اسرار بیزاری
جمعی از نویسندگان
1403
ص: 1
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیك الحجة بن الحسن
صلواتك علیه وعلی آبائه
في هذه الساعة وفي کل ساعة
ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا
حتی تسکنه ارضك طوعا وتمتعه فیها طویلا
برحمتك یا ارحم الرحمین
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
ص: 4
به شخصیتی ناشناخته، به مشکات نبوی و روح علوی و برترین بانوی عالمیان صدیقه طاهره شهیده
به فاطمه ی پیامبر و حیدر آفرین که حقیقتش پنهان، قدرش پنهان قبرش پنهان و فرزندش مهدی پنهان
به بانوی آسمانی و هدیه الهی و چکیده پیامبر و علی که انبیاء مرتبه اولوالعزمی را به جهت انتقام از قاتلین او گرفته اند
به پیشگاه تنها مظلومه و ناموس کبریا که با پهلوی شکسته به انتظار انتقام نشسته و از درگاه عدل الهی دادخواه خون قاتل خود و فرزندش محسن میباشد.
ص: 5
پیشگفتار...8
ولایت محورِ وحدت امت اسلام...22
پیمان برائت...40
دین یعنی ولایت با برائت...46
اساس دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم تیرگی و تباهی...58
إرسال رُسُل و إنزال كُتب برای معرفی صاحبان ولایت و بیزاری از دشمنان ولایت...70
ظاهر و باطن قرآن دعوت به ولایت و شناسایی منکران ولایت...76
مجرم واقعی در تمام آفرینش...82
لعن آموزهی تبرّی شیعه...90
دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم بدترین خلق خدا...106
دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم نادان و ابله...118
آفرینش أرواح دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم...132
دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم اولاد شبهه و زنا...142
عمر و ابوبکر دشمنترین و ظلم کنندهترین افراد به پیامبر و علی و فاطمه صلی الله علیه وآله وسلم...148
بیزاری بر اساس اخلاق و رفتار زشت...154
دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم شیاطین امّت پیامبر...164
دشمنان محمد و آلمحمد صلی الله علیه وآله وسلم اصل و فرع همهی حرامها و گناهها ، اساس همهی زشتیها و پلیدیها...176
ص: 6
ص: 7
سپاس و ستایش مخصوص پروردگار یکتا و دانا و توانایی که با فرستادن پیامبران و جانشینان پاکیزه ی آنان هدایت و کمال را به مسیر بشر آموخت و همه درودها و سلامها بر خاتم انبیاء و اوصیاء گرام او که جرثومه های عداوت و شقاوت با غصب خلافت مظلومانه، آنان را خانه نشین کردند و دوری از رحمت خداوند بر ظالمان و دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام که با کفر و نفاق نمونه هایی از پلیدی و شرارت و عداوت گردیدند آنان که ریشههایی از بدیها و تیرگی ها و شرارت ها و گردن کشان و متجاوزان به حدود و حقوق الهی و پرچم داران سپاه کفر و شرک و نفاق و سرسلسله ظالمان و مستکبران و پیشتازان همه فراعنه و طواغیت شدند.
آنان که با غصب خلافت مسیر هدایت و کمال را بر همگان بستند و مانع پیشرفت شدند؛ بحقیقت از رسیدن به کمال تکوینی و تشریعی امت
ص: 8
را محروم نموده به طوری که نمونه آشکار شیطان پلید گشته و رانده شدگان از درگاه پروردگار همچنان از رحمت او دور و تا ابد به سخط و عذاب پروردگار گرفتار خواهند شد.
و گوناگون تعلق گرفت نوری آفرید و او را شریف ترین و کاملترین نمونه ی هستی به جهانیان معرفی نمود، آن گاه دانایی و بینایی و بزرگواری خود را به وی واگذار نمود و به خاطرخواهی وی تمام موجودات را بهره مند و هدایت نمود، خواست خود را خواست او، رضایت و غضب و مکر خود را رضایت و غضب و مکر او به عالمیان معرفی نمود و همگان را ملزم ساخت که تنها وسیله ی تقرّب برای هدایت و کمال، از مسیر یگانه نور خود یعنی محمد و آل محمد عليهم السلام امکان پذیر است.
بنابراین هر موجود به هر اندازه به کانون دوستی و ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام نزدیک گردید، در مسیر تکامل خود به کمال واقعی که منظور آفرینش او بوده نزدیک شده است.
پس مقصود نهایی از آفرینش همه ی هستی و تنها وسیله ی حیات بخش برای همگان در مسیر بندگی پروردگار شناخت بزرگواری محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد، زیرا تنها امری که پیامبران گذشته از مُرسل و غیر مُرسل، ملائکه مقرّب و سایر مخلوقات را به درجات عالیه و به
ص: 9
کمال و شرف رسانده است، و بر آن به میل و رغبت پیمان گرفته است، ولایت آن بزرگواران میباشد.
اکنون به این نتیجه رسیدیم که مِلاک تقرّب و شناخت پروردگار عالمیان معرفت به اولیاء و سروران عالم هستی محمد و آل محمد عليهم السلام می باشد، لذا هر کس به هر گونه و به هر اندازه، بدان نزدیک شد و از سر تسلیم و اخلاص بر بزرگواری آنان سر فرود آورد و آن را پذیرفت، نزد پروردگار، برتر، شریف تر و محبوب تر گردید و هر موجود که آن را إنكار كرد و دشمنی با ایشان نمود و مظهر کفر، شقاوت، پستی و ظلم گردید.
از آن جا که هدایت و تکلیف و آزمایش بر بندگان در تمام عوالم و جهان هستی، لطفی از جانب پروردگار عالمیان به شمار می آید و بدون آن غرض اصلی آفرینش از میان میرود و مستلزم این است که همگان بر تباهی و بیهودگی آفریده شده باشند، لذا گوییم:
إنذار کننده در تمام عوالم هستی نیز، حقیقت نورانیّه و پاکیزه ی محمد و آل محمد عليهم السلام بوده اند.
در منطق وحی چه بسیار سخن از پیمان ولایت در عوالم متعدّد به میان آمده است، هم چنین در کتب علماء شیعه نیز، سخنی از میثاق
ص: 10
برائت به میان آمده است که در آینده به اندکی از شواهد و نصوص از آیات و روایات مربوط به آن اشاره میشود، که تنها مسیر رسیدن به کانون ولایت نیز، بیزاری و برائت از مجموعه ی تیرگیها و تباهیها است که مبدء و منتهای آن همان حقایق ظلمانیّه سجّینی، عمری آمده است و عهد و پیمان بیزاری از آن نیز در عوالم پیشین از همگان گرفته شده است، چرا که ولایت بدون برائت و نور و کمال و عقل بدون ظلمت و پلیدی و جهل جایگاهی نداشته و ندارد.
البتّه حضرات معصومین علیهم السلام کمتر به آن پرداخته و کمتر عنوان داشته اند. چون غالباً توجه آدمی به خوبیها و نیکویی هاست، چرا که نفس آدمی از توجه به بدیها و زشتیها و شرور صرف نظر میکند، با این وصف گاه گاهی بدان متذکّر شده اند، زیرا آن بزرگواران بر کل اشیاء آگاهی تمام داشته و دارند و آگاه بر غیب و نهان هر موجود میباشند.
آنان همه خوب و بد عالم، خیر و شر روا و ناروا، کمالات و کمبودهای جمیع موجودات را به زبان وحی بیان داشته اند.
آن بزرگواران میزان حق و باطل برای سنجش کمالها و کمبودها، نیکوییها و پستیها را به ولایت و بیزاری از دشمنان خویش بر همگان معرفی نموده اند و بر آن تأکید داشته اند که در این نوشتار مفصلاً اطراف آن سخن به میان آمده است.
ص: 11
به طور خلاصه میگوییم طبیعی است پس از انذار و وعده و وعیدها و يا باید گفت پس از تجلّی نور و حق، ظلمت و جهل هویدا می گردد، چرا که باید ظلمت باشد تا نور معنا يابد كه «فإنّ الأشياء إنما تعرف بأضدادها» لذا آفرينش شر و ظلمت نیز لازم بود، بدیهی است در ابتدا عصاره خوبیها گرفته میشود آن گاه است که پلیدی ها و کمبودها هویدا میگردد، در نتیجه مقدّرات الهی بر آفرینش ظلمت و جهل، پستیها و شرور، به ملاحظه نور و عقل و کمال بوده است، اصولاً نظم آفرینش به خاطر نور و خیر است که در ابتدا تبلور نموده است، گر چه در دنیا چه بسا شر و ظلمت غلبه بر خیر نماید.
در آینده آشکار می گردد که منبع، اساس، معدن، ریشه ی همه زشتی ها، کفرها، نفاق ها، شرک ها، عنادها و به طور خلاصه همه کمبودها از جانب جهل و ظلمت است.
و در این مقام فلاسفه و عرفاء، وجود را منبع کمال و خوبی پنداشته اند و ماهیّات را امور اعتباری میدانند و گویند: تمام کمبودها، شرارت ها، تیرگی ها، زشتی ها، نیستی هایی است که به ماهیّات باز میگردد و اصولاً واقعیّت ندارد و هر چه وجود دارد خوبی است اصولاً بد آفریده نشده است.
یا آن که متصوّفه گویند: عیب نباید دید، بلکه نباید گفت، همه آثار و مظاهر حق هستند.
ص: 12
گویند: هر که بت پرستید خدا را به آن پرستیده است.
گویند: خدا هارون را بر سامری یاری نکرد، چرا که دوست داشت که در هر صورتی پرستیده شود.
گویند: حق تعالی نصاری را تکفیر نکرد مگر به جهت آن که آنان خدا را منحصر در عیسی علیه السلام یافتند.
گویند: فرعون در دریای ولایت غرق شد، آنان ابلیس لعین را از سَرانِ موحّدین خوانند، آنان ساز، دَف و لهویّات، را نوعی عبادت و ذکر حق شمارند، اصولاً چون قائل به صُلح کل هستند، وجود مجموعه ی معاصی را خیرِ محض می پندارند.
گویند: شراب چه کرده است که حرام شود، مگر آفریده غیر خداوند عالمیان است.
بدین جهت عذاب پروردگار را نیز برای اهل آن نیکو می شمارند و آن را برای اهل جهنم گوارا میدانند.
با چنین اوصاف آنان هر نیک و بد را به خداوند نسبت داده و جَبری مذهب میشوند و با این عقاید بر اساس شرایع الهی کفر می ورزند.
ص: 13
ما در آینده یادآور این حقیقت خواهیم شد، که در آیات و روایات بیشماری جایگاه اولیه ای برای ظلمت و جهل یافته ایم؛ که برای یکایک شئونات ظلمتی و جهالتی آنان، عناوین جداگانه ای ایراد نموده ایم، تا با شناخت به آن حقایق ظلمانیّه گامی به سوی نور و کمال برداشته باشیم و بیش از پیش پی به این جرثومه ی تیرگی و تباهی برده و خود و دیگران را از افتادن در مسیر کفر و ضلالت و تیربختی نجات دهیم.
نکته ای در اینجا لازم به یادآوری است که شاید خیلیها می پندارند که پستی ها، زشتی ها، کمبودها، تیرگی ها، تباهی ها و نادانی ها، چیزی نیست و ارزش نداشته و ندارد تا به آنها پرداخته شود، پس این همه کتاب نوشته میشود چه خاصیّتی بر آنها مترتب است؟ ایشان اصولاً خبائث را برای خبیثین وا می گذارند، چرا که مجموعه زشتی ها قابل بیان و توصیف نبوده و نمیباشد تا بدان پرداخته شود.
گوییم: البته تمامی انبیاء و جانشینان آنان دائم الذکر در پیشگاه حضرت احدیّت بوده اند و ابداً توجه به غیر حق نداشته اند، بلکه فانی در مقام عبودیّت پروردگار خویش بوده اند، لذا ابداً هجو، بهتان، گفتار، زور، طعن و لعن دیگران را گوش نمی دادند و از صفات ناپسند کفار و منافقان و ظالمان بیزار و از ایشان کناره می جستند که قرآن میفرماید: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».(1)
ص: 14
پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام نیز چون مظهر مکر و غضب پروردگار به شمار می آیند، گاه گاهی که خصلت های ناپسندانه دشمنان خدا از شمارش فزون میشد آیه نازل میگردید: «تَبَّتْ يَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ»(1) و ایشان هم شماری از معایب، زشتی ها، قبایح افعال، خصال ناپسند و حرکات زشت آنان را بر می شمردند که قرآن میفرماید: «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ».(2)
لذا همان گونه که در روایات آمده است؛ نورِ عقل خود را بشناسید و آن را در وجود خود به حقیقت بیابید.(3) پروردگار عالمیان به گونه ای آنان را رسوا نموده است که راضی نشد آنان را نیز انسان بخواند بلکه آنان را تشبیه به چهارپایان، بلکه بدتر بیان نموده است؛ آنجا که می فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً»(4) آنان را مظاهر بدیها و زشتی ها معرفی نموده است.
امیرمؤمنان علی علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام آنان را این گونه هجو نموده اند:
ص: 15
«يَابْنَ الصّهّاك الحبشيّة»،(1) «يَا ابْنَ اللَّحْنَاءُ»،(2) «وَ ابْتَزَّ أُمُورَنَا مَعَادِنُ الْأَبَنِ مِمَّنْ عَطَّلَ حُكْمَكَ»(3) و به طور خلاصه؛ همان گونه که یک سوم ظاهر و باطن قرآن پیرامون معارف بلند و بزرگواری محمد و آل محمد علیهم السلام عنوان شده است، یک سوم آن نیز پیرامون زشتی کردار و فضائح اعمال دشمنان آنان بیان شده است.
آیا میتوان این گونه خصال ناپسندانه آنان را نادیده گرفت و یا از بیان نمودن صفات زشت، حقایق ظلمانی آنان که تیره گی جهل، کفر و شقاوت، همه ی وجود آنان را فرا گرفته، امتناع کرد.
گرچه بزرگان دین و دانشمندان علوم خاندان معصومین علیهم السلام پرده از چهره ی کثیف یکایک خلفای جور، خصوصاً خلفای ثلاثه (ابوبکر،
ص: 16
عمر، عثمان) برداشته اند و کفریّات و مطاعن و سیرت زشت یکایک آنان را برشمرده اند که پروردگار آنان را با صاحبان ولایت محشور نماید.
عمر بن خطاب زشتی از زشتیهای بیشمارِ ابوبکر به شمار میرود و هر دو آنان جرثومه های رذالت و خباثت در جهان آفرینش به شمار می آیند؛ با این وصف شرارت ها، خشونت ها، جسارت ها، و پستی های که در مجموعه ی گفتارمان به آن اشاره خواهیم کرد روی خلیفه دوم عالم و مجموعه ی هستی را سیاه نموده به طوری که قلم از وصف آن، به شرم آمده و عاجز است.
او أشقى الأولين والآخرين، فرعون و قارون امت و مقصود از ولد الزنایی است که بدتر از هر سه است.
او گوساله سامری امت پیامبر، تلبیس ابلیس و مفسده بزرگ، پدر مجموعه ی زشتی ها و آشوب ها و تیرگی ها، از سران کفر و نفاق، بلکه سرکرده ی جبّارین و فراعنه، از سرکشان و یاغیان، غاصب خلافت و مانع از ولایت، شناخته شده ی همه امت ها و نفرین شده اهل آسمان و زمین و هیزم سیاه در درکات سقر میباشد.
او به مثال صاعقه ای بود که بر هیکل تازه جان گرفته ی متمسّکین به ولایت فرود آمد.
ص: 17
اگر کسی بگوید: تعصّبات اعتقادی شیعی شما را وادار نموده تا یکایک مبانی عقیدتی را بر وی بار نمایید؛ میگوییم: این گفته ناشی از بی اطلاعی و بی انصافی است، چرا که مجموعه گفتار ما مضافاً بر آن که مستند به متون محکم و صریح اهل سنت است، تكذيب و إلحاد وى به مقدّسات شریعت نیز در آن بیان شده است به حقیقت مجموعه این نوشتار بهترین گواه بر درستی گفتار میباشد.
سیره نویسان عامه نیز با وجود اغراض فاسد همیشگی که از دوستی گوساله سامری به دل دارند، گاه گاهی در لابه لای نوشتارهای خود پرده از اسرار نهان آن جرثومه ی خباثت برداشته اند که با مطالعه درباره آنها اندکی بر آن آگاهی مییابیم.
ابن ابی الحدید سنّی معتزلی در فرازی از گفتار خود میگوید: عمر بدخو، فحّاش، متکبّر، بداخلاق، ظالم، هتّاک و بی پروا بود. او خود بر این موارد إذعان دارد که ابوبکر درباره ی وی میگوید: او شیطانی بود که مرا وسوسه می نمود.(1)
ص: 18
او میگوید: عمر بود که پایه های حکومت ابوبکر را استحکام بخشید سلطه بر مردم و بیعت علیرغم مخالفتها شد، او بود که شمشیر زبیر را شکست، با مشت به سینه مقداد کوبید، سعد بن عباده مریض را زیر پا لگدکوب نمود، آن گاه اراده ی کشتن وی نمود، او بود که درب خانه فاطمه مظلومه شهیده عليها السلام آمد و...
سپس می گوید: اگر چنین نمی کرد، ابوبکر به خلافت نمیرسید و هیچ و به هیچ وجه امری بر وی قرار نمی گرفت، او بود که... در خاتمه وی این گونه رفتار را از بهترین سیاستهای او می شمارد.
آری باید گفت آن دو بودند که اساس ظلم و طغیان و عِناد و کفر را در لباس زهد و ریاضت، اجرای بعض حدود با ظاهری عوام فریبانه، با وساوس شیطانی و موزیانه، برگُرده ی گروهی نادان و رو گردان از خانه- ی وحی و رسالت بار نمودند.
آن دو بودند که بی باکانه و ناجوانمردانه ظلم های فراوان به خاندان بلند مرتبه وحی، رسالت و ولایت روا داشتند؛ که حقیقتاً از هیچ گونه تعدّى، ايذاء و خشونت إبا نداشتند. در نتیجه آن چه که ما در صدد بیان
ص: 19
آن هستیم این است که نمونه و ریشههای تمام و کمال مجموعه تیرگی - ها، تباهی ها، بدی ها و کمبودهای خلفاء و تابعین آنها و در رأس آنها خلیفه ی ثانی «عمر بن خطاب» را برشماریم.
خلاصه کلام وی را اول نادان و پست سرشت می یابیم، آن گاه مجموعه ی صفات زشت و ناپسند که در لسان اخبار از جنود جهل شمرده شده است به وی منتسب می نماییم، این رفتار جایگاه حقیقی آن جرثومه تیرگی و تباهی را بیش از پیش بر ما هویدا می سازد.
با تمام این اوصاف امید است خوانندگان و پژوهشگران ارجمند عذر کمبود و نقصان لغزشهای این حقیر را در این نوشتار پذیرا باشند و مرا بر آن یادآور و راهنما شوند.
البته همان گونه که به حقیقت ما را راهی برای شناخت نور و علم و عقل نمی باشد، هیچگاه حقیقت واقعی ظلمت و جهل را نیز نمیتوان توصیف و تبیین نمود.
کتاب هجو تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
ص: 20
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا وَ ابْنَتَيْهِمَا وَكُلَ مَنْ مَالَ مَيْلَهُمْ وَ حَذَا حَذْوَهُمْ، وَ سَلَكَ طَرِيقَتَهُمْ، وَ تَصَدَّرَ بِبِدْعَتِهِمْ... وَ الْعَنِ اللَّهُمَّ مَنْ دَانَ بقَوْلِهِمْ، وَاتَّبَعَ أَمْرَهُمْ، وَ دَعَا إِلَى وَلَايَتِهِمْ، وَ شَكَّكَ فِى كُفْرِهِمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرينَ.(1)
ص: 21
ولایت تنها کلمه ی طیبه ی الهیه و کلمه تقوی است. کتاب جامع الهی که از نیستی در عالم تکوین به صورت نور تمامِ الهی در قالب کلمات نورانیّه ظهور نمود و آن نور مبدأ حروف نورانیه گردید و بدیهی است که با اجتماع حروف نورانی و کلمات تکوینی و کتاب جامع نورانی (لوح محفوظ) و تشریعی، یعنی کتب آسمانی در حروف قرآن، جلوه نموده است.(1)
ص: 22
البته بازگشت هر کلمه به ،حروف حروف به الف، الف نقطه به و نقطه عبارت از همان حقیقت نورانیّه ولائیّه ای است که مبدأ آفرینش است.
ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام همان کتاب جامعی است که منتهی به همان کلمه پاکیزه نورانیّه تکوینیّه می شود(1) که قرآن میفرماید: «وَ كَلِمَه اللهِ هِيَ الْعُلْيَا».(2)
امام کاظم علیه السلام ذیل آیه ی شریفه «ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللهِ» فرمودند: آن کلماتی که تمام شدنی نیست ما هستیم که فضائل ما درک نمیشود و تمامی ندارد.(3)
ص: 23
آن بزرگواران کامل ترین، گویاترین، کلمات پاکیزه ای هستند که پیامبرانِ مُرسل و ملائکه مقرب و مؤمنان آزموده با توجه به آن، به پروردگار عالمیان تقرّب جسته و به مقدار بهره مندی از این کانون رحمت و کمال، به درجات بلند پایه ی نیکان آفرینش رسیدند چرا که تنها انگیزه و غرض نهایی آفرینش و ریسمان محکم عبودیّت، خاندان عصمت می باشند.
ابن عباس گوید از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند از کلماتی که به آدم داده شد و به واسطه ی آن توبه او پذیرفته شد. ایشان فرمود: آدم خدا را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام خواند و خداوند توبه او را پذیرفت.(1)
بر این اساس بهره گیری انبیاء از أسماء عظام الهي و كلمات مكنون پروردگار به مقدار نزدیکی به کانون فیض بخش ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام است.
ص: 24
این همان حقیقت نورانیّه ای است که حق تعالی پیمان آن را از همه امتها در تمام عوالم گرفت و بر آنها لازم شد به آن چنگ زده(1) و گرداگرد آن یک صدا اجتماع نموده و بر آن اتفاق نمایند، چرا که محور و ریشه ی همه کمالات و خوبیها به محمد و آل محمد علیهم السلام باز می گردد.
مخفی نباشد که خداوند در قرآن، عیسی را یک کلمه از کلمات خود شمرده است(2) در حالی که پروردگار ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام را منشأ مجموعه ی کلمات پاکیزه عنوان نموده است.(3)
بنابراین محمد و آل محمد علیهم السلام همان کتاب جامعی که زبان گویای مقاصد ظاهری و باطنی پروردگار است می باشند، آنان همه ی حقایق و
ص: 25
نیکویی هایی هستند که به زبان وحی، روح و جان قرآن بوده و در ظاهر قرآن به تنزیل یا تأویل در وصف ایشان نازل شده است که در حدیثی ذیل آیه شریفه «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ»(1) آمده است. امام صادق علیه السلام ذیل این آیه شریفه می فرمایند: مقصود از کتابی که تردید در آن نیست علی ابن ابی طالب علیه السلام است.(2)
با توجه به آن چه مطرح شد می گوییم: مسئله وحدت در میان امت اسلام از مسائل عقلیّه و شرعیّه ای است که چشم پوشی از آن کمال سفاهت میباشد و ما را نیاز به اهتمام سیاسیون و میانجی گران در حمایت از آن در ابعاد گوناگون نیست، آن هم با وجود آیات و اخبار فراوانی که پیرامون آن موجود است. البته با توجه به نقطه وحدتی که معیار رسیدن به کمال است باید مورد نظر قرار گیرد.
ص: 26
اتحاد کلمه بدان معنا نیست که حقی باطل یا باطلی حق شود یا دست از ضروریات مذهب برداشته و معیار وحدت فراموش گردد.
حدیث متواتر و متّفق بین خاصّه و عامّه از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است که فرمودند: علی با حق و حق با علی است، هر کجا علی رود حق میرود و هر کجا حق رود علی می رود.(1)
حال چه کسی شکاف بین مسلمین افکنده و برادری ایمانی «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» را پاره نموده، با آن که اُلفت و برادری و اتّفاقِ کلمه، امری پذیرفته نزد همه ی اقوام و ملل است. باید گفت: چه کسی اساس اختلاف و تفرقه میان امتی نو ظهور را افکند؟ همان کسی که منع از نوشته رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نمود(2) همان ها که تخم افتراق و آشوب را کاشتند و در برابر حق روشن و واضح آشوب به پا
ص: 27
نمودند و امت اسلام را از اجتماع پیرامون محور وحدت باز داشتند. با نسبت ناروا و هَزیان، دَم از مخالفت و تفرقه برداشتند و آنان تا أبد هرج و مرج، قتل و غارت، به پا نمودند و گوهر صلح و صفا، وحدت و همدلی، را از میان برداشتند که خلیفه عامه به ابن عباس همین را فهمیده و می گوید.(1)
البته قرآن مردم را دعوت به وحدت نموده و فرموده: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وبَيْنَكُمْ»(2) چرا که نعمت اُلفت، اتحاد و برادری امری ستوده شده میباشد همانگونه که دشمنی و اختلاف منشأ خواری و ذلّت است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَاعْتَصموا بحبل اللَّه جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ...»(3)
به صراحت روایات معتبر و متواتر امام صادق علیه السلام فرمود... ریسمانی که
ص: 28
خدا در قرآن فرموده که همه باید خود را به آن آویخته و جدا نشوند؛ ما هستیم.(1)
در روایات خاصّه و عامّه نقل شده، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سفارش به دو چیز گران بها و تأکید به تمسک به دو ریسمان محکم الهی نموده است. او رسیدن به کمالات و درجات عالی بهشت را منحصر به پیروی از قرآن و عترت معصومین علیهم السلام معرّفی نموده است.
امیرمؤمنان علی علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: هر که دوست دارد بر کشتی نجات سوار شود و به ریسمان محکم پناه برده و درآویزد؛ ولایت علی علیه السلام را پس از من اختیار کند و با دشمنان او دشمنی نموده و به پیشوایان هدایت اقتدا کند. زیرا آنان جانشینان و خلیفه و محبتهای پروردگار در بین خلق، پس از من می باشند.(2)
ص: 29
بدین معنا در جای دیگر میفرماید: «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطَى مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ»(1)
البتّه تقواى الهى ایجاب میکند امّت در اطاعت از اوامر و سفارشهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خود کوشا باشند و از مسیر او روی گردان نشوند، چرا که راه های انحراف و تفرقه فراوان است و جز یک راه مستقیم وجود ندارد آن هم در مسیر پاکیزه ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ولایت اولیای معصوم اوست که در روایات عامّه نیز به آن تصریح شده است.(2)
خداوند می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السَّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ».(3)
ص: 30
امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند: راه مستقیم امام است پیروی از غیر امام نکنید که شما را از راه صحیح منحرف نموده و ما راه او هستیم.(1)
خداوند خطاب به همه امّت اسلام، می فرماید که امر خود را به خدا و رسول او بسپارید و از نزد خود راهی به پا نکنید یا در مسیر انحرافی ابلیس یا شیطانهای جن و انس نروید و کسی را «غیر معصوم» برای خود اختیار نکنید که افتادن در دام شیطان است.
ص: 31
اسلام، همان شریعت پاکیزه ای است که سلامت آن تضمین شده است، البته هنگامی که همگام و همراه با ولایت و پیروی از جانشینان به حق پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یعنی امامان معصومین علیهم السلام باشد.
امام باقر علیه السلام ذیل آیه ی شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السّلْمِ كَافَّةً» می فرماید: مقصود ولایت علی و جانشینان پس از ایشان علیهم السلام می باشد.(1)
ابی بصیر گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام آیه شریفه ی «ادْخُلُوا في السّلْمِ كَافَّةً...» ایشان فرمودند: آیا میدانی سِلم چیست؟ گفتم: شما داناتر هستید. آنگاه فرمود: سِلم ولایت علی و پیشوایان پس از او می باشد و اما مقصود از «گام های شیطان» ولایت فلانی «ابوبکر» و فلانی «عمر» می باشد.(2)
ص: 32
ما امت اسلام باید به پا خیزیم و اتحاد کنیم با پیروی از دستورات رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم که ما را سفارش به ثقلین نموده، تسلیم امر حامل وحی شویم که معیار حق از باطل را، علی علیه السلام شمرده است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم محور و مدار اتحاد را در تمسّک و آویختن به ریسمان محکم غدیر و ولایت علی علیه السلام بر شمرده است. چنانچه دیگران دین خود را با نفاق و فساد تباه نموده یا به دنبال کسانی بروند که از فرمایشات پیامبر خود روی گردان شده اند و به جهت منافع و مصالح حیاتی خود، ما را دعوت به وحدتی میکنند که در کتاب و سنّت اثری از آن نیست؛ آنان برای اسلام و مسلمین سودی نخواهند داشت.
کسانی که در اصول و فروع، توحید و نبوت، امامت و معاد و در نتیجه تمام عبادات، با ما تفاوت اعتقادی و کرداری دارند و خود را در مسیر پاکیزه ی اولیای الهی قرار نداده اند با ما چه نسبتی دارند، اگر چنین وحدتی برای حفظ نظام سیاسیون و سود جویان لازم باشد که به اغراض فاسد خود برسند پس گاه گاهی باید امّت اسلام با یهود و نصاری نیز متحّد شوند، چرا که نیاز به روابط بین الملل در عرصه سیاستهای خارجه نیز می باشند. حال چه بسا این رابطه ها به مرحله ای برسد که
ص: 33
واقعیّت های اعتقادی و دینی هم از میان برود. امّا این کجا و شریعت پاکیزه ای که برای رسیدن به وجه کمالش، با پیروی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اولیای معصومین او علیهم السلام و بیزاری از سران کفر و نفاق در میان امت، تبیین و روشن شده است.
و با توجه به آن چه متذکّر شدیم و آن این است که باید پیرامون محور کمالات و خوبیها اتّحاد و اتّفاق نمود میفهمیم که دوستیِ نفس آدمی و دوستیِ خوبی ها امری عقلانی و بدیهی است و به مقتضای رسیدن به آن، دفع موانعی که بر مبنای آموزه تبرّی است نزد هر فرد مُنصفِ انديشمند أمرى واضح است، چرا که تضاد و میان خوب و بد، نور و ظلمت عقل و جهل از اموری ضروری است.
چون انسان ذاتاً و عقلاً با فطرت پاکیزه ی خود طالب خیر و از شر گریزان است و رسیدن به کمالات در جلب منافع و پاکیزگی ها و نیکی هاست و سیر پیرامون آن نیز تمام مقصود اوست و از سوی دیگر با توجه به قاعده مقابله بین دو امر ضد، انسان نفرت فطری از پلیدیها و تیرگی هاداردو هر شخص بر خود بیزاری از آنها را برخود لازم میداند و این ویژگی در آموزه ی تبرّی نیز به حکم فطرت و برهان، عقل
ص: 34
و وجدان، سنّت و قرآن لازم می باشد.(1) باید از پایه گذاران کفر و دشمنان دین که در صدد تشکیک بر پایه اصول برائت هستند، دوری گزیند.
اما گروهی با دسیسه ی مرموزانه بر عقاید شیعه هجوم نموده و موجبات تفرقه در اصل تبرّی را مطرح می کنند. آنان با آموزه ی لعن و سبّ دشمنان خدا و رسول مخالفت نموده و سستی در ایمان را می آورند. مگر نه این است که بیزاری «فطری، عقلی و شرعی» از کافر، مشرک، فاسق و از تمام پلیدیهای ظاهری و باطنی امری بدیهی است؟
در نتیجه تبرّی که ریشه ی آن نفرت از تمام زشتی ها، نابسامانی ها و مفاسد اعتقادی، اخلاقی اجتماعی می باشد، لازم است و آیا اندیشمندی در این حقیقت تردید میکند؟!
البته باید توجّه داشت هرگونه توجیه، تأویل یا تدلیس آن عقل، فطرت و وجدان است که در این صورت هرج و مرج هم خلاف اعتقادی، حذف حقایق قرآنی، نقض غرض حکیمِ دانا، خلط همه ی مذاهب و مسالک و نهایتاً حذف واقعیّات فطری را به بار می آورد.
ص: 35
بدیهی است بهترین رفتار نزد صاحبان فهم و اندیشه، بیزاری و برائت از رفتار زشت و کردار ناپسند سران کفر، شرک و نفاق است و بازگشت مجموعه ی پلیدی ها و زشتی ها به اصل خود از واقعیّات است و اساس و ریشه ی همه ی بدیها دشمنان خاندان عصمت و ولایت علیهم السلام می - باشند.
آنان شبهات دیگری را به این انگیزه مطرح نموده اند از جمله گویند: بدی با سکوت از بین میرود یا گویند: خدا ستّارالعیوب است تا کِی به یک مسئله اختلاف انگیز می پردازید؟ و اساساً یکایک حضرات معصومین علیهم السلام «از هنگام ولادت تا شهادت» هرگز نزدیک پلیدی و فواحش نمی شدند. در پاسخ باید گفت: اگر چه پلیدی و زشتی با سکوت از میان برداشته میشود امّا تا وقتی که از حدّ تجاوز نکند. بدیهی است پروردگار عالمیان نیز پرده پوش گناهکاران است تا زمانی که به مرز طغیان و کفر نینجامد. لذا وقتی که از حد تجاوز نمود پروردگار آنان را رسوا نموده است و آیات فراوانی در رسوایی کفّار و منافقین و پلیدی ها در قرآن به چشم می خورد.(1)
ص: 36
از سوی دیگر چون یکایک خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام مظهر غضب پروردگار میباشند وقتی دشمنی به انتها رسید جزای نافرمانی های آنان از ایشان به دشمنان باز می گردد.
برخی دیگر به داعیه این که تیرگی ها، تباهی ها، شرور، ظلمات و جهل بازگشت به نیستی و عدم دارد و سخن از نیستی بیهوده است از هستی سخن گفت و عده ای با دید صُلح كل يا عيب نباید دیدبه ان مینگرند آنان همه چیز را مظهر خدا می دانند و می خواهند با طرح این شُبهات سرپوش بر جرائم خلفای عامّه گذارده و در صدد انحراف معرفتی در شناخت آموزه های تبرّی نسبت به جرثومه های خباثت یعنی ابوبکر، عمر و عثمان لعنت الله علیهم ایجاد نمایند غافل از آن که حق تعالی بر تبرّی فریاد برداشته و فرموده: «لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء مِنَ الْقَوْلُ إِلَّا مَنْ ظُلمَ»(1) و آن را واجب عملی برشمرده که نه تنها سکوت در برابر آن بی معنی است بلکه باید در نهان و با اعتقاد به بیزاری از آنها در رفتار و گفتار آن را اظهار نمود.
ص: 37
در پاسخ پندار باطلِ کسانی که می گویند مگر دین به ما فقط درس خشونت و لعن آموخته است؟ باید گفت دین به ما آموخته که ممکن نیست انسان به چیزی میل یا اعتقاد یابد مگر آن که آن را دوست یا دشمن می دارد. چنانچه امام صادق علیه السلام می فرماید: دین مگر جز دوستی و دشمنی چیزی هست.(1)
در آینده ترسیمی از برائت را کماً و کیفاً بیان خواهیم نمود که مقدار و منتهای بیزاری ما از ظالمان به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام پا به پای بزرگداشت و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام پیش می رود.
در نتیجه باید دانست که برائت از کی و از کجا شروع شده و کیفیت و مقدار ابعاد از رحمت حق تعالی نسبت به آنها چگونه است.
در فقره ای از دعای صنمی قریش چنین آمده است:
اللَّهُمَ الْعَنْهُما فِى مَكْنُونِ السِّرِّ وَ ظَاهر الْعَلَانِيَهُ لَعْناً كَثِيراً دَائِباً أَبَداً دائماً سَرْمَداً لَا انْقِطَاعَ لِلْمَدِهِ وَ لَا نَفَادَ لِعَدَدِهِ يَعْدُو أَولَهُ وَ لَا يَرُوحُ آخِرَهُ لَهُمْ وَ لِأَعْوَانِهِمْ وَ أنْصَارِهِمْ وَ مُحبّيهمْ وَ مُوَالِيهِمْ وَ الْمُسَلَّمينَ لَهُمْ وَ الْمَائِلِينَ إِلَيْهِمْ وَ النَّاهضِينَ بِأجْنِحَتِهِمْ وَ الْمُقْتَدِينَ بِكَلَامِهِمْ والمُصدِّقِينَ بِأَحْكَامِهِم... اللَّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً يَسْتَغيثُ منْهُ أهْلُ النَّار...(2)
ص: 38
ص: 39
هیچ فرد آگاهی تردید نمی کند پس از اعتقاد ایمان به خدا و و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یکی از اصول اعتقادی شیعه وجوب اطاعت از امامان عليهم السلام و پذیرش ولایت و سرپرستی ایشان است، چنین ایمانی معصوم بدون بیزاری از دشمنان ایشان پذیرفته نبوده و ممکن نیست چرا که ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشانه ی ایمان است که آن صحيح بدون برائت از منکرین و دشمنان آن حضرت تحقّق نمی یابد.(1)
در فقره ای از زیارت جامعه می خوانیم: «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ والطَّاغُوتِ وَالشَّيَاطِينِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمينَ لَكُمْ وَالْجَاحدينَ لَحَقَّكُمْ وَ الْمَارِقِينَ مِنْ وِلاَيَتِكُمْ وَالغَاصِبِين لِإِرِثْكُمْ و الشَّاكِّين فيكُمْ وَ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ و منْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ وَ كُلِّ مُطَاعٍ سواكُمْ وَ مِنَ الأئِمَّةِ الَّذينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ...
ص: 40
».
بدیهی است که هدف خلقت اطاعت و ولایت اولیای خداوند بر تمام هستی است که هر انسانی را قانون مدار می کند. این ولایت و سرپرستی، انگیزه حقیقی و مقصود نهایی همه ی مخلوقات میباشد و حق تعالی هیچ موجودی را نیافریده مگر آن که بر بزرگی محمد و آل محمد علیهم السلام عهد و پیمان گرفته است.
در روایات فراوان آمده است که حق تعالی در تمام عوالم، پیامبر خویش را بر همگان مبعوث نمود تا ابلاغ توحید، رسالت و ولایت نماید و از همه آنان آنان بر آن معاهده پیمان بگیرد. البته به حسب زمان ها و مکان های مختلف و با کمیّت ها و کیفیّت های گوناگون، آن عهد و پیمان بوده است. زیرا تکلیف، آزمایش و انتخاب از جانب پروردگار مختلف حکیمی که عالم را بیهوده نیافریده، امری برهانی است امّا چون همه ی توجّهات و عنایات به خوبیها و کمالات است و آدمی اصلاً توجهی به پلیدیها و زشتیها نداشته و آنها را نادیده می گیرد، لذا در این زمینه غفلت ورزیده است.
انسان دانا و آگاه به معارف و شئونات و حقوق محمد و آل محمد عليهم السلام داند که ولایت بدون برائت معنا ندارد و همان گونه که می پیمان ولایت گرفته شده عهدنامه برائت نیز از همه ی انسانها و در عوالم پیشین گرفته شده است.
ص: 41
امیرمؤمنان على علیه السلام به فرزند خود امام حسن علیه السلام فرمود: همانا پروردگار پیمان پدر تو و هر مؤمنی را گرفت که با هر منافق و فاسق دشمن باشد و پیمان از هر منافق و فاسق نیز گرفت که دشمن پدر تو باشند. «مقصود آن است که هیچ گاه میان دوست و دشمن در یک قلب جایگاهی نیست».(1)
اميرمؤمنين على علیه السلام فرمودند: ... همانا پروردگار هیچ کس را نیافریده مگر آنکه از او پیمان و اقرار به یکتایی خود و ولایت ذریّه ی پاکیزه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و بیزاری از دشمنان ایشان را گرفته است.(2)
ص: 42
روایتی را قندوزی آورده به این نحو که بر کلیدهای آتش (جهنم) نام های دشمنان علی علیه السلام نوشته شده است...(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: حقتعالی مخلوقی آفریده که از فرزندان آدم و ابلیس - جن - نیستند. آنها دشمنان علی بن ابی طالب را لعن می کنند.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: همانا در بهشت فردوس چشمه ای از عسل شیرین تر، از کره نرم تر، از برف خنک تر و از مُشک پاکیزه تر و خوشبوتر است. پروردگار در آنجا خمیره ی ما و شیعیان ما را از آن آفریده است.
ص: 43
هر کس از آن طینت نباشد از ما و دوستان ما نیست و آن همان پیمانی است که پروردگار از او بر ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام گرفته است.(1)
امام باقر علیه السلام ضمن حدیثی می فرماید:... سوگند به پروردگار، خداوند علی را در عالم ظِلّ «روح» امیرمؤمنان نامید آن گاه که از ذریّه ی آدم پیمان گرفت.(2)
امام صادق علیه السلام ضمن حدیثی می فرماید:... خداوند ایمان آن ها را به ولایت و کفر آنها را به ترک ولایت به همگان شناساند هنگامی که عهد و پیمان ولایت را گرفت...(3)
ص: 44
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امیرمؤمنین علی علیه السلام فرمود:... ای علی روزی که دین آشکار گردید روز گرفتن پیمان بود آنگاه که ولایت تو را انکار و تکذیب نمودند.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ضمن روایتی فرمودند ولایت شما را بر اهل آسمان ها و اهل زمین ها عرضه نمودند آن گاه کسی که آن را «ولایت را» پذیرفت، نزد من از مؤمنین شد و کسی که آن را انکار نمود نزد من از کافران گردید...(2)
ص: 45
امّت اسلام اعمّ از شیعه و سنّی بر یک امر اتّفاق دارند که دوستی محمد و آل محمد علیهم السلام و دشمنی با دشمنان ایشان امری ضروری است.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر همه ی مردم بر دوستی «ولایت» علی ابن ابی طالب علیه السلام اجتماع مینمودند، خداوند آتش را نمی آفرید.(2)
ص: 46
و آن را بهترین اعمال و سبب ترقّی در درجات و نجات از عذاب برشمرده اند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دوستی علی علیه السلام، خوبی ای است که بدیها به او آسیب نمی رساند و دشمنی آن حضرت بدیی است که هیچ خوبی به آن نفع نمی بخشد.(1)
ایمان و اعتقاد به چیزی بدون دوستی به آن ممکن نیست و انسان عاقل با اعتقاد و شوق و علاقه، تمام موانع را کنار زده و با دشمنان آنان ستیزگی میکند. بر این اساس میگوییم: همان گونه که دوستی و ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام بر همگان واجب است، دشمنی و بیزاری از دشمنان ایشان نیز امری لازم و ضروری شمرده شده است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به على علیه السلام فرمودند:... هر که بمیرد و تو را دشمن بدارد، از اسلام برای او بهره ای نیست.(2)
ص: 47
ابن عباس می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم می فرمود: هر که بمیرد در حالی که منکر ولایت علی علیه السلام باشد در حالی خدا را ملاقات می کند که بر او خشمناک است و هیچ یک از اعمال «خوب» او پذیرفته نمی شود.(1)
ص: 48
به صراحت آیات قرآن کریم(1) و روایات متعدّد از فریقین، تمامیّت و اکمال دین، ولایت و امامت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است که با بیزاری از دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام: گره خورده و ممکن نیست شخصی ادّعا کند که من از دوستداران و موالیان این خاندان هستم؛ اما از دشمنان آنان بیزاری نجوید.
آن هم زیرا در یک قلب محبّت دو چیز متضاد جمع نمی شود. در نتیجه، دین یعنی ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام همراه با نفرت از معاندین و مخالفین ولایت می باشد. با توجه به این که برائت جزء مهم و تمام ایمان به ولایت است و جدایی بین این دو محال است.
حاکم حسکانی از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده که فرمود: ... لعنت خدا بر کسانی که ولایت مرا تکذیب نموده و حق مرا کوچک شمارند.(2)
ص: 49
ابن عباس ذیل آیه شریفه «يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت» گوید یعنی به ولایت امير المومنين الله علیه السلام.(1)
اميرمؤمنان على علیه السلام ذيل آيه شريفه «وَ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَن الصَّرَاطِ لَنَاكِبُونَ» می فرماید: مقصود روگردانی از ولایت ما می باشد.(2)
ابن عباس ذیل آیه ی شریفه «وَ مَنْ يُعْرض عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ» گوید: ذكر پروردگار، ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.(3)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای علی ولایت تو بدون بیزاری از دشمنان تو و دشمنان ائمه معصومین علیهم السلام از فرزندان تو پذیرفته نیست.(4)
ص: 50
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ضمن حدیثی می فرماید:... ایمان بنده ای بدون ولایت و بیزاری از دشمنان علی علیه السلام پذیرفته نیست...(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:... تمام نبوت من و دین خدا پس از من ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است...(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ذيل آيه «أُلْقِيَا في جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّار عَنِيدٍ» می فرماید: کافر کسی است که انکار نبوت من نماید و معاند کسی است که انکار ولایت علی علیه السلام کند.(3)
ص: 51
امام صادق علیه السلام فرمود:... ایمانی نیست مگر با بیزاری از جبت و طاغوت - ابوبکر و عمر - که ستم در حق آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم روا داشتند...(1)
امام صادق علیه السلام از فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل نموده که فرمود:... اگر بندهای هزار سال خدا را بندگی کند حق تعالی از او بدون پذیرش ولایت تو و اولیای معصومین علیهم السلام از فرزندان تو نمی پذیرد، همانا
ص: 52
ولایت تو بدون بیزاری از دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو پذیرفته نمی شود. این گونه جبرئیل به من خبر داد پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کافر شود...(1)
به امام صادق علیه السلام گفته شد:... فلانی شما را دوست میدارد اما اظهار بیزاری از دشمنان شما نزد او ضعیف است. حضرت فرمود: هرگز! دروغ می گوید کسی که ادّعای دوستی ما می کند امّا از دشمنان ما بیزاری نمی جوید.(2)
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند هرگز پیامبری را مبعوث به رسالت نکرده، مگر به جهت ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما...(3)
ص: 53
امام رضا علیه السلام ضمن حدیثی می فرمایند: ... شيعيان ما کسانی هستند که اهل بیت پیامبر علیهم السلام را دوست میدارند و از دشمنانِ ایشان بیزاری می جویند...
امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: ... هر که دوست میدارد محبت ما را بداند قلب خود را بیازماید اگر همانند دوستی ما، دشمنان ما را نیز دوست می دارد؛ از ما نیست و ما نیز از او نیستیم. خداوند، جبرئیل و میکائیل نیز دشمن او می باشند و پروردگار دشمن کافران می باشد.(1)
ابی سعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل فرمود:... هر که اهل بیت مرا دشمن بدارد؛ منافق است.(2)
جابر گوید: ما منافقین را میان انصار نمیشناختیم مگر به جهت دشمنی با علی علیه السلام.(3)
ص: 54
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمْ الْكَافِرُونَ» فرمودند: آنها «حقانیّت» ولایت علی علیه السلام را می شناختند اما بسیاری از آنها به ولایت علی علیه السلام کافر شدند.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: ... کسی که به هفت چیز اقرار کند مؤمن است... بیزاری از جبت و طاغوت «ابوبکر و عمر»، اقرار به ولایت و ...(2)
امیرمؤمنان علی علیه السلام گوید از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم می فرمود: ... پیرامون عرش خدا نود هزار ملک است که آنان تسبیح و عبادتی به جز پیروی از علی بن
ص: 55
ابی طالب علیه السلام و بیزاری از دشمنان او و طلب مغفرت برای شیعیان او ندارند. تا آنجا که شنیدم فرمود: همانا پروردگار جبرئیل و اسرافیل را مخصوص و ممتاز کرد که فرمانبردار علی علیه السلام بوده و از دشمنان او بیزاری جسته و برای شیعیان او استغفار کنند...(1)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه ی شریفه «الَّذینَ آمَنُوا» می فرماید: کسانی اند که به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام ایمان آوردند «وَلَمْ يَلْبَسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ» و آن را با دوستی فلانی و فلانی عمر و ابو بکر «که ظلم است» آغشته نکردند.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ذیل آیه شریفه «وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أصْحَابُ الْجَحيم» می فرماید: یعنی کسانی که به ولایت و حق علی علیه السلام کافر شدند و آن را تکذیب کردند.(3)
ص: 56
امام صادق علیه السلام ذيل آيه شريفه «إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» فرمود: مقصود فلانی، فلانی و فلانی «عمر، ابوبکر و عثمان» هستند. آنان که به سبب رها کردن ولایت علی علیه السلام از ایمان منحرف و مُرتّد شدند.(1)
ص: 57
پروردگار عالمیان حقیقتی نوری الذات است.(1) و از هر گونه شباهت به موجودات منزّه و مقدس است. او به دانش و توانایی خود نوری تمام و کمال آفرید.(2) آن گاه که اثری از تیرگی و ظلمت نبود.(3) پس او را شریف ترین و کاملترین و برترین نمونه آفرینش معرفی نمود، البته شناسایی
ص: 58
انوار پاکیزه محمد و آل محمد علیهم السلام و تبیین معارف ایشان در این زمینه امری بس دشوار است.
آن بزرگواران حقایق نورانیّه پاکیزه ای بودند که از نور عظمت پروردگار آفریده شدهاند که در اطراف عرش، روزگاران مشغول تسبیح و تقدس پروردگار بوده اند.(1) آنان پس از تنزّل از نور اوّل به صورت چهارده نور با ارواح قدسیّه و بدنهای نورانیّه در میان آفرینش جایگاه بلند مرتبه ای از بزرگی را به خویش اختصاص داده اند و به صورت نور سبز محسوس جلوه های درخشنده ای از هدایت و کمال داشته اند.
امام رضا علیه السلام می فرماید: ... نور در اینجا اول فعل پروردگار می باشد...(2)
ص: 59
موسى بن جعفر علیه السلام می فرماید: همانا حق تعالى نور محمد صلی الله علیه وآله وسلم را از نور عظمت و جلال خود اختراع نمود...(1)
مولای متّقیان علی علیه السلام فرمود:... ما انواری گرداگرد عرش بوده که تسبیح و تقدیس خدا می کردیم...(2)
امام حسین علیه السلام ضمن حدیثی می فرماید:... ما شبحی از نور بودیم که پیرامون عرش خدا گردش می کردیم.(3)
بدیهی است آن بزرگواران با آفرینشی روحانی و نورانی، مطیع و در حال تسبیح پروردگار بوده اند، البته سپاس و ستایش از موجود دانا، آگاه و با شعور، با اختیار و انتخاب «پس از آزمایش» پسندیده و پذیرفته میشود نه از صورت بیجان و بدون واقعیت!
ص: 60
آن بزرگواران پیشگامان و پیشوایان همه خلق بوده اند و در عالم ارواح، همه انبیا و سایرین را به یکتایی پروردگار فرا خوانده اند، آنان گواهان در هنگام گرفتن پیمان توحید، رسالت و ولایت بوده اند.
سخن در این زمینه نیاز به کاوش فراوانی است اما با توجه به آنچه گفته شد، می گوییم: حق تعالی آنان را برای اسرار بلند خود اختیار نمود و ایشان را نمونه های کامل از دانش سرشار، توانایی، جلال و جمال خویش به عالمیان شناساند. البتّه این گونه آفرینش، خود دلیل شرافت، برتری و ولایت بر همه هستی است که پروردگار ایشان را در بالاترین جایگاه مکرّمین و مقرّبین و مرسلین قرار داده است.
در پاره ای از زیارت جامعه آمده است: «بلغ الله بكم اشرف محل المكرمين».(1)
ص: 61
بدیهی است که پروردگار عالمیان تیرگی و ظلمت را به جهت نور و كمال آفرید تا به همگان بنمایاند که مقصود از آفرینش او تنها نور و به خاطر ولایت است.
امام باقر علیه السلام ضمن دعایی می فرماید: پروردگارا به حکمت تو که به آن ظلمت را آفریدی و آن را شب قرار دادی...(1)
حال هر موجود به هر مقدار از کانون علم، کمال و ولایت بهره بیشتر بَرَد، جلوه هدایت و کمال در او بیشتر آشکار گردیده است.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ضمن روایتی می فرماید:... همانا پروردگار مخلوقات را در ظلمت آفرید آنگاه از نور خود بر آنها عرضه نمود، پس هر
ص: 62
مخلوق که از آن بهره برد نورانی و هدایت شد و هر مخلوقی که دوری گزید، تیره و تار شد.(1)
اميرمؤمنان على علیه السلام فرمود:... اما ثمره نور، ایمان می باشد و نتیجه ظلمت، کفر، تیرگی و گمراهی می باشد...(2)
در خبری قدسی پروردگار عالمیان به آدم خطاب می کند:... کسانی که تیرگی آنها را فرا گرفته و نور ندارند آنها کافرانی از فرزندان تو هستند که نافرمانی نموده و هرگز اطاعت مرا نکردند.(3)
ص: 63
با توجه روایات و مطالب گذشته می گوییم: جوهره ی اولیه آفرینش دو دریای نورانی و ظلمانی است که با اقتضاء و اختبار و اختیار و پذیرش ولایت به دو گونه به خواست پروردگار آشکار گردید، پس ظلمت پاره ای از نور نبوده تا گفته شود بازگشت بدیها و پلیدیها و تباهیها هم به نور میباشد بلکه با ارائه معاهدات و با استکبار به صورت ظلمت نمودار شده است لذا همه ی آفریده ها به نور و برای هدایت و کمال آفریده شده اند و پاره ای از نور نمی باشند.
بدیهی است همه اشیاء به ضدّ خود شناخته می شوند! ظلمت نیز واقعیتی است که ضدّ نور است چنانچه نفی مقابل اثبات حقیقتی مخلوق است(1) و سِرِّ آفرینش ظلمت و جهل نیز همان سرّ آفرینش جهنّم و شیطان است.(2)
با توجّه به این که آفرینش آنها به جهت نور، علم و کمال است لذا نور، ظلمت را فرا گرفته و تمام ظلمتها به عالم نور احاطه شده است.
ص: 64
آن گاه که حق تعالی بر تکوین اراده نمود از ماده هوا نورانی با اقتضاء و آزمایش موجودات ظلمانی را بیافریند، شرّ، جهل، جهنّم و... را از ظلمت خالص آفرید.(1)
البته نموداری از ظلمت واقعی و باطنی که با دشمنی محمد آل و محمد علیهم السلام ظاهر گردیده و تجلّی همه تیرگی ها و تباهی ها شناسانده شده است ریشه و محور آن به حسب باطن، خُلفای ظالم و در رأس آنها ابوبکر و عمر می باشند.
ص: 65
امیرمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: هر کس از امر ما و این قوم بپرسد می گویم: ... همانا امر ما ما و دشمنان ما بر روش فرعون و پیروان او بوده آنگاه که حق تعالی آسمانها و زمین را آفرید.(1)
با توجّه به مطالب گذشته می گوییم: شرارت و عداوت دشمنان محمد و آل محمد عليهم السلام به تناسب عوالم مختلف، به صورتهای گوناگون ظاهر شده است در ابتدا با آفرینش دریای شور و تلخ و ظلمانی و در مرتبه دیگر با پیدایش جهل و شرّ جلوه نمود سپس روزگاری در عالم أرواح به صورت أرواح کافر و در مرحله ی آخر، آنگاه که طینت خبیثه آنان با نطفه نجس و زنا قدم به عالم دنیا گذارد آشکار گردید.
البته هر انسان آگاه به معارف میداند که انسان برترین موجودی است که منظور و مقصود آفرینش بوده است چنانچه در مراحل انحطاط سقوط کند؛ باید در تمام آفرینش نیز، پلیدی و تیرگی برای او ترسیم شود و او معیار همه تباهیها و شرارتها خواهد بود.
ص: 66
کسانی که با دشمنی با صاحبان ولایت، محمد و آل محمد عليهم السلام نموداری از تیرگی و تباهی در تمام عوالم آشکار گردیدند آنان در دنیا اولاد زنا و ارواح خبیثه دارند، پیش از این نیز در عوالم سابق، خمیره ی آنان از گِل شور، تلخ و بودار تشکیل یافته و مبدء همه شرور، تیرگی ها و پلیدی ها بوده و می باشند.(1)
سلمان گوید: ... آن گاه که خدا اراده کرد ملائکه را بیازماید ابری تیره بر ایشان فرستاد به گونه ای که ملائکه اوّل و آخر آن را نمی دیدند آن گاه ملائکه گفتند: پروردگارا از روزی که ما را آفریدی چنین سیاهی ندیدیم تو را می خوانیم به حق این انوار که از ما بر طرف نمایی پروردگار عالمیان نور فاطمه علیها السلام را مانند چراغدان برای آنها آفرید.(2)
ص: 67
امام صادق علیه السلام می فرماید:... مقصود از نور، آل محمد عليهما السلام و منظور از تیرگی ها دشمنان ایشان می باشند.(1)
امام صادق علیه السلام ذيل آيه شريفه «أَوْ كَظُلُمَاتِ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ»(2) می فرماید: مقصود اولی «ابوبکر» و رفیق او «عمر» است.(3)
امیرمؤمنان على علیه السلام ذیل آیه شریفه «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ» گوید: مقصود از تاریکی شب است و این مثالی از جانب پروردگار برای کسی که ولایت را برای خود إدّعا نموده و از پیشوایان الهی روی گردانده می باشد.(4)
ص: 68
در خبری از خوارزمی آمده.... عمر سر علی علیه السلام را گرفت و پیشانی او را بوسید آنگاه گفت: پدرم فدای شما، به سبب شما خداوند ما را هدایت کرد و از تیرگی به نور بیرون بُرد.(1)
ص: 69
تنها آفریده ای که منظور، مقصود و واسطه فیض میان آفرینش و سایر موجودات قرار گرفت؛ وجود نازنین خاتم انبیاء و اوصیاء او بودند.
پروردگار عالمیان بر آقایی و ولایت او از همه ی خلق عهد و پیمان گرفت به گونه ای که بر برتری و اظهار شرافت ایشان در همه کتابهای آسمانی آمده است. تمامی پیامبران و نیکان روزگار موظّف شدند تا آن را به امتهای خود بازگو نموده و بیاموزند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ضمن حدیثی فرمودند: ... همانا امت های پیشین به جهت نافرمانی از جانشینان پیامبر خود هلاک شدند...(1)
ص: 70
گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم:... فرمود هیچ پیامبری نیامد مگر برای شناختن حق ما و برتری دادن ما بر دیگران.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: همانا پروردگار ولایت ما اهل بیت علیهم السلام را محور قرآن و محور همه ی کتاب ها قرار داده است به گونه ای که چرخش محكمات قرآن به اوست و به آن ایمان آشکار می شود.(2)
در تفسیر امام عسگری علیه السلام آمده: ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام غرض نهایی و بالاترین مقصود از آفرینش است. حق تعالی هیچ کس را نیافریده و هیچ پیامبری را نفرستاده مگر برای دعوت به ولایت پیامبر، على و جانشینان او علیهم السلام و از همه ی آنان پیمان گرفته که آن را به پا دارند و به امتهای خود بیاموزند.(3)
ص: 71
امام مجتبی علیه السلام فرمودند:... هر که برتری علی علیه السلام را نپذیرد تورات، را انجیل، زبور، صحیفه های ابراهیم، موسی و سایر کتابهای آسمانی را انکار کرده است زیرا چیزی مهم تر از آن پس از اقرار به یکتایی خدا و نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اعتراف به ولایت حضرت علی علیه السلام و پاکیزگان از اهل بیت او علیهم السلام در آن نیامده است.(1)
چرا که ایشان معیار بندگی و میزان شناخت حق از باطل میباشند و بدیهی است انبیاء و اوصیاء و امتهای ایشان نیز در هر دوره ای مبتلا به طاغوت ها و تبه کاران روزگار خویش بوده اند و بدون تردید آنان از شیاطین جن و انس به خدا پناه می بردند و در آن روزگار بیش از هر چیز دیدگان خود را به صاحبان ولایت کلیّه و بزرگواران آفرینش دوخته بودند. آن جا که قرآن می فرماید: «... وَ کَذِلکَ نُرِى إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(2) پدر ما آدم نیز مقام خلیفهٔ اللهی را به جهت اقرار به برتری ایشان و کُرنش بر مرتبت ایشان
ص: 72
بازیافت و توبه اش پذیرفته شد.
از نظر ما نکته ای در اینجا قابل توجّه و یادآوری است که توجّه خاصی انبیای پیشین، به سران کفر و ظلمِ به خاندان پاکیزه محمد و آل محمد علیهم السلام داشته اند. آنان پیش از ما و بیش از ما، آگاهی بر مَظالم و تیرگیها و تباهی های مجرمین و هتاکان به اوصیای گرامی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم داشته اند.
از باب نمونه: علامه مجلسی رحمه الله از کعب روایت نموده که گوید:... اول کسی که کُشنده حسین علیه السلام را لعن نمود ابراهیم علیه السلام بود که به فرزند خود آن را آموخت و بر آن عهد و پیمان گرفت سپس موسی علیه السلام و او نیز عهد گرفت سپس داوُد علیه السلام، او نیز بنی اسرائیل را به آن امر نمود. سپس عیسی علیه السلام که بیش از دیگران چنین کرد و گفت ای بنی اسرائیل قاتل او را لعن کنید و اگر زمان او را درک کردید او را یاری کنید.(1)
ص: 73
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «هُنَالِكَ الْوَلايَةُ للَّه الْحَقِّ»(1) می فرماید: آن ولایت علی علیه السلام است که هیچ پیامبری فرستاده نشده، مگر برای به پا داشتن آن.(2)
حاکم حسکانی به سند خود ذیل آیه ی شریفه «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُم»(3) گوید: مقصود از کتاب، قرآن و منظور از حکمت ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.(4)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: شبی که به معراج رفتم پیامبران جمع شدند پروردگار به من وحی نمود که از آنها بِپرسم برای چه مبعوث شدید؟ گفتند: همه ما برای شهادت به یکتایی پروردگار، إقرار به نبوت شما و ولايت على علیه السلام فرستاده شدیم.(5)
ص: 74
ص: 75
بدون تردید باطن قرآن ارتباط به ظاهر آن دارد و هر دو دعوت به توحید، نبوت و ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام دارند. از طرفی در اخبار خاصّه و عامّه آمده که یک سوم یا یک چهارم قرآن در شأن و منزلت محمد و آل محمد عليهم السلام و یک سوم و یک چهارم آن در مذمّت و بدگویی دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام وارد شده است.
همانگونه که معرّفی خاندان عصمت میزان شناخت حق از باطل است؛ شناسایی رؤسای کفر و تباهی معیار یافتن مفسدان و تبهکاران امّت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و پیروان ایشان می باشد. چنان چه بر اساس تناسب حقیقی میان خیر و صلاح، هر کس در دایره ی خوبیها و پاکیزگیها قرار گرفت مشمول آن خواهد شد؛ که در دسته ی نیکان عالم قرار گیرد. چرا که آنچه در قرآن به عنوان خوبی ها، خیرات و خوبیها از ایمان، حقّ، نور،
ص: 76
عقل، علم، طيّبات، مطهّرات و... آمده در باطن همگی پرتویی از شئونات و ویژگیهای برجسته محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد.
آنچه از قصه های انبیای پیشین، مَثَل ها و سنّت های پاکیزه در تمام قرون و اعصار در قرآن، در ارتباط به این موارد وارد شده به حسب واقع نمونه های تمام آنها محمد وآل محمد علیهم السلام می باشند.
شخصی گوید از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: قرآن بر چهار چهارم نازل شده، یک چهارم برای ما و یک چهارم در شأن دشمنان ما نازل شده است.(1)
ابن عباس ذيل آيه شريفه: « فَاصْدَعْ بمَا تُؤْمَرُ(2)» گوید: امر به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شده که قرآن و فضائل اهل بیت او را همچون خودِ قرآن بازگو نماید.(3)
ص: 77
امام باقر علیه السلام می فرماید: ظاهر قرآن همان است که در شأن آنها نازل شده، اما باطن او برای کسانی است که همانند آنها رفتار می کنند.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: ... آنچه آیات قرآن در ارتباط به امّت های قبل باشد؛ اگر در خوبی باشد مصداق آن خوبان این امّت است و آنچه از بدیِ سابقین یاد شده، در ارتباط با بَدان این امّت است.(2)
ایشان علیه السلام به عُمر بن حَنظَله فرمود: تو را همین بس که تمام آنچه در قرآن است از ابتدا تا انتها اگر این گونه باشد، راجع به ائمه علیهم السلام است که آنها مقصود هستند.(3)
ص: 78
امام باقر علیه السلام می فرماید:... هرگاه شنیدی پروردگار یکی از این امّت را به خوبی یاد کرده بدان ما هستیم و هرگاه شنیدی گروهی را به بدی در امّت ها یاد کرده بدان آنها دشمنان ما می باشند.(1)
قال الله تعالى: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَين من عبادنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما...»(2)
قال الله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَهُ طَيِّبَهُ...» «وَ مَثَلُ كَلمَهٍ خَبِيثَهٍ كَشَجَرَهٍ خَبِيثَهٍ اجْتَنَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ...»(3)
قال الله تعالى: «مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيان مَثَلًا أَفَلا تَذَكَّرُونَ»(4)
محمّد و آل محمّد علیهم السلام اُسوه های پاکیزگی، درخشندگی، هدایت و ایمان برای بشر بوده و هستند،
ص: 79
به همین جهت و به قانون مقابله، از ابتدای آفرینش تا انقراض عالم به خصوص در این اُمّت، آن چه از شر و زشت، کفر و جهل، نجاسات و فواحش، قصه های دروغین و مثالهای ناپسند برای دشمنان انبیاء مثل فرعون، هامون، شِداد و... در کتب آسمانی و قرآن آمده است؛ جلوه گاه آن و نمونه ی بارز آن به تمام و کمال در جُرثومه های تیرگی و تباهی، اولی و دومی و سومی نمایانگر شده است. زیرا همان گونه که محمدوآل محمد عليهم السلام ثمره ی زحمات و تلاش همه ی انبیاء و اوصیاء الهی می باشند و کسانی که با ظُلم و طُغیان درصدد محو آثار و سنّت اهل بیت رسول گرامی اسلام علیهم السلام شدند به حقیقت آنان، مجموعه آثار الهی را محو و با پروردگار و همه رسولان به ستیزگی برخواسته اند و به حقیقت همه پلیدیها به ایشان نیز باز می گردد.
امام کاظم علیه السلام ذیل آیه ی شریفه «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ» می فرماید: قرآن ظاهر و باطنی دارد. تمام آنچه در قرآن، خدا آن را حرام کرده آن ظاهر است و باطن آنها پیشوایان ستمگر هستند و تمام آنچه در کتاب خدا در ارتباط به حلالها آمده ظاهر آن همان است و باطن آن پیشوایان حق می باشند.(1)
ص: 80
ص: 81
با توجه به آن چه یادآور شدیم؛ معیار سنجش و میزان برتری در جهان هستی نزد ملائکه و پیامبران و جانشینان آنان، برای کسی است که بیشتر و بهتر در برابر بزرگی خاندان عصمت محمد و آل محمد عليهم السلام فرود آورد. چرا که ولایت ایشان محور سخن و ثمره ی تلاش و هدایت های پیشینیان بوده است و یادآوری و پرهیز از شبهات جاهلیّت و تیرگیها و تباهیهای جرثومه های فساد نزد آنان آشکار بوده است. به حقیقت کسانی که سودای مخالفت و دشمنی با خاتم انبیاء و اوصیای او را برانگیختند؛ آنان شناخته شده میان اقوام و ملل گذشته نیز بوده اند زیرا ایشان میدانستند چه کسی آثار آنان را از میان میبرد و آنها را محو می کند.
ص: 82
البته شیعه معتقد است که همه ی آثار انبیای سابق نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده است و بعد از ایشان، ظاهر و باطن آن ها، از علم و... به امانت به دست جانشینان ایشان سپرده شده است.
بنابراین محمد و آل محمد عليهم السلام حافظين علوم و آثار همه ی نیکان و صالحان می باشند و آنان که به بغض و عداوت درصدد محو آثار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با دشمنیِ آشکار، علی علیه السلام را خانه نشین کردند سپس با کینه توزی غصب خلافت کرده و خانه وحی را آتش زدند در حقیقت همه ی تلاش پیشینیان و آثار وحی و رسالت همه ی انبیاء علیهم السلام را هدف گرفتند.
آنان نه تنها به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اوصیای او تا قیامت خیانت نمودند، بلکه ظلم و جفا به تمام بشریّت، بلکه بر جن، ملک و همه ی موجودات روا داشتند. در نتیجه همه هستی را از رسیدن به کمال ساختند. لذا محروم آنان مجرمان واقعی بر حق و وحی و لعنت شدگان در دنیا و آخرت میان همه ی آفرینش می باشند.
از امام کاظم علیه السلام از آیه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ...» پرسیدم؟ فرمود: مراد فلانی و فلانی «ابوبکر و عمر» هستند و از آیه «وَ يُهْلَكَ الْحَرْثَ وَ
ص: 83
النَّسْلَ» پرسیدم؟ فرمود: مقصود از نسل، ذریه ی آدم و منظور از حرث، کشت و زراعت است.(1)
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:... پروردگار جزای عمر را دهد، همانا به هر سنگ و کُلوخی ظلم کرد.(2)
موسى بن جعفر علیه السلام ذیل آیه «أَلَمْ نُهْلِكِ الأوَّلِينَ»(3) فرمود: اولین کسانی بودند که پیامبران را در اطاعت جانشینان آنان تکذیب کردند آنگاه افزود: «كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ»(4) یعنی کسانی که به آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم ظلم کردند و خلافت را غصب نمودند.(5)
ص: 84
در حدیثی ذیل آیه ی شریفه «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» آمده که مقصود از مجرمین آن دو یعنی «ابوبکر» و «عمر» و پیروان آنها می باشد.(1)
امام باقر علیه السلام ذیل آیه ی شریفه «فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ، عَنِ الْمُجْرِمِينَ» می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای علی؛ مجرمان کسانی اند که ولایت تو را تکذیب کنند.(2)
ابن ابی الحدید گوید: عمر لعنت الله عليه می گفت: قرآن را تفسیر نکنید و گفتار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم کم بگویید و من نیز با شما شریک هستم.(3)
ص: 85
شخصی گوید از قاسم پرسیدم که اخباری دارم، او گفت: احادیث در زمان عمر فراوان بود. عمر دستور داد آنها را حاضر نموده و آتش بزنند.(1)
شهرستانی در ملل و نحل گوید: آنگاه که بیماری بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شدت گرفت که پیامبر به سبب آن از دنیا رفتند، ایشان فرمود: برخیزید؛ قلم و دواتی حاضر نمایید برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید. عمر گفت: همانا رسول خدا را بیماری فراگرفته، هَزیان می گوید، کتاب عمر خدا ما را بس است.(2)
ص: 86
عمر در ایام خلافت خود به ابن عباس به صراحت می گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می خواست که نام علی علیه السلام را به صراحت بگوید من نگذاشتم و مانع شدم.(1)
در این زمینه در سیره حَلبی آمده: عمر گفتار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را رَد کرد. ابو عبيده جراح به او گفت: پسر خطاب؛ آیا نمیشنوی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می گوید...(2)
ص: 87
ابی سعید خدری در معنای آیه ی شریفه ی «...وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ...» در نحوه گفتار آنان می گوید: آن به خاطر دشمنی است که با علی علیه السلام داشتند.(1)
این جا معنای فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آشکار می گردد؛ که فرمود: اگر تمام انسان ها بر ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اجتماع می کردند؛ پروردگار آتش را نمی آفرید.(2)
در این جا به مواردی از دشمنی و نافرمانی جُرثومه های فساد و تباهی اشاره می کنیم. کسانی که خدا در حق آنان در آیات مُحکم خویش آتش دردناک مهیا نموده و فرموده: «وَمَنْ لَمْ يُؤْمن بالله وَرَسُوله فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا»(3)
ص: 88
ص: 89
دو بال پرواز برای رسیدن به کمال برای هر فرد، وجود مقتضی و دفع موانعی است که برای رسیدن به مقصد لازم است، باید آن موانع را باید کنار زد. برخی از شیاطین چنین میپندارند که بدی کسی را نباید گفت و نباید دید. نزد آنها همه در راهند و همه چیز مظهر حق است آنان شيطان و یزید و... را مُبرّی از پلیدی ها دانسته اند. با توجه به این نکته:
امامان معصوم علیهم السلام از همه پلیدیها به دور بوده و هیچ گاه به بدی، طعن و لعن سخن نمی گفتند؛ با این وصف می فرمودند: اسلام دین خشونت و اکراه نیست؛ بلکه دین دوستی و دشمنی است.(1) همان گونه که
ص: 90
با دوستان خدا، رسول و ائمه علیهم السلام دوست است، با دشمنان ایشان دشمن می باشند و از آنها بیزاری می جویند.
دشمنان اهل بیت علیهم السلام و شیعه، در صدد سرپوش گذاردن بر اعمال خلفاء خود هستند و با طرح وسوسه عُمَریّه که همه صحابه عادل هستند،(1) آنان می خواهند شیعه را از طعن و لعن باز دارند. اگر لعن سبب هستند کفر است، چرا معاویه بیش از هشتاد سال آن را ترویج کرد و لقب خال به المؤمنین به او میدهند!!! چگونه لعن و دشنام به حضرت علی علیه السلام به دست معاویه جایز باشد؛ بلکه توهین و دشمنی با ایشان نزد عامّه ملاک پذیرش صحابه و عدالت او قرار گیرد.
معاویه سعد را امر کرد که چه چیز تو را باز می دارد که علی علیه السلام را سبّ کنی؟...(2)
ص: 91
گویند: در روزگار معاويه عليه اللعنه و الهاویه بیش از هفتاد هزار منبر بود که بر آن علی علیه السلام را لعن می کردند و این به خاطر روشی بود که معاویه برای آنها سنّت کرده بود.(1)
گوید: ابن ملجم علی علیه السلام را کشت در حالی که او از اهل علم و سنّت و از عبادت کننده ترین مردم بود.(2)
ص: 92
ابن حجر سنّی متعصّب گوید: عمر سعد کسی است که حسین علیه السلام را کشت و او صحابه رسول خدا را دیده بود و موثّق بود.(1)
او گوید: حزیر بن عثمان اهل حمص بود که علی علیه السلام را هر صبح و شب هفتاد مرتبه لعن می کرد.(2)
او گوید: از احمد ابن حنبل در مورد شخصیت حریز پرسیدم؟ او :گفت حریز شخص موثق موثقی بود و در شام کسی از حریز ثابت قدم تر نمی باشد.(3)
عمر سعد لعنه الله با آن چهره کثیف، تابعی و مورد اطمینان معرفی گردد نه تنها دشمنان ولایت با ایجاد شبهه درصدد تشکیک در اصول اعتقاد
ص: 93
شیعه افکنده و با آموزه تبرّی به ستیزه برخواسته اند. البته به برهان فطرت، وجدان و عقل، بیزاری از دشمنان خدا، رسول و اوصیای او امری بدیهی است که کتاب خدا، سنّت محکم و سیره ی عملی امّت و امام معصوم علیهم السلام آن را تأیید نموده است. دشمنان ولایت نه تنها با اموزه ی برائت مخالفند بلکه با اعتقاد به ولایت و لعن نیز مخالف می باشند.
با توجه به این که بیزاری از همه شرارت ها، پلیدی ها و رؤسای خبائث و ظالمان، معیار کامل انسان عاقل است و بالاترین آموزه ی تشیّع است، همان گونه که بالاترین وسیله کمال و ترقّی با توجه به اقرار قلبی و اعتقاد ولایت تحقق می یابد؛ زیباترین شعار حفظ آن در صلوات جلوه نموده است. برترین شعار شیعه آوازه ی لعن در بیزاری از خلفای ثلاثه «ابوبکر، عمر عثمان» و پیروان آنها است چرا که اظهار تولّی و تبرّی در گفتار به صلوات و لعن کمال بنده در دعاست.
اما لعن که همان دوری از رحمت حق است، برای چه کسی است؟ برای چه امری است؟ مقدار ابعاد از رحمت و مبدإ آن از کجاست؟ مقدار و کیفیت لعن چه مقدار و چگونه خواهد بود؟ که این خود نیاز به بررسی دارد. لذا گوییم:
بدون تردید بیزاری و درخواست دوری از رحمت حق بر مستحقّین آن از لوازم ایمان، بلکه کمال آن است. البتّه لعن بر دشمنان بر اساس
ص: 94
انکار وحی و نافرمانی خدا، رسول، اولیای او و کفر به آیات پروردگار یعنی اظهار کفر در اعتقادات از اصول مهمّه دین است.
لعن بر پایه عداوت با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و وصی او و کشتن پاره ی تن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از سفارشات خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. واژه لعن بر دشمنان محمد وآل محمد عليهم السلام امری ضروری و بدیهی است؛ چرا که بیزاری از هر منکر، هر منافق، هر کافر و در نهایت همهی پلیدیها و خباثتها در آیات(1) و روایات فراوان در کتب اهل سنّت بر این معنی آمده است. کسانی
ص: 95
که خدا و رسول را آزار می رسانند مورد لعن خدا، رسول، ملائكه همه ی انسان ها در دنیا و آخرت هستند.
بدیهی است بالاترین گناه انکار وصی و جانشین بلافصل رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم یا کسی را جایگزین امام و پیشوای منتخب پروردگار قرار دادن، می باشد که در این جا به اندکی از روایات اهل سنت اشاره میکنیم:
رسول خدا ابوسفیان را دید که بر دراز گوشی سوار است و معاویه او را میکشاند و یزید به دنبال آن هاست. ایشان فرمودند: خدا جلودار، سوار و دنبال رو را لعنت کند.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ضمن حدیثی فرمودند: ... کسی که حق علی علیه السلام را انکار کند ملعون بوده و زیان می برد.(2)
ص: 96
رسول خدا می فرماید: بهترین این امّت پس از من، علی علیه السلام است... کسی غیر این را بگوید لعنت خدا بر او باد...(1)
امام حسین صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که مویی از سر خود را به دست گرفته بود، فرمود: پدرم نیز در حالی که مویی از سرِ خود را به دست گرفته بود، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نیز در حالی که موی سر خود را به دست داشت، فرمودند: ای علی، هر که به مویی از تو اذیّت رساند مرا اذیّت نموده است و هرکه مرا بیازارد، خدا را آزرده و هر که خدا را بیازارد به مقدار آنچه در آسمان و زمین است پروردگار او را لعنت می کند.(2)
ص: 97
بیضاوی در تفسیر خود ذیل آیه شریفه «وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَات بِغَيْر مَا اكْتَسَبُوا»(1) گوید: این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده آن گاه که منافقین او را اذیت نموده و تکذیب کردند.(2)
رسول خدا فرمود: هر که مرا نسبت به اهلبیتم بیازارد؛ لعنت خدا او باد.(3)
حضرت زهرا علیها السلام به ابوبکر «و عمر» فرمودند: سوگند به خدا در هر نمازی که بخوانم شما را لعنت می کنم.(4)
ص: 98
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم امر فرمودند که لشکر اسامه بن یزید را مهیا کنید و افزودند خدا لعنت کند کسی را که از لشکر او تخلّف کند.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: بپرهیز از کینه ها که در دلهای کسانی است که پس از من آن را ظاهر می کنند «أولئكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعنُونَ»(2) ... آن گاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گریست. پرسیدم: ای رسول خدا، سبب گریه ی شما چیست؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: جبرئیل مرا خبر داد که آنان
ص: 99
به تو ستم می کنند، حق تو را نمی دهند، آنان با تو می جنگند، سپس فرزند تو را می کشند و در حق ایشان ستم می کنند.(1)
حاکم حسکانی ذیل آيه شريفه «أنْ لَعْنَةُ الله عَلَى الظَّالِمِینَ»(2) گوید: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: همانا لعنت خدا بر کسانی که ولایت مرا تکذیب نموده و حق و مقام مرا کوچک شمارند.(3)
ص: 100
همان گونه که در آیات متعدد پروردگار عالمیان نسبت به سلام و صلوات بر انبیاء علیهم السلام(1) سخن به میان آورده در آیات فراوان نیز سفارش به صلوات و سلام بر آل خاتم پیامبران نموده است.(2)
اما آن چه که قابل ذکر و توجّه است بیاناتی است که پیرامون کیفیّت و کمیّت سلام و درود بر آن بزرگواران در لحن گفتار ایشان آمده است.
در دعای روزهای ماه رمضان آمده:
سلام خدا غروب می کند.
بر محمد و آل او علیهم السلام تا هنگامی که خورشید طلوع و غرب می کند.(3)
ص: 101
سلام خدا بر محمد و آل او علیهم السلام هرگاه پلک چشم به هم می خورد.(1)
سلام خدا محمد و آل محمد علیهم السلام هرگاه ملائکه او را تسبیح و بر تقدیس می کنند...(2)
سلام خدا محمد و آل محمد علیهم السلام در میان اولین امتها تا آخرین انسان ها باشد.(3)
سلام بر محمد و آل محمد علیهم السلام در دنیا و آخرت.(4)
ص: 102
پروردگارا؛ برترین پاکیزه ترین، نیکوترین، و افرترین درود خود را بر محمد وآل محمد علیهم السلام بفرست، صلواتی که بر هیچ یک از اولین و آخرین نفرستادی...(1)
اکنون گوییم: اگر ظلم و اذیّت بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ذرّیه ی معصوم او شودان گاه کیفیت و مقدار لعن بر دشمنان آنان چگونه و چه مقدار خواهد بود؟ به تعداد همه آفرینش؟ یا به مقدار علم پروردگار؟ محتوای مضامین فقرات ادعیه لعن، تا چه محدوده ای را مشخص نموده است. آیا پا به پای صلوات لعن نیز آمده است؟
باید گفت: بیش از صلوات و پیش از آن، باید موانع را با تبرّی برطرف نمود، آنگاه به تعالی در ولایت کوشید. حال آیا مصداق روشن تبرّی و مبدإ و منتهای آن را میشناسیم؟
در کیفیت لعن و بیزاری این گونه در دعای صنمی قریش آمده است:(2)
ص: 103
در همین دعا منتهای بیزاری را این گونه بر می شمارد:
پروردگارا؛ به تعداد هر عمل زشتی که انجام میشود آنها را لعنت نما... خدایا آنها را به طوری مورد خشم و عذاب خویش قرار ده که اهل جهنم از شدت آن به تو پناه برند...(1)
ص: 104
ص: 105
به تصریح روایات، پروردگار عالمیان محمدوآل محمد علیهم السلام را از میان خلق برگزید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: همانا پروردگار مرا و علی و «اهل بیت مرا علیهم السلام» از میان اهل زمین برگزید که به این مضمون روایات فراوان آمده است.(1)
ص: 106
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: علی علیه السلام برترین افراد بشر است کسی که او را انکار کند؛ کافر است.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: مقصود از این آیه شریفه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّۀِ»(2) تو و شيعيان إِنَّ تو می باشد.(3)
ص: 107
ابوهریره گوید پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بهترین این امت پس از من، علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام می باشد. هر که غیر این را بگوید لعنت و نفرین خدا بر او باد.(1)
ابن عباس گوید: هیچ سوره ای در قرآن نیامده است مگر آن که على علیه السلام آقا، سالار و شریف آن می باشد و حقتعالی اصحاب پیامبر را در قرآن نکوهش نموده است اما برای علی علیه السلام جز نیکی نفرموده است.(2)
آن گاه آنان را چشم بینا، گوش شنوا، زبان گویا و قلب دانای خود خواند، دانایی و توانایی خود را به ایشان واگذار نمود. سپس تمام خوبی های ظاهری، باطنی و کمالات اولین و آخرین را به آنان عطا نمود و ایشان را اصل و فرع، اول و آخر، ظاهر و باطن همه ی خوبی ها در دنیا
ص: 108
و آخرت برشمرد به گونه ای که هر جا سخن از خوبیهای «تکوینی، تشریعی و تقدیری» و از نیکویی های «عقلی، شرعی، اجتماعی، اخلاقی و...» به میان آید؛ تماماً در ایشان آشکار بوده و آنان اصل، فرع، جایگاه و مُنتهای آن هستند که در قسمتی از زیارت جامعه کبیره آمده است: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»(1).
آن چه میزان سنجش حق از باطل، نیک از بد و سبب برتری پیامبران اولوالعزم از نیکان، صالحان و سایرین گردیده؛ ولایت محمدوآل محمد عليهم السلام میباشد به طوری که هر اعتقاد یا رفتار نیک با آن سنجیده می شود و بدون آن پذیرفته نمی شود، زیرا که ولایت سبب آفرینش همه ی هستی و معیار همه ی کمالات و خوبیها به شمار می آید.
امام کاظم علیه السلام ذیل آیه ی شریفه «فَاسْتَبقُوا الْخَيْراتِ»(2) می فرماید: همه خوبی ها ولایت «امیرمؤمنان على علیه السلام» است.(3)
امام باقر علیه السلام ذیل آیه ی شریفه: «هُنَالِكَ الْوَلايَةُ للَّه الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ
ص: 109
عُقْبًا»(1) می فرماید: مقصود ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است.(2)
آن چه قابل توجه و یادآوری می باشد؛ این نکته است که خداوند به حکمت و آزمایش خود نیک و بد، بهشت و جهنم، عقل و جهل، نور و ظلمت و... را آفرید.
امام صادق علیه السلام فرمود: جهل را بشناسید تا هدایت شوید...(3)
امام صادق علیه السلام می فرماید:... همانا خوب و بد دو آفریده از آفریده های پروردگار است...(4)
البته تمام تیرگی ها، پلیدی ها، و شرارت ها از سپاه جهل است؛ پروردگار پس از آفرینش یکایک موجودات و گرفتن پیمان ولایت
ص: 110
محمد و آل محمد عليهم السلام با اختیار و آزمایش لشکر جهل را آفرید و آن را کانون همه ی شرارتها معرفی نمود، آن گاه افزود هرکس به هر مقدار از کانون کمالات و خوبیها دور گردید و به جایگاه پلیدی ها و شرور نزدیک گردید؛ به همان مقدار شر، فساد، پستی و تیره بختی در او نمودار می گردد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حق تعالی جهل را از دریای شور و تلخ و ظلمانی آفریده است.(1)
در آن میان دشمنان محمدوآل محمد علیهم السلام را در تمام عوالم، مظهر خشونت و خباثت قرار داد و تنها جهت آن، روگردانی از کانون ولایت بود که آنان را نمونه پلیدی ها و تباهی ها مطرح نمود، به گونه ای که خود نه تنها نمایشگر تمام و کمال از زشتی ها و شرور گردیدند بلکه آنان ریشه ی رفتار و صفات ناپسند به خاطر دشمنی با محمد و آل محمد عليهم السلام خوانده شده اند و در این میان عمر و ابوبکر پدر شرارت ها، بازدارنده از خوبی ها، منبع همه ی مفاسد ظاهری و باطنی و رئیس همه ظالمان و طاغیان نمودار و مطرح شده اند.
ص: 111
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مولای متقیان فرمودند: آیا نشنیده ای فرموده ی خداوند را آنجا که می فرماید: «... أولئكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّۀِ»، گفتم: آری، ایشان فرمودند: آنها دشمنان تو و دشمنان شیعیان تو می باشند.(1)
زیرا بازگشت همه پلیدیها و شرارتها به اصل خود، از اصول مهمه و پذیرفته شده نزد صاحبان عقل می باشد.
ص: 112
امام صادق علیه السلام فرمودند:... دشمنان ما ریشه ی همه بدی ها هستند و هر عمل زشت و ناپسند «دروغ، بخل، قطع رحم، خوردن ربا، مال يتيم و...» از آنان می باشد.(1)
مغيرۀ بن سعید گوید: که مقصود از آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»(2) علی علیه السلام است و «وَ الإِحْسانِ» فاطمه علیها السلام و «وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبى» حسن و حسین علیهما السلام می باشند. «وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ» گفت: فلانی زشت ترین آنها و پلیدی فلانی است. که مقصود از فلانی و فلانی «عمر
ص: 113
و ابوبکر «لعنه الله عليهما» می باشند که مانند اولی و دومی از آن دو به کنایه و گفته شده است.
ابن ابی الحدید در توصیف ابوبکر از عمر لعنه الله عليهما می نویسد: سوگند به خدا او حسودترین همه قریش بود... به خدا ابابکر منفورترین بود... هر آینه بر من به ستم «بر خلافت» پیشی گرفت و وقتی به من بازگرداند که خطا در آن کار بود. آن گاه می افزاید: او خوار و حقیرترین بنی تیم بن مره بود.(1)
به طور خلاصه هیچ فرد مسلمان و مؤمن پاکیزه تردید ندارد که دوستی محمد و آل محمد علیهم السلام بهترین و برترین معیار کمال و هدایتی که پروردگار به آن سفارش و آن را پسندیده و آن را انتخاب نموده است؛ می باشد و در برابر، هیچ مسلمان موحّد شک نمی کند که دشمنی محمد
ص: 114
و آل محمد علیهم السلام میزان کفر و شقاوت و پستی است که جایگاه منکر حقوق ایشان آتش و دوزخ می باشد.(1)
ابن عباس ذیل آیه ی شریفه «أَمْ حَسبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئات» گوید مقصود بنی امیه اند، «أنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالحات» و مقصود از این جمله پیامبر، علی، حمزه، جعفر، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام می باشند.(2)
روزی علی علیه السلام به عمر گفت: ای ابا حفص؛ آیا به تو خبر دهم آن چه راجع به بنی امیه در قرآن نازل شده است؟ او گفت: آری، حضرت فرمود: این آیه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» برای آنان نازل شده، عمر خشمناک شد و گفت: تو دروغ می گویی بنی امیه از تو بهتر می باشند، آنان حق رحم را نیکو ادا کرده و وصل کرده اند.(3)
ص: 115
روزی معاويه عليه الهاويه به امام حسن علیه السلام گفت: من از تو بهترم. امام به او فرمودند: پسر هند، چگونه می شود! او گفت: امروز مردم در اطراف من گرد آمده اند نه تو. حضرت به او فرمود: ای پسر خورنده جگرها؛ به چیز بدی استشهاد کردی. زیرا گرداگرد اطراف تو از دو حالت خارج نیستند یا فرمان برند که در حال معصیت خدا هستند یا مجبورند که به صراحت قرآن معذور میباشند هرگز بگویم من از تو بهتر هستم، اصلا خوبی در تو نیست اما خداوند مرا از همهی پلیدی ها پاکیزه نموده، همان گونه که تو را از همه خوبی ها مُبرّی ساخته است.(1)
اول سخنی که خلیفه دوم سنّی ها بر فراز منبر گفت: پروردگارا، من سخت و تندخو هستم؛ مرا نرم و رام کن. ناتوانم؛ کمکم کن و بخیلم؛ مرا سخاوتمند کن.(2)
ص: 116
ابن ابی الحدید گوید: عمر در بدی و دشنام پیشی می گرفت. در اخلاق او جفا، بزرگ مَنِشی، ظلم و تعدّی ظاهر بود.(1)
ص: 117
عقل حجت الهی است که شناخته نمی شود، البته هر انسان با اندک توجه می یابد که پروردگار عالمیان در وجود او نور و قوّه ای نهاده است که نیکی و زشتی افعال را می یابد آنگاه دانا و بینا میشود لذا هر انسانی را به مقدار بهره مندی از عقل ارج می نهند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: همانا پروردگار عالمیان عقل را از نور گرفته و محفوظ داشته و خود در سابق علم خود آفریده است سپس دانش را خود عقل قرار داده است.(1)
ص: 118
و این خود از کمال عقل است که از هر چه به انسان نزدیک تر و تمامی حقائق عالم به آن آشکار می گردد.
از آنجا که تنها جهت یافتن حقایق و پذیرش قرآن و رسالت خاتم انبیاء و اوصیای او علیهم السلام نیز از مسیر عقل میسّر است، لذا می یابد که در نفس او جز تیرگی و نادانی نمی باشد و چنانچه حق تعالی این قوه درخشنده را در وی قرار نداده بود هم چون حیوان شمرده و معرفی می شد.
فرستادگان الهی مجموعه حقایق پاکیزه و صفات نیکو و برجسته را برای هدایت بشر آورده اند و خود مذّکِر و هدایت کننده بوده اند. آنان با دو حجت آشکار، عقل و برهان و کتب آسمانی و قرآن و با آیات و معجزات روشن، انسان را با فطرت پاکیزه (انسان های دارای فطرت پاکیزه را) دعوت به توحید، رسالت و ولایت نمودند. انبیاء همگان را از تیرگی جهل، کفر و شرک به نور، کمال و هدایت فراخواندند. مجموعه ی خلق را از غفلت و نادانی به نور، عقل و کمال رساندند و حجت باطنی را به آنان یادآوری نمودند با آن که خود عقل کل و تمام عقل هستند.
ص: 119
امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: ... بلکه خدا عقلی به من عطا کرده که اگر میان همه احمقهای دنیا تقسیم شود همه آنها عاقل می شوند...(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند... حق تعالی نود و نه جزء عقل را به من عطا کرد و یک جزء دیگر را میان بندگان خود تقسیم نمود.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: ... پروردگار هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود مگر آن که عقل او را کامل نموده بود و عقل او از عقول سایر امّت خود برتر بود و خاطرات قلب پیامبر برتر از تلاش همه تلاش گران است...(3)
ص: 120
عقل بالاترین و برترین دلیل و حجت بر حقانیّت دین مبین اسلام و بزرگواری و ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام است البته هر انسان عاقل می یابد که باید فرستادگان پروردگار، معصوم و مصون از هر خطای کوچک و بزرگ در تمام عمر باشند و بر این حقیقت برهان استوار و معجزه ی آشکار خدا «قرآن» و «عقل» بهترین دلیل است البته همگان را برای یافتن حقایق و علوم الهی راهی نیست؛ بلکه نیاز به فرستاده حق، نزول وحی، کتاب و تعلیم و تربیت می باشد چون عقل بشر توان رسیدن به حقایق عالم و شناخت مبدء و معاد و علوم الهی را ندارد، بنابراین برای یافتن نیک و بد، کمال انحطاط و به راهنمایان واقعی و هدایت کنندگان به حقایق و معارف با تصدیق عقل نیاز دارد.
مجموعه آیات شریفه ی قرآن که تذکر به نور عقل می دهد(1) و انسان را به اندیشیدن فرامی خواند که به نیکی بنگرید. مطالب حق را از باطل، نور را از ظلمت شناسایی کنید. خوب و بد عالم را که با میزانهای عقل و شرع استحکام بخشیده شده بنگرید سپس آن را تصدیق یا تکذیب کنید. نه آن که یکایک افراد بشر به میل خود هر روز چیزی را حلال یا
ص: 121
حرام کنند و یا بازیچه قرار دهند. اگر چنین شود خوب و بد همه چیز را نباید دید همه بر حق و صاحبان ملل مختلف و ادیان از هر سو به حق باشد که لازمه اش هرج و مرج، فساد و تباهی، تحریف و واژگونی همه حقائق خواهد بود اساساً احساس نیاز به فرستاده حق از میان می رود، به علاوه حجت الهی، عقل و وحی، کارش ناتمام میماند و بشر به گمراهی کشیده می شود.
با توجه به آن چه گفته شد می گوییم: مجموعه دشمنی ها و نادانی های خلفاء ستمگر «اوّلی، دوّمی و سوّمی» که بر اساس عداوت با اجتهادات و خود رأیی آنها به میان آمده است گویای این نکته است که آنان با روگردانی و عدم تسلیم در برابر وحی و عقل خود، از نور دانش بهره نبردند، بلکه آن دشمنی و انحراف و انکار را عقل، علم و اجتهاد نیز نامیدند با آن که عقل حجت کامل و نور فروزانی است که روان انسان را آرامش می بخشد؛ مع الوصف به آیهای ایمان نیاورده و از مسیر لجاجت و دشمنی، روشن ترین حجت خدا و نشانه الهی «علی علیه السلام» را انکار نموده و ظلم فراوان بر او و خاندان وحی روا داشتند.
ص: 122
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... هر که نسبت به امام خود نادان باشد او به خدا و دین او نیز نادان است...(1)
آنان تا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در قید حیات بودند به وی نسبت سِحر دادند و پس از وی نه تنها خانه وحی، بلکه آثار رسالت را آتش زدند.
امیرمؤمنان علیه السلام ذیل آیه شریفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عام عِلمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ» فرمود: مقصود اولی «ابوبکر»، دومی «عمر» است به جهت آن که وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مرا به عنوان نشانه «امام» برای مردم معرّفی نمود، گفتند: به خدا به فرموده پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وفا نمی کنیم...(2)
ص: 123
با آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و اوصیای او تمام عقل، كمال عقل و كل عقل بودند، آنان در برابر وحی و قرآنهای ناطق توهین آشکار و نسبت هزیان داده، کفر، عناد و توهین را به اتمام رساندند.
اکنون سخن را این گونه ادامه میدهیم که چون عمر فرد کامل کفر، تیرگی و تباهی، جهل و سپاه او می باشد که ریشه ی همه نادانیها و نافرمانی هاست، گرچه او نیز هم چون عقل تكويناً متصّف به شعور، قصد و اختیار بود و با تمرّد از أمر حق سرپیچی نموده و اصل همه ی نافرمانیها آشکار گردید، چرا که حقیقت ادراک را دارا بود و حجت بر او نیز تمام شد.(1)
کسانی که ظلمت نادانی بر نور عقل ایشان پرده افکنده و با شیطنت و تکبّر پرده های نفسانی و هواهای شیطانی بر وجود آنان سیطره یافته، نمونه های کامل از انسانهای نادان و ظالم می باشند که قرآن این گونه از
ص: 124
ایشان سخن به میان آورده است: «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولًا».
این انسان نادان و ظالمی که با دشمنی و کفر از نور حقیقی عقل محروم مانده در تفاسیر اهل بیت علیهم السلام(1) تعبیر به ابوبکر و عمر شده است و چون آن ها معیار تمام و کمال، ظلم و جهل بوده اند، لذا گناه اولین و آخرین به ایشان نسبت داده شده زیرا بازگشت هر چیز به اصل خود از واقعیات خلل ناپذیر است. پس حجت آشکار و پنهان آنان آمیخته به تیرگی جهل و تباهی نفس سرکش آنان بوده است و هرگز عقل برای آنان درخشندگی و هدایت نداشته است.
اکنون چگونه میتوان آن را از سیاست های عمر خواند بلکه شیطنت و حیله بوده است.
ابن ابی الحدید با تمام تعصّب گوید: ... این ها از بهترین سیاست های خلیفه عامّه است...
ناگفته نماند که در حدیث آفرینش عقل و جهل سخن از لشکرهای مهیّای آن دو به میان آمده است.
ص: 125
امام صادق علیه السلام می فرماید: این لشگرهای عقل و این صفات پاکیزه جز در پیامبر یا جانشینان پیامبران یا مؤمنی که پروردگار قلب او را آزموده باشد جمع نمی گردد.(1)
پس هرکس به هر مقدار به کانون علم و عقل نزدیک شد، مجموعه کمالات و خوبی هایی که در سپاه عقل مطرح شده است به او اختصاص می یابد.
در مقابل کسانی که از کمالات و نیکویی ها و صفات پسندیده محروم مانده اند در واقع آغشته به خصال ناپسند، جهل و لشگر او شده اند و آنان میزان کفر و شرک و پلیدی ها شمرده می شوند.
دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام در عالم ارواح با انتخاب ناپسند استکبار ورزیده و با روح سجّینی مظهر شقاوت و کفر گردیدند، گرچه حق تعالی به رحمت خود آن را بر ایشان پوشاند تا بار دیگر دست از طغیان و تمرّد باز دارند؛ اما آنان با وجود معجزات آشکار دست از شرارت و شیطنت برنداشته و با روح تمرد به اجتهادات و قیاسات شیطانی در برابر وحی و عقل عَلَم کفر برداشته و ریشه همه نادانی ها و
ص: 126
تیرگی ها خود را ظاهر ساختند، و به حقیقت نه تنها به این روش بسنده نکردند، بلکه از نور عقل و موهبت الهی بهره نبرده و خود را آغشته به نادانی و کفر و صفات ناپسند نمودند، و اصل جهل و سپاه او گردیدند.
آیا پیروی از حجت آشکار الهی امری پذیرفته نزد صاحبان فکر و اندیشه نیست؟ آیا علی علیه السلام بر فراز منبر بسیار نمی فرمودند: از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید، و من به راه های آسمان ها و زمین داناتر از راه های زمین هستم.
امير المؤمنين على علیه السلام باب علم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است، قلب او جایگاه علوم سرشار وحی و چشمه حکمت و عقل است که دشمنان او نیز به آن تصریح نموده اند.
روزی علی علیه السلام بر فراز منبر شکم خود را گشودند و فرمودند: ... پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید! همانا در میان دو پهلوی من علم اندوخته شده... سوگند به خدا اگر برای من بالشتی نهاده شود... هر آینه برای یهود به تورات و نصاری به انجیل آن ها فتوی و حکم کنم که آنها تصدیق کنند در حالی که من در قرآن جایگاه خود را بیان
ص: 127
نمودم «نپذیرفتند» در حالی که شما کتاب خدا را می خوانید آیا تفکر و تعقّل نمی کنید...(1)
حضرت علی علیه السلام فرمودند: سوگند به خدا اگر بخواهم هر یک از شما را می توانم بگویم که از کجا آمده و کجا می رود و تمام احوالات او را بازگو کنم اما می ترسم در جانب من به پیامبر خود کافر شوید...(2)
ابن ابی الحدید به طور اجمال در توصیف امیر مؤمنان علیه السلام می گوید: اجمال مرتبه علم او واقعاً بلند است. که هیچ کس از خویشان او به او نمی رسند، سزاوار است او را این گونه توصیف کنیم که جایگاه علم و چشمه سار حکمت است و هیچ کس پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نزدیک تر و سزاوارتر از او به پیامبر نیست.
ص: 128
به همین جهت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حق او فرمود: من شهر علم و على درب اوست...(1)
آیا علی علیه السلام سزاوارتر به امامت امت بود یا کسی که هر لحظه اظهار عجز و جهل تمام وجود او را فرا گرفته بود؟ آیا بیزاری از دشمن متمرّد امری پسندیده نیست؟
ابن عباس گوید: زن دیوانه ای زنا کرد... عمر دستور داد او را سنگسار کنند... علی علیه سلام به عمر گفت: آیا نمی دانی که قلم تکلیف از دیوانه برداشته شده است.(2)
ابوالاسود دوئلی گوید: زنی را نزد عمر آوردند که در زمان حاملگی زنا کرده بود و عمر دستور سنگسار او را داده بود، خبر به علی علیه السلام دادند آن حضرت فرمود: حدّ سنگسار ندارد. آنگاه آیه «و الوالدات يرضعن...»(3) و آیه «و حمله و فصاله...»(4) را تلاوت نمودند و فرمودند:
ص: 129
شش ماه بارداری اوست و دو سال تمام ایام شیرخوارگی است پس حدّ ندارد، آن گاه عمر او را رها کرد و گفت اگر علی نبود عمر هلاک می شد.(1)
هم چنین در مقدار مهریه زن آمده که عمر بر منبر گفت هر که مهریه زن خود را بیش از پانصد درهم قرار دهد، ما می گیریم و در بیت المال قرار می دهیم، زنی از پس پرده او را مخاطب ساخت، آیا کتاب خدا به پیروی سزاوار تر است یا گفته تو؟ در حالی که خداوند در قرآن فرماید: «به آن ها به مقدار بارهای شتر بدهید»(2) عمر گفت: هرکس داناتر از عمر است، این را چند بار تکرار کرد و در بعضی نقل ها آمده گفت: همه از عمر داناترند حتی پیرزنان پشت پرده...!(3)
ص: 130
در نتیجه: این ها نمونه هایی از نادانی های خلیفه سنی ها است، آیا واقعاً او می دانست یا نادان به حدود الهی بود؟ اگر می دانست و چنین حکم می کرد، دستور او بر خلاف عقل و وحی بود، و اگر نادان بود و نمی دانست، دستور انسان نادان به احکام الهی جز ظلم و تعدی نخواهد بود، در هر دو صورت کسی که خلاف عقل روشن و وحی الهی بر حکم کند قابلیت جانشینی از جانب خدا و رسول را ندارد.
خداوند جل جلاله نیز در قرآن میفرماید: هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون(1)
ص: 131
بیزاری از دشمنان محمد و آل محمد عليهم السلام نه تنها بر اساس نفرت از اعتقادات ناصحیح و ایمان و اخلاق فاسد آنان می باشد؛ بلکه فاصله میان مؤمن و کافر، دوست و دشمن، ریشه در روح و خمیره و نطفه آنان داشته و دارد، و دنیا نمایش تمام و کمال روزگاران پیش از این بوده که در عالم ارواح با نافرمانی تمام مبدء و منشأ آن منشأ آن را ظاهر نموده اند.
انسان دارای ابعاد گوناگون عقل و روح و جسد می باشد، روح او از روح حیوانی و نباتی، و روح ایمانی یا کفری، تشکیل یافته است.
ص: 132
امام صادق علیه السلام می فرماید: ... آنچه از نفس کافر است او آتشی است که با نکرا و تزویر تایید می شود این صورت آتشی اوست و آن صورت نوری است.(1)
آن چه قابل توجه است بررسی خمیره اولیه دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام از ابتدای آفرینش آن ها می باشد(2) که امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: همانا پروردگار علیین «بهشت» را آفرید... تا آنجا که می فرماید: حق تعالی سجّین و جهنم را آفرید و و آن گاه خمیره دشمنان ما را از آن طینت خلق کرد.(3)
پروردگار عالمیان پس از آزمایش و سوء اختیاری که به همه موجودات عطا نمود به اقتضاء انتخاب آنان از چکیده آب شور و تلخ و
ص: 133
سیاه و بدبو، سران کفر و طواغیت و دشمنان محمد و آل محمد عليهم السلام را آفرید.
امام باقر علیه السلام می فرماید: ... همانا پروردگار دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام را از جهنم آفرید قلبهای «روح های» آنان را پست تر از آن آفرید پیروان آنها را از خمیره ای پایین تر از آنها آفرید، به همین جهت است که دل های آنان به آنها متمایل است. زیرا قلب های این ها از بدن های آنهاست.(1)
و این است معنای آیه شریفه که می فرماید: «كَلَّا إن كتاب الفجار لفى سِجّين».(2)
امام صادق علیه السلام ذیل این آیه شریفه می فرماید: مقصود از فلانی و فلانی، اولی و دومی «ابوبکر وعمر» می باشند.(3)
ص: 134
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه: «کمن هو خالد في النار» گوید: مقصود ولایت و دوستی دشمنان آل محمد است که آتش است که هر که در آن وارد شود به تحقیق به آتش داخل شده است.(1)
امیر مؤمنان علی علیه السلام ذیل حدیثی می فرماید: ... پروردگار در مرحله ای از آب شور و تلخ برداشت و آن را با خاک بودار آمیخت تا خشک شد. سپس فرمود: از تو ستمگران، فراعنه، گردن کشان، برادران شیاطین و دعوت کنندگان جهنم را تا روز قیامت می آفرینم...(2)
در ابتدا آن دو خمیره یک ماده شفاف و گوارا بودند که با عرضه توحید و رسالت و ولایت به دو گونه هویدا گردیدند و مبدء پیدایش موجودات نورانی و ظلمانی و منشأ خوب و بد، بهشت و جهنم، و اهل آن گردیدند. به او خطاب کرد یا بحر پاسخ نداد، تا سه نوبت آن را بازگو نمود جواب نداد آن گاه خطاب نمود نفرین بر تو باد از تو نافرمان و کسانی که در آتش افکنم می آفرینم.
ص: 135
امام صادق علیه السلام می فرماید: ... حق تعالی به او خطاب کرد، ای دریا! پاسخ نداد. تا سه مرتبه تکرار نمود، پاسخ نداد. آن گاه خداوند به او فرمود: لعنت من بر تو باد. از تو نافرمانان و کسانی که اهل دوزخند، را می آفرینم...(1)
بدیهی است آفرینش بهشت و جهنم نتیجه اطاعت و نافرمانی است خداوند پس از آن که آتش و سجین را از دریای نافرمان با آزمایش آفرید را أرواحی که آزموده و سرپیچی نمودند، در نتیجه ی اختیار و انتخاب آنان است که با عرضه ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام نمودار شدند و خمیره آنان از همان ماده جهنم می باشد این است ریشه پیدایش خمیره کفار و دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام که پروردگار به رحمت واسعه خویش و برای جبران کمبود آنان طرح عوالم گوناگون را ریخت تا پس از جبران کمبودهای خویش نموده و به کانون رحمت واسعه همگان یعنی ولایت بازگردند.
حق تعالی از همان ابتدا بزرگی محمد و آل محمد علیهم السلام را بر آنان عرضه داشت و از آنان با میل یا به اکراه و إجبار عهد و پیمان یکتایی خود و رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ولایت را گرفت.
ص: 136
بر این اساس طرح عوالم ریخته شد، تا نمایشی از رحمت واسعه و تجلی بزرگواری خاندان عصمت و طهارت باشد، اما دشمنان ولایت که نمونه هایی از کفر و شقاوت نمودار شدند در تمام عوالم طرح دشمنی و آشوب را ریخته و کفر و تیره بختی و دشمنی با ولایت را به نمایش گذاردند.
امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمودند: آیا می دانی که پروردگار پیامبر صلی الله علیه وآله را در حالی که روح بود بر عالم ارواح، 2000 سال پیش، پیش از آفرینش سایرین، مبعوث نمود! گفتم آری ... کسانی را که اجابت نکردن و با او مخالفت نموده وعده آتش داد، گفتم آری می دانم...(1)
امام باقر علیه السلام فرمود: همانا پروردگار آفریننده مخلوقات است در حالی که در عالم ارواح بودن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خود را به سوی آنان فرستاد گروهی ایمان و عده ای او را انکار و تکذیب سپس در میان سایر خلق فرستاد، کسانی بر او ایمان آوردند که پیش از آن در عالم ارواح ایمان
ص: 137
آورده و یا انکار کردند چون پیش از آن انکار نموده بودن خداوند می فرماید: «ما كانوا ليؤمنوا به بما كذّبوا به من قبل».(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود: ... تو کسی هستی که در ابتداء آفرینش و در و در عالم ارواح به تو پروردگار احتجاج نمود و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری! فرمود: آیا محمد صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده من نیست؟ همه ی خلق از پذیرش با میل و رغبت اِبا کردن و نپذیرفتند و نسبت به ولایت او سرکشی نمودند مگر عده ی اندک کمترین آنها بودند.(2)
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: اگر کسی از امر ما و دشمنان ما بپرسد... همانا امر آنان روز آفرینش آسمانها و زمین بر طریقه فرعون و تابعین او بوده است.(3)
ص: 138
امام باقر علیه السلام ضمن حدیثی می فرماید: ... سپس پیمان پیامبران را از آنان گرفت، گروهی اقرار و عده ای انکار نمودند، آن گاه میثاق ولایت را بر آنان عنوان داشت، سوگند به خدا آنان که اقرار نموده بودند، اعتراف نموده و دشمنان ما انکار کردند و این است کلام پروردگار که فرموده: «و ما كانوا ليؤمنوا بما كذبّوا به من قبل» آن گاه حضرت افزود: تکذیب و انکار «ولایت ما» از آن زمان بوده است.(1)
امام باقر علیه السلام ضمن حدیثی فرمودند: ... حق تعالی دشمنان را از خمیره دشمنان آفرید و همان ها را از خمیره جهنم آفرید سپس آنها را روانه عالم ارواح نمود... برخی منکر و عده ای اقرار نمودند و این است فرمایش خدا آنجا که می فرماید: «و ما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل»(2) سپس آن حضرت افزودند، ابتداء انکار و تکذیب آنجا بود.(3)
ص: 139
امام باقر و امام صادق عليهما السلام ذيل آيه شريفة: «كما لم يؤمنوا به اول مرّه» فرمودند: مقصود آن زمانی است که عهد و پیمان گرفته شد که آنان هم در ابتداء ایمان نیاوردند.(1)
با توجه به مطالب گذشته گفته می شود که: دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام در میان امت ها و عوالم پیشین نیز شناخته شده بودند به گونه ای که مورد لعن و خشم پروردگار بوده و از سایر موجودات نیز عهد و پیمان بیزاری از آنان نیز گرفته شده است.(2)
اخبار فراوان در ارتباط به عالم ارواح و خمیره دشمنان ولایت آمده است که امکان ایراد آنها در این مقام نیست.
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: ... همانا پروردگار هیچ کس را نیافریده مگر اینکه از او اقرار به پیمان یکتایی و ولایت برای ذریهی پاکیزه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و بیزاری از دشمنان ایشان را گرفته است.(3)
ص: 140
ص: 141
خمیره ی پلید دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام از همان ذرّات پست و طینت خبيث و جهنمی است که در هنگام آفرینش و در عالم ارواح، اظهار دشمنی و کینه نموده و ایمان به خدا و رسول و ولایت نیاوردند.(1)
امام زین العابدین علیه السلام (راجع به ماده ی اولیه ی خمیره ی شیعه فرموده اند) تا آن جا که می فرمایند: آنگاه که حق تعالی خواست کسی را بر ولایت علی علیه السلام بیافزایند به آن ملک می گوید، از همان خمیره گرفته
ص: 142
و آن را در نطفه رها می کند تا در رحم قرار می گیرد و این همان میثاقی است که (شیعه) از آن آفریده می شود.(1)
با این حال اجتماع دو خمیره بهشت و جهنم که نتیجه اطاعت و نافرمانی است و آوردن آنها به دنیا که جهان تفصیل و تکلیف است، و خود نمونه ای دیگر از رحمت بی پایان پروردگاری است که بنا دارد لطف و عنایتی دیگر در حق آنان نماید، متأسفانه دشمنان ولایت با انتخاب بد خود و ظلم فراوان، عداوت و دشمنی را به انتها رساندند.(2)
امام علیه السلام می فرماید: ... ما شخصی را به عنوان ولد الزنا و بی پدر نمی شناسیم؛ مگر به جهت دشمنی با علی ابن ابی طالب علیه السلام.(3)
ص: 143
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: ... هر که حق علی علیه السلام را نشناسد او از یکی از این سه حالت خارج نیست. یا مادر او زنا کننده بوده یا به او در حال ناپاکی حامله شده یا منافق می باشد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا برای فرزند زنا، نشانه هایی است یکی از آنها دشمنی با ما اهل بیت علیهم السلام می باشد.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به على علیه السلام فرمودند: ای علی تو را دوست نمی دارد مگر کسی که پاکیزه به دنیا آمده باشد و تو را دشمن نمی دارد مگر کسی که ناپاک به دنیا آمده باشد.
حدیث متفق بین شیعه و سنی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن با تقوی، و دشمنی با تو نمی کند مگر منافقی که تیره بخت باشد.(3)
ص: 144
امام صادق علیه السلام می فرماید: به درستی که پروردگار آفریده ای نجس تر، پلید تر، از سگ نیافریده است. همانا دشمنان ما اهل بیت از نواصب نجس تر و پلیدتر از سگ می باشند.(1)
امیرمؤمنان على علیه السلام به عمر در عالم برزخ این گونه خطاب می کند: ... خدا تو را نیامرزد و به تو ترحّم نکند. ای شخص پلید و نجس، ای فرد من خبیث و متعفّن و ای شیطان مطرود! گفتند: تو که هستی؟ او گفت: من ابليس الأبالسه و فرعون امّت پیامبر هستم. من بودم که «منزلت» آقا و مولای خود امیرمؤمنان على علیه السلام را إنكار نمودم و الگوهایی از خبائث و پلیدی های ظاهری و باطنی گردیدند.(2)
مطلب در اینجا تمام نشد؛ آنان با رفتار زشت و ارتکاب فواحش و حرام های الهی از زنا و شراب به سوء اختیار خود ماده ی آفرینش اولیه آن ها، از مادۀ نجس زنا و با کثافت ها و آب های پست زنان زانیه آغشته گردید و اولاد شبهه و زنا گردیدند. بر این اساس نتیجه می گیریم بیزاری
ص: 145
از أرواح پلید و خمیره های پست و نطفه های زنان زانیه بر هر فطرت پاکیزه و انسان عاقل و دانا لازم است.
رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم عهد و پیمانی را از زنان گرفت که به نص آیه شریفه قرآن «ان لایزنین» به زنا نزدیک نشوند و زنا نکنند، در حالی که دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام شالوده وجودی آنان از گل سیاه بدبو و پست «بدون بهره از خوبان» در عالم ارواح آشکار شدند، آنگاه پس از طی اصلاب پلید پدران و مادران فاحشه منتقل به زنان پلید مشهور به پرچم های بی عفتی و زنا یا شبهه شدند و این معنی در کتب فریقین نسبت به خلیفه سنیها موجود است و علی علیه السلام و اصحاب، او را به عنوان «يابن الصَهّاكِ الحبشیّه» می خوانده اند.(1)
ص: 146
ص: 147
برترین و بدیهی ترین امری که در امت اسلام پاداش و مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرار گرفت دوستی و مودّت اهل بیت او بود.(1) دوستی خاندان عصمت و طهارت نشانه ایمان به پیامبر و دشمنی با ایشان علامت کفر و نفاق است که اگر همه انسان ها بر آن دوستی «سرپرستی» علی علیه السلام اجتماع می نمودند، پروردگار آتش را نمی آفرید.(2)
ص: 148
دوستی محمد و آل محمد علیهم السلام بهترین عملی است که خطاها را می پوشاند، نشانه حلال زادگی و پاکیزگی است، سبب نجات از اهوال قیامت، میزان، صراط و وارد شدن بدون حساب به بهشت می باشد.
پیش از این گفته شد: وجود خاتم انبیاء و اوصیای او، نتیجه تلاش گسترده همه پیامبران در دوره های گذشته بوده و ثمره زحمات او نیز در دولت کریمه آخرین جانشین او ظاهر خواهد شد. اما مجرمین و دشمنان قسم خورده ایشان که نابودکننده آثار پیامبر و وحی بودند، آنان دشمنان همه کمالات انسانی و حقایق وحی، از توحید، نبوت و ولایت می باشند.
بدیهی است که با غصب خلافت و کشتن تنها یادگار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عداوت و دشمنی را به انتها رساندند(1) و آنان نمونه هایی کامل از ظالمان
ص: 149
و ستمگران با مقام وحی و شئونات آن گردیدند(1) و مجموعه آفرینش را از رسیدن به کمال تکوینی و تشریعی بازداشتند بلکه با دشمنی تمام ظلم
ص: 150
و ستم را به انتها رساندند و همه غضب و آتش الهی را برای خود خریدند.
بنابراین با صراحت آیات(1) و روایات،(2) جایگاه دشمنان محمد و ال محمد عليهم السلام دوزخ است، دشمنی عمر و ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و علی و
ص: 151
فاطمه عليها السلام سراسر وجود آنان را فرا گرفته بود که گاه گاهی آن را اظهار می داشتند.
ابن ابی الحدید در عبارات گوناگون مظلومیت علی علیه السلام را این گونه آورده است:(1)
ص: 152
حذیفه گوید: ابابکر، عمر، عثمان، طلحه و سعد بن ابی وقاص الله می خواستند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بکشند، آنان تصمیم گرفتند تا او را از گردنه کوهستان های تبوک به داخل درّه پرتاب کنند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حدیث قِرطاس زنان را بهتر از عمر و ابوبکر دانستند و به آنان گفتند: این زنان از شما بهترند.
سراسر مُناشده ها، خطبه ها و احتجاجات على علیه السلام و شکوائیه هایی که غاصبین خلافت و مهاجمین به بیت وحی به طور گسترده در نهج البلاغه آمده که این مختصر را گنجایش ذکر و تبیین آنها نیست.
ص: 153
یکی از جهاتی که سبب بیزاری از سران کفر و ظلم و در رأس آنها عمر و ابوبکر گردیده، وجود صفات پست و آداب و اخلاق ناروا است.
جایگاه اخلاق و خصال پسندیده و کرامات انسانی یکی از مشخصه ها و ویژگی های انسان های کامل و دانا است که آفرینش آنها نهاده شده است.
از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده که فرمودند: همانا من برای تمام کردن همه ی کمالات اخلاقی مبعوث شدم.(1)
بررسی در شئونات یک انسان دارای مجموعه عه كمالات چنین است، که هویّت اخلاق انسانی به او آموخته که در برابر همه حدود و قوانین
ص: 154
و حقوق ایمانی الهی فرمانبردار و در مقابل دستورات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اولیاء او تسلیم باشند.
پروردگار عالمیان او را این گونه هدایت و تربیت کرده که به نور عقل و هدایت شرع به کاملترین آداب و سنتها رسیده، «و عَلَّم الانسان ما لم يَعلَم» برای رسیدن به همه کمالات اخلاقی و انسانی هیچ گونه تردید به خود راه ندهد.(1)
بر این اساس می گوییم: انسان های عاقل از افراد فاقد اخلاق، گریزان هستند و تمام ابزار پلید، صفات ناپسند، آداب، اخلاق زشت را از رؤسای کفر، که در رأس آنها دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام می باشند، می دانند محمدوآل آنان ریشه و جایگاه های همه تیرگی ها و تباهی هایی هستند که مجموعه اخلاق رذیله را فرا می گیرد و هر انسان هوشمند از آن گریزان است.
ص: 155
بیزاری بر اساس دوری گزیدن از همه اعتقادات فاسدی که ریشه در کفر و انکار توحید و ولایت دارد، تبرّی از جرثومه های فسادی که به دنبال اعتقاد فاسد، مرتکب تمام پلیدی های ظاهری و باطنی و حرام های آشکار می شوند.
آنان که از ارتکاب گناه ها، لغزش ها و خارج شدن از دایره بندگی خداوند پروا ندارند.
البته بیزاری از انسانهای فاقد اخلاق، از شخص متکبّر، تندخو، زشت سیرت، که سرآمد مجموعه اخلاق رذیله است شیوه انسان های دارای عقل و وجدان است.(1)
راوی گوید: چه بسا ما نزد عمر شبانگاه بودیم که او نان و گوشت می خورد و آنگاه دست خود را بر روی پا می کشید و می گفت: این حوله عمر است.
ص: 156
یکی از صفات ممتازه و ویژگی اخلاقی رهبر و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شجاعت و صلابت در اعتقاد و گفتار و رفتار می باشد، باید فردی با قوت قلب باشد که با ایمانی راسخ و قلبی استوار و زبانی گویا، در راستای اخلاق کامل انسانی، جامعه را به سوی هدایت ربانی پیامبر هدایت کند، بدون تردید محمد و آل محمد عليهم السلام مظاهر قدرت پروردگار و نیروی الهی بودند.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: ... خداوند به من قدرتی عطا نموده است که اگر بر همه ی ناتوانان دنیا داده شود، قوی می شوند و به من شجاعتی عطا شده است که اگر میان همۀ ناتوانان دنیا تقسیم شود همگی نیرومند گردند.(2)
در این راستا نزد همه مسلمین از عامه و خاصه روشن است که علی علیه السلام دست توانای پروردگار است که اسلام مدیون و مرهون جان
ص: 157
فشانی ها و شجاعت علی علیه السلام است که اگر ضربت ها و شجاعت های او نبود، اکنون اثری از دین و اسلام و انسانیّت نبود.
به طوری که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: یک ضربت شمشیر علی علیه السلام در روز جنگ خندق برتر از بندگی و عبادت جن و انس تا قیامت باشد.(1)
ابن ابی الحدید گوید: علی علیه السلام آن چنان کسی است که صخره بزرگی را بعد از ناتوانی همه لشگر خود «در مسی صفین» از جای کَند و آب از زیر آن جوشید و بالا آمد. آن گاه او می افزاید: چه بگویم از مردی که پادشاهان دِیلَم صورت او را بر شمشیرهای خود نقش می کردند.(2)
ص: 158
قندوزی در ینابیع الموده آورده: ... على علیه السلام کسی است که درب خیبر را از جا کَند پس از آن که همه جمع شده بودند تا آن را جابه جا کنند نمی توانستند.(1)
آن چه که قابل توجه است این که چگونه گروهی از مردم نادان بت پرستی را برای خود اختیار کردند که نادان و فراری جنگ ها و ترسو بود.(2)
البته تردید در رسالت و حقانیّت پیامبر صلی الله علیه وآله سلم و شک در «امامت» علی علیه السلام کفر و جایگاه کافر آتش است.(3)
کسانی که با شک و تردید به حقانیّت خدا و رسول و اولیاء خدا در جنگ ها فراری بودند به طور قطع قابلیت جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نخواهند داشت و فرار از جنگ با رسول خدا گناه کبیره و کفر است.
عمر پس از صلح حدیبیّه و فتح مکه گفت: سوگند به خدا بر من تردیدی وارد شده که به خود میگویم اگر صد نفر هم رأی خود داشتم
ص: 159
هرگز در این امر «امر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم» داخل نمی شدم و می گفت: هیچ از روزی که اسلام آوردم مثل امروز تردید نکردم.(1)
بعد از غصب خلافت، اول سخنی که عمر بالای منبر گفت: «پروردگارا من تندخو هستم مرا نرم خو کن، من ناتوان هستم به من نیرو دِه و من بخیل هستم مرا سخاوتمند کن.(2)
فخر رازی ذیل آیه شریفه: «ان الذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان...» گوید: از کسانی که در روز اُحُد فرار کردند عمر بود و جهت فرار آن ها آن بود که اطاعت از شیطان کردند.(3)
ص: 160
سیوطی نقل می کند، عمر گفت: روز اُحُد همه ما فرار کردیم، من به کوه فرار نمودم همانند بز کوهی که فرار می کند.(1)
همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله ابابکر را در روز جنگ خیبر فرستاد او با عده ای رفت و بازگشت، سپس عمر را فرستاد او نیز بازگشت، تا به علی علیه السلام رسید رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: هر آینه پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسول او را دوست می دارند، پیروزی را خدا به دست او می رساند او کسی است که در جنگ فرار نمی کند...(2)
اباقتاده گوید: در روز جنگ حنین... مسلمانان فرار کردند من هم با آن ها فرار کردم. ناگاه عمر بن الخطاب را در میان فراریان دیدم، به او گفتم: این چه حالی است مردم دارند.(3)
ص: 161
سوء خلق و صفات زشت اخلاقی خلیفه سنی ها به گونه ای بوده که خود به فضائح اخلاقی و رفتار زشت و ناپسند او معترف بوده بلکه خود خلیفه از پلیدی آن به خدا پناه برده و خود آرزو می کند کاش انسان نبودم قال «ليتني كنت كبش قوم...».
ص: 162
ص: 163
بدون تردید معیار حق و کمال ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام می باشد و پروردگار همه موجودات، «انسان و جن» را ملزم نموده آن را پذیرفته و بر بزرگی آن با عهد و پیمان فرود آوردند.
امام باقر علیه السلام می فرماید: سپس خداوند جن را آفرید و در هوا جا داد و از آن ها پیمان ربوبیّت و نبوّت پیامبر و ولایت علی علیه السلام را گرفت اول کسی که از اجنه انکار کرد ابلیس بود، که پروردگار امر او را به شقاوت تمام کرد.(1)
امیر مؤمنان علی علیه السلام ضمن حدیثی می فرمایند: ... آن گاه که حق تعالی آدم را آفرید و برتری او را به ملائکه نمایاند، (تا آن جا که می رسد
ص: 164
می فرماید) حق تعالی آدم را به منزله محراب و کعبه و قبله برای ملائکه قرار داد تا ملائکه روحانی و نورانی و نیکان آن ها بر او سجده کنند... سپس افزود... بهره ای که آدم از خوبی ها «سجده» برد خبر دادن و بیان او به جایگاه نوری بود که خدا او را قرار داده بود.(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: آن گاه که شیطان به سجود امر شد از او ظاهر شد آن چه ظاهر گردید...(2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: همانا پروردگار ما را حجت های خود در میان مردم و امینان خود بر علم خویش قرار داده است. هرکس ما را إنکار کند، همچون شیطان است که در برابر پروردگار استکبار ورزید و بر آدم سجده نکرد و هر کس ما را شناخت او هم چون ملائکه است.
ص: 165
آن گاه که دستور داد بر آدم سجده کنید، آنان اطاعت کرده و سجده نمودند...(1)
بدیهی است انسان برتر و شریف تر از سایر مخلوقات می باشد، به طوری که پروردگار او را خلیفه خود خوانده و او را بیش از سایر مخلوقات گرامی داشته است.(2)
و به حکم برهان و عقل،(3) هر موجود شریف تر و برتر، سزاوارتر از غیر خود است، از آن جا که شیطان «ابلیس جن» از خوبی ها و کمالات به دور و موجود پلیدی است که مورد طعن و لعن واقع شده است،(4) چنانچه انسان نیز که در مرتبه برتر و شریف تر از موجود جن قرار گرفته و در مراحلی برتر از ملائکه خوانده شده است، اگر از شرافت حقیقی
ص: 166
خود تنزّل یابد، به مرحله ای از سقوط و انحطاط می رسد که از شیاطین جن پست تر خوانده می شود، پیش از این پیرامون دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام یادآور شدیم: که محور و مرکز عداوت و بغض و کینه را معرفی نمودیم و گفتیم که سران کفر و پلیدی «عمر و ابوبکر و عثمان» مظهر و نمونه تمام و کاملی از شیطنت و شقاوت با صاحب ولایت هستند که آن را آشکار نمودند، آنان نه تنها شیطان بنی آدم و مطرود و ملعون نزد پروردگار و انسان ها می باشند بلکه بدتر و پست تر از ابلیس جن خوانده می شوند، باید: افزود آنان در خباثت پلیدتر از حیوانات نیز شمرده شده اند(1) زیرا ابلیس جن با سجده نکردن بر آدم، پرچم استکبار در برابر حق را بلند کرد و مطرود و مورد لعن قرار گرفت.(2) اما شیطان بنی آدم از همان ابتدا در عالم أرواح و پس از آن در مراحل آفرینش در جایگاه های گوناگون باب شقاوت و دشمنی با خاندان رسالت و ولایت
ص: 167
را گشود و بشریّت و بنی آدم را از رسیدن به کمال تکوینی و تشریعی خود بازداشت.(1)
در تفسیر امام عسگری علیه السلام ذیل آیه شریفه: «انما يأمركم» می فرمایند: مقصود شيطان است «بالسوء» یعنی به اعتقاد و روش زشت می باشد که نسبت به بهترین آفریده ی خدا، محمد صلی الله علیه واله داشتند. آنان منکِر ولایت برترین ولیّ خدا بعد از پیامبر شدند.(2)
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود ذیل آیه شريفه: «الشيطان سوّل لهم و أملی» گوید: مقصود از آیه دومی «عمر» است.(3)
ص: 168
رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: حزب علی علیه السلام حزب خداست، حزب دشمنان علی علیه السلام حزب شیطان است.(1)
امام باقر علیه السلام ذیل آيه شريفه: «لقد أضلّني عن الذكر» فرمودند: مقصود ولایت است، «و كان الشيطان» فرمود: مقصود دومی است، «للانسان خذولاً».(2)
او بود که سَر کرده کافران و مشرکان و نمونه موجودات پلید و لعین خوانده شد، او بود که خود را استاد و دستیار ابلیس جن بلکه پست تر از او جا داد، او بود که تلاش همه جانبه پیامبران از آدم تا خاتم را به انحراف کشاند، و تخم گمراهی و شقاوت را کاشت و بشریّت را تا هنگام ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به الحاد و شیطنت و دشمنی واداشت.
بر این اساس می گوییم: آن چه در قرآن به زبان وحی سخن از شیطنت و خباثت ابلیس جن به میان آمده است به طور تمام و کمال برای رؤسای کفر، تیرگی و تباهی، یعنی شیاطین انس «ابوبکر و عمر» مطرح می شود.
ص: 169
امام باقر علیه السلام ذیل آیه شریفه: «قال الشيطان لما قضى الأمر» می فرمایند: مقصود دومی است، آن گاه افزود در قرآن آیه ای نیست که سخن از شیطان شده باشد مگر آن که مقصود دومی می باشد.(1)
از امام صادق علیه السلام از این آیه پرسیده شد «و قال الذين كفروا ربنا ...» فرمودند: مقصود از کافر در آیه اولی و دومی می باشند.(2)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه: «و قال الذين كفروا ربّنا أرنا اللّذين...» فرمودند مقصود از میان اجنّه ابلیس منظور است و آن کسی که اشاره به کشتن رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود.(3)
ص: 170
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... «شیطان» پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله نزد ابوبکر آمده و با او بیعت کرد و اما در میان انسان ها شیطان فلانی «عمر» است.(1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند: ... بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله آمد آن گاه افزود آن دو و فلانی «عمر» شیطان است.(2)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه: «لا يصدّنكم الشيطان» فرمودند: مقصود دومی «عمر» است، و هم چنین به همین صورت از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل شده است.(3)
پس سزاوار است بگوییم؛ آن چه در قرآن در ارتباط به ابلیس مطرح شده به طور کلی و با تدبر در باطن قرآن، همه تأویلات آیاتی را که عنوان شیطان در او آمده است شیطان انس بخوانیم و آن را بر وجود عمر ترسیم نماییم، چنان چه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز به عمر گفت:
ص: 171
... هرگز شیطان تو را در مسیری ندید مگر آن که راه دیگری برگزید، همانا می بینیم شیطان هایی از انسان ها و اجنه از عمر گریزان هستند.(1)
بدیهی است به نص کتاب آسمانی و سنت محکم از خاصه و عامه، شرکت شیطان جن و انس در اولاد و اموال دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام از روشن ترین مبانی اعتقادی شیعی است.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: شیطان چنین گفت... هیچ کس تو را دشمن نمی دارد مگر آن که من با پدر او در ارتباط به مادر او شریک می شوم...(3)
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ... کسی علی را دشمن ندارد مگر آن که شیطان شریک نطفه ی اوست...(4)
ص: 172
البته شیاطین جن تا وقتی که شیطان انس او را یاری نکنند بر ایمان آنان سلطه نخواهند داشت.
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان» فرمودند: شیطان بر شیعه سلطه ندارد که ایمان (ولایت) را دشمن آنان بدارد.(1)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «ليس له سلطان ...» می فرماید: شیطان بر (شیعیان علی) سلطه ندارد که آنها را از ولایت باز گرداند ...(2)
حضرت علی علیه السلام در مسجد قبا به ابی بکر گفت: ... من با تو هستم اگر شیطان تو، تو را رها کند (که مقصود عمر بود).(3)
ص: 173
در تفسیر قمی ذیل آیه شریفه «و قال قرینه» آمده مقصود شیطان او یعنی دومی «عمر» است «ربنا ما اطغيته» او گوید من اولی «ابوبکر» را گمراه نکردم.(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... آن گاه که پیامبر به امر خدا علی علیه السلام را به عنوان جانشینی برای مردم نصب نمود که قرآن می فرماید: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک» که در ارتباط به روز غدیر خم و علی علیه السلام است همه شیاطین نزد ابلیس بزرگ اجتماع نموده و خاک بر سر ریختند... ابلیس به آن ها گفت: افرادی که در اطراف من هستند به من و عده ای تخلف ناشدنی دادند که آیه نازل گردید «و لقد صدّق عليهم ابلیس ظنّه».(2)
ص: 174
به این جهت بود که ابوبکر وقتی پا بر منبر (هنگام غصب خلافت) گذارد، گفت: ای مردم بدانید، همانا برای من شیطانی است که مرا وسوسه می کند هرگاه مرا دیدید که خشمناک هستم از من دوری کنید و خود عمر گوید: مقصود کلام ابی بکر من بودم ...(1)
می گویند: هنگامی که ابلیس به خاطر سجده نکردنش بر آدم، پشیمان شد و نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد تا به قبر آدم سجده کند. ناگاه با عمر مصادف شد (متصوّر شد) و از قصد خود او را با خبر ساخت اما وی با نیرنگ او را بازگرداند لذا ملقّب به أبى الشرور شد.
چه زیباست شیعیان ایشان پس از اقرار به ولایت و امامت یکایک حضرات معصومین علیهم السلام یادآور عهد و پیمان برائت و بیزاری از جرثومه های گمراهی و تباهی با این جملات باشند:
و برئت الى الله عزوجل من اعدائكم و من الجبت والطاغوت و الشياطين و حزبهم الظالمين لكم الجاحدين لحقّكم و المارقين من ولايتكم و الغاصبين لإرثكم و الشاكين فيكم المنحرفين عنكم...(2)
ص: 175
گفتار و رفتار هر فرد مؤمن از اعتقاد درونی او معنا یافته و سخن می گوید: یعنی هر انسان مؤمن برای رسیدن به کمالات اخلاقی و ایمانی، با حفظ نیاز به رفتار شایسته، نیازمند به پای بندی قلبی به یک سری مبانی اعتقادی است که برای تحکیمش با زبان به آن اعتراف می کند.
بدیهی است که مجموعه خوبی ها و پاکیزگی های ظاهری و باطنی که نمودار کاملی برای یک انسان مؤمن کامل است به جایگاه اول خود یعنی محمد و آل محمد عليهم السلام باز می گردد، زیرا بازگشت هر فرع به اصل خود، از اصول مهم و پذیرفته شده نزد انسان های اندیشمند است.
ص: 176
از سوی دیگر دشمنان محمد و آل محمد عليهم السلام ریشه های تیرگی و تباهی هستند که در رأس آن ها اولی و دوّمی می باشند، آنان اساس همه پلیدی ها و فاحشه های ظاهری و باطنی خوانده می شوند که هر انسان عاقل از آن ها بیزاری می جوید.
به این مضمون امام صادق علیه السلام در حدیثی طولانی تصریح فرموده اند: ... دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام حرام هایی هستند که پروردگار آنان را حرام دانسته... آنان فاحشه های ظاهری و باطنی از شراب، قمار، زنا، ربا، خون، مردار و گوشت خوک هستند. آنان اصل هر حرام و شرّ بوده و همه ی پلیدی ها به ایشان باز می گردد که بعضی از فروعات آن ها انکار پیامبران و جانشینان آن ها و انجام فاحشه ها از زنا، دزدی، شرب خمر، خوردن مال یتیم، ربا، حیله، خیانت و... و به طور کلی همه ی کارهای حرام می باشند. سپس امام علیه السلام می افزاید:... اگر من به شما گفتم تمام این امور از آن ها است، من می دانم که پروردگار ریشه آن را حرام دانسته و فرع آن را نیز حرام و نهی فرموده است. هر آینه درست گفته ام و چنانچه گفتم؛ مقصود از این ها فلانی «عمر و ابوبکر» است. همانا درست
ص: 177
گفته ام، فلانی «عمر» کسی است که او را می پرستیدند و او تجاوزگر به حدود الهی است.(1)
با توجه به این که همه رفتارها و کردارها به عقیده سنجیده می شود و بازگشت همه زشتی ها به جایگاه اولیّه و حقیقی خود، از امور مهمّه و پذیرفته شده نزد عقلا می باشد؛ پس همه ی پلیدی ها و تباهی ها به ابوبکر و عمر باز می گردد.
جای هیچ گونه تردید نیست که زشتی همه پلیدی ها و خباثت ها به دنبال اصل و ریشه خود او است و بدون تردید اصل و فرع، ظاهر و باطن، اول و آخر همه ی پلیدی ها و زشتی ها به دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام باز می گردد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: ... دشمنان ما در کتاب خدا، زشتی ها، منکرات و تجاوزگران می باشند. آنان شراب، قمار، مردار، خون، گوشتِ
ص: 178
خوک، جبت و طاغوت می باشند. (یعنی آنان سبب اختلاف این امور می باشند).(1)
البته از روشن ترین مبانی اعتقادی شیعه ایمان به ولایت و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام است که دشمنان ولایت با اظهار بغض و کینه آن را غصب کردند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... دشمنان ما در کتاب خدا زشتی ها و منکَر هستند و تجاوزگران می باشند، آنان شراب و قمار و جِبت و طاغوت و مردار و خون و گوشت خوک خوانده شده می باشند. (یعنی آنان سبب ارتکاب این امور می باشند).
شخصی گوید از مغیره بن سعید شنیدم که ذیل آیه ی شریفه «ان الله يأمر بالعدل» می گفت: مراد علی علیه السلام است «و الاحسان» فاطمه عليها السلام و «و ايتاء ذی القربی» امام حسن و حسین عليهما السلام می باشند و (معنای) «ینهی
ص: 179
عن الفحشاء والمنكر»(1) فلانی و فلانی (ابوبکر و عمر) هستند که آن ها بی پرواترین مردم بودند.(2)
آنان به این سبب شالوده شقاوت و زشتی را پایه ریزی نموده و سر لوحه ی کتاب شقاوت را گشودند و پرچم عداوت و کینه را برافراشته و بشریت را به خاک ذلّت نشاندند. بلکه همه چیز و همه موجودات را از رسیدن به کمال تکوینی خود بازداشتند و بدون تردید گوشت خوک، شراب خوردن و زنا کردن به مراتب آسان تر و عقوبت آن کمتر از غصب خلافت و آتش افروختن به خانه وحی و کشتن پاره تن پیامبر صلی الله علیه وآله است.(3)
ابن حجر عسقلانی گوید: ابوبکر شراب نوشید... آن گاه بر کشته شدگان بدر از مشرکین گریست.(4)
ص: 180
به نقل زمخشری و دیگران ذیل آیه شریفه «یا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاه و أنتم سكارى»(1) آمده که عمر پس از جنگ بدر شراب نوشید و بر کشته های بدر گریست و اشعار أسود ابن يعفر را سرود... وقتی به پیامبر خبر دادند خشمناک گردید و او را تازیانه زد...(2)
ابن هشام در سیره ی خود آورده که عمر گفت: ... من در زمان عمر جاهلیّت با مردانی از قریش شراب را دوست داشته و می نوشیدم.(3)
به طور خلاصه قضیه ی شرب خمر خلیفه سنی ها تا هنگام مردن، زبانزد همه ی مورخین و سیره نویسان است.(4)
سؤال اینجا است؛ آیا خلیفه حرمت شراب را می دانست یا نه؟ اگر پیامبر نمی دانست و نادان بود، شخص جاهل قابلیت و استحقاق خلافت پیامبر صلی الله علیه وآله را ندارد! در حالی که خلیفه ی مسلمین آمده تا به نیابت از پیامبر صلی الله علیه وآله نگهبان شریعت و حدود آن باشد. اما اگر می دانست و تا آخر
ص: 181
عمر خمر می نوشید؛ به طور قطع و یقین ایمان به حکم خدا نداشت. حال چگونه می شود! کسی که ایمان به خدا و رسول ندارد مُجری احکام دین و خلیفه ی رسول خدا صلی الله علیه وآله باشد.
بالاترین کفر و شرک، دشمنی با محمد و آل محمد عليهم السلام و دوستی با دشمنان آن ها می باشد.
اثر شناخت پروردگار بندگی او است و چنین معرفتی بدون شناخت پیامبر صلی الله علیه وآله و جانشینان معصوم او «اهل بیت گرامی او علیهم السلام» تحقق نمی یابد و چنانچه کسی برای رسیدن به حقیقت بندگی ایشان را دشمن بدارد یا با دشمنان آن ها دوستی کند و یا دیگران را بر ایشان مقدّم بدارد همانند یهود، نصاری و مجوس است که با اعتقاد صحیح در مسیر هدایت نبودند.
امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه: «الذین آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» می فرماید: یعنی ایمان به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام آورده و آن را با ولایت فلانی و فلانی آمیخته نکرده اند. که این آمیختگی ظلم است.(1)
ص: 182
البته محور ایمان و معیار سنجش حق از باطل، ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است که شناسنامه ی سایر ائمه معصومين عليهم السلام می باشد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت «کفر» مرده است.(1)
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: دوستی علی علیه السلام ایمان و دشمنی او کفر است.(2)
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:... معاند کسی است که ولایت علی علیه السلام را انکار کند...(3)
این گونه روایات به طور گسترده در کتب اهل سنت آمده که به جهت اختصار از نقل آن ها صرف نظر می کنیم.(4)
از طریق عامه از رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده: کسی که بمیرد و خدا را ملاقات کند در حالی که منکر ولایت علی علیه السلام است، خدا را ملاقات
ص: 183
می کند در حالی که بر او خشمگین است و هیچ یک از اعمال او پذیرفته نمی شود.(1)
بدیهی است رفتار خوب و بد هر شخصی، بر اساس اعتقاد و ایمان سنجیده می شود و چون دشمنان ولایت با دشمنی محمد و آل محمد علیهم السلام اساس پلیدی هستند و انحراف تمام را پیشه گرفته اند. لذا در عقیده و در رفتار و گفتار نیز اعمال آن ها پذیرفته نخواهد بود گرچه به ظاهر نماز و روزه و اعمال پسندیده داشته باشند...(2)
زیرا بندگی پروردگار یعنی اطاعت از فرامین فرستاده حق و پیشوایان او می باشد، و تردیدی نیست که در یک قلب دو دوستی، یعنی خدا، رسول و جانشینان به حق او با دوستی دشمنان ایشان جمع معصوم نمی شود.(3)
رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند: کسی که پس از من بر جانشینی علی علیه السلام دشمنی کند، کافر است.(4)
ص: 184
پیامبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام می فرمایند: هر که تو را دشمن بدارد و بمیرد؛ بهره ای از اسلام نبرده است.(1)
دوستی دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام یعنی سه خلیفه اوّل کفر و شرک شیطان است و در اخبار شیعه به این مضمون اخبار فراوان و فوق تواتر آمده است.(2)
خلفای ستمگر و سرکَرده ی آن ها، ابوبکر، عمر و عثمان، کفر و دشمنی را به طور کلّی آشکار نمودند. آنان نه تنها به امر الهی کفر ورزیدند بلکه اساس اسلام را منحرف کردند.
از امام باقر علیه السلام در مورد تفسیر آیه شریفه «و لاتكونوا اوّل كافر به»(3) از باطن قرآن پرسیدم، حضرت فرمود: مقصود فلانی «ابوبکر و رفیق او عمر» و پیروان آن ها می باشند که کفر به ولایت علی علیه السلام آوردند.(4)
امام علیه السلام ذيل آيه الكرسي «و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات» می فرماید: ... آن ها بر نور اسلام بودند
ص: 185
اما چون به دنبال هر پیشوای ظالمی از جانب پروردگار نبود رفتند آنان به این دوستی از نور اسلام بیرون آمده و در تیرگی کفر فرو رفتند آن جا که پروردگار فرمود: «اولئک اصحاب النار هم فيها خالدون».(1)
البته کفر اقسامی دارد:
کفر انکار؛ که حق را می شناسند اما نمی پذیرند.
کفر عناد؛ که حق را می شناسند و به آن اعتراف می کنند اما با آن دشمنی می کنند.
کفر نفاق؛ که اظهار ایمان می کنند اما کفر خود را پنهان می- دارند.
دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام حقّانیت ایشان را خوب می شناختند و گاهاً به آن اعتراف داشتند، اما عداوت بدر و خیبر، دوستی جاه و مقام و دنیا قلب آنها را میرانده و چشم و گوش آن ها را کَر و کور نموده بود؛ با تمام وجود با ایشان به دشمنی برخواستند و عداوت را به انتها رساندند و نمونه کامل از همه پلیدی ها، زشتی ها و شقاوت ها گردیدند
ص: 186
که خداوند در قرآن برای آن ها فرموده است: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم».(1)
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ذیل آیه ی شریفه: «ألقيا في جهنم كلّ كفار عنید» فرمودند: کافر کسی است که انکار نبوت من کند و معاند کسی است که انکار ولایت علی و عترت او عليهم السلام نماید.(2)
در حدیثی آورده: ... ای محمد؛ اگر بنده ای از بندگانم مرا عبادت کند تا خمیده و همانند مشک تو خالی گردد؛ اما نزد من آید در حالی که منكر ولایت شما باشد من او را نمی آمرزم تا اقرار به ولایت شما کند.(3)
ابن حسنویه از عمر آورده: که از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیده که ایشان فرمود: خوشا به حال کسی که ایمان به ولایت علی علیه السلام آورد و او را دوست بدارد و دوزخ برای کسی است که او را دشمن بدارد و حق او را انکار نماید.(4)
ص: 187
کفر و نفاق دشمنان ولایت به کمال خود رسید در وجود آنان دشمنی و کینه ی جاهلیت آشکار بود و هیچ گونه اعتقاد به خدا، رسول و ولایت نداشتند اما به ظاهر و از ترس شمشیر و به طمع خلافت اظهار اسلام نموده بودند.
قرآن برای آنان می فرماید: «يقولون بألسنتهم ما ليس في قلوبهم»(1) و بر این معنی سوره ی منافقون نازل گردید. جای جای قرآن نیز سخن از کفر و نفاق آن ها دارد، اولی و دوّمی به طمع خلافت یا ترس شمشیر به ظاهر شهادت دادند، با آن که اسلام آنان همراه با کفر نفاق بود و اساساً در همه مواقع در صدد از بین بردن حکم خدا و رسول و شئونات اسلام بود. تا آن جا که کفر خود را با تمام رسانده و خلافت را از مسیر خود منحرف ساختند.
غزالی در احیاءالعلوم آورده که عمر تجسّس از قلب خود می کرد. از حذیفه می پرسید آیا نشانه ی نفاق دارد. زیرا حذیفه منافقین را می- شناخت. آیا رسول الله صلی الله علیه وآله او را در گروه منافقین معرفی نموده، او را قسم می داد که آیا از منافقینم...
ص: 188
عمر نیز به نفاق خود پی برده بود که از حذيفه صاحب اسرار پیامبر صلی الله علیه وآله سرّ می خواست. او بر مرده ای نماز نمی خواند تا حذیفه می خواند زیرا از کفر و نفاق خود هراسان بود.(1)
مناسب است به مواردی از کفر، عناد و نفاق خلیفه ی سنی ها اشاره نموده سپس اسلام او را که به طمع خلافت بوده یاد آور شویم.
ابی هریره گوید: پیامبر به من گفت نعلین مرا بردار، هر که را پس باغ دیدی که شهادت به لا اله الا الله با اعتقاد قلبی گوید؛ او را بشارت به بهشت ده گوید: اول کسی را که دیدم عمر بود. پیغام رسول خدا صلی الله علیه وآله را به او دادم. اما او به سینه من کوبید و من به پشت به زمین خوردم و گریه کنان نزد پیامبر آمدم. وقتی آن حضرت مرا دید و او را خبر دادم؛ پیامبر صلی الله علیه وآله به عمر گفت: چرا چنین کردی؟ عمر گفت: تو او را فرستادی؟ پیامبر فرمود: آری! او گفت: دیگر چنین نکن؛ زیرا مردم به این دل خوش نموده و عمل نمی کنند...(2)
ص: 189
علامّه امینی گوید: در قرآن و سنت آمده که بشارت به بهشت وظیفه پیامبر صلی الله علیه وآله است.
پیامبر صلی الله علیه وآله هیچ گاه نمی گوید، چون دیگران عمل نمی کنند. نگویم بلکه این خلاف غرض رسالت انبیا است. گذشته از این با حفظ اعتقاد است که شخص عمل می کند.
ابی هریره گوید: تا وقتی عمر زنده بود ما جرأت نداشتیم، حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله بگوییم.(1)
در خبر دیگر آمده که عمر می گفت: سخن از رسول خدا صلی الله علیه وآله را کم بگویید و من هم مثل شما و شریک شما هستم.(2)
آیا عمر حدیث ثقلین را فراموش کرده بود که قرآن و سنت، هم چون دو بال پرواز تا کنار حوض از یکدیگر جدا نمی شوند! یا او به جهت عناد و کفر به پیامبر صلی الله علیه وآله از ترویج آثار و فرمایشات پیامبر منع می کرد!(3)
به این جهت به اهل کوفه نوشت حق ندارد کسی نام پیامبران را بر خود بگذارد و گروهی از صحابه را که در مدینه نام محمد بر خود
ص: 190
گذارده بودند، دستور داد آن را تغییر دادند و بر خود نام ابومره «کنیه ابلیس» را نهاده با آن که پیامبر صلی الله علیه وآله از آن نهی نموده بود.
به طور قطع آنان با اِخبار یهود و به طمع غصب خلافت، به ظاهر اظهار اسلام کردند در حالی که کفر خود را پنهان می داشتند.(1)
ابی الفوارس گوید: امام زین العابدین علیه السلام فرمود:... این گروه اسلام نیاوردند، آنان به ظاهر اظهار اسلام و ایمان کردند، اما در باطن کفر خود را پنهان می داشتند، آن گاه که برای خود یاور نیافتند، کفر پیشین خود را اظهار نمودند.(2)
به نکته ای در مورد معاویه بزرگان اهل سنّت تصریح کرده اند: طبق فرموده پیامبر صلی الله علیه وآله که «ای علی جنگ با تو، جنگ با من است» نه اینکه معاویه کافر شده باشد! بلکه، معاویه کی ایمان آورده بود که با جنگ با على علیه السلام کافر شده باشد.
اعتراضات گوناگون عمر بر رسول خدا صلی الله علیه وآله در کتب اهل سنت فراوان آمده است. مثل اعتراض بر نماز خواندن او بر عبدالله ابن اُبی، اعتراض او در صلح حدیبیّه، کفر او به حقيقت حجر الأسود که او را سنگی بی سود
ص: 191
و زیان می دانست، شرب خمر و تعدّی او بر یکایک حدود الهی در بدعت ها و انحرافات اعتقادی و رفتاری او فراوان آمده است که بررّسی آن ها نیازمند به تدوین کتاب مستقلّی است. این ها نمونه هایی از کفر و انحراف خلیفه ی زوری و دست نشانده ی ابوبکر است.
فخر رازی در ذیل آیه شریفه «يُريدونَ ان يَتحاكَموا الى الطّاغوت»(1) در تفسیر خود گوید: بعضی از مردم حکم خواهی خود را از ستمگران طلب می کردند و نزد پیامبر برای حکم نمی آمدند، آن گاه می افزاید: راضی نبودن آن ها به حکم پیامبر صلی الله علیه وآله به منزله ی کفر و نفاق برای آن ها محسوب می شود.
بر این اساس، آن ها نه تنها کافر معاند منافق بودند بلکه کفر آنان با شرک همراه بود! زیرا آنان با نافرمانی خدا، یک کافر معاند را اطاعت می کردند.
شخصی گوید: از امام باقر علیه السلام از کلمه «و الذينَ اجتَنَبوا الطاغوت»(2) پرسیدم؟ حضرت فرمود: یعنی کسانی که دوری از اطاعت جبت و
ص: 192
طاغوت می کنند، آن گاه افزود: مقصود فلانی، فلانی و فلانی است و عبادت یعنی اطاعت مردم از آن ها می باشد.(1)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه ی شریفه: «و وَيلٌ للمشركين الذين لا يؤتون الزکاه» می فرماید: آیا می پنداری پروردگار از مشرکین «آن ها که خدا را نمی پرستند» زکات مال می گیرد در حالی که پروردگاری دیگر را نیز می پرستند؟ گفتم: پس آن ها چه کسانی هستند؟ آن حضرت فرمود: مقصود کسانی هستند که به امام اول «علی علیه السلام» شرک ورزیده و به او کافر شدند.(2)(2)
اساس اسلام و دین کامل با اعتقاد به ولایت و امامت ائمه دوازده گانه منصوب و معصوم از جانب پروردگار به زبان قرآن و وحی می باشد و هیچ عملی بدون آن پذیرفته نمی باشد.
بدیهی است از شرایط جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله آن است که یکتاپرست بوده و هرگز بت نپرستیده باشد چنان چه پیامبر صلی الله علیه وآله برای خود و علی علیه السلام فرمودند:... نوبت به من و برادرم علی علیه السلام رسید، هیچ یک از
ص: 193
ما بت نپرستیدیم، پروردگار مرا پیامبر صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام را وصی من قرار داد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله ذیل آیه ی شریفه: «قال لايَنال عَهدِي الظالمين» می فرماید: هر که غیر از پرستش من بُتی را پرستید؛ هرگز سزاوار نیست او را امام قرار دهم.(2)
اما جانشینان دروغین پیامبر صلی الله علیه وآله که تمام عمر بت پرستیدند! به هبل ولات و عزی قسم می خوردند. در حالی که علی علیه السلام بر دوش پیامبر صلی الله علیه وآله پا نهاد و بت های کعبه را فرو می ریخت، اما آن ها «ابوبکر و عمر» دو بت قریش بودند که عامّه آن ها را می پرستند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام به طارق بن شهاب فرمود: ... چگونه مردم پیشوایی را برای خود برگزیدند که نادان بود که بت می پرستیدند...
امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا ابوبکر و عمر دو بت قریش بودند که آن ها او را می پرستیدند.(3)
ص: 194
او پس از آن که به ظاهر اسلام آورد، کفر و شرک و بی ایمانی خود را در صلح حدیبیّه این گونه اظهار نمود،... به خدا تردیدی به من روی آورد که اگر صد نفر مثل خود می داشتم هرگز گفته پیامبر صلی الله علیه وآله را نمی پذیرفتم.(1)
و پیامبر صلی الله علیه وآله در حق او فرمودند: «انک لم تؤمن بها أبدا» تو هرگز به این ایمان نمی آوری.(2)
عمر وقتی شنید بستگان خود اسلام اختیار نموده و قرآن می خوانند، با شدت تمام با آن ها مقابله کرد، می گوید: با همان چیزی که در دست خود داشت بر سر زن بیچاره کوبید و خون از سر او به راه انداخت... که چرا مسلمان شده ای.(3)
او روزی با شمشیر گداخته به عنوان کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله و چهل نفر از کسانی که در نزد او در صَفا بودند، خارج شد. اما نعيم به او گفت
ص: 195
می پنداری فرزندان عبد مناف تو را رها می کنند که رسول گرامی اسلام را بکشید و آزادانه بر زمین راه بروی.(1)
سزاوار است به این نکته بپردازیم که تظاهر او به اسلام به چه معنی بوده است؟
آن چه از کتب و اخبار به دست می آید؛ آن است که اسلام آن ها، به طمع خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله بوده است. زیرا آن ها در میان بزرگان یهود توصیف پیامبر صلی الله علیه وآله و گسترش اسلام را شنیده بودند و از طرفی جایگاه جانشینان و غاصبین حق او را با ذکر اوصاف و شمائل فرا گرفته بودند. آنان از طریق کاهنان از آینده و امارت خود شنیده بودند و در کتاب ها توصیف فرعون امّت پیامبر صلی الله علیه وآله و غاصبين حق او را خوانده بودند.(2)
بدیهی است همان گونه که اوصاف ائمه معصوم صلی الله علیه وآله در کتاب های آنان نوشته شده است. همین طور خصوصیات دشمنان ایشان نیز آمده است؛ به همین جهت دست آنان را می بوسیدند، زیرا یهود و نصاری می دانستند که چه کسی اسلام را از مسیر خود منحرف می کند.
ص: 196
یهودیان خوب میدانستند؛ چه شخصی باید مقابله با دینی کند که أديان آنها را نسخ و از میان بُرده است، همان طور که شیطان دست ابی بکر را بر منبر پیامبر صلی الله علیه وآله بوسید و او را بشارت داد.(1)
سید ابن طاووس از کتاب دانیال پیامبر علیه السلام نقل می کند: ابابکر و عمر از کتاب دانیال می دانستند، در میان یهود امارت مردی از تیم و عدی را در آن کتاب آورده بودند در نتیجه آن دو چون اوصاف خود را در آن کتاب یافتند اسلام اختیار نمودند.(2)
این موضوع را فرزند امام عسکری علیه السلام در غیبت صُغری برای احمد بن اسحاق این گونه روشن نموده اند: ... وقتی او از تو پرسید آیا ابوبکر و عمر با ميل يا إكراه اسلام آورده اند به او بگو: به طمع «خلافت» اسلام آوردند. آن دو نزد یهود رفته و محتوای تورات و کتاب های پیشینیان را که در احوالات پیامبر صلی الله علیه وآله و پس از او آمده است می شنیدند. آن ها می دانستند که پیامبر صلی الله علیه وآله بر عرب مسلّط می شود؛ همان طور که بُختُ النَّصر بر بنی اسرائیل مسلّط شدند. تفاوت در آن است که بُختُ النَّصر در ادّعای خود در میان بنی اسرائیل دروغ گو بود.
ص: 197
ابوبکر و عمر نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و به طمع جانشینی او به ظاهر شهادت به توحید و رسالت دادند؛ به همان صورتی که شنیده بودند امارت را دارا شوند.
آن دو پس از استقرار حکومت اسلام و گستره ی آن در جَزیره العَرب، برای کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله در لَيلَه العَقَبه و رسیدن به نقشه های شوم خود سوگند یاد نمودند اما پروردگار حیله آنان را نقش بر آب کرد...
بر این اساس طلحه و زُبیر هم با علی علیه السلام بیعت کردند چون هر دو طمع به امارت شهری دل بسته بودند، اما چون مأیوس شدند بیعت خود را شکستند و بر على علیه السلام تاختند و خداوند کید و طمع آنها را مانند سایر بیعت شکنان در هم شکست.
نه تنها کمالِ پستی و شقاوت آن دو نسبت به اظهار اسلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله در غصب خلافت و آتش زدن خانه وحی نمودار شد.(1)
پس از آن که در سقیفه سخیفه توطئه از پیش طراحی شده ی یهود را اجرا کردند ماهیّت خود را در طمع به امارت و دنائت طبع خود را در
ص: 198
برابر دیدگان کور گروهی به نمایش گذاردند و خود را پست ترین، حسودترین و خائن ترین فرد ظاهر ساختند.(1)
ص: 199