کتاب پس از مرگ
تأليف
لئون دئی
1347
نویسنده معروف بزرگ فرانسه
ترجمه و تلخیص
دکتر عبدالمجيد حكيم
بقلم و اصلاح و با تکمله که جهانی بچاپ رسید
جواد تارا
حق چاپ محفوظ
بسرمایه شرکت طبع كتاب
چاپخانه شرکت طبع كتاب
خیراندیش دیجیتالی: کانون فرهنگی اندیشه اصفهان
ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی
ص: 1
پیش از هر چیزی بر خود لازم و واجب می دانم که از استاد بزرگوار و دانشمند والا مقام حضرت آقای دکتر خلیل ثقفی (اعلم الدوله) که در ترجمه این کتاب از بذل هیچ گونه مساعدت دريغ ومضايقه نفرموده اند و از فاضل دانشمند آقای جواد تارا استاد محترم که در اصلاح عبارات و حفظ نكات لازمه نهايت كوشش و دقت را فرموده اند سپاس گذاری کنم.
مترجم - دکتر عبدالمجيد حكيم
تقدیمی به روان مادر مهربانم فریده
ص: 2
من بشخصه آثار معروف باستانی بلاد و شهرهای قدیمی تاریخی و همچنین خرابه های یونان ، سیسیل، بقایای بناهای با عظمت و ویران شهر رم و بالاخره کانون های عظیمی که سابق بر این مراکز جمعیت های انسانی بوده تماشا کرده ام، امروز آن بناهای مجلل و با عظمت تماماً سرنگون و منهدم و تبدیل به اطلال و صحاری و خرابه ها جغد نشین گشته و یا در زیر خاکستر آتش فشان وزو مستور و مدفون گردیده است آنگاه مردمان کثیری را که در این نقاط با جنب و جوش فوق العاده وجديت و فعالیت های تامی زندگی و آمد و رفت می کرده اند از مقابل نظر رژه داده بخاطر آوردم که متجاوز از بیست قرن است که همان مردمان اند که سراسر قبرستان ها را اشغال نموده و با سکوت محض در کفن های سنگی خود آرمیده اند .
بهمین قسم هوی و هوس ها ؛ حقد و کینه جوئی ها ، محبت ها ،
مطامع و مظفريت ها ، شکست و زبوني ها ، ستیزگی ها و آرزو ها و غیره را بیاد آوردم که مانند اخگرهای آتش تماماً از هم گداخته شده و خاکستر آن ها در اثر وزش باد روزگار و گردش ایام بکلی نابود گشته و دیگر جزئی آثاری هم از آنها بجا نمانده است. آنگاه انگشت تأثر و تحیر بدندان گزیده با خود گفتم: تفو بر تو ای دهر ناپایدار ! اینست سر نوشت ملل زنده و چنین است عاقبت پایتخت های عظیم الشان که بایستی با گذشت
ص: 3
ایام و سیری شدن روزگار ؛ اينك بقطعات سنگ یا گورستان هائی تبدیل شده ، مقداری گیاه یا بته های بيرنگ و بوئی بر آنها سایه افکند و در خلال شاخسارهای ضعیفشان گاه و بیگاه بادهای شبانه شکایات و ظلامه بی مهری آغاز نموده فروغ نيم رنك ماهتاب بر این منظره جانگداز لبخند زند ؟! باز هم به باوفائی تاریخ که لااقل حوادث و کشمکشهای زندگانی سلطه وعظمت " سقوط و فرجام این گروه را در صفحات خود ثبت درج کرده و در حقیقت ناز شست نصیب این تاریخ است که درج الایام محسوب می گردد و بعکس زمین یعنی این عفریت کهن سال و قشر بی وفای مدور کلیه آثار و بقایای آنها را با پنجه های ستمکاری در هم شکسته و در زیر لحد خود مدفون ساخته است ، چقدر از ملل و اقوام مختلفه هستند که هنوز نامشان در جهل مطلق باقی مانده و خارج نشده است؟ چقدر از بلاد نژادها و تمدن های بشری است که برای همیشه در زیر سنگ خذلان در سطح قاره ها، یا در آب های دریایی از بین نرفته وغرق و ناپدید شده اند؟
با تفکر و تعقل در این مشاهدات و مناظرات از خود سئوال می کردم که این تبدیلات و تغییرات سلاله ها و انقلابات ملل وتطور ارضی برای چیست و معلول کدام علت است؟ و چرا لا ينقطع مانند شن هایی که در اثر امواج آورده شده و طبقات و قشرهای ما قبل خود را می پوشانند انسان نیز جانشین گذشتگان خود می شود؟
با این شتاب زدگی و عجله انسان از این گذرگاه بکجا رهسپار است ؟ آیا بطرف زوال يا بجانب يك فروغ مجهول و ناشناسی پیش می رود؟ این طبیعت با قیافه متبسم و همیشگی خود بقایای گذشته و آثار اندوهناك کلیه کشورهای امپراطوری را در خود نگاهداشته ولی باید دانست
ص: 4
که در این هیچ چیز نمی میرد مگر برای آنکه دوباره بوجود آيد، يك قسم نظام مستقر و تغییر نا پذير و يك رشته قوانین عمیق و محکمی که از مبداء بالاتری ناشی گشته بر این تحولات و فعل و انفعالات حکمروایی می کند در این حال بایستی قیاس نمود که با این وصف ، آیا اعمال انسانی باز مطیع و محکوم به نیستی و فراموشی است ؟
تأثیری که از تماشای جانگداز این بلا دو شهر های بی سرو سامان و غنوده در خاک فراموشی در من حادث می گردد بمراتب مولم تر از آنست که وقتی مرگ یکی از خویشاوندان و نزدیکان خود را بچشم می بينم . حال تجسم کنیم یکی از کسانی که شما او را فوق العاده عزیزو گرامی می دارید می میرد کمی پیش از این حالت ، با قلبی محزون و مملو از تأثر و افسردگی غیر قابل وصفی بطرف او خم شده می بیند که زردی مخصوصی گونه هایش را فرا گرفته ، نفس بشماره افتاده و تدریجاً از كانون داخلی غیر از روشنائی نیم رنگ و لرزانی چیز دیگر پدیدار نمی گردد . این چراغ رفته رفته کم نور شده و بعد بکلی خاموش می گردد، در این حال حتی تنها نشانه از حیات هم وجود ندارد، یعنی چشمان پر فروغی که امعان و درخشندگی بخصوصی داشت ، دیگر وجود ندارد ، آن دهانی که اصوات و نغمات از آن بیرون آمده بخارج منعکس می شد آن اعضاء و جوارحی که حرکت می کرد ، تماماً ساكت و بی حس مانده و مانند جمادى بيحركت بجای خود خشك شده است . کیست که از خود این معمای بزرگ و مرموز طبیعت را سئوال نکرده و چه کسی است که گاه مانم دیگری ، یعنی هنگامی که تودیع رسمی و مجلل و باشکوهی بعمل آمده و بزندگی موجودی قطعاً خاتمه می دهد از این خیال فارغ
ص: 5
شده و باین فکر نباشد که دیر یا زود همین حالت برای خود او حادث گشته باستقبال مرگ خواهد شتافت ؟ این مسئله ایست که عموماً همه ما بدان علاقمند می باشیم ، زیرا تمام موجودات مطیع و تابع این قانون عالمگیرند . پس برای هر يك از ما ها نهایت درجه لزوم و اهمیت را دار است که بدانیم در این ساعت که مرغ روح از قفس تن پرواز می کند پس از فراغ از بدن جسمانی ؛ بر روی کدام شاخسار می نشید؟ آیا با این پرواز اجباری همه چیز با تمام می رسید، یا اینکه بعکس مرگ فقط عبارت از يك استراحت و آرامش موقتی است و دنبال آن حیات یعنی تجلیات و احساسات دیگری وجود خواهد داشت؟
لیکن این مسئله غامض همه جا و در نزد همه کس عرض وجود می کند، متفکرین و دانشمندان معتقدند که در این پهناور گیتی همه جا رنج و تعب موجود و در کلیه نقاط ناوك دلدوز مشقات و آلام باعث تحريك و بکار انداختن اشخاص مسامحه کار شده آنها را از موضوع مرگ و حیات آگاه می سازد، با يك چنین اطلاعات هر موجودی عرصه گیتی را برای خود جولانگاه و میدان مبارزۀ دائمی خواهد دانست . افتخارات شئونات ؛ ثروت و تمول ، وجاهت وصباحب منظر ، دانش و معرفت و بالاخره کلیه مبادی سلطه و قدرت برای او نا پایدار و مثل اینست که در نظر او يك روز گذشته باشد، مرگ نقطه استفهامی است که دائماً در مقابل نظر و فکر ما تجلی می کند این نخستین سرائی است که از این سئوالات ، بی شمار دیگری بوجود می آید. مطالعه و غور در همین سئوالات است که يك سلسله، اندیشه ها، طريقه ها، مسالك مذهبی و فلسفی که بمرور ایجاد شده از آن ها بوجود می آید .
ص: 6
با وجود تمام این مساعی و با شگفته شدن غنچه فروغ در وادی فکر و تعقل معهذا سنگینی چهل و ظلمت هنوز ما را فشار می دهد، با این زحمات و در عصر و زمان ما هنوز این کشتی بساحل نجات نرسیده و ما را در تاریکی و دریای طوفان خیز جهالت باقی گذارده و بدون اینکه درمان واقعی برای تسکین آلام و اسقام بشر جستجو نموده ونصب العین حقیقی را در آغوش گیریم ، کورکورانه بجانب مقصود مبهمی رهسپاریم تردیدی نیست که ترقیات صوری و مادی امروزه ، بی اندازه زیاد و روز افزون است ولی باز هم دیده می شود که در همین مهد زرین تمدن و خزانه های پر ثروت ، تجملات و تجلیات بی پایان هستند باز اشخاصی که در اثر حرمان و سیه بختی و از فرط گرسنگی معصومانه جان می سپارند ، پس با این وصف هنوز اوضاع اجتماعی بهبودی نیافته و بشر بسعادت حقیقی نرسیده است. چنانکه مشهود است با وجود تمام این مساعی و کارهای سختی را که بشر متحمل است، معذلك هنوز هیچ ایده آل عالی یا آرمان مطلوب و هیچ مسلك يا عقيده روشنی نتوانسته است تاکنون سر نوشت قطعی او را تعیین کرده باعث استخلاص او از این رنج و آلام گردد! از اینجا است که شکست و تأخر أخلاقى ، اغتشاشات و انواع نا ملایمات ایجاد می گردد بطور کلی باید دانست که ایمان وعقيده قدما بكلى خاموش و منظمی شده است، زیرا اصول شکاکيون و مادیون جانشین آن گردیده و در اثر نغمات آن ها آتش طمع، امیال شهوانی و انواع هوی و هوس ها تیز گشته و بر روی خرمن وجود و تمدن حقیقی شرر افکن شده است . از این جاست که تشنجات اجتماعی نیز در هر آن ما را تهدید نموده و مرغوب می سازد.
ص: 7
گاهی که انسان از تماشای این عالم و عدم اطمینان به آینده خیلی خسته شده و گیج می شود ، سر به آسمان بلند کرده ، این معمای سر وجود را از آن سؤال می کند و یا آنکه سر بجيب تفكر فرو برده همین مسئله را از خدا یا از طبیعت پرسش می نمایند گاهی نیز دست بدامان علم و معرفت شده، مایل است حل این رموز را در گنجینه های دانش بیابد، زمانی دیگر نیز برای حل این معما از بعضی از مذاهب استعانت می طلبد. اما در واقع هيچ يك از آنها او را قانع نخواهند ساخت : طبیعت گنگ و در مقابل سؤالات او همیشه ساکت و جواب های دانشمندان نیز برای اقناع قلب و ادراك او كفایت نمی کند. با وجود تمام این احوال ، معهذا راه حلی برای این مسائل و پرسش ها پیدا می شود . آرى يك راه حل بزرگ تر اساسی و تسلیت بخش تری که از کلیه طرق دیگرا که تاکنون از طرف فلاسفه وزعماى وقت ومسلك هاى مختلفه اعطاء گردیده برتر و بالاتر میباشد این منهاج نوین و عقیده جدید بر روی اساس و مبانی محکمی استوار گردیده ، یعنی عبارت از يك رشته شواهد و مدارکی است که مبتنی برحس و تجربت می باشد.
در این موقع که اصول مادیون بمنتها درجه ترقی رسیده و در همه جا اعتقاد به نیستی و عدم انتشار یافته ، يك عقيدة جديد كه متكى به حقایقی است طلوع نموده ، ابن مسلك يك ملجأ و مأمنى بفكر اعطاء نموده تا در نتیجه بتواند به شناسائی قوانین جاودانی و عدالت حقیقی في ببرد بدین لحاظ يك سلسله افکاری که آنها را مرده تصور نموده، و فقط در علم توهم و خیال پروبال می زد خوشبختانه واقعیت یافته و مبانی اخلاقی و عقلانی جدیدی را پیش چشم ما ظاهر ساخته است. خلاصه
ص: 8
باب جدیدی از این ظهور بهنگام، عقاید و افکار پیشین وروح تمدن های گذشته را با اشکال واضح تر و بسیط تری بروی ما گشوده و از طرفی نیز خوشبختانه يك عده از دانشمندان نیز از لحاظ اهمیت به كمك اين عقيده آمده وكوت استدلالات و تجارب اساسی و یقینی بدان می پوشانند. عملیات مانیه تیسم و هیپنوتیسم و القائات روحی و بلکه بالاتر از آن مطالعات سر ویلیام کروکس ، روسل والاس ، لاج ، آکرا کف ، پل ژیبه ، دورشا ماير ، لمبروزو و غیره که اصول آنها بر روی مبانی حقیقی استوار گردیده برای اثبات مدعی و سر وجود مدارك بزرگ و متقنى محسوب شده ، و مناظر جدیدی را در مقابل نظر ما که هیچ گاه تصور آنهم نبود آشکار می کند. از اینگونه بازجوئی ها، مطالعات و اکتشافات نوین، يك قسم فهم وادراك منطقی وسیعی در خصوص عالم و حیات و شناسائی بقوانين عاليه ويك نوع اطمینان قطعی بعدالت و انتظام عمومی برای ما پیدا می شود ، از این لحاظ ناگزیریم که در قلب خود عقیده و ایمان محکم و روشنی نسبت به آینده ایجاد نموده و همین عاطفه قلبی را نسبت بسایر افراد نشان داده در انجام وظایف کوتاهی نکنیم .
همین عقیده است که قادر به تغییر حالت اوضاع اجتماعی بوده و ما آنرا از دل و جان به علاقه مندان در هر طبقه و مسلکی که باشند اهداء می کنیم. گر چه دیر زمانی است که این عقیده را مشروحاً در كتب ، مجلات یا نسخ عدیده انتشار داده اند ، ولی ما بهتر دانستیم که آن صفحات را تلخیص کرده بشكل مخصوص در آوریم و باشخاصی که در این زندگانی یا نواخت مادی ، کورکورانه پیشرفت کرده، خود را هنوز نشناخته و چیزی از حقیقت تا کنون دستگیرشان نشده است ، تقدیم نمائیم.
ص: 9
ای پسران و دختران امروزه این موضوع مخصوصاً برای شماها است! آری جهت شماها این صفحات نوشته شده زیرا شما ها طریق زندگانی را صعب العبور دیده و کشمکش ايام بنظرتان فوق العاده دشوار می اید آری تحریر و انشاء این کتاب برای شماها است . گرچه سطور و اوراق تمام دانش و علوم را بشما نمی آموزد ، زیرا دماغ هیچ بشری قادر برضبط و تسخیر کلیه علوم نیست معهذا می تواند تا اندازه بدرجه ترقی و پیشرفت شماها كمك كرده دریچه روشنائی مطلق و نور حقیقت را بروی شماها باز کند و در عین حالی که برای شما ثابت و مدلل می کنند که زندگی يك آلت ملعبه و شوخی از تقدیر و قلم صنع نیست ، موضوع دیگری را نیز میآموزد که این زندگی نتیجه يك قانون مطلق ، صحيح و موزونی است. بهمین قسم مناظر و دور نماهای فروزانی را در مقابل نظر شما باز کرده برای کلیه اطوار و کارهای شما محرکی بوجود آورده در افق جهل و ظلمت انوار امیدواری را پرتوافکن نموده و بارگران مشقات و مصائب شما را سبك ساخته و شمارا می آموزد که هیچگاه در برابر مرگ نباید لرزیده هراسناك بود، پس با اعتماد کامل صفحات این کتاب را با دقت تمام بخوانید. زیرا این سطور ناشی از کسی است که صرف نظر از همه چیز خواستار سعادت و رفاه شما است ·
ممکن است بین شما ها کسانی باشند که نتایج افکار و استدلالات مارا بادیده حقارت نگریسته آنها را طرد ورد نمایند وفقط عدة قليل ومعدودی باشند که ثمره مطالعات ما را قبول کنند. چه اهمیت دارد! ما که طالب استفاده وسودی نیستیم، تنها محرك خارجی که این موضوع را بما الهام نموده و به این کار تحریض می کند، احترام و عشق به مبدأ و حقیقت است
ص: 10
وفقط يك شوق وحس درونی است که باعث این تکان شده است ، مگر اینکه بگوئیم این ذوق و شوق چیست و آن شهاب نورانی از کدام افق تابنده طلوع می کند. مایلم هنگامی که روح پوست و قشر فرسوده و کارکرده خود را از دست داده و دوباره برمین عودت می نماید، روح جاودانی ما این سعادت را داشته باشد که بتواند بخود بگوید : عبور من از این دنیای ناپایدار و سراسر محن ، بی فایده نبوده است ، زیرا توانسته ام در تسکین رنج و آلام شرکت نموده و بهدایت عقل و دماغ خود ، در فهم حقایق ، تجلی نور معرفت ، تقویت فلاح این روح محروم و لغزنده که در اقیانوس بیکران جهل غریق و دست و پا می زند شاهد مراد را در آغوش کشم. همین ما را بس است !!! ( مترجم.. لازم است تذکر دهم که مؤلف کتاب در قسمت اول در ذکرادیان بعضی از مطالبی را که مخالف با دیانت حقه و مذهب است متعرض شده ولی نظر باینکه خود مؤلف در مقام نقل آن مطالب است و معلوم نیست که عقیدۀ خود او نیز مطابق با آنها باشد بلکه خلاف آن معلوم است لذا در مقام ترجمه آنهار اساقط نکردم )
ص: 11
( پس از مرگ )
هر گاه شخصی با يك توجه اجمالی از منه گذشته را در نظر آورده و آثار باقیه از ادیان منقرضه و عقاید از بین رفته را بخاطر آورد يك نوع تحير فوق العاده و دواری در خود احساس می نماید و تعجب می کنند که فکر بشر تاکنون چه راه های پر پیچ و خمی را پیموده است ولی ظاهر است که پیشرفت این گونه عقاید خیلی بتانی بوده و مطابق ادله تاریخی که در دست داریم اولین منشاء اینگونه عقاید در دخمه های تاريك هندوستان و معابد تحت الارضى مصر و نغب های معبد مانند رم و محل اجتماع و عبادتگاه های بسیار تاریک از منه سالفه بوده است پس از آن عقاید مذکور کم کم در محیط فشار آور و آموزشگاه ها نفوذ کرده و از صومعه ها بیرون آمده در فضای آزاد و آسمان روشن ظاهر گشته و بهر طرف پراکنده شده اند .
يك امتحان مختصر و مقدماتی و يك مقایسه سطحی از عقاید و فرضیات گذشته ناگزیر ما را بشك و تردید می آورد.
ص: 12
ولی هر گاه پردۀ درخشنده را که رموز بزرگ در پس آن مخفی گشته برداریم و داخل در حوزۀ مقدس مرام مذهبی گردیم با حقیقتی روبرو خواهیم شد که دارای اهمیتی بسی خطیر است . غرض از تفسیر های مادی و تشریفات مذهبی جلب تفکرات ملل بوده است. مذاهب قديمه در پس پرده های مذکور با وجهة كلية جدا گانه ظاهر می گشته اند و دارای حيثيتى بزرك و شامخ و در عین حال علمی و فلسفی بوده اند تعلیمات ایشان دارای دو جنبه بوده یکی ظاهری و عمومی و دیگری باطنی وسری و جنبه اخير مختص بطبقات مستعدی و لایقی بفرا گرفتن اسرار بوده است. همین جنبه نانی با کلیه شعب خودا خیراً در نتیجه مطالعات تدریجی و کشف نوشتجات بسیار مجدداً تأیید گردیده است و از آنوقت تیرگی ها و اختلافاتی که در قضایای مذهبی موجود بوده است از بین رفته و اصل حقیقت روشن و واضح گشته است اکنون شواهدی بدست آمده و گواهی می دهند که کلیه تعلیمات مذهبی سابق بیکدیگر مربوط و دارای اساس واحدی بوده اند و همان يك اصل است که عقلا و متفکرین هر دوره
آنرا تعقیب نموده و در اعصار مختلفه با آن مربوط می گشته اند .
كليه مذاهب بزرك دارای دو جنبه یا دو صورت بوده اند : یکی جنبه سطحی یا ظاهری و دیگری باطنی یا سری صورت با طن دارای معنی و مغز و صورت ظاهر دارای الفاظ و پوست بوده اند معنای حقیقی مذاهب در زیر فروعات و تعبیرات مادی مخفی شده است . کلیه مذاهب و ادیان از قبیل مذهب برهما در هندوستان، مذهب هر متیسم (1) در مصر ، اصول تعدد خدایان در یونان و حتی خود عیسویت در بدو امر دارای
ص: 13
این دو وجهه بوده اند کسی که فقط بمشاهدة ظاهر مذهب اكتفا مي نمايد مثل شخصی است که لیاقت اخلاقی کی را از روی ظاهر یا از روی البسه وی مقیاس گیرد. برای پی بردن بهر يك از مذاهب مذكور بایستی از مرام اصلی و عقاید متینی که موجب حقانیت آن هاست آگاه گردیم و از میان افسانه ها و عقاید هر يك حقايق را کشف نمائیم . در اینصورت میتوان بعقیده برجسته و تغییر ناپذیری پی برد و دانست که ادیان با اصولی ناقص و موقتی قدم بعرصه وجود گذارده و هر يك از آنها بفراخور وقت و محیط ظاهر گشته اند .
امروزه در عصر ما تصورات دیگری در خصوص عالم انجام می گیرد که مطلقاً ظاهری و مادی است چه علم جدید در نتیجه انکشافات خود بحدی رسیده است که بسیاری از حقایق را جمع نموده و از آنها قوانینی تنظیم نموده و از این رو نتایج محیر العقولی بدست آورده است ولی با این ترتیب نیل بمعلومات بالاتر و علل اولیه و حقیقت لا يتغير برای او بهیچ وجه میسر نخواهد گشت بلکه علل قریبه نیز خود از نظر وی محو می گردند. دامنه نامرئی حیات وسیعتر از آنست که جواس ما احساس می کنند و حقیقت امر را شناخته و فقط باثرات آن
پی می بریم .
طرز مشاهده و عمل در عهد قدیم بکلی با امروز متفاوت بوده است. عقلای شرق و یونان گر چه از مشاهده ظاهر طبیعت روگردان نبوده اند ولی مطالعات ایشان بیشتر و مخصوصاً در باطن طبیعت یعنی در روح بوده و اصول ثابته را از مطالعه قوای باطنی روح کشف می نمودند، روح بجهت آنها بمنزله کتابی بود که در آن کلیه حقایق و قوانین را
ص: 14
بحروف ریزی مشاهده کرده و بواسطه ذكاء فطری و مطالعات عمیق خود بدرجه می رسیدند که بمسبب الاسباب و اصل پیدایش حیات پی می بردند و همانا عقل وادراك و ذوق سرشار ایشان بود که اصل وسبب انتظام و اتحاد طبیعت را برای آنها روشن می ساخت بهمان قسم که مطالعات روحی حل بسیاری از مسائل حیاتی را برای آنها سهل می نمود .
دانشمندان مذکور معتقد بودند بودند که روح واقع است بین دو عالم: یکی ظاهری و مادی و دیگری مخفی و معنوی و از برای کسب معلومات، دخول در هر يك از عوالم و مشاهده آثار هر يك از آنها را برای خود بهترین وسیله تکمیل خود می پنداشتند و می گفتند که هر قدر درجه تصفیه روح بیشتر باشد انوار حقیقت بیشتر بوی خواهند تابید. و نیز چنین معتقد بودند که نه فقط ادراك وتعقل ناظر و هادی اعمال ما می باشد بلکه وسایل بسیار مطمئنی نیز هستند که حقیقت بتوسط آنها کشف می گردد .
محرمان باسرار تمام عمر خود را مصروف اینگونه تفحصات می نمودند و نه آنکه بمثل امروزه با تعلیماتی ناقص و مطالعات بی سروپا و بی اساس تهیه جوانی کنند و یا آنکه جنگ زندگانی را از وظایف حتمی خود شمرند. برای انجام تکالیف مرجوعه شاگردان یا مرید های مخصوصی را در ابتدای طفولیت تربیت نموده و تعلیمات لازمه بایشان می دادند . تا آنکه شاگردان مذکور بتدريج بعرصه رشد و کمال رسیده و بر اسرار حیات واقف می گشتند و رموز علمی و اسرار مکنونه را هريك باندازه فهم و درجه صفات اخلاقی خود فرا می گرفتند اقدام مذکور بکلی فطرت و خلق ایشان را تغییر داده و قواء عقلانی آنها را بکار می انداخت . یک نفر محرم باسرار تازمانیکه خیالات شهوانی و اراده های
ص: 15
نفسانی پلید را از خود دور نمی ساخت و تا وقتی که افکار خود را به کارهای نیکو و زیبا معطوف نمی ساخت بهیچ وجه نمی توانست داخل در اسرار بزرگ یعنی داخل در الهام قوانین بزرگ گردد. با مراعات شرایط مذکور می توانست شمه از قدرت کامله طبیعت را مالك شود و با قوای پنهانی گیتی ارتباط یابد.
سرگذشت اسف آور آپولونیوس (1) دوتیان و سیمون ماژه (2) و حقایق دیگری از قبیل معجزات خارق العاده حضرت موسی و حضرت مسیح بهترین شاهد مدعی بوده و در اینخصوص بهیچ وجه جاى شك و تردیدی برای ما باقی نخواهند گذارد این محرمان باسرار دارای قسمتی از قواء سیاله و مانتیکی می بودند از ( سمبامبولیسم ) انواع و اقسام خواب های مصنوعی که علمای امروز اینهمه درباره آنها گفتگو و مباحثه می نمایند و با کمال زحمت شمه از این مراتب و حقایق را بدست می آورند دیر زمانیست که علوم شرقی بدان ها پی برده و دانشمندان مشرق زمین در این خصوص تحقيقات كامله بعمل آورده اند در این قضیه وسایل عملی نیز موجود بوده که عموم مردم آن را نمی فهمند ولی کیفیات اسپریتسم بسهولت مقصود آنرا بما خواهد آموخت.
علم امروزه در نتیجه تجربیات فیزیولوژیکی توانسته است بآستانه عالم پنهانی که قدما آن را می شناختند قدم گذارد و هنوز نتوانسته است کاملا در آن داخل گردد ولی دیری نخواهد گذشت که در اثر مرور زمان و اقدام دلیران وارد این مرحله شده و چیزهائی را که نمی دانند یا منکرند قبول
ص: 16
کنند در این صورت علم ثابت خواهد کرد که در اینگونه حقایق قوانین تغییر ناپذیری حکم فرماست و آن چیزهائی را که بنظر دیگران خارق العاده می آید آثار طبيعية قوا سيالات و موادی هستند که سابق بر این بوجود آن هایی نبرده ولی همه وقت در عوالم حیات لایتنهاهی گیتی موجود بوده اند .
هرگاه بظاهر حوادث اکتفا نکرده و باصول معطوف کردیم نخست بایستی بشعب بزرگ اسرار مکنونه بپردازیم بنابر این عقیده چیزی نیست جز تکامل روح که تنها حقیقت سرمدی است و در حیطه وقت و مکان انجام می گیرد. جسم عبارتست از ترکیب یا شکل روح که متغیر است. موجود اعلا و کاملی که سر منشاء تمام موجودات است خداوند لم ازل می باشد که با وصف اینکه سه است یکی است ماده است و هم جوهر و هم حیات و همۀ گیتی در دست قدرت او است . همین اصول خدای سه گانه ابتداء در هندوستان و مصر بوده و پس از آن با تغییراتی در عقیده مسیحیت داخل گشته است عقیدۀ اخیر نیز سه عنصر موجودیت را گرفته و آنها را بصورت اشخاصی در آورده است . روح بشر کوچکی است از روح کل و هیچوقت نمی میرد این روح بايك تكامل تدریجی بوسیله موجودیت های بیشمار ارضی و روحی ترقی نموده و بسمت خالق خود صعود می نماید و در تجسم های جسمانی انسان را تشکیل می دهند . عناصر سه گانه یعنی جسم پر بسپری و روح که مجموعاً عبارتند از عالم صغیر نمونه از عالم کبیر می باشد و بهمین علت است که ما بوسیله مطالعات زیاد و تفکرات عمیق و توسعه قواء عقلانی و در نتیجه کسب عقیده یا ایمان می توانیم بوجود خالق یکتایی ببریم. زندگانی گیتی دارای دو وجهه است : یکی و جهه نزول ماده و دیگری وجهه صعود ولی دخول روح است در ماده از برای ساخته شدن اشخاص و دویمی صعود تدریجی
ص: 17
روح است از نردبان زندگانی های متوالیه بجانب مبدء .
این حکمت دارای رشته زیادی از علوم بوده است از قبیل علم ارقام یا ریاضیات ، علم انساب ارباب انواع ، علم تكون عالم ، علم الروح ؛ و علم فيزيك كه از آن ها دو طریقه مهم استدلالی و تجربی اتخاذ نموده و بوسیلهٔ این دو طریقه می توانستند تحقیقات بعمل آورند و با ترتیبی کامل و متینی مجموعه تشکیل دهند.
تعليم مذکور برای تنویر فکر مفید بوده و آن خود یکسقم تصورات مناسی را بجهت عقول غير مستعده مجسم می نمود و در آنها دواری ایجاد می کرد و همین تعلیم نیز برای عقول کامل ذخیره می شده است هرگاه منظره لایتناهی سبب اختلال یا تشویش ارواح سست و جبون می گردد بهما نقسم هم باعث تقویت ارواح دلاور و رشید می باشد . چون ارواح مذكور بقوانینی عالی پی بردند عقیده روشن ایشان تقویت یافته بآینده اعتماد پیدا خواهد کرد و تحمل در مصائب خواهد نمود ، اینگونه تعالیم حس خیر خواهی را نسبت به ضعفا و نسبت به کلیه اشخاصی که در درجات پست موجودیت واقع شده اند و نیز نسبت به آنانی که خود را قربانی هوی و هوس های نفسانی و جهالت می کنند بیدار می نماید. تعلیم مذكور يك نوع برد باری و گذشت مخصوصی نسبت به کلیه ادیان ایجاد می نمیاید مثلا یک نفر محرم با سر ار با همه متحد می گشت و با همه نماز می خواند ؛ برهما را در هندوستان از میریس را در منفیس و ژوپیتر را در المپی احترام می گذارد و مثل این بود که اشکال مذکور عبارت بودند از تصاویر یا تجسم های آینه نماى كوچك قدرت کامله ومطلق یعنی هادی ارواح و عوالم ، بدين قسم مذهب حقیقی در راس کلیه ادیان قرار گرفته و هيچ يك را مورد ارتداد قرار نمی دهد .
ص: 18
تعلیمات خصوصی مدارس مذهبی در حقیقت اشخاص عجیبی از حيث بلندى فکر و قدرت در اعمال تربیت می نمود و یک عده برگزیدگان متفکر و مردان کار و عمل پرورش می داد که هنوز اسامی آنها در تمام صفحات تاريخ مکرر دیده می شود در نتیجه همین ریاضت است که عده زیادی از اصلاح طلبان عالیقدر و مقننین بزرگ ومبتكرين ذي شأن از قبیل (1) کریشنا زرتشت (2) هرمس ، موسى فيثاغورت افلاطون ، مسیح و غیره پیدا شدند و در حقیقت اشخاص مذکور قصدی نداشتند جز اینکه به پیروان خود بیاموزند حقایق عالیه را که اسباب تفوق و برتری آنها شده بود. ایشان عقاید و افکاری را اشاعه می داده اند که عموم مردم از آنها استفاده برند و اصولی را در قوانین اخلاقی انتشار داده اند که جاودانی ولا يتغير مانده است.
ولی پیروان عقاید مذکور نتوانستند ارثی را که استادان ایشان گذارده بودند دست نخورده نگاه بدارند. بدین معنی که پس از مرگ معلمين بواسطه دخل و تصرفات زياد قوانين مذکور را تغییر و تبدیل نموده بحدی که موضوع حقیقی را بکلی از بین بردند و از این رو هیچکس را میل و رغبتی بمناسبت آنها باقی نگذاردند قاطبه در آنوقت دیده بصیرت نداشتند و قضایای روحی را استنباط نمی نمودند بهمین دلیل مذاهب و قار ونزهت اولیه خود را از دست دادند حقایق ساده را که مذاهب مذکور برای بشر هدیه آوردند در میان تعبیرات مادی و تفسیرات بی مأخذ غرق کردند و از برای جلب توجه عموم و عوام فریبی شاخ و برگ هائی بر آن مزید نمودند خلاصه آنکه رفته رفته اصل حقیقت را در زیر همین شاخ و برگ ها و
ص: 19
ملحقات بی اساس مخفی و مدفون ساخته و در ورطه فراموشی انداختند
حقیقت را می توان بقطرات زلال و شفاف باران تشبید نمود که پس از افتادن در انتهای شاخه درختی آویزان گردند تا موقعی که قطرات مذکور در نوك برگ ها آویزانند مانند دانه های الماس در مقابل روشنائی می درخشند ولی همین که بزمین سقوط نمودند با انواع و اقسام كثافات آلوده خواهد گشت قوانینی که از عالم علوی برای ما نازل می گردند بمنزله قطرات مذکور بوده و در بدو امر آنها پاك و عاری از هرگونه آلایش بوده اند و همین قدر که بزمین رسیده و بدست بشر افتاد بزودی با بودهاند کثافت آغشته گشته و طهارت اولیه خود را از دست داد . بشر هوی و هوس ها و شهوات نفسانیه و اخلاق زشت خود را حتی بدرون معابد هم نفوذ داده و استفاده های شخصی نموده است .
***
اغلب ما خود را مورد پرسش قرار می دهیم که آیا اصولا برای بشر مذهب ضروری است یا خیر . کلمه مذهب (1) که در زبان لاتینی بمعنای اتفاق و اتحاد است در حقیقت بمنزله سلسله است که عموم مردم را بیکدیگر متصل نموده و از برای پی بردن باصول مسلم و بزرگ اشیاء ایشان را متحد العقیده و متفق الرأی می نماید.
روح انسانی دارای یک نوع عاطفه مخصوصی است که بوسیله آن جاده تکامل را جستجو می کند و بواسطه همان عاطفه است که روح تشخيص عدالت و نیکونی را می دهد. هر گاه عاطفه مذکور بوسیله علم روشن گردد و یا بواسطه علم تقویت یابد و یا آنکه متکی با صل عقیده آزادی شود بزرگ ترین بلکه بهترین محرك اعمال خیرونیکو بشمار خواهند رفت
ص: 20
ولى مع الاسف بواسطه تسلط و نفوذ بعضی از اشخاص این عاطفه بکلی ملوث و تیره گشته و با مادیات آلوده شده و بقسمی است که اغلب رؤسای مذهبی همین را وسیله استفاده شخصی و تسلط خود قرار داده اند .
مذهب از برای بشر ضروری و لازم الابقاء است زیرا که حقانیت آن از طبیعت یعنی موجودات خاصه بشر ترشح شده و از روی افکار و آمال شامخ انسان است که خود را معرفی می کند ، مذهب نیز عبارتست از توضیح قوانین همیشگی جاودانی و از این نقطه نظر بایستی با حکمت و فلسفه توام گردد تا آنکه بتواند از دایره تصور و خیال بدایره عمل قدم گذارده جدی و کاری گردد.
ولى مذهب موقعی دارای نفوذ سالم و بی آلایش خواهد گردید و وقتی باعث ترقی و پیشرفت بشر خواهد شد که موهومات و خرافات چندین قرن را از خود بدور اندازد افسانه ها و قصه های بی معنی و تعبیرات سطحی و مادی را که نه اساسی و نه معنای حقیقی مذهب است بایستی دور ریخت - و اما باید مراقب و مواظب بود که اصل حقیقت را دست نزد و با خرافات اشتباه و سهو نکرد .
مذهب اصلی را نبایستی يك تظاهر سطحی پنداشت بلکه باید دانست که آن عبارتست از نهال عاطفه که در قلب بشر یعنی در معبد حقیقی خداوند لم يزل ریشه دوانیده است . مذهب حقیقی آن نیست که حتماً دارای قوانینی خالی از مصلحت و مخالف عقل سلیم باشد
نفوذ و متانت احکام شرعی را بایستی از روی پیشرفت و تکامل اجتماعی مقیاس گرفت. مذهب حقیقی با کلیه ادیان موافق است و در رأس همه آنها قرار گرفته می گوید: مقام حقیقت خیلی بالاتر از ین است
ص: 21
معهذا باید دانست که عموم مردم فاقد اینگونه استعدادهای روحانی بوده و لیاقت وصول بدین گونه مقامات عالیه را ندارند و بهمین دلیل است که بایستی بردباری و نیکخواهی را شعار خود ساخت. هرگاه تكليف ما را مجبور سازد که معانی بکر را از جنبه عمومی مذاهب مجزا نمائیم بایستی احتراز کنیم از اینکه بارواح رنجور و داشکسته آنهائی که قادر به پی بردن بمباحث معنویه هستند و در عقیده سست خود يكنوع تسلی و دلجوئی مشاهده می کنند صدمه و لطمه وارد نیاورد .
در هر عصری می توان حدس زد که از تعداد معتقدین حقیقی روز بروز کاسته می گردد. عقیده را که مثلا قد ما نسبت به خداوند داشته اند ساده و دارای اهمیتی بزرگ بود ولی بواسطه پارتی از امور عقیدۀ مذکور رفته رفته بکلی تغییر یافت و امروزه بعدیست که قدرت و نفوذ خود را کاملا از دست داده است. بعضی از اشخاص بواسطه افکار پست خودچون دیدند که وصول حقیقت برای ایشان غیر ممکن است . تصور کردند که برای فهم مسائل غامضه بایستی حتماً همه چیز را با معلومات ناقص خود تطبیق نموده آنها را از روی کوچکی فکر خود مقیاس گیرند و بدین قسم شأن خداوندی را پست شمرده و مقام او را با خود یکسان دانسته اند وهوی هوس های نفسانی سست خود را با و نسبت داده و طبیعت و گیتی را كوچك پنداشته اند و بواسطة منشور جهالت خود شعاع صافی و شفافی را که از حقیقت می تابد و دارای خاصیت و فوائدی است بالوان مختلفه که هیچ کدام به تنهائی آن خاصیت و اثر را ندارند و نمایش حقیقت را نمی دهند تجزیه نموده اند .
مباحث روشن مذهب حقیقی بواسطه هوی و هوس های عده تیره و
ص: 22
تار گشته و افسانهها و تصورات موهوم ايجاد بعضى سوء تفاهمات و خطایائی نموده است. و مانند سد آهنین مانع پیشرفت و تکامل ملل گشته است. اشخاصی که خود را حامی حقیقت می پنداشتند و بواسطه عوام فریبی و جلب منفعت شخصی نور حقیقت را از انظار مردم مستور نموده و ایشان را بغلال سوق می دادند بالاخره همان گمراهی دامنگیر خود ایشان گشته و آن ها را بسیاه چال ابدی افکند . معنای حقیقی مذهب را عقاید تعبدی ضایع کردند و منافع طبقاتی مقصود حقیقی اخلاقی بصورت های باطل در آوردند و از همین جاست که خرافات زیادی پیدا شد اجحافات و آئین بت پرستی ایجاد گشت و بواسطه مشاهده همین منظره است که عده زیادی منکر حقیقت گشته و دست از مذهب کشیده اند .
معهذا عكس العمل قضية فوق بما چنین می فهماند . مذاهب که در ملافه احکام و عقاید بی اساس خود باقی و راکد مانده اند مانند اجساد مومیائی شده می باشند که در نوارهای قدیمی پیچیده و مکفون شده اند و در همان اوقاتیکه همه چیز در همه چیز در اطراف آنها رو بتكامل می رود مذاهب مذکور برعکس هر روز رو بضعف رفته و تنزل می کنند و نفوذ آنها به هیچ وجه دیگر در اخلاق و حیات اجتماعی دارای منشأ و اثری نبوده و محکوم بموت و زوال ابدی می گردند، ولی مثل همه چیز مذاهب از بین نمی روند مگر برای آنکه دو مرتبه بعرصه وجود آیند عقیده را که مردم از اطلاع بحقایق دارند روز بروز یعنی هر قدر زمان بگذرد بیشتر بسط و توسعه می یابد بهمین واسطه مذاهبی که برای ازمنه خود بوده اند تغییر کرد و تبدیل شکل داد تا متناسب با ترقیات واحتياجات اجتماعی بنی نوع انسان بوده باقی بماند. هر قدر ترقیات بشر بیشتر می شود قضایای
ص: 23
جدیدتری برای افکار شامخ تر مهیا می گردد و درك قضایا در نتیجه اكتشافات علمی و نمو و توسعه قوای تفکری و عقلانی بهتر میسر می گردد
ماها امروزه در عصری قدم بعرصه وجود گذارده ایم که فصل جدیدی در فلسفه و اجتماع افتتاح می گردد ترقیات مادی و عقلانی مستلزم ترقیات اخلاقیست . يكدنيا احساسات بشر امروز مضطربانه بايك هيجان فوق العاده شدیدی قدم بعرصه وجود می گذارد و باندازه قوی و پرشور است که حدی برای آن نمی توان تصور نمود. دو قوۀ بزرگی را که تا کنون بشر نتوانسته بود کاملا بدان ها پی برد و دربارۀ آن ها زدو خورد هایی مین موده است و جامعه بواسطه آندو مشوب و تیره می گشته دو حس عقلند که دارای اثرات روحی بشری و مانند خود روح فنا ناپذیر و پاینده می باشند و امروز آنها خود را به بشر شناسانیده اند . مذهب بایستی از روی علم پیشرفت کند. زیرا علم نیز هرگاه از جنبه مادیات خارج گشت می تواند بر حقیقت اسرار واقف گردد بدین معنی که عقیده ظهور خواهد نمود دارای تمایلات حقیقی و طریقه ایجاد خواهد نمود عملی و تجربی که متکی باصول حقایق است و در این صورت بهیچ وجه نمی توان حقیقت را انکار نموده و مؤكداً مي توان عقیده مند شد باینکه اختلافات زیادی از قبیل اختلاف بعضی از عقاید و عدم توافق برخی از اصول فلسفی از میانه خواهد رفت و عقیدۂ روحانیت و طبیعت نیز با یکدیگر موافقت نامی حاصل خواهند نمود در نتیجه این اتفاق و اتحاد کلیه مسائل مختلفه وغامضه حیاتی و گیتی و حل تسویه شده و پی بردن بمعضلات و مشکلات سهل و آسان گشته و بنحوى انم واكمل مي توان با حقیقت روبرو گشت.
در واقع بشر بواسطه پی بردن باسرار مکنونه در آن زمان دارای
ص: 24
نجاح و کامرانی کامل ومالك مذهبی طبیعی و خطری خواهد گشت که خیلی ساده و خالص که عاری از هر گونه آلایش می باشد همین مذهب است که میل مفرط وسرشار نیکوکاری را بعموم عقلا خواهد آموخت و برای وصال بشاهراه تکامل و توسعه قواء عقلاني بشر وهوى وهوس نفسانی را از خود دور می سازد در نتیجه چنین مذهب عالی و قطعی سرمایه سعادت عموم خواهد گشت بدین معنی که کلیه مذاهبی که تاکنون بر علیه یکدیگر رایت مخالفت بر می افراشتند و یا آنکه بطور موقت ظهور می نمودند و در حقیقت باعث نفاق و گمراهی بشر گشته بوده اند مانند انهاری در قلب مذهب مذکور که بمنزله بحر محیطی سرازیر گشته و معدوم حرف وی خواهند شد .
چنانکه قبلا متذکر شدیم عقاید منکونه در کلیه مذاهب برجسته
و بزرگ و در کلیه کتب آسمانی ملل مختلفه موجود بود است .
آیا اینگونه عقاید از کجا آمده و سرچشمه آنها از کدام ناحیه رسوخ نموده است؟ کدام اشخاصی در ابتدا بدین گونه عقاید پی برده و پس ا ن از آن عقاید مختلفه مذکور را اشاعه داداند؟ قدیم ترین مدارکی را که می توان بدانها عقیده مند بود عبارتند از ستارگان آسمان که ما شب آنها را مشاهده می کنیم بدین معنی که هر گاه قدری نظری به بالا کرده و خیره شویم خطوط و نقاط متلؤلؤ و درخشانی را خواهیم دید که عوالم ملکی
ص: 25
وکرات بی شماری را تشکیل می دهند و چنانکه دوپوی (1) در کتاب خود راجع به مبدأ عقاید و مذاهب متذکر می شود انجم منور و تابنده مذكور بمنزله خطوط و نوشتجاتی می باشد که در آسمان گسترده شده و باصطلاح يك كتاب آسمانی تشکیل می دهد. اشخاصی که بنگارش این عقاید اقدام نموده و آنها را اشاعه داده اند البته قبلا همه گونه مشورت و مطالعات درباره آنها بعمل آورده و در خصوص آنها همه قسم فحص و و کنجکاوی نموده اند. اولین کتبی که حاوی عقاید مکنونه می باشد كتب وداس (2) است که تاریخ آنها هنوز معلوم نیست و مذاهب اولیه هندوستان را آنها تشکیل می دهند .
در حقیقت آئین مذکور دارای عقاید و اصولی است متین و محکم و خالی از هر گونه آلایش و خلاصه بطوریست که نفوذ کلی آن در سرتا سر شرق تأثیر وافی بخشیده و عمرم مشرق زمین ها را از پرتو حقیقت خود منور ساخته است.
در حقیقت می توان گفت مضامین بكر . اخلاقی و عالی که در سرودهای مذهبی و دی موجود می باشد با بهترین و عالی ترین مضامین و اشعاری که ملل مختلفه در آوار بعد توصیف طبیعت و غیره سرائیده اند کم بودی نداشته مقابله و مطابقه می نماید. یکی از سرودهای مذکور مثلاً موسوم است به آگنی (3) که بمعنی آتش است و بافتخار خداوند مذکریا خالق خود می سرائیده اند . دیگری سوما است (4) که برای خداوند مؤنث ياروح عالم می باشد که از ماده اتری (ایژی) ساخته شده می خوانده اند. بنابر عنیده ایشان چون در موجودیت اصلی مذکور با یکدیگر متحد
ص: 26
و متفق شوند موجد بزرگ ثالثی تشکیل می دهند موسوم به زیاس
(1) یا خداوند .
ایشان نیز چنین عقیده داشتند که این موجود اعظم و جليل برای اعطای حیات بعموم مردم خود ايشار نفس می نمود و روح خود را تقسیم می کرد و بدین طریق عالم و موجودات زاده خداوند مذکور بودند و هنگام رجعت نیز موجودات بسمت یمین خداوند باز می گشتند و بدین قسم دورة تكاملی تشکیل می داده اند و همین عقیده است که مقدرات مغرب زمینی ها را در بارۀ نزول وصعود أرواح تأئید می نماید.
از روی انجام رسومات در آتشکده ها آئین و وی را بخوبی می توان دریافت در میان ایشان چنین مرسوم بود که در هنگام طلوع آفتاب رئیس فامیل که پدر خانواده و بمنزله کشیش هم بود در محراب گلی آتش بر افروخته و بهر اندازه که آن شعله بالا می رفت و ارتفاع پیدا می کرد او نیز آوازها و سرودهای خود را مطابق آن اوج می داد و با کمال خوشوقتی و بشاشت دعا کرده و از دادگر کل موجودات و خالق حي طبيعت استمداد می جست.
از کتب و دا چنین مفهوم می شود که در موقع انجام قربانی ارواح عالی مقام و باصطلاح آن ها آسوراها (2) و ارواح اجدادشان پیزبس ها (3) در موقع عبادت اطراف حضار گرد آمده و با ایشان متفقاً به خواندن دعا مشغول می گشتند .
پس از این قرار معلوم می شود که عقیده به بقاء روح دیر زمانی است وجود داشته بطوری که اعصار اولیه عالم آنرا گوشزد ما می کند.
ص: 27
چنانکه گفته شد و داسها به بقأ روح معتقد بودند و بیانات ذیل مسئله عود ارواح را بخوبی تأئید می نماید : « هر شخص داراي يك قسمتی است که هرگز نمی میرد و بدست تست ای آگنی که آنرا از پرتو مراحم وحقیقت خودت فروزان نمائی و از آتش فضیلت مشتعل سازی - ارواح از کدام منبع ایجاد گشته اند؟ بعضی بسمت ما می آیند و بر می گردند ، و برخی دیگر میروند و مجدداً رجعت می کنند»
وداسها بوحدت خداوند معتقد می باشند. و موز و کنایاتی که در کتب مذکور مشاهده می گردد . بزحمت می توان در میان آنها اسم خالق یا مسبب اولیه را در مقابل خود مجسم و یا شکلی تعبیر نمود . زیرا اسم مذكور را بحدی مقدس و محترم می شمردند که هرگز کسی را قدرت بزبان آوردن آن نبود. و اما الوهیت های مرتبه ثانی یا دواس (1) عبارت بودند از معاونینی خالق حقیقی که مالکین قواء طبیعت وصفات اخلاقی محسوب می گشتند. خلاصه آنکه می توان گفت تعلیمات و معتقدات و داسها دارای همه گونه قرانین راجع بتأسيس كانون اجتماع اولیه بشر، احترام و توقیر نسبت بزن ، شعائر مذهبی پرستش اجداد ، و اساس تسلط قومیت و انتخاب ریاست در میان
بشر بوده است.
در عهدودی ها رهبانانی موجود بودند موسوم به دیس (2) یا عزلت گزینان که کلیه اوقات خود را به گوشه نشینی و تنهائی و در جنگل ها دور از مردم و در کنار رودخاها و دریاچه ها می گذرانیدند و فقط اشخاص مذکور مفسر عقاید و شرح دهندۀ اسرار مكنونه بودند و این قدرت را از پیشوایان و مرشدین خود قرن بقرن دریافت نموده و دارا شده بودند و
ص: 28
علاوه بر اين مالك بعضی قواء و قدرت های سر آمیزی بودند که اکنون نیز فقیرها یا جوکی های هندی نمونه ای از آنها را از خود بظهور می رسانند. در نتیجه انجمن اخوت رهبانا که فکر خالق تولید گشت و این اولین جنبشی که در مذهب بر همانی باعث ایجاد تسلط و نفوذ شدید روحانیون گشت
كريشنا ، مقنن معروف ابتدای امر را در قلب جنگل های جبال مرتفع هیمالایا بسر می برد و در زیر دست پارسایان و متقیان آنها تربیت می گشت. او یکی از بزرگترین مروجین عقاید هندی می باشد و این شخص والدمقام را بایستی در ردیف مبلغین عالیمقدار قرار داد . کریشنا کسی است که عقاید و دی را با تغییراتی تجدید نمود بدین مضمون که در آن عقیده خدای سه گانه را دخالت داد همچنین شالوده محکمی برروی اصل بقاء روح و تجدید زندگانی های متوالی آن استوار نمود. پس از آنکه خون او در راه حقیقت ریخته شد و این عالم فاني را وداع كرد درك وفهم مطالب حیاتی و گیتی را به هندوهای دیگر واگذار نمود و همین عقیده و فکر بزرگ او است که پس از هزاران سال هنوز بمتانت و اهمیت خود باقیست.
عقيدة مذكور ابتداء در هندوستان ظهور کرده و از همان خاك است که نهال این حقیقت بواسطه مهاجرت مردم بساير ممالك عالم ريشه دوانیده است. این زمین مقدس نه فقط مهد علم و تمدن سایر ملل می باشد بلکه کانون و مبدأ بزرگترین عقاید مذهبی محسوب می گردد .
كريشنا یکدسته از مریدان را بدور خود جمع می نمود ، از شهری به شهر دیگر مسافرت می کرد و تعلیمات خود را بین مردم منتشر می ساخت مثلا چنین اظهار می داشت :
ص: 29
« بدن انسانی عبارتست از منزل و مأوای موقتی روح و جسمی است بیدوام و فانی . اما روح جنسی است لطیف ، نامرئی ، بدون وزن . سرمدی و جاویدان و از خصایص اوست که پس از مرگ عود می کند ، همانقسم که اعماق آسمان در شب تار بواسطه اشعه پرنور ستارگان روشن می کردند حیات نیز بوسیله پرتو حقیقت منور و درخشان می گردد.
« مادامی که بدن انسان منحل شد ، روح عروج گرفته بعوالمی صعود خواهد کرد که در آنجا وجودات پاکی وجود دارند و کلیه آنها بمعرفت كامل و كمال مطلوب واقفاند هرگاه هوی و هوس جسمانی غلبه داشته باشد بایستی که آن روح مجدداً برای تصفیه باجساد وابدان ارضی عودت نموده مصاحب اشخاصی گردد که علاقه های جسمانی پایستگی دارند و همینطور روحی که بواسطه شهوات و جهل تاريك مانده باشد مجدداً مجذوب موجودات پست شده و بعالم جسمانی عودت می نماید .
« هر تجدید حیاتی اعم از آنکه آن حیات مصادف با خوشبختی ها و یا با بدبختی ها باشد نتیجه اعمال و کردۀ زندگانی های سابقه است.
« ولى مجدداً اسرار دیگری مشاهده می گردد و برای وصول بتکامل بایستی باعلا درجه مکمل رسید و اعلی درجه تکمیل وقتی است که انسان معرفت بعلم توحید را داشته باشد که بالاتر از تمام علوم است میبایستی بچیزی که بالاتر از روح و هوس است اطلاع یافته باين مقام که در نهاد هر کسی زمینه آن گذاشته شده است برسد .
درودا می گوید :
« تو در وجود خود دوستی داری خیلی عالیمقام که آن را نمی شناسی زیرا او در باطن هر شخصي مستقر وحکم فرما و در قلب هرکسی
ص: 30
سکنا گزیده است کم تر کسی وجود دارد که بتواند تفحص نموده او را پیدا کند هر کسی هوا و هوس و امیال نفسانیه و کردار خود را فدای موجود حقیقی یعنی قربان آن کسیکه اساس طبیعت و اصول كليه موجودات را در دست دارد نماید بسرحد کمال خواهد رسید زیرا شخص که در خود احساس شادکامی و سعادت نمود در حقیقت او همان کسی است که با خداوند می باشد و اما بدان روحی که بخداوند نزديك گشت از عذاب و الم تجديد حیات ، و از شکستگی و پیری و رنج و تعب حیات مصون و محفوظ خواهد ماند و آب جاویدانی خواهد آشامید. »
کریشنا در خصوص ذات و مأموریت خود بیانانی نموده و در حقیقت گفته های وی در طرز تعمق و تفکر است: در اینجا به مریدان خود خطاب نموده چنین اظهار می دارد :
« من چندین مرتبه تولد یافته ام تو نیز همینطور منتها من تمام آن تولد ها را در نظر دارم و تو فراموش کرده ؟ گرچه من ذاتاً تابع و رهین مرگ یا حیات نمی باشم، معهذا در مواقعی که پاکدامنی و راستی در این عالم رو به پستی رفته تنزل می کنند و ظلم و شرارت غلبه می نماید در اینگونه مواقع است که من ظاهر و مرئی و در قرن های مختلف برای گستردن سایه عدل ، رفع شرارت و ظلم و سیاست جفاکاران و ارشاد حقیقت دوباره آشکار می کردم »
« اکنون اسرار بزرگ حیات را من بر شماظاهر ساخته و فاش نمودم شما ها نیز بنوبه خود آنها را بغیر از اشخاصی که پایه فهم آن را دارند یکسان دیگر ابداً ابراز و اظهار ننمائید . مرام و مقصود راشما می فهمید ولی سایرین درجه ادراك آن را ندارند آنها فاقد دیده بصیرت اند
ص: 31
و فقط روزنه کوچکی از آن را مشاهده می کنند.»
چنانکه دیده می شود اسرار مکنونه بر روی این گونه شالوده متین و بیانات زرین استوار گردیده بوده است، بر فرض آنکه در عقیده فوق الذكر تصرفات با تغییراتی ایجاد گردد معهذا آنها همیشه در استحکام و متانت خود باقی مانده و سرچشه حیات خواهند بود همانا می توان گفت که بواسطه همین عقیده از همین سرچشمه است که متفکرین بر جسته پیشین در عهد عتیق سیراب و برخوردار می گشته اند.
نصايح كريشنا نیز دارای مزایای اخلاقی و نزهت خاصی بوده است. زیرا می گوید :
« بدی هائی که ما بسایرین می رسانیم مانند سایه که دنبال جسم ما حرکت می کند همیشه و در همه جا ما را دنبال می کنند و بالعکس کردار نيك و محبتی را که بدیگران روا می داریم ملجاج و رستگاری مافوق العاده كمك خواهند نمود.
هرگاه نو فقط با نیکان معاشرت و آمیزش نمائی سر مشق های کردار تو بیفایده خواهد ماند و مادامی که در میان شریران و منکرین حقیقت زندگی می کنی بهیچوجه ترس مرگ را بخود راه مده و ایشان را براه حق و نيك هدايت كن شخص پاكدامن و مابقوی مانند درخت عظیم الجثه قطوری است که نباتات کوچک تر از خود را بوسیله شاخ و برگ ها که بمنزله سایبان است محافظت و مجارست می نماید و يك نوع طراوت حياتي مخصوص بایشان ارزانی می دارد.»
در حقیقت بیانات پر معنی و متین دیگری که وی در خصوص فداکاری
ص: 32
و تقوی نیز اظهار داشته در خور تقدیس و پرستش است. چنین اظهار می دارد:
« شخص با حقیقت و متدین که بدین عالم قدم گذارد بایستی در تحت شکنجه ها و ضربت های شریران منکوب و خرد گردد تا آنکه دارای قدر و منزلت شود زیرا درخت صندل که هنوز خرد نگشته رایحه خوش او در آن مخفی است ولی همین که شکسته شد اول چیزی را که معطر می سازد تبری است که بدان اصابت نموده و در حقیقت دشمن او بوده است »
مادامی که سفطه کنندگان با مغلطه جویان از او درخواست می کردند
که ذات خداوند را برای ایشان تاویل و بیان نماید او چنین اظهار می داشت :
« لایتناهی و فضا فقط دو عاملی هستند که می توانند از لایتناهی اطلاع یابند، و همچنین خداوند است که فقط می تواند براحوال خداوند واقف شود. »
نیز چنین بیان می نمود.
«از برای هيچ يك از موجودات مرگ نیست زیرا کلیه آنها در خداوند گنجیده اند. عقلا ، معرفت جویان و مردگان بهیچ وجه از وضعیت خود افسرده خاطر نمی باشند زیرا هر گونه من نه تو و نه هیچ يك از موجودات نخواهیم مرد و عموماً همگی پس از مرگ باقی خواهیم ماند »
در خصوص ارتباط با ارواح نیز چنین اظهار می دارد :
« ارواحی که هنوز در جسم فانی خود باقی و غیر از اینکه کاری
ص: 33
اعمال دیگری را انجام نداده اند بمقام و کمالاتی می رسند که می توانند با ارواح گذشته یعنی با ارواحی که در عالم روحانی می باشند ارتباط یابند ( سواركا ) .
این بعینه همان مسئله ایست که براهمه امروزه از روی عقیده پیتریسیها معتقدات خود را تائید می نمایند ارتباط با ارواح در کلیه ادوار و اعصار از شعائر مذهبی ایشان محسوب می گشته است :
خلاصه نکات عمده که در تعلیمات کریشنا یافت می گشته از این قرار بوده اند امروزه می توان آنها را در کتب مقدسه ایشان که در دست پیروان آن هاست و در جنوب شبه جزیره هندوستان سکنی دارند پیدا نمود .
اصولاً مي توان گفت که تشکیلات اجتماعی هندوستان بر طبق عقاید و نظریات مذهبی براهمه صورت گرفته است ایشان جامعه خود را بر حسب سلسله ثلاث به طبقه تقسیم نموده اند ولی کم کم بواسطه امتیازات و نفوذ روحانيون و حکومت های اشرافی اصل حقیقت پامال و عقیده مذکور فاسد و خراب گشت .
خلافت ووراثت بکلی افکار و عقاید عامه را محدود نمود زن که در عصر ودی ها آزاد و محترم محسوب می شد برده و اسیر گشت و از آن وقتی که جامعة هندى بوغ خرافات بگردن انداخت تیشه بریشه خود زد و بدست خویش اسباب خانه خرابی و اضمحلال هندوستان را فراهم آورد .
و مادامی که او خود را اسیر و پای بند موهومات و عقاید بی مأخذ مذهب نمود بخوابی عمیق و در حقیقت بخواب مرگ فرو رفت و بحال اغما و سستی در افتاد بقسیمی که تهاجم و غلبه خارچیان بخاك وي نيز در
ص: 34
او بهیچوجه تأثیری نکرد آیا او هرگز بهوش خواهد آمد؟ و از این خواب غفلت بیدار خواهد گشت ؟ جواب این سئوال منوط و مربوط به آتیه او است تا چه برای وی پیش آمد بنماید .
براهمه پس از آنکه تنظیمات و تشکیلات اجتماعی خود را برقرار نمودند بواسطه ازدیاد فشار ملك خويش يعني كشور هندوستان را از دست دادند و همچنین بواسطه دخل و تصرفات زیاد و تعبیرات و تفسيرات مادی اصل حقیقت را از بین بردند. هر گاه شخصی بخواهد بظاهر مذهب بر همن یعنی بقواعد بی اساس کودکانه و یا بتشریفات و قیودات پیچیده و یا آنکه به افسانه و تصاویر متعدده آن اکتفا نماید در اینصورت غیر از مقدار زیادی خرافات و موهومات چیز دیگری مشاهده نخواهد نمود . در حقیقت اشتباه محض است هرگاه کسی بخواهد آئین مذکور را از روی ظواهر آن قضاوت نماید . مذهب بر همن را مثل سایر مذاهب قدیمه بایستی دارای دو جنبه یا دو قسمت دانست : قسمت اول حاوی تعلیمات سطحی است مملو از افسانه و قصص که در واقع موجب اسارت و بندگی ملت هند شده است . پیروان تعلیمات مزبور معتقد به نتایج می باشد بدین معنی که ارواح تقصیر کار برای تزکیه خود بایستی با جساد حیوانات حشرات و یا نباتات حلول نمایند بیانات اخیر در حقیقت بمنزله ترسی بوده است که ضعفا را می ترسانیده و بقيه بمثل همان رویه است که مذهب کاتولیسم اتخاذ نموده و مردم را از افسانه های شیطان و عقوبت دوزخ و شکنجه های ابدی مرغوب می ساخته است .
جنبه ثانی عبارت از یکرشته تعلیمات و عقاید مکنونه که شخص را بر اسرار و مقدرات اصلي روح ومسبب كينی آگاه و واقف می گرداند و
ص: 35
افکار شامخ و پاک و معرفت بزرگی را تلقین می نماید . برای رسیدن به عمق مطالب مذکور و وقوف بحقیقت امر بایستی در اصل نوشتجات مخفی و کاوش نمود و مقصود اساس و اصلی را از بطون بتکده ها دریافت و با دانشمندان بزرگ براهمه مواجه گشته اصل مطلب را از ایشان استنباط نمود.
***
تقریباً در ششصد سال قبل از میلاد مسیح سلطان زاده موسوم به کا کیامونی با بودا از مشاهده بدبختی و رنج و تعب مردم حس ترحمش تهییج گشته و فوق العاده متأثر و مغموم گشت. در آن عصر بود که اوضاع هند دستخوش تعديات و اجحافات روحانیون شده و در نتیجه تیرگی احادیث و روایات بی مأخذ مذهبي نكبت فساد سرتا سر هندوستان را فرا گرفته بود . شخص فوق الذکر یعنی بودا با وجود همه گونه نعمت و حشمت که برایش در دربار پدر میسر بود ، معهذا کلیه آنها را ترك گفته از همه گونه خدم و حشم چشم پوشیده و با آتش عشقی که در دل داشت دامن همت بکمر زد و بقصد ریاضت و خدمت بگوشه جنگل ها و تنهائی پناهنده گشت. پس از بسر بردن سال های متمادی در کنج عزلت و تفکرات بی پایان مجدداً بوطن مألوف مراجعت کرد و صرف نظر از عقیده که برای عالم آسیائی تحفه آورد تعبیر و تفسیر قانونی بزرگی را گوشزد نمود .
بنا بر عقیده بودائی ها تنها سبب بدی ، تعب و رنج مرگ ، و تجدید حیات میل و هوس است. هوی و هوس نفسانی است که انسان را بانواع و اقسام مادیات متمایل می کند و بواسطه میل است که هر لحظه
ص: 36
احتياجات جدیدتری برای وی ایجاد می گردد و اغلب مشاهده می شود که همین احتياجات است که گودال طمع بشری را پر نکرده و او را بارتکاب هزار گونه اعمال نامشروع و ظلم وادار می کند . غرض اصلی حیات منصرف ساختن روح است از قیودات مادی و پشت پا زدن بهوی و هوس ها این قضیه صورت نمی گیرد مگر بواسطه تفکرات عمیق، تقوی و انفصال تدریجی از پیرایه های ارضی و ایثار نقس و احتراز از تکبر و خود پسندی و دوری جستن از خودخواهی و منيت . علت العلل عذاب و تیره بختی هر کس همانا بواسطة جهل اوست. اولین قدم و وسیله برای بهبودی و اصلاح حیات کنونی و آینده کسب معرفت است و بس .
معرفت شامل علم طبیعت می باشد که مرئی غیر مرئی و مشتمل بر مطالعات انسانی و پی بردن با صول اشیاء است. اصول مذکوره طالق وسرمدی می باشند. عالمی که بواسطة مجاهدت خود متحد الشکل گشته پیوسته رو بتكامل تدریجی می رود و موجودات بازائیده شدگان وجود کل از برای آنکه بتوانند مسئله تکامل یعنی مسئله که از کیفیت آزادى تفكيك ناپذير است حل نمایند بدین عالم قدم گذارده و بسمت مصلحت کامل رهسپار می گردند و ایشان در این عالم بصورت ماده در نیامده اند مگر برای انجام وظیفه و پیمودن شاهرای تکامل و ارتقاء یکنفر اوپانیشاد (1) می گوید که این قضیه را موجودات می توانند بوسیله تحقیقات علمی انجام دهند و پورانا (2) نیز اظهار می دارد که ممکن است ایشان آنرا بوسیله عشق صورت دهند.
علم و عشق دو عامل اصلی و اساسی گیتی بشمار می روند . تا زمانی که موجودی پی بمحبت نبرده محکوم و معلول سلسلة عود ارواح می باشد
ص: 37
و بعبارة أخرى بايستى تجدید زندگانی ها نماید.
در اثر نفوذ تأثیر اینگونه عقیده است که طبع حیوانی خود پسند بتدريج دايرة عمل را بخود تنگ می بیند و هر فردی می آموزد که کلیه موجودات حیه را بایستی بيك چشم عاشقانه ببیند و آنها را بايك محبت در آغوش کشد. عقیده مذکور نیز یکی از مراحل تکامل وی محسوب می گردد تکامل او را بایستی بجائی هدایت نماید که غیر از باصل مبدأ بچیز وکس دیگری محبت نداشته باشد زیرا از همان يك مبدأ و منبع اصلی است که هرگونه محبتی سرازیر می گردد و بطور لزوم بهمان جا رجعت می کند. این حالت حالت کسی است که در نیروانا (1) واقع شده باشد.
عبارت مذکور را بانواع و اقسام تعبیر و تفسیر نموده و از این رو تولید بعضی سوء تفهمات شده است. بنابر عقاید مكنونه بودا نیروانا مانند تعلیمات هندوستان یا کاهن بزرگ سراندیب نیست که شخصیت را از بین ببرد و یا آنکه شخص را محو نموده و او را به نیستی و عدم سوق دهد : بلکه در حقیقت آن عبارت از وصول بتکامل و استخلاص کامل ارواح از انتقال و مهاجرت باین عالم و راحت شدن از تجدید حیات در میان بشریت است .
مقدرات هر کس بدست خود او است زندگانی فعلی با خوشوقتی ها ورنج هائی که در بر دارد نتیجه و ثمرۀ عمليات نيك و بد خود اوست که شخصاً در زندگانی های سابقه انجام داده است از وضعیت کنونی و حاضره هر شخص می توان بگذشته وی پی برد و نه فقط این قضیه مجموعاً برای تمام عالم صدق می کند، بلکه از برای کلیه موجودات که عالم را تشکیل
ص: 38
می دهند بایستی حقیقت پنداشت در آئین بودا مجموعه استحقاق و عدم استحقاق يك موجود را کار ما (1) می نامند. این کار ما برای او در هر لحظه تكامل نقطه عزیمت آنیه و مسبب بهره بری و انتفاع از عدالت محسوب می گردد.
« من که بودا هستم با برادران خود در همه گونه حزن و غم شریکم و با کلیه دل شکستگان عالم سهیم گفته ام اکنون خوشحال و راضیم زیرا می دانم که آزادی موجود است ای کسانیکه در رنج و عذاب بسر می برید آگاه باشید و حقیقت را من بشمانشان می دهم هر چه هستیم نتیجه اعمالی است که انجام داده و چیزهائی ست که خواسته ایم . هر گاه شخص دارای رفتار و کردار پاکی باشد سعادت مانند سایه او را دنبال می کند. آتش حقد و کینه را ممکن نیست بتوان با حقد و كينه نشانده خاموش کرد بلکه بایستی آن را با محبت تسکین داد بهما نقسم که باران باعث خرابي يك خانه سستی می گردد هوی و هوس های نفسانيه نيز يك روان کم فکری را منهدم می نماید . بوسیلۀ تفکر ، خود داری و جلوگیری از نفس اماره است که شخص می تواند برای خود شالوده و اساس محکمی استوار سازد بطوریکه هی چگونه حوادث و طوفانی نتوانند آن را خراب و ویران نهایند هر که هرگونه بذری نشاند نتیجه همان را درو خواهد نمود ( هر چه بکاری تو همان بدروی - مترجم ) مقصود از کار ما همین بود
که ذکر شد. »
اغلب از ادیان بدان امید ما را به نیکوکاری تشویق و تحریص می نماید که ما منتظر و مترصد جبران آسمانی گردیم. در اینگونه مذاهب يك
ص: 39
محرك خود خواه و باصطلاح يك عامل جيره خوار و مزدوری موجود است که در مذهب بودا این نوع محرك مزبور وجود ندارد. لئون دورزنی (1) می گوید نیکوئی را از آن جهت بایستی انجام داد که عالی ترین مرام و آخرین مقصود طبیعت است در حقیقت با متابعت و مطابقت با گفته فوق می توان به یگانه و بهترین وسیله ترضیه خاطر قدرت کامله امیدوار گشت در اینصورت بهیچ وجه موجودات خود را گرفتار و پای بند هوی و هوس ننموده و در نتیجه از شداید و رنج و محن مصون خواهد ماند .
در مذهب بودا درب شفقت وترحم وانفاق بر روی کلیه موجودات باز است و تماماً مطابق عقیده بودا بالاخره به نیروانا خواهند رسید و مقصود از موجودات حیوانات ونباتات و بلکه اجسام غیر آلیه است. کلیه اشکال حياتي متصل و مربوط باصل مسلم قانون تكامل و تغییر شکل می باشد ؟ هیچ نقطه از نقاط گیتی یافت نمی شود که حیات در آن موجود نباشد . مرگ نیستی نیست بلكه يك وسيله عاملی است که اسباب تجدید بلا انقطاع و موجد تغییر شکل دائمی می گردد. محرمان باسرار دوزخ را غیر از پشیمانی و ندامت و فقدان محبت چیز دیگری نمی دانستند عالم برزخ در همه جا یعنی در هر کجا که جسم و شکلی یافت می شود و یا آنکه ماده رو بتكامل رود موجود است غرض اصلی از اینگونه امکنه کره ارض و سایر کرات و افلاک آسمانی می باشد.
بودا و پیروان وى مسلك ديانا يا طريقه مکاشفه را در پیش گرفته و بحالت جذبه در می آمدند و روح ایشان چون بدین مقام می رسید می توانست با ارواح گذشته که قبلا در کره ارض زندگی کرده اند مربوط شوند .
ص: 40
در اواخر قرن ششم میلادی آئین ساده و معمولی بودا در دو سمت شمالی و جنوبی هندوستان دستخوش منازعات و مبارزات خونین براهمه قرار گرفت و بدین سبب دچار تصادمات مختلفه و تغییرات متعدده گشت بقسمی که شعبات و تقسیمات زیادی در آن پیدا شد و من جمله یکی از آنها معابد جنوبی هند بود که دارای تعبیرات و تفسيرات بي مأخذ و متمایل به اصول خدا ناشناسی و مادیت گشت . قسمت دیگری در ناحیه ثبت پیدا شد که هنوز در خدا پرستی و عقيدة بروح باقیست علاوه بر این مذهب بودا آئین مملکت چین یعنی بزرگ ترین مملکت روی زمین گشته و پیروان مذهب مذكور امروزه ثلث جمعیت کره ارض را تشکیل می دهند ولی این عقیده پاک از جبال اورال گرفته تا مملکت ژاپون در هر سر زمینی که قدم گذارده و در هر جا که انتشار یافته در اثر تصرفات و تغییرات بسیار و دستبرد در احادیث روشن آن کلی تیره و تار گشته است. و در آن دیار نیز مثل سایر نقاط اشکال مادی پرستش احساسات بر جسته و افکار شامخه را خفه کرد و تشریفات مذهبی و قیودات موهوم ورسوم : بی مأخذ و پیشکشی های بخدایان و چرخ های او را دو آسیاب های دعا و نماز جانشین تعلیمات اخلاقی و تمرین فضایل گردید.
معهذا می توان مهم ترین تعلیمات بودا را در کتبی موسوم بكتب سوتراس (1) یافت دانشمندان چندی که در علم و توانائی مرتاضین قدیمه را ارثاً دریافت نموده اند ادعا می کنند که اسرار مكنونه را بالتمامه دارا می باشند. وظیفۀ ایشان این بود که دور از جماعت مردم در امكعنه بعیده و در کوه های مرتفعه یعنی در جاهایی که مشرف بمنظره های وسیعه مملکت
ص: 41
هند باشد مأوى اختيار نمایند. ماهاتماها (1) یعنی رؤسای مذهبی در خلوت و تنهائی و در هواهای خالص بسر می بردند و در حقیقت در اثر بودن اسرار حیات ایشان با مشقت مرگ مبارزه کرده و روزگار خود را در تفکر و ریاضت می گذرانیدند تا آنکه موعد نامعلوم فرا می رسید و وضعیت اخلاقی ایشان را اجازه می داد که در نتیجه زحمات ریاضت های خود را افشا نمایند متاسفانه هیچ وسیلۀ محققی که دلالت بر وجود ماهاتماها و عملیات آنها بکند تاکنون بدست نیامده و معلوم نیست مطالب مذکوره صحت و واقعیت دارند یا خیر .
از بیست سال پیش برای انتشار و اشاعه عقیده بودا در مغرب زمین اقدامات مجدانه شده است . ولی چون ما نژادی هستیم که طالب جنب و جوش و حرکت و آزادی و فعل عمل هستیم چندان مناسبتی ندارد قبول مسلکی را بکنیم که در مشرق زمین اسباب بیکاری و معطلی و قطع نظر از مراحل زندگانی بدست خود خویشتن را جسماً وروحاً پست و مضمحل نمائيم. مسلك بودائیها در اروپای ما فقط در میان معدودی از ادبای خود نما انتشار یافته و عقاید سری تبتیها در میان ایشان مقام ارجمندی را داراست گرچه این عقیده بانیروانا اختلاف دارد .
اما باید دانست که قبول اصل عقیده بودایی که مبتنی با نیرو اناست چندان آسان نیست زیرا می گوید ؛ در هر حال در این اعصار بیگران انتشار و تمرکز که در انتهای آنها مسبب بزرگ اولیه تمام موجودات را جذب کرده و خود او تنها بی حرکت بر روی عوالم منحل میآرمد في الواقع در اینصورت فکر انسانی را در یک نوع دواری می افکند و همچنین تصوراتی را که در خصوص عناصر سبعه با ارکان مشکلۀ انسانی که بسیارات
ص: 42
هفت گانه (1) مربوط می گشته نیز در این عقیده چنین مذکور است که دوره زندگانی صعودی بایستی این دایره را طی نماید البته انسان بایستی در آنها همه گونه امتحانات و تجربیات بعمل آورد.
در تعليم مذكور فقط يك موضوع برجسته وجود دارد و آن قانون اتفاق و شفقت است که بودا خود شخصاً اعلام نموده و در حقیقت برای جلب توجه مردم و نیکوکاری در این عالم آن خود یکی از بهترین وسایل است ولی ما بر عقيدة ليمون ددر زنی : « قانون مذکور از آن جهت ملایم و خالی است که نقطه اتکائی ندارد و بهمین دلیل اکثریت مردم آنرا نمی فهمند بدین معنی که عموم را تشنه و بسمت خود دعوت می کنند ولی بدون آنکه آنها وعده دهد که چگونه زحمات ایشان جبران خواهد شد»
مذهب بودا با وجود لکه ها و مطالب مبهم و تاریکی را که داراست
معهذا از بزرگ ترین ادیانی که تاکنون در عالم ظاهر گشته اند بالاتر است. زیرا آئین مذکور سراپا محبت شالوده و اساس آن بر روی تساوی استوار گردیده و در مقابل تشخیص طوایفی که از براهمه برقرار شده يك عكس العمل قوى بشمار می رود آئین مذکور در بعضی نکات کتاب یا انجيل عيسوبون مشابهت تامی را داراست.
ص: 43
هرگاه در اولین مرحله بدین وادی وسیع علم و معرفت و سرزمین فصل و كمال قدم گذاریم صحرائی برهوت و بیش از مشتی سنگ های بیابان چیز دیگری را نخواهم دید اما قدری جلوتر قدم گذارده و دقیق تر گردیم معابد باشکوه و اهرام را مشاهده خواهیم نمود که سر بر آسمان کشیده و از روزگار گذشته مصر ما را یاد آوری می نمایند . ابوالهول را مشاهده خواهیم کرد که قرن هاست در پهناور دشت متعجب ومتحير است و مقبرة عظیم را خواهیم نگریست که در دامنه کوه باطرزی با شکوه و حجاری گشته در مقابل رودی ساکن و ساکت واقع شده است . بلی این دیار سراسر اسرار همان سرزمین مصر است که یکدنیا احساسات در آن مدفون و پنهان گشته و در حقیقت بمنزله کتاب نفیس و محترمی است که دنیای امروزه از هر ورق آن استفاده ها می نماید و از رموز و حقایق اعصار و ادوار سابقه و ملل و ادیان گذشته با خبر می گردد.
اغلب از مستشرقین چنین معتقدند که هندوستان و مصر از حيث تمدن و عقیده با یکدیگر ارتباط داشته متبحرین دیگر برآنند که در اعصار سابقه مصري ها خود مستقلاً دارای روایات بوده اند . روایات مزبور یادگار نژاد منفرضه بوده است قرمز پوست که از مغرب بدانجا راه یافته و در اثر جنگ های مهیب و خونین با سفید پوستان و انقلابات معرفت
ص: 44
الارضی تقریباً از بین رفته اند. معبد بزرگ و ابوالهول ژیژه (1) که چندین هزار سال قبل از بنای حرم بزرگ بدست قرمز پوستان ساخته شده در نزدیکی مکانی بوده است که در آنوقت رو دنيل (2) ببحر محیط می ریخته و در حقیقت این بناء از جمله ابنیه باشکوه و نادره بشمار می رود که از منه سابقه برای ما بارث گذارده اند.
کتیبه های ستونی و نوشتجات پاپیروسی که از قبور مصریها بدست آمده است ما را بتاریخ گذشته مصر کاملا آشنا می سازد و همچنین عقیده خیلی قدیم راجع بقدرت و مشیت و نور یعنی الوهیت سه گانه را که در حال عقل و قوت و ماده می باشد بر ما آشکار می سازد عقل و جسم و روحی که در فلسفه و حکمت هندی ها موجود بوده با اصول حکمت مصری ها مشابهت تامی دارد. در اینجا نیز مانند همانجا اسرار و عقاید مكنونة موجود است که در قالب و جرم و خشن و انواع عبادات گنجیده شده است همین مطلب بدست می آید. و روح مصر یا بسر حیاتی و تاریخی وی عبارت از عقیده مكنونه است که در دست رهبانان سپرده شده و با دقت در تحت رموزات خدایان آن ها یعنی ایزیش و ارزیش پنهان شده است و همان عقیده است که مورد مطالعه عموم محرمان اسرار در هر طبقه و یا در هر مملکتی قرار گرفته است .
ص: 45
كتب مقدسة هرمس اصول این عقیده را با اشکال شاق و سختی
بیان نموده و تشکیل دايرة المعارف مفصل و مبسوطی داده است . کلیه علوم بشری در آن طبقه بندی شده بود ولی تمام آنها تا کنون بما نرسیده اند بوسیله قرائت خطوط و نوشتجات قدیمی (1) مصر است که ما توانسته ایم تاحدى بعلوم مذهبی ایشان پی ببریم گرچه معابد و ابنیه باشکوه مصرى نیز خود یکنوع کتابی محسوب گشته و بطور خلاصه می توان گفت که سرزمین فراعنه حتی سنگ های منقور و منقوشی که در آنجا هستند زبان داشته و مطالب راجعه بعلوم مذهبی مصریان را بما می گویند .
اولین شخصی که در میان دانشمندان معاصر توانست به نوشتجات مصریان پی بردشامپولیون (2) فرانسوی بود که در ابنیه و کتیبه های مصرسه قسم خط کشف کرد و از اینجا ثابت شد که کاهنین این سرزمین سه قسم یاسه رشته حروف در نوشتجات خود بکار می برده اند . قسم اول نوشتجات متعارفی (3) بود که خیلی ساده و خوانا محسوب می شد . قسم دویم خطوط مذهبی (4) که دارای تعبیر و تفسیر بوده یعنی معانی مجازی و حقیقی داشته است و مابقی خطوط رمزی بوده که در روی احجار حك مي شده است و بهمین علت هرا كليد (5) فیلسوف یونانی خطوط مزبور را به سه اسم اولی را معمولی دیگری معنی دار که باید آن را خواند و مطلب آنرا فهمید و سیمی را خط رمزی یا اسرار آمیز نامید.
خط قسم سیم یعنی خط رمزی دارای سه قسم معنی بوده است و خواندن یا فهم آن بدون وسیله و یا باصطلاح بدون مفتاح ممکن نبوده
ص: 46
است . در علامات یا رموز مزبور قانون قیاس یا تناسب یعنی قانونی كه در عوالم سه گانه طبیعی بشری و الهی حکمفرما می باشد بکار میرفته است بدین معنی که سه حالت یا سه وجهه كليه اشياء را از روی اختلاط ارقام با اشکال ترتیب می داده اند و از روی قرینه متناسبي فهم مسائل احدیت برای ایشان سهل و آسان می گشته است. و بدین وسیله یک نفر مريديا پیرو از يك عبارت در آن واحد بسه چیز یعنی باصول ، اسباب و آثار يك قضیه یا امری پی می برد و کسی که آشنا باین زبان بود دارای قدرت فوق العاده بود که سایرین فاقد آن بودند .
کشیش از هر طبقه ممکن بود بیآید حتی از طبقات خیلی پست و كشيش ها عموماً مالك حقيقى مصر بشمار می رفتند مطالب محرمانه و اسرار را ایشان بسلاطین می آموختند و سلطنت این پادشاهان بر ملت فقط به بعنوان وکالت و نیابت از طرف کنیس بود ولی مقدرات این مملکت با فرزانگی و کیاست عمیق و غریبی اداره می شد و در حقیقت این سرزمین فضل و کمال در آنزمان بمنزله مرتع سبزی بود از علم و معرفت و واقع بود بین شور زار بدویت و سبعیت آشوری ها و سایر ملل افریقائی و در همین مخزن اسرار بود که عقاید پاک و بی آلایش و کلیه علوم دنیای قدیمه مدفون و نهان گشته بود و از همین دیار بود که عقلا و متفکرین و رهنمایان ملل و اقوام از قبیل یونانی، عبری، فنیقی و اتروسکها باین سرزمین آمده و از آنجا کسب معلومات لازمه می نمودند .
و بتوسط این اشخاص عقاید مذهبی از دخمه ها و معابد مصریان
بیرون آمده در اطراف دریای مدیترانه که ممالك مزبوره در آنجا واقع است منتشر می شده تمدن های مختلفه که اغلب آنها با هم شباهتی نداشته اند
ص: 47
برحسب اختلاف مللی که این مطالب را دریافت می کرده اند در نقاط
مزبوره مرسوم و برقرار می گشت. در مملکت یهود بتوسط موسی خدای واحد و در مملکت یونان توسط ارفه (1) عقيدة تكثر الهه برقرار شده ولی اصل دوم سلك كه جزء اسرار محسوب می شد یکنواخت و بيك قرار بوده است .
ترتیبات برستش که دربارۀ دو خدای ایزیس و از بریس در مصر بمردم القاء کرده و می گفتند یکنوع صورت ظاهر فریبنده بود از مطالب که جلب توجه عموم را می نمود - در زیر این تماشاهای با شکوه و تشریفات مجلله که معمول می شد اسرار كوچك و بزرگ مذهبی مندرس شده و بجز خواص کسان دیگر درک آنها را نمی توانستند بکنند و اما در موضوع محرم شدن باسرار انسان می بایست موانع و خطرهای حقیقی را که در اطراف این کار فراهم آورده بودند از آنها عبور نماید و ریاضات بدنی و اخلاقی را که داوطلبان می بایستی متحمل شده و مجری دارند بسیار طولانی و متعدد بود. از مریدی که محرم اسرار می شد تقاضا می نمودند که مطالب سری را باحدی نگوید می بایستی قسم یاد کند که اگر اندك سرى را فاش نماید حاضر باشد که بمعرض قتل در آید و این انتظام مهیبه که در موضوع مذهب سری برقرار شده بود قوت تصور ناپذیری آگاهان باسرار داده و دارای اقتدارانی می شدند که نمی توان آنها را با هیچ گونه اقتدارات ظاهری مقایسه نمود بهر اندازه که داو طلب در جاده کشف اسرار قدم زده پیش می رفت پرده ها از مقابل وی باز شده نور حقیقت بوی می تابید و چیزهائی را که سابقاً بشكل مجازی و
ص: 48
استعارات به او گفته بودند بطور واقعیت و حقیقت کامله مشاهده می نمودند .
اسفنكس (1) یا ابوالهول که مجسمه ایست دارای سرزن و بدن گاو و چنگال های شیر و بال های عقاب عبارتست از تصویر و تمثیل وجود بشری که از اعماق درجات مختلفه حیوانیت بیرون آمده و طی مقامات کرده دارای وضعیت جدید یعنی وضعیت انسانی شده است - معمای بزرگی که نسبت به ابوالهول می دهند یعنی حکایت حیوانی که در کوچکی با چهار دست و پا و در جوانی با دو پا و در پیری با سه پا راه برود نیست معمای بزرگی که بوی نسبت می دهند اینست که این مجسمه دارای تمام آثار و علائم محسوسی است که از مبداء خلقت خود آنها را در خویشتن ذخیره نموده و تمام قواء و طبایع درجات پست را طی کرده نمونه های آن را در این مجسمه بمعرض ظهور و بروز گذارده است.
خداهای عجیب و غریبی که بعضی از آنها دارای سر مرغ بودند و یا بشكل حيوانات پستاندار یا بصورت افعی و مارها در آمده بودند دلالت بر این داشتند که حیات و زندگانی در تمام این موجودات مختلفه گسترده شده و در هر يك بيك شكل مخصوصی بروز و ظهور نموده است. ازیریس یا خدای آفتاب و ایزیس یا خدای کلیه طبیعت را همه جا پرستش کرده و نسبت بآن ها بعضی عبادات مرسوم می داشتند ولی جزو اسرار محرمانه این عقیده بود بالاتر از تمام این خدایانی که معبود مردم هستند خدای دیگری وجود دارد که دارای اسم نبوده و با کمال ترس وصدا های پست وجود این خدا را بداو طلب اسرار می گفتند .
ص: 49
اول تکلیفی که داو طلب اسرار داشت این بود که قبل از معرفت
بچیزهای دیگر خودش را بشناسد مرشد کل این طور باو می گفت :
«ای شخص نابینا چراغ اسرار را روشن کن در تاریکی ارضی و ظلمت جسمانی در دست گرفته و ببین که در جسد خود چه داری خواهی دید که بعینه مثل این بدن بدن لطیف دیگری نورانی و روحی که از آسمان آمده است دارا هستی و متابعت و پیروی بکن این هادی آسمانی را که در تو گذارده شده و همچنین متابعت و پیروی نما او را زیرا مفتاح گذشته و آینده تو در دست او گذارده شده است . »
يكنفر طالب باسرار پس از آنکه دوره ریاضات و عملیات کمر شکن را متحمل می شد و در نتیجه مشقات و اضطرابات بسیار که فرسوده و خرد می گشت و در حالی که لااقل ده مرتبه مرگ را بچشم خود می دید در آن وقت هیکل زنی را در مقابل خود مشاهده می نمود که طوماری از پاپیروس در دست گرفته و بوی چنین اظهار می داشت :
«من خواهر نامرئی و غیبی یعنی روح حقیقی تو می باشم و این طوماری را که می بینی نامه زندگانی تست و شامل دو قسمت می باشد : يك قسمت حاوی صفحاتی است مملو از اعمال زندگانی های گذشته و قسمت دیگر که صفحات آن سفید است برای زندگانی های آینده تست روزی خواهد رسید که آنها را در مقابل چشم تو باز خواهم نمود . حال تو بامن آشنا شدی و هر وقت که مرا خواسته باشی مرا طلب نما و به نزد تو خواهم آمد ! »
خلاصه پس از آنکه طالب اسرار امتحانات و ریاضات خود را بانتها می رسانید و مستعد بفرا گرفتن اسرار کشته و طرق آزمایش را
ص: 50
می پیمود. هنگام شب که تما شهر تب (1) یا منفیس (2) را سکوت محض فرا می گرفت و احمدی در آنوقت شب بیدار نبود ، مرشد مصری در روی ایوان معبد و در زیر آسمان تاريك پرستاره حاضر می شد و تفصيل مكاشفة هر مس را که از کشیش بکشیش ما بعد گوش بگوش رسیده بود برای داو طلب مزاور نقل می نمود. مکاشفه مزبور با خطوط رمزی در روی سقف های معابد تحت الارضي حك كشته اند .
روزی هرمس فضا و عوالم را مشاهده نمود و حیات را نیز دید که در همه جا شکفته می گردید. بانک حقیقت در فضای لایتناهی طنین انداز گشته و هاتف غیبی بدو چنین الهام نمود .
«نور حقیقتی را که تو مشاهده کردی عبارت از عقل خداوندی است که شامل همه گونه قدرت کامله و نمونه کلیه موجودات می باشد. مقصود از تاریکی و ظلمت عالم مادی یا زمین است که بشر در روی آن زندگی می کند . ولی آتشی که از کلیه اعماق فوران میکند و بیرون می آید بانك حقيقت است. خداوند پدر ، قدرت پسر او وتجمع این دو موجب تشکیل حیات می گردد.
«و اماروح انسانی دارای دو جنبه یا دو صورت است : يكى اسارت و پیوستگی آن بماده و دیگری صعود آن در عالم نوری . ارواح دوشیزگان آسمان محسوب می گردند و مسافرت آنها بدین عالم فقط برای ریاضت است و چون بدین عالم عودت کردند خاطره اولی یا آسمانی خود را بکلی فراموش می کنند و چون اسیر مادیت و مست حیات شدند مانند باران آتش با شهوات نفسانیه خود بدین دیار رنج و تعب و خطه مرگ
ص: 51
و محبت از دهام کرده و هجوم می آورند و خود را پای بند قیودات عالم ارضی می نمایند. و در همین محبس ارضی است ای هر مس که هر لحظه مترعب می گردی و حیات جاودانی و ابدی را بیهوده و خام می پنداری.
«ارواح پست و شرور مجبورند که بكرات تجدید حیات نمایند و مغلول و اسیر این عالم باشند ولی اشخاص پاك و با تقوى بسمت كرات عالی تری پرواز کرده و در آنجا قدرت دیدن چیز های ربانی برای آنها میسر شود و چون وقتیکه دامن آنها بواسطة مشقت و رنج و عذابی که در زندگانی های ارضی متحمل شده اند صاف و پاك شده بزودى درك حقايق برای آنها سهل و باعلی درجه رسیده خرم و شاداب می گردند و در آن وقت است که آنها نورانی شده اند که تشعشع ربانی را مالك گشته و همان تشعشعات را در عملیات خود از خویشتن تراوش داده و ساطع می کنند پس ای هرمس قلب خود را قوی گردان و روان تیره ات را صافی و شفاف نما و بنگر که چگونه ارواح پاك بوسيله كرات دیگر که بمنزله نردبانی است بمأوای اصلی یا بسر منزل حقیقت یعنی بمکانی که همه چیز از آنجا شروع یا ختم می گردد راه می یابند . و در این وقت است که کرات سبعه با یکدیگر همصدا گشته می گویند : عقل ! محبت ! عدالت ! زیبائی ! جلال معرفت ! جاودانی !
پس از آن مرشد بزرگ اضافه نموده و بداو طلب چنین می گفت:
«در این مکاشفه تفکر بجای آر زیرا آن تمام اسرار مكنونه را شامل می باشد هر قدر که در فهمش بیشتر کنجکاو و دقیق شوی دایره و حدود آن بر تو وسیع تر می گردد زیرا همين يك قانون اساسی است که بر تمام عوالم حکمروایی می کند.
ص: 52
ولی پرده اسرار اصل حقیقت را می پوشاند ، معرفت کامل بهیچ کس اعطاء نمی گردد مگر باشخاصی که مانند ما همین طریقه ریاضت را طی کرده اند حقایق را بایستی از روی فهم و ادراك اشخاص مقياس گرفت حتى الامكان بايستی آنرا از نظر ضعفا یعنی کسانی که توانائی فهم آنرا ندارند مستور نمود زیرا ایشان را بی شك ديوانه و مجنون خواهد ساخت. و از شریران نیز آنرا بایستی مخفی ساخت زیرا ایشان آنرا وسیله انهدام و خرابی قرار خواهند داد. پس این حقیقت را در قلب خود نگاهدار که شاهد و ناظر اعمال تو گردد. پس خواهی دید که معرفت قوت تو ؛ قانون شمشیر تو، و خاموشی سپر تو خواهد شد . »
معلومات کاهنین و پیشوایان مصری در بسیاری از مطالب و نکات علمی امروزه زیاد تر بوده است . ایشان علم مانيتيسم و انواع و اقسام خواب های مصنوعی را بخوبی می دانستند و بوسیله همین نوع خواب ها و القائات نفسانی بسیاری از امراض را معالجه می کرده و همین قضیه است که ایشان آنرا سحر و جادو نام نهاده اند (1)
داوطلب اسرار مقصودی بالاتر از آن نداشت که بتواند دارای این قوا گردد و علامت دارا بودن قواء مزبور تاجی بود که جادوگران بر سر می گذاردند و بداوطلب اسرار می گفتند .
«معنى أين تاج اینست؛ هر کس که در همین زندگانی اراده خود را با خداوند برای بروز حقیقت و اعمال عدالت متحد گرداند در قدرت
كاهنين مصری علم روشن بینی را
ص: 53
آلهی که در تمام موجودات و اشیاء عمومیت دارد شرکت کرده و همین معنی بالاترین اجرهائیست که براى يك روح آزاد بذل شده است . »
این مطالب عالیه که در مملکت مصر كشف و منتشر شده بود بواسطه تهاجم ملل اجنبیه که باین سر زمین وارد شده و آن را میدان تاخت و تاز خود قرار داده بودند از میان بر داشته شده و بورطه فراموشی افتاد ، فقط مدرسه اسکندر به شمه از این مطالب را دریافت نموده و بمذهب عيسويت که تازه متولد گشته و در هنگام ترقی و و صعود بود رسانیده و منتقل کرد .
در میان ملل ارشادی و آگاه کننده هيچ يك نتوانسته اند مانند یونانی ها بدین درجه رفعت و درخشندگی مأموریت خود را بمعرض ظهور برسانند در حقیقت کشور یونان است که باعث شکوه و جلای اروپا شده و در زیبائی و رونق امروزه وی پیشقدم گشته است. اصلا تمدن از این سر زمین شروع شده و از پرتو انوار فضیلت و کمال همین کشور است که پس از دو هزار سال هنوز کشور فرانسه تابان و فروزان است و با وجود منازعات زیاد و جنگ و جدالهای داخلی و با وجود انقراض قطعی سلطنت معهذا این سر زمین مظهر تحسين كليه اعضاء ادوار واقع شده است .
این کشور ملکات و محسنات تاريك فراست شرق را با لسان و
ص: 54
بیانی ساده و روشن ترجمه نموده و آنها را در بدو امر بآهنگ های شیرین و دلپسند آسمانی یعنی بموسیقی و نظم در آورده و به بشر آموخته است . ارفه (1) و همر (2) نخستین اشخاصی بوده اند که با نغمات دلگشا و روح بخش خود در سر هر کوچه و بازاری مردم را در عصر خود متمتع می ساخته اند .
بعدها همین مقام همین آهنگی را که قریحه فطری یونان در گفتار و سرودهای خود دخالت داده بود فیثا غورث حکیم که از داوطلبان اسرار معابد مصریان می باشد از روی آهنگ های موزون مذکور پی برد باین که تمام گیتی و وضع حرکت کرات یعنی ماوای آینه بشر که در جو لایتناهی متعلق است نیز بایستی بهمین منوال موزون و منظم باشد ؟ بدین معنی که چون عوالم سه گانه یعنی عالم طبیعت ، عالم بشريت ، و عالم الوهيت دست بیک دیگر داده تحاول و تناسبات مخصوص از آنها پیدا شده ایجاد حیات می نمایند. و این کشف بسیار مهم که برای فیثاغورث پیدا شد موجب آنگشت که بگوید انسان می بایستی بسه عالم مزبور آشنا شده و این سه مرحله را طی و آخرین مرحله آنست که در آخرین وهله خود را از قید لایهای ارضی مستخلص نموده بجانب كمال صعود نماید . پس فیثاغورث در مسئله تعلیم و تربیت تغییرات بزرگی داده و اسم خود را بیادگار گذارد ، بواسطه تعلیمات اوست که عقلای بزرگ و دانشمندان عالی مقداری پیدا شدند.
از جمله سقراط و افلاطون همین عقاید فیثاغورث را انتشار داده و بدسترس عموم گذاردند و از ملافه اسرار آمیز خارج کردند و علم علمی را برای عموم گوشزد نمودند .
ص: 55
از اینقرار بوده است عملیات یونان در تاریخ توسعه افکار بشریت
در کلیه اعصار و ادوار علم باصرار نفوذ و تأثیر کاملی در مقدرات این مملکت می بخشیده است و این معرفت نه فقط در امور متداوله آنها تأثیرات وافی داشته بلکه در کلیه امور و تغییرات سیاسی آنها نیز مؤثر بوده است . کانون و مرکز علم باسرار نبایستی در اسپارت تاريك و خشن و یا آنکه در شهر تابان و درخشان آتن پیدا کرد بلکه بایستی این معرفت را در شهرهای دلف (1) المپی (2) و الوزیس (3) یافت و در این سه شهر است که عقیدۀ پاك مأوى و مسکن داشته و بواسطه بر پا کردن نمایش های مذهبی پیشرفت می نموده است. متفكرين ، شعرا و صنعتگران از این سه شهر استفاده می بردند و پس از آنکه خود بشخصه تعليمات سری را فرا گرفته و می آموختند همان ها را با تصورات و تجسم های واضح تر و روشنتری نمایش داده یا برشته نظم در آورده و بوسیله اشعار آتشین و مهیج خود مردم را آگاه می ساختند. در بالای شهرهای شرور که همیشه حاضر بودند یکدیگر را بدرند ، و در فوق اشکال متغيره سياست که گاه موجب بر قرار شدن حکومت اشرافی و گاه حکومت ملی و گاهی دیگر باعث انتصاب بسلطنت یکعده سلاطين ظالم و خونخوار بود، يك اقتدار فوق العاده بزرگ و معظمی بر یونان تسلط داشت و آن محکمه آمفیلتیونها (4) بود که در شهر دلف تشکیل و مرکب از آگاهان باسرار درجات عالی بود. همین محکمه بود که مملکت یونان را در مواقع فوق العاده خطرناك و باريك نجات داد بدین معنی که خصومت ها و رقابت های بین دو شهر
ص: 56
اسپارت و آتن را مرتفع نموده و آنها را مجبور به اتحاد و اتفاق برعلیه دشمن ساخت .
معابد یونان حتی در زمان اروفه مالك معرفت مكنونه بوده است . مرشد یا استاد بزرگ بد او طلب اسرار چنین اظهار می داشت :
«بشنو ، بشنو اکنون حقایقی را که بایستی از سایرین مخفی داشت و باعث قوت و استحکام معابد می باشد. خداوند یکی است و همیشه مانند خودش می باشد؛ ولی خدایان بیشمار مختلف می باشند زیرا الوهيت جاودانی و ابدی است بزرگ ترین آن ها ارواح کواکب می باشند ... وغيره .
« امروز تو بايك قلب پاکی در حوزه اسرار داخل شده و آن ساعت مجلل و با شکوه اکنون فرا رسیده است که من تورا در درون چشمه های حیات و نور حقیقت داخل کنم اشخاصی که پرده ضخیم عجائب نامرئی را از مقابل چشم مردم بر نداشته اند ایشان پسران خدایان محسوب نشده اند . »
بمرتاضين و داوطلبان اسرار مرشد نیز چنین اظهار می کرد:
«بیائید و خوشحال بشوید ای کسانی که رنج و عذاب دیده اید و بیائید و استراحت کنید ای کسانی که زحمت کشیده اید . بواسطه مشقات و دردهای گذشته و مجاهدتی را که متحمل شده اید غالب خواهید گشت و هرگاه بکلمات خداوندی اعتقاد آورید اکنون غالب گشته اید . زیرا ، پس از طی طولانی زندگانی های تیره و تاريك بالاخره از دائره دردناك تولدات خارج خواهید گشت و دارای يك روح پاکی می گردید
ص: 57
و از پرتو نور حقیقت یا دیونیسوس (1) فروزان و تابان خواهید شد .
« پس محبت را شعار خود سازید زیرا همه چیز بروی محبت استوار گردیده است ولی نور حقیقت را دوست بدارید نه تاریکی و ظلمت را . هنگامی که ارواح بجانب حقیقت عودت می کنند خطایائی را که در حیات ارضی مرتکب شده اند مانند لکه های کریه المنظر بدن لطیف و واترى ( اثیری ) ایشانرا فرا می گیرد.... و از برای پاک کردن و زایل کردن لکه های مزبور بایستی به مجازات خطایای خود عقوبت بکشند و گناهان خود را پاک نمایند، از برای انجام این مقصود مجدداً بایستی بدین عالم بر گردند ..... و اما ارواح پاك و قوى بآفتاب ديونيسوس رهسپار می گردند».
***
يك شخص عالیمقام و بلند مرتبه در رأس تمام دستجات فلاسفه یونان واقع شده و آنشخص فیثاغورث است و از میان تمام فرزندان شامخ مقام یونان او اول کسی است که حقایق مخفی واسرار فلسفی مشرق زمین را مرتب و منظم نموده علنی و آشکار ساخت و ارتباط کاملی بین فلسفه اخلاق و علم مذهب بر قرار کرد.
آکادمی او در شهر کرتن (2) یکی از آموزشگاه های ستودنی و شایان تقدیر بشمار می رفته و مخصوص داوطلبان اسرار غیر روحانی
ص: 58
تأسیس گشته بود و این مقدمه باعث تغییر افکار عامه شد. و پس از او نیز افلاطون و مسیح عمليات ویرا ادامه دادند و از این رو بجامعه و طبقات مردم تکان سختی وارد آورده بقسمی شد که امواج این داو طلبی اسرار سرتاسر کشور را بکلی فرا گرفت .
فيثاغورث مدت مدت سی سال در مصر تحصیل می نمود. و در نتیجه تحصیلات خود معلوماتی وسیع و کمالات و مشاهداتي محير العقول بهم رسانید، زیرا غیر از بوسیله مجاهدات و مطالعات عمیقه نظریه و منطقوی کز عملی نشده و کشف حقیقت نیز برای وی میسر نمی گشت و از میامن این خصال و فضایل این شخص توانست بنای با شکوه و رفیعی بر روی معرفت مکنونه استوار سازد. و اينك ما از نگارش و ذکر چند سطری از مطالب زبده و مهمه آن خود داری نخواهیم نمود . در عقیده فيثاغورث چنین مذکور است :
«کنه یا جوهر وجود را انسان نمیتواند درك نموده و بفهمد انسان غیر از اشیاء این عالم یعنی در این مکانیکه محدو دو غیر محدود با یکدیگر توام می گردند چیز دیگری را نمی شناسد. بچه قسم می تواند از آنها آگاهی یابد؟ زیرا ما بين او واشياء يكنوع تناسب وارتباط واصل و احدی موجود است و این باندازه فهم و فراست آنها از طرف احدیت بایشان اعطاء گردیده است.
«موجودیت شما و روح شما يك عالم کوچکی است . ولی مملو طوفان ها و اختلافات و مقصود اصلی آنست که وحدت را بيك آهنگ در آورند. در آنصورت فقط خداوند در ضمیر شما نازل خواهد شد و در آنوقت است که شما با قدرت وی سهیم و شريك كشته و شما با اراده
ص: 59
خودتان سنگ کانون یعنی محراب هستیا (1) را بنا نموده و تخت ژوپیتر را خواهید ساخت .
پیروان عقيدة فيثاغورث روح یا عقل را قسمت فعال و یا قسمت جاودانی و ابدی وجود بشر می دانستند و جان بعقیده ایشان عبارت از روح است که از جسم سیاله و لطیفی مندمج شده است و همچنین معتقد بودند که مقدرات پسیشه (2) یا روح بشری یعنی تنزل و اسارت آن در جسم و رنج و آلام یا منازعات وی و دو باره صعود تدریجی و غلبه بر هوی و هوس نفسانیه و بالاخره آخرین عودت آن بعالم انوار تمام این ها درام یا گذارشات حیاتی را تشکیل می دهند، و این مسئله از جمله تعليمات عالیه بوده که در رموز و اسرار الوزيس (3) مجسم می گشته است .
بنا بر عقيدة فیثاغورث در تمام عوالم جسمانی ترقی و تکامل مادی همدوش ترقی و تکامل روحی است . پیشرفت هر يك از آن ها متکی بدیگری و بوسیله هم صورت می گیرند روح کبیر در تمام عالم منتشر است و بهر ماده جان می دهد و همان ماده در اثر تهیج او بحرکت در می آید و کلیه
ص: 60
اشكال مختلفه و تنوعات گوناگون موجودات را تشکیل می دهد.
موجوداتی که صاحب ذهن و ضمیر شده اند بوسیله مجاهدت های طولانی خود را از قید ماده خلاص می کنند و بنوبه خویش بر همه چیز غلبه و حکمروائی می نمایند و بدین قسم بحد کمال رسیده و از زندگانی های بیشمار ارضی رهائی می یابند. از اینرو معلوم می شود که عالم مرتی بوسیله عالم نامرعی صورت می گیرد و توسعه موجودات و مخلوقات مادی عبارت از تظاهر روح خداوندی است.
هرگاه در کتب فيزيك قدما جستجو و کاوش کنیم و عقیده ایشان را در باب ساختمان عالم مورد مطالعه قرار دهيم جز يك مشت الفاظ خشن و بی سر و ته چیز دیگر مشاهده نخواهیم کرد ، ولی البته باید دانست که از الفاظ مزبور عبارتند از یک رشته رموز و استعارات اما تعليمات مسکونه یا سری در موضوع قوانین که در عالم حکمفرما هستند اطلاعات عالی تری را بدست می داده اند. ارسطو بما اظهار می دارد که پیروان فیثا غورث از حرکت زمین بدور آفتاب بخوبی آگاه بوده اند و عقیده را كه كيرنيك در (1) خصوص گردش زمین پیدا کرد همانا آن در نتیجه مطالعاتی است که وی در نوشتجات سیسرن (2) بعمل آورده و در آنجاهی سناس (3) یکی از پیروان فیثا غورث بطور وضوح از حرکت یومیه کره زمین گفتگو کرده است. موضوع دو حرکت زمین را بمحرمان اسرار درجه سیم تعلیم می داده اند .
ص: 61
بهمان قسم که کشیش ها از اوضاع کواکب آگاه بودند فیثاغورث هم مثل استادان خود که کشیش های مصری بودند می دانست که سیارات از آفتاب تولید شده و بدور آن گردش می کنند و همچنین هر کوکب ثابتی عبارت از شمسی است که عوالم دیگر را روشن کرده و با کرات خود منظومه تشکیل می دهد و بدین منوال آفتاب های دیگر منظومه های شمسی دیگری تشکیل می دهد و کلیه عوالم فلکی و گیتی تابع همان قوانینی هستند که در عالم شمسی ما حکم فرماست ولی این مباحث را بهیچ وجه جرأت اعتماد نداشتند که برشته تحریر در آورند و تعلیمات مزبوره را فقط شفاهاً و در خفیه با کمال احتیاط به طالبین اسرار می آموختند توده عوام اینگونه مطالب را ابداً نمی فهیدند و آنها را کفر و مخالف با مذهب می دانستند.
علم سری نیز بمحرمان اسرار چنین تعلیم می داد که در عالم سیاله موجود است بدون وزن که در همه جا منتشر و در همه چیز نفوذ می کند و داخل می شود. این عامل كثير النفوذ در اثر ارادۀ ارواح تغییر شکل داده استحاله پیدا می کند یعنی از حالت رقت بغلطت و یا از حالت غلطت به وقت در می آید و ارواح برای تشکیل بدن مادی خود از آن سیاله استفاده نموده و آنرا مانند لباس برای خود تهیه می نمایند. این بدن لطیفی را که ازواح برای خود از سیاله عمومی بدست آورده و ساخته اند واسطه ما بين روح و ماده جسمانی قرار داده این دو چیز را بیکدیگر مربوط می نماید ، تمام تفکرات و وقایع در این بدن لطیف ثبت شده و مثل صوری که در آینه دیده می شود از آن منعکس و متشعشع می شوند. بواسطه خواص همین سیاله و بواسطه اثری که اراده در آن دارد ، وقایع الفائيه و انتقال
ص: 62
خیال انجام گرفته بسبب آنها خوب مکشوف می گردد. قدما بطور استعاره آن را پردۀ سر آمیز ایزیس یاردای سیبل (1) که تمام موجودات حیه را شامل می شود می نامیدند. همین سیاله است که وسیله ارتباط مابین عالم مرئی و غیر مرئی و واسطه بین مردم و ارواح حتی که بدن جسمانی را رها کرده اند می باشد .
علم اسرار نهانی یکی از مهم ترین شعبات تعلیمات ذخیره شده محسوب می گشت . این علم توانسته بود از مجموعه کیفیات قانون ارتباطاتی که عالم ارضی را با عالم روحی متحد می کند تنظیم نماید. ونیز این علم با اسلوب و طريقه مخصوصی کمالات معنوی و روحی بشری را از هم باز کرده و تشریح می نمود و بوسیله همین علم قرائت افکار و رؤیت اشیاء از مسافات بعیده برای وی میسر می گردیده است . وقایع روشن بینی و غیب گوئی معابد یونان و حکایاتی را که از دخترانی که مهبط هاتف غیبی بوده نقل می کنند تماماً تاریخ صحت و واقعیت آنها را تأیید و تصدیق می کند . بسیاری از کسانی که خود را قوی العقل می دانند این گونه مسائل را ساختگی و کذب می پندارند. البته جای هیچ شك و تردیدی باقی نیست که بایستی از قسمت اغراق گوئی و افسانه های آنها صرف نظر نموده و آنها را کنار گذارد ، ولی انکشافات اخیره در علم الروح تجربتی چیزهائی را بما نشان داده و برای ما ثابت کرده است که در این سر زمین کیفیات دیگری غیر از موهومات پوچ و خرافات بيمأخذ وجود داشته است. و همین اكتشافات ما را ملزم میدارد باین که وقایع گذشته عهد عتیق را که
ص: 63
در روی اصول ثابته استوار گردیده و پایه و مؤسس معرفت عمیق و مشروحی محسوب می گشته هست با توجه کامل تری تحت مطالعه و مداقه قرار دهیم.
این ملکات و سجایا را معمولا بایستی در نزد اشخاصی یافت که یا کی نفس و احساسات شامخه و فوق العاده می باشند. وصول ونيل بكمالات مزبور البته يك مقدمات طولانی و دقیقی لازم دارد. شهر دلف مالك چنین اشخاصی بوده و پیشگوئی ها که هردت (1) مورخ در کتاب خود در خصوص کریسوس (2) وجنك سالامين (3) نقل نموده بخوبی این مدعا را تأئید و ثابت می کند بعدها اینگونه اعمال با بعضی غلط کاری ها مخلوط شد و چون کشیش ها بندرت اشخاصي را بدست می آوردند که استعداد ولیاقت داشته باشند، لهذا برای این عملیات هر کسی را که ممکنشان بود انتخاب نموده نتیجه صحیح در نیامده و غلط های واضح واقع می گشت، از این سبب علم غیب گوئی بکلی فاسد و خراب رفته رفته از میان برداشته شد . بنا بر عقیدۀ پلوتارك (4) فقدان این علم برای جامعه آنوقت يك بدبختی بسیار بزرگی شد .
تمام اهالی یونان عقیده داشتند که ارواح در کارهای انسان
ص: 64
مداخله می کنند سقراط بر طبق گفته های خودش دارای يك فرشته بود که مطالب را بوی القاء می کرد وقتی که در ماراتن (1) و در سالامین یونانی ها از مهاجمه دهشتناک ایرانیان دفاع و جلوگیری می گردند بواسطه این اعتقاد که قوای غیر مرئی كمك آن ها هستند باعلا درجة تشجيع و تشويق شده و بالاخره کار خود را از پیش بردند.
در جنگ ماراتن نیز آتنیها دو نفر مرد جنگی بنظرشان رسید که در جزو صفوف آنها واقع شده و بدشمن حمله می کنند . ده سال پس از این جنگ پیتی (2) که بروی سه پایۀ غیب گوئی خود ایستاده بود در اثر الهام روحى به تمیستکل (3) نشان داد که بچه وسیله یونانرا از شر دشمن نجات دهد :
گزرسس یا خشاریاشای فاتح همان بود که می خواست بریونانیان غلبه نموده و تسلط یابد و قریحه فطری و طبیعی این ملت را خفه سازد و شاید ممکن بود بروزات فکری و ترشحات ذوقی یونانیها را مدت دو هزار سال بقهقری سوق داده و بعقب اندازد ولی ورق برگشت و در صورتی که جنگجویان یونان مشتی بیش نبودند معهذا قشون معظم آسیائی را مقهور خود ساخته آنها را در هم شکستند. این مجاهدت و غلبه در اثر اعتقاد راسخی بود که ایشان بمساعدت های غیبی پیدا کرده و معتقد بودند که در
ص: 65
باطن قوائی است که آن ها را در امور مدد می کند و نسبت به پالاس آتنه (1) يعنى الوهيت حمایت گستر که نمونه از قدرت روحی بود سر بندگی فرود می آوردند و در معبد بزرگ آگوپول (2) واقع در روی سخره های شمالی یونان یعنی در دو رشته کوه های بزرگ بن تلك (3) وايمت (4) این احترامات را بجا می آورده اند.
اطلاع باسرار نهانی فوق العاده بانتشار اینگونه افكار كمك مي كرد بدین معنی که محرمان اسرار معتقد بعالم غیر مرئی بودند و این عقیده با تغییر اشکال چندی درمیان عوام منتشر شده و حال آنکه اصل آنها یکی است چه در یونان باشد و چه در هندوستان و مصر ؛ و آن اصل واحد عبارتست از مسئله مردن و زندگانی های متوالیه و ارتباط با عالم نامرئی . این تعلیمات و عملیات تأثیرات عمیقه ونافذه در اشخاص تولید می کرد و يك نوع اطمینان قلب و خوشی و صفا وقوت اخلاقی مخصوصی بأنها اعطا می کرده که ابداً با چیزهای دیگر قابل مقایسه نبود .
سفكل (5) این اسرار را « آمال و آرزوهای مرگ » می نامید و آریستوفان (6) می نویسد اشخاصی که در این اسرار سهیم می گردیدند
ص: 66
دارای یك زندگانی مقدس تر و پاک تری می شدند ، اما باید دانست اشخاصی که بدروغگوئی ، توطئه چینی ، به نقض پیمان و یا آنکه بفسق و فجور معروف بودند بهیچ وجه اجازه نداشتند در این حوزه مقدس داخل شده و اینگونه اسرار را فرا گیرند.
يرفير (1) چنین گفته است:
« روح ما در حین مرگ بایستی همان حالتی باشد که قبل از اطلاع باسرار بهمان حالت در آمده یعنی بایستی عاری از هر گونه هوی و هوس ها و خشم و عاری از حسادت و حقد و کینه باشد . »
پلوتارك نيز مكالمة با ارواح را تأئید و تأکید نموده چنین اظهار می دارد :
«اغلب از مواقع ارواح عالیه در اسرار نهانی مداخله می کرده، گرچه گاهی نیز ارواح شرور در صدد مداخله برمی آیند.»
پرکلیوئس (2) نیز چنین اضافه می کند :
« در جمیع آداب اسرار آمیز خدایان ( معنی خدایان در اینجا کلیه طبقات ارواح است) از خود اشکال بسیاری ظاهر می سازند و در تحت تصاویر متعدده ومختلفه در آمده و بشکل انسانی می گردند.»
مجسم علم سری عبارت بود از يك رشته یا زنجیرى بين فيلسوف وكشيش و همین موضوع است که اتحاد یگانه آنها را تشریح و بیان نموده و در تمدن یونانی وظیفه مذهب را از آن تفكيك می نماید . این عقیده بمردم
ص: 67
می آموخت که چگونه بر هوی و هوس های نفسانیه غلبه نمایند و بچه قسم اراده و درك مسائل معنویه را در خود توسعه و بسط دهند. بايك مشقت ها و ریاضات تدریجی پیروان اسرار درجات عالیتر بمقامی می رسیدند که می توانستند به بعضی اسرار نهانی طبیعت پی برند و بمیل خود بعضی از قواء را در این عالم بصورت عمل در آورند و کیفیات ظاهری ما فوق الطبیعه از خود بروز دهند ولی تمام این کیفیات عبارت بود از تظاهرات قوانین فیزیکی که بنظر عوام مجهول و غامض در می آمد.
در ابتداء سقراط و پس از او افلاطون نظریات و عمليات فيثاغورث را در یونان ادامه دادند. سقراط مایل بود حقایقی را که شخصاً از روی عقل و فهم خود کشف و استنباط نموده بمردم بیاموزد و او خود را هرگز از جمله داوطلبان اسرار محسوب نمی کرد . پس از مرگ وی افلاطون بمصر رفته و مرشدین بزرگ مصر باو اجازه دادند که در حوزه اسرار داخل شود ، وقتی که بیونان مراجعت کرد با پیروان عقیده فيثاغورث متفق شده و آکادمی بزرگ خود را تأسیس و برقرار کرد ولی از آنجا که دارای عنوان محرمی اسرار بود بهیچ وجه اجازه نداشت که آزادانه و علنی عقاید خود را بین مردم منتشر سازد . اصل حقیقت در نوشتجات وی کمی پوشیده و مستور بنظر می رسد . ولی معهذا عقیده او در خصوص انتقال وعود ارواح وروابط بین زندگان و مردگان تماماً در كتب قدر Phidre فدن Phedon وتيمه Tinée مندرج است.
در کتاب قدر چنین مذکور است :
«بطور یقین باید دانست که زندگان از مردگان متولد می شوند و ارواح مردگان نیز دوباره تجدید حیات می کنند.»
ص: 68
بهمین ترتیب قسمت حکایات تمثیلی در آخر کتاب افلاطون موسوم به جمهوریت نیز بوده است . در آنجا چنین نوشته که فرشته در دامان پارك ها (1) - یعنی آن سه نفر فرشته که در مبداء و مختم زندگانی دخالت داشته و یکی از آنها رشته حیات را با دوکی که دارد ریسیده و دیگری وقتیکه ساعت رحلت رسیده باشد آنرا با مقراض خود قطع می کند - نشسته و مقدرات و وضعيات مختلفه بشریت را در دست می گیرد و چنین می نویسد:
«ای ارواح ربانی! بیائید و دوباره با بدان فناپذیر مراجعت کنید شماها دوره جدیدی را شروع خواهید کرد. این است تمام مقدرات زندگانی آزادانه تخم امل خود را انتخاب کنید و این انتخاب شما تغییر ناپذیر
است. هرگاه این انتخاب شما بد باشد خداوند را مقصر ندانید . »
همین عقاید در میان رمنها نیز نفوذ نموده بود چنان که سیسرن در کتاب خود موسوم بخواب سبپیون (2) (فصل 3) و اوید (3) نیز در کتاب ( تغییرات شكل انسانی ) ( فصل 15 ) در اینخصوص صحبت کرده اند . در فصل ششم کتاب ویرژیل (4) موسوم انيد Enéide مانيز انه Enéo چون پدر خود آنشیز Anchise را در عالم برزخ می بیند از قانون تجدید زندگانی ها مطلع می شود. کلیه نویسندگان لاتین معتقدند به
ص: 69
اینکه فرشته های خانوادگی باشخاص صاحب استعداد بعضی چیزها القاء می کنند . لوکن Lucain ، ناسيت Tacite ، آپوله Apulée و حتی فيلسترات (1) یونانی نیز مکرراً در کتب و نوشتجات خود در خصوص خواب ها ، بروزات و طلبیدن مردگان صحبت داشته اند .
***
خلاصه آنکه اسرار مکنونه که در حقیقت مهد کلیه ادیان و فلسفه و حکمت محسوب می شود در طی اعصار و ادوار ظواهر مختلفه را بخود پوشانیده ولی باید دانست که اساس این اسرار در همه جا بيك طريقه و تغییر ناپذیر است. اسرار مکنونه ابتداء در هندوستان و مصر شده و پس از آن با امواج مهاجرت ها و مراوده های مردم بمغرب زمین انتقال یافته است. کلیه نقاطی را که سلتها اشغال نموده اند ما مي توانيم اسرار مكنونه را در آنجاها بیابیم اسرار مزبور که در یونان در تحت آداب و اشکال سرآمیزی مخفی شده بود بواسطه تعليمات استادان بزرگ از قبیل فیثاغورث و افلاطون این اسرار روشن و علنی گشت ، تابدین ترتیب که اشخاص فوق الذکر اسرار مزبوره را برشته نظم در آورده آنها را بار بایندگی و بطرز مخصوصی جلوه گر ساخته و بدین وسیله مردم را آگاه می نمودند، معبودات خیالی بت پرستان مانند پرده های زربافتی هستند که بروی حقایق کشیده شده و آنها را بطوری که طرح آن حقایق از زیر چین و شکنجهای آن پرده بیرون است قالب گیری کرده اند . مدرسه اسکندریه اصول مطالب مهمه و برجسته آنرا گلچین نمود و همان ها را بخون جوان و گرم مسیحیت تزریق کرد،
ص: 70
اما باید دانست که قبل از این وقایع کتاب انجیل از علم علنی اسنین ها (1) که شعبه دیگری از داوطلبی اسرار محسوب می شد روشن و فروزان گشته بود : و اصلاً بيانات وكلمات مسيح از این سرچشمه جاوید و سرمدی سیراب می گشته و دارای تصاویر و اشکال مختلفه و افکار شامخه بوده است. از این رو در همه جا با وجود تغییرات و تنوعات زمان و زیر و رو کشتن ملل ابقاء و جاويد ماندن يك سلسله تعليمات سرى اين قسم اثبات و محقق می گردد. و چنانکه مشاهده می شود این تعلیمات اصولاً در تمام مذاهب و یا در کلیه تصورات حکمتی و فلسفی یکسان می باشد. عقلاء متفکرین ، پیغمبران هر عصری و ممالك مختلفه ممالك مختلفه هر دوره قدرت و قوتی که باعث انجام بسی کارهای خطیر و بزرگ شده ، و تغییراتی را که در اشخاص و جامعه ها احداث کرده و آنها را بشاهراه تکامل تدریجی سوق می دهد. از این منبع بدست آورده و آن اطلاعات را مانند الهامی بکار برده و از آن استفاده نموده اند .
از ابتدای تاریخ بشریت تاكنون يك رشته بيانات و جريانات روحی موجود بوده است و چنین بنظر می رسد که در این عالم غیر مرئی که بر ما تسلط داشته و محیط بر ماست ارواح و فرشتگان موجود بوده و هستند که همیشه راهنما و هادی بشریت گشته و هرگز ارتباط خودشان را با آن قطع نکرده اند .
ص: 71
* گل (1)
گل فلسفه بزرگ را می دانسته و آنرا با يك اصل و اساس ثابت و محكمى مالك بوده است، و بعضی نتایج از آن اخذ کرده است که در سایر ممالک مرسوم نبوده است. در وئیدها (2) چنین عقیده داشتند که در عالم سه عامل اصلیه و اولیه موجود می باشد؛ و آن سه عامل عبارتند از : «خداوند . نور و آزادی» در همان اوانیکه مملكت هندوستان با طبقات راكد وبيحركت و با قیود کمر شکن و محدودی پیشرفت می کرد ، همان اوقات گلواها مستقلاً دارای تشکیلات منظمی بوده و اصول تشکیلات مزبور بر روی تساوی افراد مردم و اشتراك در اموال و املاك و حق انتخاب برقرار گردیده بود. هيچ يك از سایر ملل اروپا با ندازه گلواها در خصوص بقاء روح ، عدالت و آزادی حس عمیق نداشته اند . در حقیقت ما (فرانسوی ها) بایستی با کمال احترام وتوقير عقاید و تمايلات فلسفی گل را مورد مطالعه قرار دهیم. زیرا گل جد بزرگ ما محسوب می گردد و بطور واضح و آشکارا تمام صفات و معایب برجسته را که آنها دارا بوده اند ما در نژاد خود همان ها را می یابیم. از طرفی هیچ موضوعی بیشتر و بقدر عقاید در وئیدها قابل ملاحظه و درخور احترام نیست چه آنها بهیچ وجه وحشی و بدوی نبوده و مللی که در طی قرنها دروئید هارا و حشی تصور کرده اند. بطور وضوح مي توان گفت كه
ص: 72
ایشان راه خطا پیموده و اشتباه کرده اند .
مدت ها ما از گلواها اطلاع صحیحی نداشته و آنها را بطوری که بایست بودیم تا آنکه برخی از مصنفین و نویسندگان کاتولیکی آن وقایع را بما گوشزد نمودند. گرچه ما بصحت و واقعیت نوشتجات آنها تردید و سوء ظن داریم؛ بعلت آنکه نویسندگان مزبور بواسطه منافع مستقیمی که در نظر داشته اند بعضی مطالب کذب و دروغی باجداد ما نسبت و عقاید آنها را تغییرات داده و حقایق را بصورت دیگر در آورده اند . سزار بخیال اینکه حتماً پس از خود در نظر اعقاب جلوه پیدا خواهد کرد بنوشتن کتاب خود موسوم به تفسیرات les Commentaires اقدام کرد. پلین (1) و سوائن (2) چنین حدس می زنند که کتاب او پر است از اشتباهات حمدی و مطالبی که موافق با حقیقت نیستند عيسوبون و دروئیدها را مردمانی پنداشتند که خونخوار و دارای عقاید باطله بوده و در عملیات مذهبی بجز کارهای وحشیانه چیز دیگری بنظرشان نمی رسید. لکن بعضی از رؤسای مذهبی از قبیل سیریل Cyrille کلمان اسکندریه Clément d'Alexandrio و اریژن Origine با دقت کامل دروئیدها را از گروه بت پرستان مجزا نموده و بآنها عنوان فیلسوف و دانشمند داده اند. در میان مصنفین
ص: 73
قديم ، لوکن (1) هراس (2) وفلوروس (3) کسانی هستند که نژاد گلواها را خزانه اطلاعات لازمه در باب تولد و مرگ می دانستند.
اطلاعاتي كه از كتب سلتيك بدست آمده وطبع ونشر تریادها (4) و ترجمه سرودهای رزمی بما اجازه می دهد که از عقاید پدران خود بیشتر و بهتر قدردانی کنیم. فلسفه و حکمت دروئید ها که بدست آمده و تدوین شده است با اسرار مكنونه شرق و مطالب و عقاید روحیون معاصر مطابق در آمده و بهمان قسم که مشرقي ها و روحیون جدید بترقيات تدریجی ارواح در کرات و عوالم مختلفه عقیده دارند. گلواها نیز این مسئله را کاملا تأئید و تأکید می کرده اند ، و این فلسفه شجاعت انگيز يك نوع جرأت و تهور مخصوصی در آنها ایجاد کرده بود که در هنگام رفتن بمیدان جنگ مثل این بود که قدم در جاده عیش و سرور گذاشته باشند. در همان زمانی که رومی ها در میدان جنگ زره و آهن بخود می پوشانیدند، پدران ما یعنی گلواها لباس از تن بیرون کرده و با سینه عریان متهورانه با دشمن مقابله و مجادله می کردند و حتی از جراهات و زحماتی که بیدن ایشان وارد می آمد فخر و مباهات می نمودند و بکار بردن حیله و خدعه را در موقع جنگ یک نوع نامردی و بیغیرتی می دانستند: بهمین سبب بود که شکست های متوالی آنها شروع گردید و کم کم دشمن
ص: 74
یعنی رومیها برایشان غلبه یافته و رفته رفته نژاد آنها را بکلی منقرض کردند و از بین بردند .
گلواها بعود ارواح معتقد بودند (1) و این اعتقاد و اطمینان بحدی زیاد بود که بیکدیگر پول قرض می دادند بامید اینکه حتماً آن مبلغ را در زندگانی های بعد وصول خواهند نمود و بتوسط اشخاصی که در حال موت بودند پیغام ها و سفارش هاء بدوستان متوفیات بآن عالم می فرستادند، و اجساد جنگجویانی را که در میدان آماده بودند مثل غلاف و لباس های پاره شده انگاشته و با کمال تعجبی که برای دشمنان آنها روی می داد از اجساد گشتگان خود که در میدان جنگ افتاده بودند قطع نظر کرده و بهیچ وجه در صدد آنکه آنها را کفن و دفن نموده و محترم بشمارند بر نمی آمدند .
گلواها اصلاً معتقد بجهنم نبودند و بهمین دلیل لوکن در این خصوص ایشان را تحسین و ستایش نموده و در سرود اول از کتاب خود موسوم به فارسال Parsale چنین می نویسد:
« برای شما ، ارواح در کشورهای تاریك وظلمت افزای ارب (2) مدفون و نهان نمی کردند ، ولی روح پرواز می کند برای اینکه اجساد دیگری را در عوالم جديد جان دهد. مرگ عبارت از فاصله ایست که در میان دو زندگانی قرار گرفته است. با سعادتند این مللی که خوف و هراس بزرگ مرگ و هلاکت را بخود راه نمی دهند و از همین جاست علت تهور و
ص: 75
شجاعت ایشان در میان جنگهای خونین و بی اعتنائی و تحقیر آنها نسبت بمرگ »
پدران ما مهمان نواز ، بارفا ، صداقت پیشه و با ایمان بوده اند.
در مؤسسات دروئید هاما شامخترين طبع و قریحه گل را می یابیم. مؤسسات مزبور يك جنبه مذهبی را تشکیل نمی داده است - عنوان ولقب دروئید مطابق و مرادف عنوان دانشمند و عالم بود ، و اشخاصی که دارای این لقب بودند در انتخاب شغل خود آزاد و بهرکاری می توانستند اشتغال یابند. بعضی از این اشخاص باسم کشیش در نمایشهای مذهبی و مراسم . عبادت ریاست می کرده و برخی دیگر وقت خود را مصروف تربیت جوانان و آمرین و مشق و مشق عدالت و مطالعه در علوم و ادبیات می کردند. نفوذ سیاسی دروئیدها بزرگ و خطیر بوده و نظریات و مقاصد آنها صرف متحد ساختن نواحی پراکنده گل میشده است. ایشان در ممالك كارنوت ها (1) هیئتی تشکیل داده بودند که در سال فقط يك مرتبه افتتاح می گردیده و در آنجا نمایندگانی از کلیه جماهیر گلواها جمع شده و در خصوص مسائل مهمه و مصالح و منافع خطيرة ممكنى بحث و گفتگو می نمودند. انتظام قشون و سربازگیری در وئیدها بطریق انتخاب بعمل می آمده است ، واما کسانی که می خواستند در حوزه داوطلبی اسرار شرکت کنند بایستی بود قبلا بیست سال تحصیلات نمایند تا آنکه بتوانند خود را مستعد فرا گرفتن اسرار نمایند.
مراسم عبادت و پرستش در زیر سقف جنگل ها انجام می گرفته و كليه
ص: 76
تصاویر و تماثیلی را را که آنها برای پرستش خود بکار می برده اند تماماً از طبیعت گرفته می شده است معبد آنها عبارت بود از جنگل کهن سال و قدیمی که در درون آنها ستون های بسیار عدیده از تنه درخت ها بدست آمده و گنبد آن معابد عبارت از شاخه برگ های سبزی بود که بهم پیوسته و از خلال آنها اشعه خورشید مانند نیزه های طلائی باندرون این معابد تابیده و در سطح زمین سبز رنگ چمن مانند این بناها سایه روشن های بسیار جالب توجهی تشکیل داده هزار گونه شبکه های مختلف المناظر در آنجا دیده می شد. نغمات شکایت آمیزی که از وزش باد در آن محوطه پیدا می شد با حرکات و اهتزازات برگ ها الحان سرآمیزی را بگوش می رسانید که روح را متأثر کرده و آن را بجانب خیالات و تصورات اسرار آمیز می کشانیدند درخت بلوط را آنها مقدس می شمردند و آنرا علامت قدرت خداوندی می دانستند و همچنین درخت گی ( Gui ) که مانند درخت عشقه است و در جنگل می روید و همیشه سبز است ، آنر ا علامت جاودانی ابدیت قرار داده بودند و برای ساختن مذبح و محل قربانی از تخت سنگ هائی که در نزد یکدیگر جمع آوری نموده بودند ساخته شده و از سنگ های تراشیده و سنگ هائی را که دست انسان در آنها تصرفات داشته احتراز می کردند و آنها را نجس و پلید دانسته و بهیچ وجه در ساختمان معابد خود آنها را دخالت نمی دادند گلواها از بت پرستی فوق العاده نفرت داشته و از رمنها و اشکال و مجسمه های کودکانه که معبود آنها بود زیاد اظهار تنفر می کردند .
از برای آنکه اصول عقاید آنها دست نخورده و تغییر نکند و بواسطة اشكال متعدده با مادیت مخلوط نشود از کلیه صنایع ریختگی و از
ص: 77
هر قبیل مجسمه سازی و قالب ریزی و حتی از تعلیمات و نوشتجات هم جلوگیری می نمودند و مكنونات عقاید خود را فقط به حافظه سر و دسرایان و محرمان اسرار تفویض می کردند ،
و بهمین دلیل مدارکی که دلالت بر عملیات آنها بکند امروزه در دست نیست.
در خصوص قربانی های انسانی که بگلواها نسبت داده و آنها را مذمت می کنند و مقصر قلمداد می نمایند اغلب بواسطه اجرای عدالت است. دروئید ها که در عین حال قضاة ومجرى عدالت بودند جنایت کارانرا برسم قربانی تقدیم قدرت کامله می کردند و محاکمه یک نفر جانی با سیاست یا اعدام وی پنج سال فاصله داشت در مواقعی که مصیبت های عمومی و بلیه های سماوی روی می داد، عده داوطلبانه برای کفاره گناهان خود را بمعرض قربانی در می آوردند و در ضمن این خیال برای آنها پیدا می شد که حتی الامکان زودتر خود را بگذشتگان ملحق نمود. بآنها وصل شده بجانب عوالم پر از وجدو سرور و سعادتمند پرواز نموده بروند ؛ گلواها با کمال بشاشت خاطر و خوشوقتی بصفه سنگی که محل قربانی و مذبح بود بالا رفته و در میان هلهله و شادمانی و آوازهای سرور آميز جمعيت بمعرض قتل واقع می گشتند ولی اینگونه قربانی ها در زمان سزار بکلی منسوخ شده و از میان رفته بود.
در معبد پانتئن (1) گلواها توتانس Teutates مظهر قوت، اسوس Esus مظهر نور و کوین Guyon مظهر روح بود . در بالای همه چیز قدرت نامتناهی و نا محدودی پرواز می کرد و آن مراسم عبادت و پرستش
ص: 78
پدران ما بود که در نزدیکی تخته سنگ های طبیعی و مقدس در محوطه و فضای دلگشا و آرام جنگل بعبادت مشغول می شدند دروئیدها وحدت خداوند را تعلیم می داده اند .
بنا بر عقیده تریادها روح از اعماق پستی ها تشکیل می شود بدین معنی که تا این روح مراحل اولیه و مقدماتی زندگانی را طی نکند و تا آنکه مدت ها مدید در اجساد و ابدان موجودات و مخلوقات پست بسر نبرد ممکن نیست بتواند بدایرۀ انسانیت درآید و یا آنکه بتواند دارای ذهن و فکر آزادی گردد . اینست مفاد سرود مداح ومنقبت سرای نالیئزن (1) که در تمام گل معروف بوده و در این خصوص چنین بیان می کند:
« من موجودی بودم خیلی قدیمی که در میان اقیانوس های وسیع زندگی می کردم ، من بهیچ وجه از يك پدر و مادر متولد نشده ام بلکه از اشکال اولیه و ساده طبیعت یعنی از شاخه درخت ها ، از میوه جنگل ها گل های کوهی بوجود آمده ام. من مرغی بودم که در شب بیداری کشیده بازی می کردم و هنگام سفیدۀ صبح بخواب می رفتم . من ماری بوده ام در دریاچه ها عقابی در کوه ها و پلنگی بودم در جنگل ها بعد از آنکه از پرتو گوتین (روح خداوندی) یعنی از تابش انوار عاقل ترین عقلاء بهره مند شدم و بحیات جاودانی نائل گشتم ، از آنوقت تاکنون ابتداء چوپان بوده ام و قبل از اینکه در معرفت لیاقتی پیدا کنم ، مدت ها در روی زمین سیرهای مختلفه نموده ام تا آنکه بالاخره جزء رؤسای عالیه مندرج گشته ام و آن در وقتی بود که لباس و تشریفات مقدسه بر قامت من آراسته شده و چندین مدت صراحی مراسم قربانی ها را بدست گرفته پیشوا و رئیس اول واقع شدم. من در صدها عوالم جسمانی زندگانی کرده و درصدها دوره های
ص: 79
متعدده مصدر کارها بوده ام . »
دروئیدها چنین میگ فتند که روح در دورۀ گردش بی پایان خود سه مرحله را طی می کند و باین سه مرحله نیز بترتيب سه حالت مختلفه تعلق می گیرد مرحله اول آنوفن Anoufn است که روح در مادیت یعنی در عوالم حیوانی واقع شده است. پس از طی این مرحله روح داخل آبرد Abred می شود یعنی وارد عوالم مهاجرت ها و جاهائیکه مرگ و ریاضت موجود است می گردد ، وکره زمین ما یکی از آن عوالم می باشد .
روح در سطح کره زمین چندین مرتبه بشكل انسانی تجسم پیدا کرده و واسطه مجاهدات و زحمات متوالیه از اثر شهوات و قیود جسمانی خود را مستخلص نموده دوره عودت ها و زندگانی های متوالیه او در سطح کره بپایان رسیده می رود بعوالم دیگری که در آنجا جز خوشی و سعادت چیز دیگری نیست و در آنجاست که افق های خوشحالی و دلگشائی روحانیت بروی آن روح پاک باز می گردد بازهم بالاتر از این عالم درب عالم دیگری در اعماق سوگان Cougant یعنی عالم نامتناهی و نا محدود دیگری باز می شود و این عالم بر تمام عوالم دیگر تفوق داشته و مکانیست مختص و مخصوص بخداوند و غیر از او بکس دیگری تعلق نمی گیرد . دروئیدیسم مانند بعضی از عقاید شرقی عقیده بوحدت وجود نداشته و از آن دوری می کرده و مقام الوهیت را با تفکرات و مشاهدات دیگری می نگریسته که با سایر عقاید بکلی اختلاف داشته است. درك و فهم مسائل حیاتی نیز در این عقیده دارای اهمیت بوده است ،
بنا بر عقیده تریادها موجود انسانی نه بازیچه هلاکت و مرگ و نه مستحق لطف و عنایت بوالهوسانه است. مقدرات آن موجود بدست خود اوست
ص: 80
و خود او بایستی آنها را تنظیم و اساس آن را محکم نماید . مقصود این موجود از حیات آن نیست كه يك رضایت موقتی و بی دوامی را برای خود فراهم نماید بلکه بایستی بواسطه فدا کاری و انجام وظیفه ارتقاء یافته و خود را بلند مرتبه سازد .
زندگانی مانند میدان جنگی است که در آنجا شخصی شجاع واسطه بروزات شجاعت و حرارت خویش صاحب درجات می گردد. يك چنين عقیده بود که صفات شهامت و جوانمردی را در آنها تشویق و ترغیب نموده و موجب تزکیه و تصفیه اخلاق و نفس ایشان میگردید بهمان اندازه که این عقیده از عقاید کودکانه مذهبی دوری می جست بهمان قدر نیز از خشکی های یاس آور عدم صرف نیز تنفر داشته و کناره گیری میکرد و لیکن چنین بنظر می رسد که این عقیده در يك نقطه از حقیقت واقعی دور افتاده و آن عبارت از اینست: بنابر گفته این عقیده روح پلیدی که مدام کارهای بد و مذموم مرتکب گشته و در بدی استقامت بخرج داده است همین روح نمره بعضی از اعمال نیکی را هم که تحصیل کرده و بدست آورده است ممکن است دوباره از دستش برود و مجدداً بدرجات پست زندگانی بر گردد و به وضعیت حیوانیت درآید و تازه از همان درجه پست زندگانی پر مشقت و پر زحمتی را شروع نموده تا آنکه دوباره بتواند بوضعیت فعلی در آید و ارتقاء پیدا کند.
تریادها چنین اضافه نموده می گویند که این روح چون همیشه خاطرات زندگانی های ما قبل خود را از دست می دهد و نمی داند که در آن زندگانی ها چه عملیاتی را انجام داده از آنسیب بدون آنکه ن آنکه حس پشیمانی ياغيظ و غضب یا کینه و حسادت و امثال آن دروی وجود داشته باشد ،
ص: 81
بزندگانی جدید در آمده و مجاهدات حیاتی خویش را تجدید می کند در گوین فیداین روح با تمام خاطرات زندگانی های خود مواجه می گردد و دارای و حدت حیات می گردد و در آنجاست که او قطعات پراکنده مراحل مختلفه زندگانی خود را که بمرور زمان پیموده جمع آوری و بیکدیگر وصل کرده و تمام آنها در نظر وی يك مرحله می آید . دروئیدها از علم هیئت و اوضاع ستارگان نیز اطلاعات مبسوطی را دارا بوده اند مثلا آنها می دانسته اند که کره زمین در فضا معلق می باشد
و بهمین قسم که بدور خود حرکت می کند بدور آفتاب نیز گردش می نماید و این قضیه را می توان در سرود دیگر تا ایزن موسوم به «سرود عالم» یافت ، در آنجا چنین مذکور است :
« من از سرود سرایان سئوال خواهم کرد البته ایشان بمن جواب خواهند داد ! من از آنها می پرسم که تکیه گاه عالم بكجاست ؛ زيرا عالمی که فاقد تکیه گاه باشد پس چرا نمی افتد. ولی کیست که بتواند آن را نگاهدارد و یا آنکه تکیه گاه آن واقع شود؟ این عالم مسافر بزرگی است ! در صورتی که دائماً در حرکت است و هرگز سکونت اختیار نمی کند، منظماً مسیر خود را می پیماید و وضع این مسیر چقدر قابل تحسین است ، بعلت آنکه عالم هرگز از مدار خود منحرف نگشته و خارج نمی شود ! » شخصاً سزار نیز که از این مطالب چندان اطلاعاتی عمیق نداشت در کتب خود موسوم به « تفاسیر » بما گوشزد می کند که دروئید ها بسیاری از مطالب از قبیل شکل و ترکیب و اندازه زمین و حرکت کواکب و راجع به کوه ها و پستی و بلندی های کره ماه را تعلیم می داده اند. آنها می گفتند که جهان یا گیتی همیشه باقی و جاوید و اصولا تغییر ناپذیر
ص: 82
است و اجزایی که در روی آن واقع شده و زندگی می کنند لا ينقطع تغییر شکل می دهند و همچنین معتقد بودند که حیات با يك جريان بي و نامحدودی باین عالم روح میدهد و در تمام نقاط آن دائماً شکفته می گردد اغلب ما خود را مورد پرستش قرار داد و سئوال می کنیم پدران و نیاکان ما که فاقد همه گونه وسایل تجربیات عملی و مشاهدات علمی بوده و بر خلاف امروزه که علم برای هر موضوعی اسباب ها وادواتی بجهت خود ترتیب و تنظیم نموده پس چگونه ممکن بوده است گیلوا ها با نداشتن هیچ گونه وسایل بتوانند بدین مطالب پی ببرند و از این قسم مباحث اطلاعاتی بهم رسانند. دروئیدها با عالم غیر مرئی ارتباط داشته اند در این خصوص نیز هزار گونه شاهد در دست است که صحت و واقعیت آنرا تصدیق و تائید می کند. آن ها ارواح مردگان را در محوطه ها و غارهای سنگی می طلبیدند و دروئید های زنانه و سرودسریان از عالم غیب خبر می آوردند . عده زیادی از نویسندگان در کتب خود خبر می دهند که ورسن ژتریکس (1) رئیس گلواها در زیر شاخه های درختان و در فضای جنگل های تاریك با ارواح شجاعان و جوانمردان مرحوم گیل در خصوص وطن خود صحبت و مشورت می کرده است. قبل از اینکه شخص فوق الذکر یعنی ورسن ژتوریکس مملکت گل را بر علیه سزار بشوراند خود شخصاً برای کسب اطلاع در خصوص عاقبت جنگ با سزار بجزيرة سن (2) که مسکن و مأوای زنان دروئید و غیب گویان بود عزیمت کرد ، ناگهان در آنجا از میان فروع
ص: 83
يك صاعقه فرشته با و ظاهر گشته و از برای وی پیشگوئی کرد که در این جنگ تو شکست خورده و کشته خواهی شد و بهما نقسم هم واقع گشت
گلوا ها بتذكار و یاد بود مردگان خود عید و جشن برپا می کردند و این قضیه یکی از فرایض مذهبی آنها محسوب می شد. روز اول ماه
نوامبر روز عید ارواح بود ولی این جشن را در سر قبرستان ها مرسوم نمی داشتند - زیرا گلواها باجساد مردگان خود احترام نمی گذاردند - بلکه در منزلی که سرود سرایان و روشن بینان ارواح مردگان را می طلبیدند این عید در آنجا ها بر پا می گشت. پدران ما غالباً در نزدیکی مرداب ها و در جنگل ها یعنی در جاهائی که ارواح سرگردان و حیران موجود بودند سکونت اختیار می کردند دوزها les Duz کریگانها Korrigans ارواحی بودند که در صدد یافتن تجسم جدیدی بر آمده و می خواستند که باین عالم عودت کنند .
تعلیمات دروئیدها عبارت بود از يك رشته مطالب سیاسی که تماماً مطابق و موافق با عدالت بوده است گلواها چون خودشان میدانستند که افراد بایستی از روى يك اصل و اساس پیشرفت کنند و هم جملگی بسمت مقاصد واحدة معطوف شده و بالاخره بالاتفاق بایستی در يك قسم عملیات شرکت نمانید این بود که تمام افراد خود را متساوى الحقوق و آزاد می دانستند.
در هر دوره جمهوریتی برای انتخاب رئيس . تمام ملت در یکجا مجتمع گشته و مراسم انتخاب متفقاً بعمل می آمد . و قانون سلتي بقسمى بود که هر گاه اشخاصی که ادعای ریاست یا جاه طلبی و بالاخره ادعای تاج می کردند مجازات آنها سوختن در آتش بود . زن ها بنوبه خود در مجالس
ص: 84
مشاوره اجازه عضویت و شرکت داشتند و همچنین عملیات مذهبی و کشیشی را انجام می داده روشن بین و پیام آور نیز بوده اند. آنها شوهران خود را شخصاً اختیار می کرده و در رد و قبول هر يك از آنها مختار بوده اند اموال و دارائی مردم بمصرف عامه می رسید و زمين يا ملك متعلق به جمهور بود. پدران ما در تحت هیچ گونه عنوانی حق میراث بردن یا میراث گرفتن را نمی دانسته اند، و از برای انجام هر امری با هر موضوعی انتخاب عمومی و اخذ رأی بعمل می آمد و بدین قسم ترتیب اثری به کارهای ایشان داده می شده است .
تسلط و مهاجمه شديد ومنها بخاك كل و پس از آن ورود فرانگها باين خاك و مقدمة ملوك الطوایفی باعث شد که مارسوم و عادات حقیقی ملی خود را فراموش کنیم ولی روزی همین خون پیر گلوا مجدداً در در عروق ملت نجيب جوش آمده انقلاب ( 1789 ) گشت ؛ و مسبب و این انقلاب دو مسلکی را که ملل سایره و اجنبيه باين خاك تحفه
آورده بودند مانند گردبادی آنها را پراکنده ساخته و از میانه برد. این دو مسلك عبارت بود از نفوذ و تسلط روحانیون که از رم آمده و دیگری نهال سلطنت استبدادی که فرانگها در این مملکت غرس کرده بودند . و از این رو مملکت گل مجدداً قونی بخود گرفت یعنی دوباره بحالت اولیه خود رجعت کرده و عادات و رسوم دیرینه پدران و اجداد مادر همین سال 1789 بود که در مملکت فرانسه برقرار و استوار شد .
معهذا موضوع مهم اساسی را آن نقص وكم داشت و آن موضوع حساسیت اشتراکی (1) بود. در وئیدیسم حس انتفاع از حقوق و آزادی را
ص: 85
در اشخاص بسیار تقویت می کرد ، ولی گرچه گلواها در حقوق خود را مساوی می دانستند معهذا برادری را در میان خود چندان احساس نمی کردند و علت اضمحلال وزوال كل بواسطه عدم مراعات اين نكته مهم یعنی کمی اتفاق و اتحاد بود و قهراً این مسئله طبیعی است که تا ملتی در مضیقه و و عسرت بسر نبرد قدر عافیت و آزادی را نخواهد دانست ؛ این ملت نیز مدت بیست قرن در زیر بار ظلم ملل اجنبيه قامتش دوتا و خمیده گشت و در حقیقت بواسطه شداید و مشقانی را بواسطه شداید و مشقانی را که دید عاقل و دانا شد ، تا آنکه بالاخره انوار جدید آزادی بوی ساطع گشت و استقلال خود را گرفته ملت واحدی شد تنها قانونی که تعلیمات در وئیدها را تکمیل و ختم کرد قانون اتفاق و محبت بود که عیسویت بآن اعطا و ضمیمه کرد و این قانون يك تركيب فلسفی و اخلاقی بزرگی را برای آن تنظیم و تأمین نمود .
***
در اواسط قرون وسطى يك جنبش روحی بزرگی در خاك گل رخ داد و در اثر آن شخص بزرگ و والا مقامی پیدا شد . این شخص ژان دارك دختر شجاع و با شهامتی بود که از ابتداء قرون میلاد مسیح میر دوین Myrdvin یا مرلین Merlin سرود سراظهور مشارالیها را برای نجات فرانسه پیشگوئی کرده بود . اغلب در زیر درختان جنگل یعنی در مکان حوریان و پریان نزديك تخته سنگ های طبیعی بود که این دختر صداهائی از « هاتفین غیبی » بگوشش می رسید گرچه مشارالیها دختری عیسویه و مقدسه بود . ولی معهذا در فوق کلیسیای مذهبی یا ارضی کلیسیای آسمانی و جاوید را قرار می داد و نسبت بهمین کلیسیای آسمانی
ص: 86
وربانی بود که او اعتقاد و ایمان کامل داشت و در تمام قضایا خودرا تسلیم صرف آن می نمود (1).
تاکنون هیچ گونه شاهد و اظهاری درباب مداخله ارواح در امور زندگانی ملل پیدا نشده و بدست نیامده است که با سرگذشت تألم آور و دلخراش ژان دارک شهیده قابل مقایسه باشد. در اوایل قرن پانزدهم ملت فرانسه در زیر لگدهای آهنین اجنبی ها یعنی انگلیس ها بحال نزع افتاده و نزديك بود جان سپرد ولی بكمك و مساعدت این دختر جوان هیجده ساله قدرت های غیر مرئی این ملت مأیوس و دلباخته را دوباره جان بتن دمیده آتش حس وطن پرستی که مدت ها در این ملت خاموش شده بود. دو مرتبه آن حس را برافروخته و بیدار کرد و با دلگرمی و شوق سرشاری که مشارالیها در سرداشت بدفاع وطن خویش پرداخته و کشور فرانسه را از شر دشمنان یعنی در حقیقت از شر مرگ نجات داد.
ژان دارک هر گز و بدون مشورت باهاتفين و صداهای غیبی دست ب کاری نمی زد ، خواه در مواقعی که میخواست در میدان جنگ حاضر شده و با خصم مجادله نماید یا در موقعی که در مقابل قضاة حضور بهم می رسانید . اول بایستی هاتفين غیبی کلیه بیانات و عملیات را يك بيك به مشار اليها الفاء و الهام نمایند پس آنکه وی بکار خود اقدام می کرد . فقط در يك موقع یعنی آنهم در محبس رو آن Rouen بود که بنظر می رسد هاتفين غیب او را ترك گفتند. در آن وقت است که بواسطه عسرت و مشقت
ص: 87
زیاد در مقام تقیه برآمده و از چیزهائی که گفته بود استغفار می جوید، بدیهی است در وقتی که ارواح از اطراف وی پراکنده شدند ژان جزيك دختر ضعیف و مطیعی بیشتر نمی توانست واقع شود ولی طولی نکشید که مجدداً هاتفين غیب بوی ندا داده و در این وقت است که بدون هیچ گونه تردیدی در مقابل قضاة سر خود را بلند کرده اظهار می دارد :
« هاتف غیب بمن ندا داده و گفته است که تقیه کردن خیانت کردن است. حقیقت امر اینست که خداوند مرا فرستاده و آن کاری را که من کرده ام بهترین کارها است . »
ژان دارك كه بواسطه شهامت و شجاعت بالاخره جان خود را فدای میهن کرد ، دارای روح پاک و مقدسی گشت ؛ در حقیقت مشارالیها بزرگ ترین نمونه فداکاری و مظهر تحسین عالم واقع شد و می توان گفت که فداکاری او در راه میهن از برای عموم مردم يك نوع عبرت و پند بسیار بزرگی محسوب می گردد .
ص: 88
عقيده بخداوند یگانه اولین مرتبه در تاریخ بشریت در بیابان بطور وضوح و علماً آشکار گشت و از همین عقیدهٔ اصلی می باشد که عیسویت بوجود آمده است. موسی که از محرمان اسرار مصری بود قوم خود را از سر زمین مصر کوچ داده و آنها را از سمت جلگه های کوهستانی و خشك حوالي كوه سينا عبور داده و بسمت زمین موعود يعنى فلسطين رهسپار گردانید و عقیده بخداوند یگانه که تا آنوقت در ملافه های اسرار پیچیده و مستور شده بود بطور علنی بروز کرد ، و این اقدام مهم باعث جنبش مذهبی بزرگی شده و رفته رفته در عالم منتشر گشت .
وظیفه و عملی را که قوم اسرائیل در این خصوص عهده دار گشته در حقیقت قابل ملاحظه و در خورستایش است. زیرا این ملت درس خدا پرستی را بسایر ملل مشر که آموخت و تاريخ او مانند يك رشته است که مشرق را بمغرب يعنى بمصر مربوط نموده و علم سری و نهانی معابد را با مذهب متعارفی متصل می سازد و باوجود جزئی اختلافاتی که در این مذهب موجود است یعنی بواسطه جدائی با سایر ادیان : معهذا مذهب يهود بواسطه وظیفه مهمی را که از ابتداء دارا بوده در رأس کلیه مذاهب قرار می گیرد زیرا چنان که قبلا نیز گفته شد از بدو ظهور این مذهب
ص: 89
عقيدة بخداوند یگانه جزو این مذهب بوده و در آن همیشه تجسم داشته است. و نتایجی که از این عقیده بدست می اید از حیطه تصورات پیروان کم آن هم تجاوز کرده زیرا اصول این مذهب بقسمی است که می تواند ملل را مانند يك فامیل در تحت سرپرستی پدر واحد و قانون واحدی تهیه و آماده نماید .
این مقصود عالی و دور از حیطه تصور را تا ظهور عیسی فقط انبياء درك كرده و تنها ایشان می دانسته اند، ولی این ایدآل از انتظار عامه بکلی پوشیده و مستور بود و بوسیله پسر مریم تصرفاتی در آن پیدا شده و تغییر شکل هائی یافت و بواسطه همین شخص بود که این عقیده بکلی علنی و ظاهر گشت. حواریون و پیروان عیسی عقیده مزبوره را در میان ملل بت پرست انتشار دادند و از طرفی پراکنده شدن قوم اسرائیل نیز بانتشار و پیشرفت این عقیده كمك كرد. بهمین قسم که این عقیده مرتباً خود را ابتداء در میان تمدن هایی که در شرف انهدام بوده اند پیموده و با حوادث زمانه مقاومت نموده و پیشرفت کرده است بعدها نیز این عقیده با خطوط منقور و منقوشی در ذهن و فکر بشریت رسوخ داشته و باقی خواهد ماند.
مدت کمی قبل از میلاد مسیح یعنی در همان زمانی که قدرت و تسلط رمن ها رو بازدیاد گذارده و توسعه پیدا کرده بود ، در آنوقت مشاهده می شود که عقیده به اسرار مکنونه رو بصعف و قهقرا گذارده و از اقتدار و تسلط آن کاسته می گردد عدۀ آگاهان حقیقی باسرار روز بروز کم شده افکار رو بمادیت متمایل گشته و عقول بکلی فاسد و خراب می شوند. هندوستان نیز در این موقع بخوابی عمیق فرو رفته و چراغ اسرار معابد مصر نیز
ص: 90
ص: 91
ص: 92
ص: 93
ص: 94
جسمانی ظاهر گشته ، باحواریون صحبت داشته و حتی با آنها غذا خورد. و از اینجاست که پولس در این خصوص می نویسد : « در هر شخص یا انسانی دو بدن موجود است یکی بدن حیوانی و دیگری بدن روحی (1) ». و از این گذشته تجربیاتی که جدیداً در علم الروح تجربی بعمل آمده صحت و واقعیت این مسئله را تأئید و تصدیق می کند .
البته جای هیچ شك و تردیدی نیست که عیسی پس از مصلوب شدن بروزاتی نموده است زیرا از روی همین بروزات است که ثبات و دوام عقیده عیسویت ثابت و محقق می شود زیرا پس از مصلوب شدن عیسی و پرا اکنده کشتن حواریون ، عیسویت اخلاقاً مرده محسوب می شد تنها بروزات و تجسمات روح عیسی بود که چند روزی که چند روزی پس از مرگ بحواریون ظاهر شده و این تظاهر اسباب استحكام عقيدة حواریون و موجب پیشرفت عیسویت شد.
ص: 95
همانطوری که اقیانوس یا دریائی دارای جذر و مد است فکر انسانی نیز دارای جذر و مد می باشد. وقتي كه بشر با يك نظرية غير مشخصی داخل در دامنه اغراق گوئی ها می گردد يك عكس العمل شدیدی دیر یا زود برای او احداث می شود افراطات باعث تهيج افراطات عکس و مخالف می گردد پس از قرن ها اسارت و ایمان کورانه عالم که از دست افکار تاريك رمن ها خسته و فرسوده شده حال دنبال عقاید بی اساس را گرفته و معتقد به عدم صرف شده است. تصدیق های جسورانه و بیباکانه باعث انکار شدید مردم گشت و می توان گفت که شروع جنگ ها و مبارزات باعث آن شد که مادیت در مذهب کاتولیکی رسوخ پیدا کرده و باصطلاح همین کلنگ مادیت است که باساس و بناء این مذهب رخنه وارد آورده است .
افکار مادیون رو به پیشرفت است و يك عده زیادی از اشخاص منورالفکر چون که بعقاید تعبدی مذهب و روحانیون پشت و پازده و آنها را قبول نکرده اند از این لحاظ مسئله عالم ارواح را نیز منکر گشته بخداوند یا خالق هم معتقد نیستند. این اشخاص تصورات ماوراء الطبیعه را از خود دور ساخته و اصل حقیقت را از مشاهده مستقيم آثار و كيفيات
ص: 96
اجسام جستجو نموده و این کیفیات ظاهری را طریقه تجربی نامیده اند
پس از این رو می توان تمام عقاید مادیون را در يك جمله خلاصه کرده و گنجانید که : همه چیز در عالم ماده و از ماده است . هر ملکولی دارای خواصی است فطری و ذاتی و بموجب این خواص جهان و تمام موجوداتی که در آن واقعند تشکیل گشته و بشکل فعلی خود در آمده اند عقیده که راجع باساس روح بمیان آمده یک نوع فرضی است ماده قوانین مرگ و مکانیکی که در خود اوست خود را اداره میکند . این ماده همیشه باقیست و تنها خود اوست که جاوید و ابدی خواهد بود. همان طوری که ما از خاک تولد یافته ایم بهمان قسم هم بخاك بر می گردیم ، آن چیزی را که ما روح می نامیم عبارتست از مجموعه تمام قوای عقلانی و فکر و ذهن ما آن خود عملی است. از بدن که در وقت مردن از بین رفته و معدوم می شود کارلوت (1) می گوید : « فکر عبارتست از تراوشات مغز یادماغ » و همین نویسنده باز اضافه نموده می گوید : « قوانین طبیعت قوائی هستند ثابت و تغییر ناپذیر این قوانین نه فلسفه اخلاق می فهمند و نه نیکوکاری بنوع می دانند که چیست» .
حال همی خواهیم بدانیم که ا گر ماده همه چیز است پس خودماده چیست؟
مادیون خودشان هم در جواب این سئوال عاجز خواهند ماند. زیرا وقتی که همین ماده را تجزیه می کنند و به جوهر اصلی و لایتجزای آن می رسند، دیده می شود که خود آن جوهر محو و معدوم شده و فرار می کند و مانند سرابی که انسان را گول زند اصلا بدست نیامده و از پیش چشم انسان محو و نابود می گردد.
ص: 97
جامدات تبدیل به مایعات می شوند، و مایعات به گازها در ماوراء حالت گازی حالت تشعشعی (1) موجود است و پس از این حالت ماده بكرات و دفعات تجديد خلوص نموده بیش از پیش کثير النفوذ می گردد و بحالتی می رسد که بی نهایت سبك و اصلا وزنی برای آن نمی توان قائل شد و این همان ماده لطیفی است که تمام فضا را پر ساخته ولطافت و رقت آن بحدی است که اگر نور اسباب تموج آن نمی شد وجود آن معلوم نبوده و می بایستی خلاء صرف قائل شد و این ماده لطيف بمنزله دریائی است که عوالم وکرات در آن غوطه ور می باشند .
چنانکه قبلا گفته شد ماده بتدریج و طبقه بطبقه تبديل بيك غبار محو و غیر مرئی می گردد و بالاخره مادیون قائل براین می شوند که غیر از قوه و حرکت چیز دیگری وجود ندارد . علم بما می گوید که اجسام آلی یا غیر آلی جمادات ، نباتات ، حیوانات انسان ، كرات و افلاك وغيره غیر از اجتماع مولکول چیز دیگری نیستند و همین مولکول ها خودشان از آتم تشکیل یافته که هر کدام از یکدیگر جدا هستند و مدام در حرکت بوده و همیشه سیر و حرکت آنها تجدید می شود.
اتم ذره است غیر مرئی و حتی با میکرسکب های خیلی قوی نیز آن را نمی توان دید و باندازه این آتم كوچك وغير مرئی است که شخص بزحمت می تواند شکل یا اندازۀ آن را در فکر خود مجسم نماید (2)
ص: 98
مولکول ها و اتم های مزبور تکان خورده بحرکت در می آیند و گردبادهای دائمی و غير منقطع را تشکیل می دهند و در میان این گردش ها بواسطه قانون جذابیت است که ترکیب اجسام ثابت و برقرار می ماند .
پس می توان گفت که عالم از اتم های غیر مرئی تشکیل شده و قوائی که آن را اداره می کنند غیر مادی می باشند . هرگاه خواسته باشیم ماده را از نزديك امتحان نمائیم می بینیم مانند دودی معدوم و ناپدید می شود این ماده فقط يك حقيقت و ثبات ظاهری را دارا است ولی در باطن هیچ اساس ثابتی نداشته و بشكل اصلی خود ما را نمی تواند یقین سازد در هیچ چیز حقیقت دائمی نمی توان یافت و به بقاء هیچ شیئی اطمینان نمی توان پیدا کرد مگر بروح فقط تنها برای خاطر همین روح است كه عالم بايك مدار واحد وتغيير ناپذير وبايك شكوه جاودانی ظاهر گشته و فقط اوست که معنای تناسب و خلقت را درك كرده و می فهمد و خلاصه در همین روح است که جهان خود را می شناسد و در خود منعکس شده و دارای شخصیت می گردد .
از این گذشته باز روح بیش از این هاست و آن عبارتست از يك
ص: 99
قوه مخفی و اراده که ماده را اداره کرده و بر آن حکمفرمایی می کند و باعث حرکت و حیات آن می شود. کلیه این مولکول ها و اتم ها چنان که قبلا شد همیشه بحرکت در میایند و گردش آنها دائماً تجدید می شود . بدن انسانی نیز مانند يك سيل حیاتی می باشد که متوالیاً آن مقدار آبی که رد شود مقدار دیگری جای آن را می گیرد. یعنی هر ذره که در این بدن موجود است خارج شده ذره دیگری جای آن را می گیرد : دماغ و مغز انسانی نیز خود تابع همین تغییرات است چنانکه مشاهده می شود بدن در عرض چند سال تماماً تغییرات پیدا کرده و بشکل دیگر در میاید .
اصولا نمی توان گفت که دماغ تولید فکر می کند بلکه آن از برای فکر فقط وسیله یا اسبابی بیش نیست بواسطه تغییرات و تنوعات دائمی که در جسم یعنی گوشت ما حادث می شود شخصیت ما برقرار مانده و با همین شخصیت حافظه و ارادۀ ما بر قرار می ماند. در وجود انسانی يك قوه عاقله وجوهری یافت میشود که حرکت با تناسب و موزون اتم های مادی را بر وفق احتیاجات آن موجود اداره می کند اين يك اصل وجوهری است که بر ماده تسلط داشته و پس از او نیز باقیست .
در مجموعه اشياء نيز بهمين قسم این اصل ثابت است . این عالم مادی هیچ نیست مگريك صورت ظاهر و يك نمايش متغير و يك بروز یا تظاهرى از حقیقت مادی و روحی که در درون خود عالم موجود است . همانطوری که بشر خود را من خطاب می نماید و مقصود از این من روح اوست و نه جسم مادی تغییر پذیر وی بهمان قسم هم مقصود از من جهان وگيتى مجموعة کرات و کواکبی نیست که موجب تشکیل آن می گردند بلکه آن من عبارتست از يك اراده مخفى و يك قدرت نامرئی غیر مادی که چرخ و
ص: 100
فنرهای این جهان بدست او اداره می شود و آن را بسمت تکامل می کشاند.
علوم متعارفی مادی ناقص است زیرا که فقط ناظر بيك جهت از موجودات می باشد و آن عبارت از خواص ظاهری و قوانین حسی طبیعت بوده و بنابراین منتهی الیه تعمق و دقت علمای مادی همان آتم شده که آنرا مبداء و منشاء عموم خواص مواد و قوانین گیتی دانسته اند.
یکی از نویسندگان بزرگ مادی موسوم به سوری (1) که بیانات او در نظر مادیون سندیت تامی را داراست در تجزیه و تفسیر عملیات هكل (2) بدون ترس و واهمه این موضوع مخالف را اعتراف نموده می گوید: «از وضع و ساختمان ماده ما هیچ نمی توانیم بفهمیم».
هرگاه عالم فقط عبارت بود از اختلاط يا تركيب يك مشت مادة که قوة غير عاقل یعنی اتفاق و تصادف آن را اداره می کرد ممکن نبود بتوان این گردش مرتب و آثار و كيفيات يك نواخت را در تحت يك انتظام و ترتيب كامله مشاهده نمود؛ و همینطور ممکن نبود این تناسباتی که از روی موازین عقاید تنظیم گشته و در میان مواد طبیعی مشاهد و محسوس بوده و بسوی مقصود معینی رهسپار است تماماً اثر و نتیجه قوای کورکورانه و بلا شعور طبیعت بوده باشد در غیر از اینحال حیات اتفاقی می گشت و این قضیه برای عده مستثنی شده و آنوقت انتظام عمومی میسر نمی شد و دیگر آنکه ممکن نبود بتوان این تمایل و این هیجانی که در تمام اعصار عالم از ابتداء بروز و ظهور موجودات اولیه بر قرار بوده و جریان حیاتی را که با ترقیات تدریجی و متوالیه بسمت اشکال کامل تری سوق می دهد
ص: 101
بیان نمود در صورتی که این ماده از خود قوه هوشمندی ندارد ، بی فکر و بدون مقصود پیش می رود چگونه در این نقشه گیتی که خطوط برجسته آن بر هر بیننده دقیقی آشکار می گردد این ماده بخودی خود می تواند تنوعات و تغییرات پیدا کرده و نمو کند؟ بچه قسم این ماده می تواند عناصر و مولکول های خود را تحت انتظام معینی درآورد برای آنکه بتواند تمام عجايب وغرائب طبیعت را از کرات آسمانی گرفته تا اعضای زیبای بدن انسانی و حشرات و مرغان هوا و گل ها را تشکیل داده و بسازد ؟
ترقيات معرفت الارضى و علم انسان شناسی قبل از تاريخ يك شکوه و اهمیت بزرگی بتاریخ عالم اولیه اعطاء کرده است . ولی این موضوع بی ربط است که مادیون تصور کرده اند در قانون تکامل موجودات می توانند يك نقطه اتكاء يا يكنوع اساس و پایه برای اثبات حدسیات خود پیدا کنند از کلیه این مطالب فقط يك حقيت واضح و آشکاری برای ما بدست می آید که در هیچ نقطه از نقاط عالم قوه که نا بینا و بدون هوش است بطرز کامل نمی تواند کارها را اداره نماید بالعكس هوش و اراده و افکار پیش بینی شده است که سلطنت داشته ، حکمفرمایی می کند و کار ها را مطابق ترتیبات معينه انجام می دهد قوۀ نابینا و بلا شعور برای حفظ و نگاهداری و نمو و ترقی انواع موالید کافی نیست و بهمین ملاحظه است که می بینم در تمام موجودات حیه این کره آن موجودی که با وجود کمی اسلحه مادی بدنی خود و با وجود ضعف قوای جسمانی بر تمام موجودات دیگر غلبه کرده انسان است که از حیث قوای مشاعری بالاتر از سایر موجودات است .
ص: 102
قانون تكامل قانونیست عام و در تمام طبقات موجودات حكمفرما بوده زیرا با توجهی بتاریخ بشر این مطلب بخوبی روشن و واضح می گردد که انسان ترقیات محیر العقولی را که امروز بدان ها موفق گرديده هيچ يك آنی نبوده بلکه در نتیجه اصلاحات تدریجی بوده است که در طی اعصار متمادیه و ادوار متوالیه بدست آورده است و علاوه بر این تاریخ همین نیز بهترین شاهد مدعای ماست.
البته بدون هيچ شك و تردیدی بر ما ایراد خواهند گرفت که جنگ زندگانی ، رنج و تعب و مرگ همه وقت وجود داشته و خواهد داشت . ر ما هم بنوبه خود جواب آنها را داده می گوئیم که رنج و تعب نیز خود از شرایط ترقی و پیشرفت می باشد و اما مرك چنانکه بعدها باثبات آن خواهیم پرداخت مرادف با عدم نیست بلکه عبارتست از داخل شدن موجود در يك مرحله جدیدی برای وصول به تکامل جدید از مطالعه در طبیعت و متن تواريخ يك موضوع مهم اساسی را می توان نتیجه گرفت و آن عبارت از اینست که از برای هر چیزی که وجود دارد بايستي يك سبب و علتی باشد و از برای پی بردن باین علت بایستی که شخص بتواند از ماده بالاتر رود یعنی برسد به يك عنصر با شعوری و بيك قانونی که در حیات دارای هوش و التفات است و نظم و ترتیب گیتی را بر قرار می دارد یعنى عيناً همانطوري كه تجارب علم الروح جديده مسئله حيات را برای ما روشن ساخته و بیان می نماید.
***
يك اصل وعقیدۀ فلسفی را بایستی از روی نتایج اخلاقی آن و اثراتی را که در حیات جامعه احداث می نماید مقیاس گرفته و قضاوت نمود
ص: 103
حال اگر از این نقطه نظر عقاید مادیون را مورد دقت قرار دهیم خواهیم دید که اساس آن بر روی تصادف و اتفاق گذارده شده و از این قرار چنین عقیده قادر به تحريك و تأمين يك زندگانی اخلاقی نبوده و نخواهد گذاشت که بشر بر طبق قوانین وجدانی خود رفتار نماید . عقيدة ماديون که تمام امور دنیا را مکانیکی می داند اسباب سلب فاعليت مختار و مسئوليت انسانی خواهد شد. (1)
مادیون در این دنیا مجاهدت نموده و زحمت می کشند فقط از برای پیش بردن يك اصل سخت و خشنی و این اصل عبارت از این است که ضعفا بایستی مقهور و منكوب اقو یا گردند البته این قانون واصل غلطی است زیرا اگر چنین باشد هرگز صلح و مسالمت بین ملل زیست نخواهد کرد و بهیچوجه حساسیت اشتراکی و اخوتی بین بشر موجود نخواهد بود. البته وقتی که این عقاید مادیون در کله مردم داخل شده و جای گزین گردد جز حس بی اعتنائی و خود پسندی در اقویا و اغنیا چیز دیگری تولید نکرده و غیر از اینکه بیچارگان را بیچاره تر کند و عموم واماندگان را مأیوس و نا امید گرداند فایده دیگری نخواهد داشت .
بدون شك در میان مادیون عدۀ درستکار و در میان منکرین خداوند عده با تقوی یافت می شوند ولی درستکاری و تقوای آنها بهیچ وجه منوط و مربوط به مسلك آن ها نبوده بلکه بر خلاف عقاید باطنی ایشان می باشد .
ص: 104
فقط يك چيز و آن هم يك تأثیر و حمیت باطنی و مخفی آن هاست که آنها را وادار می نماید در مقابل مغلطه کاریها و سفسطه بافی های سایرین استقامت بخرج داده و مقاومت نمایند. از روی منطق این قسم می توان نتیجه گرفت که هرگاه شخص فاعل مختار نباشد و قواء عقلانی و صفات اخلاقی را منتجه يك تركيبات شیمیائی و نتیجه ترشحات ماده خاکستری مخ یا دماغ بداند و يك نفر بالغه را مريض عصبانی تصور کند، در این حال می توان گفت که مادیون از شأن و عظمت بشر کاسته و اخلاق شامخه و بلند انسانی را زیر پای گذارده و از وی ساقط نموده اند .
هرگاه شخص دارای این عقیده باشد که پس از مردن حیات دیگری موجود نیست و مجازات و مکافات همانست که در زمان زندگانی داده می شود ، آن وقت انسان می بایستی بخود بگوید : پس زحمت و مشقت و مجاهدت در این عالم چه فایده دارد؟ یا آنکه ترحم به بیچارگان و فداکاری یا شجاعت و صداقت و درستکاری بچه درد بشر می خورد؟ و یا آنکه بچه مناسبت انسان بایستی خود را مجبور سازد باینکه در بعضی از کارها خود داری کند و جلو هوا و هوس های نفسانیه خود را بگیرد ؟ هرگاه بشر بحال خود واگذار شده بود و اگر در هیچ نقطه يك اقتدار با فراست و با انصافی یافت نمی شد که کارهای نیک و بد او را قضاوت نماید و یا آنکه او را راهنمائی و بالاخره از او دستگیری کند ؟ در آن وقت این بشر از کجا و از که می توانست انتظار يك مساعدت و کمکی را داشته باشد ؟ و چه یاور و معینی از سنگینی بار و زحمات و مشقات او می کاهید و او را تسلی و دلجوئی می داد ؟
هرگاه در جهان نه عقل و به عدالت و نه محبتي موجود باشد و
ص: 105
غير از يك قوۀ نا بینائی که تمام موجودات و عوالم را در تحت قيد تصادف و اتفاق له کرده و می فشرد و آنهم تصادف و اتفاقی که فاقد فکر ، فاقد روح و عاری از شعور است یافت نشود، در آنوقت بایستی هرگونه تصور نیکو کاری و مزایای اخلاقی و معنوی را تماماً پشت یازده و آنها را اساساً خیالی و دروغ پنداشت. خیر این قضا یا یعنی این خوبی و زیبائی را نمی توان موهوم و کذب دانست بلکه آنها را بایستی حقیقت فطری و طبیعی پنداشت که از بدو خلقت وجود داشته و قائم بوده است . و هرگاه عقیده مادیون را پیروی کنیم مقصد انسانی را در زندگانی انجام تکلیف نباید بدانیم بلکه باید مقصد انسانی را در انجام دادن هوا و هوس ها ولذایذ شهوانی پنداشت و از برای حصول بدین مقصد بایستی بهرگونه حس شفقت و مهربانی پشت یا زده و آن ها را در زیر پای خود گذاریم.
حال می گوئیم که اگر ما از عدم آمده ایم برای اینکه دوباره به عدم رجعت کنیم و اگر يك نوع سرنوشت و یک قسم فراموش کاری برای شخص جنایت کار و شخص عاقل يا يك نفر خودپسند متکبر و فدائی و خادم مقدر است و اگر بنا بر اختلاطات قضا و قدر از روی تصادف بعضی بایستی اجباراً در رنج و محنت و برخی دیگر در خوشی و سرور بسر برند پس در اینحال بجرأت می توان گفت که امید و آرزو نیز وهمی است محال و معدوم الوجود و یا آنکه خیالی است موهوم و خام و در اینحال صریحاً بایستی گفت که مصیبت زدگان و ستم دیدگان دیگر نبایستی منتظر و مترصد تسلی و دلجوئی باشند و پس از این قرار عدل و انصافی نیز از برای کشته شدگان راه ظلم هم منظور نخواهد بود . مادیون می گویند همینطور که کره زمین مدار و مسیر خود را بدون مقصد طی می کنند ، بشر نیز بدون
ص: 106
هیچ گونه مرامی بدون هیچ روزنه روشنائی از روز تولد تامرگ وخلاصه بدون هیچ گونه ملاحظه و مبنای اخلاقی دوره خود را می پیماید و مابین این دو نقطه یعنی تولد و مرك بشر ظاهر شده و بدون اینکه هیچ اثری از خود باقی گذارد مانند جرقه که دو شب تاريك دیده میشود از بین رفته و معدوم صرف می گردد.
در تحت نفوذ و تأثیر چنین عقاید ضمیر انسانی تکلیفی جز سکوت نداشته و جای خود را بایستی به حس حیوانی واگذارد ، روح غرض بایستی جانشین ذوق و وجد و عشق و لذت جانشين مقاصد عاليه وكريمانة روح گردد . آنوقت است که حس خود خواهی پیدا شده و هر کس محض وجود خود کار می کند یا آنکه بعضی از زندگانی منضجر گشته و بیچارگانی که دسترسی بهیچ کجا ندارند بخیال انتحار و خودکشی می افتند و در نتیجه اشخاصی که بی بضاعت و فقیرند چون اشخاص متمول را می نگرند، آتش حقد و کینه در دلشان مشتعل گشته و از برای کسب ثروت آنها مرتکب هزار گونه جنایات نا مشروع شده و با آن غیض و قهری که در خوددارند این تمدن مادی را از هم پاره کرده و باعث اغتشاشات و انقلابات زیادی در جامعه می گردند .
اما خير! فکر و عقل در مقابل اینگونه عقاید سست و بی پایه و تكدر آمیز صریحاً ایستادگی نموده ایراد خواهد گرفت ، عقاید مزبوره بما می گوید لازم نیست انسان زحمت بکشد ، کار کند و رنج و مشقت متحمل شود بعلت اینکه بالاخره بعدم صرف می رسد ولی باید دانست ماده تنها نیست که در این عالم حکمروایی می کند بلکه بالاتر از آن قوانین عالي تر و يك اسلوب و اساس انتظام و تناسبی موجود است و جهان نیز
ص: 107
بنوبه خود يك آلت و اسباب بی فکری نیست.
چگونه آیا ممكن است يك ماده نابینا و بی مدرکی بتواند مستقلا خودرا با قوانین عاقله و با فراستی اداره کند ؟ و یا ماده که خودش فاقد و عاری از عقل شعور و حس است چگونه می تواند موجوداتی از خود تولید کند عاقل حساس که بتوانند خوب را از بد و درست را از نادرست تمیز دهند؟ واقعاً جای بسی شگفت و تعجب است ! آیا روح بشر قابلیت آن را دارا است که تا موقع مرگ معنای خوبی و ظرافتی که در آن نقش بسته دوست داشته باشد و خود آن از يك عنصر یا عاملی صادر و خارج شود که ابداً خود او داراى هيچ يك از آن صفات نمی باشد ؟
ما حس می کنیم بیکدیگر محبت می نمائیم ، دچار مصیبت و اذیت می شویم و آنوقت آیا می توان گفت که ما ازيك علت خارج شده ایم که خود آن علت کر ولال و خشن است ؟
و آیا هیچ می شود قبول کرد که ما کامل تر و بهتر از آن ماده بی مدرك و بیشعور بیرون آئیم ؟
يك چنين دليل و برهانی بکلی برخلاف عقل و منطق است زیرا در صورتی ممکن بود این مسئله را قبول کرد که ماده برتر و بالاتر از هر چیزی باشد و چنانکه می بینیم این قضیه بکلی بر خلاف مدعا است و يك معلول عاقل و با فراستی از يك علت بی عقل و بی فکری بوجود آمده و از يك طبيعت بدون مقصود و بدون هیچ گونه مرامی موجوداتی تولید گشته اند دارای استعداد و مالك چنين قريحه هستند که پی بمرام ومبدأ اصلی خود ببرند.
حس متعار في بالعکس بما می گوید که اگر عقل عشق' نیکوکاری و زیبائی
ص: 108
در ما موجود است بایستی که این ملکات و سجایا از يك علنى توليد شده باشد که خود آن علت یکدرجه برتر و بالاتر از آنها واقع شده و یا آنکه اقلا خود آن علت دارای این صفات باشد هرگاه کلیه اشیاء را در نظر بگیریم يريم يك ترتيب و انتظامی در آنها مشاهده می کنیم و هرگاه طرح یا نقشه در عالم ظاهر شود معلوم است كه يك فكرى آنها را تكميل و تنظیم نموده و يك شعوری آن را درك كرده و باعث و بانی آن شده است.
خلاصه در خصوص مسائلی که در فصول بعد گفتگو نموده و آنها را مجدداً مورد امتحان قرار خواهیم داد دیگر بمیان نیاورده و صحبت در اطراف آنها در اینجا چندان لزومی ندارد حال می پردازیم بعقیده دیگری که با عقیده مادیون در بسیاری از نکات مربوط است و آن عقیده مثبتیون می باشد که مایلیم قدری در اطراف آن گفتگو و بحث نمائیم .
فلسفه مثبتيون از عقاید مادیون دقیق تر و صداقت آن نیز کم تر است و در عین حال این عقیده بی طرف مانده نه چیزی را تصدیق می کند و نه منکر قضیه یا مسئله ایست . این عقیده هر نوع مطالعه در كيفيات. ماوراء الطبیعه و پی بردن به اصل مبداء یا مسبب الاسباب را کنار گذارده و می گوید بشر اصولا از مبداء واصل اشیاء چیزی نمی تواند بفهمد پس هرگاه شخص بخواهد به مبداء عالم وحیات پی ببرد کار بی نتیجه را اقدام و تعقیب نموده و زحمت بی حاصل و بی فایده را متحمل گشته است . و بهمین جهت است که مثبتیون اساس کارهای خود را بر روی تجربه قرار داده و وقایعی را که در زندگانی مشاهده می کنند منوط به حواس خمسه و قوانین مدینه می دانند که مربوط به آنها است و ازینرو غیر از تجربه و حساب چیز دیگری را قبول نکرده و قائل نیستند ·
ص: 109
معهذا خشونت و انحصار این طریقه مجبور شده است که در مقابل احتياجات علم سر اطاعت فرود آورد و مثبتیون مانند مادیون با وجود وحشتی را که از این فرض دارند مجبور شدهاند فرضیاتی را که حواس خمسه از درك آنها عاجزند قبول کنند و بدين قسم آنها در خصوص ماده و قوه اقامه برهان می کنند در صورتی که طبیعت اصلی این ماده و قوه بخود ایشان مجهول است و همینطور قانون جذابیت عمومی زمین در سلسله نجومی لاپلاس (1) تناسب قواء کلیه چیزهائی که اثبات و تحقیق آن از روی تجربه محال و غیر ممکن بوده است قبول کرده و پذیرفته است .
باز بالاتر از این قضیه که کاملا متناقض با عقیده مثبتيون اتفاق افتاده اینست که اگوست کنت (2) سردسته و مؤسس عقايد مثبتيون از آنکه تمام مسائل مذهبی و ماوراء الطبیعه را رد کرده و پشت پا زده است بصفات باطنی و اسرار آمیز اشیاء بر می گردد (3) و کتاب خود را بدینجا ختم می کند که بایستی زمین یا طبیعت را پرستش و عبادت کرد و اساس این عبارت را خود او ترتیب داده از برای آن تشریفاتی قائل گشته اعیاد و مراسمی تنظیم نموده و کشیش های مزدور و جیره خواری تعیین کرده است . محققاً و بدون شك مثبتيون اينگونه
ص: 110
خطایا را انکار نموده اند. دیگر بیش از این در این موضوع تأکید نموده و حال می پردازیم به واقعه دیگری که برای لیتره (1) دانشمند بزرگ و سردسته اشخاصی که امروزه معتقد بخدائی نیستند اتفاق دیگر افتاده است . این شخص در موقعی که در رختخواب مرگ افتاده بود یکی از کشیش های کاتولیکی چندین مرتبه بعیادت وی آمده و لیتره از او غسل تعمید گرفت و این چنین تکذیبی که در آخر عمر از او سرزد دلالت بر آن می کند که تمام اصولی را که وی در يك عمر تعقیب کرده بود از دست داده آن ها را قدح می نماید .
از روی دو مثالی که از این دو نفر سردسته و بزرگان مثبتیون فوقاً ذکر شد معلوم می شود که این عقاید تا چه اندازه سست و ناتوان بوده و تا چه حد شخص را نسبت به آمال اخلاقی و دیانتی بی میل می گرداند. آنها این قسم ثابت می کنند که اساس هیچ موضوعی را نمی توان بر روی نفی و انکار و بی طرفی گذار دو نیز ثابت می کنند که با وجود تمام سفسطه ها و مغلطه هایی که در میان است معهذا موقعی می رسد که عقیده بعالم دیگر پیشرفت کرده و در مقابل اشخاصی که صرف منکر عالم روحی می باشند جداً قامت علم نموده و آنها را از این بی اعتقادی بیرون آورده و منکرین این مسئله را کاملا نرم می نماید .
با وجود این حال باز نمی توان گفت که وجود عقاید مثبیتون از برای بشر مضر است زیرا در حقیقت این عقاید خدمات شایان و قابل تقدیری ساخته است که بیشتر و عمیق تر در قضایا بعقل بشر نموده و آن را و آن را مجبور
ص: 111
فحص و کنجکاوی بعمل آورده فرضیات و حدسیات خود را بهتر تحقیق و تدقیق کرده و در نتیجه به بیانات خویش مباحث وسیع تر و بیش تری بیافزاید مؤسسين عقاید مثبتیون چون از تصورات ماوراء الطبيعه و مباحثات بیهوده و بیحاصل ومناقشات مکتبی خسته شده بودند خواستند پایه و اساس علم را بر روی يك زمینه های محکمی قرار دهند ولی قاعده را که برای این مقصود انتخاب کرده بودند باندازه تنگ و كوچك بود كه در عين حال این بنا نه فراخی داشت و نه استحکامی یعنی بطوری که مؤسسین مزبور خواستند دامنه فکر بشر را محدود کنند ولی بهترین کمالات معنوی و روحی را هم معدوم کرده و نابود ساختند .
چنانکه قبلا گفته شد این اشخاص تصورات فضائی نامتناهی و قادر مطلق را از خود دور ساخته و در خصوص بعضی از علوم از قبیل ریاضیات ، هندسه فقط آن چیزهائی یرا که می دانستند مأخذ قرار داده و قطع نظر از ترقیات دیگری نموده اند که در زمینه علمی برای انسان میسر و ممکن است حاصل گردد. همين يك نكته را كه ذيلا ذكر می کنیم برای توضیح مطلب کافی است :
اگوست کنت گفته بود که تعلیم و تعلم علم هیئت برای ما لازم نیست زیرا بنی نوع بشر هیچ وقت ممکن نیست که علم هیئت را درك نموده و بفهمد و حال آنکه بعد از اگوست کنت تاکنون انکشافات شگفت انگیزی در علم هیئت حاصل شده است که ابداً اگوست کنت یکی از آنها را بخواب ندیده . او می گفت که انسان وقت خود را نباید صرف علم هیئت کند زیرا چیزی نخواهد فهمید.
با متابعت و پیروی عقاید و اصولی را که منبتیون اساس قرار داده اند
ص: 112
بهیچ وجه ممکن نیست بتوان پایه و اساس اخلاقی برای تفکرات بشری تعیین و تأمین نمود. انسان در این عالم علاوه بر حقوقی که دار است و آنها را باید انجام دهد تکالیف دیگری نیز دارد که لازم است آنها را بموقع اجراء گذارد و این موضوع شرط عمده و اصلی هر انتظام اجتماعی است. و اما از برای انجام این وظائف و تکالیف او بایستی آنها را بشناسد ولی اگر از مرام زندگی و از مبدء و عواقب موجود بی خبر بوده و نسبت به آن بی میل باشد چگونه می تواند به آن وظایف پی برد و آنها را بشناسد ؟ و بنا بر گفته شخصی لیتره هر گاه ما از دخول در وادی عالم اخلاق محروم مانده و از حقایق ضمیر انسانی بی اطلاع باشیم ، چگونه می توانیم قاعده اشیاء را متابعت نموده و باصول آنها پی ببریم ؟
بعضی از متفکرين ماديون ومثبتيون يك فكر بكر و يك مقصود سخن و ستوده بنظرشان رسیده و خواسته اند يك نوع فلسفه در اخلاق بنا کنند باسم فلسفه اخلاق مستقل . این فلسفه عبارت بود از نتیجه تمام تصورات الهی و خلاصه از کلیه تاثیرات و نفوذ مذهبی و اشخاص مذكور چنین تصور کردند که این بنا عبارت از يك زمینه بی طرفی خواهد بود که بدون شك تمام اشخاص منورالفکر در آنجا مجتمع گشته خوشبخت خواهند زیست، ولی مادیون اصلا منکر آزادی کشته و فلسفه اخلاق را بکلی ناتوان و بیهوده تصور کرده اند. شخصی که فاقد آزادی است مانند يك ماشینی می باشد که دائماً در کار است و این ماشین هم البته با فلسفه اخلاق سرو کاری ندارد و نیز موضوع تکلیف و وظیفه را کلیه موجودات بایستی بپذیرند تا آنکه این مبحث مؤثر و مثمر واقع شود و این موضوع تکلیف که عالم و حیات را بر روی اصل عمل پیش می برد
ص: 113
بر روی چه اساس و پایه میتواند اتکاء یافته و پایدار بماند ؟
فلسۀ اخلاق را نمی توان به اساس و نه آغاز و ابتدای مقصود يا کاری قرار داد مگر آنکه میتوان گفت که این فلسفه اخلاق عبارتست از نتیجه اصول و موفقیت در يك مشاهده فلسفی و بهمین دلیل است که فلسفه اخلاق مستقل هنوز يك فرض عقيم و يك تصور بی اساس و بی مایه باقی مانده و هنوز در عادات و رسوم اشخاص پیشرفت نکرده و بعدها نیز مؤثر واقع نخواهد شد .
عده از مثبتيون برای اینکه در بعضی از شعبات معلومات بشری را زیاد کرده و توسعه دهند زحمات دقيقه وعميقانه در ماده بعمل آورده اند ولی از مجموعه اشياء وقوانين عاليه گيتى صرف نظر نموده و آنها را در مد نظر نگرفتهاند. آنها در همان خطه و طریقه انحصاری مادی خودشان تقلید از آن معدنچی را نموده اند که هر قدر در اعماق زمین پائین می رود بقصد اینکه گنجینه های مدفون را بیابد از منظره با شکوه و بزرگ طبيعت که در بالای سر اوست و در زیر تلااؤ آفتاب می درخشد محروم مانده و بهیچ وجه بآن نظری نیفکنده و اعتنائی نمی کند .
چنین اشخاص حتی به پرگرام و قول خودشانهم با وفا نبوده و اعتماد نداشته اند زیرا چنانکه خودشان رسماً اعلام نموده و می گویند که تنها وسیله برای وصول بحقیقت طريقة تجربه و رؤیت است ، معهذا می بینیم که آنها بر خلاف قول خود رفتار کرده و يك سلسله آثار و تظاهرات را که ما بايستي بمعرض امتحان در آوریم، آنها از روی استدلال و قرائن عقلی خود قبل از وقت کلیه را منکر گشته و پشت پا زده اند این موضوع را نیز بایستی بخاطر سپرد که ما دیون همانقدر ضرر به پیشرفت علم و
ص: 114
حقیقت زده و مانع از ترقی و توسعه آنها شده اند که علمای مذهبی بدان ها لطمه و صدمه وارد آورده و پیشرفت آنها را سد کرده اند.
علم مثبت را نمیتوان آخرین مرحله علم تصور کرد زیرا که آن ذاتاً ترقی پذیر است و بایستی تکمیل شود و علم مثبت فقط یکی از اشکال موقتی تکامل و پیشرفت فلسفی است. توالی و تناع قرون و پی در پی واقع شدن عملیات و کارهای عقلاء و دانشمندان بزرگ برای این نیست که تماماً جمع گشته و و در کوچه بن بستی واقع گردیم و بگوئیم دیگر از اینجا ببعد هیچ قدمی نباید بالاتر برداشت ، بلکه فکر بشر رو بتکامل است وروز بروز بر نم و آن افزوده شده ، روشن تر گشته جلو می رود . چیزیرا که مثلا بشر دیروز بشر نمی شناخت امروز شناخته و چیزی را که امروز نشناسد بالاخره فردا به شناسائی آن پی خواهد برد. مسیر فکر بشر انتها ندارد و هرگاه بخواهیم حد یا انتهائی برای آن قائل شویم بایستی منکر قانون ترقی گردیده و بگوئیم اصلا حقیقتی در کار نیست .
ص: 115
از بیان و امتحان سابق الذکر چنین می توان نتیجه گرفت که در عالم دو اصل مخالف و متضاد دنيا و فكر بشر را جولانگاه خود قرار داده و ما بین خود تقسیم کرده اند و از این نقطه نظر موقعيت مايك موقعيت تيره و برزخی را بخود گرفته است.
اعتقاد و ایمان بمذهب روز بروز سست تر و ملایم تر می گردد و مطالب مهم و بزرگ فلسفی آینده را فقط عده قلیلی هستند که تعقیب نموده و در آن زحمت می کشند.
البته عصری را که ما در آن زندگی می کنیم بواسطه پیشرفت های زیادی که در آن بعمل آمده است اهمیت بزرگی را داراست. تمدن امروز بواسطة ساختن آلات و ابزار و ماشین های بی حد و حصر صورت ظاهر زمین را بکلی تغییر شکل داده و بصورت دیگر در آورده و هم چنین بواسطه اختراعات ادوات و وسایل ناقله سريع السير مسافات بين ممالك فوق العاده كوتاه گردیده و تمدن کنونی آن ها را بیکدیگر نزدیک ساخته است . تعليم و تربيت نيز بسط و توسعه زیادی پیدا کرده و مؤسسات نیز بنوبه خود اصلاحات قابل ستایشی یافته اند. قانون و حقوق جانشین امتیازات گشته و آزادی فکر جانشین خرافات شده و بر اصول تسلط و اقتدار غلبه یافته است يك مبارزه و مجادله مابین گذشته که نمی خواهد بمیرد و آینده که دست و پا می زند
ص: 116
بوجود آید بر قرار شده و برای خاطر همین کشمکش و مجادله است که عالم هیجان در آمده و در کار است و يك تأثير مقاومت ناپذیری آنرا بجانب تکامل می کشاند و از روی این راه و جاده که عالم طی می کند و نتائجی که از آن حاصل می گردد می توان چنین پیشگوئی کرد که تصرفات عجیبه و بیشتری در پیش است که هنوز مسخر نگشته و بالاخره یعنی بتدريج اين مجهولات هم بدست بشر مكشوف خواهد شد .
معهذا نبایستی غافل بود که هر قدر ترقیات انتظام مادی و عقلانی در خور ستایش و قابل ملاحظه باشد در عوض پیشرفت و ترقیات اخلاقی هیچ بلکه صفر خواهد بود و روی همین اصل است که می توان گفت دنیا در عوض اینکه بسمت جلو پیشرفت کند سیر تقهقر پیموده و عقب رفته است و دلیل آن نیز واضح است زیرا اجتماعات بشری امروزه با کمال حرارت سرگرم مسائل سیاسی گشته و یا آنکه کاملا مستغرق امور و اقدامات اقتصادی و مالی و غیره شده و تمام منافع اخلاقی خود را فدای آسودگی و راحتی خویش می سازد .
هرگاه وظیفه و عملی را که تمدن امروزه ظاهراً با صورت های قشنگ و زیبائی برای ما انجام می دهد نبایستی غافل بود که مانند هر جیز بشر این تمدن دارای عواقب وخيمه ومتضمن نتایج تیره خواهد بود. البته جاى هيچ شك و تردیدی نیست که این تمدن تا اندازه وضعيات زندگانی فعلی را اصلاح و تامین نموده است . ولی در عوض احتیاجات بشر را روز بروز زیادتر کرده و او را مجبور می سازد که آن حوائج را فراهم نماید خلاصه همین تمدن است که آتش شهوات وهوا و هوس های نفسانیه را در او نیز نموده و در نتیجه باعث ازدیاد شهوت پرستی و فساد اخلاق
ص: 117
فراوانی گشته است و تمایل و عشق بعیش و عشرت و به تجمل پرستی و ثروت دوستی روز بروز شدید تر گردیده و بهر قیمتی هم که برای بشر امروزه تمام شود حاضر است تمام تنعمات مادی را برای شخص خود فراهم آورده و جميعاً را تصاحب نماید .
از آنجاست که اینگونه منفعت جوئی های شرم آور علناً و ظاهراً بساط رنگین خود را گسترده و بواسطه همین دلبستگی و علاقه مندی مفرط به ثروت و دارائی است که اخلاق و باطن بشر به پستی سوق داده شده و رفته رفته همین علاقه مفرط به تمول و باصطلاح پول پرستی جانشین بت پرستی و خدایان قدیمه شده که از بین رفته است .
شك نيست که علم و صنعت ثروت و مکنت بشر را صد برابر زیاد کرده است اما باید دانست که فقط قسمت کمی از مردم روی زمین از این تمولها مستقيماً استفاده می کنند مابقی یعنی ضعفا و نهی دستان سهمی از آن ندارند و گاه بگاه هم هرگاه در مجامع گاه در مجامع مختلفه صحبت از اخوت و برادری می شنویم بایستی بدانیم که آنها تماماً حرف و زبانی است و در حقیقت این گونه بروزات از روی شفقت ، همدردی و صمیمیت نیست . و حتی هنوز هم ممکن است که در شهرهای پر ثروت و غنی عده زیادی از گرسنگی جان سپارند زیرا وضعیت کارخانجات ، اجتماعات كارگران كه في الحقيقة مراکز فساد جسمانی و اخلاقی می باشد برای مردم دوزخ محسوب می شود. تن پروری ، دائم الخمرى، فسق وفجور و فجایع در همه جا سموم قتال خود را پراکنده کرده نسل های آتیه را خراب و زندگانی را از سرچشمه گل آلود و فاسد نموده است و در عین حال روزنامجات هم بواسطة رقابت با یکدیگر تخم دروغ و اذیت را در میان مردم افشانده
ص: 118
و یکنوع از نوشتجات ادبی که مضر بحال جامعه و مخل اخلاق مردم است افکار عموم را اغواء و تحريك نموده و در نتیجه باعث سستی و ضعف اشخاص گردیده است .
از این گذشته هر روز نا امیدی و یأس بطرز نوین و جدیدی به بشر شبیخون زده و بنوعی او را غارت می کند : مثلا عدة انتحار کنندگانی كه در يك قرن پیش در سال در مملکت فرانسه هزار و پانصد نفر بوده است امروز تعداد آنها به بیش از هشت هزار نفر بالغ می گردد. در حقیقت خیلی جای تاسف و تلهف است که در عرض يك سال هشت هزار نفر بواسطة فقدان قوت قلب وفقدان مدرك اخلاقى مجاهدات ثمره وبانتیجه زندگانی این عالم را ترك گونند و بخیال خود بعالمی می شتابند که گمان می کنند آنجا عالم نیستی و عدم صرف است ! در این پنجاه سال اخیر عده جنحه و جنایات سه برابر شده و در بین محکومين بقتل حصه جوانان فوق العاده بیش از سایرین است. با این ترتیب که مشاهده می شود آیا نبایستی فهمید که این گونه قضایا از کجا ناشی گشته و علت سرایت آن در محیط چیست ؟ و آيا حقيقة نمي توان گفت که مبدأ و پیدایش آن همانا بواسطة عادات و صفات رزبله است که اطفال از کوچکی یاد گرفته و آموخته اند ؟ و یا آنکه آیا وقوع این قبیل حوادث را نبایستی از عدم تربیت خانوادگی و سستی پدر و مادر دانست؟ بلی باید دانست که این اصول ناقص و غلط در تربیت و اخلاق هر فردی تأثیرات وافری داشته و در حیات او بیش از اینها موثر و حائز اهمیت است.
بدبختی و دردهای ما از اینجا ناشی شده است که با وجود پیشرفت علم و توسعه تعلیم و تربیت هنوز انسان خود را نشناخته است . و از
ص: 119
قوانین گیتی و طبیعی کمی بهره مند گردیده و از قواء مکنونه که در خود او است چیزی نفهمیده و هنوز جاهل مانده است. گفته سقراط فیلسوف یونانی که می گوید : «خودت را بشناس» هنوز برای جامعه بشر حاصل نگشته و این صیحه رهنمای فیلسوف مزبور بگوش بشر فرو نرفته و دعوت او عقیم مانده است. حال شاید مدت بیست قرن یا کمتر است که انسان امروزه هنوز نمی داند چه بوده، از کجا می آید و بکجا می رود و مقصود و مرام او از زندگانی چیست. و تا کنون هنوز هیچ قسم دستور یا تعلیم صحیحی برای او نیامده است که وظیفه اصلی او را تصریح نموده و یا آنکه تکلیف بلا تردید او را معین و آشکار سازد .
فکر بشری بین مبارزات و کشمکش های دوقوه مردد ومتزلزل مانده است :
از يك طرف مذاهب با يك مشت خطايا و موهومات و خرافات خود و با داشتن يك روح تسلط و عداوت بساير مذاهب حمله نموده است ؛ و گر چه باز بواسطه دلجوئی و تسلی را که نسبتاً این ادیان دارا می باشند در واقع يك منبع و روز نه كوچك روشنائی محسوب می شوند بعلت آنکه حقایق اصلی و اولیه را با خود نگاهداشته و ضمیمه نموده اند.
از طرف دیگر علم متعارفی که اصول و مرام آن از ابتداء الى انتهاء مادیت صرف می باشد و با انکارهای مطلقی که مانند آهن سرد در مقابل کوبیدن است میل مفرطی به تجرد دارد و این علم هم بواسطۀ انکشافات و اختراعات خود دارای رونق و اعتباری گشته البته به نوع بشر خدماتی کرده است .
حال می بینیم که این دو پهلوان بزرگ یعنی یکی مذهب بيتجربة
ص: 120
و بدون امتحان و دیگری علم بی ایدآل و بی مرام با یکدیگر مبارزه نموده و بدون آنکه یکی بر دیگری غلبه نماید و یا آنکه رقیب خود را زمین زند ، دائماً پنجه در پنجه یکدیگر افکنده و باقوت همدیگر را
فشرده و در نزاع و رقابت اند و علت تعادل و موازنه این دو قوه همانا بواسطة اينست كه هر يك بنوعى حوائج ضروری و لازمه انسانی را تأمین مین ماید . یعنی بعبارت دیگر مذهب با قلب بشر سروکار دارد و علم با عقل و شعور وی. و در اطراف این دو حریف پرزور چه بسا آمال آرزوهای خرابی که بده و یا آنکه چه احساسات کریمانه و شامخه
جمع که ذلیل و ضعیف گشته و چه نفاق ها و حقد و کینه هایی که جانشین خیر خواهی و اتفاق و یکرنگی شده است.
چنانکه قبلا نیز گفته شد در میان این اختلاف عقاید ذهن و فکر انسانی مردد و متزلزل مانده و بايك اضطراب و تشویشی به تصادف و اتفاق تن در می دهد. و بواسطه تردید و عدم اطمینانی که در او است مصلحت کامل و کار خیر از وی مستور و پوشیده شده است . موفقیت اخلاقی تمام بیچارگانی که بزیر بارزندگی مانده و قامت دو تا کرده اند تحمل ناپذير وفوق العاده سخت گفته است. زیرا این اشخاص في الحقيقة بین دو اصل و دو عقیده مختلف و متضاد گیر افتاده اند. اولی یعنی علم بجبران زحمات و مشقانی در آنیه قائل نبوده می گوید هر چه هست در این عالم است و خلاصه آنکه معتقد به عدم می باشد . دویمی مذهب است که بچنین اشخاص پس از مرگ یعنی در پایان آلام و مشقات دنیوی مژده و نوید بهشتی را که تقریباً هیچ کس دسترسی بآن نخواهد داشت داده
ص: 121
و یا آنکه آنها را تهدید نموده و عذاب ابدی و شکنجه های اخروی را برای آنها پیشنهاد می کند .
نتایج و عواقب این کشمکش و مبارزه در همه جا ، در میان خانواده ها در مواقع تعلیم و تعلم و در جامعه کاملا محسوس است ، تربیت حقیقی و اساسی بکلی معدوم و از بین رفته است . و هیچ کدام از دو طریقه فوق الذكر يعنى علم و دین قادر باين نشدند که بتوانند اشخاصی کاملاقوی و مساح برای مبارزات حیاتی تربیت و مهیا کنند فلسفه نیز بنوبه خود از تأمین زندگانی بشر و در تنظیم خوشبختی جامعه بشریت عاجز و ناتوان بوده و نتوانسته است یا از حوزه خود که عالم محدود و نظر و خیال است بیرون گذارده و تجاوز نماید .
پس بچه قسم بشریت از این حالت بحران خلاصی یافته و از این بیرون خواهد آمد؟ برای انجام این مقصود يك وسيله بيش لازم نیست و آن عبارت از فراهم آوردن يك زمينه صلح و آشتی است که در آنجا این دو قوه مخالف و مغایر یعنی عاطفه و عقل دست اتحاد و دوستی بیکدیگر داده و برای مصلحت و خیر و سلامت عموم مردم دامن همت و خدمت بکمر زنند و متفقاً در اصلاح حال بشر بکوشند بعلت آنکه این دو قوه در هر يك از افراد بشر بودیعه گذارده شده و در عموم موجود می باشد از پرتو همین دو قوه است که انسان تفکر می کند و همانا در سایه آنهاست که او زحمت کشیده و جدیت می نماید . نتيجه توافق این دو قوه موازنه و تعادل قواء معنوی و تناسب استعداد و مشاعر انسانی می باشد و همینطور هر گاه این دو قوه با یکدیگر سازش کنند وسایل کار و عمل را برای انسان صدبرابر زیاد تر و سهل تر کرده و دروی
ص: 122
یک نوع صحت ، درستى و يك قسم وحدت تمایلات و نظریاتی بدیع ایجاد خواهد نمود. ولی بالعکس هرگاه این دو قوه با یکدیگر موافقت ننمایند یعنی با یکدیگر در کشمکش و مجادله باشند ، مخالفت آنها بالاخره در آنفرد منجر به بینظمی و اختلال خواهد گردید و بدون شك هر اثرى که در آنشخص تولید گردد بالاخره بروز و ظهور آن در تمام جامعه نیز محققاً تأثيراتي خواهد بخشید و در نتیجه همین جامعه هم مانند آنشخص مبتلابه بینظمی و اغتشاش گردیده ، دائماً در رنج و عذاب و بحالت بحران خواهد بود.
حال چاره اساسی از برای آنکه این جامعه از رنج و عذاب بیرون آمده و دائماً در سعادت و خوشبختی زیست کنند اینست که بایستی نور حقیقت در انظار عموم ، اعم از بزرگ و كوچك ، غنی و فقير ، مرد و زن و اطفال عموماً و بلا استثناء كلية مردم ساطع و آشکارا گردد. یعنی بايستى يك نوع تعلیم جدیدی که عام فهم یا توده فهم باشد انتخاب نموده و در میان مردم شایع کرد که برای کلیه اشخاص این مسئله را روشن و واضح نماید که اصل و مبداء آنها چه بوده و تکالیف ایشان در این عالم کدام و مقدرات آنها چه خواهد بود. یعنی بطور ساده مردم بفهمند که از کجا آمده، چه باید بکنند و بکجا خواهند رفت .
زیرا در حقیقت تمام مقصود در این سه چیز گنجیده است و دستور العمل با نتایجی که از این تعلیم شجاعت انگیز گرفته می شود اساس و بنيان يك تربيت متین و مستحکمی را استوار نموده و بشریت را نیرومند، قوی و از تقیدات بلا اساس آزاد می سازد. این دستور العمل علاوه بر این که در يك فرد اهمیت و تأثیر اساسی و خطیری را داراست ،
ص: 123
بدان علت که او را بوظایف و تکالیف یومیه اش آشنا ساخته و باجرا و پیروی آن وظایف راهنمائی و هدایت می کند ، در جامعه نیز مؤثر واقع خواهد گشت زیرا موسسات را ترتیب و تنظیم نموده و مراودات یا مناسبات آنها را مستحکم ساخته و در نتیجه پایه و محور تمدن و تربیت حقیقی محسوب خواهد شد .
تصور و عقیده را که انسان در خصوص گیتی و قوانین آن و وظیفه را که دار است و در کله خود دارد در تمام زندگی در وی منعکس گشته و در کلیه تصميمات ومقاصد او تأثیر و نفوذ دارد. زیرا بر طبق همین تصور و عقیده است که در مدت زندگانی برای خود يك طرح و نقشه اخلاقی ریخته و مرام یا نصب العینی را معین نموده و بسمت آن پیش می رود و خلط مبحث کردن ما در اینگونه مسائل نیز بیفایده است و آن ها قهراً خود بفكر ما برخورد می نمایند. زیرا فی الحقیقه مادر میان آن ها محاط می باشیم و آنها در اعماق خود ما را پوشانیده و پایه و اساس تمدن را تشکیل می دهند .
هر دفعه كه يك مشاهده يا يك نظرية جدیدی از عالم و حیات در فکر بشر داخل شده و بتدریج نشر و توسعه یافته بلاشك رفته رفته این عقیده اطراف و اکناف را فرا می گیرد و بزودی در انتظام اجتماعی
موسسات ، رسوم و عادات يكنوع تأثیراتی از خود باقی می گذارد . افکار و عقاید کاتولیکی اسباب تمدنی شد که در قرون وسطی معمول به بود بساط ملوك الطوايفى يعنى سلطنتی و استبدادی را همین افکار موجد گشت و در آن عهد در زمین و آسمان قوانین غلط مدل های شخصی چه از حيث غضب و چه از حيث ترحم برقرار بود. ولی اکنون
ص: 124
باید بگوئید که این قبیل عقاید مدت هاست عمر خودر را طی کرده و از میان رفته و دیگر محلی در عصر جدید برای آنها باقی نمانده است . اما با از دست دادن عقاید قدیمه دنیای امروزه توانسته است هنوز عقاید بهتری بجای آنها قرار دهد مثلا مثبتيون مادی و آنانی که منکر خداوند می باشند، در زندگانی غیر از مخلوط بیدوامی از قوه و ماده چیزی بنظرشان نرسیده و در قوانین طبیعت و جهان جز یک رشته اعمال مکانیکی خشن چیز دیگری مشاهده نمی کنند؛ و این اشخاص هیچ گونه اصولی در عدالت ، در حساسیت مشترك يا در مسئولیت را نیز قائل نیستند و البته از آنجاست که رشته ها و زنجیرهای اجتماعی از یکدیگر گسیخته شده، اصول بدبینی و بی اعتقادی تقویت یافته و مردم نسبت بقرانين و تعهدات بی اعتنا شده و نتیجه آن، زوال و بستی و افتادن بورطه بدبختی است .
این افکار و عقاید در بعضی ها باعث تشجيع و تشويق فوق العاده گفته و در برخی دیگر سبب تقویت زیاد و بیشتری در آزو طمع شده است و در همه این افکار آئین پول پرستی و نفس پرستی را بر هر چیزی ترجيح داده و پیش انداخته است. و در نتیجه پیشرفت عقاید مزبور يك دوره بوجود آمده فاقد ایدآل و عاری از ایمان و عقیده نسبت به آینده و در حقيقت يك دوره كه هم نسبت بخود و هم نسبت به تمام موجودات شك و تردید دارد .
بعضی از مذاهب تعبدی ما را بسمت استبداد و حکومت دل بخواهی هدایت می کردند؛ و ماديون منطقاً ما را بجانب هرج و مرج بی نظمی و عدم واقعي سوق خواهند داد و بهمین دلیل است كه ما بایستی
ص: 125
عقاید آنها را وسیله هلاکت و بدبختی و زوال نیستی بشر دانسته از آنها احتراز کنیم .
شاید اظهارات و بيانات فوق الذكر را عدة مبالغه فرض کرده و آنها را اغراق پندارند. ولی از برای اثبات این موضوع برای ما کافیست که در این حال ببعضی از نوشتجات مادیون مبرز و برجسته مراجعه نموده و نتایج مخصوصی را که آنها بدست آورده اند توضیح داده و در اینجا ذکر نمائیم .
مثلا بیانات ذیل متعلق به مسیو ژول سوری یکی از نویسندگان بزرگ مادیون می باشد می نویسد :
« اگر در دنیا چیزی بی فایده و مهمل خواسته باشیم ، همانا تولد ، زندگانی و مرگ موجودات بی شمار از قبیل حیوانات و نباتات است که مانند طفیلی قارچ های پست در روی این زمین پست و دون نشو ونما نموده با کمال سختی وسایل زندگانی پر مشقت خود را فراهم آورده و برای بدست آوردن خوشی های بسیار محدود خود متحمل صدمات و مرارت ها و دردهایی می شوند که بطور حتم نبودن بر این بودن ترجیح دارد.
« ولی اگر ما پسران طبیعت هستیم و آن ما را آفریده و بما موجودیت عطا کرده است ما نیز بنوبه خود همه گونه صفات اخلاقی بآن داده ایم که همان ها امروزه در مقابل چشم ما جلوه می کند و مائیم که تار و پود این پرده روشن و شفافی را که طبیعت از پس آن خود را بما نشان داده و نمایش می دهد بافته و تشکیل داده ایم. پس این خیالات و تصوراتی که دائماً قلب بشر را خوشحال و مسرور یا بدحال ومحزون نگاه می دارد همانا نتیجه کرده و اعمال خود او است .
ص: 126
این عالمی که تماماً ظلمت و تاریکی است و سکوت حکمفرما می باشد، انسان است فقط که در روی این کره مراقبت و مواظبت بجای می آورد ، رنج و تعب می کشد و از برای اینکه از سایر برادران خود پیش افتد اندیشه نموده و تفکر بجای می آورد و بزحمت او می تواند بخودپسندی و خودخواهی و چیزهائی را که او تصور کرده و دوست داشته و بعدم زیبائی و ظرافت و فقدان نیکوکاری و شیرین کاری های تمام علوم متعارفی بشری پی ببرد. وقتی که انسان از روی ساده لوحی خدایان و جوانمردان خود را پرستش نمود و پس از آنکه بی ایمان و فاقد آرزو گشت ، در آنوقتست که او حس می کند طبیعتی هم در کار نبوده و این هم مثل مابقی چیزها فقط ظاهر و سرابی بیش نبوده است . »
نویسندۀ مادی و شاعر صاحب قریحه دیگری موسوم به ما دام آکرمان
در این خصوص نیز چنین بیان نموده است :
« من به بشر نخواهم گفت ترقی بنما و پیشرفت کن ! بلکه باو خواهم گفت : بمير و هلاك شو! زیرا هیچ قسم ترقی و تعالی هرگز ترا از این وضعیت و بدبختی که در روی زمین داری آسوده و راحت نخواهد کرد . »
بلی! اینگونه نظریات و بیانات فقط ورد زبان عده قلیلی از نویسندگان نیست بلکه برای خاطر یک نوع ادبیانی که از اسم ظریف و زیبای طبیعت هتك احترام نموده و یا آنکه بواسطه يك سلسله رمان های مضر باخلاق جامعه و نامه های بی حد و حصری که بین مردم شایع می باشد ، نظریات و عقاید مزبور حتی در تاريك ترين جاها نیز رسوخ نموده و داخل شده است .
ص: 127
با این عقیده که عدم بزندگی ترجیح دارد و نیستی بهترین حلال مشکلات است ، آیا دیگر جای تعجب و سؤال است که چرا انسان از حيات و كار كراهت دارد؟ آیا دیگر میتوان این مطلب را نفهمیده گذارد بچه علت يأس و نومیدی و دلباختگی و جین در میان عقول و مردم شایع گشته است؟ خیر! با این نوع اصول و چنین عقاید نمی توان امیدوار گشت که ملل دارای روح شامخ و بزرگی گردند و یا آنکه آنها بتوانند در مقابل ایام یا روزگار نا مساعدی استقامت و خونسردی نشان داده و یا آنکه هنگام تنگ دستی و پریشانی شجاعت و شهامت بخرج دهند.
جامعه ای که فاقد امید و آرزو گشت و فاقد ایمان و عقیده بآینده شد، مانند شخصی است که در بیابان بی آب و علفی گم شده و سرگردان باشد و یا بورق و برگ خشك درختی ماند که در صحرائی بمیل باد بهر طرف رانده شده و معطوف می گردد .
البته باجهالت و موهومات و خرافات مبارزه نمودن کار بسیار متین و خوبیست، ولی در عین حال بايستي يك سلسله مطالب و عقایدی راهم که موافق و مطابق با حقیقت باشد بجای آنها قرار داد حال از برای اینکه ما بتوانیم با قدم های متین و محکمی در عرصه زندگی پیش رویم، و در مقابل انواع و اقسام شکستگی ها و پستی ها استقامت بخرج داده مبارزه نمائیم بایستی دارای يك عقيدة راسخ و استوار و ایمانی قوی گردیم که ما را از عالم مادی بالاتر برد و در آنجا بتوانیم پی بمقصود اصلی بریم و مستقیماً بدان متمایل گردیم. پس از برای مبارزه با زندگانی ارضی مؤتمن ترین سلاح عبارت از يك عقيده و ايمان صحيح ، با اساس و روشنی می باشد .
ص: 128
ولی اگر عقیده بعدم بر ما غلبه نماید و اگر تصور کنیم که پس از حیات امروز برای ما فردائی نیست و یا بعبارت دیگر در هنگام مرگ از بین رفته و محو و نابود می گردد در آن موقع است که منطقاً بایستی
چیز پیروی عقاید مادیون را نموده بفکر تأمین زندگانی مادی و منافع شخصی افتاده و این موضوع را در رأس کلیه احساسات و عواطف قرار دهیم و در این حال جایز بود ما خود را مخاطب ساخته بگوئیم : آنیه را که ما نبایستی بفهميم و بما مربوط نیست چه دلیل دارد که در این موضوع زحمت کشیده و بدون امر کنجکاوی کنیم ؟ و یا آنکه خواهیم گفت دیگر از چه روی آنها در خصوص ترقی و اصلاحات و فداکاری ها با ما صحبت بميان می آورند ؟ و اگر زندگانی فعلی ما يك زندگانی بی دوام و گذرنده بیش نیست پس چرا نبایستی دمی را مغتنم شمرده والساعه که مطلوب مهیاست در همه گونه عیش و عشرت بسر بریم و بمشقات و زحمات یا وظایف و تعهدات پشت پازده و آنها را بکلی از دست بدهیم و در جمع هوی و هوس کوشیم ! بلی، از این قرار است دلایلی که قطعاً اصول و عقاید مادیون بدان منتهی و ختم گشته و همین استدلالات است که اغلب از دهان مادیون شنیده شده و اکثر بلکه هر روز در میان مردم شایع گشته و در اطراف ما بموقع عمل و اجرا گذارده می شود .
آیا دیگر چه خرابکاری ها و مفاسد و چه آسیبی است که نمی توان از این عقاید سست و بی پایه امروزه که در مهد يك تمدن غني وثروتمندى غنوده و مقام آن از حيث تحمل پرستی و تنعمات مادی باعلی درجه ترقی رسیده است انتظار داشت ؟
معهذا هر ایدآلی مرده نیست. روح انسانی نیز اغلب حس بدبختی
ص: 129
و حس کافی نبودن زندگانی حاضره و لزوم عالم دیگری را بالفطره دارا می باشد ، و در فکر بشر نیز یكنوع فراست و ذکاوت فطری موجود است و از آنجا که دیده و آگاه شده است که در طی قرنها او را بواسطه يك سلسله عقاید تعبدی و مسلکی فریب داده و گول زده اند ، لهذا دیگر بکلی دیر باور شده و بزحمت می توان يك مطلب یا حقیقتی را بكله او فرو برد. ولی البته باید دانست که او صرف بي عقيده و همیشه شكاك نیست و بطور نا معین و سطحاً و در هم و بر هم دنبال عدالت و انصافی را گرفته و حقیقتی را که خود نمی داند جویا است .
مثلا از همین یاد بود و تذکراتی که از پرستش مردگان و متوفیات بیادگار باقیمانده و همین تظاهرات مؤثره که در روز دویم نوامبر ( در فرانسه ) بعمل می آید و دسته دسته مردم در قبرستان ها اجتماع نموده و بر سر قبور مردگان و بستكان محبوب خود اظهار تأسف می کنند ، خود دلیلی است بر این که مردم داراى يك نوع حس باطنی در هم و بر همی از بقاء روح می باشند .
خیر بشر بکلی خدا ناشناس و منکر صرف نیست. زیرا همانطوری که معتقد به آزادی است بعدالت دائمی و همیشگی نیز معتقد می باشد بعلت آنکه هر دوی آنها بواسطه قوانین آلهی و ربانی در این عالم تظاهر نموده ایجاد می شوند و این بزرگ ترین بلکه زیباترین حسی است که می توان در باطن و ضمیر هر شخصی یافت و همین حس است که ما را بسر منزل نجات سوق خواهد داد. بنا بر این کافیست این موضوع را بعموم فهمانیده و تلقین نمود که این معرفتی که در باطن ما موجود و باصطلاح در ماحاكم گشته همان قانون گیتی است که بر تمام موجودات ذیحیات و عوالم
ص: 130
حکمروائی نموده و بوسیله همین قانون و اصل مسلم است که بالاخره بایستی خوبی بریدی غلبه یابد و حیات از مرگ بیرون آید. در همان وقتی که تشنه عدالت است و آن را دنبال می کند در همانوقت نیز در صدد تحقیق بر آمده وقوع آنرا جستجو می کند و همانطوری که او این عدالت را در زمینه امور اقتصادی و اصل اجتماع تجسس می کنند همانطور نیز در زمینه سیاست دنبال می نماید . قدرت عوام در دنیا رو بازدیاد گذارده یعنی بواسطه دستجات و جماعات زیاد کارگران يك گروه اجتماعی تنظیم گشته که تمام ملل را در آغوش می کشد و آنها را در تحت يك اوا وعلم واحدى دعوت می نماید که عموم بالتساوى يك قسم حقوق خود را مطالبه می نماید هر گاه شخصی این موضوع را درست تحت مداقه قرار دهد خواهد دید علاوه بر اینکه این منظره برای یک نفر شخص منورالفکر و فهيم داراي يك سلسله تعلیمات مفیده می باشد بعلاوه يك عمل بسیار بزرگ و خطیری را نیز با نتایج پر اهمیت و مفیده برای آتیه بشر حائز و واجد است .
ولی از آنجا که این عدالت توأم با عقاید مادیون و منکرین خالق است شکی نیست که اسباب و وسیله خرابی و انهدام خواهد گشت ؛ زیرا که نتایج عملی آن بالاخره منجر بنزاع و انقلابات خونین و انواع واقسام مواليد مضره خواهد شد؛ اما بالعکس اگر این عدالت در حدود عقل و کیاست و میانه روی و اعتدال گنجیده و از این راه پیشرفت کند بیش از این ها می توان بسعادت و نیک بختی بشر امید وار گشت . پس كافيست كه يك شعاع يا نور حقیقتی از بالا بدین جماعت زحمت کش و کارگر بتابد و يا يك ايدال شامخ و بزرگی بدین اشخاص که در حقیقت تشنه و مستعد ترقی و تعالیند برسد ، و آنوقت می توان دید که چه قسم تمام تشکیلات قدیم اجتماعی زیرورو
ص: 131
گشته و بهم خورده و از نتیجه آن عالم جدیدی تشکیل خواهد شد که پایه آن بر روی تساوی حقوق عموم و بر روی عدل و حساسیت مشترکی استوار می گردد.
***
موقعیت فعلى يك موقعيت بحران آمیز و تغییر پذیری می باشد عالم در حال جوش و خروش است و فساد اخلاق در حال ازدیاد و پرده تاریکی و ظلمت رفته رفته همه جا را فرا گرفته خطر نیز خیلی زیاد است؛ ولی در پس این پردۀ تاريك فروغی نمایان و در عقب این خطر سلامت موجود است، يك جامعه هرگز نمرده و از بین نمی رود اما مشروط بر اینکه از طرفی آن جامعه دارای عناصر و عوامل مخرب و فساد آمیز بوده و از طرف دیگر نیز دارای وسایل ترقی و تکامل باشد. تجزیه و فساد پیش قراول و اعلام کننده مرگ است ولی همین فساد خود مقدماتیست برای تجدید زندگانی و حیات دیگری.
آیا پرتو حقیقت ، سلامت ، ارتقاء و بلندی از کجا پیدا می شود؟ آیا این سه موهبت بزرك را کلیسیای مذهبی به بشر اعطاء خواهد نمود ؟ خیر زیرا که آن دیگر قادر بر اینکه بتواند فکر بشر را در تحت تسلط و ارادۀ خود در آورده و آنرا مقهور خود کند نیست .
آیا چنین کاری از دست علوم متعارفی ساخته است ؟ خیر، علوم مزبور نیز نخواهد توانست زیرا که آن ها نه با اخلاق و نه با فلسفه اخلاق و نه با وجدان انسانی با هيچ يك سرو کاری ندارد و فقط این علوم در چیزهائی اشتغال می ورزد که بواسطه حواس خمسه محسوس گردیده و خارج
ص: 132
از حدود محسوسات نباشد .
حال می گوئیم از برای بالا بردن و ترقی دادن پایه و مقیاس اخلاقی و از برای متوقف ساختن این دو جریان موهومات و بی اعتقادی که هر دوی آنان بالاخره منجر به بی حاصلی و بی ثمری خواهد گشت ، بایستی يك نوع تفكر و اندیشه و نقشه جدیدی را در خصوص عالم و حیات در نظر گرفته تعقیب نمود که در عین حالی که متکی به مطالعه در طبیعت و وجدان انسانی و مشاهده وقایع و اصول دلایل عقلی است ، بتواند مقصود و مرام زندگی را ثابت نموده و سیر و پیش رفت ما را در تحت يك نظم و ترتیبی در آورد و از برای انجام این مقصود بايستي يك سلسله تعلیماتی را دنبال گرفته و تعقیب نمود که از نتیجه پیش رفت آن يك نوع محرك تكامل ، يك قسم تصديق اخلاقى و يك اطمینانی در خصوص آینده برای بشر پیدا شود.
و اما این تصور و تعلیم همیشه موجود و هر روز مرسوم و متداول می گردد.
در میان مناقشات ومباحثات مكتبى يك صدائی شنیده شده و آن صدا صدای اموات است که از آن طرف قبور حساس تر از همیشه سر بر آورده و ظاهر گشته اند. در مقابل تعلیمات و بیانات آن ها پرده که زندگانی آنیه را می پوشانید از میانه بر داشته شد تعليم آنها برای ما بمنزله يك زمینه آشتی و صلحی است که تمام مسلك ها و ادیان مخالف و مغایر را بوحدت عقيده دعوت نموده و از میان خاکسترها و بقایای گذشته مانند یک آتش سرخ بامه در خشانی شعله ور می گردد. در فلسفه ارواح ، مجدداً باسرار مكنونه
ص: 133
که دو تمام اعصار و ادوار مورد بحث بعضی از خواص بود آشنا گشته و مربوط می شویم. این اصل و عقیده بزرگ مجدداً باعث احياء فلسفه قدیمی گشته یعنی بطوریست که این عقیده قطعات پراکنده را جمع آورده و آنها را با ساروج وحدت عقیده و اطلاع بحقیقت محکم بیکدیگر متحد نموده و در نتیجه از قطعات مزبور بنای با شکوه و مجللی مجددا تاسیس کرده که عموم ملل و تمدن های بشری در آن جای گرفته و مسکن نمایند و از برای اینکه بدوام و بقاء این بناء اطمینان داشته باشد آن را بر روی صخره و اساس تجربه ساده و مستقیم و واقعاتی كه لا ينقطع تجديد می شود بنا نموده و نشانده است. خلاصه در نتیجه پیشرفت همین همین عقیده است که بالاخره قضية بقاء روح در انظار عموم متحتم وروشن خواهد گشت و آنهم البته بوسیله زندگانی های بی شمار و لا ینقطعی است که بمرور و توالی زمان انجام یافته و عقیده مزبور را برای ما ثابت خواهد ساخت .
يك چنین عقیده است که می تواند تغییر شکل هائى بملل واجتماعات بزرگ داده و از پرتو فروغ و انوار خود همه جا حتى تاريك ترين جاها را روشن سازد و در نتیجه تأثیر و نفوذ خود اشخاص خود پسند و خود خواه و متکبر را متواضع و فروتن سازد. یعنی بطور خلاصه می تواند قوانینی برای مردم تنظیم و ظاهر کند که دنیا را با رشته های حساسيت مشترك فوق العاده باريك و دقیقی متحد و متفق نماید ، همین عقیده است که اگر پیشرفت کند با صلح و تناسب آشتی نموده و خلاصه بواسطه يك چنین عقیده ایست که بالاخره خواهیم فهمید با روح و قلب خود چگونه بایستی رفتار نمائیم و در آن وقت است که این بشر
ص: 134
با عقیده کامل و با قدم های بلند ترورا سختری بسمت مقدرات با شکوه خود پیشرفت خواهد نمود .
اصول مهمه این تعلیم را ما در قسمت دویم همین کتاب بیان نموده و توضیحات لازمه دادیم و پس از آن ادله و شواهد تجربی و عملی را گوشزد نموده و بعد بوسیله وقایع روحی که برای العین مشاهده گشته و این اساس بر روی آنها قرار گرفته این مسئله را واضح و روشن خواهیم ساخت
ص: 135
بالاتر و مهم تر از مسائل حیات و تقدير موضوع یا مسئله خداوند
و پروردگار است که پیش آمده و از ما جلب نظر می نماید . هر گاه در قوانین طبیعت مطالعه و تدقيق بعمل آوریم و و کمالات و سجایای معنوی که کلیه صنایع از آن نقش گرفته و پیرو آن می باشند تعقیب نمائیم، همیشه در همه جا و در فوق هر مطلب یا موضوعی به يك وجود اعلی و شامخ مقامی بر می خوریم که آن واجب الوجود و کامل است و همچنین سر چشمه جاودانی، نیکوئی . کمال مطلوب و حقیقت محسوب گشته و قانون عدالت و عقل كل ذاتاً در خود او بوده و با وی متحداند .
در عالم فیزیکی و اخلاقی قوانینی حکمفرماست و این قوانین خود بر يك عقل و فرزانگی عمیقی دلالت نموده و گواهی می دهند در اثر يك كياست و فراستی است که قوانین مزبور بر اشیاء حکمروایی میکند این اصول و قوانین از يك داعيه يا علت كوری مامور انجام عمل خود نمی باشند زیرا بی نظمی و جنجال وتقدير و تصادف قادر بر این نیست که
ص: 136
بتواند نظم و ترتیب و تناسب یا آهنگی را در همه چیز از خود ظاهر سازد. قوانین مزبور از دست و فکر انسان نیز صادر و خارج نگشته زیرا که این انسان موجودیست محدود بین زمان و فضا و هرگز لایق و قادر بر این نیست که بتواند قوانینی دائمی و عالمیگر از خود ایجاد نماید پس منطقاً برای تأويل وبيان قوانین مزبور ناچار بایستی بوجودی یا عنصری که محدث و مولد کلیه اشیاء باشد قائل گشته و خالق گیتی با مسبب الاسباب را در این جهان جستجو و استقبال نمود عقل و خرد چون في حد ذاته وجود خارجی ندارد لذا بایستی معتقد به شخصیت و موجود نیروحی شد. ولی مقصود ما از این موجود موجودی نیست که به سلسله و زنجیر سایر موجودات اضافه یا ملحق شود بلکه این عنصر پدر و بزرگ تر از كليه موجودات و بلکه سر چشمه حیات است .
چنان که فوقاً ذکر شد شخصیت را نبایستی در اینجا بمعناى يك موجودی که دارای شکل یا ترکیب باشد تصور کرد بلکه این شخصیت را بایستی مجموعه کمالات و معنویاتی دانست که شامل يك ذهن و ادراك کامل العياری می باشد. عالیترین معنای کلمه شخصيت ذهن است و مقصود از اینکه در اینجا ما بخداوند جنبه شخصیت داده و او را قادر مطلق خطاب می کنم نه اینست که او در حقیقت موجودی است مانند انسان دارای شکل یا ترکیب و حدودی یا جسمی بلکه خداوند نامتناهی است و هرگز شخصیتی برای او نمی توان قائل شد بدین معنی که نمی توان نه او را مجزا از عالم و بالانفراد و نه داخل در آن و با جزء آن تصور نمود .
و اما بنا بر قول وعقيدة مثبتيون ما نیز با آنها هم عقیده گشته و می گوئیم چون مطالعه و تدقیق در این موضوع یعنی در مسائلی که راجع به قادر
ص: 137
متعال ومسبب الاسباب است بی فایده و بلا نتیجه و ثمره می باشد صرف نظر مي نمائيم ، ولى معهذا اين يك سؤالی است که بطور سر بسته ما از خود پرسیده و می گوئیم آیا فی الحقیقة کسی که جداً خود را ذیشعور و با فکر می داند ممکن است از جهل و نادانی خود محظوظ و خوشحال باشد؟ یعنی آیا ممکن است چنین شخصی بواسطه بی اطلاع بودن از قوانینی که باعث انتظام شرایط حياتی و زندگانی وی بشمار می رود خورسند و بشاش باشد ؟ جواب آن البته منفی خواهد بود پس از اینجاست که می گوئیم موضوع خالق پیش آمده و بایستی بدقت خداوند را تجسس نموده و بكيفيات خلقت و حیات پی ببرد. و این مسئله برای ما میسر نخواهد شد مگر بوسیله تحقیق و مطالعه در روح کل و اساس و مبدأ حیات که جهانی را جان می دهد و بر هر يك از ما موجودات پر توی می افکند. و در موقعی که این مسئله تحکیم و یقین گشت سایر مسائل که مربوطه به اصول اشیاء می باشد قهراً تثبیت می شود زیرا که آن ها عموماً جزئی ، غیرمهم و در درجه دوم اهمیت و توجه واقع می گردند عقیده بخداوند مسئله ایست که از عقیده بقانون و مخصوصاً قانون اخلاقي تفكيك نا پذیر است و هیچ جامعه قادر بحيات و بقاء و ترقی نخواهد بود مگر اینکه پی بقوانین اخلاقی برد و آنها را دانسته و عمل کند. عقيده بيك ايدال شامخ و بزرك عدالتی باعث تقویت ذهن و مشاعر انسانی بوده و شخص را در عموم کارها مدد و معین است. این اعتقاد بمنزله تسلی و امید و آرزوی کسانیست که در رنج و عذاب بسر می برند و عبارت از ملجاء و پناهگاه واماندگان و بی کسان و محرومین است و در حقیقت اعتقاد بيك تصور عالى و معنوی مانند طلوع سپیده یا فجری است که از پرتوو فروغ دلربا
ص: 138
و شیرین خود روح بیچارگان را بوجد و شعف آورده و روزنه امیدی بروی آن ها باز می کند .
البته و بدون شک این مسئله پرواضح و مبرهن است که وجود خداوند را نمی توان با دلایل مستقیم و حسی ثابت نمود زیرا هيچ يك از حواس ظاهری ما قادر به درک آن نخواهد بود . الوهیت خود را در پس این پرده سر آمیز مخفی و پنهان ساخته شاید برای اینکه ما را به کنجکاوی وادار نموده و بتجسس در خفای این پرده مجبور ساخته باشد . بلی البته از همین راه تجسس و کاوش است که انسان بایستی بواسطة ممارست و تمرین اخلاقی و بالاخره بواسطة بكار انداختن قواء مثمره عقلانی و فکری خود دارای استحقاق ولیاقت گشته تا آنکه نتیجه این انکشاف و تفحص نصيب خود او گردد ولی در ما يك نوع حس يا فراست فطرى و طبیعی مؤتمنی موجود است که دائماً ما را بسمت این الوهیت کشانیده و هستی و موجودیت او را از هر گونه بیان و قول و از هر قسم تجربه و امتحانی بهتر و محکم تر برای ما اثبات می نماید.
در هر عصر و زمانی و در تحت هر گونه آب و هوا - ( و این خود سبب ايجاد كلية مذاهب است ) - عقل بشر اینطور حس کرده است که بایستی فکر خود را بجاهایی سوق دهد که بالاتر از تمام اشیاء متحرك فنا پذیر این عالم مادی باشد زیرا هيچ يك از اين كيفيات مادی و موقتی این عالم کاملا برای اقناع او کافی نبوده و نتوانسته است او را ساکت سازد و بهمین واسطه از ابتداء این عقل جامائیرا جولانگاه و مطمح نظر خویش قرار داده و بچیزهائی متمایل بوده و اصولی را تعقیب می کرده است که در جهان همیشه ثابت ، دائمی ، محکم و لغزش ناپذیر می باشد. و از
ص: 139
آن رو بوجود قادر مطلق و کاملی پی برده و تمام قواء عقلانی و اخلاقی را بوی نسبت داده و بانکای او عموم مسائل غامضه و برنج را اثبات و تحقیق می نماید یعنی اصول تمام این کیفیات و کمالات را عقل و ادراك در خداوند یافته است زیرا هیچ موجودی بلکه هیچ نیروحی غیر از پروردگار لم يزل قادر به تهیه و فراهم آوردن این امنیت کامل و این اطمینان و اعتماد بآینده را برای ما نخواهد بود و هر گاه این عقیده در عقول بشر مستحکم نگردد و رسوخ نکند ، آن فکر مانند برگ خفیف و سبکی خواهد بود که بادهای شك و ترديد و هوا و هوس های نفسانیه آن را بهر طرف خواهند کشانید.
شاید این موضوع را بر ما ایراد خواهند گرفت که مذاهب اسم خداوند را خراب و ضایع نموده و از آن سوء استفاده کرده اند . ما نیز بنوبه خود می گوئیم ولو فرض هم که این قسم باشد از شأن و عظمت او ذرۀ کاسته نمی گردد. چه اهمیت دارد هر گاه بشر اشكال مختلفه را بالوهيت نسبت داده و آن را بمیل خود بانواع و اقسام تصاویر و امثال در آورد ؟ اشکال مزبور برای ما غیر از خدایان موهومی و خیالی چیز دیگری محسوب نشده و این اشکال تماماً از جمله اثرات و ترشحات عقول سست و ضعيف و بيفكرى اجتماعات تازه کار و بی تجربه بشری می باشد اصولا می توان گفت که کلیه اشكال متناسب و دلپسند ظریف با مهیب که بدست بشر ساخته می شده موافق و متناسب با عقل و فراست اشخاصی بوده است هر يك بنوعى خالق را درك كرده و می شناخته اند . ولی از آنجا که فكر بشر امروزه نسبة رسیده تر وپخته تر گردیده آن عقاید قدیمه و مشاهدات فرتوت و پوسیده را از دست داده و آن اشکال فرضی و صور موهومه را
ص: 140
بکلی پشت پا زده برای اینكه يك قدم بلند ترى بجانب عقل كل يا خداوند و محرك عالم فراتر بر دارد یعنی در حقیقت بجانب کانون عالم گیر حیات و محبت که زندگانی ما در آن مانند زندگانی مرغ در هوا و ماهی در اقیانوس بوده و رشته حیاتی ما را بموجودات حی که بترتيب قبل از ما وجود داشته و یا آنانکه فعلا موجودند و یا آنکه بالاخره بعدها بعرصة وجود خواهند آمد متصل نموده و با قدم های سریع تری پیشرفت نماید.
تصور و خیالی را که مذاهب دربارۀ خداوند داشتند متكى بيك نوع الهام موهوم خارق العاده و مافوق الطبیعه بوده است . ما امروز نیز به الهام دیگری از قوانین عالیه كیتی قائل هستیم، ولی این وحی مطابق با حقیقت و از روی ادله و براهین واقعی بوده ترقی پذیر و قابل پیشرفت است زیرا از روی فکر خود آن چیز ها تیرا که در این عالم مشاهده نموده و با آن تطبیق می کنیم می بینیم که منطقاً با الهام مزبور موافق درآمده و از این رو می گوئیم که این الهام قابل قبول است، این وحی در دو کتاب یا دفتری ذکر و مندرج گشته که دائماً در مقابل چشم ما باز است و ما آنر الا ينقطع دیده و مشاهده می کنیم . این دفتر دفتر طبیعت یا جهان است که صنایع و بدایع پروردگار را در آن با خطوط و حروف برجسته و مجللی ظاهراً می بینیم:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر و رقش دفتریست معرفت کردگار
و دیگری کتاب یا دفتر ذهن و ادراک است که اوامر و نواهی علم اخلاق در آن منقوش و منقور گشته است . بیاناتی که ارواح گذشتگان نموده و اطلاعاتی که آن ها بوسایل بسیار ساده و طبیعی بما داده اند این موضوع را كاملا تائيد و تأکید می نماید. همانا بوسیله این دو دفتر یا دو نوع تعلیم است
ص: 141
که عقل و ادراک انسانی در این طبیعت عالمگیر بلکه نا متناهی ، با عقل و فراست کل یا ادراک آلهی مربوط گشته ، پی بدین طبیعت می برد و تناسبات و ظرافات را بالذنی هر چه تمامتر بذرق خود سنجیده متمتع می گردد .
م***
شب یعنی هنگامی که سکوت و ظلمت تمام سطح زمین را فرا گرفته و مردم بخواب رفته اند هر گاه نظری بآسمان ها و جو لا يتناهى بيفكنيم و قدری خیره گردیم ستاره های بی شماری در سرتاسر آسمان خواهیم دید که با تلاو و تشعشع مخصوصی تابان و درخشانند این ستاره های نورافکن شموس خیره کننده هستند که هر کدام برای خود سیارات و توابع داشته و در فضای لایتناهی مشغول سیر و گردش هستند و در تمام نواحی حتی در دورترین نقاط مجموعه و منظومه های کوکبی دیگری نیز یافت می شود که مانند شریطه های درخشان و منیری مدار ومسير خویش را طی می نماید هر قدر تلسکوپ بیشتر در در اعماق آسمان کاوش نماید زیادتر شریطه های مزبور را می بیند و هیچ وقت بجائی نمی رسد که از آن به بعد این کواکب و شریطه ها وجود نداشته باشد یعنی بعبارت دیگر در فضا حدود و ثغوری برای ستارگان و کواکب مزبور متصور نمی توان شد . همه جا عوالم و کرات در توالی و شموس در پشت سر یکدیگر قرار گرفته اند و از مسافات بسیار بعید بزحمت و عسرت گروه و دسته زیادی از این کواکب را می نگریم که اجتماع آنها مانند
ص: 142
ذرات غبار درخشان و گرد الماسی است مشعشع و براق که در اعماق بی انتهای فضا پاشیده و پراکنده شده است .
کدام زبان و کدام بیان انسانی است که قدرت توصیف و تعریف این صندوقچه الماس نشان و این سقف نیلگون و پیروزه رنك را داشته باشد؟ ستاره شعری (1) بیست برابر شمس ما است و خود این کوکب بيش از يك مليون برابر کره ارضی ما می باشد و نیز ستارگان بسیار عظیم و بزرگ دیگری مانند الدبران (2) وگا (3) پرسین (4) و شموس دیگری سرخ فام آبی رنگ ارغوان و كواكب درخشان و یا قوت فام دیگری که اشعه پر نور و رنگا رنگ خود را در فضای نامتناهی پرتاب و منعکس می نمایند . و در صورتی که سرعت این اشعه منيره تقریباً در هر ثانیه پنجاه هزار فرسنگ است معهذا صدها و هزارها سال وقت لازم است تا آنکه اشعه مزبور بما برسند! شما ای غمامه های دور دست که شموس از جرم شما ساخته و تشکیل می گردند و شما ای عوالمی که شروع به تشکیلات نموده اید! و شما ای ستارگان ارزانی که بعسرت بنظر ما در می آئید! ما و شما ای کانون های بسیار بزرك حرارت و نور الكتريسته وحيات ! و شما ای عوالم درخشنده و پرتوافکن و کرات بی شمار ! و شما ای ساکنین و ای نژادها و أى بشريت های بی حد و حساب که در این عوالم و افلاك منزل و مأوى اختیار نموده اید ! صدای ضعیف و نحيف ما قدرت و یارانی ابراز و اظهار شکوه و جلال شما را نداشته و همین صدا نتیجه عجز و ناتوانی خود مجبور است از فرط سستی سر بزیر افکنده و سکوت اختیار کند ولی از طرفی چشم های ما فقط بدین اکتفا می نماید
ص: 143
که خیره خیره بدین صفوف بزرگ و نامتناهی ستارگان نگریسته و آنها را از نظر بگذراند .
و مادامی که چشم های ما از رؤیت این فضا های دوار انگیز و تحیر آور منصرف گشته و بعوالم نزدیک تر یعنی بسیاراتی که بدور شمس گردش می کنند و مانند کره ما مجذوب ثقل عمومى می گردند نظری می اندازد در سطح این کرات چه مشاهده خواهد کرد ؟ البته قطعات خشگی، دریاها، اقیانوس ها ، دشت ها و جدال فراوان ابرهای ضخیم که بادهای سخت آن ها را متلاشی نموده، برف های زیاد و قطعات عظیم و بسیار بزرك يخ که در اطراف قطبین شمال و جنوب جمع شده اند. دیگر آن که می بیند عوالم مزبور دارای آب و هوا، حرارت نور، فصول ، اقالیم و نواحی ، روز و شب و خلاصه دارای تمام شرایطی است که بواسطه آن شرایط حیات و زندگانی در روی کره زمین پیدا میشود و در نتیجه رؤیت همین اثرات و بقایا است که ما را بزندگانی و وجود دسته دیگری از همین بشر در کرات فوق الذكر يقين و مطمئن می سازد و بهمین قسم که علم ما را بدون هيچ گونه شك و تردیدی هدایت نموده و مجهولات بسیاری را برای ما مكشوف ساخته و بما نشان می دهد از این رو می توانیم اطمینان حاصل کنیم که عوالم مزبور یا آنست که فعلا مسکونی می باشند و یا آن که قبلا سکنه زیادی داشته و یا آنکه بالاخره روزگاری خواهد رسید که آنها دارای سکنه و گروه ذیحیاتی خواهند گردید. و تماماً این كرات نور افکن وسيارات پست و كوچك ، و اقمار سيارات و ذوات الاذناب که در این فضا حیران و سرگردان می باشند و کلیه عوالمی که در خلاء آویزان مانده
ص: 144
در حرکت اند و گاهی به یکدیگر نزديك شده و گاه از هم دور می شوند ، تماماً مدار و مسیر خود را از روی انتظام و ترتیبی طی نموده و با سرعت های فوق العاده مهیب و هولناکی در این فضای نامتناهی و بی پایان مشغول سیر و گردش می باشند. در همه جا حرکت ، فعالیت ، زندگانی و حیات در این بهتار ر گیتی که از عوالم بی شماری برگشته آشکار و ظاهر است و عوالم مزبور بدون هیچ گونه استراحت و سکون در اعماق آسمان ها غلطیده و مدار خویش را بآرامی و منظم طی می کنند .
این گردش و دوار عظیم و مهیب چنانکه قبلا گفته شد در تحت يك انتظام و قانونی اداره می شود و آن قانون جاذبه است که در همه جای گیتی سلطنت نموده و فقط همين يك قانون است که اجرام آسمانی را در فضا معلق نگاهداشته ، باعث حرکت آنها شده عنان سیارات را بدست شموس درخشنده و نورانی سپرده است همین يك قانون است که از آنم گرفته تا ستاره های آسمانی بر کلیه چیزهائی که در طبیعت موجود است سلطنت و حکمروائی می کند. همين يك قوه است که باسم جذابیت یا قوه جاذبه عوالم را در يك نوع مدار معینی نگاهداشته و باسم تماسك يا التصاق مولکول های اجسام را مرتب و منظم و بشقوق مختلفه تقسیم بندی و دسته دسته نموده است و بالاخره بواسطۀ همین قانونست که بموجب آن اجسام شیمیائی با یکدیگر ترکیب می گردند.
جال می گوئیم پس از آنکه نگاهی سریع به آسمان ها و اجرام سماوی انداختيم بخواهیم زمینی را که در روی آن زندگانی می کنیم با شموس عظیم و نیرومندی که در فضاهای سماوی و اتری معلق می باشند مقایسه کنیم می بینیم که این زمین نسبت به هر يك از آنها حكم يك حبه بسيار
ص: 145
كوچك شن يا يك اتمی را دار است که در هوا تموج نموده و گردش کند زمینی را که ما در سطح آن زندگانی می کنیم یکی از کوچک ترین ستارگان آسمان است و معهذا می بینیم که ترکیب و شکل آن چه تناسب قشنگ و زیبائی را دارا بوده و چگونه با انواع و اقسام الوانی دلچسب و دلگشا آرایش و مزین شده است! نظری باطراف خود یعنی باقليم مقطع و بریده بریده و شبه جزیره هاى بار يك انداخته و مجمع الجزائری که حلقه وار آنها را احاطه نموده و مناظر جالب توجهی تشکیل داده ، دریا ها دریاچه ها جنگل ها، بیشه ها از اشجار درختان کهن سال و بزرك كه در كوه ها روئیده گرفته تا کوچک ترین و ساده ترین گلهاوریاحینیکه در سبزه زار رشد و نمو نموده بدقت بنگرید موجودات حیه و زنده از قبیل طيور ، حشرات ، نبانانی که در سطح این کره زندگی می کنند بحساب و شماره در نمیایند با نظری پر از اشتیاق و با تحقیقی کامل در هر يك از آنها نگاه کنید و به بینید که ید قدرت پروردگار چگونه و با چه زبر دستی و مهارت مافوق التصوری در ساختمان ظاهری و داخلی هر يك از آنها ظرافت و دقت كامل بخرج داده كه في الحقيقة هر صنعتگر چیره دست و ماهری از رؤیت آن خیره و مبهوت خواهد ماند .
و با این حال آیا نمی توان گفت که بدن انسان بمنزله يك اطاق عمل زنده و يك كارخانه ذیحیاتی است که تمام اعمال حاصله در آن بمنتها درجه تکمیل است؟ حال هرگاه قدری بدین بدن نظری انداخته و لحظه داخل در این کارخانه گردیم و مثلا در جریان خون اندکی مطالعه بعمل آوریم می بینیم که مجموعه دریچه ها و سوراخ هائی که در این سیستم تعبیه گشته بعينه شبیه بهمان دریچه ها و سوراخ ها نیست در يك ماشين
ص: 146
بخار مشاهده می کنیم یا آنکه ساختمان چشم را مورد امتحان قرار دهیم خواهیم دید که در حقیقت دست هیچ انسانی قادر بساختن چنین اسباب در هم و دقیقی نبوده و حتی تصور آنهم از حیطه فکر بشری خارج گشته و از فهم آن عاجز خواهد ماند و یا آنکه هر گاه در ساختمان گوش دقت کنیم مبهوت خواهیم ماند که خالق بچه قسمی ماهرانه این آلت : پیچ واپیچ را ساخته که امواج صدا را خود آن را ضبط نموده و به مغز می رساند . و بهمین قسم دماغ یا مغز که تزریدها و تلافیف داخلی آن کاملا شبیه به شگفته شدن گل می باشد . حال می گوئیم پس از روئیت و مناظره این عالم مرئی از موجودات عالی تر قدری پائین تر قدم گذارده و داخل در عالم غیر مرئی یعنی داخل در عالمی می شویم که رؤیت موجودات در آنجا غیر از بوسیله اسباب یا میکرسکپ برای ما میسر نخواهد شد. در اینجا نيز هيا هو و جنجال غریبی بر پا است بدقت مشاهده کنیم انواع و اقسام نژادها و دسته های مختلف و متنوع يك سلولی و پست فوق العاده كوچك را خواهيم ديد که عقل را مدهوش و مبهوت می سازد هر قطره آب و هر ذره از غبار به تنهائی برای خود عالمی محسوب می شود و ذرات کوچک تری که آنها را تشکیل می دهند عیناو بدون هیچ گونه اختلاف تابع همان قوانینی هستند که برا اجرام و هياكل عظیم فلکی و فضائی سلطنت و حکمروائی می کنند. در تمام فضا و در همه جا پر است از موجودات ، نطفه ها جوانه ها و بذرهایی که بعد بنوبه خود بایستی بوجود آیند.
هزاران هزار موجودات ذره بینی فقط در يك قطره خون ما و در سلول های اجسام آلی یا عضوی غوطه ور و در حرکتند. از بال مکس
ص: 147
گرفته تا کم ترین قطعه و ذره يك ماده تماماً دارای گروه و دستجات ریزه خوارها و طفیلی ها می باشد و کلیه این حیوانات كوچك و ذره بینی مانند موجودات كامل الخلقه دارای جهاز حرکت ، سلسله اعصاب ، اعضاء و جوارح و حواس بوده و مانند همان موجودات کامل برای تنازع بقاء مبارزه و تهیه حوائج زندگانی کاملا مسلح و مجهز می باشند . و حتی در درون عمیق ترین اقیانوس هائی که مثلا عمق آنها به هشت هزار متر می رسد حیواناتی لطیف و ظریف و شب تاب دیده شده و یافته اند که خود آن ها تولید نور نموده بوسیله چشم هائی که دارا هستند تمام اطراف و نقاط خود را می بینند.
از این رو می بینیم که در تمام نقاط گیتی موجودات ذيحيات بقسمی بی پایان و بی حد و حصر زاد و ولد نموده بوجود می آیند و طبیعت نیز خود دائماً توليد نسل نموده و موجوداتی را بعرصه حیات می آورد . همانطوری که خوشه گندم در حبه یا دانه در شرف جوانه زدن می باشد و نهال درختی مشغول نمو بوده و گل سرخ از غنچه خود نیش زده و بیرون میاید بهمین قسم هم در اعماق آسمان ها عوالم و کرانی یافت می شود که دائماً در حرکت و کار بوده و عوالم جدید دیگری بوجود می آورند . همه جا حیات تولید حیات می کند ، و بتدریج از موجودات پست و انواع و اقسام حیوانات ساده اوليه با يك تسلسل و رشته متصلی گرفته این حیات بالا می رود و ترقی می کند تا آنکه بالاخره برسد بآن موجود ذی شعور و با فکر یعنی انسان که در زندگانی ارضی بالاتر از کلیه مخلوقات است .
يك و حدت قوی و توانا در تمام عالم حکمروائی می کند و يك
ص: 148
عنصر يا جوهر واحدی که عبارت از اتر یا سیاله عالمگیر باشد انواع واقسام اجسام لانعد ولا تحصى را تشکیل داده موجب تبدلات می شود. این عنصر واحد در تحت اثر قوای عالمگیر بهیجان در آمده ، مرتعش می گردد و برحسب سرعت وعده ارتعاشات و تموجات خود حرارت ، نور والكتريسته یا سیاله مقناطیسی را بوجود آورده و وقتی که ارتعاشات و نوسان های آن تمرکز پیدا کرده و در يك محل جمع و متكاثف گردند ، آنوقت اجسام مختلفه تشکیل شده مربی و نمایان می گردند .
و كليه این اشکال بیکدیگر ارتباط دارند و تماماً قواء مزبور در حال تعادل زیست کرده و با تبدلات و تنوعات دائمی در تحت يك حساسيت مشترك باريكى با یکدیگر ممزوج و متحد می گردند. از جماد تا نبات و از نبات تا حیوان و از حیوان تا انسان و از انسان تا موجودات عالی تر گرفته و حتی تصفیه ماده و ازدیاد قوه و فکر تماماً در نتيجه يك تناسب یا آهنگ موزونی بوجود آمده اند و کلیه این تظاهرات زندگانی و حیات را فقط يك قانون از روى يك طرح و نقشه ثابت و متحدالشکلی اداره و تنظیم می نماید و با همان يك اصل با رشته مخفی و غیر مرئی است که تمام گیتی و تمام اشخاص بیکدیگر مربوط و متصل می گردند.
از نتیجه تمام کارها و فعالیت های موجودات و اشياء ، يك نوع آرزو و رغبتی حاصل می شود و آن رغبت همیشه بسمت بی نهایت وبجانب تکامل تمایل داشته سوق می یابد ظاهراً انسان تصور می کند که کلیه اثرات و نتایج کارها و اعمال او از بین رفته ، معدوم می شود در صورتی که اینطور نیست و در حقیقت این اثرات اعمال بمنزله دسته اشعه می باشند که از عدسی گذشته و در کانون یا مرکزی مجتمع و متمرکز می گردند. پایان
ص: 149
و عواقب كليه امور انتظام و ترتیب است زیرا تماماً آنها مانند اشعه پراکنده مزبور مجموعه تشکیل داده و بالاخره بجانب يك مقصودويك مرامی پیشرفت و تکامل می نمایند و آن يك مقصود خداوند است ! بلی خداوند قادر مطلق است و لم يزل که مرکز و کانون هر نوع فعالیت و مجاهدت و انجام یا آخر هر قسم تدبیر ، و فکر و هرگونه محبتی محسوب می شود !
مطالعه در طبیعت بما نشان می دهد که در هر نقطه از نقاط گیتی يك ارادۀ مخفی و نا پدیدی اثر داشته و حکمفرماست در همه جا ماده تابع و مطیع قوه است که بر آن سلطنت نموده باعث تشکیل و موجب اداره کردن آن می شود کلیه قواء فلکی و نجومى منتهى بيك حركتي می گردند و این حرکت عبارت از وجود یا هستی و حیات یا زندگانی است. مادیون تشکیل عالم را این قسم تعبیر و تاویل نموده می گویند که این عالم بواسطة يك حركت كوركورانه و رقص در تاریکی و بدون مقصود ، و نزدیکی یا الصاق آنها از روی تصادف و اتفاق تشکیل شده و صورت پذیرفته است ، اما در اینجا بی مورد نیست که ما از آنها سؤال كنيم كه هرگاه يك توده بسیار بزرگی از حروف سربی را کسی گرفته و در برابر نظر اشخاص آنرا بخش و منتشر کند ، آنوقت آیا هیچ دیده شده است که از تصادف و تلاصق این حروف بك قطعه شعری ساخته شده بیرون آید؟ کدام قطعه شعر است که بالاتر از منظومه و آهنگ و تناسب موجودات تمام عالم باشد و یا آنکه آیا هرگز دیده شده است که مقداری مصالح بنائی خود بخود بتواند مخلوط یا ترکیب گشته عمارت یا ساختمانی بسازد که دارای تناسبات مجلل و با شکوهی باشد؟ و یا آنکه مقداری فلز خود بخود بتواند ماشینی بسازد که دارای چرخ وفتر های متعدده
ص: 150
دقیقه و پیچیده باشد؟ خیر ، ماده بخودی خود قدرت انجام هیچ گونه عملی را نداشته و مستقلا فعال ما يشاء نمیتواند واقع گردد. و آنمی که فاقد ذهن ، فکر و هوش است کورکورانه نمی تواند بجانب مقصود رهسپار شود پس این تناسب و آهنگ موزون را نمی توان بهیچ قسم تاویل و بیان نمود مگر آنکه بایستی بلا شبهه بمداخله مشیت و اراده مخفی قائل و معتقد گشته و اذعان نمود که همانا بواسطه تأثیر و عمل قواء است در روی این ماده و همچنین بواسطه وجود قوانین عاقله عمیقه ایست که این ارادۀ مخفى با يك نظم و ترتیبی در جهان تظاهر نموده بوجود می آید .
ولی اغلب در این خصوص ایرادی پیش می اید که در طبیعت همه چیز موزون و با تناسب نیست و بعضی می گویند که مثلا اگرچه از طرفی چیزهایی می بینیم که منتها درجه تناسب و بدیع بودن در آنها دیده می شود از طرف دیگر چیزهای فوق العاده عجیب و غریب و خشنی نیز مشاهده کرده و می گویند که بدی همه جا همدوش خوبی بوده ، با یکدیگر پیش می روند. هرگاه چنین بنظر رسد که تکامل بطی اشیاء فقط برای آنست که عالمی تهیه نماید برای آنکه بالاخره این عالم يك صحنه نمایشی گردد که در آن عموم موجودات عملیاتی از خود بروز دهند، نبایستی از خرابی و تباهی روزگار مخلوقات و مبارزات و مجادلات خونین آن ها غافل گشت و همچنین نبایستی فراموش کرد که در اثر حرکات و تکان های فوق العاده شدید زلزله ها و آتش فشانی کوه ها ممکن است اغلب سوانح ومخاطراتی عظیم اتفاق افتاده و بطرفة العين نتيجه اعمال چندین نسل و دوره را خراب و ویران ساخته و بر باد دهد .
بلى بدون شك كار طبيعت متضمن بعضى حوادث می باشد، ولی وقوع
ص: 151
این قبیل حوادث و سوانح منافاتی با مقصود اصلی نظم و ترتیب و منظور نهائی نداشته ، بلکه بالعکس مؤيد و محمد منظور و مدعای ما است زیرا می توانستیم ما این موضوع را از خود سئوال کنیم که چرا همه چیز در جهان حادثه و اتفاق نیست.
توافق و تطابق علل با اثرات و وسایل با مقصود و همچنین توافق اعضاء و جوارح بین خود و تناسب و اعتیاد آن ها با محیط و بالاخره با شرایط زندگانی کاملا ثابت و واضح است . صنعت و مهارت طبیعت که در بسیاری از نکات با صنعت بشری مشابهت داشته ، بلکه مهارت و چیره دستی آن خیلی بیشتر و بمراتب عالیتر از انسان می باشد ثابت می کند که برای تنظیم این کار تدبیر و نقشه موجود و عناصر و عواملی در کارند که بواسطة تعاون و كمك به يكديگر بتحقيق و اثبات این طبیعت پرداخته و گواهی می دهند که يك سبب با علت پنهانی و مخفی بی نهایت ، دانا ، قوی و نیرومندی موجود است .
و اما راجع به هياكل بي تناسب و عجیب و غریبی که بما ایراد وارد می آورند می گوئیم که این ایراد بواسطه عیب و نقصی است که مشاهدات و نظریات اشخاص پیدا می شود زیرا هياكل مزبور في الحقيقه هیچ چیز نیستند مگر نطفه های تکان خورده ، منحرف شده و تغییر شکل یافته مثلا اگر شخصی بزمین خورد و پایش شکست ، آیا بایستی علت وقوع این حادثه را از طبیعت دیده و مسئولیت آنرا بگردن خدا انداخت ؟ همچنین بواسطه بعضی اتفاقات و بینظمی هائی که غفله در مواقع حامله گی زنی اتفاق می افتد. ممکن است که در اثر آن اختلالات نطفه با جنین در ما در تکان هایی خورده از شکل و حالت طبیعی خارج شده و بو واسطه
ص: 152
همین علل اطفال متولده ناقص الخلقه و عجیب بدنیا آیند ، برای تعیین عمر و سنین فردی ما چنین عادت کرده ایم که تاریخ زندگانی او را بمجرد تولد گشتن از مادر و بعبارت دیگر به مجرد ظهور آن شخص در روشنائی حساب و ثبت می کنیم در صورتی که این تاریخ بی مأخذ و شروع زندگانی آنشخص خیلی قدیم تر و جلوتر بوده و بایستی آنرا از زمانی خیلی بعید حساب کنیم .
دلایل و براهینی که از نتیجه وجود مصائب و بلایا بدست میاید منشاء آنها برای اثبات مقصود حيات داراى يك تعبیر و تفسیر غلطی است این تعبیر و تفسیر نبايستى براى ما يك نوع لذت وحظ آنی را فراهم سازد بلکه بایستی ما آنرا برای خود مفید بنداریم زیرا لازم است که آن در عرصه زندگانی برای ما اشکالاتی تولید نماید. ما ها کلیه برای این متولد گشته ایم که بمیریم و آنوقت تعجب می کنیم که چرا بعضی از اشخاص در اثر حادثه با اتفاق می میرند ! ما موجودات گذرنده چون از این عالم رحل اقامت کردیم ، با وجود اینکه خود می دانیم هیچ چیزی را از این عالم بعالم دیگر همراه خود نخواهیم برد معهذا اشياء واموالی که خود بخود بایستی بواسطه قوانین طبیعی گم شده از بین بروند ، از برای فقدان آنها ما ناله و زاری کرده اظهار حزن و تأسف می نمائیم ! این گونه حوادث خوف ناك و وحشتناك و این آفات و بلايا ، و مصائب خود دارای یک نوع تعلیمی می باشند و در حقیقت یكنوع تذکر و ندائی محسوب گشته و بما چنین می فهمانند که ما نبایستی فقط طبیعت اشیاء مطبوعه را در نظر گرفته و بدان اكتفا نمائیم، بلکه مخصوصاً بایستی چیزهائی را تعقیب و دنبال کنیم که مساعد و مناسب با تعلیم و تربیت و پیشرفت ما می باشد و بهمین
ص: 153
قسم بایستی بدانیم که مانه برای استراحت تن پروری، آسایش ، و خوشگذرانی بدین عالم قدم گذارده ایم بلکه برای مبارزه، کار فعالیت و تنازع آمده ایم، و نیز بما می گویند که انسان منحصراً برای زندگانی در روی این زمین ساخته و خلق نشده بلکه بایستی بالاتر از این مکان نظری اندازد و بمادیات این عالم تا اندازه که عدالت حکم می کند بیشتر علاقه و دلبستگی نداشته باشد و بهمین قسم فکر کند که بدن جسمانی فعلی او در وقت مردن از بین رفته ولی وجود او معدوم نخواهد شد ،
اصل تکامل بهیچوجه منافات و مغایرتی با اصل علل اولیه و علل انتهائی ندارد در عالم تصور و فکر کسی را می توان بزرگ ترین مدبر و منظم فرض کرد که بتواند عالمی را تشکیل دهد و آنعالم مستقلا یعنی بواسطه قواء مخصوصه که در آن موجود است بتواند بسط و توسعه پیدا کرده و بدون آنکه کسی یا محرکی در امور آن دخالت و تصرف نماید بخودی خود سیر و پیشرفت نماید .
علوم متعارفی بهر اندازه که در شناسائی طبیعت پیشرفت و ترقی می کند خدا را پس زده و عقب می برد. ولی هر قدر خدا يس زده و عقب برده تر شود بزرگ تر می گردد وجود سرمدی از نقطه نظر علمی تكامل بقسم دیگری غیر از آن خدای موهومی و خیالی که بعضی از کتب معتقد است شناخته شده و دارای عظمت و اهمیت خاصی گشته است . چیزی را که علم متعارفی تا ابد خراب کرده و از حیز احترام و توقیر انداخته عقیدۀ به يك خدائیست که بشکل انسان در آورده و معتقد شده است که وجود او خارج از این عالم مادی و فیزیکی واقع است. ولی يك عقيده و اطلاع شامختری جانشین این عقیده گشته و آن اعتقاد به يك
ص: 154
خدای دائمی و سرمدی است که همیشه در بطون و در نهاد کلیه اشیاء و آن و موجودات یافت میگردد و تصوریرا که امروزه ما در موضوع خدا بدست آورده ایم این نیست که خدا يك آدمى يك شخصى و يا يك چيزى باشد بلکه تمام موجودات در زمینه او محتوی شده اند .
آنطوری که بعضی ها در خصوص جهان گفتگو نموده و عقیده دارند که آن عبارت از يك خلقتی است که از عدم بیرون آمده این قسم نیست بلکه گیتی عبارتست از مجموعه یا بنائی وسیع و عظیم كه يك حيات جاودانی و ابدی را جان داده و بکار انداخته است همینطور که بدن جسمانی ما بواسطه يك اراده واحد و یگانه راهنمائی و هدایت شده و محکوم باحکام و فرمان های آن بوده و بواسطه همین اراده حرکات و اطوار خود را در سلك انتظام در می آورد و بهمین قسم كه هر يك از ماها در طی تغییرات و تنوعات گوشتی و جسمانی خود چنین حس می کند که در يك وحدت دائمی که آن را روح یا جان و ذهن یا من می نامیم زندگانی می کند بهمین ترتیب نیز جهان بواسطه تغيير شكل ها و تنوعات فراوان و بی شمار خود را شناخته ، در خود منعکس گشته و در يك نوع وحدت حى و زنده و با يك عقل و فرزانکی کامل و با فرهنگی که آنرا خداوند نامیم خود را مالک می باشد .
قدرت خداوند متعال یا پروردگار جزء بلا فصل و اصلی جهان بوده و حدت و مرکزی است که تمام ارتباطات منتهی بوی شده و صورت تناسب بخود گرفته است ، اراده پروردگار عنصر حساسيت مشترك بعشق و محبت است که تمام موجودات بواسطه آن سمت برادری با یکدیگر داشته
ص: 155
و کانونیست که از آن تمام قوای اخلاقی و عقل و عدل و خوبی در غیر متناهی ساطع و متشعشع می گردد .
پس از این قرار بایستی گفت که گیتی همیشه وجود داشته و بواسطه قوانین و اصولی که در خود آنست دارای قوت و حرکت گشته و مرام و مقصود نهائی و اصلی نیز در خود آن موجود است و کینی دائماً در اجزاء و در مجموعه خود تغییر و تبدیل یافته تجدید می شود کلیه تغییر شکل ها و تکاملاتی که در جهان صورت می گیرد تماماً بواسطة تأثير بلا انقطاع حیات و مرك می باشد ، ولی باید دانست که هیچ چیز در جهان نمرده و معدوم نخواهد شد و گرچه در بعضی از نقاط آسمان شموس سماوی اغلب تیره و تار گشته خاموش می شوند و یا آنکه عوالم وكرات کهنه شده از مدار خود جدا گردیده و ناپدید می شوند معهذا نقاط دیگری سلسله ها و سیستم های جدیدی از آنها پدید آمده بکار می افتند و کواکب دیگری افروخته و روشن شده عوالم نوینی بوجود می ایند در پهلوی همین پیری و مرك بشریت های جدیدی از نو شگفته گشته قدم بعرصه وجود گذارده دائماً این دورۀ زندگانی را طی نموده و بهمین قسم باز بسمت صباوت و جوانی عودت می نمایند و مدار خویش را می پیمایند.
این عمل معظم و خطیر در طی از منه بی قیاس و بلا انتها و فضاهای بی حد و حساب و بواسطه کار و فعالیت و عمل تعاونی موجودات و منافع هر يك از آنها در کار بوده و هست جهان برای ما يك منظره و دورنمای تکامل دائمی و بلا انقطاعی است که تمام موجودات و مخلوقات در آن شرکت داشته و سهیم گردیده اند. يك اصل ثابت ولا يتغييرى بر اين عمل
ص: 156
خطیر حکمروائی و سلطنت می کند و آن عبارتست از يك وحدت عالی تر و يك وحدت خداوندی که تمام افراد موجودات در سایه آن بسر برده وكليه اعمال خاص بدان مربوط و بحکم آن بکار افتاده و تماماً بجانب مقصود و مرام واحدی که عبارت از تکامل و پیشرفت تمامی موجودات باشد معطوف و متمرکز می گردد (1) (و این معنی مخالفتی با قیامت کبری که ادیان بزرك آنرا قائل و اثبات نموده اند ندارد نگارنده ) .
***
در عین حالی که قوانین عالم فیزیکی اثرات و عمليات يك مدبر و منظم شامخ مقام و عالي قدری را در طبیعت بما نشان می دهد در همانوقت نیز قوانین اخلاقی بوسیلۀ ذهن و عقل بطور فصاحت و بلاغت از اصول عدل و حکمت و عنایت آلهی که در تمام گیتی بالسویه حکم فرماست با ما گفتگو نموده سخن میراند.
این دورنمای طبیعت و منظره آسمان ها و كوه ها و دریاها بطور وضوح در مقابل عقل ومشاعر ما وجود يك خداى حى مخفى و پنهانی را در این جهان مجسم نموده و وجود چنین ذاتی بدون هيچ شك و تردیدی یقین و مطمئن می سازد.
ص: 157
ذهن و فکر ماست که وجود او را در نهاد ما بما نشان داده و بلکه از خود او من باب نمونه در وجود ما اثری از خود باقی گذارده و این نمونه یا اثر عبارت از حس تکلیف و خیر و مصلحت است که في الحقيقة يك قسم ایدآل اخلاقی شامخی محسوب شده و تمام کمالات و سجایای معنوی و روحی و احساسات و عواطف قلبي بجانب آن معطوف می گردد. وظیفه بطور لزوم وبالصراحه بكليه افراد بشر تحكم نموده و فرمان می دهد و خود را تحمیل می کند همین وظیفه است که صدای خودرابلند کرده و بتمام اعضا و جوارح شوکت مند و مقتدر و خلاصه این نفس سرکش فرمان داده و آنرا با جرای او امر خود وادار و ملزم می سازد. بالاخره همین وظیفه دارای يك نوع قوه ایست که می تواند اشخاص را تا آخرین لحظه زندگی برای انجام خدمات و فداکاری ها مجبورو و دارا نماید. همانا از پرتو همین وظیفه است که زندگانی اشخاص بنحوی شرافتمندانه با شوکت و بزرگی مخصوص و لیاقتی سرشار اداره و تامین می شود ذهن ما عبارت است از تظاهر يك قدرت و شو کنی که از هر ماده برتر و بالاتر می باشد و آن يك حقيقت پاینده و فعالی است که در نهاد و باطن هر يك ما موجود و باقيست .
چنان که در سطور سابق بدان اشاره گشت عقل و خرد نیز بوجود خدایی برده و از او با ماسخن می رانند ، حواس خمسه فقط کیفیات ظاهری این عالم مادی یا عالم اثرات را درك كرده و بما مي فهمانند ولی عقل ومشاعر ما عالم اسباب را استنباط نموده و چیزهای دیگری که زبان از ذکر آن قا صرو با این عالم تباين كلي دارد برای ما ظاهر و آشکار می سازد والبته
ص: 158
این عقل از اصول تجربه و امتحان بالاتر است. زیرا تجربه و امتحان فقط باثبات وقایع می پردازد ولیکن عقل و ادراك وقايع مزبوره را گرفته آنها را دسته دسته کرده و از ما حصل آن ها قوانین و اصولی تنظیم می نماید فقط همین عقل است که برای ما این مسئله را اثبات نموده و مدلل می نماید که از وقتی که سیر و حرکت در کار آمده هوش و ذکاوت نیز بوجود آمده است و دیگر اینکه بوسیله همین عقل است که می فهمیم ظرفیت کم و قلیل نمی تواند شامل و حامل مظروف زیاد تر از گنجایش خود گردد و یا آنکه شیشی که خود فاقدذهن و هوش است نمی تواند اثری از خود تولید کند که دارای هوش و ذهن باشد و بعبارت دیگر نمی توان قبول کرد که جهان یا گیتی آشنائی بخود نداشته و خود را نشناخته آثاری که از آن بظهور می رسد مطابق با هوش و ذکارت نباشد . قبل از آنیکه تجربه و امتحان بقوانین گیتی پی برد و آنرا بشناسد عقل بدان ها پی برده و آنها را بیش از وقت مکشوف ساخته بود و غیر از آنکه این امتحانات مؤيد نظريات وحدسيات صائبة عقل واقع گشته و شاهد اعمال آن بوده کار دیگری انجام نداده و از پیش نبرده است ولی البته باید دانست که عقل نیز درجات و مراتبی را داراست و این قوه معنوی در تمام اشخاص یکسان و بيك پايه و میزان نیست و علت غائی پیدا شدن عقاید مختلفه و واوله ها و غوغاهای بیکران و گوناگون در میان بشر همانا بواسطه عدم تساوی و همین اختلاف عقول است .
هرگاه انسان می دانست بچه قسم افکار و تصورات خود را توسعه و اهتمام وسعی بجا آورد و هر گاه قادر بر این بود که بتواند از مقابل نفس خود ابرهای تاریك و ظلمانی هوی و هوس های نفسانیه را دور
ص: 159
سازد و بالاخره هر گاه پرده های شك و ترديد وجهالت و سفسطه با فيها مغلطه کاری ها که مانند عفریتی بدور او پیچیده و فی الحقیقه راه جنبش و حرکت را بر او تنك كرده اند می درید و از این پرده ها بیرون مي جست حتماً داخل در مباحث عقلانی و ذهنی خود می گشت و بنیان و اساس حیات باطنی و پنهانی را مشاهده می کرد که کاملا از هر حيث نقطه مقابل و عکس زندگانی مادی و خارجی قرار گرفته و بوسیله همین حیات باطنی می توانست با تمام قواء پنهانی مخفی ، طبیعت گیتی و بالاخره با خدا ارتباط یابد خلاصه همین حیات فعلی است که مقداری از آن لذائذ وحظایظی را که عالم دیگر وكرات عالی تر برای او ذخیره گذارده یعنی پس از مرك بوی میچشاند این زندگانی او را متمتع و بر خور دار می نماید . نبایستی غافل گشت زیرا در آنجا نیز کتاب و نامه سر آمیزی موجود است که تمام اعمال نيك و بدوی در آن نگاشته شده و مندرج گشته و کلیه وقایع و حوادث زندگانی او در این نامه با خطوط بر جسته و محو نشدنی ثبت شده و همان اعمال است که با یکنوع تاثیرات مهیج و بی قیاسی مجدداً هنگام مرك بروز کرده ظاهر و آشکار می گردد .
اكثر اتفاق می افتد كه يك نوع صدای قوی و ندائی شدید و رعب انگیزی از درون و اعماق انسان شنیده می شود که او را از بعضی از عملیات جلف و سبك یا بعضی پریشانی ها و اندیشه های زندگانی آگاه نموده و برای انجام تکلیف و وظیفه صیحه کشیده وی را تذکراتی می دهد. بدبخت و بیچاره آن کسی که بدین صدا اعتنائی نموده و نخواهد آن ندا را بشنود! روزی خواهد
ص: 160
رسید که ندامت و پشیمانی گریبان او را گرفته بوی گوشمالی کاملی داده و با و خواهد فهماند که بیهوده نبایستی مواعظ و شکوه های قلب و وجدان را رد کرده بدان ها وقع و وقری نگذارد !
در هر يك از ما افراد بشر منابع و سرچشمه های بکری موجود است که در موقع خود ممکن است از آنها هزاران امواج حیات و عشق و تقوی و قدرت و نیرومندی ظاهر شده و مانند فواره های پرشوری به بیرون جستن کرده ظاهر و آشکار گردد . و در حقیقت در همین منابع و چشمه ها یعنی در درون همین قلب های مقدس است که بایستی خدا را جستجو نمود زیرا خداوند در خود ما و یا آنكه لااقل يك نوع اثر و يا يك پرتو يا فروغ باريك و کوچکی از او در ماموجود است. و البته هرگاه سر چشمه نوری در میانه نباشد فروغ و نور نیز موجود نبوده انعکاسی نیز روی نخواهد داد بهمان قسم که قطرات شفاف شب نم صبح اشعه آفتاب را گرفته منعکس می کند اشخاص نیز بهمان قسم هريك نسبت بدرجه پاکی وصفای خود نور حقیقت یعنی خدا را گرفته منعکس می نمایند.
بوسیلۀ این گونه افکار و مشاهدات باطنی و درونی است نه بواسطه محسوسات و تجربه مستقیم که نوابغ بزرگ عالم ، پیشوایان جلیل القدر و پیغمبران توانسته اند خدا را شناخته بقوانین وی پی برند و همان قوانین و اصول متین را بمردم روی زمین ظاهر و آشکار ساخته و موجب ارشاد و تبلیغ آنها گردند .
***
آيا بيانات فوق الذکر برای تعریف خدا و اثبات وجود این عنصر
ص: 161
پاینده و ازلی کافی نیست و آیا از این حد میتوان قدمی بالاتر گذارده تعاریف دیگری برای او قائل شد ؟ بعقیدۀ ما خير ! زیرا تعریف کردن یعنی حدیا اختتامی برای چیزی یا کسی قائل شدن و البته لازم بتوضيح نيست و این موضوع بخوبی معلوم و مشهود است که بشر تا چه اندازه در مقابل این مسئله خطیر و بزرگ ضعیف و ناتوان است که بهیچ وجه قادر به تعیین حدودی برای ذات پروردگار نیست و همانا از روی عقل وادراك است كه ما خداوند را می شناسیم و ابداً ممکن نیست او را در حیطه تجربه و امتحان در آورد. آن ذات و عنصری که تماماً زمان و فضا را خود او دیگر البته غیر ممکن است بتوان چنین ذاتیزا با موجوداتی که زمان و فضا آنها را محدود می نماید مقیاس و اندازه گرفت ! چنانکه قبلا نیز گفته شد هرگاه بخواهیم تعریفی برای خداوند قائل گردیم بایستی او را محدود کرده و نتیجه آن می شود که وجود او را بایستی صرف منكر وحاشا كنيم .
علل ثانوية حيات عموم قابل شرح و بیان می باشد ولی علت اولیه بواسطه وسعت بی پایان و کثرت بی قیاس خود غیر قابل تشخیص است و حصول فهم علت در موقعی برای ما امکان پذیر است که بکرات و دفعات بی کران تجدید حیات کرده باشیم .
فقط آن چیزی را که می توان دربارۀ خدا خلاصه و مختصراً بیان نمود اینست که بگوئیم ذات او از ابتداء إلى انتها عبارت از حیات عقل و فراست و ذهن می باشد و در حقیقت او داعیه و سببی است که کلیه موجودات ذیروح و جنبندگان باتكاء و معیت او بطور دائم و همیشگی در کار و عمل می باشند و او سر چشمه و منبعی است جاوید و پاینده که تمام موجودات ذيروح از آن آب زندگانی میآشامند برای اینکه داخل در مسابقه
ص: 162
و مبارزه حیانی گردیده و بتدریج کمالات و سجایای فطری و عقلانی خود را ارتقاء و توسعه دهند و مجموعاً آنها را به يك نوع آهنگ
تناسب در آورند .
حال می بینیم آن خدائی که بعقیده بعضی محاط در برق و صاعقه بود و از برای اینکه بزرگی و عظمت خود را نشان دهد متوقع و منتظر بود که بندگان او قربانی های خونین انسانی برای او برند . حال از چنین خدائی راحت شده و دور افتادیم . زیرا این خدایانی که صفات انسان را در آنها فرض نموده اند، دوره شان منقضی و سپری گشت و گرچه امروز باز صحبت از خدائی است که بشر نسبت های ضعف و هوی و هوس های انسانی را باو داده و این خدا هر روز دامنه تسلط و سلطنت را بر خود تنگ تر و کوچک تر می بیند .
تا کنون انسان خداوند را بوسیله وجود خود می شناخته و از آنجا که مشاعر مختلفه هر کدام بيك نحوى او را درك و استنباط نموده اینست که عقاید مختلفه نسبت بوی پیدا شده است و چون او را بواسطة منشور حواس ظاهری نگریسته اند نمایش حقیقت را مختلف پنداشته و خداوند را مانند آن الوان كثير و زیاد تصور کرده اند. عده مثلا چنین پنداشتند کد قواء طبیعت از خدایان زیاد اداره و تنظیم می گردد و از اینجاست که اصول شرك يا تعدد و خدایان بوجود آمد ، عده دیگر از روی هوش و قرائن عقلی خود خداوند را دوگانه پنداشته و وجود او را از روح و ماده دانسته و از اینرو این عده مؤسس اصول دوگانگی گشتند. برخی دیگر بخیال خود از روی عقید؛ پاک اصول سه گانگی را بمیان آورده و خدارا از جان ، روح و جسم دانستند و در اثر همین تصور و عقیده اخیر بود که در هندوستان ادیانی
ص: 163
پیدا شد که اصول تثلیث را پیروی نموده و پیروان آئین عیسویت نیز
همین اصل را تعقیب کرد هر گاه انسان از روی اراده قوی خالق را درك کند و در نهاد و ذات او با کمال دقت تحقیق و مطالعه بجای آرد و بهمان قسم كه درك ساير معنویات بطور آهستگی و تدریجی برای او میسر گشته در این قسمت نیز این موضوع را کار بندد تا مطلوب برای او حاصل شود خواهد فهمید که خداوند یکی و قادر على الاطلاق بوده یعنی انسان فقط می تواند آثار قدرت غیر متناهی او را الى غير النهایه تا هر جائی که دسترسی داشته باشد مشاهده نموده ولی ممکن نیست بذات او پی ببرد.
ص: 164
يك مطالعه عمقی در طبیعت و جهان ناگزیر ما را به مطالعه و تحقیق در روح یعنی به فحص و جستجوی آن عنصری که ما را بحرکت در آورده و باصطلاح بما جان می دهد و مدیر اعمال ما می باشد سوق داده و می کشاند .
علم فیزیولوژی بما چنین می فهماند که بدن مادی انسانی لا ينقطع وسال بسال در تجديد و تغییر است. در تحت اثر و عمل دو جریان حیاتی بزرگ يكنوع تبدلات و تغییرات دائمی در مولکول های بدن حادث می گردد یعنی تبدلات و تغییرات مولکول های مزبور بدین قسم انجام می پذیرد که عده در اثر کار از وجود انسانی ساقط و کاسته شده و عده دیگر بترتيب بواسطة عمل تغذیه و جذب جای آنها را می گیرند. از مواد نرم و لطیف مغزیا دماغ گرفته تا سخت ترین و سفت ترین قسمت های بدن که استخوان ها را تشکیل می دهد و خلاصه تمام این بدن فیزیکی و مادى ما محكوم و مقهور يك تغییر شکل و تحول دائمی بوده و بکرات و دفعات بیکران در زندگانی تغییر و تبدیل یافته و استحاله پیدا می کند، معهذا با وجود این تغییرات و تبدلات دائمی در این بدن جسمانی ما همیشه همان شخص اولى باقى می مانیم آن مادۀ که دماغ یا مغز را تشکیل می دهد ممکن است تغییر کرده و سلول های آن تجدید شود ولی فکر ما همیشه باقی و با این فکر خاطرات زندگانی های گذشته که بدن جسمانی فعلی ما ابداً از آن ها اطلاعاتی نداشته بهره نبرده و خلاصه در هيچ يك از آن حوادث و خاطرات
ص: 165
شريك نبوده است منضم و ملحق می باشد. بنا بر این در وجود ما يك عنصر مشخص و معينى غير از ماده و يك قوه تقسیم ناپذیری یافت می شود که با وجود این تغییرات و تحولات همیشگی ثابت و پاینده است .
چنانکه سابقاً دیدیم ماده بخودی خود لیاقت اداره کردن و انتظام را نداشته و نمی تواند تولید حیات و زندگانی کند و از آنجا که این ماده فاقد وحدت مي باشد و ممکن است که آن را بي نهايت تجزيه و تقسیم نمود اما بر عکس در ما تمام کمالات معنوی و کلیه قوای عقلانی و اخلاقی با یکدیگر مجتمع كشته توليد يك واحد و مرکزی می کند و این مرکز خود شامل و حاوی کمالات و قواء مزبور شده و در حقیقت همین وحدت است که آن ها را بیکدیگر مربوط ساخته و موجب تنویر و تنمية آن ملکات می شود و این وحدت همان ذهن شخصيت ، من و خلاصه روح می باشد.
روح عنصر حیات و سبب احساسات است و همچنین این روح عبارت از قوه است غیر مرئى لا ينحل که تشکیلات جسمانی ما را اداره کرده و يك نظم و توافقی بین تمام قسمت های بدن بر قرار ساخته است (1) کمالات معنوی روح بهیچ وجه ارتباط و مشابهتی با اعمال مکانیکی ماده ندارد . یعنی ذكاء ، عقل ، قوه مميزه و اراده را بهیچ وجه نبایستی با خون آورده یا گوشت و عضلات بدن مشتبه ساخت و همچنین بواسطه همین تر از وی ذهن و
ص: 166
این قوۀ امتیاز است که بایستی اعمال خود را سنجیده و خوب و بد را از یکدیگر تشخیص و تمیز دهیم: همین زبان و لسان درونی و باطنی است که روی سخن را از پست ترین تا عالی ترین شخص گرفته با هر کسی باز نموده و با همان صدای ضعیف و نحیف خود اعلام میکند که اعمال روح بهیچ وجه ربطی بماده یا ربطی بآثار فیزیکی و شیمیائی ماده ندارد.
در این وجود ما جریان ها وسیل های مخالف و مغایر همیشه در کشمکش و مبارزه اند هوی و هوس ها و میل های مادی دائماً با عقل و عاطفه و با حس انجام وظیفه صحیح در جدال و نزاع می باشند ، و حال اگر ما تنها مادة محض بودیم آیا این مبارزات و کشمکش ها را دانسته و درخود سراغ می گرفتیم ؟ خیر بلکه بلاشبهه بدون هیچ گونه تاثری یا تأسف و خجلتی و بدون هیچ قسم تألم یا ندامت این تمایلات طبیعی را گذرانده و بپایان می رسانیدیم. و اما بالعکس باید دانست که اراده در ما موجود است که اغلب با حواس فطری و طبیعی در جنگ و مناقشه می باشد و خلاصه بواسطه همین اراده است که ما می توانیم از نفوذ و تاثیرات ماده خلاصی یافته آن را مقهور خودسازیم و بالاخره آن را يك آلت و اسباب مطبع ومنقادی برای خود قرار داده و بهر کار که خود مایلیم بکار بریم .
آيا في الحقيقة نمی بینیم که بعضی از مردم و آنانی که در سخت ترین وضعیت و مشکل ترین شرایط قدم بعرصه زندگانی گذارده چگونه عوائق و موانعی را که در حیات در پیش پای خود مشاهده می کنند منكوب نموده و یا آنکه بچه قسم با فقر و ناخوشی ها و انواع و اقسام علل مزاجی مواجه گشته در مقابل آن ها استقامت بخرج داده و بواسطه کوشش و جد و جهدهای مستدام خود آنها را تماماً زیر پای گذارده و بالاخره با موفقیت های کامله بر آنها غلبه نموده اند؟ و یا آنکه آیا نمی توان
ص: 167
تفوق و برتری روح را برجسم از اینجا کاملا استنباط نموده یعنی نظری بصفهات تاريخ انداخته و دید که این روح چگونه فداکاری های بزرگ و جان نثاری های عظیمه را در طی از منه و ادوار تاریخی منحل گشته است ! هیچ کس نیست که نداند چگونه شهدای راه حقیقت و اشخاص وظیفه شناسی که برای انجام تکالیف وجدانی خود را بمخاطرات عظیمه دچار ساخته و کسانی که برای خدمت ببشر و خیر عموم دامن همت بکمر زده خواه کشته شده و یا آنکه بدار آویخته شده و بالاخره با کمال قساوت و خشونت در میان انواع و اقسام زجرها و شکنجه های جگر خراش و جانگداز بر این بدن جسمانی مادی تسلط و غلیه یافته و بدون آنکه بشکایات این بدن گوشتی مادی گوش دهند قادر بر این شده اند که سختي هائي را متحمل شوند و شربت تلخ مرگ را با کمال و جدو شعف نوش کنند!
هر گاه در این بدن فعلی ما غیر از ماده چیز دیگری نبود امکان نداشت هنگامی که بخواب عمیقی فرو می رویم روح ما باز ادامه حیات داده و بدون هیچ گونه كمك و معاونت حواس خمسه ظاهری بتواند بما نشان دهد كه يك فعالیت و حرکت و آگاهی دائمی از جمله شرایط طبیعت او بوده و همیشه در کار است، روشن بینی در حین خواب مصنوعی رؤیت حوادت و وقایع از فواصل بسیار بعید بدون استعانت چشم و خلاصه دیدن واقعات قبل از حدوث و خواندن افکار تماما آن ها نیز از روی تجارب و امتحانات عدیده این مسئله را کاملا اثبات و مدلل مینماید که بلاشك روح وجود دارد .
پس از این رو می توان گفت که در نهاد ما يك جوهر يا عنصرى خواه ضعیف خواه قوی خواه تیره و جاهل و خواه منور وروشن موجود است که ما آن را روح نامیم همین عنصر ذیشعور و یا مدرک است که برابدان
ص: 168
جسمانی فنا پذیر ما سلطنت و فرمانروائی نموده وكليه اختيارات ابدان مزبوره درید قدرت خود حفظ کرده است. در حقیقت این ابدان غیر از يك خادم صرف و يك آلت بي مدرکی برای روح ما بیش نیستند روح آزاد ، ترقی پذیر و مستعد کمال است بنا بر این داراى يك مسئوليتي می باشد روح بمیل خود می تواند جاده مصلحت و صلاح را طی نموده تغییر و تبدیل یافته و بجانب خیر و خوبی متمایل گردد و در بعضی همین روح شرمسار سر افکنده و در برخی دیگر مشعشع و درخشان است ولی در هر دو صورت یک قسم ایدآل و آرزوئی آنها را ترقی داده و باعث تقویت و تنميه و موجد پیشرفت و ترقی آن ها می گردد بهر اندازه که این ایدآل بزرگ تر و شامخ تر باشد بهمان اندازه الهامات آن روح زیاد تر می باشد سعادتمند و فرخنده آن روحی است که شوق مخصوصی و برا بحركت در آورده و بر طبق آن شوق و عشق قدم برداشته و جلو می رود ! یعنی خوشبخت آن روحی که عشق بحقیقت و عدالت و وطن و انسانیت را دارا است پیشرفت چنین روحی بسیار سریع و پس از رفتن او از این عالم جسمانی آثار بسیار نازی از وی باقی مانده تخم هائی را که کاشته است روئیده و از آنها ثمره هائی پر برکت بدست میاید.
***
چون مسئله وجود روح مسلم و محقق گشت در آنوقت این موضوع پیش می آید که آیا روح بعد از مردن جسد جسمانی باقیمانده یا معدوم می شود . این مسئله باقیماندن روح از حیث اهمیت در رأس کلیه مسائل قرار می گیرد زیرا این موضوع تنها مدرك و پایه است که قانون اخلاق
ص: 169
بر روی آن استوار گردیده و این تنها موضوعی است كه درك مسائل عدالتی بوسیله آن برای ماسهل و آسان شده و بزرگ ترین آمال و آرزوهای بنی نوع انسان بواسطه آن بر آورده گشته و عموم قانع و خرسند می گردند.
هر گاه این جوهر روحی مادر طی تغییرات دائمی ملکول ها و تحولات و تبدلات بدن جسمانی مادی باقی و بر دوام بماند و از انفصال و تجزیه و خراب شدن ذرات مادی در آن تغییری پیدا نشود بدیهی است بعد از مردن بدن جسمانی نیز باقی و بر قرار می ماند.
چنان که سابقاً دیدیم معلوم شد که در جهان هیچ چیزی از بین نرفته و معدوم نمی گردد. مادامیکه علوم مثبته فيزيك و شیمی این مسئله را کاملا برای ماروشن و واضح می کنند که هیچ آنمی از هیچ جسمی از بین نرفته و هیچ قوۀ معدوم نمی گردد، دیگر چگونه بایستی باور کرد که این عنصر یا وحدتی که تمام قواء عقلانی و مشاعری در خود اوست و کلیه را خود او شامل می باشد ، بجائی منتهی شود که از بین رفته و معدوم گردد؟ چگونه می توان قبول و باور کرد که این منیکه ملتفت امور هست و تمام وقايع سلسله حیاتی در آن ظاهر و آشکار می شود ممکن است از میان رفته و معدوم گردد؟
نه فقط منطق و اخلاق بلکه وقایع و حوادث حسی که آنها را در فصل های آنیه مورد دقت قرار داده و در اطراف آنها بطور اجمال گفتگو خواهیم نمود و در عین حال هم فیزولوژیکی و هم روحی می باشند می بینیم كه تماماً بقاء روح یعنی وجود این عنصر صاحب ذهن و شعور را برای ما کاملا اثبات و مدلل می نماید. و این مسئله را برای ما محقق خواهد نمود که همانطوری که اعمال و کارهایی در این زندگانی ارضی منادی
ص: 170
وی واقع می گردند، بهمین قسم نیز پس از مرگ این روح باقیمانده و همان اعمال باعث سعادت و خوشبختی یا نکبت و بدبختی او می گردند.
هرگاه مرگ انجام و آخرین مرحله كلية اشياء و موجودات می بود و هرگاه مقدرات ما فقط در همین حیات ارضی پر مشقت و پر زحمت می گشت آیا هرگز آمال و آرزوی حصول بمدارج و مراتب عالي تر و کامل تری که در حقیقت هیچ درجه کمالی در این زندگانی ارضی نمی تواند ما را قانع سازد می داشتیم؟ آیا هرگز اشتیاق یا میل سرشار و تشنگی . این را داشتیم که بدانیم و بفهمیم که هیچ چیزی در این عالم نمی تواند گودال آرزوهای ما را پر کرده و از هر حیث ما را مستغنی سازد؟ و فی الواقع هرگاه در موقع مردن یعنی موقعی که این شیرازه حیات فعلی از گسیخته شد اثری از وجود انسان باقی نمی ماند ، پس این همه احتیاجات تصورات و خیالات و تمایلات لا تغيير و نا معلوم از برای چه بود؟ این صدای قوی و نیرومند وجود انسانی که در طی قرن ها طنین انداز بوده و این همه آمال و آرزوهای بی پایان و نامتناهی و این همه نهضت ها و جنبش هائی که بشر از برای پیشرفت مقصود و ترقی و پیشرفت و حصول بنور و حقیقت متحمل گفته است تماماً را بایستی موهوم و فقط يكنوع شبح فانی و گذرانی تصور نمود و بایستی گفت که این کیفیات تماماً عبارتند از اجتماع يك دسته از مولکول هائی که بعسرت تشکیل گشته و بزودی از بین رفته و محو گشته اند ! پس چه فایده بایستی برای این زندگانی ارضی قائل گشت ؟ و با این عمر کوتاه انسانی و دوام بی قياس عالم آیا این مسئله برای ما امکان پذیر است که بفهمیم و به بینیم پایان علوم متعارفى بكجا انجامیده و حد و انتهای آن بکجا خواهد رسید ؟
ص: 171
انقدر ضعف و ناتوانی و صعوبت و تلخی و حرمان و یأس این عالم را فرا گرفته که هیچ چیز برای اقناع و اسکات اميال ما کافی نبوده و نمی تواند کاملا آمال ما را برآورده نماید و بر فرض آنکه تا درجه یا حدی به آرزو و آمال خود رسیدیم تازه هنوز تشنه ایم و بدین پایه اکتفا ننموده ، آمال و مرام خود را بجاهای عالی تر و بلندتری سوق داده یعنی تصورات و آرزوهای خویش را بجا ها و مقاماتی می کشانیم که ابداً دسترسی بدان مراتب نداریم. در همین زندگانی مادی ارضی که فعلا تعقیب نموده و در پی آن هستیم ، با وجود مرارت ها و آلام و اسقام يك نوع آرمان (1) و آرزوئي كه متعلق به این عالم نیست یعنی يك نوع سعادت و خوشبختی که همیشه از ما گریزان است یافت می شود که نشانه کافیست بر این که غیر از زندگانی فعلی زندگانی دیگری پس از آن نیز موجود است . خلاصه آن که لازم به تذکر و توضیح نیست که طبیعت آن قدرت را ندارد که بتواند بموجودات و مخلوقات آمال و آرزوهایی اهدء کند که غیر قابل تحقیق باشد و باید دانست که احتیاجات نا محدود و بی شمار انسان مستلزم يك زندگانی نامحدود و بی قیاسی است .
ص: 172
جریان زندگانی روحی بچه شکل و از چه قرار است ؟ و در حقیقت آیا حیات روح چیست؟ برای روشن ساختن این مطلب بایستی برگردیم به منبع و سر چشمه این روح و مجموعاً مسئله زندگانی ها را تحت مداقه و مطالعه قرار دهیم .
چنان که می دانیم در سطح این کره زندگانی در ابتداء با اشکال و ساده و مقدماتی ظاهر و آشکار گشته تا آنکه بتواند پس از طی مراحل مزبور بجانب ترقی و تعالی و کمال سوق یابد یعنی از درجات بست اشکال مختلفه حیوانی شروع کرده و انواع و اقسام حیوانات را دیده تا آنکه می رسد بنوع انسان که در اعلی درجه زندگانی های ارضی واقع است و بتدريج موجودات حیه نمو کرده و ترقی نموده بر حساسیت آنها افزوده می گردد و چنان که قبلا گفته شد این زندگانی بتدریج و بآرامی از فشارها وقيودات ماده مستخلص گشته و در آن وقت است که حس فطری که تا بحال اعمال خود را کورکورانه انجام می داد از بین رفته و جای خود را به هوش فراست و عقل واگذار می نماید.
این نردبان تکامل تدریجی را که پله ها یا درجات تحتانی آن در غرقاب پستی وظلمت فرو رفته آیا تمام موجودات آن مدارج را پیموده اند؟ و آیا قبل از اینکه این موجودات بذهن و آزادی نائل گردند و پیش از آنکه کاملا مالك اراده خود گردیده و بر تمام هوی و هوس های نفسانيه وشهوانيیه خویش غلبه نمایند مجبور بوده اند که تشکیلات جسمانی
ص: 173
حیوانی اولیه را جان داده یعنی آیا مجبور بوده اند که اجساد و ابدان آنها را بترتیب طی کنند و قبل از رسیدن بحيات فعلی بلباس موجودات پست خلقت در آیند؟ هر گاه در اطوار و اخلاق بشر تعمق و مطالعه بجای آوریم بواسطة صفات حیوانی و بهیمی را که در او مشاهده می کنیم این مسئله ترقی تدریجی بر ما یقین شده و بدان کاملا معتقد خواهیم گشت گرچه این موضوع هنوز لاينحل مانده و مورد بحث بعضی از علماء است .
حبس عدالت مطلقه که در عالم حکم فرماست بما مي گويد كه هيچ يك از موجودات نه انسان و نه حیوان برای این خلق شده اند که زحمت و مرارت های بسیار سختی را متحمل گشته و معدوم شوند . يك نوع زنجير و سلسله که ترقی و پیشرفت منوط بآنست چنین بنظر می رسد که تمام مخلوقات را از جماد گرفته تا نباتات وحيوانات و انسان کلیه را بیکدیگر متصل و مربوط می سازد این زنجیر می تواند آنها را هم ماده وروحاً بيكديگر مربوط نماید و البته تكامل و پیشرفت این دو شکل یعنی جسم و روح بایستی همدوش و موازی وبكمك يكديگر صورت پذیرد و حیات یازندگانی فقط يك نوع تظاهری از روح بشمار می رود .
این روح بهر وضعیت و هر مقامی که بوده حال که بمرتبه و پایه انسانی رسید و از ذهن و ادراک بهره مند گردید دیگر بهیچ وجه برگشتن و نزول او به آن مراتب اولیه یعنی سیر قهقری محال و غیر ممکن است زیرا کلیه درجات و اشکال مختلفه را که این روح پیموده دلیل بر استحقاق و لیاقت خود او می باشد پس از این می توان گفت که نبایستی خدا را بدان متهم نمود و این تقصیر را بگردن او گذارد که چرا این موجودات مهیب رعب انگیز و موذیه را خلق کرده است . موجودات غیر از تظاهرات
ص: 174
و اشکالی که از نتیجه تمایلات و عادات خود آن ها بدست آمده و حاصل گشته تظاهرات و اشکال دیگری نخواهند داشت. گاهی چنین
اتفاق می افتد که ارواح انسانی اجساد و ابدان ضعیف و سست و رنجور را انتخاب نموده و در ان ابدان حلول می کنند بدین منظور که هوی و هوس های نفسانیه خویش را تحت فشار و مضیقه گذارده تا آنکه بتوانند در نتیجه عسرت و سختی بمراحل و مراتب اخلاقی و معنوی برسند. ولی در طبیعت پست حیوانی هیچ قسم انتخابی واقع نشده و اجرا نمی گردد. و این موجود مجبور است که کلیه مراحل پست را پیموده و این گیر و دار ها را تماماً بترتيب ببیند و طی نماید .
این ترقی و نمو تدریجی را هر بیننده دقیق و کنجکاری ممکن است بخوبی دریافته و بفهمد. در میان حیوانات اهلی اختلافات اخلاقی کاملا مشهود و هویدا است مثلا دريك نوع بخصوص از حیوانات می بینیم که تمام افراد آن از حیث اخلاق و رفتار در يك پايه و میزان نیستند بلکه بعضی ترقیات اخلاقیشان بیشر و بالاتر از سایرین است و هرگاه درست دقت کنیم می بینیم که علاوه بر این برخی از آن ها دارای صفات و عادانی هستند خیلی نزديك و شبيه بصفات و عادات انسانی و در حقیقت مستعد فرا گرفتن بعضی از مزایان اخلاقی از قبیل محبت رأفت وعطوفت فدا کاری و غیره و از آنجا که ماده تنها و بخودی خود فاقد حس بوده و معنای محبت بسایرین و دوست داشتن را نمی داند ناچار بایستی بعنصر و جوهر ثانوی دیگری که ما آن را روح نامیم و این روح بحالت جنینی در آن حیوانات وجود دارد و موجب این محبت ها و مهرباني ها وباعث درك حواس مزبوره می گردد قائل گشته و وجود آن را قبول داشته باشیم .
ص: 175
هیچ چیز بزرگ تر و بهتر و بیشتر مطابق با قانون عدالت و بیشتر موافق با ترقیات متوالیه نمی توان تصور کرد بجز همین مسئله صعود ارواح و طی مراتب زندگانی های متوالیه که در جریان آن زندگانی ها کم کم و بتدريج روح خصایص و شهوات حیوانی خود را از دست داده و غلاف سنگین خود پسندی و خود خواهی را در هم شکسته از آن بیرون آمده و در عوالم عقل و فکر و محبت و آزادی واقع می شود . و در حقیقت این اصل در عالم بمنتهى درجه انصاف و عدالت است که تمام موجودات بایستی بالسویه از عالی و دانی از بدو ظهور در سطح این کره تمام مراحل مزبور را بپیمایند تا آنکه موجودی کلیه این مراتب و مدارج مقدماتی و پست را بترتیب ندیده و طی نکرده باشد نمی تواند داخل در مراحل و مقامات عالیتری گردد.
روزی که روح از مرتبه و درجه حیوانی بیرون آمده و وارد مرحله انسانی شد از این موقعست که شخصیت و استقلال را بدست آورده معنای تکلیف و مسئولیت اخلاقی را فهمیده اما هنوز بمقصد خود نرسیده و دوره ترقی خود را با تمام نرسانیده است هنوز مراحل سابق حیوانی او بپایان نرسیده که مرحله نوین یعنی میدان مبارزه حقیقی برای او باز شده و عملیات جدید وی شروع می گردد و در همین مرحله است روح بایستی مساعی و مجاهدت های کامله و اعمال مختلفه و جديده را انجام دهد. مبارزات ادوار گذشته او تماماً مقدمة مبارزات آلیه اوست که بالاخره آنها را ملاقات نموده و با آنها مواجه خواهد گشت و در سطح همین کره است که روح بكرات تجدید قالب نموده و یا ابدان گوشتی متعدده آشنا گفته آنها را احیاء نموده يك يك را جان می دهد و
ص: 176
در هر مرتبه یا زندگانی جدید روح اعضاء تازه و جوانی را دارا شده عمل تکاملی را که بواسطه مرگ قطع گشته و بحال وقعه افتاده بود دنبال گیری کرده و مجدداً برای تعقیب آن عمل و ارتقاء و تعالی خود از نو شروع بکار کرده آماده کار زار و پیشرفت می شود و در حقیقت این روح بمنزله مسافر ابدی است که بایستی از کرۀ بکرۀ دیگر بالا رود و بجانب خوای صلاح و عقل غیر متناهی سوق یابد و بهمین قسم صاحب درجات گردیده ولا ينقطع در عقل و تقوی و ترقیات علمی و اطلاعات و اخلاق پیشرفت نموده در هر زندگانی بالاتر از زندگانی دیگر گردد.
زندگانی ارضی ما بمثابه و رقی است که در این مرتبه به دفتر زندگانی های ابدی ما اضافه و ضمیمه می گردد هیچکس ممکن نیست در این فضای کوتاه یعنی در این حیات بی دوام بتواند خود را از عیوب و خطایا و تمام ميل ما و هوی و هوس های متعارفی که تماماً از جمله آثار و نقوش زندگانی های گذشته او محسوب شده و کلیه شاهد منشاء و مبداء آن می باشد می بری و منزه سازد.
هرگاه بخواهيم فى الحقيقة زمان و مدتيرا که از بدو ظهور و بروز انسان در سطح کره تا حال که بدین پایه و درجه تمدن رسیده است حساب و معین کنیم خواهیم دانست که برای تحقیق در مقدرات و كيفيات زندگانی های او و مجاهدت هائی را که وی متحمل گشته و مراحل مشعشع و برجسته را که او پیموده تا آنکه باین درجه کمال و ترقی رسیده است ازمنه بی قیاس و بیحد و حصری لازم داشته و بکرات و دفعات بی شماری مقهور
ص: 177
مغلول تجدید زندگانی های لاتعد و لاتحصائی بوده است (1) فقط زندگانی های متوالیه و متعدده است که میتواند کیفیت و چگونگی یا منش بشری را تعبیر نموده، استعدادهای مختلفه انسانی را تأويل و عدم تناسب صفات اخلاقی و خلاصه کلیه اختلافات و عدم انتظامی که در گذارش های یومیه مردم مشاهده می کنیم برای ما تفسیر و بیان کند.
از روی همین قانون زندگانی های متوالیه است که فقط می توان این مسئله را استنباط نمود که چرا بعضی از اشخاص صاحب استعداد و قریحه و دارای احساسات و عواطف شامخه و مقاصد کریمانه و اصیلی می باشند
ص: 178
در صورتی که برخی دیگر را می بینیم که در سفاهت یا جهالت و در هوی و هوس های نفسانیه و پست مستغرق و راکد مانده و هنوز از آن حواس فطری حیوانی خشن بیرون نیامده، ترقی نکرده و در همان مراتب و مدارج پست باقی مانده اند .
آیا می توان تصور کرد آن خدائی که بطریق مساوات برای هر يك از ما افراد بشر يك نوع حیات جسمانی معین کرده و تخصیص داده است چنین خدائی یک نفر وحشی را از یک نفر متمدن فرق گذارده و یا سهم او را بیشتر از دیگری قرار دهد؟ و یا آنکه آیا می توان گفت که قادر مطلق ما بين مخلوقات خود تبعیض قائل شده و اشخاص را مختلف نا مساوی خلق کرده است؟ خیر، بلکه دلیل قطع و حسی این اختلاف پایه و عدم تساوی اخلاقی را در میان مردم فقط بايستى بواسطة قانون تعلق ارواح و تكثر زندگانی ها و فاعل مختار بودن و غیره دانست و بدون این قانون ظلم محض و فاحش بود که می بایستی در عالم فرمانروائی کند .
تأثيرات محيط وراثت و اختلافات تعلیم و تربیت صحیح است که تا اندازه در ترقی و پیشرفت این موجود واجد اهمیت است ، ولیکن این تأثیرات نسبت بمقصود اساسی خیلی جزئی است و برای بیان کردن اختلافات مزبوره کافی نبوده و نمی تواند این عدم انتظام و اختلافات اخلاقی و عقلانی را حل نموده و ما را قانع سازد. بعلت آنکه مثلا اگر اعضاء يك خانواده را مشاهده کنیم می بینیم که از حیث گوشت و خون با یکدیگر کاملا شبیه اند و بدون هیچ گونه اختلاف يك نوع و يك سلسله تعلیمات را فرا گرفته و در تحت لوای تربیت واحدی پرورش می یابند
ص: 179
ولى معهذا می بینیم در بسیاری از چیزها با یکدیگر اختلاف دارند
چنانکه دیده شده است با اشخاص بسیار عالی از قبیل مارکرل (1) که پسران دیو سیرتی مانند کمد (2) از آنها بوجود آمده و بعکس همینطور بسا مردمان معروف عالیقدر که از پدر و مادر های بسیار پست و گمنام بعرصه ظهور رسیده اند.
هر گاه شروع زندگانی از بد و همین زندگانی فعلی بود و یا بعبارت دیگر هر گاه غیر از این زندگانی مادی فعلی حیات دیگری قبلا نداشته ایمپس این اختلافات بیکران عقلانی و ذهنی و درجات مختلفه اخلاقی و این مراتب و مدارج و شرایط گوناگون بشری را بچه چیز حمل می توان کرد؟ بلاشك در اين مسئله یک نوع سر عظیمی است که چرا عده بواسطه دارا بودن عقول نسبه كامله و باصطلاح پیش رس و یا اشخاص منورالفکر و روشن ذهن از بدو طفولیت با عزمی راسخ و متهورانه خود را بجاده های علم و صنعت انداخته، در صورتی که عده دیگر از جوانان امثال اشخاص فوق الذکر با وجودی که دائما مستغرق در مطالعه و تحصیل و زحمت هستند معهذا هیچ فرقی نکرده در همان حالت متوسط و اعتدال باقیمانده و کاری از پیش نبرده اند .
تمام این نا همواری ها در اثر قانون سابق هموار و مرتب گشته و این تاریکی ها در مقابل فروغ نيك رفتاری و مجاهدت در زندگانی ها
ص: 180
مرتفع خواهد گشت. موجوداتی که بواسطة قوت و متانت مشاعرى و عقلانی و کمالات معنوی و تقوی و پاکدامنی از سایرین متمایز می باشند و از حيث شئون و مقامات اخلاقی از دیگران برترند آنانی هستند که بیش از سایرین متابعت روح و عقل و مخالفت هوی و هوس در زندگانی کرده زیادتر زحمت و رنج متحمل شده و خلاصه در اثر همین تعدد وتكثر حيات و تحمل مشقات و آلام يك سلسله تجربیات فراوان و شایسه بدست آورده و تحصیل نموده اند .
پس از این رو می توان گفت که ترقیات و حصول ارواح بمدارج و مراتب عالي تر فقط منوط و مربوط بعمليات وقوتی است که آنها صرف مبارزات و مجاهدات حیاتی خویش نموده اند ! بعضی با کمال شجاعت و رشادت مراتبی را که مانع از حصول آنها بمقام بالاتر و عالی تری است مرتفع ساخته و بر آنه فایق میایند در صورتی که برخی دیگر بدون آنکه قدمی در پیشرفت خود برداشته باشند سال ها بلکه قرن ها در ابدان و اجساد اشخاص بیکارو عاطل و راکد باقیمانده و ابداً فرقی نکرده اند ولی باید دانست که این اختلافات و پستی و بلندی هائی را که تماما نتیجه اعمال و کرده های گذشته آن هاست مي توان فقط بوسیله پشیمانی و جدیت در آینده هموار و تدارك نمود .
خلاصه آنکه هر موجودی می تواند بواسطه توسعه و نمو تدریجی قوائی که در خود او است خود را نشو و نما داده و ترقی کند. همین موجودی که در ابتدای تکاپو و گردش دوره تکاملی فاقد ذهن و شعور بود بتدريج واجد عقل و شعور شده تا آنکه می رسد بمقام انسانیت در همین مرحله است که دارای شخصیت شده و خود را من خطاب می کند هنوز باز آزادی او بواسطه تاثیر قوانین طبیعی که در حفظ و حراست او مداخله
ص: 181
می کنند محدود می باشند و از اینرو فاعلیت مختار و تصادف معادل گشته : اعتدال و تناسب آن ها بمعاونت یکدیگر صورت می پذیرد پس آزادی و مسئولیت همیشه متناسب با پیشرفت و ترقی موجود می باشد .
خلاصه تنها راه حلی که مطابق و موافق با حقیقت برای مسئله تکامل و ترقیات اخلاقی باید شمرد همان زندگانی های متوالیه است زیرا زندگانی های بی حد و حساب ما در طی از منه بی قیاس در سطح هزاران عوالم وکرات شروع گشته قطع شده و از نو تجدید می گردد و در هريك از دوره ها یا زندگانی هائی که وارد می شویم فقط مقدار کمی از بدی ها و رذایلی که در نهاد ماست زایل شده و بر طرف می گردد و بهمین قسم در زندگانی های بعد روح ما تقویت یافته و تصفیه شده و در مراحل و مراتب جدیدتر و مقدس تری داخل گشته تا آنکه بالاخره از زنجیر رنج آمیز عود ارواح مستخلص گشته و بواسطه لياقت و استحقاقي را که خود بشخصه تحصیل نموده بمدارج و مراتب عالی تر یعنی بجاهایی می رسد که در آنجا انوار خوبی ، عقل ، قدرت و محبت ساطع و فروزان است ،
ص: 182
بنا بر بیانات و مشروحات فوق الذکر می توان چنین استنباط نمود که در درون این بدن مادی ما چراغی بر افروخته و روشن است و خود ما نیز در فروغ آن محاط می باشیم و جاده را که ما در آن افتاده و کار می کنیم کاملا مشخص و معین گردیده، یعنی حال می دانیم که چه هستیم و بکجا می رویم.
پس از این قرار این قضیه بر ما معلوم شد که دیگر فقط نبایستی در صدد انجام و کسب منافع مادی شخصی بر آنیم بلکه بایستی با کمال جدیت و استقامت برای پیشرفت و ارتقاء روحی خودکوشش نمائیم، منظور نهائی و آخرین مرام زندگانی تکامل است و آن جاده که ما را بدين شارع بزرك و مقدس هدایت می نماید همانا ترقی و پیشرفت تدریجی خود ما است . این راه خیلی طولانی و طاقت فرسا است و بایستی که آنرا بتأنی پیمود. اما هر قدر موجود تجدید زندگانی ها نموده و پیشرفت می کند چنین تصور کرده و بنظر وی می رسد که مرام و نصب العین حقیقی که مسافات بسیاری از آن پرت افتاده ، از او دورتر می گردد؛ و حال آنکه این قسم نیست و باید دانست که این موجود هر مرحله و درجه را که طی می کند بواسطه مجاهدات و زحماتی را که متحمل گشته اجر و پاداشی برای خود تهیه کرده و از روی همین مساعی تجاربی تحصیل نموده و قواء عقلانی معنوی خویش را بدین وسیله توسعه و پرورش داده است .
ص: 183
مقدرات كليه افراد بشر یکسان و مشابه است ، احدی را بر دیگری رجحان و مزیتی نبوده، و جاده تکامل یكی است و موجودات عموماً بایستی همان راه را بپیمایند و در طی این مراحل بلا استثناء بايستى انواع و اقسام موانعی که در پیش پای خود مشاهده می کنند منکوب نموده بر آن ها تسلط یافته و بدين وسيله يك قسم عاقبت یا انجامی بجهت خویش آماده و تأمین نمایند ، البته صحيح است که ما خود مختار و آزادیم و می توانیم این دوره را بهر نحو که مایلیم خواه سریع و خواه بطئی پایان رسانیده و دیر یا زود بحد کمال رهسپار شويم و البته خود آزادیم و می توانیم در انواع و اقسام تنعمات مادی و عیش و عشرت بسر برده و بدین وسیله زندگانی ها و مراحل زیادی را در عطالت، بیکاری یا رذلت و شرارت بگذرانیم ولی نبایستی غافل بود که وقتی حس تکلیف ما را بیدار کرده ، متنبه ساخته و بما گوشمالی کاملی خواهد داد و در اینوقت است که درد و رنج محرك این سستی و رخوت شده و ناچار ما مجبور می شویم که دوره تکاملی را که مدت ها بحال وقفه افتاده و ذرۀ پیش نرفته بود ادامه داده و بجانب مقصود رهسپار گردیم .
در میان ارواح چیزی که موجود است فقط اختلاف درجات آن ها است و بهمین واسطه بعضی خوشبخت و فرخنده و برخی دیگر بیچاره و وامانده هستند و بطور اختلاف کم وبیش يك آتيه خوش یا ناخوشی برای خود تهیه می نمایند. هرگاه هر يك از ما خود را حکم قرار دهد خواهد دید که افراد بشر يك قسم قدم در جاده تکامل نگذارده و همه بيك شکل پیش نرفته اند و چنانکه قبلا نیز متذکر گشتیم بعضی با قدم های سریع و تند و برخی با قدم های بطنی و کند بجانب مقصود جلو رفته اند.
ص: 184
اختلاف و عدم تساوی که در قواء مشاعری و اخلاق توده ها مشاهده می کنیم بهمین خاطر است. یعنی از همین جاست که می توان بخوبی استنباط کرد که چرا بعضی مراتب عقلانی و اخلاقيشان بلند و برخی دیگر بتفاوت پست و متوسط است . ولی ماها همگی از يك مبداء جدا شده و تماما اولاد يك پدر می باشیم و بواسطه زندگانی های متوالیه و تكثر حیات هر دفعه با و نزديك تر گشته و با امثال و اقران خود بایستی يك خانواده معظم كه عبارت از فامیل بزرگ ارواح باشد تشکیل داده، تمام فضا را پرساخته و در کلیه نقاط گیتی مسکن و مأرى اختيار نمائیم .
در این علم چیزی را که ما در موجودات مشاهده می کنیم مجاهدت و دنبال گیری آنها در تعلیم و تربیت شخصی و همینطور مساعی وکوشش ایشان است برای حصول بتناسب و انتظام عمومی عالمگیر . هر يك از افراد بشر بواسطة اعماليرا اعم از خوب یا بد که مرتکب می گردد بقسمی موقعیت و آتیه خود را مرتب و منظم می سازد یعنی نتیجه همین است که در آینده خود او بازگشت کرده و موجب حفظ و محارست وی می گردد هر گاه این موجود زندگانی خود را فقط در هوی و هوس های شهوانیه بسر برد و در راه خیر و صلاح عمل خود را عقیم گذارده قدمی بر ندارد ، بلاشك در منجلاب پستی باقیماند و از شأن و مقام وی نیز کاسته می گردد تا آنکه بواسطه رنج و مشقت خود را منزه و پاك سازد . بمجرد اینکه این مرحله را پیمود یعنی تا اندازه پاك و تصفیه شد از اینجا است كه دوره تکامل وی با طرز بهتر و آبرومند تری ادامه می یابد ، بلکه موجود بایستی بنسبت خطایایی که مرتکب گردیده ، آنها را ترمیم و جبران نماید .
ص: 185
برای قضاوت اعمال نيك و بد ، در پیش خود ما هیچ قاضی و داور و هیچ در خیمی غیر از وجدان شخصی خود کس دیگری را نداریم ، و این وجدان مادامی که دوره تاريك و ظلمانی مادی خویش را طی کرد، از آن مراحل بیرون آمده و در آنوقت است که این وجدان یکه پهلوان میدان و حکم فرما واقع می گردد بهم انقسم که در انتظام فیز یکی این اصل بر قرار است در انتظام اخلاقی نیز این مسئله محقق و ثابت است که بغیر از اسباب و آثار هیچ چیز دیگری موجود نیست. این اسباب و آثار را فقط يك قانون بزرگ متین و لغزش ناپذیری اداره کرده و بر آن فرمانروائی می نماید چیزی را که ما آرزوی جهالت خود ظلم و بی عدالتی می نامیم همانا این بی عدالتی ها ترمیم و جبران خطا یا و بی کفایتی های گذشته خود ماست و غرض از مقدارات بشر همانا تأدية قروض سنگین و انباشته شده است که در طی ادوار بیکران بروی هم جمع شده و ما قانوناً آنها را بخود مدیون و مقروض می باشیم .
پس از این قرار زندگانى فعلى ما بلاشك نتيجه و ثمره مستقیمی است از زندگانی های گذشته ، هما تقم که زندگانی های آتیه عبارت خواهد بود از نتیجه اعمال فعلی و امروزه ما . روح مادامی که جسد جدیدی برای رکت و جان دادن بآن برای خود انتخاب کرد ، كليه خصایص و عيوب و تمام خوبی ها و بدی هائی را که از زندگانی های ما قبل کسب نموده ، با خود همراه آورده و در او منقوش می باشد ما بدست خود يك بنيان اخلاقي بالنسبه متینی را استوار نموده آتیه خود را خودما تنظیم می نمائیم و مکان و فضائی را که بایستی در آن تجدید حیات نمائیم و یا آنکه آن را اشغال کنیم ، خود ما آنرا تهیه و آماده خواهیم نمود .
تنها بواسطه قانون عود ارواح است که عدالت کامل و قطعی بر تمام
ص: 186
عوالم پرتوافکنده و جهان را فروزان می نماید و هر موجودی که بمرتبه و درجه عقل و شعور رسید از اینجاست که قلم در دست گرفته نقاش
مقدرات خود می شود و باراده و میل خویشتن می تواند بندها و زنجیرهای رنج آمیزی که او را محکم بماده متصل کرده اند، آنها را از یکدیگر بگسلد و از قیود ماده مستخلص گردد. برای تأثید مدعی خوبست وضعيات پر زحمت و اسف آور بعضی از افراد توده را مشاهده کرده و آن وقت خواهیم فهمید علت العلل این امر همانا بواسطه اجرای قانون عود ارواح است. پس با این وصف هر زندگانی خطا کار و مقصری بایستی باز خریده شده و بواسطه رنج و تعب تقاص پس دهد. بالاخره موقع آن می رسد که ارواح خود پسند و خود خواه نیز در نتیجه تحمل رنج و مشقت و افتادن بورطه نکبت و بیچارگی کاملا متواضع و فروتن شده و وقتی نیز خواهد آمد که اشخاص عاطل و تنبل ناچار و از روی اجبار بایستی زحمات و مشقات طاقت فرسائی را متحمل گشته و از دل و جان قبول کنند. این مسئله نیز واضح است ، هر کس که سایز همنوعان خود را رنجانید و باعث اذیت و عذاب آنها گشت ، او نیز بایستی بنوبه خود رنجور و در رنج و عذاب بسر برد. معهذا می توان گفت که این روح بطور دائم و همیشگی مقهور و معلول این عالم ارضی تاريك و ظلمانی نیست . بدین معنی که پس از حصول و کسب بعضی از صفات لازمه این زمین را ترك گفته و بعوالم نورانی و روشن دیگری رهسپار خواهد شد. یعنی در فضای بی قیاسی که کرات و شموس در آن برا کنده گشته آنها را طی طریق نموده و بالاخره در یکی از این کرات بمكان مناسبی رسیده و مانند سایر ارواح عوالم
ص: 187
مزبور که در آنجا مسکن نموده اند او نیز زندگانی می کند و باز بتدریج ترقی کرده این عوالم جدیده را پیموده و چون در هر مرتبه مراحل و امکنه جدیدی را ملاقات می نمائید ، لا ينقطع بر درجات اخلاقی و کمال خود اضافه نموده و بهمین قسم پس از طی مراحل لا تعدو لاتحصالی از مرگ و حیات ، و ترقی و تنزل در محل زندگانی این موجود باز بتدریج از معاودت بعوالم جسمانی و تجدید زندگانی های متوالیه مستخلص گشته داخل در عوالم روحی می گردد و در آنوقت در حکومت موجودات و اشیاء واقع شده بواسطه اعمال خود در حفظ انتظام علم و اجرای نقشه خداوندی آلت واقع شده و كمك مي نمايد.
بلی از این قرار است سر عظیمی که در روح انسانی موجود می باشد! و چنان که قبلا نیز گفته شد تمام قانون مقدرات این روح در خودار منقوش ومنقور می باشد. کسی که توانست بکنه این قوانین و احکام پی برد و این معمای مشکل را فهمیده و حل کنند او کسی است که از حقیقت معرفت زندگانی آگاه و بهرمند گشته است. این روح بمنزله جرقه یا شراره است که از کانون الوهیت صادر و خارج شده ، و بهر اندازه که بر هوی و هوس های نفسانیه خود غلبه نماید و بر حس خودخواهی فطری تسلط يابد، يك زمينه سعادت ابدی برای خویشتن فراهم می نماید و لذت ارزش این خوشی و سعادت بمراتب بیش از زحمت و عسرتی است که او صرف تسلط آن هوی و هوس ها و خود پسندی کرده است . و بهشت موعود بيك معنى همانا نتایج مجاهدات و مساعی ما می باشد . این بهشت از ما چندان دور نیست بلکه در خود ماست. اشخاصی که در این زندگانی خوشبخت یا بدبخت می باشند ، اثرات خوشبختی و بدبختی و بزرگی یا
ص: 188
نکبت آنها همانا منوط و مربوط به نتایج اعمال خودشان است . و ندا ها یا صداهای خوش آهنگ یا خشنی که انسان اغلب از اعماق خود استماع می کند آنها تماماً تفاسير وتعاليم قانون كبير مي باشد و البته هر قدر انسان بیشتر در جاده تکامل قدم گذارده پیش می رود بهمان اندازه هم این نداها و صيحه ها قوی تر و بزرگ تر می گردد.
روح به تنهائی برای خود عالمی محسوب می شود یعنی يك عالمی که ظلمت و نور در آن با یکدیگر مخلوط و ممزوج می باشد و هر قدر که انسان بیشتر در آنها تعمق و مطالعه بجای آرد بر تعجب و تحیرش زیاد تر افزوده می گردد . و در چین و خم های همین عالم است که قدرت های جدیدی در حال توالد و تناسل بوده و منتظر آن ساعتی می باشند که بعرصه وجود آمده و مانند غنچه های گل شکفته و ظاهر گردند بهر اندازه که روح تصفیه و پاک می شود بهمان اندازه تصورات و افکار او بیشتر نمو و توسعه پیدا می کند ، حال هرگاه بخواهيم كليه صفات و مزایائی را که این روح فعلا در این وضعیت حاضره دار است و این قسم ما را مجذوب خود نموده واسطه بعضى استعدادهای فطری و هوش و فراستی که دار است و در مقابل ما اينطور جلوه و دلربائی می کند . بالنسبه به مزايا ومحسنانی بعدها در يك روزگاری بعد از این حالت یعنی در زندگانی های علیتری کسب خواهد نمود ، مقایسه نمائیم خواهیم دانست که بهیچ وجه با آنها قابل مقایسه نبوده و در مقابل آن مزایا سرمایه قلیل و غیر قابل اهمیت محسوب خواهد گشت گرچه اکنون نیز این روح دارای منابع و چشمه های مکنونه بی شمار و بکر و مالك حواس درونی رنگارنگ و مختلفه و سرچشمه های احساسات و عواطف پاینده ایست ولی تنها چیزی که مانع از تجلی و تظاهر
ص: 189
این کمالات معنوی و سرمایه های اخلاقی می گردد تأثیرات این بدن مادی و خشن ماست که همیشه از تجلیات و پیشرفت آن جلوگیری می نماید .
فقط اشخاصی که باین مقامات نائل گشته اند یک عده از مردمان منتخب و بر جسته بوده اند که پیرایه ها و مقیدات ارضی را بکلی پشت و یازده و بواسطه فداکاری ، محبت و نیکی بنوع خود را تصفیه نموده و نمونه از آن حظایظ و لذایذ را در این عالم بذائقه يك خود چشیده و حس کرده اند. بهیچ وجه نمی توان آن احساسات و عوالمی که این قسم آنها را مست و سرشار می نماید با زبان ساده بسایر اشخاص توضیح داده و تبلیغ نمود . زیر اساير بن بواسطه فقدان اهمیت و عدم حس تعقل و مطالعه باین چیزها خندیده و تمام آنها را موهومات و خرافات می پندارند .
ص: 190
از آنجا که مرام زندگانی مقاماً بالاتر و شامخ تر از آنست که بتوان الفاظ بی معنای بخت و طالع یا سعادت و بدبختی را بدان اطلاق نمود از اين رو يك قسم انقلابات و تحریکات مخصوصی در مقاصد و تصورات نهائی ما احداث می گردد ، گیتی در حقیقت جولانگاهی است که روح در عرصه آن جد و جهد نموده و می کوشد که بارتقاء و بلندی سوق یابد و حصول بدین مراتب بغیر از راه مجاهدت، کار ، فداکاری و زحمت و رنج بقسم دیگری برای احدی میسر نمی گردد. رنج و تعب خواه جمالی باشد ، خواه اخلاقی یکی از عوامل لازمه تکامل و وظیفه قوی و نیرومندی برای ترقی و پیشرفت محسوب می شود همانا بواسطه رنج و محنت است که می توانیم خود را بهتر بشناسیم و برهوی و هوس های نفسانیه خویش تسلط یافته و بیشتر حب خیر خواهی و محبت نسبت بدیگران را در خود ایجاد نمائیم. آن چیزی را که موجود در طی زندگانی خود مجبور است جستجو نموده و آنرا دریابد تر أماً علم و محبت است . هر قدر انسان بیشتر بردانش و فضیلت خود بیفزاید عشق و محبت او زیادتر گشته و در نتیجه بیشتر ترقی و پیشرفت می کند. رنج و تعب تنها وسیله است که ما را باسبابی که مورث آن رنج و تعب شده است آگاه می کند تا آنکه بالاخره آن اسباب را مقهور خود کرده و دیگر بکار نبریم، خلاصه رنج و تعب واقع يك نوع محبت بسیار شدیدی نسبت باشخاصی که در مور در نج و تعب واقع می شوند احداث می نماید
ص: 191
در دو رنج یعنی وسیله یا اسباب تزکیه و تصفیه نفس ، مدرسه ایست که انسان در آن درس بردباری و حوصله ، استقامت ، پاکدامنی ، توکل و تمام مزایای اخلاقی و تکالیف خیلی صعب و دشوار را آموخته و تحصیل می کند در دو رنج بمثابة كورة ملتهب و پرآتشی است که حس خود خواهی و تکبر و نخوت در آن بکلی ذوب گشته و از بین می رود . گاهی اتفاق می افتد که اشخاص رنج دیده در يك موقعيت هاي تاريك و تنگی گرفته گشته در این هنگام خودداری از آن ها سلب شده، خدا را منکر و بدنیا و مافي ها فحش و ناسزا داده و می گویند عدالتی در کار نیست ! ولی بعد از آنکه مصائب و بلایای وارده از آنها دور گشت و اشخاص مزبور خود را مورد آزمایش قرار می دهند، می بینند که آن مصائب گرچه ظاهراً بنظر آن ها مظلوم كش ومنافی با عدالت بوده است، ولی باطناً بخیر و صلاح ايشان تمام می شده و از اینجاست که می فهمند تنها چیزی که باعث ارتقاء وحصول بدین مقامات عالی تر و بهتر شده همین مصائب و بلایا بوده و در اینحال حس خیر خواهی ، شفقت و رحمت به بیچارگان بیشتر در نظر آنها جلوه نموده و دستگیری از واماندگان بیشتر و بهتر بجهت ایشان میسر می گردد.
تمام بدی هائی که در زندگانی یافت می شود دست بهم داده و برای ارتقاء و تکامل ما وسیله و كمك واقع می شود حقارت ، خفت ، انواع و اقسام علل مزاجی ، مصائب و بلایایی را که اشخاص در عرصه زندگانی با آنها تماس پیدا می کنند، بتدریج از آن بدی ها و بلایا خوبی وصلاح نتیجه می شود و بهمین دلیل است که در این عالم جسمانی کفه رنج و تعب بر خوشی و سرور چربیده و فزونی دارد. زحمت و رنج منش و طرز سلوك اشخاص را
ص: 192
جلا می دهد. احساسات و عواطف قلبیه خشن را تلطیف و بي غل و غش نموده و اشخاص متکبر و خود خواه را متواضع و متخاشع می سازد. علاوه بر این رنج و تعب دارای فواید و محسنات دیگری است. فایده آن اینست که می تواند با اصول شیمیائی بند ها و رشته هائی را که روح بوسیله آنها به بدن جسمانی مادی متصل شده تماماً آن رشته ها را گسلانده و پاره کند و همچنین این رنج و تعب می تواند روح را از سیالات خشنی که او را احاطه نموده ، حتی پس از مرگ هم که باشد ویرا بیرون آورده و در مدارج پست نگاهدارد (1)
ما نبایستی بدرد و رنج امنت فرستاده و بدان پر خاش کنیم زیرا این تنها وسیله ایست که ما را از سستی و بی علاقگی بیرون آورده و حس شهوانی را در ما خفه می سازد، رنج و تعب بمنزله حجار يا مجسمه ساز ماهری است که روح ما را حجاری نموده و بهترین ترکیب و کامل ترین تناسب و ظرافت و زیبائی را باو اهداء می نماید.
زحمت و رنج تنها علاج و داروئی است که می تواند ما را از
ص: 193
بی تجربگی و خامی بیرون آورد قادر مطلق با ما بندگان خود بعینه مانند همان مادر مال اندیشی که با طفل نافرمان خود رفتار می کند عمل می نماید. مادامی که در مقابل صیحه ها و دعوت های او بی اعتنائی و مقاومت نشان داده و از اجرای تدابیر و مصلحت او سر پیچی نمائیم ، در آن وقت است که ضعف و اغفال در ما رخنه یافته و ادبار و نکبت ما را جولانگاه خود قرار خواهد داد و در این هنگام می فهمیم که دوره نکبت و محنت بهترین مکتبی است که انسان می تواند بعقل وفراست پی برد .
بلی از این قرار است سر نوشت اکثر مردم و مخلوق در این عالم . گاهی اتفاق می افتد در يك شب تاریکی که گاه بگاه فروغ رعدو برق می دهد، انسان مجبور شود جاده های صعب العبور و دشواری را پیموده و با کمال عسرت پاهای عریان خود را بسنگ ها و سخره ها و خارهای آن جاده آزرده و خود را رنجور و فرسوده سازد، بلی رنج و تعب همین است و در حقیقت ما بایستی آن را تقدیس و تقدیر نمائیم زیرا تنها همین رنج و تعب است كه يك نوع جنبش و حرکت مخصوصی بوجود ما داده از پیره های ارضی و علاقه مندی های مهمل منصرف ساخته و در عوض يك نوع قريحه و استعدادی در ما تولید می کند که چیزهائی را که حقیقه عالی و زیباست احساس می نمائیم.
***
در اثر این گونه تعلیمات ترس و دهشت مرگ در احدی راه نخواهد یافت ، زیرا مردن هیچ نیست غیر از يك تغيير شكل و تجديد حياتي كه حتماً برای موجود لازم و واجب است و در حقیقت هیچ ذیر وحی در
ص: 194
عالم نمی میرد و مرك فقط يك كيفيت ظاهری است و تنها چیزی که در موقع مرگ از بین رفته و تغییر می کند ترکیب خارجی یعنی این بدن جسمانی است. ولی عامل مهمه حیاتی یا روح عبارت از وحدتی است که بهیچ وجه تغییر نکرده لایتجزا و همیشه باقیست و این روح با جسم سیاله که همیشه با او همراه است پس از آنکه از این بدن مادی مفارقت کرد تمام کمالات و قواء اخلاقی و عقلانی را که عبارت از انوار ، آمال ، تقوی ها قدرت ها و غیره باشد و روح آنها را در طی زندگانی های ارضی کسب نموده و بدست آورده است با خود بعالم دیگر همراه می برد و چنانکه گفته اند سرمایه های اخلاقی بقسمی پاینده و بر قرارند که نه هرگز کرم زدگی پیدا کرده و نه زنگ آنها را فاسد نموده و نه آنکه هر گز دزدان می توانند بآن ها شبیخون زده و آنها را ر بوده ببرند. خلاصه تنها ثروت و توشه که بدرد ما خورده و می توانیم آن را بعوالم دیگر منتقل نموده ، همراه خود ببریم، و از پرتو آن در زندگانی آتیه استفاده نمائیم همین سرمایه های اخلاقی و عقلانی می باشد .
مرگ و عود روح که پس از زمان معینی بعد از مردن انجام می گیرد عبارت از دو پله کان اساسی ترقی و پیشرفت روح می باشد این مردن و عوديك سلسله عاداتی را که در ما مانند يك پارچه تنگ بافت و محکمی است پاره و خرد کرده و ما را بفراخور حال در محیط های مختلف قرار می دهند. یعنی همین مردن و عود بافكار ما يك جنبش و جهش جدیدی وارد آورده و خلاصه ما را مجبور می کند که روح خود را با هزار صور مختلفه انتظام خواه اجتماعی و خواه عمومی وفق دهیم، تا آنکه این روح حالات
ص: 195
و شرایط مختلفه ارتقاء را دیده و پیموده و بهمه چیز خوگیرد. هنگامی که خورشید زندگانی غروب کرد و وقت موت فرا رسید یعنی در آن وقتی که هستی ما مانند صفحات دفتری ورق زده شد و صفحه جدید و سفید دیگری پیش آمد در آن موقع است که شخص عاقل نامه اعمال گذشته را پیش کشیده و با کمال دقت مشغول مطالعه و مرور آنها می شود خوشبخت و با سعادت کسی است که در این ساعت خویشتن را مخاطب ساخته و بخود می گوید :
ایام و روزگار من با حسن وجه گذشته و انجام گرفته است ! با سعادت و فرخنده نیز شخصی است که سر طاعت و تسلیم فرود آورده و باکمال شهامت و شجاعت رنج و تعب جسمانی را متحمل گشته است! زیرا این زحمات و مشقات گرچه در این زندگانی ارضی روح را فوق العاده شکنجه داده و معذب ساخته و در حقیقت او را فرسوده نموده است، ولی در عوض خارج از این عالم جسمانی ، یعنی در عالم روحی تمام این زحمات و آلام دور ریخته شده و با هرگونه مرارت و تلخی که روح تا بحال سر و کار داشت ، دیگر بهیچ وجه با آنها تماس و اصطکاکی ندارد . و موقعی که شخص عاقل این زندگانی پر مشقت و پر زحمت را بخاطر آورده و از فکر خود می گذراند در حقیقت این زحمات و مشقات طولانی را تقدیس می گوید و در صورتی که وجدان و قلب او کاملا آرام باشد در آن وقت با یک قسم صفای ضمیر و بدون هیچ گونه وحشت و اضطرابی می بیند که موقع رحلت فرا رسیده و وقت آن شده است که این عالم جسمانی را ترك گفته بعالم روحی داخل شود .
ص: 196
آیا هرگز آن پروانه قشنگ طلائی را که بال های رنگارنگ و الوان خود در هوا پرواز می کند مشاهده کرده اید؟ این پروانه قشنك در بدو امر یعنی هنگامی که در حالت کرمی در غلاف پیله زشت و بی ترکیب خود میز بست چندان مورد توجه نبوده و بلکه منفور همه واقع می شده است . اما ملاحظه کنید همین کرمی که ابتداء با آن وضع کثیف در سطح زمین می خزید ؛ حال چگونه آزادانه و بدون هیچ قسم بند و مانعی در این جو روشن و تابان پرواز نموده و از گلی به گل دیگر خرامیده و از عطر آن گل ها محظوظ و مكيف مي گردد. كيفيت مرگ نيز با وضعیت این پروانه کم بی شباهت نیست. انسان نیز ابتداء مانند همین کرم پیله است ، و علت استحاله و تغییر شکل او همانا بواسطه مردن است ، این جسد انسانی یا لباس گوشتی که در حقیقت یک غلاف پست و مسکینی بیش نیست ، بحكم ضرورت بایستی حتماً بهمان کارخانه طبیعت عودت نماید ؟ ولی روح پس از آنکه عملیات خود را انجام داد ، بيك زندگانی بالاتری سوق می یابد؛ و به مان قسم که روز بلافاصله پس از شب واقع میشود ، زندگانی روحی نیز پس از این حیات جسمانی واقع شده و بدین ترتیب ما را از یکدیگر جدا نموده و ما بين آنها فاصله واقع می شود .
پس حالا که داخل در این ملاحظات گشتیم دیگر بهیچ وجه ترس و وحشتی از مردن نداریم و به ما نقسم که گلواها با کمال جرأت و شهامت مرك را بدون هیچ گونه خوف و دهشتی استقبال می نمودند ما نیز بنوبه خود بایستی بدون آنکه بزدلی و جین را در خود راه داده و یا آنکه برای اموات خود عزاداری یا نوحه سرائی نموده و یا آنکه برای آنها تشریفات
ص: 197
حزن انگیزی فراهم آورده و خلاصه محزون باشیم، با عزمی راسخ بدان ها تأسى جسته و افکار آنها را پیروی کنیم. زيرا في الحقيقة مفارقت روح از این بدن جسمانی مادى يك استخلاص و رجعتی است بوطن اصلی و حقیقی او پس بایستی در راحتی و خوشحالی او سهیم و شريك كرديم.
مرگ بزرگ ترین کاشف اسرار است گاهی اتفاق می افتد که انسان به صائب و بلایائی گرفتار آمده و فوق العاده جا را بر خود تنگ و تار می بیند. در همین هنگام است که خود داری از ما سلب گشته و هر يك خود را مخاطب ساخته می گوید: چرا من بدین دنیای سرا سر محنت قدم گذاردم ؟ ایکاش که در همان ظلمت و تاریکی عمیق یعنی در آنجائی که ابداً انسان هیچ حس نکرده و نمی فهمد و در آنجائی که اصلا رنج و تعبی موجود نبوده و انسان در بستر راحتی و آسایش با کمال اطمینان غنوده و میارمد من نیز در آنجا زندگانی کرده و در آن نقاط بسر می بردم؟! و در همین موارد شك و تردید و دلتنگی و واماندگی است که ناگهان صدایی شنیده می شود که صیحۀ خود را بلند کرده و بما چنین می گوید :
ای موجود رنجور و ضعیف درد و محنت را متحمل شو تا آنکه بلند مرتبه و پاك و تصفیه شوی! بدان که کوکب اقبال تو باند است و این
سرای سپنج و ناپایدار مدفن و مأوای ابدی تو نخواهد بود . بلکه آن عوالمیکد در صفوف آسمان ها درخشان و فروزانند مسکن و منزلگاه آتیه تو بشمار می روند که قبلا خداوند آنها را برای تو و مخصوص تو برسم ارث آماده و مهیا ساخته است. تو تا ابد ساکن این جهان هستی و بایستی که در این گیتی سکونت اختیار کنی و بهمان قسم که قرن های پیش بدین جهان تعلق داشتی، در قرن های آتیه نیز از آن این گیتی محسوب
ص: 198
خواهی شد و الساعه نیز خود بیخبری که برای ارتقاء و پیشرفت خویشتن مشغول فراهم آوردن توشه مسافرت و انجام کار می باشی . پس بر تست که با کمال صبر و حوصله و بآرامی و تأنی بدی هائی را که بدست خود برای خود انتخاب کرده ، متحمل گردی ! و بیفشان در این پریشانی و در دو رنج تخمیرا كه بلاشك ثمرۀ آن در زندگانی های آنیه بت و باز خواهد گشت ! برای سایرین نیز آن تخم را بیفشان همان طور که آنها برای افشانده اند ! ای روح پاینده قدری قدم های ارزان خود را قوت ده با عزمی راسخ از این پرتگاه هولناك جلوتر قدم گذار و ببین چگونه پرده ظلمت از مقابل دیدگانت برداشته شده و بچه قسم آتیه درخشان بر تو جلوه گر خواهد گشت است که صعود از این جبال مرتفعه و پست و بلندی های صعب العبور مشكل و طاقت فرسا است و سیلاب های عرق جبینت را فرا گرفته طغیان خواهد نمود ، ولی در عوض چون بانتهای طریق یعنی به قله و منظور نهائی خود رسیدی و از آن نقطه نظر انداختی خواهی دید که از افق امید چگونه خورشید حقیقت و عدالت تجلی نموده و انوار آن بتو ظاهر و ساطع خواهد شد !
آن صدائی که این قسم با ما سخن می راند صدای چه اشخاصی است؟ این صدا همانا صدای اموات یعنی صدای ارواح دوستدار و محبوبی است که قبل از ما پیش دستی کرده و زودتر بدیار زندگانی های حقیقی رهسپار گردیده اند و مکان ایشان دیگر بهیچوجه در زير سنك لحد نيست ، بلکه مأوای آنها در اعماق عوالم غیر مرئی است که آزادانه گردش کرده و کاملا مواظب و مراقب اعمال و حرکات ما می باشند، همین ارواح از
ص: 199
اعماق عوالم غیر مرئی مارا نگاه کرده و بما لبخند می زنند ، عجب سری است این سر آلهی، و در حقیقت این سر سزاوار پرستش و ستایش است ! همین ارواح هستند که همیشه با ما ارتباط داشته و پیوسته بما توصیه نموده می گویند : حال خوبست بیائید و شك و تردیدهای خشک و بی مغز را کنار گذارید و بکوشید و جد نمائید و یکدیگر را دوست داشته و محبت کنید، زیرا روزی خواهد رسید که شما نیز پس از انجام تکالیف و بذل مساعی لازمه بما ملحق خواهید شد.
ص: 200
چنان که مشاهده می شود بسیاری از مسائل که برای عده زیادی از مکتب ها تا بحال لا ینحل مانده بود، اکنون تماماً این مسائل بواسطه پیشرفت عقیده به زندگانی های متوالیه حل و تسویه گشته است و یك سلسله انتقادات و ایرادات وحشت انگیزی که برای خاطر آنها کلنگ مادیت و شکاکیت در ساختمان فلسفه و عمارت حکمت آلهی رخنه پیدا کرده از قبیل ، بدی ، درد و رنج ، عدم تساوی در لیاقت و استعداد، شرایط موجودیت بشری بیعدالتی ظاهری در سر نوشت اشخاص و غیره ! تماماً این اشکالات در مقابل فلسفه ارواح مرتفع می گردد .
معهذا در اینجا عده يك سلسله اشکالاتی پیش آورده ، و در مقابل فلسفه ارواح جداً ایستادگی نموده و مثلا می گویند که اگر ما قبل از این زندگانی یعنی پیش از ولادت خود زندگانی می کرده و حیات های دیگری داشته ایم، پس چرا خاطرات آن زندگانی ها را یاد نداشته و از دست داده ایم ؟ این ایراد گرچه ظاهرا خیلی بغرنج و بلا جواب بنظر می رسد معهذا جواب آن بسیار سهل است و مادر پاسخ بآنها می گوئیم که خاطرات
ص: 201
زندگانی های گذشته یعنی آن چیزهائی را که ما قبلا دیده و بموقع اجرا گذارده ایم شرط لازم و اساسی برای زندگانی فعلی نیست ! هيچ يك از ما از زمان گذشته خود یعنی از آن موقعی که در رحم مادر بودیم و حتی از دوره طفولیت که در گاهواره می آرمیدیم چیزی بخاطر نداریم و بندرت اشخاصی را میتوان یافت که از تاثرات و کارهائی را که در کوچکی انجام داده اند چیزی بیادشان مانده باشد ، با آنکه این وقایع و گذارش ها جزء لا ينفك زندگانی فعلی و در ضمیر انسان ثبت شده است. همه روزه صبح که از خواب بر می خیزیم اغلب خواب هائی را که در شب همان صبح دیده ایم یادمان نیست، با آنکه این خواب ها در موقع حصول خود حقایقی بوده است که انجام یافته و بروز و ظهور کرده است، وقتی که بیدار شده و روح ما در اثر مادیت واقع می شود ، از آن خواب ها فقط ممکن است بعضی احساسات مبهم و در همی را در خویشتن یافته ولی بطور واضح ملتفت آنها نیستیم .
شب وروز و خواب و بیداری ما بعینه مانند زندگانی های ارضی و روحی می باشد و موضوع خواب نیز بعقیده بعضی بمثل مردن يك مسئله غير قابل تفسیری بنظر می رسد. در صورتی که توضیح آن نیز خیلی سهل است و این دو حالت یعنی خواب و مرگ بنوبت ما را در تحت شرایط مختلفی بجاهای مشخص و معینی می برند و شخصیت ما در این دو مرحله مختلف تغییر نکرده ، ثابت و برقرار می ماند .
در خواب های مانیتیکی چنانکه مشاهده می شود روح که از بدن خارج گشت خاطرات گذشته را تماماً بیاد می آورد ولی همین که به بدن جسمانی خود عودت نمود ابداً ذره از آن ها را بیاد نداشته و باز بهمین قسم هر گاه
ص: 202
او را بحالت خواب مصنوعی در آوریم همان خاطرات فراموش شده را يك بيك بياد آورده و برای ما شرح می دهد. در این حالت خواب مصنوعی اشخاصی که بخواب رفته اند يك نوع لياقت ها و مهارات مخصوصی از خود بروز می دهند که در موقع بیداری هيچ يك از آن عملیات برای جسم مادی نگشته و تماماً محو می شوند ، و تنها علت محو شدن این عملیات بواسطه همین جسم عایق مادی است که آنها را خفه کرده و پنهان می سازد در این دو وضعیت مختلف که خواب و بیداری یا حیات روحی و جسمانی باشد روح دو حالت ذهنی و دو مرحله متناوبی از زندگانی را پیموده و این دو مرحله بیکدیگر مربوط بوده یکی پس از دیگری واقع می شود نسیان یا فراموشی نیز مانند يك پرده ضخیمی است که بعینه همانطوری که خواب را از بیداری جدا می کند زندگانی ارضی را از زندگانی های سابقه و زندگانی روحی جدا و مجزا می سازد .
هرگاه تاثیرات و خاطرات ، حقق الوقوعی را که روح در طی زندگانی فعلی در حالت خواب های عمیق خواه خواب طبیعی و خواه خواب مصنوعی بیاد نیاورده و متذکر نگردد ، همینطور هم بلا شك خاطرات زندگانی های قبلی نیز که تذکار آنها بدرجات از خاطرات مزبوره مشکل تر است بیاد نیاورده و بخاطر او نخواهد ماند زیرا وقتی دماغ تأثیرانی را می تواند اخذ نموده و در خود جای و تمرکز دهد که در آنوقت روح با تأثیرات جسمانی تماس داشته و در این بدن مادی بحالت اسارت واقع باشد . حافظه مانند صفحه گرامافونی است که هر چیزی را که در روی خود ثبت نمود همان را بدون کم و زیاد پس می دهد.
در هر مرتبه که ما تجدید حیات می کنیم تشکیلات دماغی ما بمثابة
ص: 203
يك دفتر سفید و نوینی می گردد که بایستی در روی هر ورق آن احساسات و تصاویری نقش بندد بمجرد اینکه روح به بدن مادی داخل شد ، تمام چیزهایی را که در حالت آزادی و استقلال دیده و بخاطر داشته است بکلی فراموش کرده و آن خاطرات را بیاد نمی آورد مگر اینکه مجدداً این محبس موقت یعنی بدن جسمانی را ترک گفته و از این بند مستخلص گردد .
فراموش کردن وقایع و حوادث گوناگون زندگانی های گذشته شرط عمده و لازمه مجاهدت و ترقیات هر شخصی است. زیرا در زندگانی های گذشته بلا شك هر يك از ما خطایائی را مرتکب گشته و بکارهای مذمومی آلوده بوده ایم و در طی این از منه بی قیاس که ما زندگانی می کرده و در اعصار بیکرانی که در وحشی گیری بسر برده ایم ، لابد بایستی عیوب و شرارت های زیادی در خود جمع کنیم، و تازه ما که دیروز مثلا از مرحله بربریت و سبعیت بیرون آمده و مستخلص گشته ایم، هر گاه سیئات اعمال آن دوره های ما قبل را بیاد آوریم، در حقیقت آنها فوق العاده دهشتناك بنظر رسیده و بلکه برای زندگانی فعلی ما نيز بسيار خطرناك و مضر می باشند زیر ازندگانی ارضی بنوبت خود اغلب سنگین و غیر قابل تحمل است ؛ حال تصور کنید هر گاه بدین آلام و استقام دنیوی فعلی خاطره زحمات ، مشقات ، شرمساری ها ، و سرافکندگی های سابقه نیز علاوه میگشت آیا ما دیگر می توانستیم زندگانی خود را ادامه داده و تحمل این همه مصائب را بنمائیم ؟ پس انصافاً قیاس کنید که در آنوقت حیات تا چه اندازه مشكل و ممتنع بود !
و علاوه بر این آیا نمی توان گفت که خاطره زندگانی های هر شخصی بخاطره زندگانی های اشخاصی نیز دیگر مربوط بوده است ؟ حال اگر این
ص: 204
سلسله زندگانی های گذشته خود را گرفته بعقب برگردیم، یعنی رشته تاریخ و سرگذشت زندگانی های شخصی خودمان را مورد مطالعه قرار دهیم بینیم که بسیاری از اعمال با بسیاری از اعمال سایرین تماس داشته و مصادف گشته و در زندگانی های آن ها مؤثر بوده است ؛ و در این صورت که خصومت ها و دشمنی ها از بدو خلقت همیشه در کار بوده ، یعنی در تمام زندگانی ها و قرن بقرن رقابت ها ، كينه جوئی ها و نفاق ها تجدید میشده است ، حال می خواهیم بدانیم که اگر خاطرات این زندگانی های گذشته بیاد ما مانده بود و دشمنانی را که مثلا ما سابق بر این در آن حیات های گذشته بقتل رسانده و یا آنها را آزاد و ستم نموده ایم، آیا حالا که با ما شده با ما مواجه گشته و ما را می بینند با ما چگونه رفتار خواهند نمود؟ آیا در صدد انتقام و تلافی آن بدی ها و جور و ستم ها بر نمیامدند؟ پس در اینجا نیز اندکی تأمل و تعمق بجای آورده و قیاس کنیم که در آنوقت حیات چه صورتی بخود می گرفت !
در حقیقت عین صلاح و صواب است كه يك پرده فراموشی ما مخلوق را موقتاً از یکدیگر جدا نموده و مانع شود از اینکه ما یک سلسله خاطرات دردناک و تألم آور را بیاد آورده و دائماً اسباب زحمت یکدیگر را فراهم نمائیم. و یا آنکه کرده های بدو ناشایست گذشته خود را همه وقت در برابر نظر مجسم کرده و خود را دائماً ملامت داده ، رنج و عذاب ببریم و این مسئله محقق است که اگر ما بخطایائی که مرتکب گشته و عواقبی را که آن خطایا در پیش دارند آگاه گرديم ، بدون شك اين خطا با هر لحظه مانند يك قيافه مهیب و وحشت انگیزی دائماً در مقابل
ص: 205
چشمان ما مجسم گشته مانع پیشرفت مساعی ما شده و در نتیجه این زندگانی را تحمل ناپذیر و عقیم خواهد گذارد .
هر گاه فراموشی و نسیان در میان نبود، مقصرین بزرگ و جنایت کاران معروف تا ازل و ابد انگشت نمای مخلوق و مورد ملامت و توبیخ عامه واقع می شدند زیاد دور نرویم در همین زندگانی ارضی اشخاصی که مرتکب خطایائی گشته و بنام عدالت محکوم به مجازات شده اند، مردم تا چه اندازه نسبت بآن ها حس خصومت و کینه جوئی نشان داده و جامعه باچه دهشت و ترسی از آنها متنفر و گریزان است ؟ و حتی این جامعه نه فقط حاضر نیست که مانند سایر افراد بآن ها مقامی اهدا کنند، بلکه ایشان را جزء لشکر شر و آفت محسوب داشته و وجود آنها را اصولا برای خود مضر می داند ! حال باز قیاس کنید که هرگاه جنایات زندگانی های خیلی گذشته در نظر عموم اشخاص روشن و آشکار می گشت ، چه واقعات سوئی بود که اتفاق نمی افتاد ؟ !
تقریباً همه ما محتاج به آمرزش و فراموشی هستیم . این ظلمت
و تاریکی که ضعف و تیره بختی ما را می پوشاند باعث تسلی روح ما گردید یعنی تا اندازه از زحمات شاق مادر این عالم می کاهد از آنکه آب فراموشی را آشاميديم يك زندگانی جدید ولی شادمان تر از زندگانی قبل را شروع خواهیم نمود و در این هنگام خیالات و نوهمات سابق بکلی از خاطر ما محو شده و از آنجا كه در يك محيطى غير از آن محیط اولیه وارد شدیم احساسات ما بطرز دیگری بیدار گشته رفتار و طرز سلوك ما فرق کرده و در نتیجه در این زندگانی خطايا وعاداتی را که باعث کندی و بطوء پیشرفت ما گشته بود متارکه کرده و از دست می دهیم . شخصی
ص: 206
که در زندگانی قبل یک نفر مقصر و جانی بود و حال که دوباره بصورت طفل کوچکی متولد گشت می بینیم که با کمال عطوفت و مهربانی عموم خویشاوندان و اطرافیان بدور او گرد آمده باری همه قسم مساعدت و همراهی مبذول داشته تا آنکه او را بعرصه رسانیده و بزرگش می کنند . هر گاه چنین طفل ظاهراً محبوب و محجوبی را که احدی تصور نمی کند روح پلید و جنایتکاری در وی باشد و مردم می فهمیدند که در زندگانی قبل او چه کاره بوده آیا باوی چگونه رفتار می کردند؟ آیا دیگر این طفل قدرت ادامه زندگانی داشت؟ یا آنکه آیا هرگز می توانست خطایای زندگانی سابق خود را بدین وسیله مرمت و جبران نماید ؟
معهذا زندگانی های گذشته بعضی از اشخاص هنوز بکلی از خاطره آنها محو نشده و يك نوع حس مبهمی که آیا آنها قبل از این زندگانی چه بوده اند در اعماق ذهن آنها بطور سر بسته و را کد موجود است . این حس عبارت از منبع و چشمۀ الهامات فطری و تصورات جبلی و خاطرات و احساسات سر آمیزی است که مانند يك انعكاس صوت ضعیف شده از دیر زمانی پیش باقی مانده است. حال اگر انسان پیش خود این احساسات را تجزیه و تفكيك نموده و شخصیت خود را با کمال دقت مورد مطالعه قرار دهد غير ممکن نخواهد بود که احوال و گزارش های گذشته خود را جمع آوری نموده و اگر بجزئیات این گزارش ها پی برد لااقل وقایع و اتفاقات برجسته و مهمه آن را بیاد خواهد آورد.
در هر مرتبه که روح از این بدن مادی جسمانی مفارقت می کند خاطرات زندگانی های گذشته وی بتدریج از پس پرده فراموشی بیرون آمده و آنها را بیاد می آورد، در زندگانی جسمانی ما مانند نابینائی هستیم
ص: 207
که عصای کوری را در دست گرفته پیش میرویم و چون مرگ فرارسید . بتدریج تمام قضایای مجهوله در برابر نظر ما واضح و آشکار می گردد. وضعیت و حالت فعلی ما تفسير و نتیجه وقایع گذشته ماست و آتیه درخشان فروزان ما همانا نتيجه اعمال نيك و برجسته است که امروز ما آن ها را بموقع اجرا می گذاریم
روح که از عالم جسمانی بعالم روحی داخل شد قواء حسی و مشاعری او با علی درجه که دار است براه افتاده و کار می کند و در همین هنگام است که زمان استراحت و فکر و رسیدگی با عمال سابقه برای او روی داده راهی را که طی نموده است جزء بجزء حساب کرده و از اعمال خویشتن خورسند یابد حال گشته وضعیت خود را کاملا می بیند و در همین هنگام نیز از ارواح عالی تر و بلند مرتبه تر از خود کسب عقیده نموده و نصایح آنها را می پذیرد و بواسطه هدایت و راهنمائی ایشان شجاعانه عزم خود را جزم کرده بموقع خود محیط مناسبی برای خویشتن انتخاب نموده در جسم جدیدی حلول می کند .
و چون به بدن جسمانی عود کرد مجدداً تمام خاطرات زندگانی های گذشته را از دست می دهد. هر قدر که مبارزۀ حیاتی طولانی تر باشد بهمان اندازه هم مساعی و مجاهدت های لازمه برای حصول به ذهن و ترقیات اخلاقی و بکار انداختن قوای مکنونه صعب و دشوار می گردد ولی در هر صورت روح قواء مدرکه و مشاعری خود را همیشه محفوظ داشته و قبل از آنکه مجدداً متولد گردد حس نامعلومی از تصمیمات خویش را همراه دارد و بهمین قسم که دورۀ زندگانی های خود را طی می کند بواسطه کار و در دو رنجهای فراوان همیشه اصلاحات کامل تری یافته و در هر زندگانی بهتر از زندگانی دیگر می گردد :
ص: 208
در فصل های گذشته ما اصول مهمه فلسفه زندگانی های متوالیه را مورد بحث قرار دادیم ولی البته وقتی می توان گفت که این اصول دارای منشا و اثر و مورد قبول عامه واقع خواهد گشت که متکی بر دلایل و براهین منطقی بوده و مبنای آن بر روی مشاهدات حسی و خلاصه دارای مأخذ صحیح باشد. و هر گاه چنین منطقی پیشرفت کرد ، در آن وقت است که آتية ما افراد بشر عموماً درخشان و فروزان گشته و علاوه بر این نیز بدین وسیله عده زیادی از مسائل بغرنج ولا ینحل امروزه تماماً حل وتسويه خواهد شد.
والا هر گاه غیر از این حال باشد ، عموم بما حمله ور گشته و این قضیه را بر ما ایراد خواهند گرفت که این تصوراتی که بنظر شما مطابق و موافق با حقیقت می رسد تماماً فرضيات ساده و صرف خیالات واهی است ، واز این رو بدین گونه مطالب عالی و نفیس بهیچ وجه گوش و اهمیت نداده و ابدا حقایقی را که ما پیروی کرده ایم وقع و رقری نخواهند گذارد.
ص: 209
از آنجا که عصر حاضره از تصورات بلا اساس و موهوم وفرضيات و قواعد بی اساس خسته و فرسوده شده ناچار از آنها رو گردانیده و راه بی اعتقادی را پیش گرفته است، دلیل آن نیز پر واضح است : دنیای امروز در مقابل اثبات هر گونه مدعائی دلیل و برهان می خواهد و تازه محكم ترين منطق و قاطع ترین برهان را قبول نداشته و فقط دلایلی که مطابق حس و شهود باشد طلبیده می گوید اثبات هر امری بایستی مبنایش بر روی وقایع و آن هم وقایع حسی و مشاهدات مستقیم باشد تا آنکه جای شك و تردیدی برای احدی باقی نماند و دلیل این شك و ترديد نيز واضح است و فقط آن را از نتایج وخیم و زیاده روی های مبالغه آمیز افسانه ها و حکایت اغراق آمیز خیالی سرایا کذب و عقاید بلا اساس باید دانست که قرن های متمادی است با زمزمه های خود بشر را سر گرم نموده و گاهواره بشریت را با موهومات و ترهات خود می جنباید. و این انسانی که در ابتداء هر مطلب و نظریه بدیعی را زود باور کرده و در مقابل آن سر تصدیق فرود می آورد، رفته رفته در نتیجه تحصیل و مطالعه تدقیق و موشکافی در هر مقوله یا موضوعی دیر باور و بی عقیده شده و هر گاه اصول تازه نیز پیش آید او نه فقط نسبت به آنها بی میلی نشان می دهد بلکه حتى الامكان در صدد مخالفت برآمده و آنها را با حسی عداوت آمیز استقبال می کند .
اینگونه افکار و روحیات را ما نبایستی بهیچ وجه مذمت نموده و از آنها شکایت بمیان آوریم. زیرا هر گاه غیر از این بود فکر بشر يك حقیقتی را نفهمیده نسنجیده و کورکورانه استقبال می نمود . و غرض از اینکه ما در قسمت اول این کتاب فلسفه زندگانی های متوالیه را مورد بحث
ص: 210
قرار دادیم نه این بود که فقط به يك سلسله دلایل فلسفی یا خیالی و باصطلاح حرف قناعت کنیم ، خیر بلکه منظور ما این بود که دلایل و براهین دیگری نیز که اساس و مبنای آنها متكى به يك سلسله مشاهدات و وقایع حسی و امتحانات تجربی و در حقیقت شواهدی است که عموم آنها را دیده و تصدیق کرده اند گوشزد عامه کنیم و این شواهد و وقایع راما در قسمت سیم همین کتاب مفصلا نگاشته و يك يك از آنها را جداگانه ذکر کرده ایم .
ترقی و پیشرفت علم و مراحل بی شمار دانش را می توان به صعود یا بالا رفتن از کوه های مرتفعی تشبیه نمود. هر قدر که آن مسافر یا پیما دامنه ها و بلندی های صعب العبور و دشوار را زیر پای گذارده بالا می رود بهمان اندازه در اطراف او افق وسیع تر گفته و جزئیات منظره تحتانی یعنی نقشه زیر پای او در سطح زمين بنظر او يك مجموعة محدودی می رسد در صورتی که هر چه به بالا نظر انداخته می گشاید مناظر جدید و بدیعی را می بیند؛ و از اینجا نیز هر قدر زیاد تر بالا رفته و قدم فراتر گذارد منظره بالا بنظر او وسيع تر وباشكوه بیشتری جلوه گر می شود. بهمین قسم نیز علم در ترقیات دائمی و روز افزون خود در هر قدمی که بر می دارد ، اقلیم مجهولی را مکشوف ساخته مطالب و چیزهای جدیدی را کشف می کند.
البته این موضوع بخوبی مشهور و لازم بتوضیح نیست که تا چه اندازه حواس خمسه ظاهری ما محدود و تا چه حد دامنه حس هر يك از آن حواس محصور است باید دانست که در ماوراء این اشعه والوان ظاهری که ما با چشم خود می بینیم اشعه و الوان دیگری نیز موجود
ص: 211
است که وجود هر يك از آنها را می توان بواسطه معرف های شیمیائی
و ثابت و معین کرد. بهمین قسم حس سامعه ما فقط امواجی را شنیده تشخیص می دهد که محصور ما بین مبداء و منتهای معینی باشد و اگر امواجی بالاتر یا پائین تر از این حدود یافت شود بهیچ وجه در عصب سامعه تأثیراتی نمی بخشد.
هرگاه هیچ گونه انکشافاتی در قسمت مناظر و مرایا از قبیله ذره بین و تلکسوپ و غیره بدست نمی آمد چگونه ممکن بود که ما با این دو چشم ضعیف خود از اوضاع بسیار بعیده گیتی آگاه گشته و از احوال كواكب اطلاعاتی بدست آوریم؟ نه فقط از اوضاع عوالم سماوی بسیار بعیده با شموس متعاقبه بی حد و حساب و اجرام سماوی که هر طبقه پس از طبقه دیگر بنظر می رسد و اوضاع هزاران هزار ستارگان كوچك ديگر بر ما مجهول میماند ، بلکه از اوضاع عوالم دیگری که مجاور باکره ارض واقع شده اند نیز هیچ خبری نداشته نفهمیده و بکلی بی اطلاع می ماندیم ! دامنه مشاهدات انسانی متدرجاً در اثر مرور زمان در هر عصریه وسیع تر گشته و همانا در سایه اختراع تلسکوپ است که انسان در اعماق آسمان ها کاوش ها بعمل آورده و عوالم بسیار بزرگی را کشف کرده که کره زمین او در مقابل بزرگی و عظمت آنها بسيار كوچك و غير قابل اهمیت محسوب می گردد!
در این عصر اخیر نیز اختراع میکرسکپ عالم نامتناهی جدید دیگری بروی ما گشوده و باز کرده است. در این عالم نیز محشر و غوغای غریبی بر پا است . در همه جا اطراف ما در زیر این آسمان هزاران هزار
ص: 212
موجودات غیر مرئی غلغله و هیاهوئی بپا کرده و مانند گرد بادهای مهیب در کار وسیر و گردشند . بوسیله همین اسباب یعنی میکرسکپ است که مطالعات در ساختمان مولکولی اجسام برای بشر فوق العاده سهل و آسان نشده و قبل از اختراع این آلت مثلا انسان نمی دانست که گلبول های قرمز خون و نسوج و سلول های بدن انسان دارای طفیلی های زنده فراوان و حيوانات صغار ذره بینی بوده و همین حیوانات كوچك نيز دارای طفیلات دیگری می باشند که بطفیل و معاونت یکدیگر زندگانی می کنند احدی نمی تواند پیش بینی کرده و بگوید که موج حيات بكجا منتهى و ختم می گردد .
علم همیشه ترقی کرده پیش می رود و فکر انسانی روز بروز بر جرأت و قوت خود افزوده و افق های جدیدی در برابر نظر وی گسترده می شود و در حقیقت هر گاه معلومات و اطلاعات امروزی خود را با مجهولات و چیزهائی که هنوز مانده است تا بیاموزیم بخواهیم مقایسه کنیم می بینیم که این توشه امروزی خیلی سبک وزن و بالنسبه به آن مجهولات فوق العاده قلیل و بی اهمیت است ! اطلاعات بشری همیشه محدود است و لیکن طبیعت دارای حدودی نیست فاراده فيزيك دان عالم شهر انگلیسی می گوید : ( با همین مجهولاتی که امروزه در قوانین گیتی موجود است ما مي توانيم يك عالم جديد و کاملی را ساخته و ایجاد کنیم .)
حواس ظاهری خشن ما را اجازه داده اند که در ميان يك اقيانوس عجائبی بدون آنکه خود ملتفت آنها بشویم زندگانی نموده و بعینه مانند یکدسته اشخاص نا بینائی که در میان سیلاب های نوری واقع شده باشند ما نیز ادامه حيات مي دهيم.
ص: 213
تا بحال علماء ماده را در تحت سه حالت جمود میعان و بخاری می شناختند . ولی سر ويليام كروكس (1) فيزيك دان و عالم شهير انگلیسی در اثر یک سلسله تجربیات و امتحانات دقيقه خود توانست بواسطه تخلیه هوای درونی شیشه های مخصوص چهارمین حالت ماده را کشف نموده و آن را حالت تشعشعی (2) اسم گذارد اتم های جسمی که بواسطه تخلیه آزاد شدند، در این فضای خالی دارای ارتعاشات فوق العاده سریع و شدید التأثيری می گردند. یعنی بواسطه سرعت زیاد خود ارتعاشات مزبور مشتعل گشته و آثار نور و روشنائی از خود بروز نموده و تشعشات الکتریکی نیز از آنها ظاهر می گردد یکی از موارد استعمال آن اشعه مجهوله X است که عموم از معجزات آن مطلع و آگاه اند . خلاصه از روی همین تشعشات الکتریکی است که می توان بعضی از کیفیاتی که در عالم رخ می دهد شناخته و بدان ها پی برد .
این ماده که در ابتداء بطور اختلاف متكاثف گشته و سه و جهه یا سه حالت اولیه جمود میعان و بخاری را بخود می گرفت اکنون که بحالت تشعشعی رسیده عده زیادی از خواص خود را از قبیل غلظت شکل
و زن و رنگ را از دست می دهد ولی از طرفی در این مرحله جدید چنین
ص: 214
بنظر می رسد که این ماده نسبت بقوه يك رابطه مستحکم تری یافته و بیش از پیش آن ملتصق می گردد. آیا می توان گفت که این چهارمین حالت تشعشعی آخرین صور تیست که ماده بخود خواهد گرفت؟ خير بلاشك حالات و مراحل خالص تر و بالاتری نیز می توان تصور نمود كه هنوز ما مجهول مانده و کشف نشده و چندی نخواهد گذشت كه فكر بشر بحالات سيال وكثير النفوذ دیگری که بمراتب رقیق تر و عالی تر از حالت تشعشعی باشد. متوجه خواهد گشت بهمان قسم که فهمید حالت تشعشعی بدرجات رقیق تر از حالت گازی و این حالت لطیف تر از حالت میعان و میعان رقیق تر از حالت جمود می باشد از اینرو می توان امیدوار گشت که علم در آنیه پرده ضخیم مجهولات را بیشتر شکافته عمیقانه و دقت کامل تر وارد عالم اسرار شده و بهتر بكشف حقایق موفق خواهد گشت و در نتیجه یک دسته از مسائل بغرنج و غامضه را که بشر تاکنون بحل آنها موفق نشده و عاجز مانده حل و تسویه خواهد شد و بالاخره بدین مسئله پی خواهد برد که عامل و عنصر اصلی ماده و چه قواء مدیره و گرداننده گیتی کدامست؟
بنابر عقیده عده از دانشمندان وحدت ماده را تا اندازه شناخته و فهمیده اند. چنان که سابقاً نیز گفتیم ماده اساساً سیاله ایست داراى يك . نوع رفت و قوه ارتجاعی نامتناهی و همانا بواسطه اختلاطات بي كران و گوناگون این ماده است که اجسام ساخته شده بروز کرده و مرثی می گردند، و این سیاله که در اصل جوهری غیر مرئى بسیار لطيف و رقیق و بدون وزن بوده بواسطه انتقالات و تبدلات بحالات مختلفه آمده دارای وزن شده و بجایی می رسد که بواسطه تكاثف فوق العاده
ص: 215
و بی قیاس خود اجسام جامد سخت وغير شفاف و سنگین یعنی تمام مواد مرتی این عالم ارضی را ساخته و تشکیل می دهد . ولی این حالت تماسك يا التصاق چندان دوامی ندارد و از آنجا که ماده يك سلسله تغییرات و تبدلات بی پایانی را طی می کند بهمين قسم ممكن است سیر قهقرانی را پیموده تجزیه شده هر دفعه رقیق تر از حالت سابق خود در آمده و بالاخره بهمان حالت سیاله اولیه بر گردد . و بهمین دلیل است که عوالم و كرات آسمانی يك زندگانی بی دوام و كم بقائی داشته و همان طوریکه آنها ابتداء از محیط ها یا اقیانوس های انری غیر مرئی و رقیق بیرون آمده اند بهمین قسم هم پس از آنکه مدار زندگانی خود را طی کرده و بیایان رسانیدند، بهمان محیط ها یا اقیانوس های اتری رجعت کرده و مانند انهاری در آنها فرو ریخته و غوطه ور می گردند .
بخوبی می توان این مسئله را ثابت و مدلل نمود که همه چیز در طبیعت بالاخره منجر به وحدتی می گردد. مثلا از روی تجزیه نور این قضیه محقق و معلوم گشته است که اصل و ماهیت عناصر ترکیب کننده عوالم و کرات از كوچك ترين ستاره ها را قمار گرفته تا عظیم ترین شموس چه و از چه قرار اند و بهمين قسم بواسطة نقل مکان اجرای آسمانی ها پی به وحدت قوانین مکانیکی می بریم. مطالعه در کیفیات مادی نیز مانند يك زنجیر بی انتهائی است که ارتباط هر حلقه بحلقه دیگر آن بما می فهماند که در تمام گيتي يك ماده واحده اترى حكفرما و بر قرار است. و قوۀ دیگری نیز موجود است
ص: 216
که اساس و موجد حرکات اجسام می باشد ؛ و الکتریسیته تور و حرارت فقط انواع و اقسام اشکال و صور مختلفه این قوه محسوب می شوند (1)
از این رو علوم فيزيك و شیمی و مكانيك كه پيشرفت آنها همیشه با یکدیگر همدوش بوده روز بروز بر ترقی خود افزوده دست
ص: 217
بدست یکدیگر داده و مجهولات جدیدی را در خصوص انتظام اسرار
آمیز اشیاء برای ما منکشف می نماید . عقل بشر بتأنى و حتى گاهى
بدون آنکه خود بفهمد بجانب دو مقصود پیش می رود : یکی معرفت عنصر واحدی است که ماده و قوه و خیال از آن مشتق شده اند و دیگری قدرت کامله ایست که تمام قدرت ها در آن تمرکز یافته عظمت و جلالت آن انسان را متحیر می سازد.
ص: 218
عالم سیالات که بطور مبهم در ماوراء حالت تشعشعی مشاهده می گردد مسائل عجیب و غریب و اكتشافات محیر العقولی را در خود ذخیره داشته و پنهان کرده است. اشکال و اقسام مختلفه ماده بیشمار ولا تعد ولا تحصى است. هر قدر ماده لطیف ترورقیق تر می گردد برای رفع احتياجات يك زندگانی عالی تری بکار می رود
اکنون نیز عده زیادی از اشخاص این موضوع را می دانند که خارج از این تصورات جسمانی ما یعنی در ماوراء این پرده كدر وتاريك که مانند ابر غلیظی دورادور ما را احاطه کرده عالم دیگری موجود است و نه مقصود ما از این عالم يك عالم ذره بینی است بلکه عالم سیاله است که محیط بر ما بوده و موجودات غیر مرئی بی شماری در آن زندگانی می کنند.
این موجودات موجودانی هستند ما فوق بشریت و نه مافوق طبیعت که همیشه نزديك بما زندگانی نموده و همگی آنها شاهد و ناظر عملیات حیاتی ما می باشند منتهی نمی توانند با ما صحبت کرده مکامله نمایند. این موجودات وجود خودشان را در عالم غیر مرئی بما ظاهر نخواهند ساخت مگر در تحت شرایط معینه و در تحت اثر قوانین طبیعی متقن و محکمی پی بردن بکنه این اسرار و دخول در این گونه قوانین مرموز البته فوق العاده اهمیت دارد : زیرا هر گاه انسان این قوانین را شناخته و بفهمد ، مالك
ص: 219
قواء متنابه و قابل توجهی گردیده و از اینرو نتایج بزرگی عاید وی خواهد شد. در نتیجه اعمال وتعميم اين قواء ممكن است اصولا وضعيت فعلی کره ارض بهم خورده و تغییراتی در انتظام جامعه های بشری روی دهد . مقصود قوانین و ترتیباتی است که در معرفت الروح تجربتي بكار رفته و مجموعه آن قوانین را علم باسرار مکنونه نامیده اند و این علم مانند دنیای قدیمی بوده که همه وقت بعضی از اشخاص به قسمتی از آن قوانین پیبرده آشنا بوده اند.
ما در قسمت اول همین کتاب در خصوص عملیات عجیب و غریبی که در معابد مقدسه هندوستان و مصر و یونان صورت می گرفت تا اندازه گفتگو و بحث نموده ایم و دوباره از تکرار آن مطالب در اینجا خودداری نموده و فقط منظور اصلی خود را که مربوط به این مسئله مهم یعنی موضوع مانیه تیسم می باشد بمیان آورده بیان می کنیم .
مانیه تیسم را در کلیه اعصار و ادوار تاریخی می دانسته و مخفیانه آنرا مورد عمل قرار داده و تجربیاتی می کرده اند و لیکن تعمیم آن از اواخر قرن هیجدهم ببعد شروع گشت و گرچه در این تاریخ مجامع علمی با نظر شك و ترديد باين موضوع نگاه می کردند . ولی امروز این شك و تردید هم کاملا بر طرف شده و این علم جزء علوم مثبته محسوب شده است و برخی از ارباب علم پس از يك قرن تعمیم آن بعقیده خودمانیه تیسم را بصورت دیگری کشف نموده و آنرا هیپنوتیسم نامیده اند.
کلنل دورشا (1) در کتاب خود موسوم به (حالات عمیقۀ خواب مصنوعی ص 75) چنین می نویسد :
ص: 220
« هیبنوتیسم که مطالعه آن امروزه اینقسم صورت رسمی بخود گرفته عبارت از آستانه يك بناء و عمارت با شکوهی است که مالیه تیزورهای قدیمی از دیر زمانی پیش مقدار زیادی از آن را کشف نموده بودند.» ولی بدبختی در اینجاست که علمای رسمی و بر جسته این فن که تقریباً همگی از اطباء محسوب می شوند و در این علم مانیه تیسم و یا بقول خودشان هیپنوتیسم اشتغال دارند تجربیات خود را عموماً و بالاخص در سوژه های مریض و عليل المزاج های مریض خانه ها بموقع اجرا می گذارند. البته از این کار چندان نتایج خوبی نمی توان اخذ نمود بعلت آنکه تحریکات عصبانی و علل مزاجی اینگونه سوژه های ناقص يكنوع کیفیات بی ربط و بلا نتیجه بما داده و آن قسم که باید و شاید مثمر و ثمر واقع نخواهد شد .
بعضی از علماء نیز ظاهراً از این واهمه داشته و معتقدند که هر گاه انسان در این گونه کیفیات در حدود طبیعی مطالعه مداقه بجای آرد تفحصات وی کافی نبوده و بهیچ وجه نمی تواند دلایل مقنعی برای اثبات مدعای خود یعنی اثبات وجود روح پیدا کند. و همین موضوع را ما از شرح و تفاسیر پرفسور شارگوی معروف فرانسه که فی الحقیقه هیچ کس نمی تواند كفايت و تبحر فوق العاده این شخص را منکر گردد اقتباس نموده و در اینجا چند سطر از آنرا ذکر می کنم : پرفسور مزبور می گوید :
« هیپنوتیسم عبارت از عالمی است که در آن غیر از وقایع حسی مادی که همیشه با فیزیولوژی همراه و این علم مؤید آنها بوده است . وقايع وكيفیات دیگری مشاهده می شود مطلقاً خارق العاده که تا کنون
ص: 221
غير قابل تفسیر و بیان بوده و با هيچ يك از قوانین فیزیولوژی وفق و مطابقت ننموده و بکلی تعجب آمیز و حیرت انگیز بوده است . از اين رو من آن وقایع حسی یعنی علم فیزیولوژی را تعقیب نموده و کیفیات ثانوی که اسباب شکفت و حیرت است تفتیش و تفحص نکرده نسبت آنها علاقه نداشته و بکلی آن عجایب را کنار می گذارم»
از سطور فوق چنین مستفاد می گردد که اطباء بزرگ و مشهور نیز عاجز مانده و ازعان دارند که این مسئله برای آنها هنوز روشن نگشته تاريك و مبهم است . و علت این امر برای آنست که در تفحصات و تفتیشات علمی خود فقط به مطالعات و تجربیات سطحى اكتفا و قناعت کرده و از واقعاتی که ممکن است آنها را مستقیماً باصل موضوع کشانیده و حل مسئله را برای ایشان سهل و آسان نموده و در حقیقت عقده کار را برای آنها بگشاید گریزانند و علمای مادی هنوز مردد و مشکوکند که آیا داخل حله علم الروح تجربی بشوند یا خیر !! زیرا چنین حس می کنند که هرگاه نخواهند این مسئله را تعقیب کنند بلاشك با قواء روحي ياروح یعنی خلاصه با يك سلسله مطالبی مواجه خواهند گشت که قبلا با کمال سرسختی و لجاجت آنها را منکر بوده اند .
بهر حال مانیه تیسم که مدت مدیدی بود مردود بعضی از علماء و دانشمندان بود امروزه بصورت دیگری یعنی باسم هیپنوتیسم تجلی نموده و از آنها جلب توجه می نماید - اما چه خوب بود بجای آنکه ایشان تجربیات و عملیات خود را در اشخاص هيستريك و علل المزاج بكار پرند آن تجربیات و عملیات را در سوژه های سالم و صحيح المزاج بموقع عمل می گذاردند؛ زیرا هيچ شك و تردید نیست که در این صورت آنها
ص: 222
از عملیات خود نتایج بیشتری اخذ نموده و از اینراه استفاده های معنوی زیاد تری عاید بشریت می گردید. خواب مانیه تیکی سوژه هائی را که در حالت خواب مصنوعی می باشند قواء جدیدی در آنها پرورش داده و قدرت نبی پایانی در قواء مشاعری آنها ایجاد می کند. بزرگ ترین کیفیتی که در این موضوع موجود و قابل توجه می باشد رؤیت وقایع و کیفیات از مسافات بسيار بعيد بدون كمك و استفانت چشم است. سوژه هایی که در حالت خواب مصنوعی می باشند بدون آنکه کسی هادی و راهنمای آنها باشد حتی در شب تاريك نيز قادر اند که بهمه جا رفته و با چشمان بسته خود بخوانند و بنویسند و انواع و اقسام کارهای بسیار دقیق و مفصل را انجام دهند از این ها گذشته سوژه های دیگری یافت می شوند که از خارج داخل بطن و شکم انسان را دیده و می توانند يك بيك امراض درونی را شمرده و حتی بگویند که علل آن امراض چه بوده است . و علاوه بر این همین سوژه ها در خواندن افکار (1) نیز قادر بوده و بدون آنکه حواس ظاهری آنها کمکی بکنند می توانند داخل در عمیق ترین مراحل زندگانی و وارد عتبه عالم غیر مرئی کردند. سوژه های مزبور در اسرار حیات و عالم سیالی تعمق و موشکافی کرده و چنانکه قبلا نیز متذکر گشتیم با موجودات غیر مرئی مربوط شده و تعلیمات آنها را بما ابلاغ می کنند
ص: 223
(راجع به این نکته اخیر در اواخر همین کتاب مفصلا نگاشته و تائید. نموده ایم ) . ولی بی مورد نیست که نتیجه تجربیات و عملیات بعضی از علماء معروف این علم را از قبیل دوپونه ، دلوز و پوی سگور وغيره وعده بی شماری از طرفداران و پیروان ایشان را که در اینخصوص بدست آمده. در اینجا ذکر کنیم خواب مانیه تیکی در عین حالی که بدن را بی حرکت ساخته ، حواس خمسه ظاهری را محو و نابود می کند در ازاء روح را آزاد ساخته وقواء با طنی و مشاعری او راصد برابر زیادتر نموده و ویرا داخل در يك عالم مكنونه و بسته سری دیگری می کند که دخول بدن جسمانی در آن غیر ممکن است .
این روحی که در موقع خواب از بدن جسمانی خارج شده زندگانی نموده و فکر می کند خود دلیلی است براینکه او دارای شخصیت و استعداد می باشد . زیرا در اینحال یعنی در موقع خواب مطالب و چیزهائی را دیده و می فهمد که بمراتب عالیتر از اطلاعاتیست که در حالت بیداری بدست آورده. حال بی مورد نیست که سؤال کنیم پس اگر این روحی که ما منظور داریم نیست، پس کیست که دارای این شکل و ترکیب سیاله است ؟ شك نيست که همین سیاله خود روح است و نبایستی آنرا نتیجه قواء حیاتی با نتیجه کارو و اعضاء بدنی تصور نمود، بلکه روح خود. عاملی است آزاد اراده است فعال که چون موقتاً از بدن جسمانی خارج شد در تمام نقاط طبیعت پرو بال خود را کاملا گسترده و گردش کردم قوانی را که در او موجود است بلا نقصان بمعرض بروز و ظهور می رساند . كيفيات مانیه تیکی نه فقط وجود روح را برای ما ثابت و مدلل
ص: 224
می نماید ، بلکه این مسئله را نیز ثابت می کند که روح پس مرگ باقیست زیرا هر گاه در موقع زندگانی جسمانی این روح از بدن مادی جدا شود و در خارج از آن ولی بدون قطع شدن رشته حیاتی زندگانی و فکر کند پس این خود بهترین دلیلی است که پس از مردن این روح با کمال راحتی و آزادی و فراغت کامل تری زندگانی می کند .
علم مانیه تیسم دارای تأثیرات عجیب و غریبی است و بدینوسیله انسان می تواند قدرت های شگفت آوری بدست آورده زیرا اثر سیالات در روی این بدن انسانی بی اندازه بزرگ و خواص آنها بی شمار و متنوع است از روی تجربیات عملی و واقعات حسی این مسئله ثابت شده و توانسته اند بوسیله این سیالات درد و رنج های خیلی سخت و دشوار را تسکین داده و معالجه کنند. آیا نشنیده اید که پیشوایان و پيغمبران بزرك بواسطه ملامسه یا گذاردن دست روی سر و مغز مرضى وعليل المزاج ها ايشانرا معالجه می کردند؟ تمام معجزاتی را که آنها انجام می داده اند کلیه برروی همین مانیه تیسم بوده است. سیالات تماماً مطيع يك ارادة قوى و ميل سرشار اینگونه اشخاص بوده که فقط منظورشان نیکی به نوع بوده و از این رو اشخاصی را که می دیدند سست و ضعیف می باشند بتدریج تقویت کرده و امراض گوناگون آنها را بدین وسیله صحت داده معالجه می کردند .
این موضوع را نیز می توان ایراد نمود که یک دسته از اشخاص شارلاتان از این علم بزرگ سوء استفاده کرده و در حقیقت از ساده لوحی و جهالت توده استفاده نموده لاف علم زده و بتصور اين كه داراى يك نوع. قوت و قدرت مانیه تیکی می باشند عوام فریبی کرده و خود را بزرك قلمداد می نمایند . في الحقيقه خیلی جای تأسف و تأثر است و این گونه قضایای
ص: 225
حزن آور را بهیچ چیز نمی توان حمل نمود مگر به پستی اخلاق و فساد افكار اين قبيل اشخاص خلاصه تنها چیزی که باعث تسکین قلب ما می باشد اینست که ما اطمینان داریم اشخاصی که باسم انسانیت داراي يك شفقت عمیق و علقه طبیعی نسبت به بیچارگان و واماندگان می باشند و در حقیقت مایلند که اشخاص رنجور و ضعیف را تسلی داده و تسکین خاطر دهند از این علم شریف سوء استفاده نکرده و سایر همنوعان خود با کمال صداقت و درستی و بشرط تجربه و سابقه کامل از علم مانیه نیسم مساعدت مینمایند .
ص: 226
در میان کلیه تجربیات و امتحاناتی که تاکنون در خصوص زندگانی انسان يعنى راجع باساس و بقاء روح پس از مردن بعمل آمده هيچ يك مقنع تر و مستحکم تر از واقعات و تجارب روحی نیست .
در ابتداء واقعات روحی را صرف کذب وحقه بازی می پنداشتند . ولی بعد در مرحله تجربیات و تفتیش در این امور برآمده و اگر بعضی از دانشمندان هنوز معتقد به آن نشده و منکر این مراتب گشته اند ولی عده دیگری از دانشمندان عالی مقام با همیت آن پی برده و به صحت این مطالب کاملا معتقد گشته اند. و در آمریکا و در نزد کلیه ملل اروپا مجامع روحی راجع بتحقیقات در این امر ترتیب داده شده و دائماً در صدد تفحصات و كشف مطالب جدیدی بر می آیند.
چنانکه قبلا نیز متذکر گشتیم در هر زمان این وقایع روحی بروز و ظهور داشته اند .
منتها در قدیم این وقایع را در ملافه های اسرار آمیزی پیچیده وفقط عده قلیلی جوینده این مطالب بودهاند ولی امروزه چنانکه می بینیم این گونه وقایع روحی علنی گشته و با یک نوع پافشاری مخصوص و با صور مختلفه در دنیای متمدن امروزه بروز کرده و در حقیقت علم مادی جدید را خجل و شرمسار نموده است .
ص: 227
نیوتون عالم شهیر انگلیسی گفته است: «این کمال دیوانگی است که اشخاص فقط معتقد به معلومات خود شده و منکر چیزهایی گردند که نمی دانند . » نه فقط هر عالمی بلکه هر شخص متعارفی که دارای عقل سلیم باشد می تواند در این قبیل قضایا تدقیق نموده موشکافی کند زیرا بهمین وسیله تدقيق مطالعه است که می توان مجهولانی که در طبیعت موجود است آشنا شده و علل آنها را فهمیده و خلاصه از نتیجه آنها قوانینی مسلم و قطعی بدست آورد - تدقیق در يك مسئله عقل و ادراك انسان را تقویت نموده و موجد ترقی و علو مقام وی می گردد و علت العلل این پیشرفت همانا بواسطه بیخ کن کردن ریشه موهومات و دور انداختن خرافات انجام می گیرد. زیرا همین موهومات و خرافات است که مانند دیوی همیشه در کمین نشسته و با سرعت و مهارت مخصوص منتظر است کيفياتي را که علم متعارفی از آنها غفلت کرده و گذشته است آنها را گرفته بلباس دیگری در آورده و يك سلسله صفاتی که تماماً مافوق الطبيعه و معجزه نماست بآنها ملحق ساخته اسناد دهد .
اغلب اشخاصی که با نظر تحقیر بدینگونه مطالب نگریسته و یا آنکه آنها را سطحاً و بدون تعمق و بدون آنکه استقامت و پشتکاری بخرج دهند و بدون اسلوب صحيح و این قبیل مسائل را مورد مطالعه قرار دهند. در صدد مخالفت و معاندت با روحيون بر آمده و آنها را بدین متهم می کنند که تفاسیر شما تماماً غلط و نادرست است .
مانیز در جواب آن ها پاسخ داده می گوئیم که از این حیث نیز سود و غلبه بر ماست و خوشوقتیم که معاندین اسپرتیسم نه آنکه بصحت وقوع این قضایا ایرادی داشته آنها را دروغ می دانند ، خیر بلکه آنها را راست
ص: 228
و محقق دانسته و فقط بطرز تفسير ما حمله و مخالفت می نمایند. وانگهی چیزی که عیان است چه حاحث به بیان است وقایعی که ثابت و محقق می باشند. چه احتیاجی داریم که در خصوص آنها جر و بحث نمائیم علاوه بر این صحت وسقم کیفیات روحی چنانکه بعد به ذكر يك يك از آنها جداگانه خواهیم پرداخت بدست عده زیادی از اشخاص عالی مقام و بزرگ منش و علماء و دانشمندان بسیار بصیر و خبیر که بواسطه تجربیات و انکشافات علمی خود معروف گشته اند تصدیق و تأئید شده است .
ولی حتماً لازم نیست که انسان دانشمند یا عالم درجه اول باشد که بتواند بصحت این امر می برد بلکه وقایع روحی باندازه واضح و روشن است که اشخاص متعارفی نیز میتوانند همه وقت بصحت آن رسیدگی کرده وكيفيات روحی را با حواس ظاهری خود حس نموده و آن وقایع را برای العين مشاهده کنند. هرگاه کسی قدری ثبات و استقامت بخرج داده و با دقت کامل و در تحت شرایط مناسبی قدم در این مرحله گذارد تمام این وقایع را مشاهده کرده و در آنوقت است که بصحت و واقعیت این امر جداً عقیده مند خواهد گشت.
البته صحيح است که عده پیش خود این موضوع را این قسم تعبیرو حل می کند که حدوث این قبیل قضایا از فکر و عمل خود انسان ناشی می شود و یا آنکه بواسطه الغاء خود بخود مديمها و خروج قواء بدنی و یا آنکه انتقال خیال می باشد بلی این موضوع تا اندازه صحیح است و چه بسا از این قضایا را از روی صحت می توان با سباب مزبوره نسبت داد ولی باز هر قدر هم که بخواهیم برای رد این قبیل وقایع گوناگون روحی علل و تعبیراتی قائل شويم : معهذا يك سلسله کیفیات فراوان بی حد و
ص: 229
حساب دیگری نیز موجود است که منطقاً غیر از اینکه بمداخله ارواح مردگان معتقد باشیم، چارۀ دیگری نداشته و دلایل محکم تری برای اثبات و تعبیر آن نمی توانیم اقامه کنیم .
از این قبیل اشکالات و ایرادات را ما مفصلا در کتاب دیگری موسوم به ( در عالم غیر مرئی چه خبر است در قسمت دویم آن راجع به اسپرتیسم و مدیم نبطه ) نگاشته و با دلایل متقنه و مثبته انتقادات مزبوره را رد کرده ایم و بواسطه يك سلسله تجربیات و عملیات دقیقه هویت و شخصیت ارواح را معلوم نموده و بدین وسیله جواب اشخاصی را که قبل از هرگونه مطالعات عمیقه و با افکار طفلانه رایت مخالفت بر افراشته و تنها به قاضی رفته و اظهار عقیده نموده اند داده و آنها را قانع وساکت ساخته ایم ،
ص: 230
اولین مرتبۀ که در زمان ما تظاهرات روحی شروع گشت در 1848 در ممالک متحده امریکا بود . از همین هنگام است که این موضوع توجه عامه را بخود جلب نمود در بدو امر تظاهرات از این قرار بود که در بسیاری از منازل صداهائی شنیده شده و مبل های آن مساکن در اثر يك قوة غير مرئى بحرکت در آمده و میز و صندلی ها در اطاق بنای جابجه شدن و تکان خوردن را گذارده با شدت زیادی بزمین بر خورده صدا می کرد - یکی از تماشاچیان فکری بخاطرش رسیده که بوسیله ترکیب کردن حروف الفباء از روی قرعات ميز يك قسم تلگراف روحی ترتیب دهد . و بدین وسیله آن قوۀ غیر مرئی که اسباب این تظاهرات می شد باحضار شروع به صحبت و گفتگو نمود چنین گفت: من روح شخصی هستم که در همین ولایت زندگانی می کرده و پس از آن داخل در جزئیات بسیار دقیق هویت خود گشته وقایع زندگانی و مردن خود را يك بيك شرح داده و حتى خصوصياتي را نیز بیان نموده بقسمی که هر گونه شك و تردیدی را از حضار مرتفع ساخت . پس از این واقعه حس کنجکاوی حاضرین را بر آن واداشت که با ارواح دیگر نیز ارتباط یافته و از آن ها نیز جواب های صحیح و مطابق با واقع در یافت نمودند. در پایان مذاکرات آن ارواح اظهار می کردند که دارای يك بدن مادی سیال بسیار لطیفی هستند که بچشم ما در نمی آید.
ص: 231
تظاهرات فوق الذکر کم کم رو بازدیاد گذاشته و چندی نگذشت که در تمام اطراف و اکناف ممالك متحده منتشر گشته وصورت عملی بخود گرفت رفته رفته این موضوع بقسمی افکار و عقیده عامه را بخود جلب نمود که بعضی از علماء بتصور این که این مسئله جدید اسباب اغتشاش و مشوب گشتن اذهان و آسایش مردم خواهد شد جداً تصمیم گرفتند که این تظاهرات را خود برأی العین مشاهده کرده و بطلان آن را باثبات رسانیده و دست شیادان و حقه بازان را ازین کار کوتاه سازند . از این رو ادمون (1) رئيس ديوان عالى تميز نيويورك باتفاق رئيس مجلس و پرفسور علم شیمی پاپ که عضو اکادمی ملی بود مامور تحقیق این امر شدند که در حقیقت این موضوع امعان نظر نموده یعنی این تظاهراتی را که نسبت بارواح می دهند تحقیقات و رسیدگی کرده ببینند قضایا از چه قرار است . بالاخره اشخاص فوق الذكر پس از يك سلسله مطالعات و امتحانات دقيقه كتب مهمه این خصوص طبع و نشر نموده و خلاصه چنین نتیجه گرفتند که کیفیات مزبور تماماً صحيح و این تظاهرات را جز بارواح بچیز های دیگری
نمی توان نسبت داد.
شیوع این مسئله بقسمی منعکس گشته و بطوری در میان مردم باعث هیاهو و جنجال شد که در 1852 عریضه ای بامضای متجاوز از پانزده هزار نفر بکنگره واشنگتن فرستاده شد که کنگره مزبور موظف است که صحت این وقایع را رسماً وعلناً اعلام نماید .
یکی از علماء معروف ربرت هیر Robert Here پرفسور دانشگاه پن سیلوانیا علناً طرفدار روحیون شده و در اولین مرحله اقدامات خود نیز کتابی در این
ص: 232
خصوص باسم « تحقیقات عملی در خصوص تظاهرات روحی » طبع ونشر نموده و از اینرو تأثیرات غریبی در میات مردم ایجاد کرده - دانشمندان مزبور در این کتاب با اصول علمی ارتباط با ارواح را بخوبی تصریح و بیان نموده است .
ربرت دیل اون Robert Dale owen دانشمند دیپلمات و نویسنده معروف نیز از بذل هر گونه مساعدت دریغ نکرده و مخصوصاً برای پیشرفت این عقیده کتبی نیز تألیف نموده است: یکی از آن تألیفات موسوم به «قدم در آستانه عالم دیگر» در 1877 طبع و نشر کشته و موفقیت های شایانی بدست آورده است .
امروزه نیز اسپرتیسم در امریکا بیش از چندین ملیون طرفدار و هواخواه پیدا کرده و انجمن های متعدده روحی نیز برقرار شده که تماماً دارای مجلات و مطبوعات می باشند .
در طی سنوات اخیره نیز یك سلسله تجربیات و عملیات فراوان دیگری بدستیاری عده از پرفسورهای بزرگ دانشگاه های آمریکا و بمساعدت مدیم معروف میسیس پیپر Mrs. Piper بعمل آمده و در این قسمت نیز اسپرتیسی پیشرفت های شایانی نموده و طرفداران زیاد و قابل توجهی بدست آورده است .
جیمس هیسلاپ Jamis Hyslop پروفسور معرفت النفس دانشگاه کلمبیا در نيويورك در ضمن گزارشی که در خصوص مديم فوق الذكر تنظيم نموده چنین اظهار می دارد :
«چیزهایی را که من خودم در این خصوص دیده و نتایجی را که در این موضوع بدست آورده ام بچه قسم می توانم زندگانی آنیه را که مسلم و محقق
ص: 233
شده است منکر کردم ؟»
«دکتر ار هاجسان Dr Hodgeson معروف نیز در این خصوص تأئید نموده می نویسد .
«بدون هیچ گونه شك و ترديد ارواحى که با ما مربوط می شوند. همان اشخاصی هستند که خودشان می گویند. آنها موجوداتی هستند که بلافاصله پس از این استحاله که ما آن را مرگ می نامیم باقی می مانند وایشان یا مستقیماً و یا آنکه بوسیله اشخاص دیگر یعنی عدیم ها مانند میسیس پیپر در صورتی که خوابیده باشند با ما ارتباط یافته اند . »
دکتر ریشار هاجسان فوق الذکر که در ماه دسامبر 9956 وقات کرد از آن به بعد چندین مرتبه بوسیله مدیم برفیق خود پروفسور هیسلاب معروف که دوست او بود تظاهراتی نموده و بعضی دستور جيمس العمل ها و نکاتیکه در امتحانات روحی خوانده می شد بمشار اليه داده است. انجمن تحقیقات روحی را که خود در زمان حیات ریاست شعبه امریکائی آن را داشت منظم نموده و دستورات مفیده میداد این مذاکرات را چنان که قبلا نیز گفته شد بوسیله مدیم هائی بدست آوردند که ابداً با یکدیگر ارتباطی نداشتند و پس از آنکه گفته های پر فسور مزبور را که بوسیله های علیحده عليحده گرفته شده بود مشاهده کردند دیدند که تماماً آنها مطابق با کلمات و عباراتی است که ریشار در زمان حیات جسمانی خود عادت باستعمال آنها را داشته است.
***
ص: 234
اولین مرتبه که تظاهرات روحی در تحت تجزيه وقاعدة صحيح عملى قرار گرفت در انگلستان بود. عده از علماء انگلیسی با کمال دقت و ثبات در این گونه تظاهرات مطالعات و تحقیقات نموده و در حقیقت شواهد آن ها برای ماقطعی و مدارکی مسلم و یقین بشمار می رود .
در 1869 انجمن بزرگ مناظرة لندن که یکی از معتبرترین مجامع علمی انگلستان محسوب می گردد، کمسیونی مرکب از 33 نفر از اشخاص مختلف از علماء و دانشمندان ، ادباء و رؤسای مذهبی قضاة که در میان آنها سرجان لوباك ( S. John Lubbock ) بمنزله انستیتوی انگلستان محسوب می شود انتخاب گردید . هانری لویس ( Henri Lewes ) فيزيولوژيست عالیمقام معروف، هاکسلی والاس وكروكس ( Crookes ) معروف و غیره را مأمور تحقیقات در این مسئله نمود که پس از امتحانات دقیقه جداً اساس این خرافات را بیخکن کرده و بدین ترهات سراپا موهوم که غیر از افکار بی معنی انسان چیز دیگری نیست خاتمه دهند.
از هیجده ماه تجربیات و مطالعات عميقه بالاخره كمسيون مزبور در ضمن گزارشی که تنظیم نموده بود صحت و واقعیت این تظاهرات روحی را اعتراف و تصدیق نموده و رای خود را برله اسپرتیسم تقديم انجمن عالى فوق الذكر نمود .
در این گزارش نه فقط در خصوص حرکات میز و قرعات آن نگاشته شده بود بلکه چیزهای دیگری نیز در این خصوص می نویسد از این قرار :
«در ضمن همین جلسات دست و پاها و اشکالی نیز ظاهر می گشت
ص: 235
که متعلق به هیچ انسان زنده نبود ولیکن بواسطه جنبش و حرکتی که می کردند چنین بنظر می رسید که آنها زنده می باشند و گاهی نیز دست های مزبور را بعضی از حضار گرفته و لمس می کردند . تا آنکه بالاخره همگی بالاتفاق چنین متقاعد گشتند که در این مسئله بهیچ وجه تقلبات وخيال يا توهمی موجود نیست».
یکی از سی وسه نفر اعضای فوق الذکر آلفرد روسل والاس. (Alfred Russel Wallace) همکار عالی مقام داروین که پس از مرگ این دانشمند معروف دنیا بزرگ ترین طرفدار نشو و تکامل گشت ، این مسئله را تعقیب نموده و نتیجه تحقیقات عمیقه خود را در کتابی موسوم به : (آثار اعجاز نمای معرفت الروح جديد) تدوين ومنتشر نمود صيت شهرت این کتاب در تمام اروپا پیچیده و انعكاسات غریبی بپا کرد.
در خصوص کیفیات روحی چنین می نویسد:
« وقتي كه من با کمال جدیت وارد تحقیقات در این مسائل شدم صرف یک نفر شخص مادی بودم و فکر من برای تصور این مطالب حاضر نبوده بکای مستنکف بودم ، وليكن واقعات و امتحانات و تجربیاتی که از برای من حاصل شده طوری است که هر قدر هم شخص منکر و مستنکف باشد بالاخره مجبور به تصدیق صحت این مسئله بوده و بطوری مرا ملزم به صحت آنها نمود که دیگر بدون آنکه هنوز در جستجوی سبب آنها برآیم از هر شك و تردیدی خارج شده و بعد بتدریج و سبب آنها نيز بر من معلوم شده و اکنون با کمال جرأت اعتراف می کنم که هیچ چیز دیگری را بجز عملیات روحی در وقوع این قضایا نمی توان دخالت داد . »
ص: 236
از لمه دانشمندان انگلیس که بیانات آنها موافق و راه مسائل روحی و گفته های آنها برای ما در اینخصوص دلایل قاطع و شکمی است . پرفسور استنتن موسس (Stainton Moses) پرفسور عالی مقام دانشکده معروف اكفرد است که دو جلد کتاب موسوم به روح شناسی تألیف نموده و این دو کتاب مخصوصاً راجع بخط نویسی بلاواسطه و تعیین هویت ارواح گفتگو مینماید. دیگری سیرالیور لاج Sir oliverLodge رئیس دانشگاه برمنگام است و بعدها در خصوص مشاراليه مفصلا گفتگو خواهیم نمود دیگری و ارلی Varley است که سر مهندس تلگراف انگلیس می باشد . ا.دو مرگان A.de Morgan رئيس انجمن ریاضی لندن و مصنف كتاب ( از عالم مادی بعالم روحی ) است . پرفسورهای زیاد دیگری از قبیل پرفسور چالیس Ghallis در دانشگاه کیمبریج و پرفسور بارث Barrett در دانشگاه دوبلن وغیره می باشد .
در فوق تمام اسامی مذکوره که هر يك از آنها البته در نوبت خود مقام شامخی را دارا می باشند شخص بزرگتر و معروف تر دیگری را بایستی قرار داد که از جمله طرفداران جدی و از مدافعین واقعی اسپر تیسم بشمار می رود . این شخص عالی مقام سر ویلیام كروكس Sri. William Crookes عضو رسمی مجمع سلطنتی و عضو مهم آکادمی علوم انگلستان می باشد.
هيچ يك از شعب و رشته های علوم امروزه نیست که تا حدی مرهون عملیات و کشفیات این دانشمند عالیمقام نباشد. مثلا در علم شیمی تجربیات و عملیاتی که کروکس در طلا و نقره نموده و امتحاناتی را که در خصوص سدیم در عمل ملقمه سازی و استخراج فلزات بكار برده فوق العاده برای
ص: 237
دنیای متمدن امروزه مفید واقع گشته و در تمام معادن طلای آمریکا و استرالیا از این عملیات استفاده های کلی می برند. این شخص اول کیست که توانست بوسيله ميزان الشمس رصد خانه گرنیویچ Greenwich از اجرام وكرات آسمانی عکس برداشته و عکس هایی را که از کره ماه انداخته نیز بسیار معروف است. مطالعات و انکشافات مشارالیه در مبحث نور و تجزیه اجرام سماوی بدست وی نیز معروف همه کس است تالیم Thallium نیز از جمله فلزات جدیدی است که این شخص عالي مقدار كشف نموده ولى بالاتر و مهم تر از تمام این انکشافات کشف حالت چهارم ماده است زیرا تا قبل از او به حالات سه گانه جمود، ميعان وبخاری قائل اماكر وكس حالت چهار می که حالت تشعشعی (Etat radiant) نامیده می شود برای اجسام بدست آورد. همین انکشاف آخری اوست که از طرفی او را در مجمع اولین دانشمندان بزرگ انگلستان و دوش بدوش نیوتون و هرشل معروف قرار داده و از طرف دیگر او را در خاطره اشخاصی که تا ابد رهین منت او می باشند جای داده است.
کروکس مدت چهار سال متمادی اوقات خود را مصروف مطالعات و تظاهرات روحی داشته و برای اینکه در این موضوع تحقيقت وتفتيشات علمی کرده باشد آلات و ادوات فوق العاده حساس و دقیقی بجهت این کار تعبیه نموده و باستعانت مدیم معروف مادموازل فلورانس كوك Mille Florence Cook و همراهی عده دیگر از دانشمندان بزرگ که مانند خود کروکس دقت کامل در عملیات داشتند در لابوراتوار شخصی خود شروع به کار کرده بوسیله آلات و ادوات الكتريكي مزبور اقدامات شایانی بعمل آورده و بقسمی که کمترین تقلب و ریا در این مسئله مستلزم
ص: 238
خطراتی بوده و شاید نیز منجر به هلاکت و مرگ می گشته است . کروکس در کتاب خود موسوم به تحقیقات در موضوع اسپری تیسم با دقت کامل این موضوع را متذکر گشته و هر قسم کیفیات با آثاری را که مشاهده می نموده بجز از راه تجزیه و تحقيق كامل هيچ يك از آنها را قبول نداشته است. مثلا حرکت کردن و انتقال اجسام و زمین از جای خود نواخته شدن الحان موسيقى بدون استعانت و ارتباط کسی با آلات مزبوره ، خط نوشتن مستقیم ارواح ، تظاهرات دست و پاحتی در روز روشن و همچنین بروزات بعضی اشکال و غیره را از روی تجربیات علمی و امتحانات صحیحه خود این شخص برأى العين مشاهده نموده است ، من جمله ماه های متمادی روح نازنین زنی جوان موسوم به كتى كينك Katie King مرتباً همه شب در مقابل کاشفین مزبور ظاهر گشته که همه او را می دیدند و حتی با خود كروكس وعيال مشار اليه و سایر تماشاچیان مربوط گشته، حاضر به انجام هرگونه تجربه و امتحان شده و حتی ویزالمس وسینه وقلب او را گوش کرده و از وی نیز عکس و پس از چند دقیقه روح مزبور بحالت مه رقیقی در آمده کم کم محو و از نظرها با پدید می گشت خلاصه این گونه تظاهرات راكروكس مفصلا در کتب خود بیان کرده و آلیدل Alidel مترجم فرانسوی نیز آنها را تماماً ترجمه کرده است.
انجمن دیگری در انگلستان باسم انجمن تحقیقات روحی که مرکب از گروه دیگری از علماء و دانشمندان می باشند حال مدت سی سال است که در این خصوص مشغول تحقیقات و تفحصات عمیق تری می باشد . و در ظرف این مدت انجمن مزبور موجد هزارها تظاهرات و واقعات روحی
ص: 239
گشته که تماماً آنها را در صورت جلسات این انجمن با مدارك صحيحه ضبط و ثبت شده است و همچنین در کتاب مخصوص موسوم به « عجایب و غرایب زندگانی » تالیف دکتر مایرز Myers و دکتوگرنی Gurney و دکتر پادمور Podmore موضوع تلیانی یا ارتباطات حسى بين اشخاص در مسافات بعیده کاملا نشریح و توضیح داده شده است معهذا این موضوع را نیز بایستی دانست بهمان قسم که پس از مرك اغلب تظاهرانی واقع می شود در حیات جسمانی نيز ممكن است يك سلسله بروزانی برقرار گردد.
وجود خارجی روح و صحبت عملیات روحیه را بکمال خوبی می توان از صورت جلسات و شواهدی که در ضمن تحقیقات این انجمن حاصل شده است بدست آورد. اغلب اتفاق افتاده است که در بعضی از امتحانات این گونه تظاهرات روحی تأثیرات غریبی در حیوانات نموده ، من جمله بمحض مشاهده ارواح مزبور سگ ها را ترس و وحشت غریبی فرا گرفته خود را مخفی ساخته یا فرار کرده اند و بهمین قسم دیده شده است اسب هائی که می تاختند یک مرتبه ایستاده بخود ارزیده و بطوری ترس بر آن ها مستولی گشته که هر قدر کوشش بر آن می کرده اند که قدم فراتر گذارده جلو روند بهیچ وجه قادر نبوده و قدم از قدم بر نداشته اند.
بعضی از تظاهرات را نه فقط دیده و مشاهده کرده اند بلکه از آنها صدا هائی شنیده و حتی آنها را با دست خود لمس و حس کرده اند . و بهمین قسم در صورت جلسات مزبور چنین ذکر می کند که در طبقات مختلف يك عمارت اشخاص مختلف اشباحی را با يك قسم نشانی های قطعی اند . در کتاب عجایب و غرایب زندگانی که فوقاً ذکر شد ، بعضی دیده عملیات فیزیکی را که اشباح مزبور انجام داده اند ذکر نموده است . از آن
ص: 240
جمله تولید کردن صداها زدن به درب و پنجره و حتی باز کردن درب و جا بجا کردن اسباب های اطاق وغیره و بهمين قسم ذکر می کند ارواح وقایعی را قبل از وقت اطلاع داده اند که بدون کم و زیاد واقع شده است. خلاصه از تظاهرات مزبور نیز عکس های متعدده و زیادی برداشته شده است.
در اثر تجربیات و امتحانات انجمن مزبور و عملیات دو مدیم برجسته مسیس پیپر Mrs. Piper و تا مسن Thamson هویت ارواح مردگان بیشتر و بهتر تصریح شده و این موضوع را ما در دو کتاب « در عالم غیر مرئی چه خبر است ؟ » و « اسپری تیسم و مدیم نبطه » مفصلا تشريح و بیان کرده ایم .
در 1903 دکتر مایر زیر فسور در دانشگاه کامبریج کتاب فوق العاده عالى ونفيسى موسوم به « شخصیت انسانی و بقای آن پس از مرك » تألیف نموده و در این کتاب دانشمند مزبور با طرز و اسلوب علمى يك سلسله وقایع روحی را تشریح و بیان کرده و در خاتمه از کتاب خود این قسم نتیجه می گیرد که مطالب فلسفی و مذهبی در صورتی مطابق با واقع و صحت است که مطابق با اسیری تیسم باشد.
پرفسور فلورنوا Flournoy در دانشگاه ژنو که بکلی منکر این قبیل قضايا بود بواسطه اهمیت فوق العادة كتاب مزبور مطالب ذیل را نگاشته است :
« براهين واستدلالات عقلی مایرز در خصوص آثار وكيفيات روحی بحدی زیاد و پرونده را که مشارالیه در این باب ترتیب و تنظیم نموده باندازه اي حجیم و وزین است که با انسان بایستی این حقایق را قبول
ص: 241
کرده و بپذیرد و یا آنکه بایستی چشم و گوش خود را بسته کنار بنشیند. زیرا در حقیقت عین حماقت است که شخص مجموعاً اين همه ادله و براهين محكم و متقن را بدلخواه خود و بدون هیچ گونه مطالعه و تعمق پشت پا زده و با کمال لجاجت و سرسختی ایستادگی و یا فشاری کند و بگويد كه هيچ يك از ادله و براهين مزبوره باعلم مطابقت نمی کند . »
سير اليورلاج Siroliver Lodge رئیس دانشگاه بیرمنگام در ضمن یکی از نطق های خود در دهم سپتامبر 1913 یعنی در همان موقعی که ریاست انجمن علمی بریتانیا را عهده دار بود چنین بیان می کند:
«اگر چه من با این سمت نمایندگی که در علوم مثبته امروزه دارم نباید این حرف ها را بزنم اما هیچ چاره ای جز این برای خود نمی دانم که نتیجه و اختصار سال تجربيات خود را در بازرسی های روحی برای شما ذکر نمایم - این بازرسی ها و این نتایج از وقتی برای من شروع شد كه هیچ گونه رغبت و ترجیحی در خود برای تحصیلات مزدوره نیافته بلکه بكلى مخالف ومنکر آنها بودم . »
« کیفیات سری و مرموزات باطنی از نقطه نظر علمی مرا کاملا متقاعد وقانع ساخته اند که خاطره محبت های انسانی نه اینست که فقط تا موقع حیات جسمانی باقیمانده و تظاهر می کند ، خیر بلکه شخصیت انسانی پس از مرگ این بدن جسمانی بی دوام نیز باقی و بر دوام خواهد ماند»
در تاریخ نوامبر 1914 در ضمن یکی از سخنرانی های خود در برونسيك ستلمنت شهر وال ورث سیرالیورلاج در این موضوع تاکید کرده چنین می نویسد:
... جای هیچ شك و تردیدی نیست که پس از مرگ ما باقی
ص: 242
می مانیم زیرا عده از رفقای خود را می دانم که هنوز وجود دارند بدین دلیل که من خودم با آنها صحبت کرده و حرف زده ام»
«ارتباط با ارواح امکان پذیر است. ولی مشروط بر اینکه وسایل لازمه ابتداء فراهم شده و بر حسب قوانین معینی رفتار نمود . البته من نمی گویم که شرایط مزبوره بآسانی بدست می آیند. بلکه من می گویم یافتن شرایط مزبوره خارج از امکان نیست. من با دوستان متوفای خودم بعينه همان قسمی که ممکن است الساعه با یکی از مستمعین این جلسه روبرو شده با او صحبت کنم ، با آن ها مکالمه کرده ام و از آنجا که آن ها از دانشمندان علوم بوده اند با تجارب صحیحه و براهین قاطعی بمن ثابت نموده اند که شخصاً خود آنها بوده اند که بمن تظاهرات کرده و نه اینست که شخصیت خود من در عملیات مزبوره موجب تظاهرات و برو زاتی شده است. بهمان درجه که خود متقاعد و قانع گشته ام این مطلب را نیز متذکر می گردم از مرگ باقی می مانیم و ارواح به چیزهائی که در زمین اتفاق می افتد علاقمند می باشند و در این خصوص به اسراری واقفند و چیزهائی را می دانند که ما هنوز هيچ يك از آنها را درك نكرده و نفهمیده ایم ... »
يك سلسه وقایع دیگر شخصی نیز از آن به بعد تأئید و اهمیت امتحانات وتجارب سيراليورلاج اضافه وملحق كشت وعقيدة مشارالیه را در خصوص بقاء روح بیشتر تقویت کرده است پسروی ریمون Ravmong که مهندس و داوطلبانه داخل در جنگ كشته بود در تاریخ 14 سپتامبر 1915 در جفك فلاندر بسن بیست و شش سالگی کشته می شود.
پس از مرگ ريمون ارتباطات زیادی بین پدر و پسر بر قرار گشت بهمین مناسبت سير اليورلاج كتاب بسیار مفیدی موسوم به
ص: 243
(ريمون يا موت و حیات) طبع و نشر نموده و در حقیقت این کتاب توضیحات بسیار جامع و مفیدی در خصوص زندگانی آن عالم بما داده و روزنه های بسیار روشنی بروی ما گشوده است .»
كتاب مزبور را این پدر ماتم زده نه آنست که در حقیقت باقلم شیوا و توانای خود نگاشته باشد، بلکه آن را با تأثرات قلبي از وقوع اين جنك برشته تحریر درآورده و این خود بهترین وسیله دلجوئی و خوشنودی برای اشخاصیست در همین جنگ خانمان سوز که تلفاتی از خود داده و بتوانند بانیه نیکی امید وار گشته و در دل این تخم امل را پرورش دهند که زندگانی نه فقط منحصر به این حیات جسمانی است بلکه ممکن است وقتی با همان مردگان ملحق و مربوط گردیده و از لذایذ یقین آن عالم متمتع گردند .
***
نهضت وجنبش روحی در تمام کشورهای لاتینی بریاست مملکت اسپانیا در هر يك از شهرهای عمده خود دارای يك انجمن و يك روزنامه مطالعات روحی است مهم ترین مجمع معروف این مملکت سانتر و بارسلون Centro Barcelones عبارت از اتحادیه است که تمام دستجات و دواثر روحی را که بالغ بر پنجاه انجمن و دسته می باشد در شهر بارسلون پایتخت ایالت کاتالونی برقرار نموده است .
ایتالیا نیز بنوبت خود تظاهرات روحی زیاد و قابل توجهی مشاهده کرده و در پیشرفت اسپریتیسم فوق العاده کوشش نموده است . در اثر يك سلسله امتحانات و تجارب دقیقه پرفسور معروف اركل شيائيا
ص: 244
Ercole Chiara در شهر ناپل بوسیله مديم معروف اوزا پیاپالادينو Eusapia Paladino جنبش غریبی در این مملکت برپاشده و از دانشمندان بزرك جلب توجه کرده است. مدیم اخیر کلیه اعمال روحی از قبیل : مسئله آوردن اشیاء تجسم ارواح ، از جا بلند کردن و نقل مکان دادن اسباب ها و اشياء مادى مختلفه از روی زمین و غیره را عملا تجربه نموده و علاوه بر این از دست و پا و صورت ارواح نیز بوسیله پارافین مذاب قالب گیری کرده بدون انکه ظروف محتوی مایع مزبور با کسی تماس یا ارتباط یافته باشد.
شهرت و شیوع این قبیل وقایع در ایتالیا باعث آن شد که پرفسور لمبروزوی Lombrose معروف در دانشگاه شهر ناپل انتقادات شدیدی در این خصوص بعمل آورد. پرفسور شیائیان فوق الذكر عين همان عملیات روحی را در حضور خود پرفسور لمبروزو در منزل شخصی او در طی جلسات متعدده در اواخر 1891 بمعرض امتحان درآورده و يك يك آن عمليات را نشان داد و پرفسور لمبروز و با حضور عده از علماء و پرفسورهای دانشگاه شهر نایل از جمله: تامبورینی Tamburini ویرژیلیو Virgilio بیانشی Bianchi ويزيولي Vizioli صريحاً اعتراف نمود که واقعات مزبور تماماً روحی و بهیچ وجه حقیقت این امر را نمی توان منکر گشت و همین شخص نیز بنوبه خود مروج و مبلغ اسپر بتیسم گشته و در این خصوص می توان به کتاب کابریل دولان معروف موسوم به : کیفیات روحی و شهادت علماء ص 235 (1) مراجعه نمود.
روزنامه ( ايتاليا دل پوپولو ) Ytalia del Popolo که نامه است
ص: 245
سیاسی و در شهر میلان طبع و نشر میگردد در تاریخ 18 نوامبر 1892 هنده فقره عملیات روحی که در طی هفده جلسه در منزل مسیو فینزی Finzi و در حضور او زاپیاپا لادینو بدست آمده بود در ضمیمه مخصوص خود انتشار داد مدارك و اسناد فوق را اشخاص ذیل که عبارت از علماء و دانشمندان معروف و مبرز ممالک مختلفه می باشند در ضمیمه مزبور تصدیق و امضاء کرده اند از این قرار شیاپارلی schiaparelli رئيس رصد خانه شهر میلان آکسا كيف Aksakof مستشار دولت روسیه و مدیر روز نامه مطالعات روحی Poychische studien در شهر ليپزيك . دكتر كارل دو پرل Dr Carl du Prel از شهر مونیخ آنر او بر فریو Angelo Brofferio پرفسور در فلسفه ، ژروزا Gérosa پرفسور علم فيزيك در مدرسه عالی پورتیسی Portici - ارماکورا Ermacora و ژ . فینزی G,Finzi دکتر در علم فيزبك . شارل ریشه C Richet معروف پرفسور در دانشکده طبی پاریس و مدیر مجله علمی ( در پنج جلسه ) . امبروز و پرفسور دانشکده طبی شهر تورن ( در دو جلسه ) .
در صورت جلسات فوق الذكر وقايع ذيل را که در تاریکی بدست آمده و از ابتداء الى انتهای عملیات مزبوره دو نفر از حضار موظف بودند که دست و پاهای مدیم را محکم گرفته و عملیات او را کنترل و بازرسی کنند. چنین نقل می کند :
« اشياء مختلفه از قبیل صندلی و آلات موسیقی و غیره بدون آنکه کسی بآن ها دست زده باشد جابجا می گشت. نقش سر انگشت ها در کاغذ های دود اندود و در گل رست مشاهده می گشت. و همچنین دست هایی که دارای زمینه نیم روشنی بود با روشنائی های فسفر آسانی در
ص: 246
تاریکی ظهور و بروز می کرد. علاوه بر این بلند شدن مدیم در روی میز و جابجا شدن اشخاص با صندلی های خودشان مشاهده می شد و در این موقع حضار چنین حس می کردند که کسی آنها را لمس کرده و دست بسر و صورت آنها می کشد. اغلب دست هائی مانند دست های انسان زنده روی مدیم ظاهر شده ویرا لمس می نمود و حضار چنین حس می کردند که صورت شخص ریش داری بصورت آنها برخورده و تماس پیدا می کند . »
خلاصه در نتيجه يك سلسله تحقيقات طولانی و دقیقه و با وجود بعمل آوردن همه گونه احتیاطات لازمه برای پی بردن به تقلبات ممکنه بالاخره تجربه کنندگان فوق الذکر بصحت و وقوع مطالب مزبوره كاملا يقين حاصل نموده و چنین اعتراف کردند که در این امر بهیچ وجه بساط حقه بازی و تقلب موجود نبوده و بالاخره از مجموع کلیه کیفیات و عملیاتی که خود آنها برأی العین مشاهده کرده بودند صریحاً گفتند که : « در واقع حیف است که انسان این حقیقت را علنی نکرده و در تعمیم آن جدیت و کوشش ننماید .»
در 1904 پر فور لمبروز و در روزنامه ریویزیتای ایتالیا
(Rivisita d'ytalia) که در شهر رم طبع و نشر می گردد در خصوص کیفیات روحی اعلامیه ذيل را انتشار داد :
« در میان این تظاهرات عملیات تعجب آوری مشاهده می گردد از جمله بلند شدن میز و صندلی از جای خود و حرکت کردن اشیاء بی جان و عجیب تر از همه آنکه موجودانی تظاهر می کنند که دارای يك نوع اراده و طريق فكر خارق العاده و متنوعی می باشند بعينه مثل این است که آن ها اشخاص حی و زنده بوده اند که دارای قراء جسمانی
ص: 247
باشند ، و علاوه براین بعضی از وقایعی را که آن ها از آتیه خبر داده اند مطابق با واقع بوده است . پس از آنکه آن ها را منکر گردیده و قبل از آن که آنها را مشاهده نمایم خود را ملتزم ساختم که آثار مزبوره وا بطور وضوح و آشکار دیده و در وقوع آنها هيچ شك و تردیدی نداشته باشم و همین طور نیز واقع شده بهیچ وجه نمی توانم بملاحظه اینکه آنها را نمی دانم وقوع و صحت حصول آنها را منکر شوم. زیرا همانطوری که قوه تلگراف بی سیم بعضی مطالب را که بنظر ما عجیب و غریب می آمد حل نمود به همین قسم در اینجا ممكن است يك قوه كه ما بحقیقت آن هنوز پی نبردیم ایم این وقایع را برای ماحل نموده اما همین قدر می گوئیم که آن قوه باید دارای ذهن و هوش رفکر باشد . »
پرفسور میلزی ( Milesi ) معروف در دانشگاه شهر رم یکی از نیرومندان معروف مكتب جديد التأسيس معرفة الروح ايطاليا كه در کشور فرانسه بواسطه سخنرانی های جالب توجه خود در سوربن Sorbonne در خصوص تألیفات اكوست كنت Auguste Conte معروف گشته است قدمی فراتر گذارده و صورت جلساتی را که خود او در آن جلسات حضور داشته و آثار روحی و تجسم ارواح را برأی العین مشاهده کرده نقل می کند در میان تجسمات مزبور خواهر خود او بوده که درسه سال قبل از این واقعه در شهر کر من ایتالیا فوت می کند ( در این خصوص به مجله بررسی های روحی مارس 1904 ص 80 مراجعه شود . )
در همین سال های اخیر نیز پرفسور لمبروز و تجربیات خود را در مجله معروف اینالیها موسوم به آرنا Arena داده چنین می نویسد : « پس از آن که اشیاء مختلفه بدون ارتباط با کسی جابجا و انتقال
ص: 248
داده شد اوراپیا همین طور که در يك حالت ترانس بود بمن چنین گفت : «چرا وقت خود را باین چیزهای بیهوده گذرانیده و تضییع می کنی ؟ من می توانم مادرت را با تو مربوط ساخته بتو نشان دهم. ولی بدین شرط که تو خیال خود را کاملا بدین موضوع متوجه سازی »
« این مژده چنان در من تأثیر کرد که از فرط سرور بخود لرزیده و با اشتیاق و میل مفرطی پس از نیم ساعت سکوت و انتظار در آن جلسه دیدم میز شروع بحركات معمولی کرده و رضایت خود را بواسطه چند مرتبه بلند شدن اعلام کرد. ناگهان در آن نیمه تاریکی و روشنائی قرمز اطاق هیکلی باقد خمیده مانند قد خمیده مادرم در حالتی که با چادر پیچیده شده بود پرده اطاق را عقب زده وارد اطاق گشته و چون بین من و اومیزی حائل بود که بایستی حتماً دور آنرا طی کند لذا كم كم پيش آمده وبمن نزديك شده در این حال در زیر لب ذکری کرده و چیزی می گفت و حتی بعضی از حضار نیز صحبت های او را شنیدند ولی از آنجا که من قدری ثقل سامعه دارم نتوانستم کلماتی را که مشار اليها ادا می کرد استنباط نمایم .
«در این موقع از فرط اضطراب و اشتیاق از مادر خود در خواست کردم که کلمات خود را تکرار کند و مشاراليها بالحن بلندتری در جواب گفت سزار فيوميو ! ( ! Coesar, fio mio ) گرچه در اینجا بایستی اعتراف کنم که این کلمات جزو حرف های معمولی مادرم در زمان حیاتش نبوده ولی از آنجا که مشار اليها از اهل نیس بود كلمه ميو فيول ( ! mio fiol ) . را غالباً بر زبان می آورد خلاصه پس از آن نقاب خود را عقب زده و مرا بوسید . » ... لمپروزو پس از آن پیغام ها و مطالبی را که یا شفاهاً و يا كتباً بود حتى بزبان های خارجه متذکر
ص: 249
گشته و مطالبی را که احدی از حضار و حتی خود مدیم نیز ابدا از آن ها اطلاعی نداشتند بیان نموده و بعضی وقایع تلپاتی را ذکر کرده کاملا شرح می دهد و بعد در جای دیگر می گوید :
« بی مناسبت نیست این موضوع را نیز علاوه کنیم که در منازلی که ارواح آمد و رفت داشته و در مساکن مزبور تظاهراتی بعمل می آورند و یا آنکه صداهائی از آن ها استماع می گردد که مطابق با واقعات حزن انگیزی است که در منازل مزبور اتفاق افتاده یا دیده شده این بروزات را در غیر از حضور مدیم در چنین موارد بایستی مستثنی و خارج از عملیات ها دانست ولی از طرفی اینگونه بروزات خود مؤيد مسئله بقاء ارواح مردگان بوده و صحت عقیده و عملیات آنها را در این عالم مادی جسمانی تأکید می نماید ».
ص: 250
کشور فرانسه گرچه مانند انگلستان نتوانسته است سه جامعه بزرگ علمی روحی تشکیل دهد در عوض عدۀ دانشمندان آن مملکت که شاید می توان گفت از سایر ممالك بيشتر است بعضی جنبه بی طرفی را اختیار کرده و برخی دیگر جداً طرفدار تظاهرات روحی گشته اند. در میان این عده اخیر کافیست که فقط هیئت دان بزرگ عالی مقام و منور الفكر كاميل فلا ماريون Camille Flammarion را که تألیفات و منشآت سحر آمیزوی معروف همه کس و قلم شيوا وفصيح مشار اليه علم باحوال ساير كرات را گوشزد عموم مردم کرده است در اینجا ذکر نمائیم علاقه مندی و تمایل مفرط این دانشمند بزرگ را نسبت به علوم سریه بایستی از بیانات و نطق هائی را که وی در سر مزار آلان كاردك ( Allan kardec ) ایراد کرده و از کتاب وی موسوم به ( عالم غیب و مسائل روحی ) (1) که پس از آن تدوین نموده و منتشر ساخته استنباط کرد. این کتاب اخیر متجاوز از 187 فقره تظاهرات و آثار تلپاتی و بسیاری از واقعات پیش گوئی شده را که تماماً بو وقوع پیوسته ذکر و نقل می کنند .
ص: 251
در 1887 دکتر پلژیبیه ( Paul Gibier ) یکی از شاگردان پاستور که بریاست آنتیتو پاستور شهر نيويورك انتخاب گشت دو كتاب مهم و نفیسی باسم ( اسپریتیسم ) و دیگری ( تجزیه اشياء ) تدوین و منتشر ساخته مصنف مزبور با کمال بی طرفی و از روی قضاوت و وجدان پاك در مطالب روحی مطالعات نموده و با کمال جرأت و يقين كامل وقایع روحی را اعتراف و يك بيك آنها را تصدیق و تأئید کرده است .
دکتر ژیبیه باستعانت مدیم معروف موسوم به اسلید Slade با طرز کامل و مخصوصی در خط نویسی مستقیم ارواح روی لوح سنگ مطالعات نموده و در این خصوص سی و سه جلسه تمام وقت صرف کرده و امتحانات نموده است. پیام ها و مطالب عدیده که بزبان های مختلفه به دست می آمده و ارواح در نوشتن آن ها دخالت داشته اند این قسم بوده است : برای جلوگیری از تقلبات ممکنه ورقه کاغذ سفیدی را با مداد فیما بین دو لوح سنگی قرار داده و آن دو لوح را خود شخصاً از خارج مهر و موم کرده و پس از ختم جلسات نتيجه مذاکرات را از میان الواح بیرون آورده قرائت می کرده است .
در کتاب اسپری تیسم ص 340 چنین می نویسد :
« كيفيات روحی مزبور را مانند وقایع یومیه و عادی زندگانی باندازه با اشکال گوناگون و مختلف دیده و مشاهده کرده ام که هرگاه این وقایع عاديه يومیه را بتوان انکار نمود بهمین قسم ممکن است وقایع و آثار روحی را که بطور وضوح با حواس ظاهری حس کرده و دیده ایم منکر آن ها گردیم. »
در 1900 دانشمند فوق الذکر دکتر ژیبیه در کنگره رسمی
ص: 252
بين المللي معرفه الروح تجربتی که در پاریس افتتاح یافت مفصلا يك سلسله از تجسمات ارواح را که در آزمایشگاه شخصی خود در شهر نيويورك و مخصوصاً در حضور جمعی از شهود و حضاری که معمولا در آزمایشگاه وی برای بررسی های بیولژی و كمك بوی حاضر می شدند بدست آورده بود يك بيك نقل نمود .
نبایستی فراموش كرد كه يك دسته مهم از طرفداران اسپری نیسم و مدافعین جدی مبانی علم الروح را مخصوصاً زمره ادبا و نویسندگان درجه اول فرانسه تشکیل می دهد و برای مثل بی مناسبت نیست اسم چندنفر از نویسندگان مزبور را که در این خصوص اظهار رأی و امعان نظر نموده اند ذکر نمائیم از این قرار: اوژن نو ( Eugene Nus) مصنف دو کتاب مهم ( اسرار بزرگ ) ( و در آن عالم چه چیزها یافت می شود ؟ ) دیگری واكرى ( Vacqueries ) که در این خصوص کتاب تاریخی موسوم به ( آثار باقيه ) تأليف نموده و منتشر ساخته است . خلاصه عده دیگری نیز از قبيل : ويكتور هوگو ( Victor Hugo ) موريس لاشاتر ( Maurice Lachâtre ) تئوفیل گوتیه ( Théophile Gautier ) ویکتوریان سار دو ( Victorian Sardon ) فووتی ( C.Fauvely ) ش . لومون ( Chomon ) اوژن بن مر ( Eugene Bonne more ) وپ ( Help ) وغیره نیز معتقد به آثار و کیفیات روحی بوده اند .
تجارب و امتحانات روحی غالباً در فرانسه خارج از مجامع علمی صورت می گرفته و جنبه رسمی نداشته و بلاشك می توان گفت دلیل این که چرا این موضوع هنوز کاملا توجه عامه را بخود جلب نکرده به همین خاطر است. مثلا از 1850 تا 1860 یعنی ده سال متوالی ارتباط
ص: 253
با ارواح بوسیله میز شیوع زیادی داشته و باندازه عموم مردم بدین موضوع اشتیاق و علاقه پیدا کرده بودند که در محفل و مجمعی نبود که این عملیات را انجام نداده و در هیچ مجلس بزم و ضیافتی یافت نمی شد که در خاتمه آن حضار بدور میز جمع نشوند و از این قبیل عملیات روحی استفاده نکرده و امتحانات نکنند - ولی جائز است متوجه این مسئله باشیم که از این همه دستجات و مجامعی در جلسات مزبوره شرکت کرده و این گونه کیفیات را تعقیب می کرده اند عده زیادی برای گذراندن وقت تفریح می کرده و عده قلیلی بملاحظات علمی و اخلاقی و کشف حقیقت کار می کرده اند و بالاخره بطور عموم از این پرسش های بی سروتهی که بقول خودشان از ارواح می شد خسته شده و مسئله ميز متحرك مثل تمام چیزهای دیگر از مد و سلیقه خارج شده و پس از چندین واقعه محاكماتي بكلى مسئله اسپری تیسم از نظر عمومی دور شده و اعتبار آن از میان رفت .
اما با اینکه علماء رسمی داخل در اینگونه مطالب نشده توجهی نمی کردند. خوشبختانه در مملکت فرانسه شخصی پیدا شد که اثر بسیار بزرگ و مهم تاریخی در موضوع اسیری نیسم از خود بیادگار باقی گذارده و آن شخص آلان كاردك Allan Kardec بود که پس از ده سال تدقیق و مطالعه كامل بطريقه مثبتيون با يك نظر روشن و بی طرفانه و با يك قسم بردباری خستگی ناپذیری تجربیات کامله در این خصوص در شهر پاریس بعمل آورد و پس از رسیدگی و تعمق در انواع و اقسام مدارك و شهودى که از اطراف و اکناف عالم برای مشارالیه می رسید بالاخره از مجموع آن يك سلسله وقایع گوناگون مبانی و اصولي قطعي و عموی
ص: 254
بدست آورده و آن ها را در پنج جلد کتاب نفیسی طبع و نشر ساخته است كتب مزبور امروزه باندازه خریدار یافته که بعضی از آن ها از سیمین چایشان هم تجاوز کرده از این قرار: کتاب ارواح ( قسمت فلسفی) (1) کتاب مديم ها (قسمت علمی) (2) مطابقت کتاب انجیل با اسپر یتیسم ( قسمت اخلاقی ) (3) مطابقت بهشت و دوزخ با اسپری تیسم (4) کتاب تکوین با پیدایش عالم (5) .
آلان كاردك مؤسس مجله معروف روحی فرانسه است .
در حقیقت این مجله بمنزله رشته است که امروز تمام روحیون عالم را بیکدیگر مربوط ساخته و با يك سير : كامل بطئی و تدریجی مبانی اخلاق را علماً در میان مردم ترویج و تبلیغ می نماید.
پس می توان گفت که تألیفات این شخص نتیجه و خلاصه تعلیماتی است که از ارتباط با ارواح در اثر يك رشته تجربیات و امتحانات بیست ساله عده زیادی از دسته ها و انجمن های روحی دنیا بدست آمده است در ارتباطات مزبور بهیچ وجه چیز خارق العاده و غیر طبیعی موجود نیست بعلت آنکه ارواح نیز مانند ما موجوداتی هستند که تابع قوانین طبیعیه بوده و مانند بدن جسمانی ما آنها نیز از جسم اتری پوشیده شده که بمراتب لطیف تر و رقیق تر از بدن ما می باشد و رؤیت آن ها نیز در تحت قیود و شرایط معینه برای ما میسر خواهد گشت .
آلان کاردک یکی از نویسندگانی است که کلیه تألیفات خود را
ص: 255
از روی دقت کامل و مأخذ صحیحی نوشته و در تمام جزئیات و مطالب خود بمنطق و مدارك صحيح و متقن متشبث گفته است .
مضامين بكبر او عبارت از يك سلسله وقایع و مشهو دانی است که هزارها شهود و اشخاص آنها را دیده و تصدیق کرده اند - در اثر زحمات این نویسنده و دانشور عالیمقام فلسفه از آن مراتب بلند و شامخ و باعظمت خود که عده قلیل و محدودی فقط بدان دسترسی داشتند افتاده بسیار سهل عوام فهم و در دسترس عموم مردم قرار گرفته است . و از آنجا که پیرایه های کهنه و مندرس را از خود دور ریخته و از تجليلات و تشریفات فرتوت بیرون آمده جولانگاه عقول متعارفه عامه شده و از این رو باعث تسلی و امید واری رنجورين و واماندگان كه مترصد نور و حقیقت و باز شدن روزنه امیدی می باشند گفته و خلاصه بعموم این مطلب را فهمانیده که پس از این حیات جسمانی حیات دیگری موجود و انسان پس از مرگ باقیست .
البته نمی توان منکر این مسئله شد که اصول و عقاید آلان كاردك متكى بريك سلسله مشاهدات اساسی نبوده و از روی تجارب دقیقه تنظیم نگشته، ولی آیا در مقابل انکشافات و پیشرفت روز افزون و آتیه علم می توان بهمین جا اكتفا نموده و عقاید مزبوره را قطعی و مسلم دانست؟ شك نيست نتایجی که توأماً از پیشرفت عملیات دو عالم مرئی و غیر مرئی بدست می آید و هر دوی آنها بجانب يك مقصود یعنی حقیقت رهسپار می باشند چندی نخواهد گذشت که اصول معرفة الروح تغييرات اساسى یافته و از آنجا که این موضوع از حیث اهمیت در رأس کلیه مسائل قرار می گیرد ؛ بواسطه حس کنجکاری که در انسان موجود است هرکس
ص: 256
به نحوی در این مسئله تحقیق و مداقه نموده و بقسمى بمجهولات پی خواهد برد. رفته رفته در اثر جد و جهد اشخاص این علم شریف بر همه روشن و واضح گشته و موجب تنویر افکار عموم واقع خواهد شد .
از موقعی که آلان كاردك از عالم جسمانی به عالم روحی اسپریتیسم قدم های بلند و سریعی در تکامل خود برداشته و فوق العاده ترقی کرده است. و نهالی را که این باغبان سالخورده در مدت چهل سال پرورش داده و آبیاری می کرد امروز از نمرۀ آن عالمی استفاده و استفاضه می کند انكشافات محیر العقول عديدة اخير از قبیل کشف حالت تشعشعی اشعة مجهوله X عملیات و تجربه های فوق العاده دقیق دانشمندان انگلیس و امریکا در روی اجسام سیاله و در اجسام رقیق و لطيف پریسپری و تجارب كثيره روحی ، تماماً این ترقیات افق های جدیدی بروی اسپریتیسم گشوده اند، روحیون با کمال امیدواری و جرأت گرم کار شده و بانکشافات جدیدی مشغول گشته اند. و در نتیجه مطالعات دقیقه در علوم مثبته آن ها نیز مانند سایر كاشفين جداً داخل در عالم سیاله شده و از امروز اسپری تیسم با كمال شجاعت و شهامت می تواند در مقابل مخالفین خود مقاومت نموده و حاضر است در برابر آنهائی که منکر این قبیل قضایا می باشند دلایل و براهين مثبت و متقن اقامه کرده و همدوش علوم مثبته امروزه قرار گیرد.
کنگره های روحی که در سنوات 1889 و 1890 در شهر پاریس برقرار گشت این مسئله را ثابت نمود که کلیه مطالبی را که ابتداء مردم با كمال استهزاء وسخريه استقبال می کردند آن مطالب تماماً اصولی ثابت و مسلم بشمار می روند صدها نماینده از تمام اطراف و اکناف عالم در جلسات مزبوره شرکت کرده و قریب هشتاد روزنامه و مجلات در این خصوص طبع و نشر شد و از رجال بزرگ و نامی و دانشمندان عالی مقام
ص: 257
اطباء ، قضاة ، پرفسور ها و حتی علمای روحانی مذهبی از ملل و ممالك مختلفه فرانسه اسپانيا ، ايتاليا ، بلژيك ، سوبس ، روس ، آلمان ، سوئد و غیره در جلسات مزبوره شرکت کرده بودند .
اعضائی از مکتب های مختلفه : روحیون ، تئوروف ها ، علماء واقف باسرار مکشونه ، پیروان عقیدۀ سودنبورك (1) که در کنگره مزبور معرفی شده و شرکت کرده بودند در يك جلسه با کثریت تام دواصل ذيلرا تصويب و تأیید نمودند که .
أولاً من يا انسان صاحب ذهن و ضمیر یعنی این نفس ناطقه پس از مرگ باقيست و ثانیاً ارتباط بین زندگان و مردگان امکان پذیر است.
و در 1900 کنگره روحی بین المللی باکثریت تام اصول ذيل را نیز تصویب و تایید کرده است :
اولاً وجود خدا که عقل كل ومسبب الاسباب است 2 - روح همیشه مخلد ولا يموت وبكرات و دفعات بی شمار در سطح این کره و سایر کرات فضائی زندگانی و تجدید حیات می کند. 3 - این موضوع عملا ثابت گشته که روح پس از مرگ باقیست و ارتباط آن نیز بوسیله مدیم پذیر است . 4 - مراتب و درجات خوشی یا پستی ارواح منوط به اعمال خوب یا بد آنها است که در زندگانی های سابقه انجام داده اند . 5 - سیر تكامل روح انجام و انتهائی ندارد 6 - حساسيت مشترك و اخوت در محوریست که گیتی در روی آن دو سیر و گردش می کند.
در 1889 در کنگرۀ روحی بواسطه عملیات خود افکار عموم را متوجه این مسئله ساخته و بايك سلسله تجارب و امتحانات علمی ثابت
ص: 258
خود مردم را تهییج کرده اسباب کنجکاوی دانشوران را فراهم آورده بود ، انجمنی باسم انجمن انکشافات روحی بدست پرفسور شارل ریشه در آکادمی طبی پاریس و کلنل دور شا که در آن وقت ریاست آموزشگاه پولى تكنيك را عهده دار بود تاسیس گشت. منظور انجمن مزبور ابتداء این بود كه يك سلسله تفحصات عمیقه در خصوص تظاهرات و آثار روحی در كلية واقعات علم الروح تجربتی که در فرانسه مشاهده شده بعمل آورد . مجله مخصوص باسم سالنامه علوم روحی که بدست پرفسور داریه و پرفسور ریشه اداره می گشت توضیحات کامله در باب پیشرفت این مجمع وسایر مجامع روحي ممالك خارجه داده و امتحانات آنها را يك بيك نقل و بيان مي كند .
يك سلسله تجارب و امتحانات دیگری نیز باستعانت مدیم معروف او را پیا پالا دين و با مسیو شارل ریشه در جزیره روبو در سال 1894 صورت پذیرفته و در آنیولا ( ایزو ) يك سلسله تجربیات دیگری بوسیله مسیو دورشا در سال 1895 بوقوع پیوسته و نتایج آنها تماماً مطابق با نتیجه تجربیاتی بوده که در سال 1892 در شهر میلان بعمل آمده است.
کنگره بين المللي معرفة الروح تجربتی که در 1892 در شهر لندن افتتاح یافت نشان داد که چه تغییرات عميقه وقابل ملاحظة علماً وعملا در این باب در ظرف مدت قلیلی روی داده است .
مسیو شارل ریشه موضوع معرفة الروح جدید یعنی کیفیات و آثار روحی ، تلپاتی ، بینائی و غیره را دنبال نموده و این پرفسور برز و عالی مقام در ضمن توضیحات بدواً خود را مورد پرسش قرار داده می پرسد که : « آيا اين معرفة الروح مكنونه وسرى وجود دارد یا خیر؟ » بعد در جواب این سؤال چنین می نویسد:
ص: 259
« حقیقت این مسئله بهیچ وجه برای ماشك و تردیدی ندارد . زیرا غیر ممکن است که در يك مطلب و احدى این همه اشخاص برجسته و عالی مقام از انگلستان آمریکا، فرانسه، آلمان ، ايتاليا ، و ساير ممالك مختلفه راه خطا پیموده همگی و بالاتفاق در يك موضوع يك قسم فريب خورده باشند ! تعجب در اینجا است که انواع ایرادات و اشکالاتی که برای آن ها پیش آمده تماماً آنانرا رسیدگی کرده و بهر نحوی که متعرض آن ها گشته و خواستند این عملیات را نسبت به تصادف و اتفاق داده و منشاء آن ها را حمل بر تقلب و شیادی نمایند ممکن نشده و بعقيده من هيچ يك از عملیات آنها عقیم و بلا نتیجه نمانده و با تانی و فكر وبايك سلسه تجارب و امتحانات دقیقه هر گونه مسائل مبهم و تاريك راحل و تسويه نموره اند.»
در یکی از مقالات مندرجه روزنامه فیگار و در تحت عنوان «ما وراء علم» مورخه 19 اکتبر 1904 پرفسور شارل ریشه در این موضوع بیشتر
تایید کرده چنین می نویسد:
«عالم مخفی وجود دارد و با آنکه می دانم رفقای معاصر من این گفته مرا حرف بی معنی و پوچ پنداشته و حمل به سفاهتم می کنند معهذا بالصراحه می گویم که وجود اشباح محقق و تظاهر آنها مسلم و بلا تردید است . »
پس از آن ریشه این موضوع را خاطر نشان اعضاء کنگره فوق الذکر نمود که آکادمی ها فوق العاده متأثر و متأسفند که چرا قبل از تدقیق و مطالعه در این قضایا غفلت ورزیده و بدلخواه خود يك سلسله حقايق مسلم ويك رشته انكشافات نفيس و ذیقیمت را انکار و نسبت بدان ها بی اعتنائی کرده اند از این رو مشار اليه آکادمی های مزبور را متذکر شده و می گوید امروز
ص: 260
دیگر جای آن نیست که چنین اشتباهاتی دوباره تکرار گردد . خلاصه پس از آن از نتایج و عواقب عالیه این علم گفتگو نموده و ثابت می کند که از مطالعه معرفة الروح جدید که اساس آن بر روی مشاهدات حسی استوار گردیده این علم ترقیات شایانی خواهد کرد.
در این سال های اخیر نیز در فرانسه کتب مهمه و قابل ملاحظه در موضوع اسپری تیسم و امتحانات و تجربیاتی را که کلنل دورشا ، دکتر ژلی Dr Geley دکتر دو پوا DrDupour م . ماكزول M. Maxwell وکیل عمومی محاكم استيناف پاريس بعمل آورده اند طبع و نشر گشته است .
در پاریس مؤسسه معرفة الروحی در تحت ریاست دکتر در کلو Ducklux متوفی فیزیولوژیست معروف و رئیس انستیو پاستور و جانشین مشار اليه مسيو آرسنوال Arsontal پرفسور عالی مقام جهت مطالعات تلپاتی القائات و آثار مدیم نیطه تأسیس گشته و انجمن های مطالعات روحی دیگری نیز در شهرهای نانسی ، مارسی، من پلیه ، تولوز وغیره بر قرار شده است .
نهضت و جنبش روحی جسته جسته توسعه زیادی پیدا کرده وسر تا سر مملکت فرانسه را فرا گرفته و امروزه در نقطه نیست که این موضوع توجه مردم را بخود جلب نکرده و از زمره دانشمندان بزرگ کسی نیست که باهمیت آن پی نبرده باشد .
مسيو بوترو Boutroux . پرفسور فاکولته ادبیات پاریس و عضو انستیتو چنین می نویسد :
« علم الروح که عبارت از یک رشته مطالعات وسیع و کاملی است نه
ص: 261
فقط انسان را به کنجکاوی در این مسئله علماً و از روی تجربه و امتحان تهیج و علاقمند می کند بلکه اين يك موضوعی است که مستقیماً در زندگانی و سرنوشت اشخاص و عالم انسانیت دخالت نامه دارد. » ( نقل از روزنامه ماتن مورخه 14 مارس 1958 )
دکتر دو کلوى فوق الذکر رئیس انستیتو پاستور در ضمن کنفرانسی که در انستیتوی عمومی معرفة الروح ایراد نمود چنین اظهار داشت : «نمی دانم که آیا شما نیز مثل من هستید یا خیر . این عالمی را که ما فقط آثار و کیفیات آن را حس کرده و از منشأ و مبدأ آن چیزی نمی فهميم فقط بظاهر آن اکتفا نموده و حدسیاتی می زنیم و در جزئیات و باطن آن عاجز مانده ایم. این عالم عالم روحی یعنی عالمی است بمراتب عالی تر و بالا تر از این عالم مادی و جسمانی که تاکنون منحصراً فكر ما در آن کار می کرده است پس بایستی جهد و کوشش کرده و با مفتاح علمی حس و عیان و تجربت درب آن را گشود. زیرا در این عالم منابع پر بهاء و نفیس و بی پایانی موجود است که باید بعد از این کشف شده اسباب هدایت و سعادت بنی نوع انسان واقع شود ، »
ص: 262
مادیون چون منکر وجود روح می باشند بعقیده خودشان دلایلی در این خصوص اقامه نموده و اغلب اشکالاتی پیش آورده اند که غیر ممکن است در عالم موجودی یافت شود که فاقد شکل با ترکیب باشد . اسپریتو اليست ها نيز بنوبه خود هنوز نتوانسته اند این مسئله را روشن کنند که چگونه امکان دارد روح غیر مادی بیوزنی که طبیعت و ماهیت آن بکلی با بدن جسمانی مادی متفاوت است بتواند با این استحکام بدان پیوسته و بر این بدن جسمانی آمرانه حکم فرمایی کنند. اما از طرفی خوشبختانه اسپری تیسم تمام این مسائل بغرنج و غامضه را از راه تجربه و امتحان حل و تسویه نموده و کلیه اشکالات را با دلایل حسی مرتفع ساخته است .
بهمین قسم که قبلاً نیز متذکر گشتیم روح در هر دوره زندگانی جسمانی وزندگانی پس از مرگ دارای جسم سیال اترى لطيف وكم وبيش كثير النفوذی می باشد و بهمین مناسبت آلان كاردك آن را پریسپری یا جسم روحی نامیده است ، پریسپری رشته ایست که جسم مادی را با روح مربوط ساخته وكليه تأثيرات حسی را از جسم بروح منتقل نموده و بالعکس اراده های روح را به جسم رسانیده و ارتباط می دهد و هنگام موت پریسپری از این جسم مادی ظاهری که بایستی بخاك برگردد علاقه
ص: 263
خود را قطع کرده ولی هرگز از روح جدا نگشته در فضا با همان شکل و ترکیبی که در زندگانی اخیر داشته و با همان شخصیت آخری خود
آزادانه زیست می کند .
پس پریسپری عبارت از يك جسم سیال و ترکیبی است که قبل از زندگانی هر موجود حی وجود داشته و بعد از او نیز وجود خواهد داشت و نیز عبارت از مقیاس یا باصطلاح النگوئی است که بدن جسمانی ما از روی آن طرح بندی شده و برش یافته و علاوه بر این چنانکه يك دسته از علماء و دانشمندان معروف از قبیل گوستاو لوین (G Le Bon کوری ( Curie ) بكرل (Bocquerel) و غیره از روی تجارب و امتحانات علمی و قطعی رقت و كثير النفوذ بودن این عنصر لطیف را ثابت کرده اند ، بایستی گفت که پریسبری ماده است بسیار سریع النفوذ که از کلیه اجسام و حتی از اجسامی که بنظر ما غير قابل نفوذ مي رسد عبور می کنند .
این ماده خشن بدن جسمانی که دائماً بواسطه جریان حياتي تجدید می شود عبارت از رکن ثابت و لا يتغير انسانی نیست، بلکه آن پر بسپری است که ساختمان و هیکل جسمانی و تمام آثار قیافه در کلیه دوره های حیاتی از روی آن نقش بسته و تنظیم شده و از این رو می توان این پریسبری را به قالب نرم قابل انبساط و انقباضی تشبیه نمود که بدن جسمانی در روی آن تجسم پیدا می کند معهذا می توان گفت که این جسم سیال نیز لایتغیر و ثابت نیست؛ زیرا همین پریسپری در مراتب ترقی همیشه باروح همدوش بوده و با آن پاك و تصفیه می گردد و در تمام زندگانی های بی شمار پریسپری
ص: 264
باروح همراه بوده ناچار سلسله درجات را زیر پا گذارده و در زندگانی منزه تر و درخشنده تر از حیات سابق خود می گردد .
پریسپری کلیه مكتسبات و فضائل حاصله موجود را در خود ثبت و ضبط کرده نگاه می دارد و تمام معلوماتی را که روج در طی زندگانی های متوالیه جسمانی بدست می آورد تماماً در دماغ جسم سیال یا پریسپری با خطوط لامع و درخشندۀ منقش و حك گشته و بر روی همین دماغ است که دماغ طفل جدید الولاده تشکیل و برقرار می گردد . و بدین قسم سرمایه های عقلانی و اخلاقی روح در طی زندگانی های متوالیه روبتزاید گذارده در هر مرتبه کمالاتی بر آنها افزوده شده ولی هرگز ذره از آن نقصان نیافته کاسته نمی گردد و از همین جاست که اغلب لیاقت ها و استعدادهای فراوان و عجیب و غریبی در موقع ولادت از بعضی اشخاص مشاهده گشته و در صورتی که سن آنها هنوز برای بعضی تظاهرات مقتضی نیست معهذا می بینم آن ها کارهایی می کنند که انسان انگشت حیرت بدندان گزیده و از عملیات و استعداد آنها نسبت به کوچکی سنشان در وادی بهت و حیرت سرگردان می ماند .
شموخ افکار ، بلندی احساسات ، درستکاری ، جنبش و تمایل بجانب خیر و صلاح ، امتحانات و تجارب بی شمار ، و رنج و محن فراوانی که شخص با بردباری و حوصله در زندگانی تلقی می نماید تماماً آنها باعث پاکی و تصفیه ریسپری گردیده ارتعاشات و تموجات آن را زیاد تر می کنند در حقیقت ناملایمات زندگانی در پریسپری بمثابه يك عمل شیمیائی است: یعنی همانطوری که جسمی در ترکیب شیمیائی بواسطه فعل و
ص: 265
انفعالات اجسام خشن و زاید را از بین برده و نقطه آن ماده اصلی و خالص را باقی می گذارد بهمین قسم ناملایمات حیاتی و رنج و محنت نیز باعث اتلاف و از بین بردن انواع مادیات و آلودگی های حیاتی گشته و فقط يك جوهر پاك و بی غل و غشی را برای موجود باقی می گذارد.
اما برعکس شهوات مادی حیوانی هوی و هوس های پست و رذائل اخلاقي تماماً اثرات سوئی در پریسپری بخشیده و بجای آنکه او را لطیف تر و پاک تر گردانند بالعكس صفا و نشاط باطنی را از وی سلب کرده آن را سنگین تر ، ثقیل تر و بالاخره تاريك و مظلم می سازد. و از این جا است که کرات پست مانند کره زمین در روی ابدان مزبوره اثر کرده آنها را با قوت بسمت خود کشانیده و بواسطه زندگانی ها و رنج و محن فراوان تا اندازه پاك و تصفیه شده و خود را برای زندگی عالیتر و بالاتری آماده و مهیا می سازد.
يك تناسب فوق العاده باریکی همیشه بین سه عنصر مشكله موجود یعنی روح پر سپری و جسم بر قرار است. هر قدر روح عالی تر و بلند مرتبه تر باشد بهمان اندازه پرسپری لطیف تر سبك تر و درخشنده تر بوده و بهمین درجه نیز عاری از آلودگی های نفسانی و هوی و هوس های شهوانی و امیال حیوانی می باشد . اصالت و بزرگی روح انعکاس غریبی در پریسپری دارد. اشکال مختلف آن را مناسب تر و لطیف تر می گرداند و بالنتیجه همان اشکال نیز در بدن جسمانی تأثیر کرده و در آنوقت است که می بینیم این جسم مادى ظاهرى يك لمعان مخصوص داشته و اغلب چهره اشخاصی که دارای روح بزرگی می باشند بنگریم این مسئله را بطور وضوح پی می بریم و بعينه مثل اینست که در درون بدن آن ها چراغ روشن و برافروخته
ص: 266
موجود است که انواران از خارج ساطع و نمایان می گردد.
همانا بواسطه سیالات کم و بیش رقيق و لطیفی است که پریسپری باروح ارتباط یافته و بجسم متصل می گردد. سیالات مزبور گرچه غیر مرئی می باشند. معهذا باید دانست که آن ها از بدو ولادت تاوقت مردن و حتی در بعضی از اشخاص هوی پرست تا موقع از بین رفتن بدن خاکی وسایل ارتباط بسیار محکمی برای اتصال روح و ماده می باشد . و روی هم رفته ساعت مرگ با حالت نزع عبارت از مجموع کشمکش ها و مشقانی است که پریسیری برای جدا گشتن از بدن جسمانی بجا آورده و متحمل می شود.
سیاله حیاتی که پریسپری سرچشمه و منبع آنست عمل مهمی را در بدن عهده دار است . بواسطه وجود این سیاله و طرز اثر آن میتوان
بسیاری از مسائل بغرنج معرفة الامراض را تصریح و بیان نمود
سیاله مزبور در عین حال عامل انتقال حواس خارجی و تأثیرات داخلی
بدن بشمار رفته و در حقیقت می توان آن را به سیم تلگرافی تشبیه نمود که دارای دو قسم جریان می باشد .
وجود پر بسیری را دیر زمانی است که ملل قدیمه می دانسته و می شناخته اند فلاسفه یونان آنرا باسم اشما (Ochema ) و ایرانیان آن را فروهر یعنی جسم شفاف رقيق اتری و پیکر خوشبو و معطر می نامیدند و بنابر عقیده ایرانیان قدیم وقتی که ساعت حلول روح فرا می رسید فروهر ذرات پراکنده مادی لازمه را بدور خود جمع و متكاثف کرده و تشكيل يك بدن جسمانی و وجود حی را می دهد و بالعکس هنگام موت ذرات مزبوره را تجزیه نموده و بهمان حالت اول برگردانیده و خود او مجدداً محیط های دیگری در نظر گرفته و برای حلول در آبدان جدیدی
ص: 267
حاضر و آماده می شود.
در عقیده مستحیت نیز نمونه از این عقیده را می توان یافت. مثلا پولس در اولین رساله خود به قرنطیان چنین بیان می کند:
« انسان مانند يك بدن حیوانی است که در زمین خلق شده و مانند يك جسم روحی دوباره زنده خواهد شد زیرا بهمین قسم که انسان بدن حیوانی دارد واجد يك بدن روحی نیز می باشد . »
گرچه وجود پر بسیری بثبوت رسیده معهذا اين موضوع بعهده اسپری تیسم است که طبیعت ورل حقیقی آنرا مشخص و توجیه نماید البته از روی تجارب و امتحانات عديدة كروكس و عده از دانشمندان دیگر این مسئله بطور وضوح برای ما ثابت و مدلل شده که پریسپری وسیله است كه بكمك و استعانت آن کلیه آثار و کیفیات ماتیه تیکی و روحی انجام می پذیرد این جسم لطیف عبارت از منبع حقیقی سیالات است که روح با اراده خود آنها را بکار می اندازد . همین جسم است که خواه در خواب های طبیعی یا مصنوعی از جسم مادی خارج شده در مسافات بسیار بعیده گردش کرده و در شب تاريك مانند روز روشن چیزهائی را مشاهده کرده و می شنود که جسم مادی از شناختن و دیدن آن ها بکلی عاجز و قاصر است .
پریسپری دارای حواسی است بعینه شبیه به حواس جسم منتها بايك قسم قدرت و نیروی فوق العاده زیادتری پریسپری اشیاء را با فروغ روحی غیر از فروغ ثوابت مانند شمس و ستارگان دیگر مشاهده می کند و حواس مادی مزبور با وجود روشنی و فروغ این کواکب که جهانی را روشن و تابناك نمود. معهذا قادر به رؤیت اشیائی را که پریسپری دیده
ص: 268
و حس می کند نیست .
دوام و بقاء جسم سیال بعد یا قبل از مرگ موضوع و کیفیت تظاهرات و تجسمات ارواح را بخوبی تصریح و بیان می کند . پریسپری در زندگانی آزاد در فضا بالقوه دارای کلیه قوائی است که بدن جسمانی را تشکیل می دهد . ولی آن قواء را بکار نمی اندازد و بمجرد این که روح در تحت شرایط معينه قرار گرفت یعنی مادامی که توانست ماده سیاله وقوة حیاتی لازمه را از مدیم کسب کند. در آن وقت است که خواص مزبوره را از قوه به فعل در آورده بتدریج تجسم یافته و بصورت جسد مادی در می آید ، جریان حیاتی دائماً در او سیر وگردش کرده در تحت اثر سیاله مكتسبه ذرات فیزیکی مانند خطوط قواء مغناطیسی بنوبت بر وفق خطوط اصلی پریسپری قرار گرفته و از اینرو جسم انسانی در تحت همان تناسب اولیه دوباره تشکیل شده ، بدن داخل عمل گشته بکار می افتد.
از روی عکس ها و قالب های عدیده که از ارواح برداشته شده این مسئله ثابت می شود که این روح مجسم بعين همان جسمی است که در زمان حیات سابق موجود بوده . ولی این حالت موقتی بی دوام و غیر طبیعی بوده و عناصری که اسباب تشکیل آن شده اند بزودی از هم گسیخته و از منابعی که استخراج شده بودند باز بهمان منابع بر می گردند .
ص: 269
قواء و قدرت های پریسپری و وسایل خروج آن از بدن جسمانی در بعضی از اشخاص هر قدر نمو و توسعه داشته باشد معهذا در این حیات جسمانی هرگز ممکن نیست آن اعلا درجه ظاهر گشته منشأ تظاهرات واقع گردد زیرا در این زندگانی ارضی فی الحقیقه مثل این است كه دريك غلاف تاريك و ضخیمی گرفتار و محبوس شده نمی تواند خود را مستخلص ساخته منشأ آثار قویه نشود مگر بعضی اوقات آن هم در تحت قيد و شرایط معینه ، پس مادامی که در این بدن جسمانی است وسایل عملیات آن خیلی ضعیف و بطئی بوده و بهمین ملاحظه است که برای بخاطر آوردن وقایع زندگانی های گذشته خود ضعیف و عاجز است .
و چون روح داخل در زندگانی روحی شد کاملاً محیط و مسلط برقرار خود گشته و پریسپری بکلیه تصورات و احساسات حاصله خود آشنا و نزديك مي شود و با همین تصورات و احساسات ممکن است در روی سيالات تأثیراتی بخشیده و در ابدان جسمانی و دماغ انسانی منشأ نفوذ واقع شده موجد تظاهرات گردد و از جمله اسرار غامضه كه اسباب شگفت و حیرت انسان را در تظاهرات و آثار روحی فراهم می آورد در همین موضوع است يك نفرمانيه نيزور نیز بواسطه تسلط دادن قوای فوق العاده
ص: 270
خود از روی معمول پریسپری او را از بدن خارج کرده و موقتاً اورا از قیود زندگانی مادی خارج می سازد و بهمین قسم ارواح آزاد نیز ممکن است بواسطه میل و اراده يك رشته جریانات مانیه تیکی را در بعضی اشخاص سوق داده در اعضای آن ها اثر نموده و بوسیله آن ها با اشخاص دیگری مربوط گردند این قبیل موجودات که سلسله اعصابشان دارای لطافت و حساسیت مخصوص و برای ارتباط و تظاهرات ارواح بکار می روند آن ها را مدیم می نامند. استعدادات آن ها متنوع و گوناگون است و ما ذیلا آنها را خواهیم نکاشت .
مديم ها اشخاص حساس و روشن بینی هستند و ممکن است با دیده بصیرت خود ابرهای تاريك وظلمانی که حاجب ماوراء عالم انرى ولطيف است شکافته و با سرعت برق بلکه سریع تر با تعالم رفته و از ارواح برای ما كسب اطلاعات نمایند برخی دیگر از مدیم ها نیز هستند که می توانند ارواح را دیده و قوانین عالیه را از آن ها بما الهام نمایند . این قسم مدیم ها را مدیم بینا خوانند و مدیم های دیگری که ارواح بدست آنها مطالبی می نویسند و یا بزبان آنها تکلم می کنند نیز یافت می شوند ·
البته صحيح است که فرداً فرد ما مديم مي باشيم ولى نه بيك قسم بلکه با درجات متفاوت وصور مختلف بسیاری از اشخاص این استعداد مدیم نبطه را بحد اعلا دارا می باشند ولی خود آنها از این موهبت بی خبرند کسی نیست که نفوذ خوب یا بد ارواح در مدت حیات در وی تأثیر نکرده باشد ما در ميان يك دسته موجوداتی غیر مرئی زندگانی می کنیم که با کمال آرامی و دقت به جزئیات زندگانی ما نظر انداخته و با فکر و خیال سهیم وشريك اعمال ، خوشی ها و رنج و محن ما می باشند
ص: 271
این دسته از موجودات غیر مرتی آنانی هستند که برخی را ما در طی همین زندگانی ارضی ملاقات کرده و می شناخته ایم. آنها از اقوام و دوستان یا دشمنان و بیگانه هستند که با آنها سرو کار داشته ایم و تماماً آن ها بواسطه عادات و خاطرات زندگانی های گذشته ارضی بجانب اشخاصی که دوستی و سابقه داشته متمایل و رهسپار می گردند.
این موجودات غير مرثى تأثیر و نفوذ کاملی در ما بخشیده ما را می بینند و بجهالت ما لبخند زده و حتی در بعضی از موارد نیز ممکن است بعضی از دشمنان بر ما وسوسه کرده اسباب مزاحمت ما را فراهم آورد. و از راه کینه و بغض در صدد انتقام بدی های گذشته برآمده و عملاً بما اذیت و آزار رسانند .
کلیه نویسندگان ساعات الهامات روحی را دانسته و حس کرده اند و در همین ساعات است که فکر آن ها مانند چراغی از انوار غیر منتظره روشن و فروزان شده افکار و تصورات زیاد و مواضيع مفيده وبلكه نفيسه در این قبیل مواقع از نیش قلم آنها تراوش می کنند . کیست که در مواقع حزن و اضطراب و یأس ناگهان صیحه تسلی و تشفی دهنده از اعماق خود نشنیده و از این پریشانی و نومیدی بیرون نیامده باشد ؟ آیا نمی توان گفت مخترعین و پیشقدمان ترقی و علم و بلکه کلیه اشخاصی که در توسعه قدرت و سعادت بشر کوشیده اند اشخاصی هستند که گذشتگان ما آنها کمک ها و مساعدت های غیبی نموده و در ساعات معینه این اختراعات و وسایل ترقی را بآنها الهام نموده اند ؟ بلی بلا شبهه نویسندگان مبتکرین همان مدیم ها و اشخاص معمولی و متعارفی هستند . منتها در يك مواقع معینی ارواح بعضی چیزها بآن ها القاء نموده و بواسطه این
ص: 272
الهامات مخترعين مزبور يك روشنی و لمعان فکری مخصوصی یافته و در نتيجه مبدع ومخترع يك موضوع تازه و بکری گردیده اند .
در بعضی اشخاص دیگر این قوه ارتباطیه با ارواح بشكل مشخص و متمایزی مشاهده می شود. برخی از آنها چنین حسن میکنند که بدون آنکه خود اراده کنند يك قوه خارجی آنها را بکاغذى نزديك كرده و بخودی خود بعضی نصایح اطلاعات و تعلیمات مفيده و مختلفه را در روی کاغذ یاد داشت می نماید. برخی دیگر که سیاله حیاتی زیادی دارند بطور وضوح ديده وحس می کنند که میزی که وسیله ارتباط است در زیر دست یا انگشتان آنها تکان خورده و یا آنکه بوسیله قرعات میز یا ضربه با اثاثیه های دیگری ارتباط یافته و البته این وسیله قرعه برای تحقیق در این موضوع و اقناع منکرین این مسئله بمراتب مناسب تر و بهتر وهر گونه شك و ترديد را مرتفع می نماید.
بعضی دیگر از مدیم ها چون در تحت نفوذ ارواح قرار گرفتند به خواب مانیه تیکی عمیقی فرو رفته عنان و اراده اعضاء از دست آنها سلب و بارواح تفویض گشته و این وجودات غیر مرئی از اعضاء مزبور استفاده کرده و مانند حیات جسمانی خود آنها را بکار انداخته استفاده می کنند . هیچ چیز عجیب تر و غریب تر از این نیست که در این وقع انسان دريك جسم لطيف زن يا دوشيزه بترتيس تظاهرات اشخاص مختلفه را از قبیل کنیش گاهی صنعت گر یا مستخدمه را مشاهده کنند که با همان اطوار و حالات و زبان های مخصوصه خود که در عالم جسمانی داشته اند این اشخاص عملیاتی انجام داده و منشأ بروزاتی می گردند .
اغلب اتفاق افتاده است ارواح حامیه که ما را شناخته و دوستدار
ص: 273
ها می باشند بما تظاهرات نموده و عملا بقاء خود را پس از مرگ بما اثبات می نمایند حتی به بعضی دیگر از اشخاصی که پس از آنها باقی بوده و در این زندگانی متحمل ناملایمات و مصایبی می باشند بآن ها پند و اندرزهای سودمندی داده و حتی آن ها را تشویق و ترغیب نموده و مرام اصلی حیات را بآن ها گوشزد کرده و وسیله دلجوئی و قوت قلب آنها واقع می گردند .
آیا بچه چیز می توان ارتباطات حسی و انتقالات فکری که بین اشخاص و ارواح موجود است حمل نمود؟ آیانه اینست که این موجودات حیه که پدر یا مادر یا یکی از اقارب و دوستان ما می باشند و آزادانه در فضا گردش می کنند ، گاه بگاه از روی ملاطفت و مهربانی بما مربوط گشته با نصایح سودمند خود ما را مستفید و برخوردار می نمایند ؟
بعضی از مدیم ها فقط بواسطه حضور خود در جلسه اسباب حصول تظاهرات شده یا باصطلاح متعارف موجب تجسد ارواح می گردند. ارواح مزبور از پریسپری اینگونه مدیم ها استفاده کرده يك مقدار کافی از سیالات آن ها را بمیل و اراده خود متكاتف و بشکل و ترکیب مختلفه و یا شبیه بخود ساخته و بدين قسم تظاهرات می نمایند و حتی اغلب ممكن است تجسم مادی بخود گرفته و می توان آنها را بکمال خوبی دیده و با دست لمس وحس نمود.
برخی دیگر از مدیم ها نیز ممکن است واسطه بين أرواح واشخاص بیمار واقع شده یعنی امواج مانیه تیکی را از طرفی از ارواح گرفته و از طرف دیگر به اشخاص بیمار و علیل المزاج داده آنها را بدين قسم معالجه و مداوا می نمایند. از اینجاست که می توان یکی از بهترین و مفیدترین
ص: 274
اشکال مدیم نیطه را در نظر گرفته در اعمال آن جدیت و کوشش نمود تا استفاده های کامله حاصل گردد .
يك رشته احساسات بیشمار و فراوانی موجود است که عامل مؤثر آنها ارواح اند و بهیچ وجه نمی توان از طریقه دیگر این احساسات را توجه و بیان نمود. مانند حس قبل از وقوع حوادث ومصائب مختلفه یا مرگ یکی از اقارب و دوستان و غیره تماماً اين قبيل احساسات بواسطه جریان سیالانی است که ارواح بسمت اشخاص سوق داده متوجه می سازند. در تحت نفوذ امواج مزبور بدن جسمانی چیزهائی را پیش خود احساس نموده و درک می کند ولی فکر انسانی کم تر متوجه این مسئله است که احساسات مزبور از کجا آمده و حتی بندرت اشخاصی یافت می شوند که در صدد تحقیق و کشف این قبیل قضایا برآیند. پس باید دانست که از مطالعه و بکار انداختن قواء مديم و ارتباط روحی يك سلسله تعليمات زبده و عالیه بدست آمده و از این رو ممکن است منابع کمالات و استفاده های بی شماری عاید بشریت گردد .
معهذا در این کمالات و قواء بایستی امتیازات و در جانی قائل گشت و چنان که قبلا نیز متذکر گشتیم در هر يك از مالوازم و اسباب مديم شدن کاملا آماده و مهیا است. منتها بایستی آن ها را بکار انداخته و از قواء مزبوره استفاده نمود. از طرفی این موضوع را نیز نبایستی از خاطر محو نمود میل و اراده شخص در پیشرفت این قضیه را بسیار بزرگ و پراهمیتی را دارا است و اغلب از مدیم هائی که مشهور و معروف گشته اند دارای استعداد و قریحه فوق العاده بوده و و تشکیلات
ص: 275
بدن جسمانی آن ها ظرافت و لطافت مخصوصی را حائز است که بفوریت تسلیم عملیات ارواح می شوند .
بسیاری از پیغمبران بزرگ ، اصلاح طلبان و حتی اغلب از مقتنين بزرگ مذهبی دائماً با موجودات غیر مرئی یا ارواح ارتباط داشته و از آن ها کسب الهامات مثمره ومفيده می کرده اند از دوره زندگانی اینگونه اشخاص بزرگ دو دلیل قاطع و خوبی بدست می آید یکی این که عالم ارواح وجود دارد و دیگر آنکه انسان کره ارض می تواند با موجودات غیر مرئی آن عالم یعنی با ارواح مربوط گردد.
قطع نظر از اغراقات و حکایات افسانه آمیزی که متداول است يك رشته از وقایع تاریخی است که محقق الوقوع ولی از آنجا که راه حل آنها بربشر مجهول بوده بنظر عجیب و غریب می آمده است . ولی
، امروز که وجود پریسپری و قوانین مدیم نيطه ثابت و محقق گشته ، این مسئله برای ما بخوبی روشن و واضح می شود که چگونه در تحت اثر و قوۀ پریسپری این روح در طی ادوار و اعصار بی کران توانسته است در انسان تأثیراتی وارد آورده و عملیاتی انجام دهد - موضوع غیب گوئی از ری دختر غیب گو که در افسانه های رم مسطور است . موضوع دختری است که مطالبی را برای سلطان رم موسوم به نوما پیشگوئی می کرده - یا خواب های سی پی ان افریقائی و موضوع ارواح حامية سقراط ، تاس ، ژرمر کاردان ، و یا الهامات و دستوراتی که از عالم غیب به ژان دارك دوشيزه فرانسوی می رسید و یا حکایاتی را که پره درست روشن بین و نویسنده معروف فرانسه در موضوع روشن بینی نقل نموده و هزارها حکایات و وقایع دیگری را که در کتب مختلفه
ص: 276
نقل نموده اند ، راه حل آن ها تماماً امروزه بدست آمده و این گونه مسائل دیگر در برابر نظر اشخاصی که آگاهی به مطالب روحی دارند بهیچ وجه خارق العاده وعجيب و غريب نمی آید .
از وقایع مزبور يك قانون حساسيت مشترك بزرگی نتیجه گفته که می تواند انسان کره ارض را با موجودات فضائی و غیر مرئی ارتباط
دهد - ارواح عاليه مجرد اینکه از زندگانی جسمانی مستخلص گشته
و بعالم روحی شتافتند می توانند پرده ضحيم وخشنی که حقیقت را از آن ها مستور نموده بود عقب زده و قوانین عالیه و سرمدی گیتی که در زندگانی جسمانی بواسطة منافع مادی در تحت لفافه های تاریك و ظلمانی پیچیده و مستور بود بشكل مخصوصی در مقابل آنها تجلی نموده و در این موقع است که آنها را کاملا دیده و درک می کنند و از آنجا که این موجودات حیه علاقه مخصوصی به پیشرفت و ارتقاء مخلوقات دارند با خاطری سرشار و برای معاونت و كمك به موجودات این عالم تنزل کرده با ما مربوط گشته و خصوصاً با اشخاصی که فوق العاده حساسیت و سازمان عصبی شان لطیف و دقیق و استعدادشان برای مدیم نبطه خوب و مناسب است ارتباط پیدا کرده و بوسیله آن ها يك سلسله تعليمات اخلاقی و اطلاعات مفيد بحال بشريت و جامه را بما ابلاغ می نمایند .
اما از طرفی مشاهده می شود که اغلب بلکه عموماً مدیم ها متوجه این مسئله نیستند که ارتباط با ارواح عالیه و شامخ مقام بایستی مستلزم يك زندگانی پاك و مستحسن و عاری از هرگونه آلایش باشد . در عهد عتيق سوژه ها اکثر از طبقه اناث تشکیل یافته و اصولا آنها را از بدو
ص: 277
طفوليت جهة این کار انتخاب می کرده و از همان کوچکی در معابد مخصوصه آنها را به تعلیم و تربیت دقیقی می گماشتند، و این اشخاص را از چیز های پلید و کثیف مجزا نموده و بلکه هر چیزی که باعث ظرافت و حسن اخلاق بود برای آنها آماده می نمودند غیب گویان رم و یونان و همچنین زن های دروئید قدیم فرانسه و غیره بدين قسم تربیت می شده و همیشه با ارواح عاليه يابنابر قول خودشان با خدایان در امور جاریه مشورت نموده و اغلب جواب هائی را که از ارواح مزبور کسب می کرده اند عین با واقع و صلاح آنها در می آمده است .
ژان دارک نیز از جمله مدیم هایی بود که مستقیماً الهامات آسمانی را اخذ و درک می کرد ولی متأسفانه امروزه این شرایط پاکی و صفه بکلی از بین رفته و بسیاری از مدیم ها بواسطه آلودگی های مادی خشن و صرف قواء خود در راه های متعارفی و منافع شخصيه موفق به حصول مقصود نشده و از اینجا است که فقط يك رشته تظاهرات ارواح پست در میان آمده و پیشرفت این موضوع را اغلب عقیم و بلائمر می گذارند .
ص: 278
مسئله ارتباط بین انسان و ارواح در نتیجه يك سلسله تجارب و
امتحانات نوین کاملا تأئید گشته و بثبوت پیوسته است که انسان پس از مرگ در پرنو جسم سیالی که کامل تر از این بدن جسمانی محسوب می گردد زندگانی می کنند .
این شکل که پس از مرگ باقی می ماند مخلد و لايموت وهمیشه
مصاحب و با روح همراه بوده و دائماً شاهد و ناظر مجاهدات و رنج و
تعبهای روح می باشد. در همه جا باوی سهیم و شريك بوده و مراتب تعالی و ترکیه خود را با روح طی می کند و چون این پریسپری ابتداء. از مراتب پست بوجود آمده از این لحاظ مجبور است که تدریجاً نردبان موجودیت های مختلفه و مدارج تعالی را طی کرده به پایه و مقامات شامخ تری سوق یابد - زیرا چنانکه گفته شد این موجود در بدو امر موجودی ناچیز و ناقص بوده و در نتیجه عودت های بی شمار و ترقیات تدریجی بمقام انسانیت رسیده و در این مرحله است که احساسات وی عالی تر و پاک تر شده و هر قدر فروغ و پرتو حقیقت بیشتر و قوی تر بوی بتابد، بهمان اندازه نیز پر بسیری تابناك و فروزان خواهد شد ، و در طی گزارش های متوالیه بهر اندازه که قوای معنوی و کمالات روحی بسط و توسعه یافته و میدان علم و معرفت وی وسیع تر گردد بهمان .
ص: 279
-
اندازه نیز احساسات روحی لطیف تر و پاک تر شده ، عقل و ادراك نمو زیادتری کرده، معرفت های بیش تری اندوخته خواهد نمود و در هر مرتبه كه روح يك دوره از زندگانی خود را بیایان به رساند مانند پروانه ایست که از غلاف کرمی خود بیرون آمده و آن را از بدن بدور انداخته و از تن رها می سازد، روح نیز از این بدن جسمانی خارج آزادانه در فضا سیر و سیر و گردش می کنند - و در این موقع نظری بجسم سیال یاردای خود یعنی پریسیری که همیشه باوی مصاحب می باشد کرده مدارج مختلفه ارتقاء یا زیستن در مراحل پست خود را از این استنباط نموده مقیاس می گیرد.
همان طوری که هر گاه به تنه درختی نظر کنیم از روی حلقه های آن می توان سنين عمر درخت را تعیین نمود ، بهمین قسم نیز پریسپری و علائم زندگانی های ماقبل و حالات زندگانی های ماضیه را در خود حك كرده و حفظ نموده است ؛ علائم مزبور عموماً در هريك از افراد بلا استثناء موجود ولی گاهی ممکن است بعضی از آن خاطرات از این لوحه محو و فراموش گردد. ولی تذکار خاطره های مزبور وقتی برای روح میسر خواهد شد که از بدن مادی خارج شده و در آنوقت است كه يك يك از قضایا و وقایع گذشته را بیاد آورده و با مدارك و شواهد مثبته دوره های رقت بار و پر مشقت زندگانی را از برابر نظر گذرانده یادآور خواهد شد .
ارواحی که از قافله معرفت و کمال عقب مانده و در مدارج پست زیست می کنند آن هائی هستند که جسم سیال آن ها فوق العاده خشن و متمايل بمادیات و دارای همان لذایذ و خصايص جسمانی می باشند. یعنی
ص: 280
پس از مرگ بعینه همان چیزهایی را که در این عالم مادی از قبیل تشنگی و گرسنگی و درد و غیره احساس می نموده ، همان ها را در آن عالم روحی پست خود احساس نموده در تأمین این سلسله احتیاجات و تمایلات مادی ناگزیر است . و از آنجا که جسم سیال آن ها از هوی و هوس های جسمانی تیره شده، بطور خفیف نوسان ها و تموجاتی از خود بروز می دهد ؛ بطور خلاصه ارواح اخیر در این مرحله دارای عقل و ادراك فوق العاده محدودی بوده و از زندگانی روحی و فضائی کاملاً بی بهره مانده محاط در فضاى تاريك و ظلمت افزائی خواهد بود .
روحی که از علائق مادی حیوانی کناره گیری نموده و امیال شهوانی را بدرود گفت پریسپری را لطیف و شبیه بخود خواهد ساخت هر قدر این پریسپری لطیف و منزه باشد بهمان اندازه و با همان قوت بنوسان و تموجات سریع تری در آمده ، عقل و ادراک و احساسات وی بیشتر بسط و توسعه خواهد یافت در این مرحله پریسپری داخل در عوالم پرلذنی شده و از زندگانی های خوش متمتع و برخوددار می گردد ، و ماحتی از درك آن لذات عاجز و قاصریم خلاصه در همین زندگانی است که ارواح عالیه سرمست و از آهنگ های موزون و بسیار خوش گیتی متنعم وشاداب خواهند شد. اینست نتیجه کشمکش ها و مجاهدت های روح ! اینست پایان زحمات و مشقات در عالم روحی ! - در همین عوالم پروجد و است که ارواح با نیرو و قوت بی قیاس زیست نموده ، برهوی و هوس های شهوانی و مادی خود غلبه کرده، قیودات و پیرایه های عالم جسمانی را پشت و پازده و وارد در عوالم نور و فروغ می گردند - بلی اینست دستور و و برنامه که برای هر يك از ما موجودات تعیین شده و همین
ص: 281
لا تعد ولا تحصى است که بحکم ضرورت بایستی فرد فرد ما آن ها را طی کرده و عوالم بی شمار و راه های پر پیچ و خم حیاتی را زیر پای گذارده داخله در عوالم جدید تری گردیم -
نتایج فلسفی و اخلاقی که میتوان از وقایع روخی بدست آورد. زیاد بلکه بی شمار است مسائل بسیار بغرنج و لاینحلی که در طی قرن ها فکر بشری را پریشان، انسان را همه وقت انگشت بدهان گذارده و عقلاء و متفکرین عالی قدر را در کشورهای مختلف تاکنون متزلزل و مردد ساخته بود، يك يك از این مسائل را وقایع و آثار روحی بنحوی اتم و اکمل حل و تسویه نموده و اشکالات ما را بخوبی برطرف می نماید. مثلا موضوع اینکه طبیعت باطنی و اسرار آمیز انسانی که فقط کمی بدان پی برده بوده و همچنین مسئله تقدیر دربارۀ هر يك از افراد بشر را وقایع روحی عموماً حل و تسویه نموده است . موضوع بقاء روح پس از مرگ که تا کنون صرف حرف و جزء اوهام محسوب می شده و همچنین ادراکات خالص و تمايلات روح بجاه های بلندتر ، ورسیدن بمرحله شعور و عقل و بهمین قسم موضوع ارتباط بین ارواح و زندگان که یکی از نتایج حاصله منطقی و مسلم این مسئله است، از امروز کاملا مشهور و بطور وضوح دراثر تجارب عدیده باثبات رسید است که
ص: 282
انسان پس از مرگ باقی است . و مرگ جز تغییر حالتی بیش نیست . از بیانات فوق و تعلیمات ارواح علاوه بر این نتیجه دیگری نیز حاصل است و آن عبارت است از ادامه حیات و زندگانی های متوالیه و در این مدت که روح زندگانی نموده ارتقاء می یابد؛ یعنی بواسطه اعمال و تجاربی که در دوره حیات انجام می دهد، آن اعمال برای او بمنزله مصالحی خواهد بود که بمصرف بنای مجللی رسیده و آتیه جدیدی را بدست خود استوار و محکم می سازد . و این اقدام را روح از بدو زندگانی پست حیوانی آغاز نموده تا آنکه بمرحله انسانیت می رسد و در اینجا نیز اندوخته هایی جهت خود تهیه کرده و دائماً بجانب تكامل و ارتقاء تدریجی بالا می رود. همین خود نمرۀ مجاهدات و زحماتی است که هر دوره تحصیل کرده، نتیجه این زحمات و کشمکش های طاقت فرسا است که هویت و وسیله شناسائی روح را فراهم خواهد نمود. از اینجا است که میتوان باصول نظام عدالت و ترقیاتی که بر عوالم حکم فرما است بی برده و فهمید که مقدرات ارواح کلیه از روی قوانین عاقلانه عمیقی تنظیم گشته و این قوانین و اصول عمومی و جهانگیر است .
با اين وصف می توان گفت که اسپری تیسم در عین حال عبارت از فلسفه و اصولی است که پایۀ آن توأماً بر روی مبانی اخلاقی و علمی مثبتی استوار گردیده قلب و وجدان ، عقل و ادراك را قانع و ساكت می گرداند، این عقیده موقعی در عالم ظهور کرده و وقتی در برابر انظار جلوه گر شده که عقاید و تصورات مذهبی پوسیده در شرف اضمحلال بوده در روی محوری که سیر و گردش می کرده اند. رفته رفته از حرکت باز آمده آخرین نوسانات آن ها قطع می گردد. و از آنجا که انسان
ص: 283
امروزه سرگردان و خیران در پنی مقصود اصلی کورکورانه روان و دو تکاپوی حقیقت روان است ، طلوع و ظهور اسپری تیسم که بلا تردید از بزرگ ترین عقاید و وقایع تاریخی بشمار می رود ، تنها عقیده و طریقه است که بر روی بر روی مبانی حقیقی مستحکم گردیده و می تواند . راهنمای بشریت واقع گردد .
این عقیده برای تحکیم ایمان شخص اساسی است متقن و بهترین وسیله برای تزکیه نفس و اخلاق محسوب گردیده و همچنین برای ترویج فضایل معنويه و تحریض تقوی و پاکدامنی محرك خوبی بشمار میرود این عقیده باعث پیشرفت مرام و نیل بقوانین عالیه گیتی شده ، به رحمت و عطوفت های بلا استحقاق، باظلم و اوهام و خرافات خاتمه داده ؛ و بعكس بما نشان می دهد که هرکس در سایه جدو جهد خود سیر ارتقاء نموده و بمدارج عالیه خواهد رسید، این عقیده بما تعليم مي دهد كه يك قسم مساوات مطلق وحساسيت مشترك باريكي تمام موجودات وعملياتي را که آنها در طی قرن ها و زندگانی های متوالیه انجام داده اند بیک دیگر مربوط ساخته و تنها منظور اساسی این عقیده از بین بردن دو عفریت مدهش یعنی تکبر و خود پسندی است که تا کنون احدی بلکه هیچ چیز موفق بامحاء و نابود ساختن آن نگردیده است .
ص: 284
کیفیات و آثار روحی با آنهمه نتایج مهمه علمی و اخلاقی را که متضمن است معهذا آن قسمی که بایستی عموم از آن استقبال بعمل آورده و بدان اهمیت دهند حقاً کوتاهی کرده و آن قسمی که بایستی از این علم شریف استفاده نمایند سستی و قصور می ورزند. هرگاه خوانندگان بخاطر آورند این موضوع را ما قبلا در بخش های گذشته مورد بحث قرار داده و علت این اهمال کاری را متذکر گشته ایم. انسان از آنجا که در طی قرن ها بواسطه پیش آمد يك سلسله اوهام و خرافات و عدم امتیاز بین آن ها و حقایق مذهبی بیک دسته مباحث طولانی بی اساس و الفاظ بی سروته اغفال شده، امروزه برای هر موضوع خاصی ولو حقیقت هم که باشد زیر بار نرفته و با نظر بی اعتمادی و بی اعتنائی به آن نگاه می کنند. ولی فی الحقیقة اگر این موضوع را علماء و دانشمندان بنظریه فوق تلقی نمایند اسباب تعجب و حیرت است زیرا تکلیف آن ها اینست که هر نوع آثار و کیفیاتی را که مشاهده می کنند بدواً بایستی در اطراف آن کنجکاوی کرده سبب و قوانین مربوطه را تحقیق نموده مطالب را یادآور شوند . ولی از طرف دیگر این گونه کیفیات در اشخاصی که از طبیعت انسانی بخوبی اطلاع دارند سبب تحیر و تعجب نگشته و آنهائی که از سوابق تاریخی نیز با خبرند ابداً چیز خارق العاده وغير طبيعى بنظرشان جلوه نخواهد نمود.
حقیقتی که تازه تجلی نموده و ظاهر میشود، مانند صاعقه ایست
ص: 285
که ابتداء انسان از آن خالف بوده و می ترسد، زیرا بدیهی است هر اصل بدیع و نوینی که طلوع می کند، قهراً اساس عقاید و تئوری های پوسیده مندرسی را که در نظر اشخاص فوق العاده عزیز و محترم است متزازل ساخته و بنیان اصول و عقایدی را که بزحمات زیاد و در طی قرن ها استقامت نموده و برپا مانده است ویران و منهدم می سازد. چقدر دشوار و مشکل است يك سلسله افکار و تصورات باطلی که قرن ها است در دماغ اشخاص بطور محکم مانند درختان کهن سالی جای گزین گشته و ریشه دوانیده است نیمکن و منظمش نمود؟! چه بسا آسایش ها و آرامش ها است که افکار و عقاید نوین آن ها را در هم شکسته ، شور و غلغله ها و انقلابانی بریا کرده و اشخاص متعدد را که بهیچ وجه میل و رغبتی در فحص و کارش ندارند، وقتی بحكم ضرورت وادار به يك سلسله تحقيقات و بازرسی ها می کند .
البته باید دانست که دانشمندان نیز مانند ما از افراد بشرند و مانند عموم ممکن است دارای ضعف و عجز و یا تصورات و عقايد شخصيه باشند. در اینحال يك قسم شجاعت و دلاوری حقیقی لازم است که با کمال بی طرفی و بدون غرض از وقایعی كه یك سلسله افکار و تصورات بی اساس پوسيده يك عمری را تکذیب و رد می کند ، قدم بمیدان مجاهدت گذارده و دلاورانه این اصل و طریقه مسلم را که بر حقیقت استوار است بعموم تعلیم و تبلیغ نماید .
بهمان قسم که انکشافات بزرگ و مهم در بدر طلوع خود همیشه هدف يك سلسله مخالفت ها و دشمنی هائی بوده است ، اسپری تیسم نیز ناگزیر بایستی ابتداء مورد طعن ودق ومورث يك رشته امتحانات اشخاص
ص: 286
کنجکاو تیز هوش واقع گردد. هر گاه به پیشرفت بسیاری از عقاید تازه و خاصه افکار مثمره و شامخه که در دنیای امروزه منبع هزاران فیض و استفاده عمومی واقع گردیده با نظر دقت نگاه کنیم ، می بینیم که در بدو ظهور عقاید مزبوره فوق العاده تحمل مصائب و مخالفت های گوناگون کرده، و دائماً مورد استهزاء و تمسخر توده معاصر واقع شده و مردم آن عقاید را جزيك رشته خیالات و اوهام چیز دیگری نپنداشته و ابداً اعتنائی به آنها نمی کرده اند. مثلا اکتشافاتی را که علماء در باب قوه بخار و الكتريسيته بعمل آورده بودند ، مدت ها مردم آن را کذب و جزء اوهام و خیالات می پنداشتند ، بهمین قسم آکادمی طبی عقیده ویلیام هاروی را در خصوص گردش خون و بعدها نیز علم مانیه تیسم را بکلی لغوو رد کرد و از طرفی آکادمی پاریس این قسم رأی داد که علم مانده تیم اصولا مهمل و ابداً وجود خارجی ندارد و حتی این مخالفت به پایه رسید که آکادمی وین از تعمیم آن جلوگیری کرده و رواج آن را مضر بحال جامعه تشخیص داد .
چندان دور نرویم در همین سالهای اخیر تا چه اندازه علماء بنظر سخربه و استهزاء به اکتشافات محیر العقول دانشمند معروف و افريننده علم انسان شناسی و مخلوقات قبل از تاریخ موسوم به پوشه دوبرت (1) نگریسته و تا چه حد او را هدف طعن و دق خود قرار داده اند. امروز نتیجه آن بی اعتنائی ها وطعنه ها معلوم شده و می بینیم که این علم دارای چه اعتبار و اهمیتی گشته و با چه قسم وضوح وضعيات جامعه های اولیه
ص: 287
بشری را در برابر عموم مجسم ساخته و از زندگانی انسان های اولیه
چگونه ما را مستحضر و مطلع می گرداند ؟
هرگاه بصفحات تاریخ نظر کنیم خواهیم دید که اصولاً کلیه اشخاصی كه برای رفاه و آزادی بشر قدم در میدان مجاهدت گذارده و از برای استخلاص و نجات توده جاهلی دامن همت بکمر زده و خواسته اند و موزی را که در قواء طبیعیه و قوانین اخلاقی موجود است عملا بمردم تعلیم داده و آن ها را به راه راست و حقیقت هدایت نمایند همیشه دچار محذورات و موانعی کشته و مصادف با ناملایمات و مرارت های زیاد وحتی بعضی از آن ها نیز هدف تیر اتهام و چماق تکفیر و در نتیجه هنك احترام وحتى مرگ می شده اند مثلا گالیله (1) هیئت دان و فيزيك دان بزرگ و معروف ایتالیائی را بواسطه انكشافات عديده علم فيزيك و هیئت و قوه جاذبه زمین و گردش آن بدور آفتاب و غیره که هر يك از این انکشافات امروزه برای بشر منشأ و سرچشمه هزارها و سرچشمه هزارها بهره و استفاده است بایستی محكوم بحبس و شکنجه گردد. یا آنکه ژیور دانو برونو (2) زنده در آتش بسوزد و امثال او واط انگلیسی ، فالتون امریکائی ، پاین فرانسوی يعني كاشفين قوۀ بخار هدف سخريه توده گشته و سالومون دوکس (3) باتهام دیوانگی بدارالمجانین روانه گردید. امروز دیگر باین قسم
ص: 288
افترائات و اتهامات خاتمه داده شده و اشخاص را بجرم اینکه دارای عقاید مفسدت انگیزی می باشند دیگر نمی توانند آنها را عذاب و شکنجه داده با حبس کرده و یا آنکه زنده در آتش با کمال بی رحمی بسوزند اما از طرفی طعن و دق و استهزاء سایرین نیز کم از زجر و شکنجه نبوده بلکه آن نیز خود يك قسم جور و ستم می باشد و در واقع جایز است اندکی قیاس کنیم که برای پیشرفت يك سلسله عقاید و افکارچه فعالیت ها و چه استقامت های غیر قابل وصفی لازم بوده و با وجود مخالفت ها و تعصبات مذهبی علماء چگونه این رشته عقاید توانسته اند مقاصد خود را از پیش برده و دوام کنند ولی ظاهر است که عقاید و افکار نیز مانند اشخاص بایستی در رنج و آلام بسر برده تا نه و کرده و در نتیجه ارتقاء یابند. این حقیقت بعینه مانند پر تو پرفروغ و تابناك آفتاب می باشند و هرگز نمی توان روی آن را با الفاظ تار و بود گسیخته پوشانیده با اندود نمود زیرا دیر یا زود بر اسباب ها و مواضع مفسدت انگیزی که عایق و مانع نجلی آن واقع شده اند ، غلبه نموده و طولی نخواهد کشید که فروغ خود را بر عموم ساطع و آشکار خواهد ساخت .
از این رو خوبست پس از آنکه این خاطره های مولمه و رقت بار را از نظر گذرانده و طرز استقبال قدما را نسبت به عقاید و افکار بدیعه که بوجود می آمده سنجیدیم و دیدیم که با وجود حملات شدیده و مخالفت های گوناکون چگونه این سلسله عقاید بر موانع غلبه کرده و در اثر انکشافات و پیشرفت روز افزون آن ها دنیای متمدن باچه طنطنه بر مرکب باد پای جلال و تنعم سوار شده و از گل های عطر آگین و
ص: 289
روح پرور بوستان دانش و معرفت بهرور میشود ، و پس از آنکه انکشاف همین موضوع اسپری تیسم را که بدست يك عده مخالفين افتاده و بر علیه آن رایت مخالفت برافراشته بخاطر آوریم جایز است که از آنها این مسئله را سئوال کنیم که با این وصف آیا بهتر نیست که قبل از اظهار عقیده در این موضوع بدواً قدرى تدقیق و اندیشه نموده امتحاناتی در این خصوص بعمل آورند تا يك سلسله واقعاتی که مبتنی ده آغاز بر مشاهده و تجربه است برأی العین ببینند ، آنگاه سینه سپر نموده مخالفت کنند ؟
هر قدمی را که بشر برای پیشرفت خود بر می دارد متذکر می شود چنته او تا چه حد از علم و معرفت تهی و دست او از فضل و دانش تا چه اندازه خالی است البته جای هیچ شك و تردیدی نیست که انکشافات علمی امروزه در عصر ما بمراتب بیش از ترقیات علمی دوره های سابق یا زمان آباء و اجدادی ما بوده است. و از آنجا که مرور زمان این پیشرفت را بما عملا نشان داده پس قیاس کنیم که انکشافات آتیه بالنسبه بترقیات درخشان امروزه چه خواهد بود و متعاقب علوم امروزه چه قسم اطلاعات و معرفت هائی عاید بشر خواهد شد. زمان حاضر یکی از مراحل بسیار کوچکی است که بشر در طی این مسافرت بزرگی که در پیش دارد پیموده و در حقیقت این عصر در تاریخ سلاله و دوره های بعد ورق کوچکی بیشتر محسوب نمی گردد و مستبعد نیست چیزهائی را که دیروز بشر جزء اوهام و خیالات محسوب می داشت فردا همان ها واقعیت یافته صورت حقیقی بخود گیرد. انسان همه وقت می تواند تفاخر و مباهات نموده و بگوید که من بر خرمن فکر و فراست گذشتگان خوشه افزوده
ص: 290
و برتوشه و اندوخته آن ها شمه اضافه کرده ام، ولی هرگز نبایستی بگوید: مطالب و مسائلی که تاکنون بربشر مجهول مانده بعدها و بلکه همیشه نیز بروی مجهول و مبهم خواهند ماند. زیرا دانه علم لا يتناهى و با مقايسه علوم امروزه بالنسبه به علومی که بعدها کشف خواهد گردید، این موضوع کاملا روشن شده و علاوه بر این مقایسه ، مطلب دیگری نیز بما گوشزد خواهد شد که در تصدیق یا تکذیب مطالب ، مرکز بدون بررسی و مطالعه بی گدار به آب نزده و در قضاوت آن ها عنان احتیاط را از کف رها ننمائيم .
ص: 291
در میان تجربه کنندگان علم اسپری تیسم بعضی با نظر و مقصود بررسی و بازرسی در این موضوع داخل شده وشخصاً خواسته اند مستقيماً و در اندک زمانی از شرایط حدوث و آثار روحی آگاهی یافته خودشان آن ها را تثبیت نمایند در ضمن يك رشته اشکالات و موانعی نیز پیش آورده، و از آنجا که عملیات آن ها منتج به نتایج رضایت بخشی نگشته ، بدین واسطه آغاز مخالفت نموده ، از دشمنان واقعی اسپری تیسم گشته اند.
این موضوع را بایستی متذکر گشت که پیام های ارواح را نمی توان با تجربيات فيزیکی و شیمیائی تشبیه نمود ، گرچه همین عملیات و تجربیات شیمیائی و فیزیکی نیز بنوبه خود برروی قواعد و قوانین صحیحی استوار گردیده که غیر از اعمال قواعد مزبور ممکن نیست نتایجی بدست آورد .
در تظاهرات روحی ما بهیچ وجه مواجه بايك سلسله قواء كورو بلا شعر نیستیم بلکه این قواء دارای عقل ، ادراك و آزادی می باشند که اكثر افكار خوب یا بد ما را خوانده بخوبی از یکدیگر تشخیص و تمیز می دهند و حتی اگر این عده از ارواح شامخ مقام و عالیه باشند که بما تظاهرات نمایند، بهیچ وجه اعتنائی به امیال و هوی و هوس های مادی نکرده
ص: 292
باید مقید آن ها نخواهند بود.
مطالعه و غوص در عالم غیر مرئی و ماوراءالطبعه مستلزم فرزانگی و کیاست مخصوص و استقامت زیادی می باشد ، و بایستی تصدیق نمود که تنهایی بردن و حصول به علم زندگان و شناسائی آشخاص و قضاوت در منش آن ها و سیر در این عالم مادی خود سالیان دراز تعمق و امعان نظر لازم دارد ، با این حال چگونه ممکن است از عالم وبشر غير مرئی که بمراتب شناسائی و حصول آن مشکل ترو غامض تر از این عالم جسمانی است بتوان در ظرف مدت قليل و با اندك رنجی از کم و کیف آن مستحضر گشته اطلاعاتی بدست آورد؟ روح که از پیکر جسمانی خارج شد ، با همان حالات و تقیدات جسمانی و بالاخره با همان حرکات و سکنات مادی بدون هیچ کم و کسری آزادانه زندگانی می کند ، اما موقعی هم روح بر هوی و هوس های مادی خود غلبه نموده و وقتى بتصحيح آن معایب پرداخته و عاری از خبائث و رزائل اخلاقی خواهد شد .
پس با این وصف چنین می توان نتیجه گرفت که گروه ارواح شامخ مقام یعنی آن هائی که دارای مزایای اخلاقی روشنی فکری و صافی ضمیر می باشند مانند این عالم جسمانی عده شان کم و در اقلیت واقعند و بالعكس اکثریت را ارواح خفیفه پست تشکیل داده و دسته های آن ها فراوان تر است. پس از اینقرار عالم جسمانی نمونه بسیار کوچکی است از عالم غیر مرئی که بی پایان و الى غير النهايه وسعت دارد و ملاك و میزان کلی محسوب می گردد. در آن عالم نیز مانند ابن عالم حقیقت و علم بخشی نیست که نصیب عموم واقع گردیده تمام افراد از آن سهم گیرند ، زیرا بهمان قسم که گفته شد از جحیت عقلائی و اخلاقی را
ص: 293
بايستي بتدریج و با تأنی بدست آورده و قرون متمادیه وقت لازم است تا آنکه روح بتواند برای خود ترقیاتی اندوخته کرده و کاخ آسایشی بدست خويش بناء نماید .
معهذا بخوبی این مسئله برما ثابت و محقق شده که عالم غیر مرئی دائماً برعالم جسمانی تأثیراتی بخشیده و عملیات ارواح برما مؤثر و کارگر واقع شده است چنانکه اغلب بدون آنکه خود ما منتقل این که آن ها بما الهاماتی وارد آورده اند ما را به راههائی هدایت می کنند. ارواح همیشه بواسطة مجانست و تمایل خود مجذوب اشخاص واقع گردیده و پیوسته شاهد و ناظر گزارش و اعمال آن هایی می باشند که هنوز در کشمکش این عالم جسمانی باقیند ، و ممکن است بعضی را به راه راست و حقیقت هدایت نموده و برخی دیگر را بدیار شر و خطر
سوق دهند .
ارواح شامخ مقام بما تظاهرات نخواهند نمود مگر وقتی که وجود آنها برای ما منبع فیض و استفاده کامل و حضور آنها باعث تسهيل بهبودی و اصلاح جامعه گردد. ارواح مزبور از مجامع پرهیاهو و پر غافله بالطبع گریزان اند و باشخاصی بیشتر راغب و متمایلند که دارای سلامت اخلاق نیابت و مقاصد پاک بوده و عاری از هرگونه خلل باشند محیط هاى تاريك و ظلمانی یعنی امثال محيط ما كم تر بنظر آنها جلوه می کنند. و بمجرد اینکه از گیر و دار این گونه عوالم مستخلص گشتند به جاهایی می روند که سیاله های خشن سبةً کم تر یعنی لطیف تر باشد و با وجود بعد مسافت بین این دو عالم عالی لطیف و خشن معذالك ارواح مزبور در باوفائی خود ثابت قدم بوده از حمایت و پشتیبانی دست بردار نیستند
ص: 294
ارواح پست چون فاقد آمال و آرزوهای بزرگ و نیات عالیه می باشند
بدین واسطه از محیط ما خوششان آمده و از آنجا که بطرز زندگانی مادی بیش تر آشنا بوده و فقط دلبستگی به علائق این زندگانی جسمانی دارند بدين جهت شنيته اطوار و اعمال ماشده و بیشتر با اشخاصی تمایل و علاقه دارند که از حیث اخلاق و مجانست روحی با آنها هم افق و هم شأن می باشند ، و گاهی نیز اتفاق افتاده است که همین ارواح پست بر اشخاص ضعیف و سست عنصر که از مقاومت در مقابل نفوذ وتأثير ارواح مزبور عاجزند مسلط شده و آنها را تحت طاعت و انقیاد خود در می آورند . در بعضی موارد نیز ممکن است ادامه تسلط و فرمانروائی آن ها بحدی بسط و توسعه یابد که اشخاص را فدای هوی و هوس ها و منافع خودساخته و حتی برخی را به انواع جنایات و جنون سوق دهند.
نظایر این قبیل سوانح و اتفاقات که در اثر استيلا و وساوس گوناگون ارواح شرور حادث می گردد ، در زندگانی خیلی زیاد و پیش پا افتاده است؟ منتهی ما بفکر آنها نبوده و از علل حدوث این گونه اعمال ناشایست غافل و بی خبر می باشیم. در واقع اگر بخواهیم از صحت وسقم یک رشته واقعات تاریخی مطلع گردیم، بایستی توضیحات لازمه را از ارواح مزدور خواسته و این مطالب را از آنها سؤال کنیم.
اما باید دانست که تجربیات و وقوف به عملیات روحی مستلزم حزم و احتیاط می باشد کسی که دارای قلب و ضمير پاك ، عقل و ادراك روشن و هوشمندی مسلم می باشد بلاشك می تواند خوشنودی و نشاط غير قابل وضعی در خود احساس نموده و تعلیمات ذیقیمت و نفیسی از این
ص: 295
راه بدست آورد ولی بالعکس کسی که از این واقعات بجز منافع مادی چیز دیگری را منظور نداشته و مقصود وی نقط تفریح و گذراندن وقت می باشد، چنین شخصى بلاشك و بطور حتم دست خوش هوی و هوس ها و اغفال های گوناگون و آلت سخريه ارواح شريره و جنایت پیشه واقع شده و در بدو امر ارواح مزبور چنان وی را مجذوب خود ساخته و با وعده و نویدهای فریب دهنده او را میفر ببند که چنین شخص ناگزیر عنان اختيار و اعتماد بآن ها داده و تسلیم می گردد. ولی طولی نخواهد کشید که بدست خود اسباب مزاحمت خود را فراهم آورده و آلت ملعبه و استهزای آنها واقع خواهد شد.
پس برای دخول در این مرحله یعنی ارتباط با عالم غير مرئى بایستی احتیاطات لازمه را برخود واجب و متمم شمرد. زیرا خیر و شر راستی و خطا در این موضوع با یکدیگر آمیخته و از برای تشخیص یکی از دیگری باید انواع تظاهرات را با کمال دقت از مدنظر گذرانیده وکلیه تعلیمات حاصله را با متانت و استقامت از حدیده قضاوت و قوه ممیزه گذرانید. در این زمینه ناگزیر انسان بایستی که با تأنى و قدم های آهسته پیش رود و از برای استخلاص از تأثیرات سوء و وساوس گروه ارواح شرور و موذیه کافیست که شخص از آمرو فرمان روای نفس خویشتن گردد. و هرگز از امتحانات و بازرسی های لازمه خود داری و غفلت نکرده ، همواره در صدد جستجوی وسایل تکامل در علم و معرفت بقوانين عاليه گيتي وكسب فضائل اخلاقی و پاکدامنی برآید. کسی که دو زندگانی با گام های درستی و رستگاری پیش رفت و با پاکی ضمير وقلب صاف جوینده حقیقت گشت از گرد باد حوادث بهیچ وجه
ص: 296
باکی نداشته و هیچ گونه مخاطرات وی را تهدید نتواند کرد. این قبیل اشخاص سعادتمند می باشند زیرا ارواح عالیه آنها را در همه کار و مدد و معین بوده ، در انجام مقاصد و نیات آنها را حتی الامکان یاوری خواهند نمود و بالعکس ارواح خبیه بعينه مانند گروه خصمی که در مقابل قلعه و سنگرگاه مستحکمی تاب مقاومت نیاورده متواری می گردند آنها نیز از درستکاری وصحت در قول و فعل گریزانند. چنان که قبلا گفته شد، این گونه ارواح همیشه برای آنجام مقاصد مادی خود به اشخاص سست عناصر و ضعیف الحال که از مطالب اخلاقی بی بهره اند متمایل می گردند.
این مسئله نیز بتجربه و امتحان رسیده است که اغلب ارواحی که با وسادس شیطنت آمیز خود اسباب مزاحمت دیگران را در این عالم راهم آورده و آنها را آزار می رسانند بواسطه سوابق سوء عداوت آمیز و دشمنی هائی است که آنها بین خود در زندگانی های سابق با یکدیگر داشته اند . بهمان قسم که سابقاً گفته شد مرگ فنای صرف نیست بلکه بزرگ ترین کاشف اسرار است، و در این مرحله خطاياى ما يك يك اشكار شده ، و در اینجا است که از دست دشمنان خود خلاصی نخواهم داشت ، بهمان هایی که در زندگانی جسمانی جور و جفا کردیم ، بالاخره در طی قرن ها و در زندگانی های آتیه دچار و هدف تیر انتقامشان خواهیم گشت و دست کینه جوئی آنها یک وقتی گربیان ما خواهد گرفت اینست معنای حقیقی عدالت که بر تمام موجودات حکمروایی نموده و امرانه سلطنت می کند . گیتی دار مکافات است و هرکس نا گزیر بایستی نتایج اعمال خود را دریافت دارد و چیزهایی که بنظر ماست مکاری و خلاف عدالت می رسد ،
ص: 297
نتیجه همان کرده ها و اعمال بدو شرارت هائی است که خود ما دوزندگانی های سابقه مرتکب گشته ایم.
خیانت و خباثت ارواح شرير تنها عایق و محظوری نیست که اسپری تیسم در طی پیشرفت خود با آن مصادف می شود، بلکه مخاطرات است که تمام از خود انسان ناشی گردیده و این علم دیگری نیز در بین را تهدید می کنند . شیادی و حقه بازی بمراتب از اشد مخالفت ها مهیب تر است زيرا بلاشك پایه اصول و عقاید جدیده را بعینه همانطوری که در قدیم آلایشی و در ازمنه متواليه يك عده شارلانان و حقه باز عقاید پاك و دی را خراب و فاسد کردند، امروزه نیز ممکن است امثال آن ها این عقاید جدیده را متزلزل و فاسد نمایند این گونه بروزات و هرزه کاری ها خود بخود از محیط فاسدی صادر و خارج می شود و در حقیقت هرگاه از آن جلوگیری بعمل نیاید، مانند يك مرض مسری رفته رفته همه جا را فرا گرفته و اشخاص دیگر را نیز بهمین منوال آلوده و مبتلا می سازد . علة الملل پیشرفت این مسئله بواسطة جهالت و نادانی اشخاص است . چنانکه می بینیم عده زیادی از مدیم های جعلی و دوروغگو و يك عده دیگر از اشخاص و درجات مختلفه بعقیدۀ خود کاسبی مشروعی پیدا کرده و از این راه کسب پول و منافع مادی می کنند ، ولی چنانکه سابقاً دیدیم ، بازهم این موضوع را متذکر می شویم که علم مانیه تیسم را نبایستی حرفه و صنعت قرار داد ؛ بجرأت می توان گفت که یکی - از علل عمده که
ص: 298
-paa-
دانشمندان را از مطالعه اینگونه مباحث گریزان و بی میل ساخته
همین تزاویر و شیادی ها است
+
معهذا باید دانست که وجود این دغل کاری و تغلبات مستلزم این نيست كه مايك سلسله حقایق و نتایج طبيعيه وحتمي الوقوع را پشت یا زده انکار کنیم. مثلا هرگاه عده معرکه گیر یا حقه باز اسم و عنوان فيزيك دان بخود دهند، آیا این مسئله مربوط باین است که ما بکلی از مطالعات و تحقيقات علوم فيزيكي صرف نظر کرده و آنها را کنار گذاریم؟ پیدایش خدعه و دروغ در يك جامعه نتیجه رذالت و پستی فکر آن جامعه است و اینمسئله منحصر با مروز نیست بلکه همه وقت و در هر عصر و زمانی سابقه داشته که عده از سادگی و زود باوری اشخاص استفاده کرده و بمقتضیات زمانه نگریسته ، بهمه جا راه یافته و چون تنور را گرم میبینند اصول پاکی را آلوده ساخته و باعث بد نامی يك رشته از قوانین و مبانی نفیسه گردیده اند .
چیزی که بیشتر باعت بیم و رحشت میباشد اینست که عده مدیم نيطه را حرفه قرار داده و از این راه باشیوههای مختلفه تجارت و اعاشه میکنند و بوسیله قواء حقیقی که باید هزار گونه استفاده معنوی دیگر نمود، از این کسب منافع مادی مینمایند. و از آن جا که بروز این آثار مستقیماً از خود ارواح ناشی میگردد ، بعید نیست که با مشاهده این حال روابط و همدستیهای دائمی و منظمی را که با ما دارند بکلی قطع کرده و ما را از این معرفت بزرگ محروم سازند؛ و ارواح عالیه نیز بطور وضوح هرگز راضی نخواهند شد که ما از کوثر معنویت قطره چشیده و از مطالب مفیدی که در قلمرو آنها است ذره استفاده بریم ، و چیزی
ص: 299
که بیشتر در این گونه موارد اسباب خوف و واهمه می باشد افتادن در تحت نفوذ ارواح شریر و پست و گرفتار شدن بدست يك رشته عملیات بی سرونه و تمسخر آمیز آنها است. مدیم های حقیقی نیز که منتظر اخذ نتایج مفیدی می باشند در اینحال غیر از الفاط و آثار بی معنی چیز دیگری عایدشان نخواهد شد .
پس باید دانست که دخالت پول و مادیات در این گونه عقاید متین
اصولا از قدر و قیمت مبادی اخلاقی کاسته و دلبستگی به سیم وزر اساساً نفیس ترین تعلیمات را خراب خواهد کرد. هرگاه اسپری تیسم جنبه پول پرستی و منفعت جوئی را مطمح نظر خود قرار دهد و بخواهد وسیلۀ خوشنودی و دل جوئی را از این راه یعنی از طریقه مادیت بدست آورد ، بلاشك نفوذ و تأثیرات خود را از دست داده ، و در ازاء اینکه در جامعه بشریت ترقیات سریع و درخشانی نموده و استفاده از آن عمویت یابد پیشرفت خود را فوق العاده بطئی و بلکه محدود خواهد نمود.
جهالت نیز برای پیشرفت این علم خود بلا و مانع بزرگی است. بسیاری از اشخاص که در این مطالب فحص و کارش می نمایند فاقد معلومات و پایه صحیح علمی بوده و در خصوص سیالات پر بپری و مدیم نبطه اطلاعات فوق العاده محدودی را دارا می باشند. از اینرو همه چیز را با یکدیگر مخلوط و مشتبه ساخته و از روی قرائن عقلى وتغييرات غلط خود این مطالب را تغییرات داده خراب می کنند. و در نتیجه چون دستشان از علم و معرفت تهی و موفق به پی بردن علت و صورت این کیفیات روحی نمی شوند، به هیاهو و سفسطه و مغالطه کاری متشبث شده شده و مخصوصاً با اشخاص دیر باور و اجوج هم صدا شده و این گونه آثار را حمل به
ص: 300
اوهام و خیالات می نمایند، و بالنتيجه باعث آبروریزی و از اعتبار انداختن این گونه مطالعات نفیسه می شوند. تردیدی نیست که از طرف دیگر بر سیاه جهل غلبه یافتن نیز کار مشکلی است؛ خطایا و زیاده روی های جهات خیلی زیاد و دامنۀ آن به رانب وسیع تر از دامنه حقیقت و ادراك است ،
تاكنون اصول و عقایدی در میان بشر ظاهر نشده که بدست جهانت آلوده نگردیده و حقیقتی تجلی نکرده است که بدلخواه اشخاص و با ظواهر و موهومات و يك رشته مطالب تاريك و مبهم آمیخته و آغشته نشده باشد.
با وجود يك رشته افکار باطل و جهالت توده ها و با وجود این دسیسه کاری ها و مخالفت های گوناگون ، معذ لك موضوع اسپرى تيسم كه تازه و دیروز پدید آمده، امروزه با قدم های بلند و برجسته پیشرفت می نماید مدت 50 سال بود که این طفل بعسرت و زبانی الکن میتوانست مقاصد خود را بعالمیان بیان کند، ولی امروز بازبانی رسا و آرائی بلند صدای خود را تا اقصی نقاط عالم رسانیده و ملیون ها طرفدار و هوا خواه پیدا کرده است. در میان این گروه عده زیادی از اربابان بزرگ علم و معرفت و هوشمندان برجسته مشاهده می شوند و تنها چیزی که این ترقیات روز افزون بما نشان می دهد يك فعاليت و جدیت بی نظیری است که با وجود اشکالات گوناگون و انواع و اقسام موالید مضره معهذا اين علم پیشرفت کرده است. پس با این حال لاقیدی بهیچ وجه جایز نبوده و با جدیت هر چه تمام تر بایستی بیش از پیش در پیشرفت و تعمیم آن سعی و کوشش نمود.
درست است که هر گاه موقعیت اسپری تیسم را از نزديك مشاهده
ص: 301
کنیم نه فقط يك سلسله اجحافات و زیاده روی هایی را ( که در فصل های بعد بذكر يك يك از آنها خواهيم پرداخت ) می بینیم که بدرون این عقیده رخنه یافته بلکه اختلافات عقیده و فرق زیادی نیز در میان است. و در ازاء اینکه همه با یکدیگر متفق الرأى وهم عقيده شوند ، بالعكس دارای مناقشات و در عقاید مناقض می باشند. در کلیه اعصار این قضیه همیشه مسابقه داشته و اختلافات عقیده و کشمکش های ظاهری همه وقت وجود داشته است ؛ البته اين وضوع را جز به ضعف عقل و عجز بشر چيز دیگری نمی توان نسبت داد.
بعقيدة ما تأثر و تأسف بر این اوضاع چندان سودی ندارد ، زیرا هرگاه درست قیاس کنیم ، يك موضوع فقط باعث تسلیت و خوشنودی ما است که با وجود این مناقشات و خصومت ها . مقصود ومنظور اصلى دائماً بر تأثیرات خود افزوده و با کمال متانت پیش می رود انسان در هر عصری آلت و واسطه است از برای پیش بردن منظور اساسی طبیعت و بالطبع چون بآن عالم رهسپار گشت همانا هوی و هوس های مختلفه ، منامع شخصیه و افکار مهمل و تا پایدار را نیز همراه خود خواهد برد . ولی فقط چیزی که باقی می ماند حقیقت یعنی شراده الوهیت است که اشخاصی در زمان حیات هر يك بطور اختلاف از دریچه چشم بصیرت نگریسته اند و همین شراره است که جسته جسته بزرگ شده تبدیل بکانون پرفروغی گشته و دائماً بر مراتب و مدارج خود افزوده و روزگاری خواهد رسید که بصورت کوکب لامع و خیره کننده جلوه گر شده و از پرتو انوار خود ، منظره تاريك انسانيت و در حقیقت بشر شكاك و وامانده در گرداب جهل را روشن و تابناك خواهد نمود.
ص: 302
از جمله خصایص متین و معتولی را که اسپری تیسم بخود گرفته و مقام متناسبی را اشغال کرده اینست که در پیشگاه آن کلیه عقاید بلا اساس با اصول و افكار ما فوق الطبيعة مذهبي سر تواضع فرود آورده و در مقابل آن اهمیت فوق العاده خود را از دست داده اند .
بیش از این تأکید در موضوع جایز نیست ؛ چنانکه سابقاً بطور تفصيل متذكر شدیم تظاهرات روحی تماماً بر روی شواهد و مدارك متعفن و غیر قابل انکاری استوار گردیده و اشخاص بزرگ معروف و خيرى در آنها غور و مطالعه کرده و توضیحات و تفاسیرشان تماماً از روی يك سلسله تجارب دقیقه ، مطالعات صابرانه و پر حوصله انجام یافته است پس از آنكه يك سلسله آثار از روی تحقیق ثابت شده و بدست آمد دانشمندان مزبور در صدد کشف این مطلب برآمدند که بفهمند آثار مزبور معلول کدام علت و منشأ و مبداء آنها از کجاست و در طی تجارب زیاد و زحمات فراوان بالاخره حل این معما برایشان واضح شد که علت حدوث این قبیل آثار ارواح اند. پس می گوئیم هرگاه علت بروز آثار مزبور غیر از مداخله ارواح بود لابد این دسته امتحانات مفصل او طولانی علت قاطع ترو وجبی که بیشتر قابل قبول باشد بدست ما می داد ؛ با اینحال معلوم است که چیز دیگری وجود نداشته و طبیعت این آثار بهیچ وجه اجازه نداده است که دلیل دندان شکن و مسکت تری غیر از مداخله ارواح برای ما اقامه
ص: 303
نماید (1) و درعین حال نبایستی چنین نتیجه گرفت که آثار مزبور چیزهای خارق العاده و ما فوق الطبيعة باشد، خیر زیرا هیچ کیفیت و آثاری در گیتی برخلاف قوانین معینه نبوده و چیز خارق العاده و مافوق الطبيعه در طبیعت اصلا وجود نداشته و نخواهد داشت ، و همه چیز در این جهان بی پایان از روی قوانین صحیحی تنظیم یافته است . اثبات وجود هر نوع كيفيتي مستلزم اینست که انسان آنرا در سلك انتظام دائمی اشیاء و تابع قوانین طبیعیه درآورد و در جهانی که همه چیز آن اعم از موجودات یا اشیاء در تحت يك حساسيت مشترك فوق العاده باريك و با آهنك متناسب عمیق کاملی مربوط گشته و مانند زنجیری بیکدیگر پیوسته اند ، با این وصف دیگر مورد ندارد بيك سلسله عقاید پوسیده خیالی ماوراء الطبيعه که هنوز عقل کل هم بدان ها دست نیافته عقیده مند بود ! در قوانین طبيعيه ذره تفاوت و اختلاف موجود نیست و همان قواعد واصول قطعی و مسلمی که کوچک ترین ماده را اداره کرده و بر آن حکم روایی می کند همان قوانین و اصول نیز بر عالم غیر مرئی فرمان روائی می نماید و از برای آشنا شدن بطرز عمل قوانین مزبور که در حقیقت بر هر ذی روحی پرستش و ستایش آن واجب است ، تنها وسیله که می توان بکار برد عبارت از تحصیل علم و اطلاع و آموختن می باشد و بس .
از طرفی باید دانست، با وجود اینکه مطالعه در عالم ارواح اشکالات زیادی برای ما تولید می کند، معهذا می توان گفت که هیچ گونه
ص: 304
مطالعه و مداقه مثمرتر و مفید تر از این علم نبوده و هیچ گوهری گران بهاتر از گوهر معنویت و حقایق مسلم و برجسته طبیعت وجود ندارد زیرا این گونه مطالعات باعث تنویر و تقویت فكر ومشعر انسانی است و مانند چراغی می باشد که بوسیله آن عقل و ادراك مي تواند هزارها ديار تاريك و ظلمانی را مکشوف ساخته و هزاران هزار مسائل بغرنج و غامضه طبیعت را حل و تسویه کنند، فایده دیگران مکاشفات نفسانی وغوص در اعماق ذات و پیچا پیچ وجود خود ما است و بهمین قسم بما می آموزد که چگونه احساسات و قواء خود را تجزیه کرده و پس از گرفتن مقیاس بالنتیجه چه قسم احساسات خود را در سلك انتظام در آوریم ، این است اعلا درجه معرفت حیات یعنی حیات روح که نه فقط در این زندگانی جسمانی بایستی از آن بهره ور شود بلکه این اطلاع و آگاهی را بایستی بمراتب و درجات بیشتری در ضمن تغییرات و تبدلات بی پایان و در طی زندگانی های متوالیه زمانی و فضائی بهم رساند .
ممکن است اسپری تیسم بین این دو سلك متضاد و مخالف يعنى اسپری توالیسم ماوراء الطبيعه و مادیت که قرن ها متمادی بی ثمر و بیجهت در جنگ وجدال می باشند بوسيله صلح و آشتی و واسطه مودت و دوستی واقع گردد. بدین طریق که اصول اولی یعنی اسپری توالیسم را قبول کرده و بآن ها اساس محکم و صحیحی دهد و دویمی یعنی مادیت را نیز بدین قسم راضی و وادار کنند که همانطوری که بر طبق اصول علمی خود پیشرفت و کار می کند، بداند که بوسیله پریسپری یا جسم سیاله نیمه مادی می توان علت و فرع و حدوث بسیاری کیفیات و آثار فیزیکی و بیولوژی (حیات شناسی) را کشف و حل نمود ، و علاوه بر این
ص: 305
اسپری تیسم کار مهم تر و پیشنهاد بمراتب عالی تری را نیز می تواند انجام دهد و آن عبارت از تقدیم کردن يك رشته مبادی فلسفی و اخلاقیست که علم بتنهائی فقد آن می باشد و بلاشك چنانكه بطور وضوح مشهود است ، غیر از بکار بردن مبادی مزبور علم بهیچوجه در زندگانی اجتماعی دارای تأثیرانی نبود و بلکه اعمال آن تیغ دادن بدست زنگی مست خواهد بود . علم و بلکه علوم مطلقاً خرد خرد و بشمه از مطالعه در طبیعت یعنی این اصل کلی پرداخته اند. نبایستی غافل گشت که دامنه ترقيات كليه علوم : خواه فیزیکی ، شیمیائی یا حیوان شناسی و غیره بی نهایت وسیع است ؛ بدیهی است عملیات و اکتشافاتی که تا بامروز در علم صورت گرفته قابل ستایش است ولی صحبت در اینجاست که این عملیات چه چیز کم داشته و ناقص است؛ و آن عبارت است از عدم پیوستگی و ارتباط به منشأ و مبدأ ؛ فقط علوم امروزه بجنبه خارجی و متعارفى كيفيات حاصله نگریسته ، و می خواهد بر روی این اطلاعات ناقص ، قوانين مسلمة گيتى را استوار سازد؛ غافل از این که با این تقسیمات خشك و بي حرارت در وقايع مادى بالاخره علم بدان جا منتهی خواهد که شد بروز آثار در عالم صرف روی اصول میکانیکی انجام یافته و این نیز بهیچ وجه با اصول عدل و انصاف در جهان وفق و مطابقت نخواهد نمود. و حال آنکه اگر علم منشأ و مبدأ این آثار بی برد خواهد فهمید که تنها علت بروز آنها در طبیعت قوه ایست که بر تمام عوالم حکمروائی می کند .
بهمین واسطه است که تاکنون علم نتوانسته است در جامعه مفید و مهذب اخلاق واقع گردد و با آنهمه عملیات و تصرفاتی که این علم در مطالب مجهوله گرد آورده و انباشته کرده است، معذالك تا با مروز
ص: 306
نتوانسته است يك اصل مسلم و برجسته که سر نوشت و تکالیف قطعی اشخاص را معین کند از میان آنها گلچین کرده به بشر ارائه دهد، و هنوز يك پيشنهاد اساسی که اسباب بهبودی و صلاح افراد یا جامعه را فراهم آورد نتوانسته است بما اهدا کند .
اما این نظریه و عقیده جدید یعنی اسپری تیسم که با تمام علوم واطلاعات مختلفه موافقت دارد، تنها وسیله ایست که می تواند عناصر و مبانی پرا کنده را گرفته آنها را در تحت يك حسياسيت مشترك درآورده و يك قانون اخلاقی که برای زندگانی و ترقی هر فردی ضروری است بعموم تقدیم کند و چه خوب بود هر گاه این مبادی با علم توام گشته و متفقاً با هم کار میکردند در آنوقت معلوم می شد که صدها برابر بر قدرت و نیرومندی فعلی بشر افزوده شده و در اینحال انسان بسمت چه سعادت بزرگی رهسپار می گردید : وظیفه و عملی را که اسپری تیسم بردمه خود گرفته خیلی خطیر و نتایج اخلاقی این بی حدو حساب است ، با وجودی که این علم تازه پدید آمده. معهذا می بینیم که امروزه چه گنجینه های خوشوقتی و امیدواری را در عالم بذل كرده و چه روزنه های سعادتی بروی بشر گشوده ، و چه دل های افسرده و خاطرات پریشانی را تسلیت بخشیده و تقویت نموده است ! و چه بسا اشخاصی که قصد انتحار داشته و با این عقیده از تصمیم خود برگشته اند هر گاه اشخاص در این موضوع کاملا غور و مداقه نموده و تعلیمات آن را در ذهن خود جای دهند ، بلاشك وسیله تسکین و آرامشی برای غم و اندوه خود ترتیب داده و با کمال شهامت در انواع بدبختی ها و مشقات استقامت خواهد نمود.
پس با این وصف می توان گفت اسپری تیسم در عین حالی که ترکیب
ص: 307
قوی و محکمی از قوانین اخلاقی و فیزیکی است، وسیله پیشرفت و تجديد حيات اشخاص نیز می باشد؛ ولی بدبختانه غواصان در این دریای گوهر بار کم و مطالعه کنندگان در این موضوع فوق العاده قليل اند ؛ وعده زیادی فقط چشم به حطام ناپایدار دنیوی دوخته و مستغرق در ماديت و منافع شخصیه گشته و از اینگونه مطالعات صرف نظر کرده اند. ولی ما بایستی همیشه در فکر این موضوع باشیم که از چیزهای موقت و نا پایدار وظاهراً فریبنده چشم پوشیده و اعتنائی بدان ها ننمائیم . در واقع چقدر جای تأسف است که انسان از چیزهائی که سعادت و خوشبختی حقیقی او را تأمين می کند ، روگردان بوده وقعی آن ها نگذارد . در پایان مطلب بایستی گفت حیف است که انسان عملیات نیکی که باعث ایجاد صلح و آرامش ، تهذیب اخلاق و پاکی ضمیر و بالاخره صفای باطن او را فراهم می آورد بموقع اجرا نگذارده و در اعمال آن ها سعی و کوشش ننماید.
ص: 308
چنانکه در فصل های سابق دیدیم، انسان موجودی است مرکب
از سه عنصر که با یکدیگر جمع شده و تشکیل وجود واحدی را می دهد ؛ سه عنصر مزبور عبارتند از : اولا جسم که پوشش و بیکری است مادی و بيدوام و بمنزله جامه کهنه و مندرسی است که ما آنرا وقت مردن از از آن رها می سازیم - دریم پریسپری که پوشش و بدنی است سیال و بادوام كه بحواس ظاهری در نیامده همیشه مصاحب روح بوده و مراتب ترقیات و تصفیه خود را با آن طی می کند .
سیم روح که عنصری است با شعور و مركز قوه وكانون ذهن ، تفكرو شخصیت محسوب می گردد این سه عنصر ، یکی ماده دیگری سیال و بالاخره سیمی هوش ، با کمال استحکام بیکدیگر پیوسته و تشکیل حیات را می دهند؛ و بر روی همین سه عنصر اساسی و ماده حیاتی است که انتظام استوار و برقرار گردیده و انسان بمنزله عالم كوچك و نمونه ایست از تمام گیتی که تابع همان قوانین عمومی و عالم گیر عالیه طبیعی می باشد. از اینجا بایستی معتقد گشت که هرگاه شخصی از وجود خود معرفت
ص: 309
کامل یابد، این شناسائی و آگاهی از راه استدلال و از روی مشابهت بلاشك وي را بدرك قوانین عالیه گیتی هدایت خواهد نمود. ولی قدر متیقن اینست که معرفت کامل از انسان هنوز بر خود محققین هم مجهول مانده است .
روح که از پیکر جسمانی خارج شد با همان جسم سیاله یعنی پریسپری پوشیده شده و بهمان شکل انسانی در آمده منتهی با این فرق که روح پیرایه های ارضی را از خود دور ریخته و در حالت طبیعی باندازه لطیف است که بچشم در نمی آید. پس روح عبارتست از همان انسان بدون قالب جسمانی و آزاد و هر يك از ما ناگزیر بایستی این مرحله راطی کرده دیرباز و داز قفس جسم پرواز کرده آزاد شویم و متناوباً مرگ زندگانی جسمانی ما را تبدیل به زندگانی فضائی کرده و خود را آماده و مهیا سازیم بدن جسماني را می توان بجوشنی تشبیه نمود که رزم جوئی هنگام مبارزه بخود پوشیده و بمجرد اینکه از جنگ و جدال فارغ شد ، این سلاح را از تن رها نموده کنار می گذارد .
در فصل های گذشته از روی تجارب و تظاهرات عدیده روحی که بعمل آمده ما بقاء روح را بثبوت رسانیدیم. تنها چیزی که مانده اینست که بدانیم حیات روح در تحت چه شرایطی پس از مرگ مستقر گشته و چه قسم پیش آمدها و اتفاقاتی در فضا برای اورخ می دهد - و همین موضوع است که از این بخش بخصوص ما آن را بمیان آورده و در اطراف آن با در نظر گرفتن يك رشته از عملیات سابقه و روابط ارواح که در نقاط مختلفه عالم بوقوع پیوسته و مستقیماً خود آنها از رفاه یا عذاب پس از مرگ ما را واقف ساخته اند گفتگو می نمائیم .
ص: 310
از این قرار این عملیات و تظاهرات حتمى الوقوع را نبايستى نتيجه يك سلسله تصورات و فرضیات بی پایه پنداشت بلکه باید آن ها را نمره تعلیمات و دستورات خود ارواح دانست که شخصاً خودشان ما را مطلع گردانیده اند و بفضل كرامات آنها است که حیات آنیه هر شخصي كه تا كنون تاريك و مبهم مانده روشن شده و بقاء روح قطعی و مسلم گشته است . و هريك از دستورات گذشتگان برای افراد بمنزله درس و پندی است که می توان در آتیه بر روی آنها کاخ سعادت و آسایش بنا نمود . قدرو ارزش الهامات ارواح هنوز برما مجهول مانده و غافلیم که پیشرفت آن تا چه اندازه مايه حصول بمنابع برفيض و با منفعت است. این الهامات در اعمال و قلب ما تأثيرات شگفت انگیزی ایجاد می کند و با مشاهده مراتب و مدارج مختلفه ارواح می توان قانون عدالت را بخوبی درک کرد. وجود این قانون بلا تردید و بهیچ وجه تبعیضی در میان موجودات منظور نگردیده و در سایه همین قانون است که انتظام گیتی برقرار می باشد .
پس با این اطمينان حال خوبست از شك و ترديد بيرون آمده و در اقناع عقل و ادراك خودکوشش نمائیم، و بدین وسیله در مقابل انواع و اقسام مفصلات و شداید زندگانی استقامت نموده و با عقیده راسخ قدم در میدان مجاهدت گذارده و بحیات آتیه امیدوار گردیم.
ص: 311
شخصی که در حال موت است چه کیفیاتی برای او رخ داده و مرغ روح چگونه از این قفس و پیکر جسمانی پرواز می کند ؟ چه قسم تأثرات و احساساتی در این دم واپسین و دقیقه وحشت انگیز او را احاطه کرده و در کمین نشسته اند ؟ همين يك نكته ایست که عموم ما بدانستن و وقوف آن علاقه مند و تشنه ایم . این راهی است که خواه نخواه هر يك از ما بایستی آن را پیموده و بالاخره شربت مرگ را بچشیم . واحدی را از چنگال مرگ خلاصی نیست .
بعضی از مذاهب و فلسفه های مختلف مانع از این بودند که ما بي بحقیقت برده و می گفتند بایستی در جهل باقی بمانیم ؟ ولی ارواح گروه گروه آمده و این مجهولات را بما تعلیم داده و ما را آگاه ساخته اند. مدعی اند که احساسات پیش پاپس از مرگ بی نهایت متنوع و می باشد ، خصوصاً منوط است به مراتب اخلاقی ؛ استحقاق روحي ومنش اشخاصی که عالم جسمانی را ترك گفته اند. مفارقت روح از پیکر جسمانی اصولا بطور تأنى و بتدریج صورت می پذیرد و اغلب این جدائی مدتی پیش از مرگ شروع شده و تارشته های سیاله که پریسبری را به بدن متصل می کند قطع نشود روح این بدن را ترك نخواهد کرد ، و هر قدر رشته های مزبور قوی تر و زیادتر باشد ، بهمان اندازه تأثرات روح بیشتر
ص: 312
و طولانی تر است و علت اینکه می گوئیم روح متأثر می شود ، بدین جهت است که او مبدأ و کانون دائمی احساسات و حیات است و در حقیقت روح است که انواع و اقسام هيجانات وتأثرات جسمانی را بایستی متحمل گشته و بالاخره در این دم واپسین نیز بایستی این گسیختگی و کشمکش را بعهده گرفته و در معرض گیرودار واقع شود.
مرگ گرچه برای عده نام آور و پر اضطراب است بعکس برای بعضى بمنزله خواب فوق العاده ملایم و شیرینی است که متعاقب يك بيدارى پرزحمتی واقع شود ، و مفارقت این روح در اشخاصی که در زندگانی جسمانی ، بوظایف خود کاملا عمل کرده و از پیرایه های ارضی چشم پوشیده و هم خود را به الذایذ عالم روحی معطوف داشته اند ، فوق العاده سریع و مردن آن ها بسیار آسان و سهل انجام می گیرد. اما بعکس این مفارقت در کسی که علاقه مفرطی به این زندگانی جسمانی داشته و غیر از حظایظ و لذایذ مادی چیز دیگری را آرزو نداشته چنین شخصی در گیر و دار و کشمکش زیادی باقی مانده ، حالت احتضار او طولانی و مردن وي بصعوبت و سختی انجام خواهد گرفت .
ولی در هر صورت مفارقت روح از جسم مستلزم يك قسم انقلاب و اضطرابی است، منتهی این حالت در ارواح صالحه و پاك مختصر و موقت بوده و بزودی از فضای ظلمانی بیرون آمده و افق های روشنی بروی آن ها گشوده خواهد شد ، وبعکس این حالت در ارواح جنایتکار و مقصرین یعنی آن هائی که آلوده به سیاله های خشن و سنگین می باشد طولانی و اغلب نیز ممکن است که این حالت سال ها ادامه داشته باشد و ارواح اخیر از آنجا که فوق العاده نزديك به پیرایه های عالم جسمانی
ص: 313
می باشند تصور می کنند که پس از مرگ هنوز با همان جسم مادی باقی مانده و با همان بدن گوشتی زیست خواهند نمود. زیرا پر بسپری آنها با نداره بنظرشان ثقیل و خشن است که آن را با این بدن جسمانی فرق نگذارده و اغلب نیز بهمان حرکات و عادات جسمانی باقی بوده و محسوسات آن ها بعینه مانند همان دوره زندگانی مادی می باشد .
دسته دیگر از ارواح پست، در يك ظلمت و تاریکی عمیق غوطه ور مانده و بکلی مجزا در يك فضاى وحشت انگیزی زیست می کنند . و در این جاست که ترس و تردید تواما در آنها رسوخ می یابد ، و ارواح جنایت کار و قاتلين نيز لا ينقطع مناظر وحشت افزاى مقتولین را در مقابل خود نگریسته ، دائماً مرعوب و هيا كل مزبور اسباب مزاحمت آنها را فراهم می آورند .
ساعت مفارقت برای روحی که به نیستی و عدم معتقد است فوق العاده ناگوار و سخت می باشد و يك چنین روحی بعسرت و از روی یأس زندگانی را بدرود می گوید و در همین موقع باريك است كه حالت شك و تردیدی برای او دست داده و می بیند که عالمی وحشت انگیز و ظلمانی بروی وی باز شده و از این رو مایل است که هنگام مفارقت خود را از این عالم جسمانی هر قدر زیادتر بتأخیر اندازد و از این جاست كه يك قسم كشمكش تألم آوری بین جسم و روح واقع می شود ، یعنی جسم می خواهد از بین رفته و از آلام و استقام دنیوی رهایی یابد ، ولی بواسطه فرط علاقه که روح آن دارد، از این کار جداً ممانعت کرده و مایل است که جسم بهمین حالت باقی بماند و اغلب این علقه و پیوستگی به جسم باندازه زیاد است که روح مدت ها پس از متلاشی گشتن بدن خود
ص: 314
هنوز از آن منفك نگشته و بنا بر قول یكی از ارواح اغلب اتفاق می افتد که روح تا مدتی پس از مرگ سرگردان مانده و باصطلاح تا آنکه می بیند : کرم های زمین گوشت بدن او را جائیده و می خورند.»
اما چنان که قبلا نیز بدان اشارتی شد مرگ اشخاص درستکار و نیکوکار در کمال سهولت و آرامی و بلکه با سرور و شادمانی صورت مپذیرد این گونه مفارقت بارفاه في الحقيقه در نتیجه رنج و مشقات فراوانی است که روح در طی جسمانی برای تسویه خود تحمل نموده ، اینست که بایقین کامل و عقیده راسخ به آینده این زندگانی را ترك گفته بسر منزل آسایش می رسد براى يك چنين روحی مرگ منجی و مستخلص کننده از قید اسارت و انواع عقوبات و آلام محسوب می گردد ، و رشته های سست و ضعیفی که جسم را به پر بسپری متصل می نماید ، بطور سهولت و بدون هیچ گونه زحمتی از یکدیگر گسیخته شده و با مختصر تغییری در آغوش نشاط و صفا می آرمد .
روحی که از قالب جسمانی خود مفارقت کرد و خود را بواسطه آلام و استقام و رنج و عذاب های فراوان پاك و تسويه نموده ارتقاء یافت ، زندگانی يك چنين روحي بمجرد ورود در عالم ارواح صورت دیگری بخود می گیرد ، یعنی بطور وضوح حس می کند که زندگانی های گذشته و رقت باروی از نظر او افتاده و وساوس مختلفه از لوح خاطره وی بکلی محو شده و مانند مه غلیظی که روی زمین گسترده شده و هنگام طلوع فجر بمجرد تابش نخستین اشعه آفتاب از بین رفته و نا پدید می شوند این افکار و وساوس تار و پود گسیخته گوناگون نیز در مقابل اور حقیقت ويك سلسله افکار واقعی منهزم گشته متواری می گردند. و در این موقع
ص: 315
است که روح بین دو حس مختلف مردد مانده و نمی داند كه كدام يك را برای خود انتخاب کند یکی علائق و پیرایه های مادی که از نظر او متواری می شوند و دیگری دوره زندگانی جدید روحی است که در مقابل وی گشوده می گردد و این عالم جدید روحی را روح از پس پرده نسبه تاریکی مشاهده نموده زیبائی ها و دلفریبی های فتان و سحر آمیز آن را از روی تردید و در عین حال از روی اشتیاق وميل وافی می نگرد. ولی طولی نمی کشد که فروغی نه مانند آفتاب بلکه نورى ظاهراً خفيف ولی باطناً عالمتاب بروی ساطع گشته بتدریج این پرتو در او رخنه یافته فروزان و تابناك خواهد شد. و با همین فروغ است که روح احساس حظ و سرور و قدرتی کرده خود را شاداب می بیند و بمجرد غوص در این امواج سرور و چشیدن شهد سعادت جداً از لباس شك و ترديد و هر گونه خوف و هراس بیرون آمده به پیرایه های این زندگانی جسمانی پشت پازده همچنین باشخاصی که بدور جسد او گرد آمده و گریه و زاری می کنند لبخندهای تمسخر آمیزی زده و پس از آن بال های خود را آراسته و بعوالم دیگری صعود می کند و از اینجاست که پس پرده بصیرت آسمان ها و فضاهای لا تعد ولا تحصى را مشاهده کرده خویشاوندان و آشنایان قدیم و جدید و پیرو جوان خود را ملاقات نموده آنها با کمال سرور و شعف مقدم و برا صمیمانه استقبال کرده ، وارت را بهمه جاحتی ، اگر درجه پاکی و صفای او اجازه دهد به فضاهای اتری برده و در حقیقت مهمان تازه وارد را در فضاهای اتری سیر و گردش می دهند در این موقع است که حالت انقلاب بکلی از او
ص: 316
سلب گشته و آزادانه با قواء جدیدی سر نوشت نوین و فرخنده را شروع می کند.
بهمان اندازه که موقعیت اخلاقی ارواح متنوع و متغیر است ، بهمان اندازه نیز دخول آنها در زندگانی روحی، موجب تأثرات و آلام مختلفه ميشوش ، مثلا عده زیادی از ارواح که زندگانی خود را با بی ارادگی و بطور ابهام طی کرده، نه مرتکب خطا بائی شده و نه آن که در این عالم صفات و افکار پر بهائی از خود بمنصه ظهور رسانیده اند ، این گونه ارواح ابتداء در يك قسم خمودگی شدیدی باقی مانده و بدیار پست و عمیقی سوق می یابند تا آنكه وقتي يك نوع حس و تکانی آن ها را بخود آورده و از این غلاف سستی و بی کفایتی بیرون می آورد. چنین روحی اکنون آزاد است ولی از آنجا که هنوز چین و تردید در او باقی است و جرأت این که بتواند موقعیت و مکان قدیمی و عادات و حرکات فطری و پیشین را ترك گوید نداشته و از اینرو مجدداً پای بند افکار شخصیه شده در گرداب زجر و مشقت غوطه خواهد خورد مدت ها بدین و تیره خواهد گذشت و او هنوز بفکر آینده خود نیست تا این که بالاخره پس از زمانی ارواح دیگر آمده بوی مساعدت و كمك می کنند، و حالت انقلاب اورا مرتفع ساخته و با اندرزهای سودمند خود، بالاخره وي را وادار می کنند که پیرایه های ارضی را بدرود گفته و از علاقه به زندگانی مادی دست بکشد بدین طریق او را بمراحل بالاتری که قدری کمتر تاريك وظلمانی است هدایت می نمایند.
عموماً باید دانست اشخاصی که در رختخواب بیماری مدت مدیدی خوابیده و مرضشان طولانی بوده است مفارقت روح از پیکر آنها نسبتاً
ص: 317
بسهولت انجام می گیرد ، زیرا در نتیجه رنج و عذاب رشته های پریسپری از بدن قطع شده و استخلاص روح هلتر صورت خواهد گرفت. اما مرگ های ناگهانی و فوری و شدید که بلافاصله در موقع راحت و سرشار بودن جسم واقع می شود ، برای روح فوق العاده دشوار و تألم آور است و این قسم گسیختگی و مفارقت ، روح را در يك انقلاب و هيجان شديد و و طولانی میاندازد. مثلا اشخاصی که انتحار می کنند ، دستخوش تأثرات بی پایان و عذاب های مخوف و وحشتناکی می گردند. سالیان دراز اضطراب و هیجانات دم واپسین و آخرین ساعت خود را حس نموده و آن حالت دائماً در نظر آنها مجسم می باشد. در این موقع است که خطایای خود را بخوبی حس کرده و می فهمند که درد و رنج در این حالت بمراتب مولم تر و شدیدتر از رنج و عذابهای عالم جسمانی و موقع انتحار بوده است .
كسب اطلاعات در خصوص آینده و سرنوشت روح ، و معرفت به قوانینی که در آزادی روح حکم روائی می کند ، فوق العاده برای عزیمت به عالم روحی برای هر فردی لازم و واجب است. این قوانین به مفارقت ما از این عالم كمك زیادی نموده و در حقیقت دستورات مزبور باعث تسهیل این مفارقت و جدائی ما از علم جسمانی گشته یعنی پس از مرگ اسباب این می شوند که بمجرد ررود در يك عالم جدید روحی ، خود را بهتر شناخته و مراتب ترقیات خود را سنجیده آگاه و مطلع باشیم.
ص: 318
يك قانون سهل و قابل ستایشی چه از حیث اساس و چه از نظر
آثار ، در طبقه بندی ارواح دخالت نامه داشته و برای حکم فرمائی می کند . هر قدر مولکول هائی که پریسپری را تشکیل می دهند سريع النفوذ و كم تر باشند ؛ بهمان اندازه مفارقت روح از جسم سریع تر انجام یافته و افق های جدیدی که در برابر این روح گشوده می شود بارتر است . وحتى از لحاظ مجانست و سرشت سیاله خود روح بسمت ارواج و گروهی که از حيث مرتبه و درجه با او شبیه و یکسان اند رهسپار می گردد؛ و تنها چیزی که مرتبه این روح را تعیین کرده و او را بمقامی که در خوراو می رساند ، درجه پاکی وصفای او می باشد. برای توضیح این مطلب، تقريباً مي توان وضعیت ارواح را در فضا و آسمان ها به با اون هائی مقایسه نمود كه هريك را با گازهای مختلفی که دارای اوزان مخصوصه و لطافت متفاوتی می باشند پر کرده باشیم ؛ طبيعه بالونهائیکه بترتیب محتوی گازهای سبک تری می باشند : قوة جاذبه زمین بهمان نسبت کم تر در آن ها تاثیر کرده ، بالاتر می روند و ارتفاعات زیاد تری را سیر می کنند علاوه براين يك موضوع بسيار دیگری را که ندایستی از خاطر محو ساخت اینست که ارواح بالفطره واجد آزادی می باشند، و ابداً دريك نقطه ما کن و ثابت نخواهند ماند و این آزادی البته دارای حدود معین و مشخصی است ؛ ارواح می توانند
ص: 319
بهمه جا در فضاهای اتری رفته گردش کنند، یا آنکه مسیر گردش و حرکت خود را تغییر داده در هر يك از درجات و پله کان های موجودیت که مایلند قرار گیرند.
با این وصف این قانونی است طبیعی و بعينه شبية بهمان قانون جاذبه زمین که پس از مرك موقعیت و سرنوشت روح را تعیین می کند روح ناپاك از آنجا که دارای سیالات مادی خشن و سنگینی است در درجات و فضای پست آتمسفر کرۀ شبیه به کره زمین قرار می گیرد، ولی بعکس ارواح پاك و درستکار باپرييرى پاك وسريع النفوذ خود باسرعت و انتقال فکر بی قیاسی شاد و خرم در این فضای لایتناهی سیر و گردش می کنند.
روح داور و قضاوت کننده کلیه اعمال خود می باشد . و از روی ترازوی حکمت و وجدان شخص نتایج کرده های خوب یا بد خویش را سنجیده سیاست یا پاداش خود را خود او تعیین می کند. بمجرد این که بدن جسمانی را ترك گفته و از این فضای ظلمانی خارج شد ، داخل در عوالم نور و فروغ می گردد و در این حال که کاملا عریان و لطیف است نامه اعمال نيك و بد، هوی و هوس های خود را پیش کشیده و در يك چنین موقع باشکوه و پر اهمیتی که در حقیقت هنگام آزمایش او بشمار می رود ، با کمال اضطراب و اکثر بدون هیچ گونه مغالطه کاری ، يك يك از اعمالی را که در زندگانی های سابقه انجام داده مانند سیلاب هایی در خاطره وی هجوم کرده رژه می دهند و يك يك از خطاها ضعف ها و تبه کاری ها را از حدیدۀ تفکر و قضارت می گذراند و از بدو طفولیت تاوقت مرگ انواع اندیشه ها ، گفتارها و کرده های وی از پس پرده
ص: 320
تا يك نسیان بیرون آمده و با اعمال گذشته که در پستی و بلندی زندگانی های سابقه انجام داده مقایسه نموده و نتایج آن اعمال نيك و بد را يك بيك با يكديگر سنجيده و شخصاً خود او قضاوت می کند ، از اعماق زندگانی های گذشته تاريك و مبهم و اشکال و اشباج مختلفه که این روح بکرات و دفعات بخود گرفته ، صدائی او را بتجديد نظر در کرده هایش دعوت نموده و روح با منظره شگفت انگیزی آن خاطره های مبهم و تاريك را كه قرن ها گذشته بیاد می آورد و بتدریج مناظر خونین رقت بار یا وقایع گوناگون ، رشادت ها ، فداکاری ها و از خود گذشتگی ها و غیره از پس پردۀ فراموشی بیرون آمده و نتایج آنها را يك بيك حس كرده و علت پستی و سقوط یا ترقیات خود را کاملا درك می کند، و علاوه بر این بخوبی می فهمد که زندگانی های گذشته حلقه های زنجیری می باشد که در طی قرن ها با یکدیگر پیوسته و متصل است. بطور خلاصه باید گفت که نتیجه اعمال گذشته موقعیت فعلی وی را تصریح نموده و از روی این زندگانی و وضعیت فعلی آتیه خویش را پیش بینی می نماید .
در حقیقت يك چنين ساعتی برای روح موقع شکنجه و تنبه اخلاقی حقیقی محسوب می گردد و خاطرات گذشته وی در پیشگاه محکمه وجدان ایجاب صدور حكم و رأی قطعی کرده و مثل اینکه در بارگاه داوری پروردگار واقع شده باشد، ناگزیر است در اعمال خود به شخصه قضاوت نماید . و هر قدر هم این آزمایش دلخراش و بيم ناك باشد معهذا برای روح ضروری است. زیرا بمجرد قبول شدن از این امتحان بایستی خود را برای رفتن به کلاس بالاتری آماده ساخته و از دفتر
ص: 321
حیات آنیه ورق جدید و تصمیمات نوین و سودمند دیگری برای ارتقاء
خود شروع نماید.
درجه پاکی و موقعیتی را که روح در فضا اشتغال کرد. مجموعاً این دو معلوم می دارند که پایه ترقیات وی چه اندازه و اهمیت و شئون او ناچه حدودی است. تعیین سرنوشت روح بواسطه يك قسم وقفه و تعويق حتمى الوقوعى و بدون هیچ گونه دعوتی صورت می پذیرد و در تمام فضا آهنك و توافق عمیق ؛ صافی و سادگی غیر قابل وصف و شگفت انگیزی که هرگز جامعه های بشربت موفق ایجاد آن ها نخواهند شد ، حکمروائی می کند: این توافق و سادگی نیز برروی اصول مجانست و تمایل در علم ارواح استوار گردیده و طبق همین قانون است که هر کس مطابق ترقیات روحی خود مقاماتی را احراز کرده و غیر از این قانون و اصل ثابت که بایستی بخودی خود و طبيعة باستعانت قواء ارواح که در اجرای آن آزاد و مسئول می باشند صورت پذیرد، هیچ چیز در دیگری در بین نیست، یعنی نه قوه مجربه موجود وله ديوانخانه در عالم ارواح برپاست.
چنان که در بخش های آنیه این مطلب را مفصلا توضیح خواهیم داد هر اندیشه و فکری دارای شکل و هیئتی است ، و هريك از اين اشکال را اراده ما ایجاد نموده و بعينه همان قسمی که آینه تصویر شیئی را در خود منعکس می کند اراده نیز اشکال و صور حاصله را در ما ثبت نموده و پریسپری مانند صفحه گرامافون يا شيشه عکاسی تمام وقایع گوناگون را در خود ضبط و منعکس کرده نگاه می دارد و چنان که سابقاً نيز منذکر گفتیم، تنها چیزی که مانع و عایق بروزات این وقایع
ص: 322
و خاطرات می باشد، بدن جسمانی تیره و تار ما است که محتویات پریسپری را از ما مستور داشته ولی این وقایع پس از مرگ مانند طوماری در مقابل ما باز شد. يك بيك را بخاطر می آوریم.
پس از اینجا بخوبی استنباط می کنیم روحی که از بدن جسمانی خارج و آزاد شد بهشت و دوزخ خود را همیشه با خود همراه داشته و مدارك و شواهد غير قابل انکاری را در این خصوص تهیه نموده که کلیه در پریسپری نقش و حك شده است. اعمال و مقاصد ما اعم از خوب یا بد در اعماق ما با آرازی رسا طنین انداز بوده و در روز حساب مارا تبرئه یا محکوم نموده و هیچ چیز نمی تواند این صدا را خفه ساخته ساکت کند در اینجا است که اشخص شریر و ستمکارانی که تصور می کردند سیئات اعمال و هوس رانی های آن ها در زیر خاک نیستی مدفون شده و برای همیشه برباد خواهد رفت. حال دوباره همانها را بر خطوط برجسته در برابر نظر خود مجسم یافته و انگشت ندامت بدندان گزیده و تأسف میخورند که چرا سالیان دراز را به اهمال کاری و مسامحه گذرانیده ، بانواع فسق و فجور آلوده شده ، و برای نشانیدن آتش هوی و هوس های نفسانیه خود، هزار گونه اعمال ناشروع قتل و غارت و انواع جنایات را مرتکب گشته اند ، ولی بعكس با سعادت روحي كه در حیات جسمانی برهوی و هوس های شهوانی و امیال جوانی غلبه نموده و پیوسته هم خود را مصروف خدمت بنوع و فدا کاری در راه انسانیت کرده است .
انسان در این عالم برای انصراف از وساوس گوناگون و اشتغالات
خاطر همه قسم وسائل تفریح از قبیل کار ، مطالعه و خواب و غیره
ص: 323
مهیا دارد ولی روح واجد هيچ يك از اين وسائل نیست ، و بمجرد این که از بدن جسمانی مفارقت کرد؛ دائماً نامه اعمال حسی و متحرك خودرا پیش کشیده و بگذشته خود فکر می کند. و در اکثر از موارد اتفاق افتاده است که اگر از کرده های خود نادم و دلتنك باشد . آرزوی عود باین نشته برای تدارك و اعمال حسنه مي نمايد و می داند جز عفو خداوند رحیم ملجا و پناهی برای او نیست و او را عفو خواهد فرمود اگر قابل عفو باشد.
ص: 324
اطلاعات و تعلیماتی را که ارواح در خصوص وضعیت خودشان از مرگ بما می دهد، این مسئله را بهتر بما گوشزد می کنند که جسم سیال یا پریسپری آن ها در تحت چه شرایط و قوانینی تغیرات یافته و روح چگونه ترقی می کند:
به ما نقسم که در فصل بیست و سیم (سیر تکامل روح و پریس پری) اشاره کردیم همان قوه که باعث نمو و توسعه اعضاء و پیکر مادی می شود همین قوه است كه با يك اثر و عمل مشابهی قواء این موجود را وادار به ایجاد وسایل جدیدی برای خود می کند که مختص حالت سیال ، قواء تفکری و اخلاقی او است .
جسم سیال یعنی پریسپری نسبت به افکار خشن باباك تاريك و سکین یا درخشان و فروزان می گردد. هرگونه عمل یا فکری در پریسپری منعکس شده در آن نقش می بندد و از اینجا است که نتایج کرده ها و افکار مزبور بعدها در وضعیت و موقعیت روح مؤثر واقع گردیده . و او نیز بواسطه اراده خود بر جسم آثاری بخشیده و همچنین در حالات خود تغییراتی وارد آورده منشأ نفوذ واقع می گردد.
اراده عبارت از قوه مطلق و بسیار عالی روج و حتی اساس و پایه ذات و شخصیت می باشد. اقتدار و نیروی این اراده بی حد و حساب و
ص: 325
سير نمو و توسعه آن با ترقیات روحی همیشه همدوش است. در این محیط زمینی و زندگانی جسمانی آثار آن در روی اشیاء مادی فوق العاده قليل و محدود است بعلت آن که انسان کنونی هنوز نتوانسته و قادر نیست که از قراء مكنونه و مفیده که در وی موجود است استفاده نماید. ولی در عوالم دیگری که درجه ترقی و پیشرفت آنها بمراتب زیاد تر از کره زمین است، این روج اراده را ورزش و تمرین داده تا بتواند در عوالم مزبور آمرانه بر تمام طبیعت حکم روائی کرده و بهر شکلی که بخواهد سیاله های مادی را اداره و رهبری کند ، و حتی می تواند آثاری شگفت انگیز و تغییراتی عجیب از خود بروز دهد. در عوالم و فضاهای مزبور مواد حالات سیاله آشکار می شوند و فقط انكشافات اخیری که در حالت تشعشی و الکتریکی اجسام بعمل آمده می تواند فکر ما را بدین موضوع متوجه ساخته و تا اندازه ذهن ما را حاضر برای درک این قضايا بنماید ، همان طوری که ممکن است در این عالم بواسطه اثر روشنائی بعضی مواد شیمیائی با یکدیگر ترکیب گردند ، بهمان قسم نیز در عوالم مزور سیاله ها فقط وفقط در تحت تأثير ونفوذ اراده ارواج عالیه بیکدیگر متصل و مربوط می گردند.
معهذا امروز می بینم که تأثیر و نفود اراده در روی ماده داخل در مرحله تجربه و علم گشته و در این باب يك دسته از دانشمندان معرفة الاعضاء و علمای دیگر در هیپنوتیسم و القاء ذهنی مطالعاتی کرده اند. وحتى در اثر امتحانات عديدة اشخاص نامبرده دیده شده که در تحت اثر مستقیم اراده در روی بدن بعضی از سوژه ها زخم و جراحاتی تولید گشته و حتی از بدن آن ها خون جاری و ترشحاتی تولید گردیده است
ص: 326
همچنین بعکس در تحت نفوذ همین اراده جراحات مزبور بهبودی و التیام یافته است - پس می بینیم که هیچ اشکالی ندارد که انسان بمیل و اراده خود بتواند نسوج زنده بدنی را خراب کرده و دوباره آنها را مرمت نماید. و بهمین قسم ممکن است که اراده به اشیاء مادی خواصی غیر خواص طبیعیه خودشان اعطاء كند ، مثلا ممکن است بآب خالص و زلال خاصيت سكر و مستی دهد و همچنین این اراده می تواند بر روی سیالات اثر کرده بآن ها تجسم مادی داده و اشیاء و اجسامی بسازد که معمول آنها را دیده و بخوبی حس و لمس کند و بقسمی باشد که اشیاء مزبور وجود حقیقی پیدا کرده ، تابع کلیه قوانین فیزیکی و علمی گردد. و عملیاتی را که بازرسین و دانشمندان برجسته از قبیل : شاركو ، دو من پالیه ، ليه بو برن حایم، پرفسورهای لیز و دل بوف وغيره بعمل آورده روی همین اصل است و برای مزید اطلاعات می تو آن به کلیه مجلات طبی مربوطه مراجعه نمود.
پس با این وصف حال که اراده يك چنین اثر و نفوذی در روی ماده خشن و سیاله های ناقص وارد می اورد خوبست قیاس نمود که دامنه تسلط و پیشرفت آن در پریسپری تاچه حد و ترقیات یا اختلا لانی را که در طی زندگانی با پس از مرگ اشخاص متضمن است ناچه اندازه خواهد بود .
چنانکه در بالا اشاره شد و گفتیم هرگونه اثر و عملی که از اراده ناشی گردد، داراي يك شکل و تركيب ظاهری سیالی است و مانند تصاویری در پریسیرى حك و نقش گشته مرکوز ذهن می شود ، بدیهی
ص: 327
است هرگاه اعمال مزبور دارای خبث و آلودگی های مادی باشد ، بلاشك اشکال حاصله آنها نیز مادی و ناهنجار خواهد بود. و بالنتيجه در اثر نفوذ این اشکال پریسپری بکلی مادی شده و در هر مرتبه تاریک تر و سنگین تر از دفعات سابق خواهد شد . رفته رفته این تیرگی شدت یافته و نتیجه این می شود که درک حقایق برای پریسپری کمتر میسر شده و بالاخره از تموجات آن کاسته گردیده و قدرت و نیروی آن تقلیل می یابد.
در واقع هرگاه هوی و هوس های مادی و امیال شهوانی جسم سیال را گذر و تیره می کند، در مقابل افکار شاخ و اعمال اصیل و نجیب سیالات پر بسیری را لطیف ، باصفا نموده ، نشاط مخصوصی می بخشد البته بخوبی می دانیم که ماده هر قدر رقیق تر و پاک تر گردد ، بهمان اندازه خواص آن ترقی کرده ، عالی تر می شود . کروکس دانشمند معروف از روی تجارب و امتحانات دقيقه خود بطور وضوح این مسئله را ثابت کرده است که هرگاه بدفعات ذرات و انتهای ماده را لطیف و سبك گردانیم، این آنها حالت تشعشعی خواهند یافت و ماده در این حال فوق العاده سريع النفوذ گشته ، نورانی و بدون وزن خواهد شد ، و همین موضوع را نیز می توان به پریسپری که درجه بسیار لطیف و رقیق ماده است اطلاق نمود. هر قدر این پریسپری سبك تر و دقیق تر باشد ، بهمان اندازه بر درجه نرمی و انعطاف و حساسیت آن افزوده گردیده قدرت تشعشعی و نیروی تموجات آن زیادتر شده از تأثیرات قوة جاذبه زمین خلاصی یافته و روح از این موقعیت استفاده کرده بجاهای عالی تری سوق می یابد و با ارواح پاك و شامخ مقام در عوالم اترى مصاحب ومربوط
ص: 328
می گردد. در واقع این قواء و حواس بمنزله نور افکن و چراغی است که ارواح بوسیله آن ها به جاهای بلند و فضاهای فرخنده سوق می یابند؛ هر روحی می تواند این چراغ و راهنمای سعادت را تحصیل نموده و با راج و تعب برنور و پرتو آن بیافزاید، زیرا سرچشمه و منشأ این نور فنا نا پذیر در عموم موجودات یافت میگردد . و مراد و مقصود از این زندگانی های متوالیه و بی شمار نمو و انبساط این منابع پرفیض و ازدیاد فروغ می باشد .
درجه پیشرفت و تقویت و تأمین آتیه هر فرد و یا بر عکس انحطط و ناتوانی وی فقط منوط بکار افتادن و مصرف این قوه یعنی اراده است وبس ، اعمال و انتظاماتی که در گیتی برپاست بهیچ وجه از روی تصادف و اتفاق نبوده و بجز قوانین عاقله هیچ چیز دیگری در انتظام آنها دخالت ندارد سر عظیم ارتقاء و عظمت در اینجاست که قوانین مزور با اساس متقن و محير العقولى بکار افتاده و بر تمام جهان فرمانروائی می کند. و همین قدر بس که امروز می بینیم در نتیجه پیشرفت مانیه تیسم و پیدایش نتایج و فوائد محیر العقول اراده - افكار علماء چگونه متزلزل گشته و اسباب تحیر و شگفت آن ها را فراهم آورده است معهذا باید دانست که این تأثیرات اراده در عالم جسمانی بالنسبه به تاثیرات عوالم روحی کنه همه چیز در تحت سلطه و اقتدار ارواح است فوق العاده کم و ناچیز است زیرا در تحت ارادۀ ارواح مزبور قواء با یکدیگر ترکیب گشته و داخل در عملیات و بروزات می شوند. حال اگر در این زمینه پایه افکار تصورات و توجه خود را بالاتر برده و بیشتر در این قضایا غور و تعمق بجای آوریم، آیا از راه نسبت و مشابهت نمی توان بدین مسئله پی برد
ص: 329
که مشیت و اراده بی قیاس پروردگار بطور وضوح قادر است بر اجرام سماوى وافلاك حكم روائی کرده ، و بميل خود شموس یا کرانی را از نو ساخته مدار و مسير منطقه البروج ها را تعین نموده و یا آنکه بالاخره عوالم جدیدی بوجود آورد؟
ظاهر است که اگر اراده در راه خیر و صلاح و موافق با قوانین سرمدی بکار افتد ، بلا شك نتایج بسیار عالی و حقایق مسلم و برجسته از آن بوجود خواهد آمد، و همین طور بعکس ممکن است نتایج سوئی بخشیده مضر واقع گردد. این حالت اخیر وقتی اتفاق می افتد که سیئات اعمال و افکار پست و بدو امیال شهوانی سیاله های اطراف ما را آلوده نمایند زیرا مجاورت این قسم سیاله های فاسد و خراب با ارواحی که بما نزديك مي شوند، تأثیرات سوئی بخشیده ، اسباب مزاحمت و آزار آن ها را فراهم می آورد، چونکه هر بدن و پیکری همیشه در تحت نفوذ و تأثیر سیاله های محیطی واقعست و بعکس احساسات و عواطف شامخه ، نیات پاك ، عشق و محبت وحتى الفاظ وبيانات محرك ومسوق در ارواح فوق العاده مؤثر واقع شده ، آنها را تشجیع نموده و در اجرای مقاصد و نیات حسنه خود كمك و مساعدت می کند از روی این مطالب می توان دامنه تسلط پیشوایان و اشخاص برجسته را در اجتماعات بشری بخوبی تصریح نموده و دانست که نفوذ و پیشرفت آنها تماماً بواسطه پشتیبانی ارواح عالیه و حامیه بوده است. و اغلب خود ما نیز بواسطه مقاومت های شدید و اراده قوی قدرت ارواح شربر را دفع نموده و آنها را از خود دور ساخته ایم.
ص: 330
پس با این وصف که از قدرت اراده روح و طریقه استفاده و بکار افتادن آن آگاه شدیم حال خوبست جداً تصمیم بگیریم که احساسات اندیشه ها و کردار خود را بکلی عوض کرده و آنها را به لباس نوینی در آوریم. اکنون که دانستیم کارهای روزانه اطوار و حرکاتی که از ما سر میزند، يك يك در ما ثبت شده و هرگز معدوم نخواهد شد و بالاخره فهمیدیم که همین اعمال در آتیه مؤید نیکبختی یاسیه روزی ما خواهد شد، خوبست در آن ها مراقبت کامل تری بجای آورده . و از همین امروز در بینمو و توسعه سرچشمه های مخفی بر آمده بوسیله ارتباط با سیاله های فضائی کار کنیم که خود را منزه وياك نموده ، مستعد برای نیگی و خدمت به عموم ساخته و بالنتيجه دورا دور خو د محيطى ياك ومصفا ایجاد نمائیم که بهیچ وجه امواج فاسد به آنها دسترسی نداشته باشد. مسئله ممارست فکری مانند قوه مغناطیس است و می تواند هرج و مرج ها ، اختلالات زیادی را ترسیم نموده و به رنج و آلام زیادی خاتمه دهد بدین معنی کا که هرگاه انسان جداً تصمیم بگیرد که همیشه و مستمراً و بايك نيت پاکی اراده را ورزش دهد، و مثلا عزم و خواست او این باشد كه يك عده بیچارگان بیماران و يا يك مشت اشخاص وامانده و گمراهی را نسلی و تشفی بخشیده و یا آنکه اخلاق يك عده اشخاص فاجر و فاسد را تصفیه نماید است که بالاخره موقعیت حاصل خواهد کرد. بواسطه همین تمرین و ممارست است که نه فقط انسان موفق به اخذ نتايج مطلوبه وغير منتظره مفيده می شود بلکه تیز هوشی و سرعت انتقال فکر بی پایانی عاید وی خواهد گردید.
هر گاه سیاله های نیکو و مساعدی از منبع بیپایان طبیعت صادر و
ص: 331
خارج می شود بایکدیگر پیوسته و بمساعدت ارواح گذشتگان بکار افتد بلاشك اوضاع اجتماعی بشری تغییر کرده ، روزنه امیدی بروی ضعف و بیچارگان گشوده خواهد شد ، وحتى بواسطه تحريك منظم و با دوام اراده ممکن است این تأثیر را بجاهای دورتری سوق داده و نتایج دیگری گرفت ، یعنی ممکن است اشخاص لجوج و سرسخت را براه آورده و نور حقیقت را به آن ها بنمایانند:
با اين وصف ، اگر يك اراده تك و منفردی این همه خدمات و نیکوکاری را بعموم نماید، پس قیاس کنیم که مجموعاً يك رشته افکار بلند و يك دسته از اراده های مطلق و آزاد که دست بدست یکدیگر دهند چه خدمات بزرگ و برجسته بعالم انسانیت خواهند نمود ؟
قواء تفکری امروزه که کلیه باهم مخالف و متباین است رفته رفته در شرف ضعف و اضمحلال می باشد و از همین هرج و مرج و اختلافات زیادی در عقاید و افکار مردم موجود است. ولی به جرد اینکه عقول بشری بدین مطلب متوجه شده قدرت و نیروی حاصله آن را مطمح نظر قرار دهند و این اراده های پراکنده و بي نظم و ترتيب را در سلك انتظام در آورده و في الحقيقة آن را به شعاع واحدی تبدیل نموده در راه حقیقت زیبائی و خیر عموم بکار برند ، آن وقت است که معلوم می شود بشر با چه قدرت وسلطه پیشرفت کرده و صحنه عالم چه صورتی بخود خواهد گرفت !
ص: 332
در صورتي كه يك دسته از ارواح گرفتار علائق زندگانی جسمانی خود نباشند ، با رابطه های معنوی و علقه های طبیعی بین خود دستجات و جرگه هائی تشکیل داده با محبت و نشاطی سرشار ، و با تساوی کامل با یکدیگر معاشر گشته و از اوضاع همدیگر کسب اطلاع می کنند ، دسته دیگر که هنوز نتوانسته اند برهوی و هوس های شهوانی و مادی خود غلبه یابند گمراه و سرگردان در شك و ترديد باقی مانده افواج اوهام و اضطراب های خاطر آنها را احاطه نموده و مانند امواج دریا اسباب بازیچه خویش می سازند. مراد از سرگردانی همین است و این حالت برای اغلب از ارواح اتفاق می افتد که در کره زمین هیچ گونه خدمت و نیکوکاری نکرده ، شرارت هائی نیز مرتکب نشده و بلکه سست عنصر و متمایل به پیرایه های مادی بوده اند.
در این گمراهی عده کثیری از ارواح را می توان بافت که همیشه جوینده حقیقت و در جستجوی وضعیت بهتری بوده اند . اینقسم ارواح تعداد شان خیلی زیادند بعضی دیگر منفرد و مجزا در يك قسم افسردگی و تاریکی مدهشی غوطه ور مانده و یا آنکه اغلب باین سمت و آن سمت در تکاپوی ملاطفت و ابراز شفقت و محبت سایر ارواح اند.
جهالت خود خواهی و هرگونه ذمائم اخلاقی دیگر نیز ممکن است
ص: 333
بر این سرگردانی حکمفرما کرده و بدن جسمانی نیز در آن اثری از خود باقی گذارد خوب و بد و یا خیر و شر در این حالت همیشه همراه و همدوش یکدیگر است؛ و در حقیقت می توان گفت كه اين مرحله شك و تردید بمنزله آستانه ایست برای حصول بعوالم عالی تر و پر فروغ فضائی و منظور اساسی از توقف یا عبور از این سرسرا فقط صعود و رسیدن بعوالم بهتر است ،
تعلیمات ارواح در باب زندگانی آن عالم صريحاً این موضوع را متذکر گشته و بما می گوید که سیر و گردش در بوستان با طراوت و گلزار لایتناهی بی خود نیست و سعادت و نیک بختی از عطالت و مسامحه کاری میسر نخواهد شد. در کلیه قضایای گیتی دسته ارواح در جنب وجوش و کار و فعالیت بوده و چه در نور یا ظلمت جدیت های خستگی ناپذیری از خود بروز می دهند اغلب ممکن است ارواح در یک جا جمع شده و ارواح عالی تر و شامخ مقام دیگر آن ها دستورات تعلیمات لازمه را اعطاء کنند؛ یا در جای دیگر جرگه ها و دسته های دیگری ترتیب داده و برای مهمانان تازه وارد خود عیش و سروری برپا سازند. و از طرفی ارواح دیگر سیاله ها را با یکدیگر ممزوج نموده آنها را به هزار شکل مختلف و الوان گوناگون عجیب و غریبی در آورده ارواح حاميه شامخ مقام دیگر سیاله های مزبور را گرفته ، بهر صورت و اشکالی که مایلند در آورند دستجات و گروه دیگری از ارواح در سیر و گردش کرات شرکت کرده با حرکت آنها حرکت می کنند این دسته از گروه تاريك و پستی هستند که بواسطه بی اطلاعی و جهالت عناصر فضائی و آتمسفری در آن ها نفوذ كلي دارد ولى بالعكس ارواح شاخ مقام و عالي سريع تر از برق
ص: 334
و صاعقه از کرات مزبور عبور کرده و حتی آن ها وسيله خوشنودی و كمك ارواح دیگری که استرحاها از آن ها درخواست عطوفت و مهربانی می کنند، واقع می گردند کلیه افراد در این میدان مبارزه طبق استحقاق و لیاقت شخصی پیشرفت نموده و سرتاسر گیتی در حال نمو و تکامل است وارواح نيز بعينه مانند سیر تکاملی همین عوالم دائماً ، مدار ارتقاء وتكامل را پیموده و در هر مرتبه مراحل عالیتری را سیر کرده ، اشتغالات واعمال نوینی را عهده دار می گردند . يك نوع حسى است که دائماً آنها را تحريك و وادار می نماید که خود را همیشه برای پیشرفت و کسب دانش نشانیدن دردهای درونی و اسکات حس ندامت و پشیمانی، محبت و خدمت بنوع و بالاخره جبران خطايا و از خود گذشتگی و فدا کاری مهبا و خود را مستعد تکامل سازد. در این فضای نامتناهی گیتی ، حیات و فعالیت حمكفر ما است ، و بحكم ضرورت ناگزیر هر چیزی بایستی تغییر کرده؛ راه تکامل و ارتقاء را به پیماید . بیکاری ، عطالت و سکوت مترادف با تغزل و مرگ است. در تحت تأثير و تحريك قانون كل موجودات ، عوالم ارواح و شموس و بلکه همه کرات ، در مدار عظیم و مهيب طبیعت حرکت کرده و با اراده و مشیت پروردگار صورت می پذیرد
ص: 335
روح پاك و درستکار ، پس از آن که برهوی و هوس های شهوانی
غلبه نموده و از پیرایه های این زندگانی جسمانی چشم پوشید ، این بدن مسكين و فرومایه که وسیله درد و رنج و درعین حال ترقيات او محسوب می گردد ترك گفته رهسپار فضاهای بی پایان و نامتناهی گفته ، با ارواح عالی مقام هم جنس خود ملحق می گردد؛ و بايك قوة بي قياسي داخل در محیط هائی می گردد که در آن جا تماماً آهنگ و تناسب و شکوه و جلال حکم فرما است. و در حقیقت چیزهائی را که این روح در آن فضاها مشاهده می کند زبان انسانی از توصیف آنها عاجز وقاصر است. از همه بالاتر چالاکی ، و جدو سرور این روح است که با خاطری شاد و خرم پس از بیرون آمدن از قید اسارت آزادانه در فضاهای اتری بی پایان پرواز کرده بهر کجا که مایلست می رود، و حتی از مدار و مسیرکرات وعوالم نیز تجاوز کرده ، همه جا سیر و گردش می کند !
مادامی که روح پاك داخل در زندگانی روحی شد، مستقیماً با اشخاصی که قبل از وی بعلم روحی شتافته و یا با کسانی که در این زندگانی جسمانی سروکار و یا منتهی درجه دوستی و صمیمیت داشته و یا آنکه در رنج و تعب با آن ها سهیم و شريك بوده مربوط و با آنها مواجه می گردد
ص: 336
و فى الواقع مانند کاروانی که در طی مسافرت طولانی در انتظار مسافرین و عقب افتادگان خود باشد، آنها نیز در انتظار رفقای خود می باشند چنان که ذکر شد، بمجرد ورود با آنها مربوط گردیده و در این هنگام با کمال بشاشت و سرور غیر قابل وصفی ، خاطرات رقت بار و جانگداز زندگانی ارضیرا از مدنظر گذرانیده، با موقعیت خوشی و پروجد فعلی مقایسه نموده و فرق آیند و را بخوبی سنجیده و حل می کنند. ارواح دیگری که ما قبل این زندگانی یعنی در زندگانی های سابقه باری مربوط بوده اند نیز آمده و از وقایع و درد و رنج های اعصار گذشته صحبت داشته ؛ و در این حال سایر ارواح نیز صميمانه باستقبال او شتافته وتعاطى وتبادل احساسات و عواطف مخصوصی یکدیگر را تهنیت می گویند.
چگونه می توان این احساسات و عواطف روحی پاك را که در عالم پر فروغ ارواح شکفته می گردد خلاصه و بیان نمود؟ مادامی که روح از جسم مفارقت گردش این که جامه سنگینی را از خود دور کرده باشد ، احساسات درونی آن صورت دیگری خود گرفته و قواء مشاعری وی صدها برابر گشته و از برای این روح حدود و ثغوری بهیچ وجه در فضا تعيين نشده و بلکه افق های وسیع تر و فراخ تری در برابر نظر وی گشوده می شود. و در همین فضاهای نامتناهی بی پایان و تابناک است که هزاران هزار برابر شموس خیره کننده وكرات تابعه دیگر یا کانون های مختلف اللون لاجوردى ياقوت فام، زمردین و جواهر آسا این آسمان نیلگون را آراسته و زینت داده اند. این شموس که از دورترین مسافات در نظر ما چز شراره ها و جرقه های كوچک چیز دیگری نمی باشند ، ارواح
ص: 337
آنها را بخوبی از نزديك ديده و عظمت بی قیاس آنها را بخوبی درك می نمایند. دیده آن ها كرات مزبور را بمراتب بزرگتر و عالی تر از شمسی که کره زمین مسکن ما را منور ساخته می نگرد و بهمین قسم از قوه جاذبه كواكب بخوبی اطلاع داشته و در این فضای بی پایان سیر تکامل کرات را تماشا می کند، و این شموس عظیم و بسیار مهیب را که در این فضای بی قیاس مانند مشعل های نورانی مدار خود را طی می کنند و بدون آنکه به یکدیگر تماسی با برخوردی نمایند ، عیناً مانند گلوله های آتشینی که بدست يك عده شعبده باز یا آتش باز غیر مرئی ماهری در این فضا پرتاب شده باشد در سیر و حرکت اند.
از آنجا که دائماً بواسطه هياهو و صداهای دوهم نوع بشر ما همیشه در زحمت و بلکه پریشان خاطر می باشیم . و قدرت این که به سکوت با عظمت و با شکوه فضاها پی بریم نداشته و همچنین فهم بتوانیم و ادراك ما نيز بکلی قاصر است از این که بدانیم ارواح باچه احساسات بزرگی زندگانی می کنند و فی الحقیقه پی بردن بدین عظمت ، انسان را در شگفت و تحیر فوق العاده انداخته وحتى اسباب رعب و هراس او می شود ، ولی این مسئله در وضعیت ارواح عالی مقام صادق نیست و با آنکه این فضاهای بی قیاس در نظر ارواح پست و ضعیف ساکت و بی سر وصدا جلوه می نماید ، بعکس در نظر ارواح پاک دارای طراوت و جنب و جوش مخصوص است و در همین فضا است که روحی که علاقه مادی را بدرود گفت کم کم تموجات مناسب و موزون فضاهای اثری را حس کرده تدريجاً بجائی می رسد که آهنگ شیرین و مجلل کرات را بخوبی شنیده
ص: 338
و درک می کنند رفته رفته روح از این ترانه ها و نغمات خوش آهنگ عوالم و آوازه های موزون مسرور و محظوظ شده بقسمی سرمست و شاداب می گردد که تصور آنهم از حیطه فکر بشری خارج است . خلاصه با این سرور شادمانی و احساسات و عواطف شامخه بايك سير و و گردش خستگی ناپذیری این روح وارد در امواج اتری شده و در اعماق فضا غرق تماشای کواکب گشته و با گروه دیگر ارواح عالی مقام که مانند سایه های سبك پا و چابکی در این فضای نورانی سیر و گردش می کنند مربوط می گردد. بهمین قسم ممکن است که این روح بجائی رسد که در تكوين عوالم كمك و مساعدت کرده و در روی کرات ایجاد حیات نماید و پس از آن که سیرو نمو این بشریت ها و ساکنین عوالم را دید آن وقت است که باز می فهمد که در هر نقطه از نقاط گیتی ، حیات فعالیت کار برقرار بوده و جهان را نظام می بخشد .
درجه پیشرفت و ترقی روحی که این عالم جسمانی را ترك گفت هر قدر هم که اعلی باشد باز ممکن نیست که همه وقت در آن زندگانی روحی باقی بماند ، زیرا از آنجا که این روح مطیع و مغلول سلسله عود ارواح است ، این زندگانی برای او بمنزله يك قسم را حتى و سكون و جبران يك رشته رنج و زحماتی می باشد که او متحمل شده و این زندگانی میدانی است برای تقویت و ورزش در مصائب و تحمل کشمکش های آینده . ولی در ازاء این قلق و اضطراب فعلی در زندگانی های آتیه بهیچ وجه میان نبوده ، فارغ البال و بی دغدغه زندگانی خواهد کرد، روحی که مرتبه عالی و شامخ گشت ملزم است باین که در کرات دیگر یعنی در عوالم عالی تر از کره ارض مازندگانی کند و این نردبان با عظمت و بزرگ
ص: 339
عوالم وكرات دارای پله کان ها و درجات بی شماری است که ارواح مجبور به صعود از آن ها بوده بنوبت خود بايستي يك يك از آنها را زیر پای گذارده به پیمایند.
تسلط و اقتدار ماده در عوالم عالی تر از کره ارضی خیلی کم وبی اهمیت است و در و رنج های این جسم مادی رفته رفته هر قدر روح بیش تر ترقی کند نقصان یافته و بتدریج محو و نابود می گردد. در این کرات عالی تر بهیچ وجه موجودات متحمل مصائب نبوده و مانند این كره زمين محاط در يك آتمسفر غلیظ و سنگین نمی باشند بلکه در آنجا بطور سهولت آمد و رفت نموده و آزادانه جابجا می شوند . احتیاجات عالم جسمانی در آن محیط ها تقریباً هیچ و اعمال شاقی هرگز در میان نیست موجودیت و زندگانی در فضاهای مزبور نسبت به کره ارضی طولانی و زیادتر است اشتغالات ارواح کلیه در مطالعه شاهکارها و صنایع پروردگار و پرداختن به اصلاح یك تمدن کاملی است که اساس و شالوده آن برروی مبانی و پایه های اخلاقی بسیار متین و منزه و برروی احترام و توقیر به حقیقت ، محبت و اخوت استوار گردیده است. در این کرات عالی تر بهیچ وجه تهدیدات جنگ ، ناخوشی ها ، آفات و مصیبت های ای پایان وجود ندارد؛ و از منافع شخصیه که در این عالم باعث این همه دلبستگی و علاقه مندی است در آن جاها سابقه نداشته و موجب تفرقه و تقاضت بین ارواح نمی گردد.
این اطلاعات مسلم و حقایق برجسته که در باب قابلیت سکونت عوالم وكرات فوق ذکر شد ، علم متعارفی صحت آن را تصدیق و تائید کرده است ، و بوسیله تجزیه نوری، عناصر و عوامل مشكله عوالم مزبوره
ص: 340
تعیین گشته ، و بهمين قسم نيز مقدار قوة جاذبه هريك از آن ها را حساب کرده اند ، علم هيئت بما نشان می دهد که در این کرات ، نسبت به تغییرات و گردش مدار چهار فصل در آنها فرق می کند، از طرف دیگر این قضیه ثابت شده که وزن مخصوص كره زحل باندازه وزن مخصوص چوب درخت افرا ، و وزن مخصوص کره مشتری باندازه وزن مخصوص آب در کره زمین و همین قسم در کره مریخ جاذبه که در اجسام اثر می کند ، نصف قوه جاذبه زمین است . اما از آنجا که وضع سازمان موجودات چه عبارت از نتیجه قوای فعاله هر يك از این عوالم است، از این رو می بینیم که چه اشکال متنوع و مختلفی از این آثار پدید آمده و چه اختلافات فاحشی از این تظاهرات حیاتی در سطح كرات لاتعد ولا تحصى وبي شمار فضائي پیدا می شود .
***
این آسمان ها و فضاهای بلند و نامتناهی مسکن و ماوای زیبایی است که از منتهای کمال واقع شده و کلیه صنایع و بدایعی که حساً مشاهده می نمائیم نمونه از آن آثار و بدایع است و ارواح عاليه هريك بفراخور حال شمه از این زیبائی ها را تحصیل کرده و تا اندازه کمال مطلوب پی برده اند و رسیدن باین موهبت نیل بسر چشمه های حقیقی است و ارواح بخوبی این مسئله را دانسته و بما گوشزد کرده اند که بزرگ ترین شاهکارهای خاکی و آثار ارضی در مقابل این مواهب ناچیز و بی اهمیت است. هر وقت يك تظاهر جدیدی از هوش متهمل درجه و نابعه در این کره زمین بعمل آمد و هر وقت صنع و پروردگار با شکل کاملی در سطح این زمین بروز کرد ، آن وقت است که بایستی معتقد بود این تظاهرات ازيك روح بزرگ عالی مقامی است که از کرات و عوالم بالاتری باین کره آمده
ص: 341
و برای آگاهی بشر از شکوه و عظمت بدایع پروردگار و رموز طبیعت در یکی از اجساد خاکی این عالم حلول کرده است . هر قدر که مقام روح عالی تر باشد صنع پروردگار را بهتر در تحت وجهه های مختلف و متنوعی مشاهده کرده و خود را به مبداء نزدیک تر دیده تواضع و فروتنی وی نسبت به خالق زیادتر می شود.
از آن جا که روح خود عنصری است سیال بدین جهت بر سیالات فضائی نیز تسلط داشته حکم روائی می کند، و بواسطه مشیت و اراده نیرومندی را که داراست بمیل خود سیاله های مزبوره را بهر شکل و رنگی که مایلست در آورده و بهر منظوری که میل دارد آنها را بکار می برد و بوسیله همین سیاله ها است که این کارگاه و چرخ و فنرهای بزرگ و مهیب جهان و پهناور گیتی را بکار انداخته و هر گونه شرح و بیان، امتحانات یا تجربه های دقیقی در مقابل این عظمت نامتناهی پست وحقیر شمرده شده و از درك آن عاجز خواهد ماند ،
ارواح مزبور که دستجات بی شماری را در فضا تشکیل می دهند تماماً یکدیگر را شناخته عزیز شناخته عزیز و محترم می شمارند و رشته های علاقه و محبتی که در زندگانی جسمانی بیکدیگر متصل و بواسطه مرگ از یکدیگر گسیخته شده بود مجدداً بیکدیگر پیوسته و این پیوستگی برای همیشه برقرار خواهد ماند ، ارواح مزبور اغلب از نقاط دور دست فضا وكرات عالیتری آمده و نتیجه ماموریت ها و اشتغالات خود را بیکدیگر گزارش داده و از ثمرۀ کارهای خود و موفقیت های حاصله شاد و خندان شده و حتی اغلب در مواردی که انجام عملی را مشکل دیدند از يكديگر كمك و مساعدت می طلبند در بین ارواح عالیه بهیچ وجه مقاصد سوء و نیات بد؛
ص: 342
رقابت و خسارت و غیره موجود نیست، و بلکه محبت ، اعتماد ، صمیمیت و صداقت همیشه بین دستجات آنها حکم فرما است ، زیرا این مزایای اخلاقی نتیجه دستورها و تعلیماتی است که از طرف ارواح عالی تمام و بلکه خالق متعال به آنها اعطا گردیده و با اعمال این مزايا وترويج فضایل بلاشك كلرهای جدیدتر و بزرگ تری را بر دمه گرفته ، سیر تکاملشان زیادتر می گردد، بعضی مثلا در ترقی و پیشرفت انسان ها ، ساکنین كرات و ملل مختلفه که در سطح زمین زندگانی می کنند دخالت کرده و سیر تکامل و نمو آن ها را برعهده خود می گیرند عده دیگر راهنما و جامی ارواح دیگر شده مثلا یکی از ارواح مجسم عالم جسمانی را حمایت کرده و در زندگانی های بی شمار از بدو ولادت تاوقت مرگ شخص را هنگام تحمل رنج و تعب كمك و مساعدت می کنند. در کلیه درجات پست یا عالی ارواح این موضوع را همیشه مطرح نظر دارند یکی ترقی و پیشرفت خود و موجودات و دیگری تحقیق و درك قوانين عاليه و مسئله گیتی .
روح هر قدر پاك تر و بیش تر تصفیه بشود آتش عشق و محبت بهمان اندازه در او تیز تر گردیده و بیشتر مایل است از منبع نور و فروغی که خود در آن محاط است سایرین یعنی رنجورین و واماندگان را که در اعماق زندگانی و درجات پست واقعند متمتع گرداند. مادامی که روحی بقصد مساعدت و حمایت درباره یکی از ارواح پست اراده می کند . با چه علقه و پیوستگی مفرطی باستظهار وی کمر بسته وقدم بقدم مراقب و مواظب اعمال وی شده و در هر گامی که این روح پست در ترقی و و تعالی خود بر می دارد ، چه حفظ و نشاطی باین روح شامخ مقام دست
ص: 343
داده و بر عکس هرگاه این روح پست در انجام مقصدی مأیوس گردد روح جای مزبور بهیچ وجه متوقع آن نبوده فوق العاده افسرده خاطر و و محزون می گردد! بعینه همان قسم که طفلی از گاهواره خود قدم بیرون گذارده با كمك مادر خود پا به پا برداشته و شیوه راه رفتن می آموزد بهمان قسم نيز يك چنین روحی در تحت حمایت و حراست روح حامی و رهنمای خود در کشمکش های زندگانی دقت و سعی می کنند.
هر کدام از ما دارای یکی از این ارواح حامه می باشیم، و در مواقع لزوم و در ساعات صعب و دشوار آن ها چیزهائى بما القاء نموده و از ما حمایت می کنند و در اغلب از مذاهب چنان که می بینم صحبت از فرشته رهنما بمیان می آید ، مقصود همین ارواح حامیه اند. هیچ چیز فرح بخش تر و تسلیت بخش تر از این نیست که انسان بداند در عالم غیر مربی دارای دوست صمیمی و باوفائی است که در هر کاری او را مدد بوده و از مسافات بعيده بعينه مثل این که نزديك به او باشد ، از بذل هیچ گونه مساعدت و كمك های معنوی دریغ نکرده و بدون اینکه انسان خود کنند ، پند و اندرزهایی بوی داده شده و آرایش عشق و محبت روح گرم می گردد. اینست یکی از منابع نفیس قوه اخلاقی که قدرش هنوز بر همه ما مجهول مانده است! با این وصف که حال دانستیم در عالم غيب يك عده شهود غیر مرئی برای اعمال و کارهای خود داریم، و آنها هر لحظه از حرکات و اطوار خوب یا بدها مسروريا محزون می گردند ، بهتر اینست که در انجام کارها و طرز رفتار خود قدری عنان احتیاط را محکم تر گرفته و بیشتر متانت وتعقل بخرج دهیم .
ص: 344
بواسطه همین حمایت غیبی است که رشته های حساسیت مشترك كه بین عالم ارواح و کره زمین و بین روح و انسان برقرار است مستحکم تر گردیده و بوسیله همین مساعدت های دائمی و دستگیری های غیبی است که علاقه های معنوی حقیقی و بی غرضانه رفته رفته زیاد شده و پایدار خواهد ماند تنها عشق و محبت است که روح شامخ مقام را وادار می کند که با رواج پست تر از خود و بلكه بكليه موجودات نزديك شده و به آنها مدد نماید و همین بذل محبت و عشق است که هر لحظه روح را بخالق یعنی به کانون و مبدء تمام قدرت های واقعی نزديك تر می سازد.
***
چنانکه قبلا از مراتب و درجات ارواح بميان آمد فی الواقع همین طور است ، و موقعیت و مقام هر يك از آن ها نسبت به زحمات و مشقتی که متحمل شده و صفات ممتاز که کسب کرده اند فرق می کند البته پرواضح است که ارواح اصولا از حیث خلقت مشترك و متساوی اند : فقط اختلافاتی که بین آن ها حکم فرما است همان پیشرفت و ترقیاتی است که بدست خود آنها جدا گانه انجام گرفته مراتب ارتقاء روحی از درجات و مراحل پست خلقت شروع شده و الى غير النهايه بجاهائی می رسد که بهیچ وجه عقل و ادراک انسانی بدان مراتب دسترسی ندارد این مرحله بی پایان مانند نردبانی است بی انتها که هر قدر بوسیله آن بطرف بالا صعود نمائيم ، حقایق ، قدرت ها ، صداقت ، و درستکاری ها بیشتر بما جلوه گر خواهد شد
ص: 345
این نردبان ترقی دارای سه قسمت یعنی دارای سه مرحله است که بترتیب عبارتند از : زندگانی مادی زندگانی روحی و زندگانی آسمانی كه هريك وابسته بدیگری بوده یعنی جملگی دست بهم داده متفقاً تشکیل میدان تکامل موجودات را می دهند، و در روی همین نردبان بی انتها است که کلیه موجودات بايك قسم رشته های غیر مرئی متصل و مربوط شده و هر کدام مجذوب یکدیگر می گردند ، يك دسته از ارواح عالیه که در این عالم جسمانی تظاهرات می کنند؛ ما این قسم تصور می کنیم که آن ها واجد آخرین درجه استعداد و بزرگ ترین صفات ممتازه می باشند و بعبارة اخرى خیال می کنیم که از آنها کسی بالاتر نیست ، در صورتی که این قسم نبوده و خود آن ها معترفند همان قسمی که آنها از حیث مرتبه بالاتر از ما می باشند، ارواح شامخ مقام دیگری نیز موجودند که از لحاظ درجه بالاتر از آن ها قرار گرفته اند. درجه ترقیات روحی انجام و انتهائی ندارد وپله کان های بی شمار این نردبان در اعماق این اقیانوس بی سرو ته وسراسر اسرار مفقود و ناپدید می گردد.
باید دانست که حصول بمقامات عالی تر مستلزم انجام يك سلسله عملیات برجسته و کرده های مثمر نيك و گذرانیدن مجموعه زندگانی های بی شماری است که در نظر ما حكم ابدیت را دارا می باشد .
با این وصف و با حصول بدین درجات عاليه كه في الحقيقه عقل انسالی مبهوت مانده و با تفکر در این موضوع احساس دواری در خود می کنند ، آیا ممکن نیست که از راه تعقل و مکاشفه ذات احدیت یا گرداننده گیتی و مرکز عظیم و شگفت انگیز اور حقیقت را درك و حس نمود ؟ چنانکه ارواح متذکر گشته اند ، رؤیت مستقیم خداوند غیر از
ص: 346
ارواح بسیار عالی و شامخ مقام برای ارواح دیگر میسر نخواهد گشت ؛ نور الوهيت نشانه ایست از شوکت ، جلالت قدرت و بزرگواری وابدیت و بهمین قسم مظهر کاملی است از حقیقت ، ولی ارواحي كه مستقيماً بتوانند بدون حجاب او را تا حدی مشاهده کنند قلیل و محدود می باشند، زیرا این اور عظمت و پاکی بحدی و زیاد است که رؤیت و ملاحظه ان مستلزم دارا بودن پاکی و صفای کاملی می باشد.
چنان که قبلا نیز متذکر گشتیم زندگانی جسمانی این خواص تشعشعی را تا اندازه از روح سلب نموده و از تأثیرات آن می کاهد ، و در طول این زندگانی بعینه مانند شمعی که در کنج زارى تاريك مي سوزد این چراغ حیات یعنی روح نیز در درون این بدن گوشتی مشتعل و فروزان است معهذا مي توان وجود آنرا در خود حس نموده و کارهای نيك يا مجاهدت های مثمرۀ ما در زندگانی بمنزله روغن یا نفتی است که از خاموش شدن این چراغ جلوگیری کرده و بلکه در هر مرحله از زندگانی های متوالیه به نور و فروغ آن افزوده می گردد؟ و حتی در بعضی از مواقع ، گروهی می توانند حرارت درونی و پر شوق و شوری را در خود احساس نمایند ؟ و مفهوم این موضوع را در مواقعی که خودمان از بیچاره دستگیری نموده بخوبی احساس می کنیم ، و مثل اینکه از چراغ پرفروزی که در بدن ما مشتعل است شعاعی از آن خارج شده و بیرون از بدن ما تجلی می نماید. از اينرو يك نوع خط و نشاط مخصوصی در خود احساس می کنیم همین نور داخلی است که بعضی را خطیب و برخی دیگر را جوانمرد و شجاع و عده را پیشقدم در راه خدمت بعالم انسانیت می نماید ، همین نور و گرمی است که گروهی را مشتاق و محذوب نموده و آنها را به تحقیق
ص: 347
و درك حقایق و اسرار بزرگ وادار می نماید، و از این رو قواء روحی در انظار عموم تجلی نموده و مردم بدین موضوع متوجه خواهند گشت که چه نتایج عالیه از این قواء و قدرت های روحی که بدست اشخاص درست کار و باك بجريان جهل افتاده حاصل می گردد خلاصه باید دانست که قوای روحی از کلیه قوا و قدرت های مادی جسمانی برتر و بالاخره همین قوه است که می تواند عالمی را بلند کرده بارج رفعت رساند ، این قوه همان نور و حقیقت است.
***
در این بخش بخصوص سعی و کوشش نموديم كه يك سلسله از تعلیمات و اطلاعات خود ارواح و مقصود از زندگانی روحی را برای خوانندگان تصریح و بیان کنیم! این زندگانی منظور نهائی و کعبه آمال تمام ارواحی است که رو به تکامل می روند ، محیطی است که تمام سفارت های واقعی صورت حقیقت بخود گرفته ، مکانیست که آمال و افکار بزرگ شاهد مقصود را در آغوش کشیده ، سرمنزلیست که امید و آرزوهای بی نتیجه ؛ محبت های بلا ثمر ، مجاهدت و کوشش هائی که در زندگانی جسمانی عقیم و بیشتر مانده؛ در اینجا تماماً آزادانه شکفته گشته و ثمره می دهد.
پس ای روح جاودان وای روحی که هنوز در این زندگانی جسمانی در رنج و عذاب بسر می بری با آزادانه در جولا یتناهی پرواز می کنی ؛ اگر می خواهی بسرعت این سلسله عوالم را زیر پای گذارده و بسرعت
ص: 348
هر چه تمام تر طی طریق کهنی و اگر مایلی در فضاهای اثری لطیف سیر و گردش کنی بایستی خود را سبکبار نموده و کلیه پیرایه های جسمانی و مادی را که مانع استخلاص تو بوده و مانند سنگی که بیای توبسته و از پرواز تو جلو گیری می کند چشم بپوشی ! خوبست گنجینه های نفیس ابدیت را برای خود ذخیره نمائی، پس کوشا باش وكسب فضل و كمال کن . از بیچارگان و واماندگان دستگیری کرده دل شکشتگان رانسای بخش و بهم نوع خود محبت نما در راه عشق پاك خود را نثار کرده و تا آخرین لحظات حتی برای مرگ ایستادگی نموده فداکاری کن ؛ بدین طریق تو تخم سعادت ابدی را برای خود کاشته و آتیه مشعشعی بدست خود تأمین خواهی کرد.
ص: 349
چنان که قبلا در فصل های گذشته متذکر گشتیم همان قسمی که روح عالی مقام همیشه نور و سعادت را با خود همراه داشته و در همه جا وی را مصاحب می باشد بهما نقسم نیز روح شریر و خطا کار ، تاریکی و ظلمت که منظور همان تنبیه و سیاست اعمال بد او وباعث نيك و سر شکستگی وی باشد در همه جا با او همراه است . شکنجه و عذاب هائی را که این دسته ارواح اخیر در عالم روحی متحمل می گردند بمراتب شدید تر از رنج و شقات این عالم جسمانی است و یکی از مراتب دوزخی را که از هنگام خرد سالی می شنویم همین است و بسیاری از آنچه امروز در خصوص زجر و شکنجه های اخروی صحبت بمیان آید ، آنها عبارت از يك رشته تعلیماتی است که از خود ارواح مستقيماً بما رسیده و در این مسئله بهیچ وجه فرض قیاسی در کار نیست .
بهان قسم که ارواح پاك خوش ها و سعادت خود را برای ما نقل می کنند ، بهمان قسم نیز ارواح شرور رنج و آلام وارده را يك بيك براى ما شرح می دهند. این رنج و آلام ابداً از روی دلخواه و استبداد بکسی تحمیل نشده و همینطور سیاست یا محکومیت کسی را در آن عالم علناً اعلام نمی کنند. هر چه هست در خود همین روح وجود بوده و نتایج طبیعی آن ممکن است باعث سرافرازی و یا بالعکس سرافکندگی او شود. در عالم روحی بواسطه ارتکاب اعمال بد نه فقط تنبیه می گردد،
ص: 350
بلکه بواسطه اهمال کاری و عدم انجام وظایف مربوطه بسیاست خواهد رسید خلاصه این زندگانی بهترین سنگ محك و میدان آزمایش اعمال نيك وبد او است ، وروح معمار تخت و کاخ آسایش یانیره روزی خود می باشد و تا موقعی که این روح از جاده تکامل دور است رنج و تعب باوی همراه می باشد و بمحض نزدیکی باین چاده رنج و آلام نیز بهمان درجه و بتدریج از وی دور و سبب می گردد، و این حالت موقعی انجام پذیر است که روح پیرایه های ارضی و مادی را بکلی پشت پا زده باشد .
تنبیه و سیاستی را که روح شرور ناگزیر بایستی متحمل گردد نه تنها در زندگانی روحی او است ، بلکه این رنج و تعب در طی زندگانی های متوالیه جسمانی در کرات پست یعنی جاهائی که زندگانی موقت و ناپایدار است صورت می پذیرد و بهمین عوالم درد و رنج است كه می توان اسم دوزخ را اطلاق نموده و زمین یکی از آن عوالم بست بشمار می رود و اطراف همین کرات یعنی در فضاهای مجاور است که گروه گروه و دسته های بی شماری از ارواح شرور ناقص و تکمیل نشده یافت می شوند .
موقعیت روح پس از مرگ منحصراً نتيجه آمال و امیالی است که این روح در خود نه و و توسعه داده است، و این موضوع همان قانون ثابت و همیشگی هر چه بکاری تو همان بدوری است . کسانی که سعادت و سرور خود را تنها از این عالم ناپایدار دانسته و بپیرایه های ارضی علاقه دارند چنین اشخاص هنگامی که فاقد این پیرایه ها شده یعنی به عالم دیگر شتافتند فوق العاده در عسرت و رنج و عذاب بسر خواهند برد. زیرا
ص: 351
پیروی هر گونه هوی و هوس های مادی حیوانی مستلزم اینست که بسیاست و سزای خود برسد؛ و روحی که نتوانست خود را از چنگال مادیت و از قیود هوی و هوس های شهوانیه پست مستخلص گرداند بایستی آلت ملعبه و بازیچه همین چیزها شده و از برای عذاب و شکنجه او همین بس که بهیچ وجه مقدور او نیست از این آلودگی ها و پیچ و خم های حیوانیت بیرون آمده و خود را آزاد و مستخلص نماید .
تا چه اندازه رقت بار و قلم آور است ماتم گرفتن روان شخص مسك و خسیس که برأی العین می بیند مال و ثروتی را که او با چه خون دل و زحمت فراوانی تحصیل کرده، حال اطرافیان او بي محابا آن را تقسیم و بین خود توزیع می کنند و با وجود این حال از علاقه مندی به آن اندوخته ها دست برنداشته و بايك اضطراب و دهشت غیر قابل وصفی دائماً به آنها چشم دوخته و بادیده پر از حسرت به آنها می نگرد .
حالت اشخاص دیگری که ماتم آورتر و بیشتر قابل ترحم است حالت اشخاص متكبر و خود پسند مغرور است که در این زندگانی در اعلی درجه سلطه و اقتدار بسر می برد و از مقام و جلال خود سوء استفاده ها نموده و جز تن پروری منافع شخصیه و رفاه حال خود چیز دیگری را منطور نداشته است. در يك چنین حالتی غلام های کمر بسته ، خدمتگاران حلقه بگوش و قصور عالیه بالباس های مجلل و فاخر ، دیگر بهیچ وجه در کار نیست و بلکه عریان و عاری از هرگونه مفاخرت و تجملات ؛ تنها در گوشه تاريك و وحشت افزا بسر می برند .
باز وحشت انگیزتر از این وضعیت حالت ارواح قساوت پیشه خونخواران و جنایت کاران از هر طبقه و اشخاصی است که سفك دماء
ص: 352
نموده و یا آنکه عدالت را پایمال کرده اند. شکوه ها ، ضجه ها ، ناله ها و لعنت های مظلومین و مقتولین دائماً در گوش آنها طنین انداز بوده يك دسته اشباح طعنه زنده و شمانت کن ، آنی خیالات و وساوس گوناگون آنها را راحت نگذارده و اشکال عجیب و غریب لا ينقطع اسباب ترس و وحشت آنها میگردد و حتی تنها گوشه عزلت و کنج خلوتی هم برای آنها میسر نبوده و بیهوده تقلای آرامش خیال فراغت خاطر وفراموش کردن خیانت های مرتکبه را می کنند و تنها چیزی که ممکن است جبران خطایا و جنایات آنها را نموده و تا اندازه باعث تسکین آلام آنها شود ، آرزوی عودت به يك زندگانی فوق العاده پست تاريك ، سقوط به مرحله یستی ؛ حقارت و بالاخره بندگی و غلامی است .
هیچ گونه شرمساری و وحشتی از این بالاتر نیست که روحی لا ينقطع در برابر نظر خود ، زندگانی های خطاکار و مناظر شوم ، قتل نفس ها ظلم و تعديات مرتكبه خود را مجسم نماید . در چنین موقع روح حس می کند که حقیقتی در کار بوده و مخفی ترین اعمال ناشایست و بدا و از پس پردۀ نسیان بیرون آمده و در برابر خاطره آورده اره عبور می کنند، و همین خاطرات موحش است که مانند سیخ داغ و شمشیر برنده هر لحظه او را دریده و مثل آتش ملتهبی وی را می سوزانند مادامی که روح این رنج و عذاب های فراوان را دید آن وقت است که به عدالت پروردگار پی برده و از پیش بینی های الهی که همیشه مراعات حال موجودات را نموده و برای آرامش و فراغت گیتی آزادی بخشیده مادر این زندگانی ارضی برای تکامل و پیشرفت خود کوشش و مجاهدت نمائیم تمجید و قدردانی می کند .
ص: 353
وضعيت انتحار کنندگان نیز مشابهت تامى باحالت جنايت كاران دارد و حتی اغلب ممکن است حالت آن ها بدتر باشد . اصولاً باید دانست که انتحار ، سستی ضعف نفس و بلکه فقدان حمیت و غیرت اشخاص را از رسیدن بقافله ترقی باز می دارد و این خود يك جنایت بسیار بزرگی است که انتحار کنندگان مرتکب می شوند، زیرا عواقب آن فوق العاده و خيم و وحشت انگیز است.
بنا بر گفته و اعتراف یکی از ارواح : انتحار کننده از رنج و آلام فرار نمی کنند مگر برای دچار شدن به يك رشته عذاب و شکنجه های بدتر و بمراتب سخت تری، زیرا غرض از زندگانی در این عالم ارضی انجام دادن يك رشته وظایف و تکالیفی است که بطور حتم بایستی صورت پذيرد و يك سلسله عقوباتی که بطور لزوم بایستی ما آن ها را متحمل گردیده تا آنکه بتوانیم بدین وسیله خود را ترقی دهیم و هرگاه در زندگانی شانه از زیر این بار خالی کرده و بدین تکالیف و قعی نگذاریم قانون طبیعت را نقض کرده ؛ و بلاشك این خلاف قانون ، تأثيرات وعكس العمل سوئی در مقدرات ما خواهد بخشید .
اشخاصی که مبادرت به قتل نفس و انتحار می کنند بهیچ وجه از عقوبات و زجر و شکنجه های جسمانی خلاصی ندارند، و برخلاف تصوراتشان ؛ روح آن ها با بدن جسمانی ارتباط دارد، و این روح ناگزیر
بایستی تمام مراحل مختلفه تجزيه وتمكيك را متحمل گردد.
در ازاء اين كه يك رشته احساسات تألم آرر نقصان پذيرد بعكس بمراتب زیادتر و شدیدتر می گردد و بخیال اینکه رنج و عذاب را سبک تر ساخته باشد . بعکس سنگین تر و تحمل آن نیز زیادتر و طولانی تر خواهد بود این درد و رنج و حالت اضطراب مدت ها مدید و حتی پس از متلاشی
ص: 354
شدن بدن خاکی نیز باقی است. و از این رو بتصور اینکه مرگ بهترین حلال مشکلات است عقوبات جدید تری برای خود ایجاد نموده که سربار در دورنج های قبل از مرگ شده و بطور لزوم آنها را نیز بایستی با بدترین و شوم ترین وضعیت متحمل گشته و با قدم های فوق العاده عاشی جاده های صعب العبور و پر از موانع را پیموده ، یعنی برای جبران این خطا بایستی خود را از نو آماده تجسد خاکی بمراتب سخت و ناگوارتر از زندگانی پیشین نماید ،
رنج و آلام محکومین به عذاب و شکنجه پس از سیاست و اعدام نيز فوق العاده وحشت انگیز است و از بیانات این مجرمین و قاتلین در باب رنج و محنتی که پس از مرگ می بینند في الحقيقه قلب هر سنگ دل و حساستی را تکان داده و هر کس را متأثر ساخته و بعدالت بشری نشان می دهد که اثرات مرگ با عذاب و شکنجه از چه قرار بوده و روح پس از این حال چه عالم وحشت انگیزی را سیر می کند . بعضی از این بیچارگان طعمه اضطراب و هیجانات شدید و احساسات مدهشی گشته از این حیث فوق العاده خشمگین می گردد؛ ترس و وحشت جنایات مرتكبه از طرفی و هنظره دهشتناك مقتولین که مانند دژخیم هرگز از مقابل آنها دور نگشته و آنها را دائماً تهدید می کنند؛ از طرف دیگر مانند شمشیری است که هر لحظه آنها را از دو طرف سوراخ كرده و يك رشته خيالات و وساوس گوناگون و تصورات مهیبی اتصالا ذهن آنها را مشوب می سازد اینست آتیه و عاقبت این تیره بختان! برخی دیگر از آنها نیز برای این که رادعی برای رنج و آلام خود تراشیده باشند بطرف زندگان عالم جسمانی معطوف گشته و تمایلات غرض آلود خود را بجانب آنها سوق داده و
ص: 355
ایشان را به ارتکاب جنايات تحريض و دعوت می کنند. در بعضی دیگر حس ندامت مانند شعله های ملتهب چنان آنها را می سوزاند که بلا اراده و لا ينقطع به این سمت و آن سمت در تکاپوی پناهگاهی دوان بوده و بهیچ وجه برای آنها میسر نمی گردد بهر کجا قدم می گذارند اشکال تهدید کننده و هیاکل مدهش ، لاشه و اجساد مردگان و بالاخره همه چیز را خون می بینند .
ارواح شرور که در زیر بار خطایا و جنایات مختلفه قامت دوتا کرده اند. پیش بینی آتیه و عاقبت برای آنها خیلی دشوار و بلکه غیر ممکن است ؛ چون که از قوانین عالیه گیتی بهیچ وجه آن ها اطلاعاتی ندارند، و سیاله های خشن و تاريك آن ها بمنزله پرده ضخیمی است که از هرگونه روابط با ارواح عالی مقامی که مایلند آنها را از این وضعیت رقت بارنجات دهند ممانعت کرده و بواسطه این غلاف خشن ارواح غیر از بذل همه گونه مساعدت و همراهی باز می مانند ، و بالنتيجه ابرهاى تاريك وظلمانی جهالت چنان آفاق آنها را تیره و طوفان انگیز می سازد که گمان می کنند ماوراء محیطشان محیط دیگری وجود نداشته و علاوه براین ونج و آلام موجوده دائمی و بلکه ابدی خواهد بود. و بهمین قسم عده دیگر از آنها که بکلی از این حالت بی خبرند خود را در دوزخ واقعی تصور می کنند و از آنجا که آتش حقد و حسادت درون عده زیادی از آنها را گداخته و از فرط قلق و اضطراب آنی راحتشان نمی گذارد از اینرو بجانب اشخاص ضعیف و بدکاران معطوف گشته و الهامات سوء و شومی به آن ها تلقین می کند و از همین خطایا و هرزه کاری های جدید نیز
ص: 356
رنج و عذاب های نوینی تولید شده موقعیت آن ها تیره تر و وخیم تر گشته وزنجير رنج و تعب محکم تر آنها را بهم می فشارد. خلاصه این قسم ارواح محكوم و مغلول به عودت های پر مشقت و تألم آودتری خواهند شد .
ولی ارواحی که دارای حس ندامت و پشیمانی بوده و از کرده های خود سرافکنده و نادم می باشید تا اندازه راحت تر و نسبه در آغوش آرامش می آرمند ، زیرا از آنجا که فروتن و متواضع گشته و خود را کاملا تسلیم نموده ، می بیند که موقع آزمایش فرا رسیده وجداً آماده محاكمه ، در پیشگاه عدالت خانه جاودانی شده و در این موقع است که از این ندامت و پشیمانی فروغی جستن کرده و افق تیر آنها را تابناك مي سازد ؛ وبوسيله همین نور وفروغ است كه ارواح پاك بسوی آن ها شتافته و از پند و نصایح خود ایشان را هدایت نموده با اعمال نيك آنها را تشویق و تحریض می نمایند.
ص: 357
بسیاری از مذهبیبون چون گاهی دیده اند که روح خبیث و پستی بر بدن انسانی تسلط یافته و بتوسط ارواح بست و مسخره کننده بعضی هیاهوها و صداهای عجیب و غریب اشخاصی که مورد تسخیر ارواح بد بوده اند بروز می کند، بدین لحاظ تصور کرده اند که شیاطین موجب این آثار و بهمین ملاحظه اسپری تیسم را بی فایده و بلکه خطرناک دانسته آنرا از اعمال شیطانی پنداشته اند . سپس از رد کردن این گونه تعبیرات خوبست چنانکه قبلا نیز در فصل های سابق بتفصيل بيان كرديم، مجدداً این موضوع را متذکر گردیم، اغلب از مذهبیون دیر زمانی است که با سایر اختراعات محير العقول وانكشافات عدیده که از قدیم الایام باعث پیشرفت و ترقی بشر بوده همین معاملات را می کرده و اصولا كليه انكشافات مثمر و نتیجه بخشی را همیشه با نظر غرض آلود نگربته ، مسببین را در زیر چماق تکفیر خرد و نابود می نموده اند. ندرتاً و بلکه هیچ شنیده نشده است در طی از منه گذشته انکشاف علمی پدید آید و دستخوش طعن ودق علماء مذهبی واقع نشده و آنها را جزء عمليات شیطانی محسوب ننموده باشند.
چنان که قبلا نیز اشاره شد، عالم غیر مرئی با این علم جسمانی همیشه مربوط بوده و این عالم روحی بمنزله استری است که بطور لزوم
ص: 358
بایستی همیشه بارویه خود یمنی عالم جسمانی توا ما با هم باشند، ارواح همان انسان های کم و بیش کامل و اشخاصی هستند که از بدن جسمانی مفارقت کرده و ارتباط ما با آن ها نیز بایستی با رعایت احتیاط و نهایت خرم و خود داری یعنی بهمان قسم که در این عالم با امثال خود آمیزش و رابطه داریم صورت پذیرد.
هرگاه در اسپری تیسم فقط بخواهیم به تظاهرات ارواح پست و شرور نگریسته و صرف به بروزات پست آن ها اكتفا كنيم بعينه مثل اینست که برای پیشرفت خود اعمال ناشایست و قبیح بشری را در این عالم مأخذ قرار دهیم ، تعلیمات ارواح عالیه جاده حیات را برای بشر روشن ساخته و سائل تاريك و بغرنج در خصوص آتيه را يك بيك حل و تسویه نموده و بر روی اساس عدالت ثابت عقایدست و بی پاند را مستحکم کرده است. و نظر بملاطفت ها و مساعدت های همین ارواح عالیه است که عده زیادی اشخاص دیر باور و منکرین خداوند ، جداً معتقد به بقاء روح و وجود پروردگار شده و بهمین قسم هزاران هزار اشخاص جاهل و تبه کار بجاده حقیقت نزديك شده از کارهای زشت و مذموم دست کشیده و به نیکوکاری پرداخته اند.
اما از برای تشخیص ارواح پست و شرور از ارواح عالی مقام کافیست که در موقع ارتباط قدری در این مسئله باريك تر و بلکه روشن بين بوده ، تا بتوان خوب را از بد و زشت را از زیبا تمیز داد و چنان که گفته اند ، درخت را بایستی از میوه و ثمره اش شناخت، تعلیمات و اطلاعات ارواح عالی همیشه بر روی دستورهای اخلاقی و مبانی محکمی استوار گردیده و از آنها جز رایحه عقل و فراست ، نیکوکاری و خیر
ص: 359
خواهی چیز دیگری استشمام نمی شود و آنها غیر از ترقیات اخلاقی هرگز چیز دیگری را منظور نظر ندارند ولی بعكس ارتباط با ارواح پست و شرور مستلزم پيدايش يك رشته ذمائم و قبايح اخلاقی و يك سلسله بيانات مخالف و ضد و نقیض یکدیگر می باشد و معمولا این قبیل ارواح ، با اشخاص در این عالم ارتباط پیدا می کنند که درجات اخلاقی و روحیشان پست و بعینه مانند خود آن ها باشد .
اسپرى تيسم يك رشته دستورهای تعلیماتی را به بشر اهداء نموده که متناسب و موافق با احتیاجات و مقتضیات وی می باشد همینطور با تفسیرات بالك و اطلاعات با مأخذ صحیحی برای رفع نواقص مذهبی و برای انصراف از منافع صوری و طبقاتی قدم بعرصه عالم گذارده و با دستورهای خود هر کس را بوظایف وجدانی کاملا آشنا و آگاه می سازد . این وظیفه بعهده ارواح عالي مقام پنهان از نظر است که بایستی بادست توانا و مساعی خود اسباب ایجاد همه گونه انتظامات را فراهم آورده از اشخاص سلیم و افتاده گرفته با اشخاص متفرعن بهمه جا راه یافته و موجد اصلاحات واحياء اجتماعات بشری گردند .
ص: 360
هرگاه در جاهائی که تظاهرات ارواح صورت می پذیرد ما لاقیدی و دلسردی از خود نشان دهیم نه فقط از اوضاع و كسب اطلاعات آتیه زندگانی ، یعنی پس از مرگ بی بهره خواهیم ماند بلکه این دلسردی مارا از مساعدت بارواح سیه روز و وامانده که احتیاج به دلجوئی و مهربانی دارند بازداشته و غیر ممکن است بتوانیم در درد و رنج آنها را معاضدت کنیم . از آنجا که این قسم ارواح از قافله تكامل عقب مانده و بواسطه دارا بودن سیاله خشن و نیمه مادی درجه روحیشان بیش تر نزديك باين عالم جسمانی است، از این رو بیش تر متوجه ما بوده و تمایلاتشان متوجه سیاله های ما خواهد بود ارتباط ما با آنها متضمن این نتیجه است که می توانیم برای آنها مفید واقع گردیده و بوسیله يك رشته تعليمات اخلاقی خدمانی برای آن ها انجام دهیم و در عین حال محیط سیالی را که خودما در آن زندگی می کنیم اصلاح نموده پاک می سازیم. علقه های معنوی و افكار بي غل وغش ما بمنزله جریان الکتریکی است که آن ها را از شداید و آلام تا اندازه حفظ نموده و بوسیله این قوه انجذابیه است که مانند مغناطیس ایشان را بسوی ما کشانیده و مناسبات ارتباطی و محاوره ما را بوسیله مدیم با آنها سهل و آسان می گرداند .
این مسئله در کلیه ارواحی که این عالم جسماني را ترك مي كنند صادق
ص: 361
است و روابط ما با ارواح مردگان موجب توجه و باعث تسهیل مفارقت آنها از بدن جسمانی می باشد طلب مغفرت و حصول سعادتی را که ما برای آنها آرزو می کنیم ، مانند انوار یا تموجات خوش آهنگی است که آنها را آگاه و منور ساخته انبساط خاطر و دلگشائی مخصوصی به نها اعطا می کنند؛ در واقع چقدر اسباب مسرت و خوشوقتی است برای روحی که بداند در این پهناور گیتی بی یار و کسی نمانده و در این کره ارضی اشخاصی موجودند که بسعادت وی علاقمند بوده و روابط خود را هنوز با او قطع نکرده اند! اگرچه نبایستی معتقد بود که سعادت را می توان فقط بوسیله این ادعیه و اوراد تحصیل نمود ولى معهدا باید دانست که طلب مغفرت تا اندازه برای حفظ و حراست روح نافع و سود مند بوده ویرا به آنیه خود امیدوار می کند و بدین وسیله برقواء سیاله خود افزوده و مستعد دفاع در مقابل سیاله های مضر و خطرناك شده ، حتى المقدور سعی وکوشش می کنند که از محیط های فاسد و خراب خارج گردد.
معذالك نمي توان این موضوع را نیز گفته گذارد که ارتباط با ارواح پست مستلزم يك قسم بینائی ، نظر صائب ، و بالاخره فطانت ثبات و قوت قلب مخصوص می باشد و هر کس نمی تواند از این روابط ، آثار و نتایج خوبی را که متوقع است بدست آورد، زیرا چنان که فعلا نیز اشاره شد و برای تسلط یافتن بر ارواح شرور شخص بایستی بطور قطع داراي يك تفوق و رجحان اخلاقی حقیقی باشد ، تا آنکه بتواند با اراده قوی و نیرومند خود بعضی را از خود دفع کرده و برخی دیگر را بجاده نیکوکاری دعوت نماید ؛ و این رجحان اخلاقی برای اشخاصی میسر خواهد شد که از پیرایه های مادی چشم پوشیده باشند ، خلاصه در يك
ص: 362
چنین حالتی است که سیاله های پاک شخص ارتباط پیدا کننده بطور سهولت بر آن روح عقب مانده و پست تسلط یافته ويرا تحت طاعت و اوامر خود در آورده و بهر ترتیبی که مایلست باو حکم می کند.
علاوه بر این انسان بایستی از عالم غیر مرئى يك رشته اطلاعات عملی بهم رسانیده و خود شخصاً تجربیاتی در این موضوع بعمل آورد تا بتواند از يك سلسله اراجيف و الفاظ بی سرو ته ارواح شرور راحت شود ، خلاصه از آنجا که ذات و طبیعت آنها هنوز ناقص و تکمیل نگشته و معلومات و اطلاعات آنها ناقص است از این رو هريك بطور اختلاف از روی قرائن عقلیه مطالب را تمیز داده قضاوت می کنند - و حتی چنان که قبلا نیز گفته شد عده زیادی از آن ها نتایج همان عقاید و افکاری را که در این زندگانی جسمانی داشته اند بدون هیچ کم و کسری برای آن ها باقی مانده است پس بایستی گفت که عقل و روشن بینی دو اسباب بسیار مهم و بلکه دو چراغی است که برای ما افراد بشر نهایت لزوم را داشته تا بتوانیم بوسیله آنها از این مرحله پیچاپیچ و بغرنج بیرون آمده موفقیت حاصل کنیم .
ولی از طرفی باید دانست که از غور و مطالعه در این گونه کیفیات و آثار روحی یا ارتباط با عالم ارواح اغلب اشکالات زیادی پیش آمده و حتی در بعضی از موارد نیز ممکن است خطرات بزرگی متوجه جهال و اشخاص جلف و سبك كه كم تر در این مسئله جنبه اخلاقی را منظور دارند گردد. کسی که در طی این زندگانی جسمانی از مطالعه معرفت الروح و فلسفۀ ارواح مسامحه ورزيد ، بلاشك بمجرد این که وارد عالم ارواج شد بدون رعایت حزم و احتیاط مشغول تظاهرات می گردد و از آنجا که از این موضوع بكلى بي اطلاع مانده ، بدواً باعده زیادی بلکه هزاران هزار ارواح پست و شرور مصادف گشته و از آنجا که هیچ گونه وسیله
ص: 363
برای بازرسی و رسیدگی باطوار و حرکات و بیانات آنها ندارد سرگردان و حیران خواهد ماند .
همین جهالت است که سلاح دفاعیه را از دست وی گرفته و همواره او را دستخوش نفوذ ارواح شرور می سازد؛ زیرا هرگاه چنین روح در معرض الفائات و وساوس گوناگون ارواح دیگر واقع شود، هرگز بايك اراده سست و متزلزل قدرت مقاومت را نداشته و بواسطه همین بی حالی و ضعف نفس است که ارواح هم جنس نزداو آمده. او را دوره کرده و از هرگونه اغفال و فریبندگی مضایقه نخواهند . و در این حالی که و تنها در عقبه عالمي كه وهم وحقیقت بایکدیگر مخلوط شده بلا اراده و با تردید زیست می کند بهر حال چنین روح بایستی از دروغگوئی ها ، سخريه ها و وساوس گوناگون ارواح شرور ترسیده و برحذر باشد .
مداخله ارواح پست در تظاهرات روحی در بدو امر بسیار زیاد و در واقع بایستی بهمین قسم نیز باشد؛ زیرا در يك محيط مادی مانند محيط ما فقط و فقط يك رشته تظاهرات پرهياهو و يك سلسله آثار جسمانی فیزیکی می تواند اشخاص را متوجه این مسئله ساخته و آنها را از این لاقیدی و دلسردی بیرون آورده بآن ها بفهماند که در این موضوع منافع آنی فوری در کار نیست از روی آثار مختلفه از قبیل گردش و قرعات میز یا تظاهرات دیگری که در اغلب از مساكن و غیره بعمل می آید این مطلب را بخوبی ثابت می کند؛ که این گونه کیفیات خیلی ساده و عادی بوسیله ارواحی که هنوز اسیر و معلول مادیت می باشند صورت پذیرفته و کاملا متناسب با وضعیت اخلاقی و فکری اشخاص است که متوجه این
ص: 364
مسئله بوده و هر يك بنحوی خواسته اند، در این خصوص چیزی از اسپری تیسم دستگیرشان شود. این قبیل آثار را نبایستی از ارواح عالیه دانست زیرا آنها تا آخرین فرصت و در تحت شرایط و عملیاتی بمراتب لطیف تر و ملایم تر ، خصوصاً بوسیله مدیم هائی که می نویسند و می شنوند انجام یافته و یا آنکه بواسطه يك سلسله بروزات تجسدی و تظاهراتی از خود بمانشان می دهند .
پس از بروز يك رشته واقعات مادی که حواس خمسه آن ها را درك و جس کرد ارواح از روی عقل و قواء ذهنیه با ما گفتگو نموده و همین تکامل تدریجی در وسایل ارتباطیه است که نشان می دهد تا چه اندازه . قدرت ها و قواء غير مرئی عالم ارواح پراهمیت و دارای منابع نفیسه و گونه گونی است ؛ و خود آن ها با وسایل مختلفه گیاه مادی و گاهی ذهنی و اخلاقی وجود خودشان را بما ثابت نموده جاده ترقی را با فراد بشر نشان داده و مقدرات آتیه انسان را بطور وضوح توجیه و بیان می کنند .
ص: 365
بهمان قسم که همه چیز در این جهان مادۀ بیکدیگر مربوط است ، معنا نیز مانند زنجیری بیکدیگر اتصال دارد. يك سلسله واقعات از ساده ترین تا مشکل ترین آنها کلیه دارای انتظام بوده و بر روی قانون اساسی طبیعی استوار گردیده است. هر کیفیت و اثری در عالم داعیه و سببی دارد و هر علت و سبی بلاشك دارای معلولی است از این است که در عالم اخلاق اساس عدالت حکم فرما بوده، هر کس بایستی به پاداش یا كيفر اعمال نيك و بد خود رسیده ، و تنها همین قانون عالمگیر عدل گستر است که اشخاص را به نمره و نتیجه کرده هایشان می رساند ، و بهمان قسم که قطعات ضخیم و غلیظ ابر در اثر تبخیر آب های زمین بایستی مجدداً و بحكم ضرورت بشكل قطرات درشت باران در آمده و بهمین زمین برگردد بهمین قسم نیز نتیجه و ثمره اعمال اشخاص ناگزیر بایستی بخودشان عودت نماید . هر يك از این اعمال و ارادات بانيات فکری ما برحسب قوه تحريك كننده که آن وارد می آید ، بهمان اندازه سیر خود را نموده یعنی با همان نتایج حاصله خوب یا بد بجانب منشأ و منبعی رهسپار می گردد که این نتایج از آن صادر و خارج شده است .
بدين قسم است که درد و رنج و یا پاداش اعمال نيك بواسطه نظام طبيعيه اشياء بين افراد توزیع و تقسیم می گردد ، و چنان که گفته شدیدی
ص: 366
مانند خوبی از همان دستی که آمده بهمان دست بر می گردد ؛ حتی دیده شده است خطایائی را که اشخاص مرتکب می شوند ، در طی همین زندگانی جسمانی نتیجه آن سیئات اعمال بایشان بازگشت کرده ، و در بعضی از موارد که خطایای مرتکبه بسیار بزرگ و خطیر است اشخاص نتایج سوء آن ها را نه فقط در يك زندگانی روحی حس خواهند نمود بلکه چوب آن را در طی زندگانی ها و عودت های آتیه خواهند خورد.
موضوع دیگر پشیمانی و ندامت است که بمنزله صیحه و بانگ رسائی می باشد شفقت و بخشایش الهی را بجوش آورده و بواسطه مربوط ساختن ما با قواء و قدرت های عالیه، قواء لازمه را برای تحمل مصائب و درد و رنج های آتیه کسب می نمائیم . ولی چنان که قبلا گفته شد باید دانست که غیر از دادن مجازات و رسیدن به کیفر اعمال بختش الهی بهیچ وچه ممکن نیست کسی بتواند غبار خبط و خطايا و تقاضای خویش را از آینه ضمیر زدوده و پاك كند . دردو رنج بزرگ ترین مربى وتنها تهذیب کننده اخلاق است، فقط همین مصائب و بلایاست که میتواند ما را به وضعیت و حالت خوشی برساند .
از این رو می توان گفت که قانون عدالت فقط فقط طرز عمل و خط مشی نظام اخلاقی است در تمام گیتی ، کلیه درد و رنج ها ، تنبیه و سیاست ها عبارت از تجلی یا نمایش خبط و خطایای مرتکبه می باشد که اساساً منافی با عدالت پروردگار بوده است. تمام قواء گیتی مانند سلسله هميشه و در همه جابهم پیوسته و با يك قسم تموج و نوساناتی دائماً به اهتزاز در آمده داراي يك آهنگ و توازن واحدی می باشد. و هرکس
ص: 367
که این قدر و نیروی اخلاقی را نقض کرده و از آن سرپیچی نماید نسبت به همان سیره و طرز عمل او این قدرت دروی عکس العملی از خود بروز خواهد داد آفریدگار با احدی خصومت نداشته و هیچ کس را با چوب ظلم و تعدی نیاز رده است و با يك توجه و تدبير عاقلانه و شایان دقتی حصول به پاداش یا کیفر اعمال نيك و بدرا به مرور زمان را گذارده و هر کس را دیر یا زود به نمره کرده های خود
خواهد رسانید .
پس از این فهمیدیم که انسان بشخصه در اعمال و افعال خود داوری کرده و برحسب استفاده یا سوء استفاده هایی را که از آزادی خود می کند خود را خوشبخت یا بدبخت می سازد و اغلب همین نتیجه اعمال است که اسباب انتظار یا معطلی او می شود و از طرفی در این عالم می بینیم كه يك عده مجرم و خطاکار وجدان خود را ساکت کرده بقوانين اعتنائی ننموده استهزاء می کند و در نهایت آسایش و خوشی زندگی کرده در موعد مقرره هم بدرود حیات می گویند. و از طرف دیگر يك دسته از اشخاص شرافتمند و درستکار هدف تیر اتهامات و حقارت و پستی می شوند، از اینجا است که بطور لزوم عقبات متعدده برای اشخاص واجب شده و طبیعه پیدا می شود تا در ضمن جریان آن اصول عدالت واقعی مجرا شده ، تناسبات لازمه حاصل گردد ، و هرگاه بغیر از این اصل کامل که لازمه پیشرفت اخلاقی و روحی اشخاص است معتقد شویم مفهوم و مقصود حقیقی زندگانی بشری را نفهمیده و بلا شك بايستى كلیه اعمال و کرده های خود را اعم از خوب یابد بلاثمر و بی نتیجه بدانیم.
ص: 368
در حقیقت باید دانست تنها مسبب و سرمنشاء بدی ها و شرارت ها در عالم جهالت و نادانی است. زیرا هرگاه انسان مستقیماً به نتایج و عواقب اعمال و اطوار خود پی برد سلوك و طرز رفتار او بکلی تغییر کرده اخلاق وی قسم دیگر جلوه خواهد نمود از اینجاست که انسان به قانون اخلاق آشنا شده و طرز بکار بردن جزئیات و نکات آن را در مواقع معينه سنجیده و خواهد دانست . از این رو هرگز در صدد نقض و تمرد از این قانون اخلاق بر نخواهد آمد، بعینه همانطور که در مقابل قانون جاذبه زمين مخالفت و مقاومت بیهوده و بیحاصل است .
***
این گونه نظریات و مشاهدات خود سبب استحكام وتشييد روابط ما با عالم ارواح می باشد، تمام ارواح خواه مغلول جسد جسمانی و خواه آراد ، یعنی خواه آن هائی که فعلا در این نشأه زیست می کنند یا آن هایی که در گذشته اند رابطه الفت و صمیمیت دارند. و از آنجا که کلیه آن ها از يك منشأ بوجه بوجود آمده ، تابع قانون واحدی بوده و مقدرات آن ها بعينه مشابه یکدیگر است از این لحاظ، هر يك از ارواح ناگزیر بایستی بيك ديگر كمك و مساعدت نمایند و هر کدام بنوبه خود خواه حامی و خواه تحت الحمايه بطور لزوم در طی مراتب و مدارج خود یکدیگر را معین و مدد باشند شك نيست بواسطه همین خدماتی که بیکدیگر انجام داده و رنج و آلامی که متحمل می گردند ؛ در خود يك قسم نشاط ؛ حس اخوت ، عشق و محبتی ایجاد نموده و همین احساسات است که آن ها را
ص: 369
برای صعود به مدارج عالی تری که بمراتب برتر از زندگانی قبلی است مهیا می سازد .
رشته های ارتباطی که ما را با ارواح آزاد متصل و مربوط می نماید بمراتب مستحکم تر از رشته هایی است که ما را با اشخاص این عالم مربوط می سازد، بدین معنی که هرگاه از وحشی ترین تا متمدن ترین افراد بشر را مد نظر قرار دهم، کلیه داراى يك مبدأ و يك قسم انجام و بعبارت ساده تر داراي يك نوع سرنوشت می باشند ، و مجموعاً این عده يك فاميل بزرگ بلکه جامعه را تشکیل می دهند كه هر يك از افراد آن دارای حساسیت مشترك مخصوص است و همین طور که فرد فرد آنها برای ترقیات خود زحمت می کشند؛ برای پیشرفت و تعالى ، صلاح ورفاه سایرین نیز تحمل ناملایماتی می کنند ؛ و قانون عدالت که هیچ نیست مگر نتیجه اعمال و کرده ها و دوره تسلسل علل و معلول همین منظور را بخوبی توجیه کرده و اختلافات و درجه ترقیات اشخاص اعم از خوش بخت یا محنت زده را کاملا برای ما بیان می نماید .
تاریخ زمین بمنزله پارچه ایست که تارو پود آن را باظلم و تعدیات قتل ها ؛ کشتارها یافته اند چون که این همه خونریزی ها و بی نظمی های قرون گذشته که در عصر حاضر جمع شده مانند انهاری است که در مسیرو مجرای شط بزرگی سرازیر شود و ارواحی که امروزه تشکیل جامعه های کنونی بشریت را می دهند اشخاصی هستند که مرتکب اعمال مذموم ، قتل ها ؛ غارت ها و احجافات و غیره شده و امروز قدم بعرصه وجود گذارده اند . آیا با چنین اعضاء و اجزائی که سوابق کارشان کليه خراب و پرونده اعمالشان تماماً مملو از اشتباه کاری و خطا است ؛ چگونه ممکن
ص: 370
است بهبود جامعه و حصول به سعادت حقیقی را از آنها انتظار داشت ؟ دوره ها و سلاله های گذشته و آتیه هر کس کلیه بیک دیگر پیوسته و مربوط است؛ اشخاصی که در طی این قرون زیست می کرده و جز به هوی و هوس های نفسانیه و خود خواهی به چیزهای دیگر راغب نبوده اند ، غبار همین خود خواهی و هوی و هوس ها است که تا آخرین فرصت از آن ها برطرف نشده و بطور خلاصه می توان گفت ؛ تا کاملا تسویه نگردد، این غبار از آئینه وجود زائد نگشته آن ها را کد و مظلم نگاه خواهد داشت؟ از اینجا بطور وضوح حس می کنیم که اصلاح و ترمیم اوضاع اجتماعی چه اندازه لازم است یعنی برای اجرای این منظور بایستی علت غائی این درد و رنج های فراوان که دامنگیر عموم می باشد با مثال خود و بلکه به توده گوشزد نموده؛ و در عین حال دست بدست هم داده بالاجماع مجاهدت کنیم که محیط سالمتر و پاک تری برای خود فراهم آوریم .
خلاصه انسان بایستی خود بشخصه واقف به استعداد و شایستگی أعمال نيك و بد بوده و تا آنجا که مقدور است مسئولیت های حاصله را مقیاس گرفته و خصوصاً بخود تکانی داده و از این مرحله بی قیدی و بی حسی که چون سم قاتل کره زمین را اخلاقاً مسموم و فاسد نموده بیرون آید و برای رفع این نواقص و سستی و تکامل بایستی بكرات و دفعات بی شمار در سطح این کره تحمل رنج و مجاهدت نماید . يك نفخه جدیدی لازمست که بر عموم دمیده شود تا آنكه يك قسم عقيده راسخ و اطمینان کاملی حاصل گردد آن وقت است که با اراده متین و آهنین خود ثابت و پابرجا خواهند ماند. و چنان که قبلا اشاره شد: این مطلب را بایستی
ص: 371
در رأس کلیه مطالب قرار داده و عموم بایستی مستحضر باشند که نخست درد و رنج برای احدی در این عالم ابدی نبوده و دویم آنکه عدالت لفظ بیهوده و بی اساسی نیست و تنها همین عدالت است که برکلیه عوالم و موجودات حکم روایی کرده و در مقابل اوای آنست که عموماً تمام ارواح در زندگانی آتیه سرتسلیم فرود آورده و در تحت همین قدرت و سلطه است که تمام گردن کشی ها باغی گری ها و مقاومت ها در هم شکسته پایمال خواهد شد.
پس از این مطلب بسیار بزرگ و کلمه شریف عدالت نتایجی بدست می آید که بترتیب عبارتست از :
تساوی حقوق - حساسیت مشترك و مسئولیت موجودات ، این اصول با یکدیگر متحد شده و دست داده و در تحت قانون ثابت و واحدی بر تمام گیتی تسلط یافته حکروانی می کنند این قانون واجد عبارت از ترقی و پیشرفت موجودات است که در مهد آزادی انجام می یابد . پس با این آهنگ و توافق بسیار بزرگی که در قوانین و اشیاء برقرار است ؛ آیا جایز نیست سؤال كنيم كدام يك از اين دو عقیده روحيون ومعتقدين به عدم قادر به تسکین آلام و مصائب بیچارگان و واماندگان و خلاصه تعین مقصود قطعی زندگانی و سرنوشت بشر بوده و بیشتر كمك به پیشرفت و ترقیات موجودات می نماید؟ در این پهناور باعظمت گیتی که عدل و انصاف حتی در کوچک ترین ذرات و جزء جزء مخلوقات رسوخ کرده و هیچ عمل نيكى بلاثمر و بهمین قسم هیچ کردار سوئی بدون سیاست و هیچ نوع عذابی بلا جبران نمانده ؛ انسان در خود چنین حس می کنند که با کلیه موجودات حيه متصل و مربوط است و در عین حالی که شخصاً برای خود
ص: 372
زحمت می کشید ؛ بسایرین نیز كمك كرده بدین طریق آزادانه قواء خود را نمو و توسعه داده کم کم افق های نور و سعادت حقیقی در مقابل نظروی گشوده و فراخ تر می گردد.
حال خوبست که این افکار و مبانی متین را با عقاید خشك خنك و ماديون كه اشخاص را بدون هیچ قسم نصب العین با نقطه اتکائی در زندگانی بوادی ضلال سوق داده و با تصورات بی اساس خود که می گویند انسان موقتاً با بعرصه وجود گذارده بایستی مجدداً و بدون هیچ گونه آرزو و امیدی بعدم برگردد، و تا ابد در وادی خاموشی غنوده و بیارمد ، مقایسه نموده و قیاس کنیم که از این دو عقيده كدام يك بيشتر قدرت دستگیری بیچارگان و ضعفا و نشانیدن آتش درد و رنج ها و انواع و اقسام آلام و اسقام ونجورين و محنت زدگان بوده و بعلاوه كدام يك بيشتر باعث تزكيه نفس شده و بهتر اخلاق انسانی را تسویه کرده جلای حقیقی بشخص می دهد و خلاصه كدام يك وسيله ترفیع و ترقی عالم انسانیت خواهد شد .
ص: 373
موضوع فاعلیت مختار از جمله مطالبی است که پیش از هر موضوعی فلاسفه و دانشمندان علم الوهيت را بخود مشغول ساخته است . وفق دادن اراده و آزادی انسانی با گردش قوانین طبیعیه و مشیت پروردگار بمراتب مشکل تر از مسئله فشار آور تقدیر نابینا که بعقيده بعضی عنان سرنوشت بشریت را بدست گرفته در انظار جلوه نموده است. ولی تعلیماتی را که ارواح بها داده اند، این گونه اشکالات را بکلی مرتفع نموده و این له را برای ما روشن ساخته است. این تقدیر و سر نوشت ظاهری که در زندگانی ما را بانواع بلیات و مشقات دچار گردانیده همان نمره کارها و اعمالی است که خود انجام داده ایم و از آنجا که هیچ معلولی در عالم بدون سبب و علت نیست ، مانیز بایستی بنتیجه کرده های خود برسیم.
در طبقات و مراحل پست خلقت موجود هنوز خود را نشناخته و تنها چیزی که او را در اینگونه مراحل هادی و راهنما است همان طبيعي واحتياج می باشد و اما در طی مدارج عاليه ، بتدريج مقدمات قواء فكرى ومشاعری وی شروع گشته سپیده عقل می دهد و در این موقع است که حصول بآزادی اخلاقی برای روح میسر شده و در نتیجه بهر اندازه که این موجود مراحل بی پایانی را طی می کند بهمان اندازه عقل وجدان و مشاعر وی نمو و توسعه پیدا می کند و در این مورد قوه
ص: 374
نمیزه و قضاوت او بحدی است که می تواند امتیاز خوب را از بد داده آزادانه هر کدام را که مایل است برای خود انتخاب نماید ، و از میان این آلام و شداید و فریبندگی ها و غیره که خود باعث شده بود، این روح تجارب و دروسی آموخته ، قواء اخلاقی وی جلاء و صفای مخصوص پیدا می کند .
نظر باینکه روح انسانی واجد فکر و آزادی وجدان شد، در نتیجه تجارب و عمليات لاتعد و تحصى بنصب العین اصلی خود که عبارت از موهبت جاودانی یعنی عقل ، دانش و محبت و عشق باشد برسد ؛ و بمجرد حصول باین سه چیز است که باراده افعال از او صادر می شود و فاعل مختار است .
و بواسطه همین فاعليت مختار است که روح میل و اراده شخص آینده و سرنوشت خود را تأمین نموده ، مهیای زندگانی فرح انگیز و تألم آور دیگری می شود این موضوع را نیز بایستی دانست که در طی این مراحل ، روح هرگز ؛ موقعیتی را اعم از خوب یابد که حاصل نماید بهیچ وجه ارواح شامخ مقام دیگر از مساعدت وكمك روگردان نخواهند بود و هرگاه برای کم ترین چیز تنبه نیافته و خود را تسلیم ننمایند هر قدر نالایق و مهمل هم بنظر جلوه کنند، باز مادامی که این روح جدا مصمم شده و این نیت و اراده را داشت که در راه راست و مقدسی قدم گذارد، بلافاصله قدرت کامله دست ملاطفت بجانب وی دراز کرده او را مساعدت خواهند کرد.
قدرت کامله همان روح عالی مقام یا فرشته ایست که دائماً مراقب و مواظب تیره بختان است. و در حقیقت همان تسلی دهنده غیبی است که
ص: 375
سیالات جانبخش خود را در کالید اشخاص سیه روز و شکسته می دهد. این عنایت چون چراغ فروزان بمنزله نور افکنی است که هادی ناخدای کشتی شکسته و محنت زده در شب تاريك و دریای طوفان خیز زندگانی می باشد ، خلاصه قدرت کامله عبارت از همان عشق و علاقه بي كران الوهیت است که على السويه بين فرد فرد موجودات پخش شده و کلیه مخلوقات را شاداب نگاه می دارد، جای بسی شگفت و تعجب است که این محبت و عنایت چه پیش بینی هائی کرده و چه علاقمندی هائی در اشخاص ایجاد می کند ! آیا نبایستی گفت که این ملاطفت پروردگار فقط برای روح است و این خلقت کواکب و عوالم که جولانگاه و میدان ترقی روح می باشد ، آفرینش شموس عوالم وكرات بي حد و حصر و سازمان اقلیم و دریا ها فقط محض این خلقت شريف یعنی روح می باشد ؟ و تنها برای همین روح است که مجموعاً این اعمال خطیر و بزرگ طبیعت انجام شده ، قواء طبیعیه با یکدیگر اختلاط و ترکیب یافته و افلاک از غمامه های خود بیرون آمده و در جو لایتناهي منتشر و در این فراخنای بی کران طبیعت پراکنده می گردند؟
خلقت روح برای نیل بسعادت است ولی از برای اینکه قدر و قیمت این سعادت شناخته شده و تعیین گردد ، وظیفه خود روح است که شخصاً در تحصیل و رسیدن بآن کوشش و جدیت نموده و از برای حصول بمقصود ، مكلف است که آزادانه قوالی را که در خود موجود دارد : پرورانیده وسیله ترقیات خود را از این حیث فراهم سازد. در حقیقت ، آزادی در عمل و مسئولیتی که در طی مراحل مختلفه وسایل ترقيات ابن روح را فراهم می سازد بایستی توأماً و بطور توازی بایکدیگر پیش رود و هر قدر این روح فروزان گردید و بمرحله عقل نزديك تر شود. دليل
ص: 376
بر این است که قواء شخصی خود را بیشتر و بهتر با قواء طبیعیه که بر عوالم وكرات حکمفرماست وفق داده آشنا ساخته است :
پس آزادی روح در يك محيط محدودی اجرا می گردد. این آزادی از طرفی منوط است بمقتضیات قانون طبیعیه که تحمل هیچ گونه زبان و هیچ قسم اختلالی را در مدار منظم و مسیر همیشگی خود نداشته ؛ و از طرف دیگر نتایج اعمال و کرده های گذشته در وی بحالت انعکاس باقی است . تا مادامی که خود روج بشخصه جبران و ترمیم این اعمال را بطور اکمل بنماید . اجرای آزادی بشری بهیچ وجه مانع و مخل پیشرفت و اجرای نقشه های الوهیت نیست، زیرا هرگاه غیر از این بود ، نظام اشیاء در هر لحظه مختل و بحالت هرج و مرج می افتاد. بدیهی است که بالاتر از نظریات محدود و متلون ما نظام ثابت و لغزش ناپذير طبيعت قائم و برپا است. اغلب اتفاق می افتد از چیزهایی که حقيقه بخیر و صلاح می باشد خوب قضاوت نمی کنیم، و در واقع جایز است اندکی در این مسئله غور نموده و از خود سؤال کنیم : هرگاه این نظام طبیعی اشیاء بروفق ميل و سلیقه و مطابق آمال ما اجرا می گشت چه هرج و مرج ها و اغتشاشات خوفناك وگيتى خراب کنی بود که بظهور نمی پیوست ؟
بلاشك نخست استفاده که انسان از این آزادی مطلق میکرد ابتداء دفع و امحاء کلیه اسباب ها و عللی بود که باعث رنج و تعب می گشت بتواند بی دغدغه و خیال راحت زندگانی خوشی برای خود تأمین کند و اما ، اگر ممکن شود كه يك سلسله آلام و شدایدی را هوش و فراست انساني بوسیله اسباب هائی طرد و بر طرف نماید. مانند زجر و مشقت های این عالم ارضی ، آن وقت بايك رشته عيوب و منقصت هائی که در حقیقت
ص: 377
چسبیده بطبيعت اخلاقی ما بوده و تفكيك آن ها جز بوسیله فشار و رنج و تعب ها محال است بوسیله دیگری برطرف گردد. چگونه بایستی معامله نمود ؟ بلی ! عیب و نقص اساسی بشر در همين يك نكنه است ، و چنانكه قبلا نیز گفته شد، رنج و تعب بمنزله مكتب بلکه داروئی است که بالاخره روح بایستی در پایان زجر و مشقات بی پایان از آن علاج قطعی و ضروری سهم گیرد و اعمال تجربیات حاصله : فقط يك بخش عادلانه است که از عدالت خانه بزرگ پروردگار ، بدون هیچ گونه نظریات خصوصی بما اعطا گردیده - پس در حقیقت بواسطه جهالت ما است که هنوز آغاز شیئی را ندیده و نشناخته ایم و بدون مقدمه انجام و پایان آنرا از خالق متوقعیم، همین درد و رنج است که ما را در مقابل نظام گینی و قوانین این درس تنبه آموخته و مارا آگاهی می بخشد، و هرگاه زبان انتقاد و شکایت از این قوانین باز کنیم بواسطۀ جهالت خود ما است که هنوز بچگونگی قوانین مجهوله واقف نبوده و تاکنون از قلمرو بصیرت و قدرت ادراك ما خارج بوده است .
سرنوشت و تقدیر عبارت است از نتیجه و حاصل جمع کلیه اعمال مقاصد و نیات ما که خود بشخصه در طی زندگانی های متوالیه و آزادانه انجام داده ایم بمجرد این که بمرحله عقل رسید و انوار معرفت ها ساطع گشت و خود را منور الفکر تر از پیش یافتیم، درصدد چاره جوئی و رفع نواقص خود برآمده و در صدد یافتن اسباب و وسایلی هستیم بمعيت آنها بتوانيم منطرة تاريك خود را روشن سازیم ؛ و برای حصول بمنظور اصلی ناگزیر بدست خود زندگانی مادی را با اشکال و شرایط گوناگون و رقت بار آن آغاز کرده یقین خواهیم داشت که از این راه بطور قطع
ص: 378
بمرام و مقصود اصلی خود خواهیم رسید .
کیفیات و آثار هیپنوتیسم و القائات ذهنی نیز تا حدی در تأئید این موضوع، ما می فهماند که در این قبیل موارد تأثیر و نفوذ ارواح حامی ما تاچه اندازه اهمیت دارد. در حالت سمنا مبولیسم ، روح در اثر الفائات مانيه تيزور منتقل می شود که مثلا فلان یا فلان کار را در زمان پاسن معینی که سابقاً از او صادر شده است انجام دهد و چون بیدار شد چیزی از آن عملیات را در خاطر ندارد ولی همین که موقع رسید این عملیات را جزء بجزء و در زمان معینی انجام خواهد داد. همینطور شخص نیز چیزی از تصمیمات خود را که قبل از رجعت بعهده گرفته است در خاطر ندارد ولی همین که ساعت موعود فرا رسید روح اعمالی را که متعهد شده بود استقبال نموده انجام خواهد داد.
ص: 379
خوبست پیش از آن که بحث در این مقوله یعنی زندگانی فضائی را با تمام رسانیم ، بطور خلاصه به بینیم که تعلق روح از روی چه قوانینی صورت می گیرد کلیه ارواحی که از صنع ربوبیت و محل ارفع احدیث است ناگزیر می بایست به متابعت قوانین معینه با بدان تعلق گیرد. همان قسمی که اشکال و صور حیاتی موجودات تابع قوانینی است تعلق روح نیز حکوم و پیرو شرایط و قوانینی است، یعنی منوط به درجه با کی پریسپری تظاهر و میل ترکیبی مولکولی است که مراتب ترقیات و پیشرفت ارواح را در فضا تعیین کرده و شرایطی را که در تحت آن تعلق روح بایستی صورت پذیرد مقرر می دارد . ارواحیکه در درجات مختلفه قرار گرفته اند ، نظر بقانون جذابیت و مجانست یا شباهت نامی که در هريك از آن مراتب بين ارواح هم طراز بايك قسم فکر و نيات واحدی موجود است ، متمایل و نزديك به يك ديگر شده زندگانی های آن ها شروع و در تعاقب ارواح مافوق دیگر قرار گرفته و در حقیقت این ارواح در فضا گروه و خانواده هائی متجانس و يك شكل تشکیل داده زیست می کنند .
وقتی هنگام حلول به بدن جسمانی فرا رسید، روح خود را در مقابل قوه می یابد که مقاومت در مقابل آن بهیچ شکلی امکان پذیر نبوده و چنین حس مي كند كه يك ميل طبیعی مخفی و باصطلاح مرموزی او
ص: 380
را به محیطی که فراخور حال آن روح است کشانیده سوق می دهد چنین موقعی مملو از هیجان و اضطراب و حتی بمراتب مخوف تر از حالت نزع یا مردن است. مرگ عبارت از استخلاص از این عالم مادی و دخول در يك زندگانی آزادی که دارای قدرت های بیشتری است می باشد در صورتی که بعكس حلول در جسمی مستلزم از دست دادن يك زندگانی آزاد و پيدايش يك قسم نقصانی از وجود خود شخص و در واقع نقل مکان از عالم روحی به عالم جسمانی یا عبور از یك فضای روشنی است به يك محبس و زندان تاریکی از اینجا می توان بسهولت كراهت خوف و یأس روح را در آستانه این عالم تاريك و ظلمانی بخوبی دریافت زیرا رنج وعذاب ولادت یعنی آمدن به این دنیا بمراتب شدیدتر و سخت تر از مرگ ، یعنی رهسپار شدن به عالم روحی است.
***
تعلق و حلول روح بدين قسم صورت می پذیرد که ابتداء بواسطة اجتماع و تشابه مولکول های مادی با پریسپری بتدریج تولید جسم متكاتف و سنگینی را کرده کم کم این ماده بجایی می رسد که قدرت تشكيل يك پوشش و باصطلاح يك جلد یا جسم مادی که عبارت از بدن باشد خواهد داشت.
پریسپری در حقیقت در این مورد حكم يك قالب سيال و قابل انعطافی را دارد که جسم مادی هر قسم به آن ترکیب دهد همان شکل و هیئت را پیدا می کند و از اين يك موضوع بخصوص است که می توان شرایط فیزیولوژیکی ولادت نوزاد را نتیجه گرفت و اغلب بطور وضوع
ص: 381
نیز این مسئله از روی ظواهر اشخاص هويدا است و كليه صفات و مزایا یا عیوبی را که این پریسپری دارا است مثل اینکه کاملا بر این بدن جسمانی نقش بسته مرعی می گردد . چنانکه اغلب قیافه های زشت و کریه و خشنی را که ملاحظه می کنیم این قسم تعبیر می شود و باصطلاح این شکل نقش پر بسیری را بخود می گیرد.
بمجرد اینکه تشابه مولکولی که جسم را بوجود می آورد شروع شد آشوب و هیجان مخصوص روح را فرا گرفته و رفته رفته يك قسم خمودگی وسستی بروی غلبه می کند؛ قواء او بتدریج یکی پس از دیگری در پس پرده اختفا پوشیده شده خاطره محورد من او کند شده بخواب می رود و در این مورد مثل اینست که روح در جوف پیله با غلاف ضخیم و خشنی مستور و مدفون شده است .
حال که روح قدم در این حیات جسمانی گذارد: بایستی مدت زمانی این بدن مادی جدید را حاضر و آشنا به اعمال لازمه این زندگانی نماید ؛ و بکار افتادن این قواء میسر نخواهد گشت مگر پس از بیست یاسی سال و آن هم بواسطه جستجو و کاوش های کورکورانه و مجاهدت های فطری طبیعی زیرا بواسطه نفوذ جسم مادی مبالغی از حدت این قواء کاسته شده روح ناگزیر باعزمی راسخ وارد میدان مجاهدت شده ؛ این راه صعب العبور و دشوار حیاتی را طی می کند. کسی که تا اندازه بی اطلاع از اسرار حیات و بی خبر از این معمای بزرگ زندگانی است بر سر قبور رسيد : سرشك تأثر و تأسف از دیدگان خود ریخته وبواسطه مفارقت از نزدیکان خود لابه و زاری می کند ؛ در صورتی که در واقع اگر همین
ص: 382
شخص آشنائی به قوانین آن عالم و آگاهی از معنای حقیقی مرگ و حیات داشته باشد بایستی در ازاء اینکه بر سر قبور گریه و زاری می کند بحال اطفال و نوزادان ترحم کرده و در واقع بایستی برسر گاهواره آنها گریه و لابه کند زیرا اولی ها زندگانی صعب و دشواری را ترك گفته به آرامگاه بی سر وصدا و راحتی رهسپار گشته و بالعکس اطفال تازه وارد ؛ از محیط فرحناك و پرسروری به محیطی محنت خیز و غم انگیز قدم گذارده اند آیا در واقع گریه و زاری های دلخراشی را که ما از يك طفل نوزاد می شنویم، حاکی از شکایات یا از احوال و اوضاع این روح از حیات پر درد و رنج نمی باشد ؟
قوانين لا يتغير و ثابت طبیعت و بلکه آثاری که از زندگانی های گذشته این موجود حاصل شده مقدرات حلول وی را در جسم جدیدی تعیین نموده و او را وادار بر حلول در بدن جسمانی می کند ، روح پست از کیفیات این قوانین طبیعیه بی اطلاع مانده و نسبت به آتیه خود لاقیداست بدون هیچ گونه اراده و فکری باصطلاح مانند يك ماشين خودكارى طوق عودت را بگردن انداخته و در تحت تأثیر و قوۀ که ابداً به ماهیت آن واقف نیست ، به این عالم جسمانی قدم گذارده و بلا اختیار ؛ انواع و اقسام آلام و استقام را عهده دار می گردد، ولی بعکس روحی که ترقی و پیشرفت کرده کاملا در تحت تأثیر و نفوذ ارواح عاليه وهاميه خود واقع شده ، پند و نصایح آنها را ذی مدخل در پیشرفت خود قرار خواهد داد . و بهمین قسم قبل از آنکه باین عالم جسمانی قدم گذارد خوب و بد را از یکدیگر تمیز داده؛ انواع و اقسام موانع و اشکالاتی را که بعد ها ممکن است در راه ترقی خود برخورد کند ؛ قبلا پیش بینی کرده و براي
ص: 383
پیشرفت کار خود برنامه قبلا تهیه و تنظیم نموده با تصمیم جدی انجام آن را عهده دار می گردد.
روح است که این فداکاری و از خود گذشتگی موقت را متقبل شده زیرا می داند که این تنها وسیله ایست که وی را به اعتبار اولیه برگردانیده ؛ به تواضع و فروتنی خواهد رسانید؛ تا این اندازه راضی است که موقتاً از فضائل ، هنرها اطلاعاتی که اسباب افتخار و سربلندی او را فراهم می آورده اند محروم مانده و فعلا دريك ناتوان راجوری که دارای اعضای ناقص و معیوبی می باشد حلول کرده اسباب سخریه یا مورد رحم و شفقت دیگران واقع گردد
پس با این مقدمه در واقع نبایستی اشخاص ابله ؛ عليل المزاج و دیوانگان و بیماران را بنظر حقارت نگریسته بلکه بایستی آن ها را احترام گذارد تا چه اندازه درد و رنج برای بشر در خور تقديس وتوقير است ! در همین اجساد گوشتی تا پایدار که در حقیقت برای روح حکم زندان و گوری را دارد؛ روح در کمال استقامت و هوشیاری تحمل درد و رنج می کند، زیرا در باطن امر او از شخصیت خود کاملا با اطلاع و از بدبختی و معاصی و فرومایگی خود بطور حتم آگاهی دارد . در واقع این موضوع سر مشقی است برای خود ما که حتی الوسع از زیاده روی ها و احجافات خود داری نمائیم ، زیرا روزگاری خواهد رسید که همین ماجرا دامنگیر خودمان خواهد شد. و اما مواهب ومزایای اخلاقی و عقلانی را که این روح بواسطه گرفتاری ها و سرافکندگی های بی شمار این عالم موقناً از آن ها محروم مانده و از دست می دهد همان ها را بلافاصله پس از مرگ یعنی در عالم روحی بدست خواهد آورد. این گنجینه هائی است كه متعلق بخود روج بوده و محال است که ذره از آن کم و کسر
ص: 384
گردد. خلاصه طولی نمی کشد به آن ها ملحق گشته و از طرفی صفات و خصائلی را نیز که از فداکاری های زندگانی اخیر بدست آورده تواماً دست بهم داده، روح از فروغ آنها در عالم ارواح تاج افتخاری برای خود ساخته استفاده ها خواهد نمود .
پس ای انسان خود را تسلیم کن و با کمال شهامت اعمال شاق ولی مثمر و مفیدی را که شانه از زیر بار آن ها خالی کردن محال است صبر و تحمل نما ، نا اینکه خود را از لوث خطایای اخلاقی پاك و تصفیه گردانی ، و يك آتيه درخشان و رضایت بخش برای خود فراهم آوری ! بلکه بآن شخم کار و روستائی تأسی جو که همیشه با خط سیر مستقیمی خواه در میان آفتاب سوزان تابستان و خواه در باد و بوران و سرمای شدید زمستان رنج برده قامت دو تا کرده و با عرق چین خود زمین های خشك و بی حاصلی را شکافته و زیرورو می کند ، تو نیز بهمان قسم قلب خود را آزرده نموده و بشکاف بدین امید که حاصلی بدست آری ، بهمان قسم که آن زارع هنگام در و آن خوشه های زرد طلائی رسیده و بحاصل زحمات و مشقات خود می رسد ، تونیز بنتایج کرده های خود رسیده ، زندگانی های پر وجد وسروری را آغاز خواهی کرد !
ای انسان از ضعف نفس و لغزشی که تو را در تحت تسلط مادیت کشانیده و حیات تو را در آتیه صعب و دشوار خواهد نمود برحذر
باش ! و بعکس نیکوکاری و تقوی را پیشه نما تا در نتیجه در خلال دندانه های چرخ مخوف بدی و عواقب وخیم آن گرفتار نکردی ! از انواع لذات و عیش و نوش های جسمانی که سر منشاء رزائل و انحطاط اخلاقی است
ص: 385
در نزاع ها ، دروغ گوئی ها ، اجحافات ، تحقير اشخاص ، اجتناب کن ! زیرا عقل و فراست و لذت حقیقی در نتیجه مباحثات بی ثمر ، عداوت ها، دلبستگی به حکام دنیوی و هیاهوهای بی مورد برای تو میسر نخواهد گشت ! بلکه بعکس تو می توانی این خورسندی و حظ و سرور واقعی را بوسيله مجاهدت نیکوکاری و دستگیری تحصیل نمائی ، کیف و لذت حقیقی در سایه تعمق و فكر بطور انفراد ، مكاشفات نفسانيه ، وبالا خره غور و مطالعه در کتاب پرمجد و عزمت و شگفت انگیز طبیعت که تنظیم و تدوین آن با خداوند است و آثار قدرت کامله آلهی در تمام جزئیات آن واضح و آشکار است برای تو میسر و حاصل خواهد شد .
ص: 386
هر يك از افراد بشر در ذهن و مشاعر خود آثار و اسباب قانون اخلاق و مقدمات این قانون را حك كرده در خود مهیا دارد و در این عالم نيز قانون مزبور مقدمۀ جزایا پاداش را تا اندازه شروع کرده و معنای عقاب را در یافت خواهد نمود؛ یعنی عمل نيك يك قسم رضايت باطني ، يك نوع فرح و انبساط مخصوص در عامل آن ایجاد خواهد کرد ، و بعكس ارتكاب باعمال بد باطناً ما را كسل و متأثر ساخته يك نوع خمودگی و گرفتگی احساس می نمائیم معذالك اين عقوبات كه بحد وفور وبطور اختلاف در میان بشر دیده می شود، از نظر عدالت مطلق بسیار مهم ولی ناقص است. بهمین دلیل مذاهب عقاب اصلیه یعنی سزای کرده های نيك و بد ما را برای حیات آینده قائل شده اند ، بدین جهت است که عده زیادی آن را بدون شك و تردید نگریسته اند ·
اسپری تیسم عبارت از مجموعه قوانین و اسرار مکنونه ایست که مطالب را بطور وضوح برای ما توجیه نموده و يك قانون قطعي و عالى بما
ص: 387
اهدا کرده که در حقیقت عظمت و زیبائی آن مطالبی را که ما فوق قواء و نیروی بشری است بر عموم ظاهر و آشکار ساخته است .
از برای آن که نور حقیقت در عین حال بركليه ملل عالم سا ساطع عموم را فروزان سازد و همچنین برای اینکه احدی نتواند احساسات طبیعی و بطون آن را خراب کرده و بعبارت دیگر ظواهر یا پیرایه های مصنوعی آن ببندد، تبلیغ این نه فقط بدست شخصی واحد یا یکدسته ای از حواریون صورت می پذیرد، بلکه این وظیفه بعهده فرد فرد ارواح است که با صدای بلند این مسلك شريف را در کلیه نقاط عالم اعلام و ابلاغ کرده و نظر بهمین مأموریت عام و دائمی است که رفته رفته کلیه عداوت ها ، افکار غرض آلود معدوم شده و از بین خواهد رفت . این مطلب را با ذكر يك مثال ساده می توان واضح و روشن نمود : مثلايك رشته تعلیمات و دستورات شخص واحدی را که بالغرض جنبه حقیقت و اساسی داشته باشد، می توان بآن ها يك سلسله الفاظ بی معنی ، با ظواهر بی اساس مصنوعی بسته و حتی ممکن است که آن رشته تعلیمات را بکلی از بین برده و نوشتجات آن شخص را معدوم ساخت ؛ اما بهیچ وجه ممكن نیست ، موجودات فضائی یعنی ارواح را تهدید کرده و محال است که بتوان عملیات آنها را خنثی نمود! بلکه بعکس آنها را در کمال قدرت و فعالیت می توانند افکار و اراده های غلط و فاسد ما بشر را برهم زده و باطل گردانند و حتی قادرند در اقصی نقاط گیتی بذرهای ذیقیمتی فشانده ومارا بشاهراه تکامل هدایت نمایند.
پس در حقیقت بنا بر شهادت هزاران هزار ارواحی که بهمه جاراه یافته بشخصه یا بوسیلۀ مدیم ها ترتیب زندگانی آنعالم را برای ما کاملا
ص: 388
توصیف و تعریف کرده و احساسات خود را یكان بيكان ، خواه شعف و سرور و خواه محنت و رنج برای ما شرح داده اند بر روی همین شواهد و مدارک است که اسپری تیسم پایه های خود را استوار نموده است .
چنانکه در بخش های سابق بدان اشارتی رفت ، اخلاق مستقلی را که مادیون بنا کرده اند، از آنجا که اساس و ساختمان آن فوق العاده سست و بی پایه است ، بکمترین بار مخالف متزلزل و منهدم خواهد شد . و بهمین قسم قانون اخلاقی را که بعضی از مذاهب باطله ببشر اهداء نموده ، از آنجا که آنها نیز همیشه تهدید و تخویف از انواع عقوبات دوزخی را در اذهان فرو برده اند نه فقط قادر باینکه اخلاق بشری را بحد اعلی بالاتر برند نخواهد بود؛ بلكه بالعكس بالفطره مقام انسانیت را تحقیر کرده از شئونات بشركاسته است اما مسلك روحى يك قسم مرام اخلاقی بسیار عالی تر و شامخ تر و يك نوع آرمان و فكر بمراتب عمیق تر و اصیل تری می باشد که ببشر اهداء گردیده است. بلکه بطور خلاصه ، اسپری تیسم اين قسم عقيده مند است که هر کس عيناً نتیجه اعمال خود را در یافت خواهد داشت .
روح قادر باین است که بهمه جا راه یابد ، زیرا ساختمان و تشکیلات او قسمی است که اعتیاد بهمه جا داشته حضور پیدا می کنند هرگاه ذره از قانون اخلاقی سرپیچی کند، ضمیر و قواء خودرا از پردۀ تاریکی مستور نموده بجانب مادیت سوق یافته و بدست خود اسباب مزاحمت و اسارت خود را فراهم خواهد ساخت ؛ ولی بعکس هرگاه قانون نیکوئی را اعمال کند و از هوی و هوس ها چشم بپوشد، بتدریج این پرده مظلم
ص: 389
مادیت را از خود دور ساخته و رفته رفته عوالم وجد و سرور بروی وی آشکار خواهد شد .
با این ترتیب بایستی معتقد بود که بحكم ضرورت و اجبار ، زندگانی اخلاقی بر تمام اشخاصی که غم و اندیشه از سرنوشت خوددارند تحمیل می گردد و از اینجا است محتاج بيك قسم بهداشت روحی می باشیم که ناگزیر بایستی در تمام کارهای ما بکار رود ، و قواء مارا
روحی بوضعيث تعادل و توازن نگاه دارد اگر بنا شود که این بدن جسمانی ، يعنى تنها وسيله تكامل كم بقاء و ناپایدار ، تابع يك سلسله تحريرات و احکام قانون فیزیکی شود و برای آنکه حفظ صیانت و طرز عمل روح بوسیله آن تأمین گردد، بطور یقین لازم است که برای سیر تکامل و پیشرفت های معنوی یعنی محرك اساسی یا روح را بمراتب بیشتر از این اسباب یعنی بدن جسمانی مراقب و مواظب بوده، زیرا بپاس عظمت و اهمیت همین عنصر لطیف و لايموت است كه هريك از ما خود را من خطاب نموده و بلاشك سرنوشت آتیه ما منوط بهمین روح می باشند .
معرفت و آشنائی بمرام اصلی زندگانی نتایج بی پایانی را برای اصلاح و ارتقاء انسان متضمن است زیرا هرگاه بدانیم که منظور ما از زندگانی چیست ، از کجا آمده و بكجا مي رويم ، بلاشك قدم های لرزان خود را مستحکم تر نموده و با جد و جهد وافى جنبش مخصوصی بخود داده و بنصب العین كه درك كرده و فهمیده ایم رهسیار خواهیم گشت .
عقاید و مسالکی که معتقد بعدم می باشند زندگانی را منتهی بيك نقطه بن بستی نموده و منطقاً بشر را بنفس پرستی، فساد اخلاق و هرج و
ص: 390
مرج سوق داده اند ولی مذاهب سیر حیات را منحصراً نتیجه رستگاری و فلاح شخصی دانسته ·
منظور ما از حصول بسعادت حقیقی نه سعادتی است که در این عالم جسمانی بدست آوریم، زیرا این سعادت نا پایدار و موقت اسبابی است که حیات روحی یعنی اصلی بواسطه آن اصلاح و ترمیم تدریجی حاصل نموده و در واقع وسیله اجرای این اصلاح بشمار می رود. بطور خلاصه می توان گفت که حیات کنونی عبارت از مشاهده و اصطكاك با كليه وجوه و اشكال مختلفه اخلاقی گذشته ما است.
بايك چنين نصب العینی محال است که جامعه فنا و معدوم گردد هر قسم جنگ و جدال ، مناقشات و کشمکش های حیاتی قهراً بست و حقیر شده بشر در آتیه با آنها سرو کاری نخواهد داشت . بدیهی چنین جامعه در عین بدبختی و بیچارگی وسائل ارتقاء خود را فراهم آورده ، مراتب ترقیات اخلاقی را بالاتر از افقی که الساعه در آن زیست می کند نمو و توسعه خواهد داد ولی بعكس جامعه که نافذ نصب العين شده و دستخوش يك سلسله عقاید بی اساس ، سفسطه و مغالطه وشهوت پرستی گشت ، طولی نخواهد کشید که بوادی فساد و بورطه های هولناکی سوق خواهد یافت، زيرا يك چنين جامعه هرگز ایمان و عقیده بترقی، عدل و انصاف، عاطفه ، و مروت و مردانگی نداشته ؛ و در واقع جسمی بيروح محسوب خواهد شد و بهمین مناسبت است که بطور حتم مورد طعنه و تحقیر و تحویف دشمنان خود خواهد گشت.
پس با سعادت کسی که در این حیات مادی ظلمانی دائماً بجانب مقصود و مرام عالی تری که خود بشخصه واقف بوده و با ترازوی عقل
ص: 391
سنجیده و اطمینان حاصل کرده رهسپار می گردد! و با سعادت شخصی که برای انجام اعمال حیاتی از جانب ارواح بوی دستوراتی اعطا گردیده. دائماً چنین شخص بجانب ترقی و تعالی سوق می یابد . انواع خوشی ها و مرارت ها در این عالم برای او على السويه و انواع وسوسه ها ؛ مبالغات نفسانی ، ظواهر فریبنده و اغوا کننده در او جزئی تأثیری نداشته یکسان می باشد؛ چنین شخص بمنزله مسافری است که با وجود انواع موانع ؛ دائماًطی منازل و مراحل مختلفه را نموده و بعجله هر چه تمام تر سعی و کوشش می کند که بمرام و مقصود اصلی خود رسیده کامکار و کامروا گردد.
ص: 392
تكليف اخلاقی عبارت از مجموعه دستورات قانون اخلاق و طرز رفتار انسان نسبت به امثال و اقران خود و بلکه تمام گیتی می باشد تكليف يك لفظ پر معنی و مقدسی است که در سایه آن فدا کاری های بزرگ ، از خود گذشتگی های بی غل و غش و بلا بمنظور ؛ و وجدو سرور های بی پایانی به بشر الهام می گردد خواه عده فريفته و مجذوب آهن گردیده و یا اینکه عده از آن هراسان و گریزان باشند ، در هر صورت وظیفه اصلی است همیشه ثابت و دائماً در مقابل ما قامت افراشته و نردبان ترقی را که حد و ارتفاع آن بی پایان است بما نشان می دهد.
وظیفه برای کلیه افراد یکسان نیست و بمقتضای شرایط زندگانی و اطلاعات هر يك از ما فرق می کند هر اندازه مدارج ترقی را زیر پای گذارده بالاتر رویم، بهمان اندازه این وظیفه عالی تر و باعظمت مخصوص بیشتر و با وسعت زیادتری جلوه گر خواهد شد. ولی احترام و طاعت به آن را شخص عاقل جزء فرائض حتمیه خود دانسته و با وجد وسرور و خوشروئی از آن استقبال می کند، زیرا می داند که تسلیم شدن بقوانين آن منتج الذات باطنی و حقیقی خواهد شد
هر قدر وضعيت شخص تاريك و هر اندازه که سرنوشت وی حقیر و پست باشد، معهذا تكلیف بر هر چیزی غلبه داشته و بالاخره زندگانی
ص: 393
چنین شخص را علو و رفعت خواهد داد. تنها از همین وظیفه و تکلیف است که روح يك قسم صفا ، پاکیزگی ، آرامش قلبی و باطنی یافته ، لذتی را که از آن می برد بمراتب از هزارها منافع و اموال حاصله از زحمت و رنج بیشتر است . ماها هرگز قادر به اینکه بتوانیم در حوادث و سوانح طبیعیه دخالت و تصرفاتی کنیم و یا آنکه در آنها تغییرات یا تحولاتی وارد آوریم بهیچ وجه نخواهیم بود ، بلکه سرنوشت ما تابع این سلسله حوادث بوده و بحكم ضرورت بایستی سیر طبیعی خود را بنماید ولى بواسطه انجام وظیفه می توان حتی در مواقع فوق العاده باريك و خطرناك قلب و باطن خودرا ساکت نگاه داشته همواره رضایت خاطر خویش را فراهم ساخت .
حس انجام وظیفه بمنزله نهالی است که هرگاه در فکر و ذهن روح شامخ مقامی ریشه دوانیده، بحدی عمیقانه مستحكم وثابت خواهد ماند که انفكاك و ریشه کن کردن آن محال است . زيرا يك چنين روحي بدون هیچ گونه رنج و تعب سیر خود را کرده و بامیل و اشتیاق مفرطی که از نتیجه ترقیات مکتسبه حاصل گشته بر انواع موانع وصفات مذمومه خود غلبه یافته ، بجانب نیکی معطوف و خود را برای پیشرفت و ترقی آماده می سازد، از اینجا است که وظیفه یعنی شرط اساس زندگانی و قدرت یا نیروی لا ينفك روح خواه در این زندگانی مادی خواه روحی بحکم ضرورت و در هر آن بر هر فرد روحی تحمیل می گردد .
وظیفه دارای انواع و اشکال مختلف است ؛ يك عده وظايفي است که بایستی نسبت به شخص خودمان مجرا داریم، از قبیل عزت یا شرافت نفس ، پرورش خود با عقل و فراست نمایل به چیزهایی که فقط
ص: 394
شایسته مقام انسانیت بوده و برای آتیه ما مفید و نیکو می باشد. علاوه بر این وظایف دیگری است حرفه یا مشاغلی که بطور حتم وجداً بايستى آن وظایف را بعهده گرفته و انجام داد وظیفه دیگر وظیفه اجتماعی است که ما را دعوت به محبت و دوستی نموده تعاون و تضامن با هم نوع خود را با دستور داده خدمت به خلق و میهن را از روی صمیمیت بما می آموزد وظایف دیگری است نسبت به خالق ، بطور خلاصه انواع وظايف بي نهايت مختلف و دارای حدود و ثغوری نیست. فقط بشر بایستی کوشش نموده و دائماً عملیات بهتری را انجام دهد ، آن هم تنها بواسطه از خود گذشتگی و ترك نفس است که از برای تصفیه و علو مقام انسانیت بزرگ ترین و مؤثرترین وسیله بشمار می رود .
امانت و درستکاری نیز بنوبه خود گوهر گران بهائی است و از جمله مزایای بزرگ اخلاقی انسان محسوب می گردد . و به جرد اینکه شخص امین و درستکار از این مزیت اخلاقی خارج شد ، تیره روزی و بدبختی دیگری برای او پیدا خواهد شد. شخص امین بدون آنکه منتظر جبران زحمت یا تمجید و تشویق سایرین باشد، بنوع خود نیکی خواهد کرد ، و از آنجا که چنین شخصی ابداً از کینه جوئی و میل بانتقام اطلاعاتی ندارد، اینست که توهین و بی احترامی هائی که نسبت به او وارد می آورند بزودی آنها را فراموش کرده و حتی خطایای دشمنان خود را چشم پوشی می کند. این گونه اشخاص نسبت به کلیه موجودات خیرخواه و كوچك ترین شخص را نيز كمك و مساعدت می نمایند هر کس با هر گونه عقيده ، ياهر مذهب و هر ملتی که هست او را برادر خود می خواند، و با
ص: 395
این اخلاق نسبت بکلیه ادیان و مسالك همیشه بنظر احترام و توقير نگریسته ، وحتى ملکات اخلاقی آن ها را نیز با ديده بصيرت مطمح نظر قرار داده و هرگز غیبت و بدگوئی از کسی نمی کند، چنین شخصی در در کمال اعتدال و ملايمت منافع و مصالح شخص خود را وقف، اصلاح و ترمیم جامعه نموده در موقع تنگدستی و فقر ابدا حسادت بمال و ثروت دیگران نمی برد.
امانت و درستکاری واقعی غیر از درست کاری در مقابل مردم است مقام اولى بمراتب بالاتر از مقام ثانوی بوده و مطابق با وجدان صحيح است .
کسی که توانست بر تمام قدرت و نیروی اخلاقی و تعلیمات ارواح تسلط یابد بیش از هر کس وظیفه شناس و بمعنای واقعی تکلیف پی برده است. چنین شخصی می داند که مسئولیت متناسب بافضل ودانش است و همینطور می داند که تسلط بر اسرار و مکنونات آن عالم مستلزم کار و فعالیت بیش تری است و برای اصلاح خود و هم نوع های خود بمراتب باید با جدیت زیادتری کار کرد؛ چون که بانگ و نصایح ارواح اغلب تولید انعكاسات و تموجاتی نموده و يك سلسله قواء عقلانی و معنویه را که در بعضی اشخاص بحالت خمود و راکد مانده است بیدار کرده و يك چنين شخص را تحریص و وادار به پیمودن مراتب ترقیات و پیشرفت های منظم خود می نماید . يك سلسله افکار و نصب العين صحيحي دائماً او را ترغیب نموده و در عین حال او را عذاب و زحمت داده و حتی او را آلت سخريه و مضحکه اشخاص شرور می سازد: ولی تحمل همه گونه سختی و خشونت را نموده و حتی حاضر نیست که چنین موقعیتی را با نفیس ترین گنجینه های
ص: 396
دنیوی معاوضه و مبادله نماید. با این حال ممارست در نیکو کاری و دستگیری به نوع خود را آموخته و این کار برای او بسیار سهل و آسان
شده ، بدین طریق احساسات و عواطف قلبی او نمو و توسعه یافته و در مقابل كم ترین فاجعه و آلام بشری متأثر می گردد. شك نيست که در این حال رنج و محن سایرین را رنج و محن خود پنداشته و حتی الوسع سعی و کوشش می کند انوار امیدواری که اسباب دستگیری و هدایت خود او شده بسایرین نیز همان انوار را نشان داده از غم وغصه ساير ونجورين کاسته ، سبب دلجوئی و تسکین بیچارگان و جریحه داران گردد .
***
اعمال و ممارست انجام وظيفه ما را بجانب تكامل سوق خواهد داد. برای حصول باین تکامل بدواً بایستی با کمال دقت در وجود خود تعمق و مطالعه نموده وحتى المقدور در اعمال خود بازرسی های لازمه را منظور داریم، و تا انسان پی بیدی نبرد و آن را نشناسد محال است که بتواند در صدف چاره جوئی و علاج آن برآید، علاوه بر این اشخاص دیگر در نظر ما حکم آئینه را دارند زیرا که می توان صفات و اخلاق خود را در آن ها یافت؛ هرگاه در آن ها عيوب و قبایحی یافتیم که در ماسبب گرفتگی و تأثر خاطر شده و باصطلاح بما برخورد این مسئله موجب می شود که حتی الامکان در صدد کاوش همان عیوب در خودمان برآمده و سعی کنیم که در صورت بودن این معایب ریشه آنها را که در حقیقت منشأ فساد می باشند بیخکن کرده و از خود دور سازیم .
ص: 397
بدواً باید دانست که اصولا حیات روح برای چیست ؟ این عنصر لطیف و شگفت انگیزی که ابتداء بطور ناقص خلق شده ، فقط بواسطه آشنایی به وظیفه است که روز بروز اهمیت و زیبائی او افزوده شده و لا ينقطع پیكر و اندام آن را آرایش می دهد ، وتنها همین فکر به نقص وعدم تکامل خود ما است كه ما را هر لحظه متواضع تر و فروتن ساخته ، قدم بقدم بیش تر غبار خود پرستی و کبر و غرور را از آئینه ضمیر ما زدوده و پاک می کند .
پس با این وصف خوبست خود را تسليم يك رشته مقررات و انتظامات اساسی و دقیقی نمائیم ؛ و همانطوری که می توان به يك نهال جوان و در حقیقت قابل انعطافی همه گونه شکل و ترکیب مناسبی داد خوبست ما نیز بهمین قسم تمایلات و هوی و هوس های این پیکر اخلاقی را تحت نظم و ترتیب در آوریم اگر خود را به نیکوکاری و خیر خواهی عادت دهیم، اعمال این عادت رفته رفته ملکه ما خواهد شد ، وتنها اشكال فقط قدم ها و مجاهدت های اولیه است که تا اندازه بواسطه نبودن عادت دشوار است . قبل از هر چیز بایستی برهوی و هوس های خود غلبه کرده و با اراده آهنین آن را عملی کنیم.
انسان بهیچ وجه نتایستی از سایر مردم کناره گیری اختیار کند بلكه حتى الامکان باید مناسبات معاشرتی خود را با سایرین مستحکم نموده از انتخاب دوست و مصاحب خود داری ننماید ، البته بهتر است براى يك محيط باک و بی آلایش که در آن جا قدرت ها و انوار خیر خواهی، آرامش و خموشی حکم فرما است ، سکونت اختیار کند، و با این وصف
ص: 398
خوبست از مکابرات و گفتگوهای جلف وسبك كه انسان را به انحطاط اخلاقی سوق می دهد احتراز نمود و بدون اینکه نتیجه صداقت را در نظر گیرد، همیشه حقیقت بین صادق و راستگو باشد. وقت خود را پیوسته مصروف مطالعه، تمرکز خیال و استفاده های اخلاقی نماید. زیرا از این منابع و سرچشه های نفیس است که روح واجد قواء جدید و انوار تازه خواهد شد. آیا هیچ اتفاق افتاده است كه يك نفر از ما خود را مخاطب ساخته بخود بگوید : من فلان عمل نيك را انجام داده يا فلان موفقیت را حاصل کرده یا آنکه فلان بیچاره و وامانده را كمك و مساعدت نموده و یا آنکه فلان خدمت را انجام داده و در نتیجه بگوید من شخصاً به وظیفه خود عمل نموده ام ؟!؟! .
ص: 399
اعتقاد عبارت از اعتماد شخص بسرنوشت و مقدرات او می باشد؛ بعلاوه حسی است که شخص را بجانب قدرت های لایتناهی سوق می دهد. بعبارت دیگر اطمینانی است که انسان را بجاده حقیقت هدایت می کند اعتقاد انیکه کورکورانه و بدون بصیرت بدست آید. مانند چراغ ضعیف و کم نوری است که فقط محیط قلیلی را منور ساخته و بهیچ وجه ماوراء خود را تشخیص ندهد. و اما اعتقاداتی که کاملا از طریق بصیرت حاصل گشت بمنزله نورافکن خیره کننده ایست که بوسیله آن جاده حقیقت مكشوف گردیده و بطور سهولت این راه را می پیماید.
تا انسان مراحل مختلفه و پیچا پيچ شك و ترديد را نپیموده و اضطرابات و وساوس گوناگون راطی نکرده باشد محال است يك چنين عقیده روشنی برای او میسر گردد. در واقع بعضی اعتقادات نیز موجود است که منتهى بشك و تردیدی طاقت فرسا گردیده مدت ها مديد تابع جذر و مدها و امواج مخالفت آمیز شده است . ولی فرخنده و با سعادت کسی است که عقیده دارد و می بیند و می داند و باطمینان کامل پیش می رود ! يك چنین شخصی همیشه با قدم های محکم و بدون محذوری هرمانی را زیر پای گذارده و همانطور که گفته اند: با عقیده راسخ می توان کوه را از جای برکند؛ اونیز همیشه در دامان موفقیت است .
ص: 400
عموماً اعتقادات امروزه غير از يك سلسله افکار متعبدی مذهبی
که بدون اساس و بدون تجربه و آزمایش حاصل گفته چیز دیگری مشاهده می شود ، ولی باید دانست که اعتقاد در حقیقت عبارت از ایمان و اطمینانی است که انسان را تحریص و تشویق نموده او را بمقاصد و مدارج عالی تری بکشاند. عقیده اصولا در هر کس موجود و این عقیده ممکن است نتيجه يك عمل مادى ، يا عقیده سیاسی و یا آنکه عقیده بمیهن باشد ؛ و درباره يك نفر پیشه ور اشاعر يا يك نفر شخص فکور این عقیده با وجهه جزئی عبارت از حس تصور و بینائی یا بصیرت نسبت بکانون عظیم می باشد ، که بدست الوهيت در الى غير النهايه و در رأس کلیه مخلوقات فروزان گشته و بوسیله آن بشریت را بسمت زیبائی و حقیقت راهنمائی می کنند .
اعتقادات مذهبی که از ادراك و تمیز اشخاص صرف نظر کرده و على العميا نابع قضاوت و تمیز دیگران می باشد ، يك رشته افکار و عقاید را صحیح و یاغلط قبول نموده و بدون هیچ گونه رسیدگی اطاعت کور کورانه کرده ، خود را تسلیم آن عقاید می کند، بلاشك چنین عقیده تأثیر و نابیناست. و از اینجا است كه يك چنین عقیده در اثر بی خبری و تجاوزات خود بسهولت و بطور اجبار بجانب تعصب متمایل خواهد گشت. ولی عقیده با سپری تیسم با چنین وجهه ، يك قسم محزك نيرومندى بشمار می رود زیرا بالصراحه بمردم می آموزد که چگونه در رنج و تعب بسر برند. ولی گاهی در اثر نفوذ ارواح فاسد و شرور این عقیده خراب گشته و بلا تردید ممکن است گاهی سبب جنایات و خطایای زیادی گردد با این حال بایستی اعتراف نمود که این عقیده دارای منابع ذیقیمت و نفیسی بوده و می تواند بشر را سعادتمند گرداند.
ص: 401
چنانکه در بالا گفته شد. اگر يك سلسله اعتقادات ابينا ، قاد بتولید کیفیانی در جامعه باشد، چه آثار و کیفیات نیکی است که عقیده متكى بر عقل و ادراك همه چیز را می فهمد و با ترازوی عقل می سنجد قادر با یجاد آن نخواهد بود؟ بعضی از متألهين ظاهراً منكر عقل وادراك بوده و اعتراض آنها در اینخصوص اینست که عقل و ادراك نبایستی راه خطا بپیماید؛ پس خبط و اشتباهاتی را که اغلب مشاهده می کنیم از چه ناشی است؟ در این مورد این قبیل اشخاص فراموش می کنند که اصولا بكمك و معاونت همین عقل و ادراك است كه اشتباهات و خطایای خود را تصحیح و رفع می کنند. پس با این وصف بایستی در مواقعی که این عقل و ادراك چیزهای ظریف و نيکورا بما آشکار می کنند مذکر آنها بشویم؟
عقل و ادراك عبارت از قوه عالیه ایست که برای تمیز و تصریح مطالب برای ما تعیین شده و بعینه مانند سایر قواء می توان آن را بوسیله تمرین و ممارست تقویت نمود. عقل و مشاعر بشرى نمونه وشراره کوچکیست از کانون مشعر کل ، و چنان که گفته اند، این عقل و مشاعر همان خداوند است که در وجود ما مسکن اختیار نموده گرچه ما بآن اعتقاد نداریم و این حرف را بی اساس می دانیم و اگر قدردانی از اهمیت و فواید آن بکنیم؛ بعینه مثل اینست که طبیعت انسانی را تقدیر ننموده و حتى نسبت بمقام جليل القدر الوهيت تحقير و اهانت وارد آورده باشیم عقل و اعتقاد لازم و ملزوم یکدیگرند ، تقویت و استحكام هريك بواسطه دیگری ی صورت پذیرد : اینست که اگر این دراصل دست بهم دهند ، افق های وسیعی در برابر فکر و نظرها جلوه گر شده و بلاشك بسایر قواء ما يك قسم توازن و آهنگ خصوصی اعطا نموده که ما بوسیله آن
ص: 402
واجد صلح و صفای باطنی خواهیم گشت .
تنها علت و مسبب عواطف و احساسات عالیه و کارهای خطیر اعتقاد است ؛ کسی که باطناً صمیمی گشت ، همانطوري كه از محك تجربه و آزمایش باکی ندارد. از خطر مرگ نیز بیم و هراسی نخواهد داشت؟ يك چنین شخصی در فوق ضلالت ها تعلقات ، تهدید است و در فرق هوی و هوس های نفسانیه صدائی می شنود که در اعماق قلب او طنین انداز بوده و آهنگ های مختلف همین صوت است که وی را در کشمکش های حیاتی یاوری نموده و از ساعات پر خطر او را مستحضر می سازد.
و اما برای تولید يك چنین نتایجی اعتقاد بایستی بر اساس محکم و متینی که مصالح آذر اتجارب شخص و آزادی فکر تشکیل می دهد استوار گردد ؛ و در ازاء فرا گرفتن يك رشته عقاید تعبدی و اسرار موهوم بهتر اینست که شخص بك سلسله اصول و مواضيعی را که مبتنی بر مشاهده و رؤیت است ، و بهمینم به يك دسته از قوانین طبیعیه آشنا گردد . این است از جمله خصایص و مزایائی را که اسپری تیسم بدان معتقد است .
وقتی انسان معتقد باین مسئله گشت که روح هرگز نمی میرد و پس از این طوفان ها و شداید زندگانی آرامش و صلح بر قرار است و وقتی پی برد در پایان این شب سیه که ظاهراً بمنزله سیاه چال و غرقابیست سپیده امید دمیده و انوار شاد کانی در افق بی اعتقادی و یأس تجلی نموده ، روزگاری خواهد رسید که لذات حقیقی زندگانی بهیچ وجه برای او پایانی ندارد ، آیا ممكن است يك چنين موجودی هرگز بیم و هراسی از مرگ داشته و از مردن بترسد ؟
هنگامی که زمان پیری فرارسید و از قواه بدنی کاسته شده و چراغ بدن کم نور گشت، در این وقت است كه شخص يك قسم كوفتگي و
ص: 403
و خمودت مفرطی که در اثر خستگی پیدا شده باشد در خود احساس نموده مثل اینست که احتیاج به يك استراحت طولانی داشته باشد . این ساعت انقلاب و بیقراری در واقع مقدمه يك زندگانی حقیقی است . تا چه اندازه خرم و بشاش است روحیکه در این موقع معتقد به بقاء خود و زندگانی لایتناهی باشد .
هرگاه معتقد باشیم که این حیات جسمانی مجموعاً بالنسبه به حيات روحي لحظه بیش محسوب نیست ، آنوقت است که از روی صبر و بردباری كليه ناملایمات را در این حیات جسمانی تحمل خواهیم نمود . از آنجا که منظره و دامنۀ زمان در مقابل مافوق العاده وسیع است ؛ فرصت و قدرت آن را خواهیم داشت که بر تیره بختی های خود غلبه نموده و در رأس تموجات وتغيرات سرنوشت خود قرار گیریم - در آن وقت است که خود را آزادتر دیده و برای مبارزه حیاتی بیشتر مجهز و آماده خواهیم بود شخص روحی بمجرد این که پی بعلل ناملایمات خود برد ، نظر به احتياج مبرمى که دارد برای آنکه بتواند از تیره بختی خود خلاصی یابد . شخصاً در صدد رفع نواقص برآمده کوشش خواهد نمود ؛ زیرا بطور قطع می داند که در دو رنج اصلی است صحیح و مشروع بحكم ضرورت هر فردی باید آن را تحمل نماید؛ این است که بدون چون و چرا و با کمال بردباری قبول کرده اجرای آنرا عهده دار می گردد بعقیده این شخص مرگ هیچ چیز را از او قطع و فصل نخواهد کرد و بلکه رشته های میمیت و مودتی را که در این عالم داشته ، مرگ قادر به قطع آنها نبوده و اشخاصی که در این عالم بیکدیگر علاقه مند بوده اند، در آن عالم نیز از آن محبت و صمیمیت ذره کاسته نشده و بلکه بارفاه و آزادی بيشتري
ص: 404
اظهار مودت و دوستی خواهد نمود. جدائی و بی عاطفه گی برای احدی نیست غیر از برای اشخاص شقی و ظلم. از این مطالب يك نوع تسليت و دلجوئی برای اشخاص بی طرف و بی اعتقاد نتیجه خواهد شد. هرگاه در این کره ارض از طرقی بطرف دیگر، ارواحی که با این عقیده باقی اند روابط معاشرتی خود را با یکدیگر مستحکم نمایند ؛ در آن وقت است که معلوم می شود، اوضاع اخلاقی تا چه اندازه تغییر کرده و بقسمی است که شاید تاریخ هم تاکنون بدان مسابقه نداشته باشد .
معهذا پیروان این عقیده هنوز خیلی کم اندو گرچه روح حقیقت در این کره زمین تجلی نموده و با ساکنین آن سخن گفته است . ولی آن قسمی که بایستی اهمیت باین سلسله بیانات بدهند نداده و آن توجه کاملی را که باید مبذول دارند کوتاهی کرده اند، اشخاصی که در میان این عده اهمیتی به بیانات ارواج داده اند . نه این است که تصور کنیم از طبقه اغنيا و متنفذين باشند، بلكه يك عده اشخاص فروان رنجور و درمانده و تشنه کمال مطلوب از آن استقبال بعمل آورده اند . انقلابات روحی در ابتدای امر مصادف با سلسله مخالفت های مذهبی و علمی گشت ولى اين گونه اعتراضات رفته رفته رو بنقصان گذارده و خیلی کم اشخاصی پیدا می شوند که اشتباهات خود را در این خصوص صريحاً اعتراف نموده و اعتراضات بی مورد را پس بگیرند. بعضی دیگر تمام مدت حیات خود را در لجاج و مخالفت با حقیقتی گذرانده و اکنون هم شاید راضی نشوند منافع شخصیه خود را پامال نموده و با آنکه گفته های اولیه را تکذیب نموده از حرف خود برگردند ، برخی دیگر باطناً بي بظرافت و عظمت این مسلك برده ولی تنها چیزی که آنها را مرغوب می سازد ، وظایف
ص: 405
اخلاقی است که بایستی انجام دهد ولی بهیچ وجه زیر بار آنها نمی رود ؛ و از آنجا که این قبیل اشخاص سرگرم تعیش و عشرت خود بوده و مایلند بی درد سر و فارغ از فکر ، در آن عالم زندگی کنند ، از این لحاظ می کنند. از چیزهائی که سبب در هم شکستن عادات معمولی دیرینه آنها بوده و ممکن است برای آنها گران تمام شود، اجتناب نموده و ابداً به مخیله خود خطور ندهند ولی طولی نخواهد کشید که همین اشخاص انگشت ندامت بدندان گزیده پشیمان خواهد شد.
از آنجا که جامعه بشریت امروزه پرالتهاب و فوق العاده در جنب و جوش است کم تر متوجه يك رشته تعليمات اخلاقی است ؛ و از آنجا يك مشت عقاید مختلف و ضد نقیضی در میان بشر غلغله و هیاهوئی بیا کرده است در این میانه انسان مثل اینکه در ميان يك قسم گرد بادی گرفتار شده باشد متحیر است بکدام سمت متمایل شده و كدام يك از این عقاید را پیروی نماید؛ اینست که بمسئله اعتقاد و مسائل اخلاقی کمتر متوجه داشته رو بمادیت روان است .
ص: 406
سر منشأ و مدهش ترين كلية معايب كبر و غرور است زیرا این
رذیلت اخلاقی خود پیش قراول سایر عیوب محسوب شده ، تخم سایر معایب اخلاقی را در دل ها خواهد کاشت بمجرد این که کبر و نخوت بدرون شخص راه یافته و با کسی خو گرفت؛ ابتداء بقسمى مكان خود را اشغال کرده، ارباب مآبانه بطور رفاه حکم روائی می کنند، و باندازه تقویت می آید که ممکن نیست بتوان آن را ریشکن کرد کبر و غرور بهیچ وجه بمنزله اهريمن عظيم الجثه ایست که دارای چندین سر می باشد و اتصالا مشغول بچه گذاردن بوده و بچه های وی نیز هر يك مانند خود او اهریمن جانفرسائی می گردند.
بیچاره آن کسی که عنان خود را تسلیم آن نمود زیرا استخلاص از زیر بار آن کاری است بس دشوار و قهراً بقیمت های گزاف و با درد و رنج های مشقت باری برای او تمام خواهد شد. این خود تنها راه علاج و داروئی است برای اصلاح اشخاص که باد کبر و غرور در سر دارند ، غرور یکی از بزرگ ترین بلایا و آفاتی است که ممکن استت روزگار بشر را تباه سازد از همین اخلاق رذیله استت که انواع مبارزات و کشمکش های حیاتی و اجتماعی ایجاد می گردد؛ رقابت های بی شمار در طبقات مختلفه ، تحریکات بر علیه اشخاص ، کینه جوئی ها و غيره
ص: 407
کلیه از این سرچشمه ناشی می شود حرص و طمع كه شايد موجد قتل مليون ها نفوس ' خونریزی ها ، خرابی ها و ویرانی ها می گردد، تماماً از همین کبرو غرور است. علاوه بر این علت پیدایش رنج و تعب ما در عالم روحی بواسطه همین اخلاق رزیله است زیرا آثار آن پس از مرگ باقی و مدت ها مديد بتوازی سرنوشت ما با ما همراه خواهد بود.
نه فقط تكبر ما را از محبت و صمیمیت نسبت با مثال واقران خود باز می دارد؛ بلکه از اصلاح ما نیز جلوگیری نموده از قدر و قيمت مافوق العاده كاسته نخواهد گذارد معایب خود را با دیده بصیرت بنگریم، فقط يك آزمایش قطعی و شدیدی از اعمال و افکار خود ما ممکن است موجد تغیراتی گردد ولی چگونه ممکن است شخص متكبر بدین قسم آزمایش تن داده زیر بار آن رود ؟ بين تمام اشخاص همين يك نفر است که کم تر به سوء اخلاق خود پی برده و از آنجا که شیفته این اخلاق خود می باشد اینست که هیچ چیز ممکن نیست رفع شبهه از او بنماید، زیرا چیزهائی که ممکن است این غبار کبر و غرور را از ضمیر او برطرف سازد، تماماً آن ها را مانع شده برطرف می سازد ، چنین شخص همیشه از تکذیب و انتقادات متغير ؟ وبعكس از تملق و چاپلوسی فوق العاده خورسند و خوشوقت می شود.
بهمان قسم که کرمی درون میوه لذیذر سالمی را خورده ، آن را خراب و فاسد می کنند ، بهمين قسم نيز كبر و غرور شخص صالح را فاسد و اعمال برجسته و قابل ستایش او را ضایع می گرداند. اغلب نیز اتفاق افتاده است که اعمال مزبوره مصر بحال شخص اجرا کننده بوده و در این حال موجد آن نیز کبر و نخوت بوده است کسی که عمداً از روی خود نمائی
ص: 408
کار نیکی را انجام داده و باطناً مایل است که مورد تحسین و تفاخر از طرف دیگران واقع گردد چنین شخصی مراحل زیادی از قوانین اخلاقی را هنوز مانده که طی کند و بلاشك به نتيجه اعمال نيك خود نیز نخواهد رسید : هرگونه نیت و قوه محرکه که ما را به کارهایی وادار می کند کلیه درحیات روحی مانند شواهد برجسته در مقابل نظر مجسم خواهد بود و همین افکار است که شخص متفرعن را از پا در آورده و کلیه استحقاق های شخصی او را نیز جزء هیچ محسوب خواهد داشت .
كبرو نخوت بمنزله پرده ایست که نور حقیقت را از ما مستور می سازد ، برای آن که انسان بتواند با کمال دقت و تعمق از اوضاع گیتی و قوانین طبعیه آن تعرق و بازجوئی بعمل آورد ، قبل از هر چیز اسیابی لازم دارد، و این اسباب عبارتست از سادگی صمیمت ، صداقت و درستکاری و بالاخره صافی و پاکی قلب و روح که متأسفانه کلیه این فضایل در اخلاق يك نفر متكبر نایاب و بروی مجهول است. تصوراتی را که ما در خصوص اشخاص بالاتر از خود و تفکرات یومیه بیشماری را که مانند دورنمائی راجع به تسلط آن ها برخودمان از مدنظر می گذرانیم ، اینگونه اندیشه و افکار براى يك نفر متكبر غير قابل تحمل است ، و از آنجا که این شخص احدی را برتر از خود نمی تواند به بیند بهیچ وجه حاضر برای زیر بار رفتن آنها نبوده و حتی المقدور سعی می کند که این گونه افکار را از خود دور سازد. زیرا تصور می کند که قضاوت های شخص او آخرین حد صحت را داشته و بهمین واسطه بعسرت زیر بار این مسئله می رود که عقل وفهم او فوق العاده محدود و ناقص است .
شخص ساده متواضع و دارای فضائل اخلاقی ؛ ولو این که در درجه
ص: 409
پس واقع گردد ، معذالك زودتر از شخص متكبر و سبك مغزى كه مغرور به پایه معلومات ناقص این عالم ارضی خود می باشد بحقیقت خواهد رسید، زیرا که شخص متكبر بواسطه طغيان و اعتراض بر علیه قوای عالیه طبیعی بلاشك از حیثیت و اعتبار خود کاسته است .
تعلیمات ارواح بطور وضوح وضعیت اشخاص متكبر و پرنخوت را در آن عالم برای ما تصریح می کند ، اشخاص که در این عالم جسمانی متواضع و فروتن باشند در آن عالم مقام بلندی را احراز نموده بعکس اشخاص متکبر بست و زبون خواهند بود این گونه اشخاصی محال است که در مراحل روحی خود ترقی کنند مگر آنكه به يك سلسه زندگانی های پر درد و رنج گرفتار شده، فروتنی را بیاموزند ، از این جاست که رفته رفته از تكبر و سبك مغزی آنها تدريجاً كاسته شده ، به خامی خود پی برده ، احساسات و عواطف بهتری در آنها ایجاد خواهد گشت.
خلاصه اندکی تعقل و تفکر ما را از شراين آلام مصون ومحفوظ خواهد داشت: هرگاه در وضعیت خود قدری تعمق بجای آورده و بدانیم که تا چه اندازه ما محقر وضعیف می باشیم، در این صورت آیا ممکن است هرگز کبر و غرور در ماراه یابد، حال می خواهیم بدانيم كه علت العلل این کبر و نخوت چیست؟ آیا در حقیقت به ظواهر جسمانی و پیرایه های صوری خود مغرور می باشم؟ اگر بزیبائی خود می بالیم ، این فکر غلطی است زیرا می دانیم که خوشگلی و وجاهت چیزی است ناپایدار و کوچک ترین ناخوشی ممکن است آن را از بین برده و خراب کند، و بمرور زمان هر قدمی را که در زندگانی بر می داریم ، بیشتر از طراوت و لطافت این بدن کاسته شده و پژمرده و گربه المنظر تر خواهد شد.
ص: 410
یا آنکه می خواهیم بدانیم ، آیا این کبر و غرور ما بواسطه برترى وتقوى است که نسبت بطبيعت دارا می باشیم؟ بايك آزمایش سطحی این مسئله بما ثابت خواهد شد : هرگاه قوى البنيه ترین و پر استعداد ترین افراد بشر را در بیابانی رها نموده ، بدون آنکه از احدی کسب احتیاج کند آنوقت او را در آن محیط با عناصر طبيعيه روبرو سازیم ، و یا آنکه همین شخص را یکه و تنها با امواج قهر آلود اقیانوسی مواجه نموده ، و یا درمیان طوفان های شدید و در مقابل کوه آتشفشانی گرفتار سازیم، در آنوقت است که کبر و غرور این بشر معلوم گشته و می فهمد که تا چه اندازه در مقابل اینگونه حوادث وسوانخ طبيعيه ذلیل و ناتوان است !
در موقع مردن کلیه مشخصات اجتماعی ، عناوین مختلفه پیشرفت های اخلافى عيناً مطابق با ارزش و اهمیت واقعی آن ها مقیاس گرفته خواهد شد بلا استثناء همه ما در مقابل مخاطرات رنج و تعب و مرگ على السويه خواهیم بود و کلیه افراد از اعلی تا ادنی عموماً از يك كل سرشته شده و هر دو از يك جنس روح تشکیل شده و از مبدأ واحدی جدا شده ایم، فقط تفاوت در مراتب ترقیات اخلاقی می باشد. اشخاصی را که امروزه در این زندگانی جسمانی نیرومند و بزرگ خطاب می کنیم مستبد نیست که همین اشخاص در زندگانی روح یکی از پست ترین مراتب را اشغال نموده و بعکس گدای تهی دستی را که ما بنظر حقارت می نگریم همین شخص ممکن است مقام شامخی را در عالم روحی احراز نماید ، پس نبایستی احدی را بنظریستی و حقارت نگریسته و بهیچ وجه مغرور جاه و جلال دنیوی بود، زیرا کلیه پیرایه های این زندگانی موقت و ناپایدار
ص: 411
است - هیچکس نمی داند که امروز آبستن برای سرنوشت بشر فردا چه بوجود خواهد آورد .
***
چنانکه قبلا متذکر شدیم بکرات دیده شده است که ثروت و مال و قدرت تولید کبر و نخوت نموده در صورتی که زندگانی ساده و بی آلایش وسیله قطعی برای ترقیات اخلاقی محسوب شده است . يك نفر کارگر که مرتباً ، وظايف يوميه خود را انجام می دهد کم تر متوجه هوی و هوس های شهوانی ؛ تمایلات پر آلایش و كثيف مادى ، ولى بعكس اشخاص هواپرست و ثروت دوست پیوسته سرگرم اعمال جلف رسخیف ، استفاده های مادى وتعيش وغیره می باشند.
قيودات مادی بمنزله زنجیری است که بطور محكم مارا باین عالم جسمانی متصل و پای بند کرده و این سلسله باندازه مستحکم و قوی است که مرگ بعسرت می تواند رشته های متعدد آن را از هم گسیخته و ما را از شر آن مستخلص گرداند و از اینجاست که شخص ثروتمند پس از مرگ فوق العاده مضطرب و شش دانگ حواسش دائماً متوجه مال و ثروتی است که بخون دل جمع آوری کرده و حال پس از مرگ او چگونه بمصرف رسیده تقسیم خواهد شد صدها بلکه هزاران اشخاص قبل از ما تصور می کردند مالک حقیقی اندوخته های این عالم باشند و بالاخره هزاران هزار نفر دیگر نیز پس از ما قدم بعرصه زندگانی گذارده و بهمین فکر باطل باقی خواهند بود تا آنکه مانند سابق همان اموال را دست بدست سپرده و دیر یا زود با مشت خالی رهسپار زندگانی دیگر خواهند
ص: 412
شد. از طرف دیگر همین بدن گوشتی خود امانت و عاریتی است که از جانب طبیعت بما اعطا گردیده و هر موقعی که خود او مایل است می تواند آن را از ما باز ستاند خلاصه مال و ثروت همیشگی و پایدار که دائماً خواه در این عالم و خواه در آن عالم با ما همراه است ، عبارت از يك سلسله مبانی اخلاقی و عقلانی می باشد ، مابقی هرچه هست ناپایدار و کم بقاء است .
از دلبستگی به مال و ثروت دنیوی حرص و آزو حسادت تولید خواهد شد و کسی که پای بند این عیوب شد ، بایستی از هر گونه رفاه و صلح و آرامش محروم ماند چنین شخصی دائماً در زحمت و رنج خواهد زیست، موقعیت ثروت دیگران، آتشی در دل او افکنده ، و با بی قراری شدیدی چشم به آن اموال دوخته و همین میل مفرط و حسادت است که روز بروز باصطلاح او را تحلیل برده روزگارش را تباه خواهد ساخت شخص طماع در این دنیا منظوری ندارد، مگر آنکه اموال و دارائی دیگران را تصاحب نموده ، بر اندوخته های خود دائماً بیافزاید. و بدبختی در اینجا است که بیچاره خود او هم از آنها استفاده نمی کند . آیا در واقع اینست معناى يك زندگانی شفقت انگیز و قابل ترحم ؟ آیا اشخاصی که روز و شب در تعقيب يك سعادت موهوم و بی اساسی تقلا می کنند و عمر خود را به چیزهای بیهوده تلف نموده و اگر روزگار وقتی کام شیرین آن ها را تلخ گرداند؛ فوراً از زندگی سیر شده و شاید قصد انتهار هم می کنند با این وصف آیا این قسم زندگانی برای اشخاص مزبور در هر آن شکنجه وعذاب محسوب نمی گردد ؟
اشتباه نشود که ثروت و مال بخودی خود چیز بدی نیست ولی
ص: 413
بنا بر استفاده ها یا سوء استفاده هائی که از آن می کنند ، خوب یا بد محسوب می گردد تنها چیزی را که بایستی متوقع بود اينست كه حتى. المقدور نباید در اشخاص کبر و نخرت ایجاد نماید . انسان بایستی حتى الامكان سعی کنند که حاکم و فرمانروای پول خود باشد ونه محکوم یا بنده آن ! انسان عاقل باید نسبت به آن بی علاقه بوده و از خرج کردن آن دریغ و مضایقه نکنند. در این صورت آن ذوق و اشتیاق پول پرستی که خود سرمنشأ مفاسد زیادی است رفته رفته کاسته شده؛ و بدون آنکه ابداً درستی اخلاق و منش اشخاص دخالتی داشته باشد؛ از بیدار شدن حس شهوانی و تمایلات نفسانیه نیز جلو گیری خواهند نمود.
با ثروت و دارائی می توان ترقیات فکری و عقلانی بشر را توسعه داده جامعه ها را اصلاح کرد ؛ یعنی مؤسسات زیادی از قبیل بنگاه های خیریه : آموزشگاه ها ؛ بیمارستان ها ؛ آزمایشگاه ها ؛ کارخانجات و غیره ایجاد نمود تا آنکه اشخاص بضاعت ، هريك بفراخور حال و بطور سهولت بتوانند بواسطه فرا گرفتن علوم در اکتشافات و اختراعات و اشاعه حسن و زیبائی طبیعت دست یابند ولی در فوق کلیه این مصارف ثروت و مال را بایستی بین اشخاصی توزیع نمود كه حقيقة نيازمند به آن می باشند و آن هم بایستی برای ایجاد کار و مساعدت ورفع حوائج دیگران تأمین گردد.
اما بعكس کسی که مال و ثروت را فقط و فقط برای رفاه شخص خود صرف می کند ، بلاشك نتيجه يك عمر فعالیت و جدیت خود را پرباد داده و بدست خود موانع مشقت باری را فراهم آورده است ، بدین
ص: 414
ترتیب که قطعاً در آن عالم مورد مؤاخذه واقع خواهد شد که چرا دستگیری از بیچارگان نکرده شکم گرسنگان را سیر ننموده و رنج و آلام واماندگان را ننشانیده است .
هنگامی که انسان می بیند باندازه کفایت استقامت در مقابل تسلط و اغواهای ثروت و پول برای او میسر نیست ، بهتر اینست که خود را از شر آن خلاص کرده، يك زندگانی ساده و بی درد سری برای خود انتخاب کند. از طرفی اگر اتفاقاً دست تقدیر وقتی برای شخص وسایلی فراهم آورده و او مقام بزرگی را احراز نمود؛ در يك چنين مورد باید بداند که مسئولیت و وظایف سنگینی را در مقابل مقررات عهده دار شده است و بنحواتم خلاف مقررات رفتار نکرده حتى الامكان صداقت و درستکاری نشان دهد از طرف دیگر اگر کسی در طبقات پست جامعه واقع گردید؛ هرگز نبایستی از این پیش آمد ملول و سر افکنده باشد، زیرا مقام اشخاص ساده و فروتن بمراتب عالي تر واستحقاق آن ها نیز زیادتر است و بطور وضوح می بینم که سنگینی بار تمدن بردوش این بیچارگان است و بواسطه فعالیت و جدیت این طبقه رنجبر و زحمت کش است که زندگانی روز مره و رفاه و معیشت سایر طبقات ممتازه تأمین می گردد. فقر و کوچکی موجد بزرگی و علو مقام است ؛ زیرا این قضیه در تمام ادوار مسلم بوده و هست که همیشه از طبقات پست اشخاص عالي مقام و جليل القدرى بوجود آمده اند مانند :
ابيك تت (1) فرانسواد اسبز (2) میکل آنژ (3) و نسآن دویل (4)
ص: 415
و غيره، عده زیاد دیگر از اشخاص بزرگ که در این عالم می زیسته ؛ اکثر از مراتب پست به مدارج عالیه رسیده اند ، زیرا این اشخاص بخوبی می دانستند که بواسطه کار، محرومیت از لذات این عالم و درد و رنج می توان قواء معنوبه و روح را تقویت نموده ، و بعكس مال وثروت از مقام حقیقی و معنوی انسانی خواهد کاست. بعضی بواسطه چشم پوشی از قیودات جسمانی پاك و تصفیه شده بعوالم دیگری رهسپار گردیدند ؛ و برخی دیگر بواسطه قدرت روحی و اخلاقی نابغه عصر خود گشتند.
فقر و تنگدستی برای هر کس مرحله خوبی است ، بعلت آنکه هرکس انسان به رنج و آلام دیگران پی برده و معنای حقیقی بیچارگی و فقر را بهتر دانسته و از این لحاظ با آن ها سهیم و شريك مي گردد. این مرحله دارای هزارها منابع پربهاء و ذیقیمتی است که شخص متنعم به هيچ يك از آن ها هنوز آشنا نشده و کسانی که درین دبستان زندگانی درس فقر و تکدی نياموخته باشند از معنای حقیقی رقت وتألم حيات بي بهره مانده اند .
پس حسد به مال اغنیاء نبریم زیرا در پس این پرده مجلل و زیبای ثروت انواع فساد و تیره بختی های اخلاقی پنهان گفته و بعکس فراموش نکنیم که در زیر این جامعه فقر انواع فضایل و صفات ممتازه اخلاقی از قبیل کف نفس ، فداکاری : نیکوکاری ؛ ترحم و شفقت و غیره مخفی شده است و بهمین قسم باید دانست که علت بقاء جامعه ها و ملل حیه در روی زمین بواسطه فدا کاری ها ، فعالیت و جدیت است که همیشه آنها را با استقاست کامل پابرجا نگاهداشته است .
ص: 416
خود خواهی را نیز می توان در ردیف کبر و غرور محسوب داشت و بغيه همان عيوب و مفاسدی را که اولی بوجود می آورد ، دویمی نیز همان ها را باعث می شود این عیب نیز یکی از خطر ناک ترین امراض روح و یکی از بزرگ ترین موانع اصلاح جامعه است و بتن هائی می تواند زحمات و مجاهدت های بی پایانی را که انسان در راه های نيك صرف می کند خنثی نموده و اقدامات او را عقیم گذارد. در واقع کلیه افراد بلکه تمام اشخاص که طرف دار ترقی و خدمتگذار عدالت می باشند بایستی پیوسته همتشان براین مصروف گردد که این مانع بزرگ را از بیش پای بشر بردارد .
خود خواهی از جمله معایب و عادات دوره سبعیت و مشخصات حیوانیت و اصول زندگانی انفرادی اشخاص در جامعه است، یعنی عادتیست که غیر از خود احدی را نمی توانند ببینند و در حقیقت نشانه ایست از پست ترین مرحله اخلاق بدیهی است پیش از هر چیز باید دانست که انسان عنصری است اجتماعی و بدین منظور خلق شده است که با سایر افراد مخالفت و آمیزش می کند و محال است که غیر از این راه کاری از پیش ببرد هرگاه او را منفرداً بحال خود را گذاریم که کسب احتیاج از احدی نکند ممکن نیست بتواند بتنهائی نیازمندی های خود را فراهم نموده صفات ممتازه بشخصه کسب کرده و آنها را نمو و توسعه دهد
ص: 417
انسان پس از خداوند بایستی کلیه فضائل حیاتی و ترقیات تمدنی خود را مدیون بجامعه دانسته مرهون اجتماع باشد . شك نيست كه هر فردی از این مزایای زندگانی اجتماعی استفاده ها برده بهره مند می گردد و از آنجا که این لذات از دسترنج هر يك از اعضای این جامعه فراهم می گردد. پس او نیز بنوبه خود موظف است كه اشتراك مساعی نموده و کاری را که مختص باوست انجام دهد؛ زيرا يك قسم حساسيت مشترك فوق العاده باريكى او را بجامعه مربوط ساخته و همانطوی که ار مدیون بجامعه است جامعه نیز مدیون او می باشد و چنین شخص هرگاه عاطل و بيكار و يك عنصر بی فایده مهملی در این جامعه که تمام اعضاء آن دست بهم داده بکار اشتغال دارند باقی بماند در حقیقت تحقیر و اهانت با خلاق وارد آورده و بلکه مرتکب عمل دزدی شده است ؛ بعلت آن که این شخص بدون آنکه باحدی استفاده برساند ، از اعمال و دسترنج سایرین بهره ور می گردد و بعینه مثل این است که کسی از کسی پولی را قرض کرده و نخواهد آن وجه را بصاحبش مسترد دارد، البته ارتکاب این عمل منافی علم اخلاق بوده و بدون گفتگو دزدی محسوب می گردد .
هر يك از ما بتنهایی قسمت و عضوی از جامعه را تشکیل داده، باعث تکمیل آن می گردیم و هر لطمه یا زبانی که بآن وارد آید، بلاشك دامنگیر خود ما است و از روی همین مفهوم پیوستگی اجتماعی و قانون حساسيت مشترك است که مقدار خود پسندی که در ما موجود است مقیاس گرفته می شود. کسی که می داند چگونه با امثال خود زندگانی کرده و با آنها معاشرت نماید؛ بهیچ وجه با کی از لطمات و صدمات این بلای مبرم یعنی
ص: 418
خود خواهی ندارد ، زیرا چنین شخصی دارای يك قسم ملاك فوق العاده دقیقی است که همیشه برای قضاوت در رفتار و کردار خود آن را همراه داشته و هر کز طریق خطا را نمی پیماید؛ و تا عواقب كاريرا نسنجیده و نداند که برای سایرین خوب یابد و برای جامعه که در آن ایست می کند مفید یا مضر است هرگز دست آن کار نخواهد زد ، و در صورتی که بداند این کار فقط برای شخص او استفاده دارد، و در سایرین بالاجماع تولید خسران و زبان خواهد نمود، در چنین موردی نیز با کمال دقت از دست زدن آن کار احتراز خواهد نمود .
خست و لثامت نیز یکی از کریه ترین اشکال خود خواهی است این رذیلت اخلاقی پستی اشخاص را می رساند. زیرا ثابت می کنند، ثروت و تمولی که بایستی صرف استفاده و رفاه عموم گردد ، يك نفر شخص بتنهائی احتکار نموده و حتی بدون آنکه خود او هم ذره از آن استفاده نماید ، دارائی فراوانی را روی یکدیگر انباشته است. شخص خسيس بواسطه حرص و ولعیکه در جمع کردن مال دارد، منظور او هیچ نیست مگر اینکه امثال خود را فقیر نماید و از آنجا که ثروت و مایملکی که در دست او بدون استفاده مانده، خود او نیز در حقیقت گدا محسوب می شود زیرا فرقی که او با يك نفر گدای معمولی دارد اینست که گدا از تهی دستی می نالد ، ولی شخص لشیم از خالی ماندن گودال طمع ، پس فقر اويك فقر نسبی است که بهمین دلیل این شخص همیشه اسباب طعن و شماتت سایرین واقع می گردد.
هيچ يك از احساسات و عواطف شامخه وملكات فضائل اخلاقی
محال است با يك نفر شخص لئیم خو گرفته و در او توسعه پیدا کند از
ص: 419
آنجا که حسادت و حرص دائماً اسباب پریشانی حواس او را فراهم می نماید، از این رو يك زندگانی پر در دو رنجی برای او تولید شده و پس از مرگ نیز حیاتی بمراتب شدیدتر و تیره تری را خواهد داشت.
پس ای کسانی که در طلب صلح و آرامش قلب خود می باشید ، بیائید و این عادت رذل و پست را از خود دور سازید و از طرف دیگر بعکس جنبه تفریط را نیز بجائی نرسانید که بواسطه اسراف باعث اتمام مال و ثروت خود گردید. حتی المقدور کوشش کنید که در آمدها و اموال خود را با تدابیر عاقلانه بمصرف رسانید.
بدیهی است اشخاص خود خواه بالاخره به کیفر اعمال خود خواهند رسید و برعکس کسانی که در حدود قواء خود با سایرین در کارهای اجتماعى اشتراك مساعی نموده و با آن ها بطور اجتماع زندگانی کرده و از قواء و دارائی خود به صارف خیریه و رفاه عموم می رساند و بالاخره همان طوری که او از سایرین استفاده نموده و طلب كمك كرده است ، هرگاه فضائل اخلاقی و علمی خود را بدیگران آموخت چنین شخص در خود احساس نیک بختی و سعادت حقیقی خواهد کرد ، این شخص دارای وجدان صحیحی است زیرا بقانون طبیعت اطاعت کرده و از این رو يك عنصر مفیدی برای جامعه واقع گردیده است.
هر چیزی را که در عالم بموقع اجرا گذارده شود در يك چنين شخصی تأثیر نموده وی را علاقمند می گرداند و هر چیزی که عالی و ظریف باشد در او نيز يك قسم حس و تحریکی ایجاد می نماید . بعبارت دیگر روح او در چنین واقع با ساير ارواج شامخ مقام جليل القدر به يك آهنگ و توازن مخصوص در آمده مسرور و خرم می گردد ، بدیهی است در این مورد گرفتگی
ص: 420
خاطر و سلب آرزو ابداً مورد ندارد که در او راه یافته و تأثیر و نفوذی داشته باشد .
پس با این وصف خوبست خود داری را کنار گذارده و حتی الوسع در پیشرفت نیکو کاری و حقیقت مجاهدت نمائیم ؛ تماشای گلزار وجود و منظره حیات حقیقی و انسانیت بواسطة مسامحه و اهمال کاری بهیچ وجه برای ما میسر نخواهد شد، بلکه بایستی دلیرانه قدم های خود را محکم نموده و با متانت قلب و عزمی راسخ چون سربازی که رزم جویانه قدم بمیدان جنگ گذارده و آماده فدا کاری است و یا مانند پیش آهنگی که برای مقابله با انواع مخاطرات خود را مهیا کرده ، مانيز راه های صعب العبور و پر پیچ و خمیرا که تا کنون بشر بآن ها آشنا نشده پیشقدم گردیم تا آنکه حیات پیروزمند و آتیه درخشانی برای عموم فراهم آوریم .
گرچه خود خواهی در تمام طبقات توده بطور اختلاف دیده می شود ولی این عیب بیش تر از مختصات اغنيا و متمولین است ؛ در اکثر از مواقع مال و ثروت قساوت قلب تولید نموده از شخص ثروتمند عواطف و احساسات راسلب می کند ، در صورتی که بعکس تهی دستی و فقر يك رقت و عاطفه بخصوصی نسبت بسایر بیچارگان تولید می نماید ؟ بدیهی است درد بینوا را بینوا داند و يك چنين شخص با رنج و آلام واماندگان همدردی نموده سهیم و شريك خواهد شد شخص ثروت مند و متمولي كه در يك زندگانی راحت و با تجملی زیست نموده و فارغ از هر گونه فکری می آرمد ، آیا هیچ می داند که این وسایل تعیش و رفاه با چه قیمت های گزاف و با چه زحمات طاقت فرسائی برای او آماده شده است ؟
ص: 421
پس بیائیم و احساسات و عواطف خود را نسبت بیچارگان قدری دقیق تر نموده و هنگامی که سفرۀ خود را مملو از انواع مأكولات و اطعمه رنگا رنگ و لذیذی می یابیم، خوبست بیاد آن بیچاره گرسنه که حتى نان خالی هم سفرۀ او را رنگین نمی کند باشیم ؛ بلاشك اينگونه افکار و احساسات ما را شخص قانع و معتدلی ساخته و رفته رفته در هر امری مجبور خواهیم شد که تمایلات و هوی و هوس های خود را محدود نموده حدیقفی برای آنها قائل شویم همچنین بفکر ملیون ها بیچارگان و اشخاصی باشیم که در زیر حرارت سوزان و جان فرسای آفتاب با انواع مشقات هم آغوش بوده و دائماً سیلاب عرق از رخسارشان سرازیر گشته و آنهم با مزدهای بسیار قلیل برای خوش گذرانی و آرایش دادن منازل ما زحمت ورنج می کشند .! آیا هیچ توجه کرده اید که از فرط مشقت و زحمت در قیافه های آنها جز آثار شکستگی و شکنج های فراوان كه هر يك دلالت بر هزاران افسردگی و پریشانی خاطر می کند ، چیز دیگری دیده نمی شود؟ پس بدانیم که کلیه لذات و خوشی هایی را که ما در زندگانی بدون اعتنا و با بی قیدی نصیبمان می گردد، تماماً نتيجه رنج وآلام اشخاص ساده و شکنجه های ضعفا و واماندگان است، هرگاه چنین فکری در مخيله مارسوخ کند، مانند جرقه آتشین ، این اخلاق کثیف یعنی خود خواهی از ما خارج شده و بطور حتم محبور خواهیم شد که برای اصلاح سرنوشت ضعفا و رنجورین ، ما يملك، وقت و قواء خودرا وقف وصرف کنیم، زیرا تا امنیت و سعادت اجتماعی بین افراد وجود نداشته باشد محال است که فرشته صلح بال های خود را بر روی جهان پرشر و شوری
ص: 422
گسترده و آن هم وقتی صورت پذیرد که غبار خود خواهی که مایه تیره بختی بشر است از نوع ضمير عموم پاك شود و با امتیازات ماجراجویانه بالاخره از میان بشر مرتفع نگردیده و برطرف نشود و تا کسی با ندازه سهم و استحقاق شخصی خود بجهت رفاه و آسایش مخلوقات کوشش نکند محال است صلح و آرامش حقیقی برقرار شده و غیر از راه عدالت و انصاف آئین اتفاق ویگرنکی در میان ملل ایجاد نخواهد شد.
اما هرگاه باتیه خود معرفت و شناسائی داشته باشیم آن وقت خواهیم دانست که قانون حساسیت مشترك بر همه چیز تفوق و برتری خواهد داشت زیرا کسی که قانون زندگانی های بیشمار را دانسته و لزوم زندگانی های پست و محقر را فهمید، قهراً يك چنین شخصی حب غير پرستی را بیشتر در خود ایجاد نموده و حتی الامکان از خود خواهی دوری خواهد جست ؛ و در مقابل این مناظر شکی نیست که آن حس مبالغه آمیزی که نسبت بشخصیت خود داریم از بین رفته و در ازاء معرفت و اطلاعات ما در خصوص این که چرا بدنیا آمده و برای چه کاری قدم باین عالم گذارده ایم بیشتر خواهد بود و مادامی که فهمیدیم ماها تماماً بسایر اشخاص پیوستگی داشته و ترقیات و سعادت ما منوط بپيشرفت آن ها است ، البته بیش از پیش نسبت بترقی و پیشرفت خود علاقه مند اندازه که این حس در عالم پراکنده شده و پیشرفت کند، همان اندازه بنگاه های خیریه و روابط اجتماعی بهتر و مستحکم تر شده بیشتر رو باصلاح و بهبودی سوق خواهد یافت : لفظ اخوت و برادرى يعنى يك لفظ مبتذل و بی معنائی که همیشه آن را از اشخاص می شنویم بدون آنکه اعتبار و مفهوم حقیقی داشته باشد : واقعیت یافته و مردم
ص: 423
از دل و جان به یکدیگر محبت خواهند کرد ، و از آنجا که این ارتباط و محبت فوق العاده مستحکم است غم و اندوه يا وجدو سرور سایرین عیناً در ما مانند خود آنها تأثیر خواهد داشت . در چنین مورد هر شكوه و ناله يك قسم تأثير و انعکاسی بخصوص داشته ؛ داشته ، هیچ رنج والمی بدون تسلیت و دلجوئی نخواهد ماند . در این حال بشر يك خانواده بزرگ قوى الاراده آرام و متحدی تشکیل داده و با قدم های سریعی هرچه زودتر بجانب نصب العين حقيقى يعنى كمال مطلوب رهسپار خواهد گشت
ص: 424
برخلاف عقیده و تعلیمات قدیم که می گویند : « بدون کلیسا نجات و فلاح میسر نخواهد شد، و در حقیقت مثل اینست که آن ها در آتیه نیز انسان را محکوم به يك زندگانی جسمانی دانسته و بطور حتم بایستی مقدرات هر شخص با عقوبات جهنمی و زجر و شکنجه های اخروی اصلاح یابد ، آلان كاردك (1) این موضوع را بالحن دیگری در فوق گفته های خود بیان نموده اظهار می کند : « بدون همراهی و احسان نجات و فلاح برای احدی میسر نخواهد شد. ». در واقع این گفته از خود ارواح است و چنانکه خود آن ها بكرات دستور داده اند ؛ همراهی یکی از فضائل بزرگ اخلاقی محسوب گردیده و بمنزله مفتاحی است كه بوسیله آن می توان درب عوالم بالاتری را بروی خود گشود و بلکه آنها مهم ترین احکام و قوانین اخلاقی را به این يك جمله خلاصه نموده و بما گفته اند که : « بایستی به نوع خود كمك ومساعدت نموده بشر را محبت کرده و دوست داشت . »
ولی بسی جای تأسف است که هنوز مردم به این قانون بزرگ پی نبرده و نسبت به یکدیگر محبت و دوستی ندارند و باندازه ظلم وشرارت فراوان است که بهیچ وجه رعایت احسان و همراهی نشده و تعمیم آن
ص: 425
فوق العاده مشکل و دشوار گشته است .
بعقيدة ما دلیل آن پرواضح و بواسطه آنست که وقتی پای قضاوت و احسان میان می آید، از آنجا که عادت ما است همیشه جنبه زشت و مذموم اخلاق سایرین را در نظر گرفته از معایب، هوی و هوس ها و ضعف آن ها انتقاد نموده و در حقیقت بدبین باشیم، در عین حال هم فراموش می کنیم که خودمان نیز واجد يك سلسله قبایح اخلاقی بوده و هرگاه پای قضاوت درباره خودمان بمیان آید از آن ها بدتریم و بیش از سایرین استحقاق شمانت و در نتیجه احتیاج به تسلیت و همراهی داریم اینست که چندان به بیچارگی آن ها اعتنائی نکرده دست از نیکوکاری بر می داریم .
معهذا بايد دانست که بدی به تنهائی در این عالم حکم روایی نکرده و در انسان يك رشته فضائل اخلاقی و صفات برجسته عالی دیگر و مخصوصاً مشقت و آلام موجود هرگاه بخواهیم در مسائل شخصی و نظام اجتماعی صاحب گذشت و نیکوکاری ، یعنی بطور حتم و بدون گفتگو بایستی هم باشیم، هرگز در قضاوت های خود چیزهایی که در اخلاق و اطوار سایرین ممکن است ما را به بدگوئی ، غیبت ، وكسر شأن و و اعتبار سوق دهد اهمیت نداده ، همیشه آنها را بنظر اشخاص نيك ومردان کار آزموده پر تجربه تصور نموده و بدانیم که آنها برای نیرو و کشمکش زندگانی خلق شده اند. بهتر اینست که به رنج و آلام طبقات مختلفه جامعه نگریسته و از این راه با اشخاص همدردی کنیم. می خواهیم بدانیم کیست که در باطن امر از ناملایمات روزگار شکوه نداشته وقلباً جریحه دار نیست و كدام كسی است که غم و اندوه او را شکسته و افسرده نکرده باشد ؟ پس درگاه از این نظر به نوع خود نگاه کنیم قهراً حس بداندیشی ؛ کینه جوئی
ص: 426
وكراهت ها نسبت به آن ها بزودی تبدیل بعلاقه مفرط و دلبستگی زیادی خواهد شد .
اغلب انتقادات و بدگوئی های زیادی در خصوص سوء اخلاق و هوی و هوس های طبقه رنجبر شنیده شده و صحبت از خشونت و عدم تربیت آنها بیان می آید. خوبست قبل از هرگونه انتقاد اندکی غور و تعمق بجای آورده و فکر کنیم که این اشخاص چه تقصیری دارند و از طفولیت دستخوش چه ناملایماتی بوده و طرز زندگانی آنها از چه قرار بوده است؟ فقط احتیاجات زندگانی و تهیه لوازم طاقت فرسای یومیه و خلاصه يك محیط پر آلایشی آن ها را این قسم خشن و بی تربیت بار آورده؛ زیرا از کودکی فرصت و مجال اینکه بتواند تنها خوشه از خرمن عقل و دانش بچیند نداشته و همیشه از لذات آنها بی بهره بوده اند ، این اشخاص چه اطلاعی از قوانین اختلاقی یا سرنوشت و اسرار مكنونه ياقواء طبيعية غیر مرئی گیتی دارند؟ بواسطه همین جهالت و فرط تیرگی است که كمترين اشعة تسلی و تشفی دهندۀ هم آنها نتابیده و بطور خلاصه می توان گفت فقط آلودگی های مادی و تهیه حوائج روزمره زندگانی است که آنها را مجبور بتحمل رنج و زحمت می کند ، برای تأئید مطلب ، كافي است يك روز بیکاری، ناخوشی یا مصیبتی آنها وارد آید ، آنوقت است که این بیچارگان را می بینم که خود را پاك باخته و حتی از ادامه زندگی هم سیر می شوند با این قسم زندگانی کثیف و مملو از بدبختی کدام اخلاق پاك و صحیحی است که فاسد و خراب نگردد ؟ شك نيست كه هرگاه مانیز بجای آن ها بودیم همین حال را داشتیم، برای تحمل این گونه آلام يك صبر و حوصله فوق العاده طولانی و پایداری محکمی لازمست
ص: 427
و بایستی معتقد بود كه يك چنين قوه که بتواند در زیر این بار رنج و محن قامت دوتا نکرده ، فرسوده نشود ، بایستی بطور حتم مولد از يك مشعر و مدرك طبیعی بوده و الا عقل و فرزانگی بهیچ وجه قدرت استقامت در مقابل این شداید و آلام را نخواهد داشت .
پس در ازاء این که این بیچارگان را سنگسار کرده و مأیوسشان نمائیم ، بهتر اینست که اسباب تسلیت و دلجوئی آنها را فراهم نموده ، سرشك تأثر از رخسار اندوهناكشان پاك كنيم و حتى الامكان بكوشيم كه با تمام قواء يك سلسله ذخائر و گنجینه های فکری و عقلانی که بالنسبه بذخائر مادى بمعدات و انصاف نزديك تر است بعنوان تحفه ببشر اهداء كنيم ، افسوس که ما غافلیم و نمی دانیم که در این اشخاص وامانده يك حرف خوب يا يك دست اخوت ، تا چه اندازه آنها را تشویق و تحریص نموده روح فدا کاری در آنها ایجاد خواهد نمود. منتها اینست که ما از عیوب ظاهرى يك نفر گدای تهی دست متنفر و گریزان می باشیم والا در باطن امر همین شخص گدا دارای مزایای اخلاق بی شماری است و ما مايليم منکر آن ها گردیم ولی اگر با کمال دقت در طرز رفتار و اخلاق آنها کنجکاو گردیم آنوقت است که تعجب خواهیم نمود چه گنجینه های نفیس و ذیقیمتی در این گل ولای کثیف فقر مدفون است .
چه فداکاری های بزرگیست که اشخاص فروتن و بی آزار در خفیه انجام نداده و باچه پایداری و مبارزات شجاعانه است که آنها در مقابل انواع بدبختی های خود استقامت نمی ورزند ! ؟ پس اندکی بحال خانواده های بی شمار تهی دست و بیچارگانی که این زندگانی را بدون كمك و پشتیانی بسر ند دلسوز باشیم و همچنین بحال اشخاصی که با داشتن يك مشت عائله
ص: 428
و بچه های كوچك در دخمه هاي تنك و تاريك مرطوب زندگانی می کنند رقت آورده و به کر سرپرست یا بزرگ چنین خانواده باشیم که باچه مرارت و تلخی زندگانی خود را اداره می کنند! يك چنين موجود از جان گذشته و حتی بیاد پریشانی ها و بدبختی های خود می افتد تا چه اندازه داشکسته و افسرده خاطر می گردد؟ در اینحال وجداناً نبایستی اشخاص ثروتمند متنعم و عاطل و بیکار که فارغ از هرگونه خیال در خوابگاه گرم خود می آیند بفکر بیچارگان بوده و از آنها دستگیری نمایند ؟ با مشاهده این وضعیت رقت آور آيا حقيقه شخص توانگر نبایستی خجل و شرمسار بوده حتی الامکان در رفاه و آسایش این جگر سوختگان کوشش نمود ؟ بعقیدۀ ماچه مسئولیتی از این بالاتر که کسی نوع خود را در عین تنگدستی و ادبار مشاهده کرده با و اعتنائی نکند. در صورتی که خود او در کمال استراحت و فراوانی نعمت زیست نماید !
چنانکه در بالا گفته شده و بدیهی است که در میان این توده پست اغلب هرزه گری و اطوار نکوهیده بحد وفور دیده شده ، رذائل اخلاقی، مستی و عیاشی و غیره پیوسته دامنگیر آنها می باشد ، اشخاصی که فاقد احساسات عمیقه می باشند، زشتی و زیبائی ها ، مبانی آداب و کمال در نظر آنها على السوبه است و همین زشتی ها و اعمال منافی با ادب و کمال است که افق آن ها را تیره و مشوب ساخته است ، معذالك بايد دانست هر قدر که جسم سختی و عذاب بکشد بار سنگین رنج و تعب بر روج هموار می گردد روح است که از این آلام رنجور و معذب می باشد ، پس در این صورت رواست که از این تظاهرات صرف نظر نموده پیوسته علاقه و پیوستگی بحیات و رفاه آنها نشان داده حتى الوسع كلك و محبتشان
ص: 429
نمائیم، زیرا یکی از طرق حصول بصفای باطن از همین راه می باشد. تحمل رنج و تعب برای عده باندازه عادت شده که آنها از روی
صمیمیت نوع خود را محبت نموده و با تمام قواء بار الم را بدوش خود می کشند رنج و تعب برای این قبیل اشخاص بيك قسم اسباب تشويقى است که آنها را وا می دارد سایرین را تسلیت و دلجوئی دهند. چنین اشخاص بقسمی بر درد و رنجهای خود مسلط می گردند که بهیچ وجه آن را احساس نکرده و از این لحاظ خود را مهیا می سازند که بس از پی بردن برنج و آلام سایرین، درمان و چارۀ برای آنها بیاندیشند اینست نمونه از دلیران میدان حیات و اشخاص بزرگ که با وجود مشقات باطنی شخصی و جانفرسای خود همیشه متوجه آلام و مصائب دیگران بوده. همشان متوجه این موضوع است که درمانی برای مصائب آنها بیابند.
غیر از این راه یعنی علاقه و دلبستگی به بیچارگان ، احسان اشکال دیگری را نیز دارا می باشد ممکن است صورت مادی بخود گرفته و آن را بعنوان نیکوکاری به بیچارگان، وياكمك و مساعدت انجام داد ، انفاق اخلاقی آنست که علی السویه نسبت به کلیه اشخاص که در این عالم با ما زندگانی می کنند رعایت شود منظور این نیست که به آنها صدقه یا پول پخش گردد، بلکه مراد يك قسم خیر اندیشی و خیرخواهی است که بایستی عموماً در کلیه اشخاص یعنی از با تقوی ترین تا پست ترین شخص گرفته این فضیلت مرعی گردیده روابط بشر را تنظیم و مستحکم نماید . بدیهی است که اعمال آن برای ما همگی سهل و انجام آن بهر وضعی که باشیم عملی خواهد بود.
احسان حقیقی عبارت از بردباری و عفوو اغماض بشخص رحيم و
ص: 430
با مروت کسی است که بهیچ وجه تحقیر و اهانتی به سایرین وارد نیاورده و از احدی متنفر و گریزان نباشد چنین شخص صاحب گذشتی هرگاه در صدد همراهی برآید حتی الامکان و با كمال ملا يمت و ملاطفت ادای وظیفه نموده و بهیچ وجه از روی خشونت و تندی با احدی رفتار نخواهد کرد .
معهذا این فضیلت در میان مردم چندان تعمیم نیافته بلکه نایاب است و چنانکه قبلا گفته شد هنوز بواسطه حس خود خواهی که داریم همیشه مایلیم معایب اخلاق سایرین را در نظر گرفته بد بین باشیم - در صورتی که عیوب خودمان بمراتب زشت تر و زیادتر از آن ها است پس بنا بر مثل معروف : « با انگشت کثیف خود عیوب دیگران را نشان ندهیم . » - خلاصه باید دانست که علو مقام اخلاقی حقیقی بدون انفاق و فروتنی قسم دیگری میسر نیست .
کمتر اشخاصی را می توان یافت که گرفتار عادات نکوهیده و تمايلات نفسانیه نشده و در صدد علاج آن بر نیامده باشند . بدیهی است که مراتب ترقیات اخلاقی ما از روی همین افکار و اطوار مقیاس گرفته شده و عقایدی را که ما در باره سایرین در مخیله خود خطور می دهیم کلیه می رساند که در باطن خود چه داشته و ضمیر مادر چه حال است. باین وصف بهتر آنست حتی الامکان در ترویج فضائل و تقبیح رذائل اخلاقی کوشیده از عادات بدگریزان باشیم .
برای آتیه هر کس هیچ چیز بدتر و مشوم تر از اعتیاد به بد زبانی و گفتگو و مکالمات جلف و مستهن نیست؛ زیرا همین کلمات در زندگانی های آتیه در خود ما منعكس شده و بمنزله دود و ابر غلیظی است که
ص: 431
از رشحات فکر و نیات خصمانه ما برخاسته منظره روح را تیره و ظلمانی خواهد ساخت. پس از بدگوئی ، ناسزا گفتن و انتقادات بی مورد ، قضاوت های آمیز و بالاخره گفتگوهای تمسخر آمیز اجتناب نموده متانت اخلاق داشته باشیم، تا اخلاق خود را بدین طریق مسموم ننموده تصفیه کنیم.
***
شخص خیر خواه و با احسان کسی است که نیکوکاری را نه در ملاء عام بلکه پوشیده از مردم انجام داده و اعمال نيك خود را مكتوم نگاه می دارد در حالی که بعکس شخص خودنما کمترین کاری را که انجام می دهد مایل است که تمام خلق عامل آن کار را بشناسند. مثلی است معروف که می گویند : « دست راست هر چه بذل می کند ، دست چپ بایستی از آن بی خبر باشد » خلاصه پاداش شخص خود نماهمان خودنمایی او است.
کسی که در خفا احسان و دستگیری کرده و بهیچ وجه اعتنائی به مدح و تعریف سایرین ننمود ، مراتب اخلاقی عالی دارد ؛ بعلاوه این موضوع ثابت می کنند که او باندازه برنیات و مقاصد خود مسلط است که بهیچ وجه بقضاوت های اشخاص در این عالم ناپایدار اعتنائی ننموده و بلكه منتظر يك تشويق بالاتری برای کارهای خوب خود، یعنی زندگانی لایتناهی دیگری که هرگز تمامی ندارد می باشد .
با این شرایط هرگز بی انصافی و ناسپاسی در شخص خیر خواه راه نخواهد یافت ، زیرا او این كار نيك را از نظر استفاده شخصی ، بلکه
ص: 432
چون بر ذمه و از وظایف اخلاقی و فرایض حتمی خود می داند انجام داده ؛ ابداً منتظر پاداش یا جبران آن خواهد شد . او بدون آنکه حساب پول خود را نگاه دارد، بفقرا و زیردستان خود بخشش می کند ، براي مسرت سایر بن حاضر است که از هر گونه لذات شخص خود را محروم سازد و همیشه تحسین چیزی را که خود معتقد است و از جمله وظایف حتمی هر شخص میداند اینست که از مال و ثروت خود هر چه زیادتر وارد بایستی بلاعوض به دیگران نثار کند ، بهمین واسطه است که مبلغ ناچیز یا دیناری که از دست يك گدای مفلس و بیوه زنی بدل شود یا لقمه نانی را که بینوایی به بینوائی بعنوان كمك می دهد ارزش آن بمراتب بيش از بذل و بخشش های فراوانی است كه يك نفر ثروتمند می کند زیرا يك نفر گدای عربان با وجود تنگدستی و بی چیزی معهذا حاضر است لقمه نانی را که بدست می آورد؛ نیمی خود خورده و نیمه دیگر را بذل دیگران کند اینست معنای سخاوت و جوانمردی !
هزاران هزار طرق مختلف دگر موجود است که بوسیله آنها انسان می تواند استفاده ببرادران هم نوع خود رسانیده در جامعه مفید واقع گردد. از طرفی بدیهی است که همیشه پول و ثروت قادر بنشانیدن انواع آلام و مصائب دیگران نخواهد بود؛ زیرا آلام و شداید دیگری در میان است که برای تسلیت و دلجوئي يك قسم محبت صادقانه وعلاقه و صمیمیت بخصوص و بالاخره يك پيوستگی روحی لازم است ، که واقع ميليون ها ثروت جبران آن را نخواهد کرد.
حال خوبست اشخاصی که گرفتار طوفان و گیر و دار حیات اند و ادبار و بدبختی آن ها را از پای در آورده و مستغرق در دریای فساد نموده
ص: 433
مدد و معین شده و همچنین در بهبودی حال مقصرین و گنه کاران کوشش کنیم ، آیا هیچ می دانید که روح این عده اشخاص از چه مراحلی گذشته و پیش از ارتكاب باین معاصی و دچار شدن باین جذر و مد زندگانی گرفتار چه و سوسه های گوناگون و تمایلات نفسانیه پست تری بوده اند؟ آیا می توان گفت که این اشخاص تعمداً مرتكب ابن اعمال گشته و از قوانین عالیه سرمدی اطلاعاتی دارند ؟ خیر تنها جهالت و در نتیجه تلون اخلاق فطری آنها را بر این کار و ادار کرده که در مقابل این قوانین استقامت و سرسختی نشان می دهند. در هر امری این مسئله همیشه ثابت است که مسئولیت متناسب با معلومات می باشد ؛ پس در واقع از کسی بیشتر بایستی توقع مراعات قوانین اخلاقی را داشت که بیشتر به حقیقت پی برده و آنرا شناخته باشد.
پس نسبت ببیچارگان، ضعفا ، رنجورین و روی هم رفته نسبت به کلیه اشخاصی که روحاً و جسماً جریحه دار می باشند ، شفیق و دلسوز باشیم قدری خود را فروتن ساخته وارد این محذب بدبختی شویم و اندکی با گفته های تشفی دهنده و تشجیع کننده خود اسباب تسلیت و تقویت بیچارگان فراهم آوریم جدو جهد کنیم که راه حقیقت را بآن ها نشان داده از سیه روزی خارجشان نمائیم. ولی پیشرفت این منظور فقط و فقط منوط است به فداکاری محبت و جلوگیری از انقلابات عظیم و مصائب خانمان سوز اجتماعی که بایستی بشر حتی الامکان در امحاء آن کوشش نموده و سعی کند آتش کینه را که در دل ها کانون فسادی تولید کرده خاموش سازد.
چنانکه در بخش های سابق بطور تفصیل بیان کردیم ، هر قسم عملی
ص: 434
را اعم از خوب یا بد که انسان در حق برا در نوعی خود انجام دهد ، بعینه همان در کتاب بزرگ سیاله یعنی پریسپری که در هر زندگانی اوراق آن تجدید شده و نامه اعمال حقیقی ما محسوب گشته و برای ثبت و نکارش احساسات و افکار ما بكار ميرود نقش و حك مي گردد. حساب مانيز بنوبت در زندگانی های بعد تسویه خواهد شد. بدین معنی که اگر مديون باشیم بایستی بطور حتم دین خود را ادا کنیم و اگر طلب کار باشیم با تجلیلات و صفای مخصوصی در زندگانی های آتیه طلب خود را وصول خواهیم کرد.
هیچ چیز در عالم معدوم نشده و از حقوق هیچ نیروحی، صرف نظر نخواهد شد. رشته هائی که اشخاص را در طی این از منه بی قیاس به یکدیگر پیوسته ، کلیه بواسطه احسان و نیکوکاری های گذشته آنها است که مربوط به یکدیگر می باشد و عمل كل بقسمی شالوده این کار را ریخته و در تحت قوانین منظمه در آورده است که بهیچ وجه ذره از آن سرپیچی نمی توان نمود کارهای نیکی را که اشخاص در این عالم انجام می دهند، در زندگانی های آتیه نتایج و لذات بی پایانی را متضمن خواهد بود .
تکامل انسانی باین دو کلمه خلاصه می گردد : یکی احسان و دیگری درك حقيقت . احسان یکی از بزرگ ترین مزایای اخلاقی و مشتق از صفات خداوندی است. بواسطه همین احسان و نظر عطوفت است که کرات آسمانی از پرتو آن تابناك و فروزان شده عوالم و جنبندگان در سطح آنها در حال جنب و جوش و فعالیت می باشند : احسان و دستگیری از طرف خلقى بمنزله تبسم و نظر لطف خداوندی است که بلاشك در شخص مورد ترحم روح مخصوصی دمیده و کسی که واجد این فضیلت اخلاقی گشت
ص: 435
یعنی رحیم و با شفقت شد مقاماً از يك نفر دانشمند و نابغه هم برتر و نتایج کرده ها و نیات او از فرا گرفتن علم هم بالا تراست . زیرا این دو شخص اخير يعنى يك نفر نابغه و دانشمند بطور حتم کمی باد کبر و غرور در سر دارد ، و علاوه بر این اغلب اتفاق می افتد که مردم منکر معلومات و فضائل آنها شده یا آنکه ممکن است کم نام و مجهول القدر باشند ، احسان و شفقت در نظر هر فرد بی سواد یا در هر طبقه پستی قدر و قیمت داشته و این فضیلت خیر خواهانه مطبوع و دلپسند همه کس است، زیرا هر قلب با قساوت و سختی قهراً در اثر آن سالم شده و اشخاص خبيث و تبه گاز نیز بنوبه خود اصلاح گشته از محبت سرشار خواهند شد .
ص: 436
اگر کبر و نخوت ابو المعایب محسوب می گردد. رعایت و احسان را می توان سرچشمه و مولد فضائل و ملکات بی شماری دانست . حلم و ملاطفت و مهربانی یا بردباری عادت داده و بی حرمتی هائی که نسبت به وی وارد می آید بنظر عفو و اغماض نگاه کند، زیرا رحمت و رأفت همیشه با نیکوکاری همراه است ، شخصی که روحاً بلندنظر و عالیم قام گشت بهیچ وجه نداشته قصد کینه جوئی یا تلافی را در سر و همیشه غرض ورزی ها و عداوت ها که در زمرۀ قبایح بزرگ اخلاقی محسوب می گردد پایمال نیات و مقاصد عالیه خود خواهد کرد. سرمنشأ پیدایش این قبایح برای او بطور وضوح روشن و آشکار است و او می داند که تماماً از جهل و نادانی اشخاصی ناشی گردیده ، اینست که ابداً متأثر نشده کینه و بغض بخود راه نمی دهد فقط و فقط او عفو و اغماض را در نظر گرفته معاصی دیگران را چشم می پوشد و حتی الامکان مایل است عداوت و بغض را ریشه کن کند، علاوه بر این هرگونه علمی خواه در این زندگانی جسمانی یا زندگانی روحی که در آتیه تولید نفاق و تفرقه نماید، حتی الوسع در انهدام آن کوشیده بر طرف می سازد ،
همراهی به نوع و یا کی فطرت و بخشایش خطای دیگران بمنزله زرهیت که اگر خدنگ رذالت و خیانت به آن اصابت کنند ، بهیچ وجه
ص: 437
کارگر نخواهد بود مزایای مزبور بتدریج ما را از این تظاهرات و تمايلات جسمانی بیرون آورده و نظر ما را بجاهایی سوق خواهد داد که بهیچ وجه در آن ذره اغفال و فریبندگی راه نخواهد یافت .
بخشایش از جمله وظایف مهمه هر کسی است که آرزوی عوالم بالاتری را می کند، بکرات این موضوع برای خودما اتفاق افتاده که شخصاً محتاج به بخشایش گردیده و باعجز و الحاح آن را خواستار بوده ایم پس بمصداق ارحم ترحم خوبست به بخشیم تا بخشیده شويم والامحال است چیزی را که ما مضایقه می کنیم آن را بما ارزانی دارند، و اگر هم مایل به انتقام می باشیم خوبست در ازاء تلافی بد کارهای نیکی را انجام دهیم، زیرا دیده شده است که محبت به دشمن از بغض و عداوت او و بالنتيجه وی را سلیم و همراه نموده است. همین خود يك درس بسیار خوبی بوده است زیرا از آنجا که وجدان او بیدار و آگاه بوده ؛ این مسئله در وی تأثیر فوق العاده کرده است و بدين جهه دست از عداوت ورذالت اخلاقی کشیده است ؛
تنها نقیصه را که شخص باید اهمیت داده و در صدد جلوگیری و امحاء آن برآید ، آفت و آسیب اخلاقی است که بجامعه وارد آمده ممکن است لطمات بزرگی توجه آن سازد. این آسیب ممکن است وقتی بشکل ریاکاری و کذب به جامعه حمله کند، در اینصورت خموشی نشستن سفاهت است و بطور حتم بایستی پرده از روی کار بر داشت تا آنکه اشخاص دیگر از ابتلاء بدان مصون و محفوظ مانند.
انتقام بهر صورتی که انجام پذیرد خواه بشكل جنگ های آن
ص: 438
به تن یا محاربات پسندیده و نیکو نیست کسی که نظر خود را قدری بالاتر پرواز داده و دوره تسلسل قوانین عالیه گیتی و همین اساس عدل و انصاف را که در طی از منه بی قیاس آثار آن تا ابد برقرار است مشاهده نمود ، آیا چنین شخصی دیگر بفکر انتقام خواهد افتاد ؟
بواسطه میل به عمل انتقام يك خطايا جرم واحدی دو برابر می گردد یعنی بهمان اندازه که شخص مرتكب تقصیر کار است! بهمان اندازه نیز شخص منتقم خود را خطا کار نموده است. هرگاه اهانت و بی احترامی نسبت به شخص ما وارد آید بهتر اینست که نجابت را از دست نداده از عذاب با انتقام خود داری کنیم - زیرا همین اهانتی که بما وارد آمده بلاشك ما نيز در مدت زندگی خود وارد آورده و با موجب سعادت ما خواهد شد ، اینست که ناگزیر بایستی این امانت را تحمل نمائيم نادر نتيجه دین خود را ادا کرده لکه های سابقه را پاک کنیم. پس مرام زندگانی را از مد نظر دور نکرده و راه راست و قطعی را از دست نده ندهیم و بهیچ وجه خود را دستخوش هوا و هوس های نفسانی و حیوانی ننموده و با کمال شهامت آن ها را با اراده آهنین خود خرد كنيم. انتقام يك قسم و یوانگی است که حاصل و نتایج عمرها زحمت و ترقیات ما را بربا داده بهمان وضعیت پستی و رذالت اولیه سوق خواهد داد. روزگاری که ما از این کره به عوالم دیگر رهسپار می گردیم چقدر خورسند وراضی از اشخاص خواهیم بود که در مدت حیات ما را همیشه شکنجه و عذاب داده سباب مرارت و حزن ما را فراهم می آورده اند . و تا چه حد سپاس گذار ظلم و تعديات آن ها خواهیم گشت ، زیرا بطور تحقیق نمی دانستیم که از پرتو چور و جفا و رفتار ستم کارانه ایشان بود که ترقیات روحی ما تأمين شده
ص: 439
و بر خلاف عقیده خودشان که تصور می کردند سبب رنج و آلام ما گشته اند بعکس همین رنج و آلام باعث پیشرفت ما گشته و ما را ملزم ساخت که در این مراتب عالیه زجر و شکنجه های وارده را فراموش کرده از خطایای آن ها صرف نظر کنیم.
حلم و برباری عبارت از خصلتی است که بما می اموزد چگونه انواع ناملایمات و حوادث ناگوار را بایستی با کمال آرامی و بدون شکوه و ناله تحمل نمود. مراد از این تحمل و سکوت نه اینست که ما هاهر نوع حسی را که در خود می یابیم خفه سازیم، بلكه هريك از ماها موظفيم که اندکی افکار خود را بالاتر از افق فعلی که در آن زیست می کنیم پرواز داده ، در پی جستجوی تسلت و علل مصائب و آلام. دنیوی سعی و کوشش نمائیم .
حلم و بردباری انسان را بجانب خیر خواهی و خیر اندیشی سوق می دهد و بعینه ما مانند آئینه می باشیم که احساسات ما به خودمان منعکس می گردد ، محبت و علاقه ایجاد محبت و علاقه می کنند، و بعکس بیقیدی و بی علاقه گی تولید مرارت و دلسردی می نماید .
پس در این صورت هرگاه پای توبیخ و عتاب بمیان آید ، بهتر اینست که ملاطفت و رأفت را شعار خود ساخته از اعمال خشونت یا خشم و تغیر نسبت به سایرین خود داری نموده و هر مسئله را با کمال خیر خواهی ملاطفت و نرمی قضاوت کنیم و از چیزهائی که ما را بخشم
و غضب کشانده و جرئی می کند ؛ حتى الامكان اجتناب ورزيم . چنان که ذکر شد مخصوصاً از قهر و غضب دوری جوئیم ، زیرا
ص: 440
همین دیوانگی كوچك است كه كليه احساسات و تمایلات حیوانی و سبعیت را که تا اندازه ترقیات تمدنی امروزه از بین برده و از خاطرات ما محو کرده، مجدداً همان خاطرات و یادگار دوره ها و زندگانی های تاریك و گذشته را در ما بیدار کرده بیادمان خواهد آورد ، این خوی حیوانی که سرمنشأ مفاسد زیادی است بطور اختلاف در هر انسانی موجود است و هرگاه بخواهیم مقهور آن نگردیم بایستی با تمام قواء جد وجهد کنیم که این بلای عظیم را از خود دور ساخته برطرف کنیم. زیرا در حالت قهر كليه حواس و خوی حیوانی که بحالت را کد حموش مانده بود يك مرتبه طغيان نموده و در آنوقت انسان را بصورت يك حيوان درنده و سبعی جلوه ساخته و فی الحقیقه روبرو شدن با او در این موقع هراسناك است، و ظاهر است که بکلی متانت ؛ نجابت و عقل و مشاعر از انسان ساقط شده عنان خودداری از او سلب می گردد شخص خشمگین: مانند پرده که در مقابل چشمان او کشیده باشند احدی را نشناخته و در واقع نابینا است، زیرا در این قبیل موارد خشم و غضب هر گونه حيثيات و وجدان را از او سلب کرده و اغلب نیز او را به ارتکاب جنایات و اعمال فجیعی وادار نموده است.
یکی از مسائل طبیعیه و عاقلانه خویشتن داری همیشگی است و شخصی که خشمگین و غضبناك مي گردد معلوم می شود که هنوز علامت پستی روح و عقب افتادگی در آن موجود است وظیفه عینی شخص اینست كه حتى الامكان مراقب احساسات تند خود بوده آتش خشم را در خود فرونشاند، یعنی در چنین موارد بایستی شخص از اقدام و مبادرت به
ص: 441
کارهای مختلف و گفتگو یا مکابره با سایرین خود داری نموده دست بهیچ کاری نزند .
خصلت دیگری که تحصیل آن فوق العاده واجب و ضروری است نيكوكاری می باشد که نتایج آن زیاد و غیر قابل بیان است ، در واقع هرگاه درست بسنجیم ، نیکو کاری از جمله وظایف وجدانی هر شخص بوده و انسان مکلف است که نسبت به بیچارگان و واماندگان دستگیری کرده زیرا این فضیلت اخلاقی تأمین آتیه برای او خواهد نمود ، وخصوصاً هنگام پیری افتخار و حیثیتی جهت وی فراهم خواهد آورد.
ص: 442
عشق و محبت عبارت از يك جذابیت آسمانی برای ارواح موجودات و عوالم و قدرت و نیروی خداوندی است که عوالم وافلاك را بيكديگر مربوط نموده ، بآن ها نظام بخشیده و از گردش آن ها نمره و فوایدی بدست می آید . عشق همان نظر آلهی است !
خوبست عشق یعنی این لفظ مقدس و شریف را با هوا و هوس های شهوانی مشتبه نساخته و آن را خراب نکنیم ؟ زیرا این هوی و هوس ها غير از يك شبح موهوم و تقلید خشنی از عشق مثل نيست عشق حس و عاطفه بزرگی است که بنیان کلیه صفات قلبی بوده به يك آهنگ توازن مخصوصی در می آید، عشق افسر ملکات و فضائل بشری یعنی ملاطفت ، احسان و نیکوکاری است ، عشق عبارت از تجلی و ظهور قوه بزرگی است که انسان را از قوای مادی مستخلص کرده او را بمراتب الوهيت سوق خواهد داد عشق اسباب پیوستگی ما به سایر موجودات بوده و در ماصفا و شادمانی حقیقی را ایجاد نموده باعث ترك شهوات و تمایلات نفسانیه می گردد .
کسی که عشق و محبت داشت چنین حس می کند که در تمام دل ها جای داشته و براى كليه مخلوقات زيست می کند. علاوه بر این چنین شخص فداکار و برای نوع خود از جان گذشتگی را شعار
ص: 443
ساخته و بدون آن که در صدد انتقام برآید از روی صمیمیت مخصوصی محبت می کند .
ولى يك قسم حس تنفر از جماعات انسانی و بك نوع خستگی روحی است که اغلب ارواح عالیمقام را از بشر گریزان ساخته ؛ دلیل این موضوع را بایستی فقط بواسطۀ زندگانی انفرادی و بی علاقه گی اشخاص دانست، یعنی در ازاء آن که آن ها بواسطه معاشرت قواء عاليه و فضائل خود را نمو و توسعه دهند بعکس غفلت میو رزند ، در صورتی که نبایستی فراموش کرد که آنها اسباب این کار بوده و جهت رشد قواء عاليه و فضائل اخلاقی بوجود آمده اند .
می خواهیم بدانیم آيا كسي كه مسلك درویش منشی و قلندری را پیشه خود ساخته، دور از مردم و میهن زندگانی کرد ، عاقبت يك چنين شخصی در آنیه چه خواهد بود؟ بدیهی است یك وجود مهمل وبيشمرى که بدست خود قواء خود را ضعیف کرده بتدریج پژمرده و افسرده خواهد شد. پس باید دانست که ترقیات روحی از طریق تنهائی و گوشه نشینی برای احدی میسر نخواهد بود، مگر آنکه بواسطه معاشرت و آمیزش با سایرین انسان می تواند مقدمات پیشرفت خود را فراهم آورد. خلق خوش و خوب دلیل بر سلامت روح است ، پس سعی کنیم احساسات متین و شامخی را در قلب خود جای داده و محبت کنیم تا مورد محبت دیگران واقع گردیم .
اگر پای علاقه بمیان آید و بنا شود که ما به تمام اطرافیان خود اعم از ذیروح ياغير ذيروح و کلیه اشخاصی که بما كمك و همراهی می کنند و حتی به اعضاء ناشناس خانواده های بزرگ بشری علاقه و
ص: 444
محبت داشته باشیم ، کدام دوستی بی غل و غشی است که ما نبایستی بطور حتم به والدین خود مبذول داریم به پدر خود که از خردسالی زحمات طاقت فرسائی را تحمل نموده ؛ تا آنکه توانسته است طریق پرپیچ و خم زندگانی را بما نشان دهد از طرف دیگر مادر ما که باچه اشتیاق و ذوقی تحمل رنج و آلام نموده ؛ چه شب هائی که برسر ما بیداری کشیده و با چه علاقه های خالص ما را مراقبت و مواظبت کرده است ! پس هنگام پیری آيا في الحقيقه بایستی از دل و جان آنها را محبت کرده و از مشقات بی پایانی را که متحمل گشته اند از روی خلوص سپاس گذاری کنیم ؟
همچنین نسبت به میهن خود ما مدیون و ملزم به قدردانی و صمیمیت می باشیم؛ زیرا خون و حیات بما داده است. میهن اسباب ارتباط و خازن اشخاص بزرگ و سلسله های متعدده ایست که سالیان در از برای بناء کاخ آسایش ما و بنيان تمدن زحمانی کشیده و ما را از ثمره مشقات و آلام خود بهره مند گرانیده اند میهن بمنزله پاسبان با وفایی است که تمام گنجینه های عقلانی و اخلاقی که ما از آنها استفاده می بریم در طی قرون متمادیه برای ما حفظ و نگهداری نموده و و حتی در توسعه آن ها کوشیده و همان خزائن و گنجینه های نفیس را مانند نام مهربان و کریمی به فرزندان خود بلاعوض اعطا کرده است اين يك سلسلة موروثی و ودیعه های مقدس يعنى علم وصنعت ، قوانين بنگاه ها ، امنیت و آزادی اسباب ها ؛ آلات بی شماری که از فکر و دست اشخاص بوجود آمده و کلیه منابع ثروت ، شرافت ، عظمت ؛ قریحه تعصب و استعداد ملی که مشاهده می کنیم ما تماماً در آن ها سهيم وشريك
ص: 445
می باشیم ولی بدون میهن و بدون تمدن هرگاه این مراتب و عطایا بما ارزانی گردد، بهیچ وجه از آنها ثمره و فایده برای ما مرتب نبوده و جز يك دسته مردمان وحشی بیشتر محسوب نخواهیم شد و هر قدر هم که در حق میهن نیکوکاری انجام داده فداکاری کنیم ، باز در مقابل خدمات آن کوتاهی کرده ایم !
همچنین بر ما است که منتهای توقیر و احترام را نسبت به اشخاصی که در کسب دانش، مطالعات و در عین و در عین تنگدستی ، بیچارگی و از خود گذشتگی فداكاري ها نموده و يك سلسله مطالب زبده که در حقیقت ذخائری محسوب شده و برای ما فراهم آورده اند مبذول داریم ، بهمین قسم شجاعان میهن پرست که در حفظ و حرارت و دفاع میهن خود کوشیده و با خطارهای مرگ مواجه گشته اند بنظر احترام بنگریم، زیرا این قبیل اشخاص تا آخرین نفس طرفدار عدل و انصاف و اعلام کننده حقیقت بوده ، فضایل اخلاقی را بعنوان یادگار بارث باقی گذارده اند که ما از نتایج و نمره آن ها مند گردیم.
***
عشق قطره ایست از يك اقیانوس بی پایان و بی انتها و شراره ایست از کانونی که مبدأ آن خداوند است و بهمان قسم که از پرتو شمس كليه موجودات و اشياء بدون ذره اختلاف و علی السویه بهره ور می کردند همان طور نیز عشق یا محبت الهی کلیه افراد و مخلوقات را بدون هیچ گونه اعمال نظر یا تبعیضی در سایه خود منور ساخته و این اشعه عالم تاب مانند چراغ پر فروغی است که در اعماق تاريك ترين پيکرهای خودخواه
ص: 446
و خودپسند راه یافته لمینت و قلب آنها را فروزان می نماید . کلیه موجودات برای محبت و دوستی نسبت به یکدیگر خلق شده اند . تردیدی نیست که جزئيات يك زندگانی اخلاقی و نیکوکاری های تدریجی افراد بالاخره روزی از طرف کانون اوليه يك يك جبران شده و در نتیجه این اتفاق واشتراك بالاخره بشر دست بهم داده و با محبت حقیقی برادرانه زندگانی خواهد کرد.
ای خواننده این صفحات هر کسی هستی باش و بدان که روزگاری خواهد رسید که بالاخره خواه در این زندگانی جسمانی بازندگانی روحی آن عالم و يادر عوالم بالاتر دوباره در عالم ارواح یکدیگر را ملاقات خواهیم نمود . تا چه اندازه موظف و مکلفیم که طریقه نیکوکاری و خوبی را تعقیب نموده و در پیشرفت یکدیگر سعی و کوشش کنیم . ماها تماماً اولاد يك پدر و مادر و اعضاء يك خانواده بوده و هرگز نخواهیم مرد ما برای آن خلق شده ایم که یکدیگر را شناخته و تواما آهنگ و توازن قوانین و اشیاء را در خود جمع آوری کرده و دور از هوی و هوس های شهوانی و جاه و مقام موهوم و یأس آور این عالم ارضی زندگی کنیم پس تا آن روز فرا رسد بهتر اینست که از امروز خیال خود را متوجه یکدیگر نموده و نسبت به هم با محبت و علاقه مندی تا می زندگانی کنیم .
ص: 447
ص: 448
ص: 449
دکترعبد المجید تحکیم
ص: 450
فر زنده کار میسی حكيم (حاذق السلطنه) و بانو فریده نهورای حکیم در سال 1389 در طهران متولد و در تاریخ 1317 در سن بريوك پاریس از عالم جسمی بعالم روحی انتقال یافت
دکتر عبدالمجید حکیم هنگام طفولیت در مدرسه آلیانس فرانسه تحصیلات مقدماتی خود را بپایان رسانیده و در 1303 از دبیرستان نامبرده گواهی نامه دبستان را دریافت نمود پس از آن بمدرسه امریکائی ( دبیرستان البرز ) رفته و در مدت چهار سال دوازده کلاس مدرسه را تمام کرده در تاریخ 1307 بگرفتن گواهی نامه دوره اول آن دبیرستان نائل شد - از تاریخ 1307 الی 1310 دوره متوسطه را در دارالفنون تکمیل نمود و بدریافت گواهی نامه آن دبیرستان نائل شده وارد دانشکده پزشکی گردید دوره پنج ساله دانشکده را علماً و عملاطی کرده و در امتحان بیشتری از این سنوات شاگرد اول واقع و در پایان این تحصیلات و نوشتن پایان نامه که در اولین مورد قبول واقع گشت بدرجه دکترا نائل گردید - در سال 1316 برای انجام خدمت وظیفه از طرف وزارت جنگ بعنوان افسر وظیفه مأمور کردستان شده و پس از این مسافرت به طهران آمد و عازم اروپا گشت ابتدا در لندن بعد بپاریس آمده بمریض خانه نکیر
ص: 451
فكر بتكميل طب وجراحی پرداخت و تصدیق نامه های لازمه را دریافت داشته و مقضى المرام عازم مراجعت بایران بود .
در 31 ژویه 1938 میلادی یعنی در تابستان 1317 با چند نفر از رفقای خود از پاریس حرکت کرده بکنار دریا در نزدیکی سن بريوك مي روند و در حین آب تنی و شنا بواسطه امواج زیاد دریا در آب غرق شده از عالم مربی بعالم نامرئی درآمده جسدش در حوالی سن بر بوك مدفون گشت -
دکتر عبدالمجید حکیم بزرگترین اثری که از دوره زندگانی 28 سال خود در زمین باقی گذاشته تصدی بترجمه این کتاب است که در معرض نظر پردقت خوانندگان محترم می گذاریم.
د . م . حکیم
ص: 452
3 مقدمه مؤلف
بخش یکم
12 1- معتقدين ومنكرين - عقاید مكنونه - ادیان
25 2- هندوستان
44 3- مصر
54 4- يونان
72 5-گل
89 6 - عيسويت
96 7 - مادیون و مثبتيون
116 8 - بحران اخلاقی
بخش دویم
مسائل بزرگ
136 9- جهان و خداوند
165 10 - روح هرگز نمی میرد
172 11 - زندگانی های متوالیه
183 12 - مقصود از زندگانی چیست ؟
191 13 - مرگ و عقوبات
201 14 - اشکالات و ایرادات
ص: 453
بخش سیم
عالم غیر مرئی
209 15 - طبيعت وعلم
214 16 - ماده وقوه - عامل اساسی اشیاء چیست ؟
219 17- سیالات ومانيه تيسم
227 18 - واقعات روحی
231 19- شواهد و مدارك علمي
251 20 - اسپریتیسم در فرانسه
263 21 - پریسپری یا جسم سیال
270 22- مدیم ها
279 23 - سیر تکامل روح پریسپری
282 24- نتایج فلسفی و اخلاقی
285 25 - اسپری تیسم و علم
292 26 - مخاطرات اسپری تیسم
298 27 - حقه بازی - شیادی
303 28 - فايده مطالعات روحی چیست ؟
بخش چهارم
عالم ارواح
309 29 - انسان موجودی است روحی
312 30 - آخرین نفس
ص: 454
319 31- قضاوت
325 32 - اراده و سیالات
333 33 - سرگردانی
336 34- زندگانی عالی
350 35 - ارواح پست و شرور
358 36 - دوزخ وشياطين
361 37 - تأثیر اعمال انسانی در ارواح پست و سیه روز
366 38 - عدالت - حساسیت - مشترك - مسئوليت
374 39 -- فاعليت مختار و قدرت کامله
380 40 - تعلق ارواح بابدان
بخش پنجم
راه راست
387 41- زندگانی اخلاقی
393 42- وظيفه يا تكليف
400 43- اعتقاد - امیدواری - تسلیت
407 44 - كبر و نخوت - فقر و ثروت
417 45 - خودخواهی
425 46 - همراهی و احسان
437 47- صبر ونیکو کاری
443 48 - عشق و محبت
ص: 455