کشکول فاطمی
مشخصات کتاب
سرشناسه :عباس پور، سید محمد، 1363- Abbaspor, Seyed Mohammad
عنوان و نام پدیدآور :کشکول فاطمی/سیدمحمد عباس پور.، با مقدمه و تقریظ محمدحسین رجبی دوانی.
مشخصات نشر :رشت: آفتاب نهان، 1397.
مشخصات ظاهری :216 ص.؛ 14/5×21/5 س م.
شابک :350000ریال:9786009553082
وضعیت فهرست نویسی :فاپا
یادداشت :کتابنامه: ص. 211-216.
موضوع :فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.
موضوع :Fatimah Zahra, The Saint
شناسه افزوده :رجبی دوانی، محمدحسین، 1338 -، مقدمه نویس
رده بندی کنگره :BP27/2/ع233ک5 1397
رده بندی دیویی :297/973
شماره کتابشناسی ملی :5528249
ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری
ص: 1
اشاره
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
ص: 2
کشکول فاطمی (سلام الله علیها)
سید محمّد عباس پور
ص: 3
فهرست
پیش گفتار.......... 11
تقریظ و مقدمه دکتر رجبی دوانی.......... 13
درک شب قدر.......... 15
حجت تمام بر حجج الهی.......... 16
فاطمه (سلام الله علیها) بر بالین آدمی.......... 17
حضرت زهرا(سلام الله علیها) و ذوالفقار.......... 18
در لفظ و معنای بتول و عذراء.......... 20
1. در معنی بتول.......... 20
2. در معنی عذراء.......... 22
سقط و شهادت حضرت محسن بن علی (علیه السلام).......... 23
فاطمه (سلام الله علیها) همسری نمونه.......... 25
اصابت درب به حضرت زهرا(سلام الله علیها).......... 29
روایتی عجیب از عایشه.......... 30
شأن فاطمه (سلام الله علیها) والاتر از والاها.......... 31
ضربت قنفذ لعین.......... 32
ازدواج فاطمه و علی (علیهما السّلام).......... 34
فاطمه (سلام الله علیها) در برابر فتنه ها.......... 35
ص: 5
ره آورد امامت و ولایت در کلام فاطمه (سلام الله علیها).......... 36
یک بشارت.......... 37
یک بستر، درد.......... 38
آن تازیانه.......... 39
درب خانه امیرالمومنین (علیه السلام).......... 40
عبد خداست فاطمه (سلام الله علیها).......... 41
مقام بندگی زینب دختر فاطمه (سلام الله علیها).......... 42
علم و فهم زینب بنت فاطمه (سلام الله علیها).......... 43
وصایاى حضرت زهرا (سلام الله علیها).......... 44
در شهادت محسن بن علی (علیه السلام).......... 46
ماجرای میخِ در.......... 48
رسالت نوحه در کلام مُراد دل ها، امام خمینی (رحمةالله علیه).......... 49
روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) از لسان مبارک امیرالمومنین (علیه السلام) 50
تکمله نبوت انبیاء.......... 51
احوالات آخرین ایام عمر فاطمه (سلام الله علیها).......... 52
امر به اطاعت از فاطمه (سلام الله علیها).......... 54
غصه ای که بر دل مبارک زهرای اطهر ماند.......... 55
دوران های گذشته هم بر مدار فاطمه (سلام الله علیها) بودند.......... 56
فاطمه (سلام الله علیها) در اواخر عمرش چگونه شده بود.......... 57
اطاعت از فاطمه (سلام الله علیها)بر چه گروه هایی واجب شد 58
حضرت زهرا (سلام الله علیها) سه روز قبل از شهادتش پیراهنی را به زینب (سلام الله علیها) می دهد.......... 59
پرستار فاطمه (سلام الله علیها).......... 60
نگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر یتیمان فاطمه (سلام الله علیها).......... 61
درباره تسبیحات فاطمه (سلام الله علیها).......... 62
ص: 6
در آن شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه دید؟ .......... 63
در عزای زهرا (سلام الله علیها) چه کسی شادمان شد؟!.......... 64
مقام بندگی فاطمه (سلام الله علیها).......... 66
اسناد جنایت.......... 67
شخصیت شناسی مهاجمین بر بیت وحی.......... 69
فاطمه (سلام الله علیها) همسر نمونه.......... 90
حرمت علی بن ابیطالب (علیه السلام).......... 92
حرمت علی (علیه السلام) بعد از فاطمه (سلام الله علیها).......... 93
ارزش اهل بیت و امامان در کلام زهرا (علیه السلام).......... 94
عکس العمل فاطمه (سلام الله علیها) هنگام هتک حرمت علی (علیه السلام).......... 95
دست نحس ابلیس بر عَین الله.......... 98
مقداد و یک روز بعد از شهادت فاطمه (سلام الله علیها).......... 99
نقش قنفذ ملعون در جنایت.......... 100
نوع هیزمی که بر در خانه وحی آوردند.......... 101
گوشه ای از مصائب از زبان زهرای اطهر (سلام الله علیها).......... 102
آخرین لحظات عمر زهرا (سلام الله علیها).......... 103
لحظه های بی قراری اطفال زهرا (سلام الله علیها).......... 104
جمله ای ناب در روز آخر.......... 105
وصایاى حضرت زهرا (سلام الله علیها).......... 106
در خصوص حضور و همراهی امام مجتبی (علیه السلام) در مسئله فدک 107
فراق.......... 113
درس حضرت زهرا (سلام الله علیها) به بشریت.......... 114
سبک زندگی فاطمی.......... 115
ام البنین (سلام الله علیها) و حریم فاطمه (سلام الله علیها).......... 118
بانوی گمشده.......... 120
ص: 7
برگی از فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها).......... 121
زیارت زهرای اطهر (سلام الله علیها).......... 122
18 قول در شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها).......... 123
خاتون.......... 125
حضور فاطمه (سلام الله علیها) هنگام قبض روح مومن.......... 126
منظور از والشفع در قرآن.......... 129
فاطمه (سلام الله علیها) مالک فدک.......... 130
حضرت زهرا (سلام الله علیها) روشن کننده صراط.......... 131
شفاعت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از بانوانی که.......... 133
فضائل امّ المؤمنین، امّ الزهراء، حضرت خدیجه کبریٰ (سلام الله علیها) 134
مذمت غاصب حق حضرت علی و فاطمه (علیهما السّلام).......... 136
محشر فاطمه (سلام الله علیها).......... 137
محبّ حضرت زهرا (سلام الله علیها).......... 138
سُکنای زهرا (سلام الله علیها).......... 139
بر درب بهشت با طلا نوشته شده.......... 140
حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاری رسان امت خویش.......... 141
علم فاطمه (سلام الله علیها).......... 142
سجده فاطمه (سلام الله علیها).......... 145
قاتل فاطمه (سلام الله علیها) ملعون است.......... 146
ورود بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم).......... 147
روزشمار حوادث فاطمیه.......... 148
پناه به خانه زهرا (سلام الله علیها).......... 150
روح دوپهلو.......... 151
درد دلی با پدر.......... 152
خداگرایی فاطمه (سلام الله علیها).......... 154
ص: 8
نگاه به مظلوم.......... 155
تربیت فاطمی.......... 156
روضه درب و دیوار.......... 157
خطاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام).......... 159
نقش آفرینی نام مبارک زهرا (سلام الله علیها) در دفاع مقدس.......... 161
فاطمه (سلام الله علیها) و ارزش های امام علی (علیه السلام).......... 164
فاطمه مطیعِ محضِ مولایش علی (علیه السلام).......... 165
اعتراف عمر بن خطاب در نامه ای خطاب به معاویه.......... 166
من از فاطمه ام.......... 167
فاطمه (سلام الله علیها) قلب پیامبر اسلام.......... 168
زیارت شهیدان.......... 169
فاطمه (سلام الله علیها) و ارزش های والای علی (علیه السلام).......... 170
ملاطفه کلامی زهرا و امیرالمؤمنین (علیهما السّلام).......... 172
قرآنی که امام علی (علیه السلام) گرد آورد.......... 181
حقیقت روح القدس.......... 183
کتابنامه و رجالنامۀ فاطمی .......... 185
عوالم العلوم.......... 185
جنّةُالعاصمة فی احوال الفاطمة.......... 186
أنیس المؤمنین.......... 186
فضائل الزّهراء.......... 187
دلائل الإمامة.......... 187
تاریخ یعقوبی.......... 189
ارشادالقلوب.......... 189
أنیس الموحّدین.......... 190
ص: 9
کتاب سُلیم.......... 190
فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى.......... 197
الدرّة الغرّاء فی وفاة الزّهراء.......... 198
الکامل بهائی.......... 199
شرح نهج البلاغة.......... 201
رساله نفحات اللاهوت فى لعن الجبت والطاغوت.......... 202
ألصّراطُ المُستقیم إلی مُستّحّقی ألتّقدیم.......... 203
رَیاحینُ الشَّریعَة.......... 205
بَیْتُ الْاَحْزان فی مَصائبِ سَیّدةِ النِّسْوان.......... 208
کتاب ها و آثار مسعودی.......... 209
منابع و مصادر.......... 211
ص: 10
پیش گفتار
السلام علیک یا أیّتها الصّدّیقة الشّهیدة
بعد الحمد والثناء لله ... پس از انتشار کتاب مقتل یوم العاشر _ در شرح کاربردی لغات شاذمصائب سیدالشهدا (علیه السلام) _ که با شیوه واژه شناسی سبب شد تا بسیاری از نکات و لغات مقتل عاشورا واکاوی و پاسخگویی شود و در مسیر اداره مجالس، راهی هموار برای اهالی منابر آل الله علیهم السلام فراهم گردد؛ اینجانب بر آن شدم تا کتابی متقن و کاربردی به همان شیوۀ پیشگفته اما با محتوای علمی و تاریخی بیشتر درباره حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)، بنگارم.
شیوۀ «کشکول نویسی» را بعنوان روشی سنتی و مطلوب به لحاظ شیوایی و اختصار، که در بین سیره نویسان و خادمان حضرات معصومین (علیهم السّلام )متداول بوده، برگزیدم. لیکن سعی اینجانب برای آن بوده تا جامعیّتی را با استفاده از مطالب ناب و ظرائف دقیق، موجز، کاربردی، قابل فهم، مستند و متقن با توضیحات تحقیق شده در ذیل صفحات فراهم آورم، و همچنین موضوعاتی نظیر بیت مرثیه و یا بیت روایت، پدیده ای جدید در آن سنت را لحاظ نمایم، که در
ص: 11
کتاب کشکول فاطمی سعی شد به آن پرداخته شود تا مجموعه ای ویژه از شرح و ترجمۀ کرامات، مناقب و مصائب مُفجعۀ حضرت کوثر، زهرای اطهر (سلام الله علیها)، در پیش روی خواننده گرامی فراهم گردد.
از اینکه مَطلع کتاب به تقریظ و تقدیمِ استاد عزیز و بزرگوارم، پژوهشگر خلیقِ تاریخ و تمدّن اسلام، مورّخّ فاضل، جناب آقای دکتر محمد حسین رجبی دوانی؛ آراسته شده است خداوند منّان را شاکرم. از بذل توجه و عنایت ایشان در حقّ این حقیر و این اثرِحاضر، نهایت قدردانی و سپاسگزاری را دارم. درود و رضوان الهی نثار روح پاک والد معظّم شان حضرت علّامه مرحوم آقاشیخ علی رجبی دوانی رضوان الله تعالی علیه و نیز بهترین تحیّات الهی را برای روحِ والدۀ ماجدۀ استاد، از درگاهپروردگارم مسئلت می دارم. «طوبی لهما و حُسنُ مَأب»
در پایان امیدوارم خداوند متعال به دعا و شفاعت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، عنایتی به کشکول خالیِ این حقیر، فی الدنیا والآخرة بنماید. إن شاء لله
سید محمد عباس پور
ص: 12
تقریظ و مقدمه دکتر رجبی دوانی
اشاره
بسم الله الرحمن الرحیم
وجود مقدّس بانوی بانوان جهان، سرور و سالار زنان دو عالم، حضرت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) را، نزد خداوند متعال چنان جایگاهی است که او را در اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السّلام، محوریت و مرکزیت قائل است؛ آن گاه که اهل بیت زیر عبای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) گرد آمدند، جبرئیل امین از پروردگار عالمیان پرسید: اینان کیستند؟ خداوند فرمود: «هُم فاطمة وأبوها وبعلها وبنیها» آنان فاطمه وپدر فاطمه و همسر فاطمه و پسران فاطمه هستند. مقام، چنان است که بزرگان و اولیای عالم از بیان فضایل آن یگانه بانو در عالم زبانی قاصر دارند و در وصف و عظمت او ناتوانند. با این حال بسیاری به زعم و توان خویش در این عرصه کوشیده اند.
خدمتگزار اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام )، ذاکر و مادح آن ذواتِ مقدّس، برادر ارجمند جناب آقای سیّد محمّد عباس پور با اعتقاد پاک خود و در حدّ بضاعت و توان خویش مجموعه ای از روایات و احادیث و نقل های تاریخی پیرامون مقام و شخصیت و تاریخ زندگانیِ کوتاهِ نور چشم رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را
ص: 13
در مجموعه ای با نام «کشکول فاطمی» فراهم آورده است تا به سهم خویش عرض ادب و انجام وظیفه ای به ساحت قُدسیِ جدّۀ عظیم الشأن خود، سرور بانوان دو عالم نموده باشد.
ان شاء الله حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) از این اثر خشنود گردد و خداوند متعال این خدمت را از ایشان به لطف و کرمِ خود قبول فرماید و ذخیره ای برایشان گرداند در روزی که «لا یَنفَعُ مالٌ و لا بنون إلّا من أتی الله بقلبٍ سلیمٍ».
والسلام علی عبادالله الصّالحین
محمد حسین رجبی دوانی
ص: 14
درک شب قدر
قالَ الإمامُ الصّادِقُ (علیه السلام):
«فَمَن عَرَفَ فاطِمَةَ (سلام الله علیها) حَقَّ مَعرِفتَها فَقَد أدرَکَ لَیلَةَ القَدرَ.»(1)
هرکس فاطمه (سلام الله علیها) را به شناخت حقیقی اش درک کرد، بی گمان شبِ قدر را دریافته است.
علامه حسن زاده آملی در شرح حدیث فوق می فرماید: «مراد از لیلة القدر وجود ذی جود فاطمه زهرا، حقیقت امّ الکتاب است که از او یازده قرآن ناطق و حجت الله نازل شده است؛ لذا حضرت زجاجة الوحی و ثمرةالنبوة، فاطمةالعارفة بالأشیاء را «ام الائمة» نامیده اند.(2)
شعر حدیث
هر کس که شناخت عزّتِ فاطمه را *** تعظیم کند، قِداستِ فاطمه را
بر درکِ مقامِ "لیله القَدر" رسد... *** بشناسد اگر، حقیقتِ فاطمه را
ص: 15
1- . بحارالانوار، ج43، ص65.
2- . جلد دوم شرح دفتر دل.
حجت تمام بر حجج الهی
قال الإمامُ العسكری (علیه السلام):
«نَحنُ حجّةُ الله عَلَى الخَلقِ ولكِن جَدَّتُنا فاطِمَة حُجَّةٌ عَلَینا.»(1)
همه ما (أئمه) دلایل الهى بر خلایق هستیم؛ اما مادرمان فاطمه (سلام الله علیها)، دلیل راهِ الهی بر ماست.
حُجّة: دلیل، اثبات، دستاویز
ص: 16
1- . تفسیر أطیب البیان، ج3، ص226. جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر خداصلی الله علیه وآله نقل می کند که رسول خدا فرمود: «إنّ اللهَ جَعَلَ عَلیّاً وَ زَوجَتَهُ وَ أبنائَهُ حُجَجُ الله عَلی خَلقِهِ وَ هُم أبوابُ العِلمِ فی اُمَّتی مَن اهتَدی بِهِم هُدَی إلی صِراطِ المُستَقیم؛ (شواهد التنزیل، حافظ حسکانی حنفی، ج1، ص58و59) به یقین خداوند چنین قرار داده است که علی و همسرش و فرزندانش، حجت های خداوند بر خلق او باشند و آنان درهای علم در امتم هستند هرکس هدایت به آنان پیدا نمود، بسوی صراط مستقیم هدایت شده است.»
فاطمه (سلام الله علیها) بر بالین آدمی
عن الامامین الصادقین (علیهما السّلام):
«حرامٌ عَلَی روحٍ أن تُفارَقُ جَسدَ ها حَتّی تَرَی الخمَسَةَ: محمّداً وَ علیّاً وَ فاطمةَ وَ حَسَناً وَ حُسیناً بِحیثُ تَقرُّ عَینُها أو تَسخنُ عَینُها.» (1)
روح آدمی حرام است که از بدنش جدا شود، مگر آنکه پنج تن را ببیند: محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السّلام )، و آن هم به گونه ای است که یا چشم آدمی روشن و یا تاریک و محزون می شود.
ص: 17
1- . بحارالانوار، ج 22، ص 490؛ التوحید، شیخ صدوق، ص 117؛ معانی الاخبار، ص 58؛ بحارالانوار، ج 24، ص 74؛ معانی الاخبار، ص 114؛ بحارالانوار، ج 43، ص 46؛ مناقب، ج 3، ص 337.
حضرت زهرا (سلام الله عليها) و ذوالفقار
رُویَ أنَّ النَّبیُ (صلّی الله علیه وآله و سلّم)قالَ: إنّهُ لمّا عَرَجَ إلَی السّماءِ وَ سارَ فی الجنّةِ إذ وَقَعَ بَصرهُ بِشَجرةٍ تفاحٍ و مُدَّ یَدهُ، وَجَنیَ تُفاحاً، وَ أرادَ أن یأکلهُ فإذا نَصَفَ بِنِصفینِ، فأکلَ نِصفَهُ وَ نصفَهُ قَد خُفیَ وَفَقَدَ، فَصارَ النّصفُ الّذی أکَلَهُ النَّبیُ نُطفةً فی صُلبِهِ، فخُلِقَت منهُ فاطمةُ الزّهراء، وَ خَلَقَ اللهُ مِنَ النّصفِ الآخر ذَا الفقارُ سیفُهَ، فَهیَ اُختهُ وَ هُوَ أخوها.
وَ ایضاً رُویَ أنَّهُ إذا خرج أمیرالمؤمنین (علیه السلام) عَنِ البَیتِ خَرَجَ ذوالفقارُ عَن غَمَدِه وَ یُکَلّمُ مَعَ فاطمةَ (سلام الله علیها)، وَ أنّهُ أتَی إلَیها یَومٌ فَرَأی إنَّ فاطمةَ (سلام الله علیها) فی الکَلامِ، فَقال: یا فاطمةُ مَعَ مَن تَتکلّمی؟! قالت: مَعَ أخی. قال: مَن أخوکِ یا فاطمةُ؟ قالت:ذوالفقارُ. (1)
ص: 18
1- . ریاض المصائب، علامه سید محمد مهدی تنکابنی، ص138 و139. ذوالفقار شمشیر معروف امام علی (علیه السلام). از آنجا که این شمشیر، پست و بلندی هایی مانند ستون فقرات داشت، آن را ذوالفقار نامیدند.. درباره اینکه این شمشیر چه شکلی داشته، اختلاف وجود دارد و گرچه در بیشتر تصویرهای رایج، آن را به صورت شمشیری دارای دو سر ترسیم می کنند، ولی عمده منابع، آن را مانند دیگر شمشیرها با یک لبه دانسته اند. علامه مجلسی از تفسیر السدی الکبیر در جلد42 بحارالانوار، ص58 نقل می کند که آیه <...وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس...> (ترجمه:... و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است، پدید آوردیم،...)[ حدید–25] اشاره به ذوالفقار دارد که از آسمان برای پیامبر نازل شد. و در حدیثی منتسب به جعفر بن محمد، دلیل نامگذاری آن شباهت شیارهایش به مهره های کمر است. در حدیثی منتسب به محمد بن علی، امام پنجم شیعه در بحارالانوار دربارهٔ دلیل نامگذاری این شمشیر آمده است: [لانه ما ضرب به أحدا من خلق الله إلا أفقره فی هذه الدنیا من أهله وولده وأفقره فی الآخرة من الجنة] «زیرا علی (علیه السلام) با شمشیر ذوالفقار به هیچ کس ضربتی نزد، مگر اینکه او را در دنیا از خانواده و زن و فرزندانش جدا کرد و در آخرت او را از بهشت جدا ساخت.» در حدیثی منسوب به امام رضا (علیه السلام) آمده است که جبرئیل، آن را با خود از آسمان آورده است. طبق روایتی دیگر رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمود: "خدای تبارک و تعالی ذوالفقار را به من عطا کرد، و فرمود: ای محمد بگیر آن را و عطا کن آن را به بهترین اهل زمین، عرض کردم خدایا او کیست؟ حق سبحانه و تعالی گفت او خلیفه من در زمین علی بن ابی طالب است." در جنگ احد، هنگامی که شمشیر او شکست، او از پیامبر شمشیر خواست، و پیامبر ذوالفقار را بدو داد، که علی با آن از پیامبر دفاع کرد و دشمن را عقب راند. در این جنگ علی (علیه السلام) جانفشانی های بسیاری در حق پیامبر انجام داد تا جایی که جبرئیل نازل شد و ایثار علی (علیه السلام) را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان می دهد. رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) نیز گفت: "من از علی و او از من است." بنا بر تاریخ طبری و سیره ابن هشام در این هنگام ندایی شنیده شد که می گفت: «لا فتی الا علیّ لا سیف الاّ ذوالفقار» (هیچ جوانمردی جز علی و هیج شمشیری جز ذوالفقار نیست) پیامبر گفت: «این صدای جبرئیل است». پس از علی، ذوالفقار به پسرش حسن ابن علی، و سرانجام به حجت ابن حسن ارث رسید. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: "شمشیر امام زمان هنگام ظهورش، همان ذوالفقار است." و نیز از امام صادق و امام رضا (علیهما السّلام) نقل شده است که ذوالفقار از نشانه های امامت است و در زمان امامان در دست آنان بوده است. ( ر.ک: ذوالفقار.. نشریه دیدار آشنا، ش. شماره 52 مهر 1383؛ المناقب. ابن شهر آشوب، ج 3، ص290؛ لسان العرب، ج 10، ص 300؛ المناقب. ابن شهر آشوب، ص 340؛ علل الشرایع، ج 1، ص 160؛ بحارالانوار، ج 42، ص 57؛ سیره ابن هشام، غزوه احد، ج 30، ص 106؛ شیخ مفید. الارشاد، ج 1، صص 82–68، 78؛ شیخ طوسی. الأمالی، ص 547؛ الغیبة. ج 307، ح 2؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج9، 398؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص419؛ طبری، ج7، ص595 - 556؛ دانشنامه جهان اسلام، ج18، ص 849 ) طبق این روایت نور حضرت زهرا و ذوالفقار ولایت به اراده الهی و به عنصر نور خلق شده اند و نزول و عطائشان از آسمان بر نبی خاتم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بوده است هر دوی ایشان سلاح ولایت بوده اند و لیکن برّندگی سلاح الزهرا (سلام الله علیها) بر تارک ظلمت و طاغوت بیشتر بوده همچنین حمل ذوالفقار فقط بر صاحب ولایت کلیه آسان است و نیز هر دو عنصر مبارک با مهدویت مرتبط میباشد چه آنجا که در روایت وارده از بقیة اللهعج الله تعالی فرجه الشّریف اسوه او و حرکت و قیامش مادر بزرگوارش فاطمة الزهراء می باشد و نیز برای فرج آن حضرت نشانه هایی هست كه یكی از آنها سخن گفتن ذوالفقار در شب ظهور است كه از غلاف خود خارج می شود و خطاب به ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشّریف می گوید: السلام علیک ایها القمقام الزّخّار السلام علیک ایها الصمصام البتّار؛ «ای ولی خدا! بپاخیز و به وسیله ی من و به نام خدا دشمنان خدا را نابود كن» این مطلب از زبان «سید محمد شمس الدین» نایب _ خاص حضرت قائمعج الله تعالی فرجه الشّریف در دوران غیبت صغری نقل شده است.
در لفظ و معنای بتول و عذراء
1. در معنی بتول
عن أبی جعفرٍ الباقر (علیه السلام) قال:
لمّا وُلدَت فاطمةُ أوحی اللهُ إلی مَلکٌ فأنطقَ بِهِ لسانُ محمدٌ، فَسَمّاها فاطمةُ، ثُمَّ قال: إنّی فَطَمتُکَ بِالعِلمِ، وَفَطَمتُکِ مِنَ الطَمثِ. ثمّ قال ابوجعفرٌ (علیه السلام): واللهِ لقَد فَطَمَهَا اللهُ بِالعلمِ، وَ مِن الطَّمثِ فی المیثاقِ.(1)
یقولُ السّید مَهدی تُنکابنی فی کِتابهِ الرّیاض، قَولُه عَلیهِ السّلام؛ فَأنطَقَ بِه أی فَأنطَقَ مُحمّدٌ بِلِسانهِ أی: قُل لَهُ أن یُسَمّی بِنتَهُ فاطِمة، فَسَمّاهَا النَّبیُ فاطِمة. قَولُهُ: فَطَمتُکِ بِالعِلمِ، أی: فَطَمتُکِ عَن اُمّکِ بِالعِلمِ اللَّدُنّی، وَ بِالطُّهرِ الأبَدیّ، وَ عَدَمِ الطَّمثِ وَ الحِیضِ أبداً بَل فَطَمَهَا اللهُ عَزَّوجَلّ، کَذلکَ فِی المیثاقِ. کَما هُوَ صَریحُ الحَدیث.(2)
ص: 20
1- . الکافی، ج1، ص460 باب مولد الزهراء (سلام الله علیها).
2- . ریاض المصائب، ص133. بتول از القاب حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، گفته شده به سبب برتری اش بر دیگر زنان بلاظ گفتار، رفتار ومعرفت، بتول نامیده شده است. علامه طباطبایی بتول را زنی میداند که عادت ماهیانه ندارد. لقب بتول برای حضرت مریم نیز بکار رفته است. البته مفسران معنای بتول را زنی می دانند که با تمام قلبش متوجه خدا گردیده، واز غیر او منقطع شده است. (وَهیَ مُنقطِعةٌإلیَ اللهِ عَن الدّنیا- تفسیر نمونه ج25ص179) فی علل الشرایع عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام) قال: إنّ بناتَ الأنبیاءِ لایُطمِثنَ، إنّما الطَّمثُ عُقوبةٌ، وَ أوّلُ مَن طُمث سارةٌ. (ر.ک: قصص الأنبیاء، الجزائری، ج1ص230 ) همانا دختران پیغمبران الهی حیض نمیشوند، براستی ابتلاء به حیض شدن را عذاب الهی می دانستند، و نخستین کسی که به عادت ماهانه مبتلا شد؛ ساره همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود. ویقولُ السّید: وَهیَ زَوجةُ إبراهیمُ، عُقوبتها إنّما هیَ لَعِلمُها الّذی مَعَ هاجرَ أمّ إسماعیل، وَهُو إیذاؤها إیّاها، وَ إخراجِها مِن بَیتها، وَ إذهابِ إبراهیم إلَی وادیٍ غَیر ذی ذرعٍ، کَما المشهور. وَ قولُه (علیه السلام): لایُطمثنَ، أی: لایُحضنَ، وَالصَّحیحُ أنّ فاطمةُ (سلام الله علیها) لاتَحیضُ أصلاً، وَ لَم تَرَ دَمٌ غَیر الحَیضُ إیضاً، مِن دَمِ النَّفاسِ وَ الإستحاضَةُ مطلقاً. فلذلک سُمّیت بَتولاً، لأنّ البَتَلُ القَطعٌ، وَ إنّها انقَطعَت عَن الدّماءِ الثّلاثةِ کَما کانَت لِلنّساءِ فَهیَ مُطهرةٌ عَن الخَبائِثِ. کَما فِی العِلل بإسنادهِ عَن علیّ بن أبی طالب (علیه السلام): أنّ النّبیصلّ الله علیه وآله سئل: مَا البتولُ؟ فإنّ سَمِعناکَ یا رَسولَ الله، تقولُ: إنّ مریمَ و فاطمةَ بتولٌ. فقالَ رسولُ الله: البتولُ الّتی لَم تَرَ حمَرةٌ قَطٌ، أی لَم تَحِض فإنّ الحیضَ مکروهٌ فی بناتِ الأنبیاء (بحارالانوار، ج43، باب2، ص43؛ المناقب، ج3، ص110؛ معانی الاخبار، ص54؛ ینابیع المودة قندوزی، ص 260) سید می گوید: او همسر ابراهیم خلیل الرحمان بود، که به سبب اذیت عالمانه، بر هاجر و اسماعیل روا داشت، و ایشان را از خانه اش اخراج نمود و ابراهیم را راهی وادی بی آب و علف نمود، مورد عقوبت قرار گرفت. اینکه امام باقر (علیه السلام) فرمود: عادت نمی شوند شاید به همان معنای ندیدن حیض باشد، که صحیح اینست فاطمه هیچگاه حیض نمی شد، و حتی غیر از حیض خونهای دیگر نظیر نفاس و استحاضه نیز مطلقاً نمی دید. فلذا به این دلیل ایشان را بتول نامیدند چون «بتل» بمعنای بریده شدن است، و براستی که او از خونهای ثلاثه ای که مختص زنان می باشد، بریده شده پس ایشان از خبائث پاک شده است. کما اینکه در علل الشرایع امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: از پیامبر سؤال شد بتول چیست؟ چون این کلمه را از شما شنیدیم؛ ایشان فرمود: مریم و فاطمه بتولن. بتول کسی است که هیچوقت (خون) سرخی نمی بیند چون دیدن حیض از دختران پیامبران ناپسند است. البته بدلایلی دیگر نیز می توان این امر را توجیه عقلی نمود: خداوند طینت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بر اساس رحمت مخصوصه خود سرشته است فلذا هرنوع عقوبتی از وجود رحیمیّه ایشان جدا شده است خون و آلودگی ها از خبائث و نواقص جسم بشری است لیکن حضرت زهرا، عنصری لطیف، ملکوتی و کاملۀ بلا نقصان از اعلا علیین می باشند که؛ از دنائس و خبائث اهل ناسوت به دور است فلذا به نص شریف إنما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً، هرگونه خبائث اجازۀ عارض شدن بر ایشان را ندارد.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده: هنگامیکه فاطمه (سلام الله علیها)، متولد شد، خدای متعال به فرشته ای وحی رسانید و با این وحی زبان محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) به نطق آمد و
ص: 21
او را فاطمه نامید. سپس خداوند فرمود: همانا من تورا به علم و دانایی لدنّی و به طهارت از قاعدگی، از زمان شیرخوارگی بریدم. سپس امام باقر (علیه السلام) فرمود: خدای متعال فاطمه (سلام الله علیها) را از ابتدا در عالم عهد، به این دوخصیصه سرشت. مرحوم تنکابنی در ریاض المصائب می گوید: شاید فرشته به پیامبر گفته باشد تا دخترش را فاطمه نامگذاری کند و او نیز چنین نمود، و اینکه خداوند فرمود: (ای فاطمه) من تورا با علم بریدم... شاید از همان شیرخوارگی با علم لدنی او را از آموختن علم بی نیاز و بطور ابدی پاک کرد، بلکه عادت ماهیانه و قاعدگی را در همان زمان الست و دوره عهد، از او برداشت، کما اینکه تصریح حدیث بهمین معناست.
2. در معنی عذراء
از فرمایش رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) که آن بانو را حوریه ای بصورت انسان معرفی کرده است بر می آید که آن حضرت همچون حوریان بهشت پیوسته دوشیزه باقی خواهند ماند. چرا که از امام صادق (علیه السلام) در این باره پرسش شد که چگونه حوریه بهشتی هر زمان که همسرش نزد وی میرود او را دوشیزه می یابد؟ ایشان فرمودند: چون او ازماده ای پاک آفریده شده و هیچگونه فسادی به جسم وی راه نمی یابد و بدنش دچار آفتی نمی گردد.(1)
ص: 22
1- . فاطمة الزهراء من المهد الی اللحد، ص123، به نقل از شواهد التنزیل. حضرت زهراء (سلام الله علیها) پیوسته بمانند دوشیزگان بود، و پیامبر همواره از او به عنوان «حوراءالإنسیة» و «مخلوقی از میوه های بهشت» یاد می فرمود. (ر.ک: بحارالانوار ج43 ابواب 1و2)
سقط و شهادت حضرت محسن بن على (عليه السّلام)
«وَ رَكَّ-ل ع-م-ر الب-ابَ بِرجلهِ حتّى أصابَ بَطَنَ فاطِمَةً وَهِيَ حَامِلَةٌ بِمَحسن لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ فَأَسْقَطَتْهُ.»(1)
... و عمر با پای خود محکم به درب خانه کوبید تا اینکه درب به شکم فاطمه سلام الله علیها برخورد کرد و ایشان حامله به فرزندی به اسم محسن بوده اند و او را سقط کرد در حالیکه فرزندش شش ماهه بود.
ص: 23
1- . بحارالانوار، ج43، ص18؛ الهدایةالكبرى، ص407؛ ظلامات الصدیقة الشهیدة، ص46. بنابر روایاتی که از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده حضرت محسن (علیه السلام) از فرزندان امام علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود که در اثر ضربه خوردن در منزل و فشار آن حضرت میان در و دیوار توسط عمر، سقط شده و به شهادت رسید. بیان این نکته نیز ضروری است که محاصره خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) و آسیب رساندن به ایشان از جانب هرکسی که بوده باشد، یقیناً با دستگاه خلافت آن زمان مرتبط بوده است. به عنوان نمونه، به برخی روایات و اسناد تاریخی از منابع شیعه و اهل سنت اشاره می شود: مرحوم طبرسی در اعلام الوری می گوید:...أبوبکر به قنفذ پیغام فرستاد که فاطمه را بزنید، با این پیغام کار بالا گرفت و او را از علی دور کردند و قنفذ با شدّت عمل بالاترى وارد صحنه شد و در نهایت قساوت و شدّت، دخت گرامى پیامبر را میان فشار درب و دیوار قرار داده و شدّت این کار به حدّى بود که پهلوى آن بانو شکست و بچّه داخل شکم سقط شد. ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (سلام الله علیها) را نقل مى کند. او مى گوید: عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد. «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد. ابن سعد در طبقات و بلاذری در انساب الاشراف آورده است: فرزندانی که مادرشان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) است که شامل امام حسن و امام حسین و محسن و زینب کبرا و ام کلثوم کبرا (علیهم السّلام ) است. محسن در جریان حمله به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) سقط شد. ابن اثیر می گوید: محسن در کودکی وفات یافته است. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود. « انّ عمرَ ضَرَبَ بَطنَ فاطمةَ یَومُ البَیعةُ حَتّى ألقَت المُحسنُ مِن بَطنِها»، و همچنین در میزان الاعتدال: 3/459. آمده است «انّ عمر رَفَسَ فاطمةَ حتّى أسقَطَت بِمُحسنٍ.»؛ اول کسی که درباره ی او حکم می شود محسن بن علی (علیه السلام) و قاتل اوست. سپس درباره ی قنفذ که او و رفیقش عمر را می آورند و با تازیانه ی آتشین آن دو را می زنند که اگریکی از آن تازیانه ها به دریا ها زده شود از مشرق تا مغرب آن به جوش می آید و اگر بر کوه ها ی دنیا قرار بگیرد طوری پراکنده می شود که مانند خاکستر میگردد. با آن تازیانه به آن دو نفر عمر و قنفذ زده می شود...( بحارالانوار، مجلسی، ج43، ص195، مؤسسة الوفاء بیروت، به نقل از المحتضر، حسن بن سلیمان حلی )
نكات كلیدى و كاربردى:
رَكَّلَ: چیزی با پا محکم و قدرتی کوبیده شود
أصابَ: دقیقا بخورد، درست به هدف نشستن
بَطن: پائین سینه، شکم، رحم
ص: 24
فاطمه (سلام الله) علیها همسری نمونه
قال امیرالمومنین (علیه السلام):
فَوَللهِ، لا أغضَبتَنِی وَلاعَصَتْ لی أمراً وَ لَقَد کُنتُ أنظُرُ إلیَها، فَتَنکَشِفُ عَنّی الهُمُومَ وَ الأحزان.(1)
سوگند به خدا که فاطمه هیچ گاه مرا خشمگین نکرد، و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود؛ و من هرگاه به فاطمه (سلام الله علیها) نگاه می کردم غم و اندوه از من زدوده می شد.
شعرِ حدیث
کِی با غمِ روزگار سر می کردم؟ *** تا عرش کنارِ او سفر می کردم
نُه سالِ تمام، کاشف الکربم بود... *** به فاطمه ام تا که نظر می کردم(2)
ص: 25
1- . بحارالانوار، ج43، ص134.
2- . جایگاه روضه ای آتش سینه سوزِ من فاطمه جان *** شد شام سیاه، روزِ من فاطمه جان با لطف فقط تورو به حیدر کردی... *** با لطف مگیر رو، زِ من فاطمه جان خانواده کانون عشق و محبتی است که در آن زمینه رشد و تعالی انسان فراهم می شود و بنایی است که زوجین، دو رکن اساسی آن را تشکیل می دهند تا به فرموده پروردگار، بدین وسیله به آرامش و آسایش برسند. <و من آیاتِهِ ان خلقَ لکُم مِن أنفسکُم أزواجاً لِتسکنوا إلیها وَ جَعَلَ بَینکُم مَودةً وَ رَحمةً> (روم: 30). یکی از آیات و نشانه های خداوند، این است که از خود شما برایتان همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرامش خاطر پیدا کنید و میان شما و همسران شما مهر و محبت را قرار داد. خانواده، گنجینه ای است که مجموعه بسیاری از ارزش های والای انسانی را در خود جای داده است. تربیت، عفت، عطوفت و رحمت، عشق و محبت و ده ها خصلت دیگرِ ارزشی در این کانون پرورش می یابد. آنچه در خانواده چراغ دوستی و محبت را فروزان تر می کند، رابطه صمیمانه ای است که بین زن و شوهر برقرار می شود و آنچنان این ارتباط و صمیمیت مهم و پرارزش است که در دین مقدس اسلام درباره نحوه برخورد هر یک از زوجین با یکدیگر در رفتار و گفتار سفارش های متعددی شده است. همچنین، اسلام در تمامی زمینه ها به معرفی طرح ها و برنامه های آماده اجرا می پردازد و برای غنیمت بیشتر و ملموس شدن اندیشه، طرح و مکتبش، با عنایت به شیوه های رفتاری متکامل و توحیدی، الگوها و نمونه هایی را معرفی می کند تا از این رهگذر، پاسخگوی تمام نیازهای مادی و معنوی ما باشد. الگوهایی که اسلام معرفی می کند، الگوهای اصیل و با لیاقتی هستند که بر اساس «واقعیت ها» و «ارزش ها» استوارند؛ الگوهای معنوی که در طول تاریخ، جاویدان و ماندگار خواهد بود. الگوهایی لایق تقلید و پیروی، الگوهایی با اصالت، پویایی و جاذبه، استوار بر پایه ایمان به خداوند و ارزش های متعالی معنوی؛ الگویی نظیر بزرگ بانو و سالار زنان عالم فاطمه زهرا (سلام الله علیها). اندیشیدن در ابعاد شخصیتی زهرای بتول (سلام الله علیها) و نقش سازنده اش در صحنه های پاسداری از فضیلت و دیانت، از آن رو دارای اهمیت و توجه است که آموزگارش پیامبر گرامی اسلام و تعالیمش، تعالیم انسان ساز قرآن کریم است. توجه به زندگانی آن حضرت در عصر غربت انسان و کسادی بازار ایمان، برای انسان های گریزپا و سرگردان، حیات بخش و راهگشا خواهد بود تا روح انسان امروزی، در سایه سار نخل وجود فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آرامش گیرد و جان تشنه انسان سراب زده قرن ما، از شراب طهور کوثر وجودش سیراب شود. یکی از ویژگی هایی که تشنگان حقیقت در سیره آن بزرگوار با حساسیت خاصی آن را بررسی می کنند، توجه به جلوه های رفتاری و گفتاری صدیقه طاهره در خانه و خانواده و مهم تر از آن، در چگونگی ارتباط با همسر بزرگوارش علی (علیه السلام) است. آری، زهرای بتول در گفتار و عمل با شوهر بزرگوارش، روش و منشی زیبا و دلپسند از خود بر جای گذارده است، که چون مشعلی فروزان در تاریخ بشریت می درخشد و راهنمای تمام زنانی است که دل به خوبی ها و روشنایی ها سپرده اند. در این گفتار سعی می شود که به گوشه ای از این زیبایی ها به اجمال اشاره شود. خانه، کانون رویش محبت و جوشش عشق و عطوفت است. محیطی که شخصیت انسان در آن شکل می گیرد. فضایی که مجموعه خانواده باید در آن تنفس کنند و بخش قابل توجهی از توانمندی های خود را در بستر خانواده جست وجو نمایند و رشد دهند. خانه، محل آرامش و سکون است و روح و روان انسان در چنین فضایی باید به بار بنشیند. اداره امور این محیط به ظاهر کوچک که به منزله اداره یک کشور است، نیاز به درایت خاصی دارد. دو رکن خانواده که همه برنامه ها و فعالیت ها، بر محور آنها باید شکل بگیرد، زن و شوهر هستند. این دو باید فرهنگ خانواده را پاسدار باشند و اقتصاد خانواده را متناسب با نیازها سامان بخشند. اخلاق و رفتار زن و شوهر و سیره و سلوک آنان در زندگی، بر دیگر اعضای خانواده اثر می گذارد و زمینه رشد و بالندگی را در فرزندان به وجود می آورد. یکی دیگر از این ارزش ها تلاش زن در جهت خوب شوهرداری کردن است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درباره اهمیت خوب شوهرداری کردن زن، می فرماید: «جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُل؛ جهاد زن این است که خوب شوهر داری کند». می دانیم که جهاد اهمیت بسیاری دارد و در ردیف بزرگ ترین عبادات به حساب می آید و وقتی از امام می پرسند: کدام عمل بهترین اعمال است؟ در جواب می فرماید: «اَلصَّلواةُ لِوَقْتِها و بِرُّ الوالدینِ و الجِهادُ فی سبیل الله؛ نماز اول وقت، نیکی به والدین و جهاد در راه خدا». خداوند نیز در قرآن برای مجاهدان پاداشی بزرگ در نظر گرفته است. (نساء: 95) ولی همین جهاد، با این همه فضیلت از عهده زن برداشته شده است و بر او واجب نیست. علی (علیه السلام) در حدیث دیگری می فرماید: خدای تعالی جهاد را بر مردان و زنان واجب فرمود. پس جهاد مرد به این است که از بذل جان و مال تا سر حد شهادت و کشته شدن در راه خدا دریغ نکند و جهاد زن به آن است که در برابر تندی و آزار شوهر و غیرت او بردباری نماید. بنابراین روایت، همان پاداشی را که خداوند به مجاهدان می دهد، به چنین زنانی هم می دهد؛ زیرا این بردباری که جهادی مقدس است و زن در برابر نفس خود انجام می دهد، در نتیجه آن، پایه های خانه و خانواده و زندگی متزلزل نخواهد شد و جلوی اختلاف و نزاع و جدایی ها گرفته می شود. خوب شوهرداری کردن؛ یعنی این که زن کاری کند که وقتی مرد پس از برخورد با مشکلات و سختی ها و کار روزانه با تنی خسته و روحی گرفته و پر ملال به خانه آمد، با دیدن چهره همسرش و شنیدن سخنان او و نیز مشاهده وضع خانه خستگی هایش برطرف شود. خوب شوهرداری کردن به این است که زن از نظر اداره امور داخلی خانه و حفظ عفت و آبرو، خیال مرد را آسوده کند تا وی با خیالی راحت به کسب و کار و اداره امور خارج از منزل یا حل و فصل کارهای مردم، یا مطالعات عملی و یا دیگر کارها بپردازد. فاطمه (سلام الله علیها) نیز در این مدت کمی که در خانه علی (علیه السلام) زندگی کرد، دقیقه ای از این جهاد مقدس و وظیفه سنگین غفلت نکرد. وقتی این نکته را به یاد داشته باشیم که زندگی زناشویی فاطمه (سلام الله علیها) همراه با بچه داری هم بود و با سخت ترین دوران تاریخ اسلام و مسلمانان شروع شد، به عظمت وجودی و شخصیت فاطمه (سلام الله علیها) و جهادی که در این راه انجام داد به خوبی پی خواهیم برد؛ زیرا اسلام، تازه به مدینه آمده بود و خاندان پیغمبر - که از آن جمله علی و فاطمه (علیهما السّلام) بودند - از جمله زنان و مردان مهاجری بودند که از مکه به مدینه هجرت کرده و خانه و مِلک و کسب و کار معینی نداشتند تا از این راه امرار معاش کنند و نیز آسایش و امنیتی هم نداشتند که در سایه آن به فکر تأمین زندگی باشند. برای مبارزه با شرک و بت پرستی و پایه گذاری مرام توحیدی ناچار بودند هر روز به سویی بروند و با دشمنان سرسختی که از هر لحاظ مسلمانان را احاطه کرده بودند و می خواستند این ندای مقدس را خاموش کنند، بجنگند و در این میان وظیفه علی و فاطمه (علیهما السّلام)، دختر پیغمبر اسلام، از همه سخت تر و مشکل تر بود؛ زیرا سپهسالار همه این جنگ ها علی (علیه السلام) بود و همه جا با فداکاری و جانبازی او فتح و پیروزی نصیب مسلمانان می شد. گواه این مدعا، تاریخ درخشان اسلام است. چنین مجاهد بزرگی، باید همسر فداکار و وظیفه شناسی همچون فاطمه (سلام الله علیها) داشته باشد و اگر فاطمه (سلام الله علیها) نبود، چنین همسری برای علی (علیه السلام) یافت نمی شد. چنان که اگر علی (علیه السلام) نمی بود، مرد دیگری که در خور همسری فاطمه (سلام الله علیها) باشد، پیدا نمی شد. سپهسالاری همچون علی (علیه السلام)، همسری می خواهد که به شایستگی امور داخلی خانه را اداره کند، به رشد و تعالی فرزندانش بپردازد و به خوراک و لباس و تعلیم و تربیت آنان با کمال دلسوزی رسیدگی کند تا خیال او را در میدان های جنگ و آن همه مسافرت های جنگی که پیاپی پیش آمد، آسوده سازد. با سختی ها و مشکلات و کم و زیاد امکانات زندگی بسازد و از نظر فکری و روحی نیز هم فکر و مشوق همسرش باشد و نیز نوازش ها و تحسین های او پشتوانه و تکیه گاهی برای ادامه مبارزات و درمانی برای رفع خستگی های جسم و جان او شود.
اصابت درب به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
على بن الحسین مسعودى، مورخ اهل سنت در قرن سوم در اثبات الوصیة می نویسد:
... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النِّساءِ بِالبابِ.(1)
... و مهاجمین با همدیگر، درب خانه را به روی سرور زنان (عالم) فشار دادند.
نکات کلیدی و کاربردی:
ضَغَطَ: فشار، چلاندن، فشاری که ایجاد زحمت کند، لِه کردن
ص: 29
1- . اثبات الوصیة، ص23. عن جابر بن عبدالله انصاری قال: دَخَلَت فاطمةُ (سلام الله علیها) عَلی رسولِ اللهصلی الله علیه وآله وَ هُوَ فی سَکَراتِ الموتِ فَانکَبّت إلیهِ تَبکی، فَفَتَحَ عَینهُ و أفاقَ ثم قال. یا بُنیة، أنتِ المظلومةٌ بَعدی و أنتِ المُستضعُفةٌ بَعدی. فَقَد أذاکِ فقد آذانی وَ مَن غاظَکِ فَقد غاظَنی... وَ مَن ظَلمکِ فَقد ظَلَمَنی لأنّکِ مِنّی وَ أنا مِنکِ، وَ أنتِ بَضعَةٌ مِنّی وَ رُوحی الّتی بَینَ جَنبی ثم قال: إلی اللهِ أشکوا ظالمیکِ مِن اُمّتی؛ جابر بن عبدالله انصاری می گوید: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله در سکرات موت بود و واپسین لحظه های عمرش را می گذرانید، فاطمه (سلام الله علیها) وارد شد و گریه کنان خودش را بر بدن رسول خدا انداخت. پیامبر صلی الله علیه وآله چشمان خویش را گشود و به هوش آمد. آن گاه فرمود: دخترم! پس از من به تو ستم می کنند و از حقت محروم می سازند؛ هر که تو را بیازارد، مرا آزرده است و هر که تو را خشمگین سازد، مرا خشمگین ساخته است... هر که به تو ظلم کند، به من ستم کرده است. چون تو از منی و من از تو، تو پاره ی تن من و روح من و جان منی. سپس فرمود: به خدا، شکایت می برم از امتم، از آنان که به تو ظلم روا دارند. (کشف الغمة، ج 2 ص 58؛ بحارالانوار، ج 28، ص 76).
روایتی عجیب از عایشه
قالت عائشة:
كُنّا نَخِیطُ وَ نَغزَاُ وَ نَنظَمُ الإبرَةُ بِاللَّیلِ فی ضُوءِ وَجْهِ فاطِمَة.(1)
شب هنگام ما با نور صورت فاطمه (سلام الله علیها) خیاطی و پشم ریسی کرده و بر سوزن نخ می زدیم.
ص: 30
1- . فضائل الزهراء حاکم نیشابوری، ص8؛ اخبارالدُوَل و آثار الملل، احمد بن یوسف دمشقی، ص87؛ فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى، ص180، به نقل از: احقاق الحق، ج10، ص244.
شأن فاطمه سلام الله عليها والاتر از والاها
شأن حضرت زهرا (سلام الله علیها) نه فقط از همه زنان جهان بلندتر است، بلکه از همه مردان جهان (غیر از پدربزرگوار و همسر گرامی اش) نیز والاتر می باشد.
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
لَو لَم یَکُن عَلیٌ اَم یكُن لِفاطِمَةَكُفوٌ آدم وَمِن دونِهِ. (1)
اگر علی نبود؛ برای فاطمه هیچ کفوی از آدم و غیر او هم پیدا نبود.
ص: 31
1- . بحارالانوار، ج43، ص10.
ضربت قنفذ لعين
عَن أبی بَصیر عن أباعبداللهِ الصّادق (علیه السلام) قال:
وَ كانَ سَبَبُ وَفاتُها أنَّ قُنفُذَاً مَولَى عُمَرَ لَكَزَها بِنَعلِ السَّیفِ بِأمرِهِ فَأسقَطَتْ مُحسِناً وَ مَرَضَتْ مِن ذَلِكَ مَرَضَاً شَدیداً. (1)
ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
ص: 32
1- . دلائل الامامة، ابن جریرطبری ص134. شیخ مفید گفته است عمر بن خطاب، قنفذ را به سوی خانه امام علی (علیه السلام) فرستاد تا ایشان را برای بیعت به مسجد بیاورد و اگر از آمدن خودداری کرد، هیزم بر در خانه جمع کند. در کتاب الاحتجاج آمده است وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مانع بردن امام علی (علیه السلام) به مسجد شد، قنفذ با تازیانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را زده و وقتی ایشان پشت درب خانه قرار گرفت، قنفذ درب را فشار داده که سبب شکسته شدن استخوان سینه آن حضرت و سقط شدن جنینش (محسن بن علی) شده است. در دلائل الامامة نیز آمده قنفذ به دستور عمر، با غلاف شمشیر، فاطمه (سلام الله علیها) را زده است. (ر.ک: طبری، دلائل الإمامة، 1413ق، ص134؛ الخصیبی، الهدایة الکبری، 1419ق، ص179؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسة، 1413ق، ج1، ص30؛ شیخ مفید، الجمل، 1413ق، ص117؛ طبرسی، الإحتجاج، 1403ق، ج1، ص83؛ طبری، دلائل الإمامة، 1413ق، ص134). 1-- قنفذ در اینجا مأمور و مباشر جرم است اما آمر و عامل امر مولایش عمر است. 2. لكزها در این عبارت بطور عام استخدام شده یعنى ممكن است ضربه به غیر بازو وارد شده باشد وحتى موجبات جرح صدیقه طاهره بوجود آمده باشد چون امیرالمومنین (علیه السلام) به سلمان فرمود یا سلمان...وَمَتنُها مَجروحَة یعنی شانه فاطمه جراحت داشت....
و علت وفات فاطمه (سلام الله علیها) آن بود که قنفذ _ غلام عمر_ به امر مولایش، با نوک قلاف شمشیر بر او زد تا اینکه (زهرا) فرزندش محسن را سقط کرد و از علت آنضربه به شدت مریض شد.
نكات كلیدی
مَولَی: همنشین، هم پیمان، فامیل
لکَزَ: همانند رَکَضَ و وَکَزَ، بمعنای ضربه ی مرکزی بطور عمودیست و توأم با فشار است و عصب ها و مویرگ ها و بافت های عضلانی را بیشتر پاره می کند و آسیب می رساند.
نعل السَّیف: قطعه ای از جنس فولاد است که از لحاظ وزن دوبرابر وزن شمشیر در قلاف است که موجبات تعادل شمشیر حمایل شده را در حالت آویز می نماید.
ص: 33
ازدواج فاطمه و على (عليهما السّلام)
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
مَا زَوَّجتُ فاطِمه اِلَّا لَمَّا اَمَرَنِیَّ الله بِتَزوِیجَهَا. (1)
من فاطمه (سلام الله علیها) را به ازدواج در نیاوردم، مگر پس از اینکه خداوند مرا به ازدواجِ او فرمان داد.
شعر حدیث
زهرا شده ای نورِ مطهّر باشی *** آرامشِ حضرتِ پیمبر باشی
آیینه به آیینه ی خود محتاجست *** میخواست خدا برای حیدر باشی!
ص: 34
1- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 59.
فاطمه (سلام الله علیها) در برابر فتنه ها
علل مظلومیت امیرالمومنین (علیه السلام) در بیان فاطمه (سلام الله علیها):
وَمَا الّذى نَقَموا مِن أبى الحَسَن؟
نَقَموا مِنهُ واللهِ نَكِیرَسَیفَهُ وَقِلَّةَ مُبالاتِهِ لِحَتفِهِ وَ شِدَّةَ وَطأتِهِ وَ نَكالَ وَقعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فی ذاتِ اللهِ.(1)
چه باعث شد که با علی (علیه السلام) کینه توزی نمایند و انتقام گیرند؟
چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند که نسبت به مرگ بی اعتنا بود. دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد و آنان را عقوبت می کند و خشم علی در راه (رضای) خداست.
ص: 35
1- . فرهنگ سخنان حضرت فاطمه، محمد دشتی، ص112.
ره آورد امامت و ولایت در کلام فاطمه (سلام الله علیها)
عن الزّهراء بنت رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
فَجَعَلَ اللهُ... اِطاعَتَنا نِظامَاً لِلمِلَّةِ وَ إمامَتَنا أماناً لِلفُرقَةِ.(1)
خداوند پیروی از ما (اهل بیت) را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی، و رهبری ما را، عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.(2)
ص: 36
1- . از خطبه فدکیه.
2- . حاکم نیشابوری با اسناد صحیح روایتی را از پیامبر نقل می کند که بر اساس آن اهل بیت (علیهم السّلام ) به عنوان پناهگاه امت در اختلافات معرفی گردیده و مخالفین با ایشان را حزب شیطان معرفی کرده است. این روایت را حاکم با سند معتبر در المستدرک علی الصحیحین نقل کرده است. « وَ أهلُ بیتی أمانٌ لِاُمّتی مِنَ الاختلافِ فَإذا خالَفَتها قَبیلةٌ مِنَ العَرَبِ اختَلَفُوا، فَصارُوا حِزبَ إبلیسَ» «اهل بیت من مایه امنیت و نجات امت از هرگونه اختلاف است اگر قبیله ای از عرب با آنان مخالفت ورزند به حزب شیطان مبدّل خواهند شد» ( المستدرک ج3ص 162ح4715/313).
یک بشارت
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
یا فاطمةُ، إبشِری فَلَکَ عِندَاللهِ مَقَامٌ مَحمودٌ تَشفَعینَ فِیه... لِمحبّیکِ و شیعَتُکِ.(1)
ای فاطمه مژده باد تو را!
که در پیشگاهِ خدا مقامی شایسته داری که در آن مقام برای دوستان و شیعیانت شفاعت می کنی.
شعرِ حدیث
قربانِ جلال و سکناتی که تو داری *** مدیون تو هستیم و صفاتی که تو داری
میخواست خدا اوجِ مقاماتِ تو باشد *** در امرِ شفاعت دَرجاتی که تو داری
ص: 37
1- . بحارالانوار، ج76، ص359.
یک بستر، درد
دستِ من نیست که افتاده تنم شرمنده *** زَجر آور شده، وضعِ بدنم شرمنده!
با نگاهِ خودم امروز به فضّه گفتم... *** بابتِ اینهمه زحمت شدنم شرمنده!!
بِخدا یک ضررِ کوچکِ این سوختن است *** شده جُزئی زِ تنم پیرهنم شرمنده!!
باید انگار سپیده به مویت سر بزند *** شبِ طولانیِ غسل و کفنم شرمنده!!
دستِ تو بسته شد و دستِ من از کار افتاد *** تا قیامت تو زِ من، از تو منم شرمنده!!
ص: 38
آن تازیانه
سلمان فارسی ضمن یک روایت طولانی به نقل قضایای غصب خلافت پرداخته و می گوید:
... فَرَفَعَ السَّوطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِراعَها فَصاحَت یا أبَتاه.... (1)
... تازیانه را بلند کرد و بر ساق دست (فاطمه) کوبید که در آن هنگام فاطمه ناله کشید: ای پدرجان...
واژگان کلیدی:
ألذِراعُ مِن طَرَفِ المِرفَق إلَى طَرَفِ الإصبَعِ الوُسطَى.(2)
ذراع: فاصله از آرنج تا تا انگشت وسطی را می گویند
ص: 39
1- . کتاب سُلیم، ص121؛ بحارالانوار، ج28، ص268؛ ظلامات الصدیقة الشهیدة، ص121.
2- . العین، ج2، ص96.
درب خانه اميرالمومنين (عليه السّلام)
.... وَمَا عَمِلَ عَلیُ بنُ ابی طالبٍ مِصراعَى دارِهِ إلّا بِالمِسمارِ.(1)
... علی بن ابیطالب (علیه السلام) دو لنگۀ درب خانه خویش را جز با استفاده از مسمار (میخ آهنین) نساخت (و از روش دیگری برای ساخت آن استفاده نکرد.)
نکته کاربردی:
* وَتَد، میخ چوبی قطور و سر پهنی است (به شکل مخروطی و هِرَمی ) که در زمین یا دیوار می کوبند.
* مسمار میخی همانند وتد است (قطور و پهن) اما معمولاً از جنس آهن می باشد که استفاده از آن جهت نگهداری قطعات چوبی در، ضروری بوده است.
مسمار بگونه ای بوده که محکم کوبیدن آن در چوب های در، می توانسته موجبات ترک خوردن و شکاف برداشتن چوب را فراهم آورد، فلذا همیشه فقط مقداری از آن، میان چوب می نشست.
ص: 40
1- . الدرّة الثمینة، ابن نجار، ص205؛ المواهب اللدنیة، قسطانى، ج3، ص409.
عبد خداست فاطمه سلام الله عليها
قال رسول الله صلی الله علیه وآله:
یا سَلمانُ! اِنَّ اِبنَتی فاطِمةَ مَلاءَ اللهُ قَلبَها وَ جَوارِحُها ایمَاناً وَ یقیناً اِلیَ مُشاشَها حَتّی تَفَرَّغَتْ لِطَاعَةِ اللهِ....(1)
ای سلمان! به راستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه (سلام الله علیها) تا سر استخوان هایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است؛ به گونه ای که در بندگی خدا درونش را تهی کرد (وبه پای خدا ریخت).
واژگان کلیدی:
مُشاشَة: نرمى سر استخوان، غضروف
ص: 41
1- . بحارالانوار، ج43، ص46؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص337.
مقام بندگی زینب دختر فاطمه (سلام الله عليها)
قالَ الامام علی بن الحسین (علیه السلام):
إنّها مَا ادَّخَرَتْ شَیئاً مِن یومِها لِغَدِها أبِداً.(1)
او هیچگاه چیزی از امروز برای فردای خود نیندوخت.
ص: 42
1- . وفیات الائمة، ص441.
علم و فهم زينب بنت فاطمه (سلام الله عليها)
قال الامام السجّاد (علیه السلام):
یاعَمَة! أنتِ بحمدللهِ عالمةٌ بِغَیرِ مُعلّمَةِ و فَهِمَةٌ بغیرِ مُفَهِمَةِ.(1)
اى عمه! سپاس خدارا که تو عالمی هستی که نزد کسی تعلیم ندیدی و دانایی هستی که نزد کسی نیاموختی.
ص: 43
1- . بحارالانوار، ج45، ص164.
وصایای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
قالت فاطمةُ (سلام الله علیها):
یا عَلی، اُریدُ أن تَتَّخِذَ لی نَعشاً رأیتُ الملائكةَ صَوَّروا لی صورَتَهُ.
فقال: صِفیهِ لی.
یابن عم اُرید نَعشاً، حَتّى لایبرُزُ جِسمی، وَحَتّى لایرى أحدٌ طُولَ قامَتی، وَلا حَجمَ بَدَنی.(1)
فاطمه فرمود: «یاعلی، میخواهم مرادر تابوتی قراردهی که فرشتگان آنرابمن نشان دادند».
امیرالمومنین فرمود: آن را برایم وصف کن.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای پسرعمو، تابوتی می خواهم که جسمم در آن آشکار نباشد، و حتی احدی قامت و حجم جثه ام را نبیند.
ص: 44
1- . الدرة الغراء، ص101.
* تفسیر شیخ عبدالزهراء کعبی در این مورد:
لِأنَّ الزَّهراءَ كانَتْ مِنَ النِّساءِالعَفیفاتِ، وَمِنَ النِّساءِالمُخَدَّراتِ، وَكانَتْ مِنَ النِّساءِالمُحافِظاتِ، وَ كانَتْ مِنَ النِّساءِالمُلتَزِماتٍ بِأحكامِ الحِجابِ، وَكانَتْ مِنَ النِّساءِالمُلتَزِماتٍ بِأوامِرِللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى، إلى دَرَجَةٍ لا تُریدُ أن یرى أحَدً طُول قامَتُها بَعد وَفاتُهاوَلاتُریدَ أحدً أن یرى حَجمَ بَدَنِها حَتّى بَعدَ وَفاتُها.(1)
* این بدین خاطر بود که زهرا از جمله زنان با عفت و پرده نشین و مراقب و متعهد به احکام حجاب و هوشیار نسبت به فرامین الهی بوده است تا جایی که نمی خواست کسی طول قامت و حتی جثه مبارکش را ببیند.
... یا ابنَ العَمّ، وَ إذا دَفَنتَنی فَأجلِس عِندَ قَبری، وَأسمِعنی تَلاوَةَ القُرآن، فَإنّی اُحِبُّ سِماعِ صَوتِكَ، وَأحِبُّ تِلاوَةِ القُرآنِ.(2)
ای پسرعمو، و هنگامی که مرا دفن کردی بر سر قبرم بنشین، و صدایت را با تلاوت قرآن به گوشم برسان، که همانا من دوست دارم صدایت را بشنوم، و من عاشق تلاوت قرآنم.
ص: 45
1- . مقتل السیدة الزهرا، الكعبی، ص165.
2- . مقتل السیدة الزهراء، شیخ عبدالزهراء كعبی، ص165.
در شهادت محسن بن على عليه السلام
وَ رَكَّلَ عُمرُ البابَ بِرِجلهِ حَتّى أصابَ بَطنَ فاطِمةَ وَهِىَ حامِلةً بِمُحسنِ لِسِتَّةَ أشهُرٍ، فَأسقَطَتْهُ. (1)
عمر درب خانه را با پایش کوبید؛ بطوریکه به شکم فاطمه اصابت کرد درحالیکه او به محسن طی شش ماه حامله بود، پس (در اثر این ضربه) آن را سقط نمود.
ص: 46
1- . هدایةالكبرى، ص407؛ بحارالانوار، ج43، ص18؛ ظلامات الصدیقة الشهیدة، ص46. در این لحظه امیرالمؤمنین (علیه السلام) باچشمی سرخ از غضب سر برهنه بسمت درب خانه آمد. حضرت عبای خویش را روی همسرش انداخت و با صدای بلند به فضه فریاد برآورد: فضه! به فریاد بانوی خود برس که از فشار و ضربت در، محسنش کشته شد. اوراکمک کن که در حال سقط فرزند خویش است. سپس فرمود: «محسن نزد جد خود پیامبر خدا رفته و از این ستمگران شکایت خواهد نمود» پس از این به فضه فرمودند « محسن را در انتهای خانه بخاک بسپار»{واریهُ بِقَعرِ البَیتِ}. آنگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «ای پسر خطاب! وای برتو... بیرون برو قبل از آنکه شمشیرم را آشکار کنم و این مردمی که تو را حمایت می کنند نابود سازم»..... (ر.ک: الهدایة الکبری ص408؛ الاسرار الفاطمیة المسعودی ص121؛ الزام الناصب ج2ص223؛ بحارالانوار، ج53، ص19؛ عوالم العلوم، ج11، ص567؛ الهجوم علی بیت فاطمة ص124و266؛ مأساة الزهراء، ج2، ص61)
واژگان کلیدی:
رَكّلَ: اگر بدون تشدید باشد به معنای با نوک پا زدن و اشاره نمودن است اما اگر مشدّد بود به معنای لگدی محکم باکف است.
أصاب: دقیقا بخورد، درست به هدف نشستن چیزی
بطن: شکم، پائین سینه، دل گاه (ناحیه معده)...
ص: 47
ماجرای میخ در
وَ لمّا جاءَتْ فاطِمَةُ خَلفَ البابِ لَتَرُدُّ عُمرَ وَ حِزبَهُ عَصَرَ عمرُ فاطمَةَ بَینَ الحائِطِ وَ البابِ عَصرَةً شَدیدَةً قاسیةً، حَتّى أسقَطَتْ جَنینَها وَ نَبَتَ مِسمارِ البابِ فی صَدرِها. (1)
وقتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پشت درب خانه آمد تا عمر و یارانش را برگرداند، عمر، حضرت زهرا را بین درب و دیوار چنان سخت و به شدت فشُرد تا اینکه فرزندش سقط گردید و میخ درب، در سینه زهرا فرو نشست.
واژگان کلیدی:
عَصَرَ: چلاندن (پیراهن شسته ای را فشار دهند تا آب آن گرفته شود)، عصاره میوه ای گرفته شود که در اینجا عصاره و ثمر زهرای اطهر فرزندش محسن بود.
نَبَتَ: پُر شدن، به عمق چیزی رسیدن (میخ تمام حجم زخم را پُر کرده بود.)
ص: 48
1- . منابع شیعى: مأساةالزهراء، علامه سید جعفر مرتضى عاملى، ص319؛ مواقف الشیعة، ج3، ص126؛ فاطمةالزهرا بهجة قلب المصطفى، ص734. منابع سنى: مؤتمر علماى بغداد، ص135.
رسالت نوحه در کلام مُراد دلها، امام خمینی (رحمة الله علیه)
در نوحه های سینه زنی از مصیبت های وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یاد آور شوید. سکوت در این ایام تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است. (1)
ص: 49
1- . صحیفه نور، ج1، ص52.
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها از لسان مبارک اميرالمومنين عليه السّلام
یا عمّارُ إنّی لَمّا وَضَعتُها عَلى المُغتَسَل وَجَدتُ ضِلعَاً مِن أضلاعِها مَكسوراً، وَجَنبُها قَد اسوَدٌ مِن ضَربِ السّیاط... وَكانَتْ تُخفى عَلَىَ مَخافَةً أن یشتَدُّ حُزنی.(1)
ای عمار وقتی فاطمه را بر جایگاه شستنش قرار دادم دریافتم که دنده ای از دنده هایش شکسته و پهلویش از ضربه تازیانه سیاه شده بود. اما او این موضوع را از ترس اینکه من غمگین شوم، از من مخفی نمود.
واژگان کلیدی:
مُغتسل: جاى غسل
ضلع: دنده
جَنب: پهلو، ناحیه نزدیگ جگر
السِّیاط: تازیانه، شلاق چند پر کوتاه
ص: 50
1- . انوار العلویة، علامه شیخ جعفر نقدی، چاپ سنگی، ص 306.
تكمله نبوت انبیاء
قال الصادق (علیه السلام):
ما تَکامَلَتِ النُّبُوَة لِنَبیٍّ حَتّی أقَرَّ بِفَضلِها وَ مَحَبَّتِها.(1)
نبوت و رسالت هیچ پیامبری تکمیل نشد مگر پس از اقرار به فضیلت فاطمه (سلام الله علیها) و اظهار محبت آن حضرت.
ص: 51
1- . فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، علامه رحمانى همدانى، ص134؛ الاسرار الفاطمیه، ص 12 و 82.
احوالات آخرین ایام عمر فاطمه (سلام الله عليها)
تَعیشُ مِن بَعدِ أبیها رسول الله مِن أثَرِ تِلكَ المَصائبُ و النَّوائبُ الّتی وَردَت علیها، مُعَصّبةُ الرّأس، ناحِلَةُالجسم، مُنهَدَّةُ الرُكن، باكیةُ العَین، مُحترقَةُ القلب، یُغشى علیها ساعةً بعد ساعةً و تُبقى ( (سلام الله علیها)) بِهذهِ الحالَة، أسیرةُ المَرَض وَ رَهینَةُ الفِراش. (1)
فاطمه (سلام الله علیها) بعداز پدرش رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، درحالی زندگی می کرد که؛ سلام بر اثر آن مصائب و سختی هایی که بر او وارد شد، دائماً (از شدت درد) دستمالی بر سر مبارکش می بست و جسم شریفش لاغر و نحیف شده بود و قوّتش رفته بود، چشمش گریان بود، قلب مبارکش سوخته بود ویک ساعت به یک ساعت بیهوش می شد و به این حال باقی بود تا اینکه اسیر بیماریش شد و زندگی اش در گروِ بسترش گردید.
ص: 52
1- . مقتل السیدة الزهراء، شیخ عبدالزهراء كعبی، مجلس9، ص164.
واژگان کاربردی:
مُعصّبة: پیچاندن چیزی (مانند عمامه)
ناحلة: تحلیل رفته، آب شده
مُنهدة: از دست رفته
مُحترقة: شعله ور
رَهینة: در گرو، گروگان
ص: 53
امر به اطاعت از فاطمه (سلام الله علیها)
دست علی (علیه السلام) در دست پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بود که ایشان فرمودند:
یا عَلی؛ أنفِذ ما أمَرتُكَ بِهِ فاطِمَة، قَد أمَرتُها بِأشیاءٍأَمَرَ بِها جَبرئیلُ (علیه السلام).(1)
ای علی؛ آنچه فاطمه به تو امر کرد به کار ببند، چرا که او را به چیزهایی مأمور کردم که جبرئیل به آن امر کرده است.
نکته:
این روایت ناظربر حجت بودن حضرت زهرا بر ائمه اطهار (علیهم السّلام ) می باشد.
ص: 54
1- . بحارالانوار، ج22، ص284.
غصه ای که بر دل مبارک زهرای اطهر ماند....
دَخَلَتْ اُمّ سَلمَةَ عَلى فاطمةَ (سلام الله علیها) فقالَت كَیفَ أصبَحتِ عن لَیلَتِكِ یابنت رسول الله؟ قالتْ: أصبَحتُبینَ كَمِدٍ وَ كَربٍ؛ فَقدِ النَّبی وَ ظُلمِ الوَصی _ هُتِكَ وللهِ حِجابُهُ....(1)
ام سلمه بر فاطمه وارد شد و از ایشان پرسید، ای دختر پیامبر شب خود را چگونه صبح نمودی؟ حضرت فرمود: میان غصه و غم به صبح رساندم؛ غصه فقدان پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و غم و اندوه ظلم به جانشین وی. به خدا سوگند حرمت علی (علیه السلام) پایمال شد...(2)
واژگان کلیدی:
کَمِد: دلتنگی، غصه
کَرب: غم و اندوه
ص: 55
1- . مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص205.
2- . عُدی فرزند حاتم طایی می گوید: «مارَحِمتُ أحداً رَحمتی عَلیاً حینَ اُتیَ به مُلَبّباً- هیچگاه دلم به حال کسی نسوخت مگر آنجا که گریبان امیرالمؤمنین را گرفته بودند و به زجر حضرت را می کشیدند». (الشافی فی الامامة سید مرتضی، ج3، ص244؛ غایةالمرام، ج5، ص331؛ بحارالانوار، ج28، ص393) ابن ابی الحدید می گوید: عمر با خشم و خشونت بسیار امیرالمؤمنین را از پشت سر هُل میداد. (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج6، ص48و49؛ بیت الاحزان، ص113)
دوران های گذشته هم بر مدار فاطمه (سلام الله علیها) بودند
قال الصادق (علیه السلام):
وَ هِیَ الصِّدّیقةُ الكُبرى وَ عَلى مَعرِفَتِها دارَتِ القُرُونُالأُولى.(1)
او (فاطمه (سلام الله علیها)) بزرگ ترین تصدیق کننده (ولایت علی) است و نبوت پیامبران گذشته بر حول و مدار معرفت او بوده است.
نکته:
قرون الاولی: دوران زندگانی تمام پیامبران و اوصیا و امت های آنان از آدم تا خاتم.
ص: 56
1- . بحارالانوار، ج43، ص105.
فاطمه (سلام الله علیها) در اواخر عمرش چگونه شده بود
امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش چنین فرمود:
... وَ ذابَ لَحمُها وَ صارَتْ كَالخَیالِ.(1)
...گوشت بدن وی آب شد و مانند سایه ای شده بود.
واژگان کلیدی:
ذاب: ذوب شدن تدریجی
خَیال: شَبَح، سایه
ص: 57
1- . دعائم الاسلام، قاضی نعمان، ج1، ص232.
اطاعت از فاطمه (سلام الله علیها) بر چه گروه هایی واجب شد
قال الامام الباقر (علیه السلام):
لَقَد كانَتْ علیها السلامُ مَفروضَةُ الطّاعَةُ عَلى جَمیعُ مِنْ خَلقِ اللهِ مِن الجِنِّ الإنسِ وَ الطَّیرِ وَ الوَحشِ وَ الأنبیاءِ وَ المَلائكَةِ.(1)
اطاعت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر همه مخلوقات از جن و انس و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است.
نكته مهم:
این اطاعت اطاعت تشریعی نیست بلکه منظور از آن اطاعت تکوینی است ولی تقدّم او را بر انبیاء دیگر نشان می دهد.
ص: 58
1- . دلائل الامامة، طبری، ص28؛ فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی، ص134.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) سه روز قبل از شهادتش پیراهنی را به زینب (سلام الله علیها) می دهد...
رُوِىَ أنَّ فی یومَ العاشِرِ مِن جَمادی الاولى أَعْطَتْ الزَّهراء قمیصُ إبراهیمَ الخلیلَ لِزَینَب و قالَتْ: إذا طَلَبَهُ مِنكَ أخوكَ الحُسین فَاعلَمی أنَّهُ ضَیفُكَ ساعَةً، ثُمَّ یقتَلُ بِأشَدِّ الأحوالِ بِیدِ أولادَ الزِّنا.(1)
روایت شده كه در روز دهم جمادى الاولى حضرت زهرا پیراهن ابراهیم خلیل را به زینب اعطا کرد و فرمود:
وقتی که حسین این را از تو درخواست کرد بدان که فقط ساعتی نزدت مهمان است، سپس او را زنازادگان، به بدترین حالت می کُشند. (2)
ص: 59
1- . عوالم العلوم، بحرانی، ج2/11، ص906، ح157.
2- . سپس با دخترش زینب وداعی کرد و فرمود: «هنگامی که برادرت در کربلا تنها ماند به جای من زیر گلوی او را ببوس» (لوامع الانوار، المرندی ص99؛ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، ج15، ص109)
پرستار فاطمه (سلام الله علیها)
اشاره
پیامبر در پیش بینی از احوالات و مصائب حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود:
... فَبَعَثَ اللهُ عَزّوجلُ إلیها مَریم بنتُ عِمران تُمَرِّضُها و تؤنِسُها فی عِلَّتها....(1)
... پس در آن وقت خداوند مریم دختر عمران را به جهت علّتی که برای فاطمه به وجود می آید؛ به پرستاری و هم صحبتی اش برمی انگیزد.
نکته:
حضرت مریم به پرستاری فاطمه مبعوث می شود.
ص: 60
1- . جنةالعاصمة، میرجهانى، ص637؛ امالى، صدوق، ص175.
نگاه امیرالمؤمنین علیه السّلام بر یتیمان فاطمه (سلام الله عليها)
یا عَمّار، وَما نَظَرَتْ عَیناىَ إلَى الحسنِ وَ الحُسینِ إلّا وَ خَنَقتَنی العَبَرَة، وَ ما نَظَرتُ إلى زَینبَ باكیةً إلّا وَ أخَذتَنی الرِّقَةُعَلَیها.(1)
ای عمار، چشمانم بر حسن و حسین نگاه نکرد مگر اینکه گریه گویم را گرفت، و بر زینب نگاه نکردم مگر اینکه قلب به حالش سوخت.
واژه کلیدی:
الرقّة: لطافت، دل نازكى، حساسیت
ص: 61
1- . الهجوم على بیت فاطمة، ص150.
درباره تسبیحات فاطمه (سلام الله عليها)
قال الإمام الباقر (علیه السلام):
مَن سَبَّحَ تَسبیحَ الزّهراءَ ثُمَّ استَغفَرَ غُفِر لَهُ؛ وَهی مِائةٌبِاللِّسانِ، وَألفٌ فِی المیزانِ، وِتَطردَ الشَّیطانُ، وَترضَى الرّحمانَ.(1)
هرکس با تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)، تنزیه پروردگار کند و بعد از آن استغفار نماید؛ او آمرزیده می شود. و آن تسبیحات به زبان دارای صد ارزش است و در ترازوی عمل هزار مرتبه دارای ارزش می باشد، و همچنین دور کننده شیطان و راضی کننده خداوند رحمان است.
ص: 62
1- . عوالم العلوم، بحرانی، ج1/11، ص288؛ بحارالانوار، ج85، ص332؛ وسائل الشیعة، ج4، ص23.
در آن شب امیرالمؤمنین علیه السلام چه دید؟...
یا عمّار، لمّا وَضَعتُ فاطمةَ على المُغتَسَل؛ نَظَرتُ مَتنُها قَداسوَدُّ مِنَ الضَربِ.(1)
اى عمار، وقتی فاطمه خواستم غسل دهم، دیدم پشت گردنش از ضربات (دشمنان) سیاه شده است.
واژه کلیدی:
مَتن: پشت، حدفاصل بین دو کتف تا گردن
ص: 63
1- . الزهراء فی الکتاب والسنة، ص552.
در عزای زهرا سلام الله علیها چه کسی شادمان شد؟!
ابن ابی الحدید معتزلی از اساتیدش نقل می کند که:
ماتَتْ فاطمةُ فَجاءَ نِساءُ رسول الله كُلُّهُنَّ إلَى بَنی هاشِمٍ فِی العَزاءِ إلّا عائِشَة فَإنّها لَم تَأتِ وَ أظهَرَتْ مَرَضاً، وَ نُقِلَ إلى عَلىٍ (علیه السلام) عَنها كَلامٌ یدُلُّ عَلَى السُّرُورِ.(1)
فاطمه از دنیا رفت؛ و تمامی زنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) برای عزاداری به بنی هاشم ملحق شدند جز عایشه، او نیامد و بیماری را بهانه کرد، خبری به امیرمومنان علی (علیه السلام) از عایشه رسید که دلالت بر شادی او از شهادت حضرت زهرا داشت.(2)
ص: 64
1- . شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج9، ص198.
2- . یکی از عملکردهای عائشه که شیعه آن را نپسندیده، اظهار خشنودی وی از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که این خبر علاوه بر منابع شیعی، در منابع اهل سنت نیز آمده است؛ چنانکه عالم اهل سنت ابى یعقوب یوسف بن إسماعیل لمعانى معتزلی حنفی(م606ق)، _ که یکی از اساتید حنفیِ ابن ابی الحدید است _ می گوید: «از زمان وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تا زمان وفات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) همواره از عائشه، سخنان نیش دار و روان کاه برای امیرالمومنین و فاطمه زهراعلیهما السّلام آورده می شد. و امیرالمومنین و حضرت زهراعلیهما السّلام بر آن غیظ شدیدِ عائشه، صبر پیشه می کردند....» او در ادامه می گوید: «پس از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) تمام همسران رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) برای تسلیت گفتن، نزد بنی هاشم آمدند، اما عایشه نیامد و خود را به مریضی زد. به امیرالمومنین (علیه السلام) نیز اخباری رسید که عایشه از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ابراز خوشحالی کرده است.» از عائشه که همسر پیامبر است انتظار نمی رود، از مرگ دختر رسول خداصلی الله علیه وآله خوشحال شود؛ آیا این خوشحالی، خلاف محتوای آیه <قل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى> [شوری/23] بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى به نزدیکانم» نیست؟! اگر فاطمه (سلام الله علیها) محبوبِ عائشه بود، پس چرا از مرگش خشنود و شادمان شد؟ آیا انسان در مرگ محبوب خود خوشحال می گردد؟! گرچه ممکن است قبول این مساله برای اهل سنت سخت باشد، اما شادی عائشه از شهادت امیرالمومنین (علیه السلام) خود شاهد و موید دیگری است که احتمال شادی وی از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تقویت می کند. و این ها مهر تاییدی است بر این که او با خط امیرالمومنین و فاطمه (علیهما السّلام) مخالف بوده به طوری که از مرگشان خوشحال شده است. جالب آن که برخی از اهل سنت اموری که اظهر من الشمس است را انکار می کنند، چنان که جنگ و دشمنی عائشه با امیرالمومنین (علیه السلام) در جنگ جمل را انکار کرده و می گویند: عائشه قصد جنگ با امیرالمومنین (علیه السلام) نداشته است بلکه برای صلح خارج شده بود، نه برای جنگ؛ و این، برخی از اطرافیان و همراهان عائشه بودند که سبب جنگ ناخواسته شدند. اما شواهد تاریخی بسیاری وجود دارد که تضاد ایشان را با خط امیرالمومنین (علیه السلام) اثبات می کند و با هیچ توجیهی نمی توان وی را تبرئه کرد. 1-- «كان یبلغهُ و فاطمةُ عنها كل ما یكرهانه مُنذُ ماتَ رسولُ الله إلى أن تَوفّیت فاطمةُ وَ هُما صابرانِ عَلى مَضَضِ وَ رَمَض..... قال [ابویعقوب اللمعانی]: ثُمَّ مَاتَتْ فَاطِمَةُ فَجَاءَ نِسَاءُ رَسُولِ الله کُلُهُنَّ إلَىٰ بَنِی هَاشِمٍ فِی الْعَزَاءِ إلَّا عَائِشَة فَإنَّهَا، لَمْ تَأتَ وَ أظْهَرَتْ مَرَضَاً وَ نُقِلَ إلَى عَلِیٍ عَنْهَا کَلَامٌ یَدُلُّ عَلَى السُّرُورٍ». (ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ابن أبی الحدید معتزلی شافعی(م656ه-)، المحقق: محمد أبو الفضل ابراهیم، قم، دار الکتب العلمیة، مؤسسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع، ج9، ص198؛ احادیث ام المؤمنین عائشه، العلامة السید مرتضى العسكری، نشر توحید، چاپ پنجم، 1414ق-1994م، ج 2، ص 81). 2-- (ر.ک: تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبری)، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر طبری آملی(م310ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، ج3، ص15؛ و تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق، ج5، ص150، متن کتاب؛ / و مقاتل الطالبین، ابوالفرج علی بن حسین بن محمد بن احمد بن هیثم اموی قرشی اصفهانی(م356ق)، شرح و تحقیق سیداحمد صقر، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، ص55، تصویر کتاب؛ / و الکامل فی التاریخ، أبوالحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد الشیبانی الجزری، معروف به عز الدین ابن الأثیر(م630ق)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، چاپ اول، 1417ق-1997م، ج2، ص743-744، متن کتاب؛ همان، تحقیق: آبوالفداء عبدالله القاضی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ج3، ص259؛ / و جمل من أنساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلَاذُری(م279ق)، تحقیق: سهیل زكار و ریاض الزركلی، بیروت، دار الفكر، چاپ اول، 1417ق-1996م، ج2، ص505، متن کتاب). 3-- (ر.ک: الانتصار للصحب والآل من افتراءات السماوی الضال، إبراهیم بن عامر بن علی الرّحیلی، میدنه، مكتبة العلوم والحكم، چاپ سوم، 1423ق-2003م، ص311-318، متن کتاب. مولف در این کتاب توجیهات مختلفی برای تبرئه عائشه در جنگ افروزی از عالمان مختلف اهل سنت می آورد چنانکه از ابن عربی صاحب کتاب «العواصم من القواصم» و ابن کثیر و ابن حزم و باقلانی و ابن ابی العز حنفی و... دیگران توجیهات مختلفی نقل می کند).
مقام بندگی فاطمه (سلام الله علیها)
قال الإمامُ الصادقُ (علیه السلام):
ما كانَ فی هذِهِ الاُمَّة أَعبَد مِن فاطِمَةِ (سلام الله علیها).(1)
در این امت بنده تر از فاطمه (به آستان الهی) وجود نداشت.
إنَّ اللهَ تَعالى رَحِمَ ضَعفَ فاطمةَ لِطولِ قُنوتَها بِاللَّیلِ.(2)
خداوند متعال بر آن ضعفی که فاطمه (سلام الله علیها) از طولانی شدن قنوت نمازهای شبش متحمل می شد، ترحم می کرد (رحمت می آورد).
ص: 66
1- . عوالم العلوم، ج1/11، ص279.
2- . بحارالانوار، ج43، ص84؛ عوالم العلوم، ج1/11، ص279.
اسناد جنایت
إبن عطیة در كتاب مؤتمر علماى بغداد چنین می نویسد: بعد از آنکه عمر فاطمه (سلام الله علیها) را بین درب و دیوار فشرد (عَصْرَةً شَدیدَةَ قاسِیةً)
فالتَفَتَ عُمرُ إلَى مَن حَولَهُ وَ قالَ: إضِربوافاطِمَةَ.
فَانهالَتِ السِّیاط عَلَى حَبیبَةِ رسولِ الله وَ بَضعَتِهِ حتّى أَدَموا جِسمَها. وَ بَقیتْ أثارُ هذِهِ الصَّدَمَةِ المَریرَةِ تَنخِرُ فی جِسمِ فاطِمَةِ. فَأصبَحَتْ مریضَةًعلیلَةًحزینَةً. فَفاطِمَةُ شَهیدَةُ بَیتِ النُّبُوَّةِ.(1)
عمر به به مراهانش گفت: فاطمه را بزنید.
و آنها حبیبه پیامبر خدا و پاره تنش را درحالی که ناسزا می گفتند کتک زدند، تا جایی که جسم فاطمه مجروح شد. و آثار گِرِه های شلاق بر جسم فاطمه که آن را مجروح کرده بود باقی مانده بود. و بعداز این قضییه فاطمه روز بعدش را درحالی صبح کرد که دائما مریض و ناتوان و دردمند بود تااینکه او شهید بیت نبوت شد.
ص: 67
1- . عوالم العلوم، ج2/11، ص 582.
واژگان کلیدی:
أنهال: زدن توأم با فحش وناسزا
مریرة: گره سرشلاق
تَنخِرُ: پوسیده، ازهم گسیخته
ص: 68
شخصیت شناسی مهاجمین بربیت وحی
روایت اول: «عِلّةُ وَفاةُ فاطمةُ، إنّ عمرَبن الخطابَ هَجَمَ مَعَ ثَلاثةُ رَجلٌ عَلی بَیتها (وَفِی روایةالبحار أربعةُ آلافِ رجلٌ) لِیَذهَبوا بِعَلیٍ إلَی المَسجِدِ لِأخذِ البَیعَةُ مِنهُ لِأبی بکرٍ»(1)
علت مرگ فاطمه (سلام الله علیها) این بود که همانا عمربن خطاب به همراه سیصد نفر و در روایت بحارالانوار به همراه چهار هزار نفر، بر خانه اش هجوم آوردند تا برای گرفتن بیعت، علی (علیه السلام) را به مسجد ببرند.
روایت دوم: «إنَّ عُمربن الخطّاب هَجَمَ مَعَ ثَلاثمائة رَجلٍ مِنَ الاوباشوالطُّلَقاء والمنافقین عَلَى بَیتها»(2)
عمر با همراهی سیصد نفر از کسانیکه جزء اراذل و اوباش و نیز آزادشدگانِ فتح مکه و از منافقین (مدینه) به شمار می آمدند، بر خانه فاطمه حمله ور شد.
شاخصین مهاجمین به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)، بشرح ذیل است که در پاورقی این فصل به ذکر احوال برخی از آنها و نقش شان در تاریخ قبل و بعداز اسلام، اشاره می شود:
ص: 69
1- . مجمع النورین، ص 105؛ به نقل از جنات الخلود، ص19.
2- . عوالم العلوم، ج 2/11، ص 580؛ به نقل از ملتقی البحرین.
1-- خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف می کرد، بنابراین معلوم می شود به دستور او انجام شده است. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 51)
2-- خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651).
3-- اسید بن حضیر (الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفته اند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370)
4-- سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 47)
5-- ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک).
6-- خالد بن ولید (همان مدرک).
7-- محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48).
8-- بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185).
9-- مغیرة بن شعبة (همان مدرک).
10-- ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185).
11-- سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک)
12-- معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12)13-- قنفذ (همان مدرک)
14-- عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187)
15-- عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26)
16-- زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68)
17-- معاویه بن ابی سفیان (وقعه صفین، صفحه 163)
ص: 70
18-- عمروبن عاص (همان مدرک)
19-- زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370)
(1)
ص: 71
1- * «عبدالفتاح عبدالمقصود» درباره آن لحظه که مهاجمین با حضرت زهرا (سلام الله علیها) روبه رو شدند، جملات سوزناکی دارد که وقتی انسان بعد از قرن ها آن صحنه را تصور می کند، نمی تواند متأثر نشود و اشکش جاری نگردد. او می نویسد: «... فَاِذَا وَجْهٌ کَوَجْهِ رَسُولِ اللهِ یَبْدُو بِالبابِ حَائلاً مِنْ حُزْن عَلَی قَسِمَاتِهِ خُطُوطُ آلامِ وَ فِی عَیْنِهِ لَمَعَاتُ دَمْعِ وَ فَوْقَ جَبِینِهِ عَبَسَهُ غُضَب فَائِرٍ وَ خُلْق ثَائِرٍ.. وَ تَوَقَّفَ عُمَرمِن خَشْیَة...؛ پس ناگاه چهره ای بسان چهرۀ رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را دیدند که از پشت در ظاهر شد، در حالی که هاله ای از اندوه آن را فراگرفته و آثار رنج و ألم از خطوط صورتش نمایان بود و در چشمش روشنایی اشک وجود داشت و فراز جبینش را گرفتگی خشمی عمیق و احساساتی پرگداز فراگرفته بود... و عمر از ترس در جا ایستاد....» بعد ادامه می دهد: «فشاری که به در خانه وارد شده بود، تدریجاً گسترش می یافت. یارانش که با او آمده و پشت سرش در مقابل در ایستاده بودند، ناگاه مقابل خود چهرۀ رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را نگریستند که از میان سیمای حبیبه اش زهرا (سلام الله علیها) به آنها نگاه می کند.... ناگاه آهنگ لطیف و اندوه بارش را سرداد. به تدریج آهنگ او اوج گرفت. او محمد را از میان گور فرا می خواند و با صدای ناله ای آمیخته با سرشکی تلخ بار فریاد می کشید: بابا! یا رسول الله!....در قرآن آیات زیادی داریم که بیانگر نفاق عده ای از اصحاب و یاران پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) می باشد. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) در بخشی از خطبۀ غدیریه می فرماید: «مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الذی اُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی اَدْبَارِهَا اَوْ نَلْعَنَهُم کَمَا لَعَنَّا اَصْحَابَ السَّبْتِ»؛ ای مردم! به خدا ورسولش و به نوری که همراه او نازل شده است، ایمان آورید، قبل از آنکه صورت هایی را محو کنیم و آن صورتها را به پشت بر گردانیم، یا آنان را مانند اصحاب سبت هلاک کنیم.» آن گاه فرمود: «بِاللهِ مَا عَنی بِهَذهِ الآیَة الَّا قَوْماً مِنْ اَصْحَابِی اَعْرِفُهُم بِاَسْمَائِهِم وَ اَنْسَابِهِم وَ قَدْ اُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُم فَالیَعْمَلْ کُلُّ اَمْری عَلَی مَا یَجِدُ لِعَلِیٍّ فِی قَلْبِهِ مِنَ الحُبِّ وَ البُغْضِ؛ به خدا قسم! خداوند از این آیه قصد نکرد؛ مگر گروهی از اصحابم که آنان را به اسم و نسبشان می شناسم؛ ولی مأمورم که از آنان پرده پوشی کنم. پس هر کس باید مطابق آنچه در قلبش از حب یا بغض نسبت به علی (علیه السلام) می باشد، عمل کند.» آیه فوق به همراه سخن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) به خوبی نشان می دهد که گروهی از اصحاب از همان اول حالت نفاق و دورویی داشتند و بدین وسیله اهداف پشت پردۀ خود را دنبال می کردند. (ر.ک: الغدیر، ج3، ص103 و104، بحارالانوار، ج37، ص240؛ الغدیر، ج1، ص340؛ معانی الاخبار، ص65-68) ابوبکر؛ عبدالله بن عثمان (ابی قحافه) بن کعب تیمی، دو سال و چندماه بعداز عام الفیل در مکه به دنیا آمد اسم وی در جاهلیت عبدالکعبه بود اما بعد از اسلام پیامبر او را عبدالله نام نهاد دارای چهار همسر بوده که یکی از ایشان اسماء بنت عمیس می باشد. طبری در تاریخ الامم و الملوک ج2ص374 در شب حمله مشرکان، در راه اتفاقی ابوبکر را دید و همراه خود برد. و هشت ماه بعد از ورود پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) به مدینه هنگامیکه ایشان بین ملمانان مهاجر و انصار پیمان برادری نهاد، وی را با عمر برادر خواند. ابوبکر در مدینه یک روز در میان با پیامبر دیدار میکرد، و بنا بر برخی روایات در همه غزوات در کنار پیامبر بود اما جالب است که جنگ آوری خاصی در جنگ ها از او گزارش نشده کما اینکه ابن ابی الحدید از استادش ابوجعفر اسکافی در جلد 13 از شرح نهج البلاغه نقل می کند: ابوبکر در غزوات نه تیری انداخت و نه شمشیری کشید و نه خونی ریخت. و مثلا در غزوه خیبر ابوبکر و عمر برای فتح خیبر از طرف پیامبر اعزام شدند اما هیچکدام موفقیتی در فتح خیبر بدست ناوردند فلذا پیامبر فرمود فردا پرچم را بدست کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند...آنگاه امام علی (علیه السلام) را صدا زد و پرچم اسلام را بدستش داد و ایشان توانست قلعه خیبر را فتح کند. آخرین مأموریت ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و رفقایشان در زمان حیات پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، شرکت در سپاه اسامه بقصد موته شام بود، که عیرغم تأکید فراوان پیامبر حرکت سپاه به بهانه جوان بود فرمانده و نیز به بهانه شدت گرفتن بیماری پیامبر صورت نگرفت و ابوبکر و عمر باوجود دستورات صریح پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، شیرازه لشکر اسلام را پاشیدند و به مدینه بازگشتند. در روزی که بیماری پیامبر شدت گرفت و توانایی برخاستن و حضور در مسجد و اقامه نماز به جماعت را نداشت، تصمیم گرفتند تا کسی را برای اقامه نماز بجای خویش گسیل دارد، طبق نقل احمد بن حنبل در جلد اول از مسند خود و نیر طبری در جلد سوم از تاریخ الامم و الملوک؛ فرمودند: «کسی را نزد علی فرستید و او را فراخوانید» عایشه پیشنهاد کرد پدرش ابوبکر را بفرستند لیکن پیامبر به او فرمود بروید اگر نیازی بشما داشتم، شمارا فرا میخوانم. اما عایشه سریعا خخود را به پدرش رسانید که به مسجد برود و با مردم نماز گذارد و او سرع مهیا شد و در محراب پیامبر قرار گرفت اما پیامبر مطلع شد و در حالیکه به دو نفر از بستگان خویش تکیه زده بود در حالیکه پاهایش به زمین کشیده میشد؛ در محراب حاضر شد و با عصا ابوبکر را به کناری راند.... در روز شهادت پیامبر ابوبکر به همراه عمر و بقیه اصحابشان در سقیفه بنی ساعده گردهم آمده بودند و در حال آمادگی تمهیدات بیعت گرفتن از مردم برای خود بودند؛ آنان نه تنها در مراسم دفن رسول خدا (در شب چهارشنبه نیمه شب اول ربیع الاول) شرکت نکردند، بلکه با بی شرمی به یاوه گویی پرداختند و بعنوان مثال طبق روایت السنن الکبری، بیهقی، ج4 ص264 و کنزالعمال ج5ص635 و التمهید ابن عبدالبر ج24ص398 ابوبکر به نزدیکان پیامبر گستاخانه میگفت: شما به جنازه رفیقتان مشغول باشید، ویا اینکه به حالت جسورانه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حالتی که کنار قبر پدرش نشسته بود گفت: «یا فاطمة دُفِنَ صاحبُکِ لیلة الاربعاء» ای فاطمه صاحبت که شب چهارشنبه دفن شد... طبق نقل تحفة الابرار، حجت الاسلام شفتی، ص210 بنقل از انساب النواصب مراد ابوبکر این بود هرکه در شب چهارشنبه دفن شود در عذاب است.و منظورش از این سخن ایذاء و آزار حضرت صدیقه طاهره بوده است. (ر.ک: المصنف ابن ابی شیبة ج8 ص572؛ مسند احمد ابن حنبل ج6ص62؛ الانتصار. العاملی ج7ص173) در باره اخلاق و منش شخصیتی ابوبکر واقدی تند خویی ابوبکر را تائید می کند و حتی در خبری وارد است او در حضور پیامبر غلامش را بخاطر گم کردن شتر و اثاثیه آن در حالی که محرم بود به باد کتک گرفت، فلذا اولین نفر که دستور اعزام اهل سقیفه به خانه حضرت علی (علیه السلام) را جهت اخذ بیعت، صادر کرد ابوبکر بوده کما اینکه ابوبکر قنفذ را شخصاً جهت ورود بی اجازه در خانه امیرالمؤمنین را صادر کرد. حسب نقل شیخ مفید در الجمل ص57 ابوبکر گفت اگر علی و خانواده و همراهانش از خانه بیرون نیامدند خانه را با اهل آن به آتش بکشید. عمربن خطّاب: عمر بن خطاب بن نفیل بن عبد العزّى بن ریاح که کنیه اش أبو حفص بود در سال سیزدهم بعد از عام الفیل به دنیا آمد. مادر او نیز حنتمة بنت هاشم بن مغیرة از قریش و طایفه بنی مخزوم بوده است. عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت مسلمانان بود و بر افرادی که از قبیله اش، به اسلام می گرویدند با خشونت رفتار می کرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه می داشتند. با این حال در حدود سال ششم بعثت و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. (ر.ک: ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة) روایاتی درباره تندخویی عمر بن خطاب نقل کرده اند. برخی تازیانه وی را ترسناک تر از شمشیر حجاج بن یوسف توصیف کرده اند. همچنین منابع تاریخی روایت کرده اند که عمر از دختر ابوبکر خواستگاری کرد اما او به دلیل روحیه خشن عمر، حاضر به ازدواج نشد و وساطت عایشه نیز کاری از پیش نبرد. در این زمینه روایات دیگری هم نقل شده است. (ر.ک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی ج2، ص160؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج3، ص269-270؛ مسعودی، التّنبیه و الاشراف، ص252. إبن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج1، ص114.کامل ابن اثیر، ج2، ص450. أنساب الأشراف، ج3، ص260) عمر بن خطّاب قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار می داده و حتّی قصد داشته پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را به قتل برساند امّا به توصیه خواهر تازه مسلمانش پس از تلاوت آیاتی از سوره طه به اسلام گرویده است. براساس منابع، عمر پس از 45 مرد و 21 زن، در سال ششم یا نهم بعثت مسلمان شد. (ر.ک: الطبقات الکبری، ج3، صص 267-268؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج1، ص181. مروج الذّهب، مسعودی، ج1، ص) با وجود شخصیت تند مزاج عمر حتی در دوران خلافتش، کمتر کسی جرأت می کرد، از او سؤالی بپرسد، به این سبب مردم هرگاه مشکلى برایشان پیش می آمد، و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند، عثمان بن عفّان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه می کردند، و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده، او را نزد عمر می فرستادند. ولی با وجود تندی مزاج و عصبانیت زودهنگامش، در تاریخ؛ رشادت، فتح و یا حداقل مقاومت در زمان فرار از او نقل نشده است. در حُدیبیّه، پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) از عمر خواستند که به مکه رفته و با مکیان گفت وگو کند، اما عمر در جواب پیامبر گفت: «یا رسول الله، همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت». پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید:«گفت وگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستى؟! پیامبر فرمود: آری؛ هستم! عمر گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر فرمود: آری! عمر گفت: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر فرمود: آری! عمر گفت: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟! پیامبر فرمود: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وى عمل نمی کنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: اى عمر مطیع وى باش، من شهادت می دهم که او پیامبر خدا است». (ر.ک: تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص169، 199، 300، 308؛ الطبقات الکبری، ج3، ص272) آخرین مأموریت ابوبکر، عمر، ابوعُبَیده جَرّاح و جمعی دیگر از صحابه در زمان حیات پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، شرکت در سپاه اسامه به قصد موته شام بود. به روایت واقدی و ابن سعد، پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) چند روز پیش از وفات، فرمان داد که مسلمانان برای جنگ با روم آماده شوند و فردای آن روز اسامه را فراخواند و فرماندهی سپاه را به او سپرد، اما حرکت این سپاه، به رغم تأکید فراوان رسول خدا انجام نشد. نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه وسائل سفر و سرانجام به سبب شدت یافتن بیماری پیامبر و بازگشت اسامه به مدینه. عمر و برخی دیگر با وجود دستورات صریح پیامبر، از اردوگاه جُرف به مدینه بازگشتند. پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم) پس از مشاهده متخلفین از سپاه اسامه چهار روز پیش از ارتحال خویش، خطاب به عیادت کنندگان خود فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید، تا چیزی بنویسم که گمراه نشوید، در پاره ای از روایات تصریح شده پس از درخواست پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، عمر به مخالفت برخاست و گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ قَدْ غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ الله؛ همانا درد بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) چیره شده است و کتاب خدا نزد ماست و ما را کفایت می کند. ابن عبد ربه اندلسی در کتاب «عقد الفرید» می نویسد: در خلافت ابوبکر سیاست گذار واقعی و همه کاره، عمربن خطاب بود. (العقدالفرید ج45ص255) در این رابطه «ابن ابی الحدید» می نویسد: عمر همان کسی است که بیعت ابوبکر را استوار کرد و اگر او نبود برای ابوبکر خلافتی صورت نمی گرفت. (شرح نهج اللبلاغه ج1ص174) در برخی از منابع اهل سنت در خصوص حاکمیت برمردم با توسل به زور روایتی از عایشه نقل شده است که در در صحیح بخاری وارد است: عن عایشة: «خَوَّفَ عُمرُ النّاسَ وَ إنّ فیهِم لَنِفاقاً. عایشه می گوید عمر مردم را می ترساند و در میان مردم نفاق بوده است». (صحیح بخاری ج4 ص195 ح3669) همچنین طبری در کتاب تاریخش به نقل از خلیفه دوم یکی از دلائل موفقیت خلیفه اول در به دست گرفتن حاکمیت را حضور قبیله اسلم و سرکوب کردن مخالفین بیان کرده است. وعن عمرُبن خطاب: «ماهوَ إلّا أن رأیتُ أسلمَ، فَأیقَنتِ بالنّصرِ. عمر گفت: «قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم» {قبیله اسلم همان قبیله چماق به دست می باشد که از مردم به زور برای خلیفه بیعت میگرفت} ( تاریخ البری ج2ص458) ابی مخنف از عده ای از رجال چنین نقل می کند: «گروهی از عرب های بیابان گرد، همان روز به این نام که می خواهند لوازم زندگی برای خود تهیه کنند به مدینه آمده بودند. مردم به خاطر شهادت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) از داد و ستد با آنان خودداری کردند. آنها در جریان بیعت و خلافت شرکت کردند. عمر به مردی گفت: «نزد آنها رفته و به ایشان بگو نزد ما آیند» چون آمدند به آنها گفت: «در برابر آنکه با خلیفۀرسول خدا بیعت کرده اید مبلغی بشما می دهیم، آن را بردارید و به سراغ مردم کوچه و بازار رفته آنان را دسته جمعی برای بیعت بسیج کنید و هرکس سرباز زد به سر و پیشانی اش بکوبید» راوی می گوید: بخدا سوگند! عرب های بیابانگرد را می دیدم که لباس های صنعانی به کمر بسته و چوب به دست گرفته بیرون می آمدند و مردم را به شدت می زدند و به اجبار برای بیعت می آوردند. خود عمر نیز چوب به دست به را افتاد وبازور از مردم برای ابوبکر بیعت می گرفت. وبه ابوبکر گفت: من برایت افراد سواره و پیادۀ زیادی آماده کرده ام. (الجمل شیخ مفید ص59، الهجوم علی بیت فاطمة ص84و85، تاریخ یعقوبی ج2ص124، الکوکب الدریّ ج1ص194) ابیّ بن کعب می گوید: «درخانه نشسته بودیم که صدای شیهۀ اسب ها و لگام ها و برهم خوردن سلاح ها و نیزه ها، مارا از خانه بیرون کشید» (الکوکب الدرّی ج1ص194) در روزی عمر بن خطاب به همراه جماعتی برای اخذ بیعت برای ابوبکر، به درب خانه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هجوم آورد، وارادۀ آتش زدن بیت وحی را نمود؛ در پاسخ شکوائیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سخنان آن حضرت گفت: « فاطم! این جماقت های زنانه را کنار بگذار! خدا پیامبری و خلافت را در خاندان شما جمع نخواهد کرد. بس است دیگر! نه محمد در اینجا حضور دارد و نه ملائکه از سوی خدا امر ونهی می آورند. علی نیز مانند دیگر مسلمانان است. یا بیعت کند و یا آنکه همۀ شمارا به آتش می کشیم!» (الهدایةالکبری ص407، مأساةالزهراء ج2 ص60، بحارالانوار ج53ص18، الاسرارالفاطمیة ص120، الموسوعةالکبری عن فاطمةالزهرا ج10ص228) عمر که می دید برخی از مردم به سبب ماجرای بوجود آمده عقب نشینی می کنند به قنفذ گفت، «آنقدر فاطمه را بزن که دست از علی بکشد» و خودش شمشیر را از خالد گرفت و سه بار با غلاف آن بر کتف صدیقه طاهره (سلام الله علیها) زد بگونه ای که خون جاری گردید. (مجمع النورین ص82، جنات الخلود ص19، غایةالمرام ج5ص318، بحارالانوار ج28ص270، مأساةالزهراء ج2ص156و187، بیت الاحزان ص117، الموسوعةالکبری عن فاطمةالزهرا ج11ص68، الجوم علی بیت فاطمة ص126) نقل شده است هنگام وصیت ابوبکر، عمر عثمان را فراخواند و گفت: «بنویس: بسم الله الرّحمن الرّحیم، این پیمان ابوبکر بن ابی قحافه است براى مسلمانان. اما بعد... ». در این جا ابوبکر از هوش رفت. اما عثمان از خود چنین نوشت: «اما بعد، من عمر بن خطاب را خلیفه شما کردم و در نیکخواهى شما کوشیدم!!» آن گاه ابوبکر به هوش آمد و گفت: «بخوان چه نوشتى؟» و وقتی عثمان خواند ابوبکر تکبیر به زبان آورد و گفت: «بیم آن کردى اگر در حال بیهوشى جان بدهم اختلاف در مردم افتد؟ عثمان گفت: آرى. گفت: خدایت از جانب اسلام و مسلمانان پاداش نیک دهد». این امر بر مردم عادی نیز عیان بود؛ وقتی عمر وصیت ابوبکر را به مسجد می برد تا برای مردم بخواند، مردى به عمر گفت: ابو حفص! در آن، چه چیزى نوشته شده است؟! عمر گفت: نمی دانم!، ولى من اولین کسى هستم که اطاعت می کنم! آن مرد در پاسخ گفت: به خدا سوگند! من می دانم که چه نوشته است! دیروز تو او را به حکومت رساندی و امروز او تو را!! البته در جریان خلافت عمربن خطاب حتی در نصوص تاریخی اهل سنت اشکالات فراوانی وجود دارد که از آن جمله تصریحی از ابوبکر است که این کار را بدون دستور پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) انجام داده است. فقال ابوبکر: «اللّهمّ وَلَیتَهُ بِغَیر أمرِ نبیّکَ. «ابوبگر گفت: خدایا من عمر را ولی امر مسلمان ها قرار دادم بدون اینکه از طرف پیفمبرت دستور آمده باشد» (الثقات ابن حیّن ج2ص193) عمر خود را دارای اختیارات زیادی می دانست؛ از این رو بدون هیچ مشکلی دست به تغییر برخی از احکام فرعی می زد، در حالی که اذعان داشت پیامبر خلاف آن را عمل کرده است. عمر، بدعت ها و نوآوری هایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله: متعه حج را حرام کرد. متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و ابوبکر، حلال و رایج بود. نماز تراویح (که به جماعت خوانده می شود). دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دست های خود را بر سینه نهند. مردم را بعد از نماز عصر، از خواندن نماز مستحب، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد. (ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء از رحلت پیامبر تا زوال امویان، ص 86 – 87، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 336، الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 39، ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 539، ابن حجر، فتح الباری، ج8، ص124، ابن هشام، ج4، ص253، علامه امینی، الغدیر، ج1، ص35) ابوعبیده جرّاح: عامر بن عبدالله بن جراح (38 قبل از هجرت - 18ق/639 م)، مشهور به اَبوعُبَیده جَرّاح از صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و یاران نزدیک ابوبکر و عمر بن خطاب. وی در واقعه سقیفه بنی ساعده از خلافت ابوبکر حمایت کرد و نقش عمده ای در بیعت گرفتن از مخالفان حکومت ابوبکر و به ویژه حضرت علی (علیه السلام) داشت. او در فتوحات دوره خلفا، نقش مهمی ایفا کرد و در سال 17 یا 18ق درگذشت. ابوعبیده عامر بن عبدالله بن جراح بن هلال بن أهیب بن ضبة بن حارث بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة قرشی فهری، از تیره بنی الحارثِ قبیله قریش (از خاندان های ضعیف قریش) بود و در حدود سال 38 قبل از هجرت به دنیا آمد. پدرش عبدالله در جنگ فجار از سرکردگان قریش بود و قبل از بعثت وفات یافت. مادر ابوعبیده نیز از قریش بود که بعدها مسلمان شد. گفته اند که ابوعبیده به همراه ارقم بن ابی ارقم و عثمان بن مظعون، نزد پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) اسلام آورد؛ اما بنابر قولی دیگر، او در آغازِ اسلام، به دست ابوبکر مسلمان شد. وی جزو کسانی بود که به حبشه مهاجرت کرد. ابوعبیده پس از هجرت پیامبر به مدینه، از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه هجرت کرد و پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) میان او و سعد بن معاذ یا سالم مولای ابی حذیفه عقد برادری بست و با محمد بن مسلمه نیز به منظور برخورداری از میراث یکدیگر پیمان برادری برقرار کرد. ابوعبیده در غزوات پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) حضور داشت. بنابر نقلی در غزوه بدر پدر خود (عبدالله بن جراح) را که از مشرکین بود، به قتل رسانید و به همین سبب آیه ای در حق او بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) نازل شد در مقابل منابع متقدم تصریح دارند که پدرش، اسلام را درک نکرده است. ابوعبیده در چند غزوه و سریه دیگر نیز شرکت کرد و خود در یک سریه و یک غزوه فرماندهی سپاه را برعهده داشت و در پیمان صلح حدیبیه از شاهدان بود. در منابعی از گواهی ابوعبیده بر چند پیمان نامه هیأت های نمایندگی قبایل با پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، مبنی بر اسلام آوردن آنان، سخن گفته شده است. گفته اند پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) او را برای تبلیغ به بحرین یا نجران و یا یمن فرستاد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) در اواخر حیاتش سپاهی را به فرماندهی اسامه بن زید به سمت مرزهای شام فرستاد که در این سپاه، اشخاصی مانند ابوبکر، عمر بن خطاب و ابوعبیده حضور داشتند. اما به جهت تخلف برخی سپاهیان، اسامه تا زمان وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) در نزدیکی مدینه اردو زد و پس از شنیدن خبر وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) به همراه باقی سپاهیان به شهر بازگشت. پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) متخلفین از سپاه اسامه را مورد لعن خود قرار داده است. اما در خصوص نقش ابوعبیده در به خلافت رساندن ابوبکر؛ پس از وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)، گروهی از سران انصار در سقیفه بنی ساعده برای تعیین خلیفه از بین خود جمع شدند و کاندیدای خلافت نیز سعد بن عباده بود. وقتی خبر به عمر بن خطاب رسید، وی ابوبکر و ابوعبیده را به سقیفه برد در آنجا پس از جدل های دو گروه مهاجرین و انصار، سرانجام ابوبکر به عنوان خلیفه تعیین شد و دیگران با وی بیعت کردند. ابوعبیده در خطاب به انصار و برای دعوت آنان به بیعت با ابوبکر؛ چنین گفت: ای گروه انصار؛ شما اولین گروهی بودید که از پیامبر اسلام حمایت کردید، حال نخستین كسانى نباشید كه آن را دگرگون مى كنند. وقتی ابوبکر به خلافت رسید، ابوعبیده نقش مهمی در بیعت گرفتن از مخالفان و خاصه حضرت علی (علیه السلام) بر عهده گرفت. ابوعبیده، همچنین به همراه ابوبکر و عمر و مغیرة بن شعبه در گرفتن بیعت از عباس عموی پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، برای ابوبکر تلاش کرد و پس از تثبیت ابوبکر در خلافت، به اداره بیت المال مشغول شد و تا پایان زندگی یکی از مهم ترین عناصر استحکام ارکان خلافت بود. ابوعبیده جراح در 17 یا 18ق به جهت بیماری طاعون که در شام فراگیر شده بود، درگذشت. گفته اند که قبر او در اردن بوده است. از ابوعبیده فرزندی بر جای نماند. رویکرد اهل سنت و شیعیان درباره ابوعبیده جرّاح اهل سنت به خاطر صحابی بودن و وجود روایات وی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) در کتاب هایشان وی را ستوده اند. همچنین فضایلی را برای وی نقل کرده و به خاطر روایتی (که راوی آن، عمر بن خطاب است) او را یکی از «عشرة مبشّرة» (ده صحابی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) به ایشان وعده بهشت داده است)، دانسته اند نیز آورده اند که عمر چندان به او اعتماد داشت که گفت: اگر مرا مرگ دریابد و ابوعبیده زنده باشد، او را به جای خویش می گمارم. ولی شیعیان به جهت مواردی به خصوص تخلف از دستور پیامبر در مورد سپاه اسامه، همراهی با ابوبکر و عمر بن خطاب در واقعه سقیفه و تلاش برای بیعت گرفتن برای ابوبکر، نکوهش کرده اند. در روایات شیعه نیز نقل هایی پیرامون ابوعبیده وجود دارد و حتی او را دشمن امام علی (علیه السلام) نیز دانسته اند. فی الكافی، ج 4ص545 عن سهل عن ابن فضال عن سفیان بن إبراهیم الجریری عن الحارث بن حصیرة الأزدی عن أبی جعفر ع قال كنت دخلت مع أبی الكعبة فصلى على الرخامة الحمراء بین العمودین فقال فی هذا الموضع تعاقد القوم إن مات رسول اللَّه ص أو قتل أن لا یردوا هذا الأمر فی أحد من أهل بیته أبدا قال قلت و من كان قال الأول و الثانی و أبو عبیدة بن الجراح و سالم بن الحبیبة (ر.ک: ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378 1384 ق؛ ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1398ق/ 1978 م.؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن علی، کتاب الفتوح، حیدرآباد دکن، 1392ق/ 1972 م.ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، قاهره، 1328 ق.ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، به کوشش محمد عبدالسلام هارون، قاهره، 1403ق/1983 م.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380ق/ 1960 م.ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش شکری فیصل، دمشق، 1406ق/ 1986 م.ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960 م.ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبوة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، 1375ق/ 1955 م.ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، به کوشش محمد راضی حاج عثمان، ریاض، 1408ق/ 1988 م.احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصی الله عباس، بیروت، 1408ق/1988 م. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959 م.بلاذری، انساب الاشراف، ج2، نسخه خطی کتابخانه عاشر افندی استانبول، شم 598.بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش صلاح الدین منجد، قاهره، 1956 م.حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد دکن، 1334 ق.) سالم بن الحبیبه یا سالم مولی ابی حذیفة: نام او سالم بن معقل، اهل اصطخر فارس و کنیه او ابا عبدالله است. تاریخ تولد او مشخص نیست. وی غلام دختر یعار انصاری بود که شوهرش ابوحذیفه بود لذا او را سالم مولی ابوحذیفه میخواندند. این شخص ایرانی و عجمی بوده است برخی از منابع به ایرانی بودن او اذعان دارند حتی برخی از منابع اورده اند که او را عجمی می خواندند وی جزو صحبه کبار به حساب می آید اما اینکه چگونه به مکه راه پیدا کرده و پیامبر را درک کرده معلوم نیست و مطلبی در این خصوص در منابع تاریخی وجود ندارد. سالم را انصاری، مهاجری و عجمی خواندند. او را انصاری خواندند به این جهت که وی غلام ثبیته بنت یعار انصاری اوسی بود که آزادش کرده بود. او را مهاجری خواندند چون در ولاء ابوحذیفه بوده است. البته برخی مهاجری بودن او را به علت هجرتش از مکه به مدینه عنوان کردند. او را عجمی میخواندند چون ایرانی بود ثبیته انصاری همسر ابوحذیفه غلام خود را آزاد کرد و از انجا که ابوحذیفه شوهر ثبیته فرزندی نداشت سالم را فرزند خوانده خود نمود اما زمانی که اسلام حکم فرزند خواندگی را باطل نمود سالم غلام ابوحذیفه باقی ماند. ابوحذیفه از شدت علاقه به سالم دختر خواهر خود فاطمه بنت ولید بن عتبة بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف را به ازدواج سالم در آورد. از دوران جوانی و زندگی شخصی او در منابع مطلبی به دست نیامد. در مورد پیوند اخوت برخی او را با ابوبکر برخی با معاذ بن ماعض و برخی او را با ابوعبیده جراح، برادر دینی میدانند. وی جزو اولین مهاجرانی بود که قبل از پیامبر وارد مدینه شدند و در منطقه عصبه نزدیک قبا منتظر پیامبر بودند. انها برای بر پایی نماز جماعت سالم را به عنوان امام جماعت خود بر گزیدند زیرا او قرآن را بیش از همه بلد بود. وی از قاریان قرآن بود که قران را بیش از دیگران میدانست و پیامبر فرموده بود قرآن را از چهار نفر بیاموزید ابن ام عبد، معاذ بن جبل، اتی بن کعب و سالم مولی ابی حذیفه ابن العبری در مختصرالدول چنین آورده است زمانی که خلیفه دوم با خنجر ابولولو مجروح شد به او شیر خوراندند وقتی شیر از زخم و جراحت او بیرون زد به گفتند جهت امر خلافت شخصی را معین کن وی در جواب گفت اگر سالم زنده بود من کسی را معین نمی کردم به او گفتند این علی است که تو قرابت و تقدم و فضلش را میدانی او را انتخاب کن خلیفه در جواب گفت او مزاح و شوخی میکند به او گفتند عثمان را معین کن خلیفه گفت او به خویشان و اقوام خود توجه دارد. گفتند خلافت را به زبیر بسپار که از حواریون رسول خداست در پاسخ اظهار داشت او بخیل است گفتند سعد وقاص را بر این امر بگمار وی بیان داشت او فارس منقب است یعنی به طمع غارت همراه لشکر میرود کنایه از اینکه او دنبال منفعت خود است گفتند طلحه که ابن عم ابوبکر است بر این منصب سزاوار است او را بر جانشینی خود بپذیر گفت او اهل کبر و خیلاء است گفتند پس فرزندت عبدالله را گفت او خانواده خود را نمی تواند اداره کند اینجا بود که عمر گفت شورای شش نفره را انتخاب میکنم. در منابع دیگر آمده است که خلیفه دوم در لحظات آخر عمر خود گفت اگر «سالم» زنده بود من شورا را تشکیل نمی دادم. منابع تاریخی به مطالبی اشاره می کنند که روی این غلام ایرانی را سیاه کرده است غالب منابع اهل سنت او را غلام ابوحذیفه نامیدند اما اینکه او در مکه چه میکرده مشخص نیست. اینکه یک ایرانی بهتر از اعراب قرآن را بداند و بیشتر از آنان قرآن را بلد باشد عجیب است با اینکه او ذاتا یک انسان عجم است. همچنین جای تعجب دارد که یک عجم امام جماعت عده ای از صحابه کبار از جمله عمر بن خطاب شود. علاوه بر این خلیفه دوم نسبت به ایرانیان حساسیت خاصی داشته است چگونه است که حاضر می شود پشت سر این عجم نماز بخواند؟ تعجب آور است که عمر در جایی از سلمان فارسی ایرانی انتقاد می کند اما پشت سر سالم نماز می خواند. این سوال پیش می آید یا سالم بن معقل ایرانی نبوده است یا سالم در به ثمر رساندن خلفا به اهدافشان بسیار زرنگ و باهوش بوده به طوری که به او نیاز داشتند زیرا سالم از چنین جایگاهی در بین صحابه کبار برخوردار بوده است. برای اثبات این ادعا میتوان به صحیح بخاری اشاره کرد انجا که مینویسد سالم مهاجرین را در مسجد قبا دورهم جمع نمود که در بین انها عمر، ابوبکر، ابوسلمه، زید و عمر بن ربیعه بودند. دلیل دیگر مبنی بر جایگاه رفیع سالم در بین صحابه کبار جمله معروف عمر است که گفت اگر سالم زنده بود شورایی تشکیل نمیدادم. این مطالب معماها یا ابهاماتی است که در وجود این شخصیت خاکستری تاریخ وجود دارد. (ر.ک: ابن قتیبه، المعارف، ص 273، ابن حبیب، المحبر ص 288، بلاذری، ابن جوزی المنتظم، ج 4 ص 91، ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص 103، اسدالغابة، ج 2 ص 156؛ الاستیعاب ج 2 ص 568؛ الاعلام زرکلی ج 3 ص 73؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة ج 6 ص 336، انساب الاشراف، ج 9 ص 372، المعارف ص 273) خالد بن ولید بن مُغیرة بن عبداللّه بن عمر/ عُمَیْربن مَخزوم قرشى مخزومى، از سرداران مشهور صدر اسلام. کنیه اش ابوسلیمان (ابن سعد، ج 7، ص 394) از بنى مخزوم*، یکى از تیره هاى بزرگ و مهم قبیله قریش، بود که با بنى هاشم* رقابت مى کردند (رجوع کنید به شلبى، ص20-24). می توان حدس زد که او در حدود 26 سال پیش از مبعث پیامبر اسلام (584م)، در مکه متولد شده است. پدرش، ولیدبن مغیره*، از اشراف و بزرگان قریش محسوب مى شد (ابوالفرج اصفهانى، ج 16، ص 194). خالد در جاهلیت جزو اشراف قریش و از سلحشوران آنها بود و مسئولیت تدارک سپاه و سرکردگى سواران قریش را در جنگ بر عهده داشت. او در سال دوم هجرى در جنگ بدر، بر ضد مسلمانان شرکت کرد (ابن سعد، منکر شرکت خالد در این جنگ شده است) و به گفته واقدى، (مغازی ج 1، ص130) اسیر شد. در سال سوم در جنگ اُحُد*، سرکرده سواران جناح راست قریش بود و براثر خطایى که چند تن از افراد سپاه اسلام در مراقبت از راه ورود دشمن مرتکب شدند، وى توانست مسلمانان را شکست دهد . (ر.ک: به ابن اسحاق، ص 305؛ واقدى، 1966، ج 1، ص220، 229، 232، 275، 283؛ ابن هشام، ج 3، ص70و91) او در سال پنجم، در نبرد خندق* یا احزاب نیز شرکت کرد و جزو کسانى بود که قصد داشت از خندق عبور کند ولى موفق نشد (واقدى، 1966، ج 2، ص 465-466، 470، 472-473، 490). در شوال سال ششم، به قولى خالد در رأس دویست سوار از مشرکان قریش، براى جلوگیرى از حرکت پیامبر براى اداى مناسک حج، از مکه به محل کُراع الغَمیم رفت در سال هفتم که پیامبر و مسلمانان براى اداى عمرة القضاء روانه مکه شدند، خالد چنان از اسلام و مسلمانان نفرت داشت که شهر را ترک کرد (واقدى، 1966، ج 2، ص 746). مورخان درباره تاریخ اسلام آوردن خالد آراى متفاوتى داشته اند، به نحوى که برخى اسلام آوردنش را در سال پنجم، پس از غزوه بنى قُرَیظه، یا در فاصله زمانى میان صلح حدیبیه (ذیقعده سال ششم) و فتح خیبر دانسته اند، اما بنابر مشهور، او در اول صفر سال هشتم، پیش از فتح مکه، اسلام آورد. (واقدى، 1966، ج 2، ص 661؛ ابن هشام، ج 3، ص290-291؛ ابن سعد، ج 4، ص 252). خالد پس از چند ماه از اسلام آوردنش، در جنگ مؤته در جمادى الاولى سال هشتم شرکت کرد که پس از شهید شدن سران سپاه اسلام، او فرماندهى را برعهده گرفت و باقیمانده سپاه را به مدینه بازگرداند بعدها مى گفت در این نبرد نُه شمشیر در دستش شکسته بود گفته شده است که پس از نبرد مؤته، خالد به سیف اللّه ملقب شد و در برخى روایات نقل شده است که این لقب را پیامبر به وى اعطا کرد (ر.ک: به ابن سعد، ج 7، ص 395؛ مصعب بن عبداللّه، ص320؛ بخارى، ج 3، جزء2، قسم 1، ص 136). در اوایل شوال سال هشتم، پیامبر اکرم خالدبن ولید را در رأس گروهى 350 نفره از مهاجران و انصار و بنى سُلَیم به سوى بنى جَذِیْمه، در اطراف مکه، فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. با وجود اینکه بنى جَذیمه مسلمانى خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند، اما خالد دستور داد عده اى از آنان را گردن زدند که چون پیامبر مطّلع شد، از کار خالد تبرى جست و حضرت على (علیه السلام) را فرستاد تا دیه کشته شدگان را بپردازد. عبدالرحمان بن عوف این اقدام خالد را صرفاً براى انتقام خون عمویش، فاکه بن مغیره، دانسته است. در سال هشتم، هنگامى که پیامبر براى جنگ با قبیله مشرک هوازن از مکه راهى غزوه حنین شد، خالد با سواران بنى سُلَیم در مقدمه سپاه حرکت مى کرد، اما در جنگ جزو فراریان بود. گفته اند که بعداً بازگشت و در نبرد شرکت کرد و زخم هایى برداشت و عده اى از جمله یک زن را کشت. آنگاه پیامبر وى را از قتل کودکان، زنان و بردگان منع کرد(رجوع کنید به ابن هشام، ج 4، ص100؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 16، ص 195). در ربیع الآخر یا جمادى الاولى سال دهم، پیامبر خالد را با چهارصد نفر به سوى بنى حارث/ بَلْحارث بن کعب در نجران فرستاد و آنان را به اسلام دعوت کرد در این سال، پیامبر خالد را به یمن فرستاد تا مردم آنجا را نیز به اسلام دعوت کند. او شش ماه در یمن به دعوت پرداخت ولى کسى به دعوت وى پاسخ مثبت نداد و در پى آن پیامبر، على (علیه السلام) را به یمن روانه کرد و فرمود تا خالد را بازگرداند.به گفته واقدى خالد در حجة الوداع حضور داشت و پس از رحلت پیامبر در شمار حامیان ابوبکر قرار گرفت و به همین سبب نزد او جایگاه والایى داشت و همواره تحت حمایت وى بود. در جنگ هاى ردّه*، ابوبکر به خالد دستور داد نخست به سوى قبیله طَىّ/ طیْىء در اکناف، سپس به سوى طُلَیْحة بن خُوَیْلِد اسدى در بُزاخه* و بعد به سوى مالک بن نُوَیْره در بُطاح برود و چنانچه آنان به اسلام بازنگشتند، با آنان بجنگد. بعداً ابوبکر از فرستادن خالد به بُزاخه ابراز تأسف کرد (یعقوبى، ج 2، ص 137). خالد در نبرد سختى طلیحه را که مدعى نبوت بود، شکست داد و یارانش را به شدت سرکوب کرد سپس، با آنکه مالک بن نویره و قبیله او و بنى تمیم مسلمان بودند، خالد آنان را اسیر کرد و بعد دستور داد مالک بن نویره و افراد قبیله اش را کشتند و همسرش را تصرف کرد. این کار زشت خالد که برخى از مورخان سعى کرده اند آن را توجیه کنند یا دست کم آن را نادیده بگیرند باعث خشم عده اى از مسلمانان از جمله پسردایى اش، عمر، شد و از ابوبکر خواستند وى را مجازات کند، اما خلیفه نپذیرفت و اعلام کرد که خالد خطا کرده است. ازاین رو وقتى خالد به مدینه رفت، عذرش را پذیرفت (ابن سلام جمحى، سفر1، ص 204، 208؛ خلیفة بن خیاط، 1415، ص 53-54؛ یعقوبى، ج 2، ص 139؛ طبرى، ج 3، ص 278-280) در اواخر سال 11، خالد راهى یمامه شد و در جایى به نام عقرباء، با مسیلمه کذّاب* (دیگر مدعى نبوت) و یارانش که از قبیله بنى حنیفه بودند، جنگید. مسیلمه کشته و فتنه او سرکوب شد (رجوع کنید به واقدى، 1990، ص 112-146؛ نیز رجوع کنید به مسیلمه کذّاب). پس از آن، خالدبن ولید فریب مُجَّاعَه بن مُرارَه حنفى را خورد و با او صلح کرد (بلاذرى، 1413، ص 90). سپس، با دختر وى ازدواج کرد که ابوبکر از این بابت او را سرزنش و توبیخ کرد (یعقوبى، ج 2، ص 131؛ ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 36-37). خالد در نبرد فَحْل (در اردن) که در ذیحجه سال 14 یا رجب یا ذیقعده سال 13 روى داد، سپاه رومیان را شکست داد. به فرمان ابوعبیده، منطقه بعلبک و بقاع را فتح کرد و سپس همراه ابوعبیده شهر حِمص را محاصره نمود تا اینکه مردمانش خواهان صلح شدند (ازدى، ص 144-145؛ خلیفةبن خیاط، 1415، ص 68، 70). ابوعبیده خالد را از حمص به قِنَّسرین فرستاد و او سپاه رومیان را شکست داد و قنّسرین را محاصره و فتح و دژهاى شهر را ویران کرد (طبرى، ج 3، ص 601). براساس برخى روایات، خالد در فتح شهرهاى جزیره همچون نصیبین و آمِد شرکت داشت (رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، 1415، ص 77؛ همو، 1414، ص 583). هنگامى که عمر در سال 17 به شام رفت، از خالد دلجویى کرد و به روایتى وى را به امارت شهرهاى جزیره همچون رُها، حَرّان، رَقّه، تَلّمَوْزِن و آمِد گمارد و خالد یکسال در آن نواحى بود (یعقوبى، ج 2، ص 157). بنابه روایتى دیگر، خالد از سوى ابوعبیده حاکم قنّسرین بود و در این زمان حملات متعددى به مناطق مرزى رومیان در آسیاى صغیر کرد و غنایم بسیارى به دست آورد. چون عمر از بخشش هاى خالدبن ولید از غنایم فتوحات اخیر، به ویژه مبلغ کلانى که به اَشعَث بن قَیْس داده بود، مطّلع شد، خشمگین گردید و به ابوعبیده دستور داد خالد را عزل و بازخواست کند تا معلوم شود این اموال را از کجا به دست آورده است. پس از آن، عمر نیمى از دارایى خالد را ضبط کرد (طبرى، ج 4، ص 66-67؛ یعقوبى، ج 2، ص 157: خالد استعفا کرد و به مدینه بازگشت). خالد پس از بازجویى و اندکى تأمل از سوى ابوعبیده که اکراه داشت خبر عزلش را به وى اطلاع دهد، به محل امارتش در قنّسرین بازگشت تا اینکه عمر شخصآ وى را عزل و به مدینه احضار کرد (ابن عساکر، ج 16، ص 266-268؛ صفدى، ج 13، ص 267). خالد در مدینه نخست از عمر نزد صحابه شکایت کرد. سپس پیش عمر رفت که پس از توضیح دادن منابع ثروتش و بازپسدادن بیست هزار درهم یا نیمى از مال خود خلیفه از او دلجویى کرد (طبرى، ج 3، ص 437، ج 4، ص 68؛ ابن عساکر، ج 16، ص 266؛ ابن کثیر، ج 4، جزء7، ص 118) و سپس دلایل عزل خالد را براى کارگزاران و مردم اعلام نمود. روایاتى حاکى از آن است که خالد پس از استعفا یا برکنارى، به مدینه رفت، پس از چندى بیمار شد و در همانجا وفات یافت و عمر در تشییع جنازه اش شرکت کرد. بنابر روایت دیگرى که مشهورتر است، خالد پس از معزول شدن، عمره به جا آورد. سپس در حمص در انزوا زیست. وى عمر را وصى خود قرار داد و سرانجام بنابه قول مشهورتر در سال 21 و به قولى 22 در آنجا درگذشت. و در حومه شهر حِمْص* به خاک سپرده شد. خالد هنگام مرگ شصت ساله بود. گفته شده است از وى فقط اسب و سلاح و غلامى باقى ماند. گفته شده که او هنگام مرگ مىگفت در صد نبرد شرکت کرده است و جایى از بدنش نبود بر آن اثر زخم نباشد. در ماجراى اخذ بیعت از على (علیه السلام) براى خلیفه اول، خالد از کسانى بود که در این اقدام مشارکت کرد (رجوع کنید به سُلیم بن قیس هلالى، ص 386- 387؛ نیز رجوع کنید به ابن ابى الحدید، ج 2، ص 57). همچنین طبق روایاتى در منابع متعدد وى در برخى اقدامات مخفیانه بر ضد امام على (علیه السلام) عضویت داشت؛ و به همین دلیل و نیز کارهاى دیگرش (رجوع کنید به موارد قبلى مقاله) به شدت مورد نکوهش بوده است (براى نمونه رجوع کنید به سلیم بن قیس هلالى، ص 394؛ ابن شاذان، ص 155-158؛ ابن بابویه، ج 1، ص 191-192؛ کشى، ج 2، ص 695). خالد از لحاظ ظاهر شبیه ترین شخص به عمر بود (رجوع کنید به ابن ابى حاتم، ج 3، ص 356؛ ابن عساکر، ج 16، ص 216). خالد در شام فرزندان بسیارى داشت که از آن جمله مهاجر، عبداللّه، سلیمان، و عبدالرحمان بودند که همگى بر اثر طاعون در شام مردند و به روایتى، طاعون چهل تن از فرزندانش را کشت و نسلش ریشه کن و منقرض شد. اما برخى مورخان معاصر این نظر را نمى پذیرند و معتقدند که از خالد نسل بسیار به جا مانده است (رجوع کنید به خالدى، ص 9؛ محمدسلیمان طیب، ج 6، ص 446 به بعد). مُعاذ بن جَبَل بن عمرو بن اوس بن عائذ، صحابی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، قاری قرآن و از مخالفان اهل بیت در مساله جانشینی پیامبر بود. معاذ در بیعت عقبه با پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بیعت کرد و در جنگ های بدر و احد حضور داشت. پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) او را برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد. معاذ بن جبل از اصحاب صحیفه ملعونه است که در حجة الوداع در بین خود معاهده ای نوشتند و امضا کردند که اگر پیامبر کشته شد یا از دنیا رفت نگذارند خلافت به اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) برسد.پس از وفات پیامبر، معاذ از اولین افرادی بود که با خلیفه اول بیعت کرد. گفته شده است او در پایان عمر خود به خاطر حمایت نکردن از حضرت علی (علیه السلام) در موضوع جانشینی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، اظهار پشیمانی کرده است. معاذ بن جبل از قبیله خزرج و نام پدر او جبل بن عمرو بن أوس بود. کنیه اش ابوعبدالرحمن و از انصار پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بود. وی به همراه هفتاد نفر در بیعت عقبه با پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بیعت کرد و در جنگ هایی؛ مانند بدر و اُحُد حضور داشت. پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) پس از جنگ تبوک، معاذ را که 28 ساله بود به عنوان معلم و کارگزار به یمن فرستاد. هنگام وفات رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، معاذ در یمن بود. گفته شده است معاذ بن جبل از اصحاب صحیفه اول است. اصحاب صحیفه اول پنج نفر هستند که در حجة الوداع در بین خود معاهده ای نوشتند و امضا کردند که اگر پیامبر کشته شد یا از دنیا رفت نگذارند خلافت به اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) برسد. امضا کنندگان این معاهده عبارتند از:ابو بکر، عمر، معاذ بن جبل، ابو عبیده جراح، سالم مولی ابی حذیفه. «رج: طرف من الانباءوالمناقب، سیدبن طاووس، ص564 و مستدرک الصحیحین، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ج1 ص214بنقل از ابیّ بن کعب و اسرار آل محمد، سلیم بن قیس هلالی، ص232و233» همچنین گفته شده است معاذ از اولین افرادی است که با خلیفه اول بیعت کرد. او در دوران خلافت ابوبکر، به فرماندهی منطقه «جند» یمن منصوب شد. بنا به نقل علامه مجلسی؛ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) درباره فدک از معاذ بن جبل مددخواهی کرد ولی وی از کمک کردن به دختر رسول خدا خودداری کرد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به معاذ بن جبل فرمود:ای معاذ بن جبل، من به عنوان کمک خواهی نزد تو آمده ام و تو با پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بیعت کردی که او و فرزندانش را یاری کنی و آن چه از خود و فرزندانت دفع می کنی از آنان نیز دفع کنی. اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نماینده مرا از آن اخراج نموده است. معاذ گفت: دیگری هم با من هست؟ فرمود: نه، هیچ کس به من پاسخ مثبت نداد. معاذ گفت: کمک من به کجا می رسد؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) از نزد معاذ بیرون آمد و فرمود: دیگر با تو سخن نمی گویم تا نزد پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بروم. به خدا قسم کلمه ای با تو حرف نمی زنم تا من و تو نزد پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) جمع شویم. معاذ پس از مدتی به مکه بازگشت، سپس به منطقه شام رفت در آن جا به طاعون مبتلا گشته و در 18ق در روزگار خلافت عمر، در 38 سالگی درگذشت و نسلی از او باقی نماند. مرقد وی در شهر «الشونة الشمالیة» در کشور اردن است. اهل سنت روایات متعددی را درباره فضائل معاذ بن جبل بیان کرده اند. پشیمانی معاذ هنگام مرگ: در کتاب اسرار آل محمد از سلیم بن قیس از عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی - پدر زن معاذ بن جبل، نقل شده است که او هنگام مرگ از رفتار و مواضع خود در مسئله جانشینی پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و حمایت نکردن از اهل بیت و حمایت از خلیفه اول و خلیفه دوم به شدت ابراز پشیمانی کرده است. (ر.ک: ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ ابن الاثیر، علی بن محمد، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق؛ سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد (ترجمه کتاب سلیم)، مترجم اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، قم، الهادی، 1416ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تحقیق عبدالرضا علوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق) زید بن اسلم: ابن جیرانه در کتاب «غرر» می نویسد گفت: من از آن دسته کسانی بودم که در زمان خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت، به همراه عمر هیزم به در خانه فاطمه (سلام الله علیها) بردیم. عمر به فاطمه (سلام الله علیها) گفت: هر کس را که در خانه ات حضور دارد، بیرون کن و گرنه خانه را با اهلش می سوزانم او می گوید: این در حالی بود که در خانه ی او، علی، حسن و حسین (علیهما السّلام) و گرووهی از یاران و اصحاب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بودند. فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: آیا فرزندانم را می سوزانی؟ عمر پاسخ داد: آری! به خدا سوگند چنین کنم! مگر آن که بیرون آیند و بیعت کنند. وَ ذَکَرَ ابْنُ جَیْرَانَهَ فِی غُرَرِهِ قَالَ زَیْدُ بْنُ أَسْلَمَ: کُنْتُ مِمَّنْ حَمَلَ الْحَطَبَ مَعَ عُمَرَ إِلَى بَابِ فَاطِمَهَ حِینَ امْتَنَعَ عَلِیٌّ وَ أَصْحَابُهُ عَنِ الْبَیْعَهِ أَنْ یُبَایِعُوا، فَقَالَ عُمَرُ لِفَاطِمَهَ: أَخْرِجِی مَنْ فِی الْبَیْتِ وَ إِلَّا أَحْرَقْتُهُ وَ مَنْ فِیهِ، قَالَ: وَ فِی الْبَیْتِ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ، فَقَالَتْ فَاطِمَهُ: أَ فَتُحْرِقُ عَلَى وَلَدِی؟ فَقَالَ: إِی وَ اللَّهِ أَوْ لَیَخْرُجُنَّ وَ لَیُبَایِعُنَّ. (سیدابن طاووس، الطرائف: 239، نهج الحقّ و کشف الصدق: 271٫) قُنفُذ عَدوی: كانَ قُنفُذ إبنُ عمِّ عمرٍ؛ رَجُلٌ فَظّاً غَلیظاً جافیاً مِن الطُّلَقاء قنفذ پسر عموی عمربود که فردی خشن، بد دهن، تندخو، كله شق، زننده و از جمله ی آزادشدگان فتح مکه بود. (الامامةوالسیاسة، ابن قتیبه دینورى ج2ص 126) برخی منابع او را غلام عمر بن خطاب و برخی دیگر او را غلام ابوبکر دانسته اند از نسب و دیگر مشخصات فردی او گزارشی در دست نیست. در منابع گزارشی درباره قنفذ جز در ماجرای بیعت گرفتن از امام علی (علیه السلام) برای خلافت ابوبکر نیامده است. شیخ مفید گفته است عمر بن خطاب، قنفذ را به سوی خانه امام علی (علیه السلام) فرستاد تا ایشان را برای بیعت به مسجد بیاورد و اگر از آمدن خودداری کرد، هیزم بر در خانه جمع کند. در کتاب الاحتجاج آمده است وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مانع بردن امام علی (علیه السلام) به مسجد شد، قنفذ با تازیانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را زده و وقتی ایشان پشت درب خانه قرار گرفت، قنفذ درب را فشار داده که سبب شکسته شدن استخوان سینه آن حضرت و سقط شدن جنینش (محسن بن علی) شده است. در دلائل الامامة نیز آمده قنفذ به دستور عمر، با غلاف شمشیر، فاطمه (سلام الله علیها) را زده است. (طبری، دلائل الإمامة، 1413ق، ص134؛ شیخ مفید، الجمل، 1413ق، ص117؛ طبرسی، الإحتجاج، 1403ق، ج1، ص83؛ طبری، دلائل الإمامة، 1413ق، ص134) مُغِیرَة بن شُعبَة از اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و از افرادی که در ماجرای هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نقش داشته است. او از سوی خلیفه دوم به حکومت بحرین و بصره و کوفه گمارده شد و در حکومت معاویه نیز حاکم کوفه بود. او بر منبر مسجد کوفه، امام علی (علیه السلام) و شیعیانش را لعن می کرد. ابولؤلؤ قاتل عمر بن خطاب، غلام مغیره بوده است. مغیرة بن شعبة بن أبی عامر بن مسعود از قبیله ثقیف است. کنیه او أبوعیسی یا ابوعبدالله بوده است. در سال دوم یا سوم بعثت متولد شد و در سال 50ق در کوفه از دنیا رفت. او را فردی زیرک توصیف کرده اند. در سال 5 قمری اسلام آورد و در ماجرای صلح حدیبیه و بیعت رضوان حضور داشت. در سال 9 هجری پس از آنکه قبیله ثقیف اسلام آوردند، به دستور پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) مغیره و ابوسفیان به طائف رفتند و بت لات را شکستند. به نوشته شیخ مفید مغیره در ماجرای هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و بیعت گرفتن اجباری از امام علی (علیه السلام) و برخی از اصحاب خاص ایشان، نقش داشته است. در کتاب الاحتجاج آمده است که امام حسن (علیه السلام) در گفتگویی توبیخ آمیز با مغیره به او فرمود: تو بودی که فاطمه (سلام الله علیها) را چنان زدی که مجروح شد و فرزندی که در شکم داشت، (محسن بن علی) سقط کرد. نام مغیره در زمره دشمنان امام علی (علیه السلام) و کسانی که از ایشان بدگویی می کردند، آمده است. او در دوره ای که از سوی معاویه فرماندار کوفه بود، بر منبر می رفت و امام علی (علیه السلام) و شیعیان او را ناسزا می گفت و لعن می کرد. مغیره بن شعبه به صعصعه بن صوحان که از شیعیان امام علی (علیه السلام) و فردی خطیب بود چنین گفت: بپرهیز از این که عیب گویی عثمان را کنی. بپرهیز از این که فضل علی (علیه السلام) را بیان کنی. من از تو به این (فضل علی (علیه السلام) آگاه تر هستم ولی قدرت در دست این سلطانی است که ما را بر انتقاد عثمان کیفر می دهد. او را نخستین کسی دانسته اند که به عمر با لقب «امیرالمومنین» سلام داد. در منابع آمده است، ابولؤلؤ قاتل عمر بن خطاب، غلام مغیره بوده است. عثمان بن عفان یک سال پس از رسیدن به خلافت مغیره را از فرمانداری کوفه عزل کرد و سپس برای مدتی به فرمانداری ارمنستان و آذربایجان گماشت. در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) مغیره بیعت نکرد و در جنگ ها نیز حضور نیافت. پس از ماجرای حکمیت، با معاویه بیعت کرد و دوباره از سوی او به فرمانداری کوفه گمارده شد و تا پایان عمر خود در سال 50ق در این منصب باقی ماند. در ماجرای صلح امام حسن مغیره از افرادی بود که معاویه برای صلح نزد امام حسن (علیه السلام) فرستاد. در منابع تاریخی آمده است که مغیره نخستین کسی بود که ولایتعهدی یزید را به معاویه پیشنهاد کرد. این ماجرا در سال 56ق ذکر شده که با تاریخ مرگ مغیره در حدود 50 قمری سازگار نیست. زنای معروف مغیرة این موضوع مربوط به زناى محصنۀ مغیرة بن شعبه با ام جمیل دختر عمرو، زنى از قبیلۀ قیس در ضمن داستانى است كه از مشهورترین داستان هاى تاریخى عرب است. سال هفده هجرى در هر تاریخى كه مورد بحث واقع شده است، این داستان را هم در بر دارد. چهار نفر عمل مغیره را گواهى كردند؛ از جمله «ابو بكره» بود كه در شمار فضلاى صحابه و حاملان آثار نبوى است. و «نافع بن حارث» كه او نیز صحابى است، و «شبل بن معبد». گواهى این سه نفر صریح و فصیح بود. مفصل این داستان را از «وفیات الاعیان»، تاریخ قاضى ابن خلكان می آوریم، او مى نویسد: «اما حدیث مغیرة بن شعبه و شهادتى كه بر ضد او داده شد. این بود كه عمر بن خطاب او را حكمران بصره نموده بود. مغیره، هنگام ظهر از دار الاماره خارج مى شد. ابو بكره او را مى دید و مى گفت: امیر كجا مى رود؟ مغیره مى گفت: دنبال كارى! ابو بكره مى گفت: باید دیگران به ملاقات امیر بیایند نه امیر خود دنبال كارى برود! مغیره به سراغ زنى به نام «ام جمیل» دختر عمرو مى رفت و همسر حجاج بن عتیک بن حارث بن وهب جشمى. سپس نسب زن را نقل مى كند و پس از آن مى گوید: از ابو بكره روایت است وقتى وى با برادرانش نافع، زیاد و شبل فرزندان سمیه (كه همگى برادران مادرى بودند) در غرفه اش نشسته بود، غرفۀ ام جمیل نیز در همسایگى و مقابل غرفۀ او بود، در آن وقت باد درب غرفۀ ام جمیل را گشود و هر چهار برادر، نظرشان به مغیره افتاد كه به هیئت جماع با ام جمیل در آویخته است. ابو بكره گفت: مصیبتى است كه بدان مبتلا شدید. پس حال كه دیدید، درست ببینید تا بتوانید آن را ثابت كنید. اینها از یک مادر و پدران متعدد بودند. و جز زیاد (پدر عبید اللّه زیاد) كه وضع نامناسبى داشت، بقیۀ برادران، افراد سرشناس و مردان محترم و عدول امت بودند ابو بكره از بالاى خانه، پایین آمد و دم درب نشست تا مغیره خارج شد. ابو بكره به وى گفت: ما دیدیم چه مى كردى بهتر این است كه از حكومت بر ما استعفا دهى و عزل شوى! ولى مغیره اعتنا نكرد و رفت تا با مردم نماز ظهر بگذارد! ابو بكره نیز با او رفت. ابو بكره در مسجد گفت: نه به خدا! نباید با ما نماز بگزارى بعد از آنچه از تو دیدیم. مردم گفتند: بگذار نماز بگزارد؛ زیرا او حكمران است، شما مى توانید آنچه را دیده اید به خلیفه عمر گزارش دهید. آنها نیز موضوع را طى نامه اى به عمر اطلاع دادند. عمر هم دستور داد كه تمام شهود و مغیره به مدینه بروند. وقتى همه وارد مدینه شدند و نزد عمر رفتند. عمر نشست و دستور داد تا شهود و مغیره حاضر شوند. نخست ابو بكره پیش رفت و شهادت داد. عمر گفت: آیا او را در حال زنا با ام جمیل دیدی؟ گفت آری بخدا قسم... مغیره گفت حق نداشتی نگاه کنی. عمر گفت ای ابوبکره! نه، بخدا این کافی نیست، آیا دقیقاً دیدی چه می کنند؟! ... ابو بكره گفت: آرى دیدم! عمر گفت: مغیره برو كه ربع بدنت رفت! سپس عمر، شاهد دوم «نافع» را خواست و پرسید به چه شهادت مى دهى؟ گفت: به همان كه ابو بكره شهادت داد. عمر گفت نه، باید شهادت بدهی که مغیره در حالت زنا بوده است ... گفت : آری شهادت می دهم که او بحالت زنابوده ... عمر گفت: مغیره! نصف بدنت رفت. آنگاه سومى را خواست و از وى پرسید: چه را گواهى مى كنى؟ شبل بن سعید گفت: آنچه را دو نفر همكارانم گواهى كردند. عمر گفت: مغیره سه ربع بدنت رفت!پس از آن نامه اى به زیاد نوشت كه در آن موقع حضور نداشت و او را احضار كرد. زیاد هم آمد. وقتى عمر او را دید، در مسجد جایى به وى داد و سران مهاجرین و انصار را كنار او جا داد. همین كه دید زیاد پیش مى آید، گفت: من مردى را مى بینم كه خداوند با زبان او مردى از مهاجرین را رسوا نمى كند! سپس سر برداشت و پرسید: اى فضلۀ حبارى (نام پرنده ای است)! تو چه دارى؟ گویند در این وقت مغیره به زیاد نزدیك شد، ولى زیاد ضرب المثل عربى را به یاد او آورد كه: «لا مجنأ لعطر بعد عروس؛ یعنى: بعد از عروس، دیگر نمى توان عطر را پوشاند» كنایه از اینكه موضوع مسلم است و نمى شود آن را انكار كرد. مغیره گفت: اى زیاد! خدا و روز قیامت را به یاد بیاور؛ زیرا خدا و پیغمبر و امیر المؤمنین مرا مهدور الدم مى دانند، مگر اینكه تو آنچه را دیده اى نادیده بگیرى و وضعى را كه مشاهده كردى گواهى نكنى. راوى گوید: اشک از چشم زیاد جارى گشت و رنگ صورتش سرخ شد. سپس گفت: یا امیر المؤمنین! (یعنى عمر) آنچه را به تفصیل سه شاهد قبلى دیده و گفته اند، در نزد من نیست! من منظره اى دیدم و صداى نفسى بلند شنیدم و دیدم كه مغیره روى شكم ام جمیل قرار گرفته است. دیدم که مغیره در حال زنا با ام جمیل است. عمر (به این مضمون) گفت: آیا آن دو را باهم در حال زنا (کامل) دیدی؟ گفت : نه! گویند زیاد گفت : فقط عمل زنای ایشان را به عین دیدم و به گوش شنیدم ... عمر گفت : الله اکبر اى مغیره برخیز و شهود را حد بزن! مغیره نیز برخاست و هشتاد تازیانه به ابو بكره زد! ! و با دو نفر دیگر نیز چنین كرد.عمر از سخن زیاد و بر طرف شدن حد زناى مغیره دچار شگفتى شده بود. ابو بكره بعد از آنكه حد خورد، گفت: شهادت مى دهم كه مغیره چنین چون زناى محصنه و با زن شوهر دار بود و مى باید مغیره سنگسار شود كه نشد. دیگر چیزى مانده بود؟ عملى را مرتكب شد عمر خواست حد دومى را بر او جارى سازد، ولى على بن ابى طالب -- (علیه السلام) -- فرمود: اگر او را حد بزنى دوستت مغیره را سنگسار مى كنم. عمر از ابو بكره خواست توبه كند، ولى ابو بكره گفت: مى خواهى بدین وسیله بعدها شهادت مرا قبول كنى؟ گفت: آرى. ابو بكره گفت: ولى من تا زنده ام دیگر میان دو نفر شهادت نخواهم داد! وقتى تمام سه شاهد، حد خوردند، مغیره گفت: خدا را شكر كه شما را رسوا كرد. عمر گفت: خدا رسوا كند جایى كه تو را در آن دیدند! سپس ابن خلكان مى نویسد: عمر بن شیبه در كتاب «اخبار بصره» نوشته است: وقتى ابو بكره تازیانه خورد، مادرش گفت: گوسفندى را ذبح كنند و ابو بكره پوست آن را به كمر خود ببندد، و این بخاطر ضربت شدیدى بود كه به وى رسید! راوى گوید: عبد الرحمن بن ابى بكره، حكایت مى كرد كه پدرش سوگند یاد كرد تا زنده است با زیاد (برادرش) سخن نگوید. وقتى ابو بكره خواست وفات كند، وصیت كرد كسى جز ابو برزۀ اسلمى بر وى نماز نخواند. وقتى این خبر را به زیاد دادند، به كوفه بازگشت. مغیرة بن شعبه نیز پاس زیاد را داشت و عمل او را هیچ گاه فراموش نكرد. این مغیرة بن شعبه كه خلیفه این قدر دربارۀ عمل شنیع او سختگیرى مى كند، یكى از چهار سیاستمدار معروف عرب است، سه نفر دیگر: معاویه، عمرو عاص و همین زیاد است كه این محاكمۀ فرمایشى و مجلسى مسخره را به نفع حكومت وقت به طرز ماهرانه اى عوض كرد. مغیره دو بار به حكومت كوفه، مركز عراق رسید. و یكى از سردمداران حكومت خلفا و شخص معاویه و از بازیگران كار كشتۀ آشكار و نهان سیاست صدر اسلام بود. مورخین دربارۀ او نوشته اند: «ازنى ثقیف» یعنى: زناكارترین مردان قبیله ثقیف بود. حلبى در جلد 2 سیرۀ خود، ص 699 مى نویسد: او با سیصد تا هزار زن هم بستر شد! كه فقط هشتاد نفر آنها شوهر دار بودند! با این وصف، عمر چنان رعایت حال او را مى نماید كه گویى فرشته اى را مى خواهد محاكمه كند. ضمنا باید گفت كه به گفتۀ حلبى و دیگران، مغیرة بن شعبه نخستین كسى است كه به عمر «امیر المؤمنین» گفت! ام جمیل، در موسم حج با عمر بن خطاب برخورد نمود، مغیره نیز در آنجا بود. عمر به مغیره گفت: مغیره! این زن را مى شناسى؟ مغیره گفت: آرى، این امّ كلثوم دختر على است! عمر گفت: تجاهل مى كنى؟ به خدا! ما شك نداشتیم كه ابو بكره راست مى گوید و دیدم كه تو مى ترسیدى سنگى از آسمان بر سرت فرود آید! و مى نویسد: شیخ ابو اسحاق شیرازى در اول باب تعداد شهود، در كتاب «المهذب» مى نویسد: سه نفر شهادت دادند كه مغیرة بن شعبه زنا كرده: ابو بكره، نافع و شبل بن معبد. عمر هم سه نفر شهود را حد زد، و به مغیره حد نزد! ! سپس مى گوید: فقها دربارۀ سخن على-رضى اللّه عنه-به عمر كه فرمود: اگر او را حد زدى دوستت مغیره را سنگسار مى كنم، سخن گفته اند. ابو نصر بن صباغ گفته است: منظور على این بوده است كه اگر شهادت دوم ابو بكره، شهادت دیگرى حساب شود، چهار شاهد تكمیل مى شود و لازم مى آید مغیره را سنگسار كرد. و اگر همان شهادت اول است كه او را حد زدى و اللّه اعلم. (پایان سخن قاضى ابن خلكان راجع به این واقعۀ اسف انگیز). حاكم نیشابورى این قضیه را در مستدرك، ج 3، ص 448 نقل نموده و حدیث آن را صحیح دانسته است. و تلخیص مستدرك ذهبى. تمام مورخینى كه حوادث سال هفده هجرى را نگاشته اند، در ترجمه مغیره، ابو بكره، نافع و شبل بن معبد، آن را یادآور شده اند. در ماه شعبان سال 50 ه.ق مغیره بن شعبه در حالیکه از طرف معاویه حاکم کوفه بود، در سن 70 سالگى به درک واصل شد و زیاد بن ابیه به جاى او منصوب شد. مغیره بن شعبه در کوفه سب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) می نمود و خطبا را امر می کرد که آن حضرت را لعن کنند و تا زمان فرا رسیدن مرگش این عمل را ترک نکرد. مغیره از اصحاب صحیفه ملعونه و لیله عقبه بود که می خواستند پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را به قتل برسانند و همچنین از اصحاب سقیفه است. (ر.ک: طبری، تاریخ الأمم و الملوک، 1378ق، ج3، ص99؛ مفید، الجمل، ص117؛ مفید(منسوب)، الاختصاص، ص186؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص83-84؛ طبرسی، الإحتجاج، ج1، ص278؛ عسقلانی، الإصابة، 1415ق، ج6، ص156؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج4، ص121؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، 1420ق، ج6، ص162؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3 ص266؛ ابن أعثم، الفتوح، ج2، ص346؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بی تا، ج2، ص215؛ ثقفی، الغارات، ج2، ص516؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، بی تا، ج8، ص50؛ وفیات الاعیان، ج 2(شرح حال یزید بن زیاد حمیرى). مستدرك، ج 3، ص 448.)
فاطمه (سلام الله علیها) همسر نمونه
فَجَلَسَ أمیرُالمؤمنینُ (علیه السلام) عِندَ رَأسُها فَأخَذَ بِرَأسَها وَوَضَعَهُ فی حِجرِهِ فَأنتَبَهَتْ فَتَحَتْ عَیناها فَرَأتْهُ یَبکی فَقالتْ یَابنَ العَمّ؛ إنْ کانَ وَقَعَ مِنّی تَقصیرٌ فَاعفُ عَنّی وَاسمَح لی.
فَقالَ أمیرُالمؤمنین (علیه السلام) حاشاکِ یا سَیِّدَةَ النِّساءَمِنَ التَّقصیرِ بَل كُنتِ فی كَمالِ المَحَبَّةِ وَ نَهایةِالمَوَدَّةِ وَ الشَّفَقَةِ عَلَىَّ وَ الرِّضاءِ وَ الشُّكرِ وَ القَناعَةِ بِما یأتیكِ مِنّی.(1)
امیرالمومنین (علیه السلام) بر بالین فاطمه نشست و سر فاطمه (سلام الله علیها) رابلندکرد و به دامن گرفت؛ وقتی که فاطمه متوجه شد چشمانش را باز کرد و علی (علیه السلام) را دید که می گرید، فرمود: ای پسرعمو؛ اگر از من کوتاهی وتقصیری (در دوران زندگی) سر زد، مرا ببخش، و بر آن چشم پوشیکن.
امیرالمومنین فرمود: ابداً ای سرور زنان که تقصیرو کوتاهی از تو
ص: 90
1- . الدرّة الغراءفی وفاة الزهراء، علامه شیخ حسین آل عصفور بحرانی، ص113.
سرزده باشد؛ بلکه تو در نهایت محبت و عشق و همراهی و دلسوزی نسبت بمن بودی، و بر هر آنچه از زندگی من به تو رسیده راضی و شاکر و قانع بودی.
واژگان کلیدی:
اسمح: چشم پوشی کن، اغماض کن
تقصیر: کوتاهی
حاشا: ابدا
محبة: عشق
مودة: همراهی، همدردی، وفادارى، عاطفه
شفقة: دلسوزی، ترحم، غمخوارى، لطف
ص: 91
حرمت علی بن ابيطالب (عليه السلام)
کانَ النّاسَ یَحتَرِمونَ عَلیّاً فی حَیاتِها كَرامَةً لَها؛ لِأنَّها بَضعَةٌ مِن رَسولِ الله وَهوَ مُباشرٌ لَها؛ فَلمّا ماتَت، إنصَرَفَ النّاسُ عَن ذلكَ الإحترام.(1)
مردم به خاطر تکریم فاطمه (سلام الله علیها) در زمان حیاتش به علی (علیه السلام) احترام می گذاشتند؛ زیرا او پاره تن پیامبرخدا و علی همسر او بود. ولی چون فاطمه وفات نمود، مردم از آن احترام برگشتند.
ص: 92
1- . الغدیر، علامه امینى، ج7، ص223؛ به نقل از المفهم قرطبی.
حرمت علی علیه السّلام بعد از فاطمه سلام الله علیها
كانَ لِعَلی مِن النّاس وَجهٌ حَیاةَ فاطمَةَ، فَلَمّا تَوَفّیتْ استَنكَرَ عَلی وجوهُ النّاسَ.(1)
علی (علیه السلام) هنگام حیات فاطمه (سلام الله علیها) نزد مردم وجاهت و احترامی داشت، وقتی فاطمه وفات نمود علی مردم را از خود روگردان یافت.
ص: 93
1- . الغدیر، ج7، ص223؛ به نقل از: صحیح مسلم، ج5، ص154؛ صحیح بخاری، ج6، ص197.
ارزش اهل بیت و امامان در کلام زهرا (علیه السّلام)
وَ نَحنُ وَسیلتُهُ فی خَلقِهِ وَ نَحنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلِّ قُدسِهِ وَ نَحنُ حُجَّتُهُ فی غَیبِهِ وَ نَحنُ وَرَثَةُ أنبِیائِهِ.(1)
ما وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم، ما برگزیدگان خدائیم و جایگاه طهارتیم، ما دلایل روشن خداوندیم و ما وارث پیامبران الهی هستیم.
ص: 94
1- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج16، ص201؛ نهج الحیاة، ص40.
عکس العمل فاطمه (سلام الله علیها) هنگام هتک حرمت علی (علیه السّلام)
... وَ دَخَلوا عَلى عَلی (علیه السلام)، وَ لَبَّبوهُ بِثَوبِهِ، وَ جَعَلوا یقودونَهُ قَود البَعیرَ المَخشوش إلَى المَسجِدِ، حَتّى وَقفُوهُ بَینَ یدَی أبی بَكرٍ، فَخَرَجَتْ فاطِمَةُ (سلام الله علیها)، لاحِقَةً بِابنِ عَمِها لِتُخَلِّصَهُ مِنهُم، فَلَم تَتَمَكَّن؛ ثُمَّ صاحَتْ بِأعلى صَوتِها: وا أسفاه...وا غربتاه... ثُمَّ أنَّتْ أنَّةً و قالت: وامحمداه وا حبیباه وا أبتاه....
وَ خَرَّتْ مُغَشِّیةً عَلَیها. فَضَجَّ النّاسَ بالبُكاءِ وَ النَّحیب، وَ صارَ المَسجِدُ مأتماً.(1)
دشمنان داخل خانه علی (علیه السلام) شدند و یقه پیراهنش را پیچاندن و اورا مانند شتری که بخواهند رامش کنند، بطرف مسجد می کشیدند، تا اینکه اورا مقابل ابوبکر بیاورند، پس فاطمه (سلام الله علیها) دنبال سر پسرعمویش ازمنزل خارج شد برای اینکه اورا از دست آنهاخلاص کند، اما ممکن نشد؛ سپس فاطمه باصدای بلند فریاد کشید:
ص: 95
1- . الدرّة الغرّاءفی وفاة الزهراء، ص 78 و 79.
ای وای از افسوس... ای وای از غربت...و پس از آن ناله کشید و گفت: ای وای محمد ای وای حبیبم ای وای پدرم،
و فاطمه غش کرد و باصورت به زمین افتاد.
مردم با دیدن این صحنه ها با گریه ضجه و ناله می زدند و سراسر مسجد غرق در ماتم شده بود.(1)
ص: 96
1- . حضرت با گریه و ناله خود، تاثیری در جو مسجد ایجاد نمود و اوضاع را برگرداند و موجبات خلاصی حضرت امیر (علیه السلام) را فراهم ساخت. (إرحَم من رأسُ مالِهِ الرّجاء وسلاحُه البكاء) * کانَ خارج البیتِ مَع خالدِ جَمعٌ کثیرٌ مِنَ النّاسِ، أرسَلهُم ابوبکرُ رَداً لهَما، ثمّ دَخَلَ عُمرُ فَقال لِعَلی: قُم فَبایع. فَتِلکا و احتبَسَ فَأخذَ بِیده و قال: قُم، فَأبی أن یقومُ فحَمَلَهُ وَ دَفعَهُ کما دَفَعَ الزُّبیرَ ثمّ أمسکهما خالدٌ، و ساقَهما عمرٌ وَ مَن مَعهُ سوقاً عَنیفاً واجتمعَ النّاسُ ینظرونَ وامتلَأت شَوارِعَ المَدینةَ مِنَ الرَّجال وَ رَأت فاطمةُ، ما صَنَعَ عمرُ، فَصَرَخَت وَ وَلوَلَت...، بیرون از خانه، جماعت زیادی با خالد بودند. ابوبکر آنها را فرستاده بود تا آن دو (علی و زبیر) را برگردانند. آن گاه عمر وارد شد و به علی گفت. برخیز و بیعت کن، علی (علیه السلام) درنگ کرده، امتناع ورزید. عمر دستش را گرفت و گفت: برخیز، علی خودداری کرد. عمر او را بلند کرد و مانند زبیر بیرون کشید. خالد آن دو را بست. عمر و همراهانش آن دو را با شدت می کشیدند. مردم جمع شده بودند و می نگریستند. کوچه های مدینه پر از جمعیت شده بود. فاطمه چون اعمال عمر را دید فریاد برآورد و شیون سر داد. (السقیفة، جوهری، ص 72؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 49). به روایتی دیگر ابوبکر به عمر وهمراهنش گفته بود:«علی را با شدید ترین وضعش نزد من آورید»و عمر باخشم و خشونت بسیار و باسختی امیرالمؤمنین را از پشت سر بالگد هل می داد{یَمضی بهِ رَکَضاً} عُدی بن حاتم طایی می گوید: «هیچگاه دلم به حال کسی نسوخت، مگر آنجاکه گریبان امیرالمؤمنین راگرفته بودند و به زجر حضرت را می کشیدند» (شرح نهج البلاغة ابن اب الحدید ج6ص45، بحارالانوار ج28ص393، الشافی فی الامامة ج3ص244، غایةالمرام ج5ص331، الهجوم علی بیت فاطمة ص129و286) کوچه های مدینه لبریز از انبوه مردمی بود که برای تماشا آمده بودند. { واجتَمِعَ الناسُ یَنظُرونَ، وامتلأت شَوارعَ اامدینةُ مِنَالرّجال} واز هیچ گروهی از مردم نگذشت مگر اینکه به وی می گفتند: «برو بیعت نما» (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدیدج6ص45و49، بحارالانوارج28ص318، مأساة الزهراءج2ص205) سپس حضرت در آن حال چنین آرزو میکرد: «واجعفراه... ولاجعفرُ لی الیوم؛ واحمزتاه...ولاحمزةُ لی الیوم» «ای کاش امروز جعفر و حمزه داشتم» (الهجوم علی بیت فاطمة ص124، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج11ص111، بحارالانوار ج29ص624، الدرجات الرفیعة ص65، غایةالمرا ج5ص346)
واژگان کلیدی:
لَبَبَ: گریبان کشیدن
قَوْدَ: حیوانی را لگام بزنند و اورابکشند
بعیر: شتر 9 سالهبعیر المخشوش: شتری که به این سمت و آن سمت به حرکت بیفتد.
أنّت: ناله پایان دهنده
خَرَّ: حالتی همانند مردن که در انسان ظاهر شود.
نحیب: گریه سخت، با صدا گریه کردن
ص: 97
دست نحس ابلیس بر عین الله
... ثُمَّ لَطَمَ عمرُ علَى خَدِّها حَتّى احمَرَّتْ عَینُها... .(1)
... عمر سیلی بر صورت فاطمه (سلام الله علیها) زد بطوریکه یک چشم آن حضرت قرمز گردید...
واژگان کلیدی:
خَدّ: گونه نزدیگ به چشم
احمرّ: سرخ شدن، قرمز شدن (که احتمالا منظور پارگی مویرگ های چشم است)
ص: 98
1- . عوالم العلوم، بحرانی، ج2/11، ص581.
مقداد و یک روز بعد از شهادت فاطمه (سلام الله عليها)
مقداد خطاب به عمر گفت:
خَرَجَتْ بنتَ رسول الله مِنَ الدُّنیا والدَّم یسیلُ مِن ظَهرِ وَ جَنبُها لَمّا ضَرَبتُموها بالسِّیف....(1)
دختر پیغمبر از این دنیا رفت، درحالیکه از پشت و پهلویش خون جاری بود چون او را با شمشیر زدید......
ص: 99
1- . الهجوم علی بیت فاطمة، ص148؛ به نقل از كامل بهایى.
نقش قنفذ ملعون در جنایت
...فَألجَأَها قُنفُذ لَعَنَهُ اللهِ إلَى عِضادَةِ بابِ بَیتِها وَ دَفَعَها....(1)
قنفذ فاطمه را به سمت چهارچوب در خانه اش کشاند و او را در آنجا رها کرد....
واژگان کلیدی:
ألجاء: كسى را بگیرند و كشان کشان او را بطرفی منتقل کنند.
عضادة: چهارچوب درب
دفع: هُل دادن
ص: 100
1- . عوالم العلوم، ج2/11، ص 586؛ مأساةالزهراء، ج2، ص190؛ الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص195. *عمر که می دید برخی از مردم به سبب ماجرای به وجود آمده عقب نشینی می کنند به قنفذ گفت: «آنقدر فاطمه را بزن که دست از علی بکشد» و قنفذ به دستور عمر با تازیانه به سر صدیقه طاهره (سلام الله علیها) به گونه ای که انتهای آن تازیانه بین دو کتف آن حضرت اصابت کرد و خون جاری شد آن گاه بر دو پهلوی حضرت زد به گونه ای که جای آن کبود شد. سپس با سیلی به صورت حضرت زد که این ضربه به چشم حضرت اصابت نمود بطوریکه چشمان حضرت مانند خون سرخ شد. (ر.ک: الموسوعةالکبری عن فاطمةالزهراءج11ص81.88؛ سیرةالائمة الاثنی عشر ج1ص132؛ الهدایةالکبری ص407) البته به پاس داشت این اعمال، عمر در دوران حکومتش زمانیکه نیمی از دارایی همه کارگزارانش را بعنوان غرامت گرفت، تنها قنفذ را از این دستور مستثنی نمود. (ر.ک: بحارالانوار ج30ص303؛ کتاب سلیم ص224)
نوع هیزمی که بر در خانه وحی آوردند
نقل شده که فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند:
فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزْلَ عَلی بابِنا وَ أَتوا بِالنّارِ لِیُحرِقونا....(1)
هیزم خشک بسیاری به در خانه ما انباشتند و آتشی هم آوردند که ما را بسوزانند...
واژگان کلیدی:
جَزْل: هیزم خشک و محكم، هیزم بزرگ و ضخیم
ص: 101
1- . بحارالانوار، چاپ بیروت، ج30، ص348. * ابن شهر آشوب از عمر بن مقدام روایت می کند: «هیزمی که ابوبکر و عمر برای به آتش کشیدن خانه علی و فاطمه (علیهما السّلام) پشت درب قرار داده بودند، همسایگان تا سی روز از آن استفاده می نمودند» (مثالب النواصب ص420؛ الموسوعة الکبری عن فاطمةالزهراءج10ص227) عمر خود نیز مقداری از چوب عوسج جمع کرد و برای شعله ور شدن هیزم ها دستور داد خار مغیلان بیاورند، و آنها را بر دوش خود حمل کرد و بعد فقتله ای در دست گرفت آن را اول به خارهای مغیلان زد و گفت خانه را با اهلش به آتش بکشید. (الکوکب الدرّی ج1ص194؛ الامامةوالسیاسة ج1ص20؛ شرح احقاق الحق ج33ص360)
گوشه ای از مصائب از زبان زهرای اطهر (سلام الله علیها)
وقالت فاطمةُ الزّهراء (سلام الله علیها):
... وَالنّارُ تُسعَرُ وَ سَفَعَ وَجهی....(1)
... و آتش زبانه می کشید و صورتم را می سوزانید...
واژگان کلیدی:
سُعر: گرما ولهیب آتش
سَعَرَ: آتش دیوانه وار زبانه بکشد
سَفِعَ: رنگ سیاهی که مایل به سرخ باشد.
*** (که آتش رنگ قسمتی از صورت حضرت صدیقه کبری را تغییر داده بود.)
ص: 102
1- . بیت الاحزان، ص150؛ بحارالانوار، ج30، ص348 طبع بیروت.
آخرین لحظات عمر زهرا (سلام الله عليها)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: هنگامی که وفات فاطمه (سلام الله علیها) نزدیک شد
أمَرتْ بإحضار بناتها و أوصَتْ الحسن و الحسین (علیهما السّلام)، بكفالتهنّ و الالتفات لأحوالهنّ.(1)
او دخترانش را صدا زد، و بعد به حسن و حسینعلیهما
السّلام، وصیت به کفالت و نگهداری خواهرانشان را نمود.
و به آنها امر کرد که ملتفت خواهرانشان باشند.
ص: 103
1- . الدرّة الغرّاء، علامه آل عصفوربحرانی، ص116.
لحظه های بیقراری اطفال زهرا (سلام الله عليها)
به هنگام وفات فاطمه (سلام الله علیها) که بدنش به روی حصیری قرار داشت، و علی (علیه السلام) بالای سرش نشسته بود و حسن (علیه السلام) بر روی سینه شریف مادرش و حسین (علیه السلام) نزد پاهای مادر قرار داشتند، همگی به حال گریه بودند، که زهرا (سلام الله علیها) فرمود:
یا علی، أسكِتِ الحُسینَ فإنّ لی وَصایا....(1)
ای علی، حسینم را از گریه ساکت کن، تا بتوانم وصیت کنم.
ص: 104
1- . الزهرا و الحسین، ص23؛ ناسخ التواریخ مجلد زینب کبری، ص66.
جمله ای ناب در روز آخر
در روز آخر فاطمه (سلام الله علیها) جمله ای به علی (علیه السلام) فرمود:
لا تَقطَعنى مِن زیارَتكَ، فَإنَّ لی بِكَ اُنساً عَظیماً.(1)
(علی جان با این که من در قبرم آرمیده ام) اما تو مرا از زیارتت محروم نکن؛ چون من بتو بسیار مأنوسم.
ص: 105
1- . الدرّة الغرّاء، ص114.
وصایای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
... یا ابنَ العَمُّ، وَ إذا دَفَنتَنی فَأجلِس عِندَ قَبری، وَأسمِعنی تَلاوَةَالقُرآن، فَإنّی أُحِبُّ سِماعِ صَوتِكَ، وَأحِبُّ تِلاوَةِ القُرآنِ.(1)
ای پسرعمو، و هنگامی که مرا دفن کردی برسر قبرم بنشین، و صدایت را با تلاوت قرآن بگوشم برسان، که همانا من دوست دارم صدایت را بشنوم، و من عاشق تلاوت قرآنم.
ص: 106
1- . مقتل السیدة الزهراء، شیخ عبدالزهراء كعبی، ص165.
در خصوص حضور و همراهی امام مجتبی (علیه السلام) در مسئله فدک
ابتدا توضیح مختصری درباره فدک ارائه می شود؛ بنابر اخبار صحیح و متواتر از عامه و خاصه در اسناد معتبری نظیر المسترشد، الصراط المستقیم ج2، شرح احقاق الحق ج10، الطرائف، الدرّالمنثور ج4، شواهد التنزیل ج1، معجم البلدان ج4، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج16، احتجاج طبرسی ج1، الغدیر علامه امینی ج7، بحارالانوار ج29، اصول کافی ج1؛ در شب 14 ذی الحجة سال هفتم هجری -- حدود چهارسال قبل از شهادت پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) -- جبرئیل نازل شد و دستور فتح فدک توسط پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و امیر المؤمنین (علیه السلام) را آورد. آن دو بزرگوار در تاریکی شب با اسلحه لازم به سرزمین فدک آمدند، و حسب دستور پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، امیرمؤمنان (علیه السلام) بر کتف پیامبر قرار گرفت و آن حضرت برخاست و امیر المؤمنین را با خود بلند کرد. به معجزه الهی مولی الموحدین (علیه السلام)، در حالیکه شمشیر رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم) همراهش بود، از دیوار قلعه فدک بالا رفت و بالای دیوار صدای مبارکش را به اذان بلند کرد.
یهودیان قلعه فدک گمان کردند که مسلمین حمله کرده اند و روی دیوارها
ص: 107
هستند. خواستند از در قلعه فرار کنند، ولی بیرون قلعه مقابل در آن پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را در برابر خود دیدند و از طرفی امیرالمؤمنین (علیه السلام) پائین آمد و با آنان درگیر شد و 18 نفر از بزرگان آنان را کشتند، و بقیه تسلیم شدند.
بعد از اسارت و تسلیم سران یهود امر بر این قرار گرفت که هرکس از اهل فدک مسلمان شود، خمس اموال او را بگیرند و هرکس که بر دین خود باقی ماند همه اموالش را بگیرند. اینگونه بود که بدون لشکرکشی و کوچکترین دخالت مسلمین قلعه فدک فتح شد و طبق آیات 6-7 سوره حشر سرزمین هایی که بدون لشکرکشی مسلمین فتح شود،حتی اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسلیم نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) بیایند، این مناطق و غنایم و اسرای آن مِلک خاص حضرت است و مانند اموال شخصی خود میتواندد هر تصمیمی درباره آن بگیرند.
بعد از این ماجرا آیه 26 سوره اسرا نازل شد <و آتِ ذا القُربَی حَقَّهُ> (حق خویشان را به آنان بده ) پیامبر پرسید منظور چه کسانی هستند؟ و این حق کدام است؟ جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت: فدک را به فاطمه (سلام الله علیها) عطا کن، پیامبر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: خداوند فدک را برای پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آن را فتح نکرد، مخصوص من است. خداوند دستور داده آن را به تو بدهم. از سوی دیگر مهریه مادرت خدیجه (سلام الله علیها) بر عهده پدرت مانده و پدرت در قبال مهریه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا می کند. آن را برای خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کرد: تا شما زنده اید برمن و مال من صاحب اختیار هستید. پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمود: ترس آن دارم که نا اهلان و تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم، بهانه ای قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند. حضرت
ص: 108
صدیقه (سلام الله علیها) فرمودند: آنگونه که صلاح می دانید عمل کنید. پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فراخواند و فرمود: سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایی پیامبر بنویس و ثبت کن. علی (علیه السلام) آن را نوشت و پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و یکی از غلامان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و ام ایمن شهادت دادند و پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمود: ام ایمن زنی از اهل بهشت است، و تا زمان حیات رسول خدا وکلای حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آن سرزمین بودند.
رسول خدا مردم را در منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) جمع نمود و به آنان خبر داد که فدک از آن فاطمه (سلام الله علیها) است و از درآمد فدک به عنوان اعطایی فاطمه (سلام الله علیها)، بین مردم تقسیم کرد.
درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صدو بیست هزار سکه نوشته اند. هر سال چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سر رسیدن درآمد فدک بود.
اما درباره غصب فدک اینچنین بیان میشود که؛ بعد از شهادت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم) مأموران ابوبکر به دستور او نماینده حضرت صدیقه (سلام الله علیها) را از فدک اخراج کردند و مِلک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند.
طبق اسنادی که در جلد 29 بحارالانوار در ص 105 آمده حضرت زهرا (سلام الله علیها) همان نوشته و سند فدک را که پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) به امیر المؤمنین (علیه السلام) و آن حضرت ثبت کرد، عیناً نزد ابوبکر آورد، ولی ابوبکر نه سند را و نه شاهدان را قبول کرد.
بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) گذشته بود، حضرت زهرا (سلام الله علیها) به همراه جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه ای ایراد فرمودند که دریایی از معارف و حقایق بلاغت و فصاحت درآن
ص: 109
است.
بعداز عجز ابوبکر، در برابر استدلالات حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)، او نامه ای بر مسترد نمودن فدک بحضرت، صادر کرد و بعداز نوشتن نامه امیرالمومنین (علیه السلام)، حضرت زهرا و فرزندانش را امر به برگشت به خانه و ترک مسجد نمودند، لیکن در مسیر رفتن به سمت منزلشان در میان راه مواجه با عمر شدند و او نوشته ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتی عصمت الله الکبری از او گرفت....
حالیه حسب مشهور اقوال در افواه و السنه ی ذاکران؛ آیا درباب روضه غصب فدک این مطلب که برخی روضه خوان ها دالّ بر حضور و همراهی امام مجتبی (علیه السلام) می خوانند صحت دارد؟!
در پاسخ می گویم؛ حسب روایت امام صادق (علیه السلام) که در اختصاص شیخ مفید ص184، بحارالانوار چاپ سنگی ج29 ص382و کشکول علامه مجلسی و مأساةالزهرا تألیف علامه سیدجعفر مرتضی ص155 و نیز حسب بیان شیوای امام باقر (علیه السلام) در مسند الزهرا تألیف شیخ الاسلامی ص183؛ استرداد فدک طی دو مجلس انجام گرفته است و مرحله اول حسب اقوال فوق الذکر، در نهایت قرار شد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) شاهدینی بیاورد و ایشان امیر المومنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام ) و ام ایمن و اسماءبنت عمیس رضوان الله علیهما را حاضر کردند.
استناد این قول هم طبق فرمایش عبدالله بن الحسن مثنی بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیهم السلام، که در بلاغات النساء و الزینبیّات و نیز اللمعة البیضاء فی شرح خطبةالزهراء بتواتر از ناحیه امام حسن (علیه السلام) و نیز فرزندان ایشان و نیز حضرت زینب (سلام الله علیها)، منقول است.
ص: 110
** ابی الحدید گوید: ابراهیم بن سعید ثقفی از ابراهیم بن میمون از عیسی بن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) از پدرش از جدش از علی (علیه السلام) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) نزد ابوبکر رفت و به او فرمود که پدرم فدک را به من بخشید و علی و ام ایمن بر این مطلب گواهند، گفت: تو جز حق و راستی چیزی به پدرت نسبت نمی دهی، من آنرا به تو بخشیدم و بعد تکه ای از پوست طلبید و سند فدک را برای حضرت زهرا نوشت، حضرت از نزد او خارج شد، و در بین راه به عمر رسید، عمر پرسید از فاطمه، از کجا می آیی؟ گفت: از نزد ابوبکر می آیم، به او گفتم که رسول خدا فدک را به من بخشیده و علی و ام ایمن نیز بر این مطلب گواهند، وی فدک را به من برگردانید و این نوشته را به من داد، عمر نوشته را از از آن حضرت گرفته و نزد ابوبکر آمده و گفت: تو فدک را به فاطمه داده ای و سندش را نوشته ای؟ گفت: آری، گفت: علی به سود خود گواهی می دهد و ام ایمن یک زن است، بعد آب دهان بر روی آن سند انداخته، و نوشته را پاک کرده و سند را پارهکرد.
روایت شده که ابوبکر بعد از گواهی امیرالمومنین (علیه السلام) دستور داد فدک را به حضرت زهرا بدهند عمر بر این حکم ابوبکر اعتراض کرده، نوشته را پاره کرد. (شرح النهج، 16/ 274)
برهان الدین شافعی گوید: در عبارت سبط ابن جوزی چنین آمده که: ابوبکر سند فدک را برای حضرت زهرا نوشت، عمر بر او وارد شده و گفت: این چیست؟ گفت: نوشته ای است برای فاطمه درباره ارث او از پدرش، گفت: پس از کدام درآمد می خواهی به مسلمان ها بدهی با اینکه می بینی عرب با تو در جنگ است، بعد نامه را گرفته و پاره کرد. (السیرة الحلبیة 3/ 362)
ص: 111
علامه مقرم گوید: ابوبکر نامه ای در مورد بازگرداندن فدک به فاطمه نوشت، حضرت از نزد او خارج شد و نامه را در دست داشت، عمر در بین راه به آن حضرت رسیده و فهمیده که آن حضرت نزد ابوبکر بوده، پرسید کجا بودی و چه کار داشتی؟ حضرت جریان نوشتن ابوبکر را در مورد بازگرداندن فدک به او گفت، وی نامه را طلبید، حضرت خودداری کرد، وی بالگد بر آن حضرت زده و نامه را به زور از او گرفت، آب دهان بر آن انداخته و آن را پاره کرده، و گفت: فدک، فی ء مسلمین است، و بر این مطلب عایشه، و حفصه، و اوس بن حدثان شهادت می دهند، حضرت فرمود: نامه ام را پاره کردی، خدا شکمت را پاره کند. (وفاة الصدیقة الزهراء/ 78)
1-- تقویم شیعه بندانی نیشابوری، ص 370؛ به نقل از کافی، ج1، ص543؛ مناقب آل ابیطالب، ج1، ص187؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص357.
2- البته تصریح خاص مبنی بر حضور حضرت مجتبی (علیه السلام) در جوار مادرشان و الباقی اقوال؛ در سه دهه گذشته، منسوب به حضرت علامه ذوالفنون حسن زاده آملی می باشد.
ص: 112
فراق
وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از فاطمه (سلام الله علیها) کلمه فراق را شنید؛ گریه کرد و فرمود: ای فاطمۀ من؛ هنوز غم جدایی پدرت در قلبم هست، چطور فراق تو را من تحمل کنم.
فاطمه (سلام الله علیها) فرمود:
یابنَ العمّ إصبر عَلى فِراقى، كَما صَبَرتَ عَلى فِراق أبی، فإنّ الله مع الصابرین.(1)
ای پسر عمو برا فراق من نیز همانگونه که بر فراق پدرم صبر نمودی، صابر باش که خداوند با صابران است.
ص: 113
1- . الدرّة الغرّاء فی وفاة الزهراء. علامه آل عصفور بحرانی، ص111.
درس حضرت زهرا (سلام الله علیها) به بشریت
حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ایحفظه الله می فرمایند:
در فضیلت حضرت صدّیقه ی کبری (سلام الله علیها) همه ی مسلمین متّفقند، شیعه و سنّی ندارد. در کتب اهل سنّت و شیعه این حدیث آمده است: فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهلِ الجَنَّة؛ این بالاتر از «سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمین» است؛ [یعنی] سرور زنان بهشت. در بهشت چه کسانی هستند؟
برترین زنان، برجسته ترین زنان، مؤمن ترین زنان، مجاهدترین زنان، زنان شهید، آنهایی که خدای متعال در قرآن از آنها با عظمت یاد کرده است، همه ی اینها در بهشت جمعند؛ آن وقت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) «سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهلِ الجَنَّة» است.
خیلی مقام والا و بالایی است. درس شجاعت، درس فداکاری، درس زهد در دنیا، درس معرفت آموزی و معرفت را انتقال دادن به اذهان مخاطبین و دیگران، در مقام معلّم دانشور بشر قرار گرفتن، درس های فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) است به همه ی بشر.(1)
ص: 114
1- . دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای، دیدار با مداحان اهل بیت، 29/11/1396.
سبک زندگی فاطمی
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به همسرشان می فرمایند:
یا أباالحَسَنِ! إنّی لأَستَحیی مِن إلهی أن اُكَلِّفَ نَفسَكَ مالاتَقدِرُ عَلَیهِ....
اى على! من از پروردگارم شرم دارم كه چیزى از تو درخواست كنم كه توان برآوردن آن را نداشته باشی.
(1)
ص: 115
1- * قناعت یکی از صفات پسندیده ای است که اسلام اهمیت فراوانی برای آن قایل شده است. انسان هایی که بینش الهی دارند، آنچنان دیدگاهشان وسیع و والا می شود که در امور دنیوی برای رسیدن به آنچه ندارند و نمی توانند به دست آورند، آرامش خود را به هم نمی زنند و طعم شیرین زندگی را بر خود تلخ نمی کنند. حضرت زهرا (سلام الله علیها)، برترین الگوی تاریخ بشریت، در زندگی مادی خود، انسانی قانع بودند و هیچ درخواستی از شوهر خود نمی کردند که نتواند آن را برآورده سازد و با همان امکانات کم، شیرین ترین زندگی را برای خود و خانواده بزرگوارش فراهم می ساختند. روزی امام علی (علیه السلام) فرمود: فاطمه جان! آیا غذایی موجود است که بیاوری؟ پاسخ شنید والّذی عَظَّمَ حَقَّکَ ما کان عِندنا مُنْذُ ثَلاثِ اِلاّ شی ءً اثَرْتُکَ بِهِ؛ سوگند به خداوندی که حق و قدر تو را بزرگ شمرد! سه روز است که غذای کافی در منزل نداریم و همان مقدار ناچیزِ خوراکی را به شما بخشیدم و خود گرسنگی را تحمل کردم». امام علی (علیه السلام) فرمودند: چرا اطلاع ندادی؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) جواب دادند: کان رسول اللهصلی الله علیه و آله نَهانی اَن اَسْأَلَکَ شیئاً فقال (علیه السلام) لا تسألی اِبْنَ عَمِّکَ شیئا اِن جاءَکِ بش-ی ءٍ عفوا و اِلاّ فَلا تسألیهِ؛ رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) مرا نهی نمود از تو چیزی درخواست کنم و به من سفارش فرمود: دخترم، چیزی از پسرعمویت درخواست نکن، اگر چیزی برایت آورد بپذیر و الا تو درخواست چیزی را نداشته باش. همچنین فرمود: یا ابالحسن! اِنّی لاستحیْیِ مِنْ اِلهی اَن أُحَکَّفَ نَفْسَکَ ما لا تَقْدِرُ عَلَیهِ. ای اباالحسن! من از پروردگار خود حیا می کنم که چیزی را که تو بر آن توان و قدرت نداری، از تو درخواست کنم. إنْ كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ و تَنتَهی عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ فَأنتَ مِن شیعَتِنا و إلاّ فَلا؛ (بحارالأنوار، ج 68، ص 155). حیا در لغت به معنای شرمساری و خجلت آمده است؛ توضیح آنکه، حیاء به انقباض و گرفتگی نفس از کار قبیح و ترک نمودن آن به جهت زشتی آن عمل و یا به جهت ترس از مذمت و سرزنش مردم گفته می شود. این تعاریف و معانی، باز دارندگی حیا را از هر کار زشتی بیان می دارد؛ چه این زشتی از طریق شرع بیان شده باشد و رنگ دینی و مذهبی به خود گرفته باشد و چه قبح عرفی داشته باشد و در نظر عموم مردم، عمل زشتی محسوب گردد. چه اینکه حیا در جامع السعادات -- از کتب مشهور اخلاقی -- اینگونه تعریف شده است؛ حیا محدودیت و در تنگنا افتادن نفس و شرم داشتن از ارتکاب محرمات شرعی و عقلی و عرفی، از ترس نکوهش و سرزنش هست به عبارت دیگر، حیا نیروی بازدارنده ای است که انسان را از ارتکاب اعمال قبیح باز می دارد. حال، آن عمل، عمل قبیح شرعی باشد و یا عقلی و یا اینکه عرف آن را قبیح بداند. در ادامه، حیا اعم از تقوا معرفی شده؛ چرا که تقوا، اجتناب از گناهان شرعی است و حیا اعم است از این و اجتناب از آنچه عقل و عرف نیز زشت و ناپسند می دانند. علامه مجلسی، آن را ملکه ای نفسانی دانسته که به خاطر ترس از سرزنش موجب گرفتگی نفس آدمی گشته و او را از مخالفت با آداب منزجر می نماید فصل الخطاب این تعاریف، تعریفی است که از وجود نازنین صادق آل محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) نقل شده است. ایشان فرمودند: «حیا نوری است که جوهرش جلو دار و پیشگام ایمان است و توضیح و تفسیرش، بازداررنگی و توقف نزد هر چیزی است که توحید و معرفت، آن را انکار نماید». ایشان با این بیان، بی حیایی را مخالف اساسی ترین اصل از اصول دین اسلام و هر دین الهی معرفی نمودد و با معرفت باری تعالی مغایر دانسند، گو اینکه هر که حیا ندارد، از شناخت باری تعالی، بی بهره است. از وجود مقدس نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) نقل گردیده که حیاء دو گونه است، یکی حیاء عقل است و دیگری حیاء حمق، پس حیاء عقل همان علم و دانش است و حیاء حمق همان جهل و نادانی است. علامه مجلسی (ره) توضیح زیبائی از این دو نوع حیا دارند که به این شرح است: حیا بنابر این روایت به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم می گردد. حیاء پسندیده ناشی از عقل است، به این صورت که گرفتگی نفس از چیزی حاصل می گردد که عقل صحیح و یا شرع، به زشتی آن چیز حکم می نماید. مثل حیا از گناهان و مکروهات. اما حیاء مذموم، از حماقت نشأت گرفته است، به این صورت که حیا از اموری است که عوام از مردم آن را زشت می شمارند، در حالی که قبح واقعی نداشته و از جانب عقل صحیح و یا شرع به صراحت، بر قبح آن حکم رانده نشده است؛ مثل خجالت کشیدن از سؤال علمی و یا شرم نمودن از انجام عبادات شرعی. پس این که حیاء عقل را علم نامیدند به این جهت است که این نوع حیاء موجب وفور علم می گردد و یا این که سبب این حیاء علمی است که زشت و نیکو را تشخیص می دهد.حیاء حمق را نیز از این جهت، جهل نامیدند که این نوع حیاء موجب جهل است. چرا که بر طبق این نوع حیاء انسان در سؤال از مسائل علمی، شرم داشته و خجل است و یا این که سبب آن، جهل و نادانی است و عدم تشخیص حسن و قبح افعال وهچنین از امام صادق (علیه السلام) در انواع حیا نقل شده که حیاء پنج نوع است:حیاء از گناه، حیاء از کوتاهی نمودن، حیاء از روی کرامت و ارجمندی، حیاء از روی حب و دوستی و حیاء به اعتبار اختلاف در منشأ حیاست دارای اقسامیست؛ به این نحو که حیاء، خود معلول عواملی است که اختلاف این عوامل، باعث انقسام و اختلاف حیاء گشته است.البته این تقسیمات صرفاً اعتبار ذهنی نیست؛ بلکه خبر از واقعیتی در عالم خارج می دهد و هر کدام از این اقسام، اثرات و عواقب واقعی در پی دارد. ملازمت حیا با عقل؛ همانگونه که نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) فرمودند: از اوصاف عاقل آن است که هیچگاه حیاء از او جدا نمی گردد. اصولاً عقل با حیاء نسبت مستقیم دارد، به گونه ای که هر چه انسان از عقل بیشتری بر خوردار گردد، از حیاء بیشتری نیز بر خوردار خواهد شد، چنانچه امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: عاقل ترین مردم، با حیاترین آنهاست حکایت زیبائی از وجود نازنین علی (علیه السلام) نقل شده به این صورت که جبرئیل بر آدم (علیه السلام) نازل شد و به ایشان فرمود: من مأمور شده ام که تو را در انتخاب یکی از سه چیز، مخیر سازم، پس یکی را بر گزین و دو تا را واگذار. آدم (علیه السلام) فرمود: آن سه چیز چیست ؟ جبرئیل پاسخ داد: عقل و حیاء و دین. آدم (علیه السلام) فرمود: عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیاء و دین فرمود: شما باز گردید و او را واگذارید. ولی آن دو گفتند: ما مأموریم هر جا عقل باشد، با او باشیم. جبرئیل فرمود: شأن شما همین است و بالا رفت. ملازمت حیا با دین؛ حیا آنچنان ارتباط تنگاتنگی با ایمان دارد که از وجود یکی در آدمی می توان به وجود دیگری پی برد و بدون هر کدام، دیگری نیز منتفی خواهد شد؛ چنانچه طبقِ فرمایش امام صادق (علیه السلام)، حیاء و ایمان ملازم و همراه یکدیگرند و در صورتی که یکی از آنها از وجود آدمی رخت بر بندد، دیگری نیز به تبع اولی، از انسان جدا می گردد علامه مجلسی (ره ) در این رابطه می فرماید: آن کس که حیائش او را از عمل قبیح در میان مردم، باز ندارد، پس او را از کار زشت در حضور حق تعالی و در برابر او، باز نخواهد داشت و آن کس که از باری تعالی، شرم ننماید و آشکارا مرتکب قبیح گردد، پس دینی برای او باقی نخواهد ماند و ایمانی در قلب او وجود نخواهد داشت. در روایت دیگری از وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: آن کس که حیائی برای او نیست، هیچ ایمانی برای او وجود نداردو در روایت دیگری از امیر المومنین علی (علیه السلام) ایمان به درختی تشبیه گردیده است که نورش، حیاست و مایه جلوه گری و در خشندگی ایمان می باشد. حیا زینت دین؛ نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله ) حیا را لباس اسلام و زینت بخش آن شمردند این خصلت ارزنده نه تنها دین را تحت پوشش خود قرار داده که بهترین پوشش ارزیابی شده است و آنکسی که خواهان آن است که دین خویش و عقاید خود را آراسته نموده و به زیبائی آن را معرفی نماید، می بایست، آن را با این وصف، زینت داده و جلا بخشد که حیاء زیباست و هر آنچه با حیاء، قرین و هم دوش گردد، از زیبائی آن بهره مند می گردد. من حیث المجموع باید گفت فقط ائمه معصومین و اوصیای الهی به عنوان الگوی پسندیده جامعه بشری، در اوج حیا قرار داشتند.
ام البنین سلام الله عليها و حریم فاطمه سلام الله عليها
با توجه به سالروز وفات حضرت فاطمة بنت حزام بن خالد معروف به حضرت ام البنین (سلام الله علیها) در 13 جمادی الثانی سال 64 هجری(1) نکاتی مخصوص و زیبا درباره حضرتشان می آورم من جمله اینکه مرحوم علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیح المقال درباب کنینه ها و القاب در مورد کنیه ام البنین اینچنین بیان میدارد:
مَن هِی أمُّ البنین؟
كانَت أمُّ البنین مِنَ النِّساءِ الفاضِلاتِ العارفاتِ بِحَقِّ أهلَ البیت. مُخلِصَةً فِی وِلائِهِم مُمَحِّضَةً فِی مَوَدَّتَهُم فلَمّا سَمِعَتْ بِقَتلِ الحُسین (علیه السلام) خَرَّتْ مُغَشِّیاً عَلَیها.(2)
قالَ بَشیرُ بن جذلم....لَقَد رَأَیتُها وَقَد وَضَعَتْ یدَیها عَلی خاصِرَتِها وَ سَقَطَ الطِّفلُ مِن عاتِقِها وَ قالَت لقد ولله قطعتبا توجه به سالروز وفات حضرت فاطمة بنت حزام بن خالد معروف به حضرت ام البنین (سلام الله علیها) در 13 جمادی الثانی سال 64 هجری(3) نکاتی مخصوص و زیبا درباره حضرتشان می آورم من جمله اینکه مرحوم علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیح المقال درباب کنینه ها و القاب در مورد کنیه ام البنین اینچنین بیان میدارد:
مَن هِی أمُّ البنین؟
كانَت أمُّ البنین مِنَ النِّساءِ الفاضِلاتِ العارفاتِ بِحَقِّ أهلَ البیت. مُخلِصَةً فِی وِلائِهِم مُمَحِّضَةً فِی مَوَدَّتَهُم فلَمّا سَمِعَتْ بِقَتلِ الحُسین (علیه السلام) خَرَّتْ مُغَشِّیاً عَلَیها.(4)
قالَ بَشیرُ بن جذلم....لَقَد رَأَیتُها وَقَد وَضَعَتْ یدَیها عَلی خاصِرَتِها وَ سَقَطَ الطِّفلُ مِن عاتِقِها وَ قالَت لقد ولله قطعتنیاط قلبی... لَیتَ أولادی جَمیعاً قُتلوا وَعادَ أبوعبدالله الحُسینُ سالماً.(5)
إنّ نُدبةَامَّ البنینَ كانت مُحَرَّقةً لِلقُلوبِ(6)
ص: 118
1- . ام البنین سیدة نساء العرب، ص84.
2- . تنقیح المقال، ج3، ص 70.
3- . ام البنین سیدة نساء العرب، ص84.
4- . تنقیح المقال، ج3، ص 70.
5- . مقاتل الطالبین، ص56.
6- . ریاحین الشریعة، ج3، ص294.
و أیضاً؛ کانَت مِمَّن حَمَی حَریمَ الحسینَ (علیه السلام) وَ إقامةِ العَزاءِ عَلی سَیدَالشُّهداء وَ رَیحانةِالرَّسولِ وَتذكرونَ النّاسَ مَظالمَ الحَسن وَ رَیحانةَ النَّبی الصِّدیقةِ الطّاهِرَةِ (1)
ام البنین كه بود؟
او از زمره زنان فاضل وعارف به جایگاه اهل بیت بود که در ولایت محمد وآل محمد (صلّی الله علیه وآله و سلّم) خالص شده و در عشق به ایشان فنا گردیده بود. هنگامیکه شنید حسین (علیه السلام) را کشتند باصورت برزمین افتاد و بحالت اغما رفت.
بشیربن جذلم می گوید ام البنین را دیدم که دو دستش را بر پهلوهایش گرفته و فرزند خردسال ابالفضل (علیه السلام) را بروی دوشانه اش گذارده بود که باشنیدن خبر کشته شدن سیدالشهدا (علیه السلام) ناگهان طفل از شانه اش افتاد و ام البنین می گفت: بخدا قسم با این خبر رگ قلبم را بُریدی... ای کاش همه فرزندانم کشته می شدند ولی اباعبدالله سالم بر می گشت.
و درباره گریه های سوزناک ایشان گفته اند؛ همانا ناله ی ام البنین (سلام الله علیها) قلب ها را آتش می زد.
و باز هم در خصوصش آمده؛ ایشان از حریم حسین (علیه السلام) بوسیله اقامه عزا بر ایشان و بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) حمایت می کرد، تا بجایی که ظلمی که بر حسن (علیه السلام) و ریحانه پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) روا شده بود را برای مردم یادآور می شد، مخصوصا بیان می داشت که حضرت زهرا (سلام الله علیها) صدیقه، طاهره پاک بود.
مشهور است که زینب کبری (سلام الله علیها) بعد از برگشتش به مدینه حتی در دید و بازدیدهای اعیاد، او را پیوسته تعزیت می داد.
ص: 119
1- . ام البنین ألانجم الساطع فی مدینةالنبی الامین، ص151.
بانوی گمشده
بر این لقب حضرت زهراء (سلام الله علیها) باید خون گریست (السَّیدَةِ المَفقُودَة)
خطاب به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در زیارت آن حضرت وارد شده است:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی السَّیدَةِ المَفقُودَة... .(1)
پروردگارا برآن بانوی گمشده درود بفرست.
ص: 120
1- . بحارالانوار، ج99، ص220.
برگی از فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از بزرگترین نشانه های خداوندیست: <اِنَّها لَإحْدَی الكُبَرِ* نَذیراً لِلبَشَرِ> (1)
تحقیقا او یکی از بزرگترین (آیات خداست ) که انذار دهنده برای کل بشر است.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرمایند: مقصود از (ها در إنّها ) در این آیه فاطمه (سلام الله علیها) است.(2)
ص: 121
1- . آیات 35 و 36 از سوره مبارکه مدثر.
2- . بحار الانوار، ج 43، ص 31؛ البرهان، ج 4، ص 264.
زیارت زهرای اطهر (سلام الله عليها)
آیا می خواهید ثواب زیارت قبر مخفی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ببرید؟
قال النبی المعظّم(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
مَن زارَ عَلی بن أبیطالبٍ فَكَأنّما زارَ فاطمةُ (سلام الله علیها).(1)
كسی كه علی بن ابیطالب (علیه السلام) را زیارت كند مانند اینست كه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را زیارت كرده است.
ص: 122
1- . بحار الانوار، ج43، ص56، ح50؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص137.
18 قول در شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
در تقویم شیعه استاد بزرگوار شیخ عبدالحسین بندانی اقوال در شهادت حضرت اینچنین آورده است:
1. سی روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(1)
2. چهل روز بعداز شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) (8ربیع الثانی)(2)
3. چهل و پنج روز (سیزدهم ربیع الثانی)(3)
4. شصت روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(4)
5. هفتاد روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(5)
6. هفتاد دو روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(6)
7. هفتاد وپنج روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(7)
ص: 123
1- . مکاتیب الرسول، ج3، ص677؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص115.
2- . مناقب آل ابیطالب، ج3، ص406؛ بحارالانوار، ج43، ص212؛ جنة العاصمة، ص350؛ روضة الواعظین، ص151؛ مروج الذهب، ج1، ص403.
3- . مناقب آل ابیطالب، ج3، ص406؛ بحارالانوار، ج43، ص180.
4- . بحارالانوار، ج43، ص217؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص680؛ مستدرک حاکم، ج3، ص163؛ تاریخ دمشق، ج3، ص158.
5- . مکاتیب الرسول، ج3، ص677؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص115؛ البدایة والنهایة، ج6، ص367؛ الاستیعاب، ج4، ص1894؛ اسدالغابی، ج5، ص542.
6- . مجمع النورین، ص158؛ مناقب آل ابیطالب، ج3، ص406؛ بحارالانوار، ج43، ص156؛ روضة الواعظین، ص151.
7- . مناقب آل ابیطالب، ج3، ص406؛ بحارالانوار، ج22، ص545؛ اثبات الهداة، ج4، ص441؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص526؛ کافی، ج1، ص241.
8. هشتادوپنج روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(1)9. نود روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(2)
10. نود وپنج روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) (سوم جمادی الآخر)(3)
11. صد روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) (هشتم جمادی الآخر)(4)
12. صد و دوازده روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) (20 جمادی الآخر)(5)
13. چهار ماه روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(6)
14. شش ماه روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(7)
15. هشت روز بعد از شهادت پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم)(8)
16. روز 21 رجب(9)
17. روز 25 رجب(10)
18. روز سوم ماه رمضان(11)
ص: 124
1- . دلائل الامامة، ص136؛ مجمع النورین، ص157؛ بحارالانوار، ج43، ص171.
2- . بحارالانوار، ج43، ص188و215؛ ذخائر العقبی، ص52؛ طبقات الکبری، ج8، ص28؛ تهذیب الکمال، ج35، ص251؛ الذریة الطاهرة، ص109.
3- . بحارالانوار، ج43، ص170و196؛ دلائل الامامة، ص134؛ بیت الاحزان، ص261؛ الاقبال، ج3، ص 161؛ جنة العاصمة، ص355.
4- . بحارالانوار، ج22، ص167و ج43، ص189و213؛ کشف الغمة، ج1، ص503؛ معارف ابن قتیبه، ص62؛ ذخائر العقبی، ص52.
5- . بحارالانوار، ج43، ص171؛ دلائل الامامة، ص136؛ مناقب آل ابیطالب، ج2، ص112.
6- . وفاة الصدیقة الزهراء مقرّم، ص115؛ وقایع الشهور، ص113؛ الاصابة، ج8، ص267؛ مناقب آل ابیطالب، ج3، ص406.
7- . مصباح المتهجد، ص748؛ زاد المعاد، ص35.
8- . وقایع الشهور، ص126.
9- . بحارالانوار، ج43، ص189؛ ذخائر العقبی، ص52؛ الاصابة، ج8، ص267؛ المناقب خوارزمی، ج1، ص83؛ نورالابصار، ص42.
10- . بحارالانوار، ج43، ص183و200؛ ذخائر العقبی، ص52؛ الاصابة، ج8، ص266؛ مسند احمد، ج1، ص6؛ صحیح بخاری، ج4، ص42 و ج5، ص82.
11- . وفاة الصدیقة الزهراء مقرّم، ص115؛ الاصابة، ج8، ص267؛ بحارالانوار، ج43، ص215؛ ذخائر العقبی، ص52؛ تاریخ دمشق، ج3، ص160.
خاتون
خاتون به معنای «خانم، سرور» از القاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) می باشد
وَ هِیَ خاتونُ یومَ القیامَة. (1)
او خانم روز قیامت است.
و همچنین شاذان بن جبرائیل در کتاب الفضائل روایتی می آورد، و آن طی گفتگویی که به حدیث (مفاخره» یا «ملاطفه» مشهور است حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) خویش را اینگونه معرفی می نماید: «أنا خاتونُ یومَ القیامة؛ من سروَر روز قیامت هستم.»
واژه کاربردی:
خاتون: بانوی با عفت و باوقار
ص: 125
1- . العوالم، ج11/1، ص96 و 265.
حضور فاطمه سلام الله علیها هنگام قبض روح مومن
عَن أبی عبداللهِ الصّادق علیهالسّلام فِی المؤمِنِ حینَ یَقبِضُ رُوحَهُ قالَ: وَ یُمَثّلُ لَهُ رسولَ اللهَ(صلّی الله علیه وآله و سلّم) وَ أمیرالمؤمنینَ وَ فاطِمَةَالزّهراء وَالحَسَنَ والحُسینَ و الأئمةَ مِن ذُرّیتِهِم علیهمَ السّلام، فَیُقالُ لَهُ: هذا رسولُ الله و...فَیَفتَحُ عینَهُ فَیَنظُرُ؛ فَیُنادی روحَهُ مُنادٍ مِن قِبَلِ رَبّ العزّة فَیَقول: <یا ایتها النفس المطمئنة> إلَی محمّدٍ وأهل بیته <إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة>(1) بالولایة.(2)
امام صادق (علیه السلام) در مورد جان دادن مؤمن فرمودند: ابتدا پیامبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین و ائمه (علیهم السّلام ) برایش ممثّل می شوند، و در آن وقت به او گفته می شود: این پیامبر خداست و این... تا اینکه او چشمش را می گشاید و آنها را می بیند سپس منادی روح او را ندا می دهد: «یاأیتها النّفس المطمئنة» به سوی محمّد وأهل بیتش بیا <إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة> به وسیله ولایت به سوی پروردگارت برگرد.
(3)
ص: 126
1- . سوره فجرآیات 27و28
2- . عوالم العلوم، ج 11 /1، ص115.
3- * قَبضِ روح، گرفتن جان انسان ها هنگام مرگ است. در قرآن کریم با واژه ی «تَوفّی» از آن یاد شده است این کار را عزرائیل و نمایندگان او با دستور خداوند انجام می دهند. قبض روح انسان ها با هم متفاوت است. بر پایه آیات قرآن، وظیفه گرفتن جان پیامبران و مؤمنان، به عهده ملائکه رحمت است و با مدارا و آسانی صورت می گیرد. در برخی از روایات آمده که مؤمنان در هنگام مرگ با دیدن ملک الموت بی تابی می کنند؛ اما پس از آن پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و اهل بیت (علیهم السّلام ) بر بالین او حاضر شده و آرامش پیدا می کنند. در روایات آمده که قبض روح مؤمنان نیز با هم متفاوت بوده و به شدت و ضعف ایمانشان بستگی دارد. بر اساس منابع اسلامی، چگونگی قبض روح کفار نیز با هم متفاوت است؛ ولی همه منابع از دردناک بودن قبض روح کافران خبر می دهند. برخی منابع، عزرائیل را دارای نمایندگان و یاران بسیاری دانسته و مرگ را به گروهی از فرشتگان نسبت می دهند. آنان «نازعات»، «سابحات»، «ناشطات» و «سابقات» هستند که هر کدام وظیفه ی قبض روح عده خاصی از موجودات را به عهده دارند؛ مثلا «نازعات» وظیفه دارد که روح کفار را با شدت و عذاب بگیرد و «ناشطات» مامور است که روح مؤمنین عادی را با رأفت و مدارا قبض کند. عده اندکی نیز می گویند در پایان زندگی هر فرد، فرشتگان مامور ثبت اعمال او، روحش را قبض خواهند کرد. از ابوبصیر نقل شده است که می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: جانم به قربانت آیا مومن جان دادن را ناخوش می دارد؟ حضرت فرمود: نه به خدا قسم! گفتم چگونه؟ فرمود: «زمانی که لحظه مرگ انسان مومن فرا می رسد رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و اهل بیتش، یعنی امیرمومنان علی بن ابی طالب، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین و همه امامان بعد از ایشان -- که درود و رحمت خداوند بر آنان باد -- [بر بالین او] حاضر می شوند، «لیکن به نام فاطمه تصریح نکنید و با کنیه نام ببرید» همچنان که جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل حاضر می شوند. پس امیرمومنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) عرض می کند: «ای رسول خدا، همانا این فرد از دوستان و ولایت مداران ما اهل بیت است؛ پس او را دوست بدارید.» آنگاه پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) می فرماید: «ای جبرئیل همانا او از دوستداران علی و خاندان اوست، پس او را دوست بدارید.» آنگاه جبرئیل به میکائیل و اسرافیل می گوید: شما هم همینطور. سپس جملگی آن سه فرشته مقرب به ملک الموت می گویند: همانا او دوستدار محمد (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و اهل بیت او و پیرو علی و اولاد علی است. پس به او ارفاق کن(و در گرفتن جانش مدارا کن) ملک الموت می گوید: قسم به آن که شما را برگزید و بزرگ داشت و محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) را به پیامبری انتخاب کرد و او را به رسالت رساند و مخصوص گردانید، من با گذشت تر از هر پدر باگذشتی و مهربانتر از هر برادر مهربانی به او خواهم بود! سپس ملک الموت به سوی محتضر می رود و می گوید: ای بنده خدا! آیا رقبه تو را آزاد کنم و از بردگی برهانم و گرو امانت تو را باز پس گیرم؟ محتضر می گوید: بله. پس ملک الموت می پرسد: برای چه؟ می گوید: به خاطر محبتی که به محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و آل او دارم و به خاطر ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و اولادش. پس عزرائیل می گوید: اکنون از آنچه هراس داشتی خداوند تو را ایمنی بخشید، و به آنچه امید داشتی خداوند آن را به تو عطا کرد. چشمانت را باز کن و آنچه در مقابلت می باشد ببین. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس چشمان خود را باز می کند و پیامبر و اهل بیتش را یک به یک مشاهده می کند. پس خطاب می رسد: این، همان پاداشی است که خدا برای تو قرار داده، و این بهشتیان نیز دوستان تو هستند. آیا دوست داری به آنها ملحق شوی یا اینکه دوباره می خواهی به دنیا بازگردی؟» سپس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «برگشتن چشم محتضر و بالا رفتن ابرویش نشان از این گفته و خواسته او دارد که نیازی به دنیا و برگشتن به سوی آن ندارم. در این هنگام منادی از درون عرش ندا می کند: «ای نفس مطمئنه به محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و وصی او و ائمه بعد از او، به سوی پروردگارت بازگرد، راضی از ولایت و خشنود از اجر و ثواب! پس در میان بندگان داخل شو و با محمد و اهل بیتش وارد بهشت من شو؛ بهشتی که غصه و گزندی در آن نباشد. (ر.ک: دهخدا، علی اکبر، فرهنگ لغت، تهران، مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1341ش؛ ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، مؤسسه علمی فرهنگی، 1389ش؛ معانی الاخبار ص 274 ح 4؛ بحار ج6، ص 163، ح31 از باب سکرات الموت و شدائده؛ طهرانی، محمدحسین، معاد شناسی ج1، تهران، نشر حکمت، 1361ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1380ش)
منظور از والشفع در قرآن
<و الشَّفعِ وَ الوَتر>(1)
قسم به زوج و فرد؛ که در تفسیر این آیه آمده است.
«الشفع» اشاره به حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) دارد «والوتر» اشاره به پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم).(2)
ص: 129
1- . سوره فجر آیه 3.
2- . عوالم العلوم، ج 11/1، ص 115.
فاطمه (سلام الله علیها) مالک فدک
<وَآتِ ذَالقُربی حَقَّهُ>(1)
جَعَلَ النّبیُّ فَدَکَ لِفاطِمَةِ بِأمرِ اللهِ.(2)
«وحق خویشاوندان را بپرداز»
با توجه به آیه شریفه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) از جانب خداوند مامور گشت تا فدک را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) دهد.
ص: 130
1- . سوره اسراء آیه 26.
2- . عوالم العلوم، ج 11/1، ص 106.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) روشن کننده صراط
<نُورُهُم یَسعَی>(1)
یَضیءُ عَلَی الصّراط، لِعَلیٍّ وَ فاطِمَة (علیهما السّلام) مِثلَ الدُّنیا سبعینَ مَرّةً. (2)(3)
«نورشان پیشاپیش آنان است»
نورحضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام) بر صراط افکنده می شود که هفتاد برابر روشن کننده تر از نورشان در دنیاست.
ص: 131
1- . تحریم آیه 8.
2- . عوالم العلوم، ج 11/1، ص114.
3- * از ظاهر روایاتی که در شرح صراط آمده است، به دست می آید که «صراط» نام پلی است که بر روی جهنم کشیده شده است و به بهشت ختم می شود و تمام انسان ها از روی آن عبور می کنند، مومنین و اهل ایمان، به راحتی از روی آن عبور کرده و به بهشت برین خواهند رسید و کُفّار و اهل معصیت از روی آن سقوط کرده و وارد جهنم می شوند؛ به طور مثال پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: «هنگامی که قیامت بر پا شود، بر روی جهنم صراط نصب می شود و هیچ کس حق عبور از آن را ندارد مگر کسی که جواز عبور را داشته باشد؛ آن اجازه نامه ولایت علی بن ابی طالبعلیه السلام است» هم چنین آن حضرت، در روایت دیگری فرمود: «یا علی در روز قیامت من و تو و جبرائیل بر روی صراط می ایستیم و به هیچ کس حق عبور نمی دهیم مگر این که به ولایت تو چنگ زده باشد». ابن عباس نیز در حدیثی نقل می کند: «بر روی جهنّم پلی است که هفت مرحله دارد، در مرحله اول، از انسان راجع به شهادت به «لا إله إلا الله» پرسیده می شود، اگر توانست پاسخ دهد به مرحله دوم می رسد؛ در مرحله دوم از نماز پرسیده می شود، اگر نمازش کامل باشد، به مرحله سوم می رود؛ در این مرحله از «زکات» پرسیده می شود، اگر کامل باشد، به مرحله چهارم می رسد؛ در این مرحله از «روزه» سوال پرسیده می شود، اگر کامل باشد، به مرحله پنجم می رسد؛ در این مرحله از «حج» پرسیده می شود، اگر کامل باشد به مرحله ششم می رسد؛ در این مرحله از «عمره» پرسیده می شود که اگر کامل باشد به مرحله هفتم می رسد؛ در این مرحله از «حقوق مردم» پرسیده می شود؛ اگر از همه این مراحل سالم بگذرد وارد بهشت می شود؛ و الا در هر مرحله ای که کم داشته باشد، او را نگه می دارند تا عملش را کامل کند». راجع به «صراط» دو نظر وجود دارد؛ عده ای از علما به ظاهر روایات اخذ کرده و معتقداند در روز قیامت بر روی جهنم پلی قرار دارد که تمام انسان ها باید از روی آن عبور کنند. عده ای دیگر معتقداند این روایات استعاره و کنایه است و چنین پلی وجود ندارد، بلکه منظور از جهنم، دنیا است و منظور از پل، عبور از دنیا و زهد در دنیا. بسیاری از علمای شیعه معتقداند که با توجه به ظاهر این روایات، «صراط» پلی است که روی جهنم وجود دارد و به سمت بهشت کشیده شده است؛ شیخ مفید (رحمةالله علیه) در این باره می گوید: «همانا «صراط» پلی است که بین جهنم و بهشت وجود دارد و قدم های مومنین بر آن ثابت بوده و از آن عبور می کنند و قدم های کفار، بر روی آن می لغزد و در آتش سقوط می کنند». شیخ صدوقرحمة الله علیه نیز همین نظر را برگزیده است. علامه طباطبایی (رحمةالله علیه) نیز در این باره می نویسد: «این صراط، پلی است که کشیده شده است بر روی جهنم و همه خلایق از روی آن عبور خواهند کرد چه مومن باشند و چه کافر و خداوند، مومنین را نجات می دهد». آیت الله سبحانی(حفظه الله) نیز معتقد است با توجه به ظاهر آیات و روایات، ما وجود صراط را با همین معنای حقیقی می پذیریم، ولی در مورد کیفیت آن اظهار نظر نمی کنیم و چگونگی آن را به خداوند متعال و روز قیامت واگذار می کنیم؛ یعنی ظاهر روایات را حمل بر چیز دیگری نمی کنیم و می گوییم با همین معنا درست است ولی نحوه آن را نمی دانیم. برخی دیگر از علما معتقدند نباید به ظاهر این آیات و روایات اخذ نمود و معنای ظاهری آن ها مد نظر نیست؛ بلکه استعاره و تمثیل است و منظور از «صراط» چیز دیگری است و اصلاً چیزی مانند پل وجود ندارد؛ آنان معتقداند جهنم ملكوت دنیاست و صراطى كه بر روى آن كشیده می شود، راهى است كه انسان باید در نفس خود طى كند، تا به مقصود كه خداست نائل گردد و چون این راه را انسان در دنیا طى می كند. بنابراین این صراط نیز بر روى جهنم قرار می گیرد و چون هر كس حتماً باید با مجاهده نفس (در دنیا) با شهوات، بر مقصود برسد، عبور از جهنم براى تمام افراد حتى انبیاء و اولیاى خدا ضرورى است. لذا وقتی كه آیه كریمه نازل شد: <وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیا> [مریم-71] از رسول خدا سوال كردند: شما هم وارد جهنم می شوید؟ فرمودند: بله و لكن ما مانند برق خاطف از آن عبور خواهیم کرد». بنابراین، معنى صراط، عبور از ملكات و اخلاق رذیله و صفات ناستوده است، هر كه اصلاً آلوده نشد، چون برق خاطف عبور كند و اگر فى الجمله آلوده شد، چون شخصى اسب سوار و هم چنین تا آن كه بسیار آلوده گردد در جهنم به صراط آویزان شده و آتش، او را فرا گیرد. (ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات، ص 70؛ بحار الأنوار، ج 8، ص 64؛ الاعتقادات، ص 70؛ الإلهیات على هدى الكتاب و السنة و العقل، ج 4، ص272؛ امام شناسى، ج 1، ص168)
شفاعت حضرت فاطمه سلام الله علیها از بانوانی که...
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
إنّما إمرَةٌ صَلَّت فِی الیَومِ وَاللَیلةً خَمسُ الصَّلوات وَصامَت شَهرَ رمضانَ وَ حَجَّت بَیتَ الحرامَ وَ زَکَّت مَالَها وَ أطاعَت زَوجَها وَ ولایةُ علیاً بَعدی؛ دَخَلَت الجَنّةُ بِشَفاعَةِ إبنَتی فاطمةُ وَ إنّها لَسَیّدةُ نِساءِالعالَمینِ. (1)
هر زنی که پنجاه رکعت نماز در شبانه روز بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و حج خانه خدا را بجا آورد و زکات مالش را بپردازد (مال خود را پاک کند) و بعد از من تحت ولایت علی (علیه السلام) باشد به شفاعت دخترم فاطمه (سلام الله علیها) داخل بهشت می شود. بدرستی که او سیدۀ بانوان عالم است.
ص: 133
1- . امالی صدوق، ج 1، ص 343؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 128؛ بحارالانوار، ج 43، ص 23.
فضائل ام المؤمنين ، ام الزهراء، حضرت خدیجه کبری (سلام الله عليها)
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمودند:
جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای رسول خدا! این خدیجه است، هرگاه نزد تو آمد، بر او از سوی پروردگارش و از طرف من، سلام برسان: «وَبَشِّرها بِبَیتٍ فِی الجَنَّةِ مِن قَصَبٍ لاصَخبٌ وَلانَصبٌ؛ و او را به خانهای از یک قطعه زبرجد در بهشت که در آن رنج و نا آرامی نیست، مژده بده.»(1)
(2)
ص: 134
1- . بحارالانوار، ج16، ص8.
2- * از مقامات و جلالت شأن ام المؤمنین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) این است که القاب ایشان قبل از اسلام بسیار بوده است و کتاب های بسیاری در مورد آن سخن رانده اند که از جمله آن القاب عبارتند از: حضرت خدیجه (سلام الله علیها) قبل از ولادت، در کتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی نازل شد به عنوان - بانوی مبارکه و همدم مریم در بهشت» یاد شده است، در آنجا که در توصیف پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم) خطاب به عیسی چنین آمده: (نَسلُهُ مِن مُبارَکة، وَهیَ مُونسُ أمّکَ فِی الجَنَّة) نسل او از مبارکه (بانوی پربرکت) است که همدم مادرت مریم در بهشت می باشد».در عصر جاهلیت که وجود زن پاکدامن بسیار کم بود، وبسیاری اززنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند، حضرت خدیجه به خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد، به عنوان« طاهره» [پاک سرشت وپاک روش]خوانده می شد. و نیز شخصیت خدیجه در همان عصر آن چنان چشمگیر و مورد احترام خاص و عام بود که او را با عنوان «سیدة نسوان» [سرور زنان ] می خواندند. خدیجه (سلام الله علیها) زنی با فضیلت و دارای کمالات علمی و معنوی بود و در اثر معاشرت با پسرعمویش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت پیامبر خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) در آینده ایمان داشت. می دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید. خدیجه از علمای دیگر یهود و نصارا نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود، و از همه مهم تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام از طریق غلامش «میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده و بر عشق و ایمانش افزوده بود، لذا با ورقة بن نوفل راز دل گشود و خواهان وصلت با پیامبر شد. همه اینها حاکی از ایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سالها قبل ازبعثت آن حضرت اتفاق افتاده، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود. خدیجه (سلام الله علیها) زنی است که پیامبر خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) در حق او می گوید:ای خدیجه! خداوند متعال هر روز به وجود تو چندین بار به ملائکه اش مباهات می کند. (ذبیح الله، محلاّتی: ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسالمیة، ج2، ص207، بی نا، شیخ عباس، قمی، سفینه البحار، ج1، ص379، نهج البلاغه فیض الاسلام، ص811، سیمای زنان در قرآن، علی اکبر بابازاده، قم، انتشارات لوح محفوظ، چاپ دوم، 1378، ص23)
مذمت غاصب حق حضرت علی و فاطمه (عليهما السّلام)
<اِنَّ الّذینَ یُوذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فی الدنیا و الاخِرة و أعدّ لهم عذاباًمُهیناً>(1)
نَزَلَت فیمَن غَصَبَ أمیرَالمؤمنین (علیه السلام) حَقَّهُ، و اَخَذَ حَقُّ فاطمةَ (سلام الله علیها) و آذاها.(2)
«قطعاً آنانکه خدا و پیامبرش را می آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان می کند، و برای آنان عذابی خوارکننده آماده کرده است.»
ص: 136
1- . سوره احزاب آیه 57. (این آیه درباره کسی که حق امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (علیهما السّلام) را گرفت و غصب نمود، و نیز دختر پیامبر خدا را اذیت کرد، نازل شده است.)
2- . عوالم العلوم، ج 11/1، ص 113. * هنگامی که عمر و ابوبکر جهت عیادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به منزلش آمدند؛ حضرت فرمودند: «...بارالها این دو تن هم در زمان حیاتم و هم در آستانه مرگم مرا آزردند. بخدا سوگند باشما دو نفر حتی یک کلمه سخن نخواهم گفت تا پروردگارم را ملاقات کنم و شکایت خویش را از ظلم و ستمی که بر من روا داشتید به او برم» ابوبکر گریه کرد و صدایش را به واویلا بلند نمود، که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «وَللهِ لَأدعُوَنَّ اللهُ علیکَ فی کُلِّ صَلاةٍ أُصَلّیها؛ بخدا سوگند ای ابوبکر در هر نمازی که می خوانم تو را نفرین می کنم» ابن ابی الحدید در جواب کسانی مانند شعبی که جهت تطهیر ابوبکر و عمر در ذیل این قضییه اقدام به جعل روایاتی کرده بودند، می گوید: «صحیح نزد من آن است که فاطمه (سلام الله علیها) در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود از دنیا رفت و وصیت نمود آن دو بر او نماز نخوانند». (ر.ک: الطبقات الکبری ج2ص315؛ مسند احمدبن حنبل ج1ص6؛ صحیح بخاری ج4ص42؛ الامامةوالسیاسةج1ص20؛ الغدیر ج7ص229وج9ص387)
محشر فاطمه (سلام الله عليها)
عن النّبیُّ(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
... وَ کَأنّی أنظُرُ إلَی إبنَتی فاطِمةُ قَد أقبَلَت یَومَ القیامَةَ عَلی نَجیبٍ مِن نورٍ، عَن یمینها سَبعونَ ألفمَلکٌ، و عَن یسارها سَبعون ألف ملکٌ، و بَینَ یَدیها سَبعون ألف ملکٌ، وَ خلفِها سبعونَ ألف مَلکٌ، تَقوّدُ مؤمناتَ أمّتی إلَی الجنّةِ.(1)
گویا می بینم؛ در قیامت دخترم فاطمه (سلام الله علیها) در حالی محشور میگردد که سوار بر مرکبی از نور است، واز طرف راست و چپ و جلو و عقب، هر کدام 70 هزار ملک همراه اوست، و او زنان مؤمنه را به طرف بهشت راهنمایی می کند.
ص: 137
1- . عوالم العلوم، ج 11 /1، ص 128.
محبّ حضرت زهرا (سلام الله علیها)
خداوند محب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را از آتش جهنم نجات می دهد.
قالت فاطمةُ (سلام الله علیها):
أنا یَعتِقُ اللهُ مَن أحبَّنی مِنَ النیران.(1)
من کسی هستم که خداوند به واسطه من کسی را که مرا دوست داشته باشد از آتش جهنم آزاد می کند.
ص: 138
1- . عوالم العلوم، ج 11/1، ص 171.
شکنای زهرا (سلام الله علیها)
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
إنّ اللهَ أوحَی إلَی نَبیهِ مُوسَی أنِ ابنِ لیَ مَسجِداًطاهِراً لا یَسکَنهُ إلّا أنتَ وَ هارونُ وَ أبناءُ هارونُ؛
وَ اِنَّ مَسجدی لا یَسکَنهُ اِلّا اَنا و علیٌ و فاطمةٌ و أبناءُ علیٌ علیهم السلام.(1)
همانا خداوند به پیامبرش موسی وحی فرستاد که برایم مسجدی پاکیزه بساز، مسجدی که جز تو و هارون و فرزندانش احدی در آن ساکن نمی شود؛ و همانا در مسجد من (مسجدالنبی) نیز غیر از من و علی و فرزندان علی (علیهم السّلام ) احدی سکن نمی شود.
فلذا نتیجه می گیریم؛ سکونت در مسجد پیامبر از اختصاصات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است.
ص: 139
1- . عوالم العلوم، ج 11/1، ص 117؛ بحار الانوار، ج 39، ص 31.
بر درب بهشت با طلا نوشته شده
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمودند:
در شب معراج جمله ای را دیدم که بر روی درب بهشت نوشته شده بود:
لا اله الا اللهُ، محمدٌ رسولُ الله، علیٌ حبیبُ الله، الحسنُ و الحسینُ صفوةُ الله، فاطمةُ أمَةُ الله، وَعَلى باغِضیهِم لَعنةُ الله.(1)
خدایی جز الله نیست، محمد فرستاده خداست، علی دلبر خداست، حسن و حسین برگزیدگان خدایند، و فاطمه کنیز خداست، و بر اذیت کنندگانشان لعنت خداست.
واژه کاربردی:
حبیب: دوست دار، دلدار، دلبر، معشوق
ص: 140
1- . عوالم العلوم، ج 11 /1، ص 116؛ احقاق الحق، ج25، ص94.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاری رسان امت خویش
قال الله العظیم: <یومئذ یفرح المومنون* بنصر الله ینصر من یشاء> (1)خداوند می فرماید: آن روزی که مومنین خوشحال می شوند به نصرت الهی هر کس را بخواهد یاری می دهد.
یعنی «نَصرُ فاطمةُ لِمُحبّیها ولِأمّتها»(2)
نصرت الهی یعنی فاطمه دلداگانش و نیز امتش را یاری می کند.
ص: 141
1- . آیات 4و5 سوره روم.
2- . عوالم العلوم، ج 11 /1، ص 106.
علم فاطمه (سلام الله عليها)
در حدیث سلمان از عمّار اینچنین نقل شده است:
عمار می گوید به همراه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و حضرت جهت کاری به حجرۀ طاهرۀ حضرت صدیقۀ کبری وارد شدند و بمحض دیدن امیر المؤمنین (علیه السلام) حضرت فرمودند: بیا تا بتو از آنچه که درعالم وجود بوده و هست و تا روز قیامت خواهد بود و پدید خواهد آمد با خبر سازم، بعداز لحظاتی مشاهده شد که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در در حال برگشت و خارج شدن از حجره است و بعداز آن ایشان به مسجد رفتن و خدمت نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) رسیدند، وقتی که مجلس مهیا (خصوصی) شد، پیامبر فرمود ای علی من بتو بگویم یا خودت میگویی؟ حضرت فرمود: البته شما بفرمایید نیکوتر است. پیامبر فرمودند گویا می بینم تو بر فاطمه وارد شدی و او به تو چنین و چنان گفت. امیرالمومنین سؤال کرد: آیا نور فاطمه از نور ماست؟ پیامبر فرمود: تو که بهتر می دانی!
عمار می گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) از محضر پیامبر خارج شد و سپس بر همسرش فاطمه (سلام الله علیها) وارد گردید. حضرت زهرا فرمودند: یا امیرالمؤمنین! تو نزد پدرم رفته بودی و آیا بتو خبر دهم که پیامبر میخواست به تو چه بگوید؟ امیرالمؤمنین فرمود: آری اینچنین است که گفتی.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای علی بدان! که خداوند نور مرا از نور خود آفریده
ص: 142
و آن نور تسبیح و تنزیه الهی می نمود، سپس آن نور را در درختی بهشتی به ودیعه نهاد، آن درخت پر فروغ شد، سپس در وقتی که پدرم وارد گردید؛ خداوند به او الامی وحیانی فرمود که میوه آن درخت را بچیند، و از آن بخورد و سپس خداوند نور مرا در صلب پدرم به ودیعت نهاد تا آنکه به مادرم خدیجه (سلام الله علیها) سپرده شد و او نیز مرا به دنیا آورد؛
و أنا من ذلک النور، اعلم ماكان و ما یکون و ما لم یکن صدیقه طاهره (سلام الله علیها) می فرمایند: من از آن نورم، هر اتفاقی که افتاده و می افتد و خواهد افتاد برایت بازگو می کنم.
«یا أبالحسن! المؤمنُ یَنظُرُ بِنورِاللهِ تعالی؛ ای ابالحسن مؤمن با نور خداوندی (به همه چیز) می نگرد.» (1)
ص: 143
1- . عوالم العلوم، ج 11 /1، ص 18؛ بحار الانوار، ج 43، ص 8، ح11. * مؤمن در مسیر و صراط فاطمه (سلام الله علیها) باشد با بصیرت الهی به حوادث عالم نگاه می کند. روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که فرمودند: «إذا أرادَ الإمام أن یعلم شیئاً أعلمه الله بذلك؛ هنگامی كه امام اراده می كند چیزی را بداند، خداوند به او تعلیم می دهد.» ( بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 26، ص 160) اگر بخواهیم مختصری از علومی که در اختیار امام و پیامبران است مطلبی را بیان کنیم، می توان گفت: پیامبران و امامان دارای دو گونه علم می باشند؛ یکی علم به باطن و نهان امور که از آن تعبیر به علم غیب می شود. و دیگری علم عادی است که از طریق جریان علل و اسباب عادی و طبیعی به همان نحوی که برای ما انسان های عادی حاصل می شود، برای آنان نیز رخ می دهد. علم معصوم، علم لدنی است یعنی علمی كه از جانب خداوند متعال است و اكتسابی نبوده است بدین معنا كه اینگونه نیست كه معصوم نیز همانند دیگران با كلاس و درس و بحث این علوم را به دست آورده باشند بلكه بواسطه نفس و جان پر قوتی كه داشتند متصل به دریایی بیكران علم الهی بودند و به طور مستقیم علم خویش را از آنجا به دست می آورند. با توجه به این سخنان روشن است كه علم معصوم از جانب خداوند متعال و به اذن او می باشد. (علامه حلی، كشف المراد، نشر موسسه اسلامی، ص472 و 397) معصوم در رتبه عقل بالمستفاد می باشد.(عقل بالمستفاد: مرتبه ای از عقل كه تمام علوم اعم از بدیهی و نظری نزد وی حاضر است و توجه تام و بالفعل نسبت به آنها دارد.) معصوم در مرتبه عقل بالمستفاد قرار دارد لذا سراسر علم محض است و حد و جهلی در علم وی راه ندارد و جهل و نقصان مربوط به كسی است كه در این مرتبه قرار ندارد لذا جناب بوعلی سینا می فرمایند: «یكی از مراتب عقل نظری، عقل بالمستفاد است (طباطبائی، بدایة الحكمة، موسسه نشر اسلامی، ص180) و این بدین معناست كه صور معقولات نزد او حاضر است و این حضور عینی و بالفعل است یعنی نیازمند فكر نیست و در این مرحله قوه و استعدادی نمانده است تا بخواهد شكوفا شود بلكه تمام استعدادها در این مرحله به شكوفائی رسیده است». (بوعلی سینا، نفس شفاء، نشر مكتب اعلام اسلامی، ص68) لذا حضرات معصومین دارای علم محض می باشند و تمام استعدادهای ایشان بالفعل گردیده است لذا جهلی در آنها راه ندارد.
عمار از بیانات حضرت زهرا (سلام الله علیها) متعجب می گردد؛ کما اینکه در ابتدای روایت به نقل از عیون المعجزات؛ به سلمان می گوید: «أخبرکَ عَجَباً؟!»
ص: 144
سجده فاطمه (سلام الله عليها)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از زینت های مقام ساجدین است
<وَتَقَلُّبَكَ فِی السَّاجِدِینَ>(1)
«و گردش و حرکت تو را در میان سجده کنندگان مشاهده می کند.»
منظور از ساجدین در این آیه حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) است.(2)
ص: 145
1- . شعرا آیه 219.
2- . عوالم العلوم، ج 11 /1، ص 111.
قاتل فاطمه (سلام الله عليها) ملعون است
عن مولانا الصادق (علیه السلام) قال جدى رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
مَلعونٌ مَلعونٌ مَن یظلِمُ بَعدِى فاطِمَةَ ابْنَتِى وَیغصِبُهاحَقَّهاوَیقتُلُها.(1)
ملعون است، ملعون است، کسی که بعداز من به دخترم فاطمه ستم روا می دارد و حقش را غصب می کند و او رابه قتل می رساند.
ص: 146
1- . كنزالفوائد، كراجكى، ص63. آنکه ظالم و قاتل فاطمه است به نص این روایت لعنت شده است.
ورود بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
عن النّبی(صلّی الله علیه وآله و سلّم) قال:
... فَتَقدَمُ عَلَیّ مَحزونةً مَكروبةً مَغمومةً مَغصوبةً مَقتولةً... .(1)
فاطمه بر من با حالتی محزون، رنجیده، غمگین و در حالیکه حقش به تاراج رفته و به قتل رسیده است، وارد می گردد.
ص: 147
1- . امالى صدوق، ص100؛ فرائدالسمطین، ج2، ص35.
روزشمار حوادث فاطمیه
* دوشنبه شهادت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و تشکیل سقیفه بنی ساعده و غصب خلافت
* سه شنبه (یک روز بعد از شهادت نبی خاتم) اخذ بیعت اجباری از ساکنین مدینه (بیعت عمومی) احتجاج حضرت امیرالمومنین درباره خلافت در مسجدالنبی و تدفیت غریبانه پیامبر در نیمه شب
* روزهای چهارشنبه وپنجشنبه روزهایی که حضرت علی (علیه السلام) مشغول جمع آوری قرآن بودند و در این دو روز تحصن پیروان ولایت در بیت فاطمه (سلام الله علیها) شروع گردید* یاری خواستن های شبانه، درجمعه شب، شنبه شب ویکشنبه شب (شب های چهارم پنجم و ششم پس از شهادت خاتم الانبیا) صورت پذیرفته است.(1)
* طبق همان سند حضرت زهرا در روزهای دوشنبه سه شنبه و چهارشنبه (هفتم، هشتم و نهمین روزپس از شهادت خاتم الانبیاء) با مطالبه میراث و سهم
ص: 148
1- . الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینورى، ج1، ص19.
ذی القربا به رسواسازی چهره نظام حاکم و دفاع از خلافت غصب شده امیرالمومنین (علیه السلام) پرداختند.
** و نیز طبق نقلی که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج16ص211 وارد شده، خطابه ی فدکیه فاطمی در روز پنجشنبه (روزدهم بعداز شهادت رسول خدا) صورت پذیرفته است.
*و هجوم اصلی به بیت فاطمه (سلام الله علیها) در روزهای پایانی سومین هفته ی خلافت ابوبکر اتفاق افتاده است.(1)
ص: 149
1- . محمد بن جریر طبری در دلائل الامامة، ص19.
پناه به خانه زهرا سلام الله عليها
ابن ابی الحدید، بعداز اشاره به اخذ بیعت اجباری از امت توسط غاصبین خلافت می نویسد:
إنَّ علیاً إعتَصَمَ بِبَیتِ فاطِمةَ (سلام الله علیها). (1)
همانا على به خانه فاطمه پناهنده شده بود...
ص: 150
1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج2، ص21.
روح دوپهلو
قال رسولُ الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم) فی حق إبنَتَها فاطِمة (سلام الله علیها):
وَ هوَ أَخَذَ بِیدِها مَن عَرَفَ هذِه فَقَد عَرَفَها وَمَن لَم یعرِفُها فَهِىَ بِضعَةُ مِنّی وَ رَوحِی الّتی بَینَ جَنبِی فَمَن أَذاها فَقَدآذانی.(1)
پیامبر اسلام در حالیکه دست دخترش فاطمه را در دست داشت درحقش چنین می فرمود: هرکس این دختر را می شناسد که شناخت و هرکس که او را نمی شناسد بداند که او تکه ای از وجودم و روح مابین دوپهلوی من است آنچه او را اذیت کند مرا آزار می دهد.
اما با روح مابین دوپهلوی پیامبر چه کردند؟!
وَضَرَبوُهاعلی جَنبَیهَا بِالسِّیاطِ حَتّى أنهَكَها؛(2) مهاجمین آنقدر با شلاق بر دو طرف پهلویفاطمه (سلام الله علیها) زدند تا آنکه او را ناتوان نمودند.
واژگان کلیدی:
بِضعة و بَضعة: پاره ازگوشت بدن
روحی التی بین جنبی استعاره از مركزیت وجود را دارد یعنى اصل و اساس نبوت فاطمه است.
ص: 151
1- . فرائدالسمطین، ج2، ص25.
2- . بیت الاحزان، ص117.
درد دلی با پدر
درد دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با پدر بزرگوارش:
یاأبتاه، رُفِعَتْ قُوَّتی وخانَنی جَلَدی وَشَمِتَ بی عدوّی وَالكَمَدُقاتلی
یاأبتاه، بَقیتُ والِهَةًوحیدَةً، وَحَیرانَةًفَریدةً، فَقَدِانخَمَدَصَوتی وانقَطَعَ ظَهری وتَنَغّصَ عَیشی وَتَكَدَّرَ دَهری.(1)
ای پدرجانم، قوتم رفته و تحملم را از دست داده ام و دشمنم شادمان است و حزن و اندوه درونی مرا می کشد.ای پدرم، یکّه و تنها شده ام، و در کار خود حیران و سرگردانم، صدایم خاموش شده و زندگی ام درهم ریخته و روزگارم سیاه شده است.
واژگان کلیدی:
خانَ: از دست دادن
جَلَد: تاب وتحمل. دوام
ص: 152
1- . فرهنگ سخنان حضرت فاطمه، مرحوم دشتی، ص68؛ بحارالانوار، ج43، ص176؛ عوالم العلوم، ج11/1، ص487.
شَمِتَ: سرکوفت زدن. شادشدن
حَیرانَة: دهشت گرفته
والهة: حیران وتنها
خَمَدَ: خفه کردن. صدارا خواباندن
نَغَّصَ: به نتیجه ای نرسیدن
ص: 153
خداگرایی فاطمه (سلام الله علیها)
پیامبر اسلام روزی از دخترش پرسید: فاطمه چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خداپیام آورده است. هرچه بخواهی تحقق می پذیرد.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پاسخ داد:
شَغَلَنی عَن مَسئَلَتِهِ لَذّةُخِدمَتِهِ، لاحاجَةَ لیغَیرُالنَّظَرِإلى وَجهِه الكَریم.(1)
لذتی که از خدمت حضرت حق می برم، مرا از هر خواهشی بازداشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والای خداوند باشم.
ص: 154
1- . ریاحین الشریعة، ج1، ص105.
نگاه به مظلوم
بعد از آنکه در مسجد مهاجمین دست از امام علی (علیه السلام) کشیدند و حضرت به همراه فاطمه (سلام الله علیها) تنها و مظلومانه از مسجد مدینه بیرون آمد و راه خانه را در پیش گرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به شوهر مظلوم خود نگاهی کرد و فرمود:
روحی لِروحِكَ الفداء، وَنَفسی لِنَفسِكَ الوقاءِ یا ابالحسن! إن كُنتَ فی خَیرٍكُنتُ مَعَكَ وَ إن كُنتَ فیشَرٍّ كُنتُ مَعَكَ.(1)
علی جان! جانم فدای جانت، و جان و روحم سپر بلاهای جان تو، یا ابالحسن!
همواره با تو خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی به سر می بری، با توخواهم زیست ویا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی، باز هم با تو خواهم بود.
ص: 155
1- . فرهنگ سخنان حضرت زهرا، دشتی، ص130، به نقل از کوکب الدریّ، ج1، ص196، علامه حائری مازندرانی. فی کشف الیقین باسناده عن سلمان عن رسول الله صلی الله علیه و آله انه قال:... انت تظلمین و عن حقک تدفعین... یا فاطمة، انا سلم لمن سالمک و حرب لمن حاربک... در کتاب کشف الیقین با سلسله اسنادش از پیامبر نقل شده که (به فاطمه) فرمود... بر تو ستم شده و از حقت محروم می شوی... ای فاطمه، هر که با تو در صلح و صفاست، من نیز با او چنین کنم و هر که با تو بستیزد، من نیز با او بستیزم. (کشف الیقین، ص 188و 189)
تربیت فاطمی
قال الصادق (علیه السلام):
اِنَّ أطفالَ شیعَتُنا مِن المُؤمنینِ تُرَبّیهِم فاطمةُ (سلام الله علیها).(1)همانا خردسالانِ شیعه ی ما از مؤمنان را فاطمه (سلام الله علیها) پرورش می دهد!
شعرِ حدیث
مومن شُدگانِ شیعه پیغمبری اند *** دلخوش به علی دوستی و نوکری اند
از کودکیِ خویش ولایتمندند... *** با پرورشِ مادر ما حیدری اند
* طبقِ این حدیث
ما هر چه داریم از شما داریم مادر *** در سایه ی لطفت که جا داریم مادر
از مادری هایت، همین بس بینِ سینه *** یک دل اسیرِ مرتضی داریم مادر!
ص: 156
1- . بحارالانوار ج 6 /ص 229، تفسیر علی بن ابرهیم قمى ج2/ص 332، [تفسیر القمی ]، قَوْلُهُ: وَاَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اِتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیتُهُمْ بِإِیمٰانٍ أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ سُلَیمَانَ اَلدَّیلَمِی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَطْفَالَ شِیعَتِنَا مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ تُرَبِّیهِمْ فَاطِمَةُ عَلَیهَا السَّلاَمُ قَوْلُهُ: أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ قَالَ یهْدَوْنَ إِلَى آبَائِهِمْ یوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ قَالَ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ: وَ مٰا أَلَتْنٰاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیءٍ أَی مَا نَقَصْنَاهُمْ.
روضه درب و دیوار
وَ صاحَ أمیرالمؤمنینُ (علیه السلام) بِفِضَّةِ یا فِضّةُ فَاقبِلِی مَولاتُكَ مِنهَا مَا تَقبَلُهَا النِّساء، فَقَد جاءَهَا المُخاضُ مِنَالرَّفَسَة وَ رَدَّ البابَ فَأسقَطَتْ مُحسِناً... .(1)
و در هنگامه هجوم وحشیانه منافقان امیرالمومنین (علیه السلام) فریاد کشید فرمود: ای فضه به سوی بانویت بشتاب همانگونه که زنان بانویی را که وضعِ حمل دارددر میابند! چرا که در اثرِ لگدی که برسینه اش نشست ودرب خانه که بسویش رهاشد اورادردزایمان گرفته و محسنش را سقط کرده...
واژگان کلیدی:
صاح: فریاد كشید، ناله بلند و كشیده
المخاض: درد زایمان
رفسة: لگدی که به سینه بخورد
ردّ الباب: درب خانه به طرف کسی با سرعت بپیچد
ص: 157
1- . بحارالانوار، ج 29، ص 192؛ نوائب الدهور، علامه میرجهانی، ص194، مأساة الزهراء، سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 61؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان الخصیبی، ص 329.
شعرِ روضه
حقش نبود اینگونه از معنا بیفتد *** در لابه لای شعله ها، تنها بیفتد!
تکیه به در زد، تکیه گاهش یا علی شد *** پایی به در زد آنقَدَر هم تا بیفتد!!
فضه برس دورش کُن از این آستانه *** ای وای اگر آیینه اینجاها بیفتد!!
این دو لگد، و چرخش لولایِ این در *** کافیست تا حوریّه ای از پا بیفتد!!
***
باید هم از این فتنه دل یادِ حسینُ *** گودال ظهرِ روزِ عاشورابیفتد!!
شد واردِ گودال شمرُ چکمه هایش... *** یک ضربه اش کافیست تا آقا بیفتد!
بر سینه اش وقتی که پای دشمنش بود *** بغضِ علی حال و هوای دشمنش بود
ص: 158
خطاب حضرت زهرا سلام الله علیها به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)
اشعار ذیل برداشتی از وجه صحیح عبارت إشتملتَ شَملَتَ الجنین... است.
جمله بانو عتابی نبوده بلکه به نظر اکثر محققین، حاوى مراتب عالیه ایثار و تأدب فاطمى می باشد؛ كه على جان! فاطمه داشته باشى و زانو بغل بگیری
من زنده ام آن وقت تو زار و حزین باشی *** تو فاطمه داری، چرا خانه نشین باشی
پهلو شکسته هم به دردت میخورم یعنی... *** هرگز نیازی نیست فکرِ آن و این باشی!
نُه سال من با تو کجا غم داشتم آقا؟ *** دیگر چرا بی تابِ حرفِ اینچنین باشی؟!
یک لحظه هم دشمن نمی بیند خیالت جمع *** آن لحظه ای را که علی، تنهاترین باشی!
صد بارِ دیگر هم که دستم بشکند هیچ است *** تا که تو دستِ بازِ رب العالمین باشی!
ص: 159
من حاضرم هرقدر می خواهد بسوزم که... *** تا روزِ محشر تو امیرالمومنین باشی!!
من نَه، تمامِ بچه هایم لاله می کارند... *** وقتی علی تو باغبانِ این زمین باشی!
سنِّ کمش با من، و قبرِ مخفی اش با تو *** دیگر چرا دلواپسِ فردای دین باشی!
ص: 160
نقش آفرینی نام مبارک زهرا (سلام الله علیها) در دفاع مقدس
شجاعت های بی بدیل شجاعان اسلام در طول زمان و در عمده جنگ های جبه حق علیه باطل عمدتاً منبعث از استعانتی بوده که از شعارها و رجزها می گرفتند و بعضاً جنگاوری ها متوازن با آن شعارها و رجزها بوده اند؛ یا فاطمة زهرا (سلام الله علیها) رمز بسیاری از عملیات های هشت سال دفاع مقدس بوده که به تعدادی از آنها اشاره می شود:(1)
1-- عملیات بدر
با رمز: یا فاطمة الزهرا
در شرق دجله
تاریخ 19/12/1363
2-- عملیات بیت المقدس2
با رمز: یا زهرا
در شمال سلیمانیه
تاریخ 25/10/1366
ص: 161
1- . پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس.
3-- عملیات فتح7با رمز: یا فاطمة الزهراء
در حلبچه
تاریخ 7/4/1366
4-- عملیات فتح المبین
با رمز: یا زهرا
غرب دزفول و شوش تاریخ 1/1/1361
5-- كربلاى5
با رمز: یا زهرا
در شلمچه و شرق بصره
تاریخ 19/10/1365
6-- كربلاى6
با رمز: یا فاطمة الزهراء
در شمال سومار
تاریخ 23/10/1365
7-- نصر 5
با رمز: یا زهرا
در جنوب غربى سردشتتاریخ 3/4/1366
8-- نصر7
با رمز: یا فاطمة الزهراء
ص: 162
در غرب سردشت
تاریخ 14/5/1366
9-- والفجر5
با رمز: یا زهرا
در منطقه چنگوله تاریخ 27/11/1362
10-- والفجر6
با رمز: یا زهرا
در منطقه چزابه و چیلات
تاریخ 2/12/1362
11-- والفجر7
با رمز: یا زهرا
در منطقه چزابه و چیلات
تاریخ: اسفند 1362
12-- والفجر8
با رمز: یا زهرا
در منطقه فاو
تاریخ 12/11/1364
به نظر می رسد عمق تمسک و توسل ما به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در سختی ها خیلی بیشتر از آن چیزی است که فکر ما برسد.
ص: 163
فاطمه (سلام الله علیها) و ارزشهای امام علی (علیه السلام)
پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله و سلّم) دریکی از جلسات دوستانه به ارزش های علی (علیه السلام) اشاره فرمود و شدت محبت و علاقه قلبی خود را برای دخترش اظهار نمود، فاطمه (سلام الله علیها) درحالی که به عظمت و ارزش های امام اعتراف می کرد به پدرش فرمود:
والّذى إصطَفاكَ وإجتباكَ وهَداكَ وَهَدابِكَ الاُمّة، لا زِلتُ مُقرَّةً لَهُ ماعِشتُ.(1)سوگند به خدایی که تو را به رسالت انتخاب کرد و برای هدایت انسان ها برگزید و تو را هدایت کرد و امت اسلامی را به وسیله تو هدایت نمود، و تا زنده ام همواره به ارزش های علی معترف خواهم بود.
ص: 164
1- . فرهنگ سخنان حضرت زهرا، دشتی، ص50؛ به نقل از مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص330؛ کتاب عوالم، ج11/2، ص128.
فاطمه مطيع محضِ مولايش على (عليه السّلام)
وقتی در ماجرای مسجد، حضرت زهرا (سلام الله علیها) اراده به شکایت به درگاه الهی نمود؛ سلمان شتابان خودرا به خدمت فاطمه (سلام الله علیها) رسانید و گفت: ای دختر محمد خداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است، خواهش می کنم به خانه ررگرد و در حق مردم نادان نفرین نکن.
حضرت پاسخ داد: یاسلمانُ! یُریدُنَ قَتلَ علىٍّ وَ ما على عَلی صبرٌ؛ سلمان! می خواهند على مرا به قتل برسانند من طاقت مرگ علی را ندارم و نمی توانم صبر کنم.
فَدَعنی حَتّى أتِىَ قَبرَ أبى...وَأصیحَ إلَى رَبّی؛(1) مرا رهایم كن میخواهم بر سر قبر پدرم به درگاه خدا ناله کنم.سلمان که فاطمه (سلام الله علیها) را برای ناله و نفرین مصمم یافت گفت: امامم علی مرا فرستاد و فرمود که به شما بگویم به خانه باز گردید و از ناله و نفرین خودداری کنید.
وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیام امام را شنید فرمودند: «إذاً أرجِعُ وَ أصبَرُ وَأسمَعُ لَهُ وَأطیعُ؛(2) چشم، همین حالا برمی گردم و صبر می کنم و حرفش را گوش می دهم و از او اطاعت می کنم.
ص: 165
1- . الاختصاص، شیخ مفید، ص181.
2- . عوالم العلوم، بحرانی، ج11/2، ص406.
اعتراف عمر بن خطاب در نامهای خطاب به معاویه
... فَرَكَلتُ البَابَ وَقَد ألصَقَتْ أحشَاءَهَا بِالبَابِ تَتْرُسُهُ وَسَمِعتُهَا وَصَرَخَتْ صَرخَةً حَسِبتُها قَد جَعَلَتْ أعلِى المَدینَةُ أسفَلَهَا.(1)
پس آنچنان محکم با کف پایم درب خانه را کوبیدم درحالیکه فاطمه شکم خود را به در چسبانده بود (تا مهاجمان وارد نشوند) و پشت درب خانه پناه گرفته بود (و در اثر ضربه ام به شکمش) چنان فریادی کشید که گمان کردم بالا و پائین مدینه بهم رسیده است...
واژگان کلیدی:رَكَلتُ: با کف پایم لگد زدم (که قدرتی تر و تهاجمی تر بود)
ألْصَقَتْ: چسباند
أحشاء: حدفاصله قفسه سینه تا معده
تَترُسُه: سپر گرفتن
صَرخَة: فریاد و جیغ بلند کشیدن
ص: 166
1- . منابع اهل سنت: اثبات الوصیة، مسعودى ص142؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص60. منابع شیعه: بحارالانوار، ج29، ص41؛ عوالم العلوم، بحرانی، ج11/2، ص408؛ بیت الاحزان، ص121؛ بلدالأمین، ص551؛ معانی الاخبار، ص205.
من از فاطمه ام
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم):
یا فاطمة أنتَ مِنّی وَ أنا مِنکِ.(1)
ای فاطمه! تو از من هستی و من از تو هستم.
* اصالت تو از نبوت است؛ و بقای خاتمیت نبوت از دامن امام پرور توست.
ص: 167
1- . بیت الاحزان، ص 19؛ بحارالانوار، ج 43، ص 32.
فاطمه سلام الله علیها قلب پیامبر اسلام
عن أمیرالمؤمنین، علی (علیه السلام):
إنّ الحسنَ و الحسینَ سِبطا هذِهِ الاُمّةُ وَ هُما مِن محُمّدٍ کما کانَ العَینینُ مِن الرّاسِ وَ أمّا أنا فکما کانَ الیَدُ مِنَ البَدنِ وَ أمّا فاطمةُ فکما کانَ القلبُ مِنَالجَسدِ.(1)
حسن و حسین (علیهما السّلام) دو سبط این امّت هستند، و آن دو برای محمّد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) همانند دو چشم برای سر هستند، و من (برای محمّد(صلّی الله علیه وآله و سلّم)) همانند دست برای بدن هستم، و فاطمه (سلام الله علیها) (برای محمّد(صلّی الله علیه وآله و سلّم)) همانند قلب برای بدن است.
ص: 168
1- . بحارالانوار، ج 39، ص 352؛ کتاب سلیم بن قیس، ص 830.
زیارت شهیدان
عن الصادق (علیه السلام):
إنّ فاطمةَ (سلام الله علیها) کانَت تَأتی قُبورُ الشُّهداءَ فی کُلِّغَداةِ سَبتِ.(1)
فاطمه (سلام الله علیها) در هر بامداد شنبه به مزار شهیدان می رفت.
ص: 169
1- . عوالم العلوم، ج11/1، ص269؛ عن الأبی جعفر (علیه السلام) «تَأتی قبورالشهداء مَعَ نِسوَةٌ مَعَها فَیَدعون وَ یَستَغفِرونَ.» ص268؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 879. * حالا چگونه ممکن است بانوی مهربان و بزرگوار سیدة النساء من الاولین و الآخرین این عادت مألوف خود را در عالم ملکوت و لاهوت ترک کند و به مزار و قبور پاک شهیدان مخصوصاً شهدای گمنام سری نزند؟! و در حقشان مادری نکند... .
فاطمه (سلام الله علیها) و ارزشهای والای علی (علیه السلام)
باید از سخنان حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای شناسایی علی (علیه السلام) یاری طلبید، حضرت زهرا در برابر یکی از افراد نادان مدینه که خفاش صفت، برابر آفتاب وجود امام، زبان به سرزنش گشوده بود، فرمود:
می دانید علی کیست
*وَهُوَالإمامُ الرَّبّانی وَالهَیكَلُ النّورانی،
*قُطبُ الأقطابِ وَسُلالَةُ الأطیابِ،
*النّاطِقُ بِالصّوابِ نُقطَةُدائِرَةِالإمامَةِ،
*وَأبوبُنَیهِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ الّذینَ هُمارَیحانَتَى رَسولِ اللهِ سَیدى شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ.
علی (علیه السلام) آن امامی است که در علم دین راسخ است و او شخصیتی است که چهارچوب وجودش از نور است، و مرکزی است که خدامحوران بر گرد او در طوافند از نسل پاکان و نجیب زادگان و ناطق به درستی هاست و او اساس و پایه امامت و پدر بزرگوار حسن و حسین دو ریحانه ی نبوی و سروران جوانان بهشت است.(1)
ص: 170
1- . ریاحین الشریعة، علامه محلاتى، ج1، ص93؛ فرهنگ سخنان حضرت فاطمه، دشتی، ص47.
واژگان کلیدی:
الرَّبانی: مرد خدایی، راسخ در دین و عمل
الهَیكَل: بدنه، چهارچوب، پرستشگاه
قطب: قلب، مركز
قطب الأقطاب: مركزیتى كه محورها و مراكز دیگر به دور او می چرخند
نُقطة: اصل، ركن اساسى
ص: 171
ملاطفه کلامی زهرا و امیرالمؤمنين (عليهما السلام)
اشاره
فی کتاب شاذان بن جبرئیل القمی أنه رُویَ أنّ الامام علیّ بن أبی طالب کانَ ذاتَ یومٍ وَهو زَوجتِه فاطمةُ یَأکلانِ تَمراً فی الصّحراء إذ تَداعَیا بَینهما فِی الکلامِ فَقال لَها علیٌ یا فاطمةُ أنّ النّبی یُحبُّنی أکثرُ مِنکِ فقالت واعجباً یُحبّکَ أکثرُ مِنُی وَأنا ثمرةُ فؤادِه وعضوٌ مِن أعضائِه وَ لَیسَ لهُ ولدٌ غَیری فَقالَ لها علیٌ یا فاطمةُ إن لم تُصدّقینی فأمضِی بِنا إلى أبیکِ محمّدٌ قال فمضینا إلى حَضرَته فتَقدَّمت فاطمة (سلام الله علیها) فقالت یارسولَ الله أینا أحبُّ إلیکَ أنا أم علیٌ؟ قال النّبیُ أنتِ أحبُّ وَعلیٌ أعَزُّ مِنکِ
فَعندَ ما قالَ الامامُ علیُ بن أبی طالب ألم أقل لکِ؟! أنّی وَلدُ ذاتِ التّقى
قالت فاطمة وأنا بنتُ خدیجةُ الکُبرى
قال علیٌ وأنا ابنُ الصّفا
قالت فاطمة وأنا بنتُ سِدرةِ المنتهى
قال علیٌ وأنا فخر اللوى
قالت فاطمة أنا إبنةُ مَن دنى فتدَلّى وکان مِن ربّه کَقابَ قوسینِ أو أدنى
قال علیٌ أنا ولدُ المحصَنات
قالت فاطمة أنا بنتُ الصّالحات
ص: 172
قال علیٌ أنا خادمی جِبرئیل
قالت فاطمة وأنا خاطبی فی السّماءِ راحیل وَخَدمتُهُ الملائکةُ جیلً بَعدَ جیلً
قال علیٌ وَلدتُ فی المحلِّ البَعیدِ المُرتَقى
قالت فاطمة وأنا زوّجتُ فی الرَّفیعِ الأعلى وَکانَ مَلاکی فیالسّماء
قال علیٌ أنا حامِلُ اللّواء
قالت فاطمة وأنا بنتُ مَن عَرَجَ بِهِ إلَى السّماء
قال علیٌ وأنا صالحُ المؤمنین
قالت فاطمة وأنا بنتُ خاتمِ النّبیین
قال علیٌ وأنا الضّاربُ عَلَى التّأویل
قالت فاطمة وأنا جنةُ التّأویل
قال علیٌ وأنا شجرةٌ تَخرُجُ مِن طورِسیناء
قالت فاطمة وأنا الشّجرةُ الّتی تَأتی أکلها کُلَّ حین
قال علیٌ وأنا مُکلِّمُ الثُعبان
قالت فاطمة وأنا ابنةُ النّبیِ الکَریم
قال علیٌ وأنا النباءِ العظیمِ
قالت فاطمة وأنا إبنةُ الصّادقِ الأمین
قال علیٌ وأنا حبلُ اللهِ المتین
قالت فاطمة وأنا بنتُ خَیرِ الخلقِ أجمعین
قال علیٌ وأنا لیثُ الحُروب
قالت فاطمة أنا بنتُ مَن یغفرُ اللهُ بِهِ الذّنوب
قال علیٌ وأنا المصدّقُ بالخاتم
قالت فاطمة وأنا بنتُ سیّدِ العالم
ص: 173
قال علیٌ وأنا سیّدُ بنی هاشم
قالت فاطمة وأنا بنتُ محمّد المصطَفى
قال علیٌ أنا سیّدُ الوصیّین
قالت فاطمة وأنا بنتُ النّبیُ العَربیٌّ
قال علیٌ وأنا الشَّجاعُ المکّی
قالت فاطمة وأنا إبنةُ أحمَدُ النَّبی
قال علیٌ أنا البَطَلُ الأورَع
قالت فاطمة أنا إبنةُ الشَّفیعُ المشَفّعقال علیٌ أنا قسیمُ الجنّة والنار
قالت فاطمة أنا إبنةُ محمّدُ المختار
قال علی أنا قاتلُ الجان
قالت فاطمة أنا إبنةِ رسولِ اللهِ المَلکِ الدَّیّان
قال علی أنا خیرةُ الرّحمن
قالت فاطمة أنا خیرةُ النّسوان
قال علی وأنا مُکَلَّمُ أصحابَ الرّقیم
قالت فاطمة وأنا إبنةِ مَن أرسَلَ رحمةٌ لِلمؤمنین وَبِهم رؤوفٌ رَحیمٌ
قال علیٌ وأنا الّذی جَعلَ اللهُ نَفسی نَفسُ محمّدٌ حَیثُ یَقولُ فی کتابهِ العَزیز أنفسنا وأنفسُکم
قالت فاطمة وأبناؤنا وأبناؤکم
قال علی أنا من شیعتی مِن علمی یَسطرون
قالت فاطمة وأنا بَحرٌ مِن علمَی یَغتَرفون
قال علی أنا اشتقَ اللهُ تعالى إسمهُ مِن إسمی فَهو العالی وأنا عَلیٌ
ص: 174
قالت فاطمة وأنا کَذلکَ فَهو الفاطرُ وأنا فاطمة
قال علی أنا حَیوةُ العارفین
قالت فاطمة أنا فُلک نَجاةِ الرّاغبین
قال علی أنا الحَوامیم
قالت فاطمة أنا إبنَةُ الطَواسین
قال علیٌ أنا کَنزُ الغِنی
قالت فاطمة وأنا کلَّمهُ الحُسنى
قال علیٌ أنا بی تابَ اللهُ عَلَى آدمَ فی خَطیئته
قالت فاطمة وأنا بی قَبَلَ اللهُ تَوبته
قال علیٌ أنا کَسفینةِ نوحٍ مَن رَکَبها نجى
قالت فاطمة وأنا أشارکُهُ فی دَعوَتهقال علیٌ وَ أنا طوفانَه
قالت فاطمة وأنا مَسورَته
قال علیٌ وأنا النَّسیم إلى حِفظه
قالت فاطمة وأنا مَسَّنى أنهارِ الماءِ وَالخمَرِ وَالعَسَلِ فِی الجَنان
قال علیٌ أنا عِلمی عِلمُ النّبیّین
قالت فاطمة وأنا بنتُ سیّدَ المرسلینَ الأولینَ وَالآخرین
قال علی أنا البِئرُ وَالقَصرُ المَشید
قالت فاطمة أنا مِنّی شَبَرٌ وَ شُبَیر
قال علیٌ أنا بعَد الرّسول خَیرُ البَریّة
قالت فاطمة أنا البرةٌ الزّکیّةٌ
فَعِندها قال النّبیُ لا تُکلّمِی عَلیّاً فَإنّهُ ذو البُرهان
ص: 175
قالت فاطمة أنا إبنَةُ مَن أنزَلَ إلیهِ القرآن
قالَ علیٌ أنا الأمینُ الأصلَع
قالت فاطمة أنا الکوکبُ الّذی یَلمَعُ
قال النّبیُ فَهوَ صاحِبُ الشَّفاعةُ یَومِ القیامة
قالت فاطمة أنا خاتونُ یَومِ القیامة
فَعِندَ ذلکَ قالت فاطمةُ لِرسولِ اللهِ یارسولُ الله لا تُحامی لِإبنِ عَمّکَ وَ دَعنی وَ إیّاهُ
وقال علیٌ یا فاطمةُ أنا مِن محمّدٍ عَصَبتُهُ وَنَجیبُهُ
قالت فاطمة وأنا لحمهُ وَ دَمهُ
قال علیٌ وأنا الصُّحُف
قالت فاطمة وأنا الشَّرَف
قال علیٌ وأنا ولیُ الزُّلفى
قالت فاطمة وأنا الخمسُ الحُسنى
قال علی وأنا نورُ الوَرى
قالت فاطمة وأنا فاطمةُالزهراءفَعِندَها قالَ النَّبیُّ یافاطمةُ قُومی وَ قَبّلی رأسُ إبنِ عَمّکِ هَذا جِبرائیل وَمیکائیل وَإسرافیل وَعِزرائیل مَعَ أربعةِ آلافٍ مِن المَلائکةِ یُحامونَ مَعَ عَلیٍ وَ هذا أخی راحیلٌ وَ رَوائیلٌ مَعَ أربعَةِ آلافٍ مِن الملائکةِ یَنظُرونَ
قال فقامَت فاطمة الزهراء فَقبَّلَت رأسَ الإمامَ علیّ بن أبی طالب بَینَ یَدَی النَّبی وَ قالَت یا أبا الحسَن بحقّ رسولِ الله مَعذرةً إلى اللهِ عزّوجلِّ وإلیکَ وَ إلى إبنِ عمّکَ.(1)
در کتاب «الفضائل» تألیف «شاذان بن جبرئیل قمی» روایتی آمده است که در آن حضرت زهرا و امام علی (علیهما السّلام) در طی گفتگویی هر کدام فضایل خود را برای
ص: 176
1- . الفضائل، شاذان ابن جبرئیل، ص265؛ عوالم العلوم ج11/1، ص261.
دیگری بیان می کنند. این حدیث به «مفاخره» یا «ملاطفه» کلامی امیرالمومنین و فاطمه زهرا (علیهما السّلام) مشهور است که در ادامه متن عربی و ترجمه فارسی آن آمده است. گفتنی است این حدیث توسط بانو علویه همایونی در کتاب «عشق ذوی القربی» به زیبایی شرح شده است (اینجا) و در آن به این نکته توجه شده که در کنار شوخی کلامی مولا علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) باید به دنبال معارف ناب این حدیث بود که به این بهانه این بزرگواران می خواهند خود را به ما بشناسانند. روزی امیرالمومنین علی (علیه السلام) همراه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به صحرا رفتند و در آنجا در حال تناول خرما بودند که امیرالمومنین علی (علیه السلام) به شوخی فرمودند: یا فاطمه! به درستی که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) مرا از تو بیشتر دوست دارد! زهرا (سلام الله علیها) گفت: واعجبا! من دختر اویم. من نور دیده پیغمبرم. من پاره جگر او هستم. یگانه دختر باقی مانده او هستم. علی (علیه السلام) به او فرمود: اگر باور نمی کنی برویم خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بپرسیم. فاطمه و علی (علیهما السّلام) رفتند به نزد پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد: پدر جان! کدام یک از ما را بیشتر دوست داری؟ فرمود: أنتِ أحبُّ و علیٌ أعزُّ مِنکِ. علی (علیه السلام) گفت من نگفتم پیغمبر مرا بیشتر از تو دوست دارد؟! من همانم که در خانه خدا متولد شدم.
فاطمه فرمود: من دختر خدیجه کبرا هستم
علی فرمود: من پسر کسی هستم که صفا را بنا گذاشت.
فاطمه فرمود: من دختر کسی هستم که او را سدره المنتهی بردند.علی فرمود: من آنم که بلندی پرچم اسلام به دست من بوده.
فاطمه فرمود: من دختر کسی هستم که تا مقام دنی فتدلی رفت و به مقام قرب قاب قوسین او ادنی رسید. علی فرمود: من پسر محصنات زنان هستم.
ص: 177
فاطمه فرمود: من دختر صالحات زنان هستم.
علی فرمود: من کسی هستم که جبرئیل خدمت من کرده است.
فاطمه فرمود: من کسی هستم فرشته راحیل با من سخن گفت و ملائکه بر خدمت من برخاستند.
علی فرمود: من آنم که همیشه پرچم فتح و پیروزی به دست من بوده
فاطمه فرمود: من دختر کسی هستم که به آسمان عروج کرد.
علی فرمود: من مجری تاویل قرآن هستم.
فاطمه فرمود: من سپر حفظ کننده تاویل قرآنم
علی فرمود: من آنم که ازدها برم ن اقرار به ولایت کرد.
فاطمه فرمود: من آنم که دختر پیغمبر بخشنده خدا هستم
علی فرمود: من نباء عظیم روز قیامت هستم.
فاطمه فرمود: من دختر راستگوترین و امین ترین خلق خدایم
علی فرمود: من ریسمان محکم وسیله الهی هستم.
فاطمه فرمود: من دختر کسی هستم که بخاطر او گناهان آمرزید
علی فرمود: من آنکس هستم که انگشتر در نماز صدقه دادم
فاطمه فرمود: من دختر بزرگترین مردان عالمم.
علی فرمود: من بزرگ بنی هاشم هستمفاطمه فرمود: من دختر محمد مصطفی(صلّی الله علیه وآله و سلّم) هستم.
علی فرمود: من سید اوصیا و قهرمان مکه هستم
فاطمه فرمود: من دختر پیغمبر عربی هستم.
علی فرمود: من تقسیم کننده بهشت و دوزخم.
فاطمه فرمود: من دختر محمد مختارم.
ص: 178
علی فرمود: من کشنده بد اندیشان هستم
فاطمه فرمود: من دختر آن پیغمبر رحمه للعالمینم.
علی فرمود: من آنم که با اصحاب کهف و رقیم سخن گفت
فاطمه فرمود: من دختر شفیع جزا هستم.
علی فرمود: من آنم که محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) مرا چون جان خود شمرد
فاطمه فرمود: من آنم که پدرم مرا از بهترین اولاد خود شمرد و با ما مباهله کرد.
علی فرمود: من آنم که شیعیان از دانش من بهره مند می شوند.
فاطمه فرمود: من آن دریای عصمتم که از علم من نصیب می برند.
علی فرمود: من آنم که نامم از نام خدا علی اعلی مشتق شده.
فاطمه فرمود: من آنم که نامم فاطمه از فاطر مشتق گشته.
علی فرمود: من سرچشمه علوم و معارف دینم.
فاطمه فرمود: من محور گردش چرخ نجات راغبین هستم
علی فرمود: من حَوامیم (جمع حم) قرآن هستم.
فاطمه فرمود: من دختر طواسین (طس) هستمعلی فرمود: من گنج بی نیازی و کشتی نجات امتم.
فاطمه فرمود: من کلمه الحسنای الهی و کشتی بانم
علی فرمود: من آنم که بنام من آدم توبه کرد.
فاطمه فرمود: من آنم که توبه او بواسطه من قبول شد.
علی فرمود: من طوفان دریای علمم. علم من علم پیغمبران است
فاطمه فرمود: مقام من مقام دختر سیدالمرسلین است و من آن نهرهای شیرین و گوارای بهشتم.
علی فرمود: من آن راننده کشتی متزلزل مقصودم.
ص: 179
فاطمه فرمود: من مسمار مرکز ثقل کشتی نجاتم
علی فرمود: من آن چاه (پر آب) و قصر بر افراشته شده هستم.
فاطمه فرمود: من مادر شبر و شبیر هستم
علی فرمود: منم که پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمود علی صاحب برهان است
فاطمه فرمود: من دختر کسی هستم که صاحب قرآن است.
علی فرمود: من امین اَصلَعَم (پیشانی بزرگ صاحب علم)
فاطمه فرمود: من ستاره یلمعم که لوای شفاعت بدست من است. من بزرگترین خاتون محشرم. آنگاه فاطمه فرمود: به پدر عرض کرد: یا رسول الله! مرا حمایت نمی کنی بر پسرعمت؟ مرا تنها می گذاری؟
علی فرمود: یا فاطمه! من از محمد بمنزله نفس او هستم.
فاطمه فرمود: گفت من گوشت و پوست و خون او هستم.
علی فرمود: و من صُحُف هستم
فاطمه فرمود: و من اصالت وسربلندیم.علی فرمود: من صاحب منزلتم.
فاطمه فرمود: منم پنجمین اهل کسا.
علی فرمود: من نور عالمم.
فاطمه فرمود: و من فاطمه درخشانم.
در این موقع حضرت رسول ختمی مرتبت(صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمودند: فاطمه دخترم! برخیز سر پسر عمت را ببوس که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل با چهار هزار ملک برای حمایت پسر عمت آمده اند.
فاطمه (سلام الله علیها) برخاست همسر پیشانی خود را بوسید و گفت:
ای ابالحسن! از خداوند و از تو و از پسر عمویت پیامبر خدا پوزش میخواهم.
ص: 180
قرآنی که امام علی (علیه السلام) گرد آورد
روزی که پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) دار فانی را وداع گفت، علی (علیه السلام) به سفارش وی در خانه نشست تا قرآن را گرد آورد. او پس از پایان کار، قرآن را به مسجد برد و به ابوبکر عرضه کرد. عمر گفت: ای علی! این قرآن را به جای خود برگردان، ما نیازی به آن نداریم.حضرت آن را گرفت و به خانه برگشت.(1)
اما هنگامی که عمر به خلافت رسید، روزی به علی (علیه السلام) گفت: اگر بخواهی، می توانی قرآنی که نزد ابوبکر آوردی اکنون بیاوری تا گرد آن جمع شویم.
ص: 181
1- . ابوبکر هنگامیکه آن را گشود در همان صفحه اول که باز کرد فضائح و مطاعن و رسوایی های خویش و عمر و همدستانش را دید. عمر از جا برخاست و با گستاخی گفت: «یا علی! آن را برگردان که ما را به آن احتیاجی نیست.» طبق روایت دیگر، عمر با تمسخر به حضرت گفت: «قرآنت را بگذار و پی کارت برو!» سپس وی با گستاخی و به حالت تمسخر گفت: «آن را با خودت ببر تا از هم جدا نشوید! مارا نه نیازی به تو و نه به قرآنت است!» آنگاه امیرالمؤمنین به خانه بازگشت و در محراب نماز نشست و آن قرآن را به دامن گرفت و اشک ریزان به تلاوت آن مشغول شد. (ر.ک: کتاب سُلیم ص147، الاحتجاج ج1ص225، بحارالانوار ج89ص40و42، مکیال المکارم ج1ص64، اثبات الوصیة ص145و146، الجوم علی بیت فاطمة ص518، بیت الاحزان ص107و108و131، علم الیقین للمحدث کاشانی ج2ص686)
حضرت فرمود: هیهات، راهی برای رسیدن به آن نیست. من در زمان ابوبکر چنان کردم تا برشما اتمام حجت کرده باشم و در روزقیامت نگویید ما از این غافل بودیم، یا برای ما نیاوردی. اکنون این قرآن نزد من است و جز پاکان و جانشینان من کسی به آن دست نمی زند.
عمر گفت: آیا زمانی برای اظهار این قرآن وجود دارد؟
حضرت فرمود: آری، هنگامی که قائم از فرزندانم ظهور کند.(1)
ص: 182
1- . الشیعه و الرجعه، ج 1، ص 419. تمام کتاب ها و نوشته های معصومان (علیهم السّلام ) به نام های صحیفه جامعه که املای رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و خط علی (علیه السلام) بود.، کتاب علی (علیه السلام)، مصحف فاطمه (سلام الله علیها)، جفر ابیض، جفر احمر و صحیفه هایی که نام تمام پیامبران، پادشاهان و پیروان اهل بیت (علیهم السّلام ) برآن نوشته است، نزد امام عصر(عج) قرار دارد. ( ر.ک: بصائرالدرجات، ص 142؛ معجم الامام المهدی، ج 3، ص 388 )
حقیقت روح القدس
ذیل آیه شریفه <یسئلونک عن الروح>(1) امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
او (روح) ملکی است اعظم از جبرائیل و میکائیل و او با رسول الله(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و ائمه (علیهم السّلام )، می باشد و او از ملکوت است.(2)
و باز هم ایشان به مناسبت آیه شریفه <تنزّل الملائکةُ و الرّوح فیها بإذن ربّهم> در سوره قدر می فرمایند:
منظور از «روح» روح القدس است و او فاطمه صلوات الله علیها است.(3)
ص: 183
1- . اسراء آیه 85.
2- . کنز الدقائق، ج7، ص506؛ جنة العاصمة، ص5.
3- . تفسیر البرهان، ج4، ص487.
کتابنامه و رجالنامۀ فاطمی
اشاره
عوالم العلوم
شیخ عبدالله بحرانی از علمای بزرگ قرن یازدهم که اصالتاً اهل بحرین و ساکن اصفهان بوده است و افتخار شاگردی علامه بزرگوار ملا محمدباقر مجلسی را داشته است، ایشان در اثر ارزشمند خود تحت عنوان عوالم العلوم، درخصوص معارف دین مبین و نیز سیره معصومین صلوات الله علیهم اجمعین توانسته به لحاظ رجالی و درایةالحدیث، مستند و مستدل تر از بحارالانوار روایات را جمع آوری کند. سیره حضرت زهرا و سیدالشهداء از مجلدات این اثر نفیس بسیار متقن و کاربردی و مورد استفاده محققین می باشد. البته شایان توجه است که در زمان مرحوم علامه مجلسی بیشتر آثار و معارف شیعه در معرض نابودی بوده است که حضرت ایشان صرفاً اهتمام جمع آوری آثار تشییع را داشته است ولیکن انصافاً ادامه کار علامه مجلسی به توسط شاگردش شیخ عبدالله بحرانی بسیار سدید بثمر نشست.
ص: 185
جنّةُالعاصمة فی احوال الفاطمة
جنّةُالعاصمة فی احوال الفاطمة اثر عالم بزرگ حضرت علامه میرجهانی اصفهانی، که از خصّیصّین مرجع جهان تشییع مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی بوده، مؤلف كتاب جنّةالعاصمة در این اثر ضمن دقت در استنادات كتاب در باب هجوم بر بیت وحى، اقدام به فقه اللغة در خطبه حضرت فاطمه نموده است كه این بر وزن علمى وادبی كتاب افزوده؛ حضرت علامه میرجهانى تشرفات زیادى بمحضر حضرت حجت بن الحسن(عج) داشته است ونیزدر دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پیوستهبارهنمودهای معنوی خاص خود ملجاء مسؤلین و رزمندگان دفاع مقدس بوده است. از فاخرترین و معروف ترین آثار ایشان؛ البکاءللحسین نوائب الدهور فی علائم الظهور جنةالعاصمة می باشد. علامه میرجهانى در سال1373 شمسى در شهر اصفهان درگذشت و در جوار حرم علامه مجلسی مدفون گردیده است.
أنیس المؤمنین
کتاب انیس المومنین یکی از متون ارزنده فارسی است که در شرح احوال پیامبراکرم و فرزندان گرامش نگاشته شده. مولف کتاب محمدبن اسحاق حَمَوی ملقب به فاضل الدین از دانشمندان دوران شاه طهماسب اول صفوی است ایشان از علمای قرن نهم می باشد. این کتاب و مولفش در زاویه خمول و گمنامی باقی مانده اند. البته علماء عهد صفوی مانند میرلوحی و مجلسی دوم به نقل فقراتی از این کتاب مبادرت کرده اند. مولف کتاب از شاگردان محقق کَرَکی بوده، و از دانشمندان متعصب شیعه و آگاه به علم حدیث و کتاب شناس و پژوهشگری
ص: 186
ماهر بوده، شمّ کتابشناسی اش از مآخذی که معرفی می کند هویداست و از محتوا و نثر کتاب پیداست که احتمالا اهل وعظ و خطابه بوده. در باب دوم کتاب انیس المومنین به ماجراهای سقیفه و هتک حرمت بیت رسالت اشاره های مستندی شده است.
فضائل الزّهراء
ابوعبدالله حاکم نیشابوری از علمای قرن چهارم و از قدماء محدثین اهل سنت در مکتب شافعی است، پیشه اش قضاوت و حدیث و تفسیر بود، امام المحدثین و محدث الخراسان از القاب ایشان است که مقام و جلالت ایشان از کتاب مستدرک الصحیحین ظاهر می شود، زیرا در آن احادیث زیادی در شأن اهل بیت طاهرین ذکر نموده است که آنها را شیخین (بخاری و مسلم) بنابر تعصب شان در کتب صحاح حذف نموده بودند، درحالیکه آن احادیث براساس مبنای خودشان صحیح بوده است. این کتاب ارزشمند «فضائل الزهراء» جزء کتاب های مفقود شده حاکم نیشابوری به شمار می رفت و نسخه از این کتاب در کتابخانه ملی آنکارا در سال 2008 توسط انتشارات دارالفرقان در قاهره منتشر شده است.
دلائل الإمامة
دلائل الامامة، کتابی به زبان عربی منسوب به محمد بن جریر طبری صغیر درباره زندگانی، معجزات و فضایل حضرت زهرا و ائمه معصومین (علیهم السّلام ). که از علمای بزرگ قرن چهارم می باشد، اعاظمی همچون شیخ طوسی گفته است؛ كَثیرُالعلم حَسَنُ الكلام ثِقَةُ الحدیث و هو الكبیر. ایشان اهل آمل از توابع مازندران و کتابش دلائلالامامه در دوجلد از آثارحدیثی متقن شیعه می باشد.
ص: 187
از این کتاب در منابع کهن با عناوین دلائل، دلائل الأئمة، دلائل الإمامة و الامامة یاد شده است. نسخه های کتاب از آغاز افتاده است؛ علی الظاهر میان حمله مغول به بغداد در آتش سوخت و نابود شد که درخصوص نبی خاتم و امامت حضرت امیر و در فضایل حضرت زهرا بود. لیکن تنها از اواسط ازدواج حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امیر (علیه السلام) و جریانات هجوم بر بیت رسالت و تاریخ ائمه از امام حسن (علیه السلام) تا امام زمانعج الله تعالی فرجه الشّریف باقی مانده است.
علامه بزرگوار سید بن طاوس در مورد نام کتاب بر عنوان دلائل الإمامه تصریح کرده است، فلذا این کتاب به دلائل الامامه شهرت یافته است. بنا بر نقل سید بن طاوس از جلد اول و تصریح علامه مجلسی بر جلد دوم این کتاب، دلائل الإمامه در دو جلد بوده است.
آقابزرگ تهرانی با استفاده از قرینه ای که در سلسله سند یکی از روایات کتاب آمده، احتمال داده است تاریخ تدوین این کتاب، مربوط به بعد از سال 411 قمری است.
ساختار کتاب با شرح زندگانی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و با مسند آن حضرت آغاز می شود؛ مباحثی چون، خبر ولادت، معنای محدثه، هجرت، ازدواج، خطبه عقد، مهریه، زفاف، فدک، مصحف، دعای ایشان، ماجرای فدک، عیادت زنان مدینه از آن حضرت، وصیت، روِیای قبل از شهادت و روایاتی در مناقب او آمده است. او تحت عنوان حدیث فدک سند این حدیث را به چندین طریق نقل می کند.(1)
ص: 188
1- . ر.ک: آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج8، ص245، دارالاضوا، بیروت؛ الرجال، احمد نجاشی، به کوشش موسی شبیری، قم، 1407ق.
تاریخ یعقوبی
از مقاتل مستند و تواریخ زندگانی اهل بیت (علیهم السّلام ) کتاب تاریخ یعقوبی است که متعلق به دوره دوم عباسی (قرن دوم هجری) می باشد که به خوبی و درستی در جلد دوم حوادث هجوم بر خانه وحی را منعکس ساخته است. نویسنده کتاب به لحاظ اینکه بسیار اهل سفر بوده، از عمده کتابخانه های جهان در روزگار خود بهره برده و به همین دلیل کتابش از بار علمی فوق العاده ای برخوردار است.
مذهب نویسنده کتاب به تصریح علما و دانشمندان مذاهب و ادیان غیر اسلام و تشییع، شیعه ی جعفری بوده لیکن این مطلب در لابه لای نوشتارش مستفادمی گردد.
تعدد هجوم بر بیت وحی، امتناع بنی هاشم از بیعت با ابوبکر، احتجاج حضرت زهرا با مهاجمین در هجوم اول، آوردن آتش در هجوم اول، جمع آوری قرآن در ایام تحصن در بیت فاطمه (سلام الله علیها) توسط امیرالمومنین (علیه السلام)، جمع آوری هیزم و افروختن آتش بر بیت وحی در هجوم دوم (بفاصله) یک هفته، خشم برخی از مهاجرین از خلافت ابوبکر، دستور صریح ابوبکر بر شکستن تحصن بیت وحی با آتش، فرماندهی مهاجمین به بیت وحی توسط عمر، همگی از موارد مستند در این کتاب می باشد.
ارشادالقلوب
حسن بن ابی الحسن محمد دیلمی از علمای قرن هشتم و از اهالی دیلمان (گیلان) مولف کتاب گرانقدر ارشادالقلوب است که از منابع مستند و مستحکم شیعه محسوب می گردد.
ص: 189
جلد اول کتاب در مواعظ و پندیات است و در جلد دوم بطور مفصل بشرح فضایل و جریان غدیر خم و به طور مبسوط درباره غصب خلافت امیرالمومنین و هتک حرمت بساحت فاطمی (سلام الله علیها) می پردازد.
أنیس الموحّدین
کتاب شریف انیس الموحدین، از تالیفات نراقی اول ملا مهدی نراقی است که درباره اصول دین نگاشته شده و در فصل آخر آن، و در مبحث امامت به ذکر حوادث و جریات غصب خلافت علوی و نیز تظلمات فاطمی، مطالبی را مستند به برخی کتب و منابع دسته اول اهل سنت می نماید.
به این لحاظ کتاب مذکور در زمره کتب عالمانه و متبحّرانه در مورد جریانات سقیفه می باشد.
کتاب سُلیم
این اثر اولین کتاب شیعه در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. کتاب سلیم بن قیس هلالی حاوی روایاتی درباره فضایل اهل بیت، امام شناسی، اخباری درباره حوادث پس از رحلت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و... است. کتابی در نهایت قوت و اطمینان تاریخی است که حوادث صدر اسلام و موضوعغصب خلافت اسلام و خیانت به واقعه ی غدیرخم را در سطور خود، به درستی و زیبایی منعکس نموده است.
سلیم بن قیس به عنوان یک مؤلف، از آن جهت مورد توجّه خاص است که در اکثر مطالب کتابش شخصا حضور داشته و یا از کسانی که شخصا حضور داشته اند نقل کرده است و در نقل خود جز موثّقین به کسی اعتماد نکرده است.
ص: 190
مؤلف خود از صحابی بوده که مجالست بزرگان اسلام همانند سلمان اباذر و مقداد و حذیفة بن یمان را درک نموده.
مؤیداتى درخصوص کتاب سُلیم از معصومین وارد است در مجلد دوم از تنقیح المقال از امام صادق علیّه السلام روایت شده است که در مورد کتاب سُلیم فرمودند: اگر شیعیان ما کتاب سلیم را نداشته باشند مثل این است که چیزی از احکام مارا نمی دانند، کتاب سلیم الفبای شیعه و سرّی از اسرار آل محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) است..
** ابو صادق سُلَیْم بن قِیْس هِلالی عامری کوفی، از اصحاب خاصّ چهار امام نخست شیعه (علیه السلام) که محضر امام باقر (علیه السلام) را هم درک کرده است. او از قدیم ترین علمای شیعه و بزرگان اصحاب ائمه (علیهم السّلام ) و مورد وثوق آنان بوده و نزد ایشان از محبوبیت خاصّی برخوردار بوده است.
سلیم از طایفه بنی هلال بن عامر است که گویند از فرزندان حضرت اسماعیل بن ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) بوده و در نواحی حجاز سکنی داشته و بعدها به شام و عراق آمده اند. ولادت سلیم دو سال قبل از هجرت در منطقه کوفه بوده و او هنگام وفات پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) دوازده سال داشته است. سلیم در زمان حیات پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و نیز بعد از آن حضرت در زمان حکومت ابوبکر در مدینه نبوده، و در جریانات سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شخصا حضور نداشته است؛ او در سنین نوجوانی که در حدود پانزده سال داشته در اوائل حکومت عمر و قبل از سال شانزدهم هجرت وارد مدینه شده است.
در سن 25 سالگی به سفر حج رفت و خطابه ابوذر را در کنار خانه خدا شنید و آن را نوشت. سپس به مدینه باز گشت و در مدینه بود تا زمانی که ابوذر را در سال 34 هجری به ربذه تبعید کردند. او به عنوان عیادت ابوذر، به ربذه رفت و در آنجا مطالبی
ص: 191
از ابوذر پرسید و جواب های او را در کتابش ثبت کرد. در سال بیست و سوّم هجرت، عثمان به حکومت رسید. در این زمان، سلیم از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به شمار می رفت و پنهانی به برنامه خود در ثبت حدیث و تاریخ ادامه می داد، در حالی که ممنوعیت های قبلی همچنان ادامه داشت و شدّت یافته بود.
در زمان عثمان، سلیم همچنان ارتباط قوی با ابوذر و مقداد داشت در حالی که سال ها بین او و سلمان جدایی افتاده بود، چه آنکه از سال 16 هجری سلمان به مدائن رفته و در آنجا از دنیا رفته بود. در این سال ها، سلیم به همراه ابوذر در سفر حجّ حاضر شد و خطابه او در کنار کعبه را ثبت کرد و همراه او به مدینه بازگشت. همچنین در سال 34 هجری کهابوذر به ربذه تبعید شد، سلیم در آنجا به دیدن او رفت. در سال 35 هجری امیر المؤمنین (علیه السلام) خلافت را که به دست گرفت، سلیم همچنان که با قلم به یاری حقّ مشغول بود، جهاد خود را با شمشیر تکمیل نمود و شخصا در میدانهای جنگ حضور یافت و در صف اوّل مبارزین به عنوان «شرطة الخمیس» که فدائیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند به جنگ و جهاد پرداخت، و در همان حال آنچه در میدان های جنگ دید در کتابش ثبت نمود. سلیم بن قیس بهمراه علی (علیه السلام) از مدینه به بصره آمد و از اوّل تا آخر جنگ جمل به عنوان یکی از پنج هزار فدائی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در صفّ اوّل میدان جنگ شمشیر زد. او در کتابش تعداد افراد لشکر در جنگ جمل، و خصوصیات افراد و کیفیت جنگ و آنچه بعد از آن در بصره اتفاق افتاد و حتّی خطابه امیر المؤمنین (علیه السلام) بعد از جنگ را ثبت کرد. در اواسط سال 36 هجری، سلیم بهمراه امیرالمؤمنین (علیه السلام) از بصره به کوفه آمد و از آنجا در طلیعه لشکر آن حضرت عازم صفین شد، و تا سال 38 که جنگ صفین 17 ماه ادامه داشت
ص: 192
حاضر در جنگ بود. همچنین در جنگ «یوم الهریر» که شدیدترین و آخرین روز جنگ صفین بود و در یک شبانه روز بیش از هفتاد هزار نفر به قتل رسیدند، سلیم شخصا حضور داشت و حدودا چهل سال از عمر او می گذشت.
او در کتابش، مکاتبات علی (علیه السلام) با معاویه را به دقت ثبت کرد و خطابه های آن حضرت در جنگ را نوشت. همچنین کیفیت جنگ هریر و داستان حکمیت و بر نیزه نمودن قرآن ها را در کتابش نوشت. در بازگشت از صفّین هم در قضیه راهبی که مسلمان شد و کتاب های حضرت عیسی (علیه السلام) را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحویل داد حاضر بود و تمامی جریان را در کتابش نوشت. او در اواخر سال 38 به ملاقات امام سجّاد (علیه السلام) مشرّف شد که در سنّ شیرخوارگی در محضر امام علی (علیه السلام) بود. در همین ایام به مدائن رفت و در آنجا با حذیفه ملاقات کرد. سلیم در جنگ نهروان شرکت داشت و مطالبی از آن واقعه را در کتابش ثبت کرد. پس از آن، سلیم در کوفه به همراه امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای جنگ تازه ای با معاویه آماده می شد که در ماه رمضان همان سال شهادت آن حضرت پیش آمد.
او که از اولیای امیر مؤمنان (علیه السلام) بود در سه روز آخر عمر آن حضرت ملتزم حضور بود، و وصیت نامه امام علی (علیه السلام) را به نقل از آن حضرت نوشت. پس از شهادت علی (علیه السلام)، سلیم از اصحاب وفادار امام مجتبی (علیه السلام) بود. هنگامی که معاویه برای صلح وارد کوفه شد سلیم حاضر بود و خطابه آن حضرت در مقابل معاویه را ثبت کرد.
در طول حکومت معاویه، سلیم، فعّالیت علمی خود را ادامه داد و بدعت ها و جنایات معاویه و نیز اقدامات او در وضع و تحریف احادیث را به دقّت در کتابش
ص: 193
ثبت کرد. پس از شهادت امام حسن (علیه السلام)، سلیم از ملتزمین و خواصّ اصحاب حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بود و سن او در این هنگام حدود 50 سال بود. از سال49 هجری که زیاد از طرف معاویه حاکم کوفه شد سلیم توانست با تقیه کامل، خود را از شر او حفظ کند و حتّی با ایجاد ارتباط مخفیانه، نامه سرّی معاویه را استنساخ کرد و آن را به عنوان یک سند تاریخی مهم ثبت کرد که احدی غیر از سلیم بر آن دست نیافته است. در سال 50 هجری که معاویه به بهانه حج به مدینه آمده بود، سلیم هم از کوفه به مدینه آمد و گزارشی از سفر معاویه به مکه و مدینه و اقدامات او بر علیه شیعه تهیه کرد. در سال 58 هجری (دو سال قبل از مرگ معاویه)، امام حسین (علیه السلام) در منا بیش از 700 نفر از صحابه و تابعین را جمع کرد و برای آنان خطابه ای بر علیه معاویه ایراد کرد. سلیم در آن مجلس حضور داشت و فرمایشات حضرت را بطور کامل در کتابش نوشت. در این ایام بیش از شصت سال از عمر سلیم می گذشت. در سال 61 هجری که شهادت امام حسین (علیه السلام) اتّفاق افتاد، در صفحات تاریخ مطلبی از احوال سلیم دیده نمیشود. به احتمال قوی او هم از زندانیان ابن زیاد بوده است که نتوانستند امام (علیه السلام) را یاری کنند.
پس از شهادت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) سلیم از اصحاب امام سجّاد (علیه السلام) گردید و در حضور آن حضرت، خدمت امام باقر (علیه السلام) را هم که در سنین هفت سالگی یا بیشتر بود درک کرد. در این سال ها که در حجاز، جریان ابن زبیر و در عراق جریان مختار ادامه داشت، در کتاب سلیم و تاریخچه زندگی او مطلبی دیده نمی شود ولی ظاهرا تا زمان حجاج در کوفه بوده است. در سال 75 هجری، حجّاج بن یوسف ثقفی از طرف عبدالملک بن مروان حاکم عراق شد و
ص: 194
وارد کوفه گردید. از اوّلین کسانی که حجاج سراغشان را گرفت سلیم بن قیس بود، چرا که سابقه او با امیر المؤمنین (علیه السلام) روشن بود. به همین جهت با ورود حجاج، سلیم بن قیس از عراق فرار کرد و به سمت ایران آمد تا در سرزمین فارس در نزدیکی شیراز به شهری بنام «نوبندجان» رسید. سلیم در این تبعید ناخواسته هفتاد و هفت سالگی عمر خود را می گذراند.
در شهر نوبندجان، سلیم با جوانی که 14 سال از عمرش می گذشت و نامش «ابان ابن ابی عیاش» بود ملاقات کرد. البته جنبه آشنایی بین سلیم و ابان مشخص نیست ولی به هر حال سلیم در خانه پدری ابان بن ابی عیاش اقامت کرد.
ابان درباره مدّتی که با سلیم معاشرت داشته چنین میگوید: او پیرمردی اهل عبادت بود و چهره ای نورانی داشت. بسیار پر تلاش، صاحب نفسی بزرگوار و حزنی طولانی بود. او دور از جماعت بودن را دوست میداشت و از اشتهار پرهیز می کرد. سلیم هم درباره ابان گفته است: «من با تو معاشرت داشتم و جز آن گونه که دوست می داشتم چیزی ندیدم.
از روحیات و اخلاقیات سلیم می توان به کتمان و اجتناب از شهرت اشاره کرد؛ با توجّه به اینکه سلیم فقط در پنج سال حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آزاد بوده و قبل و بعد از آن در شرایط اختناق بسیار شدیدی به سر می برده، پیداست که جز با حالت کتمان نمیتوان چنین کتابی را تألیف کرد. در حکومت عمر و عثمان که تدوینحدیث به هر صورتی ممنوع بود، سلیم نه تنها کتابی تدوین کرد بلکه مطالب آن هم بر ضد حکومت وقت بود، که اگر از کار او مطلع میشدند هم خود او و هم کتابش را نابود می کردند.
بعد از شهادت امیر المؤمنین (علیه السلام) که بار دیگر اختناق شدید اجتماعی بر
ص: 195
علیه شیعیان در دوران معاویه و یزید و مروانیان حاکم شد، سلیم آنقدر در کتمان کار خود با مهارت عمل کرد که توانست اضافه بر حفظ کتاب خود و ادامه تدوین آن، از اسرار معاویه هم اطلاع پیدا کند و آنها را در کتاب خود ثبت کند که نامه محرمانه معاویه به زیاد از نمونه های آن است.
خصوصیت دیگر او، دقّت و جستجو در ثبت مطالب است؛ سلیم هنگام یادگیری مطالب، سؤالاتی را که احتمالا به ذهن خطور می کند شخصا مطرح میکرد و جواب آنها را نیز می گرفت. از سویی زمان روایت و مکان آن و شرایطی که در آن اتّفاق افتاده همه را ثبت می نمود. او برای اطمینان و محکم کاری، مطالب را بر ائمه (علیه السلام) عرضه می کرد تا یک بار دیگر از صحت آن اطمینان حاصل کند. سلیم برای بدست آوردن جزئیات بیشتر قضایا، یک جریان را از چند نفر سؤال کرده و به مسافرت هایی اقدام می نمود. او سؤالات مهمّی در جنبه های عقیدتی از ائمه (علیه السلام) پرسیده و جواب آنها را ثبت کرده است. حتّی گاهی از دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام ) درباره کارها و بدعتهایشان سؤال کرده و از زبان خودشان اقرار می گرفت. هر گاه سلیم متوجّه یک واقعه مهم در بلاد اسلامی می شد سعی می کرد شخصا حاضر شود تا دقیقا آنچه اتفاق می افتد ثبت نماید که حضور او در سفر معاویه به مدینه از نمونه های آن است. در اواخر سال 76 هجری، سلیم در شهر نوبندجان فارس در سن 78 سالگی بدرود حیات گفت و ظاهرا در همان شهر به خاک سپرده شد. برخی نیز سال وفات او را در 90 هجری می دانند.
از گذشته تا کنون دیدگاه های متفاوتی درباره سلیم بن قیس و کتابش مطرح بوده است.
نجاشی می گوید او از اصحاب حضرت علی (علیه السلام) و صاحب کتاب
ص: 196
مشهوری است. شیخ طوسی: او از صحابی حضرت علی تا امام باقر (علیهم السّلام ) بود. عبدالله مامقانی: او از اصحاب حضرت علی (علیه السلام) و از علمای مشهور عامه و خاصه است. علی بن احمدالعقیقی: او از اصحاب خاص حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) بود. علامه حلی: او در فن خود مجتهد بود. میرزا محمدباقر خوانساری: اواز یاران اهل بیت (علیه السلام) و از کسانی بود که به ائمه عشق می ورزیدند. از اصحاب خاص امیرمومنان (علیه السلام) بود، نزد ائمه بی نهایت محبوب بود و مکانی رفیع داشت و به منزله ارکان اربعه بود. او در دین خود محکم و استوار بود. علامه امینی: او یکی از تابعین کبیر و کسی است که شیعه و غیر شیعه به او و کتابش استناد می کنند. او مورد اعتماد بزرگانی چون حکانی است. (ر.ک: هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، قم، الهادی، 1416ق.؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، 1416ق.؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت،دار الکتاب العربی، 1397ق.؛ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، جامعه مدرسین، 1415ق.؛ الهی خراسانی، علی اکبر، نقدی بر مقاله «پژوهشی درباره سلیم بن قیس هلالی»، علوم حدیث، پاییز 1383 - شماره 33)
فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى
مرحوم رحمانی همدانی سه کتاب شیوا وپر مغز و نغز با عناوینی چون فاطمة بهجة قلب المصطفى و الامام المجتبى بهجة قلب المصطفى و علی المرتضى بهجة قلب المصطفى، با محتوایى مستند و مستدل برگرفته از مصادر عامه؛ دارد كه بعد از الغدیر علامه امینى از استوارترین كتب تحقیقى شیعه است.
در وصفشان شنیدم كه وقتى بر عرشه منبر مى نشست و درباره تاریخ صدر اسلام و مصائب على و فاطمه (علیهما السّلام)، سخنرانى می كرد چهارچوب حکومت پوشالی آل سعود در حجاز می لرزید.
ص: 197
الدرّة الغرّاء فی وفاة الزّهراء
کتاب علیرغم حجم صغیر خود مجموعی است از روایات متقن از مصادر معتبر و معتمد فریقین در خصوص سیره و حیات حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ولادت تا شهادت.
نویسنده توانسته همانند اثر دیگر خود «الفوادح الحسینیة» در تر سیم موضوع موفق باشد و جمع کثیری از خطباء و ذاکران اهل بیت را مجذوب اثر خود نماید.
** شیخ حسین آل عصفور (درگذشته 1216 قمری در بحرین)، از علمای امامیه بوده است. شیخ حسن آل عصفور بوشهری نیز فرزند اوست.
شیخ حسین بن محمد، برادرزاده شیخ یوسف مؤلف «حدائق» بود. شیخ حسین؛ فقیه، محدث، متکلم و شاعر علاوه بر پیوستگی به خاندان علمی آل عصفور، از سوی مادر نیز که دختر شیخ حسین ماحوزی بود، به سلسله عالمان دین و فقیهان پیوسته است. نزد عمویش یوسف و عموی دیگرش شیخ عبدالعلی درس خوانده و در شاخوره بحرین ماندگار بوده و به تدریس و مرجعیت دینی و تحقیق و تألیف اشتغال داشته است.
شیخ حسین آل عصفور (درگذشته 1216 قمری در بحرین)، از علمای امامیه بوده است. شیخ حسن آل عصفور بوشهری نیز فرزند اوست.
شیخ حسین بن محمد، برادرزاده شیخ یوسف مؤلف «حدائق» بود. شیخ حسین؛ فقیه، محدث، متکلم و شاعر علاوه بر پیوستگی به خاندان علمی آل عصفور، از سوی مادر نیز که دختر شیخ حسین ماحوزی بود، به سلسله عالمان دین و فقیهان پیوسته است. نزد عمویش یوسف و عموی دیگرش شیخ عبدالعلی درس خوانده و در شاخوره بحرین ماندگاربوده و به تدریس و مرجعیت دینی و تحقیق و تألیف اشتغال داشته است.
ص: 198
آل عصفور، خاندانی از علمای روحانی شیعه در بحرین، قطیف و نواحی جنوب ایران در سده 12 و 13 قمری/ 18 و 19 میلادی هستند. نیای این خاندان عصفور بن احمد بن عبدالحسین بن عطیه بن شیبه درازی شاخوری بحرانی است. شخصیت های بنام این خاندان، علاوه بر لقب آل عصفور، به ابن عصفور یا عصفوری نیز شناخته شده اند. همچنین به دلیل این که عمدتاً در «درّاز»، از روستاهای بحرین در نزدیکی منامه، یا در شاخوره، از روستاهای هم جوار آن، زاده شده یا زندگی کرده اند به «درّازی» و «شاخوری» و «بحرانی» نیز شهرت یافته اند.
شیخ حسین در شاخوره درگذشته و گویا توسط یکی از مخالفان عقیدتی خود کشته شده است و از این رو او را شهید نیز نامیده اند. وی در قریه شاخوره مدفون است.
الکامل بهائی
کتاب کامل بهائی، تالیف عمادالدین طبری، درخصوص تاریخ اسلام متعلق به آثار فاخر شیعه در قرن پنجم است،
نثر روان و مستندات مستدل وبکر این کتاب را از امتیازات والایی برخوردار کرده.
بطور صریح و برای اولین بار در سیره نویسی صدر اسلام، کتاب مذکور درخصوص مصائب خرابه شام و ماجرای قتل حضرت رقیه بنت الحسین مباحثی دارد.
و نیز در خصوص ماجراهای غصب خلافت و انحرافات ایجاد شده در صدر اسلام و نیز مصائب شاذ از روضه های حضرت زهرا، مطالب خوب و کاربردی دارد.
ص: 199
اینکه پهلوی حضرت فاطمه مجروح از شیءِ بُرّنده بوده و تا آخرین روز حیات خون آلودبوده مستخرج از این سند است.
** عماد الدین طبری با نام کامل عماد الدین ابو جعفر محمد بن ابی القاسم علی بن محمد بن علی بن رستم بن یزدبان طبری آملی کجی یا معروف به عماد الدین طبرسی، از علما و محدثین قرن ششم هجری است. سال و محل تولد، هم چنین سال وفاتش بر ما معلوم نیست، اما با توجه به تاریخ احادیث کتاب بشارة المصطفی، چنین می نماید که قریب به نیم قرن (سال 508-553) فعالیت علمی داشته است. در سال 553 هجری قمری محمد بن جعفر مشهدی در کتاب مزار از وی روایتی نقل می کند که نشان می دهد ایشان در آن تاریخ زنده بوده است. در نگاه بزرگان
شیخ منتجب الدین در «فهرست» او را فقیه ثقه و شوشتری در «مقابس الانوار» ایشان را محدث بزرگوار، فقیه آگاه و دارنده جمیع مکارم می شناسانند. محدث نوریدر خاتمه «المستدرک» او را عالم بزرگوار و فقیه آگاه معرفی کرده است.
«بشارة المصطفی»
عماد الدین در این کتاب که از هفده جزء آن، تنها یازده جزء باقی مانده است، به بیان منزلت و درجات شیعه و کرامات و ذکر فضایل اولیای الهی علیهم السلام، پرداخته است. مصنف همه روایات کتاب را با اسناد کامل آن ها نقل کرده و در مقدمه گفته است که فقط از ثقات و اخیار نقل می کند. هر جزء از کتاب، اختصاص به یک موضوع ندارد و از موضوعات مختلف بحث می کند. در آن، مباحث ارزش مند و روایاتی در خور توجه از پیامبر در اثبات افضلیت و مقام والای شیعه نقل شده و از شعرهای خوبی به مناسبت و در زمینه های مختلف، از
ص: 200
جمله در مورد دوازده امام بوده است. کتاب بشارة المصطفی غیر از فواید مذهبی، به دلیل اشتمال بر اسانید تازه و به ویژه نام بردن از شماری از عالمان شیعی ایران در سده های پنجم و ششم، دارای اهمیت بسیاری است و از این دیدگاه هم همواره مورد عنایت بوده است. عمادالدین به شهرهای ری، آمل، نیشابور، اصفهان، نجف و کوفه سفر کرده واز سویی، این کتاب برای شناخت تشیع کوفی در سده های پنجم و ششم قمری، بسیار با اهمیت است؛ از مطالب ویژه آن می توان به نقل زیارت اولین زائر کربلا (جابر همراه عطیه عوفی) اشاره کرد که به طور مسند و با تفصیل، گزارش شده است عماد الدین در این کتاب، در نقل روایت، وسواس خاصی نیز نشان داده و گاهی بعد از شنیدن خبر، آن را با اثر مکتوب مشایخ خود، مقابله کرده است. از شاگردان بزرگ این عالم شیعی قطب الدین راوندی است.
(ر.ک: سایت مکارم شیرازی، ابو جعفر طبری آملی عالم وارسته؛ مجله اسلامی، ابو جعفر عماالدین طبری؛ مرجع حوزه علمیه، بررسی آثار ابوجعفر عمادالدین طبری؛ بشارة المصطفی چاپ جامعه مدرسین قم، 1420ق، با تحقیق جواد قیومی اصفهانی)
شرح نهج البلاغة
إبن أبی الحدید از علمای تسنن، و گرایشش معتزلی است، وی در شرحش برنهج البلاغه امام علی (علیه السلام) مخصوصا درموضوعاتی نظیر خطبه شقشقیه و تشریح حوادث و جنایاتی که بر بیت رسالت گذشت را، بسیار منصفانه و غیرمتعصبانه به نگارش آورده است.
مخصوصا مبحث غصب فدک و حوادث کوچه بنی هاشم از سلسله مصائب حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مستند به جلد اول این اثر تاریخی است.
ص: 201
رساله نفحات اللاهوت فى لعن الجبت والطاغوت
این رساله را محقق كركى(1) در ابتداى ورود خود به ایران در سال 917 ق. در
ص: 202
1- . علی بن حسین بن عبدالعالی کَرَکی جبل عامِلی معروف به محقق ثانی و محقّق کَرَکی (م. 938ق.)، از فقها و علمای مشهور شیعه در عصر صفوی است. او از وطن خود، جبل عامل مهاجرت کرد و ابتدا به عراق رفت و سپس به دعوت شاه اسماعیل صفوی به ایران آمد و در تبلیغ و ترویج تشیع، در ایران نقش مهمی را بر عهده گرفت. محقق ثانی، در فقه استدلالی خبره بود و آثار فقهی اش با اقبال خاص فقیهان بعدی مواجه شد. کتاب جامع المقاصد فی شرح القواعد از او است و بدین رو، وی را«صاحب جامع المقاصد» می گویند. محقق ثانی درباره ولایت فقیه نظرات قابل توجهی دارد. محقق کرکی شاگردان برجسته ای نیز تربیت کرد و بسیاری از فقهاء و دانشمندان قرن نهم و دهم هجری از شاگردان اویند؛ بزرگانی مانند شیخ علی منشار، حسین بن عبدالصمد عاملی (پدر شیخ بهایی) و سید نعمت الله جزائری. در آن روزگار، بسیاری از مردم از مسائل مذهب جعفری و قوانین آن اطلاعی نداشتند و شیعیان از دستورات دینی خود بی خبر بودند. از کتب فقه امامیه چیزی در دست نبود و فقط جلد اول قواعد علامه حلی بود که از روی آن تعلیم و تعلم مسائل دینی صورت می گرفت. محقق کرکی بر غنای حوزه ها و علوم دینی افزود و در ترویج دانش اهل بیت کوشید. آثاری که در قواعد و رسائل دینی، اخلاقی و عبادی نگاشته، بدین رو بوده است. گفته اند با کوشش محقق کرکی عبارت «أشهد ان علیاً ولی الله» و «حی علی خیرالعمل» باری دیگر به اذان ضمیمه و بر مأذنه ها گفته شد. محقق کرکی درباره مسئله ولایت فقیه می گوید: «...باید در دل بذر حکومت مستضعفین را کاشت و برای عملی شدن آن گام برداشت. ما بر این عقیده ایم که فقیه جامع الشرایط باید بپا خیزد و به عنوان حاکم جامعه اسلامی مقتدر و استوار رهبری را بدست گیرد و اسلام را به عنوان یک اندیشه مهم سیاسی و اجتماعی مطرح کند و آن را بسان نظام کاملی برای اداره جوامع بشری عرضه کند. اختیارات حکومتی رسول الله را امامان معصوم یکی پس از دیگری دارا هستند و فقیه جامع الشرایط نایب امام معصوم است و تمام اختیارات حکومتی او را داراست.» «فقها و دانشمندان امامیه اتفاق کرده اند که فقیه عادل امین که جامع شرایط فتوا باشد - فقیهی که از او به مجتهد در احکام شرعی تعبیر می شود- در حال غیبت نایب امامان شیعه است در تمام آنچه یک امام در راستای حکومت می تواند انجام دهد و البته عده ای از اصحاب کشتن و جاری کردن حد را استثنا کرده اند.» شهید ثانی در یکی از عبارات خود محقق ثانی را با القابی همچون امام، محقق، منقح، نادره زمان و دُرّ گرانبهای روزگار مورد تمجید و تعریف قرار داده است. بسیاری از عالمان معاصر محقق ثانی و روزگار بعد، مراتب علم و تقوای او را ستوده اند. شیخ حرّ عاملی در این باره می نویسد: «شخصیت شیخ بزرگوار علی ابن عبد العالی عاملی کرکی، از لحاظ وثاقت و علم و فضل و جلالت قدر و عظمت شان و کثرت تحقیق، مشهورتر از آن است که ذکر شود...» علامه مجلسی درباره او می نویسد: «ایشان افضل المحققین، مروج مذهب ائمه طاهرین و از مشایخ متأخرین است، نادره زمان، گوهر ناشناخته دوران و دارای تصانیف نیکو می باشند.» سید حسن صدر محقق را چنین توصیف می کند: «محقق ثانی مروج مذهب، استاد نامیی و زنده کننده مراسم مذهب انور...است.» سید نعمت الله جزائری در کتاب جواهر الغوالی می گوید: «شیخ علی بن عبدالعالی (قبرش معطر باد) هنگامی که بنا به درخواست شاه طهماسب به قزوین و سپس اصفهان قدم گذاشت، او دستورالعمل های متعددی به اطراف و اکناف نوشت و من برخی از این احکام و دستورها را دیده ام که متضمن نحوه رفتار با مردم و کمیت و مقدار خراج مالیات، امر به اقامه شعائر دین مانند نماز جماعت و تعیین امام جمعه و جماعت و...می باشد ». صاحب أمل الآمل در کتاب خویش، ضمن تجلیل و توصیف در مورد او گوید: «امر او در وثاقت، علم، فضل، جلالت قدر، عظمت شان، فراوانی تحقیق و تدقیق، مشهورتر از آن است که ذکر کنم». (ر.ک: تنکابنی، میر احمد، قصص العلماء، انشارات علمی فرهنگی، 1386ش؛ جعفریان، رسول، دین و سیاست در عصر صفوی، قم: انتشارات انصاریان، 1370ش؛ جعفریان، رسول، صفویه از ظهور تا زوال، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378ش؛ جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، قم، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1379ش؛ دوانی، علی، مفاخر اسلام، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386ش؛ محقق کرکی، علی بن حسین، رسائل محقق کرکی، تحقیق محمد حسون، قم، 1409-1412ق؛ مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، انتشارات صدرا )
مشهد امام رضا (علیه السلام) به رشته تحریر درآورده است. این رساله به نوعى درجهت دفاع از سیاست مذهبى صفویان كه مبتنى بر اصرار بر تشیع و لعن خلفا بود، قرار دارد. رساله دیگرى نیز به همین منظور با عنوان تعیین المخالفین لأمیرالمؤمنین (علیه السلام) از وى در دست است. کتاب است به زبان عربی که در آن به بررسی ادله لعن پرداخته شده است و برای محققین مطالعه آن توصیه می شود.
ألصّراطُ المُستقیم إلی مُستّحّقی ألتّقدیم
ألصّراطُ المُستقیم إلی مُستّحّقی ألتّقدیم کتابی کلامی و به زبان عربی نوشته عالم شیعه علی بن یونس نباطی بیاضی(1) (متوفای 877ق) در اثبات امامت ائمه
ص: 203
1- . شیخ زین الدین، ابومحمد، علی بن یونس نباطی بیاضی عالمی فاضل و محقق، فقیه، مفسر و متکلم بوده و در عین حال ادیبی فرزانه و شاعر بوده است. همچنان که با اندک تأملی در آثار او به خوبی جنبه های فراوان علمی و روحی او بر انسان آشکار می گردد. تاریخ ولادت او مشخص نیست؛ اما آنچه شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز تأیید کرده ولادت او را در حدود سال های 804 یا 805 هجری نشان می دهد. علی بن یونس عاملی انگیزۀ خود را از تألیف این کتاب چنین بیان می کند که وقتی بنا به فرمودۀ قرآن کریم، کمال ایمان با معرفت ائمۀ زمان به دست می آید، پس در هر زمان واجب است تمام همت و تلاش برای آن مصروف شود؛ چرا که استمرار بر ایمان واجب است. از این رو، عالمان ما در این موضوع کتاب هایی را نگاشته اند. مؤلف تصریح می کند که من نیز دوست داشته در این موضوع، کتابی تألیف کنم که نه مختصر و کم مایه باشد و نه سخت و گسترده و از تألیفات شیعه و سنی مطالبی را بیاورم تا از زیاده گویی بی نیاز سازد. این اثر که سبب شهرت بیاضی گردیده است درباره مسائل مهم کلامی مانند: اثبات واجب الوجود و صفات او، جبر و تفویض، وجوب بعثت، عصمت انبیا، معجزه، اثبات وصی و صفات او، اثبات امامت علی (علیه السلام)، وجوب عصمت امام، نص پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) بر امامت علی (علیه السلام) و اولادش، علائم ظهور امام مهدیعج الله تعالی فرجه الشّریف، ردّ شبهات وارد شده بر شیعه امامیه بحث کرده است. به گفته مؤلف الذریعة، تألیف این کتاب در سال 854ق صورت گرفته است. از 17 باب کتاب، آنچه بیشتر به زندگی امامان ارتباط دارد، عبارت است از: باب پنجم: کرامات علی (علیه السلام)؛ باب هفتم: مناقب آن حضرت؛ باب دهم: در نصوص و کرامات ائمه؛ باب یازدهم: نصوص و کرامات امام زمان و حکومت آن حضرت؛ ابواب سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم: پاسخ شبهات درباره ائمه. مؤلف به بسیاری از کتب اهل سنت مراجعه کرده و به آن ها استدلال می کند. چنانکه در مقدمه 52 منبع را ذکر می کند که مستقیما از آن ها استفاده کرده و 230 عنوان کتاب را هم ذکر کرده که مطالب آن ها را به نقل از دیگران آورده است.کتابهایی همچون: الکشاف زمخشری، منهاج المحدثین نووی، بغیة الطالبین گنجی شافعی، ملل و نحل (شهرستانی)، الاستیفاء، تلخیص الشافی، تهذیب و المفصح شیخ طوسی، فرق الشیعة حسن بن موسی نوبختی، المسترشد ابن رستم طبری، مجمع البیان طبرسی، الاحتجاج طبرسی، کتاب سلیم بن قیس، نهج الحق حلی، الارشاد، العیون و المحاسن شیخ مفید، الطرائف ابن طاووس، الإستیعاب ابن عبدالبر، مطالب السوول ابن طلحه شافعی، عیون الاخبار شیخ صدوق و ده ها کتاب دیگر از منابع مستقیم بیاضی در این کتاب است. ( ر.ک: تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة، بیروت، دار الاضواء.؛ خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم، اسماعیلیان.؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397ق.؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.؛ مرکز تحقیقات علوم اسلامی، نرم افزار سیره معصومان)
اطهار (علیهم السّلام ) است. از این رو نام آن را «راه درست برای دستیابی به کسانی که سزاوار مقدم داشتن، هستند» گذاشته است. عنوان «الصراط المستقیم» نام انحصاری این
ص: 204
اثر نیست، زیرا در کتب فهارس، کتاب های زیادی با این عنوان یافت می شود.موضوع اصلی این کتاب، کلام و عقائد است ولی به منظور اثبات امامت و خلافت بلافصل علی بن ابیطالب (علیه السلام) بخشی از فضائل و مناقب ائمه را ذکر می کند. الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم در اثبات امامت علی (علیه السلام) است که در سال 854ق نگاشته شد. مشهورترین اثر بیاضی است. وی آن را، از حیث کثرت استناد، به کتب فریقین، از دیگر کتاب ها ممتاز می داند. این اثر در میان بزرگان شیعه جایگاه خاصی داشته و از او نقل قول کرده اند. صاحب روضات الجنات این کتاب را پس از الشافی سید مرتضی، بهترین اثر کلامی دانسته و علامه مجلسی در جای جای بحار از آن استفاده کرده است.
این اثر از مصادر بحار و از منابع الغدیر به شمار می آید، که علامه امینی به آن علاقه بسیار داشت و برای دستیابی به آن کوشش بسیار کرد و یافتن آن را از عنایات و الهامات اهل بیت (علیهم السّلام ) شمرده است. برخی آن را بعد از الشافی سید مرتضی در امامت، مهم ترین کتاب، و حتی از جهاتی مقدم بر آن می دانند. این کتاب از همان آغاز نگارش توسط خود نویسنده و شاگردان وی مورد استفاده قرار گرفت، در عصر حاضر نیز متکلمان شیعه بدان توجه دارند.
رَیاحینُ الشَّریعَة
رَیاحینُ الشَّریعَة در ترجمه بانوان دانشمند شیعه تألیف ذبیح الله محلاتی(1)
ص: 205
1- . ذبیح الله محلاتی مشتاق عسکری (1310ق - 1406ق/1366ش) معروف به ذبیح الله محلاتی روحانی و نویسنده شیعه. وی در سال 1330ق به عراق رفت، در حوزه علمیه نجف و سامرا تحصیل کرد و در سال 1376ق به ایران بازگشت. او دارای تألیفات فراوانی است از جمله ریاحین الشریعه، مآثر الکبراء فی تاریخ سامراء و فرسان الهیجاء. وی به مدت 12 سال نزد اساتیدی همچون عبدالحسین رشتی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی، محمد جواد بلاغی و میرزا حسین نائینی کسب علم کرد. او توانست از سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نائینی اجازه روایت دریافت کند. در سال 1341ق به سامرا مهاجرت و در درس خارج فقه شرکت کرد و همزمان به تدریس در مراحل مقدماتی پرداخت و در کنار آن مشغول تألیف شد. او برای مدتی نیز در کاظمین از درس سید حسن صدر استفاده کرد. در زمان اقامت وی در سامرا، از طرف کنسول ایران به ایرانیان مقیم سامرا اعلام شد که باید نام خانوادگی انتخاب کنند و شناسنامه بگیرند. ذبیح الله محلاتی نیز از این فرصت استفاده کرد و به قصد تبرک به عسکریین (علیه السلام)، لقب «مشتاق عسکری» را برای خود برگزید و از این رو او را ذبیح الله محلاتی مشتاق عسکری نیز می خوانند. محلاتی در سال 1376 قمری به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد. او ضمن اقامه نماز جماعت در یکی از مساجد، به تألیف و ترویج احکام و معارف دینی مشغول شد. وی در زمان انقلاب اسلامی با انقلاب همراه بود؛ ولی به علت کهنسالی فعالیت چشمگیری از او گزارش نشده است. ذبیح الله محلاتی در سال 1366ش/1406ق در 96 سالگی از دنیا رفت و در صحن امامزاده حمزة بن موسی در حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد. (ر.ک: محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه در ترجمه بانوان دانشمند شیعه، دارالکتب الاسلامیه، طهران؛ آقا بزرگ طهرانی، الذریعة، دارالاضواء، بیروت، 1403ق؛ احمدی، مهدی، گلشن ابرار، ج5، اول، قم، نورالسجاد، 1384ش )
(1310-1406ق)، کتابی به زبان فارسی است که به معرفی بانوان دانشمند شیعه می پردازد. مولف، کتاب را با شرح زندگانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آغاز و با مناقبی از او به پایان داده است. از ویژگی های این اثر، توضیح مختصری است که نویسنده در آغاز و پایان هر جلد درباره محتوای آن جلد و جلد بعدی ارائه کرده است. دارالکتب الاسلامیه این کتاب را در 6 جلد چاپ کرده است.موضوع این کتاب در شرح حال بانوان دانشمند شیعه است. به گفته محلاتی بسیاری از شخصیت های زن شیعه که در منابع دیگر نیامده است در این کتاب معرفی شده اند. جلد نخست و نیمی از جلد دوم این کتاب به القاب، کنیه ها، ولادت، معجزات، مناقب، سیره و اخلاق و کیفیت شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) می پردازد. نیمه دوم، جلد به زندگانی حضرت آمنه، خدیجه، ام سلمه، عایشه، دختران پیامبر (زینب، ام کلثوم و رقیه) و فضه خادم آن حضرت اختصاص دارد.
ص: 206
جلد سوم این کتاب سه فصل دارد؛ در فصل نخست درباره مادران ائمه به اختصار توضیحاتی داده شده است. نویسنده در فصل دوم زندگی حضرت زینب (سلام الله علیها) شامل ولادت کنیه ها والقاب، علم، فضایل، وقایع کربلا، خطبه ها، سخنرانی ها در کوفه و شام و... مطالبی ارائه نموده است و در ادامه این فصل به بررسی شخصیت سایر بانوان کربلا می پردازد. از فصل سوم به بعد وارد بررسی شخصیت و شرح حال بانوان دانشمند شیعه می شود، فصل سوم جلد سوم به حرف الف بانوان شیعه می پردازد. جلد چهارم از حرف ب تاآخر حرف عین و جلد پنجم از حرف ف تا آخر الفبا را شامل می شود.
در فصل دوم جلد 5 و جلد ششم به شرح حال مشاهیر بانوان امت های گذشته مثل حوا، ساره همسر ابراهیم، آسیه همسر فرعون تا عصر قاجار چون پروین اعتصامی پرداخته است. مؤلف در مقدمه جلد ششم می گوید این جلد اختصاص به بانوان شیعه ندارد، بلکه هر بانویی که کمال، شهرت یا آثاری داشته است را معرفی کرده است. او سرانجام کتاب را با مناقبی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) به پایان می برد.
روش تنظیم این کتاب به صورت الفبایی است و هر جا که چند اسم مشابه بوده به ترتیب حرف اول نام، الفبایی مرتب شود. نظم جلدهای سوم تا پنجم که به احوال بانوان دانشمند شیعه اختصاص دارد، الفبایی و بر اساس نام کوچک افراد است که با کلمه بنت و سپس نام پدر از یکدیگر متمایز می شود.
مؤلف از بانوان دانشمندی که نام آنها را نمی دانسته با عنوان بانو و در ذیل حرف ب یاد کرده است. مؤلف در ابتدای هر جلد راجع به مطالب آن جلد توضیح مختصری داده، در انتهای هر جلد راجع به موضوع همان جلد و مطالب جلد بعدی نیز توضیح مختصری داده است.
ص: 207
بَیْتُ الْاَحْزان فی مَصائبِ سَیّدةِ النِّسْوان
بَیْتُ الْاَحْزان فی مَصائبِ سَیّدةِ النِّسْوان کتابی تاریخی و به زبان عربی درباره زندگانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) شیخ عباس قمی(1) از علمای شیعه قرن چهاردهم قمری،این اثر را در سال 1330ق نگاشته و در چند باب از ولادت تا شهادت تنظیم کرده و تنها به بیان وقایع تاریخی پرداخته است. این اثر دارای ترجمه های متعددی بوده و چاپ های مختلفی هم شده است.
محدث قمی در چهار باب به زندگانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پرداخته و در هر باب، مباحث متعددی را مطرح کرده است. روش مؤلف، تحلیلی نیست و در برخی موارد تنها به بررسی احادیث پرداخته است.
بنا بر آنچه مؤلف در مقدمه کتاب گفته، بیت الاحزان حاوی ابوابی است، اما اشاره به تعداد آن نشده و از آنجا که متن کتاب به صورت پیوسته نوشته شده و تیتر ندارد، در چاپ ها و ترجمه های گوناگون، ترتیب ابواب به صورت اشکال مختلف آمده است.
باب سوم این کتاب اخبار سقیفه و احوالات پس از رحلت پیامبر (توطئه های منافقان، چگونگی بیعت گرفتن از امیرمؤمنان، احتجاج حضرت زهرا با ابوبکر، حوادث خانه حضرت زهرا، آتش زدن در، غصب فدک، کثرت حزن و گریه فاطمه، سوگواری و عزاداری حضرت زهرا کنار قبر پدر، سخنان حضرت به خلیفه اول و دوم در بستر بیماری، عیادت زنان مهاجر و انصار، وصیت و شهادت حضرت زهرا، دفن ایشان و شکوائیه امیر مومنان).
ص: 208
1- . عباس بن محمد رضا القُمی (1294-1359ق) مشهور به شیخ عباس قمی و نیز محدّث قمی، عالم شیعه قرن چهاردهم قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود. مفاتیح الجنان، سفینة البحار و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات اوست. محدث قمی در سال 1359 ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. (ر.ک: کنگره بزرگداشت، محدث ربانی، نور مطاف، قم، 1389ش؛ قمى، عباس، بیت الاحزان فی مصائب سیدة النسوان، قم، دارالحکمة، 1412ق)
کتاب ها و آثار مسعودی
علی بن حسین مسعودی (متولد 280ق- متوفی 345ق.) تاریخ نگار و جغرافی دان مسلمان سده چهارم هجری قمری که از او کتاب هایی همچون مروج الذهب و التنبیه و الاشراف به یادگار مانده است. به دلیل گزارش های بی طرفانه وی از وقایع تاریخی، مذهبش به روشنی معلوم نیست؛ با این حال از دیرباز در منابع زندگی نامه و رجال شیعه، وی را دانشمندی شیعه مذهب شناخته اند. امروزه نیز بسیاری از پژوهشگران وی را شیعه به شمار آورده و آثار باقی مانده از وی را حاوی شواهد کافی برای اثبات این مدعا می دانند.
در نقطه نظری متفاوت که تا حدودی برآمده از اختلاف نظر در تعیین مصداق شیعه است، برخی از پژوهشگران با فرض شیعه بودن مسعودی مخالفت کرده و وجود شواهد کافی برای اثبات تشیع وی را رد می کنند و حداکثر او را سنی علاقه مند به اهل بیت (علیهم السّلام ) و معتقد به برتری امیرالمومنین بر خلفا به شمار می آورند.از جزئیات زندگی مسعودی آنچه بیشتر در منابع انعکاس یافته، سفرهای متعدد وی به شرق و غرب عالم است. گفته اند که او در شرق تا سرزمین های هند، سیلان، چین و مالزی سفر کرد و در غرب به شمال آفریقا، مغرب و ماداگاسکار رفت. وی در این سفرها با بسیاری از علما نیز دیدار کرد. از آن جمله محمد بن جریر طبری مورخ معروف، ابوبکر صولی، محمد بن خلف وکیع، حسن بن موسی نوبختی، ابو علی جبایی، ابوالحسن اشعری را می توان نام برد.
نویسندگان منابع متقدم شیعه و بیشتر محققان و نویسندگان معاصر، مسعودی را از شیعیان و حتی از امامیه شناخته اند. با این حال برخی از پژوهشگران مسعودی را شیعه نمی دانند و شواهدی از آثار وی در اثبات نظریه
ص: 209
خود طرح می کنند. ظاهرا نخستین بار در میان نویسندگان شیعه، آقا محمد علی کرمانشاهی نویسنده کتاب «مقامع» در تشیع مسعودی تردید کرده است.
در میان اهل سنت نیز در مورد مذهب مسعودی اختلاف نظر هست. برخی وی را معتزلی و برخی شافعی به شمار آورده و برخی او را شیعه دانسته اند. ابن حجر عسقلانی کتاب های مسعودی را حاکی از نشانه هایی بر تشیع معتزلی وی دانسته است. کتاب شناس متاخر اسماعیل پاشا بغدادی نیز در آثار خود مسعودی را شیعه دانسته است. برخی از نویسندگان معاصر اهل سنت و نیز برخی از خاورشناسان نیز به تشیع مسعودی رای داده اند. وجود شواهدی بر تشیع مسعودی در آثاری که از او به جای مانده مانند:
1-- اشاره مسعودی در کتاب مروج الذهب به انتقال نور الهی و وصایت از پیامبران پیشین به پیامبر اسلام و سپس به امامان
2-- طرح اعتقاد به برتری علی (علیه السلام) بر سایر صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم)؛
3-- طرح موضوع تولد علی (علیه السلام) در کعبه؛
4-- نگارش آثاری با مضامین شیعی مانند: «مزاهر الاخبار و طرائف الآثار للصفوة النوریة و الذریة الزکیة و ابواب الرحمة و ینابیع الحکمة»، «الصفوة فی الامامة»، «الهدایة الی تحقیق الولایة»، «البیان فی اسماء الائمه» و «الاستبصار فی الامامه».
برخی منابع تاریخ وفاتش را 345 یا 346 هجری دانسته اند. (ر.ک: طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه تهران؛ کرمانشاهی، آقا محمد علی، مقامع الفضل، قم، موسسه العلامه المجدد الوحید البهبهانی؛ مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیه، قم، انصاریان، 1426ق؛ مهدوی دامغانی، محمود، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی و برخی از آثار او، مجله مطالعات اسلامی، شماره12، پاییز 1353)
ص: 210
منابع و مصادر
* قرآن کریم
* نهج البلاغه
1. اثبات الوصیة، ابوالحسن علی مسعودی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1362 شمسی
2. الاحتجاج، طبرسی، احمدبن علی طبرسی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1390 شمسی
3. احقاق الحق، قاضی نورالله تستری، منشورات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1409 قمری
4. اخبارالدُوَل و آثارالملل، احمدبن یوسف دمشقی، چاپ سنگی، بی تا
5. الاختصاص، شیخ مفید، مؤسسه نشراسلامی، قم، 1425 قمری
6. العین، ابن احمد فراهیدی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 2003میلادی
7. اسرار آل محمّد(صلّی الله علیه وآله و سلّم)، سلیم بن قیس هلالی، انتشارات ارمغان یوسف، قم، 1389 شمسی
8. الاسرالفاطمیة، محمدفاضل المسعودی، مؤسسه زائر، قم، 1420 قمری
9. اصول کافی، ثقةالاسلام کلینی، انتشارات هجرت، قم، 1391 شمسی
10. اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، انتشارات اساطیر، تهران، 1388 شمسی
11. ام البنین ألانجم الساطع فی مدینةالنبی الأمین، علی ربانی خلخالی، مؤسسةدارالکتاب الاسلامی، 1381 شمسی
12. ام البنین سیدة نساء العرب، مهدی السویج، منشورات مکتبةالحیدریة، قم، 1377 شمسی
ص: 211
13. امالى، شیخ صدوق، انتشارات کتابچی، تهران، 1380 شمسی
14. امامت و سیاست، ابن قتیبه دینورى، انتشارات ققنوس، تهران، 1388 شمسی
15. انوار العلویة، علامه شیخ جعفر نقدی، چاپ سنگی، بی تا
16. انیس المؤمنین، فاضل الدین حموی، چاپ و نشربین الملل، تهران، 1386 شمسی
17. بحارالانوار، محمدباقرمجلسی، احیاءالکتب الاسلامیة، قم، 1388 شمسی
18. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، عمادالدین طبری، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1425 قمری
19. بصائر الدرجات، محمدبن حسن صفّارقمی، انتشارات وثوق، قم، 1390 شمسی
20. البکاءعلى مصائب آل رسول، صالح عبداللهی نسب، نشر پیام آزادی، تهران، 1395 شمسی
21. بلدالأمین، ابراهیم کفعمی، مؤسسةالاعلمی، بیروت، 1418 قمری
22. بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، انتشازات سفیرصبح، تهران، 1382 شمسی
23. پژوهش هایی در نیم قرن نخستین خلافت، علی لبّاف، انتشارات منیر، تهران، 1382 شمسی
24. تاریخ خلفاء از رحلت پیامبر تا زوال امویان، رسول جعفریان، دلیل ما، قم، 1382 شمسی
25. تفسیر أطیب البیان، سیدعبدالحسین طیب، مؤسسه جهانی سبطین، قم، 1386 شمسی
26. تفسیرالبرهان، سیدهاشم بحرانی، کتاب صبح، 1390 شمسی
27. تفسیرقمی، علی بن ابرهیم قمى، دارالکتاب، قم، 1363 قمری
28. تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، دلیل ما، قم، 1387 شمسی
29. تنقیح المقال فی علم الرجال، شیخ عبدالله مامقانی، مؤسسةآل البیت، قم، 1423 قمری
30. جنةالعاصمة، سیدمحمدحسن میرجهانى، شمس الضحی، تهران، 1385 شمسی
ص: 212
31. خصائص فاطمیه، محمدباقرکجوریمازندرانی، انتشارات آل علی (علیه السلام)، قم، 1385 شمسی
32. دانشنامه شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، علی لبّاف، انتشارات منیر، تهران، 1388 شمسی
33. الدرّة الثمینةفی اخبارالمدینة، محب الدین ابن نجار، دارالمدینة، سعودی، 1996میلادی
34. الدرّة الغرّاء فی وفاةالزّهراء، حسین بن محمد آل عصفور بحرانی، العتبة الحسینیة، بیروت، 2016میلادی
35. دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، دارالمعارف، قم، 1383 قمری
36. دلائل الامامة، ابوجعفرابن جریرطبری، مؤسسةالاعلمی، بیروت، 1408 قمری
37. ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح الله محلاتی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1373 شمسی
38. ریاض المصائب، سیدمحمدمهدی تنکابنی، مؤسسةاحیاءالکتب الاسلامیة، قم، 1423 قمری
39. الزام النواصب، ابن راشد، بی تا
40. الزهرا و الحسین (علیه السلام)، اسماعیل الانصاری الخوئینی، نشرمنیر، تهران، 1431 قمری
41. الزهراء فی الکتاب والسنة، شیخ محمدسند، دارالکوخ، تهران، 1394 شمسی
42. سقیفه، سیدمرتضی عسکری، دانشکده اصول دین، قم، 1391 شمسی
43. سیرة الائمة إثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، مکتبةالحیدریة، قم، 1384 شمسی
44. سیرةالنبویة، ابن هشام، انتشاات کتابچی، تهران، 1375 شمسی
45. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدیدمعتزلی، انتشارت نیستان، تهران، 1387 شمسی
46. الشیعةوالرجعة، محمدرضا مروج طبسی نجفی، منشورات مطبعة الآداب، نجف، 1385 قمری
ص: 213
47. صحیفه نور، روح الله موسوی خمینی، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، تهران، 1382 شمسی
48. الطراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، زین الدین علی النباطی البیاضی، مکتبةالمرتضویة، تهران، 1384 شمسی
49. ظلامات الصدیقةالشهیدة، سیدهاشم ناجی موسوی جزائری، انتشارات مشرقین، قم، 1379 شمسی
50. عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی، مؤسسة الامام المهدی(عج)، قم، 1425 قمری
51. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق، مؤسسه اعلیمی، بیروت، 1404 قمری
52. الغدیر، عبدالحسین امینى، منشورات عتبةالعلویة، نجف، 2010میلادی
53. فاطمة الزهراءبهجة قلب المصطفى، احمد رحمانی همدانی، انتشارت بدر، قم، 1381 شمسی
54. فرائدالسمطین، ابراهیم ابن محمدالجوینی، منشورات دارالجوین، دمشق، 2066میلادی
55. فرهنگ سخنان حضرت فاطمه، محمد دشتی، اندیشه هادی، قم، 1391 شمسی
56. فضائل الخمسة فی صحاح الستة، سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، انتشارات فیروزآبادی، 1374 شمسی
57. فضائل الزهراء، حاکم نیشابوری، انتشارات بنی الزهراء، قم، 1391 شمسی
58. الفضائل، شاذان بن جبرائیل قمی، منشورات مکتبةالحیدریة، نجف، 1962میلادی
59. کامل بهایی، عمادالدین حسن طبری، انتشارات مرتضوی، تهران، 1383 شمسی
60. کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)، علامه حلی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1389 شمسی
ص: 214
61. کوکب الدریّ، شیخ مهدی حائری مازندرانی، منشورات شریف رضی، قم، 1995میلادی
62. كنزالفوائد، ابی الفتح كراجكى، دارالاضواء، بیروت، 1995میلادی
63. لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بیروت، 1414 قمری
64. اللمعةالبیضاءفی شرح خطبةالزهراء، ملامحمدقراچه داغی تبریزی، انتشارات دلیل ما، قم، 1382 شمسی
65. مأساةالزهراء، سید جعفرمرتضى عاملى، دارالسیرة، بیروت، 1418 قمری
66. مجمع النورین وملتقی البحرین فی احوال بضعةسیدالثقلین، ابوالحسن بن محمددولت آبادی المرندی الرازی، انتشارات آل عبا، قم، 1381 شمسی
67. مدینةالمعاجز، سیدهاشم بحرانی، انتشارات ارمغان یوسف، قم، 1389 شمسی
68. معانی الاخبار، شیخ صدوق، موسسه نشراسلامی، 1379 قمری
69. معجم الامام المهدیعج الله تعالی فرجه الشّریف، شیخ علی کورانی، مؤسسةالمعارف الاسلامیة، قم، 1411 قمری
70. معجم البسیط، ناصرعلی عبدالله، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1377 شمسی
71. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، نشر جعفری راد، 1387 شمسی
72. مقتل السیدةالزهراء، عبدالزهراءالكعبی، منشورات محجةالبیضاء، بیروت، 1437 قمری
73. مناقب اهل البیت، ملاحیدرشروانی، ممنشورات الاسلامیة، قم، 1413 قمری
74. مناقب اهل بیت، سیدمحمدطاهرشافعی، بنیادپژوهش های اسلامی، مشهد، 1389 شمسی
75. المناقب، ابن شهرآشوب مازندرانی، منشورات ذوی القربی، قم، 1385 شمسی
76. مواقف الشیعة، علی احمدی میانجی، مؤسسه نشراسلامی، قم، 1422 قمری
77. المواهب اللدنیةبالمنح المحمدیة، احمدبن محمدقسطانى، مکتبة التوفیقیة،
ص: 215
قاهره، 2010میلادی
78. موسوعةالکبری عن فاطمةالزهراء (سلام الله علیها)، اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، انتشارات دلیل ما، قم، 1428 قمری
79. مؤتمر علماى بغداد، مقاتل بن عطیةالبکری الحنفی، دارالکتب الاسلامیة، تهران
80. مؤتمرعلماءبغداد، ابی الهیج اشبل الدولةمقاتل بن عطیة، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1377 شمسی
81. ناسخ التواریخ مجلد حضرت زهرا، انتشارات اسلامیه، تهران، 1363 شمسی
82. ناسخ التواریخ مجلد زینب کبری، انتشارات اسلامیه، تهران، 1363 شمسی
83. نفحات اللاهوت فی لعن الجبت والطاغوت، محقق کرکی، مکتبةالنیوی الحدیثیة، بی تا
84. نوائب الدهور، سیدمحمدحسن میرجهانی، انتشارات رسالت، 1393 شمسی
85. نورالابصار، مؤمن بن حسین شبلنجی، منشورات ذوی القربی، قم، 1384 شمسی
86. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، منشورات دارالهجرة، قم، 1421 قمری
87. نهج الحیاة، محمد دشتی، انتشارات بهشت جاوید، تهران، 1391 شمسی
88. وسائل الشیعة، شیخ حرعاملی، مؤسسةآل البیت، قم، 1414 قمری
89. وفاةالصدیقةالزهراء (سلام الله علیها)، عبدالرزاق موسوی المقرم، دالاضواء، بیروت، 2003میلادی
90. وفیات الائمة، من علماءالبحرین والقطیف، دارالبلاغة، بیروت، 1991میلادی
91. الهجوم على بیت فاطمة، عبدالزهراءالمهدی، برگ رضوان، تهران، 1383 شمسی
92. الهدایةالكبرى، حسین بن حمدان الخصیبی، مؤسسةالبلاغ، بیروت، 1991میلادی
93. ینابیع المودّة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، مؤسسةالاعلمی، بیروت، 1430 قمری
ص: 216