيارت پرداخت. کتابي هم درباره خمس مطالبي داشت، که با عقايد فقهي پذیرفته شده در شيعه سازگار نبود. کتاب «راه نجات از شرّ غلات» چندين بخش است و بخشي از آن با عنوان زيارت و زيارت نامه سامان یافته است. اين کتاب همان عقايد رايج وهابيان را در باب زيارت بيان کرده و کوشیده است با استفاده از متون مختلف، ادله اي بر آن ارائه و اقامه کند. نگرش قلمداران درباره مفهوم امامت، به طورمعمول بر اين پایه است که نصوص امامت را به گونه ای ديگر توجيه و تأويل
ص: 270
کرده و اعتقادش حتي از شيعيان زيدي هم نسبت به امامت و جايگاه آن کمتر است. دراین باره، قلمداران کتاب «شاهراه اتّحاد» را در بررسي نصوص امامت نوشته است. اين کتاب که با مقدمه و حواشي سید ابوالفضل برقعي-که خود به مراتب در عمق بيشتري در اين جريان حرکت مي کرد، و در این اواخر به عنوان فردی سنّي، افراطي و وهابي شده بود- به صورت تکثيري به چاپ رسیده است. براي نمونه قلمداران مانند سنيان می کوشد تا معناي «مولي» را در حديث غدير از «اولي به تصرّف» خارج سازد ... (قلمداران، 1390: 104–126).
برقعی، تحت عنوان قرآن گرایی به طورجدی به انتقاد از منابع حدیثی شیعه می پرداخت و کتابی با عنوان کسرالاصنام در رد احادیث کافی نوشت. برخی از کتاب های او توسط وهابیان توزیع و تکثیر می شود. او در دورة دوم عمرش، گرایش به وهابی گری پیدا کرد(جعفریان،1392: 363). البته آقای برقعی درنهایت پشیمان شد و برخلاف عقاید وهابیت، وصیت کرد در امامزاده شعیب تهران دفن شود.
سید مصطفی طباطبایی آثار متعددی در زمینه های تاریخی و ادبی تألیف کرده است. وی همانند بسیاری دیگر از افراد هم فکر خود، امامت را به عنوان یک اصل الهی نپذیرفته و تنها بر آنچه به صراحت در قرآن قابل استنباط است تکیه می کند. وی از دوستان و همفکران قلمداران و برقعی بود و قلمداران پیش از مرگ، تعیین تکلیف برای کتاب هایش را به وی واگذار کرده بود(ر.ک: لیالی، بی تا).در میان مجموعه افرادی که دچار انحراف فکری شده و گرایش به سمت وهابیت پیدا نمودند، طباطبایی را می توان معقول تر دانست. در عین آن که باید تأکید کرد وی از برخی ازاساسی ترین آموزه های شیعی ازجمله مبحث امامت که تفاوت و مرز اساسی میان شیعه و سنی است، دور شده است(همان).
ص: 271
اکثر فرزندان این دو برادر (یوسف و علی اکبر شعار) در رشتة ادبیات عرب تحصیل کردند ازجمله سعید و جعفر شعار. مصطفی شعار و محمدحسین شعار و ... نیز به عنوان دبیر عربی دبیرستان های تبریز استخدام شدند و از این طریق، افکار یوسف شعار را همراه با شبهاتی بر ضد اندیشه های شیعی در ذهن جوانان القا می کردند. پس ازآنکه آقای یوسف شعار، جلسة قرآنی تشکیل داد و گاهی نیز به جهت ادارة جلسه قرآنی به میرزا یوسف تعبیر می شد، جوانان متعددی از طریق دبیرستان های تبریز به بهانة درس عربی و آمادگی برای کنکور، در جلسات آقای یوسف شعار دعوت و جذب شدند. اکثر حاضران در جلسات، دانش آموزان و تعداد چند نفر نیز از معلمان عربی بودند. یکی از ایرادات جدی این جلسات، شبهات میرزا یوسف بود که افکار شیعی جوانان را سخت موردتردید قرار می داد، درحالی که هیچ جایگزینی برای آنان نداشت. ازاین رو، بنا بر اظهارات یکی از روحانیان برجسته تبریز افراد بسیاری که در زمان راه یابی به جلسات آقای شعار، اهل نماز بودند، اما بعدها تارک نماز شدند، حتی یکی از اعضای این جلسه معلمی بود که به شهر قم منتقل شد اصلاً نماز نمی خواند.
سرانجام آقای یوسف شعار در سال در سال 1320 قمری معادل 1351 شمسی از دنیا رفت که آقای وحدت از سخنرانان معروف تبریز در مراسم ختم یوسف شعار، به نقد عقاید نادرست آقای شعار پرداخت و از حریم اهل بیت دفاع کرد. جناب آقای مصطفی شعار فرزند علی اکبر شعار پس از مرگِ عمویش، در مسند جلسات قرآنی اونشست. آقا مصطفی مانند پدرش بسیار خوش برخورد و مؤدب، اما افکارش آلوده بود و شاید به مرورزمان آلوده تر از عموی خویش شد، با این تفاوت که مصطفی شعار حفظ ظاهر می کرد.
ص: 272
شعاریان پس از انقلاب ازنظر گرایش های سیاسی در مسیر نهضت آزادی قرار گرفتند. اغلب افرادی که در جلسات ایشان شرکت می کردند از افراد ضد انقلاب به شمار می رفتند؛ حتی در جلسه ای شب ماه رمضان از ابراهیم یزدی از سران نهضت آزادی برای سخنرانی دعوت کرده بودند.
یکی از عوامل رشد شعاریان، آقای «جعفر شعار» بود. وی تحصیل کرده رشته ادبیات فارسی و از شاگردان علی اصغر حکمت بود. علی اصغر حکمت، فردی است که نقش مؤثری در کشف حجاب در دوره رضاخان داشت و حتی گفته شده وی دختران زیباروی را برای محمدرضا شاه، قوادی می کرد (شهرام نیا و زمانی، 1392: 70-71). علی اصغر حکمت، تفسیر خواجه عبدالله انصاری را با کمک شاگردانش تصحیح کرده است به طوری که هر جلد آن بر عهدة یکی از شاگردانش گذاشته بود که یک جلدش نیز با تصحیح آقای جعفر شعار انجام پذیرفت. بدین طریق، جعفر شعار، وارد فرهنگستان ادبیات شد و نفوذ زیادی یافت و معروف گردید. پس از انقلاب نیز تعدادی از شعاریان در ادارات دولتی نفوذ کردند.
یکی دیگر از عوامل رونق و گسترش شعاریان در تبریز، مسئلة پول بود. هویت محلّ تأمین مالی ایشان نامعلوم است. یکی از بزرگان تبریز اظهار نمود نامه ای از رکن دو ارتش (واحد مبارزه با جاسوسی) مشاهده کرده که حاکی از ارتباط شعاریان تبریزبا عربستان سعودی بود. چنانکه در مواردی از توزیع هدایا همراه چک و پول برای برخی از افراد در کردستان از طریق آقایان شعار گزارش شده است، البته به واسطه فردی که جهت جایگزینی آن ها در آینده آماده شده بود. گرچه فردی که قرار بود
ص: 273
جایگزین و رهبر آینده معرفی شود به دلایل مختلفی در موارد متعددی محکوم به زندان شده و از گردونه رهبری خارج شد.
اکنون که وسایل ارتباط جمعی زیاد شده و چهرة وهابیت هرروز بیشتر از گذشته، شناخته می شود، رونق جلسات آقایان شعار نیز، به فانوسی می ماند که در میان طوفان ها، فتیله اش خشک و خبر از تمام شدن سوخت می دهد. بر این اساس، تعداد حاضران در جلسات، بسیار کم شده و اکثراً افراد پیر و بازنشستگان بوده و تعداد جوانان کم و کمتر شده و فانوس در حال خاموشی است.
فضای فکری شعاریان مبتنی بر روایات اهل سنّت است. مواردی ایشان در مقام معرفی چند منبع برای شاگردان خود بوده اند چون ایشان معلم زبان عربی بود لذا چند کتابِ ترجمه شده توسط آقای ابوبکر حسن زاده نمونه مشخصی از تکیه ایشان بر منابع اهل سنت است؛ «لؤلؤ و مرجان ترجمه احادیث صحیح مسلم»، «اولویت های دینی از یوسف قرضاوی» و...(شعار، بی تا: دفتر یادداشت پنجم،177) که این نشان می دهد دغدغه و زمینه کافی برای گرایش به منابع اهل سنّت در میان ایشان وجود داشته، چه اینکه بعدها به وهابیت متمایل شدند. به عنوان نمونه آقای شعار حدیث معروف «بُنِیَ الإسلامُ عَلَی خَمسٍ»(کلینی، 1388،ج2: 18، 1) را برخلاف شیعه چنین نقل کرده:(1) (شعار،بی تا:دفتر یادداشت پنجم،474) با تتبّع در منابع اهل سنّت درمی یابیم تکیه او در نقل این روایت به صحیح بخاری و دیگر منابع هم طراز است(رک: بخاری،1410، ج1: 19؛ قشیری نیشابوری، 1412،ج1: 45؛ ابن حنبل،1416،ج8:
ص: 274
417و...). در کتب حدیثی شیعه با دو نقل روبه رو هستیم یکی قول امام صادق(ع) است که فرموده: (1)(رک:کلینی،1388،ج2: 18،1) و دیگری که از قول پیامبر (ص) در کتب ثبت شده است که چنین فرموده اند: (2)(طوسی،1414: 518، 41) که در هر دو به پنجمین خصلت یعنی ولایت تصریح شده است، اما در روایت مستمسک شعاریان به این دو توجهی نشده است و البته که با مبانی ضدّشیعی ایشان سازگارتر خواهد بود.
بنای استدلالات شعاریان برگرفته از استدلالات اهل سنّت است. انحصار در محدوده فکری اهل سنّت سبب شده نسبت به استدلالات شیعه اقناع نشده و فراتر از متن آیات و روایات به شرح و تفسیر آن ها می پردازند. یوسف شعار در تفسیر آیة ارث بردن حضرت سلیمان از داوود، از سخن ابوبکر در مقابل حضرت زهرا (س) (برای مطالعه بیشتر در این زمینه رک: ابن ابی الحدید،1378،ج16: 227) دفاع کرده و در توجیه گفتار ابوبکر، روایت استدلال حضرت زهرا(س) به آیه «وَ وَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ»(نمل،16) را انکار می کند(شعار،1369: 370). مصطفی شعار نیز برخلاف استدلال حضرت زهرا(س)، وراثت انبیاء و سلیمان را وراثت معنوی می داند(شعار،بی تا:دفتر ششم،404). ایشان در حاشیه دفتر مهندس طاهری قزوینی را -که از اعضای جلسات تفسیری مهندس مهدی بازرگان بوده است - هم، دارایوراثت معنوی می داند(همان:405). یوسف شعار در تفسیر آیه 29 فتح(آیه ای که وهابیان بر اساس آن شیعیان را کافر می دانند. با اشاره به روایت عکرمه(زمخشری،1407، ج 4: 348) می نویسد:(3)آقای شعار در تفسیر آیه خمس مشابه اعتقاد اهل سنّت(ابن کثیر،1419:ج 4، 52) می گوید: ظاهر آیه نشان می دهد خمس
ص: 275
مربوط به غنائم جنگی است. وی در ادامه می گوید: در مورد خمس و چگونگی آن، از مرحوم حیدر علی قلمداران، کتابی در این مورد (فتوکپی) منتشرشده است که تحقیق جالبی است. و همچنین کتابی با عنوان «خمس از دیدگاه قرآن و اهل بیت» تألیف علاءالدین موسوی، ترجمه اسحاق دبیری چاپ و منتشرشده است که خمس موردنظر فقهای شیعه را نقد کرده است(شعار،بی تا: دفتر دوم،432-433). قابل ذکر است؛ کتاب آقای قلمداران برخلاف عقاید شیعه در خمس است که برای آقای شعار موردپسند قرارگرفته است. آقای اسحاق دبیری شخصی است که وهابیان کتاب های فارسی خود را با نام او منتشر نموده و در ایام حج بین حجاج ایرانی پخش می کنند. برخی کتاب های ترجمه شده توسط وی عبارت اند از: عجیب ترین دروغ تاریخ که در مقام انکار امام زمان(عج) نوشته شده، سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد، پاسخ هایی کوبنده به کتاب المراجعات و ... .
مصطفی شعار هم نوا با اهل سنّت و محصور در فضای فکری ایشان پس از مستحب دانستن جشن و سرور در عید فطر و قربان می گوید: «اما مراسمی که غیر از عید فطر و قربان برگزار می شود؛ اولاً در قرآن و شرع مقدس اسلام، دستور خاصی به برگزاری مراسم بخصوص در آن روزها وارد نشده است؛ مثلاً در ولادت ها و وفات ها، و این مراسم را خود مردم برگزار می کنند، مانند جشن تولد یا ترحیمی را که برای مرده منعقد می شود. این مراسم روزهای ولادت و وفات پیامبر و امامان را مردم به خاطر بزرگداشت آن بزرگواران از جانب خود تجلیل می کنند، منظورم این استکه مانند عید فطر و قربان جزء اعیاد اسلامی نیست، از طرف خداوند تعیین نشده است. غالباً در این روزها بزرگان اسلام را تجلیل می کنند و گاهی در مدح و ستایش آنان راه غلو و افراط را طی می کنند که در اسلام جایز نیست ... در این گونه مراسم که برپای می دارند باید حدود و مقررات شرع مقدس اسلام رعایت گردد و عاری از غلو یا موهومات و خرافات باشد، بسیاری از این مراسم که بعدها
ص: 276
افزوده شده، نمی تواند جزء شعائر اسلامی شناخته گردد(شعار،بی تا: دفتر هفتم،562-563).
شعاریان ضمن تنفّر از روحانیت شیعه و حتّی لباس روحانیت، به هیچ وجه در مسائل فقهی از مراجع تقلید نمی کنند؛ چنانکه شریعت سنگلجی در کتاب «کلید فهم در قرآن» می گوید: بر اساس آیه (زخرف:23)(1) تقلید حرام است؛ نجم آبادی نیز چنین تعبیری دارد(نجم آبادی،بی تا:12-15). مصطفی شعار در تبیین یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمانان می گوید: در کشورهای اسلامی ظاهراً ملت ها و اکثر مردم متدین هستند، ولی غالباً دین را از راه تقلید کسب می کنند و دین راستین را نمی شناسند(شعار،بی تا: دفتر ششم، 87).
آقای شعار از کتابی به نام «جنایات تاریخ» نام برده و جمله ای از سید موسی جارالله نویسنده مصری نقل می کند که «صیغه ای که بین شیعه های عراق و ایران رواج کامل دارد از نکاح های زمان جاهلیت است و اگر در شریعت اسلام نهی شده نه ازآن جهت است که یک حکم شرعی رایج بوده و بعداً نسخ شده، بلکه یک عمل زشتی را بعضی از مسلمانان از روی نادانی انجام می داده اند و اسلام از این عمل نهی نمود»(همان) درحالی که زمان نسخ شدن این حکم را تبیین نساخته است، ضمن اینکه جواز متعه هم در قرآن ذکرشده(نساء،24)(2) و هم روایات متعددی در ذیل همین آیه آمده است(کلینی،1388:ج10، 676).
ایشان حتی شیعه را در جهر و اخفات نماز تخطئه می کند(شعار، بی تا:دفتر ششم، 363)، یا از جمع نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء انتقاد می کند(همان، دفتر ششم،550). هم چنین توریه را مساوی با دروغ(همان،215-216) بازی با الفاظ و
ص: 277
کلاه شرعی(رک: شعار،1369: 217) می داند؛ به طور ضمنی روایات موجود در این زمینه را نمی پذیرد و آیات مرتبط با توریه پیامبران را از باب مجاز و کنایه می داند،(همان،36) در مورد توریه حضرت ابراهیم (ع) در آیه (انبیاء،63)(1)معتقد است با ردّ مفهومی به نام توریه در اسلام آن را نوعی «بیان استهزایی» دانسته است(شعار،1369: 219) و استناد و استدلال شیخ انصاری در مکاسب(انصاری،1415،ج2: 19) به روایت امام صادق (ع) مبنی بر توریه ابراهیم(صدوق،1403: 210) را برنمی تابد و خبر را مجعول فرض گرفته است(همان:217)؛ این در حالی است که در ابتدای بحث خود ظاهر و منطوق آیات را حجّت می داند(رک: همان،ص34). بنا بر شاهدان عینی شعاریان مطابق با نظر اهل سنت(بخاری،1410:ج1، 352) نمازهای یومیه خویش را بدون مُهر می خوانند. ایشان نمازها را در سفر نیز شکسته نمی خوانند و مطابق با برخی از اهل سنت عمل می کنند(رک: قشیری نیشابوری،1412،ج 1: 478).
نوعی قرآن بسندگی مشابه با ادّعای خلیفة دوم-که با شعار «حَسبُنَا کِتَابُ اللهِ» (ابن سعد،1410،ج 2: 188)در جامعه اسلامی رخ نمود،-در آثار شعاریان مطرح است، یوسف شعار در مقدمه تفسیر آیات مشکله نیز بدان اشاره کرده است(سبحانی،1433:1-8). مصطفی شعار نیز به سخنی از سید قطب تمسّک ورزیده و می نویسد: کلیات احکام و راه های هدایت در قرآن مجید آمده است و متفکران اسلامی می توانند جزئیات و فروع احکام را از آیات استنباط کنند(شعار،بی تا: دفتر ششم، 140). این در حالی است که جامعیت قرآن در سطوح هدایتی اقلاً و به اجمال قابل پذیرش است، اما در پرتو استنادات ایشان و دیگر قرآنیان(ر.ک: طیبی ومهدوی راد،1394: 140-161) به آیاتی از قرآن(حشر،7؛ احزاب،36؛ نحل،44و...) نهایتاً بتوان چنین دریافت که بخشی
ص: 278
ازآنچه خدای متعال در قالب دین برای انسان خواسته با رجوع به پیامبر به دست می آید.
به علاوه که ایشان به ادّعای خویش مقید نبوده و در عمل چنانکه خواهد آمد گاه در جزئیاتی از احکام دینی به خودرأیی و برداشت های ذوقی متمایل شده اند. یوسف شعار نیز بر این باور است که گرچه در تفسیر باید باب تأویل و توجیه را تعطیل نمود، اما تأسّی به سنّت گذشتگان تیز در تفسیر جایز نیست و تقلید در تفسیر به خاطر احتمال اشتباه گذشتگان مردود است، وی نیز تأکید می کند که از توضیح در مورد سکوت های قرآنی باید خودداری کرد و باید به درک مستقل معانی آیات پیش از توجه به شأن نزول پرداخت(رک: شعار،1323: 21-22، 48). حتی ذیل آیه90 سوره مائده قرآن را مستقلاً قابل فهم در هرزمانی عنوان کرده و حتی مسلمانان براهین محکم را از آن استنباط می کردند(رک: همان،ص9-11، و نیز، رک: شعار،1369: بیست ودو(:مقدمه)، این در حالی است که وی ضمن انکار سیره عملی عقلا، بدون چارچوب و دارا بودن ضوابط دقیق از این تأسّی بر ابهامات روش تفسیری خود افزوده است(رک: پور منوچهری و فارسیان،1397: 93).
قائل به مستقل الفهم بودن قرآن در جزئیات برخی احکام مانند ربا یا تعداد رکعات نماز باعث شده یوسف شعار را از مبنای خود فاصله بیندازد و چنین باورمند شود که مقولات فوق و نظائر آن به واسطه احادیث نبوی برای ما شرح شده و ایننحوه تفسیر، تفصیل دادن جزئیات فقه است که در قرآن موجود نیست و این قسم تفسیر، در صورت نبودن اخبار متواترِ با اخبار اطمینان آور، تفسیر به رأی نیست که تفسیر به حق است و تنها احتیاج اساسی ما به اخبار درباره فقه در جزئیات آن است(شعار،1323: 33). بدیهی است که اتّخاذ چنین روشی گونه ای تناقض در روش را نتیجه می دهد.
ص: 279
شعاریان در مورد تأویل و روایات تأویلی آیات قرآن نظرات خاصی مطرح کرده اند. یوسف شعار در کتاب خویش می نویسد: ظواهر قرآن حجت و خودش نیز پاسخ ده شبهات خرده گیران می باشد و این نیز دانسته شود که عقل به تنهایی قادر به درک و استنباط کلیه عقاید نبوده و به کتاب و راهنمایی خدایی نیاز دارد ولی توضیحاتی را که کتاب الهی درباره عقاید داده و تکمیل نموده آن ها نیز مطابق عقل سلیم بوده و مباینت باعقل نمی تواند داشته باشد(شعار،1323: 36-37). یوسف شعار قائل است که باب تأویل بسته است. به عنوان نمونه اگر منظور از لؤلؤ و مرجان در «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجان»( الرحمن، 22)حسن و حسین است در این صورت دیگری هم حق دارد که آن ها را پسران مراد و مرشد و پیشوای خود تأویل کند و چه بسا اگر کتاب ها را نگاه کنی خواهی دید که هر مریدی این گونه آیات را نسبت به مراد خود راجع و متعقل می گرداند(شعار،1323: 37).
شعار در بخشی از استدلالات خود چنین باورمند است که درصورتی که یگانه مقتدای مسلمانان صدر اسلام همین کتاب مجید بوده، به عبارات ساده عموم مسلمانان صدر اسلام عقائد خود را از قرآن اخذ و استنباط می کردند(همان،16). این گونه سخنان و تأویلات از ساحت پاک ائمه علیهم السلام بسیار دور و این ها تماماً به ایشان افتراست (همان،42). در موضعی دیگر می نویسد: اگر فرض شود قرآن انحصاراً برای فهم یک عده محدوده معین نازل شده و دیگران نباید بفهمند و نخواهندفهمید در این صورت آنان که (بنا به فرض) حق فهمیدن را ندارند، اگر اقدام به معنی و تفسیر آیات قرآنی بکنند حتمی است که حاصل فهمشان با حاصل فهم آنان که سزاوار فهم قرآن بودند، متباین و مخالف خواهد بود، بالنتیجه فرق مختلف به وجود خواهد آمد، بدیهی است چنین تصور درباره قرآن که مظهر ارشاد و هدایت است باطل می باشد، پس به ناچار باید اذعان نمود که قرآن برای هدایت عموم نازل شده و همه کس حق دارند فرمایش الهی را مستقیماً از آن طبق موازین و مقررات زبان
ص: 280
استنباط کنند(همان،19). میرزا یوسف شعار معتقد است که تنها مورداحتیاج ما فقه نیست که به ظنّ اطمینانی عمل کنیم، بنابر اخبار علاجیه نیز به جهت اختلاف از بین می رود و اخبار اندکی در موضوع تفسیر باقی می ماند که بسیاری از آن ها نیز موافق مذاق قرآن است و موجب تغییری در معنی آیات نخواهد بود. پس استناد صحیح و اصلی تفاسیر به خود قرآن بوده که دلیل دیگری بر قابل فهم بودن قرآن است(همان،13)، وی چنین معتقد است که دانستن درستی خبر فرع بر دانستن قرآن خواهد بود(همان،13-14).
این در حالی است که در موضعی دیگر وی با عمومیت بخشی به بحث تأویل بسیاری از روایات اعتقادی شیعی را عملاً به چالش کشانده(رک: پور منوچهری و فارسیان،1397: 99) و زیر سؤال برده؛(رک: به بحث تفصیلی وی در شعار،1323: 36-42) تعمیمی که فاقد پشتوانه علمی است و کسی از مفسّران آن را قابل اعتماد نمی داند. ضمن اینکه وی به این مبنای خود پایبند نبوده و در تفسیر خود از آیه (توبه:18)(1) و با توجه به آیه پیشین آن منظور از تعمیر مساجد را تعمیر باطنی و معنوی قلمداد کرده است،(شعار،1369: 174-176) تفسیر یا بهتر گفته شود تأویلیبدون شاهد و قرینه و نیز نامناسب با ظواهر و لغات. یا منظور از نجاست در آیه (2)(توبه:28) را نجاست معنوی صرف دانسته است(شعار،1369: 177).
ردّ استعانت از غیر خدا در دفتری از شعاریان به نقل از کتاب کشف الحقایق به عنوان یکی از اصول شعاریان تلقّی شده است (شعار، بی تا: دفتر ششم، 3). آقای شعار می گوید: «منتهای جهل و نادانی است انسان خدای خالق و توانا را رها کند و
ص: 281
از معبودان باطل استعانت جوید»( همان،124) در همین راستاست یادداشت های دیگر دفتر ششم از کشف الحقایق: ردّ حاجت خواستن از قبور(همان، به نقل از کشف الحقایق،6)، ردّ حاجت خواستن از غیر خدا(همان، به نقل از کشف الحقایق،80؛و نیز287)، ردّ حاجت خواستن از سنگ و غیره غیر خدا(همان، به نقل از کشف الحقایق،171)، ردّ تعظیم و تکریم قبور و حاجت خواستن از آن ها(همان، به نقل از کشف الحقایق،185)؛ که همه موارد فوق با عقاید وهابیت همسان است(رک؛ نجارزادگان:1391).
یکی از مسائل کلامی مورد وفاق علمای شیعی و بعضاً اهل سنّت پاک زادگی ولادت پیامبر (ص) است. شعاریان ضمن مردود اعلام کردن نسب نامه اجداد پاک و توحیدی پیامبر(شعار، بی تا: به نقل از کشف الحقایق،208) حتی ارتکاب گناه توسط پیامبران را در مواردی جایز می دانند. آقای شعار استغفار پیامبران را به جهت خطاهای پیش از رسالت می داند(همان، دفتر ششم، 91). آقای شعار در موضعی دیگر بت پرست بودن پدر ابراهیم را بنا بر آیاتی از قرآن(رک: انعام،74؛ شعرا،86) به صراحت بیان می کند و می نویسد: «خداوند به جای یک پدر بت پرست، به حضرتابراهیم پسرانی موحد و پیامبر عطا می فرماید»(شعار، بی تا:دفتر ششم،129) وی صحّت نام گذاری فرزندان به عبدالحسین و عبدالعلی را زیر سؤال می برد و جایز نمی داند(همان، به نقل از کشف الحقایق،432)، مانند وهابیان که این نوع نام گذاری را شرک می پندارند (محمد بن عبدالوهاب،1429: 132؛ سلیمان بن عبدالوهاب،1428: 1092).
در نقد این شبهه می توان چنین گفت که خداوند به جهت آنکه انبیای الهی، بتوانند رسالت هدایتگری خود را به انجام برسانند و هدف از بعث رسل محقق شده و نقض غرض رخ ندهد، پیامبران را معصوم قرار داده است(حلی،1382: 349).
ص: 282
ازاین رو در تعریف عصمت گفته شده است، عصمت لطفی است که خداوند در حق مکلّف به جا می آورد، تا انگیزه اى براى ترک اطاعت و یا انجام معصیت در او باقى نماند، هرچند این لطف، توان انجام گناه را از وى نمى ستاند(فاضل مقداد،1405،ج1: 301-302). بر این اساس عموم علمای امامیه معتقدند که انبیا و اوصیا از گناهان کبیره و صغیره معصوم هستند و هیچ گناهی نه بر سبیل سهو و نسیان و نه بر سبیل خطاى در تأویل، نه پیش از پیامبرى و نه پس ازآن، نه در کودکى و نه در بزرگى از ایشان صادر نمی شود. همچنین از هر رذیله و ضعفی که دلالت بر پستی و فرومایگی کند مبرّا می باشند(حلی،1982: 142؛ مجلسی،1403،ج11: 90). این ملکه نفسانی صاحب خود را نه تنها در حوزه عمل، بلکه در حوزه فکر و اندیشه، و قصد و نیت نیز از گناه و معصیت حفظ می کند (سبحانی،1421: 406) به گونه ای که پیامبر الهی حتی فکر گناه نیز در ذهنش خطور نمی کند.
امامیه، عصمت پیامبران را علاوه بر هنگام نبوت، پیش از نبوت نیز امری ضروری می شمارند(مفید،1414: 68؛ علم الهدی،1377: 2-3؛بحرانی،1406: 125). در دیدگاه شیعه، كسي مي تواند رهبري هجرت انسان از پليدي ها به سوی فضايل انساني و اسماي حسناي الهي را به دست گيرد كه ساحت جانش در سراسر عمر مبارك اواز هر رجس و رجز و پليدي، مبرا و منزه بوده و حتي در كودكي، تن به تباهي نداده باشد؛ چه رسد به دوران بعدي؛(جوادی آملی،1379،ج14: 113-115) بااین حال، گرچه در میان اهل سنّت درباره این مقوله اختلافاتی دیده می شود؛ چنانکه گروهی در اعتقاد به عصمت انبیا پیش از بعثت لزومی ندیده اند(ابوعذبه،1322: 39، 58؛ تفتازانی،بی تا:221)و دسته ای نیز اعتقاد شیعه را مبنی بر وجوب عصمت انبیا از گناهان صغیره و کبیره، چه عمدی و چه سهوی، کفر قلمداد کرده اند(رک: به بحث تفصیلی ابن ابی الحدید،1378،ج7: 8-18؛ حسینی کفوی،1413: 645).
ص: 283
اما به عنوان اصلی مسلم در اعتقادات شیعه پیامبران به جهت آنکه آن ها در جایگاه هدایت گری مردم قرار دارند و فقدان نَسب پاکیزه، موجب انزجار مردم خواهد شد(حلی،1382: 493-497)که البته آیه تطهیر(احزاب:33) به این مطلب اشاره دارد. یا روایتی که پیامبر (ص) می فرماید: «بعد از آنکه آدم را خلق کرد، ما را به صُلب آدم منتقل کرد و بعد از آدم، به صلب پدران طاهر و پاک و مطهر منتقل نمود تا اینکه به دنیا آمدیم»(فخر رازی،1401: 71). ابن عباس ذیل آیه(...وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِينَ...) (شعراء،18) نقل کرده است که مراد از این آیه، جابجا شدن پیامبر از اصلاب پاکیزه، از پدری به پدری است تا آنکه خدا او را به پیامبری برگزید و نور ایشان در پدرانش نیز ظاهر بود(هیثمی،1408،ج7: 86؛ طبرانی، بی تا،ج11: 287؛ عسقلانی،بی تا،ج4: 177 ؛ طبری آملی،1415: 649). به طور مختصر انکار شقّ القمر(شعار،بی تا: دفتر ششم به نقل از کشف الحقایق،356)، داستان غار و ذکر فضیلت برای ابوبکر به عنوان یار غار(همان، 367)، عدم ایمان ابوطالب(همان، به نقل از کشف الحقایق،568، 781) ازجمله گزارش هایی است که ایشان طبق مبانی خود آن ها را به چالش می کشانند. حتی سوگند به غیر خدا (مثلاً اهل بیت) را کفر و باطل تلقّی می کنند(همان،به نقل از کشف الحقایق،661). به نظر می رسد بسیاری از مطالب فوق که آقای شعار از کتاب کشف الحقایق نقل کرده بر این اساس نقل کرده که در این تفسیر به دنبال مستنداتی می گشته که پیشتر بدان ها معتقد بوده است.ایشان در موضعی می نویسد: نویسنده [کتاب کشف الحقائق یعنی شیخ هادی نجم آبادی] از روح حضرت رسول(ص) استمداد می کند. اگر از خدا استمداد می کرد بهتر و بی اشکال بود(شعار،دفتر سوم:48). این جمله نشانگر پایبندی آقای شعار به عقاید وهابیت است. تقریباً از 17 مورد یادداشت آقای شعار که در این تحقیق اشاره شد، 9 مورد از عقاید وهابیت است و هفت مورد، از آموزه های مشترک اهل سنت و وهابیت می باشد. وی ضمن انتقاد از مرثیه خوانی ها(شعار،بی تا: دفتر ششم به نقل از کشف الحقایق،410) پس از ارائه گزارشی از یک مجله با بیانی از سالنامه 1372 این
ص: 284
عبارت را نوشته است: «این ها نمی ترسند از روزی که جسدشان مورد پرستش قرار گیرد کما اینکه حالا شده است. این ها هیچ از حقایق حیات و ممات با خبر نشده اند. چقدر این عمل با دستور صریح اسلام درباره خاک کردن جسم و اهمیت ندادن به تن و قبه نساختن روی قبر مخالفت دارند. که این سخن نیز دقیقاً از عقاید وهابیان است. درحالی که واضح است که شیعه قائل بر قبر پرستی نبوده و اصلاً آیا شیعیان جسد پرستند؟! طبیعتاً جز وهابیان، کسی نیست که از ساختن گنبد بر روی قبور ممانعت می کنند؟ امروزه مرقد بیش از 50 شخصیت علمی و معنوی اهل سنّت، دارای قبّه و گنبد و بارگاه و محل زیارت مؤمنان اند (رک:امینی ،1387:ج5). وی از خلیفه دوم نیز تقدیس و تمجید می کند. پس از اشاره به جریان انکار مرگ پیامبر(ص) توسط عمر که در اکثر منابع نخستین تاریخی نقل شده(ر.ک: ابن هشام،بی تا،ج 2: 656؛ بلاذری،1959،ج 1: 566؛ طبري،1387،ج 3 :201) از صفحه 97 کتاب خلفای راشدین تألیف محمدعلی خلیلی می نویسد: «ما تصور می کنیم کسانی که این روایت را درباره عمر ساخته اند، از مروجین امر رجعت بوده اند و عمر خیلی عاقل تر و متین تر از این بوده که چنین بچه گانه ای از او صادر شود»(شعار، بی تا: دفتر ششم،117).
آقای شعار مطلب زیر را از کتاب تحریر العقلاء شیخ هادی نجم آبادی نقل می کند: «گناهکاران به جهت تمایل به گناه، در دل خود، مذهبی را ترجیح می دهند که عفو و خلاصی از عقاب آخرت را دارد، مثلاً این حدیث که گریه بر حسین، گناهان بزرگ را نابود می کند. درنتیجه، میل به گناه باعث رسوخ این سخن در دل می شود(همان،124). آقای شعار می نویسد: «هر دسته از امراء برای حفظ منافع مادی خود، یک فرقه را علم کرده بود و تشیع هم دستاویز امرای ایرانی بود ... بالاخره صفویه که از خانواده عرفان بودند، پس از جنگ و خون ریزی(بی اعتنایی به جیفه
ص: 285
دنیا) سلطنت و تاج وتخت ایران را به دست می گیرند(همان،148). در موارد متعدّدی از یادداشت های مصطفی شعار، تفسیر آیات مربوط به امام مهدی(ع) و ائمه(ع)(رک: قمی،1404،ج1:14؛ کلینی،1388،ج1 :194) مانند آیه «خداوند به كسانى از شما (مسلمانان) كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند وعده داده است كه قطعاً آن ها را درروی زمين جانشين (خود) كند و حكومت بخشد همان گونه كه كسانى را كه پيش از آن ها بودند، جانشين ساخت، و حتماً آن دينى را كه براى آن ها پسنديده است (دين اسلام) براى آن ها مستقر و استوار سازد» (1)را چنین تفسیر می کند: اگر ایمان و عمل صالح در جامعه اسلامی باشد خداوند وعده داده است که آن ملت شایسته است وارث روی زمین باشد(شعار، بی تا: دفتر ششم،140).
وی عبارت «یُوفُونَ بِالنَّذرِ» را از آیه هفتم سوره دهر بدون اشاره به نزول آیه در مورد اهل بیت(ع)آورده، می گوید: «نذر باید برای خدا باشد»(همان،147) این عبارت نوعی طعنه به عمل شیعیان در نذر برای امام حسین(ع)و... می باشد، چه اینکه در ادامه می گوید: قربانی ها و نذر قربانی برای غیر خدا، قابل قبول نیست و شرک است(شعار،بی تا: 148). یا بحثی به مناسبت اربعین بازکرده و عزیمت جابر به همراهعطیه به زیارت امام حسین(ع) را نقل کرده و می گوید: عطیه از بزرگان تابعین است و اغلب اشتباه می کند(همان:158).
آقای شعار پس از حمله به عرفان، نقل می کند: چون تشیّع محتاج به امام است و امام های تشیع به واسطه تعقیب و ظلم خلفا کشته می شدند تئوری فعلی امامت پیدا شد... به همین جهت باید معتقد بود که عرفا، زنادقه، فلاسفه و مادیون، تمام یک صف مخالف را در مقابل مذهبی ها تشکیل می دادند(همان،27). این در حالی است که:
ص: 286
الف) تئوری امامت، برخاسته از آیات قرآن است(مانند آیه 124 بقره، 33 احزاب و...)که در شأن اهل بیت نازل شده و هزاران حدیث از پیامبر، در منابع نخستین، توسط محدّثان گردآوری شده است.
ب) یکی از ویژگی های وهابیت، مخالفت با عرفان و فلسفه است (ابن تیمیه، بی تا، ج1: 143). مخالفت با عرفان به این دلیل است که اهل تصوف و عرفان، قائل به بحث مقامات اولیاء و لزوم بزرگداشت آن ها در حیات و ممات بوده و مقابر عارفان برجسته توسط مریدان هر طریقت مورد زیارت و تبرک قرار می گیرد، درحالی که وهابیان، منکر قدرت شنیداری مردگان و حیات برزخی بوده و هرگونه توسل، تبرک و زیارت مقابر اولیاء را شرک می پندارند. شعاریان نیز چنین برداشتی دارند. مصطفی شعار می گوید: دعاهای قرآن مستقیماً خدای یگانه را خطاب قرار می دهد(شعار، بی تا: دفتر دوم، 476). اما علت مخالفت شعاریان با فلسفه نیز روشن است، چون وهابیان مخالف فلسفه اند. علت مخالفت وهابیان با فلسفه این است که اهل سنت در قرون نخستین اسلامی به چند فرقه تقسیم شدند؛ معتزله که عقل گرای افراطی بوده و احادیث ناسازگار با عقل را رد می کرده و آیات ناسازگار با عقل را توجیه می کردند. در مقابل آن ها اهل حدیث بودند که هیچ جایگاهی بر عقل و استدلال عقلی قائلنبوده که عقل گریز و بلکه عقل ستیز تلقی می شدند. اشاعره حالتی بینابین داشت و سپس ماتریدیه به وجود آمد. بر اساس دسته بندی فوق، وهابیان گرایش جداشده از اهل حدیث اند و صرف وجود یک حدیث، در برابر صدها دلیل عقلی را معتبر می دانند. لذا با فلسفه مخالف اند چون اساس فلسفه بر پایة استدلال های عقلی است.
ج) مسلمین صدر اسلام عناصر ترقی بودند. این جمله نیز از آموزه های اهل سنت است؛ ولی اساس اندیشه سلفی گری بر این اصل استوار است که مسلمانان دو قرن نخست(صحابه، تابعین، تابعینِ تابعین) بهترین های امت اسلامی اند و همة صحابه عادل بودند و هیچ گناهی از صحابه سر نمی زند و همه اهل بهشتند(در نگاه اهل
ص: 287
سنت؛ صحابی کسی است که در حال مسلمانی، رسول خدا را حداقل یک بار دیده یا ملاقات کرده است)(عسقلانی،1415،ج1: 158). یکی از شخصیت ها و منابع مورداحترام آقای شعار، مهندس مهدی بازرگان است. ایشان در دفتر یادداشت خود از آقای بازرگان در صفحه 45 از کتاب «راه طی شده» نقل می کند: فلسفه یونان امروزه طوری در افکار علمای قدیمی مسلک ما رسوخ یافته و با مباحث اسلامی چنان ممزوج شده است که تفکیک آن ها از مبانی دینی مشکل می باشد. آقای شعار با تمجید از این مطالب بازرگان، از صفحه 48 کتاب او نقل می کند: خلاصه آنکه علم ضربه بزرگی بر پیکر دین زد اما کدام دین؟ دین کشیش ها و دین آخوندها. در ادامه با نقل « الحکمه ضاله المومن» آن را چنین ترجمه می کند: «حکمت، گمراه کننده مؤمن است». درحالی که در اینجا خلط میان معنای لغوی و اصطلاحی صورت گرفته است(مسعودی،1384: 224)؛ چه اینکه «ضَلّ» فعل لازم است و «ضالّة المؤمِن» به معنای گم شده مؤمن است. ضمن اینکه «الحکمة» به معنای اصطلاحی امروزین نیست، حکمت به معنای منع و محکم داشتن است(ابن فارس،1404، ج 2: 91)، یعنی هرگونه علم و شناخت و مهارتی که لگام جهل انسان را محکم نگه دارد، گم شده مؤمن است.
با توجه به آنچه در ارزیابی روش و مبانی تفسیری شعاریان گفته شد، موارد زیر برآیند تحقیق پیشرو است:
1. شعاریان به مثابه تفکری قرآنی با تکیه به رویکردهای سنّی و حتی وهابی و با قلمداد کردن مبانی ایشان به عنوان یک مبنای صحیح و به دور از شائبه علمی به مبناسازی و تفسیر قرآن روی آورده اند که زمینه به حاشیه راندن اصول و قواعد تفسیر آیات را فراهم ساخته اند.
ص: 288
2. مستقل الفهم دانستن قرآن خطای مبنایی را در تفسیر آیات قرآن ایجاد کرده است. به نظر می رسد شعاریان درروش اتّخاذی به این مبنای خویش پایبند نبوده اند و گاه دچار تناقض و تعارض شده اند.
3. مردود دانستن مطلق تأویل آیات قرآن در تقابل با روایات مأثور شیعی است. شعاریان در تفاسیر خود از اعتقاد به این مبنا فاصله گرفته و گاه برخی آیات را مطابق با سلایق و اغراض شخصی و فارغ از اصول تفسیری تبیین کرده اند.
4. اعتماد به منابع سنّی و اعراض از منابع شیعی توسط شعاریان به جهتی سوق یافته است که اساس مبانی ایشان را تحت الشعاع قرار داده و حتی از نگره اعتقادی اهل سنّت روی برتافته و به آراء وهابیت گرایش پیداکرده است؛ به گونه ای که باور ایشان به عصمت پیامبر(ص) یا توسّل به غیر خداوند و ... با وهابیت تفاوتی ویژه ندارد.
5. شعاریان با کنار نهادن روایات شیعی بخشی از ماهیت و هویت قرآنی بودن خویش را ازدست داده اند. ایشان بخشی از این روایات را نادیده گرفته، بخشی دیگر را باطل دانسته و بخشی دیگر را به دلایل نااستوار نقد کرده اند؛ درنتیجه مکتب شیعه را به ساختگی بودن متّهم می سازند.6. شعاریان با سه گانه های شیعی، سنّی و وهابی روبه رو هستند. ایشان در پوشش و لایه های مختلفِ سه گانه فوق تلاش کرده اند با ذوق شخصی و البته عناد فرقه ای با شیعه آیات قرآن را تفسیر نمایند، حال آنکه هم در مبناگزینی و هم در اتّخاذ روش دچار لغزش و خطا شده اند، ازاین رو نمی توان به تفاسیر مقلّدانه ایشان از دیگر قرآنیان شیعی مانند برقعی، قلمداران و ... و یا تفاسیر به رأی شان بهره علمی جست و درنهایت اعتماد کرد.
ص: 289
1. قرآن کریم.
2. ابن تیمیه، تقی¬الدین احمد بن الحلیم (بی تا)، الردّ علی المنطقیین، بیروت: دار المعرفة.
3. ابن أبي الحديد، عزالدین ابوحامد(1404ق)،شرح نهج البلاغة، قم: منشورات مکتبة آيت الله المرعشي.
4. ابن حنبل، احمد (1416ق)، مسندابن¬حنبل، مؤسسةالرسالة.
5. ابن سعد،محمد (1410ق)، الطبقات الكبرى، تحقيق: محمدعبدالقادرعطا، بيروت: دارالكتب العلمية.
6. ابن فارس، احمد(1404ق)، معجم مقاییس اللغة، تصحیح: عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
7. ابن كثير دمشقی، ابوالفداء (1419ق)، تفسير القرآن العظيم، بیروت: دارالكتب العلمية.
8. ابن هشام، عبد الملك (بی تا)، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفة.
9. ابوعذبه، حسن بن عبدالمحسن(1322ق)، الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة، حیدر آباد دکن: مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة.
10. احمدالغزاوی، ایمان(2016م) الحداثیون العرب و موقفهم من القرآن ظاهرة الوحی أنموذجا- دراسة نقدیة، دراسات: علوم الشریعة و القانون، المجلد 43،
11. امینی، عبدالحسین(1387ق)، الغدیر، بیروت: دارالکتاب العربی.
12. انصارى، مرتضى(1415ق) المکاسب المحرمة، قم: كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى.
13. بحرانی، کمال الدین بن میثم (1406ق)، قواعد المرام فی علم الکلام، قم: مکتبة آیةالله المرعشی.
ص: 290
14. بخاری، محمدبن¬اسماعيل (1410ق)، صحيح البخاري، قاهره: وزارة الاوقاف.
15. برقی، احمدبن محمدبن خالد(1371ق)، المحاسن، قم: دارالكتب الإسلامية.
16. بلاذری، احمدبن یحیی (1959م)، انساب الأشراف، تحقيق: محمد حميد الله، مصر: دارالمعارف.
17. پورمنوچهری، سیدعلی، فارسیان، محمدرضا(1397ش)، نقد و بررسی ادله قرآن بسندگان(با رویکردی بر نقد آراء میرزا یوسف شعار)، نشریه سفینه، شماره 58،ص84-105.
18. تفتازانی، مسعودبن¬عمر (بی تا)، شرح عقاید نسفی، بی جا: بی نا.
19. جعفریان، رسول(1392) جریان¬ها و سازمان¬های مذهبی سیاسی در ایران، تهران: علم.
20. جوادی آملی، عبدالله (1379ش)، تفسیر موضوعی قرآن کریم (ج14، صورت و سیرت انسان در قرآن، تنظیم: غلامعلی امین دین؛ قم: اسرا.
21. حسكانى، عبيدالله بن عبدالله (1411ق) شواهد التنزيل، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي.
22. حسینی¬کفوی، ابوالبقاء ایّوب بن موسی (1413ق)، الکلّیّات (معجم فی المصطلحات و الفروق اللغویة)، تحقیق: عدنان درویش و محمد المصری، بیروت: مؤسسة الرسالة.
23. حلی، حسن بن یوسف(1982م)، نهج الحقّ و كشف الصدق، بیروت: دارالكتاب اللبناني.
24. حلی، یوسف بن مطهر(1382ش)، کشف ¬المراد ¬في ¬شرح ¬تجريد الاعتقاد، تحقیق: جعفرسبحاني، قم: مؤسسه امام صادق(ع).
25. خزاز رازي، علي بن محمد (1401ق)، کفاية ¬الاثر، به کوشش: عبداللطيف ¬ حسينى¬ کوه¬کمري، قم: بيدار.
26. رشیدرضا (1366ق)، السنة و الشیعة أو الوهابیة و الرافضة، قاهره: دار المنار.
ص: 291
27. زمخشرى، محمودبن¬عمر(1407ق)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بیروت: دارالكتاب العربي.
28. سایت مرکز پاسخگویی به سوالات دینی، http://www.pasokhgoo.ir/node/25253
29. سبحانی، جعفر (1433ق)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق(ع).
30. سبحانی، جعفر(1421ق)، محاضرات فی الالهیات، قم:النشرالاسلامی.
31. سلیمان بن عبدالوهاب (1428ق)، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، تحقیق: اسامة بن عطایا بن عثمان العتیبی، ریاض: دارالصمیعی.
32. سيوطى، عبدالرحمن بن ابى بكر(1404ق)، الدر المنثور، قم: كتابخانه عمومى حضرت آيةالله العظمى مرعشى نجفى(ره).
33. شعار، مصطفی (بی تا)، یادداشت ها، دفترهای دوم، سوم، پنجم، ششم، هفتم، بی جا.
34. شعار، یوسف (1369ش)، تفسیر آیات مشکله، تهران: مجلس تفسیر قرآن.
35. شعار، یوسف(1323ش)،مقدمات تفسیر، تبریز: انتشارات مجلس تفسیر.
36. شهرام نیا، امیرمسعود و زمانی، نجمه سادات(1392ش) علل و پیامدهای شکل گیری پدیده کشف حجاب در دوره پهلوی، فصلنامه گنجینه اسناد، سال 23.
37. صدوق، محمدبن علی (1378ش)، عیون أخبار الرضا (ع)، تحقیق: مهدی لاجوردی، تهران: جهان.
38. صدوق، محمدبن علی(1376ش)، الأمالی، صدوق، تهران: کتابچی.
39. صدوق،محمدبن علی(1403ق)، معانی الأخبار، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
40. طبراني، سليمان ¬بن ¬أحمد(بی تا)، المعجم الکبير، بیروت:دارإحياءالتراث ¬العربي.
41. طبرى آملى، أبوجعفرمحمد (1383ق)، بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، نجف: المكتبة الحيدرية.
ص: 292
42. طبري¬آملي¬کبير، محمد بن¬ جرير (1415ق) المسترشد في ¬إمامة علي¬ بن¬ أبي¬طالب (ع)، قم: مطبعةکوشانپور.
43. طوسی، محمدبن¬حسن (1414ق)، الأمالی، ¬تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: دارالثقافة.
44. طیبی، زینب ومهدوی راد، محمدعلی،(1394ش)آسیب های مبنایی و روشی قرآنیون، پژوهش های قرآنی، سال بیستم، شماره 76، ص140-161.
45. عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر(1415ق)، الاصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود، علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیة.
46. عسقلاني، أحمد بن ¬علي بن حجر (بی تا)، فتح ¬الباري ¬فی شرح ¬صحيح¬ البخاري، بيروت: دارالمعرفة.
47. علم الهدى،على بن¬حسین (سیدمرتضی)(1377ش)، تنزيه الأنبياء، قم: الشریف الرضی.
48. فاضل مقداد(1405ق)، ارشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين، قم: كتابخانه آيت¬الله مرعشى(ره).
49. فرات کوفی، ابن ابراهيم(1410ق)، تفسير فرات الكوفي، تهران: النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي.
50. قشیری نیشابوری،مسلم بن حجاج(1412ق)، صحیح المسلم، مسلم¬بن-حجاج، تصحیح: محمدفؤادعبدالباقى، مصر: دارالحديث.
51. قلمداران، حیدرعلی(1390ش)، شاهراه اتحاد، تصحیح: اسحاق دبیری، بی-جا: انتشارات حقیقت.
52. قمی، على¬بن¬ابراهیم(1404ق) تفسیر القمی، تحقیق: طیب موسوى جزائرى، قم: دارالکتاب.
53. کریمی، م (1384ش)، پدر سلفيه طهران، نشريه زمانه،سال چهارم، ش83.
54. کلینی، محمدبن یعقوب(1388ق)، الکافی، تحقیق: علی¬اکبرغفاری، تهران:
ص: 293
دارالکتب الإسلامیة.
55. لیالی، محمد علی(بی تا)، جریان¬شناسی سیاسی، http://layali.parsiblog.com/Posts/482/%
56. مجلسی، محمدباقر (1403ق) بحار الأنوار الجامعة لعلوم الأئمة الأطهار، بیروت: دارإحیاءالتراث العربی.
57. محمد بن عبدالوهاب (1429ق)، کتاب التوحید، مصر: مکتبة عباد الرحمن، 1429ق.
58. محمود متولی، تامر محمد(1425ق) منهج رشید رضا فی العقیدة، السعودیة: دارماجد عسیری.
59. مسعودی، عبدالهادی (1384ش)، روش فهم حدیث، تهران: سمت.
60. مفید،محمدبن محمدبن نعمان(1414ق)، اوائل المقالات، تحقیق إبراهیم أنصاری؛ بیروت: دارالمفید.
61. نبوی رضوی، سید مقداد (1390ش)، « نگاهی تحلیلی به تکاپوهای فکری شریعت سنگلجی» نشریه امامت پژوهی، شماره 4، ص249-272.
62. نجارزادگان، فتح الله (1391ش)، دوازده نکته در بررسی وارزیابی ادله توسل، شفاعت، تبرک و زیارت، قم: زائر.
63. نجم آبادی، هادی (بی تا)، تحریر العقلاء، چاپ سنگی، بی جا، بی نا.
64. هيثمي، علي¬بن¬ابي¬بکر (1408ق)، مجمع ¬الزوائد و منبع ¬الفوائد، بيروت: دار الکتب العلمية.
ص: 294
سخن وحی در چهار آیه قرآن کریم مبنی بر «تدبّر نمودن بر قرآن و آیات الهی»، همواره مورد بحث قرآن پژوهان بوده و در بازگردانی این واژه قرآنی به زبان های دیگر، مترجمان با توجه به معناشناسی، ریشه شناسی و متناسب با فنون علم ترجمه، خواستار آن بوده اند تا علاوه بر زیبایی و سلاست، با صحت و درستی نیز آن را برگردان نموده و خوانندگان غیر عرب را به معنای نزدیک به متن نائل نمایند. اما این واژه قرآنی به یکسان ترجمه نشده و در زبان فارسی به تفکّر، عبرت، توجّه، دقّت، آینده نگری، تأمّل، تذکّر، در زبان انگلیسی به Reflect،Consider ، Meditate، Seek to understand، Contemplate و در زبان فرانسه اکثراً به Méditerمعنا گردیده است. یکی از دلایل اختلاف این مترجمان، عدم توجه به فاعل فعل تدبّر است که در بافت آیات مستور بوده و در ترجمه واژه، نقش کلیدی دارد و باعث شده مترجمان گاه از این بافت غفلت ورزیده و آن را به معنای عام یا ثانویه
ص: 295
ترجمه نمایند. در این پژوهش، واژه تدبّر در ترجمه های فارسی، انگلیسی و فرانسه در قرآن کریم با توجه به سیاق و بافت آیات چهارگانه، مورد بازخوانی قرار گرفته و رهیافت مترجمان در پیدایش معنای این واژه را واکاوی نموده و معنای پیشنهادی برای آن را در هر سه زبان ارائه داده است.
کلیدواژگان: تدبّر؛ ترجمه؛ بافت؛ زبان فارسی؛ زبان انگلیسی؛ زبان فرانسه
قرآن کریم، کتاب هدایت برای همگان است و در عین آنکه نسبت به کتب آسمانی دیگر محدود و موجز است، اما مشتمل بر پایه های اساسی باور دینی، آموزه های رفتاری، سلوک روحانی، راهنمای اندیشه و کردار آدمی درحرکت و حیات معنوی است. اما بهره مندی از حقایق آن برای راهبرد زندگی ایمانی جز با تلاش علمی و اجتهاد و اکتشاف معارف آن روشن نمی گردد و هویت هستی شناسی آن جز با اندیشه های جستجوگرانه در ساختار معنا و محتوای آن کشف نمی شود. بنابراین توجه متفکرانه به آیات قرآن علاوه بر دریافت ساختار منسجم این نازله ربانی، همچنین برای خواننده آن، سامان های فکری فراهم می کند که کهنگی را از چهره آن زدوده و آن را در قلب مخاطب نو به نو نازل می نماید. زیرا از ویژگی های این کلام نفیس، آن است که «سخنگویی است که زبانش از حق گویی کُند و خسته نمی گردد» (نهج البلاغه، خطبه 133). « کسی با آن هم نشین نمی شود مگر آن که بر وی می افزاید یا از او می کاهد. در هدایت او افزوده و از کوردلی و گمراهش می کاهد» (نهج البلاغه، خطبه 176). اما این قرآن درعین حال «خطی است نوشته شده که میان دو جلد پنهان است. زبان ندارد تا سخن گوید و نیازمند کسی است که آن را ترجمه کرده به سخن آورد» (نهج البلاغه، خطبه 125).
ص: 296
ترجمه متون مقدس همواره از ابزارهای تبلیغی ادیان بوده و دانشوران بسیاری را در طول تاریخ به خود جلب نموده است. ترجمه کتاب آسمانی مسلمانان نیز علی رغم مخالفان و موانع موجود بر سر راه آن، یکی از فنون و هنرهایی بوده است که به تدریج تکامل یافته و اکنون جایگاهی والا و قابل اعتنا یافته است. امروزه مترجمان بسیاری با دانش روش شناسی و شیوه ها و سبک های متنوع و پویای ترجمه، آیات الهی را بر اساس هدف مترجم، مخاطبان، زبان ترجمه و... به سخن آورده و تلاش نموده اند در زدودن ابهام ذاتی زبان مبدأ به زبان مقصد، و رعایت ساختارهای دستوری زبان و رساندن کامل محتوا و پیام و نکات و ظرایف بلاغی و ساختاری متن مبدأ به ساختارهای طبیعی و معیار زبان مقصد، از یکدیگر پیشی گیرند. ما در این پژوهش بر آنیم تا واژه «تدبّر» را مورد ارزیابی در هنر ترجمه قرار داده و آن را در معنای آیات قرآن کریم واکاوی نمائیم و رهیافت مترجمان قرآن را در سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه مورد بحث و بررسی قرار دهیم و به این سؤالات پژوهش پاسخ دهیم. سؤال اصلی: رهیافت مترجمان قرآن در زبان های فارسی، انگلیسی و فرانسه از واژه «تدبّر» در آیات قرآن چیست؟ و سؤال فرعی: میزان به کارگیری فرایند بافتار و اطلاعات ضمنی مترجمان از واژه "تدبّر" چه اندازه است؟
بحث در واژه «تدبّر» در پژوهش های موجود، در دو ساختار مفهوم شناسی یا ریشه شناسی واژه، و تفسیرپژوهی واژه در کل متن قرآن است. اما آنچه به موضوع حاضر نزدیک و مرتبط تر است نوع اول بوده که عبارت اند از:
- معناشناسی تدبّر در قرآن، سکینه آل حبیب، فصلنامه بیّنات، 1390، ش 71.
ص: 297
- معناشناسی تدبّر در قرآن کریم با تکیه بر روابط هم نشینی و جانشینی، محسن قاسم پور و مرتضی سلمان نژاد، نشریه مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، 1391، ش 52.
- حوزه معنایی تدبّر در قرآن کریم، سید مهدی لطفی و محمدرضا ستوده نیا، نشریه پژوهش های زبان شناختی قرآن، 1392، ش2.
- ریشه شناسی واژه قرآنی تدبّر، محمود کریمی و مرتضی سلمان نژاد، 1393، 1.
اما در زمینه ترجمه واژه تدبّر در قرآن به زبان های دیگر و مقایسه دیدگاه مترجمان درآیات قرآن کریم، پژوهشی انجام نیافته است.
این مطالعه با روش تحلیلی- توصیفی و مبتنی بر منابع کتابخانه ای بوده و در راستای دستیابی به انواع ترجمه های قرآن در زبان های فارسی، انگلیسی و فرانسه، تلاش نموده است با دسترسی به ترجمه های قرآن در هر سه زبان، ترجمه واژه تدبّر را ابتدا از دیدگاه هر یک از مترجمان مشخص نموده و با تحلیل مبانی ترجمه قرآن، بهترین ترجمه را در هر یک از زبان های موردتحقیق مشخص نماید. در این پژوهش 20 ترجمه فارسی، 10 ترجمه انگلیسی و 6 ترجمه فرانسوی موردبررسی قرارگرفته است.
واژه ترجمه در لغت، مصدر رباعی از فعل «ترجَمَ» به معنای انتقال کلام، از زبانی به زبان دیگر است (فیّومی، 1405ق، ج1: 92). آن را مشتق از تُرجُمان(فیروزآبادی،
ص: 298
1415ق، ج4: 17)، و تَرجُمان و دانسته اند(جوهری، 1376، ج5: 1928). این واژه در لغت نامه های فارسی با چهار حالت تُرجَمان، تُرجُمان، تَرجُمان و تَرجَمان بررسی شده است( دهخدا، ذیل ترجمه). راغب اصفهانی آن را بر وزن تَفعَلان و از ریشه «رجم» آورده و برای آن خاستگاهی عربی قائل است(راغب اصفهانی، 1412ق: 346). اما جرجانی آن را تعریب «ترزبان» یا «ترزفان» فارسی می داند(جرجانی، 1360: 1). گروهی نیز آن را واژه ای سریانی دانسته اند که فعل آن در زبان آرامی «تَرجَمَ» است که به معنای شرح و توضیح دادن است(مشکور، 1357: 98). مطالعات ریشه شناسی واژه ترجمه، بیانگر دو معنای اصلی و معانی بسیار ثانوی است. معنای اصلی اول برگرداندن گفتار یا نوشتاری از زبانی به زبان دیگر و معنای اصلی دوم آن، شرح و تفسیر سخن است؛ که تفسیر سخن ممکن است به زبان اصلی یا زبان دیگری باشد. و عبارت «ترجمان القرآن» که در روایات، لقب ابن عباس است، به معنای مفسر قرآن است(دل افکار، 1395: 158).
معنای اصطلاحی واژه ترجمه، فرایند بازگرداندن چیزی از یک زبان به زبان دیگر یا ارتباط دادن به معنای یک متن به زبان مبدأ با استفاده از معادل هم عرض آن متن در زبان مقصد است(تک تبار فیروزآبادی، 1394: 30). به عبارت دیگر ترجمه یافتن نزدیک ترین معادل یک کلام در زبان مقصد، اول از جهت فهم و سپس از لحاظ سبک است(همان). برخی این معادل ها را آمیزه ای از معادل های پویا و کلیشه ای می دانند(ناظمیان، 1386: 98). ترجمه از نگاه اندیشه ورزان این فن اساساً «بر پایه دو مهارت عمده درک مفهوم از زبان مبدأ و بیان آن در زبان مقصد استوار است. "درک" به معنای آشنایی با زبان مبدأ در حد استخراج جنبه های مختلف معنا از متن، و "بیان" به معنای بازنویسی مفهوم انتزاع شده از متن اصلی بر اساس معیارهای زبانی و فرهنگی زبان مقصداست»(ناظمیان، 1386، 7). ولی شایسته است در تعریف "ترجمه" به چند کلیدواژه تصریح شود ازجمله: «تعادل، زبان مبدأ و مقصد، پیام وتأثیر، عناصر
ص: 299
و ساختارهای زبانی یا متنی، عوامل برون زبانی، مانند حال و مقام سخن، احساسات، مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، دینی و ...»(قلی پور، 1381: 18).
صاحب نظران ترجمه، دسته بندی های گوناگونی را برای روش ترجمه برشمرده اند. دکتر عبدالغنی حسن، روش ترجمه عربی را به عصر ترجمه ارجاع داده و آن را به دو دسته تقسیم می کند: دسته اول روش «یوحنا بن به طریق» و «ابن ناعمه الحمصی» است که واژگان یونانی را عیناً با معادل های عربی همسان می کردند؛ و روش دوم روش «حنین بن اسحاق» و «جوهری» است که معادل های جمله و عبارات کامل متن را معادل یابی کرده و سپس بدون درگیر شدن با واژگان، معنای کاملی از متن را به زبان عربی منتقل می نمودند(عبدالغنی حسن، 1376: 40-41). اما صاحب نظران معاصر، انواع متنوعی از روش ترجمه ارائه می دهند که شامل ترجمه تحت اللفظی، وفادار، معنایی، اقتباسی، آزاد، سبکی، و ارتباطی(تک تبار فیروزجانی، 1394: 30) و یا ترجمه عبارتی، تفسیری و تقلیدی(همان) و یا ترجمه معنایی و ارتباطی(ناظمیان، 1386: 3-6) است. برخی محققان در یک تقسیم بندی عمده دو نوع ترجمه را معرفی می کنند: ترجمه بر اساس صورت یا قالب، و ترجمه بر اساس معنا(قلی پور، 1381: 20) و در یک تقسیم مبسوط آن را به هشت نوع بسط داده اند: ترجمه لفظ به لفظ، تحت اللفظی(که نسبت به دسته اول میزان وابستگی کمتری به متن دارد)، وفادار، معنایی، اقتباسی یا انشایی، آزاد، اصطلاحی و ارتباطی(همان، 22-30). تقسیم روش های ترجمه به «سه روش کلمه به کلمه(تحت اللفظی) جمله به جمله(هسته به هسته) و روش آزاد(ترجمه تفسیری)، منطقی و مطابق واقعیت خارجی در ترجمه های موجود است»(نجارپوریان، 1388: 11).
ص: 300
مترجم شخصیتی است که فرهنگی را به فرهنگ دیگر با زبان نوشتاری یا گفتاری معرفی می کند. درواقع او «خادم دو فرهنگ است. فرهنگی که به آن تعلق دارد و فرهنگی که به آن و از آن ترجمه می کند و مترجمانی که قدرت درک بیشتر از دو فرهنگ را داشته باشند، نادرند»(میمندی نژاد، 1358: 27).
مترجم برای ارائه ترجمه ای دقیق و رسا، باید از ویژگی هایی برخوردار باشد. ازنظر متقدمینِ ترجمه مانند جاحظ متکلم قرن دوم، «شایسته است مترجم هم در زبان بیگانه و هم در زبان خود، از داناترین افراد باشد»(عبدالغنی حسن، 1376: 48). برخی نویسندگان معاصر، این ویژگی ها را چنین برشمرده اند: آشنایی کامل با زبان مبدأ، تسلط بر زبان مقصد و آشنایی با موضوع مورد ترجمه(ناظمیان، 1386: 2)؛ برخی نیز انعکاس روح و احساس مؤلف در ترجمه، رام کردن زبان، رعایت اسلوب را به موارد بالا افزوده اند(عبدالغنی حسن، 1376: 55-57).
ترجمه همه کتاب های مقدس جهت دعوت به معارف الهی و ایجاد باورهای درونی در جان انسان ها، مرسوم بوده و با گستردگی شگفت آوری انجام می شده است. تا آنجا که تعداد کسانی که امروز به ترجمه تورات مشغول اند«از هزار تن متجاوزند»(میمندی نژاد، 1358: 9). ترجمه قرآن کریم نیز سابقه ای دیرینه داشته و از صدر اسلام آغازشده است. برخی معتقدند کار ترجمه قرآن کریم در عصر رسول خدا (ص) انجام شد؛ چنان که می گویند: «اهل فارس از سلمان فارسی خواستند سوره فاتحه الکتاب را برای آن ها به فارسی ترجمه کند. سلمان نیز"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ"را به «به نام یزدان بخشاینده» ترجمه کرد و برایشان فرستاد»(جمعی ازنویسندگان، بی تا: 1/4757). پس از گذشت سه قرن از اسلام، «ایرانیان عربی دان برای
ص: 301
انتقال تعالیم قرآن و اسلام به ساکنان ایران شرقی، نیاز شدیدی به ترجمه قرآن پیدا کردند. تا پیش از نیمه دوم قرن چهارم ایرانیان بنا به ضرورت تفهیم و تفاهم قرآن ترجمه هایی از قرآن فراهم کرده بودند، اما این کار محدود و بعضاً شخصی بود.
در این زمان بنا به درخواست امیر نوح سامانی و اجماع علمای مشرق ایران، ترجمه ای رسمی از قرآن کریم به زبان فارسی صورت گرفت. این اقدام تحولی بزرگ در پیشرفت زبان فارسی و نشر معارف اسلامی در مشرق ایران تا ممالک چین و آسیای میانه ایجاد کرد. تا این زمان کلمه «ترجمه» در معنای برگردان یک متن به زبان دیگر، مصطلح نبود. در ابتدا به جای آن واژه "تفسیر" یا "نقل" و گاه "تأویل" را به کار می بردند، اما از نیمه دوم قرن سوم جاحظ بصری این کلمه را به معنای امروزی برای ترجمه متون تاریخی و ادبی به کار گرفت و از قرن پنجم این کلمه به معنای اصطلاحی امروز اختصاصاً برای ترجمه قرآن نیز رایج گشت»(پشت دار، 1387: 27). ترجمه قرآن به زبان های اروپایی نیز «در جریان رویارویی جهان اسلام و مسیحیّت شکل گرفت. این حرکت ابتدا در اسپانیا در نتیجه غلبه دوباره مسیحیت، و در هند در اثر استعمار انگلیس آغاز گردید. نخستین ترجمه رسمی قرآن به زبان اروپایی، «ترجمه ایتالیایی آندریا آریو ابنه است که در سال 1547 م. انتشار یافت. از روی ترجمه او نخستین ترجمه آلمانی به قلم زلومن شوایگر انجام شد. ترجمه شوایگر نیز مبنای نخستین ترجمه هلندی قرار گرفت که بدون نام مترجم در سال 1681 م به بازار آمد. نخستین ترجمه فرانسوی به قلم آندره دوریه بود که در چاپ های بسیار و متعدد میان سال های 1647- 1775 م انتشار یافت(جمعی از نویسندگان، بی تا،1: 4757).
ترجمه متون مذهبی و پیشاپیش آن ها قرآن کریم نیز تابع قوانین و ضوابط حاکم بر ترجمه است؛ علاوه بر آنکه قرآن کریم، قداست و اعجاز معنوی آن نیز در فرایند
ص: 302
ترجمه همواره موردنظر و دقت مترجمان این کتاب مقدس بوده است تا آنجا که حتی برخی آن را بدین جهت بسیار فراتر برای بازگردانی دقیق ترین واژگان معادل می دانند. پیش از گسترش مباحث زبان شناختی و به ویژه زبان شناسی ترجمه، انواع و روش های ترجمه را به دودسته لغوی (لفظی) و معنایی (مفهومی) تقسیم می کردند(ر. ک. قلی پور، 1381: 18-30). مرحومه دکتر طاهره صفارزاده، پژوهشگر و مترجم قرآن که علاوه بر ترجمه فارسی، قرآن را به زبان انگلیسی نیز ترجمه کرده است، دریکی از این نظریات خود آورده است: «در عصر سهولت چاپ و نشر در خدمت جمعیت روزافزون، ایجاب می کند که مترجمان پاسخگوی این حق معنوی مردم در هر یک از جوامع باشند و با نشر ترجمه های صحیح و سلیس و معنی بخش، شوق فطرت توحیدی انسان ها را به برهان و استدلال علمی مندرج در کتاب الهی مجهز سازند. تدبّر درآیات که قرآن مجید به آن توصیه فرموده، در اثر مطالعه یک ترجمه آسان و قابل فهم و مصون از ابهام میسّر می شود. اگر این زمینه معلومات فراهم نگردد، گوش سپردن به خطبه ها و مواعظ در ساخت وساز ایمانِ پایدار و متکی به منطق و برهان، تأثیر لازم را ندارد»(صفارزاده، 1392).
مقصود از ضوابط و قواعد ترجمه، قوانین حاکم بر ترجمه است که رعایت آن ها در استواری و کمال ترجمه مؤثر است و گاهی عدم رعایت برخی از آن ها ترجمه را بی اعتبار می سازد. یکی از مهم ترین ضوابط ترجمه قرآن کریم، "پیوستگی" و "انسجام" متن است که به موجب آن «وحدت متن از رهگذر پیوند پژواک ها و برابری های موجود در واحد(های) زبانی به مراتب بزرگ تر از جمله حاصل می شود.زبان شناسان این توانش را که اهل زبان را در آفرینش و تشخیص چنین توانایی هایی یاری می دهد، توانش متنی(textual competence) نام نهاده اند. بنابراین مترجم با بهره گیری از توانش متنی و احساس و درک پیوستگی متن زبان مبدأ در انتقال و انعکاس این
ص: 303
سازوکار در زبان دوم، خواننده زبان مقصد را در فهم موضوع کمک خواهد کرد. ولی این امر در ترجمه قرآن عملاً محقق نمی شود. علت زبان شناختی این عدم موفقیت، استفاده نکردن مترجمان از بافتار (texture) و به ویژه منابع تفسیری است. در این فرایند مترجم باید اطلاعات ضمنی را با استفاده از منابع زبانی، فرازبانی و تفسیرات موضوعی، به صورت صریح و شفاف بیان نماید»(جلالی، 1388: 17). زبان شناسان عناصر انسجام(cohesive devices) را به سه دسته تقسیم کرده اند: انسجام واژگانی یا لغوی(lexical cohesion)، انسجام دستوری یا ساختاری(grammatical)، که شامل ارجاعات(references)، حذف(ellipsis)، جایگزینی(substitution)؛ و عنصر سوم ارتباط مضمونی(معنایی- منطقی) (semantic) است(همان، 19-23). علاوه بر انسجام، "پیوستگی" (coherence) نیز از ضوابط ترجمه به نحو عام و ترجمه قرآن به نحو خاص است، که سازوکار معنایی پنهانی است که کلیه اجزاء متن اعم از واژه، گروه واژه، جمله واره، بند، و مضامین کلی سخن می گوید و درنتیجه سبب وحدت معنایی متن می شود. بیشتر زبان شناسان، پیوستگی را دربرگیرنده عواملی چون: دانش همگانی ارتباطی اهل زبان، دانش زمینه ای- موقعیتی، پیش انگاره ها، پنداشت ها و ارتباط معناشناختی و منطقی می دانند»(همان، 23).
راغب اصفهانی ذیل "دبر" با بیان 12 آیه در این ریشه، از تدبّر و آیات آن ذکری نکرده و تنها در ماده تدبیر می گوید: «التَّدبیرُ التَفْکیرُ فی دُبُرِ الأُمُور»(راغب اصفهانی، 1412، 1: 307). جوهری دُبر و دُبُر به معنای ظَهر را با ذکر دو آیه شرح کرده و تدبیر را به معنای تفکر دانسته ولی از واژه تدبّر، سخنی به میان نمی آورد (جوهری، 1376 ،2: 655). تدبّر در کتب لغت عربی در معنای "تفکر کردن"، "عاقبت اندیشی"، و
ص: 304
"عبرت گرفتن" مشترک است(زمخشری، 1399ق، ج1 :182 ؛ ابوحبیب، 1408ق: 128 ؛ مُطرِّزی، بی تا،ج1 :280 ؛ مهنا، بی تا، ج1: 386 ؛ قرشی، 1352،ج1: 8 و 90 و 224). این واژه در لغت نامه های فارسی نیز به همین معانی آمده است(دهخدا، 1377: ذیل تدبّر ). واژه ژرف اندیشی نیز در زبان فارسی گزینه مورد توجه بوده است(حکیمی، بی تا: 4: 532).
مفسران کهن و معاصر تدبّر را ذیل آیات چهارگانه با توجه به جنبه های عصری خود به تفاوت ترجمه نموده اند. غالب مفسران کهن تدبّر را در سیاق و بافت آیات قرار داده و آن را مترادف فهم، تأمّل و تفکر، اندیشه کردن و به دقت نگریستن دانسته اند( فخررازی، بی تا،ج23: 55 و ج10: 151؛ طبرسی، بی تا، ج10: 4 ؛ کاشانی، 1381،ج2: 113 ؛ ثعلبی، بی تا، ج3: 350 ؛ بغوی، 1420، ج1: 667 ؛ بحرانی، 1389،ج3: 413 و ج7: 296 ؛ قمی مشهدی،1368،ج3: 484 ؛ جزایری،1388،ج4: 520 ؛ ابی السعود، 1419ق، ج6: 91 ؛ سیوطی، 1384،ج1: 345). حال آنکه معنای این واژه در تفاسیر معاصر توسعه یافته تا آنجا که بسیاری ازآنان تبیین واژه و یا ترجمه آن را رها کرده و حتی درج واژه اصلی در تفسیر را ترجیح داده اند(برای مثال رک: طباطبایی، 1363،ج15: 63 و ج 17: 311 و ج18: 385 ؛ قرائتی، 1387: 54 ؛ نقی پورفر، 1387: 108). برخی از این مفسران نیز عمل تدبّر را برای ناس تفسیر نموده اند(طباطبایی،1363،ج17:311؛ ابن عاشور، بی تا،ج4: 199-200 و ج23: 149 ؛ صادقی تهرانی، بی تا، ج7: 198 ). گرچه برخی پیشینیان نیز مراد از یتدبّرون را مردم دانسته بودند(فخر رازی، بی تا،ج28: 55). علامه طباطبایی در یک معنای کلی در تفسیر تدبّر می گوید: «تدبّر یعنی گرفتن چیزی بعد از چیز دیگر و در مورد آیات قرآن به معنای تأمّل در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمّل بعد از تأمّل است»(طباطبایی، 1363، ج5: 29).
ص: 305
این واژه در پژوهش های اخیر قرآن پژوهان نیز مورد توجه قرار است. در این پژوهش ها معنای این واژه از اندیشه، تعقّل، تفقّه، فراتر رفته، ساحتِ تذکّر و تقوی را نیز دربرگرفته و آسیب شناسی گردیده است(رهبری، 1386: 295). حوزه معنایی تدبّر در قرآن مورد بازکاوی قرار گرفته و آن را امری مؤمنانه دانسته اند که شامل مشرکان، کافران و منافقان نبوده بلکه در این آیات عدم تدبّر اینان گوشزد شده است(لطفی و ستوده نیا، 13992: 41). این واژه از دیدگاه عرفانی نیز بازخوانی شده(کوهی، 1391 ؛ الهامی: 1375) و حتی تا «عرضه انسان بر قرآن و تطبیق عقاید خود با قرآن» (خوش منش:1387) توسعه معنایی یافته است. علامه جعفری در تبیینی مفصل با اشاره به توسعه معنایی تدبّر می گوید: «این کلمه خود نوعی از اندیشه است که در پیش بینی و دقت در غایت ها و پایان ها و به طورکلی آنچه از آینده می رسد و در معرفت و عمل عینی آدمی «در حیات معقول» اثری مثبت یا منفی دارد، ضرورت پیدا می کند»(جعفری، 1368، 7: 93).
معناشناسی تدبّر نیز در پژوهش های اخیر از جایگاه والایی برخوردار شده است، به عنوان نمونه در روابط جانشینی، واژه "سمع" و "تلاوت" جایگزین واژه تدبّرعنوان شده که هر سه نوعی فعالیت ادراکی می باشند(قاسم پور و سلمان نژاد، 1391: 117). همچنین در ریشه شناسی و فرایند ساخت این واژه از ریشه دبر، مطاوعه تفعّل از فعّل را در این واژه بعید دانسته(کریمی، سلمان نژاد، 1393: 190) آن را به معنای "نوعی مواجهه با موضوع یا پدیده ای جهت پی بردن به پشت یا ورای آن" دانسته اند(همان). آنان واژه انگلیسی understand را نیز که به معنای فهمیدن به کار می رود، مشابه واژه تدبّر در زبان قرآن دانسته اند؛ زیرا این واژه نیز از ترکیب دو بخش under به معنای "زیر" و stand به معنای "قرار گرفتن در وضعیتی" ساخته شده که حاکی از قرارداشتن در وضعیتی در مصاف با موضوع یا پدیده، جهت درک و فهم حقیقت آن شیء می باشد(رک: همان). برخی از این محققان نیز جریان تدبّر را عمومی و تفسیر
ص: 306
قرآن به قرآن را، تدبّر خوانده، آن را در ساحت فهم قرآن تا درجه مکتب تفسیری ارتقاء داده اند(محمدعلی نژاد عمران، 1394: 156).
واژه تدبّر در قرآن کریم، چهار بار به کاررفته است که بر اساس ترتیب نزول سوره های قرآن کریم به روایت ابن عباس (معرفت، 1371، ج1: 165-168)، در مکه، در سوره 38 (ص) و سپس در سوره 72 (مؤمنون)، و در مدینه، در سوره 92 (نساء) و سپس در سوره 95 (محمد) نازل گردیده است. جهت بازخوانی آیات چهارگانه بافت و اعراب آیات را مورد بررسی قرار می دهیم:
بافت آیه 29: این سوره با قَسم به قرآن کریم آغاز گردیده «و القرآن ذی الذکر»؛ و جواب قسم آن «بل الذین کفروا فی عزة و شقاق» است. یعنی حال کافران و مواجهه آنان با آیات الهی، محور این سوره است. آیات در ذکر احوال انبیاء وبرخورد آنان با کفار ادامه یافته و از قوم نوح، عاد، فرعون، ثمود، لوط، اصحاب أیکه، و داوود یاد می کند؛ و دو گروه مؤمن و مفسد در این آیات شکل می گیرد. در آیه 28 این سوره، این دو گروه(مؤمنان و مفسدان/ متقین و فجار) را مقایسه فرمود. بنابراین پیشینه آیه مورد نظر ما از ابتدای سوره، گروه کافر و مفسد و فاجری هستند که با گروه مؤمن، صالح و متقی مقایسه گردیده اند. در آیه 29 علت نزول قرآن را عنوان فرموده و هر دو گروه مورد بحث در آیات پیشین را در مواجهه با این کتاب، مقایسه نموده، می گوید: این کتابِ مبارکِ نازل شده به سوی تو است، تا این مفسدان در آیات آن تدبّر کرده و صاحبان خرد را یادآور گردد(29).
اعراب: در این آیه «کتاب خبر برای مبتدای محذوف (هذا) است و دو وصف آن، جمله "انزلناه الیک" و کلمه "مبارک" است. جمله "لیدّبّروا آیاته" و سپس "لیتذکّر اولو الالباب" تعلیل جمله پیشین و حکمت نزول این کتاب نازله مبارک است»(الدرویش،
ص: 307
بی تا، ج8: 354). همانطور که از متن آیات دریافت گردید در تعلیل اول، فاعل فعل لیدّبّروا، ضمیر واو، است که به "کفار، مفسدان و فاجران" پیش گفته در کل سوره که صراحتاً با عنوان "مفسدین فی الارض" یا "فجّار" در آیه 28 تفسیر گردیده اند، بازمی گردد؛ و در تعلیل دوم، در فعل "لیتذکّر"، فاعل صریح "اولو الالباب" است که گروهِ مقابلّ تدبّرکنندگان، یعنی مؤمنان اند. بنابر این تعلیل تدبّر در این بافت، مخصوص غیرمؤمنان(کفار، فاسدان، فاجران)، و تعلیل تذکر در این سیاق، مخصوص باورمندان (مؤمنین، صالحین، متقین) است که با عنوان خردمندان (اولوالالباب) توصیف گردیده اند.
بافت آیه 68: ابتدا در آیه 23 مؤمنون از رسالت نوح سخن گفته و در آیه 24 از گروهی با عنوان "ملأ الّذین کفروا من قومه" یاد می کند که در مقابل وی ایستاده ورسالت وی را به استهزاء گرفته می گویند: «این جز بشری مانند شما نیست که می خواهد بر شما برتری جوید و اگر خدا می خواست فرشتگانی را (به پیامبری) می فرستاد. ما چنین چیزهایی که او می گوید را از پدرانمان نشنیده ایم». آیات در مقابله نوح و مخالفان ملأ خود ادامه یافته تا در آیه 30 به اتمام می رسند. آنگاه قوم بعد از نوح را مطرح نموده و در آیه 32 از ارسال رسول برای آنان سخن می گوید؛ ولی باز مخالفانِ آن رسول، با عنوان "الملاء من قومه" در مخالفت با وی می گویند: «این جز بشری مانند شما نیست که از آنچه شما می خورید، می خورد و از آنچه شما می نوشید، می نوشد و اگر بشری مانند خود را اطاعت کنید، یقیناً زیان می بینید». و بهانه های آنان تا آیه 38 ادامه می یابد. سپس در آیه 42 از اقوام دیگری یاد می کند که پیامبران برای آنان فرستاده شده اند و آنان ایمان نیاورده اند. سپس از موسی و هارون(45) و عیسی بن مریم(46) یاد کرده و در آیه 52 از امت واحده سخن گفته می فرماید: «انّ هذه امتکم امة واحدة و أنا ربّکم فاتّقون». آنگاه نتیجه می گیرد: «ولی
ص: 308
این آیین را قطعه قطعه کردند و گروه گروه شدند و هر گروهی به آنچه در دست دارند خرم و شادمانند»(53). پس این مردم را به جهالت شان واگذار تا مهلت شان به سرآید(54).
گروه دیگری که در این بافت با عنوان یاد شده اند از آیه 57 قابل مشاهده است و وصف حال ایشان تا آیه 61 ادامه دارد. از آیه 63 بار دیگر به گروه "ملأ" مذکور در آیات پیشن بازگردیده می فرماید: «کافران این تکلیف را بیش از توان خود حس می کنند و اعمالی غیر از این دارند و به اعمال خود مشغولند»(63). «تا روزی که مترفین(صاحبان ناز و نعمت) را به عذاب بگیریم، ناگهان فریاد استغاثه سردهند»(64). (به آن ها گفته می شود) «امروز ناله و فغان نکنید که فرصت را از دست داده اید و از ناحیه ما یاری نخواهید شد»(65). «روزهایی بود که آیات ما بر شما خوانده می شد و شما به عقب رم می کردید»(66). عبارت "مستکبرین به سمراءتهجرون" وصف حال این گروه است که می گوید: «در حالی که به این پشت کردن تکبر می ورزیدید و در شب نشینی های خود به یاوه سرایی می پرداختید»(67). آنگاه در آیه مورد بحث ما می فرماید: «آیا این ها(کفار مستکبر/ ملأ مترف) در این حرف ها و پیامی که به آن ها رسیده تدبّر نکردند یا برای آنان چیزی آمده که برای پدرانشان نیامده بود»(68).
اعراب: در این آیه «این جمله مستأنفه است و برای توضیح دلیل ضلالت کافران در آیه پیشین عنوان گردیده است. فاء عاطفه بر محذوف است که همزه بر آن داخل شده و معنای "کردند آنچه کردند" می دهد. همزه استفهام انکاری تقریری است. لم حرف نفی، یدبّروا فعل و فاعل آن ضمیر ظاهر واو بوده و القول مفعول به فعل یدبّروا می باشد. أم عاطفه به معنای بل انتقالیه است؛ یعنی "بل أجاءهم، بل ألم یعرفوا، بل أیقولون" است؛ و جمله "أفلم یدبّروا القول" دلیل اول اقدام آنان بر ضلالت و گستاخی آنان در ارتکاب به آن است یعنی آنان اندیشه در دلایل نبوت پیامبر (ص) و پیش از آن قرآن معجز را متوقف کردند. جاءهم فعل و مفعول دوم است و ما
ص: 309
موصوله فاعل آن است. جمله "لم یأت آباءهم الأولین" صله آن است و این دلیل دوم اعتقاد آنان است که بعثت پیامبر را امری غریب می دانستند زیرا آن را از پیشینیان خود نشنیده بودند»(الدرویش، بی تا: ج6: 526). همانطور که در متن آیات ملاحظه گردید در این آیه فاعل تدبّر، "مترفین" مذکور در آیه 64 است که در آیه 67 بار دیگر حال آنان با آیه (مستکبرین به سمراء تهجرون) توصیف شده است.
بافت آیه 82: از آیه 71 این سوره، بحث جنگ در برابر دشمنان و برداشتن اسلحه و بیرون رفتن دسته دسته یا یکباره مؤمنان مطرح می گردد. و حالِ دو دسته از مسلمانان در "ترس و درنگ برای پیوستن به جنگجویان" یا "آنان که بی مهابا واردجنگ می شوند" را بیان می کند. آیه 76 سوره، اعلام جنگ کرده و مسیر تفکر و اندیشه مسلمانان که در راه خدا و کافران که در راه طاغوت پیکار می کنند را تعیین می کند. مؤمنان را امر به جنگ با دوستانِ شیطان نموده، می فرماید: « فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفا». از آیه 77 به شرح حال ترسویان و درنگ کنندگان (که در آیات دیگر با نام منافقان شناخته شده اند)، می پردازد و می فرماید: در آغاز، آنان خود را چنان جنگجو معرفی می کنند که باید به آن ها گفته شود «کفّوا ایدیکم». فعلاً از جنگ بازبمانید و به نماز و زکوة بپردازید. بعد که جنگ واجب می شود همینان، چنان از جنگ می ترسند که این گونه ترسی را فقط باید از خدا داشت. و بهانه پشت بهانه می آورند و می گویند: «ربنا لم کتبتَ علینا القتال»، و باز بهانه آورده می گویند: «لولا أخّرتَنا الی اجل قریب»؟ شرح حال این افراد در آیات 78 و 79 ادامه می یابد و سپس در آیه 80 تکلیف هر دو دسته مسلمانان را مشخص کرده و گروه دوم را به عنوان پشت کنندگان به پیامبر معرفی کرده و می فرماید: «هر که از پیامبر اطاعت کند از خدا اطاعت کرده و هر کس که روی برتابد، ما تو (پیامبر) را
ص: 310
بر آنان مسئول نفرستاده ایم که از گناه و فسقشان محفوظ شان داری». آیه 81 احوال رو در رو و پشت سر آنان را افشاءکرده می فرماید: «آنان در محضر تو می گویند ما فرمانبرداریم ولی هنگامی که تو را ترک می کنند گروهی از آنان در بزم های شبانه شان برخلاف آنچه تو گفته ای برنامه ریزی می کنند. درحالی که خدا آنچه را برای خود خواسته اند (در نامه اعمالشان) برایشان می نویسد. پس ای پیامبر از آنان روی برگردان و به خدا توکل کن و خدا برایت به تنهایی کارساز است». در این سیاق است که آیه مورد نظر ما وارد شده و می فرماید: «آیا آنان (منافقان و روی گردانان از پیامبر) در قرآن تدبّر نمی کنند که اگر این قرآن از ناحیه غیر خدا بود بس اختلاف و گوناگونی در آن می یافتند».اعراب: در این آیه «همزه استفهام انکاری و فاء عاطفه به مقدّر است؛ یعنی آیا اعراض می کنند از قرآن پس در آن تدبّر نمی کنند؟ لا نافیه و یتدبّرون فعل مضارع و واو فاعل و القرآن مفعول به آن است. جمله بعد این فراز حالیه است و لو شرطیه و کان فعل ناقص است که اسم آن در فعل مستتر و اشاره به قرآن دارد و خبر آن محذوف است؛ و شبه جمله "من عند غیر الله" متعلق به خبر محذوف است. "لوجدوا فیه اختلافا کثیراً" هم جواب شرط بوده و "اختلافاً" مفعول به و "کثیراً" صفة آن است»(الدرویش، بی تا: ج2: 276). ارجاع ضمیر فاعلی در فعل یتدبّرون، به "الذین" در آیه 77 است که با صله "قیل لهم کفّوا ایدیکم و اقیموا الصلوة» تفسیر شده است. بنابر این فاعل یتدبّرون "منافقان و اعراض کنندگان از پیامبرند" که در آیه 80 با عنوان "من تولّی فما ارسلناک علیهم حفیظاً" ذکر شده اند و شرح حال آنان بعد از ذکر آیه 82 نیز ادامه می یابد.
بافت آیه 24: در این سوره همانند سوره نساء، از گروهی از مسلمانان سست ایمان (منافقان) یاد می کند که وقتی حکم پیکار صادر گردد، به دلیل قلب های مریض
ص: 311
و دل های خالی از ایمان شان، به مانند مُحتضری که در بستر مرگ افتاده، به پیامبر می نگرند. قرآن کریم اینان را "فی قلوبهم مرض" نامیده و در آیه 22 این سوره با لحنی شدید می فرماید: «اگر (از خدا و رسول) روی گردان شوید آیا جز این باشد که شما در زمین فساد خواهید کرد و خویشانتان را (رها کرده و) از آنان دل می کَنید». آنگاه در آیه 23 آورده «پروردگار ایشان را لعن فرموده و گوش و دلشان را از شنیدن و دیدن حق بازمی دارد». در اینجاست که با اشاره به این سست اندیشان می فرماید: «اینان در قرآن تدبّر نمی کنند یا بر دلهایشان قفل کشیده اند؟» و مجدداً اندیشه این گروه را در آیات بعدی مطرح فرموده و با عناوین "ارتدّوا علی ادبارهم"، "الشیطان سوّل لهم و أملی لهم" یاد می کند و دلیل این ناخشنودی از واردشدن در صحنه پیکاررا آن دانسته که این ها به مشرکان و کافران که از نزول قرآن دل خوشی نداشتند، وعده داده بودند که ما در برخی از امور (بر علیه مؤمنان) از شما اطاعت خواهیم کرد. بنابراین روی خطاب تدبّر در این سوره منافقان بوده که به نوعی با مشرکان مکه، همدل و همداستانند.
اعراب: در این آیه «همزه استفهام انکاری است و فاء عاطفه بر مقدری است که سیاق با آن سازگار باشد. لا نافیه بوده و یتدبّرون، فعل مضارع و فاعل آن ضمیر واو است، و قرآن مفعول به می باشد. أم منقطعه و به معنای بل است و همزه برای تثبیت این امر است که قلب های اینها قفل شده و ذکر به آن وارد نمی گردد. علی قلوب جار و مجرور و خبر مقدم برای قلوب به عنوان مبتدای مؤخر آمده است»(الدرویش، بی تا: ج9: 220). در این جا نیز فاعل فعل تدبّر منافقانند که در آیه 20 شرح حال آنان آغاز گردید که با سؤال انکاری در آیه 24 مورد مذمت قرار گرفته اند. نتیجه بررسی 4 آیه تدبّر در این بافت ها و اعراب آن ها، مشخص می کند در دو آیه مکی، فاعل تدبّر مشرکان و در دو آیه مدنی، سست ایمانانِ مسلمان اند که با عنوان اجتماعی منافقان شناخته می گردند و همتای مشرکین در عدم باور رسول خدا(ص) و وحی الهی (قرآن) می باشند.
ص: 312
پردازش ترجمه واژه تدبّر در هر چهار آیه، منوط به فاعل آن ها بوده و توقع قرآن کریم از فاعل کافر و منافق و در کل فاعل فاسد را مشخص کرده است. بنابراین در این آیات آنچه باید مورد توجه مترجمان قرار گیرد انسجام دستوری یا ساختاری بافت است. ارجاع ضمیر فاعلی به واژه ها یا گروه واژه هایی که پیشتر ذکر آن رفته ( anaphoric Reference) و کاربرد ساختاری زبان است در واژه تدبّر بیش از پیش اهمیت دارد. لذا ترجمه دقیق این آیات آنگاه محقق می شود که علاوه بر معنای خاص تدبّر در این بافت، عوامل آن نیز مورد تدقیق بوده و متناسب با چنین فاعل هایی مورد ترجمه قرار گیرد. این ترکیب علاوه بر برقراری ارتباط، انتقال دهندهنوعی تهدید از ناحیه خداوند در حق کافران و منافقان است و باید در ترجمه انسجام و ارتباط متنی مطلوبی که مورد انتظار مخاطب است، انتقال و انعکاس یابد.
از این رو از مترجم انتظار می رود در متن یا حتی خارج از متن و در پرانتز، فاعل تدبّر کردن را برای مخاطب روشن کند. پیوستگی آیات تدبّر با بافت پیشین و پسین در 4 سوره مورد نظر، در این نکته مشترک است که استفاده از دلالت های لفظی، سیاقی و آوایی 4 آیه مورد تحقیق، بافت واحدی را نشان می دهند که با عنوان کلی "مفسدان"، که شامل گروه کافران در مکه و گروه منافقان در مدینه اند، انتظار می رود غایت نزول این قرآن، این گفتار و این آیات را با بررسی نقادانه و جستجوگرانه، بفهمند. درحالی که چنین امری برای مؤمنان که به حقانیت این وحی ایمان داشته و پیش تر سر بر سایه این کتاب سائیده اند، چنین امری مورد درخواست نیست؛ بلکه تذکر برای ایشان درنظر گرفته شده است. از دیگر روی، اعتبار ترجمه "دبر" از معنای پشت (با لحاظ ظرف مکانی آن) به معنای پیشین (به لحاظ ظرف زمانی آن) در این واژه محتمل تر است؛ و فعل تدبّر در این جایگاه از اندیشیدن در وراء الفاظ و معانی، به "اندیشیدن در آنچه از قبل نازل شده" با چنین بافتی قابل استناد است. لذا واژه تدبّر همزمان دو معنا را متبادر می کند: ابتدا طریق اندیشه را که جستجوگرانه و نقادانه است و دوم معنای پیش گفته و آنچه تاکنون از قرآن شنیده اید را به دلالت تضامنی در
ص: 313
لفظ تدبّر بیان کرده است. بنابر این به نظر می رسد بهترین شکل ترجمه این واژه که با شرح در پرانتز یا با عبارت انجام شود، مقصود واژه و بافت پیرامون آن را متبادر خواهد کرد.
تعیین الگوی جمله بندی این آیات در هر چهار آیه از الگوی واحد فعل، فاعل ضمیر متصل، مفعولٌ به اسم ظاهر تبعیت می کنند.
سوره ص:جمله اسمیه: مبتدای محذوف، خبر، نعت، نعت، جمله فعلیه (فعل مضارع (منصوب)باب تفعّل، ضمیر متصل مرفوعی(فاعل)،اسم ظاهر(مفعول به)
سوره مؤمنون، نساء، محمد:
جمله فعلیه: أ (استفهام)، ف (عطف)، لا/ لم (حرف نفی)، فعل مضارع باب تفعّل، ضمیر متصل مرفوعی (فاعل)،اسم ظاهر(مفعول به)
ارجاع ضمیر به فاعل در هر چهار آیه، گروه های انسانی مخالف رسالت پیامبرند که در بافت آیات موجود است و مفعول هر چهار آیه آیات، قرآن و القول که در اینجا به «همان معنای قرآن است»( طوسی، 1409ق، ج9 :17) می باشد. بر اساس نزول آیات، آنچه در الگوی چهارگانه قابل توجه است دلیل تدبّر در اولین آیه و در سه آیه پسین، چرایی از عدم تدبّر در قرآن پیش گفته است. در واقع قرآن کریم، ابتدا مشرکان و کافران را طی یک جمله خبری و نه انشایی، غیر مستقیم دعوت به تدبّر نموده (لیدّبّروا) و چون رفتار آنان در مکه و سپس همتایان آنان در مدینه، در مخالفت با پیامبر و وحی مرسل ادامه یافته، ایشان را به دلیل عدم جستجوگری در فهم حقیقت، مذمت نموده (أفلایتدبّرون) و یادآوری می کند که پیشتر به شما(در سوره ص) گفته بودیم تدبّر کنید و حال چرا از این امر استنکاف کرده و بهانه می آورید.
ص: 314
بنابراین با خوانش ترتیب نزول آیات، واژه "تدبّر" در قرآن که ظاهراً پیشینه ای در عرب جاهلی نداشته(ر. ک.کریمی، سلمان نژاد: 1393) و از ابداعات قرآن کریم است، ابتدا دعوت مخاطبان اولیه قرآن(مشرکان) به بررسی نقادانه آیاتی است که تا آن زمان شنیده اند و بیش از آن که به معنای «اندیشیدن و تأمّل در نتایج و عواقب امور و یا رژف نگری در امور و اندیشیدن در ورای ظواهر و جستجوی باطن»(خوش منش: 1387) دلالت کند، بر فهم کنجکاوانه و نقادانه انسان بر آنچه پیش تر شنیده است متمرکز است. درواقع بر اساس نزول تدریجی قرآن در هر برهه ای از زمان، که بخشیاز آیات نازل گردیده و در سامعه کافران و منافقان این پیشینه قطعاً وجود دارد، آیات چهارگانه به ایشان متذکر می شوند بر آنچه پیش از این از قرآن شنیدید، نقادانه بیندیشید، فکر کنید، بررسی نمایید و اعلان نمایید که چه خللی در این قرآن و یا وحی رسول می یابید. بنابراین مبتنی بر ساخت بدیع واژه تدبّر و مبتنی بر سیاق آیات و فاعل های معاندی که این واژه در آن ها استخدام گردیده، می توان ترجمه زیر را برای واژه "تدبّر" پیشنهاد نمود:
"اندیشیدن جستجوگرانه و نقادانه (کفار و منافقان) بر آیاتی از قرآن که پیش تر بر آنان خوانده شده است". لذا ترجمه جستجو کردن(برای فهم)، بررسی کردن، درک کردن، فکر کردن و اندیشیدن را می توان به عنوان معنای ثانوی برای این واژه پذیرفت.
اما ازآنجاکه بعدها قرآن به صورت یکپارچه در تفاسیر مفسران مورد بازخوانی قرار گرفت، این معنای از ریشه "دبر" به معنای گذشته، به عاقبت اندیشی و کاوش های بنیادین و غور و ژرف اندیشی در کلیت قرآن بازخوانی گردید و در بسیاری از یافته های نوین پژوهشی، فاعل قرآنی آن نیز مورد غفلت قرار گرفت و به همه آحاد انسانی به خصوص مسلمانان دغدغه مند و طالبان حق جو (بهاری، 1399 ؛ محمدعلی نژاد عمران، 1394 ؛ لطفی و ستوده نیا: 1392 ؛ رهبری: 1386 ؛ حصارکی: 1382 و..) تسرّی یافت.
ص: 315
مترجمان قرآن در زبان های فارسی، انگلیسی و فرانسه، ذیل آیات چهارگانه با تنوّع، واژه تدبّر را بازخوانی و ترجمه نموده اند. اما در تعیین فاعل این فعل وسواسی نداشته و جز در موارد اندکی، ضمیر "واو" را تحت اللفظی و با ضمیر در زبان مقصد ترجمه نموده اند.
ترجمه واژه قرآنی "تدبّر" به زبان فارسی را از 20 مترجم آورده ایم(به ترتیب حروف الفبا: آیتی، عبدالمحمد؛ الهی قمشه ای، مهدی؛ انصاریان، حسین؛ بهبودی، محمدباقر؛ بهرام پور، ابوالفضل؛ پورجوادی، کاظم؛ تشکری، شهاب؛ خرمدل، مصطفی؛ خرمشاهی، بهاءالدین؛ دهلوی، ولی الله؛ صادقی تهرانی، محمد؛ صلواتی، محمود؛ عبداللهیان، هادی؛ فولادوند، محمد مهدی؛ قرائتی، محسن؛ مجتبوی، سید جلال الدین؛ مشکینی، علی؛ مصباح زاده، عباس؛ معزّی، محمدکاظم؛ مکارم شیرازی، ناصر) این مترجمان در 4 گروه: ترجمه واژگانی، ترجمه با عطف مترادف، ترجمه با شرح در پرانتز و ترجمه با عبارت، تلاش نموده اند معنای تدبّر را درآیات چهارگانه قرار داده و بهترین بازخوانی فارسی را ارائه دهند. در جدول زیر دسته بندی این ترجمه ها در قالب مصدر به همراه تعداد به کارگیری هر ترجمه مشخص گردیده است.
ص: 316
تصویر

ص: 317
تصویر

از مجموعه این بازخوانی های فارسی، واژه "اندیشه" در کل جدول بیشترین بسامد را به تعداد 44 بار داشته است. فاعل تدبّر نیز فقط درآیات اندکی و توسط سه مترجم انجام یافته است.
ترجمه قرآنی تدبّر به زبان انگلیسی را از 10 مترجم آورده ایم. این مترجمان نیز در 4 گروه تلاش نموده اند معنای تدبّر را درآیات چهارگانه قرار داده و بهترین بازخوانی انگلیسی را ارائه دهند. در جدول زیر دسته بندی این ترجمه ها در قالب مصدر به همراه تعداد به کارگیری هر ترجمه مشخص گردیده است.
تصویر

ص: 318
تصویر

از مجموعه این بازخوانی های انگلیسی واژه " Pander" در کل جدول بیشترین بسامد را به تعداد 20 بار داشته است. مرجع ضمیر فاعل تدبّر نیز توسط هیچ کدام از مترجمان تعیین نگردیده است.
ترجمه قرآنی تدبّر به زبان فرانسوی را از 6 مترجم آورده ایم. به نظر می رسد که مترجمین در ترجمه واژه تدبّر به فرانسه اتفاق نظر داشته اند و همگی واژه méditer را برگزیده اند. فعل méditer از واژه لاتین meditor است که به معنی آمادگی برای ادای
ص: 319
کلام، نوشتن و اندیشیدن می باشد. در سال 1250 میلادی این واژه به معنای اندیشیدن همراه با مشاهده، در متون مذهبی بکار برده شده و نهایتاً در سال1626میلادی از واژه méditation به معنای نوشته ای درباره یک موضوع مذهبی یا فلسفی استفاده شده است. زمان افعال در هر چهار آیه زمان حال ساده می باشد. در آیه 29 سوره ص، مترجمین فعل méditer را پس از عبارت afin que قرار داده است. فعل بعد از این عبارت در زبان فرانسه به صورت وجه التزامی می آید. وجه التزامی در زبان فرانسه برای بیان وقوع فعل به طریق شک و تردید، التزام، احتمال و آرزو بکار می رود. درآیات مؤمنون، نساء و محمد نیز فعل méditer به یکسان آمده و از ضمیر "Ils" به معنی آن ها برای جمع مذکر، برای فاعل همه آیات استفاده شده است.
آنچه در سه گونه ترجمه بالا در واژه «تدبّر» حاصل آمد:
- به دلیل تبعیّت محض از ترجمه تحت اللفظی، معنای اولیه، فاعلِ فعل ها و مفعولی که حامل زمان بندی فعل مورد درخواست است، مفقود بوده و همه ترجمه ها در معانی ثانویه بازخوانی شده اند.
- بهره گیری از فرایند بافتار و اطلاعات ضمنی با استفاده از منابع تفسیری و منابع فرازبانی که از سازوکارهای معنایی پنهان ترجمه است، در این ترجمه ها مشاهده نمی شود.
- در زبان فارسی واژه "اندیشیدن"، در زبان انگلیسی واژه"over To Pander" و در زبان فرانسه واژه "méditer" بیشترین بسامد را داشته و در همه آن ها اشاره به معنای عام برای این واژه از اشاره به معنای خاص در این آیات، پیشی گرفته است.
ص: 320
تقریباً نزدیک ترین ترجمه ها به ترجمه این پژوهش، از آقای خرمدل در آیه 24 محمد با ترجمه "اندیشیدن(وارسی معانی و مفاهیم)"، و در آیه- 82 نساء با ترجمه " اندیشیدن(وارسی مطالب و نکات)"، و
ترجمه حسین انصاریان در آیه 24 محمد با ترجمه "اندیشیدن برای فهم حقایق" می باشد؛ و در ترجمه انگلیسی از یوسف علی در آیه 24 محمد با ترجمه "Earnestly To seek to understand " و از شیخ تقی عثمانی در همین آیه با ترجمه "To Give serious thought to" می باشد.
- به کارگیری این واژه در زبان فرانسه نیز خالی از هر نوع انعطاف است.
- قرآن کریم
- نهج البلاغه، رضی الدین الشریف، قم: مؤسسه نشر معارف اهل بیت.
1. الهامی، داوود (1375)، «جایگاه تفکر در عرفان اسلامی». نشریه درس هایی از مکتب اسلام، سال 36، شماره 8، ص 21-32.
2. ابن عاشور، محمدطاهر (بی تا)، تفسیر التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسه تاریخ العربی.
3. ابوحبیب، سعدی (1408ق)، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحاً، دمشق: دارالفکر.
4. ابی السعود، محمد بن محمد(1419ق)، تفسیر ابی السعود،بیروت: دارالکتب العلمیة.
ص: 321
5. بحرانی، هاشم بن سلیمان (1389)، ترجمه تفسیر روایی البرهان، مترجمان رضا ناظمیان، علی گنجیان و صادق خورشا، تهران: نشر کتابخانه های عمومی کشور.
6. بغوی، حسین بن مسعود (1420). معالم التنزیل. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
7. بهاری، ابراهیم (1399). تدبّر در قرآن، https://www.mehrnews.com/
8. پشت دار، علی محمد (1387)، «سیر تاریخی جواز ترجمه قرآن و معنای واژه ترجمه در نخستین ترجمه های قرآن کریم به زبان فارسی»، مطالعات ترجمه، دوره ششم، شماره 23، ص27-41.
9. تک تبار فیروزجانی، حسین (1394)،«ترجمه طاهره صفارزاده ترجمه ای ارتباطی از قرآن کریم»، دو فصلنامه مطالعات ترجمه قرآن و حدیث، دوره دوم، شماره 3، ص 27-48.
10. ثعلبی، احمد بن محمد (بی تا)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
11. جرجانی، علی بن محمد (1360)، تَرجَمان القرآن، تهران: بنیاد قرآن.
12. جزایری، نعمت الله (1388)، عقود المرجان فی تفسیر القرآن، قم: نور وحی.
13. جعفری، محمدتقی (1368)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
14. جلالی، جلال الدین (1388). «ضرورت شناخت و کاربرد "انسجام و پیوستگی" در ترجمه انگلیسی قرآن کریم». ترجمان وحی، شماره 25، ص 15- 51.
15. جمعی از نویسندگان (بی تا)، فرهنگ نامه علوم قرآن، تهران: دفتر تبلیغات اسلامی.
ص: 322
16. جوهری، اسماعیل بن حماد (1376ق)، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت: دارالعلم الملایین.
17. حصارکی، نعمت الله (1389)، «تدبّر در قرآن». مجله حصون. شماره 25.
18. حکیمی، محمدرضا ( بی تا)، الحیاة، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
19. خرمشاهی، بهاءالدین (1377)، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران: نشر دوستان: ناهید.
20. خوش منش، ابوالفضل (1387)،«تدبّر در قرآن اصلی بنیادین در تعامل با کلام الله مجید»، پژوهش نامه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 1.
21. الدرویش، محی الدین (بی تا)، اعراب القرآن و بیانه، سوریه: دارالیمامه.
22. دل افکار، علی رضا (1395)،«ریشه شناسی واژه ترجمه»، مجله فنون ادبی، سال هشتم، شماره 2، ص 155-164.
23. دهخدا، علی اکبر (1377)، لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
24. رادفر، ابوالقاسم (1383)، کتاب شناسی ترجمه های قرآن به زبان های خارجی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
25. راغب اصفهانی، حسین محمد (1412ق)، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دار القلم.
26. رضایی اصفهانی، محمدعلی (1384). «مفهوم شناسی ضوابط و قواعد ترجمه قرآن». پژوهش های قرآنی، شماره 42 و 43.
27. رهبری، حسن (1386)، «بازکاوی تدبّر در قرآن»، پژوهش های قرآنی، دوره 13، شماره 49، ص 260-297.
ص: 323
28. زمخشری، محمود بن عمر (1399ق)، اساس البلاغة، بیروت: دارالصادر.
29. سیوطی، جلال الدین ( 1384)، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، تهران: امیرکبیر.
30. صادقی تهرانی، محمد (بی تا)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة، قم: فرهنگ اسلامی.
31. صفارزاده، طاهره( 1392)،«علم ترجمه قرآن و اهمیت تولید ترجمه های روان و قابل فهم»، نشر در خبر آنلاین، کد خبر: 319363، تاریخ مراجعه، 30/ 3/ 1400.
32. طباطبایی، محمدحسین (1363)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجا.
33. طبرسی، فضل بن حسن (1408ق)، مجمع البیان، بیروت: دارالمعرفة.
34. طوسی، محمد بن حسن (1409ق)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
35. عبدالغنی حسن، محمد (1376)، فن ترجمه در ادبیات عربی، ترجمه عباس عرب، مشهد: آستان قدس رضوی.
36. فخررازی، محمد بن عمر (بی تا)، التفسیر الکبیر، قاهره: المطبعة البهیمة.
37. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب ( 1415ق)، القاموس المحیط، بیروت: دارالکتب العلمیة.
38. فیّومی، احمد بن محمد ( 1405ق)، المصباح المنیر، قم: مؤسسه دار الهجرة.
ص: 324
39. قاسم پور، محسن، سلمان نژاد، مرتضی و کریمی، محمد (1393). «ریشه شناسی واژه قرآنی تدبّر». فصل نامه مطالعات قرآن و حدیث، سال هشتم، شماره اول، ص157-196.
40. قرائتی، محسن (1387)، تفسیر سوره محمد، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن.
41. قرشی، سید علی اکبر (1352)، قاموس قرآن، ارومیه: دارالکتب الاسلامیه.
42. قلی پور، حیدر (1381)، مشکلات ساختاری ترجمه قرآن، تبریز: مؤسسه تحقیقات علوم انسانی دانشگاه تبریز.
43. قمی مشهدی، محمد (1368)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
44. کاشانی، فتح الله (1381)، زبده التفاسیر، قم: موسسه معارف الاسلامیة.
45. کوهی، علی رضا (1391)، «تبیین نگرش امام خمینی در موضوع تدبّر قرآن». فصلنامه علوم قرآن و حدیث، نشریه حسنا، سال چهارم، شماره 15.
46. لطفی، سید مهدی و ستوده نیا، محمدرضا (1392)، «حوزه معنایی تدبّر در قرآن کریم»، پژوهش های زبان شناختی قرآن، سال دوم، شماره دوم، ص 41-54.
47. محمدعلی نژاد عمران، روح الله (1394)، «تدبّر در فهم قرآن»، سراج منیر، سال 6، شماره 20، ص149-174.
48. مشکور، محمدجواد (1357)، فرهنگ تطبیق عربی با زبان های سامی و ایرانی، تهران: بنیاد فرهنگ ایرانی.
49. مُطَرِّزی، ناصربن عبدالسید (بی تا)، المُغرِب فی ترتیب المعرِب، حلب: مکتبة اسامة بن زید.
ص: 325
50. معرفت، محمدهادی (1371)، آموزش علوم قرآن، ترجمه ابومحمد وکیلی، قم: سازمان تبلیغات اسلامی.
51. مهنا، عبدالله علی (بی تا)، تهذیب اللسان العرب، بیروت: دارالکتب العلمیة.
52. میمندی نژاد، محمدجواد (1358)، اصول ترجمه انگلیسی و فارسی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.
53. ناظمیان، رضا (1386)، فن ترجمه (عربی-فارسی)، تهران: دانشگاه پیام نور.
54. نجارپوریان، علی (1388)، «کدام نوع ترجمه را انتخاب کنیم «چه گفتن» تا «چگونه گفتن»»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. دوره هفتم. شماره 1.
55. نقی پورفر، ولی الله (1387)، پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، تهران: اسوه.
56. Balhish Al- Omri، Valid ؛Al-Hilali، Mohammad Taqi ؛Habib Shaker، Mohammad ؛Itani، Talal؛ Marmaduke pickthal، Mohammad ؛Mohsen Khan، Mohammad؛ ؛Usmani، Taqi ؛Yusuf Ali، Abdullah ؛Site: Dar Al-Islam ؛Site: Sahih international.
57. .Masson، Denise ؛El-mokhtar OULD BAH، Mohamed ؛Hamidullah، Muhammad؛ Rezvan، Nabil ؛Ben-Mahmoud، Noureddin ؛Maash، Rashid.
ص: 326
تدبّر از جمله روش هایی است که خداوند عامه مردم و بویژه منافقان و کفار را دستور داده تا به وسیله آن بتوانند از هدایت ها و منافع قرآن بهره گرفته و به طریق سعادت راه بیابند. اما اینکه تدبّر در قرآن به چه معناست که عامه مردم و به ویژه منافقان و کفاری که با قرآن عناد و دشمنی دارند نیز می توانند به واسطه آن راه نجات را بیابند مسئله است که ذهن و اندیشه بسیاری از صاحب نظران را به خود متوجه کرده است. برخی اندیشه وران تدبّر را مساوی با مرحله فهم الفاظ یا معانی قرآن در نظر گرفته اند اما برخی دیگر، معتقدند: تدبّر در قرآن مرحله ای بالاتر از فهم می باشد. ازاین رو در پژوهش کنونی چیستی تدبّر و رابطه آن با فهم قرآن را به بحث خواهیم نشست. در نهایت چنین حاصل شد کسانی که در چیستی تدبّر نظر به دلالت سیاق و خطاب های آیات چهارگانه تدبّر داشته اند تدبّر را مساوی با فهم الفاظ یا فهم معانی گرفته اند اما آن هایی که نظر به دلالت لغوی و صرفی واژه تدبّر داشته اند تدبّر را بالاتر از فهم و عبور از مرحله شناخت و معرفت آیات تا
ص: 327
رسیدن به مرحله (تجزیه وتحلیل معانی یا استخراج مقاصد و پیام های کلی از آیات و سور) گرفته اند.
کلیدواژه ها: تدبّر؛ فهم؛ قرآن؛ منافقان؛ کفار.
در قرآن کریم و روایات منقول از معصومان(ع)، درباره رویکرد و وظیفه ما نسبت به نشانه ها و آیات خدا در آفاق و انفس و معارف ناب دینی، سفارش های متعددی صورت گرفته است. مانند تأمّل، تذکّر، تعقّل، تفکّر و... اما در این میان «تدبر» تفاوت هایی دارد که باعث جلب توجه اندیشه وران قرآنی شده است. یکی اینکه متعلق آن کل قرآن است و به عنوان غایت نزول قرآن معرفی شده است (ص،22). دیگر آن که مخاطب آن عام بوده و کلید درک و پذیرش اعجاز قرآن معرفی شده است (نساء،82). تدبر به عنوان یک رویکرد فهم متنی در برابر متن حکیمانه قرآن به شمار می آید اما اینکه دارای چه معنا و مفهومی است و چه رابطه با فهم قرآن دارد مسئله است که به طور دقیق مورد واکاوی قرار نگرفته است. دراین باره نظرات مختلفی ارائه شده است برخی تدبّر را مرحله پیش از فهم متن می دانند عده آن را مترادف با فهم متن دانسته و گروه دیگری آن را مرحله بعد از فهم متن، قلمداد کرده اند. هرچند درباره چیستی تدبر، پژوهش های متعددی نوشته شده است اما درباره رابطه تدبر با فهم قرآن نگاره مستقلی مشاهده نشد ازاین رو در نوشتار کنونی نگارندگان درصدد تبیین این رابطه هستند بدین صورت که ابتدا دیدگاه های مختلف درباره چیستی تدبر را بیان کرده سپس به بیان رابطه تدبّر با فهم پرداخته می شود تا مشخص شود تدبّر کدام یک از مراحل فهم می باشد؟ مرحله پیش از فهم؟ خود فهم؟ یا مرحله بعد از فهم و شناخت قرآن؟
ص: 328
کلمة «تدبّر» از مادّة «د ب ر» بر وزن «تفعّل» است و در لغت عرب، مادّة «دَبَرَ»، نقیضِ «قُبُل» و «دُبُر الشَّیءِ» به معنی «پشت» و «پشتِ سر» اشیاء است (زبیدی، 1414ق، ج11: 252؛ ابن فارس، 1399ق، ج2: 324). عالمان صرف برای صیغه«تفعل» معانی متعددی را ذکر کرده اند که عبارت اند از: تدریج؛ تجنّب(اجتناب کردن فاعل از ماده فعل)؛ تکلّف (فاعل برای به دست آوردن فعل خود را به زحمت بیندازد)؛ مطاوعه (پذیرش اثر)؛ تلبّس(فاعل چیزی را که از فعل مشتق شده در برکند) و صیرورت(به حالتی درآمدن) (استرآبادی، 1395ق، ج1: 104) اما از میان این معانی، مطاوعه ویژگی بارز و معنای شایع این باب می باشد که عامل مشترک اغلب معنای مذکور می باشد. شیوع مطاوعه در این باب شخص را ترغیب می سازد که دلالت مطاوعه را نیز در تدبّر بررسی نماید ولی آنچه به نظر می رسد اینکه دلالت مطاوعه در فعل «تدبّر» آشکار نیست زیرا «تدبّر» مطاوع «دبّر» نیست. سایر دلالت ها که بررسی می شود دو دلالت «تکلّف» و «تدرّج» بیشتر در فعل «تدبّر» نمود دارند اولی ضرورت تلاش و سختی را می رساند و دومی ضرورت تتبع؛ گام به گام و مرحله به مرحله بودن را بیان می کند بنابراین می توان گفت دلالت صرفی «تدبّر» تلاش و تتبع؛ توقف و شکیبایی و تدرج (گام به گام) بودن را می رساند.
با تتبّع در آیات قرآن حاصل شد که «تدبّر» چهار بار در قرآن بکار رفته است:
الف) آیا دربارة قرآن نمی اندیشند؟ اگر از سوی غیرخدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند»(1)(نساء،82).
ص: 329
ب) آیا آن ها در قرآن تدبّر نمی کنند، یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است(1)؟» (محمد،24).
ج) آیا آن ها در این گفتار نیندیشیدند یا اینکه چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟» (2)(مؤمنون،68).
د) این کتابی پربرکت است که بر تو نازل کرده ایم تا درآیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند» (3)(ص،29). روایات متعدّدی نیز درباره «تدبّر در قرآن» نقل شده است که به بعضی از آن ها اشاره می شود: رسول خدا (ص) در روز غدیر فرمودند: ای گروه های انسان ها، در قرآن، تدبر کنید و آیات آن را بفهمید» (فتال نیشابوری، 1375، ج1: 94). امام علی (ع) می فرمایند: آگاه باشید که خیری در قرائت قرآن بدون تدبر نیست»
(مجلسی، 1403ق: ج75: 75). فاطمه زهرا (س) در احتجاج فدکیه خود می فرمایند: ای گروه های مسلمانان، سرعت گیرندگان به قول ضعیف باطل، چشم پوشان از رفتار زشت خسارت بار، آیا در قرآن تدبر نمی کنید یا بر قلب ها، قفل های مخصوص آن زده شده است» (4)(طبرسی، 1403ق: ج1: 106). از امام صادق(ع) نقل شده است که وقتی مصحف قرآن را به دست می گرفتند، پیش از خواندن قرآن و قبل از باز کردن آن، درحالی که آن را در دست راست می گرفتند، چنین دعا می کردند: به نام خدا… خدایا… قرائت مرا قرائت بی تدبر قرار مده، بلکه مرا آن گونه قرار بده که درآیات و احکام آن تدبر کنم» (5)(سیدبن طاووس، 1376، ج1: 232). با استفاده از آیات و روایات تدبّر می توان موارد زیر را در اهمیت تدبّر برشمرد: تدبّر یکی از اهداف انزال قرآن است؛ زمینه ساز تذکّر خردمندان است؛ تدبّر
ص: 330
راه کشف هماهنگی و حلّ تعارضات قرآنی و اثبات کلام الله بودن قرآن است؛ تدبّر، وظیفه ای همگانی و عمومی است؛ تدبّر عامل ثمربخشی به قرائت قرآن است.
اندیشه وران و صاحب نظران درباره چیستی تدبّر نظرات مختلفی ارائه کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود:
شنیدن آیات قرآن یا گوش دادن به آن ها معنایی است که عده ای برای تدبّر ذکر کرده اند. برای نمونه مقاتل بن سلیمان (قرن2) و سمرقندی (قرن4) «تدبر» را «شنیدن» معرفی کرده و نوشته اند: «أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، یقول أ فلا یسمعون القرآن» (مقاتل بن سلیمان، 1423ق؛ ج1: 393؛ سمرقندی، بی تا، ج3: 304) نویسنده دیگری معتقد است تدبر به معنای شنیدن نیست بلکه شنیدن مقدمه تدبّر است و در این آیه جملهٔ در تقدیر بوده است: «التقدیر أفلا یسمعون القرآن فیتدبرونه» (دعاس، 1425ق، ج1: 211) یعنی افراد بایستی ابتدا آیات را گوش بدهند تا بتوانند در آن ها تدبّر نمایند و بدون گوش دادن و شنیدن تدبّر امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر سرزنش و توبیخ در اینجا بیش از آن که متوجّه تدبّر نکردن باشد، متوجه نشنیدن است
چرا که مشرکان موقع نزول آیات به بهانه های مختلف از شنیدن و استماع آیات رویگردانی می کردند و به خود اجازه نمی دادند آیات را بشنوند همان طور که در وصف برخی از آن ها گزارش شده که هنگام نزول آیات پنبه در گوش می گذاشتند بلکه آیات را نشوند و شاید از اطرافیانشان در باب تأثیر و جذبه آیات حرف هایی شنیده بودند و خوف آن داشتند به محض شنیدن آیات تحت تأثیر قرار بگیرند. احتمال دیگری که به ذهن خطور می کند این که مشرکان هنگام شنیدن آیات هیچ گونه عکس العملی از خود نشان نمی داند پس گویا اصلاً گوش فرا نداده اند چراکه اگر
ص: 331
می شنیدند قطعاً مطلب، سؤال یا احتمالاتی راجع به آیات به ذهنشان خطور می کرد تا آن ها را متأثر یا وادار به عکس العمل نماید پس وقتی اصلاً متأثر نشده و عکس العمل نشان نمی دهند، گویا به ظاهر وانمود می کنند که دارند گوش می دهند درحالی که واقعاً گوش نمی دهند و توجه نمی کنند. خلاصه اینکه عدّه تدبّر را به معنای شنیدن گرفته اند بدین مفهوم نیست که تدبّر از نظر آن ها به معنای شنیدن بوده است بلکه به معنای آن است که پیش نیاز و مقدمه تدبّر شنیدن و استماع آیات است و وقتی تدبّر نمی کنند پس به احتمال زیاد اصلاً گوش نداده اند و توجّه نکرده اند تا به تدبّر بپردازند یا اینکه سماع تدبّر نکرده اند. مراغی از مفسران قرن این گفته را تأیید می کند آنجا که آورده است: مشرکان هنگام تلاوت آیات تمام همت شان توجه به نظم آهنگ کلمات بود و توجهی به محتوا و مفاهیم آیات نمی کردند مانند کسی که به آواز پرنده بر شاخسار گوش می دهد تا از صدایش لذت ببرد نه به خاطر آنکه بفهمد چه چیزی می سراید(مراغی، بی تا، ج11: 112) روایتی که از امام صادق(ع) در تفسیر نورالثقلین نقل شده نیز همین مفهوم از تدبّر را تقویت می کند (بحرانی، 1416ق، ج5: 68). از دیدگاه صاحبان این نظر، امر به تدبّر یا سرزنش عدم تدبّر در قرآن، ویژه مشرکان و کفّار است چرا که سماع متدبرانه (گوش دل) نداشته اند و تنها شنونده بوده اند و تدبّر نداشته اند یعنی متأثّر نشده یا عکس العمل نشان نداده یا تفکّری در محتوا و مفاهیم آیات شنیده نداشته اند.
این گروه از محققان معتقدند تدبّر ابتدا تنها به معنای تأمّل و تفکّر در پیامدها و عاقبت کارها بوده است سپس توسّع پیدا کرده و در هر نوع تأمّلی به کار می رود، خواه نظر و تأمّل در حقیقت شیء و اجزاء آن خواه نظر به گذشته و اسباب و علل آنیا نظر در فرجام و آینده اش (طبرسی، 1377، ج1: 274؛ زمخشری، 1407ق، ج1:
ص: 332
541؛ اندلسی، 1420ق، ج3: 724). به باور صاحبان این نظریه، تدبّر در لسان قرآن در همان معنای لغوی و ابتدایی خود (نظر به عاقبت و فرجام) بکار نرفته بلکه گسترش پیدا کرده و هر نوع تأمّل، اندیشه و تفکری در قرآن را شامل می شود.
تعدادی از نویسندگان تدبّر را تنها تفکّر در یک جنبه گرفته اند مستند این افراد سیاق آیه (نساء،82) می باشد، از آنجائی که آیه مذکور یافتن عدم اختلاف را منوط به تدبّر کرده است اندیشمندان متناسب با اینکه عدم اختلاف، فرابشری بودن و اعجاز قرآن در کدام جنبه است و اینکه بایستی در کدام جنبه تدبّر بشود تا عدم اختلاف مکشوف شود تدبّر را محدود به همان جنبه کرده اند.
معتقدان به این نظریه برآنند که تدبّر به معنای تفکر در الفاظ و کلمات قرآن است اگر افراد به درستی تدبر کنند و در الفاظ و کلمات دقت نمایند برایشان معلوم می شود واژگان آن در هماهنگی و تناسب کامل با یکدیگر بوده و از هرگونه حروف و کلمات ثقیل، نامأنوس، بدآهنگ، ناموزون و همچنین تعبیرات رکیک، سبک، نفرت انگیز، گوش خراش، ناهماهنگ، پیچیده، گنگ و مبهم مصون است. این افراد برجسته ترین ابعاد اعجاز قرآن را والایی کلمات و الفاظ می دانند. گزینش واژه های قرآن به گونه ای است که اگر بخواهیم این واژه ها را تغییر دهیم یا ازجمله برداریم، ساختار جمله به هم می ریزد و زیبایی را از دست می دهد. اگر اشخاص در آن ها دقت نمایند فرابشری بودن آن بر ایشان آشکار می گردد (فیض کاشانی، 1415ق،ج3: 404 ؛ قمی مشهدی، 1368، ج9: 200 ؛ نخجوانی، 1999م، ج1: 573؛ قاسمی، 1418ق، ج8: 256؛ صادقی تهرانی، 1419ق، ج1: 91).
ص: 333
این گروه تدبّر را به معنای اندیشه و تفکّر در معانی آیات می دانند که اگر افراد در معانی آیات مانند: مواعظ و تهدید، وعد و وعید، حکم و امثال، امر و نهی و غیره تفکر کنند هرآینه می یابند که بین وعدها و وعیدهای آن تناقض نیست امرهای آن نهی هایش را نقض نمی کند و بین حِکَم و امثال و داستان های آن ناهماهنگی وجود ندارد. پس این هماهنگی دلیل آن است که کلام خداست، نه آموخته بشر چرا که معمولاً در نوع سخنان و نوشته های افراد بشر در دراز مدّت تغییر، تکامل و تضاد پیش می آید. امّا این که قرآن در طول 23 سال نزول، در شرایط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف، و در فراز و نشیب های زمان آن هم از زبان شخصی درس نخوانده، بدون هیچ گونه اختلاف و تناقض بیان شده، دلیل بر خدایی و الهی بودن آن است(فیض کاشانی، 1418ق، ج1: 224 ؛ قمی مشهدی، 1368، ج3: 484 ؛ شبّر، 1407ق، ج2: 74 ؛ هویدی بغدادی، بی تا:91).
این گروه معتقدند که تدبّر با همان معنای لغوی (غایت و فرجام شیء) در قرآن بکار رفته است. ازاین رو متدبّر بایستی برای رسیدن به ورای الفاظ، معانی افزون تری را در لایه های معنایی آیات پی گرفته تا به فرجام آن ها برسد. به عبارت دیگر در تدبّر به عنوان یک فعالیت شناختی و ادراکی، حرکت و انتقال ذهنی صورت می گیرد؛ که نقطه آغاز آن مواجهه شخص مُدرک با آیات است. شخص به تدبّر در آن ها می پردازد، یعنی می کوشد با بهره گرفتن از قوای ادراکی به عاقبت و پس (دبر) آن ها برسد. بنابراین نقطه پایان این فرآیند ذهنی، جایی است که شخص مدرک به غایت و فرجام معنای آیات دست یابد. نویسنده در این باب چنین نوشته است: «معنای تدبّر این است که تأمّل و تفکر کنند و آثار باطنیه اشیاء را دست آورند و مغز آن ها را کشف کنند. چنانچه امروز چه آثار غریبه از اشیاء به دست آورده و استخراج کرده اند
ص: 334
و روز بروز زیادتر می شود» (طیب، 1378، ج9: 430) قشیری هم می گوید: «تدبر غواصی کردن است به مدد فکر در بحر قرآنی و بیرون آوردن جواهر حقایق و معانی مصراع» (کاشفی سبزواری، بی تا: 269) همین نویسنده در جای دیگری از قول سری سقطی آورده است: «با فهم ترین مردمان آن است که اسرار قرآن فهم کند و تدبّر نماید، تا وقتی که متیقن گردد به آن که این کلام ملک علّام است. و حقیقت تدبّر آن است که تا فکر از هر آیتی یا سورتی فراخور استعداد خود بهره ای برندارد، به آیتی یا سورتی دیگر نقل نکند، و از بعضی اکابر مروی است که در قرائت سوره هود شش ماه مانده بود، و از تدبّر در معانی آن سوره به قراءت سورتی دیگر نمی پرداخت.
و اگر کسی بدین مرتبه نرسد و از فهم معنی قرآن محروم باشد. باید که به دل اندیشد که این کلام حق است، و در وقت قراءت سخن حق به غیر حق مشغول نشود. (همان، ص269) چنان که گذشت این گروه تدبّر را مترادف با تأویل یا معنای باطن گرفته اند چرا که تدبّر نیز مانند تأویل نظر به غایت و فرجام دارد و چون این افراد غایت و فرجام را رسیدن به معنای اصلی کلمات می دانند ازاین رو تدبر را نیز به معنای حرکتی مستمر تا رسیدن به کنه و باطن کلمات تفسیر کرده اند.
برخی تدبّر را به معنای تورق کردن و روخوانی اجمالی گرفته اند. این عدّه معتقدند اگر افراد یک روخوانی اجمالی از قرآن داشته باشند متوجّه سرنوشت کسانی که مرتکب معاصی شده خواهند شد در نتیجه از گناهان و معاصی و انجام کارهای شبیه آن ها خودداری خواهند کرد همچنین اشخاصی که عملکرد درستی داشتند را الگوی خودشان قرار داده و درصدد انجام کارهای آن ها برخواهند آمد. (زمخشری، 1407ق، ج4: 326 ؛ آلوسی، 1415ق، ج13: 229 ؛ مظهری، 1412ق، ج8: 435 ؛ نخجوانی، 1999م، ج2: 330) به نظر می رسد این افراد ازآن جهت تدبّر را به معنای روخوانی و مطالعه سرسری گرفته اند که چون مخاطب اصلی تدبر را مشرکان و کفار
ص: 335
می دانند معتقدند اگر آن ها یک نگاه سرسری هم به آیات می کردند دست از اعمال قبلی خود برداشته و همین مطالعه اجمالی در نگرش آن ها تغییر ایجاد می کرد. به عبارت دیگر این افراد چنین می بینند که چون قرآن ندای فطرت و هماهنگ با عقل می باشد حتی یک مطالعه سرسری آن هم می تواند و این ظرفیت را دارد که افراد را متأثّر کرده و وادار به تغییر نگرش کند.
عمل و تبعیّت کردن افراد به آنچه از معانی آیات فهمیده و آموخته اند به عبارت دیگر بکار بستن آنچه در اثر تفکّر از معانی آیات فراگرفته اند؛ معنای دیگری است که از طرف تعدادی از عالمان برای تدبّر ارائه شده است. ثعلبی(قرن5)، از حسن نقل می کند که «تدبّر»، «تبعیت کردن» است: قال الحسن: تدبر آیاته، إتباعه (ثعلبی، 1422ق، ج8: 199) سیوطی (قرن 10) تدبّر را «تبعیت از آیات الهی با عمل نمودن به آن» معنا می کند: (1)(سیوطی، 1404ق، ج5: 308) مراغی (قرن14) تدبر را «عمل و تبعیت از اوامر و نواهی قرآن» معرفی کرده و در ادامه، به نقل از حسن بصری آورده: (2)تا صاحبان خرد- که خدا بصیرتشان را نورانی کرده است- در آن اندیشه کنند، پس به هدایت های آن هدایت شوند و ارشادات قرآن را در اعمالشان به کار بندند و از مواعظ و نواهی آن تذکر پذیرند و از سرنوشت پیشینیان پند گرفته و از مخالفت با قرآن پرهیز کنند...و تدبر در قرآن به حسن تلاوت و زیبایی ترتیل نیست بلکه با عملبه محتوای آن و تبعیت از اوامر و نواهی آن است..» (مراغی، بی تا، ج23: 117).
ص: 336
بنابراین می توان گفت: از دید و نظر این افراد؛ تدبر درآیات؛ عملی است که با فهم و اندیشه در مفاهیم و پیام کلی آیات شروع می شود و از مخاطب توقع می رود که نسبت به این مفاهیم رویکرد عمل گرایانه را در پیش بگیرد. این معنا و مفهوم ارائه شده از «تدبّر» با معنای لغوی تدبّر- که اندیشیدن است- ناسازگار است. شاید مراد ایشان نتیجه و ثمره تدبّر بوده است.
عدّه تدبّر را به معنای برگرداندن آیات به یکدیگر می دانند بدین صورت که آیات آخر را به آیات ابتدائی مرتبط سازند. ازنظر این گروه در تدبّر، کاوش و اندیشه در کشفِ مفاهیم و روابطِ ناپیدای موجود در هر یک از آیات و ارتباط آیات با یکدیگر و آن آیات با آیاتِ دیگر سورِ قرآن مدنظر می باشد. صادقی تهرانی (قرن15) معنای «تدبّر» را «کنار هم گذاشتن آیات و تفسیر آیات و اندیشه در آیات به کمک آیات دیگر» معرفی می نماید(صادقی تهرانی، 1365، ج25: 240) نویسنده دیگری می نویسد: «قوله تعالی: أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؛ تدبّر آن است که در آخر کارها نظر کنی، تا اوّل و آخر آن بهم سازی و راست کنی. تا مشخص شود که آیات آن به راستی و درستی و پاکی همه به یکدیگر ماند، و یکدیگر را تصدیق می کند(میبدی، 1371،ج2: 604) علامه نیز سخنی شبیه به این دو ارائه کرده است آنجا که آورده، «تدبر یعنی در هر حکمی که نازل می شود و یا هر حکمتی که بیان می گردد و یا هر داستانی که حکایت می شود و یا هر موعظه و اندرزی که نازل می گردد، آن نازل شده جدید را به همه آیاتی که مربوط به آن است عرضه بدارند چه آیات مکی و چه مدنی، چه محکم و چه متشابه، آنگاه همه را پهلوی هم قرار دهند تا کاملاً بر ایشانروشن گردد که هیچ اختلافی بین آن ها نیست و آیات جدید آیات قدیم را تصدیق و هر یک شاهد بر آن دیگری است(طباطبایی، 1374، ج5: 26).
ص: 337
به نظر می رسد این گروه در تعریف تدبّر، به سیاق آیه( نساء/82) توجه داشته اند که مشرکان را ترغیب به تدبر کرده تا برایشان محرز شود که قرآن عاری از اختلاف بوده و نازله از جانب خداوند است. این افراد چون روش کشف عدم اختلاف را عرضه آیات به یکدیگر و قرار دادن آیات یک موضوع در کنار همدیگر می دانند بنابراین تدبر را نیز متناسب با سیاق، عرضه و برگرداندن آیات به یکدیگر تعریف و تفسیر کرده اند. به عبارت دیگر صاحبان نظریه فوق چنین می بینند که شخص متدبر بایستی بین آیات پیوستگی و انسجام ایجاد کند و این مستلزم تفکر و ایستایی بر آیات است تا بتوان بر آیات اشراف داشته و بین آن ها انسجام ایجاد کرد و اگر متدبر سرسری و عجولانه عمل کند ممکن است به محض مواجه شدن با یک آیه همان را ایده قرآنی تصور کند درحالی که در همین موضوع آیات دیگری هم وجود دارند که بایستی آن ها را کنار یکدیگر قرارداد و با نگاه به مجموعه آن ها نظر قرآن را در آن موضوع استنباط کرد وگرنه با دیدن و اندیشه در شماری از آیات و ندیدن سایر آیات فهم صحیح صورت نخواهد گرفت.
در این قسمت به رابطه تدبّر با فهم قرآن پرداخته می شود ازاین رو بر اقوال و سخنان اندیشه وران که مذکور شد تمرکز خواهیم کرد تا روشن شود در گفته های آنان چه رابطه بین تدبّر و فهم وجود دارد. آنچه پیداست اینکه متناسب با توجهی که عالمان به شأن نزول آیات تدبّر، سیاق آیات و یا معنای لغوی تدبّر داشته اند دیدگاه آن ها در رابطه با تدبّر نیز متفاوت شده است حتی گاهی یک محقق دو نظر متفاوت راجع به معنا و مفهوم تدبّر ارائه کرده که علّت آن به توجه اش به هر یک از (شأن نزول، سیاق، معنای لغوی) برمی گردد. گروهی از افراد که تدبّر را به معنای شنیدن وگوش دادن گرفته بودند در تعریف تدبّر به شأن نزول آیات توجه داشته اند چرا که در برخی روایات ذکرشده مشرکان به هنگام نزول و تلاوت آیات گوش نمی دادند یا
ص: 338
اینکه در ظاهر وانمود می کردند که توجه دارند درحالی که در واقع گوش نمی دادند این افراد تدبّر را گام اول فهم می دانند که مشرکان و کفار بایستی به آیات گوش بدهند و تدبر کنند تا به معانی آیات پی ببرند. گروه دیگر از صاحب نظران که تدبّر را به معنای هر نوع تأمل یا تفکر تنها در الفاظ یا معنا گرفته بودند به سیاق آیات تدبر توجه داشته اند چون که سیاق آیات به تفکّر و تأمل برای دگرگونی باورها و نگرش های کفار و مشرکان نظر دارد. به متأثّر کردن و تأثیرپذیری آن ها توجه می دهد تا آن ها را وادار کند به دنبال تفکّر و تأمّل در برابر آیات عکس العمل نشان دهند.
این گروه درواقع تدبّر را با فهم یکی می دانند چرا که تدبّر را به معنای تفکّر و تأمّل تا رسیدن به شناخت تعبیر کرده اند. گروه سومی که تدبّر را به معنای رسیدن به مقاصد و پیام های کلی یا تبعیت کردن گرفته بودند به معنای لغوی تدبر که غایت و فرجام و رسیدن به ورای الفاظ بود نظر داشته اند این گروه تدبر را مرحله بعد از فهم قلمداد می کنند چرا که متدبر برای رسیدن به پیام کلی یا مقاصد آیات یا کلیات احکام بایستی به معانی آیات واقف و مسلط شود سپس به تجزیه وتحلیل بپردازد تا به مقاصد آیات راه بیابد و درصد تطبیق آیات در حق خودش باشد و خودش را بجای افراد مطرح شده درآیات قرار بدهد که اگر در شرایط مشابه قرار بگیرید بایستی کدام رویکرد را اتخاذ کند و ببیند کدام آیات به نفع اوست و کدام به ضرر او و سعی کند آن ها را پیدا کند پس تدبر مرتبه ای فراتر از فهم است فهم اثرگذار فهم نتیجه بخش به عبارت دیگر کار متدبر مثل کار ناقد می ماند که بعد از فهم و شناخت به تجزیه وتحلیل پرداخته تا بتواند یافته ها را پیاده سازی کند ببیند کدام یک را بایستی انجام دهد و کدام یک را نباید انجام دهد.ازاین رو متدبر نیازمند فهمیدن ریزه کاری های تفسیری و نکات ریز آیات نیست همین که کلیت آیات را فهمید شروع به تحلیل می کند و می تواند به یکسری یافته های جدید برسد و آن ها را بکار ببند پس وقتی نیاز به فهم کلیت آیات باشد و نیازی به
ص: 339
فهم ریزه کاری ها نباشد عوام نیز می توانند با مطالعه ترجمه های موجود قرآن کلیت مطالب را فهمیده و سپس تجزیه وتحلیل کنند البته نیاز هست این نکته یادآوری شود اگرچه تدبر در قرآن تنها در حق مشرکان و کفار برای درک خدایی و الهی بودن قرآن است اما می توان گفتشان نزول خاص مانع تعمیم به دیگر افراد نیست و به نوعی افراد عوام با درک کلیت قرآنی می توانند به تجزیه وتحلیل پرداخته و نگرش ها و باورهای قبلی خود را تغییر یا اصلاح کنند منتهی خطری که در اینجا وجود دارد قابلیت تفسیرهای مختلف است که از محتوای یکسان برداشت مختلف می شود بنابراین اگرچه جریان تدبر را می شود جریانی برای گسترش قرآن در سطح جامعه دانست که ترس از قرآن را که قبلاً در بین مردم بود را تضعیف کرده و مردم را مشتاق و ترغیب به تأمل می کند ولی برای جلوگیری از تحلیل های نادرست و ناصواب از معانی آیات بایستی مدارس قرآنی گسترش یافته و بتوانند پاسخگوی شبهات و ابهامات افراد باشند.
1- تفاوت فضای گفت وگویی و نیز متعلّق مشخص تدبّر (آیه نساء/82 یا ص/29) در برداشت مفسر از معنای «تدبّر در قرآن» تأثیرگذار بوده است.
2- این که گاهی یک محقق دو نظر متفاوت راجع به معنا و مفهوم تدبّر ارائه کرده علّت آن به توجه اش به هر یک از (شأن نزول، سیاق یا معنای لغوی تدبّر) برمی گردد.
3- افرادی که تدبّر را به معنای شنیدن تعریف کرده اند به شأن نزول آیات تدبّر توجه داشته اند و تدبّر را مرحله پیش از فهم قلمداد کرده اند.
4- گروهی که تدبّر را به تفکّر و تأمّل کردن تفسیر کرده اند در تعریف تدبّر به سیاق آیات توجه داشته اند این گروه تدبّر را با فهم یکی می دانند چرا که تدبّر را به معنای تفکّر و تأمّل تا رسیدن به شناخت تعبیر کرده اند.
ص: 340
5- محققانی که تدبّر را به معنای رسیدن به مقاصد و پیام های کلی یا تبعیت کردن گرفته بودند به معنای لغوی تدبّر که غایت و فرجام و رسیدن به ورای الفاظ بود نظر داشته اند این گروه تدبر را مرحله بعد از فهم قلمداد می کنند چرا که متدبّر برای رسیدن به پیام کلی یا مقاصد آیات یا کلیات احکام بایستی به معانی آیات واقف و مسلط شود سپس به تجزیه وتحلیل بپردازد تا به مقاصد آیات راه بیابد و درصد تطبیق آیات در حق خودش باشد.
1. ثعلبی، ابواسحاق احمد بن ابراهیم (1422ق)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، چاپ اول، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
2. حوی، سعید (1424ق)، الاساس فی التفسیر، چاپ ششم، قاهره: دار السلام.
3. دعاس، قاسم (1425ق)، اعراب القرآن الکریم، چاپ اول، دمشق: دارالمنیر و دارالفارابی.
4. زبیدی، مرتضی (بی تا)، تاج العروس من جواهر القاموس، بتحقیق: مجموعة من المحققین، بی جا: دار الهدایة.
5. زمخشری، محمود (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چاپ سوم، بیروت: دار الکتاب العربی.
6. سور آبادی، ابوبکر عتیق بن محمد (1380ش)، تفسیر سور آبادی، تحقیق: علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: فرهنگ نشر نو.
7. سیوطی جلال الدین (1404ق)، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی.
8. شبر، سید عبدالله (1412ق)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت: دار البلاغة للطباعة و النشر.
ص: 341
9. _____، ________ (1407ق)، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، تحقیق: با مقدمه سیدمحمدبحرالعلوم، کویت: مکتبة الألفین.
10. صادقی تهرانی، محمد (1365)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، چاپ دوم، قم: انتشارات فرهنگ اسلامی.
11. (1419ق)، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم: بی نا.
خسر طبرسی، فضل بن حسن (1372)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، بی جا: انتشارات ناصر خسرو.
13. (1377)، تفسیر جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم.
14. طبرسی، احمد بن علی(1403ق)، الإحتجاج علی أهل اللجاج، چاپ: اول، مشهد: نشر مرتضی.
15. طبری، محمد بن جریر (1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، بیروت: دار المعرفه.
16. طوسی، محمدبن حسن (بی تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بتحقیق: شیخ آغابزرگ تهرانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
17. طیب، سید عبد الحسین (1378)، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران: انتشارات اسلام.
18. فتال نیشابوری، محمد بن احمد (1375)، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، چاپ: اول، قم: انتشارات رضی.
19. فخررازی، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتیح الغیب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
20. فیض کاشانی، ملامحسن (1418ق)، الأصفی فی تفسیرالقرآن، تحقیق: محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
ص: 342
21. فیض کاشانی، ملأ محسن (1415ق)، تفسیر الصافی، تحقیق: حسین اعلمی، چاپ دوم، تهران: انتشارات الصدر.
22. قاسمی، محمد جمال الدین (1418ق)، محاسن التاویل، تحقیق: محمد باسل عیون السود، بیروت: دار الکتب العلمیه.
23. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا (1368ش)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهی، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
24. کاشانی، ملأ فتح الله (1336ش)، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی محمد حسن علمی.
25. کاشفی سبزواری، حسین (بی تا)، جواهر التفسیر، تحقیق: جواد عباسی، بی جا: دفتر نشر میراث مکتوب.
26. مجلسی، محمد باقر (1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاپ: دوم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
27. مراغی، احمدبن مصطفی (بی تا)، تفسیر المراغی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
28. مظهری، محمد ثناءالله (1412ق)، التفسیر المظهری، تحقیق: غلام نبی تونسی، پاکستان: مکتبة رشدیه.
29. مکارم شیرازی، ناصر (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
30. میبدی، رشیدالدین (1371ش)، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: علی اصغر حکمت، چاپ پنجم، تهران: انتشارات امیر کبیر.
31. نخجوانی، نعمت الله بن محمود (1999م)، الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، مصر: دار رکابی للنشر.
32. هویدی بغدادی محمد(بی تا)، التفسیر المعین للواعظین و المتعظین، قم: انتشارات ذوی القربی.
ص: 343
33. ابن طاووس، علی بن موسی (1376)، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
34. ابن فارس (1399ق)، معجم مقاییس اللغة، بتحقیق: عبد السلام محمد هارون، بی جا: دار الفکر.
35. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر(1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، بتحقیق: محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیة.
36. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (1408ق)، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق: محمد جعفر یاحقی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
37. استرآبادی، محمدبن حسن(1395ق)، شرح شافیة ابن الحاجب، بتحقیق: محمد نور الحسن، بیروت: دار الکتب العلمیة.
38. اندلسی، ابوحیان (1420ق)، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل، بیروت: دار الفکر.
39. آلوسی، سید محمود (1415ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه.
40. بحرانی، سیده اشم (1416ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، تهران: بنیاد بعثت.
41. بیضاوی عبدالله بن عمر (1418ق)، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
ص: 344
تدبّر از جمله مفاهیمی است که در قرآن و احادیث معصومان زیاد به آن سفارش شده است. هر چند واژه مذکور تنها در چهار آیه قرآن ذکر شده است اما در نزد عالمان معاصر توجّه شایانی به آن شده است. در پژوهش های که اخیرا در رابطه با تدبّر صورت گرفته تحدید معنایی دقیق و متقنی از واژه مذکور صورت نگرفته است یا اینکه معانی و مفاهیم متفاوتی از این واژه ارائه شده است. از این رو نوشتار حاضر در تلاش است کلمات متعددی که با واژه تدبّر قرابت معنایی دارند را در کنار واژه مذکور به بحث نشسته و وجه تشابه و تفاوت آنها را بررسی نماید تا با مشخص شدن وجه تفاوت و اشتراک آنها، تعریف و مفهوم دقیق تری از واژه تدبّر پیش روی پژوهشگران قرار بگیرد. از جمله های واژه هایی که مورد بررسی قرار گرفته اند می توان به واژه های نظر، تفکر، تأمل، استنباط، تفسیر و تأویل اشاره کرد. در نهایت چنین حاصل شد که نزدیک ترین واژه به تدبّر از میان واژه های بررسی شده، واژه تأویل می باشد چرا که هر دو به عاقبت و فرجام نظر دارند و
ص: 345
واژه هایی مانند تفکر، تأمل و نظر، ابزارهایی برای تدبّر به حساب می آیند اما استنباط مرحله بعد از تدبّر می باشد.
کلید واژه ها: تدبر؛ تأویل؛ استنباط؛ تفکر؛ تأمل.
یکی از مهم ترین و کلیدی ترین مفاهیم قرآنی، مسئله ی تدبّر است که خداوند در چهار آیه از قرآن به آن دعوت و نسبت به ترک آن توبیخ می کند. قرائت کننده ی قرآن، با مراجعه به این آیات متوجه می شود که وظیفه ی به نام تدبّر بر عهده ی مخاطب قرآن قرار داده شده است. اهمیت تدبّر به قدری است که به تصریح خود آیات، غایت نزول قرآن و در احادیث ائمه (ع)، قرائت بدون تدبّر، بی فایده و بی ثمر قلمداد شده است. اگرچه پژوهش و تحقیق حول واژه مذکور در سده های نخستین شروع شده است، اما باید اذعان نمود که در مدت چند ساله اخیر شاهد سیل تحقیق و پژوهش در رابطه با تدبّر می باشیم از آنجایی که در این پژوهش ها تحدید معنایی دقیق و متقنی از واژه مذکور صورت نگرفته است یا اینکه تدبر با واژه های مترادف نمای آن یکسان تلقی شده است. از این رو نوشتار حاضر در تلاش است واژ ه های متعددی که با واژه تدبّر قرابت معنایی دارند را از نظر لغوی و با مراجعه به کتب لغت بررسي نماید تا بتوان دريافت هريک از آنها چه جايگاهي دارند چرا که مراجعه به کتب لغت در مشخص نمودن چارچوب معنايي واژگان قرآن و تبيين معناي دقيق آن ها و هم چنين تمايز قائل شدن ميان واژگان مترادف نماي يک حوزه ي معنايي بسيار کارگشاست. شیوه کار در این نوشتار بدین صورت است که هر یک از واژگان مترادف نما با تدبر مانند (نظر، تفکر، تأمل، استنباط، تفسیر و تأویل) را با مراجعه به کتب لغت بررسی لغوی خواهیم کرد سپس وجوه تشابه و تفاوت هر یک از واژه های مذکور با واژه تدبر را ارزیابی خواهیم کرد تا علاوه بر کشف قلمرو معنايي هر يک از
ص: 346
آن ها، بتوان به معناي دقيق آن ها در کاربرد قرآني شان دست يافت و تمايز ميان آنها را مشخص نمود.
واژه تدبّر چهار مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است: سه بار در ساخت فعلی و به صورت استفهام توبیخی (دو مرتبه به صورت «أَفَلا يَتَدَبَّرُون» و یک دفعه به شکل«أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا») و یک بار به صورت فعل مضارع «لِيَدَّبَّرُوا» بیان شده است. با اندکی تأمل در کتب لغت بدست می آید که ماده اصلی آن ها؛ «د ب ر» است این ماده دلالت بر معانی متعددی می کند که عبارتند از:
فراهیدی در معجم لغتش این چنین آورده: (1)یعنی روی شان را برگرداندند و رفتند، فرار کردند یا گریختند؛ همچنین ادبار نجوم نیز یعنی ستارگان به هنگام صبح و آخر شب به طرف مغرب رفتند »(فراهیدی، 1410ق، ج8: 32) ابن سیده نیز می گوید: «دَبَرَ الَّليل والنَّهار يَدْبُرُ دُبوراً ای ذهب و ولی؛ شب یا روز رفت یا سپری شد» (ابن سیده، 1417ق: ج4: 345).
این ماده در بسیاری از مواقع در مقابل قُبُل(پیش رو) بکار می رود فراهیدی در این راستا می گوید: «دبر كل شي ء خلاف قبله ما خلا قولهم؛ جعل فلان قولي دبر أذنه أي خلف أذنه و دبر أذنه؛ دبر هر چیزی يعنى پشت هر چيز، نقطه مقابلش- قُبُل- است يعنى پيش و پيشاروى. این گفتار که فلانی سخن مرا «دبر اذن» انداخت یعنی بهپشت گوش انداخت بدان گوش نکرد و بر آن نه ایستاد (فراهیدی،1410ق،ج8: 31)
ص: 347
زمخشری همسو با این نظر، بسیاری از اقوال عرب در این باره را نقل کرده است(1)(زمخشری،1419ق، ج1: 277).
بنظر می رسد این معنا دلالت مجازی باشد که از دلالت های حسی گفته شده در بالا منقول شده باشد. صاحب العین این چنین آورده است: «التدبير: نظر في عواقب الأمور، و فلان يتدبر أعجاز أمور قد ولت صدورها؛ تدبیر یعنی نظر کردن در فرجام کارها، فلانی فرجام امور و کارهایی که وقتش سپری شده را تدبیر می کند» (فراهیدی، 1410ق، ج8: 31) زبیدی هم می گوید: یعنی با نظر در عواقب امر آنرا شناخت» (زبیدی، بی تا، ج11: 265).(2)
فراهیدی می گوید: «و التدابر: المصارمة و الهجران، و هو أن يولي الرجل صاحبه دبره و يعرض عنه بوجهه؛ تدابر به معنای قطع رابطه کردن و دوری کردن از یکدیگر است به این صورت که مرد به صاحبش پشت کند و از او روی گرداند» (فراهیدی،1410ق: ج8/35).
زمخشری در این باره نقل کرده است «دبر السهم الهدف: جازه وسقط وراءه؛ یعنی تیر از هدف عبور کرد و به پشت آن افتاد» (زمخشری، 1419ق، ج1: 278).
ص: 348
فراهیدی معنای دیگری از ماده «دبر» را چنین تقریر کرده است: «و الدابر: التابع، و دبر يدبر دبرا أي تبع الأثر، و قوله تعالى: وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ: أي ولى ليذهب؛ دابر به معناى متعلقات هر چيز است كه بعد از آن چيز بيايد و به آن بپيوندد. معنای سخن پروردگار که «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ» یعنی شب سپری شده و می رود و صبح در پی آن آید» (فراهیدی، 1410ق، ج8: 35). با دقت نظر در معانی پیش گفته چنین به نظر می رسد که همگی نزدیک به هم بوده و به فرجام و عاقبت امور بر می گردند. سخن ابن فارس این گفته را تایید می کند(1)(ابن فارس، 1399ق، ج2: 324) نکته دیگر آن که دلالت های این ماده ما را رهنمود می کند به اینکه «تدبر» نیازمند تتبع و دنبال گرفتن برای رسیدن به سرانجام و عاقبت کارها می باشد. پس در کل می توان گفت «تدبر» از نظر دلالت لغوی به معناى اندیشه عميق و پياپى و مستمر در وراى ظاهر گفتارها، نوشته ها و اعمال انسان، براى روشن شدن چهره واقعى و ظاهر شدن باطن امور مى باشد.
تدبّر مصدر باب تفعّل است که فعل مزید بوده و منحصرا برای این صیغه دلالت های هست که دیگر صیغه ها چنین دلالتی ندارند آشنایی با این دلالت ها می تواند در تعریف و حد و ثغور مفهوم «تدبر» رهگشا باشند. عالمان صرف برای صیغه«تفعل» معانی متعددی را ذکر کرده اند که عبارتند از: تدریج؛ تجنّب(اجتناب کردن فاعل از ماده ی فعل)؛ تکلّف (فاعل برای بدست آوردن فعل خود را به زحمت بیندازد)؛ مطاوعه (پذیرش اثر)؛ تلبّس(فاعل چیزی را که از فعل مشتق شده در برکند). صیرورت(به حالتی درآمدن) (استرآبادی، 1395ق، ج1: 104) اما از میان این معانی، مطاوعه ویژگی بارز و معنای شایع این باب می باشد که عامل مشترک اغلب معنای
ص: 349
مذکور می باشد. شیوع مطاوعه در این باب شخص را ترغیب می سازد که دلالت مطاوعه را نیز در تدبّر بررسی نماید ولی آن چه بنظر می رسد اینکه دلالت مطاوعه در فعل «تدبّر» آشکار نیست زیرا «تدبّر» مطاوع «دبّر» نیست. سایر دلالت ها که بررسی می شود دو دلالت «تکلّف» و «تدرّج» بیشتر در فعل «تدبّر» نمود دارند اولی ضرورت تلاش و سختی را می رساند و دومی ضرورت تتبع؛ گام به گام و مرحله به مرحله بودن را بیان می کند بنابراین می توان گفت دلالت صرفی «تدبّر» تلاش و تتبع؛ توقف و شکیبایی و تدرج (گام به گام) بودن را می رساند.
در این مبحث سخن از صیغه ی (مضارع) است که واژه «تدبّر» با آن در آیات قرآن بکار رفته است. با تتبّع در آیات قرآن حاصل شد که «تدبّر» چهار بار در قرآن بکار رفته است: (1)
با دقت در آیات تدبر، مطالبی چند قابل مشاهده است:
الف) در قرآن کلمه «تدبّر» فقط در مورد قرآن به کار رفته است و انسان به تدبّر در قرآن و آیات آن فراخوانده شده است.
ب) صیغه ی که این ماده با آن در قرآن بکار رفته فعل مضارع است که گاهی به صورت فک ادغام (یتدبّرون) گاهی نیز به صورت ادغام (یدبّروا) بکار رفته است. کلمه ی که بعد از آن آمده نیز متنوع ذکر شده است دوبار به صورت معرفه با لفظ«القرآن» یکبار به صورت
معرفه با لفظ «القول» یکبار نیز به صورت معرفه به اضافه با لفظ «آیاته».
ص: 350
ج) برای فعل مضارع دلالت هایی ذکر شده است از جمله: دلالت بر تجدد و حدوث یا همان استمرار تجدیدی بر خلاف اسم که دلالت بر ثبوت می کند، دلالت بر حرکت برخلاف اسم که دلالت بر سکون می کند، حال اگر بخواهیم از دلالت های پیش گفته برای فعل مضارع «تدبّر» بهره ببریم می توان گفت مراد و منظور از فعل مضارع (یتدبّرون-یدبّروا) برانگیختن و ترغیب به تدبّر است به شیوه انکار ضدش (عدم تدبّر) بدین گونه که ضرورت تجدد احساس شود هرگاه که اسبابش فراهم شود یا شخصی بدان دعوت کند. و این امر با قضیه تدبّر متناسب است که در آن لازم نیست انسان هر وقت و همیشه متدبّر باشد بلکه سزاست هر بار که قرآن را شنید یا تلاوت کرد این انگیزه در او به حرکت و جنبش درآید و این یعنی اینکه تدبر در صورت فراهم بودن اسباب و انگیزه هایش حادث و متجدد است.
تفکّر مصدر ثلاثی مزید از ماده « ف ک ر» است. ابن منظور در بیان معنای لغوی آن می گوید: «الفَكْرُ و الفِكْرُ: إِعمال الخاطر في الشي ء؛ فَکر یا فِکر، به کار گرفتن ذهن در موضوع معینی است»(ابن منظور، 1414ق، ج5: 65) فیروزآبادی نیز در بیان معنای لغوی فکر، عبارتی مشابه عبارت ابن منظور به کار برده، می گوید: «الفکر بالکسر و یفتح: إِعمال النظر في الشي ء؛ به كار بردن نظر در چيزي» (فیروزآبادی، بی تا، ج2: 111) فرید وجدی هم فکر را اندیشیدن و کوشیدن در به کار بردن ذهن در موضوعی معین، دانسته است. (وجدی) در مصباح فیومی آمده: فكر، عبارت از تردد خاطر و گرفتار شك و ترديد شدن است براى تأمّل و تدبّر كردن و انديشيدن در راهدست يافتن به معانى(1) » (فیومی، بی تا:24). در جمع بندي گفتار لغت شناسان درباره «تفكّر» مي ت-وان این نتایج را گرفت: الف) تفکّر تلاشی ذهنی و درونی است چرا که برخی لغویون تعبیر قلب «اَلْفَکْرُ تَرَّدُدِ الْقَلْبِ» را آورده اند ب) تفکّر دگرگونی داده ها و
ص: 351
اطلاعات قبلی را به دنبال دارد آنجا که با عبارات «تصرف»، «تردد»، «اعمال» و .... به آن توجه شده است.
تفکّر بیشتر به مقدمات و ابتدا ناظر است (حرکتي به سوي مقدمات هر مطلب، سپس حرکتي از آن مقدمات به سوي نتيجه) ولی تدبّر ناظر است به عاقبت و آخر کار؛ تفکّر بکارگیری قلب است با نظر به دلائل به عبارتی پردازش محسوسات دیداری و عبرت گرفتن از مشاهدات است به همین خاطر در آیات (کون= هستی) ذکر می شود ولی تدبّر بکارگیری قلب است با نظر در عواقب و نتایج. بنابراین می توان گفت که جوهره و اساس فرق بین تفکّر و تدبّر مربوط به مقصد هر یک از آن دو می باشد تدبر نظر به غایت دارد ولی تفکر نظر به دلائل و خصوصیات دارد تا با توقف و ایستایی بر معلومات به مجهولات برسد. به تعبیر دیگر تمایز میان تدبّر و تفکر به تفاوت در نوع عملکرد قوای ادراکی مربوط می شود. در فرآیند تدبّر شخص مدرک، معرفت نسبت به پدیده را در عواقب و دنباله های آن می جوید، اما در فرآیند تفکر این جستجو برای معرفت در دلائل و اسباب شکل گیری پدیده صورت می گیرد.
در کتاب العین در این باره چنین آمده است: «نظرت إلى كذا و كذا من نظر العين و نظر القلب؛ به فلان چیز نظر کردم یعنی با چشم سر و دیده دل به آن نگریستم» (فراهیدی،1410ق، ج8: 155) ابن فارس نیز دیدگاهش درباره معنای واژه را اینچنین تقریر کرده است:(ن-ظ-ر) اصل صحیحی است که فروع آن به معنای واحدی برمی گردد که عبارتست از وارسى كردن و تأمّل كردن چیزی؛ سپس گسترش پیدا کرده و
ص: 352
به صورت مستعار به کار می رود پس گفته می شود به فلان چیز نظر کردم یعنی با چشم خود به آن نگاه کردم» (1)(ابن فارس،1399ق، ج5: 444).
با دقت در گفته های لغویون راجع به واژه «نظر» بدست می آید که اساس کلمه «نظر» نگریستن و مشاهده ی است که ابزارش چشم می باشد بنابراین می توان گفت کلمه «نظر» از نظر لغوی به کلمه «تفکر» نزدیک تر باشد تا تدبر؛ دیگر آنکه هر دو کلمه «نظر-تفکر» ابزار و وسائلی هستند که توانایی رسیدن به تدبر را فراهم می کنند به عبارت دیگر مقصود از اين دو عمل «نظر-تفکر» تأمل و تحقيق در باره چیزی است. و نيز مقصود از ديدن و تأمل، بدست آوردن معرفت و شناختى است كه بعد از تحقيق حاصل مي شود که آن را تدبّر گويند.
تأمّل یا ژرف اندیشی که از ریشه (أمل) گرفته شده، در کتب لغت به معنای (تلبّث و تثبّت) آمده است که هر دو به معنای درنگ کردن و با دقت نگریستن در کاری است. فراهیدی تأمّل را به معنای درنگ کردن در مشاهده و نظر دانسته است؛ «التأمل: التثبت في النظر» (فراهیدی، 1410ق، ج8: 348) در قاموس المحیط هم آمده است: «تأمَّلَ: تَلَبَّثَ في الأَمْرِ والنَّظَرِ؛ تأمل یعنی درنگ و توقف در کاری» (فیروزآبادی، 1426ق،ج1: 963) ابن فارس هم تأمّل را به معنای تثبّت و انتظار دانسته است. (ابن فارس، 1399ق، ج1: 140) با ملاحظه این معانی می توان گفت:تأمل به معنای ژرف اندیشی و غور در کنه مسائل است. نگاه دقیق به آنها برای درک و شناخت است و بر تحلیل عقلی استوار است.
ص: 353
از آنجائی که تأمل به معنای درنگ و شکیبایی و توقف است از این جهت متفاوت از تدبر هست که منظور از آن تتبع تا رسیدن به مقصد نهایی است.
لغت شناسان واژه ی تفسیر را در لغت به معنای بیان و ایضاح می دانند. ابن فارس در این باره چنین ذکر کرده است:(ف س ر) کلمه واحدی است که دلالت بر بیان شیء و شرح آن می کند» (1)(ابن فارس، 1399ق، ج4: 504) لغوی دیگری بر این باور است که «فسر» با «سفر» قرابت معنایی دارد؛ بدین معنا که فَسر یعنی آشکار کردن معنی معقول و درونی و سَفر پرده برداری از اعیان و صحنه های خارجی است. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص636) کلمه تفسیر نیز، که در حقیقت مبالغه از فسر است، به معنای بیان و تفصیل دادن کتاب به کار می رود(فراهیدی، بی تا، ج7: 247).
تفسیر بیان و شرح معنا است زیرا با کمک قواعد تفسیری پرده از معانی لغوی و سیاقی و شرعی بر داشته می شود در حالی که تدبر عبرت و پند گرفتن از معنا است. تدبر یعنی تأمل در ورای امور پیش بینی شده(که در آینده رخ می دهند) به معنای نظر به عاقبت و فرجام آن امور یا به معنای نظر کردن در ورای اموری که قبلا رخ داده اند برای شناختن اسباب و مقدمات آنها و چنین چیزی در کتاب تفسیر یافت نمی شود مگر به صورت محدود چرا که تدبر غالبا عملی قلبی و شخصی است. تدبر مرحله بعد تفسیر است یعنی بعد از فهم آیه لکن فهم مطلوب برای تحصیل تدبر فهم کلی (عام) است یا به عبارت دیگر فهم بسیط است و در آن تحقق اقوال مفسران و فرو رفتن در ریزه کاری های کتب تفسیر شرط نیست و گرنه قرآن فقط متوجه طائفه
ص: 354
محدودی می شد. شکی نیست که دانش و تخصص مفسر فرصت بهتری و بیشتری به او برای تدبر در قرآن و رسیدن به قله های ایمان به او می دهد و این به هیچ وجه به معنای آن نیست که غیر مفسران یا عام قادر به تدبر نیستند.
تأویل از «اول» به معنای رجوع، اشتقاق یافته، و معنای آن، با نظر به ریشه اصلی اش «ارجاع» است. در کتاب های لغت برای تاویل معانی ذکر شده، که به آنها اشاره می شود:
برخی تاویل را به معنای برگرداندن و ارجاع دانسته اند برگرداندن چیزی به هدفی که آن مد نظر است» (1)(راغب اصفهانی، 1412ق:99)(2) ارجاع کلام و صرف آن، از معنای ظاهر به معنای پنهان تر از آن»(طریحی، 1375، ج5: 312) برخی آن را به معنای آشکار ساختن و تفسیر باطن گرفته اند: آشکار ساختن آنچه که شیء به آن باز می گردد»(3)(جوهری،1407ق، ج4: 1627) روشن ساختن کلامی که معانی آن مختلف بوده و جز با بیانی فراتر از الفاظ آن میسر نباشد»(4)(ابن منظور،1414ق، ج11: 33) تفسیر باطن و خبر دادن از حقیقت مراد( عسکری، 1400ق:49) عده ی نیز « انتهاء شیء و عاقبت کلام» را معنای تاویل می دانند: انتهای شیء، مصیر، عاقبت وآخر آن»(5) (ابن فارس، 1406ق، ج1: 107)(6) عاقبت کلام و آنچه که کلام به آن باز
ص: 355
می گردد» (ابن فارس، 1399ق، ج1: 162) معنای پنهان قرآن که غیر معنای ظاهر آن است»(1)(طریحی، 1375، ج5: 312).
با کمک اطلاعات مذکور می توان گفت که تأویل درصدد دستیابی به نهایت و فرجام یک چیز هست خواه کلام و سخن باشد یا چیز دیگر از این رو تأویل نزدیک ترین واژه ها به تدبر می باشند چرا که هر دو در رسیدن به غایت و فرجام اشتراک دارند اما تفاوتی و اختلافی که بین آنها وجود دارد اینکه گاهی در تأویل دلالت نهان می باشد ولی در تدبر چنین نیست. دیگر آنکه تدبر امر مطلوبی هست که افراد بدان تشویق شده اند و هر کدام که بخواهند در صورت داشتن ابزار می توانند بدان اقدام کنند ولی تأویل منحصر و در اختیار راسخان هست و بخاطر پنهان بودن دلالت در اختیار همگان نیست.
ابن فارس گفته که (ن ب ط) اصل واحدی است که دلالت بر استخراج شیء می کند(2) (ابن فارس، 1399ق: ج5/386) ابن سیده نیز گفته (نبط) دلالتی بر هر چیزی می کند که بعد از خفاء و پنهان بودن آشکار شود (ابن سیده، 1421ق،ج9: 194) جوهري استنباط را به معنای استخراج گرفته است (جوهری، 1407ق، ج3: 1162) جوهری استنباط را استخراج معانی از نصوص با کمک قریحه ذهنی می داند (جرجانی، 1403ق، ج1: 22).
ص: 356
با توجه به اقوال لغویون استنباط در جایی صدق می کند که گونه ی خفاء و پوشیدگی باشد تا اخراج و تبیین آن نیاز به تلاش و ممارست داشته و چنین توانایی در توان هر کسی نیست بنابراین برای رسیدن به استنباط باید از مرحله تدبر عبور کنیم به عبارت دیگر در استنباط بایستی سه مرحله را پشت سر بگذاریم: فهم معنا- تدبر معنا- استنباط معنا ...پس می توان گفت هر تدبری استنباط است اما هر استنباطی تدبر نیست. یکی از ادله ی که صحت این گفته را ثابت می کند اینکه آیه استنباط بعد از آیه تدبر آمده است(1) دیگر آنکه تدبر را از عموم مطالبه کرده ولی استنباط متوجه عالمان است. شاید بتوان اینطور گفت که تدبری که قرآن از مردم مطالبه کرده است مربوط به مقاصد اصلی آیات قرآن باشد که تأمل در آنها باعث هدایت شدن به اسلام و ایمان به خداوند و تصدیق رسالت پیامبر می شود بهمین خاطر تدبر متوجه کفار بوده تا اسلام بیاورند و نتیجه تدبر در آیات نیز موید همین مطلب است- لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً - تدبّر دلالت می کند بر اینکه قرآن بخاطر صحت اخبارش و هدایاتش از جانب خداوند است اما استنباط مربوط به کشف ظرافت ها و نکات ریز است بهمین خاطر ویژه عالمان است نه همه افراد (عامه مردم)
1. مطابق اقوال لغویون از بین واژه های بررسی شده در این نوشتار «نظر، تفکّر، تأمّل، استنباط، تفسیر و تأویل» واژه تأویل بیشترین شباهت را به واژه تدبّر داشت چرا که در دلالت لغوی هردو واژه «کاوشِ در باطن و توجّه به نتایج و عواقب امر» مدنظر است.
ص: 357
2. واژه های «نظر، تفکّر، تأمّل» لوازمی برای تدبر هستند چون ایستایی، درنگ و توقف در نزد شیء را معنا می دهند در حالی که تدبر از این مرحله عبور کرده و رسیدن به آخر شیء را معنا می دهد.
3. استنباط فرع بر تدبّر و نتیجه آن است چرا که برای رسیدن به استنباط بایستی از مرحله تدبر عبور کنیم.
4. هرچند در اکثر پژوهش های امروزی که راجع به تدبر صورت گرفته، تدبر را مرحله سطحی و مقدماتی تفسیر می دانند اما طبق بررسی لغوی بدست آمد که تدبر مرحله بعد تفسیر است یعنی بعد از فهم آیه لکن فهم مطلوب برای تحصیل تدبر فهم کلی (عام) است یا به عبارت دیگر فهم بسیط است و در آن تحقق اقوال مفسران و فرو رفتن در ریزه کاری های کتب تفسیر شرط نیست و گرنه قرآن فقط متوجه طائفه محدودی می شد.
5. تمایز میان تفکّر و تدبّر مربوط به مقصد هر یک از آن دو می باشد زیرا تدبر نظر به غایت دارد ولی تفکر نظر به دلائل و خصوصیات دارد تا با توقف و ایستایی بر معلومات به مجهولات برسد.
6. همانا معنای تدبر، بودن در آخر شیء است پس تفسیر کردن آن به توقف در نزد شی صحیح نیست زیرا توقف در نزد شی رابطه ی با آخر شی ندارد همچنین تفسیر کردن آن به تأمل و تفکر نیز صحیح نیست زیرا تأمل رابطه ی با آخر شیء ندارد بله گاهی تفسیر به لازم می باشد و لوازم گسترده و بسیار هستند.
7. تدبر یعنی پشت شیء؛ حال ممکن است حسی باشد یا معنایی بنابراین تفسیر راجح تر برای تدبر هنگامی که به کلام اضافه شده باشد جستجوی(تطلب) آخر معنا است یا جستجوی ما بعد معنا.
ص: 358
1. ابن منظور، محمد بن مكرم (1414ق). لسان العرب، بیروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع.
2. ابن اثیر، المبارک بن محمد (1399ق)، النهاية في غريب الحديث والأثر، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى، بيروت: المكتبة العلمية.
3. ابن سیده، علی بن اسماعیل (1421ق)، المحكم والمحيط الأعظم، بتحقیق: عبد الحميد هنداوي، چاپ اول، بيروت: دار الكتب العلمية.
4. _______،______(1417ق)، المخصص، بتحقیق: خلیل ابراهم جفال، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
5. ابن فارس(1406ق)، مجمل اللغة، تحقيق: زهير عبد المحسن سلطان، بیروت: مؤسسة الرسالة.
6. ____________(1399ق)، معجم مقاييس اللغة، بتحقیق: عبد السلام محمد هارون، بی جا: دار الفكر.
7. استرآبادی، محمدبن حسن (1395ق)، شرح شافية ابن الحاجب، بتحقیق: محمد نور الحسن، بيروت: دار الكتب العلمية.
8. جرجانی، علی بن محمد (1403ق)، كتاب التعريفات، چاپ اول، بیروت: دار الكتب العلمية.
9. جوهری، ابونصر (1407ق)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، تحقيق: أحمد عبد الغفور عطار، چاپ چهارم، بیروت: دار العلم للملايين.
10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، بتحقیق: صفوان عدنان الداودي، دمشق: دار القلم.
ص: 359
11. زبیدی، مرتضی (بی تا)، تاج العروس من جواهر القاموس، بتحقیق: مجموعة من المحققين، بی جا: دار الهداية.
12. زمخشری، جارالله (1419ق)، أساس البلاغة، تحقيق: محمد باسل عيون السود، بیروت: دار الكتب العلمية.
13. طريحي، فخر الدين بن محمد (1375)، مجمع البحرين، چاپ: سوم، تهران: انتشارات مرتضوی.
14. عسکری، ابوهلال (بی تا)، الفروق اللغوية، بتحقیق: محمد إبراهيم سليم، ، قاهره: دار العلم والثقافة للنشر والتوزيع.
15. فراهيدى، خليل بن احمد (1410ق)، کتاب العین، چاپ دوم، قم: انتشارات هجرت.
16. فیروزآبادی، محمدبن یعقوب (1426ق)، القاموس المحيط، بإشراف: محمد نعيم العرقسُوسي، بیروت: مؤسسة الرسالة للطباعة و النشر و التوزيع.
17. فیومی، أحمد بن محمد (بی تا)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، بيروت: المكتبة العلمية.
ص: 360
تفسیر تدبری روشی است در تفسیر که غایت آن قابل فهم نمودن قرآن در مقام تذکر، برای عموم مخاطبان است. تفسیر نمونه ازجمله تفسیرهایی است که در جریان شناسی تفاسیر تدبری می تواند با چنین روش و سبکی موردتوجه قرار گیرد. این تفسیر با همین خصوصیات و با هدف کاربرد تدبر در آموزه های قرآن، مخاطبان خاص خود را دارد. در تفسیر نمونه، قرآن کتاب اندیشه و تفکر و تدبر» دانسته شده است. دعوت به تدبر در قرآن از دید تفسیر نمونه با واژگان تفکر، بصیرت و نظر نیز در قرآن مورد تأکید قرارگرفته است. نویسندگان تفسیر نمونه با همین پیش فرض ها برای تدبر قرآن و با تأکید بر نقش اصیل این واژه کلیدی بر آن هستند که آموزه های قرآنی در حل مشکلات شخصی و عمومی مسلمانان، رهگشاست. ازجمله این آموزه های الهی که از رهگذر تدبر در آن ها، می توان به رهیافت های کارگشایی به خصوص در عصر جدید بدان ها دست یافت، آموزه های این کتاب الهی در بحث زن و حقوق او است. حقوق زنان ازجمله مباحث مورد مناقشه صاحب نظران در عرصه معرفت و معارف دینی در دوره معاصر است.
ص: 361
نوشتار پیش رو درصدد است تا پس از تبیین جایگاه زن در این تفسیر، رویکرد این تفسیر را از منظر رهیافت های تدبری آن موردبررسی قرار دهد. محورهای چالش برانگیز در این حوزه می تواند در مقولاتی نظیر حق طلاق؛ تعدد زوجات؛ تنبیه زنان و ارث مورد کنکاش قرار گیرد. نویسندگان بر این باور هستند که هرچند این تفسیر تلاش کرده است تا مسائل پیش گفته را با پیش فرض قابل فهم بودن همه آیات موردبحث قرار داده و وظیفه مسلمانان به تدبر و اندیشه در این آیات و درنتیجه نجات بخش بودن مفاهیم این آیات را برای زنان با زبان مناسب نسل نو و مقتضیات زمانه خاطرنشان نماید و در این مسیر شبهات را مورد پاسخ قرار دهد؛ اما نمی توان از این نکته چشم پوشید که درواقع رویکرد مفسران این تفسیر در این قبیل مسائل، کماکان، همان رویکرد سنتی در بیان حقوق زنان و فاقد نوآوری می باشد. ازاین رو این تفسیر با تفاسیر روشنفکری معاصر و برداشت های جریان تدبری نسل روشنفکری متفاوت و گاه متعارض می باشد. چنانکه برای نمونه ضرب زنان را به همان معنای زدن تفسیر نموده و از تأویل و یا نسخ آن استقبال نکرده است. هرچند همانند تفاسیر نوگرا سعی در شناسایی شبهات و پاسخگویی بدان ها دارد. بااین حال ویژگی اصلی این تفسیر تأکید بر تدبر درآیات برای رسیدن به اعتلای زن و زنان در سایه سار آیات الهی با محوریت عدالت و نیز برابری زنان با مردان در بسیاری از موارد است. تفسیر نمونه تلاش کرده است تا از فرآورده ها و داده های علوم روز همچون روانشناسی و جامعه شناسی در تفسیر آیات مربوط به زنان بهره مند گردد. این همه را با توجه به جنبه های تدبری آن موردبحث و بررسی قرار می دهیم.
کلیدواژه: تفسیر نمونه؛ تفسیر تدبری؛ حقوق زنان؛ تنبیه بدنی؛ ارث
ص: 362
جریان تفسیر تدبر/ مکتب تفسیر تدبر از تعابیر و اصطلاحات نوپدید است که به واسطه همین تأخر بحث، هنوز درباره آن اتفاق نظر چندانی وجود ندارد و در تعابیر و بررسی ها از آن تفاسیر متعددی به دست داده شده است. تدبر در قرآن خود البته عمری به درازای خود قرآن و نزول این کتاب آسمانی دارد. مشخصاً از تدبر» و مشتقات آن در خصوص قرآن در 4 آیه سخن به میان آمده است: سه مورد از عدم تدبر در قرآن خطاب به مشرکان/ مخالفان پیامبر سخن به میان آمده است که اگر تدبر می کردند متوجه می شدند که این کتاب چون اختلافی ندارد از جانب خدا نازل شده است(1)(نّساء،82). همین لحن خطاب به مشرکان البته در سوره مؤمنون نیز مورد تذکر قرارگرفته است.(2) در سوره محمد"ص" این عدم تدبر نتیجه قفل زدن بر قلوب دانسته شده است(3)(محمّد،24).کلی ترین و بنیادی ترین تعبیر در خصوص تدبر در "سوره ص" مورد تذکر قرآن قرارگرفته است. در این آیه تدبر در قرآن، هدف نزول قرآن و برای پند گرفتن صاحبان خرد دانسته شده است(4)(ص،29). این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا درآیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکر شوند!(5) ازاین رو وظیفه تمامی مؤمنان برای کسب معرفت و عمل، تدبر در این کتاب الهی دانسته شده است. مفسران خصوصاً ذیل این آیات از تدبر با استناد به همین کاربرد در آیه یادشده با توجه به مباحث واژگانی تدبر به بحث حول وحوش تدبر و معانی و مفاهیم و کاربردهای آن پرداخته اند(رک: طبری، تفسیر طبری،1412،ج23: 98؛طباطبائی، المیزان،1402،ج17: 197). با این جایگاه والای تدبر در قرآن؛ این موضوع موردتوجه
ص: 363
معصومان نیز قرارگرفته است. رسول خدا، حضرت محمد مصطفی در روز غدیر فرمودند «ای مردمان! در قرآن تدبر پیشه کنید و درصدد فهم معنای آیات برآیید(1)(حر عاملی،1409،ج27: 193).
بعضی از مهم ترین معانی که برای واژه تدبر در نظر گرفته شده است عبارت اند از "برای تدبیر در کتب لغت، معانی متعدّدی ذکرشده است که برخی آن را عبارت می دانند از: «التّدبیرُ النّظرُ فی عاقبه الأمر»(رک:زبیدی، 1414 ق، ج11: 123) و «التّدبیرُ التّفکّرُ فِی دبر الأمور» (رک:ابن منظور، 1408ق، ج4: 280) که به معنای عاقبت نگری و ژرف اندیشی است وگروه دیگر، تدبیر را «تصییر الشّیء ذا عاقبه بأن یکون الشّیء علی عاقبه حسنه و نتیجه مطلوبه» (مصطفوی، 1417ق، ج8: 186)، یعنی عبارت از تنظیم امور در رساندن آنها به عاقبت معهود و به معنی انجام دادن عملی بر اساس عاقبت درستی که برایش در نظر گرفته شده است ذکر نموده اند: «تدلّ عَلَی جعل شیء مترتّباً و جاریاً و متعاقباً لِشَیءٍ آخر»(رک: علی نژاد،1394: 151). از این رو از دید مفسران شیعی گاه تدبر همان فهم معنا و مقصود آیات قرآن کریم (شیخ طوسی و ابوالفتح رازی) و گاه تفکر در معانی و مقاصد قرآن (طبرسی و خویی) و نزد عده ای فهم انسجام قرآن (علامه طباطبایی و جوادی آملی) و نزد دیگرانی توجه به بلاغت قرآن (ملأ فتح الله) هست. هرچند همه این اقوال سعی در استخراج نظر خود از قرآن را دارند اما نظریه چهارم در این خصوص مستند صحیحی برای ارائه ندارد. (رک: راد،1395: 24)
اما هنگامی که از مکتب تفسیر تدبر یا جریان تفسیر تدبر سخن به میان می آید مراد با تکیه بر همان مفهوم تدبر عبارت است از جریانی در تفسیر که اولاً معاصر است و ثانیاً در پی آن است که قرآن را در مقام تذکر برای عموم مخاطبان خود قابل فهمنماید. از دیدگاه صاحبان و مروجان این جریان تدبر "فهم معانی و مقاصد قرآن"
ص: 364
است و در دسترس همه انسان هاست مشروط بدان که هم با ادبیات قرآن کریم آشنا باشند هم تدبری روشمند در پیش گیرند در مقابل تفسیر قرآن که"شرح معانی و مقاصد قرآن" مختص معصومان دانسته شده است(صبوحی:1400). تفسیر به رأی و قرآن بسندگی دو آسیبی است که در صورت عدم توجه به تدبر روشمند؛ جریان تدبری را تهدید می کند(رک:همان؛ پاکتچی:1400)." مبانی جریان تدبر گرایی در تفسیر) هرچند صاحبان جریان تدبری چون این جریان را تفسیر نمی دانند تفسیر به رأی در تدبر را سالبه به انتفاع موضوع دانسته اند و تدبر در قرآن به صورت روشمند را " اثبات کننده ضرورت پیروی از انسان های کامل و معصوم دانسته اند. (صبوحی :1400) شاید بهترین تفسیر روشمند از مبانی تفسیر تدبری معاصر، توسط استاد پاکتچی بیان شده است. از دید این نویسنده که پس از استقصای جزئی در تفاسیر تدبری حاصل شده است می توان مهم ترین ویژگی این تفاسیر را چنین برشمرد: گسست گرایی و بازگشت به بنیادها و پالایش سنت های تفسیری گذشته؛ بهره گیری از ساختار قرآنی و بهره گیری از مباحث زبان شناختی(پاکتچی:1400).
تفسیر نمونه ازجمله تفاسیر تدبری (همان) و با اهدافی در همان راستا است که تدوین و ترتیب یافته است. صاحبان این تفسیر ترتیبی شیعی بیش از هر چیز تفسیر خود را برآمده و پاسخگوی نیازها و ضرورت های ویژه عصر خود می دانند(مکارم،1371، ج1: 23)، این تفسیر حاصل تلاش جمعی از پژوهشگران ذیل سرپرستی آیت الله مکارم شیرازی در 27 جلد و به مرور در طی 15 سال منتشر و پس ازآن و با اتکا بدان تعدادی تفسیر موضوعی نیز از آن استخراج گردیده است. نثر روان؛ پاسخگویی به نیازهای نسل جوان؛ توجه به شبهات و مسائل عصری؛ پرهیز ازمباحث فنی و تخصصی در تفسیر؛ ازجمله ویژگی های این تفسیر می باشد. از دیگر خصایص این تفسیر می توان توجه به مسائل سازنده زندگی مادی و معنوی و
ص: 365
اجتماعی؛ پاسخگویی به شبهات اسلام و قرآن؛ تقریب گرایی؛ توجه ویژه به ابعاد تربیتی و هدایتی آیات را یادکرد(همان؛ ج1: 18 -23). نویسندگان کتاب بر اساس دو هدف اساسی این تفسیر را تدوین نموده اند: برگرداندن میراث علمی و فرهنگی اسلام به زبان روز و پیاده کردن همه آن مفاهیم عالی از طریق زبان عصری در روح، جان و عقل نسل کنونی و نیز استنباط نیازها و خواسته های ویژه این زمان از اصول کلی اسلام. (همان؛ ج 1/24) صاحبان تفسیر نمونه، با همین هدف بهترین تفسیری که بتواند بدین نیازها پاسخگو باشد را، تفسیر نمونه دانسته اند(همان:25 و 28) این تفسیر به زبان های انگلیسی و عربی نیز ترجمه شده است.
خداوند متعال درآیات متعددی از قرآن کریم، به صراحت مسئله برابری زنان و مردان را در مصادیق مختلف ازجمله برابری در عقیده وایمان(بروج،10)، ثواب و عقاب(نساء،126) مالکیت و تصرفات مالی(نساء، 32) و غیره موردتوجه قرار داده است(میرخلیلی، 1378: 104). برای مثال در آیه 97 سوره نحل می فرمایند«هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، درحالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آن ها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد».(1)آیات متعدد دیگری نیز مبنی بر این امر مهم، در قرآن به چشم می خورد. برخی، این موارد را تا 24 مورد نیز برشمرده اند(میرخلیلی، 1378: 140). این در حالی است که وضعیت اسفبار زنان تا پیش از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان بر شخصی پوشیده نیست. دین اسلام در جامعه ای ظهور و بروز یافت که زنان از کم ترین حقوق خود نیز محروم بودند. بااین همه، مسئله برابری زنان و مرداندر اسلام و نیز به طور مشخص درآیات متعدد قرآن، نباید اندیشمندان دینی را بی نیاز از پاسخ به شبهات ایجادشده در این زمینه گرداند چراکه در برخی موارد حداقل در
ص: 366
نگاه اول چنین به نظر می رسد که اصل کلی برابری زنان و مردان مخدوش شده و گویی استثنائاتی بر آن وارد شده است. بی شک دو مورد از کهن ترین و پرحاشیه سازترین این موارد، مسئله عدم برابری ارث میان زنان و مردان و نیز جواز تنبیه بدنی زنان توسط مردان در دین اسلام می باشد.
بررسی این شبهات و پاسخ به آن از دو جهت دارای ارزش والایی است:
اولین نکته این است که اگرچه مسئله عدم برابری زنان و مردان در ارث از صدر اسلام مورد پرسش قرارگرفته است و این طور که از متن روایات متعدد برمی آید معصومین نیز پاسخ هایی درخور توجه داده اند(رک:مطهری، 1375: 225؛ مکارم، 1384: 184) اما با پیشرفت جوامع بشری و نیز تغییر نقش زنان در جامعه، این شبهات بسیار پررنگ تر از دیروز تکرار می شوند و گویی بدین دلیل که پاسخ های طرح شده تا به امروز، در عصر حاضر از قدرت اقناع کنندگی کافی برخوردار نیستند، همچنان مورد انتقادات بسیاری از سوی برخی صاحب نظران قرارگرفته اند. دومین مسئله که اهمیت بررسی این شبهات را دوچندان می کند، اقتباس قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران به ویژه در حوزه ارث از شرع مقدس اسلام است. بی شک اگر قوانین موجود قدرت کافی جهت اقناع مکلفین را نداشته باشند دیر یا زود در امواج انتقادات وارده از سوی افراد و نیز با توجه به تغییر شرایط در جوامع بشری به ورطه تغییر و چه بسا نابودی کشیده می شوند.
دکتر کاتوزیان با زبانی بسیار شیوا این مهم را در دهه 1370 در مقاله "ارزش سنت و جذبه عدالت در توارث همسران" موردتوجه قرار داده اند: «خواست های اجتماعی و ادعاها در جهان کنونی دگرگون شده است: اگر زنان در قدیم بدین خشنودمی شدند که به عنوان انسان موردعنایت شوهران باشند و به نیکی و عدل با آنان رفتار شود، امروز ادعای برابری و گاه برتری دارند. در جهان صنعتی، زنان در اقتصاد خانواده و کشور سهمی برجسته دارند و دیگر موجودی سربار و مصرف کننده و اجیر به حساب
ص: 367
نمی آیند تا به سهم ناچیز خود از دارایی سرپرست خانواده قانع باشند؛ اینان خواهان مشارکت هستند نه احسان. وانگهی، نفوذ این نیرو محدود به سازمان های زنان در برابر صف آراسته مردان نیست؛ اخلاق عمومی و سازمان های بین المللی و حقوق بشر نیز با آنان هم داستان هستند.»(کاتوزیان، 1377: 95). اندیشمندان دینی ما نیز بی شک با آگاهی از اهمیت موضوع موردبحث، از دیرباز درصد بوده اند تا با استفاده از ابزار عقل و نیز توجیهات مطروح در متن آیات و روایات به بررسی این انتقادات و نیز پاسخ به آن ها بپردازند.
ما نیز به زعم خود و به فراخور موضوع با تمرکز اصلی بر متن کتاب زن در تفسیر نمونه و گاه به نقل از اندیشه های همراه و یا مغایر به بررسی ابعاد مسئله ارث طی دو گفتار "اصل ارث بری زنان" و "میزان ارث زنان" و نیز جواز و یا عدم جواز تنبیه بدنی زنان توسط مردان در دین اسلام می پردازیم. نکته دیگر آن که این نوشتار تنها در مقام تبیین توجیهات متعدد در این زمینه است؛ بنابراین هیچ گونه داوری ارزشی جهت رد یا اثبات دیدگاه های مذکور ندارد. واضح است که این مهم فرصتی دیگر می طلبد.
با بررسی های انجام شده به نظر می رسد اساسی ترین پرسش در این حوزه این باشد که با توجه به این که درآیات مختلفی از قرآن به صراحت به موضوع برابری ارزش زنان و مردان اشاره شده است، آیا تفاوت های حقوقی موجود میان زنان و مردان در دین اسلام به ویژه مسئله عدم برابری میزان ارث، نشانگر عدم عدالت و برابری است و یا دلیلی دیگری در آن نهفته است؟
در خصوص اصل ارث بری، بسیاری از محققان ازجمله آیت الله مکارم شیرازی بنا بر روایات تاریخی بر این باورند که در عصر جاهلیت عرب تنها مردان را وارث می شناختند و قدرت حمل سلاح، جنگ، دفاع از حریم زندگی و غارتگری را شرط
ص: 368
ارث بری می دانستند (مکارم، 1393: 154). به همین دلیل زنان و کودکان را از ارث محروم می ساختند. این باور و نگرش در اقوام و ملل مختلف دیگر نیز وجود داشته است. به هرحال برای اولین بار با نزول آیه 7 سوره نساء خط بطلانی بر این باور غلط کشیده شده و در متن این آیه شریفه به اصل ارث بری زنان و مردان اشاره شده است. متن و ترجمه آیه به شرح زیر می باشد: «برای مردان، ازآنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند، سهمی است؛ و برای زنان نیز، ازآنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنی».(1)
هم چنین در پایان آیه جهت ت-أکید بیشتر و از بین بردن شبهات موجود در این زمینه، عبارت "نَصِیبًا مَفْرُوضًا" به کاربرده شده است(مکارم شیرازی، 1393: 156). آیه دیگری که در این حوزه موردبررسی و تأمل صاحب تفسیر قرارگرفته و گزاره سابق را تقویت می کند آیه 11 سوره نساء می باشد. جمله نخست آیه که مدنظر ماست بدین شرح است: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد»(2).«نکته قابل توجه این است که ازنظر جمله بندی و طرز بیان، ارث دختران اصل قرار داده شده و ارث پسران به صورت فرع و در مقایسه با آن تعیین گردیده است و این، نوعی تأکید روی ارث بردن دختران ومبارزه با سنت های جاهلی است»(مکارم شیرازی، 1393: 176) در قسمت ذیل ماده 907 قانون مدنی نیز عیناً این حکم انعکاس یافته است و حتی مسئله ملاک قرار دادن دختران در میزان ارث بری نیز تکرار شده است."اگر اولاد متعدد باشند و بعضی از آن ها پسر و بعضی دختر، پسر دو برابر دختر می برد".
ص: 369
پس از بیان اصل ارث بری که به راستی رهاورد بسیار ارزشمند دین اسلام بوده است؛ نوبت به بررسی پرسش و شبهه اصلی می رسد. به راستی علت دو برابر بودن میزان ارث مردان نسبت به زنان چیست؟ آیا نشان از عدم عدالت و برابری است و یا علل دیگری در پس این حکم نهفته است؟ به نظر می رسد بتوان تعلیل های آورده شده در کلام آیت الله مکارم شیرازی را در دو محور زیر خلاصه کرد:
1) «این مسئله که ارث مردان دو برابر ارث زنان است صرفاً امری ظاهری می باشد اما با دقت بیشتر روشن می شود که از یک نظر، ارث زنان دو برابر مردان است. توضیح این که: اسلام وظایفی بر عهده مردان گذارده که با توجه به آن، نیمی از درآمد مردان عملاً خرج زنان می شود. درحالی که زنان از هرگونه پرداخت هزینه ای حتی برای خودشان معاف هستند بنابراین یک زن می تواند تمام سهم ارث خود را پس انداز کند درحالی که مرد ناچار است آن را برای خود، همسر و فرزندانش خرج کند»(مکارم شیرازی، 1393: 184).
در ادامه ایشان بیان می کنند که درواقع این پاسخ، مشابه پاسخ هایی است که ائمه اطهار در صدر اسلام بیان کرده اند چراکه همان گونه که سابقاً بیان شد این پرسش اساسی در همان ابتدای بیان حکم عدم برابری زنان و مردان نیز مطرح بوده است. مضمون اکثر روایات این است که علت عدم برابری زنان و مردان در ارث، هزینه هایی از قبیل مهریه و نفقه است که اسلام بر دوش مردان گذاشته است(همان: 185).برای مثال به یک نمونه از این روایات اشاره می کنیم: امام رضا علیه السلام حکمت تفاوت زن در میراث را به دلیل دریافت مهریه توسط زن در هنگام ازدواج معرفی می نمایند:«زیرا زن در هنگام ازدواج مهریه دریافت می کند، درحالی که مرد پرداخت می کند. به همین جهت، سهم بیشتری از ارث به مردان تعلق می گیرد» (رک:
ص: 370
ابن بابویه،1385، ج2: 367). شاید بتوان گفت اکثر قریب به اتفاق اندیشمندانی که درصدد توجیه مسئله تفاوت ارث مردان و زنان برآمده اند، به این دلیل اشاره کرده اند. برای مثال مهدی مهریزی در کتاب "شخصیت و حقوق زن"، دلیل عداپم برابری را "مسئله غنم و غرم" می داند؛ بدین معنا که مردان به دلیل مسئولیت های مالی متعددی که نسبت به زنان دارند، ضرر بیشتری را متحمل می شوند و بر اساس قاعده کلی هرکس بیشتر خسارت ببیند بیشتر بهره می برد. هم چنین به نمونه های نقض زیادت(رک:جوادی آملی، 1382: 346) ارث مردان نسبت به زنان اشاره می کنند و آن را دلیل بر عدم مدخلیت جنسیت در ارث بری متفاوت زن و مرد می دانند (مهریزی،1390: 467).
موارد زیادت و برابری ارث زنان نیز مانند سایر احکام ارث منسوب به شریعت اسلام، در قانون مدنی انعکاس یافته است. برای نمونه ماده 911 قانون مدنی حالتی را بیان می کند که ممکن است به سبب آن ارث دختر زیادت از پسر باشد. متن ماده 911 بدین شرح است:" هرگاه میت اولادی بلا واسطه نداشته باشد اولاد او قائم مقام اولاد بوده و بدین طریق جزو وارث طبقه اول محسوب و با هر یک از ابوین که زنده باشد ارث می برد. تقسیم ارث بین اولاد برحسب نسل به عمل می آید یعنی هر نسل حصه کسی را می برد که به توسط او به میت می رسد بنابراین اولاد پسر دو برابر اولاد دختر می برند. در تقسیم بین افراد یک نسل پسر دو برابر دختر می برد."بدین ترتیب اگر شخص فرزندی نداشته اما دارای نوه دختری و یا پسری باشد، نوه جایگزین اولاد بی واسطه می شود. در این صورت حالتی را در نظر بگیرید که دختر میت، دارای فرزند پسر و پسر میت، دارای فرزند دختر باشد. در این مورد بدین علت که هرکدام حصه کسی را می برند که به واسطه او به میت می رسند، نوه دختری دو برابر نوه پسری ارث خواهد برد. همچنین ماده 921 حالتی را بیان
ص: 371
می کند که ممکن است ارث دختر با پسر برابر باشد: " اگر وراث چند برادر امی یا چند خواهر امی یا چند برادر و خواهر امی باشند، ترکه بین آن ها بالسویه تقسیم می شود".
در این میان نیکوست به دیدگاه شهید مرتضی مطهری در این خصوص نیم نگاهی داشته باشیم. ایشان در پاسخ کسانی که معتقدند چه لزومی دارد که ما سهم زن را کمتر از سهم مرد قرار دهیم و آنگاه این کمبود را به وسیله مهر و نفقه جبران کنیم؟ این طور معتقدند که نباید جای علت و معلول را به اشتباه در نظر گرفت درواقع این وضع خاص ارثی زن است که معلول مهریه و نفقه است و نه برعکس(مطهری، 1375 :224).
2) دومین دلیل عدم برابری ارث میان زنان و مردان از نگاه مؤلفان تفسیر نمونه که به نوعی مکمل دلیل قبل می باشد این است که یک جامعه همانند پیکر یک انسان نیاز به بافت ها و عضلات و سلول های گوناگون دارد؛ بدین معما که همان طور که یک بدن از اجزای مختلفی تشکیل شده است که هرکدام وظیفهٔ خاصی را ایفا می کنند، برای به وجود آمدن یک جامعه کامل نیز نیاز به استعدادها، ذوق ها و ساختمان های مختلف بدنی و فکری است؛ اما این بدان معنا نیست که بعضی از اعضای پیکره اجتماع در محرومیت به سر برند یا خدمات آن ها کوچک شمرده شود. تفاوت ساختمان روحی و جسمی در آن قسمت هایی که طبیعی است به مقتضای حکمت پروردگار است و عدالت هیچ گاه نمی تواند از حکمت جدا باشد. همچنین اگر یک روز تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندی داشته باشند در همان یک روز وضع جامعه به کلی به هم می ریزد.
در این خصوص شهید مطهری نیز مانند تفسیر نمونه بر این باورند که نباید علت عدم برابری زنان و مردان در ارث را صرفاً به جنبه های مالی محدود کرد. بلکه اسلام
ص: 372
جهات زیاد دیگری از جمله جهات طبیعی و روانی مانند موضوع تولید نسل و نیز حالات روحی و روانی زن را نیز مدنظر قرار داده است(مطهری،1375 :224) از دلایل ارائه شده که بگذریم با بررسی های انجام شده در جریان های مدعی برابری حقوق زنان و مردان، به نظر می رسد مهم ترین علت فزونی شبهات، تحول جوامع بشری در دوره مدرن و نیز تغییر جایگاه و وضعیت اشتغال زنان و مردان در عصر کنونی می باشد. بر اساس تحلیلی که مرکز تحقیقات پیو در مورد آمار نیروی کار از 114 کشور در سال 2018 تا 2019 انجام داده است، زنان حداقل 40 درصد نیروی کار را در بیش از 80 کشور جهان تشکیل می دهند(http://women.gov.ir/fa/news/11060/) در ایران نیز در سال 1398 بر اساس گزارش مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت کار، سهم زنان از تمام مشاغل مزد و حقوق بگیری 19 درصد و مردان 81 درصد بوده است(مرکز آمار و اطلاعات کاربردی وزارت کار، 1398).
پرسشی که بی شک ذهن پرسشگر انسان را به خود درگیر می کند این است که آیا با تغییر وضعیت اشتغال و وظایف مالی مردان و زنان، همچنان احکام اسلام در حوزه عدم برابری در ارث و نیز لزوم پرداخت نفقه و مهریه از جانب مردان پابرجاست؟ برای مثال جامعه ای را تصور کنید که در آن درصد زنان شاغل بسیار بالاتر از مردان شاغل باشد. آیا بااین وجود هم چنان قوانین و احکام اسلام در این حوزه پابرجا می مانند؟ به نظر می رسد اگر بخواهیم پاسخ این پرسش را از نظرگاه تفسیر نمونهبیابیم، باید بیان کنیم که حتی اگر در نظر انسان دلایل مذکور از قدرت اقناع کنندگی کافی برخوردار نباشند و یا با تغییر شرایط مواجه شویم، باید بر این باور باشیم که خداوند حقایق امور را آن چنان که هست می داند، بنابراین قانون ارث را بر نظام ثابتی که خیر بشر در آن است قرار داده و اگر قانون ارث به دست مردم می بود هزار گونه هرج ومرج و نزاع و اختلاف در آن واقع می شد(مکارم شیرازی، 1394: 179) ایشان بر این باورند که عبارت پایانی آیه 11 سوره نساء که خداوند در آن می فرماید: «این قانونی است که از طرف خدا فرض شده و او دانا و حکیم است» نیز تقویت گر این
ص: 373
مطلب است(همان) مهدی مهریزی در کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام این شبهه را به شکل دیگری پاسخ می دهد: «تغییرهای موردی هیچ گاه ملاک وضع قانون یا تغییر قانون نمی شود برای قانون گذاری غلبه خارجی، نیازهای انسانی و سرشت آدمی ملاک است. همان گونه که قبلاً گفته شد این تفاوت در سیستم حقوقی اسلام عادلانه است و اگر روزی همه شرایط تغییر کرد آن وقت باید نگاهی دوباره به مسئله داشت»(مهریزی، 1390: 267). با دقت در دو پاسخ موجود می توان به تفاوت نگرش هر دو اندیشمند پی برد.
به هر نحو به نظر می رسد امروز چالش اساسی در حوزه تفسیر آیات قرآن با در نظر گرفتن مقتضیات زمان همین نسبت ارث زن در مقایسه با مردان باشد؛ امری که بیش از هر چیز تغییر نقش و کارکرد زنان در جامعه امروزی در آن تأثیرگذار خواهد بود. نویسندگان تفسیر تدبری نمونه هرچند با الهام از آموزه های قرآن و درک جامعه حدود 4 دهه قبل کوشش کرده اند ارث بری زنان را مورد دفاع قرار دهند و آن را از احکام پیشرو و مترقی اسلام معرفی نمایند اما همچنان در برابر چالش سهم ارث زنان قرار دارند. ازآنجایی که قوانین ما به ویژه درمبحث ارث برگرفته از فقه امامیه است مسئولیت چاره اندیشی در برابر این مهم، صرفاً بر دوش اندیشمندان دینی نمی باشد. نمونه بارز این چاره اندیشی های را می توان در آثار ارزشمند دکتر کاتوزیان یافت. ایشان معتقدند اگرچه قواعد مربوط به ارث زن در فقه چنان صریح است که رویهقضایی و اندیشه های حقوقی توان ایجاد تحول در این زمینه را ندارد باوجوداین، می توان با استفاده از سیاست گذاری های قانونی تغییراتی را در قانون ایجاد کرد که به طور غیرمستقیم قواعد حقوق به عدالت نزدیک تر شود. برای نمونه می توان هم زمان با بار کردن مالیات های سنگین بر میراث خویشان دور، همسر را از پرداخت مالیات بر ارث معاف کرد و یا با تشویق به نوشتن وصیت مناسب توسط خود متوفی از شبهات فعلی نجات یافت(کاتوزیان، 1378: 96).
ص: 374
به طورکلی مبنای جواز تنبیه بدنی زنان توسط مردان در برخی شرایط خاص، از عبارت (َاضْرِبُوهُنَّ) در ذیل آیه 34 سوره نساء استخراج شده است«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتری هایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هایی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضع اند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آن ها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار کردن آن ها به انجام وظایفشان نبود،) آن ها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آن ها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرت هاست).(1)نویسندگان تفسیر نمونه بر این باورند که بنابر عبارت (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ) ریاست و سرپرستی در امور خانواده به دلیل برخی خصوصیاتی در مردان ازجمله ترجیح قدرت تفکر بر نیروی احساسات، نیروی جسمانی قوی و نیز تعهد مرد به پرداخت هزینه های زندگی (ازجمله مهریه و نفقه) بر عهده مردان می باشد. سپس با توجه به متن آیه به وجود دودسته از زنان و نیز بیان وظیفه مردان در برابر آنان اشاره می کنند: گروه اول، زنان متواضعی هستند که در غیاب همسران خود مرتکب خیانت نمی شوند و نیز وظایف و مسئولیت های خود را به درستی رعایت می کنند. بی شک این زنان مشمول تنبیه بدنی نیستند و وظیفه مردان در برابر این ها
ص: 375
نهایت احترام و حق شناسی است. دسته دوم متشکل از رنانی است که به درستی وظایف خود را انجام نمی دهند و نشانه های ناسازگاری در آن ها دیده می شود. واکنش مردان در برابر این دسته از زنان در سه محور بیان شده است. نکته حائز اهمیت ترتب موجود در میان این سه مرحله و نیز عدم تجاوز از عدالت در اعمال آن است.
مرحله اول صرفاً متشکل از پند و اندرز و بیان نتایج سوء عدم انجام تکالیف و ناسازگاری هاست. در صورت عدم نتیجه بخش بودن مرحله اول نوبت به اجرای مرحله دوم می رسد که همان دوری در بستر است. گویی مرد با این عمل به نوعی عدم رضایت خود را آشکار می سازد. مرحله سوم که یکی از مناقشه برانگیزترین مسائل در حوزه حقوق زنان می باشد، جواز تنبیه بدنی زن توسط همسر در صورت عدم اثربخشی مرحله اول و دوم می باشد. همان گونه که هویداست ایشان واژه ضرب در مرحله سوم را بنابر اعتقاد مشهور فقها به معنای "زدن" در نظر گرفته اند. نکته حائز اهمیت این است که در این میان دیدگاه های دیگری نیز به چشم می خورد که یا واژه "ضرب" را در معنای دیگری تفسیر کرده اند و یا حکم آیه را موقتی و محدود به همان زمان دانسته اند. (مهریزی، 1384: 11) اگرچه این اختلاف در تفاسیر پیش از صدسال گذشته به چشم نمی خورد. درواقع در اثر گذشت زمان وتأثیر شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی دیدگاه های نوینی مطرح شده اند (همان: 8) هرچند همچنان کم نیستند مفسرینی که بر باور قول مشهور، باقی مانده اند.
در این میان به دو نمونه از تفاسیر نواندیشی مغایر با باور مشهور اشاره می کیبم: اولین تفسیر مربوط به آیت الله سید مجتبی موسوی لاری می باشد. ایشان معتقدند با توجه به اینکه واژه "ضرب" در معانی مختلفی استعمال می شود و با دقت در ابعاد موضوع، شایسته است معنای کنایی این واژه که همان "اعراض و بی اعتنایی" است را به جای معنای مشهور که "زدن" است به کارگیریم (موسوی لاری،1391: 50). ازنظر ایشان با توجه به دامنه موسع تفسیرپذیری قرآن کریم که خود نشان از اعجاز آن
ص: 376
است؛ این تفسیر فاقد اشکال به نظر می رسد. (همان؛53) بدین معنا که مرد پس از پند و اندرز در مرحله اول و نیز ترک بستر در مرحله دوم، در آخرین مرحله و در صورت عدم مفید فایده بودن دو مرحله قبل، تنها مجاز است در محیط خانه روابط عاطفی خود را با همسرش قطع کند. (همان؛51) سپس علل مخالفت خود را بامعنای مشهور بیان می کنند که خلاصه وار به آن ها اشاره می کنیم: 1) تصریح به جواز تنبیه بدنی خفیف تا حد عدم کبودی در کتب فقهی و تردید در میزان مفید بودن این حد از مجازات 2) از بین رفتن تعادل روحی زنان در صورت تمسک به تنبیه بدنی و نیز افزایش لجاجت آنان 3) امکان ایجاد درگیری متقابل و مصمم شدن زن به ادامه سرکشی 4) عدم بهبود روابط فی مابین زن و شوهر، کاستن از علایق قلبی و درنهایت گسیخته شدن پیوندشان 5) توانایی تمسک مرد به طلاق در صورت عدم ثمربخشی راه حل های مسالمت آمیز وعدم نیاز به تبیه بدنی 6) مغایرت تنبیه بدنی با نگاه کلی اسلام به زن، حقوق و احترامش در محیط خانواده و اجتماع و سفارش اسلام به مودت و محبت در فضای خانه. (همان: 51 و 52)
به طور خلاصه ایشان بر این باورند که در زمان نزول آیه، امکان مهار زنان با تنبیه بدنی وجود داشته است اما در جهان امروز با توجه به بارور شدن اندیشه ها و نیزامکان بهره مندی از قدرت تعقل و اراده در جهت ایجاد تغییرات مثبت و مقابله با ضعف ها، نیازمند شیوه ای متفاوت دربرخورد با نشور زن هستیم و این تحولات صرفاً گامی در جهت رسیدن به همان اهداف موردنظر است(همان: 53) پرواضح است که ما در پی تأیید و یا رد نظر ایشان نیستیم و صرفاً در پی اثبات تغییر جریان تفسیر در اثر تغییر در مقتضیات زمان و مکان هستیم. دومین تفسیر مربوط به آیت الله محمدهادی معرفت می باشد. ایشان در کتاب "نقد شبهات پیرامون قرآن کریم"، قائل به نسخ تمهیدی آیه 34 سوره نساء می باشند. نسخ تمهیدی یکی از تدابیر و سیاست هایی است که اسلام درباره برخی از رسوم جاهلی ازجمله برده داری و نیز تنبیه بدنی زنان اتخاذ کرده است. بدین معنا و مفهوم که درمورد برخی از رسوم غلط
ص: 377
که به شدت با زندگی در آن زمان آمیخته شده بود؛ امکان مخالفت یک باره و نیز تغییر وجود نداشت. بنابراین در ابتدا نیازمند هم نوایی و سپس اتخاذ روش هایی جهت ریشه کن کردن آن رسوم بوده است(معرفت،1386: 191). در خصوص تنبیه بدنی زنان نیز اگرچه در آیه 34 سوره نساء بیان شده است اما تمسک به ظاهر بی قیدوشرط آیه بنا به سه دلیل نسخ شده است و اکنون تمسک به آن مخالفتی صریح با سیره پیامبر و امامان معصوم می باشد (همان: 199). اولاً تفسیر آیه به زدن غیرمبرح نه تنها تنبیه بدنی نیست بلکه به تعبیر ایشان "دست کشیدنی است باظرافت ویژه" بنابراین دلالت آیه خنثی می شود (همان: 192). ثانیاً در دین اسلام زدن زنان منع شده است تا جایی که کتک زننده به زن را شرارالناس می شمرد (همان: 194). ثالثاً اسلام سفارش ها زیادی را در باب حرمت زن و نیز لزوم توجه و مهربانی به او کرده است (همان: 195). لازم به ذکر است که ایشان جهت اثبات هر یک از ادله خود به روایاتی چند تمسک کرده اند.
در ادامه تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی به بیان این مهم می پردازند که مردان نیز مانند زنان در صورت تخلف از وظایف خود مجازات می گردند حتی مجازات بدنی اما به این دلیل که اصولاً این کار از عهده زنان خارج است، این مهم بر عهدهحاکم شرع است که به طرق مختلف ازجمله تعزیر مرد را تنبیه کند. مؤلفان تفسیر نمونه به بررسی اشکال اصلی می پردازند که آیا اساساً اسلام اجازه تنبیه بدنی زنان توسط مردان را صادر کرده است یا خیر؟ نویسندگان با توجه به متن آیات، روایات و نظریات روان شناسی سه پاسخ جهت پاسخ به این ایراد بیان می کنند:
1) قاعده کلی که در تمام قوانین دنیا به چشم می خورد این است که در صورت عدم پاسخگو بودن روش های مسالمت آمیز من جمله پند و اندرز، جواز تمسک به مجازات و تنبیه افراد و چه بسا اعدام نیز وجود دارد.
ص: 378
2) تنبیه بدنی بنابر متن روایات و کتب فقهی باید به اندازه ای ملایم باشد که موجب شکستگی، جراحت و یا کبودی نشود.
3) روان کاوان امروز معتقدند جمعی از زنان دارای حالتی به نام مازوشیسم (آزارطلبی) هستند که در اثر تشدید این حالت تنها راه آرامششان تنبیه بدنی است و این تنبیه برایشان نوعی درمان تلقی می شود(مکارم شیرازی، 1393: 205)
در خصوص پاسخ نخست، همان گونه که ایشان به درستی مطرح کرده اند درصورتی که شیوه ملایم و اسهل مکفی باشد، نیازی به تمسک به مجازات سنگین نیست و این قاعده در تمام دنیا نیز پابرجاست اما اشکالی که وجود دارد این است که آیا در تمام دنیا، وظیفه تشخیص عدم کفایت پند و اندرز و نیز لزوم تمسک به مجازات، بر عهده مردم عادی است؟ به نظر می رسد با تشکیل سیستم قضائی در جوامع مدرن نه تنها این امر وظیفه افراد عادی جامعه نیست بلکه در صورت تخطی حتی اگر خود بزهکاری جرم نیز باشند، مشمول مجازات خواهند شد. برای نمونه در نظام حقوقی ایران در حوزه تشخیص جرم و بار کردن مجازات، اصل در مراجعه به محاکم می باشد. در نظر شرعی نیز تنها حاکم است که می تواند مجازات تعزیری را تعیین کرده و بدان حکم دهد. این موضوع حتی در خصوص قصاص که در نظامشرعی و حقوقی ما یک حق خصوصی است و نیز در خصوص شخص مهدورالدم، افراد حق ندارند بدون اجازه از دادگاه راساً اقدام به قصاص نمایند و حتی کشتن بدون اجازه دادگاه جرم تلقی شده و مرتکب به تعزیر مقرر در کتاب پنجم تعزیرات محکوم می شود (تبصره 1 ماده 302 قانون مجازات اسلامی). اجرای مجازات بر زنان نیز متوقف بر ثبوت جرم نزد دادرس و اجرای آن منوط به حکم وی می باشد. بنابراین با توجه به نظام قضایی اسلام و اصل عدالت که ازجمله اصول مسلم و مستقل عقلی شناخته شده اسلامی است نمی توان اجازه داد درجایی که زن از تأمین هرگونه دلیل
ص: 379
ناتوان است، مرد همسر خود را تنبیه بدنی کند(ابوعطا، تبریزیان، ذوالفقاری، 1399: 24)
در خصوص پاسخ دوم همان طور که واضح است، بیان میزان تنبیه بدنی نمی تواند توجیه گر اصل تجویز مجازات باشد و شاید تنها بتواند قبح آن را در انظار عمومی کاهش دهد. در مورد پاسخ سوم نیز همان گونه که خود ایشان نیز به درستی در متن تفسیر نمونه به کرات اذعان نموده اند، بنابر قواعد کلی موجود، قوانین به آحاد افراد نظر ندارند بلکه نوع و کلی را در نظر می گیرد(ر. ک به صفحه 257) مسئله بیماری آزارطلبی زنان نیز، نوعی انحراف جنسی است که حالتی استثنائی دارد و اصل بر صحت و سلامت اشخاص است. بی شک قانون گذار در بیان یک حکم کلی، موضوع را محدود به افراد بیمار در نظر نمی گیرد. دیگر این که سرپیچی از دستورات شوهر و عدم انجام تکالیف نیز نشانه بیماری در فرد نمی باشد تا حکم و موضوع این آیه را مختص افراد بیمار بدانیم هم چنین همان گونه که دیگر نویسندگان نیز اشاره کرده اند درصورتی که فردی به این نوع بیماری مبتلاست راه حل اساسی درمان فرد است و نه تنبیه بدنی بیشتر(بهشتی، 1392: 118).
تفسیر نمونه ازجمله تفاسیر جریان تدبری است که کوشش می کند با توجه به شبهات؛ سؤال ها و نیازهای زمانه تفسیری مطابق با نیاز مخاطب به خصوص جوانان از حقوق زن ارائه نماید. نوع پاسخ این تفسیر هرچند به زبان نسل جوان و نیازهای زمانه منطبق است اما در مقایسه با رویکردهای نوین در خصوص حقوق زنان توسط عالمان مسلمان تفاوت دارد. به عبارت دیگر این کتاب در ارائه حقوق زن مطابق با اندیشه سنتی و تفسیری گذشتگان گام برداشته است هرچند در زبان و استدلال به شیوه های نوین توجه داشته است.
ص: 380
1. مرکز آمار و اطلاعات کاربردی وزارت کار، (1398)، وب سایت کارگرنیوز، (kargarnews.ir
2. پاکتچی، احمد (1400)،" مبانی جریان تدبرگرایی در تفسیر "، وب سایت خبرگزاری مهر، https://www.mehrnews.com/news/3877194
3. صبوحی، علی (1400)،" تفاوت تدبر در قرآن با تفسیر "، وب سایت تدبر قرآن، http://tadaborquran.com/%D9%85%
4. کاتوزیان، امیر ناصر(1377)، «ارزش سنت و جذبه عدالت در توارث همسران»، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، بهار 137، شماره 39، از 83 تا 118
5. مکارم شیرازی، ناصر؛ ،(1393)، زن در تفسیر نمونه، کوشش سعید داودی، قم: علی بن ابی طالب.
6. مهریزی، مهدی، (1390)، شخصیت و حقوق زن در اسلام، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
ص: 381
ص: 382
مریم صانع پور(1)
از جمله آیاتی که موجب مباحث جنجالی میان مسلمانان و غیرمسلمانان شده، آیه 34 سوره نساء است که از قوامیت مردان نسبت به زنان سخن می گوید. باید توجه داشت سوره نساء در زمانه ای نازل شد که زنان جزء اموال مردان محسوب می شدند و پس از مرگ شوهر، به ورثه تعلق می یافتند، به همین علت آیات سوره نساء از استقلال زنان در زمینه های مختلف از جمله استقلال اقتصادی ایشان دفاع می کند زیرا قرآن متنی پویاست که همه مخاطبانش را اعم از زن و مرد به پویایی و صیرورت فرامی خواند. اولین مخاطبان قرآن مردم جزیرة العرب بودند که می بایست از شرایط اجتماعی جنگ و تبعیض به شرایط صلح و عدالت ارتقاء می یافتند. اگر قرآن کریم برای رفع ستم و تبعیض قواعدی را وضع کرده است این امر به منزله تأیید شرایط ظالمانه عصر نزول نیست زیرا شرایط اجتماعی امری متغیر است و آنچه باید از قرآن آموخته شود، چگونگی تغییر نگرش ها و روش های ظالمانه است، زیرا هدف قرآن کریم اقامه توحید، رفتار اخلاقی، عدالت، تکریم، برابری و آزادی انسان ها یعنی همان اصول ثابت و ابدی اسلام می باشد. با تدبر
ص: 383
درآیات ابتدایی سوره نساء می توان به راهکارهایی برای تغییر جایگاه زنان از فرعی به اصلی و برخورداری ایشان از حقوق برابر انسانی دست یافت. روشن است که آیه 34 سوره نساء را چون هر آیه دیگری نمی توان بدون توجه به بافت کلی سوره بررسی کرد و قابل تأمل است که تمرکز اصلی آیات ابتدایی سوره نساء بر امور مالی و اقتصادی است و از این حیث رویکردی منحصربه فرد در میان سایر سوره ها دارد. تدبر درآیات ماقبل آیه سی و چهارم سوره نساء نشان می دهد که محور اصلی آن ها، مقابله با مظالم و تبعیض هایی است که اعراب به عنوان اولین مخاطبان قرآن بر زنان روا می داشتند؛ ازاین رو اولین آیه سوره نساء از هم ذاتی زن و مرد سخن می گوید و تبعیض میان دو جنس انسان را ناشایست می داند. سپس راهکارهایی را در جهت بهره مندی زنان از حقوق برابر با مردان ارائه می کند. در این مقاله با تدبر درآیات اول تا سی و پنجم سوره نساء از اصول ثابت و اهداف ابدی قرآن دفاع می شود.
کلیدواژه ها: عدالت، حقوق انسانی، برابری، معیشت، کرامت
زنان نیز همچون مردان مخاطب آیات قرآن هستند و همین باور عمومی در زمان حضرت محمد موجب شد تا «زنان به پیامبر شکایت کنند که مردان در آموختن قرآن از آنان پیشی گرفته اند ازاین رو از پیامبر خواستند زمان بیشتری برای تعلیم آنان در نظر گیرد تا از مردان عقب نیافتند و پیامبر چنین کرد»(Abbott,1942: 111) علاوه بر این سوره ای به نام نساء نازل شد. طبری در مورد شأن نزول آیات سوره نساء می نویسد عده ای از زنان نزد همسران پیامبر رفتند و گفتند خداوند نام شما را در
ص: 384
قرآن آورده (احزاب،30-34) ولی نامی از ما نیاورده است، آیا درباره ما زنان چیزی وجود ندارد که شایسته گفتن باشد؟(طبری، 1421ق، ج22: 10) ایشان امید داشتند مذهب تازه در رسوم ظالمانه و زن ستیز اعراب تحولاتی ایجاد کند؛ آن ها موفق شدند و سوره نساء جهت حذف امتیازات مردان و قوانین جدید ارث نازل شد. در این سوره مقرر شد نه تنها طبق رسم رایج، زن مانند شتر و درخت خرما به ارث نرسد بلکه خودش هم صاحب ارث شود، زنان بتوانند در ثروت با مردان شریک شوند و به رقابت مالی با ایشان بپردازند، آنجا که خداوند می فرماید: مردان ازآنچه کسب می کنند و زنان ازآنچه کسب می کنند، بهره می برند.(1)
این آیه به انحصارطلبی مالی مردان در مقابل زنان پایان می بخشید. پیش از نزول این آیه فقط مردان دارای حق ارث بودند و زنان خود، سهم الارث محسوب می شدند(مرنیسی، 1380: 193-194). وقتی مردی فوت می کرد پسر بزرگ او وارث همسرش می شد، اگر آن زن مادرش نبود می توانست با وی ازدواج کند یا اگر تمایلی به ازدواج با او نداشت، او را به همسری برادر یا برادرزاده اش درمی آورد. آیه 32 سوره نساء مزیت مردان نسبت به زنان را از دو جنبه فروکاهید: از یک جنبه، زنان دیگر بخشی از ارث نبودند بنابراین سهم الارث مردان کاسته شد؛ و از جنبه دیگر زنان در ارث با مردان شریک شده بودند.
مردان جزیره العرب که امتیازات اسلام برای زنان را مخالف اقتدارگرایی و انحصارطلبی خود می دیدند نگران شده بودند و در مقابل تبعیض زدایی قرآن مقاومت می کردند، بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) معتقد بودند اسلام به جز امتیازات آنان نسبت به زنان، می تواند هر چیز دیگری را تغییر دهد. هنگامی که زنان دیدند مردان اصرار دارند قوانین جاهلی را حفظ کنند نزد پیامبر رفتند و تقاضا کردند قوانین جدید
ص: 385
اجرا شود یکی از این زنان به نام کبشه به پیامبر گفت ای رسول خدا پس از وفات شوهرم، قرار است میراث او تلقی شوم و نمی توانم به اختیار خودم با هر کس بخواهم ازدواج کنم. خداوند با نزول آیه 19 سوره نساء مشکل کبشه و سایر زنان را حل کرد، این آیه می فرماید «ای مؤمنان بر شما روا نیست که برخلاف میل زنان، ایشان را به ارث برید».(1)مردان مدینه مخصوصاً انصار از شنیدن این آیه بسیار اندوهناک شدند. (طبری، 1421ق، ج8: 105-107)
قرآن رسومی مانند به ارث رسیدن زن توسط وراث شوهر را به عنوان رسوم غیراخلاقی محکوم کرده است. فقط زنان متأهل قربانی این رسوم نبودند بلکه بعد از مرگ رئیس خانواده، دختران جوان خانواده نیز بی پناه و آسیب پذیر بودند؛ آیات 2، 3، 6، 10، 36 و 127 سوره نساء در حمایت از این دختران یتیم و بی سرپرست نازل شده است. بسیاری از عرب ها عقیده داشتند کمال بی عقلی است که دختر جوانی مدعی سهم الارث شود(مرنیسی، 1380: 197)، آیه 2 سوره نساء در مورد ارثیه یتیمان اعم از پسر و دختر به مردان دستور می دهد که اموال یتیمان را به ایشان بازگردانند.(2)
در دوره جاهلیت دختران یتیم نه تنها از ارث محروم بودند بلکه مورد انواع سوءاستفاده ها نیز قرار می گرفتند؛ سرپرست دختران یتیم، زیباترین آن ها را مجبور به ازدواج با خود می کرد تا اختیار سهم الارث ایشان را به دست گیرد و مهریه هم نپردازد. اگر دختری به اندازه کافی برایش جذابیت نداشت، از ازدواجش با مرد دیگر نیز جلوگیری می کرد تا سهم الارثش را نپردازد و صبر می کرد تا آن دختر بمیرد وبتواند ارثش را تصاحب کند (طبری، 1421ق،ج9: 255). اما با قانون جدیدی که در
ص: 386
قرآن آمد، سهم الارث یتیمان باید به خودشان سپرده می شد (همان؛ج8: 235). بااین وجود مردان از پیامبر می پرسیدند چگونه زنان و کودکان درحالی که کار نمی کنند، از سهم الارث برخوردار می شوند؟ (همان، ج9: 255) پیامبر فرمود خداوند رأی خود را اعلام کرده و باید اطاعت کنند. در پی مخالفت مردان با احکام جدید ارث آیات دیگری نیز در حمایت از سهم الارث زنان و یتیمان نازل شدند که به جزییات سهم الارث پرداخته اند(نساء،12).
به رغم این توضیحات مردان همچنان برای از بین بردن برابری جنسی در اسلام به تلاش ادامه می دادند زیرا برخورداری زنان از امکانات مالی موقعیت برتر مردان را تغییر می داد؛ ازاین رو آنان به قصد خنثی کردن احکام ضد تبعیض قرآن آیه ای را که در آن کلمه «السفهاء» آمده تخته پرش خود قرار دادند. در این آیه آمده «و اموالتان را که خداوند مایه قوام زندگی تان ساخته، به دست سفیهان ندهید، ولی از آن، هزینه و لباسشان دهید و با آنان به نیکی سخن گویید».(1) ایشان گفتند منظور از کم خردان و «سفها» در این آیه زنان و کودکان هستند که باید از ارث محروم باشند (طبری، 1421ق، ج7: 561). [آن ها معتقد بودند] اگر بر این نکته که زنان جزء سفها هستند پافشاری کنند ارث به زنان تعلق نمی گیرد و مردان دوباره سعادتمند می شوند (مرنیسی، 1380: 198-200)، درحالی که پیش از نزول آیه 5 سوره نساء، کلمه «سفهاء» به معنای افرادی که قدرت تشخیص خوب و بد را ندارند، بارها در قرآن آمده بود و هرگز به معنای زنان استفاده نمی شد (طبری،1421ق، ج7: 565). اگرمنظور خداوند از کلمه «سفهاء» زنان بود، می بایست اسم جمع به صورت مؤنث به کار می رفت (همان: 567).
ص: 387
محتوا، شیوه بیان و تحلیل معنای احکام قرآن در مورد زنان، نشان می دهد همواره باید با زنان به نیکی رفتار کرد؛ حتی طلاق نیز باید با حفظ کرامت زن باشد؛ هیچ زنی نباید از امکانات مالی و عاطفی محروم باشد، حتی مسکن و معیشت زن مطلقه نیز باید تأمین شود؛ از همین رو قرآن مردان را به ازدواج با زنان و دختران یتیم و زنان بیوه توصیه می کند و زیبایی و ثروت زنان را ملاک مناسبی برای ازدواج نمی داند. با توجه به محرومیت های فراوان زنان در جامعه مرد محور عربستان در زمان نزول وحی، آیات الاحکام قرآن زنان را موردحمایت فراوان قرار داده اند (مبلغ: 1395).
برخی قرآن پژوهان با توجه به بافت معنایی آیات سوره نساء گفته اند جواز تعدد زوجات منحصراً درباره ازدواج با مادران یتیمان یا دختران یتیم، برای بهبود اوضاع یتیمان و افراد بی سرپرست یا رعایت محرمیت در رسیدگی به امور ایتام است (مدرسی، 1429، ج3: 129؛ شکرانی و حبیب اللهی: 93-118 به نقل از مبلغ). برخی دیگر گفته اند آیه 129 همین سوره(1) درواقع تحقق عدالت میان زوجات را با حرف نفی «لن» منتفی کرده است پس می توان گفت آیه مزبور بر تحریم تعدد زوجات دلالت دارد؛ البته اضافه می کنند در مواردی مانند عقیم بودن زن، یا زیادتر بودن جمعیت زنان از مردان در شرایطی مانند جنگ های طولانی، ممکن است حرمت تعدد زوجات برداشته شود (رشید رضا، 1351: 387-389؛ مدنی: 412-447؛قناعی: 78-83 به نقل از مبلغ). ازآنچه گفته شد چنین برمی آید که مرد فقط در شرایط اضطراری اجازه دارد با بیش از یک زن ازدواج کند (نساء، ج3: 129).
ص: 388
طبق آیات ابتدایی سوره نساء معیشت خانواده بر عهده مرد است و زن بدون دغدغه های معیشتی می تواند به پرورش و تربیت فرزندانش همت گمارد. درعین حال زن مالک درآمدهایی است که از راه های مختلف مانند مهریه، نفقه یا کارمزد خود به دست می آورد. وظایف اصلی مرد در جایگاه همسر، حفظ حرمت انسانی زن، تأمین اقتصادی زن، مراقبت از سلامتش، و وفاداری به او است، ازاین رو آیات مربوط به احکام خانواده، معمولاً مردان را خطاب قرار می دهند و مردانی را که برای غصب مال همسرانشان، ایشان را آزار می دهند،(1) یا متهم می کنند، مورد عتاب قرار می دهد.(2) آیات سوره نساء (19 و 24) همچنین با تأکید بر پرداخت مهریه هنگام عقد زناشویی و ممنوعیت بازستاندن اجباری آن پس از ازدواج، درصدد رفع تبعیض های مالی میان زن و مرد است.
ازجمله مباحث جنجالی میان مسلمانان و غیرمسلمانان تفاسیر مردسالارانه آیه 34 سوره نساء ست. در این تفاسیر شوهران حق قیمومیت و سرپرستی بر زنانشان دارندو می توانند در مقابل عدم تمکین، زنانشان را کتک بزنند. این تفاسیر مردسالارانه به برخی قواعد فقهی انجامیده که خروج زنان از خانه را بدون اجازه شوهر، خلاف شرع معرفی می کنند؛ همچنین به برخی قواعد مدنی انجامیده که زنان بدون اجازه
ص: 389
شوهرانشان حق خروج از کشور را ندارند؛ قواعدی که زنان را سفیهانی نیازمند قیّم معرفی می کنند. این رویکردهای تبعیض گرایانه به روابط اجتماعی زنان و مردان نیز تعمیم داده شده، و زنان را در همه شئون اجتماعی از قبیل، سیاست، قضاوت، اقتصاد، صنعت و ... فرمانبردار مردان معرفی می کنند.
چنین تفسیرهای تبعیض گرایانه ای از آیات قرآن، مصداق تحریف معنوی کلام خداوند است؛ زیرا اسلام که پیامبرش علت غایی آن را مکارم اخلاقی معرفی می کند، نمی تواند پایه گذار تبعیض میان انسان ها به بهانه تفاوت های جنسی باشد. در این قسمت آیات ماقبل آیه 34 سوره نساء(1) با محوریت عدالت اقتصادی بازخوانی می شوند تا بتوان به درک صحیح تری از آیه 34 رسید:
در آیه اول) [علت تشریع احکام این سوره بیان می شود و] از وحدت نفس زن و مرد سخن می رود. [و آیات بعدی راهکارهایی را جهت رفع تبعیض حقوقی میان زنان و مردان ارائه می کنند].
آیات دوم تا چهارم) جهت اجرای عدالت [که قوام بخش هستی است(2)] و حمایت از دختران و زنانی که قربانی تبعیض های مردسالارانه شده اند، نازل شده و مؤمنان را از تجاوز به اموال یتیمان نهی می کند؛آیه سوم) [در شرایط جنگی نزول این آیه] می فرماید جهت امنیت مالی یتیمان [در شرایطی که قدرت بدنی مردان عامل امرارمعاش است] اگر می توانید عدالت میان زنان یا دختران [شهدا] را رعایت کنید با دو، یا سه، و یا چهار زن نکاح کنید و اگر
ص: 390
نمی توانید فقط با یک زن نکاح کنید، یا به هر چه مالکش شوید قناعت نمایید. البته اگر می خواهید مرتکب بی عدالتی نشوید یک همسر اختیار کنید.
آیه چهارم) بر ضرورت پرداخت مهریه زنان تأکید می شود [تا استقلال مالی شان حفظ شود] و می فرماید در صورت رضایتشان می توانید از مهریه استفاده کنید.
در آیه پنجم) گفته شده اموالتان را به دست سفیهان ندهید و از آن اموال ارزاق و لباس را در اختیارشان گذارید. در این آیه روی سخن با مردان و زنان مؤمن است پس نمی توان مردان را مخاطب آیه دانست و سفاهت را به زنان نسبت داد.
آیه ششم) نشان می دهد که منظور از سفیهان، کودکان یتیم هستند اما پس از بلوغ اموالشان را به خودشان واگذارید؛ سپس مؤمنان را اعم از زن و مرد، از اسراف اموال یتیمان خردسالی که تحت سرپرستی دارند، نهی می کند و می فرماید چون کودک یتیم به رشد عقلی رسید اختیار اموالش را در حضور شاهد یا شاهدانی [خواه زن و خواه مرد] به او بسپارید.
در آیه هفتم) قرآن به سهم مردان و زنان از میراث پدر و مادر و خویشاوندانشان اشاره، و تأکید می کند به بهانه اندک بودن میراث، زنان را محروم نکنید.
در آیه هشتم) تأکید می شود هنگام تقسیم ارث، برای سایر خویشاوندان، یتیمان و مسکینان حاضر در جلسه سهمی ولو اندک قرار دهید.
آیات نهم و دهم) مؤمنان را به تقوا و عدالت در امور اقتصادی فرامی خوانند تا به اموال یتیمان تجاوز نکنند تا پس از ایشان به اموال یتیمانشان تجاوز نشود.آیات یازدهم و دوازدهم) سهم الارث وراث را با توجه به جنسیتشان معین می کنند [در روزگاری که زنان جزء اموال مردان محسوب می شدند] خداوند از سهم الارث برابر پدر و مادر و نیز برادر و خواهر سخن می گوید، [این امر نشان می دهد که
ص: 391
عنایت خداوند به زنان کمتر از مردان نیست اما ازآنجاکه مردان عهده دار معیشت زنانشان هستند(نساء،34). باید میراث پدر و مادر، بار امرار معاش پسرانشان را، که نیمی از سهم الارثشان صرف همسرشان می شود، سبک کند] بنابراین سهم پسران از دارایی پدر و مادر، دو برابر سهم دختران است تا عدالت اقتصادی رعایت شود.
در آیه پانزدهم) به فحشاء زنان اشاره شده که اثباتش چهار شاهد [خواه زن و خواه مرد] می طلبد. در این آیه همچون آیه ششم تفاوتی میان شهادت زن و مرد وجود ندارد؛ برخلاف آیه مربوط به دیون مالی (بقره: 282) که شاهدان باید از مهارت های مالی برخوردار باشند، اما شهادت زنان عرب که غالباً بی سواد بودند، استثنائاً در آیه دیون نصف شهادت مردان ارزش دارد. متأسفانه از میان آیات متعددی که از ارزش برابر شهادت مرد و زن حکایت می کنند، همین یک آیه مبنای احکام و فتاوای تبعیض گرایانه قرارگرفته، زنان به نقص عقل متهم، و از قضاوت محروم شده اند.
در آیه شانزدهم) به مجازات مرد و زنی زناکار بدون تبعیض جنسیتی اشاره می شود.
آیه نوزدهم) از سهم الارث مساوی خواهر و برادر، و نیز مادر و پدر سخن می گوید؛ اما ازآنجاکه پرداخت نفقه زنان بر شوهرانشان واجب است، سهم الارث پسران دو برابر دختران قرار داده شده و زنان موردحمایت قرارگرفته اند تا شوهرانشان مهریه را تصاحب نکنند. به علاوه مردان حتی اگر همسرشان را دوست نداشته باشند به معاشرت نیکو با او امر شده اند.حمایت قرآن از حقوق زنان از روی ترحم نسبت به جنس ضعیف نیست، بلکه حمایت از حقوق انسان هایی است که به ناحق مورد ستم و تبعیض قرارگرفته اند؛
ص: 392
شاهد این ادعا آیه اول همین سوره است که از نفس واحد زن و مرد، یعنی شأن برابرشان سخن می گوید.
آیه بیستم) مردان را به تعهداتشان توجه می دهد، آنجا که سکه های طلا برای همسرشان مهریه قرار می دهند اما پس از وصال بدعهدی می کنند و حتی همسرشان را به فحشا متهم می نمایند تا سکه ها را پس گیرند.
آیات 22 تا 24) مردان را از نکاح با محارم، زنان شوهردار، و هم زمان با دو خواهر بازمی دارند. آیه 24 [در زمانه ای که زنان سهم الارث تلقی می شدند] ازدواج را بدون تعهدات مالی مرد نسبت به زن، زنا معرفی می کند.
آیات 29 تا 31) رضایت طرفین (اعم از زن و مرد) را شرط حلال بودن معاملات، و اجتناب از مظالم اقتصادی را شرط بقای نفوس معرفی می کند.
در آیه سی و دوم) مؤمنان از چشم داشت به مال دیگران نهی شده اند زیرا زیاده طلبی ها موجب تعرض به اموال دیگران و فقر، بیماری و مرگ ایشان می انجامد. زنان از بارزترین مصادیق ستمدیدگی و محرومیت خصوصاً در سرزمین نزول قرآن بوده اند. در این آیه واژه «فضّل الله به بعضکم علی بعض» می تواند به برتری قدرت بدنی مردان اشاره داشته باشد، که در زمانه و زمینه نزول قرآن، عامل امرار معاش خانواده بود؛ به هرحال سیاق آیات سوره نساء به هیچ روی معنای برتری عقلی را برای واژه «فَضَّلَ» برنمی تابد. در ادامه آیه آمده، هم مردان و هم زنان می توانند ازآنچه کسب کرده اند، بهره مند شوند [حق مالکیت زنان بر اموالشان در این آیه بهترین دلیل بر کمال عقلانی ایشان است زیرا طبق آیه 5 نساء سفیهان از حق مالکیت بر اموالشان برخوردار نیستند]. همچنین آیه مزبور دلالتی بر برتری تمامی مردان بر تمامی زنان درعقل و رأی ندارد زیرا نفرموده بما فضّلهم علیهن (شلتوت، 2019ق: 157)؛ مؤید این نظر آن است که در آیات قبل که سخن از ارث و چگونگی تقسیم آن، و متضمن این
ص: 393
حکم بود که (در مواردی) مردان دو برابر زنان ارث می برند، خداوند فرمود «لاتتمنوا ما فضّل الله»(قرطبی، 1364، ج5: 169). بنابراین مفعول فضّل الله می تواند هم زن و هم مرد باشد.
آیه سی و سوم) [بر اساس قاعده صله ارحام در آیه اول همین سوره(1)] بهره مندی خویشاوندان را از میراث یکدیگر مجاز شمرده است.
آیه سی و چهارم) [به قرینه آیه 1 این سوره که بر شأن برابر زن و مرد، و نیکی به ارحام، که زنان در آن نقش محوری دارند، می توان استنباط کرد که سوره نساء به منظور رفع محرومیت از زنان نازل شده است. ازاین رو پس از ذکر مقدمات مذکور می فرماید مردان به واسطه برتری مالی شان بر زنان [که محصول قدرت بدنی شان بود] و نیز به واسطه نفقه ای که از اموالشان به زنان می پردازند قوّامون یعنی «متکفلان امور»(المنجد، 1986ق: 664) زنان هستند. پس زنان صالح [که امرارمعاششان به عهده شوهرانشان است، طبق قاعده صله ارحام] نسبت به نیازهای جنسی ایشان تمکین می کنند و در غیاب شوهرانشان [که برای امرارمعاش گاهی دور از خانه هستند] حافظ عفت خود می باشند و اما زنانی را که [عفیف نیستند و] از نشوز (قبادی: 1393) یعنی خیانتشان بیم دارید، ابتدا پند دهید، سپس از خوابگاهشان دوری کنید و سرانجام با ایشان اضراب (شحرور، 2000ق. به نقل از شهریار نیازی) یعنی قطع رابطه کنید، پس اگر تمکین کردند [طبق اصل صله ارحام] به ایشان ستم نکنید زیرا [برتری و بزرگی نسبت به زنانتان ندارید بلکه] فقط خدا دارای علوّ و بزرگی است.بنابراین اگر شوهری معیشت همسرش را تأمین نکند، فضلی بر همسرش ندارد. اگر در خانواده ای، زن عهده دار معیشت شوهرش باشد، طبق استدلال آیه 34 سوره نساء، بر شوهرش قوّامیت دارد و برتری دارد. در شرایطی که مرد و زن همراه یکدیگر، معیشت
ص: 394
خانواده را تأمین کنند و پرداخت نفقه منتفی باشد، هیچ یک از زوجین برتر از دیگری نخواهد بود و قوامیت یکی بر دیگری اصولاً موضوعیت نخواهد داشت.
ضمناً محل بحث در آیه 34 مبانی احکام حقوقی خانواده نیست بلکه رفع مشاجرات میان زن و شوهر است (حسنی و نیومن، 2007: 36 به نقل از میرحسینی) زیرا:
در آیه سی و پنجم) آمده اگر از اختلاف میان زن و شوهر بیمناک بودید، داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن تعیین کنید تا بین آنان اصلاح کنند.
از آنجاکه مردان جزیره العرب بدون هیچ قید و شرطی زنانشان را مطلقه می کردند؛ این آیات قدرتشان را محدود کرده تا پیوند ازدواج حفظ شود (همان).
طبق آیات ذکرشده اصولاً برتری عقلانی مرد نسبت به زن، مطرح نیست بلکه برتری تأمین کننده معاش خانواده است همان گونه که حضرت رسول (ص) فرمودند «رئیس هر گروهی خدمت گزار آن گروه است» (طبرسی، 1366،ج1: 536)، خواه این خادم زن باشد یا مرد، به هرحال بر سایر افراد خانواده یا گروه برتری دارد.
بنا بر نظر فضل الله نمی توان کمال عقل مردان و نقصان عقل زنان را از آیه 34 نتیجه گرفت اما شاید بتوان ضعف جسمانی زنان را نتیجه گرفت [و فضل و درجه مردان بر زنان را به قوّت جسمانی ایشان نسبت داد که در زمان نزول قرآن عامل اصلی امرارمعاش بود] (فضل الله، 1419ق، ج7: 160-162).طاهر الحداد آیه 34 نساء را در بستر مفهومی آیه 21 سوره روم(1) (که از اصل ثابتِ لزوم برابری مودت آمیز و رحمت افزا میان زن و مرد حکایت می کند) قرار می دهد و
ص: 395
می نویسد عشق و محبت موردنظر قرآن نمی تواند در رابطه ای تحمیلی و اقتدارگرا گسترش یابد بنابراین زنان نیز همچون مردان باید در انتخاب همسر آزاد باشند و اگر ازدواجی عاری از رحمت و ملاطفت شکل گرفت، زنان نیز حق دارند آن را فسخ نمایند (حسنی و نیومن: 57 به نقل از میرحسینی).
در مورد دو برابر بودن سهم الارث پسران نسبت به دختران (نساء: 11) نیز باید توجه داشت خداوند حکیم احکام اجتماعی قرآن را در جهت اقامه قسط و عدالت اجتماعی وضع فرموده است که به برخی آیات اشاره می شود:
1. اگر بیم آن دارید که در مورد یتیمان عدالت نورزید [از روی ناچاری و جهت سرپرستی ایشان] می توانید با تعدد همسران، یتیمان را به عضویت خانواده تان درآورید، اما اگر می ترسید این امر به برقراری عدالت در خانواده تان آسیب زند، بیش از یک همسر نگیرید تا مرتکب ستم نشوید (نساء: 3).
2. اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ برخاستند میانشان اصلاح کنید؛ اگر یک گروه بر دیگری تعدی کرد با آن گروه بجنگید تا به امر الهی بازگردد. پس اگر بازگشت، میانشان صلحی عادلانه برقرار کنید و عدالت ورزید که خدا عادلان را دوست دارد (حجرات: 9).
3. هنگام وام دادن، رسید کتبی مبادله کنید و به منظور اجرای عدالت شاهدانی را برگزینید تا مانع ظلم یکی به دیگری شوید (بقره: 282).
4. اگر دروغ گویان و حرام خواران نزدت آمدند میان ایشان، بر اساس قسط و عدالت حکم کن زیرا خداوند اقامه کنندگان قسط را دوست دارد (مائده: 42).
5. ای مؤمنان به قسط قیام کنید هرچند به زیان خود یا پدر و مادرتان باشد؛ خواه ثروتمند و خواه درویش باشند. پس به جهت پیروی نفس، از حق عدول نکنید (نساء: 135).
ص: 396
6. ای مؤمنان قیام کنندگان برای خدا باشید، گواهی دهنگان به قسط باشید و دشمنی با گروه دیگر به بی عدالتی وادارتان نکند، عدالت ورزید که به تقوا نزدیک تر است (مائده: 8).
7. پیمانه و وزن را از روی قسط کامل کنید، ما به کسی بیش از توانش تکلیف نمی کنیم و هنگامی که سخن می گویید عادلانه بگویید هرچند به زیان خویشاوندانتان باشد (انعام،152).
8. بگو پروردگارم به قسط فرمان داده است (اعراف، 29).
9. هر پیامبری که نزد امتش آمد امورشان را بر اساس قسط و عدالت به انجام رساند و ایشان مورد ستم واقع نشدند (یونس، 47).
10. [شعیب گفت] ای قوم من پیمانه و ترازو را از روی قسط و عدالت، کامل ادا کنید و به مردم چیزهایشان را کم مدهید و مانند تبهکاران در زمین فساد نکنید (هود، 85).
11. وزن کردن به عدالت را رعایت کنید و کم فروشی نکنید (الرحمن، 9).
12. با پیامبران کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قسط و عدالت را بر پای دارند (حدید، 25).
13. ای پیامبر بگو به من فرمان داده اند میان شما به عدالت رفتار کنم (شوری، 15).
14. و چون در میان مردم به داوری نشینید به عدالت حکم کنید (نساء، 58).
15. خداوند به عدالت، احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از فحشا، زشت کاری و ستم نهی می کند (نحل،90).
طبق آیات فوق علت اصلی احکام شریعت برقراری قسط و عدالت است، بنابراین مردی که در کنار فرزندان پسر، فرزندان دختری نیز دارد اما یکی از دخترانش همسری ندارد تا به او نفقه بپردازد یا همسر بیمار یا بیکاری دارد که
ص: 397
می بایست امور او را نیز تأمین نماید، آیا در این صورت نمی بایست آن دختر نیز سهم الارثی برابر با برادرانش داشته باشد؟ آیا نصف شدن ارثیه اش، با عدالت اجتماعی منافات ندارد؟ اگر شوهران نتوانند یا نخواهند به زنانشان نفقه بپردازند و زنان مجبور باشند معیشت خود و فرزندانشان و حتی شوهرشان را تأمین کنند آیا نصف بودن سهم الارثشان عادلانه است؟
بنابراین تعمیم دادن شرایط اجتماعی و تاریخی جزیره العرب در عصر نزول به سایر جوامع مسلمان، با اصل مبنایی قسط و عدالت اجتماعی تعارض دارد و فقط پیام فراتاریخی برقراری عدالت اجتماعی در همه زمانه ها و زمینه ها، تعمیم پذیر می باشد.
فضل الرحمن (1919-1988) متفکر نواندیش مسلمان، قرائت های پدرسالارانه از متون مقدس اسلام را غیراخلاقی و ناعادلانه می داند؛ صورت بندی مفهومی وی در تفسیر اخلاقی – حقوقی قرآن، برای مطالعات زنانه نگر در اسلام کاربرد فراوانی داشته است. او در کتاب اسلام و مدرنیته (1982) با بازخوانی قرآن، به ارزیابی انتقادی کلام، اخلاق، فلسفه و فقه اسلامی پرداخته است. الرحمن معتقد است قرآن کتاب حقوق نیست بلکه پاسخ ملکوتی خداوند به مشکلات جامعه تجاری مکه در آن زمان است (Fazlur Rahman, 1982: 291-293)؛ البته اصول اخلاقی فرازمانی قرآن که در پسِ راه حل های زمانمند و مرتبط با بسترهای اجتماعی قرار دارند، ابدی هستند. این اصول اخلاقی نشان می دهند چگونه می توان جامعه ای بر روی زمین بناکرد که در آن هیچ تبعیضی میان انسان ها وجود نداشته باشد. اما در جوامع مسلمان، آن اصول ثابت اخلاقی که در پسِ قوانین اسلامی قرار داشته اند، قلب ماهیت شده اند و بدنه ای از حقوق با نام شریعت، چهره ای تحریف شده را از اسلام به نمایش گذارده است. ریشه های این انحراف به توسعه سیاسی پس از مرگ پیامبر و انحطاط و رکود فکری مسلمانان برمی گردد.
ص: 398
تمرکز ظاهرگرایانة مسلمانان بر قواعد مبتنی بر شرایط زمانمند دوران نزول، و نیز بی توجهی به اصول ثابت و فرازمانی اخلاقی موجب شد، یک نظام کارآمد اخلاقی مبتنی بر قرآن، در جوامع اسلامی ایجاد نشود. فضل الرحمن نیز همچون الحداد عقیده دارد بخش های حقوقی قرآن درباره زنان، کوششی برای تقویت موقعیت گروه های ضعیف در عربستان پیش از ظهور اسلام است؛ گروه هایی که شامل فقرا، یتیمان، زنان، بردگان و افراد مقروض بودند. قرآن سعی کرده [بر اساس اصول اخلاقی برابری طلبانه اش] قوانین و مقررات موجود را اصلاح کند و قوانین جدیدی ارائه دهد که امکان سوء استفاده از گروه های محروم را پایان بخشند و راه را برای توانمندسازی آنان باز کنند. دستاورد این اصلاحات، ممانعت از زنده به گور کردن دختران، به ارث بردن زنان بیوه توسط اقوام شوهرشان، و اصلاح قوانین طلاق و ارث بود. هرچند این اصلاحات به برابری کامل زنان و مردان نینجامید اما زنان حق حاکمیت بر اموال خود را یافتند، با آنان مانند اموال رفتار نشد، مجبور به ازدواج های اجباری نمی شدند، مهریه و ارثشان را دریافت می کردند و از حق طلاق برخوردار شده بودند. زیرا قرآن بر برابری ذاتی زن و مرد تأکید، و ملاک برتری را خواه برای زن و خواه برای مرد نیکی کردن و تقوا معرفی می کند.(1) همچنین رابطه زن و مرد را (نه بر مبنای اقتدارگرایی، بلکه) مبتنی بر رأفت و مهربانی می داند، به گونه ای که زن مایه آرامششوهر، و شوهر مایه آرامش زن باشد.(2) در آیه 187 سوره بقره(3) نیز از لزوم رابطه دوطرفه زن و مرد سخن گفته شده که هر یک باید مانند پیراهن موجب آرامش، رفع نقایص و زیبایی طرف مقابل باشد (Fazlur Rahman: ibid).
ص: 399
فضل الرحمن با استناد به آیات قرآن، احادیث منسوب به پیامبر درباره فرودستی زنان را تحریف شده می داند؛ احادیثی که زنان را به علت نقص عقل یا نقص ایمان موظف به اطاعت از شوهرشان معرفی می کنند. وی معتقد است این احادیث با ملاک قرآنی تقوا به عنوان تنها عامل برتری انسان ها، و نیز با رفتار پیامبر با زنان در تناقض هستند. [بنابراین قرآن به برابری ذاتی زن و مرد معتقد است] هرچند از نابرابری عارضی دو جنس نیز سخن می گوید اما تفاوت های جنسیتی را مربوط به موضوعات اقتصادی – اجتماعی می داند. برای نمونه آیه 34 نساء که از برتری مردان سخن می گوید [منظورش برتری ذاتی مردان برزنان مثلاً در عقلانیت نیست] وی استدلال می کند چون شرایط اجتماعی زمان نزول وحی در مکه ایجاب می کرد که مردان مخارج زندگی را بپردازند و ازاین رو مردان به واسطه حضور اجتماعی، تجربه و درایت بیشتری کسب می کردند، بنابراین بر زنان مدیریت داشتند [در شرایطی که زنان از حضور اجتماعی محروم هستند و عقل عملی شان امکان رشد نداشته است] اگر نشوز ورزیدند ابتدا پندشان دهید، اگر تأثیر نکرد در بستر از ایشان دوری کنید، و اگر بازهم مؤثر نیافتد بدون آن که آسیبی زنید تنبیهشان کنید. سپس فضل الرحمن می پرسد آیا این نقش های اجتماعی - اقتصادی که موجب نابرابری زن و مرد شده اند غیرقابل تغییر هستند؟ و پاسخ می دهد این نقش ها در ذات دو جنس نیستند بلکه محصول شرایط نابرابر تاریخی، اجتماعی و اقتصادی هستند. اگر زنان مهارت های اجتماعی -اقتصادی کسب کنند این برتری [تبعیض آمیز و تحمیلی نیز] از بین می رود [و امکان به فعلیت رسیدن قابلیت های زنانه فراهم می شود تا زمینه نابرابری های اجتماعی هم برطرف شود] پس قوانین باید در همه جهات زنان را برابر با مردان ببینند و بر همین اساس احکام فقهی در ازدواج، طلاق و ارث اصلاح شوند زیرا مهم ترین اصل در اسلام، اجرای عدالت و مبارزه با سوءاستفاده از انسان ها [به بهانه های جنسیتی یا نژادی] است ibid: 294-295)) قوانین حقوقی قرآن مشروط به بستر تاریخی -
ص: 400
اجتماعی زمان نزول، و تغییرپذیر هستند اما اهداف [عدالت محورانه] اجتماعی و اصول اخلاقی، ثابت و فرازمانی می باشند؛ اهداف و اصولی که راه را برای قانون گذاری های عدالت محور و اخلاق مداری بعدی در جامعه مسلمانان باز می کنند ibid: 301)).
ابوزید عقیده دارد مسلمانان از همان اوایل، جهان بینی قرآنی را تکه تکه کردند(1) و نظریه های فقهی را از اصول اخلاقی، کلامی، فلسفی، عرفانی و کیهان شناختی قرآن جدا نمودند (Roshdy, 2013: 153-154) بنابراین برای پیوند زدن جهان بینی های قرآنی باید از نظریه های زبان شناسی و هرمنوتیک مدرن کمک گرفت؛ در سطح کیهان شناسی [و در مورد برابری انسا ن ها] با استناد به آیه اول سوره نساء [برخلاف قول مشهور که خلقت زن را متأخر از مرد معرفی می کنند] واژه نفس مؤنث است و زوجی که از آن خلق شده [و خلقتش متأخر است] مذکر می باشد، همان طور که طبق آیه 189 سوره اعراف نیز نفس مؤنث است و زوجش [که مذکر می باشد] پس از او آفریده شده است. سوره نساء که درباره زنان است با برابری کیهان شناختی زن و مرد آغاز می شود [یعنی برابری ذاتی زن و مرد باید به عنوان یک اصل ثابت و فرازمانی، هدف اصلی قوانین اجتماعی تلقی شود] بنابراین سوره نساء که شامل بسیاری از مقررات حقوقی ازدواج است، باید اصل برابری زن و مرد را در بطنش داشته باشدازاین رو آیات این سوره متناوباً به عدالت [به عنوان یک اصل ثابت و فرازمانی] ارجاع داده شده استRoshdy,2013: 161))در سطح اخلاقی – معنوی نیز برابری ذاتی میان زن و مرد برقرار است زیرا هر دو جنس پاداش مشابهی برای اعمال صالحشان دریافت می کنند و نیز در مجموعه ای از آیات (نحل: 90؛ 97؛ نساء: 124؛ غافر: 40؛ آل عمران: 195) که گفتمانی تحذیری را عرضه می کنند، عدالت الهی به عنوان اصل
ص: 401
هدایت گر مطرح شده است. همچنین درآیات 71 و 72 توبه(1) اهل ایمان، مجموعه واحدی از مردان و زنان معرفی شده اند که نسبت به یکدیگر ولایت صمیمانه و متقابلی دارند Roshdy: ibid)) اما با وجود این همه تأکید درآیات قرآن، شرایط تبعیض آمیز اجتماعی – تاریخی عصر نزول، شرایطی فرازمانی و ثابت تلقی شده و به تبعیض جنسیتی در ادبیات فقهی مسلمانان منجر شده است.
ابوزید می پرسد با وجود آن که قرآن در عرصه های اخلاقی، فلسفی، عرفانی و کیهان شناختی از برابری ذاتی میان زن و مرد سخن می گوید چرا باید مقررات عارضی و تغییرپذیر جامعه نزول قرآن نهادینه شود؟ وقتی قرآن مسیر مساوات جنسیتی را در عرصه های کیهان شناختی و اخلاقی - معنوی ترسیم می کند مسلمانان را به رهروی در همین مسیر فرامی خواند تا نابرابری های اجتماعی درمان شوند، اما قانون گذاران سنتی در این مسیر حرکت نکرده اند. در زمانه کنونی که برابری حقوق بشر و مساوات جنسیتی تقاضای مردم جهان است مسلمانان می بایست برای ارتقاء عرصه اجتماعی شان تا سطح عرصه های رفیع کیهان شناختی و اخلاقی- معنوی قرآن اهتمام ورزند؟(ibid: 164). الحداد، فضل الرحمن و ابوزید رویکردها و روش های بنیادینی برای اصلاح سنت های تبعیض آمیز فقهی پیشنهاد داده اند که امروزه محورپژوهش های زنانه نگران مسلمان را شکل می دهند. برای نمونه پژوهشگران زنانه نگر مسلمان درصدد برساخت قوانین برابری زن و مرد در خانواده اسلامی هستند زیرا معتقدند قوانین تبعیض آمیز جنسیتی، ابداعاتی حقوقی هستند که بر اساس پیش فرض های جامعه عرب در هنگام نزول قرآن بنا شده اند؛ پیش فرض هایی که زنان را تحت اقتدار مردان تعریف می کردند که با اصل ثابت قرآنی یعنی کرامت انسان و
ص: 402
برابری افراد بشر تعارض دارند. بنابراین برابری حقوق انسانی میان زن و مرد مسلمان منوط به بازتعریف مفاهیم فقهی بر اساس فهم معاصر از عدالت و نفی تبعیض جنسیتی است؛ باید توجه داشت که سنت فقهای مسلمان مبتنی بر مفهوم پردازی ارسطویی از عدالت استحقاقی بوده است (کدیور، 2013 به نقل از میرحسینی)؛ به این معنا که عدالت، نهادن هر چیزی در جای خودش است. بنابراین مفهوم پردازی مردان و زنان، متناسب با فطرت خود جایی در جامعه و خانواده دارند و عدالت، دادن حق متناسب با جایگاهشان به ایشان است(اشکوری، 2013: 192-193 به نقل از میرحسینی).
اما امروزه چنین مفهومی از عدالت مورد مجادله قرار گرفته؛ این مجادله به واسطه گسترش گفتمان های معاصر دموکراسی و حقوق بشر ایجاد شده که برابری را جزء ذاتی عدالت اجتماعی می داند. بااین حال همان گفتمان سنتی همچنان به شکلی رقیق شده در قانون خانواده اسلامی کنونی (که رویکردی حمایت گرانه دارد) بازتولید می شود، با ارجاع به اصل بنیادین قوّامیت مردان بر زنان، تداوم می یابد و استدلال می کند که چون زنان ضعیف و مردان قوی هستند، چون مردان تأمین کننده و حمایت کننده زنان هستند؛ بنابراین عدالت ایجاب می کند مردان دارای اقتدار باشند و از حقوق بالاتری برخوردار شوند.
متفکران اصلاح گرای مسلمان (مانند متفکران سایر ادیان ابراهیمی) مجموعه راهبردهایی را برای مقابله با این چالش ها طراحی کرده اند مانند:1) تمایز گذاری میان مفاهیم متغیر و نامتغیر در متون مقدس که برخی با عناوین خاص/ جهان شمول، عرضی/ ذاتی، توصیفی/ تجویزی از آن ها یاد کرده اند.
2) تشخیص اهداف شارع، و تغییراتی که این اهداف در طول زمان می توانستند به وجود آورند.
ص: 403
3) قرار دادن متون مقدس در بستر تاریخی مربوط به خود، و احکامی که فقهای پیشامدرن از آن ها استخراج کرده اند.(1)
روند جدید نشان می دهد متون مقدس اسلامی ذاتاً مجموعه ای همه شمول از قوانین ابدی پدرسالارانه نیستند بلکه اصول و رهنمودهایی اخلاقی برای ایجاد قوانین عادلانه ارائه می کنند. همچنین قرآن مسلمانان را شدیداً به دفاع از عدالت ترغیب می نماید، اما تعریف روشنی از عدالت نمی دهد [شاید تعریف عدالت را به عرف اجتماعی واگذار می کند] و فقط مسیری زمانمند و مقید به بستر اجتماعی – سیاسی را به سمت عدالت نشان می دهد. نواندیشان مسلمان می گویند برای فهم مسیر قرآن به سمت عدالت، لازم است ارزیابی انتقادی دوباره ای از مجموعه سنت فکری اسلام یعنی کلام، اخلاق، فلسفه و فقه صورت گیرد. اما همان طور که در توصیف افکار الحداد، رحمن و ابوزید بیان شد این رویکرد نوین یک مانع اساسی در پیش رو دارد که عبارت است از ساختارهای پدرسالارانه و اقتدارگرایی که نمی گذارند صداهای طالب تغییر شنیده شوند. بنابراین مسلمانان برای رسیدن به برابری جنسیتی در بسترهای اجتماعی – سیاسی اولاً) به تولید معرفت دینی احتیاج دارند و ثانیاً) تولید معرفت دینی نیازمند مبارزات وسیع تری در راستای دموکراسی سیاسی، تکثرگرایی و آزادی بیان است.به همین منظور می توان از نظریه های انتقادی فمینیست غربی استفاده کرد که:
- ابزارهایی برای شناخت و تحلیل مناسبات، میان دانش و قدرت در اختیار پژوهشگران زنانه نگر قرار می دهند (Harding, 2004: 15)؛
ص: 404
- روش تحقیقی برای شنیدن صدای زنان و انعکاس دغدغه ها و منافعشان در فرایند قانون گذاری ارائه می کنند؛
- سؤالات جدیدی عرضه می کنند مانند این که برای مواجهه با تنش میان حمایت و سلطه که در ذات مفاهیم قوّامیت و ولایت مردانه نهفته، چه راهی بهتر است؟ و نیز چگونه برابری و عدالت در خانواده به دست می آید؟(میرحسینی، 1394)
در قرآن زنان نیز در مقابل خداوند به اندازه مردان مکلف اند و همین امر دلیل مساوات دو جنس در عقلانیت است؛ اگر عقل زنان کمتر از مردان بود باید تکالیف کمتری به آنان اختصاص می یافت و در آخرت نیز از ثواب و عقاب کمتری برخوردار بودند درحالی که قرآن بر تساوی زن و مرد در این امور دلالت می کند. بنابراین زنان نیز چون می بایست از حقوق انسانی برابر با مردان برخوردار باشند و حتی بتوانند تا جایگاه حاکمیت سیاسی جامعه بالا روند، هرچند همواره جوامع مردسالار با ریاست زنان بر مردان مخالفت می کردند به عنوان مثال عمر بن خطاب می گفت پیش از آمدن به مدینه، ما مردان قریش (مکه) بر زنانمان ریاست داشتیم ولی وقتی به میان انصار آمدیم، دریافتیم که زنان آن ها بر مردانشان ریاست دارند، پس زنان ما نیز از زنان انصار تبعیت کردند (Sahih- Bukhari: 7:88)(به نقل از احمد، لیلا، 1392: 73) ازاین رو قواعد و رویه هایی که پیامبر جاری می کرد، بسیار زودگذر بودند و گفتمان های مردسالارانه اجازه ندادند این قواعد به هنجار تبدیل شوند و با جامعه اسلامی پیوند بخورند زیرا صاحبان قدرت عموماً توجهی به ابعاد اخلاقی و معنوی اسلام نداشته اند. به ویژه در دوره عباسی، مقامات سیاسی، مذهبی و حقوقیمذهب را بر اساس دیدگاه مردسالارانه شان تفسیر می کردند و رویکردهای مردمحورانه را در همه جوامع اسلامی نهادینه کردند. درعین حال رویه های پیامبر در جامعه اسلامی آغازین توانست گرایش های مردسالار بعدی را تا حدی تعدیل کند.
ص: 405
تأکید اسلام بر برابری معنوی، تعدیل بیشتر این گرایش ها را به دنبال داشت، اما برخلاف تعالیم اسلام و سیره پیامبر، سبک زندگی طبقات غالب در دوره عباسی چنان بود که غالباً کلمات زن، برده و شیء به جای یکدیگر استعمال می شدند، این رویه ها و پیامدهایشان ایدئولوژی مسلطی به وجود آوردند که بر نحوه تفسیر آموزه های اسلامی و تبدیل این تفسیرها به احکام شرعی تأثیر گذاشتند. به عنوان دیدگاه های زن ستیزانه امام محمد غزالی (ف.1111 م.) تفاسیر مسلمانان و احکام فقهی را به شدت تحت تأثیر قرارداد اما باید توجه داشت غزالی بیش از آن که نگرشی قرآنی داشته باشد از نگرش ترتولیان یا آگوستین اثر پذیرفته بود.
بنابراین اسلام از طریق فتوحات، نه تنها به منطقه ایران و عراق (که غزالی متعلق به آن بود) بلکه به خاورمیانه مدیترانه ای نیز راه یافت؛ منطقه ای که شخصیت هایی چون آگوستین و اوریجن را در خود پرورانده بود. با و.جود آن که تا سال های نزدیک به فوت پیامبر و شاید مدت ها پس ازآن زنان آزادانه با مردان آمدوشد می کردند، اما در طول حکمرانی سلسله عباسی که در سال 750 میلادی تأسیس شد و حدود چهار قرن دوام یافت، عراق مقر اصلی این امپراتوری بود و این سلسله توانست نقش مهمی در شکل گیری اندیشه ها و نهادهای مردسالارانه در تاریخ اسلام ایفا کند (احمد، 1392: 88-93). لذا تاریخ نگاری سنتی نمی تواند به بازسازی و تغییر شعائر در مورد زنان، و نیز فهم و چینش قطعات تاریخ اجتماعی زنان کمک کند. همچنین نامریی بودن زنان و کمرنگ بودن مفهوم جنسیت به عنوان یک مقوله تحلیلی موجب شده تأثیر تحولات تاریخی بر زنان مغفول واقع شده باشد(همان: 94-95).
در این مقاله تلاش شده با تدبر درآیات ابتدایی سوره نساء از بطن قوانین متغیر، زمانمند و مکانمند مالی (که متناسب با زمینه و شرایط اجتماعی جزیره العرب در
ص: 406
عصر نزول قرآن است) اصل ثابت، فرازمانی و فرامکانی عدالت اقتصادی استنتاج گردد زیرا حضرت محمد (ص) هدف اصلی تعالیم اسلام را احیای مکارم اخلاقی معرفی می کند، بنابراین برداشت ها و تفسیرهای تبعیض گرایانه از آیات قرآن، مصداق تحریف معنوی کلام خداوند است. قرآن کریم که علت غایی بعثت انبیاء را اقامه قسط و عدالت توسط انسان معرفی می کند (حدید،25)، ممکن نیست خود پایه گذار تبعیض میان انسان ها به بهانه تفاوت های جنسی و جسمانی باشد. قرآن به منظور رفع تبعیض حقوقی میان مردان (که استقلال مالی داشتند) و همسرانشان (که جزء اموال ایشان محسوب می شدند) سوره نساء را نازل کرد و تعهدات مالی مردان را نسبت به زنانشان گوشزد فرمود تا جامعه را به سمت برابری حقوق انسانی میان زن و مرد سوق دهد اما چاره ای نبود جز این که در همان فضای فرهنگی اولین مخاطبانش یعنی به زبان فرهنگ مردسالارانه جزیره العرب سخن گوید. باید توجه داشت که زمینه های اجتماعی (مانند شرایط جامعه عرب عصر نزول) تغییرپذیر و ازاین رو غیر تعمیم پذیر هستند؛ در مقابل، پیام فرا تاریخی قرآن در مورد برقراری عدالت اجتماعی در همه زمانه ها و زمینه ها ثابت و ازاین رو تعمیم پذیر می باشد. سوره نساء که دربردارنده بسیاری از مقررات حقوقی مرتبط با ازدواج است، اصل برابری زن و مرد را در بطنش دارد و آیات این سوره متناوباً به عدالت [به عنوان یک اصل ثابت و فرازمانی] ارجاع داده شده اند. طبق آیه اول سوره نساء برابری ذاتی میان زن و مرد برقرار است از همین رو هر دو جنس، پاداش مشابهی برای اعمال صالحشان دریافت می کنند. سپس درآیات بعدی خداوند مردان را هشدار می دهد که از تعدی به حقوق همسرانشان بپرهیزند و کرامت ایشان را در همه حال رعایت نمایند تا اصل ثابت برابری حقوق انسانی میان زن و مرد پاس داشته شود.
ص: 407
قرآن کریم
1. احمد، لیلا (1392)، زنان و جنسیت در اسلام: ریشه های تاریخی جدال امروزی، ترجمه فاطمه صادقی، نگاه معاصر.
2. طبری، محمد بن جریر (1421ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، به کوشش محمود محمد شاکر، بیروت.
3. شحرور، محمد، (2000 م)، نحو اصول جدیده للفقه الاسلامی، فقه المرأه، دمشق: دارالاهالی.
4. شلتوت، محمود (2019 م)، الاسلام عقیده و شریعه، دارالشروق.
5. طباطبایی، سید محمدحسین (1417 ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
6. طبرسی، فضل بن حسن، (1379)، الطبرسی، انتشارات شریف رضی.
7. فضل الله، سید محمدحسین، (1419 ق)، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعه و النشر.
8. قبادی، مریم (1393)«نشوز؛ مصادیق و شیوه های برخورد با آن در قرآن کریم» تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال یازدهم، شماره 4، پیاپی 24
9. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد الانصاری، (1364)، الجامع لاحکام القرآن، ناصرخسرو.
10. مبلغ، سیده زهرا، «زن»(1395)، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی.
11. مرنیسی، فاطمه (1380)، زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، ترجمه ملیحه مغازه ای، نشر نی.
12. ملعوف، لوییس (1986ق)، االمنجد فی اللغة و الاعلام، بیروت: دار المشرق.
ص: 408
13. میرحسینی، زیبا (1394)، «مسلمانان و چالش برابری جنسیتی»، ترجمه هدا مبصری، مدرسه فمینیستی.
منابع انگلیسی:
1. Abbott, Nabia, ”Women and the State in Early Islam”, Journal of Near Eastern Studies,V.1.1(jan,1942)106-126
2. Fazlur Rahman, Islam Modernity, University of Chicago Press. 1982
3. Roshdy, Loza,, The Case of Abu Zaid and the Reactions it Prompted from Egyptian Society, DigitalGeorgtown Home, 2013
4. Harding, Sandra, The Feminist Standpoint Theory: Intellectual and Political Controversies,New York and London: Routledge, 2004
ص: 409
ص: 410
قرآن کتاب اندیشه و عمل است، وحی قرآنی، ما را به ژرف اندیشی، در کل قرآن کریم که هدف نزول قرآن می باشد، دعوت نموده ونیز توبیخ های مکرر قرآن کریم در خصوص کسانی که تدبر نمی کنند، ما را به این تفکر وادار می کند که به راستی چرا خداوند این همه ما را به آن توجه داده است. با توجه به روایت امیرالمؤمنین (ع) در خصوص مردم آخرالزمان که فرمودند: یأتی عَلی الناس زمانٌ لایبقی فِیهم مِن القرآن الا رسمُهُ؛ زمانی بر مردم خواهد آمد که از قرآن کریم جز نشانه ای باقی نخواهد ماند؛ اهمیت تحقیق به طور تخصصی و روشمند را ضروری می سازد. در این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی با هدف تبیین جایگاه و اهمیت تدبر در فهم قرآن کوشش شده تا ضمن بررسی اجمالی مفاهیم تدبر و تفاوت آن با تفسیر و واژه های مترادف آن و ذکر مفهوم تدبر از دیدگاه فریقین در آیات قرآن کریم، و روایات بر جای مانده از شیعه و سنی، و بیان رویکردها و روش هایی نو در تدبر قرآن کریم، به این مهم دست پیدا کنیم که در تدبر خوف تفسیر به رأی نیست چراکه
ص: 411
از حیطه تدبر کاملاً بیرون می باشد. بنابراین هدایت راستین تنها با تدبر حقیقی و قلبی پاک صورت خواهد گرفت و لازمه آن تمسک به قرآن و عترت و ژرف اندیشی درآیات آن می باشد که ما می توانیم به تدبر حقیقی برسیم و حقانیت قرآن بر ما روشن گردد، باشد که زمینه ساز تذکر خردمندان و اندیشمندان قرار گیرد.
کلید واژگان: قرآن کریم، تدبر، تفسیر، شیعه، اهل سنت.
زماني دغدغه پيامبر گرامي م-ا اي-ن ب-ود ك-ه: «بارالها (تو آگاهی که) امّت من این قرآن را به کلّی متروک و رها کردند»(1). و حال دغدغه ب-سياري از مؤمن-ان راس-تين و پي-روان واقع-ي آن حضرت اين است كه چرا مسلمان امروزي قرآن را رها كرده است و ب-ه چيزه-اي ديگ-ري مشغول شده اند. و چرا آن هایی كه قرآن را می خوانند خيلي كم ب-ه آن عم-ل می کنند و خيلي كم داراي اخلاق قرآني هستند. و چرا آن هایی كه آرامش را می خواهند به جای پن-اه آوردن به قرآن به چيزهايي از قبيل خلسه های روحاني و مدیتیشن و هیپنوتیزم پن-اه می آورند. مسلمانان امروزي اگر به اصالت خويش بازگردند و توصیه های پي-امبر خ-ود را عملي كنند یقیناً قرآن خواندن را از سر می گیرند و آن را سرلوحه زندگاني خويش ق-رار می دهند. بنابراین، این مهم ضروری است که علاوه بر خواندن قرآن در واژه ها و آیات آن تفکر و تدبر کنیم.
تدبر به معنی تفکر و اندیشیدن در ورای ظواهر هست تا چهره باطن امور، جلوه گر شده عاقبتش برملا گردد. قرآن قابل فهم برای همگان و برخی از آیاتش قابل تفسیر با برخی دیگر از آیات می باشد، در کنار آیات تدبر در قرآن باید به این نکته مهم توجه کرد که قرآن کریم در مقام تحدی، از مردم درخواست می کند که در
ص: 412
آیاتش تدبر کنند و ببینند که هیچ گونه اختلاف و تناقضی در آن وجود ندارد و اگر می توانند کتابی همانند آن بیاورند. عموم مردم به تحدی قرآن دعوت شده اند، نه قشر خاصی، و این خود دلیل روشنی است بر قابل فهم بودن آن برای بشر و اگر قابل فهم نمی بود، تحدی معنا نداشت. تحدی در صورتی معقول است که مخاطب بتواند قرآن را بفهمد، آنگاه کلامی همانند آن بیاورد. امکان دارد برای برخی مشتبه شود که تدبر در قرآن شامل همه نمی شود و همگان مجاز به تدبر نمی باشند و اختصاص به قشر خاصی دارد، زیرا لازمه تدبر، اندیشیدن درآیات قرآن و برداشت از آن آیات است و ترس در آن می رود که شخص نظر شخصی خود را به جای نظر قرآن قرار دهد و نتیجه گیری نماید. روایات تفسیری و تأویلی با روایت تدبری متفاوت اند. ائمه هدی در روایات تفسیری و تأویلی متکی به علم شخصی خود و یا مصدر امامت بوده اند اما در روایات تدبری ایشان با دقت و تمرکز روی برخی از واژگان و آیات و نکات لطیف و ظریف آن ها، به مبانی عقیدتی، اخلاقی، اجتماعی و رفتاری و معارف دین می رسند. بنابراین بین تدبر و تفسیر به رأی تفاوت اساسی وجود دارد و قیاسی مع الفارق است. و میزان بهره مندی هر کس از این مائده الهی بسته به ظرفیت وجودی اوست.
الف) ماده: تدبر از ماده «دبر» برخلاف «قبل» به معنی پشت و پشت سر اشیاء، (فراهیدی،1409: 31؛ ابن منظور،1405، ج4: 268؛ راغب اصفهانی،1404، ج1: 306) پایان و آخر (بستانی،1376: 33) و زاویه (زبیدی،1414 ق: 268؛ جوهری،1410 ق، ج 2: 653) آمده است، که 44 بار و به 11 صورت، در قرآن کریم به کاررفته است. با توجه به اینکه تدبر؛ یعنی: نگریستن به عاقبت و آخر آن کارو تأمل و فکر نمودن در
ص: 413
آن (قرشی،1371، ج2: 326) و هو النظر فی ادبار الامور و تأملها (طریحی،1375، ج3: 298) تدبر امر، افتادن به دنبال آن (فراهیدی،1409ق، ج8: 33؛ جوهری،1410 ق، ج2: 653) و فکر و نظر و تفکر در عاقبت امور است (جوهری،1410ق، ج2: 653) و نیز به معنای چاره جویی، تنظیم، اداره کردن (بستانی،1376: 23) و وضع مقدمات (سورآبادی،1381، ج3: 2131) آمده است. التدبیر: نظر کردن در آخر و عاقبت کار (ابن منظور،1405، ج4: 273؛ طریحی،1375، ج3: 299)، تفکر در آخر امور (راغب اصفهانی 1404، ج1: 307)، عاقبت دار کردن چیزی، به این معنا که عاقبتی نیکو و نتیجه ای مطلوب داشته باشد (مصطفوی، 1360، ج3: 175). بر این اساس با توجه به رابطه بین تدبر و تدبیر حقیقت معنای تدبر حصول مفهوم تدبیر و اختیار آن مفهوم است (مصطفوی، 1360، ج3: 176).
برای تدبر معانی اصطلاحی زیادی ذکرشده است که ازجمله می توان به فکر و تأمل در قرآن (بازرگان، 1372: 56)، ترتیل و تلاوت راستین قرآن (نقی پورفر، 1371: 372 تا 375)، تفسیر صحیح ظاهر و باطن (بهبودی، 1365: 13) و «فهم روشمند و هماهنگ ظاهر قرآن کریم» (صبوحی، 1390، ج1: 30) اشاره کرد.
واژه تدبر بسیار وسیع تر از واژه های مترادف چهار گانه تفکر، تعقل، تذکر و تفقه است ضمن آنکه با این عناصر آمیخته است، در درجات و مراتب بالاتری از آن ها قرار دارد. تدبر نفوذ آگاهانه کلام وحی در قلب ها و جریان آن در شریان های وجود انسان های پرهیزگار برای ایجاد تحول و خدایی شدن است («بازکاوی تدبر در قرآن»، فصلنامه پژوهش های قرآنی، 49-50). تدبر از حوزه عقل عبور کرده و در حوزه قلبآرام می گیرند، جایگاه اصلی آن قلب بوده و همواره باایمان معنوی همراه اند. تدبر
ص: 414
تصرف قلب با نظر در عواقب است ولی تفکر تصرف آن در نظر به دلایل است (طریحی،1375، ج3: 298). تدبر، تفکری عمیق با در نظر گرفتن هماهنگی آیات می باشد. تفکر مربوط به بررسی علل و خصوصیات یک موجود است ولی تدبر مربوط به بررسی عواقب و نتایج آن است (مکارم شیرازی،1371، ج4: 28) تفکر پردازش محسوسات دیداری و تعقل پردازش محسوسات دیداری و شنیداری و تدبر پردازش همه مفاهیم قرآنی با آمیزه ایمان است (بازکاوی تدبر در قرآن» پژوهش های قرآنی ش 49 - 50).
تفکر و تعقل در موضوعی، آنگاه که با صیغه ایمان می آمیزند و به عنوان اعتقاد معنوی در قلب می نشینند، عبارت تفقه را بر خود می گیرند و وقتی که این اعتقاد قلبی و معنوی خود را با تمام وجود در عمل با اعضاء و جوارح انسانی نشان می دهد اصطلاحاً «تدبر» گفته می شود که بالاترین مراتب شناخت به شمار می رود و اما عنصری که همه عناصر و مراحل شناخت - حس، عقل، قلب، طبیعت و تاریخ را آسیب شناسی نموده و به باز اندیشی در فکر و عمل و پویایی دائمی فرامی خواند، «تذکر» می گویند (همان). از مجموعه آیات قرآنی که واژه ذکر در آن ها آمده است می توان دریافت که همه مراحل تفکر، تعقل، تفقه و تدبر زمانی به سلامت، امنیت، ثبات و اطمینان در وجود انسانی رسیده و او را به سوی رشد و تعالی هدایت می کند که قوّه تذکر همواره در دل انسان زنده و بیدار بوده باشد (همان).
تفسیر، یک علم تخصصی است و از عهده عموم خارج است و خداوند نیز بدان فراخوان عام نداده است. تفسیر، مسائل و مباحث ویژه خود را دارد و علوم و فنون متعددی ازجمله علوم ادبی و بلاغی را به عنوان پیش نیاز خود می طلبد (کافیجی،1410 ق، ص 27). و بدون تسلط به این علوم نمی توان وارد این حوزهشد. لیکن تدبر نسبت به تفسیر همگانی تر است و خداوند نسبت به آن فراخوان عام داده است
ص: 415
(خمینی،1373: 191). تفسیر بیشتر از سنخ شرح و توضیح و حل مشکل و تفصیل مجملات و بیان متعلقات و تبیین مبهمات و تطویل اشارات و تعیین مصادیق و اظهار مضمرات و تشخیص مقدرات و رفع ورجوع موارد تضاد و تناقض و... است لیکن تدبر بیشتر از سنخ استنطاق آیات در راستای برداشت نکته ها، پیام ها، و کشف تناسب ها، هماهنگی ها و طرح سؤال ها و ابراز شگفتی ها و امثل آن است (پورفر: 371؛ قرضاوی،1382: 161-171؛ مرادی زنجانی،1398: 21).
در ذیل به چند مورد از تفاوت این دو واژه به اختصار اشاره می شود:
1. تدبر وظیفه ای همگانی است و تفسیر نیازمند اجتهاد است. تدبر از همه مردم با هر سطح درک و فهمی خواسته شده و همه بدون هیچ علمی می توانند به آن برسند و راه استفاده از این کتاب شریف بر همگان باز است، اما در تفسیر، تکلیف بر عهده گروه خاصی می باشد و در بسیاری از موارد نیز از آن نهی شده است.
2. افراد در هر مرتبه از فهم و علم که باشند، همین که به اندازه ظرفیت وجودی خود از قرآن بهره مند شوند، صدق «تدبّر» می کند و حال آنکه «تفسیر» اختصاص به کسانی دارد که در فهم مطالب و مضامین آیات قرآن، دارای مرتبه اجتهاد هستند ( بحرانی، ج 1: 31).
3. در تدبّر، علاوه بر به کارگیری فکر و اندیشه، دل دادن به محتوای آیات و التزام به آن ها نیز شرط است و اما در تفسیر، تنها یک جریان فکری برای کشف حقائق قرآنی می باشد (جوادی آملی، ج1: 39).
4. در تدبّر، توجّه اصلی به نتایج و پیامدها و لوازم آیات می باشد و اما در تفسیر، همه جوانب آیات مورد بحث قرار می گیرد.
5. در تدبّر، تلاوت کننده قرآن، خود را مخاطب آیات قرآن می داند و سعی می کند از تبشیرها، تبذیرها، و پیام های قرآن اثری در خود مشاهده کند و اما در تفسیر، مفسر خود را بیانگر آیات می داند.
ص: 416
6. تدبر یک امر شخصی است و یک وظیفه است بین شخص و قرآن، اما تفسیر یک امر فردی و شخصی نیست و حتماً باید به برداشت تفسیری عمل نمود.
7. تدبر ناظر بر باطن و نتایج پیامدهاست ولی تفسیر تبیین ظاهر و مفاد آیات می باشد.
برخی از اهل سنت در تضاد بین عمل و ادعای شیعه مبنی بر تفکر و تدبر در قرآن، چنین می پندارند که علمای شیعه قرآن را جزء منابع اصلی خود می دانند، اما در آن تفکری نمی کنند و به آن عمل ندارند، و اهل سنت به آن وفادارتر هستند. از مصادیق عدم توجه شیعه به قرآن را تطبیق آیات به احادیث به جای تطبیق روایات با قرآن، نادیده گرفتن معنای صریح آیات، خارج شدن از معنای ظاهری و...، در هنگام بروز موارد اختلافی اشاره می کنند. درصورتی که چنین نیست و شیعه در پیروی از قرآن کریم، تابع پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) آن حضرت است و سخن صحابی و تابعین را، اگر مستند به قول، فعل و تقریر رسول خدا (ص) نباشد، حجت نمی داند و قائل به حجیت ظواهر هستند، و اذعان می کنند که این اهل سنت هستند که با فاصله گرفتن از اهل بیت (ع) و احکام عقل، از قرآن دور افتاده و به حقیقت و معانی دقیق و ژرف اندیشی آیات، دست نیافته اند. بنابراین لازم است برای حل این شبهه به تدبر درآیات و روایات پرداخته شود.
تدبر در اهل سنت به معنی فهم اندک الفاظ می باشد درواقع تفکر کردن در مورد راهنمایی که هدف آیه باشد همراه با فرورفتن در عمق معنی آن. همان گمشده که معنا بدون آن کامل نمی شود؛ مانند فرمان ها و گوشزدهایی که چیزی به جز لفظ نبوده ولی قلب از آن بهره برده به طوری که در مقابل پندهایش خشوع کرده و در مقابل
ص: 417
اوامرش خضوع کرده و از آن ها عبرت می گیرد (القرشی،774 ق، ج1: 501؛ ابن قیم جوزیه، 1426ق: 145؛ سعدی،1421ق: 15 و سوره غافر تفسیر آیه 7: 733؛ و القواعد الحسان لتفسیرالقرآن له: 28).
در شیعه معنای تدبّر درآیات قرآن که هم از ناحیه خود قرآن به آن سفارش شده است و هم از طرف معصومان علیهم السلام بر آن تأکید بسیار شده است، عبارت است از کاوش و دقّت نظر در کشف مفاهیم و روابط ناپیدای موجود در هریک از آیات و ارتباط آیات با یکدیگر و ارتباط آیه ای از یک سوره با آیه و آیات دیگر در سوره های دیگر. تدبّر در قرآن؛ یعنی تلاوت آیات قرآن و عبور از الفاظ آن و رسیدن به عمق معنا، پیام ها، درس ها، انذارها، تبشیرها و رهنمودهای آن (ابن منظور،1405، ج 4: 268؛ راغب اصفهانی،1404، ج1: 306؛ مصطفوی،1360، ج3: 176؛ نقی پورفر ،1371: 372)؛ به طوری که حضرت علی (ع) می فرمایند: «درآیات قرآن تدبّرکنید و به وسیله آن عبرت گیرید. چراکه تدبّر در آن رساترین عبرت هاست»(1).
واژه «تدبّر» چهار بار در قرآن به کاررفته است که در سه بار آن، خداوند مخاطبان را به آهنگ و سیاقی همراه با نوعی توبیخ و اعتراض شدید به تدبّر دعوت نموده است:
الف)آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند(النّساء،82).ب) آیا آن ها در این گفتار نیندیشیدند یا اینکه چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟!(المؤمنون، 68).
ج) آیا آن ها در قرآن تدبّر نمی کنند، یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است؟! (محمّد،24).
ص: 418
چنان که ملاحظه شد سه مورد از این آیات چهارگانه با حرف استفهامی «أ» به علاوه «فاء» آغازشده و بلافاصله بعدازآن یک فعل منفی آمده است، این اسلوب بیانی در سرتاسر قرآن قابل توجه است و افعالی که بعدازاین عبارت ها مطرح شده، عمدتاً از نسخ دیدن و شنیدن و نگاه کردن و تعقل و تفکر کردن بوده و متضمن توبیخ، تشویق، فراخوان و درعین حال تعجب و استفهام هستند (طباطبایی،1970، ج5: 20؛ ابن عاشور، ج 26: 95؛ ملأ حویش، 1382، ج6: 29).
در چهارمین آیه، ضمن بیان محتوای سرشار از هدایت قرآن، شرط استفاده از برکات قرآنی را تدبّر درآیات بیان می دارد:
د) این کتابی پربرکت است که بر تو نازل کرده ایم تا درآیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند! (ص،29).
سیوطی در معنای «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ» در این آیات بیان می نماید:
ابن جریر وابن منذر وابن ابی حاتم از ضحاک چنین آورده اند: آیا در قرآن تدبر نمی کنند؟ یعنی: آیا با دیده تأمل به آن نگاه نمی کنندونیز عبدالله بن حمید وابن جریر وابن منذر وابن ابی حاتم از قتاده نقل کرده اند که مقصود ازآیه «واگر از جانب غیر خدا بود بی تردید در آن اختلاف زیادی پیدا می کردند» چنین است: می گوید: گفتار خداوند اختلاف برانگیز نیست و آن حقی است که باطل در آن راه ندارد و اما گفتار و سخنان مردم مختلف دگرگون است ونیز ابن ابی حاتم از طریق عبدالرحمن ابن زید بن اسلم چنین آورده است: ابن منکدر شنیدم که آیه «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» را می خواند و چنین می گفت: ریشه اختلاف قلب هایبندگان است. اما آنچه از سوی خدا می آید، در آن اختلافی نیست. ابن جریر از ابن زید روایت کرده است که بی تردید برخی از آیات قرآن برخی دیگر را تکذیب نمی کنند و برخی از آیات برخی دیگر را نقض نمی نمایند اما آنچه از امر قرآن بر مردم پوشیده و پنهان مانده و نسبت به آن جاهل هستند به نقصان عقل ها و نادانی ایشان
ص: 419
مرتبط است(سیوطی،1404 ق، ج2: 186). بیضاوی نیز در تفسیر این آیات شریفه بیان نموده:«أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ يتأملون في معانيه و يتبصرون ما فيه، و أصل التدبر النظر في أدبار الشي ء» مقصود از اینکه فرمود: آیا در قرآن تدبر نمی کنند؟ یعنی: آیا در معانی آن تأمل نمی کنند؟ و با دیده بصیرت به آن نمی نگرند؟ واصل تدبر یعنی نگاه و تأمل در ورای یک چیز. (مرعشی،1418، ج2، 8).
ابوبکر بن طاهر بیان کرده: «در ظرافت های گفتاری آن تدبر کن و خودت را به برپاداشتن احکام آن تحریک کن و فهم معانی آن را در قلبت جای بده و از دانا شدن به آن مسرور شو(قرطبی،1420 ق، ج19: 38). هروی نیز بیان نموده: «تذکر گرفتن بر سه چیز استوار است: سود بردن از پند و بصیرت پیدا کردن با عبرت گرفتن و کامیاب شدن به ماحصل آنچه فکر کسب کرده است (ابن قیم جوزیه،1393، ج1: 444 الی 449). طبری درباره این کلام الله بیان نموده است: «تا در حجت های الله که در آن وجود دارد و قوانینی که الله وضع کرده است تدبر کنند و درنتیجه از آن پند گرفته و به آن عمل کنند (طبری،1375، ج23: 153).
صاحب المیزان در خصوص این آیات چنین می فرماید:" أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ..." اين آيه شريفه تحريك و تشويقى به صورت استفهام است و كلمه" تدبر" كه فعل" يتدبرون" مشتق از آن است به معناى اين است كه چيزى را بعد از چيز ديگر بگيريم و در مورد آيه شريفه به معناى تأمل در يك آيه بعد از آيه اى ديگر و يا تأمل و دقت بعد از دقت ديگر در آيه است، ونیز پى بردن به حقانيت قرآن با تدبر در آن و نيافتن اختلاف و تفاوت در بيانات آن، و مراد آيه اين است كه مخالفين قرآن راتشويق كند به دقت و تدبر درآیات قرآنى و اينكه در هر حكمى كه نازل مى شود و يا هر حكمتى كه بيان مى گردد و يا هر داستانى كه حكايت مى شود و يا هر موعظه و اندرزى كه نازل مى گردد، آن نازل شده جديد را به همه آياتى كه مربوط به آن است عرضه بدارند چه آيات مكى و چه مدنى، چه محكم و چه متشابه، آنگاه همه را پهلوى هم قرار
ص: 420
دهند تا کاملاً بر ايشان روشن گردد كه هيچ اختلافى بين آن ها نيست (طباطبایی،1350، ج5: 26). و متوجه شوند كه آيات جديد آيات قديم را تصديق و هر يك شاهد بر آن ديگرى است، بدون اينكه هیچ گونه اختلافى در آن ديده شود، نه اختلاف تناقض، به اينكه آيه اى، آيه ديگر را نفى كند و نه اختلاف تدافع كه باهم سازگار نباشد و نه اختلاف تفاوت به اينكه دو آيه ازنظر تشابه بيان و يا متانت معنا و منظور مختلف باشند و يكى بيانى متين تر و ركنى محكم تر از ديگرى داشته باشد، «كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ ...»، كتابى است كه الفاظش شبيه به هم، هر جزء آن با جزء ديگر شبيه است، كتابى است كه از شنيدن آياتش پوست بدن جمع مى شود (طباطبایی،1350، ج 5، ص 27). از آيات شريفه چند نكته استفاده مى شود:
اول ) اينكه قرآن كريم كتابى است كه فهم عادى به درك آن دسترسى دارد،
دوم ) اينكه قرآن كريم كتابى است كه نه نسخ مى پذيرد و نه ابطال و نه تكميل و نه تهذيب و نه هيچ حاكمى تا ابد مى تواند عليه آن حكمى كند، چون چيزى كه يكى از اين امور را مى پذيرد بايد طورى باشد كه نوعى تحول و دگرگونگى را بپذيرد و چون قرآن اختلاف نمى پذيرد، همين خود دليل است بر اينكه تحول و تغير را نمى پذيرد، پس نسخ و ابطال و چيزى از اين قبيل در آن راه ندارد و لازمه اين معنا آن است كه شريعت اسلامى تا روز قيامت استمرار داشته باشد (طباطبایی،1350، ج5: 28).
و صاحب تفسیر مجمع البیان، معانی که از این آیات استفاده می شود را چنین بیان می کند:1. تقليد، باطل است و درباره اصول دين نبايد طوق تقليد را به گردن افكند، زيرا اين آيات مردم را تشويق به تفكر و تدبر مى كند (طبرسی، ج5: 260).
ص: 421
2. از اين آيات مى فهميم كه قول «حشويه» كه گمان مى كنند قرآن را جز به تفسیر پيامبر نمى توان فهميد، اشتباه است، زيرا دعوت به تفكر و تدبر درباره قرآن، مستلزم اين است كه شخص بتواند مستقلاً معناى آن را درك كند (همان: 261).
3. اين آيه دلالت دارد بر اينكه. اگر قرآن از جانب خداوند نبود، از اختلاف و تناقض خالى نبود (همان: 262).
4. سخن متناقض، از فعل خداوند نيست زيرا اگر فعل او باشد، از جانب اوست نه از جانب غير. (همان: 263).
برخی از نگاه شیعه و سنی در خصوص معنی واژه «تدبّر» را با توجّه به آیه 82 سوره نساء و اتّکا بر معنای «نبود اختلاف» در قرآن، ناظر بر اعجاز لفظی قرآن دانسته اند و ثمره آن را کشف مناسبات موجود میان آیات و انسجام مفهومی آن دانسته اند(طباطبائی، 1370، ج 5: 19؛ زمخشری،1421 ق، 571؛ شاذلی ،1417 ق، ج5 :711؛ کاشانی، 1336: 79). ابن عاشور ضمن اشاره به نکته مهم جریان هدایت قرآنی، با توجّه به «مِن عِندالله» بودن قرآن، متعرّض بحثِ تدبّر در اعجاز معارفی قرآن نیز شده است و می نویسد: «قرآن به معانی اَش تحدّی می کند؛ زیرا منافقان شک کرده بودند که قرآن «مِنْ عِندِالله» باشد، لذا ظاهراً مطیع بودند، امّا در باطن، مخالفتِ امر رسول الله (ص) می کردند. بر این اساس، خداوند ایشان را امر به تدبّر کرده است؛ یعنی تأمّل در دلالت ها. سیاق آیات نشان می دهد که معنای تدبّر این است که تأمّل کنند در تفصیل آیات بر مقاصدی که مسلمانان به آن هدایت شده اند؛ یعنی تأمّل و تدبّر کنند در هدایتِ قرآن، تا آنکه خیر عظیم برایشان حاصل شود» (ابن عاشور، 1420 ق، ج4: 198-200). اجمالاً با دقّت در تفاسیر شیعه و سنی در این 4 آیه و سیاق آن ها می توان نتیجه گرفت که اولاً بدون تدبّر،استمرار سنّت هدایت معلوم نمی گردد. ثانیاً بدون تدبّر، قفل قلب ها باز نمی شود و اگر قلبی مقفول باشد،
ص: 422
نمی تواند تدبّر کند. ثالثاً بدون تدبّر، از ذخایر بیکران و پر خیر کلام الهی نمی توان بهره مند شد.
همچنین روایات متعدّدی نیز درباره تدبّر در قرآن هست که مختصراً به بعضی از آن ها اشاره می شود:
الف) روایات شیعی:«امیر مؤمنان علی (ع) فرمودند: آگاه باشید، فایده ای در قرائت بدون تدبّر نیست»(کلینی، 1367، ج: 36)(1)
از امام صادق (ع) نقل شده است: هنگامی که قرآن را به دست می گرفتند، پیش از خواندن و باز کردن آن، درحالی که قرآن را در دست راست می گرفتند، چنین دعا می کردند: به نام خدا... خدایا... قرائت مرا قرائتی که تدبّر در آن نیست، قرار مده، بلکه مرا آن گونه قرار بده که درآیات و احکام آن تدبّرکنم، درحالی که قوانین دین تو را اخذ می کنم» (محدّث نوری، 1418 ق، ج4: 372).(2)طبق روایت اوّل و دوم، قرائت قرآن بدون تدبّر بی فایده است و بر اساس روایت سوم، تدبّر در قرآن از وصایای رسول خدا (ص) است. بی فایده بودن علم بدون فهم،
ص: 423
و عبادت بدون فکر، مسئله مشهور و قابل قبولی است؛ حال چرا باید بی خاصیت بودن قرائت بدون تدبر مورد انکار و استبعاد قرار گیرد. حدیث «ویلٌ لمن لاک ها بین لِحَییه و لم یتدبَّرها»(وای بر کسی که قرآن را میان دو فکش بگرداند و در آن تدبر نکند)(طبرسی،1379 ق، ج2: 554) نیز ناظر بر همین واقعیت است.
ب) روایات اهل سنت: ابن مسعود می گوید: «هرگاه خواستيد علم داشته باشید در اين ق-رآن تدبر کنید و آن را پخ-ش كني-د و توسعه بدهيد چون که علم اولين و آخرين در آن نهفته است». (العبسي،235 ق، ج 6: 126). حسن بن علي (ع) می فرماید: «اگر پي-شينيان ش-ما ق-رآن را نامه هایی از جانب پروردگار می دانستند به خاطر اين بود كه آن ها شب ها در آن تدبر می کردند و روزها ب-ه بررسي آن می پرداختند (ابن قیم جوزیه،1426 ق: 28).
و مسروق بن أجدع (كه از بزرگان تابعي كوفه ب-ود) می گوید: «ما چيزي را از اصحاب پيامبر(ص)سؤال نمی کردیم جز اينكه علمشان در قرآن وجود داشت ولي در اين نيز قاصر هستيم(بیهقی،1421 ق، ج5: 231). و از عمر روایت شده ك-ه: «ب-ر شماس-ت ك-ه ق-رآن را بياموزي-د و آن را ب-ه فرزندانتان ياد دهيد. چون که در مورد قرآن از شما سؤال می شود و ن-سبت ب-ه آن ب-ه ش-ما ثواب داده می شود و برای عقلا چنین واعظی کفایت می کند. (متقی،975 ق، ج : 171).
احمد بن ابي الحواري می گوید: «من وقتی که ق-رآن را می خوانم و در آیه های آن نظر می کنم، عقلم شگفت زده می ماند و از حافظان قرآن كريم تعجب می کنم ك-ه چگونه راحت می خوابند و به امور دنيوي می پردازند، درحالی که ق-رآن و ك-لام خ-دا را تلاوت می کنند، ولي اگر آنچه را كه تلاوت می کنند، بفهمند، و حقيقت آن را بشناسند، از آن لذّت می برند و به مناجات می پردازند، و خواب از چشمان آن هامی رود به خاطر خوشحالی آن چيزي كه خداوند به آن ها بخشيده است (نیشابوری،1368: 203).
ص: 424
با استفاده از آیات و روایات تدبّر از نگاه فریقین، می توان موارد زیر را در اهمیت تدبّر برشمرد:
الف) تدبّر یکی از اهداف انزال قرآن است:...کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ... لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ: ... کتابی برتو نازل کرده ایم ... تا درآیات آن تدبّر کنند...(ص،29).
ب) تدبّر زمینه ساز تذکّر خردمندان است:...لِیَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلبَاب: و خردمندان متذکّر شوند!(ص،29).
ج) تدبّر راه کشف هماهنگی و حلّ تعارضات قرآنی و اثبات کلام الله بودن قرآن است: وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا: اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى یافتند (النّساء، 82).
د) تدبّر، وظیفه ای همگانی و عمومی است: لِّیَدَّبَّرُوا (ص، 29)؛ أَفَلاَ یَتدبّرونَ (النّساء،82 و محمّد، 24) و افلَمْ یَدَّبَّرُوا (المؤمنون، 68).
ه-) تدبّر عامل ثمربخشی به قرائت قرآن است: «لاَ خَیرَ فِی قَرَاءَةٍ لَیسَ فِیهَا تَدَبُّرُ»(کلینی،1367، ج4: 36)؛ «اَللَّهُمَّ... لاَ تَجعَل قَرَاءَتِی قَرَاءَةً لاَ تَدَبُّرَ فیها» (محدّث نوری، 1418 ق، ج4: 372).
از نگاه شیعه؛ قرآن به بیان و تفسیر رسول خدا (ص) حجیت داده (نحل، 64؛ احزاب،21؛ حشر،7) و تبیین و توضیح قرآن را از وظایف رسول خدا (ص) شمرده است(نحل، 44) و آیات ولایت (مائده،55)، ابلاغ (مائده،67)، تطهیر (احزاب، 33)، اولی الامر (نساء،59)، عهد (بقره،124) و آیات دیگر؛ و نیز روایات متواتر نبوی، مانند روایت «ثقلین» كه عترت را تا قیامت، قرین قرآن می داند و گمراه نشدن امت اسلامی را درگرو تمسك به آن دو (و تمسك به یكی از آن دو را مساوی ترك دیگری) دانسته است، بر وجوب تبعیت از آنان دلالت می نماید و به این مطلبعلمای اهل سنت نیز اذعان نموده اند (تفتازانی، 1409ق: 303). ضرورت تمسك به قرآن و عترت، زمانی معنی پیدا می كند كه قرآن، قابل فهم و آنچه از تدبر درآیات آن
ص: 425
مطابق با اصول لازم در فهم كلام الهی به دست می آید، حجتِ لازم الاتباع و تبعیت از سیره و سخنان اهل بیت (علیهم السلام) در همة امور، ازجمله؛ در تفسیر و پرده برداشتن آنان از حقایق آسمانی، معارف عقلی، اعتقادی، فقهی، دستورالعمل های اخلاقی، اجتماعی و... كه در این خزینه آسمانی نهفته است، بر امت اسلامی لازم می باشد.
این آیات و احادیث؛ به قول، فعل، تقریر، بیان و تفسیر پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) حجیت و اعتبار بخشیده و آن را «لازم الاتباع و مصون از گزند خطا» می داند؛ بنابراین موقعیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمة شیعه (علیهم السلام)، در برابر قرآن، موقعیت معلّمان معصومی است كه در تعلیم خود، هرگز خطا نمی كنند؛ لذا شیعه، از صدر اسلام تاکنون در همة امور و ازجمله در تفسیر و فهم قرآن، از روش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) كه واجب الاطاعة هستند، تبعیت می كند و بر همین اساس، قرآن را تفسیر و مبانی عقیدتی، اخلاقی، اجتماعی، رفتاری و تفصیل احكام شرعی و سایر معارف دینی خود را بر اساس روش آنان از منبع وحی و قرآن دریافت می كنند، نه از صحابه و انسان های غیر مصون از خطا، كه بعد از كامل شدن دین، برخی از امور شریعت را مانند: گفتن «حی علی خیر العمل» در اذان نماز (طباطبایی، 1362: 32) و متعة نكاح و متعةالحج و لذت بردن از ممنوعات در حال احرام، ازجمله مسائل زناشویی بعد از سپری شدن حال احرام و پایان اعمال عمره تمتع و پیش از احرام حج تمتع، را حرام اعلام كرد (نیشابوری،1419 ق، ج2: 885؛ فخر رازی، 1420ق، ج10: 52؛ موسوی، 1383: 213) و سه طلاق را در یك مجلس، برخلاف سنت رسول خدا (ص) نافذ دانست (نیشابوری، 1419ق، ج2: 1099).
ص: 426
مسئله تقدیم و تأخیر واژگان قرآن، زمینه گسترده ای برای تدبّر است. این مقوله در میان انواع علوم قرآنی نیز باب ویژه ای را به خود اختصاص داده و حتّی کتاب های مستقلی نیز در این خصوص تألیف شده است (سیوطی 1422: 1400) احادیث متعددی را می توان یافت که در آن ها دقت و توجه معصومان (ع) به این مسئله قابل پیگیری و الگو گیری است؛ ازجمله:
الف ) جابر می گوید: پیامبر اکرم (ص) وقتی وارد مکه شدند، خانه خدا را هفت بار طواف کردند سپس این آیه را قرائت فرمودند: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهیمَ مُصَلًی»، آنگاه پشت مقام ابراهیم نماز گذاردند، سپس حجراالسود را استلام کردند آنگاه فرمودند: «نبدأ بما بدأ اهلل به»(خداوند با هرچه آغاز کرده، ما هم با آن آغاز می کنیم). سپس سعی خود را از صفا شروع کردند و این آیه را تلاوت نمودند: «إِنَّ الصَّفا والْمَرْوَۀ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»(بقره،158) (قرطبی 1405ق، ج2: 182). در این حدیث، پیامبر اکرم (ص) به جایگاه قرار گرفتن کلمات در این آیه توجه کرده و با استناد به تقدیم تأخیر دو کلمه: «صفا و مروه» فرموده اند که در مناسک حج، سعی میان صفا و مروه باید از صفا آغاز و در مروه پایان یابد؛ زیرا در متن آیه، کلمه صفا جلوتر از مروه آمده است.
ب) امام زین العابدین (ع) با استناد به ترتیب و تقدیم و تأخیر کلمات «اهلل، ملائکه واولواالعلم» در آیه شریفه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ الإِلهَ إِلَّا هُوَ والْمَلائِکه وأُولُواالْعِلْمِ ...» (آل عمران:18) مقارن های که میان آن ها صورت گرفته است، مقام اهل علم را تعظیم کرده و آنان را قرین ملائکه دانسته و می فرماید: «...فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ وثَنَّى بِمَلَائِکَتِهِ وثَلَّثَ
ص: 427
بِأُولِی الْعِلْمِ الَّذِینَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِکَتِهِ» (مجلسی 1403 ق، ج1: 181). بر مبنای این قبیل از احادیث، می توان گفت ترتیب و چینش کلمات و عبارات قرآن از حساب وکتاب آسمانی برخوردار است و حاوی لطایف و اشارات بسیاری است که در پرتو رهنمودهای پیشوایان دین می توان به برخی از آن ها دست یافت.
یکی از راه هایی که می تواند ضریب اطمینان ما را از معنایی که برای کلمات قرآن یافته ایم، بالا ببرد و یا معنای حقیقی کلمات قرآن را به ما بیاموزد، توجه جدّی به عبارات و آیات بعدی و قبلی و سیاق آن واژه موردبحث است. در تفسیر واژه «صمد» در سوره اخلاص، گویا مجادلاتی در میان مردم اهل بصره صورت گرفته بود که معنای دقیق این کلمه چیست؟ امام حسین (ع) در نامه ای خطاب به اهالی بصره، آنان را از مجادله در معانی الفاظ قرآن نهی کرده و به خود قرآن ارجاع داده و فرمودند خداوند خود صمد را در دو آیه بعدی «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» معنا فرموده است (شیخ صدوق، 1398 ق: 91). امام (ع) در این حدیث بیش از آن که در مقام تبیین معنای صمد باشد، در پی آن است که یک قاعده کلّی در رابطه با فهم کلمات و مفردات قرآن ارائه دهد و آن قاعده این است که هنگام مواجهه با کلمات و ترکیبات ناآشنا (غریب القرآن) بحث و جدل بیجا نکنیم و به منابع لغوی و ترجمه ها و تفاسیر بسنده نکنیم، بلکه ابتدا در خود قرآن بخصوص درآیات بعدی و قبلی آیه، تدبّر کنیم و مقصود خداوند را عمدتاً از این راه به دست آوریم، آنگاه به منابع دیگر مراجعه کنیم. سیاق همان اسلوب کلام و نحوه چینش کلمات و عبارات و نظم خاص و روند کلی سخن می باشد(بابایی، 1381: 120).
ص: 428
ساختار زبانی (صرفی، نحوی و...) کلمات قرآن بی شک گسترۀ گسترده ای برای تحقیق و تدبّر در قرآن می باشد. نمونه ای از این توجه و دقت، در حدیثی به نقل از تفسیر البرهان قابل مشاهده است. امام علی (ع) با تمرکز بر ساختار زبانی یکی از کلمات قرآن می فرماید:«أَیهَا النّاسُ إِنَّما یجْمَعُ النّاسَ الرِّضا والسُّخْطُ، وإِنَّما عَقَرَ ناقه ثَمُودَ رَجُلٌ واحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالْرِّضا» (بحرانی، 1416، ج5: 220).
در این نمونه، امام با دقّت در ساختار کلمه «فعقروها» (شعراء،157)که به صورت جمع آمده است نه مفرد، به نکته بسیار ظریفی دست یافته اند و از آن نکته به یک قانون و قاعده کلّی رسیده اند. امام (ع) گویا با خود اندیشیده است؛ که قاتل ناقه صالح یک نفر بود، بنابراین لفظ کریمه باید به صورت مفرد می آمد «فعقروها». جمع بودن آن حاوی این نکته است که: هرچند قاتل ناقه صالح یک نفر بود، اما آنان که راضی به این کار بودند، بسیار بودند و خداوند همه آنان را به دید قاتل نگریسته و فعل «عقر» را به همه آنان نسبت داده است. همین رضایت و نارضایتی است که موجب می شود انسان در زمره گروهی قرار گیرد و یا از زمره آنان خارج گردد: «إِنَّمَا یجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا والسُّخْطُ». این برداشت امام، زمینه های متنوعی از تدبّر در قرآن را برای ما فراهم می کند که در ساختار واژگان قرآنی بیندیشیم و از آن ها نکته ها و حکمت ها و قانون ها و قاعده ها برگیریم.
پیشوایان دین همان گونه که از یک کلمه یا از ساختار یک کلمه و عبارت، به نکات لطیفی دست می یافتند؛ گاه با تمرکز در یک آیه و مفهوم کلی آن، به حقایق ارزشمندی نائل می شدند؛ نمونه هایی از این نکته سنجی، در این دو حدیث مشهور از امیرمؤمنان (ع) قابل مشاهده است: امام علی (ع) فرمودند: تمامی زهد و پارسایی در
ص: 429
دو جمله از قرآن خلاصه شده است: پس اگرکسی نسبت به آنچه ازدست داده، افسوس نخورد و نسبت به آنچه به دست آورده، فرحناک نگردد، حقّ زهد را به جا آورده است (1)(سید رضی 1414، حکمه 439) در حدیثی دیگر امام (ع) می فرماید: (همانا در قرآن، آیه ای هست که همه طب را یکجا در خود گردآورده است: بخورید و بیاشامید؛ ولى زیاده روى نکنید(مجلسی،267، ج 62: 1403).(2)
این قبیل اظهارات از معصومان، حاصل تدبّر و تعمق آنان در قرآن می باشد. هرچند شکی نیست که مقام امامت و عصمت ایشان در این قبیل دریافت ها از قرآن، مؤثر بوده است، اما این مسئله موجب نمی شود که کشف علوم و معارف مختلف از قرآن و مشاهده حقایق هستی در آیینه آیات، از عهده دیگران ساقط شود. کما اینکه خود معصومان علیهم السلام با بیان های گوناگون ما را به داشتن چنین رویکردی به آیات قرآن تشویق نموده اند. امام سجاد (ع) فرمودند: (کلینی 1388، ج2: 610).(3) بنابراین هنگام قرائت قرآن شایسته است به هوش باشیم و هر یک از آیات قرآن را یک خزانه بی انتها بدانیم که شایسته درنگ و تعمق است نه لایق مرور و گذر. گفتنی است دانشمندانی همچون غزالی پا را فراتر گذارده و نه هر آیه بلکه هر یک از کلمات قرآن را مدخل و مطلع یک علم برشمرده اند (غزالی، 1351، ج1: 289).
مظاهر و مصادیق ارجاع آیات قرآن به یکدیگر در راستای فهم قرآن (تدبّر در قرآن) در سنّت و سیره معصومان علیهم السلام فراوان است. پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی (ع)، در این ارجاعات یقیناً قواعد و اصول خاصی را رعایت می کرده اند که می توان با استخراج و تحلیل و بررسی آن ها به یک الگوی جامع در ارجاع آیات به
ص: 430
یکدیگر دست یافت. به عنوان نمونه امیرمؤمنان (ع) فرمودند: «و امثال آن نسبت به بسیاری دیگر از آیات، می توانند جنبه تبیین وتوضیح داشته باشند. کما اینکه در این حدیث امام (ع) ماهیت واقعی کمک خواستن و قرض خواستن خدا را در پرتو همین آیات تبیین کرده اند که یاری طلبی خداوند ازروی ذلت وناتوانی و وام خواهی او بابت فقر وتنگدستی نیست»(1)(سید رضی، 1414: 183).
حاصل تدبّر معصومان علیهم السلام، همیشه به شکل مطالب و گزاره های اعتقادی و اخلاقی و... جلوه نکرده، بلکه صورت های دیگری نیز به خود گرفته است. برداشت های معصومان علیهم السلام، از قرآن، گاه به صورت مخاطبه با قرآن تجلّی کرده است. ایشان همواره خود را مخاطب آیات قرآن کریم می دیدند و در برخی موارد به هنگام قرائت قرآن، ارتباط دوسویه با قرآن برقرار کرده و در مقام مخاطبه با کلام الله، عباراتی گاه در تصدیق فحوای کلام، گاه در پاسخ به سؤال مطرح شده در آیه و گاه در مقام امتثال امر خداوند که در آیه بیان شده است، به زبان جاری می ساختند. قرائت قرآن با چنین رویکردی یکی از اساسی ترین ارکان تدبّر در قرآن است. برخی از گونه های این مخاطبه به شرح زیر است:
1. امام صادق (ع) فرمودند: پس از تلاوت آیه «قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ الفلق»، با خود بگو: «اعوذ بربّ الفلق» و پس از تلاوت آیه «قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ النَّاس»، با خود بگو: «اعوذ بربّ الناس». (مجلسی، 1403، ج60: 246).
ص: 431
2. پیامبر اکرم (ص) پس از اتمام سوره قیامت به دنبال آیه «أَلَیسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلىَ أَن یُحیی المَوْتى»، عبارت «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ بَلَى» را بر زبان مبارک جاری می ساختند. (سیوطی، 1365، ج 6: 296). مشابه این رفتار از امام رضا (ع) هم گزارش شده است. (قمی، 1368، ج14: 46).
حسّ مخاطبه با کلام الله و تدبّر درآیات قرآن در سیره معصومان علیهم السلام، گاه در قالب دعا بروز کرده است.
1. از پیامبر اکرم (ص) گزارش شده؛ که آن حضرت به هنگام تلاوت آیات «فَأَلهْمَهَا فجُورَهَا وتَقْوَیهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّیهَا و قَدْ خَابَ مَن دَسَّیهَا»، با اقتباس از خود این آیات، عرض می کردند: «اللهم آت نفسی تقواها، وزکِّها أنت خیرُ مَن زکّاها» (حسکانی 1411 ق، ج1: 451).
در ذیل مواردی با عنوان کلیدهای تدبری معرفی می شود که به کمک آن ها درهای فهم پیام حق گشوده می شود و مسلمان مؤمن قادر می شوند تا سخن خداوند را درک کند.
قلب؛ بدين معنا كه قلب ابزار فهميدن قرآن و تعقل است كه به دست خداوند متع-ال اس-ت و هرگونه كه بخواهد آن را تغيير می دهد و بنده خدا نيازمند پروردگارش است تا قلب وي را براي قرآن بگشايد و سپس از خزانه ها و گنج هاي آن مطلع شود.
ص: 432
از اهداف خواندن قرآن می توان، ثواب، مناجات، مسألت (خواهش و درخواست)، شفا، علم و عمل را نام برد.
و بعضی از شب را به خواندن قرآن (در نماز) بیدار و متهجّد باش، که نماز شب خاص توست، باشد که خدایت تو را به مقام محمود (شفاعت کبری) مبعوث گرداند. (اسراء،79).(1)
البته نماز شب (و دعا ناله سحر) بهترین شاهد اخلاص و صفای قلب و دعوی صدق ایمان است. (مزمل،6).(2)
از ابن عباس روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود: کسی که در باطن خود چیزی از قرآن ندارد، مثل خانه ای ویران شده می ماند.
هدف از تکرار آیات درنگی است جهت به یادآوردن معانی آن ها، تکرر نتیجه و ثمره آن، فهم و تدبر، و وسیله ای جهت فهمیدن است.
ص: 433
دانشمندان از آن به تثبیت یادکرده اند، و در قرآن و سنت به ذکر و تذکر معروف و به معنای تداعی کردن معانی است.
به این معنی است که قاری در آنچه می خواند فکر کند، قرآن کریم می فرماید: وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا؛ و به تلاوت آیات قرآن با توجه کامل مشغول باش.
بنابراین این ها ابزار و وسایلی بودند که بعضی از آن ها بعضی دیگر را در به دست آوردن بالاترین فهم و تدبر قرآن و بهره بردن و تأثيرپذيري از آن ها تكميل می کنند (اللاحم،1394 :94)
فهم قرآن کریم نیز
از مرتبه ابتداییِ ملازم با قرائت، یعنی همان فهم عمومی حاصل از تدبّر آغازشده است و در مراتب بالاتر به فهم دقیق حاصل از تفکّر و تذکّر و درنهایت، به مرتبه فهم عمیق حاصل تفسیر نائل می آید، ازاین رو، تدبّر در مقام مقدّمة فهم دقیق و عمیق قرآن و به عنوان پدیده ای همگانی در فهم عمومی قرآن کریم - در مقابل نظریّة نبود امکان فهم قرآن برای عموم - کاملاً از تفسیر، متفاوت و غیر آن است.و برخلاف رأی عدّه ای که فهم قرآن و تدبّر را مایه سقوط در وادی تفسیر به رأی می دانند، درتدبّر، خوفِ تفسیر به رأی نیست؛ چراکه تدبّر در قرآن اصولاً به لحاظ موضوع از حیطه تفسیر به رأی بیرون است. از دقت در تفاسیر فریقین به این نتیجه می رسیم که بدون تدبر، هدایتی صورت نخواهد گرفت و قفل قلب ها باز نمی شود و
ص: 434
اگر قلبی مقفول باشد تدبر نمی کند پس درنتیجه به حقانیت قرآن دست نخواهیم یافت و از این ذخیره پر خیر و برکت الهی نمی توان بهره ای برد. از نگاه مسلمانان تا روز قیامت عترت قرین قرآن خواهد بود و گمراه نشدن امت اسلامی درگرو تمسک به آن دو می باشد که بر وجوب تبعیت از آن ها دلالت می کند. ضرورت تمسک به قرآن وعترت زمانی معنا پیدا می کند که آیات قرآن قابل فهم باشند و مسلمانان در همه امور ازجمله تفسیر و فهم قرآن از روش رسول الله (ص) و اهل بیت (ع) تبعیت کنند.
قرآن کریم
1. ابن عاشور، محمد (1997 م)، التحریر و التنویر، تونس: دار سحنون.
2. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر (1426 ق)، التبيان في أقسام القرآن، مترجم: محمد عرب، ناشر: المکتبة العصرية، لبنان، بيروت.
3. ابن منظور، محمد بن مكرم (1405 ق)، لسان العرب، مترجم: ابوالفضل جمالی، نشر: بيروت.
4. ابن قیم جوزیه، محمدبن ابی بکر (1393)، تهذیب مدارج السالکین، مترجم: محمدحسین احمدی تبار زبان، آراس.
5. اصفهانى، راغب(1404 ق)، المفردات في غريب القرآن، مترجم: صفوان عدنان الداودي، دمشق: دار القلم.
6. افرام بستانی، فؤاد(1376)، فرهنگ ابجدی الفبایی عربی – فارسی، مترجم: رضا مهیار زبان، اسلامی.
7. امام خمینی، روح الله (1373) آداب الصلوة، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم.
8. بحرانی، سیدهاشم(1100 ق). البرهان فی العلوم القرآن، قم: موسسه علمی.
ص: 435
9. بحرانی، شیخ یوسف(1405 ق)، الحدائق الناظرة، مترجم: محمدتقی ایروانی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی،.
10. بیهقی، احمد بن حسین (1421 ق)، فهارس شعب الایمان، محقق: زغلول، ابوهاجر محمدسعید، لبنان: دار الکتب العلمية.
11. ترجمه ی تهذیب مدارج السالکین، مترجم: محمدحسین احمدی، آراس.
12. تفتازانى، سعد الدين (1409 ق)، شرح المقاصد، قم: الشريف الرضي.
13. جوادی آملی، عبدالله (1397)، تفسیر قرآن (تسنیم)، ناشر: انتشارات اسراء.
14. جوهري، اسماعيل بن حماد(1410 ق)، الصحاح-تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق: احمد عبدالغفور، بیروت: دارالمالیین.
15. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، (1411 ق)، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
16. زبیدی، سیدمرتضی (1414ق)، تاج العروس فی شرح القاموس، بیروت: دارالفکر.
17. زمخشری، محمود بن عمر(1421ق)، الکشاف، قاهره.
18. سعدی، عبدالرحمن (1421ق)، تفسیر السعدی: تیسیر الکریم الرحمن فی تفیسر کلام المنان، مترجم: محمد عبدالرحمن مرعشلی، لبنان، دار إحياء التراث العربي.
19. سورآبادی، عتیق بن محمد(1381)، تفسیر سورآبادی، ویراستار: علی اکبر سعیدی سیرجانی، فرهنگ نشر نو.
20. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، (1365)، الدر المنثور، دارالمعرفه.
21. شاذلی، سید بن قطب(1417 ق)، فی ظلال القرآن، بیروت: دار الشروق.
22. شریف الرّضی، محمّدبن حسین(1414ق)، نهج البلاغه، ترجمة علی شیروانی. قم: دفتر نشر معارف.
ص: 436
23. صبوحی، علی، (1390 ش)، تدبر در قرآن کریم، قم: انتشارات دارالعلم.
24. صدوق، محمد بن علی بن حسین (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
25. طباطبایی، محمدحسین (1350)، تفسیر المیزان. ترجمه، موسوی همدانی، اسماعیلیان، دار الكتب الاسلامیه.
26. طبرسی، فضل بن حسن(1379 ق)، تفسیرمجمع البیان، مترجم: احمد بهشتی، تهران: فراهانی.
27. طبری، ابوجعفر محمدبن جریر(1375)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، مترجم: ابوالقاسم پاینده، بیروت.
28. طریحی، فخرالدین بن محمد(1375)، مجمع البحرین، مترجم: احمد حسینی اشکوری، تهران: مکتبه المرتضویه.
29. العبسي، أبو بكر بن أبي شيبة (235ق)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، محقق: كمال يوسف الحوت، الرياض: مكتبة الرشد.
30. غزالی، محمد بن محمد(1971م)، المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءالله، لبنان: فضله.
31. فخر رازی، محمد بن عمر(1420ق)، مفاتیح الغیب، بیروت: إحیاء التراث.
32. فراهیدی، خلیل بن احمد(1409 ق)، العین، قم: هجرت.
33. قرشی بنایی، علی اکبر (1371)، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
34. القرشي البصري، إسماعيل بن عمر بن كثير (774 ق)، تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، مترجم: محمد حسين شمس الدين، بيروت: دار الكتب العلمية.
35. قرضاوی، یوسف(1382)، قرآن منشور زندگی، مترجم: عبدالعزیز سلیمی، ویراستار: محمدعلی لسانی،احسان.
36. قرطبی، محمدبن احمد، (1420 ق)، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالفکر.
ص: 437
37. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا(1366)، تفسیرکنزالدقایق و بحرالغرائب، مترجم: حسین درگاهی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
38. کاشانی، ملأ فتح الله (1336)، منهج الصادقین فی الزام المخالفین. تهران: انتشارات علمی.
39. کافیجی، محمدبن سلیمان(1410ق)، المختصر فی علم التاریخ، مترجم: محمد کمال الدین عزالدین، بیروت: عالم الکتاب.
40. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب(1365)، اصول کافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
41. اللاحم، دکتر خالد بن عبدالکریم(1394)، مفاتیح تدبر القرآن والنجاح في الحیاة، مترجم: سیدوفا حسینی.
42. متقی هندی، حسام الدین(888-975ق)، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعآل، بیروت: موسسه آلرسآله.
43. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى (1037ق)، بحار الأنوار، بيروت.
44. مرادی زنجانی، حسین(1398)، روش ها و شیوه های تدبر در قرآن کریم، ویراستار: سعیدرضا علی عسگری، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
45. مرعشلی، محمد عبدالرحمن(1418ق)، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل، لبنان: دار إحياء التراث العربي.
46. مصطفوی، حسن (1368)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
47. مکارم شیرازی، ناصر(1371)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
48. ملأ حويش، السيد عبد القادر (1382ق)، بيان المعاني، بیروت: دارالمالیین.
49. نقی پورفر، ولی الله (1380)، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، تهران: اسوه.
50. نوری، میرزا حسین. (1418ق). مستدرک الوسایل، ناشر: مؤسسه آل البیت.
ص: 438
51. نیشابوری، عبدالملک بن محمد اسماعیل (1368)، لطائف المعارف، مشهد: آستان قدس رضوي.
52. نیشابوری، محمدبن عبدالله (1420ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: المکتبه العصریه.
ص: 439
ص: 440
کی از طرق فهم بهتر هر سخن، مسئله شناسی و آگاهی به مقتضای زمان ایراد آن سخن است. علمای علوم قرآنی و مفسران برای رسیدن به آن از سبب نزول بهره برده اند و فواید بسیاری برای شناخت سبب نزول بیان کرده اند و برخی قائل اند شناخت سبب نزول اهمیت زیادی در روشن شدن معانی آیات و حقیقت تفسیر آیات دارد. در تفاسیر رایج نیز اغلب ورود به آیات و سوره با نگاه به سبب نزول است. در نگاه تدبری به سوره ها، شناخت بحران یا مسئله، با سبب نزول آغاز نمی شود بلکه با استفاده از قرائن موجود در سوره، فضای سخن، مسئله و بحران دریافت می شود و پس از فهم سوره، توجه به سبب نزول به منظور دریافت جزئیات سخن صورت می گیرد. فضای سخن و سبب نزول گرچه ازاین جهت مشترک هستند که هردو مسئله شناسی و شناخت بحران و یا وضعیت نامطلوب موجود زمان نزول می باشند، لکن تفاوت هایی دارند. در این مقاله به تفاوت های بین این دو مقوله پرداخته و با ادله ای چون احادیث عرضه به قرآن کریم، اعتبار روایات
ص: 441
سبب نزول، وجود روایات از نوع تطبیق، لزوم توجه به سازگاری متن روایات با متن قرآن کریم و لزوم توجه به انسجام سخن در سوره ها نشان می دهد فهم ظاهر قرآن کریم را نمی توان متوقف بر روایات اسباب النزول کرد.
واژگان کلیدی: فضای سخن، سبب نزول، فهم ظاهر قرآن، فهم تدبری.
در میان صاحب نظران و مفسران در میزان تأثیر سبب نزول در تفسیر اختلاف نظر وجود دارد. برخی قرآن پژوهان و مفسران سبب نزول را یکی از ابزار و مقدمات لازم برای فهم آیات الهی معرفی کرده اند که بدون آگاهی از قصه و بیان سبب نزول نمی توان آیه ای را تفسیر کرد (واحدی، 1411ق: 10) و برخی قائل اند قبل از شروع به تفسیر قرآن باید به سبب نزول پرداخت( فخررازی، 1420ق، ج 5: 221). از سویی برخی با استناد به اعتبار سند برخی روایات شأن نزول و همچنین با توجه به اینکه حدیث در اعتبار خود به تأیید قرآن مجید نیازمند است.
برخلاف رویّه معمول مفسران پیشین، فهم قرآن کریم را وابسته به سبب نزول ندانسته و با اعتماد به قرائن موجود در متن قرآن، فهم خود را ارائه می دهند و سپس با بررسی سبب نزول ها، سند این روایات را بررسی کرده و آن را نیز تنها ملاک پذیرش این گونه روایات قرار نمی دهند بلکه به متن روایات و سازگاری آن با متن آیات توجه جدی دارند و با عرضه ی آن ها به قرآن کریم گاه آن را رد و گاه آن را می پذیرند. با توجه به رویکرد مختلف مفسران در مواجهه با سبب نزول، مسئله ی مهم این تحقیق این است که آیا برای رفع هرگونه ابهام یا اشکالی در لفظ یا معنای آیه، ابتدا باید با مراجعه به سبب نزول آن ابهام را برطرف کرد و یا آنکه می توان با توجه سیاق و با استفاده از فضای سخن، شرایط نزول را درک کرد تا ابهام موجود در
ص: 442
آیه برطرف شود و توجه به روایات سبب نزول در جایگاه بعد از فهم ظاهر قرآن قرار دارد. این تحقیق در مواجهه با مسئله فوق، پس از تعریف اصطلاحات و توجه دادن به لایه های فهم قرآن، اشکالات موجود در رجوع اولیه به سبب نزول برای فهم ظاهر قرآن را مطرح می نماید و برای رفع آن ها، راهکار توجه به فضای سخن برای لایه ی فهم ظاهر و اولیه ی قرآن کریم را پیشنهاد می دهد. پس از فهم اولیه، مراجعه به سبب نزول های معتبر و سازگار با متن قرآن برای پی بردن به حقایق تنزیل و لایه های باطنی آیات و جری و تطبیق های متناسب با آن راهگشا خواهد بود. پیشینه مرتبط با این موضوع در بحث سبب نزول را می توان در دو جا جستجو کرد: کتب و مقالاتی که درصدد بیان فواید و لزوم مراجعه به سبب نزول برای تفاسیر آیات هستند و مقالات و کتبی که با رویکرد تحلیلی انتقادی به این موضوع پرداخته اند.
ازجمله کتاب اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن از دکتر سهیلا پیروزفر و مقاله ی نقد و بررسی کتاب های اسباب النزول از محمد بهرامی و سید ابراهیم سجادی در مجله پژوهش های قرآنی که به نقد و بررسی کتاب اسباب النزول واحدی و لباب النقول سیوطی و اسباب النزول القرآنی غازی عنایه و اسباب النزول حجتی می پردازد(رک: بهرامی؛ سجادی،1374ش) و برخی روایات اسباب النزول را بر اساس مخالفت با ظاهر و سیاق آیات و برخی را بر پایه ی مخالفت با عقل و یا مخالفت با ضروریات دین نقد می کند و همچنین مقاله جعل و تحریف در روایات اسباب نزول که به معیارهای تشخیص روایات جعلی اسباب النزول و اهداف تحریف گران می پردازد(رک: صدر، سید موسی، پژوهش های قرآنی). اما راهکار جایگزین به جای رجوع اولیه به سبب نزول مطلبی است که در این مقاله بدان پرداخته شده است.
ابتدا اصطلاحات مربوط به این مبحث تعریف می شوند.
ص: 443
معنای اصطلاحی اسباب النزول عبارت از اموری است که یک یا چند آیه و یا سوره ای در پی آن ها و به خاطر آن ها نازل شده است، و این امور در زمان نبوت رسول اکرم(ص) روی داده است. ازجمله حادثه ای که نسبتاً مهم و جالب و یا سخت و خطرناک و یا زشت روی می داد و یا مردم سؤالاتی را با رسول اکرم (ص) در میان می گذاشتند و یا اوضاع و شرایطی برای مسلمین پدید می آمد که باید موضع گیری آن ها در برابر این اوضاع و شرایط مشخص می گردید. درنتیجه به دنبال این امور، آیات و یا احیاناً سوره هایی نازل می شد(رک: حجتی،1374: 20).
برخی از اندیشمندان شأن نزول را با سبب نزول مترادف دانسته و برخی بین این دو تمایز قائل شده اند ازجمله آیه الله جوادی آملی سبب نزول و شأن نزول را مترادف دانسته و می نویسد: «شأن نزول یا سبب نزول حوادثی است که در عصر پیامبر اکرم(ص) در محدوده حجاز و یا خارج از آن رخ داده و همچنین مناسبت ها و عواملی است که زمینه ساز نزول یک یا چند آیه از آیات قرآن کریم بوده است.» ( جوادی آملی، 1385: 235) اما برخی از اندیشمندان بین این دو تمایز قائل شده اند ازجمله آیه الله معرفت میان سبب نزول و شأن نزول تفاوت قائل شده است و شأن نزول را عام تر از سبب نزول دانسته است که تنها به مواردی که در عصر نزول روی داده محدود نمی شود و داستان های امت های پیشین را نیز در برمی گیرد(معرفت، ج1، 1388: 302) ایشان برای شناخت شأن نزول در مسیر فهم معانی قرآن کریمارزش فراوانی قائل اند و ضمن توجه دادن به نزول تدریجی قرآن در مناسبت های مختلف می نویسند: روشن است که آیات نازل شده در هر مناسبتی، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد، پس اگر ابهام یا اشکالی در لفظ یا معنای آیه پدید آید، باید با
ص: 444
شناخت آن حادثه یا پیشامد رفع اشکال کرد. درنتیجه برای دانستن معنی و تفسیر کامل هر آیه، باید به شأن نزول آن رجوع کرد تا کاملاً موضوع روشن شود وگرنه بدون مراجعه به شأن نزول، احیاناً آیه در ابهام باقی می ماند. پس شأن نزول می تواند قرینه ای باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن دلالت آیه ناقص می ماند(معرفت، محمدهادی، 1382: 63). یکی از پژوهشگران معاصر می نویسد
وقایع بسیاری در زمانه ای پیش از اسلام و یا در صدر اسلام رخ داد که آیه هایی از قرآن کریم با فاصله زمانی قابل توجهی از آنها نازل شده است و به این جهت سبب نزول به شمار نمی آیند ولی به اعتبار اینکه آیات کریمه درباره آنها نازل شده است، شأن نزول به شمار می آیند. وی در نظر گرفتن این وقایع و حوادث را به عنوان بخشی از قرائن کلام الهی می داند که تأثیر قابل توجهی در حل مشکلات تفسیری و فهم صحیح مفاد و مقصود آیات دارد(رجبی، 1383: 118).
از آنجا که تدبر در قرآن کریم به دنبال فهم منسجم هدفمند سوره هاست و با رویکردی محور شناسانه و جامع نگرانه به دنبال دریافت هدف سوره ها است، یکی از مولفه های موثر در شناخت هدف سوره، فضای سخن است. در تدبر منظور از فضای سخن، مسئله ی موجود، وضعیت نامطلوب، بحران، مشکل یا نیازی است که منجر به نزول آیات شده است. این وضعیت نامطلوب، از خود سخن فهمیده می شود و به همین دلیل فضای سخن نامیده می شود. دریافت فضای سخن با کمک قرائن موجود در سوره صورت می گیرد. «باید به کمک سوره فهمید که سوره برای درمانِکدام درد یا پاسخ به کدام سوال و یا ارائه راه حل کدام بحران و یا دفع و رفع کدامین شبهه و یا ایجاد یقین نسبت به کدام اعتقاد نازل شده است»(صبوحی، 1397، ج1: 16). گرچه تعاریف دیگری از فضای سخن نیز شده است از جمله یکی از
ص: 445
پژوهشگران معاصرمی نویسد هر سخن، گوینده ای دارد که در پی بیان مقصود خویش است؛ مخاطبی دارد که گوینده با وی سخن می گوید و موضوعی دارد که سخن درباره آن است. شناخت ویژگیهای سه محور یاد شده تأثیر به سزایی در فهم سخنان افراد دارد و به مثابه قرینه سخن باید مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر سه امر یاد شده شناخت لحن سخن و مقام سخن نیز در فهم مقاصد گویندگان و نویسندگان نقش مهمی ایفا می کنند. مجموع ویژگیهای گوینده و مخاطب و موضوع و نیز لحن و مقام سخن را فضای سخن گویند (رک:رجبی، 1383: 130) تعریف فوق با تعریف مدنظر ما متفاوت است لکن از آن استفاده کرده و می گوییم موارد فوق یعنی ویژگیهای گوینده و مخاطب و موضوع و لحن و مقام سخن در دریافت فضای سخن موثر هستند و قرینه هایی برای دریافت فضای سخن می باشند.
فضای نزول اصطلاحی است که آیه الله جوادی آملی در تفسیر شریف تسنیم بکار برده اند. چنانکه ذکر شد ایشان سبب نزول و شأن نزول را مترادف معنا کرده اند و به اعتقاد ایشان آنچه مورد توجه مفسران واقع نشده است، فضای نزول است که آن را چنین تعریف می کنند «فضای نزول مربوط به مجموع یک سوره است. بررسی اوضاع عمومی، اوصاف مردمی، رخدادها و شرایط ویژه ای که در مدت نزول یک سوره در حجاز و خارج آن وجود داشته است. کشف و پرده برداری از این رخدادها و شرایط و تبیین آن در آغاز هریک از سوره ها، ترسیم فضای نزول سوره است و جو نزول مربوط به سراسر قرآن است و مراد از آن بستر مناسب زمانی و مکانی نزول سراسرقرآن است.» (جوادی آملی، 1385ش، ج1: 236) به نظر می رسد با توجه به تعریف فوق، فضای نزول به دنبال مسئله و وضعیت موجودی است که موجب شده است سوره نازل شود و آن را هم از شأن نزول و هم از فضای سخن استنباط می نمایند.
ص: 446
آنچه که از تعاریف ذکر شده می توان فهمید این است که در همه ی موارد اندیشمندان به دنبال پی بردن به مسئله و مشکل و وضعیت موجودی هستند که در پی آنها آیات نازل شده اند و به دنبال فهم و درک بهتر نسبت آیات هستند. برخی در شناخت مسئله موجود، نقش سبب نزول را که منبع آن روایات و تاریخ است پر رنگ دیده و برخی در گام اول به فضای سخن که منبع آن قرائن موجود در کلام است توجه و عنایت بیشتری دارند.
گرچه فضای سخن و سبب نزول هر دو به دنبال مسئله شناسی و وضعیت موجود هستند، اما بین آنها تفاوتهایی وجود دارد که در ذیل مطرح می شود.
1. منبع فضای سخن، ظاهر آیات قرآن کریم است در حالیکه منبع سبب نزول، نقل تاریخی یا روایی است که نیاز به اعتبار سنجی دارد.
2. فضای سخن ناظر به وضعیت نامطلوبی است که سخن برای درمان آن ایراد شده است؛ این وضعیت در زمان نزول بوده و در هر زمان دیگری نیز میتواند باشدبه همین خاطر با ادبیات زمان حال بیان می شود. برخلاف سبب نزول که ناظر به واقعه خاص تاریخی است و با ادبیات گذشته حکایت می شود.
3. فضای سخن اطلاعات کلی درباره شرایط و مسائل به ما می دهد و خصوصیات دیگر حوادث را که در آیات منعکس نشده نمی فهماند اما در سببنزول جزئیات و خصوصیات بیشتری بیان شده و به ابعادی اشاره می شود که در متن قرآن بدان پرداخته نشده است مانند نام افراد، نام اماکن، زمان وقوع و ... با توجه به تفاوتهای مذکور بین سبب نزول و فضای سخن و همچنین با عنایت به رویکردهای
ص: 447
مختلف در قبال فهم قرآن کریم که پس از این به آن خواهیم پرداخت، می توان گفت در مقام فهم ظاهر قرآن کریم دریافت فضای سخن کفایت می کند.
رویکردهای مختلفی در قبال فهم قرآن کریم وجود دارد برخی از عالمان قرآنی فهم قرآن را در منحصر به معصومین ع دانسته و عدم رجوع به روایات در فهم ظاهر قرآن را موجب گمراهی دانسته و به احادیثی چون حدیث ثقلین و احادیث نکوهش تفسیر به رأی و روایت «لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن» استناد می کنند و قائلند بدون مراجعه به روایات امکان فهم قرآن کریم وجود ندارد. ( برای آشنایی با این شبهات و پاسخ به آن ها رک: جوادی آملی،1385، ج1: 73 تا 88) آیه الله جوادی آملی به رویکردهای مختلف در قبال فهم قرآن اشاره می نماید؛ گروهی برای انحصار حجیت در روایت و روی گردانی از قرآن آن را بی زبان و ابکم پنداشتند و جز الغاز و معماهای غیر مفهوم چیزی برای آن قائل نیستند. عده ای زبان قرآن را رمز محض به معارف باطنی دانسته که غیر از اوحدی از مرتاض احدی به آن دسترسی ندارد و برخی صرف دانستن عربی را برای فهم قرآن کافی دانند. ایشان با توجه دادن به رسالت ویژه قرآن نسبت به تفهیم فرهنگ فطرت، هریک از این داوری های افراطی یا تفریطی را نسبت به قرآن کریم صحیح نمی دانند.( رک: جوادی آملی، 1385، ج1: 38) آنچه تعارض بین این رویکردهای مختلف را حل می کند توجه به لایه ها و سطوح فهم قرآن کریم و جدا کردن فهم ظاهر قرآن از فهم باطن آن است.
در مقام فهم قرآن کریم می توان به دو مطلب اصلی اشاره کرد، مقام فهم ظاهری قرآن و مقام فهم باطنی قرآن. برخی از وظایف ما در مقام فهم قرآن کریم به فهم ظاهر قرآن منتهی می شود؛ وظایفی که مستقیما به عهده خود ماست و برخی دیگر از
ص: 448
وظایف، مستقیما متوجه مخاطب قرآن نیست بلکه متوجه افراد تعیین شده ای از جانب خدای متعالی است که نقش آنها پرده برداری از ظاهر قرآن و کشف بیان معنای باطنی است.(صبوحی، 1397: 74). به اعتقاد آیه الله جوادی آملی فهم ظاهر قرآن، عمومی و همگانی است. گرچه فهم مجموع قرآن اعم از ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل در انحصار خاندان رسالت(ع) است؛ اما در خصوص ظواهر الفاظ قرآن کریم چنین تحدیدی نیست و همگان به فهم روشمند آن دعوت شده اند و فهم قرآن در حد ظواهر الفاظ و اتمام حجت در مسائل گوناگون اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و فقهی میسور انسانهاست(رک: جوادی آملی،1385، ج1: 102 )
خداوند در قرآن کریم همگان را به تدبر دعوت نموده است و همین مطلب یکی از ادله ی عمومی بودن فهم قرآن برای همگان است. البته توجه به این نکته ضروری است که کسی که به قواعد ادبیات عرب و سایر علوم پایه موثر در فهم قرآن آگاه نباشد، حق تدبر در قرآن و استنباط از قرآن را دارد بلکه کسی که به ادبیات عرب و سایزر علوم پایه موثر در فهم قران آگاه باشد حق تدبر در مفاهیم آن را دارد و می تواند به حاصل استنباط خود استناد و احتجاج کند( رک: جوادی آملی، 1385، ج1: 39) اگر فهم قرآن را در دو لایه ی فهم ظاهر و فهم باطن در نظر بگیریم، فهم ظاهر قرآن وظیفه همگان است که همگان به آن دعوت شده اند و تدبر و فهم قرآن مقدمه ای برای بهره بردن از تبیین معصوم است چنانکه در حدیث شریف غدیر می فرماید:«ای مردم! در قرآن تدبر کنید و آیات آن را بفهمید و به محکماتش نظر کنید و از متشابه آن پیروی نکنید پس به خدا قسم بازدارنده های آن قرآن را برای شما بیان نمی کند و تفسیر آن را برای شما توضیح نمی دهد جز کسی که من گیرنده و بالا
ص: 449
برنده دست و بازوی او هستم»(1)...در لایه دوم فهم قرآن و در مقام تفسیر قرآن و استفاده از تبیین معصومانه، لازم است که از روایات معتبر بهره برد، سبب نزول های معتبر نیز روایاتی است که با کمک آنها می توان از تبیین معصومانه استفاده کرد و این کار یک مجتهد و متخصص دانش تفسیر است که نقلها و تواریخ مختلف را تتبع کند و در کنار آیات به تشخیص صحت و سقم آنها بپردازد.
فهم ظاهر قرآن، مقدمه ای برای رسیدن به فهم باطن قرآن کریم است. به اعتقاد آیه الله جوادی آملی روایات چه از نظر سندی و چه از نظر متن، تابع قرآن کریم هستند و مفسر تا بحث قرآنی را سامان ندهد و خطوط اصلی معارف آیه را درنیابد و از بحث قرآنی فراغت نیابد، هرگز نمی تواند به سراغ روایات برود؛ زیرا اعتبار روایات، پس از عرضه آنها بر قرآن و کشف عدم مخالفت با قرآن است. البته پس از پیمودن مراحل مزبور نوبت به تقیید، تخصیص و شرح و تفسیر و تطبیق آیه بر مصادیق آن به کمک روایات می رسد(جوادی آملی، 1385، ج1: 162). اکنون ادله ای را بیان خواهیم کرد که با استناد به آنها، فهم ظاهر قرآن بدون مراجعه به سبب نزول را مقدم را بر فهم با توجه به سبب نزول است.
احادیث عرضه احادیثی است که توصیه به عرضه ی روایات به قرآن می نماید.(2) این روایات نشان می دهد فهم قرآن به قرآن، بر فهم قرآن به حدیث مقدم است. حال
ص: 450
اگر فهم قرآن را هم منوط و وابسته به روایات سبب نزول بدانیم دور حاصل می شود. صاحب تفسیر تسنیم، قرآن کریم را در دلالت ظواهر الفاظ مستقل دانسته زیرا وابستگی قرآن به احادیث معصومین علیهم السلام( آنگونه که اخباریان می پندارند) مستلزم دور محال است(جوادی آملی، عبدالله، 1385، ج1: 154)
با توجه به کثرت نسبت دادن روایات جعلی به رسول خدا(ص) لازم است که اعتبار روایات سبب نزول بررسی شود. علامه طباطبایی(ره) تناقضهای بسیاری که در این روایات وجود دارد را دلیل عدم اعتبار بسیاری از روایات اسباب النزول می داند و در بیان اعتبار اینگونه روایات بیان می کنند که همه روایات مسند و صحیح نیست بلکه بسیارى از آنها غیر مسند و ضعیف اند. از سویی از سیاق بسیارى از روایات اسباب النزول پیداست که راوى ارتباط نزول آیه را در باره حادثه و واقعه به عنوان مشافهه و تحمل و حفظ به دست نیاورده است بلکه قصه را حکایت می کند، سپس آیاتى را که از نظر معنى مناسب قصه است به قصه ارتباط می دهد و در نتیجه سبب نزولى که در حدیث ذکر شده، نظرى و اجتهادى است نه سبب نزولى که از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد. ایشان دلیل سخن خود را نیز تناقضهای بسیاری می دانند که در خلال این دسته از روایات به چشم میخورد که هرگز با هم جمعنمی شوند حتی گاهی از یک شخصی در یک آیه معین چندین سبب نزول متناقض روایت شده که یا باید گفت اسباب نزول نظری هستند نه نقلی محض یا اگر شخص مثلا دو روایت متناقض نقل کرده از سبب نزول قبلی خود عدول کرده و یا باید گفت همه روایات یا بعضی از آنها جعل یا دس شده است(طباطبایی، 1353ق:173و 174).
ص: 451
ایشان در تفسیرسوره آل عمران بیان می کند روايات وارده در داستان جنگ احد بسيار زياد است، ولى در آنها از جهات بسيارى اختلاف شديدى وجود دارد كه چه بسا انسان را دچار سوء ظن مى كند و بيشتر اختلاف در رواياتى است كه در باره شأن نزول بسيارى از آيات اين داستان وارد شده كه تقريبا شصت آيه مى شود، اينگونه روايات عجيب به نظر مى رسد و جاى هيچ شكى براى اهل تامل و دقت باقى نمى گذارد، در اينكه حكم كند كه مذاهب و عقائد مختلف در آن روايات دست اندازى كرده، و هر مذهبى روح عقيدتى خود را در روايتى دميده، تا با زبان روايت حرف خود را زده باشد و خلاصه استفاده سياسى كرده باشد و اين خود يكى از اسباب سستى و بى اعتبارى اينگونه روايات است. علاوه بر آن اختلاف مذاهب دينى هم در لحن اين روايات تاثير گذاشته، هر كسى آنها را به طرف مذهب خود سوق داده تا مذهب خويش را با آن توجيه و تاييد كند. علاوه بر اينكه جوهاى سياسى و انگيزه هايى كه در هر زمانى حاكم بوده اثرى جدى در حقايق و معارف داشته و نگذاشته كه حقايق، آن طور كه بوده باقى بماند، بلكه در هاله اى از ابهام و اخفايش كرده است، بنا بر اين كسى كه مى خواهد در مسائل تاريخى غور و دقت كند بايد اين عوامل كه در ضبط و نقل احاديث تاريخى دخالت داشته اند را از نظر دور ندارد كه سخت در فهم حقايق مؤثر است(طباطبایی،1390ق، ج4: 74).
ایشان علاوه بر اختلاف مذاهب دینی و جوهای سیاسی که مانع شده است حقایق و روایات آن طور که بوده باقی بماند، در کتاب قرآن در اسلام، به منع کتابت حدیثاز طرف خلفاء که تا پایان قرن اول هجری ادامه داشته اشاره می کند که راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت برای راویان باز کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه نقل روایت پیش می آمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل حادثه را دگرگون می کرد؛ بنابراین با تحقق چنین احتمالاتی روایات اسباب النزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به طوری که حتی صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودی نمی
ص: 452
بخشد زیرا صحت سند احتمال کذب رجال سند را از میان میبرد یا تضعیف مینماید ولی احتمال دس یا اعمال نظر در جای خود باقی است(طباطبایی، 1353: 175).
چنانکه در احادیث فوق ذکر شد به علت کثرت نسبت دادن روایات کذب به رسول خدا(ص) توصیه به عرضه احادیث به قرآن شده است تا اگر روایتی با متن قرآن کریم ناسازگار بود، کنار گذاشته شود. لذا مفسر ابتدا باید بر ظاهر قرآن آگاهی یابد تا بتواند سازگاری روایات سبب نزول را متن قرآن دریابد. علامه طباطبایی(ره) در این زمینه بیان میکنند که حدیث در اعتبار خود به تأیید قرآن مجید نیازمند است و بر اساس اخبار رسیده از پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع)، باید حدیث را به قرآن عرضه داشت. در نتیجه، سبب نزولى که ذیل آیه اى وارد شده در صورتی که متواتر یا خبر قطعى الصدور نباشد باید به آیه مورد بحث عرضه و تنها در صورتی که مضمون آیه و قرائنى که در اطراف آیه موجود است با آن سازگار بود به سبب نزول نامبرده اعتماد شود. ایشان پس از ذکر این مطلب که اعتماد به اسباب النزول باید پس از توجه به سازگاری متن روایات با قرآن باشد، چنین می گوید: بالاخره روایت را باید با آیه تأیید و تصدیق کرد نه اینکه آیه را تحت حکومت روایت قرار داد. به این ترتیب، اگرچه مقدار زیادى از اسباب نزول سقوط می کند ولى آنچه از آنها باقی می ماند، کسب اعتبار می کند و اساسا مقاصد عالیه قرآن مجید که معارفى جهانى وهمیشگى است در استفاده خود از آیات قرآن، نیازى قابل توجه یا هیچ نیازى به روایات اسباب نزول ندارند(طباطبایی، 1353: 176).
صاحب تفسیرالفرقان نیز در مقدمه ی تفسیر خود، درضمن بیان ویژگیهای تفسیر قرآن به قرآن، از مفسّرانی که در کار تفسیر، اعتمادشان فقط به روایات است، شکوه کرده که این مفسّران به صرف صحیح بودن سند روایت، بدون توجه به متن و
ص: 453
محتوای آن، که آیا با قرآن سازگاری دارد یا خیر، آن را در تفسیر قرآن به کار می گیرند (صادقی تهرانی، 1406ق: 20). نمونه ای از روایات سبب نزول که با متن قرآن سازگاری ندارد، روایات سبب نزولی است که در تفاسیر ذیل آیات ابتدایی سوره تحریم آمده است. ازیک سو ظواهر و سیاق آیات سوره، خبر از توطئه ای بزرگ توسط برخی همسران پیامبر اکرم(ص) علیه رسالت ایشان می دهد؛ از سوی دیگر؛ اخبار اسباب النزول مسئله را در حد یک حسادت زنانه میان همسران پیامبر اکرم(ص) تنزل داده است(رک: برزگر و فقهی زاده، 1396).
نمونه دیگر روایات سبب نزولی است که ذیل آیه 6 سوره مبارکه حجرات ذکر شده است(1) بر اساس روايات متعددِ سبب نزول از طرق شيعه و سنّى، اين آيه درباره وليد بن عقبه نازل شده است. زیرا که پيامبر اکرم(ص) او را براى جمع آورى زكات از قبيله بنى مصطلق اعزام داشت، امّا از آنجا كه ميان او و اين قبيله در دوران جاهليّت، خصومتى شديد بود، هنگامى كه اهل قبيله به استقبال او مى آمدند، گمان كرد كه به قصد كشتن او آمده اند. لذا جلوتر نرفت و نزد پيامبر بازگشت و خبر داد كه مردم از پرداخت زكات خوددارى كرده اند. پيامبر از اين خبر ناراحت شد و تصميم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آيه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقيق داد.( رک: سیوطی، 1404ق، ج6: 88- طبرسی، 1403ق، ج9: 198)صاحب تفسیر الفرقان می گوید نمی شود این روایت را بپذیریم بدین معنا که رسول خدا(ص) بر قول یک فاسق اعتماد کرده باشد و گروهی را برای قتال با آنان بفرستد، این در حالی است که خطاب آیه به رسول اکرم(ص) نیست و خطاب يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمده است(رک: صادقی تهرانی، 1406ق، ج27: 231).
ص: 454
در صورتی که برای فهم آیه، ابتدا این سبب نزول را پذیرفته، سپس به قرآن کریم رجوع کنیم، به نظر خواهد رسید که خداوند در این آیه ی شریفه، خود رسول خدا(ص) را به خاطر عدم تبین در مورد خبر فاسق مورد شماتت قرار داده است درحالیکه خطاب این آیه، مومنان هستند نه رسول خدا(ص). توجه به معنای تبیین در این آیه نیز راهگشاست «تبیین از باب تفعل است و مهمترین معنی این باب، مطاوعه باب تفعیل است مطاوعه یعنی اثرپذیری. تبیّن، پذیرش تبیین است و مقصود آیه از امر فَتَبَيَّنُوا این است که تبیین خبر فاسق را جویا شوید یعنی به دنبال این باشید که خبر او و ابعادش را برای شما روشن کنند و صحت و سقم حکم آن را بیان کنند. ممکن است خبر دروغ باشد و یا حتی ممکن است راست باشد اما حکمی که بر اساس آن صادر شده به درستی نباشد و حتی اگر حکم درستی هم باشد شأن آن فاسق نیست که این حکم را صادر کند و مومنان را به حرکت نظامی علیه قومی وادار سازد. سوال مهمی پیش می آید که چگونه باید در پی تبیین بود آیا قرار است از منبع خاصی به دنبال تبیین خبر رفت؟ آیه ی بعدی پاسخ این سوال را روشن می کند که تبیین خبر فاسق مورد اشاره آیه ی قبل بر عهده رسول خداست و مومنان باید به حضور ایشان در بین خود توجه کرده و از آن حضرت بخواهند تا ابعاد خبر را برای ایشان بیان کند(صبوحی، 1398، ج1: 166)(الحجرات،7).
پس خطاب آیه 6 به مومنان است نه رسول خدا(ص) و با توجه به بافت سخن و آیات قبل، می توان فاسق را شناخت، این شناخت با نگاه منسجم به سوره، امکان بهتر فرمولگیری و استفاده فرازمانی و فرامکانی را به ما می دهد. نویسنده کتاب تدبردر قرآن کریم، فسق و فاسق را با توجه به سیاق و تقوای خواسته شده در این سوره معنا می کند و می نویسد: منظور از فاسق در این آیه شریفه چه کسی است؟ مفهوم این کلمه مشخص است فاسق به کسی گفته می شود که از راه بندگی خدا خارج شده است و تقوای عبودیت را رعایت نمی کند. برای درک دقیق تر مفهوم و تشخیص
ص: 455
بهتر مصداق یا مصادیق مورد نظر این آیه از کلمه فاسق باید به آیات سیاق قبل سری زد. این خاصیت نگاه تدبری است که متدبر را بر آن می دارد تا برای فهم دقیق تر واژگان یا عبارات و آیات از مطالعه قبل و بعد از آن غفلت نکند. در سیاق پیش، سخن از تقوا به میان آمد و منظور از آن تقوای پیش نیفتادن از خدا و رسول و در همان آیات پایین آوردن صدا پیشگاه نبی اکرم(ص) را راه دست یابی به تقوای مذکور دانست. متقیان در آیات قبل کسانی معرفی شده اند که در مقام حکم و حکومت از رهبر الهی خود یعنی رسول حق سبقت نمی گیرند و خود را بر او مقدم نمی کند اینک بهتر می توان فهمید که فاسق سیاق حاضر چه کسی است؟ کسی است که تقوای سیاق قبل را رعایت نمی کند و خود را در مقام حکم و حکومت بر خدا و رسول او مقدم می شمارد.
او اینک برای مومنان خبری آورده است و بر اساس آن خبر حکم صادر کرده و در مقام اجرای حکم خویش که شأنی حاکمیتی است، مومنان را علیه قومی دیگر شورانده است. فسق او به این است که خود را در جایگاه رهبری موازی جامعه مومنان قرار داده است و بدون لحاظ ضرورت پیروی از رسول خدا و ایستادن پشت سر آن حضرت، در مسئله ی حاکمیتی اظهار نظر کرده و در صدد اجرای حکم مورد نظر خویش به دست مومنان است خدای حکیم خطاب به مومنان می فرماید اگر فاسقی برایشان خبری آورد تبیین کنید تا مبادا قومی دیگر از روی جهالت درگیر شوید و آنگاه بر آنچه انجام داده اید پشیمان گردید(صبوحی، 1398، ج1: 165 و 166).
مطلب دیگر این است که رجوع اولیه به روایات سبب نزول موجب می شود مطالب منسجم و هماهنگ در سوره های قرآن کریم به صورت پراکنده و غیر منسجم
ص: 456
دیده شود. علامه طباطبایی (ره) ذیل بحث روایی آیات 172 تا 175 سوره آل عمران پس از ذکر روایات مختلف بیان می کنند که آنچه در روایات اسباب نزول آمده است، اگر نگوییم همه، حداقل بیشتر آنها نظر شخصى راویان است، حوادث تاریخى را نقل مى کنند، آن گاه یکى از آیات قرآن را که به این معنا که راویان آن احادیث غالبا در باره با آن حادثه مناسبتى دارد ضمیمه نقل خود مى سازند و مردم خیال مى کنند که آیه نامبرده اصلا درباره همان حادثه نازل شده، و چه بسا همین عمل باعث شده که یک آیه قطعه قطعه شود و یا چند آیه که در یک سیاق قرار دارند، تکه تکه شوند، و هر تکه اش را داراى تنزیلى مستقل بپندارند و در باره چند آیه اى که پشت سر هم نازل شده است، بگویند: فلان آیه اش در باره فلان حادثه و آیه دومش در باره آن حادثه دیگر، و سومش در باره آن حادثه دیگر نازل شده است. در نتیجه نظم چنین آیاتى به هم خورده، سیاقش به کلى از بین میرود، و این خود یکى از اسباب سستى و بى اعتبارى اینگونه روایات است.(طباطبایی، 1390ق، ج4: 74) از نظر صاحبان المنار نیز گاهی مفسر در فهم آیه ناتوان است و همین عامل، باعث شده به روایت سبب نزول پناه ببرد. در حالی
که اگر مفسر دقت بیشتری در خود آیه، سیاق آیات نزدیک به هم و آیات متحدالموضوع می کرد، به مقصود آیه پی می برد و دیگر نیازی به نقل روایت سبب نزول نبود. رشید رضا پس از بیان تفسیر آیه 143 سوره بقره با توجه به ظاهر و سیاق می گوید کار
راویان اسباب نزول، مایه شگفتی است؛ آنان مجموعه ای به هم پیوسته از آیات کلام الهی را گسسته و قرآن را قطعه قطعه و آیه ها را جدا کرده اند و برای هر جمله، سبب نزول جداگانه قائل شده اند. آیا لغت ودین به ما اجازه می دهد که قرآن را قطعه قطعه کنیم، آن هم به سبب روایاتی که وارد شده است؟! (رشید رضا، 1414ق، ج2: 11)
ص: 457
در مواردی اسباب النزول ذکر شده از نوع تطبیق است. علامه طباطبایی در سوره مبارکه همزه راجع به روایات اسباب النزولی که تفسیر روح المعانی در ذیل آیه «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» آورده است چنین می گوید به نظر ما بعيد نيست كه راويان احاديث نامبرده، هر يك به سليقه خود سوره را بر يكى از نامبردگان تطبيق كرده اند و از اينگونه تطبيق ها در روايات شأن نزول بسيار است(طباطبایی، 1390، ج20: 360).گاه مراجعه اولیه به سبب نزول موجب می شود معنای عام آیه محدود شود. زیرا که برخی از سبب نزولهای ذکر شده از نوع روایات تطبیقی است. این بدان معنا نیست که این روایات باید کنار گذاشته شود بلکه پس از فهم ظاهر قرآن می تواند برای مفسر راهگشا باشد زیرا که مرجع قرآن کریم است. آیه الله جوادی آملی در مورد اینکه روایات تطبیقی نمی تواند شمول و گستره معنای آیه را محدود کند چنین بیان می کنند همانگونه که روایات تطبیقی شمول و گستره معنای آیه را محدود نمی کند، روایات شأن نزول نیز بیانگر مورد و مصداقی برای مفهوم کلی آیه است و هیچگاه مورد یک عام یا مطلق، مخصِّص یا مقید آن نیست و اینگونه روایات گرچه مایه کاهش عموم یا اطلاق نیست، لیکن راهگشای خوبی برای مفسر است تا آیه را به گونه ای تفسیر کند که با مورد خود هماهنگ و سازگار باشد. ایشان بیان می کنند که این روایتها اگر در صدد تطبیق و جری مصداقی باشند، تعارضی در میان نیست و جمع همه ی آنها ممکن است و چنانچه صبغه ی تفسیر مفهومی داشته و متعارض یکدیگر باشند، مرجع قرآن کریم است و به روایت موافق آن عمل میشود(جوادی آملی، 1385، ج19: 218).
ص: 458
روایات سبب نزول با امکان وجود روایات جعلی و ضعف و نااستواری نمی تواند شرط فهم قرآن باشد. فهم ظاهر قرآن را نمی توان به روایات سبب نزول با وجود اضطراب و نقلهای فراوان متکی ساخت. برای دریافت شرایط نزول و برای رسیدن به فهم منسجم هدفمند سوره نیازمند درک فضای سخن از خود سوره هستیم. با کمک فضای سخن می توان دریافت که هر سوره ناظر به کدام مسئله یا مشکل فردی یا اجتماعی است و سپس اقدامات هدایتی سوره را برای رسیدن به وضعیت مطلوب دریافت. در حالیکه در مقام فهم ظاهر قرآن با نگاه اولیه به سبب نزول، انسجام و هدفمندی سوره ها دیده نمی شود. سبب نزول از جنس مسئله شناسی است و مفسر با استفاده از روایات سبب نزول به دنبال مشکل و مسئله و بحرانی است که آیات برای ان نازل شده است. راه پیشنهادی تدبر، دریافت مسئله و مشکل و فضای موجود با استفاده از قرائن موجود در کلام خدای متعال است. به عبارتی سبب نزول و فضای سخن هردو از جنس مسئله شناسی است و هر دو به دنبال پی بردن به مسئله و مشکل و وضعیت موجودی هستند که در پی آنها آیات نازل شده اند لکن یکی با استفاده از قرائن بیرونی و دیگری با استفاده از قرائن موجود در کلام این امر را به عهده می گیرد.
آنچه که در تدبر از آن به فضای سخن تعبیر می شود، مشکل، بحران، نیاز، مسئله یا وضعیت موجود است که با استفاده از قرائن موجود در کلام استنباط می شود. از نظر استاد الهی زاده یکی از ابزاری که متدبر را در رسیدن به جهت متن و هدف سوره کمک می کند، فضای سخن سوره است. از فضای سخن، نکته یا نکات کانونی متن به دست می آید و از راه نکات کانونی به روند هدایتی متن و سرانجام از پیگیری روند هدایتی متن، جهت هدایتی متن دست یافتنی است. ایشان به این مطلب نیز
ص: 459
اشاره می کند که فضای سخن، دلالت التزامی بیّن دارد که از متن گرفته می شود.(الهی زاده، 1396: 82).
از تطبیق جمله های خبری با واقع، که از آن به صدق کلام الهی یاد می شود و نیز تطبیق جمله های انشایی، که اوامر و نواهی است، با نیازها که از آن به حکمت الهی یاد می شود، فضای سخن فهمیده می شود.(الهی زاده: 83) این مقوله بحث جداگانه ای دارد که لازم است در فرصت مناسبی به آن پرداخته شود.
· رویکردهای مختلفی در قبال فهم قرآن کریم وجود دارد برخی از مفسران، فهم قرآن را منحصر به معصومین (ع) دانسته و قائلند بدون آگاهی از روایات سبب نزول نمی توان به فهم قرآن کریم دست یافت.
· هدف مفسران از پرداختن به سبب نزول پی بردن به مسئله و مشکلی است که موجب نزول آیات شده است تا وضعیت موجود در زمان نزول آیات را دریافت کنند. در نگاه تدبری وضعیت موجود با قرائن موجود در سخن فهمیده می شود که به آن فضای سخن گویند. تدبر در قرآن کریم به دنبال فهم ظاهر آیات است، فهمی که به دریافت انسجام و هدف سوره منجر شود و فضای سخن برای دریافت هدف سوره کمک می کند.
· ضروری است به لایه ها و سطوح فهم قرآن کریم و جدا کردن فهم ظاهر قرآن از فهم باطن آن توجه شود. فهم ظاهر قرآن برای همگان میسر است. در لایه ی فهم ظاهر قرآن کریم، پس از درک معانی آیات و اتصال و پیوندهای متنی بین آیات و توجه به سیاق آیات می توان فضای سخن یا مسئله و مشکل را فارغ از جزئیات دریافت.
ص: 460
· ادله ای چون احادیث عرضه به قرآن کریم، اعتبار روایات سبب نزول، وجود روایات از نوع تطبیق، لزوم توجه به سازگاری متن روایات با متن قرآن کریم و لزوم توجه به انسجام سخن در سوره ها نشان می دهد فهم ظاهر قرآن کریم را نمی توان متوقف بر روایات اسباب النزول کرد.
· تدبر و فهم ظاهر قرآن می تواند مقدمه ای برای بهره بردن از روایات معتبر و تبیین معصوم باشد.
قرآن کریم
1. برزگر، محمد؛ فقهی زاده، عبدالهادی(1396)، جعل و تحریف در اخبار سبب نزول سوره تحریم، حدیث پژوهی.
2. بغوی، ابومحمد(1413ق)، معالم التنزیل، بیروت: المرکز الثقافی العربی، دارالمعرفه.
3. بهرامی، محمد؛ سجادی، سید ابراهیم(1374)، نقد و بررسی کتابهای اسباب النزول، پژوهش های قرآنی.
4. پیروزفر، سهیلا(1375)، اسباب النزول و نقش آن در تفسیر قرآن، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
5. جوادی آملی، عبدالله(1385)، تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء.
6. حجتی، محمدباقر(1374)، اسباب النزول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،.
7. رجبی، محمود(1383)، روش تفسیر قرآن، قم: موسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه.
8. رشید رضا(1414ق)، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، لبنان، بیروت: دار الالمعرفه.
ص: 461
9. سیوطی، عبدالرحمن(1404ق)، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم: كتابخانه عمومى حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى( ره).
10. صادقی تهرانی، محمد(1406ق)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، فرهنگ اسلامی.
11. صبوحی طسوجی، علی(1397)، آشنایی با دانش تدبر در قرآن کریم، ناشر: مؤلف.
12. ، تدبر در قرآن کریم، قم: طلیعه سبز.
13. صدر، سید موسی(1374)، جعل و تحریف در روایات اسباب نزول، پژوهشهای قرآنی، ش 1.
14. طباطبایی، محمد حسین(1390ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
15. ، قرآن در اسلام، قم: دارالکتب الاسلامیه،چاپ دوم.
16. طبرسی، احمدبن علی(1403ق)، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی.
17. طبرسی، فضل بن حسن(1372)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
18. فخررازی، محمد بن عمر(1420ق)، التفسیر الکبیر، لبنان: دار إحياء التراث العربي.
19. کلینی، محمدبن یعقوب(1429ق)، کافی، قم: دارالحدیث.
20. معرفت، محمد هادی(1382)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات سمت.
21. ، مقدمه ای بر علوم قرآن، تهران، انتشارات تمهید.
ص: 462
22. واحدی، علی ابن احمد(1411ق)، اسباب نزول قرآن، لبنان: دار الكتب العلميه، منشورات محمد علي بيضون.
23. الهی زاده، محمد حسین(1396)، روش تدبر در قرآن، مشهد: موسسه فرهنگی تدبر در قرآن و سیره.
ص: 463
ص: 464
قرآن پژوهان مسلمان از دیرباز وجوه متعدّد «اعجاز» قرآن را مورد کنکاش قرار داده و در میان جنبه های گوناگون قرآن، از ویژگی «اعجاز علمی» قرآن نیز یادکرده اند. امروزه، با توجه به رشد علمی روزافزون بشر، این جنبه از اعجاز قرآن، بیش ازپیش موردتوجه قرآن پژوهان قرارگرفته است. یکی از چالش های مهم، راستی آزمایی ادعای اعجاز علمی قرآن است و در این مسیر، سازوکارهای متفاوت و گاه التقاطی به کار گرفته می شود. ازاین رو، برخی این نوع ارتباط یابی ها را نوعی تحمیل نظریه های علمی بر قرآن شمرده و آن را معتبر نمی شمارند. به نظر می رسد ایده «فرضیه پردازی علمی» برمدار قرآن و آنگاه، پیگیری آن در علوم مختلف بشری و ارزیابی آن با متدهای علمی، می تواند این شائبه ها را برطرف سازد. در این مقاله بر آنیم تا جایگاه «تدبّر در قرآن»
ص: 465
را در فرضیه سازی علمی قرآن بکاویم و برای گریز از گفتگوهای انتزاعی و دور از دسترس، با تدبّر در دو آیه مشابه قرآن و واکاوی شباهت ها و تفاوت های ساختاری میان آیه 66 نحل و 21 مؤمنون، نمونه ای از فرضیه سازی علمی قرآن را در برابر دیدگان خوانندگان قرار می دهیم تا تصویر بهتری در این زمینه شکل گرفته و زمینه نقد و بررسی های بیشتر فراهم آید. بخشی از این دو آیه کاملاً مشابه هم هستند (وَ إِنَّ لَکمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکمْ مِمَّا فی ...ِ)، ولی در یکی واژه «بطونِ» آمده است و در دیگری واژه «بطون ها»، درحالی که ضمیر در هر دو آیه به واژه «الانعام» بازمی گردد. ادیبان و مفسران برای تبیین این اختلاف تعبیر، بیان های گونه گون دارند؛ اما با تدبّر در این دو آیه ممکن است فرضیه ای علمی را مطرح ساخته و زمینه مطالعات تجربی را فراهم آوریم و آن اینکه در آیه اول، تنها از نعمت شیر سخن گفته شده است، آن هم شیری خالص و گوارا، اما در آیه دوم تنها سخن از نعمت شیر نیست، بلکه از دیگر نعمت ها و فواید فراوانِ این حیوانات نیز یادشده (منافعٌ کَثیره) و به طور خاصّ بر نعمت خوراکی بودنشان تأکید شده است. ممکن است از ناسازگاری ضمیرها و آنگاه اختلاف ادامه دو آیه، این احتمال در ذهنِ ما شکل بگیرد که ضمیر در آیه اول به همه انعام برنمی گردد، بلکه تنها به دسته ای از آن ها اشاره دارد؛ زیرا همه انعام، شیری که وصف خالص و گوارا را داشته باشند، ندارند، حال، یا واقعاً ندارند، یا به دلایلی که خداوند حکیم می داند ادعا کرده است که تنها بخشی از آن ها واقعاً خالص و گوارا است. اکنون، پژوهشگر می تواند از این اشارت قرآن بهره برده و دست به کار شده و با آزمایش های گوناگون، به بررسی این فرضیه علمی بپردازد.
ص: 466
واژگان کلیدی: تدبّر در قرآن؛ اعجاز علمی؛ رویکرد تدبّر علمی قرآن؛ فرضیه سازی قرآنی، استنطاق؛ تفسیر به رأی
یکی از مهم ترین مسائل علوم قرآنی که پس از قرن ها گفتگو، همچنان مسئله ای زنده و چالشی شمرده می شود، بحث از اعجاز قرآن است. ازآنجاکه این بحث، با مسائل متعددی چون وحی شناسی، اثبات نبوّت پیامبر اکرم (ص)، تحدّی و نیز اثبات وجود خداوند ارتباط دارد؛ ازاین رو، در دانش های متعدّدی چون کلام، تفسیر، علوم قرآن، فلسفه، عرفان و فلسفه دین و حتی اصول فقه (طباطبایی، 1360: 10) مطرح گردیده است و با رویکردهای متعدد عقلی، نقلی و تاریخی مورد تبیین و بررسی قرارگرفته است و همه این نکات، بر اهمیت و پیچیدگی بحث از اعجاز می افزاید. یکی از وجوهِ اعجاز قرآن، وجه اعجاز علمی قرآن است. به فرموده خداوند، قرآن «بَیانٌ لِلناس» (آل عمران، 138؛ یوسف، 111؛ نحل، 89) است و امام صادق (در توصیف آن می فرماید: «بی تردید خداوند متعال هر چیزی را که امّت نیاز دارد، رها نساخته، در کتاب خود فرو فرستاده است.» (کلینی، 1417، 1: 59)
دانشمندان اسلامی در تبیین این گستردگی و جامعیّت قرآن، هم داستان نیستند و سه دیدگاه حداکثری، حداقلی و اعتدالی را پیموده اند(رک: قنادی، 1391: 97-100) به هرروی، روشن است که قطعاً چنین شمولی در ظاهر الفاظ قرآن وجود ندارد؛ اما راسخان در علم توانایی دارند که به کمک اشارات، لطایف، حقایق و ارتباطی که از الفاظ قرآن به دست می آید، ریشه تمام علوم را بیان کنند. دیگر مسلمانان نیز با تأمّل و تدبّر درآیات الهی و به ویژه با کسب طهارت و خلوص می توانند در این مسیر گام برداشته و نظریه های علمی قرآنی را استخراج سازند. امروزه، با توجه به رشد علمیروزافزون بشر، این جنبه از اعجاز قرآن، بیش ازپیش موردتوجه قرآن پژوهان قرارگرفته
ص: 467
است. افزایش چشمگیر تک نگاره ها و نشریات علمی تخصصی پیرامون اعجاز علمی قرآن، شکل گیری مطالعات میان رشته ای قرآن و علم، پیدایش مؤسسات و پژوهشگاه های تخصصی در این زمینه، همگی نشان از این اهتمام دارد. یکی از چالش های مهم در بررسی موارد اعجاز علمی قرآن، راستی آزمایی ادعای اعجاز علمی است و در این مسیر، سازوکارهای متفاوت و گاه التقاطی به کار گرفته می شود. ازاین رو، برخی این نوع ارتباط یابی ها و تلاش برای برجسته نمودن موارد اعجاز علمی قرآن را، نوعی تحمیل نظریه های علمی بر قرآن شمرده و آن را معتبر نمی شمارند.
به نظر می رسد ایده «فرضیه پردازی علمی» برمدار قرآن و آنگاه، پیگیری آن در علوم مختلف بشری و ارزیابی آن با متدهای علمی، می تواند این شائبه ها را برطرف سازد. در این مقاله بر آنیم تا جایگاه «تدبّر در قرآن» را در فرضیه سازی علمی قرآن بکاویم و برای گریز از گفتگوهای انتزاعی و دور از دسترس، با تدبّر در دو آیه مشابه قرآن (66 نحل و 21 مؤمنون) و واکاوی شباهت ها و تفاوت های ساختاری میان آن دو، نمونه ای از فرضیه سازی علمی قرآن را در برابر دیدگان خوانندگان قرار می دهیم تا تصویر بهتری در این زمینه شکل گرفته و زمینه نقد و بررسی های بیشتر فراهم آید.
واژه «تدبیر»، از ریشه «دبر» به معنای پشت و پشت سر (زبیدی، 1414 ق، ج6: 520؛ ابن فارس، 1387: 458)، پایان و زاویه است. این واژه در باب «تفعّل»، به معنای مطاوعه به کاررفته است (مصطفوی، 1417ق، ج 3: 173)؛ ازاین رو، کشفمعنای «تدبیر» (باب تفعیل) مهم است. برای تدبیر معانی متعددی نقل شده است؛ ازجمله: ژرف نگری و عاقبت اندیشی: «التدبیرٌ: النظر فی عاقبه الامور» (زبیدی، 1414
ص: 468
ق، ج 11، ماده دبر)؛ تنظیم امور در رساندن آن ها به عاقبت نیکو و مطلوب (مصطفوی، 1417 ق، ج8: 186) و پشت سر هم چیدن حکیمانه (طباطبایی، 1417، ج 11: 289) ازآنجاکه «تدبُّر»، مطاوعه «تدبیر» است؛ پس «تدبّر» به معنای «حصول تدبیر» خواهد بود؛ یعنی: «توجه به عاقبت موضوعی» (مصطفوی، 1417 ق، ج3: 173)؛ «دریافت چینش حکیمانه» (صبوحی طسوجی، 1389: 22). مفسران درباره معنای اصطلاحی تدبّر، فراوان و متنوع سخن گفته اند؛ در میان مفسّران امامیه چهار دیدگاه مطرح است:
1. اندیشه درآیات قرآن برای فهم معانی و مقاصد (طوسی، بی تا، ج 3: 270؛ ابوالفتوح رازی، 1408، ج6: 33)؛
2. اندیشه در معانی و مقاصد آیات برای تذکر (طبرسی، 1385، ج 3: 125؛ ملافتح الله کاشانی، 1336، ج 8: 50؛ خویی، بی تا: 30)؛
3. اندیشه در معانی آیات قرآن برای فهم انسجام در قرآن (طباطبایی، 1417، ج 19: 624)؛
4. اندیشه در معانی آیات قرآن برای فهم انسجام در قرآن (شبّر، 1412: 334).
برخی پژوهشگران پس از بررسی این چهار دیدگاه چنین می نگارد: از میان این چهار دیدگاه، استناد دیدگاه چهارم به قرآن نادرست بوده و سه دیدگاه پیشین هرچند مستند به قرآن است، ولی هیچ کدام بیان کاملی از تدبر مطلوب قرآن نیست. (راد، 1395: 30) وی در ادامه در بیان دیدگاه مطلوب، می نویسد: «متعلق تدبر در معانی آیات است و منظور از آن، رسیدن به تذکر؛ حال یک بار این تذکر مطلق در نظر گرفته شده است که مضمون آیه 29 سوره صاد به آن اشاره دارد و یک بار تذکر خاصموردنظر است که آیه 82 سوره نسا به آن توجه می دهد. طبق مضمون آیه اول تدبّر، اندیشه درآیات قرآن برای تذکر است و طبق مضمون آیه دوم تدبّر، اندیشه درآیات
ص: 469
برای فهم انسجام و هماهنگی آیات در قرآن است. تدبّر به هردو مفهومی که ارائه شد می تواند در لایه آیات و یا سوره های قرآن صورت گیرد»(راد، 1395: 34-35).
واژه «عَجز» در لغت به معنای درماندگی، ناتوانی و پایان هر چیز است. (ابن فارس، 1404، ج2: 221) «اِعجاز»، مصدر باب افعال و به معنای ناتوان ساختن یا ناتوان یافتن دیگری است. (راغب، 1412: 547) در بحث ما، معنای دوم مراد است. اسم فاعل این باب، واژه «مُعجِز» است که بارها در خود قرآن به کاررفته است، ازجمله «و اگر روی برتابید، پس بدانید که شما عاجز کننده خدا نیستید.» (توبه، 3) البته قرآن خود را با وصف معجزه توصیف نکرده است؛ حتی برخی قرآن پژوهان بر این باورند که بحثی با عنوان اعجاز در زمان ائمه نیز مطرح نبوده است و ظهور این اصطلاح، به قرن پنجم هجری برمی گردد (کریمی نیا: 1391)، در مقابل، برخی یا تمسّک به برخی روایات (ر.ک: صدوق، 1378،ج 2: 130)، بر این باورند که این واژه، اگرچه در قرآن نیامده است، اما در زمان خود امامان نیز به کار گرفته شده است(واعظی: 1396). متکلمان نسبت به تعریف و شرایط معجزه به تفصیل سخن گفته اند (رک: مفید، 1413: 48؛ سید مرتضی، 1405، ج 2: 283؛ ابن میثم بحرانی، 1406، ص 127؛ رازی، المحصَّل: 489؛ جرجانی، 1325: 339) که در این مقاله مجال پرداختن به آن ها نیست. مشهورترین تعریف آن است که معجزه، امری است برخلاف جریان عادی نظام هستی که با دعوت به مبارزه همراه باشد، اما کسی نتواند با آن رویارویی کند و خداوند آن را بر دست پیامبرانش جاری می سازد تا نشانه درستی رسالتش باشد(معرفت، 1428، ج 4: 17) بر اساس این تعریف، اگر این گونهکارها از دیگر اولیای الهی سر بزند، معجزه نامیده نمی شود، بلکه از آن ها با اصطلاح «کرامت» یاد می شود. (حلی، 1413: 352)
ص: 470
به هرحال، قرآن خود را آیت روشن و معجزه بیّن معرّفی کرده است:«و گفتند: «چرا نشانه های (اعجاز آمیز) از سوی پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده؟! «بگو: نشانه های (اعجاز آمیز) تنها نزد خداست؛ و من فقط هشدارگری روشنگرم. * و آیا برای آنان کافی نبوده که ما کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم، درحالی که بر آنان خوانده می شود؟! قطعاً در این، رحمت و یادمانی است برای گروهی که ایمان می آورند».(1) این آیه، به صراحت دلالت دارد که قرآن مجید از جهت معجزه بودن، کافی و بلکه در حدّ اعلای درجه اعجاز است؛ زیرا خداوند آن را بی نیاز کننده از تمام معجزات شمرده است. (سعیدی روشن، 1391، ج 2: 8)
در قرآن مطالب و اسراری نسبت به قوانین هستی در زمینه کیهان شناسی، زیست شناسی، زمین شناسی و علوم پزشکی وجود دارد که قبل از اسلام کسی از آن ها آگاه نبوده و مدّت ها بعد کشف شده است. اشاره قرآن به نیروی جاذبه (رعد، 2؛ لقمان، 10)؛ مراحل خلقت انسان (حج، 5؛ مؤمنون، 12)؛ لقاح ابرها و گیاهان (حجر، 22) و زوجیت عام موجودات (ذاریات، 49؛ رعد، 3) ازجمله این موارد است که از آن ها به «اعجاز علمی قرآن» یاد می شود.
نظریه پردازی علمی قرآن، از گونه های تفسیر علمی قرآن است که در آن پژوهشگر نظریه های علمی قرآن را دنبال می کند. نظریه، مجموعه ای از گزاره های فرضیه ای است که درباره ویژگی های یک پدیده، علل، عوامل، و دلایل پدیدآورنده آن، یا رابطه آن با دیگر پدیده ها اظهارات و پیشنهادهایی ارائه می دهد. (مسترحمی و
ص: 471
جواد فلکی، 1396) نظریه پردازی علمی قرآن در دو حوزه کلی علوم طبیعی و علوم انسانی قابل تقسیم است.
فرضیه را در علوم تجربی، یک توضیح پیشنهادی برای یک پدیده یا رخداد می شمارند و گاه در تعریف آن گفته اند: «فرضیه یک حدس منطقی و آزمایش پذیر (آزمودن فرضیه با دیگر دانسته ها) مبتنی بر پدیده هایی است که در جهانِ طبیعت مشاهده می کنید.» فرضیه سازی، مرحله ای عینی از مطالعه و انتخاب چارچوب نظری است که پایه تحقیقات بعدی را تشکیل می دهد. در بررسی اعجاز علمی قرآن، فرضیه سازی می تواند گام های آغازین حرکت ما باشد.
نظریه های علمی به دو گونه با اعجاز قرآن ارتباط می یابد:
1. نظریه های علمی که به صورت قطعی در دانش های تجربی و انسانی ثابت می شود و آنگاه که به قرآن مراجعه می کنیم مستندات یا اشارات متناسب با آن یافت می شود و درنتیجه بر اعجاز قرآن دلالت خواهد داشت. مسئله زوجیت عمومی جانداران از نمونه های روشن دسته است. «موریس بوکای» در کتاب مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم می گوید: «چگونه می توان از تطبیق قرآن با جدیدترینفرآورده های علمی بشر، در شگفتی فرونرفت و آن را اعجاز به حساب نیاورد!؟» (قنادی، 1391: 116)
2. در قرآن کریم حدود 1322 آیه وجود دارد که به مطالب علمی اشاره دارد. در این میان، برخی از آیات علمی قرآن مطالبی را بیان می کند که علم هنوز بدان ها دسترسی پیدا نکرده و هرچند ازنظر علوم تجربی به اثبات نرسیده است، اما دلیلی نیز برای نفی آن مطلب قرآنی نداریم و ازآنجاکه وحی نوعی دانش قطعی و از سرچشمه
ص: 472
الهی است، در صحیح بودن آن شکی نیست؛ هرچند برای اثبات آن ها فعلاً شواهد تجربی در دست نداریم و ممکن است مثل برخی موارد دیگر از پیشگویی های علمی قرآن در آینده اثبات شود. این موارد را می توان به عنوان نظریه های علمی قرآنی مطرح نمود، و همچون دیگر تئوری های علمی به دنبال شواهد تجربی آن ها بود. البته برای دستیابی به این نظریه ها شیوه های متعددی بیان شده (رک: صاعد رازی: 1396) و نسبت به هر یک از شیوه ها و ازجمله شیوه استنباط ضوابط دقیقی وجود دارد (ر.ک: مسترحمی و جواد فلکی: 1396) که توجه به آن ها برای جلوگیری از افتادنِ در دامِ «تفسیر به رأی» ضروری است.
به نظر می رسد در چنین مواردی به جای به کارگیری عنوان نظریه، از عنوان فرضیه سازی بهره بگیریم بهتر خواهد بود؛ چراکه اگرچه حقایق قرآن، متصل به عالم غیب و به دوراز هرگونه خطا و اشتباه است، اما ازآنجاکه عنصر فهم و تأمّل آدمی در آن دخیل است، امکان اشتباه در آن وجود دارد و نباید یافته های ذهنی خویش را به عنوان نظریات علمی قرآن مطرح نماییم تا در موارد مشاهده نتایج متفاوت و احیاناً متناقض، هیچ نقصی برگرد دامن قدسی قرآن ننشیند. به عنوان نمونه «نظریه گسترش آسمان ها» از برخی آیات قرآن هم چون آیه 47 سوره ذاریات قابل استفاده است، کهمی فرماید: «و ما آسمان را با دست (قدرت) بنا کردیم و همواره آن را گسترش می دهیم»(1). در مباحث علمی فیزیک کیهانی دو دیدگاه در مورد آسمان ها وجود دارد: یکی دیدگاه انبساط جهان و دیگری دیدگاه انقباض جهان و برای هرکدام شواهدی مطرح گردیده، ولی اثبات نشده است. از آیه فوق، دیدگاه انبساط جهان قابل برداشت است (رضایی اصفهانی، 1385: 142-149) و می تواند به عنوان یک نظریه علمی
ص: 473
قرآنی مبنای تحقیقات کیهان شناسی قرار گیرد. این گونه تأملات، آنگاه که با بررسی نمونه های بیرونی و یافتن قرائن متعدد ثابت شود، گواه اعجاز قرآن و صدق پیامبر(خواهد بود و این گونه عقل، در این زمانه حجّت خواهد بود.
دانستیم در تدبّر در قرآن، به دنبال فهم انسجام قرآن و دریافت چینش حکیمانه الهی هستیم. ازاین رو، گاه اختلاف تعابیر درآیات قرآن می تواند ما را به تدبّر و تأمّل وادارد و زمینه ساز فرضیه سازی علمی قرآن شود. به عنوان نمونه در دو آیه قرآن تأمّل می کنیم:«و بی تردید برای شما در دام ها عبرتی است، [عبرت در اینکه] از درون شکم آنان از میان علف های هضم شده و خون، شیری خالص و گوارا به شما می نوشانیم که برای نوشندگان گواراست» (نحل، 66)(1) «و به یقین برای شما در دام ها عبرتی است، از شیری که در شکم آن هاست به شما می نوشانیم، و در آن ها برای شما سودهای فراوانی است، و از [گوشت] آن ها [نیز] می خورید» (مؤمنون، 21)(2) خداوند در این دو آیه به نعمت چهارپایان اشاره فرموده و بر خلقت ویژه این حیوانات و منافع و محصولات سودمند آن ها تأکید دارد. با دقّت در این دو آیه می یابیم که بخشیاز این دو آیه کاملاً مشابه هم هستند، ولی در یکی واژه «بُطُونِه» آمده است و در دیگری واژه «بطون ها»، درحالی که ضمیر در هر دو آیه به واژه «الانعام» بازمی گردد.
اکنون متدبّر از خود می پرسد که غرض الهی از این اختلاف تعبیر چیست؟!
ادیبان و مفسران برای تبیین این اختلاف تعبیر، بیان های گونه گون دارند:
· سیبویه بر این باور است که واژه «الانعام» اسم مفرد است بر وزن «افعال» همانند «اکیاش» که معنای جمع دارد. در سوره نحل، ضمیر متناسب
ص: 474
با لفظ این اسم آمده است و در سوره مؤمنون متناسب با معنای جمع آن(زمخشری، 1407، 2: 665).
· برخی دیگر گفته اند «انعام» جمع مکسر است و در چنین موردی می تواند از هر دو ضمیر (چه مذکر و چه مؤنث) بهره برد(طبرسی، 1372، 6: 571)؛
· دیدگاه های دیگری نیز بیان شده که از ذکر آن ها می پرهیزیم(ر.ک: فخر رازی، 1420، 20: 232؛ زمخشری، 1407، 2: 665؛ طبرسی، 1372، 6: 571؛ طباطبایی، 1417، 12: 288)
حال، با تدبّر و تأمّل در این دو آیه و توجه به اختلاف تعبیر در آن دو، ممکن است فرضیه ای علمی را مطرح ساخته و زمینه مطالعات تجربی را فراهم آوریم و آن اینکه در آیه اول، تنها از نعمت شیر سخن گفته شده است، آن هم شیری خالص و گوارا، اما در آیه دوم تنها سخن از نعمت شیر نیست، بلکه از دیگر نعمت ها و فواید فراوانِ این حیوانات نیز یادشده (منافعٌ کَثیره) و به طور خاص بر نعمت خوراکی بودنشان تأکید شده است. ممکن است از ناسازگاری ضمیرها و آنگاه اختلاف ادامه دو آیه، این احتمال در ذهنِ ما شکل بگیرد که ضمیر در آیه اول به همه انعامبرنمی گردد، بلکه تنها به دسته ای از آن ها اشاره دارد؛ زیرا همه انعام، شیری که وصف خالص و گوارا را داشته باشند، ندارند، حال، یا واقعاً ندارند، یا به دلایلی که خداوند حکیم می داند ادعا کرده است که تنها بخشی از آن ها واقعاً خالص و گوارا است. اکنون، پژوهشگر می تواند از این اشارت قرآن بهره برده و دست به کار شده و با آزمایش های گوناگون، به بررسی این گزاره علمی بپردازد. تأمّل در روایات اهل بیت، فرضیه علمی یادشده را تقویت می کند؛ زیرا در این روایات، نسبت به شیر گاو، فراوان توصیه شده است و با اوصافی چون دارو، درمان، تقویت کننده بدن، شفای هر
ص: 475
درد، رویاننده گوشت، استحکام بخش استخوان همراه شده است. (رک: کلینی، 1407، 6: 337؛ نوری، 1408، 25: 45).
1. «تدبُّر»، مطاوعه «تدبیر» است؛ پس «تدبّر» به معنای «حصول تدبیر» خواهد بود؛ یعنی: «توجه به عاقبت موضوعی» یا «دریافت چینش حکیمانه» بر این اساس و با لحاظ آیاتی که واژه تدبّر در آن به کاررفته است، می توان گفت: «متعلق تدبّر، معانی آیات است و منظور از آن، رسیدن به تذکر؛ حال یک بار این تذکر مطلق در نظر گرفته شده است (آیه 29 سوره صاد) و یک بار تذکر خاص موردنظر است (82 سوره نساء). طبق مضمون آیه اول تدبّر، اندیشه درآیات قرآن برای تذکر است و طبق مضمون آیه دوم تدبّر، اندیشه در آیات برای فهم انسجام و هماهنگی آیات در قرآن است. تدبّر به هردو مفهومی که ارائه شد می تواند در لایه آیات و یا سوره های قرآن صورت گیرد.
2. از سوی دیگر، در قرآن کریم حدود 1322 آیه وجود دارد که به مطالب علمی اشاره دارد. در این میان، برخی از آیات علمی قرآن مطالبی را بیان می کند که علم هنوز بدان ها دسترسی پیدا نکرده و هرچند ازنظر علوم تجربی به اثبات نرسیده است،اما دلیلی نیز برای نفی آن مطلب قرآنی نداریم و ازآنجاکه وحی نوعی دانش قطعی و از سرچشمه الهی است، در صحیح بودن آن شکی نیست؛ هرچند برای اثبات آن ها فعلاً شواهد تجربی در دست نداریم و ممکن است مثل برخی موارد دیگر از پیشگویی های علمی قرآن در آینده اثبات شود. به نظر می رسد در چنین مواردی به جای به کارگیری عنوان نظریه، از عنوان فرضیه سازی بهره بگیریم بهتر خواهد بود؛ چراکه اگرچه حقایق قرآن، متصل به عالم غیب و به دور از هرگونه خطا و اشتباه
ص: 476
است، اما از آنجا که عنصر فهم و تأمّل آدمی در آن دخیل است، امکان اشتباه در آن وجود دارد.
3. «تدبّر در قرآن»، نقشی ویژه در فرضیه سازی علمی قرآن ایفا می کند؛ زیرا گاه اختلاف تعابیر درآیات قرآن ما را به تدبّر و تأمّل وادارد و زمینه ساز فرضیه سازی علمی قرآن می شود. به عنوان نمونه، دو آیه 66 سوره نحل و 21 سوره مؤمنون مشابه هم هستند، بااین حال، دریکی واژه «بُطُونِه» آمده است و در دیگری واژه «بطون ها»، درحالی که ضمیر در هر دو آیه به واژه «الانعام» بازمی گردد. ممکن است از ناسازگاری ضمیرها و آنگاه اختلاف ادامه دو آیه، این احتمال در ذهنِ ما شکل بگیرد که ضمیر در آیه اول به همه انعام برنمی گردد، بلکه تنها به دسته ای از آن ها اشاره دارد؛ زیرا همهٔ انعام، شیری که وصف خالص و گوارا را داشته باشند، ندارند، حال، یا واقعاً ندارند، یا به دلایلی که خداوند حکیم می داند ادعا کرده است که تنها بخشی از آن ها واقعاً خالص و گوارا است. اکنون، پژوهشگر می تواند از این اشارت قرآن بهره برده و دست به کار شده و با آزمایش های گوناگون، به بررسی این گزاره علمی بپردازد.
1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد(1419ق)،تفسیر القرآن العظیم، ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
2. ابن بابویه، محمد بن علی(1378ق)، عیون اخبار الرضا ع، قم، نشر جهان.
3. ---------، (1385)، علل الشرایع، قم: نشر کتاب فروشی داوری.
4. طبری، ابوجعفر محمد(1412ق)، جامع البیان، بیروت، دار المعرفه
5. ابن داود حلی، حسن(1367)، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ص: 477
6. ----------(1392ق)، کتاب الرجال، نجف: المطبعه الحیدریه.
سل ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی(1379)، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، قم: نشر علامه.
8. ابن فارس، احمد(1404 ق)، معجم مقاییس اللغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
9. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم(1423ق)، تأویل مشکل القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیة.
10. ابن منظور، محمد بن مکرم(1414ق)، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
11. ابن میثم بحرانی (1406ق)، قواعد المرام، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
12. اردبیلی، مقدس (1383) حدیقه الشیعه، قم: انتشارات انصاریان.
13. آقا بزرگ تهرانی(1408ق)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، قم: نشر اسماعیلیان.
14. بستانی، فؤاد افرام( 1375)، فرهنگ ابجدی، تهران: انتشارات اسلامی.
15. بنت الشاطی، عایشه عبد الرحمن(1382)، اعجاز بیانی قرآن، مترجم: حسین صابری،تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
16. ثعالبی، عبدالملک بن محمد(1414ق)، فقه اللغه، بیروت: دار الکتب العلمیة.
17. حر عاملی، محمد بن حسن(1425ق)، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی.
18. حلی، حسن بن یوسف(1417ق)، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، نشر الفقاهه.
19. حلی، محمد بن حسن(1413 ق)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی.
20. حمیری، نشوان بن سعید(1420 ق)، شمس العلوم، دمشق: دار الفکر.
ص: 478
21. جاحظ، عمرو بن بحر(2002ق)، البیان و التبیین، بیروت: دار و المکتبه الهلال.
22. جرجانی، سید شریف(1325ق)، شرح المواقف فی علم الکلام، الشریف الرضی.
23. جوادی آملی، عبدالله، (1392)، حقیقت و تأثیر اعجاز، قم، مرکز نشر اسراء.
24. --------------، (1387)، قرآن در قرآن، قم: انتشارات اسراء.
25. جوهری، اسماعیل بن حماد(1376)، الصحاح، بیروت: دار العلم للملایین.
26. خویی، ابوالقاسم(1430ق)، البیان فی تفسیر القرآن، قم: موسسه احیاء آثار الامام الخوئی.
27. --------------، (1372)، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، قم: مرکز نشر الثقافه الاسلامیه فی العالم.
28. دیلمی، حسن بن محمد(1412ق)، ارشاد القلوب، قم: الشریف الرضی.
29. ذهبی، محمد، (1404ق)، سیر اعلام النبلاء، بیروت.
30. رازی، فخر الدین(1411 ق)، المحصّل، عمان: دار الرازی.
31. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1414ق)، مفردات الفاظ قرآن، قم.
32. رافعی، مصطفی صادق(1421 ق)، اعجاز القرآن و البلاغه النبویه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
33. رضایی اصفهانی، علی(1385)، پژوهشی در اعجاز قرآن کریم، قم: انتشارات الهدی.
34. زرکشی، محمد بن بهادر (1410ق)، البرهان فی علوم القرآن، بیروت: دار المعرفه.
35. زمخشری، محمود بن عمر(1386) مقدمه الادب، تهران: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران.
ص: 479
36. سبحانی، جعفر، (1412ق)، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم: المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة.
37. --------------، (1419ق)، مصادر الفقه الاسلامی و منابعه، بیروت: دار الاضواء.
38. --------------، (1419ق) العقائد الاسلامیه، قم: مرکز المصطفی للدراسات الإسلامیة.
39. سعیدی روشن، محمد باقر(1391)، شناخت نامه قرآن بر پایه قرآن و حدیث، قم: دار الحدیث.
40. سلطانی بیرامی، اسمعیل، (1396)، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم: انتشارات مؤسه امام خمینی.
41. سید مرتضی(1405ق)، رسائل شریف مرتضی، قم: دار القرآن الکریم.
42. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر(1404ق)، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی.
43. --------------،(بی تا)، معترک الأقران فی اعجاز القرآن، بیروت: دارالفکر العربی.
44. شریف شیرازی، محمد هادی بن معین الدین محمد(1430ق)، الکشف الوافی فی شرح أصول الکافی، تصحیح: علی فاضلی، قم: دار الحدیث.
45. شعرانی، ابوالحسن(1382ق)، تعلیقه بر شرح کافی، تهران: المکتبه الاسلامیه.
46. شیعی سبزواری، حسن بن حسین(1375)، اراحه الارواح، قم: دفتر نشر میراث مکتوب.
47. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم(1383)، شرح اصول کافی (صدرا)، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
ص: 480
48. طباطبایی، محمد حسین(1360)، اعجاز قرآن، تهران: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.
49. -----------------------، (1417ق) المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
50. طبرسی، احمد بن علی(1403ق)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد:نشر مرتضی.
51. طوسی، محمد بن حسن(بی تا)، الفهرست، نجف اشرف: المکتبه المرتضویه.
52. ---------، (1414ق)، امالی، قم
53. -------، (1363)، الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
54. عرفان، حسن(1372)، شیوه های اعجاز قرآن، تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
55. عبداللهی، محمود(1385)، وحی در قرآن، قم: بوستان کتاب.
56. علوی عاملی، احمد بن زین العابدین(1427ق)، الحاشیة علی أصول الکافی تصحیح: صادق حسینی اشکوری، قم: دار الحدیث.
57. فراهیدی، خلیل بن احمد(1409ق)،کتاب العین، قم، انتشارات هجرت.
58. فروخ، عمر، (2006ق)، تاریخ الدب العربی، بیروت: دار العلم للملایین.
59. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب،(1415ق)، القاموس المحیط، بیروت: دار الکتب العلمیة.
60. فیض کاشانی(1425ق)، الشافی فی العقائد و الأخلاق و الأحکام، بی جا، دار اللوح المحفوظ.
61. فیومی، احمد بن محمد(1414ق)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: مؤسسه دارالهجره.
ص: 481
62. قرشی، علی اکبر (1371)، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب اسلامیه.
63. قزوینی، ملأ خلیل بن غازی (1429ق)، الشافی فی شرح الکافی، تصحیح: محمد حسن درایتی، قم: دار الحدیث.
64. -----------------، (1387)، صافی در شرح کافی، قم: دار الحدیث.
65. قنادی، صالح و همکاران(1391)، پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، قرآن شناسی، قم: انتشارات معارف.
66. کلینی، محمد بن یعقوب(1407ق)، الکافی، مصحح:علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب اسلامیه.
67. -----------، (1429ق)، الکافی، قم: انتشارات دارالحدیث.
68. کمرهای، محمد باقر(1375)، ترجمه الکافی، قم: اسوه.
69. مؤدب، سید رضا(1379) اعجاز قرآن (در نظر اهل بیت و بیست نفر از علمای بزرگ اسلام)، قم: انتشارات احسن الحدیث.
70. مازندرانی، محمد صالح بن احمد(1382ق)، شرح کافی، تهران: المکتبه الاسلامیه.
71. متولی شعراوی، محمد (1432ق)، المعجزه الخالده، بیروت: المکتبه العصریه.
72. محدث قمی، شیخ عباس(1412ق)، منتهی الآمال، قم: انتشارات هجرت.
73. مجلسی، محمد باقر(1403ق)، بحار الانوار، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
74. ------ (1404ق)، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
75. مدنی، علی خان بن احمد،(1384)، الطراز الاول، مشهد مقدس: موسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
76. مصطفوی، سید جواد(1369)، ترجمه الکافی، تهران: علمیه اسلامیه.
ص: 482
77. مطهری، مرتضی(1385)، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، قم: صدرا.
78. معرفت، محمد هادی(1428ق) التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید.
79. مفید، محمد بن نعمان(1413ق)، النکت الاعتقادیه، قم: المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
80. نوری، حسین بن محمد تقی(1408ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت.
ب) مقالات:
1. ایروانی نجفی، مرتضی و شاه پسند، الهه، ارتباط عقل و ایجاز (پژوهشی در حدیث تناسب معجزات)، پژوهش های قرآن وحدیث، ش 1، بهار و تابستان 1391.
2. بهشتی، احمد، دیدگاه امام رضا(ع)، درباره معجزه و شرایط متغیّر زمان، نشریه مقالات و بررسی ها، دفتر 76، پاییز و زمستان 1383.
3. پهلوان، منصور، وجه اعجاز قرآن، نشریه سفینه، زمستان 1382.
4. زبرجد، سیدهادی و اسدی، احمد، نقدی بر کتاب معترک الأقران فی اعجاز القرآن سیوطی، یادنامه سومین همایش ملی اعجاز قرآن کریم، اردیبهشت 1395.
5. شیخ، محمد علی، ابن سکیت دورقی اهوازی، نشریه شناخت، شماره 8 و 9، بهار و تابستان 1371.
6. صاعد رازی، محمد حسین، شیوه مطلوب در نظریه پردازی علمی قرآن با تأکید بر علوم انسانی، پژوهش های قرآنی، ش 85، زمستان 1396.
7 طیب حسینی، سید محمود، امام رضا(و تبیین مسأله اعجاز قرآن کریم، فرهنگ رضوی، بی تا.
8. محمدی اهوازی، مصطفی، ابن سکیت معلم سربدار، مجله فرهنگ کوثر، شماره 37، فروردین 1379.
ص: 483
9. مرتضی کریمی نیا، ریشه های تکوین نظریهٔ اعجاز و تبیین وجوه آن در قرون نخست، پژوهش های قرآن وحدیث، ش 1 (دوره جدید)، بهار و تابستان 1391.
10. مسترحمی، سید عیسی و جواد فلکی، محمد مهدی، چیستی و ضوابط نظریه پردازی علمی، دو فصلنامه علمی- ترویجی قرآن و علم، ش 20، بهار و تابستان 1396 ه.ش.
11. واعظی، محمود و پهلوانی، مرتضی، وجه اعجاز قرآن کریم در کلام امام رضا، فرهنگ رضوی، ش 17، بهار 1396.
ص: 484
حسین صدیقی(1)
دستور به تدبّر در قرآن و توبیخ نسبت به ترک آن، در چهار آیه از قرآن آمده است. همچنین معصومان (علیهم السلام)، «مراعات حقّ تلاوت» را به «تدبّر در آیات الهی» تفسیر نموده و «قرائت بی تدبّر قرآن» را «بی خِیر» خوانده و از قرائت بی تدبّر، به خدا پناه برده اند؛ از این رو، واژه قرآنی «تدبّر» از آغاز مورد توجه مفسران بوده است. در سده معاصر، توجه به این عنوان، به صورت بسیار فزاینده ای افزایش یافته و به اصطلاحی خاص و پربسامد تبدیل گردیده، به گونه ای که یکی از رده های مطالعات قرآنی، به این عنوان اختصاص یافته و ده ها کتاب، مقاله و پایان نامه پیرامون آن سامان یافته است. اختلاف پیرامون حقیقت تدبّر و رابطه آن با تفسیر، جایگاه و کارایی تدبرّ، شرایط، ابزار و ساز و کارهای تدبّر، موجب شکل گیری رویکردهای متنوع به تدبر شده است. مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای، نه تنها یک
ص: 485
فقیه و سیاستمدار، که یک قرآن پژوه خبره و پرسابقه به شمار می رود. ایشان در سخنرانی های عمومی خود به مقوله «تدبّر» فراوان پرداخته و افزون بر تأکید بر ضرورت و اهمیت آن، اشاراتی قابل تأمّل به مبانی، کارکردها و شیوه های «تدبرّ در قرآن» داشته اند در مقاله پیش رو، با بررسی مجموعه سخنان ایشان به واکاوی مقوله تدبّر از منظر ایشان پرداختیم و مبانی، کارکردها، شیوه، مقدمات و اصول تدبّر را از میان بیانات ایشان استخراج نمودیم.
واژگان کلیدی: تدبّر در قرآن، فهم قرآن، انس با قرآن، اندیشه قرآنی مقام معظم رهبری، مقدمات و اصول تدبّر
دستور به تدبّر در قرآن و توبیخ نسبت به ترک آن، در چهار آیه از قرآن آمده است. همچنین معصومان (علیهم السلام)، «مراعات حقّ تلاوت» را به «تدبّر در آیات الهی» تفسیر نموده و «قرائت بی تدبّر قرآن» را «بی خِیر» خوانده و از قرائت بی تدبّر، به خدا پناه برده اند؛ از این رو، واژه قرآنی «تدبّر» از آغاز مورد توجه مفسران بوده و از مقاتل بن سلیمان و طبری و شیخ طوسی گرفته تا مفسران معاصری چون مراغی، علامه طباطبایی و ابن عاشور از آن سخن گفته اند. در سده معاصر، توجه به این عنوان، به صورت بسیار فزاینده ای افزایش یافته و به اصطلاحی خاص و پربسامد تبدیل گردیده، به گونه ای که یکی از رده های مطالعات قرآنی، به این عنوان اختصاص یافته و ده ها کتاب، مقاله و پایان نامه پیرامون آن سامان یافته است. اختلاف پیرامون حقیقت تدبّر و رابطه آن با تفسیر، جایگاه و کارایی تدبرّ، شرایط، ابزار و ساز و کارهای تدبّر، موجب شکل گیری رویکردهای متنوع به تدبر شده است.
ص: 486
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای، نه تنها یک فقیه و سیاستمدار، که یک قرآن پژوه خبره و پرسابقه به شمار می رود. ایشان از سال 1347 ه.ش تدریس تفسیر را آغاز نموده و در دوران سخت مبارزات پیش از انقلاب، سوره های مبارکه ی مائده، انفال، توبه و بخشی از سوره ی مبارکه یونس را مورد بحث قرار دادند. با پیروزی انقلاب اسلامی، به فراخور نیاز زمان و تشکیل حکومت دینی، به تفسیر جزء 28 و 29 که بیشتر سُوَر آن، مدنی هستند، پرداختند. به تازگی، آقای مقداد گرگانی، مجموعه مباحث تفسیری ایشان را در قالب مجموعه «تفسیر قرآن تدبّر» تنظیم نمودن و تا کنون چند جلد به چاپ رسیده است. همچنین تفسیر برخی از سوره ها مانند توبه، تغابن و ممتحنه، به صورت مجزا توسط انتشارات انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است. ایشان در سخنرانی های عمومی خود به مقوله «تدبّر» فراوان پرداخته و افزون بر تأکید بر ضرورت و اهمیت آن، اشاراتی قابل تأمّل به مؤلفه های «تدبرّ در قرآن» داشته اند. در ادامه با تأکید بر سخنرانی های ایشان به بررسی مبانی، کارکردها، شیوه و اصول تدبّر خواهیم پرداخت.
واژه «تدبیر»، از ریشه «دبر» به معنای پشت و پشت سر (زبیدی، 1414 ق، ج6: 520؛ ابن فارس، 1387: 458)، پایان و زاویه است. این واژه در باب «تفعّل»، به معنای مطاوعه به کاررفته است (مصطفوی، 1417ق، ج 3: 173)؛ ازاین رو، کشف معنای «تدبیر» (باب تفعیل) مهم است. برای تدبیر معانی متعددی نقل شده است؛ ازجمله: ژرف نگری و عاقبت اندیشی: «التدبیرٌ: النظر فی عاقبه الامور» (زبیدی، 1414 ق، ج 11، ماده دبر)؛ تنظیم امور در رساندن آن ها به عاقبت نیکو و مطلوب (مصطفوی، 1417 ق، ج8: 186) و پشت سر هم چیدن حکیمانه (طباطبایی، 1417، ج 11: 289) ازآنجاکه «تدبُّر»، مطاوعه «تدبیر» است؛ پس «تدبّر» به معنای «حصول
ص: 487
تدبیر» خواهد بود؛ یعنی: «توجه به عاقبت موضوعی» (مصطفوی، 1417 ق، ج3: 173)؛ «دریافت چینش حکیمانه» (صبوحی طسوجی، 1389: 22).
مفسران درباره معنای اصطلاحی تدبّر، فراوان و متنوع سخن گفته اند؛ در میان مفسّران امامیه چهار دیدگاه مطرح است:
1. اندیشه درآیات قرآن برای فهم معانی و مقاصد (طوسی، بی تا، ج 3: 270؛ ابوالفتوح رازی، 1408، ج6: 33)؛
2. اندیشه در معانی و مقاصد آیات برای تذکر (طبرسی، 1385، ج 3: 125؛ ملافتح الله کاشانی، 1336، ج 8: 50؛ خویی، بی تا: 30)؛
3. اندیشه در معانی آیات قرآن برای فهم انسجام در قرآن (طباطبایی، 1417، ج 19: 624)؛
4. اندیشه در معانی آیات قرآن برای فهم انسجام در قرآن (شبّر، 1412: 334).
برخی پژوهشگران پس از بررسی این چهار دیدگاه چنین می نگارد: از میان این چهار دیدگاه، استناد دیدگاه چهارم به قرآن نادرست بوده و سه دیدگاه پیشین هرچند مستند به قرآن است، ولی هیچ کدام بیان کاملی از تدبر مطلوب قرآن نیست. (راد، 1395: 30) وی در ادامه در بیان دیدگاه مطلوب، می نویسد: «متعلق تدبر در معانی آیات است و منظور از آن، رسیدن به تذکر؛ حال یک بار این تذکر مطلق در نظر گرفته شده است که مضمون آیه 29 سوره صاد به آن اشاره دارد و یک بار تذکر خاص موردنظر است که آیه 82 سوره نسا به آن توجه می دهد. طبق مضمون آیه اول تدبّر، اندیشه درآیات قرآن برای تذکر است و طبق مضمون آیه دوم تدبّر، اندیشه درآیاتبرای فهم انسجام و هماهنگی آیات در قرآن است. تدبّر به هردو مفهومی که ارائه شد
ص: 488
می تواند در لایه آیات و یا سوره های قرآن صورت گیرد»(راد، 1395: 34-35). مقام معظم رهبری نیز در گفتاری، تدبّر را «اندیشیدن در مفاهیم قرآنی» معنا می نماید (1/9/1377؛ بیانات در مراسم اختتامیه ی مسابقات قرآن) البته بیشتر تأکیدات ایشان و نمونه هایی که ایشان در کلام خود بدان اشاره نموده است، تدبّر در لایه آیات و به ویژه واژگان و مفردات آیات بوده است. قرآن احتیاج دارد به تدبر، تكیه ی بر روی هر كلمه ای از كلمات و هر تركیبی از تركیب های كلامی و لفظی. انسان هرچه بیشتر تدبر كند، تأمل كند، انس بیشتری پیدا كند، بهره ی بیشتری خواهد برد. (31/4/1391؛ بیانات در دیدار قاریان)
در گفتار ذیل، ایشان با بررسی چندین آیه از قرآن، نمونه هایی از تدبّر در واژگان قرآن را فراروی ما می گذارد: قرآن می گوید: وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛ (قصص، 83) خب عاقبت -پایان کار- یعنی چه؟ پایان کار متعلّق است به متّقین؛ هم پایان کار دنیا متعلّق به متقّین است، هم پایان کار آخرت متعلّق به متّقین است، هم مبارزات اگر بخواهد پیروز بشود متعلّق به متّقین است، هم در میدان جنگ اگر بخواهید بر دشمن پیروز بشوید باید متّقی باشید. ببینید! [اگر] دقّت بکنید، [می بینید] عاقبت مال متّقین است؛ این را یک خرده عمق پیدا کنیم، دقّت پیدا کنیم، از جمله نگذریم. [یا مثلاً:] وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصابِرین؛ (بقره، 155) این خوف چیست؟ جوع چیست؟ انسان بایستی تأمّل کند بر روی این کلمات، بر روی این مفاهیم؛ معنای این، همان تدبّر در قرآن است؛ تدبّر در قرآن، اینها است. (16/2/1398؛ بیانات در محفل انس با قرآن کریم). به نظر می رسد در مجموعه بیانات ایشان، غالباً تأکید بر تدبّر به معنای اول وجود دارد.
ص: 489
ضرورت «تدبّر» در قرآن امری پوشیده نیست؛ در آیات قرآن و روایات، فراوان بر آن تأکید شده است. مقام معظم رهبری نیز افزون بر پیشگامی عملی در این مسیر، در سخنرانی های متعدد بر ضزورت تدبّر تأکید نموده اند؛ و این تأکیدها به گونه ها و شیوه های مختلف رخ داده است:
«شما جوانهای عزیز، اُنس با قرآن را و تدبّر در قرآن را روزبه روز بیشتر کنید؛ تلاوت قرآن را فراموش نکنید، تدبّر در قرآن را فراموش نکنید. در این خطبه ای که از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در اینجا خوانده شد، فرمود: ما جالَسَ اَحَدٌ هذَا القُرآنَ اِلّا قامَ عَنهُ بِزیادَةٍ اَو نُقصانٍ زیادَةٍ فی هُدًی وَ نُقصانٍ عَن عَمًی؛ وقتی پای قرآن نشستیم و از کنار قرآن بعد از بهره گیری از آن برخاستیم، باید هدایت ما افزایش پیدا کرده باشد و کوردلی ما کاهش پیدا کرده باشد؛ معرفت ما باید بیشتر بشود، اُنس ما با معارف حقّه بیشتر بشود، قُرب ما به خدای متعال بیشتر بشود، شوق ما به عبادت افزون تر بشود.» (27/2/1397؛ بیانات در محفل انس با قرآن کریم)
قرآن احتیاج دارد به تدبر، تكیه ی بر روی هر كلمه ای از كلمات و هر تركیبی از تركیبهای كلامی و لفظی. انسان هرچه بیشتر تدبر كند، تأمل كند، انس بیشتری پیدا كند، بهره ی بیشتری خواهد برد (31/4/1391؛ بیانات در دیدار با قاریان) البته ایشان کارکردهای متعددی برای تدبّر برشمرده اند که در ادامه مقاله بدان خواهیم پرداخت.
«ما از قرآن خیلی دوریم، ما با قرآن فاصله داریم؛ قرآن را پیش از این، در همه ی زندگی مان، در همه ی ذهنیّاتمان، عملیّاتمان، افکارمان، عزممان، رفتارمان بایستی هادی و ملجأ
ص: 490
و امام خود قرار بدهیم؛ و این امروز متأسّفانه نیست؛ باید نزدیک بشویم به قرآن. شما جوانهای عزیز، اُنس با قرآن را و تدبّر در قرآن را روزبه روز بیشتر کنید» (27/2/1397؛ بیانات در محفل انس با قرآن کریم)
در باب قرآن، ما باید اعتراف کنیم که سال های متمادی جامعه ی ما با قرآن فاصله گرفت. ما در جمهوری اسلامی داریم این فاصله را کم می کنیم؛ عقب ماندگی ها را جبران می کنیم، اما این عقب ماندگی خیلی زیاد بوده. در دوران حاکمیت های طاغوت، قرآن به صورت رسمی در جامعه حضور نداشت؛ گوشه کنار کسانی ممکن بود با قرآن آشنا باشند- متدینینی در خانه ها قرآن می خواندند- اما این فقط تلاوت قرآن بود؛ تدبر در قرآن، بخصوص در سطح جامعه و در منظر عموم خیلی کم بود؛ بسیار کم بود. (28/7/1388؛ بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور)
در یکی از چهار آیه قرآن که به مقوله «تدبّر» اشاره دارد، چنین می خوانیم:(1)(ص، 29) در این آیه، از سویی قرآن با وصف «برکت» همراه شده و از سوی دیگر، غرض از نزول این کتابِ پربرکت، «تدبّر در آیات» (ژزف نگری اندیشه) و «تذکّر» (بیداری وجدان) شمرده شده است. تعبير به «مبارك»، چنان كه مى دانيم به معناى چيزى است كه داراى خير مستمر و مداوم باشد، و اين تعبير در مورد قرآن، اشاره به دوام استفاده جامعه انسانى از تعليمات آن است، و چون اين كلمه به صورت مطلق به كار رفته هر گونه خير و سعادت دنيا و آخرت را شامل مى شود. خلاصه هر خير و بركتى بخواهيد در آن است، به شرط اينكه در آن تدبّر كنيد و از آن الهام بگيريد و به حركت درآئيد. (مکارم شیرازی و همکاران، 1374، ج19: 269)، پس، تدبرّ، یعنی«اندیشه در آیات که به بیداری و عمل می انجامد» (همان) وصف «اولو الألباب»، در
ص: 491
پایان آیه به این نکته اشاره دارد که اگر کسی اهل عقل و خرد باشد، در آیات الهی می اندیشد و آنچه را نمی دانست از خلال آیات برون می کشد و آنچه را می دانست، به یاد می آورد و متذکّر می شود. پس آنکه از تدبّر دوری گزیند، لاجرم از تذکر هم بی بهره گردیده و بی خرد است. (ابن عاشور، بی تا، ج23: 150)
آیه 82 سوره نساء نیز، به کارکرد مهمّ تدبرّ اشاره دارد: «آيا در قرآن تدبر نمى كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتما در آن اختلاف فراوانى مى يافتند.»(1) غالب مفسران این کارکرد را «علم به الهی بودن قرآن به خاطر کشف هماهنگی آیات» دانسته اند. (ر.ک: بیضاوی، 1418، ج4: 91؛ سیوطی، 1404، ج5: 308؛ طباطبایی، 1417، ج15: 45؛ صادقی تهرانی، 1365، ج7: 199؛ جوادی آملی، 1384، ج19: 624) با دقّت در حقیقت تدبرّ در آیات و با تأمل در کارکردهای یاد شده، موارد متعددی را می توان به عنوان کارکردهای تدبّر برشمرد. در بیانات مقام معظم رهبری، کارکردهای متنوعی برای تدبر در قرآن مطرح شده است:
تدبّر در قرآن و ژرف نگری در آیات، تعمیق باورهای دینی را در پی دارد. همان گونه که گذشت بر اساس آیه 82 سوره نساء، تدبّر در آیات ما را به الهی بودن و معجزه بودن قرآن می رساند و هر گونه تردید درباره این باور را می زداید، به فرموده مقام معظم رهبری: «انس با قرآن و تدبر در آن، همچنین تدبر در ادعیه ی مأثوره ای که اعتبار دارد در تعمیق معرفت دینی خیلی نقش دارد»(13/1/1388؛ بیانات در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران) آری، اگر معرفت دینی در فردی تعمیق شود، به سادگی اسیر شبهات دشمنان نگردیده و نوعی مصونیت فکری می یابد:«اگر جوان مسلمان با قرآن اُنس پیدا کند و فرصت تدبّر در قرآن را به خود بدهد، بسیاری از
ص: 492
شبهات دشمنان بی اثر خواهد شد»(28/6/1380؛ بیانات در دیدار جمعی از حافظان و قاریان قرآن نونهال و نوجوان کشور).
ایشان تأکید می ورزد که بسیاری از انحرافات دینی و فکری، ناشی از نبود عمق معرفتی است که یکی از راه های رهایی از آن انس با قرآن و تدبّر در آن است: «عزیزان من! کسانی که پایشان لغزید، خیلی از مواردش را که ما دیدیم، ناشی بود از عدم تعمق در امر دین و معارف اسلامی؛ شعائری بود، شعارهایی بود، احساساتی بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. یکی از راه هایی که این عمق را در اعتقادات انسان، در مبانی فکری انسان، در روح انسان، در ایمان انسان ایجاد می کند، انس با قرآن است. بنابراین در زندگی حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشید و نگذارید حذف شود»(17/7/1384؛ بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت).
امروزه، بشر با انبوهی از پرسش ها مواجه است. پرسش هایی که گاه، معنابخشی زندگی را زیر سؤال برده و او را در برابر فراز و فرود زندگی به مسیرهای نامناسب می کشاند. بشر امروز، موفقیت و سعادت خود را گاه در نابودی دیگران و گاه در کسب ثروت و شهرت و .... می بیند و هر چه بیشتر می دود، جز سراب توهّم سعادت نصیبی بیش ندارد! انسانی که بر سر سفره و «مأدبه الهی» بنشیند و در آیات آن تدبّر کند، معنای زندگی و سعادت را خواهد یافت و از توهّمات پوشالی رها خواهد شد. در ادامه تحلیل زیبای مقام معظم رهبری را در این باره بنگریم: اگر با قرآن اُنس گرفتیم، آن وقت این فرصت و این مجال پیدا خواهد شد که صاحبان فکر از قشرهای مختلف، بر روی نکات قرآنی تدبّر کنند، چیزهایی را از قرآن استفاده کنند، استنباط کنند، بفهمند و به سؤالات گوناگون جواب بدهند. منظورم از سؤالات، شبهه هانیست؛ منظور سؤالاتِ درباره ی زندگی است، زندگی کردن. الان میلیون ها سؤال در
ص: 493
مقابل ما است. وقتی که یک جامعه ای با یک حکومتی، زندگی را به سمت آرمانهایی دارد حرکت میدهد و حرکت میکند، این [جامعه] با هزاران هزار سؤال مواجه است؛ در نوع ارتباطات، در نوع رفتار، در نوع موضع گیری ها، در نوع دشمنی و دوستی ها، در نوع برخورد با مال، در نوع برخورد با امور دنیا؛ اینها همه سؤالاتی است که مطرح است؛ همه ی این سؤالها جواب دارد. بشریّت گمراه و بدبخت شد، به خاطر اینکه جواب های درست این سؤال ها را پیدا نکرد. ... پاسخهای غلط، پاسخ های انحرافی، پاسخ های گمراه کننده دریافت کرد، به ذهنش رسید، عمل کرد، [لذا] امروز رسیده به اینجا؛ دنیا امنیّت ندارد، صفا ندارد، معنویّت ندارد، آرامش روحی ندارد، دل های آحاد جامعه با یکدیگر صاف نیست؛ این وضعیّت امروز دنیا است، همه ی دنیا این جور است. ...... میلیاردها انسان، مبتلای این وضعیّتند؛ حتّی آنهایی که برخوردار هستند هم مبتلایند. این جور نیست که وقتی ما می گوییم اختلاف طبقاتی هست، یعنی آن کسی که فرض بفرمایید به قول معروف جزو یک درصد جامعه ی آمریکایی است، خیلی راحت و خیلی خوش است؛ نه، او هم بدبختی هایی، گرفتاری هایی، مشکلاتی -روحی، روانی- در زندگی خودش دارد که الی ماشاءالله، گاهی از گرفتاری های آدم فقیر بیشتر است؛ یعنی همه گرفتارند. جامعه ای که راه درست را نشناسد، صراط مستقیم را نشناسد، با خدا مرتبط نباشد، این[طور] است.
این جوامع بشری متأسّفانه امروز دچار یک چنین ضلالت و گمراهی ای هستند. اینکه شما این همه تکرار می کنید و گفته اند تکرار کنید «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم»، به خاطر همین است. صراط مستقیم یعنی آن راهی که این آفت ها، این مشکلات در آن وجود ندارد؛ این معنای صراط مستقیم است. دائم از خدای متعال می خواهید که شما را هدایت کند؛ این هدایت در قرآن است. اگر با قرآن اُنس گرفتیم، اگر قرآن را درست فهمیدیم، اگر در قرآن تدبّر کردیم، آن وقت پاسخ درست به سؤالات زندگی
ص: 494
به ما داده خواهد شد؛ بایستی برویم دنبال این، این چیز مهمّی است. (6/3/1396؛ بیانات در محفل انس با قرآن کریم)
تدبرّ در قرآن، پنجره هایی نو از معارف و لطایفِ عالی، ناب و نورانی در اختیار ما می گذارد که نه تنها در برون، که از درون رشد و تعالی را حسّ خواهیم کرد: انسان وقتی معنای قرآن را فهمید، می تواند در آن تدبر کند؛ وقتی تدبر کرد، می تواند به معارف عالی دست پیدا کند و رشد پیدا کند. انسان با انس با قرآن، در درون رشد پیدا می کند(31/4/1391؛ بیانات در دیدار قاریان)چقدر لطایف در قرآن کریم هست که این ها را جز با تدبّر نمی توان فهمید(4/7/1385). آنچه كه ما را به حقایق نورانی می رساند، تدبر در قرآن است(19/4/1392؛ بیانات در محفل انس با قرآن).
خداوند با تشریع دین و نزول وحی، اهداف و برکات متعددی را دنبال می کند، اما متأسفانه امرزه، بسیاری از مسلمانان از این برکات بی بهره هستند. مگر نه آن است که دین عزّت می بخشد، پس چرا مسلمانان در دنیا عزیز نیستند. به فرموده مقام معظم رهبری، منشأ این بدبختی ها دوری زا قرآن است و راه درمان آن تدبّر در قرآن است: آن کسانى که با قرآن مرتبطند، تدبّر در قرآن را، تدبّر در معانى قرآن را، تعمّق در مفاهیم قرآنى را، هدف خودشان قرار بدهند؛ اینها چیزهایى است که ما را قدم به قدم به قرآن نزدیک می کند. اگر با
ص: 495
قرآن مأنوس شدیم، به قرآن نزدیک شدیم، مفاهیم قرآنى در دل ما توانست اثر بگذارد، آن وقت می توانیم امیدوار باشیم که امّت اسلام عزّت وعده داده شده ى از سوى خداى متعال را [به دست خواهد آورد]: وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنین؛(1) این عزّت را آن وقت خدا به امّت اسلامى خواهد داد. اگر باقرآن مأنوس شدیم، آثار و برکات آن اینها است. (13/3/1393؛ بیانات در دیدار شرکت کنندگان در سى ویکمین دوره ى مسابقات بین المللى قرآن کریم)
ایشان حتی به دولتمردان جمهوری اسلامی که با شعار «دولت اسلامی» برگزیده شدند، در آغاز تشکیل دولت، توصیه می فرماید که انس همه روزه با قرآن داشته و در آن تدبّر کنید تا بتوانید اهداف نظام اسلامی و اهداف دولت اسلامی را محقّق سازید: برای اینکه بتوانید این راه را سالم طی کنید و 1450 روزی را که در پیش دارید، به خوبی سپری کنید، باید خود را به خدا وصل کنید. قرآن خواندنِ هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید؛ هر مقداری می توانید. آن هایی که ترجمه ی قرآن را می فهمند، با تدبر به ترجمه نگاه کنند. آن هایی که ترجمه ی قرآن را نمی فهمند، یک قرآن مترجَم خوب- که الحمد للّه زیاد هم داریم- کنار دستشان بگذارند و به ترجمه ی آن نگاه کنند. ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید؛ اما هر روز بخوانید؛ این را یک سیره ی قطعی برای خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنباله اش بخوانید. از راه گریه ی نیمه شب، از راه خواندن قرآن با تدبر و با دقت، از راه خواندن ادعیه ی صحیفه ی سجادیه، دل انسان صاف می شود؛ و الّا این طوری نیست که بگوییم آقا برو دلت را صاف کن؛ هر کاری هم کردی، کردی(8/6/1384؛ بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت)
مراد از مبانی تدبّر، پیش فرض هایی است که باورمندی به آن ها، زمینه تدبّر را برای ما فراهم می آورد، البته برخی از این مبانی در حقیقت مبانی فهم قرآن هستند؛ از این رو، مبانی تفسیر نیز به شمار خواهند آمد.
ص: 496
قرآن، کلام بشر نیست. حقیقتی است که در «کتاب مکنون» است(واقعه، 78) کلام و الفاظ متعالی است که از جانب خداوندی که کارگردان هستی است فروفرستاده شده است(واقعه، 80) از جانب خداوند حکیمی ستوده نازل شده است و از این رو، هرگز باطل سراغ آن نمى آيد (فصلت، 42) در حقیقت در این مبنا، به خالق قرآن و ویژگی های فرابشری او چون علم و حکمت بی پایان او نظر داریم که این ویژگی ها ما را به تدبّر و ژرف اندیشی در کلام او وا می دارد:«این سخن بزرگی است؛ باید در آن تدبّر کرد. گوینده ی آن، ذات اقدس الهی است»(1/9/1377؛ بیانات در مراسم اختتامیه ی مسابقات قرآن)«کلمات آن هم مال ذات اقدس الهی است یعنی الفاظش، نه فقط مفاهیمش لذا بایستی در آن دقّت کرد، باید آن را فهمید، باید در آن غور کرد» (1/9/1377؛ بیانات در مراسم اختتامیه ی مسابقات قرآن). «این کلماتی که شما ملاحظه می کنید، همان چیزهائی است که خداوند متعال به عنوان آخرین ذخیره ی معنوی وحی الهی به بشریت عطا کرده است. همین هاست که باید بشر را تا ابدالآباد، تا انتهای این عالم، به راههای سعادت و فلاح و رستگاری هدایت کند؛ پر از معارف است این ها؛ این ها را باید فهمید»(22/6/1386؛ بیانات در دیدار قاریان)
این بیان بر اساس این نکته است که مخاطب قرآن، عموم مردم بوده است؛ می خواهد هدایت برای همه مردم باشد: «هُدیً للناس» (بقره، 184). هدایت قرآن مخصوص یک گروه خاصّی نیست؛ مخاطب قرآن، همه ی بشریّت است، و ادّعای قرآن این است که میخواهد همه ی بشریّت را هدایت کند به صراط مستقیم، به راه درستِ زندگیِ انسان که به مقصد صحیح منتهی خواهد شد: «اِن هُوَ اِلّا ذِکرٌ للعالمین» (ص، 87).از این رو، هم در آیات تحدّی و هم در آیات تدبّر، مردم مخاطب قرار گرفته اند. اگر مردم نفهمند، چگونه مخاطب تحدّی هستند؟! و اگر قرآن قابل فهم نیست؛ پس چرا خداوند مردمان
ص: 497
را توبیخ نموده که «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها؛ آيا در قرآن تدبر نمى كنند يا بر دل هاى (آنان) قفل هاى (مخصوص) آن نهاده شده است؟!» (محمد، 24). البته اولا این فهم دارای سطوح و لایه های مختلف است که برخی از لایه های معنایی فقط برای افراد خاصی میسور است؛ ثانیاً از آنجا که در قرآن هم ایات محکم وجود دارد و هم متشابه؛ فهم برخی آیات و تدبر در آنها دشوار خواهد بود و گاه، تنها با یاری معصومان به دست خواهد آمد.
وقتی به متن قرآن توجه می کنیم، هم از نظر ساختار لفظی، هم از لحاظ نحوه بیان با دیگر آثار متفاوت است؛ تا جایی که یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی آن است و فصاحت و بلاغت، سبک نو و شیوه جدید بیان و نیز دقّت در واژه گزینی، جلوه هایی از این اعجاز هستند. این باور، ما را بر آن می دارد تا ساده انگارانه با این متن برخورد نکنیم و با تدبّر در ایات، در پی کشف حقایق و لطایف آن باشیم. مقام معظم رهبری در این باره می گوید:«بیان قرآن، بیان فصیح و بلیغ و خیلی والائی است و هرکسی جزئیات این بیان را نمی فهمد»(22/6/1386؛ بیانات در دیدار قاریان)
در بخش پیشین درباره کارکردهای تدبّر سخن گفتیم؛ بیش تر این کارکردها برخاسته از یک باور مهمّ ما نسبت به قرآن است. خداوند حکیم، قرآن را «تبیاناً لکلّ شیء» (نحل، 89) و «تفصیلَ کلِّ شیءٍ» قرار داذه است. کتابی که با تفسیر و تبیین اهل بیت (علیهم السلام)، وارثان معارف ناب قرآن(ر.ک: روایات متعدد ذیل آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا …» (فاطر، 32) که وارثان کتاب (قرآن) را بندگان شابسته و صالح خدا، یعنی اهل بیت علیهم السلام معرفی کرده است. (الکافی،1407، ج1، 214-215؛ تحف العقول، 1404، ص425-426؛ غایة المرام، 1422، ج4، 36؛ 1404، 64-68؛ عیون اخبار الرضا، 1378، 234)، راه رهایی از گمراهی ها و
ص: 498
شبهات و رسیدن به حقایق بی بدیل و سعادت ابدی است. این مبنا نیز نقش تعیین کننده در گستره و ضرورت تدبّر دارد. مقام معظم رهبری می فرماید: «مسئله ی قرآن و مرجعیّت قرآن و رجوع به قرآن و استفهام از قرآن در مسائل گوناگون فکری و عملی و اجتماعی و سیاسی و حکومتی و مانند اینها، خیلی چیز مهمّی است. ما واقعاً در این زمینه ها کم کاریم؛ واقعاً کم کاری داریم، [و در زمینه ی] تدبّر در قرآن برای کسانی که اهل تدبّرند؛ [این] نشان می دهد که ما خیلی خودمان را محروم کرده ایم از آیات الهی و از رهنمودهای آیات الهی در زمینه های گوناگون؛ خب، خود این مرجعیّت قرآن برای این مسئله ی مهم، یک موضوع اساسی و حسّاس است.» (1/3/1396؛ بیانات در دیدار دست اندرکاران اولین کنگره بین المللی قرآن و علوم انسانی)
تدبّر در قرآن، ژرف اندیشی و عمق نگری در مواجهه با قرآن است، تدبّر تلاش برای رسیدن نکات لطیف و ظریف آیات الهی است. طبیعی است که بدون توجّه به ساز و کار مناسب آن و با صرف قرائت و ردشدن از آیات به دست نمی آید: «تدبر در قرآن» با همین طور خواندن و رد شدن به دست نمی آید؛ با یک بار و دوبار خواندن هم حاصل نمی شود؛ با تکرار و انس با آیه ای از قرآن و امکان تدبّر در آن به دست می آید. و چقدر لطایف در قرآن کریم هست که این ها را جز با تدبّر نمی توان فهمید. بنابراین حفظ و فهم معانی قرآن و تلاوت آن لازم است(4/7/1385؛ بیانات در دیدار قاریان شرکت کننده در بیست و سومین مسابقات بین المللی قرآن)ایشان، گاه در خلال سخنرانی های خود به تدبّر در آیات الهی پرداخته اند. به عنوان نمونه، ایشان در جمع کارگزاران نظام و در خلال مباحث متعدد کشور، به ناگاه بحث را به سمت و سوی دیگری برده و «تدبّر» و «تذکّر» قرآنی را جلوه گر می سازند و آن را مقدم بر تبیین ها و تصمیم های سیاسی برمی شمرند: فرصت مغتنمی است و
ص: 499
تقریباً همه ی کسانی که بارهای سنگین مدیریت کشور در سطوح اصلی و اساسی بر دوش آن هاست، در این جلسه ی بزرگ و پراهمیت شرکت دارید. حرف سیاست و گزارش امور گوناگون کشور به وسیله ی رئیس جمهور محترم بیان شد و سخن در این باره ها همیشه هست و بسیار است و لازم هم هست، ولی من فکر کردم که از این فرصت، اندکی هم استفاده کنیم برای چیزی که مقدم است بر استنتاج ها و تبیین ها و تصمیم های سیاسی ما؛ و آن حرف دل و حرف ایمان خالصانه ی ماست که می تواند در همه ی مراحل این حرکت مثل جانی در کالبد، مثل نوری در ظلمت، مثل حیات بخشی در میان اجسام بی روح، نقش بیافریند. لذا این آیات را انتخاب کردم تا این ها را قدری باهم مرور کنیم. خود من هرچه نگاه می کنم، می بینم احتیاج دارم به اینکه این آیه ی شریفه ی «اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا و سبّحوه بکرة و اصیلا» را تکرار کنم و در آن تدبر کنم و به آن عمل کنم. قیاس به نفس کردم، به نظرم می رسد که شما هم و همه مان محتاج به این هستیم. می فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا». این، بعد از آن است که جامعه ی ایمانی شکل گرفته و این جامعه آزمون های بزرگ را از سر گذرانده است. این آیات سوره ی احزاب است و بعد از سال ششم هجرت نازل شده است؛ یعنی بعد از جنگ بدر و احد و جنگ های متعدد دیگر و بالاخره جنگ احزاب. در یک چنین شرائطی، قرآن به مسلما ن ها خطاب می کند که: «اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا»؛ خدا را ذکرِ کثیر کنید. ذکر یعنی یاد. ذکر و یاد در مقابل غفلت و نسیان است. غرق در عوارض و حوادث و پیشامدهای گوناگون شدن و از مطلب اصلی غفلت کردن؛ این، گرفتاری بزرگ ما بنی آدم است. می خواهند این نباشد. آن وقت این یاد هم صِرفیاد کردن و متذکر شدن نیست، ذکر کثیر را از ما خواسته اند(31/6/1386؛ بیانات در دیدار کارگزاران نظام).در همین بیان، برخی نکات روش شناسی را می توان یافت: توجه به فضای نزول آیه و تلاش برای یافتن عناصر مشترک به منظور تطبیق مقصود آیه: ایشان به فضای نزول آیه توجه داشته و شرایط آیه (نزول در مدینه پس از
ص: 500
جنگ ها و آزمون های متعدد) را با شرایط پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی و سپری نمودن جنگ هشت ساله و دیگر دشواری ها مقایسه نمودند. این دقّت نظر و تلاش برای تبیین شباهت میان دو موقعیّت، راه را برایِ جریان دادن مراد و مقصود الهی نسبت به مصادیق امروزی هموار ساخت. توجه به کلمات و واژگان به نظر آشنا و تأمل دوباره در آنها مانند «یا ایها الذین آمنوا»؛ «ذکر» معناشناسی واژگان از راه واژگان مقابل. («ذکر»، مقابل غفلت و نسیان است.) توجه به قیود کلمات و تدبّر در پیام آن ها مانند «کثیراً» که قید ذکر واقع شده است.
از نکات مهمّ در این مجال آن است که بدانیم، چه اقداماتی ما را در امر تدبّر یاری می رساند؛ یا به تعبیر دیگر، چه چیزهایی از مقدّمات و اصول تدبّر به شمار می آیند. با بررسی سخنان مقام معظم رهبری، عناوین زیر به دست می آید:
قرآن، کلام والایی است که جز پاکان، کسی بدان دست نخواهد یافت: «لا یمسُّه الا المطهَّرون» (واقعه، 79)؛ از این رو، از مقدمات اساسی تدبّر در قرآن، «صفای باطن» و پاکی درونی است: با قرآن باید مثل آینه مواجه شد؛ پاکیزه، براق و بی زنگار؛ تا قرآن در دل ما منعکس شود. قرآن باید در جان ما انعکاس پیدا کند؛ این همیشه و برای همه نیست؛ برای کسانی است که دلشان را با صفای باطن و نفس پاکیزه کنند؛ با ایمان، با باور و با قبول با قرآنمواجه شوند؛ و الّا کسانی که دل معاند دارند، بنای بر نشنیدن و نفهمیدن دارند، نوای قرآن، کلام قرآن و پیام قرآن در دل آن ها اثری نمی کند؛ «و لو انّنا نزّلنا الیهم الملائکة و کلّمهم الموتی و حشرنا علیهم کلّ شی ء قبلا ما کانوا لیؤمنوا الّا أن یشاء الله»؛ اگر برای برخی افراد زمین را به آسمان بدوزی، این دلِ ناباور و زنگار گرفته، نزدیک نمی شود و ایمان نمی آورد. لذا قرآن را هم می خواند، اما به قرآن نزدیک نمی شود(14/7/1384؛ بیانات در دیدار قاریان قرآن کریم)
ص: 501
یکی از مقدمات روحی که متدبّر قبل از تدبّر باید آن را دارا باشد، این است که خود را مخاطب آیات الهی ببیند، کسی که سخن قرآن را به خود نگیرد و توبیخ های قرآنی را به این و آن حواله کند، هرگز به مقصود هدایتی آیات پی نخواهد برد. از این رو، نباید قرآن را منحصر در تاریخ دانسته یا سرسری بخوانیم. (ر.ک: علیان نظری، 1394، ص54) از این رو، مقام معظم رهبری، قاریان قرآن را چنین توصیه می نماید: قرآن را به معنای حقیقیِ مخاطب قرار گرفتنِ در مقابل خدا، بخوانید و در آن تدبر کنید و از آن بیاموزید. .....
یک تلاوت این است که انسان مثل یک مستمعی بنشیند پای صحبت خدای متعال. خدای متعال دارد با شما حرف می زند. مثل اینکه از یک عزیزی، از یک بزرگی، نامه ای به شما رسیده باشد. شما نامه را می گیرید می خوانید. برای چه می خوانید؟ برای اینکه ببینید چه برای شما نوشته. قرآن را این جوری بخوانید. این نامه ی خدای متعال است. امین ترین زبانها و دلها این قرآن را از خدای متعال گرفته و به شما رسانده است. ما از آن استفاده کنیم؛ بهره ببریم؛ لذا در روایت هست که سوره را وقتی که می خوانید، همت شما این نباشد که به آخر سوره برسید، همت شما این باشد که قرآن را بفهمید؛ و لو حالا به آخر سوره، به وسط سوره، وسط جزء، به وسط حزب نرسید و آن را تمام هم نکنید؛ تأمل و تدبر کنید. قرآن را این گونه بخوانید. اگر کسی با قرآن مأنوس بشود، از قرآن دل نمی کَند. اگر ما با قرآن مأنوس بشویم، حقیقتاً از قرآن دل نمی کَنیم(22/6/1386؛ بیانات در دیدار قاریان).
از مقدمات دیگر تدبّر، تلا شبرای فهم معانی واژگان و آیات قرآن است، تا وقتی ما نتوانیم واژگان و آیات را به درستی تصور نکنیم، چگونه خواهیم توانست در آن ها تدبّر کنیم؟! از این رو، مقام معظم رهبری می فرماید: فهمیدن مفاهیم و ترجمه ی کلمه کلمه ی قرآن، برای کسانی که به زبان عربی آشنایی ندارند، لازم است. وقتی که
ص: 502
کلمات قرآن را فهمیدید، آن وقت تدبّر لازم است(1/9/1377؛ بیانات در مراسم اختتامیه مسابقات قرآن). ایشان به کاستی ما در فهم زبان عربی نیز توجه داشته و می فرماید: متأسفانه ما حجاب زبانی داریم، حجاب لغوی داریم؛ این کمبود ماست. یعنی کمبود ملتهای غیر عرب است. کسانی که زبانشان عربی است، همین طور که قاری تلاوت می کند، این ها که نشسته اند، و لو نه به صورت کامل، آن را می فهمند(22/6/1386؛ بیانات در دیدار قاریان). بنابراین، برای تدبّر و فهم قرآن، آموزش زبان عربی و آشنایی به زوایای ادبیِ این زبان، راهگشا است. البته این بدان معنا نیست که راه تدبّر برای ناآگاهان از زبان عربی بسته باشد: تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد، که به نظر ما می شود فهمید. اگر انسان لغت عربی را بلد باشد و آنچه را هم که بلد نیست، به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند(17/7/1384؛ بیانات در دیدار اعضای هیئت دولت).
عنصر مهمّ دیگر برای رسیدن به تدبّر، تکرار آیات قرآن و تلاش برای افزایش انس ذهنی با آن ها است. به صرف خواندن یا ترجمه کردن به تدبّر نمی توان دست یافت. ایشان در ادامه فرمایش قبلی چنین می فرماید: دو بار، سه بار، پنج بار که بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا می کند که با بیان دیگری حاصل نمی شود؛ بیشتر با تدبر حاصل می شود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتی مثلًا ده آیه ی مرتبط به هم را می خواند، یکاحساس و یک انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه می خواند، انتباه دیگری دارد؛ یعنی انسان انشراح ذهن پیدا می کند. هرچه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر می فهمد؛ و ما به این احتیاج داریم(17/7/1384؛ بیانات در دیدار اعضای هیئت دولت).
یا در بیان دیگری می فرماید: باید با قرآن انس پیدا کنید. زبان ما، زبان قرآن نیست؛ می توانیم به ترجمه ی قرآن مراجعه کنیم؛ اما عمق یابی مضامین قرآنی فقط با مراجعه ی به
ص: 503
ترجمه نمی شود؛ کمااینکه با خواندن متن قرآن هم برای کسانی که می فهمند، همیشه به دست نمی آید؛ با تدبر به دست می آید؛ با عمق یابی به دست می آید. وقتی انس با قرآن پیدا شد، مجال تدبر و تأمل و تفكر در معارف قرآن به دست خواهد آمد(31/4/1391؛ بیانات در دیدار قاریان).
این انس هر چه بیشتر باشد و مفاهیم قرآنی در ذهن بیشتر جای گرفته و حکّ شود، زمینه بهره مندی از قرآن و دستیابی به نکات بدیع را فراهم می آورد: قرآن را که هر روز تلاوت می کنید. هرچه تلاوت کردید، ترجمه ی آن را هم نگاه کنید؛ بگذارید این مفاهیم در ذهن جوان شما حک شود. در آن صورت فرصت تدبّر پیدا خواهید کرد(9/8/1379؛ بیانات در مراسم اختتامیه مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم). اما انس با قرآن چگونه به دست می آید؟ مقام معظم رهبری، دو عنصر «تلاوت قرآن» و «حفظ قرآن» را از راهکارهای اساسی شکل گیری انس با قرآن می دانند؛ از این رو، ایشان بارها و بارها بر مقدّمی بودن این عناصر تأکید ورزیده و نسبت به توقّف در این مراحل و بی توجهی به مقوله فهم و تدبّر در قرآن هشدار داده اند. در ادامه برخی بیانات ایشان را در این زمینه مرور می کنیم:
تلاوت قرآن و قرائت زیبای آیات الهی، مقدمه است برای تدبر در قرآن. ما نمی خواهیم خودمان را مشغول کنیم، سرگرم کنیم به تلاوت و به قرائت قرآن و الحان قرآنی، به عنوان یک موضوع اصلی؛ این مقدمه است، این طریق است. تلاوت قرآن با صوت خوش موجب می شودکه دل انسان نرم شود، خشوع پیدا کند، آماده بشود برای فهم معارف قرآنی و آیات قرآنی؛ ما به این احتیاج داریم(4/4/1391؛ بیانات در دیدار شرکت کنندگان در مسابقات بین المللی قرآن کریم)
ص: 504
آنچه كه ما را به حقایق نورانی می رساند، تدبر در قرآن است؛ و این حفظ قرآن كه بحمدالله امروز در بین شما جوان ها، در بین جوانهای كشور، در سرتاسر كشور رواج پیدا كرده است، یك مقدمه ی خوبی است برای تدبر. یعنی حفظ و تكرار و انس با آیات كریمه ی قرآن و پی درپی آیات الهی را مورد توجه قرار دادن، موجب می شود كه انسان بتواند در قرآن تدبر كند(19/4/1392؛ بیانات در محفل انس با قرآن). حفظ قرآن خیلی باارزش است. حفظ قرآن این فرصت را به حافظ خواهد داد که با تکرار آیات، در قرآن قدرت تدبر پیدا کند. این فرصت است، این توفیق است؛ این را از دست ندهید (22/4/1389؛ بیانات در دیدار قاریان). این ملازمه میان فهم معانی، انس و حفظ قران را در گفتار زیر نیز می توان یافت: وقتی قرآن را حفظ کردید، می توانید معانی قرآن را درست بفهمید؛ انسان وقتی معنای قرآن را فهمید، می تواند در آن تدبر کند؛ وقتی تدبر کرد، می تواند به معارف عالی دست پیدا کند و رشد پیدا کند. انسان با انس با قرآن، در درون رشد پیدا می کند(31/4/1391؛ بیانات در دیدار قاریان).
مقام معظم رهبری، به عنوان یک متفکر قرآن پژوه، در سخنرانی های خود به مقوله «تدبّر در قرآن» فراوان توجه نموده است. ایشان، تدبّر را «تأمّل و اندیشیدن بر روی کلمات و مفاهیم قرآنی» می داند و با بیان های گوناگون بر ضرورت آن تأکید ورزیده است. از نگاه ایشان، تدبّر در قرآن حداقل چهار کارکرد خواهد داشت: تعمیق باورهای دینی و مصونیت از انحرافات فکری، پاسخگویی به پرسش های زندگی،رشد درونی و تحقّق اهداف و برکاتِ متعالی دین. از سوی دیگر، با تأمل در بیانات ایشان می توان مبانی تدبر در قرآن را نیز جست، که عبارتند از:
· توجه به فرابشری بودن قرآن (توجه به خالق قرآن)
· قابل فهمِ همگانی بودن قرآن
ص: 505
· زبان ویژه قرآن (توجه به متن قرآن)
· جامعیت و مرجعیت قرآن (توجه به کارکرد قرآن)
نسبت به شیوه تدبر، اگر چه سخن مستقلی از ایشان یافت نشد، اما توجه به برخی نمونه های «تدبر در قرآن» در کلام ایشان، ما را به یافتن شیوه تدبّر در نگاه ایشان یاری می رساند. ایشان، صفای باطن، مخاطب قرار دان خویش هنگام تلاوت، تلاش برای فهم معانی و نیز تکرار آیات را از مقدمات تدبّر دانسته و تلاوت و حفظ قرآن را دو زمینه بسیار مناسب برای انس بیشتر قرآن و تدبّر در آن می دانند.
1. ابن عاشور، محمد بن طاهر (بی تا)، التحرير و التنوير، بیروت: مؤسسه التاریخ.
2. ابن فارس، احمد (1387)، ترتیب مقاییس اللغة، قم: مرکز دراسات الحوزة و الجامعة.
3. ابن بابویه، محمد بن علی (1378)، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر جهان.
4. جوادی آملی، عبدالله (1384)، تفسیر تسنیم، قم: نشر اسراء.
5. حرانی، ابن شعبه (1404)، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
6. خویی، سید ابوالقاسم، بی تا، البیان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی.
7. رازی، ابوالفتوح (1408ق)، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
8. زبیدی، محمد مرتضی (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: انتشارات دار الفکر.
ص: 506
9. شبّر، سید عبد الله (1412)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت: دار البلاغة للطباعة و النشر.
10. صبوحی طسوجی، علی (1389ش)، تدبّر در قرآن کریم همراه با استناد و استدلال، قم: انتشارات بلاغت.
11. طباطبایی، محمد حسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
12. طبرسی، علی بن حسن (1385ق)، مشکاۀ الانوار فی غرر الاخبار، نجف: المکتبة الحیدریة.
13. طوسی، محمد حسن (بی تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
14. کاشانی، ملافتح الله (1336)، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، تهران: انتشارات علمی.
15. کلینی، محمد بن یعقوب (1407)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة.
16. مصطفوی تبریزی، حسن (1417)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
17. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
18. راد، علی و علیان نظری، محمد (1395)، «تحلیل ماهیت تدبر در قرآن از منظز تفاسیر امامیه»، نشریه حدیث و اندیشه، 21.
19. سایت https://farsi.khamenei.ir/ (بخش بیانات)
ص: 507
ص: 508
روش های مختلفی برای تدبر روشمند در قرآن عرضه شده است. یکی از روش های مهم تدبری، کشف
ارتباط و همبستگی بین آیات و سوره های قرآن است تا در پرتو آن، وجوه اعجاز کلام الهی و استخراج نکته ها و ظرافت های قرآنی حاصل گردد. اگرچه توجه به مناسبات بین آیات و سور قرآنی از دیرباز در سنت تفسیری و تدبری جریان داشته است، اما مناسبات بین سوره های قرآن محل بحث بوده است. ازاین رو پژوهش حاضر با شیوه توصیفی-تحلیلی به سیر تحولی این بحث در تفاسیر پرداخته و نقش آن را در رویکردهای تدبری موردتوجه قرار داده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که تدبر بین سوره های قرآن دارای اقسام مختلفی است که تنها تناسب بین سور مجاور نیازمند مبنای توقیفی بودن ترتیب سوره ها می باشد، سایر اقسام حتی با اجتهادی دانستن ترتیب سور نیز قابل پیگیری هستند. از بین روش های تدبری، در «تحقیق ساختاری سوره های قرآن» و «تحقیق موضوعی قرآن»، به تدبر در قرآن با رویکرد تناسب سوره ها پرداخته شده است. تدبر بین زوج
ص: 509
سوره های قرآن در مواردی که در روایات به زوجیت آن ها تصریح شده باشد، قابل اعتماد خواهد بود. هم چنین سور دارای مطلع یکسان نیز دارای ارتباطات محتوایی و لفظی هستند که با تدبر در آن ها این ارتباطات کشف می گردد. در تحقیق موضوعی قرآن نیز با در نظر گرفتن ارتباطات بین آیات پراکنده در سوره های مختلف، دیدگاه قرآن در موضوعی خاص به دست خواهد آمد.
کلیدواژه ها: توقیفی بودن ترتیب سور؛ تحقیق ساختاری سوره های قرآن؛ تحقیق موضوعی قرآن؛ مناسبات بین سور؛ تدبر در قرآن.
تدبر در قرآن یکی از وظایف همگانی در مواجهه با قرآن است که با رویکردهای مختلف قابل مشاهده است، اما وجه قالب آن که در برخی تعاریف تدبر نیز گنجانده شده «کشف هماهنگی در قرآن» است که شامل پیوستگی محتوایی و پیوستگی لفظی-ادبی قرآن می شود (اسماعیلی زاده و نساج، 1390: 164). از دیرباز در نزد مفسران و قرآن پژوهان، این وجه از اعجاز علمی قرآن در قالب علم مناسبت نام گذاری شده است. یکی از وجوه علم مناسبت، تناسب بين سور قرآن است، كه در دو حيطه ي مناسبت لفظي و مناسبت موضوعي قرار دارد (ابوالعلاء، 1425: 131). علی رغم اینکه گروهی ترتیب سوره ها را وحیانی نمی دانند و جست وجوی تناسب میان آن ها را نیز بی پایه و سبب تکلف می انگارند (رک: شوكاني، 1414، ج1: 106؛ عاملي، 1371: 115-116؛ طباطبايي، 1417، ج12: 126؛ مكارم شيرازي، 1349: 307؛ معرفت، 1373: 165-177)، بااین حال، این علم در ابعاد مختلفی از سوی دانشمندان علوم قرآنی و مفسرانی که قائل بر وحیانی بودن ترتیب سوره ها و وجود حکمتی در چینش فعلی قرآن بوده اند، موردبررسی قرار گرفته است.
ص: 510
تا آنجا که کتاب های مستقلی در مناسبات بین سوره های قرآن تألیف گردید، مانند «البرهان فی مناسبت ترتیب سور القرآن» از ابن زبیر غرناطی (م708ق)، «نظم الدرر في تناسب الايات و السور»، از بقاعي (م 885ق)، «ترتيب سور القرآن (تناسق الدرر فی تناسب السور)» از سیوطی (م911ق)، «علم المناسبات فی السور و الایات» از بازمول، «جواهرالبیان فی تناسب سور القرآن» از صدیقی غماری (ق12)؛ در سده معاصر نیز آثاری مانند «چهره ي پیوسته ی قرآن» از ایازی (1380)، «هماهنگی و تناسب در ساختار قرآن کریم» از خرقانی (1380)، و «تناسب سوره ها: تنظیر و تدبر در سوره های حزب مفصل» از خوش منش (1399) از آثار شاخص در این حیطه اند.
در فضاهای پژوهشی معاصر نیز پایان نامه ها و مقالات گوناگونی در این موضوع تدوین شده اند برای نمونه می توان به «بررسی تناسب سور حوامیم» از زرسازان (1385)، «بررسی پیوستگی معنایی سوره های قرآن» از خوشناموند (1388)، «تناسب سور عزائم» از رهگشای (1390)، «تناسب معنایی سور مسبحات» از سینکی (1390)، «بررسی وجوه تناسب سور طواسین» از پورصالحی (1392)، «پیوستگی شبکه ای سوره های قرآن، مطالعه موردی سوره ذاریات» از داوری (1394)، «پیوستگی متنی «زوج سوره» فتح و حجرات» از زارع دینی و همکاران (1398)، «پیوستگی شبکه ای سور إذائیه فتح و حجرات» از الیاسی فر و طالب تاش (1399) به این مهم پرداخته اند. عناوین این پژوهش ها گویای این مطلب است که در اکثر این آثار با پذیرش تناسب بین سور، روند تدبری با رویکرد تناسب سوره ها عملیاتی شده است و در نهایت به ارائه تدبر خود در قالب پایان نامه و مقاله بسنده شده است. در کنار این پژوهش ها، آثاری دیگر نیز با رویکرد نقد و روش شناسی تناسب سوره ها تألیف شدند. ازجمله این آثار، مقاله «نقد نظریه ی قائلان به تناسب سوره ها در قرآن» از فقهی زاده (1385) است که با رد نظریه توقیفی بودن ترتیب سور، اساس تناسب سوره ها را بی پایه دانسته است و در مقابل در مقاله «تناسب وارتباط میان
ص: 511
سوره های قرآن» از خرقانی (1379) به این مطلب اشاره شده است که حتی با اجتهادی دانستن ترتیب سور نمی توان تناسب بین برخی سوره ها را نادیده گرفت.
اگرچه در این آثار زوایایی از بحث تبیین شده اند، اما غالب توجهات در مناسبات سور را منحصر در تناسب سوره های مجاور دانسته اند، درحالی که وجوه مختلف تناسب سور در قرآن قابل تصور است که در برخی شیوه های تدبری اقسامی از این وجوه، موردتوجه قرارگرفته است، مانند تدبر ساختاری سوره ها که توسط لسانی فشارکی و مرادی زنجانی تعریف شده است. ازاین رو ضرورت دارد با نگاهی دوباره به اقسام تناسب سوره ها که توسط مفسران و گروه های تدبری به کار گرفته شدند، تدبر در قرآن با رویکرد تناسب سوره ها مورد بازبینی قرار گیرد تا افراط وتفریط های این رویکرد تبیین گردد.
ازاین رو پژوهش پیشرو درصدد پاسخگویی به پرسش های زیر است:
1. چه ارتباطی بین تناسب سور و نظریه توقیفی بودن سوره ها برقرار است؟
2. مناسبات در سوره های قرآن بر چند قسم هستند؟
3. در روش های تدبری معاصر، چه قسمی از تناسبات سور موردتوجه قرارگرفته است؟
در این پژوهش مفاهیم «تناسب» و «تدبر» نقش محوری در مسئله اصلی پژوهش دارند، ازاین رو تبیین این مفاهیم ضرورت دارد.
ص: 512
مناسبت از «نسب» يا «نسبت» گرفته شده، به معني «قرابه» و «نزديكي» (فيروزآبادي، بی تا: ج1: 176). ماده «نسب» در ريشه ي لغوي خود، يك اصل بيشتر ندارد، كه پيوند داشتن چيزي با چيزي ديگر و ربط بین دو شیء معني مي دهد و اين معني در تمام مشتقات آن جاري است (ابن فارس، 1404، ج5: 423؛ مصطفوي، 1368: ج 12: 94). مناسبت يا تناسب در لغت به معناي مشاكله (طريحي، 1375، ج2: 171)، يعني همگوني و هم شكلي است.
تناسب در اصطلاح همان «علة الترتيب» است (بازمول، 1423: 84). یعنی علت ترتيب بعضي اجزاء قرآن با اجزاي ديگرش (بقاعي ، 1408: ج1: 5) يا به معني ربط دهنده ي بين آيات و سور است (سيوطي، 1421، ج2: 218). به عبارتی مراد از مناسبت وجه ارتباط بين دو جمله در آيه ي واحد يا دو آيه يا آيات متعدد يا سوره با سوره اي ديگر است (رک: قطان، 1427: 92).
اين علم را «علم المناسبة» ناميدند، و از آن تعبير به «التناسب» و «الترابط» نيز شده است (ابو العلاء، 1425: 17). علاوه بر واژگان تناسب، مناسبت، و ارتباط، از انسجام، اتساق، تناسق، نظم، ترتيب، وحدت، و مشتقات و نظائر آن ها نيز براي بيان پيوستگي اجزاي قرآن استفاده مي شود (خرقاني، 1380: 8). این علم در تقسیمات کلی در دو دسته تناسب داخلی و خارجی قرار می گیرد (بازمول، 1423: 29) که هر یک اقسامی دارند: برای نمونه تناسب درون آیه ای، تناسب بین آیات موجود در یک سیاق، تناسب سیاق های موجود در یک سوره از جمله تناسبات داخلی محسوب می گردند (برای اقسام تناسب آیات رک: سيوطي، 1421، ج2: 227-230؛ بازمول، 1423: 28؛ خرقاني، 1380: 29؛ ایازی، 1380: 37- 54؛ همامی، 1375، 29:60-62)، تناسبات خارجی نیز عنوان دیگری از تناسب بین سوره ها می باشد که در این پژوهش به آن پرداخته می شود.
ص: 513
تدبر در لغت از ریشه «دُبُر» گرفته شده است که نقیض «قُبُل» است و به معنای «پشت»، و «پشت سر» اشیاء و «آخر» هر چیزی است (ابن فارس، 1404،ج2: 324؛ زبیدی، 1414، ج6: 383). تدبر بر وزن تفعل آمده است، ازآنجایی که باب تفعّل برای مطاوعه تفعیل است، بنابراین تدبر برای مطاوعه تدبیر خواهد بود (مصطفوی، 1368،ج3: 176)، به عبارتی معنای تدبر در گرو معنای تدبیر است. علامه طباطبایی مراد از تدبیر را ترتیب دادن اشیاء متعدد پشت سر یکدیگر می داند به گونه ای که هر شیء در جایگاه خاص خود قرار گیرد و غرض و فایده و مقصود بر آن مترتب گردد (طباطبایی، 1417: 289-290). به عبارتی دیگر قرآن حاصل تدبیر حروف، کلمات، عبارات، و جملات در کنار یکدیگر است، تدبیری که خداوند برای محقق شدن هدفی آن را رقم زده است، بنابراین امر تدبر در قرآن با توجه به معنای مطاوعی آن، اثرپذیری از این نظم و پی بردن به آن مقصود الهی خواهد بود (محمد علی نژاد عمران، 1394: 152).
در معنای اصطلاحی تدبّر نظرات پراکنده ای وجود دارد از جمله: «تلاوت راستینی که از قرائت شروع و با فهم عمیق ادامه می یابد و به عمل منتهی می گردد» (نقی پورفر، 1387: 374)، «فهم روشمند و هماهنگ ظاهر قرآن کریم» (الهی زاده، 1396: 23)، «تفکر و اندیشیدن در ادله قرآن» (طوسی، بی تا: ج8: 558) (برای سایر تعاریف ر.ک: مرادی زنجانی، 1399: 17-19). با درنظرگرفتن معنای لغوی تدبر، بهترین معنایی که برای آن متصور است فهم متن و پی بردن به مراد الهی است که در ورای اینالفاظ و ظاهر قرآن وجود دارد، این تدبر با دقت در کلمات و آیات و سوره ها، جایگاه آن ها، ارتباطات معنایی، ادبی-بلاغی و آهنگ و لحن کلام، حاصل می گردد.
ص: 514
توقیفی بودن ترتیب سوره ها به عنوان یکی از مبانی بحث تناسب سوره ها مطرح است. منظور از توقیفی بودن سور، تنظیم سوره ها و مشخص کردن ترتیب آن ها در قرآن به امر پروردگار و حضرت رسول (ص) است. اگرچه جمهور علماء بر اين باورند كه ترتيب آيات در سوره ها توقيفي است و رأي و اجتهاد در آن هيچ دخالتي نداشته است (رك: جفری، 1954: 40-41؛ ابن زبير، بی تا: 73 ؛ زرکشی، 1410، ج1: 353؛ سیوطی، 1421، ج2: 216-217؛ قرطبی، 1364، ج1: 60؛ معرفت، 1428: 41-71؛ شحاته، 1369: 28)، اما در توقیفی یا اجتهادی بودن ترتیب سوره ها اختلاف است. ازاین رو لازم است، پس از تبیین دیدگاه ها در باب توقیفیت ترتیب سور، ارتباط این بحث با تناسب سور روشن گردد.
درباره ترتيب سور قرآن ميان دانشمندان سه ديدگاه وجود دارد (ابن زبیر، بی تا: 73، 74؛ قطان، 1427: 136-137):
اين دسته بر اين عقيده اند كه ترتيب فعلي همه ي سوره هاي قرآن به وسيله خود پيامبر (ص) معلوم شده است و ما هيچ دليلي برخلاف اين در دست نداريم. اين نظر كه ترتيب تمام سوره ها يا بعضي از آن ها برحسب اجتهاد بوده است هيچ مجوزي ندارد (صبحی صالح، 1977: 71).
از بين قدما دانشمنداني مانند ابوجعفر نحاس، ابوبكر انباري، ابن اشته، بغوي، ابن حصار، كرماني، طيبي، شيخ ولي الله ملوي منفلوطي، قرطبي، سيد مرتضي علم الهدي، طبري و صاحب المباني قائل به اين نظر بوده اند (زرقانى، بی تا، ج1: 347-349؛ ايازي، 1381: 101؛ ابوسلیمان، 1420: 66-67؛ سیوطی، 1421، ج1: 221- 222؛
ص: 515
قرطبی، 1364، ج1: 60؛ جفری، 1954: 40-41) و از بين متأخران اهل سنت نیز، شيخ محمود شلتوت (بی آزار شیرازی، 1385: 46). دروزه (1359: 30)، ابوزهره (1370: 66)، مناع قطان (1427: 137)، صبحي صالح (1977: 73) و بسياري ديگر اين نظر را اختيار كرده اند.
از بين متأخران شيعه خويي در «البيان في تفسير القرآن»، سيد مرتضي عسكري در كتاب «القرآن الكريم و روايات المدرستين»، محمدحسين صغير در كتاب «تاريخ قرآن»، جوادي آملي در «تفسيرتسنيم»، محمد باقر حكيم در كتاب «علوم القرآن» و حسن زاده آملی در کتب «قرآن هرگز تحریف نشده» ... این نظر را برگزیده اند (رك: ايازي، 1381: 100؛ خرقانی، 1380: 52 -53؛ حسن زاده آملی، 1371: 26). قائلين به اين ديدگاه دلايلی را طرح کرده اند که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
الف. شباهت کلی سوره های متوالی قرآن و هماهنگی آن ها در مضمون، وزن و آهنگ سوره های مجاور (زرکشی، 1410، ج1: 358)؛
ب. عدم وجود ملاک های انسانی در ترتیب سوره ها نشان از آن توقیفی بودن ترتیب سور دارد. زیرا اگر مسلمانان مي خواستند سوره هاي قرآن را مرتب كنند قاعدتاً يا بايد ترتيب نزول سوره ها را در نظر مي گرفتند، كه غير از ترتيب قرآن است، و يا اندازه ي دقيق سوره ها يا تعداد دقيق آيه هاي هر سوره را ملاك ترتيب قرار مي دادند (رك: دروزه، 1359: 85). درحالی که در تنظیم کنونی قرآن ملاک های ترتیب بر اساس طول سور، یا شباهت سوره ها صورت نگرفته است. برای نمونه درحالی که حواميم و سور داراي «الر» پشت سر هم قرارگرفته اند، اما مسبحات به صورت پراكنده آمده، و بين دو سوره شعراء و قصص كه داراي «طسم» بودند، سوره طس كه كوتاه تر از آن دو بود، جدايي افكند، درحالی که اين دو سوره در مطلع و طول سوره شبيه هم
ص: 516
بودند و مي توانستند در كنار هم بيايند. حال اگر ترتيب سور توقيفي نباشد، اين ترتيب چگونه قابل توجيه است (سیوطی، 2000: 35).
ج. اينكه ما در زمان عثمان هيچ گونه مخالفتي نسبت به ترتيب سوره ها در مصحف وي نمي بينيم نيز مؤيدي قوي است، كه اين ترتيب امري شناخته شده بود (خرقانی، 1380: 67). اجماع بر مصحف عثمان تنها در صورتي ممكن بود كه نظم و ترتيب مورد توافق ايشان در سوره ها، ناشي از توقيفيت پيامبر (ص) باشد (زرقانی، بی تا: ج1: 437).
د. چون ترتيب مصحف برخلاف ترتيب نزول است، قطعاً حكمتي در آن بوده در غير اين صورت كاري عبث بوده است (حجازی، 1970: 16).
اگرچه آلوسي نظر اكثريت علماء را توقيفي بودن ترتيب سور مي داند (آلوسی، 1415: ج1/26)، اما این نظر چندان دقیق نیست، زیرا جمهور علماء بر اين عقيده اند كه ترتيب سور اجتهادي است (رك: زرکشی، 1410، ج1: 354؛ ابن زبیر، بی تا: 44؛ سیوطی، 1421، ج1: 220؛ ابو سلیمان، 1420: 65؛ زرقانی، بی تا: ج1: 405؛ طالقانی، 1361: 78؛ ایازی، 1381: 100)، اكثريت شيعه نيز قائل به اجتهادی بودن ترتیب سوَرَ اند (ایازی، 1380: 146)، مانند آیت الله معرفت كه در التمهيد اين ديدگاه را مي پذيرد و نظر مخالف را نقد مي کند (معرفت، 1415: ج1: 280-288)، آیت الله طالقاني نیز این نظر را پذیرفته است (طالقانی، 1361: 79). ابن فارس در مورد ترتيب سور مي نويسد: «اين موضوعي است كه صحابه آن را متعهد شده اند،ازجمله كار صحابه قرار دادن سبع طوال قبل از مئين است» (زرکشی، 1410: ج1: 331؛ سیوطی، 1421، ج1: 220).
مهم ترین دلایل قائلان به اجتهادي بودن ترتيب سور عبارت است از:
ص: 517
الف. با توجه به اختلاف و تناقض روايات جمع آوري و تدوين قرآن، نمي توان به توقيفيت ترتيب سور رأي داد (شوکانی، 1414: ج1: 72).
ب. در احاديث از لازم الاجراء بودن ترتيب سوره هاي قرآن سخني به ميان نيامد، و حديثي كه از سبع طوال و مئين و مثاني و مفصلات در قرآن نام مي برد، در پي تقسيم بندي قرآن نيست، بلكه تنها سخن از سوره هاي كوتاه و بلندي است كه بر پيامبر (ص) نازل شده است، ثانياً حدومرز مشخص و تعریف شده ای براي اين دسته سور وجود ندارد (فقهی زاده، 1374: 70).
بودن برخي سور و اجتهادي بودن بعضي ديگر
گروهي از دانشمندان رأي ميانه اي را در ترتيب سوره ها اتخاذ كرده اند و ترتيب آن ها را در بخشي، توقيفي و در بخشي، اجتهادي مي دانند، اما در اين كه در ترتيب چه سوره هايي اجتهاد شده اختلاف دارند. از بين قدما بيهقي و به تبعيت از او، سيوطي ترتيب تمام سور را توقيفي مي دانند، جز انفال و توبه كه مي گويند ترتيب اين دو سوره را عثمان مشخص كرده است (رك: سیوطی، 2000: 69، 172). ابن عطيه نيز بر اين عقيده است كه از بين تمام سوره ها ترتيب سور سبع طوال، حواميم و مفصلات در زمان رسول خدا (ص) مرتب شده بود (جفری، 1954: 275). ابوجعفر بن زبير نيز نظري مانند ابن عطيه دارد، اما مي گويد تعداد سوره هايي كه ترتيب آن ها در حيات پيامبر (ص) معلوم شده بود بيش از آن چيزي است كه ابن عطيه نام برده است و تعداد سور اختلافي بسيار اندك است (سیوطی، 2000: 33؛ ابن زبیر، بی تا: 76). عبد الله محمود شحاته و دكتر حجتي نيز اين نظر را اختيار كرده اند (شحاته،1369: 240؛ حجتی، 1388: 90). اما صبحي صالح اين ديدگاه را نمي پذيرد و مي گويد: «مدرك اين عقيده كه جاي پاره اي از سوره ها در قرآن، بنا بر اجتهاد اصحاب معين گرديده يك حديث مي باشد، كه كاملاً ضعيف و بلكه بي اساس است» (صبحی صالح، 1977: 72 -73).
ص: 518
ازآنجاکه برخی از دلایل توقیفیت و اجتهادی بودن ترتیب سور ناقض یکدیگر هستند و دلایل گفته شده در هریک از دو دیدگاه نخست، در اثبات مدعی تمام نیست، باید گفت دیدگاه اخیر از بین سه دیدگاه گفته شده، منطقی تر به نظر می رسد، یعنی تعدادی از سوره ها به دستور حضرت رسول (ص) تنظیم شده اند. قائلین این دیدگاه، برای اثبات نظر خود این گونه استدلال می کنند: کسانی که تنظیم ترتیب سوره ها را پس از دوران پیامبر (ص) می دانند، می توانند تناسب میان سوره ها را به صورت قاعده ای کلی و فراگیر نفی کنند، اما نمی توانند انکار کنند که برخی از این سوره ها جایگاه واقعی آن ها مانند ترتیب کنونی، کنار یکدیگر بوده است، همانند سوره های: بقره و آل عمران، عنکبوت و روم، صافات و ص، زخرف و دخان، جاثیه و احقاف، ضحی و شرح، فیل و قریش و مانند آن ها، زیرا شدت تناسب این سوره ها به گونه ای است که جز به گزاف نمی توان منکر تناسب آن ها شد. بنابراین بهتر آن است که راه مقایسه گری میان دو سوره هم جوار و تدبّر در نقطه های اشتراک میان آن دو را باز گذاریم، و چه بسا با این کار، شناخت بهتر و دقیق تری از سوره های قرآن به دست آید و لطایف دیگری از قرآن کشف گردد (خرقانی، 1379: 298-299).
نظرات متفاوتی در مورد ارتباط توقیفیت با تناسب سوره ها مطرح شده است، یک نظر این است که اگر کسی معتقد به توقيفيت ترتيب سوره ها باشد لازم نيست حتماً قائل به این باشد که ميان سوره ها ربط و پيوستگي وجود دارد، اما ممكن نيست كسيقائل به اجتهادی بودن ترتيب سوره ها و جمع قرآن بعد از فوت پيامبر (ص) باشد، اما درعین حال نوعي پيوستگي اعجازآور و فوق العاده و مافوق تصور بین سوره ها را نیز بپذیرد. لذا اگر موافقان توقيفيت سوره ها دو دسته باشند، خيلي بعيد نيست، اما همه ي كساني كه اجتهادي بودن ترتيب سور را پذيرفته اند منکر مناسبات و اتصال سوره ها شده اند (ایازی، 1380: 157-158).
ص: 519
اما در مقابل، عده اي قائل اند كه حتي اگر ترتيب سور اجتهادي باشد، دو امكان در پذيرش يا عدم پذيرش تناسب سور وجود دارد، نخست اينكه صحابه بدون در نظر گرفتن اشتراك و افتراق مفاهيم سور، آن ها را كنار هم قرار داده باشند، و دوم اينكه بدين مسئله توجه شده باشد كه امكان اول بسيار ضعيف است، بنابراين درهرحال وجود ارتباط، قطعي به نظر مي رسد (همامی، 1375: 50 -51). بنابراین بحث از تناسب سوره ها سودمند خواهد بود است، زيرا با عقل سازگار نيست كه گروهي به تدوين قرآن همت بگمارند و با اين دقت به تشخيص صحيح از نادرست بپردازند، ولي براي چگونگي ترتيب آن هيچ گونه دليلي نداشته باشند (همان: 28).
دیدگاه اخیر قابل پذیرش نیست، زیرا علم تناسب در پرتو اعجاز قرآن شکل گرفته است، قرآن کتابی الهی است و تمامی فعالیت های که در حیطه قرآن ازنظر کشف نکات لفظی و معنایی آن صورت می پذیرد برای نائل شدن به مراد خداوند و درک عظمت آورنده آن است؛ حال اگر علم تناسب به عنوان یکی از علوم قرآنی در پی کسب دلایل مدنظر صحابه در چینش سوره ها باشد، نه تنها این علم انسان را به سر منزل مقصود نخواهد رساند بلکه خود حجابی در مسیر هدایت خواهد بود.
در بیشتر پژوهش ها در ارتباط توقیفیت ترتیب سور با تناسب سوره ها نکته ای نادیده انگاشته شده است و آن گستره ی معنایی تناسب سور است. وقتی سخن از تناسب سوره ها می شود، نباید آن را در تناسب سور مجاور منحصر دانست، زیراتناسب سوره های غیر مجاور نیز جزء اقسام تناسبات خارجی قرار می گیرند. قسمی دیگر از تناسبات خارجی، تناسب سوره هایی با مطلع مشابه است(پژوهش هایی برای یافتن این نوع از تناسبات صورت گرفته است، برای نمونه می توان به «بررسی تناسب سور حوامیم» از زرسازان (1385)، «تناسب معنایی سور مسبحات» از سینکی (1390)، «بررسی وجوه تناسب سور طواسین» از پورصالحی (1392)، «پیوستگی شبکه ای سور إذائیه مکی» از الیاسی و طالب تاش (1399) اشاره کرد). مانند شباهت
ص: 520
سور دارای حروف مقطعه یکسان، یا شباهت سوره هایی که با «إذا» آغاز شده اند یا سوره هایی که با حروف قسم یکسان آغاز شده اند. بنابراین تناسب سور لزوماً در بین سور مجاور تعریف نمی گردد تا مبنای تناسب سور را توقیفی بودن ترتیب سوره ها بدانیم. علاوه بر آن، در روایات نیز برخی سور با عنوان مشترک یاد شده اند، مانند دو سوره بقره و آل عمران که به زهراوان نام گذاری شده است (کفعمی، 1405: 439) ، این موارد می تواند نشانه ای برای ارتباط معنادار بین این سوره ها باشد. نوع دیگر سوره هایی هستند که در روایات در یک مجموعه قرار گرفته اند مانند روایتی که قرآن را به 4 دسته سور تقسیم می کند که شامل: سبع طوال، مئین، مثانی و مفصلات می شود (کلینی، 1407، ج2: 601) در این دسته بندی ها نیز می توان تناسباتی را جستجو کرد(پژوهش هایی در این موضوعات نیز صورت گرفته است مانند «بررسی و تبیین تناسب آیات و سور سبع طوال» از مرضیه حسنقلی (1391)، «تناسب در سور حزب مفصل قرآن» از زهرا خلخالی). بنابراین تلازم همیشگی بین توقیفیت سور و تناسب سوره ها وجود ندارد.
مناسبات بین سوره های قرآن با دو ملاک قابل تقسیم است: ارتباط بر اساس ترتیب مصحف و ترتیب نزول. بیان مناسبت بین سور بر اساس ترتیب نزول نیازمندکشف ترتیب نزول سوره ها است که با توجه به روایات ترتیب نزول، تاریخ صدر اسلام و مضامین سوره ها تا حدودی قابل شناسایی است. اما تناسبات بین سور بر اساس ترتیب مصحف به موارد زیر قابل تقسیم است:
این مناسبت بر این پایه بنا نهاده شده که سوره فاتحه مقدمه قرآن است و همه ي مفاهيم قرآن در آن گرد آمده است. اين سوره ام الكتاب ناميده شد به دليل اينكه آنچه
ص: 521
را كه در قرآن از عقايد و عبادت و نظام حيات و ترغيب و ترهيب به صورت مفصل بيان شده در اين سوره به صورت اجمال آمده است (شلتوت، 1966: 584 -585). سوره ي فاتحه مانند فهرست و براعت استهلالي براي كل قرآن است و اجمالي است از هر آنچه به تفصیل در مابقي سور آمده است. اين كلام بيانگر آن است كه ميان تمام سوره ها ازنظر مضمون نوعي ربط و انسجام و پيوستگي است، و هرکدام به ترتيب موضوعات، مضمون سوره حمد را دنبال مي كنند (مسلم، 1426: 84 ). در تفاسیری مانند تفسير مراغي و صفوة التفاسیر به این قسم از تناسب سور، اشاره شده است (مراغی، بی تا، ج1: 23؛ صابوني، 1414،ج1: 24).
گفته اند ميان هر دو سوره حمد و ناس به ربوبيت و مالكيت الهي تأكيد شده است، به این ترتیب ابتدا و انتهاي قرآن از يك حقيقت كه همان توحيد است سخن مي گويد (ایازی، 1380: 63). لازم به تذکر است که پذیرش این نوع از مناسبت مستلزم پذیرش توقیفیت ترتیب سوره ها است.
این قسم از مناسبت، انواع مختلفي را در برمی گیرد كه شايع ترين آن ها عبارت اند از: همانندي دو سوره در آغاز، پيوند آغاز سوره با پايان سوره ي قبل، پيوند پايان سوره با آغاز سوره قبل، تناسب كل سوره با تمام سوره ي پيشين (ر.ک: خرقانی، 1380: 231؛ همامی، 1375: 29؛ ايرواني، 1376: 275-283). مبنای این نوع از تناسب نیز توقیفیت ترتیب سور است. قائلین به این قسم از تناسبات نسبت به سایر اقسام بیشتر بوده اند. در اهل سنت در آثاری مانند مفاتيح الغيب، البحرالمحيط، نظم الدرر في تناسب الايات و السور، تناسق الدرر في تناسب السور، روح المعاني، تفسیر مراغی، جواهرالبيان في تناسب سورالقرآن، تناسب بین سور مجاور مطرح شده است.
ص: 522
در آثار شیعه نیز می توان از مجمع البیان، منهج الصادقين، تفسير البصائر، نظم قرآن و تفسير كاشف یادکرد (طاهریان، 1392: 12-18).
در تعدادی از تفاسیر در کنار تناسب سور مجاور به تناسب بین سور غیر مجاور نیز اشاره شده است. برای نمونه فخر رازی در سوره های «نساء و حج» (رك: فخر رازی، 1420: ج9: 476)، «ص و ق» (همان: ج28: 119) «صافات، ذاريات، طور و نجم» (همان: 231) و «حامدات» (همان: ج25: 190) تناسبات بین سور غیرمجاور را مطرح کرده است. هم چنین در آثاری مانند التفسير المنير، ترتيب سورالقرآن، نظم قرآن و تفسير كاشف به اين نوع از تناسب اشاره شده است (ر.ک: زحیلی، 1998: ج30: 136؛ سیوطی، 2000: 111؛ بازرگان، 1378، ج1: 106؛ ج2: 77-78؛ بي آزار شيرازي و حجتي، 1364، ج2: 196).
اين نوع پيوستگي خود بر دو نوع است: يكي پيوستگي ميان مجموعه آيات و سور قرآن، به اين شكل كه مدعي، قائل به اثبات اتصال همه قرآن با هم در ارائه موضوعات منسجم به شكل ساختار درختي است (ایازی، 1380: 38). با اين تقسيم بندي كه بر اساس ظاهر كلمات و خصوصيات محتوايي مي باشد، مجموعه هاي مستقلي در قرآن پديد آمده و ميان آن مجموعه، پيوند محتوايي و مضموني برقرار می شود (همان: 66).
در نوع دوم از پیوستگی، عده اي از مفسران و قرآن پژوهان به بيان پيوستگي سوره ها به صورت مجموعه اي از سور پرداخته اند كه در ميان قدما عده اي ازجمله فخر رازي در «تفسير مفاتيح الغيب»، سيوطي در «تناسق الدرر» به اين نوع از مناسبات توجه داشته اند و در ميان متأخران «نظم قرآن» اثري است كه بسيار فراوان به اين
ص: 523
بحث پرداخته است، در تفاسيري مانند «التفسير المنير»، «الي القرآن الكريم» (سيري در قرآن كريم)، از شلتوت، و «تفسير نوين» به صورت موردي اين تناسبات مطرح شده است.
اين نوع از تناسب به دو دسته قابل تقسیم است: «ارتباط سور غير مجاور» مانند ارتباط سوره ق و ص و «ارتباط سور مجاور» مانند ارتباط حواميم (برای نمونه های بیشتر رک: فخر رازی، 1420، ج28: 119؛ سیوطی، 2000: 40-41؛ زحيلي، 1998: ج14: 80؛ شلتوت، 1380: 146، شریعتی، 1385، ج2: 757؛ بازرگان،
1378،ج2: 77-78). اما در برابر روش اجتهادي براي تعيين مجموعه هايي از سوره ها مي توان با توجه به حديث پيامبر (ص) كه فرموده اند: «بجاى تورات (سبع طوال) و بجاى زبور (مئين) و بجاى انجيل (مثانى) به من داده شده و با عطا شدن (مفصّل) فزونى يافته ام» (ابن حنبل، بی تا، ج4: 107؛ کلینی، 1407، ج2: 601) بهدسته بندي جديدي از سوره ها رسيد. این دسته بندی توسط پيامبر (ص) می تواند بیانگر نوعي مناسبت ميان هركدام از اين دسته ها باشد. این تئوری را سعيد حوي (م1411ق) در تفسیر الاساس به کار گرفته است (رک: حوی، 1412،ج1: 28).
منكرین ارتباط و تناسب در قرآن، ميان لزوم ارتباط با آگاهي از وجود ارتباط تفاوتي قائل نشده اند، يعني دقت نكرده اند كه ممكن است ارتباطي باشد كه به راحتی قابل تشخيص نبوده و در آينده شناخته شود (همامی، 1375: 40). بنابراین وقتي ربط بين سوره و آياتش ظاهر نباشد، دليلي بر بطلان اصل مناسبات نيست؛ شرط علم مناسبت اين نيست كه ظاهر باشد به گونه ای كه هركس آن را بداند، و همچنين شرطش اين نيست كه آيات متحد يا متماثل يا متداخل يا چيزي شبيه به اين ها باشد بلكه علاوه بر اين ها وجه تناسب ديگري هم هست، يعني نبايد حتماً ارتباط
ص: 524
هم معنايي بين آن ها پيدا كنيم تا بگوييم تناسب دارد (بازمول، 1423: 34). ازاین رو تلاش هریک از مفسران و قرآن پژوهان در تدبر قرآن با رویکرد تناسبات آیات و سور درخور ستایش است و دریچه ای از نکات را به روی پژوهشگران می گشاید.
باوجود تلاش های مختلف مفسران در بیان نکات تدبری بین سوره ها، بین گروه های تدبری معاصر توجه کمتری به تدبر برون سوره ای شده است. تمرکز آن ها بیشتر بر روی تناسب درون آیات و درون سوره ها بوده است. اگرچه برخی «تدبر میان سوره ای» را به عنوان یکی از اقسام تدبر در قرآن یادآور شده اند، اما در ارائه روش تدبر در قرآن به راهکارهایی برای «تدبر درون آیه ای» و «تدبر درون سوره ای» بسنده کرده اند (الهی زاده، 1396: 29-30). از بین گروه های تدبری، دو روش زیر با رویکرد تناسب و ارتباطات بین سوره ها طراحی شده است:
این روش توسط دکتر لسانی فشارکی در سه شیوه ارائه شده است:
نظام زوجی سوره های قرآن
اولین بار اصطلاح «زوج سوره ها» توسط امین احسن اصلاحی به کار گرفته شد، وی 82 سوره را جفت سوره نامید، و در قالب اختصار و تفصیل، قاعده و مثال، مقدمه و نتیجه، وحدت در تضاد، گونه های استدلال، تفاوت در تأکید، به ارتباطات بین جفت سوره ها پرداخت (زارع زردینی، حمیدیان و طاووسی، پیوند متنی زوج سوره ها، 1398: 85-89). لسانی فشارکی نیز در کتاب «سوره شناسی: روش تحقیق ساختاری قرآن»، با تکیه بر احادیثی که برخی سور را قرین یکدیگر معرفی می کنند و با عنوان «قرینتین» شناخته می شوند، یک پیوند دوتایی بین تمامی سوره های قرآن ترسیم می کند. به طوری که از سوره بقره تا قبل از سوره قاف هر سوره با سوره بعد از خود زوج محسوب می شوند و پس از سوره قاف، تمامی سوره ها با سوره های بعد
ص: 525
از خود، زوج سوره را تشکیل می دهند. دراین بین تنها دو سوره حمد و قاف بدون زوج خواهند بود (مرادی زنجانی، 1399: 155-177).
نقدی که بر این روش وارد است گستردگی بی ضابطه زوج سوره هاست. زیرا اگر مبنای تأیید این روش روایات باشند، آن ها تصریح به زوج سوره های محدودی نمودند که عبارت اند از زهراوان (سوره بقره و آل عمران) (کفعمی، 1405: 439)، (قرینتین) انفال و توبه (مجلسی، 1403، ج65: 323)، معوذتین (ناس و فلق) (کلینی، 1407، ج3: 536)، انشراح و ضحی، و فیل و قریش (صدوق، 1406: 126). در برخی روایات نیز به صورت ضمنی به ارتباطات بین سور اشاره شده است مانند ارتباط سوره اخلاص و تبت (ر.ک: صدوق، 1406: 128). هم چنین در این روایات ادله ای یافت نمی گردد مبتنی بر همگانی و عام بودن قاعده زوج سوره ها،ازاین رو اشکالات وارد بر تناسب بین سور مجاور، در تناسب بین زوج سوره ها نیز وارد است.
در روش سوره شناسی، علاوه بر «زوج سوره ها» مفهوم دیگری با عنوان «سور مجاور» نیز تعریف شده است. در این روش اگر سوره زوج، پیش از سوره موردنظر باشد، سوره مجاور سوره بعدی خواهد بود، و اگر سوره زوج پس از سوره موردنظر باشد، سوره مجاور، سوره پیشین خواهد بود. در این تعریف سوره بقره در آغاز و سوره ناس در انتهای قرآن «سوره مجاور» نخواهند داشت و سوره قاف دارای دو سوره مجاور است (مرادی زنجانی، 1399: 178-179). این روش چون بر مبنای توقیفیت ترتیب تمام سوره های قرآن استوار است و از طرفی این مبنا محل بحث و گفت و گو است، پذیرش این روش را مشکل خواهد کرد و همان اشکالات وارده بر تفاسیر متقدمی که به تناسب سور مجاور پرداخته اند، در اینجا نیز وارد است.
ص: 526
البته این نکته قابل ذکر است که بسیاری از معاصران فعال در زمینه تدبر قرآن، قائل به توقیفی بودن ترتیب سور هستند (نقی پورفر، 1387: 274؛ صبوحی، 1388: 63؛ محمد علی نژاد عمران، 1394: 163) ازاین رو بحث های تدبری فوق نزد آن ها با مبنای خودشان قابل قبول خواهد بود.
ارتباطات بین سور مشابه
سومین روش در سوره شناسی، پیوند برقرار کردن بین سوره هایی از قرآن است که سرآغاز یکسانی دارند، مانند حوامیم، مسبحات، حامدات و قَلاقِل (چار قُل) و سور إذائیه. این همسانی در آغاز سوره ها، نشان از پیوند در محتوا، مضمون، محور موضوعی، هدف، مقاصد و کارکرد های این سوره ها است (همان: 174-175). نام گذاری برخی از این گروه ها توسط ائمه معصوم (ع) در روایات (ر.ک: کلینی،1407،ج2: 620) تأییدی بر وجود تناسب بین این مجموعه از سوره ها است. از سویی دیگر بزرگانی مانند علامه طباطبایی نیز سور دارای مطلع یکسان را دارای مضامین و اغراض مشترک دانسته اند این وجه در ارتباطات بین سور دارای حروف مقطعه یکسان مورد تأکید علامه قرارگرفته است (طباطبایی، 1417، ج18: 8-9)، علاوه بر آن پژوهش های بسیاری در تناسب سوره های موجود در این گروه ها صورت پذیرفته که پیوندهای مستحکمی را بین این مجموعه سور به نمایش گذاشته اند (برای نمونه ر.ک: «بررسی تناسب سور حوامیم» از زرسازان (1385)، «تناسب معنایی سور مسبحات» از سینکی (1390)، «بررسی وجوه تناسب سور طواسین» از پورصالحی (1392)، «پیوستگی شبکه ای سور إذائیه مکی» از الیاسی و طالب تاش (1399) ازاین رو این روش را می توان روشی قابل قبول در تدبر قرآن دانست، که بی نیاز از پذیرش مبنای توقیفیت ترتیب سور است.
ص: 527
اقسام تدبر موضوعی در قرآن نیز به نوعی با رویکرد تناسبات و ارتباطات بین سوره ها صورت می گیرد. یعنی مجموعه قرآن به صورت یک واحدِ منسجم تصور می شود که آیات دارای موضوعات مشترک یا مشابه در هر سوره ای که باشند در کنار هم، معنای کامل تری را به مخاطب منتقل می کنند. آیات موجود در یک سوره با آیه یا آیات موجود در سور دیگر ارتباط خواهد داشت. یکی از روش های شاخص تدبری که به آموزش تدبر موضوعی قرآن پرداخته است، کتاب «روش تحقیق موضوعی قرآن» است. در این کتاب کلیدواژه های موضوعِ موردنظر، در قرآن استخراج می گردد و آیات به ترتیب از انتها تا ابتدای قرآن، در رکوعات خود موردبررسی قرار می گیرند و با در کنار هم قرار دادن مجموعه برداشت ها، دیدگاه قرآن به آن موضوع کشف می گردد (لسانی فشارکی و مرادی زنجانی: تمام کتاب) البته برخی بر این نظراند که شرط برداشت کامل تر و دقیق تر در تدبر موضوعی، بررسی هر آیه در مجموعه آیاتسوره است. به عبارتی تدبر موضوعی-سوره ای را می پذیرند، نه تدبر موضوعی-سیاقی (رکوعی) (نصرتی، مصاحبه از علی صبوحی، 1396: 147). با توجه به روایاتی که روش فهم قرآن به قرآن را در آیات تأیید کرده و به کاربرده اند (رک: مجلسی، 1403،ج2 :276، ج89: 22)، این روش نیز دارای اصل و مورد قبول خواهد بود.
البته برخی برای تدبر موضوعی قرآن، خطر ضرب تحمیلی آیات بر یکدیگر را متذکر شده اند؛ زیرا گاه دو آیه مشابه در دو سوره به واسطه تفاوت سیاقی شان، در عین اشتراکات کلی، دو مدلول متفاوتی را مطرح می نمایند، ازاین رو قبل از تدبر در محتوای آیات و ارتباط آن ها با یکدیگر در سوره، نباید به آیات مشابه در سور دیگر پرداخت، زیرا سیاق های مختلف و روابط درونی آیات در معنی واژه های مشابه نیز، گاهی تأثیر جدی می گذارند و غفلت از این نکته سبب تحمیل مفهومی به آیات می شود که مقصود پروردگار نبوده است (نقی پورفر، 1387: 461). از این امر در کتاب
ص: 528
تفسیر موضوعی قرآن غفلت نشده است، زیرا در روش ارائه شده، هریک از آیات در سیاق خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
1. سه نظریه در باب تناسب سوره های قرآن مطرح است: توقیفیت، اجتهاد، قول به تفصیل. دلایل قائلین به توقیفیت و اجتهادی بودن ترتیب سور، تمام نیست، ازاین رو، پذیرش قول به تفصیل منطقی تر می نماید؛ یعنی ترتیب برخی از سور توقیفی و برخی دیگر اجتهادی خواهد بود.
2. بین مبنای توقیفی بودن ترتیب سور با تناسب سوره ها تلازم همیشگی برقرار نیست. به عبارتی، تناسب بین سوره ها دارای اقسام مختلفی است که تنها در موارد معدودی پذیرش توقیفی بودن ترتیب سور به عنوان مبنا مطرح است، و آن در تناسببین سور مجاور و تناسب ابتدا و انتهای قرآن است. در سایر موارد حتی با عدم پذیرش این مبنا می توان به کشف تناسبات بین سور اقدام کرد، مانند تناسب بین سور دارای مطلع یکسان، یا تناسب مضمونی بین سوره های قرآن فارغ از مجاورت سوره ها.
3. در آثار مفسران و پژوهشگران اقسامی برای تناسب سور یاد شده که شامل مناسبت شروع قرآن با کل قرآن، مناسبت شروع قرآن با ختم قرآن، پیوستگی مجموعه ای از سوره های مجاور و غیر مجاور در قرآن، مناسبت آیاتی از یک سوره با آیه یا آیاتی از سوره همجوار و غیرهم جوار است. انواع این تناسبات در آثار مفسران شیعی و سنی به کارگرفته شده است، که البته برخی از آن ها محتاج پذیرش توقیفیت ترتیب سور است.
4. در شیوه های تدبری معاصر، در بیشتر موارد بر ارتباط بین آیات موجود در یک سوره واحد و کشف نکات تدبری بین آن ها تأکید شده است؛ اما در برخی از موارد
ص: 529
به روش های تدبری برای کشف ارتباطات بین سوره های قرآن نیز توجه شده است. دو شیوه «تدبر ساختاری قرآن» (سوره شناسی) و «تحقیق موضوعی قرآن» از مهم ترین این روش ها می باشند. در شیوه تدبر ساختاری، به ارتباط بین سور مجاور، زوج سوره ها و سور دارای مطلع یکسان توجه شده است. نقدهایی بر این روش وارد است: یکی این که در این روش به صورت بی ضابطه زوج سوره ها را در تمامی سور بسط و گسترش داده اند، درحالی که در روایات به زوجیت تعداد معدودی از سور اشاره شده است؛ دیگر این که ارتباطات بین سور مجاور نیز با پذیرش مبنای توقیفیت ترتیب تمامی سوره ها قابل پذیرش خواهد، که این مبنا محل بحث است. اما ارتباطات بین سور دارای مطلع یکسان و هم چنین سوری که در روایات به صورت مجموعه ای دسته بندی شده اند و یا به زوجیت و ارتباطات بین آن ها اشاره شده است قابلیتِ تدبربینِ سوره ای را دارایند. روش تحقیق موضوعی قرآن نیز با توجه به روایات تفسیر قرآن به قرآن دارای مبنای قابل قبولی است.
1. ابن بابویه، محمد بن علی (1406ق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم: دارالشریف الرضی.
2. ابن حنبل، احمد (بی¬تا)، مسند احمد، بيروت: دار صادر.
3. ابن زبير، احمد بن ابراهيم (بي تا)، البرهان في تناسب سور القرآن، تحقيق سعيد الفلاح، تونس: الجامعة الزيتونية و اصول الدين بتونس.
4. ابن فارس، احمد (1404ق)، معجم مقاييس اللغه، تصحيح عبد السلام محمد هارون، قم: مكتب الاعلام الاسلامي.
ص: 530
5. ابوالعلاء، عادل بن محمد (1425ق)، مصابيح الدرر في تناسب آيات القرآن الكريم و السور، مدينه: الجامعة الاسلاميه.
6. ابو زهره، محمد (1370ش)، معجزه ي بزرگ (پژوهشي در علوم قرآني)، ترجمه محمود ذبيحي، مشهد: آستان قدس رضوي.
7. ابو سليمان، صابر حسن محمد (1420ق)، أضواء البيان في تاريخ القرآن، الرياض: دار عالم الكتب.
8. اسماعیلی¬زاده، عباس و مریم نساج (1390ش)، «ارتباط و پیوستگی آیات قرآن در سیر تاریخی آن و نقدی بر برخی از اصطلاحات معاصر»، آموزه¬های قرآنی، شماره 14، صص151-168.
9. آلوسى، محمود (1415ق)، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق على عبدالبارى عطية، بيروت: دارالكتب العلميه.
10. ايازي، محمدعلی (1380ش)، چهره ي پيوسته ي قرآن، تهران: نشر هستي نما.
11. ايازي، محمدعلی (1381ش)، قرآن اثري جاويد، رشت: كتاب مبين.
12. ایروانی، مرتضی (1376ش)، «تناسب الآیات و السور»، مطالعات اسلامی، شماره 37 و 38، صص263-284.
13. بازرگان، عبد العلي (1378ش)، نظم قرآن، تهران: انتشارات قلم.
14. بازمول، محمد بن عمر بن سالم (1423ق)، علم المناسبات في السور و الايات، مكه: المكتبة المكيه.
ص: 531
15. بقاعی، ابراهيم بن عمر (1415ق)، نظم الدرر في تناسب الايات و السور، تصحيح عبد الرزاق غالب المهدي، بيروت: دار الكتب العلميه.
16. بي آزار شيرازي، عبد الكريم (1385ش)، شيخ محمود شلتوت طلايه دار تقريب، تهران: مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي.
17. بي آزار شيرازي، عبدالكريم و محمدباقر حجتي (1364ش)، تأويل قرآن به قرآن يا تفسير كاشف، بي جا: دفتر نشر و فرهنگ اسلامي.
18. جفري، آرتور (1954م)، مقدمتان في علوم القرآن، تصحیح ها و طبع ها آرتور جفري، مصر: الناشر مكتبه الخانجي.
19. حجازي، محمد محمود (1970م)، الوحدة الموضوعية في القرآن الكريم، قاهره: مطبعة المدني.
20. حجتي، محمدباقر (1388)، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
21. حسن زاده آملي، حسن (1371)، قرآن هرگز تحریف نشده، ترجمه عبد العلي محمدي شاهرودي، قم: قيام.
22. حوي، سعيد (1412ق)، الاساس في التفسير، قاهره: دار الاسلام.
23. خرقانی، حسن (1379)، «تناسب و ارتباط میان سوره های قرآن»، پژوهشهای قرآنی، دوره ششم، شماره 21 و 22 (ویژه نامه مبانی و فهم قرآن)، صص298-311.
24. خرقاني، حسن (1380ش)، هماهنگي و تناسب در ساختار قرآن كريم، تهران: نشر قلمرو.
ص: 532
25. دروزه، عزة (1359ش)، تاريخ قرآن، ترجمه علي لساني فشاركي، بي جا: نهضت زنان مسلمان.
26. الهی¬زاده، محمدحسین (1396)، درس نامه روش تدبر در قرآن، مشهد: تدبر در قرآن و سیره.
27. زارع زردینی، احمد، حمید حمیدیان و مریم طاووسی (1398ش)، «پیوند متنی زوج سوره فتح و حجرات»، آموزه¬های قرآنی، دوره شانزدهم، شماره 30، صص81-105.
28. زبیدی، محمد مرتضی (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق علی هلالی و علی سیری، بیروت: دارالفکر.
29. زحيلي، وهبه (1998م)، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، دمشق: دار الفكر.
30. زرقانى، محمد عبدالعظیم (بی¬تا)، مناهل العرفان في علوم القرآن، بى جا: دار احياء التراث العربى.
31. زركشى، محمد بن عبدالله (1410ق)، البرهان في علوم القرآن، بيروت: دار المعرفة.
32. سيوطي، جلال الدين (1421ق)، الاتقان في علوم القرآن، بيروت: دار الكتاب العربى.
33. سيوطي، جلال الدين (2000م)، ترتيب سورالقرآن، لبنان: دار المكتبة الهلال.
34. شحاته، عبدالله محمود (1369)، درآمدی به تحقيق دراهداف و مقاصد سوره ها ي قرآن كريم، ترجمه محمدباقر حجتي، بي جا: دفتر نشر و فرهنگ اسلامي.
35. شريعتي مزيناني، محمدتقی، (1385)، تفسير نوين، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم اسلامي.
ص: 533
36. شلتوت، محمود (1380ش)، سيري در قرآن كريم، نگاهي به اصلي ترين مفاهيم بیست وشش سوره از قرآن، ترجمه حسين سيدي، مشهد: انتشارات آستان قدس.
37. شلتوت، محمود (1966م)، تفسير قرآن الكريم، بي جا: دار القلم.
38. شوكاني، محمد بن علي (1414ق)، فتح القدير، بيروت: دار ابن كثير، دار الكلم الطيب.
39. صابوني، محمدعلی (1414ق)، صفوة التفاسير، بيروت: دار احياء التراث العربي.
40. صبحی صالح (1977م)، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دارالعلم للملایین.
41. صبوحی طسوجی، علی (1388ش)، روش تدبر در سوره¬های قرآن کریم، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، نشر مجازی.
42. طالقاني، عبدالوهاب (1361ش)، علوم قرآن و فهرست منابع، قم: دارالقرآن الكريم.
43. طاهریان، معصومه (1392ش)، «بررسی و نقد چگونگی تناسب سوره¬ها در تفسیر مراغی»، استاد راهنما: محمدحسن رستمی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
44. طباطبايي، محمدحسین (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم.
45. طريحي، فخرالدين محمد (1375)، مجمع البحرين، تهران: مرتضوي.
46. طوسی، محمد بن حسن (بی¬تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
47. عاملي، جعفر مرتضی (1371ش)، حقايقي مهم پيرامون قرآن كريم، ترجمه حسن اسلامي، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
ص: 534
48. فخر رازى، محمد بن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، بيروت: دار احياء التراث العربى.
49. فقهي زاده، عبد الهادي (1374)، پژوهشي در نظم قرآن، تهران: دانشگاه تهران.
50. فقهي زاده، عبد الهادي (1385)، «نقد نظریه¬ی قائلان به تناسب سوره¬ها در قرآن»، اسلام پژوهی، شماره3، صص 1-15.
51. فيروزآبادي، محمد بن يعقوب (بی¬تا)، قاموس المحيط، بي جا: بی¬نا.
52. قرطبى، محمد بن احمد (1364ش)، الجامع لأحكام القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو.
53. قطان، مناع خليل (1427ق)، مباحث في علوم القرآن، قاهره: مكتبة وهبة.
54. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی (1405ق). المصباح کفعمی، قم: دارالرضی.
55. کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق)، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالاسلامیه.
56. لسانی فشارکی، محمدعلی و حسین مرادی زنجانی (1397)، روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم، قم: بوستان کتاب.
57. مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
58. محمد علی نژاد عمران، روح الله (1394)، تدبر در فهم قرآن، سراج منیر، سال ششم، شماره20، صص149-173.
59. مرادی زنجانی، حسین (1399)، روش¬ها و شیوه¬های تدبر در قرآن کریم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
60. مراغي، احمد بن مصطفي (بی¬تا)، تفسير مراغي، بيروت: داراحياء التراث العربى.
61. مسلم، مصطفي (1426ق)، مباحث في تفسيرالموضوعي، دمشق: دار القلم.
ص: 535
62. مصطفوي، حسن (1368ش)، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
63. معرفت، محمدهادی (1415ق) التمهيد فی علوم القرآن، قم: النشرالاسلامی.
64. معرفت، محمدهادی (1428ق)، صيانة القرآن من التحريف، (قم): النشرالاسلامی.
65. معرفت، محمد هادي و عزت الله مولائى نيا همدانى (1373)، تناسب آيات، قم: بنياد معارف اسلامى.
66. مكارم شيرازي، ناصر (1349)، قرآن و آخرين پيامبر، تهران: دار الكتب الاسلاميه.
67. نصرتی، حمید (1396)، «بررسی و نقد دو شیوه رایج تدبر در قرآن در ایران»، استاد راهنما: عباس اشرفی، استاد مشاور: علی¬رضا فخاری، پایان نامه ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه علامه طباطبایی.
68. نقی¬پورفر، ولی الله (1387)، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن: زمینه¬ها کلیدها، اصول، روش¬ها، مراحل و نمونه¬ها، تهران: اسوه.
69. همامي، عباس (1375)، چهره ي زيباي قرآن «پژوهشي پيرامون تناسب آيات». بي جا: انتشارات بصائر.
ص: 536
تدبر، بی تردید یکی از کلیدواژه های حوزه ارتباط
و تعامل با وحی الهی است. درباره دلالت لغوی و مفهوم اصطلاحی تدبر در چارچوب قرآن و حدیث نظریات بس متفاوتی از سوی اهل لغت، تفسیر و روایت ارائه شده است. گاهی تدبر را معادل و مشابه تعقل و تفکر قلمداد کرده اند و گاهی آن را به سان اتباع تدبیر تبیین نموده و پذیرش تدبیر الهی و قرآنی را همان تدبر دانسته اند و گاه سعی کرده اند معنایی جدید و مستقل از آن به دست دهند همچون تعریف علامه طباطبایی که آن را تعبیر دیگری از تفسیر قرآن به قرآن می شمرد. اما بسیاری از این تعاریف رهیافت روشن و کارسازی در تمایز با مفاهیم مشابهی همچون تفکر و تعقل به دست نمی دهند یا از دقت و ظرافت علمی در استفاده از این واژه عمیق قرآنی غافل اند و این باعث فهمی آشفته و دگرگون از تدبر گشته است. سعی این مقاله بر آن است که با ریشه یابی و کاربست شناسی واژه تدبر و سپس بررسی دیدگاه تفاسیر در بیان
ص: 537
آیات چهارگانه تدبر و موشکافی روایات این عرصه به رهیافتی علمی و الگویی عملی در تلقی و چگونگی تدبر قرآن دست یابد. در این الگو شاخه ها و مراحل تدبر قرآن عبارت اند از واکاوی یا تدبر سطحی و مکرر، ژرفا کاوی یا تدبر عمودی و پهنا کاوی یا تدبر گسترده.
کلیدواژه ها: تدبر قرآن، لغت، روایت،واکاوی، ژرفکاوی، پهنا کاوی
تدبر، بی تردید یکی از کلیدواژه های حوزه ارتباط و تعامل با وحی الهی است . با توجه به انسجام آشکار و غیرقابل انکار در کاربرد واژگان قرآنی، میان واژگان قریب المعنای تفکر، تعقل، تفقه و تدبر پیوندهایی برقرار و تفاوت هایی موجود است که از منظر واژه شناسی و معناشناسی شایسته بررسی و کنکاش می باشند. از طرفی مفهوم تدبر درآیات و روایات نیز به گونه ای به کاررفته است که می توان از لابه لای آن کاربردها ، مفاهیم نو ، زیبا و تعیین کننده ای را در راستای فهم جامع گزاره های وحیانی و نیز وظایف انسان در قبال قرآن برداشت نمود. این که تعریف صحیح تدبر و تفاوت های آن با واژگان و تعابیر مشابه قرآنی چیست ؟ آیا جنبه فکری و معنوی دارد یا به عمل نیز مربوط است؟ چگونه می توان این مفهوم را در جریان حیات معنوی مؤمنان پیاده نمود؟ و کیفیت بهره برداری از این راهکار عقلانی برای وصول به کنه رهنمودهای نجات بخش و درس های سعادت آفرین قرآن چسان است؟ ازجمله پرسش هایی است که در این پژوهش در پی یافتن پاسخ آن ها خواهیم بود. این پژوهش می تواند راهی به سوی تحقیقات وسیع تر و کارسازتر در عرصه معناشناسی واژگان کلیدی قرآنی و به طور عام در عرصه تحقیقات زبان شناسی و قرآن بگشاید.
ص: 538
در منابع تفسیری و قرآنی گاهی تدبر را معادل و مشابه تعقل و تفکر قلمداد کرده اند و تفاوت اساسی میان آن و مفاهیم مشابه قائل نشده اند مانند مجلسی در باب فضل التدبر فی القرآن بحار الانوار آنجا که به روایات مربوط به حکمت الهی و اعراب قرآن اشاره می کند(رک: مجلسی، 1384،ج89: 106 و 107 ) و طبرسی در مجمع البیان (1384: ج3: 125) و گاهی تدبر را به سان اتباع تدبیر تبیین نموده و پذیرش تدبیر الهی و قرآنی را همان تدبر دانسته اند؛ مانند قرطبی که به نقل از حسن بصری منظور از لیدبروا آیاته را اتباع آیات تفسیر نموده است (امین، 1396، ج15 :192). و گاه سعی کرده اند معنایی جدید و مستقل از آن به دست دهند همچون تعریف علامه طباطبایی که آن راتعبیر دیگری از تفسیر قرآن به قرآن می شمرد(طباطبایی، 1394،ج5: 19) و ابن عاشور که در تفسیر خود تدبر را تأمل در دلالت های قرآن معنا کرده است(ابن عاشور، 1420،ج3 :483) اما بسیاری از این تعاریف رهیافت روشن و کارسازی در تمایز با مفاهیم مشابهی همچون تفکر و تعقل به دست نمی دهند. از طرفی بسیاری از فعالان عرصه های تفسیر و فهم و تدبر علی رغم کاربرد بسیار این واژه در بیانات و تألیفات خود ، از دقت و ظرافت علمی در استفاده از این واژه عمیق قرآنی غافل اند و این باعث فهمی آشفته و دگرگون از تدبر گشته است ، و بس روشن است که چه اشتباهات و کج فهمی هایی در عرصه تفسیر قرآن ، درنتیجه بدفهمی واژگان پدید می آید و چه خطاهای معرفت شناختی که در اثر لغزش های واژه شناختی پدید آمدنی است. بر این پایه، در این مقاله سعی خواهیم کرد به رهیافتی روشن و عملی در تعریف و تبیین تدبر قرآن و ابعاد آن دست یابیم و الگویی عملی و قابل اتکا از آن به دست دهیم.
ص: 539
واژه تدبر از ریشه دُبُر به معنای پشت برخلاف قُبُل به معنای جلو و جمع آن ادبار است. (راغب، 1381: 164). از این ریشه کلمات دبر و ادبار چندین بار در قرآن به کاررفته اند(انفال، 15؛ انعام، 45؛ اعراف، 72؛ یوسف، 28). از این ماده واژه تدبیر نیز به مفهوم مدیریت و سامان دهی امور درباره فرشتگان مأمور خداوند آمده است: فالمدبرات امرا، یعنی ملائکه وکالت یافته برای سامان دهی امور و یا قرار آزادسازی برده پس از مرگ مولا (همان:165). صاحب التحقیق تدبیر را قابل تقسیم به عرصه های مختلف آفرینش ، عمل ، گفتار و نظر دانسته که هرگاه در باب نظر و نگرش باشد به مفهوم فکر و تفکر در عواقب امور است(مصطفوی،1441ق، ج2: 194 ). ابن فارس همچون راغب به کاربردهای تدبر اشاره نکرده و در قالب تدبیر آن را چنین معنا کرده است : تدبیر آن است که انسان کار خود را سامان دهد و به فرجام آن نیک بنگرد(ابن فارس، 1404ق، ج2: 324)
چنانکه لسان العرب نیز می گوید : تدبیر در امر یعنی آن که بنگری در آنچه عاقبت کار به آن می انجامد(ابن منظور، بی تا، ج4: 273). فیومی گفته : تدبرته تدبرا نظرت فی دبره و هو عاقبته و اخره: در چیزی تدبر کردم یعنی به پشت آن یعنی عاقبت و پایان آن نظر افکندم(رک: فیومی، 1396، ج2: 189). و صاحب اقرب الموارد گوید : تدبر الامر یعنی در عواقب کار ، فکر و نظر و تدبر کرد(اقرب الموارد). و طریحی نیز تدبر را همان تفکر می شمرد(طریحی، 1367، ج3: 299 ). دهخدا هم می گوید : به عاقبت کار نگریستن و تفکر در آن، اندیشه کردن و حقیقت چیزی
را دریافتن و ژرف اندیشی (دهخدا، لغت نامه،ج5: 5731). در این میان صاحب التحقیق با تفصیل بیشتر از معنای تدبر می گوید و فهم مفهوم آن را مشروط به فهم تدبیر می داند : تدبر از باب تفعل است که پذیرش اثر تدبیر را نشان می دهد و نتیجه آن می شود حاصل
ص: 540
معنای تدبیر و پذیرش آن ؛ پس می توان گفت کار را تدبیر کرد و آن کار مورد تدبر قرار گرفت و عاقبتش نیکو شد .
اول آنکه در مفهومی که از واژه تدبر گرفته می شود نوعی مجاز و کاربرد لفظ در غیر معنای لفظی وجود دارد چرا که تدبر در اصل به ریشه دبر و پشت مربوط است که امری مکانی و جسمی است و آنگاه که در عواقب امور و ماورای ظاهر قرآن به کار می رود نوعی مجاز است(مصطفوی، 1441، ج2: 194). دوم آن که هرچند برخی مانند مصطفوی و ابن فارس تدبیر و تدبر را با هم معنا کرده و بین آن ها رابطه ای نزدیک برقرار کرده اند اما تأمل بیشتر در کاربردهای دو صیغه نشان می دهد که نمی توان برای آن دو مفهوم واحدی را در نظر گرفت. در حقیقت، تدبیر امر ( و المدبرات امرا) به فعل متعدی سامان دهی و مدیریت اشاره دارد در حالی که تدبر فعل لازم است که به اندیشیدن در فرجام و باطن امور اشاره دارد و نصب مفعول پس از آن به احتمال قوی منصوب به نزع خافض است چنانکه در فارسی تدبر در قرآن معنی می شود همان گونه که تفکر در حوزه قرآن نیز با " فی " متعدی می شود ؛ او لم یتفکروا فی انفسهم ... . زمخشری می نویسد : و تدبرُ الآیاتِ التفکرُ فی ها: و تدبر آیات همان تفکر در آن هاست(رک: زمخشری، 1391، ج4: 90 ) صاحب التحقیق هم آورده است که : کار را تدبیر کرد پس آن کار تدبر شد یعنی عاقبت نیکو یافت . و معنی متعدی هم از اینجاست مثل اینکه گفته باشد : تدبر فی القرآن (همو،ج3: 193). سوم آن که: در بیان تفاوت تدبر و تفکر، چنان که صاحب مجمع البحرین به زیبایی تعبیر نموده است: تدبر ، تصرف و دخالت قلب در نگرش به عواقب امور است اما تفکر ، تصرف و دخالت قلب در نگرش به دلایل و علائم یک امر می باشد(طریحی، 1367، ج3: 299 ). اقرب الموارد نیز می گوید : تدبر الامر یعنیدر عواقب آن نظر کرد(اقرب الموارد ، ماده دبر ). چهارم آنکه : با توجه به ویژگی های باب تفعل در
ص: 541
میان مصدرهای عربی. در این باب حداقل دو ویژگی تکرار و تطوع (اثر پذیری) قابل توجه است ولی اغلب مفسران و اهل لغت به جز علامه طباطبایی به این نکته و بعد ویژه واژه تدبر توجه ننموده اند. وی می نویسد : تدبر یعنی به بررسی گرفتن چیزی است پس از چیزی به نحو مکرر یا پی درپی(طباطبایی، 1394، ج5: 6 ).
در جمع بندی دیدگاه هایی که درباره تدبر ارائه شده می بایست به همه عناصر در مفهوم آن توجه شود. این عناصر عبارت اند از :
تفکر و اندیشیدن و اعمال نظر عقلی ،
اندیشیدن در عواقب امور ،
نظر و نگرش پیوسته و مکرر،
فعالیت دل و قلب و قوای مدرکه انسان در این زمینه .
فاعل بودن انسان و مفعول بودن آیات قرآن در این فرایند عقلی .
به این ترتیب می توان به تعریف زیر از تدبر رسید :
تدبر یعنی اندیشیدن عمیق و پیوسته و مکرر درباره هر گزاره یا مطلب ؛ اعم از این که بخشی از سخن عادی یا کلام خدا باشد،یا در گزاره های مرتبط با یک موضوع، ازلحاظ معانی غیر ظاهری و دلالت های گوناگون و پیامدها و عواقب هر گزاره با هدف وصول به معانی باطنی و یا معنی جامع آن گزاره ها و بهره برداری بیشتر و عمیق تر از کلام. توضیح اینکه : هر امر و هر مطلبی علاوه بر دلایل و نشانه ها، پیامدها ، عواقب و نتایجی نیز دارد. از طرفی دارای ظاهری و باطنی است . در تدبرآنچه در ورای ظاهر یک پدیده قرار دارد و آنچه به عواقب و پیامدهای یک امر یا یک سخن مربوط می شود مورد کاوش و تأمل قرار می گیرد.
ص: 542
برای شناخت مفهوم تدبر قرآنی و بازیابی تعریف واقعی قرآن از تدبر، پاسخ روشن به پرسش هایی لازم است؛ ازجمله اینکه ریشه لغوی و عناصر مهم و تعیین کننده در معنای آن چیست ؟ که پاسخ آن در پیش گفته شد. دیگر پرسش این است که در عرصه آیات قرآنی این مفهوم چگونه به کاررفته و چه معانی را تداعی می کند ؟ و هر یک از مفسران و صاحب نظران درباره آنچه گفته و بر چه بخشی از معنای آن تأکید ورزیده اند ؟ و درنهایت این که دیدگاه مجموعه روایات این باب به چه سویی گرایش دارد؟
در پاسخ این سؤالات شایسته است ابتدا دلالت های تدبر درآیات 4 گانه قرآنی را بررسی کنیم: با بررسی ریشه دبر در قرآن درمیابیم که ماده «دبر» 44 بار و به 11 صورت در قرآن استعمال شده که 4 مورد آن به تدبر در قرآن برمی گردد. نکته مشترک در هر 4 آیه تدبر عبارت است از تشویق و ترغیب به تدبر به گونه ای که گاه سیاق و لحن این آیات با نوعی توبیخ و اعتراض همراه می شود
نکته برداشتی از این آیه این است که اولاً قرآن کریم کتابی است که فهم عادی به درک آن دسترسی دارد. چون ضمیر «یتدبرون» به شخص گروه خاصیبرنمی گردد.(طباطبایی،1394،
5: 26) ثانیاً تقلید در اصول عقاید باطل است، زیرا این آیه مردم را تشویق به تفکر و تدبر می کند (همان). ثالثاً اگر قرآن از جانب خدا نبود، از اختلاف خالی نبود و تدبر در قرآن راه علم به هماهنگی و عدم اختلاف در قرآن و درنتیجه اثبات کلام الله بودن قرآن است(همان).
ص: 543
نکته های برداشتی این که اولاً مبارک چیزی است که خیروبرکت مستمر و همیشگی داشته باشد پس همواره می توان از فیض هدایت قرآن بهره برد.دوم اینکه تدبر در قرآن، وظیفه ای همگانی است. سیاق آیه نشان می دهد «لیدبروا» به گروه خاصی برنمی گردد و به همه انسان ها مربوط است(طباطبایی، 1394، 17: 300). تدبر در قرآن هدف انزال کتاب خداست نه تبرک جستن به آن.(مدرسی، 1378، 11: 356) لام غایت و تعلق «لیدبروا» به فعل «انزلناه»نشان می دهد که تدبر زمینه ساز تذکر خردمندان است.
نکته برداشتی این که مراد از قول؛ قرآن تلاوت شده بر آنان است و تدبر نکردن در قرآن یکی از عوامل شرک و بی ایمانی است-سیاق آیه-کفر ورزیدن کافران به خاطر تدبر نکردن در قرآن است. طبرسی در جوامع الجامع دو وجه برای این آیه ذکر کرده است.اول: خداوند می فرماید: آیا در قرآن نمی اندیشند تا حقانیت آن را که دلالت بر صداقت پیامبر(ص) می کند بشناسند. دوم: آیا در قرآن تدبر نمی کنند تا از آن بترسند که برایشان بیاید مثل آنچه بر سر تکذیب کنندگان پیش از آن ها آمده است(طبرسی، 1393، ج4: 265).
نکته برداشتی این که اولاً مفسران ضمیر «یتدبرون» را به سه چیز برگردانده اند: اول: «اولئک» آیه قبل، کسانی خداوند آن ها را لعنت کرده است و علامه آنان را مفسدین در زمین و قطع کنندگان رحم معرفی می کند(طباطبایی، 1394، ج18: 362 )دوم: مرجع منافقین هستند (سیدکریمی ، 1383، ج1: 509). سوم: یهود که منکر صفات پیامبر در تورات شده اند(شاه عبدالعظیم، 1364، 12: 124). ثانیاً نکره آمدن
ص: 544
قلوب به معنی قلوب آن ها و امثال آن هاست(طبرسی، 1425، 23: 76 ). ثالثاً دلیل اضافه شدن «اقفال» به «ها» که به قلوب برمی گردد این است که مقصود قفل های کفری است که بسته شده و گشوده نمی شود و جنس آن از همان دل هاست نه از جنس قفل های صوری(سلطانعلی شاه، 1381،ج13: 267) رابعاً قفل قلب، صفات خبیثه است(رک:اطیب البیان، ج12: 183). و به نظر فخر رازی عداوت و انکار: یا در قرآن تدبر نمی کنند یا تدبر می کنند اما معانی آن ها در قلب هایشان اثر نمی کند زیرا بر قلوبشان قفل کفر ، دشمنی و انکار زده شده است(رک:فخر رازی، 1420ق، ج28: 56)
الف) اندیشه مداوم: مفسران و نویسندگان علوم قرآنی در معنا و مفهوم تدبر در قرآن بسیار نگاشته اند اما از وادی تعریف لغوی چندان پا فراتر نگذاشته اند و بیشتر واژه های مترادف، متعلق، تفکر، تذکر و تفقه را بکار برده اند. برخی از تفاسیر تدبر را تفکر و اندیشیدن در معانی قرآن معنا کرده اند، مثل: «سلطانعلی شاه، 1381، ج1: 623؛ طبرسی، 1377، ج1: 102؛کاشانی، 1340،ج3: 79 ؛قمی، 1367، ج3: 484). اینان بیشتر بر محوریت اندیشه و تفکر در مفهوم تدبر تأکیددارند و مفهوم اولیه و اصلی تدبر را اندیشه ناظر به باطن عاقبت امور می شمرند؛ هرچند ممکناست در پس این تفکر و تأمل ، تأثیرپذیری و تذکر نیز باشد. زمخشری می نویسد: تدبر قرآن تأمل عمیق در آیات و دیده ورزی در آن هاست(زمخشری، 1391، ج1 :540). در تفسیر حکیم آمده است: قرآن کریم مخاطبان خود را به تدبر در اعماق و مقاصد پیام خویش دعوت نموده است، آهنگ و سیاق این آیات نوعی توبیخ و اعتراض را به همراه دارد(انصاریان، 1393،ج8: 445). در جای دیگر می نویسد : بدون تدبر در قرآن عمق و مغز آیات را نمی توان به دست آورد، و به حقایق شگفت و حیرت آورش پی برد(همان: 447).
ص: 545
مؤلف کتاب قرآن در قرآن نیز می نویسد: تدبر در قرآن یعنی اندیشیدن در مقاصدی که آیات قرآن برای تفهیم آن ها نازل شده است. «تدبر» یعنی گذر از ظاهر لفظ و رسیدن به حقایقی که قرآن بدان ها اشاره دارد. و سپس به روایت امام صادق در وصف حق تلاوت ( تلاوت شایسته ) می پردازد که ویژگی های تلاوت شایسته را منطبق بر تدبر قرآن می شمرد (فرقانی حیدری، بی تا: 79) نکته ای که تفسیر حکیم نیز بدان اشاره دارد: با مقایسه آیه و الذین اتیناهم الکتاب یتلونه حق تلاوته با آیه 29 سوره ص که هدف از نزول و وسیله بهره مندی از قرآن را تدبر در آیات معرفی می کند، درمی یابیم که تلاوت راستین و شایسته، جریان تدبر درآیات است(انصاریان، 1393، ج8 :445 ). با توجه به آنچه ذکر شد می توان این برداشت از تدبر را هم افق و هماهنگ با پیام آن روایت مشهور دانست: فی الحدیث عن ابن عباس عن النبی (ص) أنه قال: "أعربوا القرآن والتمسوا غرائبه" (مجلسی، 1384، ج92: 106) یعنی معانی قرآن را آشکار کنید و غرائبش را جستجو نمایید. إعراب واقعی و التماس دقائق و ظرایف قرآن می تواند همان کاوش عمیق آیات و کشف نهانی های آن باشد.
ب) اندیشه و تذکر توأمان : برخی از مفسران و قرآن پژوهان بیشتر به جنبه های باطنی و اخلاقی تدبر پرداخته و آن را راه پذیرش هدایت قرآن شمرده اند. سیوطی می نویسد : تدبر و اندیشیدن در معنای قرآن سنت است زیرا که همان مقصود بزرگو هدف مهم قرآن است و به وسیله آن سینه ها فراخ گشته و دل ها نورانی می شود . چگونگی تدبر بدین گونه است که دلش را با اندیشیدن در معنای آنچه تلفظ می کند مشغول کرده و معنای هر آیه را بشناسد و در اوامر و نواهی تأمل کند که اگر درگذشته تقصیر کرده عذرخواهی و استغفار نماید و اگر به آیه رحمتی رسید خرسند شود و آن را از خدا بخواهد و چون به آیه عذاب برسد ترسناک گشته و به خدا پناه ببرد (رک:سیوطی، 1974م، ج1: 345).
ص: 546
صاحب کشاف هم از کسانی است که علاوه بر تفکر ،بر تذکر از آیات انگشت نهاده می گوید: افلا یتدبرون القرآن؛ یعنی آیا در قرآن تدبر نمی کنند که آن را ورق زنند و در پندها و نهی ها و وعیدهای آن مطالعه کنند تا دیگر بر گناهان جسارت نورزند (زمخشری،1391،ج4: 326). و در تفسیر آیه 29 سوره ص هم پس از اشاره به معرفت و تفکر در آیات می نویسد: زیرا هر کس به ظاهر آنچه می خواند قناعت کند فایده قابل توجهی درنمی یابد. چه بسا بردگان و کودکانی بدون علم به تأویل و حقیقت وحی ، قرآن را خوانده اند اما آن ها حروفش را حفظ ولی احکام و حدودش را ضایع ساخته اند(زمخشری، 1391، ج4: 90 ). و نیز در جای دیگر؛ «آیا این مردم در قرآن تدبر و تأمل نمی نمایند، یا آنکه بر روی دل هایی، قفل های آن دل ها زده شده و راه تفکر را بسته است؟!» یعنی هرکس که مُهر شقاوت و تیرگی و عناد، دل او را ختم ننموده باشد، حتماً باید از کتاب خدا بهره برداری نموده، و در آیاتش تدبر نماید. بنا براین اصل، نزول قرآن برای هدایت و عمل بوده، و این معنی متوقف بر تفکر و تدبر است(همان ج3 : 290 ) بدین ترتیب، وی آیات تدبر را در راستای آیات مکرری می داند که به تذکر و یادآوری در سایه آیات الهی سفارش می کنند(همان).
در تفسیر حکیم هم آمده است:با دقت و تأمل درآیات و سیاق آن می یابیم که وحی بودن و الهی بودن قرآن بدون تدبر در آن برای کسی روشن نخواهد شد، و نیز بدون اندیشه عمیق در قرآن نمی توان از ذخائر بی کران و پر خیروبرکت کلام خدا بهره جست، و هم چنین نمی توان از ظلمت شک و تردید و حیرت و سرگردانی نفاق نجات یافت و به ایمانی راسخ و یقینی استوار رسید(انصاریان، ج8: 57). نظر مؤلف کتاب مقدمات تدبر در قرآن هم چنین است:
ص: 547
ساحت تدبر در قرآن برای انسان چه به لحاظ فردی و چه برای جامعه، ساحتی برای علم و عمل است ... ساحت مدیریت و تجلی و تدبیر الهی در حیات بشری است" ( اخوت، 1392: 77).
ج) حرکت فکری و تفسیر آیات به یکدیگر: در «روح المعانی» آلوسی آمده است: اصل تدبر تأمل در ادبار امور و عواقب آن است و برای تأملی کارکرد دارد که آن به حقیقت شی ء و اجزاء آن و یا سوابق و اسباب آن یا لواحق و اعقاب آن نظر انداخته می شود(آلوسی،1415ق،ج 3: 89) در تفسیر محیط الاعظم آمده است : " تدبر در آیات هرگز معطل شدن و توقف بی حرکت و تفکر نیست . تدبر درآیات درواقع تفسیر آیات به آیات دیگر است. تطبیق آیات با یکدیگر و توأم با حرکت فکری است. در اثر تدبر همسویی و هماهنگی معنایی و معارف آیات نمایان می شود و انسان می تواند به معانی اصیل و ناب آیات دست یابد(همو، ج1: 135).گاهی نیز فرایند پیچیده تری ارائه کرده اند: تدبّر در قرآن کریم به معنای تأمّل در جنبه های شگفتِ محتوای قرآن و اعجاز بیانی آن است. در این برداشت، به تدبّر به عنوان فرآیندی ادراکی نگریسته می شود؛ فرآیند و حرکتی از لفظ و ظاهر آیات قرآن به سوی زیرساخت های معنایی (پیام ها و مقاصد قرآن) و ادبی (وجوه فصاحت و بلاغت) آن.( هادی رهنما،معناشناسی «تدبّر» در قرآن کریم). تفسیر نمونه نیز، می گوید: قرآن مطابق عقل و خرد است. لذا اهل خرد با تدبر در آن به احکام و رموزش پی می برند . ازطرفی معارف قرآن پایان ناپذیر است. اگر به همه دستور تدبر می دهد نشان آن است که هر کس تدبر کند به نکته تازه ای می رسد(قرائتی، 1383، ج8: 103).
د. نگرش ژرف به نشانه ها یا پیامدها: برخلاف ابن عاشور که در ذیل آیه 68 سوره مؤمنون، تدبر را اعمال النظر العقلی فی دلالات الدلائل یعنی تفکر در نشانه ها و دلایل دانسته و گفته: اگر کافران در قرآن تدبر می کردند، حق بودن قرآن را از دلالت اعجاز و صحت اغراض آن درک می کردند(ابن عاشور، بی تا: ج8: 71) تفسیر نمونه
ص: 548
تدبر را به سبب این که از ریشه دبر است به معنی بررسی نتایج و عواقب چیزی می داند، درحالی که تفکر، بیشتر به بررسی علل و اسباب چیزی گفته می شود(رک:قرائتی، 1383، ج4: 28) پس محور این دیدگاه، تفکر و بررسی پیامدهاست و قرآن حاوی حقایق، وعدها و وعیدهایی است که نگرش به تحقق یا عواقب و پیامد آن ها همان تدبر بشمار می رود. این دیدگاه در صفحات پیشین از سوی منابع لغوی مانند اقرب الموارد و مجمع البحرین هم مطرح گردید.
ه. کشف هماهنگی روشمند ظاهر و باطن آیات و سور : بهبودی بر تفسیر صحیح ظاهر و باطن و کشف هماهنگی بین آیات و کشف موضوع سور.تأکید می کند(تدبر در قرآن: بهبودی) و در الاساس آمده است که تدبر مهندسی کلان سوره ها طبق ترتیب مصحف است(الاساس فی تفسیر القرآن). این گروه از صاحب نظران فهم روش مند و هماهنگ ظاهر قرآن کریم را معنای تدبر می شمرند. طبرسی باشمردن چند معنا ازجمله، تفکر در هماهنگی در معنا و سازگاری در احکام قرآن و حسن عبارات آن و اینکه هر قسمت از قرآن قسمت دیگر را تأیید می کند، به این دیدگاه نزدیک شده است. این برداشت با دیدگاه علامه طباطبایی نیز تا حدودی قرابت دارد.
و. تبعیت از آیات: برخی در مفهوم تدبر از تذکر نیز پا را فراتر نهاده و تبعیت کامل را معنای تدبر دانسته اند. این دیدگاه ریشه در روایات نیز دارد. سیوطی ازحسین بن علی نقل می کند. سیوطی نیز در ذیل همین آیه از امام حسین (ع) نقل کرده است که منظور، «اتباع قرآن با عمل به آن» است(سیوطی، 1404ق، ج5: 308) قرطبی هم قولی را از حسن بصری نقل کرده است که منظور از «لیدّبّروا آیاته»، «اتباع» آیات است(رک:امین، 1395،ج15 :192) بااین همه می توان از این نمونه ها این گونه برداشت کرد که نتیجه و غایت تدبّر را بیان می کنند، نه معنای تدبّر را.
ص: 549
و. دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر آیات تدبر: از جمله بهترین دیدگاه ها درباره مفهوم لغوی و نیز معنای اصطلاحی تدبر مطالبی است که در تفسیر المیزان آمده است. ایشان در تفسیر آیه 82 سوره نساء به معنای لغوی تدبر پرداخته و می گوید: تدبر عبارت است از به بررسی گرفتن چیزی پس از چیزی و یا توجه و بررسی مکرر یک چیزی(طباطبایی، 1394، ج5: 29). درواقع ایشان تدبر را به معنی با اندیشه از پی کاری رفتن دانسته و درباره آیات به معنای تأمل در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمل بعد از تأمل می داند. وی تدبیر را نیز چنین معنا کرده است:" اندیشه در عاقبت کار یعنی چیزی را به دنبال چیزی بیاورند و اشیاء و امور مختلف را طوری تنظیم کنند که هرکدام در جای خاص خود قرار گیرد به طوری که غرض و فایده هر یک محقق گردد(همان، ج11 :447). بنابراین به طور خلاصه می توان گفت علامه طباطبایی تدبر و تدبیر را از حیث معنا مرتبط و هماهنگ دانسته و مفهوم عاقبت اندیشی و بررسی مکرر آیه و توجه به ارتباط میان آیات را در آن لحاظ نموده است. در همین بیانات کوتاه علامه با دقت و تیزبینی ویژه خود ، ارکان معنای تدبر را به خوبی نمایانده است.
وی در شرح آیه 82 سوره نساء که در ردیف آیات توصیف مشرکان است می گوید: ازآنجاکه هدف این آیه بیان عدم اختلاف در قرآن است و این میان چند آیه معنا پیدا می کند بنابراین مفهوم اول یعنی تأمل و تفکر در آیه ای پس از آیه دیگر مفهوم اصلی آیه است، گرچه با معنای دوم یعنی بررسی مکرر یک آیه نیز منافاتی ندارد (طباطبایی، 1394، ج5: 16). علامه در ادامه به خوبی از عهده شرح روش تدبربرمی آید و در این شرح و بیان به روش تبیین قرآن به قرآن می رسد:"پس منظور آیه ضرورت تدبر در جمع آیات قرآن و مراجعه به همه آیات مرتبط با هر حکم یا موضوع یا قصه یا موعظه است چه مکی باشد چه مدنی ، چه محکم چه متشابه . و آن آیات را به یکدیگر ضمیمه کنند تا برایشان ثابت گردد که اختلاف و تضادی میان
ص: 550
آن ها نیست چرا که آیه قدیم آیات جدید را تصدیق می کند و هر آیه شاهد بر آیه دیگر است(همان: 16).
بر اساس آنچه همراه با تعاریف تدبر آورده اند، رسیدن به امر تدبر شرایط و مقدماتی دارد که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود :
1. طهارت روحی
برای ورود به تدبر در قرآن فراهم آوردن شرایط طهارت امری ضروری است و به نوعی کلید تدبر می باشد(نقی پور فر:109). حداقل کاری که انسان باید در ارتباط با این مسئله انجام دهد انجام واجبات و دوری از محرمات است. چرا که انسان به میزان دوری از ظلمت سیئات به سوی فهم نور قرآن حرکت کرده است(اخوت، 1392: 78 ).
2. نظر به قرآن به انگیزه و قصد هدایت
الف)تدبر در قرآن باید با انگیزه هدایت و برای یافتن جواب به این سؤال که پیام و رهاورد هدایتی آیه با سوره برای من و جامعه ام چیست صورت گیرد (همان). ب) خواندن قرآن با چینش و نظمی متناسب. خواندن قرآن با چینشی منظم همراه با تأنی و ترتیل می تواند دقت و تأمل انسان را نسبت به کلام الهی افزایش دهد(همان).3. بررسی آیات بر اساس چارچوب علمی و تسلط بر روایات ذیل آیات
4. فهم دقیق معانی واژه های قرآن
انصاریان می نویسد : تدبر، از طریق شنیدن آیات به شیوه استماع و سکوت همراه با اندیشه، و از طریق قرائت به شیوه ترتیل یعنی نیکو و خوب قرائت کردن حاصل می شود(اعراف 204)(انصاریان، 1393، ج8: 67). همان طور که اشاره شد کتاب
ص: 551
مقدمات تدبر در قرآن بحثی مستوفا در این زمینه آورده است شامل:1. شرایط طهارت. 2. شرایط تفکر و فهم. 3.نظر به قرآن با انگیزه هدایت. 4.خواندن قرآن با نظم و چینشی مناسب. 5.مکرر خواندن قرآن. 6. بررسی آیات در چارچوب علمی. 7. جامع نگری درآیات(اخوت، 1392: 78 تا 80 ). و همچنین کتاب تدبر در قرآن به تفصیل درباره کلیدهای عام و خاص تدبر در قرآن به عنوان مقدمات تدبر قلم زده می گوید: شرایط و مقدمات تدبر در قرآن همان کلیدهای تدبر در قرآن اند که سه جنبه علمی ، روحی و عملی را دربردارنده(نقی پورفر، 1387: 179 -216).
پس از بررسی لغوی و آیه ای شایسته است به متن روایات مراجعه کرده و نگرش مستقیم آن ها بر تدبر را موردبررسی قرار دهیم؛ چراکه روایات ، پس از آیات مطمئن ترین منبع شناخت مفاهیم قرآنی بشمار می روند.
1. از پیامبر نقل شده که فرمود : قرآن با عظمت را مورد تدبر قرار دهید که شما را به امر مطلوب و درست رهنمون می شود .در این سخن بین تدبر و هدایت یابی به راه رشد ملازمه برقرارشده است(دیلمی، 1412، ج1: 80).(1)
2. وصیت پیامبر(ص) به معاذ بن جبل: «اوصیک با تقاءالله و... تدبر القرآن» (دیلمی، 1412، ج1: 372) تو را سفارش می کنم به رعایت تقوای الهی و... تدبر و ژرفکاوی قرآن.
3. پیامبر خدا در مقایسه انس خود با قرآن نسبت به توجه دیگران فرمود«آری من قرآن را برای ژرفایش می خوانم و شما برای ظاهرش. پرسیدند: ای رسول خدا، ژرفا و بطن قرآن چیست؟ فرمود: من می خوانم و تدبّر در قرآن می کنم و بدان عمل
ص: 552
می کنم، ولی شما این چنین می خوانید (دست را بر خطوط مرور داد و نمایاند که چشم را مانند دست، تنها بر ظاهر خطوط قرآن عبور می دهید(1) (متقی، 1424، ج1: 622). این روایت به خوبی ما را به نگرشی وامی دارد که هم ژرفای عمیقی دارد و هم گستره ای وسیع.
4. پیامبر اسلام(ص) در خطبه غدیر فرمود: ای گروه های مردم! در قرآن تدبر کنید و آیات آن را بفهمید. در محکمات آن دقت کنید و متشابهاتش را پیروی مکنید....(2)( مجلسی، 1384، ج37 :208؛ حرعاملی، 1409، ج27: 193).
5. در روایات علوی هم این چنین آمده(کلینی، 1369، ج1: 36).آگاه باشید، هیچ خیر و فایده ای در قرائت بدون تدبر نیست.(3)
6. در جای دیگر فرمود: آیات قرآن را مورد تأمل و تدبر قرار دهید و از آن عبرت گیرید که به راستی قرآن رساترین عبرت هاست. براساس این روایت، هدف تدبرعبرت گیری است(آمدی، 1410: 4493 )(4) آن حضرت در روایت مشابهی فراگیری قرآن را معادل و یا مقدمه تفقه دانسته اند(شریف رضی، بی تا: خطبه 110 )(5) قرآن را فراگیرید که بهترین کلام است و در آن تفقه کنید که بهار دل هاست. می توان تفقه را فهم عمیق و تفکرات و تعقلاتی است که با خمیرمایه ایمان آمیخته و به اعتقاد معنوی تبدیل می شود درحالی که تدبر تأمل همه جانه درآیات با تکیه بر هماهنگی آن هاست. در این روایت زیبایی و دلپذیری آیات، مقدمه تفقه و ژرف نگری واقع شده است.
ص: 553
7. فاطمه زهرا در احتیاجات فدکیه خود می فرماید:«ای گروه های مسلمانان که سرعت گیرندگان به سوی سخن باطل و چشم پوشان از رفتار زشت و خسارت بارید، آیا در قرآن تدبر نمی کنید یا بر قلب ها قفل های مخصوص آن زده شده است؟!.(طبرسی، 1403، ج1 :104)(1)
8. از امام صادق نقل شده است که وقتی مصحف قرآن را به دست می گرفت پیش از باز کردن مصحف و خواندن قرآن درحالی که آن را در دست راست می گرفت چنین دعا می کرد(رک:نوری، 1408، ج4 :372 )(2) با نام خدا... خدایا ...قرائت مرا قرائت بی تدبر قرار مده بلکه مرا آن گونه قرار بده که درآیات و احکام آن تدبر کنم.
9. نیز آن حضرت به مفضل فرمود:«اگر پیروان ما قرآن را مورد تدبر قرار می دادند هرگز در فضیلت و برتری ما تردید نمی کردند»(مجلسی، 1384، ج53: 25)(3)
صرف نظر از واژه های قرآنیِ متناظرِ تدبر مانند تعقل، تفکر و نظر، در بررسی مفهوم تدبر در احادیث معصومان، کلیدواژه های متعددی به عنوان نظایر این واژه خودنمایی می کنند که هر یک بار معنایی و ظرفیت دلالی ویژه ای به آن می بخشند ؛ واژه هایی همچون دراست القرآن (در روایتِ فادرسوا القرآن ) ، اعتبار و عبرت گرفتن ( در روایتِ فاعتبروا فانه ابلغ العبر ) ، اثاره و برانگیختن یا زیرورو کردن ( در روایتِ فلیثوّر القرآن) ، واژه تفقه (در روایتِ وتفقهوا فیه ) و واژه بطن ( در روایت نبویِ انا اقرأه لبطن) و واژه فهم (در روایت وافهموا ایاته)همگی ابعادی از مفهوم
ص: 554
گسترده و سرنوشت ساز تدبر قرآن را نشان می دهند. بدیهی است که بررسی مقایسه ای و بیان تفاوت های مفهومی این واژگان ، مطالعه جداگانه ای را می طلبد.
یکی از کامل ترین تعابیر را در تبیین مفهوم تدبر از لسان مبارک پیشوای ناطق امام صادق علیه السلام می شنویم که فرمود. در تفسیر آیه : یتلونه حق تلاوته ...; کسانی که قرآن را همان گونه که سزاوار تلاوت است , تلاوت می کنند... (بقره،121). فرمود: آنان آیاتش را به روشنی تلاوت می کنند و می کوشند معانی آن را بفهمند و به احکام و دستوراتش عمل کنند. به وعده اش امید دارند و از عذابش می ترسند. از داستان هایش سرمشق می گیرند و از مثل هایش پند می آموزند . دستوراتش را عمل می کنند و ازآنچه نهی کرده اجتناب می ورزند. به خدا سوگند این تلاوت شایسته به حفظ نقل و آیات و پشت سر هم خواندن حروف و کلماتش و سوره ها و مطالعه حواشی آن نیست. عده ای حروف و کلماتش را حفظ کرده اند و حدود و احکامش را فروگزاردند "(ورام بن ابی فراس، 1410، ج2: 236 ).(1) تا اینجا بیان امام صادق ناظر به ویژگی های سلبی و ایجابی تلاوت شایسته مورد تأکید قرآن است . اما در جمله بعد, عنوان کامل این نوع انس با قرآن را همان تدبر در قرآن می شمرد: آنچه گفتیم همانا تدبر درآیات است که خداوند تعالی در قرآنش فرموده :کتابی که ما بر تو فرو فرستادیم پربرکت است تا همگان آیاتش را مورد تدبر قرار دهند(همان).(2)
در این حدیث، سیر مراحل تدبر به مثابه جریانی نشان داده شده که از ترتیل معنا محور و فهم مفاد آیات شروع می شود و به حالت خوف ورجا و تذکر و عبرت
ص: 555
گیری و درنهایت، امتثال و عمل منتهی می گردد. جالب این که این بیان به آیه ای مستند شده که همان سیر را در عین جامعیت، به نحو اجمال عرضه نموده است؛ کتابی پربرکت نازل کرده ایم(کتاب انزلناه الیک مبارک)تا در سایه ایمان در آیاتش بیندیشند (لیدّبّروا ایاته) و در سایه خِردِ ناب از آن پند گیرند( ولیتذکّر اولوالالباب). ضمن اینکه روایت گویای جنبه های سلبی تعریف تدبر نیز شده است که عبارت اند از:توجه صِرف به حفظ و نقل کلمات و خواندن بخش ها و رعایت احکام ظاهری و غفلت از احکام باطنی قرآن.
درس در کلام عرب به معنای تکرار و انجام پیوسته یک عمل تا حدی است که اثر آن روشن شود. پس همان طور که در تدبر تکرار و پیوستگی بررسی آیات و موضوعات لازم است در دراست نیز، هر موضوع به طور پیوسته مورد کاوش وجستجو قرار می گیرد تا نتیجه مطلوب حاصل گردد. بنابراین این دو واژه قرابت محسوسی دارند و در مفهوم تدبر بایستی از دراست کمک گرفت، چنان که رسول خدا صلی الله علیه و اله در گفتاری درخشان بر این حقیقت انگشت تأیید نهاده اند:"از معاذ بن جبل روایت شده که با پیامبر در سفری بودیم و از ایشان خواستم که سخنی بگوید که برای ما سودمند باشد." حضرت فرمود: اگر شما زندگی گوارای سعادتمندان و مرگ شهیدان و رهایی در روز جزا و سایه در روز گرما و هدایت در روز حیرت را خواهید پس قرآن را پیوسته مطالعه و بررسی کنید(فادرسوا القرآن) که این دراست و مرور مکرر قرآن حرزی در برابر شیطان و موجب سنگینی عمل انسان در ترازوی رحمان است( نوری، 1408، ج4: 232).
ص: 556
سرانجام در روایتی بسیار جالب و بلیغ ، پیامبر اکرم از تعبیر زیرورو کردن و یا شخم زدن برای بیان چگونگی ،اهمیت و ضرورت بررسی عمیق قرآن بهره برده است. آنجا که می فرماید (رک:متقی هندی، 1424: 2454 ) هر کس خواهان دانش پیشینیان و آیندگان است پس باید قرآن را زیرورو کند و به طور کامل کاوش نماید.(1) همچنان که در شخم زدن زمین ، بطون و لایه های زیرین آن آشکار می شود در تدبر نیز لایه های ژرف معارف وحی روشن می شود و رهنمودهای جدیدی به طالب معرفت منتقل می شود(عباسی مقدم، 1393: 2). ابن اثیر نیز در النهایة در شرح این حدیث گفته است. یعنی اعماق قرآن را بشکافد و در معانی و تفسیر و قرائت آن بیندیشد(ابن اثیر، 1367،ج1: 229).
برای رسیدن به مدل و الگوی عملی پیشنهادی، مقدماتی که طی مباحث گذشته به آن ها رسیده ایم در پی می آید :
- تدبّر فعالیتی معنوی بر محور عقل و قلب محسوب می شود و در حوزه معنایی مفاهیم مرتبط با ادراک در قرآن کریم مانند تعقل ، تفقه و تفکرمی گنجد ؛ اما نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان مسیری به سوی تذکر، راه یابی و تبعیت. قوه و عنصر تعیین کننده در تدبّر نیز «قلب» است که ممکن است به دلایلی مشخص مانند انکار آیات و تعمد در ندیدن و نشنیدن آن ها توانایی ادراکی خود را از دست بدهد.
ص: 557
- قرآن کریم بر تدبر به عنوان وظیفه ای ایمانی و انسانی تأکید کرده و وظیفه همه مخاطبان قرآن دانسته است«أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أم عَلَی قُلُوبٍ أقفَالُهَا».
- تدبر مرحله پس از قرائت و تلاوت و مقدمه تذکر و عمل به قرآن است« كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ».
- ریشه دَبر و دُبُر را هم می توان ضد قُبُل و هم به معنای بطن در مقابل ظَهر دانست و درنتیجه تدبر هم بر بطن بابی آیات و هم بر تأمل و اندیشه عمیق درآیات و هم نگرش عواقب امور ناظر است.
- تدبر هم فعل عقل است « لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» و هم کار قلب« أم عَلَی قُلُوبٍ أقفَالُهَا».
- تدبر بیشتر نظر در بطون ،پنهانی ها و پیامدهاست تا دلایل و نشانه ها
- مفاهیمی مانند دراست و بررسی مکرر ، عبرت گرفتن ، تفقه ، بطن یابی ، عاقبت اندیشی ، اثاره و زیرورو کردن، پیونده ای هدف دار و بامعنایی با تدبر قرآن دارند.
- در کاربرد قرآنی ، فعل تدبر بی واسطه در مفعول عمل می کند یعنی می گوییم تدبرِ قرآن ، نه تدبر در قرآن «أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ» و این به مفهوم آن است که در تدبر، مجموع قرآن و کلیت آیاتِ وحی مورد کاوش قرار می گیرد.
- موضوع تدبر در قرآن همواره جمعی از آیات و یا کل قرآن است و بنابراین ارتباط میان آیات را می کاود و معمولاً شامل یک آیه یا جمله یا واژه نمی شود .
ص: 558
- ساحت تدبر قرآن ساحت علم و تذکر و عمل است، پس هدف آن هم علمی است و هم اخلاقی ؛ به عبارتی هم تحرک خِرد ناب انسانی و خودسازی و تزکیه را و هم اثرپذیری و پایبندی به آموزه های وحی را دنبال می کند .
- در لغت و کاربرد تدبر در قرآن، هم تکرار و هم پیوستگی وجود دارد به ویژه با عنایت به صیغه مضارع این فعل درآیات متعدد؛ افلا یتدبرون...لیدّبروا ایاته... .
- به عنوان معادل فارسی برای تدبر، واکاوی و کاویدن مکرر و گسترده ،معنای جامع تر و مناسب تری نسبت به عاقبت اندیشی ، بطن یابی ، دوراندیشی ، تدبیر و چاره اندیشی و ... است، هرچند ، ازجمله نتایج هر کاوش وسیع و عمیق، پی بردن به عواقب یک امر در کنار علل آن می باشد.
بر اساس مقدمات فوق و با عنایت به لزوم ارائه رهیافتی قرآنی ، روایی، منطقی ، قابل اجرا و مفید فایده روشن درباره چگونگی تدبر قرآن ، که بتواندراهگشای کشف روش ها و فن های تدبر و یاری رسان مشتاقان فهم کلام الهی برای التزام به آن ها باشد ،می توان مدل یا الگو و مراحل آن را به نحو زیر مطرح نمود :

1. مرحله واکاوی : بررسی و کاوش مکرر و جستجوی پیوسته در یک آیه یا آیات مرتبط با یک موضوع و یا کاویدن مکرر و مداوم جمعی از آیات قرآن در
ص: 559
ارتباط با موضوعات متعدد ، این شاخه از تدبر را می توان کاوش سطحی و مکرر نامید. همچنین می توان این مرحله را به آیه« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً» (نساء82 )، روایت فادرسوا القران ، مضارع بودن فعل یتدبرون و تعبیری که علامه طباطبایی در تعریف تدبر آورده است (طباطبایی، 1394، ج5: 29 )؛ مستند ساخت.
2. مرحله ژرفا کاوی: بررسی اعماق و بطون معنایی و لایه های دلالی الفاظ یک آیه برای نیل به ژرف ترین رهیافت ها و دستاوردهای علمی و عملی . این شاخه از تدبر را می توان کاوش عمودی یا عمقی نیز نامید. ازجمله مستندات این مرحله ، آیه « أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»(محمد،24). بدین اعتبار که عمیق ترین معرفت ها کار قلب است؛لهم قلوب لایفقهون بها) ، روایت من اراد علم الاولین والاخرین فلیثوّر القران و همچنین بیان کشاف(ج1: 540) و جوامع الجامع(ج1: 102 )می باشد.3. مرحله پهناکاوی : بررسی همه جانبه و وارسی وسیع عرصه آیات وحی برای وصول به معنای کامل آیه یا موضوع. در این شاخه، همه یا بخش گسترده ای از آیات و سور قرآنی موردبررسی قرار می گیرد و می توان به آن عنوان کاوش گسترده را داد. چنان که در آیه متعلق تدبر کلیت قرآن است« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً» و در آیه دیگر پهنه کل آیات قرآن محل تدبر معرفی شده است:« كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ »(ص، 29).
ص: 560
القرآن الکریم
1. سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر (1394ق)، الاتقان فی علوم القران، محمد أبو الفضل إبراهیم، الهیئة المصریة العامة للکتاب
2. طبرسی، احمد بن علی (1403 ق)، الإحتجاج، مشهد: نشر مرتضی.
3. امام خمینی، روح الله (1373)، آداب الصلاه، آداب نماز، تهران: موسسه و نشر آثار امام خمینی(س).
4. دیلمی، ابو محمدحسن ابن ابی الحسن (1412 )، ارشاد القلوب الی الصواب، قم: شریف رضی.
5. حوی، سعید (2009)، الاساس فی التفسیر، بیروت: دارالسلام للطباعه و النشر و التوزیع.
6. کلینی، محمد بن یعقوب (1369)، اصول کافی، تهران: کتاب فروشی علمیه اسلامیه.
7. شرتونی لبنانی، سعید (1427ق)، آقرب الموارد فی فصح العربیه والشوارد، تهران: منظمةالاوقاف والشئون الخیریه، دارالاسوه للطباعة والنشر.
8. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی(1384 )، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار ائمة الاطهار، بی جا: دار احیاء التراث العربی.
9. سلطان علی شاه، سلطان محمد بن حیدر (بی تا)، بیان السعاده فی مقامات العباده، جلد:1، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
10. نقی پور، ولی الله (1387)، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن: زمینه ها، کلیدها، اصول، شیوه ها، مراحل، نمونه ها، تهران: سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه،
ص: 561
11. مصطفوی، حسن (1371ق)، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی.
12. ابن عاشور، محمد بن طاهر (بی تا)، التحریر و التنویر، بیروت: موسسه التاریخ.
13. انصاریان، حسین (1393)، تفسیر حکیم، قم: دار العرفان.
14. فخر رازی، محمد بن عمر (1420 ق)، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
15. آملی، سید حیدر (1422 ق)، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
16. قرائتی، محسن (1383 ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن.
17. مکارم شیرازی، ناصر (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
18. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی (1410 ق)، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر "مجموعة ورّام، قم: مکتبه فقیه.
19. طبرسی، فضل بن حسن(1377)، ترجمه تفسیر جوامع الجامع جلد، صاحبی، عبد العلی، مقدمه واعظ زاده خراسانی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی.
20. عباسی مقدم، مصطفی (1393)، در راه فهم قرآن، تهران : نشر سخنوران و دانشگاه کاشان.
21. آلوسی بغدادی، محمود بن عبدالله (1415ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، محقق: علی عبدالباری عطیه، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ص: 562
22. فتال نیشابوری، محمد بن حسن (1366)، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی.
23. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد (1410 ق)، غررالحکم و درر الکلم، تصحیح: سید مهدی رجائی، قم: دار الکتاب الإسلامی.
24. فرقانی حیدری، (بی تا)، قرآن در قرآن، تهران: اداره آموزش عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه.
25. زمخشری، محمود (1407 ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی.
26. قمی مشهدی، درگاهی، محمد بن محمدرضا و حسین (1368)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
27. متقی، علی بن حسام الدین (1424ق)، کنز آلعمآل فی سنن الاقوال و الافعآل، تحقیق محمود عمر آلدمیاطی، بیروت: دارالکتب آلعلمیه.
28. دهخدا، علی اکبر (1325). لغت نامه، تهران:دانشگاه تهران، سازمان لغت نامه دهخدا.
29. طبرسی، فض-ل ب-ن الحسن (1360)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، تهران: انتشارات فراهانی.
30. طریحی، فخرالدین بن محمد (1390)، مجمع البحرین، تهران: موسسه البعثه، مرکزالطباعه و النشر.
31. نوری، حسین بن محمدتقی (1408 ق). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام.
ص: 563
32. راغب اصفهانی، حسین بن مفضل (1412 ق). معجم مفردات ألفاظ القرآن، بیروت: دار القلم.
33. ابن فارس، ابوالحسن احمد (1366ق). معجم مقائیس اللغة، تحق-یق: عبدالسلام محمد هارون، القاهره: دار إحیاء الکتب العربیة، الطبعة الثانیة.
34. الفیومی المقری، احمد بن علی(1987م)، آلمصباح المنیر، معجم عربی، مکتبه لبنان.
35. اخوت، احمد رضا (1392)، مقدمات تدبر در قرآن، بی جا: انتشارات قرآن و اهل بیت نبوت.
36. کاشانی، ملأ فتح الله بن شکرالله (1340)، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، تهران: نشر علمی.
37. طباطبائی، محمدحسین (1397ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الثالثة.
38. خازن، علی ابن محمد(بی تا)، میزان آلحکمه، عبدالرحمن آلخازنی آلحمید.
39. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد (1367)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، محقق / مصحح: محمود محمد طناحی، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
40. شریف الرضی، محمد بن حسین (بی تا)، نهج البلاغة، ترجمه جعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
41. حر عاملی، محمد بن حسن (1409 ق)، وسائل الشیعه، قم: موسسه آل البیت.
ص: 564
تدبر در قرآن با فرض یکپارچگی مضمونی سوره های قرآن، در برخی تفاسیر معاصر موردتوجه قرارگرفته است. فرض یکپارچگی مضمونی، با توجه به تقدم و تأخر و ارتباط موضوعات مطرح شده در هر سوره، درک نوینی از گفتمان بین قرآن و مخاطبان عصر نزول ارائه می کند. در این مقاله با نگاهی تطبیقی به تحلیل تدبری پژوهشگران انسجام محور در سوره بقره، دستاورد روش تدبری منسجم قرآن توسط علی صبوحی در شناسایی زمینه تاریخی عصر نزول نشان داده شده است. زمینه تاریخی سوره مبارکه بقره بر اساس تدبر انسجام محور علی صبوحی بدین شکل قابل استنتاج است که قبایلی از بنی اسرائیل به واسطه وعده کتب مقدس خود پیرامون ظهور پیامبر خاتم به حجاز مهاجرت می کنند. انتظار آن ها، ظهور پیامبر از میان قوم برگزیده بنی اسرائیل بوده است. سوره مبارکه بقره، مواجهه
ص: 565
یهود و نصارای هم عصر حضرت محمد (ص) با دعوت ایشان و چگونگی تعامل خدا با ایشان را در دو بخش بیان می کند. در بخش اول (آیات 1-177)، تلاش می شود، اهل کتاب به جریان هدایت الهی به رهبری محمد (ص) بپیوندند. در انتهای این بخش، با توجه به اینکه اهل کتاب از پیوستن به این جریان هدایت الهی، سرباز می زنند، با تغییر قبله، تأسیس امت جدید اسلامی کلید زده می شود. در بخش دوم (آیات 178-286) شریعت امت جدید اسلامی تبیین می شود. بنابراین نشان داده شد که روش فهم تدبری با فرض نظریه انسجام، می تواند تعامل قرآن را با مخاطبان عصر نزول کشف کند و استراتژی مواجهه قرآن با جریانات اجتماعی و سیاسی عصر نزول را برای مخاطبان معاصر روشن کند.
کلیدواژه ها: کاربرد روش تدبری با فرض نظریه انسجام؛ شناسایی زمینه تاریخی عصر نزول؛ فهم منسجم سوره بقره؛ رویکرد تدبری علی صبوحی
تدبر در قرآن با فرض یکپارچگی مضمونی سوره های قرآن، در برخی تفاسیر معاصر همچون فی ظلال القرآن (سیدقطب)، المیزان (طباطبایی) و تدبر قرآن (امین احسن اصلاحی) موردتوجه قرارگرفته است. در این فرض، نظم و ترتیب آیات در مصحف قرآن بر اساس حکمت تلقی می شود و تلاش می شود غرض سوره شناسایی شود. ابتدا سوره به چند بخش تقسیم و سپس میان بخش ها ارتباط برقرار می شود و تفسیر کل نگرانه از هر سوره ارائه می شود (میر:1400). پژوهشگران انسجام محور با رویکرد و پیش فرض های بعضاً متفاوتی به تحلیل انسجام قرآن می پردازند که منجر به نتایج متفاوتی می شود. میشل کویپرس با تکیه بر نظریه نظم متقارن که در بلاغت
ص: 566
سامی ریشه دارد، انسجام متن قرآن را تحلیل می کند و تقارن موازی و حلقوی موجود در سور قرآن را اثبات می کند (مکوند: 1394). دستاورد کار او بلاغت ادبی سور قرآن را نشان می دهد.
علی صبوحی، تدبر را دریافت پی درپی آیات هر سوره که به فهم منسجم سوره منجر می شود، تعریف می کند و با توجه به تحدی قرآن به سوره، سوره را اصلی ترین واحد هدایتی و مهم ترین جلوه اعجاز قرآن می داند. در این رهیافت، مفسر تنها به تفسیر واژگانی آیات قرآن نمی پردازد، بلکه می کوشد نشان دهد که میان آیات هر سورهٔ قرآن یکپارچگی و انسجام محتوایی و ساختاری وجود دارد و بر اساس آن به تفسیر قرآن کریم می پردازد. روش تدبری او این گونه است که بعد از فهم آیات، از روی انفصال و اتصال مفهومی و ادبی و مقایسه آیات، سیاق های موجود در سوره را شناسایی می کند. سپس با تحلیل و ارتباط یابی سیاق ها، سیر هدایتی سوره که همان استراتژی مواجهه قرآن با حوادث تاریخی عصر نزول است را کشف می کند (صبوحی،1398). هدف پژوهش در این مقاله این است که نتیجه روش تدبری در سوره مبارکه بقره پژوهشگران انسجام محور مقایسه شود و کاربرد آن در شناخت زمینه تاریخی قرآن و فهم بهتر غرض سوره نشان داده شود.
دومین سوره مصحف و 86 امین سوره ازنظر ترتیب نزول، سوره مبارکه بقره است که 286 آیه دارد و طولانی ترین و جامع ترین سوره قرآن است که جزو سور مدنی است. نامه ای دیگر آن، فسطاط القرآن (خیمه قرآن)، فردوس (بهشت قرآن)، سنام القرآن (اوج قرآن) الزهراء (درخشنده) می باشد. آیات تحدی، خلافت انسان، سحر، نسخ، تسلیم خالصانه، ابتلاء ابراهیم (ع)، حضور خدا در مشرق و مغرب، ابتلاء صابران، استرجاع، کتمان، ماهیت نیکویی (بر)، استجابت دعا، شراء، امت واحده،
ص: 567
حفظ اوقات نماز، آیه الکرسی، عدم اکراه در دین، حکمت، انفاق، ایمان به خدا جزو آیات مشهور این سوره است. آیات احکام زیادی در این سوره وجود دارد که مرجع استنباط احکام شرعی است. ایمان شرط صحت عبادات دانسته شده و به وجوب عبادت بر تمام انسان ها، نهی از شرک در عبادت، حرمت نقض عهد، اصالت اباحه و حلیت اشیاء غیر مفسد، وجوب اقامه نماز و پرداخت زکات، حرمت ایجاد مانع برای اقامه نماز در مساجد، عدالت امام جماعت، تشریع حج، حرمت کتمان شهادت، قبله، سعی صفا و مروه، عدم جواز تقلید از آباء و اجداد، حرمت میته، خون، گوشت خوک و غیر مذکی، لزوم وفای به عهد، تشریع قصاص، وجوب وصیت و احکام آن، تشریع روزه، حرمت اکل مال به باطل، تشریع جهاد، احکام نکاح و طلاق، احکام حیض، عده وفات، احکام قرض، وفای به عهد، حرمت ربا و احکام آن، بازگرداندن امانت اشاره شده است (صفوی:1399).

شکل 1-بخشی از ابتدای سوره مبارکه بقره
ص: 568
علامه طباطبایی، سوره هایی از قرآن که یکجا نازل شده را دارای غرض واحد می داند. لکن با توجه به اینکه سوره بقره، طولانی ترین سوره قرآن است که به تدریج نازل شده، ایشان قائل است که نمی توان غرض واحدی موردنظر همه آیاتش در آن یافت. تنها می توان گفت، قسمت عمده آن از یک غرض واحد خبر می دهد و آن بیان این حقیقت است که "عبادت حقیقی خدا به این است که بنده او به تمام کتاب هایی که او به منظور هدایت وی به وسیله انبیا نازل کرده، ایمان داشته و میان این وحی و آن وحی، این کتاب و آن کتاب، این رسول و آن رسول فرقی نگذارد".
در این سوره، کفار و منافقین تخطئه و اهل کتاب ملامت شده اند که چرا بین ادیان آسمانی و رسولان الهی فرق گذاشته اند؟ در هر فرازی به مناسبت، برخی از احکام از قبیل تغییر قبله، احکام حج، ارث، روزه و غیره بیان شده است (طباطبایی، 1363: ج 1).
سعید حوی، سوره بقره را به یک مقدمه، سه قسمت و یک خاتمه تقسیم بندی می کند (حوی، 1363، ج 1). وی سوره بقره را کلید فهم قرآن می داند و بر پیوند مضمونی برخی از آیات سوره بقره با محور مضمونی سایر سور قرآن تأکید می کند (آقایی، 1387، ج 14: 125-88). در مقدمه (آیات، 20-1) صنوف سه گانه مردم را با ذکر علامت ها، صفات و احوال متقین، کافرین و منافقین بیان می کند. قسم اول (آیات،21-168)، با آیه" یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذی خَلَقَکمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُون" شروع می شود.
ص: 569
مردم به سلوک روشی جهت آزادی از کفر و نفاق و جزو متقین شدن فراخوانده می شوند. مضمون این قسمت این است که توحید و عبادت و ایمان و عمل صالح، راه رسیدن به تقواست و نقض عهد و قطع ما امرالله به ان یوصل و افساد در زمین راه رسیدن به کفر و نفاق است و آغاز آن با کبر و حسد و معصیت است و بر اهل کتاب است که تفکر کنند، اگر می خواهند تقوایشان محقق شود و از امراض نفسانی دوری جویند. در این قسم، نمونه های کاملی از تقوی بیان می شود. محل قبله در نماز در سیاق امر به عبادت که راه تقوی است، معرفی می شود و استعانت از صبر و نماز خواسته می شود و به معالم عبادت و توحید که راه تقوی است، راهنمایی می شود. در ادامه مجموعه ادله توحیدی و استحقاق عقوبت برای اهل شرک ذکر می شود. قسم دوم (آیات 207-168) با آیه"یا أَیهَا النَّاسُ کلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ " آغاز می شود. قسم دوم، معانی مقدمه و قسم اول را کامل می کند. ازآنجاکه عبادت جز با اکل حلال امکان پذیر نیست، به اکل حلال امر شده است. قسم سوم (آیات 284-208) با آیه " یا أَیهَا النَّاسُ کلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ" آغاز می شود و به دخول به کل اسلام، اعم از عقاید و احکام و عبادات، دعوت می شود. خاتمه، آیات (286-285) می باشد.
مقدمه (آیات 20-1) اقسام مردم (متقین، کافرین و منافقین)
قسم اول (آیات 168-21) راه تقوی و راه کفر و نفاق
قسم دوم (آیات 207-168) تکمیل قسم اول
قسم سوم (آیات 284-208) دعوت دخول به کل اسلام (عقاید و احکام و عبادات)
خاتمه (آیات 286-285)شکل 2- فصل بندی تدبری موضوعات سوره مبارکه بقره حوی (حوی، 1363، ج 1)
ص: 570

شکل 3-نقاط عطف در فصل بندی سعید حوی
در دیدگاه اصلاحی و استادش فراهی، نظم، ویژگی بنیادین قرآن است و حکمتی ویژه در چینش آیات قرآن وجود دارد. همچنین قرآن با تدارک نظایر مضمونی، مفسر خودش می باشد. آنچه در سوره ای به اجمال آمده، در سوره دیگر به تفصیل ذکرشده است و اسباب نزول و حوادث تاریخی باید حتی المقدور از خود قرآن استخراج شود. کل قرآن کلامی واحد است و از ابتدا تا انتها یکپارچگی دارد. آیات قرآن، حسن ترتیب و حسن تناسب دارند و مجموع آیات سور قرآن، یکپارچگی و وحدت دارد. نظم قرآن، کلید فهم آن است و با قرار دادن آیه در سیاق خود و پیروی از نظم آن، از تفسیر خودسرانه جلوگیری می شود. هر سوره یک مفهوم محوری (عمود) دارد و سوره باید با توجه به آن تفسیر شود. بین سور قرآن هم پیوند منطقی وجود دارد. اصلاحی کل سور قرآن را به 7 گروه تقسیم می کند که در هر گروه، همه مراحل جنبش اسلامی پیامبر (ص) در شبه جزیره عرب با برجسته سازی متفاوت وجود دارد.و برای هر سوره یک جفت (زوج یا دوگان یا قرینه یا مکمل) قائل است. به عنوان نمونه سوره آل عمران، جفت سوره بقره می باشد. برای کشف عمود سوره، ابتدا نقاط
ص: 571
عطف سوره شناسایی و سوره به چند بخش تقسیم می شود. سپس با مطالعه دقیق، ایده اصلی هر بخش که آیات هر بخش را به هم پیوند می دهد، کشف می شود. در مرحله بعد، مضمون جامع سوره که همه بخش ها را به هم پیوند می دهد، استخراج می شود و تصویری منسجم از سوره ارائه می شود (آقایی، 1386: ج 13، 259-216). اصلاحی ساختار سوره بقره را در 6 بخش افراز می کند.
مقدمه (آیات 39-1)
بخش اول (آیات 121-40) نشانی دادن به اسرائیلیان
بخش دوم (آیات 162-122) میراث ابراهیمی
بخش سوم (آیات 242-163) شریعت یا احکام
قسم چهارم (آیات 283-243) آزادسازی کعبه
نتیجه گیری (آیات 286-284)
شکل 4- فصل بندی تدبری موضوعات سوره مبارکه بقره اصلاحی (Robinson,2003)
نیل رابینسون با کاربست نظریات زبانشناسی، پیوستگی سور بلند قرآن را موردبررسی قرار داده و پیوستگی معنایی و درونی آن را نشان داده است (توکلی: 1396). ازنظر رابینسون، سوره بقره از 5 قسمت اصلی تشکیل شده است. قسمت اول (آیات، 39-1)، مقدمه است و به وحی، دینامیک ایمان و کفر و داستان آدم اشاره دارد. قسمت
دوم (آیات،121-40) از بنی اسرائیل به دلیل کوتاهی هایشان از زمان موسی تا زمان محمد انتقاد می کند. در قسمت سوم (آیات، 152-122) آخریندرخواست همراهی بنی اسرائیل با مسلمانان بر مبنای دین ابراهیم، می شود. در قسمت چهارم (آیات، 242-153) قوانین و احکام امت تازه تأسیس شده بیان می شود. در
ص: 572
قسمت چهارم (آیات، 283-243) حاوی چند قانون با تأکید بر تلاش در راه خدا با جان و مال می باشد. سه آیه انتهای، سخن آخر سوره است که مطالب قبلی را جمع بندی می کند (Robinson,2003)

ص: 573
ریموند فرین، رویکرد کل نگر دارد و سعی دارد با روش ساختارشناسانه، انسجام پنهان سور را کشف کند. وی بر اساس تکرار واژه ها و مفاهیم و موضوعات کلیدی مشترک و اسماء و صفات الهی بین بخش های مختلف متن، تناسب کشف می کند. وی یک ترکیب حلقوی از سوره بقره ارائه کرده که قبله شدن کعبه در معنای مرکزی آن قرار دارد (صفوی: 1399).

شکل 7. شماره آیات ساختاربندی حلقوی موضوعات سوره مبارکه بقره فارین (Farrin,2010,V100,17-32)
ص: 574

شکل 8. موضوعات ساختاربندی حلقوی سوره مبارکه بقره فارین (Farrin,2010,V100,17-32).
سلمان صفوی نیز ساختاربندی مشابهی ارائه داده است. سوره مبارکه بقره را به 15 موضوع اصلی تقسیم می کند که بخش اول با 15، بخش 2 با 14، 3 با 13، 4 با 12، 5 با 11، 6 با 10، 7 با 9 تناسب دارد. بخش 8، پیام مرکزی سوره است و امت اسلام محمدی (ص) را دینی جامع نیازها و دستورهای مربوط به صراط مستقیم برای همه بشریت معرفی می کند (صفوی، 1399).
1- اهل تقوا و ایمان (آیات 5-1 در تناسب با بخش 15)
2- اهل کفر و نفاق (آیات 20-6 در تناسب با بخش 14)
3- خلقت خدا و معرفت (آیات 39-21 در تناسب با بخش 13)
4- صدور ده فرمان به موسی (ع) و بنی اسرائیل (آیات 103-40 در تناسب با بخش 12)
5- آمادگی مسلمانان برای استقلال و خلافت (آیات 110- 104 در تناسب با بخش 11)
ص: 575
6- تعصب و توقع جاهلانه یهود (آیات 123-111 در تناسب با بخش 10)
7- آزمایش ابراهیم (ع) و مبانی همبستگی دینی (آیات 141-124 متناسب با بخش 9)
8- امت وسط، تغییر قبله به جانب کعبه و استقلال مسلمانان (آیات 152-142)
9- آزمایش مسلمانان (آیات 171-153 در تناسب با بخش 7)
10- قوانین شریعت اسلام محمدی (ص) (آیات 242-172 در تناسب با بخش 6)
11- تقوا در جنگ و عمل (آیات 254-243 متناسب با بخش 5)
12- آیه الکرسی (آیات 257-255 متناسب با بخش 4)
13- تقوا در عقیده و عمل (آیات 260-258 متناسب با بخش 3)
14- تقوا در اخلاق و اقتصاد (آیات 284-261 متناسب با بخش 2)
15- اختتام سوره (آیات 286-285 متناسب با بخش 1)
شکل 9- فصل بندی تدبری موضوعات سوره مبارکه بقره صفوی (صفوی، 1399).

شکل 10. انسجام، انتظام، تناسب، تقارن و ساختار حلقوی سوره مبارکه بقره صفوی (صفوی، 1399).
ص: 576

شکل 11. نقاط عطف در فصل بندی ریموند فارین
ص: 577
قبایلی از بنی اسرائیل به واسطه وعده کتب مقدس خود پیرامون ظهور پیامبر خاتم به حجاز مهاجرت می کنند. انتظار آن ها، ظهور پیامبر از میان قوم برگزیده بنی اسرائیل بوده است. سوره مبارکه بقره، مواجهه یهود و نصارای هم عصر حضرت محمد (ص) با دعوت محمد (ص) و چگونگی رفتار خدا با ایشان را بیان می کند. سوره مبارکه بقره به 11 فصل و یک خاتمه مقوله بندی می شود. در فصل اول (آیات 39-1)، با تفکیک ایمان به پیامبر اسلام (ص) و قرآن از ایمان به خدا و قیامت مقابله می شود. در فصل دوم (آیات 74-40)، فراخوان بنی اسرائیل به ایمان به قرآن و پیامبر اسلام (ص) و عبرت گیری از تاریخ خودشان می شود. در فصل سوم (آیات 103-75)، مقاومت معاندانه بنی اسرائیل در برابر ایمان به قرآن به دلیل دنیاگرایی (حب عجل)، خیال آسوده از عذاب اخروی (جز چند روز معدود)، دشمنی با جبرائیل و تحریف کتاب های خودشان (محو حقانیت پیامبر اسلام (ص) و قرآن) تشریح می شود و به مسلمین قطع طمع از ایمان آوردن ایشان را متذکر می شود.
در فصل چهارم (آیات 126-104)، مؤمنان از رفتار با پیامبر اسلام (ص) مشابه رفتار یهودیان با پیامبران خود برحذر داشته می شوند. در فصل پنجم (آیات 157-127)، با توجه به نومیدی از ایمان آوردن یهود، تأسیس امت اسلام بدون حضور آن ها توسط حضرت محمد (ص) در امتداد امامت ابراهیم (ع) با تغییر قبله کلید می خورد. در فصل ششم (آیات 177-155) با جریان کتمان (ناشی از اتخاذ انداد و تبعیت فرهنگ آبا و اجدادی) مقابله می شود، استقرار امت اسلامی بر هدایت وحیانی و فرهنگ مبتنی بر آن تثبیت می شود. در فصل هفتم (آیات 188-178)، وجوب قصاص در راستای امنیت جانی و تشریع وجوب صیام برای خداگرایی قرآنی و حراست از سلامت اقتصادی جامعه اسلامی تشریع می شود. در فصل هشتم (آیات 207-189)، حج (عامل وحدت) آخرت طلبانه ابراهیمی و امر به قتال برای تحقق آن
ص: 578
معرفی می شود. در فصل نهم (آیات 253-208)، فرهنگ مقاومت و قتال به رهبری مردان الهی در برابر دستگاه کفر و استکبار برای رسیدن امت به حیات اجتماعی ترسیم می شود. در فصل دهم (آیات 242-222)، احکام زناشویی و طلاق و حمایت از حقوق زنان در راستای تأمین فضای رحمت در متن جامعه و تقویت بنیادهای مقاومت و مبارزه با کفر و استکبار تبیین می شود. در فصل یازدهم (آیات 284-254) برای انفاق و ترک رباخواری و ایجاد انضباط مالی در معاملات به عنوان ارکان اصلی سلامت اقتصادی جامعه فرهنگ سازی می شود. در خاتمه (آیات 286-285)، از ایمان و اطاعت و استغفار تا نصرت الهی و غلبه بر کافران بیان می گردد (صبوحی 1400).
فصل اول (آیات 39-1)
مقابله با تفکیک ایمان به پیامبر اسلام (ص) و قرآن از ایمان به خدا و قیامت
فصل دوم (آیات 74-40)
فراخوان بنی اسرائیل به ایمان به قرآن و پیامبر اسلام و عبرت گیری از تاریخ
فصل سوم (آیات 103-75)
مقاومت معاندانه بنی اسرائیل در برابر ایمان به قرآن به دلیل دنیاگرایی (حب عجل)، خیال آسوده از عذاب اخروی (جز چند روز معدود)، دشمنی با جبرائیل و تحریف کتاب های خودشان (محو حقانیت پیامبر اسلام ص و قرآن)
فصل چهارم (آیات 123-104)
برحذر داشتن مؤمنان از رفتار با پیامبر اسلام ص مشابه رفتار یهودیان با پیامبران خود
فصل پنجم (آیات 157-124)
تأسیس امت اسلام توسط حضرت محمد (ص) در امتداد امامت ابراهیم (ع) با تغییر قبله
فصل ششم (آیات 177-158)
ص: 579
مقابله با جریان کتمان (ناشی از اتخاذ انداد و تبعیت فرهنگ آبا و اجدادی)، و تثبیت استقرار امت اسلامی بر هدایت وحیانی و فرهنگ مبتنی بر آن
فصل هفتم (آیات 188-178)
تشریع وجوب قصاص در راستای امنیت جانی و تشریع وجوب صیام برای خداگرایی قرآنی و حراست از سلامت اقتصادی جامعه اسلامی
فصل هشتم (آیات 207-189)
حج (عامل وحدت) آخرت طلبانه ابراهیمی و امر به قتال برای تحقق آن
فصل نهم (آیات 253-208)
ترسیم فرهنگ مقاومت و قتال به رهبری مردان الهی در برابر دستگاه کفر و استکبار برای رسیدن امت به حیات اجتماعی
فصل دهم (آیات 242-222) [داخل فصل 9]
تبیین احکام زناشویی و طلاق و حمایت از حقوق زنان در راستای تأمین فضای رحمت در متن جامعه و تقویت بنیادهای مقاومت و مبارزه با کفر و استکبار
فصل یازدهم (آیات 284-254)
فرهنگ سازی برای انفاق و ترک رباخواری و ایجاد انضباط مالی در معاملات به عنوان ارکان اصلی سلامت اقتصادی جامعه
خاتمه (آیات 286-285)
از ایمان و اطاعت و استغفار تا نصرت الهی و غلبه بر کافران
شکل 12-فصل بندی تدبری موضوعات سوره مبارکه بقره صبوحی (صبوحی، 1400)
ص: 580

ص: 581

شکل 13. نقاط عطف در فصل بندی علی صبوحی
آری روبین در دائره المعارف قرآن لایدن، ذیل مدخل یهود و یهودیت، با ارائه آیاتی از قرآن، برخورد محمد را با یهود، آشفته و غیریکنواخت دانسته است (روبین: 1399). دربرخی آیات دین یهود تأیید می شود و احکام و شرایع دین محمد در امتداد شریعت یهود قرار می گیرد، تا جایی که حتی برخی از مستشرقان، قرآن را کپی برداری محمد از آیین یهود تلقی می کنند، و در برخی آیات دیگر، قبله تغییر می کند و امر به قتال و خشونت در برابر یهودیان داده می شود. فهم دلیل این تعارض در شناخت زمینه تاریخی عصر نزول نهفته است. شناخت سیاق تاریخی، دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در عصر نزول قرآن برای شناخت بهتر متن قرآن یکی از اهدافی است که موردتوجه مستشرقان، ازجمله پروژه کورپس کورانیکوم قرارگرفته است. بازسازی زمینه تاریخی متن قرآن در پروژه کورپس کورانیکوم از طریق گردآوری شواهدی از فضای تاریخی پیش از اسلام از روی کتیبه ها، آثار تاریخی مکتوب و سنت های دینی پیش از اسلام همچون متون دینی یهودی و مسیحی به زبان های مختلف (عبری، آرامی، سریانی، حبشی، قبطی، یونانی و غیره) انجام می شودو بر
ص: 582
اساس این یافته ها، تحلیل ادبی و تفسیر تاریخی انتقادی قرآن انجام می شود. در این روش، به تفاوت های سبکی و ساختاری سوره های قرآن توجه شده و ترتیب تاریخی سوره ها مبنا قرار می گیرد (Corpus coranicum,2021).
در روش تدبری کل نگر علی صبوحی، با فهم ارتباط محور آیات سوره بقره، روایتی از زمینه تاریخی سوره مبارکه بقره قابل استنتاج است. روایت تدبری ایشان به این شرح است که قبایلی از بنی اسرائیل به واسطه وعده کتب مقدس خود پیرامون ظهور پیامبر خاتم به حجاز مهاجرت می کنند. انتظار آن ها، ظهور پیامبر از میان قوم برگزیده بنی اسرائیل بوده است. سوره مبارکه بقره، مواجهه یهود و نصارای هم عصر حضرت محمد (ص) با دعوت ایشان و چگونگی تعامل خدا با ایشان را در دو بخش بیان می کند. در ابتدا، حتی قبله مسلمانان و یهودیان بیت المقدس بوده است و چه بسا در صورت همراهی یهود، تغییر قبله صورت نمی پذیرفت. پسران یعقوب، همچون حضرت آدم (ع) از دستور خدا سرپیچی کردند و این سرپیچی زمینه ساز تغییرات بزرگی در تاریخ بشر شد.
در بخش اول (آیات 1-177) که در 6 فصل قابل مقوله بندی است، تلاش می شود، اهل کتاب به جریان هدایت الهی به رهبری محمد (ص) بپیوندند. در انتهای این بخش، با توجه به اینکه اهل کتاب از پیوستن به این جریان هدایت الهی، سرباز می زنند، با تغییر قبله، تأسیس امت جدید اسلامی کلید زده می شود. بخش دوم (آیات 178-286) در 5 فصل مقوله بندی می شود. در این بخش شریعت امت جدید اسلامی تبیین می شود. بنابراین، سوره مبارکه بقره به سه بخش و یک اختتامیه تقسیم می شود. در بخش اول، تأسیس امت اسلامی بیان می شود. پس از شفاف سازی جایگاه بنی اسرائیل نسبت به امت اسلامی (آیات 126-1)، شناسنامه امت اسلامی برامامت توحیدی ابراهیم (ع) (آیات 157-127) تعریف می شود. در بخش دوم، امت اسلامی با طراحی زیرساخت لازم برای شکل گیری امت اسلامی (آیات 188-155) و ایجاد
ص: 583
عامل وحدت (آیات 207-189) تحکیم می شود. در بخش سوم با ترسیم فرهنگ مقاومت و قتال (آیات 242-208) و طراحی ارکان سلامت اقتصادی (آیات 284-254) توسعه می یابد. خاتمه (آیات 286-285) مشابه آیات ابتدایی سوره، بیان می کند که عبادت حقیقی خدا به این است که بنده او به تمام کتاب هایی که او به منظور هدایت وی به وسیله انبیا نازل کرده، ایمان داشته و میان این وحی و آن وحی، این کتاب و آن کتاب، این رسول و آن رسول فرقی نگذارد.
بخش اول. امت اسلامی
شفاف سازی جایگاه بنی اسرائیل نسبت به امت اسلامی (آیات 123-1)
تعریف شناسنامه امت اسلامی برامامت توحیدی ابراهیم (ع) (آیات 157-124)
بخش دوم. تحکیم امت اسلامی
طراحی زیرساخت لازم برای شکل گیری امت اسلامی (آیات 188-158)
ایجاد عامل وحدت (آیات 207-189)
بخش سوم. گسترش امت اسلامی
ترسیم فرهنگ مقاومت و قتال (آیات 253-208)
طراحی ارکان سلامت اقتصادی (آیات 284-254)
خاتمه (آیات 286-285)
شکل 14. بخش بندی تدبری فصل های سوره مبارکه بقره صبوحی (صبوحی،1400).
ص: 584
· برای پرسش از چرایی ترتیب آیات و رابطه بین آن ها در سوره ها، حتی سور مدنی، جواب قابل قبول وجود دارد. به عنوان نمونه، پژوهشگران معاصر چون اصلاحی، حوی، رابینسون، فارین و صبوحی به آن پرداخته اند.
· انسجام مضمونی و ساختاری نشان داده شده، پاسخی قاطع به شبهات شرق شناسان پیرامون عدم انسجام و آشفته و غیریکنواخت بودن متن قرآن است. همچنین چشم اندازی جدید به مسئله اعجاز قرآن می گشاید.
· در کشف ساختار سوره، عدم قطعیت وجود دارد و نتیجه پژوهشگران مختلف، الزاماً همیشه یکسان نیست. به نظر می رسد، پارادایم فکری پژوهشگر در آن مؤثر است (جدول 1).
· عدم جواب یکتا در دیدگاه کل نگر را برخی سوبژکتیو بودن و روشمند نبودن این شیوه تفسیری دانسته اند.
· برخی در پاراگراف بندی به فرم و برخی به معنا توجه بیشتر می کنند. پیوند مقدمه و خاتمه با هم و با مضمون محوری سوره در انسجام مضمونی و ساختاری سوره مورد استفاده قرارگرفته است.
· نتیجه تحلیل کل نگر نشان می دهد، تفسیر قرآن به قرآن، علاوه بر موضوعی، به صورت ترتیب ذکر موضوعات هم قابل توسعه است.
· برخی پژوهشگران با رویکرد کل نگر صرفاً دنبال کشف غرض واحد سوره و یا تقارن بلاغی هستند (مثل رابینسون) و برخی در جستجوی خط وربط بخش های مختلف سوره و روایتی از سوره هستند. این بخش بندی و فهم منسجم از سوره، زمینه تاریخی عصر نزول را روشن می کند (مثل صبوحی).
رویکرد کل نگر علی صبوحی، امکان کشف تعاملات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی قرآن با مخاطبان عصر نزول را فراهم می کند. دستاوردی که با رویکرد
ص: 585
جزء گرا در تفسیر قرآن قابل شناسایی نیست. با رویکرد تاریخی هم با توجه به عدم قطعیت های موجود در اسناد تاریخی، نتایج اطمینان بخش نیست.
· تحلیل کل نگر سوره مبارکه بقره توسط علی صبوحی به سه بخش و یک اختتامیه تقسیم می شود. در بخش اول، تأسیس امت اسلامی بیان می شود. در بخش دوم، امت اسلامی با طراحی زیرساخت لازم برای شکل گیری امت اسلامی و ایجاد عامل وحدت تحکیم می شود. در بخش سوم با ترسیم فرهنگ مقاومت و قتال و طراحی ارکان سلامت اقتصادی توسعه می یابد. خاتمه مشابه آیات ابتدایی سوره، بیان می کند که عبادت حقیقی خدا به این است که بنده او به تمام کتاب هایی که او به منظور هدایت وی به وسیله انبیا نازل کرده، ایمان داشته و میان این وحی و آن وحی، این کتاب و آن کتاب، این رسول و آن رسول فرقی نگذارد.
جدول 1-مقایسه نقاط عطف و مرزهای فصل (بلوک) بندی سوره بقره توسط پژوهشگران کل نگر

ص: 586

1. آقایی، سید علی (1386)، انسجام قرآن، رهیافت فراهی-اصلاحی در تفسیر، فصلنامه پژوهش های قرآنی، دوره 13، 49-50، تابستان، صفحه 216-259
2. آقایی، سید علی (1387)، رهیافت وحدت موضوعی سوره های قرآن در "الأساس فی التفسیر"، فصلنامه پژوهش های قرآنی، دوره 14، شماره 56، صفحه 88-125
ص: 587
3. توکلی، نرجس، پویازاده، اعظم (1396)، واكاوی كاركرد تحليل گفتمان در اثبات قرآن پيوستگي متن كريم با تأکید بر رهیافت نیل رابينسون، سال اول، شماره 4، 54-25، مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی.
4. حوی، سعید (1405 قمری)، الاساس فی تفسیر القرآن، ج 1، قاهره.
5. روبین، آری (1399)، مدخل یهود و یهودیت ترجمه دائره المعارف قرآن دانشگاه لایدن، انتشارات حکمت.
6. سایت پروژه کورپس کورانیکوم (1400)، corpuscoranicum.de
7. صبوحی، علی (1398)، تدبر در قرآن کریم (حزب مفصل)، نشر طلیعه سبز.
8. صبوحی، علی (1400)، مجموعه سخنرانی های تدبر در سوره مبارکه فسطاط، هیات قرآن و ولایت.
9. صفوی، سید سلمان (1399)، تفسیر ساختاری سوره بقره، انتشارات سلمان آزاده.
10. علامه طباطبایی، محمدحسین (1363)، ترجمه تفسیر المیزان ج 1، دفتر انتشارات اسلامی.
11. مکوند، محمود، شاکر، محمدکاظم (1394)، بازخوانی انسجام متن قرآن در پرتو نظریه نظم متقارن (با تأکید بر دیدگاه میشل کویپرس)، سال 20، شماره 3، پیاپی 76، 4-33، فصلنامه پژوهش های قرآنی.
12. میر، مستنصر، ترجمه عباسی، فاطمه (1400)، مساله یک پارچگی سوره در تفاسیر جدید، دورنما.
13. Farrin, Raymond K. (2010), ”Surat al-Baqara: A Structural Analysis, The Muslim World, V 100, pp17-32.
14. Robinson, Neal (2003), Discovering the Quran, second edition, SCM press.
ص: 588
عبدالهادی فقهی زاده(1)
قرآن کریم صرفاً برای خواندن و یا حفظ کردن نازل نشده است بلکه بیش از قرائت و حفظ آن، بایستی در مقام عمل و رفتار با آن، در تعامل باشیم. بایسته است، ارتباط با قرآن کریم، در زوایای پنهان و پیدای زندگی ما رخنه کند. این مواجهه ما با این کتاب آسمانی، باید اندیشه بیافریند و عقل را که همان هدف والای بعثت انبیای الهی است در ما برانگیزاند، باید عمل و رفتار را در ما بیازایاند. باید ما را به حرکت و انگیزه وادار کند. ارتباط با آموزه های وحیانی، باعث عروج بر فراز نردبان رشد و کمال و ارتقای روحی و معنوی است. خدای متعال، دین و آیات قرآنی را خردپذیر معرفی می کند. و راه دستیابی به این آموزه ها را تدبر می شناساند«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»(ص،29). گرچه، در وجه تمایز میان «تفسیر» و «تدبر»، سخنان جسته وگریخته ای در آثار بیانی و بنانی قرآن پژوهان مطرح است اما بااین همه، به چند مورد از این تمایزها، اجمالاً اشاره می شود.
کلیدواژه: تدبر؛ تفسیر، تفسیرتدبری.
ص: 589
1. «تدبر»، پدیده ای همگانی و عمومی است اما «تفسیر» تخصصی و کارشناسی است. هرچند در مقام «امکان»، بسیاری می توانند فیزیک دان یا شیمی دان ، پزشک، جامعه شناس باشند اما در مقام «تحقق» همگان فیزیک دان، شیمی دان، پزشک یا جامعه شناس نیستند و نمی شوند. به عبارتی، همگان می توانند تدبر کنند ولی همگان نمی توانند مفسر باشند.
2. اساساً «تدبر»، فرآیندی درون زاست و چندان نیازی به علوم پیشینی ندارد. این مطلب به معنای ظهور کنشِ «تدبر» در خلأ نیست بلکه اساساً هیچ عملیاتِ تفسیری از چنین حالتی برخوردار نیست. لذا هیچ فهمی، این چنین بدون علوم پیشینی، اصولاً ظهور نمی یابد.
اما در «تفسیر»، تابع و متأثر از علوم پیشینی مفسر است که گاه با پیش فرض های فراوان هم نشین می شود. اما تدبر درون زاست. تدبر، امکان زایش درونی را عمدتاً با خود قرآن و از خود قرآن داراست. هرچند که تدبر به معنای بی نیازی از حدیث، تاریخ، و تعقل هم نیست؛ مگر امکان دارد که کلام خدای متعال را بدون اندیشه ورزی دریافت؟ مگر می توان کلام الهی را آن گونه که شایسته و بایسته است بدون پیش زمینه های درک ظهور متن مقدس دریافت؟
از این لحاظ، به نظر می رسد که کاربرد اصطلاح «تفسیر تدبری»، شایسته تر است. بدان معنا که «تفسیری» بدون تحمیل عقاید و آراء دیگران صورت بپذیرد. مهم ترین آسیب هر تفسیری، تحمیل یا تطبیق آراء شخصی بر آیات قرآنی است. همان پدیده ای که مرحوم علامه طباطبایی، در مقدمه المیزان، آسیب جدی تفاسیر را تطبیق قرآن با عقاید و آراء شخصی معرفی می کنند. در «تدبر» باید از درافتادن در این وادی به شدت پرهیز کرد. درافتادن به وادی تحمیل آرا بر قرآن دوری جُست. درافتادن به
ص: 590
وادی تفسیر قرآن حتی با نگرش های غالب اجتماعی نیز، کناری گیری نمود. به عنوان نمونه: آیه « وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»(نجم،39) عموم مفسران، «سعی» در این آیه را به «سعی های دنیوی» تفسیری کرده اند و دراین باره داد سخن گفته اند. سوگمندانه مفسران بسیار برجسته و فرهیخته ای دلالت آیه را این گونه برداشت کرده اند که جای بسی شگفتی دارد! نه تنها از مفاد این آیه غفلت کرده اند و حتی آیه بعدازآن را نیز « وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»(نجم، 40)، آن گونه که شایسته و بایسته است، مورد توجه قرار نداده اند. به راستی چه عاملی باعث شده که نوعِ مفسران، دلالت آیه را از جهت اصلی خودش، منحرف کنند؟ به گمانم چیزی جز چیره شدن نگرش های اجتماعی معاصر بر متن و تحمیل آرا بیرون از قرآن بر قرآن حتی نزد مفسران بسیار دغدغه مند نیست.
«تفسیری تدبری» شناخت همه جانبه قرآن با قرآن است. توجه به معنای ریشه ای تدبر به معنای پس وپیش چیزی را در نظر گرفتن گزار شده است. طبیعتاً، این مطلب شامل شناخت واژگان نیز می شود و طیفی از معانی را می تواند در برگیرد و به نوعی مفهوم تشکیکی است که جوانب و مراتب گوناگونی دارد. البته از طریق بیان مفاد استعمالی مفاد آیات شروع می شود و به مقاصد آیات می تواند نیز، به پایان می رسد.
از این لحاظ، نه تنها «برداشت های بریده بریده»، تفسیری تدبری نیست بلکه تفسیری که متأثر از آراء شخصی مفسران و پیش دانسته های آنان باشد نیز، در شمار تفسیر تدبری قرار نمی گیرد. و یا تفسیری که از جریان های غالب اجتماعی(که فضایی آکنده از هیاهو را به وجود می آورد و امکان دارد که مفسر در آن غرق شود و فراموش کند که اقتضای سیاق چیست، واژه چه معنایی را افاده می کند و پیش زمینه های تاریخی ظهور و نزول آیه کدام است) نیز، این ها تفسیر تدبری قلمداد
ص: 591
نمی شود. به نظر می رسد، «تفسیر تدبری»، پلی بین ترجمه تفصیلی و تفسیر درازدامن کم فایده است که مقاصد الهی را دور می کند و تفسیر را به گزارشی از آراء شخصی مفسران بدل می کند.
3. ویژگی دیگر تدبر(تفسیرتدبری)، با عطف نظر به لوازم آن در قرآن، ناظر به «نیازهای فردی و اجتماعی در بستر تحولات اجتماعی» است. این مطلب آشکار است که انسان معاصر، قرآن را دیگرگونه نمی خواند اما دیگرگونه می بیند و می فهمد. خواندن قرآن در طول تاریخ یکسان بوده و یکسان خواهد ماند اما فهم قرآن، یک جریان سیال و پویا است. البته فهمنده، متدبر و مفسر در قرآن، بایستی با حساسیت فراوانی با قرآن کریم، مواجه شود که مبادا از مقاصد آیات الهی به دور بیافتد و مبادا چیزی را بر قرآن کریم، تحمیل کند که قرآن آن را اساساً نمی خواهد و نمی گوید اما ناخودآگاه در چارچوب ها و پیش دانسته های فراوان مرتبط با متن مقدس و با آموزه های الهی قرآن و سنت، غوطه ور شود.
در چارچوبی که نیازهای جدید، نوبه نو و روزآمد را برای ما به ارمغان می آورد. اگر مفسر تجربیات اجتماعی-سیاسی نیز داشته باشد، احتمال فرو غلتیدن در پیش فرض ها و چارچوب ها، بیش ازپیش می شود. درگذر تاریخ تفسیر به ویژه در دوره معاصر، به تفسیرهایی مواجهه می شویم که مفسران آن تفاسیر بعضاً در زندان به سر برده اند و تفسیر نوشته اند. آشکار است که تجربیات یک مفسر با تجربیات سیاسی-اجتماعی، و یک مفسر به زندان درافتاده از مفسرانی که در حوزه های علمیه و یا صرفاً در کنج خانه نشسته و چه بسا هیچ ارتباطی نیز با نگرش های جدید و شبهات جدید و تحولات جدید و موج های بزرگی که در اندیشه و عمل جهان اسلام برخاسته، ندارد، بسیار متمایز است.
ص: 592
4. «گزیده گویی» در مقابل «تفصیل نویسی»، یکی دیگر از ویژگی های تفسیر تدبری است. به هر میزان، دومی، مخاطب قرآن را از مقاصد آیات الهی دور می کند، «گزیده گویی» و البته با چارچوب سخن گفتن و با مبنا سخن گفتن با تفسیر تدبری، سازگارتر و سودمند است.
برای نمونه، آیه «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ»(ملک،4)» را می توان به لزوم استمرار بازنگری و بازاندیشی ناظر دانست. تعبیر«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ» یعنی، هر آنچه نوشیم، خیلی زود به آن شیفته نشویم، هر آنچه کردیم، زود به آن دل نبندیم. هر آنچه گفتیم، ما رو نفریبد و ما را خام نکند. گمان نکنیم که بهترین را گفته ایم. هر آنچه خواستیم نیز، همین طور، بازگردیم و بازنگری کنیم نقد درونی کنیم.
مثال دوم: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً»(احزاب،39) هزاران بار این آیه را می توان خواند و این معنایی که عرض کردم، درنیافت و نفهمید. چرا؟ چون در حضور اجتماعی ما این آیه را وارد نکردیم. درصحنه زندگی آیه را ندیدیم. همچنان که برخی از مفسران نواندیش گفتند. آیه می گوید مبلغ دینی باید از همه چیز مستقل باشد جز خدا. صراحت می گوید، فقط باید سرسپرده حقیقت بود، باید به خدا دل بست. باید از همه چیز مستقل بود نه وابسته به حزب و جناح و جریانی خاص« الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ».
این مقدمات برای رسیدن به این نتیجه بود که گمان نکنیم که چیزی به دست فهمنده و متدبر نمی آید بلکه چه بسا نکاتی به ذهن و ضمیر متدبر برسد که در ضمن اعتناء به پالایش کردن آن ها در تفاسیر کهن و جدید نیز، وجود نداشته باشد اما به هرحال، نباید سریع شیفته آن ها شد، بلکه باید آن ها را به دقت موردبررسی قرارداد.
ص: 593
باید توانست در مقام نسبت دادن به کلام الهی و آیات رحمانی، حساسیت ورزید. چه بسیار می توان در آثارتدبری، نکاتی را دست مایه های علمی و معرفتی جدید را یافت که در تفاسیر مایه ور متقدم و متأخر وجود ندارد.
حداقل سه ظرفیت اجتماعی یا «تفسیرتدبری» یا تسامحاً همان «تدبر در قرآن» ایجاد می کند.
1. گسترش دامنه مخاطبان و روزآمدی و ناظر بودن به نیازهای جدید اجتماعی است. یکی از محدثان برجسته شیعه که تقریباً دویست سال گذشته در عراق زیسته و آثار بسیاری گران قدری نیز، دارد به نام جناب «عبدالله شبّر» است. وی در تفسیر روایتی که مضمون آن، ترجیح مقام امام بر انبیای بنی اسرائیل می باشد، پس از ورود تخصصی و ارزش گذاری حدیث که آیا می تواند این حدیث درست باشد یا نباشد می گوید: «برفرض صدور، رجحان مقام امام نسبت به انبیای بنی اسرائیل به خاطر گسترش فوق العاده مخاطبان، یا به اصطلاح اجتماعی امروز، ذی نفعان است. برخی از پیامبران الهی در بستر تاریخ ظهور کرده اند که فراتر از 100 یا 200 یا 500 نفر مخاطب نداشته اند بلکه امامان بالغ بر 100 هزار یا1000برابر، مخاطب داشته اند».
مخاطب داشتن یک عنصر بسیار مهمی است که قطعاً در دغدغه مبلغان راستین جای دارد و نقش ایفاء می کند. «تفسیر تدبری»، گستره مخاطبان را به درجات فراوانی، افزایش می دهد. روزآمدی، پاسخ گویی به نیازها و شبهات جدید را امکان پذیر می کند. مثلاً روی آوری به تفسیر علمی قرآن، در بخشی از زمینه ها و انگیزه اش، آیات را در رویاروی با سؤالات و نیازهای جدید قرارداد و امکان پاسخگویی را با شبهات مدرن و نو، فراهم نمود. همین نیاز را می توان ملاحظه کرد و در حوزه فهم و تدبر در قرآن نیز گام هایی مؤثر برداشت.
ص: 594
2. تألیف متنوع آثار مکتوب در زمینه های قرآن پژوهی-تفسیری است. بایسته نیست که ده ها یا صدها تفسیر مکتوب، دل خوش کنیم، و گمان کنیم که تمامی سخنان را مانند مفسران بزرگی مانند شیخ طوسی و طبرسی و علامه طباطبایی گفته اند.
3. فهرست های تفصیلی موضوعات قرآنی است. برخی از آن ها نیز، می تواند، بسیار شگفت آور و قابل توجه باشد. این ها می تواند جلوه هایی نو از تفسیر تدبری جدید باشد. استفاده از داده های علمی جدید و ورود به عرصه ای که با تفسیر عصری نیز، ارتباطی تنگاتنگ دارد به نظر می رسد یک ظرفیت جدید با عطف توجه به تفسیر تدبری است. شایسته نیست از علوم تولید شده در دوران مدرن، خود را مستغنی بدانیم. ما نباید بین قرآن و دانشی که فراروی دانشمند جدید-بفضل و رحمت الهی-، گشوده شده، هیچ نسبتی برقرار نکنیم بلکه می توان در این وادی گام برداشت و از داده های جدید و کشفیات تازه بهره برد و به نوعی تفسیر عصری را با آنچه با علوم نوپدید به وجود آمده، مایه ور و بارور نمود. طبیعی است که این مطلب پس از پالایش و در نظر گرفتن سنجه های گوناگون امکان پی جویی دارد. اساساً بایستی امکان نسبت دادن برخی از مفاهیم را بر اساس آیات قرآنی به شارع مقدس فراهم کنیم.
بااین همه، بنده نیز، به نوبه خودم و از طرف «معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»، مجدداً از تمامی دانشجویان و فرهیختگان تشکر می کنم که در این رویداد مهم علمی و فرهنگی شرکت کردند و مقالات ارزنده ای را ارائه فرمودند. بسیار خرسندم که بیش از 60 مقاله به دبیرخانه به همایش ملی، واصل شده و از این میان، 40 مقاله قابل توجه، پذیرش شده و ان شاءالله امروز، چکیده آن ها نیز ارائه خواهد شد. امیدوارم که زمینه چاپ و انتشار آن مجموعه متن کامل آن نیز
ص: 595
فراهم گردد تا بتوانیم به جریان سازی های آموزه های فرهنگی و دینی متناسب با آرمان های اصیل دینی، خدمت شایسته و بایسته ای کنیم
ص: 596
از روش های تفسیری پیشینیان، روش تفسیری عرفانی است. این روش کهن در عصر حاضر با خوانش ها و مختصات نوینی بازتعریف شده است. پسینیان این روش تفسیری، عنصر تدبر را برجسته و آثار خویش را بر فرآیند تدبر سامان بخشیده اند. از برجسته ترین طرفداران روش تفسیر عرفانی پسینی می توان به استاد علی صفایی حائری (عین-صاد) اشاره داشت. در نگرگاه او مقوله تدبر و تدبرگرایی دارای جایگاه ویژه ای است. ازاین رو این پژوهش با همین هدف و از رهگذر روش توصیفی-تحلیلی درصدد واکاوی انگاره تدبر نزد این قرآن پژوه است. نگاه او به تدبر دارای بایسته هایی حائز اهمیتی است و از زاویه کلان و با بررسی آثار او مهم ترین مختصات تدبری او قابل اصطیاد است. با غور و کنکاش در نگاشته های او می توان به پارامترهای تدبرگرایانه او همچون تدبر بستری برای تعقل و تفکر، گسست گرایی، دوگانه تلاوت-تدبر، تدبر رزقی از سوی خدا، طرح سؤال متدبرانه درباره مفاهیم و مقامات آیات، آموزش تدبر از شئون فقها و تدبر تعلیمی از
ص: 597
سوی خدا اشاره کرد. همچنین علی صفایی در تفسیر قرآن بنیادگراست زیرا به دنبال هنجارشکنی است. تفاسیر پیش از علی صفایی این نکته را در خود دارد که بر تفاسیر کلاسیک، نظام و ساختاری به نام پیوست گرایی حاکم بوده است و در اغلب آن ها یک نوع روابط بینامتنی وجود دارد.
تفسیر عرفانی از مهم ترین انواع تفسیر به حساب می آید که بخش های برجسته ای از تاریخ تفسیر قرآن کریم را به خود اختصاص داده است. این نوع از تفسیر قرآن کریم همواره ازیک طرف دارای طرفداران بسیار جدی و مصمم و از طرفی دیگر مخالفان سرسختی را دارا بوده و ناگفته نماند دو طیف از طرفداران عرفان و جریان تفسیری وابسته به آن همواره دو گروه مقدس مآبان و تکفیرگرایان را به خود جلب نموده است (رک: مطهری، 1374: 192 و همچنین سلّمی، 1421 ق: 11). از مفسران عرفان پژوه و پسینی امامیه استاد علی صفایی حائری (م 1378) از اندیشمندان سترگ اسلامی است و بحث های مرتبط با تدبر و تدبرگرایی در نگاشته های او جایگاه مخصوصی دارد. افزون بر جایگاه علمی و عملی صفایی نوع رویکرد او به تدبر نیز موجب می شود ارزیابی عقاید او در این زمینه اهمیت پیدا کند.
نخست آنکه دیدگاه او درباره دین به مثابه یک نظام از دریچه تفکر، تعقل و تدبر امکان مطالعه دارد؛ او باور دارد در شرایط فعلی جامعه باید ساختاری اساسی و بنیادین از دین ارائه داد. چنانکه سازگاری مهم ترین اصل یک مکتب و انگارگان اصیل در باور وی است. (اسکندری، 1388: 42) و ساحت های گوناگون باید به جامعیت و پیوستگی آن ها و ارتباط کلی ساختار دین توجه کرد. (صفائی حائری، 1385: 86). این ضابطه پیرامون ارائه ساختار تربیت دینی نیز صدق می کند.
ص: 598
1. ارائه روش تربیتی که آن را روش تربیت اسلام می خواند. (صفائی حائری، 1386 ب: 65 - 128).
2. عنایت به مقتضیات گوناگون جامعه امروز و اثر آن در روش تربیت دینی (صفائی حائری، 1386 الف: 44 - 45).
3. توجه به ویژگی های متفاوت انسان ها در برخورد با تربیت دینی و روش برخورد با آن (صفایی حائری، 1386 ب: 197 - 350).
4. اندوخته های عملی موفق و تربیتی او.
استاد صفایی حائری با استمداد از همان روشی که از اسلام اخذشده است در سرتاسر نگاشته های خویش از تجارب موفق خود در عملیاتی کردن آن روش یاد می کند. با توجه به آثار صفایی می توان گفت در پاره ای از آراء او بحث های تدبری به شکل متقن تری مطرح شده است. همچون مسئولیت و سازندگی، انسان در دو فصل، تربیت کودک، حرکت، نظام اخلاقی اسلام، صراط، رشد، اخبات، خط انتقال معارف، نامه های بلوغ، اندیشه من و فوز سالک. بنا به اهمیت جایگاه تدبر در آثار و نگاشته های حائری صفایی و نوع خوانش ایشان نسبت به جریان تدبر و تدبرگرایی مطالعه و ارزیابی نگرگاه ایشان ضرورت فزون تری می یابد. بنابراین در این نوشتار به ارزیابی بایسته ها و پارامترهای تدبر گرایی حائری صفایی و دیدگاه او نسبت به تدبر را موردمطالعه قرار می گیرد:
پیش از ورود به مبحث تدبر گرایی به مثابه یکی از مختصات تفاسیر عرفانی پسینیان ضرورت دارد ابتدا به اهمیت تفکر در آیات خدا، نقش تدبر در قرآن کریم و مفهوم لغوی تدبر پرداخت؛ افزون بر آن تهافت دو واژه تدبر و تفسیر نیز باید موردتوجه قرار گیرد و مرز و کرانه های هر دو از یکدیگر تفکیک شود.
ص: 599
قرآن کریم کتابی است که از سوی خدای تبارک وتعالی نازل شده تا عقول و دفینه ها و گنجینه های عقل انسان را اثاره کند و انسان ها عقل و تفکر خود را در آموزه های قرآنی به کار گرفته و در نشانه های خدا تدبر و تعقل کنند. تکرار پیوسته آیاتی همچون «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» در آیات (زخرف،3؛ نور،61) نشان می دهد که تعقل در قرآن و اسلام جایگاه بسیار والایی دارد. اساساً قرآن کریم بر خردورزی و تعقل الحاح فراوان دارد و سفاهت و دوری از اندیشه و فهم انسانی را به سختی مورد مناقشه قرار می دهد(انفال،22). در قرآن کریم نزدیک به 70 بار از تفکر و خردورزی سخن گفته شده و به تعقل و اندیشیدن تشویق شده و در برابر آن نادانی مذمت شده است. از مهم ترین آیاتی که صراحتاً به این مطلب اشاره دارد، آیاتی است که انسان ها را به تدبر در آموزه های و تعالیم قرآن دستور داده است و نیز در آیه ای دیگر مسلمانان مأمور به تدبر درآیات قرآن هستند و از رهگذر خردورزی به فهم آیات قرآن دست یابند (ص،29).
تدبر از ماده دُبُر به معنای تفکیر در ماوراء امور است و نتیجه تدبر هم کشف پرده ها و ابهام هاست، آن حقایقی که در نگاه نخست به چشم نمی آید. در مفردات راغب اصفهانی چنین آمده است: «التَفْکیرُ فی دُبُرِ الأُمُور»، راغب باور دارد تدبر همان اندیشیدن به پشت امور است. (راغب اصفهانی،1416 ق: 307). ابوهلال عسکری از لغت شناسان مشهور، در کتاب خویش پیرامون تفاوت تدبر و تفکر چنین اظهار می دارد: تدبر تصرف در قلب با عنایت به عواقب امور است اما تفکر تصرف در قلب با نظر کردن در دلایل امور است. پس بنا به اعتقاد ابوهلال عسکری گرانیگاه تدبر و تفکر هر دو قلب انسان است اما تدبر عاقبت اندیشی امور است اما تفکر دلیل شناسی امور است (عسکری، 1412: 121). شیخ طوسی و امین الاسلام طبرسی همین نکته را بیان نمودند. (شیخ طوسی، بی تا: 271 ؛ طبرسی، 1415: 125). ازآنچه گذشت
ص: 600
مشخص می شود تدبر به مفهوم خردورزی در ورای ظواهر است تا چهره پنهانی امور روشن شود و عاقبتش بر ملأ گردد. کاوش در باطن و کندوکاو لایه های زیرین امور و عنایت به عواقب امور دو خصوصیت بنیادین تدبر است اما تفکر اعم از ارزیابی ظواهر و بواطن امور است و بیشتر به بررسی علل و اسباب امور می پردازد.
همان طور که تأکید شده است تفکر به کشف ناشناخته ها به طور مطلق عنایت دارد. کندوکاو برای آشکارسازی نتیجه و عاقبت امور قهراً انسان را از سطح به عمق سوق می دهد. این نکته درآیات تدبر خصوصاً در آیه 82 سوره مبارکه نساء مطمح نظر است؛ چون نیل به الهی بودن قرآن کریم نیازمند به عمیق اندیشی و ژرف نگریست و الّا در نگاه سطحی آیات قرآن ترکیبی از حروف و کلمات بیشتر نیست. کلماتی که عرب با آن ها سخن می گوید و تفاوت و اختلافی از نظر ظاهری با کلام بشر ندارد. بر همین پایه آقا امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه نیز فرمودند: خداوند اسلام را مغز قرارداد برای آنکه تدبر نماید(1)
از دیگر سو می دانیم مغز ماورای پوسته است و با تدبر ماورای قشر برملا می گردد و محوری ترین حواری که در دین مبارک اسلام برای تفکر و تعقل وجود دارد قرآن کریم است. مطلب دیگر آنکه تدبر درآیات قرآن به پی جویی سیر آیات یکی پشت سر دیگری و توجه به بواطن آیات نیز عنایت دارد؛ چون آشکارسازی، پیوستگی، عدم وجود اختلاف در آیات قرآن نیازمند ارزیابی آیات در یک سوره و آیات یک سوره با کل قرآن کریم است تا آشکار گردد قرآنی که در طی 23 سال در فرازوفرودهای زندگانی رسول اکرم (ص) مطرح شده نمی تواند بافته های ذهن بشری باشد. ازاین رو هر موجود مادی در طول عمر خویش محکوم به تبدّل، تحول و تغییر و حرکت از نقض و نقص به سوی کمال نسبی خود هستند. بر همین اساس در فرآیند
ص: 601
تدبر در قرآن کریم کندوکاو و کاوش در آشکارسازی مفاهیم هر یک از آیات و ارتباط آیات با یکدیگر و آن آیات با مجموعه سوره های قرآن کریم مطمح نظر است. در یک جمله کوتاه می توان جمع بندی نمود تدبر فی الواقع اثاره چیزی است که در بطن پنهان شده و چون تدبر مقدمه عمل انسان است باید تأکید کرد هدف اساسی از انزال قرآن کریم خردورزی و تدبر درآیات قرآن بوده است. خداوند برای نیل به این مقصود قرآن را کتابی آسان قرار داده است. چه اینکه فرمود(قمر، آیات 17،22،32،40).
با درنگی درآیات و روایات و همچنین توجه به سیر تاریخی دو واژه تدبر و تفسیر آشکار می شود که تدبر متفاوت از تفسیر مصطلح و مشهور است و میان آن دو تفاوت های مهمی وجود دارد که به بعضی از آن ها اشاره خواهد شد:
اولاً تفاوت تدبر و تفسیر به مخاطبان هر یک از این دو بازمی گردد. از آیات و ظواهر قرآن چنین برداشت می شود که همه انسان ها می توانند و صلاحیت دارند درآیات خدا تدبر کنند ولیکن تفسیر یک علم خاص در میان علوم اسلامی است و مخصوص افرادی است که مجهز به یک سری دانش های مقدماتی باشند. مطالعه و ارزیابی آیات قرآن نشان می دهد امر به تدبر ویژه مؤمنان و مسلمانان نیست بلکه منافقان و مشرکان را نیز دربر می گیرد. آیه (مؤمنون، 68) به گواه آیه پیشین پیرامون مستکبران و آیه شریفه (محمد، 24) به گواه چند آیه قبلی خود پیرامون منافقان و آیه مبارکه(نساء: آیه 82) به سیاق آیات پیرامون پیمان شکنان نازل شده است. به همین جهت در تدبر همه آحاد مردم در هر مرتبه و درجه فهم و درک علمی و روحی که قرار داشته باشند، شرکت داشته و تنها بهره جویی از ترجمه قشری آیات برای نیل به اصل تدبر کفایت می کند.
ص: 602
تفاوت دوم تدبر و تفسیر قرآن ناظر به نیازمندی استعدادهاست. به این معنا که در تدبر دو قوای فکر و دل بسیار نقش مهمی ایفا می کند درحالی که تفسیر قرآن تنها جریانی فکری است و الزاماً با دل و قلب میانه ای ندارد.
تفاوت سومی که بین تدبر و تفسیر وجود دارد آن است که در تدبر عمق آیات، نتایج و پیامدها و عواقب آیات قرآن مورد ارزیابی واقع می شود درحالی که در تفسیر قرآن این مطالب لزوماً پی جویی نمی گردد. لازم به ذکر است در امر تدبر شخص خود را مخاطب آیات قرآن می بیند و درصدد درمان افکار و قلب خویش است اما در امر تفسیر قرآن مفسر، خود را تبلیغ کننده آیات می بیند، گرچه خود را مخاطب آیات نداند به همین جهت هر تدبری می تواند منجر به تبلیغ شود ولیکن هر تفسیری با تدبر همراه نیست. به سخن دیگر تدبر روندی روحی، قلبی و فکری است که با قرائت آهنگین و انصات و استماع آیات پی ریزی شده و با کاوش درآیات قرآن ادامه می یابد و نهایتاً داروی درد انسان خواهد بود. حاصل سخن آنکه قرائت، فهم و عمل به قرآن کریم سه بخش اساسی و بنیادین تدبر را تشکیل می دهد. (ن. ک: ولی الله نقی پورفر 1374: 373-374).
مخاطب عصر حاضر از قیدوبند گفتمان پیشینیان خارج شده و خویش را مسئول درک بسیاری از امور ازجمله مسائل مذهبی می داند. ازاین رو خردورزی و تدبر در قرآن کریم که کلید فهم قرآن معرفی شده است (عبدالعلی بازرگان، 1374: 15). رونق زیادی پیدا کرد. از طرفی دیگر یکی از مختصات تفسیر نگاری قرون معاصر (قرن 13 و 14) تقریب آن ها به سلایق مخاطبان و کوشش در جلب توجه مردم و انتظارات ایشان است. (مظلومی، 1404: 42). بر پایه این دو بایسته تفاسیر عرفانی پسینیان همچون دیگر مکاتب تفسیری عصر حاضر به دلیل اتکا به شهود و شباهت و قرابت
ص: 603
تدبر با برداشت درونی به جریان تدبر اهتمام خاصی ورزیدند. از دیگر سو مشکل است که بتوان گره ها و معضلات روانی یعنی فهم و تدبر مستقیم از قرآن را به طور فراگیر در نسل های پیشینیان مشاهده نمود. مراد از این عدم مشاهدگی نبود واکنشی در تاریخ در جریان تفسیر نگاری است؛ به عبارت آشکارتر درروند نگارش تفسیر در دوران پیشینیان دغدغه تدبر در قرآن کمرنگ بوده ولیکن در عصر حاضر تفاسیر عرفانی پسینیان نگره هایی بر تدبر گرایی را وارد روال تفسیر نگاری خودکرده اند. از دریچه آثار استاد صفایی مشخص می شود که وی قرآن خواندن بدون تدبر را به چاهی تشبیه می کند که آبش مستمر نیست و اگر هم با مشت در آن آبی بریزند سریع خشک می شود. (صفایی حائری، 1385: 204). سخن صفایی حائری پیرامون تأثیر تدبر چنین است: «با این تدبرهاست که انسان از آیه ها سطحی نمی گذرد بلکه به عمق و ژرفای آیه ها رو می آورد و این است که آیه ها از ما هم ابراهیمی می سازد و همچون مؤمن آل فرعون و جادوگران سرکشی که از حرکت عصای موسی به قدرت عظیم خدای او، پی می بریم.»(صفایی حائری، 1392، ج 1: 95).
از بنیادی ترین مباحث انسان شناسی استاد صفایی توجه ایشان به جریان تدبر، تفکر و تعقل در انسان است. تدبر فرآیندی است که در آن مواد خامی تهیه شده تا فکر روی آن ها کار کند و نتایجی را به دست دهد. تدبر، مطالعه مسائل، اتفاقات و سنجش آن هاست. (صفائی حائری، 1386 ب: 105 - 106). در منظومه فکری استاد صفایی که برآمده از روش تربیتی اسلام است بین تدبر و تفکر و تعقل مراحل ذیل برقرار است:
1. تدبر و ارزیابی
2. تفکر و نتیجه گیری
ص: 604
3. تعقل و اندازه گیری
و این هر سه به مربی و مربی سه کار دارد: تزکیه و آزادی دادن «یُزکیهم»، تعلیم و آموزش و طرز تدبر و تفکر «یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ»، تذکر و یادآوری «فَذَکرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکرٌ» و با این رهبری است که تفکر به شناخت، به عقیده و عشق، به حرکت و جهاد عمل منتهی می گردد (صفایی حائری، 1386: 47). ازنظر صفایی تدبر منجر به سنجش و انتخاب می شود. شناخت یگانگی خدا و تمییز او از دیگر خدایان از رهگذر تدبر تحصیل می شود. امر به خوبی ها و تلاوت کتاب می تواند با نسیان و خود فراموشی همراه شود اما خضوع و همراهی خاضعان به سنجش مستمر و تعقل کمک می کند و با سنجش بت ها با خویش و با سنجش بت ها با الله انسان به قدر فهم خود به توحید می رسد «أَفَلَا تَعْقِلُونَ». این سنجش چیزی بالاتر از تدبر و تفکر است که تدبر آیات و استنتاج و زایاندن آن ها اگر همراه این سنجش ها با خویش و با الله نباشد به خود فراموشی و به کفر و چشم پوشی از آیات و از امر حق و حضور حق می انجامد و تقوا و رهبت و ایمان را بر باد می دهد(صفایی حائری، 1391: 119) آدمی با تدبر، با تفکر، با تعقل می تواند به نشانه های گوناگون خدا راه بیابد همان طور که در یک نشانه از هرکدام از این منظرها می تواند به نتایجی برسد از خلقت و از کیفیت خلقت و از تحول خلقت و از جایگزینی پدیده ها (صفایی حائری، 1391: 285).
ازنظر استاد صفایی تفکر قوای نتیجه گیری است که می توان با آن از معلومات، مجهولات را کشف کرد. (صفایی حائری، 114- 115). نتیجتاً نیروی سنجش در انسان عقل و آن سنجیدن را تعقل می نامد(همان، 1386 ب: 122). استاد صفایی برای عقل وظیفه ای از سنخ کنترل تعریف می کند. ازنظر استاد صفایی عقل دو جنبه کنترلی دارد: یکی نظارت و کنترل بر راه ها و راه حل هایی که فکر برای رسیدن به مقصد در نظر گرفته شده پیشنهاد می دهد و مقایسه آن ها و نشان دادن بهترین آن؛ و دوم کنترل
ص: 605
بر اصل هدف ها نفع ها و خوبی ها. ازنظر ایشان با نظارت دوم است که عقل ملاکات و مناطاتی را عرضه می کند که در مرحله کنترل بر راه ها می توان از این ملاکات برای شناخت بهترین راه استفاده نمود. (همان، 122 - 123)، و نظارت دوم عقل است که باعث آزادی انسان شده و برای او مسئولیت آفرین است. (همان، 1391 الف: 55). در این مرحله تفاوت نیکی ها، خوشحالی ها برای انسان واضح می شود و او برای رسیدن به نیکی ها از خوشی هایش می گذرد.
از رهگذر نظارت عقل بر نتایج فکر، آن شناخت حاصل شده برای انسان او را به گرایش ها (عشق و علاقه) حرکت می دهد. بنابراین واضح می شود که برای تغییر گرایش ها باید به تغییر شناخت ها رو آورد. انسان با شناخت خوبی و ضرورت چیزی که باید آن را شناخت به آن مشتاق می شود و این گرایش و علاقه او باعث حرکت به سمت خوبی خواهد شد (همان، 1386 ب: 353). لذا برای تغییر رفتار کسی باید ابتدا عشق ها و علاقه هایش را دچار تحول کرد و برای این قهراً باید شناخت هایش را عوض کرد؛ چون شناخت در امتداد تفکر است لذا باید افکارش را تغییر داد. (صفایی حائری، صفحات 43 تا 44). باید عنایت کرد که انسان دفعتاً و لحظتاً تغییر نمی کند. شناخت هایی که در انسان بعضاً به وجود می آید بسیار کمرنگ اند و به عمل های بزرگ منجر نمی شود و یا اگر منجر شود آن اعمال نه چندان بزرگ خواهد بود. احیاناً انسان بر پایه این شناخت ها عمل کند، این شناخت ها قوی تر می شود و مقدمات اعمال سخت تر و بزرگ تر را فراهم می کند (همان، 354؛ همان، 1391 الف: 159).
بنا بر عقیده استاد صفایی اگر انسان روزی به این مرحله برسد که باید از لقمه نانی عبور کند، اگر این کار را انجام بدهد، در مرحله بعدی می تواند از سفره اش بگذرد و اگر این مسیر را ادامه داد، می تواند از هستی و وجودش چشم بپوشد. بنابراین ازنظر استاد صفایی پیشرفت و تقویت شناخت تمرین لازم دارد. همچنین این مسئله صورت معکوس هم دارد. کسی که بداند باید از لقمه ای بگذرد ولی از آن
ص: 606
عبور نکند، شناختش ضعیف شده و اندک اندک به این مسیر حرکت می کند که لقمه دیگران را نیز تصاحب کند. (همان، 1391 الف: 160). ازنظر استاد عمل هم راستا با شناخت های ضعیف، آن شناخت ها را قوی نموده و به مرورزمان به یقین می رساند(همان، 1386 ب: 355). چه این که خداوند می فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ.»
استاد صفایی با مطالعه و تدبر در لختی از آیات سوره حمد بیان می دارد انسان با تدبر در نشانه های خدا، الله را معبود حقیقی می یابد و این مهم به دست نمی آید مگر از رهگذر تدبر. او اظهار می دارد "در سوره مبارکه حمد پس از تدبر و تفکر و معرفت معبودها و پس از سنجش و انتخاب الله و استعانت از او در صراط عبودیت به تقسیمی از آدم ها بر اساس عبودیت می رسیم که انعام یافته ها و مغضوب ها و ضالین بودند." (صفایی حائری، 1391: 22) تدبر برای فهم آیات قرآن کارآمد است چون آیه های قرآن هم با زور و تصنع و ژست گسترش نمی یابد مگر پس از رسیدن به آزادی و تفکر و تدبر و آموزش و تذکر و مگر پس از رهبری نمودن و هماهنگ کردن تفکرها و مطالعه ها با نیازها و زمینه ها (صفایی حائری، 1385: 246 و 247)
از مهم ترین بایسته های تدبری در آثار استاد صفایی دوگانه تلاوت- تدبر است. صفایی برای ایراد دیدگاه خود پیرامون تدبر و پیوند و نسبت آن با تلاوت دغدغه های مخاطبان و تناقض های ظاهری میان آیات را مطرح می کند. او می نویسد: تناقض ها برای نسلی که بازیچه تضادها و تناقض هاست تازگی ندارد، اما این تناقض ها اگر درباره قرآنی که برتر از محدودیت ها و تدریج ها و اختلاف ها و تناقض هاست (نساء، 82) درباره قرآنی که گشایشگر بن بست ها و حلال تضادهاست ناچار تازگی خواهند داشت. می گویند از یک سو می شنویم که قرآن کتاب مردم است و هدایتی برای آن ها
ص: 607
«هُدًی لِلنَّاسِ»(بقره، 185) و می شنویم که قرآن به زبان مردم است تا روشنگر آن ها و مژده راه رفته ها و یادآور فراموش شده ها باشند (همان) و می شنویم که قرآن برای تدبر، برای بهره برداری، برای راه یابی است (صفائی حائری، 1392: 18 و 17) چون قرآن با مقوله هدایت انسان گره خورده است و رفع ورجوع تناقض میان آیات از مسیر تدبر درآیات مهم ترین جوابی است که استاد صفایی به آن می دهد.
اما او درباره تدبری سخن می گوید که راهکاری پیش رو مسلمانان قرار نمی دهد. او اظهار می دارد:" از دیگر سو می بینیم تدبرها و برداشت های آزاد چه بلبشویی آفریده و چه ابتذال هایی بار آورده است و می بینیم که تدبرها باری نمی آورند و بهره ای نمی دهند، نور و شوری نمی بخشند نوری که تمام راه را روشن کند و شوری که تمام راه را بگیرد. این بی باری، آن ابتذال و این همه غوغا به آن شنیده ها مایه می دهند که از قرآن نمی توان به تنهایی بهره گرفت و نمی توان با آن راه رفت. پس این کتاب چگونه کتاب مردم است؟ چگونه کتاب تدبر است؟ چگونه به زبان مردم است که مردم نمی فهمنش و در زیر بارش خمیده می شوند تا از خیرش می گذرند؟"(صفایی حائری، 1392: 17 تا 20)
استاد صفایی برای تبیین گرانیگاه بحث به گفت وگویی میان خود و جوانی اشاره می کند و از اغلاق قرآن و آیات آن مقدمات ارائه نظر خویش را سامان می دهد. استاد صفایی ضمن تأکید به وجود آیات متشابه و محکم در قرآن پرسشی را فرا روی مخاطبان بیان می کند: "در قرآن آیه هایی است که آن را متشابه معرفی می کند که جز راسخون در علم و آگاهان آن را نمی یابند و از تأویل آن آگاه نمی شوند (آل عمران: 7) و در برابر این ها آیه هایی هست که قرآن را به زبان مردم و برای هدایت آن ها و بهره برداری آن ها معرفی می کند این ها چگونه با هم می سازند؟ هنگامی که آیه های از قرآن متشابه بود و هنگامی که کلمه متشابه خود متشابه و مجمل بود و مقصود آن مورد اختلاف بود چگونه می توان متشابه و غیر متشابه را مشخص کرد و جدا نمود؟
ص: 608
چگونه می توان از قرآن استفاده برد و در آن تدبر داشت؟ "(صفایی حائری، 1392: 20)
استاد صفایی دو گام اساسی برای تدبر در قرآن برمی شمارد نخست گزینش آیات قرآن به فراخور درک و میزان روحیات متدبر دوم تلاوت آیات قرآن و پیوند آن با تدبر. او قدم نخست برای شفابخشی مخاطبان قرآن را با مثالی تشریح می کند: "یک داروخانه مجهز که تمام داروها را در دل گرفته ناچار برای هر درد درمانی دارد و برای هر بیماری شفایی. هر کس برای استفاده از قرآن راهی در پیش گرفته و از آن برداشتی دارد و برای این برداشت هم دلیلی ساخته و دستاویزی گرفته است. "هر گرفتاری که به داروی درد خویش برسد و آن را بررسی کند و از آن برداشت نماید بهره مند خواهد شد ولی این بیمار نمی تواند از دم دست شروع کند و تمام داروها را ببلعد تا به درمانی برسد و نمی تواند به حکم قرعه داروی خویش را بیابد باید داروی او را در دسترسش بگذارند تا او بهره بردارد و شفا بگیرد." (صفایی حائری، 1392: 23) از نگرگاه استاد صفایی "قرآن کتابی است که برای هر درد درمانی دارد و کتابی است که برای هر کس هدایتی دارد و شفایی می آورد برای یک بیمار گاهی بیش از یک آیه لازم نیست اگر تمام قرآن را بررسی کند و این آیه را کنار بگذارد درمان نخواهد شد و شفایی نخواهد گرفت و اگر فقط همین یک آیه را ببیند و همان آیه برایش تلاوت شود و در آن تدبر کند از آن بهره خواهد گرفت و راهش را خواهد یافت. "(همو، ص 23)
در گام دوم به دوگانه تلاوت و تدبر و پیوند میانان دو اشاره می کند: آنچه در قرآن از آن یادشده تلاوت آیه هاست و آنچه مانع گمراهی است به شهادت قرآن دو
ص: 609
چیز است چه این که فرمود: «وَکیفَ تَکفُرُونَ بالله وَأَنْتُمْ تُتْلَی عَلَیکمْ آیاتُ اللَّهِ وَفِیکمْ رَسُولُهُ» (آل عمران، 101) چگونه کفر می ورزید و در هنگامی که آیه ها بر شما تلاوت می شود و رسول در میان شما هست (صفایی حائری، 1392: 23) از دیدگاه استاد صفایی تلاوت آیات قرآن مانع انحراف و کفر است. به باور او:
1. همین تلاوت آیه ها و وجود رسول است و همین است که پس از رسول باید رسول جانشینی بیاید که همراه قرآن و تلاوت آیه ها باشد و از گمراهی جلوگیری نماید.
2. بالاتر از این حتی رسول هم نباید شتاب کند و آیه ها را قبل از آن که وحی اش بگذرد بخواند چون هر روحیه و هر درد آیه ای متناسب می خواهد که باید به آن اشاره شود. چه این که فرمود: در خواندن قرآن شتاب نکن پیش از آن که وحی آن بر تو بگذرد(طه، 114). آنجا که آیه ها هماهنگ با نیازها و روحیه ها تلاوت شوند و در این آیه ها تدبر شود بهره ها زیادتر خواهد بود و درمان نزدیک. همان طوری که داروی متناسب در هنگام متناسب درمان خواهد داشت و شفا خواهد آورد. کسی که می خواهد برای رسیدن به یک دارو تمام داروخانه را ببلعد به قبرستان خواهد رسید چون از تمام داروخانه او به بیش از یک قرص یا کپسول نیاز ندارد. آن ها که در تمام قرآن پرسه می زنند و سرگردان اند به جایی نخواهند رسید و حتی گرفتار هزار اشکال و هزار سؤال تازه خواهند شد. تدبر در قرآن باید همراه تلاوت آیه ها و انتخاب آیه ها باشد.
استاد صفایی تلاوت و تدبر در قرآن را با مسئله نزول تدریجی قرآن بی ارتباط نمی داند. او باورمند است از یک سو "قرآن انزال دارد (نزول مجموعی) و یک تنزیل (نزول تدریجی) انزال آن در شب قدر بوده و تنزیل آن در کنار حادثه ها و در
ص: 610
جایگاه های متناسب. رسول پیش از آن که تنزیل قرآن برسد و آیه ها در جایگاه خود و در کنار حادثه ها نازل شوند نباید به خواندن قرآن بپردازد و در آن شتاب کند. این دستور نشان می دهد مادامی که آیه ها در جایگاه خود ننشینند اثری نخواهند داشت و به ابتذال خواهند انجامید. برای نمونه آیات معاد و گوناگونی این آیه ها کافی است: قرآن گاهی درباره معاد استدلال دارد(حج،5) این استدلال ها از راه شناخت استعدادهای عظیم انسان و از راه شناخت هستی و از راه شناخت الله انسان را پیش می برد.) و گاهی تصویری از حالت ها و گفتگوها (از گفتگوی خدا با مردم و مردم با خدا و مردم با یکدیگر و مردم با فرشته ها و مردم با خویش تصویرهایی هست) و گاهی قاطعیت در برابر تشکیک (صافات، 16 تا 18) و گاهی بی اعتنائی با اشاره به داستان گردنکش ها (نازعات، 15) و گاهی بی اعتنایی با توضیحی از عظمت هستی (صافات، 11) و گاهی سؤال ها و محاکمه ها (واقعه، 62 و 63)
این آیات ابعاد فکر و عقل و روح و قلب انسان و روحیه های معاند و سرکش و دیرباور و راحت طلب و مشتاق را در نظر دارد. هر آیه هنگامی کوبنده و یا سازنده است که در جایگاه خود تلاوت شود این آیه ای که برای یک دسته مفید است برای دیگری طنزآلود و دستاویز و ملعبه است. آنجا که طرف با غرور و قاطعیت می گوید: «تِلْک إِذًا کرَّةٌ خَاسِرَةٌ» (نازعات، 12) این بازگشت بی فایده و زیان بار است دیگر استدلال ها جز پوزخند و طنز چیزی نمی آفریند و این است که آیات از ابتذال جدا می شوند و ناگهان به داستان مبدل می شود." (صفایی حائری، 1392: 24 و 25) کسی که می خواهد از قرآن بهره بگیرد یا باید دیگری برایش آیه ها را تلاوت کند و دارویش را نشانش بدهد و یا خود بر تمام قرآن مسلط باشد و جایگاه ها و روحیه ها را بشناسد و از آیه موردنظر استفاده کند و به جای بررسی واژه ها و یا موضوع ها و یا بررسی مجموعه قرآن به آیه موردنیازش رو بیاورد (صفایی حائری، 1392: 26 و 27).
ص: 611
استاد صفایی تدبر آیات قرآن رزقی از سوی خدای سبحان می داند. فیوضات رحمانی خدا از مسیرهای متفاوتی بر انسان تجلی می کند. یکی از رهگذرهای مهم برای کسب رحمانیت خدا تدبر درآیات قرآن است. تدبر از نظرگاه استاد صفایی رزقی مستمر و نعمتی بابرکت برای انسان است. به باور او "رزق عطای مستمر و سهم و قسمت و نصیب و خوراک و طعام و تنعم ها و بخشش های دنیوی و اخروی را در برمی گیرد و درنتیجه مصادیق و نمونه های متعددی برای آن خواهد بود و تمامی رزق تن و حس و فکر و عقل و قلب و روح را در برمی گیرد که نعمت ها و تدبر و معرفت و یقین و اطاعت و حب و بغض و قرب باشد" (صفائی حائری، 1391: 18). استاد صفایی تدبر در کلام حق تعالی را رزق و فرصتی از سوی خدا می داند و اظهار می دارد: شب های ماه رمضان برای ما امکانات فراوانی دارد، رزق واسع و رزق کریم و عنایات حق و بینات و هدی و فرقانند. این ها رزق های وسیعی است که برای ما ریخته اند و فرصت هایی است برای تأمل و تدبر و توجهات ما. این مجموعه ای است که می توانیم داشته باشیم (صفایی حائری، 1391: 40).
متدبر در فرآیند تدبر نسبت به مفاهیم و مقامات آیات به دنبال طرح پرسش و جواب است. استاد صفایی بر همین نکته تأکید دارد و طرح سؤال درباره مفاهیم و مقامات آیات را گرانیگاه جریان تدبر می داند. به عقیده او "انتقال از دعوت به تحدی و تعجیز و تهدید، به تمثیل و هدایت و اضلال، به استفهام و تعجب، به منت و محبت از چه اصل و قاعده ای حکایت می کند؟ آیا در این گونه نقل وانتقال و این شکل های برخورد و تنوع و تعدد آن نکته ای دنبال می شود؟ آیا اگر این ترتیب آیات به هم بخورد و یا از آیه ای صرف نظر شود چه مشکلی پیش خواهد آمد و چه نکته ای
ص: 612
از دست خواهد رفت؟ مثلاً اگر به جای آیه «إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ» آیه «وَکیفَ تَکفُرُونَ» می آمد مطالب هماهنگ تر نبود؟ یا اگر آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی» از این قسمت برداشته می شد چه نکته ای از دست می رفت؟ و یا اگر این آیه بعد از تصاویر «اسْتَوْقَدَ نَارًا» و «کصَیبٍ مِنَ السَّمَاءِ» می آمد مناسب تر نبود؟"(صفائی حائری، 1391: 60). طرح سؤال برای فهم دقیق تر و عمیق تر آیات لازم است. طرح پرسش های جدی می تواند پاسخ های متناسب با آن را در برداشته باشد. او اظهار می دارد"چه بسا این گونه تدبر درآیات ما را به نوعی از ارتباط و پیوندهای طبیعی و انسانی که با ساخت و بافت انسان و با نحوه ظهور شبهات و ریب در ذهن و قلب او هماهنگ است آشنا سازد و لازم نباشد که همیشه رابطه دو آیه را در خود آیات جستجو کنیم چه بسا با توجه به مخاطب و حالت های او هرکدام از آیات گرچه به هم در ظاهر مربوط نیستند ولی به مشکل مخاطب و گرفتاری های او مرتبط هستند"(همان) او در دیگر نگاشته خود طرح سؤال را روشی تربیتی و آموزشی از سوی انبیا در برخورد با آیات الهی می داند. او اظهار می دارد:" منظور من از محتوای دین مشخص شد که چگونه رسول با امی ها با طرح سؤال به تدبر و تذکر و تفکر و تعقل آن ها جهت می دهد و چگونه آن ها را با آگاهی از قدر و ارزش خود به آزادی و رهایی می رساند و با این تعلیم و تزکیه و تذکر بارور می سازد و چگونه با توجه به مبانی و مقاصد و با همراهی معارف و عقاید به نظام های تربیتی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی می رساند و چگونه همراه نظام جوابگو و مبانی و مقاصد و شرایط به شکل و روش و دستورالعمل واقف می سازد." (صفایی حائری، 1382: 164) استاد صفایی تأکید دارد تدبر و طرح سؤال بسترساز تفکر و تعقل در ساحت تربیتی هستند چه اینکه می نویسد: اگر ما در نظام تربیتی می گوییم که چگونه مربی با آزادی و آموزش و با تدبر و تذکر و طرح سؤال می تواند آدمی را به شناخت و تفکر و تعقل و به انتخاب و ایمان و به عمل راه بدهد (صفایی حائری، 1382: 178 و 179).
ص: 613
او درجایی دیگر به بیانی دیگر تعلیم، تزکیه و طرح سؤال و نیز شناخت آداب تدبر را از مقدمات قوه انتخاب و سنجش انسان می داند و می نویسد: همان طور که پارها اشاره رفته اصول کافی کتاب روایی و اسناد و مدارک است ولی طرح کافی و این که از کتاب عقل و حجت تشکیل شده و با مبحث عقل آغاز گردیده می باید مستند شود و روایات حجت باطنه و حجت ظاهره شروع از کتاب عقل را توضیح نمی دهد که باید داستان با مربی و تعلیم و تزکیه و طرح سؤال و تذکر آغاز شود و آداب تدبر و تفکر و تعقل بررسی شود و آنگاه از نتایج این جریان فکری و استنتاجی و عقلی و سنجشی تا انتخاب و اتخاذ آدمی از بیان روایات جمع آوری گردد (صفایی حائری، 1382: 179). گرچه گاهی اوقات در منظومه فکری استاد صفایی تزکیه و تعلیم مقدمه برای تدبر است: و با تزکیه و تعلیم انسان به تدبر و تفکر و تعقل می رسد و به شهادت و ترکیب های جدید و تبدیل ها راه می یابد (صفایی حائری، 1385: 58).
نگاه کلان و جامع به آیات قرآن می تواند فهم آیات را تسهیل می نماید. با همین نگاه و رویکرد پرسش گری نسبت به آیات جنبه نهفته قرآنی آشکار می شود. از نگرگاه استاد صفایی "بخشی از آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلًا» ادامه تصاویر اسْتَوْقَدَ و کصَیبٍ نیست. این آیه از تمثیل به صورت یک روش معرفتی و شهودی حکایت می کند که حق و منشأ و مقصد و مبدأ را مشهود می سازد. «فَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» این آیه به ارتزاق مستمر مؤمن و سرگردانی و محرومیت کافر اشاره دارد و مناسب است که پس از آیه «کلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا» بیاید تا نشان بدهد که پاداش همان عمل است و رزق مستمر از این تدبر و توجه مستمر درآیات پراکنده و یا مرتبط و متناسب مثل زمین و ابر و بارش و رویش و رزق برخاسته است. چه اینکه فرمود: «هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ»" (همو: 77)
ص: 614
از دیگر بایسته های فهم تدبری آیات نگاه تعلیم و آموزش از درگاه ملکوت است. در فرآیند تدبر در قرآن باید مراتب تذکر، تدبر، تفکر و تعقل و تعلیم و تزکیه گام به گام رعایت شود. وقتی با آیه ای روبرو می شویم باید متذکر باشیم این خداست که با انسان سخن می گوید و این خداست که آنچه را که انسان نمی داند به او می آموزد و آنچه نمی دانست به او می آموزد و آنچه را که نمی توانست بداند و از حوزه شهود حس و احساس او بیرون بود به او می آموزد و برای او آشکار می سازد و بیان می نماید و با این هدایت و بیان و با این بیّنات و روشنگری هاست که آدمی به حق و میزان و فرقان راه می یابد و با تحول در معرفتش نسبت به خود و قدر خود و استمرار خود و روابط محتمل و مظنون خود با عوالم غیب و شهود با این تحول در معرفت به غیب، به الله، به وحی و به یوم الآخر گرایش و نیاز احساس می نماید با تغییر نگرش و زاویه دید. است مسیر تدبر را تسهیل نمود. تذکر، تدبر، تفکر و تعقل و تعلیم و تزکیه آن هم با آن وسعت در تعلیم که ما لم یعلم و ما لایعلم و ما لم یکن یعلم را در برمی گیرد از تربیتی بنیادی و معرفتی بنیادی و سلوک و اخلاقی جدید حکایت می کند که روابط اجتماعی را از اثم و عدوان به عدل و احسان بازمی گرداند (صفائی حائری، 1382: 137)
از نگرگاه استاد صفایی حائری تعلیم و آموزش تدبر از شئونات فقیه است. او معتقد است با توجه به موضوع وسیع فقه ناچار شئون فقیه از آن سه مرحله به:
1. بررسی آثار
2. ارتباط احکام با یکدیگر
3. مقایسه نظام ها و احکام
ص: 615
دست می دهد چون راه حل های اسلامی منهای این سه مرحله به دست نمی آید و آنچه ما یک راه حل اسلامی می شناختیم غیر اسلامی جلوه می کند البته این شئون غیر از شئون رهبری وسیع فقیه است چون فقیه درگذشته و امروز باید مواد فکری به خلق می داد «یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ» و روش فکر کردن و ارزیابی کردن، تفکر و تدبر را به آن ها می آموخت «یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ» و آن ها را از اسارت های فکری، از عوامل محیط و عادت و تعصب و تقلید و هوس ها جدا می کرد «وَیزَکیهِمْ» (صفائی حائری، 1380: 137)
در نگاشته ها و نوشته های تدبری ارائه شده از سوی علی صفایی دیدگاه ها و رویکردهای متفاوتی را می توان نسبت به سنت تفسیر نگاری مشاهده نمود. به این معنا که علی صفایی در طیف تدبرگرایان گسست گرا قرار می گیرند. ازآن جهت علی صفایی در تفسیر قرآن بنیادگراست چون به دنبال هنجارشکنی است. برای روشن شدن این مطلب باید به تفاسیر قبل از قرن معاصر توجه نمود. تفاسیر پیش از علی صفایی این نکته را در خود دارد که بر تفاسیر کلاسیک، نظام و ساختاری به نام پیوست گرایی حاکم بوده است و در اغلب آن ها یک نوع روابط بینامتنی وجود دارد. (پاکتچی، 1392: 281). این سخن بدین معناست که مفسران پیشینیان برای نگارش تفسیر خود به نگاشته های متقدمان خود توجه کرده و از ایشان به عنوان منبع بهره می برند و حتی در اغلب موارد نامی از منبع مورداستفاده هم برده نمی شود؛ گویا این تفاسیر مانند زنجیره ای به یکدیگر متصل اند لذا با بررسی تفاسیر متقدمان حلقه های درهم تنیده ای وجود دارد که با قرآن ارتباط ساختاری ندارند بلکه ارتباط ساختاری شان با تفاسیر پیشینی است. به عنوان نمونه بر پایه تفسیر جامع البیان ابنجریر طبری چند تفسیر دیگر همچون الکشف و البیان ثعلبی، تفسیر القرآن الکریم ابن اثیر در مذهب اهل سنت نگاشته می شود.
ص: 616
از دیگر سو در مذهب تشیع شیخ طوسی (ره) با بهره مندی از تفسیر ابن جریر طبری، تفسیر ابومسلم اصفهانی، تفسیر علی بن عیسی رمانی و امالی سید مرتضی اقدام به نگارش تفسیر گران سنگ التبیان فی تفسیر القرآن می کند و این زنجیره ادامه پیدا می کند و افرادی همچون طبرسی تفسیر خود را بر پایه تفسیر التبیان می نگارند. در این جریان هیچ مفسری فهم خود را از صفر شروع نمی کند. در اغلب نمونه ها یک مفسر پیوست گرا نگاه ویژه ای به نگاشته های پیشینیان دارد و در بعضی موارد اختلافی کوشش خود را بر ترجیح اقوال قرار می دهد و در موارد اندکی قول جدیدی به آن اضافه می کند. از دیگر سو مفسران گسست گرا خود را با زنجیره آهنی سنگینی روبرو دیدند که بایسته های کندی حرکت شان را فراهم می آورد، زنجیری که مانع تدبر در قرآن کریم می شد. در نگاشته های تفسیری علی صفائی با یک نوع گسست نسبت به سنت تفسیری روبرو هستیم چرا که ایشان به ندرت به تفاسیر پیشینی ارجاع داده و در مقابل قصد دارد مستقیم با قرآن وارد فهم شود. (صفایی حائری، 1385: 4).
از نشانه های این گسست گرایی علی صفایی چنین است که می نویسد: کتاب هایی هست که با خواندن آن ها عظمت و دانش نویسنده چشم را می گیرد و دل را اسیر می کند درحالی که آیه ها در این میان از بین رفته و هماهنگی و روابط آن ها فراموش شده است(صفایی حائری، 1385: 4). استفاده محدود صفایی از منابع معاصران خود نیز شاهدی بر این گسست گرایی است(صفایی حائری، 1383: 30). در پیروی از جریان تدبر گرایی نوین علی صفایی حائری آراء جدیدی از خود ارائه می دهد. برای نمونه در ذیل آیه 29 سوره مبارکه حجر ایشان چنین می نگارد: «نفخ روح پس از مرحله سَوَّیْتُهُ مطرح می شود. تسویه انسان هنگام بلوغ کامل اوست. کودک هنوز تمام استعدادهایش شکل نگرفته و انسان نیست و نفخ روح ندارد. خیالنکنم این روحی که در یک مرحله تسویه و خلقت کامل به انسان دمیده می شود همان جنبشی است که در چهارماهگی در رحم مادر به کودک دست می دهد. این نفخ
ص: 617
روح پس از بلوغ و تسویه و برای کسانی است که تنها خدا را انتخاب کرده اند. (صفایی حائری، 1392: 22). استاد پاکتچی درباره تدبرگرایان گسست گرا باور دارد با حذف اخبار نقلی و مباحث علمی از تفاسیر، مفسران تدبرگرا کوشش نمودند خلاء ایجادشده را از طریق تفسیر قرآن به قرآن پر کنند. (پاکتچی، 1392: 293).
بعضی دیگر باورمندند قرآن برای خود یک زبان و اسلوب بیانی ویژگی دارد (نگاه کنید: لسانی فشارکی، 1379: فصل های 1،2،3 و 6) بر پایه آن وارد تدبر قرآن شدند. ایشان تأکید دارند ساختار حاکم بر قرآن قابل کشف و ردیابی است و در قالب آن می توان تدبر کرد. مبنای این بیان گسست گرایان این است که قرآن در فهم خود، خودبسنده است. به پیروی از چنین مبنایی علی صفایی نیز باور دارد" تسلط" دارویی است که آیه های پراکنده و عقیم را بارور می کند (صفایی حائری، 1392، ج 1: 37 تا 38).
استاد احمد پاکتچی باور دارد از مهم ترین جلوه های گسست گرایی در تفسیر، روالی است که از آن به "پرهیز از تفسیر وگریز به تدبر" یاد می شود. (پاکتچی، 1392: 279). گویا از عواملی که علی صفایی را بر آن داشت تا بر نگاشته های خود نام تفسیر ننهد همین گریزان بودن از تفسیر قرآن و علاقه وافر به تدبر است. بنیادگرایی در سخنان علی صفایی بسیار قابل رصد است. او با تکیه به آیه «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا» باور دارد تفکر باید از کشش ها، عادات، تعصب، سنت ها و عقاید آزاد باشد (صفایی حائری، 1392: 89). بر همین پایه علی صفایی روش های برداشت از قرآن را از نگاشته های مفسران پیشینی برتر می داند. (همان، صفحه 32). صفایی حائری متفاوت اندیشیدن خود را منحصر به علم تفسیر نمی داند بلکه در یکی از نگاشته های خود چنین می نویسد: «درهمین نوشته مختصر در رابطه با انسان و تربیت و فلسفه و عرفان و سلوک و اخلاق و فقه و
ص: 618
تفسیر و تاریخ حرف های بنیادی و اساسی بسیار است که با تلقی رایج تفاوت بنیادین دارد» (صفایی حائری، 1392: 10).
خردورزی و تدبر در قرآن کریم که کلید فهم قرآن معرفی شده است. از طرفی دیگر یکی از مختصات تفسیر نگاری قرون معاصر (قرن 13 و 14) تقریب آن ها به سلایق مخاطبان و کوشش در جلب توجه مردم و انتظارات ایشان است. بر پایه این دو بایسته تفاسیر عرفانی پسینیان همچون دیگر مکاتب تفسیری عصر حاضر به دلیل اتکا به شهود و شباهت و قرابت تدبر با برداشت درونی به جریان تدبر اهتمام خاصی ورزیدند. در عصر حاضر تفاسیر عرفانی پسینیان نگره هایی بر تدبر گرایی را وارد روال تفسیر نگاری خودکرده اند. از دریچه آثار استاد صفایی مشخص می شود که پسینیان در فرآیند فهم قرآن، عنصر تدبر را برجسته و آثار خویش را بر فرآیند تدبر سامان بخشیده اند. از برجسته ترین طرفداران روش تفسیر عرفانی پسینی می توان به استاد علی صفایی حائری (عین-صاد) اشاره داشت. در نگر گاه او مقوله تدبر و تدبر گرایی دارای جایگاه ویژه ای است. با غور و کنکاش در نگاشته های او می توان به پارامترهای تدبرگرایانه او همچون تدبر بستری برای تعقل و تفکر، گسست گرایی، دوگانه تلاوت-تدبر، تدبر رزقی از سوی خدا، طرح سؤال متدبرانه درباره مفاهیم و مقامات آیات، آموزش تدبر از شئون فقها و تدبر تعلیمی از سوی خدا اشاره کرد. همچنین علی صفایی در تفسیر قرآن بنیادگراست زیرا به دنبال هنجارشکنی است. تفاسیر پیش از علی صفایی این نکته را در خود دارد که بر تفاسیر کلاسیک، نظام و ساختاری به نام پیوست گرایی حاکم بوده است و در اغلب آن ها یک نوع روابط بینامتنی وجود دارد.
ص: 619
• قرآن کریم.
• نهج البلاغه
1. اسکندری، علاءالدین، (1388)، اندیشه های پنهان: رویکرد سیستمی به حیات معنوی انسان، بی جا: لیله القدر.
2. بازرگان، عبدالعلی، (1374)، متدولوژی تدبر در قرآن، بی جا: انتشار.
3. پاکتچی، احمد، (1392)، تاریخ تفسیر، تنظیم و ویرایش: محمد جانی پور، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)
4. جزایری، سید نعمت الله، (1429 ق)، الانوار النعمانیه، بیروت: دار القاریء.
5. خاتمی، محمود، (1386)، مدخل فلسفه غربی معاصر، تهران: علم
6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1412 ق)، المفردات فی غریب القرآن، مصحح: صفوان عدنان داوودی، بیروت: دارالشامیه.
7. سلمی، محمد بن حسین، (1369 ش)، تفسیر سلّمی، محقق: نصرالله پورجوادی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
8. سید رضی، محمد بن حسین، (1386)، نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه
9. صفایی حائری، علی، (1381)، روش برداشت از قرآن، قم: لیله القدر.
10. ، از معرفت دینی تا حکومت دینی، قم: لیله القدر.
11. ، یادنامه، قم: لیله القدر.
12. ، انسان در دو فصل، قم: لیله القدر.
13. ، آیه های سبز، قم: لیله القدر.
ص: 620
14. ، حرکت، قم: لیله القدر.
15. ، رشد، بی جا: لیله القدر.
16. ، بهار رویش (مروری بر دعاهای ورود و وداع ماه رمضان)، قم: لیله القدر.
17. ، تطهیر با جاری قرآن، قم: لیله القدر.
18. ، درآمدی بر علم اصول و جایگاه فقه و شئون فقیه، قم: لیله القدر.
19. ، تربیت کودک، قم: لیله القدر.
20. ، مسئولیت و سازندگی، قم: لیله القدر.
21. ، اندیشه من، قم: لیله القدر.
22. طالقانی، سید محمود(1358)، با قرآن در صحنه، بی جا: سازمان مجاهدین خلق ایران.
23. طبرسی، فضل بن حسن(1425ق)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، قم: ناصرخسرو.
24. طوسی، محمد بن حسن(1431ق)، التبیان فی تفسیر القرآن، قم: موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیا التراث.
25. عسکری، ابوهلال(1412ق)، فروق اللغویه، قم: موسسه نشر اسلامی.
26. قطب، سید(1408ق)، فی ظلال القرآن، بیروت: دارالشروق.
27. لسانی فشارکی، محمدعلی(1379)، طرح پژوهشی آموزش زبان و قرآن، گلستان قرآن، 1380، شماره 111، صفحات 16 تا 18.
28. مطهری، مرتضی، (1374)، کتاب آشنایی با علوم اسلامی، بی جا: صدرا.
ص: 621
29. مظلومی، رجبعلی، (1404 ق)، تفسیر شیعه و تفسیرنویسان آن مکتب، تهران: نشر آفاق.
30. موسوی گرمارودی، ابوالفضل، (1375)، تدبر در قرآن، بی جا: الهادی
31. نقی پورفر، ولی الله، (1387)، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، تهران: سازمان اوقاف و امور خیر
ص: 622
بی شک دستیابی به سعادت و کامیابی در زندگی فردی و اجتماعی جز از طریق آیات نورانی قرآن کریم امکان پذیر نمی باشد. بدین منظور، درک عمیق مفاهیم و مقاصد قرآن حائز اهمیت بوده و علاوه بر ترجمه و تفسیر آیات، تدبر در قرآن نیز جایگاه خاصی می یابد. تدبر مانند سدی مانع نفوذ ابهام و تردید درآیات قرآن گشته و همچون روشنی چراغی راه را از بیراهه مشخص می کند. این مهم در کنار اهمیت بالای جامعه و روابط اجتماعی، بررسي تعلیمات اجتماعی از منظر قرآن کریم را لازم و ضروری می سازد و این امر جز با تدبر درآیات قرآن محقق نمی شود. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تحول ژرفی در زمینه قرآن و قرآن پژوهی در سطح جامعه پدیدار گردید. ازجمله آن اهتمام جدی مردم به تلاوت، قرائت، تدبر و تفسیر قرآن بوده است. در این شرایط انقلاب اسلامى موجب توجه جهانيان به دين و آثار حیات بخش آن در
ص: 623
جوامع بشرى گرديد. اين در حالى بود كه ابرقدرت های غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران های جدّى مواجه بودند. امروز فرصتی تاریخی و استثنایی است؛ برای اینکه قرآن در هدایت فکر و عمل انسان ها، قدرت و چیرگی خود را نشان دهد. اما این متوقف است بر اینکه ما خود، به چشمه جوشان معارف و هدایت قرآن دست یابیم، قرآن را بفهمیم، و در آن تدبر و تأمل کنیم و آن را محور بحث سازیم. در همین راستا این پژوهش با هدف بررسی ظرفیت ها و کارکردهای اجتماعی تدبر در قرآن کریم و با روش مروری_تحلیلی انجام گرفته است. نتايج پژوهش حاکی از آن است که تدبر درآیات نورانی قرآن کریم دارای آثار اجتماعی ازجمله: رفع اختلاف و تفرقه بین مسلمانان، عبرت آموزی، درک احکام حلال و حرام الهی، پایه ریزی روابط اخلاقی بر پایه آموزه های قرآنی، کسب آگاهی و حق شناسی هست.
کلیدواژه: تدبر؛ کارکردهای اجتماعی تدبر؛ توسعه فرهنگ قرآنی؛ ظرفیت های اجتماعی تدبر؛ تدبر در ایران معاصر؛ جایگاه تدبر در قرآن
قرآن کریم ﮐﺘﺎب ﻫﺪاﯾﺖ و راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻫﻤﻪ انسان ها در طول ﺗﺎرﯾِﺦ ﭘﺲ از ﻧﺰوﻟﺶ ﺑﻮده اﺳﺖ و اﺧﺘﺼﺎص ﺑﻪ ﻋﺼﺮي ﺧﺎص ﯾﺎ اﻗﻠﯿﻤﯽ ﻣﺨﺼﻮص و ﯾﺎ ﻧﮋادي وﯾﮋه ندارد (ﻣﺪﺛر/31؛ ﺳﺒا/28). و زﺑﺎن ﻗﺮآن زﺑﺎﻧﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ و ﻣﻨﻄﺒﻖ ﻓﻄﺮت انسان هاست (روم/30). احکام قرآنی نه تنها فردی بلکه اجتماعی نیز هست و قرآن نه تنها برای سعادت اخروی بلکه برای زندگی دنیوی نیز برنامه ویژه ای دارد. ولی متأسفانه امروزه شاهد مهجور ماندن قرآن هستیم. هرکس به ظرفیت ها و قابلیت های قرآن در گره گشایی از زندگی بشر آگاه باشد و به جوامع انسانی امروز، به خصوص جامعه مسلمانان هم نگاهی بیندازد، اعتراف می کند که قرآن از زندگی
ص: 624
آنان غایب است و در ایفای نقشی که در انسان سازی و راه نمودن زندگی پاکیزه دارد متروک مانده است(صفره و همکاران، 1389: 139).
اگر بهره مندی امت اسلامی از قرآن، تنها قرائت و تجوید و حفظ و احیاناً مراجعه به ترجمه و تفسیر دیگران باشد، به یقین در مقابل تهاجم فرهنگی و فرهنگ بنیان کن کفر جهانی و استکبار بین المللی، مصونیت ندارد و ابزار دست بازیگران سیاسی فرهنگی خواهد بود. تنها راه نجات از این خودباختگی و بی هویتی، راه یابی مستقیم به سوی فهم آیات هدایتگر قرآن و گرفتن معارف انسان ساز آن به طور مستقیم از خود قرآن است(محدث، 1382). یکی از عالی ترین مراحل ارتباط با قرآن تدبر است. تدبر در قرآن کریم از موضوعات بسیار مهم و کلیدی درک و فهم قرآن کریم است، امّا متأسفانه مانند قرآن کریم همچنان مهجور مانده است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) پیشاپیش در مورد دوری از قرآن به امت اسلامی اخطار داده و فرموده است: زمانی بر مردم خواهد آمد که از قرآن در میان آنان جز نشانه ای باقی نخواهد ماند(1)(دشتی،1381: 513).
اگر معتقدیم که قرآن کتابی است که برای همه انسان ها، در هر زمان، مکان، و وضع و حال، سخنی برای گفتن دارد، باید این کتاب را چنان قرائت کنیم که منشأ الهام عقلانیت و معنویت باشد، چرا که ژرفکاوانه ترین نگرش به وضع و حال انسان امروز نشان دهنده این امر است که عمیق ترین و جدی ترین نیاز انسان امروز جمع عقلانیت و معنویت است، به طوری که هر نیاز دیگری را می توان مصداقی از مصادیق این نیاز دانست. قرائت و حفظ قرآن تنها در صورتی ارجمند است که مقدمه ای بر فهم قرآن و مطالعه و تحقیق در آن باشد(ملکیان، 1381: 492). آیات قرآن کریم و آموزه های آن علاوه بر حوزه فردی، حوزه ی اجتماعی را هم شامل
ص: 625
می شود و ازاین رو تدبر نیز محدود به حوزه فردی و شخصی نمی شود و حوزه اجتماعی را نیز در برمی گیرد. این مورد در کنار اهمیت بالای جامعه و روابط اجتماعی، بررسی تعلیمات اجتماعی از منظر قرآن کریم را لازم و ضروری می سازد. ازاین رو این پژوهش باهدف بررسی ظرفیت ها و کارکردهای اجتماعی تدبر در قرآن کریم انجام گرفته است.
معنای لغوی تدبر: تدبر از ماده «دبر» برخلاف «قُبُل» به معنی پشت و پشت سر اشیا، پایان و آخر و زاویه آمده است. تدبر؛ یعنی نگریستن به عاقبت و آخر آن کار و تأمل و فکر نمودن در آن. تدبیر امر، افتادن به دنبال آن و فکر و نظر و تفکر در عاقبت امور است و نیز به معنای چاره جویی، تنظیم، اداره کردن و وضع مقدمات آمده است(آل حبیب، 1390 :7). آنچه به کمک ساخت مشابه در زبان انگلیسی (understand) به دست آمده حاکی از آن است که واژه تدبّر نیز از دو بخش ساخته شده است: [دبر (به عنوان ماده فعل) + وزن تفعّل (به معنای stand)]. درنتیجه معنایی که از تدبّر فهم می گردد، مواجهه ادراکی با موضوع یا پدیده ای جهت پی بردن به پشت و ورای آن است(کریمی و سلمان نژاد ،1393 : 157).
معنای
اصطلاحی تدبر: تدبر در اصطلاح علمای اسلامی تنها در رابطه با قرآن کریم به کار می رود این کلمه در خود قرآن هم صرفاً در خصوص قرآن و روايات قرآن به کاررفته است و در رابطه با آيات آفرینش از کلماتی همچون تفکر و تعقل استفاده شده است درست مانند کلمه ترتیل که ویژه قرآن است(مرادی زنجانی، 1398). " تدبیر" به معناى اين است كه چيزى را بعد از چيز ديگر بگيريم و در مورد آيه شريفه به معناى تأمل در يك آيه بعد از آیه ای ديگر و يا تأمل بعد تأمل در یک آيه است، ليكن ازآنجاکه غرض آيه شريفه بيان اين جهت است كه در قرآن كريم
ص: 626
اختلافى نيست و قهرا بودونبود اختلاف در بيش از يك آيه تصور دارد، لذا معنای اول يعنى تأمل در آیه ای پس از آیه دیگر منظور عمده است، هرچند كه اين معنا معنای دوم را هم نفى نمی کند(طباطبایی، 1374، ج 5: 19). تدبر برای به دست آوردن علم به قرآن است، تا چنان شود که آدمی در تفسیر قرآن از روی رأی و هوی نفس تفسیر نکند، بلکه این کار از روی علم و دانش صورت پذیر شود(مدرسی، 1377، ج1: 47).
اگر ما قرآن را مانند قانون اساسی در نظر بگیریم تفسیر مانند تبدیل قانون اساسی به جزئیات و آیین نامه های اجرایی است. اما تدبر فهمیدن قانون اساسی است. پس تدبر فهم قرآن است و تفسیر استنباط از قرآن است. برای فهم قرآن آشنایی با عربی یا آشنایی با ترجمه، آشنایی با تاریخ اسلام و باور به قرآن کفایت می کند ولی برای استنباط حکم از قرآن و تولید علم و دستیابی به پیامدهای تازه از قرآن تفسیر لازم است و نیازمند اجتهاد(آل حبیب، 1390 :11). تفسیر یک علم تخصصی است و از عهده عموم خارج است و خداوند نیز به آن فراخوان عام نداده است .تفسیر، مسائل و مباحث ویژه خود را دارد و در علوم و فنون متعددي ازجمله علوم بلاغی و ادبی را به عنوان پیش نیاز خود می طلبد و بدون تسلط به این علوم نمی توان وارد این حوزه شد. اما تدبر نسبت به تفسیر همگانی تر است و خداوند نسبت به آن فراخوان عام داده است، آن تسلط و تخصصی که در تفسیر مطرح است در تدبر لازم نیست و افراد مختلف می تواند با تقید به برخی قیود و شروط و نیز با بهره مندی از حاصل مباحث مفسران به تدبر در الفاظ آیات و نکته گیری و یافتن پیام ها و لطایف آن ها همت گمارند (مولایی نیا و مرادی، 1400). تدبر در قرآن برای تفسیر کردن نیست ؛ برای فهم مراد است. انسان هر سخن حکیمانه ای را دو گونه می تواند تلقی می کند:
ص: 627
یکی سرسری و با سهل انگاری؛ یکی با دقت و کنجکاوانه. این اصلاً به مرحله تفسیر کردن و تعبیر کردن نمی رسد. تدبیری که در قرآن لازم است، پرهیز کردن از سرسری نگریستن در قرآن است؛ یعنی شما هر آیه قرآنی را که می خوانید، با تأمل و ژرف نگری باشد و دنبال فهمیدن باشید. این همان تدبر است و بدون اینکه نیازی به این باشد که انسان، سلایق خودش را به قرآن تحمیل کند که همان تفسیر به رأی است خواهید دید که باب هایی از معرفت، به حسب محتوای آیه هرچه که محتوای آیه است باز می کند(مقامی، 1390: 9).
تدبر درآیات: همان طور كه اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرموده اند، قرآن كريم اقيانوسِ بى كرانى است كه رسيدن به اعماق آن جز براى معصومان ميسّر نيست؛ بااین حال، هم خود قرآن و هم حضرات معصومین(علیهم السلام) به مردم توصيه مى فرمايند كه درآیات قرآن تدبّر كنند. قرآن كريم مى فرمايد: كتاب پربركتى را بر تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبّر كنند(1)(ص/82). قرآن به اين اندازه هم بسنده نمى كند بلكه كسانى را كه تدبّر در قرآن نمى كنند مورد مؤاخذه قرار مى دهد: آيا در قرآن نمى انديشند يا اينكه بر دل هایشان قفل زده شده است؟ (2)(محمد/24). خداوند تعالي در آياتي تدبّر در قرآن را هدف نزول دانسته است: اين كتابي با بركت است كه بر تو فرو فرستاديم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان متذكر شوند(3)(ص، 29). همچنين از تدبّر درآیات ستايش كرده، و بر تدبّر نكردن در آن نكوهش نموده است: آيا در قرآن نمي انديشند يا آنكه قفل ها بر دل هاي( آنان) است(4)؟(محمّد، 24). آيا در اين
ص: 628
گفتار (قرآن) نينديشيدند يا آنكه چيزي برايشان آمده كه بر پدران نخستينشان نيامده است(1)؟(مؤمنون، 68). و نيز تدبّر در قرآن را راهي براي فهم يكي از ابعاد اعجاز قرآن دانسته است: آيا در قرآن نمي انديشند (تا دريابند كه) اگر از سوي غير خدا مي بود ناهماهنگي فراواني در آن مي يافتند(2)(نساء،82)(مصباح یزدی،1393).
تدبر در روایات: اهل بیت علیهم السلام در روایات فراوانی با بیان های متفاوت به تدبر در قرآن کریم سفارش کرده اند. در روايتى از اميرمؤمنان على (ع) آمده است:« هيچ خيرى در قرائت قرآن بدون تدبر وجود ندارد»(3)(کمره ای، 1379، ج1:36). پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:« این قرآن میهمانی ویژه خداوند است پس تا آنجا که توان دارید از این ضیافت بهره ببرید»(4)(طبرسی، 1359، ج1: 16). همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:« ای مردم! درباره قرآن بیندیشند و از آیاتش سر درآورید و هميشه به محکمات آن ناظر باشید ، و نباید از آیات متشابه پیروی کنید»(5). خطاب معاشر الناس خطاب به همه مردم است و سطحی از فهم قرآن مورد نظر است که تمام مردم را در برمی گیرد(حرعاملی، 1414، ج27 :193). بديهى است كه هر چه آمادگى ذهنى مفسّر، افزون تر و او ازنظر فكرى، توانمندتر باشد، از گنجينه معارف قرآن، گوهرهاى گران بهاترى را مى تواند استخراج نمايد(کمره ای، 1379، ج 2: 609 ).
رفع اختلاف و تفرقه در بین مسلمانان: قرآن به مسئله اتّحاد از دیدگاه اجتماعى آن نگریسته و بر اهمّیّت اتّحاد میان جهانیان، ادیان، مسلمانان و نهاد خانواده تأکید
ص: 629
کرده است و پیوند میان دل هاى مؤمنان را نوعى تصرّف الهى مى شمارد و براى ایجاد و حفظ چنین یگانگى، ارسال پیامبران به همراه شرایع را ضروری مى داند و براى برقرارى یگانگى و نیز حفظ آن، راه کارهاى گوناگونى را پیش بینى کرده که بخشى از آن، جنبه پیش گیرى از تفرقه، و بخشى دیگر به درمان آن ناظر است(نصیری: 1383). ازاین رو، حضرت علی(علیه السلام) وحدت را هدیه و ارمغان بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می دانند; نعمتی که خداوند به بشریت ارزانی داشته است. آن حضرت با تشریح وضعیت مردم پیش از اسلام، آثار و برکات دین اسلام و بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را در خطبه ای این گونه بیان می کنند: در روزگاری که زمینیان، ملت هایی بودند گسیخته، با گرایش های ناهم سو و روش های پراکنده در هر سو، کسانی در شناخت خدا به قیاس آویخته، و در دیگر سو، قومی با نام خدا در دام الحاد فروافتاده و گروهی دیگر بت پرستی را پیشه خودساخته; پس به دست پیامبر، آنان را از گمراهی برهانید و با جایگاه او از نادانی شان برکشید(میر جلیلی، 1387).
قرآن کریم می فرماید: در حقیقت مؤمنان با یکدیگر برادرند(1) (حجرات،10). و درحالی که مسلمانان را در کنار هم و متعلق به یک امت یکپارچه، یعنی امت اسلامی می داند، تأکید می نماید: و این امت شما امتی یگانه و یکپارچه است و من پروردگار شمایم، پس مرا بپرستید(2)(مؤمنون،52). در سایر آيات قرآن تفرقه و اختلاف و جدايى بين اجتماع اسلامى نهى شده و این گونه امور, تهديدى سخت براى امنيت اجتماعى به حساب آمده است: و شما مسلمانان مانند مللی نباشید که پس ازآن که آیات و ادلّهروشن برای هدایت آن ها آمد باز راه تفرقه و اختلاف پیمودند که البته برای چنین مردمی عذاب سخت خواهد بود(3)(آل عمران، 105).
ص: 630
عبرت آموزی: عبرت آموزی به معناى توجه به جوانب زندگى، بخصوص زندگى گذشتگان و پرهيز از عوامل شكست و نافرجامى آن هاست. عبرت پذيرى از اهداف اصلى داستان هاى قرآن است. اصل اين است كه قرآن داستان اقوامى را بيان مى نمايد كه سرگذشتشان عبرت آموز است، به گونه ای كه مخاطبان قرآن از سرگذشت اقوامى كه قبل از آن ها زيسته اند عبرت گيرند و در زندگى، خط مشى صحيح اتخاذ كنند. مفسّران عبرت آموزى را ازجمله اهداف داستان هاى قرآن مى دانند. زمخشرى در تفسير آيه 103 سوره هود(1) مى گويد: اين آيه اشاره اى است به اينكه آنچه خداوند از داستان هاى امّت هاى هلاك شده حكايت مى كند، نشانه اى است براى كسانى كه مى ترسند و از آن عبرت مى گيرند(کریمی و همکاران، 1391). عبرت آموزی در سطح فردی می تواند فرد را از خطر سقوط نجات بخشد و در سطح اجتماعی علل سقوط جوامع پیشین را بشناساند. دستیابی به سعادت و اصلاح جوامع به عبرت پذیری و عاقبت اندیشی افراد جامعه بستگی دارد و این عاقبت اندیشی با تدبر شروع می شود. در بیش از 10 آیه(2)، قرآن کریم انسان ها را به سیر و در زمین جهت بررسی حوادث تاریخی تشویق می کند. همچنین هدف بیان داستان گذشتگان، عاقبت و سرانجام قوم فاسقان و چگونگی هلاک کافران و نجات افراد باایمان جز دعوت به عبرت پذیری نمی باشد.
درک احکام حلال و حرام الهی: ازجمله آثار سودمند تدبر در قرآن کریم توجه ویژه انسان به حلال و حرام الهی و در ک و عمل به این امر مهم می باشد ازجملهاینکه: خداوند حكيم است و حكمت الهى اقتضا می کند كه هر دستورى صادر می نماید، مبتنى بر مصالح و مفاسد فردى يا اجتماعى، دنيوى يا اخروى باشد. اگر در موضوعى مصلحتى باشد كه مكلف بايد آن را انجام دهد و انجام آن متضمن خير
ص: 631
واقعى براى او يا ديگران است، شارع مقدس وجوب آن را جعل می کند. و اگر مفسده ای در آن باشد كه انجامش به ضرر مكلف يا ديگران است و بايد از آن دورى شود، حكم حرمت براى آن جعل می کند. بنابراين، احكام تابع مصالح و مفاسد واقعى است، همان گونه كه قرآن كريم می فرماید: خداوند چيزهاى پاكيزه و مطهر را براى آنان حلال و چيزهاى بد و ناپاك و خبيث را حرام می کند(1)(اعراف، 157).(مصلح نژاد و همکاران، 1393). در اجتماعى كه فقه و توجه مردم به حلال و حرام خدا باشد و فرمان الهى به كار گرفته شود، آن اجتماع از تاریکی های فساد و بی دینی و تفرقه و جدايى بيرون آمده و به زندگانى سرشار از نور حق، عدالت، فضيلت و صلاح رهنمون می شود(شريعتمدار جزایرى، 1379).
پایه ریزی
روابط اخلاقی بر پایه آموزه های قرآنی: یكى از بخش های مهمّ «معارف قرآن»، بخش مربوط به اخلاق است. اخلاق در قرآن، اهمیّت فراوانى دارد و در آیات و روایات متعدّدى، محور اصلى آن؛ یعنى، تزكیه نفس به عنوان یكى از مهم ترین اهداف نزول قرآن و بعثت پیامبر اسلام مطرح شده است. اخلاق با ملكات نفسانى، تزكیه و تهذیب نفس، اعمال و رفتار فردى و روابط اجتماعى انسان ارتباط عمیق دارد. روابط میان انسان باخدا را تنظیم می کند، روابط میان اعضاء جامعه را سامان می دهد، فرد و جامعه را به رستگارى و كمال می رساند و در یك جمله، در زندگى و سرنوشت فردى و اجتماعى انسان، نقش عمیق و گسترده ای دارد(مصباح یزدی،1394، ج1: 14). اخلاق اسلامی در رویکرد عمومی دین؛ همان شکوفایی فطرت است و بر شناخت خاصی از انسان استوار است(نوری و فلاح، 1387). ازبین سوره های بزرگ قرآن کریم که حقایق عقیده، برنامه شریعت، راه و رسم انسانیت، مرام ادب و الفبای اخلاق را در لابه لای محتوای خود دارد سوره «حجرات» است. خداوند در این سوره مبارکه در کمال صراحت و وضوح به مسلمانان ارشاد
ص: 632
می فرماید:« شیوه زندگی شما با سائر انسان ها فرق دارد، یعنی مسلمانان باید در جامعه بشری اسوه و نمونه اخلاق الهی و قرانی باشند، و جامعه اسلامی باید نمادی از عدالت اجتماعی، و درنهایت احترام و ادب با پروردگار عالم، و رسول برگزیده او و در مقابل سایر انسان ها باشد. ازاین رو می توانیم این سورة مبارک را «سورة اخلاق» نامید و این حقیقت را دریافت که درجات ایمان به درجات اخلاق نیک وابسته است. چنانچه رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرموده اند:«کامل ترین مؤمنان در ایمان خوش اخلاق ترینشان می باشند». اخلاق نیکو پیرایه ای نیست که بی نیازی از آن ممکن باشد، بلکه جزو اصول زندگی است که دین آن را می پسندد و صاحبان آن را محترم می شمارد. هم چنین از ایشان روایت شده که فرمودند:« همانا از محبوب ترین و نزدیک ترین شما در مجلس من روز قیامت خوش اخلاق ترین شما است»(نبی فارسی، 1397).
کسب آگاهی و حق شناسی: آخرین مورد از آثار اجتماعی تدبر در قرآن، کسب آگاهى و حق شناسی است. خدای متعال در آیه 29 سوره ص می فرماید :«این کتاب پربرکتی است که آن را بر تو نازل کرده ایم تا آیاتش را تدبّر کنند و خردمندان متذکر شوند»(1). در این آیه هدف از نزول قرآن، تدبر در آیاتش بیان شده است. تدبر در قرآن به معنای اندیشیدن در اهداف و مقاصدی است که آیات قرآن به آن اشاره دارد. كسى كه درآیات قرآن تدبّر نكند سزاوار تحقير الهى است. عالم ربانى كسى است كه سروكارش با تحصيل و تدريس قرآن باشد(قرائتی، 1383: ج8: 103). امام صادق (علیه السلام) می فرماید:« همانا قرآن (کتابی) است که در آن جایگاه نور هدایت وچراغ های شب تار است. پس شخص تیزبین باید که در آن دقّت نظر کند و برای پرتوش نظر خویش را بگشاید. زیرا که اندیشه کردن، زندگانی و مایه حیات قلب بینا است. چنانکه آنکه جویای روشنایی است، در تاریکی ها به سبب نور راه
ص: 633
پیماید»(کمره ای،1379، ج4: 400). ارائه راه حل و رهنمود براى مشكلات از فواید قرآن است و بر همين اساس است كه قرآن ما را به تدبّر در خود فرامی خواند، زيرا قرآن براى كسى كه بدان عمل كند مفيد و سودمند است و كسى بدان عمل مى كند كه در آن تدبّر كرده و آن را درك كند. تدبّر در قرآن تنها وسيلة عمل بدان است، زيرا خداوند (تبارک وتعالی) در كتاب خود نورى نهاده، كه بشر را به سوی خودش رهنمون مى سازد و سپس بدان ايمان مى آورد و پس از ايمان به آن عمل مى كند و از همين رو تنها وظيفة انسان آن است كه درهاى دلش را به روى آن باز كند و براى فهم آن آماده گردد و چنين امرى تنها با تدبّر و تفكّر در قرآن صورت مى پذيرد.
خداوند مى فرمايد: و از جانب خدا نورى و كتابى روشن و آشكار بر شما نازل شده است، تا خدا بدان هر كس را كه در پى خشنودى اوست به راه های سلامت هدايت كند و به فرمان خود آن ها را از تاریکی ها به سوی نور و روشنايى رهنمون كند و آنان را به راه راست هدايت كند(1)(مائده،15-16). قرآن خود، نور است و ما در برابر نور وظيفه اى نداريم ، مگر آن که چشمان خود را براى ديدن آن بازکنیم و به وسیلة آن تمامى اشياء را ببينيم(مدرسی، 1386: 15_16).
قرآن درآیات بسيارى، انسان ها را به تدبر، تفكر، استدلال و خردورزى دعوت می کند. اين آيات با مضامين گوناگون درصدد بيان اين نکته اند كه انسان براىتجربه اندوزی و درس گرفتن از امور مختلف و راه یابی به مقام و بارگاه الهى چاره ای جز تفكر و تدبر ندارد. به عقیده مقام معظم رهبری، تدبر در قرآن و شناخت مفاهیم و پیام های قرآنی، پشتوانه ای برای کمک به حرکت کلان جامعه است و افراد را در
ص: 634
مواضع و تصمیم گیری های کلان که جامعه را هدایت می کند، یاری می دهد. این پشتوانه معنوی، روان کننده حرکت موتور وجود انسان است؛ چراکه تدبر در قرآن، ارتباط بین خدا و انسان را تقویت می کند و رغبت درونی افراد را برای تصمیم گیری های کلان و امور بزرگ در جامعه افزایش می دهد. در همین راستا، پژوهش حاضر باهدف بررسی ظرفیت ها و کارکردهای اجتماعی تدبر در قرآن کریم انجام گرفته است.
نتايج پژوهش حاکی از آن است که تدبر درآیات نورانی قرآن کریم دارای آثار اجتماعی است. ازجمله آثار اجتماعی که در این تحقیق اشاره شده است، رفع اختلاف و تفرقه در بین مسلمانان می باشد. به این صورت که تدبر درآیات، مشخص می کند که هیچ گونه تعارضی درآیات قرآن وجود ندارد و جدل و اختلاف افکنی بر سر آن امری غیرمعقول می باشد. ازاین رو حفظ اتحاد و کنار گذاشتن اختلاف و تفرقه در بین مسلمانان امری واجب است و عدم اعتنا به این امر ضرر بسیاری برای جامعه به دنبال دارد. از دیگر آثار اجتماعی تدبر در قرآن کریم عبرت پذیری و توجه به سرگذشت پیشینیان می باشد. خداوند در قرآن با داستان ها و امثال متفاوت زندگی گذشتگان را به تصویر می کشد تا آدمیان با تدبر و تفکر در آن ها از آنان درس عبرت بگیرند و دچار اعمال مشابه گذشتگان نشوند و مسیر آینده را درست تر و عقلانی تر پیش برند. مورد بعدی، درک حلال و حرام الهی است.
توجه به حلال و حرام الهی وظیفه هر انسان مؤمن و متديّن است، خداوند به عنوان حکیم مطلق دستورات و احکام حلال و حرام الهی را در قرآن بیان می کند و از انسان ها می خواهد با تدبر درآیات حکمت آن ها را دریابند و زندگی خود را براساس مصالح و منافع فردی و اجتماعی که شارع مقدس بیان کرده پی ریزی کنند. از دیگر آثار اجتماعی تدبر، می توان پایه ریزی روابط اخلاقی بر پایه آموزه های قرآن را نام برد. اخلاق ازجمله بخش های مهم معارف قرآنی است، تدبر در قرآن سبب
ص: 635
می شود انسان اخلاقیات و روابط فردی و اجتماعی خود را بر اساس اخلاق قرآنی پایه ریزی کند از رذایل و پستی ها دوری گزیند و در یک معنا به عنوان یک انسان اخلاقی در جامعه نمود پیدا کند. آخرین مورد از آثار اجتماعی تدبر در قران در این پژوهش، کسب آگاهی و حق شناسی است.
تدبر در قرآن کریم موجب روشن شدن حقایق و شفافیت امور می شود. همین امر سبب تشخیص راه از بیراهه می شود و افراد جامعه را در تنگناها راهنمایی و رهبری می کند و موجب شکوفایی جامعه می شود. متأسفانه امروزه، بدبختی جوامع به خاطر دوری از قرآن و حقايق و معارف آن است. در این شرایط انقلاب اسلامى موجب توجه جهانيان به دين و آثار حیات بخش آن در جوامع بشرى گرديد. اين در حالى بود كه ابرقدرت های غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران های جدّى مواجه بودند. امروز فرصتی تاریخی و استثنایی است؛ برای اینکه قرآن در هدایت فکر و عمل انسان ها، قدرت و چیرگی خود را نشان دهد. اما این متوقف است بر اینکه ما خود، به چشمه جوشان معارف و هدایت قرآن دست یابیم، قرآن را بفهمیم، و در آن تدبر و تأمل کنیم، و آن را محور بحث سازیم.
قرآن کریم.
1. آل حبیب، سکینه(1390)، «بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن»، بینات، سال هیجدهم، شماره3، 6-18.
2. بنی فارس، سمیرا(1397)، «اهمیت و جایگاه اخلاق اسلامی در جامعه»، سومین کنفرانس بین المللی مطالعات اجتماعی و فرهنگی و پژوهش دینی،کرج.
3. حرعاملی، محمد بن حسن(1414)، وسائل الشیعه، قم: موسسه آل البیت لا حیاء التراث.
ص: 636
4. دشتی، محمد(1381). ترجمه نهج البلاغه، چاپ یازدهم ،قم:موسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام.
5. شریعتمدار جزایری، سید نورالدین (1379)،« امنیت در فقه سیاسی شیعه»، فصلنامه علمی پژوهشی علوم سياسی، دوره 3، شماره 9: 5_31.
6 صفره، حسین؛ معارف، مجید؛ پهلوان، منصور(1389). «استنطاق قرآن، پژوهش های قرآن و حدیث»، سال چهل و سوم، شماره1: 139- 163.
7. طباطبایی، محمدحسین (1374). المیزان فی تفسیر قرآن، سید محمدباقر موسوی همدانی، جلد5، قم: دفتر نشر اسلامی.
8. طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن (1359)، مجمع البیان، ترجمه احمد بهشتی، جلد1، تهران: ناشر فراهانی.
9. قرائتی،محسن(1383)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن.
10. کریمی، محمود؛ امرایی، رحیم(1391)،«تفسیر قصص قرآن در رویکرد علامه طباطبایی»، معرفت،شماره 173، 39-21.
11. کریمی، محمود؛ سلمان نژاد، مرتضی(1393)،«ریشه شناسی واژه قرآنی تدبر»، مطالعات قرآن و حدیث، شماره1،157-196.
12. کمره ای، محمدباقر(1379)، ترجمه اصول کافی، جلد1و2و4،تهران: دفتر مطالعاتی تاریخ و معارف اسلامی.
13. محدث، سید هادی(1382)، «آیا قرآن مهجور است؟»، رشد آموزش قرآن،شماره4.
14. مدرسی، سید محمدتقی( 1386)، مباحثی پیرامون معارف قرآن کریم، ترجمه حمیدرضا آژیر، چاپ دوم، تهران: ناشر محبان الحسین(ع).
15. مدرسی، محمدتقی (1377)، تفسیر هدایت، چاپ آستان قدس رضوی: بنياد پژوهش های اسلامى.
ص: 637
16. مرادی زنجانی، حسین( 1398)، روش ها و شیوه های تدبر در قرآن، چاپ اول، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
17. مصباح یزدی، محمدتقی (1393)، معارف قرآن: خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، چاپ هفتم، قم: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره).
18. مصباح یزدی، محمدتقی(1394)، اخلاق در قرآن، قم: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره).
19. مصلح نژاد، محمدعلی؛ بلوکی، افضل( 1393)، «نقش قواعد فرا اخلاقی در تعيين اولویت های اخلاقی»، معرفت، شماره 201.
20. مقامی، مهدی (1390)، تدبر از منظر قرآن، اهل بیت، امام و مقام معظم رهبری، چاپ اول، تهران: موسسه فرهنگی تدبر در سیره قرآن.
21. ملکیان، مصطفی(1381)، راهی به رهایی: جستارهایی در باب عقلانیت و معنویت، چاپ سوم،تهران: نشر نگاه معاصر.
22. مولایی نیا، عزت الله؛ مرادی حسین( 1400)، «گونه شناسی تدبر در قرآن، در احادیث معصومین (ع)»، دو فصلنامه علمی مطالعات فهم حدیث، شماره2، 207_187.
23. میرجلیلی، سیدکاظم(1387). «حضرت علی(علیه السلام)منادی وحدت» ،معرفت،شماره129.
24. نصیری، علی(1383)، «عوامل وحدت آفرین از نگاه قرآن کریم»، نشریه پاسدار اسلام،شماره 269.
25. نوری، محمد- فلاح، محمدرضا(1387)،«اخلاق اسلامی؛ مبانی و غایت»، پگاه حوزه، شماره239.
ص: 638
در دو سدة اخیر، در اندیشه و شیوه ی زندگی بشر تحولاتی اساسی پدید آمده که طبعاً دینداران نیز در زندگی فردی و اجتماعی خود با این تحولات رویارویی داشته اند. از جمله مباحث مهم و جذاب در مطالعات دینی، بررسی نحوة مواجهه گرایش های مختلف دینی است با این تحولات؛ همچنین دین شناسان به تاثیرات این جریان ها در جوامع و گروه های مختلف اجتماعی پرداخته اند. در این مطالعه به واکاوی رویکرد بنیادگرایان درباره جایگاه زنان در جوامع مدرن با تکیه بر متون مقدس در دو سنت دینی مسیحی و اسلامی، در مقام نخستین و دومین دین بزرگ در جهان، پرداخته می شود. بنیادگرایان اساساً تحولات عصر جدید را برای دین خطرساز می دانند و از هر روشی برای جلوگیری از توسعه این گونه از تغییرات استفاده می کنند. در این دو سنت دینی، بنیادگرایان با خوانش خاص خود از کتاب مقدس و قرآن به عبارتی با
ص: 639
حذف سنت تفسیری و مراجعه مستقیم به متن مقدس با این تحولات به مخالفت جدی می پردازند. اینان با استناد به تاریخ مرد سالارانه و نیز بدون توجه به تفسیر های جدید می کوشند به مقابله با خواسته های متعدد زنان خواهان حقوق فردی و اجتماعی همسان با مردان بپردازند. البته با توجه به جایگاه خاص قرآن نزد مسلمانان و نیز شریعت محوری اسلام بدیهی است که مسائل و چالش های جوامع اسلامی در خصوص زنان و ناظر به استنادات متون مقدسی فراگیر و مبتلا به است. ازاینروست که مواجهه بنیادگرایان با اصلاح قوانین حقوقی و نظام آموزشی با توجه به حضور زنان از مباحث مناقشه آمیز جهان اسلام به شمار می آید، در حالی که در سنت دینی مسیحی این امر اینگونه فراگیر نبوده و بیشتر ناظر به تحول شرایط فرهنگی و عرفی جوامع مذکور بوده است.
کلید واژه ها: قرآن؛ کتاب مقدس؛ بنیادگرایی؛ زن؛ مسیحیت؛ اسلام؛ تفسیر متون مقدس
تحولات مهم فکری و فرهنگی مهم و متعددی پس از دوره نوزایی یا رنسانس رخ داد که از جنبه های گوناگونی در مباحث مختلف بدان پرداخته می شود. این نحوه تفکر نوین را مدرنیسم و ابزارهای آن وتکنولوژی جدید را مدرنیته می خوانند. در سده اخیر، جنبش زنان در خصوص جایگاه و موقعیت اجتماعی زنان خواهان تغییر بودند، و این درست در مقابله با دیدگاه غالب مرد سالارانه ای بود که دینداران نیز بدان خو گرفته بودند. جز این، جریانی که در همین سده در میان مسیحیان آمریکا به مرور شکل گرفت و سپس در دیگر سنت های دینی نیز ظهر و بروز یافت، با نام بنیادگرایی شناخته شد. این جنبش نوین دینی در مقابله با مدرنیسم و لیبرالیسم دینی شکل گرفت و بالطبع با هر جریانی که برخلاف سنت باشد به شدت مخالفت می کرد. در پی طرح دیدگاه های تساوی انگارانه هم در عرصه نظر و هم در عرصه
ص: 640
عمل از سوی فعالان جنبش زنان، بنیادگرایان تلاش خود را برای ترویج و تثبیت نگاه سنتی به زنان و نقش ایشان مبتنی بر آنچه به متون مقدس مستند می انگاشتند بیشتر کردند.
تاریخ بنیادگرایی به اوایل قرن بیستم میلادی باز می گردد و نام خود را از مجموعه ای 12 جلدی با عنوان "بنیادها: گواه حقیقت " گرفته است که در سال های 1910-1915 در کالیفرنیا منتشر می شد. نخستین بار گروهی که پیرو محتوای این مجموعه بودند نام بنیادگرا را از آن خود کردند. این گروه شامل اونجلیکال های افراط گر آمریکایی بودند که در واقع به واسطه مخالفت و ستیزه جویی با الهیات لیبرال و برخی تغییرات فرهنگ نسبی گرای مدرن از دیگر گروهای دینی متمایز شدند (Marsden, 1987:2889 Balmer, 2002:278).
بنیادگرایی بعد ها به واسطه شباهت هایی که بین این جنبش مسیحی- آمریکایی و نمونه های مشابه در دیگر ادیان دیده می شد به عنوانی عام با کاربردی وسیع تر تبدیل شد. حال اگر بخواهیم تعریفی معین از بنیادگرایی ارائه دهیم می توان بنیادگرایی را جنبشی معرفی کرد که درهمه جا با هرگونه محتوای مذهبی، متضمن نوعی بازگشت به پایه ها و بنیادهای خالصانه ایمان است (دکمجیان ، 1366: 69). البته محققان این جریان ها را در سنت های دینی مختلف از این جهت که به نوعی شباهت خانوادگی با هم دارند با عنوان واحد می خوانند، و به تفاوت های آنها اذعان دارند.
بنابر این تعریف کتاب مقدس برای بنیادگرایان مسیحی و قرآن و حقیقت وحی برای بنیادگرایان مسلمانان مهمترین اصل و بنیاد است. رویکرد بنیادگرایان به این بنیاد انحصار گرایانه و همراه با تفسیری ظاهری است. آنها با سخت گیری خواهان احیای اجتماعی واخلاقی مبتنی بر آن هستند؛ البته این امر اغلب با فعالیت سیاسی، افراط گرایی و تعصب همراه است(Voll, 1991:347).
فهم بنیادگرایان از متن مقدس نص گرایانه است و با خوانش تحت اللفظی خود تمام سنت تفسیری دین خود را رد کرده و تأویل در آیات را نمی پذیرند. در واقع نص گرایی یا خوانش
ص: 641
تحت اللفظی بنیادگرایان عبارت است از خواندن متن به سرراست ترین و ظاهری ترین شکل ممکن و درخشک ترین و مطلق ترین تعریف بدین معنا است که کلمه یا عبارت دقیق یک متن حاملِ کلِ وزنِ معنایی آن، فارغ از هر داده ی اضافی خارجی یا ذکر نشده ای است. مثلا بنا به اعتقاد بنیادگرایان مسیحی در سفر پیدایش آفرینش جهان در شش روز توسط خداوند، واژه روز مطابق با تعریف معمول لغت نامه ای از یک دوره 24 ساعته است(روتون، 1391: 81).
و اما ارتباط زنان و بنیادگرایان بدان جا باز می گردد که موضوع زن و تحول در حیات اجتماعی آن هم مورد توجه کتاب مقدس مسیحیان و قران و هم مورد توجه مدرنیسم در مقام بزرگترین دشمن بنیادگرایی بوده است.مدرنیسم بدان جهت بزرگترین نگرانی بنیادگرایان بود که به باور آنها بنیاد و پایه های خالصانه ایمان را تهدید می کرد و یک حس ناامنی و هراسِ از دست دادنِ آنچه که زیر بنای دینی محسوب می شد را تشدید می کرد. از نظر بنیادگرایان با توسعه مدرنیته به همان نسبتی که دنیا تغییر می کند، مردمان نیز سردرگمی و گم شدن در این دنیای جدید را احساس می کنند. با زندگی در قلب این تحولات، آنها راهی که اجتماع آنها انتخاب کرده را نمی بینند، اما تغیرات تدریجی آن را به طوری ملموس تجربه می نمایند. با خرد شدن تدریجی اسطوره گرایی قدیمی و اطمینان بخش به زندگی آنان در زیر بار تغییرات، تجربه ای از بی هویتی مدرن و احساس ناامیدی فلج کننده را تجربه می کنند. و همزمان با جشن دستیابی به یک جامعه مدرن، مردان و زنان تهی بودن و نوعی خلأ که زندگی را بی معنا می نماید احساس می کنند. (آرمسترانگ، 1396: 293).
جنبش زنان هم در عصر مدرن تهدیدی بود که بسیاری از مفاهیم کهن و اسطوره ای درباره زنان را در ادیان مختلف دچار تحول بنیادین می کرد. زنان با ایده های اصلاح طلبانه خود و انتقاد از سلسله مراتب و اصطلاحاتی چون آزادی و مساوات طلبی زندگی سیاسی غرب مدرن را تحت تأثیر قرارداد. به واسطه ماشین دیگر بدن زن و مرد به عنوان نیروی کار برابر بود. اندازه و قدرت تحرک مردان دیگر در بسیاری از مشاغل صنعتی دارای اهمیت نبود.
ص: 642
توسعه روشهای کنترل توالد نسل در مشاغل به برابری جنسیست زن و مرد کمک می کرد زیرا دیگر زنان مجبور به ترس از بارداری نبودند و می توانستند نیروی ثابت کار باشند. اینها همه در کنار انقلاب علمی، صنعتی سازی، شهر نشینی، سکولاریسم، دارونیسم، نقد بالاتر از کتاب مقدس، الهیات لیبرال و ..... محصول مدرنیته بودند. و در کنار اینها جای شگفتی نیست که بنیادگرایی در مقام نفی مدرنیته با این تحول عظیم سر ستیز و درگیری داشته باشد(Sharma, 2008: xi).
کتاب مقدس مسیحیان به مانند دیگر کتب مقدس در هر دین به موضوع زن توجه داشته است. هرچند در این کتاب به نسبت قران زنان و حقوق فردی و اجتماعی آنان خیلی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نخستین جایی که کتاب مقدس از زن سخن به میان می آورد در سفر پیدایش از عهد عتیق و داستان خلقت آدم و حوا است.
پس خداوند، آدم را به خواب عمیقی فرو برد و وقتی او در خواب بود یكی از دنده هایش را برداشت و جای آن را به هم پیوست. سپس از آن دنده زن را ساخت و او را نزد آدم آورد."(سفر پیدایش، باب 2: 21-22).
بنا بر این داستان آفرینش زن پس از مرد مطرح می شود و زن برای رفع تنهایی آدم خلق شده است آن هم از دنده آدم. لذا طبق این روایت، آفرینش زن طفیل وجود مرد است، برای مرد آفریده شده و از وجود مرد پدید آمده است، و از آنجا که زن جزئی از وجود آدم است همواره وابسته به او است(راسخی، 1384: 102).
در ادامه این داستان نیز حوا در مقام کسی که با فریب خود موجب هبوط ادم به زمین می شود باید تا ابد با درد زایمان و تحت تسلط مرد بودن تاوان خطای خود را بپردازد(نک سفر پیدایش باب دوم، آیه 16).
ص: 643
در عهد جدید نیز پولس در نامه های خود این داستان را با همین نگاه انعکاس می دهد که حوا فریب خورده و موجب گناه و معصیت آدم شده است.
"می ترسم چنان که مار به مکر خود حوا را فریفت همچنین خاطر شما هم از سادگی ای که در مسیح است فاسد گردد"(قرنتیان دوم، باب یازدهم: 2-3)
یا در تیموتائوس اول می گوید: "زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوا و آدم فریب نخورد بلکه زن فریب خورده در تقصیر گرفتار شد. اما به زاییدن رستگار خواهد شد اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوی ثابت بمانند"(تیموتائوس اول، باب دوم: 5-13).
تمام این داستان در سفر پیدایش و نامه های پولس در پی اثبات حقانیت فرودستی جنس مونث است. البته در سنت کلیسایی، آگوستین در مقام با نفوذ ترین چهره بین آباء کلیسا تلاش کرد این تناقضات درباه زنان را رفع و رجوع کند. به همچنین در تمامی سنت های ابراهیمی تلاش هایی شده است تا نشان دهند متون مقدس زن ستیز نیستند و قرائت های مرد محورانه نادرست و متعصبانه هستند. اما تلاش برخی از واعظان و شخصیت های متنفذ در کلیساهای اونجلیکال آمریکایی در نشان دادن یک سیمای قدرتمند مردانه از مسیحیت این را نشان نمی دهد. چنان که بیلی ساندی مبلغ اونجلیکال آمریکایی در وعظ های خود چنین سخن می گوید:" عیسی مسیح می خواست کلیسایش به همان اندازه جنگنده باشد که قانع کننده. کلیسا باید به همان اندازه بجنگد که نماز می گذارد...همه پیامبران از "سیاست زور" استفاده می کردند... مردان قوی مقاومت می کنند، ضعیف ها مصالحه می کنند...پروردگار ما را از بی فکری، وارفتگی، بی استخوانی، ضعف نفس، نازک نارنجی گری، سازش پذیری، شکل پذیری، زن صفتی، سستی و مسیحیت تحریف شده نجات بخشد(روتون، 1391:135).
این نگاه غیر منعطف مردانه بازتاب خود کتاب مقدس است و تفسیر تحت الفظی از کتاب مقدس است که موجب می شود بحث جنسیت در قرن 19 بنیادگرایی را که واکنشی الهیاتی و فرهنگی بود به بحثی قابل توجه تبدیل کند. مسیحیت بنیادگرا نقش های سنتی جنسیتی را برای
ص: 644
مردان و زنان در طول یک دوره آشفتگی و سرعت توسعه در جامعه حفظ کرد. زنان بنیادگرا در تمام قرن 19 ظاهرا نسبت به سوالات بنیان برافکن جنسیتی بی تفاوت بودند و از دینی پیروی می کردند که بیشتر مردانه و بر علیه زنانه نگری بود. در همین راستا رهبران کلیسا نیز نه تنها از سخنان زن ستیزانه استفاده می کردند بلکه دامنه فعالیت های عمومی و کلیسایی زنان را نیز کاهش می دادند. وقتی که تغییرات مثبت برای زنان از طریق قانون طلاق و اصلاح قوانین لباس و افزایش فعالیت زنان برای اعتدال و حق رای و کنترل بارداری وضع موجود جنسیتی را متزلزل کرد، بنیادگرایان حتی حاضر به اتحاد با کلیسای کاتولیک شدند و خانواده و ارزش های خانوادگی به عنوان ستون فقرات کلیسا در جایگاهی مقدس مورد توجه قرار گرفت(Sharma, 2008: 123-124).
برای تعریف و تعیین ارزش های خانواده کتاب مقدس بهترین منبع برای بنیادگرایان بود. در عهد قدیم پولس در نامه به افسسیان خانواده و وظایف زناشویی و فرزندان را مشخص کرده است. در این نامه باز یک نگاه ساسله مراتبی وجود دارد که مرد در راس آن قرار گرفته و زن موظف به اطاعت است.
" ای زنها، طوری از شوهران خود اطاعت كنید كه از خداوند اطاعت می کنید، زیرا همانطور که مسیح سر كلیسا یعنی بدن خود می باشد و شخصاً نجات دهندة آن است، شوهر نیز سر زن خود می باشد."(افسسیان، باب پنجم:23 -22).
با توجه به این آیات در کتاب مقدس بیش از نود درصد از بنیادگرایان قائل به برتری مردان هستند. در باب ریشه این برتری اکثر زنان به اختلاف طبیعی موجود در خلقت زن و مرد توسط خداوند اشاره می کنند. بنا براین باور همانگونه که مسیح کلیسا را هدایت، راهنمایی، تشویق و تأمین هزینه می کند، شوهرها نیز باید همسران خود را هدایت، راهنمایی، تشویق و تأمین کنند(Gallagher, 2003:71-72)
ص: 645
وظایف زنان نیز بر اساس تاکیدهای بنیادگرایان بر ارزش های خانوادگی، در درجه اول مادری، همسری و خانه داری است. در واقع این تقسیم وظایف، یک دو قطبی سازی جنسی است که در آشفتگی و تغییر نقش های جنسیتی می تواند برای زنان بنیادگرا اطمینان بخش باشد. از مسائل عمده امروز برای زنان انتخاب میان دو گزینه است: ماندن در خانه و مراقبت از بچه ها یا کار در بیرون خانه. بنیادگرایان در مقابل فمنیست ها که گزینه دوم را در جهت رشد و توسعه فردی در اولویت قرار می دهند، با تاکید بر ارزش و اهمیت نقش مادر در تربیت فرزندان، اولویت را به گزینه نخست می دهند و با این ارزش ها نوعی بینش امنیت اجتماعی و اقتصادی به زنان می دهند(روتون، 1391: 139).
بنابر تعریف عامی که از بنیادگرایی ارائه دادیم بنیادگرایی اسلامی مبتنی بر بازگشت به دو اصل مهم یعنی قرآن و سنت است که معمولا این بازگشت همراه با فعالیت های سیاسی و تندروی بوده است و اهداف بنیادگرایان در سراسرجهان اسلام احیای آموزه های اسلام به شکل ناب آن ، پیروی از قرآن و سنت، رد و طرد بدعت ها، پاکسازی اسلام از شوائب، اصلاح اخلاقی و اجتماعی و ایجاد وحدت بود. آنها در فهم متن مقدس و سنت قائل به تفسیر ظاهری(تحت اللفظی) بودند. البته اینان در پی ایجاد الگویی عملی برای آینده نبودند، بلکه به دنبال ایجاد مجدد الگوی اولیه ای از حیات پیامبر و تابعین بودند.(نک. لاپیدوس، 1381: 1006-1008).
از جهت تاریخی ظهور بنیادگرایی اسلامی به مثابه جنبشی نوین متاخرتر از بنیادگرایی مسیحی است و عنصر مهم و موثر در ظهور بنیادگرایی اسلامی نیز مدرنیسم است. البته با این تفاوت که مدرنیسم هرگز دغدغه مستقیم بنیادگرایان مسلمان نبوده است، زیرا مدرنیسم در قالب فرهنگ غرب و استعمار به سرزمین های اسلامی راه یافت و ازینرو هدف بنیادگرایان مسلمان بیشتر غرب ستیزی بوده است.
ص: 646
با توجه به اینکه شرایط اجتماعی و آموزشی زنان مسلمان پس از دوره استعماری و مواجهه با غرب به کلی دچار تحولاتی شده است، در عصر اخیر شاهد واکنش های متعددی نسبت به این تحولات هستیم. با توجه به رشد این تحولات ضروریست به جریان های مهم اسلامی که مبتنی بر قرآن و سنت هستند و در عصر اخیر در جوامع اسلامی نسبت به زنان و اوضاع اجتماعی آنها بسیار تاثیر گذار بوده اند توجه داشت.
از قرن 18 به بعد، دینداران در مواجة مسلمانان با غرب و آشنایی با علوم جدید و ابزار ها و تفکرات مدرن نوعی ترس و بی هویتی را احساس کردند. بنابراین در مقابله با این خطر در مناطق مختلف جهان اسلام جریانات جدیدی شکل گرفت که هریک به نوعی یا بنیادگرا بودند یا اصلاح طلب. در این دوره جریان سلفی در سیر تاریخی خود به مرحله ای رسید که دیگر دغدغه انتقاد و مجادله با کلام و فلسفه را نداشت بلکه در پی احیای اسلام و مقابله با ضعف ها و مشکلات جوامع خود بود. در چالش های جدید محصول استعمار و غرب آنان برای بهبود اوضاع در پی بازگشت به اسلام ناب و تعالیم قرآن بودند Voll,1991,p.347).
این جریان از یک سو در معنای بازگشت به اصول ناب و به دور از شائبه اولیه با بنیادگرایی ، و از سوی دیگر با اصلاح گری(اصلاح در اسلام به معنای زدودن سوء فهم ها و سوء تفسیر ها از معانی اصیل متون مقدس و بازگشت به پیام اصیل اسلام است) به معنای تجدد و احیاء پیوند داشت. بنابراین، در تعریف کلی از بنیادگرایی و در تعیین مصادیق آن در جهان اسلام باید توجه داشت که به معنای اصول گرایی با سلفیه سنتی و اعتدالی، و به معنای افراط گرایی با سلفیه تندرو قابل تطبیق است(همان؛ نیز نک.هوشنگی، 488).
در قرن بیستم که تحت تأثیر فرهنگ غربی آزادی زنان در کشور های مختلف اسلامی مطرح شد و زنان و برخی حکام جوامع اسلامی از طریق تقلید از فرهنگ غرب در پی بهبود اوضاع زنان در جامعه بودند کسانی چون محمد عبده و رشید رضا آغاز کننده راهی بودند که
ص: 647
در مقابل استعمار گران غربی ثابت کنند قرآن و اسلام در تمامی جنبه ها برای جامعه اسلامی کافی است.
محمد عبده(1905) برای رهایی جوامع سنتی اسلامی از زوال و رنجوری و سیطره فرهنگ غربی معتقد بود که باید فکر را از قید و بند های تقلید رها کنیم و به فهم دین آن گونه که اسلاف امت، پیش از افول درک می کردند، باز گردیم. این امر با بازگشت به منابع متقدم و سنجش آنها با معیار عقل امکان پذیر است. او قائل به عدم تعارض عقل و وحی و تفسیر عقل گرایانه از قرآن بود. او درصدد بود با تکیه بر استدلال، تعارض ظاهری متن مقدس را با عقل برطرف کند. از این رو، در پی تقویت عقل و تمرین اجتهاد بر آمد، اجتهادی بدون آسیب زدن به اصول اسلام و مبتنی بر فقهی عقل گرا برای رفع اختلافات میان مذاهب. او در پیروی از ابن تیمیه، دین را دارای اجزای تغییر ناپذیر و تغییر پذیر می دانست و اجتهاد و دادن فتواهای جدید را در این بخش اخیر یعنی احکام ناظر بر فعالیت ها و ارتباطات بشری جایز می دانست(نک shahin, vol.3, 1995: 464).
رشید رضا(1935) با تأثیر از عبده درباره مسائل زنان بر این باور بود هر جا که نص صریح هست (مثل احکام ارث) بحث و مناقشه و تجدید نظر راهی ندارد. او در مناقشات مطرح شده و مسئله آموزش دختران و زنان، این آموزش را برای زنان لازم می دانست تا زنان به وظاایف خود در برابر خدا و نیز احکام خانواده آگاه شوند. او تعلیم زنان را فقط در همین محدوده جایز می شمرد و بنابراین با آموزش دختران در مدارس جدید و فراگیری زبانهای اروپایی مخالف بود. رشید رضا در مقوله آزادی زن، حجاب و نحوه حضور زن در جامعه، به هویت اجتماعی زن توجه می کرد. او با آزادی زن به معنای برداشتن حجاب و خروج ناموجه زن از خانه و حضور زنان در محافل عمومی مخالف بود( رودد، 1394:290-291؛ جبرئیلی و هوشنگی، ذیل رشید رضا).
ص: 648
این جریان در شبه قاره هند توسط ابوالاعلی مودودی(1979.م) موسس جمعیت اسلامی دنبال می شد. مودودی در فعالیت های خود به زنان و نقش آنان در اسلام توجه بسیار داشت. او در اثر خود "حجاب و جایگاه زنان در اسلام"(1) به موضوع زن و جایگاه او در اعصار و تمدن های گوناگون می پردازد او کتاب خود را با بررسی وضعیت زنان در یونان باستان، رم و اروپای مدرن آغاز می کند. به باور مودودی چیزی که او انحراف و فساد جنسی تلقی می کند عامل اصلی زوال این تمدن ها است. برای مودودی برابری اخلاقی زنان و مردان دغدغه اصلی نیست بلکه آنچه که او مورد توجه قرار می دهد حضور برابر مردان و زنان در بازار کار است که موجبات فعالیت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان را فراهم می کند. استقلال اقتصادی زنان موجب بی تعهدی آنها نسبت به همسر و خانواده می شود؛ چنان که صدها و هزاران زن جوان در کشورهای غربی مایل به تجرد هستند و به راههای غیر اخلاقی کشیده می شوند. مودودی اختلاط آزادانه زنان و مردان در جوامع غربی را عامل افزایش برهنگی و انحرافات جنسی هر چه بیشتر می داند. وی در پی اثبات این است که در حکومت اسلامی سخن گفتن از آزادی زنان اشتباه است(Jackson, 2011: 150-151).
تعالیم مودودی توسط شاگرد وی یعنی سید قطب(1966) اما به صورت انقلابی تر در مصر ترویج یافت. سید قطب نیز طی دوره ای که در آمریکا می زیست در فعالیت های خود منتقد سر سخت مظاهر فساد اخلاقی در آنجا بود. وی پس از بازگشت به مصر در اعتراض به اوضاع سیاسی و فرهنگی جوامع اسلامی و نگرش انتقادی وی به بسیاری مظاهر غرب جدید بسیار پرشور و حماسی بود. بدین سبب تالیفات وی با استقبال چشمگیری روبرو بود. به همین دلیل، در ایران، شمار درخور توجهی از کتابهای او را روحانیون مبارز و نیروهای اسلام گرا ترجمه کردند و در گستره وسیعی انتشار دادند(نک. سواری، 1397: 548-552 ؛ رودد، 1394:291). برای آگاهی کلی از مواضع بنیادگرایان مسلمان نسبت به زنان درباره مسائل مبتلا به و مهم
ص: 649
امروزی مانند آموزش عمومی دختران و زنان، قوانین خانواده، حقوق مادران، ازدواج و جز این ها نک. هوشنگی،1393: 496-506
در نگاهی کلی می توان گزارش قرآنی را درباره زنان در دو جنبة نظری و عملی بررسی کرد. بصورت کلی، در مباحث نظری آنچه مهم است هویت زن است که عمدتاً در آیات خلقت جایگاه زن در داستان آفرینش انسان بررسی می شود و مفسران برحسب این گزارش قرآنی به ارائه نظر درباره این که زن و مرد چه نسبتی با هم دارند می پردازند. همچنین درباره هویت و جوهرة وجودی زن در مباحث عبادی و آیات دال بر کرامت عام انسانی استناد می شود. بر حسب جریان شناسی که از تفاسیرجدید مطرح شد در میان مفسران درباره این دو مبحث یعنی خلقت و عبادت چندان اختلاف نظری در باب تساوی زن و مرد دیده نمی شود.
پیش از بررسی آیات خلقت، باید توجه داشت که زبان عربی زبانی جنسیتی است، بنابراین به دست دادن تصویری به دور از پیش فرض ها و باورهایی ایدئولوژیک از زن در قرآن، مستلزم توجه به نظریه های جدید زبانشناختی است. زبان شناسان معاصر تاکید دارند در زبان های جنسیتی ، جنس دستوری با جنس زیست شناختی- طبیعی تفاوت دارد شمول معنا بر هر دو جنس است و به این ترتیب باید درباره دایره شمول واژگان مذکر و مونث تجدید نظر شود (مهریزی، 1382: 28-43 ؛زاهدی، 1387: 100). همچنین مفاهیم متضمن بار جنسیتی در قران را هم در سطح مفردات و نام های خاص می توان بررسی کرد، هم در تحلیل بافت معنایی. به طور کلی، مفردات قرآنیِ متضمن مفهوم زن یا برای تاکید بر جنسیت به کار رفته اند یا برای بیان پیوندی خویشاوندی یا برای بیان نقشی زنانه مانند مادری یا همسری که کارکردی افزون بر خویشاوندی دارد. نه در معنای ریشه ها و نه در کاربردهای این واژگان، چیزی دال بر تبعیض یا نگاه جنسیتی وجود ندارد. در بافت معنایی قرآن زن را در سه ساحت
ص: 650
هویت انسانی، جایگاه خانوادگی و در اجتماع می توان ارزیابی کرد. (نک، مبلغ، 1395: 580-581).
در آیات مربوط به آفرینش انسان هیچ دلالت جنسیتی نیست و بر اولویت ذاتی یا حتی
اولویت زمانی اشاره ای ندارد. در این گزارش بر خلاف کتاب مقدس سخن از فروتری یا برتری کسی مطرح نمی شود. در جریان فریب شیطان و هبوط نیز خداوند در همه جا هر دو زن و مرد را با یکدیگر مورد خطاب قرار می دهد. همچنین در آیاتی که به هویت فردی زن ناظر است، هم زن و هم مرد، هر دو در گسترش نسل به یک میزان سهیم هستند: "ای مردم، بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن، جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن پراکند" (نساء: 1؛ نیز نک. راسخی، 1384: 100-102).جز اینها ، زن و مرد در بحث خلافت در زمین و اینکه مایه آرامش هستند با هم برابرند.
در گزارش قرآنی، در ساحت عبادی نیز این نگاه تساوی انگارانه مشهود است. ملاک برتری بین زن و مرد از نظر قرآن تقواست: "ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند" (حجرات، آیه 13). "من عمل هیچ کس از مرد و زن را بی مزد نگذارم، زیرا شما از یکدیگرید" (آل عمران، آیه 195؛ نیز نک. راسخی، 1384: 100-102).
در سراسر قرآن چه در داستان های تاریخی، چه در خطاب ها یا احکام و حتی وظایف اجتماعی می توان گفت بین زن و مرد برابری وجود دارد، اما در تفاسیر این نگاه قرآنی نادیده انگاشته می شود و دیدگاهای پرنفوذی مبنی بر فروتر بودن زنان در ایمان و عقل پرورده شده است که در باورهای عمومی بسیاری از مسلمانان درباره جایگاه و مرتبت زنان موثر بوده است (مبلغ، 1395: 582).گفتنی است تمامی مفسران تا قرن بیستم فقط مردان بوده اند و این سبب
ص: 651
شده تا از نگاه زنانه نگر بحثی خاص مطرح نشود. درواقع اولین مفسر زن، دختر شط یا بنت الشاطی (عایشه عبدالرحمان متوفی 1996) است که وی با رویکرد ادبی و تحت تاثیر مکتب تفسیری همسرش امین الخولی به تفسیر قرآن پرداخته است. به نظر می رسد حضور زنان در هرم قدرت چه سیاسی و چه علمی و جز آن در این چرخش موثر بوده است، بدین معنا که در همین مباحث نظری و تفسیر مواردی همچون خلقت زن ومرد بصورت برابر و نیز تساوی آنها در عبادت به نوعی حاصل چرخش در نگاه مومنانه و همدلانه است به سمت تساوی انگاری، به سبب این حضور پررنگ بوده باشد.
و اما در مباحث عملی، در گزارش قرآنی تفاوت در نقش های مردانه و زنانه در خانواده برجسته شده است. درباره وظایف زن در خانواده، جایگاه وی در خانواده و اجتماع، همچنین مسائل حقوقی ذیل آیات مرتبط با قوامیت، ضرب، نشوز بسیار طرح و بحث شده است. برخلاف مباحث نظریِ یکسان بودن زن و مرد در آفرینش، جایگزین باورهای جنسیتی مرد محور درباره فرودستی جسمی و عقلی و معنوی زن نشده است. شاید همین جنبه عملی را که ناظر به مباحث روز است یعنی حضور اجتماعی زنان، وظایف و جایگاه زنان درخانواده و مباحث حقوقی زنان، بزرگترین چالش جوامع اسلامی دانست.
بنابرین درباره تصویر زنان در قرآن با پرسش های اساسی مواجه خواهیم بود: آیا منشاء این تصویر تفاوت های زیستی-جنسی زن و مرد است یا اندیشه های قالبی فرهنگی-جنسیتی؟ آیا این تصویر تلویحا ضعف و فروتر بودن جایگاه زن در خانواده را نشان می دهد؟ یا باید با توجه به زمان و مکان نزول قرآن، این آیات را گامهایی بسیار مهم در بهبود وضع زنان به شمار آورد؟ یا اینکه باید آیات را فارغ از زمان و مکان در نظر گرفت و این تصویر را وضع مطلوب خانواده از دیدگاه وحیانی دانست؟( همان؛ نیز نک. رودِد، 1990: 294-276)
ص: 652
از چالش های مهم جوامع دیندار امروزی، بویژه دین های متن محور، فهم متن در بستر فرهنگی جدید است. با تغییر منظومه فکری در دوره جدید فردانیت، عقل مداری و انسان محوری غلبه یافته و این خود سبب تحول دیدگاه زنان به خود و نقش فردی و اجتماعی ایشان و در نتیجه بازخوانی متون مقدس شده است. مدرنیسم با توجه با تحولاتی که در مطالعات کتاب مقدسی در تمام ادیان ایجاد کرده از متن فراتر رفته و نگاه های نوین در مطالعات کتاب مقدسی مطرح شده است. برای نمونه مباحث زبان شناسی پنجره های جدیدی را بر روی مطالعه زبان های جنسیتی گشود و بسیاری از ابهاماتی که موجب تبعیض های جنسیتی شده بود شفاف کرد.
آنچنان که آمد با بررسی اجمالی گزارش کتاب مقدس و قرآن درباره زن، هویت وی و جایگاه وی کوشش شد تا به مرور تاریخ و عملکرد بنیادگرایان علیه زنان و بازنگری تصویر ارائه شده از زنان در این متون مقدس بپردازیم. بنیادگرایان به استناد کتب مقدس خود در مقابل اعطا امتیازاتی همچون آزادی، تساوی جنسیتی، حضور زنان در مجامع عمومی، استقلال اقتصادی زنان جبهه گرفته اند و با طرح موضوعاتی همچون حقوق زنان در خانواده و اجتماع در مقام دستاوردهای مدرنیسم یا به تعبیری استعمار سر ستیز دارند. اینان با ادعای این که تمامی عملکرد شان مبتنی بر متن مقدس است ، پاسخگوی آسیب هایی که به جامعه وارد می کنند نیستند. اشتراک مباحث نظری و رویکرد عملی بنیادگرایان در مسیحیت و اسلام می تواند راه حل هایی را به دست دهد تا بتوان از میزان آسیب های اجتماعی که از طرف بنیادگرایان به زنان تحمیل می شود کاست.
بنابر گزارش کتاب مقدس جایگاه زنان فروتر از مرداناست، اما در تفاسیر جدید و مبتنی بر علوم جدید،زنان با طرح دیدگاه های فمنیستی به دنبال تحقق نظرات تساوی انگارانه و احیاء حقوق خود هستند. در این میان، بنیادگرایان به دنبال سقوط ایدئولوژی های جنسیتی و در
ص: 653
دفاع از کتاب مقدس به دنبال احیاء آرمان های جوامع سنتی با تاکید بر نقش خانواده محور زنان، ستیزی سخت را علیه زنان متجدد به راه انداخته اند.این در حالیست که بنابر گزارش قرآن در مباحث نظری راجع به هویت زن، در بحث آفرینش و نیز در ساحت عبادی دلالت بر فروتر بودن زنان مطرح نیست، اما در مباحث عملی، بطور خاص در مباحث مربوط به خانواده و جایگاه زنان در آن بر نقش های متفاوت زن و مرد تاکید شده است. بنیادگرایان مدعی اند که مدافع سنت محقق مبتنی بر متن طی سده های متمادی هستند. ایشان با حذف آنچه حول این متن و برحسب فرهنگ جوامع اسلامی ظهور و رشد یافته است یعنی سنتِ شکل گرفته در طول بیش از هزار سال، عملا خود را پایبند به ظاهر متن معرفی می کنند. اما ثمره عملکرد ایشان، دوری از اصل پیام سنت نبوی است و این خود مناقشه ای بزرگ برای جوامع اسلامی در عصر حاضر است که راه حل آن بدون حضور موثر اندیشمندان، چه زن و چه مرد، و با خوانی متون مقدس میسر نیست.
1. قرآن کریم
2. کتاب مقدس، ترجمه هزاره نو، انتشارات ایلام، 2112 میلادی.
3. آرمسترانگ، کارن(1396)، بنیادگرایی؛ پیکار در راه خدا، کیانوش حشمتی، چاپ اول، تهران: انتشارات حکمت؛
4. جبرئیلی محمد صفر و لیلا هوشنگی(1394)، "رشید رضا، محمد"، دانشنامه جهان اسلام، جلد 20؛
5. دکمجیان، هرایر(1366)، جنبشهای اسلامی در جهان عرب، حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان؛
ص: 654
6. روت، رودد(1394)، زنان و قرآن، " زنان و قران"، مترجم اعظم پویا، دایره المعارف قرآن، سرویراستارجلین مک اولیف، ویراستاران فارسی حسین خندق آبادی و دیگران، تهران: حکمت، ص 294-276؛
7. روتون ملیس(1391)، بنیادگرایی، بیژن اشتری، تهران: نشر افکار؛
8. زاهدی کیوان (1387)، "جنسیت و جنس زبانی در قرآن کریم"، نشریه مطالعات راهبردی زنان، سال یازدهم، شماره 42، صص 79-102؛
9. سواری، عبدالقادر(1397)، "سید قطب"، دانشنامه جهان اسلام، شماره 25، صص 548-553؛
10. لاپیدوس، ایرا ام.(1381)، تاریخ جوامع اسلامی، علی بختیاری زاده، تهران: بی نا؛
11. مبلغ، سیده زهرا،(1395)، "زن"، دانشنامه جهان اسلام، جلد 21، صص 578-590؛
12. مهریزی، مهدی(1362)، شخصیت و حقوق زن در اسلام،چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی؛
13. هوشنگی، لیلا(1390)، "بنیادگرایی و اصلاح طلبی سلفی: نحوه مواجهه با جایگاه زن در جامعه"، بنیادگرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان های دینی، حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، تهران: دانشگاه امام صادق، صص 487-510؛
14. Balmer, Randall H.(2002), Encyclopedia of evangelicalism, Waco: Westminster John Knox Press;
15. Gallagher, Sally (2003), Evangelical identity and gendered family life, New Brunswick: Rutgers University;
16. Jackson Roy(2011), Mawlana Mawdudi and Political, Islam, First published, New York: Rutgers;
17. Marsden, George M. ( 1987), "Evangelical and fundamental Christianity", The encyclopedia of religion, Vol 5, pp 2887- 2894;
18. Shahin, Emad Eldin(1995), "Salafiyah", in The Oxford Encyclopedia of The Modern Islamic World, ed, John L.Esposito, vol.3, New York: Oxford;
19. Sharma Arvind and Katherine K. Young (2008), New York – London: T T Clark;
20. Voll, John O.(1991), "fundamentalism in the Sunni Arab World: Egypt Sudan", in Fundamentalism and Society, ed Martin E. Marty r. Scott Appleby, vol. 1, Chicago London: University Chicago Press.
ص: 655