سرّ دلبری
محمدتقی سبحانی نیا
ویراستار : حسین پورشریف
نمونه خوان : علینقی نگران، محمود سپاسی
ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری
سازمان چاپ و نشر دار الحدیث: قم، میدان شهدا، ابتدای خیابان معلم، پلاک 125
تلفن: 37741650 - 025 - 37740523 - 025 ص.پ: 4468/37185
hadith@hadith.net
http:/www.hadith.net
ص: 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
ص: 2
سرّ دلبری پژوهشی پیرامون راه کارهای کسب محبوبیت
محمد تقی سبحانی نیا
ص: 3
سرّ دلبری پژوهشی پیرامون راه کارهای کسب محبوبیت
ص: 4
درآمد.......... 9
اهمیت روابط بین فردی.......... 13
محبوبیت، کلید موفّقیت در روابط اجتماعی.......... 15
ضرورت آگاهی از عوامل جاذبه آفرین.......... 16
انواع جذّابیت ها.......... 20
فصل اوّل: جذّابیت های ظاهری.......... 23
1. پاكیزگی.......... 24
2. آراستگی.......... 25
پاسخ یک پرسش.......... 29
3. بوی خوش.......... 32
4. زیبایی.......... 39
فصل دوم: مهارت های اخلاقی.......... 41
1. فروتنی.......... 43
لزوم فروتنی در برابر همنوعان از منظر متون دینی.......... 45
آثار فروتنی.......... 48
2. خوش گمانی.......... 50
3. گذشت.......... 53
4. بخشندگی.......... 56
ص: 5
دو نکته.......... 57
5. وفاداری.......... 59
6. بردباری.......... 61
7. مهربانی.......... 62
8. انصاف.......... 64
فصل سوم: مهارت های رفتاری.......... 69
رابطۀ بین اخلاق و رفتار 69
1. گشاده رویی.......... 70
2. آشكارا سلام كردن.......... 72
3. دست دادن (مصافحه) 74
4. رعایت احترام همنوعان.......... 76
5. خیرخواهی.......... 80
تأثیر خیرخواهی.......... 82
6. پیروی از خیرخواه.......... 84
مفهوم پیروی از فرد خیرخواه.......... 85
7. ابراز دوستی و محبّت.......... 86
8. هدیه دادن.......... 87
آسیب شناسی اهدای هدیه.......... 88
الف. تحمیل در زمان.......... 88
ب. تحمیل به خاطر رخدادهای مبارک.......... 89
ج. تحمیل در ارزشمندی هدیه.......... 89
راه کار مقابله با آسیب ها.......... 90
9. قدردانی از نیکی دیگران.......... 92
ص: 6
روش های سپاس گذاری.......... 94
الف - تشکر زبانی.......... 94
ب - مقابله به مثل.......... 95
ج - صرف نعمت در محلّ مناسب.......... 96
د - اطاعت از ولی نعمت.......... 96
موانع قدردانی از خوبی های دیگران.......... 97
یک - عدم آگاهی به نیکی و احسان.......... 97
دو. نیکوکاریِ پنهانی.......... 98
سه. کوچک انگاری احسان.......... 98
چهار. ضعف یا بیماری اخلاقی.......... 98
10. بی رغبتی نسبت به دارایی های دیگران.......... 99
فصل چهارم: برخی عوامل دیگر.......... 101
1. ایمان و عمل صالح.......... 101
2. همجواری.......... 103
3. تناسب جان ها 106
4. خواست و ارادۀ خدا 107
فهرست منابع و مآخذ.......... 111
ص: 7
ص: 8
در این که انسان، موجودی اجتماعی است، تردیدی نیست. روشن است که انسان به صورت فردی، قادر نیست که تمام نیازمندی های خود را به نحو مطلوب مرتفع سازد. او برای موفّقیت در زندگی اش باید بتواند با همنوعان خود رابطه ای حسنه بر قرار کند و برای ایجاد همزیستیِ مسالمت آمیز با اطرافیان و برطرف کردن نیازهای گوناگونش از این طریق بکوشد. این امر موجب می شود که برقراری رابطه با همنوعان برای او از اهمیت به سزایی برخوردار باشد.
صاحب نظران، روابط انسان را به سه دستۀ «رابطۀ انسان با خود»، «رابطۀ انسان با خدا» و «رابطۀ انسان با مخلوقات» تقسیم می کنند. گاهی نیز رابطۀ انسان با مخلوقات، خود به دو دستۀ رابطه با همنوعان و رابطه با طبیعت تقسیم می شود. فارغ از این که هر یک از این انواع چهارگانۀ رابطه، در جای خود از اهمیت بالایی برخوردار است، با این حال، رابطۀ انسان با همنوعان در روابط اجتماعیِ او حرف اوّل را می زند. از این رو، «رابطۀ انسان با همنوعان» - که جزئی از رابطۀ او با مخلوقات به شمار می رود - ،
ص: 9
از بیشترین اهمیت برخوردار است.
ما در این نوشتار، در صدد پرداختن به رابطۀ انسان با همنوعان و ارائۀ راه كارهای درست برای برقراری ارتباط و ایجاد أنس و ألفت بیشتر با آنان و در پی آن، فراهم آوردن محیطی سالم تر و مبتنی بر پایۀ آموزه های اخلاقی و دینی خواهیم بود. ضرورت این مهم، از آن روست كه انسان، موجودی اجتماعی است و برای زندگی بهتر و رفع نیازمندی های مادی و معنویِ بی پایانش به همراهی و همیاری همنوعان خود نیازمند است. بنا بر این، افراد یك جامعه، به هر اندازه ارتباط صمیمانه تری با هم داشته باشند، از زندگی شیرین تری برخوردار خواهند بود و نیازهای رفع نشدۀ كمتری برایشان باقی خواهند ماند.
به نظر می رسد برای برقراریِ رابطۀ صمیمی و دوستانه و تحکیم دوستی ها و استمراربخشی به آنها، چاره ای جز ایجاد مزیّت نسبی در خود نخواهیم داشت. چیزی را که ما از آن به «جاذبه» یا «جذّابیت» تعبیر می کنیم، کلید موفّقیت در برقراری رابطۀ سالم و موفّق دانسته ایم.
توضیح آن که روابط بین فردی انسان ها را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
بخش اوّل، روابط مقطعی و سطحی است. این نوع رابطه - که به سرعت پایان می یابد - ، غالباً به منظور دریافت نوعی خدمت یا همکاری ای کوتاه مدّت انجام می شود، و چون در ازای دریافت خدمت، معمولاً هزینۀ آن پرداخت می شود، ایجاد رابطۀ سالم، از حساسیت کمتری برخوردار است. در این نوع رابطه، آنچه مهم است برای یک طرف، دریافت خدمت و برای طرف دیگر، دریافت دستمزد است. گرچه در برقراریِ این نوع معاشرت
ص: 10
موقّتی، رعایت آداب معاشرت متعارف و دست کم به صورت حداقلی ضروری است، امّا به هر میزان که زمینۀ استمرار بیشتری برای تعامل فراهم باشد و به برقراریِ رابطۀ پایدار، اراده وجود داشته باشد، به همان میزان باید به اصول و قواعد اخلاقی و رفتاری، پایبندتر و از جاذبه های بین فردی بیشتری برخوردار بود.
بخش دوم، روابطی است که منقطع و مقطعی نیست و دوام و استمرار در آن مهم است. این رابطه حتّی اگر انتفاع نیز در آن لحاظ شده باشد، به دلیل دوامش، تنها دریافت خدمت در آن رابطه، موضوعیت ندارد؛ بلکه غالباً امور دیگری نیز در برقراری رابطه تأثیرگذارند و در نظر گرفته می شوند. امور دیگری که انگیزۀ طرف مقابل را در ایجاد رابطه با او تشدید می كنند و موجب می شوند تا از میان تعدّد افراد پیرامونی و یا به بیان دیگر، از میان رقبای فراوان، فرد برخوردار از جذّابیت بیشتر و متنوّع تر انتخاب شود و برقراری ارتباط پایدار با او تحقّق یابد. این امور در حقیقت همان ویژگی های شخصی و شخصیتی است که موفّقیت در برقراری رابطۀ پایدار را به دنبال خواهد داشت. این ویژگی ها همان جذّابیت هایی هستند که برای دیگران، انگیزه آفرین اند و محبوبیت انسان رادر جامعه به ارمغان می آورند.
نوشتار پیش رو، به دنبال ارائۀ راه کارهای به دست آوردن این جاذبه ها برای قرار گرفتن در کانون توجّه همنوعان و محبوبیت در نزد آنان است. ضمنا ًتلاش خواهد کرد راه کارهای موفّقیت در برقراری رابطۀ پایدار از منظر آموزه های دینی را تبیین نماید. چیزی که می تواند در کامیابی بیشتر و در نتیجه، رضایت بیشتر از زندگی، نقش مؤثّری ایفا کند و بر شیرینی و لذّت زندگی بیفزاید. از این رو، موضوعاتی که در این پژوهش بدانها
ص: 11
پرداخته شده، عموماً کاربردی اند و همۀ آنها در زندگی روزمره به کار می آیند و به دلیل اتّکا به ده ها متن دینی (بویژه احادیث معصومان(علیهم السلام)) بی گمان به کار بستن آنچه در این کتاب بیان شده، انسان را مشمول شفاعت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده و با فقیهان و عالمان امّت ایشان محشور خواهد کرد. در این موضوع، روایات متعدّدی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به یادگار مانده اند که دلیل نگارنده بر این ادعاست. ایشان در حدیثی می فرماید:
مَن حَفِظَ مِن أُمَّتی أَربَعینَ حَدیثاً مِنَ السُّنَّۀِ، كُنتُ لَهُ شَفیعاً یَومَ القیامَۀِ.(1)
هر کس از امّت من چهل حدیث را از سنّت من حفظ کند، روز قیامت شفیع او خواهم بود.
همچنین در حدیث مشهور دیگری فرموده است:
من حفظ من أُمّتی أَربعین حدیثاً مما یحتاجون إلیه من أَمر دینهم بعثه الله یوم القیامة فقیها عالماً .(2)
هرکس از امّت من چهل حدیث از سنّت من را که مردم در دین خود بدان نیازمندند، را حفظ کند، خدا او را در قیامت به عنوان فقیهی دانشمند برمی انگیزد.
علّامه مجلسی نیز در شرح این حدیث، معتقد است که برای حفظ احادیث معصومان(علیهم السلام) شکل های چندگانه ای وجود دارد: به خاطر سپردن، دربارۀ آن اندیشه کردن، نوشتن.(3)
بنا بر این، با استناد به این روایات و نیز با توجّه به این که عمل به احادیث، یکی از برترین راه های پاسداری از
ص: 12
احادیت است، عمل به مجموعه پیام های برگرفته شده از احادیث این کتاب، ضمن ساماندهی به زندگی دنیوی و هموار ساختن راه سعادت و کامیابی در دنیا، سعادت اُخروی را نیز به دنبال خواهد داشت.
براساس آموزه های اسلامی، پی ریزی جامعه ای مبتنی بر دین و اخلاق و محافظت از آن را با چیزی نمی توان هم وزن دانست. احکام بی شمار فقهیِ اجتماعی و فضیلت برخی عبادات اجتماعی و نیز ارزش بی حساب خدمت به خَلق و مکافات بسیار سنگین بی توجّهی به نیاز های همنوعان و برادران دینی، گواه بر آن است که کانون اجتماع و محافظت از وحدت آن جامعه و ایجاد اُنس و اُلفت میان آنان از اهمیت وصف ناپذیری برخوردار است. برای مثال از در نظر گرفتن پاداش بسیار فراوان و متنوع برای خدمت به همنوعان و دستگیری از برادران دینیِ همانند از یک سو، و مجازات سنگین بی توجّهی به نیاز همنوعان از سوی دیگر، گواه خوبی برای اهمیت والای ایجاد اجتماعی سالم و مبتنی بر تعاملات اسلامی و انسانی است. در آموزه ها ی دینی می بینیم که محبوب ترین بندۀ خدا کسی است که خدمت بیشتری به بندگان او داشته باشد.
همچنین شاد کردن مردم، پس از ایمان به خدا برترین اعمال دانسته شده است. برای خدمت به مردم و دستگیری آنان، ارزشی همچون بخشش ده گناه و ثبت ده ثواب و ارتقای ده درجه در بهشت(1) و زیارت
ص: 13
حجّ و عمره(1) و برای بی توجّهی به نیاز همنوعان در جامعه، مجازات هایی همچون جلبدشمنی خدا،(2) ابتلا به خواری و ذلّت در دنیا،(3) زوال نعمت(4)
و قطع ولایت و سرپرستی یا دوستی خدا،(5)
حاکی از آن است که ایجاد یک جامعۀ سالم و متخلّق به اخلاق الهی، از اهمیت فراتر از تصوّر برخوردار است. لذا امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر سفارش می کند که قلب خود را نسبت به ملّت خود مملو از مهر و محبّت و لطف كن و نسبت به آنان همچون حیوان درنده ای مباش كه خوردن آنان را غنیمت شماری؛ زیرا آنها دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تو اَند و یا انسان هایی نظیر تو.(6)
به نظر می رسد تعامل مطلوب بین افراد جامعه ای که از آموزه های اخلاقی و دینی شکل گرفته باشد، منافع بی شماری را نصیب جامعه می کند که از جملۀ آنها ایجاد امنیت اجتماعی و از بین رفتن قصد پلید دشمنان در ضربه زدن به آن جامعه، و نیز دعوتی عملی و تأثیرگذار از امّت های غیر مسلمان برای پیوستن به دین مبین اسلام است. و این حکمت
ص: 14
سفارش های مکّرر و مؤکّد به برقراری رابطۀ صمیمی و انسانی مؤمنان بایکدیگر است.
روان شناسان اجتماعی، عوامل سازندۀ احساس مثبت یا منفی نسبت به دیگران را جاذبۀ بین فردی می نامند.(1) یعنی به هر میزان از جاذبه های بیشتری برخوردار باشد، درجۀ احساس های مثبت دیگران نسبت به او افزایش می یابد و از میزان محبوبیت بالاتری برخوردار خواهد بود. محبوبیت، یکی از خواسته های فطری آدمی است كه در راستای رفع نیاز ها و افزایش لذّت از زندگی به آن توجّه می شود. هر انسانی، خواستار آن است که دیگران دوستش بدارند و مشتاق برقراریِ ارتباط صمیمانه با او باشند و هیچ گاه برای رفع مشكلات و نیاز هایی كه به تنهایی از برطرف كردن آنها ناتوان است، تنهایش نگذارند.
اغلب انسان ها معمولاً مشكل تنهایی خود را از ناحیۀ دیگران می دانند و همواره اطرافیان را به كم لطفی نسبت به خود متّهم می كنند. این امر، باعث شده است که عیوب اطرافیان به خوبی برایشان آشکار و قابل شمارش باشد؛ امّا آن گاه که از آنان در بارۀ اشکالات خودشان سؤال می شود، پاسخ روشنی دریافت نمی شود و خود را از هرگونه خطا و اقدام دافعه برانگیزی مُبرّی می دانند؛ امّا به نظر می رسد که مشكل اصلی، از ناحیۀ رفتار خودِ فرد، ناشی می شود و در حقیقت، نخستین گامی كه لازم است برای رهایی از تنهایی برداشته شود، ایجاد مزیت های نسبی یا جاذبه هایی در وجود
ص: 15
خویش است؛ جاذبه هایی كه با آن بتوان احساس مثبت دیگران را به خودافزایش داد ودر برقراری روابط اجتماعی، موفّقیت بیشتری کسب کرد.
بدیهی است که نتیجۀ فقدان جاذبه، این است که احساس مثبت در دیگران ایجاد نمی شود و انگیزۀ برقراریِ ارتباط تحقّق نمی یابد. این امر اگر با دافعه نیز همراه باشد، از تنهایی و انزوای فرد، گریزی نیست. در این صورت است که حتّی اگر فرد در خانواده و یا جامعه ای شلوغ زندگی كند، باز هم احساس تنهایی، همدم همیشگی او خواهد بود.
شاید اهمیت عوامل جاذبه آفرین و ضرورت آگاهی از آنها با کمی تأمّل، اجمالاً مورد تأیید و تصدیق همگان قرار گیرد؛ امّا به نظر می رسد که بیان فواید جاذبه های بین فردی، اهمیت این جاذبه ها را نمایان تر و ضرورت ایجاد آن را در خود آشکارتر می سازد. البته آگاهی از گونه ها و مصادیق جاذبه ها بر اساس آنچه در منابع دینی به آن تصریح شده، دو فایدۀ اساسی به دنبال خواهد داشت:
یک. باعث می شود انسان، آن عوامل جاذبه آفرین را در خود ایجاد یا تقویت کند؛
دو. به ما کمک خواهد کرد تا بهترین افراد را برای دوستی خود برگزینیم و از رابطه با آنهایی كه فاقد صفات برتر و جاذبه های بین فردی هستند، پرهیز كنیم.
برای این که بیشتر به اهمیت ایجاد عوامل جاذبه آفرین در خود پی ببریم، شناسایی نیازهای خود - که معمولاً از طریق برقراری ارتباط پایدار و
ص: 16
بر مبنای مودّت و محبّت برطرف می شود - راه گشاست؛ نیازهایی كه آنها رامی توان در سه بخش دسته بندی کرد:
1. نیازهای مادّی: از ملموس ترین نیازهای انسان، نیازهای مادّی اوست. این دسته از نیازها - که بسیار هم گوناگون اند - زودتر خود را نمایان می سازند و زندگی اغلب انسان ها را سریع تر تحت تأثیر خود قرار می دهند. چه بسیار انسان هایی که این نیازها را سرلوحۀ همۀ نیاز های خود می دانند و تلاششان را برای مرتفع ساختن آن، مصروف می دارند. شاید بتوان برای اهمیت این نوع نیاز، به برخی متون دینی نیز اشاره کرد. روایاتی چون حدیث شریف نبوی(صلی الله علیه و آله و سلم) که می فرماید: «نزدیک است که سرانجام، فقر به کفر ختم شود»،(1)
نمایندۀ خوبی برای این باور خواهد بود.
2. نیازهای معنوی: بهره مندی از نظریات مشورتی، تجارب و خیرخواهی های همنوعان، نیاز به دعا و نیز شفاعت آنان از جمله نیازهای معنوی ای است که به واسطۀ برقراری ارتباط پایدار و صمیمی می توان به آنها دست یافت. این دسته از نیاز ها شاید همانند نیاز های دستۀ نخست، برجسته و حیاتی به نظر نرسند؛ امّا بی شک می توانند در موفّقیت و کامیابی های آدمی، نقش مهم تری را نسبت به دستۀ نخست ایفا کنند؛ زیرا دستگیریِ فکری، موجب رشد و بالندگی می شود و در نتیجه، انسان، ارزشمند تر به شمار خواهد آمد. علاوه بر آن، انسان، با داشتن ویژگی هایی چون: کرامت و عزّت نفس، سازگاری بیشتری با دیگران خواهد داشت.
3. نیازهای عاطفی و احساسی: این دسته از نیازها نیز یکی دیگر از
ص: 17
انواع نیاز های آدمی است. نیاز به كسب محبوبیت در جامعه و رهایی از تنهایی، از جمله این نیازها به شمار می آیند.
لزوم برقراری ارتباط پایدار با همنوعان، از منظر پیشوایان دینی نیز مورد توجّه قرار گرفته است. امام صادق(علیه السلام) نیاز انسان به داشتن دوست و نیز منافع دنیوی و اُخروی دوستان را گوشزد می کند و می فرماید:
أَكثِروا مِنَ الأَصدِقاءِ فی الدُّنیا فَإِنَّهُم یَنفَعُونَ فی الدُّنیا والآخِرَةِ، أَمَّا الدُّنیا فَحَوائِجٌ یَقومونَ بِها، وأَمَّا الآخِرَةَ فَإِنَّ أَهلَ جَهنَّمَ قالوا: )فَمٰا لَنَا مِن شافِعینَ وَ لا صَدیقٌ حَمیمٌ(.(1)
در دنیا، دوستان بسیاری انتخاب كنید؛ زیرا آنها در دنیا و آخرت به شما نفع می رسانند؛ امّا نفع دنیوی، نیازهایی است كه آنها برطرف می كنند، و [نشانۀ] نفع اُخروی آنها این است كه اهل جهنّم می گویند [افسوس] كه ما شفاعت كننده و دوست صمیمی نداشتیم!
ناتوانی انسان در برقراری ارتباط پایدار با همنوعان، نتیجه ای جز تنهایی به بار نخواهد آورد. تنهایی - که معلول ناتوانی در برقراری ارتباط و آن نیز معلول نداشتن جذابیت است - ، آدمی را به بلایای فراوان روانی و رفتاری، دچار می سازد. از جملۀ این ابتلائات می توان به: خجالتی بودن، کمرویی، انزواطلبی، عزّت نفسِ پایین و اعتماد به نفسِ ضعیف، از دست دادن فرصت ها و سرانجام، فقر، اشاره کرد. از سویی دیگر، وجود عوامل جاذبه آفرین به دارندۀ آن، اعتماد به نفس بالا و عزّت نفس و نشاط هدیه می کند و اینها به او کمک می کند که نیازمندی های خود را راحت تر برطرف سازد و
ص: 18
کامیابی و در نتیجه، شادکامی بیشتری از زندگی خود داشته باشد. بدیهی است که برطرف شدن نیاز های گونه گون، از فواید عمل به راه كارهای برقراری ارتباط پایدار خواهد بود.
نتیجه آن که، فواید فراوان برخورداری از جذّابیت ها از یک سو و بلایا و آفات فراوان فقدان این جاذبه ها از سویی دیگر، اهمیت و نیز ضرورت بهره مندی از آنها را به خوبی نمایان می سازد و هر انسان خردمندی را به سوی تحصیل آن جاذبه ها سوق می دهد و عزمش را برای دستیابی به آن ، جزم می کند.
روشن است که برای دستیابی به فواید برخورداری از جاذبه ها، فراگیری مهارت های مربوط به هر یک از آن جاذبه ها، آگاهی از مهارت ها و چگونگی به کار بستن آنها ضروری است. برای مثال، فردِ فاقد مهارت اجتماعی باید در بارۀ فعّالیت های ویژه ای همچون شیوۀ سخنْ آغاز کردن، نشان دادن علاقۀ خود به دیگری، احترام گذاشتن به همنوعان و بسیاری امور دیگر - که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد - آموزش ببیند و آنها را در عمل، تمرین كند تا به ملکات نفسانی تبدیل شود.
نتیجه آن که شناخت جاذبه ها، آگاهی از چگونگی تحصیل آن جاذبه ها و تمرین عملی برای هر یک از آنها به منظور فراگیری آن مهارت ها، اقداماتی است که برای بهره مندی از آثار و فواید بسیارش ضروری است. این نگاشته، بیشتر به بیان عوامل جاذبه آفرینْ اهتمام ورزیده است؛ گرچه راه تحصیل بیشتر این مهارت های رفتاری، چندان دشوار نیست و تنها با کمی همّت و پشتکار و تمرین مستمر می توان آن مهارت ها را به دست آورد.
ص: 19
در پایان، لازم است اشاره شود که ما در این پژوهش، در صدد تبیین جاذبه های عمومی با رویکردی کلّی هستیم. اگر با نگاه دقیق تر به اقدامات جاذبه آفرینی که کلیدهای ارتباطی به شمار می آیند، بنگریم، خواهیم دید که برخی جاذبه ها - که در نگاه کلّی جاذبه به شمار می روند - ممکن است برای گروهی خاص جاذبه به شمار نیایند و یا از نظر شرعی و اخلاقی، تحصیل آنها جایز نباشد، و یا برخورداری از آنها برای گروهی دیگر در اولویت نباشد. از این رو برای گروه ها و اصناف خاص (مانند: جوانان، بانوان و یا کهنسالان)، برخی اقدامات جاذبه آفرین، متفاوت اند و اولویت ها تغییر می کنند. لذا چون تبیین جاذبه های ارتباطی برای صنوف و افراد خاص، نیازمند پژوهشی مستقل است، در این اثر، تنها به رویکردِ عمومی آن بسنده می کنیم.
انواع جذّابیت ها(1)
برخی از روان شناسان اجتماعی دریافته اند که سه عامل مهم در جاذبۀ بین فردی وجود دارد. این عوامل، عبارت اند از: جذابیت جسمانی، مجاورت و مشابهت. آنان بر این باورند که جذابیت جسمانی و مجاورت در مراحل آغازین رابطه، تعیین کننده تر اند، مشابهت، تنها عامل بسیار مهم در حفظ یک رابطۀ درازمدّت و استمرار بخشیدن به آن رابطه است.(2)
به نظر می رسد بر اساس آموزه های دین مبین اسلام، عوامل این جاذبه ها، بیش از سه عامل یاد شده اند. عواملی که می توان در ایجاد و
ص: 20
تقویت جاذبه های بین فردی از متون دینی استخراج نمود، عبارت اند:
- جذّابیت های ظاهری؛
- مهارت های اخلاقی؛
- مهارت های رفتاری؛
- همجواری؛
- ایمان و عمل صالح؛
- تناسبِ جان ها؛
- خواست و ارادۀ خدا.
البته عوامل تأثیرگذار در جاذبه ها از منظری دیگر، به دو بخش «عوامل افزایش دهنده» و «عوامل كاهش دهنده» قابل تقسیم است. امّا از آنجا که فقدان عوامل مؤثّر در افزایش جاذبه ها، خود، نقش دافعه را ایفا می كند، از عوامل كاهش دهندۀ جاذبه ها به شمار می آید. بررسی عوامل ایجاد کنندۀ جذّابیت ها، برای دستیابی به آن جاذبه ها و رهایی از عوامل کاهندۀ جذّابیت، کافی است. پس آگاهی به عوامل جاذبه آفرین در حقیقت، آگاهی با عوامل دافعه آفرین نیز خواهد بود.
کتاب حاضر، در چهار فصل تدوین شده است. فصل نخست، به بیان جذّابیت های ظاهری اختصاص دارد. در فصل دوم، مهارت های اخلاقی تبیین شده است. در فصل سوم، مهارت های رفتاریِ جاذبه آفرین، از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت. و سرانجام در فصل چهارم، چهار عامل دیگر - که در سطور پیشین یاد شد - به بحث گذاشته شده اند.
ص: 21
ص: 22
نخستین گام در ایجاد یا افزایش جاذبه، شناخت جذّابیت های ظاهری و اهتمام در جهت تحصیل آنهاست. اگر چه جذّابیت های ظاهری در مقایسه با آراستگی های باطنی و اخلاقی از نظر ارزشمندی، از درجۀ پایین تری برخوردار است، امّا بی شک، بدون توجّه به ظاهر نمی توان محبوب دل دیگری شد. جذّابیت های ظاهری اگرچه مربوط به ظاهر است و به دست آوردن آن نیز چندان دشوار نیست و به راحتی قابل دستیابی است، امّا از درجۀ اهمیت بالایی برخورداراست. این دسته از عوامل، نخستین نوع عوامل تحریك كننده، علاقه آفرین و انگیزه ساز برای برقراریِ رابطه در وجود دیگران به شمار می رود. اهمیت ظاهر آراسته، از آن روست كه در صورت فقدان آن، علاوه بر عدم ایجاد جاذبه، دافعه نیز ایجاد خواهد کرد. دافعۀ حاصل از ژولیدگی و نامرتّبی ظاهر انسان، باعث می شود كه جاذبه های ریشه ای تر همچون زیبایی های اخلاقی و باطنی نیز مورد توجّه قرار نگیرند و انسان در برقراری ارتباط با همنوعان خود، موفّقیت به دست نیاورد. بنا بر این، بدون برخورداری از حدّاقل هایی در آراستگی های
ص: 23
ظاهری، نه تنها نمی توانیم علاقه ای از خود در دل دیگری ایجاد کنیم، بلكه علاقۀ ایجاد شدۀ پیشین نیز از میان خواهد رفت و به دافعه، تبدیل خواهد شد. نتیجۀ بی توجّهی به ظاهر، فاصله گرفتن اطرافیان و تنهایی و انزوای اجتماعی خواهد بود. با این بیان، ابعاد جاذبه ها ی ظاهری، عبارت اند از:
نخستین اصل در زندگی فردی و اجتماعی انسان، اصل پاكیزگی است. امروزه رعایت این نكته، به صورت امری همگانی و فراگیر در آمده است. به همین دلیل به نظر نمی رسد كه نیاز چندانی به پرداختن تفصیلی به اصل پاکیزگی باشد؛ امّا به اختصار باید گفت که امکانات و فرهنگ جوامع، این اصل مهم زندگی را به عنوان رکن خدشه ناپذیر در زندگی فردی و اجتماعی تبدیل کرده و زن و مرد، خُرد و کلان، و پیر و جوان بر آن اذعان دارند و در عمل نیز بدان پایبندند. با توجّه به متون دینی فراوان در تأکید به این اصل و نیز سیرۀ پیشوایان دینی در اهتمام به پاکیزگی، ضروری ساخته است که مسلمانان، بیش از دیگران بر اصل پاکیزگی همّت گمارند و در رعایت آن کوشا باشند. این ضرورت بدان جهت است که نه تنها پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) سیرۀ همیشگی اش بر پاکیزگی بوده است،(1) بلکه ایشان اصل پاکیزگی را از ارکان مسلمانی دانسته است و بی توجّهی به آن را سدّی در برابر سعادت ابدی و ورود به بهشت معرفی کرده است.(2) در متون روایی،
ص: 24
پاكیزگی فردی با این رویكرد كه فرد بتواند برای ایجاد ارتباط به عنوان جاذبه ای فردی در نظر همنوعان به شمار آید، در سه حوزه مطرح شده است: پاكیزگی لباس؛ پاكیزگی بدن؛ پاكیزگیدهان و دندان.
البته گرچه پاکیزگی دهان و دندان، جزئی از بدن است و باید پاکیزگی را در دو حوزۀ لباس و بدن منحصر بدانیم؛ با این حال، از آنجا كه پاکیزگی دهان و دندان در نزد پیشوایان دینی، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و نسبت به رعایت آن، سفارش های فراوانی از طرف آنها (بویژه پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)) رسیده است، مناسب دیده شد که آن را به عنوان یکی از حوزه های مهم پاکیزگی به شمار آوریم. از این رو، سومین بحث در حوزۀ پاکیزگی را به صورت مستقل به آن خواهیم پرداخت.
پس از پاكیزگی، نوبت زینت و آراستگی است. به روشنی پیداست كه آراستگی و آرایش بدون نظافت و پاكیزگی، اقدامی ناقص است و تعجّب اطرافیان را برمی انگیزد. آراستگی ظاهر، با توجّه به اهمّیتش، مرتبه ای پس از پاکیزگی دارد و گام دوم در جهت جاذبه های ظاهری است. پس همان گونه که انسان ژولیده و نامرتّب حتّی اگر فردی پاكیزه باشد، دافعه آفرین است، انسان آراسته و مرتّب، امّا کثیف و ناپاک نیز آراستگی اش تأثیر مثبتی در ایجاد ارتباط یا تحکیم آن با همنوعان نخواهد داشت. آراستگی در حوزۀ رفتارهای فردی همچون پاكیزگی به «لباس»، «مو»، «ناخن» و «محاسن و شارب» مربوط می شود.
دو ركن مقدّماتی جاذبه های ظاهری - كه با عنوان «پاكیزگی» و
ص: 25
«آراستگی» یاد شد - از جمله جاذبه هایی هستند كه معمولاً همراه هم یادمی شوند و روایات معصومان(علیهم السلام) و سیرۀ عملی آنان در توجّه به پاکیزگی و آراستگی در کنار هم، بیان کنندۀ ارتباط تنگاتنگ این دو با هم اند.
توضیح آن که در اوّلین برخورد با همنوعان، ظاهر افراد به چشم بیننده می آید. ظاهر هر فرد، تا اندازه ای نمایانگر میزان دانش و اندیشه و تفکّر اوست. در واقع، اوّلین معرّف هر کس، ظاهر اوست و پاکیزگی، نقش به سزایی در شناسایی انسان ایفا می کند. یعنی هر کس با دیدن ظاهر دیگری، قضاوت نخستینی نسبت به او خواهد داشت و از آن جا که کثیفی و نامرتّبی برای انسان، معرّف خوبی نیست، هرگز نمی تواند در طرف مقابل خود، انگیزۀ برقراری ارتباط ایجاد کند؛ حتّی اگر نامرتّبی و کثیفی او دلیل موجّهی داشته باشد. بنا بر این، پاکیزگی، نخستین عامل جاذبه آفرین به شمار می رود.
نتیجه آن که هر کس با رعایت پاکیزگی و با حسّاسیت نسبت به تمیزیِ بدن، لباس و دهان و دندان خود، ضمن ساختن تصویری مطلوب از خود در ذهن مخاطب، او را مورد احترام قرار می دهد و برای او ارزش و منزلت قائل می شود. این عملکرد، جلب شدن علاقۀ مخاطب نسبت به برقراری رابطه و یا دست کم فرار نکردن از ایجاد رابطه با او را به دنبال خواهد داشت. به علاوه، همان گونه که یکی از حقوق همسران نسبت به یکدیگر رعایت بهداشت و پاکیزگی و نیز برخورداری از آراستگی مطلوب به هنگام مواجهه با اوست. می توان این حق را برای برادران ایمانی نیز - اگر چه با درجه ای ضعیف تر - به رسمیت شناخت. شاید به خاطر همین حق بوده است که در بارۀ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)روایت شده است که ایشان به آراستن
ص: 26
خود برای ملاقات با یاران خود اهتمام داشت؛ چه رسد به آراستن برای همسر خویش.(1)
همچنین از یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که: روزی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که مشغول آراستن موهای خود برای ملاقات با مؤمنان بود، عرض کردم: شما خود را می آرایید، در حالی که پیامبر و بهترین خَلق خدایید؟!
ایشان فرمود: «خدا دوست دارد که بنده اش به هنگام خارج شدن برای ملاقات با برادران [ایمانی]اش، خود را برای آنها آماده سازد و بیاراید».(2)
این اهتمام، نشانگر آن است که انسان با آراستن خود، هم خویشتن را تکریم کرده و هم برادران ایمانی را. و به تحقیق می توان گفت که هم حقّ خودش را ادا کرده و هم حق همنوعان خود را.
در ادامه، چند روایت در ضرورت و اهمیت پاگیزکی و آراستگی بیان می شود. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در توصیه ای به اصحاب خود می فرماید:
اغسِلوا ثیابَكُم وخُذوا مِن شُعورِكُم واستاكوا وتَزَیَّنوا.(3)
لباس های خود را بشویید، موهایتان را كوتاه كنید، [دندان هایتان را] مسواك بزنید و خود را بیارایید.
ایشان نه تنها رعایت این امور را به اصحاب و پیروان خود سفارش می كرد، بلكه خود نسبت به آنها سخت پایبند بود تا آن جا كه در بارۀپیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه روایت شده است:
كانَ رَسولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) یَضَعُ المُشطَ تَحتَ وِسادَتِهِ إِذا امتَشَطَ بِهِ
ص: 27
وَ یَقولُ: إِنَّ المُشطَ یَذهَبُ بِالوَباءِ.(1)
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شانۀ خود را پس از آن كه موهایش را شانه می كرد، در زیر متكایش می گذاشت و می فرمود: «شانه كردن، وبا را از بین می بَرَد».
امام صادق(علیه السلام) نیز پاکیزگی و آراستگی را از نشانه های مؤمنان می داند در بارۀ نشانه های مؤمن می فرماید:
لا یَخلُو المُؤمِنُ مِن خَمسٍ: مُشطٍ وسِواكٍ و خاتَمٍ عَقیقٍ وَ سَجّادَةٍ وَ سُبحَةٍ فیها أَربَعٌ وَ ثَلاثُونَ حَبَّةً.(2)
مؤمن، حتماً این پنج چیز را دارد: شانه، مسواك، انگشتر عقیق، سجّاده و تسبیحی كه در آن، سی و چهار دانه باشد.
افزون بر احادیث یاد شده و احادیث فراوان دیگری كه ما تنها به چند مورد از آنها بسنده كردیم، در بارۀ مسواك كردن، احادیث فراوانی به یادگار مانده است كه اهمیت آن را در نزد پیشوایان دینی (بویژه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)) نمایان ساخته است. سفارش ها در بارۀ مسواك در موارد بسیاری، از سوی جبرئیل(علیه السلام) بودهاست تا آن جا كه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
جبرئیل همواره در بارۀ مسواك زدن به من سفارش می كرد، چندان كه گمان بردم [اگر بدان عمل کنم]، دندان هایم ساییده می شوند.(3)
همچنین در حدیث دیگری فرمود:
ص: 28
آنچنان جبرئیل مرا به مسواک زدن سفارش کرد که گمان بردم آن را واجب خواهد نمود.(1)
و سرانجام در حدیث دیگری می فرماید:
لَولا أَن أَشُقَّ عَلی أُمَّتی لَفَرَضتُ عَلَیهِم السِّواکَ مَعَ الوُضوءِ، و مَن أَطاقَ ذَلِکَ فَلا یَدَعهُ.(2)
اگر بر امّتم سختی نداشت، مسواک کردن را با وضو واجب می ساختم. پس هر کس بر این امر، طاقت دارد، آن را رها نکند.
شاید این پرسش به ذهن خطور کند که: چرا در روایات، تا این اندازه بر پاکیزگی دهان و دندان و مسواک کردن تأکید شده است؟ آیا در موضوع پاکیزگی، عضو مهم تری برای انسان وجود ندارد؟
به نظر می رسد که تمیزی دهان و دندان و مراقبت از آن، از دو جهت حایز اهمیت است: نخست آن که دهان، فعّال ترین و مؤثّرترین عضو دربرقراری ارتباط با همنوعان است، به گونه ای که اگر انسانی، توان تکلّم کردن نداشته باشد، تقریباً امکان برقراری ارتباط و دوستی با همنوعانش را از دست خواهد داد. لذا آنان که لال اند تقریباً نمی توانند در جامعه، دوستان صمیمی داشته باشند و ممکن است که به طور کلّی، امکان حضور اجتماعی را از دست بدهند.
دوم آن که ناپاکی دهان و دندان، غالباً منجر به منتشر شدن بوی بد
ص: 29
دهان در فضای اطراف و در نتیجه، ناراحتی و اذیت اطرافیان می گردد.از این رو، آلودگی دندان ها و در نتیجه، بوی بد دهان، بسیار آزار دهنده است و نقش چشمگیری در دوری اطرافیان و پرهیز از ایجاد ارتباط با صاحب دهان بَد بو ایفا می کند. در اهمیت مسواک و تمیزی دهان، همین بس که امام صادق(علیه السلام) کسی را که به نظافت دهان و دندانش اهمیت نمی دهد، از زُمرۀ آدمیان به شمار نمی آورد. در حدیث آمده است که فردی در مواجهه با جماعتی از مردم، از امام صادق(علیه السلام) پرسید: آیا همۀ این جماعت را از آدمیان به شمار می آورید؟ امام(علیه السلام) فرمود: «آنهایی را که مسواک نمی کنند و .... از جماعت انسان ها خارج کن.(1) امام صادق(علیه السلام) در بیان دیگری برای تشویق مسلمانان به مسواک، به بیان خواص مسواک می پردازد و می فرماید:
در مسواک زدن، دوازده ویژگی است: از سنّت [پیامبر اکرم] است؛ موجب پاکی دهان است؛ نور دیده را می افزاید؛ خشنودی خدا را به دنبال دارد؛ دندان ها را سفید می کند؛ جِرم آنها را از بین می بَرَد؛ لثّه را محکممی سازد؛ اشتهای به غذا را زیاد می کند؛ بلغم را از بین می بَرَد؛ حافظه را افزایش می دهد؛ ثواب ها را چند برابر می کند؛ و ملائکه را شاد می گرداند.(2)
امّا در بارۀ موها علاوه بر آنچه در احادیث یاد شده به آنها اشاره شد، در
ص: 30
حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تکریم مو به عنوان یکی از نعمت های خدا سفارش شده است. ایشان در حدیث شریف مورد نظر می فرماید: «هر كسی از شما که مو دارد، آن را گرامی بدارد». از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد: گرامیداشت مو چگونه است؟ فرمود: «آن را روغن بزند و هر روز شانه كند».(1)
گفتنی است که تأثیر مثبت دو اصل پاکیزگی و آراستگی در ایجاد یا تحکیم روابط با همنوعان و اطرافیان، نقش مستقیم دارد؛ امّا همان گونه که در بیان امام صادق(علیه السلام) گذشت، آثار فراوان دیگری را برای هر یک از مصادیق پاکیزگی و آراستگی می توان یافت. برای مثال، بر اساس آنچه در متون دینی آمده، رعایت بهداشت و پاکیزگی در افزایش روزی نیز تأثیر زیادی دارد و وسعت روزی را به ارمغان می آورد. در این خصوص، احادیث فراوانی را می توان بیان کرد که از جملۀ آن، روایتی است که در مورد کوتاه کردن ناخن ها از امام علی(علیه السلام) صادر شده است:کوتاه کردن ناخن ها، از بیماری سخت جلوگیری می کند و باعث سرازیر شدن روزی می گردد.(2)
نیز در حدیث دیگری، امام صادق(علیه السلام) در بارۀ رسیدگی به دو اصل مورد بحث می فرماید:
کوتاه کردن ناخن ها و سبیل و شستشوی سر با خطمی در هر جمعه، فقر را دور می کند و روزی را افزایش می دهد. (3)
ص: 31
در برخی روایات ، حتّی به جنبۀ ظاهری و زیبایی ناخن برای زنان نیز توجّه شده است. امام صادق(علیه السلام) در این باره بین زن و مرد، تفاوت قائل شده است و به مردان توصیه می کند که ناخن های خود را کوتاه کنند؛ امّا به زنان می فرماید: «ناخن های خود را بلند نگه دارید که برای شما زیباتر است».(1)
به هرحال، آنچه رعایتش بر هر فرد مسلمان ضروری است و نخستین جاذبه برای برقراری ارتباط پایدار با همنوعان به شمار می رود، رعایت پاکیزگی و بهداشت، و آراستگی و زینت است؛ چراکه در غیر این صورت، رغبت دیگران به همنشینی با کسی که این دو اصل را رعایت نمی کند، از دست خواهد رفت. بنا بر این چنین فردی باید همواره رنج منزوی بودن را به جان بخرد و اندوه تنهایی را تحمّل کند.
یکی دیگر از جاذبه های ظاهری، برخورداری از بوی خوش است. در بارۀ بوی خوش باید گفت همۀ امورسازگار با طبع انسانی، مطلوب و مورد پسند است و انسان را به سمت خودش جذب می کند. منتشر شدن بو نیز در صورت مطبوع بودن، جذابیت به دنبال خواهد آورد. البته در خصوص بوی خوش، چند نکته، حایز اهمیت است که غفلت از آنها شایسته نیست.
الف - آنچه مهم تر از بوی خوش به نظر می رسد و نقش کلیدی ای در ایجاد رابطۀ پایدار و یا تحکیم آن ایفا می کند،منتشر نشدن بوی نامطبوع و
ص: 32
زننده از انسان است. به عبارت دیگر، در گام نخست باید توجّه داشت که از بدن، لباس و دهان خود، بوی ناخوشایندی که دیگران را بیازارد، پراکنده نشود. همان گونه که آب، با این که فاقد طعم، بو و رنگ خاصّی است، گواراترین و سازگار ترین نوشیدنی با طبع همۀ انسان ها است، به نظر می رسد سازگارترین حالت با طبیعت همۀ انسان ها بی بویی است. یعنی اگر از انسان رایحه ای منتشر نشود، هیچ طبعی از آن بیزار نخواهد شد. بی تردید در این حالت، هیچ یک از همنوعان و اطرافیان به خاطر پراکنده نشدن بوی خوش از فرد مقابل، آزرده نمی شوند؛در حالی که ممکن است استعمال بوی خوش با طبع و سلیقۀ عده ای نسازد و برای آنها ناخوشایند باشد.
البته روشن است که بویی خوش ، مطبوع و همه پسند، بر بی بویی برتری دارد؛ امّا مشکل این جاست که سلایق، متفاوت است و بوی عطری که همگان آن را بپسندند، کمتر قابل دسترس است. همچنین گاهی در استعمال بوی خوش نیز زیاده روی می شود و اذیت دیگران را به دنبال دارد.بنا بر این به هر میزان، بوی عطر با همۀ طبع ها سازگاری بیشتری داشته باشد و اطرافیان را کمتر مورد آزار و اذیت قرار دهد، مطلوب تر خواهد بود. دقیقاً به همین خاطر است که عطرهایی که بوی ملایم تر و ماندگارتری دارند، مورد پسندترندو عطرهایی با بوهای تند، اگر چه بوی خوشی هم داشته باشند، مورد پسند همگان نیستند. این بدان جهت است که سلایق انسان ها متفاوت و گوناگون است و احتمال این که بوی تند عطر مورد پسندِ فردی، برای دیگری، آزار دهنده و نامطبوع باشد، بسیار است.
ب - همان گونه که پیش از این بیان شد، بوی خوش، نقش کلیدی ای در ایجاد انگیزۀ برقراری رابطه پایدار در دیگران ایفا نمی کند؛ بلکه نداشتن
ص: 33
بوی نامطبوع در روابط بین فردی، مهم تر است. حال ممکن است پرسشی به ذهن پیشی بگیرد که راز سفارش های اکید پیشوایان دینی بویژه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به استفاده از بوی خوش در چیست؟ چرا ایشان در استعمال بوی خوش اهتمام داشت و به مسلمانان نیز سفارش می نمود؟ بر اساس آنچه در سیرۀ نبوی آمده است، چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همواره برای خرید عطر، هزینۀ بسیاری پرداخت می کرد؟
برای پاسخ به این پرسش، کافی است که در وضعیت زندگی مردمان عصر نبوی کمی بیندیشیم. برخی از ویژگی های جامعۀ عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، مربوط می شدند به امکانات و وضعیت ظاهری مردم شبه جزیرۀ عربستان، به ویژه افرادی که به اسلام تشرف یافته و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را پیشوای خود برگزیده بودند. آنان همه روزه در اجتماعات حاضر می شدند، گِردپیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حلقه می زدند و از سخنان ایشان بهره می بردند. این افراد، با یکدیگر معاشرت داشتند و به گفتگو می پرداختند. این در حالی است که امکانات بسیار کم و ابتدایی دوران زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حضور در اجتماعات و تحمّل بحث و گفتگو با آنان را در بسیاری مواقع، دشوار می ساخت. در بارۀ امکانات و وضعیت زندگی مردم آن دوره، این موارد، قابل توجّه است:
امکانات جامعه، بسیار پایین و ابتدایی بود و تجهیزات صنعتی امروزی (از جمله وسایل خنک کننده) وجود نداشت.
شبه جزیرۀ عربستان با کمبود آب همیشگی مواجه بود. از این رو، قدر آب به عنوان ارزنده ترین نعمت الهی به خوبی دانسته می شد تا جایی که گاهی برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان هدیه، آب گوارا برده می شد.
موقعیت جغرافیاییِ شبه جزیره و نزدیکی به استوا موجب گرمای شدید
ص: 34
هوا در آن کشور بوده و هست. لذا تعریق بدن در اغلب ایام سال، امری طبیعی به شمار می رفت.
بسیاری از مسلمانان از افراد ضعیف جامعه بودند و از تواناییِ مالیِ کمی برخوردار بودند. لذا از امکانات خوبی برای نظافت و بهداشت دائمی برخوردار نبودند.
شغل بسیاری از مردمان پیرامون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، کشاورزی و دامداری بود.
با توجّه به نکات یاد شده، به روشنی پیداست که در عصر نبوی(صلی الله علیه و آله و سلم) به علّت وجود دلایلی چون عدم امکاناستحمام و شستشوی لباس ها در فواصل زمانی کوتاه و به صورت روزانه، فقدان امکانات و تجهیزاتی همچون وسایل خنک کننده، و تعریق زیاد بدن به خاطر نوع کار مردم و گرمی هوا، موجب می شد که در اجتماعات مسلمانان، بوی ناخوش به مشام برسد و به طور معمول، بوی تعریق بدن برای حاضران آزار دهنده باشد. نبودن فرهنگ نظافت دهان و دندان نیز مزید بر علت می شد تا حضور جماعتی از مردم در فضای بسته، طاقت فرسا باشد.
این در حالی است که اسلام، دینی اجتماعی است. به این معنا که بر جماعات، تأکید بسیار دارد و به هیچ وجه، دوری از اجتماع و کناره گیری از جامعه و انزواگزینی را ترویج و تأیید نمی کند. در چنین فضایی، حکمت اهتمام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به استفاده از مسواک، بوی خوش و لباس پاکیزه و سفارش مکرر به مسلمانان در این خصوص، آشکار می گردد. همچنین طبیعی است که ایشان برای تغییر فرهنگ اجتماعی مردم و اصلاح این نقیصه، صرف مال بسیار در خرید عطر را اسراف نداند،(1) و در سیرۀ
ص: 35
شخصی اش به گونه ای رفتار نماید که انس بن مالک در بارۀ توجّه خاص پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به استفاده از عطر بگوید:
ده سال با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همنشین بودم و همواره از ایشان بوی عطر به مشامم می رسید و هیچ بویی را بهتر از بوی عطر پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) استشمام نكردم.(1)
امام کاظم(علیه السلام) نیز در بارۀ پدر خودشان امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
جای سجده های امام صادق(علیه السلام) از بوی عطرش شناخته می شد.(2)
ج - یکی از نکاتی که در بارۀ بوی خوش مطرح است و مستندات رواییِ فراوانی به آن تصریح کرده است، علاقۀ ملائکۀ الهی به بوی خوش و بیزاری آنان از بوی نامطبوع است. در چگونگی این امر نمی توان به روشنی اظهار نظر کرد؛ امّا به خاطر وجود روایات فراوان می توان اطمینان حاصل کرد که بوی خوش، نه تنها موجب خوشایندی بندگان خدا می شود، بلکه فرشتگان را نیز جذب می کند. همچنین بوی ناخوشایند و نامطبوع، علاوه بر ایجاد انزجار انسان ها، تنفّر فرشتگان را نیز به دنبال دارد و آنان را آزار می دهد. در این راستا درحدیثی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عثمان بن مظعون می فرماید:
لا تَدَعِ الطِّیبَ فَإِنَّ المَلائِکَةَ تَستَنشِقُ ریحَ الطِّیبِ مِنَ المُؤمِنِ.(3)
عطر را رها مکن؛ زیرا فرشتگان، بوی عطر را از مؤمن استنشاق می کنند.
ص: 36
امام صادق(علیه السلام) نیز شادمانی ملائکه را یکی از خواص مسواک زدن می داند و می فرماید:
فی السِّواکِ عَشرُ خِصالٍ: مُطَهِّرةً لِلفَمِ و مَرضاةً لِلرَّبِّ و مُفَرِّحَةً لِلمَلائِکَةِ و ....(1)
در مسواک زدن، ده اثر است: دهان را پاکیزه می کند؛ خدا را خشنود می نماید؛ ملائکه را شادمان می سازد و ... .
بررسی متون متعدّد در خصوص دوری گزیدن فرشتگان الهی از اماکن و افرادی که منتشر کنندۀ بوی بد هستند، حکایتگر آن است که تا چه میزان، پاکیزگی و زدودن هرگونه بوی نامطبوع اهمیت دارد. اگرچه پرداختن به موضوعِ چگونگیِ خوشایند بودن بوی مطبوع برای فرشتگان با این که آنان موجوداتی مادی نیستند و فاقد حس اند، خود نیازمند پژوهش دیگری است و به پژوهش ما ارتباطی نمی یابد.
د - نکتۀ چهارم در بارۀ استعمال بوی عطر توسط بانوان است.گرچه نسبت به استفاده از بوی خوش به عنوان سیرۀ پیامبران تأکید بسیار شده است، امّا بی گمان برای عمل به این سیره، نکاتی را باید در نظر گرفت تا آن سیره - که رفتار انسانیِ پسندیده و ارزشمندی به شمار می رود - تأثیر عکس نداشته باشد و مفسده انگیز نباشد. توضیح آن که بر اساس حکم شرعی، رفتار، گفتار و حتّی پوشش بانوان اگر به گونه ای باشدکه موجب جلب توجّه نامحرمان و نااهلان شود، جایز نیست. این حرام شرعی، حاکم بر حکم استحباب استفاده از بوی خوش است. بر این اساس، استفادۀ بانوان از عطر و مواد خوشبوکننده، تنها هنگامی مطلوب است که از معرض نگاه و
ص: 37
توجّه بیگانگان در امان باشند. لذا استفاده از عطر برای این گروه حتّی برای حضور در نماز جماعت، در صورت وجود نامحرمان، پسندیده نیست.(1)
از این رو، زنان تنها برای زنان دیگر و نیز برای همسرانشان می توانند از بوی خوش استفاده کنند و راه کارِ بدون بو بودن بدن و لباس برای بانوان در اجتماعات، مناسب و پسندیده به نظر می رسد.
امّا در بارۀ ویژگی بوی خوش بر اساس آنچه از معصوم(علیهم السلام) تبیین شده است، بین مرد و زن تفاوت لازم است. به عبارت دیگر، این که زن و مرد، یکسان آرایش کنند و عطرهای مشابه بزنند، نه تنها پسندیده نیست، بلکه بر اساس برخی روایات، جایز نیست، مانند این روایت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که می فرماید: «از ما نیست زنی که خود را به مردان شبیه سازد».(2)
و نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
لا یَجوزُ لِلمَرأَةِ أَن تَتَشَّبَهَ بِالرِّجالِ.(3)
بر زن، جایز نیست که خود را مانند مردان سازد.
با این بیان، به نظر می رسد که هر یک از مردان و زنان باید متناسب با جنسیت خود، در جامعه ظاهر شوند و تلاش کنند تا حرمت خویش را نیز پاس بدارند. لذا امام صادق(علیه السلام) تفاوت بین زن و مرد در استعمال عطر را این گونه بیان می فرماید:
طِیبُ النِّساءِ ما ظَهَرَ لَونُهُ و خَفِیَ ریحُهُ و طِیبُ الرِّجالِ ما خَفیَ لَونُهُ و ظَهَرَ ریحُهُ.(4)
ص: 38
عطر زنان، چیزی است که رنگ آن آشکار و بویِ آن خفیف باشد و عطر مردان، آن است که رنگ خفیف و رایحۀ آشکار داشته باشد.
نتیجه آن که بانوان با رعایت اصل محفوظ نگاه داشتن خود از توجّه و نگاه نامحرمان در لباس و زینت و آرایش، خود را از مردان، متمایز خواهند داشت. همچنین بر مردان نیز همانندسازی خود به بانوان جایز نیست و هر یک باید در جامعه به گونه ای آمد و شد کنند که برازندۀ جنسیت و مسلمانیِ خود باشد.
آخرین مورد از عوامل جاذبه های ظاهری، زیبایی ظاهر است. زیبایی ظاهر، به دو بخش «زیبایی اختیاری» و «زیبایی غیر اختیاری» تقسیم می شود. زیبایی ظاهریِ اختیاری، در گروِ عمل به سه مورد پیشین یعنی: پاکیزگی، آراستگی، و بوی خوش است. به هر میزان به این سه مورد، پایبندی بیشتری وجود داشته باشد، به همان میزان، زیباییِ ظاهری مناسب تری را برای فرد حاصل می کند.
در این جا حدیثی از امام صادق(علیه السلام) بسیار مناسب و راه گشاست:
خدای متعال، زیبایی و آرایش را دوست دارد، و درماندگی و ابراز آن را نمی پسندد. همانا خدای متعال، دوست دارد که آثار نعمت هایش را در بندگان خود ببیند.
در ادامه، شخصی پرسید: چگونه؟ و امام(علیه السلام) پاسخ داد:
لباس پاکیزه بپوشد و بوی خوش استعمال کند و خانه اش
ص: 39
را سفید کند و اتاق هایش را بروبد تا این که پیش از غروب خورشید، چراغ روشن کند که اینها فقر را دور و روزی را فراوان خواهد کرد.(1)
امّا قسم دوم زیبایی، غیر اختیاری است. این زیبایی، در واقع همان زیبایی چهره است که خدادادی بوده، در اختیار آدمی نیست. برخی از انسان ها، چهره ای دل آرا دارند و نظر دیگران را به خود جلب می کنند. برخی نیز از ظاهر چندان زیبایی برخوردار نیستند و طبیعتاً باید به آنچه خدا به آنان داده، قانع و راضی باشند. البته همان گونه که در ادامه خواهیم گفت، امور ظاهری اگرچه در ایجاد جاذبه، مهم و تأثیرگذارند، امّا از آن مهم تر، زیبایی های رفتاری و اخلاقی و باطنی است. بنا بر این، توقّف در زیبایی های ظاهری و تکیه بر آنها و غفلت از زیبایی های غیر ظاهری (اعم از: زیبایی های باطنی، اخلاقی و رفتاری)، خُسرانی بس بزرگ برای هر فردِ جویای محبّت و دوستیِ همنوعان و خواستار موفّقیت در روابط بین فردی خواهد بود؛ چه این که دیری نخواهد پایید که جوانی، جای خود را به پیری می دهد و زیبایی ظاهری، از دست می رود. در این حالت اگر زیبایی های اصیلِ برخاسته از اخلاق و رفتار و نیز زیبایی های باطنی و معنوی به دست نیامده باشند، منفور خدا و خَلق او خواهیم شد.
ص: 40
همان گونه که پیش از این بیان شد، علاوه بر آراستگی ِ ظاهر - که در برقراری رابطه با همنوعان، جاذبه آفرین است - ، عوامل مهم تری را نیز در این امر باید مورد توجّه قرار داد. از جملۀ تأثیرگذارترین عوامل، برخورداری از ویژگی های اخلاقی مثبت و به کار بستن آنها در عمل است. به عبارت دیگر، آنچه در ایجاد محبوبیت و افزایش آن، نقش اساسی ایفا می کند، آراسته شدن به جاذبه های اخلاقی و رفتاری است. این عامل، در استمرار و تحکیم رابطۀ دوستی و محبوبیتِ بیشتر در نزد همنوعان، بیش از هر عامل دیگری مؤثّر است. این در حالی است که جاذبۀ ظاهری - که در فصل نخست بیان شد - در ایجاد انگیزۀ اوّلیه برای شکل گیری رابطه و شروع دوستی، تأثیر بیشتری دارد. بنا بر این، جذّابیت های ظاهری برای موفّقیت در روابط دوستانه و صمیمیت با اطرافیان لازم و البته مهم اند؛ امّا كافی نیستند. به عبارت دیگر، جاذبه های ظاهری، همان گونه كه از نامشان پیداست، جاذبه های روبنایی اند. از این رو باید به جاذبه های ریشه ای تری كه تأثیر ماندگارتری در برقراری دوستی ها دارد اندیشید، آنها را شناخت و در
ص: 41
عمل به آنها کوشا بود.
بی شک اخلاق پسندیده و رفتار نیک و انسانی را باید به عنوان اصول راهبردی در برقراری ارتباط با همنوعان خود به شمار آورد؛ چرا که تنها در سایۀ خوش رفتاری است که اطرافیان به ایجاد رابطۀ صمیمی و یا تحکیم دوستی با ما رغبت می ورزند. قرآن کریم راز جذّابیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را - که باعث شده بود مردم، همواره پروانه وار گرد او طواف کنند و او را چون نگین انگشتری در میان خود بگیرند - در اخلاق نیکو و برخورد ملایم ایشان با مردم می داند و می فرماید:
فَبِمَا رَحمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظَّاً غَلیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِكَ.(1)
پس به خاطر رحمتی كه از سوی خداوند، شامل حال تو شده است، با آنها ملایم شده ای و اگر با آنها تندخو بودی، حتماً از گرد تو پراكنده می شدند.
امام علی(علیه السلام) نیز در خصوص تأثیر خوش رفتاری در اطرافیان و دوستان می فرماید:
فی حُسنِ المُصاحَبَةِ یَرغَبُ الرِّفاقُ.(2)
اثر همنشینیِ نیک، ترغیب دوستان به تحکیم روابط است.
امام صادق(علیه السلام) نیز راز موفّقیت در ایجاد ارتباط پایدار با همنوعان را در اخلاق نیک می داند و می فرماید:
طَلَبتُ صُحبَةَ النّاسِ فَوَجَدتُها فِی حُسنِ الخُلُقِ.(3)
ص: 42
همدمی با مردم را جویا شدم، آن را در خوش خویی یافتم.
و سرانجام در بیان دیگری، خُلق نیکو را جلب کنندۀ دوستی می داند و می فرماید:
حُسنُ الخُلُقِ مَجلَبَةٌ لِلمَوَدَّةِ.(1)
اخلاق نیك، جلب كنندۀ دوستی است.
اکنون این پرسش به ذهن می رسد که مؤلّفه های حُسن خُلق یا خُلق نیکو که در ایجاد، تقویت و تحکیم روابط بین همنوعان مؤثرند کدام اند؟ کدام ویژگی اخلاقی و رفتاری می تواند در دستیابی به این مهم، بیشترین یاری را برساند؟ آیا برای محبوبیت در جامعه باید همۀ ویژگی های اخلاقی را به نحو اکمل، در خود ایجاد کرد؟
در ادامه، مهم ترین مهارت های اخلاقیِ لازم در کسب محبوبیت را بیان خواهیم کرد.
یكی از معیارهای كلیدیِ اخلاقی بودن رفتارهای انسان، محترم شمردن اصل «كرامت انسانی» است. بر اساس این اصل، رفتاری پسندیده خواهد بود كه در آن، اصل كرامت انسانی رعایت شده باشد و حرمت نفس محترمی پایمال نگردیده باشد. از این رو، رفتاری كه در آن كرامت فرد یا نفس محترمی از انسان ها مورد تعرض قرار گیرد و پایمال شود، پسندیده نیست و فاقد ارزش اخلاقی خواهد بود. این بدان جهت است كه
ص: 43
گران بهاترین سرمایۀ آدمی، انسانیت و حرمت نفس اوست. كرامتی كه خدا آن را عطا فرموده و به رسمیت شناخته است و تحت هیچ شرایطی، حتّی به خود شخص، اجازه نداده است که حرمت نفس خود را نادیده بگیرد و یا آن را پایمال سازد. در نتیجه، کسی که در تعاملات اجتماعی اش کرامت نفس همنوعان خود را محترم می شمارد و آنان را مورد تکریم قرار می دهد، یکی از مهارت های مهم جذّاب بودن و محبوب واقع شدن را در خود ایجاد کرده است.
این كه انسان، موجودی گرامی است و از كرامت برخوردار است، اصلی است كه مورد اتفاق نظر همۀ اندیشمندان علوم انسانی و به طور کلّی، مورد تأیید بشریت است و کسی آن را انکار نکرده است. خواست فطرت همۀ افراد بشر این است که دست کم، حرمت و کرامت نفسشان پاس داشته شود و پایمال نگردد. میل به حفظ حرمت نفس از آن روست که در آفرینش، این میل در ضمیر انسان نهاده شده و از آغاز با این میل درونی، سرشته شده است. نشانۀ این میل درونی و گرایش فطری، آن است که کودکان خردسال و غیرممیّز نیز بی حرمتی را بر نمی تابند و با اشک خود نسبت به آن اعتراض می کنند.
در این میان، نخستین کسی که آدمی را گرامی داشت، ذات مقدّس پروردگار بود و بنده اش را هم تکویناً و هم تشریعاً تکریم کرد. گرامی بودن انسان در نزد خدا موجب شد که خداوند با او به گونه ای رفتار نماید تا همگان بر جایگاه بلندش در نزد پروردگار آگاه شوند و وجودش آنچنان محترم شمرده شد كه حرمتش به عنوان حقّی طبیعی بر همگان، فرض و واجب گردید و كسی مجاز به حرمت شكنی او دانسته نشد.
ص: 44
نتیجه آن که هر انسانی در رفتارهای اختیاری خود، باید به گونه ای عمل کند تا هم احترام خود حفظ شود و هم کرامت نفس دیگران پاس داشته شود.
اکنون این پرسش به ذهن می رسد که راه کار پاسداری از کرامت نفس انسان کدام است؟ آیا می توان راه کاری اجرایی ترسیم نمود که با آن، حرمت انسان ها پاس داشته شود و کرامتشان حفظ گردد؟
نگارنده بر این باور است که تواضع و فروتنی، یکی از مهم ترین راه کارهای عملیاتی در جهت حفظ کرامت نفس انسان در حوزۀ رفتارهای اجتماعی است.
به طور کلّی انسان ها می توانند نسبت به یکدیگر دو نوع فضیلت و برتری داشته باشند: برتری های باطنی یا واقعی؛ برتری های روبنایی یا غیر واقعی. برتری های ظاهری، برتری هایی هستند که در دنیا به راحتی قابل شناسایی اند و با کمترین تحقیق یا توجّهی حاصل می شوند. این نوع برتری ها (مانند: برتری علمی، برتری از حیث جاه و مقام اجتماعی و برتری مالی و برتری ظاهری)، حقیقی نیستند و لزوماً کمال حقیقیِ انسانی را ارتقا نمی دهند. چه بسیار عالمان و اندیشمندانی که از انسانیت، بویی نبرده اند و چه بسیار صاحبان جاه و ثروت که با کمالات انسانی، فرسنگ ها فاصله دارند.
امّا برتریِ باطنی - که در واقع، برتری حقیقی است - ، با معیارهای دنیوی، قابل شناسایی نیست و تنها خداوند، از حقیقت آن آگاه است. این
ص: 45
نوع برتری، برتری از حیث تقوا و پرهیزگاری و برخورداری از فضایل و سجایای اخلاقی پسندیده، و در یک کلام، محبوبیت و تقرّب در نزد خداست. معیاری که خداوند آن را با آیۀ شریفه )إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهَِ أَتْقَاکُمْ( به صراحت بیان فرموده است و یا در آیۀ دیگری که مسخره کردن برادر ایمانی را نهی می کند، در بیان علّت زشتیِ این کار، احتمال بهتر بودن فرد مسخره شده را مطرح می کند و می فرماید:
)یَا اَیُهَا الَّذینَ آمَنُوا لاَ یَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسیٰ اَن یَکونُوا خَیراً مِنهُم وَلا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسیٰ اَن یَکُنَّ خَیراً مِنهُنَّ.(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! هیچ گروهی نباید گروه دیگر را مسخره کند که شاید آنان از خودشان بهتر باشند و همچنین نباید زنانی زنان دیگر را مسخره کنندکه شاید آن زنان از خودشان بهتر باشند(.
در نقلی آمده است که شخصی با نهایت بی ادبی و به قصد توهین و تمسخر، از سلمان فارسی پرسید: ریش تو بهتر است یا دُم سگ؟
ایشان بدون کمترین خشم و عصبانیتی، در کمال آرامش پاسخ گفت: «اگر در قیامت از پل صراط عبور کنم، این بهتر و اگر عبور نکردم دُم سگ بهتر است».
این برخورد کریمانه ، در نهایت، شرمندگی و تسلیم و سپس هدایت را برای فرد بی ادب و جسور به ارمغان آورد. این در حالی است که سلمان فارسی با این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را به مدال«منّا أَهل البیت» مفتخر داشته
ص: 46
بود، خود را برتر از دیگری نمی دانست. این نگاه سلمان به خود، سعۀ صدر و طمأنینه ای به او بخشیده بود که از این گونه پرسش ها خشمگین نشود و با نگاهی واقع بینانه، پاسخی منطقی به سؤال کننده بدهد. با این نگاه نسبت به فضایل انسانی، هیچ کسی نمی داند که نسبت به دیگری، برتریِ معنوی دارد یا نه! هیچ کس نمی داند که نسبت به همنوع خود در نزد خدا از محبوبیت بیشتری برخوردار است یا نه! این امر، اقتضا می کند که انسان نسبت به همگان، ادب را رعایت کند و حرمت آنان را پاس بدارد و نسبت به آنان فروتن باشد؛ اگرچه از نظر علمی یا جایگاه اجتماعی و یا مال و ثروت نسبت به او برتری زیادی داشته باشد. بنا بر این، انسان مؤمن در برابر همنوع خود فروتن است؛ زیرا احتمال برتریِ او را در پیشگاه خدا می دهد.
این موضوع به خوبی در سیرۀ معصومان(علیهم السلام) قابل مشاهده است؛ آنان ضمن این که در برابر همنوعان خود فروتن بودند، هرگز اجازه نمی دادند که مسلمانان نسبت به آنان فروتنی را از اندازه بگذرانند و خود را خوار سازند.
در روایتی نقل شده است كه مردی به نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به هنگام صحبت با ایشان زبانش به لكنت افتاد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود:
هَوِّن عَلَیكَ، إِنّی لَستُ بِمَلَكٍ، أَنا ابنُ اِمرَأَةٍ تَأکُلُ القَدیدَ.(1)
آرام باش! من پادشاه نیستم؛ من فرزند زنی از قریشم که گوشت نمک سود می خورد.(2)
امام علی(علیه السلام) نیز وقتی پدر و پسری میهمان ایشان می شوند، به هنگام
ص: 47
احترام گذاردن به میهمانان خود، برای تكریم پدر، شخصاً بر روی دستانش آب می ریزد و برای تكریم فرزند، ریختن آب بر روی دستان او را به فرزندش محمّد حنفیه می سپارد. با این كار، هم احترام پدر را نگاه می دارد و هم پسر را تكریم می کند. سپس در توجیه این اقدام خود - که در حقیقت، به منظور حفظ احترام فرزند میهمان است - می فرماید:
پسرم! اگر پسرِ این مرد، به تنهایی به منزل من آمده بود، من خود بر دستش آب می ریختم؛ امّا خداوند متعالنمی خواهد که وقتی پدر و پسر در مکانی حاضرند، میان آن دو یکسان برخورد شود.(1)
این دقّت عملِ اعجاب آور و تحسین برانگیز، به خوبی موضوع فروتنی را - كه مهم ترین راه كار تكریم و احترام به همنوع است - نمایان ساخته است. از این رو اگر چه در عصر حاضر، شیوۀ تکریم و احترام میهمانان تاحدودی تغییر کرده است، امّا اصل فروتنی و احترام میهمان به عنوان اصلی تغییرناپذیر همچنان باقی و معتبر است و از سیرۀ پیشوایان دینی، قابل اقتباس خواهد بود.
بی گمان هر انسانی، خواستار منزلت والا و احترام در نزد همنوعان است. این خواستۀ قلبی، صاحب خود را به سمت کسب منزلت و محبوبیت سوق می دهد. در این میان، برخی احترام و محبوبیت را از راه رفتارهای نیک و پسندیده دنبال می کنند و عده ای دیگر به دنبال راهی ساده و میان بُر هستند
ص: 48
و بی آن که زحمت انجام رفتارهای نیک را بر خویش هموار سازند، خود را بزرگ و محترم می شمارند و با بزرگی طلبی و تکبّر، به دنبال نیل به مقصود خویش اند؛ غافل از آن که بزرگی و احترام، تنها از راه فروتنی و تکریم همنوعان به دست می آید و تنها در این صورت است که محبّت شان را می توان جلب کرد و آنان را به ادای احترام به خویش تسلیم نمود. لذا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی آشکار، مسیرکسب احترام و رفعت را این گونه بیان می دارد:
إِنَّ التَّواضُعَ یَزیدُ صاحِبَهُ رِفعَةً، فَتَواضَعوا یَرفَعکُمُ اللهُ.(1)
همانا فروتنی، بر بلندمرتبگی صاحب خود می افزاید. پس اگر فروتن باشید، خدا شما را بلندمرتبه می گرداند.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز در بارۀ اثر محبّت آفرینِ فروتنی می فرماید:
ثَمَرَةُ التَّواضُعِ المُحَبَّةُ.(2)
محبّت، میوۀ فروتنی است.
این نکته را نباید از یاد بُرد که فرد متواضع در روابط بین فردی، با فروتنیِ خود، با یك تیر دو نشان را مورد هدف قرار می دهد؛ او هم كرامت همنوعان را پاس می دارد و هم بر منزلت و احترام خود در نظر همنوعان - می ا فزاید. بنا بر این، اظهار فروتنی در برابر همنوعان، موجب رفعت و افزایش حرمت واحترام فرد متواضع نیز می شود. به همین دلیل، امامان معصوم(علیهم السلام)، كلید شرافت را در فروتنی می دانند و تواضع را نردبانی برای دستیابی به شرافت و بزرگواری قلمداد کرده اند. به این احادیث توجّه کنید:
ص: 49
امام علی(علیه السلام): مِفتاحُ الشَّرَفِ التَّواضُعُ.(1)
کلید شرافت، در فروتنی است.
امام علی(علیه السلام): التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ.(2)فروتنی، نردبان شرافت است.
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): التَّواضُعُ لایَزیدُ اللهُ بِهِ إِلّا ارتِفاعاً.(3)
خداوند در ازای فروتنی، چیزی جز بلندمرتبگی را افزایش نمی دهد.
تأثیر فراوان فروتنی در تحکیم روابط اجتماعی و افزایش محبّت بین همنوعان، به اندازه ای است که خداوند متعال، پیامبر خود را به فروتنی با مردم سفارش می کند و می فرماید:
)وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ.(4)
در برابر هر یك از مؤمنان كه از تو پیروى مى كند، بال فروتنى فرود آر(.
همچنین تصریح می کند که اگر تندخو و بداخلاق بودی، از پیرامون تو پراکنده می شدند و سعی و تلاشت در دعوت مردم به اسلام، ثمری نداشت.(5)
یکی از مهارت های تأثیرگذار در تحکیم روابط بین فردی و تقویت کنندۀ
ص: 50
محبّت و دوستی بین همنوعان، خوش گمان بودن نسبت به دیگری است. خوش گمانی، زمینۀ بسیاری از اختلافات و کدورت ها و کینه ها را از بین می بَرَد و محبّت بین طرفین را افزایش می دهد. چیزی که امام علی(علیهالسلام) بر آن تصریح می کند و می فرماید:
مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنّاسِ حازَ مِنهُمُ المَوَدَّةَ.(1)
هر كس به مردمْ خوش گمان باشد، دوستی آنان را به دست می آوَرَد.
خوب دیدن دیگران، هنری جاذبه دار و اثرگذار است. دیدن خوبی ها و نیز خوب دیدن ها، دو ویژگیِ بارزی هستند که به افزایش کشش و محبّت و علاقه به کسانی که خوب دیده می شوند و یا خوبی هایشان دیده می شود، می انجامد. علاقه و محبّت، موجب رفتار نیک نسبت به او می گردد و پیامد رفتار پسندیده و همراه با احترام به او، چیزی جز محبّت متقابل نخواهد بود. خوب دیدن و خوب تفسیر کردنِ کار دیگران، موجب می شود که از عیب جویی دست برداشته شود و زبان به تخریب و انتقاد آنان گشوده نشود و زمینۀ شِکوِه و شکایت و تلافی فراهم نیاید.
همچنین در مقابل، بدگمانی نسبت به اطرافیان، نوع رفتار ما با آنان را بر اساس همان برداشت، شکل می دهد. این گونه برداشت های رفتارساز، اگر فراگیر شود، تنفّر و انزجار همگان را متوجّه انسان بدبین خواهد ساخت و مهم ترین ره آورد آن، انزوای اجتماعی او خواهد بود. بنا بر این اگر از نداشتن دوست صمیمی و یا فقدان دوستان بسیار در رنجیم، ابتدا علّت آن را در رفتار خود جستجو کنیم و در صورت وجود این خصوصیت اخلاقی،
ص: 51
نسبت به درمان آن همّت گماریم. امام علی(علیه السلام) در بیانی بسیار راه گشا می فرماید:
ضَع أَمرَ أَخیکَ عَلی أَحسَنِهِ حَتّی یَأتیَکَ مَا یَغلِبُکَ مِنهُ وَلاتَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أَخیکَ سُوءاً و أَنتَ تَجِدُ لَها فِی الخَیرِ مَحمِلاً.(1)
کار برادرت را بر بهترین حالت ممکن حمل کن تا زمانی که دلیل محکمی بر تصوّر تو غلبه کند، و نسبت به گفتار برادرت تا جایی که برای آن، تفسیر خوبی یافت می شود، گمان بد مبر.
بنا بر این، از مهم ترین خطاهای شایع در برقراری ارتباط با همنوعان، تفسیر بد از رفتارهای آنان و تفسیر رفتار آنان به بدترین احتمال ممکن است. این در حالی است که دوستی و محبّت، اقتضا می کند برای رفتارهای نادرست نیز تفسیر نیکو انتخاب کنیم. اقدام «مادران» در تفسیر رفتار نادرست فرزندان خود و حمل آن بر اموری همچون: مشغلۀ زیاد، فراموشی و یا احتمالات مثبت دیگر، از بارزترین مصادیق خوش گمانی است که نتیجه ای جز عشق فرزند به مادر را به همراه ندارد.
نتیجه آن که به هر میزان، انسانی را بیشتر دوست داشته باشیم، رفتارهای او را بهتر و نیکوتر تفسیر می کنیم و تحمّل اقدامات او آسان تر خواهد شد و برای رفتارهای ناپسند و نامهربانی های او راحت تر توجیه می تراشیم. همچنین خوب تفسیر کردن رفتار ها و دیدن خوبی های افراد نیز در نهایت، محبّت آنها را به ارمغان خواهد آورد؛ دستاوردی که اگر در
ص: 52
زندگی اجتماعی انسان به عنوان اصلِ محوری، مورد توجّه نباشد، مِهر و نشاط و آرامش از زندگی رخت برمی بندند و دشمنی و اندوه و ناآرامی، جایگزین آنها می گردند. شکل زیر، فرایند تأثیر حُسن ظن در افزایش و تثبیت محبّت بین دو طرف و تأثیر سوءظن در زدودن محبّت و ایجاد دشمنی را نشان می دهد.
فرایند تأثیرات خوش گمانی فرد الف نسبت به فرد ب
عکس

گذشت از خطای دیگران و دوری از کینه توزی، حاکی از تواناییِ بالای روحی انسانِ باگذشت است. این صفت برجسته، جاذبۀ بسیار زیبایی است که علاقۀ دیگران را به ارمغان می آورد. در مقابل، کسانی که از خطای دیگران به سادگی در نمی گذرند و از آنان کینه به دل می گیرند و تا مدّت ها آن را در یاد خود نگاه می دارند، در استمرار و تحکیم روابط دوستی، ناموفق اند و از داشتن دوستان صمیمی و خوب، محروم خواهند بود. گفتنی است که چشم پوشی از خطاهای دیگران و فراموشی بدی های آنان، در سایۀ دوست داشتن بندگان خدا و خوش گمانی به آنان و عذر تراشی برای
ص: 53
آنان آسان تر محقّق می شود. امیر کلام، امام علی(علیه السلام) می فرماید:
اقبَل عُذرَ أَخیکَ فَإن لَم یَکُن لَهُ عُذرٌ فَالتَمِس لَهُ عُذراًً.(1)
عذر برادرت را بپذیر و اگر عذری نداشت برایش عذری بتراش.
نقل است که روزی امیرمؤمنان(علیه السلام) به ابن ملجم مرادی - که در آن وقت از یاران ایشان بود - فرمود: «تو قاتل منی». ابن ملجم گفت: ای امیر المؤمنین! مرا بِکُش تا این گناه از من سر نزند.
امام(علیه السلام) فرمود: «شیوۀ ما آن است که پس از گناه عفو کنیم، نه این که پیش از گناه، عقوبت!»(2).
امام علی(علیه السلام) در بستر شهادت به امام حسن مجتبی(علیه السلام) وصیت می کند:
پسرم! ما خاندانی هستیم که بر خطایی که نسبت به ما روا داشته شده، جز عفو و بخشش روا نمی داریم. مهربانی و دلسوزی، روش ماست، نه روش او. به حقّی که بر تو دارم سوگندت می دهم که از آنچه خود می خوری، به او بخوران و از آنچه خود می نوشی، بنوشان. غُل و زنجیرش مکن. پس اگر از دنیا رفتم، او را قصاص کن و تنها یک ضربه بر او وارد کن.(3)
ص: 54
این است راز محبوبیت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که دوستان را فدایی آنها و دشمنان را ثناگویشان می سازد.
یکی از فنون تربیت کودکان به هنگام سرزدن خطا از آنان، عذرتراشی برای خطایشان است. صاحب نظران بر این باورند که برای جلوگیری از جسارت یافتن کودکان بر تکرار رفتار ناپسند، باید ضمن آگاه ساختن آنان نسبت به رفتار زشتشان، در عذرتراشی به آنان کمک کرد و دلیلِ به ظاهر موجّهی برای خطایشان تراشید تا زمینۀ جسارت و جرئت بیشتر آنان بر انجام رفتار ناپسند، برطرف شود و از عادی شدن انجام رفتارهای زشت در نظرشان جلوگیری نمود.
از جمله راه های آسان شدن بخشش همنوعان، تلاش در جهت نادیده گرفتن خطاهای آنان و بلکه توجیه تراشی منطقی و منصفانه برای آن خطاهاست. این امر، با به یاد آوردن خوبی ها و مهربانی هایشان و همچنین حدیث نفس کردن خطاها و بی مهری هایی که خود نسبت به آنان یا به افراد دیگر مرتکب شده ایم و انتظار داریم که آنان از ما درگذرند و یا مورد بخشش آنها قرار گرفته ایم، امکان پذیرتر است. همچنین اگر با به خاطر آوردن گناهانی که مرتکب شده ایم و در بارۀ آنها به بخشش خداوند دل بسته ایم همراه شود، تحمّل و بخشش تقصیر آنان را امکان پذیرتر و دوستی و صمیمیت را بین دو طرف، استوارتر می سازد.
از امام زین العابدین(علیه السلام) نقل شده است که ایشان هر سالغلامان زیادی می خرید. سپس در طول سال برای هر یک وظایفی تعیین می کرد؛ امّا بر آنها سخت نمی گرفت و خطاهای آنان را ثبت می کرد. در روز عید سعید فطر، آنان را جمع می کرد و خطاهای آنان را که ثبت کرده بود،
ص: 55
نشانشان می داد و آنان را از ثبت و ضبط شدن نیک و رفتار توسط فرشتگان الهی، باخبر می کرد. سپس از همۀ آنان به امید عفو و بخشش الهی در می گذشت و از آنان نیز بخشش می طلبید و در پایان، با پرداخت مبلغ قابل توجّهی که بتوانند زندگی خود را اداره کنند، آزادشان می کرد.(1) بزرگواری امام زین العابدین(علیه السلام) در کنار سخاوت ایشان به اندازه ای بود که او را نزد مؤمنان، محبوب و نزد دشمنان، قابل احترام ساخته بود و دوست و دشمن در برابرش فروتن بودند.(2)
در آموزه های عقلانی و وحیانی، فضایل اخلاق اجتماعی، از جایگاه بلندی برخوردار است. از جملۀ این صفات اخلاق انسانی می توان به صفت بخشندگی اشاره کرد. این صفت اخلاقی انسان، موجب می شود که ارتباط انسانی، از استحکام و استواریِ بیشتر و بهتری برخوردار شود. در قرآن کریم، بخشندگی در اشکال گوناگونی چون: احسان، ایثار، عفو، بخشش، گذشت، انفاق، اطعام و مانند آن، یاد شده است. مقام انسان از منظر قرآن، مقام خلافت الهی است. این مقام، با تخلّق به اخلاق نیک و رنگ خدایی گرفتن انسان به دست می آید و با رحمت و مودّت و بخشش و سخاوت بهدیگران کامل تر می شود. در میان فضایل اخلاقی، سخاوت و بخشش مادی، یکی از مهم ترین عوامل کسب محبّت اطرافیان و تحکیم روابط دوستی و برادری است؛ همان گونه که بُخل و خساست، دافعۀ مهمی به
ص: 56
شمار می رود. این صفت جذّاب، همانند کلیدی است که درب رابطۀ صمیمی با دیگران را می گشاید و روابط پیشین را تحکیم می بخشد. اگر خُلق و خو را به انسانی تشبیه کنیم، از خُلق نیکو، انسانی زیبا نمایان خواهد شد، و سخاوت و گشاده دستی، آن انسان زیبا را آراسته می سازد و زینت می بخشد.
از سویی دیگر، خساست و بُخل، آن انسان زیبا را آلوده و زشت رو می سازد؛ معنایی که امام علی(علیه السلام) در حدیثی بدان اشاره کرده و فرموده است:
السَّخاءُ یَكسِبُ المَوَدَّةَ وَ یُزَیِّنُ الأَخلاقَ.(1)
سخاوت، مودّت می آورد و اخلاق را زینت می بخشد.
و امّا آن هنگام که انسان، حُسن خُلق خود را با سخاوت و بخشش بیاراید، فطرت های زیبایی خواه را به سوی خود متمایل می سازد و محبوب آنان می گردد. لذا از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است:
مَن طَلَبَ مُحَبَّةَ النّاسِ فَلیَبذُل مالَهُ.(2)
هرکس دوستیِ مردم را خواستار است، از مالش ببخشد.
در این جا یادآوری دو نکته، ضروری است:
نکتۀ نخست: به روشنی پیداست که سخاوت، آن گاه ارزشمند است که امتنانْ همراه آن نباشد؛ چه، در این صورت در برابر خدمتی که به برادر
ص: 57
دینی شده، زیان بزرگ تری بر او وارد می شود. یعنی او در مقابل خدمت مادّی ای که دریافت کرده، آبرویش را در گروِ این دستگیری گذاشته است. بنا بر این، با وجود امتنان، در برابر چیزی که از دست می دهد، شی ء ارزنده ای به او داده نشده است. از این رو، خداوند از مؤمنان می خواهد به گاه بخشش، با منّت و اذیت، کار خویش را تباه نکنند.(1)
این رفتار، همانند ریاکاری است که اعمال عبادی را از میان می بَرَد و آن را بی ارزش و پوچ می کند.
نکتۀ دوم: بخشندگی، از جملۀ فضایل اخلاقی انسانی است که هم به بخشنده و هم به بخشیده شده، نفع می رساند. یعنی از یک سو نیاز روانی و عاطفیِ بخشنده را برطرف می سازد و او را به آقایی می رساند و احساس خوشایند رضایت در او می آفریند؛ و از سویی دیگر، نیاز مادی بخشیده شده را مرتفع می سازد. البته اگر بگوییم نفعی که بخشنده می بَرَد، بسیار بیشتر از طرف مقابل است، به گزاف سخن نگفته ایم؛ زیرا بخشنده، احساس می کند که عمل او جلوه ای از مهر و محبّت الهی است. پس اگر عملش را برای خشنودی پروردگار به انجام رسانده باشد، ارزش رشد معنوی ای که بدان دست یافته و تقرّبی که به خداوند متعال یافته، با هیچ چیز برابری نمی کند؛و اگر عملش را برای خدا انجام نداده باشد، در آن صورت نیز به سروری در جامعه دست می یابد و از نظر عاطفی، خشنودی از عملش او را به آرامش درون می رساند. در حالی که بخشیده شده، احساس نوعی نقص در خود می کند و نگران است که مبادا به خاطر این بخشش، آبرویش بر باد رَوَد. بنا
ص: 58
بر این، احساس کمبودی ای که بخشیده شده در خود می یابد، به اندازۀ کافی بر او فشار می آورد و منت گذاری می تواند او را تا سقوط پایین بکشد و زمینه را برای طغیان او فراهم آورد.
قرآن کریم در آیات متعدّد، احسان و انفاق مؤمنان را به نفع خودشان می داند و باب امتنان را از ابتدا می بندد.(1) بر این اساس، اگر قرار بر امتنان باشد، کسی که سزاوار است منّت بگذارد، دریافت کنندۀ بخشش است، نه بخشنده.
همانگونه که اشاره شد، یکی از پیامد های بخشش و گشاده دستی، نه تنها استمرار و تعمیق دوستی برادران ایمانی است، بلکه از دشمنی دشمنان و بدخواهان می کاهد و آنان را از بدگویی او منصرف می سازد و در نتیجه، انسان بخشنده را از نیش زبان و قلم و رفتارشان در امان می دارد.
آیا تا به حال پیش آمده است که دوستی و محبّت خود را در عمل، به نزدیکان خود ثابت کرده باشیم؟ آیا اتفاق افتاده است که بی خبری از یکی از دوستان برای مدّت کوتاه، ما را بر آن سازد تا گوشی تلفن را برداریم و با او تماس بگیریم و علّت غیبتش را برای مثال در محل کار یا در کلاسدرس جویا شویم و نگرانی خود را از عدم حضورش و نیز دلتنگی خود را از عدم دیدارش جویا شویم؟ و سرانجام آیا شده است که سراغی از دوستان قدیمی خود بگیریم؟ این گونه رفتارها همگی نشانۀ وفاداری است و نقش بسیار مهمی در جهت افزایش محبّت و تحکیم روابط ایفا می کند؛ زیرا
ص: 59
وفاداری از سوی یک طرف برای طرف مقابل، روحیه بخش است و علاقه او را به دوست باوفایش دو چندان می کند. پس کسی که از این ویژگی برخوردار باشد، در حقیقت، محبّت اطرافیان را به خود جلب کرده و بر دوستی آنان نسبت به خودش افزوده است، آن گونه که امام علی (علیه السلام) در بیانی کوتاه و زیبا می فرماید:
سَبَبُ الایتِلافِ الوَفاءُ.(1)
وفاداری، عامل اُلفت گرفتن [انسان ها با هم] است.
برای تصدیق بیشتر، مشاهدۀ تنهایی و انزوای اجتماعی افراد خون سرد و بی وفا راه گشاست. شاید با افرادی که در تعاملاتشان خون سردند، رو به رو شده باشید. برای این افراد، تداوم و تحکیم ارتباط صمیمی با دوستان و نزدیکان، چندان اهمیتی ندارد و از این که مدّتی از دوست خود بی خبر باشند، هیچ گونه نگرانی ای به آنها راه پیدا نمی کند. همچنین اگر ارتباط دوستی قطع شود، عکس العملی از آنان مشاهده نمی شود و ابراز ناراحتی نمی کنند. به راستی این افراد چگونه انسان هایی هستند؟ رجوع به وجدان درون خود، به روشنی این مطلب را برای هر انسانی آشکار می سازد که وفاداری اطرافیان برای هر انسانی، مهم است و به ایجاد محبّت و صمیمیت بیشتر می انجامد. به همین دلیل، انسان های وفادار اگر دروفاداری شان افراط و مبالغه نکنند و اندازه را نگاه دارند، همواره محبوب اند. از سوی دیگر، خون سردی در رفتارها و بی وفایی همچون بیماری مزمن و واگیردار، سردی و بی وفایی را منتقل می کند و اُنس و اُلفت و صمیمیت را می بَرَد و گرمی محبّت را به سردی مبدّل می سازد.
ص: 60
روحیۀ رفق و مدارا، فرو بردن و کنترل خشم و عدم آشفتگی و سراسیمگی در برخوردهای اجتماعی با مردم، از شاخص های مهم تربیت دینی است.(1) این روحیه، هرگز به معنای انفعال، سازش یا عدول از موازین شرعی و ارزش های اخلاقی نیست؛ بلکه به معنای مدارا با برادران دینی و نزدیکان و عدم سختگیری در تعاملات اجتماعی است . رفق و مدارا و توان خویشتنداری در همه حال، احساس امنیت و آرامش را در اطرافیان ایجاد می کند و آرامش ذهنی و فکری را در آنان حکم فرما می سازد. در این حالت، نگرانیِ پرخاش و تندیِ غیر قابل پیش بینی و خروج از حدّ اعتدال، تحقّق نمی یابد؛ بلکه این اطمینان به دست می آید که حتّی اگر از آنان اشتباهی سر زد، با بزرگواری و متانت و بدون تضییع حرمت و آبرو با آنان برخورد خواهد شد. لذا امام عسكری(علیه السلام) می فرماید :
مَن كانَ الوَرَعُ سَجیَّتَهُ وَالكَرَمُ طَبیعَتَهُ وَ الحِلمُ خَلَّتَهُ كَثُرَ صَدیقُهُ وَالثَّناءُ عَلَیهِ.(2)
هر کس پرهیزگاری، پیشه اش و بخشش، طبیعتش وبردباری ، جامه اش باشد، دوستان و ثناگویانش بسیار خواهند بود.
امّا کسی که رفتارش قابل پیش بینی نیست و هر لحظه، احتمال پرخاش و تندی او وجود دارد، دوستان فراوانی نخواهد داشت. علّت این
ص: 61
امر، آن است که دیگران خود را در تعامل با او در حاشیۀ امنیت احساس نمی کنند و در نتیجه، مشتاق برقراری ارتباط با او نیستند. روابط دوستی با او به سردی می گِرَوَد و محبّتش در دل ها کاسته می شود تا جایی که برقراری ارتباط با او به حد اقل می رسد و به مقدار ضرورت، بسنده می شود. بنا بر این به محض برطرف شدن ضرورت، قطع شدن رابطه و به فراموشی سپردن او دور از انتظار نیست.
تعامل بر اساس اصل مهربانی، لزوماً به منزلۀ دوست داشتن نیست. چه بسیار افرادی که مهربانی آنان بیشتر از محبّتی است که در دلشان ریشه دوانده است. مهربانی می تواند تنها در رفتار ظاهر شود، بی آن که در قلب، از محبّتی سرشار سرچشمه گرفته باشد. آغاز مهربانی و ابراز دوستی می تواند به دلیل هم کیشی، هم وطنی و یا حتی همنوعی باشد تا در ادامه، محبّت را پایه ریزی کند، اگرچه قرآن کریم بین مؤمنان، پیوندی محکم تر برقرار می کند و آنان را برادر یکدیگر می خواند.(1)
این بدان جهت است که با پیوند برادری، محبّت بیشتری بین آنها ایجاد می شود و انگیزۀ مهرورزی آنها تقویت می گردد. همچنین اصل مهربانی رادر رفتار پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مورد توجّه قرار می دهد و تصریح می کند که محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروان او مهربانی در رفتار را با همنوعان البته به شرط ایمان، به عنوان اصلی در رفتار قرار می دهند.(2) همین اصل باعث شد که
ص: 62
امیرمؤمنان(علیه السلام) در سفارشش به مالک اشتر، به مهربانی سفارش کند و دلیل مهربانی با آنان را این گونه بیان کرده است:
قلبت را نسبت به ملّت خود، مملو از مهربانی و محبّت و لطف كن؛ ... زیرا آنها دوگروه بیش نیستند: یا برادران دینى تو اَند، و یا در آفرینش همانند تو انسان اند.(1)
بر اساس متون دینی، مهربانی با آفریده های خدا به عنوان توصیه ای اخلاقی به مؤمنان و وظیفه ای برای حاکمان و کارگزاران جامعۀ اسلامی دانسته شده است. بی گمان، علاوه بر پاداش اُخروی، آثار دیگری در دنیا برای انسان مهربان به دنبال خواهد داشت. از جمله آثار آن، جلب دوستی و محبّت همنوعان نسبت به فرد مهربان خواهد بود. لذا امام باقر(علیه السلام) نتیجۀ «محبّت ورزیدن» را «محبّت دیدن» می داند و می فرماید:
تَحَبَّب إِلی النّاسِ یُحِبّوكَ.(2)
مردم را دوست بدار تا آنان دوستت بدارند.
این همان کلید ارتباطی است که به جلب دوستی و محبّت اطرافیان می انجامد و آدمی را در جامعه، محبوب می سازد. بنا بر این، به روشنی پیداست که با عینک برادری به همنوعان نگریستن، موجب خواهد شد که مهربانی با آنان بر آدمی آسان و هموار گردد و نتیجۀ مطلوبش در دنیا و آخرت به انسان باز گردد.
ص: 63
به راستی اگر افراد جامعۀ خود را برادران و خواهران و یا فرزندان خود به شمار آوریم، هرگز از کنار کارهایی که می توانیم به سادگی برای آنها انجام دهیم و یا خطراتی که در پیش روی آنها قرار دارد و ما به راحتی می توانیم آن خطر را از سر راه آنها برداریم، بی تفاوت نمی گذریم و آنها را با آن مشکلات و خطرات به حال خود رها نمی کنیم! فرض کنید در وسط راهی، پاره سنگی افتاده است که هر لحظه ممکن است انسانی سواره با آن برخورد کند و سرنگون شود و به دنبال آن سرنگونی، آسیب ببیند و یا حتّی جان خود را از دست دهد. آیا بی تردید با مشاهدۀ این تخته سنگ، نسبت به برداشتن آن از مسیر مردم اقدام می کنیم یا از کنار آن بی تفاوت می گذریم؟ آیا اگر آن تخته سنگ را بر سر راه فرزند خود ببینیم نیز از کنارش بی تفاوت خواهیم گذشت؟
در فرهنگ دینی به ما آموخته شده است که افراد جامعه، برادران و خواهران ما هستند و برای برداشتن موانع و ارائۀ خدمات به مؤمنان، پاداش بی حساب قرار داده شده است. بنا بر این، انسان مسلمان از این فرصتِ پیش آمده و یا فرصت های مشابه آن، نهایت استفاده را می بَرَد و در نفع رسانی به همنوعان خود تردید نمی کند و از مودّت و مهربانی با همنوعان ابایی ندارد.
یکی از مهم ترین ویژگی ها و سجایای اخلاقیِ جاذبه آفرین، انصاف است. انصاف از جمله ویژگی های اخلاقی ای است که همگان نه تنها بر اهمیت و ضرورت آن در روابط بین فردی معترف اند، بلکه خواستار آن اند که در جامعه با آنها بر اساس انصاف رفتار شود.
ص: 64
وجود ضرب المثل های متعدّد در ادبیات فارسی همچون «چاه مکن بهر کسی، اوّل خودت دوم کسی»، «یک سوزن به خود بزن، سپس یک جوالدوز به دیگری» و ... دلیل آشکاری بر لزوم توجّه عموم به این فضیلت اخلاقی و توقّع آنان نسبت به رفتار منصفانه داشتن دیگران با آنهاست. همچنین وجود متون متعدّد و مثل های شاخص، حکایت از اهمیت فراوان آن در تعاملات اجتماعی و نیاز به تقویت رفتار مبتنی بر انصاف در جامعه می کند. امام علی (علیه السلام) در بیانی کوتاه به تأثیر محبّت افزایی انصاف در تعاملات اجتماعی اشاره می کند و می فرماید:
الإنصافُ یُؤلِّفُ القُلوبَ.(1)
انصاف، دل ها را به یكدیگر پیوند می زند.
امّا در بارۀ انصاف، اشاره به دو نکته، ضروری است: نخست، چیستی انصاف و دوم، پیامد آن.
یکی از ارکان روابط اجتماعی انسانی و بویژه زندگی مشترک، انصاف ورزی است . انصاف به هر میزان که پایه های یک زندگی را محکم و استوار می سازد و به روابط خانوادگی و اجتماعی استحکام می بخشد،بی انصافی، آن را متزلزل می سازد و پیوندها را سست و دوستی ها را به دشمنی مبدل می کند. کیست که خواستار انصاف نباشد و رفتار منصفانه با خویش را طلب نکند؟ و کیست که برخوردهای غیرمنصفانه، او را به شدّت نرنجاند و خاطرش را مکدّر نسازد؟
این صفتِ اخلاقیِ زیبا - که مفهومی فراتر از رفتار عادلانه دارد - در جمله ای معروف از معصوم(علیه السلام) نقل شده است:
ص: 65
آنچه را برای خود می پسندی، برای دیگران بپسند و آنچه را برای خود نمی پسندی، برای دیگران هم نپسند.(1)
بنا بر این، اگر دوست داریم که اطرافیان به ما احترام بگذارند و نزد دیگران، ما را تحقیر و سرزنش نکنند، ما نیز باید به دیگران احترام بگذاریم و از تحقیر و سرزنش آنان خودداری کنیم. همچنین اگر دوستدارِ آنیم که به هنگام سختی و ناکامی های زندگی، دیگران ما را درک کنند، در چنین شرایطی، نسبت به درک اطرافیان خود کوشا باشیم.
امّا پیامد انصاف، چیزی نیست جز آنچه ما در این نوشتار به دنبال آن بوده ایم. به نظر می رسد بر این که رعایت انصاف در افزایش محبوبیت اجتماعی و تحکیم پیوند دوستی و مودّت، نقش مستقیم ایفا می کند، تردیدی وجود نداشته باشد؛ زیرا همان گونه که بیان شد، هر انسانی از رفتار منصفانه، خشنود می شود و به همین جهت، انسان منصف را نیز دوست خواهد داشت و برقراری ارتباط و تعامل دوستانه با او را مغتنم می شمارد. این پیامدها در بیانات پیشوایان دینی نیز مورد تأیید قرار گرفته است. از جملۀ این سخنان می توان به کلام امیرمؤمنان(علیه السلام)اشاره کرد. در بیانات این امام بزرگوار، الفت یافتن قلب ها،(2) افزایش تعداد دوستان(3) و دوام دوستی ها،(4) از آثار انصاف دانسته شده است.
ص: 66
آنچه گذشت، مهم ترین رفتارهایی بود که تأثیر مستقیم در ایجاد محبوبیت در جامعه و توفیق برقراری ارتباط پایدار با اطرافیان و رهایی از احساس تنهایی خواهد داشت. البته بی تردید رفتارها و صفات اخلاقیِ پسندیدۀ دیگری نیز در کسب محبوبیت در جامعه، اثرگذار است و به هر میزان که سجایای پسندیده در عمل و رفتار آدمی، بیشتر تجلّی یابد، محبّت اطرافیان نیز بیشتر می شود و انگیزۀ آنان به ایجاد رابطۀ پایدار، افزایش می یابد. امّا آنچه مسلّم است این که بین تحکیم روابط بین فردی و افزایش صمیمیت و دوستی با رفتارهای اخلاقی و ارزشی، رابطه ای مستقیم برقرار است و بی گمان، منافع پایبندی به ارزش های اخلاقی و انسانی در رفتارهای اجتماعی و یا اهمال و بی توجّهی به آن اصول اخلاقی، به خودِ انسان بازگشت می کند. نمودار ذیل، پیامد نهایی انواع رفتارهای انسان با همنوعانش را نشان می دهد:
عکس

ص: 67
ص: 68
اکنون که از بیان ویژگی های اخلاقی فراغت یافتیم، نوبت به آگاهی از رفتاهایی است که مستقیماً جاذبه آفرین اند؛ امّا پیش از برشمردن این رفتارها - که غالباً از ویژگی های اخلاقی نشئت می گیرند - مختصری در بارۀ رابطۀ بین اخلاق و رفتار می نویسیم.
خُلقِ نیکو، مهم ترین عامل جاذبه آفرین در روابط اجتماعی است؛ امّا از آن جا که خُلقیات آدمی، صفاتی درونی اند، بدون واسطه نمی توانند منشأ اثر باشند و در تقویت یا ایجاد رابطۀ دوستی، اثری بر جای بگذارند. به عبارت روشن تر، آن چیزی که مستقیماً صاحب اثر است، رفتار است نه اخلاق؛ زیرا ما اخلاق را به واسطۀ رفتار می شناسیم و در حقیقت، اخلاق، اثر خود را به واسطۀ رفتار، نمایان می سازد. رفتار، قابل مشاهده است؛ می توان آن را دید و مورد ارزیابی قرار داد و به واسطۀ آن، به همنوعان، نفع معنوی یا مادی رساند و یا به آنان آسیب زد. بنا بر این، رفتارها در واقع خُلقیات درونی ای اند
ص: 69
که در بیرون متجلّی شده اند. البته گاهی نیز رفتارها اخلاق سازند. یعنی برای این که انسان، یک فضیلت اخلاقی را در خود نهادینه سازد، باید رفتار متناسب با آن فضیلت اخلاقی را شناسایی کند و در مدّت زمانی نسبتاً طولانی، آن را تکرار نماید تا تکرار آن رفتار، به شکل گیری فضیلت اخلاقی بینجامد. از این رو، رابطۀ اخلاق با رفتار را در شکل زیر می توان نمایش داد.
عکس

امّا رفتارهای سازندۀ اخلاق و نیز رفتارهای برخاسته از خُلق نیکو - که اجتماع آنها در یک فرد، او را برخوردار از جاذبه های اجتماعی می کند و از او فردی محبوب و دوست داشتنی و نیز موفق می سازد - ، عبارت است از:
این که انسان با چهره ای گشاده و متبسّم با همنوعان رابطه برقرار کند و آنان را با روی خوش استقبال کند، یکی از جذّابیت های اوّلیه در برقراری ارتباط است. به راستی اگر به درون خود بنگریم، در وجود ما نیز انگیزۀ برقراری ارتباط با افرادی که با چهرۀ بشّاش با دیگران برخورد می کنند، دوچندان است. خوش رویی همچون دامی است که علاقۀ دیگران را به خود جلب می کند. همین عامل، باعث شده است که برخی نااهلان برای فریب ساده لوحان و یا نوجوانان - که از ضمیری پاک و بی غل و غش برخوردارند - از این روش بهره ببرند و آنان را به بیراهه ها و کج راهه ها
ص: 70
بکشانند. امام علی(علیه السلام) در بارۀ تأثیر خوش رویی در جذب همنوعان می فرماید:
البَشاشَةُ فَخُّ المَوَدَّةِ.(1)
گشاده رویی، دام دوستی است.
البته خوش رویی فقط برای شروع دوستی کاربرد ندارد؛ بلکه در عمق بخشیدن به روابط دوستی نیز مؤثّر است. لذا ایشان می فرماید:
اَلبُشرُ یُؤنِسُ الرِّفاقَ.(2)
گشاده رویی، موجب انس دوستان می گردد.
در توضیح این ویژگی اخلاقی و تأثیر آن در شروع و نیز استمرار دوستی، بیان یک مثال، سودمند است. فرض کنید در کوپۀ شش نفریِ قطاری نشسته اید و عازم سفر زیارتی به مشهد مقدّس هستید. راه، طولانی و کسالت بار است. قصد می کنید با برقراری رابطه با همسفران خود در داخل کوپۀ قطار و گفتگو با آنها، از دشواریِ سفر بکاهید. برای شروع گفتگو، نگاهی به همسفران می اندازید و آنان را برانداز می کنید. شما فکر می کنید باب گفتگو را با کدام یک زودتر از بقیه باز می کنید؟ آن کسی که ابروهای خود را گره کرده و انگار با خودش هم قهر است؟ کسی که همچون انسان های منزوی، در گوشۀ گوپه کِز کرده و به نظر می رسد غرق در افکار و رؤیاهای خود است؟ کسی که از پنجرۀ قطار به بیرون نگاه کرده و توجهی به همراهان ندارد؟ یا کسی که چهره ای بشّاش و متبسّم دارد و احیاناً گاهی هم نگاه خود را از همراهان خود دریغ نمی کند؟
ص: 71
بی شک اگر نَفْس خود را محترم بدارید، سخن را جز با فرد متبسّم و خوش رو آغاز نخواهید کرد و جز او را برای شروع دوستی بر نخواهید گزید. این، معنای حدیث نخست امام علی (علیه السلام) است. یعنی خوش رویی، دامی شد که نظرتان را به صاحب آن جلب کرد و دوستی را پایه ریزی نمود. البته بدیهی است که این، آغاز راه است و برای استمرار دوستی، شرایط فراوان دیگری نیز لازم است که در ادامه، بیان خواهد شد. به هر روی، خوش رویی و خوش برخوردی برای شروع یا استمرار دوستی، اقدام مهمی به شمار می رود و در صورتی که به جای انسان خوش رو، با فردی ترش رو روبه رو شویم، اغلب عطایش را به لقایش می بخشیم و از خیر گفتگوی با او صرف نظر می کنیم. قرآن کریم خطاب به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نرم خویی و رقّت قلب ایشان را عامل جذب مردم به ایشان می داند و می فرماید:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهَ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر ِفَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی الله ِإِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلینَ.(1)
رحمت خدا باعث شده كه با مردم، مهربان شوى. در حالى كه اگر تندخو و سخت دل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس، ازآنان درگذر و براى آنها طلب مغفرت كن و در كارها با آنها مشورت نما و هنگامى كه تصمیم به كارى گرفتى، بر خداوند توکّل كن؛ زیرا پروردگار، توكّل كنندگان به خویش را دوست مى دارد.
قرآن کریم، خداوند را حسابگر بر هر چیزی معرفی می کند و با این بیان،
ص: 72
ما را به این نکته، آگاه می سازد که در نزد پروردگار، چیزی گُم نمی شود و در محاسبۀ اعمال و رفتار از قلم نمی افتد. یکی از مصادیق رفتارهای بسیار ظریف که در نزد بسیاری از ما مورد توجّه نیست، امّا خدا به آن عنایت دارد، چگونگیِ پاسخ به سلام برادران ایمانی است. خداوند می فرماید:
وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهَا أَوْرُدُّوهَا إِنَّ اللهَ كاَنَ عَلىَ كلُ ِّشىَ ْءٍ حَسِیبًا.(1)
چون شما را به درودى نواختند، به درودى بهتر از آن یا همانند آن پاسخ گویید. هر آینه، خدا حسابگر هر چیزى است.
این که سلام برادر ایمانی خود را بهتر از آنچه او گفته، پاسخ دهیم و یا دست کم همانند سلام او سلام کنیم، حاکی از احترام و ادب و فروتنی پاسخ گوینده است و گوینده را بر پیشی گرفتن در سلام گفتن، مصمّم تر می سازد. علاوه بر پاسخ گفتن مطلوب، بلند و با احترام سلام کردن نیز تأثیر بسیار شگرفی در افزایش دوستی دارد. این رفتار به ظاهر ساده و پیش پا افتاده، در حقیقت، علاوه بر انتقال معنای واژۀ سلام، پیام دیگری را به مخاطب منتقل می کند. این پیام از مفهوم واژۀ سلام، قابل استفاده نیست؛ بلکه از چگونگی ادای آن منتقل می شود. به درستی که ادای سلام با صدایی رسا و لحنی آمیخته با محبّت و احترام، نشان از ارزش بالا و احترام مخاطب در نظر سلام کننده دارد.
در مقابل، سلامی نارسا با صدایی ضعیف و احتمالاً با حالتی ناخوشایند،دلیل بر اهمیت نداشتن و محترم نبودن مخاطب در نزد سلام کننده است و
ص: 73
از بی علاقگیِ او نسبت به برقراری رابطه و دوستی با کسی که به او سلام کرده، حکایت می کند. این پیام های ارسالی از سوی سلام کننده، از طرف شنوندۀ سلام، بی پاسخ نخواهد ماند و او که حرمت و کرامت نفسش برایش مهم است، سلام نیکو را با محبّت، و سلام ضعیف را با بی علاقگی پاسخ خواهد گفت. به همین دلیل است که پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم) که برادری و مودّت را اساس ارتباطات اجتماعی بین مؤمنان قرار داده، در کلامی نورانی به تأثیر محبّتیِ سلام گفتن تصریح می کند و می فرماید:
أَوَ لا أَدُلُّكُم عَلی شَیءٍ إِذا فَعَلتُم تَحابَبتُم؟ أَفشوا السَّلامَ بَینَكُم.(1)
آیا شما را به چیزی راه نمایی نكنم كه اگر انجامش دهید، محبوب یكدیگر خواهید شد؟ سلام گفتن را در میان خود آشكار سازید.
تأثیر سلام و نوع بیان آن را می توان بی هیچ هزینه ای، در تعاملات خود با اطرافیان، در بوتۀ آزمایش قرار داد و اثرات آن را آن گونه که در توصیه های پیشوایان معصوم(علیهم السلام) بیان شده، عیناً مشاهده و تجربه کرد.
یکی دیگر از رفتارهای به ظاهر کوچک، امّا اثرگذار، دست دادن به یکدیگریا مصافحه است. البته همان گونه که در سلام گفتن، چگونگی ادای آن اهمیت زیادی داشت، در مصافحه نیز علاوه بر انجام دادن آن - که بین مؤمنان به صورت یک امر متعارف شمرده می شود، - كیفیت و حالت دست
ص: 74
دادن نیز مهم به نظر می رسد. در مصافحه، نگاه به چهرۀ یکدیگر همراه با تبسّم، فشردن دست ها و رها نكردن سریع دست های یكدیگر، هر یك حامل پیام است و در افزایش یا کاهش محبّت بین طرفین، تأثیرگذار است. از این رو، فقدان هر یك، می تواند تأثیر منفی در میزان محبّت بین دو نفر داشته باشد. كسی كه دست رفیق خود را به خوبی نمی گیرد و یا نمی فشرد و یا به سرعت رها می كند، به جای پیام محبّت آمیز، پیام تنفّر و انزجار به طرف مقابل ارسال می كند. نتیجۀ این عمل، کم علاقه گی طرف مقابل و بازتاب این احساس در رفتار او خواهد بود. این دو روش مصافحه را نیز می توان به آزمایش گذاشت و در عمل، تجربه کرد و به تأثیر آن آشکارا پی برد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد مصافحه این گونه سفارش می کند:
تَصافَحوا ... فَإِنَّ المُصافَحَةَ تَزیدُ فی المَوَدَّةِ.(1)
با یكدیگر دست بدهید؛ زیرا دست دادن، بر دوستی می افزاید.
از ایشان در بارۀ اهمیت مصافحه نیز پرسیدند که فرمود:
همانا مسلمانان وقتی یكدیگر را ملاقات می كنند و به خاطر خدا به هم دست می دهند و به روی یكدیگر لبخند می زنند، از هم جدا نمی شوند مگر آن كه خداوند، گناهانهردوی آنها را می آمرزد.(2)
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر سفارش مؤکّد در بارۀ مصافحه، خودشان به ظرایف و جزئیات بیشتری توجّه داشتند. اوج محبّت و جذابیت پیامبر
ص: 75
اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آن گاه نمایان می شود که دست مخاطب خود را تا زمانی که او رها نکرده، رها نمی کند و با نگاه داشتن دست طرف رو به رو در دست خود، محبّت و صمیمیت می آفریند. این رفتار از آن جا که نوعی احترام و ابراز علاقه به طرف مقابل است، تأثیر چشمگیری در ایجاد یا افزایش محبّت در دل طرف مقابل دارد و رفتار عکس آن نیز تأثیری معکوس به دنبال خواهد داشت. توجّه پیامبر مهربانی ها به این نکتۀ ظریف، حکایت گر تأثیر چشمگیر آن در ایجاد و تعمیق محبّت بین قلب هاست. در بیان سیرۀ نبوی در حدیث آمده است:
كانَ رَسولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) ... إِن كانَ لَیُصافِحُهُ الرَّجُلُ فَمَا یَترُکُ رَسولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) یَدَهُ مِن یَدِهِ حَتّی یَكُونَ هوَ التّارِكَ.(1)
هرگاه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با مردی مصافحه می كرد، دست او را رها نمی كرد تا این كه او دست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را رها كند.
آنچه بیش از هر عاملی در برقراری ارتباط با همنوعان مهم است، رعایت حرمت و کرامت همنوعان است.کسی که برای نفس انسانی احترام قایل است، بین حرمت نفس خود با حرمت نفس دیگران تفاوتی نمی بیند. به همین جهت برای دیگران احترام قایل است و نسبت به کوچک و بزرگشان محترمانه برخورد می کند. اگر در برقراری رابطه با همنوعان، احترام متقابل به عنوان اصلی مهم به رسمیت شناخته شود و طرفین نسبت به رعایت آن پایبند باشند، سلامت آن رابطه و دوام و تحکیم آن، اجتناب ناپذیر خواهد
ص: 76
بود و آن کس که این اصل را در عمل رعایت می کند، محبوب تر و مجذوب تر است؛ امّا اگر حرمت نفس انسانی نادیده گرفته شود و عزّت نفس یکی از طرفین توسط دیگری پایمال شود، تردیدی در زوال آن رابطه نباید داشت و هرگز نمی توان به استمرار آن امیدوار بود. هر رفتاری که در آن، این اصل رعایت شده باشد، علاقۀ طرف مقابل را تشدید خواهد کرد و هر رفتاری که این اصل در آن رعایت نشده باشد، مورد پسند واقع نمی شود و نتیجه ای جز انزجار و تنفّر نسبت به انجام دهندۀ آن به دنبال نخواهد داشت.
تأثیر شگرف احترام نسبت به همنوعان در ایجاد الفت و صمیمیت باعث شده است تا اغلب توصیه های معصومان(علیهم السلام) - که در بیان آداب برقراری رابطه با همنوعان وارد شده - به منظور رعایت این اصل باشد. البته رعایت احترام همنوع، گاهی در رفتارها و آدابی به ظاهر کوچک و پیش پا افتاده نمایان می شود. یکی از مصادیق احترام به دیگران گوشکردن به سخن کسی است که با تو سخن می گوید. این رفتار، محبّت شنونده را در دل گویندۀ سخن، بیشتر می کند و در مقابل، بی توجّهی به سخن متکلّم - که در حقیقت بی احترامی به شخصیت اوست - ، میوۀ تنفّر و انزجار در دل گوینده می کارد. از این رو می بینیم که حتّی کودکان نیز به این مسئله حساس اند و بی توجّهی به سخنانشان را بر نمی تابند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
مِنَ المُروءَةِ أَن یُنصِتَ الأَخُ لِأَخیهِ إِذا حَدَّثَهُ.(1)
ص: 77
سكوت برادر به سخن گفتن برادرش، از جوان مردی است.
شاید هر یک از ما در طول زندگی، بارها تجربۀ قطع شدن کلام خویش را توسط دیگری تجربه کرده و تلخیِ آن را چشیده ایم. به سخن بسیار زیبا و تشبیهی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرموده، توجّه کنید:
مَن عَرَضَ لِأَخِیهِ المُسلِمِ المُتَكَلِّمِ فی حَدیثِهِ فَكَأَنَّما خَدَش وَجهَهُ.(1)
هر كه در میان سخن برادر مسلمانش وارد شود، چنان است كه چهرۀ او را بخراشد.
این تشبیه، به خوبی بیانگر آن است که قطع کردن کلام دیگری، در حقیقت، نوعی تعرّض به اوست و ممکن است خشم و کینۀ او را به دنبالداشته باشد؛ آن گونه که چنگ انداختن به چهرۀ دیگری نیز به همین اندازه، آزاردهنده خواهد بود.
یکی دیگر از مصادیق احترام گذاشتن به همنوعان که کمتر به آن توجّه می شود، نگاه كردن به همۀ حاضران به هنگام صحبت کردن با آنان است. این رفتار کوچک و پیش پا افتاده، نشانۀ احترام به شنوندۀ کلام و اهمیت دادن به شخصیت اوست. به راستی اگر در جمع گروهی مشغول صحبت باشیم، به طور طبیعی نگاه خود را به کسی خواهیم دوخت که برای ما از جایگاه رفیع تر و اهمیت بیشتری برخوردار است. در این صورت، دیگر حاضران از این که نگاه متکلّم به فرد یا افرادی خاص متمرکز شده و از آنان غافل است، احساس ناخوشایندی خواهند داشت و نسبت به او کدورتی
ص: 78
به دل خواهند گرفت. این همان نکتۀ بسیار ظریفی است که توجّه به آن را در رفتار پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می توان مشاهده نمود. ایشان در رفتار با اصحاب خود به کوچک ترین مسائل نیز توجّه می کرد و هرگز حرمت و کرامت اطرافیان را نادیده نمی گرفت. در دقّت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به رفتار با اصحاب خود همین بس که ایشان به هنگام سخن گفتن، به همۀ حاضران نگاه می کرد و هرگز برخی را از توجّه و نگاه پُرمهر خود محروم نمی ساخت. امام صادق(علیه السلام) در بارۀ رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
كانَ رَسولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) یَقسِمُ لَحَظاتِهِ بَینَ أَصحابِهِ فَیَنظُرُ إِلی ذا و یَنظُرُ إِلی ذا بِالسَّویَّةِ.(1)پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) [به هنگام صحبت] لحظه ها را بین اصحاب خود تقسیم می كرد و به هریك از آنان به طور مساوی نگاه می كرد.
از دراز نكردن پا به هنگام حضور دیگران نیز می توان به عنوان یکی دیگر از مصادیق تکریم همراهان و احترام گذاشتن به آنان یاد کرد. امام صادق(علیه السلام) در بارۀ جدّ بزرگوارش می فرماید:
لَم یَبسُط رَسولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) رِجلَیهِ بَینَ أَصحابِهِ قَطُّ.(2)
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز بین اصحاب خود پاهایش را دراز نمی كرد.
کسی که به نفس خود حرمت می نهد، با رفتارش زمینۀ پایمال ساختن حرمت خود را فراهم نمی آ ورد؛ زیرا در حقیقت، با بی احترامی به دیگران،
ص: 79
آنان را در جهت بی احترامی به خویشتن ترغیب می کند. کسی که دیگران را محترم می شمارد، علاوه بر تقویت حرمت خویش در نزد همنوعان، جایگاه خود را در قلب آنان به عنوان انسانی محبوب، تقویت می کند.
شاید كمتر مسلمانی را بتوان یافت كه در قلب خود، خوبیِ برادر مؤمنش را خواستار نباشد و برای او بدی طلب كند. مع الاسف در فرهنگ معاصر با انسان های فراوانی رو به رو می شویم که حتّی نسبت به نزدیکان و دوستانو همسایگان خود در عمل بی تفاوت اند. در برخی جوامع امروزی، خیرخواهی، به دخالت در امور تفسیر می شود و همسایه، همسایه را نمی شناسد و هیچ رابطه ای با او ندارد. لذا تعریف دوست خوب نیز تغییر کرده است و کسی که هرگز در امور دوست خود دخالت نکند، به او در بارۀ رفتارش تذکّر ندهد، او را تشویق نکند و یا گاهی مورد انتقاد قرار ندهد، دوست خوب و یا انسان متمدّن خوانده می شود.
آموزه های دینی، این نوع تعامل با اطرافیان را نمی پسندد و فایدۀ برقراریِ دوستی ها را در پویایی و ارتقای مستمر کیفیت رفتارهای افراد یک جامعه با یکدیگر می داند. از نظر آموزه های اسلامی، بین دخالت در حریم شخصی با خیرخواهی، تفاوت جدّی وجود دارد. چگونه می توان رابطۀ دوستی و خویشاوندی را برقرار دانست، در حالی که دو طرف نسبت به اشتباهات، گرفتاری ها و مشکلات یکدیگر بی تفاوت اند؟!
اگر روابط انسانی ما بر اساس محبّتْ پایه ریزی شده باشد، هرگز نمی توان از کنار گرفتاری های محبوبْ بی تفاوت گذشت و هیچ گاه
ص: 80
نمی توان دوست خود را در اشتباهاتش باقی گذاشت. بی شک، راز ارسال پیامبران و کتب آسمانی از سوی خداوند، در محبّت او به بندگانش نهفته است. همچنین سرّ نصایح و تذکّرات فراوان والدین به فرزندان خود، در عشق به فرزندانشان بوده است؛ چه، اگر محبت و رحمت خدا به بندگانش وجود نداشت، هرگز برای سعادت آنها صد و بیست چهار هزار پیامبر نمی فرستاد و کتب آسمانی را چراغ راه هدایتشان قرار نمی داد و آنان را با تهدید و بشارت به سوی رفتارهای نیک و پسندیده فرا نمی خواند. و اگر عشق والدین به فرزندانشان وجود نداشت، هرگز برای سعادت آنان سکوترا نمی شکستند و با جان و دل، آنان را پند نمی دادند.
بنا بر این، هرگز نمی توان ادّعای دوستیِ فردی را بر زبان جاری کرد، امّا در برابر خطاهای او بی تفاوت بود. همچنین هرگز نمی توان بی تفاوتیِ کسی را نسبت به خطاها و آسیب هایی که متوجّه ماست - موجّه دانست و او را دوست خود به شمار آورد؛ زیرا دوست در برابر دوست خود احساس مسئولیت می کند و خطای او را خطای خود و زیان او را زیان خود می داند. در آموزه های اسلامی، خیرخواهی و بی تفاوت نبودن در برابر برادر دینی، ملازم یکدیگر دانسته شده است و دوستی که به هنگام خطا و لغزش، زبان به تحسین و تمجید می گشاید، در دوستی، خیانتکار به شمار آمده است. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خیرخواهیِ مؤمنان نسبت به یکدیگر را لازم می داند و می فرماید:
لِیَنصَحِ الرَّجُلُ مِنکُم أَخاهُ کَنَصیحَتِهِ لِنَفسِهِ.(1)
هر یک از شما باید برای برادر ایمانی خود خیرخواه باشد، آن گونه که خیر خود را خواستار است.
ص: 81
امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
یَجِبُ لِلمُؤمِنِ عَلی المُؤمِنِ النَّصیحَةُ.(1)
بر مؤمن، واجب است که خیرخواه مؤمن باشد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) نهی و تذکّر در برابر خطاها را نشانۀ محبّت و دوستی می داند و می فرماید:
مَن أَحَبَّکَ نَهاکَ.(2)
هرکس دوستت دارد، تو را [از خطاها] باز می دارد.
بنا بر این، یکی از راه های شناخت افراد، چگونگیِ عکس العمل آنان به هنگام صدور رفتار ناپسند از دوستشان است. بی گمان، کسی که در برابر اشتباه دوست خود سکوت می کند و یا وی را تأیید می کند، دوستدار او نیست و شایستۀ ایجاد یا تداوم دوستی نیست. او دانسته یا ندانسته، خیر دوست خود را نخواسته است و در برابر اشتباهاتش موضع گیری نکردهاست.
تجربه نشان داده است که کراراً خیرخواهیِ عملی در آغاز، رنجش خاطرِ طرف مقابل را به دنبال دارد؛ امّا اگر با روشی صحیح و همراه با رعایت حرمت و کرامت نفس او انجام شود، پس از زمان کوتاهی، تأثیر مثبت خود را در دل کسی که نسبت به او خیرخواهی صورت گرفته است، خواهد گذاشت و موجب خواهد شد که آن فرد، دوست خیرخواه خود را دوستی
ص: 82
خوب و قابل اطمینان به شمار آوَرَد؛ در مشکلات بر او تکیه کند و در دوراهی های زندگی، او را مشاور و امین خود قرار دهد.
توضیح آن که خیرخواهی با انواع گوناگون آن - که غالباً در قالب تذکّر، نهی، نصیحت و یا مخالفت نمایان می شود - نوعی محدودیت و دخالت در امور شخصی تلقّی می شود. از آن جا که طبع آدمی با محدودیت، سرِسازگاری ندارد و دخالت دیگران را بر نمی تابد، ناخرسندی و دلخوری اوّلیه به دنبال می آوَرَد. همین امر، کدورت فردی را که نسبت به او خیرخواهی صورت گرفته، فراهم می آورد؛ امّا آن گاه که نتیجه مطلوب توجّه به خیرخواهی مشاهده شد و یا با خسارت و زیان ناشی از بی توجّهی به خیرخواهی روبه رو گردید، درخواهد یافت که فرد خیرخواه، خوبیِ او را خواستار بوده است. بنا بر این، شایستۀ دوستی و اعتماد است و می توان او را به عنوان دوستی همراه و مشاوری امین شناخت.
به هر تقدیر، توجّه به خیرخواهی های دوستداران در بسیاری موارد، نتیجۀ مطلوب دارد و آدمی را از خطا و یا زیانی آگاه می سازد. همچنین پساز مدّتی، فرد را شیرین کام می کند و به فراموشی سپرده شدن تلخی زودهنگامِ زمانِ خیرخواهی می انجامد.
امام علی(علیه السلام) برای تشویق خردمندان نسبت به توجّه به خیرخواهیِ دوستان خالص می فرماید:
مَرارَةُ النُّصحِ أَنفَعُ مِن حَلاوَةِ الغِشِّ.(1)
تلخیِ خیرخواهی، سودمندتر است از شیرینی کم گذاشتن از دوستی [و این، تأیید خلاف واقع کردن است].
ص: 83
بر این اساس، خیرخواهی، یکی از ویژگی های بسیار مهم دوست خوب است و انسان خردمند و دوست راستین، وجودِ این ویژگی را در خود مراقبت می کند و خود را از نتیجۀ آن - که جلب محبّت دیگران است - بهره مند می سازد. امیرمؤمنان(علیه السلام) در کلام کوتاه دیگری به تأثیر محبّت آفرینیِ خیرخواهی اشاره می کند و می فرماید:
النُّصحُ یُثمِرَُ المُحَبَّةَ.(1)
خیرخواهی، محبّت به بار می آورد.
و این محبّت، همان چیزی است که ما از ابتدا در صدد راه کارهای به دست آوردن آن بوده ایم.
همان گونه که احساس مسئولیت در برابر دوستان و خیرخواهی آنان در دل و عمل به عنوان جاذبه، به شمار آمده است، پذیرش خیرخواهی دیگران نیزبه همان میزان، یکی از ویژگی های مثبت و جاذبه های اخلاقی و رفتاری است. به روشنی پیداست کسی که در برابر دلسوزی دیگران، انعطاف پذیر است و با آغوش باز به نظریات خیرخواهانۀ آنان توجّه می کند و قدردان احساس مسئولیت آنان است، در حقیقت، رفتاری نیک و جذّابیتی کم نظیر را در خود به نمایش می گذارد و دوست خود را نسبت به استمرار این احساس مسئولیت، تشویق نموده است. این برخورد با خیرخواهان، محبّت آنان را بیشتر می کند و دوستی آنان را تحکیم می بخشد.
ص: 84
شاید نتوان همواره تمام آنچه را که به عنوان خیرخواهی از سوی دوستان و اطرافیان عرضه می شود، را پذیرفت؛ امّا به نظر می رسد که کمترین مرتبۀ پذیرفتن خیرخواهی، برخورد مناسب با فرد خیرخواه است. بی شک با مهربانی به خیرخواهیِ برادر ایمانی خود توجّه کردن و محبّت او را ارج نهادن، کمترین اقدامی است که در برابر فرد خیرخواه باید انجام داد؛ اگرچه به کار بستن خیرخواهی او به مصلحت نباشد. بنا بر این، خیرخواهی اطرافیان ارزشمند است حتّی اگر خیر و مصلحت حقیقی به دنبال نداشته باشد. آنچه بیش از نتیجۀ خیرخواهی ارزشمند است، نفسِ اقدام عملی انجام شده در جهت خیرخواهی است که نشانۀ محبّت و علاقۀ اوست. خلاصه آن که خیرخواهی، از یک سو وظیفه ای اخلاقی و محبّت آفرین دانسته شده است، و از سویی دیگر، پذیرش آن خیرخواهی و یا دست کم،برخورد شایسته با فرد خیرخواه وظیفۀ طرف مقابل به شمار آمده است. از این رهگذر، روابط دوستی استمرار می یابد و محبّت بین دو طرف، تقویت می شود.
کلامی از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مؤیّد این نکته است:
وأَمّا طاعَةُ النّاصِحِ فَیَتَشَعَّبُ مِنها الزّیادَةُ فی العَقلِ وَ...
المَوَدَّةُ.(1)
امّا پیروی از خیرخواه، موجب افزایش خِرَد و... دوستی خواهد شد.
ص: 85
عامل مهم دیگری كه در ایجاد یا افزایش محبّت میان افراد، تأثیر به سزایی دارد، ابراز دوستی است. این اعلام دوستی، موجب دلگرمی طرف مقابل می شود و انگیزۀ او را نسبت به تداوم دوستی، بیشتر می کند. انجام دادن این عمل بین زن و شوهر، و بویژه از طرف شوهر، از اهمیت و تأثیر بیشتری برخوردار است و كانون خانواده را نیز مستحكم تر می كند. باید توجّه داشت ابراز محبّت، تنها با زبان نیست و در عبارت « دوستت دارم» خلاصه نمی شود؛ بلکه قالب های بی شماری را می توان برای آن تصوّر کرد و یا ابداع نمود که مفهوم آن، ابراز علاقۀ قلبی به طرف مقابل باشد. این قالب ها فقط گفتاری نیستند. چه بسیار رفتارهایی که می توانند مصداقی برای ابراز علاقه به شمار آیند. بنا بر این، باید راه کارهای ابراز علاقه ومحبّت را شناخت تا بتوان با هر فرد، متناسب با وضعیت او ابراز علاقه کرد. در این خصوص از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
إِذا أَحبَبتَ رَجُلاً فَأَخبِرهُ بِذلِكَ فَإِنَّهُ أَثبَتَ لِلمَوَدَّةِ بَینَكُما.(1)
هرگاه كسی را دوست داشتی، او را به آن آگاه ساز؛ كه این كار، دوستی میان شما را پایدارتر می سازد.
آنچه در این حدیث شریف بدان تصریح شده، اِخبار (آگاه سازی) دوستی و محبّت است. بدیهی است اعلام زبانی، یکی از قالب هاست. پس باید در اطلاع رسانی محبّت خود به فرد مورد علاقه، قالب های گوناگونی را شناخت و از آن روش ها نیز استفاده کرد. آنچه در این کتاب بیان می شود و یا پس از این، از نظر خوانندگان می گذرد، همگی راه کارهای گونه گون اعلام
ص: 86
دوستی به شمار می رود.
البته روشن است که انجام دادن هر عملی باید با اعتدال همراه باشد و از افراط و تفریط در آن پرهیز شود. پس افراط در ابراز علاقه به دیگران می تواند نتیجۀ عکس داشته باشد و تنفّر و انزجار بیافریند.
هدیه، نشان از محبّت بسیار است. هدیه، این پیام را به هدیه گیرنده منتقل می کند که در قلب هدیه دهنده، محبّتی ریشه دار از گیرندۀ آن هدیه، آشیانه کرده است. بنا بر این، انتظار این است که ابراز محبّت درونی توسط اعطای هدیه، پیامدی جز ایجاد یا افزایش محبّتِ عطا کننده در قلب گیرندۀ هدیه نباشد. البته سخن پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در بارۀآثار هدیه نیز توقع یاد شده را تأیید می کند:
الهَدِیَّةُ تُورِثُ المَوَدَّةَ وتُجَدِّدُ الأُخُوَّةَ و تُذهِبُ الضَّغینَةَ.(1)
هدیه دادن، دوستی به بار می آوَرَد، برادری را تازه می سازد و كینه را می زداید.
از آن جا که انسان، فطرتاً دوستدار خویش است، احسان و نیکی به خود را نیز از سوی دیگران می پسندد و سپس نیکی کننده را به خاطر احسانش دوست خواهد داشت. این، همان اثر محبّت افزاییِ هدیه است که حدیث یاد شده بدان تصریح کرده است.
امّا به نظر می رسد که در جامعۀ کنونی ما، هدیه دادن، تأثیر مثبت خود
ص: 87
را تا اندازه ای از دست داده است و به گونه ای نیست که پیام رسان محبّت باشد! حتّی گاهی پیامدی مخالف آنچه در حدیث شریف گذشت، به دنبال دارد. اکنون سؤال این جاست که چرا با توجّه به تصریح معصوم(علیه السلام) نسبت به تأثیر محبّت افزاییِ اهدای هدیه، بسیاری از هدایای ما چنین اثری را به ارمغان نمی آورد و گاهی منشأ کدورت و درگیری می شود؟!
تأمل در علل پیامد ناگوار هدیه در برخی موارد، ما را به این نتیجه می رساند که چند عامل در تهی شدن اهدای هدیه از آثار محبّتی، نقش دارند؛ و تنها پس از رفع آن آسیب ها می توان به بازگشت اثر مثبت اعطای هدیه وشیرین شدن کام طرفینِ هدیه، امیدوار بود.
مهم ترین عامل تأثیرگذار در کم رنگ شدن اثر محبّت افزاییِ هدیه، تحمیلی شدن مصادیق فراوان اهدای هدیه در زندگی است. تحمیل اهدای هدیه، از ناحیۀ عرف و اجتماع صورت می پذیرد و اختیار و میل قلبی را سلب، و عرصه را بر انسان تنگ می کند. این امر، موجب خواهد شد که اهدای هدیه نه به خاطر ابراز عشق و علاقه، که به خاطر سنّت های اجتماعی انجام شود. این اقدام - که برخاسته از جبر روزگار است - ، چگونه می تواند محبّت آفرین باشد؟!
در اینجا بد نیست که ابعاد تحمیلی بودن اهدای هدیه را مورد بررسی قرار دهیم. به نظر می رسد که تحمیل در اهدای هدیه، عبارت است از:
در طول سال، زمان های خاصی وجود دارد که در آن زمان ها تهیۀ هدیه بر
ص: 88
برخی افراد از نظر عرفی، فرض و لازم می شود و فرار از آن، زشت و ناپسند بشمار می آید. روزها و مناسبت هایی همچون: روز زن(مادر)، روز مرد(پدر)، سال روز تولد، سال روز ازدواج و برخی زمان های دیگر که در بین اقشار مختلف جامعه، گاهی کمتر یا بیشتر بدان پایبندند.
تحمیل ناشی از وقایعی چون: خرید منزل، بازگشت از سفرهای زیارتی، جشن ازدواج اقوام و نزدیکان، تولّد فرزند نزدیکان و ده ها اتّفاقات نیک دیگر که بر اساس سنّت رایج در فرهنگ جامعه برای هر یک از این وقایع،تهیۀ هدیه، اجتناب ناپذیر است.
علاوه بر تحمیل در موارد هدیه، تحمیل در مقدار و ارزش آن نیز اجتناب ناپذیر است. این که هدیه باید از میزان معیّنی از نظر ارزش مادی کمتر نباشد، بر گُردۀ هدیه دهنده، سنگینی می کند. در اغلب موارد این موضوع - که از چشم و هم چشمی و یا جبران اقدام پیشین فردِ مقابل ناشی می شود - ، آزار دهنده است و اثر زیبای هدیه را از بین می بَرَد. همچنین این که هدیۀ تهیه شده نباید از هدایای اطرافیان کمتر باشد و یا چون هدیۀ طرف مقابل، از ارزش بالا یا پایینی برخوردار بوده است، پس باید هدیه ما نیز هم طراز او باشد، از جمله مصادیقی است که غالباً در تهیۀ هدیه، نقش آفرینی می کند.
نتیجه آن که برای بسیاری از رخدادهای مبارک، اهدای هدیه، به سنّت
ص: 89
یا فرهنگی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است و بر همگان تحمیل می شود. از این رو، هدیه ای که باید از روی عشق و محبّت تهیه و تقدیم می شد، به خاطر جبر اجتماعی، تهیه می شود. این عامل، باعث شده است که اهدای هدایا نه تنها تأثیر مثبت خود را از دست بدهد و محبّت و دوستی از آن ایجاد نشود یا افزایش و تعمیق آن را به دنبال نداشته باشد، بلكه ممکن است در بسیاری از موارد، ناراحتی یا كدورت ایجاد كند و پیامدهای منفی به دنبال آورد. بنا بر این، به نظر می رسد که از بین رفتن آثار مثبت هدیه را باید در تحمیلی بودن و کلیشه ای شدن آن جستجو كرد. هدایای این چنینی،نه در کام هدیه گیرنده شیرینی چندانی خواهد داشت و نه بر هدیه دهنده، گوارا و لذّت بخش خواهد بود! به نظر می رسد که اگر در این رسم، هدیه دهنده و هدیه گیرنده، هر دو هیچ گونه تحمیلی را احساس نکنند، تأثیر محبّت آفرینی آن، دوباره خود را نمایان خواهد ساخت.
بررسی موارد و مصادیق متعارفی که اهدای هدیه را تحمیلی می کند، نشان می دهد که مهم ترین راه کار مقابله با آفات و آسیب هایی که خاصیت محبّت افزایی را از هدیه زایل می سازد، نوعی قالب شکنی و خروج از قالب های عرفی اهدای هدیه است. از آن جا که از قالب های عرفیِ اهدای هدیه نمی توان انتظار محبّت افزایی فراوانی داشت، باید برای محافظت از آثار مطلوب هدیه، قالب شکنی کرد و از روش اهدای هدیۀ غیرمنتظره استفاده کرد.
تجربه ثابت کرده است كه اگر به طور غیر منتظره و بی آن که توقّعی
ص: 90
باشد، به فردی که او را دوست داریم و یا علاقه مند برقراری رابطۀ دوستی با او هستیم، هدیه تقدیم کنیم، تأثیر محبّتیِ بسیار عمیقی ایجاد می کند و خاطرۀ شیرین آن هرگز از ذهن فرد مورد نظر فراموش نمی شود. برای مثال، هدیه ای که برای همسر خود بدون هیچ گونه مناسبتی تهیه می شود، حتّی اگر ارزش مادیِ کمی داشته باشد، بسیار گواراتر از هدیۀ گران بهای روز تولّدش یا هدیۀ سال روز ازدواج است. همچنین هدیۀ به ظاهر کم ارزشی که برای مادر خود به صورت غیر منتظره و بدون مناسبت تهیه می شود، بسیار به یادماندنی تر از هدیۀ روز مادر است که از روی ناچاری وچشم و هم چشمی با خواهران و برادران به او اهدا می شود.
بنا بر این، هدیه هایِ گاه و بی گاهی که به دور از جبرهای اجتماعی و چشم و هم چشمی های ناروا تقدیم می شود، به استواریِ روابط میان فردی کمک می کند و خاطره ای شیرین و گوارا در کام محبوبان به یادگار می گذارد.
راز این اثر در آن است که هدیۀ غیرمنتظره در نظر گیرندۀ آن، غیرمنتظره است و هیچ قالبی را بر دهند ۀ آن تحمیل نمی کند و او را وادار نمی سازد که در زمان خاصّی و به میزان خاصّی از نظر ارزشمندی، هدیه ای اهدا کند. همین امر نشان می دهد که انگیزۀ تهیۀ هدیه، چیزی جز محبّت و علاقه نبوده است. پس کاری که از روی محبّت و دوستی انجام شود، نتیجه اش جز محبّت و دوستی نخواهد بود.
البته انصاف این است که گاهی هدایای تحمیلی نیز چندان بی اثر نیستند و بخشی از تأثیرات مثبت خود را می گذارند و محبّت افزایند. چه بسیار هدایای مناسبتی که از روی عشق و علاقه تهیه می شوند و محبّت را
ص: 91
بین دو طرف افزایش می دهند و تحکیم روابط را به ارمغان می آ ورند؛ امّا محصور نکردن خود در سنّت های متعارف اجتماعی و استفاده از روش اشاره شده در اهدای هدیه، ما را به تأثیر شگرف محبّت آفرین آن، بیشتر آگاه می سازد.
حرمت و عزّت نفس، آدمی را به جبران نیکی دیگران فرا می خواند. انسانی که از عزّت نفس بالا برخوردار است، فارغ از این که دیندار باشد یا نباشد،به دنبال جبران احسان دیگران بر خواهد آمد. هنگامی که به عزّت نفس، دیانت نیز افزوده شود، انگیرۀ جبران، تقویت می شود و فرد را در انجام دادن آن، مشتاق تر می سازد. قرآن کریم نیز آدمی را به عمل به این سیره فرا می خواند و در آیه ای، به این مهم تصریح می کند و با یک پرسش، وجدان بیدار انسان ها را به جبران خوبی های همنوعان فرامی خواند و می فرماید:
)هَلْ جزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان.(1)
آیا پاداش نیكى، جز نیكى است؟(.
قدردانی و جبران نیکی همنوعان، حتّی با ساده ترین روش آن، دو اثر نیکو به ارمغان خواهد آورد: نخست آن که یک صفت حسنه در نفس کسی که قدردان است، پایه ریزی می کند، سلامت نفس او را موجب می شود،(2)غرور و تکبّر را از او دور می سازد و جاذبه ای در وجود او می آفریند
ص: 92
که در ایجاد یا تحکیم روابط دوستی، اثرگذار است.
دیگر آن که انگیزۀ همنوعان بویژه فرد نیکوکار را در نیکی و احسان به همنوعان تقویت می نماید. در این راستا امام عسکری(علیه السلام) بهترین دوست را کسی می داند که قدردان محبّت دوستان خویش است و خوبی های آنها را نادیده نمی گیرد:
خَیرُ إِخوانِكَ مَن ... ذَكَرَ إِحسانِكَ إِلَیهِ.(1)
بهترین برادر تو آن کسی است كه نیكی تو را به یادآورد. [و فراموش نكند].
فرض کنید داخل مترو نشسته اید. در یکی از ایستگاه ها فرد سال خورده ای وارد می شود. شما با دیدن او که به زحمت راه می رود، برمی خیزید و جای خود را به او می دهید. او بدون این که به شما توجّهی کند و یا از شما تشکر نماید و یا برای شما دعا کند، بر صندلی شما می نشیند و از یک تبسّم، یا نگاه محبّت آمیز به شما نیز دریغ می کند. اکنون رفتار این فرد را با فرد دیگری که پس از احسان شما، علاوه بر سپاس گزاری، برایتان از خداوند طلب خیر می کند، مقایسه کنید. رفتار این دو در وجود شما چه تأثیری خواهد گذاشت؟
حتّی اگر رفتارتان فقط برای خشنودی خدا باشد، رفتار فرد سپاس گزار، شما را بیشتر تشویق خواهد کرد تا احسان خود را در بارۀ دیگران نیز تکرار کنید. حال تصوّر کنید اگر فرد نیکوکاری که جای خود را به فرد سال خورده داده، نوجوانی باشد که تازه وارد اجتماع شده، در این صورت، رفتار این دو نفر در وجود او چه تأثیری خواهد گذاشت؟ در کدام فرض، نوجوان مورد
ص: 93
نظر، نسبت به تکرار نیکوکاری خود تشویق می شود؟ آیا این جامعه نیست که در تربیت افرادِ همان اجتماع، نقش مؤثّر ایفا می کند؟
امّا کمترین و ساده ترین قدردانی را می توان تشکّر زبانی و یا اهدای یک نگاه محبّت آمیز و لبخندی دلنشین به فرد نیکوکار دانست. البته باید گفت که قدرناشناس ترین انسان ها هم کسانی هستند که از این قدردانیِ زبانی و نگاه محبّت آمیز و لبخند دلنشین، بُخل بورزند.
برای سپاس گزاری از فرد نیکوکار، روش های گوناگونی متصوّر است. برخی از مهم ترین روش ها عبارت اند از:
همان گونه که اشاره شد، کمترین مرتبۀ قدردانی از نیکی دیگران، تشکّر زبانی از آنان است. عدم تشکّر از لطف همنوع می تواند نشانۀ برخی رذایل اخلاقی باشد و یا دست کم، از غفلت او حکایت می کند. کسی که از ولی نعمت خود سپاس گزاری نمی کند، خدا را شکر نگفته،(1)
و راه خیر را مسدود ساخته است. امام صادق(علیه السلام) در بیانی زیبا می فرماید:
خدا قطع کنندگان راه نیکی را لعنت کند، و آن، کسی است که به وی خوبی شود، امّا او شکرگزار نباشد، در نتیجه، نیکوکار را از نیکی دوباره به دیگران باز می دارد.(2)
ص: 94
بنا بر این، ناتوانی از تشکّر زبانی همراه با تبسّم و نگاه محبّت آمیز می تواند نشانۀ پایین بودن درجۀ خردمندی و بصیرت آدمی باشد و کمترین اثرش این است که انگیزۀ گل نوع دوستی و خیرخواهی را در اندیشۀ نیکوکاران می خشکاند و یا پژمرده می سازد. چه بسیار سالخوردگانی که با دعای خیر خود، جوانان نیکوکاری را که به نوعی آنان را یاری می رسانند، بدرقه می کند و آنها را در پایبندی به سیرۀ نیکویشان مصمم تر می سازند.
یکی دیگر از شیوه های قدردانی، مقابله به مثل نیکی دیگران است. این روش هنگامی که توان جبران نیکی همنوع وجود داشته باشد، بسیار شایسته و سزاوار است. البته مقابله به مثل به معنای انجام دادن همان کار نیک در قبال فرد نیکوکار نیست؛ بلکه به معنای انجام دادن کاری نیک به قصد تلافی نیکی فرد نیکوکار است. این عمل تلافی جویانه، گاهی نیازمند ذوق بسیار و با استفاده از فرصت اندکی که در برخورد با فرد نیکوکار دست می دهد خواهد بود. برای مثال، اهدای خودکاری که در جیب داریم یا پرداخت کرایه یا بلیط کسی که جای خود را در اتوبوس به ما داده و یا تقدیم کارت شخصی خود برای مراجعه به هنگام لزوم، پاسخی قدرشناسانه به احسان او خواهد بود.
امام سجاد(علیه السلام) فرموده است:
حقّ كسى كه به تو نیكى مى كند، این است كه از او تشكّر كنى و نیكی اش را به زبان آورى و از وى به خوبى یاد كنى و میان خود و خداوند (عزّ و جلّ) برایش خالصانه دعا
ص: 95
كنى. اگر چنین كنى، بی گمان پنهانى و آشكارا از او تشكّر كرده باشى. وانگهى اگر روزى توانستى نیكىِ او را جبران كنى، جبران كن.(1)
استفادۀ نعمت عطا شده در مسیر صحیح، یکی از روش های سپاس گزاری از نعمت است. بی تردید اگر فرد نیکوکار ببیند که نتیجۀ احسان او بسیارخوشایند بوده و حسنۀ او باعث حسنه یا حسنات دیگری شده است، شوق تکرار احسان و نیکوکاری در او شعله ور می گردد و همانند بذری خواهد شد تا میوه های فراوانی از آن چیده شود.
راه دیگر شکرگزاری، تأمین رضایت ولی نعمت از طریق اطاعت اوست. این روش، هنگامی پسندیده تر خواهد بود که ولی نعمت، خدا، یکی از اولیای الهی و یا پدر و مادر باشند؛ زیرا اطاعت خدا و اولیای الهی جز خیر و مصلحت به دنبال ندارد و اطاعت والدین نیز آن گاه که امر به معصیت خدا نکرده باشند، خیر دنیا و آخرت را به دنبال خواهد داشت. البته اطاعت از ولی نعمتان غیر معصوم(علیهم السلام) نیز می تواند روشی برای سپاس گزاری از لطف آنان باشد؛ لکن باید در مورد مصلحت داشتن خواسته های آنان و در مسیر خیر و سعادت و خداپسندانه بودن آن، اطمینان حاصل کرد. در غیر این صورت، اطاعت ولی نعمت نمی تواند روش قابل توصیه برای تشکّر از
ص: 96
ولی نعمت باشد. امام ششم(علیه السلام) در این باره فرموده است:
کمترین سپاس گزاری این است که انسان، نعمت را از خدا بداند و جز او علّتی برای آن نشناسد و بدانچه خدا عطا کرده، خرسند باشد و با نعمت او مرتکب گناه نگردد و یا نعمت او را در راه مخالفت با هیچ یک از فرامین الهی به کار نگیرد.(1)
اکنون سخن بدین جا رسید که ممکن است پرسیده شود: چه عواملی موجب می شود تا آدمی در صدد جبران احسان همنوعان بر نیاید؟ به نظر می رسد که سه عامل باعث می شود شکر نعمت ، تحقّق خارجی نیابد و برای جبران آن، اقدامی صورت نگیرد. این عوامل عبارت اند از:
به طور کلّی اگر نسبت به احسانِ انجام شده و نعمت به دست آمده از آن، آگاهی وجود نداشته باشد، اقدامی در جهت سپاس گزاری و یا جبران آن اتفاق نخواهد افتاد. این عدم آگاهی نیز غالباً از غفلت انسان نسبت به نیکی و نعمت دست یافته، ناشی می شود. از این رو، توجّه دادن اطرافیان به کسی که از احسان و نیکی دیگران بهره مند شده، یکی از راه هایی است که او را نسبت به شکرگزاری از ولی نعمت خود و احسان کننده، یاری می رسانَد.
ص: 97
اگر نیکی و خدمت انجام شده به صورت گم نام انجام شود، جبران لطف و احسان و قدردانی از او دشوار خواهد بود. گرچه این قبیل نیکوکاری در نزد خداوند، مطلوب تر و پاداشش بیشتر است.
یکی از عوامل عدم قدردانی از نیکوکاری، مهم به نظر نیامدن آن و یا کوچک و ناقابل شمردن آن از سوی کسی است که از آن نیکی، بهره مند شده است. به عبارت دیگر، اگر فردی که نیکی و خدمت واقع شده نسبت به او بوده است، آن خدمت را کاری پیش پا افتاده تلقی کند و مهم نداند، به سادگی از کنار آن عبور می کند و همنوع نیکوکار خود را سزاوار سپاس گزاری نخواهد دانست و به این دلیل، برای سپاس گزاری از او اقدامی نخواهد کرد.
عامل چهارم وقتی است که انسانی که به او نیکی شده، از سلامت نفس برخوردار نباشد و به غرور و تکبّر گرفتار باشد. این انسان های بیمار، با این که در دل خود عمل واقع شده را خدمتی در حق خود می دانند، امّا به خاطر صفت رذیلۀ غرور و تکبّر، حاضر به سپاس گزاری و جبران آن نیستند. غرور و خودخواهیِ این افراد باعث می شود که نیکی انجام شده را جزء وظایف فرد نیکوکار به شمار آورند و به این بهانه، از قدردانی و جبران آن، شانه خالی کنند.
ص: 98
شاید با کمی تأمّل، تصدیق خواهیم کرد که در هر شرایط، جبران نیکوکاری دیگران و تشکّر از خدمات آنان به عنوان یک وظیفۀ اخلاقی و انسانی، امکان پذیر و لازم است؛ اگرچه فرد نیکوکار، ناشناس باشد. یعنی اگر فرد نیکوکار، گم نام و مجهول است، قدر دانی از احسان او نیز می تواند به صورت ناشناس صورت گیرد، به این امید که فرد نیکوکار از آن آگاهشود و روحیۀ او را در انجام دادن روش پسندیده اش تقویت کند و یا نتیجۀ این تشکّر و اقدام تلافی جویانه را در جهان آخرت ببیند، بی آن که انتظار چنین پاداشی را داشته باشد. بنا بر این، باید کوشید توجیه ها و بهانه های گوناگون، ما را از سپاس گزاری از نیکوکاران باز ندارد؛ زیرا با این کار، علاوه بر نگاه داشتن خود از ابتلا به رذایل اخلاقی، در گسترش نیکوکاری هم مؤثّر بوده ایم.
گفتیم که عزّت نفس و بندۀ زر و سیم نبودن نیز محبّت آفرین است. با این خویِ زیبا، عزّت نفس انسان حفظ می شود و افراد بهره مند از مواهب دنیوی نیز مال و ثروت خود را در امان می بینند و احساس نگرانی در بارۀ آن اموال ندارند و با همنوعان و نزدیکان خود راحت تر ارتباط برقرار می کنند. امام علی(علیه السلام) می فرماید:
تَحَبَّب إِلیَ النّاسِ بِالزُّهدِ فی ما أَیدیهِم تَفُز بِالمَحَبَّةِ مِنهُم.(1)
با بی رغبتی به آنچه مردم از آن بهره مندند، به آنان محبّت كن تا دوستی شان را به دست آوری.
ص: 99
در این حدیث شریف، امام(علیه السلام) یکی از راه های محبّت ورزیدن به همنوعان را در اظهار بی رغبتی نسبت به اموال آنان می داند. علّت این امر از آن روست که انسان ها به دارایی های خود وابسته اند و در برابر مهاجمان، از اموال خود دفاع می کنند و کسی را که به اموال آنان چشم دوخته، دشمن خود می پندارند. پس اگر دارایی های خود را از گزندکسی در امان ببینند و نسبت به او اطمینان یابند، او را دوست خود می شمارند و نسبت به او محبّت خواهند ورزید. در مقابل اگر اموال خود را در معرض آسیب و تعرّض از سوی فردی ببینند، در دور ساختن او از خود تردید نخواهند کرد و در فاصله گرفتن از او مجدّانه تلاش خواهند نمود و هرگز محبّت او را در دل، راه نخواهند داد.
ص: 100
در فصل های پیشین، عوامل ظاهری، اخلاقی و رفتاریِ جاذبه آفرین را که در جلب محبوبیت و ایجاد انگیزۀ برقراری روابط پایدار و تحکیم روابط با دوستان و خویشاوندان تأثیر مستقیم داشتند، بر اساس آنچه در متون قرآنی و روایی وارد شده است، بیان کردیم. در این فصل، به برخی عوامل دیگر که می توانند نقش کلیدی ای در ایجاد الفت و محبّت ایفا نمایند، خواهیم پرداخت. این عوامل، عبارت اند از: ایمان و عمل صالح، همجواری، تناسب جان ها و خواست و ارادۀ خدا. در ادامه هر یک به اختصار، مورد بررسی قرار می گیرد.
یکی از عوامل جاذبه آفرین که منجر به جلب دوستی و انگیزۀ برقراری ارتباط می شود، ایمان و متجلّی کنندۀ آن، یعنی عمل صالح است. خدای متعال بین قلب های مؤمنان، رأفت و رحمت می آفریند. این امر باعث می شود که مؤمنان بی آن که یکدیگر را بشناسند، محبّت قلبی و درونی
ص: 101
نسبت به یکدیگر احساس کنند. این از آن روست که انسان مؤمن، خدا را دوست دارد و خدا نیز او را دوست دارد.(1)
پس کسی که خدا او را دوست داشته باشد، دوستان او را نیز دوست خواهد داشت.قرآن کریم در بارۀ ایجاد محبّت بین قلوب مؤمنان به جهت ایمان و عمل صالحشان می فرماید:
(اِنَّ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلوُا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنَ وُدّاً.(2)
خداوند رحمان، محبّت ایمان آوردگان نیکوکار را در دل ها مى افكند).
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در توضیح معنای این آیه می فرماید:
هنگامی که خداوند، بنده ای را دوست داشته باشد، به جبرئیل ندا می دهد: همانا من فلان بنده ام را دوست دارم. پس او را محبوب گردان. جبرئیل نیز در آسمان، ندا سر می دهد و دوستی او را بر اهل زمین نازل می کند. پس این است معنای کلام خدا که فرمود: )خداوندِ رحمان، محبّت ایمان آوردگان نیکوکار را در دل ها می افكند(.(3)
امام علی(علیه السلام) نیز وقتی در بارۀ این آیه از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال كرد ، ایشان فرمود:
خداوند تبارك و تعالی به مؤمنان سه چیز عطا كرده
ص: 102
است: مهر، محبّت و شكوه در سینۀ مؤمنان.(1)
بر این اساس، وقتی ایمان به خدا و به دنبال آن محبّت به او در دلی خانه کرد، آن دل، محبّت همۀ کسانی را که رنگ و نشانی از او دارند، در خود می یابد و به مقداری که این رنگ و نشان، بیشتر و قوی تر باشد، علاقه و محبّت نیز فزون تر می شود . در منظومۀ عاشقان و دوستان الهی که بر گرد کعبۀ وجود او حلقه زده اند، نزدیک ترین آنها ، پیامبر رحمت و خاندان پاک او - که سلام و درود خدا بر آنان باد - هستند؛ آنانی که مظهر تمام و کمال حق و جلوۀ زیبایی های اویند. هر کس این خانواده را بشناسد ، عشق به آنان را در خود می یابد. و این بدان خاطر است که ایمان به خدا زمینۀ محبّت به دوستان خدا را فراهم ساخته است و بی شک، این محبّت، یک طرفه نخواهد بود و از آن سوی نیز محبّت خوبان، نثار انسان مؤمن خواهد شد.
البته هر محبّی به خاطر زیبایی هایی که در محبوب می بیند ، او را دوست می دارد و اگر آن زیبایی ها قابل کسب باشند ، تلاش می کند خود نیز به آن زیبایی ها دست یابد. و این، رهاورد دیگر ایمان و عمل صالح است که انسان مؤمن را بدان سو ره نمون می سازد.
از عواملی که شاید در برخی موارد، خارج از اختیار انسان است و البته گاهی هم تحت اختیار او، «همجواری» است. البته مقصود از همجواری، مجاورهم بودن نیست؛ بلکه ملاقات یکدیگر و به دیدار هم رفتن است. ملاقات
ص: 103
پی درپی، تأثیر شگرفی در ایجاد مودّت و دوستی و افزایش آن و در نتیجه، تحکیم روابط دوستانه و صمیمی خواهد داشت. حتّی ملاقات های غیر عمدی و به صورت اتفاقی نیز می تواند در ایجاد الفت تأثیر داشته باشد. این امر را صاحب نظران در علم روان شناسی با آزمایش های متعدّد به اثبات رساندند. آنان در آزمایش های خود ثابت کردند که میزان علاقۀ افراد نسبت به دیگران، به تعداد دفعات ملاقات آنان بستگی دارد و به هر اندازه، دفعات ملاقات در محدودۀ زمانی مشخص، بیشتر باشد، به شرطی که از حالت تعادل بیرون نیاید و در آن افراط صورت نگیرد، علاقه به آن فردی که ملاقات شده، بیشتر خواهد شد.
از جمله مواردی كه نشان می دهد همجواری، در افزایش جاذبه و محبّت بین افراد مفید است، روایت مربوط به صلۀ رحم و توصیه های فراوان مبنی بر اهمیت و فضیلت به دیدار یكدیگر رفتن است. در نقش دوستی و محبّت آفرینیِ دیدار یکدیگر، از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است:
الزِّیارَةُ تُنبِتُ المَوَدَّةَ.(1)
به دیدار یكدیگر رفتن، دوستی را استوار می كند.
و نیز در بیان زیبای دیگری فرموده است:
صِلَةُ القَرابَةِ مَحَبَّةٌ فی الأَهلِ و مَثراةٌ فی المالِ.(2)
دیدار خویشاوندان، باعث دوستی در خاندان و افزایش دارایی می شود.
تحکیم روابط برادری و محبّت بین افراد جامعۀ اسلامی - که به
ص: 104
سلامت و امنیت جامعه کمک شایانی می کند - ، باعث شده است که زیارت برادر ایمانی، در نزد خداوند و پیشوایان دینی(علیهم السلام)، ارزش بالایی داشته باشد و برای زائر، فضیلت و ثواب بسیار در نظر گرفته شود.(1) امّا باید توجّه داشت که هر کاری برای مؤثّر بودن باید به درستی انجام شود و در آن، افراط و تفریط واقع نشود. به طور مثال برای زیارتی که اثر محبّتی دارد، آدابی چون: تکلّف بار نبودن و رعایت یک فاصلۀ زمانی متناسب بیان شده است. لذا پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان فاصلۀ زمانی زیارت می فرماید:
زُر غِبّاً تَزدَد حُبّاً.(2)
یک روز درمیان، به دیدار برو تا محبّت را بیشتر کنی.
بنا بر این، زیارتی که در فواصل زمانی کوتاه تکرار شود و یا با تکلّف بسیار باشد، زیارت ملال آور است و تأثیر عکس به دنبال خواهد داشت. علی(علیه السلام) در وصیتش به امام حسن مجتبی(علیه السلام) می فرماید:
کَثرَةُ الزِّیارَةِ تُورِثُ المَلالَةَ.(3)
فراوانیِ دیدار، ملال آور است.
به نظر می رسد که ضرب المثل «دوری و دوستی» که در نزد مردم مشهور است - در حقیقت، اشاره به این معناست. یعنی آن گاه که کثرت زیارت، ملال آور می شود و به بروز اختلاف می انجامد، فاصله گرفتن و از نظر یکدیگر غایب شدن، مؤثّر است و در ممانعت از دلزدگی و تنفّر، نقش مثبتی ایفا می کند. بنا بر این، مطلق دوری، به دوستی منجر نخواهد شد و تنها به هنگام زیاده روی و یا بروز کدورت می توان از تعدّد دیدار و زیارت
ص: 105
یکدیگر کاست و در فواصل زمانیِ بیشتری به زیارت یکدیگر رفت تا دلخوری ها و کدورت ها فروکش کند. البته باید توجّه داشت که قطع رابطه با برادران ایمانی، هرگز توصیه نشده است و روایات فراوانی در آثار مثبت آن تأکید دارد. همچنین ضرب المثل دیگری می گوید: «از یاد رود هر آنچه از دیده رود». بنا بر این، لازم است که در این کار، حدّ اعتدال نگاه داشته شود و از هرگونه افراط و تفریط پرهیز گردد.
یكی از عوامل اساسیِ ایجاد علاقه و دوستی در قلب دو نفر، وجود تناسبی درونی بین آنهاست. برای این تناسب روحی و درونی، دو فرض قابل تصوّر است. نخست آن که به نظر می رسد تناسب روحی بین افراد به آفرینش نخستین همۀ انسان ها در عالم پیش از این جهان مادی - که به عالم ذر معروف است - ، مربوط می شود. ملاقات یکدیگر در عالم ذر و ایجاد آشنایی و الفت در آن نشئه، به دوستی و محبّت در این دنیا می انجامد. البته گاهی ممکن است به جای الفت و احساس محبّت، نوعی دشمنی و دافعه بین دو نفر وجود داشته باشد. این جاذبه و یا دافعه، ممکن است از عالم ذر بوده باشد و به خاطر ایمان به خدا و اعتراف به ربوبیت او و ملاقات و انسی که در آن عالم واقع شده یا دشمنی ای که در آن عالم اتفاق افتاده، ناشیشده باشد. در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است که:
الأَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ فَما تَعارَفَ مِنها ائتَلَفَ و ما تَناكَرَ مِنها اختَلَفَ.(1)
ص: 106
جان ها همچون سپاهیان مجهّز هستند كه هر یك دیگری را شناخت، با آن الفت می گیرد و آن كه دیگری را نشناخت، اختلاف خواهد داشت.
نیز از امام علی(علیه السلام) در این خصوص نقل شده است که:
إِنَّ النُّفوسَ إِذا تَناسَبَت ائتَلَفَت.(1)
جان ها اگر با هم سازگار باشند، الفت خواهند گرفت.
به هر تقدیر اگر این وفاق و یا اختلاف روحی، از عالم ذر نیز ناشی نشده باشد، همین که دو نفر در درون و جان خود نزدیکی و الفتی حس می کنند و یا به عکس، احساس دوری و دشمنی دارند، زمینۀ برقراری دوستی و محبّت و یا ایجاد اختلاف و دشمنی فراهم می شود. لذا علی رغم رعایت همۀ مواردی که در دو فصل پیش گذشت، گاهی الفت و دوستی شکل نمی گیرد و صمیمیت و محبّت ایجاد نمی شود که این امر می تواند از عدم وفاق و الفت درونی ناشی شده باشد.
امّا ممکن است تناسب نفوس و جان ها به خاطر عامل دیگری شکل بگیرد. این عامل، چیزی نیست جز ایمان به خداوند متعال. شاید به خوبی بتوان این امر را از نظر تجربی نیز به اثبات رساند؛ زیرا مؤمنان به طورغیرارادی، انس و الفت و محبّتی بین خود احساس می کنند. این انس و الفت می تواند از تناسب روحی و جانی آنان به دست آمده باشد.
نباید از این که قلب ها در دست خداست و اوست كه محبّت انسانی را در دل
ص: 107
دیگری جای می دهد و یا از دلش خارج می سازد، شکایت کرد. همان گونه که محبّت، امری قلبی است و بود و نبودش در اختیار انسان نیست. آن که محبّت را در دل ایجاد می کند، و آنکه مانع ایجاد محبّت می شود و یا آن را از قلب بیرون می کند، خداست. لذا برای این که محبّت دوستان خدا در دل شعله ور گردد و محبّت ما در دل دوستان خدا ایجاد شود، و همچنین بغض و کینۀ دشمنان خدا در دل ما زبانه کشد، باید به خداوند متعال متوسّل شد و از او یاری جست.
قرآن كریم به نقش خدا بر ایجاد الفت و دوستی تصریح می کند و می فرماید:
(وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً.(1)
و از نعمتى كه خدا بر شما ارزانى داشته است، یاد كنید؛ آن هنگام كه دشمن یكدیگر بودید و او دل هایتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شُدید).
برخی معصومان(علیهم السلام) نیز در برخی متون دعایی، آشکارا دیدگاه خود را نمایان ساخته اند. امام زین العابدین(علیه السلام) در یکیاز دعاهای خود به خداوند می فرماید:
اللَّهُمَّ اقذِف فی قُلُوبِ عِبادِكَ مَحَبَّتی ... أَحِبَّنی وَ حَبِّبنی و....(2)
خدایا! محبّت مرا در دل های بندگانت بینداز ... مرا
ص: 108
دوست بدار و محبوبم گردان... .
و در زیارت امین الله از زبان امام زین العابدین(علیه السلام) می خوانیم:
اللَّهُمَّ فَاجعَل نَفسی مُطمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ ... مُحِبَّةً لِصَفوَةِ أَولِیاءِكَ مَحبوبَةً فی أَرضِكَ و سَماءِكَ.(1)
خداوندا! نفس مرا به آنچه برایم مقدّر نمودی، مطمئن گردان ... و دوستدار برگزیدگان از اولیایت قرار ده، در زمین و آسمانت محبوبم گردان.
در این جا ممکن است ذهن هر خواننده ای متوجّه پرسشی شود. و آن این که: اگر محبّت، امری قلبی است و ایجاد یا کم و زیاد شدنش در اختیار انسان نیست و ارادۀ خدای متعال در تحقّق آن نقش مستقیم دارد، پس آنچه تاکنون بیان کردیم، چه نقشی ایفا می کند؟ آیا برای این تعارض در متون دینی، پاسخی وجود دارد؟ تاکنون راه کارهای ایجاد محبّت، دوستی و صمیمت را در تعاملات با همنوعان بیان داشتیم و مواردی را با توجّه به آنچه در متون دینی آمده اند در جهت ایجاد و افزایش محبّت همنوعان به خود، مورد بحث و بررسی قرار دادیم؛ امّا در مورد اخیر، همۀ محبّت ودوستی را در دست خدا دانستیم و اراده و خواست او را به عنوان عامل اصلی ایجاد یا افزایش محبّت معرفی کردیم. آیا این، تعارضی آشکار نیست؟!
برای پاسخ دادن به این پرسش باید گفت: در دست خدا بودن محبّت و تأثیر ارادۀ خداوند در ایجاد، افزایش و یا از بین رفتن و کاسته شدن از آن، به معنای بی تأثیر بودن رفتارهای انسان نیست؛ بلکه رفتارها نقش
ص: 109
مقدّمه ای دارند و این اقدامات همچون بسیاری از اقدامات انسان برای پیشبرد امور خود و دستیابی به اهداف خویش و از جمله، تلاش انسان برای کسب روزی، مؤثّر است. پس اگر چه خداوند، محبّت را در دل ایجاد می کند، امّا از انجام رفتارهایی که به ایجاد محبّت در دل دیگران می انجامد، گریزی نیست. همان گونه که روزیِ انسان در دست خداست، امّا بدون تلاش و کوشش برای دستیابی به روزیِ مقدّر شدۀ الهی، امکان پذیر نیست؛ چرا که سنّت الهی بر آن است که تمام امور بر مجرا و مسیر طبیعی اش تحقّق یابد و برنامۀ جهان آفرینش بر اساس علّت و معلول آفریده شده است. از این رو، بنا نیست که خداوند همواره بر اساس معجزه و به شکلی خارق العاده، امور دنیا را اداره کند. ایجاد محبّت و دوستی نیز از این سنّت الهی استثنا نیست. از این رو برای ایجاد محبّت و دوستی در دل همنوعان، انجام دادن اقدامات لازم در راستای محبّت آفرینی، ضروری است؛ رفتارهایی که بذر محبّت و دوستی را در دل همنوعان می کارد وتخم کدورت و کینه و دشمنی را از بین می برد. و البته در این صورت است که خداوند مهر و محبّت آدمی را در دل دیگران قرار می دهد و انسان را درنظر همنوعانش محبوب می گرداند.
امید است بتوانیم با تأسّی به توصیه های پیشوایان دینی، ارزش ها و فضایل اخلاقی را در خود ایجاد کنیم و با عمل به آنها در برقراری روابط مستحکم با همنوعان (بویژه با برادران ایمانی) در ایجاد جامعۀ ایمانی مبتنی بر آموزه های اخلاقی و ارزش های دینی، سهیم باشیم!
ص: 110
1. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدی (م 550 ق)، شرح و ترجمه: آقا جمال خوانساری، تصحیح: میرجلال الدین محدّث اُرمَوی، تهران: دانشگاه تهران، 1360 ش.
2. شرح نهج البلاغة، عبدالحمید بن محمّد المدائنی (ابن ابی الحدید) (م 656 ق)، تحقیق: محمّد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء التراث، 1985م.
3. الترغیب و الترهیب، احمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (م 852 ق)، دمشق: نشر محقق، 1413ق.
4. عُدّة الداعی، احمد بن محمّد الحلّی الأسدی (ابن فهد) (م 841 ق)، قم: نشر حكمت.
5. نثر الدرّ، منصور بن الحسین الآبی (أبوسعید الوزیر) (م 421 ق)، تحقیق: محمّدعلی قرنة، قاهره: الهیة المصریة العامة، 1981م.
6. عوالی اللآلی، محمّد بن علی الأحسائی (ابن أبی جمهور) (م 940 ق)، تحقیق: مجتبی العراقی، قم: سیّد الشهدا، 1405ق.
7. المحاسن، أحمد بن محمّد البرقی القمّی (م 280 ق)، تصحیح و تعلیق: السید جلال الدین الحسینی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1370ش.
8. وسائل الشیعة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (م 1104)، تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قم: مؤسّسة آل البیت، 1414ق.
9. تحف العقول، الحسن بن علی الحرّانی (ابن شعبة) (م 381 ق)، تحقیق: علی اكبر الغفاری، قم: مؤسّسة النشر الإسلامی، 1404ق.
10. الجعفریات چاپ شده ضمن: (قرب الاسناد)، محمّد بن محمّد بن الأشعث الکوفی (ق 4 ق)، تهران: چاپخانه اسلامیه.
11. تاریخ بغداد، احمد بن علی الخطیب البغدادی (م 463 ق)، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417ق.
12. فردوس الأخبار، شیرویه بن شهردار الدیلمی (م 509)، بیروت: دارالكتاب العربی، 1407ق.
13. درالمنثور، عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی (م911 ق)، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1421ق.
14. الجامع الصغیر، عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی (م 911 ق)، بیروت: دارالفکر، 1401ق.
15. نیل الاوطار، محمّد بن علی بن محمّد الشوکانی، بیروت: دار الجلیل،1973م.
16. الخصال، محمد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، قم: مؤسّسة النشر الإسلامی، 1414ق.
ص: 111
17. الأمالی، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، قم: مؤسّسة البعثة، 1417 ق.
18. مصادقة الإخوان، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381)، کاظمین: مکتبة الامام صاحب الزمان العامة، 1402ق.19. کتاب من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381)، تحقیق: علی اکبر الغفاری، قم: مؤسّسة النشر الاسلامی، 1404ق.
20. الطبقات الكبری، محمّد بن سعد الزُهْری (کاتب الواقدی) (م 230 ق)؛ بیروت: دار صادر.
21. مکارم الأخلاق، الفضل بن الحسن الطبرسی (أمین الاسلام) (م 548ق) قم: الشریف الرضی، 1392ق.
22. الأمالی، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، بیروت: مؤسّسة الوفا، 1401ق.
23. مصباح المتهجّد، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، بیروت: مؤسّسة فقه شیعه، 1411ق.
24. دعائم الاسلام، النعمان بن محمّد ابن حیّون التمیمی (القاضی ابوحنیفه) (م 363 ق)، بیروت: مؤسّسة النور للمطبوعات، 1426ق.
25. تحلیلی از زندگانی امام سجاد(علیه السلام)، باقر شریف قرْشی، مترجم: کنگره جهانی امام رضا(علیه السلام)، مشهد: آستان قدس رضوی، 1372ش.
26. الكافی، محمّد بن یعقوب الکلینی (م 329 ق)، تصحیح: علی اکبر الغفاری، بیروت: دارالاضواء، 1405 ق.
27. حضرت سجاد(علیه السلام)، فضل الله کمپانی، تهران: مفید، 1386ش.
28. عیون الحكم و المواعظ، علی بن محمّد اللیثی الواسطی (ق 6 ق)، قم: دار الحدیث، 1376ش.
29. تنبیه الخواطر، ورام بن ابی فراس الحمدان النخعی الحلّی (م 605 ق)، بیروت: مؤسّسة اعلمی.
30. کنز العمال، علی المتّقی بن حسام الدین الهندی (م 975 ق)، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
31. بحارالأنوار، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (العلّامة المجلسی) (م 1111ق)، بیروت: دار احیاء التراث العربی،1403ق.
32. منتخب میزان الحکمة، محمّد محمدی ری شهری، قم: دار الحدیث ، 1416ق.
33. میزان الحكمة، محمّد محمدی ری شهری، قم: دار الحدیث، 1416ق.
34. سنن النسائی، احمد بن شعیب النسائی(م 303 ق)، حلب: مكتب المطبوعات الاسلامیة، 1409ق.
35. مستدرک الوسائل، میرزا حسین النوری الطبرسی (م 1320 ق)، بیروت: مؤسّسة آل البیت، 1408ق.
36. رسائل جوانمردان.
ص: 112