سرشناسه : اکبری، عمیدرضا، 1370-
عنوان و نام پدیدآور : نصریه تاریخ، منابع و عقاید/ عمیدرضا اکبری؛ با همکاری مهدی جمالی فر، علی عادل زاده؛ زیرنظر سیدابوالحسن نواب.
مشخصات نشر : قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، انتشارات، 1402.
مشخصات ظاهری : 573ص.: جدول.
فروست : انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب؛ 234.
شابک : 978-622-7967-17-3
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه: ص. [523] - 573؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : نصیریه Nosairians علویان -- تاریخ Alids -- History شیعه -- فرقه ها Shi'ah -- Sects
شناسه افزوده : جمالی فر، مهدی، 1359-
شناسه افزوده : عادل زاده، علی، 1368-
شناسه افزوده : نواب، ابوالحسن، 1337 -
شناسه افزوده : دانشگاه ادیان و مذاهب
رده بندی کنگره : BP241/2
رده بندی دیویی : 297/538
شماره کتابشناسی ملی : 9094133
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا
محرر الرقمي: روح الله شيراني
ص: 1
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»
(حجرات: 13)
سرشناسه: اکبری، عمیدرضا، 1370
عنوان و نام پدید آور: نُصیریه تاریخ، منابع و عقاید/ زیرنظر: سید ابوالحسن نواب/
نویسنده عمیدرضا اکبری با همکاری مهدی جمالی فر و علی عادل زاده
مشخصات نشر: قم: دانشگاه ادیان و مذاهب؛ 234
مشخصات ظاهری: 572 ص
فروست: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب؛ 234
شابک: 3-17-7967-622-978
وضعیت فهرست نویسی: فیبا
یادداشت : کتابنامه
موضوع: نصیریه Nosairians
علویان - تاریخ Alids -- History
شیعه - فرقه ها Shi'ah -- Sects
شناسه افزوده: نواب، سید ابوالحسن، 1337 - اشراف
شناسه افزوده: عادل زاده، علی، 1368 -،
شناسه افزوده: جمالی فر، مهدی، 1359 -،
شناسه افزوده: دانشگاه ادیان و مذاهب، معاونت پژوهشی
رده بندی کنگره: 6ن 7الف/2/241 BP
رده بندی دیویی: 538/ 297
شماره کتابشناسی ملی: 9094133
ص: 2
نُصيريه
تاریخ، منابع و عقاید
زیر نظر:
سید ابوالحسن نواب
عمیدرضا اکبری
با همکاری:
مهدی جمالی فر، علی عادل زاده
انتشارات دانشگاه ادیان مذاهب
معاونت پژوهشی
1402
ص: 3
مجموعه فرق و مذاهب - 31
بیست و هفتمین سال تأسیس دانشگاه ادیان و مذاهب
قم، پردیسان، روبه روی مسجد امام صادق علیه السلام، دانشگاه ادیان و مذاهب.
تلفن: 13- 32802610-025، 32803171-025
تلفکس مرکز پخش و فروش: 32806652-025
فروشگاه اینترنتی: Libadyan@
www.Adyanpub.com @ketabsara_adyan
نُصیریه: تاریخ، منابع و عقاید
•زیر نظر: سید ابو الحسن نواب (عضو هیأت علمی و دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب)
• مؤلف: عمیدرضا اکبری
• با همکاری: علی عادل زاده/ مهدی جمالی فر (عضو هیأت علمی و استادیار دانشگاه مذاهب اسلامی)
• ناشر: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب
• نوبت چاپ: اول، تابستان 1402
• طراح: شهرام بردبار، مهدی محمدی شجاعی
• صفحه آرا: نیره نجفی
• ویراستار: زینب صالحی
• چاپ: مؤسسه بوستان کتاب
• شمارگان: 500 نسخه
• مرجع قیمت: وب سایت رسمی انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب
شابک: 3-17-7967-622-978
(کلیه حقوق محفوظ و مخصوص ناشر است)
تکثیر، انتشار و بازنویسی این اثر یا قسمتی از آن به هر شیوه (از قبیل چاپ، فتوکپی، الکترونیکی، صوت و تصویر) بدون اجازه مکتوب ناشر ممنوع و پیگرد قانونی دارد.
ص: 4
پیشگفتار
فصل اول: نصیریه متقدم در تاریخ
1. 1. درآمد
1. 1. 1. مروری بر تقسیمات غالیان خطابی و مواجهۀ امامان با ایشان
1. 1. 2. پیشینه تألیفات دربارۀ تاریخ نصیریان
1. 2. عناوین فرقه ای نصیریان
1. 2. 1. وجه تسميۀ نصيريه، عنوان اختصاصی فرقه
1. 2. 2. عناوین عام فرقه؛ از اهل توحید تا عارف
1. 2. 3. عنوان «علویه سوریه» و پیشینه آن
1. 2. 4. علیانیه، شاخه ای از خطابیه
1. 2. 5. دیدگاه های نادرست در نامگذاری نصیریه
1. 3. زمینه سازان شکل گیری عقاید نصیری در عراق
1. 3. 1. خطابیان نخستین
1. 3. 2. بزرگان خطایی در عصر امامان متأخر
1. 3. 3. محمد بن نصير و نقش مبهم او
1. 3. 4. اسحاق بن محمد بصری
1. 3. 5. میراث متقدم اسحاقیه، مخمسه و امامیه، و نقش
1. 4. حسین بن حمدان خصیبی و نقش او در تکوین و نشر نصیریه
1. 4. 1. منابع شناخت خصیبی
1. 4. 2. اطلاعات منابع متقدم فِرَق درباره خصیبی
1. 4. 3. خاستگاه و زمینه غلو خصیبی در عراق
1. 4. 4. از دشواری های تبلیغ در عراق، تا سفر به شام
1. 4. 5. شاگردان خصیبی
1. 5. بازشناسی مشایخ و منابع خصیبی از رهگذر مطالعه اسانید الهدایة
1. 5. 1. طرق عالى الهداية به جای اسناد مرسل منابعش
ص: 5
1. 5. 2. اضطراب طبقاتی شدید الهدایة در تکمیل اسناد معلق و منقطع
1. 5. 3. بی ضابطگی تکمیل اسناد الهداية و ناشناختگی مشایخ
1. 5. 4. اسناددهی متفاوت خصیبی در آثار بعدی
1. 5. 5. مقایسه الگوی اسناد در الهداية و طب الأئمة
1. 5. 6. ریشه یابی اشکالات تاریخی گسترده در متن روایات خصیبی
1. 5. 7. جمع بندی: رویکرد روایی خصیبی و وجه عنایت نصیریه به او
1. 6. نصیریه در گستره تاریخ و جغرافیا
1. 6. 1. نمیریه/ نصیریه در نخستین منابع فرقه شناسی اسلامی
1. 6. 2. نصیریه در منابع فِرَق و تاریخ قرن پنجم تا هشتم
1. 6. 3. گونه های نصیریه در جغرافیای اسلامی
1. 6. 4. پراکندگی جغرافیایی علویان سوریه در دوره معاصر
1. 6. 5. تصاویر و نقشه ها
خلاصه فصل
فصل دوم: منابع متقدم نصیریه و تأملی در اصالت آثار
2. 1. درآمد
2. 1. 1. پیشینه معرفی آثار نصیریه
2. 1. 2. آثار عام و خاص (یا عمومی و سرّی) غالیان
2. 2. متقدم ترین کتب غالیان خطابی
2. 2. 1. آثار منسوب به مفضل بن عمر
2. 2. 2. الهفت الأظلة و نسبت های مشوش در آثار مرتبط
2. 2. 3. آثار منسوب به محمد بن سنان و عمر بن المختار
2. 2. 4. آثار غالیان مشهور دوره امامین عسکریین و ابتدای غیبت
2. 2. 5. آثار منسوب به ابن نصیر، نخستین پیشوای نصیری
2. 2. 6. آثار منسوب به جنان و هالت
2. 3. آثار خصیبی و مروری بر قرائن اصالت آن
2. 3. 1. الهداية في تاريخ الأئمة، مهم ترين اثر عام خصيبى
2. 3. 2. الرسالة و فقه آن، مهم ترین اثر خاص نزد نصیریه
2. 3. 3. دیوان خصيبي
2. 3. 4. المائدة، دیگر اثر عام خصیبی
2. 3. 5. دو رسالة مغفول: الفرق بين الرسول والمُرسِل و التأنيث
2. 3. 6. دیگر آثار منسوب به خصیبی
ص: 6
2. 4. نگاهی به آثار شاگردان خصیبی (قرن چهارم)
2. 4. 1. رستباش دیلمی
2. 4. 2. آثار حسن بن شعبه حرانی
2. 4. 3. آثار ابوالحسن جسری و ابن هارون صائغ
2. 4. 4. آثار ابوالحسین جلی
2. 4. 5. آثار دیگر شاگردان و اصحاب خصیبی
2. 5. تألیفات ابوسعید میمون طبرانی
2. 5. 1. مهم ترین آثار طبرانی در کلام نصیری و ردیه نگاری
2. 5. 2. آثار فقه و تأويل باطن منسوب به طبرانی
2. 5. 3. مجموع الأعياد، مشهورترین اثر منسوب به طبرانی
2. 5. 4. دیگر رسائل طبرانی
2. 6. دیگر مؤلفان نصیری آخر قرن چهارم تا نیمه قرن پنجم
2. 6. 1. آثار ابن مقاتل قطیعی
2. 6. 2. آثار حرانیان
2. 6. 3. آثار عصمة الدولة
2. 6. 4. مجمع الأخبار و رساله منسوب به بَعمَره
2. 6. 5. چند اثر در ردیه نگاری و مشیخه نگاری
2. 7. آثار مؤلفان قرون ششم تا هشتم و مجعولات این دوره
2. 7. 1. مروری بر آثار نصیریان مشهور قرون ششم تا هشتم
2. 7. 2. الجوهرة الطالقانية، اثر ساختگی غیر نصیری
2. 7. 3. النسب العالی و گفتمان شناسی آن
2. 7. 4. كتب جلد نهم سلسلة تراث العلويين و دیگر آثار منسوب به معصومان
خلاصه فصل
فصل سوم: مهمترین عقاید نصیریان
3. 1. درآمد
3. 1. 1. پیشینۀ تألیفات درباره عقاید نصیریان
3. 1. 2. مروری بر مهمترین عقاید نصیریه
3. 2. اعتقاد به الوهیت امام
3. 2. 1. تثلیث نصیری و رموز غالیانۀ آن
3. 2. 2. استناد به آیات و اخبار توحیدی بر الوهيت حضرت علی
3. 2. 3. ظهور معنای ازلی (خداوند) در حجج الاهی و اشیاء
ص: 7
3. 2. 4. اعتقاد به تشبیه
3. 2. 5. ربوبیت نبی و ائمه: از خالقیت تا نامحدودیت علم
3. 3. بابیت و مراتب غالیانه
3. 3. 1. معرفی ابواب نصیری
3. 3. 2. مراتب غالیانه نصیری و أبوّت
3. 3. 3. از افتراض طاعت تا نبوت ابواب
3. 3. 4. نداهای عمومی و متهورانه سران غلو بر الوهيت
3. 3. 5. نمود روایات بابیت در منابع شیعه
3. 4. اعتقاد تناسخ
3. 4. 1. مروری بر مستندات و منابع خاص نصیری برای تناسخ
3. 4. 2. گونه های تناسخ در منابع نصیری
3. 4. 3. ادوار و اکوار اشخاص نورانی و اضداد
3. 4. 4. خطبههای تناسخی و حلولی و نمود آن در آثار عمومی
3. 4. 5. مذمت زنان در نگاه تناسخی
3. 5. انگاره نفی بلایای اولیای الاهی
3. 5. 1. نفی بلایای امام و مستنداتش در مصادر غالیان
3. 5. 2. نفی بلا از صاحبان مراتب، و تشدید بلایا و آفات اضداد
3. 5. 3. ستایش گروهی از محاربان و قاتلان امامان
3. 5. 4. پیشینه نفی بلایا بنا بر روایات امامی
3. 5. 5. نگره های فلسفی غالیان در نفی بلایا
3. 5. 6. زمینه های اجتماعی گرایش غالیان به عقیده نفی بلایا
3. 5. 7. حکمت سختی ها و رنج ها برای افراد نیکوکار در دنیا
3. 6. از فقه باطنی تا اسقاط تکالیف
3. 6. 1. رویکردهای اباحی نصیریان
3. 6. 2. تقدیس خمر و ملاهى
3. 6. 3. مراتب اباحه در میان غالیان
3. 6. 4. فقه غالیان و نمونه احکام باطنی
3. 6. 5. بازخوانی جایگاه تقیه
3. 7. مرزبندی های نصیریان با فِرَق دیگر، خصوصاً شیعیان
3. 7. 1. از مدح غلو تا تکفیر دیگر غالیان
3. 7. 2. سران غلات و تکفیر فقهای امامیه
3. 7. 2. کاربرد اصطلاح «تقصیر» نزد غالیان
ص: 8
3. 7. 4. التقاط و اثر پذیری نصیریان از ادیان دیگر
3. 7. 5. زمینه های التقاط در عقاید و اخبار نصیریان
خلاصه فصل
پیوست اول: انگاره های نُصیری درباره مصحف عبدالله بن مسعود
درآمد: تحریف قرآن از دیدگاه نصیریه
1. مصحف ابن مسعود در نگاه جریان های شیعی پیرامونی
1. 1. مسئله تحریف و زمینه های گرایش متهمان به غلو به مصحفی متفاوت
1. 2. نمونه ای رایج: قرائت آیه «و رفعنا لک ذکرک»
1. 3. سورة الولاية وسورة النورين
2. نصیریه و مصحف عبدالله بن مسعود
2. 1. جایگاه ابن مسعود و مصحف او در آثار نصیریه
2. 2. اسماء حضرت علی علیه السلام در مصحف ابن مسعود به روایت خصیبی
2. 3. تبیین دیدگاه خصیبی دربارۀ نام های حضرت علی علیه السلام در قرآن
3. نقش نصیریه در روایت یا تکوین قرائات منسوب به مصحف ابن مسعود
3. 1. قرائت آیه «ان علينا جمعه و قرآنه»
3. 2. قرائت آيه «إن علينا للهدى»
3. 3. قرائت آیه «کفی الله المؤمنين القتال»
3. 4. نمونه انفرادات نصیریه در نسبت قرائاتی نادر به ابن مسعود
3. 5. «ان الله وملائكته يصلّون على النبیّ»، از تأویل تا تحریف
نتیجه
پیوست دوم: رمز واره های نصیری در كتاب الهداية الكبرى
درآمد
1. شاخصه های نصیری در الهدایة
1. 1. مروری بر اشتراکات الهدایة با آرای اختصاصی نصیریه
1. 2. روایت بساط انبیا و انگاره سیاقت اسم و معنا
1. 3. روايت الخيط و مراتب نصیری
2. قرائن غلو عام در الهداية
2. 1. عبدالله بن سبأ و یارانش، به منزله اصحاب اخدود
2. 2. اخبار متعدد در تناسخ
2. 3. ادبیات و روش اسناددهی غالیانه
3. تحلیل روایات خلاف عقاید نصیری در الهدایة در موضوع مصائب
ص: 9
3. 1. زمینه توجه خصیبی به روایات شیعی
3. 2. جایگاه ابن ملجم و تأویل قضیه هجوم
3. 3. موضع خصیبی درباره زیارت کربلا و غیبت امامان
نتیجه
پیوست سوم: رویکرد مصادر فرقه غالی نصیریه به نصوص وصایت امیرالمؤمنین با تأکید بر حدیث غدیر
درآمد
1. غدیر و وصایت در مصادر عام نصیریه و ابهامات آن
1. 1. روایت غدیر در الهداية الكبرى و ابهام آن
1. 2. روايات غدیر در تحف العقول
1. 3. دیگر روایات مرتبط با وصايت
2. تحریف غالیانه غدیر در مصادر خاص نصیری
2. 1. اعلان الوهيت امام در غدیر و مسخ منکران در روایات خصیبی
2. 2. ظهور الله و توحید علی علیه السلام در الوهیت در واقعه غدیر
2. 3. جایگاه غدیر نصیری در نداهای بر الوهیت
3. رویکردهای گوناگون نصیریان در استناد به غدیر
3. 1. تحلیل گوناگونی اخبار غدیر در کلام بزرگان ایشان
3. 2. رویکرد احتجاج غالیانه به اخبار اصیل و غیر نصیری غدیر
3. 3. آداب و رسوم نصیریان در غدیر: همسویی با عقاید نصیری و ریشه یابی آن
4. کم رنگی برخی از دیگر اخبار معتبر وصایت در مصادر نصیریه
4. 1. حدیث منزلت
4. 2. چند نمونه حدیث دیگر
4. 3. مفردات وصایت در منابع نصیری
نتیجه
منابع
ص: 10
فرقۀ نصیریه شاخص ترین فرقه برجامانده از قرون نخستین اسلامی است که خود را وامدار غالیان مشهور عصر ائمه الله علیهم السلام، یعنی امثال ابوالخطاب و محمد بن نصیر، معرفی می کند، و به خدایی حضرت علی علیه السلام، و ظهور او در صورت امامان بعدی باور دارد. از دیرباز پیروان چنین جریان هایی با اهل دیگر مذاهب و به طور خاص با امامیه و اصحاب ائمه علیهم السلام ارتباطات و منازعاتی داشته اند. میراث روایی امامان و آثار منسوب به اصحاب ایشان آکنده از مطالبی در رد و نقد غالیان است. امامان و اصحابشان معرفی این جریان را برای پرهیز از آسیب هایشان ضروری می دانستند. اما از قرن چهارم رفته رفته فِرَقِ غالی، هر چه بیشتر از جامعه امامی فاصله گرفتند و رابطه شان را با ایشان محدود کردند. در نتیجه، شناخت شیعیان از غلو کمتر شد.
از دیرباز درباره حدود معنای «غلو» در میان نحله های گوناگون اختلاف بوده، و تا به امروز نیز همچنان در اینکه ماهیت جریان های متقدم غالی چه بوده و نیز اساساً راجع به وجود خارجی فِرَق غالی مانند نصیریه، اختلافاتی حتی در میان عالمان امامی باقی است. این تحقیق بهانه ای است تا مرزهای غلو نمایان تر شود، و آرای پیشینیان دربارۀ یکی از مهم ترین فِرَق غالی برجامانده تا به امروز را بسنجیم.
نصیریان در طول تاریخ، در اعتقاد و عمل از امامیه بسیار دور بوده اند، و مؤلفانشان تا دوران اخیر، در آثار سرّی و حتی برخی آثار عمومی شان راه خود را شدیداً از امامیه جدا می دانسته اند، و بنای گفت وگوی دینی با غیر غالیان یا حتی آشکار کردن دینشان نزد غیر نصیریان را نداشته اند. ولی اخیراً محققانی از میانشان برخاسته اند که تا حدی به نقد میراث غالیانه اهتمام دارند. برخلاف طیف سنتی که در مواجهه ای تقیه ای، هم زمان اظهار می کنند با هر دوی مشایخ قدیمشان و امامیه هم رأی اند، برخی اصلاح گرایان از نقد عقاید غالیانه و یادکرد
ص: 11
انتقادی و صریح از آثار نصیریان قدیم ابایی ندارند.(1) لذا پژوهشی در این عرصه می تواند به حال محققان محلی سوری هم مفید باشد.
همچنین، به سبب سرّی و باطنی بودن کیش نصیری، چنان که در آثارشان هم گفته اند، تعلیم دین نصیری در جامعه نصیری عمومی نیست، به نحوی که فقط کسان خاصی را در حلقه عقاید و آداب باطنی راه می دهند، از جمله زنان را به کلی شایسته آموختن علم باطن نمی دانند، و فقط برخی پسران و مردان در طی رسوم و مراحلی تدریجی، اجازه دارند کیش نصیری را از معلمی غیر از خانواده شان بیاموزند. بر این اساس، بیشتر جامعه نصیری نه اطلاع چندانی از اسرار نصیری دارند، و نه چندان با معارف امامیه آشنا هستند.
با ورود پُررنگ تر نصیریان به سیاست از حدود یک سده پیش، جامعه شان در صدد است با استفاده از عنوان جدید و کم حاشیه تر «علویان» خود را به دیگران بنمایاند. طبعاً گسترش ارتباطات جدید موجب شده است رویکرد تاریخی نصیریان در تقیه و کتمان بیشتر اهمیت یابد. ولی این عوامل موجب دور تر شدن برخی عوام جامعه علوی از آموزه های نصیری هم شده است. در راهبردی کلان ارائه پژوهش های تاریخی و مستند از میراث نصیریه، می تواند زمینه بهتری را برای گفت وگوی اعتقادی با طیف های میانی علوی فراهم آورد. چنان که در سوی دیگر گروه های هر چند محدودی از عوام شیعی که با اسرار نصیری ناآشنا هستند، با گسترش ارتباطات در معرض گرایش تدریجی به غلو نصیری هستند. تبیین آسیب های این میراث می تواند مانعی در برابر تندروی باشد.
بر این اساس، گرچه پیش تر چند تحقیق مفید به زبان انگلیسی و عربی در معرفی نصیریان و منابعشان در دسترس بود، اما برای نخستین بار اثری پارسی و جامع تر در شناخت این فرقه با اتکا به عموم منابع فِرَق نگاری و تاریخی، منابع سرّی و عمومی نصیریه، و نیز پژوهش های داخلی و خارجی (در هشت زبان) نوشته می شود. نویسندۀ کتاب پس از حدود 7 سال تحقیق و پژوهش در منابع نصیریه و عقایدشان، و با عنایت به ضرورت نوشتن کتابی در زمینۀ تاریخ، منابع و انگاره های این فرقه، در مدت حدود دو سال و نیم به تدوین یافته های خود در زمینه این فرقه همت گماشته است.
ص: 12
نویسنده لازم می داند از همه عزیزانی که در پدید آمدن و سامان یافتن این پژوهش نقش داشته اند قدردانی کند: از آن میان جناب آقای دکتر سید ابوالحسن نواب که پیشنهاد تألیف این اثر را دادند، و کتاب با حمایت ایشان گرد آمد؛ پژوهشگر گرانقدر جناب آقای مهدی جمالی فر که علاوه بر پیگیری مراحل مختلف تألیف، به طور خاص در نوشتن بخش هایی از فصل اول نیز با این جانب مشارکت داشتند؛ همچنین، دوست محققم آقای علی عادل زاده که بسیاری از مستندات این مجموعه را مرهون راهنمایی ایشان هستم و پژوهش های بخش پیوست ها با همکاری ایشان بوده است؛(1) برادران فاضل و سخت کوش آقایان ابراهیم جواد و امیر حسن خوروش که با مطالعۀ اثر و ذکر نکاتی در باروری یا اصلاح این نگاشته نقش داشته اند؛ استادان گرامی، آقایان محمدکاظم رحمان ستایش، محمدتقی دیاری و سعید طاووسی مسرور که راهنمایی ایشان در بهبود ساختار یا محتوای کتاب مؤثر بود؛(2) از محققان بزرگوار، آقایان رسول جزینی و برخی مؤلفان علوی سوری که از ذکر نامشان معذورم و برخی از تحقیقات و آثار قدیم یا معاصر فرقه را در اختیار این جانب گذاشتند؛ و نیز از ویراستار و صفحه آرای محترم خانم زینب صالحی و نیره نجفی و دست اندرکاران نشر کتاب در انتشارات ادیان و مذاهب کمال قدردانی را دارم. همچنین، از پدر و مادر بزرگوارم که همواره پشتیبان و دعاگوی فرزندشان بوده اند و از همسر فداکارم که در این راه بردباری کرد، سپاس گزارم.
در پایان، این کوشش خود را، اگر قدر و اجری داشته باشد، به ساحت مقدس ائمه اطهار علیهم السلام تقدیم میکنم؛ همچنین، به تمامی شاگردان مکتب آن امامان که در پیراستگی مذهب از غلو و خرافات کوشیده اند، از زراره و یونس بن عبدالرحمان تا میرزا رضا شیروانی و میرزای قمی. از خداوند متعال توفیق دوام این تحقیقات و سودبخشی آن را برای مخاطبان گرامی دارم.
عمیدرضا اکبری
قم مقدس - 1401ه.ش.
ص: 13
ص: 14
1. 1. درآمد(1)
نصیریه شاخص ترین فرقه غالی برجامانده از عصر حضور امامان شیعه علیهم السلام است. «غلو» در لغت بالارفتن و تجاوز از حدّ است. پژوهش های بسیاری از مفهوم قرآنی و روایی «غلو» بحث کرده اند.(2) رایج ترین استعمالِ اصطلاحی از «غلو» در بحث معتقدات دینی و مذهبی است که در آن شخص چیزی را که به آن اعتقاد دارد، از حدّ خود، بسیار فراتر می برد.(3) در تاریخ اسلامی این غلو بیش از همه برای بالا بردن امامان شیعی و برخی دیگر از خاندان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم تا درجه خدایی یا خداگونگی نسبی در برخی اوصاف به کار رفته است.
این درآمد، به منظور آشنایی ابتدایی مخاطبان با فِرَق نخستین غالی است که ارتباطی با نصیریه داشته اند. بدین منظور، تقسیم بندی پیشینیان نصیریان، مانند خطابیه، را بر اساس منابع فِرَق نگاری و با کمک از منابع نصیری به اختصار معرفی کرده، برخی از تحقیقات مهم مرتبط با تاریخ نصیریان و نیز مواجهه امامان با پیشینیانشان را مرور خواهیم کرد. مطالعه تفصیلی جایگاه تاریخی نصیریه و شخصیت های کلیدی نصیریه مربوط به بخش های بعدی است.
ص: 15
پاگیری غلو در فضای جامعه اسلامی، متأثر از برخی ادیان دیگر و عوامل اجتماعی گوناگون بوده است.(1) بنا بر روایات، مقابله امامان با جریان غلو در زمان حضرت علی علیه السلام (شهادت در 40 ه.ق.) با ظهور عبدالله بن سبأ(2) شروع شد. در مصادر ملل و نحل و رجال، ابن سبأ مسبب پاگیری جریانی از غلو معرفی می شود که بسیاری از فِرَق غلو بعدی متأثر از آن بودند.(3) به طور ویژه از دوره امام باقر علیه السلام (57-114 ه.ق.) و امام صادق علیه السلام
ص: 16
(148-83 ه.ق.)، جریان های غالی در کنار دیگر مکاتب فکری رشد بیشتری یافتند. از همین دوران روایاتی از امامان در رد بر غالیانی چون بیان بن سمعان(1) و مغيرة بن سعيد(2) (متوفای (119 ه.ق.) پیشوای غالیان مغیریه(3) صادر شد، و تأکید شده است که آن دو بر امام سجاد و امام باقر علیهما السلام دروغ بسته اند.(4) چنین روایت شده که آن دو به ترتیب با کیسانیان و حسنیان نیز مرتبط بودند. به هر حال، در میان امامیه جایگاهی نیافتند.
یکی از این فِرَق غالی، یعنی خطابیه، در دوران امام صادق علیه السلام و به رهبری ابوالخطاب محمد بن مقلاص اسدی(5) شکل گرفت،(6) و امامان و پیروانشان بیش از همه در رد و نقد غالیان خطابی کوشیدند.(7) این نقدها هم در جهت تخطئه شخصیت سران غلو بود، هم رد
ص: 17
عقایدشان، و هم در تکذیب برخی روایاتشان. به ویژه فقیهان امامی، مانند زراره و یونس بن عبدالرحمن، به سبب مقابله با غالیان، مبغوض غالیان و اصحاب ابوالخطاب(1) بودند.(2) تحقیقات انجام شده درباره موضع منفی امامان راجع به غالیان بسیار گسترده است.(3)
از دوران امامان متأخر هم گزارش های بسیار درباره انتقادات امامیه به غالیان خطابیان عراق و قم در دست است.(4) از این دوران تا زمان تدوین بزرگت رین فهارس امامیه در سدۀ پنجم آثار بسیار در نقد بر غالیان نوشته شد که متأسفانه عموم آنها از میان رفته است.(5) این مقابله امامان علیهم السلام و امامیه با غالیان هم در منابع امامیه و هم نصیریه به گستردگی نمود یافته است، با این تفاوت که غالیان برائت امامان علیهم السلام از سرانشان را تقیه ای می دانند.(6)
پس از انشعابات نخستین خطابیه،(7) در دوره امام عسکری علیه السلام و غیبت صغری هم
ص: 18
منازعات درون فرقه ای، به ویژه بحث بر سر بابیت، سبب شد انشعاباتی مانند مخمسه، نصیریه و اسحاقیه از آن سر برآورند. بر این اساس، تمایز فرقۀ نصیریه از دیگر غالیان خطابیه، مانند اسحاقیه و مخمسه، در اختلافی ریشه داشته که میان محمد بن نصیر و دیگر مدعیان بابیت امام عسکری علیه السلام و امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف رخ داده است. اشاره به این تقسیم بندی ها را در کتب متقدم نصیریه و غیر ایشان می توان یافت.(1)
مهم ترین مصادر نُصَیریه خود را میراث دار مشهورترین غالیان دوران امامان، به ویژه عبدالله سبأ، ابوالخطاب و محمد بن نصیر، می دانند.(2) هر چند شاخص ترین شخصیت در تکوین نصیریه و تراث آن، حسین بن حمدان خصیبی بوده است.(3) در این میان اهمیت فرقه نصیریه از آن رو است که توانسته است در طول قرون به بقایش ادامه دهد و مجموعه گسترده ای از میراث غالیان متقدم را تا به امروز حفظ کند. با این حال، کتمان شدید نصیریان راجع به آثار و عقایدشان موجب شده است دیگر فرقه ها در طول چند قرن کمتر از آن آگاهی یابند. نوشتار پیش رو رسالت بررسی همین تراث را دارد.
ص: 19
سبئیه
مغیریه و منصوریه خطابیه
محمدیه فرق کم عمرتر علیائیه مخمسه خطابیان اسماعیلی
نصیریه اسحاقیه
شریعیه
(حسکیه)/ قمیه
جدول 1: شاخه های فِرَق غلو با تأکید بر روابط با پیشینیان نصیریه در منابع نصیری و فِرَق نگاری(1)
نصیریان قدیم چندان آثاری در زمینه تاریخ خود ننوشته اند، و بیشتر اوراقی پراکنده در تاریخ آنان شناخته شده است.(2) حضور سیاسی فرانسوی ها و دیگر اروپایی ها در سوریه از قرن 19 میلادی زمینه تحولی در نگارش ها دربارۀ نصیریه بوده است. شاید پیش از همه، جوزف کتافگو،(3) با سفر به سوریه، در کتابش (نشر: 1876) شرح حالی از نصیریه متأخر و معاصر و برخی آثار کهن به دست داده است. سپس برای نمونه، سامون لايد(4) (متوفای 1860)، مبلّغ مسیحی در سوریه (1859-1853) اطلاعات مفصلی را از وضعیت اجتماعی، دینی و عقیدتی نصیریان گزارش
ص: 20
کرده است، یا لئون کوهن(1) که بیشتر توصیفاتی ظاهری از نصیریه و جغرافیایشان به دست داده است. در قرن اخیر هم کسانی همچون تورشتين شيوتز وورن وضع مشابهی دارند. سه کتاب اخیر به عربی ترجمه شده اند، به ترتیب با عنوان اللغز الآسيوى نصيرية بلاد الشام، رحلة إلى جبال العلويين عام 1878م. والعلويون : الخوف والمقاومة. نويسنده لبناني، يعقوب الجريديني گزارشی از دورۀ اقامتش در مناطق نصیری (از 1870) داده است.
اما در میان علویان سوری، اعم از نصیریان سنتی و اصلاح گرایان علوی، بیشتر در دوران معاصر آثاری همچون تاریخ العلویین (تأليف 1338 ه.ق.) اثر محمد غالب امين الطويل شهرت یافته و البته در بسیاری از آثار بعدی هم استفاده شده است؛ در حالی که این کتاب و آثار عمومی علویانی همچون محمد احمد على (مانند العلويون في التاريخ) با رویکرد محافظه کارانه و به منظور ترسیم چهره ای همسو با شیعه نوشته شده اند. البته، پیش از آن تاریخ يوسف بن على خطيب (تألیف 1323 ه.ق.) نیز هست که بدان دست نیافتیم.
همچنین، کتاب سرّى خير الصنيعة في معرفة غلاة الشيعة (كتابت پیش از 1378 ه. ق. و نشر چاپ سنگی در 1407 ه.ق.). اثر حسین حرفوش، گرچه بیشتر به تراجم رجال نصیری با تأکید بر معرفی اشعارشان پرداخته، اما اطلاعات تاریخی بسیاری هم در بر دارد. ولی به دلیل نداشتن نسخه عمومی، تاکنون بیشتر نویسندگان علوی از آن استفاده کرده اند، نه نصیری پژوهان غیر بومی. کتاب تراجمی انتقادی مصادر فكر الدعاة إلى خطير الموضوعات و المنحولات (نشر 1430 ه.ق.) اثر عبدالکریم جامع هم از جهت پرداختن به برخی جهات تاریخی و صراحت در یادکرد از منابع نصیری وضع مشابهی دارد، هر چند بیشتر به شناسایی تاریخی رجال و برخی جهات اعتبار سنجی پرداخته است، نه اشعار. این دو اثر در فصل منابع نصیری بیشتر معرفی خواهد شد.
در میان مؤلفان سوری تاریخ علویان، کسانی مانند امیل عباس آل معروف و ابوموسی حریری مطالبشان را بیشتر به آثار اختصاصی نصیریه مستند کرده اند. کتاب تاریخ العلويين في بلاد الشام (نشر در 2013 م.)، اثر امیل عباس آل معروف در سه جلد، شاید مفصل ترین کتابی است که به تاریخ نصیریان پرداخته، و رجال و وقایع تاریخی و دولت های مرتبط با آنان را از دوره تکوینشان تا عصر حاضر بررسی کرده، و البته از بعضی فِرَق مرتبط مانند اسحاقیه و
ص: 21
اسماعیلیه هم بحث کرده است. این اثر از بیش از سیصد منبع بهره برده است؛(1) هر چند به دلیل دقت کم و کاستی شدید ارجاعات و اشتباهات مکرر در ارجاع به منابع، نوع استفاده اش از منابع مبهم است.(2) ولی با مقایسه می توان به شباهت بسیار اطلاعات مربوط به رجال نصیریه در این کتاب با آثاری مانند خیر الصنیعه پی برد.
در همین موضوع هاشم عثمان کتابی با عنوان تاریخ العلویین: وقائع و أحداث (نشر 1418 .ق.) دارد. در کتاب تاريخ الطائفة العلوية النصيرية في العراق اثر على جابر عانى هم جنبه های اعتقادی پُررنگ تر از توصیف تاریخ است. از تحقیقات دانشگاهی غربی، از باب نمونه، کتاب یارون فریدمن (نشر 2010) بخشی در معرفی اجمالی تاریخ برخی رجال متقدم و تطورات نصیریه دارد. کتاب تاریخ العلويين استفان وينتر (نشر 2016) بیشتر به دوران معاصر پرداخته است. در کتاب العلویون موسی مخول، غیر از چند صد منبع عربی، از 48 منبع فرانسوی مرتبط با علویان یاد شده است.(3)
بنابراین، آثار بسیاری در زمینه تاریخ علویان (غالباً به زبان عربی) نوشته شده است، و در این فصل چندان بنای تکرار مطالب قبلی را نداریم، بلکه یافته های تحقیقات پیشین را اجمالاً مرور می کنیم و می کوشیم برخی اشتباهات رایج را تصحیح کرده، قدری از کاستی های موضوع را رفع کنیم. از آن جمله، با وجود ابحاث بسیار در زمینه وجه نامگذاری «نصیریه» و «علویه»، همچنان اختلافات مهمی در آثار دیده می شود، و با عنایت به تبلیغات فرقه ای علویان در زمینۀ ریشۀ فرقه، بازخوانی این موضوع لازم است. همچنین، آثار موجود بررسی جامعی از جایگاه نصیریه متقدم در منابع فِرَق و خاستگاه آموزه های نصیریه نداشته اند. بنا داریم در این فصل، تحلیلی عمیق تر از زمینه های تکوین نصیریه در قرون نخستین مطرح کنیم.
این بخش با تفصیل از عناوین اختصاصی و عمومی نصیریه و پیشینه تاریخی آنها بحث می کند، و به اشکالات برخی از ادعاهای معاصر در زمینه نام گذاری فرقه می پردازد.
ص: 22
«نُصیریه» شایع ترین نام تاریخی اختصاصی برای فرقه ای غالیانه است که امروزه با نام «علویان سوریه» نیز شناخته می شوند. این نام بی هیچ تردیدی بیانگر انتساب به ابن نُصَیر یا به صورت کامل تر ابوشعیب محمد بن نصیر بن بکر نمیری (متوفای حدود 260 یا 270 ه.ق.) است، و نصیریان مدعی اند او باب امام حسن عسکری علیه السلام، امام یازدهم شیعه، بوده است. علاوه بر منابع تاریخی،(1) نصیریان نیز همواره با تعابیر مختلف انتسابشان به ابن نصیر را تأیید کرده اند. مثلاً پیشوای بزرگ و متقدم نصیریان در دیوانش بارها صریحاً خود را «نصیری» خوانده و بدان افتخار کرده است.(2) عباراتی مانند «ولاء ابن نصیر»، «نسبت و مذهب از محمد بن نصیر برپا است»، یا «من نُصیری الدین ... هستم» «شعیبیٌ عقیدتی» در کتب مقدس این فرقه نیز می تواند شاهد دیگری بر این مدعا باشد.(3)
با این حال، باید در نظر داشت آنچه از دیر باز برای نصیریان اهمیت داشته، اصل انتساب به ابن نصیر نمیری بوده است، و برای این منظور برایشان تفاوت نداشته از نام پدر، کنیه یا نسب او بهره ببرند. بر همین اساس، ایشان مکرراً تعابیر «نُمیری»(4) و «شعیبی»(5) را نیز بر خود اطلاق کرده اند. چنان که در نسبت خود به ابوالخطاب، محمد بن ابی زینب از هر دو عنوان «زینبی»(6)و «خطابی»(7) بهره برده اند، گاهی نصیریان برخی رقیبان دیرینه شان، یعنی اسحاقیان، را با تعبیر
ص: 23
کم شهرت «یعقوبی»(1) و «احمری»(2) خطاب کرده اند که نسبتی دیگر به ابویعقوب اسحاق بن محمد بصري احمر (متوفای 286 ه.ق.) پیشوای اسحاقیان، است. همین تنوع یادکرد از نصیریه تا به امروز نیز در میان نصیریان باقی مانده است،(3) و برخی شان به طور خاص آثاری در دفاع از انتساب فرقه به ابن نصیر نوشته اند.(4)
در نگاه نخست، شاید برخی از استعمالات «نميرية» و «نصيرية» در منابع متقدم حاصل تصحیف یکی از این دو به دیگری باشد.(5) اما با بررسی کتاب های قدیم فِرَق نگاری مانند المقالات والفرق سعد اشعری قمی (متوفای 299 یا 301 ه.ق.)،(6) فِرَق الشيعة نوبختى (متوفاى 300 ه. ق.)،(7) مقالات الإسلاميين واختلاف المصلين ابوالحسن اشعری (متوفای 324 ه.ق.)،(8) و الفَرق بين الفِرق بغدادی (متوفای 429 ه.ق)(9) در می یابیم که در دوران متقدم تر فِرَق نگاران بیشتر از تعبیر «نُمیریه» به جای «نُصیریه» برای فرقه منسوب به محمد بن نصیر بهره می بردند.
اندکی تأمل در نام بسیاری از فِرَق مذکور در کتب ملل و نحل، انتسابشان به فرد مؤسس و انواع شیوه های مختلف نام گذاری را روشن می کند. گاه نام فرقه دقیقاً برگرفته از نام کوچک مؤسس است؛ مانند زیدیه (منسوب به زید بن علی بن حسین علیه السلام)،(10) مختاریه (منسوب به
ص: 24
مختار بن ابوعبيده ثقفی)،(1) مغیریه (منسوب به مغيرة بن سعيد)،(2) و... . استفاده از کُنیه مؤسس (با حذف واژۀ «أب») نیز از روش های رایج انتساب است، مانند: هاشمیه (منسوب به ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه)،(3) منصوریه (منسوب به ابو منصور [العجلي])،(4) خطابيه (منسوب به ابوالخطاب محمد بن ابي زينب الاجدع الاسدى)،(5) نوعی دیگر از نام گذاری به نام یا کُنیه پدران افراد مؤسس وابسته است، مانند: سبئیه (منسوب به عبدالله بن سبأ)،(6) حارثيه (منسوب به عبدالله بن حارث)،(7) الناووسيه (منسوب به ابن ناووس)،(8) کربیه (منسوب به ابن کرب)،(9) سمطیه (منسوب به یحیى بن ابى سميط)،(10) بشریه (منسوب به محمد بن بشير)(11) و ... . گاهی هم لقب فرد مؤسس مد نظر قرار گرفته است، مانند: قرامطه (لقب رئیس این گروه «قرمطویه» بوده است).(12)
پس عناوین فِرَقی همچون سبئیه، خطابیه و نصیریه برگرفته از نام سردمداران این فِرَق است،(13) و در ارتباط عنوان «نمیری» به بنیان گذار فرقه، محمد بن نصیر نمیری مشکلی وجود ندارد. در منابع نصیریه و منابع متقدم ملل و نحل نام گذاری بسیاری از فِرَق غالی هم عرض نصیریه (مانند اسحاقیه و شریعیه) وضع مشابهی دارد. با این حال، دقیقاً معلوم نیست چرا از سدۀ چهارم هجری به بعد به جای عنوان «نمیریه»، از «نصیریه» استفاده شده است؟
ص: 25
البته، رواء جمال علی مستنداتی را گرد آورده که القا می کند عنوان اولیۀ «نُمیریه» منسوب به بنی نمیر بوده است. اما پس از قرن چهارم هجری با تأثیر از نام مولای بنی نُمیر، یعنی محمد بن نُصير، «نُصیریه» نامیده شده است. او در بحثش از تأثیرگذاری صابئین حرّان بر عقاید نصیریه گفته است؛ عقایدی که بر پایۀ فلسفۀ یونان و عقاید بابلیان قدیم شکل گرفته و در شهر حرّان رایج شده بود. حرّان، که از سکونتگاه های «بنی نُمیر» بوده، موطن مهم ترین خاندان نصیری متقدم، یعنی آل شعبه، نیز بوده، و عقیده نصیری از سده چهارم هجری با آنان گره خورده است، و برخی از شاعران نصیری نیز «آل نمیر» را ستوده اند.(1)
با این حال، مستندات شعری نصیری رواء جمال على، متأخرند، و برای توجیه تقدم استعمال «نمیریه» بر «نصیریه» کارآمد نیستند. به همین صورت، حرانیان نصیری متعلق به دوره ای هستند که در آن استعمال «نمیریه» متروک شده است؛ گذشته از اینکه اصل ارتباط این حرانیان با بنی نمیر هم معلوم نیست.(2) در برابر، شواهد بیشتر مؤید آن است که نام «نمیریه» از همان ابتدا ناظر به شخص ابن نصیر نمیری گزینش شده باشد تا ناظر به مجموعه ای از هم خاندان های او در کنار خودش. یعنی تفاوتی در نامگذاری با تعبیر «نمیریه»، «نصیریه» و «شعيبيه» وجود نداشته، و همگی برگرفته از نام محمد بن نصیر هستند. پژوهشگران مختلفی مانند گویارد، هوارت، ماسینیون، سالیسبوری و اشتروتمان نام «نصیریه» را برگرفته از نام ابو شعیب محمد بن نُصیر می دانند.(3)
همچنین، یکی از عناوین اختصاصی نصیریان فرقه/ طائفه/ طریقت «خصیبیه» است، که گرچه در منابع فِرَق دیگر به ندرت به کار رفته،(4) اما خود نصیریان بارها عنوان «طائفه خصیبیه»
ص: 26
را بر خود اطلاق کرده اند.(1)
با عنایت به باطنی بودن فرقۀ نصیریه، و طعن شدید برخی از فقها بر ایشان، عجیب نیست که نصیریان در تألیفاتشان مایل باشند به جای عنوان اختصاصی شان بیشتر از عناوینی عام تر بهره ببرند. نصیریان در آثارشان بیشتر تعبیر «اهل توحید» و گاه «موحد» را بر خود اطلاق می کرده اند؛(2) تعبیری که بر خلاف تصور برخی پژوهشگران برای تأکید بر لزوم جمع میان ظاهر و باطن یا برای نفی تهمت ثنویت به ایشان نبوده،(3) که در برابر تمایز از تخمیس مخمسه(4) و عقاید دیگر فِرَق غالی (غیر علیانی) استفاده می شده،(5) و در عین حال، در فضای عمومی هم
ص: 27
به دلیل عام بودنش کمتر حساسیت برانگیز بوده است. بنا بر بسیاری از مواضع کتب سرّی و خاص نصیریه، مقصود ایشان توحید امیرالمؤمنین علیه السلام در الوهیت است.(1)
در مواضع متعددی سران نصیریه با اشاره به ناآگاهی عوام اهل التوحید از برخی معارف غلو نشان داده اند که این تعبیر، اختصاصی به خواص نصیریان ندارد.(2) حتی از برخی از استعمالات منابع متقدم نصیری بر می آید که گاه نصیریان تعبیر «اهل التوحید» را صریحاً در معنایی اعم از نصیریه و اسحاقیه (رقیب دیرینه نصیریان)(3) به کار گرفته اند.(4) عناوین برخی از آثار غالیانه اسحاقیان مؤید این است که اسحاقیه هم تعبیر «اهل توحید» را برای خود به کار می برده اند.(5) روایتی از اسحاق بصری نشان می دهد اصطلاح توحید برای غلو مقدم بر نصیریه است.(6) «المتشبهين بالموحدة» در منابع نصیری هم گویا طعنی بر برخی اسحاقیان است.(7)
با این همه، اطلاق بی قید یا مدح گونه تعبیر «موحد/ اهل توحید» بر کسی در منابع نصیری نشان از نصیری بودن او است.(8) طبرانی تذکر داده که تسمیه «اهل التوحيد» به «قطعيه» (امامیه) در موضعی از دیوان خصیبی از روی تقیه است،(9) و در مواضعی طبرانی اهل توحید را
ص: 28
در برابر مقصره یا مفوضه، و با وصف اهل «التوحيد والارتفاع» آورده است.(1) چنانکه می دانیم اسماعیلیان،(2) دروزیان(3) و برخی از صوفیان اهل وحدت وجود(4) هم تا به امروز خود را با عنوان «موحدون/ اهل توحید» معرفی می کنند.
همچنین، در متون نصیری از رایج ترین تعابیر برای اشاره به اهل فرقه خود، «مؤمن» یا «عارف»(5) است. اوصافی مانند «عالم» و «فیلسوف»(6) را نیز گرچه فراوان برای شیوخ نصیری خود به کار می برند، با این حال، معلوم نیست نصیریه این اوصاف را فقط سزاوار خود بدانند.
دیگر عنوان غیر اختصاصی نصیریان، که به ویژه در دوره معاصر رایج شده، عنوان «عَلَویه» است. «علوی» در لغت به معنای منسوب به علی علیه السلام است. در کاربرد متقدم تر به کسی که از اولاد امام علی علیه السلام باشد «علوی» می گویند.(7) همچنین واژه «علوی» از دیرباز در برابر «عثمانی»(8) و دربارۀ کسانی به کار رفته که پس از قتل خلیفه سوم، امام علی علیه السلام را به قتل وی متهم نکردند و مدافع حضرت بودند.(9)
تاریخ نویسان، شاعران، زبان شناسان و نویسندگانی که فِرَق و مذاهب را بررسی کرده اند، مفاهیم مختلف اصطلاحی به این واژه داده اند. مثلاً در تصوف به طریقت هایی نظیر قادری، مولوی، بکتاشی و امثال آنها که از طریق حضرت علی علیه السلام به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می رسند، «علوی»
ص: 29
می گویند و عنوان «علوی» در تاریخ مذاهب اسلامی، در مفهوم کلی تر به صورت مترادف با «شیعه» (به معنای اعم) به کار می رود.(1) امروزه نیز فِرَق مختلف باطنی و غلوگرا، مانند نُصَیریه سوریه، بکتاشیه ترکیه،(2) اهل حق ایران(3) و بُهره های اسماعیلی،(4) عنوان «علوی» را برای خود به کار می برند.(5) با توجه به نزدیکی جغرافیایی و شهرت بیشتر علویان سوریه (نصیریه) و علویان تركيه (غالباً بکتاشیه)، به طور خاص مؤلفان تُرک، مقالاتی در تمایزات گسترده این دو فرقه نگاشته اند.(6) البته جمعیت کمی از نصیریه نیز در جنوب ترکیه هستند که ایشان را نیز نباید با دیگر علویان ترکیه اشتباه گرفت.(7)
درباره نامگذاری نُصیریه به «علویه» دو نظر وجود دارد؛ یک نظر بر آن است که نصیری ها از ابتدا به «علویان» معروف بوده اند و علت اصلی نامیدنشان به «نصیریه» همان است که به موجب آن به شیعه «رافضی»، «سبئیه» و ... گفته اند؛ یعنی به قصد دشمنی و ملامت که در تاریخ فراوان رخ داده است.(8) نظر دیگر این است که این فرقه اگرچه همواره با نام «نصیریان» شناخته شده، ولی از زمان اشغال کشور سوریه به دست فرانسه در اوایل قرن بیستم میلادی، جماعت نصیری نام خود را به «علویان» تغییر دادند.(9)
ص: 30
نویسندگان متعددی نوشته اند تا پیش از دوره تسلط فرانسویان بر شام، و حدود سال 1920 تعبیر «علوی» بر نصیریان اطلاق نشده،(1) و این نام گذاری جدید و ادعای نزدیکی علویان با امامیه بنا بر اغراض سیاسی بوده است.(2) موسی مخول می گوید پیش از همه محمد امین الطویل بوده که این تعبیر را به کار برده است.(3) در آثار قرن نوزدهم یادکرد روشنی از علویه برای نصیریه نیافتیم. حتی در این دوره نصیریه برای کتمان عنوانشان از دیگران از تعبیر «فلاحین» (کشاورزان) برای خود بهره می بردند.(4) با این حال، نمونه گزارش های نادری در استعمال عنوان «علوی» در بازۀ 1900 تا 1920 در دست است.(5)
هالم(6) معتقد است نصیریان سوریه برای اینکه خود را از مذاهب بزرگ شیعه نشان دهند و اتهامات را از خود دور کنند از مدتی نه چندان دور، خود را «عَلَوی» خوانده اند.(7) این سخن پذیرفتنی است؛ زیرا در طول تاریخ نگاه فرق دیگر به نصیریه بسیار منفی بوده است. بر این
ص: 31
اساس، و به ویژه در زمان شکل گیری دولت تحت حمایت نصیریان در سوریه (دولت اول علویان 1922 - 1936، دولت اسد: 1971 -2000)،(1) ایشان ناگزیر از عنوانی موجه تر بوده اند. در خور توجه است که نخستین تاریخ نویسان معاصر علوی، مانند يوسف الخطيب و الطویل، در آثارشان به مدد همین نام گذاری پیشینه شان را به حاکمان علوی فاطمی و بویهی تا تنوخیان پیوند داده اند.(2) الطویل که خود در دولت علویان سمت هایی داشته،(3) در تاریخ العلويين، ضمن معرفی عنوان «علویین»، ادعا می کند این عنوانی مرتبط با نسب است، در عین حال، عنوان «علوی» را بر شیعه اطلاق کرده است. او در رویکردی مضطرب عقاید نصیریه و علویان (شیعیان) فارس و دیگر بلاد را یکی می داند، ولی می گوید در کتاب منظورش از «علویان»، فقط نصیریه است.(4)
برخلاف، الطویل که عنوان «نصیریه» را انکار نکرده است، بعدها با جا افتادن عنوان «علوی»، برخی علویان به نیات گوناگون، دنبال جدا کردن بیشتر خود از عنوان تاریخی «نصیریه» بوده اند، و حتی ضمن ستایش الطویل، از یکی شمردن عنوان «علوی» و «نصیری» انتقاد کرده اند.(5) هاشم عثمان کوشیده است میان دو نظر جمع کند. بدین صورت که شواهدی از یادکرد از علویان در قرون نخستین آورده و گفته است از آن به بعد دشمنان تا قرن اخیر نام «نصیری» را جایگزین کردند، و در قرن اخیر دوباره نام متروک قدیمی رایج شد.(6) این سخنی بی دلیل است؛ زیرا شواهدی که عثمان به آن استناد کرده ناظر به دیگر گروه های موسوم به علوی، یعنی سادات علوی (از امامی، زیدی معتزلی، فاطمی یا نهایتاً ناشناس) است، و ربطی به غلات ندارد.
با جست وجو در منابع قدیم نصیریه هم شواهدی از کاربرد عنوان «علوی» برای فرقه خودشان یافت نشد.(7) شاید پیش از همه، این تعبیر را در کلمات یکی از منازعان طبرانی نصیری
ص: 32
(متوفای 426 ه.ق.) بیابیم. بنا بر نسخه الرسالة المنتصفة ابونصر منصور، ابوذهيبه اسماعيل بن خلاد اسحاقی، شعری موافق با تفویض و برخلاف رأی نصیریه را به خصیبی نسبت داده که در آن شاعر می گوید معارفش را فقط «علوی الدین» می فهمد. اما ابونصر با ارائه سندی اصل شعر را از شاعری متقدم تر، و فقط بیت حاوی نام «خصیبی» و تعبیر «علوی الدین» را از افزوده های خود ابوذهیبه می داند.(1) خواهد آمد که بنا بر مجموعه روایاتی نصیری، اسحاقیان از قرن پنجم، در منازعه با نصیریان عصرشان عقاید خصیبی را نزدیک به خود معرفی می کرده اند.
البته، در المائدة، خصیبی در یادکردها از اوصاف مؤمن او را علوی هاشمی قرشی نبطی شمرده است.(2) ولی این ارتباطی با نام گذاری فرقه ای ندارد، و اصل روایت نیز با فِرَق دیگر مشترک است.(3) نصیریان برای مراتب غالیانه مکرراً از «عالم عُلوی» استفاده می کنند،(4) که ارتباطش با تسمیه جدید «عَلَوی» روشن نیست. با این حال، در موضعی از منابع پیشانصیری، تعبیر «عَلَوی» را در فضایی متفاوت بر خود اطلاق کرده اند. در کتاب آداب الدین در راستای عقيده غاليانه الوهیت امام و نزاهت او از زاد و ولد آمده است که هر کس ادعا کند از فرزندان علی علیه السلام است خود از اولیای طاغوت است. پس بر کسی که در میان مردم به سیادت علوی شناخته می شود واجب است که از نسب خود برائت جوید، و اگر در سرزمین خودش برایش دشوار است، باید مهاجرت کرده، در سرزمینی دیگر خود را مانند عموم مردم (غیر سید) معرفی کند. اگر چنین کند، او علوی خالص و علوی در معرفت خدا خواهد شد.(5)
پیش تر سعد بن عبدالله اشعری (متوفای 301 ه. ق.) گزافه گو دانستن علویان در ادعای سیادت را از خطابیان مخمسی، علیاوی و نیز بشیریه نقل کرده(6) و بعدها همین را منابع تاریخی از نصیریان گزارش کرده اند.(7) چه خود نصیریان هم انتساب علویان به غیر حضرت
ص: 33
علی علیه السلام را به اسحاقیه نسبت داده اند.(1) ولی پیش تر، ابن شعبه روایتی در معرفت علویان عارف از آل ابوطالب از اسحاقیه نقل کرده است.(2) گویا ناظر به برخی از روایات مدح سیادت علوی است که غالیان متقدم ترجیح داده اند معنایی مثبت اما متفاوت را برای عنوان «علوی» باقی بگذارند؛(3) هر چند در موضعی هم یادکرد از علویه را موجب خشم امام دانسته اند.(4) با این همه، نصیریان عنوان تشریفی «علوی» را گاه برای خود ائمه علیهم السلام به کار برده اند، هر چند تناسل در میانشان را نمی پذیرند.(5)
در منابع فِرَق، وصف «علیائی» شبیه به مصطلح متأخر علوی است، و نزدیکترین کاربرد را با آن دارد.(6) ممکن است نصیریان معاصر در گزینش نام «علوی» برای خود، نظری به تعبیر «علیانی» داشته باشند. قدما «علیائیه» را خطابیانی دانسته اند که به الوهیت حضرت علی علیه السلام قائل بوده اند، و او را خالقی می دانسته اند که انبیا را فرستاده است. ایشان را اصحاب بشار شعیری(7) یار و همراه ابوالخطاب شمرده اند.(8) این توصیفات گرچه مختص نصیریه نبوده، و اسحاقیه را نیز در بر می گرفت،(9) ولی تا به امروز کاملاً بر نصیریه هم صدق می کند.(10)
ص: 34
تعبیر «علیائی» با تعبیر امروزی «علی اللهی» تناسب بسیار دارد. برخی گزارش ها نیز وجه نام گذاری علیائیه/ علبائیه را به برچسبی خیالی از سوی مخالفان مخمسی شان فرو کاسته،(1) یا آن را نسبتی به علباء بن دراع الأسدی دانسته اند(2) که با توجه به طبقه متقدم و جایگاه کم رنگ راوی ای به نام علیاء/ علباء در منابع، وجه اخیر منتفی به نظر می رسد.(3) همچنین، نوع توصیفات دیگر منابع از علیائیه نیز شاهد تقابل آن با مصطلح محمديه (و البته مخمسه) است،(4) چه محمدیه برعکس علیائیه/ ذمیه حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را معنای خداوند دانسته، و علی علیه السلام را در مرتبه ای پایین تر می نشانده اند.(5) این با صِرف نوعی برچسب بودن تناسب ندارد.
بر این اساس، گویا دیدگاه برخی محققان در کاربرد یکسان «علیائیه» و «عينيه»(6) صحیح
ص: 35
باشد،(1) این استعمال نیز بیشتر در برابر تعابیر «مخمسه» و «میمیه» (مشابه محمدیه)(2) به کار می رفت. این مؤید انتساب واژه «علیائیه» به علی علیه السلام است، و استفاده نکردن از تعبیر «علوی» برای علی اللهیان نیز می توانسته از آن رو باشد که کار برد تعبیر «علوی» برای سادات علوی غلبه داشته است. در حالی که تعبیر «محمدی» چنین استعمال شایعی برای سادات نداشته،(3) و بعدها نیز تعابیر بسیار دیگری مانند «شریف» برای سادات شایع شد.
همچنین، نصیریه متأخر در آثارشان در کنار اطلاق تعبیر «غلات» برای خود، گاه لفظ «غلویه» را برای اعتقاد خود به کار برده اند،(4) که کاملاً مانند «علویه» نوشته می شود، و شاید این نیز در گزینش نام «علویه» در دوره معاصر مؤثر بوده است.
ساموئل لاید می گوید برخی از مردم چنین گمانی دارند که نام گذاری «نصیریه» به این نام کار دشمنان بوده است. او ضمن اشاره به رواج این نام، برای نشان دادن قدمت استعمال نصیریه به الرسالة الدامغة زوزنى استناد کرده است.(5) شاید با تحریف یا بدفهمی همین مستند بوده که برخی از علویان سوری معاصر چنین وانمود کرده اند که تسمیۀ «نصیریه» را نخست علی بن حمزه زوزنی دروزی (زنده در 411 ه.ق.) انجام داده است.(6) همین تحریف در نوشته های بسیاری راه یافته است.(7) در حالی که معلوم شد قبل از زوزنی، در میان غیر نصیریه، سعد
ص: 36
اشعری (متوفای 301 ه.ق.) و سپس ابوالحسن اشعری (متوفای 330 ه.ق.)، ابوبکر جعابی (متوفای 355 ه.ق.) و احتمالاً ابن ابی الثلج (متوفای 325 ه.ق.) هستند که سخن از نصیریه/ نمیریه به میان می آورند.(1) در آثار غالیانه خصیبی و پیروانش، هم تسمیه به «شعیبی» و «نصیری» و هم برائت از دیگر فِرَق و دیگر غالیان بسیار شایع است و انگاره متأخر بودن عنوان «نصیری» پایه ای ندارد.
هاشم عثمان، علوی پژوه معاصر، پس از اشاره به گوناگونی یادکردها از ابن نصیر،(2) در نقد انتساب نصیریه به او، وجوهی مطرح کرده است، مانند اینکه قدما این فرقه را مشخصاً به ابن نصیر منسوب نکرده اند؛ یا اینکه وفات محمد بن نصیر در سال 259 ه. ق. / 872م بوده، در حالی که اصطلاح «نصیریه» در آخر سده 40 ه. ق. / 10 م. مطرح شده است، و در آخر، این را که نوبختی در کتابش، فِرَق الشيعة، پیروان محمد بن نصیر را «نمیریه» نامیده، شاهد گرفته است.(3) با وجود مباحث پیشین و نقدهای پژوهشگرانی مانند عباس برومند اعلم، پاسخ این مطالب نیز روشن می شود. همچنین، در ادامه با نقل کلمات مورخان متقدم، و بحث از انتساب آثار و اخبار متعدد به محمد بن نصیر و ادعای بابیت او نزد نصیریه،(4) بی پایگی دعاوی نوظهور در ریشه نصیریه بیشتر معلوم خواهد شد.
نمونه ای از دیگر ادعاهای نادرست معاصران هم این است که برخی نام «نصیریه» را برگرفته از نام «نُصیر» غلام آزاد شده علی بن ابی طالب علیه السلام دانسته اند.(5) در حالی که در حد
ص: 37
جست وجوی نویسنده، کهن ترین منبعی که این وجه تسمیه و غلامی به نام «نصیر» برای امام على علیه السلام را یاد کرده، منسوب به اواخر سده هفتم است.(1) قدیمی ترین یادکرد مجمل از کسی با نام «نصیر»، که نصیریه بدو منسوب اند،(2) می تواند حاصل نقل ناقص نام «ابن نصیر» باشد.
گونه روشن تری از اشتباه نیز زمینه ایجاد صحابی غالی ای با نام «نصیر» برای حضرت علی علیه السلام شده است. در گزارش هایی نسبتاً متقدم آمده است که غلات زنده شدن برخی مردگان به دست حضرت علی علیه السلام را شاهد الوهیت امام گرفته اند، و در برخی اخبار مشابه، به اعتقاد مشابه این نصیر اشاره شده است؛(3) استنادی که آشکارا در کتب متقدم نصیری هم آمده است.(4) بعدها در برخی از اخبار، گویی به جای اینکه بگویند محمد بن نصیر به استناد این داستان منسوب به حضرت علی الله علیه السلام غالی شد، گفته اند این نصیر در همین داستان غالی شد.(5) در برخی تحریرها از همین داستان هم نصیر است که با دیدن اعجاز حضرت علی علیه السلام غالی می شود.(6)
شاید در میانه قرن هشتم نخستین بار ارشاد القاصد ابن ساعد انصاری سنجاری (متوفای 749 ه. ق.) است که به اجمال نصیریه را به نصیر مولا علی علیه السلام نسبت داده،(7) و سپس برخی به تأثیر از ابن ساعد گویا با کنار هم نهادن دیدگاه او با برخی اخبار متقدم تر گفته اند نصير «رأس النصيرية» و سرکرده کسانی است که حضرت علی علیه السلام را خدا خوانده، و امام آنان را سوزاند.(8) با عنایت به بی ریشگی این ترکیب، احتمالاً باید آن را حاصل سهوهای تدریجی مورخان
ص: 38
پیش گفته دانست که در برداشتی اشتباه از متون متقدم شکل گرفته است. در احتمالی ضعیف تر شاید تحریفات متأخر نصیریان نیز در آن دخیل بوده است.(1)
نظر دیگر بر آن است که تسمیه «نصیری» به حضور گروهی از طرفداران علی علیه السلام در فتح شام مربوط است. ادعا شده است که هنگام فتح بعلبک و حمص، ابوعبیده جراح از مدینه درخواست نیروی کمکی کرد. گروهی از انصار که در واقعه غدیر خم با علی علیه السلام بیعت کرده بودند، به ابو عبیده پیوستند. وقتی این گروه به منطقه رسیدند پیروزی هایی نصیب مسلمانان شد. از این رو، این نیروی کوچک، «نُصَیرة»، و مناطق فتح شده به دست ایشان را «جبل النُصَيرة» نامیدند.(2) این نظر نمی تواند صحیح باشد؛ زیرا بر اساس منابع تاریخی، حمص و بعلبک با صلح فتح شده اند، نه با جنگ.(3) عنوان گروه «نُصَيرة» نیز در تاریخ شناخته شده نیست.
برخی دیگر، که نام «نصیریه» را برگرفته از نام کوه محل سکونت علویان می دانند، بدین استناد کرده اند که مورخان مسیحی نام Nazarie را به این کوه اطلاق می کردند؛ پس محتمل است این نام تحریف شده «نُصَیریه» باشد.(4) اما این اسم برای این جبال در طول دورۀ جنگ های صلیبی یا بعد از سال 488 ه. ق. / 1096م. به کار رفته است و نام پیشین این جبال قبل از این تاریخ «جبل لكام» بوده است. کلمه Nazarie نیز به وضوح ناظر به اسماعیلیان نزاری است که در نبرد با صلیبیان در مناطق مختلف این کوهستان، همچون مصیاف و قدموس، حضور داشته اند؛ به ویژه در دوران رهبرشان راشدالدین سنان (متوفای 589 ه.ق.) معروف به شیخ الجبل.(5) البته در دوران بعد تا به امروز از جبال نصیریه در شام نیز یاد می شود.(6)
ص: 39
ولی روشن است که این اسامی متأخر از حضور نصیریان در شام از قرن چهارم است.(1)
بعضی پژوهشگران غربی مانند هنری لامنس، کشیشِ تاریخ پژوه شرق شناس بلژیکی، معتقدند نام «نُصیریان» اسم تصغیر از واژه عربی «نَصاری» و به معنای «مسیحیان کوچک» است. توجیه چنین نظری این است که دشمنان نصیریان به دلیل کثرت اعمال و فرایض مسیحی شان، برای تحقیر ایشان از نام «نصیریه» استفاده کرده اند.(2) هاینس هالم، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه توبینگن، نظر لامنس را رد کرده است.(3)
یکی از نویسندگان استفاده از نام «نصیریه» دربارۀ علویان را صحیح نمی داند و معتقد است این نام در دوره ممالیک و پس از اختلافاتی که در سرزمین شام پدید آمد از طرف دیگران با هدف خرد کردن شیعه در سرزمین شام به علویان اطلاق شده است.(4) در برابر، باید گفت دولت «ممالیک» پس از فروپاشی ایوبیان در قرن هفتم هجری در مصر به قدرت رسید و نزدیک سه قرن در آن منطقه قدرت را به دست داشت؛ اما نام «نصیریه» از قرن ها پیش رایج بوده است.(5)
دیدگاه های مختلف دیگری هم دربارۀ وجه تسمیۀ «نصیریه» مطرح شده،(6) اما به دلیل
ص: 40
سست بودنشان، یا دست کم به دلیل بهره نبردن این صاحب نظران از منابع نصیری(1) نیازی به بیانشان نیست.
چنان که گذشت، بسیاری از فِرَق غالی متقدم اسلامی به نحوی متأثر از جریان منسوب به عبدالله بن سبأ، یعنی سبئیه، یا حتی از شاخه های آن تلقی شده اند. اما آنچه مسلم است این است که فرقه خطابیه، از شاخص ترین فرقه های غلو شیعی، با آرای ویژه خود در دوره امام صادق علیه السلام شکل گرفت، و نصیریه نیز انشعابی از آن در سده سوم قلمداد می شود. در این بخش و در ادامه، مؤثرترین شخصیت های تاریخی در شکل گیری نصیریه را معرفی می کنیم؛ خواه خطاییان پیش از ظهور نصیریه، و خواه نخستین رجال نصیری تا دوره استقرار و استقلال کامل آن.
به سادگی نمی توان دربارۀ میزان نقش هر یک از رجال تاریخی در شکل گیری عقاید نصیریه سخن گفت، ولی چنان که جمعی از پژوهشگران نیز اذعان کرده اند، جایگاه حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 346 یا 358 ه.ق.) در انسجام بخشی اجتماعی و عقایدی نصیریان بسیار در خور توجه بوده است. هر چند البته حجم چشمگیری از آرای نصیریه از غالیان پیش از خصیبی و بعضاً در منابع متقدم بر او گزارش شده که نمونه های متعددش در فصل سوم می آید.
در اینجا به بعضی از سران شاخص خطابیه اشاره خواهد شد که آرا و روایاتشان بعدها تأثیر بیشتری بر نصیریه گذاشته است. در این میان، به طور خاص می توان از این اشخاص نام برد: ابو الخطاب، بشار شعیری، عمر بن فرات و محمد بن عبدالله بن مهران. در دوران نخستین انشعاب خطابیه به نحله های مخمسه، علیائیه و خطابیه اسماعیلی، رجال سرشناس هر یک از این فِرَق به خوبی شناخته شده نیستند، و فقط چند تن از رجال علیائیه، که بعداً به نصیریه و اسحاقيه تقسیم شد، به طور خاص شناخته شده ترند. ولی از حدود دوره امام عسکری علیه السلام می توان گفت برخی از رجال مخمسه، مانند علی بن حسکه و محمد بن موسی شریعی، شهرت داشته و البته بر میراث نصیریه نیز اثرگذار بوده اند. حال برخی از این رجال خطابی عصر حضور امامان علیهم السلام را به اجمال معرفی می کنیم.
ص: 41
الف. ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اسدی (متوفای 138 ه. ق.)
او از رجالی است که ابتدا در میان اصحاب امامی امام صادق علیه السلام جایگاه مطرحی داشت، و با فقهای اصحاب هم مرتبط بود. ولی کم کم به دلایلی(1) به غلو گرایید، تا آنجا که به کلی از امامیه جدا و پایه گذار فرقه غالی خطابیه شد. روایاتی از تسامح و ضعف او پیش از اوج گیری غلوش حکایت دارد.(2) بسیاری از منابع ملل و نحل برخی عقاید او و ماجرای قیام او و اصحابش در مسجد کوفه و ندای علنی غلو او را بیان کرده اند، و چند پژوهش هم به شرح حال او و مقابله قاطع و سرسختانه امام صادق علیه السلام و فقهای اصحاب با او پرداخته اند.(3) از این جهت در اینجا به همین مختصر اکتفا می کنیم.
نام کامل ابوالخطاب در منابع غالیان محمد بن إسماعيل بن ابی زینب(4) کاهلی(5) و با کنیه ابوالطیبات ذکر شده است. در حالی که در اسناد امامی عموماً به کنیه مشهور ترش، یعنی ابوالخطاب، اکتفا می شود. کنیه ابوالطیبات به کلی در اسناد امامیه نیامده، و فقط برخی از مؤلفان آشنا با میراث غالیان آن را تذکر داده اند.(6) ولی در منابع غالیان کنیه ابوالطیبات بسیار رایج است.(7) خصیبی، پیشوای غالیان نصیری، مدعی است امام صادق علیه السلام این کنیه را به ابو الخطاب داده اند،(8) او و جانشینش جلی (متوفای 399 ه. ق.)، در فهرست اسامی ابواب
ص: 42
غالیان، دو کنیه ابوالخطاب و ابواسماعیل را کنیه عمومی، و ابوالطیبات را کنیه خاصش (و نتیجه انگاره بابیت نزد غالیان) می شمرند.(1)
پدر ابوالخطاب در منابع امامیه، مقلاص و نه اسماعیل دانسته شده است،(2) شاید این ارتباطی با کنیه دیگر ابوالخطاب، یعنی ابو اسماعیل داشته باشد،(3) چه ساخت کنیه با نام پدر رایج بوده و حتی توصیه می شده است.(4) در منابع غالیان ابداً نامی از مقلاص به چشم نمی خورد. البته شاید این اطلاعات قابل جمع باشند. بدین صورت که نسبت شخصیت ها به جدشان رایج است و برخی منابع تصریح کرده اند کنیه مقلاص ابوزینب است.(5) اصالت سنجی میراث منسوب به ابوالخطاب در منابع نصیری نیازمند پژوهش های جدیدی است؛ زیرا تحقیقات قبلی معمولاً همراه با دسترسی های گسترده تر سال های اخیر به تراث نصیری نبوده است. غیر از روایات غالیانه منسوب به ابوالخطاب در میراث نصیریه،(6) نمونه های کمتری از اخبار ظاهری را نیز بد و منسوب کرده اند،(7) ولی نسبت هر دو دسته از اخبار به ابوالخطاب با تردید جدی مواجه است.
ب. بشار شعیری
پس از ابوالخطاب در میان پیروانش در تحلیل چگونگی الوهیت امامان اختلاف افتاد. در این میان اصحاب بشار شعیری، که یار و همراه ابوالخطاب شمرده می شود، به الوهیت حضرت علی علیه السلام قائل بودند، و ایشان را برتر از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم می شمردند و با مخمسه که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را
ص: 43
معنا می دانستند و مظاهر او را خود رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و دیگر پنج تن می انگاشتند، اختلاف داشتند.(1) با این حال، در روایت دیگری مخمسه را هم از اصحاب ابوالخطاب و بشار شمرده اند. پس شاید این اختلافات مخمسه و علیائیه مربوط به پس از بشار بوده باشد.(2)
بشار شعیری، به کلی در اسناد امامی متروک است، و فقط در رجال کشی چهار روایت با طعن و لعن شدید از او یاد کرده است.(3) در یکی از این روایات در برابر لعن امام بر او، اظهار شادی و مسرت می کند. به گفته ماسینیون، پیش از حلاج، گویی بشار است که نظریۀ مطرود و ملعون بودن شیطان به دلیل عشق پاک را مطرح می کند.(4) بشار نزد نصیریان جایگاهی بسیار مهم و محترم دارد، و از نقبای ابوالخطاب(5) یا از ایتام(6) شمرده شده است. نصیریان روایات بسیار از بشار نقل کرده اند؛ هم در آثار عامی مانند الهدایة،(7) و هم در آثار سرّی و با مضامین غالیانه تر.(8) نصیریان او را یکی از منادیان ندای الوهیت امام می دانند.(9)
ص: 44
ج. موسى بن أَشيَم(1)
از یاران شناخته شده تر ابوالخطاب هم می توان از موسی بن اشیم یاد کرد، که در میان یاران ابوالخطاب و به همراه او کشته شده است.(2) در آغازِ مجمع الأخبار، روایتی بسیار غالیانه و طولانی در وصف مجلس شرابِ ابوالخطاب و یارانش آمده که در آن مجلس، موسی بن اشیم ساقی، و نقشش از همه برجسته تر است. در ابتدای این روایت منسوب به ابوهارون المكفوف، موسی بن اشیم شهید از یاران هفتادگانه ابوالخطاب و البته، محمد بن ابی بکر زمان خودش به شمار رفته است.(3) نصیریان برای موسی بن اشیم جایگاه بلندی در ادوار مختلف قائل اند. به گمان آنان، موسی بن اشیم در زمان السيد موسى (= موسى بن عمران علیه السلام) ظهور داشته است،(4) و حتی می نویسند: «کل موسى فى القرآن موسى بن أشيم».(5)
در منابع امامی هم روایت کشی دربارۀ خطابی بودن ابن اشیم و کشته شدنش در قیام خطابیه همسو با گزارش نصیری پیش گفته است. البته روایت کشی از امام صادق علیه السلام بر جهنمی بودنِ او نیز شهادت داده است. برخی رجالیان او را «غال خبیث» خوانده اند.(6) بنا بر روایتی، موسی بن اشیم، در آغاز کار با ابوقتاده در شام مصاحبت داشته است.(7) این خبر تنها روایت برجای مانده از ابن اشیم در منابع امامی است، و به چند طریق از او نقل شده، و تصویری خاص از تقیه ترسیم می کند.(8)
ابو خدیجه سالم بن مکرم نیز تنها یار ابوالخطاب بود که در قیامش جان سالم به در برد و
ص: 45
سپس امامی شد،(1) اما در میان نصیریه همچنان جایگاه مهمی دارد.(2) خطابی بودن برخی رجال مهم در منابع نصیری هم قطعی نیست. به نمونه هایی اشاره می کنیم:
د. اسد بن اسماعیل
نصیریه برای اسد بن اسماعیل بن ابی الطیّبات جایگاه بلندی قائل اند و او را از جمله ایتام(3) محمد بن المفضل بن عمر (باب نهم نصیریه) برشمرده اند.(4) در گزارشی غالیانه، ادعا شده که اسد بن اسماعیل در قیام ابوالخطاب، پس از او مهم ترین نقش را داشته، مهم ترین داعی خطابیان بوده و در میانشان به عنوان مقداد شناخته می شده است.(5) نصیریان اخباری غالیانه را نیز به او نسبت داده اند؛ همچون خبری در اتحاد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم با مکان و تفویض خلق به او(6) یا الوهیت حضرت علی علیه السلام.(7)
منابع رجالی امامی اسد بن اسماعیل را از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده اند؛(8) ولی هیچ اطلاع دیگری دربارۀ او نیافتیم. در منابع حدیثی شیعه، چند روایت از او یافت می شود؛ از جمله روایتی از او از جابر جعفی دربارۀ مؤمن(9) که در تحریر کامل ترش از جابر در بردارنده مضمون تفويض مشیت خدا به مؤمن در روز قیامت است،(10) روایتی از مفضل در توحید(11) و
ص: 46
خبری در تفسیری خاص از رجعت.(1) صالح بن حمزه و محمد بن عبدالله بن مهران مهم ترین راویان اسد بن اسماعیل هستند.
ه-. برخی رجال طيف مفضليه
منظور از «طیف مفضليه»، مفضل بن عمر و جمعی از راویان اند که در اسناد مکرراً همراه با مفضل یا راوی از او هستند، و به نقل روایات در زمینه جایگاه امام اهتمام دارند، و بیشتر به تفويض متهم بوده اند، و در منابع ملل و نحل آرای دیگری نیز بدیشان منسوب است.(2) بر خلاف خطابیان پیش گفته، راویانی مانند مفضل، ابن ظبیان و محمد بن سنان در میراث امامیه نیز روایات بسیار دارند و خطابی بودن بسیاری شان با تردید جدی مواجه است. با این حال، همگی به غلو متهم بوده، و روایاتی خطابی بودن ایشان را ادعا کرده اند.(3)
نصیریان و دیگر فِرَق خطابی بر جایگاه ویژه این راویان در میان خود تأکید داشته، و خصوصاً آثار غالیانه متعددی را به مفضل بن عمر و محمد بن سنان منسوب کرده اند. گرچه
ص: 47
در اصالت این آثار تردیدهای جدی وجود دارد، اما درستی نسبت پاره هایی از آن به این رجال بعید نیست، و البته این آثار بر آرای نصیریه تأثیر مهمی داشته است.(1) البته، روشن است که صرف جایگاه داشتن در منابع غالیانه همیشه نمی تواند شاهدی کافی بر غلو ایشان باشد.(2)
با این همه، قرائنی دست کم فاصله گیری این طیف از خطابیه را تأیید می کند.(3) اما همچنان تفاوت هایشان با طیف فقها و متکلمان امامیه بارز است، و خصوصاً عموم خطابيه مفضل را،(4) و به طور خاص مخمسه محمد بن سنان را(5) نیز از ابواب غالیانه امام شمرده اند. از این جهت شناخت جایگاه ایشان نیازمند پژوهش های بعدی است. مجموعه راویانی متهم به غلو نیز وجود دارند که از مفضل بن عمر، یونس بن ظبیان یا محمد بن سنان مکرراً و در ظاهر مستقیم روایت کرده اند، ولی روایاتشان بیشتر در منابع غالیان و بسیاری اوقات غالیانه است؛ مانند
ص: 48
خیبری بن علی طحان،(1) حسن بن مسکان،(2) ماهان ابلّی(3) و محمد بن صدقه عنبری.(4) برخی مانند حسن بن علی بن ابی عثمان سجاده نیز با داشتن اتهامات شدید در غلو علیائی(5) روایاتشان در منابع امامی بیشتر است.
الف. عمر بن فرات
در رجال کشی محمد بن فرات به عنوان بزرگ خطابیه و مدعی بابیت و نبوت در دوره امام رضا علیه السلام معرفی شده است،(6) در حالی که در منابع نصیریه و غیر ایشان چنین کسی در این طبقه عمر بن الفرات است.(7) عمر بن فرات را کاتب بغدادی شمرده اند.(8) محمد بن فرات نیز کاتب و بغدادی بوده(9) که در دوره امام رضا علیه السلام و به دست ابراهیم بن شكله (ابراهیم بن محمد بن
ص: 49
المهدى عباسی) کشته شده، و ادعای بابیت و نبوت داشته است.(1) ابن شكله از مبغوضان نزد نصیریان است.(2) عمر بن فرات را شیخ اهل تناسخ نیز خوانده اند.(3)
در منبعی محمد بن فرات و عمر بن فرات را دو باب پیاپی شمرده اند،(4) اما بر اساس قرائن بالا، برداشت ماسینیون در یکسانی محمد و عمر بن الفرات(5) دور نیست. با توجه به کتابت بسیار نزدیک عمر و محمد در بعضی خطوط،(6) شاید کاتب نسخۀ مادر رجال کشی به سبب ذهنیتش عمر را محمد خوانده است؛ زیرا در منابع امامیه و زیدیه و اهل سنت نیز راویانی به نام محمد بن فرات وجود دارد.(7) البته احتمال خلافش، یعنی تصحیف محمد به عمر در منابع نصیری نیز ممکن است و نمونه هم دارد.(8) ولی اینکه شیخ طوسی با اینکه خود گزینش گر و راوی رجال کشی بوده، و در کتاب الرجال خودش سران غلو را یاد کرده، ولی در طبقۀ راویان از امام رضا علیه السلام فقط عمر بن فرات را کاتب بغدادی غالی دانسته،(9) و در این طبقه، هیچ یادکردی از محمد بن فرات ندارد. در طبقات بعد چند شخصیت حکومتی از آل فرات از مرتبطان با محمد بن نصیر و یاران او شمرده شده اند: محمد بن موسی بن حسن بن فرات و احمد بن محمد بن فرات.(10)
ص: 50
ب. محمد بن عبدالله بن مهران کرخی
ابن مهران در منابع امامیه شدیداً متهم است، کشی و عیاشی او را متهم و غالی دانسته،(1) و ابن الولید و ابن بابویه او را در مستثنیات نوادر الحكمة آورده اند،(2) و نجاشی، ابن نوح و شیخ طوسی این تضعیف را پذیرفته اند.(3) نجاشی ضمن غالی و کذاب شمردن ابن مهران، برایش کتبی چون الممدوحين والمذمومين، مقتل أبى الخطاب، مناقب أبى الخطاب، الملاحم، التبصرة، القباب و النوادر را نام برده، و تذکر داده است که غیر از النوادر بقیه همگی تخلیط (غلو) هستند.(4) و ابن غضائری کتاب الممدوحین را نشان خبث و دروغ گویی ابن مهران می داند.(5)
گرچه امامیه بر غلو و ضعف شدید ابن مهران اتفاق دارند،(6) اما منابع نصیری و اسحاقی بدو عنایت ویژه ای دارند، و او را از خواص خود می شمرند.(7) آنها از کتاب او با عنوان المحمودین والمذمومین روایاتی در مدح غلات و رد بر شیعه آورده اند.(8) چنان که از او روایاتی در تناسخ، تأیید غلو و آداب غالیانه در دست است.(9) روایات ایشان از عنوان «مقتل ابوالخطاب» نیز احتمالاً از کتاب ابن مهران است.(10) در اسناد خصیبی، ابن مهران بیشتر از راويان محمد بن صدقة عنبری است.(11) خصیبی بسیاری از روایات بابیت سران غلات را از ابن مهران از محمد بن صدقة روایت کرده است،(12) و شاید نسبت این روایات به ابن مهران
ص: 51
درست باشد. برخی از یادکردهای نصیریان از مقتل ابی الخطاب می تواند ناظر به کتاب ابن مهران باشد.(1) همچنین، در روایات کتاب السبعین در حقائق اسرار الدین، اسناد فراوانی از محمد بن موسی (شریعی) از کرخی وجود دارد که با توجه به مشایخ کرخی (مانند ابوسمینه)، و نیز چند سند مشابه از حقائق اسرار الدین،(2) این کرخی همان ابن مهران است.
در میان امامیه، احمد برقی و جبریل بن احمد فاریابی از راویان مهم ابن مهران هستند.(3) از متهمان به غلو هم، سیاری و سهل بن زیاد روایاتی اندک را از ابن مهران نقل کرده اند.(4) از اسحاقیه، اسحاق بصری و حسن بن منذر از راویان ابن مهران اند،(5) و احتمالاً نصیریه نیز بیشتر با واسطه ایشان به اخبار ابن مهران دست یافته اند، هر چند خصیبی شیخ اختصاصی خودش جعفر بن احمد قصير، ابن جمهور و نیز چند نام نایاب را واسطه روایاتی از این مهران قرار داده،(6) ولی چنان که خواهد آمد، اعتماد به اسناد خصیبی دشوار است؛ خصوصاً که نقل ابن جمهور از ابن مهران در اسانید غیر خصیبی یافت نشد.
ج. علی بن حسین بن حسکه قمی تغلیسی و شاگردان مخمسی او(7)
محمد بن عیسی بن عبید گفته است علی بن حسکه و قاسم یقطینی از مدعیان با بیت بوده اند.(8) ابن شعبه حرانی تذکر داده که علی بن حسکه حوار/ جواز پس از محمد بن سنان باب مخمسه
ص: 52
تلقی می شده است.(1) خصیبی نیز از اعتقاد برخی به بابیت محمد بن سنان، علی بن حسکه و محمد بن موسی شریعی گفته است.(2) محمد بن عیسی بن عبید نمونه آرای باطنی علی بن حسکه و نامه جمعی از امامیه به یکی از ائمه برای کسب تکلیف در قبال این اقوال را گزارش کرده است.(3) بنا بر سندی دیگر، یکی از کسانی که نامه نوشته بوده، ابراهیم بن شیبه بوده است.(4)
در گزارش سهل بن زیاد آرای شدیداً غاليانه علی بن حسکه با تفصیل بیشتری گزارش شده، و پاسخ تند و شدید امام در رد این آرا و لعن ابن حسکه مفصل تر است.(5) نصر بن صباح (متوفای حدود 300 یا 310 ه.ق.) نیز گفته است علی بن حسکه استاد قاسم یقطینی شعرانی، محمد بن موسی شریعی و حسن بن بابا بوده و همگی لعن شده اند.(6) محمد عیسی در سندی دیگر نیز گفته است امام هادی علیه السلام (ابوالحسن عسکری) بی مقدمه نامه ای در لعن ابن حسکه و یقطینی و ارتباطشان با شیطان نوشته بودند.(7) فضل بن شاذان على بن حسکه را از دروغ پردازان مشهور خوانده است.(8)
يقطينی، علی بن حسکه و شاگردانش در اسناد منابع متقدم امامی کاملاً مهجورند، و روایتی از ایشان نیافتیم. با این همه، نصیریه، گاه با واسطه دیگر خطابیان، روایات متعددی از او دارند. در اسناد غالیان، رجال گوناگونی به عنوان راویان مستقیم از ابن حسکه مطرح شده اند، مانند عبدالله بن خازم/ حازم که خصیبی با واسطه جنان از او روایت کرده است؛(9) همچنین، ابوسعید آدمی،(10) عبدالله ارمنی،(11) ابن مهران(12) و اسماعیل قمی.(13) نصیریان روایاتی از یقطینی هم دارند.(14)
ص: 53
در این میان شاید دو تن از شاگردان این حسکه بعدها اهمیت بیشتری یافته اند؛ یکی محمد بن موسی شریعی پیشوای شاخه شریعیه، و دیگری اسماعیل بن علی قمی.
د. اسماعيل بن علی قمی
در یکی از منابع فِرَق نگاری، فرقه غالی قمیه به اسماعیل قمی منسوب است.(1) ابوسعید میمون بن قاسم طبرانی (متوفای 426 ه.ق.) اثری با نام الظهورات را به ابوعلی اسماعیل بن علی قمی نسبت داده،(2) و روایاتی را از آن از مفضل روایت کرده است.(3) بنا بر اسناد حقائق أسرار الدين، ظاهراً ابن شعبه با واسطه کتاب السبعین از اسماعیل بن علی روایت می کرده، و او را از راویان محمد بن صدقه شمرده است.(4) طرق دیگری را نیز خصیبی تا اسماعیل ادعا کرده است(5) که در برخی از آن اسماعیل از علی بن حسکه نقل می کند.(6)
ه-. محمد بن موسی شریعی قمی
محمد بن موسی شریعی پیشوای مخمسه بعد از علی بن حسکه قمی است.(7) بنا بر چند گزارش، او از مدعیان بابیت نیز بوده است.(8) شاخه مهمی از مخمسه به نام «شریعیه»(9) بدو منسوب است،(10) و گویا به همین سبب نصیریان به طعن و رد او اهتمام ورزیده اند.(11) در منابع
ص: 54
متقدم امامیه روایاتی از او یافت نشد، مگر روایتی از ابوالمفضل شیبانی که با یک واسطه از او خبری در زمینه بحث با طبیبی نصرانی را گزارش می کند.(1)
ولی در خور توجه است که کتاب السبعین که از مهم ترین منابع حقائق أسرار الدین است و نیز المعارف طبرانی روایات غالیانه متعددی از محمد بن موسی دارند.(2) الهداية خصيبي هشت روایت از محمد بن موسی قمی دارد که احتمالاً همو است.(3) طب الأئمة علیهم السلام منسوب به فرزندان بسطام نیز، که شواهد ارتباطش با خصیبی خواهد آمد، دو روایت مستقیم از محمد بن موسی الربعي/ السدیفی دارد(4) که از نمونه های تصحیفات گسترده طب الأئمة است، و ظاهراً اصل این نسبت باید شریعی باشد.
منابع کهن اصلِ دعوتِ غالیانه ابوشعیب محمد بن نصیر نمیری و نقش او در شکل گیری جریانی با نام نصیریه را مسلم دانسته اند. افزون بر آنچه در بحث از نامگذاری نصیریه گذشت،(5) روایات دیگری هم بیشتر جایگاه محمد بن نصیر را معرفی کرده اند. در گزارش سعد اشعری (متوفای 301 ه. ق.)، ابن نصیر مدعی رسالت از سوی امام هادی علیه السلام بوده، و البته عقایدی همچون تناسخ و اباحی گری را از او گزارش کرده است.(6) عبارات سعد فقط به فعالیت ابن نصیر در حیات امام هادی علیه السلام اشاره دارد. وی پس از اشاره به مرگ ابن نصیر، می گوید برخی پیروان ابن نصیر نبوت [و رسالت و فرستاده شدن] از سوی امام حسن عسکری علیه السلام را [برای خودشان] ادعا کردند. سپس در ادامه به شهادت امام هادی علیه السلام اشاره کرده است. نصر بن صباح (متوفای حدود 300 یا 310 ه.ق.) نیز از لعن شدن ابن نصیر از سوی امام هادی علیه السلام سخن گفته است.(7)
ص: 55
کمی متأخرتر از نصر، ابوطالب انباری از لعن ابو جعفر عمری بر این نصیر گفته، و افزوده است که ابن نصیر در پی ارتباط و جلب نظر عمری بود، ولی عمری او را طرد کرد.(1) سپس هبة الله بن احمد معروف به ابن برنیه (زنده در 400 ه. ق.) تصریح کرده که ادعای بابیت ابن نصیر پس از شهادت امام عسکری علیه السلام بوده است.(2) اشاره او به بابیت در عصر ابو جعفر عمری نیز نشان می دهد این ادعا پس از وفات پدر ابو جعفر یعنی عثمان بن سعید عمری (متوفای قبل از 267 ه.ق.) وكيل اول امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است. ابن برنیه افزوده که ادعای نمیری پس از (محمد بن موسی) شریعی باب مخمسی بوده است.
به نظر می آید جمع تاریخ گزارش های متقدم تر سعد و نصر با دو گزارش اخیر قدری دشوار باشد. در روایات خصیبی حضور ابن نصیر نزد امام عسکری علیه السلام مسلم شمرده شده،(3) ولی می گوید همزمان با غیبت امام عصر، ابن نصیر نیز غائب شده است.(4) یکی از اخبار محرف خصیبی هم مشعر به آن است که تا حدود سال 258 ه.ق. (و شاید تا آغاز غیبت) توقیعات به دست ابن نصیر خارج می شد، و سپس از طریق مادر امام عسکری علیه السلام و آنگاه به دست عثمان بن سعید به شیعه می رسید.(5)
اگر در تصریحات ابن برنیه تردید کنیم و اشارات گزارش سعد و نصر را ترجیح دهیم، باید بگوییم ابن نصیر در حدود دوره امامت امام عسکری علیه السلام (255 - 260 ه.ق.) در گذشته است، و الا با پذیرش گزارش ابن برنیه و اشاره گزارش انباری، ابن نصیر باید تا حدود سال 270 ه. ق. زیسته باشد. با این حال، می توانیم احتمال دهیم در گزارش ابن برنیه میان عثمان بن سعید عمری و فرزندش محمد خلط شده باشد، و می دانیم عثمان بن سعید در عصر امامین عسکریین علیهما السلام نیز وکیل بوده است،(6) و با توجه به محصور بودن آن دو امام، خروج لعن از سوی عثمان بن سعيد غریب نمی نماید. افزون بر منابع امامی، خود نصیریه متقدم مانند خصیبی نیز
ص: 56
لعن شدن ابن نصیر از طرف امام عسکری علیه السلام را گزارش کرده اند، ولی مدعی شده اند این لعن از روی تقیه یا برای اقناع عوام یا دشمن بوده است.(1)
خاستگاه ابن نصیر بصره است. گرچه روابط حديثى ابن نصير مبهم است، ولی اسحاق بصری که در منابع نصیری فراوان روابطش با ابن نصیر ادعا شده، از تنی چند از متهمان به غلو در بصره نقل می کرده است، مانند محمد بن حسن شمون بصری. احتمالاً ابن نصیر نیز از چنین محافلی متأثر بوده است. البته، در میان طعن ها بر ابن نصیر، ابوبکر جعابی ضمن تضعیف ابن نصیر، او را از «افاضل اهل بصره» خوانده است(2) که می تواند به سبب ارتباط ابن نصیر با جریان اهل ادب باشد.(3) همچنین، رابطه ابن نصیر با برخی از صاحبان قدرت از آل فرات می توانسته در تثبیت جایگاهش مؤثر بوده باشد.
یادکرد از محمد بن نصیر در منابع فریقین همواره برای انتساب نصیریه به او، و البته نقد غلو او بوده،(4) و هیچ نقشی در اسناد و نقل اخبار یا تألیف کتابی برای او تصویر نشده است. این پرسش جدی وجود دارد که: نقش ابن نصیر در شکل گیری نصیریه چیست؟ فریدمن به درستی تصریح کرده است که ابن نصیر بیشتر مرشد بوده است تا نویسنده.(5) فراتر، ما در فصل دوم از این کتاب(6) در نسبت تمامی کتب منسوب به ابن نصیر اشکال کرده ایم؛ هر چند
ص: 57
قرائن گسترده ای بر اصالت نسبت عموم آثار راوی اصلی اخبار منسوب به این نصیر، یعنی خصیبی در دست است.(1)
غیر از این، مجموعه روایات پراکنده ای در منابع نصیریه به ابن نصیر منسوب است. اما در حد جست وجوی نویسنده، اخبار مسند ابن نصیر، عموماً با واسطه خصیبی هستند، و او حلقه مشترک این اسناد است؛ خواه در آثار خود خصيبي مانند الهداية، يا آثار پیروان او مانند المجالس النميرية ابن مقاتل قطیعی. برخی آثار مانند المعارف طبرانی هم مراسیلی از ابن نصیر دارند؛ ولی مراسيل المعارف اتحاد چشمگیری با دو کتاب الهداية و المائدة خصيبي دارند؛ در حدی که برخی فصولش دقیقاً مقتبس از آثار خصیبی است.(2) البته طبرانی و برخی دیگر از غیر طریق خصیبی نیز چند سند تا محمد بن جندب و ابن نصیر نیز ارائه داده اند.(3)
با این همه، خصیبی مدعی است در نقل از محمد بن نصیر از بسیاری از شاگردان ابن نصیر بهره برده است، مانند عمویش احمد بن الخصيب، عبدالله جنان فارسی، یحیی بن معین سامری، محمد بن اسماعیل و علی بن عبدالله حسنی و عسکر بن محمد. اما باز در اخبار مسند جز از طریق خصیبی، نشانی از وجود این مشایخ نیافتیم،(4) جز آنکه ابوالمفضل شیبانی (متوفای 387 ه.ق.) هم روایاتش از این نام ها(5) (از غیر ابن نصیر) را از خصیبی سرقت، و اضطراب هایش را تکرار کرده است.(6)
با وجود اتهام شدید خصیبی(7) اصل وجود واسطه های اختصاصی خصیبی با تردید روبه رو می شود؛ خصوصاً که خصیبی در روایات گسترده اش از این مشایخ اضطراب شدیدی مانند
ص: 58
افزودن اسامی واسطه دارد.(1) جالب آنکه محدث و مورخ معاصر ابن نصیر، یعنی سعد اشعری (متوفای 301 ه.ق.)، می گوید پس از ابن نصیر نصیریه پراکنده شدند و به چیزی برنگشتند.(2) او جانشینان محل اختلاف ابن نصیر را سه شخص با نام احمد ذکر می کند که هیچ یک وسائط ادعایی خصیبی نیستند.
بر این اساس، بسیار غریب است که خصیبی با 80-90 سال فاصله با ابن نصیر، معمولاً با تک واسطه هایی بسیار متنوع از او نقل می کند؛ واسطه هایی که به ادعای خصیبی در فهرست ده ها صحابی امامین عسکریین علیهما السلام که آنها را دیده نیز جای دارند.(3) در حالی که بنا بر گزارش هایی خصیبی تا مدت ها بر کیش نصیری نبوده است.(4) قرائن آشکار جعل در این اسناد خصیبی بر این تردیدها دامن می زند. در ادامه، قرائن تحریفات گسترده در اسناد الهداية و اسناد خصيبي تا محمد بن نصیر ذکر خواهد شد.
همان طور که گذشت، در منابع نصیری و غیر ایشان تقریباً طريق متصلی تا ابن نصیر، غیر از وسائط ناشناس مختص به خصیبی وجود ندارد و نسبت آثار منسوب به ابن نصیر هم ثابت نیست، اما رقیب مهم علیائی ابن نصیر، یعنی ابو يعقوب اسحاق بن محمد بن ابان نخعی بصرى احمر (متوفای 286 ه.ق.)(5) پیشوای اسحاقیه(6) وضعیتی بسیار متفاوت دارد. با مراجعه به منابع می بینیم کتبی عمومی، مانند اخبار السيد، مجالس هشام،(7) الشواهد(8) و آثار غاليانه
ص: 59
بسیاری را برای اسحاق ذکر کرده اند، مانند كتاب التوحيد،(1) الصورة والمثال،(2) الصراط،(3) الصلاة، باطن التكليف و التنبيه که این شعبه از چهار کتاب اخیر مکرراً به صورت مرسل و از الشواهد با ذکر طریق روایت کرده است.(4) پژوهش هایی هم شواهدی بر درستی انتساب برخی آثار اسحاق مطرح کرده اند.(5)
همچنین، گرچه فرقه اسحاقیه و منابعش از میان رفته است، می توان در اسانید گوناگون منابع فِرَق دیگر، شاگردان بسیاری را برای اسحاق شناسایی کرد. از این میان، مثلاً حقائق أسرار الدين دست کم به پنج طریق از شاگردان اسحاق احمر از او روایت می کند. طرق دیگری هم وجود دارد که در آن از برخی شاگردان اسحاق از او روایت شده است، مانند:
- ابوالعباس احمد بن یوسف شاشی، که نویسنده الدستور (محمود شاشی) فراوان از طريق او اسناد داده است.(6) خصیبی 19 روایت در بابیت را از او از اسحاق نقل کرده،(7) و روایتی از کلینی از او نیز در دست است.(8)
ص: 60
- ابو محمد حسن بن منذر عبسی،(1) که در منابع نصیری بسیار شناخته شده و اخبار غالیانه متعددی از او از اسحاق آورده اند،(2) و در اسناد او ادعای سماع او از برقی هم وجود دارد.(3) اخبار ابن شعبه از ابن المنذر برخی مستقیم و برخی با واسطه کتاب المرشد اثر ابواللیث محمود شاشی است.(4) ابن منذر راوی کل کتاب الممدوحين والمذمومین اثر ابن مهران است.(5) البته نصیریان بر ابن منذر به عنوان یکی از سران اسحاقیه در کنار اسحاق، ابوعباد بن عبادة بصرى و حبيب عطار طعن زده اند(6) و حتی خصیبی در ذم او اشعاری سروده است.(7) روایات نادری از او در منابع امامی هم به چشم می خورد.(8)
- ابو عبدالله حسین بن عتاب. ابن شعبه با دو واسطه از او به همه اخبار کتاب الشواهد اسحاق طریق متصل داشته، و برخی را در حقائق اسرار آورده است.(9) خصیبی هم ادعای سماع مستقیم از او دارد.(10)
- ابونصر محمد بن محمد قاشانی (کاشانی)، که هم نصیریان از او از اسحاق روایت کرده اند،(11) و هم در اسناد آثار مخمسی از اسحاق واقع شده است؛ از آن جمله در سندی
ص: 61
تعابیر «فقیه» و «قدس سره» را برای اسحاق به کار برده، و روایتی در مشاهده مستقیم اسحاق از ماجرای اعجازی از امام عسکری علیه السلام گزارش کرده است.(1)
- محمد بن ابراهیم هاشمی،(2) که شناخته شده نیست، و طریق تا او در حقائق أسرار چه بسا امامی است.
- ابو محمد بن جنان فارسی در اسناد واسطه خصیبی در نقل کتاب آداب الدین ابوالمطلب از اسحاق بصری است.(3)
البته، نصیریان روایات گسترده ای هم در فضای منازعات نصیری و اسحاقی خاصه عموماً از خصیبی در کتاب المجالس النميرية و اندكي در الهدایة و غیر آن آورده اند، و در آن اسحاق بن محمد را در برابر محمد بن نصیر در داستان هایی در جایگاهی پایین تر نشان داده اند. البته، این داستان ها و اسناد آن به سبب کلیشه های گسترده، چندان موثق نیست.(4) ولی به هر حال بیشتر اهمیت جایگاه او را نشان می دهد. امیل عباس آل معروف نیز مجموعه ای از اسحاقیه و شاگردان اسحاق را معرفی کرده(5) که با عنایت به تسامحات مؤلف، سخنانش در این باره نیازمندِ مطالعۀ مجدد و بازنگری در آنها است.(6)
ص: 62
همچنین در منابع امامی هم متهمان به غلوی مانند نصر بن صباح بلخی(1) و احمد بن کلثوم سرخسی(2) روایات متعدد، و دیگرانی همچون عبدالله ابن هیثم(3) اخبار اندکی از اسحاق دارند. أحمد بن عیسی بن حسن جرمی (حرمی) نیز واسطۀ آثار عام اسحاق شمرده شده است.(4) مهم تر اینکه شخصیت های سرشناس امامی مانند محمد بن مسعود عياشي(5) و على بن محمد مشهور به علان کلینی(6) از راویان مستقیم اسحاق بصری هستند. خاصه عیاشی به گفته خودش، با اذعان به غالی بودن اسحاق، به بغداد رفته تا روایاتش را بنویسد، و البته گفته است او حافظ ترین کسی (از غالیان؟) است که دیده است.(7) جمعی از محدثان عامه نیز از اسحاق حدیث شنیده اند.(8) حسن انصاری بخشی از این روایات عامه را گرد آورده که عموماً در زمان شعر و تاریخ است.(9)
با این حال، شهرت آثار اسحاق در عصر خودش در حدی بوده که از همان عصر خودش از امامیه، نوبختی(10) و از غالیان محمدیه، نهیکی و ابن فیاض ردیه هایی را بر آثار اسحاق نوشته
ص: 63
بودند.(1) افزون بر نقد مختصر عیاشی بر اسحاق و طعن شدید و مفصلِ نوبختی بر غلو اسحاق، کشی اسحاق را یکی از ارکان غلات دانسته،(2) و نجاشی ضمن اشاره به آثار غالیانۀ اسحاق و غیر غالیانه، او را معدن تخلیط خوانده است.(3) ابن غضائری نیز او را فاسد المذهب، كذاب و اهل جعل حدیث شمرده است.(4) می توان گزارش های دیگری را به اینها افزود.(5)
در خور توجه است که بنا بر منابع نصیریه، گذشته از اکثریتی که به نزاع اسحاق بصری و محمد بن نصیر بر سر بابیت باور داشته اند، در سده چهارم و پنجم غالیانی هم بوده اند که محمد بن نصیر را باب قدرت می دانستند، و اسحاق بن محمد بن بصری را باب علم.(6) این با اطلاعات ما از این دو شخصیت نیز تناسب دارد؛ زیرا از سویی برای اسحاق بصری کتب عمومی و سرّی متعددی می شناسیم که غیر از اسحاقیه، منابع نصیریه، مخمسه و امامیه با طرق متعددی از او روایت کرده اند، و حتی امامیانی مانند عیاشی و علان کلینی نیز مستقیماً از او روایت دارند؛ ولی روابط حدیثى محمد بن نصير كاملاً مبهم است و هیچ اثر یا حتی حدیث قطعی از او نمی شناسیم. اما از آن سو قرائنی در ارتباط محمد بن نصیر با برخی از رجال حکومتی، مانند برخی از آل فرات، وجود دارد.(7)
شاید اینکه کتابی مانند المقالات والفرق به محمد بن نصیر توجه بیشتری نشان داده، و، در حد نسخه موجود، یادکردی از اسحاقیه ندارد، به سبب همین روابط حکومتی، ادعای آشکارتر
ص: 64
بابيت ابن نصیر و البته جداتر بودن نصیریه از دیگر فِرَق غالی بوده باشد. افزون بر این، بنا بر اسناد پیش گفته می توان مجموعه گسترده ای از مشایخ غالی، امامی و عامی اسحاق را شناسایی کرد. ولی شناسایی هیچ شیخی برای محمد بن نصیر حتی در کتب نصیریه برای ما ممکن نشد.
حتی برخی نصیریان متقدم بی سندی روایات ابن نصیر را فضیلتی برایش شمرده اند که با مقام بابیت نیازی به سند نداشت؛ ولی سنددهی اسحاق بصری را در کنار ادعای بابیتش مایه طعن بر او دانسته اند.(1) البته، خصیبی چند سند از مشایخش از ابن نصیر از ابن فرات از مفضل(2) را ادعا کرده است. هر چند روایت ابن نصیر (متوفای حدود 260 یا 270 ه.ق.) از ابن فرات (متوفای پیش از 203 ه.ق.) به سبب اشکال طبقاتی توان اثبات ملاقاتی بین این دو را ندارد. همۀ اینها در حالی است که میراث پیروان اسحاقی از بین رفته است و نه نصیریه. البته تا سده های میانی می توان برخی از رجال اسحاقی را از طریق منابع نصیری شناسایی کرد.(3)
در میان نصیریان دو کتاب مهم بیشتر اسناد متصل را حفظ کرده اند: یكى كتاب الهداية الكبرى خصیبی و دیگری حقائق أسرار الدين اثر حسن بن شعبه حرانی. معرفی بیشتر این دو اثر و قرائن اصالتشان در فصل دوم خواهد آمد و پژوهش هایی نیز گرایش نصیری ابن شعبه را حتی در آثار عمومی او مانند تحف العقول (که بیشتر منابعش امامی است) نمایانده اند.(4) آنچه در اینجا محور توجه ما است منابع این دو اثر است. ابن شعبه در کتاب خود اسناددهی دقیق تری دارد و بیش از دیگر آثار نصیری، منابع اخبار خود را مشخص کرده، و البته کتابش نیز برخلاف الهداية عمومی و در معرض تقیه نیست. پس ابتدا منابع ابن شعبه را اجمالاً بررسی می کنیم، و بحث از اسناد خصیبی و جایگاه او را به سبب تفصیلش در بخشی مجزا پی می گیریم.
ص: 65
با مروری بر اسناد حقائق أسرار الدین متوجه می شویم چنان که مؤلف در مقدمه گفته که از منابع اهل توحید و غیر ایشان استفاده می کند، فراوان از روایات امامیه، اسحاقیه و تا حدی از مخمسه بهره برده است. با این حال، او هیچ گزارش مسندی از شخصیت نصیری شناخته شده ای غیر از خصیبی ندارد. از خود حقائق و مسائل ابن شعبه نیز بر می آید که او در بعضی از عقایدی که پیش تر بدان باور نداشته، از خصیبی متأثر است،(1) اما در کتاب غالیانه حقائق أسرار خصیبی حضور کمی دارد (در صدر هشت سند و دو نقل قول از او). دیگر منبع اختصاصی نصیری در حقائق اسرار، كتاب المثال والصورة منسوب به محمد بن نصیر است که البته طریقی برای آن وجود ندارد.
علاوه بر منابع و مشایخ متعدد امامی حسن بن شعبه، می توان نمونه منابع اسحاقی،(2) مخمسی و حتی عزاقری(3) او را شناسایی کرد. چنان که گذشت، ابن شعبه در اثر غالیانه و اباحی اش موضع محکمی در قبال معارضان محمد بن نصیر نگرفته و به ویژه از اسحاق بن محمد بسیار روایت کرده است. با مطالعۀ همۀ اسناد حقائق أسرار الدین در جدول زیر وضعیت همه مشایخ او و نیز پُرتکرارترین طرق اسناد او را نمایانده ایم:
ص: 66
مشایخ ابن شعبه عدد اخبار تعداد اسناد دارای الگو
حسن بن محمد (ابن اخی طاهر) 98 83 سند از علی عقیقی از پدرش،(1) 8 سند از محمود شاشی
محمد بن ابراهیم (نعمانی) 37 36 سند از ابو علی (بن عبدالملک) بصرى صاحب السبعين
مبارک بن محمد (؟) 25 18 سند از محمد بن الحسن، 3 سند از احمد بن محمد (؟)
محمد بن همام (اسکافی) 22 12 سند از عبدالله حمیری، 4 سند از جعفر فزاری
احمد بن هوذه (باهلی) 17 17 سند از ابراهیم بن اسحاق (برای کتاب ابن حماد انصاری)
جعفر بن احمد/ علی بن احمد 13،(2) به ترتیب 9 و 3 خبر از کافی محمد بن يعقوب کلینی
حسین بن حمدان (خصیبی) 9،(3) 3 سند از عبدالله بن ایوب (براى المراتب والدرج).
احمد بن محمد (ابن عقده) 8 6 سند از محمد بن مفضل (برای مشیخه ابن محبوب)
حسین بن احمد [حمدان؟] 5 5 نقل از مجمع كتاب اهل التوحيد
مشایخ احتمالی بدون تکرار: عثمان بن محمد، احمد بن القاسم(4)
جدول 2: تعداد اخبار مشایخ مستقیم ابن شعبه در حقائق أسرار الدین
ص: 67
افزون بر آنچه در جدول آمده، طرق محمود شاشی معمولاً برای نقل اخبار اسحاق بصری یا ابن مهران اند، چنان که طریق مبارک بن محمد از محمد بن الحسن از حسین بن عتاب/ غیاث در 12 جا برای نقل از کتاب الشواهد اسحاق به کار رفته و سندی از عقیقی نیز در دو جا ظاهراً واسطه نقل از کتاب التوحید اسحاق شده است که احتمالاً برخلاف بیشتر اسناد عقیقی مربوط به کتاب المعرفة عقیقی نیست. چنان که می بینیم، بیشتر مشایخ با تکرار ابن شعبه، واسطه روایت آثاری خاص هستند.
بنابراین، احتمالاً ابن شعبه آثار خود این محدثان را چندان از آنان سماع نکرده، بلکه دفاتر مؤلفانی متقدم تر را از ایشان مناوله کرده، یا اینکه اجازه نقلش را از ایشان گرفته است؛ هر چند با وجود تعبير «حدثنا» در نقل از مشایخ احتمال سماع یا قرائت برخی دفاتر بر استاد نیز وجود دارد. شاهد دیگر وساطت مشایخ برای نقل از دفاتر متقدم تر، این است که بسیاری از اسناد بالا معلق اند، و ما در جدول بالا تعلیقات را نیز شمردیم.(1) این تعلیقات به خوبی طبقه مؤلف را نشان می دهد. غیر از مشایخ بدون تکرار و محتمل در تصحیف ابن شعبه فقط از هشت شیخ بهره برده، که غیر از خصیبی ظاهراً بقیه هیچ یک نصیری نیستند، و صرفاً نقل های او از خصیبی است که الگوی کمتری دارند، و می توان به روشنی گفت بیشترشان به دفاتر خود خصیبی متکی اند.
با این حال، ابن شعبه در مقدمه حقائق أسرار تذکر داده که 150 کتاب از توحید باطن (همسو با غلو علیائی نصیری/ اسحاقی) و 250 کتاب از مخمسه، مفوضه و مقصره (امامیه) در اختیار دارد.(2) در حقائق أسرار حجم انبوهی از اسناد منقطع و مرسل نیز وجود دارد. اینها نشان می دهد که ابن شعبه روایاتش را معمولاً از دفاتر و بدون سماع در می یافته است. با این حال، اینکه ابن شعبه (بر خلاف سیره ای که از خصیبی نشان خواهیم داد) اسناد ناقصش را با طرق ساختگی کامل نکرده، این مزیت را دارد که به شناخت طبقه صاحبان منابع او کمک می کند، و نشان می دهد که او به هر قیمتی دنبال عالی نشان دادن اسنادش یا اکثار مشایخش نبوده است.
مهم ترین منابع غالیانه ابن شعبه که از آنها بدون ارائه طریق تا مؤلف نقل می کند، از این قرار است: الهفت والأظلة 16 بار، باطن التكليف اسحاق بصري 13 بار، الصراط از همو 11
ص: 68
بار، المثال والصورة منسوب بن ابن نصير هشت بار، الأسوس هشت بار، المرشد محمود شاشی هشت بار، الأظلة الكبير چهار خبر از یونس بن ظبیان، رساله التوحید دو بار. همچنین، از هر یک از این آثار در موضعی نقل کرده است: الصلاة و التنبیه از اسحاق، الأشباح الأظلة، الأظلة، اثری از علی بن حسین تغلیسی.
دانسته نیست که آیا پنج خبر حقائق اسرار از ابونصر محمد قاشانی از اثری از او است، یا با واسطه دفتری دیگر آنها را نقل می کند. همچنین، منبع 16 خبر مرسل در مقدمه، و 38 خبر مرسل (که بعضاً قسمتی از سندشان را آورده) معلوم نشد. مجموع این اسناد با ابتدای منقطع 125 عدد است، که تقریباً یک سوم 363 خبر کتاب است. 238 خبر کتاب با طریق متصل تا منبع نقل شده است. بر این اساس، عدد منابع قابل شناسایی کتاب حقائق أسرار الدين با ادعای دسترسی مؤلف به چهارصد اثر در موضوع کتابش تناسب ندارد. حتی اگر نسخه کتاب حقائق أسرار الدین را ناقص بدانیم، باز اصل وجود 150 کتاب در توحید باطن (که در آن دوران عموماً از اسحاقیه بوده است) غریب می نماید؛ع چه رسد به تأمل مؤلف (به تعبیر خودش) در این تعداد کتاب.
ابن شعبه تنها نصیری شناخته شده ای است که روایات گسترده ای از مشایخ فِرَق دیگر مستقیماً دریافته، و واسطۀ انتقال حجم انبوهی از روایات فِرَق به نصیریه بوده است. البته شاید کسانی مانند ابن هارون صائغ و طبرانی نیز به دفاتری از غالیان از غیر طریق ابن شعبه و خصیبی دسترسی داشته اند که نیازمند بررسی های بیشتر است.
بیشتر پژوهش های معاصر، ابوعبدالله حسين بن حَمدان بن خصيب خَصِيبي جُنبلانی (متوفای 346 یا 358 ه. ق.) را پایه گذار اصلی فرقۀ نصیریه به شمار آورده اند. اندک آشنایی با میراث نصیریه تردیدی باقی نمی گذارد که نصیریان از اواخر قرن چهارم بر وامداری دین خود به خصیبی تأکید می کرده اند، و حتی فراوان خود را علاوه بر «فرقه نصیری»، «طائفه خصیبی» نیز شمرده اند. بنا بر مجموعه ای از پژوهش ها، شاخص ترین شخصیت در تکوین نصیریه و تراث آن، حسین بن حمدان خصیبی بوده است.(1) تردیدی نیست که خصیبی به نحو گسترده از
ص: 69
ميراث خطابیان پیشین بهره برده است، و البته او بود که به نصیریه در برابر دیگر غالیان مانند اسحاقیه و مخمسه هویتی جدید بخشید. بر این اساس، شناخت تفصیلی او و بازخوانی اطلاعات منابع درباره اش اهمیت بسیار دارد.
با عنایت به نقش خصیبی در تکوین و هویت دادن به فرقۀ نصیریه، مناسب است به مهم ترین منابع در شرح حال خصیبی اشاره کنیم. در درجۀ اول تألیفات و آثار منسوب به خصیبی اهمیت دارد؛ خصوصاً الرسالة وفقه الرسالة، الهداية، ديوان اشعار، المائدة و الفرق بين الرسول والمرسل. همچنین، پاسخ های خصیبی به شاگردانش راجع به آموزه های غالیانه الرسالة، که به صورت چند رساله حسن بن شعبه حرانی، علی بن عیسی جسری و حسین بن هارون بر جا مانده است. مجموعه ای از دیگر شروح و حواشی نصیریان متقدم بر الرسالة خصیبی نیز در بخش 2. 3. 2. معرفی خواهد شد.
نقلیات مسند آثار گوناگون ابوسعید میمون طبرانی (متوفای 426 ه.ق.) مانند مجموع الاعياد، البحث والدلالة، و الجواهر از خصیبی اهمیت بسیار دارد. برخی از روایات طبرانی و نیز عموم روایات مجمع الأخبار از محمد بن علی جلی، شاگرد متأخرتر خصیبی، گزارش شده است. البته، طرق روایات محمد بن مقاتل قطیعی در المجالس النميرية و شاگردش عصمة الدولة نويسنده الرسالة المصرية تا خصيبى متنوع تر ولی تردید برانگیزتر است. در همین طبقه برخی نصیریان نیز با تفصیل بیشتری به توصیف خصیبی پرداخته اند، همچون محمد بن شعبه حرانی در بخشی از رسالۀ اختلاف العالمين.(1)
برخی منابع متأخرتر نیز اطلاعاتی درباره خصیبی دارند، مانند كتاب النسب العالي الشریف از مؤلفی ناشناس، وتقويم الاسماء فى معرفة الاشخاص از ابن معمار بغدادی. برخی منابع سده های اخیر نصیری مانند الباكورة السليمانية في كشف أسرار الديانة النصيرية تأليف سلیمان افندی اذنی و تاریخ العلویین نگاشتۀ محمد غالب الطویل، نیز، اطلاعاتی دربارۀ
ص: 70
خصیبی داده اند. البته خواهیم گفت که اطلاعات این منابع اشکالات بیشتری دارد. چنان که برخی از عالمان امامی، مانند سید محسن امین نیز در بحث تفصیلی از خصیبی با فاصله گیری از اقوال رجالیان متقدم امامی در تضعیف او، از اخبار نامعتبر تأثیر بسیار پذیرفته اند(1) که جای نقد جدی دارد.
مطالعات دربارۀ تاریخ و عقاید نصیریه و به تبع، خصیبی از موضوعات محل توجه در بین پژوهشگران امروزی هم هست. مثلاً بررسی زندگی و آرای خصیبی موضوع پایان نامه یارون فریدمن(2) (به زبان عبری) است که با عنوان «حسین بن حمدان خصیبی، شخصیت و نقش وی در تأسیس فرقۀ نصیری علوی» در سال 1998 به راهنمایی دکتر میخائیل برآشر در دانشگاه عبری اورشلیم انجام شده است. وی بخشی از پژوهش خود را در مقاله ای با عنوان «زندگی نامۀ حسین بن حمدان خصیبی، بنیان گذار فرقۀ نصیری علوی» منتشر کرده است.(3)
در میان نویسندگان علوی یا نزدیک به آنان، از باب نمونه می توان به پژوهش های هاشم عثمان اشاره کرد که به خصوص در مقدمۀ تحقیق کتاب المائدة خصيبى به تفصیل به شرح حال خصیبی پرداخته است.(4) وی در مقدمه، چند کتاب معاصر از نوشته های علویان دربارۀ حسين بن حمدان را معرفی، و برخی مطالبشان را نقد کرده است. شوقی امین الحداد هم از کتاب الهداية الكبرى تحقیق جدیدی ارائه کرده و در مقدمه اش و نیز در کتاب الحسين بن حمدان الخصيبي بين الفرقة الصوفية والحركات الباطنية به شرح حال و بررسی آثار خصیبی پرداخته است.
پژوهشگر عرب، رواء جمال علی، دو کتاب الرسالة الرستباشية و فقه الرسالة خصيبي را تحقیق و منتشر کرده و در مقدمۀ این دو کتاب به شرح حال حسین بن حمدان پرداخته است.(5) در میان پژوهش های داخلی می توان به مقالهٔ «حسين بن حمدان خصیبی و اهمیت وی در
ص: 71
تكوين نصیریه» نوشته محمدکاظم رحمتی اشاره کرد.(1) همچنین، دربارۀ کتاب الهداية الكبرى بررسی هایی صورت گرفته است که در بخش معرفى الهداية به آن اشاره خواهد شد. به سبب اشکالات گسترده در منابع تحقیقات مفصل تر دربارۀ خصیبی، و اختصار برخی دیگر ناگزیر از بازخوانی و تکمیل این بحث ها هستیم.
پیشینیان امامی تقریباً روایت مستقیمی از آثار خصیبی ندارند. از خصیبی اطلاعاتی در منابع متقدم فِرَق غیر دوازده امامی یافت نشد. فقط در امامیه است که ابن غضائری و نجاشی خصیبی را به فساد مذهب متهم کرده اند.(2) ابن غضائری افزوده که او کذاب و صاحب عقیده و مذهبی ملعون بود، و بدو التفاتی نمی شود. مؤید مهجوریت او نزد امامیه این است که هیچ یک از آثارش در میان امامیه متقدم نقل نمی شده است. شیخ طوسی گفته، هارون بن موسی تلعکبری (متوفای 385 ه.ق.) از او روایت کرده است.(3)
غیر از تک روایت تلعکبری از خصیبی در منابع متقدم امامی فقط دو روایت دیگر از او وجود دارد، یکی از راوی ناشناسی با نام محمد بن الحسين بن حکم کوفی،(4) و دیگری از هبة الله بن احمد به صورت مرسل، و فقط همین روایت تقطیع شده با سند منقطع در اثری از خصیبی یافت می شود.(5) بر این اساس، هیچ قرینه ای در دست نیست که امامیه کتابی از خصیبی را روایت کرده باشند. اشاره شیخ طوسی به روایت تلعکبری از خصیبی در رجالش نیز چیزی بیش از حضور خصیبی در دست کم یکی از اسناد تلعکبری را ثابت نمی کند؛ زیرا قرائن متعددی وجود دارد که تنظیم مداخل رجال شیخ طوسی معمولاً با «مهندسی معکوس» اسناد و بعضاً با یک تک سند انجام شده است.(6)
شاید نخستین بار وحید بهبهانی (متوفای 1206 ه.ق.) است که انگاره شیخ اجازه بودن
ص: 72
خصیبی (نزد امامیه) را شاهدی بر وثاقت خصیبی گرفته است.(1) گذشته از اینکه شیخ اجازه بودن، وثاقت را اثبات نمی کند،(2) اشکال مهم تر این است که شیخ اجازه بودن خصیبی از اساس در رجال شیخ طوسی نیامده، بلکه در ترجمه مدخل بعدی بوده که شیخ طوسی گفته است هارون بن موسی تلعکبری در سال 344 ه.ق. از حسن بن محمد سکونی در خانۀ وی در کوفه حدیث شنیده است، و از او اجازه ندارد.(3) ظاهراً وحید بهبهانی نخستین کسی است که این (نداشتن اجازه تلعکبری) را نشان از شیخ اجازه بودن پنداشته،(4) و سپس این را به اشتباه به خصیبی نسبت داده، و البته، پس از او این خطا به بسیاری از آثار دیگر راه یافته است.(5)
دیگر گزارش نادرست در روابط غیر نصیریان با خصیبی این است که ابن حجر عسقلانی (متوفای 852 ه.ق.) نقل کرده که ابن عقده (متوفای 332 ه.ق.) حسین بن حمدان خصیبی را ستوده است.(6) این بی تردید اشتباه است، و با طبقه، مذهب و دانش ابن عقده(7) هیچ تناسبی ندارد؛ ولی می توان احتمال داد که ابن عقده در واقع حسین بن حمدان بن حمدون تغلبی (حک.: 299- 303 ه.ق.)، نخستین حاکم حمدانی را ستوده باشد. در سند فهرست طوسی، شخصی با نام حسین بن حمدان واسطه نقل ابن عقده از علی بن ابراهیم قمی برای روایت
ص: 73
کتاب غیاث بن ابراهیم است.(1) تعیین قطعی این واسطه دشوار است، ولی حسین بن حمدان تغلبی در سال 296 حاکم قم بوده،(2) و می توانسته است از علی بن ابراهیم اجازه بگیرد. روایتی از گرایش حسین بن حمدان تغلبی به مذهب امامیه در دوره رفتنش به قم در دست است.(3)
دیگر اینکه ابن حجر، خصیبی را از مصنفان در فقه امامیه شمرده،(4) که این نیز نادرست است. خصیبی نه امامی بوده، و نه اثری در فقه دارد،(5) و نه از شاگردانش اثری فقهی یا شاهدی از توجه خصیبی به فقه در دست است. ناآشنایی خصیبی با اسناد امامی(6) دیگر مؤید نادرستی گزارش ابن حجر است. ابن حجر افزوده که خصیبی نزد سیف الدوله می رفته است. این ادعا در منابع متقدم نصیریان شام نیز به چشم می خورد.(7) و شاید او به نحوی از ادعاهای تبلیغی برخی از نصیریان شام متأثر بوده است.
در ادامۀ گزارش ابن حجر آمده «و قيل إنه كان يؤمّ بسيف الدّولة» و بلافاصله افزوده است: «و له أشعار في مدح أهل البيت علیهم السلام». اين مؤید اثر پذیری گزارشش از اخبار نصیری است؛ زیرا این اشعار نزد نصیریه و در دیوان خصیبی رایج بوده است. همچنین، اگر خصیبی جایگاه مهمی مانند اقتدای مستمر سیف الدوله (حکومت در حلب و شام: 333-356 ه.ق.) به او می داشت، انتظار داشتیم دست کم یادکردی از خصیبی در منابع تاریخ و دیگر منابع عامه یافت شود، ولی هیچ یادی از او در این منابع نیافتیم. پس این مطلب بی سند را که حتی در منابع نصیری هم نیامده، نمی توان پذیرفت. البته، شاید منظور، اقتدای سيف الدولة به خصیبی در اموری خاص و به این گمان باشد که خصیبی عالم و شیخی شیعی است، یا در احتمالی بعیدتر «یؤمّ» به معنای قصد و توجه(8) (خصیبی به سیف الدوله) باشد. در این دو احتمال روایت اخیر با اخبار متقدم نصیری همسوتر است، و احتمال دارد صحیح باشد؛ زیرا خود پیشینیان نصیری ادعای اهدای
ص: 74
الهداية را به سیف الدوله و اهل ظاهر را شاهد عمومی بودنش گرفته اند(1) و این یعنی قدمای نصیری نیز سیف الدوله را از خود نمی دانسته اند. برخی منابع سیف الدوله را رافضی (امامی) دانسته اند،(2) و دربارش محل توجه شدید شاعران فِرَق مختلف بوده است.(3)
امین هر آنچه را در بالا نقد کردیم، از شیخ اجازه بودن خصیبی تا ادعای روابط سیف الدوله و خصیبی، شاهد مقام بالا و حسن حالش دانسته، و آخرین گزارش ابن حجر را که گفته است: «و ذكر ابن النجاشى أنه خلط و صنف فى مذهب النصيرية واحتج لهم قال و كان يقول بالتناسخ والحلول»، دروغ صریح بر نجاشی می شمرد و می گوید این سخن از هر کس باشد باطل است؛ زیرا سیف الدوله به چنین کسی اقتدا نمی کرده است.(4)
در برابر کلام اخیر امین باید گفت بنا بر پژوهش های گسترده محققان که در ابتدای این بخش بدان اشاره شد، و آنچه در فصل آثار خصیبی خواهد آمد، نصیری و بلکه پیشوا بودن خصیبی برای نصیریه کاملاً قطعی است؛ چنان که اعتقاد خصیبی به تناسخ و حلول نه تنها در آثار سرّی او مانند الرسالة، که حتی در الهدایة نیز به صورت رمزی نمود یافته است.(5) این برخلاف برداشت برخی از متأخران است که الهدایة را پیراسته از عقاید نصیری انگاشته، و لذا بدان اقبال داشته اند.(6) امین، به تبع بهبهانی، معتقد است تضعیفات خصیبی همگی به ابن غضائری بر می گردد که به اندک چیزی تضعیف می کند. این انگاره دربارۀ ابن غضائری در پژوهشی نقد شده است.(7) در خصوص
ص: 75
خصیبی هم شواهد بسیار حاکی از شدیدترین حد از ضعف رجالی است.(1)
بر این اساس، معلوم است که، برخلاف گفته امین، ابن حجر یا منبع او انگیزه ای نداشته اند که واقعیات دربارۀ غلو و نصیری گری خصیبی را به دروغ بر ابن نجاشی ببندند. چنان که ابن حجر توثیق بسیاری از رجال امامی را نیز از نجاشی نقل کرده، ولی گاه این نقلیات در رجال نجاشی موجود نیست.(2) برخی محققان تذکر داده اند، ابن حجر در نقل از منبع واسطه، یعنی رجال ابن ابی طی حلبی (575- حدود 630 ه.ق.) ، کلمات ابن ابی طی را ادامه نقل از منبع متقدم تر (همچون فهرست نجاشی و شیخ طوسی) پنداشته، و لذا در استنادها اشتباه کرده است. اختصاص نداشتن زیادات ابن حجر به نقل ها از رجال نجاشی مؤید احتمال اخیر است.(3) چنان که در اینجا اطلاعات جزئی کلمات منسوب به نجاشی با عالمی از شام و حلب، که از میراث نصیریه آگاهی دارد، متناسب است.(4)
بر اساس آنچه گذشت، قرائنی از روابط عالمان شیعی با خصیبی، بیش از دوسه تک روایت پراکنده در دست نیست. اما توضیحات ابن غضائری در تضعیف خصیبی و نیز یادکرد نجاشی از چهار کتاب خصيبى و توصیف الرسالة به تخلیط، مؤید دسترسی برخی از امامیه به برخی آثار خصیبی است؛ چه در منابع نصیری نیز شواهدی از وجود الرسالة خصیبی در عراق هست.(5)
در این میان شاید ابوالمفضل شیبانی (متوفای 387 ه.ق.) تنها امامی متقدم (تا پایان سده پنجم) باشد که شواهدی از دسترسی اش به الهداية خصيبى وجود دارد. شیبانی در یک طبقه بعد از خصیبی بسیاری از روایات الهداية و غير آن را با انداختن نام خصیبی مستقیماً از
ص: 76
مشایخ اختصاصی خصیبی و با همان ترتیب نسبی روایت کرده، و به تعبیری اسناد اختصاصی خصیبی را سرقت (یا انتحال)(1) کرده است. بسیاری از این انتحال ها از الهداية خصوصاً در دلائل الإمامة بر جا مانده است.(2) این البته ملاقات شیبانی با خصیبی را نیز ثابت نمی کند.(3)
حسين بن حَمدان خَصِیبی جُنبلانی به دلیل نسبت به جدش (خصيب) به خصیبی ملقب شد. وی در اشعارش از خود با عنوان «نجل خصيب»، «ابن الخصیبی»، «سلیل خصیب» و ... نام می برد.(4) چنان که از نسبتش به «جنبلاء» هم یاد کرده است.(5) او در الهدایة نیز از حضور چند تن از مشایخ اختصاصی اش در جنبلاء گفته است.(6) جنبلانی منسوب به شهر جنبلاء است که بین واسط و کوفه قرار گرفته است.(7) احتمالاً خصیبی در نیمۀ دوم سدۀ سوم به دنیا آمد. دربارۀ تاریخ و محل دقیق تولد او در منابع اولیه اطلاعی در دست نیست. نصیریان معاصر سال تولد او را 260 ه.ق. دانسته اند؛(8) ولی ظاهراً به گزارش کتاب پُر آسيب النسب
ص: 77
العالى (النسب الشريف) متکی هستند.(1) بنا بر بعضی از نسخ الهدایة، خصیبی ادعا کرده در سال 273 ه.ق. در مدینه بوده،(2) و در سال 282 ه.ق. قبل از انجام دادن اعمال حج، جای پای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در کوه ابوقبیس در مکه دیده است.(3)
در برخی منابع نصیری معاصر بدون مستندی روشن خصیبی را مصرى الأصل دانسته و گفته اند عبدالله بن محمد الجنان سفری به مصر داشت و در آنجا با حسین بن حمدان آشنا شد و او را به طریق خود درآورد و خصیبی بعد از گرویدن به جنبلانی همراه وی به جنبلاء رفت و تحت تعلیم او قرار گرفت و پس از وی رهبری نصیریه را عهده دار شد.(4) برخی پژوهشگران در این مطلب تردید کرده اند.(5)
بنا بر روایات نصیری، حسین بن حمدان در خاندانی شیعی با گرایش های غالیانه پرورش یافت، و خانواده اش از هواداران اولیه نصیریه بوده اند.(6) در اسناد خصیبی، پدرش حمدان بن خصیب و عموهایش احمد و ابراهیم با امام حسن عسکری علیه السلام مراوده داشته اند و عموهایش را از مرابطان امام عسکری علیه السلام،(7) و از افرادی شمرده است که برای تهنیت گفتن تولد امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف به سامرا نزد امام عسکری علیه السلام رفتند.(8) خصیبی پدر و گاه عمویش را در صدر اسناد نشانده، و از این جهت نیز شاید ایشان نخستین مشایخ او در علوم باطنی تلقی شوند.(9) ولی
ص: 78
اشکالات اسناد خصیبی در ادامه می آید. البته او در اشعارش از پدرش، حمدان، و عمویش یادی نمی کند. معلوم نیست شعر زیر از خصیبی ناظر به پدر طبیعی او است، یا بنا بر مصطلح رایج نصیری دربارۀ پدر معنوی اش (معلم باطنی) سروده شده است:(1)
قد غذاه ابوه من باطن البا طن من شرح صاحب
فغذاه أبوه بكل نوع من العلم الذي فيه الهداء(2)
در دو گزارش از جلی از خصیبی، پدر و عموی خصیبی علم باطن را با هم مباحثه می کرده، و از خصیبی پنهان می داشتند. در الرسالة المصرية، خصيبی در چهارده سالگی در خواب کرامتی از حضرت علی (علیه السلام) می بیند، و سپس پدر و عمویش وی را برای تعلیم نزد ابو محمد عبدالله جنان فارسی در همان جنبلاء می فرستند. اما در اختلاف العالمين خصيبي با اعجاز، ابن نصیر را دیده و علمی لدنی به آثار غالیان می یابد.(3) غیر از اختلاف دو گزارش، خصیبی در اشعاری از شهرتش به تفویض گفته است.(4) خصیبی این شعر را نه در چهارده سالگی، که احتمالاً در دوران شروع دعوتش و پیش از اوج گیری در غلو نصیری سروده است. مؤیدات دیگری از متأخر بودنِ اسناد خصیبی از جنان خواهد آمد.(5)
دیگر اینکه گزارش الرسالة المصرية به عنوان شاهدی بر این حکم فقه باطنی ذکر شده که پدر طبیعی شخص نمی تواند پدر معنوی و معلم غلو او هم باشد، و بدین جهت بوده که پدر و عموی خصیبی خودشان تعلیم او را به عهده نگرفته اند. این حکم مبتنی بر نظامی است که در آن تعابیر احکام شرعی زن و شوهری به روابط میان شاگرد و استاد تأویل می شوند، و هر کس باید معارف را از استادی خاص (پدر دینی غیر از خویشان نزدیک) و با احکامی خاص بگیرد. این نظام ابوت در چند اثر طبرانی (متوفای 426 ..ق.) و راویان او بسیار محل توجه است،(6) ولی شیوع این گفتمان حتی نزد غالیان پیش از خصیبی نیازمند ادله بیشتری است.(7)
ص: 79
خصیبی در دیوانش از تقصیر پیشین خود و اتمام آن در بازه ای از عمرش نیز گفته است.(1) اما بنا بر اخبار پیشین، احتمالاً مقصودش تفویض و درجه پایین غلو است، نه امامی و غیر غالی بودن.(2) جنان تعالیم باطنی را از محمد بن جندب و او از محمد بن نصیر نُمیری آموخته بود. خصیبی در سروده هایش به اقامت در جنبلاء و اخذ تعالیم باطنی، به ویژه آنچه خود آن را «علوم فارسیات» خوانده، اشاره کرده است.(3)
محمد امین غالب طویل مدعی است پس از درگذشت جنبلانی، خصیبی جنبلاء را ترک، و به بلاد علویان، از جمله خراسان و دیلم، سفر کرده است.(4) شاید این ادعا در بعضی از اسناد مضطرب الهداية ریشه داشته باشد. فریدمن احتمال داده است که خصیبی در این سال ها به دنبال راهنمای دیگری بوده است تا بتواند فراگیری تعالیم باطنی محمد بن نصیر را نزد او ادامه دهد.(5) وی می نویسد خصیبی تجربه ای عرفانی داشته که او را متقاعد کرده که برحق است و موجودی برتر (شاید سلمان) او را به رهبری جامعه اش منصوب کرده است.(6) استناد فریدمن به قصيده غدیریۀ خصیبی(7) است که چنین برداشتی از آن دشوار است.
طبرانی خبری آورده که خصیبی در روز 10 محرم 314 ه.ق. شخصی به نام علی بن احمد طُربانی را ملاقات کرده که بیش از صد سال عمر داشت و مدعی بود از سوی امامین عسکریین علیهما السلام به عنوان سفیر منصوب شده است. طربانی با نقل روایتی از امام هادی علیه السلام خصیبی را از اسرار عاشورا آگاه کرد و سپس حکایت روزی را گفت که امام حسن عسکری علیه السلام رطب متبرکی را به طربانی داده تا آن را به محمد بن نُصیر نُمیری برساند. او اعلام کرده که ابن نصیر «باب الله» و «ولی المؤمنین» است. طربانی به اطلاع خصیبی می رساند که امام حسن عسکری علیه السلام از میان همه مریدانش ابن نصیر و نه اسحاق بن محمد نخعی را برگزید. در این جلسه که بیش از 150 نفر از موحدان (غالیان) اهل طرباء حضور داشته اند با انتقال
ص: 80
اسرار ولایت خصیبی را مهیای جانشینی محمد بن نصیر کرده است. خصیبی می گوید در سال 336 که دوباره به زیارت (کربلا؟) رفته بود، 140 تن از اهل طرباء با او همراه شدند.(1)
البته غیر از این دست رجال اختصاصی منابع نصیری، بنا بر ظاهر اسناد كتاب الهداية الكبرى، دو راوی مشهور عراقی جعفر بن محمد بن مالک فزاری(2) و حسن بن محمد بن جمهور بصری(3) نیز از مشایخ مهم خصیبی به حساب آمده اند. همچنین، خصیبی در این کتاب به حضورش در بغداد اشاراتی دارد. وی در خانه ای در عسکر المهدی در شرق بغداد با ابوالحسین بن ثوابه و احمد بن عبدالله جمال، که از طرفداران جانشینی جعفر پس از امام هادی علیه السلام بود گفت وگویی داشته و کوشیده است اثبات کند که جانشین امام هادی علیه السلام پس از ایشان باید امام حسن عسکری علیه السلام باشد نه برادرش جعفر.(4) خصیبی می گوید حدیثی را از یحیی بن محمد خرقی در خطابین [حطابين] در قطیعۀ مالک در شرق بغداد شنیده است.(5) در نقلی دیگر، نیز، ابوالطيب احمد بن ابوالحسن حدیثی را از خصیبی در خانه اش در باب الكوفه بغداد شنیده است.(6)
نوع اسناد خصیبی به نحوی است که برخی پژوهشگران گمان کرده اند «عمده فعالیتش به حدود سال های بعد از 270 ه.ق است، و باید او را معاصر کسانی مانند سعد بن عبدالله اشعری و مشايخ طبقه محمد بن يعقوب کلینی و علی بن بابویه دانست. با این وصف، او عمری طولانی کرد و سال ها بعد از کلینی همچنان در قید حیات بود».(7) با این حال، خواهد آمد که این اعتماد به اسناد خصیبی اشکالات بسیار دارد.(8) با نبود پژوهشی در معرفی منابع خصیبی و روش روایتگری او، در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.
در نیمۀ نخست قرن چهارم، بغداد شاهد حضور جریان های مختلف و تنش های فکری بود.
ص: 81
در این دوره اعدام حلاج و بازداشت های گسترده ای به دستور مقامات حکومتی در بغداد رخ داده بود و افراد متعددی به اتهام ارتباط با قرامطه دستگیر شدند یا به قتل رسیدند.(1) خصیبی در این زمان عقایدش را تبلیغ، و شاگردانی تربیت کرد. او مدتی را در بغداد گذراند و به سبب اظهارات غالیانه اش به زندان افتاد. ظاهراً علت زندانی شدنش تبلیغ علنی عقایدش بود. وی در اشعاری در این باره می گوید:
بسجن بغداد في طوابقا بحب مولای قد يعادونی
فعصبة منهم مقصرة تاهوا عن الحق كالبراذين
ذاک و مرجية و ناصبه فیک بمحض الغلو يرمونى(2)
شاید متهم شدن او به قرمطی گری سبب حبسش بوده باشد؛ زیرا در اشعارش آمده است: «صرت ادعی و مذهب الحق دينى/ قرمطياً وصرت اعزى بدخله». زمان این حادثه، به گمان فریدمن، باید بین سال های 314 تا 333 ه.ق باشد.(3) در شعر دیگری نیز از زندانی شدن در غربت به سبب تشیع و «رجماً بالغيب» گفته است.(4) خصیبی می گوید برخی (احتمالاً از نزدیکانش) او را به دلیل زندانی شدن ملامت می کردند، و او با استناد به زندانی شدن انبیا به ایشان پاسخ داده است.(5) در اشعارش مکرراً از تکفیر شدنش گلایه می کند(6) که البته نشان از آن است که احتمالاً حدودی از عقایدش را علنی کرده بوده است. البته خصیبی، مانند قرامطه و زیدیه، به قیام معتقد است، و قیام زید را حجت بر مقصره (امامیه) می دانسته است.(7) موسی متی ماجرای فرار خصیبی از زندان را به دلیلی که نمی دانیم به تاریخ مختصر الدول ابن عبرى
ص: 82
(متوفای 685 ه.ق.) نسبت داده است.(1)
خصیبی پس از رهایی از زندان دعوت را به سوی شام برد. وی سرزمین شام و ساکنانش را در برخی اشعارش دشنام می داد.(2) در یکی از همین اشعار خصیبی ضمن گلایه از اقامتش در حلب، آرزو می کند که ای کاش به کوفه باز گردد. سپس کوفه را می ستاید. در این شعر اشاره کرده که 70 سال از غیبت گذشته است.(3) اگر این عدد را دقیق، و نسبت شعر را به خصیبی درست بدانیم، این یعنی او در سال 330 ه.ق در حلب بوده است. شعری دیگر در دیوان خصیبی نیز گویا به گذشت 85 سال از غیبت اشاره دارد.(4)
اگر ادعای گزارش پیش گفته در بازگشت خصیبی در سال 336 ه.ق. به طرباء در عراق(5) درست باشد، شاید این در پی تغییر اوضاع در بغداد با تسلط آل بویه (حک.: 320-448 ه.ق.) بر بغداد در سال 334 ه.ق.(6) بوده باشد. فریدمن گروه 140 نفره از طرباییان را، که به ادعای خصیبی در این سفر بدو گرویدند، دومین گروه موحّدون دانسته است. وی معتقد است خصیبی در این دوره شیوۀ تقیه را در پیش گرفت و توانست از خودش تصویر شیعه ای دوازده امامی در بغداد ارائه کند. این تصویر، پوششی برای فعالیت های مخفیانه اش بود.(7) البته گذشت که روابط محدثان امامی با خصیبی هیچ روشن نیست.
خصیبی در سال های پایانی زندگی اش به شام برگشت و در حلب یا حوالی آن ساکن شد. در این هنگام سیف الدوله حَمْدانی (حک.: 333- 356 ه.ق.) بر آن نواحی حکومت می کرد. ادعا شده است که خصیبی معروف ترین اثر خود، الهدایة الکبری، را به سیف الدوله تقدیم
ص: 83
کرده است،(1) و خصیبی در مجلس سیف الدوله حضور می یافت.(2) محمد غالب طویل بر این گمان است که سیف الدوله در جنگ هایش با رومیان از خصیبی راهنمایی و ارشاد گرفته است.(3) برخی ادعای اخیر را با شواهدی نقد کرده اند.(4) احتمالاً ادعای پیروی سیف الدولة از خصیبی وابسته به گزارش پیش گفته ابن حجر است که اشکال آن گذشت.
دربارۀ تاریخ درگذشت خصیبی اختلاف نظر وجود دارد در گزارش ابن داوود حلّی (زنده در 707 ه. ق.) این تاریخ سال 358 ه. ق. است.(5) گویا کسانی که وفات خصیبی را 358 ه.ق. دانسته اند، به گزارش ابن داوود متکی اند. در حالی که گزارش سال 346 ه. ق. به سند سلامة بن احمد حدا (متوفای 451 ه.ق.) از جلی (متوفای 399 ه. ق.)،(6) با فرض درستی انتساب آن به حداء، متقدم تر است. گزارش کتابِ مشکوكِ النسب العالی نیز میلاد و مرگ خصیبی را 260 و 346 ه. ق. می داند.(7) با این حال، برخی علویان معاصر این قول را نپذیرفته، و نقل ابن داوود را ترجیح داده اند.(8)
ص: 84
گفته می شود قبر خصیبی در شمال شهر حلب، شیخ برق» نامیده می شود و نصیریان هنوز آن را تکریم می کنند،(1) و بر آن بارگاهی بزرگ ساخته اند (نک.: بخش 1. 6. 5. تصویر 5). هر چند برخی پژوهشگران نیز مزار شیخ يبرق/ يبراق را متعلق به شمس الدین رفاعی می دانند،(2) و دیگرانی مشهد دکه را محل قبر خصیبی دانسته اند.(3) به گزارش النسب العالی افزون بر حلب، قبری در انطاکیه نیز منسوب به خصیبی بوده است.(4)
در آثار بسیاری فهرستی از 51 نفر از شاگردان خصیبی به چشم می خورد.(5) بنا بر آنچه در بحث از کتاب النسب العالی خواهد آمد، ظاهراً ریشه نام بیشتر رجال این فهرست (44 تن) همین کتاب است که شواهد وقوع جعل در آن در سرتاسر کتاب مصادر فكر الدعاة عبدالكريم جامع و نیز در بخش 2. 7. 3. آمده است. با این همه، شواهدی حاکی از دسترسی های نویسنده به اطلاعاتی از متقدمان نصیری و استفاده اش از برخی داده های اصیل است، و می توان وجود خارجی برخی از این شاگردان را اثبات کرد.
عبد الكريم جامع تذکر داده است که ادعای شهرت یافته 51 شاگرد برای خصیبی (17 عراقی، 17 شامی و 17 شاگرد سرّی) با فهرست های گوناگون شاگردان خصیبی از جمله النسب العالى و الجدول ابن معمار ناهمخوان است، در برخی از فهرست ها بیش از این عدد و در برخی تعداد کمتری یاد شده اند.(6) بنابر الباكورة السليمانية نيز خصيبی در حرّان جماعتی از سه گروه هفده نفره تشکیل داد که «موحّدون» نامیده می شدند. او از این میان محمد بن علی
ص: 85
جِلّی حلبی (متوفای 399 ه.ق.) و علی بن عیسی جِسری (متوفای بعد از 346 ه.ق.) را نام برده است.(1) البته بعداً چند اثر معاصر از رجال این گروه ها به تفصیل یاد کرده اند.
در فهرست های کهن تر برای شاگردان خصیبی در النسب العالى و الجدول النورانی چیزی به عنوان شاگردان سرّی به چشم نمی خورد.(2) شاگردان سرّی، که در دوران متأخرتر ادعا شده، عموماً از رجال حکومتی بعضاً مشهورند. عبدالکریم جامع نشان داده حتی در کتب معاصر نصیری هم وفاقی در یادکرد از نام این شاگردان سرّی نیست.(3) نام هایی از این رجال ناشناس اند، ولی بویهیان و حمدانیانی مانند عضد الدولة و معز الدولة، مشهور و البته غیر نصیری اند. برخی نام های مشترک و البته آشناتر در منابع متقدم نصیری مانند عصمة الدولة و ناصح الدولة متعلق به طبقاتی متأخرتر از طبقه شاگردان خصیبی اند. در این میان فقط رابطه خصیبی و سیف الدولة حمدانی (303-356 ه.ق.) در چند منبع متقدم گزارش شده است،(4) که آن هم ابهاماتی دارد. این فهرست های جعلی متأخر اشکالات دیگری هم دارند.(5)
بنا بر منابع متقدم، مهمترین شاگردان خصیبی، مؤلفانی مانند حسن بن شعبه حرانی، ابوالحسن علی بن عیسی جسری، ابو عبدالله حسین بن هارون صائغ، و ابوالحسین محمد بن علی جلی هستند که در فصل دوم کتاب به تفصیل آثارشان معرفی خواهد شد. در این میان نصیریه از جلی به عنوان مهم ترین وصی خصیبی یاد کرده، و برای او نیز فهرست مفصلی از اولاد (شاگردان) آورده اند.(6) بیشتر اسناد منابع بعدی نصیری تا خصیبی با واسطه جلی است.
همچنین، با چشم پوشی از اسناد مشکوک ترى مانند النسب العالى و اسناد المجالس النميرية، غير از مؤلفان شناخته شده بالا، می توان مجموعه شاگردان دیگری را نیز برای خصیبی نام
ص: 86
برد؛ مانند ابواسحاق ابراهیم بن محمد رفاعی،(1) حسین بن احمد معروف به غلام زجاج،(2) ابوالطيب احمد بن الحسين،(3) ابن الرومية،(4) ابو الهيثم السرى بن حسين بن حمدان، ابو محمد البدیعی و دانیال المتطبب.(5) به ندرت در منابع غیر نصیری هم راویانی از خصیبی یافت می شوند.(6) جلی نیز در مشیخه خود جمعی از مشایخ و برادرانش را ذکر کرده که برخی شان از شاگردان خصیبی هستند یا در فهرست اولاد خصیبی در النسب العالى و الجدول ابن معمار ذکر شده اند.(7)
نصیریان متأخر معتقدند خصیبی در حلب شاگردش جلی را برای رهبری موحدان در حلب و جسری را به عنوان وکیل در بغداد برگزید.(8) البته، پیش تر در گزارش احتضار خصیبی آمده است که در حال جان دادن، سر در دامان جلی نهاده بود.(9) در النسب العالي به ولی عهدی جلی تصریح شده،(10) و در ترجمه خصیبی به طور خاص به سماع جلی از خصیبی در سال 341 ه.ق. و پنج سال قبل از وفاتش اشاره شده است که به تأخر شاگردی جلی اشاره دارد.(11) در روایاتی متقدم نیز خصیبی عقاید گوناگون غلو را به جلی تعلیم داده است.(12) فریدمن معتقد است از بخش پایانی رساله التوحید جسری چنین بر می آید که خصیبی، جِسری را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است.(13) جلی و جسری هر دو در میان نصیریان لقب «الشيخ الثقة» دارند.(14)
ص: 87
از سدۀ پنجم به بعد اعتقاد به حجیت آرای خصیبی(1) یا علم لدنی اش(2) در میان نصیریان شایع بوده، و حتی دربارۀ الوهیت(3) یا بابیت(4) خصیبی اختلاف شده بود، و دست کم او را شیخ الدین می دانسته اند. با درگذشت خصیبی در میانه قرن چهارم، شاید جلی تنها شاگردی بوده که تا پایان قرن چهار زنده مانده است.(5) با توجه به اینکه عموم روایات جلی از خصیبی است، می توان این احتمال را داد که خود جلی در تقویت نگاه حجیّتی به آرای خصیبی نقش مهمی داشته است. چنین کاری جایگاه خود او را نیز در طبقات بعدی بالا می برده است.
بر همین اساس، در طبقات بعدی تأکید بر شاگردی جلی اهمیت بسیار یافته، و فقط سه تن از رجال نصیری هستند که شاگردان متعددی با عنوان «اولاد» برای ایشان ذکر می شود، یعنی عبدالله جنان، خصیبی و جلی.(6) همچنین، گرچه منابع متأخر نصیریه جایگاه جلی به عنوان جانشین خصیبی را کاملاً مسلم گرفته اند، می توان احتمال داد که این جایگاه مهم جلی بیشتر به سبب تأخر طبقۀ او در میان شاگردان خصیبی بوده باشد.
ص: 88
در میان شاگردان جلی، طبرانی جایگاهی بسیار مهم تر از بقیه یافته است.(1) در النسب العالى و الجدول النورانی 53 فرزند (شاگرد) برای جلی نام برده اند(2) که فقط برخی از ایشان در خارج از فهرست ها قابل شناسایی اند. در اسناد، رجال دیگری نیز به عنوان راویان از جلی مطرح شده اند.(3) اما در طبقۀ پس از طبرانی حتی نصیریانی که رابطۀ مساعدی با طبرانی داشته اند بر اتصال طریق خود به جلی با واسطه طبرانی اصرار ندارند. نمونه ای از این دست عصمة الدوله و نیز نویسنده مجمع الأخبار هستند که بیشتر با واسطه هایی دیگر، از جلی و خصیبی نقل روایت می کنند.
این نشان می دهد معادلات دوره طبرانی متفاوت با دورۀ جلی بوده است. جلی برای طبقه نصیری پس از خود مرجعیت حداکثری داشته، مؤلفان قرن پنجم معمولاً با واسطه او اخبار خصیبی را در می یافته اند. ولی پیشوای نصیری بعدی، یعنی طبرانی، با وجود تألیفات گسترده ترش، مرجعیت کمتری داشته است. همچنین، بسیاری از علیائیان هم طبقه طبرانی به نقد و رد او و همراهانش پرداخته اند. این اشخاص در منابع نصیری عموماً با عنوان «اسحاقیه» معرفی می شوند، اما قرائنی هم موجب تردید در این نسبت است. حتی می توان احتمال داد که بعضی از این ناقدان طبرانی در واقع نصیریانی با گرایش میانه و مایل به اسحاقیه بوده باشند.(4) در طبقات پس از طبرانی مرجعیت انحصاری از میان رفته است. در سده های میانی به ندرت کسانی مانند حسن مکزون سنجاری جایگاه رهبری فرقه را یافتند.
در بخش 2. 3. به تفصیل، آثار خصیبی معرفی، و از اصالت آنها بحث خواهد شد. گرچه در كتبى مانند المائدة و الرسالة خصيبى و آثار برخی از پیروانش، نمونه هایی از روایات مسند خصیبی آمده، اما شاید فقط الهداية است که مجموعه گسترده ای از روایات ظاهراً مسند خصیبی را یک جا گرد آورده است. مروری بر اسناد این اثر و اندک اسناد دیگر کتب خصیبی
ص: 89
در شناخت مشایخ خصیبی، رویکرد حدیثی و منابع فکر او مؤثر است.
روشن است که نمی توان تکوین نصیریه را در قالب گزارشی چون بهره وری خصیبی از جنان فارسی در جنبلا و غلو آموزی او با واسطه محمد بن جندب از محمد بن نصیر(1) ساده کرد. همچنین، برخی از نویسندگان معاصر با اعتماد به فهرست مشیخه خصیبی، جمعی را به عنوان مشایخ خصیبی مطرح کرده اند؛(2) اما با عنایت به اتهام خصیبی به دروغ گویی، جا دارد این مشیخه با توجه به دیگر اسناد خصیبی مجدّداً بررسی شود؛ به ویژه که در هیچ یک از چهار تصحیح موجود از کتاب الهداية الكبرى با تحقیقی انتقادی مواجه نیستیم.
بر این اساس، برای ریشه یابی روایات و شناخت منابع خصیبی در کتاب الهدایة ناگزیر از جست و جوی روایات آن در دیگر منابع هستیم. در ادامه، با پیش فرض اصالت نسخه کامل الهداية،(3) به نسبت سنجی بخشی از روایات الهدایة، با منابع پرداخته، و سپس با مطالعه همه اسانید کتاب، حدود مشایخ مجهول، متهم یا موثق خصیبی و طبقاتشان را تبیین می کنیم. در آخر با الگویابی اسانید در پی شناخت روش اسناددهی خصیبی و عیار سنجی آن هستیم. جای این پرسش نیز هست که آیا اتهام خصیبی به دروغ پردازی درست است و خود او اسناد و متون را جعل و تحریف می کرده، یا احتمال دارد آسیب های اسانید و اخبار او بیشتر به منابعش باز گردد؟
چنان که خواهد آمد، در نمونه هایی از اسانید عالی(4) خصیبی، به طرزی غریب، در طبقه مشایخش گاه تا ده ها نام ناشناخته را آورده است. او در حالی همه اخبارش را مسند معرفی می کند که قرائنی مانند تطبیق با منابع الهدایة حاکی از استفاده او از اسناد مرسل منابع دیگر است. حال جا دارد وجهِ این نوع از اسناددهی خصیبی بررسی شود. حجم انبوهی از این اسناد خصیبی در باب چهاردهم الهداية است. از باب مقدمه ابتدا به منبع شناسی برخی از این اخبار می پردازیم.
ص: 90
الف. اشتراک گسترده روایات در الهدایة و إثبات الوصية و ريشه آن
با جست وجویی ساده در منابع، در می یابیم که روایات ابتدای باب چهاردهم الهداية با باب صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف در کتاب إثبات الوصية متناظر است. این باب از اثبات الوصية 31 روايت دارد که 29 روایت آن با لفظ و ترتیب مشابه در ابتدای باب چهاردهم الهداية آمده است.(1) دو روایت از این باب إثبات الوصية، که مضمون آنها با نگرش های خصیبی تناسب کمتری داشته، در الهداية الكبرى نيامده است.(2) همچنین، در الهدایة، فقط یک روایت، در میان روایات اثبات الوصية افزوده شده است. بنا بر پژوهش ها، إثبات الوصية در اصل، تحریری از کتاب الاوصیاء شلمغانی (متوفای 323 ه.ق.) است،(3) و ارتباطی با مسعودی مورخ (متوفای 346 ه.ق.) ندارد. شواهدی از غلو در کتاب اثبات الوصیة، بیشتر تعلق آن را به شلمغانی تأیید می کند.(4)
جای پرسش است که ریشه یکسانی روایات دو کتاب چیست؟ احتمال استفاده هر دو از منبعی مشترک منتفی است؛ زیرا اسناد روایات مشترک بسیار متنوع اند، و رجال یا منبع ثابتی حلقه وصل اسناد نمی یابیم تا آن را منبع دو کتاب و زمینه یکسانی روایاتشان بدانیم. پس با توجه به تقدم طبقه شلمغانی بر خصیبی در نگاه نخست بهترین تبیین برای این اشتراک گسترده، استفاده خصیبی از کتاب الاوصیاء است. با این حال، در این باب الهدایة هیچ یادکردی از شلمغانی نیست و خصیبی صرفاً در باب مربوط به محمد بن نصیر ادعا کرده است که روایتی را مستقیماً از شلمغانی در تأییدِ بابیت محمد بن نصیر شنیده است.(5) در باب 14 الهداية ابتداى برخی از اسناد نیز تفاوت هایی دارد؛ بدین صورت که معمولاً واسطه ای متفاوت
ص: 91
و متغیر تا شیخ شلمغانی ذکر شده، یا مستقیماً از آن شیخ شلمغانی نقل می کند. همچنین، روايات مرسل إثبات الوصية در الهداية به صورت مسند آمده است. مروری بر این تفاوت ها نکات مهمی را روشن می کند.
بنا بر شواهد دیگری که می آید در کل الهداية اسانید، حتی در جاهایی که منابع خصیبی مرسل روایت می کنند، متصل تصویر شده اند. در الهداية مکرراً انقطاع اسانید منابع با نام هایی ناشناس پر شده است. اما برخلاف روال عمومی مؤلف، اسناد بخش کوچکی از اخبار کتاب در دو باب حضرت زهرا علیها السلام و امام باقر علیه السلام به صورت ناقص رها شده اند که فقط حاوی یکی دو طبقه رجال پس از امام هستند، و در آن خبری از رجال متغیر و ناشناخته اوایل اسناد کتاب نیست. اینها می توانند نماینده شکلی اصیل تر از اسناد باشند. جالب آنکه از 17 خبر باب امام باقر علیه السلام در الهداية، 16 خبر آن با ترتیب مشابه برگرفته از باب متناظر إثبات الوصية است،(1) و اسناد ناقص الهداية نيز با اسناد ناقص إثبات الوصية تطابق دارد. پس تا اینجا بهترین تبیین این است که الهداية برخي اسناد ناقص منابعش را کامل کرده است. حال باید دید چه شواهدی در رد یا تأیید این نظر وجود دارد.
ب. ادعای سماع اخبار شفاهی از دهها صحابی امامین عسکریین علیهما السلام
نخستین روایت باب صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و در اثبات الوصية كاملاً مرسل است. اما خصیبی همین روایت را نه تنها به صورت مسند آورده، بلکه ادّعا کرده که آن را بی واسطه از شصت شیخ، هم یک جا و هم در مجالس پراکنده، شنیده است؛ شصت شیخ از بلاد مختلف که برخی شان عالمان امامی قم و حتى صحابه امام رضا و جواد علیهما السلام، و بقیه از مشایخ اختصاصی خصیبی اند. به تصریحِ خصیبی، همه این شصت نفر این روایت را مستقیماً از امام هادی علیه السلام (متوفای 254 ه.ق.) و امام عسکری علیه السلام (متوفای 260ق) شنیده اند.(2) در مشیخه خصیبی(3) به روایت طبرانی، که بنا بر قرائنی برگرفته از سندِ الهداية است،(4) همین رجال به
ص: 92
عنوان صحابیان امامین عسکریین علیهما السلام آمده اند.(1)
چنین روش اسناددهی در همه فِرَق اسلامی غریب است. وقتی عالمان سخت گیر فِرق مختلف، چنین اسنادی ندارند، چگونه یک غالی سهل گیر که به تصریح خودش، به سند اعتباری نمی دهد،(2) حدیثی را از این تعداد صحابی امام دریافته است؟ در حالی که با برخی شان حدود یک قرن فاصله دارد.(3) از طرفی، منبع خصیبی نیز کتاب الأوصياء شلمغاني بوده و گرچه در اثبات الوصیة سند این روایت ذکر نشده، ولی اسناد آن در منابع دیگر بر جای مانده است. سند این روایت به یونس بن ظبیان از امام صادق علیه السلام منتهی می شده،(4) و معلوم است که ربطی به سند گروهی الهداية ندارد.(5)
همچنین، در روایت دوم باب 14 الهداية، خصیبی با تعبیر «حَدَّثَنِي مَنْ زَادَ فِي أَسْمَاءِ مَنْ حَدَّثَنِي مِنْ هَؤُلَاءِ الرِّجَالِ الَّذِينَ أُسَمِّيهِم و هم...»(6) یا «حَدَّثَنِي مَن أثق به...»(7) نام سه شيخ
ص: 93
دیگر را بر شصت راوی پیشین افزوده است. در اینجا نیز مانند روایت قبل و مجموعه ای از دیگر اخبار مشترک با إثبات الوصية،(1) ارسالِ سند إثبات الوصیة را از بین برده است؛ زیرا در إثبات الوصية با یادکردِ سه تن از مشایخ، گفته است آنها با اسانید خود، ماجرای میلاد امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف را از حکیمه نقل کرده اند.(2) اما در الهدایة سه شیخ مستقیماً از حکیمه نقل می کنند، و سماع از مشایخ بیشتری را نیز ادعا کرده است.
در نمونه مشابه دیگر، در همه نُسخ الهدایة، در انتهای باب سیزدهم نیز خصیبی، عده ای از مشایخ خود را نام برده و با واسطه آنها از امام عسکری علیه السلام روایتی نقل کرده است. بنا بر این روایت، بیش از هفتاد نفر خدمتِ امام رفته و از ایشان حدیث بلندی را سماع کرده اند. در انتهای روایت، خصیبی ادّعا می کند که همه این هفتاد و اندی نفر را ملاقات کرده و این حدیث را از آنها شنیده، و همین حدیث را از گروهی از موالی امامان و پیرزنانِ خانه امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام نیز دریافت کرده است.(3) در روایاتی هم که طبرانی از خصیبی نقل کرده، نمونه هایی از حضور بیش از هفتاد نفر از نصیریه و اسحاقیه در جلسات امام عسکری علیه السلام دیده می شود.(4)
خصیبی در دیگر مواضع الهداية، نیز مجموعاً 21 تن از مشایخش را واسطه نقل مستقیم از امام عسکری علیه السلام قرار داده است.(5) مثلاً مدعی است حدیثی طولانی از امام عسکری علیه السلام را در مجالس مجزا مستقیماً از 11 تن از صحابه امام شنیده است.(6) ممکن نیست حتی راویان ثقه و دقیق هم چنین متونی را به نحو یکسان ضبط شفاهی کنند، چه رسد به مشایخ ناشناخته خصیبی. هر چند اگر مثال های پیشین، فاصله یک قرنی طبقه خصیبی با امام و ناشناختگی عموم این صحابی ادعایی نبود، شاید می شد متکلفانه توجیه کرد که خصیبی ضمن استفاده از
ص: 94
خبر مرسل منبعش، سهل انگارانه متن آن را به 11 صحابی راوی مضامین نزدیک به هم نسبت داده، و البته، از قضا از همه آنها نیز خبر را شنیده است.
ج. تحلیل ادعاهای بزرگ خصیبی در روابط حدیثی
گذشت که به ویژه در ابواب ائمه متأخر علیهم السلام در الهداية، خصیبی ارتباط بسیار گسترده ای با اصحاب امامین عسکریین علیهم السلام و نیز ملاقات کنندگان با امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف را ادعا کرده است. بسیاری از این روایات گزارش حضور جمعی از مشایخ اختصاصی خصیبی در جلسه امام عسکری علیه السلام است، و به طور خاص بسیاری از این روایات ناظر به یاران محمد بن نصیر یا دیگر مشایخ اختصاصی خصیبی است(1) که در الهدایة و دیگر آثار از ایشان روایاتی غالیانه را نقل کرده است. در ادعای خصیبی برخی از مشایخ اختصاصی غالی او ملازمان امام عسکری علیه السلام در پادگان نظامی بوده اند.(2)
غیر از نمونه های پیش گفته در نقل الهدایة از ده ها صحابی امامین عسکریین علیهما السلام، که بیشترشان از رجال اختصاصی نصیریان اند، در التوحید جسری جمعی دیگر به عنوان مشایخ خصیبی و صحابیان امامین عسکریین علیهما السلام مطرح شده اند.(3) در سرتاسر المجالس النميرية و برخى اخبار الأعياد(4) نیز حکایت ارتباط مستمر و عمیق مشایخ غالی خصیبی با محفل امام عسکری علیه السلام و البته ابن نصیر است. خصیبی مدعی سماع مستقیم از عثمان بن سعید عمری (متوفای پیش از 267 ه.ق.) و نقل عمری از این مهران هم هست.(5)
در نمونه هایی از الهدایة تعلیقات و ارسال های منابعش را با نام های ناشناخته کامل کرده است. مثلاً، خصیبی از احمد بن عثمان عمری از برادرش ابو جعفر محمد بن عثمان عمری روایتی را نقل کرده و دو روایت بعدی را به همین سند معلق کرده است.(6) نام چنین برادری برای ابو جعفر عمری در منابع نیامده است. نکته مهم اینکه در دیگر منابع، این سه خبر از
ص: 95
سعد اشعری است که فقط خبر نخست آن به نقل ابو جعفر عمری است.(1)
این حجم از ارتباط با شاگردان امام عسکری علیه السلام و اصل روابط بسیار گسترده اصحاب امامین عسکریین و تداول جلسات ایشان و خصوصاً تداول جلسات غالیان با امام با واقعیت تاریخ امامین عسکریین در محدودیت ارتباطشان با شیعه ناسازگار است.(2) مطلبی که خود خصیبی نیز در روایتی بدان اذعان کرده است.(3) بلکه ائمه علیهم السلام در اوضاع و احوال عادی نیز غالیان را از خود طرد می کردند، چه رسد به زمان حصر ائمه علیهم السلام. حتى يار خصیبی، حسن بن شعبه حرانی در کل حقائق أسرار الدین فقط دو روایت از امامین عسکریین علیهما السلام دارد.(4) پس خصیبی در میان غالیان، خود را مهم ترین واسطه معارف امامین عسكريين علیهما السلام و البته آموزه های ابن نصیر، باب ادعایی ایشان، معرفی می کرده است.
همچنین، خصیبی روایات گسترده ای نیز در رد بر پیروان جعفر کذاب ذکر کرده و در این میان نقش خود را در نقد و مناظره با آنان برجسته کرده است.(5) وجود غرائب بسیار در آن اخبار(6) بر تردیدها در درستی دعاوی خصیبی دامن می زند. چنان که در غیر الهداية اخبار
ص: 96
بسیاری از خصیبی در مذمت و تحقیر رجال اسحاقیه و بعضاً مخمسه در دست است(1) که دست کم می توان احتمال صحت برخی از این انتساب ها را به او مطرح کرد. او روایات گسترده ای را نیز در بابیت محمد بن نصیر آورده که چه بسا دیگر مدعیان بابیت این حجم از روایات ساختگی را مطرح نکرده بودند.
گرایش خصیبی به علو اسناد، که در کلماتش نیز نمود یافته،(2) شاهدی دیگر بر گرایش خصیبی به نزدیک نمایاندن روابطش با ائمه علیهم السلام است. در احتمالی ضعیف شاید بخشی از اصرار افراطی خصیبی برای از بین بردن همه قرائن ارسال در اسناد به دلیل گفتمان «ابوت»(3) و لزوم سماع معارف از شیخ در میان غالیان باشد. در دو طبقه پس از خصیبی اهمیت این مسئله در حدی بود که طبرانی نقل اسماعیل بن خلاد از دفاتر بدون سماع، فاصله زمانی نسبتاً زیاد او از مشایخ و احتمال فراموشی نام ایشان را دستمایه طعن قرار داده بود؛(4) غافل از اینکه در واقع پیشوای نصیریه، خصیبی (شاید بیش از پیشوای اسحاقیه) درگیر این اشکالات بوده است.
د. ترکیب و تحریف متون در راستای بابیت، شاهدی بر سندسازی
تحريفات متون اخبار در الهداية نیز اغلب ویژگی هایی دارد که مؤید سندسازی های خصیبی است؛ به ویژه در تکوین اسناد روایات بابیت محمد بن نصیر، به عنوان آخرین باب ائمه علیهم السلام. مؤلف الهداية كوشيده است با ارائه طرقی عالی، بابیت مشایخ فرقۀ نصیریه را مشروع و مستند بنمایاند. بابیت از مهمترین عقاید محوری فِرَق غالی است، و در مرزبندی های این فِرَق با یکدیگر نقش مهمی داشته است.(5) با شروع غیبت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف افراد متعددی از غالیان دعوی بابیت حضرت را داشتند، و نزاع بر سر این جایگاه به اختلافات دامن می زد.
ص: 97
نمونه ای از تکمیل توأمان اسناد مرسل و متون، آخرين استفاده الهداية از كتاب الأوصياء در باب 14 است:
عنه عن محمّد بن إسماعيل الحسنى عن أبي الحسن صاحب العسكر احتجب عن كثير من الشّيعة إلّا عن خواصّه فلمّا أفضى الأمر إلى الحسن علیه السلام كان يكلّم الخواصّ وغيرهم من وراء السّتر ... توفّى المعتمد ... و بويع لجعفر المقتدر بالله بذى القعدة سنة خمسة و تسعين و مائتین و کانت کتبه و دلائله و توقيعاته علیه السلام تخرج على يد أبي شعيب محمّد بن نصير بن بكر النّميرى البصري فلمّا توفّى خرجت على يد جدّته أمّ أبي محمد علیه السلام و على [يد أبي عمرو عثمان بن سعيد و على يد] ابنه محمّد بن عثمان.(1)
نیمۀ نخست این خبر در إثبات الوصیة به صورت خبری مرسل نقل شده است.(2) اضطراب سند الهداية بسیار آشکار است. ابتدا به نظر می رسد قرار است از امام هادی علیه السلام نقل کند، ولی در ادامه وقایع غیبت را از شیخ اختصاصی و ادعایی اش حسنی نقل کرده است. تحریر امامی اصیل از آخر گزارش نیز در روایت مرسل هبة الله بن احمد بر جا مانده است: «و کانت توقيعات صاحب الأمر عجّل الله تعالی فرجه الشریف تخرج على يدى عثمان بن سعيد و ابنه أبي جعفر محمّد بن عثمان إلى شيعته و خواصّ أبيه».(3) البته روشن است که نام «ابن نصیر» در آن جایی ندارد.
خصیبی از رقبای محمد بن نصیر در بابیت، مانند شلمغانی و شاگردان اسحاق بصری، و نیز از جعفر بن مالک فزاری و علی بن عاصم، که نصیری نیستند، مستقیماً بابیت او را روایت می کند.(4) بنا بر قرائن متعدد، اسحاق و شلمغانی خود از داعیه داران بابیت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف بوده اند،(5) بلکه در منابع نصیریه مخالفت اسحاق و اسحاقیه با محمد بن نصیر و نصیریه بسیار شدید گزارش شده است.(6) همچنین، خصیبی روایتی در مدح ابوالخطاب را به ابن همام، عالم امامی نسبت داده(7) که پذیرش چنین ادعایی دشوار است.
ص: 98
غیر از نقل پیش گفته خصیبی از اثبات الوصیة، برخی از دیگر روایات او در بابیت ابن نصیر نیز در دیگر منابع بدون عبارات مربوط به بابیت ابن نصیر آمده است. ابن شعبه به سند دو واسطه ای خود از احمد بن یوسف از اسحاق روایاتی در بابیت نقل کرده است که نمونه ای از آن را خصیبی مستقیماً از احمد بن یوسف روایت کرده، ولی سه سطر بابیت ابن نصیر را بدان افزوده است.(1) در آخرین روایت باب 14 و طولانی ترین گزارش الهداية، بحث بابيت ابن نصير را با تعابیری مشابه نمونه قبل در روایتی ترکیبی از مفضل بن عمر گنجانده است.(2) بنا بر پژوهشی، خصیبی نقش اساسی در شکل گیری روایت داشته است، هر چند با بهره گیری از اخبار متقدم تری که به راویانی مانند مفضل بن عمر و جابر جعفی منسوب اند.(3)
تکرار برخی کلیشه های مضمونی در برخی دیگر از اسناد اختصاصی خصیبی در بابیت ابن نصیر هم به چشم می خورد. در دو گزارش خصیبی در بخش امامان، در موضوع بابیت با یک واسطه متغیر نقل می کند که جمعی از نصیریه و اسحاقیه در جلسه امام عسکری علیه السلام بوده اند، و سپس (معمولاً با نقل کراماتی از ابن نصیر) او را بالادست می نشاند؛(4) الگویی که به صورت غلیظ تر و بسیار گسترده تر در اخبار منسوب به خصیبی در المجالس النميرية وجود دارد. خصیبی در چند خبر نیز وکالت وکلای چهارگانه امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف را به وکالت مالی فروکاسته، و جایگاه ایشان را نسبت به بابیت ابن نصیر پایین تر نشانده است.(5)
ترکیب روایات را در مواضعی دیگر از باب 14 الهدایة نیز می توان دید.(6) گاهی هم الهداية، متناسب با مبانی خصیبی، تحریفات مختصری در متن اخبار إثبات الوصية دارد؛ مثلاً
ص: 99
خصیبی، بنا به روش خود میلاد امام عصر را هشتم شعبان دانسته، و در روایاتش نیمه شعبان به هشتم شعبان تغییر کرده است.(1) در برخی روایات نیز در فرآیندی شبیه به نقل به معنا، متن روایات منبعش را پرورش داده است.(2) نمونه های بسیاری از تحریفات مضمونی و محتوایی الهداية وجود دارد، که الگوهای مشترک بسیاری را نیز در این تحریفات نشان می دهد. با توجه به اینکه فقط خود خصیبی حلقه مشترک این اخبار است، خود او در تحریفات متهم می شود.(3)
پیش تر نمونه اشکالات اسنادی عالی از خصیبی گذشت که در آن معمولاً یک طبقه واسطه را به عنوان سندش تا امامین عسکریین علیهما السلام آورده بود. در دیگر روایات مشترک باب پیش گفته الهداية و إثبات الوصية نيز خصيبي بدون یادکرد از شلمغانی، یا مستقیماً از شیخ شلمغانی نقل کرده(4) یا واسطه ای از مشایخ متهم به غلو(5) یا ناشناخته خود(6) را قبل از نام شیخ ابتدای سند شلمغانی می نشاند. اما اشکالات مهمی در این شکل از تکمیل اسناد رخ داده که نشان می دهد تکمیل اسناد بر اساس تکمیل با اجازات یا سماع با واسطه از شیخ ابتدای سند إثبات الوصية نبوده است. این آسیب در مواضع دیگری هم رخ نموده است.
الف. بی توجهی به تعلیق(7) در اسناد مصدر، در مقام سرقت(8) از آن
از باب نمونه، خصیبی در نقل بدون سماع خود از کتاب الاوصیاء شلمغانی مجموعه ای از
ص: 100
تعلیقات اسناد شلمغانی را در نیافته است، و بر این اساس گاه سند خصیبی (با وجود تأخر خودش) دو واسطه کمتر از سند شلمغانی دارد، نظیر نمونه ای که سند شلمغانی از احمد بن محمد بن عیسی اشعری در واقع تعلیق به سعد اشعری است، ولی خصیبی مستقیماً از احمد بن محمد بن عیسی شروع می کند.(1) حتی در جایی نام احمد اشعری در سندی مشابه از اثبات الوصية به محمد بن احمد بن عیسی تصحیف یافته، که به همین صورت مصحف به الهداية الکبری نیز سرایت یافته است، و البته این بار الهداية واسطه ای را قبل از نام او نشانده است.(2)
مجموعه ای از روایات میانی این 29 خبر مشترک دو کتاب، در اثبات الوصية (كتاب الاوصیاء) به نقل از حمیری و سعد اشعری است و گاه با تعلیق پیاپی اسناد از آن دو آمده است. با جست وجوی همین روایات معلق در دیگر منابع، آنها را به طرقی غیر از شلمغانی از حمیری و سعد با همان اسناد مذکور در اثبات الوصیة می یابیم.(3) این نشان می دهد که در اینها، اسنادِ شلمغانی اصیل و معلّق به حمیری و سعد اشعری است. محمد تقی ذاکری هم در پژوهش خود، دو کتاب از سعد اشعری و دلائل حمیری را از منابع کتاب الأوصياء شلمغانی شمرده است.(4)
خصیبی که متوجّه این تعلیقات نشده، گاه سند را به همان صورت رها کرده، گاه شیخ ناشناس یا متهمی را واسطه روایت از شیخ مشهورِ حمیری و سعد اشعری قرار داده است، مثلاً نام حسن بن جمهور را به جایِ راوی از این مهزیار و هارون بن مسلم نشانده؛(5) و گاه ابن جمهور را به عنوانِ راوی حمیری یاد کرده، در حالی که سند حمیری در اثبات الوصية معلق نیست.(6) در منابع دیگر، ابن جمهور راوی حمیری، ابن مهزیار و هارون بن مسلم نیست. این نیز شاهد روشن دیگری بر تحریف و سندسازی الهداية است.
ص: 101
ب. اضطراب در طبقه مشایخ
در ابواب پیشین الهداية هم، اضطراب شدیدی در طبقه مشایخ خصیبی دیده می شود. مثلاً طبقه مشایخی همچون علی بن طيب صابونی، محمد بن میمون خراسانی، محمد بن موسی قمی، محمد بن عبدالرحمن، سعدان بن مسلم، بسیار مضطرب است. خصیبی گاه از ایشان بی واسطه، گاه با یک واسطه و گاه از برخی مانند سعدان بن مسلم و محمد بن جبله تمار با دو واسطه نقل کرده است.(1)
گاهی هم نام مشایخ با نام فرزندانشان جایگزین شده یا فرزندان به عنوان واسطه نقل از پدران یاد شده اند. اسناد الهداية گاه با نام حسین بن محمد بن يحيى فارسی، حسن بن محمد بن یحیی خرقی، جعفر بن محمد بن اسماعیل حسنی، محمد بن علی بن عبیدالله حسنی شروع شده،(2) ولی بیشتر با نام پدرشان آغازیده است. البته راجع به حسن بن محمد بن جمهور قضیه برعکس است، و او بیش از پدرش در صدر اسناد آمده، و در اندک اسناد شروع شده با نام پدرش، آسان تر می توان احتمال افتادگی داد.
در اسناد الهداية، نام حسن بن جمهور و جعفر بن مالک فزاری بیش از همه عناوین (25 و 23 بار) در صدر اسناد آمده، و گاهی هم با تعبیر «حدّثنی» است. با این همه، در خارج از الهداية بسيارى اوقات خصیبی با واسطه از آن دو نقل می کند.(3) در خود الهداية نيز شواهدى دلالت دارد که نباید خصیبی سماع مستقیمی از این شخصیت ها داشته باشد. مثلاً، بنا بر اسناد بخش ائمه الهدایة، فزاری از هیچ نامی بیش از یک بار نقل نمی کند، و مشایخش همواره رجال ناشناس تکرار ناپذیرند.(4)
تنها سند دارای الگو از فزاری در بخش امامان الهداية، سند نخست کتاب در زمینه تاریخ، موالید و القاب امامان از عبدالله بن یونس سبیعی است که در بخش ابواب غالیان نیز نقل خصیبی از فزاری از سبیعی در نُه سند آمده است. اتفاقاً فقط برای همین خبر نخست از خارج
ص: 102
کتاب هم شاهدی بر نسبت آن به فزاری داریم: اینکه فزاری کتابی در تاریخ و موالید امامان داشته، و ابن همام اسکافی (متوفای 336 ه.ق.) آن را روایت کرده است.(1) در نُسخی از الهداية در ادامه سند نخست، مطلبی از ابن همام نقل شده است.(2) همچنین، در بخش ابواب الهداية، که عموماً اسناد فزاری الگو دارد، روایاتی از ابن همام وجود دارد.(3) اینها نشان از آن دارد که خصیبی روایاتی را که احتمالاً از فزاری است، نه مستقیماً که با واسطه ابن همام دریافته است. این با طبقه خصیبی متناسب تر است. در روایات موالید سنددهی خصیبی به ابن ابی الثلج یا مشایخش هم اضطراب مشابهی دارد.(4)
در مجموع، نمی توان این مشکل را صرفاً نتیجه افتادگی های نام مشایخ مستقیم در نسخ کتاب دانست. زیرا اولاَ برخی از اسناد خاص الهداية در اسناد متقدم نصیری از خصیبی و نیز در سرقت های ابوالمفضل شیبانی از الهداية بر جا مانده است.(5) گذشته از آن نمونه هایی از تصریح خصیبی بر سماع از این مشایخ وجود دارد،(6) و صرفاً با ذکر نام راوی در ابتدای سند مواجه نیستیم تا احتمال افتادگی، تعلیق یا ارسال ظاهری در میان باشد. حتی خود خصیبی در چند جا، با یک واسطه از شیخی روایت می کند و بلافاصله تذکّر می دهد که همان روایت را بدون واسطه هم شنیده است.(7) این سبک از سنددهی غریب است.(8) گویی خصیبی خود به اضطراب گسترده اسنادش التفات یافته، و کوشیده است برخی را توجیه کند.
ص: 103
همچنین، در مقایسه با دیگر آثار خصیبی نیز از باب نمونه، می بینیم خصیبی در الهداية هرگز بی واسطه از عمویش احمد بن الخصيب نقل نمی کند، ولی در المائدة و آثار بعدی از شيوخ مهم او است.(1) چنین اضطرابی در اسناددهی او از یحیی بن معین هم دیده می شود. در اسناد از خصیبی گاه جنان فارسی واسطه اش تا یحیی است،(2) گاه هیچ واسطه ای نیاورده، و گاه با تعبیر «عن الثقاة» نقل کرده است.(3) این نیز در نوع ارتباط خصیبی با جنان تردید بر می انگیزد. در اسناد خصیبی، جنان واسطه نقل های معارفی از اسحاق بصری(4) و علی بن حسكة،(5) پیشوایان اسحاقیه و مخمسه نیز شده است.
ج. انتحال از ابن مهران؛ نمونه ای برای زمینه اضطراب اسناد
نمونه ای از اسناد پیش گفته را، که در آن خصیبی سماع از شیخ و شیخ شیخ را یک جا ادعا کرده، بررسی می کنیم. در جدول زیر نشان داده ایم دو روایت پیاپی خصیبی، به همان شکل و ترتیب در روایات محمد بن عبدالله بن مهران، از پیشوایان خطابیه،(6) نیز آمده است. گرچه الهداية از دفاتر ابن مهران، خصوصاً در اسناد دقیق تر بخش ابواب، روایت کرده،(7) در دو سند زیر از ابن مهران نام نبرده است. هر چند خصیبی دو یا سه طبقه متأخرتر از ابن مهران است، فقط با یک واسطه، روایاتِ «محمد بن علی» شیخِ ابن مهران را نقل کرده است. خصیبی یک بار «على بن طيب صابونی» و بار دیگر «محمد بن میمون» را واسطه خود تا محمد بن علی معرّفی کرده است.
ص: 104
عَنهُ عَن عَلِى بنِ الطَّيبِ الصَّابُونِى عَن مُحَمَّدِ بن عَلى عَن عَلِى بن الحُسَين [الحسن بن على بن أبي حمزة] عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعتُ أَبَا جَعفَرٍ يَقُولُ كَانَ أَبُو خَالِدٍ الكابُلِي... (خصيبي، الهداية، 1419، ص221).
عَنهُ عَن أَحْمَدَ بن جَعَفَرِ القَصِيرِ عَن مُحَمَّدِ بنِ مَيمُونِ الخُرَاسَانِي، قَالَ الحُسَيْنُ بنُ حَمدَانَ الخَصِيبِي سَمِعتُ هَذَا الخَبَرَ عَن مُحَمَّدِ بنِ مَيْمُونٍ، عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِي، عَن عَلِى بنِ الحُسَينِ، عَنِ ابنِ الصَّبَاحِ، عَن أَبِي جَعفَر البَاقِرِ، قَالَ سَمِعتُهُ يَقُولُ: خَدَمَ أَبو خَالِد... (خصيبى، الهداية 1419، ص221).
وَجَدتُ بِخَطْ جِبْرِيلَ بنِ أَحمَدَ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللَّهِ بن مِهرَانَ، عَن مُحَمَّدِ بن عَلِى بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللَّهِ الحَنَّاطِ، عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِي بنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَن أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ سَمِعتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ كَانَ أَبُو خَالِد الكابلى ... (کشی، رجال، ص 120).
وَجَدتُ بِخَطُ جِبريل بن أَحمَدَ: قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللَّهِ بنِ مِهرَانَ، عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِي، عَن عَلِى بنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِي، عَنْ أَبِيهِ، عَن أَبِي الصَّبَاحِ الكنانِي، عَن أَبِي جَعفَرِ علیه السلام قَالَ سَمِعتَهُ يَقُولُ: خَدَمَ أَبو خَالِدٍ الكابلي ... (کشی، رجال، ص 121).
در رجال کشی جبریل بن احمد فاریابی 16 روایت از ابن مهران نقل کرده است، که دَه روایت نخست آن در الهدایة الکبری نیز آمده است. نُه روایت آن با واسطه ای ناشناس از شیخِ ابن مهران و بدون یادکرد از ابن مهران نقل می شود، و سه جفت از این روایات مشترک (جمعاً شش تا) در الهدایة پیاپی آمده اند.(1) تفاوت تک سند دیگر نیز به دلیل معلق بودن آن است. در الهدایة با جابه جایی سند معلق، تعلیق آن به سندی کاملاً بی ربط برگشته است.(2) البته، در دو جا هم الهداية، طبق عادتش، بخش مرسل از اسناد ابن مهران را با عناوین ناشناخته جایگزین کرده است.(3) فقط در یازدهمین اشتراک است که الهدایة نام ابن مهران را در سندش آورده، و فقط در همین جا واسطه خصیبی تا ابن مهران، نه عناوین ناشناس، که ابن جمهور و پدرش هستند.(4)
ص: 105
در چنین مثال های پُرتکراری از الهدایة، با دو احتمال مواجهیم: اول اینکه، خصیبی چنین روایاتی را نه با سماع که با وجاده در دفاتر روایی یافته است. در اینجا نیز مثلاً سند دفتر ابن مهران را که از محمد بن علی شروع می شده، نوشته بوده، و بعداً جای خالی ابتدای اسناد را با نام های اختصاصی خودش و به صورت بی ضابطه پُر کرده است. دوم اینکه، او واقعاً روایات دفاتر حدود یک قرن پیش را به صورتی نادر از مشایخ قدیمی مختص خودش دریافته بوده، یا به طور اتفاقی روایاتش مطابق با ترتیب ده ها خبر در دفاتر متقدم شده است، یا ضمن استفاده از ترتیب دفاتر متقدم می توانسته طریق عالی خود را جایگزین کند. افزون بر شواهد پیشین، در ادامه نیز مجموعه قرائنی خواهد آمد که احتمال نخست را تأیید می کند.
د. این غضائری دربارۀ الحسین بن مسکان می نویسد: «او را نمی شناسم جز اینکه جعفر بن محمد بن مالک فزاری از او احادیث فاسدی نقل کرده، و اصحاب ما از این شخص اطلاعی ندارند».(1) الحسن/ الحسین بن مسکان در مصادر متقدم امامی مجهول است، ولی نصیریه از جمله خصیبی روایاتی غالباً غالیانه در موضوعاتی مانندِ بابیت از فزاری با واسطه های متغیر از حسن بن مسکان روایت کرده اند.(2) در سند داستانی در نوادر المعجزات دربارۀ استبصار برخی یاران معاویه(3) و نیز خبر عهدنامه عمر به معاویه، جعفر بن محمد بن مالک الفزاری با واسطه های متغیر از حسن بن مسکان روایت کرده است.
با این حال، در بخش امامان الهدایة، گاه در ظاهر، اسناد روایات حسن بن مسکان ارتباط روشنی با فزاری ندارند و بسیار مضطرب و متغیرند.(4) ولی با توجه به تحریفات اوایل اسناد
ص: 106
خصیبی در همین بخش الهدایة، در اینجا نیز احتمال دارد خصیبی طرقی غیر واقعی تا حسن بن مسکان ارائه داده باشد. شاهدی مؤید این احتمال است. گرچه بیشتر طرق خصیبی تا حسن بن مسکان به ظاهر ربطی به هم ندارند، ولی با توجه به نوع تحریفات، معلوم می شود نام های یکسان به اشکال مختلفی در آمده اند.
توضیح آنکه در دو سند موجود از غیر خصیبی این نام ها واسطه فزاری و حسن بن مسکان هستند: حسین بن علی الخزّاز(1) و جعفر بن على الحوّار(2)/ الخزاز(3) که آشکارا تصحیف یکدیگرند. در اسناد الهدایة این واسطه چنین تطوری دارد: هِشَامِ بْن جَعْفَرِ الْوَشَاء،(4) زِيَادِ بْن جَعْفَرِ الْوَشَاء،(5) جَعْفَرِ بْنِ يَزِيدَ الزيّات،(6) جَعْفَرِ بْنِ يَزِيدَ الرُّهَاوِي (ص248)،(7) زَيدِ الرُّهَاوِى (ص 376)،(8) زَيْدٍ الْهَرَوِی.(9) پیش از این نام ها نیز معمولاً به جای فزاری،نام مشایخ اختصاصی و متغیر خصیبی که دست مایه سندسازی اویند، جایگزین شده است. در حالی که تنها طريق مسلّم از حسن بن مسکان طریق فزاری است، انتظار نداریم راویان از حسن بن مسکان بسیار گسترده باشند. با توجه به تشابه این عناوین و اضطراب حداکثری آنها در نقل از عنوان نایاب حسن بن مسكان، ظاهراً کسی (شاید خصیبی یا فزاری) واسطه نقل از حسن بن مسکان را چنین تغییر داده است.
بنابراین، به سان انتحالات گسترده خصیبی از شلمغانی و ابن مهران و اسحاق بصری، این اسانید هم بر فرض اصالت اواخرشان، از یک نفر، یعنی فزاری انتحال شده اند. اما از میان این
ص: 107
اسناد فزاری، در دو سه سند بدون حضور خصیبی هم واسطه های ناشناس فزاری تا حسن بن مسكان متغیر است. پس اسناددهی خود فزاری هم مشکوک است، و چه بسا فزاری مسبب تحریفات راوی از زید باشد. با این حال، چون نام فزاری بیش از همه در صدر اسانید خصیبی تکرار شده، او در این تحریف دنبال پوشاندن نام فزاری نبوده، بلکه چه بسا دغدغه اش بیشتر نمایاندن مشایخش و تکمیل افتادگی اسانیدش بوده است.
علو اسناد خصیبی هم بر تردیدها دامن می زند. مثلاً خصیبی ادعا کرده که عسکر، مولای امام جواد (متوفای 220 ه.ق.) و ریان مولای امام رضا علیه السلام (متوفای 203 ه.ق.)(1) را دیده است. اما فقط یک روایت از ابن فضال از ریان دارد(2) که در واقع آن را به واسطه کتاب الأوصياء از عباد بن یعقوب از ابن فضال گرفته است؛(3) یعنی با سه واسطه هم طریقش باز متصل نیست. او از عسکر هم با دو واسطه متفاوت نقل کرده است.(4) همچنین، خصیبی ادعای سماع از حمزة بن نصر غلام امام جواد علیه السلام را نیز دارد،(5) که تک روایتش از او به عنون غلام امام هادی علیه السلام(6) در واقع از اثبات الوصية است.
نمونه هایی از بی ضابطگی وسائط در نقل خصیبی از مشایخ ابن مهران و فزاری گذشت. تشخيص منبع اخبار الهدایة، همواره به سادگی نمونه های پیشین نیست. در بسیاری از روایات باب 14 الهداية، با اسنادی مواجهیم که نه تنها رجالِ ابتدای آنها بلکه تمام افراد نام برده ناشناس اند؛(7) یا شخصیت های شناخته شده به صورتی در کنار هم آمده اند که در جای دیگری نمونه ندارد. بررسی خود را در اسناد کل بخش امامان الهداية ادامه می دهیم.
ص: 108
نعمت الله صفری ناشناختگی بیشتر مشایخ در اسانید خصیبی و کميِ نقلِ او از ثقات امامیه را نشان داده،(1) اما این ناپیراستگی اسانید را نشان از راستگویی خصیبی دانسته،(2) و از احتمال جعل روایت به دست همین رجال ناشناخته برای بیشتر کردن محبت توده های شیعه به انمه علیهم السلام گفته است.(3) اما امروزه با دسترسی گسترده به آثار نصیریان مشخص شده این نقل از رجال ناشناخته بیشتر به دلیل بی رغبتی نصیریان به راویان امامیه و بلکه دشمنی ایشان و اسلافِ خطابی شان با فقهای امامیه،(4) و نیز بی توجهی به اعتبار اسناد(5) است. دیگر اینکه، احتمال ساختگی بودن این نام ها نیز در خور بررسی است؛ به ویژه با اتهام خصیبی به فساد مذهب و کذاب بودن.(6)
الف. مروری بر طرق تا پُرتکرارترین رجال در الهداية
پیش از بررسی مشایخ صدر اسناد خصیبی، ابتدا بر وضعیت طرق خصیبی تا مهم ترین و پُرتکرارترین راویان طبقات متقدم تر در 14 باب امامان مروری می کنیم. طرقی که تا راویان زیر ذکر شده، هیچ یک تکرار شونده نیست، و سند خصیبی تا این راویان تقریباً(7) هیچ الگویی ندارد. همچنین، در کل 257 سند بخش ائمه الهدایة فقط بخشی از 26 سند(8) در حد دو طبقه پیاپی تکرار شده، و عموماً بقیه سند کاملاً متفاوت است:
ص: 109
طبقات پُرتکرارترین راويان الهداية(1)
1. راویان امام باقر و امام صادق علیهما السلام: ابو بصیر در 22 سند؛ ابوحمزه ثمالی در 20 سند؛ جابر جعفی در 14 سند، حمران بن اعین در 6 سند و ابوالجارود در 4 سند.
2. روایان متأخرتر امام صادق علیه السلام: مفضل بن عمر در 14 سند، یونس بن ظبیان در 6 سند؛ ابوهارون مکفوف، ماهان ابلی، زید شحام و اسحاق بن عمار هر یک در 3 سند.
3. سيف بن عميرة در 8 سند؛ ابن ابی حمزه و فرزندش حسن با لحاظ صور محرّف در 13 سند؛ محمد بن سنان در 16 سند؛ حسن بن مسکان در 5 سند؛ حسن بن محبوب در 3 سند.
4 و 5. محمد بن صدقه در 4 سند، ابوهاشم جعفری در 5 سند، محمد بن (عبدالله بن) مهران در 6 سند، عسکر خادم امام جواد علیه السلام در 3 سند، اسماعیل بن علی قمی/ نهروانی در 3 سند، ابوسمینه در 7 سند.(2)
تکرار بخشی از طریق تا برخی راویان
تصحیفات «حسن بن على بن ابي حمزة البطانني عن أبيه» («الحسن بن على»، «ابي حمزة عن ابيه»، «علی بن الحسين عن ابيه» و مانند آن) از ابو بصیر 6 بار؛ عمر [و] بن شمر از جابر 3 بار.
سيف بن عميرة از اسحاق بن عمار 3 بار؛ ابن مهران از محمد بن صدقه از محمد بن سنان(3) از مفضل 2 بار.
ندارد. (البته در ادامه اسناد، 2 روایت داود رقی به طریق حسن بن مسکان است. حسن بن محبوب نیز از واسطۀ متغیر از ابوحمزه ثمالی 2 روایت دارد).
محمد بن جمهور از ابن مهران 3 بار (در بخش ابواب الهداية نيز طرقی تکرار شونده تا ابن مهران وجود دارد)، و این مهران (با لحاظ نمونه های تصحیف شده) از محمد بن صدقه 2 بار.
جدول 3: پُرتکرارترین راویان الهداية در غیر صدر اسناد
ص: 110
بنابراین در بخش امامان از الهدایة؛ هیچ سندی وجود ندارد که کل طریق 4 تا 6 واسطه ای آن تا امامین باقرین کاملاً تکرار شود. اما نمی توان بی انضباطی شدید اسناد او را چنین توجیه کرد که او در همه این طرق بی قاعده تا این راویان، متکی به منابعی متأخرتر بوده است؛ زیرا مثلاً خصیبی از رجال طبقه چهارم، غالباً با یکی دو واسطه متغیر نقل کرده است. ولی بر حسب تصریح خودش عسکر را دیده،(1) و ابوسمینه را نیز دو بار در صدر اسنادش نشانده است.(2) پس نمی توان گفت اشکال صرفاً از منابع متأخرتر از طبقه راویان بالا بوده که هیچ انضباطی نداشته اند؛ چنان که انتظار نیست صاحبان دفاتر پس از این طبقات، که خصیبی از آنها بهره می برده، به طور تصادفی هیچ دو طریق یکسانی را تا راویان واحد ارائه نکرده باشند.
ب. تفاوت فاحش طبقات؛ شاهد ناآشنایی با رجال
شواهد دیگری هم در تبیین اینکه چرا طرق راویان اصلى الهداية تكرار نشده، راه گشا است. مثلاً گرچه به اقتضای طبقه ابوسمینه، خصیبی غالباً نام ابوسمینه را در اوایل اسنادش آورده، اما در دو جا نیز با 4 یا 3 واسطه از او نقل کرده است:
«وَ عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ بِشْرِ عَنْ زَيدِ بْنِ عَامِرِ الطَّاطَرِى عَنْ زَيدِ بْنِ شِهَابِ الْأَزْدِى عَنْ زَيدِ بْنِ كَثِيرِ اللَّحْمِي عَنْ أَبِي سُمَينَةَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِى عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ قَال».(3)
«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْخَياطِ، عَنْ بَشَّارِ بْنِ عَلِي، عَنْ زَيْدٍ الشَّحَامِ، عَنْ أَبِي سُمَينَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي، عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيانَ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِي، عَنْ سَيدِنَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِق».(4)
رجال ناشناس و تکرار ناپذیر ابتدای این دو سند با دیگر اسناد از ابوسمينه تفاوت طبقاتی دارند، و جالب اینکه پس از نام «ابوسمینه» نیز فقط یکی دو نام، واسطه تا امام صادق علیه السلام شده اند؛ در حالی که در اسنادی که نام «ابوسمینه» در اوایل اسناد آمده، او با 4-5 واسطه از صادقین علیهما السلام نقل می کند.(5) این یعنی خصیبی شناختی از طبقه واقعی ابوسمینه نداشته، و به تناسب اینکه در مجموع سند با 5-6 واسطه از صادقین علیهما السلام نقل روایت کند، پیش از نام او
ص: 111
نام هایی را می افزوده است. البته در همین سند نیز نام «زید شحام»(1) راوی طبقه شاگردان امام صادق علیه السلام را پیش از ابوسمینه نشانده است. نمونه هایی نشان می دهد که خصیبی در دورۀ تألیف بخش امامان از الهدایة چه بسا حتی از طبقه غالیانی همچون ابو المطلب که بعدها مدعی روایت کتابشان شد نیز خبر نداشته است.(2)
ج. نایابی بیشتر مشایخ صدر اسناد
حال به بررسی اجمالی کل مشایخ موجود در ابتدای اسناد کتاب می پردازیم، و شواهدی از بی ضابطگی رجال اوایل اسناد الهداية مطرح می کنیم. صفری، در تحقیق خود، فهرستی 107 نفری از مشایخ خصیبی در الهدایة را نام برده،(3) ولی طبق بررسی نگارنده، خصیبی فقط در بخش مربوط به امامان از الهدایة، بنا بر نسخه چاپ البلاغ، 114 شیخ را در ابتدای اسناد آورده است. البته، اگر شصت شیخ مذکور در سند روایت ابتدای باب 14 لحاظ شود، با توجه به تکرار نشدن نام 32 تن از آنها در جای دیگر، مشایخش در بخش اول الهدایة (یعنی چهارده باب مربوط به معصومان) به 146 نفر می رسد. (اسناد تک طبقه ای، که آشکارا مرسل اند، لحاظ نشد). نکته مهم در این اسناد آن است که غالباً هیچ قاعده و انضباطی ندارند. یعنی معمولاً نه مشایخ ادعایی خصیبی استادان ثابتی دارند، و نه واسطه خصیبی تا مشایخِ مشایخ ثابت است.
از 146 شیخ ابتدای اسناد بخش ائمه علیهم السلام فقط نام 29 تن در جای دیگری از الهداية تكرار شده است. از این 29 تن فقط جعفر بن محمد بن مالک فزاری (متهم به غلو) و حسن بن جمهور
ص: 112
عمی و ابوالحسن علی بن عاصم کوفی شناسایی شدند. محمد بن موسی قمی نیز با محمد بن موسی شعیری، غالی شهیر مخمسی، تناسب دارد، و محمد بن یحیی فارسی با شخصیتی که حسین بن محمد بن عامر و ابوعمر کشی از او اخبار نادری دارند،(1) تطبیق پذیر است.
خصیبی از تعدادی از رجال اختصاصی خود سه تا دَه بار در بخش ائمه علیهم السلام نقل کرده، و البته نامشان فقط در اسناد خصیبی در الهداية و دیگر کتب نصیری آمده است. ایشان عبارت اند از: پدرش حمدان بن خصیب، جعفر بن احمد قصیر بصری، علی بن حسین مقری، محمد بن اسماعیل حسنی، احمد بن محمد حجال، احمد بن صالح، ابوالعباس عتاب بن یونس دیلمی، ابوالحسن علی بن بشر، محمد بن یحیی خرقی، علی بن طيب صابونی، حسن بن مسعود، ابو (بكر) الحواری، محمد بن ابراهیم و احمد بن سندولا. او از چند عنوان نیز دو بار در الهداية نقل کرده است.
همچنین، 116 عنوان بدون تکرار در ابتدای اسناد معنعن بخش ائمه از الهداية وجود دارد که از آنها، در دیگر منابع فقط رجالی را هم نام با ابوبکر [محمد بن] احمد بن عبدالله [ابن ابی الثلج بغدادی]، محمد بن [عبدالله بن] مهران، محمد بن جریر طبری، ابوالقاسم نصر بن صائغ [صباح] بلخی، علی بن بلال، ابن فضال و سعد بن [عبدالله] ابی خلف می شناسیم، که البته گذشت که روایات خصیبی از ابن مهران با واسطه یا وجاده ای است. دو سند از ابن فضال و سعد(2) نیز در همان بخش سرقت های خصیبی از کتاب الاوصیاء است. افزون بر این، هارون بن مسلم البصري، أحمد بن إسحاق، سهل بن زياد الآدمی، عبدالله بن جعفر الحميرى و أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عسکر و ریان، که از رجال شناخته شده امامیه اند، نامشان در سند شصت نفره ساختگی خصیبی آمده است.
پس با کاستن این 14 تن 102 عنوان در صدر اسناد داریم که در هیچ جای دیگری از الهداية و دیگر کتب شناسایی نشدند؛ یعنی 70 درصد از کل 146 عنوان بخش ائمه از الهداية. همچنین، معلوم شد از 30 درصد باقی نیز بسیاری شان در واقع مشایخ مستقیم خصیبی نیستند. در آخر با مطالعه همه این طرق خصیبی تا مشایخِ مشایخش می بینیم او هیچ واسطه و الگوی ثابتی تا ایشان ندارد، یعنی در نقل با واسطه از یک راوی (غیر معصوم) همواره واسطه تغییر
ص: 113
می کند. اگر تعلیقات الهدایة را در نظر نگیریم، فقط در چند نقل از نقل های ابن جمهور است که نامش در چند جا برای نقل از برخی از مشایخِ مشایخ خصیبی تکرار شده است. همچنین، نام سه تن از واسطه های نقل الهدایة از عنوان عام و پُرتکرار محمد بن علی در طبقه مشایخِ مشایخ نیز تکرار شده، ولی قرائنی بر ضد احتمال آشنایی خصیبی با این عنوان گذشت.(1)
از تشویش شدید اسناددهی ها و اشکالات طبقاتی معلوم شد که بسیاری اوقات یادکرد مجموعه ای از مشایخ پُرکاربردتر در الهدایة نیز نادرست است، و احتمالاً بیشتر عناوین تکرارناپذیر ناشناس در صدر اسناد خصیبی ساختگی است. حتی برخی از نام های مختص به خصیبی، علی رغم تکرارشان، ممکن است از اساس ساختگی باشند؛ مانند محمد بن اسماعیل حسنی یا فرزند او جعفر، که در اسنادی ظاهراً ساختگی به کار می رود. البته، خصیبی از آثار برخی از مشایخ صدر اسنادش، گاه به صورت وجاده ای یا باواسطه بهره برده است، مانند جعفر بن مالک فزاری و حسن بن جمهور. شاید خصیبی از مشایخی همچون پدرش و محمد بن یحیی فارسی واقعاً روایاتی شنیده باشد.
پیش تر به نمونه اسناد بخش ابواب از الهدایة اشاره شد. در اینجا به تفاوت های مهم نوع سنددهی ابن بخش و نیز تألیفات پسین خصیبی با بخش های نخستین الهدایة می پردازیم.
الف. روشمندی بخش ابواب الهداية
خصیبی در بخش ابواب از الهدایة علاوه بر استفاده بیشتر از مشایخ پُرکاربرد خود و کاستن نام های ناشناخته، بی ضابطه و بدون تکرار از مشایخ اسحاقی فراوان نقل کرده است؛ مانند 19 روایت از احمد بن یوسف شاشی و روایتی هم از حسن بن منذر اسحاقی از اسحاق بصری. بنا بر قرائنی، نسبت برخی از این روایات به اسحاق درست است.(2) بر خلاف اسناد بی ضابطه
ص: 114
او در بخش ائمه علیهم السلام از 10 روایت او از جعفر فزاری در بخش ابواب 9 روایت از عبدالله بن يونس (موصلى، راوى الرسالة المفضلية(1)) است. چنان که 7 روایت خصیبی از اسماعیل بن علی قمی همگی با واسطه محمد بن عامر است. از 8 روایت او از ابن مهران نیز 5 روایت با واسطه حسن بن محمد بن جمهور (2 روایت از حسن از پدرش)، و 3 روایت با واسطه جعفر قصیر بصری است. بر فرض درستی نسبت این اخبار به ابن مهران ممکن است از کتاب المحمودين والمذمومین نقل شده باشند.
خلاصه آنکه، در فصل ابواب، خصیبی فقط از 23 شیخش بهره برده، و از این تعداد، فقط نام 5 تن در بقیه الهداية تكرار نمی شود، و البته از این 5 تن نیز شلمغانی و حسن بن منذر از بزرگان دیگر فرق غالی هستند.(2) بنابراین، فقط سه عنوان از عناوین صدر اسناد این بخش، یعنی 13 درصد ناشناس است که برای یک کتاب روایی تقریباً طبیعی است. ولی به هیچ وجه با آمار 70 درصدی مشایخ ناشناس بدون تکرار در بخش ائمه علیهم السلام(3) قیاس پذیر نیست. البته شناسایی حدود اسناد واقعی از ساختگی این بخش نیازمند پژوهش بیشتر است.
اگر این بررسی ها را در دیگر آثار خصیبی حاوی اخبار معنعن يعنى الرسالة و فقه آن و نيز المائدة پی بگیریم، می بینیم که برخلاف الهدایة، در این آثار، خصیبی، هم بارها روایاتی را مرسل و بدون اشاره به وسائط نقل کرده، و هم اسنادی را ناقص آورده، و بنای تکمیل همه اسناد را ندارد. در كل المائدة 7 خبر از طبقه مشایخ او شروع میشود (5 خبر با «حدثنی») و بیشتر اسناد از طبقات متقدم بر مشایخ خصیبی و با تعابیری مانند «بالإسناد إلى»، «روى عن» یا بدون آن شروع شده است. در الرسالة نیز در مجموع 6 طريق متصل داریم. همچنین در
ص: 115
این آثار، برخلاف بخش ائمه الهدایة، دیگر با شمار فراوانی از نام های ناشناس تکرارناپذیر در صدر اسناد مواجه نیستیم. پس در آثار سرّی خصیبی، که به دوره کمال نگاه نصیری او مربوط است، اضطراب ساختار اسنادش، فارغ از واقعی یا ساختگی بودنشان، کم شده و با پختگی بیشتری در اسناد مواجهیم.
ب. رجال مهم خصیبی در آثار متأخرتر او
دیگر تفاوت مهم این آثار با بخش امامان الهدایة این است که برخی از رجال پُرتکرار و مهم در کتبی مانند المائدة و الرسالة و در آثار شاگردان خصیبی، یعنی یحیی بن معین سامری و ابو محمد عبدالله جنان فارسی، معروف به زاهد، و محمد بن جندب (نخستین یتیم محمد بن نصیر) نقش پررنگی ایفا می کنند،(1) و البته، گذشت که وجود چند سند از غیر طریق خصیبی از ابن جندب از ابن نصیر مؤید شاگردی ابن جندب نزد ابن نصیر است.(2) اما این رجال مهم نصیری در اسناد الهداية، با وجود حجم و اسناد بیشترش حضور ندارند.(3)
این در حالی است که خصیبی در الهدایة اصل بابيت محمد بن نصیر و ابوالخطاب را مطرح کرده، و بعید است بخواهد عمداً ارتباط با این چند شیخ ناشناخته را کتمان کند. می توان احتمال داد در دورانی پس از تألیف الهداية بوده که خصیبی به این اسامی یا اشخاص بیشتر توجه کرده است. گذشت که خصیبی در بازه ای از عمرش اهل تفویض و اعتقادی غالیانه در درجه پایین تر از نصیری گری بوده؛ پس چه بسا در آن دوران، ارتباط چندانی با شیوخ فرقه سرّی و رو به زوال نصیریه هم نداشته است. البته، پس از آن نیز شاهد بیرونی روشنی ارتباط خصیبی را با نصیریان متقدم بر خودش تأیید نمی کند.
ص: 116
طریق عبدالله جنان فارسی از محمد بن جندب از ابن نصیر، تنها طریق خصیبی به ابن نصیر است که از غیر اسناد خصیبی هم شاهدی، هر چند ضعیف، بر اصالتش یافتیم.(1) تفاوت مهم این طریق با طرق دیگر خصیبی این است که سند طریقتی معارف نصیریه به حساب می آید، و خصیبی فقط برای جنان بارها تعبیر «شیخی» و به ندرت «والدی» را به کار برده است.(2) با این همه، این رجال در اسناد الهداية حضور نداشتند.
دیگر تفاوت مهم این طریق خصیبی با ده ها طریق دیگرش تا ابن نصیر و امامین عسکریین این است که برخلاف عموم آنها، که غالباً تک واسطه ای هستند و در مشیخه اش آمده اند، دو طبقه واسطه دارد و بر این اساس در مشیخه اش نیز جایی ندارد. لذا، چنان که انتظار نیست صد درصدِ راویانِ ابن نصیر را خصیبی خود ساخته باشد،(3) احتمالاً طریق نصیری جنان از ابن جندب اصیل تر است؛ هر چند نبود نامش در الهداية مؤید این است که خصیبی از او سماعی نداشته است. اما نکته غریب اینکه، سیر تطور اسناددهی خصیبی از چنین سندی در روایت توحید جسری، که احتمالاً متعلق به اواخر عمر خصیبی است، نمود یافته است. در آنجا خصیبی ادعای ملاقات جنان با امامین عسکریین و امام عصر و نقل بی واسطه اش از آن امامان را بر دعاوی پیشین افزوده است.(4)
همچنین، خصیبی در الهدایة هرگز بی واسطه از عمویش احمد بن الخصیب نقل نمی کند،
ص: 117
ولی در المائدة و آثار بعدی از شیوخ مهم او است.(1) چنین اضطرابی در اسناددهی از یحیی بن معین هم دیده می شود. در اسناد از خصیبی گاه جنان فارسی واسطه اش تا یحیی است،(2) گاه هیچ واسطه ای نیاورده، و گاه با تعبیر «عن الثقاة» نقل کرده است.(3) این نیز در نوع ارتباط خصیبی با جنان تردید بر می انگیزد. در اسناد خصیبی، جنان واسطه نقل های معارفی (و نه جدلی) از اسحاق بصرى(4) و على بن حسكة(5) پیشوایان اسحاقیه و مخمسه، نیز شده است.
هر چند خصیبی از ابن شعبه یاد نکرده، اما قرائنی حاکی از بهره مندی المائدة خصيبى از اخبار ابن شعبه است، و ملاقات ابن شعبه با خصیبی و سماعش از او نیز شواهدی در چند کتاب ابن شعبه دارد.(6) با توجه به نقل های المائدة خصیبی از اسناد خاص حقائق أسرار الدين، به نظر می رسد تألیف المائدة بايد متأخرتر باشد. چنان که تألیف الرسالة نیز مربوط به دوران اوج غلو نصیری خصیبی در شام و ظاهراً متأخر بر الهداية (دست کم بخش ائمه علیهم السلام) است. در این میان اشعار خصیبی در دیوانش، که به گفته منابع نصیری در مرز میان بودن و خاص بودن است، متعلق به ادوار مختلف عمر او است، و ویژگی های مختلفی دارد.
بر این اساس، خصیبی در دورۀ علمی اش، ابتدا غلوگرای غیر نصیری و به گفته منابع نصیری در حد تفویض بوده، و با منابع امامیه، مفوضه، مخمسه و اسحاقیه احتمالاً بیشتر بدون سماع ارتباط داشته است. رفته رفته غلوّش رو به فزونی گذاشته، و ادعای ارتباط با مشایخ مهم تر نصیری را نیز مطرح کرده است. با نبود قرائنی محکم در ارتباط خصیبی با مشایخ امامی، نصیری و اسحاقی، به نظر می رسد او در عقاید غالیانه اش بیشتر متکی به استفاده از منابع مکتوب بوده است تا ارتباط مستقیم با مشایخ متقدم تر فرقۀ به حاشیه رفتۀ نصیری.
در میان فرقه های مختلف خطابی آن روزگار (مانند اسحاقیه، مخمسه و نصیریه)، شاید نصیریه به سبب رکودش، بیشتر زمینه آن را داشته تا شخصی مانند خصیبی، که ظاهراً چند سماعی از مشایخ نداشته، رهبری اش را بر عهده بگیرد، و مجدداً نصیریه را به صورت فرقه
ص: 118
قوی غالیانه و متکی به خود احیا کند. پس شاید نبود رقیبی از سران نصیریه در نتیجه بخش بودن این رویکرد مؤثر بوده است.
برای ریشه یابی رویکرد سندی الهدایة می توان گام های بیشتری برداشت. اینکه بسیاری از مشایخِ ابتدای اسناد بخش ائمه از الهدایة کاملاً ناشناخته اند و در هیچ جایی از منابع و نه حتی در خود کتاب الهداية الكبرى در جای دیگری تکرار نمی شوند، کاملاً بر خلاف رویکرد منابع روایی قدمای فریقین(1) یا حتی آثار مسند نصیری، مانند حقائق أسرار الدين و البدء والإعادة، است. پس از پژوهش بسیار در اسانید کتب امامیه و نصیریه فقط کتاب مجهول المؤلف طب الأئمة علیهم السلام، منسوب به فرزندان بسطام، را می شناسم که این ویژگی اسناد الهدایة را دارد.(2) در خور توجه است که محورهای تشابه خطاهای اسناد دو کتاب الهداية و طب الأئمة علیهم السلام بسيار گسترده است. اطلاعات زیر مربوط به طب الأئمة علیهم السلام برگرفته از مقاله نویسنده با عنوان «سندسازی های طب الأئمة علیهم السلام منسوب به فرزندان بسطام»(3) است که با عنایت به اشتراک برخی از مشایخ کلیدی اسناد طب الأئمة علیهم السلام با الهداية از احتمال ارتباط ایشان با برخی از مشايخ الهداية گفته است. مطالعه ادله آن اثر به تحلیل نکات زیر کمک شایانی می کند. تفصیل اشتراكات اسناد طلب الأئمة علیهم السلام و بخش ائمه از الهدایة چنین است:
1. ناشناختگی حداکثری اوایل اسناد طب الأئمة علیهم السلام؛ در حدود 87 درصد اسناد، واسطه مؤلف تا اسناد ثابت در طبقات متقدم تر، رجالی کاملاً ناشناس و متغیرند که نامشان در هیچ جایی از طلب الائمة علیهم السلام و دیگر منابع تکرار نمی شود. در مقاله قرائن متعددی در تأیید ساختگی بودن عموم این نام ها ذکر شده است، و گذشت که حدود 70 درصد از اسناد بخش
ص: 119
ائمه از الهدایة نیز چنین ویژگی نادری دارند. البته باید در نظر داشت که اگر دو سه باب آخر این بخش الهداية، خصوصاً سند شصت شیخی ابتدای باب 14، را در نظر نگیریم درصد الهداية به طب الأئمة علیهم السلام نزدیک تر می شود.
2. در هر دو اثر تلاشی حداکثری برای از میان بردن تعابیر ارسال و طبقات خالی وجود دارد. در حدی که در اسناد معنعن هیچ اثری از ارسال های رایج در دیگر کتب محدثان باقی نماند.
3. در طب الأئمة علیهم السلام، و برخلاف روال عمومی مؤلف، اسناد بخش کوچکی از اخبار کتاب به صورت ناقص رها شده اند که فقط حاوی یکی دو طبقه رجال پس از امام هستند، و می توانند «نماینده شکلی اصیل تر از اسناد کتاب» باشند؛ زیرا به نحو آشکار میزان ناشناختگی رجال انتهای اسناد کتاب بسیار کمتر است. گذشت که الهدایة نیز دقیقاً چنین است، و اسناد دو باب حضرت زهرا علیها السلام و امام باقر علیه السلام، که برگرفته از اثبات الوصیة هستند، کامل نشده اند.
4. فقط اسناد مؤلف طب الأئمة علیهم السلام از اندکی از مشایخش الگوهای خاصی دارد. در مقاله «سندسازی های طب الأئمة علیهم السلام منسوب به فرزندان بسطام» با بررسی کل اسناد طب الأئمة علیهم السلام، از 206 نام ابتدای اسناد فقط 6 تن از 26 شیخ تکرار شونده در کتاب را یافتیم که با الگوهایی از مشایخشان نقل کرده باشند. آن مشایخ و مشایخِ مشایخشان عبارت اند از محمد بن جعفر برسی از ارمنی (21 سند)، حسین یا ابوعتاب فرزندان بسطام از محمد بن خلف (13 سند)، خضر بن محمد از حوارینی [جراذینی] (7 سند)، احمد برقی از پدرش (4 سند)، ابن مهران از ایوب (2 سند)، خواتیمی از ابن يقطين (2 سند). البته از مشایخ تکرار شونده محمد بن موسی قمی (با 2 سند) هم شناسایی شد.
با این همه، نشان داده ایم در بیشتر همین اسناد دارای الگو نیز شواهد بسیاری از سندسازی وجود دارد. بدین نحو که فقط سند یکی از اخبار مجموعه اصیل تر بوده، و آن را به دیگر اخبار سرایت داده اند. افزون بر این، سندسازیِ تعویضیِ ضابطه مند در طب الأئمة علیهم السلام شاخصه هایی متفاوت با سندسازی بی ضابطه در ابتدای اسناد دارد، و این دو نوع سندسازی عمومی در دو مرحله صورت پذیرفته است. گذشت که در بخش ائمه الهداية چندان اسناد با ابتدای ضابطه مند نداریم. ولی حجم عظیم اسناد ضابطه مند الهداية در بخش ابواب گرد آمده است. البته شاخصه های متفاوت و قرائن جعل در آن نیز ذکر خواهد شد.
ص: 120
5. فراوانی رجال مشترک دو کتاب به تنهایی نکته ویژه ای نیست. ولی وقتی اشتراک در عناوین کم یاب یا نایاب باشد، ارتباط دو اثر را بیشتر نشان می دهد. مثلاً از رجال نادر تکرار شونده در طب الأئمة علیهم السلام، برسی، محمد بن موسی قمی، محمد بن خلف، ابن مهران و ابوالخطاب از راویان اسناد الهداية نيز هستند، و خصوصاً نام سه تن نخست در منابع جداً نادر است. نام خضر بن محمد فقط در إثبات الوصیة آمده که گذشت از منابع مهم الهداية است. عنوان ناياب الحوارینی [جراذینی؟] در طب الأئمة علیهم السلام بیش از همه با ابوبکر الحواری/ ابوالحواری در الهداية شباهت دارد؛ نسبت و کنیه ای که در اسناد شیعی تقریباً یافت نمی شود.(1)
اشتراک دو کتاب در این حجم از نام های نایاب یا نادر بسیار در خور تأمل است. همچنین، نزدیک ترین نام به عنوان نایاب حسین و ابوعتاب فرزندان بسطام، در الهداية آمده است. نام حسین بن عتاب جنبلانی در الهداية در سه جا و هر بار در اسناد گروهی خصیبی و در کنار عناوین مشترک با عناوین تکرار شونده طب الأئمة علیهم السلام، مانند محمد بن موسی قمی و احمد بن صالح، به کار رفته است.(2) فرزندان بسطام پیش تر مؤلفان طب الأئمة علیهم السلام تلقى می شدند، ولی در مقاله، آنان در جایگاه دو تن از مشایخ ادعایی مؤلف دانسته شده اند.
6. شگفت تر اختصاص برخی از نام های اشتباه به اسناد دو کتاب است. مثلاً در طب الأئمة علیهم السلام، عبد الله بن سنان از محمد بن سنان زاهری، که متأخر بر او است، به عنوان برادرش نقل روایت کرده، و البته این دو برادر نیستند. چنین اشتباهی را فقط در الهداية خصيبى و آثار شاگردانش می توان یافت.(3) همچنین، در طب الأئمة علیهم السلام به دلیل نشناختن فقیه مشهور، احمد بن محمد بن ابی نصر [بزنطی] دو بار نامش به محمد بن ابی بصیر و دو بار به محمد بن ابی نصر تبدیل شده است.(4) در الهداية احمد بن محمد بن ابی نصر، اشتباهاً نوه ابو بصیر تلقی
ص: 121
شده و او را احمد بن محمد بن ابی بصیر الاسدی خوانده است.(1) الهداية در موضع دیگری هم به ابوبصیر اسدی و نسبت او توجه کرده،(2) اما هیچ یادکردی از بزنطی ندارد. محمد بن ابی بصیر نیز از اختصاصات الهداية و طب الأئمة علیهم السلام است. عنوان نوساخته احمد بن نصیر (شبيه محمد بن نصیر) هم، که حاصل ناآشنایی احمد بن النضر (و شاید بزنطی) است، در هر دو کتاب خود را نمایانده است.(3) نمونه های دیگری هم می توان ذکر کرد.(4)
در روش های ایجاد نام های جدید و نایاب، دو کتاب تشابه های روشی هم دارند؛ مثلاً در بحث از اسناد حسن بن مسکان در الهدایة گذشت که در فرآیندی خاص، مکرراً بخش هایی از یک نام در اسناد تحریف، یا اجزایش وارونه شده و نام جدیدی ایجاد شده است. همین سبک در طب الأئمة هم وجود دارد.(5)
7. توصیفات سندی مشترک؛ در اسناد متقدم کتب روایی آوردن جملات توصیفی برای راویان در میانه سند رایج نیست. ولی این در طب الأئمة علیهم السلام و الهدایة بیشتر به چشم می خورد، و از اندک جملات توصیفی آن دو، بیشترشان مشترک و البته، خاص این دو کتاب است. در چند جا نیز در دو کتاب مؤلف با تعبیر «و هو ...» ادعای شناخت برخی راویان را کرده است. وجه اشتراک اینها غلط بودن بیشتر تطبيق ها است.(6) نمونه جملات توصیفی اسناد دو کتاب در جدول زیر آمده است.
ص: 122
حَدَّثَنى ابوبكر بنُ أَحمدَ بن عبد الله، عن أبيه عبدالله بن مُحَمَّد الأهوازى وَكانَ عالماً بأخبار أهل البيت(1) (الهداية، 1419، ص39؛ نیز نک.: طب الرضا علیه السلام، ص 4).
عَن أبيه حمدان ... عَن إبراهيم بن الخصيب وكان مُرابطاً لسيدنا أبى الحَسَن ... (الهداية، 1419، ص67). عَنْ أَبِيهِ ... عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْخَصِيبِ، قَالَ: كُنَّا بالْعَسْكر وَ نَحْنُ مُرَابِطُون (ص 54).
عَن جَعفر بن مُحَمَّد بن مالک وَ کانَ جَعفَرُ بنُ مالك راوياً علوم آل مُحَمَّد قَالَ: -وَكانَ الحَسَنُ عَمُّهُ من فقهاء شيعة آل مُحَمَّد (الهداية، 1419، ص 70).
... عَتّاب بن يونُس الديلمي، عَن عَلى بن يونُسَ وَكانَ رَجُلٌ من عُبّاد الشيعة وصلحائهم زُهداً وَ وَرَعاً (الهداية، 1419، ص 316).
حَدَّثَنَا ابو عَتّاب وَالحُسَينُ ابنا بسطامَ قالا حَدَّثَنَنا مُحَمَّدُ بنُ خَلَف بقَزوينَ وَكانَ من جُملة عُلَماء آل مُحَمَّد (طب الأئمة علیهم السلام، ص 15).
ابو عتّاب عبد الله بنُ بسطامَ قالَ حَدَّثَنى إبراهيمُ بنُ النَّضر من وُلد ميثم الثَّمار بِقَزوينَ وَنَحنُ مُرابطونَ عَن الأَنمَّة... (طب الأئمة علیهم السلام، ص 124).
عَلى بنُ عُرَوَةَ الأهوازى وَكانَ راويةً لعُلوم أهل البيت علیهم السلام قالَ حَدَّثَنَا الدَّيلمى (طب الأئمة علیهم السلام، ص 18).
عبدالله بنُ زُهَيْر وَكانَ من زُهّاد الشيعة قال: حَدَّثَنَا عبدالله المُفَضَّلُ النَّوفَلى... (طب الأئمة علیهم السلام، ص 88)
جدول 4: مقایسه تعابیر مشابه اسناد الهداية و طب الأئمة علیهم السلام
8. احمد میرزایی در پژوهشی دربارۀ طب الأئمة علیهم السلام در سال 1398 نشان داده که از 413 روایت کتاب، 259 روایت (یعنی حدود دو سوم همه اخبار کتاب)، هم در متن و هم در کل سند، منفردند و در دیگر منابع فریقین یافت نمی شوند.(2) نسخه تازه یاب طب الصادقین این معادله را اندکی تغییر داده است؛ زیرا برخی از روایات پیش تر منفرد طب الأئمة علیهم السلام در طب الصادقین با سند مشابه آمده است.(3) از سویی شواهدی نسبت طب الصادقين به حسن بن
ص: 123
شعبه حرانی را تأیید می کند، و چنان که اشاره شد ابن شعبه حرانی تنها شیخ خصیبی است که ملاقات خصیبی با او قرائنی فراتر از ادعای خصیبی دارد. این مؤید ضعیف در کنار شواهد پیش گفته بی اهمیت نیست.
بر اساس قرائن فوق، می توان احتمال جدی داد که حسین بن حمدان خصیبی یا دست کم شخصی مرتبط با او در سندسازی های عمومی کتاب طب الأئمة علیهم السلام موثر بوده است.(1) اشتراکات عمومی تر نیز مؤید مطلب است؛ مانند اشتراک طبقه مؤلف دو کتاب و نوع روایتگری آن دو که مؤید دسترسی به مجموعه ای از دفاتر امامی و خطابی و روایت از آنها (در واقع) بدون طریق متصل است.(2) شهرهای مشایخ هر دو کتاب نیز بیشتر از عراق و نواحی شمالی ایران و جبال هستند، و کمتر از دیگر نواحی دارای رجال شیعی، مانند خراسان و جزیره. تشابه شیوه های نام سازی در اوایل اسناد مثلاً با تغییر برخی نام های واقعی تأمل برانگیز است.(3) نوع یادکرد دو کتاب از امامان علیهم السلام در اسناد نیز تشابه دارد.(4) توجه طب الأئمة علیهم السلام به دلایل و کرامات و بحث بابيت،(5) و عنایت الهداية به طب(6) نیز بی اهمیت نیست. البته، به دشواری می توان روایاتی مشترک در دو کتاب یافت، ولی معلوم شد تألیف هر دو کتاب بیشتر متکی به وجاده و انتحال است، نه فرآیند پُرزحمت سماع. بنابراین، اشتراک کم متن دو کتاب مانعی جدی برای ارتباط نویسندگان دو کتاب به نظر نمی آید. قضاوت در این زمینه و نیز
ص: 124
میزان مشابهت نوع تحریفات متون روایات در دو کتاب نیازمند پژوهش های بعدی است.
بر اساس این قرائن، می توان این تحلیل را مطرح کرد که خصیبی در الهدایة نیز (مانند رویکرد مؤلف طب الأئمة علیهم السلام که ارتباطی با او دارد) به مجموعه دفاتری از راویان امامیه و البته برخی از غالیان مانند مخمسه و علیائیه دسترسی هایی داشته، و خصیبی در ابتدای عمر علمی اش، نصیری و مرتبط با مشایخ نصیری نبوده است. خصیبی در دوران تدوین آثارش، ابتدا در الهداية با رویکردی شبیه به طب الأئمة علیهم السلام، اسناد را به صورت ناشیانه و ابتدایی جعل می کرده است.(1) ولی در بیشتر آثار پسین خصیبی روش اسناددهی تغییراتی کرده که در ادامه تبیین خواهد شد.
1. 5. 6. ریشه یابی اشکالات تاریخی گسترده در متن روایات خصیبی(2)
چنان که اشاره شد، اشکالات اخبار خصیبی منحصر در اسناد آنها نیست، و در متن اخبار او نیز تحریفاتی نسبت به منابعش وجود داشت. پژوهشگرانی هم برخی از تشویش های سندی و محتوایی الهداية را تذکر داده اند.(3) مروری بر نمونه هایی از این آسیب ها در ریشه یابی آنها مؤثر است.
الف. نمونه اشکالات تاریخی در متون
از جمله اشکالات تاریخی الهدایة، آنکه در حدیث خیط،(4) از صحبت دیرینه جابر بن یزید جعفی با امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام سخن رفته، در حالی که اساساً جابر از اصحاب امام سجاد علیه السلام نبوده است.(5) در نمونه دیگر، مهمان شدن محمد بن سنان الزاهری در منزل امام صادق علیه السلام و گفت وگوی دو جانبه آنها گزارش شده است؛(6) در حالی که طبقه محمد بن سنان
ص: 125
(متوفای 220 ه.ق.) متأخر از امام صادق علیه السلام است و از اصحاب امام کاظم علیه السلام و امامان بعدی به شمار می رود.(1)
خصیبی، در روایتی مدّعی است که در لیلةالمبيت، حضرت خدیجه علیها السلام همراه علی علیه السلام در خانه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حضور داشته،(2) در حالی که بنا بر ضرورت تاریخ، حضرت خدیجه علیها السلام پیش تر از دنیا رفته بود و از این رو برخی عالمان به روایت خصیبی اشکال گرفته اند.(3) همچنین، خصیبی بانی سامراء را متوکّل دانسته، در حالی که پیش تر معتصم آن را بنا کرده بود. خصیبی این پندار اشتباه را در قالب دو پیش گویی مستقلّ به امام هادی علیه السلام(4) و امام صادق علیه السلام(5) نسبت داده است.
اخبار میلاد علی علیه السلام در خانه کعبه بسیار گسترده است،(6) و حتی برخی عالمان اهل سنّت آن را متواتر شمرده اند.(7) خصیبی با این عقیده مشهور مخالفت کرده و داستانِ ولادتِ ایشان را به گونه ای ناسازگار گزارش می کند. این گزارش مشتمل بر نسبت دادن قبائحی به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و فاطمه بنت اسد (س) است؛ مثل اینکه در لحظه ولادتِ علی علیه السلام، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میانِ فاطمه بنت اسد و زنان پرده انداخت و خود به تنهایی نقش قابله را بر عهده گرفت.(8)
خصیبی، داستانی به امام حسن عسکری علیه السلام نسبت داده است که بنا بر آن منشأ اختلاف سنّی و شیعه در تعداد تکبیرات نماز، نماز خواندن مروان بن حکم بر جنازه معاویه (متوفای 60 ه.ق.) بوده است. در حالی که هنگام مرگ معاویه، مروان در مدینه بود و از طریق ولید بن عتبه، حاكم مدینه، از مرگ معاویه آگاه شد و بر سر بیعت با یزید، با امام حسین علیه السلام مشاجره کرد.(9) کسی که بر معاویه نماز خواند، ضحاک بن قیس بود.(10)
ص: 126
خصیبی در داستانی ادعا می کند که عبیدالله بن علی بن ابی طالب علیه السلام در نبرد المذار، همراه مختار بوده و به تفصیل بیان می کند که چگونه بینشان اختلاف افتاد و مختار به دستِ خود او را کشت! اما بنا بر گزارش های تاریخی عبیدالله بن علی، در لشکرِ مصعب بود و نه در لشکر مختار،(1) و اساساً مختار خود در المذار حضور نداشت، بلکه فرماندهی سپاهش بر عهده احمر بن شمیط بود.(2)
محل اتّفاق است که جعده، همسر و قاتلِ امام حسن علیه السلام، دختر اشعث بن قیس بوده،(3) و حتی در روایات منسوب به امامان علیهم السلام نیز وارد شده است.(4) در آثار موجود فقط خصیبی است که جعده را دختر محمد بن اشعث پنداشته، و این اشتباه را هم در باب امام حسن علیه السلام در الهداية، و هم در متن روایت طولانی رجعت نیز بروز داده،(5) که گفتیم تحریر خود او است. در نقل های نصیریان از الرسالة نیز همین اشکال وجود دارد.(6) در گزارش دلائل الإمامة از شیبانی هم، که سرقت شیبانی از خصیبی است،(7) همین اشکال را می بینیم.(8)
برای نخستین بار خصیبی، ام ایمن را همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم پنداشته است. در الرسالة می نویسد «و ميمونة بنت الحارث الهلالية، و أم أيمن ، و أم سلمة و صفية و مارية القبطية ازواج رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم».(9) عین این اشتباه در الهداية تكرار شده است.(10) بعدها بزرگان نصیریه این
ص: 127
غلط فاحش را از خصیبی گرفته و نقل کرده اند.(1) ام ایمن همسر زید بن حارثه بوده است.(2)
خصیبی در روایت طولانی رجعت، در پایان باب 14 الهدایة الکبری، از امام صادق علیه السلام و امام حسن علیه السلام روایت می کند که معاویه، زیاد بن ابيه(3) يا عبیدالله بن زیاد(4) را با 150 هزار جنگاور، برای نبرد با امام حسن علیه السلام و گرفتن بیعت از ایشان فرستاد. در حالی که عبیدالله بن زیاد، هنگام صلح امام حسن علیه السلام کودکی 7-8 ساله یا کوچک تر بود.(5) پدرش زیاد نیز، نه تنها پیش از صلح امام حسن علیه السلام جانبدار معاویه نبود، بلکه پس از صلح امام حسن علیه السلام، نیز مدّتی در برابر معاویه سرسختی نشان داد(6) و سرانجام در سال 42 ه. ق. تسلیم معاویه شد.(7)
جابر بن یزید جعفی ساکن کوفه بوده(8) و در همان کوفه از دنیا رفته است.(9) امّا خصیبی، جابر را اهل مدینه پنداشته و این ناآگاهی را در روایاتِ خود نمایانده است. او ادّعا کرده که قبرِ جابر جعفی در مدینه است: «باب ما ورد فى جابر بن يزيد الجعفى .... و مشهده بالمدينة».(10) در همان جا ادعا می کند که ولید بن عبدالملک به حاکم مدینه دستور داد که جابر را دستگیر کند. جابر نیز خود را به دیوانگی زد و در کوچه های مدینه رفتاری جنون آمیز به نمایش گذاشت. حاکم مدینه هم گواهی مردم مدینه را بر دیوانگی جابر جمع کرد و برای ولید فرستاد.(11)
سند ادعایی خصیبی برای نقل فوق چنین است: «علی بن الحسين المقرى - جعفر بن يزيد الزيات – هاشم بن احمد- الحسن بن مسكان- ابى السفاح».خصیبی در روایت دیگری نیز همین ماجرا را ذکر کرده و محل وقوعش را مدینه پنداشته است.(12) این بار اسنادِ او چنین
ص: 128
است: «ابوالحسن محمد بن يحيى و ابو داود الطوسي- محمد بن نصير». این در حالی است که داستان دیوانه نمایی جابر، با چشم پوشی از اشکالاتش، در تحریرهای اصیل تر مربوط به کوفه است، نه مدینه.(1) بعید است این اشتباه واضح در روایات مختلف تکرار شده و به طرق مختلف به خصیبی رسیده باشد، بلکه تکرار آن در روایات خصیبی، نشانه آن است که او ذهنیّت غلطش را در جعلیات مختلفش بروز داده و اسناد ادّعایی اش اصیل نیست.
خصیبی از سویی به امام باقر علیه السلام نسبت می دهد که یحیی بن ام الطویل را بابِ خود پس از امام سجاد علیه السلام دانسته است؛ و از سوی دیگر، از سعید بن المسیب، داستان دستگیری و قتل یحیی را در پی نامه نگاری عبدالملک بن مروان روایت می کند.(2) در حالی که عبدالملک در سال 86 ه.ق. از دنیا رفته است(3) و امام سجاد علیه السلام در حدود سال 95 ه.ق.(4) پس بابیتِ یحیی برای امام باقر علیه السلام با داستانِ قتل او قابل جمع نیست.
ب. ویژگی های سبکی خصیبی
بررسی دقیق ادبیات اخبار از جهات مختلف، گذرگاه خوبی برای انتقال به کشف و اثبات نمونه های جعل است. یکی از این جهات، توجه به الگوهای مشترک در سیر گفت و گوها و داستان ها است. توضیح آنکه، در کتابی مثل الهداية ادعای مؤلف آن است که صرفاً روایات بسیاری از طرق گوناگون گرد آورده است؛ طرقی که به ظاهر ارتباط چندانی با هم ندارند و حلقه مشترک بسیاری از آنها خود خصیبی است.
حال اگر بتوان الگوهایی یافت که از سویی بین این روایات، که با اسناد به ظاهر بی ربط نقل شده اند، یکسان باشد و از سوی دیگر در غیر روایاتِ خصیبی کمتر یافت شود، می توان با اطمینان خوبی این الگوها را از ویژگی های سبکی خود خصیبی دانست. بدین ترتیب می توان ثابت کرد اسناد و متون این گونه روایات را خود خصیبی جعل کرده است.
یکی از ویژگی های کتاب الهداية الكبرى تکرار متون است. به این معنا که مضامین یکسان با تعابیر نزدیک به هم در روایات مختلف و به ظاهر مستقل و بی ربط تکرار می شود. این تعابیر
ص: 129
يا حتى مضامین، اغلب از منفردات خود خصیبی است و در جای دیگری یافت نمی شود یا گاهی نادرست و برخلاف دانسته های تاریخی است. مثلاً در روایت طولانی رجعت از مفضل بن عمر در انتهای باب 14 الهدایة(1) مضامین یا تعابیر منفرد بسیاری دیده می شود که فقط در روایات دیگرِ خودِ خصیبی یافت می شود، و میان بقیه سند و حتّی موضوع این روایت طولانی با روایات دیگر ارتباطی وجود ندارد و فقط، در حلقه آخر، یعنی خصیبی، اشتراک دارند.
در نمونه دیگر خصیبی دست کم شش بار در الهدایة چهار بیعت برای علی علیه السلام را تکرار کرده است: بیعت دار، بیعت شجره (رضوان)، بیعت خانه ام سلمه و بیعت غدیر.(2) این چهار بیعت در تفکر نصیری رمز مهمی برای عقاید غالیانه است که در کتب خود به شرح آن پرداخته اند.(3) پیش تر نیز نمونه هایی از تکرار اغلاط خصیبی در روایات گوناگون مطرح شد.
این تکرارهای گسترده شاهد آن است که نویسنده متن، شخص واحدی است که دغدغه هایش را در داستان های جداگانه بازتاب داده و برای هر یک سندِ مستقلّی ساخته است. تکرار متون، در کنار تکرار الگوها شاهد دیگری است بر اینکه مؤلف خود روایات را جعل می کرده است. یکی از الگوهای داستانی رایج در روایاتِ حسین بن حمدان الخصیبی، سبکِ نقل تو در تو و مرور ترتیبی بر تاریخ در قالبِ یک داستان و محاوره است. دقیقاً مانند برخی فیلم نامه ها که در میانِ گفت وگوی دو نفر، نقبی به گذشته یا آینده زده و سرگذشتی دیگر مرور می شود و باز در درون سرگذشت دوم، به زمانی دیگر منتقل شده و صحنه هایی دیگر به نمایش گذاشته می شود.
مثلاً خصیبی در فقه الرسالة، روایتی غالیانه به جابر بن عبدالله انصاری نسبت داده که بنا بر آن، در میانه جنگ جمل و در حالی که طلحه زخمی و در شُرُف مرگ است، گفت وگویی میان جابر و طلحه با بیش از 600 کلمه در می گیرد و در این گفت وگو، یک دور، تاریخ، خلاصه وار از زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تا روز جمل، آن هم با جزئیات غیر متناسب، مرور می شود.(4)همین سبکِ روایی را در چندین موضع از الهداية الكبرى می یابیم که ضمناً مؤیّد اتحاد نویسنده دو متن است.
در نمونه ای در میان روایت طولانی رجعت، وقایعی که بر هر یک از معصومان رفته،
ص: 130
به تفصیل از زبان خودشان بازگو می شود و در میانه آن چندین روایت و حکایتِ دیگر گنجانده شده است. مثلاً در گفت وگوی گله آمیز امام علی علیه السلام با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در زمان رجعت، بسیاری از مسائل جزئی مطرح شده، تا آنجا که هنگام ذکر تقدّم ابوبکر در نماز به وقتِ بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، نه تنها جزئیات ماجرا بازگو می شود، بلکه حتّی تمام وجوه مختلف استناد مخالفان به این ماجرا از زبان علی علیه السلام مطرح شده و پاسخ داده می شود؛ گویی مقام، مقامِ مناظره کلامی است.(1)
در واقع، در بطن گفت وگوی امام صادق علیه السلام و مفصل، گفت و گوی آتی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی علیه السلام و باز در بطن آن نقل برخی وقایع گذشته نهفته است. این رفت و برگشت میانِ آینده و گذشته و الگوی داستانی سه لایه (حکایت در حکایت در حکایت) در بسیاری از روایات دیگرِ خصیبی هم دیده می شود. مثلاً خصیبی وصیت امام حسن علیه السلام به امام حسین علیه السلام را در حدود 900 کلمه روایت کرده است. در این وصیت ابتدا امام حسن علیه السلام در حدود 660 کلمه به ذکر مطاعن اشعث بن قیس، پدر جعده، می پردازند و سرگذشت اشعث را پس از بازگشت از صفین تا بعد از مرگ شرح می دهند. سپس در حدود 240 کلمه ماجراهایی را که هنگام دفن ایشان رخ خواهد داد، بیان می کنند.(2) نکته در خور توجه اینکه بیان سرگذشتِ اشعث بن قیس در این روایت هیچ وجه معقولی ندارد؛ زیرا خودِ امام حسین علیه السلام شاهد سرگذشت اشعث بوده، و برای توجیه لعن اشعث، نیازی به این همه تفصیل از سوی امام حسن علیه السلام، آن هم در وصیت پایانی خود به امام حسین علیه السلام، نبود. در واقع این خود نویسنده است که در صدد شرح حال اشعث برای خواننده است و به اندک مناسبتی این تفصیلات را در گفت وگوی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام وارد کرده است. دیگر نکته جالب آنکه، در همین گزارش، ضمن نقل گفت و گویی از علی علیه السلام با اشعث، خلاصه ای از حوادث آینده کربلا هم بیان می شود. پس در اینجا هم الگوی داستانی سه لایه دیده می شود.
خصیبی از امام سجاد علیه السلام سخنان امام حسین علیه السلام در شب عاشورا را روایت کرده است. ایشان در پاسخِ قاسم بن الحسن علیه السلام، جزئیات برخی حوادث روز عاشورا را به صورت ترتیبی در بیش از 180 کلمه بیان می کنند.(3) در انتهای همین گفت وگو، امام حسین علیه السلام سرنوشتِ
ص: 131
امام سجاد علیه السلام را در قالبِ پاسخی که فردا به پرسش زهیر و حبیب خواهند داد، بیان می کنند.باز در اینجا با الگوی داستانی سه لایه مواجهیم.
به ادّعای خصیبی، امام جواد علیه السلام و در گفت وگو با ابوهاشم جعفری ماجرای سوء قصد آتی مأمون به ایشان را با تمام جزئیات (بیش از 350 کلمه) پیش گویی می کنند.(1) در همین پیش گویی سخنان آینده مأمون به ام الفضل، دربارۀ ماجرای سوء قصد گذشته خود به امام رضا علیه السلام روایت می شود که در واقع پیوندی است که خصیبی به داستان قبلی خود دربارۀ امام رضا علیه السلام داده است.(2) در این روایت نیز الگوی داستانی سه لایه دیده می شود.
خصیبی داستان بسیار بلندی درباره نزاع على علیه السلام با ابوبکر دربارۀ خلافت آورده است.(3) خلاصه داستان اینکه، علی مواطنی را که پیش تر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، ایشان را به خلافت تعیین کرده و ابوبکر حضور داشته، با جزئیات بسیار (540 کلمه) به او یادآوری می کند. ابوبکر شاهدی می خواهد. علی علیه السلام نیز ابوبکر را به دیدار شخص زنده پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می برد. ابوبکر ترسیده و قصد می کند حکومت را به علی علیه السلام بازپس دهد. عمر با یادآوری سحرِ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم او را از این کار باز می دارد. عمر در این روایت داستان شراب خواری ابوبکر در زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را با جزئیاتِ بسیار و نقل اشعار و ... (500 کلمه) نیز به او یادآوری می کند. روشن است که در گفت و گویی حقیقی جزئیات وقایع با این تفصیل، آن هم بر شخصی که خود محور وقایع بوده، ذکر نمی شود. در واقع، این نویسنده کتاب است که داستان را از زبان عمر شرح می دهد.
پیش گویی سرگذشت مفصّلِ عمرو بن الحمق از زبان علی علیه السلام،(4) پیش گویی تفصیلی علی علیه السلام دربارۀ رجعت در گفت وگو با عمر بن خطاب،(5) شرحِ مظالم اهل سقیفه در وصیت حضرت زهرا علیها السلام(6) نمونه های دیگری از این سبک داستانی است. این سبک روایت، یکی از ویژگی های خصیبی است که در میانِ نویسندگان دیگر کمتر دیده می شود. در عین حال، خصیبی این داستان ها را به خود نسبت نمی دهد، بلکه برای آن اسانید متنوّعی ادعا می کند.
ص: 132
خصیبی در بسیاری از روایات آثار عام خود به منابع غالیان عراق، به ويژه كتاب الأوصياء شلمغانی و دفاتر ابن مهران و فزاری (و البته امامیانی مانند سعد اشعری) متکی است، و بعدها از اخبار اسحاق بصری بسیار بهره برده است. ولی قرینه ای بر سماع او برای روایات این آثار وجود ندارد، بلکه شواهد بسیاری حکایت از آن دارد که او با وجاده، از منابع پیشین استفاده کرده، و با طرق ساختگی تا مشایخ صاحبان آن دفاتر خود را مستقل از ایشان نمایانده، و به ندرت از رجال پیش گفته یادکرده است. چنان که خصیبی در بخش مواليد الهداية در واقع از روایات ابن ابی الثلج و ابن همام (و او از فزاری) استفاده می کند. با این حال، سرقت های خصیبی در اصالت سنجی برخی آثار، از جمله برای تأیید نسبت نسخه موجود از اثبات الوصية (در اصل كتاب الأوصياء) به شلمغانی سودمند است.
خصیبی در اسناد روایات، خصوصاً در چهارده باب امامان در الهدایة، تغییرات گسترده ای اعمال کرده، و برای روایات مرسل منابعش نیز اسانید غریبی ساخته است. بر این اساس، شناسایی منابع او پیچیدگی هایی دارد. اسانیدش بسیار مشوش و مضطرب است، و برخلاف دیگر منابع روایی، در اسناددهی او به رجال طبقات متقدم به ندرت می توان الگویی یافت. دربارۀ ارتباط مستقیم خصیبی با هیچ یک از مشایخ ادعایی او نمی توان به اطمینان رسید. همچنین، سندسازی های او موجب در هم ریختگی طبقات برخی از راویان شده است. البته، سندسازی بخش ابواب از الهدایة نسبت به اوایل الهدایة قاعده مندتر است. خصیبی مستقیماً روایت بابیت ابن نصیر را به منازعان او مانند شلمغانی و سران اسحاقیه نسبت داده است. برخی از این اخبار در منابع پیشین غالیان بدون فراز بابیت ابن نصیر وجود دارد.
بر اساس آنچه گذشت، می توان شواهدی از هر یک از این آسیب ها در اسانید خصیبی ذکر کرد: قلب سند، ساخت اسناد و نام هایی جدید، تدلیس و سرقت حدیث. همچنین او گاه به اشتباه اسانیدی را تعویض کرده یا محل تعلیق ها را به دلیل کمی مبالات به هم ریخته است، یا به سبب بدخوانی از نسخ، رجال جدیدی ساخته است. تحریفات متون یا ترکیب احادیث هم مؤید سندسازی خصیبی است. پس تعبیر جامع انواع عیوب روایی(1) دربارۀ او مناسب به نظر می رسد که حتی فراتر از اتهامات خصیبی در کلام ابن غضائری است.
ص: 133
با وجود قرائن گسترده در ساختگی بودن بسیاری از اسناد و اخبار خصیبی، در فضای شدیداً متسامح غالیان این حجم از ضعف و سندسازی خصیبی نه تنها ضعف نیست، بلکه چه بسا گمان این ارتباط گسترده با مشایخ مزیتی نیز تلقی شده است؛ زیرا هم اسنادش را نصیریه پذیرفتند، و هم فراتر از آن نظریه پردازی های او در زمینه غلو معیار عقیده نصیریه شد.(1) در حالی که قرائنی وجود دارد که دست کم بعضی از دیدگاه های غالیانه خصیبی را پیش تر اسحاق بصری، یعنی پیشوای فرقه رقیب نصیریه، مطرح می کرده است.(2)
مهاجرت خصیبی از عراق به شام و حلب و تبلیغ در آن دیار بیشتر می توانست بستر مناسبی برای قدرت گیری خصیبی فراهم کند. چون هم شاید کمتر بزرگان غالی منازع او در آنجا بودند، و هم به سبب ناآشنایی بیشتر غالیان آن منطقه دور از عراق و ایران، خصیبی کمتر در معرض تکذیب ایشان بود، و البته مکاتب امامی هم در شام شایع نبود تا کسانی همچون نجاشی و ابن غضائری(3) در میانشان باشند که خصیبی را در آنجا متهم به دروغ پردازی کنند.
او در نهایت با سامان دادن به آرای غالیان و بهره وری از میراث کهن غالیان خطابی و علیایی توانست گام مهمی در انسجام بخشی دوباره به نصیریه بردارد، و در مرحله بعد اقدام او به تربیت شاگردان و مبلّغان غلو و ترک حدودی از تقیه برای نشر دیدگاه خودش بود که زمینه ساز برتری یافتنِ نصیریه بر فرقه های غالی رقیب، مانند اسحاقیه، شد. گویا همین زمینه ساز نگاه شديداً قدسی نصیریان به او در دورۀ پس از خودش شد.(4)
بر اساس آنچه گذشت، در پاسخ به اینکه چرا خصیبی از میان دو شاخه علیائیه، فرقه از هم گسیخته نصیریه، و نه اسحاقیه را محور تبلیغ غلو خود قرار داده است، می توان گفت با وجود آنکه خصیبی احتمالاً با مشایخ نصیریه ارتباط کمی داشته، و بیشتر از دفاتر دیگر غالیان، مانند اسحاقیه، آموزه های غلو را می گرفته، اما گویا نصیریه را جریانی مناسب برای اهداف غالیانه اش یافته که هم طریقت خود را ریشه دار معرفی کند، و هم برای رهبری، درگیر
ص: 134
ستیز با منازعان فِرَقی پویاتر مانند اسحاقیه نشود، و با ادعای اتصال به مشایخ اسحاقی در معرض تكذیب ایشان قرار نگیرد.(1)
این احتمال هم هست که ادعای خصیبی در نصیری بودن برخی از اهل جنبلاء و خاندانش صحیح باشد، و چه بسا خصیبی پیش از شروع دعوتش برخی از ویژگی های ابن نصیر را (مانند شهرت بیشتر ادعای بابیت او) نسبت به اسحاق ترجیح می داده، یا برخی از آرای اسحاق و البته مخمسه را نمی پسندیده است. ولی همچنان در زمینه روابط او با توده های ناشناخته و کم اهمیت تر نصیریه قضاوت دشوار است.
در این بخش نخست به مهم ترین گزارش های منابع فِرَق و تاریخ دربارۀ فرقۀ نصیریه می پردازیم که در مرحله نخست وضعیت نصیریان نخستین در عراق را توصیف کرده اند،(2) و در سده های بعد اطلاعاتی از آرا و عقاید نصیریان در شام به دست داده اند. همچنین، در ادامه فِرَقی باطنی و غالی را معرفی می کنیم که گرچه به نصیریه موسوم اند، اما ارتباطشان با فرقه اصلی محل بحث ما و جایگاهشان در تاریخ کمتر روشن است، و چندان پژوهشی درباره شان انجام نشده است. در آخر، موقعیت نصیریان شام در دوران معاصر و وضعیت جغرافیایی ایشان را شرح خواهیم داد.
سعد بن عبدالله اشعری قمی (متوفای 299 یا 301 ه.ق.) در کتاب المقالات والفرق گروهی
ص: 135
از قائلان به امامت امام هادی علیه السلام را ذکر کرده است که به نبوت محمد بن نصیر نمیری قائل شدند. وی مدّعی بود از طرف امام هادی علیه السلام فرستاده شده است، دربارۀ امام علی علیه السلام غلو می کرده و به ربوبیت او و تناسخ باور داشته است. روابط زناشویی با محارم و نیز لواط را مباح می دانسته و معتقد بوده که خداوند چنین چیزهایی را حرام نکرده، و آن را نشان از تواضع مفعول می شمرده است.(1)
اشعری می گوید از یحیی بن عبدالرحمن بن خاقان(2) شنیده است که خود او ابن نصیر را دیده بود در حالی که غلام ابن نصیر بر پشتش نشسته بود. در ادامۀ گزارش اشعری، محمد بن محمد [موسی] بن حسن بن فرات،(3) تقویت کننده و پشتیبان ابن نصیر معرفی شده است. محمد بن نصیر هنگام مرگ زبانش بند آمد و در پاسخ به اینکه «جانشین تو که خواهد بود؟» فقط کلمۀ احمد را گفت. همین موجب شد دربارهٔ جانشینش اختلاف شود: «پس بر سه دسته شدند: گروهی گفتند که آن احمد پسر او است. دستۀ دیگر بر آن شدند که او أحمد بن محمّد بن موسى بن فرات است.(4) دستۀ سوم گفتند که مراد او احمد بن ابوالحسین بن محمد بن بشر بن زید(5) بود.
ص: 136
سرانجام پراکنده شده و بر چیزی پابرجا نماندند. اینان، نبوت [و فرستاده شدن] از سوی امام حسن عسکری را [برای خودشان] ادعا کردند. این فرقه «نمیریه» نامیده شده است».(1)
كتاب فرق الشيعة منسوب به حسن بن موسی نوبختی (متوفای 300 ه. ق.) نیز همین مطالب را با عبارات و ترتیب مشابه و اندکی اختصار آورده است.(2) اشتراکات چشمگیر دو کتاب باعث شده است برخی پژوهشگران اصل این دو را یکی بدانند،(3) اما برخی معتقدند با توجه به اضافات کتاب اشعری باید پذیرفت که آنها دو کتاب مجزا هستند.(4) به هر حال، قرائن متعددی بر درستیِ تعلقِ کتاب المقالات به سعد اشعری و نیز اثر پذیری فرق الشیعه از آن وجود دارد؛ زیرا در روایات محل بحث و برخی دیگر از روایات کتاب المقالات در منابع متقدم مانند رجال کشی و الغيبة طوسی (متوفای 460 ه.ق.) از سعد نقل شده اند، و در برخی تصریح به سماع سعد از مشایخ او یا قرائن اختصار در فرق الشيعة وجود دارد.(5)
ص: 137
ابوالحسن اشعری (متوفای 330 ه.ق.) پس از معرفی عقاید تخمیسی فرقه شریعیه، در یادکرد مختصر و تک جمله ای اش از نصیریه، صرفاً به وجود حکایتی در اعتقاد حلول پروردگار در ابن نصیر نزد ایشان اشاره کرده است.(1) بغدادی (متوفای 429 ه.ق.) مؤلف كتاب الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم در موضعی از کتابش شریعیه و نمیریه را با هم ذکر کرده و همان گزارش اشعری را دربارۀ آنها تکرار کرده است.(2) بغدادی در فصل بعد نمیریه را در زمرۀ فِرَق حلوليه و خارج از اسلام دانسته است.(3)
شاید از نبودن نام «نصیریه» در میان فِرَق غلو در برخی از کتب فِرَق نگاری عامه در قرن چهارم این تلقی ایجاد شود که نصیریه در این دوره شهرتی بیش از دیگر فِرَق غالی شیعی نداشته است، ولی باید در نظر داشت به نحو کلی بسیاری از فِرَق نگاران سده چهارم انشعابات غالیان در دوره غیبت را ذکر نکرده اند.(4) چند شاهد روشن تر بر به حاشیه رفتن نصیریه در اوایل عمرش وجود دارد؛ مانند کلام پیش گفته سعد اشعری در پراکنده شدن و بی قوامی نصیریه پس از ابن نصیر. در حالی که می دانیم در نیمه قرن چهارم نصیریه به رهبری حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 346 ه.ق.) دوباره انسجام یافتند، و گرچه منابع نصیریان پیش از این هیچ وضع روشنی ندارند، و وابسته به دیگر فِرَق غلات هستند، اما پس از آن سامان یافته اند.(5)
ص: 138
شاید پس از سعد اشعرى، كتاب الفصل فى الملل والاهواء والنحل ابن حزم اندلسی (متوفای 456 ه.ق.) اولین منبع برجامانده دیگر است که باز دربارۀ نصیریه اطلاعات نسبتاً تفصیلی تری می دهد. او چنین نگاشته است:
و از سبئيه قائل به الوهیت علی طایفه ای هستند که به نصیریه شناخته می شوند و در زمان ما بر منطقه جُند اردن در شام،(1) خاصه در شهر طبریه، غلبه یافته اند. از اقوال ایشان لعن فاطمه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) و حسن و حسین فرزندان علی (علیهم السلام) و سبّ ایشان به خردکننده ترین سب ها و نسبت دادن هر بدبختی به ایشان و یقین به این است که فاطمه و دو پسرش (علیهم السلام) شیاطینی هستند که به صورت انسان درآمده اند. آنها دربارۀ عبدالرحمن بن ملجم مرادی... می گویند عبدالرحمن بن ملجم مرادی افضل اهل زمین و بزرگوارترین آنها در آخرت است؛ چون او روح لاهوت را از تاریکی و تیرگی جسد رها ساخت.(2)
ابو العلا ء معری (متوفای 449 ه.ق.) نیز در داستان مناظره ای از شخصی عقایدی عجیب را در قبال حضرت علی علیه السلام و دیگر اهل بیت علیهم السلام گزارش می کند، و خطاب به آن شخص می آورد که «تو را نصیری مذهب می پندارم؛ زیرا علی را از سنخ مخلوقات نمی دانی». جزئیات این گزارش مفصل را نمی توان به نصیریه نسبت داد؛ ولی دست کم از آن بر می آید که در آن دوره در منطقه ابوالعلاء (شام) نصیریه اجمالاً شهرت بیشتری به چنین عقیده ای داشته اند.(3)
مرتضى بن داعی (متوفای قرن 5 ه.ق.)، عالم امامی و نویسنده کتاب تبصرة العوام في معرفة مقالات الأنام، روافض را چهار فرقۀ امامیان، زیدیان، اسماعیلیان و نصیریان دانسته است. وی با تسامح سبئیه و نصیریه را یکی گرفته و پس از بیان ماجرای سوزانده شدن پیروان ابن سبأ به دست حضرت علی علیه السلام دربارۀ آنها چنین نگاشته است: «و چون امیرالمؤمنین علی را بکشتند گفتند او نمرده است، بلکه او زنده است و در ابر است و رعد آواز او است و برق
ص: 139
تازیانۀ او است، او به زیر آید و دشمنان خود را بکشد و چون ایشان را گویند که کی بود که عبدالرّحمن بن ملجم عليه اللّعنه او را بکشت، گویند شیطانی بود خود را به صورت علی می نمود، گوییم پس لعنت ابن ملجم نشاید کرد؛ زیرا که وی رنجی به علی نرسانیده است و او مستحقّ ثواب و مدح باشد به قتل شیطان ... و سبئیه را در این زمان نصیریه خوانند».(1) ابوالیسر بزودی ماتریدی نیز در اصول الدین (نوشته در 481 ه.ق.) از اعتقاد نصیریه به الوهیت علی و نزول (حلول) او در فرزندانش گفته است.(2)
ابو محمد اليمنى (متوفای قرن 6 ه.ق.) در کتاب عقائد الثلاث والسبعين فرقة فصلی را به غلات اختصاص داده و آنها را شش فرقه ذکر کرده است که عبارت اند از: خطابیه، بیانیه، مفوضه، مغیریه، منصوریه و سبئیه؛(3) و باطنیه را شش فرقه که عبارت اند از: کیسانیه، نصیرانیه،(4) جریریه، طریفیه، امامیه و اسماعیلیه.(5) وی دربارۀ نصیریه چنین می نویسد:
به نام شیخ آنها دست نیافتم تا آن را ذکر کنم اما ایشان قائل به الوهیت علی بن ابی طالب (علیه السلام) هستند. همان گونه که غلات چنان گویند. آنها عبدالرحمن بن ملجم لعنة الله علیه را دوست می دارند. [ایشان دربارۀ سبب این تولا] گفتند: زیرا که او روح لاهوتی را از جسد جسمانی خلاصی بخشید. یکی از علمای ما برای من نقل کرد هنگام حضورش در مکه - خداوند آن شهر را حفظ کند- شنیده است که مردی می گوید: «درود و تحیت خدا بر مرد پرهیزگار ابن ملجم باد». وی گفت: [در آن هنگام] دوستی همراه من بود که با من سخن می گفت. او با شنیدن سخن آن مرد از او فاصله گرفت. وی از آنها شگفت زده شد و دوری کرد. ایشان بیشترین فحش ها را دربارۀ اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روا می دارند.(6)
قاضی عیاض (متوفای 544 ه.ق.) اعتقاد اسماعیلیه و نصیریه به حلول و نیز بی اعتبار کردن ظواهر قرآن را نقل و رد کرده،(7) و از اجماع مسلمانان بر کفر نصیریه گفته است.(8) شهرستانی
ص: 140
متوفای (548 ه.ق.) دو گروه نصیریه و اسحاقیه را به عنوان غلات شیعه ذکر، و به اختلاف ایشان دربارۀ کیفیت اطلاق الوهیت به ائمه اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده است.(1) طبق گزارش وی، آنها باور به معقول بودن «ظهور روحانی در بدن جسمانی» دارند و برای اثبات آن به مثال هایی چون ظهور جبرئیل در برخی اشخاص، و نمایان شدن او در صورت بشر یا ظاهر شدن شیطان و جن به صورت انسان استناد می کنند و اینها را شاهد امکان ظهور خدا به صورت اشخاص می گیرند، و با توجه به برتری علی علیه السلام بر همه در نگاه ایشان، خداوند در علی علیه السلام ظهور کرد، و لذا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم علی را به عیسی بن مریم علیه السلام تشبیه کرد و گفت: «اگر نبود که مردم در حق تو چنان گویند که در حق عیسی گفتند، سخنی دربارۀ تو می گفتم».
شهرستانی می افزاید: «این طایفه علی را در رسالت با پیامبر شریک ساختند»، و روایات کرامات و معاجز علی علیه السلام را شاهد آورده و سپس به نمونه هایی از توجه غالیان به وجود ائمه علیهم السلام پیش از عالم اشاره کرده است. از آن جمله استناد وی به چنین خبری از علی علیه السلام است که گفت: «أنا من أحمد كالضوء من الضوء؛ من از احمد هستم، مانند نوری که از نور دیگر باشد». یعنی میان این دو نور فرقی نیست الا اینکه یکی از ایشان سابق است و دومی لاحق است به او؛ و این را دلیل بر نوعی از شراکت دانسته اند. در این میان، نصیریه به وجود جزء الاهى [در حضرت علی علیه السلام] مایل ترند و اسحاقیه به شراکت [علی علیه السلام] در نبوت، و میانشان اختلافات بسیار دیگری وجود دارد که ذکر نمی کنیم.(2)
از کلام شهرستانی چنین بر می آید که گویا او، با وجود اشتراک دو فرقه در مجموع عقاید، عبارات نخستین را بیشتر عقیده نصیریه، و ادامه اش را بیشتر متعلق به اسحاقیه شمرده است. اگر چنین باشد دیدگاهش دربارۀ نصیریه نسبتاً با اطلاعات منابع پیشین و نیز منابع خود نصیریه (که در فصول بعدی از آن بحث خواهد شد) همسو خواهد بود. همچنین، اگر بر همین منوال گزارش شهرستانی دربارۀ اسحاقیان را صحیح بدانیم شاهدی دیگر بر قرائن کم شدن غلو اسحاقیه به نسبت غلو شدید نصیریان در طول تاریخ است.(3) اما به هر حال، اطلاعات این منبع پسین دقت اطلاعات کتابی مانند المقالات والفرق دربارۀ خطابیه و نصیریه را ندارد.
ص: 141
سمعانی (متوفای 562 ه.ق.) هم ضمن اشاراتی به پیشینه غالیانه نصیریان، روایتی از مواجهه تند برخی نصیریان با برخی از معاصرانش در منطقه حدیثه در حاشیه فرات به دست داده است.(1) ابن اثیر جزری (متوفای 530 ه.ق.) پس از آوردن گزارش مفصل ابن عبدوس راجع به اعتقاد عزاقره به اموری چون حلول الله در هر چیزی، الوهیت اوصیا و تقدم ایشان بر انبیا و تناسخ، می گوید چقدر این عقاید به نصیریه نزدیک است، و چه بسا عزاقره نیز نصیری بوده اند.(2)
اسعد بن عمر بن مسعود جبلی، از عالمان امامی قرن ششم هجری قمری است که به گزارش ابن ابی طی حلبی (575- حدود 630 ه.ق.) در ردّ نصیریه و اسماعیلیه کتاب نوشته است. اسعد بن عمر شاگرد ابوالفضل طرابلسی اسعد بن احمد بن ابی روح (متوفای حدود 520 ه.ق.) قاضی، متکلم و مؤلف برجسته امامی است. ابن ابی روح نیز شاگرد فقیه قاضی ابن برّاج (متوفای 481 ه.ق.) بوده است.(3) از ابن ادریس حلی (متوفای 598 ه.ق.) هم فتوایی در بی اعتباری ازدواج مسلمان با نصیری در دست است که در استفتای آن، در احوال اباحی گری مردی نصیری گفته شده که نماز نمی خوانده، و از جنابت غسل نمی کرده است.(4) گذشت که اطلاعات لسان المیزان ابن حجر دربارۀ خصیبی هم احتمالاً بیشتر متکی به الحاوی ابن ابی طی است.(5)
در میان بزرگان فریقین در قرون بعدی هم بیش از همه کلمات ابن تیمیه حرانی (متوفای 728 ه.ق.) شهرت پیدا کرده است. او که در شام بوده، در آثارش ده ها بار از نصیریه یاد کرده، و در کنار فتاوایش علیه نصیریان، توصیفاتی از ایشان نیز به دست داده است. در تفصیلی ترین گفتارش دربارۀ نصیریه بسیاری از عقایدشان را بیان کرده است، از جمله حليت خمر، تناسخ، قِدَم عالم، تأويلات باطنی برای نماز و فرائض و کفایت معرفت از انجام دادن واجبات، مراحل پاگشایی نصیریان به این دین، تفصیل انگاره ظهور معنا، اسم و باب در دوران های مختلف و... .(6)
ص: 142
ابن تیمیه در این گفتار تصریح می کند که این عقاید از کتب نصیریه و با معاشرت با ایشان کاملاً هویدا است. همچنین، از یادکرد ابن تیمیه از کتاب الهفت در چند موضع،(1) گویا با این اثر نصیری هم آشنا بوده است. همچنین، ابن تیمیه از تعظیم نصیریان نسبت به برخی از وحدت وجودی های عصر خودش، و روابط عفیف تلمسانی صوفی (613-690 ه.ق.) با نصیریان گفته است.(2) البته ابن تیمیه در اشتباهاتی عجیب، برخی عقاید نصیری را به امامیه نسبت داده است،(3) ولی با وجود برخی اشکالات،(4) به ویژه با توجه به پژوهش های جدید دربارۀ عقاید نصیری، اهمیت گزارش های سده های میانی که در مواجهه مستقیم با نصیریان بوده، بیشتر معلوم می شود.
ابن تیمیه و نیز ابوالفداء ایوبی (متوفای 732 ه. ق.) از قیام شخصی نصیری مدعی مهدويت يا الوهیت در سال 717 ه.ق. گفته اند. این قائم پیروان بسیاری گرد خود آورد. آنها به شهر جبله حمله، و آن را غارت کرده بودند، و حکومت نیز در نبردی ایشان را سرکوب کرده بود.(5) این گروه مردم را به سجده بر رهبرشان(6) وادار می کردند، مردم را کافر می دانستند و لعن صحابه را نیز علنی کرده بودند.(7) نویری (متوفای 733 ه. ق.) و صفدی (متوفای 764 ه.ق.)
ص: 143
گزارش های مفصل تری از این شورش و ویژگی های رهبر آن به دست داده، و در آن به علنی کردن شعار تثلیثی نصیریان اشاره کرده اند.(1) فریدمن تحلیلی از زمینه های این قیام نصیری مطرح کرده، و فقدان روایات آن در منابع نصیری و نبود روایاتی در کشتار نصیریان غیر لشکری را شاهد آن گرفته است که این قیام محلی بوده، و اکثر شیوخ فرقه آن را حمایت نکرده اند.(2)
بنا بر منابع تاریخی، در همین سال 717 ه. ق. بود که سلطان طرابلس دستور داد در مناطق نصیری مسجد بسازند، و نصیریان را از خطاب (پاگشایی) نصیری بازدارند،(3) هر چند نصیریان، این مساجد را شدیداً تحقیر می کردند.(4) در فتاوای ابن تیمیه نیز ضمن اشاره به آرای اباحی نصیریان، شعار ایشان در عقیده تثلیث نصیری در قبال معنا، اسم و حجاب نقل شده است.(5) شریف شهاب الدین عمری (متوفای 749 ه. ق.) نیز ضمن معرفی عقاید نصیریه، اشعار دیگری را از ایشان گزارش کرده، و افزوده است حکایاتی در اعتقاد ایشان به تجویز نکاح محارم در دست دارد.(6) او برخی از حاکمان متهم به نصیری گری را نیز معرفی کرده است،(7) هر چند در قرن هشتم گاه اتهام نصیری بودن همچون ابزاری برای تخریب برخی
ص: 144
معاصران هم بوده است، مانند اعدام فقیه امامی، محمد بن مکی معروف به شهید اول (متوفای 786 ه. ق.).(1) چنان که نمونه ای پیش از این نیز در دست است.(2)
از قرون بعدی مانند قرن 12 نیز اخبار بسیاری از نبردهای نصیریان و حاکمان منطقه در دست است،(3) و به تناسب مجموعه فتاوایی در طعن بر نصیریه صادر شده است.(4) از دیرباز
ص: 145
مؤلفان اهل سنت مختلفی نصیریان را به همکاری با صلیبیان و دیگر متجاوزان خارجی متهم کرده اند، و برخی هم به جمع این شواهد در دوران های مختلف اقدام کرده اند.(1) چنان که بعضی از نصیریان به پذیرش برخی از اینها اذعان کرده اند.(2) با این همه، عیار سنجی اینها همچنان نیازمند پژوهش های بیشتری است.
نصیریان شام به عنوان شاخص ترین فرقه برجامانده از غالیان خطابی متقدم موضوع پژوهش ما هستند، و اطلاعات گسترده ای از تاریخ، جمعیت، منابع کهن و عقایدشان در کتاب ما آمده است. شروع نصیری گری از مناطقی از عراق بوده است. هم محمد بن نصیر نمیری بصری و برخی منازعانش مانند اسحاق بن محمد خاستگاهی بصری داشته اند،(3) و هم مجدّد نصیریه، حسین بن حمدان خصیبی جنبلانی در سواد کوفه بوده است. البته در دوران بعدی نیز نصیریه در مناطقی از عراق مانند عانه پابرجا بوده اند.(4)
اما در منابع نصیری از دوره خصیبی شواهد حضور نصیریان در مناطق مختلف شام بسیار گسترده است. از آن جمله می توان به گزارش مفصل سلامة بن احمد حداء (متوفای 458 ه.ق.) از مشایخ نصیری در شهرهای مختلف شام اشاره کرد.(5) آثاری هم به تاریخ فرقه در شام پرداخته اند.(6) حضور پُررنگ این فرقه سرّی در شام موجب شده است حتی منابع
ص: 146
عامه در قرون میانی اسلامی هم حضور نصیریان در طبریه،(1) حمص،(2) بعلبک،(3) لاذقیه،(4) حلب،(5) دمشق(6) و برخی مناطق دیگر شام(7) و بیشتر ساحل سوری(8) را گزارش کنند. در برخی از این اخبار به کم شدن تقیه نصیریان در این دوره اشاره شده است.
نیز در خور توجه است که نصیریه در طول تاریخشان انشعابات متعددی داشته اند. در بسیاری از منابع سدۀ پنجم مجموعه منازعاتی میان کسانی چون طبرانی و طیف دیگری از غالیان مطرح شده است. گرچه این طیف در برخی منابع و نسخ، اسحاقیه دانسته شده اند، ولی در سدۀ هفتم نیز برخی از این عقاید را شاخه هایی نصیری با عنوان میمیه و غیبیه مطرح کرده اند.(9) مطرح ترین انشعاب نصیری که چه بسا در اختلافات کهن تر ریشه داشته، و تا امروز نیز باقی مانده، تقسیم نصیریه به کلازی (قمری) در برابر شمالی (شمسی) از سدۀ یازدهم است که نمونه اختلافات اعتقادی و عملی شان در منابع بازتاب یافته است.(10) فرقۀ مذهبی سیاسی مرشدیه هم مهم ترین انشعاب نصیریه در دورۀ معاصر بوده است.(11)
ص: 147
اما علاوه بر نصیریان شام قرائنی وجود دارد که فِرَق باطنی دیگری نیز همواره یا گاه «نصیری» خوانده شده اند. این فِرَق یا آثار مکتوب متقدمی ندارند، یا اگر دارند تاکنون کمتر در دسترس عموم قرار گرفته، و بر همین اساس دانسته های ما از آنان بسیار اندک است. با این حال، معرفی اجمالی ایشان می تواند زمینه ساز پژوهش های جدیدی دربارۀ این گروه ها باشد.
در رساله ای با عنوان «بررسی غلو در مذهب نصیریه در حوزه پاکستان» گروهی از غالیان پاکستان معرفی شده اند که نویسنده عمدتاً بر اساس مصاحبات و مشاهدات خودش ایشان را معرفی می کند،(1) و از ایشان عقایدی مانند الوهیت حضرت علی علیه السلام، برتری حضرت علی علیه السلام بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، حلول روح الاهی در ائمه علیهم السلام، تقدیس ابن نصیر، عقاید شبیه نصیریه شام دربارۀ ستارگان، تقدیس خمر نوشی و ترک عبادات را گزارش کرده است.(2) با وجود اشتراکات عقاید غالیانه این گروه با نصیریان سنتی شام و هم عنوان بودنشان، رجال مقدس متأخر نزد این فرقه اشخاصی متفاوت با مقدسان اختصاصی نصیریه شام معرفی شده اند،(3) با این حال، هر دو فرقه کسانی همچون تیمور لنگ (736-807 ه.ق.) را ستوده اند.(4) به ویژه با نبود پژوهش های دیگر دربارۀ این فرقه ارتباطشان با نصیریه شام، و دوره جدایی آنها از شامیان ابهام اساسی دارد. خاصه که هنوز از وجود منابعی کهن از این غالیان پاکستان آگاه نیستیم. پایان نامه ای هم اشارات مختصری به زمینه ها و نمودهای غلو در جامعه پاکستان دارد.(5)
در منابع تاریخی، گروه های دیگری هم با عنوان «نصیریه» معرفی شده و آداب غالیانه ای برایشان برشمرده اند، و از پراکندگی ایشان در فارس، خراسان، عراق، آذربایجان، طبرستان و
ص: 148
اهواز و نیز عثمانیه و هند گفته اند.(1) با توجه به یادکرد از این مناطق، احتمالاً فِرَقی مانند اهل حق و بکتاشیه را «نصیری» خوانده اند. در کتاب هداية النصيرية نیز نویسنده امامی تعبیر «نصیریه» را برای غالیان اباحی کرمانشاه به کار برده، که گویا از اهل حق بوده اند.(2) در مقدمه كتاب الهداية الکبری، چاپ البلاغ، مصححان ادعا کرده اند هم اکنون 5. 1 میلیون نفر از پیروان خصیبی (نصیری) در ایران وجود دارند که در شهرهایی چون کرمانشاه، کرند، ذهاب، زنجان، قزوین و تهران پراکنده اند.(3) چنین ادعایی با فرض صحت نسبی با برخی از اهل حق تناسب دارد. با وجود این ادعاها، تاکنون پژوهشی روابط تاریخی احتمالی اهل حق و نصیریه را نشان نداده است.(4)
افزون بر این، بعضاً برخی غیر نصیریان تعبیر «نصیری» را برای خود به کار برده اند که به نظر می رسد گاه استعمالی اعم از نصیریه سنتی است. مثلاً یکی از شاعران بکتاشی در شعری، خود را مکرراً «نصیری» خوانده است،(5) یا در گزارشی عفیف تلمسانی، صوفی اباحی، به جای رد کردن نسبت نصیری از خود به توجیه آن پرداخته است.(6) در این استعمالات گویی عقاید غالیانه ای شبیه به نصیریان برای نصیری خواندن شخص کافی شمرده است. از قرون میانی تا به امروز نمونه هایی دیگر از استعمال تسامح آمیز نصیریه برای مطلق غالیان یا سبئیه وجود دارد.(7)
ص: 149
آثار مختلفی از پراکندگی علویان سوریه (نصیریان در شام) بحث کرده اند.(1) از این بررسی معلوم خواهد شد موقعیت این فرقه با آنچه پیش تر از منابع تاریخی، فِرَق نگاری و منابع خود نصیریه نقل کردیم همخوانی بسیار دارد. این یعنی اهالی این فرقه تا حد بسیار موقعیت خود را از دیرباز حفظ کرده اند. باید تذکر داد در تعبیر رایج «علویان سوریه» تسامح وجود دارد، و چنان که در ادامه خواهد آمد، بخش کوچکی از جنوب ترکیه و نیز لبنان مسکن این علویان است، و به همراه بخش غربی سوریه که بیشتر علویان در آن ساکن اند همگی در منطقه تاریخی شام(2) می گنجد پس به تفصیل به ترتیب اهمیت به موقعیت علویان نصیری شام می پردازیم.
سوریه تنوع مذهبی چشمگیری دارد،(3) و مراکز اصلی سکونت علویان در سوریه منطقه ای به هم پیوسته را تشکیل می دهد که طایفه های سنی، اسماعیلی و مسیحی، که در آن مناطق به صورت پراکنده ساکن اند، آنها را از هم جدا می کند.(4) برای بیان پراکندگی جغرافیایی علویان در سوریه باید به دو نوع گزارش تاریخی و معاصر توجه کرد؛ زیرا با قدرت گیری جامعۀ علویان در دورۀ معاصر، پراکندگی آنها در سرتاسر سوریه افزایش یافته است. علویان در طول تاریخ در سواحل شام از شمال به انطاکیه و از جنوب تا جبال لبنان و در حلب ساکن بوده اند. به طور کلی، شهرها و مناطق تاریخی محل سكونت علویان عبارت اند از: حلب و حوالی آن، اسکندرون، انطاکیه، لاذقیه، صهیون، جبله، بانیاس، عمرانیه، طرطوس، صافيتا، تل كلخ و کوهستان های نصیریه.(5)
این کوهستان ها در نقشه های جدید «جبال العلویین» خوانده می شود. در این منطقه که ساکنانش بیشتر کشاورز و روستایی اند، علویان اکثریت اند.(6) مورخان نام های دیگری هم به جبال العلویین اطلاق کرده اند، مانند جبال لاذقيه، جبال نصيريه، منطقة العلويين، جبل الشام، جبل السماق، جبل بلانطس، جبل اسود و مهم تر و قدیمی تر از این نام ها جبل اللكام. علت اختلاف در نام ها اختلاف نظر جغرافی دانان قدیم در منابعشان دربارۀ محدوده این کوهستان
ص: 150
است. این سلسله جبال از شرق طرسوس در ترکیۀ امروزی آغاز می شود و تا جبال لبنان امتداد دارد. هر قسمتی از آن به نامی مشهور است و منطقه ای که از لحاظ تاریخی به «جبال نصیریه» معروف بوده و مرکز تجمع و مأوای نصیریان بوده، حد فاصل انطاکیه و اسکندرون در شمال تا جبله و طرطوس در جنوب است.(1) ارتفاع طبیعی و صعب العبور بودن جبال نصيريه عامل حفاظت، و حاصل خیزی اش زمینه ساز زراعت و تأمین معیشت مستقل علویان بوده است.(2)
پراکندگی جغرافیایی علویان در دورۀ معاصر در استان های زیر واقع شده است:
استان لاذقیه؛ این استان در شمال غربی سوریه و در ساحل دریای مدیترانه واقع شده است. از سمت شمال با ترکیه مرز دارد و از جنوب به استان طرطوس و از شمال شرق به ادلب و از شرق به حماه محدود شده است.(3) استان لاذقیه در سال 1920 مستقل، و سپس مرکز دولت علویان شد. اما پیش از این تاریخ، لواء لاذقیه شامل شهر لاذقیه و مناطق آن، حفه (صهیون) و جبله، و بانياس (المرقب) می شد، و از دیگر مناطق آن، مصیاف تابع حماه بود و مناطق صافيتا و تل کلخ و طرطوس متعلق به طرابلس بود.(4) ظاهراً لاذقیه، هیچ گاه بافت جمعیتی یک دستی نداشته است و با توجه به جغرافیای خاصش همواره اقوام و ادیان مختلف از آن جمله، مسیحیان، علویان و اهل سنت در این استان سکونت دارند. با این حال، از مهم ترین مناطق علوی نشین است و بسیاری از آثارشان از این منطقه نشر می یابد. بخش های محل سکونت علویان در این استان عبارت اند از: لاذقیه، صهیون، جبله، قرداحه.(5) برخی عشیره های علوی مستقر در استان لاذقيه عبارت اند از: عشیره خیاطین، عشيرة حدادين، عشيرة متاوره و عشیره كلبيه.(6)
استان طرطوس؛ این استان در غرب سوریه و در کنار دریای مدیترانه قرار دارد. کشور لبنان در جنوب آن و استان لاذقیه در شمال این استان قرار دارد، و از شرق به استان های حمص و حماه محدود می شود.(7) علویان در این استان در طرطوس،(8) بانياس (مرقب)، شیخ بدر
ص: 151
(قرموس)، در یکیش و صافيتا (الحصن) حضور دارند.(1) برخی از شاخه های عشیرۀ حدادین که در استان طرطوس سکونت دارند عبارت اند از: شاخه ای از بیت حداد، شاخۀ شماسنه، شاخۀ مهالبه، شاخۀ بشاوله و نیز شاخۀ ركاونه.(2) همچنین، بشارغه، عراجنه و محارزه که از شاخه های عشیرۀ متاوره هستند در روستای الرستن در طرطوس ساکن اند. شاخۀ رسالنه و جلقیه از عشیرۀ کلبیه هم در استان طرطوس سکونت دارند.(3)
استان حماه؛ بیشتر جمعیت استان حماه(4) اهل سنت اند، و محل سکونت علویان در آن در منطقۀ مصياف (العمرانیه) و برخی روستاهای حماه است.(5) منطقۀ مصیاف در سال 1954 از لاذقيه جدا شد و به حماه پیوست. بیشتر ساکنان مصیاف اسماعیلی اند.(6) دومین اقلیت ساکن علویان هستند و سومین گروه اهل سنت. برخی علویان ساکن در استان حماه عبارت اند از: شاخهٔ عتاریه از عشیرۀ حدادین، شاخهٔ صوارمه از عشیرۀ متاوره، شاخهٔ رشاونه از عشیرۀ کلبیه.(7)
استان حمص؛ علویان استان حمص(8) در منطقۀ تل كلخ سکونت دارند.(9) شهر تل کلخ تا پیش از سال 1920 به طرابلس پیوند خورده بود، اما در این سال از آن جدا شد و به استان لاذقیه پیوست. این شهر در 1954 از لاذقیه هم جدا شد و به حمص پیوست. نام این شهر در اصل از كلمة «تل الكلاهین» آمده است، یعنی تپۀ سربازانی که سرپوشی نمدین به نام کلاه داشته اند. سپس این نام دچار تغییر شده است.(10) برخی از رشاونه، جلقیه و جرود که شاخه هایی از عشیرۀ کلبیه محسوب می شوند، قسمتی از علویانی هستند که در تل کلخ سکونت دارند.(11)
ص: 152
افزون بر استان هایی که ذکر شد، جمعیت کمی از علویان به صورت پراکنده در قنیطره،(1) منطقه الميدان شهر دمشق و حلب ساکن اند.(2) طبق آماری که مربوط به یک دهه قبل است، تقریباً یک میلیون علوی در دمشق و اطرافش ساکن بوده اند.(3) علاوه بر سوریه علویان نصیری در برخی دیگر از کشورهای غرب آسیا حضور دارند این کشورها عبارت اند از:
ترکیه؛ نصیریان ترکیه بیشتر مناطق جنوب ترکیه در استان های ساحلی نزدیک به سوریه هستند؛ مناطق تاریخی کیلیکیا (استان های کنونی آدانا/ اضنه و مرسین)، اسکندرون و انطاکیه (استان ختای کنونی).(4) جمعیت شان در ترکیه در سه دهه قبل، حدود 300 یا 350 هزار نفر(5) تا بیش از یک میلیون (85 درصد جمعیت)(6) تخمین زده شده است. بسیاری از مناطق بالا پیش تر، از شام شمرده می شدند، و بسیاری از نصیریان این منطقۀ ترکیه عرب هستند.
پس از جنگ جهانی اول، انطاکیه (استان ختای کنونی در ترکیه) با کشاکش اشغالگران انگلیسی و فرانسوی مواجه شد، و حکومت هایی خود مختار با نام سنجق اسکندرون و سپس دولت ختای در آنجا تشکیل شد. سرانجام در 1939م. /1318 ه.ش. با موافقت دولت فرانسه، ختای یکی از استان های ترکیه شد.(7) ماجرای پیوستن انطاکیه به ترکیه از اختلافات مهم میان سوریه و ترکیه است.
ص: 153
لبنان؛ تمرکز اصلی علویان در لبنان در منطقۀ بعل محسن در طرابلس است که امروزه با نام «جبل محسن» شناخته می شود. همچنین، آنها در روستاهای مسعودیه، سماقیه، حکر، حوشه و تل حمیره در دشت عکار حضور دارند. بنا بر آمار رسمی، در لبنان جمعیت علویان حدود 65 هزار نفر است. با این حال، علویان جمعیت خود را 100 هزار نفر می دانند. بنا بر نقل منیر الشريف، در عكار لبنان هزاران علوی حضور دارند، اما در سرشماری ها خود را اهل سنت معرفی می کنند؛ زیرا برخی از رؤسای علویان (در استان لاذقیه) به آنها چنین توصیه ای کرده اند.(1)
عراق و فلسطین؛ برخی مناطق غربی عراق در مرز با سوریه فعلی، یعنی شهرهایی مانند عانه و سنجار، تا قرون میانی خاستگاه برخی از بزرگان نصیریه مانند مکزون سنجاری، منتجب العانى و حسن بن اجرود بوده اند. بنا بر برخی متون سدۀ یازدهم، علاه بر عانه، هنوز در بغداد، سنجار و موصل هم نصیریانی بوده اند، چنان که در ماردین و دیار بکر که در جنوب ترکیه امروزی در مرز عراق واقع شده اند.(2) تا به امروز نیز جمعیت های اندکی از نصیریان در عانه وجود دارند، و برخی از نویسندگان ایشان به معرفی نصیریه عانه پرداخته اند.(3)
گفته می شود علویان در فلسطین در وادی تیم، جنوب کوه حرمون(4) در شمال نابلس ساحل غربی رود اردن(5) زندگی می کنند.(6) ولی چه بسا اینها در واقع دروزیان فلسطین، و نه نصیریان باشند.
ص: 154

تصویر شمارهٔ 1، نقشه پراکندگی علویان نصیری در منطقۀ شام (سوریه، لبنان و جنوب ترکیه امروزی)، ویکی پدیا
ص: 155

تصویر شمارۀ 2 پراکندگی مذهبی در استان های سوریه، ویکی پدیا، Syria Fihnoreligious Map
(برخی شهرهای بزرگ مانند دمشق و حلب جمعیت ترکیبی بیشتری دارند و البته در آنها جمعیت اهل سنت بیشتر است.)
ص: 156

تصویر شمارۀ 3 شام در عهد عباسی (Syria in the 9th century)
ص: 157

تصویر شمارۀ 4، دولت های منطقۀ سوریه در 1923 در دوران قیمومیت فرانسه
ص: 158

تصویر شمارۀ 5، شیخ یبرق، مزار منسوب به حسین بن حمدان خصیبی در حلب
ص: 159
علی رغم تشکیکات برخی معاصران، اصالت نامگذاری «نصیریه» و انتساب آن به محمد بن نصیر نمیری در منابع سده های سوم تا چهارم و تا دوران معاصر کاملاً مسلم است، و نام گذاری فرقه به «علویه» در دوره معاصر، نوظهور و با نیات سیاسی و اجتماعی بوده است. فرقۀ نصیریه شاخه ای از غالیان خطابی عراق بوده، و گرچه در بدو تشکیل در سدۀ سوم در عراق بوده، اما قوت گیری آن از میانه سدۀ چهارم و در شام بوده است. بنا بر پژوهش های متعددی، حسین بن حمدان خصیبی مهم ترین نقش را در تکوین نصیریه و انسجام بخشی به آن داشته است، ولی نباید از نقش مهم ابن شعبه حرانی و البته غالیان پیشین در آرای نصیریان غفلت ورزید.
نصیریه خود را وامدار ابوالخطاب، عمر بن فرات و ابن نصیر معرفی می کنند. این شخصیت ها همگی در منابع شیعی مهجورند. با وجود اخبار بسیار نصیریان خصوصاً از ابن نصیر پذیرش این اخبار با موانع مهمی روبه رو است؛ هرچند در همه منابع نصیریه و غیر ایشان چیزی جز شخصیتی شدیداً غالی از ابن نصیر سراغ نداریم. البته ادعای ایشان در نسبت آرایشان به مفضل بن عمر جعفی در پژوهش دیگری باید بررسی شود. با این همه، نصیریان، بسیاری از روایات خود را نه از سلسله رجال پیش گفته، بلکه از منابع امامی مخمسی و اسحاقی گرفته اند، و در این میان به طور خاص ابن شعبه حرانی نقش بسیار مهمی در انتقال میراث امامیه و فِرَق غالی به نصیریه داشته است.
خصیبی هم در بسیاری از روایاتش به منابع فِرَق پیش گفته متکی است، و در دیدگاه هایش متأثر از برخی از غالیان عراق است. اگر ادعاهای او دربارۀ خاندان و زادگاهش را بپذیریم، وطن او جنبلاء حلقه هایی از غالیان تفویضی یا مایلان به نصیریه را در بر داشته است. البته در روایات مربوط به زندگی خصیبی اشکالات بسیار وجود دارد که در این مجموعه نقد شده است، و در رابطۀ خصیبی با مشایخ پیشین نصیری ابهام و تردید جدی دارد. همچنین، از قرائن متعدد بر می آید که او خود نیز در ساخت بعضی از روایات، به ویژه در زمینه بابیت ابن نصیر، مؤثر بوده است.
خصیبی حتی مستقیماً روایت بابيت ابن نصیر را به منازعان او، مانند شلمغانی و سران اسحاقیه، نسبت داده است. برخی از این اخبار در منابع غالیان از غیر طریق خصیبی بدون عبارتی دال بر بابیت ابن نصیر وجود دارد. به سبب تحریفات گستردۀ خصیبی در اسناد و متون (خاصه در بخش ائمه از الهدایة)، شناسایی منابع او پیچیدگی هایی دارد. خصیبی در آثار متأخرتر (مانند بخش ابواب از الهدایة) اسنادی نسبتاً قاعده مندتر و ضابطه یافته تر آورده است؛
ص: 160
و با وجود شواهدی از سندسازی او در آنها، با جاعلی با تجربه تر مواجهیم. در برابر، در اثری مانند حقائق أسرار الدین ابن شعبه، با وجود غلو شدیدترش، به دشواری می توان مؤلف را مسئول تحريفات اسناد معرفی کرد.
بنا بر قرائنی، غلو خصیبی ابتدا بیشتر در حد تفویض بوده، و رفته رفته غلوش رو به فزونی گذاشته است. او در دورانی برخی از آرای غالیانه اش را علنی کرده و بدین جهت در معرض طعن دیگران واقع شده، یا شاید چنانکه در اشعارش آمده، زندانی هم شده است. خصیبی در نهایت برای تبلیغ آرای غالیانه اش منطقه شام و شهر حلب را برگزید، و توانست جماعتی از غالیان را بر گرد خود آورد. همین شاگردان پس از او مبلّغ آرای وی شدند. در این میان، میراث خصیبی بیش از همه از طریق جلی، از متأخرترین شاگردانِ خصیبی، بر جا مانده است.
گرچه همراه و شاگرد متقدم تر خصیبی، مانند ابن شعبه با استقلال بیشتری از خصیبی، میراث گسترده ای از عقاید غالیانه را به نسل پس از خود، خصوصاً نصیریان حران، طبرانی و حتی برخی از شاگردان خصیبی، انتقال داده، اما جلی، شاگرد متأخرتر خصیبی که در عموم اسناد و مطالبش نیز وابسته به خصیبی است، جانشین خصیبی تلقی شد. پس از جلی هم حجیت آرای خصیبی و جایگاه قدسی خصیبی نزد نصیریان کاملاً مسلم است. طبرانی، مهم ترین پیشوای نصیریان در سده پنجم دانسته می شود. از عصر او منازعات میان نصیریه و اسحاقیه بیشتر اوج گرفت. در سده های بعدی، نصیریان کمتر مرجعیتی واحد داشتند. با این حال، در برخی دوران ها نیز برخی از بزرگان ایشان، به قدرت های محلی رسیدند و حتی در سده هشتم قیام هایی را به عنوان مهدویت داشته اند. در دورۀ معاصر نیز گسترده ترین قدرت سیاسی خود را یافته اند.
گزارش های منابع تاریخی دربارۀ نصیریان پس از آنکه در قرون نخستین بیشتر در منابع ملل و نحل مطرح بود، از سده های میانی به مناسبت برخی منازعات به طور پراکنده به آثار تاریخی و حتی در فتاوا راه یافت. منطقه علویان سوریه امروزه تطابق بسیار با موقعیت ایشان در گزارش های تاریخی دارد و محدوده اش در منطقه شام تاریخی، مخصوصاً سواحل مدیترانه، است که در شمال از منطقه کوچکی در جنوب ترکیه شروع شده، بیشتر آن در غرب سوریه است و تا شمال لبنان نیز امتداد می یابد. بیشتر آن در مناطقی کوهستانی است که به جبال نصیریه یا علویان نیز شناخته می شود.
در این پژوهش، تمرکز بر مطالعه نخستین طبقات نصیریان بوده است. لذا از منابع محلی تاریخ شهرهای شام و آثار فرانسوی دربارۀ علویان معاصر کمتر بهره بردیم.
ص: 161
ص: 162
شناخت منابع نصیریان فواید بسیار در بر دارد؛ از جمله آنکه زمینه ساز شناخت بهتر بخشی از تراث امامیه و نیز فرقه هایی است که ممکن است تأثیراتی از منابع غالیان گرفته باشند. با تاریخ گذاری منابع عقیدتی غالیان (در زمینه هایی مانند نفی بلایا، حلول و بابیت) و اسناد ایشان، می توان دربارۀ قضاوت های منابع فرقه شناسی و رجالی، به ویژه آثار امامیه راجع به فرقه های غالی و نیز متهمان به غلو، بهتر داوری کرد، و بر این اساس، دربارۀ انتقاداتی که بر بعضی منابع رجال و فِرَق نگاری متقدم امامیه مطرح شده، ارزیابی بهتری داشت.
منابع اهل سنت چندان از آثار نصیریان و غالیان یاد نکرده اند، ولی آشناییِ شیعه با آثار غالیان پیشانصیری، یعنی خطابیان، شواهد بسیار در کتب رجال، و ملل و نحل امامیه، مانند رجال کشی و ابن غضائری و المقالات والفرق اشعری دارد، و اطلاعات اندکی از آثار نصیریه نیز در منابع امامیه یافت می شود. احتمالاً ابن غضائری و نجاشی دسترسی های محدودی به منابع نصیریه داشته اند. اما با توجه به شدت کتمان این فرقه باطنی، آثار این فرقه قرن ها چندان شناخته شده نبود.
در قرن 19 میلادی، با مهاجرت دادن برخی از نصیریان از طرف دولت عثمانی و سپس شروع استعمار فرانسه و حضور فرانسویان در سوریه، زمینه کشف بعضی از آثار نصیریان به دست غربیان فراهم آمد. کسانی مانند جوزف کتافاگو(1) و ساموئل لاید(2) نخستین بار آثاری از
ص: 163
این فرقه را از سوریان غیر نصیری خریدند و به اروپا بردند و بعدها زمینه نشرش را فراهم کردند. ضیائی و وینتر در زمینه جرقه های آشنایی غربیان با نصیریه،(1) و تندلر دربارۀ فرآیند نشر برخی از این آثار نصیری در دوران جدید اطلاعاتی به دست داده اند.(2) همچنین، در نمونه های نادری که بعضی از نصیریان از این فرقه روی گردان شدند، با کنار نهادن تقیه رایج در این فرقه، به معرفی بعضی از آثار و نیز عقاید و رسوم نصیری همت گماشتند. مشهورترین و نخستین نمونه از این دست الباكورة السليمانية، اثر سليمان الأذنی در نیمه سده نوزدهم است(3) که به همت برخی فرانسویان به فرانسه نیز ترجمه شد.(4)
در این فصل آثار این فرقه به ترتیب زمانی با تفصیل بیشتر تا نیمه قرن پنجم، و به اجمال تا قرن هشتم معرفی می شود. این معرفی با عنایت به آخرین دسترسی هایی است که از طریق غیر نصیریان به آثار نصیریه فراهم شده، و نیز اطلاعات محدود که گاه بعضی از خود نصیریان معاصر به نحو گذرا در آثارشان بازتاب داده اند. می کوشیم آثار مهم تر ایشان را نیز اجمالاً اعتبار سنجی کنیم؛ هر چند به دلیل نبود تصحیح انتقادی و تخریج روایات آثار و نبود امکانات نرم افزاری برای این کتب، طبعاً نباید جست وجوی ما جامع تلقی شود. به ویژه که نبود پیشینه تحقیق دربارۀ بیشتر کتب محل بحث، و البته اتهام عمومی غالیان(5) در روایتگری به دشواریِ کار بیشتر دامن می زند. پیش از معرفی منابع قدیم، مناسب است چند اثر مهم در زمینه شناخت آثار نصیریان نیز معرفی شود.
ص: 164
پس از نوشته های جوزف کتافاگو، و لوئی ماسینیون دربارۀ آثار فِرَق مختلف و از جمله نصیریه، شاید کتاب علی اکبر ضیائی با عنوان فهرس مصادر الفرق الإسلامية، نخستین اثر شناخته شده به زبان عربی باشد که به صورت مجزا و البته با جست وجویی گسترده تر به معرفی آثار نصیریان پرداخته است. البته توضیحات ضیائی معمولا مختصر است، با این حال، با توجه به تحقیق میدانی مؤلف در سوریه، و توجهش به نوشته های پیشین، نمونه های فراوانی از آثار این فرقه باطنی را شناسایی کرده است. البته او از کتاب دوسو دربارۀ نصيريه(1) و نيز الباكورة سليمان الأذنی بهره برده است.(2)
همچنین، ضیائی در کتاب سیر اندیشه در بستر زمان و برخی آثار دیگرش، شرح خوبی از زمینه ها و سیر توجه غربیان به منابع نصیریه به دست داده، و در این میان ضمن اشاره به نیات استعماری فرانسویان مهم ترین علوی پژوهان فرانسوی را معرفی کرده،(3) و نیز ماجراهای جالبی از سخت کوشی برخی محققان آلمانی در سوریه گفته است.(4) در مرحله بعد، المنصف بن عبدالجلیل در فصل دوم از کتاب الفرقة الهامشية فى الإسلام، با تفصیل بیشتری دربارۀ برخی از آثار شناخته شده تر نصیریان سخن گفته است.(5) با این همه، او بیشتر دربارۀ کلیات محتوای آثار محل بحثش نوشته است، و هیچ یک از این مؤلفان، بحث مفصلی در زمینه اصالت آثار نصیری ندارند. تا این دوره معمولاً دسترسی عموم به آثار نصیریان بسیار محدود بوده است.
گرچه پیشتر آثاری نصیری را کسانی همچون اشتروتمان تصحیح و منتشر کرده بودند، اما برای نخستین بار از سال 2006 به همت ابوموسی الحریری بسیاری از کتب و رساله های نصیریان در دوازده جلد نشر عمومی یافت. مصحح در مقدمه هر اثر توضیحاتی مختصر
ص: 165
دربارۀ کتاب و جایگاه آن نزد نصیریان داده است. البته این نشر عمومی آثار باطنی نصیریان خشم بسیاری از اهالی فرقه را در پی داشت، و آنان به این مصحح غیر نصیری اتهامات مختلفی زده اند.(1)
در پی نشر این آثار، البته برخی از پژوهشگران داخلی یادداشت ها و مقالات مختصری را دربارهٔ بعضی از آثار نصیریه نگاشته اند.(2) اما همچنان جای پژوهش های تفصیلی دربارۀ این آثار باقی است. به ویژه با عنایت به مخفی بودن عموم این کتب در طول قرن ها اصالت بسیاری از این کتب ابهامات جدی دارد. البته در این میان اصالت برخی از آثار، مانند آثار منسوب به مفضل بن عمر و نیز الرسالة خصیبی بیشتر محل بحث واقع شده، اما چنان که خواهد آمد، این آثار در میان بعضی از فرقه های دیگر نیز متداول بوده، و به جز الرسالة از آثار مختص به نصیریان تلقی نمی شوند. با این همه، اصالت سنجی هر یک از این آثار محتاج پژوهش های مجزایی است؛ اما در اینجا ناگزیر به بعضی از قرائن درستی یا نادرستی انتساب کتب به مؤلفان ادعایی اشاره می کنیم تا مسیر پژوهش های بعدی راهوارتر شود.
در خور توجه است که پیش از غیر نصیریان، خود نصیریه و علویه در برخی از کتبشان به اجمال برخی از آثار این فرقه را معرفی کرده اند:
1. النسب العالى (النسب الشريف)، منسوب به محمود بن عسکر الزجاج که نسخه هایی از آن تا زمان ما بر جا مانده است، و مؤلفان علوی معاصر استنادات گسترده ای به این کتاب دارند.(3) در مقدمۀ اثر ادعا می شود مؤلف کتاب را بر اساس نسخه ای می نویسد که در سال 406 ه.ق. یافته است. اما چنان که در ادامه خواهد آمد، این کتاب اصیل نیست. ولی به هر حال برخی از اطلاعاتش نیز درست است.
2. الجدول اثر جلال الدین بن معمار (متوفای 757 ه.ق.)، نسخه چاپ رسمی از این اثر
ص: 166
در دسترس ما نیست ولی در پایگاه Archive.org نسخه ای تایپ شده از آن در دسترس قرار داده شده است. این اثر معرفی اجمالی مقدسات و رجال و شخصیت هایی است که نصیریه به آنها علاقه دارند. در فصل کوچکی جدولی برای معرفی مهم ترین آثار نصیریه قرار داده شده، که با عنایت به تقدم نسبی اش بسیار اهمیت دارد.(1)
3. خير الصنيعة في معرفة غلاة الشيعة اثر حسين حرفوش؛ در شش جزء یا با عنوان خیر الصنيعة في مختصر تاريخ غلاة الشيعة در پنج جلد و یک مستدرک از ابراهیم حرفوش اطلاعات مفصل تری را دربارۀ رجال و آثار نصیریه به دست داده است. با این همه، نسخه های این کتاب را همچنان نصیریه مخفی می کنند. البته نسخه ای از آن در فرانسه موجود است، و مقاله ای هم دربارۀ این اثر مفصل نوشته شده است.(2) گرچه اطلاعات این اثر در تاریخ گذاری منابع مفید است، ولی خود نویسنده نصیری همواره غلو نصیری را ستوده و نگاه انتقادی ندارد. او بخش هایی از آثار سرّی نصیریه را نیز در کتابش گنجانده است.
4. مصادر فكر الدعاة إلى خطير الموضوعات والمنحولات؛ این اثر مفصل عبد الكريم جامع در چهار قسم نشر یافته، و در آن به نقد بسیاری از منابع نصیری پرداخته شده است. نویسندۀ این سطور فقط بر قسم دوم، که مفصل ترین اثر جامع است، دست یافته است. جامع، چنان که خود گفته است از خاندانی نصیری بوده، و با تحقیق از فضای سنتی نصیریه فاصله گرفته، و به اصلاح نگاه ایشان روی آورده است.(3) کتاب مصادر فكر الدعاة او با وجود اشکالاتش، نقدهای مهمی را بر منابع نصیری مطرح کرده است. بر خلاف بخشی از نصیریان سوری معاصر که از روی تقیه ادعای یکسانی مذهب خود با مذهب امامیه را دارند،(4) و بر خلاف اندکی از آنان که صریحاً و به صورت کاملاً علنی و عمومی از پیشینه غالیانه
ص: 167
نصیری شان دفاع می کنند،(1) هستند گروه سومی از علویان سوریه که از مذهب نصیری فاصله گرفته، به تشیع گرویده اند. عبدالکریم جامع، فضل خاسكة و شوقی الحداد از این رجال اند.(2)
در آثار این دست از نویسندگان، برخلاف اکثریت نصیری اهل تقیه، به روشنی از آثار سرّی نصیری نام می برند، و این آثار نقد می شود. همچنین، برخی محققان ایشان از نقد نقد صریح یا حتی اظهار برائت از بزرگان نصیری مانند میمون طبرانی نیز ابایی ندارند. البته، این رویکرد در میان ایشان شدت و ضعف دارد، ولی با طیف حداکثری که در آثار عمومی شان هیچ نامی از كتب خاص نصیری نمی برند، و در عین حال صرفاً به پیشینیان نصیری اظهار ارادت می کنند، كاملاً متفاوت اند. البته طیف محققان نیز گاه تندروی هایی در رد برخی اصالت ها دارند، و هم در سوی مقابل غالباً هنوز نگاهی مثبت به شخص خصیبی دارند. با این تفاوت که آثاری مانند الهداية الكبرى را نماینده فکر او دانسته و نسبتِ کتبی همچون الرسالة و دیوان را به خصیبی نادرست می دانند. این نگاه به خصیبی نقد شده است.(3)
5. معجم أعلام العلويين اثر محمد احمد علی؛ مؤلف نصیری این کتاب، بر خلاف آثار نصیری پیشین، کتابش را نشر عمومی و رسمی داده است.(4) اما دقیقاً به همین دلیل فقط انواع خاصی از اطلاعات مربوط به میراث نصیریان را بازتاب داده، و به تعبیر انصاری «بیشتر صبغه تبلیغی دارد تا آکادمیک ... طبیعت تاریخ فرقه های مذهبی باطنی که نوعی تجربه تقیه و پنهان کاری باطنی خودخواسته و یا تحمیلی را داشته اند، این است که چندان نمی توان متوقع بود که تاریخ همه چیز و همه کس روشن باشد؛ خاصه که سنت های تراجم نگاری که عموماً به انگیزه های سیاسی و اجتماعی و مذهبی از سوی حاکمیت ها حمایت می شده است، در مورد این گونه مکتب ها و مذاهب باطنی وجود نداشته است. بنابراین، همین اندازه که ما بتوانیم با تاریخ و طبقات رجال و دانشمندان آنان آشنا شویم بسیار غنیمت است».(5)
چنان که در نمونه های بخش های بعد خواهد آمد، نویسنده معجم أعلام العلويين بيشتر
ص: 168
مایل است فقط آثار عمومی تر نصیری، و برخی از مطالب همسو با امامیه را بازتاب دهد، و با وجود اطلاعاتش از منابع خاص نصیری، هیچ نامی از عناوین کتب خاص به میان نمی آورد. با این همه، ضمن نقل همین مباحث عمومی تر گاه اطلاعاتی از آثار اختصاصی نیز بر قلمش جاری شده است.
برای تحلیل بهتر آثار نصیریه، در این مقاله از تقسیمی رایج در میان خود نصیریان، یعنی تقسیم مصادر نصیری به «عام و خاص»، بهره برده ایم. منابع خاص منابعی هستند که منابع سرّی فرقه به حساب آمده، و نصیریان هیچ علاقه ای به نشر عمومی آن ندارند. اکثر کتب متقدم نصیریه چنین خصوصیتی دارند، و تا دوران معاصر کاملاً مخفی بوده اند. مؤلفان در این آثار بی دغدغه عقاید خاص نصیریان، مانند خدا انگاری ائمه علیهم السلام، حلول، تناسخ، اباحه و ... را بیان، و بر آن استدلال می کنند.
مقصود از مصادر عام نصیریه، مصادری است که به تصریح عالمان نصیری برای عرضه به عموم مسلمانان نگاشته شده است؛ و بدین سبب، در آن عقاید خاص نصیریان، البته غیر از بابیت سران غلو، به چشم نمی خورد؛ مگر به صورت رمزگونه و مبهم که افراد ناآشنا با منابع سرّی فرقه آن را در نمی یابند؛ زیرا بزرگان نصیریه لازم می دانند عقاید خاص این فرقه را به کلی از اهل ظاهر و مقصرّان پنهان دارند.(1) در این میان به ویژه میمون طبرانی (متوفای 426 ه.ق.) به لزوم مخفی نگه داشتن کتب نصیریه از اهل قصور در فهم و علم فتوا داده است.(2) این دست آثار در میان نصیریان بسیار کم اند و اسناد متعددی از امامیه و گاه اهل سنت در خود جای داده اند. مهم ترین این مصادر الهداية الكبرى و المائدة از حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 346 یا 358) و تحف العقول از حسن بن شعبه حرانی (متوفای حدود 368 ه.ق.) است؛(3) و
ص: 169
از مخمسه نیز مانند عیون المعجزات. البته، التمحیص ابن شعبه که اثری همسو با عقاید امامی است، شاید در دورانی تألیفش پایان یافته که مؤلف هنوز امامی بوده، و غالی نشده بوده، و از این جهت نمی توان قاطعانه آن را از آثار عام غالیان به حساب آورد. طب الأئمة منسوب به فرزندان بسطام نیز اثری از غالیان است که کمتر آرایی از غالیان را می نمایاند.(1)
در خور توجه است که نصیریه در آثار اختصاصی شان بسیاری از آیات و نیز روایاتی را که پیروان دیگر فِرَق آن را غالیانه نمی دانند، بر غلو حمل می کنند،(2) و از این جهت غیر نصیریان را به نافهمی روایات متهم می کنند.(3)
بعضی از آثار مؤلفان معاصر نصیری را نیز می توان همسو با همین آثار عامه قلمداد کرد، که نه برای تبیین واقعیت و بطون فرقه، بلکه در جهت اصلاح تصویر فرقه و تقریب به امامیه یا عامۀ مسلمانان عرضه می شوند، و در دوران معاصر تعداد چنین آثاری بیشتر شده است. هر چند به ندرت آثار عمومی نصیریان نیز ناگزیر برخی از آسیب های دینی درون جامعه علویان را بیان کرده اند،(4) اما متعرض عقاید سلف نشده اند. با این حال، هنوز حجم آثار اختصاصی معاصر که آن را نشر عمومی نمی دهند چشمگیر است. شناخت حدود تقیه یا اظهار عقاید واقعی در کتبی که نشر عمومی می یابند، منوط به تسلط به آثار اختصاصی مؤلفان چنین آثاری است.
این سنت در نگارش دو نوع از آثار عام و خاص در میان دیگر فِرَق غالیان نیز به چشم می خورد. مثلاً مؤلف عيون المعجزات در مقدمه کتابش می گوید این کتاب را بنا بر روایات مشترک میان مرتفعه و مفوضه و امامیه مقصره می نویسد، ولی روایات اختصاصی مرتفعه را که مشتمل بر حقایق توحید و حکمت است، در کتاب دیگری با عنوان الهداية الى الحق می آورد.(5) در مواضعی صریحاً از حذف برخی بخش های روایات غلات به سبب نبود تحمل سخن گفته است.(6) شاید علت اینکه در تحریری از عیون المعجزات، این مقدمه و نیز
ص: 170
اطلاعات مربوط به بعضی از سران غلات مانند ابوالقاسم کوفی نمود نیافته است،(1) این باشد که خود غالیان چنین نسخه ای را برای عرضه عمومی در نظر گرفته بودند، نه آنکه ناسخان امامیه این بخش ها را حذف کرده باشند.(2)
در خور توجه است که در فهارس متقدم امامیه شواهدی وجود دارد که دست کم از سدۀ سوم غالیان دو نوع از تألیفات داشته اند؛ برای نمونه نجاشی در ترجمۀ اسحاق بن محمد بصری (که پیش تر از او صحبت شد) تصریح کرده است که فقط بعضی از کتب (تاریخی) او را ذکر می کند و اسحاق کتبی در تخلیط هم دارد.(3) نمونه هایی از کتب ذکر نشده را از طریق منابع نصیریه و اهل سنت پیش تر معرفی کردیم. گذشت که ابن شعبه در نقل مستقیم از آثار غالیانۀ اسحاق، فقط به کتاب الشواهد و روایات بابیت او سند متصل می دهد یا گاهی به طرق منابع واسطه اسحاقیه با سند متصل از اسحاق نقل می کند. ولی در نقل از بیشتر آثار سرّی و غالیانۀ اسحاق هیچ طریقی نمی آورد.(4) علی بن عباس جراذینی هم احتمالاً وضع مشابهي دارد. ابن غضائری برای شاهد غلو او از کتابی با نام الممدوحين والمذمومین یاد کرده است، ولی نجاشی ضمن تضعیف و اشاره به اتهام جراذینی به غلو، در طریقش به کتب او، از آثاری غیر از الممدوحین یاد کرده است.(5)
بنابراین، احتمالاً آثار سرّی غالیان کمتر در طرق اجازه راه می یافتند. چنان که نجاشی برای آثار خصیبی طریقی ارائه نداده است. پس برای اثبات اصالت منابع سرّی غالیان بیشتر باید از قرائنی غیر از اتصال طرق روایی شان بهره برد. احراز غلو غالیان نیز از طریق گزارش های معاصران راوی، قرائن پراکنده غلو در آثار عمومی راوی یا احراز اصالت آثار خاص و سرّی او ممکن است.
این نوشتار به آثار مؤلفانی که مستند روشنی در نصیری بودنشان ارائه نشده نمی پردازد.(6)
ص: 171
همچنین چون مقصود ما منابع متقدم این فرقه تا اواسط قرن پنجم است، صرفاً به مناسبت به آثار و آرای متأخران و معاصران ایشان اشاره می کنیم.
در این فصل مهم ترین آثار غالیان از بدو ظهور خطابیه تا دوره غیبت صغرا را معرفی می کنیم. بیشتر مؤلفان این آثار از اسلاف خطابی نصیریان به حساب می آیند، اما برخی از این آثار هم چه بسا به شاخه هایی از خطابیان متعلق باشد که در دوره ظهور محمد بن نصیر و نصیریان به معارضه با ایشان پرداختند، اما به سبب تقدم نسبی شان محل توجه برخی از نصیریان واقع شده اند. بعضی دیگر از آثار غالیان متقدم که با وجود گرایش به ابوالخطاب محل توجه نصیریان نبوده اند، در اینجا بررسی نمی شود؛ مانند هستۀ اولیۀ ام الكتاب(1) كه البته اشتراكات متعددی با آرا و مصطلحات نصیریان دارد.(2) پس غالیان پیشانصیری محل بحث در اینجا، متهمان به غلو یا غالیان متقدمی هستند که آثارشان محل توجه منابع بعدی نصیری بوده است. همچنین، معیار معرفی آثار در این بخش تاریخ زندگی مصنفانی است، که این آثار به ایشان منسوب است، هر چند در نسبت برخی از این آثار تردید است، و احتمال تکوین نهایی آنها پس از دوره غیبت صغرا باقی است.
آثار نخستین خطابیان به دو دسته تقسیم می شود: کتبی که مؤلف یا طریق به آن تا حدی معلوم است و کتبی که مؤلف ناشناس است. مجموعه ای از کتب که به مفضل بن عمر
ص: 172
منسوب است از دسته اول به حساب می آید. تعدادی از این کتب امروزه در مجموعه سلسلة تراث العلويين تحت عنوان «المجموعة المفضلية» چاپ شده است. از ویژگی های این آثار این است که در آنها نشانه های مرزبندی های متأخرتر نصیریان با دیگر فِرَق غلو در دوران غیبت نمود نیافته است. بنابراین، چنین آثاری می توانست محل توجه خطابیان غیر نصیری، مانند اسحاقیه، مخمسه و حتی اسماعیلیان خطابی هم باشد.
1 تا 3. التوحید و رساله های مرتبط
از جمله کتب منسوب به مفضل بن عمر، کتاب التوحید است که بنا بر ترجمۀ وی در رجال نجاشی،(1) احتمالاً از دیرباز تحریری از آن با نام «فکّر» به مفضل منسوب بوده است. بنا بر مقدمه نسخه، مفضل در نزاع و مناظره ای با عبدالکريم بن أبى العوجاء ملحد بوده است که در برابر سخنان الحادی او تندی می کند. ولی ابن ابی العوجاء، در عباراتی عجیب حلم و بردباری و حجت قاطع امام صادق علیه السلام و پرهیز از تندی را به مفضل گوشزد می کند و می افزاید که امام پس از سکوت با کلامی کوتاه ما را به حجت ملزم و از پاسخ درمانده می کند. در ادامه، مفضل نزد امام می رود و با آموختن جلسات التوحید چیره می شود.(2) در این عبارات گویی ابن ابی العوجاء هم زمان هم ملحد و هم معترف به برتری و راستی حجت امام علیه السلام است.
بیشتر بخش های گوناگون کتاب التوحید، به جز جلسه پنجم، ادبیاتی عمومی و نه خاص غالیان دارد، و حتی در مصادر فِرَق دیگر به شخصیت هایی امامی، عامی و حتی مسیحی منسوب است.(3) برخی از عالمان دوران اخیر که بر بی سندی این اثر آگاه بودند، قوت متنی آن آثار را برای انتساب کافی دانسته اند.(4) اما امروزه پژوهش هایی، نادرستی نسبت دادن آثاری مانند التوحيد به مفضل را با روش های گوناگون زبان شناختی و نسخه پژوهی نشان داده اند.(5)
ص: 173
برخی هم نمونه اشکالات و اشتباهات محتوایی کتاب را نمایانده اند.(1) هر چند حتی قوت متنی هم، بر فرض اثبات، برای انتساب متن به راوی خاصی کافی نیست. کتاب التوحيد مكرراً و معمولاً بدون جلسه پنجم نشر یافته است، و برای آن شرح ها و ترجمه هایی از جمله ترجمۀ فارسی محمد باقر مجلسی هم وجود دارد.(2)
دیگر متن منسوب به مفضل که همانند توحید از طبیعیات بحث کرده، و آن را به الاهیات ارتباط می دهد، رسالۀ اهلیلجه است که در مقدمه اش به عنوان نامه امام صادق علیه السلام به مفضل معرفی می شود. همچون کتاب پیشین، طریق روایت این رساله هم منقطع، ناشناس و منسوب به شهرهای شام است. و عنوان «اهلیلجه» نیز در فهارس به رجال مختلفی منسوب است.(3) با عنایت به ادبیات عام آن و ناشناختگی سندش، ارتباطش با جریان های خطابی هم معلوم نیست. تحقیقات کمی به مطالعۀ اصالت و محتوای این اثر همت گماشته و نمونه اشکالات آن را معرفی کرده اند.(4) برخلاف آثار خطابی بعدی، این دو اثر در آثار متقدم نصیری محل توجه نیستند، و ذکرشان بیشتر به سبب شهرت متأخر آنها در میان شیعه(5) و البته نصيريه(6) است.
اما جلسه الحاقی پنجم در برخی نسخ توحید مفضل، که در سلسلة تراث العلويين با عنوان الرسالة المفضلية و جدا از التوحید نشر یافته، بنا بر ادبیات خاص غالیان نگاشته شده، و تألیفش کاملاً مجزا بوده است. در متن این رساله هم بسیاری از بندها با تعبیر کلیشه ای «یا مفضل» آغاز
ص: 174
می شود، و گرچه روایاتی از راویان پیشین مانند جابر جعفی و جابر بن عبدالله انصاری هم دارد، ولی باز از قالب داستان جلسه مفضل خارج نمی شود. سند الرسالة المفضلية در ابتدای نسخه از خصیبی ذکر شده، و راویان مذکور در ادامه سند هم رجالی هستند که در اسناد خصیبی و غالیان به چشم می خورند.(1) بر این اساس، ساختگی بودن کل سند معلوم نیست، و تعیین مؤلف احتمالی رساله نیازمند تحقیق بیشتر است. غیر از نصیریه، از اواخر دوران صفوی، برخی از عارفان و صوفیان و سپس شیخیه به الرسالة المفضلية اهتمام داشته اند.(2)
4. الصراط
الصراط از دیگر تألیفات غالیانه منسوب به مفضل بن عمر (به صورت عمرو) است. این اثر چند بار و از آن جمله به همت لئوناردو کَپیزُونه، المنصف بن عبد الجليل، ابوموسى الحريري (در جلد پنجم سلسلة تراث العلویین با عنوان المجموعة المفضلية) و جعفر الكنج الدندشي (در مبدأ الثنوية فى المذهب العلوى) به ترتيب در سال های 1995، 2004، 2006 و 2009 منتشر شده است. برآشر و کوفسکی نیز راجع به آن پژوهش کرده اند.
آغاز بسیاری از بندهای این رساله نیز با تعبیر «یا مفضل»، است ولی نبود نام راوی دیگری در متن مؤید آن است که اثر یک جا به نام مفضل جعل شده باشد. سند الصراط در ابتدای نسخه و در آثار طبرانی از خصیبی ذکر شده، ولی از راویان ادامه سند چهار نام اول نایاب یا ناشناس است، و دو نام بعد تا مفضل از متمهان به غلو پُرتکرار اسناد خصیبی و غالیان هستند.(3) پس اگر
ص: 175
به نسبت سند به خصیبی خوشبین باشیم، بر اساس شاخصه های پیش گفته از سندسازی خصیبی، شاید در نسخه ای متقدم بر خصیبی، برخی از این راویان متهم در سند حاضر بوده اند.
وانگهی طبرانی هم که مشابه سند کتاب و روایت اول آن را نقل کرده، واسطۀ خود و خصیبی را نیاورده است،(1) و دیگر نقل های او از عنوان کتاب الصراط منسوب به مفضل مرسل اند و در نسخهٔ موجود یافت نشدند.(2) با این حال، به نظر می رسد این اثر نزد غالیان نخستین رایج نبوده، و بیشتر طبرانی در مواضعی از عنوان کتاب الصراط روایت کرده است. پس انتساب روایتگری نسخه به خصیبی هم نیازمند شواهد قوی تری است.
البته برخی همچون هالم(3) و صالح عضيمه(4) از نسبت کتاب الصراط به اسحاق بصرى گفته اند. ولی اخبار برجامانده از کتاب الصراط اسحاق بصری در حقائق أسرار ارتباطی را با نسخه الصراط منسوب به مفضل نشان نمی دهد. در تحقیق کپیزونه سعی شده است هسته اصلی متن به عنوان تألیفی از اسحاق بصری، پیشوای اسحاقیه، شناسایی شود.(5) کپیزونه اشارات موجود در الصراط درباره درگیری میان نصیریه و اسحاقیه را شاهد تألیف کتاب در دوره غیبت صغرا گرفته است.(6)
5. الأسوس
الأسوس نیز از زمان شناسایی شدنش به دست غربیان در دو سده اخیر، به مفضل منسوب بوده، و البته با نام های مختلف دیگری حتی به حضرت سلیمان، و امام رضا علیه السلام نیز نسبت داده شده است. به گفته فریدمن، در این اثر نه عناصر یهودی که عناصری مسیحی به چشم می خورد.(7) ابتدا برآشر و کوفسکی تحقیقی دربارۀ این کتاب داشته اند، و در مقاله ای برای تاریخ گذاری کتاب و شناخت ادبیات خاص آن کوشیده اند و شواهدی از اثرپذیری از گنوسیان
ص: 176
را نشان داده اند.(1) سپس الأسوس به همت جعفر الكنج الدندشی تصحیح، و در کتاب المدخل الى المذهب العلوي النصيري منتشر شده بود. این کتاب در چاپ ابوموسی الحريری در جلد نهم سلسلة تراث العلویین با نام الأسس آمده است. البته، هیچ یک کتاب را به مؤلف مشخصی نسبت نداده اند. دندشی شواهدی از ریشه های یونانی کتاب الأسوس به دست داده است.(2) فریدمن تذکر داده که تصحیح دندشی از الأسوس بر اساس نسخه ای مخدوش است، و زیاداتی هم وجود دارد.(3)
در موضعی از الأسوس روایت آن با طریقی غریب از ابی الحواری به امام رضا علیه السلام منسوب شده است.(4) این سند در موضعی از کتاب المائدة هم به چشم می خورد.(5) ابن شعبه و برخی دیگر از متقدمان نصیری هم از «الأسوس» بدون ذکر سند و نسبت آن به شخصی خاص روایت می کنند.(6) بر این اساس، این کتاب از آثار حدود اوایل قرن سه تا اول قرن چهارم است که به سبب ناشناسی طریق و مؤلفش بر اساس اسناد و تعابیر کتاب به افراد مختلفی منسوب شده و در زمینه عقاید باطنی غالیان است.
6. الظهورات و مجموعه آثار دیگر
ابوسعید میمون بن قاسم طبرانی (متوفای 426 ه.ق.) از اثر دیگری به نام الظهورات برای مفضل روایت کرده،(7) و ضیائی نیز از وجود نسخه ای به همین نام متعلق به مفضل خبر داده است.(8) اما آنان اطلاعات بیشتری از این اثر و نسبت آن با کتب پیشین به دست نداده اند. با این حال، به نظر می رسد این کتاب متعلق به مفضل نباشد؛ زیرا طبرانی در موضع دیگری به نحو روشن تری گفته است روایت این کتاب از مفضل است. ولی از عبارتش بر می آید که کتاب را به
ص: 177
ابو علی اسماعیل بن علی قمی نسبت داده است.(1) برخی دیگر از نصیریان هم به این کتاب اهتمام داشته اند.(2)
همچنین، در کتاب حقائق أسرار الدین و نیز الجدول ابن معمار به بعضی از کتب متقدم نصیریه اشاره شده است. این منابع متقدم فرقه، که برخی از آن به اسلاف نصیریه، یعنی خطابیه، تعلق داشته چنین است: «الأشباح والأظلّة، كتاب عدل الإيمان، كتاب الموصوف في عدد الحروف، كتاب الفرائض وجمع الحدود، كتاب المراتب والفرائض، كتاب المعاني والمقامان، كتاب الهليلجية، كتاب التوجه إلى الله، كتاب الأسرار الخفّية، كتاب الهفت، كتاب الصراط رواية المفضل، كتاب رسالة أبي الوقار، رسالة المفضلية، جامع الأصول».(3) ابن معمار فقط چهار کتاب اخیر را تذکر داده که روایت کتب از مفضل است، و بقیه را مستقیماً به امام صادق علیه السلام نسبت داده است.
البته با توجه به فضای عمومی این کتب، و نیز کلمات عالمان قدیم،(4) اصالت همگی این کتب با تردید جدی مواجه است، ولی قدمت برخی از آنها مانند کتاب الهفت يا المراتب و الدرج احتمالاً به قرن سوم می رسد، و به هر حال اخباری از غالیان متقدم تر را در بر دارند. عبدالكريم جامع هم فهرست مفصلی از آثار غالیانه منسوب به حضرت علی علیه السلام، امام صادق علیه السلام و مفضل را آورده است.(5)همچنین، برخی از روایات طولانی منسوب به مفضل بن عمر مانند رسالۀ رجعت در الهدایة خصیبی و نیز گزارش قدیمی تر وصیت مفضل در نسخه هایی مجزا به عنوان آثار مفضل آمده اند که پژوهش هایی هم به نقد اصالت آنها پرداخته اند.(6)
1. كتاب الهفت و چند اثر مرتبط دیگر
كتاب خطابي الهفت الشريف دیگر اثر منسوب به مفضل، از دیرباز نزد برخی از امامیه و حتی
ص: 178
عامه شناخته شده بوده است.(1) این اثر نزد اسماعیلیان هم موجود بوده است. نخستین بار عارف تامر آن را با عنوان الهفت والأظلة تصحیح کرد، ولی مصطفی غالب که خود منتقد تصحیح تامر بود، دیگر بار با مقابله نسخه هایی از کتاب آن را با نام الهفت الشريف نشر داد.(2) این اثر با همین عنوان در جلد ششم سلسلة تراث العلویین هم آمده است.
كتاب الهفت مباحثی تفصیلی در بعضی از عقاید مهم غالیان مانند کیفیت خلقت، الوهيت ائمه علیهم السلام، نفی بلایا و بابيت ابوالخطاب دارد،(3) ولی در آن یادکردی از منازعات عصر ابن نصیر به چشم نمی خورد، و بخش چشمگیری از آن هم غلوی با درجه پایین تر نسبت به نصیریه دارد. مقدمۀ کتاب، که نوشته مؤلفی متأخرتر است، درباره مفضل بن عمر و برخی از راویان طبقۀ او و طبقۀ بعد از او به عنوان راویان علم باطن توضیحاتی می دهد، و ادبیات باطنی اش نصیری به نظر نمی آید.(4)
در سه باب آخر کتاب (باب 65 تا 67) نیز به نحو گسترده با اسنادی معنعن از غیر مفضل مواجهیم که از راویان دوره امامان متأخر شروع می شوند.(5) در همین ابواب گاه ذکر راوی اصلی مفضل (محمد بن سنان) برای روایات از مفضل یا غیر او آمده است.(6) با این حال، غیر از مقدمه و ابواب پایانی در بدنه اصلی کتاب ابواب معمولاً با تعبیر «قال المفضل» یا با تعبیری که می تواند از مفضل فرض شود شروع می شود. این مؤید آن است که کتاب احتمالاً دو لایه و
ص: 179
دست کم دو گردآورنده دارد. در خور توجه است که بعضی از تغییرات متأخرتر کتاب الهفت در كتاب حقائق أسرار هم نمود یافته است. مثلاً در پایان کتاب الهفت روایتی از محمد بن عبدالله بن مهران افزوده شده، که در حقائق أسرار روایت قبل آن با این روایت در پی هم آمده است.(1)
برخی ناسازگاری های محتوای الهفت با آرای خصیبی(2) مؤید آن است که الهفت احتمالاً در روایتی غیر نصیری نقل شده است. جالب آنکه در حقائق أسرار الدین، که دقیق ترین کتاب نصیریان از جهت ذکر اسناد است، در روایت از کتاب الهفت تعبیر «و روی مؤلف کتاب الهفت والأظلة» به کار می برد، و سندی به آن ذکر نمی کند. شاید نویسندۀ اثر برای ابن شعبه نیز دقیقاً معلوم نبوده است.(3) ابن شعبه در روایت از بسیاری از کتب متقدم غالیان اسنادی ارائه داده است. چنان که برای بسیاری از آثار، طریقی از خصیبی در دست است.(4) در سده سوم، افزون بر محمد بن سنان،(5) روایت کتابی با نام الأظلة به علی بن حماد نیز منسوب بوده(6) که اندک نقل های برجامانده از او از مفضل، گاه مشابهی در کتاب الهفت هم دارد.(7)
ص: 180
2. الأظلة الكبير والأظلة والأشباح و نسبت آن با آثار مرتبط
اثر دیگری با نام الأظلة يا الأظلة الكبير وجود دارد که ابن شعبه با اسناد به آن، غالباً از یونس بن ظبیان روایت می کند،(1) و به نظر می رسد با کتاب الهفت والأظلة تفاوت دارد. حميد باقری معتقد است این روایات ابن شعبه از همان منبعی است که در مواضع ديگر، الأظلة والأشباح، يا الأشباح خوانده شده است، و یکی از این روایات با کتابی با عنوان الأشباح والأظلة ارتباط دارد، که اخیراً با تحقیق موشغ آساطریان(2) منتشر شده است.(3) با جست وجو در این کتاب، به تحقیق آساطریان، معلوم شد در قسمت های دیگری هم روایات ابن شعبه با نسخه موجود ارتباط دارد، و آن در جاهایی است که در حقائق أسرار در ذکر نام منبعش لفظ «اشباح» را نیز آورده باشد. این روایات ابن شعبه سه تا است که تقریباً هر سه، البته یکی با تفاوت بیشتر، در نسخه الأشباح والأظلة یافت می شود.(4)
در سده های نخستین اثری دقیقاً با عنوان الأشباح والأظلة به محمد بن سنان منسوب بوده است.(5) کتاب پیش گفته به تصحیح آساطریان منسوب به مفضل نیست، بلکه در ابتدای آن
ص: 181
فقط نام ناشناس ابراهیم بن جعفر آمده است.(1) این نام در حقائق أسرار نیامده،(2) و روايات حقائق از کتاب الأشباح به شخص خاصی منسوب نمی شود؛ برخلاف روایات بسیار او از كتاب الهفت، و نیز کتاب الأظلة که به ترتیب غالباً از مفضل و یونس بن ظبیان(3) نقل می شوند. بر اساس آنچه گذشت، بعید نیست ما در اینجا با سه منبع متقدم غلات با محوریت نام های الهفت، الأظلة و الأشباح مواجه باشيم. هر چند شاید نامیدن کتاب الهفت به الأظلة هم قدمت بسیار داشته باشد.
آنچه تمییز این منابع را بسیار مشکل می کند، در هم آمیختگی این نام ها است. از دشواری های شناسایی این منابع این است که ظاهراً در نام های کتب، احتمالاً بنا بر اجتهاد ناسخان، تحریفاتی ایجاد شده است. مثلاً در دو جا که نام گذاری منابع در حقائق أسرار الدین با تعابیر دقیق تر، یک جا به صورت الأظلة و جای دیگر به صورت الأشباح آمده، در متن حاوى الأسرار، که ظاهراً وابسته به حقائق اسرار است،(4) هر دو به الأظلة و الأشباح تحريف شده است.(5) اما این اشکال احتمالاً در مواضعی در متن با نسخه های خود حقائق أسرار هم رخ داده است.(6) با عنایت به کثرت استعمال دو واژه «الأظلة» و «الأشباح» در کنار هم در منابع نصیریه،(7) بروز خلط در این اسامی عجیب نمی نماید. چنان که میمون طبرانی (متوفای 426 ه.ق.) هم در موضعی برای تفصیل بحث شهید نشدن سیدالشهداء به كتاب الأشباح والأظلة مروی از مفضل ارجاع می دهد.(8) قید روایت از مفضل در کنار مباحث تفصیلی کتاب الهفت در بحث نفی شهادت و بلایا(9) ما را به این نکته می رساند که در اینجا مقصودِ میمون طبرانی کتاب الهفت است. چنان که نسخه مختصرتری از الهفت با همین نام الأظلة والأشباح
ص: 182
نیز انتشار یافته،(1) و برخی از گزارش های منابع قدیم می تواند از همین نسخه باشد.(2)
حل معمای مطالب در هم آمیخته این منابع از حوصله این نوشتار بیرون است. غیر از برخی محققان این آثار، دیگرانی هم بنا بر قرائنی نادرستی نسبت تألیف این کتب به مفضل بن عمر را نشان داده اند.(3) با این همه، این آثار نقش به سزایی در شکل دهی عقاید نصیریان داشته اند. مدرسی طباطبایی ضمن نقد مختصر الهفت، به غلو برخی دیگر از آثار منسوب به مفضل هم اشاره ای کرده است.(4)
در حقائق أسرار به کتاب الكرسى والقلب والقدد والقدرة نيز اسناد داده شده،(5) و حمید باقری آن را با کتاب الأظلة مرتبط دانسته است.(6) زیرا در نسخۀ حاوی الأسرار همین روایت با همین تعابیر در پی روایتی از کتاب الأظلة آمده،(7) ولی با عنایت به اینکه حاوی الأسرار تحریری از حقائق أسرار است که اسنادش ناقص و گاه در هم ریخته شده، معیار همان نسخۀ کامل تر حقائق أسرار است، و در نتیجه این اتحاد پذیرفته نیست. مجمع كتاب التوحيد نيز نمونه دیگری از این آثار است که طریقی از خصیبی به محمد بن سنان برای اثر داده شده است.(8) حقائق اسرار در اسناد به اکثر آثار قدیم غلات خصیبی جایگاه شاخصی دارد.
ص: 183
الف. المراتب والدرج منسوب به خزاعی
المراتب والدرج نیز از دیگر آثار متقدم غالیان است که نسخه ای از آن بر جا مانده است. از بزرگان نصیریه، خصیبی و ابن شعبه این اثر را مسنداً روایت می کنند.(1) این کتاب منسوب به عمر بن مختار خزاعی است که در منابع شیعه از او نشانی دیده نمی شود. در میان نصیریان هم ظاهراً خزاعى تنها راوی همین کتاب است که البته بخش چشمگیری از مطالبش را از عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر(2) (متوفای 131 ه.ق.) روایت کرده است. فقط ابن غضائری دربارۀ خزاعی و راوی از او، عبدالله بن ایوب گفته که غالیان آنان را ذکر کرده اند و ناشناس هستند.(3) ولی دو روایت دیگر امامی و چند روایت سنی از نام عمر بن المختار، با طبقه ای متفاوت اند، و با راوی محل بحث تناسب ندارند.(4)
نکته مهم درباره این اثر این است که در مقدمه آن شاخصه های خطابی و مراتب غالیانه ایشان به چشم می خورد، ولی از صفحه پنجم با خطاب جدید گویی گوینده و مخاطب تغییر کرده، و در آن دیگر به روشنی شاخصه های علیائی و خطابی دیده نمی شود. انتساب مطالب
ص: 184
کتاب به ابن معاویه، که در تاریخ بیشتر به ارتباط با مغیریه توصیف شده و نه خطابیه،(1) مؤید آن است که اصل این اثر غالیانه، غیر خطابی بوده، و بعدها به آن رنگی خطابی زده اند. این کتاب تاکنون نشر رسمی نداشته است.
ب. آثار منسوب به ابن سنان
در المجموعة المفضلية دو كتاب به محمد بن سنان منسوب است: الحجب والأنوار لمحمد بن سنان رواية عن المفضل بن عمر و نيز الأنوار والحجب للحكيم محمد بن سنان رواية عن مفضل بن عمر. در ميانۀ الأنوار والحجب همین نام برای کتاب ذکر شده است.(2) فریدمن با اشاره به لایه های دو کتاب تذکر داده که هر دو کتاب چند لایه روایی دارند، و در مقدمه الأنوار والحجب تأليفی بودن اثر تذکر داده شده است. علاوه بر این، فریدمن معتقد است در الحجب والأنوار حتى لایه ای از افزوده های جنان جنبلانی است، و در الأنوار والحجب نیز اشاره به عدد دوازده برای ائمه علیهم السلام را شاهد تأخر گرفته است.(3) در حالی که به دلیل تقدم این انگاره و اخبار دالّ بر آن در میان فِرَق مختلف(4) این شاهد چندان محکم نیست. هر چند تصریح بر لقب امام «حسن عسکری»(5) مؤید مقدم نبودن بر دوره این امام است. مستند نسبت بخشی از این آثار به جنان هم معلوم نشد.
از دیرباز آثار بسیاری خصوصاً به مفضل و محمد بن سنان منسوب شده، که بسیاری از آن بر جا نمانده است. شیخ مفید و نجاشی نمونه هایی از این دست را نام برده اند.(6) حمید باقری در پژوهشی برخی از آثاری را که در متن کتب غلات به ابن سنان منسوب شده، معرفی کرده است.(7) غیر از آن، نصیریان متقدم از کتاب الدور والكور منسوب به ابن سنان هم روایت کرده اند،(8) که می تواند مرتبط با کتاب الدور باشد که کشی از آن از ابن سنان روایتی آورده است.(9)
ص: 185
با این حال، می توان قرائن روشن تری مطرح کرد که معلوم می کند دست کم کل اثر از محمد بن سنان نیست، و برخی از ادعاهای انتساب خبر به ابن سنان آشکارا نادرست است. در الحجب والأنوار در روایت ابن سنان از مفضل، راویان متعددی مانند صفوان بن یحیی و محمد بن یحیی ارمنی، غواص علوم آل محمد خوانده شده اند.(1) صفوان خود هم طبقه ابن سنان و متأخر بر مفضل است، و ارمنی هم از راویان از محمد بن سنان، متأخر بر او(2) و احتمالاً مخمسی مذهب است.(3) چنان که کتاب خبری منسوب به حسن بن محبوب را هم در دارد.(4) این اثر روایتی از کتاب الأسوس هم دارد.(5) اینها شواهد دیگری بر تأخر تألیف اثر از بر دوره ابن سنان است.
تاکنون نخستین یادکردها از این دو اثر را در منابع قرون میانی نصیریه یافته ایم؛(6) گرچه در سوی مقابل، قرائنی از تأخر تألیف کتاب تا دورۀ قوام یافتن نصیریه در سدۀ چهارم هم به دست نیاوردیم. به نظر می رسد این کتب از پیشینیان علیائی نصیریان باشد، نه طیف خطابی رقیب ایشان، یعنی مخمسه؛ زیرا شواهد اشاره به الوهیت حضرت علی علیه السلام در کتاب بسیار است؛(7) هر چند می توان احتمال تأثیر برخی هسته های مخمسی در کتاب را هم بررسی کرد.
البته در این دو کتاب علاوه بر روایت از مفضل و ابوالخطاب، نمونه هایی از روایت از داوود بن كثير و يونس بن ظبيان و البته برخی رجال متقدم تر هم وجود دارد.(8) به هر حال، به
ص: 186
نظر می رسد تکرار مداوم نام محمد بن سنان و بعضاً با وصف «حکیم» افزوده ای متأخر است، و نسبت این مواضع به ابن سنان جای تردید دارد. در هر دو رساله نشانی از راویانی از ابن سنان وجود دارد، که با وجود اختلافات نسخ، هویتشان شناخته نشد.(1)
الف. آداب الدين
کتاب آداب الدین به ابوالمطلب جعفر بن محمد بن مفضل(2) از مهم ترین شخصیت های غالیان منسوب شده است. این اثر در جلد ششم از سلسلة تراث العلويين با عنوان آداب عبدالمطلب (این چنین!) نشر یافته است. خصیبی، ابن شعبه و جمعی دیگر از آن روایت می کنند.(3) نسخه موجود به روایت طبرانی از جلی از خصیبی از جنان از اسحاق بن محمد بصری (متوفای 286 ه.ق.) از مؤلف است.(4) در میانه سند این کتاب شعری از خصیبی در مدح کتاب آمده که باز اثر را آداب عبدالمطلب خوانده است. با این حال، ممکن است این شعر، که در دیوان خصیبی هم نیامده، اصیل نباشد.
گفتیم که ابن شعبه بنا بر آن داشته که طرق در دسترسش تا آثار را ذکر کند، و او خصیبی را پیش از اتمام تألیف حقائق أسرار دیده بود.(5) اما او نه سندی برای کتاب آداب الدین ارائه داده،
ص: 187
و نه حتی خود خصیبی در المائدة در نقل هایش از ابوالمطلب سندی می دهد. همچنین، اشاره شد که خصیبی در دوران تألیف بخش امامان از الهدایة گویا ابوالمطلب را نمی شناخته،(1) و اسناددهی او از جنان هم مربوط به دوره ای متأخر از عمر او است. پس، با عنایت به اتهامات پیش گفته خصیبی می توان احتمال داد که خصیبی در نقل خود از آداب الدین در واقع متکی به وجاده ابن شعبه باشد، و سند را بعداً(2) آورده باشند. چنان که خصیبی در المائدة روایات دیگری نیز از ابن شعبه دارد.
بنا بر تنها سند برجامانده از ابوالمطلب جعفر بن المفضل در منابع امامی موجود، و نیز بنا بر مقدمه خود کتاب آداب الدین و اسنادی دیگر، ابوالمطلب از مشایخ اسحاق بن محمد بصری قطب اسحاقیه بوده است.(3) ابن غضائری هم گفته است فقط غالیان از او روایت کرده اند، و هیچ روایت صحیحی از او ندیده است.(4) خصیبی نیز به طرق مختلفی، مثلاً از ابن مهران و از عمویش احمد بن الخصیب، یا مرسلاً از جعفر روایت کرده است که چه بسا همگی در واقع روایات اسحاق باشند.(5) ابن شعبه و روایتی در بخش بابیت الهداية جعفر را ستوده اند.(6)
با این حال، برخی غربیان آداب الدین را تنها اثر کامل برجامانده اسحاق بصری دانسته اند.(7) این مطلب با مستندات پیشین و نسخ در دست ما که کتاب را به ابوالمطلب نسبت می دهند تناسب ندارد. شاید ریشه این اختلاف، تصحیفات مقدمه کتاب باشد. بنا بر مقدمه نسخه کتاب در سلسلة تراث العلويین این ابوالمطلب است که در مجلس اسحاق حاضر شده، و از او نقل
ص: 188
می کند، در حالی که در نسخه المجموعة الكاملة اسحاق راوی است و از ابوالمطلب نقل می کند.(1) ظاهراً نسخه صحیح تر همین دومی است؛ زیرا گذشت که در منابع مختلف، اسحاق، راوی از ابوالمطلب است، نه برعکس، و چه بسا اسحاق تنها راوی او است.(2)
اما اگر حتی فرض را بر اصالت کتاب بگذاریم، باز به نظر می رسد راوی از ابوالمطلب در تألیف کتاب مؤثر بوده است؛ زیرا در مواضعی از کتاب برخی از اهل جلسه مانند محمد بن عبدالله بن مهران پرسش هایی مطرح می کنند، و ابوالمطلب که با تعبیر «غائب» از او یاد می شود، پاسخ می دهد.(3) مطالب کتاب آداب الدین بر محور تبیین عقاید غلو، تأويل باطن و طعن بر اهل ظاهر و شیعیان است. با این حال، در این اثر نیز مانند آثار پیش گفته، نشان روشنی از آرای متمایز کننده نصیریان از دیگر غالیان نیست، و مؤید اصالت نسبی کتاب و البته اختصاص نداشتنش به نصیریه است. در آداب الدین آمده «هر کس ادعا کند از فرزندان علی علیه السلام است، از اولیای طاغوت است».(4) چنین مطلبی در میان نصیریان متقدم کمتر با چنین صراحتی مطرح می شود. بنا بر سند کتاب می توان گفت این کتاب علیائی ابتدا در میان اسحاقیان روایت شده است.
ب. پاره های برجامانده از برخی از آثار از میان رفته
همچنین، در بعضی از منابع نصیریه دربارۀ آثار مهم غالیان ابتدای دوره غیبت، اطلاعات مهمی وجود دارد. چنان که مثلاً نصیریان از اسحاق بن محمد بصری، پیشوای غالیان اسحاقیه نیز چند کتاب نام برده و به ویژه ابن شعبه حرانی مکرراً از این آثار با ذکر نام روایت کرده است؛ آثاری چون الشواهد، الصراط، الصلاة، باطن التكليف و التنبيه. پیش تر در بحث تفصیلی تر دربارۀ اسحاق، به پژوهش حمید باقری در معرفی این آثار،(5) و تحقیق آساطریان در تأیید
ص: 189
انتساب برخی گزارش های آنها(1) اشاره شد.(2)
از دیگر منابع مهم نصیریان از این دوره آثار محمد بن عبدالله بن مهران است؛ به ویژه كتاب الممدوحين والمذمومين، مناقب ابى الخطاب و مقتل ابى الخطاب(3) که نصیریان نیز به آن اهتمام داشته اند، و گذشت که روایات بابیت سران غلات، مدح غلو و رد بر شیعه و شاید روایات تناسخ و آداب غالیانه را از چنین منابعی روایت کرده اند.(4) از اثر مخمسی الظهورات و انتساب اشتباه آن نیز در بحث از آثار مفضل یاد شد.
ابوعلی محمد بن جعفر بن عبدالملک بصری نیز یکی از مؤلفان متقدم این فرقه های غالی است. از جمله آثار مهم او كتاب السبعین است، که به ویژه ابن شعبه حرانی با واسطه محمد بن ابراهیم نعمانی از آن روایاتی آورده، که متضمن اموری همچون تناسخ است.(5) با عنایت به روايات متعدد كتاب السبعین از رجالی همچون اسماعیل بن علی قمی، علی بن حسكة، و محمد بن موسی(6) احتمالاً این کتاب اثری مخمسی است؛ خصوصاً که در اسناد آن روایاتی از بزرگان علیائی مانند اسحاق بصری و ابوالمطلب یافت نشد.
در گزارش ابن معمار، کتبی با عنوان ادب الطالب و بغية الراغب، و نيز الفحص والبحث هم به همین مؤلف منسوب است.(7) البته اثرى با عنوان الفحص والبحث به اسماعیل بن خلاد اسحاقی مذهب نیز نسبت داده شده است(8) که روایاتی از آن در کتاب المناظرة عجوز الرداد بر جا مانده است.(9) چنان که ادب الطالب پیش تر اثر عثمان بن الشماع السمرقندی از نصیریان قرن ششم شمرده شده است.(10)
ص: 190
بعضی از آثار منسوب به محمد بن نصیر در جلد نخست از سلسلة تراث العلويين چاپ شده، که عبارت است از کتاب المثال والصورة، وكتاب الأكوار النورانية والأدوار الروحانية. و برخی نسخ منسوب به او نیز چاپ نشده است. به نظر می رسد انتساب این کتب به محمد بن نصیر با دشواری هایی مواجه است.
1. المثال والصورة: در چاپ کتاب، روایات مسند مشایخی همچون محمد بن ابراهيم نعمانی (متوفای حدود نيمۀ سدۀ 4 ه.ق.)، احمد بن هوذه، مبارک بن محمد و محمد بن همام (متوفای 336 ه.ق.) به چشم می خورد که طبقه ایشان متأخر از محمد بن نصير است.(1) با تطبیق این روایات با کتاب حقائق أسرار الدین، کاملاً روشن می شود که کتاب چاپ شده به عنوان كتاب المثال والصورة، در واقع برگرفته از نسخه ناقصی از حقائق أسرار الدین است، که با روایتی از کتاب المثال والصورة محمد بن نصیر شروع می شده،(2) و به همین دلیل به اشتباه کل نسخه به محمد بن نصیر منسوب شده است. معلوم نیست یادکرد منابع قرون میانی به المثال والصورة،(3) متكى به نسخه ای دیگر باشد.
بر این اساس، از این کتاب فقط در حد روایات حرانیان(4) و دیگر آثار برجامانده نصیری مانند آثار طبرانی(5) تا روزگار ما باقی مانده است. اما هیچ یک از این مؤلفان سندی برای کتاب ابن نصیر ارائه نداده اند. پس نسبت چنین کتابی به او نیز معلوم نیست. در این میان فقط در سند مشکوک طبرانی از المثال والصورة آمده است که خصیبی گفت مشایخ ما از ابوالمطلب جعفر بن محمد بن مفضل از ابن نصیر روایت کرده اند؛(6) ولی اینکه خصیبی المثال والصورة را روایت کند، از جهاتی جای تردید دارد؛ مانند اینکه خصیبی در آثارش یادکرد روشنی از اخبار المثال والصورة ندارد، و چنان که گذشت خصیبی معمولاً اهل ذکر ارسال در اسناد نیست. این
ص: 191
در تحقیقات پیشین مغفول مانده است.(1) در این گزارش طبرانی، ابوالمطلب جعفر بن محمد بن مفضل راوی از ابن نصیر است. همچنین، ابوالمطلب شیخ اسحاق بصری و احتمالاً اندکی مقدم بر ابن نصیر است، و روایت او از ابن نصیر تردید دیگری درباره این سند می آفریند.
اشکال مهم دیگر در انتساب کتاب به ابن نصیر این است که ابن مقاتل قطیعی از ابوعبدالله شیرازی(2) از خصیبی از حسنی داستان گفت وگوی او را با اسحاق بصری نقل کرده، و در آن چند بار تصریح کرده که کتاب الصورة والمثال از اسحاق است، و از آن جمله گزارشی در تطبیق کرسی بر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را از آن کتاب نقل، و از زبان امام عسکری علیه السلام نقد کرده است.(3) البته این مطلب دقیقاً در اخبار منقول از المثال والصورة منسوب به ابن نصیر هم وجود دارد.(4) پس با وجود تردید جدی در اصالت سند ابن مقاتل،(5) باز ظاهراً در زمان او برخی نصیریه یا اسحاقیه کتاب را از اسحاق می دانسته اند. چنان که وجود ابوالمطلب در سند پیش گفته طبرانی مؤید ارتباط کتاب با اسحاق است. شاید مقایسه نقل های برجامانده از المثال والصورة با روايات منقول از کتب اسحاق به قضاوت کمک کند.
2. الأكوار النورانية والأدوار الروحانية، که در جلد اول سلسلة تراث العلويين موجود است، ولی انتساب آن نیز ابهامات جدی دارد. اگر این کتاب متعلق به ابن نصیر است چرا فقط راوی گمنامی به نام محمد یا احمد بن عتاب آن را از محمد بن جندب روایت کرده است؟(6) به نمونه ای از روایت صریح از این کتاب تا پیش از دوره میمون طبرانی دست نیافتیم. فقط طبرانی روایاتی از این کتاب را آورده است.(7) دیگر اینکه راوی ادعایی کتاب، محمد بن جندب در متن اثر در داستان ها حضور دارد،(8) و با این همه، راوی، محمد بن جندب، می گوید محمد بن
ص: 192
نصیر همین کتاب الأكوار والأدوار را، که موضوعات این جلسات بوده، به محمد بن جندب داده است.(1) این نیز نشان می دهد کل این اثر نمی تواند تألیف محمد بن نصیر باشد.
نمونه دیگری از تهافت اسناد کتاب الأكوار والأدوار این است که در مقدمه کتاب روایت اصلی کتاب با چند واسطه از عبدالله بن غالب در زمان امام سجاد علیه السلام مطرح می شود، اما قدری که داستان پیش می رود، عبدالله بن غالب در عصر محمد بن جندب (دوره غیبت) فرض می شود.(2) از طرفی گزارش داستان های کتاب از محمد بن جندب و محمد بن نصیر حاوی جزئیاتی است، که به طور معمول در داستان های واقعی ضبط نمی شود، و در آخر تأکید مکرر بر برتری محمد بن نصیر بر اسحاق و گفت وگوی این دو نفر است،(3) که این ساختار به ویژه پس از طبقه شاگردان خصیبی است که اوج گرفته است.(4) بی دلیل نیست که قاضی حسین علی عباس این کتاب را از اساس نه به ابن نصیر که به ابو عبدالله محمد بن عتاب بصری نسبت داده است.(5)
3. الكافي للضد المنافى يا الكافى بلعن الضد المنافي كه كتاب الحاوی طبرانی از آن مكرراً و منسوب به ابن نصیر نام برده است.(6) امروزه نیز نسخه ای با این عنوان منسوب به ابن نصیر موجود است(7) که چهارده باب دارد و چهار باب نخست آن شبیه روایات خصیبی در اوصاف ائمه علیهم السلام و ابواب است. شواهد متعددی حاکی از نادرستی نسبت کتاب به ابن نصیر است؛ برای نمونه باب پنجم از کتاب روایتی طولانی منسوب به جابر جعفی دارد که در آن از جابر بن عبدالله انصاری از زبان علی علیه السلام پیش گویی ظهور حسین بن حمدان خصیبی و فضایل بزرگی برای او را نقل می کند و از ظهور دوباره و سه باره خصیبی در جلی و طبرانی گفته و سپس ماجرایی از نزاع طبرانی و ابوذهیبه اسماعیل بن خلاد بر سر یک کتاب و مسخ ابوذهیبه را شرح می دهد.(8) همچنین، ادبیات بخش هایی از کتاب الکافی متأخر از قرن پنجم
ص: 193
است.(1) بنابراین، نسبت آن به دورۀ طبرانی هم پذیرفته نیست.
اضطراب اسناد منسوب به ابن نصیر در کتاب نیز مؤید نسبت ناروای آنها به ابن نصیر است. چنان که در آنها گاه مفضل بن عمر و محمد بن سنان از ابن نصیر روایت می کنند.(2) اما پیش تر کلازی انطاکی و اخیراً فضل خاسکی در رد اصالت الکافی به وجود گزارش هایی همین کتاب از رجال متأخرتر مانند جلی، طبرانی و اسماعیل بن خلاد استناد کرده اند.(3) حسین احمد مدعی است نسخه امروزی دو کتاب الموارد و الکافی جعلی است، و اصل این کتب از بین رفته است. او به گزارشی مشکوک در نابودی این کتب نیز تمسک کرده است.(4) هر چند سیاق این گزارش در منابع متقدم تر بیشتر مؤید نایابی نسخه کتاب نزد برخی نصیریان است تا نابودی همه نسخه ها.(5)
بر این اساس، اگر در نسبت گزارش الحاوی به طبرانی تردید نکنیم، باید مانند کلازی و حسین احمد وجود دو کتاب به نام الکافی را بپذیریم: یکی الکافی متقدم تر منسوب به ابن نصیر که از بین رفته، و دیگری الکافی موجود منسوب به ابن نصیر که گفته می شود به علی بن بقراط حموى (زنده در 638 ه.ق.) هم منسوب است.(6) البته النسب العالی داستان هایی از وجود کتاب در مصر و عراق و حتی حفظ آن به همت برخی نصیریان آورده است(7) که با وجود جعل و تحریف در النسب العالی، احتمال اتکای همه این اخبار به تألیف ابن بقراط باقی است. در گزارش های اخیر از کتاب با عنوان الكافى للجواب الشافی یاد شده است.(8)
ص: 194
4. کتاب الموارد نیز از آثاری است که در دسترس ما است و علویان معاصر از آن روایت می کنند، و به آن ارجاع می دهند.(1) حريرى مصحح سلسلة تراث العلویین، نام دیگر کتاب را الموارد و تحفة لكل وارد ذکر کرده، و گفته است این کتاب مختصری است که عقاید نصیریه را به صورت واضح توضیح داده است.(2) ولی با مراجعه به اثر معلوم می شود که این اثر نصیری ادبیاتی عرفانی و رازگونه نیز دارد. اگر نامی که حریری ذکر کرده، اصیل باشد، می توان گفت طبرانی در نام گذاری یکی از آثارش به نام المعارف و تحفة لكل عارف از این اثر قدیمی تر متأثر بوده است. چه پیش تر طبرانی و برخی پسینیان نیز به این کتاب با نام الموارد ارجاع داده اند،(3) ولی مطالب ارجاعی او در نسخه الموارد یافت نشد.
البته، در خود نسخۀ الموارد مکرراً تذکر داده شده که این اقتباسی از کتاب الموارد است.(4) پس علت نقصان نسخه یا گزینش از اصلی کهن است، یا اینکه کتاب جعل متأخر است و این تذکرات خود به جهت فرار از تفاوت های احتمالی نسخه با منابع پیشین، افزوده شده است. دست کم تکرار تصریح بر گزینشی بودن نسخه و نیز نقل همین گزینش ها از طبرانی(5) مؤید این است که این نسخه را نباید نسخۀ مد نظر در الحاوی طبرانی دانست.
5. اثری با عنوان باطن التکلیف را نیز حریری به محمد بن نصیر نسبت داده و گفته است که حجم کمی دارد و رایج نیست.(6) با عنایت به اینکه ابن شعبه در حقائق أسرار الدین به صورت مکرر از اثری با همین عنوان باطن التكليف متعلق به اسحاق بن محمد روایت می کند،(7) محتمل است که این انتساب هم نتیجه خطای حریری باشد؛ به ویژه که در جای دیگری، ذکری از انتساب چنین اثری به ابن نصیر یافت نشد.
9-6. ابن معمار غیر از دو کتاب پیش گفتۀ المثال و الصورة و الأكوار، این کتب را به ابن نصیر نسبت داده است: المجالس النميرية، التأويل فى مشكل التنزيل، نفى الشك و
ص: 195
ايضاح الشرك، كتاب الصدق، الجامع والمجموع.(1) در این میان کتاب المجالس النميرية در جلد یازدهم سلسلة تراث العلويين منتشر شده است. مانند الأكوار والأدوار، موضوع المجالس النميرية نيز ارتباطات میان ابن نصیر و اسحاق بصری است. اما در این کتاب منازعات و مناظرات به صورت بسیار روشن تری و به اسناد گوناگونی تصویر شده است. اسناد این کتاب از ابوالفتح محمد بن الحسن بغدادی، معروف به ابن مقاتل قطیعی محدث شناخته شده نصیری شروع می شود، و او است که با طرق مختلفی از حدود چهار طبقه واسطه از ابن نصیر و اسحاق روایت می کند. بر این اساس، نسبت این کتاب به محمد بن نصیر آشکارا نادرست است. یادکرد ماسینیون از کتاب التأويل فى مشكل التنزيل(2) نيز شاهد بقای این چنین اثری تا عصر حاضر نیست؛ زیرا او در برخی انتساب ها به منابع واسطه متکی است.
10 - 12. ضیائی کتابی با عنوان کتاب اللعنة را به ابن نصیر نسبت داده است.(3) ماسینیون نیز از وجود نسخه ای در پاریس به نام مسائل یحیی بن معین منسوب به این نصیر گفته است.(4) با این حال، این نویسندگان، با توجه به ارجاعاتشان، احتمالاً در انساب این کتب به روایاتی منسوب به ابن نصیر متکی هستند نه نسخه هایی با این عنوان. برخی از علویان معاصر هم از کتابی به نام أقرب الأسانيد به روایت جنان جنبلانی از ابن نصیر روایاتی دارند(5) که به نظر می رسد این روایات از ایضاح المصباح منسوب به جنان جنبلانی گرفته شده است.(6) در ادامه، در اشکالات انتساب این اثر به جنان بررسی خواهد شد.
بر این اساس، از 12 اثری که به عنوان کتب منسوب به ابن نصیر برشمردیم، فقط در دو اثر، يعنى المثال والصورة و كتاب الموارد قرائن متقدم و هرچند ناکافی مؤید نسبت اثر به ابن نصیر است، و البته به متن کاملشان دسترسی نداریم، و برای هیچ یک هم سندی ارائه نشده است. در دو اثر اخیر هم یادکرد متقدم کتاب صرفاً از طرف طبرانی بوده است. سه کتاب الکافی،
ص: 196
الأكوار والأدوار والمجالس النميرية آثار کسان دیگری هستند، و در بقیه آثار(1) نشانی از نسبت آثار اخیر به محمد بن نصیر در منابع اصیل تر قدیمی نیافتیم و تا دسترسی به نسخه های احتمالی این آثار یا یافتن قرائن موجود در آثار مخفی فرقه، دربارۀ اصالت آنها نمی توان به راحتی سخن گفت.
فراتر از این، در آثار خصیبی هم که عموم نصیریان بعدی وابسته به او هستند، نشان روشنی از روایت از کتابی از محمد بن نصیر نیست، در حالی که نصیریان عموماً با واسطۀ او اسنادی را به محمد بن نصیر نسبت می دهند. اما این اسناد نیز از مشایخی است که جز در اسناد خصیبی، رد پایی از وجود آنها نیست؛ یعنی کسانی همچون عمویش احمد بن الخصيب، جنان جنبلانی، يحيى بن معين سامری، محمد بن اسماعیل و علی بن عبدالله حسنی و عسکر بن محمد. هر چند گاه برخی بدون یادکرد از خصیبی، از این مشایخ روایت کرده اند.(2) اما قرائن روشنی از ارسال اسناد نصیریان و البته سرقت ابوالمفضل شیبانی از خصیبی وجود دارد.(3) بر این اساس، پرسش جدی این است که: آیا محمد بن نصیر هیچ اثر مکتوبی داشته است؟ یا صرفاً برخی از علاقه مندان به رویکرد غالیانه اش بعدها آثاری را به او نسبت داده اند؟
کتاب ايضاح المصباح يا الإيضاح إلى سبيل النجاح(4) به یکی از مشایخ خصیبی، یعنی ابو عبدالله جنان بن محمد جنبلانی، منسوب شده است، اما این انتساب چندان قابل دفاع به نظر نمی رسد؛ زیرا شاهد متقدمی در روایت از این کتاب به نام عبدالله جنان نیافتیم، و در کتاب نیز در دو موضع از ابن عقده (متوفای 332 ه.ق.) روایت شده است.(5) در حالی که جنان متوفای حدود 287 ه. ق. و البته از مشایخ خصیبی دانسته شده است.(6) فریدمن گفته است با وجود آنکه نصیریان عبدالله جنان را فارسی خوانده اند عناصر فارسی در کتاب دیده نمی شود.(7)
ص: 197
احتمالاً انتساب این اثر به جنان نیز بدین سبب بوده که نخستین شخص مذکور در کتاب است.(1) در این اثر، هم عقاید غالیانه با مایه های فلسفی و هم آداب غالیانه به چشم می خورد.
همچنین، در دوران معاصر رساله ای با پانصد مسئله در فقه به شخصی به نام هالت منسوب شده است. گرچه در منابع متقدم نصیری در قرن چهارم و پنجم یادکردی از هالت نمی بینیم، اما بعدها هالت را عموی خصیبی شمرده اند؛ زیرا بنا بر ادعا، هالت و جنان ایتام محمد بن جندب و برادران دینی بوده اند.(2) در برخی نسخ النسب العالی،(3) و در گزارشی از كتاب الرسالة المنتصفة و نسب التلاميذ(4) (همان دخول التلاميذ؟) نسب ابوسعید طبرانی را نیز به هالت رسانده اند. در رساله فطرة السر المنصان اثر معلى ربیع (متوفای 1359 ه.ق.) نُه مسئله از مسائل الرسالة الهالتيه آمده است.(5)
حرفوش ضمن ستايش الرسالة الهالتية، گفته است آن را نخستین بار معلی ربیع از پدرانش از هالت ارائه داده، و پیش از آن این رساله را نمی شناخته اند.(6) کلمات ربیع نیز مؤید این است که این اثر فقط در دست خودش بوده است.(7) احمد رقمه نیز با توصیف این رساله از شرایط خاص جلسه رونمایی معلی ربیع از این رساله گفته است.(8) او سپس برای دفع تردیدها دربارۀ اصالت این رساله از عالم شهیر نصیری سلیمان احمد نقل کرده که معلی ربیع کذاب نبود، و اگر دربارۀ رساله هالتیه دروغ می گفت جا داشت آن را به خود منسوب کند.(9) او در ادامه برای دفع سوءظن به ربیع مجموعه ای از اشعار 15 تن از معاصران در مدح ربيع والرسالة الهالتية را گرد آورده است.(10) اینها مؤید آن است که ربیع در این گزارش، خود متهم بوده است. همچنین،(11) در مجموع الأعياد طبرانی و مانند آن در دلائل الإمامه، گزارشی غالیانه از مفضل
ص: 198
دربارۀ سیراب شدن اصحاب سیدالشهداء علیه السلام در کربلا و زنده شدن ایشان وجود دارد که در اواخر آن جمله ای به صورت رمزی با علائم سرّی بیان شده است.(1) پس از این جمله تعبیر بلندی آمده که با متن همان نسخ خطّی تناسب دارد و نه نسخه چاپی: «يا مُفَضَّلُ، هَذِهِ وَاللَّهِ الرّفْعَةُ الَّتِى لَيسَ فَوْقَهَا شَئ....، و لَا وَرَاءَهَا لِطَالِبٍ مَطْلَبٌ؛ اى مفضل این، به خدا سوگند، همان بلندی ای است که بالاتر از آن چیزی نیست ...، و فراتر از آن برای هیچ جست و جو کننده ای، جستنی نیست».(2) ولی در مجموع الأعياد «الرفعة» به «الرقعة» تصحیف شده است.(3)
متأخران نصیریه پنداشته اند که آن علائم رمزی در واقع رقعه ای است که از آن با عنوان «رقعة المجموع»، یعنی رقعه ای که در مجموع الأعياد نقل شده است، یاد می کنند. در الرسالة الهالتية شرح مفصّلی بر آن نیز نوشته شده،(4) و بین این طائفه رواج یافته است.(5)
در شرح هالت اسرار غالیانه بسیاری برای علائم و رموزِ موجود در نقل مجموع الأعياد ذکر شده است.(6) اگرچه علائم موجود در شرح هالت با علائم موجود در مجموع الأعياد متفاوت است،(7) اما با توجه به آنکه «رقعة المجموع» نامیده شده مقصود همان عبارت رمزی موجود در مجموع الأعياد است. علاوه بر این، در شرح هالت آمده است: «واعلم أن هذه الرقعة وما فوقها غاية و ليس لها نهاية»(8) و معلی ربیع نیز نوشته است: «و إِنَّ سيدنا هالت يُعَبِّرُ عَن الرقعة رواها المولى الصَّادِق إنما هى الغَايَة».(9) این تعابیر برگرفته از متن روایت مجموع الأعياد است: «يا مُفَضَّلُ، هَذِهِ وَاللَّهِ الرقعة [الرِّفْعَةُ] الَّتِي لَيْسَ فَوْقَهَا شَيءٌ وَلَا وَرَاءَهَا لِطَالِبٍ مَطْلَبٌ».(10) يونس علی یونس نیز در شرح خود به ارتباط این رقعه با امام حسين علیه السلام و مجموع الأعياد طبرانی اشاره کرده است.(11)
ص: 199
از اینجا می توان دریافت که متأخران نصیریه نیز مفهوم این اشارات و رموز موجود در مجموع الأعياد را نمی دانستند و چون از حقیقت آن اطلاعی نداشتند، آن را رقعه پنداشته و به شرح سلیقه ای آن روی آورده و به هالت نسبت داده اند. حال آنکه با شواهدی که ذکر شد اساساً «الرقعة» تصحيف «الرفعة» است و مفهوم این کلمات رمزی همان است که در دلائل الامامة ذکر شده است نه شرح خیالی هالت. این نمونه نشان می دهد مشایخ متأخر نصیری در عین ادّعای بزرگ دربارۀ مقامات اقطاب، گاه از ظواهر منابع خود نیز ناآگاه اند.
کتب و رساله های متعددی به حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 346 یا 358ه.ق.) سرشناس ترین پیشوای نصیریان، نسبت داده شده است.(1) در اینجا ابتدا به آثار برجامانده از او و اصالت سنجی آنها می پردازیم. ابتدا کتاب ها و رساله هایی که اصل انتسابشان به خصیبی مطمئن تر و مشهور است با ترتیب اهمیتشان نزد نصیریه معرفی می شوند. هر چند با اطمینان نمی توان ادعا کرد این آثار از تغییر و تحریف و اضافات مصون مانده باشند.
2. 3. 1. الهداية في تاريخ الأئمة، مهم ترين اثر عام خصيبي(2)
الف. الهداية در منابع متقدم
الهداية فى تاريخ الأئمة اثرى است که امروزه بیشتر به الهدایة الکبری شهرت یافته،(3) و چنان که برخی گفته اند احتمالاً همان کتاب تاریخ الائمه است، که نجاشی برای خصیبی نام برده است.(4) در الرسالة المصرية با تصریح بر نام الهداية الكبرى آمده است که خصیبی آن را برای سيف الدوله حمدانی نگاشته(5) و البته از همین جا وجه عمومی بودن کتاب نیز معلوم می شود. پیش تر میمون طبرانی هم وجه ناهمخوانی بخش هایی از الهداية و الرسالة را در همین دانسته
ص: 200
که خصيبى الهدایة را برای اهل ظاهر نوشته، و به سیف الدوله اهدا کرده است.(1) او نیز روایاتی از کتاب با همین عنوان الهداية(2) يا بدون ذکر نام کتاب از خصیبی(3) دارد. خصیبی در الهداية فضایل و کرامات هر یک از ائمه علیهم السلام را بیان کرده، اما در گزینش این روایات تأکید بسیار بر اسناد متهمان به غلو دارد.
گرچه یکی از روایات الهدایة الکبری به طریقی ناشناس و مرسل در کتاب الغيبة شيخ طوسی نمود یافته است،(4) اما به نظر نمی رسد شیخ طوسی الهدایة را در اختیار داشته باشد؛ زیرا در فهارس امامیه طریقی برای آثار خصیبی مطرح نشده،(5) و در این روایت نیز الغيبة به یکی از منابع مهم خود، يعنى أخبار الوكلاء، متکی بوده است. البته طوسی در فهرست بدون ارائه طریق به خصیبی فقط کتابی با عنوان أسماء النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم و الأئمة برايش نام برده است.(6) با عنایت به دسترسی اندک امامیه به آثار خصیبی، که توضیحش خواهد آمد، احتمالاً این اثر یکی از همان چهار اثر مذکور در کلام نجاشی است، به ویژه که در الهدایة در اول هر بخش به اسامی ائمه علیهم السلام و القاب می پردازد. برخی این احتمال را ترجیح داده اند که این کتاب، همان الهداية باشد.(7) مؤيد قوی بر این مطلب اینکه قدیمی ترین نسخه موجود از الهداية و عموم نسخ خطی در دسترس ما با عبارت «کتاب الهداية يشتمل على اسماء النبي و امير المؤمنين على ... والائمة» شروع شده است.(8)
ب. الهداية در آثار متأخرتر
در گزارش مجموع الغرائب کفعمی (متوفای 905 ه.ق.) از کتاب الدلائل به عنوان اثر نقیب حسين بن حمدان نام برده،(9) که این هم ظاهراً اثری جز الهداية نيست؛ زیرا در الهدایة بیش از
ص: 201
صد بار پیش از روایاتش تعبیر «من دلائله» دارد، و این روایات کفعمی عموماً در الهداية يافت می شوند. اثری مجهول المؤلف با عنوان الأوج الأخضر(1) سندى ظاهراً ساختگی از علی بن محمد مرادی ارائه داده که او روایات بسیاری از الهدایة را در سال 324 ه. ق. نقل می کند.(2)
همچنین، الهداية با كتاب دلائل الإمامة اشتراکات گسترده ای دارد، و قرائن بسیار حاکی از آن است که شیخ مؤلف دلائل الإمامة، يعنى ابوالمفضل شيباني (متوفای 387 ه.ق.) بدون نام بردن از خصیبی، اسناد اختصاصى الهداية و متون او را سرقت کرده است.(3) روایات مشترک الهداية در الخرائج والجرائح راوندی (متوفای 573 ه.ق.) و مناقب ابن شهر آشوب (متوفای 588 ه.ق.) نیز به چشم می خورد.(4) شاید نخستین استفاده های آشکارتر امامیان از روایات الهداية با ذکر نام خصیبی در آثار ابن طاووس (متوفای 664 ه.ق.) و بعد حسن بن سليمان حلی (متوفای قرن 8) باشد.(5) البته ابن طاووس چند بار نیز از کتابی با عنوان مولد النبی والأوصياء نقل کرده، که بنا بر قرائنی احتمالاً تحریری از کتاب الهدایة بوده است.(6)
بعد از این شخصیت ها، به نحو روشن تر، در دوران صفوی است که روایات الهداية الکبری به نام همین اثر به نحو گسترده تر در آثار برخی جامع نگاران (مانند مدينة المعاجز، اثبات الهداة و بحار الأنوار) و سپس در دیگر کتب امامیه نمود یافته است. هر چند این اثر از
ص: 202
منابع عام نصیریان است و عقاید اختصاصی غالیان مانند الوهیت ائمه علیهم السلام و تناسخ به طور روشن در این کتاب نمود نیافته است،(1) اما آشنایی با تراث اختصاصی خصیبی نشان می دهد که او حتی در الهداية الكبرى هم عقايد اختصاصی غالیان را به صورت رمزی گنجانده است.(2)
ج. ساختار الهداية، کاستی های نسخ و دیگر شواهد اصالت
کتاب الهدایة در دو بخش، یعنی بخش معصومان با 14 باب و بخش ابواب غالیانه (مانند ابوالخطاب، عمر بن فرات و محمد بن نصیر) و وکلای امام عصر با 12 باب تنظیم شده است، که به معجزات و خوارق عادات امام یا باب و البته نص بر ابواب می پردازد.(3) چنان که گذشت اسناد بخش ابواب سندسازی های بی ضابطه گسترده در حد بخش امامان را ندارند،(4) و نظم نسبی بالاتر این بخش حاکی از پختگی بیشتر مؤلف در این بخش است. حسن انصاری در اصالت بخش دوم الهداية در خصوص نص بر ابواب غالیان اشکال کرده است.(5) مستند وی برای تشکیک در نسبت بخش باب های غالیان به الهداية الكبرى این است که طبرانی در المعارف در فصل نص بر ابواب (فصل 17) برخی از اخبار مشابه با اخبار خصیبی را روایت می کند، ولی به کتاب الهداية الكبرى ارجاع نمی دهد.
دربارۀ این تشکیک می توان گفت بر خلاف گفتار ایشان، هم امامیه متقدم مانند نویسنده اخبار الوكلاء از این بخش الهدایة و با نام خصیبی روایت می کنند(6) و هم نصیریه متقدم مانند میمون طبرانی و عصمة الدولة از این بخش با نام الهداية يا الهداية الكبرى(7) يا صرفاً با ذكر نام و سند خصیبی(8) روایت آورده اند. خصیبی خود در مقدمه الهدایة، تذکر داده که کتاب مشتمل بر
ص: 203
بحث از ابواب ائمه علیهم السلام نیز هست،(1) و در خود فصل ابواب الهداية نيز به قسمت های پیشین کتاب ارجاع داده است.(2) ضمن آنکه اخبار دیگر کتب منسوب به خصیبی هم مشتمل بر روایاتی مشابه با این باب است.(3) در حالی که روایت صریح نصیریان متقدم از بخش نخست الهداية کمیاب تر است،(4) و امامیه متقدم هم روایتی از بخش نخست با ذکر نام خصیبی ندارند.(5)
كتاب المعارف منسوب به طبرانی ساختاری ترکیبی دارد. در برخی از فصولش اسناد از طبقه مشایخ طبرانی شروع می شود (مانند باب 12)، ولی در برخی از فصولش اسناد از چند طبقه پیش تر شروع می شود، و به روشنی در کتاب از نظر اسناددهی با دو نوع فصل مواجهیم. با بررسی های مقایسه ای معلوم می شود که برخی از فصول کتاب المعارف، کاملاً برگرفته از آثاری منسوب به خصیبی است. مثلاً فصل 1 المعارف، عيناً فصل 3 از کتاب المائدة خصيبی است، و فصل 11 المعارف نیز همان فصل 7 المائدة است. مهم ترین تفاوت این فصول این است که ضمایر متکلم در ابتدای برخی از اسناد المائدة، در المعارف تبدیل به ضمیر غائب شده، یا به تعبیر وجاده تغییر یافته است.(6)
نکته اخیر و تناسب بیشتر این اسناد با طبقه خصیبی ما را به این نکته می رساند که ظاهراً این کتاب المعارف است که ماهیتی ترکیبی دارد، و اسنادش ناقص گزارش شده است.
ص: 204
بنابراین، به احتمال قوی، فصل ابواب کتاب المعارف نیز، که اسنادش از چند طبقه قبل تر شروع می شود و به فصل ابواب الهداية الكبرى شباهت دارد، نه تألیف طبرانی، بلکه از مؤلفی قدیمی تر و احتمالاً از خصیبی بوده است.
در اسناد مشترک، المعارف سند موجود در الهدایة را نیز غالباً کامل نقل نکرده،(1) و بنابراین افتادگی نام صاحب مصدر عجیب نیست. جای بررسی دارد که آیا خود طبرانی بوده که پاره های آثاری از خصیبی را با برخی دیگر از روایات کنار هم نهاده، و مجال اصلاح اسناد یا دغدغه اش را نداشته، یا مؤلفی غیر از طبرانی، برخی از روایات طبرانی را در کنار بخش هایی از آثار دیگرانی همچون خصیبی در کنار هم در یک دفتر آورده و بر آن نام المعارف نهاده است. به هر حال، برخی آثار کهن کتابی با عنوان المعارف را به طبرانی نسبت داده اند.(2)
از دیگر مسائل مرتبط با الهداية الكبرى شواهد بر وقوع تحریف در بخش نخست کتاب است؛ مثلاً کتاب فنخا پانزده نسخه از الهدایة را شناسانده است.(3) نسخه های موجود این کتاب در کاستی ها و افزوده ها اختلافاتی دارند، به طوری که تعداد احادیث برخی باب ها با هم تفاوت دارند. اختلاف اصلی نسخه ها در این است که به نحو کلی به دو نوع تقسیم می شوند: نسخه های مفصل تر، و نسخه های مختصرتر. برخلاف نسخ مفصل، اسناد در نسخ مختصرتر در بسیاری از ابواب ناقص اند،(4) در ابوابی مانند باب امام کاظم امام جواد و امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف تعدادی از روایات نسخه مفصل نیامده است،(5) و کل فصل آخر کتاب در موضوع بابیت را ندارند.
مجموعه شواهدی مؤید نسخه مفصل این است که اجمالاً نسخ مختصر ناقص شده اند، نه اینکه زیادات نسخ مفصل تر افزوده های پسین و غیراصیل باشند: 1. روایات متقدم منابع از بخش بابیت به نام خصیبی، که به آن اشاره شد؛ 2. کامل بودن اسناد در نقل های متقدم از الهدایة که با نسخ مفصل تناسب دارد؛(6) 3. تناسب بالاتر نسخ مفصل با برخی از منابع مهم
ص: 205
الهداية مانند اثبات الوصیة؛(1) 4. (در حد تحقیقات مؤلف) اتکای همه نسخ مختصر به استنساخ ناسخان امامی ایران، که نقل نکردن بخش نصیری تر کتاب یا استنساخ ناقص برخی اسناد و اخبار به دست ناسخ نسخه مادر را طبیعی می نمایاند؛ در حالی که نسخ کامل هم در میان امامیه، و هم در میان علویان سوریه وجود دارد. این نکات ناظر به فضای عمومی نسخ(2) و تفاوت های گسترده دو تحریر از الهداية است، و اندک شواهدی که اضافاتی پراکنده در برخی نسخ الهدایة را محتمل می نماید(3) ناقض اصالت عمومی نسخ مفصل نیست.
د. چاپ های الهدایة
كتاب الهداية الكبری تاکنون پنج بار نشر یافته است؛ نخستین بار به همت مؤسسه بلاغ از سوي مصححى احتمالاً علوی و با حذف فصل مربوط به ابواب غالیان، که کاستی های بسیار دارد. هاشم عثمان به نمونه تحریفات این مقدمه اشاره کرده است.(4) همین نسخه در نرم افزار جامع الأحاديث هم عرضه شده است. چاپ دوم کتاب در مطبعة دار الکوثر در دمشق با تحقیق بهتری نسبت به قبل نشر یافت.(5) دیگری ابوموسی حریری در جلد هفتم سلسلة تراث
ص: 206
العلویین که همراه با بخش مربوط به ابواب آورده است.
چاپ متعلق به شوقی حداد با وجود کامل نبودن و برخی از کاستی هایش، از جهت توجه به نسخ مختلف بهترین تحقیق موجود از الهدایة است. با این حال، در این تصحیح قرائن عقاید اختصاصی نصیریان در کتاب قدری کم رنگ شده، و مصحح بخش هایی مانند فصل ابواب و چند خبر پُرآسیب دیگر را، هر چند بعضاً با تذکر، نیاورده است. اما از باب نمونه حتی در بخش امامان هم گاه نام ابن نصیر را بر خلاف نسخه هایی که استفاده کرده، بدون تذکر حذف کرده است.(1)
حمید حاج امینی انواع گوناگونی از اشکالات این تصحیح را نمایانده است؛(2) با این حال، پژوهش حاج امینی خود این کاستی را دارد که از نسخه های خطی الهداية بهره نبرده، و در بعضی از زیادات، تصحیح شوقى الحداد نسبت به سه تصحیح دیگر، خود او را مسئول زیادات دانسته است، در حالی که دیگر تصحیح ها از نسخ محدودی بهره برده اند، و اشکال کار حداد در بعضی زیادات، چه بسا بیشتر از این جهت باشد که تفاوت های نسخه ها را دقیق تذکر نمی دهد، و برخی عبارات را حذف می کند.(3)
و در آخر باز مصطفی صبحی الحمصی، دیگر مصحح علوی،(4) بعد از رواج نسخه حریری،
ص: 207
تصحیحی را با تأکید بر کامل بودن و با عنوان تاريخ النبي والأئمة نشر داده، ولی تکیه اش بیشتر به تصحیح های پیشین و به ویژه چاپ مؤسسه بلاغ و نه نسخ خطی بوده، و البته رویکرد یکسانی در این زمینه نداشته است.(1) در مقدمۀ حمصی هم چهره خصیبی بسیار مخفی شده است. مثلاً در ذکر شاگردان خصیبی، با وجود مؤلفان بسیار در زمره شاگردان خصیبی، ترجیح داده است فقط نُه تن از شاگردان گمنام ترش را، که کتبی از ایشان در اختیار نیست، نام ببرد، و هیچ سخنی حتی از مؤلفان بنامی همچون جانشینش جلی و ابن شعبه به میان نیاورد،(2) و با وجود اطلاعش بر مؤلفات بسیار غریب تر، از کتاب الرسالة نامی نمی برد.(3) او با وجود استفاده اش از نجاشی در فهرست کتب خصیبی، در بخش نقد نجاشی و ابن غضائری بر تضعیفات خصیبی، به کلام بی پایه برخی از متأخران اتکا کرده که به تعدد شخص تضعیف شده از طرف رجالیان و نویسنده الهداية الكبری حکم کرده اند.(4) در متن این تصحیح الهدایة نیز گاه برخی قرائن غلو را حذف کرده است.(5) ارجاعات مبهم مصحّح نیز از آسیب های آن است.
الرسالة يا الرسالة الرستباشية مهم ترين كتاب اعتقادی نصیریان قلمداد می شود. الرسالة به موضوعات مهمی همچون جایگاه الوهی حجج و حلول، تبیین بابیت ابواب غلو، اباحه و به ویژه نسبت معنا، اسم و باب می پردازد.
الف. گستردگی نقل قدمای نصیری از این اثر
استناد نصیریان از همان دوره خصیبی به الرسالة الرستباشية و فقه الرسالة بسیار شایع بوده است. کسانی همچون ابن شعبه، جلی، طبرانی و بسیاری دیگر از این اثر با عنوان الرسالة روایاتی آورده اند، که غالباً در نسخه کتاب هم موجود است.(6) البته در این میان کتاب الأعياد
ص: 208
طبرانی چند بار از کتاب الرسالة با عنوان الرسالة الرستباشية یاد، و از آن روایت کرده است.(1) اگر قید «رستباشیه» را ناسخان نیفزوده باشند، شاید پس از طبرانی بوده که عنوان الرسالة الرستباشية رواج یافته است.(2)
البته پیش تر در کتاب البدء والإعادة نيز از رساله راسباش دیلمی یاد شده، که می تواند همین اثر محل بحث باشد.(3) رواء جمال على تذکر داده که قید «الرستباشية» منسوب به شاگرد خصیبی رستباش دیلمی برای تمایز کتاب از دیگر آثار با نام الرسالة افزوده شده است.(4) از خود رساله مشخص است که یکی از شاگردان خصیبی که گاه پاسخ های خصیبی را مدح و تأیید می کند،(5) در تدوین رسالۀ مؤثر بوده است. چه بسا این شخص مؤثر در تقریر رساله همان رستباش باشد. خود خصیبی کتابش را به صورت کامل تر الرسالة في سياقة المعنى والاسم والباب نامیده است.(6) ولی بنا بر گزارش محل تردید مشیخه منسوب به ابن مقاتل قطیعی، رستباش مخاطب الرسالة بوده که دو تن از شاگردان خصیبی آن را به بغداد نزد او برده بودند.(7)
اینکه کتابی با عنوانی عام مانند الرسالة شهرت یابد، بیشتر اهمیت این اثر را می نمایاند. شاید به همین دلیل باشد که رجالی متقدم امامیه ابوالعباس نجاشی از وجود چنین کتابی برای خصیبی مطلع بوده و الرسالة را سراسر «تخلیط»(8) خوانده است.(9) چنان که خواهد آمد، الرسالة بیش از بسیاری دیگر از آثار غالیان در میانشان نشر یافته، و چه بسا این زمینه آشنایی غیر ایشان با کتاب بوده باشد. این مطلب شاهد مهمی در تراث نصیریه دارد، و آن دسترسی غالیان
ص: 209
غیر نصیری مانند اسحاقیان، به کتاب است، که تفصیلش در بحث از آثار طبرانی خواهد آمد. هر چند احتمالاً نجاشى خود كتاب الرسالة را نخوانده است؛ زيرا الرسالة سرتاسر نظریه پردازی بر حد اعلای غلو است، و صرف اطلاق تعبیر «التخليط» برای چنین کتابی از سوی قدمای مطلع بر کتاب اندک به نظر می آید. چه بسا این قضاوت نجاشی، واگویه ای از اخبار یکی از مشایخش باشد. این نشر گسترده کتاب می تواند زمینه ای در رویکرد خود خصیبی در مقدمه کتابش نیز داشته باشد که به استناد دو آیه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدَّث»(1) و «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الكتابَ لَتُبَينُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكتُمُونَه»(2) بر خود لازم می داند معارف غلو را برای مستحقش آشکار کند.(3)
ب. شروح الرسالة
فراتر از استنادات گستردۀ نصیریان متقدم به الرسالة، شدت اهتمام پیروان خصیبی به این کتاب در حدی بوده که از عصر او شروح متعددی بر الرسالة نگاشته شده است. پیش از همه، خود خصیبی است که در پی درخواست شاگردان کتابی با عنوان فقه الرساله را در تکمله الرسالة می نویسد و در آن قواعد الرسالة را بر حجج الاهی تطبیق می کند. خصیبی در خود الرسالة وعدۀ توضیحات بیشتر در فقه الرسالة را می دهد.(4) شاگردان و اتباع خصیبی از این اثر نیز مکرراً با همین نام فقه الرسالة روایت کرده اند.(5) خصیبی در هر دو کتاب، سیر حلول روح الاهی در همه انبیا و نیز شاهان ایرانی را نشان می دهد؛ روحی که از شخصیتی الاهی به دیگری منتقل می شود.(6)
خصیبی در شروع فقه الرسالة ادعا کرده است این فقه مخاطب را از پرسش اهل توحید بی نیاز می کند.(7) البته، در پایان فقه الرسالة مخاطبان را به پرسش شفاهی یا مکتوب دربارۀ
ص: 210
ابهامات فرا می خواند.(1) شاید در همین راستا، بعضی از شاگردان خصیبی مجموعه پرسش هایی را دربارۀ مطالب الرسالة پرسیده اند. این آثار با عناوینی همچون کتاب المسائل بر جا مانده است؛ مانند مسائل ابی محمد بن شعبه، که اثر ابو محمد حسن بن شعبه حرانی است. ابن شعبه در حقائق أسرار الدین گفته که الرسالة را بر خصیبی خوانده است.(2) حسین بن هارون صائغ نیز کتابی با عنوان مسائل این هارون دارد، که در آن پرسش هایش دربارۀ الرسالة را از خصیبی پرسیده است. هر چند برخلاف مسائل ابن شعبه، در اینجا ذکر بعضی از جزئیات جلسه و نحوه پرسش ها این سؤال را به ذهن می آورد که آیا این کتاب تقریری متأخرتر از جلسه خصیبی است. این اثر و مسائل ابن شعبه هر دو در جلد چهارم سلسلة تراث العلويين آمده است.
رساله علی بن عیسی جسری با عنوان التوحيد في اثبات التفريد نیز نمونه ای از همین دست است که در آن جسری، نماینده خصیبی در بغداد، سؤالاتش از خصیبی را با تعبیر «قلت في رسالتک» مطرح می کند.(3) میمون طبرانی هم شرحی بر الرسالة با عنوان البحث والدلالة فى مشكل الرسالة دارد، که در آن مکرراً به مسائل ابن شعبه نیز استناد می کند.(4)
دیگر مؤلف نصیری، محمد بن شعبه نیز گذشته از استنادات مکررش به الرسالة،(5) خود شرحی بر فقه الرسالة به نام موضحة حقائق الأسرار نگاشته است. همه این نویسندگان موضعی دفاعی راجع به الرسالة دارند، و اشکالات بر کتاب را نمی پذیرند، و اغلب این را در خود مقدمه شروحشان تذکر داده اند.(6) حتی از برخی از بزرگان نصیریه نیز روایت شده که الرسالة را «مصحف اهل التوحید» خوانده اند؛(7) هرچند به طور خاص حسن بن شعبه کمتر به خصيبي تعبد دارد.(8) طبرانی در دیگر آثارش نیز بر لزوم تعبد به الرسالة تأكيد كرده، و با ذكر
ص: 211
عباراتی از رسالة الأندية جلی می گوید: «إن الشيخ أبا الحسين محمد رضى الله عنه لم يرو إلا ما يوافق الرسالة ولا يخالفها ما يوجد تصديقه من العلم ويعرف حقيقته أهل الفهم».(1) عصمة الدولة پیروی از الرسالة را واجب، و کتاب را نائب از مشاهده خصیبی و تکیه گاه اهل توحید شمرده است.(2)
ج. دیگر قرائن شهرت و تداول کتاب
ماسینیون و کتافاگو از اثری از خصیبی با عنوان رسالة في السياقة نام برده اند.(3) فريدمن نیز معتقد است خصیبی در بحث سیاقة در الرسالة، در واقع از اثری دیگر نقل می کند.(4) اما به نظر می رسد این نام اثر مجزایی از خصیبی نباشد، بلکه او در الرسالة و فقه الرسالة فصولی با عنوان «السياقة» دارد، که در آن حلول روح الاهی در حجت ها را به ترتیب زمانی بیان می کند. مؤلفان نصیری، فراوان در روایت از این بخش ها گفته اند کلام خصیبی در السياقة را روایت می کنند که در الرسالة آمده است.(5) خود خصیبی هم در الرسالة در مواضعی به بحثش از سیاقت در ادامه کتابش ارجاع می دهد.(6)
از کلمات طبرانی در احتجاجات چنین بر می آید که الرسالة خصیبی در دوره او شهرت بسیار داشته است. طبرانی در النجحیه از اختلاف شدید و طعن و نزاع میان برخی از غالیان (ظاهراً میان اسحاقیان و نصیریان) سخن به میان می آورد. او برای احتجاج بر کسی که بر چند تن از شاگردان خصیبی و خود طبرانی ردیه نوشته بود،(7) به الرسالة استناد کرده است.(8) حریری معتقد است حتی رئیس اسحاقیان، یعنی اسماعیل بن خلاد، نیز شرحی بر الرسالة نگاشته بوده، و در واقع، در پی این بوده که طبرانی کتاب خود البحث والدلالة را در شرح الرسالة نگاشت.(9) طبرانی از وجود نسخه ای از الرسالة با خط أبى الحسين بن بکار نزد یکی از سران
ص: 212
اسحاقیه (ظاهراً اسماعيل بن خلاد)، و دست به دست شدن کتاب سخن می گوید.(1) او از بدفهمی اسحاقیه در فهم الرسالة انتقاد می کند و شواهدی از تصریح خصیبی بر الوهیت شخص علی علیه السلام را از الرسالة می آورد.(2) او به برخی دیگر از احتجاج های اسحاقیه به الرسالة نیز پاسخ می گوید.(3)
از نوع تعابیر برجامانده از اسحاقیه در منازعات به روایت آثار نصیریه، چنین القا می شود که كتاب الرسالة و خود خصیبی چندان شهرت و جایگاهی در میان غالیان مختلف یافته بودند که حتی اسحاقیان، رقیب دیرین نصیریان، نیز در اختلافات، آن را همسو با عقاید خود می دیده یا تفسیر می کرده اند، و دست کم رد مستقیم مطالب خصیبی را ترجیح نمی دادند. البته قضاوت میان برداشت نصیریان پس از خصیبی و اسحاقیان دربارۀ الرسالة در این نوشتار نمی گنجد.(4)
رواء جمال على شواهدی از توجه بسیار گسترده نصیریان به الرساله پس از طبرانی، تا علویان معاصر ارائه کرده است.(5) ضیائی هم می گوید در سوریه پنج نسخه از کتاب را دیده است.(6) در نسخه خطی در دست ما نیز ناسخ گفته است نسخه را با مقابله دَه نسخه نوشته و چهار تا از آن نسخ را معرفی کرده،(7) و البته در مواضع مختلفی اختلاف نسخ را تذکر داده است. با وجود کتمان شدید نصیریان راجع به آثارشان، دیدن همین تعداد شاهدی دیگر از رواج چشمگیر کتاب در میان نصیریان معاصر است.
د. نقدها بر اصالت، و پاسخ به آن
بعضی از معاصران در نقد اصالت الرسالة الرستباشية، به تفاوت اسلوب الهداية الكبرى و
ص: 213
الرسالة استناد کرده اند.(1) در حالی که اولاً اگر این دلیل نادرستی انتساب یکی از دو کتاب به خصیبی باشد، بی تردید آن كتاب الهداية الكبری است؛ زیرا برخلاف نظر این نویسندگان اصالت الرسالة، به سبب شروح متقدم بسیار و صدها نقل متقدم از کتاب ثابت است، و کتاب از عصر مؤلف تا دوره های بعد اقبال فراوان غالیان را داشته است؛ و این الهدایة الکبری است که تا قرن ها کمتر محل توجه بوده است. ثانیاً از اساس تفاوت اسلوب دو کتاب دلیل کافی برای رد یکی از دو اثر نیست؛ زیرا یکی از آن دو، کتاب حدیثی است، و دیگری رساله اعتقادی؛ و یکی از آثار عام نصیریه است، و دیگری از متون خاص و سرّی. چنین تفاوت هایی در اسلوب تألیفات یک مؤلف کاملاً عادی است.(2) و به همین صورت ادعای ناهمخوانی چند روایت اندک از روايات الرسالة با روایات منقول از دیگر منابع(3) نیز الرسالة را با مشکل جدی مواجه نمی کند.
با این همه، گرچه عقاید اختصاصی نصیریان جز بحث بابیت کمتر در الهداية الكبرى آمده، اما مؤلف بسیاری از عقاید اختصاصی غلات را با اشارات بریده و مبهم در کتاب آورده است، به شکلی که فقط مطلعان بر اسرار نصیریه آن را در می یابند. پژوهشی به تفصیل نمود عقاید نصیری خصیبی را در الهدایة نمایانده، و در این راستا تشابه گسترده ای میان الهداية و الرسالة نشان داده است.(4) مثلاً خصیبی غیر از تصریح به بابیت سران غلو، عقایدی همچون ندای الوهیت حضرت علی علیه السلام کشته نشدن سیدالشهدا علیه السلام، جایگاه خدایی شاهان ایران، نظريه ستة اکوان، چند گزارش در حلول و تناسخ و ... را نیز به صورت رمزی در الهداية آورده
ص: 214
است؛ ولی کشف اینها معمولاً منوط به شناخت دیگر آثار خصیبی است.(1) البته، بدون این دسترسی ها هم پیش تر برخی شواهد سطوحی از غلو مانند تفویض را در مواضعی از الهدایة نمایانده بودند.(2)
افزون بر این برخی پژوهش ها اشتراک گسترده دیوان خصیبی را با رساله رجعت منسوب به مفضل در الهداية نشان داده اند.(3) در ادامه نیز خواهد آمد که بحث تحريم خمر در الهداية کاملاً در چارچوبی اباحی و برای زمینه سازی تجویز آن مطرح شده است؛(4) یعنی دقیقاً برخلاف انگاره کسانی که این بخش را شاهد اباحی نبودن نویسنده الهداية گرفته اند. انحصار
الهداية، الرسالة و نيز روايات مربوط به خصیبی در برخی از اغلاط مشترکشان مؤید اتحاد مؤلف دو کتاب است.(5) اسانید، مشایخ و متون بسیاری از روایات دو کتاب نیز تناسب دارد.(6)
همچنین، استناد برخی به کمی، تأخر یا حتی ناشناختگی ناسخان نُسَخ،(7) ابداً برای رد اصالت اثرى متقدم کافی نیست؛ زیرا نمونه های بسیار از کتب متقدم در دسترس است که
ص: 215
وضعیت نسخه ای بعضاً بدتری نسبت به الرسالة دارند، اما در عین حال قرائن بسیار گسترده ای بر اصالت آنها در دسترس است، و مقبول عالمان نیز واقع شده اند.(1)
فضل خاسکی نیز در نقدش بر اصالت الرسالة می گوید الرسالة الرستباشية جعل ميمون طبرانی، پیشوای نصیریان است که به خصیبی بسته است. او معتقد است گرچه خصیبی کتابی در این زمینه داشته، اما این اثر در میان اسحاقیه و در زمان طبرانی نزد رئیس اسحاقیه، یعنی اسماعیل بن خلاد، بوده است، و طبرانی در خلال مناظرات نسخه را از ابن خلاد گرفته، و بعد از کشتن ابن خلاد، تحریری جدید و موافق با آرای خودش (یعنی نصیریه) از کتاب داده و به خصیبی بسته، و از زمان او كتاب به الرسالة الرستباشية مشهور شده است. اتکای خاسکی به سه
مطلب است: یکی تغییر نام کتاب از نظر تاریخی، دوم اذعان طبرانی به وجود کتاب نزد ابن خلاد و قرائن قتل ابن خلاد به دست طبرانی؛ سوم افتادگی عبارتی از نسخه موجود الرسالة.(2)
در برابر، باید گفت تغییر نام کتاب دلالتی بر تحریف ندارد؛ بلکه چه بسا اگر بنای بر جعل بود، از جهتی سزاوارتر این بود نام را تغییر ندهد؛ ثانیاً قرائن پُرشماری از رواج کتاب نزد خود نصیریه پیش از طبرانی وجود دارد، و خاسکی دلیلی نیاورده که همه کتب شاگردان خصیبی با آن همه تنوع در اسلوب، جعلِ طبرانی باشند.
اما اذعان طبرانی به وجود کتاب نزد ابن خلاد، دلالتی بر دروغ بودن وجود کتاب نزد
خودش، و افزودن مضامین نصیری بعد از کشتن ابن خلاد ندارد. اصل ماجرای قتل ابن خلاد به دست طبرانی هم متکی به منبعی مشکوک است.(3) وانگهی مضامین نصيري الرسالة مانند بابیت در دیگر کتب خصيبي مانند المائدة، الهداية، ديوان و الفرق بين الرسول و المرسل هم به چشم می خورد. خاسکی در مواضع مختلفی از اسحاق بصری دفاع کرده،(4) و از دشمنان
ص: 216
اصلی اسحاقیه مانند طبرانی و ابن قطاع بغدادی (ابن مقاتل) ابراز ناراحتی کرده است، تا آنجا که طبرانی را خاخامی یهودی شمرده است.(1) در حالی که کتب طبرانی به کلی در فضایی متفاوت است.
در آخر، افتادگی یک یا چند عبارت از نسخ کتاب های متقدم مطلبی شایع است، و ابداً اصالت نداشتن آن را ثابت نمی کند. ضمن اینکه اندک روایات نصیریان از الرساله که در نسخه الرسالة نیامده اند، گاه نتیجه خلط پسینیان است که به اشتباه روایتی را از الرسالة تصور کرده اند.(2)
كتاب الرسالة وفقه الرسالة در جلد دوم سلسلة تراث العلويين نشر یافته، و در میان فصول آن دو، شروح طبرانی در البحث والدلالة نیز گنجانده شده است. رواء جمال علی نیز دو اثر خصیبی را در دو مجلد تصحیح کرده است. او و بعضی دیگر از معاصران سوری روش استنادات خصیبی به آیات، به ویژه در الرسالة، را نقد، و از مطالب صریحش در غلو و اباحی گری انتقاد کرده اند.(3) نسخۀ دیگری از الرسالة از طریق المجموعة الكاملة لمؤلفات النصيرية در دسترس قرار گرفته است. البته به طور طبیعی این نسخ اختلافات کمی هم با یکدیگر دارند.(4)
گفته شده نسخه ای از الرسالة به روایت شخصی به نام محمود بن يعرب بن الحسين النصیری از جلی وجود دارد که اشتروتمان به نشر آن اهتمام ورزیده است.(5) ولی این سخن
ص: 217
اشتباه است، و اشتروتمان نه الرسالة خصيبي بلکه رسالۀ اخبار و روایات عن موالينا اهل البيت را تصحیح کرده که محمود بعمرة ناسخ آن است و مؤلف ناشناخته اش از جلی از خصیبی نقل می کند. پس اشتروتمان پیشگام در نشر کتاب نبوده است.
دیگر کتاب مهم خصیبی دیوان است، که نصیریان به آن اهتمام فراوان داشته اند. طبرانی طریق متصل کتاب را از شیخش ابوالحسین جلی از خصیبی آورده،(1) و به ویژه در کتاب الجواهر، به شرح بخش های متعددی از دیوان پرداخته و آن را در احتجاجات خود به کار برده است. طبرانی معتقد است خصیبی غالب بخش های دیوان را برای عموم شیعه، از امامیه، مفوضه، اهل توحید (نصیریه) و دیگر غالیان، سروده، و بیشتر در اشعاری مانند قصیده غدیریه و باب الهداية، در زمینه الوهیت حضرت علی علیه السلام است که تقیه نکرده است.(2) طبرانی برای نظر خود به اشعاری از خصیبی استناد جسته که به تقیه در برخی از کلماتش تصریح می کند.(3)
با این همه، باید گفت در بسیاری از دیگر اشعار خصیبی مانند شعر «تشبه للانام» نیز اموری همچون الوهیت ائمه علیهم السلام، انکار شهادت ائمه علیهم السلام، تناسخ،(4) تکفیر غیر نصیریه و امثال آن به چشم می خورد،(5) و نمی توان آنها را تقیه شمرد، و البته گویا مقصود طبرانی تقیه در اختصاصی ترین مطالب نصیریه است؛ زیرا او استناد دیگر غالیان را به برخی اشعار نقد کرده که آن اشعار موافق آرای عمومی غالیان است.(6) در مواضعی از نسخه دیوان نیز ادعا شده که برخی از
ص: 218
اشعار برای برخی از حمدانیان سروده شده است.(1) ولی در مجموع چنین به نظر می رسد که اشعار دیوان سروده بازه کوتاهی از عمر خصیبی نیست، و با عنایت به مضامین خود اشعار از دوران زندانی او در عراق تا حضور در شام و حلب و البته پیری او را در بر می گیرد.
در آثار نصیری اشعار متعددی به خصیبی نسبت داده شده است. او در اشعارش آموزه های باطنی، به ویژه آداب و اسرار ایام و اعیاد مختلف، را به پیروانش می آموخته است. اما قبل از ،طبرانی، یعنی در طبقۀ شاگردان مستقیم خصیبی، نمونه های چندانی از استنادات به کتاب دیوان یافت نشد. شاید این به دلیل محتوای شعری کتاب دیوان باشد و اینکه شاگردان خصیبی در آثار حدیثی و عقایدی خود کمتر به شعر اهتمام دارند. لذا از این اشعار بهرۀ کمتری برده اند. اما به هر حال غیر از طبرانی، که خود راوی نسخه موجود دیوان است، ابونصر منصور از معاصران طبرانی هم در الرسالة المنتصفة مكرراً به اشعار خصیبی استناد می کند، و در مواضعی می گوید متقدمان، این اشعار را مستقیماً از خصیبی شنیده اند، و جمعی از معاصرانش نیز آن را از جلی شنیده اند.(2)
ابو صالح دیلمی (قرن پنجم) در کتاب خود از دیوان خصیبی نام می برد و آن را می ستاید.(3) ناصح الدولة ابن محرز نیز در روایت بعضی از اشعار دیوان خصیبی از جلی، نکاتی اضافی دارد که در نسخه به روایت طبرانی نیست، مانند اینکه خصیبی شعر را برای چه کسی سروده است.(4) البته پیش تر بعضی از اشعار دیوان در فقه الرسالة خصيبی نیز آمده است.(5) همچنین، طبرانی در مناظره در نقد انتساب برخی از اشعار به خصیبی به این استناد می کند که آن را هیچ یک از شاگردان خصیبی روایت نکرده اند.(6) در دوران بعد نیز مثلاً عجوز رداد اشعاری از خصیبی در مناظره اش نقل کرده است.
دیوان خصیبی مشتمل بر سه بخش اصلی است: سروده های خصیبی در جنبلاء به نام الديوان الشامي، سروده های زندان بغداد با نام السجنيات، الديوان الغریب در زمینه هایی چون
ص: 219
فرج و شکایت از زمانه. از هر یک از بخش ها نسخه های مجزایی هم وجود دارد، و محتمل است که این بخش ها چنان که برخی آورده اند، در اصل آثار مستقلی بوده اند.(1) خصیبی در سروده هایش از نواصب، کیسانیه، بقلیه، واقفه، اسماعیلیه،(2) افطحیه، اسحاقیه، زیدیه، حلاجیه و عزاقره خصمانه یاد کرده است.(3) ،همچنین برخی واژه های عبری در اشعارش وجود دارد.(4)
فریدمن به معرفی تفصیلی دو نسخه از دیوان پرداخته است.(5) همچنین، کوشیده است با یافتن شواهد نقل از دیوان در دیگر آثار و نیز توجه به ادبیات اشعار، اشعار اصیل را از اشعار احتمالاً متأخر کتاب تمییز دهد، و بر این اساس، اشعار فراوانی از بخش اول دیوان (از باب الهداية) را که یادکردشان در دیگر کتب متقدم آمده استخراج کرده، و یک شعر در دیوان غریب را معتبرتر دانسته، برخی را که در کتب قرون بعدی آمده، با اعتبار متوسط، و اشعاری را که در دیگر منابع نیامده یا فقط در آثار دو قرن اخیر است، با اعتبار پایین تر شمرده است.(6) با این حال، به نحوی کلی بخش اول تا حد بسیار، معتبر است، و راجع به دیگر اشعار نیز جا دارد این بررسی ها با دسترسی های گسترده تر به کتب یا با نقد زبانی ادامه یابد.
با این حال، عبدالکریم جامع نبودِ اطلاعاتِ ناسخان در نسخ خطی دیوان را شاهد نادرستی نسبت دیوان به خصیبی گرفته است.(7) این مطلب کلی برای مناقشه در شواهد تعلق بعضی از اشعار دیوان به خصیبی کافی نیست. بلکه اصل چنین ادعایی دربارۀ نسخه ها نیز باید با دسترسی به همۀ نسخه ها(8) عیار سنجی شود. اوصافی که شاعر در دیوان برای خود مطرح
ص: 220
کرده با خصیبی تناسب دارد؛ مانند خواندن خود به خصیبی و جنبلانی در بعضی از اشعار،(1) یا شکایت از فضای حلب و شام،(2) اهتمام به نمادهای فارسی(3) و... هر چند بعضی از اینها در اشعار شاعران بعدی هم به چشم می خورد.(4)
کتاب دیوان را به صورت مستقل و رسمی تاکنون یک بار شخصی به نام حبیب منتشر کرده است. حبیب اگرچه اصل این دیوان را از خصیبی دانسته، اما به اضافات و تغییرات دیگران در اشعار او نیز اشاره کرده است.(5) نسخه ای از دیوان هم در قالب شرح ابراهيم عبداللطيف (متوفای 1334 ه.ق.) موجود است که به شرح رموز باطنی این کتاب می پردازد.(6) همچنین، سليمان الأذنى مجموعه اشعاری از خصیبی با عنوان «ترنمیات» نقل کرده، که البته اثر مجزایی نیست، و بخش هایی از دیوان موجود است.(7)
اما از آثار عام خصیبی هم دو اثر مشهور در دست است که در ادامه معرفی می کنیم.
طبراني المائدة را به عنوان یکی از دو اثر عام خصیبی در کنار الهداية معرفی کرده، و بعدها دیگرانی همچون ابن معمار و عسقلانی هم از این اثر نام برده اند.(8) نمونه هایی از اشتراکات گسترده المائدة و المعارف منسوب به طبرانی در بخش قبل گذشت. در مصادر متقدم تر غالیان نمونه هایی از روایت از خصیبی وجود دارد، که مشابه آن در نسخه المائدة موجود است.(9) در
ص: 221
صدر اسناد کتاب، مؤلف حمدان بن خصیب را پدرش، احمد بن خصیب را عمویش، و عبدالله جنان را شیخ و آقای خود خوانده است.(1) این با اطلاعات ما از خصیبی در دیگر آثار کاملاً همسو است. در روایتی نیز از طریق او از «... شیخه محمد بن جندب یتیم دین الله عن السيد ابى شعیب» نقل می کند.(2)
همچنین، مجموعه ای از اسناد مشابه حقائق أسرار الدین ابن شعبه در المائدة بعضاً با همان ترتیب آمده است.(3) بی تردید این اسناد با کتاب حقائق أسرار تناسب دارد، نه اسناد دیگر کتب خصیبی. چنان که با عنایت به ارسال یا سقط تعابیر تحديث حقائق در المائدة، می توان مصدر این روایات را حقائق اسرار دانست. منعی ندارد که خصیبی از محدث آگاه تر تقریباً هم طبقه اش بدون ذکر نامش نقل روایت کند، و البته احتمال بی قرينۀ الحاقی بودن این اسناد نیز در خور بررسی است. نقل المائدة از کتاب آداب الدين ابى المطلب و اشتراک دو روایت المائدة با الهداية(4) نيز مؤيد تأخر المائدة است؛ زیرا گذشت که خصیبی در دوران تألیف بخش اول الهداية گویا ابوالمطلب را نمی شناخته،(5) ولی بنا بر اسناد بعدها خود، راوی آداب الدین بوده است.
می توان احتمال داد که نجاشی نیز از وجود چنین کتابی مطلع بوده باشد؛ زیرا نجاشی غیر الرسالة و الهداية (البته با عنوان تاريخ الأئمه)، از دو اثر دیگر خصیبی با عنوان المسائل و كتاب الإخوان نام برده است.(6) می دانیم این دو کتاب نیز یا باید از آثار عمومی خصیبی مانند الهداية باشند، یا اگر از آثار سرّی و خاص او هستند، باید مانند الرسالة شهرت بسیار یافته باشند که غیر نصیریه از آن مطلع شده باشند؛ زیرا نصیریه بر کتمان کتب سرّی شان تأکید بسیار شدید داشته اند،(7) و در منابع فهرست و حدیث امامیه، از دوره خصیبی به بعد، شناسایی هیچ اثر قطعی از آثار نصیریان جز الرسالة بر ما ممکن نشد.
ص: 222
دربارۀ کتاب المسائل در کلام نجاشی می توان احتمال داد که اثری عام و کم اهمیت تر، یا یکی از کتب المسائل مشهور از خصیبی باشد، که به نام خود خصیبی معرفی شده؛ زیرا نسخه ای با همین عنوان المسائل به خصیبی منسوب است،(1) و با عنایت به توضیحات منصف بن عبدالجلیل دربارۀ نسخه،(2) باید همان مسائل ابن هارون باشد، که در جلد ششم سلسلة تراث العلويين نشر یافته، و غالبش پاسخ های تمثیلی و رمزگونه خصیبی است، و عقاید غلو را به صراحت الرسالة بیان نکرده است. اما از کتابی با عنوان الإخوان در منابع نصیریه هیچ اثری یافت نشد. پس به گمان قوی از آثار عام کم شهرت تر بوده، یا به سبب کم رنگی غلو در آن، مهجور مانده است. شاهد آنکه کتاب الإخوان والهداية برخلاف الرسالة به تخلیط توصیف نشده اند.
قرینه ای مؤید آن است که کتاب الإخوان چه بسا همان المائدة، یکی از دو اثر ذکر شده به عنوان آثار عام خصیبی، باشد. در گزارش لسان المیزان در میان کتب خصيبي الإخوان و المائدة ذکر شده که ممکن است اشاره به یک عنوان باشد. در نسخه موجود از کتاب المائدة هم فصل های متعددی دربارۀ اخوان وجود دارد،(3) در حدی که تقریباً پُرتکرارترین موضوع از موضوعات کتاب است، و در برابر نام المائدة فقط در بخشی کوچک با عنوان خبر المائدة در اواخر نسخه آمده است.(4)
كتاب المائدة علاوه بر اسناد غالیانی همچون محمد بن نصیر و علی بن حسكة،(5) از اسناد امامیه هم بهره می برد. از نکات مهم این کتاب مطالب صوفیانه و توجه به مشایخ این فرقه در المائدة است. در المائدة خصیبی و آثار پیروانش شواهد آشکاری از تمایلشان به بزرگان تصوف، مانند جنید، شبلی، حلاج یا فلاسفه شهیر، مانند ارسطو، دیده می شود.(6)
ص: 223
المائدة تاكنون سه بار چاپ شده است. تصحیح قدیمی تر کتاب از احمد علی رجب در سوریه و بر اساس نسخه ای از لاذقیه (از مكتبة فؤاد) است، که البته بدان دست نیافتیم. بعد از آن شخصی با نام احتمالاً مستعار عبدالله جعفری کتاب را با استفاده از نام نشر بلاغ در قم با تحریفات و سانسور بسیار چاپ کرده است. هاشم عثمان، سومين مصحح المائدة، دو چاپ را مقایسه کرده و تذکر داده است که مصحح دوم تعليقات احمد رجب را بدون کوچک ترین اشاره ای عیناً انتحال کرده است.(1)
جعفری مدعی است نسخه ای از المائده در کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی یافته که فقط شصت صفحه داشته است. وی بدون ذکر اطلاعاتی دربارۀ شماره نسخه، صرفاً می گوید: «رأیت عنوانا لكتاب يبحث في بعض الأخبار والأحاديث الواردة ...» او آن را نسخه ای فاقد مشخصات مؤلف، ناسخ و تاریخ معرفی می کند، که فقط از مقدمه اش دریافته که نام کتاب المائده است. نیز جعفری مدعی است متصدی کتاب خانه آیت الله مرعشی عین نسخه را نزد او آورده و اندراس و برخی ویژگی های ظاهری آن را برشمرده است، که البته چنین نسخه ای یافت نشد.(2)
از آسیب های چاپ جعفری این است که با روشی تحریف آمیز بعضی از بخش های نصیری کتاب مثلاً در بحث قیام ابوالخطاب را حذف کرده، و گاه بابی از کافی کلینی (متوفای 328 ه.ق.) را به همراه عنوان باب (مثل الاضطرار الى الحجة) در این چاپ المائده گنجانده، یا اخباری از خصال و علل الشرائع ابن بابویه همراه با توضیحات ابن بابویه در ادامه خبر را دقیقاً با تعبیر «قال مصنف هذا الكتاب» در کنار مطالب منسوب به خصیبی بدون هیچ سنخیتی افزوده است.(3) جعفری خود اذعان کرده است که ابواب کتاب را 24 عدد کرده، و تبویب جدیدی به دست داده است. ظاهراً این نسخه به نیت مقبول ساختن اثری نصیری از خصیبی در فضای امامی قم دست مایه تحریف قرار گرفته است.
ص: 224
از دو اثر مهم دیگر منسوب به خصیبی هم نسخی بر جا مانده، ولی تصحیح و نشر رسمی نیافته، و در پژوهش های مربوط به نصیری نیز محل توجه نبوده است:
6. رسالة الفرق بين الرسول والمُرسِل
این کتاب از دیگر آثار مهم خصیبی است. بعضی از نویسندگان مانند جلی و طبرانی به این اثر ارجاع داده اند،(1) و نصیریان سده های بعدی هم از آن یاد و روایت کرده اند.(2) تشابه تعابیر این رساله با الرسالة خصیبی را در نمونه های متعددی می توان یافت. برای نمونه دربارۀ نام این رساله، تقابل تعبیر «رسول» و «مرسل» را در الرسالة خصیبی در ابتدای بحث کلیدی ظهور معنا می یابیم: «الخالق غير المخلوق، والصورة غير المصور، والمثال غير الممثل والاسم غير المسمى، والرسول غير المرسل».(3) یا در خطبه هر دو کتاب «الحمد» اسم (نبی) شمرده شده است.(4)
جان مایه این کتاب این است که حضرت علی علیه السلام ارسال کننده پیامبران بوده و جایگاهی بسیار بالاتر از رسولان دارد. از مهم ترین مسائلی که او در این اثر بیان کرده، تفصیلی ترین بحث او دربارۀ اعلان الوهيت حضرت علی علیه السلام در غدیر است.(5) جمعی از قدمای نصیریه، از جمله میمون طبرانی، پیشوای نصیری (متوفای 426 ه.ق.) این گزارش را عیناً از خصیبی نقل کرده اند.(6) از جنبه های در خور توجه این کتاب نوع استناداتش به آیات و (به تعبیر خودش) روایات شیعه و نگاه خاصش در زمینه تفسیر باطن است. بسیاری از روایاتی که آن را شیعی می شمرد، در الهداية هم آمده است.(7)
ص: 225
خصیبی در این کتاب معتقد است ترک اولی و سهوها، یاری شدن ها و به نحو کلی تأثیر پذیری هایی که قرآن برای رسولان ذکر کرده، شاهدی بر این نظر او است که در واقع معنای الله فقط علی است که همواره مدافع و مددکار رسولانش بوده است. با این حال، خصیبی در اواخر کتاب، همسو با الرسالة از علمای اهل توحید روایت می کند که مخاطب مجموعه ای از عتاب های قرآن با ضمیر مخاطب را نه رسول الله که هفده منبأ از اهل مراتب می دانند.(1)
این کتاب تاکنون چاپ نشده است، ولی علاوه بر نسخۀ استفاده شده در این مجموعه به برگه ای از سمیع اسماعیل حسن دست یافتیم که در آن چهار نسخۀ دیگر از کتاب را معرفی کرده، و نسخۀ چهارم آن با چند واسطه برگرفته از نسخه طبرانی است، و او نیز کتاب را از جلی دریافته است. بنا بر این برگه، نویسنده نُسخ کتاب را مقابله کرده و در یک مجموعه گرد آورده است.(2)
7. رسالة التأنيث يا ذم التأنيث يا النساء
شاهدی از اطلاع مؤلفان غیر علوی از این رسالۀ کوچک یافت نشد. نسخه ای از این اثر را عبدالكريم جامع تصحیح کرده است که خود نسخه و تصحیح آن نشر عمومی نیافته است. بعضی از نصیریان معاصر رسالة ذم التأنيث خصیبی را منابع کتاب خود شمرده، و بخش هایی از آن را گزارش کرده اند.(3) برخی از معاصران منتقد نصیریه هم به برجاماندن رساله التأنيث اذعان کرده، و به سبب فساد مضامینش نسبت آن را به خصیبی رد کرده اند.(4) البته این دلیل روشنی به نظر نمی رسد. همچنین، عبدالکریم جامع نبود پرسشی از خصیبی دربارۀ زنان در نُسخ نصیری را شاهد اصالت نداشتن اثر گرفته است.(5)
گرچه نشانی از چنین کتابی در منابع متقدم یافت نشد، اما در مواضع مختلفی، از خصیبی سخنانی در مذمت جنس مؤنث نقل شده است.(6) بیشتر روایات رساله ذم التأنيث روايات اهل سنت در مذمت زنان هستند، ولی پاره ای از روایات آن نیز از روایات اختصاصی غالیان است
ص: 226
که گاه در منابع متقدم نصیری از خصیبی هم روایت شده اند.(1) و گاهی چند روایت با ترتیب مشابه در منابع نصیری یافت می شود.(2) همچنین، بحثی در اواخر رساله در توجیه آیات و اخبار مدح زنان است که مؤلف آن را بر معانی باطنی حمل می کند که این نیز در آثار شاگردان خصیبی آمده است.(3) گرچه تاکنون ادلۀ قطعی در انتساب این رساله به دست نیامده است، ولی دلیلی هم در تضعیف نسبتش به خصیبی وجود ندارد.
عناوین پیش رو مربوط به آثاری است که یا نسخه آن به نویسنده سطور نرسیده، یا به کلی از میان رفته است، یا تحریری از آثار پیشین است، و یا نسبت آن به خصیبی نادرست است.
8. الرسالة الخديجية
ابن مقاتل بغدادی در المجالس النميرية، می گوید خصیبی در مجلس سيف الدولة در حلب حاضر بود که بحث از آن شد که خدیجه زمان ازدواج با رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم باکره بود یا بیوه. خصیبی گفت ایشان باکره بوده و دیگر دختران رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز فرزندان خدیجه اند. او در این زمینه رساله ای نوشت تا به دیدگاه های مخالف پاسخ دهد. این رساله تا زمان ابن مقاتل نزد نصیریان بوده است.(4) چنین دیدگاهی در دیگر آثار خصیبی هم نمود یافته است.(5)
9 و 10. مسائل ابن هارون و مسائل ابن شعبه
این دو اثر را به اعتباری می توان از آثار خصیبی به شمار آورد؛ زیرا بیشتر مطالبش پاسخ های خصیبی است؛ هرچند ظاهراً در مسائل ابن هارون تقریر نهایی از او نیست. با عنایت به مباحث پیشین بیشتر به این آثار نمی پردازیم.
ص: 227
11. كتاب الأنوار
بیشتر روایاتی که ابن شهر آشوب از کتاب الأنوار نقل می کند در الهداية الكبرى هم یافت می شود.(1) گرچه برخی نقل های ابن شهر آشوب از الأنوار هم در نسخه الهداية الكبرى یافت نشد،(2) اما همین اشتراکات بر پیوند نزدیک الأنوار و الهداية الكبرى دلالت دارد. عيون المعجزات چند بار از کتابی با عنوان الأنوار از خصیبی روایت کرده است که البته برخی از این روایات در الهداية هم یافت می شود؛ هر چند برخی تفاوت های متنی و سندی روایات با الهداية نیز تأمل برانگیز است.(3)
حسن انصاری با ذکر روایتی دیگر از الأنوار ابن همام و سپس این اشتراکات عيون المعجزات والهداية، می نویسد: «احتمالاً مقصود كتاب الأنوار ابن همام اسکافی است که ظاهراً نسخه ای از آن مورد علاقه نصیریان بوده و آن را خصیبی روایت می کرده است. گویا این نسخه با نسخه های دیگر کتاب تفاوت داشته و زیاداتی در آن بوده»، با این حال، می گوید: «عنوان الأنوار، یک ژانر ادبی بوده است برای نوشتن تواریخ امامان و تعدادی از محدثان و متکلمان امامی را می شناسیم که کتاب الأنوار داشته اند و در آن به تواریخ امامان می پرداخته اند».(4)
در برابر باید گفت احتمالاً مقصود از الأنوار در اشتراکات با الهداية خصيبي همان الهداية است، چه در سند مطالب پیش گفته در روایت از الأنوار خصیبی، هیچ نشانی از ابن همام نیست؛ بلکه همین روایات و اسناد در الهداية نیز به چشم می خورد و بعضاً از مشایخ اختصاصی خصیبی است.(5) در برابر، در موضع دیگری که عیون المعجزات از الانوار ابن همام
ص: 228
روایت می کند،(1) روایتش در الهدایة نیست. بنابراین، فعلاً نمی توان الأنوار خصیبی را اثری مجزا از الهداية شمرد، و البته، احتمال دارد الأنوار تحريرى از الهداية بوده که خصیبی خود آن را ارائه داده است.
بعد از این آثار، به آثار مشکوک تر از جهت انتساب به خصیبی می پردازیم:
بنا بر آنچه در فصل پیش برای نخستین بار مطرح کردیم، احتمال تعلق كتاب طب الأئمة منسوب به فرزندان بسطام به خصیبی بسیار در خور توجه است.(2)
کتاب العقود نیز از دیگر آثار اختصاصی نصیریان و منسوب به خصیبی به حساب می آید.(3) نسخه موجود از این اثر بیشتر به اشخاص و نمادهای مقدس نصیریان پرداخته، و شباهت بسیار با بخش های مرتبط از الرسالة خصیبی دارد. شاید اینکه در نسخه خطی، کتاب نه متعلق به خصیبی، بلکه به روایت خصیبی دانسته شده،(4) شاهد آن باشد که مؤلف دیگری کتاب را بر اساس روایات خصیبی تنظیم کرده باشد. نسبت اثر به خصیبی را ضیائی هم نقد کرده است.(5) ابن معمار از اثری با همین عنوان برای خصیبی نام برده است.(6) اخیراً تصحیحی از العقود در میان مجموعه ای از آثار اسماعیلی صورت گرفته که بدان دست نیافتیم.(7)
نسخه دیگری با عنوان قانون الدین نیز وجود دارد که ابتدای آن شبیه به همین العقود است، و البته صریحاً به خصیبی منسوب شده است. این نسخه بسیار کوچک است، و احتمالاً برگرفته از مطالب خصیبی است نه اثری مجزا از او. چنان که مجموعه ای با عنوان فهرس خطب امیرالمؤمنین علیه السلام از ابن بطه از خصیبی روایت شده،(8) که ظاهراً نه اثر مجزایی از خصیبی با این عنوان، بلکه روایتی از اوراقی متعلق به ابوسعید صلتی بوده است. اختلاف العالمین نیز از آثاری است که در برخی نسخ به اشتباه به خصیبی منسوب شده است،(9) و سخن دربارۀ آن در ادامه می آید.
ص: 229
متنی کوتاه با عنوان «وصیت خصیبی به جلی» در المجموعة الكاملة الثانية آمده که در آن به مسائل روحانی و برخی عقاید نصیری پرداخته، ولی چندان تناسبی با ادبیات خصیبی ندارد. محمد احمد علی نسخه ای متفاوت از وصیت خصیبی را نیز در زمینه اصلاح اجتماعی ارائه کرده(1) که آشکارا متنی معاصر و جعلی است.(2)
ابن معمار غیر از برخی از آثار پیش گفته، چند اثر دیگر نیز برای خصیبی نام برده است: لمعة الأسرار،(3) اللمع فى أسرار الجمع، النور والبصيرة، المعانى في معرفة المثاني، كتاب الرشد (المرشد؟)، كتاب الصوالي، رسالة النجيبة.(4) البته ممکن است دو کتاب نخست یکی باشند؛ چنان که عنوان كتاب الصوالى مانند کتاب الصوالج است که خود ابن معمار برای جلی ذکر کرده، و رسالة النجيبة، نيز شايد تصحيف الرسالة الخديجية باشد، یا تصحيف الرسالة النجحية اثر طبرانی. به هر حال، این نوع اشتباهات در انتساب در منابع نصیریه اصلا دور از انتظار نیست.
عبدالرحمن بدوی هم علاوه بر برخی از آثار پیشین کتبی همچون الأدعية، عقيدة الديانة، المجموع، رسالة في السياقة را به خصیبی نسبت داده،(5) که دربارۀ اثر اخیر اشتباه در نام گذاری پیش تر تذکر داده شد. انتساب الدستور به خصیبی نادرست است.(6) عقيدة الديانة نيز مجموع اشعاری است که نسبت آن به بختیار دیلمی، مشهور به رستباش، صحیح تر است، و در ادامه از آن بحث خواهد شد. الأدعية هم شاید یکی از دعاها و قداشات منسوب به خصیبی باشد.(7) برخی انتساب های نادرست آثار دیگران به خصیبی(8) در میان علویان سوریه نیز چندان جایگاهی ندارد. گفته می شود در فهارس متأخر نصیری تحفة الأسرار، العوالى عقد الجلى، المرشد، والخوارج نيز برای خصیبی ذکر شده(9) که دو اثر اول ظاهراً تصحیفی از لمعة الأسرار والصوالی است که
ص: 230
ابن معمار ذکر کرده است. محمود بن فتح الله حسینی (قرن 11) نیز اثری با عنوان سیرة المهدی از حسین بن حمدان را از منابع خود ذکر کرده،(1) که احتمالاً مرتبط با باب 14 الهداية باشد.
از مطالب پیشین معلوم شد که آثاری چون الإخوان، الدلائل و اسماء النبى احتمالاً آثار مجزایی نیستند. بر این اساس، ما از حدود دَه اثر خصیبی، اطلاعات بیشتری داریم، و نسخه هایی از هشت اثرش در اختیار ما است. اصالت بیشترشان قرائن خوبی دارد، و نجاشی از چهار اثر نام برده است. به ویژه الرسالة وفقه الرسالة كه اصالتش جای تردید ندارد، و نیز معلوم شد که انتساب بعضی از آثار خصیبی نادرست است. در این میان اصالت 7-8 اثر دیگر منسوب به خصیبی، به سبب کاستی اطلاعات مبهم است. خصیبی مهم ترین راوی بعضی از آثار متقدم نصیریان مانند المراتب والدرج، الصراط، الرسالة المفضلية، وآداب الدين جعفر بن محمد بن مفضل و ... است.(2) با این حال، عبدالکریم جامع به سبب نابینایی خصیبی بر این روایات کتب پیشین اشکال کرده است.(3)
نصیریان شاگردان بسیاری را برای خصیبی برشمرده اند.(4) در اینجا آثار برخی از مشهورترین ایشان را با ترتیب تقریبی از نظر زمان ذکر می کنیم. از این رجال معمولاً اشعاری غالیانه نیز در کتب دیگر (مانند هدایة المسترشد و خیر الصنيعة) در دسترس است که به آن نمی پردازیم.
در منابع نصیری بختیار دیلمی، مشهور به رستباش، به عنوان قدیمی ترین شاگرد خصیبی
ص: 231
معرفی شده است.(1) گفته شده «رست باش» یا «راس باش» معرب تعبیر فارسی «راست باش» است، و رستباش به سبب دعای خصیبی با این تعبیر چنین لقبی یافته است.(2) برخی نیز «راست باش» را مانند تعبیر «قزلباش» دانسته اند.(3) علویان معمولاً رستباش را از امیران مشهور بویهی شمرده اند.(4) ولی این نسبت ها چندان محکم به نظر نمی رسد و نام او «بختیار بن ابی منصور دیلمی» با وجود شباهت ها با برخی بویهیان دقیقاً با ایشان تطبیق نمی کند.(5) البته در گزارش غیراصیل مشیخه منسوب به ابن مقاتل قطیعی هم راس باش دیلمی، ملک دیلم خوانده شده است.(6) ولی در روایت النسب العالی از تعزیر او به سبب دسیسه حلاج گفته شده است(7) که با جایگاهی حکومتی تناسب کمتری دارد.
عبدالكريم جامع در اصل وجود این شخصیت تردید کرده، و در این راستا به اموری همچون خطاب عام الرسالة استناد کرده و گفته است خطاب جمعی الرسالة خصیبی با نسبت آن به رستباش، که از مستندات وجود رستباش است، نمی خواند و دیگر اینکه نام رستباش در منابع یافت نمی شود.(8) در این خصوص باید گفت بنا بر داستان ادعایی لقب «رستباش» می تواند
ص: 232
درون فرقه ای باشد، و البته پیش تر شواهد یادکرد از آن در منابع متقدم نصیری گذشت.(1) دیگر اینکه خطاب عام با ارسال آن به رستباش و نسبت متأخرتر اثر به او به سبب جایگاهش منافاتی ندارد.
عقيدة الديانة
عقيدة الديانة مجموعه اشعاری است که به رستباش منسوب است. نامش نیز ظاهراً برگرفته از یکی از اشعار است.(2) ابراهیم عبداللطیف اشعار را به نام دیلمی و در آخر شرح خود بر دیوان خصیبی گنجانده، و عباراتش را شرح کرده است. در مصادر قدیم همچنین، اشعاری منسوب به دیلمی نقل شده است که در همین کتاب یافت می شود.(3) در این اشعار عموم عقاید غالیانه مانند ظهور معنا، تناسخ و بابیت آمده است، ولی از رجال نصیری دوران غیبت سخنی نیست. همچنین، این اشعار قوت شاعرانه بیشتری به نسبت دیوان خصیبی دارند. در نقل هداية المسترشد آمده است که قصیده غسقیه که در عقيدة الديانة موجود است در پی نزاع رستباش با طلحه عونی بوده است. دیلمی بخشی از اشعار را نقل کرده است.(4)
پیش تر به مناسبت بحث از الرسالة خصیبی سخنی از رستباش، و احتمال تقرير الرسالة به قلم او به میان آمد.
توجه به شهرت بسیار بیشتر او نسبت به دیگر مؤلفان خاندان شعبه، ما در این کتاب، بنا بر استعمالی رایج تعبیر «ابن شعبه» را فقط برای حسن بن شعبه حرانی به کار می بریم، نه دیگر حرانیان
1. حقائق أسرار الدين
در میان آثار نصیریه، این اثر دقیق ترین نوع اسناددهی را دارد، و در آن از بسیاری از منابع امامیه، اهل توحید (اسحاقیه و نصیریه) و مخمسه بهره برده، و بارها نیز منبع خود را معرفی کرده است.(1) همچنین علاوه بر استفاده از مشایخ خطابی، از مشایخ امامی هم روایت می کند، در حدی که با وجود شدت مطالب غالیانه مانند ظهور صور الاهي، اهل مراتب، اباحه و تناسخ در کتاب، گویی در دوره ای از عمرش در میان امامیه، و شاید پیش از تألیف کتبی مانند حقائق أسرار و تحف العقول امامی بوده است، و به ویژه در مقدمه کتاب حقائق أسرار از گذشتن عمرش در تقصیر اظهار ناراحتی می کند.(2) با وجود آنکه ابن شعبه از اسحاق بصری و از چندین طریق از اسحاقیان و دیگر غالیان روایات متعددی نقل می کند، از میان راویان اختصاصی نصیریه، او صرفاً روایاتی انگشت شمار از خصیبی و نقل هایی مرسل و احتمالاً وجاده ای از المثال والصورة منسوب به ابن نصير دارد.
به هر رو، کتاب او در طبقات بعد نیز محل توجه برخی دیگر از مؤلفان نصیری واقع شده است. در برخی پژوهش ها اصالت نسبت کتاب به ابن شعبه بررسی و تأیید شده، و شواهد متعددی از روایت متقدمان نصیری از حرانیان و طبرانی از این کتاب به دست داده اند.(3) اما
ص: 234
شاید ابن هارون بغدادی از متقدم ترین راویان از کتاب است که مستقیماً و با ذکر نام ابن شعبه از او روایت کرده است.(1) هر چند نوع اسناد کتاب البدء والإعادة ابن هارون و حتى المائدة خصیبی به نحوی است که به گمان قوی برخی دیگر از روایات مشترکشان با حقائق أسرار را نیز از همین اثر گرفته اند.(2)
ساختار اسناد حقائق اسرار، و وجود بسیاری از روایات آن با سند مرتبط در دیگر منابع شاهد اصالت نسبی بسیاری از اسناد و البته اصالت خود کتاب است. طبقه اخبار مسند کتاب همگی با طبقه ابن شعبه تناسب دارد، هر چند در بسیاری از اسناد تعلیقاتی هم هست، اما تشخیص اینها به سهولت ممکن است.
با این حال، کتاب به طور خاص در روایت از منابع غالیان گاهی مرسل نقل می کند، و از این جهت روش روایتگری مؤلف در بیشتر روایات مسند کتاب از امامیه و غالیان با این دست روایات تفاوت دارد. از طرفی هم گاه در تکمیل مطالب ابواب حاوی روایات مسند در کتاب، ابوابی با عنوان «فصل من كتاب الأسوس» يا «فصل من كتاب الهفت» آمده،(3) که به کلی متشکل از بخش هایی از این دو کتاب است. آیا این تفاوت ساختار به سبب سلیقه مؤلف در نقل روایات وجاده ای بوده یا یکی از راویان کتاب بخش هایی از دیگر آثار را استدراک کرده است؟
به نظر می رسد احتمال اول قوی تر است؛ زیرا در مواضع متعددی بخش مرسل در اوایل باب آمده، یا کلمات مؤلف اصلی در میان بخش های مرسل آمده،(4) و مهم تر آنکه ابن شعبه بارها علاوه بر روایت مسند از اسحاق بصری، مرسلاً هم از کتب اسحاق بصری نقل کرده است(5) و این با طبقات بعد از ابن شعبه که نصیریان از اسحاق جز برای طعن بر او نام نمی برند،
ص: 235
تناسب ندارد. همچنین، برخی از حرانیان قرن پنجم که حقائق أسرار نقل کرده اند، مرسلات کتاب را به صورت مرسل، و مسندات را با تمام یا بخشی از سند نقل کرده اند.(1) بر این اساس، حتى روايات مفصل دو کتاب مشهور الهفت و الأسوس در حقائق أسرار نیز به گمان قوی در اصل حقائق أسرار نیز بوده است؛ هر چند در جاهایی که فصلی از الهفت در دو موضع نزدیک در کتاب تکرار شده،(2) احتمالاً نتیجه خلط نساخ یا به هم ریختگی اوراق است.
گذشت که نسخۀ المثال والصورة منسوب به ابن نصیر در واقع برشی از حقائق أسرار است. در خور توجه است که روایات حاوی الأسرار منسوب به جلی(3) در حقائق أسرار هم وجود دارد؛ در حدی که شروع مقدمه و بدنه اصلی دو کتاب یکی است و ساختار دوگانه اسناد حقائق أسرار در حاوی الأسرار هم هست. البته، حاوی الأسرار افتادگی هایی در مقدمه و متن دارد، و فقط از ابتدا تا باب تناسخ حقائق أسرار ادامه یافته است. همچنین، اسناد حاوی الأسرار ناقص تر و خلاصه شدۀ اسناد حقائق أسرار الدین است،(4) و گاهی در هم ریخته است.(5) با این حال، هیچ یک از کتب جلی همین حد از روایات مسند را هم ندارند، و ساختار این کتاب بر خلاف دیگر رساله های جلی است. نمونه ای از استناد قدمای نصیریه به این کتاب نیز یافت نشد، و شاید ابن معمار نخستین کسی باشد که از کتاب نام برده است.(6)
تشابه نام دو تحریر کتاب احتمالاتی مانند تصحيف (حقائق الأسرار للحراني به حاوى الأسرار للجلی) را گوشزد می کند. مؤید این احتمال آنکه حرفوش خير الصنيعة حاوى الأسرار را به حسین بن محمد بن علی جلی نسبت داده است.(7) در حالی که برای وجود خارجی حسین فرزند جلی نیز شاهدی کهن تر از این گفتار معاصر یافت نشد. مدح های مبالغه آمیز
ص: 236
حرفوش در این ترجمه که نزد نصیریه رایج است، اتکا به منبعی کهن را نمی نمایاند. بنابراین، احتمالاً نحوه انتساب حاوی الاسرار به جلی و پسرش در فرآیند تصحیف و بدخوانی ناسخان چنین بوده است (و این کتاب ابن شعبه ارتباطی با جلی ندارد):
1. ابو محمد بن على الحراني - محمد بن على الجلي
2. الحسن بن على الحراني - الحسين بن على الجلي - الحسين بن محمد بن على الجلي
بدوی به اتکای نسخه ای از الهدایة الکبری کتابی با همین عنوان حقائق أسرار الدین را به يونس بن ظبیان نسبت داده(1) که چنین چیزی در نسخ الهدایة به دست ما دیده نمی شود، و این می تواند نتیجه خلط و تسری در نسخه ها باشد. تاکنون دو تصحیح ابوموسی حریری و حسن یونس حسن به ترتیب در قالب سلسلة تراث العلويين و المجموعة الكاملة لمؤلفات النصيرية در دسترس قرار گرفته اند. ولی ظاهراً نسخه آن دو از یکدیگر متمایز است؛ زیرا هر یک نسبت به دیگری در مواضعی کاستی و زیاده مختصری دارند.(2)
2. المسائل لابن شعبة
این اثر سؤال و جواب هایی دربارۀ الرسالة خصیبی است، و پیش تر بدان اشاره شد. بنابر گزارش هایی، این اثر علاوه بر نصیریان در دست اسحاقیان متقدم نیز بوده است.(3) فریدمن شدت اختصار پاسخ های خصیبی و احتمالاً تمایل کم او به پاسخ در برخی مواضع را شاهد آن دانسته است که ابن شعبه در آن زمان به تازگی به فضای باطنی نصیریان راه یافته بوده است.(4) چنان که برخی مقالات دیگر هم تذکر داده اند که مثلاً گرچه تعبیر «لا موصول و لا مفصول» در الرسالة در اقوال و اخبار نصیریان بسیار رایج است، ولی نوع پرسش ابن شعبه دربارۀ معنایِ این عبارت نشان می دهد که این تعبیر برایش تازگی دارد و سابقه آشنایی چندانی با آن نداشته است؛ بلکه تعبیر را به خود خصیبی نسبت داده، و این نشان می دهد که احتمالاً پیش تر
ص: 237
روایات نصیری مرتبط را ندیده بوده است.(1)
3. تحف العقول
تحف العقول عمدتاً بر اساس اخبار امامیه و نه تراث نصیریه نگاشته شده، و از کتب عام نصیریان به حساب می آید. گرچه تا پیش از آشنایی های دهه اخیر، تحف العقول كتابی كاملاً امامی تلقی می شد، اما با این حال، برخی پژوهشگران نشان داده اند مؤلف در همین کتاب هم تأثیراتی از برخی از مطالب نصیریان گرفته است.(2)
همچنین، در پژوهش هایی تحریفات بسیار گسترده اخبار تحف العقول نشان داده شده، به نحوی که انگشت اتهام را به سوی خود مؤلف می برد.(3) در حالی که تاکنون با وجود آکندگی حقائق أسرار الدین از غلو، شواهدی از جعل و تحریف به دست خود مؤلف، ارائه نشده است. همچنین، مقالات دیگری دربارۀ كتاب تحف العقول وجود دارد، ولی چون ارتباطی به جنبه های نصیری کتاب یا نویسنده ندارد، به آن نمی پردازیم.
4. التمحيص
این اثر نیز از کتب عام ابن شعبه در موضوع بلایای مؤمن در دنیا و صبر و جزای آن است، و در میان آثار مؤلفان نصیری، بیشترین قرابت محتوایی را با امامیه دارد، ولی با عنایت به اینکه مجموعه ای از روایات آن مختصر روایات تحف العقول و شاید برگرفته از آن است،(4) احتمالاً تألیف آن پس از تحف بوده است. حتی می توان احتمال داد ابن شعبه به تأثیر از روایات امامی،
ص: 238
در انگاره غالیانه نفی بلایای مؤمن(1) نگاهی متفاوت با نصیریان داشته است، چه در آثار سرّی او مانند حقائق أسرار و المسائل نیز شاهد روشنی از عقیده نفی بلایا نیافتیم.
برخی التمحیص را به اشتباه از محمد بن همام دانسته اند؛(2) ولی ظاهراً این خطا نیز چیزی جز انتساب آثار ناشناس به اولین راوی مذکور در کتاب نبوده، که راجع به آثار بسیاری رخ داده است؛ مانند اختصاص که به نادرست به شیخ مفید منسوب شده،(3) يا طب الأئمة منسوب به فرزندان بسطام،(4) و قطعه ای از حقائق أسرار که به نادرست به محمد بن نصیر منسوب شده، و سخن از آن گذشت.(5)
طوسی و نجاشی که به زمان ابوعلی محمد بن همام اسکافی نزدیک بوده اند، التمحیص را از آثار او معرفی نکرده اند،(6) و در قدیمی ترین نسخ کتاب(7) و نیز در قدیمی ترین یادکردهای امامیه از التمحیص، این اثر از ابن شعبه حرانی شمرده شده است.(8) برخی از پژوهش ها اشتراکات مهمی را میان روایات التمحیص و دیگر آثار ابن شعبه نشان داده اند.(9) به ویژه در تحقیق ابراهیم جواد نشان داده شده که بسیاری از عبارات خود مؤلف در مقدمه سه کتاب التمحيص، تحف العقول و حقائق أسرار مانند هم و بعضاً با الفاظ یکسان است.(10) در حالی
ص: 239
که هیچ یک از روایات کتاب در منابع امامی به ابن همام منسوب نشده است.(1) كتاب التمحيص تاكنون بارها همراه با المؤمن منسوب به حسین بن سعید، یا با تحف العقول، یا با هر دو، یا به با ترجمه خود التمحیص یا مستقلاً نشر یافته است. بهترین تحقیق از کتاب متعلق به ابراهیم جواد است.
5. طب الصادقين علیهما السلام
به تازگی نسخه ای بدون نام مؤلف در طب روایی(2) در دست تصحیح قرار گرفته است، که بنا بر قرائنی از آثار این شعبه حرانی است. گرچه اکثر اسناد این کتاب ناقص اند، ولی مشایخ مذکور در اسناد کامل تر کتاب و نوع اسناددهی در آن تطابق خاصی با مشایخ ابن شعبه دارد. همچنین، اخبار این اثر و خاصه مرسلات آن اشتراکات مهمی با آثار ابن شعبه دارد. از طرفی هم قرائنی حاکی از اشتراک فضای روایت و استنساخ این کتاب با آثار عام ابن شعبه دارد.
در خور توجه است که گرچه در پژوهش هایی قرائن متعدد از اتحاد مؤلف همه آثار پیش گفته ارائه شده، اما آثار عمومی ابن شعبه (تحف العقول، التمحيص و طب) چندان محل توجه و علاقه نصیریه نبوده است. به گمان قوی این آثار، در نخستین طبقات به برخی محافل روایی امامیه راه یافته، و با همت امامیه حفظ شده است. به طور خاص این آثار در دست خاندان فضل بن حسن طبرسی (متوفای 548 ه.ق.) بوده، و در آثار خود مانند مكارم الأخلاق و مشكاة الأنوار از آنها بهره برده اند. در مقاله ای در دست تألیف به این شواهد می پردازیم. شواهدی از بی رغبتی راویان نصیری به معارف شیعی غیر مختص به غالیان را نیز در پژوهشی دیگر نشان داده ایم.(3)
6. كتاب الإبتداء
كتاب حجة العارف از کتاب الإبتداء اثر ابن شعبه روایت کرده و آن را کتابی مشهور خوانده است.(4) چنین اثری در دسترس ما نیست. ولی با عنایت به همین روایات برجامانده، موضوع کتاب باید مربوط به ابتدای خلقت و عوالم پیشین باشد.
ص: 240
همچنین، کتاب المؤمن منسوب به حسین بن سعید اهوازی با کتاب التمحيص ابن شعبه (با وجود حجم کم آن دو)، روایات مشترک زیادی دارد و نسخه آن در کنار التمحیص در دفاتر مشترک آمده(1) که دلیل آن در خور بررسی است؛ به ویژه که نام الحسين/ الحسن بن سعيد و الحسن بن شعبه (خاصه در حالت بدون نقطه) به راحتی قابل تصحیف به یکدیگرند، اشتباهی که برای کتاب التمحیص نیز رخ داده، و سید هاشم بحرانی آن را به حسین بن سعید نسبت داده است.(2) البته، فهارس کهن اثری با عنوان المؤمن برای حسین بن سعید ذکر کرده اند،(3) اما در منابع متقدم امامی چندان روایتی از آن با اِسناد به حسین بن سعید یافت نشد.(4) از سویی روش مرسل روایت کردن در نسخه المؤمن نیز با حسین بن سعيد تناسب ندارد، ولی در قدیمی ترین نقل از المؤمن با یادکرد از مؤلف و نام کتاب، دیلمی (متوفای 841 ه.ق.) تصریح کرده که گزیده روایات المؤمن را با حذف اسانید نقل می کند و نخستین سندش از المؤمن با یک راوی بیشتر، و کامل تر از نسخه موجود المؤمن است و تقریباً با اسناد حسين بن سعيد هم خوانی دارد.(5) قضاوت در این باره نیازمند پژوهش های بیشتری است. در ادامه، شواهد نادرستیِ نسبت رساله موضحة حقائق الأسرار به حسن بن شعبه نیز خواهد آمد.
گفته شده ابوالحسن علی بن عیسی جسری (زنده در 346 ه.ق.)(6) نماینده خصیبی در بغداد بوده است.
ص: 241
- التوحيد في إثبات التفريد
این کتاب مشهورترین اثر جسری است، که در آن از خصیبی دربارۀ مسائلی مرتبط با الرسالة سؤالاتی می پرسد. این اثر با تحقیق رواء جمال علی منتشر شده است. وی در مقدمه اش بر کتاب به شرح حال جسری می پردازد، چنان که در جلد یازدهم سلسلة تراث العلويين و المجموعة الكاملة لمؤلفات النصيرية نيز گنجانده شده است. این نسخ اختلافاتی هم دارند، از جمله اینکه بندهای پایان نسخه رواء علی به عنوان کلام جسری نقل می شود، ولی در نسخه المجموعة الكاملة نيز به عنوان روایت جسری از خصیبی.(1)
- جواب مسألة ابن هارون
نسخۀ رسالۀ کوچک و بی نامی از جسری وجود دارد که در ابتدای آن ابن هارون صائغ آن را پاسخ جسری به سؤالاتش می شمارد که به صورت حضوری دریافته است.(2) ماسینیون هم از وجود نسخه ای با نام المناظرة براى جسری سخن گفته و افزوده است که آن را بر ابن هارون صائغ املا کرده است.(3) البته تعبیر مناظره درست به نظر نمی آید. این رساله در زمینه جایگاه اسم و معنا است و طارق رجب نسخه ای از آن ارائه کرده است.(4)
ابن معمار دو کتاب برای جسری ذکر کرده است: نفى الهموم في معرفة الدّيان القّيوم، رسالة الناصحة.(5) ماسينيون رسالة الأوحد را نیز در زمره آثار جسری شمرده است،(6) که می تواند تحریفی از نام التوحید جسری باشد.
ابو عبدالله حسین بن احمد بن هارون البغدادی صائغ هم از شاگردان مهم خصیبی است.
ص: 242
جلی به ملاقاتش با او، حضورش در حران و سپس در کوفه و نیز روايات اخبار او از طریق ابوعلی حداد و ابن دقه کوفی اشاره کرده است.(1) در گزارشی مسند از طبرانی سخن از استنساخ مصنفات ابن هارون صائغ در سال 388 ه.ق. در بصره به میان آمده است.(2) اینها البته شاهد تقدم صائغ بر جلی هم هست. در روایتی مسند هم ابو عبدالله صائغ، که می تواند همین مؤلف باشد، داستان کرامتی برای خودش در طعن خلفا در برابر عامه ذکر کرده که در سفرش به اسيوط مصر رخ داده است.(3) از صائغ آثار مهمی بر جا مانده است:
1. مختصر كتاب البدء والاعادة
نسخه موجود مختصر کتاب بزرگ او درباره تناسخ است. روایات این کتاب نیز دارای سند است، و در جریان شناسی راویان اهمیت دارد. هر چند اكثر اسناد آن ناقص و فقط برخی از اسنادش متصل و کامل است که در آن مستقیماً از خصیبی و حسن بن شعبه نقل می کند.(4) این کتاب به تناسب موضوعش با عنوان البدء والإعادة، در جلد ششم از سلسلة تراث العلويين آمده است.
2. كتاب البدء والاعادة
خود ابن هارون در اواسط و انتهای کتاب پیشین تذکر داده که کتاب جامعش در تناسخ که در آن بیشتر آیات و روایات در تأیید عقیده تناسخ نقل شده، کتاب البدء والإعادة است.(5)
3. مسائل ابن هارون إلى الشيخ الخصيبي
دربارۀ این اثر پیش تر سخن گفتیم. این رساله پیش از نشر در سلسلة تراث العلويين (جلد چهارم)، نخست به همت برآشر منتشر شده بود. نسخه ای از مسائل ابن هارون نیز در پایان مسائل عبدالهادی حیدر از علی عبدالله صفصافة گنجانده شده و در المجموعة الكاملة آمده است. طبرانی روایاتی از مسائل ابن هارون دارد، و در ضمن آن به استنادات مخالفانش به این اثر هم اشاره می کند.(6)
ص: 243
از یکی از شاگردان جسری به نام هبة الله ابن ابراهیم هم رساله ای در رد خدا انگاری خصیبی بر جا مانده که در آن ادعای بابیت جسری هم مطرح شده است.(1)
آثار برجامانده از ابوالحسین محمد بن علی جلی (متوفای 399 ه.ق.)، جانشین خصیبی و معروف به الشيخ الثقة(2) همگی در راستای تبیین عقیده غلو یا تأویل باطن است، و عموماً در آن چندان اهتمامی به ذکر اسناد وجود ندارد، اکثر آثار برجامانده از او رساله های کوچکی است که به اندازه آثار خصیبی و بعضی از شاگردانش به آنها توجه نشده است. نخست آثاری را که از او در دسترس است ذکر می کنیم:
1. باطن الصلاة
این رساله در زمینه تأویل باطن است، و هر جزئی از نماز را بر کسی از اشخاص حمل می کند. طبرانی و عصمة الدولة هر یک در موضعی، از کتاب الصلاة جلی یاد کرده اند،(3) و نقل ایشان از جلی هم در کتاب باطن الصلاة موجود است.(4) در این اثر مهم، مانند دیگر آثار جلی، چندان منابع آرا و اقوال، مگر ارجاعاتی به الرسالة خصیبی، ذکر نمی شود.
2. البيان لأهل العقول والأذهان
این رساله کوچک در زمینۀ مراتب و درج است، و به نحوی توضیح بخش هایی از الرسالة خصیبی است. بنا بر مقدمه اش در پی پرسش کسی (با تعبیر السيد الجلیل) از مفاهیم غالیانه اسم و باب و اهل مراتب نوشته شده است. فریدمن، بنا بر قرینه ای از نسخه کتاب و نیز کلام محشی آن، احتمال داده است که این رساله خطاب به حمزة بن شعبه حرانی (علی بن حمزة، نویسنده حجة العارف؟) نوشته شده باشد، چنان که همین احتمال را از کتافاگو دربارۀ باطن الصلاة نیز نقل کرده است.(5)
ص: 244
3. الرسالة المسيحية
گفته می شود جلی این اثر را برای کسی به نام جبرئیل دمشقی نوشته که او جلی را از زندان عکا نجات داده است.(1) در این رساله نمادهای مسیحی مانند صلیب حضور چشمگیری دارد، و به کلی به شرح این نمادها می پردازد، و از شخصیت های مسیحی مانند لوقا و نسطورس نیز روایت می کند.(2) شوقی الحداد به استناد پاره های مشابه این کتاب با الرسالة المسيحية اثر بهاء الدین مقتنی، نظریه منشأ واحد این دو کتاب (یعنی اتحاد مؤلف یا مکتب آن دو) را مطرح کرده است.(3) ولی با مطالعه کتاب منسوب به مقتنی شاهد روشنی از ارتباط دو کتاب نیافتیم.(4)
4. رسالة الأندية
بحث نداها بر الوهیت ائمه علیهم السلام از اموری است که پیش تر الرسالة خصیبی بدان پرداخته است.(5) جلی نیز با تفصیل بیشتر مصادیق نداها را معرفی کرده و بنا بر مقدمه رساله، آن را برای یکی از برادرانش فرستاده و در خاتمه، وعدۀ ارسال کتب بیشتر را می دهد. طبرانی از این اثر در مواضعی یاد کرده است.(6) این اثر در تبیین جایگاه ابواب هم اهمیت بسیار دارد.
5. الرسالة النعمانية
این رساله کوچک پاسخ جلی به شاگردش ابوالقاسم نعمانی دربارۀ جایگاه اسم و معنا و تأویل غالیانه برخی واژگان است. در دیگر منابع نصیری روایات دیگری از ابوالقاسم علی بن حسین بن عیسی نعمانی از جلی بر جا مانده است.(7) در ابتدای مقدمه، برای فرزند نعمانی (محمد) و فرزند فرزندش (هبة الله) نیز دعا می کند.
6. رسالة الفتق والرتق
این اثر نیز در زمینه عقاید و مفاهیم عرفانی (و به تعبیر فریدمن بعضاً نوافلاطوني) غاليان
ص: 245
است. از نکات مهم دربارۀ رساله این است که به گزارش طبرانی، بعضی از اسحاقیان مدعی شده اند که جلی این اثر را، که در واقع از خصیبی بوده، انتحال کرده است. طبرانی با این دیدگاه مخالفت می کند و می گوید هیچ یک از شاگردان خصیبی این رساله را از خصیبی روایت نکرده اند، بلکه آن را از جلی شنیده اند، و مؤلفی جز جلی برایش شناخته نشده است.(1) او در مواضع دیگری نیز از این رساله جلی روایت کرده(2) و در جایی نقل کرده که جلی به الفتق والرتق ارجاع داده است.(3) غیر از طریق طبرانی امروزه در برخی دیگر از کتب نصیریه نیز طرقی به الفتق والرتق وجود دارد. از جمله در پرسش ابن مقاتل از جلی دربارۀ مطلبی در الفتق والرتق(4) و روايت محمد بن شعبه از جدش جیش بن ناصح الدولة از جلی.(5)
7. رسالة الحروف
در این اثر نیز هر یک از حروف معجم و حتی نقاط آن به یکی از اشخاص مقدس نصیریان تأویل شده است. همه آثار پیش گفته در کنار هم در جلد دوم از سلسلة تراث العلويين نشر یافته است. این اثر در المجموعة الكاملة با عنوان باطن الحروف المعجمیه با تفاوت هایی در نسخه آمده است. با توجه به گرایش شدید نصیریان و نیز برخی صوفیان به کاربرد رمزی حروف در آثارشان،(6) این اثر اهمیت دارد.
8. رسالة الظهور والبطون
از دیگر آثار در دسترس جلی این رساله کوچک است که به عنوان یکی از آثار طبرانی در سلسلة تراث العلويين آمده است. طبرانی آن را روایت کرده، و احتمالاً در تدوین آن نیز مؤثر بوده است. این رساله هم بیشتر حاوی توضیحاتی دربارۀ الرسالة خصیبی است.
9. وصية الجلى لأبي سعيد
این وصیت کوچک در واقع مجموعه نکاتی دربارۀ عقاید غالیانه است، که جلی برای طبرانی
ص: 246
مطرح کرده و در پایان به مخاطبش می گوید این چکیده عقاید او است و مخاطبش را مدح می کند.(1)
10. حاوى الأسرار يا الحاوى للأسرار
در بحث از حقائق اسرار گذشت که حاوی الأسرار در واقع تحریری ناقص از حقائق اسرار ابن شعبه است، و انتساب به جلى احتمالاً حاصل تصحيف (الحرانی به الجلی) است.
النسب العالى اثری با عنوان الحاوی و عدل الایمان را از جلی دانسته،(2) ولی ابن معمار آن را به امام صادق علیه السلام نسبت داده است.(3) ابن معمار علاوه بر برخی از آثار پیشین، رسالة الكلابية، الشرح المقّنع بالنفوس، الأربع، المجموع الغامض، التعليق والرضاع والتربية والسماع، كتاب التوحيد و كتاب الصولجة را نیز برای جلی برشمرده است.(4) ما به اطلاعاتی دربارۀ این آثار دست نیافتیم. ممکن است کتاب التوحید یکی از رساله های پیش گفته باشد. در آخر، در خور توجه است که گرچه در رساله های جلی کمتر اسناد و اطلاعات کتاب شناسی به چشم می خورد، اما بنا بر اسناد بسیاری از نسخ و نیز اسناد مجمع الأخبار، آثار طبرانی، عصمة الدولة و جمعی دیگر، جلی از مهم ترین راویان اسناد خصیبی، و چند اثر پیش گفته منسوب به مفضل بن عمر و ابوالمطلب نیز بوده است.
پیش تر نویسنده سطور، در مقاله ای دَه اشتراک میان ابوالحسین محمد بن علی شجاعی بجلى (راوى كتاب الغيبة نعماني) و ابوالحسين محمد بن علی جلی را شاهد اتحاد این دو شخصیت دانسته بود: «اتحاد نام خود راوی، پسر، پدر، کنیه، نسبت، شهر (حضور در حلب و عراق)، طبقه، راوی مرتبط (نعمانی)، منصب حکومتی، گرایش به روایت اخبار امامی و...».(5)
با وجود شواهد این اشتراکات در مقاله، مستندات برخی از آنها اشکال دارد.(6) با حذف
ص: 247
اینها، اشتراک دو شخصیت در نام و پدر و کنیه (ابوالحسین محمد بن علی)، حضور در حلب، اتحاد طبقه و حکایت ارتباطشان با نعمانی باقی می ماند که این اشتراکات می تواند به صورت اتفاقی باشد؛ زیرا به دلیل شیوع نام «محمد بن علی» و کنیه ابوالحسین، حضور هم زمان دو تن با این عناوین در یک شهر مطلب ویژه ای نیست. بنابراین، نمی توان به اتحاد این دو شخصیت حکم کرد.
محمد بن ابراهیم نعمانی از رجالی است که در منابع نصیری از مشایخ ابن شعبه در برخی روایات غالیانه معرفی شده، و بحث هایی با خصیبی دارد. محمد احمد علی از وجود کتابی با عنوان نسخه ای از رسالة الإخلاص محمد بن ابراهیم نعمانی تا به امروز خبر داده، ولی تاکنون نسخه ای از آن در دسترس ما قرار نگرفته است تا اصالتش را ارزیابی کنیم. نمونه گزارش های دیگر آثار از این منبع و نیز یادکرد برخی دیگر از آثار غالیانه منسوب به نعمانی (مانند المقنع، كتاب التسلى و التقوى) در مقاله ای گرد آمده است.(1)
از نمونه شاگردان خصیبی که به ایشان آثاری منسوب شده، و بخش هایی از آن نقل شد، زید بن عمار جنبلانی ضراب است. رساله ای با عنوان الرسالة الجنبلانية در المجموعة الجنبلانیه آمده که در آن به عقاید اصلی نصیری در زمینه جایگاه معنا و توحيد العين (على علیه السلام) و ظهور او می پردازد، و به اموری چون معاجز، قصه ابن سبأ و خطب افتخار و برخی آیات توحیدی استناد می کند، و تناسب چشمگیری با آثار خصیبی مانند الرسالة، الفرق بين الرسول والمرسل و الهداية دارد.
ص: 248
گرچه در ابتدای نسخه، اثر به جنان جنبلانی منسوب است، ولی قبل از خطبه، کتاب آن را از زید بن عمار جنبلانی ضراب شمرده است. زید ضراب از شاگردان خصیبی دانسته شده(1) و با توجه به تشابه محتوای این رساله با آثار خصیبی، احتمال تأخر آن نسبت به خصیبی و تعلقش به زید ضراب پذیرفتنی تر است؛ خصوصاً که نسبت داده شدن اثر به جنان می تواند به دلیل نسبت مشترک جنان با زید و شهرت بیشتر جنان باشد. در حالی که به نحو کلی نسبت آثار به رجال نصیری پیش از خصیبی دشوار است، و برخی از تراجم نگاران هم فقط از انتساب رساله به زید گفته اند.(2) همچنین در مشیخه منسوب به ابن مقاتل قطیعی، چند صفحه از مناظره قطیعی و ضراب نقل شده(3) که ممکن است اصیل باشد.
مجموعه اشعار بسیاری به شاگردان خصیبی و پسینیانشان منسوب است، اما در این میان از برخی همچون ابوالحسن بن بطيطة حلبی نُسخ مجزایی هم برجا مانده است.(4) روایات ابن بطیطه در منابع متقدم محل توجه بوده و کتابی با نام المقنع بدو منسوب شده(5) و چه بسا او همان ابوالحسن علی بن بطه باشد که در النسب العالی از اولاد خصیبی شمرده شده است.(6) ابن معمار اثرى با عنوان الكواكب الدرية فى معرفة الأنوار الخفية را نیز به ابن بطه منسوب کرده است.(7) منابع متأخر نصیریه از برجاماندن اثری شعری با عنوان البزازیة در معارف نصیریه، از حسن البزاز، شاگرد خصیبی سخن گفته اند.(8)
در آثاری همچون خير الصنيعة و معجم أعلام العلويين نمونه های بسیاری از یادکرد از شاگردان خصیبی یا شاگردان شاگردان او را می یابیم که آثاری به ایشان نسبت داده شده، یا اشعاری طولانی در عقاید نصیری و غیر آن به ایشان منسوب می شود. در برخی از اینها گرچه به روشنی کتاب یا رساله ای برای این اشخاص ذکر نشده، ولی طولانی بودن اشعار منقول از ایشان احتمال وجود نُسخی منسوب به ایشان را به ذهن می آورد.
ص: 249
شاید ابوسعید میمون بن قاسم طبرانی (متوفای 426 ه. ق.)، معروف به الشاب الثقة، پرکارترین مؤلف متقدم نصیریان باشد. آثار او نیز مانند آثار حرانیان نکات بسیاری دربارۀ تألیفات نصیریه به دست می دهد. بسیاری از مشایخ نصیری طبقات پیشین و حتی هم طبقه(1) با طبرانی را از خلال اسناد کتبش می توان شناسایی کرد.
1. النجحية يا الرد على المرتد
این کتاب به هر دو نام خوانده می شود، هر چند از ارجاعات طبرانی(2) به این کتاب در دیگر آثارش بر می آید که عنوان النجحیة را ترجیح می دهد. النجحية از جمله آثار طبرانی در پاسخ به احتجاجات اسحاقیان است. در مقدمه، از ظهور برخی (غالیان) که التزام به آصار (تکالیف) را واجب می دانند، و بر شیوخ نصیری طعن می زنند گلایه کرده، و در ادامه گفته است در رساله ای که در طعن بر خود طبرانی نوشته اند، برخی دیگر از شیوخ نصیری از جمله مهلهلی و خود طبرانی هم با ذکر نام مذمت شده اند.(3) در گزارش طبرانی از رسالۀ شیخ اسحاقی (بنا بر عنوان نسخه: اسماعیل بن خلاد) آمده که او با نیرنگ و توسل به نزد من آمد، و من او را تکریم کردم، ولی چون نظرم را گفتم مرا تکفیر کرد. پس طبرانی را «میمون بشکار» خطاب کرده و تحقیر می کند. در ادامه، طبرانی از این لقب گذاری گلایه می کند.(4)
در این اثر اطلاعات مهمی دربارۀ کتب نصیریان و دیدگاه های شیخ اسحاقی که رساله اش را نقد می کند، آمده است. همچنین، در انتهای این اثر طبرانی مشیخه جلی را هم ضمیمه کتابش کرده است.(5) بخش بزرگی از کتاب طبرانی در نقد دیدگاه شیخ اسحاقی است که می گوید باطن
ص: 250
و حقیقت معنا غیر از صورت ظاهری امام علی علیه السلام است و دیدگاه طبرانی را غالیانه می داند.
2. الجواهر
این اثر نیز در احتجاج با منتقدانش نگاشته شده، و پیش از خطبه تذکر داده شده که در رد بر اسماعیل بن خلاد(1) است.(2) طبرانی در هر بخش کلمات رساله منتقد را نقل و رد می کند، و به ویژه بر شرح اشعار خصیبی هم اهتمام ورزیده است. او گاه مطالب کتب اسحاقیان متقدم تر را نیز نقل کرده است. مثلاً از کتاب اصول التوحيد زيد الحاسب،(3) معروف به يتيم كشكة، استنادش به روایات ذم غلو و اباحه و از آن جمله رساله میاحیه یا کلمات زید در رد الوهيت حضرت علی علیه السلام را آورده، ولی در برابر طبرانی احتجاج کرده که این روایات از سر تقیه صادر شده است.(4)
در بسیاری از بخش ها نیز تذکر داده که استناد شخص اسحاقی به بعضی از اشعار خصیبی در حالی است که بعضی از این اشعار را خصیبی از سر تقیه گفته است.(5) از این گفتار چنین بر می آید که غلو شخص اسحاقی عمومی تر و غلو طبرانی خاص تر، و به عبارتی شدیدتر بوده، که بیشتر محتاج تقیه بوده است. غلو بیشتر ابن نصیر، نسبت به اسحاق بصری نیز در مواضعی از آثار نصیریان نمود یافته است.(6)
البته باید تذکر داد که نسبت اسحاقی به این اشخاص در منابع نصیری جای تأمل دارد؛ زیرا از یک سو بر پیوند ایشان با جریان اسحاق تأکید می شود، و از سوی دیگر هم از موضع نسبتشان به خصیبی گفته اند که نمونه شواهدش در بحث از الرسالة خصیبی گذشت. فراتر از این، در نقل طبرانی و غیر او، اخباری از این رجال نقل شده که نگاهی مثبت به ابن نصیر را
ص: 251
بازتاب می دهد.(1) و البته هم شواهدی از موضع میانه برخی اسحاقیان آن دوره وجود دارد،(2) و هم احتمال برچسب زنی نصیریان تند به برخی از نصیریان میانه تر.(3)
از شخصی به نام ابونصر منصور [مسلمانی]، از معاصران طبرانی و شاگردان جلی، هم تعلیقه ای بر الجواهر در دست است، که به الرسالة المنتصفة مشهور است. ادبیات و نوع استدلال ها و منابعی که او در این اثر به آن استناد کرده نزدیک به طبرانی است، و در این رساله و دیگر منابع، ابونصر، شاگرد جلی شناسانده می شود.(4) او از اسماعیل بن خلاد با كنيه «يا اباذهيبة) و از طبرانی با نامش، میمون یاد می کند.(5) برخی از منابع از برگشتن ابونصر از کیش نصیری و امامی شدنش گفته اند.(6) این می تواند با نگاه انتقادی اش به روایات(7) مرتبط باشد. چنان که در رویکردی غریب در میان نصیریه، ابونصر فقیه امامی معاصر خود، یعنی شیخ مفید، را بسیار ستوده است.(8) برخی روایات منابع قرن پنجم از طبرانی عیناً در الجواهر هم به چشم می خورد.(9)
3. البحث والدلالة في مشكل الرسالة
از مهم ترین شروح الرسالة خصیبی است، که نسخه ای از آن در المجموعة الكاملة موجود است، که در کنار نام فوق، نام البیان والبرهان را نیز ذکر کرده، و تألیف آن را در طبریه دانسته است. نسخه ای خطی از آن نیز در اختیار ما است.(10) بخش هایی از آن هم در ضمن الرسالة در
ص: 252
جلد دوم از سلسلة تراث العلويين نشر یافته است. در طبقه بعد از طبرانی، محمد بن شعبه در مقدمه اختلاف العالمین، اثر خود را همسو با همین کتاب طبرانی شمرده است.(1) در پایان این اثر نیز طبرانی مشیخه خصیبی را آورده است.(2) از ارجاعات طبرانی در البحث والدلالة به دیگر كتبش تأخر نسبی تألیف این اثر فهمیده می شود.(3) در طبقات پس از طبرانی این اثر محل توجه بوده است.(4)
4. الدلائل في المسائل
يا الدلائل في جمع المسائل؛(5) در این اثر نیز به 223 پرسش پاسخ داده شده که گویا خود طبرانی طراح پرسش ها است. پرسش ها در زمینه های متنوعی از علائق غالیان و مباحث تأویل باطن، و پاسخ ها نیز عموماً کوتاه است. ساختار این کتاب به کتاب الحاوى في علم الفتاوى شباهت بسیار دارد، ولی از نظر موضوعی به طور خاص در مباحث مربوط به ظهور معنا و اسم، مطالب مفصلی همسو با الرسالة خصیبی دارد، و حتی گاه عین عبارات الرسالة را بدون ذکر نام آن در پاسخ به برخی پرسش ها به کار گرفته است.(6) برآشر و کوفسکی نیز در مقاله ای به همین جهات پرداخته اند، و البته تذکر داده اند که تثلیث نصیری در تبیین طبرانی تفاوت هایی با کتب پیشینش دارد.(7) همچنین، گفته اند از دو نسخه شناخته شده کتاب، نسخه چاپ شده در سلسلة تراث العلویین به نسبت نسخه موجود در هامبورگ افتادگی هایی دارد،(8) و البته نسخه سلسلة تراث العلويين نيز کامل به نظر می رسد.
5. الحاوى في علم الفتاوى
این رساله مهم پاسخ به 120 پرسش در زمینه احکام باطنی، آموختن علم باطن و غلو و نوع
ص: 253
ارتباط با اهل فِرَق دیگر است. او احکام باطنی را از برخی از آیات و نیز روش مشایخ خود استنباط می کند. همچنین، در این کتاب پرسشگر را به بسیاری از کتب غلو ارجاع می دهد، و گاه آرای فقه اسحاقیه را هم نقل می کند، و البته در این میان معانی جدیدی از نماز و وضو نیز مطرح کرده است.(1) تندلر در شرح مفصلی که دربارۀ کتاب دارد، در مباحثش به اموری مانند جنسیتی کردن نحوه انتقال دانش دینی و استفاده گسترده نصیریان از تأویل باطنی احکام مربوط به جنسیت برای رابطه عالم و شاگرد پرداخته است.(2) مؤلف نصیری در این رویکرد، دقیقاً از همه تعابیر روابط زناشویی و خانوادگی برای تعلیم معارف بهره گرفته(3) و از عموم آیات مربوط به زنان نیز تأویلی باطنی برای احکام عالم و شاگرد استنباط کرده است. همچنین، احکام متعددی دربارۀ شراب نوشی در آن آمده است.(4) بنا بر گفته حرفوش، نصیریه تا دوره معاصر به این کتاب برای تعامل با شاگردان و آموزششان به الحاوی عمل می کنند.(5)
هر چند ساختار کتاب با دیگر اثر طبرانی (الدلائل) شباهت هایی دارد، اما انتساب این کتاب به طبرانی نیازمند بررسی دقیق تر است، خاصه که ما برخی از مصطلحات نصیریان مانند ترکیب «عمس» را برای نخستین بار در این کتاب یافتیم.(6) چنان که در مواضعی از کتاب، از جمله در بحثی در تحریم محرمات، برای انبیا تعبیر «علیه السلام» به کار برده است.(7) در حالی که در آثار طبرانی مانند بسیاری از دیگر نصیریان تعبیر «منه السلام» رایج است.
عبد الكريم جامع وجود ارجاع به کتاب الکافی منسوب به ابن نصیر در الحاوی را از اشکالات آن دانسته است؛ زیرا گذشت که احتمالاً الکافی همان اثر متأخرتر منسوب به ابن بقراط حموی (متوفای 638 ه.ق.) است. جامع، قوانین گسترده مذکور در الحاوی را نیز با عمل خود طبرانی ناهمخوان می داند، و ادعای شاگردی نکردن طبرانی نزد مشایخ را شاهد
ص: 254
می گیرد. وی، نبود یادی از مشایخ طبرانی در الحاوی و نبود نام الحاوی در منابع تا دوره ابن معمار را تردید برانگیز می شمرد.(1) تندلر هم فقط به روایات گسترده کتاب متأخر شرح الإمام و ما يجب عليه از الحاوی اشاره کرده است.(2)
با این حال، ادعای شاگردی نکردن طبرانی نزد مشایخ، خصوصاً با وجود حجم عظیم اسنادش از جلی در خور نقد است، و می توان احتمال داد که خود طبرانی هم به بخش چشمگیری از احکام الحاوی و الدلائل ملتزم بوده، خود در ادامه آن را تکمیل کرده، و بدان نظام بخشیده باشد. دیگر اینکه، در طبقه پس از طبرانی، عصمة الدولة اخبار بسیاری در زمینه فقه باطنی ابوت و نحوه اخذ معارف توسط شاگرد را نقل کرده که بیشترش از طبرانی است.(3) در آخر، حتی اگر نظر جامع در نادرستی ارجاعات طبرانی به الکافی مسلم باشد، باز با احتمال افزوده شدن ارجاعات به دست ناسخان به کتاب طبرانی قابل جمع است.
6. المعارف و تحفة لكل عارف
در این کتاب چند باب نخست دربارۀ تأویل باطنی برخی از احکام و واجبات است. سپس در ابواب بعدی روایاتی را در زمینه هایی مطرح می کند که با برخی دیگر از کتب فرقه تناسب دارد، مانند بحث اعیاد که روایات تفصیلی آن در کتاب دیگر طبرانی آمده، یا روایات بابیت که با مطالب فصل آخر الهداية خصيبى تناسب دارد. دربارۀ رابطه این اثر با المائدة مطالبی گذشت. اسناد کتاب هم روند یکسانی ندارند، و برخی متصل و برخی منقطع اند. این نکات دربارۀ نسبت نسخه موجود با اثری از طبرانی به نام المعارف که در آثارش بدان ارجاع می دهد،(4) ایجاد پرسش می کند. هر چند ممکن است این مطلب صرفاً نتیجه ضعف تأليف يا تثبیت نایافتگی کتاب طبرانی یا استنساخ ناقص ناسخان از اسناد باشد.
صرفاً پاره هایی از این اثر در جلد هفتم از سلسلة تراث العلویین آمده، ولی با دسترسی به نسخه آن در هامبورگ، بعدها بر آشر و کوفسکی کتاب را تحقیق و تصحیح کرده، و در مقاله ای
ص: 255
هم از محتوایش بحث کرده اند.(1) نسخه ای از کتاب نیز در المجموعة الكاملة آمده که ما در تحقیقمان فقط به همین متن از کتاب دست یافتیم. در سده های بعدی هم برخی مؤلفان با یادکرد از کتاب المعارف از آن روایت کرده اند،(2) یا کتابی با عنوان المعارف را به طبرانی نسبت داده اند.(3)
الأعياد از مشهورترین آثار منسوب به طبرانی در میان غیر نصیریان است، و این با محتوای مناسکی خاص آن، اهتمام مستشرقان و البته نشر عمومی آن پیش از دیگر آثار طبرانی تناسب دارد. در این اثر مؤلف به تفصیل اعیاد غالیان را ذکر کرده است. مؤلف در ابتدای کتاب بر اساس روایتی غالیانه این اعیاد را به دو دسته عربی و عجمی تقسیم کرده است. در بخش اعیاد عربی گذشته از جمعه، فطر و اضحی مجموعه اعیادی را به عنوان روزهایی معرفی کرده که در نگاه نصیریان در آن ندای الوهیت ائمه علیهم السلام اعلان شده است، مانند روز غدیر، روز اعلان الوهيت امام صادق علیه السلام و ولایت ابوالخطاب و... در ناحیه اعیاد عجمی هم نوروز، مهرگان، نهم ربیع، میلاد و 17 آذار را آورده،(4) و سپس برای هر یک در بابی اخبار و ادعیه غالیان در این زمینه را ذکر کرده است. گرایش شدید مؤلف به نمادها و شاهان ایرانی در این اثر بسیار پررنگ است، که البته پیش تر در الهداية و الرسالة خصیبی هم به چشم می خورد.(5) طبرانی در ضمن دعاها مجموعه علائم رمزی هم به کار برده است.(6)
این اثر را نخستین بار ساموئل لاید به صورت عمومی معرفی، و مختصری از آن را به انگلیسی ترجمه کرده است.(7) اشتروتمان با عنوان سبيل راحة الأرواح(8) و بر اساس دو نسخه(9)
ص: 256
نشر داده بود، و دیگربار در جلد سوم از سلسلة تراث العلويين بر اساس نسخه ای متفاوت همراه با دیگر آثار طبرانی به همت حریری چاپ شد. سزگین برخی از نسخ کتاب را شناسانده است.(1) در نسخ کتاب درهم ریختگی آشکاری دیده می شود، یعنی گاه ظاهراً ترتیب اوراق کتاب قدری به هم ریخته است، و علاوه بر این در دو چاپ موجود از کتاب هم کاستی ها و زیاده ها و تفاوت هایی در ترتیب برخی مطالب به چشم می خورد.
از باب نمونه در اوایل هر دو چاپ از کتاب، متنی با عنوان کتاب شرح السبعين به روایت از ابوعلی بصری است، که در چاپ اشتروتمان در باب عید اضحی آمده، ولی در چاپ حریری آن را پس از مقدمه آورده است.(2) غیر از اختلافاتی که فریدمن آن را تذکر داده است،(3) خطبه های اول کتاب هم در نسخه ها کاستی و زیاده دارد. در الأعياد علاوه بر ابتدای خطبه اول کتاب با خطبه های بسیار دیگری نیز مواجهیم. ولی یکی از خطبه ها در میانه کتاب با عنوان «خطبة مولانا امیرالمؤمنین» آشکارا با خطبه یکِ مؤلف تناسب دارد. در آن پس از مدح خالق، از دغدغه ای متناسب با تألیف کتاب سخن گفته شده است. سپس با تعبیر «روی عن المولى» روایتی قصار (و نه خطبه ای) در اهمیت علم نقل می شود، و در ادامه به شرح موضوع، اهمیت، نام (راحة سرور الأرواح) و عناوین کتاب می پردازد.(4) گرچه این با فضای کلی کتاب کاملاً تناسب دارد، ولی چنین مطلبی باید آشکارا در ابتدا و نه میان کتاب و در فصلی به عنوان خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام می آمد.
حریری در ابتدای کتاب به درستی تشخیص داده است که خطبه اول کتاب باید خطبه ناسخ باشد، و نخستین روایت کتاب را، که البته از طبرانی است، با عنوان «خطبة الكاتب» آورده است.(5) با این حال، می توان شواهدی از انتساب برخی بخش های کتاب به طبرانی آورد. مثلاً در ادامه خطبه اصلی کتاب، که در میانه فصلی از کتاب آمده، مؤلف به سؤالش از جلی اشاره می کند و این کاملاً با طبرانی تناسب دارد. البته در نسخه اشتروتمان زیادت «رواه ابوسعید میمون الطبرانی» نیز قبل از پرسش از جلی آمده،(6) که گرچه زیادت راویان است، ولی
ص: 257
آشکارا مؤید نسبت این بخش ها به طبرانی است. در میانه برخی از بخش های دیگر نیز وقتی مؤلف از مشایخی همچون جلی و ابن مقاتل قطیعی نقل می کند، با تعابیر سماع و سؤال مستقیم است.(1) البته هر دو از مشایخ طبرانی اند. همچنین، توجه چشمگیر به اشعار خصیبی و دیگر غالیان هم از دیگر شاخصه های مشابه الأعياد و دیگر آثار طبرانی است.(2)
با این حال، در الأعياد در کنار ذکر عبارت «رواه ابوسعید میمون الطبرانی» در ابتدای روایات، در نمونه های بسیاری در عرض آن نیز اسناد با «رواه محمد بن أبي العباس» شروع می شود.(3) سیاق مشابه این تعابیر پُرتکرار، معاصرت و نیافتن نمونه ای از روایتگری یکی از این دو شیخ از دیگری در اسناد،(4) این احتمال را به ذهن می آورد که چه بسا روایات با تعبیر «رواه محمد بن ابی العباس» از افزوده های راوی کتاب بر هسته اصلی الأعياد باشد. به هر حال، به نظر می رسد اثری از امیر محمد بن ابی العباس(5) در تألیف تحریر نهایی کتاب مؤثر بوده است؛ به ویژه که علاوه بر سیاق متفاوت و تعبیر زیاده روایت از او، بسیاری از اسنادش نیز با تعابیر مشعر به اخذ از یک دفتر از او روایت شده اند.(6) افزون بر این، بعضی از اسناد کتاب از مشایخی ناشناس از اسحاقیه روایت می کنند.(7) با توجه به نزاع شدید طبرانی با اسحاقیه، انتساب این اسناد به طبرانی هم جای تحقیق بیشتر دارد.
به عنوان مؤیدی بر این احتمال که تألیف نهایی نسخه موجود در طبقه بعد از طبرانی رخ
ص: 258
داده، اشتراک گسترده بخش هایی از الاعیاد با مصباح المتهجد شیخ طوسی (متوفای 460 ه.ق.) است. از باب نمونه می توان از اشتراک عبارات خبر عبدالله بن سنان دربارۀ عاشورا،(1) زیارت عاشورا(2) و خطبۀ منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام در غدیر(3) گفت. البته در نسخهٔ الأعياد مكرراً عبارات خلاف الوهیت امام از روایات حذف شده، و گاه عبارات صریحاً غالیانه ای را افزوده است، ولی در برخی از اینها خود الأعياد تصریح کرده است که خبر را از اهل ظاهر (امامیه) گرفته است.(4) پس تحریفات نصیریان، که از منابع امامی بهره می برده اند، متأخرتر است. بنا بر اشتراکات پیش گفته، می توان احتمال داد که مؤلف از مصباح شیخ طوسی بهره برده است؛ خصوصاً که به نحوی به برخی از آثار استاد او، یعنی شیخ مفید، هم دسترسی داشته است،(5) و ارسال و اتصال نسبی اسناد الأعياد هم با مصباح تناسب دارد.(6)
البته در مقاله «التصويب المفيد لإنصاف أبو سعید» تلاش شده با نگاه قدسی به طبرانی و با استناد به آسیب های تاریخی و کلامی محتوای الأعياد و به هم ریختگی بعضی از بخش های کتاب، نسبت آن را به طبرانی نفی کند.(7) اما این دست آسیب ها در آثار قدمای نصیریه رایج است، و با این همه، تألیف کتاب در قرن پنجم و نیز نقش مهم طبرانی در تألیف آن اشکالی به نظر نمی آید. هر چند ممکن است دست یابی به قرائن بیشتر دیدگاهمان را تغییر دهد. برآشر هم تحقیقی دربارۀ اعیاد نصیری با تأکید بر کتاب الأعياد انجام داده است.(8)
ص: 259
8. الجوهرية الكلبية
این رساله به جلی هم منسوب شده است، ولی با عنایت به روایاتش بی تردید با طبرانی تناسب دارد، نه جلی.(1) شاید علت اینکه اثر به جلی منسوب شده، آن باشد که گفته شده مؤلف رساله را برای فرزند طريقتي اش، على بن كليب الشريف الجوهری، نگاشته است.(2) علی بن کلیب از اولاد جلی شمرده شده،(3) و طبرانی هم در النجحیة، گفتاری از جلی خطاب به ابن کلیب روایت کرده است.(4) ولی این روایت را در الجوهرة الكلبية نيافتيم. در عوض، در الجوهرة الكلبية طبرانی روایاتی از دیگر آثار جلی دارد. ممکن است طبرانی کتابش را به همین شاگردان جلی تقدیم کرده باشد، و این در کنار روایات مکرر کتاب از جلی، تسری اِسناد و انتساب اشتباه کتاب به جلی را رقم زده باشد. در مقدمه اثر پرسشی دربارۀ کتاب السبعين، خبر خيط و رساله اندیه جلی مطرح می شود.(5) در این رساله هم مانند الدلائل گاه برای پاسخ به سؤالات از عين عبارات الرسالة و بدون يادكرد از آن بهره برده است.(6)
9 و 10. الرسالة المرشدة؛ الرسالة المنصفة في حقيقة المعرفة
رساله نخست در راستای اثبات وجود معنا و در پی پرسش یکی از اصحاب طبرانی بوده است. عبدالکریم جامع اثر مجزایی در نقد الرسالة المرشدة منسوب به خصیبی دارد، که ظاهراً ناظر به همین رساله است. ولی ما به کتاب جامع دست نیافتیم. الرسالة المرشدة گاه به ابو صالح دیلمی نیز منسوب شده(7) که وجه احتمالی اش در بحث از المسترشد خواهد آمد. الرسالة المنصفة به اموری همچون شرح برخی از اشعار خصیبی در زمینه صورت نوری و نیز توضیح برخی از تأویلات باطنی پرداخته است.
ص: 260
11 و 12. المسائل الخاصة؛ مسائل بيروت
هر دو رساله کوچک، حاوی پرسش های طبرانی از شیخ طریقتش جلی است. البته رساله دوم که با نام مسائل سنة 370 نیز خوانده می شود، فقط یک سؤال طبرانی را در بر دارد، و در ادامه صرفاً به تقریر کلمات جلی پرداخته است. هر چند اصالت سنجی این آثار کوچک دشوار است. البته عبدالکریم جامع با توجه به خردسالی طبرانی در سال 370 بر اصالت این اثر اشکال کرده است.(1)
12. رسالة النعمة/ الرسالة النعمانية
ابن معمار اثری به نام رسالة النعمة براى طبرانی ذکر کرده است.(2) از نسخه ای با این عنوان برای طبرانی مطلع نیستیم، ولی ضیائی می گوید در لاذقیه نسخه ای از طبرانی به نام الرسالة النعمانية ديده است.(3) با توجه به توضیحاتی که ضیائی دربارۀ ابتدا و محتوای این رساله داده است، ظاهراً این رساله با الرسالة النعمانية جلی تفاوت دارد. می توان احتمال داد که این اثر در واقع همان رسالة النعمة باشد، که به دلیل مشهورتر بودن نام الرسالة النعمانية، عنوانش تحريف شده است. در نسخه خیر الصنيعة اثر به صورت النعمية ياد شده است.(4)
ابن معمار چند اثر دیگر هم برای طبرانی برشمرده، که شناسایی نسخی از آن بر ما میسر نشد: «الأمانة على حكم الديانة، الألفاظ الدرّية/ والغرر البدرية/، روضة الناظر، رسالة التوحيد، الطرق فى الفرق، الجامع فى الطعام للمقتر والقانع، القداسات السبعون، كنز الحياة في معرفة الأدوار، ديوان للجلّى للشاب الثقة، كتاب الجسرية للشاب الثقة، كتاب الحقائق في الفرق بين الخلق والخالق».(5) حرفوش نیز اینها را افزوده :است: «الفذلكة ينجى من المهلكة، الأسرار في معرفة الآثار، مسائل العطار».(6)
عنوان الجامع فى الطعام للمقتر والقانع به صورت الجامع فى احكام المقر والقانع نيز ضبط شده است،(7) و شاید همان الحاوى فى الفتاوی طبرانی باشد. هر چند ابن معمار هر دو را
ص: 261
نام برده است. عنوان ديوان للجلّى للشاب الثقة نیز مبهم است. آیا این شرحی از طبرانی بر دیوان جلی بوده؟ یا تعبیر للجلی تصحیف واژه دیگری است؟ به هر حال، از هر دو مؤلف اشعاری نقل شده(1) و ابو صالح دیلمی گفته است اشعار طبرانی اگر جمع شود، در حد دیوانی بزرگ خواهد بود.(2)
بدوى در كنار رسالة التوحيد از رساله ضد ديانة على بن قرمط و علی بن کشکة برای طبرانی یاد کرده است.(3) عنوان اخیر را ظاهراً ابتدا اذنی آورده است.(4) ماسینیون تذکر داده است که شاید مقصود علی بن حسکه باشد،(5) که یکی از ابواب مقبول غلات مخمسه شمرده شده است.(6) در برابر باید در نظر داشت که نام «زید بن علی منجم»، معروف به یتیم کشکة، نیز در منابع نصیریه از جمله کتب طبرانی همواره به عنوان یکی از غالیان منازع نصیریه مذمت می شود.(7) او نیز ظاهراً از سران اسحاقیه پیش از اسماعیل بن خلاد بوده است.
از دیگر آثار منسوب به طبرانی رسالة الظهور والبطون است که گفتیم روایت طبرانی از اقوال و پاسخ های ابوالحسین محمد بن علی الجلی است. در کتاب معجم أعلام العلويين برای بسیاری از راویان کتب غلات سخن از وثاقت ایشان نزد طبرانی کرده است. البته معلوم نیست نویسنده این مطالب را از نسخه ای منسوب به طبرانی نقل می کند، یا اینکه برداشتی کلی دربارۀ اسناد کتاب داشته، و بر اساس گفتاری کلی از طبرانی این توثیقات و مدح ها را به طبرانی منسوب می کند. همچنین، همین معجم ضمن ستودن طبرانی به فلسفه، خبر داده که کتابی سیصدبرگی از او یافته که از وجود و عدم بحث می کند.(8)
ص: 262
با درگذشت جلی، طبرانی به عنوان پیشوای بعدی نصیریان بیش از همه مطرح شد. در این دوره تنش های میان دو فرقه غالی نصیریه و اسحاقیه بالا گرفت، و منازعات گستردۀ او با اسحاقیان در آثار طبرانی و ابن مقاتل بغدادی نمود چشمگیری یافت. همچنین، گرچه از انتقادات دیگر غالیان به خصیبی کمتر نشانی در دست است، ولی ظاهراً طبرانی و پیروانش منتقدان بسیار داشته اند.
ابوعبدالله (ابوالفتح) محمد بن الحسن بغدادی بلدی، معروف به ابن مقاتل قطیعی (متوفای 409 ه.ق.)، شخصیت مشهور نصیری هم طبقه طبرانی و اندکی مقدم بر او است. آثارش چنین است:
الف. المجالس النميرية
مشهورترین اثر ابن مقاتل در جلد یازدهم سلسلة تراث العلويين نشر یافته است. بسیاری از روایات این کتاب مسند است، و به شرح مناظرات ابن نصیر و اسحاق بن محمد بصری در قالب 38 مجلس به اسناد گوناگون می پردازد. 35 مجلس از این مجالس به واسطه شاگردان گوناگون خصیبی از خصیبی از مشایخش گزارش شده است. برخی اخبار مرسل(1) و مسند(2) المجالس النميرية را نیز عصمة الدولة از استادش ابن مقاتل با همان سند روایت کرده است. این می تواند شاهد اصالت نسبت المجالس النميرية به ابن مقاتل باشد.
با این حال، گاهی هم تفاوت متن دو کتاب بسیار است که نشانگر وقوع تحریف در یکی از دو نسخه است.(3) نمونه هایی از تحریفات فاحش اسناد در نسخه المجالس النميرية و نه نقل هاى الرسالة المصرية از آن بارها در کتاب تکرار شده است.(4) این مؤید آن است که برخی
ص: 263
از اسناد کتاب بر اساس سندی محرف تکمیل شده اند، و به سادگی نمی توان به اتصال همه اسناد کتاب خوش بین بود. تفاوت های دو کتاب نیازمند بررسی های دقیق تر است.
اصالت این مناظرات اشکال جدی دارد. مثلاً در بسیاری از آنها ساختاری کلیشه ای به چشم می خورد که اسحاق را در فهم آموزه های غالیانه ابن نصیر ناتوان یا معاند می شمارد، و امام عسکری علیه السلام در جلسه او را متنبّه، و ابن نصیر را تأیید می کنند.(1) این با رویکردهای خبرسازی جدلی میان فِرَق تناسب دارد. حتی قرائنی در نسبت برخی از این اخبار به خصیبی تردید جدی ایجاد می کند. مثلاً در گزارش هایی از خصیبی از مشایخش در قالب داستانی تأویلاتی را از اسحاق بصری نقل، و سپس قول اسحاق را از زبان محمد بن نصیر یا امام عسکری علیه السلام رد می کند، در حالی که همان مضمون ردشده، در آثار خصیبی یا از ابن نصیر نقل شده است.(2) در اندک اخبار مرسل المجالس النميرية، هم مطالبی خلاف رویکرد خصیبی وجود دارد.(3) چنان که حتی روایتی نادر دارد که در آن نعمانی با بیانی احترام آمیز به خصیبی نسبت شرک داده است.(4)
ب. در اواخر الرسالة المصرية اثر عصمة الدولة، شاگرد ابن مقاتل، علاوه بر روایات بسیار از ابن مقاتل مشیخه ابن مقاتل نیز نقل شده که در ادامه از آن بحث خواهیم کرد. عصمة الدوله در باب سوم نیز بخش هایی از رساله ای دیگر از ابن مقاتل خطاب به خود عصمة الدوله را به اختصار نقل کرده، و البته، در میانه آن روایاتی از دیگران را افزوده است. حرفوش الرسالة الیوسفیة را نیز برای ابن مقاتل نام برده است.(5)
ص: 264
ج. دو کتاب ادب الطالب و الرسالة المصرية را نیز از محمد بن مقاتل قطیعی دانسته اند،(1) که البته ظاهراً همین مؤلف محل بحث ما است و کس دیگری نیست. اما کتاب ادب الطالب و بغية الراغب به محمد بن جعفر بن عبدالملک نیز منسوب است.(2) ابن معمار در کنار کتاب الأسرار الشافية فى معرفة الخافية، كتاب الرسالة المصرية را هم به ابن مقاتل نسبت داده است؛(3) چنان که بدوى كتاب الرسالة الإسمية/ النصيحة را به همین ابوالفتح محمد بن الحسن بغدادی نسبت داده،(4) و گفته شده نسخه ای از این اثر هم در پاریس موجود است.(5)
با این همه، خود بدوی در موضع دیگری در معرفی کتاب منهاج الدين والبيان اثر عصمة الدولة، از آن با عنوان الإسمية والمصرية نيز نام برده است. ظاهراً عنوان الإسمية، تصحيفى از العصمية منسوب به عصمة الدولة است.(6) الرسالة المصرية نه از ابن مقاتل قطیعی که از شاگرد و مريد او، عصمة الدولة است، و نسخه اش نیز در دسترس قرار دارد. چنان که علاوه بر روایات بسیار کتاب از ابن مقاتل، از دیگر مشایخ هم طبقه یا حتی قدرى متأخرتر از ابن مقاتل هم روایت کرده است.(7)
از خاندان حسن بن شعبه مؤلفان دیگری هم در میان نصیریان وجود دارند که طبقه شان متأخرتر از او است. همگی این آثار در جلد چهارم از سلسلة تراث العلویین آمده، و در بیشتر آنها به آثار ابن شعبه و خصیبی و گاه جلی استناد کرده اند. در نسخه رسیده به دست ما از الجدول ابن معمار هیچ یک از آثار آل شعبه یاد نشده، ولی حرفوش به این یادکردها در کتاب ابن معمار اشاره کرده، و اشکالاتش را نیز تذکر داده است.(8)
ص: 265
الف. آثار ابو عبدالله محمد بن شعبه
برخلاف احتمالی که برخی داده اند،(1) با توجه به طبقه محمد بن شعبه در آثارش، گویا محمد بن شعبه فرزند ابو محمد حسن بن شعبه مشهور نیست،(2) چنان که به روایت از او هم اهتمام ندارد.
1. رسالة موضحة حقائق الأسرار
رسالة موضحة حقائق الأسرار مسائلی از کتاب الرسالة و فقه الرسالة خصيبى را توضيح می دهد. حریری و به تبع برخی پژوهشگران دیگر، این اثر را از ابو محمد حسن بن شعبه تلقی کرده اند.(3) در حالی که مؤلف در این اثر از جلی و طبرانی روایت می کند،(4) و این تناسبی با طبقه حسن بن شعبه ندارد، و این محمد بن شعبه است که در آثارش از این رجال روایت می کند. بنابراین، چنان که در نسخه المجموعة الكاملة آمده، این نسخه از محمد بن شعبه است، نه از ابی محمد بن شعبه.(5)
2. الأصيفر
در مقدمۀ این اثر مؤلف از شدت اباحی گری برادران نصیری اشد گلایه را کرده است.(6) این کتاب کوچک به مسائل مختلفی پرداخته، ولی از آن جمله بر بحث ظهور اسم و معنا تأکید دارد، و به برخی از روایات (از کتبی مانند حقائق أسرار و بدون یادکرد از آن) استناد کرده است، و در مواضعی رنگ و بوی فلسفی هم دارد.(7) پس از تصحیح حریری، رواء جمال على هم تحقیقی
ص: 266
بهتر از کتاب ارائه کرده، و پایان مقدمه مفصل دو نسخه از کتاب را معرفی کرده است.(1)
3. اختلاف العالمين يا اختلاف الدارين(2)
منظور از دو عالم (دنیا) عالم کبیر نورانی و عالم صغیر سفلی است، که خصیبی در الرسالة به آن اشاره کرده، و این اثر نیز به نحوی بیشتر شرحی بر بخش کوچکی از بحث مراتب در الرسالة است. از نکات خاص این اثر این است که در چند موضعش به جایگاه خود خصیبی می پردازد، و با استناد به اشعار خصیبی او را از کروبیین و نیز صاحب شریعت می داند.(3)
ب. على بن حمزة بن حسن بن شعبه حرانی
ممکن است چنان که در نسخه حجة العارف در المجموعة الكاملة گفته شده، مؤلف نوۀ نویسنده حقائق أسرار باشد، که از کتب او نقل هم می کند. ادعای تعلق نسخه کتاب به سال 408 ه.ق. در مقدمه نسخه نیز با این احتمال تناسب دارد. ولی در مقدمه نسخه حجة العارف در سلسلة تراث العلويين او را علی بن حمزة بن علی بن شعبه نیز خوانده اند.(4)
1. حجة العارف في إثبات الحقّ على المباين والمخالف
این اثر در صدد است عقاید نصیریه را علاوه بر ادله نقلی، با دلایل عقلی هم مستند کند. در مقدمه این اثر نیز به اصحاب نصیریه به سبب نفهمیدن فلسفه اعتراض می کند.(5) در ابتدای نسخه سلسلة تراث العلویین گفته شده کتاب حجة العارف از علی بن حمزه بوده،(6) و نسخه آن در خزانه علی بن جعفر(7) یافت شده است. اما در سربرگ های همین تصحیح کتاب، مؤلفش به صورت علی بن جعفر یاد شده، که ظاهراً اشتباه است. همچنین، در نسخه الجدول ابن معمار هم کتاب به محمد بن شعبه منسوب شده است.(8) این را در جای دیگری نیافتیم.
ص: 267
2. التخميس
بدوی هر دو کتاب را از آثار حمزة بن علی بن شعبة برشمرده است.(1) البته نسخه التخميس در میان آثار این بخش شناخته شده نیست. ممکن است این اثر ردیه ای بر غلات مخمسه بوده باشد. اما کتاب حجة العارف هم در نسخه در دست ما به علی بن حمزة بن حسن بن شعبه منسوب است، نه حمزة بن علی. پیشوای دروزی، حمزة بن على زوزنی نیز تقریباً معاصر نویسنده محل بحث است.
ج. احمد بن محمد بن على العبدى النميرى
الرسالة الحرانية
در منابع متقدم نصیری، از نام و نشان این مؤلف چیزی نیافتیم. معجم أعلام العلويين او را متولد 382 ه.ق. دانسته است.(2) البته مؤلف در چند موضع مستقیماً از جلی روایت می کند،(3) و از منابعی همچون الرسالة خصيبي و رساله المراتب والدرج و نيز كلمات جلی بهره می برد، و مراتب و اضداد را شرح می دهد. همچنین، در مقدمه گفته است که کتاب را در پی تقاضای کسی که او را سید خطاب کرده، می نویسد. نامه آن شخص از طریق ابوالفتح محسن، از دوستان مؤلف، به او رسیده است. این شخص ممکن است یکی از شاگردان دیگر جلی باشد.(4)
ابو الفتح محمد بن معز الدولة على بن عيسى كوبج (كوبلخ؟) مصری (391-450 ه.ق.) مشهور به عصمة الدولة نیز از مهم ترین مؤلفان نصیریه است.
1. الرسالة المصرية
مؤلف در اوایل کتابش(5) و نیز در شعری در مدح کتاب(6) آن را «منهج العلم والبيان و نزهة السمع والعيان» خوانده، ولی نام رایج تر كتاب همان الرسالة المصرية است و گاهی هم آن را
ص: 268
العصمية می خوانند.(1) او در اوایل کتاب، شرح حال مختصری از خود آورده و این کتاب را نیز به شیخ طریقتش و به تعبیر نصیریان، پدرش ابوالفتح محمد بن الحسن بغدادی قطیعی تقدیم می کند.(2) این کتاب در چهارده فصل به مستندات برخی از عقاید کلیدی غالیان مانند توحید أمير المؤمنين علیه السلام، بابیت و کرامات ابواب و رد مخالفان نصیریه می پردازد. باب 12 در تفسیرهای غالیانه برای آیات قرآن نیز اهمیت بسیار دارد.(3)
عصمة الدولة در آخر این کتاب بزرگ مشیخه قطیعی را نیز ذکر می کند، که اطلاعات مهمی دربارۀ مشایخ نصیریه و دیگر غالیان مانند اسحاقیه دارد.(4) هر چند در ادامه همین مشیخه، در میان ملاقات شدگانش از اهل ظاهر، از ثوری (متوفای 161 ه.ق.) و احمد بن حنبل (متوفای 241 ه.ق.) و ... نام می برد!(5) حال آنکه طبقه آن رجال بسیار قدیمی تر است.(6) در سوی دیگر، سخن از ملاقات او با دیلمی، مؤلف هداية المسترشد، نیز به میان آمده(7) که با عنایت به تأخر طبقه دیلمی نسبت مشیخه به ابن مقاتل را با اشکال جدی مواجه می کند؛ هر چند می توان احتمال داد که هسته اولیه مشیخه واقعاً از ابن مقاتل بوده باشد. برخی از روايات عصمة الدولة در الرسالة المصرية بعدها محل بحث و نزاع غالیان واقع شد.(8) چنان که برخی از محققان معاصر هم اشکالات تاریخی برخی از اخبار کتاب را نمایانده اند.(9)
پیش تر نادرستی نسبت الرسالة المصرية به ابن مقاتل بغدادی را نشان دادیم. در نسخه در دست ما از این اثر، کتاب به محمد مهلهلی، فرزند ابن مقاتل بغدادی، نیز منسوب شده است، که البته این انتساب گذشته از قرائن پیش گفته با متن کتاب تناسب ندارد؛ زیرا از کتاب چنین بر می آید که مؤلف فرزند دینی ابن مقاتل است، نه فرزند طبیعی او.(10) البته در روایت وصیت
ص: 269
ابن مقاتل، عصمة الدولة راوی است؛ و مهلهلی مخاطب وصیت پدرش. هر چند نوع پرسش مهلهلی از پدرش در مقدمه وصیت نیز تردیدبرانگیز است. الرسالة البغدادية(1) و الرسالة الجانية(2) نيز به مهلهلی منسوب است.
در نسخه طلال اسعد عثمان، طرق متعددى براى كتابت الرسالة المصرية با ذکر سال های استنساخ معرفی شده است، که البته همگی در نهایت به نسخه ای که صفی الدین بن محور صوفی(3) در سال 656 ه.ق. استنساخ کرده است بر می گردند.(4)
در مواضعی از الرسالة المصرية، مؤلف از دیگر تألیفاتش نیز نام برده است، مانند رساله ای حاوی دلالت بر «الإسم إسمه كن» و رسالة صفة الإخوان.(5) بدوى سه اثر رسالة في الجفر، رسالة في عمل الزيج و الأدعية را نیز برای عصمة الدولة بر شمرده است.(6) همچنین، دیلمی تذکر داده که عصمة الدولة علاوه بر رسائل باطنی، رساله هایی هم بر مذهب شیعه و امامیه نوشته بوده است.(7)
از آثار مهم نصیریان در قرن پنجم مجمع الأخبار است که در نسخه های موجود به کسی منسوب نشده است، ولی اسناد آن نشان از تعلق اثر به قرن پنجم دارد. البته، برخی از مقالات معاصر آن را به ابوصالح دیلمی نسبت داده اند،(8) که این ظاهراً اشتباهی ناشی از قرارگیری این اثر در کنار هدایة المسترشد دیلمی در چاپ سلسلة تراث العلويين است. اسناد ناقص و کامل
ص: 270
این کتاب اشتراک بسیار با نسخه ای دارد که با عنوان الأخبار والروايات عن ائمة اهل البيت علیهم السلام یا رسالة محمود بعمرة شناخته می شود، و اشتروتمان منتشر کرده است.
از نکات مهم کتاب مجمع الأخبار اسناد گوناگون آن با یک واسطه متغیر به جلی است که نمونه هایی از این روایات را در آثار جلی می توان یافت.(1) بسیاری از این اخبار جلی در بخش مشترک با نسخه منسوب به بعمره است،(2) در میان اسناد تا جلی، در هر یک از دو نسخه فقط یک روایت از طبرانی از جلی یافتیم، که البته با وجود تناسب موضوعشان، یکسان نیستند.(3) مجمع الأخبار از برخی از مشایخ هم عصر طبرانی مانند محمد بن ابی العباس هم روایت مستقیم دارد.(4) لذا تقریباً هم طبقه طبرانی و اندکی متأخرتر از او است. او روایتی از سلامة بن احمد حداء در سال 432 ه.ق در قاهره، و نیز روایتی از سال 440 ه.ق. دارد(5) که البته سماع مؤلف از این مشایخ معلوم نیست.
بر این اساس، مؤلف رساله متأخرتر از طبقۀ طبرانی، و احتمالاً متعلق به نیمه دوم سدۀ پنجم است. فریدمن تذکر داده که بعمره از ناسخان نسخه در دست اشتروتمان و نه مؤلف آن بوده، و کتاب احتمالاً اثر یکی از شاگردان جلی است.(6) ولی ظاهراً روایات کتاب از جلی نه مستقیماً، که منقول از آثار جلی است، و گرچه برخی روایات مشترک منقول از شاگردان جلی با تعابیری همچون «حدثنی» شروع می شوند، اما اخبار بدون ذکر واسطه معمولاً این تعبیر را نیز ندارند. محمود بعمره ظاهراً همان شیخ متأخر نصیری محمود حسين بعمرة (متوفای 1249 ه.ق.) نویسنده تحفة الأخيار است،(7) و البته کاتب یا راوی نسخه ای از کتاب محل
ص: 271
بحث هم بوده است. اما پژوهشگران غیرنصیری به دلیل محدودیت های دسترسی به آثار، کتاب را از خود بعمره پنداشته اند.
با مقایسه دو نسخه معلوم می شود که گرچه ابتدا و انتهای دو نسخه تفاوت دارد، و با نام های متفاوتی نشر یافته اند، ولی در واقع هر یک بخش ناقصی از مجموعه ای یکسان اند. چند خبر اوایل نسخه منسوب به بعمره(1) و خبری در انتهای آن و تک خبرهای اندکی دیگر در نسخه مجمع الأخبار به چشم نمی خورد؛ ولی بدنه اصلی آن در مجمع الأخبار يافت می شود.(2) اما در برابر نسخه مجمع الأخبار نیز اختصاصاً روایتی از مجلس شراب موسی بن اشیم(3) در اول آن، و حدود دو برابر حجم بخش مشترک، روایاتی دیگر را در آخرش (پس از مشترکات) دارد که از نسخه منسوب به بعمره افتاده است.
شاید احتمال افزوده های پسین به مجمع الأخبار به کلی منتفی نباشد؛ ولی نوع اسناددهی ادامه نسخه و بی انضباطی هر دو بخش مشترک و غیرمشترک این گمان را به وجود می آورد که تفاوت های دو نسخه بیشتر به دلیل افتادگی باشد، تا زیادات متأخرتر. در این میان خبر غیبت خصیبی در آخر مجمع الأخبار، که مرفوعاً از سلامة بن احمد حداء در سال 432 ه.ق. گزارش شده،(4) به دلیل تأخر طبقه اش احتمالاً افزودۀ راویان به انتهای کتاب باشد.
بعد از طبقه طبرانی مؤلفان بسیاری در تأیید عقاید نصیریان نوشته اند؛ به ویژه مجموعه رسالاتی که در رد بر اسحاقیه در جلد یازدهم و دوازدهم از سلسلة تراث العلويين نمود یافته است. ردیه نویسی غالیان بر یکدیگر در حدود و جزئیات عقاید غلو، بسیار رایج بوده، و نصیریان نیز به طور خاص با اسحاقیان منازعات بسیار در این خصوص داشته اند که به برخی از آثار مرتبط اشاره شد، و در اینجا نیز فقط به چند نمونه متقدم تر دیگر اشاره می کنیم. چنان که
ص: 272
در ادامه می آید، برخی از این آثار مانند رسالة مهدية الرشاد و هداية المسترشد اطلاعات بسیاری را دربارۀ مشایخ نصیری عصر خود به دست داده اند. این نمونه ها در جلد هشتم و یازدهم از سلسلة تراث العلویین در دسترس است:
1. مهدية الرشاد، اثر سلامة بن احمد حداء (365- 458 ه.ق.)(1)
این اثر در سال 451 .ه.ق. نوشته شده است.(2) ابتدای این اثر در کنار طعن بر بعضی از منتقدان، حدود عقاید غلو را تبیین کرده، و از غیر نصیریان برائت جسته است. همچنین، در آخر اثر جمعی از مشایخ خود را بر اساس پراکندگی در شهرهای گوناگون معرفی کرده است که اهمیت بسیار دارد. جامع از این بخش مشایخ با عنوان الرسالة السلامية یاد کرده است.(3) حداء خود در مشیخه اش از مکتوب بودن مناظره مفصلش با اسماعیل بن خلاد گفته است.(4)
2. هداية المسترشد، ابو صالح دیلمی (متوفای قرن پنجم)(5)
حرفوش او را با تعبیر «ابوصبح دیلمی» یاد کرده و کتابش را المرشد خوانده است(6) که البته با
ص: 273
عنایت به نقل هایش از آن معلوم است که همین اثر محل بحث ما مد نظر او است؛ کنیه «ابوصبح» در مشیخه منسوب به ابن مقاتل قطیعی نیز برای نویسنده هداية المسترشد به کار رفته است. هداية المسترشد پس از ذکر مجموعه ای از روایات، ابواب متعددی را به معرفی مشایخ نصیریه اختصاص داده، و در هر بخش اطلاعاتی شخصی و اشعاری را از ایشان آورده است. همچنین، بخشی از اثر نیز به رد بر یکی از اسحاقیان، يعنى طلحة العوني، اختصاص دارد. مؤلف این دسته از اسحاقیان را اهل تفویض می شمرد، و مفوضه را رد و مذمت می کند.(1)
گذشته از چاپ کتاب در جلد هشتم سلسلة تراث العلويين، حریری گزیده بخش ردیه از کتاب را مجدداً در جلد یازدهم نیز تحت عنوان الرد على طلحة العوني آورده است. او تذکر داده که تصحیح این اثر صرفاً متکی به تک نسخه ای ناقص بوده است.(2) با عنایت به برخی از نقل های نصیریان معاصر که در نسخه حریری نیامده، به نظر می رسد نسخ کامل تری از کتاب هم وجود داد.(3) همچنین، با توجه به یادکرد صفی الدین بن محور (متوفای 656 ه.ق.) در آخر بخش اشعار(4) به سادگی نمی توان کل ابواب آن را از ابو صالح دیلمی دانست، مگر اینکه درگزارش های تعلق دیلمی به قرن پنجم تردید کنیم.
3. الرسالة البغدادية
این اثر منسوب به محمد بن محمد بن مقاتل قطیعی بغدادی (معروف به مهلهی)، یعنی فرزند مؤلف المجالس النميرية، است. در بخش نخست از این اثر به بحث علم و آداب تعلم و کلیاتی از معتقداتش پرداخته است، که با وجود دربرداشتن روایاتی غالیانه اشتراکات بسیار نیز با كتاب المائدة خصیبی دارد.(5) ادامه این اثر نیز در نقد کسی است که رسائلی نوشته بوده است تا ثابت کند کسی که او را به صورت عین ( علی علیه السلام) می بینیم، همان میم (محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، و باطنش غیبی است که درک و تعقل و ذکر نمی شود.(6) این با اعتقاد نصیری توحید
ص: 274
أمير المؤمنين علیه السلام و الوهیت صورت انزعیه در تضاد است. بغدادی او را زعیم طائفه تاسعه و پیرو زید حاسب دانسته است.(1) این، مؤید گفته حریری است که این ردیه بر اسماعیل بن خلاد، زعیم اسحاقیان است.(2) عموم روايات الرسالة البغدادية مرسل است و بعضاً خبرش را با سماع از جلی آورده است.(3)
4. آثار ناصح الدولة
رسالة ناصح الدولة جيش بن محرز نیز یکی از ردیه نگاری های متقدم است که در جلد یازدهم سلسلة تراث العلويين آمده است. او روایاتش را معمولاً مرسل نقل می کند، و البته گاهی هم مانند مجمع الأخبار، اسناد خود را با یک واسطه از جلی می آورد.(4) حرفوش رساله مهدية الرشاد و المصلحة للفساد در رد بر اسماعیل بن خلاد را نیز به ناصح الدولة نسبت داده است، که با توجه به گزارش هایش از این رساله(5) مشخص است که با همین رساله در دست ما یکی است، جز اینکه برخی از مسائل کتاب از نسخه در دست ما افتاده است. وجه هم نامی این اثر با رسالۀ پیش گفته از حداء بر ما روشن نشد. ولی احتمالاً به دلیل وجود نسخۀ هر دو رساله در یک مجموعه، نام یکی به دیگری تسری(6) یافته است. محمد بن شعبه از ريحانة الروح جدش جيش بن ناصح الدولة روایتی را نقل کرده است(7) که شاید ناظر به اثری از مؤلف محل بحث ما باشد.
در این بخش ابتدا مروری بر برخی از مشهورترین مؤلفان نصیری این قرون و آثارشان خواهیم
ص: 275
داشت. سپس در چند قسمت به آثاری می پردازیم که معمولاً به هیچ مؤلف غالی سرشناسی منسوب نیستند، بلکه یا به نام های ساختگی یا مستقیماً به معصومان منسوب اند. گرچه تاریخ گذاری دقیق این آثار نصیری نیازمند پژوهش های مفصل تری است، اما با عنایت به قرائن اولیۀ ما، بسیاری از این آثار، که ادعا شده متعلق به قرون متقدم اند، ظاهراً در قرون میانی نگاشته شده اند. این آثار با وجود اصیل نبودنشان، به دلیل انتساب به دوران نخستین، گاه در میان نصیریان بسیار مهم تلقی شده اند.
در جلد دوازدهم از سلسلة تراث العلویین در رساله های الرد على الحلولية طوباني و المناظرة رداد نشابی برخی از کتب نصیری این دوران معرفی شده اند.(1) علاوه بر اشارات فریدمن، کتاب الفرقة الهامشية برخی از آثار برجامانده از این مؤلفان را به اختصار معرفی کرده است.(2) عبدالکریم جامع نیز در فهرست آثار قرن هفتم و هشتم از برخی آثار دیگر نام برده است.(3) در اینجا فقط به اجمال از مهم ترین مؤلفان دوران میانی نصیریه از این اسامی می توان یاد کرد:
محمود الصوفی (زنده در 560 ه.ق.)؛ حرفوش از برجاماندن اثری از او با عنوان رسالة هداية و إرشاد گفته است. این اثر در زمینه جایگاه اسم، و تحذیر از یکی شمردن آن با معنا است، و به اموری مانند جایگاه ابواب و مراتب و حقوق مؤمن نیز می پردازد.(4) به این اثر دست نیافتیم.
خليفة بن عبدالله تنوخی (متوفای حدود 580 ه. ق.)؛ وصیتی به فرزندش جابر بن جبله از او بر جا مانده که در آن کسانی را که خصیبی را باب رحمت می دانند نقد کرده است. بخشی از آن را حرفوش نقل کرده،(5) و چه بسا برگرفته از کتاب التجرید باشد.(6)
عمادالدین احمد بن جابر بن جبلة الغسانی (زنده در 598 ه.ق.)؛(7) معروف به احمد
ص: 276
قرفيص/ قرفاص نويسنده الرسالة القرفاصية كه در المجموعة الكاملة آمده و تا حدی رنگی فلسفی دارد و پاسخ به مسائل نصر بن معالی خرقی است، و بدین نام نیز شناخته می شود، و الوصية منسوب به او است که از نسخه ای از آن در کتاب بهره برده ایم.
محمد بن الحسن منتجب العانى (قرن 6-7 ق)؛(1) نویسنده دیوان، که هر یک از هاشم عثمان و اسعد علی آن را تصحیح و تحقیق کرده، و ابراهیم عبداللطیف هم شرحی بر آن دارد. برای منتجب سه اثر العالم والمتعّلم، الجداول الروحانية و تسمية الأعياد نیز ذکر شده است.(2)
حسن بن یوسف مکزون سنجاری (متوفای 638 ه. ق.)؛ نویسنده ديوان، تزكية النفس(3) و أدعية الأيام. او از سرشناس ترین پیشوایان و امیران نصیری در قرون میانه نصیری است، و بسیاری از نصیریان معاصر نسب خود را به او می رسانند. هر یک از سلیمان أحمد و هاشم عثمان تحقیق و تعلیقاتی بر دیوان مکزون دارند،(4) و صالح عضيمة نیز در صحيفة الأخطاء خطاهای شرح سلیمان احمد را بیان کرده است. حامد حسن معروف نیز در کتاب المكزون السنجاري بين
ص: 277
الامارة والشعر والتصوف والفلسفة، به تفصیل، به شنون مختلف مکزون پرداخته است.
حاتم طوبانی/ جدیلی (؟) (متوفای 650-700 ه.ق.)؛(1) نویسنده التجرید در رد بر حلولیان؛ بخش هایی از آن در سلسلة تراث العلويين، جلد دوازدهم آمده، و نسخ کامل تری از آن نیز موجود است. در روایات کهن دربارۀ التجرید از دربارۀ تغییرات نسخه آن گفته شده است.(2) این اثر حاوی اطلاعاتی دربارۀ کتب و رجال دوره خود است. در این مجموعه از کتاب صفی الدین بن محور نیز فراوان روایت شده است. بنا بر گفته حسین حرفوش، رساله دیگری نیز با عنوان القبرصية و با رویکرد عقلی از او بر جا مانده است. ولی با عنایت به تفاوت ادبیات و شیوه دو کتاب و وجود برخی اختلافات تاریخی، تعدادی از معاصران به وجود دو مؤلف با عنوان جدیلی و طوبانی برای این آثار قائل شده اند.(3) عبدالکریم جامع در قسم چهارم از مصادر فكر الدعاة به تفصيل الحاتمية (مناظرات شیخ حاتم) را بررسی کرده است، ولی به این کتاب جامع دست نیافتیم.
ص: 278
يوسف بن عجوز الرداد النشابی (متوفای 694 ه.ق.)؛ نویسنده المناظرة(1) موجود در سلسلة تراث العلويین، جلد دوازدهم، و نسخه ای از آن با اندکی تفاوت در پاریس است. این اثر در بحث منازعات برخی نصیریان با دیگر غالیان عصر خودشان خاصه در بحث جایگاه اسم و معنا است.
علی بن منصور بن سلامة رفدى صویری (زنده در 716 ه. ق.)؛(2) نويسنده الرسالة النورية در رد بر فرقه غیبیة که در المجموعة الكاملة و جلد دوازدهم از سلسلة تراث العلويين موجود است. برای او آثاری با عنوان دیوان أرجوزة و ديوان مشغفة(3) ذكر شده است. این آثار برجا مانده اند، ولی قضاوت دربارۀ اصالت این آثار نیازمند تحقیق بیشتر است. القداديس الشعشانیه نیز یکی از این آثار است. برخی نصیریان به تفصیل به ترجمه صویری و ذکر اهمیت او در عصر خودش پرداخته اند.(4)
حسن بن حمزة بن محمد بلانسی شیرازی صوفی (زنده در 692 ه.ق.)؛(5) به شاگردی
ص: 279
ابن عربی و تصوف شهرت دارد.(1) از آثار او كتاب التنبيه (فرائد الفوائد العلوية في العقائد الغلوية)، تحف الروح، الأذكار الموصلة که این آثار در جلد دهم سلسلة تراث العلويين آمده، و سبک و سیاقی عرفانی و فلسفی دارد. دو رساله اخیر را پیش تر صالح عظيمة با عنوان رسالتان في الحكمة المتعالية، و بعداً عاصم ابراهیم کیالی در مجموعه المواقف الإلهية نشر داده اند. البته، عبدالکریم جامع این دو اثر را جعلی دانسته است.(2) التنبيه را عبدالهادی حیدر در 1308 ه.ق. شرح داده است. همچنین، نسخه ای با عنوان تحفة العباد نیز در دست ما است که حسب تاریخ ادعایی نسخه در دوره مؤلف کتابت شده است.(3)
جلال الدین ابن معمار صوفی بغدادی (692- 757ه.ق)؛ مؤلف كتاب الجدول يا تقویم الأسماء،(4) که در این کتاب فراوان از آن بهره بردیم. البته در نسخ آن کاستی و زیاده هایی هست.(5) بنا بر برخی نسخ، این کتاب در 725 ه.ق. نوشته شده است.(6)
ص: 280
جامع، فهرستی از مصطلحات برخی از آثار نصیری قرون میانی را نیز گرد آورده است.(1) در آخر از میان صدها مؤلف قرون بعدی مناسب است به این رجال نیز اشاره کنیم:
حسن بن محمود اجرود العانى شاعر (متوفای 836 یا زنده در 855)؛(2) مؤلف دیوان.
محمد بن یونس انطاکی کلازی (زنده در 1050 ه.ق.)؛(3) شاخص ترین مؤلف قرون اخیر نصیری، و شاخه بزرگ نصیری کلازی بدو منسوب است، و علی بن ماخوس معارض مهم او در دوره خودش بوده است. کلازی نویسنده آثاری چون التأیید،(4) افراد الذات عن الأسماء والصفات، الدليل،(5) نفى التثليث و اثبات التوحيد، الرسالة الشافية وكتاب السلام والرسالة المحمدية است. غیر از دو اثر اخیر بقیه در مجموعه آشفته المجموعة الكاملة 2 در دسترس است. کتافاگو الباطن و قصائدی را نیز برای کلازی نام برده است.(6)
در مفصل ترین کتاب تراجم نگاری نصیريه، يعنى خير الصنيعة، مؤلف حدود 600 تن از مشایخ نصیری را معرفی و برای هر یک اشعار یا آثاری ذکر کرده است. بیشتر آنان رجال متأخر تا دوران معاصرند. ماسینیون، بدوی و محمد احمد علی در آثارشان از بسیاری از مؤلفان متأخرتر یا کم شهرت تر نصیریه تا دوران معاصر نام برده اند.(7) آثار نصیری سرّی بسیاری نیز از مؤلفان قرون اخیر در دسترس است،(8) ولی پرداختن به این رجال از موضوع این نوشتار خارج است.
ص: 281
از این اثر نسخه ای در جلد هشتم سلسلة تراث العلویین و نیز در المجموعة الكاملة لمؤلفات النصيرية به تصحیح حسن یونس حسن گنجانده شده است. بنا بر سند این کتاب(1) که انتهای آن در ابتدای هفت فصل یا هفت جلسه آن تکرار می شود، باید محمد بن خالد برقی تحریر کننده داستان هایی از ابوطاهر سابور فرض شود. محمد بن خالد برقی و فرزندش احمد، دو محدث و اخباری معروف امامی در اسناد منابع نصیری و اسحاقی حضور دارند،(2) ولی شناسایی هیچ یک از دیگر رجال سند میسر نشد. به ویژه با عنایت به سبک داستانی غریب کتاب می توان در اصالت این سند تردید جدی روا داشت. شاید نخستین یادکردها از سندی مشابه را بتوان در قرن ششم و هفتم پی گرفت.(3) نخستین یادکرد صریح از کتاب را نیز در وصیت عماد غسانی با عنوان کتاب الطالقان ابوالطيب سابور يافتيم.(4)
در این اثر بسیاری از عقاید غالیانه و بعضاً غیر غالیانه در قالب مناظره و داستان مطرح شده، و رجال سند هم در داستان ها حضور دارند. دیگر شخصیت های داستان نیز به سادگی قابل شناسایی نیستند، و ممکن است ساختگی باشند. البته، در روایات این کتاب از ائمه علیهم السلام منابع متقدم تر نیز بدون یادکرد از منبع مطرح می شوند، و به ندرت برخی از راویان متقدم در آن ذکر شده اند، که از آن جمله اشاراتی به مفضل و جعفر (عمر؟) بن فرات کاتب است.(5)
احتمال دارد این کتاب غالیانه از آثار خاص نصیری نباشد، بلکه از آثار دیگر فِرَق مرتبط با نصیریه، مانند اسحاقیه، باشد. ادبیات نادر کتاب و روش روایتگری متفاوت و نداشتن
ص: 282
شاخصه های اختصاصی نصیری، آن را از دیگر آثار نصیریه متمایز می کند. تفاوت های کلامی این کتاب با آثار نصیری هم در خور توجه است. مثلاً خصیبی و بسیاری از دیگر نصیریان که با ردکردن خطبه متواتر غدير «من كنت مولاه»، واقعیت آن را عباراتی در ندا بر الوهيت حضرت علی علیه السلام دانسته اند؛(1) اما الجوهرة الطالقانية این عبارات را رد نکرده، بلکه با تطبیق آن بر صفات الله در قرآن آن را با اندیشه غالیانه هماهنگ جلوه داده است. او خبر غدير «من كنت مولاه فعلی مولاه» را بر آیه «ذلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُم»(2) حمل کرده است.
چنان که حدیث ثقلین را نقل کرده است، یا روایت نبوی «علی مولی کل مؤمن و ولیه» را تفسیر «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی»(3) گرفته، یا مثلاً شهادت در اذان «اشهد أن علياً ولى الله» را با آیه «اللَّهُ وَلى الَّذِينَ آمَنُوا يَخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(4) تطبیق داده است؛(5) در حالی که نصیریان ابداً چنین شهادتی در اذان ندارند؛(6) و نه متقدمانشان به چنان روایاتی که در فضای برتری رسول الله بر حضرت علی علیه السلام هستند، استناد می کنند.(7)
همچنین، گرچه نویسنده همه اینها را در احتجاجی فرضی میان مسلم (نصیری) و عابد الصنم (غیر نصیری) نقل می کند، اما مقام احتجاجش ظاهراً تمثیلی است. پس باز اختلاف دیدگاهش با بزرگان سلف نصیری دربارۀ خبر غدیر و اخبار وصایت بر احتمال نصیری بودن و تقیه کردنش ترجیح دارد، خصوصاً که اثر فضایی غالیانه دارد.
نمونه ای روشن تر حاکی از تقابل نویسنده با بسیاری از سران نصیریه در قرن پنجم و ششم این است که اجمالاً در یکی از داستان هایش از پدر شخصیت مثبت داستان نقل می کند که مادر این پدر مُرد، و او بر این مرگ بسیار محزون و اندوهناک شد. اما رفیقی داشت که از «شیوخ عصابه» به حساب می آمد. این شیخ آن پدر را چنین ملامت می کرد که؛ چرا از این
ص: 283
ناراحتی که خداوند تو را از شر یک ضد راحت کرد که همراهت شده بود؟ پدر پاسخ داد که من از آن زن جز دین و ایمان و محبت و نجابت ندیدم. پس شیخ پاسخ می دهد که اگر خیری داشته باشد، در دور تناسخی دیگر آن را می بیند، ولی نه نجابت زن پذیرفتنی است، نه ستایش زنان. در ادامه، آن پدر مستندات قرآنی و روایی در رد اعتقاد شیخ مطرح می کند.(1)
این داستان دقیقاً در رد نگاه بسیاری از بزرگان نصیریه قرن پنجم و ششم است که ضمن ذم شدید زنان در آثارشان، به ویژه در رد بر عقاید اسحاقیه و دیگر منازعانشان از معتقدان به «حمد النساء» یا ستایش زنان برائت می جستند.(2) چنان که در این اثر غالیانه، در رد دیدگاههای اباحی شدیدتر، به سان احتجاج اسماعيل بن خلاد اسحاقی در برابر طبرانی، از عباراتی همچون رساله میاحیه بهره برده،(3) و از التزام برخی جوامع اهل معرفت به نماز و روزه گفته است.(4) همچنین، از طرفی نوع سندسازی کتاب نیز با دوران ضعف و اختفای غالیان تناسب بیشتری دارد. چنان که شواهدش در آثار نخستین غالیان گذشت؛ در حالی که نصیریان از دوره خصیبی عموماً دارای جوامعی مستقل و انسجام و قدرتی نسبی بوده اند.
این ویژگی ها در قرن ششم بیشتر با فِرَقی مانند اسحاقیه یا دست کم جریان های حاشیه ای و آسیب پذیر منشعب از نصیریه تناسب دارد، که سطحی پایین تر از غلو را به نسبت نصیریه داشتند. یادکرد فراوان کتاب از سرزمین های شرقی مانند چین و هند تا خود طالقان،(5) در برابر ندرت اشاره به بلاد غربی نزدیک به نصیریان مانند روم و یونان و حتی شام(6) نیز مؤید مطلب است. چه گذشت در سده های پیشین برخی از بزرگان اسحاقیه حتی در مناطق خراسان و ماوراء النهر بوده اند.(7) در حالی که گزارش روشنی از حضور نصیریان در مناطق شرقی تر از عراق در دست نیست.
ص: 284
النسب العالى يا النسب الشريف کتابی است منسوب به محمود بن عسکر زجاج. در مقدمه کتاب ادعا شده که در سال 406 نسخه ای در زمینه فهرست شاگردان مشایخ متقدم دیده، و کتاب را بر اساس آن می نویسد.(1) با اینکه کتاب حجم کمی دارد اما به دلیل محتوای خاص آن، که شاگردان سه طبقه از رهبران نصیریه را با تفصیل نسبتاً چشمگیر معرفی کرده، جایگاه ویژه ای یافته، و در دوران اخیر آثاری مانند تاریخ العلویین طویل، خير الصنيعة، معجم أعلام العلويین و بسیاری از آثار دیگر در تراجم مشایخ نصیری شدیداً متأثر از کتاب النسب العالي هستند. همچنین نقل های برخی منابع مرتبط مانند الجدول النورانى و تلامذة الشيخ در اصلاح تصحیفات و اغلاط نسخه النسب العالی راه گشا است.(2)
ولی از آن سو مفصل ترین کتابی که دربارۀ النسب العالی بحث کرده، قسم ثانی از مصادر فكر الدعاة اثر عبدالکریم جامع است که در پنج جلد اصالت این کتاب و مشایخ مذکور در کتاب را بررسی کرده است. جامع در جمع بندی نهایی مباحثش 25 دلیل بر اصالت نداشتن كتاب النسب العالی ذکر کرده است. از جمله بهترین این دلایل می توان به وجود شخصیت ها یا کتب متأخر از دوره ادعایی در مقدمه کتاب اشاره کرد.(3) همچنین، وجود داستان های اساطیری و یاد نشدن کتاب در منابع متقدم نصیری، اختلالات در نام مشایخ و ذکر شمار فراوانی از مشایخ ناشناخته از دیگر اشکالات اصالت کتاب است.(4) اما گذشته از ادله عبدالکریم جامع مجموعه شواهد دیگری هم در تاریخ گذاری کتاب راه گشا است.
ص: 285
در کتاب، مجموعه گسترده ای از کلیشه ها وجود دارد که در ترجمه بسیاری از مشایخ تکرار شده است، از جمله: نویسنده به نحو بسیار مکرر از هدایت جمع های مختلفی از اهل یهودیت، مسیحیت و اسماعیلیان و غیر ایشان به دست هر یک از نصیریان گفته است.(1) همچنین، کرامات بسیار برای سران نصیریه برشمرده است.(2) او بر خلاف فضای عمومی کتب نصیری، در جای جای کتابش بر حفظ قرآن در میان نصیریان(3) و ده ها بار حج گزاری ایشان(4) تأکید کرده است. در حالی که این گرایش به حج با فضای اباحی مشایخ نصیری در دیگر آثار هیچ نمی سازد.(5) در اقدامی عجیب او حتی حفظ کردن ربع قرآن یا چند سوره از قرآن را از بعضی رجال نقل کرده است.(6) این ادعا با منابع اصیل تناسب ندارد.
با این حال، گرچه نویسنده خود را شخصی از رجال قرن پنجم و نزدیک به جمعی انبوه از حافظان قرآن نمایانده است، اما از نوع یادکردهایش مشخص است که آشنایی چندانی با قرآن ندارد؛ مثلاً در موضعی می گوید نصر قواس (؟) قرآن را تا سوره بقره خوانده بود(7) حال آنکه معلوم است سوره بقره در ابتدای قرآن است و اگر کسی این را بداند خواهد گفت او سوره بقره را خوانده است، نه تا سوره بقره؛ یا در موضعی گفته است ابوالحسن اعرج (؟) به دلیل ضعف حافظه صرفاً قرآن را از سوره حمد تا قریش حفظ کرده بود.(8) گویی نویسنده جاعل نمی داند که سوره حمد و قریش در دو سوی قرآن واقع شده و حمد تا قریش تقريباً كل قرآن حساب می شود. یا مدعی است مشایخ نصیری قرآن را به روایات مختلف می خوانده اند؛ از هفت روایت(9) تا کنار هم نهادن روایت ورش، عاصم، نافع(10) و... . البته نویسنده غفلت کرده است
ص: 286
که ورش خود روایتی از قرائت نافع دارد و مجزا از آن نیست.(1) نویسنده مکرراً از حفظ و قرائت آثار مختلف نصیری در میان رجال نصیری هم سخن به میان آورده است.(2)
جامع، یادکرد کتاب از کسانی چون خلیفه المستضيئ (حكومت 566-577 ه.ق.) و راشدالدین سنان (528-589 ه.ق.) از سران اسماعیلیه شام(3) را نشان از تعلق اثر به بعد از این دوره گرفته است.(4) همچنین او احتمال داده است که «زین الدین على بن الخراط بمدينة حماة»در مقدمه النسب العالى در واقع شمس الدين على بن بقراط حموی (متوفای 638 ه.ق.) باشد،(5) چنان که علی بن عثمان الشماع السمرقندى، مؤلف كتاب ادب الدین که النسب العالی او را از شاگردان جلی شمرده،(6) همان عثمان بن الشماع السمرقندی (زنده در قرن ششم) مؤلف کتاب ادب الطالب(7) است.
با عنایت به شدت ناآشنایی نویسنده با تاریخ، به گمان قوی گرچه مؤلف به دلیل معاصر نبودن با سه شخصیت اخیر گمان کرده است آنها هم دوره رجال قرن چهارم بوده اند، اما از آن سو به نظر می رسد طبقه نویسنده از این رجال خیلی هم دور نبوده که به ایشان توجه کرده و البته از رجال متأخرتر سخنی نگفته است. درگیری نویسنده با اموری همچون جنگ افرنج و حضور فرنگیان در بلاد اسلامی و برده گیری ایشان(8) نیز شاهد این است که دوره نویسنده پس از جنگ های صلیبی (488-690 ه.ق.) و نزدیک به آن بوده است. چنان که یادکرد فراوان او از
ص: 287
کشتار برخی از دشمنان به دست نصیریان نیز با فضایی نزدیک به جنگ تناسب دارد. همچنین، دغدغه تصویر ظاهری متشرع از مشایخ نصیری نیز مؤید آن است که در دورانی واقع شده که نصیریه قدری تقیه را کنار نهاده، با پیروان ادیان و مذاهب دیگر ارتباطاتی هر چند منفی داشته، و مکرراً به بیگانگی با قرآن و حج متهم شده اند، و نویسنده با جعل خود در پی رفع اتهام بوده است.
بر این اساس، می توان احتمال داد که فضای نویسنده متناسب با یکی از دوران قرون هشتم (و نهايتاً اواخر قرن هفتم) یا قرن دوازدهم ه.ق. باشد، و قرن هشتم ترجیح دارد.(1) هر چند ابهام پیش روی این احتمالات این است که از چه دوره ای نقل از این کتاب رواج یافته است؟ باید گفت عناوین رجال در النسب همخوانی شدیدی با الجدول ابن معمار بغدادی (692-757 ه.ق.) دارد، مثلاً نام هشت شاگرد جنان به شکل یکسان و با یک ترتیب یاد شده، و در طبقات بعد نیز تناسب چشمگیری در ترتیب به چشم می خورد، جز آنکه الجدول چیزی از توصیفات رجال را ندارد.(2) با عنایت به وجود قرینه بر جعلی بودن برخی نام ها در دو کتاب در کنار اصالت برخی دیگر، و نیز نبود قرینه بر جاعل بودن ابن معمار، (بر فرض اصالت این بخش از الجدول) دو احتمال متصور است:
اول اینکه، هر دو کتاب متأثر از دفتری متقدم تر در اسامی باشند، که در آن برخی نام ها جعلی بوده، و سپس النسب خود تراجم جدیدی (قبل یا پس از تألیف الجدول) جعل کرده است. وجود دفتری متقدم تر مؤید به ادعای مقدمه النسب است که البته التزام كامل النسب به آن جای تردید دارد؛ احتمال دوم اینکه، ابن معمار متأثر از کتاب مجهول المؤلف تقریباً معاصر خود، یعنی النسب، بوده، و طبق رویکرد اختصارگرایی کتابش توصیفات را نیاورده باشد. این از جهاتی ترجیح دارد؛ زیرا گذشت که در جعل برخی نام ها، هم در بخش مشترک اسامی رجال و هم در توصیفات اختصاصی النسب، الگوهای مشترکی به چشم می خورد، و تعلق کل بخش مشترک به پیش از تألیف النسب بعید است. این مؤید دیگری بر متأخر نبودن نویسنده از قرن هشتم است.
تعیین دقیق دوره او نیازمند پژوهشی مفصل تر است. بر این اساس، گرچه عموم قصه های مذکور در کتاب با تردید جدی مواجه، و جعلی بودن بسیاری شان نیز ثابت است، اما شواهدی
ص: 288
حاکی از آن است که نویسنده دسترسی هایی به نام متقدمان نصیری داشته است. پس تقدم نسبی نویسنده النسب و استفاده اش از برخی داده های اصیل ما را به بررسی دقیق تر و کشف برخی نکات تاریخی از خلال جعل ها سوق می دهد، کاری که عبدالکریم جامع بر آن همت کرده، و با وجود برخی کاستی های کارش،(1) همچنان جای پژوهشِ بیشتر باقی است. البته، برخلاف نظر جامع که دنبال دسیسه های یهودی در کتاب می گردد،(2) به نظر ما این اثری نصیری است که از آرای نصیری به اشارات مجمل به توحید و اسماع(3) و رابطه بنوت نصیری اشاره کرده، و شاید به سبب رواج شراب نوشی در شام با صراحت بیشتری از شراب نوشی سخن گفته است.(4)
مجموعه ای از کتب وجود دارد که راویان ادعایی اش به کلی مجهول اند، و بعضاً به راوی خاصی هم منسوب نشده اند. در عین حال، قرائنی تقدم نسبی برخی از آنها را تأیید می کند، ولی بیشترشان برساخته پس از قرن پنجم اند. آثاری از این دست در جلد نهم از سلسلة تراث العلویین گرد آمده است. در بسیاری از این آثار کمتر اسناد به چشم می خورد، و این تا حدی ریشه یابی و تاریخ گذاری آنها را دشوار می کند. حسن انصاری به اجمال این مجموعه را چنین
ص: 289
معرفی کرده است:
التعليم الدينى و خود شامل سه بخش الدستور و الفقه القمرى و الرقعة المقدسة. كتاب الدستور و یا کتاب المجموع شامل 16 سوره علویان نخستین بار در کتاب الباكورة السلیمانیة از سلیمان الأذنى (بیروت 1863 م.) منتشر شده بود و پس از آن هم در ترجمه انگلیسی این کتاب و نیز در ملحقات کتاب دوسو با نام تاریخ نصیریان و عقایدشان همراه با ترجمه فرانسه آن.(1) الدستور مکرر در تحقیقات نصیری محل اعتماد و بررسی قرار گرفته است. پس از آن، کتاب الأسس ... [و سپس] كتاب المشيخة درج شده از متون علویان. پس از آن کتابی با عنوان کتاب الیونان، و سپس كتاب الطاعة متى تقوم الساعة به روایت سلمان فارسی.(2)
كتاب الدستور ظاهراً اثرى متأخر است، و با کتابی با همین نام که حقائق أسرار الدین به محمود شاشی نسبت داده،(3) تفاوت دارد. گذشت که بعضی انتساب کتاب الدستور را به خصیبی نقد کرده اند، ولی می توان گفت این اثر متعلق به پیش از قرن هشتم باشد. چنان که از آن قرون تا دوران معاصر کسان مختلفی شروحی بر الدستور نوشته اند. مثلاً القول المنصور في مشکل الدستور اثر صیحانی که ابن معمار از آن یاد کرده است،(4) اللؤلؤ المنثور في شرح غامض الدستور از نصرالدین زيفة، الإيجاز المنثور في إعجاز الدستور از قاضی حسین علی العباس (متوفای 2017م.). اندک اسناد مذکور در مجموعه التعليم الدینی و نیز ادبیات برخی بخش ها متناسب با شکل گیری در دوران متأخر است.(5) از الدستور تحریرهای کلازی و حیدری در دست است، و نمونه ادعيه مشابه الدستور در نسخه ای با عنوان المشيخة والتوجيه نیز وجود دارد.(6) این تنوع نشانگر تغییرات چنین نسخی در قرون اخیر است.
كتاب المشيخة نیز حاوی روایاتی از خصیبی، جلی و طبرانی و نقل هایی از کتاب الأسوس
ص: 290
است (پیش تر قرائنی از تقدم الأسوس گذشت). اینها تأخر نسبی این اثر را نشان می دهد.(1) در پایانِ یکی از دعاهای کتاب اسامی بسیار متأخرتری آمده است.(2) این کتاب در زمینه دعاها و آداب خاص نصیریان در دعاخواندن و شراب نوشی است، و فضای متأخر آن به توصیفات نویسنده الباكورة السليمانية از مجالس نصیریه نزدیک است.(3) تندلر پژوهشی راجع به دو نسخه کتاب المشيخة انجام داده است.(4) ترجمه انگلیسی مختصری از این اثر را نخستین بار ساموئل لاید در کتاب خود آورده است.(5) این اثر و الدستور موضوعی نزدیک به هم دارند.
محمد کلازی انطاکی نصیری (متوفای قرن یازدهم) نیز اموری را مانع از انتساب کتاب الطاعة به حضرت علی علیه السلام دانسته است، مانند تأخر ادبیات کتاب و تناسب نداشتن آن با خطب امام، یادکرد شهرهایی که در قرون اولیه ساخته نشده بودند، روایت نکردن کتب متقدم از این اثر، برخی از متفردات کتاب مانند عبادت آسمان که در کتب متقدم نیامده است.(6) اما به هر حال، در کتاب الجدول، «الطاعة متى تقوم الساعة» به همراه عناوین بسیار دیگر به حضرت علی علیه السلام منسوب شده(7) و با اعتماد بر نسخۀ الجدول، به نظر می رسد اصل کتاب الطاعة متأخر از قرن هشتم نبوده است.
كتاب اليونان ترکیبی از اشعار است و نیز آداب و عقاید غالیان که به فلاسفه یونان منسوب شده است. فریدمن در کتاب خود برخی از آثار نصیری ناشناس در دو- سه سدۀ اخیر، مانند الخطبة و تعليم الديانة النصيرية را نيز معرفی کرده است.(8) اثر اخیر را نخستین بار کتافاگو نشر داده، و ترجمه انگلیسی این اثر را ساموئل لاید در کتاب خود آورده است.(9) عبدالحسین
ص: 291
عسکری نیز آن را معرفی کرده،(1) و سپس دیگربار دندشی آن را منتشر کرده است.(2) با عنایت به تأخر و ناشناسی مؤلفشان، پرداختن به آنها اولویت کمتری دارد. خصوصاً که در سال های اخیر حجم انبوهی از آثار سرّی بزرگان نصیری متأخر نیز در مجموعه هایی چون المجموعة الكاملة و برخی از نشرهای غیررسمی در دسترس قرار گرفته است.
همچنین، چند کتاب با عنوان جفر منسوب به حضرت علی علیه السلام نیز به همت هاشم عثمان تصحیح، و در یک مجلد چاپ شده است. البته آشکارا اثرى متأخر است؛ زیرا مثلاً افزوده هایی مرتبط با رجال قرن پنجم هم دارد،(3) و مؤلف در آن روایاتی منسوب به حضرت على علیه السلام با ذکر نام ایشان روایت می کند.(4) گرچه اصل آن احتمالاً نصیری نیست، ولی حاوی روایاتی است که غلات به آن علاقه دارند.
شیخ محمد کلازی (متوفای قرن 11) برخی از کتبی را یاد کرده که به جای کتب از میان رفته جعل شده اند: الثامنة، الطاعة، برخی رسائل منسوب به ابن نصیر، رسالة الأنوار مروى از سید محمد (رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم)، لمعة الأسرار منسوب به خصيبي، رسالة الأنوار، خبر الوصلة، خبر جابر در ذکر خوکان و مردارها.(5) حسین احمد حمین نیز غیر از این آثار، مجموعه ای از کتب نصیریه را معرفی کرده، و آنها را جعلی خوانده است: المختصر تأليف ناصر بن اسكندر، رسالة دورة الدرر فى ذم الشمس والقمر، كتاب اليونان، مختصر على بن سلمان،(6) رسالة حسن المنكولية (این چنین)، مناظرة الشعيبي والحلولى والرصدى والنطاط، خبر الفرخ که در آخر الرسالة الجوهرية آمده، المسائل المروية عن الشيخ ابراهيم شاما و دو کتاب از محمد بن نصیر.(7)
ص: 292
در این فصل، علاوه بر معرفی اجمالی منابع نصیری، نشان داده شد که از دیرباز تا به امروز کتب نصیریه به دو صورت عام و خاص، یا عمومی و سرّی، نوشته شده است. ظاهراً برخی از آثار فرقه از پیش از نصیریه سابقه دارند، و از تألیفات پیشینیان خطابی و علیایی نصیریان و اسحاقیان هستند. البته نسبت این آثار به مؤلفان ادعایی شان، مانند مفضل بن عمر و محمد بن سنان، با اشکال مواجه است و نسبت برخی از آثار هم به مؤلفان هم عصر ائمة متأخرتر علیهم السلام می تواند صحیح باشد، همچون آداب الدین جعفر بن محمد بن مفضل.
معمولاً آثار پیشانصیری، نسبت به آثار نصیری شاخصه های غیرخطابی بیشتری دارند، چنان که بعضی از آثار منسوب به مفضل، به فضای شیعی یا فضای عمومی اسلامی نزدیک تر است؛ و بعضی آثار نیز شاخصه های مسیحی یونانی بیشتری نسبت به آثار نصیری دارند. گاهی هم درجه غلو آثار پیشانصیری بیش از آثار نصیری است. احتمالاً کتبی مانند آداب الدين و الجوهرة الطالقانية در اصل از میراث اسحاقیه بوده اند. از خلال ارجاعات آثار نصیری، می توان برخی از آثار اسحاقی و مخمسی را شناسایی کرد؛ مانند آثار اسحاق بصری، الظهورات و السبعين.
نخستین آثار نصیری که به محمد بن نصیر منسوب شده است، یا به کلی اصالت ندارد یا نسبت برخی شان به محمد بن نصیر محل تردید است. اما از دورۀ خصیبی انتساب بسیاری از آثار به مؤلفان اثبات پذیر است، مثلاً نسبت هفت اثر موجود منسوب به خصیبی از جمله الهداية (و حتى تحرير كامل ترش) قابل دفاع است. اما از میان آثار خصیبی، الرسالة مهم ترین کتاب نصیریان است که قرائن بسیار گسترده ای بر اصالت و رواج آن از دورۀ تألیف وجود دارد.
همچنین، در طبقۀ پس از خصیبی هم انتساب آثار موجود از شاگردان خصیبی مانند حسن بن شعبه حرانی، ابن هارون صائغ و جلی معمولاً قرائن خوبی دارد. البته، کتاب حاوی الأسرار، که تحریری از کتاب حقائق أسرار الدین ابن شعبه است، به اشتباه به جلی منسوب شده است. حقائق مهم ترین اثر این دوران برای شناخت اسناد کهن غالیان است. در طبقۀ شاگردانِ شاگردان خصیبی هم وضعیت انتساب ها تقریباً همین گونه است. در این میان، از باب نمونه، چند اثر از آثار طبرانی قرائن اصالت بیشتری دارند و نسبت برخی شان (مانند الأعياد) به او با
ص: 293
تردیدهایی مواجه است. ولی در مجموع، قرائن اصالت کتب بسیاری از مؤلفان قرن چهارم و پنجم، به ویژه خصیبی، جلی و طبرانی، گسترده است.
گرچه در اصالت سنجی آثاری مانند برخی از کتب منسوب به مفضل بن عمر، آثار خصیبی و اسحاق بصری، می توان از قرائن تاریخی موجود در کتب دیگر فِرَق نیز بهره برد، ولی در اصالت عموم دیگر آثار، فقط به قرائن منابع نصیری و نیز گفتمان شناسی و مقایسه متون آنها متکی بوده ایم. اما نکته مهم این آثار قرون نخستین این است که معمولاً وقتی قرائنی مانند یادکرد متقدم از کتابی یا داشتن طریق متصل اصالت نسبی آن را تأیید می کرد، قرائنی بر تأخر کتاب از دوره یادکردها در دست نیست، و اگر قرائنی مؤید تأخر نسبی کتابی از قرون نخستین بود، معمولاً یادکردی از آن هم در کتب اصیل متقدم یافت نمی شود.
این نشان می دهد که با وجود اتهام عمومی غالیان، بسیاری از کتب اصیل تر چندان در معرض تغییر نبوده اند، و در اصالت سنجی تا حد بسیار می توان از برخی از این آثار بهره برد. دیگر اینکه این بررسی ها مؤید آن است که غالیان تا پیش از استقلال از جامعه اسلامی و شیعی کمتر مؤلفانی رسمی داشته اند که آثار را به نام خودشان معرفی کنند، ولی از دوره تکوین جامعه مستقل نصیری در شام انتسابات وضعیت درست تری یافته است. همچنین، (تقریباً مانند امامیه) از اواخر قرن پنجم تا نیمه قرن ششم میزان منابع مکتوب نصیریه رکود چشمگیری دارد.
در میان نصیریه مجموعه کتب متعددی وجود دارد که با وجود انتساب به ائمه علیهم السلام و برخی رجال دیگر مؤلفشان شناخته شده نیست، یا آشکارا آثاری جعلی اند. از این میان می توان به النسب العالی اشاره کرد که تأثیرات گسترده ای بر آثار پس از خود داشته است. برخلاف انتظار، بسیاری از کتب و نسخ نصیری در قرن ششم تا هشتم نسبت به آثار قرن چهارم و پنجم با ابهامات و اضطراب تاریخی بیشتری مواجه اند، و آشفتگی نسخ و جعل در این قرون میانی بیشتر به چشم می خورد. هر چند اصالت برخی از آنها نیز درست بوده، و نسبت آن به مؤلف ادعایی صحیح است. در قرون بعدی تا دوران معاصر هم آثار نصیری خاص و سرّی بسیاری از ایشان در دسترس است.
همچنین، محتوای آثار متقدم نصیری که از طریق خود ایشان بر جا مانده، عموماً در زمینه عقاید غالیانه است، و غیر از آثار خاص کلامی، آثار روایی و اندک کتب شعر و تأویل اخبار و
ص: 294
فقه باطن نیز بر محور عقاید غالیانه تألیف شده است. حتی اندک کتب روایی از مؤلفان نصیری که موضوعی غیر از غلو دارد، معمولا از طریق غیرنصیریه حفظ شده است، مانند تحف العقول، التمحيص، طب الأئمة و احتمالاً طلب الصادقين علیهم السلام، یا آثار غیر غالیانه در زمینه وصایت امامان یا غیبت که محل توجه غالیان متقدم نیز بود و در دوران بعد فقط از طریق امامیه به دست متأخران رسیده، و گویا نصیریه پس از سده های نخستین، و با انسجام یابی جامعه شان دیگر رغبتی به معارف مشترک شیعی و اسلامی نداشته اند.
در این پژوهش، به برخی از آثار نصیری منسوب به پیشینیانشان، که تا به امروز بر جا مانده، دست نیافتیم؛ مانند پاره هایی از کتاب السبعين، الإخلاص منسوب به نعمانی، رساله هبة الله بن ابراهیم در رد الوهیت خصیبی، برخی رساله های منسوب به طبرانی، هداية و إرشاد از محمود صوفی، ارجوزه صویری، برخی از فصول كتاب التجريد و ...
ص: 295
ص: 296
فرقۀ نصیریه یکی از شاخه های فرقۀ غالی خطابیه است، پس در بررسی آرای نصیریان از اطلاعات منابع متقدم دربارۀ غالیان خطابی هم بهره خواهیم برد، و عقاید غالیانه مشترک نصیریه با دیگر فرقه های خطابی و نیز عقاید اختصاصی نصیریان را نشان خواهیم داد. همچنین، علاوه بر منابع خود نصیریه، قضاوت های منابع ملل و نحل دربارۀ نصیریان را نیز ذکر، و میزان همخوانی آن با منابع دست اول خود فرقه را بررسی می کنیم. البته، با عنایت به موضع منفی شدید در احادیث از امامان در برابر خطابیان،(1) فاصله بسیار عقاید نصیریه با فِرَقی مانند امامیه کاملاً طبیعی به نظر می رسد. چنان که از دیرباز بسیاری از عالمان امامی و شیعی ردیه هایی بر عقاید غالیان و خطابیان نوشته بودند.(2)
از اشتباهات رایج در مطالعات نصیریه این است که برخی نویسندگان غیر علوی، به ویژه در ایران، بدون بررسی کافی مصادر اصلی و قدیم نصیریه، و نیز بدون آشنایی با آثار متأخر و معاصر اختصاصی نصیریان، به سادگی آثار عمومی نصیریان معاصر را محور قضاوت دربارۀ این فرقه
ص: 297
قرار داده اند،(1) و عنایت ندارند که در پیشینه تاریخی این فرقه کتمان عقاید خاص ایشان از اهل دیگر فِرَق از ضروریات است. وقتی امروزه شمار فراوانی از مؤلفان ایشان، حتی در آثار عمومی، ضمن تأیید حداکثری سلف خود و آثارشان، صرفاً مطالبی خاص از آن کتب را بازتاب دهند، برای قضاوت دربارۀ تغییرات معاصر، ناگزیر از مراجعه مستقیم به مصادر فرقه هستیم.
غیر از منابع اختصاصی فرقه که عقایدشان را شرح می دهند، پیش تر آثار متعدد دیگری نیز دربارۀ عقاید نصیریه و غالیان نوشته شده است:
نخست مصادر متقدم ملل و نحل که کلیاتی را دربارۀ فِرَق غالی، از جمله نصیریه، مطرح کرده اند؛ مانند المقالات والفرق سعد اشعری، فرق الشيعة نوبختی و مقالات الإسلاميين ابوالحسن اشعرى. البته در بسیاری از کتب کلام، رجال و حدیث هم اطلاعاتی دربارۀ غالیان بر جا مانده است. علمای امامیه مانند شیخ مفید و مجلسی، در کتاب هایشان، آرای گروه هایی از غالیان را نقد کرده اند، که برخی از آنها با نصیریه و خطابیه هم ارتباط دارد.
دسته دیگر نوشته های متأخرانی است که بیشتر به گردآوری اطلاعات منابع دسته پیش و نیز داده های پراکنده در فِرَق مختلف دربارۀ غلات و نصیریه پرداخته اند؛ مانند کتاب غالیان: کاوشی در جریان ها و برآیندها تا پایان سده سوم اثر نعمت الله صفری فروشانی و غلو از دیدگاه اسلام از علی انصاری بویراحمدی. کتاب صفری فروشانی اطلاعات خوبی را در زمینه مفهوم «غلو»، عقاید ایشان و موضع ائمه علیهم السلام در برابر غالیان در خود گنجانده، و آشنایی اجمالی با فِرَق غلو به مخاطب می دهد. برخی از اهل سنت نیز آثاری را دربارۀ غالیان و نصیریه نوشته اند، مانند النصيرية، و آراؤها الكلامية والرد عليها.(2) البته بعضی از این آثار استفاده های بسیار محدودی از منابع سرّی غلات نیز داشته اند.
دسته سوم پژوهش های نخستین نسل هایی است که دسترسی نسبتاً بیشتری به منابع سرّی نصیریه یافته بودند. طبعاً این دسته از آثار به نسبت قسم پیشین کارآمدترند. شاید بتوان بهترین این آثار را کتاب The Nusayr-Alawis اثر یارون فریدمن دانست، که البته او در کتابش بیشتر
ص: 298
به پیشینه آرای نصیریه در ملل دیگر و البته، تبیین برخی مصطلحاتشان پرداخته، و متکفل نسبت سنجی اخبارشان با امامیه و اصالت سنجی آثارشان نیست. این کتاب ارزشمند برخی از تحقیقات پیشین غربی را نیز معرفی کرده است.(1) پیش از فریدمن، برآشر نیز کتابی به همین نام، و متی موسی کتابی با عنوان Extremists Shiites دارد. اثر المنصف بن عبدالجلیل با عنوان الفرقة الهامشية نيز بر مقایسه عقاید نصیریان با آرای فرقه بابیه تأکید دارد. این دو اثر و رساله بلا تندلر (Concealment and Revelation) در فصولی از آرای نصیریه بحث کرده،(2) و فارغ از اصالت سنجی، از جهت اتکا به مهم ترین منابع نزد نصیریه و معرفی برخی آثار مرتبط جامع ترین و مستندترین هستند.(3)
همچنین، کتاب العلويون أو النصيرية، از سید عبدالحسین مهدی عسکری نیز اثری مختصر و مفید است که با وجود تقدم آن، اطلاعاتش با منابع نویافته از نصیریان همخوانی نسبی خوبی دارد. ابوموسی حریری هم کتابی با عنوان العلويون النّصيريون: بحث في العقيدة والتّاریخ دارد که گرچه اطلاعات پراکنده مهمی از نصیریان به دست داده، اما نوشته اش انسجام چشمگیر و ساختاری قوی در بررسی عقاید نصیریان ناظر به منابع متقدم ایشان ندارد. كتاب مدخل الى المذهب النصيري اثر جعفر الكنج الدندشي، والعقيدة النصيرية بين بني نمير وحران اثر رواء جمال علی و نیز مقدمه های همو در تحقیق برخی از منابع متقدم نصیریه هم نمونه ای از آثاری است که نکات خوبی را دربارۀ عقاید نصیریان به دست داده است.
با این همه، این آثار ارزشمند جامع نیستند، و کمتر نسبت اطلاعات منابع غالیان را با مذاهب دیگر، به ویژه امامیه، دربارۀ عقاید غالیان نسبت سنجی کرده اند. چنان که آرای غالیانه ای مانند نفی بلایای اولیای الاهی و نیز پیچیدگی های برخی عقایدشان چندان بررسی نشده اند. پس پژوهشی تفصیلی تر بر اساس آخرین دسترسی ها به منابع غلات و با عنایت به اصالت سنجی منابع و با بررسی تطبیقی با منابع متقدم فِرَق دیگر ضرورت دارد. تقسیم بندی
ص: 299
مباحث این فصل بر اساس مهم ترین محورهای عقاید غالیان در منابع فِرَق و در خود منابع غالیان است.
همچنین، گذشته از منابع متقدم نصیریه در معرفی آرا و اخبار ایشان، می توان از برخی آثار متأخرانشان نیز نام برد که عقاید نصیریان را گرد آورده اند؛ هر چند معمولاً موضوع محدودی را در بر می گیرند، برخی از آثار محمد الکلازی مانند التأیید تا رسائل حسین احمد حمین از این دست هستند، و به طور خاص برخی از مؤلفان نصیری هم به معرفی کتب متقدمانشان پرداخته اند، که در بحث از اصالت منابع نصیری این تألیفات نیز یاد خواهد شد.
اما آثار عمومی علویان معاصر،(1) که میراث دار نصیریان هستند، غالباً واقعیت عقاید این فرقه در آیینۀ منابع دست اول آن را نشان نمی دهد، بلکه بیشتر با رویکرد اصلاح گرانه یا محافظه کارانه است.(2) با این حال، در بعضی از آثار معاصر علویان، مانند العلويون في دائرة الضوء، از علی عزیز ابراهيم، العلويون بين الأسطورة والحقيقة از هاشم عثمان و به ویژه معجم أعلام العلويین از محمد احمد علی اطلاعات خوبی دربارۀ رویکردهای علویان معاصر و تاریخ نصیریه به چشم می خورد، و گاه به گوشه ای از آسیب های جوامع این فرقه هم اشاراتی دارند؛ مانند العلويّون بين الغلو والفلسفة و العلويون فى دائرة الضوء، دو اثر علی عزیز الابراهيم؛ هل العلويون شيعة؟ و العلويون بين الأسطورة والحقيقة از هاشم عثمان. چنان که گذشت برخی از این رجال واقعاً از رویکرد نصیری فاصله گرفته، و برخی از عقاید و کتب نصیری را نقد کرده اند، و برخی هم نصیری بوده، و در آثار عمومی، از روی تقیه نامی از آثار نصیری و عقایدشان نمی برند.
در این میان، آثاری هم هستند که در پی توجیه همه کاستی های فرقه و همسان نمایی نصیریه با امامیه اند؛ مانند آثار حسین مظلوم که در آن بنا دارد دربارۀ منابع مهم نصیریان هیچ سخنی نگوید و بیشتر، بعضی از علویان را تخطئه می کند که اطلاعاتی هر چند اندک را دربارهٔ
ص: 300
فقه به صورت عمومی نشر داده اند؛ مانند کتابش با عنوان رد على الشيخ على عزيز إبراهيم و دفاعه المشبوه عن العلويين، يا المسلمون العلويون بين مفتريات الأقلام و جور الحكام، يا برخی ردیه ها بر محمد علی اسبر. آثاری همچون کتاب العلويون هم اتباع اهل البيت اثر محمد حسن بادیانی نیشابوری یا تبیین اعتقادات و احکام فقهی علویان معاصر(1) نیز بی توجه به منابع اصیل نصیریه، به کلی بر اساس منابع شیعه و سنی و البته اظهارات تبلیغی علویان معاصر تألیف شده است. روشن است که چنین آثاری را نمی توان ملاک و معیاری برای شناخت عقاید فرقۀ نصيريه دانست. النبأ اليقين عن العلويين از محمود صالح، عقيدتنا و واقعنا از عبدالرحمن الخير و نيز رساله عقيدة العلويين بين الحقائق والافتراءات از باسل الدنيا از همین دست است. در بسیاری از آثار دسته اخیر تقریظ ها و بیانیه های مفصلی آمده، که جماعاتی از علویان بدون اشاره به پیشینه تراث و منش بزرگانشان مدعی اند عقایدی مانند امامیه دارند. بیانیه 1936 علویان مشهورترین آن است.(2)
امروزه بسیاری از نسخ آثار خاص و سرّی معاصران نصیری هم در قالب غیررسمی در دسترس قرار گرفته، و نشان می دهد سرشناس ترین مؤلفان فرقه تا به امروز به آثار و عقاید پیشینیانشان مانند خصیبی و طبرانی ملتزم بوده، و ایشان را پیشوای خود می شمرند. از آن جمله آثار اختصاصی بزرگان معاصر ایشان مانند حسین احمد حمین، معلا ربیع، ابراهیم عبداللطيف، عبدالهادی حیدر، یونس علی حسین یونس، محمد عزیز زهیری و ... در دست است که عموماً در تأیید عقاید قدیم فرقه است.
البته نصیریه نیز مانند دیگر نحله ها در معرض تغییر است، و جریان های گوناگونی دارد. برخی از ناقدان علوی واقعاً به امامیه نزدیک شده اند، و برخلاف نصیریان سنتی، از نصیریان و منابع و عقایدشان با انتقاد یاد می کنند و به ارتباط با محققان شیعی تمایل دارند. بسیاری از
ص: 301
مردم علوی هم به دلیل نظام مراتبی نصیری اطلاعات گسترده ای از عقاید سرّی مشایخ ندارند.(1) ولی قضاوت در این زمینه جز بعد از احاطه بر فضای باطنی فرقه میسر نیست.
پیش تر برخی مؤلفان مباحثی در زمینه عقاید مشترک غالیان با امامیه مطرح کرده اند، و البته نمونه هایی از اختلافات غالیان با امامیه را در برخی از جزئیات این عقاید تذکر داده اند؛ عقایدی مانند مسئله وصایت، مهدویت، رجعت، بداء، اعتقاد به تأویل پذیری قرآن و ...(2) که البته غالیان بر بسیاری از این عقاید تحریفاتی ایجاد کرده، و گاه آن را در میان خود، از اصالتش دور کرده اند، یا حتی معنایی کاملاً متفاوت از آن مطرح کرده اند که دیگر نمی توان چندان به راحتی اشتراکشان با امامیه را پذیرفت.(3)
با این همه، چون این دست عقاید از شاخصه های غالیان نیست، محور بحث خود را بر آن قرار نمی دهیم. به ویژه که بحث ما در اینجا در زمینه خاص نصیریان است، و نصیریان در آثار اختصاصی شان کمتر این دست مسائل را بررسی کرده اند، و بیشتر همتشان در تبیین عقاید غالیانه و اختصاصی بوده است، و در این میان از برخی از همین عقاید هم تفسیر غالیانه به دست داده اند که به نمونه هایی از آن در ادامه اشاره خواهیم کرد.
عقاید غلو آمیز نصیریان گسترده اند، و محدود به امور شناخته شده تری مانند خداانگاری امامان، تناسخ و اباحی گری نیستند تا همیشه به راحتی برای فِرَق دیگر تشخیص پذیر باشد.(4) هر چند خداانگاری امام و اباحی گری هم گاه با پیچیدگی ها و رمزگویی مطرح می شود که فقط اهل تخصص آن را در می یابند، مانند مباحث عمس در میان نصیریه که برای همه شناخته شده
ص: 302
نیست. در پژوهش هایی نشان داده ایم مثلاً حتی در کتابی مانند الهداية الكبرى، كه از آثار عام غالیان است، بسیاری از عقاید غالیانه به صورت رمزگونه و مبهم آمده، ولی افراد ناآشنا با منابع سرّی فرقه آن را در نمی یابند.(1)
در این مجموعه با بررسی آرا و آثار غالیان، عقاید ایشان را در محورهای زیر مطرح می کنیم، و نشان می دهیم در هر یک از اینها به چه نوع از مستنداتی تمسک کرده اند. هر چند شش محور نخست را مفصل تر مطرح کرده، از دیگر آرا در ضمن محورهای نخست بحث می کنیم، تفصیل بیشتر آن آرا را می توان در مجالی دیگر پی گرفت:
1. الوهیت یا خدا انگاری امام علیه السلام، که عقایدی چون حلول، تشبیه و ربوبیت غیر الله نیز در ذیل آن مطرح می شود، چنان که نامحدودیت علم امام را نیز در همین راستا تحلیل می کنند.
2. بابیت، که عقایدی مانند اعتقاد به نبوت ابواب و نظام مراتبی غالیان نیز در همین راستا است.
3. انگاره تناسخ، و اعتقاد به اموری چون تطورات اضداد در ادوار مختلف.
4. تکفیر و مقصر دانستن شیعه، و تزکیه برخی از سران غلو در کنار برائت از معارضان ایشان.
5. اباحی گری و اعتقاد به رفع تکالیف از عارف، و نیز تقدیس برخی از ملاهی مانند شراب.
6. انکار بلایای تاریخی و عوارض بشری امام و قول به بقای پیامبر و امامان. این اعتقاد از جهتی در راستای خداانگاری امام است، ولی پیوند عمیقی هم با برخی از نگره های شبه فلسفی غالیان دارد، که دربارۀ مؤمن هم مطرح می شود.
7. دیدگاه های فقهی مانند تجویز شهادت زور، یا عقایدی خاص در زمینه حقوق اخوان و رویکردهای اشتراکی، و التزام به برخی از مناسک و احکام باطنی.
8. برداشت بسیار موسع از تقیه که البته در کنار رویکرد تند تأویل گرایی بر گستردگی سندسازی نزد ایشان دامن زده است.
9. عقايد التقاطی دیگر که برخاسته از ادیان مختلف است، مانند اعیاد و آداب زرتشتی و مسیحی آنان، تنزیه سلاطین و ...(2)
ص: 303
اعتقاد به الوهيت حجج الاهی علیه السلام پیشینه ای از قبل از اسلام دارد، و در منابع ملل و نحل اسلامی هم به فِرَق گوناگونی از غالیان، این اعتقاد نسبت داده شده است.(1) اسناد منابع شیعی در زمینه عقیده غالیان به ربوبیت و الوهیت ائمه علیهم السلام فراوان است.(2) در این میان این انگاره به طور خاص از ابوالخطاب و پیروانش، یعنی خطابيه و بعدها نصیریه، نقل شده است.(3) پیش تر کسان مختلفی، چون برآشر و کوفسکی، به برخی از منازعات نصیریان حول این انگاره پرداخته اند.(4) پیش از پرداختن به محورهای تفصیلی این اعتقاد، به گوشه ای از تصریحات نصیریان در این زمینه اشاره می کنیم. مثلاً حسین بن حمدان خصیبی می نویسد:
فإن قال قائل فما الفرق بين الإسمين محمد و على؟ قلنا له: محمد هو الله هو الذى الذى في فاتحة الكتاب وكل حمد مسمى فهو محمد و هو آدم و ادریس و نوح و هود و لوط و ابراهیم و موسی و عیسى و كل نبي مرسل. كما ان المعنى هو كل وصی و امام و انما سمی عليا تفرقة بينه و بين محمد، اذ كل شيء لا يعرف الا باسمه و نسبه. فمن ذلک انک لو قلت الانسان: يا رجل و هو بين الرجال لم يجبك. فاذا دعوته باسمه اجابک. هذا الاسم يقع على كل شيء ... فان قال قائل على هو الله ؟ قلنا له الله اسم للمعنى، وعلى اسم المعنى، والله هو السيد محمد(5) و هو اسم للمعنى وليس على اسماً لمحمد، ولكنه اسم للمعنى
ص: 304
خاص يدعى به ظاهراً و صفة الاسم ان الله المعنى فوقه وهو قوله «وَ قالَ اللهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَينِ اثْنَينِ إِنَّمَا هُوَ إِلهُ واحِدٌ فَإِياى فَارْهَبُون»(1) فهذا نهى عن أن يضاف الرسول الى المرسِل، والمعنى هو الاله الاحد فمن قال ان الله هو على يريد به الاسم فقد كفر، و من قال انه اسم للمعنى والمعنى غير الاسم فقد صدق.(2)
در مهم ترین آثار نصیریه امثال این تصریحات به الوهیت ائمه علیهم السلام بسیار به چشم می خورد: «فالله امیر النحل»(3) يا «الا ان عليا لا يحد ولا يوصف و لا ينعت بنعت و لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و لم يتخذ صاحبة و لا ولدا ليس له شریک و لا نظير و لا شبه ولا مثل ولا ظهیر»؛(4) و از قول جبرئیل در داستانی روایت می کنند که به سیدالشهداء علیه السلام چنین خطاب کرده است: «أنت الذى لا إله إلا هو الحى القيوم المميت المحيى».(5) جلی به تفصیل گفته است که اذان نداى الوهيت حضرت علی علیه السلام است.(6) شهادت های مشابه در آثار نصیری پُرتکرار است.(7)
این تعابیر در جای جای آثار غالیان بسیار شایع است و بعد از دوره خصیبی هم فراوان نام حضرت علی علیه السلام را به جای تعابیر مختص خدا می نشانند.(8) مطلبی که در منابع امامیه اثری از آن نیست، و بعدها در آثار متأخر نصیری هم نمونه های بسیار دارد.(9) غالیان روایات بسیاری را در الوهيت حضرت علی علیه السلام جعل کرده اند، که ذکر آن بیرون از گنجایش این نوشتار است.
ص: 305
اما به عنوان نمونه ای از این دست، اخبار گسترده مربوط به نداهای اسم و باب بر الوهیت امام است که در ادامه بدان می پردازیم.
نصیریان و پیشینیان خطابی شان در مواضع بی شماری ترجیح داده اند که برای اعتقاد به الوهیت ائمه علیهم السلام از تعابیر رمزگونه بهره ببرند. از جمله این تعابیر در سه حرف «ع»، «م» و «س» است، که به ترتیب از ابتدای سه نام علی، محمد و سلمان گرفته شده، و به ترتیب بر سه مقوله معنا، اسم و باب دلالت دارد. مقصود نصیریان از معنا حقیقت الله است که عموماً آن را حضرت علی علیه السلام می دانند، و در این زمینه مباحث بسیار مفصلی دارند.(1) هر یک از الله و محمد اسم یا حجاب معنا تلقی می شوند، و باب نیز وجه اسم است.(2) برخی از محققان آثار نصیریه این سه گانه نصیری را تبیین کرده و آن را با تثلیث مسیحی مرتبط دانسته اند.(3) سه گانه «ع»، «م» و «س» را در اشکال دیگری مثلاً در رسائل باطنی منسوب به جابر بن حیان هم می بینیم.(4) از سده پنجم به بعد این سه حرف در برخی آثار نصیری در قالب واژه رمزی «عمس» درآمده است.(5)
خصیبی درباره ارتباط این سه مقام، و رتبه هر یک می نویسد: «قال العالم ان لله ان يظهر بالباب و ليس للباب ان يظهر بالله، والله هنا الاسم و هو السيد محمد و له ان يظهر بسلمان و ليس لسلمان ان يظهر بمحمد».(6) الرسالة الرستباشية مباحث بسيار مفصلی در نسبت معنا (یعنی واقعیت الله) یا علی با میم دارد، و در مواضع بسیاری، حضرت علی علیه السلام را در جایی بالاتر از همه و حتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشانده است.(7) او واقعیت معنا را در اوصیا می بیند، که
ص: 306
البته در اسم نیز تجلی و ظهور می کند.(1) در سیاقه خصیبی و مواضع بسیار دیگری از کلمات پیروانش، پس از غیبت معنا در دوره هر امام (که همان شهادت/ وفات ایشان از منظر فِرَق دیگر و تاریخ است)، معنا در اسم و حجاب پیشین (که اکنون امام شده) ظهور می کند. در این دیدگاه، صورت انزعيه(2) حضرت علی علیه السلام فقط معنا است. ولی دیگر معصومان می توانند ظهور معنا یا اسم باشند.
خصیبی در سیاقه خود به تفصیل ظهور معنا و اسم را به ترتیب در اوصیا و انبیای ادوار مختلف توضیح داده است، از جمله در توضیح می نویسد: «الا تری انه ليس في الخلق احد الا موسى اقرب الى الله منه و انه اسمه و حجابه و نفسه و هو محمد القائم بكل نبوة و رسالة كما ان الازل قائم بكل وصية و امامة...».(3) او آیات «تجلى ربه» و «نری الله جهرة» در کلام بنی اسرائیل را شاهد همین نوع از ظهور به نورانیت یا حلول می داند.(4) نمونه ای رایج از سیاق ظهور سه گانه معنا، اسم و باب در ادوار مختلف در منابع نصیری چنین است:(5)
ص: 307

جدول 3: سیاقه سه گانه اسم معنا، اسم و باب در هفت قبه
این معانی و رموز را پیروان خصیبی هم مکرر به کار برده اند. مثلاً در آثار طبرانی بحث های مفصلی هست که آیا الوهیت منحصر در عین یا علی علیه السلام است یا در همه حجج است، و از این جهت با اسحاقیان منازعاتی طولانی دارد، که به ویژه در دو کتاب النحجية و الجواهر او نمود یافته است. طبرانی و برخی پسینیانش می نویسند:
- الميم أصل الأشياء والعين معناها خالق الأسماء والاسم في نفسه محدث مخلوق، والبارى الباطن الذى لا يدرك و هو المعنى الأعلى.(1)
- العين للميم رب.(2)
- لما صار المعنى [على] ثلاثة أحرف، يدل على أن المعنى على، وقوله: و لم صار الاسم [محمد] أربعة أحرف، يدل على اسم محمد، و قوله: لم صار الباب [سلمان] خمسة أحرف، فقد بين أنه سلمان، ولو كان على هو الله بمعنى انه الاسم.(3)
- و ظهَر الإسم بعيسى و هو ميم محض لأنه من الأشخاص الميميِة التسعِة الذاتية المتقدِم ذكرها، و ظهر المعنى تعالى شمعون الصفا و هو شمعون بن يونا علينا سلامه القديم الأزل.(4)
سران نصیریه برای تعظیمِ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم از تعبیر «خلق» برای او می پرهیزند و از پیدایش او با تعبیر «اختراع از نور ذات» یاد می کنند.(5) خصیبی خود در این باره می نویسد: «لا أقول إن محمّداً مخلوق إجلالاً و إعظاماً له بل أقول: إن المعنى فوقه و أنفى عنه كيفية المخلوقات».(6)
ص: 308
جلی نیز عبارتی مشابه دارد.(1) خصیبی در جای دیگری می گوید: «إننی تبعت بهذا القول السيد سلمان إليه التسليم، لا أقول محمد مخلوق إجلالاً بل الله المعنى فوقه تعالى. فقال له: لم ينفصل عنک یا مولای ما اخترعته و لا بان عنك ما أطلعته، و أقول من غير كتمانٍ و أعوذ بالله من الزيادة والنقصان إن كانت الغيبة قدماً فالظهور كله حدث إلا ظهوره بالأنزعية فقط ففيها ظهر الرب في القدم».(2)
البته با این حال، در روایات متعددی از منابع خاص نصیری هم سخن از خلقت یا اختراع محمد توسط معنا و سپس تفویض امر عالم به او به میان آمده است.(3) همچنین، نصیریان فراوان در نسبت اسم با معنا از تعبیر «لا موصول و لا مفصول» استفاده کرده اند، که برخی پژوهش ها به تبیین معنای آن پرداخته اند.(4) سعد اشعری از مخمسه، که شاخه خطابی مقابل علیائیه بوده، عکس این را نقل کرده است، یعنی ظاهر الله امامت، و باطن و معنا محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است.(5)
یکی از مسائلی که در کتب نصیریان ممکن است کاملاً ناهمسو با اعتقاد به الوهیت حضرت على علیه السلام تلقی شود، روایات و خطب توحیدی کتب نصیریان است. تا آنجا که گاه برخی از نویسندگان فقط به همین دلیل، ترجیح داده اند تدوین برخی از خطب توحیدی با تألیف بخش های غالیانه کتب را کار چند نویسنده بدانند.(6) البته چنین برداشت ابتدایی و ظاهری از اخبار و خطب توحیدی و تلقی جمع ناپذیری آن با غلو غریب نمی نماید. اما با این همه، غالیان حتی برای همین اخبار و خطب مخالف با غلو نیز تفسیری کاملاً غالیانه به دست داده اند، و آن تفسير اعتقاد توحيد أمير المؤمنین علیه السلام بالألوهية است. این تعبیر در میان نصیریان بسیار رایج است.(7)
ص: 309
گرچه بسیاری از کتب نصیریان با خطبه های توحیدی مشابه با خطب توحیدی فِرَق غیر غالی شروع می شود، ولی عموماً بلافاصله معلوم می شود که مقصود نصیریان از این تعبیر، کاملاً غالیانه است، و این تعابیر را ناظر به حضرت علی علیه السلام مطرح می کنند.(1) یکی از مهم ترین مستندات نفی تشبیه، یعنی آیه «لیس کمثله شیء» یا سوره توحید در نگاه نصیریان دقیقاً برای اختصاص معنویت (الوهیت) به حضرت علی علیه السلام و اوصیا و نفی معنویت از انبیا به کار می رود،(2) و البته بسیاری از اوقات تعابیر همین آیات را در اخباری داستانی به خود ائمه علیه السلام نسبت داده اند.(3)
همچنین، برخی از کتب نصیریه، گذشته از آیات توحیدی، به نحو گسترده از اخبار توحیدی امامیه هم بهره برده، و در عین حال کوشیده اند از همه این اخبار معانی غالیانه استنباط کنند. این مسئله در حقائق اسرار الدین و به ویژه در روایات تفاوت اسم و معنا بسیار پُررنگ است.(4)
در جای جای آثار نصیریان شواهدی از استناد به آیات قرآن برای انگاره الوهیت ائمه علیهم السلام به چشم می خورد. ولی شاید بیش از همه این پیشوای نصیریان، خصیبی باشد که به ویژه در دو كتاب الرسالة و نيز در الفرق بين الرسول والمرسل آیات بسیاری را شاهد بر اختصاص الوهيت ائمه علیهم السلام (نه انبیا) گرفته، و بخش چشمگیری از کتابش ذکر همین شواهد است. او در بخشی از الرسالة آیاتی مانند آیة الکرسی(5) که صفت «العلی» را برای الله آورده، چنین معنا کرده که این آیات می گویند معبود همان حضرت علی علیه السلام است،(6) و البته، چنین روشی پیش و پس از خصیبی در کتب غالیان رایج بوده است.(7) هر چند روشن است که گذشته از ناهمخوانی های سیاقی، نام «علی» برخلاف صفت محل بحث «ال» نمی گیرد. خصیبی آیات
ص: 310
عبودیت نبی را به عبودیت نبی برای وصى (معنا) تفسیر می کند.(1)
نمونه ای دیگر اینکه، او در الرسالة در تأويل آيه «إذا ذُكرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَازَتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ»(2) گفته است: «الله وحده امير النحل و اذا ذكر الذين من دونه و هم ابوبكر و عمر و عثمان إستبشر المخالفون».(3) پیش تر در گزارشی امامی از ابوالخطاب نیز آمده که او در تأویل آیه فوق صریحاً حضرت علی علیه السلام را جای «الله» نشانده است، و حضرت صادق علیه السلام او را به دلیل این روایت مشرک دانسته اند، و روایات دیگری از او را نیز تکذیب کرده اند.(4)
خصیبی گاه به قرائات نادر آیات استناد کرده، و با کنار هم نهادن آیات، الوهيت حضرت على علیه السلام را نتیجه گرفته است، مثلاً در الرسالة می آورد: «و قوله قال هذا صِراطٌ عَلى مُسْتَقيم أراد أن الصراط هو الحق و هو العين لقول الله ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكم و هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبين».(5) همین نوع از استفاده از قرائات غریب را از دیگر نصیریان و دربارۀ دیگر آیات هم می بینیم.(6)
نمونه جالب دیگر اینکه، در چند موضع از منابع روایی شیعه تحریفات غالیان راجع به آیه «وَ هُوَ الَّذِي فِى السَّماءِ إِلهُ وَ فِى الأَرض إِله» ذکر شده است. برخی از غالیان، از جمله جمعی از اصحاب ابوالخطاب، این آیه را دربارۀ امام می دانستند، و به همین دلیل امام صادق علیه السلام شدیداً از ایشان برائت جست، و آنها را بدتر از هر فرقه ای شمرد.(7) همچنین، سوء استفاده بیان (بن سمعان، از سران غلو) از آیه به سند صحیح ذکر، و سپس لعن شده است(8) که نمونه دیگری از تحریف آیه است، و در مواضعى هم عقيده «رب الأرض» بودن امام به مفضل بن عمر نسبت داده شده(9) که آشکارا در تضاد با ظاهر و معنای صحیح آیه است.(10)
ص: 311
اما در منابع نصیریه شواهد همین تحریف از آیه بسیار است. در الرسالة المصرية، به سند خود از اقطاب نصیریه از خصیبی از محمد بن جندب روایت کرده است که ذکر تسبیح محمد بن نصیر چنین بوده است: «کان سیدی ابوشعیبٍ النميرى إليه التسليم يقول في تسبيحه: سبحانَ مَنْ هو في السماءِ إِلَهٌ و في الأرضِ إمامٌ، وكان يقولُ أيضاً: يا محمد يا محمود يا علي يا معبود».(1)
عصمة الدولة در فصلی اذکاری را که از مشایخ غالی خود شنیده می آورد، و از یکی از ایشان روایت می کند که ذکر سجده اش چنین بوده است: «یا من هو في السماء إلهٌ وفي الأرضِ إمام».(2) حتی غالیان این قرائت را به عنوان قرائت رسمی آیه(3) مطرح کرده اند: «قال الله تعالى فيه: و هو الذى في السماءِ إِلَهٌ و فى الأرض إمامٌ».(4) در همان جا به سند دیگری از ابن نصیر روایت کرده است: «كانَ يقولُ في سجوده: إياك أعبد يا علي، و بك أستعينُ».(5) در گزارش ابن شعبه نیز آمده است: «ایاک نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِين فإياك: واقعة على محمّد والقصد في العبادة للمعنى».(6)
در واقع این رویکرد همسو با قاعده ای کلی است که در قالب روایاتی آن را چنین نقل کرده اند: «عن السيد محمد: كل ما كان فى القرآن منه و هو و له فهو امير النحل ... عن مفضل بن عمر قال قال مولاى الصادق علينا سلامه: كل ما كان في القرآن فيه الله فالمعنى فيه امير النحل».(7) در این دیدگاه هر جا در قرآن لفظ «الله» یا ضمائر مربوط به آن آمده مقصود حضرت علی علیه السلام است. دیدگاهی که خصیبی در رساله رجعت منسوب به مفضل نیز آن را چنین آورده است: ضمائر و افعال اول شخصِ جمع (=متكلم مع الغیر) در قرآن مانند «انزلنا»، «اوحينا»، «جعلنا»، «ارسلنا» و ... به امامان باز میگردد و ضمائر اول شخص مفرد (= متكلم وحده) مثل «خلقت»، «رزقت» و ... به خداوند باز می گردد(8) این نگاه را برخی
ص: 312
عالمان امامی نقد کرده اند.(1)
پدیدار شدنِ خداوند در ظاهر و صورت مخلوقات از آموزه های کلیدی منابع غالیان است که گاه از آن به «حلول» نیز تعبیر می شود. «حلول» در منابع فِرَق نگاری بیشتر به چشم می خورد. ولی هر دو تعبیر در منابع غالیان و فِرَق نگاری کاربرد دارد.(2) البته «حلول» چنین تعریف شده است که روح خداوند یا اجزایی از آن در شخصی مانند نبی، امام یا هر شخص یا جسم دیگری حلول کند، به نحوی که با او متحد شود. این عقیده ای است که از ادیان مختلف و از برخی فرقه های غلات گزارش شده است.(3) از آن جمله ابوالحسن اشعری در گزارش هایی از برخی از سران غلو، از اصحاب محمد بن نصیر نمیری هم حلول روح خالق در نمیری را نقل کرده است.(4) دانشمند امامی، یونس بن عبدالرحمن در گفتاری تفاوت دو نگاه غالیان در زمینه ظهور الله در یک ولی خاص یا در هر چیزی از اشیا را بیان کرده، و آن را ریشه اصلی اختلافات میان غالیان در زمینه توحید دانسته است.(5) گذشته از روایات، حلول و اتحاد از جهت عقلی هم نقد شده است.(6)
ص: 313
الف. ظهور خاص معنا در انبیا و امامان
انگاره ظهور یا حلول در منابع نصیری در تبیین برخی از حیطه های الوهیت حجج الاهی مطرح می شود. به ویژه خصیبی در الرسالة وفقه الرسالة سير حلول روح الاهی را در انبیا و نیز شاهان نشان می دهد(1) و در این میان از شاهان فارس به رسول خدا می رسد.(2) پیش تر همین انگاره حلولِ الله در انبیای الاهی و شاهان فارس از خطابیه مخمسه(3) و بعدها از پیروان شلمغانی(4) هم نقل شده است.
خصیبی به حقیقتی الوهی برای حضرت آدم علیه السلام معتقد است که در انبیای بعدی ظاهر می شود، اما در واقع این «معنا» در صورت واقعی خود، یعنی در صورت اوصیاء، است که آن حقيقت الوهی را از این نبی به نبی دیگر منتقل می کند.(5) هر چند در آثار عام او نیز در مواضعی به اتحاد انبیا یا یکی بودن یک امام با نبی اشاره کرده است.(6) چنین استعمالی برای حجج الاهی به صورت حلول وجود ازلی امام در اجسام و صور به چشم می خورد.(7) در آثار خاص نصیری بر جزئیات این انگاره تأکید شده و نیز کسانی که صورت ظاهر علی را لاهوت نمی دانند، و لاهوت را غیبی درک نشدنی می شمرند، طعن و لعن شده اند.(8)
ص: 314
خصیبی در الرسالة مکرراً می نویسد معنا صرفاً با ذاتش ظهور می کند.(1) او تحذیر می دهد و لعن می کند کسی را که بگوید این صورت علی علیه السلام با همه اوصاف ظاهری اش (الأنزع البطين الربع من الرجال الأصلع الرحب ... الأخمش الساقين) مخلوق است. نیز می گوید صورت مرئى «اثباتاً و ايجاداً و عياناً و بياناً و يقيناً» همان معنا است؛ ولی نه اینکه فقط و کلاً همین باشد و بتوان بدان احاطه یافت.(2) با این حال، برخی از غالیان متقدم کلمات او را بر این معنا حمل کرده اند که صورت ظاهری معنا (علی علیه السلام) غیر از حقیقت و باطن آن است که درک نمی شود. طبرانی و برخی دیگر شدیداً به این دیدگاه تاخته و آن را خلاف نظر خصیبی می دانند.(3) بر این اساس در نگاه نصیری، برخلاف برخی غالیان دیگر معنا نه در قالب امام على علیه السلام ظهور می کند، که صورت ظاهر امام خود معنا است.
در اعتقاد نصیریه، معنا در طول زمان در صورت حجج گوناگون تکرار می شود. بعضی از كتب ملل و نحل هم اعتقاد برخی غالیان را «تناسخ روح الاهی در امام» خوانده اند.(4) اما با وجود شباهت ظهور نصیری با عقیده التقاطی و غاليانه تناسخ، و تفسیرپذیری تناسخ با حلول،(5) نصیریان به تعبیر «حلول روح الاهی در حجج» یا «تناسخ حجج» تمایل ندارند، و تناسخ را دربارۀ غیر امامان مطرح می کنند. این می تواند با نکته بند پیش مرتبط باشد، و نیز با اینکه نصیریان معمولاً «تناسخ» را مفهومی منفی تلقی می کنند.(6) چنان که نصیریان به طور خاص به تصریح بر تعبیر «حلول» برای تطورات مؤمن در بدن های گوناگون بیشتر تمایل دارند،(7) تا برای حجج الاهی. حتی در مواضعی از آثار نصیری هم ضمن پذیرش ظهور معنا در قالب های مختلف تعبیر «حلول» مذمت شده است.(8)
ص: 315
بر این اساس، هر چند در برخی منابع متقدم تر دقیقاً تعبیر «حلول روح لاهوت یا ازلی» برای حجج به کار می رود(1) اما نصیریان معمولاً از انگاره محل بحث با ظهور حقیقت واحد معنا و اسم در صور مختلف یاد می کنند، که از آن جمله ظهور «الصورة الأنزعية»، يعني صورت حضرت علی علیه السلام یا معنا، است.(2) می توان مجموعه روایات تغییر چهره امام به دیگر معصومان در یک جلسه(3) یا تکرار صورت یک امام(4) را نیز در همین چارچوب تحلیل کرد. چنان که اخبار دخول دو معصوم یا شخص قدسی در یکدیگر و اتحاد آن دو(5) نیز متناسب با همین فضا به نظر می آید. در اخبار متعددی هم سخن از ظهور معنا در هر چه بخواهد به میان آمده است.(6)
ب. ظهور عام معنا در اشیاء
اما گونه دیگری از ظهور یا حلول هم در آثار نصیریه به چشم می خورد که به حلول معنا در انبیا محدود نمی شود، بلکه سخن از وجود الله یا حجت در همه کس یا حتی همه چیز دارد. در تحریری از این نگرش، همه کس یا همه چیز از او ساخته شده است. خصیبی در خاتمه فقه الرسالة آورده است: «کل نفس ذائقة الموت، فهى كل نفس مخلوقة من محمد».(7) در گزارشی از کتاب الأظلة و مانندش در الرسالة هم آمده است که خداوند مکان را آفرید و امر عالم را بدو واگذارد، و مکان همان محمد است.(8) به همین صورت نصیریه در مواضعی «ماء» را به
ص: 316
عنوان چیزی که همه از او آفریده شده اند، بر رسول حمل کرده اند.(1) با این حال، برخی نصیریان نیز در مواضعی حلولِ الله در همه اشیا را کفرآمیز، و آن را سخن صوفیه یا برخی از اسحاقیه دانسته اند.(2)
این نکته از پیروان شلمغانی هم در شعری به صورت «متحد بکل اوحدی» گزارش شده است. محمّد بن همام (متوفای 336 ه.ق.) می گوید: «شنیدم محمد بن علی عزاقری
شلمغانی می گوید حقّ یکی است و فقط لباسش عوض می شود. روزی در لباس سفید است، روزی در لباس سرخ، و روزی در لباس آبی. این نخستین سخن شلمغانی بود که آن را منکر یافتم؛ زیرا عقیده اصحاب محلول است».(3) همچنین، برخی اقطاب شیخیه نیز در مواضعی از آثارشان تصریح کرده اند که اهل بیت علیهم السلام علل اربعه (فاعلی، مادی، صوری و غایی) خلقت اند، و این با انگاره پیش گفته مرتبط است، زیرا در آن ماده و صورت عالم همان خالق عالم، که اهل بیت اند، شمرده می شوند.(4)
در کتاب الطاعه از آثار غالیان آمده است: «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: لا اله الا أنا يا سلمان اعرفنی حق معرفتى انا الذى لا يخلو منى مكان، يا سلمان أين ما تطلبني تجدني، أنا الحاضر الذى لا أغيب ولا أتغير عن كياني».(5) با این حال، در موضع دیگری باز از حضرت علی علیه السلام
ص: 317
نقل می کند: «اعلم انى اظهر كيفما شئت لمن شئت كما شئت ... يا سلمان، من قال أني في شيء أو من شيء فقد عمى عن معرفتی»؛(1) تعابیری که در کتب طبرانی هم پُرتکرار است.(2) به این ترتیب به نظر می رسد میان انگاره ای صوفیانه دربارۀ خدا و روایات شیعی راجع به خدا(3) جمع شده و آن را یک جا دربارۀ حضرت علی علیه السلام به کار برده اند. در کاربردی صوفیانه از حلول و فراتر از آن، سخن از ظهور خداوند در همه اجزای جهان است. عقیده ظهور خداوند در مظاهر مختلف در میان صوفیان بسیار رایج و متداول است.(4) برخی از کلمات مشابه صوفیان متقدم را نیز در همین چارچوب می توان فهمید.(5)
ج. ازليت حجج
شیخ مفید حکم به قدیم بودن ائمه علیهم السلام را از شاخصه های غالیان شمرده است.(6) این اعتقاد از فِرَق خطابیه و غیر ایشان هم گزارش شده است.(7) البته تصریحات به این انگاره در میان نصیریان هم فراوان است. خصیبی با تصریح به ازلیت اهل بیت علیهم السلام و معتقد است ایشان پیش از آنکه در اجسام و صورت ها و عالم امکان حلول کنند، مجرد و نامحدود بوده اند.(8) برخی از روایات نصیریه از سران غلو مانند بشار شعیری، در ازلیت خلق، به مانند اهل فلسفه و عرفان بر لزوم تداوم فیض تأکید کرده اند.(9) همچنین، خصیبی در الماندة عقل انسانی را ازلی می خواند،(10) و این
ص: 318
با نظریه عقل اول فلاسفه تناسب دارد؛ زیرا در ادامه خواهد آمد که نوع نگاه ایشان به تفویض خلق به اسم هم با همین معنا تناسب دارد. نصیریان از ازلیت قرآن هم گفته اند.(1)
انگاره ازلیت ائمه علیهم السلام از ابوالخطاب و دیگر ابواب هم گزارش شده است.(2) برخی کتب ناهمخوانی این انگاره را با آیات قرآن و بسیاری از روایات امامیه، مبنی بر اختصاص ازلیت به الله و حدوث غير او نشان داده اند.(3) در حالی که نصیریان در مواضعی بر تکثر ازلی تصریح کرده اند.(4)
دیگر اصطلاح و انگاره مرتبط فلاسفه، یعنی قاعده الواحد،(5) هم در میان نصیریان و اسحاقیان محل توجه بوده است. در گزارشی در کتاب الرد على الغلاة، نوبختی از غالی عصر خودش، اسحاق بن محمد بصری، نقل کرده است که دربارۀ ظهورات معنا گفته است: «لو كانوا ألفاً لكانوا واحداً»؛(6) اگر هزار تا هم باشد، در واقع یکی است. در گزارش شاگرد سرشناس اسحاق بصري، حسن بن المنذر،(7) هم همین عبارت در ضمن روایتی آمده که در آن تصریح شده است «خداوند احد است، و تنها واحد و یکی آفریده» و اختیارات بسیار به او داده، و او محمد بن عبدالله است.(8) از این منظر، این انگاره با حقیقت محمدیه و خلقت عالم از حقیقتی واحد غیر از الله (معنا) پیوند می خورد. خصیبی هم در آثارش تأکید کرده که ظهور معنا همواره واحد است، و برخلاف وحدت اسم، تعدد نمی پذیرد.(9)
ص: 319
Y
بنا بر برخی از روایات امامیه از ائمه علیهم السلام غالیان روایاتی را در جبر و تشبیه جعل کرده بودند، و از این جهت ملامت شده اند، که عظمت خدا را کوچک کرده اند.(1) از دیرباز فِرَقی همچون مغیریه معتقد به تشبیه دانسته شده اند،(2) و بعدها فِرَق مغیری و خطابی مختلف، از جمله نصیریه، را نیز از مشبهه شمرده اند.(3) از برخی از فِرَق خطابیه هم نقل شده است که امام در واقع صورتی از الله است.(4)
در مواضع بسیاری از منابع نصیریان عقیده تشبیه تأیید شده است که در واقع تبیینی از عقاید پیش گفته است. کارکرد این انگاره در میان غالیان بدین صورت است که می گویند چون خدا شناخته نمی شود و به کلی سخنی درباره اش نمی توان گفت، پس عبادت هم نمی شود، و ناگزیر فقط باید اسماء یا صور او را شناخت، و ایشان همان اهل بیت علیهم السلام هستند.(5) خصیبی تصریح می کند اگر خدا به صورت مرئی ظاهر نمی شد، وجودش اثبات نمی شد. در عین حال، او معتقد است گرچه همه صورت ها مخلوق اند، اما به طور خاص صورتی که خدا در آن ظاهر می شود، مخلوق نیست.(6) طبرانی تصریح می کند که صورت نورانی و بشری معنا، وجوداً و اثباتاً، یکی هستند، و تفاوتشان در احاطه ما است.(7)
خصیبی و برخی پیروانش صریحاً این صورت غیر مخلوق معنا(8) را حضرت علی علیه السلام
ص: 320
دانسته، و در مقام پاسخ از آیه «لا تُدْرِكَهُ الْأَبصارُ وَ هُوَ يدْرِک الْأَبصار»(1) برآمده و می گویند منظور از آیه ادراک به احاطه است، در حالی که ما فقط معنا (علی) را می بینیم و به او احاطه نداریم.(2) البته چنین تأویلی آشکارا بر خلاف ظاهر آیه و معنای واژه «ابصار» است. او در ادامه کوشیده است برخی از آیات دیگر در نفی رؤیت خدا، مانند آیه عذاب بنی اسرائیل به دلیل درخواست دیدن خدا را توجیه کند.(3)
بخش چشمگیری از الرسالة خصیبی به تبیین انگاره تشبیه و تجلی پرداخته است.(4) او به برخی از آیات بر عقیده تشبیه استناد کرده، که البته برداشت تشبیهی از این آیات از دیرباز در معرض انتقاد برخی از متکلمان بوده است.(5) به عنوان نمونه ای از دیگر استنادات خصیبی، او تأیید رؤیت خدا می گوید: «لم یکن الله ليخاطب من لا يعقل و لا يبصر و لا يسمع و لا ينطق، و لو لم يكونوا بهذا الصفات لم يقل لهم: الست بربكم؟ و لا قالوا هم: بلی شهدنا».(6)
طبرانی هم در شرح خود بر الرسالة، کلمات بسیاری از کتب متقدم غلات را شاهد بر گفتار خصیبی گرفته است.(7) چنان که بسیاری از روایات تشبیهی اهل کتاب،(8) عامه و شیعه را نیز در تأیید این اعتقاد آورده است.(9) حسن بن شعبه و برخی دیگر از حرانیان هم مستندات
ص: 321
بسیاری را در تأیید تشبیه و ظهور معنا به صورت حجج الاهی گرد آورده اند.(1) او نمونه هایی از این مستندات را از کتاب الشواهد اسحاق بصری گزارش کرده است.(2) ابن شعبه حرانی کارکرد دیگر تشبیه را قالب روایتی چنین می داند که الله با ذات خود (علی) بر مردم ظاهر شد، تا به آداب او اقتدا کنند.(3) در روایت طبرانی، خالق حكيم بدون ظهور عبادت نمی شود؛ زیرا غائب گویا چیزی نیست.(4) سعد اشعری امامی هم از مخمسه نقل کرده است که الله در هر قالبی از پیر و جوان و زن و مرد ظاهر می شود تا خلق بدو انس گیرند.(5) همین تعابیر را خصیبی و نیز اتباعش در آثارشان آورده اند.(6)
ص: 322
مشابه استدلال خصیبی بر تأیید تشبیه، بعدها در کلمات برخی صوفیان هم به چشم می خورد. ابن عربی تنزیه خدا را به تنهایی موجب تعطیل شدن معرفت می انگارد و تشبیه را در کنار آن لازم می داند.(1) وی شدیداً بر معتقدان به تنزیه طعن زده، و با انتقاد از معرفت عقلانی از توحید، می گوید اسم های سیصد و شصت گانه خدا را عبادت می کند.(2) در نمونهۀ دیگر، اسحاق بصری و ابن عربی هر دو به آیه تنزیهی «لیس کمثله شیء» برای اثبات تشبیه، استناد کرده اند.(3)
اعتقاد به ربوبیت ائمه علیهم السلام را با هر دو نوع اعتقاد خداانگاری و خداگونه انگاری می توان توضیح داد. به عبارتی، هم غالیان تألیهی مانند نصیریه فراوان امام را «رب» خوانده اند و هم غالیان تفویضی. ربوبیت بیشتر ناظر به صفات افعالی خدا و به ویژه خلق و رزق (و البته علم) مطرح می شود، و هر دو نوع از غالیان خلق و رزق را به دست ائمه علیهم السلام می دانند؛ با این تفاوت که مفوضه برخلاف غالیان تألیهی امام را عین خدا نمی دانند، بلکه می گویند خدا اداره عالم را به امام سپرده است. بر این اساس، به نظر می رسد گزارش اعتقاد برخی رجال(4) و فِرَق غالی(5) به ربوبیت امامان به تنهایی تألیهی یا تفویضی بودن آنها را مشخص نمی کند. روایتی مرسل از امام صادق علیه السلام ادعای استطاعت مطلق مخلوق (یا تفویض) مساوی ادعای ربوبیت شمرده است.(6)
بر این اساس، آیات و روایاتی که ربوبیت یا خلق و رزق را منحصر در خدا می دانند،(7) یا قدرت نبی را در انجام دادن برخی از امور نمی پذیرند،(8) یا ربوبیت امام را تکذیب و قائل به آن
ص: 323
را لعن می کنند،(1) ردی بر هر دو دسته از غالیان تألیهی و مفوضه است. البته به طور خاص روایاتی در رد بر مفوضه هم داریم.(2) در روایات متعددی هم از اسناد متهمان به غلو آمده است که می گویند در جمعی مشغول به بحث ربوبیت (ائمه علیهم السلام) بودیم که بعداً امام فرمود ما بندگان خداییم، یا به نحوی نهی کرد.(3) ظاهر اینها اظهار توبه است. اما اگر، چنان که مقتضای كتب رجال، فِرَق و نص همین روایات است، غلو این افراد را بپذیریم. این احتمال می تواند موجه باشد که این اعتراف ها به علت اذاعه اقوال انحرافی غلوشان بوده، و لذا دست به دامن آن می شوند که نقل هایی را بر خلاف غلو روایت کنند.
الف. ربوبیت امام نزد نصیریه
نصیریان آیات انحصار خالقیت و ربوبیت در الله را شاهدی بر این نظر می گیرند که در واقع معنا یک حقیقت است، و آن حضرت علی علیه السلام است، و انبیا اسم، حجاب یا صورت معنا هستند. بر این اساس، وقتی معنا (علی) در میان خلقش ظاهر شده است، می توان محمد را عبد و بنده علی خواند، و لذا همه آیاتی را که دستوری به رسول خدا می دهد، یا او را بنده و مربوب و رسول و یاری شده می خواند، به همین شکل تفسیر می کند.(4) مطلبی که علاوه بر الرسالة الرستباشية در سرتاسر رساله الفرق بين الرسول والمرسل هم به چشم میخورد و برخی دیگر از نصیریان نیز به آن پرداخته اند.(5)
از دیگر محورهایی که نصیریه با آن بر ربوبیت ائمه علیهم السلام و به طور خاص حضرت علی علیه السلام استدلال کرده اند، روایات مربوط به کرامات و معاجز امام است.(6) آنها معتقدند معجزه، که کاری ربوبی است، بر الوهیت نیز دلالت دارد؛ منتها نه الوهیت نبی، که بر الوهیت وصی. خصیبی بارها بر آیاتی از قرآن استدلال کرده است که معجزات را نه به اختیار انبیا که فقط در دست خدا می داند؛ مانند آنجا که موسی با افکندن عصایش می ترسد. ولی او روایاتی هر چند
ص: 324
نامعتبر را می آورد که این معاجز را در دست علی علیه السلام می داند.(1) چنین استناداتی در دیگر آثار نصیری هم آمده است.(2)
با این حال، خصیبی و پیروانش در مواضعی تفویض را برای نبی می پذیرند(3) و در برخی از اخبار منابع نصیری هم تفویض تأیید می شود.(4) خصیبی می گوید معنا (وصى) اسم (نبی) را اختراع کرد، و اسم خالق همه اشیا است.(5) این با استدلال دیگر خصیبی به برخی از آیات برای نفى الوهيت نبی ناهمخوان به نظر می رسد؛ زیرا آن آیات نه فقط الوهیت که تفویض به نبی را نیز رد می کند.(6) تهافت دیگر در استدلال های خصیبی این است که در مواضع بسیاری، محمد و الله، هر دو را اسم برای معنا (علی) شمرده است. بنابراین، نباید استنادش به آیات محدودیت قدرت نبی را نقضی بر یکسانی الله و محمد می گرفت؛ زیرا روشن است که الله در آیات محدودیت های نبی محمد را ندارد.
به هر حال، نصیریان ربوبیت را در سایه الوهیت اوصیا می فهمند. لذا در جاهای متعددی از آثارشان، بر مفوضه نیز طعن زده، ایشان را به مقصره (امامیه) ملحق کرده اند.(7) روشن است که انتقاد امامیه بر مفوضه، به کلی از سنخ متفاوتی از انتقادات نصیریه بر ایشان است. تحقیق های گوناگونی به نقد تفویض از منظر امامیه پرداخته اند.(8)
ص: 325
ب. علم نامحدود امام
همچنین، غیر از خالقیت، یکی از دیگر محورهای اعتقاد ربوبیت حجج الاهی، در میان خطابیان، نامحدودیت علم ایشان است. در حالی که در عموم مصادر امامیه ضمن پذیرش علم الاهی گسترده امام و الهام و اعلام غیبی به او، بر محدودیت آن در برابر علم الاهی تأکید می شود.(1) آیات و اخبار وحی، بداء، ازدیاد علم اهل بیت علیهم السلام، نصوصِ ندانستن برخی از امور مانند قیامت و ... همه بر محدودیت علم معصومان علیهم السلام اشاره دارد.(2)
نفی علم غیب از امام و نسبت پذیرش آن به غالیان در کلمات جمعی از عالمان امامی هم آمده است.(3) برخلاف آیات قرآن(4) و روایات امامیه،(5) مصطلح «علم غیب»، حتی در منابع عام نصیریه و دیگر متهمان به غلو نیز فراوان برای ائمه علیهم السلام به کار رفته است.(6) در الرسالة المصرية
ص: 326
به آیات آخر سوره لقمان که دربارۀ علم الاهى است، بر الوهیت حضرت علی علیه السلام استدلال کرده است؛ زیرا معتقد است این علوم مختص خدا است و طبق روایاتی که آورده حضرت علی علیه السلام هم آن علوم را داشته است. پس او خدا است.(1)
و در برخی از منابع خاص نصیری، تعابیر گوناگون مربوط به علم خداوند در آیات برای امام و به طور خاص حضرت علی علیه السلام استفاده شده است.(2) پیشینه قول به علم غیب(3) نامحدود برای اهل بیت علیهم السلام نزد غالیان شواهد متعددی دارد. بنا بر خبری، امام صادق علیه السلام در برابر نسبت غیب دانی به ایشان از طرف ابوالخطاب فرمود: «سوگند به الله که جز او خدایی نیست؛ من غیب نمی دانم و خداوند بر مردگانم اجر و در زندگانم برکت ندهد؛ اگر چنین چیزی به او گفته باشم»؛(4) و از امام کاظم علیه السلام هم روایاتی در رد ادعای خطابیه مبنی بر علم غیب امام علیه السلام در دست است.(5) چنان که مشابه همین اعتقاد از غالیان مغیریه و بشیریه هم گزارش شده است.(6) همچنین، غالیان بیانیه اخبار امام از ملاحم را شاهد علم غیب او می دانستند.(7)
از محورهای مهم عموم فِرَقِ غلو و صوفیه، اعتقاد به بابیت و قطبیت است. در روایات بابیت غالیان، باب واسطه علمی میان امام و شیعه و خزینه دار علم او تصویر می شود.(8) در منابع امامیه تعداد چشمگیری از غالیان نام برده شده اند که مدعی بابیت برای خود یا دیگران
ص: 327
بوده اند.(1) بنا بر برخی از گزارش های امامی، از اهداف اصلی رهبران غلات، ریاست بر مردم است(2) که چه بسا این در پُررنگ شدن چنین عقایدی در میان غالیان بی اثر نبوده باشد.
بابیت گرچه در شکل گیری فِرَق غلو تأثیر به سزایی دارد، اما به زودی موجب فاصله گیری شدید جریان های مختلف غالیان نیز می شود. فقط یکی از فرقه های مهم غلو در زمان امام صادق علیه السلام، یعنی خطابیه، در ادامه به مخمسه، نصیریه، اسحاقیه و ... تقسیم شد.(3) نزاع شدید بر سر بابیت، خصوصاً در دوران غیبت، فِرَق متعدد دیگری، مانند عزاقره، را به این مجموعه افزود؛ در حالی که پیش تر هم دیگرانی مانند بشیریه پیروانی را به دنبال خود کشیده بودند، و تفصیل آن در کتب تاریخ و ملل و نحل مشهود است.(4) البته از همان اوایل برخی از منازعات کلامی دیگر نیز در کنار جدال بر سر بابیت در تقسیمات خطابیه مؤثر بود.(5)
همچنین، ادعای بابیت ائمه علیهم السلام از برخی صوفیان نیز گزارش شده است.(6) چنان که حلاج (متوفای 309 ه.ق.)، چهره شاخص تصوف مدعی بابیت امام زمان علیه السلام بوده است.(7) گروهی از صوفیان و نصیریان مایل به تصوف خبری در بابیت معروف کرخی برای امام رضا علیه السلام آورده اند.(8)
با گوشه گیری فرقه های رسمی غلو در قرون میانی، بعد از مدت ها دوباره جریان غالی نصیریه، خصوصاً امروزه با اعلان اعتقاد به بابیت ابواب نصیری شناخته می شوند، و برخلاف عموم عقاید غالیانه شان به طور خاص در اعلان اجمالی بابیت سران غلو و تصریح بر نام ایشان تقیه
ص: 328
نمی کنند. هرچند طبعاً دربارۀ حدود این اعتقاد و نتایجش اهل کتمان هستند، و لذا برخی از معاصران امامی در غالیانه بودن این انگاره نصیری به اشتباه افتاده اند.(1)
شواهد اعتقاد بابیت در جای جای آثار غالیان نصیریه دیده می شود. در کتاب الهداية الكبرى، فصل آخر را به تبلیغ جدی اندیشه باییت و روایات آن اختصاص داده است. در آثاری مانند كتاب المعارف منسوب به طبرانی، باب هفدهم و در الرسالة المصرية نيز دو فصل هشتم و نهم در ظهورات و معجزات باب به تفصیل روایات بابیت را آورده اند. در اسناد و متون این روایات حضور راویان غالی یا متهم به غلو و نیز مصطلحات خاص غالیان بسیار پُررنگ است.
نصیریان ابواب امامان را با این ترتیب معرفی می کنند: 1. سلمان الفارسی؛ 2. قيس بن ورقة المعروف بالسفينة؛ 3. رشيد الهجرى؛ 4. ابوخالد عبدالله بن غالب الكابلی؛ 5. يحيى بن معمر بن أم الطويل الثمالي؛ 6. جابر بن يزيد الجعفى؛ 7.ابوالخطاب محمد بن أبي زينب الكاهلي؛ 8. المفضل بن عمر؛ 9. محمد بن مفضل بن عمر؛ 10. عمر بن الفرات الكاتب؛ 11. ابوشعيب محمد بن نصير النميری.(2) مانند بحث سیاق معنا و اسم، خصیبی در سیاقت باب به اتحاد این ابواب و نیز ابواب امت های پیشین و ظهورات مختلف باب تصریح می کند.(3)
ابوالخطاب، عمر بن فرات و محمد بن نصیر هر یک از سران غلو و مشمول لعن و طعن روایات امامیه از امامان علیهم السلام بوده اند. ولی در روایات غالیان لعن ها تقیه ای یا برای راضی کردن عوام است،(4) و کلام این ابواب مانند حجت تلقی می شود.(5) در این تبیین از لعن سران غلو، در عين حال نداهای علنی این سران بر غلو نیز مأموریتی از سوی امام برای آشکارسازی حقیقت دانسته می شود،(6) در حالی که لعن با چنین غرضی تناسب ندارد. به هر حال، همین سران در شکل گیری فِرَق غلو تأثیر به سزایی داشته اند.
ص: 329
اما برخی از ابواب متقدم تر در این فهرست، مانند سلمان و جابر جعفی، مشخصاً ارتباطی به غالیان نداشته اند،(1) و فراتر از این، در تعیین شخصیت تاریخی سفینه نیز ابهامات و اختلافات بسیار وجود دارد، و البته در میان امامیه جایگاهی نداشته، و عامه از او روایت کرده اند.(2) همچنین، نام ابو خالد عبدالله بن غالب الكابلى و يحيى بن معمر بن أم الطويل الثمالي نيز هر یک نتیجه خلط (ظاهراً خصیبی) میان دو نام است. خصیبی یک بار دو نام عبدالله بن غالب عن ابی خالد [کنکر] کابلی را یکی کرده، و یحیی بن ام الطویل شیعی را با یحیی بن یعمر، قاضی مشهور عامی، خلط کرده، و قضایای دومی را نیز به اولی نسبت داده است.(3)
برخی نویسندگان دیدگاه نصیریه دربارۀ طبقه يحيى بن ام الطويل و البته بابیت او را نادرست، و مخالف داده های تاریخی ارزیابی کرده اند.(4) گسست تاریخی میان عمر بن فرات، که در دوران حیات امام رضا علیه السلام (شهادت 203 ه.ق.) در گذشته، و ابن نصیر (متوفای حدود 270 ه.ق.) هم بسیار تأمل برانگیز است. بر این اساس، به نظر می رسد بابیت هر یک از ابواب نصیری نه لزوماً در دوره خودشان، که گاه بعدها مطرح شده، و به صورت سلسله ای متصل درآمده است. با این حال، چنان که از برخی شواهد پیش گفته و غیر آن(5) بر می آید، بابیت برخی از آنان
ص: 330
پیش از تکوین نصیریه نیز مطرح شده بود. وجود رجال متقدم اسحاقیه و مخمسه (مانند اسحاق بصری، اسماعیل قمی و ابن مهران) در اسناد امثال ابن شعبه و خصیبی برای برخی از روایات بابیت ابواب مشترک مؤید آن است که احتمالاً نصیریه از آموزه های بابیت دیگر فِرَق نیز بهره برده اند. اما در سوی دیگر دلایلی هم مطرح شد که خصیبی برای ابواب غیر مشترک، به ویژه ابن نصیر، اسناد و روایاتی به نام رجال فِرَق دیگر ساخته است.(1)
نظام مراتبی در میان غالیان به باب خلاصه نمی شود. در منابع ملل و نحل شیعی در امتداد ابواب، به ترتیب از این مراتب برای خطابیه یاد می شود: «الايتام، والنجباء، والنقباء، ،والمصطفين، والمختصّين، والممتحنين، والمؤمنین»، که شناخت ایشان موجب برداشته شدن شریعت از شخص می شود.(2) اشارات به این عناوین، مثلاً در خبر خیط در منابع عام غالیان، نیز نمود یافته است.(3) البته اخباری باطنی برجامانده از اسحاقیه و نیز در کتاب خطابی- اسماعیلی ام الکتاب این طبقات را با تفاوت هایی ذکر کرده اند.(4)
از دیرباز در نظامِ فکری نصیریه این مراتبِ نُه گانه، به ویژه نقبا و نجبا، جایگاه بسیار مهمّی دارند،(5) و در مواضع بسیاری از منابعشان، اشخاص و مراتب نخستین را معرفی کرده اند. مثلاً بخش چشمگیری از کتاب المراتب والدرج(6) و كتاب العقود منسوب به خصیبی، فصل دهم از الرسالة المصرية از این دست است. کتاب الجدول النوراني ابن معمار نیز به تفصیل جداولی در معرفی ایتام هر یک از ابواب، معرفی نقبا، و مباحثی در تطبیق اشخاص نورانی بر مفاهیم باطنی مطرح کرده است.(7)
ص: 331
خصیبی خود در الرسالة الرستباشیة این مراتب نُه گانه را نام برده، و به شرح و تعریف هر یک پرداخته،(1) و مصادیق هر یک را تا مرتبه ششم نام برده، و مصادیق مراتب 8 تا 9 را نیز برای پرهیز از تطویل رها کرده است، چراکه شمارشان 5000 شخص است.(2) او به این مراتب نُه گانه دلبستگی بسیار داشته، مقدمه رساله را با یاد از ایشان شروع کرده، و آن را در روایاتِ مختلف خود آورده، و در آثار مختلف به روایت خصیبی هم عین این رتبه بندی دیده می شود.(3) چنان که در روایتی دیگر از خصیبی همین رتبه بندی را به سلمان نسبت داده اند.(4) در سه کتاب العقود، فقه الرسالة و ديوان خصیبی نیز همین مراتب نُه گانه دیده می شود.(5) حلقه مشترکِ این روایات، و شارح این رتبه بندی خاص خصیبی است، پس نقش احتمالی او در ساخت این ترکیب از مراتب در خور بررسی است.
نصیریان در مواضعی عناوینی مشابه همه این مراتب نورانی را برای اضداد نیز در نظر گرفته، و برایشان هفت طبقه از اشخاص معرفی می کنند.(6) همچنین، نصیریان ایتامی برای اسم (میم) در نظر می گیرند. در نظر ایشان، مقام ایتام باب از ایتام اسم بالاتر است؛ زیرا ایتام باب در ادوار پیشین هم بوده اند.(7)
در منابع نصیریه بر درجه بالاتر هر طبقه بر طبقه پایینی تأکید شده، و هر طبقه با واسطه طبقه بالایی اش طبقات بالاتر را می شناسد. مثلاً باب مستقیماً با اسم مرتبط است و اسم حجاب او است به معنا.(8) تعبير «معرفة الأشخاص» (النورانية) نیز که در منابع نصیری بسیار رایج است.(9)
ص: 332
ناظر به معرفت به این طبقات است. بر این اساس، پرسش های غالیان از اقطابشان در تعیین مصادیق این طبقات و تأویلات مرتبط با این اشخاص در کتبشان فراوان است.(1)
برخی از تعابیر وجود دارند که در همین فضا به صورت مشترک میان باب و مراتب استفاده می شود، از آن جمله تعبیر «والد» یا «أب» که به معنای کسی است که همه معارف از او گرفته می شود، و تعبیر «والد» و «یتیم»، در جای جای آثار نصیریه به کار رفته است.(2) نصیریان لازم می دانند در سلوکشان هر کس پدری دینی داشته باشد، و حقوق این پدر بر گردن فرزند معنوی اش، که او را فرزند حقیقی نیز می خوانند،(3) بالاتر از پدر خونی او است. اهمیت این فرزندی در میان برخی نصیریان به حدی است که روایت کرده اند: «من لم تثبت ابوّته، لم تصح أخوّته»،(4) و این را دست مایه طعن بر برخی منتقدانشان قرار داده اند.(5)
در گزارشی از جلی کسی که علم را از غیر طریق «ابوت» و پدری دریابد زانی شمرده شده است.(6) چنین شخصی را گاهی هم دزد خوانده اند.(7) در فتوایی از طبرانی هم، اینکه شخصی روایتی را از کسی بشنود، ولی آن را از کس دیگری به سبب جایگاه بالاترش نقل کند، کفر به خدا است، و آن شخص از دینش برائت جسته است.(8) این رأی نیز احتمالاً بیشتر در همین مسئله ابوت ریشه دارد، و نه تقید بالای شخص او در دقت اسناددهی.
بخش چشمگیری از کتاب الحاوى فى معرفة الفتاوى منسوب به طبرانی در زمینه احکام این نوع از رابطه پدری و فرزندی است. در روایات برجامانده از خطابیه متقدم در کتب نصیری و امامی، گاه بابیت مفضل بن عمر و ابوالخطاب با تعبیری چون «الوالد بعد الوالد» ذکر شده است.(9) اما مراد از «الوالد بعد الوالد» نیز بنا بر اخبار غالیانه بابیت مفضل بعد از
ص: 333
بابيت ابوالخطاب است. در منابع نصیری شاگردان خصیبی و جلی، فرزندان و اولاد آن دو خوانده می شوند،(1) و وقتی از فرزند داشتن یا نداشتن هر یک از نصیریان بحث می شود، عموماً مقصود فرزند دینی است.(2) مصطلح «ولد» برای شاگرد در میان صوفیه نیز رایج است.(3) امروزه در میان نصیریان ترکیه از این عنوان شیخ معلم با عنوان «عمو» یاد می شود،(4) و نظام مراتبی متفاوتی هم از ایشان گزارش شده است.(5)
چنان که گذشت، در برخی از منابع نصیریه به تثلیث اسم، معنا و باب و نسبت میان آنها اشاره شده، و امام و نبی و باب را سه جلوه از یک چیز دانسته اند. برخی از روایات نصیریه همه شئون امام را برای باب صادق می دانند.(6) مثلاً باب از مغیبات نیز آگاه است.(7) در نگاه غالیان، شناخت باب واجب است، و رخصتی در این زمینه وجود ندارد،(8) و باب نیز مانند امام (معنا) در دوران های مختلف، در صورت های گوناگونی به همراه امام ظاهر می شود، که در اینجا نیز نه از تعبیر «تناسخ»، که از تعبیر «ظهور» استفاده می کنند.(9) در گزارش دیگری از منابع غلات، ابن نصیر با ذکر کرامات عجیب، امام شناسانده شده است.(10) چنان که این را از دیگر فِرَق غلو نیز سراغ داریم.(11) در جای جای آثار عام نصیری چنان که پس از نام ائمه علیهم السلام از عبارات مربوط
ص: 334
به خدا همچون «منه الرحمة»، «جل جلاله» و البته «علينا منه السلام»(1) استفاده می شود،(2) اوصاف مربوط به امام مانند «علینا سلامه»، «اليه التسليم» و گاه «علیه السلام»(3) نیز برای باب به کار می برند.
در چند گزارش در منابع ملل و نحل به سران خطابیه و دیگر غالیان نسبت داده شده که امام عصر خود را «رب» خوانده، و خود را نیز نبی او معرفی کرده اند.(4) بر این اساس، گزارش ادعای رسالت یا حتی الوهیت برای باب خطابیه، ابوالخطاب غریب نمی نماید.(5) چنان که منابع متقدم خطابی از ظهور الله در باب گفته اند.(6) با این حال برخی از پژوهشگران به استناد گزارشی از الهداية الكبرى، که ادعای معنویت ابن نصیر را رد می کند،(7) گفته اند ادعای الوهیت از طرف ابن نصیر، ثابت نیست.(8)
اما به هر حال، چنین استنادی اشکال دارد؛ زیرا الهداية از كتب عام نصیریان و همراه با تقیه است، و در مواضع دیگری هم بنا بر آن دارد که به نحو کلی رویکرد تألیهی نصیریه و خطابیه را به ظاهر رد کند.(9) انکاری که ضرورتاً نادرست است. فراتر از این، در منبع نصیری المجالس النميرية اشاره شده است که سران اسحاقیه، ابن نصیر را مدعی معنویت (الوهیت) می دانسته اند،(10) یا این را به برخی از اصحاب ابن نصیر نسبت می دادند.(11) در عین حال، برخی
ص: 335
پسینیان نصیری این کلام اسحاقیان را چنین نقد کرده اند، که کسی از ایشان ابن نصیر را معنا نمی داند، بلکه اسم (حجاب معنا) یعنی سید میم (محمد) در او ظاهر شده، و اسم مخترع از ذات نور معنا (علی) است.(1)
در گزارش سعد اشعری از مخمسه آمده است که ایشان همه ابواب مختلف را یک معنا و واقعیت ایشان را انبیا دانسته اند؛ واقعیتی که جسم و نامش تغییر می کند.(2) به همین صورت خصیبی هم در مواضعی به اتحاد باب و اسم (نبی) اذعان کرده، و به تفصیل از ظهور اسم در ابواب گفته است.(3) او و دیگر نصیریان روایاتی در اتحاد ابوالخطاب و حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم هم نقل می کنند.(4) چنان که به روایاتی در ادعای الوهیت ابوالخطاب برای خودش نیز استناد کرده است.(5) طبرانی می نویسد اسم (نبی) فقط در قبه محمدیه است که در قالب باب ظاهر شده است.(6) کشی در گزارش خود از برخی از کتب غالیان از مفضل آورده است که ابوالخطاب را نبی می خواند، و امام به هر یک از اصحاب ایشان نیز نام یک نبی داده بود.(7)
به عنوان مصداقی از گزارش یاد شده، مثلاً موسی بن اشیم در اخبار نصیری، ساقی مجلس شراب خطابیان و از یاران هفتادگانه ابوالخطاب و موصوف به «الشهید و محمد بن ابی بکر فی زمانه» است.(8) در عین حال، به گمان آنان، موسی بن اشیم در زمان السيد موسى (= موسى بن عمران علیه السلام) ظهور داشته است،(9) تا آنجا که می نویسند: «کل موسى في القرآن موسى بن أشيم».(10) تطبیق انبیای قرآن بر غالیان به صورت های دیگری هم انجام شده است.(11) همچنین،
ص: 336
در روایتی منسوب بن یونس بن ظبیان نیز یونس دختر ابوالخطاب را «بنت رسول الله» خطاب کرده است.(1)
در گزارشی از الهدایة خصیبی در برابر دیدگاه عمومی مسلمانان دربارۀ عدد 124 هزار پیامبر، فقط نام 70 تن از انبیا و اوصیا و شاهان را یاد کرده، و مدعی است هر کس به این سیاقه بیفزاید یا از آن کم کند یا در یکی از آنها شک کند، کافر و جاحد است. او دیگرانی را که مسلمانان نبی می دانند صرفاً صدّیق، شهید یا صالح و مؤمن شمرده است.(2)
خصیبی در الرسالة پس از یادکرد از اشخاص چند طبقه از مراتب (ایتام، نقبا و نجبا) ) می گوید ما اشخاص سه مرتبه عالم کبیر نورانی، یعنی مختصین، مخلصین و ممتحنین، را به سبب عدد زیاد، یعنی پنج هزاری شان،(3) و نیز چند مرتبه عالم صغیر بشری، یعنی مذمومین در باطن محمود، مختبرين، مستودعین و مستحفظین را که 119 هزار تن هستند نمی آوریم، که مجموع این 124 هزار تن در واقع نبی نیستند و فقط از معرفت اخبار و انباء داده شده و منبّئ بوده اند.(4) با این حال، در خور توجه است که او جمعی از اصحاب رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام را نیز منبّئ نامیده(5) و به روشنی معلوم است که این مقام پایین تر از مقام بابیت و چند مرتبه دیگر تلقی می شد. در دیوان خصیبی هم آمده است که ما نبی هستیم.(6) در حالی که حتی انبیایی چون حضرت آدم را نیز منبئ خوانده اند.(7) در دوره بعد از جلی نقل شده است که او خصیبی را از کروبیین در مرتبه دوم از عالم صغیر بشری شمرده است.(8)
ص: 337
در برخی از روایات امامیه، از هر کس که ائمه علیهم السلام را رب یا نبی بداند، شدیداً برائت جسته شده،(1) و ادله بسیاری هم بر ختم نبوت با حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم اقامه شده است.(2) اما با این حال، از مباحث پیشین معلوم شد که چرا این عقیده غالیانه در منابع خاص نصیریان به این شکل رخ ننموده است؛ زیرا نصیریان نبی را فرستاده و مربوب امام و وصی می دانند، و لذا نبوت را در حق ابوابشان ادعا کرده اند. البته، گزارشی که ابوالخطاب را به سبب اعتقاد نبوت امام تخطنه می کند نیز ظاهراً مربوط به قبل از دوره اوج گیری غلو او است.(3) نبوت امام در برخی از اخبار منابع عام نصيري، مانند الهداية هم آمده است.(4)
شایان ذکر است که غالیانه شمردن نسبت نبوت به ائمه علیهم السلام با هر دو فرض برتری واقعی نبی بر امام یا برعکس آن جمع شدنی است؛ زیرا حتی در فرض دوم هم باید گفت بسیاری اوقات نسبت مدائح و جایگاه مقام پایین تر به بالاتر نیز تجاوز از حد و غلو است، مانند رهبری که با وجود برتری، همه فضایل زیر دستانش را ندارد، یا مانند نبی اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که با وجود برتری
بر انبیای پیشین، معاجز حضرت موسی علیه السلام یا زیبایی حضرت یوسف علیه السلام و ... را نداشتند.
نصیریان در آثار خاصشان، هر یک از روزهای اعلان عمومی الوهیت ائمه علیهم السلام یا نداء از سوی کسانی همچون ابوالخطاب، عمر بن الفرات، و محمد بن نصیر را گرامی می دارند.(5) آنها معتقدند در رجعتِ عین، دوباره ندای معنویت تکرار می شود.(6) موضوع کتاب اندیه جلی همین
ص: 338
نداهای الوهیت است، و در کتاب باطن الصلاة نیز فصل اذان را به همین نداها اختصاص داده است.(1) بخش مهمی از فصل معجزات ابواب در الرسالة المصرية نيز به نداها پرداخته است.(2) فریدمن بخشی از کتابش دربارۀ نصیریه را به موضوع نداها، تصریح به الوهیت و خطبه های مرتبط و معرفی آنها اختصاص داده است.(3) تندلر نیز به تفصیل از تأثیر تغییر رویکرد نصیریه از نداء به کتمان در بقای نصیریه گفته، و علاوه بر خصیبی، از نقش ابن سبأ و ابوالخطاب بحث کرده است.(4) هر چند بی تردید تقیه غالیان پیش از این نیز مطرح بوده است.
الف. ندای عبدالله بن سبأ
یکی از نداهای اهل مراتب بر الوهيت ائمه علیهم السلام که نزد نصیریان اهمیت بسیار دارد، ندای عبدالله بن سبأ است. برخی منابع نصیری پس از یادکرد جمعی از صحابه به عنوان نجباء، عبدالله بن سبأ را سید و سرور ایشان می خوانند.(5) به عنوان نمونه ای متقدم تر از این نداء، در كتاب الحجب والأنوار به اصبغ بن نباتة نسبت داده اند که مالک بن تیهان نقل کرده است که ابن سبأ کسی بود که حق را آشکار کرد و دین را در جهت صحیحش به مردم آموخت. سپس تعابیری مانند «لا)پ موصول و لا مفصول» را که نصیریان برای نسبت اسم با معنا به کار می برند،(6) بر ابن سبأ اطلاق کرده است، چنان که جایگاه حضرت عیسی علیه السلام را بدو نسبت داده و حتی او را غایب از چشم بینندگان خوانده است.(7)
ص: 339
در داستانِ عبدالله بن سبأ، گروهی از غالیان به سبب اعتقاد به الوهيّتِ حضرت على علیه السلام با آتش یا دود کشته شده اند. خصیبی در اینجا به ندای الوهیت ابن سبأ اشاره کرده، و سوزانده شدن اصحابش به دست حضرت علی علیه السلام را نیز نشانی بر الوهیت امام گرفته است. در کلام خصیبی تأکید بر اختصاص عذاب با آتش، به خداوند است: «عَذَّبَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَ هُوَ النَّارُ».(1) از این رو ماجرای سوزاندن را نوعی اعلان الوهیت شمرده است.(2) او در روایت دیگری هم داستانِ سوزاندن عبدالله بن سبأ و یاران ده گانه اش را به صورتِ غالیانه روایت کرده است.(3) بنا بر گزارش منابع فِرَق و غیر آن، غالیان از دیرباز در تأویل داستانِ عبدالله بن سبأ بر این نکته تأکید داشته و آن را دلیل بر الوهيت حضرت على علیه السلام می انگاشته اند.(4) البته برخی به نقد این نگاه پرداخته اند،(5) و باید در نظر داشت اصل سوزاندن مستقیم غالیان با آتش ثابت نیست، و با تصریح برخی در کشتن با دود تعارض دارد.(6)
ص: 340
خصیبی در چند کتابش اصحاب ابن سبأ را «اصحاب اخدود» نامیده است،(1) که آشکارا به آیات 4-8 سوره بروج اشاره دارد. در این آیات، گروهی از مؤمنان توصیف شده اند که آنان را به سبب ایمانشان سوزانده اند. خصیبی در الرسالة تصریح می کند که امام علی علیه السلام پس از سوزاندن اصحاب ابن سبأ بر آنها نماز خوانده و 55 تکبیر (برای هر کدام از 11 نفر 5 تکبیر) گفت، و (با آنکه در نماز میّت، قرائت سوره نداریم) سوره بروج را بر آنها خواند و گفت: «این آیات به طور خاص دربارۀ ایشان نازل شده است». سپس فردای آن روز، آن یازده نفر را زنده کرد و به خوش ترین حالت به خانه و مغازه شان برگشتند.(2) تطبیق آیات سوره بروج بر عبدالله بن سبأ و ده یار او، پس از خصیبی در منابعِ متعدد نصیریه تکرار شده است.(3) تندلر در تحقیق خود کوشیده است قدمت گزارش خصیبی دربارۀ ابن سبأ را نشان دهد.(4)
ب. ندای ابوالخطاب
نمونه ای پُرتکرار از این نداها در منابع، ندای الوهیت ابوالخطاب و اصحاب او است. برخی آورده اند که چون خبر ندای لبیک گویی اصحاب ابوالخطاب و دعوت به نبوت او و اباحه اش پخش شد، مأموران عیسی بن موسی (عموی منصور دوانیقی) آمدند و خطابیان را کشتند.(5) نمونه ای از تبعیت مطلق غالیان از باب این است که ابوالخطاب در نبرد با سپاه پُرتعداد فقط با هفتاد نفر حاضر شد و به پیروانش دستور داد با کارد و سنگ و نی بجنگند و گفت: «بدانید که شما پیروزید؛ زیرا اسلحه آنها در بدن شما هیچ تأثیری نمی گذارد. ولی نی های شما در بدن آنان کار نیزه را می کند». یاران او بر این اساس جنگیدند و همگی جز یک نفر کشته شدند.(6) ابوالخطاب در حال شکست به یارانش گفته بود که بداء رخ داده
ص: 341
است.(1) البته از دیرباز جماعاتی از خطابیان پس از مرگش شکست او را نپذیرفتند، و نظریه غیبت ابوالخطاب و افتادن شَبَه او بر عیسی بن موسی را مطرح می کردند.(2)
خصیبی در کتب عام خود، یعنی الهداية الكبرى و المائدة، روایت کرده که علّت کشته شدن ابوالخطاب و اصحابش، لعن علنی خلفا در مسجد کوفه بوده است.(3) در حالی که
در کتب اختصاصی اش بارها روایت کرده است سِرّی که ابوالخطاب هویدا کرد، الوهیت ائمه علیهم السلام بود.(4) این مطلب به کرّات در آثار دیگر نصیریان نیز آمده است.(5) به هر حال، روایات غلات در این اتفاق دارند که ابوالخطاب حقایقی را افشا کرده بود. آنها در منابع عام تقیه کرده و آن حقایق را به اموری مانند لعنِ خلفا تقلیل می دهند؛ اما در روایات اختصاصی شان، آن حقایق را تا حدّ اموری مانند الوهیت ائمه بالا می برند. نصیریان این دوگانگی را حتی در تحریف روایتی واحد نیز نمایانده اند.(6)
ج. دیگر نداهای غلو
به هر حال، بسیاری از سران متقدم غالیان پیشاخطابی هم به سبب اعلان عمومی غلو چنین
ص: 342
وضعی داشته اند،(1) چنان که مثلاً عبدالله بن سبأ به اعدام محکوم شد(2) یا بنا بر اخباری، بیان بن سمعان نیز کشته شد و پیروانش منتظر رجعتش بودند.(3) در این میان برخی غالیان متقدم، همچون مغيرة بن سعید، علاوه بر غلو(4) از برخی از علویان اهل قیام نیز دفاع می کردند.(5) بعدها نیز کسانی همچون محمد بن بشیر و عمر بن فرات با شمشیر کشته شدند.(6) چنان که
مشهور است، حلاج (متوفای 309 ه.ق.) با دفاع از غلو و دعوی رجعت زودهنگام اعدام شد(7) و شلمغانی (متوفای 323 ه.ق.) در اعلان دعوتش تا حد دعوت به مباهله هم پیش رفت.(8) پیش تر از قیام مهدی نُصیری (در سال 717 ه. ق.) و سرانجامِ او نیز سخن گفتیم.(9) نصیریه روایتی آورده اند که در آن امام به جمعی از سران غلو مانند ابوالخطاب، بشار شعیری، فرات بن احنف و محمد بن بشیر دستور بر ندای عمومی با شعارهای غالیانه مختلفی از قول امام و با ادبیات تفاخر می دهد.(10)
نصيريان حتى مدعی اند خود معصومان نیز نداهای صریح و عمومی بر الوهیت داشته اند؛ مثلاً بنا بر پژوهش نویسنده:
در نگاه منابع خاص نصیریه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر الوهیت امیرالمؤمنین علیه السلام را اعلان کرده است؛ امّا به جز اهل حقّ آن را چنان که بوده نشنیده اند و دیگران که «اهل کدر» و «مسخ شدگان» اند، آن را به صورت جمله مشهور «من كنت مولاه فهذا على مولاه» شنیده اند. اعتقاد به الوهیت امیرالمؤمنین علیه السلام، که در اکثر مصادر اصلی نصیریان به چشم می خورد، مانعی جدی در عنایت آنان به مناقب مسلّم امامان بوده علیهم السلام بوده که رنگ و بوی بشری داشته است. نصیریان بارها در آثار خود پس از نقل فضایل مورد پذیرش
ص: 343
امامیه، تصریح کرده اند که این روایات مطابق دیدگاه «عامه»، «مقصره»، «شیعه» یا «اهل کدر» و ... است و رأی و روایت «خاصه» یا اهل «توحید» (یعنی همان نصیریان) چیز دیگری است.(1)
نصیریان علاوه بر این دست اخبار خاص خود در الوهیت امام، برخی از خطبه های
مشترک با دیگر غالیان در زمینه حضور ائمه علیهم السلام در امت های پیشین را نیز جزء نداها به حساب می آورند؛(2) خطبه هایی که ممکن است با هر یک از نگاه های تألیهی یا تفویضی- تناسخی توجیه پذیر باشد، و به هر حال به دلیل تناسب آن اخبار با ادوار تناسخی در فصل بعد بدان می پردازیم.
برخی از روایاتی که با صراحت کمتری به بابیت غالیانه اشاره می کنند مجال ورود به منابع امامی هم یافته اند. در این میان گرچه کشی به دلیل آشنایی با منابع غالیان و برای معرفی و نقد راویان برخی از چنین روایاتی را نقل می کند، ولی در دوره او و پس از او کسانی همچون محمد بن همام و شیخ طوسی گوشه ای از روایات بابیت را بدون نقد در دو کتاب الأنوار و الغيبة آورده اند؛ هر چند شیخ طوسی به این روایات اندک نیز نه به عنوان مستند باییت بلکه به عنوان شاهد وکالت برخی از راویان، مانند مفضل بن عمر که در غلوشان اختلاف است، نگریسته است.(3)
بنا بر برخی پژوهش ها، روایات بابیت، غالباً یا از غالیان و راویان ناشناخته اند یا نهایتاً متشابه و غیر صریح، و با کمک دیگر روایات می توان معانی صحیحی برایش یافت.(4) اما در اخبارِ امامیِ وکالت برای وکلایِ اربعه امام عصر نیز سخن از عنوان بابیت یا شاخصه های غالیانه آن، مانند وجوب معرفت و اطاعت مطلق باب یا علم بی حد او، در میان نیست، بلکه
ص: 344
بر صدق و وثاقت کامل ایشان در ابلاغ معارف تأکید می شود؛(1) آن هم با تعابیری که پیش تر دربارۀ فقهای اصحاب از ائمه علیهم السلام صادر شده است.(2)
در بین امامیه متقدم، اعم از محدثان مثل صفار، کلینی و ابن بابویه یا متکلمان مثل طوسی، مفید و ... مسئله «بابیت» دیده نمی شود(3) و استعمال نادر آن در کلام برخی علما هم دلالتی بر تفسیر غالیانه ندارد؛(4) و اگر در کتب ابن شهر آشوب و متأخران راه یافته منشأش کتب ضعیف بوده است. کتاب ابن شهر آشوب جامع روایات سنی، صوفی، غالیان و ... است(5) و بنا بر قرائنی او این روایات را نیز از غالیان نقل کرده است.(6)
همچنین، مهم ترین شاخصه مذهب شیخیه که آن را از مذاهب دیگر جدا کرده، رکن رابع یعنی اعتقاد به بابیت نقباء و نجباء است که ابتدا در شیخ احمد احسائی و سپس شاگردانش تجلی کرده است.(7) سران شیخیه در اثبات عقایدشان، به خصوص اعتقاد به رکن رابع، در مواضعی به احادیث نصیریه، مانند آنچه در کتاب الهداية الكبری آمده، استناد می کنند.(8) مذهب بابیت و بهائیت نیز که از دل شیخیه بیرون آمدند، و نیز تقسیمات بعدی شیخیه به شیخیه کرمان، تبریز و ... بی تأثیر از همین انگاره نبوده است.(9)
البته اخبار بابيت مربوط به ابواب متأخر غالیان که ارتباطی با امامیه نداشته اند کمتر مجال ورود به منابع امامیه داشته اند. با این همه، در مواضعی همچون در کنار تأیید مقام وکالت وکلای امام عصر واقع شده اند، بخشی از آنها در منابع امامی هم آمده است. غالیان با وجود منازعه مشایخشان بر سر بابیت، و زاویه شدیدی که با وکلا داشتند، نمی توانستند وکالت ایشان را رد کنند و لذا به تحریف جایگاه وکلا در آثار عامشان روی آوردند.
ص: 345
در آثار خاص برجامانده از نصیریه، اهتمامی به وکلا به چشم نمی خورد، و این از آن رو است که وکلا با غالیان مرتبط نبوده اند. شاید به همین دلیل باشد که به نحو کلی برخی از غالیان، مانند نصیریه، اهتمام چندانی به روایات امام عصر در دوران غیبت ندارند. حتی در اثر عامی مانند الهدایة الکبری بسیاری از روایات امام عصر مربوط به دوره امام عسکری علیه السلام است،(1) و در روایاتش از امام در دورۀ غیبت معمولاً معلوم نیست چه کسی توقیع را می گیرد.(2) خصیبی در مواضعی با اسناد غالیانه اش، نقل کرده توقیعات امام عسکری بر دست محمد بن نصیر به شیعه می رسید،(3) و بدین ترتیب جایگاه عثمان بن سعید و فرزندش را به وکالت مالی امام تبدیل کرده اند.(4) اما چون وجه این تفاوت بر برخی امامیه مخفی بوده، چنین روایتی را در کتابشان آورده اند.(5)
«نسخ» در اصطلاح ملل و نحل و علم کلام و فلسفه عبارت است از: انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان.(6) موحدیان عطار در کتاب تناسخ: گذشته و امروز و صفری فروشانی در فصل «تناسخ» از کتاب غالیان، هر یک پیشینه انگاره تناسخ را در میان ملل و مذاهب مختلف ذکر کرده اند.(7) علاوه بر این، موحدیان کارکردهای تناسخ باوری، مستندات عقلی و نقلی تناسخ و دلایل رد آن را نیز آورده است.(8)
ص: 346
بسیاری از قدمای امامیه(1) و اهل سنت(2) به عقیده فرقه هایی از غلات به تناسخ تصریح کرده اند. در این میان، برخی به طور خاص این اعتقاد را به برخی از اصحاب ابوالخطاب،(3) و
نیز به محمد بن نصیر(4) و حسین بن حمدان خصیبی(5) نسبت داده اند. المنصف بن عبدالجليل در نوشته خود با عنوان «فلسفة التناسخ عند النصيرية من خلال كتاب الهفت الشريف للمفضل الجعفى» نيز کوشیده است ریشه های اعتقاد تناسخی نصیریان را با تأکید بر کتاب الهفت نشان دهد.(6) فریدمن نیز شرحی از تلاش های غربیان در ریشه یابی تناسخ نصیری را به دست داده، و بر این جهت تأکید کرده است، که تعبیر «تناسخ» در میان نصیریان معمولاً مفهومی منفی است.(7)
«تناسخ» در منابع نصیریه، حلول یک شخص معمولاً گناهکار بعد از مرگ در شخص یا حیوان دیگر، بلکه حتی در جسم بی جان و خصوصاً فلزات است. البته در پدیده ای مرتبط با این قضیه نیز از خلقت برخی موجودات در اثر گناهان مؤمنان سخن گفته اند.(8) بسیاری از آثار نصیریه ابواب مفصلی در شرح تناسخ دارند؛ مانند کتاب الصراط منسوب به مفضل، کتاب الحجب والأنوار و حقائق أسرار الدین که روایات غالیانه تناسخی بسیاری را ذکر کرده اند.(9) در این میان، برخی از نصیریان کتب مفصلی را دربارۀ این موضوع نگاشته اند، که از آن جمله كتاب البدء والإعاده حسین بن هارون است که مختصر آن باقی مانده، و در آن به تفصیل به
ص: 347
مستمسکات قرآنی غالیان بر تناسخ و انواع آن پرداخته است. از آثار قرن پنجم نیز مثلاً کتاب المعارف باب 16 را به بحث مسوخیت اختصاص داده است.
خصیبی در الرسالة بر تناسخ استدلال کرده و به برخی از آیات و روایات فِرَق دیگر نیز تمسک جسته است.(1) در کتاب حجة العارف فصلی با عنوان «تناسخ» آورده و علاوه بر استناد به برخی اخبار متشابه یا غالیانه،(2) عدل خالق را نیز دلیلی بر تناسخ می داند؛ زیرا مدعی است جبران برخی بلایا در قیامت کافی نیست و توجیه بلایایی چون امراض مادرزادی را تناسخ و گناه شخص در ادوار پیشین می داند.(3) او همچنین، به کلماتی فلسفی منقول از ارسطو دربارۀ روح هم استناد کرده است.(4) استناد به بلایا برای اثبات تناسخ پیش تر در کتاب الهفت سابقه دارد.(5)
سعد اشعری نیز در کتاب خود به این انگاره غالیان از اصحاب ابوالخطاب و بشار شعیری اشاره کرده، و نمونه مستمسکات نقلی شان بر این معنا را آورده است.(6) کسانی هم چنین مستنداتی را اجمالاً نقد کرده اند.(7) نمونه این استنادات در منابع نصیری هم بسیار است؛ مانند آيه «قُلْ كونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيداً أَوْ خَلْقاً مِمَّا يكبُرُ فِي صُدُورِكم فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا قُلِ الَّذِى فَطَرَكمْ أَوَّلَ مَرَّة»،(8) که در مواضعی از آثار نصیریه این آیه به عنوان نخستین مستند قرآنی بر تناسخ آمده است.(9) آيه «و لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» دیگر مستند ادعایی غالیان است.(10) حسین بن هارون صائغ در مختصر كتاب البدء والإعادة مدعی است که 1100 آیه از قرآن بر تناسخ دلالت دارد که آنها را در اصل کتاب بزرگش آورده است. او به عنوان نمونه ای از این دست برخی از آیات دال بر برانگیختن مردگان را به معنای
ص: 348
تناسخ گرفته است.(1) ابن شعبه و برخی علویان معاصر نیز برخی از این آیات را آورده اند.(2)
نام برخی آثار دیگر نیز مرتبط با تناسخ است؛ مانند الأكوار والأدوار منسوب به ابن نصير که بابی در این زمینه دارد.(3) در گزارش های برجامانده از کتاب السبعين اثر ابوعلى بصرى هم تناسخ جایگاه پُررنگی دارد، و عنوان کتاب هم مؤید ارتباط با این موضوع است. چنان که بیشتر بخش های کتاب الهفت نیز به نحوی با انگاره تناسخ ارتباط دارد. در این کتاب از روایات اظلة در امتداد رویکرد تناسخی کتاب استفاده شده و آن را به اکوار و ادوار مختلف خلائق وصل کرده است.(4) بسیاری از ابواب کتاب در زمینه نحوه تطور انسان ها در اشخاص دیگر و حیوانات و غیر آن است.(5) شیخ مفید نیز این استناد غلات به روایات عالم ذر و خلقت در اظلة را تذکر داده است.(6)
در گزارش الهفت، علاوه بر تناسخ انسانی به انسان دیگر، تبدیل به حیوانات هم به تفصیل مطرح شده است.(7) این منبع تبدیل انسان به انواع حیوانات را تا هفتاد مرتبه ذکر می کند.(8) افزون بر اخبار جعلی، غالیان مفهوم «مسخ» را نیز بر انگاره تناسخ تطبیق داده اند.(9) در برخی از منابع نصیری، در استعمالی نزدیک به استعمالات دیگر فِرَق، تبدیل به حیوانات پاکتر (یا انسان دیگر) را «نسخ» و غیر آن مانند تبدیل به درندگان را «مسخ» می نامند؛ و تبدیل به جواهرات را «فسخ» و تبدیل انسان به فلزهای کم ارزش را «رسخ».(10) البته الرسالة الرستباشية
ص: 349
و البدء والإعادة به اصطلاحات فوق «وسخ» را هم می افزاید که ناظر به تبدیل به حشرات آفات و سوسک و کرم و وزغ و ملخ است، و تغییرات دانه ها و گیاهان را عذاب اقوامی فسخ شده می داند.(1)
در نوع رایج دیگر، منابع علیائی هر یک از دشمنان ائمه را بر یکی از فلزات تطبیق داده اند.(2) ستارگان نیز ارواح مؤمنان فرض شده اند که بدین صورت آسمانی شده اند.(3) بنا بر روایتی، این ستارگان از همه عوارض انسانی آزادند، ولی برای بهره وری از لذات انسانی اختیار دارند.(4) اعتقاد اتحاد ستارگان با ملائکه(5) نیز متناسب با اعتقاد نصیریان در تناسخ مؤمن به ستاره و فرشته است. در مواضعی خورشید و ماه را اسم و باب دانسته اند(6) و عین بودن ماه و میم بودن خورشید را به اسحاق بصری نسبت داده اند؛(7) عقیده ای که در روایات خصیبی هم آمده،(8) و در دوران اخیر از بعضی از نصیریان قمری هم دیده می شود.(9)
در مواضعی از منابع غالیان از بهشت و جهنم نیز کاملاً تفسیر تناسخی به دست داده می شود. مانند اینکه منظور از نار جهنم تبدیل شخص به حیواناتی چون فیل تا پشه و سوسک دانسته می شود،(10) یا اینکه مکرراً آیات مربوط به قیامت را بر تناسخ حمل کرده اند.(11) برای
ص: 350
نمونه ای از این دست در روایتی منسوب به یونس بن ظبیان، آیاتی مانند «سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيرَها ليذُوقُوا الْعَذاب»(1) و «أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّة»(2) به نسخ مقصره مخالف ابوالخطاب تفسیر شده اند.(3)
از دیرباز منابع ملل و نحل نیز رد بهشت و جهنم و تفسیر آن دو به تناسخ را به برخی از خطابیه نسبت داده بودند.(4) در پژوهشی نشان داده شده است در سراسر رساله رجعت منسوب به مفضل در الهداية الكبرى، آیات مربوط به قیامت بر رجعت حمل شده، که در نگاه نصیریه با تناسخ گره خورده است.(5) ابن هارون صائغ تصریح کرده که خداوند مهربان تر از آن است که بنده ای را در آتش بسوزاند.(6) برخی از نصیریان معاصر نیز پذیرش جهنم را برای خدا قبیح دانسته اند.(7) یکی از پژوهشگران نیز از تداول انکار جهانی غیر از دنیا بر زبان نصیریان معاصر گفته است.(8) با این حال، احتمالاً چنین نگاهی کلیت ندارد، و چه بسا برخی نصیریان، در مواضعی در کنار تناسخ، وجود قیامت را نیز می پذیرند.(9)
برخی نصیریان در ضمن بحث از اضداد و دشمنان از تناسخ نیز به تفصیل سخن گفته اند.(10) گونه ای رایج از بحث تناسخ در میان نصیریه دربارۀ رجال مشهور موافق و مخالف ایشان است. چنان که مثلاً الرسالة المصرية بابی را به معرفی اشخاص ضد در سیر تناسخی اختصاص داده است.(11) در واقع، مانند آنچه دربارۀ تکرر حلول در حجج الاهی مطرح شد، در مراتب دیگر نیز سخن از تکرار ابواب و نقبا و حتی اضداد در منابع ایشان آمده است.
ص: 351
در بحث تکرار صاحبان مراتب در صور مختلف، برای نمونه، در روایاتی ابوالخطاب را
همان جبرئیل یا سلمان می دانند،(1) و البته اتحاد اشخاص ابواب در مواضع مختلفی از آثار غلو به چشم می خورد.(2) همچنین، در مواضع مختلفی ملائکه را نیز صورتی از انسان ها دانسته اند.(3) البته، در سوی دیگر حتی گاه در روایاتی ظهور باب در برخی حیوانات مانند هدهد حضرت سلیمان علیه السلام و کلاغ قابیل و خروس عرش را نیز بدان افزوده اند.(4) در گزارش اذنی، علاوه بر اینها، ظهور باب و معنا در حیوانی نجس، یعنی سگ اصحاب کهف، در نگاه نصیریان متأخر نقد شده است.(5)
نصیریان فرعون، عمر بن الخطاب و منصور دوانیقی را تکرار شخص ضد، و نیز هامان
وزیر فرعون، ابوبکر بن ابی قحافه و زرارة بن اعین را تکرار باب ضد و یگانه با هم می دانند.(6) نصیریه این انگاره را در قالب روایتی به امام صادق علیه السلام نسبت داده اند: «ما بعث الله نبياً إلا و هو محمد، ولا وصيا لنبى إلا و هو على، ولا ضدين إلا و هما الأول والثانى».(7)
گزارش مشابهی از عقاید فرقه عزاقره در تکرار انبیا و اضداد در هفت عالم(8) احتمال ارتباطاتی میان این فِرَق غالی را تأیید می کند. ولی در منابع نصیریه مذمت ها و القاب گوناگونی برای اضداد و خصوصاً دو خلیفه نخست مطرح شده، و برخی از پژوهش ها گوشه ای از آن را گرد آورده اند.(9) مثلاً نصیریه مکرراً از خلیفۀ دوم با تعبیر «ابليس الأبالسة» ياد
ص: 352
کرده اند.(1) طبرانی در روایتی آورده است که اضداد نیز زاده ابلیس اند.(2) چنین مواضعی برخلاف رویکرد فرقه عزاقره است که جایگاه ظاهراً مذموم ضد را در باطن کاملاً مثبت و بلکه وجهی از معنا تلقی می کرده اند.(3) بنا بر گزارشی در قرن ششم نصیریان صرفاً به دلیل اینکه نام شخصی عمر بود، قصد جانش را کرده بودند.(4)
چنان که فریدمن نیز شواهد بسیاری از آثار نصیریه گرد آورده، در واقع نصیریان تاریخ را به صورت چرخه هایی تکرار پذیر می بینند که در آن انبیا (آدمون/ اوادم) و دشمنانشان (اضداد) تکرار می شوند، و از این دوره های چندهزارساله با تعابیر مختلفی مانند «اکوار»، «ادوار» و «اکوان» یاد می کنند. البته محاسبه این زمان ها و تعریف این اصطلاحات در منابع مختلف نصیری (مانند الأكوار والأدوار، حقائق أسرار و ...) تفاوت هایی دارد.(5) اما در این میان تعبیر «قبه» با افزودن شاخصه های مکانی و قومی به نحو مشخص تری به کار رفته است؛ نصیریان برای ظهور هر یک از انبیای اوالعزم و حضرت آدم و نیز ظهور در شاهان پارس و ... قبه ای به نام ایشان در نظر گرفته اند که نشانگر دوره های تاریخی تناسخی نصیریان است.(6) البته قبه ای با نام قبه ضدیه یا جانیه نیز برای اضداد در نظر گرفته اند.(7)
همچنین، فریدمن و برآشر قالب تناسخی مباحث نصیریان در بحث هبطة یا هبوط بشر را به عالم سفلی یا زمین توضیح داده، و از نگاه ثنوی ایشان در این زمینه سخن گفته اند. ایشان معتقدند نگاه نصیریان در این زمینه از اسلام اصیل فاصله جدی گرفته، و به نحوی در مصطلحاتشان با نوافلاطونیان اسماعیلی و برخی صوفیان اشتراک دارند.(8) بنا بر انگاره هبطه، نصیریان (مؤمنان) در عوالم پیشین مجرداتی بوده اند که به سبب قصور در شناخت معنا به این عالم دنیایی آورده شده اند.(9)
ص: 353
مجموعه ای از روایات به عنوان میراث مشترک غالیان تألیهی )مانند نصیریه) و تفویضی وجود دارد که گرچه در آن تکرار افراد در ادوار مختلف مطرح می شود، اما صریحاً تعابیری مانند «حلول» یا «تناسخ» به کار نمی رود. بسیاری از این اخبار به تکرر حجج الاهی در ادوار مختلف می پردازند، که بنا بر هر دو انگاره حلول و تناسخ توضیح پذیرند. برخی از نقل های منابع عام غالیان در این زمینه که صراحت کمتری داشته، به بعضی از منابع حاشیه ای و متأخر شیعه نفوذ کرده است؛ هر چند برخی عالمان امامی در سند یا دلالت آنها خدشه کرده اند.(1) به دلیل اهمیت و پُرتکراری آن برخی مثال ها را معرفی می کنیم.
تعابير موهم حلول یا تناسخ در آثار عام خصیبی فراوان است؛ مانند خطبه هایی که از اتحاد ائمه سخن می گویند؛(2) یا تعابیر ادعایی به عنوان خطبه امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف در کعبه که «انا موسى و انا ابراهیم و ...» یا «فانی نبیّ».(3) در روایت «معرفت به نورانیت»(4) به نقل از مناقب عتيق(5) و مشارق الأنوار برسى(6) (متوفای 813 ه.ق.) آمده است: «فإنّا نظهر في كلّ زمان و وقت
ص: 354
و أوان في أي صورة شئنا»، «أنا آدم، و أنا نوح، و أنا إبراهيم، و أنا موسى، وأنا عيسى، و أنا محمّد، أنتقل في الصور كيف أشاء، من رآني فقد رآهم، و من رآهم فقد رآنی»،(1) «و نحن في الحقيقة نور الله الذى لا يزول و لا يتغير، و لو ظهرت للناس في صورة واحدة لهلك في الناس و قالوا هو»، «أنا الخضر معلّم موسى».(2) برخی از این تعابیر غریب از تحریر خبر در نسخۀ موجود بحار الأنوار به نقل از منابع پیش گفته حذف شده است.(3) اما با شناخت ما از منابع خاص فرقۀ نصیریه معنای این عبارات کاملاً روشن می شود.
از دیگر روایاتی که از دیرباز از غالیان در تأیید همین انگاره شکل گرفته بوده، خطبی موسوم به خطبة البيان، خطبة الإفتخار و تطنجيه (ططنجيه/ تطنجين) است که با تحریرهای گوناگونشان اشتراکات و شباهات بسیار دارند، و می توان گفت ریشه در متنی واحد دارند. خطبة البيان، تحریر مفصل تر است که به صورت مجزا استنساخ و نشر یافته، و شروحی بر آن نیز در امامیه رواج یافته است.(4) تاکنون چند پژوهش این متون و اشکالات تاریخی گسترده آنها را معرفی کرده اند. از آن جمله سید جعفر مرتضی عاملی و مصطفی صادقی کاشانی ضمن منبع شناسی خبر به تفصیل اشکالات تاریخی، عقاید غالیانه و نیز غرابت تعابیر این گزارش بی سند را نمایانده اند.(5) پیش تر نیز برخی از فقیهان و محدثان از این گزارش ها انتقاد کرده، و در برابر، برخی صوفیان عارفان شیعی آن را اسرار والا شمرده اند.(6)
در خور توجه است که مشابه عبارات محل بحث از کتب حلاج نیز نقل شده که گفته است: «من همانم که قوم نوح را غرق کردم، و قوم عاد و ثمود را نابود کردم»،(7) تعابیری که
ص: 355
به روشنی در برخی از روایات مشترک نصیریان(1) و دیگر غالیان(2) از خطب منسوب به حضرت علی علیه السلام با همین ادبیات افتخار تناسخی نیز آمده است. روایاتی از غالیان غیرنصیری نیز مؤید دسترسی خصیبی به بعضی از خطب محل بحث است.(3) بنا بر سند دیگری نیز شلمغانی در عقیده حلول کلمات حلاج را تکرار می کرده است.(4)
منابع متقدم نصیری و اسماعیلی در برخی از تعابیر مفاخره تناسخی اشتراکاتی دارند.(5) همچنین، در قرون میانی نصیریه، شخصی به نام سراج الدین عانی امثال همین تعابیر و حلول روح الاهی را برای خود ادعا می کرده است، که برخی از نصیریان او را نقد و تکفیر کرده اند.(6) در آثار متأخرتر نصیری، مثلاً كتاب المشيخة يا نسخه المشيخة والتوجيه و نيز خطب الإمام مملو از عبارات ادعای الوهیت و حضور علی علیه السلام در زمان های مختلف است. مشابه همین ادبیات را تا دوران معاصر در کلمات بزرگان برخی از فِرَق غالی می یابیم.(7) وجود ادبیات افتخار در برخی از اخبار ندای عالم اظله نیز در خور توجه است.(8) در آثار دیگری نیز همین ادبیات در غیرخطبه ها به کار رفته است.(9)
در برابر، برخی عالمان امامی خطبه های تفاخری محل بحث را نقد کرده اند.(10) آیات قرآن بارها پس از ذکر قصص امت های پیشین تأکید می کند که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم پیش تر آنجا نبوده یا
ص: 356
اینکه ایشان و امتش پیش از وحی الاهی از آن قصص آگاه نبوده اند.(1) در روایات نیز شواهد همین
معنا موجود است.(2) نصیریه در اینجا نیز کوشیده اند یکی از ناهمخوانی های اخبار محل بحث با آیات قرآن را علاج کنند، و آن همان راه پیش گفته ایشان، یعنی الوهیت امام و برتری او بر نبی، است. خصیبی در رساله الفرق بين الرسول والمرسل دقیقاً روایات یاد شده را در کنار این آیات نشانده و از آن الوهیت و برتری حضرت علی علیه السلام بر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و انبیا علیهم السلام را نتیجه می گیرد.(3)
همچنین، خصیبی گونه های دیگری از روایات تناسخ را در کتاب عام خود، الهداية الكبرى، گنجانده است. مثلاً در خبر بساط نقل می کند که امام حسن عسکری علیه السلام آثار انبیا و اوصیا را بر بساط خود نشان می دهد و در این میان از اسکندر و پادشاهان فارس، مانند اردشیر و شاپور، نیز در سلک انبیا و ائمه نام می برد.(4) گرچه وجه مطلب از الهداية روشن نمی شود، ولی خصیبی در الرسالة از این روایت رمزگشایی کرده است. او مشابه همین فهرست طولانی را در باب سیاقت، یعنی تطور ظهورات اسم، می آورد و به اتحاد اشخاص این نام ها تصریح می کند.(5)
ص: 357
نمونه های دیگری از این دست را نیز خصیبی در الهدایة آورده است؛ مانند خبر حديث مناظره امام صادق علیه السلام با عبدالله دیصانی که افزوده های آن نسبت به تحریر امامی روایت، افزوده هایی تناسخی دارد، روایت سوختن عبدالله بن سبأ و یارانش، روایت سته اکوان و ... که جملگی تعابیر مختصر و بریده این دست روایات را خصیبی در آثار دیگرش، مانند الرسالة، شرح داده است.(1)
اما افزون بر این، کتاب رجال کشی به طور خاص در راستای جریان شناسی راویان، برخی از روایات تناسخی را نیز از کسانی همچون اسحاق بصری آورده، و گاه به ضعف آنها نیز اشاره کرده است.(2) همچنین منابع متسامح سده های میانی اسلامی نیز برخی از روایات تناسخ را آورده اند که می تواند برگرفته از اخبار خطابیان متقدم باشد.(3)
یکی از نمودهای عمومی اعتقاد تناسخ خطابیان در بحث تحریم گوشت برخی حیوانات است. در منابع امامیه اشاراتی وجود دارد که خطابیه گوشت برخی از حیوانات مانند بخاتی (شتر خراسانی) را، که امامیه حرام نمی دانند، حرام شمرده اند.(4) گرچه وجه این مطلب در منابع امامی تبیین نشده، اما با عنایت به منابع خاص نصیری، این می تواند مرتبط با گستره دایره مسوخات در نظر نصیریان باشد.(5) شاهد روشن مطلب اینکه در روایات نصیریه دقیقاً به تناسخ برخی از همین حیوانات اشاره شده است.(6) و برخی از شخصیت های مرتبط با نصیریان نیز تحریم گوشت شتر را از غالیان نقل کرده اند.(7)
المنصف بن عبدالجليل در کتاب الفرقة الهامشية فصلی را به نگاه نصیریان به زنان اختصاص
ص: 358
داده و فصل هایی از کتاب الهفت در این زمینه را نقل کرده است.(1) او از نگاه منفی بی نظیر نصیریان به زن در بیان متأخران گفته، تا آنجا که ایشان زن را از نوع بشر نمی دانند، و بهشت و جهنمی را برای زن قبول ندارند.(2) زنان نصیریان محروم از آموختن دین نصیری و نمازهای فرقه شمرده شده اند.(3) سرتاسر رسالۀ ذم التأنيث خصیبی و بخش چشمگیری از دیگر منابع نصیری به مذمت زنان پرداخته است.
الف. خلقت زنان
در گزارش کتاب الهفت در داستانی طولانی به روایت مفضل در بحث تبدیل انسان به انسان دیگر، مدعی شده است زنان اگر به معرفت برسند، در درجه اول به مرد تبدیل می شوند و نیز مردان کافر به زن تبدیل می شوند تا در آخر عمومشان به زن تبدیل شوند. تا آنکه می گوید اصل هر شری زنان هستند.(4) در گزارشی از مفضل هم زنانگی آخرین مرحله نسوخیت شمرده شده، که در ادامه وارد مسوخیت می شود و به حیوان تبدیل می شوند.(5) هر چند بنا بر روایت خصیبی گاهی هم زنانگی و مفعول واقع شدن جزای گناه مؤمن است، و پس از جزا دوباره به مرد تبدیل می شود.(6)
در مجمع الأخبار هم مذمت های بسیار تندی بر زنان و از آن جمله اعتقاد به نجاست شان نقل شده است.(7) مؤلف به سند خود از خصیبی از عالم (امام) نقل می کند که از گناه خودبرتربینی اهل صفا مفوضه خلق شدند، و از گناه مفوضه قزمنه، و از گناه قزمنه اضداد آفریده شدند، و زنان از گناه اضداد خلق شدند، و ظلمت ظلمت اند و نجات نمی یابند (یا به نجابت
ص: 359
نمی رسند).(1) چنان که در گزارش الأظلة والأشباح زنان از گناهان ابلیس آفریده شده اند.(2) در الرسالة المصرية ادعا شده است که برخی خلفا زنانی مسخ شده، و مصداق «لعن الله النساء المتشابهات بالرجال» بودند،(3) و پیامبر و قرآن گاه با تعبیر مؤنث از آنان یاد کرده اند.(4)
ب مواجهۀ غالیان با آیات و روایات مدح زنان
مجمع الأخبار چند شعر از نصیریان در مذمت نساء و رد محبت آنان آورده، و بر مدح کنندگان زنان لعن می فرستد.(5) حداء از مدح زنان و ذم ابن ملجم در کنار هم برائت جسته است.(6) مشابه همین معانی را ابن شعبه نیز مستقیماً از خصیبی به طریق دیگری نقل می کند.(7) در حالی که برخی آیات قرآن نیز زنانی (همچون مریم، آسیه و دیگر مؤمنات) را ستوده اند؛ اما نصیریان این آیات را به معانی باطنی تأویل برده اند. مثلاً در پاسخ به این پرسش که چگونه ممکن است الله در قرآن زنان را ستوده باشد، می گویند زنان جملگی مذموم اند، و مقصود از «محمودات» در قرآن شاگردان توحید (غلو) هستند؛ زیرا مذکر در واقع عالِم است و مؤنث شاگرد است، و منظور از فرج نیز گوش شاگرد است.(8) در مواضع دیگری هم از تعلیم توحید به شاگرد به نکاح
ص: 360
علم به او تعبیر شده است.(1) غالیان از تعلیم عالِم به غیر عالِم به «لواط ممدوح»، و از مذاکره دو موحد غیر عالم به «مساحقه ممدوح» تعبیر کرده اند.(2)
بر همین اساس، نصیریان در مواضع بسیاری مؤنث بودن حضرت فاطمه علیها السلام، و زایمان داشتن ایشان را نیز نمی پذیرند.(3) حتی بسیاری اوقات از ایشان با تعبیر «فاطر» یاد می کنند.(4) هر چند این رویکرد ایشان اضطراب دارد، و گاه در کتب خاص خود نیز زنان ستودنی را ذکر کرده و چیزی از تأویل ایشان به غیر مؤنث نگفته اند.(5) با این حال، در رساله ذم التأنيث، خصیبی این زنان را فرشته یا صاحبان مراتب می داند.(6) مطلبی که پیش تر به مفضل منسوب شده است.(7) خصیبی و طبرانی این مطلب را چنین توجیه کرده اند که صاحبان مراتب فقط در قبه محمدیه در زنان ظاهر شدند تا موجب تلبیس و تخییل شوند! و این پیش تر سابقه نداشت(8) و به روایتی، دیگر هم تکرار نخواهد شد.(9) طبرانی در این گفته عجیب، تکلیف زنان ستوده امم پیشین را معین نمی کند. وی وجه مخنث بودن حضرت سلمان در نگاه نصیریان(10) را این می داند که چون فاطر خالق سلمان بود، لازم بود زنانگی نیز داشته باشد.
ص: 361
ج. نمونه احکام مرتبط با زنان
در فتاوای طبرانی آمده است که مؤمنان بدون اجازه گرفتن می توانند وارد منازل یکدیگر شوند، و در مصالح یکدیگر تصرف کنند. او بر این فتوا به آیۀ زدودن غل و کینه از دل ها در بهشت(1) استناد کرده است. همچنین، می توانند حرم (زنان) مؤمنان را برای شست و شو و غذا پختن استخدام کنند، و زن نیز باید به این کار تن دهد، تا در دور تناسخی ارتقا یابد، و با خدمت به شوهرش از انحطاط زنانه بیرون آید و به مرد تبدیل شود.(2) شیوع بی حجابی زنان علوی در سده های اخیر تا امروز(3) نیز با فضای پیش گفته تناسب دارد. البته، طبرانی در ادامه از زنا با زنان مؤمنان نهی می کند. خصیبی هم در گزارشی در مدح مساوات خطابیان آورده که ایشان در غیاب برادر دینی به منزل وارد می شدند، و همسر آن شخص غائب از مهمان پذیرایی کرده، به او غذا خورانده و از پول همسرش به مهمان می داده است.(4)
علی بن حمزه زوزنی (زنده در 411 ه.ق.)، رهبر دروزیان در رد بر نصیریان، اباحه فرج زن برای اخوان را به کتابی نصیری نسبت داده و نگاه غیرانسانی ایشان را نقد می کند.(5) ابن فضل الله عمری (متوفای 749 ه.ق.) نیز ازدواج با محارم را بر این اتهام ها افزوده است.(6) البته، چنین نسبت هایی جای تردید دارد. جریدینی هم از مواجهه بسیار خشن نصیریه با نوزاد دختر و با
زنان انتقاد می کند، و توصیفاتی از این مواجهات به دست می دهد.(7) او و برخی از معاصران نگاه اباحی به زن و محرومیت او از ارث را به نصیریان نسبت داده اند.(8) تناسخ زنان حتی گاه برای نصیریان این پرسش را پیش آورده است که: آیا نکاح با آنان جایز است؟ در روایتی در پاسخ به این پرسش، نکاح زنان و خوردن حیوانات نسخ شده (چنین!) و شراب جایز شمرده
ص: 362
شده است.(1) لاید در گزارش خود ضمن اشاره به تزویج دختران با دادن مبلغی به خانواده او از عادی بودن طلاق زنان پیش از فرزندآوری و البته تبعیدشان به جای طلاق گفته است.(2)
ولی، سلیمان الأذنی گرچه از تحریم زنا نزد نصیریان می گوید، اما در عین حال می افزاید مشایخ نصیری با استناد به آیه «وَامْرَأَةٌ مُؤْمِنَةٌ إِنْ وَهَبَتْ نفسها لِلنَّبِي إِنْ أَرَادَ النَّبِى أَنْ يَسْتَنْكَحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِين»(3) می گویند چون نبی از نکاح منزه است، این آیه ناظر به ما است، و می افزاید طائفه کلازیه از نصیریه، برخلاف نصیریه شمالیه، قائل به بذل زن به برادران هستند و به روایات مساوات نیز استناد می کنند. به گفتۀ اذنی هر دو دسته گوشت حیوان ماده را حرام می شمرند.(4) تحریم گوشت ماده البته سابقه ای کهن تر در نصیریه دارد.(5) در حکمی نزد نصیریه شمسیه نیز گوشت قربانی برای زنان ممنوع است.(6)
نمونه ای از به اشتراک گذاشتن زن در تجربه سلیمان الأذنی (برگشته از دین نصیری) نیز به عنوان «فرض لازم و حق واجب» نقل شده است.(7) همچنین، نگاه اشتراکی به زن در دوره های بعدی در برخی رساله های منسوب به نصیریه به چشم می خورد. تندلر در مقاله ای دربارۀ نمونه هایی از این متون بحث کرده است. به ویژه رساله العقائد خزانه تیموریه موجود در دار الكتب المصرية، اباحه زن را ترویج می دهد. با این حال، گذشته از قرائن اصالت نسبی برخی بخش ها،(8) در آن تعابیری متناسب با متون دروزیان و متونی متفرد به چشم می خورد که احتمال
ص: 363
جعل را تقویت می کند.(1) برخی کتب معاصر، نصیریه را به ازدواج با محارم متهم کرده اند؛(2) اما برای این ادعا شاهدی از کتب نصیری یافت نشد.
د. زمینه های نگاه منفی به زنان
علاوه بر روایات گوناگون سنی، مسیحی و غالیان پیشانصیری در مذمت زنان، که در فضای نصیریان در دسترس بوده، احتمالاً عوامل دیگری هم به نگاه منفی آنان به زنان دامن می زده است: نظام تعلیم سرّی دین نصیری که در آن لازم است شخص در خارج از خانواده با این کیش آشنا شود و آداب آن که همراه با شراب نوشی و گفتمانی باطنی ناهمخوان با فضای خانواده است، و در آن تعابیر زناشویی برای رابطه استاد و شاگرد به کار می رود.(3) اینها زمینه فاصله گیری بیشتر زنان از چنین فضایی و در نتیجه، تشدید نگاه منفی غالیان به زنان است.
بعید نیست که فقر هم عاملی در تشدید رویکرد منفی نصیریان به زنان و دختران بوده باشد؛ عاملی که در میان ملل قدیم هم گرایش برخی را به فرزندکشی رقم زده است.(4) گفته شده در سال های آخر حکومت عثمانی، اوضاع و احوال اقتصادی نصیریان به شدت رو به وخامت گذاشت، و آنها اغلب دخترانشان را به اهالی شهر، که بیشتر خانواده های مسلمان سنی بودند، می فروختند یا اجاره می دادند.(5)
غالیان در پذیرش روایات تسامح شدیدی دارند، و چنین تصور می شود که هر گونه مطلب عجیب و بی سندی را می پذیرند، اما در عین حال، باید گفت از سوی دیگر اینان بسیاری از روایات صحیح و محل اتفاق فِرَق اسلامی را با اخبار نادر و شاذ همسو با آرای خود رد می کنند، و حتی گاه آن روایات تکذیب شده، متواتر یا موافق آیات قرآن است. این مطلب علاوه بر منابع قدیم غلات، در میان بعضی از معاصرانشان هم شایع شده است.
ص: 364
منظور از نفی بلایای اولیای الاهی در اندیشه غالیان، دفع برخی از بلایا به اعجاز یا فضل و کرامت الاهی نیست، بلکه غالیان خطابی افزون بر اینکه بلای اوصیا را به سبب الوهیت شان بی معنا می پندارند، نفی کلی بلا از ولی خدا را بر خداوند لازم و واجب می دانند. در نتیجه، با این نگرش برخی از مصائب قطعی و متواتر ائمه علیهم السلام را انکار می کنند. در حالی که نمونه های قطعی دفع برخی از بلایا نزد شیعیان غیرغالی و دیگر مسلمانان (مانند سرد شدن آتش بر ابراهیم علیه السلام) به کلی از جنس دیگری است و روایات متواتر به خلاف آن نیست، و البته چنین نیست که همه جا تکرار شوند. چنان که مسلمانان شهادت برخی دیگر از انبیا علیهم السلام(1) را می پذیرند. اندیشه غالیان در تضاد با آیات بسیار و اخبار متواتر در اثبات بلایا برای اولیای الاهی است.
گرچه این انگاره تا حد بسیار با اعتقاد غالیان به الوهیت امامان علیهم السلام توضیح پذیر است، ولی باید در نظر داشت که از طرفی الوهیت امام همه حدود این انگاره را نزد غالیان توضیح نمی دهد؛ خصوصاً در جایی که سخن از نفی بلایای غیر انبیا و امامان علیهم السلام مطرح می شود. از سوی دیگر، در منابع غالیان، مستندات نقلی و عقلی مجزا از الوهیت امام برای انگاره نفی بلایا مطرح می شود. همچنین، با وجود جایگاه مهم این انگاره در میان غالیان، و توجه برخی از قدما به حدودی از آن تاکنون پژوهشی مجزا به این انگاره نپرداخته، و در حد جست وجوی نگارنده، جای آن در آثار غلوپژوهی امروزی خالی است، پس در بحثی مفصل، به پیشینه و مستندات این انگاره و نیز تبیین جوانب مختلفش می پردازیم.
علاوه بر مباحث پراکنده آثار نصیری متقدم در زمینه نفی بلایا، در دوران اخیر نیز برخی از نصیریان فصول مختصری را به این انگاره اختصاص داده اند.(2) از مفصل ترین کلمات غالیان در تبیین اندیشه نفی بلایا نیز به مناسبت بحث در انکار شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام و به ویژه در کتبی مانند الهفت الشريف(3) و الرسالة و ديوان خصيبي، و نيز مجموع الأعياد طبرانی به چشم می خورد. بزرگان غُلات و نیز برخی از صوفیان عاشورا را روز تبرک و فرح و سُرور می دانند. میمون طبرانی، قطب شهیر نصیریه، در مجموع الاعیاد که اعیاد فرقۀ نصیریه را بیان می کند، بخشی را به عید «عاشور» اختصاص داده است.
ص: 365
نصیریان همسو با گزارشی قدیمی و غالیانه، مکرراً روایت کرده اند که در کربلا، شبه امام حسين علیه السلام بر حنظلة بن اسعد شبامی افتاد، و او به جای امام کشته شد؛ زیرا کشته شدن امام، که پروردگار آسمان ها و زمین است، در نگاه نصیریان ممکن نیست.(1) انداختن شبه امام حسین علیه السلام بر حنظله و شبه امام علی علیه السلام بر دیگری را منابع فِرَق از غالیان پیشانصیری هم نقل کرده اند.(2) الاعیاد طبرانی عموم شیعه را در نقل هایی به دلیل اعتقاد به شهادت سیدالشهدا، و قبول روایات ظاهری شدیداً تکفیر کرده است؛ چراکه روز عاشورا را روز عروج امام می داند و به کلی منکر جنایات عاشورا در حق ایشان می شود.(3) طبرانی حتی حزن و گریه در عاشورا را روش اضداد می داند.(4)
نصیریه علاوه بر استناد به روایات غالیانه نفی بلایا، به آیات قرآنی دیگری هم استناد کرده اند. از آن جمله خصیبی چنین سروده است که در واقعه کربلا، همچون به صلیب کشیده شدن عیسی علیه السلام، کسی شبیه به امام حسین علیه السلام کشته شد و امام در حجاب از چشم دشمنان به آسمان رفت.(5) این تشبیه امام حسین علیه السلام به مسیح، و استناد به آیه رد کشتن عیسی علیه السلام، «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكنْ شُبِّهَ لَهُمْ»(6) در منابع غالیان پُرتکرار است.(7) گرچه چگونگی به اشتباه افتادن دشمنان مسیح در ماجرای قتل نیازمند پژوهش است، ولی به هر حال، برخلاف نظر نصیریان، قرآن اصل مرگ عیسی را می پذیرد.(8) چنان که ایشان آیه «وَ لَنْ
ص: 366
يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبیلا»(1) را نیز ناظر به انصراف کید کافر از مؤمن دانسته اند.(2) در حالی که در استعمالات دیگر آیات و نیز بنا بر تحقیقات مرتبط نفی سبیل در راستای حکمی تشریعی است.(3)
نصیریه با استناد به آیه «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،(4) مرگ دنیایی شهید را رد کرده، و گفته اند این اضداد هستند که می میرند.(5) در حالی که خود آیه تصریح بر وقوع قتل دارد، و زنده بودن شهید نیز به نفی بلای دنیایی و مرگ او نیست، بلکه به حیات طیبه اش در برزخ است.(6) بنا بر روایت خبر رجعت در الهداية، شهید درد قتل را نمی چشد؛ چون اصلاً مرگ را نمی چشد.(7) بر این اساس، انتساب تعبير منفرد «أَحلَى مِنَ العَسَل» به حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام از طرف خصیبی تردید برانگیز است.(8)
همچنین، نصیریه در مواجهه با آیاتی چون «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابکم»،(9) قتل و مرگ نبی صلّی الله علیه و آله و سلّم را چنین توجیه کرده اند که این فرضی بنا بر گمان عامه است و در واقع اتفاق نمی افتد.(10) در خبر غالیانه مشهور به نورانیت نیز از کشته نشدن کشتگان اهل بیت و نمردن درگذشتگانشان گفته است.(11) البته این آشکارا دور شدن از فضای تکلم عرفی است. بر همین اساس، نصیریه به آیاتی مانند «إِنَّک میتٌ وَ
ص: 367
إِنَّهُمْ مَيتُون»،(1) «يَقْتُلُونَ النَّبِينَ بِغَيْرِ الْحَق»(2) و «إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتِ»(3) بی رغبت بوده اند. از این منظر روایات متهمان به غلو در زمینه حضور یک معصوم در میان مردم پس از دوران امامتش در خور تأمل است.(4)
خصیبی هم در اشعار متعددش در نفی شهادت سیدالشهداء علیه السلام مخاطبش را از اعتقاد به بلایای مختلف کربلا و حتی اموری چون دفن شدن امام نهی می کند.(5) چنان که گریانندگان بر امام را به باد انتقاد می گیرد،(6) و حتی در کتاب عام خود الهداية، روایتی آورده که زائران و موالیان ائمه علیهم السلام را قاتلان انبیا شمرده است.(7) او در دیوانش توضیح داده که روایات ثواب زیارت قبر امام، درباره زائری است که بداند امام کشته نشده، و آنجا محل غیبت امام است.(8) در نگاه او، شرط فضیلت ذکر مصائب دانستن این سرّ باطنی است که در واقع شبهی ظاهری از امام بر شخص دیگری افتاده و آن شخص به جای امام کشته شده است.(9) برخی نصیریان معاصر نیز به بی رغبتی خود به زیارت قبور امامان اذعان کرده اند.(10)
حتی در برخی آثار غالیان که بحث انکار وفات امام بسیار صریح و مفصل است نیز زیاراتی برای مزار ائمه علیهم السلام روایت شده، و البته در عباراتش الوهیت امام را آورده اند.(11) در
ص: 368
پژوهشی نشان داده ایم یادکردهای برخی منابع نصیری از مصائب ائمه علیهم السلام به تصریح خودشان، ظاهری است و با اعتقادشان به نفی بلایا منافاتی ندارد.(1) مثلاً با وجود اشارات الهداية الكبری به ماجرای هجوم حکومت به بیت حضرت زهرا علیها السلام،(2) خصیبی در اشعارش تصریح می کند که ماجرای شهادتِ حضرت زهرا علیها السلام و مصائب ایشان واقعی نبوده و بر شَبَه ایشان واقع شده است.(3)
خطابیان و نصیریه در بسیاری از کتبشان بنا بر نگرش خود، به لایه باطنی نفی بلایای امامان اکتفا نکرده، و بسیاری از بلایای مؤمنان و صاحبان مراتب را نیز رد کرده اند. علاوه بر نوع استدلال های پیش گفته از کتاب الهفت، به عنوان توضیحی جامع تر می آورد: «فإن الله ... لم يسلط على المؤمن العارف الموحد ذبح و لا قتل ولا ذل و لا تعب ولا نصب. بل کل ذلک مصروف عنه الى الكافر الجاحد».(4) تفصيل همین انگاره دربارۀ مؤمن در گزارشی از غالی خطابی شهیر، محمد بن عبدالله بن مهران نیز در منابع امامی آمده است.(5)
داستان هایی از الهفت مانند داستان ازدواج عمر با دختر خودش که شبه ام کلثوم بنت علی علیه السلام بر او افتاده بود، دقیقاً در همین راستا است، و سازنده داستان چنین القا می کند که اگر واقعاً عمر با ام کلثوم ازدواج می کرد، این با حقانیت حضرت علی علیه السلام در تضاد بود.(6) ازدواج (اجباری) عمر با ام کلثوم در منابع فریقین روایات متعددی دارد.(7) جلی در بحثی تصریح
ص: 369
می کند که هیچ یک از وقایع قتل ابواب، ازدواج عمر با ام کلثوم و ازدواج عثمان با رقیه بنت النبي حقیقت ندارند، بلکه همه تخیل و اشتباه چشم هایند. او نص قرآن دربارۀ هراسیدن موسى بن عمران علیه السلام از مار(1) را نیز رد می کند و می گوید این موسی بن اشیم منبأ (از یاران ابوالخطاب) بوده که دچار این اشتباه شده است.(2) داستان های دیگری هم با ساختار داستان جنیه در منابع نصیریه(3) و دیگر متهمان(4) وجود دارد.
كتاب الهفت الشریف چند باب در نفی بلایا دارد، و در شروع مباحثش در راستای نفی شهادات ائمه علیهم السلام، تصریح می کند که خداوند هرگز اولیایش را نمی کشد.(5) در داستان مفصلی مشتمل بر تناسخ و انکار مرگ ائمه علیهم السلام، و بعد از اشاره به اتحاد اسحاق علیه السلام و اسماعیل علیه السلام با حسنین علیه السلام و تکرر ایشان، در رد داستان ذبح قوچ بهشتی به جای قربانی کردن اسماعیل، چنین دلیل می آورد که قوچ بهشتی گناهی ندارد که کشته شود و خداوند عادل است. قوچی که حضرت ابراهیم علیه السلام ذبح کردند، خلیفه دوم بوده که به آن شکل درآمده بود.(6) در روایت دیگر نیز عمر بن سعد و معاویه در عاشورا به صورت قوچ درآمده و خوار نزد امام حسین علیه السلام آمدند.(7)
مؤلف الهفت در استدلالی مشابه در داستانی متضمن رد مصائب کربلا ابتدا می گوید حسین نزد خداوند گرامی تر از آن بود که گرمی آهن را بدو بچشاند،(8) ولی در ادامه از جبرئیل، که او را همان ابوالخطاب می داند، روایت می کند که به سیدالشهداء علیه السلام چنین خطاب کرده است: «أنت الذى لا إله إلا هو الحى القيوم المميت المحيى). سپس جبرئیل به اردوگاه عمر بن سعد رفته، آنها را از نبرد با پروردگار عالمیان بر حذر داشته، و به بند می کشد.(9) در اینجا نوع
ص: 370
استدلال بر نفی بلای امام تغییر کرده، و به نگرش مشهورتر نقی بلا به سبب الوهیت امام بازگشته است.
بعدها نیز نصیریان در لایه ای باطنی تر و اختصاصی تر نسبت به برخی دیگر از غالیان، کشته شدن حنظله شبامی به جای سیدالشهداء علیه السلام را انکار کردند و مدعی شدند شبه حنظله نیز بر ضد، یعنی عمر بن الخطاب، افتاد، و در واقع کشته کربلا عمر بوده است؛ چنان که بر خلاف روایات امامی که آیه «فدیناه بذبح عظیم» را بر امام حسین علیه السلام تطبیق کرده، نصیریان فدای اسماعیل را عمر می دانند.(1) بنا بر کتاب الأعياد طبراني «اهل توحید، عاشورا را روز شادی و برکت می دانند؛ زیرا در عاشورا نه امام حسین علیه السلام یا حنظله، که عمر بن خطاب کشته شد، و آن اسب که روی بدنش رفت ابولؤلؤ بود. حجت خدا کشته نمی شود و کسی نمی تواند بر او مسلط شود! و حسین علیه السلام هم مانند عیسی علیه السلام کشته نشد.(2)
این چندلایگی که در واقع حکایتگر جعلی دولایه است، بر پایه این نگاه است که نصیریان چنین بلایایی را برای دیگر اولیای الاهی (همچون برخی مؤمنان) نیز برنمی تابند. در برخی اخبار نصیری آمده است عمر نه تنها در عاشورا، که هر روز کشته می شود.(3) انصراف بلایا به اضداد، شواهد متعدد دیگری هم در منابع نصیری دارد. تا آنجا که اضداد همگی به قتل رسیده یا ذبح می شوند.(4) بلکه حتی بنا بر گزارشی کافر در دنیا هزار بار می میرد، هزار بار ذبح شده، هزار بار غرق شده، هزار بار کشته می شود،(5) و در خبر دیگر آمده است ابلیس الأبالسة هر روز کشته می شود.(6) ضد هزار بار و به جای همه ذبح شدگان و سوختگان ذبح می شود و می سوزد.(7)
بنا بر نظر مؤلف آداب الدین، استجابت دعوت باب نه تنها شخص را از آصار و اغلال (تکالیف) معاف می دارد، که آفات و امراض را نیز از او بر می دارد؛ چنان که انکار مؤمن نسبت به
ص: 371
ضد نیز نگه دار او از آفات است.(1) بر این اساس، آفات و بیماری های مادرزادی شخص نتیجه گناهانش در ادوار تناسخی پیشین او است.(2) مبتلا به بیماری هایی چون برص و جذام در عداد کافران اند که نجیب نمی شوند.(3) در روایت طبرانی از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که ابلیس جامع همه امراض است، و اضداد نیز زاده او هستند.(4) در آثار طبرانی هر یک از بیماری ها از جذام و پیسی تا جنون و وسواس نتیجه گناهی بزرگ شمرده شده، و گرفتن دین از ایشان را روا نمی داند.(5) با این حال، به دلیل شیوع اخبار نابینایی کسانی همچون محمد بن سنان و خصیبی، ناگزیر قید زده است که کوری در برخی برهه ها برای اولیای الاهی نیز رخ می دهد.(6)
در برخی از نسخ الهداية خصیبی در کنار اشاره به افتادن شبه امام بر حنظله، از افتادن شبه عباس بن علی علیه السلام بر رشدة بن سنان نیز سخن گفته است. نویسنده این عبارات چنین القا می کند که امام حسین علیه السلام و عباس علیه السلام کشته نشدند، بلکه مانند عیسی علیه السلام شبه آنان بر چهره دیگری افتاد. این نیز شاهدی دیگر بر تسری نفی بلایا به صاحبان مراتب غیر از معنا و اسم (امام و نبی) است.(7) خصیبی در موضعی از رستباشیه به نحو کلی تر مرگ اصحاب مراتب
نورانیت را انکار می کند،(8) که مقصود از ایشان گذشت.
کشته نشدن رشید هجری یا ابوالخطاب بر خلاف آنچه در تاریخ مشهور است نیز نمونه ای دیگر از این نگرش در حق باب است.(9) فریدمن در اشاراتی به این نگرش می گوید گرچه باب
ص: 372
در ظاهر قربانی می شود، و در راه اظهار الوهیت امام جان فشانی می کند، اما در باطن معنا او را مصون می دارد.(1) نصیریان نه تنها تعبیر «غیبت» را برای ابوابی مانند ابوالخطاب به کار برده اند،(2) که از غیبت حسین بن حمدان خصیبی نیز سخن گفته اند.(3) از دیرباز جماعاتی از خطابیان پس از شکست ابوالخطاب و کشته شدنش در نبرد با عباسیان، مرگش را نمی پذیرفتند، و نظریه غیبت ابوالخطاب و افتادن شَبَه او بر عیسی بن موسی را مطرح می کردند.(4)
البته در تحریری از روایات خصیبی هم زنده شدن ابوالخطاب پس از ماجرای کشتار اصحابش مطرح شده است.(5) در برخی از اناجیل هم شبیه همین ادعا درباره حضرت مسیح مطرح شده است.(6) جالب اینکه گاه غالیان همین را دربارۀ شهادت سیدالشهداء گفته اند. بدین صورت که امام و شهدا پیش از نبرد گواراترین آب را نوشیدند، و در روز سوم پس از عاشورا زنده شدند.(7) زنده شدن امام پس از مرگ و حضورش در میان مردم با همین صورت ظاهری گرچه در اسناد موثقان امامی جایگاهی ندارد، اما در اسناد غالیان و متهمان به غلو فراوان به چشم می خورد.(8)
غالیان نصیری لوازم اندیشه نفى شهادات را تا آنجا پیش برده اند که در تفسیری باطنی، نه تنها برخی قاتلان و محاربان معصومان را نیز تبرئه کرده اند، که آنها را واسطه غیبت ظاهری امام دانسته، مقام والا بخشیده اند. چه از اساس در نظر آنها امام ظهور خداوند است، و خداوند کشتنی نیست.(9) بسیاری از سران نصیریه ابن ملجم و دیگر محاربان ائمه علیهم السلام مانند زبیر را می ستایند و آنها را مأمور حق می دانند.(10) نصیریان از مدح زنان و ذم ابن ملجم در کنار هم برائت جسته اند.(11)
ص: 373
نصیریان معاصر حتی استدلال هایی ظاهری هم بر بی گناهی ابن ملجم مطرح کرده اند.(1) در نگاه غالیان، ابن ملجم برترین خلائق، امین سرّالله و راهنمای توحید است،(2) و چنان که سلمان ولی مراتب عُلویه شمرده شده، ولی مراتب سُفلیه نیز ابن ملجم است.(3) اعتقاد به برتری ابن ملجم، مؤلف الرسالة المصرية را بر آن داشته در باب مجزایی اخباری در فضلش گرد آورد، و او را در اولین درجه از مقربان و برترین مختبران بشمارد.(4) در همین باب از خصیبی نقل کرده است که مدح ابن ملجم، صعب مستصعب و سرّ مستتر است. در تأویلی باطنی نصیریه ابن ملجم را گرگ داستان حضرت یوسف علیه السلام دانسته اند که در واقع گناهی نداشت، و فقط در نگاه دیگران قاتل بود.(5)
ابن ملجم و زبیر را از مختبرین (امتحان شدگان) دانسته اند.(6) مختبر بودن به معنای درجه خاص اولیایی است که می پذیرند ظاهر مذمومشان مایه فتنه برای دیگران باشد. در گزارشی از
طبرانی، جلی از خصیبی می پرسد «معنا (یعنی الله یا علی) در حالی که شَبَهِ خود را بر اسم و حجاب (ائمه بعد و ابواب) نمی اندازد، پس چگونه آن را بر ابن ملجم و حنظلة بن اسعد شبامی انداخته است؟» که خصیبی، پیشوای بزرگ غالیان، پاسخ می دهد که معنای عزوجل چون خواست غیبت کند، به خواص اولیایش گفت چه کسی تحمل لعن را دارد، که هیچ کس جز این ملجم آن تحمل را نداشت (و شبه در واقع پس از غیبت معنا بر دیگری افتاد).(7) نصیریه معتقدند حضرت علی علیه السلام غیبت خود را به دست ابن ملجم ظاهر کرد.(8) یا به گفته ابن حزم، در
ص: 374
نظر نصیریان، ابن ملجم روح لاهوت را از تاریکی و تیرگی جسد آزاد کرد. پس برترین اهل زمین و بزرگوارترین آنها در آخرت است.(1)
بنا بر مبانی پیش گفته، ابن ملجم در واقع باید کسی از اضداد را کشته باشد. البته می دانیم که نصیریه حضرت علی علیه السلام را بر خلاف دیگر معصومان، مختص به معنویت می دانند، و لذا در آثارشان از وقوع شبه آن امام بر کسی نشانی نیافتیم. ولی در گزارش مرتضی رازی از برخی نصیریه عصرش، که شاید مقصودش خطابیانی دیگر بوده، گذشت که آن کس که ابن ملجم او را کشت شیطانی به صورت علی علیه السلام بود، و از این رو لعنت ابن ملجم نشاید و او مستحقّ ثواب و مدح است.(2)
به هر حال، این دیدگاه از جهتی مانند دیدگاه صوفیانه امثال مولوی بلخی است که ابن ملجم را مأمور حق می دانند.(3) در رویکردی مشابه، پیروان شلمغانی هم ابوبکر، عمر و اضداد را وجه دیگر ولیّ می دانند که از جانب خود امام نصب شده و وسیله اظهار فضل ولی اند و از این جهت افضل اند؛(4) و بدین سان ظلم های اضداد به ایشان را به نحوی نمایشی بر می نمایانند. البته، گذشت که نصیریان چنین مصادیقی را نمی پذیرند.(5)
می توان احتمال داد که جنبه هایی از مدح برخی محاربان امامان ارتباطی با رویکرد نصیریان در تبرئه برخی افراد لعن شده بر زبان ائمه علیهم السلام، یعنی سران غلو، همچون ابوالخطاب و عمر بن فرات و ابن نصیر داشته باشد، و در کنار بحث نفی بلایا موجب شده است نصیریه نگاهی مثبت به برخی از لعن شدگان دیگر نیز داشته باشند. حتی مشایخ عامه نیز برای توجیه لعن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر معاویه و دیگر ظالمان مطالبی را مانند رحمت بودن لعن مطرح می می کنند.(6)البته، سلایق فِرَق نیز در گزینش مصادیق چنین تأویلاتی مؤثر است.
ص: 375
در منابع امامی از دیرباز حدودی از اعتقاد غالیان به نفی بلایا ذکر و نقد شده است؛ مثلاً از عمار بن ناجيه نقل شده است که نزد امام باقر علیه السلام نقل می کند که مغيرة بن سعید، پیشوای غالیان مغیری، می گوید مؤمن به مرض جذام و پیسی و امثال آن مبتلا نمی شود. پس امام باقر علیه السلام فرمود: «به راستی که او از صاحب یاسین(1) غافل است که دستش چلاق بود». سپس امام از ماجرای کشته شدن او می گوید و می افزاید: «مؤمن به هر بلایی مبتلا می شود و به هر مرگی می میرد ولی خودکشی نمی کند».(2) همچنین، به طور خاص این دیدگاه مغیره در روایات بسیار دیگری نیز رد شده است.(3) ادله روایتی دیگر در گستره بلایای مؤمن نیز در ادامه می آید.
همچنین، در روایات متعددی از ائمه علیهم السلام انکار شهادت سيد الشهداء علیه السلام به غاليان عصر ائمه علیهم السلام نسبت داده شده است؛ مانند روایتی که از ابوصلت نقل می کند که برخی از غالیان سواد كوفه معتقدند سیدالشهداء علیه السلام کشته نشد، بلکه شبه ایشان بر حنظله شبامی افتاد، و امام مانند عیسی علیه السلام به آسمان رفته، و به آیه نفی سبیل استناد می کنند. در ادامه، امام رضا علیه السلام ایشان را شدیداً تکذیب و لعن کرده، عمومیت شهادت در میان ائمه علیهم السلام را مطرح می کنند.(4) روایتی با مضامین مشابه نیز از عبدالله بن فضل هاشمی در نقل و رد این انگاره و تکفیر قائلش در دست است.(5) در توقیعی منقول از امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف نیز منکران شهادت سیدالشهداء علیه السلام و ابوالخطاب و خطابیان لعن و تکذیب شده اند.(6)
چنان که گذشت، همین انگاره ها و مستندات در منابع نصیری هم پُرتکرار است. شهادت سيد الشهداء علیه السلام مسئله ای است که اخبار و گزارش هایش در روایات همه فِرَق اسلامی از عامه، امامیه، زیدیه، غلات و ... نه تنها از زبان حاضران واقعه، بلکه از معصومان علیهم السلام روایت شده، و بر لوازم آن مانند اجر زیارت قبر آن امام تأکید، و رد آن به منزله تکذیب ضروریات و
ص: 376
متواترات تلقی شده است.
همچنین، پس از عصر حضور امامان، در میان قدما عالمانی مانند سعد اشعری، ابن بابویه و شیخ مفید برخی از مصادیق انگاره نفی بلایا را نقد کرده اند. در این میان، مشهورترین نمود عقیده نفی بلایا در انکار شهادت و وفات حجج الاهی بیشتر محل توجه منابع متقدم فِرَق بوده، و خود در کنار بابیت از زمینه های مهم برای تحزب شدید و شکاف بین نحله های غلو بوده است. سعد اشعری و برخی دیگر از فِرَق نگاران زمینه انشعابات بسیاری از فِرَق غالی را اختلاف با دیگران بر سر شهادت و وفات امامان یا بزرگان دانسته اند.(1) چنان که از دیر باز منابع ملل و نحل نفی مرگ امامان را به برخی از خطابیه نسبت داده بودند.(2)
شیخ صدوق در خصال به دیدگاه مشترک غالیان (تألیهی) و مفوضه در انکار شهادات ائمه علیهم السلام، و نظريه شَبَه اشاره کرده، و در نقد استناد ایشان به ماجرای حضرت عیسی علیه السلام گفته است اولاً عیسی هم بنا بر آیاتی از دنیا رفت، ثانیاً نمی توان حال دیگر انبیا را با عروج عیسی علیه السلام قیاس کرد؛ زیرا عیسی در زاده شدن هم وضعی متفاوت داشت، که غالیان نمی توانند آن را برای دیگر انبیا و ائمه علیهم السلام ادعا کنند.(3) شیخ مفید هم در رد بر منکران شهادات و وفیات برخی ائمه علیهم السلام می گوید اگر بنا باشد این مشاهدات و ضروریات، آن هم به اتکای خبری واحد، انکار شود، دیگر حجیتی برای چیزی باقی نمی ماند.(4) او در اوائل المقالات نیز بعد از اشاره به قول امامیه دربارۀ اینکه ائمه علیهم السلام هم مانند دیگران ویژگی های جسمانی و درد و بلا دارند، غلات و مفوضه را منکر آن معرفی می کند.(5)
ص: 377
همچنین، ریشه یابی اخبار احتمالی در زمینه نفی بلایا که به منابع روایی امامیه راه یافته،(1) می تواند موضوع پژوهشهای بعدی باشد.
الف. ناهمخوانی بلایا و عوارض انسانی با الوهيت حجج الاهى
علت مشهورتر در اینکه غلات بسیاری از بلایای معصومان علیهم السلام را انکار کرده اند، عقیده به الوهیت ایشان است. شواهد چنین استدلالی در کلمات نصیریان نیز بسیار است.(2) آنها خود امام را زنده کننده و میراننده دیگران می دانند.(3) پیش تر نیز ادلۀ فلسفی ظهور معنای الاهی در ظاهر بشری ذکر و نقد شد. همچنین، گذشت که فریدمن از نصیریان و دوسیتیسم(4) مسیحی شواهدی در تجسم روح الاهی، و پیراستگی اشخاص قدسی از عوارض انسانی مطرح کرده است.(5) می توان نمونه های دیگری ذکر کرد که در آن برخی غالیان نه فقط مصانب ائمه علیهم السلام، که اموری مانند خوردن و آشامیدن(6) و حتی زاده شدن(7) را برای امام برنمی تابند. گاهی هم به جای زاده شدن متداول، زاده شدن امام از پهلو را پیشنهاد داده اند.(8)
در الاعياد طبرانی برای روز غدیر خطبه ای را روایت کرده که بنا بر آن ندای غدیر، در واقع نداى الوهيت علی علیه السلام بوده که اهل کدر آن را به صورت «فهذا علی مولاه» می شنیده اند.(9) در بخشی از خطبه تأکید شده است اینکه مردم خوردن و آشامیدن و کشته شدن حضرت علی علیه السلام را می دیدند، به دلیل نافهمی شان از سخن اسم (نبی) بوده است. لذا به مسخ و فسخ و
ص: 378
نسخ دچار می شوند.(1) لعن قائلان به خوردن و آشامیدن و ازدواج حضرت علی علیه السلام نمونه های دیگری، به ویژه در آثار متأخرتر نصیریان، نیز دارد.(2) خصیبی و طبرانی در بحثی مفصل انواع عوارض انسانی حجج الاهی از خوردن و خواب و دفع و جنابت تا فقر و بیماری را اموری صرفاً ظاهری معرفی می کنند.(3)
از میان عوارض انسانی، نفی مصائب نه فقط با خداانگاری امام که با اعتقاد تفویض هم توجیه پذیر است. اما غیر از انگاره الوهیت امام که بی تردید تأثیر جدی در گرایش نصیریان به نفی بلایا داشته، غالیان چند محور دیگر را نیز به عنوان ادله عقلی نفی بلایا مطرح کرده اند.
ب. انگاره ناهمخوانی بلا با حکمت و عدل الاهی
خطابیه به نوعی استدلال فلسفی برای مدعایشان متوسل شده اند: «خداوند حکیم کاری بیهوده نمی کند و زجر و شکنجه حسین علیه السلام و اهل بیتش علیهم السلام بی حکمت است و همچنین، خداوند عادل تر از آن است که بی گناهان را زجر و شکنجه دهد ... آیا خداوند ناتوان است از اینکه بدون زجر و شکنجه دادن بی گناهان، عده ای را هدایت کند؟ یا مصلحتی را اقامه کند که
در قتل حسین است؟».(4) چنین تعلیلی از آثاری مانند الهفت الشریف هم برداشت می شود.(5)
مواجهه غالیان با شرور از جهتی با مواجهه ملحدان شباهت دارد. بر خلاف عموم متکلمان اسلامی که راه هایی برای جمع میان شرور و بلایا با قدرت و عدل الاهی مطرح کرده اند، هر دو غالیان و ملحدان جمع میان قدرت و عدل الاهی با شرور و بلایا را برنمی تابند. لذا هر یک از این دو دسته یکی از این دو را نفی کرده اند. ملحدان منکر وجود خدا شده اند، اما غالیان وجود بلا را در بسیاری از مواضع رد می کنند. گذشت که برخی نصیریان بلایای دنیایی را دلیل بر تناسخ گرفته بودند؛ زیرا وجود قیامت را برای توجیه بلایایی همچون امراض مادرزادی کافی نمی دانستند و ریشه بلای اطفال را در گناه شخص در ادوار پیشین می جستند.(6) در مواضعی که
ص: 379
تناسخ پاسخ گوی بلا در چارچوب فکری غالیان نیست به نفی بلایا تمسک جسته اند، و آن در خصوص اولیای الاهی است، که سیر تناسخی را برایشان نمی پسندند. در حقیقت، ریشه بسیاری از این انکارهای غالیانه به قصور معرفت در امر توحید آنها بر می گردد.(1)
همچنین، گویا این بحث از جهتی با انگاره ثنوی نفی شرور از منبع خیر نیز ارتباط دارد، و این اهمیت مطالعه ارتباطات برخی از جریان های غلات با برخی آیین های ثنوی را بیشتر می نمایاند. گذشت که غلات از ادیان مختلف مانند مجوس و ثنویان تأثیرات مهمی گرفته بودند، و بعید نیست در اینجا هم از برخی مذاهب ثنوی ایران تأثیر پذیرفته باشند؛ جز آنکه غالیان در فضای اسلامی (و چه بسا متأثر از آن) معمولاً شر و بلا را آفریده منبع شر یا اضداد معرفی نمی کنند، و در توجیه بلایای اولیای الاهی آن را ظاهرسازی می شمرند. با این حال، بسیاری از عباراتشان به فضای ثنوی نزدیک شده است.(2)
ج. سوفسطی گری جزئی در فهم برخی قضایای تاریخی
در بررسی برخی منابع غلات و نیز مباحثه با برخی از غالیان معاصر دیده می شود در دفاع از این دیدگاه به نوعی انکار ادراکات بدیهی در فهم گزارش های تاریخی(3) متوسل می شوند و می گویند: «افراد آنچه از واقعیت می بینند بیش از آنکه حکایت از واقع کند حکایت از مرحله رشد ایمانی شان می کند».(4) در واقع، این نگاه نتیجه افراط شدید در نگاه باطنی ایشان است، تا آنجا که به بی اعتبار کردن بسیاری از ظواهر می انجامد.(5) البته، چنان که معلوم است این مواجهه کلیت ندارد، و به نحوی در مسائل مختلف تبعیض قائل می شوند.
نخستین اشکال این منش غالیان، چنان که در کلام شیخ مفید هم آمده،(6) التزام به انکار
ص: 380
محسوسات است که غلات صریحاً به آن معترف اند. واضح است که این ادعا در واقع به تشکیک در همه معارف دینی و بشری می انجامد. در دیدگاه خطابیان، عموم احکام شریعت را اموری ظاهری در برابر باطن و واقع دانسته و کنار می گذارند. اگر در جایی از معارف سخن از ظاهر و باطن آمده، به حکم عقل و تصریح روایات نباید دو معنای متناقض مقصود باشد.(1) در حالی که غلات کاملاً به این تناقض تن می دهند.
زمینه های اجتماعی بسیاری را نیز برای گرایش غالیان به نفی بلایا می توان جست، مانند شخصیت محوری، اقلیت بودن و میل به پیروزی. شواهد چنین نگرشی مثلاً در بحث بابیت و وعده های شکستناپذیری ابوالخطاب و دیگران در جنگ ها گذشت. چنان که پس از مرگ این سران نیز پیروانشان ترجیح می دادند پیشوای خود را پیروز بدانند. اشاره شد که در برخی از گزارش های نادر، غالیان کشته شدن اشخاص قدسی شان را در ابتدا به کلی رد نمی کردند و مدعی زنده شدنشان پس از مرگ می شدند. این اخبار در چنین فضایی فهم پذیر است. انگاره مهدویت برخی رجال نیز موجب می شد وفات یا کشته شدنشان را نپذیرند.(2)
در کتب تاریخ به ارتباط ابو مسلم با خرمیه، و ارتباط عباسیان پیش از حکومت عباسی با کیسانیه اشاره شده است. می دانیم مشابه بعضی از عقاید این فِرَق بعداً در میان غالیان شیعی نیز دیده می شود و انکار مرگ رهبران سیاسی در میان فِرَق انقلابی مانند کیسانیه، و بعدها فِرَق سیاسی عصر عباسی، مانند عباسیه و خرمیه، نیز مطرح بوده است.(3) بنابراین، نقش رویکردهای تند فِرَقِ تندرویِ سیاسی در ایجاد جوّ گرایش به انکار مرگ پیشوایان در خور مطالعه است. چنان که حفظ انسجام فرقه، از انگیزه های انکار مرگ رهبر است.
گزارش جالبی در قرآن کریم در بحث جنگ احد وجود دارد که به ریشه یابی گرایش به نفی بلایا کمک می کند. طبق آیات سوره آل عمران، برای دسته ای از اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
ص: 381
شکست در جنگ احد اصلاً پذیرفتنی نبود، و حقانیت را با پیروزی در جنگ گره زده بودند. ایشان پس از شکست، فراریانی بودند که از کوه بالا می رفتند و به ندای رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم اعتنا نمی کردند.(1) «همتشان حفظ جان خودشان بود»، «به خداوند گمان ناحق و جاهلی داشتند. می گفتند ای کاش از حکومت چیزی نصیب ما می شد ... در دلشان چیزهایی (بد) را مخفی می کردند که آن را برای رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم آشکار نمی ساختند. می گفتند اگر امر برای ما بود، ما اینجا کشته نمی شدیم».(2) ادامه آیه پاسخ این دیدگاه های انحرافی را می دهد، و به حکمت بلایا و شمول آن اشاره می کند. در اینجا آن صحابیان بدنیت مانند آنچه از غالیان نقل شد، توقع نابجا از خداوند داشتند.
جالب اینکه در تفاسیر عامه ذیل آیه کسی به عنوان یکی از گریزندگان جنگ احد و مصداق عبارات بالا شمرده شده(3) که پس از وفات رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز شاید برای نخستین بار منکر درگذشت ایشان شد.(4) بنا بر گزارشی، خلیفه تأکید کرد که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم غیبت کرد، و پس از چهل روز باز خواهد گشت، و دست و پای مدعیان وفات رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم را باید برید.(5) پس چه بسا اندیشه نفی وفات معصومان علیهم السلام در اسلام را نیز، نه غالیان، بلکه یکی از حاکمان و دربارۀ شهادت حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم شروع کرده است و انکار شهادات ائمه علیهم السلام نزد غالیان، متأخر از انکار خلیفه است. شیخ مفید این نکته را با اشاره به اتفاق سیره نویسان بر قضیه انکار رحلت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم از طرف خلیفه دوم، و یکسانی روش او با عقیده غلات تذکر داده است.(6) شیخ
ص: 382
صدوق نیز عقیده غالیان در نفى شهادات را در ادامه گزارش انکار خلیفه می آورد.(1)
اما نمونه ای عجیب از نفی بلایا آنکه در خبری تاریخی به نقل از فرزدق آمده است که می گوید: «عبدالله بن عمرو بن عاص به من گفت وای بر تو! می بایست در پی حسین علیه السلام می رفتی! پس به خدا سوگند او به حکومت می رسد و سلاح در او و اصحابش کارگر نیست! فرزدق گوید: حرفش در دلم اثر کرد که بروم و به امام حسین ملحق شوم. اما یادم آمد که انبیا هم کشته شدند و از تصمیم برگشتم».(2)
چنین غلوی از سوی فرزند عمرو بن عاص، که از رجال امویه و دشمنان حضرت علی علیه السلام بوده، عجیب است. گرچه برخی احتمال داده اند قصد او تمسخر فرزدق بوده،(3) اما با توجه به اینکه فرزدق ابتدا سخن عبدالله بن عمرو عاص را جدی گرفته، و بعد با عنایت به اطلاعاتش از آیات خلاف این پندار، به بطلان گفتار او پی برده است می توان احتمال داد که عبدالله با آگاهی از تنهایی سیدالشهداء علیه السلام و قدرت ظاهری بنی امیه،(4) غرض ورزانه کوشیده است چنین اندیشه ای را دربارۀ سیدالشهداء علیه السلام ترویج دهد، تا پس از آنکه سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند چنین القا کند که امام علیه السلام بر حق نبودند. در خور توجه است که نصیریان عبدالله بن عمرو بن عاص را از مختبران شمرده اند.(5)
می دانیم که بنا بر مدارکی برخی از امویان از عقیده جبر نیز برای القای ناشایستگی سيد الشهداء بهره می بردند.(6) حضرت زینب علیها السلام در پاسخ به این استدلال ابن زیاد، که می خواست وانمود کند که قتل حسین علیه السلام کار خدا است، تعابیری حاوی آیات پیش گفته از سوره آل عمران را به کار بردند.(7) عقیده جبر بعدها علاوه بر برخی از عامه، بنا به برخی
ص: 383
روایات، در میان جمع هایی از غالیان هم رواج یافت.(1) بعید نیست که در دامن زدن به عقیده نفى بلايا صاحبان قدرت هم تأثیراتی داشته باشند، چنان که در روایت مشهور ابن ابی محمود به انگیزه جعل اخبار غلو از طرف دشمنان شیعه اشاره شده است.(2) به هر رو، بر اساس این عقاید انحرافی، مثلاً دو رویکرد منفی به شهادت سیدالشهداء علیه السلام و با نمود عید شمردن عاشورا،(3) مجال خودنمایی یافت:
1. بعضی از مخالفان شهادت حضرت را نشان بطلان روش امام دانستند.
2. جمعی از غالیان با اعتقاد به حقانیت سیدالشهداء علیه السلام شهادت ایشان را از اساس انکار کردند.(4)
با فرض اثبات تأثر غالیان از برخی تبلیغات سیاسی، باز انگیزه های حاکمان و غالیان در اظهار این اندیشه ها متفاوت به نظر می رسد. البته، تعيين حدود ارتباط اندیشه های پسین غالیان با روش های حاکمان نیازمند مستندات بیشتری است. با این حال، مطالب فوق نیز می تواند زمینه ساز پژوهش هایی در این راستا باشد. چنان که اعتقاد به حدودی از اندیشه نفی بلایای مؤمن را چه بسا بشود نزد برخی از عامه نیز پی گرفت.(5)
همچنین، انگاره نامیرایی بزرگان را می توان در میان ملل مرتبط با جامعه اسلامی هم جست.(6) پس با عنایت به رویکرد التقاطی غالیان در معارف، می توان تأثر از چنان فضاهایی را
ص: 384
نیز محتمل دانست. تشابه گزارش پیش گفته زنده شدن ابوالخطاب با اخبار عهد جدید، شاهدی بر این مطلب است؛ چنان که برای نمونه، گذشت روایات تولد امام از پهلو نمونه های مشابهی در ملل دیگر دارد.
الف. مصلحت آزادی و اختیار
نباید مشیت خداوند را با رضایت او اشتباه گرفت؛ زیرا خداوند راضی به بعضی امور نیست، اما چنین اراده نکرده است که انسان ها جبراً ناتوان از انجام دادن آن باشند، و اجبار نکردن به سبب مصلحت اختیار و امتحان بشر است؛ چنان که والدین مهربان بسیاری اوقات ترجیح می دهند فرزندانشان را با زور از اشتباهات باز ندارند، و به توصیه و آگاهی بخشی اکتفا کنند. این مطلب در روایات منقول از معصومانه علیهم السلام نیز به همراه شواهد قرآنی توضیح داده شده است.(1)
در نگرش توحیدی، امتحان افراد و ایجاد زمینه برای رشد اختیاری شان لطف است؛ اما لازمه اختیار هم امکان انجام دادن فعل خوب یا بد است. اگر خداوند راه فعل بد را به کلی ببندد، اختیار معنا پیدا نمی کند، پس اجازه داده است در دورانی محدود، یعنی در دنیا، افراد کار بد نیز انجام دهند، و به جای آن، برای اینکه ظلم هم تأیید نشود و بدکار و نیکوکار مانند هم نباشند، به عدالت پاداش و مجازات نیز قرار داده است.
عقل ضروری نمی بیند نتیجه اعمال همیشه بلافاصله خود را نشان دهد، که اگر چنین بود اختیار و تکلیف معنا نمی یافت؛ زیرا اگر همواره شخص نیکوکار بلافاصله پاداش نیک ببیند، و بدکار سريعاً مجازات شود مجال کار بد گرفته می شود، و نیکوکاری هم بین افراد خیرخواه و منفعت طلب مشترک خواهد شد، و ارزش آن معلوم نمی شود.(2) پس چنان که وجداناً پاداش و جزا به تأخیر افتاده است.(3)
ص: 385
ب. مصلحت ستایش و اجر در برابر تکلیف و مشقت
تکلیف با مشقت معنا می یابد، وگرنه پاداش و اجر بر آن معنا ندارد. اگر مشقتی در موضوع تکلیف نباشد یعنی امتحانی در کار نیست. در حقیقت، خود سختی ها مصالح بسیار دارد. در برخی از روایات مثال هایی از مصالح سختی های برخی مناسک ذکر شده است.(1) همچنین، در برخی آیات و روایات مرتبط با آن، مسئله استحقاق و تمحیص توضیح داده شده است.(2)
بنابراین، سختی مصائب وقتی با صبر و رضا و یقین به عدل و پاداش و انتقام آینده همراه شود، تحملش بر اولیا و حجج الاهی میسر می شود.(3) این هرگز به این معنا نیست که امام سختی نمی کشد. چنان که مؤمن بیمار نیز رنج می برد، اما وقتی به یاد مواهب الاهی و اجر اخروی در عوض آن می افتد و اینکه گناهانش ریخته و درجه اش بالا می رود خرسند می شود، و این خود مصلحتی است که با استبعاد غالیانه نمی توان این حقیقت عینی را انکار کرد.
پس در پاسخ به این پرسش که «چرا خداوند بدون آنکه چنین آزمایش بزرگ و زحمت و تکلیف سنگینی را مثلاً برای سیدالشهدا علیه السلام به وجود بیاورد، پاداش را بدون زحمت به ایشان نداد؟» می توان گفت تکلیف کردن و ایجاد استحقاق برای اجر، فضیلت به حساب می آید. فرض کنید دو کودک یا نوجوان یک میلیارد تومان به دست آورده اند. یکی از آن دو این مبلغ را با زحمت و تلاش بسیار مانند اختراع یا ایجاد شغل به دست آورده، و کودک دیگر بی هیچ زحمتی صرفاً به سبب ثروتمندی پدرش، صاحب یک میلیارد شده است. عُقلا در اینجا فقط
ص: 386
برای کودک اول که با استحقاق و زحمت و تکلیف آن عمل را به دست آورده فضیلت قائل می شوند و او را می ستایند. خداوند هم می توانست بدون هیچ زحمت و تکلیف سختی به اولیای خودش اجر و پاداش بسیار بدهد. اما در این صورت این برای آنها فضلی به حساب نمی آمد، ارزش بردباری شان شناخته نمی شد، و به درجات صبر بر بلایا هم نمی رسیدند(1) و البته چه بسا زبان دیگران را نیز در برابر خدا باز می کرد که چرا به فلان کس اجر بزرگ را دادی و بین ما فرق گذاشتی.
ج. امکان الگوگیری از حجج الاهی و دوری از نگاه غالیانه به ایشان
بر اساس برخی روایات، اگر سختی ها و زحمت ها بر انبیا و اوصیا وارد نمی شد، و همواره در همین دنیا همه خوبی ها به ایشان می رسید، و هر بدی و سختی از ایشان دفع می شد، و در نبردها همواره پیروز می شدند، مردم گمان خدایی و ربوبیت دربارۀ ایشان می بردند.(2) چون وقتی همه چیز در دست یک شخص باشد و همه خوبی ها به سوی او آید گمان می شود که همه دنیا در دست او است. پس زمینه عقیده باطل برای همه مردم فراهم می آمد، در حالی که در وضع فعلی هر کس می تواند با عقل خود بیندیشد و عقیده صحیح یا باطل را بپذیرد. آسیب جدی دیگر دفع همه بلایا از برگزیدگان خدا این بود که دیگر امکان الگوگیری از ایشان از میان می رفت. چون دیگر از جنس مردم نبودند؛(3) برخی روایات دیگر مشکلات رفع سختی ها و محدودیت ها از همه مردم در دنیا را برشمرده اند؛ مانند اینکه اگر خداوند ارواح را با علوّ و شرافتی که دارند به حال خود، و بدون محدودیت های جسم دنیایی واگذاشته بود، بیشترشان گرفتار ادعای ربوبیت و استغنا می شدند، چنان که اگر فقط رفع بلا و محدودیت های شدید مختص حجج الاهى بود، همین تلقی اشتباه را دربارۀ ایشان می داشتند.(4)
بنابراین، گرچه گاه خداوند، بلایایی را به اعجاز از اولیایش دفع می کند(5) اما اینها خاص است و کلیت ندارد. انبیا و اصحابشان مصائب طبیعی و انسانی بسیاری داشته اند. چنان که
ص: 387
حتی اقوام پیشین انبیای بسیاری را به شهادت رسانده اند.(1) داستان بیماری برخی از انبیا مانند حضرت یعقوب، ایوب، یونس و ... علیه السلام در قرآن کریم مشهور است.(2) بیماری وفات رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، بیماری حضرت علی علیه السلام پیش از فتح خیبر، بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا از نمونه بیماری های شدید معصومان علیهم السلام است که در تاریخ و اخبار شهرت بسیار یافته، و قرائنی از آسیب دیدن معصوم از سم یا حیوانات و دشمن نیز در اخبار وجود دارد.(3)
در آیات قرآن و انبوهی از روایات امامیه بلا برای مؤمن و حجج الاهی پذیرفته شده است.(4) آیات و اخبار بسیاری هم در زمینه سختی و فشار جسمی و روحی برای معصومان علیهم السلام وجود دارد.(5) در روایات متعددی بین بلایای بیشتر برای مؤمنان با اجر بیشتر برای ایشان نسبت برقرار شده است.(6) البته این ادله، با آیات و روایات بسیار دیگری که از عافیت برخی مؤمنان
ص: 388
می گوید،(1) یا به مداوا یا تلاش و دعا برای رفع بلا سفارش می کند، یا از افکندن خود به بلا و مهلکه ها نهی می کند، منافاتی ندارد.
مقصود ما از اسقاط تکالیف، یا تعبیر رایج «اباحى گرى» (الإباحة در منابع فرق نگاری) گرایش به انجام دادن محرمات و ترک واجبات با توجیهاتی اعتقادی و نظریه پردازی حول آن است، نه صرف انجام دادن محرمات و ترک واجبات. حاجی زاده و صفری فروشانی در کتاب هایشان، از حدود مراتب و توجیهات اباحی گری غالیان بحث کرده، و به این توجیهات پاسخ داده اند. ایشان به ویژه از منابع ملل و نحل برای این معنا استفاده کرده اند.(2) بررسی ریشه ها(3) و نقد توجیهات اباحه و رفع تکلیف(4) در آثار دیگری هم سابقه دارد.
از دیرباز، نویسندگان فِرَق، نصیریه را مثالی برای اباحی گری می دانستند.(5) امروزه نیز نویسندگانی این معنا را تأیید می کنند.(6) سران نصیریه در آثار اختصاصی فرقه به ترویج اباحی گری در میان پیروانشان همت گماشته اند. مثلاً کتاب حقائق أسرار الدین فصول مجزایی در اباحه خمر، غنا، شطرنج و ... برای عارف دارد.(7) حسین بن حمدان خصیبی در الرسالة مانند بسیاری از غالیان پیشین اباحی گری را به تفصیل تأیید و بلکه تقدیس کرده است. مثلاً در الرسالة آوردن شراب و انواع ملاهی، مانند غنا و سازهای منهی در شرع را به انبیا و ابواب ایشان نسبت می دهد.(8)
ص: 389
میمون طبرانی در آثار مختلفش مانند الاعياد والجواهر مواضع اباحی بسیاری نشان داده است، که به هر حال این عقیده را در میان برخی از اتباع خصیبی نشان می دهد. برخی نصیریان آسانی شریعت مسیحی و وضع آصار(1) از ایشان را بدین سبب دانسته اند که مسیحیان الوهیت مسیح را پذیرفتند.(2)
در روایات امامیه از ائمه علیهم السلام از وجوه قبول نشدن توبه غالیان، روحیه اباحی گری شان معرفی شده است.(3) همچنین، در اسناد غالیانه نیز اصحاب خطابیه و مفضلیه به ارتکاب کبائر توصیف شده اند.(4) در اسناد امامی اباحی گری اقطاب بعدی شان، مانند ابن نصیر، در حد دفاع نظری و عملی از لواط گزارش شده است.(5) بزرگان نصیری حتی تأویلاتی مثبت برای مساحقه، قمار، لواط و امثال آن آورده اند.(6) بر این اساس نمی توان به استناد برخی کلمات دیگر غالیان در ذم لواط، گزارش انحراف اخلاقی برخی غالیان را قاطعانه نادرست پنداشت.(7)
ص: 390
از مؤیدات فقه گریزی نصیریان نیز تکفیر شدید فقهای اصحاب ائمه علیهم السلام است، که شواهدش گذشت. گاه نگاه شریعت ستیزانه غالیان نیز آن قدر پُررنگ می شود که به صرف تأویل شرائع مانند نماز و زکات و حج اکتفا نکرده، در گزارشی از محمد بن صدقه از امام رضا علیه السلام به نقل کرده اند که برای ابلیس در زمین بتی که به غیر از خدا پرستش شود، باقی نمانده؛ مگر بیت الله (کعبه).(1) در گزارشی از کتب کلازی هم بیت الله «رأس الكفر و اله الأصنام» خوانده شده است.(2) در روایت كتاب المعارف نیز آمده است که صوم و صلات و حج و جهاد «ضدود» خوانده شده، و گفته اند هر کس با تدین به این شرائع، آنها را به پا دارد، برای خدا شریک گرفته است.(3)
از سده های اخیر و دوره معاصر نیز روایات بسیار در شریعت گریزی نصیریان، و البته اهتمام ویژه ایشان به شراب و تولید آن وجود دارد.(4)
ص: 391
از مطالعه کتب نصیریان به چند رویکرد دربارۀ مواضع اباحی غالیان نصیری و خطابی دست می یابیم، و چنان که در ادامه خواهد آمد نتیجه هر سه مانند
هم است:
الف. ادعای اختصاص نهی از محرمات به اموری خاص با اتکا به اخبار جعلی یا
مشکوک و نقد ظواهر
این روش به ویژه در حقائق أسرار الدین، مثلاً در باب خمر،(1) محل توجه واقع شده است. در كتاب حقائق أسرار الدین در اثبات حلیت خمر به چند محور استناد کرده است:
نخست، ادعای اجماع بر حلیت خمر پیش از تحریم آن در اسلام، در کنار اینکه اگر خمر به خودی خود حرام بود این دوگانگی حکم وجهی نداشت؛ زیرا در حکم الاهی تغییر راه ندارد، پس تحریم باید ناظر به عنوانی دیگر باشد.
در برابر باید گفت، برخلاف ادعای ابن شعبه، روایاتی وجود دارد که خمر در دین انبیای پیشین حلال نبوده،(2) و بر آن اجماع امامیه ادعا شده است.(3) همچنین، تأخیر در ابلاغ حرمت خمر، حلیت ذاتی اش را نشان نمی دهد، بلکه این تأخیرها به دلیل موانع ابلاغ است، و برای عموم شرائع اسلامی اتفاق افتاده است. در حالی که ابن شعبه از استدلال خود در تفاوت های شرائع صریحاً چنین استنباط می کند که «باطن الشرائع فهو توحید(4) لا غيره... و إن اختلفت الشرائع فى الظاهرة لاستعمال اهل الدعوة وامتحانهم وتعذيبهم».(5) بنابراین، هیچ یک از دعائم اسلام که در ادیان مختلف در آنها اختلافاتی وجود داشته، اصالت ندارد. اما این خلاف آیات و روایات بسیار دربارۀ دعائم اسلام است، که آن را ضروری می داند.(6)
ص: 392
علی بن حمزه حرانی از همین خاندان در کتاب حجة العارف نیز در بحثی مفصل کوشیده است موضعی مشابه را تقویت، و ترجیح باطن را با اتکا به اختلافات ظاهر شرائع اثبات کند. اما او نیز در گفتارش اختلاف شدید اصل شرائع ادیان مختلف را ثابت گرفته، و از ستاره پرستی صابئان تا مناسک کاملاً متفاوت ادیان چین و اختلافات یهود و نصارا، همگی را از جانب خدا دانسته است، که در هر زمان و مکانی به شکل اهل همان قوم ظاهر شده است.(1) حرانی بر این اساس «فساد ظاهر» را نتیجه گرفته است.(2) حتی طبرانی هم در بحثی مشابه با استناد به برخی آیات نتیجه گرفته است که اصل اسلام فقط اقرار به ظهور باری است، و شرائع فقط در ظاهر اختلاف دارند، نه در باطن.(3)
دیگر اینکه، حسن بن شعبه پیش از استناد به روایات اختصاصی خطابیه، به سه گزارش استناد می کند که در آن امام صادق علیه السلام بر شخصی شیعی و شارب الخمر ترحم کرده اند. البته سند دو روایت از آن اسناد رایج غالیان است، و یک روایت دیگر هم در رجال کشی باز از سران غلو نقل شده است.(4) ولی گذشته از جهت سندی، این روایات هیچ صراحتی بر تجویز خمر نوشی ندارند، و گناه بودن آن را می پذیرند. همچنین، ابن شعبه به مجموعه روایاتی اختصاصی از خطابیه استناد کرده است.
در خور توجه است که حتی در منبعی عمومی همچون الهداية الكبرى هم در ضمن نقل داستان تحریم خمر، کاملاً برای اباحه اش زمینه سازی می شود. در این گزارش خصیبی مکرراً بر این تأکید می کند که خمر در هیچ یک از کتب آسمانی پیشین حرام نبوده، و حتی پیغمبرانی همچون نوح نیز شراب می خوردند،(5) تا اینکه در دوره اسلامی تحریم خمر را با ماجرایی از
ص: 393
مستی ابوبکر گره می زند.(1) او در ادامه دو شعر منسوب به سید حمیری نیز می آورد که گفته است اگر ابوبکر نبود، خمر مانند عسل حلال بود. روشن است که چنین تحریم مقید و محدودی از سویی با تحلیل پیش گفته از حرانیان گره خورده است، و از سوی دیگر با تأویل باطنی خمر حرام به ولایت ابوبکر، که شواهدش از خصیبی و پیروانش خواهد آمد.
برخی از نصیریان معاصر نیز به استناد برخی از روایات غالیان بر این تأکید کرده اند که شرب خمر اگر به دروغ گویی یا خرق تقیه منجر شود، حرام است ولی خوردن آن به اعتدال بسیار پسندیده است.(2)
ب. اهمال ظاهر اخبار نهی، و اهتمام به تأویل باطنی محرمات به امور ممدوح(3)
این روش با توجه به شیوع باطنی گری و متروک بودن فقه ظاهر در میان غالیان رایج تر است. به ویژه در الحاوی فی معرفة الفتاوى طبرانى، كتب باطنی اسحاق بن محمد بصری و بسیاری از دیگر کتب فقه باطن استفاده شده است. مثلاً ابن شعبه لواط را بر دو نوع محمود و مذموم تقسیم کرده، و در گزارش هایش از کتاب الصراط اسحاق و در روایات منسوب به مفضل، توضيح باطنی وجه هر یک را آورده است.(4) البته گاهی هم تأویلات غالیان دربارۀ مناهی، مثلاً برای غنا به تقسیمات ظاهری فقهی شبیه تر است.(5)
ص: 394
در روایتی منسوب به عالم (؟) در الرسالة المصرية آمده است که منظور از خمر حرام شخص ابوبکر است که به خاطر او خمر بر پیروانش حرام شده است، وگرنه خمر بر دشمنانش حرام نیست! و این همان عبدالنور است.(1) این تأویل به نحو کلی تر در حقائق أسرار آمده،(2) و منابع فِرَق نیز بدان اشاره کرده اند.(3) تأویل غالیان برای انصاب و ازلام هم مشابه همین است.(4)
همچنین، تأویلات غالیان راجع به باطن واجبات کاملاً می تواند در راستای اباحی گری و ترک ظاهر ارزیابی شود. در منابع نصیری برای واجباتی مانند نماز تأویلاتی ذکر شده است. مثلاً نماز حضرت علی علیه السلام و قرائت، اقرار به وحدانیت او شمرده شده است.(5) منابع امامی هم در مواضع متعددی این روش غالیان و رد ائمه علیهم السلام بر آن را نقل کرده اند.(6) در مواضعی هم به ترکیب این رویکرد تأویل محارم به اشخاص با رویکرد بعدی اشاره کرده اند.(7)
ج. اسقاط تکالیف با رسیدن به معرفت
غالیان در مواضع فراوانی، فارغ از پرداختن به ظاهر یا باطن اخبار حلال و حرام، به نحو کلی مانند برخی صوفیان گفته اند که با رسیدن به معرفت و وصال، تکلیف و شریعت پایان می یابد، و تکالیف را اغلال می شمرند. ابوالخطاب، قطب سرشناس غالیان، اعتقاد به این نوع از اباحی گری را به امام صادق علیه السلام نسبت داده، و این عقیده غالیانه از سران بعدی خطابیه نیز روایت شده، و در احادیث متعددی از امامان معصوم علیهم السلام شديداً تخطنه شده است.(8)
ص: 395
بر همین اساس، در متقدم ترین آثار خطابی صریح ترین عبارات در اباحه همه محرمات به چشم می خورد.(1) نصیریان از محمد بن سنان روایت کرده اند که او از امام صادق علیه السلام دربارۀ آیه «قلْ مَنْ حرَّم زينةَ الله التى أخرجَ لعباده والطيباتِ مِنَ الرزقِ قُلْ هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصةً إلى يوم القيامةِ» پرسيده، و امام گفته اند هر گاه مؤمن به توحید برسد خداوند همه امور دنیا و آخرت را بر او مباح می کند.(2) البته محمد بن سنان در خارج از منابع غالیان از راویان مستقیم امام صادق علیه السلام نیست، و گزارش هایی از اباحی نبودنش هم در دسترس است،(3) که نسبت گزارش غالیان به او را بیشتر با اشکال مواجه می کند. در گزارشی مشابه از محمد بن سنان هم ناظر به آیه «یریدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يريدُ بِكُمُ الْعُسر»(4) يسر و آساني، تخفيف واجبات غیر غالیان بر غالیان، و عسر نیز اغلال و آصار (فرائض دیگران) دانسته شده اند.(5) استناد غالیان به آیه «لَیسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُنَاحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحات»(6) برای حلیت همه خوردنی ها(7) نیز در همین چارچوب فهم می شود.
در کلمات صوفیان نیز بارها رویکردی مشابه به چشم می خورد، و در مواضع بسیاری حقیقت را مرتبه ای فوق شریعت و رافع آن می دانند.(8) در الرسالة المصرية، آمده است که با رعایت حق تقیه و عبادت با حقیقت معرفت، همه چیز حلال خواهد شد. عبارات تفصیلی این اثر و نوع استدلالش کاملاً با اباحی گری برخی از صوفیان تناسب دارد.(9) البته می دانیم
ص: 396
بر خلاف ابن شعبه که با امامیه ارتباط داشته، و بر راهکارهای شبه فقهی در اثبات اباحه تأکید دارد، امثال عصمة الدولة نه با امامیه، که با صوفیه روابطی داشته اند.(1)
رویکرد اخیر در میان برخی از شاخه های غالیانه و حدیث گریز اسماعیلیه نزاری و دروز نیز محل توجه است.(2) اطلاق تعبیر قرآنی «اغلال» و «آصار»(3) بر شرائع در منابع غالیان رایج است.(4) چنان که در کتب فِرَق نیز تذکر داده اند این تعابیر ناظر به رفع تکالیف است؛(5) در حالی که در روایات امامیه «اغلال» و «آصار» را به خطاهای خود امت تفسیر کرده اند.(6)
در روایتی به نقل از کتاب الصراط اسحاق بصری، پیشوای اسحاقیان به سندش از امام صادق علیه السلام فرائض به لباس تشبیه شده که باید در بیرون آن را پوشید، و گفته است برای اهل ظاهر از باب «آصار و اغلال» غيرمقبول واجب است، و برای عارفان، از باب تقیه و تأدیب؛ مگر برای اهل مراتب مانند ابی الخطاب و یحیی بن ام الطویل (که تقیه از ایشان برداشته شده بود).(7)
ص: 397
مشابه همین نگاه و با همین تعابیر به برخی از مفوضه نیز نسبت داده شده است.(1)
گفتنی است خصیبی در موضعی از دیوان این دیدگاه (یعنی ترک تعبد بعد از وصال) را رد کرده(2) که ممکن است بر وجوه مختلفی حمل شود. مثلاً می تواند ناشی از وجود تقیه در برخی اشعار دیوان بنا بر نظر برخی نصیریان، یا تغییر نگاه خصیبی در دوران های مختلف باشد. همچنین، برخی معاصران گمان کرده اند خصیبی در موضعی از الرسالة (برخلاف دیگر مواضع كتبش)، با نشاندن ارتکاب «فسوق» در کنار «شرب الخمور»، شراب نوشی را تخطئه کرده است.(3) ولی از مجموع عباراتش معلوم می شود او در مقام گزارش حال اهل معرفت است که گاه تا رسیدن به صفا در لباس های تناسخی گوناگونی واقع می شوند؛ از فقر شدید تا غنایی که مردم به او حسادت کرده، و گمان می کنند او با این ترک تکلیف، فسق و شراب نوشی سزاوار چنین غوطه وری در نعمات و تلذذ نیست. سپس در ادامه به شرح حال اهل انکار می پردازد.(4) پس این عبارات نیز همسو با بخش های اباحی الرسالة است.
خصيبي در الرسالة الرستباشية در گزارشی مفصل در ظهورات باب با انبیا، می گوید حضرت ادریس علیه السلام به واسطه بابش یائیل خمر (عبدالنور)، عود، طنبور، غنا، شطرنج و نرد را آورد، و ادریس در برابر شکایت مردم از فتنه این ملاهی، ناشکری آنان را مذمت کرد، و این ملاهی را از الله دانست که عارفان بدان تمسک کرده، و کافران از آن روی می گردانند. سپس دیگر انبیا را به آوردن آلات موسیقی، رقص ها و اساطیر توصیف می کند. به گزارش طبرانی، خصیبی حدیثی در فواید متعدد رقص دستبند نقل کرده است.(5) ابن شعبه نیز روایات متعددی در مدح آلات موسیقی و ملاهی دارد.(6)
ص: 398
در اشعار خصیبی تجویز شرب خمر برای اهل معرفت بسیار رایج است.(1) خصیبی در قصیده غدیریه به شرب خمر برای شادی دعوت می کند.(2) او نوروز را نیز پیشینه غدیر و روز ظهور معنای الله و شراب نوشی دانسته است.(3) در دو کتاب الرسالة المصرية و تعليم الديانة النصيرية دعایی در آداب شرابی خاص به نام عبدالنور از خصیبی روایت شده است.(4) خصیبی در اشعارش انس با خردسالان، غنا، ترنم، عبدالنور و به نحو کلی «ملاهی» را ستوده است.(5) طبرانی به حضرت عیسی مسیح علیه السلام نسبت داده که اگر مردم منافع خمر را می دانستند، به عنوان غذا استفاده می کردند؛ زیرا آن دوا است.(6) در روایت ایضاح المصباح آمده است که شراب نوشی کلید هر خیری است.(7)
بنا بر گزارش های بسیاری، نصیریان در اعیاد دینی شان به شراب نوشی همراه با برخی آداب دیگر مانند برخی ادعیه، دست بوسی شیخ و غیر آن اهتمام بسیار دارند.(8) در برخی آثار کهن نصیری، شرب خمر بسیار در چنین محافلی تجویز شده است،(9) و تا سده های اخیر در اعیاد در شراب نوشی زیاده روی می کنند.(10) در کتاب التعليم الديني وكتاب المشيخة نيز مجموعه قداساتی در آداب شراب نوشی به پیشینیان نصیری منسوب شده است.(11) آثار مختلفی مناسک
ص: 399
شراب نوشی نصیریان را شرح داده اند.(1)
نصیریان بارها نام مدح آمیز «عبدالنور» را برای خمر به کار برده اند.(2) در کلمات طبرانی وجوهی در تسمیه خمر به «عبدالنور» و «راح»(3) وجود دارد؛ مانند آنکه نورانی بودن خمر در بهشت از نور الله بود، و لذا به «عبدالنور» نامیده شده یا «راح» بدین جهت است که وقتی خمر عقل را زائل می کند، در واقع کدورت ها و فساد را از ذهن می برد، و به راحتی می رساند.(4) در تأويلات باطنی خمر نیز عبدالنور بر سلمان (عبد محمد) تطبیق شده است.(5)
چنان که گذشت، نصیریان در آثارشان تأکید بسیار شدیدی بر مباح بودن شرب خمر برای مؤمن دارند. آنان در روایاتی از اباحه خمر فراتر رفته، و فضائلی را برای شرب خمر به ائمه علیهم السلام نسبت داده اند. از آن جمله ادعا کرده اند مقداد از عبدالمطلب دربارهٔ خمر سرخ روایت کرده که این (خمر) چیزی است که با آن دل یارانم را آباد می کنم، و دل های برادران را پیوند می دهم تا اینکه یکی شود؛ زیرا منکران از آن لذت نمی برند، و مؤمنان انکارش نمی کنند.(6) مشابه همین معانی را از امام صادق علیه السلام روایت کرده، و افزوده اند که خمر موجب فزونی شوق مؤمن به سوی خدا می شود؛ ولی دل های کافران را قسی می کند و یاد خدا را از ذهنشان می برد.(7) نسبت
ص: 400
خمر نوشی به سلمان از گزارشی داستانی در حقائق أسرار الدین نیز در راستای تقدیس خمر قابل فهم است.(1)
در گزارشی دیگر از بشار شعیری نقل شده است که می گوید با جمعی از برادران (غالی) شراب می نوشیدیم، که ناگهان یکی از جمع بیرون جهید و مشغول نماز خواندن شد. چون فردا نزد امام صادق علیه السلام رفتیم فرمود شما دیشب یاد من می کردید و آن نمازگزار (با این کناره گیری از شراب) مرا سب می کرد.(2) در داستان مشابهی راوی غالی خود نماز شب می گزارد و مهمانش، صالح بن علی نیلی، شراب می نوشید. فردا امام عسکری علیه السلام با تبسم به راوی گفت دیشب آن که شراب می نوشید به خدا عارف تر از تو بود.(3) در خبری دیگر نیز آمده است که در مجلسی از غالیان، یکی از شراب نوشان روایتی (ناشناخته) خواند، و شخصی در برابر آن روایت ادعایی توقف کرد. پس امام بر تختی در جلسه ظاهر شد، و آن متوقف را «مکذّب» شمرد.(4)
در روایتی از خصیبی به اسنادش از مقداد آمده است که عبدالمطلب بر تختی طلایی شسته و در دستش جامی از عبدالنور (خمر) بود. پس مقداد به سجده افتاد و عبدالمطلب گفت: «هذا شرابُ ملکوتی، و صفا جبروتی، و نورُ بابی، و أنا الله الطالبُ الغالبُ». سپس از ظهور خودش در آینده به شکل محمد و عذاب منکران با هیاکل و اغلال و آصار می گوید.(5)تعبير «شراب ملکوت» برای «خمر» یا «شراب ابدان بشری» در روایتی طولانی از «موسی بن اشیم شهید»(6) نیز آمده است. در این خبر او ساقی مجلس ابوالخطاب است و شرابی قدسی را که موجب اتصال به ملکوت و آگاهی از همه چیز است به برادرانش می نوشاند. ابوالخطاب می گوید برادران فارس این شراب را در ادوار هفت گانه نوشیده اند، و اینک به دست ابراهیم خليل (ابو الخطاب) نوشیده می شود.(7)
ص: 401
در برخی دیگر از اخبار نصیری امر به نوشیدن شراب قرین تعظیم اسم شده است.(1) ابن مقاتل قطیعی از جدش ابو اسحاق رفیعی گزارش کرده است که خصیبی با ما شراب را فقط به صورت خالص می نوشید، و می گفت عبدالنور را با چیزی نیامیزید، حتی با مشک و کافور، ولی ترکیبش با گلاب را می پسندید. همچنین، غالیان ادعیه و اشعاری را برای شراب نوشی آورده اند.(2)
برخی از رجال معاصر علویه دربارۀ وجه حلیت خمر، که تکرار همان وجوه موجود در
کتب قدیم نصیری است، تأکید کرده اند نوشیدن خمر با شرایطش موجب ازدیاد شوق الاهي، اخلاص و حتى مكاشفه برای برادران است.(3) هر چند برخی هم ضمن اذعان به وجوب شراب نوشی نزد برخی نصیریان، و تلاش برای مستندسازی حلیت خمر، مستی را روا نمی دانند.(4) همچنین، مدح شراب در برخی فِرَق مرتبط با نصیریان، مانند دروز و صوفیه هم وجود دارد،(5) و پیش از این نگاه قدسی به شراب در برخی از اخبار مسیحی(6) و متون فارس باستان(7) نیز به چشم می خورد. این نکته می تواند در تحلیل ریشه های این رویکرد مؤثر باشد.
برخی چنین نگاهی دارند که اباحی گری غالیانه با عمل نسبی به برخی از مظاهر فقه یا نقل برخی از مباحث فقهی قابل جمع نیست.(8) در برابر، باید گفت اباحی گری سران فرقه های
ص: 402
اباحی اسلامی عموماً به شکل اباحه کامل ظهور نداشته است. عالمان سلف هم در نسبت اباحه به این سران هرگز چنین ادعایی نداشته اند که این غالیان اظهار عمومی اباحه را به حد اعلای خود رسانده یا در فضای عمومی به فسق و فجور و ترک واجبات می پرداخته اند. روشن است که فضای اجتماع اسلامی و حتی برخی جوامع غیر اسلامی محدودیت های بسیار برای اباحیان می آفرید.(1) بر این اساس، طبیعی است که کلمات و روش اباحیان در این راستا دوگانه یا دست کم گاه دو پهلو باشد.
به عنوان شاهدی از این دست در کتب نصيرى حقائق أسرار الدين، الرسالة المصرية، دیوان خصیبی و ... در عین اباحی گری و تجویز صریح شرب خمر، شطرنج، غنا و .... دعوى زهد و تقوا نیز مطرح می شود.(2) نصیریان در عین رد بعضی از ضروریات فقه و کلام و تاریخ با برخی توجیهات، در این امور هم مدعی اند هیچ حدیثی را تکذیب نمی کنند. چنان که مثلاً روایات حرمت خمر را در آثارشان آورده، اما آن را ناظر به شراب نوشی با نااهلان شمرده اند.(3) آغاز کتب نصیری و خطبه های ابتدایی شان با عبارات رایج منابع اسلامی است، ولی در برابر، تأویل غالیانه آنها در سایر بخش های کتبشان، از دیگر نمودهای رویکرد پیش گفته است.(4)
در گزارش سعد اشعری اباحی گری غالیان بشیریه چنین توصیف شده که ضمن اذعان به وجوب نماز یومیه و روزه ماه رمضان، منکر زکات و حج و دیگر فرائض بودند، و حتی ازدواج با محارم و پسران را به استناد آیه «يزوّجهم ذكرانا و اناثا» تجویز می کردند.(5) عیاشی در ترجمه
ص: 403
یک راوی می گوید غالیان در هنگام نماز امتحان می شوند، و او را در این اوقات ندیده است تا قضاوت کند.(1) این نشان می دهد عیاشی غالیان را تارک الصلاة، یا نمازشان را متفاوت با امامیه می دانسته، ولی به هر حال اباحه شان به راحتی آشکار نبوده است.
در روایات گفته شده اصحاب ابوالخطاب در آستانه کشته شدن اظهار اباحه گری کردند،(2) و با اینکه گزارش های عقاید غالیانه شان مانند اباحی گری، ادعای الوهیت امام و نبوت خود بسیار است،(3) اما در عین حال «لبیک یا جعفر» گویان در مسجد حاضر شده بودند.(4) بنابر خبری از امام صادق علیه السلام، پشت سر غالی نمی توان نماز خواند، گرچه (در ولایت یا روش نماز) همسو با ما باشد.(5) از این روایت بر می آید که غالیان گاه در لباس تشیّع ظاهر می شوند و برخی سخنانشان در ظاهر مانند شیعیان است، اما با وجود این ظاهر، اهل بیت علیهم السلام از آنها بارها برائت جسته اند. در روایتی از نصیریان بدون رد نماز ظاهر، اقامه اش در حال جنابت جایز دانسته شده است.(6) در نمونه ای از منابع نصیری، در کتاب الحاوی طبرانی گاه نماز از آصار دانسته می شود که باید در ظاهر جلوی مخالفان آن را رعایت کرد،(7) گاه سخن از اقامه وضو و نماز در محافل خصوصی غالیان است، که با نماز مسلمانان تفاوت های گسترده ای دارد و با اموری چون شرب خمر همراه است.(8) گاهی هم غالیان از صرف تأویل نماز به اشخاص قدسی و معرفت ایشان سخن می گویند.(9)
اباحی گری جمعی از غالیان و صوفیان گاه آن قدر شدید است که اعتراض شدید برخی از هم مذهبان یا نزدیکان را بر می انگیخته است.(10) چنان که برخی از فِرَق غالی بر فِرَق اباحی تر خرده
ص: 404
می گرفتند مثلاً طبرانی در الجواهر از رساله ای از یکی از سران اسحاقی نقل می کند که در رد بر طبرانی و نصیریه، ایشان را با تعبیر «الذین رضاهم شبعة من الطعام، و سرورهم الخمر الحرام» یاد می کند. البته خود طبرانی هیچ انتقادی بر این تعبیر ندارد، و حتی مواضع ضداباحی رساله میاحیه منسوب به امام صادق علیه السلام(1) را، که اسحاقیه بدان استناد کرده اند، تقیه ای دانسته است.(2) در رساله ای از طوبانی نصیری نیز سراج الدین عانی و سنان قزحل به سبب تعطیل کردن نماز (؟)(3) و اموری دیگر تکفیر شده اند.(4) علی بن حمزه زوزنی در الرسالة الدامغة با اینکه خود درجاتی از اباحه را پذیرفته، شدیداً از اباحی گری نصیریه، به ویژه در کتاب نصیرى الحقائق و کشف المحجوب، انتقاد می کند.(5) در دوران معاصر برخی از غالیان هستند که از عقاید مختلف خطابیه شدیداً دفاع می کنند، ولی مدعی اند که با اباحی گری شان مخالف اند.(6)
نمونه جالب دیگر از دوگانگی روش اباحیان گزارش برخی از معاصران ابوسعید ابوالخير دربارۀ او است که گاه نماز را ترک می کرده و گاه هزار رکعت را یک جا می خوانده است.(7) به برخی دیگر از فِرَق غالی شیعی متأخر نیز، ریاضات شدید و اباحی گری، هر دو، منسوب
ص: 405
است.(1) منابع امامی برخی غالیان را با وجود عملشان به برخی احکام شرعی، متهم به تصنع صوفیانه کرده اند.(2) به طور کلی غالیان شدیدترین حدود غلو و ادعای تشرع را با هم داشته اند. در این خصوص شواهد متعدد دیگری نیز می توان مطرح کرد.
رویکردهای اباحی غالیان نصیری منافاتی با آن ندارد که التزام به برخی از احکام را لازم بشمرند، زیرا برای حفظ جامعه خود ناگزیر از التزام به برخی قوانین بوده اند. این التزام گذشته از بحث تقیه از غیرغالیان، گاه در محورهای دیگری هم قابل پیگیری است. نصیریه حتی کتبی در فقه باطن دارند که بدان اشاره خواهد شد. در آثار ظاهری نزدیک به امامیه از جمله تحف العقول نیز اخباری در فقه ظاهر و نیز روایاتی نصیری توامان آمده است.
الف. خطابیان متقدم؛ از سخت گیری فقهی تا اباحه
گرچه آرای فقهی چندانی از اسلاف نصیریان (یعنی خطابیه) در دست ما نیست، اما نمونه های انگشت شماری از آرای فقهی از ابوالخطاب نقل شده، که ظاهراً باید مربوط به پیش از دوره اوج گیری غلو او و شهرتش به اباحی گری باشد. در آثار امامیه، در کنار نسبت اباحه به غالیان خطابی آرای فقهی سخت گیرانه ای حتی در حد تحریم برخی گوشت های حلال و لزوم روزه شعبان به ایشان نسبت داده شده است.(3) بنا بر گزارشی از زراره از امام صادق علیه السلام، گویی ابوالخطاب در دوران استقامتش نماز رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم را اندک می شمرده، و مایل بوده است بر آن بیفزاید.(4) سعد اشعری تذکر داده که برخی از کیسانیان به 15 نماز 17 رکعتی روزانه باور داشتند، در عین حال نماز نمی خواندند.(5) چند گزارش نیز از سخت گیری های مغيرة بن سعید در برخی
احکام طهارت و نماز در دست است.(6) حکم خصیبی به وجوب حفظ قرآن، به سبب استنادات
ص: 406
باطنی به قرآن(1) نیز احتمالاً از دیگر احکامی است که خود غالیان بدان ملتزم نبوده اند.
بنا بر قرائن موجود، غالیان تا زمانی که ارتباط بیشتری با امامیه داشتند، بیشتر به فقه توجه داشتند. در اخبار پیش گفته و غیر آن برخی از آرای فقهی خطابیه در ابتدا سختگیرانه است، اما کم کم از افراط به سوی تفریط می رود، و اباحی می شود.(2) در گزارش قاضی نعمان مغربی آمده است که اباحی گری اصحاب ابوالخطاب به مرور گسترده تر شد.(3) نمود این افراط و تفریط در روایتی منسوب به مفضل جالب است. در حدی که در روایت نصیریان از جواز خوردن گوشت با وجود مشکل نسخ، و جواز نکاح زنان به سبب نسخ تردید شده، از امام نقل می کنند که گوشت و زنان (با وجود مشکل پیش گفته) و نیز شراب مذموم حلال است، و شک در آن به منزله کفر.(4) در برخی از روایات منابع قرون میانی هم سخت گیری های شدیدی دیده می شود. در حدی که بسیاری از امور مکروه را در کنار محرمات حرام شمرده و در نهایت تصریح می کند: «جميع المكروهات يحرم».(5)
نمونه ای پُرشاهد از اختلاف برخی احکام ظاهری خطابیان با مشهور امامیه این است که برای رسیدن وقت مغرب، ظاهر شدن ستارگان را لازم شمرده اند. بنا بر شش گزارش امامی که مزیدات دیگری هم دارد، اعتقاد به لزوم شبکه شدن ستارگان برای مغرب در اخبار امامیه قول ابوالخطاب و اصحابش دانسته شده است.(6) برخی از سران نصیریه نیز برخلاف مشهور امامیه،
ص: 407
الصلاة الوسطی را که باید بر آن مراقبت کرد، مغرب دانسته اند.(1) امامیه و عموم اخبارشان وقت مغرب را رفتن حُمرۀ مشرقیه می دانند.(2)
از مواضعی از آثار خطابیان چنین بر می آید که چه بسا افراط شدیدشان در مخالفت با عامه در شکل گیری برخی از فقهیات سخت گیرانه ایشان مؤثر بوده است.(3) این زیاده روی در خرق تقیه غلات در برائت نیز به چشم می خورد.(4) غالیان در آثارشان چندان بنای پرده پوشی در طعن بر خلفا یا حتی تکفیر ایشان و پیروانشان ندارند،(5) و این در شورش های برخی از سرانشان نیز به چشم می خورد.(6) این رویکرد دوگانه در قبال تقیه می تواند ناشی از برداشت خاصی از ادله رد بر اهل بدعت باشد.(7)
ب. پاگشایی یا تعلیم دین در فقه باطنی نصیریه
از آثار برجامانده در فتاوا کتاب الحاوی میمون طبرانی است، که اثری باطنی است. در این اثر به ویژه نوع احکام پدر و فرزند/ شوهر و زن، یعنی آموزگار عقاید غلو و شاگرد را تبیین می کند. شواهدی از کتب دیگر نصیریان نیز حاکی از رواج این ادبیات حتی پیش از کتاب الحاوی
ص: 408
طبرانی وجود دارد.(1) در این کتاب و چند اثر نصیری دیگر به فرآیند طولانی و چند مرحله ای نصیریان برای آموختن معارف غلو پرداخته اند. تندلر ضمن معرفی این کتب کوشیده است سنت ها و قوانین حاکم بر پاگشایی و ورود به دین نصیریه و منابع مرتبط نصیریه را معرفی کند.(2)
البته، پیش تر المنصف بن عبدالجلیل به این بحث پرداخته، و نمونه منابع بحث را معرفی کرده است.(3) گفته شده که در میان نصیریان اثری با نام رسالة دخول التلاميذ از شیخ عبد العال(4) و كيفية إقامة الصلاة الجديد از ابراهيم أحمد(5) نیز وجود دارد. نسخی از دخول التلاميذ به حسن بن مکزون نیز منسوب است.(6) در سلسلة تراث العلویین هم رساله ای با عنوان دخول التلامیذ در ضمن کتاب المشيخة گنجانده شده است. کتابی با عنوان التعليق والرضاع والتربية والسماع هم به جلی نسبت داده شده است.(7)
در منابع ملل و نحل نیز چه بسا سعد اشعری پیش از همه به استدلال خطابیان به برخی از آیات احکام مالی و زناشویی برای نحوه راه یابی به دین غلو اشاره کرده است.(8) ابن تیمیه، نویری و ابن فضل الله نیز جنبه هایی از خطاب نصیری (خواستگاری= تعلیم دین) برای ورود به کیش نصیری را وصف کرده اند.(9) جایگاه ویژه شیخ در میان نصیریه متأخر منحصر در تعلیم دینی و پاگشایی و مناسک شرب سار(10) نیست، بلکه در مدیریت مزارات نصیری شام(11) و نیز دفع ارواح شرور نقش دارد.(12)
ص: 409
احکام گسترده باطنی نصیریان در تعلیم دین، که مبتنی بر قیاس با روابط خانوادگی است، گاه احکام ظاهری اسلامی را نیز به حاشیه رانده است. نمونه ای از این دست جایز نبودن تعلیم دین نصیری به فرزند از سوی پدر طبیعی است.(1) همچنین، در تعلیم دین نصیری، اشکال دیگری از احکام ویژه شاگرد در قبال استاد نیز وجود دارد؛ از آن جمله برای تواضع در برابر استاد کفشش را بر سر خود نهد.(2) چنین احکامی در تعلیم دین در برخی فِرَق باطنی دیگر نیز دیده می شود، و حتی گاه گفته اند شاگرد باید همه دارایی هایش را از استاد بداند.(3)
ج. دیگر احکام باطنی نصیریان
نمونه ای دیگر از تحریفات احکام خانوادگی، انگاره غالیان در زمینه وراثت بر پایه برادری ایمانی، پس از ظهور امام مهدی علیه السلام است که مستندات مفصلی دارد.(4) اشتراکی گری از مضامینی است که غلات به آن علاقه داشته اند. برای نمونه از غالیان متقدم، گزارش اعتقاد بشیریه به وجوب مواسات با اعضای فرقه در تمامی دارایی ها است.(5) این رویکردها در راستای هر چه نزدیکتر کردن اعضای فِرَق باطنی قابل فهم است. برخی دانشیان بر اهتمام غالیان به جعل احادیث در این زمینه تأکید کرده اند.(6)
تجویز شهادت زور به نفع برادران دینی نمونه ای دیگر از احکامی است که بر پایه تعریف روابط جدید مذهبی، حکم ظاهری اسلامی را کنار زده است. گزارش های این انگاره، هم در منابع نخستین غلات آمده،(7) و هم در گزارش های فِرَق شیعی(8) و عامه(9) از خطابیان و دیگر
ص: 410
غالیان نمود یافته است. بر خلاف روایات امامی،(1) آثار نصیری گاه جواز خیانت در امانت دشمن را مطرح کرده اند.(2) حلال شمردن اموال مسلمانان نزد برخی غالیان(3) نیز در همین چارچوب فهم می شود.
آثار سلف نصیریه گاه استفاده های فتوایی پراکنده ای از کتبی مانند الرسالة الرستباشية و الهفت دارند.(4) همچنین، در حقائق أسرار الدین چند باب فقهی اباحی دارد و به تفصیل ادله اباحه خمر، شطرنج، غنا و ... را آورده است.(5) مجموع الاعياد طبرانی و نیز الرسالة المصرية هم حاوى مطالب مفصلی در آداب غالیانه است، که بخش هایی از آن آشکارا رنگ اباحی دارد.(6)
آثار باطنی در تأویل احکام مشهور نیز از دیگر علائق غالیان است. مثلاً می توان از آداب الدين ابوالمطلب جعفر بن محمد بن المفضل، كتاب الصراط و باطن التكليف اسحاق بن محمد بصری، باطن الصلاة جلی، و در غیرخطابیان تأويل الدعائم قاضی نعمان نام برد. فریدمن در فصلی به تفصیل به تأویلات باطنی نصیریان در زمینه دعائم دین (نماز، روزه، زکات و حج و البته جهاد) پرداخته است.(7)
گرچه تقیه از احکام عملی است، اما برخلاف دیگر شرائع، نصیریان آن را به چیزی غیر خودش تأویل نمی کنند، بلکه فرائض دیگر مانند روزه را گاه به تقیه (صیام از سخن گفتن) تأویل کرده اند.(8) در نگاه نصیری برای هر چیز باطنی است، مگر تقیه.(9) غالیان در عموم عقایدشان (غیر از بابیت) تقیه شدیدی دارند، و در مواضع بسیاری بر کتمان اصل دینشان از
ص: 411
غیر نصیریان هم تأکید دارند،(1) و در موقع تردید در نصیری بودن شخصی غریب، مجموعه رموزی را به کار می برند تا نصیری بودن شخص را دریابند.(2) این در دورانی حتی به تقیه درون فرقه ای (به خاص و عام) نیز انجامیده است.(3) نمودی از این تقیه در خصوصی بودن مراسم آنان، و پرهیز از اماکن عمومی همچون مسجد است.(4) نصیریان در ابواب مفصل در لزوم تقیه و غیر آن،(5) بر کتمان اباحی گری (و البته توحید امیرالمؤمنين علیه السلام) بیشتر تأکید کرده اند.(6) در الحاوی طبرانی تصریح شده است که نصیریان نباید اجازه دهند حتی فرزند طبیعی و کودک و خادمشان از شراب نوشی و جلسات ایشان اطلاع یابند،(7) و هر کس مستی و ترک آصار مانند نماز را علنی کند، ناموس را دریده، و از دین برائت جسته است.(8) تندلر در بخش های مختلفی از رساله اش به تقیه شدید نصیریان، خصوصاً در پاگشایی شخص جدید به معارف نصیری، پرداخته است.(9)
در گزارشی قدیمی از ابوعلی بصری از محمد بن سنان، که تحریرهای متعددی دارد، سخن از جلسه شراب مفضل و ابوالخطاب و ... است، و غالیان مدعی اند امام از سقف با آذریون (گلی ایرانی) ظاهر شد و به فارسی گفت: «شاذ خرم/ شاذ خارید» (به شادی بخورید) که با خودتان حلال است، و با دیگران حرام!(10) همین معنا را خصیبی هم به
ص: 412
صورت شعر آورده است.(1)
کتاب الحجب والأنوار، زنا را بر اذاعه (فاش کردن) اسرار حمل کرده(2) و برخی روایات نصیری نیز آن را به برهنگی در بازار تشبیه کرده اند.(3) بنا بر روایات باب التقيه در حقائق أسرار، کسی که اباحی گری را در برابر مقصره اظهار کند، خود مخالف ائمه علیهم السلام، است و فاش کننده سرّ کافر تلقی می شود.(4) در این روایات گرچه مکرراً از شرائع با تعبیر «آصار» یاد شده، ولی مراعات آن در برابر مخالفان ضرورت تلقی شده است، تا آنجا که از دلایل ظهور الله (در قالب امام) این است که مانند او عمل شود.(5)
به روایت از یونس بن ظبیان آورده اند کسی که مراعات ظاهر را نکند (اعتقاد) باطنش قبول نمی شود، و در گزارشی از ابی خدیجه آمده است که خدا چنین کسی را از باطن هم محروم خواهد کرد. البته این حد از حساسیت کاملاً قابل فهم است؛ زیرا اباحه بیش از دیگر عقاید غالیان نزد عموم جامعه نمود و حساسیت برانگیزی دارد. در روایتی که کشتن فاش کننده اسرار را تجویز می کند آمده است که حتی اگر اذاعه آن اذاعه گر وجهی داشته است، خداوند هر دو، قاتل و مقتول، را به بهشت می برد.(6)
ص: 413
امروزه با وجود نشر گسترده استنادات متأخران و معاصران علویه (نصیریه) به آثار باطنی و خاص قدمای خود، جمعی از ایشان باز می کوشند در عرصه جهانی این مطلب را کتمان و بلکه انکار کنند؛ آثاری مانند تاریخ العلویین اثر غالب الطويل نمونه ای از این دست است، هر چند اشارات ایشان به آثار سلف نصیری برای پژوهشگران معنایی دیگر القا می کند. این روش علویان حتی به برخی از محافل شیعی هم راه یافته است.(1) این رویکرد چندگانه تا آنجا است که برخی علوی پژوهان برای شیوخ نصیری تعبیر «آفتاب پرست» را به کار برده اند.(2)
اسد علی عاصی، رئیس مجلس اعلای علویان، با وجود دستیاب بودن منابع باطنی نصیریان، نسبتی نادرست و تقیه ای به پیشینیان نصیری می دهد. مثلاً در کتاب عام خود مدعی است که شعر خصيبى «بلعنك الخمر المحرم جهرة» به معنای حرمت خمر در نظر خصیبی است، و «راح» را در مصرع «لا تشرب الراح إلا مع أخٍ ثقه» رمزی عرفانی شمرده است.(3) در حالی که با دسترسی های گسترده امروزی، روشن است که «راح» و «عبدالنور» از جمله عنوان های بسیار رایج برای شراب در نظم و نثر نصیریان اند، و مفهومی عرفانی نیستند. عجیب اینجا است که عاصی دربارۀ معنای «راح» به شرح ابراهیم عبداللطيف مرهج ارجاع داده است. در حالی که مرهج بعد از اشاره به معنای باطنی «مذاکره علم توحید» [=غلو] برای «راح» می افزاید: «و هو بمعنى ما ورد « [نوّشوا بخمرٍ] حلال لكم معكم، حرامٌ عليكم معَ غيركم» و يجوز حملها على الخمر المعلوم ظاهراً، وتجب المحافظة على كلاً المعنيين».(4)
ص: 414
اما حتی اگر بنا بر تأویل باطنی خمر هم باشد، باز آشکارا نصیریان خمر را دو نوع دانسته اند. نوعی از آن را ممدوح شمرده و بر اشخاص صالح حمل کرده اند و نوع ممنوع آن را اضداد (دشمنان).(1) نوع ممدوح همان است که خود با برادرانشان می خورند.(2) پس اینکه در جایی سخن از «خمر محرم» بیاورند، کاملاً طبیعی است، چراکه ایشان همواره در آثار اختصاصی شان تأکید کرده اند که چنین نیست که خمر مطلقاً حلال باشد، بلکه در برابر غیرنصیریان باید از آن پرهیز کرد. بر این اساس، توجیهات آثار عام معاصر علویان چیزی جز تقیه دوباره ایشان از غیر خود تلقی نخواهد شد.(3)
همچنین، توصیه های ظاهراً مطلق برخی از سران نصیری به زهد و تعبد به شرائع در برخی از کتب خاص فرقه را نیز باید در سیاق مجموع عقاید ایشان، و فضای آثار خاص حاوی عبارات فهمید.(4) با این حال، در خور توجه است که جمعی از علویان معاصر، مانند محمد علی اسبر، در آثارشان رویکرد اباحی مشایخ نصیری معاصر را نقد کرده اند.(5) گرچه تلاش اسبر و برخی از پسینیانش برای دور کردن جامعه علوی از اباحی گری و غلو رویکردی همراه با دشواری، اصلاح گرایانه و در خور ستایش است،(6) ولی ایشان به این منظور به برخی از
ص: 415
روایات امامیه، کلمات عالمان امامی و البته گزارش های منبع جعلی النسب العالى و برخی از اخبار نادر پیش گفته استناد کرده اند(1) که به هر حال برای تبیین تاریخی رویکرد نصیریه متقدم چندان راه گشا نیست.
برخی علویان معاصر سوری کتبی عمومی نگاشته و بحث هایی فقهی در آن گنجانده اند که قدری شبیه به فقه امامیه، ولی مختصرتر و ساده تر است؛ مانند کتاب الصراط فى عبادات الشيعة العلويين، اثر احمد هاشم عباس، العلويون: تاريخاً و مذهبا اثر اسد على عاصى، الفقه الجعفري العلوی اثر شوقی الحداد یا برخی آثار حسین مظلوم. کتاب العلويون هم اتباع اهل البیت،(2) از بادیانی نیشابوری هم متأثر از همین فضا است. کتاب کشف الحجاب عن قلب الجاحد والمرتاب اثر محمد حسن هلال نیز رویکرد مشابه صدا باحی دارد؛ با این تفاوت که برای نقد اباحه گری دیگر نصیریان، به آثار سرّی نصیری استنادات گسترده ای دارد، و بنابراین، خودش نیز فقط نشر سرّی یافته است. فعالیت های برخی از عالمان امامی در تمایل طیفی از علویان به تشیع و فقه مؤثر بوده است.(3)
این دست آثار رویکردهایی گوناگون از اصلاح گرایانه تا محافظه کارانه دارند، و ظاهراً از فضای اباحی فاصله گرفته اند. ولی از لابه لای کتب، نگاه مثبت برخی مؤلفان به خصیبی و
ص: 416
تقطيع مخل کلماتش معلوم می شود،(1) و گاه بر اختلافاتشان با فقه شیعه نیز تأکید کرده اند.(2) با این همه، شاید مواجهه دقیق و نقادانه تر اصلاح گرایان علوی در طبقات بعد میّسر شود؛ زیرا چنین تغییرات اجتماعی بزرگی نیازمند گذر زمان است. ضیائی هم در مواجهه مستقیمش با علویان، چنین آثاری را معرفی کرده است.(3)
غالیان نصیری در آثارشان تأکید بسیار شدیدی بر تمایزات خود با دیگر فِرَق دارند. برخلاف عزاقره که شاید به دلیل قرابت با صوفیان حلاجیه نگاهی مثبت به اضداد نشان داده اند،(4) نصیریه متقدم بر طعن و تکفیر دیگر فِرَق و سرانشان اصرار شدیدی دارند. اما گزارش اعتقاد صلح کل از ایشان در آثار قرن ششم(5) نیز می تواند ناظر به نصیریان دوران میانی باشد. با پررنگ تر شدن رویکرد صوفیانه در میان نصیریان، احتمال گرایش طیف محدودی از آنان به صلح کل منتفی نیست. هر چند برخی اشارات پیشین نصیریان در تأیید ادیان مختلف نیز می تواند زمینه چنین نگرش هایی باشد.(6)
به هر حال، در این میان طعن و رد نصیریان بر دو دسته بیش از همه است. نخست، دیگر فِرَق غالی خطابی؛ و دوم، امامیه که در نگاه قدسی به ائمه دوازده گانه با ایشان اشتراک دارند.
ص: 417
البته برخی نویسندگان شواهد متعددی از نگاه تناسخی و طعن و لعن نصیریان بر دیگر فِرَق و ادیان نیز مطرح کرده اند،(1) چنان که در سوی مقابل هم بسیاری از نویسندگان فِرَق مختلف، خصوصاً اهل سنت، از دیرباز تا امروز رویکردی شدیداً منفی در قبال این فرقه داشته اند،(2) که از تکرار آن می پرهیزیم.
در روایات فراوانی از ائمه علیهم السلام غالیان با شدیدترین تعابیر مذمت و طعن و لعن شده اند.(3) غاليان حتى بدتر از اهل دیگر ادیان و حتی نواصب شمرده شده اند.(4) با توجه به اینکه نصیریان از تندروترین فِرَق غالی و مشهور به غلو هستند، طبیعی است که در پی راهکاری در برابر روایات منقول از ائمه علیهم السلام باشند. دو رویکرد عمومی در منابع غالیان رایج است. راهکار نخست این است که مجموعه روایاتی را در مدح غلو و غالیان مطرح کرده و کوشیده اند روایات مشهور در مذمت غلو را به نحوی تقیه ای بشمارند. البته در مواضعی هم نصیریان بی باکانه به مدح غلو و غالی پرداخته، و این عنوان را کاملاً برای خود پذیرفته اند.(5) فرائد الفوائد العلوية فى العقائد الغلوية اثر حسن بن حمزة بن محمد شیرازی صوفی (زنده در 692 ه.ق.) نمونه ای از این آثار است، و حتی مهم ترین تراجم نگاری متأخر نصيريان خير الصنيعة في معرفة غلاة الشيعة نام دارد.
از روش های رایج غالیان در کنار زدن عناوین مذموم در روایات، تمسک به تقسیم عناوین به «ظاهر و باطن» و «خوب و بد» است. مثلاً گاه نصیریان غلو را بر خلاف تعاریف رایج و قرائن تاریخی به نوع خوب، یعنی «پذیرش حق»، و نوع بد، به معنای «انکار معارف»(6) یا
ص: 418
«تقصیر در معرفت الاهی»(1) تحریف کرده اند. هر چند در واقع می دانیم که غالیان، بسیاری از معارف را انکار کرده، یا خدا را از مرتبه الاهی پایین آورده اند،(2) اما در واقع مقصود نصیریان در استفاده از چنین تعابیری این است که غلو مذموم ادعایی را بر غالیان با مراتب پایین تر یا غیر غالیان حمل کنند.
نصیریان همین نوع تقسیم را دربارۀ مناهی عملی مانند شرب خمر، غنا، قمار، زنا، لواط، و ... انجام داده اند، و فقط نوع خاصی از این امور را مذموم شمرده و بر مخالفانشان حمل می کنند، اما نوعی هم نزدشان ممدوح است.(3) چنان که از جهنم محمود نیز گفته اند.(4) اشکال دیگری که چنین تقسیماتی دارد این است که مثلاً تعبیر «غلو» در لسان مسلمانان برگرفته از آیات قرآن است که به روشنی فقط در معنای منفی به کار رفته است.(5)
گرچه روایات شیعه و سنی بر ذم عنوان غلو و غالی اتفاق دارند، اما نصیریان غلو را به دو نوع محمود و مذموم یا غلو به حق و به غیر حق تقسیم کرده،(6) و نوع خوبَش را متعلق به خود می دانند، و نوع بدش را بر فِرَق غالی غیرنصیری، مانند اسحاقیه، حلاجیه، عزاقره، مخمسه و ... تطبیق می دهند. نمونه ای از این روش در دیوان خصیبی و در استنادات برخی معاصران نصیری به چشم می خورد.(7) با این حال، در هر دو دسته اخبار ذم غلو که در همه فِرَق از جمله نصیریه آمده، و اخبار مدح غلو که به روایت نصیریان است، همواره با تعابیری مطلق مواجهیم، و این مؤید دوگانگی رویکردهای نصیریان در مواجهه با عنوان غلو است. چنان که در آثار اختصاصی نصیریان، از جمله دیوان خصیبی، این اضطراب تعابیر، و غالی شمردن
ص: 419
خود با تعابیر مطلق را می توان دید.(1) طبرانی هم در شعری آلوده کردن غلو خالص با تقصیر را انحراف دانسته است.(2) طبرانی در مدح عناوین مرادف غلو، «ارتفاع» و «طیاره» به اشعار خصیبی و ابن شعبه استناد کرده است.(3) برخی معاصران اسحاقی طبرانی هم امثال او را غالی شمرده اند.(4) حرفوش نیز ابواب مفصلی در مدح عنوان «غلو» و غلات دارد.(5)
اما نوعی از تأویل ادله نهی از غلو در منابع نصیری هم به چشم می خورد که مشابه موضع ایشان در قبال آیات و اخبار توحیدی است. مثلاً از جلی گزارش شده است که آیه «لا تَغْلُوا فی دينِكُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَق»(6) را ناظر به غلو در اسم دانسته است. یعنی نگویید اسم معنا است، و همین تأویل را برای آیه «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيم»(7) نيز به کار برده است،(8) که البته آشکارا با موضع خصیبی که الله و محمد را مساوی و اسم برای معنا شمرده بود، در تعارض می افتد. طبرانی هم لعن غالية (غالیان) در رساله میاحیه را تقیه شمرده است.(9)
گسترده ترین منازعات غالیان نصیری با فِرَقی است که از جهت اعتقادی و جغرافیایی به ایشان نزدیک تر، و مانند نصیریان اهل کتمان عقاید و روابط مخفی از فِرَق غیر باطنی بوده اند؛ به ویژه غالیان خطابی اسحاقی، و در مرحله بعد فِرَقی مانند مخمسه، عزاقره، حلاجیه، جریان مفوضه و نیز باطنیان اسماعیلی. زمینه های طعن و منازعات نیز به ویژه در دو محور بوده است: مصداق باب و مصداق معنا. البته درجات غلو نیز از محورهای اختلاف برانگیز بوده است. چنان که این فِرَق در حدود اباحی گری هم با یکدیگر اختلاف داشته اند.
ص: 420
از دیرباز، به ویژه در دیوان خصیبی، بر رد و مذمت فِرَق دیگر تأکید شده، و ایشان را تکفیر کرده اند.(1) در این میان نصیریان بارها سران اسحاقیه را با ذکر نامشان تخطئه کرده اند.(2) به ویژه داستان های متعددی در مذمت اسحاق نقل کرده اند.(3) حال آنکه نصیریان در برخی امور بر این تأکید دارند که اسحاقیه (و گاه مفوضه) نزدیک ترین فِرَق به خودشان هستند.(4) بیشتر ردیه های متقدم بر اسحاقیان و نصیریان را همین غالیان نوشته اند. مثلاً سرتاسر جلد 11 و 12 سلسلة تراث العلویین، رساله هایی را با موضوع همین منازعات غالیان در بر دارد. برای متقدم ترین این ردیه ها می توان از الرسالة البغدادية ابن مقاتل، الجواهر و النجحية طبراني و المنتصفة ابي نصر یاد کرد. البته در مواضع بسیار دیگری نیز ردیه های تفصیلی نصیریان بر اسحاقیان آمده است.(5) چنان که بيشتر الأكوار النورانية و الأدوار الروحانية، نیز از جدال های ابن نصیر و اسحاق گفته است.(6)
همچنین، برای بزرگان نصیریه آثار مجزایی در رد بر مخمسه برشمرده اند، که امروزه بر جا نمانده است.(7) نام فرقه بنجیه (پنجیه)، که در کلام خصیبی در میان دیگر فِرَق غالی مذمت شده، نیز می تواند برگرفته از عدد پنج و ناظر به مخمسه باشد.(8) البته در نسبت مرتفعه با این فِرَق ابهاماتی وجود دارد.(9) اساساً بسیاری از ردیه ها بر فِرَق را نزدیک ترین جریان ها بر ایشان
ص: 421
نوشته اند. بسیاری از ردیه های متقدم شیعی بر اسماعیلیه را روات متهم به غلو نوشته اند.(1) در منابع نصیری و اسماعیلی بر ردود میان این دو فرقه تأکید شده است.(2) وجه مطلب رابطه نزدیک تر فِرَق باطنی با یکدیگر است.
اما با وجود همه طعن و لعن ها بر فِرَق غالی و شیعی در آثار خصیبی و دیگر نصیریان، عجیب است که خصیبی در مواضعی از دیوان می گوید این فرقه ها همگی چون گمراهان شیعه حیدرند، امید عفو می رود و برای بخشایش ایشان دعا می کند.(3) برخی از معاصران مجموعه کلمات خصیبی در قبال فِرَق را گرد آورده اند.(4)
3. 7. 2. سران غلات و تکفیر فقهای امامیه(5)
از بهترین شواهد بر جدایی نصیریه از امامیه، برائت جویی تند و تیز نصیریان از فقهای اصحاب ائمه علیهم السلام است. این نکته از صحابی فقیه، جمیل بن دراج نیز گزارش شده است. کشی در روایت مفصلی از جمیل بن دراج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فقهای اصحاب، از جمله برید العجلى، زرارة ابو بصیر و محمد بن مسلم، را به اموری همچون فقاهت و مبارزه با بدعت ها و تحریفات اهل باطل و نیز تأويلات غالیان می ستایند. سپس جمیل می گوید ما اصحاب ابوالخطاب را به بغض این فقیهان می شناختیم.(6) می توان شواهد
ص: 422
دیگری از نگاه منفی خطابیان به فقیهانی همچون زراره و یونس بن عبدالرحمن نیز از منابع امامی به دست داد.(1)
اما این طعن ها بر فقهای امامی در آثار غالیان نیز نمود بسیار شدیدی دارد. مثلاً زراره و برید عجلی را به سبب مخالفت با ابوالخطاب شدیداً مذمت کرده اند.(2) در کتاب آداب عبد المطلب اثر ابوالمطلب، که روایت حسین بن حمدان از مشایخش از اسحاق بصری است، آمده است که هر کس دینش را از برخی از فقهای اصحاب مانند زراره، محمد بن مسلم، ابن ابی یعفور و ... بگیرد، نباید به مسجد الحرام نزدیک شود.(3) عبارت اخیر دقیقاً اشاره به آیه نجاست مشرکان(4) دارد. در همان کتاب و نیز در حقائق أسرار الدین در تأویل آیه «إلا أن يأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ»(5) آمده است: «و هي ولاية الطواغيت أو يأتي الضعيف بولاية زرارة و ابن ابي يعفور».(6) ابن شعبه در باب مفصلش در حلیت خمر، در سندی غریب معنای شرب مسکر حرام را علم زرارة و فقها شمرده است.(7) او همچنین، ابو بصیر (ثقفی) را مذموم مقصر می خواند.(8) خبری از مفضل بن عمر نیز همین فقهای اصحاب را بازدارنده از راه هدایت، و ابوالخطاب را خاصه اولیا شمرده است.(9)
در نسخه کتاب المراتب والدرج در یادکرد از تناسخ اضداد و یتیمان ایشان، فقیهان را نقبای ضد شمرده، و فقاهت ایشان را دستمایه طعن کرده است:
ابو عبيدة و عمر بن العاص و معاوية و ابوهريرة ... و من قام مقامهم من أهل الرواية
و الحديث مثل زرارة بن اعين و أبو بصير الثقفى و بريد العجلى و حنان بن سدیر و هم
ص: 423
الذين قاموا لأنفسهم الدعوة بالرواية والحديث والأخبار عن رسول الله و مخالفة بعضهم لبعض فى الفقه والتحريم والتحليل وكل ذلك يحتجوا فيه بالرواية عن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فقام بذلك الشرائع والملل فصار اهل ذلك كلهم ظلم و ظلمة؛ و قد ذكرهم الله في كتابه العزيز فقال ظُلُماتٌ بعضها فَوْقَ بَعْضٍٍ إِذا أَخْرَجَ يدَهُ لَمْ يكد يراها و قال في ذكر العارض فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيتِهِمْ.(1)
خصیبی هم در دو موضع از الرسالة به مذمت مجموع فقهای اصحاب با ذکر نامشان پرداخته است. او سیری تناسخی از اضداد و مصادیق آیه «وَ كانَ فِى الْمَدينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُون»(2) را چنین یاد می کند: «عتيق والثاني والثالث و طلحة و سعد و سعيد بن العاص و عبدالرحمن بن عوف و ابو عبيدة عامر بن الجراح و خالد بن الوليد. و اسماؤهم في زمن الصادق: ... زرارة بن اعين و ابو بصير الثقفي(3) لا الاسدى و ابوبكر الحضرمی و محمد بن ابی یعفور و محمد بن مسلم الثقفى و عامر بن جذاعة و كثير بياع النوى و بريد العجلى و حجر بن زائدة».(4)
عصمة الدولة در رویکرد تناسخی اش، که ظاهراً برگرفته از مباحثی در الرسالة خصيبي است، تطبیق فقهای اصحاب را بر شخصیت های مذموم ادوار پیشین به صورت صریح تری نیز مطرح کرده، و از آن جمله گفته است زراره همان خلیفه اول یا هامان است که باب عمر و فرعون است!(5)
ص: 424
در خور توجه است که خصیبی در موضع دیگری، فقهای امامی پیش گفته و نیز یونس بن عبدالرحمن و چند تن از تابعین و غیر ایشان را با تعبیر «المذمومین باطناً في حال المحمودين ظاهراً» معرفی می کند.(1) مقصود از این تعبیر این است که این رجال گرچه مدایحی دارند (مانند فقهای اصحاب که در احادیث ائمه علیهم السلام مدح شده اند)، اما در باطن و نزد اهل سرّ مذموم و مطعون اند. چنان که در برابر از محاربانی همچون زبیر، ابن ملجم، و مجاهدانی مانند زید و حسنیان، که جهادشان در روایات نقد شده است، با تعبیر «المذمومين ظاهراً و هم محمودون باطناً» یاد می کند.(2)
خصیبی در آثارش به روایت از فقهای اصحاب میلی ندارد، اما از افراد متهم به غلو بسیار نقل می کند.(3) حتی گاه پرهیز خود از فقیهان امامی را چنین نشان داده است که وقتی اسم راوی با یک فقیه سرشناس مشترک باشد، تأکید می کنند که راوی آن فقیه نیست.(4) میمون طبرانی هم در مواضعی عموم شیعه را به دلیل اعتقاد به شهادت سيد الشهداء علیه السلام و قبول روایات ظاهری اهل شک و ضلال خوانده است. در نگاه ایشان، روز عاشورا روز غیبت امام است، و به کلی
منكر جنايات عاشورا می شوند.(5)
مخالفت نصیریه با امامیه در طول اعصار همواره ادامه داشته است، و حتی بزرگان معاصر آنها گذشته از آثار خاص،(6) در عین اینکه گاه در آثار عامشان ادعای تشیع کرده اند، باز بر جدایی صفشان از امامیه تأکید دارند.(7) همچنین، خصومت غالیان غیرنصیری (متأثر از
ص: 425
نصیریه) با غیر خود نیز در حدی است که حتی در دوران معاصر نیز گزارشی آشکارا ساختگی، پُراشکال و با ادبیات متأخر در دعوت به کشتن منکر الوهیت امام آورده اند.(1)
در پژوهشی که حسین مدرسی طباطبایی دربارۀ اصطلاح «تقصیر» داشته،(2) نشان داده است
که «تقصیر» و «مقصر»، در قدیمی ترین استعمالاتش نزد غیرغالیان، در معنای فرد مسلمان غیر شیعه به کار رفته که پیرو ائمه علیهم السلام نیست(3) یا حتی با ایشان دشمنی دارد.(4) ولی استعمال آن دربارۀ شیعیانی که ولایت ائمه علیهم السلام را قبول دارند، اما در درک کنه فضایل مقام ائمه علیهم السلام عاجز و قاصر مانده اند، نخستین بار از غالیانی مانند مغيرة بن سعيد، بيان بن سِمعان و سپس از مفوضه نقل شده است، که منکران ربوبیت ائمه علیهم السلام را مقصره شمرده اند،(5) یا این استعمال در منابع مجهول اهل تفویض آمده و از ایشان وارد منابع متأخرتر امامی شده است.(6)
علاوه بر مستندات مدرسی طباطبایی، از دیگر شواهد استعمالات متقدم تعبیر «مقصره» به عنوان یک گروه در رساله میاحیه است، که در مقابل اهل معرفت باطنی به کار رفته است. با وجود ورود این روایت در بصائر الدرجات،(7) راویانش شدیداً به غلو متهم اند، و خود این گزارش نیز در میان غالیان خطابی (نصیری و اسحاقی) محل توجه و بحث بوده است.(8) از جمله یادکردهای امامیه از مصطلح «تقصیر» به عنوان یک جریان، در گزارشی از شیخ صدوق است که تذکر داده که علامت (و نه ملاک) مفوضه و غالیان این است که علمای قم را اهل
ص: 426
تقصیر می خوانند.(1) البته اینها همه غیر از استعمال «تقصیر» در معنای عام لغوی یا در برابر افراط در بسیاری از اخبار فریقین است.(2)
با وجود اخبار فراوان امامیه از اهل بیت علیهم السلام در مذمت غلو و غلات، اما تعبیر «تقصیر» به معنای فرقه ای در اسناد با راویان امامی از امامان علیهم السلام یافت نشد. در نگاه مدرسی طباطبایی شواهد چنین استعمالی بیشتر با واسطه منابع مفوضه مانند مناقب عتیق و آثار بُرسی گاه به برخی از آثار متأخر امامیه راه یافته است.(3)
با دست یابی به منابع نصیریه، استعمال تعبیر «مقصره» را نزد ایشان به وفور می یابیم. غالیان خطابی تحریری کاملاً متفاوت از برخی روایات مذمت «غلو» ارائه کرده، و آنها را به صورت مذمت «تقصیر» و مدح «غلو» نقل کرده اند. از جمله آنها دو خبر در الهداية خصيبي و در بحث بابیت ابن نصیر است که عقایدی مانند حلول و تناسخ را نیز در بر دارد و البته نمونه های مشابهی هم در کتاب حقائق أسرار الدین دارد.(4) در دیوان خصیبی هم در شعری به مدح غلو و ذم تقصیر پرداخته، که آشکارا واژگونه روایتی امامی است.(5) خصیبی در چند موضع مقصره را بدترین خلق شمرده،(6) و ایشان را «اضداد» خوانده است.(7) او حتی در روایتی زائران و موالیان ائمه علیهم السلام را قاتلان انبیا شمرده است.(8) در گزارش عامه از خطاییان متقدم نیز بدتر دانستن مقصره در مقایسه با ناصبیان آمده است.(9)
ص: 427
منابع نصیریان تعبیر «مقصره» را به روشنی برای امامیه به کار می برند، و در مواضع بسیاری با تعبير «الإمامية المقصرة» و امثال آن این را نشان داده اند.(1) اما در استعمالی نادرتر، تعبیر «تقصیر» را در معنایی اعم از امامیه نیز استفاده کرده اند. مثلاً طبرانی در موضعی از شیخش جلی دربارۀ مسخ مقصران راجع به توحید (حضرت علی علیه السلام) می پرسد، و جلی حتی برخی از ملائکه و فِرَق غالی غیرنصیری، یعنی «حسکیه، شریعیه، اسحاقیه و حلاجیه»(2) را مشمول آن می داند.(3) در پژوهشی شواهد متعددی آورده شده که نصیریه منکران ندای الوهیت ائمه علیهم السلام را مسخ شده و اهل کدر می دانند.(4) در ادعیه متأخر نصیریان نیز بسیاری از بزرگان فِرَق مختلف با ذکر نام و حتی قائلان به خوردن و آشامیدن و ازدواج امام نیز لعن می شوند.(5)
جلی در رساله اندية تعبیر «تقصیر» را برای اهل ظاهر، که ابواب غالیان را قبول ندارند، همراه با برخی تعابیر تکفیرآمیز آورده است. او لعن های اهل بیت دربارۀ امثال ابن نصیر و ابوالخطاب را برای خاموش کردن مقصره می انگارد.(6) خصیبی نیز استعمال مشابهی ناظر به
ص: 428
تقصیر در حق ابواب دارد.(1) ظاهراً ناظر به روحیه قیام امثال ابوالخطاب است که خصیبی در الرسالة مجاهدانی همچون زید را حجت بر مقصره می داند.(2) در میان فِرَق شیعی این امامیه بوده که به ویژه به پرهیز از قیام شناخته می شده است.(3)
3. 7. 4. التقاط و اثرپذیری نصیریان از ادیان دیگر(4)
با توجه به اینکه نصیریان خود را پیرو دوازده امام معرفی می کردند، ناگزیر از بسیاری از روایات اصحاب ائمه علیهم السلام هم، که بیشتر امامی اند، بهره برده اند. خاصه کتاب حقائق أسرار الدین به عنوان دقیق ترین کتاب مسند نصیریان بسیاری از روایاتش را از منابع امامی و بعضاً اسحاقی و مخمسی گرفته است. با این حال، نصیریان به طور خاص بیشتر روایاتی را می گزیده اند که آسان تر بتوان آن را بر معانی غالیانه حمل کرد. اما ایشان با وجود تبرای شدیدشان از دیگر فِرَق اسلامی و شیعی، اثرپذیری چشمگیری از ادیان و مسالک دورتر هم دارند. به طور خاص نمود عقاید و نمادهای ایران باستان در برخی آثار خصیبی و پیروانش بسیار پُررنگ است. البته، علاوه بر روابط تاریخی برخی از انگیزه های مشترک نیز در تأثر از ملل دیگر دخیل است.(5)
الف. نقش ادیان ایران باستان
از دیرباز برخی فِرَق نگاران به تأثرات غالیان از مجوس اشاره کرده بودند.(6) در گزارش شهرستانی آمده است که سرزمین های ایران لقب های مختلفی را برای غالیان گذاشته بودند، و آنها در اصفهان با نام خرّمیه و کوذکیه، در ری با مزدکیه و سنباذیه، و در جاهایی با نام محمّره
ص: 429
(سرخ جامگان پیرو بابک)(1) و در ماوراءالنهر مبیّضه (پیروان مقنع) خوانده می شده اند.(2) البته، چنان که شهرستانی هم توجه داده، نسبت غالیان به این ادیان برچسب است، ولی می توان گفت لقب گذاران دست کم نوعی شباهت یا اشتراک میان غالیان و فِرَق ایرانی بالا می دیده اند.
چنان که برخی از قدیمیترین روایات مربوط به غالیان از حضور ایشان در مدائن، پایتخت باستانی فارس گفته اند.(3) نقش سلمان در متون نصیری به عنوان نخستین باب امامان نیز در سایه گرایش های ایرانی غالیان قابل تحلیل است. سلمان فارسی آمد و شد بسیار به مدائن داشت، و در دورانی فرماندار آن بود.(4) مدائن در روایات منابع نصیری هم جایگاه مهمی دارد.(5) در روایات کهن، سران غلو، مانند مغيرة بن سعيد، ابوالخطاب، محمد بن بشیر و (احتمالاً) مفضل بن عمر نیز از موالی شمرده شده اند که حاکی از ریشه غیرعربی ایشان است.(6) برخی از جریان های غلوگرای مایل به تشیع مانند جناحیه (پیروان عبد الله بن معاویه) و راوندیه (غالیان عباسی) نیز از ابتدا در ایران رشد و نمو داشته اند.(7)
ص: 430
در چند کتاب دربارۀ نصیریه، از تنی چند از پژوهشگران و شرق شناسان روایت شده است که بخش مهمی از عقاید نصیریه برگرفته از دینی ثنوی بوده است.(1) پیش تر شواهدی از توجه گسترده خصیبی به شاهان ایران در کتبی مانند الرسالة و الهداية گذشت. بعد از خصیبی، جانشینانش مانند جلی و میمون طبرانی گرایش های التقاطی شدیدتری هم نشان داده اند، و در آثارشان مایه های عرفانی مسیحی و مجوسی فراوان به چشم می خورد.
در پژوهش هایی مجزا ،مایر برآشر در مقاله ای و نیز متی موسی تا حدی، به مؤلفه ایرانی مذهب نصیریه پرداخته، و بر جنبه التقاطی این کیش تأکید کرده اند، ولی برآشر در پژوهش خود بیشتر به کتاب الأعياد طبرانی دسترسی داشته، و البته قرائنی گسترده از وجود شخصیت ها و نمادها و آداب ایرانی را نشان داده، و نمونه هایی از مشایخ ایرانی غالیان را هم معرفی کرده است.(2) رواء جمال على در كتاب العقيدة النصيرية بين بني نمير و حران گوشه ای از عوامل تاریخی التقاط شدید در عقاید نصیریه را به خوبی نشان داده است.(3)
اعیاد نصیریان(4) نمونه ای از این تأثیرپذیری ها از دیگر ملل است. در چند منبع نصیری در قالب روایاتی اعیاد این فرقه را به دو دسته اعیاد عربی و عجمی تقسیم می کنند. در این میان نهم ربیع را در کنار نوروز، مهرگان، چهارم/ نیمه نیسان از اعیاد فارسی برمی شمرند، و عید میلاد مسیح و مسیح و 17 آذار را نیز به این فهرست می افزایند و از اعیاد عربی مانند غدیر، اضحی، فطر، و عيد عاشورا نیز تفسیری کاملاً غالیانه به دست می دهند، و بر آن ایام نصب سران غلو به بابیت و اعلان ندای الوهیت امام را نیز می افزایند.(5) بسیاری از این روایات را طبرانی به نقل از
ص: 431
خصیبی از راویان بنام غالیان آورده، و در آن عناصر غلو مانند الوهیت امام، بابیت سران غلو، تکفیر شیعه و نفی بلایا به پُررنگی آمده است.(1)
در مواضع متعددی از این اخبار اعیاد، نام شاهان فارس، آداب فارس مانند آب پاشان، گل ها و زینت های ایشان مانند اکلیل و آس و آذریون به چشم می خورد. یا در دعاهای این اعیاد به نحو گسترده از تعابیر فارسی بهره می برند.(2) در این میان به ویژه مکرراً شاهان ایران از کوروش و اسکندر تا بهمن و کیخسرو و اردشیر به خدایی توصیف می شوند؛(3) مطلبی که پیش از طبرانی در آثار خصیبی هم مکرراً دیده می شود.(4) یکی از نمونه های جالب در اثرپذیری خصیبی از متون فارس، شعری از او است که صریحاً از چیرگی اش در «علوم فارسی» سخن گفته است.(5)
ابن شعبه از ابی علی بصری به سندش از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که حضرت علی علیه السلام در فارس ظهور کرد. پس برخی از ایشان او را انکار کردند، و او ایشان را سوزاند، و همان دم بر ایشان ترحّم کرد، پس به پا خاسته و متفرق شدند. این آتش بر جا مانده، و دلیل تعظیم آتش نزد فارس در واقع تعظیم صاحب آن حضرت علی علیه السلام است. ادامه خبر از موحد بودن یزجرد گفته است.(6) ابن شعبه اسناد دیگری هم در مدح برخی از ملاهی فارس مانند زدن عود، چوگان، دخول حمام و ... آورده، و افزوده است که اصل ادیان یکی و شرائع مختلف است.(7)
ص: 432
در بخش هایی از الرسالة المصرية استدلال هایی در برتری عجم بر عرب مطرح شده است.(1) در متون خطابی پیشانصیری هم نمادهای فارسی به چشم می خورد.(2)
ب. نقش مسیحیت
از جمله شواهد روشن اثرپذیری برخی نصیریان از مسیحیت را نیز می توان در الرسالة المسيحية جلی جست، که به شرح نمادهای مسیحی می پردازد، و از شخصیت های مسیحی مانند يوحنا، لوقا و نسطورس نیز روایت می کند.(3) محور ابواب، بحث الوهیت مسیح است که در واقع نور متجسم بود و غذا نمی خورد.(4) او در باب دوم و نهم، معانی قدسی برای صلیب و زنار مطرح می کند. همچنین، جایگاه تناسخی حواریون در مقام ابواب ائمه را تبیین، و صريحاً از تثلیث مسیحی دفاع کرده است؛(5) مطلبی که در آثار دیگر نصیریان هم نمود یافته،(6) و گاه شبیهش از دیگر غالیان مانند شلمغانی هم نقل شده است.(7) در روایات طبرانی از جلی هم نمونه هایی از نمادهای مسیحی یونانی (و البته فارسی) وجود دارد.(8) برخی آثار پیشانصیری مانند الأسوس نیز برخی نمادها و عقاید خاص مسیحی را در بر دارد؛ مانند اصطلاح «خدای پدر و پسر» (اب و ابن)(9) یا اشاره به پذیرش قتل حضرت مسیح علیه السلام.(10)
توجه نصیریان به عید میلاد مسیح در آثاری چون الأعياد طبرانی هم در همین چارچوب قابل فهم است.(11) به علاوه، در دوران اخیر هم نصیریان اعیاد دیگری را افزوده اند، مانند عید قوزله که در آن حیوانات آزاد را شکار یا سرقت می کنند، و عید قداس که به گفته لاید برگرفته از
ص: 433
غطاس مسیحی است.(1) لاید ورود برخی دیگر از شعائر مسیحی در مناسک شراب نوشی نصیریان را نیز تذکر داده است.(2) پیش تر گذشت که برخی از مسیحیان و کشیشان مستشرق
وجه تسمیه نصیریه را تصغیر نصارا پنداشته بودند.(3) این تصور ایشان چه بسا به دلیل احساس نزدیکی به نصیریه بوده است.
روابط نصیریان با مسیحیان در حدی بوده که در فتاوایی از طبرانی آمده است که در صورت ضرورت می توان علم باطن را از مسیحی گرفت یا با اهل کتاب نماز خواند؛ چنان که در احکام تعلیم شاگرد اهل کتاب و شراب نوشی هم گفته است؛(4) اموری که آن را دربارۀ مسلمانان غیرغالی روا نمی دانند. در گزارشی در الهدایة الکبری خصیبی با یک واسطه ادعایی از امام عسکری روایت می کند که یهود و نصارا به حق اهل بیت علیهم السلام و آگاه تر از مسلمانان هستند. بنا بر این خبر، کاتب نصرانی دربار عباسی در باطن تسلیم امام عسکری علیه السلام بوده است.(5)
در آثار کهن نصیری فراوان از روابطشان با مسیحیان گفته اند، به ویژه کتاب النسب العالي ادعای هدایت بسیاری از مسیحیان و دیگر اهل کتاب به دست مشایخ نصیری را دارد.(6) عبدالكريم جامع نیز رجال مسیحی در الجدول ابن معمار را معرفی کرده است.(7) تا به امروز مسیحیان در شام ساکن اند و چه بسا نصیریه رابطه ای نزدیک تر با مسیحیان دارند، تا با مسلمانان، شواهدی در بخش بعد می آید.
فریدمن در بحثی مفصل شباهات عقاید نصیریان و گنوسیسم مسیحی و به طور خاص جریان دوسیتیسم(8) را نشان داده است. او شواهدی از آثار نصیری و معتقدات برخی مسیحیان
ص: 434
مثلاً در تجسم روح الاهی، تثلیث و پیراستگی اشخاص قدسی از عوارض انسانی را مطرح، و بر این تأکید کرده است که در منابع اصلی اسلام خبری از چنین اعتقادی نیست. او این احتمال را تقویت کرده که نصیریان این اعتقادات را بیشتر با واسطه مانویان پارسی از فرقه ای متروک از مسیحیت گرفته باشند.(1)
ج. روابط با دیگر ادیان
فريدمن تناسخ نصیری را نیز با واسطه مانویان و سپس خرّمیه میراث دار تناسخ آیین های شرقی مانند هندو می داند.(2) هر چند تناسخ نصیریه نیز برخی ویژگی های تناسخی عرفان های نوافلاطونی را دارد.(3) پیش تر در رساله محمد مشتاق احمد(4) و مقالات مشترک برآشر(5) و هم شواهدی از انگاره های گنوسی در برخی کتب خاص نصیری مطرح شده است. کتاب هالم نیز به نحو کلی تر به گرایش های گنوسی غالیان، و از آن جمله نصیریان، پرداخته است.(6)
از دیگر ادیانی که برخی نصیریان از ایشان اثر پذیرفته اند، صابنه است. رواء جمال علی تحلیل مهمی دربارۀ ریشه دین صابئه در برخی آرای کیش نصیریه و از آن جمله تقدیس کواکب مطرح، و البته تأکید می کند. بسیاری از دیگر اشتراکات نصيريه و صابئه لزوماً اقتباس نصیریه از صابئه را نشان نمی دهد.(7) در این میان به ویژه قرائن بیشتری در زمینه ارتباط آل شعبه حرانی با صابئه می توان مطرح کرد؛ زیرا حران از مراکز این صابئیان بوده است.(8) برخی محمد بن شعبه حرانی صریحاً از لزوم مراجعه به داشته های صابئیان و به طور خاص مباحث افلاکی ایشان سخن به میان آورده اند.(9) حسن بن شعبه نیز در کتابش مباحث مفصلی در این زمینه بیان کرده است.(10)
ص: 435
از مباحث پیشین معلوم می شود که کیش نصیری التقاطی از ادیان ایران باستان با غلو شیعی است، و عقایدی از یونان و مسیحیت و احتمالاً صابئیت نیز با آن در آمیخته است. اما در این میان عنصر غلو ایرانی بیشتر خودنمایی می کند. حضور ادیان مختلف در شام به این اختلاط دامن می زده است. در بخش پیش گذشت که روابط نصیریان با مسیحیان در حد حضور مشترک در مجالس سرّی و تعلیم باطن نصیری هم بوده است. لاید نیز بنا بر مشاهداتش در سوریه از رابطه نزدیک تر نصیریان با مسیحیان به نسبت مسلمانان گفته است.(1) چه بسا این در سده های اخیر البته با تبلیغات مسیحیان در میان نصیریان نیز مرتبط باشد.(2) برخی هم از زمینه های اجتماعی نزدیکی دو اقلیت نصیری و مسیحی در شام گفته اند.(3)
الف. رؤیای خلوص و بی اعتنایی به اعتبار سنجی
نصیریان آموزه هایشان را بسیار خالص، و معارف را مختص خود دانسته اند،(4) و غیر خود را به روی گردانی از معارف اهل بیت علیهم السلام متهم می کنند، این در حالی است که شواهد مختلفی بیانگر التقاطی بودن نصیریه است. یکی از ریشه های مهم این التقاط کاستی نگاه اعتبارسنجی تاریخی در میان ایشان است. ایشان مکرراً روایات مرسلی را که ممکن است از هر طریق ضعیف یا از فِرَق دیگر به ایشان رسیده، باشد از روی تساهل «اسانید صحیحه» می خوانند.(5)
ص: 436
بعضی نصیریان نیز بدون وجهی روشن همه روایات کتابشان را متواتر یا تردیدناپذیر و بی نیاز از ذکر اسناد دانسته اند.(1)
خصیبی در مقام نظریه پردازی برای چنین رویکردی می نویسد: «و من الأخبار والرواية صح لنا التوحيد. لأنا أمرنا أن نقبل كل ما ورد علينا، و ما كان هذا الا تقدمة للفعل. فلما قال قبل الفعل، كل ما ورد عليكم فردوه الینا، اراد أنه لنا و فعلنا لا اعتراض عليه و لا مداخلة فيه ... فيجب على كل عارف أن يأخذ علوم الله حيث وجدها و ظهرت له ... فأهل الحق ميّزوه و عرفوه و اهل الباطل انکروه و اهملوه». او در ادامه ادعا می کند این روایات باطنی به روایت ثقات است، و همه را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می داند: «کل ذلك عن الرسول».(2)
خصیبی در اینجا معنای رد به اهل بیت علیهم السلام، را، که به معنای برگرداندن علم مسائل به ایشان است، تحریف کرده، و گفته است: «یعنی بگویید هر چه بر شما وارد شد، از ما است» و آن را بپذیرید! اما مقتضای آیات و روایات متعدد و ارشاد عقل این است که هر جا ندانستید، توقف کنید و علم آن را به اهلش واگذارید.(3) با این حال، برخی از پیروان خصیبی و حتی خودش گاه از روش پیش گفته عدول کرده، و به نقد برخی اخبار پرداخته اند.(4) البته، گذشت که خصیبی خود متهم در جعل برخی از روایات الهداية است.(5) بر این اساس، نباید همواره
ص: 437
دعاوی صحت روایات را صرفاً نتیجه ساده انگاری غالیان دانست. قرائن دیگری هم از احتمال دنیاخواهی و ریاست طلبی برخی از سران غلو گذشت.(1)
در كتاب الجوهرة الطالقانية آمده است که مؤمنان در جلسه ای شراب می خورده و بعد از آن اخبار غالیانه شان را می خوانده اند. یکی از ایشان از خوردن شراب سر باز زد، و در برابر ادعایی از یکی از دیگر غالیان طلب حدیث کرد، و چون در برابر، مدعی حدیثی غریب آورد، درخواست کننده به او گفت که چنین خبری را نشنیده و ندیده و روایت نکرده بودیم، و این مرا قانع نمی کند. ناگهان شخصی در غایت زیبایی و خوش بویی به مجلس درآمد و با نبود جا، مکان وسعت یافت و تختی بزرگ برایش بالا رفت، و همگی اهل مجلس در برابرش به سجده افتادند. او سپس خبری در نهی از تکذیب اخبار خواند،(2) و شخصی را که در برابر خبر غریب توقف کرده بود، «راد و مکذب» شمرد. سپس آن شخص ملکوتی این خبر مشهور اباحی نصیریان را خواند: «شراب خوردن با خودتان حلال است، و با غیر خودتان حرام»، و از نظرها غایب شد.(3) افزون بر این، نصیریه بی سندی روایات ابن نصیر را فضیلتی برایش شمرده اند که با مقام بابیت نیازی به سند نداشت، ولی سنددهی اسحاق بصری را در کنار ادعای با بیتش مایه طعن بر او دانسته اند.(4)
ص: 438
ب. رویکرد باطنی صوفیانه
همچنین، یکی از عوامل التقاط در نصیریان را می توان در اشتراکات و روابطشان با صوفیه جست، که ماهیتی خزنده در ادیان مختلف دارند، و خود حامل عرفان و اندیشه های ملل دیگر به فضای اسلامی بوده اند. رویکرد صلح کل(1) و باطنی برخی از صوفیان نیز در همین راستا تحلیل پذیر است.
در پژوهش مجزایی با عنوان «پیوند عقیدتی غلو و تصوف» نشان داده ایم بسیاری از عقاید غالیانه فِرَقی همچون نصیریه، به ویژه در حیطه عقاید کلیدی مانند توحید و خلقت، جایگاه حجج الاهى، نوع نگاه به فقه و شرع، و نیز رویکردهای باطنی و اباحی در میان مهم ترین گروه های صوفیه و به ویژه جریان ابن عربی و حلاج نیز یافت می شود. از مهم ترین نکات این اشتراکات اعتقادی، تشابه چشمگیر بسیاری از مستنداتی است که دو گروه بر معتقد خود آورده اند؛ مثلاً نوع استنادات دو جریان در مسائلی همچون حلول، تشبیه، ازلیت عقل اول و ... در حالی که این اعتقادات غالباً در جریان های رسمی اسلامی و داده های کتاب و سنت چندان جایگاهی نداشته اند.
اشتراکات شاخص ترین جریان های غلو و تصوف در تشابهات اعتقادی خلاصه نمی شود، و می توان شواهد گسترده ای از روابط تاریخی غالیان شیعی و صوفیان نیز بیان کرد، از جمله روابط مستقیم، اقتباسات مستقیم هر یک از آن دو از رجال جریان دیگر، یا مدح برخی رجال طیف دیگر.(2) ذکر گسترده کلمات فلاسفه یونان و سران صوفیه در عرض احادیث منسوب به امامان دین نمونه از اثر پذیری غالیان از فِرَق دیگر است که در میانه صوفیه هم نمود پُررنگی دارد.(3)
ج. عوامل ضعف عمومی میراث غالیان
مطالب پیش گفته، به ویژه پندار خلوص، در کنار عواملی دیگر، به تردیدهای عمومی در
ص: 439
روایتگری غالیان در نقل روایات دامن می زند. بنا بر پژوهش هایی، در نگاه عموم محدثان فِرَق غیرغالی، و از آن جمله عالمان امامیه صرف فساد مذهب موجب رد روایت راوی نیست.(1) با این حال، نگاه این عالمان دربارۀ غالیان متفاوت بوده است. رجالیان متقدم غالی بودن راوی را از عوامل ضعف حديثي، و نه فقط ضعف اعتقادی می شمردند(2) و عموماً هیچ یک از راویان را هم زمان توثیق و متهم به غلو نکرده اند.(3) همچنین بنا بر پژوهشی، دو عامل دروغ گویی و بدعت گذاری در گسترۀ راویان حدیث شیعی، بیش از همه در غالیان نمود داشته و اشتهار
غالیان به این دو، از مهم ترین دلایل جرحشان بوده است.(4)
اینکه محدثان تا چه حد به این نکته ملتزم بوده اند باید در جای دیگری بررسی شود. ولی در خور توجه است که ترک کلی اخبار غلات دست کم از لحاظ نظری نزد فریقین رایج بوده است. پس در داوری پیشینیان، غلو با دیگر انحراف های مذهبی تفاوت هایی داشته که موجب تغییر اساسی رویکردها در مواجهه با مرویات راویان می شده است. به برخی از وجوه آن اشاره می کنیم:
ص: 440
نخست، فِرَقی چون امامیه، روایات متعددی در نهی از غلات و اخبارشان، و دستور به تکذیب غالیان و پرهیز از ایشان دارند. در اخبارشان از امامان علیهم السلام بر شدت دروغ گویی ایشان تأکید شده است.(1)
دوم با جست و جو در روایات غالیان و مطالعه آن در می یابیم که در منابع ایشان دروغ پردازی بسیار گسترده تر از بسیاری از دیگر فِرَق متقدم اسلامی است، تا آنجا که در بعضی از کتب اختصاصی غالیان فضای روایات، آن قدر با فضای آیات قرآن و دیگر فِرَق از عامه و امامیه و زیدیه متفاوت است که گویی روایاتش به دین دیگری تعلق دارد. مثلاً بی شمار روایات نصیری در زمینه هایی مانند تناسخ، الوهيت ائمه علیهم السلام و انكار شهادت امامان علیهم السلام به کلی در تضاد با قرآن یا ضروریات تاریخ است.
سوم، بعضی از مبانی غالیان در تشدید دروغ پردازی شان مؤثر بوده است. به طور خاص می توان نگاه غالیان در بحث اباحی گری، شهادت زور و نگاه ویژه ایشان در تقیه را بررسی کرد. شهادت زور به نفع برادران دینی از نمونه های روشن تجویز دروغ گویی در میان غالیان است.(2) در همین فضا منابع غلو جواز خیانت در امانت دشمن را تجویز کرده اند.(3)
روشن است که وقتی غالیان ابحاث بسیار مفصلی دربارۀ اباحه خمر و ملاهی در کتب خود آورده، و در مهم ترین آثارشان، انجام دادن آن را به خود انبیای الاهی هم نسبت داده اند،(4) به طور معمول از چنین افرادی، به ویژه در جامعه ناهمسو با ایشان، کمتر باید توقع وثاقت داشت.(5)
همچنین، باطنی گری و نوع دیدگاه غالیان دربارۀ تقیه موجب می شود ایشان به سادگی کل
ص: 441
زندگی ائمه علیهم السلام را همچون نقش بازی کردن تصور کنند، و گفتن خلاف واقع را منحصر در ضرورت ندانند. در نگاه ایشان، لعن های ائمه علیهم السلام بر سران غلو و برائت هایشان از آنها کاملاً از اعتبار می افتد؛ زیرا دست خود را در توجیه آن بسیار باز می بینند. چنان که روایات توحیدی ائمه علیهم السلام و نفی تشبیه و امثال آن را به معانی کاملاً غالیانه تأویل می برند.(1) بنا بر برخی پژوهش ها، تأويلات باطنی نصیریه، معمولاً ارتباط منطقی با ظاهر آیات و روایات ندارد، و در آن بیشتر بر تبدیل معانی به اشخاص مختلف اصرار شده است.(2) این حد از بی اعتبار کردن ظاهر سخنان، تردید جدی در روایات غالیان می آفریند.
در این فصل کوشیدیم آرای خاص نصیریان را بر محور گزارش های منسوب به ایشان در منابع فِرَق دسته بندی کنیم، اما دربارۀ جزئیات و تفصیلات این عقاید بیش از همه به منابع خاص خود نصیریه متکی بوده ایم. به اجمال می توان عقاید نصیریان را در این محورها توضیح داد:
نصیریان مانند پیشینیان علیایی شان به الوهیت و معنا بودن حضرت على علیه السلام معتقد بوده اند، و البته پیغمبر را نبی و فرستاده او می دانستند. به نحو کلی، اوصيا، معنا، و انبیا، اسم و حجاب تلقی شده اند. در این نگاه، گرچه وصی بالاتر از نبی نشانده شده و بر توحید او به الوهيت تأکید می شود، اما همین وصی در قالب های مختلفی ظهور کرده و با انتقال به صورت های مختلف، اسم را نیز در ظواهر گوناگونی از حجج الاهی می نمایاند. پس امامان بعدی برخلاف حضرت علی علیه السلام در دوره ای ظهور اسم هستند، و در دوره امامتشان معنا در ایشان ظهور می کند. به همین صورت، باب نیز که ضلع سوم تثلیث نصیری را تشکیل می دهد در اخبار متعدد ایشان با اسم یکی می شود. نصیریان آیات و روایات توحیدی را نه تنها مخالف غلو خود ندیده، بلکه آنها را به کلی وصف حضرت علی علیه السلام و توحید او می دانند.
انگاره بابیت کسانی مانند ابوالخطاب از مهم ترین ویژگی های قوام بخش نصیریه است و ایشان به طور خاص و با تأکید بر بابیت محمد بن نصیر خود را از دیگر غالیان متمایز کرده اند. البته در ادامه با دیگر غالیان در مصداق معنا و برخی دیگر از مسائل کلامی هم اختلاف داشتند. ایشان باب را مفترض الطاعة دانسته و روایاتی در اهمیت نداهای الوهیت از زبان
ص: 442
ابوابشان نقل کرده اند. همچنین، در ادامه بابیت نظامی سلسله مراتبی درست کرده اند که رجال مقدس شان را در این دسته ها می گنجانند و احکامی را درباره شان مطرح می کنند.
انگاره تناسخ در میان نصیریان هم چیزی همانند تناسخ در میان ادیان شرقی است و در آن یک روح از بدنی به بدن دیگر منتقل می شود و در صورت های گوناگون انسانی، حیوانی، گیاهی یا حتی جمادات رخ می نمایاند. بنا بر نگرش نصیریان، تناسخ توجیه برخی کاستی ها در دار دنیا است، و بسیاری اوقات قیامت را نیز کاملاً به صورت تناسخی تفسیر می کنند. همچنین، در میان نصیریان انگاره تناسخ در اموری چون جنسیت و مذاهب هم مؤثر است. مثلاً نصیریان زنان را در قوس نزول و آفریده گناهان می دانند.
یکی از محورهای مهم عقاید نصیریه بحث نفی بلایا است که پیش تر از آن به صورت مستقل کمتر بحث شده است. این نگره که در قبال معصومان علیهم السلام با خداانگاری ایشان کاملاً توجیه پذیر است، نزد نصیریان ادله و وجوه مجزایی دارد و فراتر از حجج الاهی آن را در قبال صاحبان مراتب و گاه مؤمنان نیز مطرح کرده اند. در این نگاه بسیاری از ضروریات تاریخی در بلایای حجت الاهی تکذیب شده، تأویلات دیگری برایش مطرح می شود؛ زیرا بلایا را با حکمت الاهی ناسازگار می پندارند.
در عرصه عملی هم بزرگان نصیریه در کتبی همچون حقائق أسرار الدين، الرسالة المصرية، الرسالة خصيبى و .... دفاع سرسختانه ای از اباحی گری داشته اند. اباحی گری در میان نصیریان با رویکردها و تعابیر مختلفی مطرح شده است؛ از جمله رویکردهای بسیار شایع در منابع ایشان همان چیزی است که برخی از صوفیان نیز معتقدند؛ یعنی با رسیدن به معرفت، شرایع که آن را اغلال و آصار می خوانند، از عارف برداشته می شود و البته نصیریان در کنار این رویکرد با تأویل باطنی شرایع و حتی بحث های ظاهری از آیات و اخبار و نیز جعل بعضی از روایات اباحی روش خود را توجیه کرده اند. یکی از نمودهای رویکرد اباحی نصیریه نگاه شدیداً تقدیسی به خمر و می گساری و نیز برخی دیگر از لهویات است. اما با وجود اینها جامعه نصیری ناگزیر از التزام به برخی آداب و رفتارها در جامعه اسلامی بوده اند، و تقیه در برابر دیگر مذاهب را کاملاً ضروری می دانسته اند. همچنین، در آثار نصیریه مجموعه احکام گسترده ای در نحوه تعلیم دین نصیری و مراحل آن و نوع خاص مجالس، نمازها و شراب نوشی هایشان وارد شده است.
ص: 443
نصیریه معمولاً نگاهی بسیار منفی به اهل دیگر مذاهب و ادیان دارند، و به طور خاص در طعن بر مقصره، یعنی امامیه، بسیار سخن گفته اند. با این حال، برخی از کلمات ایشان نیز با رنگ و بوی صلح کلی مطرح می شود که در اقلیت است، و بیشتر برای غیراصیل شمردن شرایع به کار می رود. همچنین، با وجود رویکرد منفی نصیریان در قبال دیگر ادیان و مذاهب، ایشان شدیداً از ادیان و فِرَق گوناگون از امامیه، اسماعیلیه، صوفیه، مشبهه عامه و حتی اهل کتاب و زرتشتیان و شاهان فارس متأثرند. البته این علاوه بر پیشینه های قومی نصیریان با رویکرد شديداً متساهل ایشان در اخذ حدیث در ارتباط است.
از یافته های کلی این فصل می توان به این نکات اشاره کرد: عموم عقایدی که در منابع ملل و نحل، خاصه المقالات والفرق سعد اشعرى، به خطابیه و نصیریه نسبت داده شده در منابع خاص فرقه شواهدی روشن دارد، و نسبت های پُرتکرارتر عموماً از اصول مسلّم فرقه اند. همچنین، بعضی از نسبت های نادرتر نیز معمولاً بهره ای از واقع دارند و برخی از نصیریان یا همه ایشان چنین مطالبی را با توجیهات خاص خود پذیرفته اند. افزون بر این، می توان اشتراک بسیار گسترده عقاید نصیریه با پیشینیان خطابی ایشان را نشان داد.
بنابراین، عقاید نصیریان با عقاید قاطبه مسلمانان و متفاهم عرفی از آیات تفاوت های گسترده ای دارند، پس عجیب نیست که بسیاری از نویسندگان فِرَق مختلف از دیرباز تا امروز رویکردی منفی در قبال این فرقه داشته اند. همچنین، این بررسی ها نشان می دهد که بیشتر عقاید نصیریان پیچیدگی های بسیار دارد، و کاملاً ممکن است ایشان به آیات و روایاتی بر دیدگاه های خود استناد کنند که عموم فِرَق غیرغالی برداشت های متضاد با برداشت غالیان از آن ادله را دارند.
ص: 444
پیوست اول: انگاره های نُصیری درباره مصحف عبدالله بن مسعود(1)
با وجود اتفاق مسلمانان بر تواتر اجمالی قرآن و مصونیت آن از جعل،(2) روایات دربارۀ تحریف قرآن همواره یکی از موضوعات بحث برانگیز بوده است. بسیاری از اندیشمندان، پیدایش و رواج این روایات را با جریان غلو مرتبط دانسته اند.(3) اگرچه انتساب همه روایات تحریف به غاليان، واقع بینانه و قابل دفاع نیست، اما از سوی دیگر نمی توان توجه ویژه غالیان به این موضوع و پیوند بسیاری از روایات تحریف با راویان متّهم به غلو را انکار کرد. در بین نصیریه هم شواهدی از اعتقاد به تحریف قرآن دیده می شود. پیشوای نصیریان، حسین بن حمدان خصیبی، در پایان باب 14 از کتاب الهداية الكبرى، روایتی طولانی دربارۀ غیبت و ظهور امام مهدی علیه السلام ذکر کرده که بنا بر آن امام مهدی علیه السلام در آغاز ظهور، در کنار کعبه، کتاب های آسمانی را بدون تحریف تلاوت می کند که از جمله آنها قرآن است: «ثُمَّ يَتْلُو الْقُرْآنَ فَيَقُولُ الْمُسْلِمُونَ هَذَا وَاللَّهِ الْقُرْآنُ حَقاً الَّذِي أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ فَمَا أُسْقِطَ وَلَا بُدَّلَ وَلَا حُرِّفَ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ أَسْقَطَهُ وَ بَدَّلَهُ وَ حَرَّفَهُ».(4) نگارنده در مقاله «آموزه های نصیری در رساله رجعت منسوب به مفضل بن عمر» نشان داده است که خصیبی این روایت را از تحریف منابع دیگر و تلفیق آن با عقاید خود پدید آورده و ظاهراً در منبع خصیبی سخنی از تحریف قرآن نبوده است.(5) خصیبی همین روایت را در دیوان خود به شعر درآورده است:
ص: 445
ثم يلجى ظهره كعبة البيت و يتلو محكمات القرآن
مظهراً منه الذى اسقطوه عصبة الجبت بنو الشيصبان(1)
همو در جای دیگری از دیوان چنین سروده است:
تقرأون التوراة والصحف والإنجيل جمعاً و محكمات الزبور
و تقصوا من القرآن أقاصيص أعاجيب رقه المنشور
كلما أسقطوه أو بدلوه و أقاموا له تماثيل زور
و أضلوا به العباد من التشبيه للحق في قديم الدهور(2)
در کتاب الصراط(3) تغییر مصاحف به عثمان بن عفان نسبت داده شده و در شرح السبعین نیز به تحریف قرآن اشاره شده است.(4) عصمة الدولة نيز با تفصیل بیشتر به بحث مصحف عثمانی و از بین بردن مصاحف دیگر و تحریف قرآن و از بین رفتن چند هزار آیه و حذف اسماء آل محمد و دشمنانشان از قرآن پرداخته است.(5) متأخران نصیریه نیز مانند حسين احمد،(6) معلّا ربيع، يونس على يونس حسین(7) و حسین علی عباس(8) به تفصیل در اثبات تحریف قرآن سخن گفته اند.
اما به طور کلی، علم قرائت و ظاهر آیات قرآن نزد نصیریان جایگاهی ندارد و نمونه هایی که برای تحریف قرآن ادعا می کنند، غالباً در راستای اثبات الوهیّت حضرت علی علیه السلام و تنزیه او از بندگی است. این نوشتار برای شناخت بهتر دیدگاه نصیریه دربارۀ قرآن، نگاهشان را به مصحف عبدالله بن مسعود تبیین می کند، و ریشه ها و گونه های استنادشان به قرائت ابن مسعود را می کاود.
مقصود از جریان های پیرامونی گروه هایی هستند که با جریان رسمی امامیه فاصله داشته، و به
ص: 446
روایات مهجورتر گرایش بیشتری داشته اند و بعضاً از جریان غلو تأثیراتی پذیرفته اند. در این بخش نمونه هایی بررسی می شود که اگرچه مستقیماً ارتباطی با نصیریه ندارد. اما کمک می کند تا فضای پیدایش انگاره های نصیری راجع به مصحف ابن مسعود را بهتر درک کنیم.
مصحف عبدالله بن مسعود از موضوعات مهمی است که با مسئله تحریف قرآن پیوند می خورد. جایگاه تاریخی عبدالله بن مسعود، موضع او در برابر یکسان سازی مصاحف، مواجهه عثمان با او و نقل گسترده قرائات ویژه ابن مسعود در تفاسیر و منابع روایی، در حافظه مسلمانان، ذهنیتی از مصحف ابن مسعود شکل داده است که فرقِ مختلف می توانند از آن بهره برداری کنند. همین که مصحف ابن مسعود با مصحفِ عثمانی تفاوت داشته(1) و یکی از زمینه های نزاع عثمان و دستگاه خلافت با ابن مسعود(2) بوده، می توانست زمینه ساز گمانه زنی های مختلف شود و راه را برای پدید آمدن گزارش هایی راجع به آن باز کند.
از سوی دیگر، برخی پژوهش ها نشان داده اند که حجم در خور توجهی از روایات شیعی در زمینه قرائات نادر فقط از طریق راویان متهم به غلو بر جا مانده، و به واسطه ایشان به منابع امامی راه یافته است. احمد سیاری ،ابوسمينة، محمد بن فضيل صیرفی، محمد بن سنان، محمد بن سلیمان و سهل بن زیاد راویانی از این دست هستند.(3) پس عجیب نیست توجه ویژه به مصحف ابن مسعود در میان غالیان و متهمان به غلو کمابیش دیده شود. مثلاً سیّاری در
ص: 447
کتابش، به جز قرائات منسوب به اهل بیت علیهم السلام، فقط به قرائات منسوب به ابن مسعود توجه دارد.(1) سیّاری به ضعف حدیث، غلو، تناسخ، فساد مذهب و ادعای وکالت متهم بوده است.(2)
همچنین، در کتاب فقه الرضا علیه السلام آمده است: «وَ لَا تَقْرَأْ فِي صَلَاةِ الْفَريضَةِ ... الْمُعَوِّذَتَين فَإِنَّهُ قَدْ نُهِي عَنْ قِرَاءَتِهِمَا فِى الْفَرَائِضِ لِأَنَّهُ رُوِى ... أَنَّ الْمُعَوَّذَتَين مِنَ الرُّقْيَةِ لَيسَنَا مِنَ الْقُرْآنِ دَخَّلُوهَا فِي الْقُرْآنِ وَ قِيلَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ علیه السلام عَلَّمَهَا رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ... وأَمَّا الْمُعَوِّذَتَانِ فَلَا تَقْرَأَهُمَا فِى الْفَرَائِضِ وَلَا بَأْسَ فِى النَّوَافِلِ».(3) چنان که می دانیم این دیدگاه دربارّ معوّذتین بنا بر مشهور، به ابن مسعود منسوب است و در روایاتِ معتبر بر نادرستی اش تأکید شده است.(4) فقه الرضا علیه السلام پیوند نزدیکی با کتاب التکلیف شلمغانی و برخی جریان های غالیانه و باطنی دارد.(5)
1. 2. نمونه ای رایج: قرائت آیه «و رفعنا لک ذکرک»(6)
در کتاب الفضائل به حذف اسناد از مقداد بن الاسود الكندى روايت شده است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که به پرده های خانه کعبه در آویخته بود، می گفت: «اللَّهُمَّ اعْضُدْنِي وَاشْدُدْ أَزْرِى وَاشْرَحْ صَدْرِى وَارْفَعْ ذِكرِى». جبرئیل نازل شد و این آیات را نازل کرد: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک* وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ* الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ* وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ مَعَ عَلَى بْنِ أَبِي طالبٍ صِهرِک». پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را خواند و عبدالله بن مسعود به همین صورت در مصحف خود ثبت کرد، ولی عثمان هنگام توحید مصاحف، آن را انداخت.(7) در برخی نسخ کتاب آیه به این صورت آمده است: «وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک بِعَلِی صِهْرِک».(8) این حدیث به همین صورت در الأربعون منسوب به اسعد بن ابراهيم بن الحسن الإربلی نیز آمده است.(9)
ص: 448
با بررسی تمام احادیث چهل گانه منسوب به اسعد بن ابراهیم روشن شد که 31 حدیث از آنها در کتاب الفضائل/ الروضة نقل شده است.(1)

جدول 1: مقايسه روايات الأربعون منسوب به اسعد بن ابراهیم اربلى و كتاب الفضائل /الروضة
بنابراين، كتاب الفضائل/ الروضة وكتاب الأربعون منسوب به اسعد بن ابراهیم، کاملاً با یکدیگر مرتبط اند و نمی توان آنها را دو منبع مستقل شمرد. در پژوهشی نشان داده شده است که اربعین اسعد بن ابراهیم تحریری تغییریافته از اربعین ابن ابی الفوارس است و انتساب آن به
ص: 449
اسعد بن ابراهیم نادرست است.(1) چنان که الفضائل نیز با روایتی از اربعین ابن ابی الفوارس آغاز شده(2) و به طور کلی در الفضائل / الروضة از اربعین ابن ابی الفوارس بسیار نقل شده است که این روایت نیز ظاهراً از همین اربعین است. نکته جالب توجه اینکه در نسخ موجود اربعین ابن ابی الفوارس، همین روایت از مقداد متن متفاوتی دارد و در آن سخنی از آیات محل بحث و مصحف ابن مسعود و تحریف عثمان نیست.(3) متن نسخ اربعین ابن ابی الفوارس تقريباً مطابق روایتی است که ابن شهر آشوب از فضائل الصحابة عكبرى روايت كرده است.(4) بدین ترتیب احتمالاً در نسخ اصلی اربعین ابن ابی الفوارس سخنی از مصحف ابن مسعود و قرائت «بعلی صهرک» نبوده و بعداً در برخی تحریرهای آن گنجانده شده است. در نسخه ای از الأنوار بکری هم آیه به صورت «وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک بِعَلِی صِهْرِک» ضبط شده است.(5) ولی در برخی نسخ خطی و نسخه بحار الانوار این عبارت نیامده است.(6)
پیش از همه این منابع باقلانی (متوفای 403 ه.ق.) می نویسد: «و إن من الشيعة ينقلُ نقلا متواتراً عن العترة أنهم كانوا يقرؤون في: أَلَمْ نَشْرَحْ لَك صَدْرَكَ. وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَک. الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَک. وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکرَك. و أيدْنَاك بَصِهْرک. إلى أمثال هذا مما يروونه ممّا لا أصل له»(7) که نشان دهنده شهرت نسبی این قرائت در قرن چهارم هجری قمری است.
فارغ از اینکه داوری ما دربارۀ این گزارش ها و برداشت ما از این روایات چه باشد، اینکه این روایت فقط در کتاب فضائل نقل شده جالب توجه است؛ زیرا این کتاب از برخی منابع غلات، مانند عيون المعجزات و ... اثر پذیرفته و روایات آنها را در خود بازتاب داده و در مجموع از خط رسمی و اعتدالی امامیه دور شده است.
یکی از موضوعات جنجال برانگیز دربارۀ اعتقاد شیعه به تحریف قرآن، سورة الولاية و سورة النورین است. خلاصه ماجرا این است که در کتاب دبستان المذاهب، دربارۀ شیعیان آمده
ص: 450
است: «برخی از ایشان گویند که عثمان، مصاحف را سوخته، بعضی از سوره ها که در شأن على و فضل آلش بود برانداخت و یکی از سوره ها این است: بسم الله الرّحمن الرّحيم. يا أيها الذین آمنوا آمنوا بالنورين ... و هم في الغرفات آمنون والحمد لله رب العالمين».(1) ميرزا حسین نوری در فصل الخطاب این متن را از دبستان المذاهب نقل می کند و می نویسد: «ظاهر کلامش آن است که آن را از کتاب های شیعه گرفته ولی من اثری از آن در کتاب های شیعه نیافتم، جز اینکه شیخ محمد بن علی بن شهر آشوب در مثالب النواصب، بنا بر آنچه از او حکایت شده، ذکر کرده که «آنها تمام سورة الولایة را از قرآن انداختند» و شاید آن سوره همین باشد؛ والله العالم».(2)
اگرچه آلوسی این نسبت را به مثالب النواصب داده،(3) اما در نسخه چاپی و خطی که به آن مراجعه شد، چنین چیزی یافت نشد.(4) نجارزادگان نیز با مراجعه به نسخ خطی مثالب النواصب چنین چیزی نیافته،(5) و با استناد به همین اشکال، آلوسی را به دروغ گویی متهم کرده است.(6) اما با احتمالات مختلفی مانند اشتباه در انتساب، نقل باواسطه، اختلاف نسخ، خلط حاشیه و ملحقات با متن و ... این اتهام جای تردید دارد. البته ابن شهر آشوب دربارۀ وجود نام حضرت علی علیه السلام در مصحف ابن مسعود، مطلب دیگری گفته که در بخش های بعد بررسی خواهد شد.
مصدرِِ دیگر این سوره تذکرة الائمة است که محمدباقر لاهیجی در سال 1085 آن را به زبان فارسی تألیف کرده است.(7) وی می گوید برخی از آیاتی که عثمان حذف کرده، و نیز «دو سوره از سور قرآنی از مصحف عبدالله بن مسعود، رضی الله عنه»، «در تفسیر گازر و ملا فتح الله» آمده و خودش نیز آن سوره ها را چنین ذکر می کند: «سورة النورين: بسم الله الرّحمن الرّحيم. يا أيها الذين آمنوا آمنوا بالنورين ... سورة الولاية: بسم الله الرحمن الرحيم. يا أيها الذين آمنوا آمنوا بالنبى والولى ... و علىّ من الشاهدين».(8) بنا بر جست وجوی نگارنده، در دو
ص: 451
تفسیر یاد شده اثری از این دو سوره نیست، چنان که محققان دیگر نیز تذکر داده اند.(1) در نسخه دیگری هم که ظاهراً متعلّق به قرن یازدهم هجری قمری است، سورة النورين به مصحف ابن مسعود نسبت داده شده است.(2) مقایسه متن دو سوره ادعا شده نشان می دهد که منشأ واحدی دارند و گویی دو تحریر از یک متن اند، یا یکی از روی دیگری گرته برداری شده است.

جدول 2: مقایسه آغاز متن سوره الولاية وسوره النورين
شاهد بر یگانگی اصل این دو سوره آن است که تاکنون قدیمی ترین منبعی که برای سوره الولاية ذكر شده، كتاب احسن الکبار است که در آن متن سوره النورین به عنوان سورة الولاية نقل شده است: «و عبدالله مسعود یک سورت داشت که آن را سوره ولایة گویند؛ به عثمان نداد و این سورت است: بسم الله الرّحمن الرّحيم يا أيها الذين آمنوا بالنورين الذين انزلناهما يتلون عليكم آياته و ينذرونكم عذاب يوم عظيم نوران بعضهما من بعض و ان الله سميع العلیم. تا آخر سوره».(3) این کتاب را محمد بن ابی زید ورامینی در 743 ه.ق. به زبان فارسی در فیروزان تألیف کرده است.(4)
به هر حال، وضعیت سندی و متنی این سوره، در عین ابتذال و رکاکت الفاظش، کمترین تردیدی در جعلی بودنش باقی نمی گذارد. در این باره محقّقان به تفصیل بحث کرده اند.(5) در منابعِ متقدم از سوره توحید با عنوان سورة الولاية ياد شده است.(6) شاید آشنایی و مواجهه جاعل با همین نام، در او انگیزه جعل سوره ای با این نام را پدید آورده باشد.
ص: 452
ناآشنایی جاعل با زبان عربی به گونه ای است که علی القاعده نباید عرب بوده باشد؛ اما دربارۀ گرایش اعتقادی اش نمی توان دقیقاً اظهار نظر کرد. در متن این سوره جعلی، وصایت و ولایت حضرت علی علیه السلام و برائت از دشمنانش که از ویژگی های عمومی تشیع است، آشکار است؛ اما غلو، تفویض یا ممیّزه های فرقه ای ویژه ای دیده نمی شود، بلکه دست کم می توان اطمینان داشت که با عقاید غالیان تألیهی در تضاد است.
برخی از محقّقان احتمال داده اند که مؤلف دبستان المذاهب یا کسانی که در کتاب او دست برده اند این سوره را برای تخریب اسلام و تفرقه بین مسلمانان جعل کرده باشند؛(1) اما با توجه به اینکه پیش تر این سوره در احسن الكبار (743 ه. ق.) نیز آمده، این احتمال پذیرفتنی نیست. به ویژه که یکی از دو نسخه ای که نگارنده از آن استفاده کرده، در سال 948 ه.ق. کتابت شده که مربوط به پیش از تألیف دبستان المذاهب است. یادکرد از این سوره و کتاب احسن الکبار در مکاتبات قاضی نورالله شوشتری (متفوای 1019 ه.ق.) و میریوسف علی استرآبادی هم شاهدی دیگر بر قدمت نسخۀ این سوره است.(2)
بنابراین، به نظر می رسد جاعل واقعاً گرایش شیعی داشته، امّا تعیین دقیق فضای فکری و فرهنگی اش نیازمند تحقیقات بیشتر است. چنان که گذشت، هم در احسن الکبار و هم در تذكرة الائمة این سوره ها به مصحفِ عبدالله بن مسعود نسبت داده شده است. بنابراین، این گزارش ها نیز به شناخت تاریخی نگاه جریان های غیررسمی و پیرامونی شیعه به مصحف ابن مسعود کمک می کند.
پس از آنکه دیدگاه کلی نصیریه دربارۀ تحریف قرآن بررسی، و شواهدی از ذهنیت جریان های غیررسمی شیعه دربارۀ مصحفِ ابن مسعود ذکر شد، اکنون نوبت آن است که دیدگاه نصیریه دربارۀ مصحف ابن مسعود واکاوی شود.
خصیبی، ابن مسعود را در زمره «المختبرین» برشمرده است. یعنی کسانی مانند ابن ملجم،
ص: 453
زبير بن العوّام و ... که به اعتقاد او در ظاهر مذموم، ولی در باطن محمودند. ابن مسعود به اعتقاد خصیبی در ظاهر از مرجئه و در باطن از موحّدان (=غالیان هم کیش خصیبی) بوده است.(1) در منابع نصیریه گاه به حدیث عبدالله بن مسعود استناد شده است. مثلاً عصمة الدولة روایتی تفسیری با ادبیات خاص نصیری از ابن مسعود روایت کرده است.(2) وی می نویسد:
شيخ من ابوالفتح گفت: روایت شده است که حجاج بن یوسف ثقفی، لعنه الله، از همه شهرها قاریانی را که بر قرائت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم یا امیرالمؤمنین علیه السلام یا عبدالله بن مسعود یا دیگر صحابه می خواندند جمع کرد و همه مصاحفی را که نزد آنها بود گرفت و سوزاند و آنها را کشت، و این مصحف را از مصحف عثمان بن عفان تأليف کرد و در دست مردم چیزی جز آنچه بر زبان ها مشهور است نماند و آن چیزی است که نتوانست بسوزاند یا مخفی کند.(3)
چنان که می بینیم، عصمة الدولة از میان صحابه فقط بر قرائت و مصحف ابن مسعود تأکید دارد. در کتاب النسب العالی نیز دربارۀ یکی از شاگردان ادعایی جلّی، به نام ابوالفرج سواد العین، آمده است: «قرأ القرآن برواية ابن مسعود»النسب العالى، ص17؛ حرفوش، خير الصنيعة، ج1، ص172. و نیز آمده است: «ابو طاهر الضراب الذهب اسلم على يد الجلّى فحفظ القرآن برواية ابن مسعود».(4) البته کتاب نسب شریف، بنا بر شواهد بسیار، جعلی و متأخّر است،(5) ولی در هر صورت این عبارات مؤید توجه نصیریه به قرائت ابن مسعود است.
خصیبی در آغاز باب دومِ الهداية الكبرى نام های حضرت علی علیه السلام در قرآن و سپس القاب، کنیه ها و نام های ایشان در میانِ امم پیشین را ذکر می کند.(6) در برخی منابع دیگر نیز متون مشابهی
ص: 454
دیده می شود، از جمله در کتابی که با نام الروضة فى فضائل أمير المؤمنین منتشر، و به اشتباه به شاذان بن جبرئیل منسوب شده، شبیه این متن دیده می شود.(1) از این کتاب نسخه متفاوت دیگری هم در دست است که با نام الفضائل چاپ شده و در آن نیز همین متن وجود دارد.(2) در جدول زیر بخشی از این دو متن که به نام های حضرت علی علیه السلام در قرآن می پردازد مقایسه شده است.
فضائل، ص174-175
(1) وَ بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى الثَّقَاتِ الَّذِينَ كَتَبُوا الْأَخْبَارَ أَنَّهُمْ وَضَحَ لَهُمْ فِيمَا وَجَدُوا وَ بَانَ لَهُمْ مِنْ أَسْمَاءِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام
(2) ثَلَاثُمِانَةِ اسْمِ فِي الْقُرْآنِ
(3) مِنْهَا مَا رَوَاهُ بِالْإِسْنَادِ الصَّحِيحِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ
(4) قَوْلَهُ تَعَالَى وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكتابِ لَدَينا لَعَلى حَكيمٌ
(5) وَقَوْلَهُ تَعَالَى وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيا
(6) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى وَاجْعَلْ لِى لِسَانَ صِدْقٍ فِى الآخِرِينَ
(7) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى إِنَّ عَلَينا جَمَعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَينا بَيانَهُ
(8) وَقَوْلُهُ تَعَالَى: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هادٍ فَالْمُنْذِرُ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم وَالْهَادِى عَلِي بْنُ أبي طالبٍ علیه السلام
(9) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى أَفَمَنْ كانَ عَلى بَينَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ ُيتْلُوهُ شَاهِدٌ فَالْبَينَةُ مُحَمَّدٌ وَالشَّاهِدُ
الهدایة الکبری، 1419، ص91-92
وَكانَ اسْمُهُ عَلِياً وَ فِي الْقُرْآنِ مُبِيناً،
(6) وَ قَوْلُهُ فِي قِصَّةِ إِبْرَاهِيمَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الآخِرِينَ
(5) وَقَوْلُهُ تَعَالَى إِجَابَةً لِإِبْرَاهِيمَ (عَلَيهِ السَّلَامُ): وَهَبْنا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكلَّا جَعَلْنَا نَبِيا وَ وَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيا
(4) وَقَوْلُهُ: وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِى حَكِيمٌ
(2) وَ لَهُ فِي الْقُرْآنِ ثَلَثْمِانَةِ اسْم.
(1 و 3) و رويت الْأَسَانِيدُ الصَّحِيحَةُ وَ وجدت فِي قِرَاءَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُود (رَضِي اللَّهُ عَنْهُ) الَّذى قَالَ النَّبِي (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) مَنْ أَرَادَ أَنْ يَسْمَعَ الْقُرْآنَ غَضَاً طَرِياً كَمَا أَنزَلَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَلْيَسْمَعْهُ مِنْ فَمِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، وَ بِهَذَا كَانَ يدْعُوهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ) لِأَبِيهِ.
(7) فَفِي قِرَاءَتِهِ: إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلِياً بَيانَهُ،
(8) وَقَوْلَهُ تَعَالَى إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ وَالْمُنْذِرُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) وَالْهَادِي عَلِى (عَلَيهِ السَّلَامُ).
ص: 455
عَلِي علیه السلام
(10) و قَوْلَهُ تَعَالَى إِنَّ عَلَينا لَلْهُدَى وَإِنَّ لَنا للآخِرَةَ وَالْأُولى
(11) وَقَوْلَهُ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبي يا أيهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً
(12) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتي عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ جَنْبُ اللَّهِ عَلَى بْنُ أَبِي طَالِب علیه السلام
(13) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إمَامٍ مُبِينٍ مَعْنَاهُ عَلى علیه السلام
(14) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلَى صراطٍ مُسْتَقِيمٍ
(15) وَ قَوْلَهُ تَعَالَى ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ مَعْنَاهُ عَنْ حُبِّ عَلَى بْنِ أَبِي طَالِبٍ
(16) وَقَدْ ذَكَرُوا أَسْمَاءَ كَثِيرَةٌ لَا تُطِيلُ بِذِكرِهَا هُنَا وَ هِي أَشْهَرُ مِنْ أَنْ تَخْفَى وَأَكثَرُ مِنْ ثَلَاثِمِانَةِ اسْمِ وَ مَا بَينَاهَا هَاهُنَا.
(9) وَقَوْلُهُ تَعَالَى: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَينَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَالشَّاهِدُ مِنْهُ عَلِى (عَلَيْهِ السَّلَامُ).
(15) وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ
وَقَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيهِ السَّلَامُ) لِعَلِي بْنِ دَرَّاعِ الْأَسَدِى وَ قَدْ دَخَلَ عَلَيْهِ وَ هُوَ مُحْتَبٍ فِي جَامِعِ الْكُوفَةِ فَوَقَفَ بَينَ يَدَيهِ، فَقَالَ: قَدْ أَرِقْتَ مَدَى لَيْلَتِك، فَقَالَ لَهُ: مَا أَعْلَمَكَ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِأَرَقِي؟ فَقَالَ: ذَكَرْتَنِي وَاللَّهِ فِي أَرَقِك، فَإِنْ شِئْتَ ذَكَرْتُكَ وَ أَخْبَرْتُكَ بِهِ فَقَالَ عَلَى بْنُ دَرَّاعٍ: أَنْعِمْ عَلَى يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِذَلِكَ، فَقَالَ لَهُ: ذَكَرْتَ فِي لَيْلَتِكَ هَذِهِ قَوْلَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ، عَنِ النَّبَا الْعَظِيمِ الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ فَأَرَقُكَ وَ فِكركَ فِيهِ وَ تَاللَّهِ يا عَلِى مَا اخْتَلَفَ الْمَلَأُ إِلَّا بِي، وَمَا لِلَّهِ نَبَا هُوَ نَبأ هُوَ أَعْظَمُ مِنِّى،
(16) وَ لِى ثَلَاتُمِانَةِ اسْمٍ، لَا يمكنُ التَّصْرِيحُ بِهَا لِئَلَّا يكبُرَ عَلَى قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِفَضْلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَلَى رَسُولِهِ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ.
جدول 3: مقايسه متن الفضائل والهداية الكبرى دربارۀ سیصد اسم حضرت علی علیه السلام در قرآن
چنان که دیده می شود متن دو کتاب کاملاً با هم مرتبط است. در متنِ الهداية الكبرى دو بخش اعتراضی دیده می شود که در متنِ الفضائل نیامده است. یکی روایت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارۀ عبدالله بن مسعود و دیگری روایتِ علی بن دراع الاسدی. در متنِ الفضائل هم چند آیه دیده می شود که در متن الهدایة الکبری نیامده است. اتحاد پاره 16 نیاز به توضیح دارد.
چنین به نظر می رسد که در متن الهدایة «و لى ثلاثمائة اسم لا يمكن التصريح بها ...» ادامه سخن امام علی علیه السلام است؛ ولی ادامه جمله به ویژه کاربرد تعبیر «امیرالمؤمنین علیه السلام» با امام متناسب نیست و به سخن نویسنده بیشتر شبیه است. با مراجعه به سه نسخه خطّى الهداية
ص: 456
و نیز نسخه چاپی مدینة المعاجز(1) مشخص شد که در متنِ نسخه چاپی الهداية تصحيف رخ داده و اصل آن چنین است: «اعظم منّى و أولى. تمام». بنابراین، در خود متن تصریح شده است که ادامه جمله از مؤلف است. به این ترتیب تناسبِ پاره 16 متن الفضائل با این بخش روشن تر می شود.
دربارۀ روايت على بن دراع الأسدی باید تذکر داد که در منابع، شخصی با این نام در طبقه یاران حضرت علی علیه السلام یافت نشد؛ اما دربارۀ شخصی با همین نام در طبقه اصحاب امام باقر علیه السلام، داستانی از ابو بصیر نقل شده است(2) که در تحریری از این داستان، نامش به صورت «علباء بن دراع» آمده است.(3) علباء بن دراع الأسدى ظاهراً همان کسی است که برخی ملل نویسان، فرقه علبائیه، و نصیریان نیز چند روایت غالیانه را به نادرست به او نسبت داده اند.(4) به نظر می رسد در این روایت نیز، على بن دراع الأسدى، تصحيف علباء بن دراع است که طبقه اش دچار اختلال شده است.
به هر حال، اگر این دو بخش اعتراضی را کنار بگذاریم، به نظر می رسد هر دو متن ریشه واحدی دارند. هر دو برای امیرالمؤمنین سیصد اسم در قرآن در نظر گرفته اند و آن را با مصحفِ ابن مسعود پیوند زده اند. گفتنی است کتابِ الفضائل و الروضة از منابع و آثار غالیان مانند الهداية بسیار بهره برده اند، و تألیف آنها متعلق به قرن هفتم دانسته شده است.(5) ابن شهر آشوب نیز در مناقب آل ابی طالب می نویسد: «قال صاحب كتاب الأنوار إن له في كتاب الله ثلاثمائة اسم فأما في الأخبار فالله أعلم بذلک»(6) و در جای دیگر می گوید: «سمی عليا في كتابه في ثلاثمائة موضع».(7) بیشتر آنچه ابن شهر آشوب از کتاب الأنوار نقل می کند در الهداية الكبری هم یافت می شود، و قرائن دیگری نیز بر پیوند و احتمالاً اتحاد الهداية الكبرى با نسخه ای به نام الأنوار دلالت دارد.(8)
ص: 457
ابن شهر آشوب در جای دیگری می نویسد: «رأیت فی مصحف ابن مسعود ثمانية مواضع اسم على علیه السلام».(1) به نظر می رسد با توجه به دو جمله پیشینِ ابن شهر آشوب، «ثمانیة» در اینجا تصحيف «ثلاثمائة» باشد. در این صورت ممکن است «رأيت» نیز تصحیف «رویت» باشد؛ هر چند احتمالات دیگری هم متصوّر است. بنابراین، تا اینجا شواهد نشان می دهد که نقل های ابن شهر آشوب، صاحب الفضائل و حسين بن حمدان، مصحف ابن مسعود و سیصد اسم امیرالمؤمنين علیه السلام، ریشه مشترکی دارند.
چنان که در جدول 3 دیده می شود، حسین بن حمدان خصیبی پس از ذکر چند نمونه از آیاتی که به ادعای او شامل نامِ حضرت علی علیه السلام است، از ذکر نمونه های دیگر خودداری می کند و می گوید: «تصریح به آن ممکن نیست تا مبادا بر گروهی که به فضل خدا بر رسول او و امير المؤمنين علیه السلام و امامان هدایت، ایمان ندارند، سنگین آید». این در حالی است که پذیرش همان نمونه هایی هم که خصیبی ذکر کرده، برای عموم مردم به نسبت دشوار است. چنان که بیشتر روایاتی که خصیبی در الهدایة الکبری آورده، برای عموم مردم دشوار و سنگین است. بنابراین، این فرضیه به ذهن می رسد که آنچه خصیبی در نظر داشته، فراتر از فضائل عالیه و متضمن غلو آشکار بوده است.
درستی این فرضیه را می توان با استناد به دیگر آثار خصیبی نشان داد. خصیبی در الرسالة الرستباشیة پس از آنکه الوهیّتِ حضرت علی علیه السلام را به تفصیل بحث می کند، این پرسش را پیش می کشد که: چه دلیلی از قرآن بر اینکه علی علیه السلام همان معنای معبود (ذات خدا) است وجود دارد؟(2) سپس به تفصیل در این باره بحث می کند و آیاتی را نشان می دهد که از آن جمله است: «و هو العلى العظيم»،(3) «إن الله هو العلىّ الكبير»،(4) «إن الله كان عليّاً كبيراً»،(5) «إنّه علىّ حكيم»،(6) «و هو العلىّ الكبير».(7) بدیهی است که «علیّ» در این آیات نام خداوند متعال است؛ ولی خصیبی آن را نام حضرت علی علیه السلام دانسته، از آن بر الوهیّت ایشان استدلال کرده
ص: 458
است.(1) علاوه بر آن خصیبی آیات متعدّد دیگری را هم بر حضرت علی علیه السلام تطبیق داده است، از جمله در آیه 45 سوره زمر، «الله» را همان حضرت علی علیه السلام دانسته است.(2) این برداشت از آیه، تفسیر ابوالخطاب بوده که به شدّت انکار اهل بیت علیهم السلام را در پی داشته و گوینده اش را مشرک دانسته اند.(3)
بنابراین، تا اینجا روشن شد آنچه خصیبی به عنوان سیصد نام حضرت علی علیه السلام در قرآن و مصحف ابن مسعود مدّعی است، با اعتقاد غالیانه اش به الوهیّت حضرت علی علیه السلام گره خورده و به همین دلیل، همۀ آنها را افشا نکرده است. امّا در ادامه نمونه هایی که در الهداية، الفضائل و منابع دیگر به عنوان نام های حضرت علی علیه السلام در مصحف ابن مسعود ادّعا شده، بررسی می شود.
در این بخش نمونه هایی از استنادات به مصحف ابن مسعود در آثار نصیریه را نشان می دهیم، و گوناگونی این مثال ها را از جهت نقش داشتن یا نداشتن نصیریه در شکل گیری این انتساب ها بررسی خواهیم کرد.
3. 1. قرائت آیه «ان علينا جمعه و قرآنه»(4)
چنان که گذشت،(5) در متن خصیبی و متن الفضائل تصریح شده است که قرائت آیات «إِنَّ عَلَينا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَه * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنه * ثُمَّ إِنَّ عَلَينا بَيانَه»(6) در مصحف ابن مسعود متفاوت و مشتمل بر نام حضرت علی علیه السلام است. البته در نسخه چاپی الفضائل والهداية اين اختلاف دقيقاً روشن نشده، ولی در نسخ خطى الهداية، به جای «عَلَینا» که دو بار در آیه آمده، «علیّاً» ثبت شده است.(7) ابن شهر آشوب نیز پس از ذکر ماجرای مصحف حضرت علی علیه السلام می نویسد: «وَ لِهَذَا قَرَأَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّ عَلِياً جَمَعَهُ وَ قَرَأَ بِهِ فَإِذَا قَرَأَهُ فَاتَّبِعُوا قِرَاءَتَهُ».(8) ابوبكر باقلانی (متوفای 403 ه.ق.) هم به این قرائت اشاره، و آن را نقد کرده است.(9)
ص: 459
حکایت سمعانی از سلیمان بن احمد الطبرانی هم جالب توجه است. طبرانی (متوفای 360 ه.ق.) می گوید: «در دکّانی در شهر شبام [در یمن]، بیمار افتاده بودم که شنیدم کسی این آیه را چنین می خواند: انّ علیاً جمعه و قرأ به فإذا قرأناه فاتّبع قرانه. و اهل این شهر از غالیان شیعی بودند. خواستم که گفته او را رد کنم که یکی از ناآشنایان مرا از این کار منع کرد و گفت: اهل این شهر همگی رافضی اند و اگر چیزی بگویی، خونت را به هدر داده ای! سکوت کن».(1)
خصیبی در الرسالة الرستباشية هم این آیه را بر الوهیت حضرت علی علیه السلام تطبیق داده و به جای «علینا» در هر دو موضع «عليّاً» ثبت کرده است.(2) از متأخران نصیریه نیز معلّا ربيع و حسین احمد به تحریف این آیات تصریح کرده و به جای «علینا» در هر دو موضع «علیّاً» آورده اند.(3)
معلّا ربیع، از مشایخ متأخر نصیریه، به تحریف نام حضرت علی علیه السلام در آیه «إِنَّ عَلَينا لَلْهُدى»(4) تصریح کرده، و مدعی شده است که «علیّاً» در این آیه به «علینا» تغییر یافته است.(5) در روایتی که پیش تر از الفضائل نقل شد، آمده است که این آیه در مصحف ابن مسعود مشتمل بر نام حضرت علی علیه السلام بوده است.(6) در جای دیگری از الفضائل، همین قرائت ضمن روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است.(7) سند این روایت، بنا بر نقل قرائات سیّاری و تأویل الآیات، چنین است: محم بن خالد البرقى، يونس بن ظبیان، علی بن ابی حمزة، فيض بن مختار.(8)
يونس بن ظبیان از برجسته ترین متهمان به خطابی گری در قرن دوم بوده و حضورش در این سند می تواند مؤید وابستگی این روایت به خط فکری غلات باشد. سیاری البته در ادامه نوشته است: «روی ابو طالب مثل حدیث یونس».(9) مشابه این مضمون، اما نه به عنوان قرائت، بلکه به عنوانِ تأویل، در دو روایت دیگر آمده است:
ص: 460
نخست: روایت تأويل الآیات به این اسناد: «جَاءَ مَرْفُوعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ... وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّ عَلَينا لَلْهُدى يَعْنِي أَنَّ عَلِيا هُوَ الْهُدَى».(1) به نظر می رسد تأویل الآیات این روایت را از کتاب محمد بن خالد البرقی(2) گرفته است؛ زیرا از محمد بن خالد البرقی با تعابیر مشابه بسیار روایت کرده است؛ از جمله با این سند روایت تأویلی مشابهی آورده است: «فَهُوَ مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِي مَرْفُوعًا عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ...».(3)
و دوم، روایت فرات کوفی به این اسناد: «قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيدٍ مُعَنْعَنا عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ... إِنَّ عَلَينا لَلْهُدَى إِنَّ عَلِياً هَذَا الْهُدَى».(4) اگرچه سند این روایت هم ناقص نقل شده، ولی مقایسه متن کاملش با نقلِ تأویل الآیات به خوبی نشان می دهد که هر دو روایت واحدی است. ولی باز ارتباط سند با متهمان به غلو روشن نیست. چنانکه در شعری منسوب به مالک اشتر آمده است: «ان علياً للهدى لمالك ... ان علياً من عصاه هالک».(5)
3. 1. قرائت آیه «ان علينا جمعه و قرآنه»(6)
عصمة الدولة در الرسالة المصرية مي نويسد: «و قد أقرَّ بالإجماع أنه صلّی الله علیه و آله و سلّم قرأ في يوم الأحزاب: و ردَّ الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيراً و كفى الله المؤمنينَ القتالَ بعلى و كان الله قوياً عزيزا. هكذا وردَ فى مصحفِ ابنِ مسعودٍ».(7) البته چنان که عصمة الدولة با تعبير «اجماع» اشاره کرده، انتساب این قرائت به ابن مسعود، مشهور بوده است.(8) ظاهراً عباد بن يعقوب الرواجنی در معرفی و ترویج این نسبت به ابن مسعود بیشترین سهم را داشته است.(9) هر چند طریق دیگری نیز برای آن ادعا شده است.(10) البته در قرائاتِ سیاری و تأویل الآیات نیز این
ص: 461
قرائت از کتابِ محمد بن خالد البرقی از یونس بن ظبیان از علی بن ابی حمزه از فیض بن مختار از امام صادق علیه السلام، در کنار قرائت «انّ عليا للهدی» نقل شده است.(1) تذکر داده شد که یونس بن ظبیان از غالیان شمرده شده است. علی بن ابراهیم نیز آیه را به همین صورت نقل کرده ولی معلوم نیست از بابِ تأویل است یا قرائت.(2)
آيه «هذا صراط على مستقيم»:(3) عصمة الدولة می نویسد: «روتِ الشيعةُ في مصحفِ ابنِِ مسعود: هذا صراطُ على مستقیمٌ».(4) پیش از او حسین بن حمدان نیز این قرائت را آورده است.(5) اگرچه این قرائت از آیه در منابع دیگر نیز ادعا شده،(6) اما فارغ از درستی و نادرستی این قرائت، انتسابش به ابن مسعود فقط در الرسالة المصرية يافت شد.
نصیریه گاه قرائات صریح غالیانه را نیز به ابن مسعود نسبت داده اند. آیه «کانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً «مَقْضِيا»(7) از جمله آیاتی است که خصیبی بر الوهیت حضرت علی علیه السلام به این شکل شاهد گرفته است: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلا وارِدُها كَانَ عَلىّ رَبُّكَ حَتْماً مَقْضِيا».(8) مصحّح کتاب در پاورقی نوشته است: «وجه استشهاد بر الوهیت علی آن است که کلمه «عَلَی» در این آیه «عَلِیّ» در نظر گرفته شود».(9) در این صورت «ربّ» نیز خبر «كان» تلقی شده، منصوب خوانده می شود.
سخن مصحّح درست است؛ زیرا در الرسالة المصرية از دیگر منابع مهم نصیریان، این قرائت به مصحف ابن مسعود نسبت داده شده است: «و رُوی فی مصحفِ ابنِ مسعودٍ: کان عَلىّ رَبُّك حتماً مقضيَّاً».(10) طبق قرائتی که نصیریان به ابن مسعود نسبت داده اند، علی علیه السلام ربّ
ص: 462
محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم شمرده می شود که به اجماع مسلمانان با توحید و جایگاه برتر پیامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نسبت به امامان علیهم السلام مخالف است.
همچنین، از رساله مقصد الطالب، اثر حسين حرفوش، نقل شده است که قرائت «و هو الذي فى السماء إله و في الأرض إمام و هو العلى الكبير» به ابن مسعود نسبت داده است.(1) پیش تر به جایگاه چنین قرائتی نزد غالیان متقدم اشاره شد.(2)
در متن روایت الفضائل، آيه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَسَلَّمُوا تَسْلِيماً »(3) هم به عنوان یکی از آیات مربوط به نام حضرت علی علیه السلام در قرآن و مصحف ابن مسعود یاد شده است. معلوم نیست ارتباط این آیه با نام حضرت علی علیه السلام چیست. شاید مقصود نویسنده این باشد که «سلّموا لعلیّ تسلیماً» که در برخی روایات دیگر به عنوان تفسیر آمده(4) جزء قرائت ابن مسعود بوده است. مؤید این احتمال، عباراتِ طوبانی از نویسندگان نصیریه است:
مع قوله صلوات الله عليه و صلّوا تسليماً و معنى صلّوا عليه و سلّموا تسليماً يعني يعلّيه [لعلىّ؟]، لأن امير النحل هو العلىّ و سلّموا لأمره تسليماً و كذا لا تتمّ الصلاة الا بالتسليم فأول ما يبدأ بالتوجّه إليه هو السيد سلمان منه الرحمة و منه الدخول، ثم دخول الصاة و هى القرائة و هى التحيات و هم السيد محمد و الحاءات اشخاص السيد محمد و معرفتهم ثم بالتسليم لأمير النحل و هى الكمال و غاية النهى و كذا قال في قراءة عبدالله بن مسعود رضی الله عنه و هو من درجة المختبرين فى رسالة سيدنا الخصيبي قدس الله روحه و قوله ان الله و ملائكته يصلون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليماً.(5)
احتمال دیگر آن است که این متن، منشأ غالیانه داشته و مقصود تطبیق واژه «الله» بر حضرت علی علیه السلام و «ملائکته» بر شیعیان او، و مقصود از «یصلّون» خواندن نماز میّت بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باشد. این برداشت را در دیگر منابع نصیریه می توان ديد. مثلاً عصمة الدولة
ص: 463
می نویسد: «رُوی عن السيد محمدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم ظاهراً: أوّلُ مَنْ يصلى علَى ربي و ملائكته، وكان أوّلُ مَنْ صلََّى عليه مولانا أميرُ المؤمنين و سلمانُ و المقدادُ و أبو ذَرّ الذين هم مالِكوا علمِ الله، بدليلِ قولهِ تعالى: إِنَّ الله و ملائكته يُصلُّونَ على النبيّ».(1) نیز می نویسد: «و قد سُئلَ السيدُ الرسول صلّی الله علیه و آله و سلّم فقيل له: مَنْ يصلى عليك فقال: رجلٌ مِنْ بنى هاشم ثمَّ الأمثلُ فالأمثلُ هذا بعدَ أن قال: أولُ مَنْ يصلّى على ربي ثم الملائكةُ قَبيلاً قبيلاً و عَنِِ المفضلِ بنِ عمرٍ و قد سُئلَ فقيل له: و مَنْ صلى على النبي: فتلا قوله تعالى: إِنَّ الله وملائكتُهُ يُصلونَ على النبي يا أيها الذين آمنوا صلُّوا عليهِ و سلّموا تسليماً. ثم قال: على و شيعتهُ».(2)
جریان های غالی و حاشیه ای به ارائه قرانات و حتی آیاتی نادر از قرآن اهتمام داشته اند. نصیریه در این فضا بر تحریف قرآن تأکید کرده، و با بهره وری از ذهنیت تاریخی شیعیان دربارهٔ مصحف ابن مسعود، قرائات خاصی به او نسبت داده اند. در این میان شخصیتی همچون خصیبی برای نشان دادن جایگاه نام حضرت علی علیه السلام در قرآن، قرائات نادر بسیاری را ادعا کرده است. با این همه، برخی از قرائات منسوب به ابن مسعود در منابع پیشین به عنوان قرائت ابن مسعود شهرت یافته و جعل نصیریه نیست. برخی قرائات نیز اگرچه سابقه داشته و برگرفته از منابع متقدّم شیعه است، اما فقط در منابع نصیریه به ابن مسعود منسوب شده است. برخی هم کاملاً ساخته و پرداخته خود نصیریه است و به منظور اثبات الوهيت حضرت علی علیه السلام جعل شده است. همه آنچه نصیریه به عنوانِ قرائت ابن مسعود آورده اند به مقاماتِ حضرت علی علیه السلام مربوط می شود و به نوعی از آن در اثبات غلو استفاده کرده اند.
ص: 464
پیوست دوم: رمزواره های نصیری در كتاب الهداية الكبرى(1)
چکیده
امروزه تحقیقات متعددی جایگاه ویژه حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 346 یا 358 ه.ق.) را در شکل گیری و انسجام فرقه غالی نصیریه نمایانده، و از آرای غالیانه او در آثار سرّی اش بحث کرده اند. ولی خصیبی در الهداية الكبرى عقايد نصیری را، مگر در بحث بابیت، کمتر به تصریح بیان کرده، و همین موجب شده است برخی این اثر را پیراسته از غلو بدانند. نوشته پیش رو با بررسی تطبیقی میان روایات الهدایة و دیگر آثار نصیری پاسخ گوی این پرسش است که: آیا عقاید نصیری خصیبی در الهدایة نمود یافته است؟ در مقاله ضمن بیان مشابهت های گسترده میان الهداية و آثار اختصاصی خصیبی، مانند الرسالة الرستباشية، عقایدی چون ندای الوهيت حضرت علی علیه السلام، نامیرایی امامان، جایگاه خدایی شاهان ایران، حلول و تناسخ و خصوصاً در بخش مربوط به امامان در الهداية نشانه یابی و رمزگشایی شده است. عمومی بودن کتاب الهداية زمینه این پرده پوشی نسبی مؤلف بوده است.
کلیدواژه ها: الهداية الكبرى، حسين بن حمدان خصیبی، غلو نصیری، تناسخ و حلول، بابیت.
كتاب الهداية فى تاريخ الأئمه علیهم السلام، معروف به الهداية الكبرى، اثر حسین بن حمدان خصیبی (متوفای 346 یا 358 ه.ق.) از آثار کهن در زمینه دلائل نگاری است. کتاب دو بخش دارد. در بخش نخست به روایاتی دال بر حقانیت و مناقب ائمه علیهم السلام پرداخته، و در بخش دوم مناقب و کراماتِ ابواب نصیریه را گرد آورده است. پیشینیان امامی تقریباً روایت
ص: 465
مستقیمی از این اثر ندارند.(1) عالمانی همچون ابن غضائری و نجاشی نیز خصیبی را به کذب و فساد مذهب متهم کرده اند.(2)
با این حال، پس از چند سده برخی از متأخران امامی، مانند ابن شهر آشوب (متوفای 588 ه.ق.) و حسن بن سلیمان حلی (متوفای قرن هشتم ه.ق) به این اثر اقبال نشان داده اند.(3) به طور خاص در دوران صفویه روایت برخی جامع نگاران مانندِ سید هاشم بحرانی (متوفای 1107 ه.ق.)، حر عاملی (متوفای 1104 ه.ق.) و محمدباقر مجلسی (متوفای 1110 ه.ق.) از این کتاب گسترده تر شد. هر چند حر عاملی در اثر فقهی اش، وسائل الشيعة، از الهداية استفاده نکرده(4) و آن را در زمره آثار موثق نیاورده است.(5) او و مجلسی هم خصیبی را تضعیف کرده اند.(6) رجال نگاران متأخر هم عموماً تضعیفات قدما دربارۀ خصیبی را پذیرفته اند.
تا این دوره سخنی از وثاقت و حسن حال خصیبی در منابع امامی نمی یابیم. شاید نخستین بار وحید بهبهانی (متوفای 1206 ه.ق.) است که انگاره شیخ اجازه بودن خصیبی را شاهدی بر وثاقت وی گرفته است.(7) سپس کسانی همچون فرزند او محمدعلی کرمانشاهی (متوفای 1212 ه.ق.) و شیخ یوسف بحرانی (1107-1186 ه.ق.) كتاب الهداية را شاهد وثاقت و امامی بودن خصیبی گرفته اند.(8) محدث نوری (متوفای 1320 ه.ق.) نیز گرچه ضعف خود خصیبی و بسیاری از روایات بخش ابواب الهدایة را پذیرفته،(9) ولی گویی تألیف بخش نخست کتاب را مستقلّ از بخش بابیت، و در غایت متانت و اتقان(10) دانسته و چیزی مخالف مذهب در آن نیافته است.(11) دیگرانی هم موضع مشابهی دارند.(12)
ص: 466
شاید برخی احتمال دهند مؤلف، هر یک از بخش های الهدایة را در یکی از دوره های مذهبی عمرش نوشته است، یا در درستی نسبت یکی از دو بخش به خصیبی تردید کنند. اینکه دست کم از دوره عبدالله افندی (متوفای 1130 ه.ق.) كتاب أخبار أصحاب الأئمة علیهم السلام را جدا از تاریخ الأئمة به خصیبی نسبت داده اند،(1) زمینه دیگری بوده که جدایی دو بخش از الهدایة نزد برخی از متأخران محتمل باشد. کرمانشاهی و آل طعان (متوفای 1315 ه.ق.) نیز چاره کار را در ادعای دوگانگی نویسنده الهداية با خصيبي مطعون قدما جسته اند.(2) شیخ نصرالله قزوینی هر دو بخش الهدایة را یک کتاب دانسته، ولی شواهد درستی تضعیفات قدما را صرفاً از بخش بابیت ارائه کرده است.(3)
در دهه های اخیر، با دسترسی به نسخ سرّی نصیریه، پژوهش های بسیاری خصیبی را بزرگ ترین پیشوا و نظریه پرداز غالیان نصیری معرفی می کنند.(4) عمیدرضا اکبری هم قرائن گسترده ای بر درستی نسبت آثار کاملاً غالیانه ای مانند الرسالة الرستباشية، ديوان و الفرق بين الرسول والمرسل به خصیبی آورده، و از انتساب آثاری همچون المائدة و الهداية و به ويژه بخش ابواب آن به خصیبی دفاع کرده است.(5)
بر این اساس، در مقاله پیش رو، غالی بودن خصیبی و پیشوایی اش برای نصیریه مفروض گرفته شده است. پرسش اصلی مقاله این است که: آیا پیراستگی بخش نخست الهداية الكبرى از غلو، چنان که پندار برخی از متأخران امامی است، قابل دفاع است؟ یا اینکه این متأخران در كشف مصادیق غلو ناکام بوده اند؟ آیا فرض اول و پیراستگی احتمالی الهداية از غلو بدین معنا است که خصیبی در زمان تألیف الهداية نصيرى نبوده، و بعداً نصیری شده است؟ اگر بر فرض شواهدی از غلو در بخش نخست الهدایة یافت می شود، اینها از چه نوعی است، و وجه پوشیدگی اش بر برخی عالمان امامی چه بوده است؟
اهمیت این پژوهش از آن رو است که گرچه تا سال های اخیر اختلافات در زمینه وثاقت یا
ص: 467
ضعف خصیبی در نقل روایات بخش نخست پابرجا است،(1) اما تاکنون پژوهش مجزایی شاخصه های مذهبی خصیبی در بخش نخست الهدایة را بررسی نکرده است. البته، برخی از محققان هم سطوحی از غلو مانند تفویض را در مواضعی از الهداية نشان داده اند.(2) برخی مجموعه ای از غرائب موجود در الهدایة را نام برده، ولی از خاستگاه آن بحث نکرده اند.(3) همچنین، این پژوهش در ارزیابی انگاره حاکمیت و ترجیح آرای موجود در الهدایة بر دیگر کتب منسوب به خصیبی(4) مؤثر است.
در این بخش اشتراکات بخش نخست الهدایة با آرای اختصاصی نصیریه، به ویژه کلمات خود خصیبی در آثار صریحاً غالیانه اش، را بررسی می کنیم.
از مهم ترین شاخصه های اعتقادی نصیریان در برابر دیگر فرق غلو، اعتقاد به بابیت محمد بن نصیر است. این انگاره نه تنها در فصل مربوط به بابیت،(5) که در بخش امامان از الهداية هم به چشم می خورد.(6) همین انگاره اختصاصی نصیریه برای حکم به نصیری بودن مؤلف کافی است.
خصیبی از طرفی در ابتدای باب محمد بن نصیر، مشهد او را بصره دانسته،(7) ولی در روایتی نزدیک به همین گفته اش، می آورد که محمد بن نصیر در غیبت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف همراه با ایشان است.(8) کلید حل این تعارض، در دیوان خصیی است که می گوید در باطن امر، مقصود از مشهد، محل غیبت شخص است.(9) توضیح آنکه، نصیریان به هیچ وجه مرگ و
ص: 468
کشته شدن انبیا، اوصیا و ابواب را نمی پذیرند، بلکه به غیبت باب و ظهور او در قالب نبی و باب و وصی بعدی معتقدند.(1)
الهدایة روایتی از مشایخ اختصاصی اش با تعبیر غیبت امام هادی علیه السلام نیز آورده است.(2) در همین راستا در نسخه ای از الهدایة، شهادت سیدالشهداء علیه السلام انکار شده و از افتادن شبه امام حسین علیه السلام بر شخصی دیگر سخن رفته است.(3) اگرچه این جملات در بیشتر نسخ الهداية به چشم نمی خورد،(4) ولی در دیگر آثار خصیبی و پیروانش به آن تصریح شده است.(5) البته غالیان پیشانصیری هم به آن تصریح کرده اند،(6) و گویا از عقاید مشترک فِرَق خَطّابی است.
خصیبی در الهدایة از حوادث ظاهری ماجرای غدیر با تفصیل بسیار و با شرح جزئیات بیش از دیگر منابع سخن می گوید؛ اما دقیقاً وقتی به عبارت متواتر و اصلیِ خطبه غدیر «من كنت مولاه ...»(7) می رسد، به جای کوچک ترین اشاره به محتوای حدیث غدیر، می نویسد: «قالَ الحُسَينُ بنُ حَمدَانَ: إِنَّمَا تَرَكْنَا اعادته لإشتهَاره عِندَ النَّاسِ جمیعاً». این در حالی است که نه توضیحات خصیبی حجم کمتری نسبت به عبارت مشهور دارد تا انگیزه اختصار موجه باشد، و نه شهرت این عبارت، محدثان را از نقل آن باز می داشته است؛ خصوصاً که خصیبی اهل تفصیل و پردازش روایات است و از این رو حذف این جمله عجیبتر می نماید.
خوش بختانه با دسترسی به آثار سرّی خصیبی مانند دیوان او و رساله الفرق بين الرسول والمرسل، این ابهام کاملاً رفع می شود. در نگاه منابع خاص نصیریه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر الوهيت حضرت علی علیه السلام را اعلان کرده است؛ اما به جز اهل حق آن را چنان که بوده نشنیده اند و دیگران، که «اهل کدر» و «مسخ شدگان» اند، آن را به صورت جمله مشهور «من
ص: 469
كنت مولاه فهذا علی مولاه» شنیده اند.(1) خصیبی ندای غدیر را چنین می داند: «هذا على ربكم فاعبدوه، وهذا على خالقكم فوحدوه».(2)
طولانی ترین خبر الهداية، یعنی رساله رجعت منسوب به مفضل بن عمر، نیز از آثاری است که عباراتش اشتراکات بسیار گسترده ای با آثار اختصاصی نصیری خصیبی مانند دیوان دارد. عادل زاده با مقایسه این رساله با منابع نصیری و به ویژه آثار خودِ خصیبی، وابستگی این رساله به مذهب نصیری را نشان داده است. بنا بر شواهد موجود، خصیبی در پردازش این رساله از منابع امامی پیشین به عنوان قالبی برای بیان آموزه های نصیری بهره برده، و آموزه های باطنی نصیری مانند تناسخ، بابیت، نظریه سبعة اكوان و نمادها و آداب غالیانه را به صورت رمزگونه در آن گنجانده است.(3)
همچنین، در همین کتاب، نصیریه، در بحث از مستندات نصیریه بر حلیت خمر نشان داده شد که تحریم خمر در الهدایة کاملاً در چارچوبی اباحی و برای زمینه سازی تجویز آن مطرح شده است؛ دقیقاً بر خلاف برداشت کسانی که این بخش را شاهد اباحی نبودن نویسنده الهدایة گرفته اند.(4)
بنا بر روایتی در الهداية، ابوالحسن علی بن عاصم کوفی در حالی که نابینا بود، بر امام حسن عسکری علیه السلام وارد شد. امام علیه السلام به او فرمود: «فرشی که بر آن هستی، بسیاری از مُرسَلان و انبیا و امامان، بر آن پای نهاده اند». علی بن عاصم می گوید: «مولای من، تا در دنیا هستم، به احترام این فرش، نه موزه می پوشم و نه نعل». امام فرمود: «این پوستی که موزه از آن ساخته شده، ملعون، نجس و ناپاک است و به امامت ما اقرار نکرده است». علی بن عاصم در آن هنگام آرزو می کند که آن فرش را ببیند. ناگهان چشمانش بینا می شود و آن فرش رنگارنگ را می بیند. سپس امام تصویر جای پا و جای نشستن انبیا و مرسلان و امامان را به او نشان می دهد و بدین ترتیب نام می برد:
ص: 470
آدم، قابیل، شیث، انوش، قینان، مهلائیل، یازد، اخنوخ، متوشلخ، لمک، نوح، سام، ارفخشد، يعرب، هود، صالح، لقمان، لوط، ابراهيم، اسماعيل، الياس، قصیّ، اسحاق، يعقوب، يوسف، شعیب، موسی، هارون، یوشع، کولب، حزقیل، شمويلا، طالوت، داود، سلیمان، آصف، ایوب، یونس، اشعيا، اليسع، خضر، زکریا، یحیی، عیسی، شمعون، دانیال، اسکندر، اردشیر، شاپور، لؤیّ، مرّة، كلاب، قصیّ، عبد مناف، هاشم، عبدالمطلب، عبدالله، سيّد محمد، امیرالمؤمنين، حسن، حسین، علی، محمد، جعفر، موسی، علی، محمد، علی، امام عسکری، مهدی.
علی بن عاصم گمان می کند که شاید خواب می بیند، اما امام علیه السلام بر بیداری او تنبّه می دهد و می فرماید: «هر کس در این نام ها کم و زیاد کند کافر می شود؛ و هر کس در یکی از آنها شک کند مانند شک کننده و منکرِ خدا است، و خدا در روز قیامت او را شدیدتر از همه عذاب می کند». سپس امام علیه السلام علی بن عاصم را به حال نابینایی باز می گرداند و او دربارۀ کسانی که به 124 هزار پیامبر اعتقاد دارند می پرسد. امام علیه السلام پاسخ می دهد که اگر این سخن از روی آگاهی باشد گناه ندارد. سپس علی بن عاصم از امام می خواهد، علم آنها را به او بیاموزد تا در آن کم و زیاد نکند. امام می فرماید: «انبیا و رسولان و امامان و اوصیا، همانان اند که آنها و جای پایشان را روی فرش دیده و 124 هزار پیامبری که مردم در زمره انبیا و رسولان و حجاب های خدا پنداشته اند، کسانی اند که به خدا و کتاب های آسمانی و شرائع ایمان آورده اند. برخی از آنها صدیقان و شهیدان و صالحان، یعنی مؤمنان اند و این عددِ آنها از زمان هبوط آدم از بهشت تا زمان بعثت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است». پس از آن علی بن عاصم، خدا را برای این هدایت شکر می کند.(1)
رجب برسی این روایت را با اختصار و تغییراتی، در کتابش آورده است.(2) با توجه به آنکه برسی در سند روایت پیشین و دو روایت پسین، نام حسین بن حمدان را آورده، منبع این روایت هم خصیبی است. مجلسی(3) و سید نعمت الله جزائری(4) این حدیث را از بُرسی و سید هاشم
ص: 471
بحرانی آن را از خصیبی روایت کرده اند.(1) مجلسی در جای دیگر، تحریرِ دیگری از این روایت آورده و منبع خود را «بعضِ مؤلفات أصحابنا» یاد کرده است.(2) در اینجا هم مانند بسیاری از مواضع بحار الانوار،(3) این تعبیر به منتخب طریحی اشاره دارد.(4) در تحریر طریحی، روایت خصیبی تحریف شده و انتهایش به کلّی تغییر کرده و عباراتی برگرفته از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام به آن افزوده شده است.(5)
سلسله انبیا و اوصیا در منابع فِرَق اسلامی نام برده شده اند؛ اما هر یک از نظر تعداد، نام ها و ترتیب، اختلافات بسیار با این روایت دارند.(6) در این میان، تنها سلسله ای که خودِ خصیبی در الرسالة الرستباشية، تحت عنوان «سياقة المعنى والاسم» آورده، دقیقاً مطابق همین روایت بوده و هیچ اختلافی ندارد.(7) حتی در نوع ضبط اسم ها و نوع تعابیر نیز بسیار به هم نزدیک اند. مثلاً در در هر دو پس از نام اخنوخ به اتحادش با ادریس تأکید شده و پس از نام یعقوب، بلافاصله آمده است: «و هو اسرائیل». مهم تر آنکه در هر دو نام قابیل، در شمار انبیا آمده ولی تأکید شده است که به سبب قتل هابیل از نبوّت کنار گذاشته شده است. حتی بنا بر روایت الهدایة، جای پای قابیل در کنار انبیا و اوصیا، بر روی آن فرش مانده است: «و هَذَا مَوضِعُ قَدَمِ قَابِيلَ إِلَّا أَنَّهُ لُعِنَ حَيثُ قَتَلَ أَخَاهُ هَابِيل».(8) در الرسالة الرستباشية نیز تأکید می شود که نام قابیل ابتدا در دیوان نبوت بود و سپس محو شد: «و ندم قابیل حتی واری هابیل و لعن و محی اسمه من ديوان النبوة و زال عن المقام الذي كان فيه و صار فرعونياً».(9)
نکته بسیار مهمی که در این «سیاقة» دیده می شود انتقال از دانیال به اسکندر، اردشیر،
ص: 472
شاپور و سپس لؤیّ است. علاوه بر زمان پریشی موجود در این سیاقه، ذکر نام اسکندر، اردشیر و شاپور در میان سلسله انبیا و اوصیا بسیار شگفت است و انتقال از شاپور به لؤیّ بر این شگفتی می افزاید. معمولاً در روایات سلسله انبیا نگاه مثبتی به پادشاهان فارس، به ویژه شاپور و اردشیر، دیده نمی شود، چه رسد به آنکه نبی یا وصی به شمار روند.(1)
با این حال، در میان غلات، چنین دیدگاهی راجع به پادشاهان فارس وجود داشته است. در اشعار غالیان پیرو شلمغانی آمده است: «مُتَحِدٌ بِكُلِّ أَو حَدِى/ مُخَالِطُ النُّورِى وَالظُّلمى/ يا طَالِباً مِن بَيْتِ هَاشِمِي/ وَ جَاحِداً مِن بَيْتِ كَسَرَوِى/ قَد غَابَ فِي نِسبَةِ أَعْجَمِي/ فِي الفَارِسِي الحَسَبِ الرَّضِى/ كَمَا التَوَى فِى العُربِ مِن لَوِى».(2) این شاعر تصریح کرده است که ذات خدا هم در خاندان کسری و هم در خاندان هاشم تجلّی یافته و به ویژه بر «لؤیّ» جدِّ اعلای بنی هاشم، به عنوانِ حلقه اتّصال آل کسری و آل هاشم تأکید شده است. همچنین، نام «لؤی» را تحلیل لغوی کرده و بین آن و فعلِ «التوی» پیوند برقرار کرده است.
همین انگاره در سیاقه خصیبی هم دیده می شود. این سیاقه تطورات معنا، اسم و باب را بیان می کند. معنا، همان ذات خدا (= امیرالمؤمنین علی علیه السلام)، اسم، همان حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم (=آدم) و باب، همان سلمان است که در هر دوره (قبه های هفت گانه) به صورتی ظاهر شده اند. او در بخشی از این سیاقه می نویسد: «و ظهر آدم بالاسکندر ذى القرنين ... و ظهر آدم باردشیر بابک الفارسی، و هو اول ملوك الأكاسرة ... و ظهر آدم بسابور بن اردشير ... و ظهر آدم في بيت العرب، بلؤى بن غالب، و انمّا سمّى لؤىّ، لأنه لوى الأنوار من أرض فارس إلى الحجاز لظهور المعنى والإسم والباب فيها».(3) حسین بن حمدان، جایگاه اسکندر، اردشیر و لؤی در این سیاقه را در کتاب دیگرش نیز شرح داده است.(4) میمون طبرانی هم، همین عقیده را از خصیبی گرفته است.(5)
جالب آنکه در ادامه روایت ادعا می شود که هر کس به این سیاقه بیفزاید یا از آن بکاهد یا
ص: 473
حتی در یکی از آنها شک کند، کافر و جاحد است.(1) این نوع تحذیر، از الگوهای شناخته شده در روایات غالیانه است.(2) بدین ترتیب تقریباً همه مسلمانان، کافر و جاحد خواهند بود! زیرا به جز نصیریان، هیچ کس به این سیاقه معتقد نیست. مثلاً چه کسی به نبوت یا وصایتِ اسکندر، اردشیر و شاپور معتقد است؟ از سوی دیگر، دربارۀ نبوت خضر، لقمان و برخی دیگر از افراد نام برده در این فهرست، دلایل مخالف در دست است.(3) چنان که در روایات، بسیاری از پیامبران و اوصیای دیگر نام برده یا به آنان اشاره شده است. پس چگونه می توان کاستن و افزودن در این فهرست یا حتی شک دربارهٔ یکی از این اشخاص را کفر شمرد؟ خصیبی در الرسالة دقیقاً از این دیدگاه دفاع کرده، و علت این کفر و جحود را آن دانسته که به هم ریختن یکی از این مراتب مستلزم به هم ریختن جایگاه اسم (نبی) و معنا (وصی که حقیقت خالق است) است که به تعدد معنا و شرک می انجامد.(4)
در پایان روایت، ادعا می شود که از میان 124 هزار پیامبری که مردم می گویند، فقط افراد نام برده در این سیاقه، نبی یا رسول یا وصی اند، و دیگران فقط صدّیق، شهید یا صالح و مؤمن اند و هر کس بر خلاف این معتقد باشد، گنهکار است.(5) حال آنکه در چندین روایت، شمارِ انبیا، 124 هزار دانسته شده(6) و احادیثِ مخالف این روایت که بر کثرتِ انبیا دلالت دارد، فراوان است. نکته مهم آنکه این بخش از روایت نیز با اعتقادِ خصیبی در الرسالة همسو است. او در الرسالة اعتقاد رایج به 124 هزار نبی و رسول را رد کرده و توجیهاتی همسو با متن الهداية مطرح کرده است.(7)
بنا بر آنچه گذشت، می توان حدیث منسوب به ابن عاصم را روایتی رمزی با پشت پرده غالیانه دانست. مؤید این برداشت آنکه، خصیبی روایات غالیانه صریح و تأویل ناپذیر دیگری از ابوالحسن علی بن عاصم الكوفى المحجوب روایت کرده است. از آن جمله روایاتی است
ص: 474
دربارۀ بابیت و معجزات محمد بن نصیر(1) و نیز روایت تحریف شده دَيَصانی.(2) در نهایت، ذکر این نکته ضروری است که آنچه در ابتدای حدیث، دربارۀ ناپاک بودن موزه و اقرار نکردن آن به امامت آمده است، باید در چارچوب نظام تناسخی غالیان فهمیده شود؛ چنان که در بسیاری از روایات دیگرشان نیز نمود یافته است.(3) همچنین، کاربرد تعبیر «السيّد محمّد» برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در این خبر شاهدی دیگر بر غالیانه بودن آن است.(4)
1. 3. روايت الخيط و مراتب نصیری(5)
از مشهورترین روایات الهداية الكبرى، حديث طولانی مشهور به خیط اصفر (ریسمان زرد) است.(6) خلاصه روایت آن است که گروهی از شیعه نزد امام سجاد علیه السلام آمدند و از ظلم عامه به آنها شکایت کردند. امام علیه السلام فردای آن روز، فرزندش امام باقر علیه السلام را به مسجد النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم فرستاد. ایشان نخی را که جبرئیل آورده بود، به آهستگی، اندکی تکان داد. زلزله شدیدی آمد و بیشتر خانه های مدینه را ویران کرد. بیش از سی هزار مرد و زن و کودک کشته شدند و مردم گمان کردند قیامت برپا شده و به امام باقر علیه السلام پناه آوردند. در ادامه امام علیه السلام اسرارِ فراوانی به جابر آموختند.
این حدیث، پس از حسین بن حمدان، غالباً در منابع غالیان یا متسامحان در حدیث آمده است.(7) در سند حدیث، افراد ناشناس و متّهم حضور دارند. چنان که مجلسی به ضعف سند و غرابت مضمون آن اشاره کرده است.(8) بنا بر متن و سند روایت، جابر بن یزید جعفی از اصحاب امام سجاد علیه السلام بوده و در زمان حیات امام سجاد علیه السلام با او و فرزندش امام باقر علیه السلام
ص: 475
روابط نزدیک داشته است. این در حالی است که علمای رجال، فقط از مصاحبت جابر جعفی با امام باقر و امام صادق علیه السلام یاد کرده اند، نه امام سجاد علیه السلام.(1) بنا بر روایتی، جابر بن یزید به هنگام جوانی، نخستین بار در دوره امامت امام باقر علیه السلام به خدمت ایشان رسیده و پیش از آن با امام آشنایی نداشته است.(2)
کشته شدن سی هزار نفر در اثر زلزله با شواهد تاریخی دربارۀ جمعیت مدینه چندان سازگار نیست.(3) ضمن اینکه چنین واقعه عظیمی، اگر رخ داده بود، مشهور و متواتر می شد و در منابعِ تاریخی بازتاب می یافت، نه آنکه صرفاً در یک خبرِ واحد ضعیف و غریب، منعکس شود.
این روایت بیش از یک تحریر دارد. تحریر عام (عمومی تر) آن، که کوتاه تر است، در برخی نسخِ الهداية آمده است.(4) تحریر خاصّ آن در نسخ دیگری از الهداية آمده(5) و به نقل مناقب عتيق و عيون المعجزات نزدیک تر است.(6) البته در این تحریر خاص (سرّی تر) برخی عبارات مشترک تحرير عام و نقل مناقب عتيق و عيون المعجزات، افتاده است. به نظر می رسد این اختلاف، علاوه بر سهو و سقط، به تناسب عمومی یا خصوصی بودن نسخ پدید آمده باشد. چنان که در عيون المعجزات، انتهای حدیث را به تصریح خود، از روی کتمان حذف کرده است.(7)
گرچه همه تحریرهای روایت، شامل مضامین غلو آمیز است، اما در بخش پایانی تحریر
ص: 476
خاص آن، تعابیر و اصطلاحات ویژه ای به کار رفته که ارتباطش با عقاید نصیریه نیازمند توضیح است. در این بخش، برای معرفت نُه مرتبه شمرده شده و آیات 109 سوره کهف و 27 سوره لقمان بر این معنا تطبیق داده شده است. این نُه مرتبه عبارت اند از: 1. اثبات توحید؛ 2. معرفت معانی؛ 3. معرفت ابواب؛ 4. معرفت ایتام؛(1) 5. معرفت نقباء؛ 6. معرفت نجباء؛ 7. معرفت مختصين؛ 8. معرفت مخلصین؛ 9. معرفت ممتحنین؛ و آیه 109 سوره کهف و 27
سوره لقمان را بر این معنا تطبیق می دهد.(2)
در مذهب امامیه، به جز شناخت خدا، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام،(3) شناخت مراتب اشخاص و به ویژه انگاره بابیت، جایگاهی ندارد(4) و تنها عنوانِ کلّی دوستی با دوستان اهل بیت علیهم السلام مطرح است.(5) اما در نظامِ فکری نصیریه این مراتبِ نُه گانه جایگاه بسیار مهمّی دارد.(6) خصیبی خود در الرسالة این مراتب نُه گانه را نام برده(7) و به شرح و تعریف هر یک پرداخته(8) و مصادیق هر یک را تا مرتبه ششم نام برده است.(9) مصادیق مراتب 8 تا 9 را نیز برای پرهیز از تطویل رها کرده، چراکه شمارشان 5000 شخص است.(10)
خصیبی به این مراتب نُه گانه دلبستگی بسیار داشته و آن را در روایاتِ مختلفش آورده است. مثلاً در کتابِِ المراتب والدرج منسوب به عبدالله بن معاوية الجعفری(11) و در دو کتاب الصراط و الرسالة المفضلية منسوب به مفضل بن عمر(12) و در کتاب آداب ابی المطّلب منسوب به جعفر بن محمد بن مفضل(13) عین این رتبه بندی دیده می شود و راوی همه این کتاب ها خود خصیبی است.
ص: 477
خصیبی در روایتی دیگر همین رتبه بندی را به سلمان نیز نسبت داده است.(1) در کتاب های العقود، فقه الرسالة و ديوان خصيبی نیز همین مراتب نُه گانه دیده می شود.(2) با توجه به اینکه حلقه مشترکِ همه این روایات، خود خصیبی است و او در کتبِ مختلفش، این رتبه بندی را شرح داده، شاید مبدعش خود خصیبی بوده باشد.
مقصود از توحید نزد نصیریان، شناختِ حضرت علی علیه السلام به الوهیت است.(3) در ادامه روایتِ خیط، اثبات توحید به «معرفة معنى المعانی» تفسیر شده و این گونه شرح داده میشود: «مَعرِفَةُ اللَّهِ الأَزَلِ القَدِيمِ العَلِى العَظِيمِ الَّذِى لا تُدركه الأبصارُ وَهُوَ يدرك الأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ وَ هُوَ غَيبُ بَاطِن لَيسَ يَتَدَارَى كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ». «معانی»، در اصطلاح نصیریان، معادل حجاب است.(4) مقصود از معانی، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امامان به جز حضرت علی علیه السلام است؛ چنان که در ادامه روایت خیط گفته است: «وَ أَمَّا المَعَانِي فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ ظَاهِرُهُ فِينَا».(5) مقصود از «معنی المعانی» نیز همان امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.(6)
در روایت خیط نیز صفت «العلیّ العظیم» در واقع به نام حضرت علی علیه السلام و عبارتِ «غیب باطن ليس يتدارک» به تعبیرِ بسیار مشهوری از غالیان، در توصیف حضرت علی علیه السلام اشاره دارد.(7) جلّی در این باره می نویسد: «فالمعنی علی مذهبی و اعتقادی: قدیم حی دائم معنى المعانى انزع بطين، ظاهره إمامة و وصية و باطنه غيب لا یدرک».(8) نیز می نویسد: «كل هذهِ الأسماء يشار بها إلى المعنى و موقعها على الميم و هي موهوبة من مولاه العلي العظيم. أما أسماء الأزل تعالى التي انفرد بها و اختصها لذاته و هى الأزل القديم الأحد معنى المعانى حى دار [حيدر] أنزع بطين غاية الغايات».(9)
ص: 478
در ادامه روایت خیط آمده است: «اختَارَنَا مِن نُورِ ذَاتِهِ وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أَمَرَ عِبَادِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ ... ثُمَّ عَرَفتَ مَعَانِيهُ وَ أَنَّهُم مِن نُورِ ذَاتِه».(1) «اختارنا» تصحیف «اخترعنا» است.(2) با وجود جست وجوی بسیار در منابع امامیه، هیچ نمونه ای از کاربرد تعبیر «اختراع از نور ذات» نمی توان یافت. اختراع از نور ذات، یکی از تعابیر کلیدی پُرتکرار در تبیین رابطه میم (اسم = محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عين (معنا = علی علیه السلام) است.(3) توضیح آنکه، نصیریان، علی علیه السلام را ذاتِ ازلی و قدیم می دانند که محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، از نور ذات او پدید آمده است. نصیریان بر تعبیر «نور ذات» نیز تأکید دارند.(4) بین اختراع و خلقت هم فرق می گذارند؛ چنان که از ابوالخطاب روایت کرده اند که از امام صادق علیه السلام پرسید: «اصل، اختراع است یا خلقت؟» ایشان فرمود: «اختراع». پرسید: «از چه چیزی آن را اختراع کرد؟» فرمود: «از نور ذاتش». پرسید: «از نورش یا نور ذاتش؟» فرمود: «از نور ذاتش»؛ و از این روایت نتیجه گرفته اند که سید میم (محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخلوق نیست، بلکه مخترع از نور ذات قدیم علی عظیم است.(5)
نصیریان برای تعظیمِ محمد صلّی الله علیه و اله و سلّم از تعبیر «خلق» برای او می پرهیزند و از پیدایش او با تعبیر «اختراع» از نور ذات یاد می کنند. خصیبی خود در این باره می نویسد: «لا أقول إن محمّداً مخلوق إجلالاً و إعظاماً له بل أقول: إن المعنى فوقه و أنفى عنه كيفية المخلوقات».(6)
جلی هم عبارتی مشابه دارد.(7) خصیبی در جای دیگر این تعابیر را به سلمان نسبت می دهد و می افزاید: «فقال له: لم ينفصل عنك يا مولای ما اخترعتَه و لا بان عنك ما أطلعته، و أقول من غير كتمانٍ و أعوذ بالله من الزيادة و النقصان إن كانت الغيبة قدماً فالظهور كله حدث إلا ظهوره بالأنزعية فقط ففيها ظهر الرب فی القدم».(8) همچنین، دربارۀ تعبير «فَوضَ إِلَيْنَا أَمرَ عِبَادِهِ» در حديث خيط باید بگوییم که خصیبی معتقد است تدبیر امور از جانب معنا (= علی) به اسم (= محمد صلّی الله علیه و آله و سلم و امامان) تفویض شده است.(9)
ص: 479
در پایانِ حدیث خیط ،همچنین مطالبی دربارۀ حقوق برادران، به سبکِ اشتراکیِ غالیان بیان شده که شرح آن در این مقام نمی گنجد.(1) نکته در خور توجه آنکه، این بخش از روایت خيط، از نظر محتوا به باب 67 کتاب الهفت دربارۀ حقوق اخوان، بسیار نزدیک، و بخشی از آن دو کاملاً مشترک است.(2)
فِرَق غالی خطابی شاخه های متعددی داشته اند، که در دوران تکوین نصیریه می توان از دو فرقه اسحاقیه و مخمسه هم در کنار نصیریان نام برد. گرچه هر یک از این فِرَق اختصاصات عقیدتی خاص خود را دارند، اما همگی عقاید غالیانه مشترکی هم دارند که در میان امامیه یافت نمی شود.(3) در الهداية الكبرى این گونه عقاید مشترک نیز به صورت رمزی بیان شده که مؤیّد نصیری بودن متن آن است. اموری مانند جایگاه قدسی شاهان ایران، مدح غالیان عصر حضرت علی علیه السلام، نظریه سبعة اكوان و چند گزارش در حلول و تناسخ و ... که در ادامه به برخی از آنها می پردازیم.
خصیبی داستانِ مفصّلی دربارۀ طغیان فرات و بازگشت آن به حالت عادی به اعجازِ حضرت على علیه السلام روایت کرده و در انتهایش آورده است که در آن روز فتنه عبدالله بن سبأ و ده یار (غالی) او و ماجرای سوزاندنشان واقع شد؛ پس از آنکه حضرت علی علیه السلام ایشان را سه روز توبه داد و بازنگشتند آنها را در صحرای اخدود سوزاند.(4) مشابه این داستان در آثار غلوگرایان غیرنصیری هم به چشم می خورد.(5) جالب آنکه خصیبی در الرسالة الرستباشية نيز به رابطه ماجرای طغیان فرات با ندای ابن سبأ به الوهیت اشاره کرده است.(6)
در روایتِ دیگری از الهدایة، ابتدا امام صادق علیه السلام تعریفی مدح آمیز از «غالی» برای
ص: 480
مفضّل بیان می کنند و پس از آنکه مفضّل می گوید: «غالی نزد شیعه کسی است که شما را به جايِ خدا به ربوبیت بگیرد»، پاسخ می دهند: «کسی جز ابن سبأ و ده یارش چنین سخنی نگفته اند». سپس امام صادق علیه السلام به داستان سوزاندن ابن سبأ و یارانش اشاره کرده، محل آن را «صحرای اخدود در کوفه» معرفی می کنند. همچنین، تأکید می کنند که حضرت علی علیه السلام با عذاب خدا آنان را عقوبت کرده است.(1)
نخستین چیزی که در این دو روایت جلب توجّه می کند، ایجاد پیوند میان واژه «الأخدود» و عبدالله بن سبأ و یاران ده گانهاش است. آنچه از واژه «أخدود» متبادر می شود، آیات 4-8 سوره بروج است: «قُتِلَ أَصحابُ الأخدُودِ النَّارِ ذاتِ الوَقُودِ إِذ هُم عَلَيْها قُعُودٌ وَ هُم عَلى ما يفعَلُونَ بِالمُؤمِنِينَ شُهُودٌ». در این آیات، گروهی از مؤمنان توصیف شده اند که آنان را به سبب ایمانشان سوزانده اند. در داستانِ عبدالله بن سبأ نیز گروهی از غالیان به سبب اعتقاد به الوهیّت حضرت علی علیه السلام سوزانده شده اند.
خصیبی، خود این تطبیق را در الرسالة الرستباشية به صورت صریح و مبسوط بیان کرده است. او می نویسد: «و مثل احراقه عبدالله بن سبأ و اصحابه العشرة بالكوفة في صحراء الاخدود بالنار و مواراته اياهم في حفرتهم». سپس آیات سوره بروج را می آورد و بر آنها تطبیق می دهد و مدّعی می شود که امام علی علیه السلام بر آنها نماز خواند و 55 تکبیر (برای هر کدام از 11 نفر 5 تکبیر) گفت! با آنکه در نماز میّت، قرائت سوره نداریم خصیبی مدّعی است حضرت علی علیه السلام سوره بروج را بر آنها خواند و گفت: «و ما انزلت هذه السورة الا فيهم خاصة». سپس فردای آن روز، آن یازده نفر را زنده کرد و به خوش ترین حالت به خانه و مغازه شان برگشتند.(2) تطبیق آیات سوره بروج بر عبدالله بن سبأ و ده یار او، پس از خصیبی در منابعِ متعدّد نصیریه تکرار شده است.(3)
دومین نکته ای که در روایتِ خصیبی دیده می شود تأکید بر اختصاص عذاب با آتش، به خداوند است: «عَذَّبَهُم أَمِيرُ المُؤمِنِينَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَ هُوَ النَّارُ».(4) غالیان از دیرباز در تأویل
ص: 481
داستان عبدالله بن سبأ بر این نکته تأکید داشته و آن را دلیل بر الوهیّت حضرت علی علیه السلام می انگاشته اند.(1) خصیبی خود در الرسالة الرستباشية بر این نکته دست نهاده(2) و از آن الوهیت حضرت علی علیه السلام را نتیجه گرفته است.(3)
تعبيرِِ «و هو النار عَاجِلاً وَ هِی لَهُم آجلاً» نیز اشاره ای پنهان به اعتقاد خصیبی به تکرار سوزاندن ابن سبأ است. خصیبی مدعی بوده سوزاندن عبدالله بن سبأ و یارانش، یک بار در زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، یک بار در زمان حضرت علی علیه السلام، یک بار در زمان مروان بن حکم و امام سجاد علیه السلام، و دو بار پیش از آن صورت گرفته است. عبدالله بن سبأ، بار پنجم گفته است: «أحرقت و اصحابی خمساً و لا بدّ من تمامِ السادسة و على الله تبليغنا السادسة برضاه و أمره».(4) تعبير «هى لهم آجلاً» در متن الهدایة می تواند اشاره به همین بار ششم باشد.
در روایت الهدایة، قول به ربوبیت ائمه علیهم السلام، به ابن سبأ و یارانش محصور شده است. طبعاً این با تاریخ غلوّ و روایات بسیاری که دربارۀ غالیانی چون ابوالخطاب و سران بعدی غلات وارد شده، سازگار نیست.(5) نظر به اینکه الهدایة، کتابی عمومی و البته رمزی است، این کوشش خصیبی برای تبرئه غالیان را باید در راستای کتمان غلو خودش دانست. خصوصاً که هم شاهد خداانگاری امیرالمؤمنین در الهدایة گذشت و هم اینکه خصیبی در عراق و مهد خطابیان مخمسی و اسحاقی بوده، و در الهدایة و دیگر آثارش به ایشان اشاره کرده،(6) بی اطلاعی او از غالیان تألیهی ممکن نیست.
اما از سویی احتمالاً باطنِ این سخن به خاص بودن ابن سبأ و یارانش از جهت دیگری اشاره دارد. خصیبی خود در تفسیر داستان ابن سبأ می نویسد: «و لم يظهر هذا كله الا ليبيّن لسائر البشر انه الله القاهر فوق عباده سبحانه و تعالى، فإن هذه القدرة لم تظهر منه في سائر المقامات بالوصية و الامامة الا فى عبد الله بن سبأ والمواطن التي اظهر الحرق فيها، والخلق يضعفون عما يقدر هو علیه».(7) خصیبی همچنین در جای دیگری داستان سوزاندن عبدالله بن
ص: 482
سبأ و یاران ده گانه اش را به صورت غالیانه روایت کرده است.(1)
به نظر می رسد تطبیق اصحاب اخدود بر عبدالله بن سبأ و یارانش، تحریفی از روایات مقایسه میثم تمار و حجر بن عدی با اصحاب أخدود باشد. ابن لهيعة از حضرت علی علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «ای مردم عراق! هفت نفر از نیکانِ شما در عذراء کشته خواهند شد که مثل آنها، مثل اصحاب اخدود است»، که منظور ایشان حجر بن عدی و یارانش بود.(2) همچنین، عیّاشی از میثم تمّار روایت کرده است: «سمعت أمير المؤمنين علیه السلام، و ذكر أصحاب الأخدود فقال: كانوا عشرة، وعلى مثالهم عشرة، يقتلون فى هذا السوق».(3) مقصود از این ده نفر ظاهراً خود میثم و یارانش است که شمارشان دَه(4) یا نُه نفر(5) گزارش شده است. با توجه به شخصیت عذاب کننده و عذاب شونده، در این دو روایت، بر خلاف روایت خصیبی، مقایسه با اصحاب اخدود پذیرفتنی است.
از روایات جالب الهداية الكبرى، حديث مناظره امام صادق علیه السلام با عبدالله دیصانی است. داستان این مناظره به روایت کلینی و صدوق، به اختصار چنین است که عبدالله دیصانی(6) از هشام بن حکم پرسشی دربارۀ قدرت خداوند می پرسد و به او یک سال مهلت می دهد. هشام نزد امام صادق علیه السلام می رود و پاسخش را دریافت می کند. دیصانی با شنیدن جواب نزد امام صادق علیه السلام می رود و از او می خواهد که او را به سوی معبودش راهنمایی کند. امام از او اسمش را می پرسد. عبدالله دیصانی برمی خیزد و می رود. چون می داند اگر نامش را بگوید، امام به او خواهد گفت: «این الله که تو عبد اویی چه کسی است؟». اصحاب عبدالله به او
ص: 483
پیشنهاد می دهند برگردد و از امام بخواهد از اسمش نپرسد. او بر می گردد و پس از گفت وگو با امام، مسلمان می شود و شهادتین و شهادت به امامت امام صادق علیه السلام را بر زبان جاری کرده، توبه می کند.(1)
اما در گزارش خصیبی از این داستان، برخلاف روایت کلینی، عبدالله دیصانی سؤالش دربارۀ قدرت خدا را مستقیماً از امام صادق علیه السلام و در حضور هشام پرسیده است. همچنین، بر خلاف روایت کلینی، در این روایت، دیصانی نامش را به امام می گوید و امام او را مبهوت می کند؛ اما برخلاف روایت کافی، دیصانی ایمان نمی آورد و بر کفر خود پافشاری می کند. ادامه داستان خصیبی وارد فضای کاملاً متفاوتی می شود.(2)
در گزارش خصیبی، دیصانی و یارانش می روند. هشام، در خطابی غالیانه، با اشاره به آیات 156 اعراف و 7 غافر، به امام صادق علیه السلام می گوید: «أما رَحمَتُک وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ» و از امام می خواهد معجزه ای به او نشان دهد. امام می گوید: «دیصانی! قصه خود را برای هشام بازگو». هشام در دل خود می گوید: «مگر دیصانی بیرون نرفته و مجلس خالی نشده؟!». در این هنگام ناگهان می بیند که دیصانی به تنهایی احضار شده، ایستاده و به خود می لرزد. دیصانی می گوید: «القُدرَةُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَ هِي فِى هَذَا الرَّجُلِ».(3)
دیصانی سپس می گوید تا کنون هفت بار، امام او را به سبب اقرار نکردن به خدا، نفرین و مجازات کرده است. یک بار امام او را به بوزینه تبدیل کرده و پس از گریه و زاری دیصانی، او را به حالت عادی برگردانده، اما دیصانی به خدا اقرار نکرده است. به همین ترتیب امام او را به خوک، مارمولک، جرّی (=نوعی ماهی شبیه مارماهی) و آهن تبدیل کرده است! ولی تاکنون به خدا اقرار نکرده و نمی داند سرانجامش چه خواهد شد! هشام او را توبیخ می کند و می گوید: «چقدر کفر تو شدید است!». سپس امام می گوید: «به یارانت ملحق شو ... و قصه را برایشان بازگو»!. دیصانی ناپدید می شود. هشام می پرسد: «آیا آنان با شنیدن قصه ایمان خواهند آورد؟». امام می فرماید: «به خدا سوگند، جز بر کفر آنان نمی افزاید و به همین صورت در آتش محشور می شوند». هشام می گوید آن گروه را می شناختم؛ همگی بر کفر خود از دنیا رفتند.(4)
ص: 484
این بخش پایانی به انگاره مسوخیّت نزد نصیریه اشاره دارد.(1) عبارت «كن حديداً» يادآور آيه «قُل كونُوا حِجارَةٌ أَو حَديداً»(2) است که خصیبی آن را به تناسخ تأویل کرده است.(3) چنان که عبارات «كن قردة» و «كن خنزیرا» یادآور آیات «كونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ»(4) و «جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ وَ الخَنازيرَ»(5) است که خصیبی آن را برخلاف اخبار امامی(6) و ظاهر آیات بر تناسخ و مسوخیت غالیانه حمل کرده است.(7) عدد هفت در دیدگاه تناسخیِ خصیبی و شاگردانش جایگاه ویژه ای دارد. چنان که دربارۀ خوک، میمون، مارمولک، جرّی و آهن تحلیل های تناسخی بسیاری مطرح کرده اند. در این روایت، از خوک تا آهن، مراتب تناسخ (نسخ، مسخ و ...) نیز رعایت شده است.
همچنین، در الهداية الكبرى داستان مفصل گفت وگوی امام علی علیه السلام با «جرّیّ» [نوعی مارماهی] نقل شده که از مسخ شدگان بنی اسرائیل بوده است، و چهارده نوع از خزندگان و آبزیان را چهارده گروه از بنی اسرائیل می داند.(8) این داستان از الهداية به المعارف طبرانی نصیری،(9) ارشاد القلوب(10) و مشارق انوار الیقین(11) نیز راه یافته است. روایت دیگر الهداية دربارۀ وجود ماهی در قبر هارون در زمان دفن امام رضا علیه السلام نیز احتمالاً در فضای تناسخ مطرح شده است.(12)
دربارۀ سند روایت الهدایة، گذشته از اتهام خصیبی به غلو و کذب، ابوهارون المكفوف نیز بنا بر دو حدیث متهّم به غلوّ بوده(13) و جعفر بن يزيد القزويني(14) ناشناخته است. در انتهای
ص: 485
سند نیز ابهام وجود دارد (ميثم التمّار عن سعد العلّاف عن الاصبغ بن نباتة). همچنین، مختصر چنین داستانی در تفسیر عیاشی(1) و الخرائج والجرائح(2) با اسنادی متفاوت و البته منقطع و ضعیف نقل شده است. ولی گزارش الهداية تصريحات و تفصیلات بیشتری دارد.
بنا بر داستان فوق، مسوخ بنی اسرائیل مدت های طولانی باقی مانده، و در آب های آزاد منتشر شده اند؛ در حالی که بنا بر روایات امامی، انسان هایی که در اثر گناه مسخ شدند، پس از سه روز مردند و زاد و ولد نکردند،(3) و این روایات دقیقاً در رد دیدگاه غلات در باب مسوخیت و تناسخ صادر شده است. حیواناتی که این گناهکاران به صورت آنان مسخ شدند، مجازاً «مسوخ» نامیده می شوند،(4) نه آنکه واقعاً همان انسان های گنهکار یا از نسل آنان باشند.
همچنین، خصیبی گزارشی از دیدار محمد بن سنان الزاهری با امام صادق علیه السلام آورده که در آن امام وجه تسمیه «تمر صیحانی» را بیان می کنند. بنا بر این روایت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و حضرت علی علیه السلام از نخلستانی رد می شدند. نخل اول فریاد زد و به نخل کناری اش گفت: «ای خواهرم! این آدم و شیث اند که پیش آمده اند». هر یک از نخل ها پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را با نام یکی از انبیا و حضرت علی علیه السلام را با نام وصی او فریاد می زند. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به جهت همین صیحه و فریاد این نوع خرما را «صیحانی» می نامند.(5)
لغت شناسان برای تمر صیحانی وجه تسمیه ای ذکر کرده اند که هیچ ارتباطی با این داستان ندارد.(6) محمد بن سنان الزاهری در این روایت مستقیماً با امام صادق علیه السلام دیدار می کند در حالی که طبقه اش با امام صادق علیه السلام هیچ تناسبی ندارد. غالیان نصیری به علّت ناآشنایی با طبقات، محمد بن سنان را از نقبای امام صادق علیه السلام شمرده اند.(7) علاوه بر این، رجال سند روايت (جعفر بن القصير، عن إسماعيل القمى عن شاذان بن يحيى الفارسي، عن ماهان
ص: 486
الأبلی) از راویان اختصاصی غلات اند.(1) محمد بن سنان نیز به غلو متهم بوده است.(2)
گرچه تحریرهای مختصرتری از این روایت در منابع دیگر نیز یافت می شود،(3) اما به نظر می رسد خصیبی در نقل این روایت به برداشتی تناسخی از آن نظر داشته و هدفش اشاره به اتحاد انبیا و اوصیا در سیاقه معنا و اسم بوده است. به ویژه که در برخی تحریرهای روایت فقط نام پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و حضرت علی علیه السلام برده شده و به انبیا و اوصیای پیشین اشاره نشده است.(4)
در خبر رجعت منسوب به مفضل در الهداية هم عقیده بر حضور امامان در ادوار پیشین (شش کون) است(5) که با روایت بساط، آثار سرّی خصیبی و نیز اندیشه های تناسخی مخمسه در هفت دور تناسخی تناسب دارد، و مخالف آیات قرآن است.(6) نمونه های متعدد دیگری از تناسخ نیز در الهداية قابل رهگیری است.(7)
کار برد تعبیر «السيّد محمّد» برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم حداقل در سه موضع از الهدایة(8) از شاخصه های زبانی روایات غالیانه و باطنی است. خواه نصیریان(9) و خواه غالیان غیرنصیری و متهمان به غلو(10) از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با این تعبیر یاد می کنند. در حالی که در روایاتی که رنگ و بوی
ص: 487
غالیانه ندارد این تعبیر دیده نمی شود.(1)
در روایت تناسخى الهداية دربارۀ اصحاب عقبه (گردنه) نیز مجموعه ای از تعابیر رایج نصیری وجود دارد، که در امامیه یافت نمی شود. در این روایت اصحاب عقبه شرور و اضدادی هستند که در ادوار مختلف بوده اند، و از بزرگ ایشان با تعبیر «ضلیلهم و إبليسهم الأكبر» ياد می شود که حتی در عالم اظله سخن گوی ایشان بوده است.(2) مشابه همین تعبیر را در روایات نصیری هم می بینیم،(3) و بنا بر تصریحات بسیار منابع غالیان مقصود خلیفه دوم است.(4) همانند تعبير «الأضداد»، تعبیر «دور و كور» در الهدایه(5) نیز از تعابیر بسیار رایج غالیان در فضای تناسخی است.(6) چنان که استعمال تعبیر قرآنى «التسعة الرهط المفسدون» برای مخالفان یا مقصره نیز از استعمالات رایج در کتب نصیریه است،(7) و در میان شیعه نمونه ای ندارد.
همچنین، کاربرد تعبیر «مقصره» در معنای غالیانه اش، که به مخالفان برخی از عقاید غلو و به طور خاص بر امامیه اطلاق می شود،(8) در الهداية الكبرى شواهد متعددی دارد.(9) افزون بر اینها، باید به تکرار تعابير «الأظلة»(10) و «الخلق المنكوس»(11) اشاره کرد که بنا بر تتبع
ص: 488
نگارندگان بیشتر در روایات متهمان به غلو تکرار می شود. کارکردهای اصطلاح «النقباء» و «النجباء» در الهدایة(1) نیز در سایه آنچه گذشت در خور توجه است.
یکی دیگر از شواهد پیوند کتاب با جریان غلو، وضعیت اسناد آن است. علاوه بر حضور پُررنگ متهمان به غلو در اسناد، مجهول بودن بسیاری از راویان و آشفتگی طبقات قرینه ای است بر غالیانه و جعلی بودن اسناد. جمعی از راویان تکرار شونده در اسناد الهداية از راویان اختصاصی منابع غالیان هستند، و در اسناد امامی هیچ روایتی از ایشان بر جا نمانده است، مانند بشار شعیری، ماهان ابلی، حسن بن مسکان، ابوالمطلب جعفر بن مفضل و البته بیشتر مشایخ اصلی در صدر اسناد الهداية.(2) اینها غیر از متهمان به غلوی مانند محمد بن صدقه و محمد بن عبدالله بن مهران هستند که حضور کم رنگی در منابع امامی دارند.
برخی محققان با شواهد بسیار، گستردگی مجهولیت اسنادی الهداية خصيبي و كمیِ نقلِ او از بزرگان و ثقات امامیه را نشان داده،(3) و این را نشان از راست گویی خصیبی در ذکر اسناد دانسته اند،(4) در حالی که امروزه با دسترسی گسترده به آثار نصیریان مشخص شده است این بیشتر به دلیل بی رغبتی نصیریان به فقهای امامیه و بلکه اظهار دشمنی ایشان و اسلافِ خطابی شان با فقهای امامیه، و نیز بی توجهی به اعتبار اسناد است.(5) دیگرانی هم نمونه هایی از تشویش های سندی و محتوایی الهدایة را تذکر داده اند.(6)
صرف اشتراکات گسترده روایات میان برخی منابع فِرَق مختلف چیز غریبی نیست، و بسیاری اوقات محدثانی با مذهب متفاوت در برخی ابواب مضامین مشابهی گرد می آورند. با
ص: 489
این حال، آیا برخی روايات الهداية مانندِ اخبار مشعر به شهادت حضرت علی علیه السلام یا سیدالشهداء علیه السلام با نصیری بودن خصیبی می سازد؟ زیرا نصیریه عموم مصائب امامان علیهم السلام و شهادات ایشان را انکار می کنند.(1) در ادامه به پاسخ آن می پردازیم.
احتمالاً خصیبی در ابتدای عمرش غلوی ساده تر داشته، و نصیری نبوده است،(2) و از طرفی رشد خصیبی در فضای عراق،(3) برای توجه او به روایات شیعی کافی است. احتمال دارد خصیبی در تألیف الهداية به مجموعه اخباری که پیش از نصیری شدن گرد آورده یا جعل کرده، اتّکا کرده و ترجیح داده باشد به جای کنارگذاشتن آنها با اندکی تغییر یا توجیه و تأویل از آنها بهره برد. چنان که، در الهدایة چند باب کتاب الأوصياء شلمغاني به کلی انتحال شده(4) و این نشان می دهد خصیبی برای بخش هایی از کتاب وقت چندانی نگذاشته است. البته، تحریر روايات مشترك الهداية با اخبار امامی معمولاً تفاوت های مهمّی دارد که گاه نتیجه تحریفات روایات امامی در راستای غلو است.(5)
از طرفی خصیبی خود در الرسالة الرستباشية و فقهِ آن تصريح کرده است که ما مأموریم هر روایتی منسوب به ائمه علیهم السلام را بپذیریم.(6) در واقع، نصیریان با تأویل روایاتِ مخالف عقیده شان، وانمود می کنند که هیچ روایتی را رد نمی کنند.(7) فراوانی روایات امامی در کتب برخی غالیان نمونه های بسیار دارد.(8) پس طبیعی است که بسیاری از روايات الهداية الكبرى و از آن جمله بسیاری از کرامات در میان غالیان و امامیه مشترک است؛ اما باید در نظر داشت که
ص: 490
برداشت نصیریه از چنین کراماتی متفاوت است. آنها رد الشمس، شق القمر و ... را شاهد بر الوهیت امام می دانند.(1) چنان که حتی بسیاری از آیات توحیدی منافی غلو و تشبیه را دلیل «توحيد اميرالمؤمنين بالالوهية» پنداشته اند.(2)
حال این پرسش مطرح است که: آیا تأویل باطنی و غالیانه اخبار مصائب کربلا را فقط می توان در آثار سرّی خصیبی جست، یا حتی در خود الهدایة نیز چنین نگاهی نمود یافته است؟ شواهدی که در ادامه می آید نشان می دهد تأویل باطنی و غالیانه اخبار مصائب امامان صرفاً در آثار سرّی خصیبی بیان نشده، بلکه حتی در خود الهدایة نیز چنین نگاهی نمود یافته است.
نگاه مثبت خصیبی به ابن ملجم (قاتل حضرت علی علیه السلام) در الهدایة الکبری از شواهد نگاه تأویلی خصیبی به اخبار مصائب است. خصیبی (متوفای 346 ه.ق.) و پیروانش در آثار خاصشان بی پرده گفته اند که ابن ملجم از اولیای مقرب خداوند و در درجه مختبرین بوده و ضربه او هم صرفاً جنبه نمایشی داشته است.(3) میمون طبرانی گفته است: «خصیبی در تصنیفش که به الهداية معروف است، ابن ملجم را مذمت کرده؛ زیرا این کتاب تصنیفی ظاهر و برای اهل ظاهر بود؛ چون خصیبی آن را به سیف الدوله بخشید؛ ولی در رساله خود (رستباشیه) ابن ملجم را مدح کرده است».(4) با این حال، در الهداية الكبرى نيز ذمّ صريحي برای ابن ملجم دیده نمی شود. خصیبی در این کتاب هیچ جا قتل حضرت علی علیه السلام را به ابن ملجم نسبت نمی دهد! او همه جا تعبير «بضربة عبد الرحمن بن ملجم» را به کار می برد و قتل را به دیگران نسبت می دهد یا قاتل را مشخص نمی کند: «قَتَلُونِي بِضَربَةِ عبد الرَّحْمَنِ بنِ مُلجَم»؛(5) «قُبِضَ أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ علیه السلام بِضَربَةِ عبد الرَّحْمَنِ بنِ مُلجَمِ المُرَادِى»؛(6) «وَ مَضَى بِضَربَةِ عبد الرَّحْمَنِ بنِ مُلجَمِ المُرَادِى»؛(7) «اسْتُشْهِدَ بِضَربَةِ عبد الرَّحمَنِ بنِ مُلجَم».(8)
ص: 491
در پس این تعبیر مکرر، مدح ابن ملجم پنهان است. چنان که خود خصیبی در الرسالة می گوید: «و أظهر ضربة عبد الرحمن بن ملجم له و ما كان منه ... عبد الرحمن كان مختبراً».(1) پیروان خصیبی هم با تعابیر مشابه ابن ملجم را مدح کرده اند. مثلاً نوشته اند: «ثم ظهر الغيبة بضربة المختبر عبد الرحمن بن ملجم».(2) علی بن سلمان ماخوسی سروده است: «كغيبة المولى العلى بضربة / من ابن ملجمَ جلّ من لم يُفقد».(3) پس خصیبی عقیده اش را به صورت رمزی در الهداية گنجانده است.(4)
همچنین، با وجود اشارات الهداية الكبرى به ماجرای هجوم حکومت به بیت حضرت زهرا (سلام الله علیها)،(5) خصیبی در اشعارش تصریح می کند که ماجرای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مصائب ایشان واقعی نبوده و بر شَبَه ایشان واقع شده است.(6) بنا بر روایت خبر رجعت در الهداية، شهید درد قتل را نمی چشد؛ چون اصلاً مرگ را نمی چشد.(7) همین مطلب با مستند مشابه را می توان در منابع خاص نصیری یافت.(8) بر این اساس، انتساب تعبير منفرد «أَحلَى مِنَ العَسَل» به حضرت قاسم علیه السلام از طرف خصیبی(9) تردید برانگیز است.(10)
در روایات امامیه از ائمه اطهار علیهم السلام کمتر عملی است که مانند زیارت قبر سیدالشهداء علیه السلام و اهل بيت علیهم السلام و یاد مظلومیت و مصائب ایشان، با فضیلت شمرده شود؛(11) با این حال، در الهداية، با وجود عمومی بودنش، رویکرد نصیری منفی به این موضوع نمود یافته است. روایتی
ص: 492
از الهداية (در موضوع بابیت ابوالخطاب)، زائران و موالیان ائمه علیهم السلام را قاتلان انبیا شمرده است. در این روایت که سندش نیز غالیانه بوده و متّهمانی مانند محمد بن صدقه عنبری(1) و علی بن حسكة در آن حضور دارند، آمده است: «إن الله ذكر قتلة الحسين في آخر الزمان فيزورون قبره و يتشافون بتربته و هم قتلة الأنبياء في كل زمان ... قلت: فمن هؤلاء قتلة الأنبياء في كل زمان؟ قال: هم المنتحلة لولايتنا و ليسوا منا فأولئك عليهم لعنة الله».(2)
این روایت، به صورت پنهان به نفی شهادت امام حسین علیه السلام اشاره دارد. خصیبی در دیوان خود توضیح داده است که روایات ثواب زیارت قبر امام، برای کسی است که بداند امام کشته نشده، و آنجا محل غیبت امام است.(3) شرط فضیلت ذکر مصائب نیز به دانستن این سرّ باطنی است که در واقع شبهی ظاهری از امام بر شخص دیگری افتاده بود و آن شخص به جای امام کشته شده بود.(4) جریان شبه در آغاز باب سیدالشهداء علیه السلام در برخی نسخ الهداية(5) آمده که حتی اگر از افزوده های راویان باشد باز همسو با آرای خصیبی است.
به عبارتی، حقیقت الله، که به شکل حسین ظهور کرده بوده، قتل صوری کربلا را نمایش داد و در واقع مقتول عمر بن الخطاب بود.(6) به همین دلیل خصیبی و پیروانش شدیداً بر شیعیان و عزاداران سیدالشهداء طعن زده، و ایشان را تکفیر می کنند.(7) پس اینکه در روایت الهداية نیز عموم زائران امام حسین علیه السلام در معرض لعن و طعن قرار گرفته اند، بر همین مبنا است.
علاوه بر آن، در این روایت نگاه تناسخی نصیریه نمود یافته است. شیعیان زائر امام و کسانی که از تربت او شفا می جویند، قاتلان انبیا در هر دورانی دانسته شده اند. به تصریح نصیریان، بزرگان شیعه در ادوار تناسخی به صورت دشمنان انبیا ظهور کرده بودند، مثلاً زراره را با هامان، وزیر فرعون، یکی دانسته و فقهای اصحاب امام صادق علیه السلام، را همان «تسعة
ص: 493
رهط»، یعنی دشمنان حضرت صالح علیه السلام، شمرده اند و ... .(1) بر اساس آنچه گذشت، روایت مصائب ظاهری در الهدایة با رویکرد غالیانه خصیبی در این زمینه، قابل جمع و تقریباً همسو است و اشارات و شواهدی بر آن یافت می شود؛ زیرا حتی در صریح ترین و مفصل ترین آثار نصیریان در انکار شهادت امام، هم زیاراتی برای مزار ائمه روایت شده، و البته در عباراتش الوهیت امام را آورده اند،(2) و هم ضمن روایت کردن وقایع شب و روز عاشورا، آن را نه صریحاً رد کرده، بلکه بر وجوه باطنی حمل کرده اند.(3)
بنابراین، معلوم می شود چرا در الهداية همسو با دیگر غالیان حتی سختی و بلایی مانند زاده شدن امام به طریق عادی انکار شده است.(4) همچنین، در الهداية براى شهادتِ امام كاظم علیه السلام نیز تعبیر «غیبت» به کار رفته(5) که می تواند مؤیّد نفی شهادتِ امامان باشد. در همین فضا است که به گزارش الهداية، هنگامی که عبدالملک بن مروان قصد داشت شمشیر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم را تصاحب کند، با شَبَهی فریب خورد؛(6) یا وقتی امامان به دربار خلفا وارد می شدند، درباریان و دشمنان همه به سوی امام به سجده می افتادند؛(7) یا درندگان در زمان حضرت علی علیه السلام به فرمان ایشان به کلی از کوفه کناره می گرفتند، ولی در زمان ابن زیاد به کوفه آمدند و بیشتر اهل آن را دریدند؛(8) یا بر خلاف روایات گسترده ازدواج دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم با عثمان بن عفان را انکار کرده است.(9) اینها در شناخت موضع نهایی الهدایة در بحث بلایا اولویت دارد.
ص: 494
گرچه برخی از عالمان متأخر بخش امامت از الهداية الكبرى (نه بخش ابواب) را کتابی امامی و خالی از غلو دانسته اند، ولی در همان بخش مربوط به امامان هم قرائن متعددی بر غلو و مذهب نصیری مؤلف وجود دارد. مثلاً جایگاهی والا برای محمد بن نصیر تصویر و به بابیتش تصریح شده است. افزون بر این، بسیاری از روایات غریب الهداية، مانند روايت خيط و روایت بساط انبیا، دقیقاً در راستای عقایدی غالیانه است که در آثار خاص نصیری شرح داده شده و می توان با توضیحات خود خصیبی در آثار دیگرش از آن رمزگشایی کرد. عقایدی همچون ندای الوهيت حضرت علی علیه السلام نامیرایی امام، جایگاه خدایی شاهان ایران، نظریه سبعة اكوان و ... به صورت رمزی در الهدایة بیان شده که کشف اشارات آن مستلزم شناخت دیگر آثار خصیبی است.
برخی از مضامین غریب موجود در الهداية نیز گرچه از مختصات نصیریه نیست، اما در منابع امامی هم به کلی جایگاهی ندارد، و می توان ارتباط آن را با خطّاییه نشان داد. با توجه به اینکه نصیریه نیز شاخه ای از خطابیه اند، این دست مضامین هم شاهدی خوب بر نصیری بودن مؤلف در هنگام تأليف الهداية به شمار می رود.
علاوه بر این، قرائنی از ادبیات خاص غالیان در الهداية وجود دارد. همچنین، مجموعه ای از روایات الهدایة اگرچه به ظاهر مخالف غلو باشد، نزد نصیریان تأویلات باطنی همسو با غلو دارد که خصیبی خود بسیاری از آنها را در آثار دیگرش شرح داده و گاه در الهدایة نیز به تأویل باطنی آن اشاره کرده است. بنابراین، صرف نقل آنها به هیچ وجه غالی نبودن مؤلف را اثبات نمی کند، خصوصاً که هم مبنای خصیبی بر حسب ادعایش پذیرش همه اخبار است، و هم جمع آوری این دست اخبار می تواند به دوره ای از عمر مؤلف بازگردد که در مرتبه پایین تری از غلوّ قرار داشته است.
بر این اساس، برخلاف نگرش جمعی از عالمان قرون اخیر، قرائن گسترده نصیری بودن خصیبی حتی در خود الهدایة الکبری نیز نمود یافته است، ولی عام بودن کتاب، صراحت کم، رمزوارگی، و نیز ناآشنایی متأخران امامیه با ادبیات نصیری موجب شده است این شواهد را در نیابند و با تسامح از غرابت بسیاری از مطالب الهدایة چشم بپوشند.
ص: 495
ص: 496
پیوست سوم: رویکرد مصادر فرقه غالی نصیریه به نصوص وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام با تأکید بر حدیث غدیر(1)
چکیده
حدیث غدیر و برخی از دیگر نصوص مشهور جانشینی حضرت علی علیه السلام جایگاه والایی نزد عموم فرقه های اسلامی شیعی و غیرشیعی داشته اند. در این میان، به ویژه به سبب گمانۀ اهتمام غالیان به روایات فضائل، جای این پرسش هست که: نصیریه در نقل و اهتمام به نصوص جانشینی چه جایگاهی داشته اند؟ بنا بر نتایج این تحقیق، مصادر عمومی نصیری ترجیح داده اند از واقعه غدیر با اشاره مبهم و گذرا و گاه با حذف بخش های اصلی ماجرای غدیر عبور کنند؛ ولی مصادر سرّی تقریری کاملاً متفاوت از واقعه ارائه داده اند. در نگاه آنان، در روز غدیر اهل حقّ ندای الوهیت حضرت علی علیه السلام را شنیدند، ولی دیگران، که «مسخ شدگان» اند، ندای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ما را به صورت جمله مشهور «من كنت مولاه فهذا على مولاه» شنیدند. آداب اباحى غالیان نصیری در غدیر و برخی از اعیاد مشابه نیز تفاوت جدی با سنت شیعی دارد. اعتقاد به الوهیت حضرت علی علیه السلام، در مصادر سرّی نصیریان، مانعی جدی در عنایتشان به مناقب مسلّم امامان علیهم السلام بوده که رنگ و بوی بشری دارد. نصیریان در آثارشان پس از نقل فضائل پذیرفته نزد شیعه و سنی، بارها تصریح کرده اند که این روایات مطابق دیدگاه «عامه»، «مقصره»، «شیعه» یا «اهل کدر» و... است و رأی «خاصه» یا «اهل توحید» (نصیریان) چیز دیگری است. آرای نصیریان به عنوان شاخص ترین فرقه های غالیان خطّابیه با عقیده مشهور شیعه دربارۀ غدیر و وصایت حضرت علی علیه السلام فاصله بسیار دارد. نصیریه شدیداً از نصوص متواتر جانشینی گریزان بوده اند، و حدیث غدیر را نیز کاملاً تحریف کرده اند.
کلیدواژه ها: نصیریه، تحریف غدير، الوهيت امام، مصادر باطنی، غلو.
ص: 497
از صدر اسلام حدیث غدیر جایگاه بسیار والایی نزد عموم فرقه های اسلامی، اعم از شیعی و غیرشیعی، داشته است؛ تا آنجا که کتب بسیاری در گردآوری اخبار متواتر در موضوع غدیر و دیگر اخبار وصایت حضرت علی علیه السلام گرد آورده اند؛(1) و حتی بنا بر گزارش سیر أعلام النبلاء، محمد بن جریر طبری، مورخ و مفسر مشهور، اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد گردآوری کرده که گوشه ای از آن برای ذهبی حیرت انگیز بوده است.(2)
اما در این میان عجیب آن است که با وجود گوناگونی اسناد و طرق این مناقبِ معتبرِ حضرت علی علیه السلام، در منابع فریقین، چندان جایگاهی برای فِرَق غالی در روایات این اخبار تصویر نمی شود. این در حالی است که برخی از متأخران امامیه، حتی علت جرح اكثر متهمان به غلو را کثرت عنایت ایشان به اخبار فضائل دانسته اند.(3) جای این پرسش هست که: رویکرد و تلقی غالیان نصیری و پیشینیان غالی آنان به جریان غدیر چیست؟ آیا غالیان واقعاً به این اخبار مناقب و طرق آن اهتمام داشته اند و اسناد ایشان در مصادر فریقین مهجور مانده است؟ یا آنکه از اساس در مصادر غلو، اسناد مناقب معتبر و مشهور چندان محل توجه نبوده است؟
بررسی این مسئله مهم در میان همه فرقه های اهل غلو خارج از موضوع این نوشتار است. اما در اینجا به جایگاه حدیث غدیر و وصایت حضرت علی علیه السلام در منابع شاخص ترین فرقه غلو برجامانده از قرون نخستین، یعنی نصیریه، می پردازیم. در پژوهش پیش رو، میراث (هر چند پُر تحریف) نصیریه، برای بررسی آرای نصیریان درباره غدیر و برخی از دیگر اخبار وصایت بررسی شده است. این نوشتار به این پرسش پاسخ می دهد که میزان و نوع استناد نصیریان به نصوص غدیر چقدر است و چه تفاوتها یا شباهتهایی با استنادات و روایات شیعی دارد؟ نسبت سنجی نوع نگاه و روایات نصیریه با دیگر فرق اسلامی این اهمیت را دارد که شاید بتواند شواهدی از اثر پذیری یا استقلال آنها، و در نتیجه میزان اصالت شان را بیشتر روشن کند.
برای تحلیل بهتر جایگاه اخبار غدیر در منابع نصیریه این مقاله از تقسیم رایج میان خود نصیریان، یعنی تقسیم مصادر نصیری به «عامه و خاصه» یا عمومی و سرّی، بهره برده است.
ص: 498
این نوشته به جایگاه غدیر در آثار مؤلفانی که مستند روشنی در نصیری بودنشان ارائه نشده نمی پردازد.(1) همچنین، منظور از مصادر، منابع متقدم این فرقه است، و فقط به مناسبت به آثار و آرای متأخران و معاصران ایشان اشاره می شود. گفتنی است پژوهش دیگری در زمینه محل بحث یافت نشد.
مقصود از مصادر عام نصیریه، مصادری است که به تصریح عالمان نصیری برای عرضه به عموم مسلمانان نگاشته شده است؛ و در آن عقاید خاص نصیریان مانند تأليه ائمه، حلول، تناسخ و.... به راحتی به چشم نمی خورد. این دست آثار در میان نصیریان بسیار کم هستند و اسناد متعددی از امامیه و گاه اهل سنت در خود جای داده اند. مهم ترین این مصادر الهداية الكبرى و المائدة از حسین بن حمدان خصیبی و تحف العقول و التمحیص از حسن بن شعبه حرانی است.(2)
در میان مصادر عام نصیریه نخستین منبع مهمی که به ماجرای غدیر اشاره کرده است، کتاب الهداية الكبرى اثر حسين بن حمدان خصیبی، پیشوای بزرگ نصیریان، است که به سندی مرکب از راویان غیرنصیری(3) روایتی از ابو بصیر از امام صادق علیه السلام آورده است. این خبر متن ترکیبی غریبی دارد و در آن بسیاری از حوادث دوران حضرت علی علیه السلام گنجانده شده و بعد از ذکر کرامات نادر به این می رسد که در مواجهه حضرت علی علیه السلام با خوارج، آنها مدعی شده اند که حضرت پنج کار کرده است که هر یک از این پنج کار برای جواز قتل حضرت علیه السلام کافی است.
ص: 499
خوارج در احتجاجشان در برابر حضرت علی علیه السلام در ذکر اولین دلیل خود بعد از آنکه فضائل بسیار برای حضرت، از اخوت با رسول الله، وصایت، تصریح رسول الله به خلافت، تسمیه به امیرالمؤمنین، قضیه یوم الدار، بیعت رضوان، بیعت در بیت ام سلمه، واقعه غدیر خم و ... را برمی شمرند، در نهایت چون در ماجرای سقیفه حضرت را در گرفتن حق خود مقصر می پندارند، ایشان را معذور نمی دانند و خونشان را مباح می شمرند.(1) این گزارش به هیچ وجه توضیحی درباره جزئیات این وقایع، نه از زبان حضرت علی علیه السلام و نه از زبان خوارج، نمی دهد، و برداشت نویسنده از واقعه غدیر را هم به هیچ وجه تبیین نمی کند.
مشابه همین احتجاج را خصیبی مرسلاً به عنوان بخشی از گفت وگوی خصوصی حضرت على علیه السلام و خليفۀ اول بعد از بیعت سقیفه نیز می آورد، و در آنجا در ذکر مواطن بیعت با اميرالمؤمنین از زبان خود حضرت درباره غدیر توضیح بیشتری می دهد.(2) اما عجیب آنکه بعد از ذکر شرایط مکان و زمان غدیر، جمع شدن مردم و ... خصیبی کلام رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر را حذف، و به جای آن تصریح می کند که: «قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ: إِنَّمَا تَرَكْنَا إِعَادَةَ الْإِشْهَادِ عِنْدَ النَّاس» و سپس ادامه می دهد که مردم کلام رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم را تأیید کردند، و بعد دسته دسته برای تبریک نزد حضرت آمدند.(3)
در ادامه خبر، ابوبکر بهانه می آورد که از غدیر کاملاً بی اطلاع بوده است، و از حضرت می خواهد که رسول الله صلّی الله علیه و آله سلّم را بعد از مرگشان به صورت زنده به او نشان دهند تا خود رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ابو بکر را به بازگرداندن حق امیرالمؤمنین علیه السلام دستور دهد، و امیر المؤمنين علیه السلام هم برای «تأکید حجت» رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم را زنده نزد ابوبکر می آورد تا همان مطالب، از جمله غدیر، را دیگر بار بازگویند.(4) در این گزارش نیز گرچه عبارت اصلی حدیث غدیر حذف شده، اما از آن می توان فهمید که بحث احقیت حضرت علی علیه السلام به حاکمیت و غاصب بودن خلفا از لوازم آن بوده است.
ص: 500
کتاب تحف العقول گزارش های متعددی درباره واقعه غدیر به دست می دهد. از آن جمله روایت عبدالعزيز بن مسلم از امام رضا علیه السلام است که در آن ضمن پرداختن به شئون امامت به نزول آیه اکمال دین(1) در حجة الوداع اشاره می کند.(2) اما این خبر پیش از ابن شعبه در مصادر امامیه و گاه به سند متصل آمده، و مضامین آن نیز بر مذهب امامیه است.(3)
تحف العقول نامه امام عسکری علیه السلام به «إسحاق بن إسماعيل» را که مشتمل بر همین معنا و البته با تعابیر دیگری است نقل کرده،(4) ولی اسناد متصل امامی از کلینی و کشی در نقل این خبر مقدم هستند.(5) چنان که شلمغانی هم روایت را به طریقی امامی روایت کرده است.(6) در روایت رساله امام هادی علیه السلام درباره جبر و تفویض در تحف نیز بر روایت خبر «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ»، خبر منزلت و... توسط عامه و بر صحت و اجماعی بودن این اخبار تأکید شده است.(7) البته این رساله با اندکی اختلاف در الإحتجاج هم روایت شده،(8) و احتمالاً مصدر دیگری برای خبر داشته است.
همچنین، ابن شعبه در تحف العقول گرچه اشاره ای به روایت بودن بندهای خطبه ابتدای کتابش ندارد، اما عبارات آن را عیناً از روایتی برگرفته است که بنا بر برخی منابع امامی و نصیری، آن خطبه ای طولانی از حضرت علی علیه السلام در یکی از اعیاد غدیر بوده، و البته ابن شعبه به ذکر برخی از عبارات توحیدی ابتدای خطبه اکتفا کرده است.(9) اما در گزارش کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی و نیز الأعياد طبرانی نصیری، هر دو با یک واسطه از هارون بن موسی تلعکبری و او به سه واسطه مجهول (که عمر یکی شان 90، و دیگری بیش از 80 سال در حین نقل این خبر شمرده شده) از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ماجرای عطابخشی و افطاری دادن امام در سال
ص: 501
259 ه.ق. را روایت کرده و در ادامه از زبان ایشان از پدرانشان خطبه حضرت علی علیه السلام در یکی از اعیاد غدیر را ذکر می کنند.(1) با وجود جهالت سند و نیز ناسازگاری آن با سال وفات امام رضا علیه السلام (203 ه.ق)(2) احتمالاً ابن شعبه نیز طریقی نصیری برای این خبر نداشته است.
مؤید مطلب آنکه، مؤلف نصیری کتاب غاليانه الأعياد بلافاصله بعد از نقل این خبر تأکید می کند که این را به عنوان خبر پذیرفته شده نزد اهل ظاهر روایت کرده است.(3) شاهد دیگر آنکه، راوی شناخته شده خبر، یعنی تلعکبری که هم طبقه ابن شعبه بوده، خود شاخص ترین و شاید تنها شخصِ امامی است که مستقیماً از خصیبی، مهم ترین قطب نصیریه، روایت کرده است،(4) در حالی که بنا بر اسنادی ابن شعبه نیز از خصیبی روایت می کند؛(5) یا محمد بن همام نیز از مهم ترین مشایخ مشترک ابن شعبه و تلعکبری است،(6) و این احتمال ارتباط اینان را با جریان روایی مشترکی، که امامی یا دست کم غیرنصیری است، تقویت می کند.
به هر رو، گرچه ابن شعبه حرانی، مؤلف تحف العقول، بنا بر قرائن متعدد همان صاحب کتاب نصیری و شدیداً غالیانه حقائق اسرار الدین است،(7) و اهتمام ویژه ای به غالیانه ترین مصادر نصیریه داشته،(8) اما در عین حال قرائنی از همین کتاب غالیانه مؤیدی برای این احتمال است که او در زمانی پیش از تألیفات مهمش نصیری نبوده است؛ زیرا او در مقدمه کتاب غالیانه حقائق اسرار از گذشتن عمرش در تقصیر اظهار ناراحتی می کند.(9) همچنین، با وجود گرایش غالیانه تألیهی، تناسخی و اباحی او در کتاب، عنایت گسترده ای هم به کتب و مشایخ
ص: 502
امامیه دارد،(1) و این حد از ارتباط با مشایخ شناخته شده امامی در آثار هیچ یک از نصیریان به چشم نمی خورد، و حتی احتمال امامی بودن او در دورانی پیش از تألیف حقائق اسرار و تکمیل تحف العقول وجود دارد. دست کم اخبار مربوط به غدیر در این اثر نصیری نیستند.
نمونه هایی از روایات در آثار عام نصیریان وجود دارد که در آنها صریحاً به غدیر اشاره نمی شود، ولی مرتبط با دعوت به ولایت اهل بیت و حضرت علی علیه السلام هستند. در مواضع متعددی از الهدایة به وصایت حضرت علی علیه السلام تصریح شده،(2) ولی گاه در حاشیه این وصایت غرائبی وجود دارد. از جمله در موضعی پس از جریان نزول آیات نخستین سوره نجم، با اعلان وصایت حضرت علی علیه السلام از سوی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، خورشید در برابر مردم و منافقان شهادت می دهد که علی علیه السلام اول و آخر و ظاهر و باطن است،(3) و مردم به شبهه می افتند که این اوصاف را قرآن برای خداوند ذکر کرده است.(4) گرچه ادامه این روایت توجیهی بشری برای این تعابیر درباره حضرت علی علیه السلام پیش می نهد، ولی خصیبی مشابه همین روایت را در الرسالة آورده، و در آنجا این قضیه شاهد الوهيت حضرت علی علیه السلام گرفته شده است.(5)
دیگر نمونۀ مهم و پُرتکرار از این دست از روایات اعلان وصایت، اخباری است که در آن پس از عرضه ولایت امامان، منکران آن مسخ می شوند.(6) این در آثار مختلفی تکرار شده و در تبیین دیدگاه نصیریان دربارۀ غدیر تأثیرات مهمی دارد. در این آثار عام نمونه هایی از تطبیق چنین مطلبی بر منکران غدیر صراحتاً نیامده است. با این حال، در ادامه، با مراجعه به آثار خاص نوع
ص: 503
نگاه نصیریان به این نکته و نیز ابهامات پیشین در یادکردهای خصیبی از غدیر روشن می شود.
همچنین، یادکرهای الهدایة از اوصیا نیز معمولاً فضایی غریب از وصایت نزد نصیریان را پیش رو می نهد؛ از جمله در روایتی که اصحاب عقبه را شرور و اضدادی معرفی می کند که شروع کفرشان از دوره خلق نخست بوده است، و تا روز وقت معلوم فرصت داده شده اند.(1) تعبیر اخیر در آیات برای ابلیس به کار رفته است.(2) در این گزارش قرائنی بر تناسخ اوصیا و دشمنانشان وجود دارد. ندای بر وصایت ایشان نیز در ادوار مختلف تکرار می شود.(3) در روایت بساط در الهدایة نیز انگاره ای مشابه ترویج می شود.(4)
برخلاف مصادر عمومی نصیریه، مصادر خاص آنان به تفصیل بیشتری به تبیین جایگاه غدیر نزد بزرگان این فرقه پرداخته است.
با فحص در مصادر برجامانده نصیریان(5) به نظر می رسد شاید نخستین بار نظریه پرداز بزرگ ایشان، حسین بن حمدان خصیبی بر خلاف عموم فِرَق شناخته شده اسلامی گزارشی از غدیر به دست داده است که با اعتقاد غالیانه این فرقه در زمینه الوهیت سازگار افتد. خصیبی در رساله الفرق بين الرسول والمرسل مدعى است در جریان غدیر ندایی که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم سر داد، در واقع اعلان الوهيت حضرت علی علیه السلام بود: «إنه لما نادى السيد الرسول في يوم غدير خم مفصحا: هذا على ربكم فاعبدوه، و هذا على خالقكم فوحدوه». او مدعی است در پی
ص: 504
این ندا کسانی که در معرفت به توحید امیرالمؤمنین علیه السلام (یعنی توحید خدا یا معنا) مقصر بودند، به اضطراب افتادند، اما یقین اهل معرفت بیشتر شد، و منکران این ندا از اهل آسمان و زمین به قورباغه تبدیل، و مسخ شدند و به آسمان رفتند و سپس با ابرها دیگربار به زمین هبوط کردند، و خداوند بر دل های این منکران مهر زد و اینان ندای به توحید أمير المؤمنين علیه السلام را فراموش کردند، و در دل هایشان جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» بر جا ماند.(1)
میمون طبرانی، دیگر پیشوای نصیری (متوفای 426 ه.ق.)، این گزارش را عیناً از محمد بن على جِلّی (متوفای 399 ه.ق.)، جانشین سرشناس خصیبی، از خود خصیبی نقل کرده،(2) و دیگرانی از قدما و متأخران نصیریه هم ندای غدیر را به همین شکل روایت کرده اند.(3) در گزارش دیگری از خصیبی او پس از ذکر همین عبارت غالیانه خطبه ادعایی در الوهیت علی علیه السلام، آیاتی در وصف خداوند و عبادت او(4) را شاهد این ندا درباره حضرت علی علیه السلام می گیرد.(5) این دست گزارش ها و نتیجه آن در قرون متمادی شهرت بسیار در میان نصیریان یافته است.(6)
خصیبی در قصیده مشهور غدیریه نیز ندای الوهيت حضرت علی علیه السلام را با تعابیری مشابه و البته با توضیحات بیشتر به رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم می دهد: «إن يوم الغدير يوم السرور ... يوم نادى محمد في جميع الخلق/ إذ قال مفصح التخبير ... إن هذا باريكم فاعلموه/ إن هذا مصور التصوير/ إن هذا إلهكم فاعرفوه/ إن هذا معبودكم فى الدهور/ إن هذا مهيمن صمد فرد/ و هو باطن بلا تظهيرا/ و هو الظاهر الذى لم يغب قط/ عن العارف العليم الخبير».
او در ادامه، بار دیگر در این قصیده نیز بر جریان فراموشی این ندا و مسخ شدن منکران آن تأکید می کند، و عموم انحرافات بعدی امت اسلامی را با همین مسخ و نفهمیدن خطبه اصلی غدیر، و تکرار خطبه مشهور گره می زند.(7) در واقع، مشکل از خود اینان بوده و لذا به انواع
ص: 505
تناسخ از مسخ و فسخ و نسخ دچار می شوند.(1) خصیبی در قصائد دیگری مانند «تشخص للأنام فشبهوه» هم از نافهمی مردم در انکار الوهیت علی علیه السلام در غدیر شکایت می کند.(2)
خصیبی در رساله الفرق بين الرسول والمرسل مدعی است چون در این موضوع رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم به فردانیت خدا اقرار کرد، مردم فهمیدند ربوبیت فقط متعلق به علی یا همان مُرسِل است و با شناختن فرق رسول و مرسل ایمانشان کامل شد.(3) خصیبی شأن نزول آیه اکمال دین(4) را همین معرفت به تفرد حضرت علی علیه السلام به الوهیت و معنویت می داند، و این اشاره به نکته ای است که خصیبی در سرتاسر این رساله مد نظر دارد؛ یعنی برتری مرسِل (علی علیه السلام) بر رسول (محمد و دیگر انبیا) و تنزیه مرسِل از هر گونه کاستی که در آیات قرآن به رسولان نسبت داده شده است.(5)
در برخی از منابع نصیری آمده است که هدف اصلی غدیر نفی معنویت (الوهیت) از نبی بود، تا همه بفهمند فقط على علیه السلام، است؛(6) و برخی چون طبرانی فراتر از آن رفته و نه تنها احتجاجات خاصه (نصيريه) بر «توحيد أمير المؤمنين و إفراده بالمعنوية»، كه برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر حسنین در حدیث نبوی به روایت عامه (غیر نصیریه) را نشان از آن گرفته اند که امیرالمؤمنین علیه السلام از سنخ امامان نیست، و الوهیت مختص او است.(7)
در مقدمه خطبه روز غدیر، که در الأعياد طبرانی نقل شده و گوینده اش معلوم نیست، باز به ظاهر شدن معنا (الله) اشاره می کند، و معنا (وصی) و اسم (نبی) را با هم ازلی می داند، اما معنا را بی شریک و نظیر لحاظ می کند، و اسم را محدثی که ظهورش متکی به خالقش، یعنی معنا است. سپس از دعوت اسم (نبی) به معنا ( علی علیه السلام) در غدیر سخن گفته و بعد از روایت عبارت خبر مشهور غدیر و سخن از امامت، آن را شنیده «اهل کدر» شمرده، و «الوهيت علی علیه السلام» را شنیده «اهل توحید»!(8) در بخشی از این خطبه تأکید شده است اینکه
ص: 506
مردم خوردن و آشامیدن و کشته شدن حضرت علی علیه السلام را می دیدند، به سبب نافهمی شان از سخن اسم (نبی) بوده است.(1) طبرانی در ادامه با آوردن قصیده غدیریه خصیبی، از شیخش جلی درباره مسخ مقصران در خصوص توحید و غدیر می پرسد، و جلّی حتی برخی از ملائکه و فِرَق غالی غیرنصیری، یعنی «حسکیه، شریعیه، اسحاقیه و حلاجیه» را که معمولاً در نگاه نصیری موحد به حساب نمی آیند(2) مشمول آن می داند.(3)
در كتاب الأعياد همين تعبير الوهيت حضرت على علیه السلام (هذا إلهكم فاعبدوه ...) به عنوان بخشی از دعای غدیر به محمد بن نصیر نیز منسوب شده،(4) و در آن تعابیر قرآنی و روایی درباره خداوند مانند «و هو يوم مجموع له الناس، و هو يوم مشهود، و هو يوم التغابن، و هو يوم التكاثر، و برزوا الله الواحد القهار» به «روزی که همه مردم خالق خود [علی] را دیدند» تفسیر شده است.(5)
انگاره ظهور معنا از کلیدی ترین عقاید نصیری است،(6) و در کتب اباحی نصیریان نیز در رد علنی کردن اباحی گری از روات غالی و امامی روایت آورده اند که «خداوند ظهور کرده است تا [مردم مستقیماً او را ببینند و] به آداب او اقتدا کنند».(7)
برای اینکه چرایی این نگاه نصیریان روشن شود، جا دارد به مبحث ماجراهای نداهای بر الوهیت در منابع نصیری توجه شود. میمون طبرانی با ذکر خبری غدیر را در کنار روزهای اعلان بابیت ابواب نصیری و ندایشان بر الوهیت را از جمله اعیاد عربی و نهم ربیع و نوروز و مهرگان از اعیاد فارسی بر می شمرد. در سند خبر پس از خصیبی، دیگر راوی خطابی شناخته شده، محمد بن عبدالله بن مهران(8) از محمد بن سنان از یکی از معصومان علیهم السلام روایت
ص: 507
می کند. در این گزارش نیز غدیر روز اظهار معنویت و الوهیت حضرت علی علیه السلام برای خاص و عام معرفی می شود. البته نص كلام رسول صلّی الله علیه و اله و سلّم در این خبر نیست؛ ولی در ادامه یکی از اعیاد را نیز روز یازدهم ذى الحجة، روز نصب أبو الخطاب (به بابیت) از طرف امام صادق علیه السلام می داند، که او را چنین به مردم معرفی کرده است: «من کنت له ربا محمد ولیه، و من كان عدوه فأنا عدوه».(1) این عبارت آشکارا نسخه ای غالیانه است، که با عنایت به حدیث مشهور غدیر جعل شده است.
از میان این نداها که نصیریان به آن عنایت داشته اند، ندای أبو الخطاب بر الوهيت و معنویت امام صادق علیه السلام بر مأذنه مسجد جامع کوفه بوده است.(2) برخی از نصیریان متأخر از اجماع این فرقه بر کافر بودن منکر ندای ابوالخطاب یا ظهور در غدیر سخن گفته اند.(3) با وجود شواهد تاریخی بر اینکه ندای غلو ابوالخطاب و احتمالاً ندای برخی از دیگر سران غلو حقیقتی تاریخی داشته،(4) نسخه ساختگی ندای غدیر نزد نصیریان اهمیت بیشتری یافته است، زیرا نه تنها اعلان الوهیت امام، که روز ظهور الله برای همه خلق نیز بوده است.
توضیح آنکه، جلی در آثار مختلفش بارها غدیر را به مانند شیخ خود توضیح داده است. در کتاب باطن الصلاة غدیر را «روز اعلان سرّ و کشف باطن أمر برای عام و خاص و دعوت همه خلق به شناخت ربوبیت علی و روز نزول آیه اکمال» می داند.(5) ندای غدیر در میان همه نداهای الوهیت برترین شمرده می شود.(6) رساله الأندية جلى نيز خبر غدیر را به شکل متداول نصیری در الوهیت امام علی علیه السلام روایت کرده، تأکید می کند که ندای غدیر با دیگر نداها بر الوهیت و خدایی امامان این تفاوت را دارد که ندای غدیر بر ازلیت و مبدعیت علی علیه السلام از حجاب یا شخص میم (رسول الله) و خطاب به همه عالم، خواه نورانی و خواه کدر، بود.(7)
ص: 508
از بخش های پیشین روشن شد که نصیریان با رویکردهای گوناگونی به ماجرای غدیر استناد کرده اند. این بخش به این پرسش می پردازد که: آیا منابع نصیری دربارۀ تفاوت اشارات منابع عام با استنادات غالیانه منابع خاص و وجه آن توضیحاتی داده اند؟ دیگر اینکه توجه به غدیر در منابع خاص نصیری دیگر چه جنبه های اعتقادی و عملی دارد؟
به نظر می رسد گزارش های مصادر خاص نصیری درباره غدیر و مسئله وصایت و از جمله آثار غالیانه خصیبی در رمزگشایی از وجه امتناع او از روایت عبارت خطبه مشهور غدیر در الهداية الکبری(1) راه گشا باشد. بدین سان که مخفی کردن عبارت اصلی خطبه غدیر، از آن رو بوده است که خصیبی بنا بر آثار نصیری آن خطبه را کاملاً متفاوت و ندای الوهيت حضرت علی علیه السلام می دانسته است. به همین صورت وجه مسخ مخالفان وصایت در الهدایة در منابع سرّی به روشنی بیان شده است.
پس گرچه تعارض روشنی میان گزارش او در کتاب عمومی و آثار اختصاصی اش در غلو وجود ندارد، اما همین تفاوت ها محل توجه قدمای نصیریه قرار گرفته و لذا وجه این اختلاف ها را توضیح داده اند. طبرانی در الجواهر می گوید «الهداية الكبرى براى اهل ظاهر و اهدای به سیف الدوله نوشته شده است»(2) اما در الرسالة و در اشعاری مانند غدیریه تقیه نکرده است.(3) در تأیید این دیدگاه می توان این نکات را برشمرد:
1. طبرانی برای نظر خود به اشعاری از خصیبی استناد جسته که خود به تقیه در برخی از کلماتش تصریح می کند.(4)
2. شاهد دیگر اشارات بریده و مبهم خصیبی به عقاید غالیانه در الهدایة الکبری است، که
ص: 509
فقط مطلعان بر اسرار نصیریه از آن آگاه می شوند.(1)
3. دیدگاه بزرگان نصیریه درباره مسئله تقیه که بنا بر آن لازم می دانند عقاید خاص این فرقه را از اهل ظاهر و مقصرّان پنهان دارند.(2)
در سوی مقابل روش خصیبی و بسیاری از دیگر نصیریان، گاه برخی از منابع سرّی غالیان ترجیح داده اند که اخبار مشهور مرتبط با غدیر را رد نکنند، بلکه با تطبیقش بر صفات الله در قرآن، آن را با اندیشه غالیانه هماهنگ سازند. از باب نمونه در کتاب الجوهرة الطالقانية خبر غدير «من كنت مولاه فعلی مولاه» را بر آیه «ذلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلى لَهُم»(3) حمل کرده یا شهادت در اذان «اشهد أن علياً ولى الله» را با آیه «اللَّهُ وَلِى الَّذِينَ آمَنُوا يَخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(4) تطبیق داده، و نیز برای آیات «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی وَ هُوَ يحْى الْمَوْتِى وَ هُوَ عَلى كلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ»(5) و «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَنِعْمَ النَّصِيرُ»(6) روايت «على مولى كل مؤمن و ولیه» را شاهد تفسیر نبوی آن گرفته است.(7)
با این حال، باید در نظر داشت که نویسنده همه اینها را در احتجاجی فرضی میان «مُسلم» (نصیری) و عابد الصنم (بت پرست = غیر غالی) نقل می کند، و به سبب احتجاجی بودن گزارش، نمی توان به اختلاف دیدگاه مؤلف با بزرگان سلف نصیری درباره خبر غدیر و اخبار وصایت حکم کرد. در بخشی از همین خبر مُسلم خالقیت حضرت علی علیه السلام و ربوبیت ایشان را مطرح می کند، و چون عابد الصنم درخواست شاهد از آیات و روایات نبوی می کند،(8) مسلم شواهدی از اخبار نبوی و آیاتی در وصف الله برای مقصودش بهره می گیرد.
ص: 510
با این همه، گرچه منابع متأخر نصیرى كتاب الجوهرة الطالقانية را منبعی نصیری تلقی کرده اند، اما شواهدی نشان می دهد که این اثر چه بسا از غالیان غیرنصیری، مانند اسحاقیه، بوده است.(1) نمونه هایی از استنادات غالیانه به غدیر از غیرنصیریان گزارش شده که در درجه پایین تری نسبت به غلو نصیری است؛ به غالیان اسماعیلی قرامطه و مبارکیه نسبت داده اند که ایشان واقعه غدیر را دلیل انتقال رسالت از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم به حضرت علی علیه السلام دانسته اند.(2)
به هر حال، گواه بسیار مهم بر احتجاجی بودن یا دست کم نصیری نبودن استناد به اخبار نبوی ولایت، در کتاب مجموع الأعياد آمده است. طبرانی در جایی بعد از آوردن عبارت «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»(3) تأکید می کند که این به روایت «شیعه مقصره» است. اما اهل توحید آن را «من کنت مولاه فعلی معناه» روایت می کنند، که بیان معنویت حضرت علی علیه السلام است؛ چرا که غدیر روز ظهور و کشف و از روزهای ندا در قبه محمدیه است، که در آن معنا (الله) با ذاتش ظهور کرده است.(4) چنان که در تحریفی دیگر افزون بر این، غالیان عبارت اعتراف گیری خطبه نبوی غدیر «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكم»(5) را به «أَلَستُ بِربّکم» تبدیل کرده اند.(6) ولی برخی متأخران نصیری تعابیر غالیانه و غیرغالیانه را در کنار هم پذیرفته اند.(7)
در مواضعی از کتاب الأعياد نیز تأکید می شود که نصب به امامت حضرت علی علیه السلام در
ص: 511
غدير روايت «ظاهرية شیعه» است، و به روایت برخی از فضائل غدیر توسط اهل ظاهر اشاره می کند.(1) طبراني در النجحية (في الرد على المرتد) می گوید اهل حق از استدلال بر «معل العلل» بودن حضرت علی علیه السلام کاملاً مستغنی اند، و این دلایل در واقع برای طائفه مفوضه و مقصره باید اقامه شود که به «امامت و وصایت» علی علیه السلام قائل اند و منکر «لاهوتیت و معنویت» ایشان هستند، و «به سبب قساوت قلب هایشان به ظاهر علم متمسک اند» و آیه «يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُون»(2) درباره ایشان است.(3) بنا بر این دیدگاه، اساس غدیر هم فقط برای اعلان الوهیت حضرت علی علیه السلام به غیرمؤمنان دانسته می شود.
با این حال، طبرانی بارها تذکر می دهد که همه روایاتی را که از اهل ظاهر روایت می کند، آنان بر صحتش اجماع دارند، و اهل باطن (از قبل) مقر به «توحید و الوهیت» مولی بودند.(4) چنان که بعد از روایتی از شیخ مفید در آداب غدیر(5) آن را از «أدعية أهل التقصير والحيرة» می خواند، و روشی دیگر را ذکر می کند.(6) همچنین، او خبر انکار فهری راجع به حقانیت حضرت علی علیه السلام در غدیر و نزول بلا بر او را می آورد.(7) و بعد از آن می گوید: «هذا ما رواه أهل الظاهر بالإجماع».(8)
به نظر می رسد عموم استنادات نصیریان به اخبار غیرنصیری یا به آنهایی است که آن را به نحوى قابل جمع با عقاید غالیانه شان می دانند؛ یا آن را در مقام احتجاج در برابر دیگر غالیان یا احتجاج فرضی در برابر غیرغالیان می آورند، و به هر حال با تصریحات ایشان بر عقاید غالیانه معارضه روشنی ندارد. نمونه ای از آن گزارش تبریک گفتن عمر بن الخطاب به حضرت علی علیه السلام در غدیر است،(9) که این قضیه و نیز اعتراف ابلیس به ربوبیت الله و برخی اعترافات
ص: 512
مشابه را زمینه ساز پاداش حکومت دنیایی و ازلیت ضد در همراهی معنا شمرده اند.(1)
در کنار شواهد متعدد گرایش بسیاری از نصیریان معاصر به گزارش غالیانه سلف ایشان درباره غدیر در بسیاری از کتب اختصاصی ایشان (نمونه هایی از احمد حسین حمین، معلا ربیع، یونس حسین مسقس، ابراهیم عبداللطیف مرهج و ... در ارجاعات این مقاله آمد) اما در عین حال برخی از محافظه کاران ایشان در آثار عمومی شان برای معرفی علویه نصیریه به ذکر خبر مشهور غدیر اکتفا کرده، متعرض بحث از اخبار بسیار پیشینیان خود نشده اند.(2) به دلیل تهافت های آثار دسته اخیر(3) نمی توان درباره دیدگاه ایشان قضاوت قطعی کرد.
مناسک نصیریان در غدیر نیز نشان می دهد که با واقعه شناخته شده غدیر در میان شیعه و سنی تناسبی ندارد، و باید ریشه هایش را از جاهای دیگر جست. همچنان که اخبار مربوط به واقعه غدير را كتاب الأعياد به تفصیل بیشتری آورده، در آداب آن روز نیز همین اثر بیشتر به موضوع پرداخته است. طبرانی اهمیت جلسات عید را چنان بالا می داند که انگیزه تألیف کتابش، خواندن آن در این جلسات بوده است.(4) بنا بر الأعياد، نصیریان در غدیر به خوردن و نوشیدن و شادی و مصافحه می پردازند.(5) بعد از اطعام رسم آب پاشی هم باید اجرا شود.(6)
با توجه به مواضعی از این کتاب به نظر می رسد این رسوم برگرفته از آیین ایرانی آب پاشان است؛ زیرا در نظر نصیریان واقعه غدیر خود مصادف با نوروز بوده است.(7) و نیز در مواضعی، بعد از ذکر نام شاهان ایرانی با تأکید بر فقه الرسالة الرستباشية(8) می گوید همان کارهایی را که
ص: 513
شاهان ایران در نوروز و مهرگان می کردند، در قبه محمدیه به شکل عید فطر، اضحی، و غدیر ظهور کرد و سنت جاریه ای در شاهان فارس و قبه محمدیه شد.(1) خصیبی در قصیده نوروز، این روز را به مانند و پیش از غدیر روز ظهور الله در عجم می داند.(2) ایشان در مواضع بسیاری بر اتخاذ این رسم و نیز دیگر رسوم این اعیاد مانند گذاشتن اکلیل، آذریون، گل، آس و ... بر سر از شاهان ایرانی تأکید کرده اند.(3) شواهدی از کتب تاریخ هم مؤید همین شاخصه ایرانی است.(4) چنان که عناصر ایرانی در بسیاری از دیگر آرا و کلمات نصیریان هم هویدا است.(5)
از آداب واجب غدیر نزد نصیریان نوشیدن خمر مشهور به «عبدالنور» است که برای آن همه جمعیت باید بایستند و دست به سوی خدا دراز کنند و دست یکدیگر را ببوسند و از آن بنوشند و دعا بخوانند.(6) نصیریان به این شراب نیز علاقه شدید دارند.(7) در برخی از عبارات ایشان علاوه بر دست بوسی، به بوسیدن سر و چشم هم دستور داده اند.(8)
نویسنده کتاب الباكورة السليمانية(9) هم به تفصیل آداب نصیریان دوران اخیر را در اعیاد شرح داده که تناسب بسیار با کتب سلف نصیریه دارد. با این حال نکات مهم دیگری هم دارد، مانند آنکه بنا بر این کتاب، اعیادِ نصیریان هر یک متصدیان مجزایی دارد، و در هر عید این رجال منصب های مختلفی دارند (امام و نقیب و نجیب) و نزد هر کدام خوراک های خاصی را می آورند.(10) او علاوه بر آداب خمرنوشی و دست بوسی به مجموعه ادعیه ای در این اعیاد هم
ص: 514
اشاره می کند که عبارات مشابهی با ادعیه کتب سلف ایشان دارد. مانند «قداس الطيب» که آن را بر طشتی می خوانند و دور می گرداند.(1) در «قداس بخور» در کنار بخوردهی بر حدیث نصیری «حلال لكم معكم حرام عليكم مع غيركم»(2) و لزوم كتمان شراب نوشی و آداب اباحی از غیرنصیریان تأکید می شود.(3) همچنین، در این ادعیه بر همه فرقه ها با ذکر نام بزرگان متقدم و متأخر ایشان، و به نحو کلی همه کسانی که خوردن و آشامیدن و ازدواج را به حضرت علی علیه السلام نسبت می دهند، لعن می فرستند(4) و کرامات و معجزات حضرت علی علیه السلام و شواهدی در الوهیت و خالقیت ایشان ذکر می کنند.(5)
غالیان نصیری به مانند خبر غدیر، در مواضع متعدد دیگری نیز اخبار مشهور و معتبر فضل حضرت علی علیه السلام را مهجور داشته اند. نمونه هایی از این دست را ذکر می کنیم.
1. بعد از فحص بسیار از خبر نبوی متواتر «أنت منى بمنزلة هارون من موسى»،(6) صرفاً در مصادر عمومی نصیریان اسنادی اندک و البته ظاهراً غیرنصیری از این خبر یافت شد(7) و در مصادر خاصه نصیریان به کلی یافت نشد. البته عصمة الدولة (متوفاى حدود 450 ه.ق.) در الرسالة المصرية خبری را آورده که بنا بر آن خورشید در برابر ابوبکر و عمر، حضرت علی علیه السلام را با صفات الله مانند «اول و آخر و ظاهر و باطن و بكل شيء عليم» خوانده است، و چون این مطلب بر عمر بن الخطاب سنگین آمد، حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در مقام تقیه چنین توجیهی آورد که منظور از «اول، اولین ایمان آورنده؛ و آخر، آخرین از خلفای چهارگانه است، و چنان که موسی هارون را به خلافت گمارد» درباره خلافت علی علیه السلام نیز خبر منزلت را
ص: 515
خواند، و برای دیگر عبارات نیز تأویلی مخالف غلو ذکر کرد.(1) در همین کتاب دیگر بار خبر منزلت را از سعد بن ابی وقاص، از عثمان روایت کرده است.(2) چنان که روشن است، این نوع گزارش ها را در راستای القای تناسب خبر منزلت با تقیه آورده است. در کتاب الجواهر هم طبرانی در احتجاج با کسی که صفات جسمانی را برای علی علیه السلام ثابت می کند، شدیداً آن را رد کرده، و اخباری مانند خبر «على منى كهارون من موسی» که حریف بدان استناد کرده را موافق تقیه و ناپذیرفتنی می شمرد.(3) البته در خبری از اخبار عید نهم ربیع در منابع نصیری هم به وزارت(4) على علیه السلام برای رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم اشاره شده است(5) و چه بسا شاهدی هر چند ناکافی بر ریشه غیرنصیری (غالیانه یا غیر غالیانه) این خبر تلقی شود؛ زیرا این تنها گزارشی است که از میان اخبار متعدد نصیری عید نهم ربیع الأول به چند منبع متأخر امامی راه یافته است.(6)
غیر از حدیث منزلت نمونه های دیگری از روایات متواتر هم نزد نصیریه مهجورند که فقط به اختصار به آنها اشاره می کنیم:
2. شواهد حمل تعبير «صالح المؤمنین» در قرآن(7) بر امیرالمؤمنين علیه السلام و احتجاج بر اصلحیت ایشان در اخبار شیعی یا حتی سنی فراوان است.(8) اما در مصادر نصیری هیچ
ص: 516
شاهدی از استناد به این آیه در شأن حضرت علی علیه السلام یافت نشد، جز آنکه در تأویلی باطنی آن را بر غیر امام علیه السلام تطبیق داده اند. در روایتی از خصیبی از یحیی بن معین سامری، او در محضر امام عسکری از محمد بن نصیر درباره «صالح المؤمنین» می پرسد، و ابن نصیر آن را «مقداد» می داند! در این گزارش نمادهای ایرانی،(1) حلول و تطبیق های تناسخی هم بسیار است.(2) به نظر می رسد نصیریان نمی توانند اخبار متکثر تطبیق «صالح المؤمنين» بر علی علیه السلام را به کلی بپذیرند؛ زیرا چنان که گذشت، در نگاه ایشان حضرت علی علیه السلام نه از سنخ مؤمنان و انسان ها، که الاه و رب عالم است.(3)
3. حديث ولايت «يا على أنت ولى كل مؤمن من بعدی» در مصادر فریقین اسناد فراوان دارد.(4) اما این خبر با این تعابیر هم در میان نصیریان مهجور بوده، و فقط برخی از کلماتش در منبع حاشیه ای و اسحاقى الجوهرة الطالقانية دست مایه تفسیرهای غالیانه شده است.(5) یا نهایتاً برخی معاصران در مقام احتجاج بر غیر نصیریان بدان توجه کرده اند.(6)
4. اسناد خبر يوم الدار «انت اخی و وصی و خلیفتی» هم در منابع فریقین متعدد است.(7) در برخی از مصادر عام نصیریه از اصل آن نام برده شده، اما محتوایش را شرح نداده اند.(8) البته در الهداية الكبرى در موضعی این خبر به مانند مصادر فریقین گزارش شده،(9) اما این همان سند عامی محمد بن اسحاق است.(10) در نسخه نصيريِ خبر یوم الدار در کتبی مانند الرسالة المصريه،
ص: 517
تعابیر «وصیی و خلیفتی» نیامده، و ادعا شده پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم علی علیه السلام را رب و خالق و معبود خود معرفی می کند، و سپس با تفصیلِ بسیار، اوصاف الله را برای علی علیه السلام برمی شمرد.(1)
5. حدیث ثقلین از دیگر روایات بسیار مشهور فریقین است که در وصایت حضرت علی علیه السلام و امامت امامان اهل بیت علیهم السلام در خور استناد است. روایات گسترده حدیث ثقلین در فِرَق شیعی و عامه هر یک در چند جلد گرد آمده است.(2) با این حال، این روایت هم به کلی در مصادر نصیری مهجور است، و از منابع مرتبط با ایشان، فقط کتاب اسحاقى الجوهرة الطالقانية آن را آورده است.(3)
فارغ از عبارات نمونه اخبار پیش گفته، بررسی جایگاه برخی از مفردات این روایات در مصادر نصیریه هم نکات جالبی به دست می دهد. بنا بر فحص نگارنده، به غیر از اخبار بالا از مصادر عام نصيريه، تعبیر «خلیفتی» درباره حضرت علی علیه السلام از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت نشده است؛ زیرا گذشت که نصیریان جایگاه حضرت علی علیه السلام را بالاتر از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و رب و الاه او می دانند. با این حال، نصیریان تعبیر «وصایت» را به کلی ترک نکرده، بلکه برای آن تأویلی پیش کشیده اند که با عقاید غالیانه شان سازگار افتد.
البته اخبار مختلفی از ایشان نیز صرفاً اشاره سربسته ای به این دارد که حضرت علی علیه السلام را افضل و سید اوصیا است.(4) با این حال، باید دیدگاه ایشان درباره وصایت حضرت علی علیه السلام را از اخبار و مصادر خاص نصیریان پی گرفت تا معلوم شود آیا تفسیر ایشان از وصایت منافاتی با عقیده شان در بحث الوهیت علی علیه السلام و افضلیت ایشان بر نبی صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد یا خیر.
در گزارشی از محمد بن عبدالله بن مهران در الرسالة المصرية در بحث «نیازمندی همه انبیا به اوصیا» تأکید می کند که وصی «اله و ربّ» نبی است. او برای این ادعا از قرآن چنین
ص: 518
شاهد می آورد، که آصف بن برخیا که تخت بلقیس را برای سلیمان به چشم بَرهم زدنی آورده، وصی او بود، و سلیمان ناظر به او ربوبیت را به کار برد: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِى أَ أَشْكرُ أَمْ أكفُر»(1) و این را تصریح بر ربوبیت وصی دانسته، و به عبودیت برای او اعتراف کرده است، و به همین نحو عیسی و محمد هم به آستان وصی خود اظهار عجز و احتیاج کرده اند. او خبر مشهور «أنت تقضى (مقضی) دینی و تنجز عداتی»(2) را شاهد این عقیده غالیانه گرفته است.(3) غاليان بالارفتن حضرت علی علیه السلام از شانه رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در فتح مکه برای تخریب بت های بالای کعبه را نیز شاهدی دیگر برای تفضیل حضرت علی علیه السلام بر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم دانسته اند.(4)
خصیبی در الرسالة الرستباشية می گوید همانگونه که «اسم و حجاب» الله در هر نبوت و رسالتی قائم است، «ازل» (خالق یا الله) نیز در هر وصیت و امامتی ظاهر می شود.(5) این مطلب به صورت خبری منسوب به امام صادق علیه السلام از حضرت علی علیه السلام هم در بسیاری از مصادر نصیریه به چشم می خورد. تعبیر گزارش چنین است: «ظاهری إمامة و وصية وباطنى غيب لا یدرک».(6) در مواضع دیگری از الرسالة الرستباشية هم از همین گزارش در تبیین جایگاه اسم و معنا بهره گرفته شده است. باطن امامت را «معنویت و لاهوتیت و وحدانیت» دانسته و لذا دیگر امامان را در واقع سید میم (یعنی نبی محمد) شمرده و نه معنا.(7) نسبت این تحلیل رایج نصیریان با دیگر اعتقاد رایج و البته مضطرب ایشان در شرح این مطلب که هم امامت و هم معنویت و الوهیت را در حق همه امامان صادق می دانند ابهام دارد؛(8) چنان که خبر پیش گفته را گاه با خبری
ص: 519
تفسیر کرده اند. بنا بر آن «هر چه ظاهراً برای الله گفته شده، باطناً درباره امامان است».(1) در گزارشی منسوب به کتاب التوحید ابن سنان نیز آمده است که «الله باطنی است که درک نمی شود و ظاهری است که تعقل نمی شود؛ پس ظاهر الله همان اوصیا هستند».(2)
و عجیب آنکه خصیبی بر لزوم ظهور الله به صورت وصی چنین استدلال می کند که: الله چگونه کسی را که (او را) نمی بینید و نمی شنود خطاب قرار دهد؟(3) او بر مدعایش به آیات متشابه بسیاری از قرآن استناد جسته است.(4) برخی از پیروانش گفته اند خدایی که یافت نشود معدوم است، و به امام صادق علیه السلام چنین روایتی نسبت داده اند که «هر کس گمان کند که خدا را بدون رؤیت او می شناسد، گمراه و بدبخت شده است» و خدایی که رؤیت نشود گویا چیزی نیست.(5) ایشان به اشعاری از خصیبی هم استناد کرده اند.(6)
به نظر می رسد رایج ترین تفسیر از وصایت در میان نصیریان همان دعایی است که در سندی متصل از اقطاب و ابواب نصیریه آورده اند که «خدا و خالقی جز تو نیست، او را در رسالت ظاهر ساختی و خودت در وصایت ظاهر شدی»(7) و اینکه «هیچ وصی ای نیست مگر اینکه او علی است»، چنان که «هیچ نبی ای مبعوث نشده جز آنکه همان محمد است» و «کسی نیز دشمن این دو نشده مگر آنکه اول و ثانی بوده اند».(8) این مطلب در سراسر فقه الرسالة الرستباشية با صريح ترین عبارات به چشم می خورد.(9)
ص: 520
1. خطابیان و نصیریان به روایت خطبه مشهور غدیر و اسناد آن اقبال چندانی نشان نداده اند. اخبار منابع عام نصیری در زمینه غدیر، یا از اساس با اسناد دیگر فِرَق هستند، و گاه حتی اینکه مؤلفش در زمان گردآوری کتابش نصیری باشد، هم محل تردید است؛ یا در غیر این حالات به صورت اشاره وار و مبهم گزارش شده و دیدگاه این فرقه درباره غدیر را تبیین نمی کنند.
2. اخبار نصیری غدیر در منابع خاص نصیری همگی به اتفاق بحث غدیر را اعلان الوهيت حضرت علی علیه السلام برای عموم می دانند، و کلمات خود نویسندگانش نیز در این زمینه صریح است، بلکه با انواعی از تأویل باطنی در رد معنای خبر مشهور غدیر کوشیده اند.
3. در مواضع محدودی که اخبار غیرنصیری مربوط به غدیر به مصادر سرّی غالیان راه یافته، ایشان به نحوی با ارائه تأویلاتی آن را قابل جمع با عقاید غالیانه دانسته اند؛ یا آن را در مقام احتجاج بر عقاید غالیانه در برابر غیر خود آورده اند. با این حال، منابع حاوی همین اندک استنادات نیز احتمالاً از غالیان غیرنصیری است. با وجود احتجاج گسترده شیعیان به این اخبار برای وصایت حضرت علی علیه السلام، در میان غالیان کمتر پیشینه ای از استناد به آن بدین منظور یافت می شود.
4. تفاوت های روش بیان غدیر در مصادر عام و خاص نصیری به سبب تفاوت مخاطبان ایشان و رویکرد تقیه ای موجود در مصادر عام است. سیره نصیریان در مناسک غدیر هم متناسب با رویکردهای غالیانه و اباحی، و نیز برخی از رسوم ایران باستان است.
5. غالیان نصیری به مانند خبر غدیر، در مواضع بسیاری از مصادر خاص خود نیز اخبار مشهور و معتبر فضل حضرت علی علیه السلام را مهجور داشته، یا آن را به معانی موافق الوهيت على علیه السلام تحریف کرده اند، و به نحو کلی پیشینه استناد به این نوع اخبار برای حقانیت خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام، بر خلاف امامیه، در میان این غالیان سلف بسیار کمرنگ بوده است.
بنابراین، دیدگاه و اخبار خاص نصیریان و رویکرد ایشان به مسئله غدیر و ... تناسب و سنخیتی با روش امامیه و دیگر فِرَق شناخته شده غیرغالی ندارد.
ص: 521
ص: 522
منابع(1)
1. قرآن کریم.
2. عهد جدید، ترجمه فارسی مژده، انجمن های متحد كتاب مقدس، 2012.
3. عهد عتیق، ترجمه فارسی مژده، انجمن های متحد كتاب مقدس، 2012.
4. آذرخشی، مصطفی، ارزیابی روایات فتوحات مکیّه در بابِ توحید، تهران: نبأ، 1398.
5. آقابزرگ طهراني، محمد محسن، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، بيروت: دار الأضواء، 1983.
6. آل طعان، احمد بن صالح بحراني، الرسائل الأحمدية، قم: دار المصطفى لإحياء التراث، الطبعة الأولى، 1419.
7. آل محسن، علی، عبدالله بن سبأ، بيروت: دار الهادی، 1423.
8. آل معروف، امیل عباس، تاريخ العلويين في بلاد الشام، لبنان: دار الأمل والسلام، 2013.
9. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، محقق: على عبد الباری عطیه، بیروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمد علی بيضون، الطبعة الأولى، 1415.
10. آمدی تمیمی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، مصحح: مهدی رجائی، قم: دار الکتاب الإسلامی، 1410.
ص: 523
11. آمدی، على بن محمد، أبكار الأفكار في أصول الدين، قاهره: دار الوثائق القومية، 1424.
12. ابراهيم، على عزيز، العلويون بين الغلو والفلسفة والتصوف والتشيع، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الاولى، 1415.
13. ابراهیم، علی عزيز، العلويون في دائرة الضوء، بيروت: مركز الغدير، الطبعة الثالثة، 1432.
14. ابراهیمی، الاهه، بررسی جریان مفوضه و مقصره در دوره امامین صادقین علیهم السلام، استاد راهنما: داریوش نظری، استاد مشاور: مجتبی گراوند، پایان نامه کارشناسی ارشد، لرستان: دانشگاه لرستان 1398.
15. ابطحی، محمد باقر، «فهرس أسانيد و طبقات الرواة فى بصائر الدرجات»، در: بصائر الدرجات، قم: مؤسسه امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، 1392.
16. ابن ابی الثلج بغدادی، محمد بن احمد، تاریخ اهل البيت نقلا عن الأئمة علیهم السلام، مصحح: محمدرضا جلالی حسینی، قم: آل البيت علیهم السلام، 1410.
17 ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهيم، قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، الطبعة الاولى، 1404.
18. ابن ابى الدنيا، عبد الله بن محمد، القبور، المدينة: مكتبة الغرباء الأثرية، الطبعة الأولى، 1420.
19. ابن أبي الدنيا، عبد الله بن محمد، مقتل أمير المؤمنين على بن أبي طالب علیه السلام، تحقيق: إبراهيم صالح، دمشق: دار البشائر، الطبعة الأولى، 1422.
20. ابن أبي شيبة، عبد الله بن محمد العبسي، المصنف، باهتمام: كمال يوسف الحوت، رياض: مكتبة الرشد، 1409.
21. ابن ابی الفوارس، محمد بن ابی مسلم، اربعون حديثاً في فضائل امير المؤمنين علیه السلام، تحقيق: رضا قبادلو، در: میراث حدیثی شیعه، ج5، ص63-163، به کوشش: علی صدرایی خویی و مهدی مهریزی، قم: دار الحديث، 1379.
22. ابن اثیر جزری، علی بن أبي الكرم، أسد الغابة في معرفة الصحابة، بيروت: دار الفکر، 1989/1409.
23. ابن اثیر جزری، على بن أبى الكرم، الكامل فى التاريخ، تحقيق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الكتاب العربي، الطبعة الأولى، 1997/1417.
24. ابن اثیر جزری، على بن أبى الكرم، اللباب في تهذيب الأنساب، بيروت: دار صادر، در نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
25. ابن ادریس حلّی، محمد بن منصور، أجوبة مسائل و رسائل في مختلف فنون المعرفة، مصحح: سيد محمد مهدی موسوی خرسان، قم: دلیل ما، چاپ اول، 1429.
26. ابن بابویه، علی بن حسين بن موسى، الإمامة والتبصرة من الحيرة، قم: مدرسة الإمام المهدى (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، الطبعة الأولى، 1404.
27. ابن بابویه، محمد بن علی، الأمالی، تهران: کتابچی، چاپ ششم، 1376.
28. ابن بابویه، محمد بن على، التوحيد، تصحيح: هاشم حسینی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398.
ص: 524
29. ابن بابويه محمد بن علی الخصال، تحقيق: علی اکبر غفاری قم دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول، 1362.
30. ابن بابويه، محمد بن علی، علل الشرائع، قم: کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385.
31. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تصحیح: مهدی لاجوردی، تهران: جهان، چاپ اول، 1378.
32. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدين و تمام النعمة، تصحيح: على اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1395.
33. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، تصحيح: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403.
34. ابن بابویه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413.
35. ابن بطريق، يحيى بن حسن، عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، 1407.
36. ابن بطوطة، محمد بن عبدالله، رحلة ابن بطوطة: تحفة النظار في غرائب الأمصار و عجائب الأسفار، الرباط: أكاديمية المملكة المغربية، 1417.
37. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحليم، الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح، سعودية: دار العاصمة، 1419.
38. ابن تيميه، احمد بن عبد الحليم، مجموع الفتاوى، مدينه: مجمع الملك فهد 1416.
39. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحليم، منهاج السنة النبوية فى نقض كلام الشيعة القدرية، المحقق: محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، الطبعة الأولى، 1986/1406.
40. ابن جبیر أندلسی، محمد بن أحمد، رحلة ابن جبير، بيروت: دار و مكتبة الهلال، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
41. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، اخبار الصفات، تحقیق: مرلین سواتز، ليدن: بریل، 2002.
42. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، تلبيس إبليس، بيروت: دار الفكر، الطبعة الأولى، 1421.
43. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، المحقق: محمد عبد القادر عطا، مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1992/1412.
44. ابن حجر عسقلانی، احمد بن على، لسان المیزان، تحقيق: عبد الفتاح أبو غده، بیروت: مکتب المطبوعات الإسلاميه، 1423.
45. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، الفصل في الملل والأهواء والنحل، تعليق: احمد شمس الدين، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1416.
46. ابن حمزه طوسی، محمد بن على الثاقب في المناقب، مصحح: نبیل رضا علوان، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1419.
47. ابن حنبل، احمد، الجامع فى العلل و معرفة الرجال، رواية: المروذي و غيره، المحقق: وصى الله بن محمد عباس، بومباي: الدار السلفية، الطبعة الأولى، 1408.
ص: 525
48. ابن حنبل، احمد، فضائل الصحابة، محقق: وصى الله بن محمد عباس، قاهره: دار ابن الجوزی 1430.
49. ابن حنبل، احمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، باهتمام: شعیب الارنؤوط والآخرون، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1416.
50. ابن حيون مغربی، ابو حنيفه نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، چاپ دوم، 1385.
51. ابن حیون مغربی، ابو حنیفه نعمان بن محمد، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، مصحح: محمد حسین حسینی جلالی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1409.
52. ابن الخطيب الأزهري، محمد عبد اللطيف، الفرقان، بيروت: دار الكتب العلمية بي تا.
53. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ: ديوان المبتدأ والخبر في تاريخ العرب والبربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق: خليل شحادة، بيروت: دار الفكر، الطبعة الثانية، 1988/1408.
54. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، محقق: احسان عباس، بیروت: دار الفکر، بی تا.
55. ابن داوود حلى، تقى الدين حسن بن علی، رجال ابن داوود، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول، 1383.
56. ابن ساعد انصاری، محمد بن ابراهيم، إرشاد القاصد إلى أسنى المقاصد، تحقيق: عبد المنعم محمد عمر و غیره، قاهره: دار الفكر العربي، بي تا.
57. ابن سعد واقدى، محمد، الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة من الصحابة، تحقيق: محمد بن صامل سلمی، طائف: مكتبة الصديق، بي تا.
58. ابن سعد واقدى، محمد، الطبقات الكبرى، محقق: محمد عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، 1410.
59. ابن سماک دقاق، عثمان بن أحمد، الثانى من الفوائد المنتقاة، نسخۀ خطى نشریافته در: جوامع الکلم، الطبعة الأولى، 2004.
60. ابن سيده، أبو الحسن على بن إسماعيل مرسى، المخصص، محقق: خليل إبراهم جفال، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة الأولى، 1996/1417.
61. ابن سینا، حسین بن عبدالله، رسالة فى الادوية القلبية، بی جا: نرم افزار حکمت نور، 1404.
62. ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين والأئمة، قم: مدرسة الإمام المهدى (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، الطبعة الأولى، 1407.
63. ابن شریح، جعفر بن محمد، «اصل»، الأصول الستة عشر، مصحح: ضياء الدین محمودی، نعمت الله جلیلی و مهدی غلام علی، قم: مؤسسة دار الحديث الثقافية، الطبعة الاولى، 1423.
64. ابن شعبه حرانی، حسن بن على، التمحيص، قم: مدرسة الإمام المهدي عجّل الله تعالی فرجه الشریف، الطبعة الاولى، 1404.
65. ابن شعبه حرانی، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلّی الله علیه و آله و سلّم، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1363/1404.
66. ابن شعبه حرانی، حسن بن على، حقائق أسرار الدين، تصحيح: حسن بونس حسن، بي جا: المجموعة الكاملة در archive.org، 2016.
ص: 526
67. ابن شعبه حرانی، حسن بن على، حقائق أسرار الدين، سلسلة تراث العلويين، ج4، تصحیح: ابوموسی الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، 2006.
68. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، مسائل الحسن بن شعبة، سلسلة تراث العلويين، ج4، تصحيح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، 2006.
69. ابن شعبه حرانی، محمد، اختلاف العالمين، سلسلة تراث العلويين، ج4، تصحيح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
70. ابن شعبه حراني، محمد، الأصيفر، سلسلة تراث العلويين، ج4، تصحيح: ابوموسی الحریری، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
71. ابن شعبه حرانی، محمد، موضحة حقائق الأسرار، سلسلة تراث العلويين، ج4، تصحیح: ابوموسی الحریری، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
72. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، قم: دار بیدار للنشر، الطبعة الأولى، 1369.
73. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مثالب النواصب أو الصوالب القواصب في مطاعن النواصب، نسخۀ خطی کتاب خانه ناصریه، کاتب: مسعود بن يحيى ابن أبي ذرّ الغفاری، کتابت: 845 ه.ق.
74. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی مثالب النواصب أو الصوالب القواصب في مطاعن النواصب، نسخۀ خطی، کتاب خانه سپهسالار، شماره1841، کتابت: حدود سدۀ 10.
75. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مثالب النواصب أو الصوالب القواصب في مطاعن النواصب، بغداد: دار الوفاق الوطنى، الطبعة الاولى، 1436.
76. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على، معالم العلماء، نجف: المطبعة الحيدرية، الطبعة الأولى، 1380.
77. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب علیهم السلام، قم: علامه، 1379.
78. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، تهران: دار الكتب الإسلاميه، الطبعة الثانية، 1409.
79. ابن طاووس، على بن موسى، الأمان من أخطار الأسفار والأزمان، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، الطبعة الاولى، 1409.
80. ابن طاووس، على بن موسى، جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، قم: دار الرضي، الطبعة الأولى، 1330.
81. ابن طاووس، على بن موسى، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، مصحح: على عاشور، قم: خیام، چاپ اول، 1400.
82. ابن طاووس، علی بن موسی، فرج المهموم فى تاريخ علماء النجوم، قم: دار الذخائر، چاپ اول، 1368.
83. ابن طاووس، علی بن موسى، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1406.
84. ابن طاووس، على بن موسى، كشف المحجة لثمرة المهجة، مصحح: محمد حسون، قم: بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375.
ص: 527
85. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: احمد فهری زنجانی، تهران: جهان، چاپ اول، 1348.
86. ابن طاووس، على بن موسى، اليقين بإختصاص مولانا على علیه السلام بإمرة المؤمنين، تحقيق: اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، قم: دار الکتاب، الطبعة الأولى، 1413.
87. ابن طاووس، عبد الكريم بن احمد، فرحة الغرى، قم: الرضى، الطبعة الأولى، 1409.
88. ابن عبري، غريغوريوس بن أهرون ملطى، تاريخ مختصر الدول، محقق: أنطون صالحاني اليسوعي، بيروت: دار الشرق، الطبعة الثالثة، 1992.
89. ابن عدیم، کمال الدین عمر بن احمد بن ابى جراده، بغية الطلب في تاريخ حلب، المحقق: سهيل زكار، بیروت: دار الفکر، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
90. ابن عربی، محمد بن على، الفتوحات المكية، بيروت: دار الصادر، الطبعة الأولى، بي تا.
91. ابن عربی، محمد بن على، انشاء الدوائر، مصحح: مهدی محمد ناصر الدین، لیدن: بریل، 1336.
92. ابن عربی، محمد بن على، فصوص الحكم، قاهره: دار إحياء الكتب العربية، الطبعة الاولى، 1946.
93. ابن عساکر، على بن حسن، تاريخ مدينة دمشق، محقق: على شیری، بیروت: دار الفکر، 1415.
94. ابن عماد حنبلی، عبد الحي بن أحمد عَكرى، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، حققه: محمود الأرناؤوط و عبد القادر الأرناؤوط، دمشق: دار ابن كثير، الطبعة الأولى، 1986/1406.
95. ابن غضائری، احمد بن حسين، الرجال، محقق: محمدرضا حسینی جلالی، قم: دار الحدیث، چاپ اول، 1360.
96. ابن فارس، أحمد، معجم مقاييس اللغة، مصحح: عبد السلام محمد هارون، قم: مكتب الاعلام الاسلامی، 1404.
97. ابن فضل الله عمری، حمد بن يحيى، التعريف بالمصطلح الشريف، محقق: محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1988/1408.
98. ابن قتيبة الدينوري، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقيق: ثروت عكاشة، القاهرة: الهيئة المصرية العامة للكتاب، الطبعة الثانية، 1992.
99. ابن قولویه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، مصحح عبدالحسین امینی، نجف: دار المرتضوية، الطبعة الأولى، 1356.
100. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية والنهاية، محقق: على شيرى، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة الأولى، 1408.
101. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، تفسير القرآن العظيم، محقق: سامي بن محمد سلامة، رياض: دار طيبة الطبعة الثانية، 1420.
102. ابن محور، صفی الدین، رساله، در: الرد على الحلوليين، سلسلة تراث العلويين، ج12، تحقیق: ابو موسی حریری، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
103. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الكبير، مصحح: جواد قیومی اصفهانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1419.
ص: 528
104. ابن معمار صوفی بغدادی، ابو عبد الله جلال الدين، الجدول النوراني، بي جا: المجموعة الكاملة1، نشر الکترونیک، 2016.
105. ابن مقاتل قطیعی بغدادی، ابو الفتح محمد بن الحسن، المجالس النميرية، سلسلة تراث العلويين، ج11، تحقيق: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، بي تا.
106. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت: دار الفكر للطباعة، 1414.
107. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت: دار المعرفة، بي تا.
108. ابن نما حلّى، هبة الله، المناقب المزيدية في أخبار الملوك الأسدية، محقق: محمد عبد القادر خريسات، صالح موسى درادكة، عمان: مكتبة الرسالة الحديثة، الطبعة الأولى، 1984.
109. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، مصحح: مدرسه امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف، قم: مدرسه امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف، 1406.
110. ابن هارون الصائغ، حسين، البدء والإعادة سلسلة التراث العلويين، ج6، تحقيق: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، 2006.
111. ابن هشام حمیری، عبد الملك معافرى، السيرة النبوية، تحقيق: مصطفى السقا و ابراهيم الأبياري و عبد الحفیظ شلبی، بیروت: دار المعرفة، بی تا.
112. ابو حاتم رازی، احمد بن حمدان، الزينة، تحقيق: سعيد الغانمى، بیروت: الجمل، 2015.
113. ابو حاتم رازی، احمد بن حمدان، الإصلاح، تحقيق: حسین مینوچهر و مهدی محقق، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، 1383.
114. ابو صالح دیلمی، الرد على طلحة العوني، سلسلة تراث العلويين، ج11، تحقیق: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى بي تا.
115. ابو الشيخ الأصبهاني، عبد الله بن محمد، العظمة، محقق: رضاء الله بن محمد إدريس المباركفورى، الرياض: دار العاصمة، الطبعة الأولى، 1408.
116. ابو صالح دیلمی، هداية المسترشد، سلسلة تراث العلويين، ج8، تحقيق: ابو موسى الحریری، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2008.
117. ابو العلاء المعرى، أحمد بن عبد الله، رسالة الصاهل والشاحج، تحقيق: عائشة بنت الشاطئ، قاهره: دار المعارف، الطبعة الثانية، 1404.
118. ابو العلاء معرى، أحمد بن عبد الله بن سلیمان قضاعي تنوخي، معجز أحمد (شرح لديوان المتنبي)، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
119. أبو غالب زراری، احمد بن محمد، رسالة أبي غالب الزراري إلى ابن ابنه في ذكر آل أعين، مصحح: محمدرضا حسيني، قم: مركز البحوث والتحقيقات الإسلامية، چاپ اول، 1369.
120. ابو الفداء ايوبي، إسماعيل بن على، المختصر في أخبار البشر، المطبعة الحسينية المصرية، الطبعة الأولى، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
121 . أبو الفرج اصفهاني، على بن الحسين، الأغانى، مكتب تحقيق: دار احياء التراث العربي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، 1415.
ص: 529
122. أبو الفرج اصفهاني، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تصحيح: السيد أحمد صقر، بیروت: الأعلمي، 1419.
123. ابو القاسم بلخی، عبد الله بن احمد، المقالات، تحقیق: حسین خانصو، راجح کردی و عبد الحمید کردی، استانبول: کورامر، 2018.
124. ابو القاسم كوفي، على بن احمد، الاستغاثة فى بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الأعلمى، چاپ اول، 1373.
125. ابو المطلب، جعفر بن محمد بن المفضل، آداب عبد المطلب: آداب الدين، سلسلة تراث العلويين، ج6، تحقيق: ابو موسى الحريري و الشیخ موسی، بیروت: دار لأجل المعرفة، 2006.
126. ابو المعالی حسینی علوی، محمد، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، تصحیح: محمدتقی دانش پژوه، تهران: بهمن، 1376.
127. ابو النصر، محمد، النصيرية طغاة الشام، شام: بی نا، 1437.
128. ابو نصر منصور مسلمانی، الرسالة المنتصفة، اعداد: سمير محمد مخلوف، قرداحة: بی نا، 1423.
129. ابو الهيثم، الإسلام في مواجهة الباطنية، قاهره: دار الصحوة، 1405.
130. إثبات الوصية (منسوب به على بن حسين مسعودی)، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1426.
131. احسایی، احمد بن زين العابدین، جوامع الكلم، بصره: الغدير، 1431.
132. احسایی، احمد بن زین العابدین، رساله خطابیه، بی جا، نشر الکترونیک در: پایگاه شیخیه الأبرار، بی تا.
133. احسایی، احمد بن زين العابدين، شرح الزيارة الجامعة، بی جا، نشر الکترونیک در: پایگاه شیخیه الأبرار، بی تا.
134. احمد بن عيسى، رأب الصدع، أمالي الإمام أحمد بن عيسى، تصحيح: على بن اسماعيل المؤيد صنعانی، بیروت: دار النفائس، 1410.
135. احمدی، علی، «تحلیل جایگاه و مختصات حدیث نگاری ابن عقده با تکیه بر روایات تاریخی او»، در: حدیث و اندیشه، ش29، ص30-53، 1399.
136. احمدی، محمد حسن، بررسی نقش غالیان در روایات تحریف قرآن، پایان نامه کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، استاد راهنما: سید رضا مؤدب، استاد مشاور: محمد تقی دیاری، قم: دانشگاه قم، 1385.
137. أخبار الدولة العباسية و فيه أخبار العباس و ولده (مؤلف: مجهول)، تحقيق: عبد العزيز الدوري و عبد الجبار المطلبى، بيروت: دار الطليعة، 1391.
138. الإختصاص (منسوب به محمد بن محمد بن نعمان مفید)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
139. اخوان کاظمی، مسعود؛ و ویسی، سارا، «علویان سوریه از شکل گیری تا قدرت یابی»، در: شیعه شناسی، ش38، ص46-56، 1391.
140. اذنی، سلیمان افندى، الباكورة السليمانية فى كشف اسرار الديانة النصيرية، بيروت: دار لأجل المعرفة، 1988.
141. اربلی حنبلی، اسعد بن ابراهيم بن حسن (منسوب به)، الأربعون حديثا، نسخۀ خطی، کتاب خانه مجلس شورای اسلامی، شماره6699-4، کاتب: محمد شفیع بن ملا علی استرآبادی، در اصفهان، کتابت: شنبه 23 ربیع الثانی 1106 ه.ق.
ص: 530
142. اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمة في معرفة الأئمة، محقق: هاشم رسولی محلاتی، تبریز: بنی هاشمی، چاپ اول، 1381.
143. ارداویراف نامه، تحقیق: رشید یاسمی، در: مهر، س3، ش5، ص465-472، 1314.
144. اردبیلی، محمد بن على، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والأسناد، بيروت: دار الأضواء، الطبعة الأولى، 1403.
145. اسپناقچی پاشازاده، محمد عارف، انقلاب الإسلام بين الخواص والعوام، تصحیح: رسول جعفریان، قم: دلیل چاپ اول، 1379.
146. استر آبادی، میرزا محمد بن على، منهج المقال في تحقيق أحوال الرجال، قم: موسسة آل البيت علیهم السلام، نشر ستاره، الطبعة الأولى، 1422.
147. استرآبادی، على، تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، مصحح: حسین استادولی، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، 1409.
148. أسدآبادی، عبد الجبار بن أحمد، تثبيت دلائل النبوة، القاهرة: دار المصطفى، بي تا.
149. اسعد، سلمان عزیز علی، حاشیه نسخه الرسالة المصرية، شريفا لاذقیه: بی نا، 1423.
150. اسفراینی، ابو المظفر عبد القاهر، التبصير فى الدين، تعليق: محمد زاهد کوثری، قاهره: المكتبة الأزهرية للتراث، الطبعة الأولى، بی تا.
151. اسکافی، ابو جعفر، المعيار والموازنة، بیروت: بی نا 1402.
152. اسکافی، محمد بن همام بن سهيل، منتخب الأنوار في تاريخ الأئمة الأطهار علیهم السلام، قم: دليل ما، 1422.
153. اسلامی، الماس؛ حسینی میرصفی، سیده فاطمه، «تبیین حیات شهدا در عالم برزخ از منظر آیات و روایات»، در: مطالعات دفاع مقدس، ش26، ص197-223، 1400.
154. الأسوس، تحقيق: ابو موسى الحريري، سلسلة تراث العلويين، ج9، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2008.
155. الأشباح والأظلة، تحقيق: موشع آساطريان، بريل: مطالعات اسلامی، 2015.
156. اشعری، ابو الحسن علی بن اسماعيل، مقالات الإسلاميين واختلاف المصلين، تصحيح: هلموت ريتر، بيروت: دار النشر فرانز شتاينر، الطبعة الأولى، 1400/1980.
157. اشعری قمی، سعد بن عبد الله، المقالات والفرق، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1360.
158. اشعری، محمد، مرور ایام، یادداشت ها و خاطرات شیخ حسین اشعری، قم: نشر مؤلف، 1401.
159. اصل قدیم، نسخۀ خطی، کاتب: حسن بن مهدی بن علی یوسف طباطبایی از نسخه میرزا حسین نوری، دانشگاه تهران، نسخه شماره 2119، 1325.
160. الأظلة والأشباح، منسوب به مفضل بن عمر جعفي، در المجموعة الكاملة، archive.org، 2016.
161. اعجوبه، رایض الدین بن محمد زنجانی، دیوان اعجوبه، در: کوثرنامه، شیراز: کتاب فروشی، احمدی، 1372.
162. افضل الملک، غلام حسین، سفر نامه قم، تصحیح: زهرا اردستانی، قم: زائر، 1384.
163. افضل آبادی، محسن، جایگاه اعتقاد در ارزیابی راویان از دیدگاه اهل سنت، تهران: مشعر، 1394.
ص: 531
164. افضلی، محمدعلی، شیخیه و غلو در موضوع امامت، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1396.
165. افلاکی، احمد بن اخي ناطور، مناقب العارفین، آنکارا: بی نا، چاپ اول، 1959.
166. افندی، عبد الله بن عیسی بیگ، ریاض العلماء و حياض الفضلاء، محقق: احمد حسینی اشکوری، بیروت: مؤسسة التاريخ العربي، الطبعة الأولى، 1431.
167. اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران: کتابخانه طهوری، چاپ سوم، 1357.
168. اقدیر، محمد سالم، العقائد الفلسفية المشتركة بين الفرق الباطنية، قاهره، مكتبة المدبولى، 2006.
169. اکبر نژاد، مهدی؛ مروتی، سهراب؛ ولی پور، سوسن، «واکاوی جریان غلو و جعل حدیث در فرقۀ خطابیه و رفتار ائمه علیهم السلام با آنان»، در: پژوهش نامه مذاهب اسلامی، ش6، ص9-30، 1395.
170. اکبری، عمیدرضا، «انتساب كتاب الضعفاء به ابن غضائری؛ آسیب شناسی تحلیل ها»، در: مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، ش65، ص183-212، 1398.
171. اکبری، عمیدرضا، «انتساب های اشتباه منابع متقدم امامی و نقش تسری اِسناد در آن»، در دست نشر.
172. اکبری، عمیدرضا، «بازخوانی اختلافات متأخر رجالی دربارۀ غالیان، با تأکید بر انتقادات وحید بهبهانی بر ابن غضائری، در: پژوهش های رجالی، ش5، در دست نشر، 1401.
173. اکبری، عمیدرضا، بررسی اختلافات مباني قدما و متأخران در تضعیفات رجالی، استاد راهنما: محمد کاظم رحمان ستایش، پایان نامه سطح سه حوزه علمیه قم، 1397.
174. اکبری، عمیدرضا، «بررسی دیدگاه ها در مورد رد یا قبول روایات ابوالخطاب»، 1397/4/2، در https://alasar.blog.ir/1397/04/02/Abolkhattab
175. اکبری، عمیدرضا، «پیوند عقیدتی غلو و تصوف»، در: مجموعه مقالات همایش ملی تصوف، قم: همایش ملی تصوف، 1396.
176. اکبری، عمیدرضا، «تحلیلی از گزارش های تازه یاب شامی در مورد کاتب نعمانی»، در: مجله مطالعات قرآن و حدیث، ش25، ص109-137، 1398.
177. اکبری، عمیدرضا، «تفاوت طبقات اسناد ابوالمفضل شیبانی و برخی از محدثان معاصر او»، 1391/10/16، در: alasar.blog.ir/1399/09/16/shaibani
178. اکبری، عمیدرضا، «دفاع از انتساب کتاب تصحیح الاعتقادات به شیخ مفید»، در: مطالعات تاریخی قرآن و حدیث ش67، ص29-66، 1399.
179. اکبری، عمیدرضا، «روابط تاریخی جریان های غلو و تصوف»، در دست انتشار بی تا.
180. اکبری، عمیدرضا، «رویکرد مصادر فرقه غالی نصیریه به نصوص وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام با تأکید بر حدیث غدیر»، در: امامت پژوهی، در دست نشر.
181. اکبری، عمیدرضا، «سندسازی های طب الأئمة منسوب به فرزندان بسطام»، در: مطالعات فهم حدیث، در دست نشر.
182. اکبری، عمیدرضا، «غلوپژوهی در حوزه معاصر شیعی و جایگاه آن در مطالعات روایی»، در: حدیث و اندیشه، ش34، ص219-242، 1401.
ص: 532
183. اکبری، عمیدرضا، «کتاب مولد النبي، اثر شیخ مفید یا نسخه ای از الهداية خصيبي؟»، 1400/9/14، در: https://alasar.blog.ir/1400/09/14/Mawled-Alnnabi
184. اکبری ،عمیدرضا، «نگرش ابن سينا به شراب نوشی»، 1400، در: http://alasar.blog.ir/1400/04/11/Ibn_Sina
185. اکبری، عمیدرضا ذاکری، محمدتقی، «اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد: عیار سنجی رویکرد رجالیان متقدم و متأخر»، در: پژوهش نامه علوم حدیث تطبیقی، ش14، ص137-166، 1400.
186. اکبری، عمیدرضا؛ قندهاری، محمد، «اسماعیل بن ابی زیاد سکونی قاضی عامی یا صحابی رازدار امامی؟»، در: مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، ش69، ص13-48، 1400.
187. الأكوار النورانية والأدوار الروحانية (منسوب به محمد بن نصیر بصری نمیری)، سلسلة تراث العلويين، ج1، تصحیح: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
188. ام الكتاب، تحقیق: ولادمیر ایوانف، در: اسلام، ش23، ص16-108، 1963.
189. امام، سید جلال، «بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر»، در: تاریخ در آیینه پژوهش، ش16، ص 5-42، 1386.
190. امرایی، محمد؛ و دیگران، «نقد سندی روایات انسان سوزی در سیرۀ امام علی علیه السلام»، در: پژوهش نامه علوی، ش26، ص3-33، 1401.
191. امیر معزی، محمد علی، تشیع: ریشه ها و باورها، ترجمه: نورالدین الله دینی، تهران: نامک، 1394.
192. امین، محسن، أعيان الشيعة، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، الطبعة الأولى، 1403.
193. امینی، عبد الحسين، الغدير في الكتاب والسنة والادب، قم: مركز الغدير، الطبعة الأولى، 1416.
194. انصاری، حسن، «ابوالخطاب»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، تهران: بنیاد دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1373.
195. انصاری، حسن، «از کتاب الأوصياء شلمغانى تا إثبات الوصية مسعودى»، در: بررسی های تاریخی، تهران: کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1390، نیز در: 1196/ansari.kateban.com/print
196. انصاری، حسن، از میراث غلات، تهران: نشر علمی، 1401.
197. انصاری، حسن، «روایتی جدید و منتشر نشده از تاریخ الأئمة و سهم حسين بن حمدان الخصيبي»، 1389/6/20، در: 1700/ansari.kateban.com/post 198. 198. انصاری، حسن، «سرنوشت یک روایت ساختگی دربارۀ نهم ربیع»، آذر 1395، در: ansari.kateban.com/post/1867
199. انصاری، حسن، «میراث غلات: از ابوالقاسم کوفی تا نویسنده عیون المعجزات»، 1386/6/18، در: http://ansari.kateban.com/post/1208
200. انصاری، حسن، «وصیت منسوب به مفضل جعفی و توضیحی دربارۀ انتساب کتاب تحف العقول»، 1386/5/15، در: 1128/ansari.kateban.com/print
201. الأنوار والحجب (منسوب به محمد بن سنان زاهری)، سلسلة تراث العلويين، ج6، تحقیق: ابو موسى الحريری و الشیخ موسی، بیروت: دار لأجل المعرفة، 2006.
ص: 533
202. الأوج الأخضر، نسخه خطی بی کا، استانبول: کتابخانه نور عثمانية، شماره 3057، کتابت: 963 ه.ق.
203. اوستا، کهن ترین سرودها و متن های ایرانی، گزارش و پژوهش: جلیل دوست خواه، تهران: مروارید، چاپ هفتم، 1382.
204. اهوازی کوفی، حسین بن سعيد، الزهد، محقق: غلام رضا عرفانیان یزدی، قم: المطبعة العلمية، 1402.
205. اهوازی کوفی، حسین بن سعيد، المؤمن، قم: مؤسسة الإمام المهدى علیه السلام، 1404.
206. بابایی، هاجر، بررسی آرا و اندیشه های مذهب نصیری با تکیه بر جنبه های ایرانی مسیحی، استاد راهنما: احسان قدرت اللهی، پایان نامه کارشناسی ارشد، کاشان: دانشگاه کاشان، 1392.
207. بادیانی نیسابوری، محمد حسن العلويون هم اتباع اهل البيت علیهم السلام، فتاوی مراجعهم و شرح نص بیانهم، بیروت: دار الإرشاد، 2010.
208. باروت، محمد جمال الصراع العثماني: الصفوی و آثاره فى الشيعية في بلاد الشام، بيروت: المركز العربي، 2018.
209. باغستانی کوزه گر، محمد؛ زمانی رنجبر، سارا، «خاندان فرات و گرایش های شیعی آنان»، در: تاریخ، ش21، ص42-56، 1390.
210. باقری، حميد، «الکافی و روایات اسحاق بن محمّد أَحْمَر نَخَعی تلاشی برای شناسایی منبع کلینی در نقل روایات اسحاق»، در: رهیافت هایی در علوم قرآن و حدیث، ش96، ص9-28، 1396.
211. باقری، حمید، «پژوهشی در انتساب چند اثر جدید الانتشار به ابو محمّد حسن بن على بن شعبة حرّاني، محدّث شناخته شده شیعی»، در: علوم حدیث، دوره19، ش4 (74)، ص55-74، 1393.
212. باقری، حمید، «پژوهشی در تاریخ گذاری و شناسایی مؤلف کتاب الاظلة: اثری بازمانده از غلات کوفه در سده های نخست»، در علوم حدیث، ش77، ص158-182، 1394.
213. باقری، حمید، «حقائق أسرار الدین، متنی کهن از میراث نصیریه: پژوهشی در تاریخ گذاری و شناسایی مؤلف آن»، در: ادیان و عرفان، س48، ش2، ص163-183، 1394.
214. باقری، حمید، «منابعی کهن در شناخت اندیشه های فرقه اسحاقیه»، در: ادیان و عرفان، دورۀ55، ش1، ص63-89، 1401.
215. باقری، حمید، «نصیریه و انتقال میراث حدیثی غالیان کوفه به شام؛ بررسی موردی آثار منسوب به محمد بن سنان»، در: علوم حدیث، ش91، ص125-147، 1398.
216. باقری، علی اکبر، نقد و بررسی آرای کلامی شیخیه کرمان، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1392.
217. باقری، محمد، حیات فکری و سیاسی عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، مشهد: کتیبه میراث، 1401.
218. باقلانی، محمد بن الطيب، الانتصار للقرآن، تحقيق: محمد عصام القضاة، بيروت، دار الفتح؛ عَمّان: دار ابن حزم، الطبعة الأولى، 1422.
219. البالى الحلبى (غزى)، كامل، نهر الذهب فى تاريخ حلب، حلب: دار القلم، الطبعة الثانية، 1419.
ص: 534
220. بحرانی توبلی، سید هاشم بن سليمان، الإنصاف فى النصّ على الأئمة الإثنى عشر علیهم السلام، محقق و مترجم: هاشم رسولی محلاتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
221. بحرانی توبلی، سید هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1374.
222. بحرانی توبلی، سید هاشم بن سليمان، حلية الأبرار في أحوال محمّد و آله الأطهار علیهم السلام، قم: مؤسسة المعارف الإسلامية، 1411.
223. بحرانی توبلی، سید هاشم بن سليمان، مدينة معاجز الأئمة الإثنى عشر، قم: مؤسسة المعارف الإسلامية، 1413.
224. بحرانی، یوسف بن احمد، کشکول: انيس المسافر و جليس الخواطر، بيروت: نشر مكتبة الهلال، 1998.
225. بخاری، محمد بن اسماعيل، التاريخ الكبير، با حواشی محمود خیلی، حیدرآباد دکن: دائرة المعارف العثمانية، بي تا.
226. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحيح البخاري، تحقيق: لجنة إحياء كتب السنة، قاهره: وزارة الأوقاف، المجلس الأعلى للشئون الإسلامية، الطبعة الثانية، 1410.
227. بدوى، عبد الرحمن، مذاهب الإسلاميين، بيروت: دار العلم الملايين، 1998.
228. برآشر، مایر مایکل، «مؤلفه ایرانی مذهب نصیری»، ترجمه: محمد حسن محمدی مظفر، در: هفت آسمان، س9، ش36، ص109-132، 1386.
229. برسی، رجب بن محمد، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين علیه السلام، مصحح: على عاشور، بيروت أعلمى، 1422.
230. برسی، رجب، مشارق الامان و لباب حقائق الايمان، بیروت: دار المحجة البيضاء، الطبعة الأولى، بي تا.
231. برقی، احمد بن محمد بن خالد، الرجال، مصحح: حسن مصطفوی، تهران: دانشگاه تهران، 1342.
232. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، مصحح: جلال الدین محدث، قم: دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، 1371.
233. برومند اعلم، عباس، جامعه علویان سوریه: از پیدایش تا قرن بیستم، تهران: امیرکبیر، چاپ اول، 1391.
234. برومند اعلم، عباس، «فرقۀ نصیریه از آغاز تا انتقال دعوت به شام»، در: تاریخ پژوهان، ش5، ص36-56، 1385.
235. بزودی، محمد بن محمد، اصول الدین، قاهره: الازهرية للتراث، 1424.
236. بستانی، قاسم؛ و دیگران، «بازشناسی شخصیت اسحاق بن محمد النخعی»، در: مطالعات فهم حدیث، ش16، ص53-73، 1401.
237. بصری، احمد بن عبد الرضا، فائق المقال فى الحديث والرجال، محقق: غلام حسین قیصری، قم: دار الحديث، 1422.
ص: 535
238. بطاطو، حنا، فلاحو سورية أبناء و جهائهم الريفيين الأقل شأنا وسياساتهم، ترجمه: عبدالله فاضل و راند نقشبندى، دوحة: المركز العربي، 2104.
239. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الملل والنحل، بيروت: دار المشرق، الطبعة الثالثة، 1992.
240. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، بيروت: دار الجيل، الطبعة الأولى، 1408.
241. بقایی، محمد، «فرقۀ نصیریه (علویان) در میان منابع فرق اسلامی»، در: حبل المتين، ش1، ص 83-98، 1391.
242. بكاء، «الغلو والغلاة عند الرجاليين والرواة»، در دراسات علمية، ش1، نجف، 1432.
243. بکری، ابوالحسن احمد بن عبدالله، الأنوار في مولد النبي المختار، کتاب خانه الاهیات دانشگاه فردوسی مشهد، شماره نسخه: 1045، کاتب: عبدالرفیع بن عبدالرحمن کازرونی، تاریخ کتابت: صفر 1235 ه. ق.
244. بکری، احمد بن عبدالله، الأنوار فى مولد النبي صلى الله علیه و آله، محقق: احمد روحانی، قم: دار الشريف الرضي، الطبعة الأولى، 1411.
245. بلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دار الفكر، الطبعة الأولى، 1996/1417.
246. «بنية المجتمع العلوى وانتشار العلويين فى الخارج»، الوقت، 6 رمضان 1436. در: http://alwaght.net/ar/News/12488
247. بهبهانی، محمدباقر وحيد، تعليقة على منهج المقال، چاپ شده ضمن منهج المقال في تحقيق أحوال الرجال، قم: موسسة آل البيت علیهم السلام، چاپ ستاره، چاپ اول، 1422.
248. بهجت، محمد؛ و تمیمی، رفيق، ولاية بيروت، بيروت: دار خاطر، 2010.
249. بهشتی، مجاهد علی، بررسی غلو در مذهب نصیریه در حوزه پاکستان، استاد راهنما: نعمت الله صفری فروشانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم: دانشگاه فقه و معارف اسلامی، 1384.
250. بیدآبادی، مسعود، «نگاهی به خطبه افتخار و خطبه تطنجیه»، در: علوم حدیث، ش25، ص69-81، 1381.
251. بيهقى، إبراهيم بن محمد، المحاسن والمساوئ، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
252. بيهقی، احمد بن الحسين، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، المحقق: عبد المعطى قلعجی، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1408.
253. پاکتچی، احمد، «احادیث آفرینش آدم «على صورته»؛ چالش های فهم در سده های دوم و سوم هجری»، در: مطالعات فهم حدیث، س1، ش1، ص9-27، 1393.
254. پوربهرامی، اصغر، «مغيرة بن سعید»، در: دانش نامه جهان اسلام، ش6833، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، در دست نشر، بی تا.
255. پوریازاده، اعظم؛ حجتی، محمد باقر، «تصلیب مسیح»، در: مدرس علوم انسانی ش5، ص157-167، 1376.
ص: 536
256. پیشوایی، مهدی، شام سرزمین خاطره ها، قم: دفتر تبلیغات حج و زیارت، 1369.
257. تارديو، ميشيل، صابئة القرآن و صابئة الحران، ترجمۀ سلمان حرفوش، دمشق: دار الحصاد، 1999.
258. التعليم الديني، تحقيق: ابو موسى الحريري، سلسلة تراث العلويين، ج9، بيروت: دار لأجل المعرفة، 2008.
259. تعليم الديانة النصيرية، نسخۀ خطى رقم 6182، پاریس: القسم العربي من المكتبة الوطنية، بي تا.
260. تفاحة، احمد زكي، النفس البشرية ونظرية التناسخ، تحقيق: شوقى الحداد، بیروت: دار الجواد، 1440.
261. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكرى علیه السلام، مصحح: مدرسة امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف، قم: مدرسة الإمام
المهدى عجّل الله تعالی فرجه الشریف، الطبعة الأولى، 1409.
262. تقدمی، امیر، المنير فى نبأ النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم من الغدیر، در دست نشر.
263. تمیمی، محمد بن أحمد، المحن، المحقق: عمر سليمان العقيلي، الرياض: دار العلوم، الطبعة الأولى، 1404.
264. تنوخي، أبو على محسن بن على، نشوار المحاضرة و أخبار المذاكرة، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1391.
265. توحيد المفضل (منسوب به مفضل بن عمر جعفی)، مصحح: كاظم مظفر، قم: ،داوری، چاپ سوم، بی تا.
266. تیموری رزدابی، کلثوم، جایگاه فرقۀ نصیریه در سوریه از آغاز تا پایان قرن هشتم هجری قمری، استاد راهنما: محمد حسین مجتبوی، پایان نامه کارشناسی ارشد، مشهد: دانشگاه پیام نور، 1394.
267. ثعالبی، عبد الملک بن محمد، يتيمة الدهر في محاسن أهل العصر، گردآوری: ابراهیم شمس الدین، محقق: مفید محمد قمیحه، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، 1420.
268. جامع، عبدالكريم، التكيف المصاحب، بیروت: دار السعد، 1429.
269. جامع، عبدالكريم، خلاصة اعلام النسب، با تحقيق النسب العالى منسوب به زجاج، تلكلخ: بی نا، 1430.
270. جامع، عبد الكريم، مصادر فكر الدعاة، القسم الثاني، تلكلخ: بی نا، 1430.
271. جامی، عبد الرحمن، الدرة الفاخرة في تحقيق مذهب الصوفية، به اهتمام: نيكولا هیر، علی موسوی بهبهانی، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، 1358.
272. جامی، عبد الرحمن، نفحات الأنس، تصحيح: ولیام ناسولیس، مولوی غلام عیسی، مولوی عبد الحميد، كلكته: مطبعة ليسی، 1858.
273. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم السلام، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1382.
274. جديع، عبد الله بن يوسف، تحرير علوم الحديث، بيروت: مؤسسة الريان، الطبعة الأولى، 2003/1424.
275. جديلي، حاتم، الرد على منان على اسم الناسوت والله اسم اللاهوت، سلسلة تراث العلويين، ج12، تحقيق: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بیروت: دار لأجل المعرفة، بی تا.
ص: 537
276. جریدینی، یعقوب، «النصيرية»، في مجلّة الجنان، ش6، 1875.
277. جزائری، نعمت الله بن عبد الله، رياض الأبرار فى مناقب الأئمة الأطهار علیهم السلام، بيروت: مؤسسة التاريخ العربي، 1427.
278. جسری، على بن عيسى، التوحيد فى اثبات التفريد، تحقيق: رواء جمال علی، بی جا: سلسلة مصادر العقيدة النصيرية، 2014.
279. جسری، على بن عيسى، التوحيد في اثبات التفريد، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
280. جسری، علی بن عيسى، جواب مسألة ابن هارون، نسخۀ خطی کتاب خانه پاریس، نسخ عربی ش1450، کاتب: یوسف حافظ، بی تا.
281. جعفر بن منصور اليمن (منسوب)، كتاب الكشف، تحقیق: مصطفی غالب، بيروت: دار الأندلس، 1404.
282. جعفری، ابو صادق، جناحا النملة، بيروت: دار السعد، بی تا.
283. جعفری، عبد الله، مقدمه و تصحيح المائدة للخصيبي، بيروت: مؤسسة البلاغ، 1430.
284. جعفری، فرشته، آیین گنوسی و عرفان اسلامی، تهران: عطایی، 1399.
285. جعفریان، رسول، أطلس الشيعة، ترجمه: نصير کعبی، سیف علی، تورنتو: المركز الأكاديمي للأبحاث، 2015.
286. جعفریان، رسول، «بررسی چند روایت تاریخی در باب غالیان عصر خلافت امام علی علیه السلام»، در: پژوهش های تاریخی ش4، ص23-30، 1390.
287. جعفریان، رسول، «تشیع در ورامین»، در: کیهان اندیشه، ش75، ص 116-127، 1376.
288. جعفریان، رسول، «الحاوى فى رجال الإمامية»، در: تراثنا، ش66، 1442.
289. الجفران الأكبر والأصغر، تصحیح: هاشم عثمان، بیروت: مؤسسة الأعلمى، 1422.
290. جلی، ابو الحسين محمد بن على، الأندية، سلسلة تراث العلويين، ج2، تصحيح: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
291. جلی، ابو الحسين محمد بن على، باطن الحروف المعجمية، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک، 2016.
292. جلی، ابو الحسين محمد بن علی، باطن الصلاة، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
293. جلی، ابو الحسين محمد بن علی، باطن الصلاة، سلسلة تراث العلويين، ج 2، تحقیق: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
294. جلی، ابو الحسین محمد بن على، البيان لأهل العقول والأذهان، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
295. جلی، ابو الحسين محمد بن علی، رسالة الظهور والبطون، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
ص: 538
296. جلی، ابو الحسين محمد بن على، رسالة الفتق والرتق، سلسلة تراث العلويين، ج2، تصحیح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
297. جلی، ابو الحسين محمد بن على، الرسالة المسيحية، سلسلة تراث العلويين، ج2، تصحیح ابو موسی الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
298. جلی، ابو الحسين محمد بن على، الرسالة النعمانية، بي جا: المجموعة الكاملة1، نشر الکترونیک: 2016.
299. جلی، ابو الحسین محمد بن علی، الوصية، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
300. جلی، ابو الحسين محمد بن على، وصية الجلّى لابي سعيد، سلسلة تراث العلويين، ج3، تصحيح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
301. جمالی فر، مهدی، جامعه علویان ترکیه، تهران: امیرکبیر، 1391.
302. جمشیدیان، احمد، نقد ادعای تأثیرپذیری باورهای شیعه امامیه از باورهای ایران باستان در مسئله امامت، پایان نامه ارشد علوم حدیث، استاد راهنما: رسول رضوی، قم: دانشگاه قرآن و حدیث، 1394.
303. جنبلانی، جنان، ايضاح المصباح، سلسلة تراث العلويين، ج1، تصحیح: ابو موسی الحریری، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
304. جنبلانی، زید بن عمار ضراب، الرسالة الجنبلانية، باهتمام: سلمان عزیز علی اسعد، لاذقیه: بی نا، 1423.
305. جواد ابراهيم، «دراسة موجزة حول كتاب التمحيص و مؤلفه»، مقدمه بر التمحيص، قم: زين، 2022.
306. جواد، ابراهیم، «غلوّ الشَّلمغاني و آثاره في كتاب الأوصياء»، 17 اپریل 2023، در:
mhedaiat.blogspot.com/2023/04/blog-post_17.html
307. جوادی، قاسم، «نصیریه، علویان و شیعه اثناعشری»، در: طلوع، ش7، ص2-14، 1382.
308. «الجولان : ارض عربية سورية اهله مقاومون»، 2019، در: 1705110/addiyar.com/article
309. الجوهرة الطالقانية، رواية ابن سابور، بي جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
310. جهان بخش، جویا، «میراث جابر بن حیّان یا مرده ریگ کیمیایی غالیان؟»، در: سه گفتار در غلو پژوهی، تهران: اساطیر، 1390.
311. جهنی، ابراهيم على، التاريخ المقلوب، لاذقیه: بی نا، 2004.
312. جیحون آبادی، نعمت الله، شاهنامه حقیقت، تهران: جیحون، 1373.
313. حاج امینی، حمید، معجزات ائمه در کتاب الخرائج و الجرائح، استاد راهنما: نعمت الله صفری فروشانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم: دانشگاه ادیان، 1390.
314. حاج امینی، حمید، «ناهمخوانی معنادار بین روایات منقول از امام هادی علیه السلام در تصحیح های مختلف کتاب الهداية الكبرى؛ تحليل و تبیین علل و پیامدها»، در: شیعه پژوهی، دوره4، ش11، ص47-70، 1396.
315. حاجی زاده، یدالله، «جریان غلو در عصر امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر»، در: تاریخ اسلام، ش53، ص105-126، 1392.
ص: 539
316. حاجی زاده، یدالله، «شخصیت غالیانه ابوالخطاب و واکاوی مواضع ائمه اطهار علیهم السلام در برابر او و پیروانش»، در: تاریخ اسلام در آینه پژوهش، ش35، ص49-72، 1392.
317. حاجی زاده، یدالله، «غالیان دوره امام رضا علیه السلام و چگونگی برخورد آن حضرت علیه السلام بند با آنها»، در: تاریخ اسلام، ش57، 1393.
318. حاجی زاده، یدالله، مواجهه امامان شیعه با اباحه گری، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1400.
319. حافظ شیرازی، شمس الدین محمد، دیوان، مصحح: محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: زوار، 1385.
320. حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرك على الصحيحين، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1411.
321. حاوى الأسرار (منسوب به محمد بن علی جلی)، بی جا: المجموعة الكاملة، نشر الکترونیک: 2016.
322. حاوى الأسرار (منسوب به محمد بن علی جلی)، سلسلة تراث العلويين، ج 2، تصحیح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
323. حائری طباطبایی، سید علی بن محمد، رياض المسائل في تحقيق الأحكام بالدلائل، محقق: محمد بهره مند و دیگران، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام، 1418.
324. حائری مازندرانی، محمد بن اسماعيل، منتهى المقال في أحوال الرجال، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التّراث، الطبعة الاولى، 1416.
325. حبيب س.، مقدمه بر ديوان الخصيبي، بيروت: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 2001.
326. حبيبى مظاهری، مسعود، «بیان بن سمعان تمیمی»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج13، ص5311، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1383.
327. الحجب والأنوار، منسوب به محمد بن سنان زاهرى، سلسلة تراث العلويين، ج6، تحقیق: ابو موسی الحريری و الشیخ موسی، بیروت: دار لأجل المعرفة، 2006.
328. حداء، ابو الخير سلامة بن احمد، مهدية الرشاد، سلسلة تراث العلويين، ج11، تصحیح ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، بي تا.
329. حداد، شوقی، الحسین بن حمدان الخصيى بين الفرق الصوفية والحركات الباطنية، بيروت: مؤسسة السراج للطباعة والنشر، 1429.
330. حداد، شوقی، مقدمه بر الهداية الكبرى خصیبی، بیروت: مؤسسة السراج للطباعة، 2009.
331. حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، بيروت: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، الطبعة الاولى، 1425.
332. حر عاملی، محمد بن حسن، تواتر القرآن، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1426.
333. حر عاملی، محمد بن حسن، الرجال، محقق: علی فاضلی، قم: دار الحدیث 1427.
334. حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، مصحح: محمد القائيني، قم: مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، چاپ اول، 1418.
335. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، تحقيق: مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، الطبعة الثانية، 1414.
ص: 540
336. حرفوش، ابراهيم، المستدرك فى خير الصنيعة، نسخۀ خطى مؤلف، المقردمة: بی نا، 1412.
337. حرفوش، ابراهيم، تعليقات بر خير الصنيعة فى مختصر تاريخ غلاة الشيعة، چاپ سنگی، لاذقیه، 1407.
338. حرفوش، حسين ميهوب، خير الصنيعة في مختصر تاريخ غلاة الشيعة، نسخۀ خطى ابراهيم حرفوش، چاپ سنگی، لاذقیه، 1407.
339. الحروب، صقر. الأطماع الصهيونية فى المياه الفلسطينية، المؤتمر الجغرافي الثالث جيو فلسطين، نابلس: جامعة النجاح الوطنية.
340. الحريري، ابو موسى، العلويون النصيريون، بيروت: دار لاجل المعرفة، 1984.
341. الحريري، أبو موسی، مقدمه بر سلسلة تراث العلويين، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
342. حسکانی، عبید الله بن عبد الله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، مصحح: محمد باقر محمودی، تهران: التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411.
343. الحسن، احمد، الجواب المنير عبر الأثير، در: almahdyoon.org 1431.
344. الحسن، احمد، بیان الحق و سداد الأئمة، در: almahdyoon.org 2010.
345. حسن، احمد علی؛ و حسن، حامد، المسلمون العلويون في لبنان، بیروت: بی نا، الطبعة الأولى، 1989.
346. حسن، حسن یونس، منابع العرفان، عند العلويين، الشيعة الخصيبية، حمص: الدار السورية، الطبعة الثالثة، 2005.
347. حسن، سميع اسماعيل، النسخ الخطية لكتاب الفرق بين الرسول والمرسل للخصيبی، بی جا: بی نا، 1426.
348. حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1378.
349. حسنی علوی ورامینی، محمد بن ابی زید، احسن الكبار، نسخۀ خطی کتاب خانه مجلس شورای اسلامی، شماره 15212، بی تا (احتمالاً قرن 12 ه.ق.)
350. حسنی علوی ورامینی، محمد بن ابي زيد أحسن الكبار، نسخۀ خطی کتاب خانه ملک، شماره 4159، کاتب: خضر شاه، تاریخ کتابت: 948 ه.ق.
351. حسين بن عبد الوهاب، حسين، عيون المعجزات، تحقیق: فلاح الشريفی، بی جا: مؤسسة بنت الرسول، 1422.
352. حسين بن عبد الوهاب، حسين، عيون المعجزات، قم: مكتبة الداوری، بی تا.
353. حسین نژاد، مجتبی؛ ایزدی فر، علی اکبر، «وثاقت محمد بن سنان در ترازوی نقد و بررسی»، در: علوم حدیث، دوره 22، ش84، ص128-158، 1396.
354. حسینی بغدادی، محمد جواد، عبدالله بن سبأ: واقعیت ناشناخته، ترجمه: جعفر فاضل، مشهد: هاتف، 1380.
ص: 541
355. حسینی جلالی، محمد حسین، فهرس التراث، باهتمام: عبد الله دشتی، بیروت: دار الولاء، الطبعة الرابعة، 1436.
356. حسینی میبدی، محمد على، هداية النصيرية، نسخه چاپ سنگی از نسخ خطی مجلس، شماره 423506، کتابت ابن محمدرضا شریف اصفهانی، 1306.
357. حسینیى، حيدر بن ابراهيم، البارقة الحيدرية در بر احسائی، نسخۀ خطی کتاب خانه مجلس، شماره 3867، کتابت 1275.
358. الحكم الجعفرية (منسوب به مفضل بن عمر)، تحقيق: عارف تامر، المطبعة الكاثولوكية، 1957.
359. حلاج، حسین بن منصور، ديوان الحلاج (طواسين)، مصحح: محمد باسل عيون السود، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الثانية، 2002.
360. حلبي، سليمان، طائفة النصيرية: تاريخها و عقائدها، الكويت: الدار السلفية، 1984.
361. حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى، 1421.
362. حلى، باسم، علم المعصوم بين الحتم والتعليق، كربلاء: العتبة الحسينية، 1440.
363. حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلى: خلاصة الأقوال، تحقيق: محمد صادق بحر العلوم، قم: دار الذخائر، 1411.
364. حلی، حسن بن يوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قسم الالهيات، حواشی: جعفر سبحانی، قم: مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1382.
365. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشيعة فى أحكام الشريعة، قم، مؤسسة نشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، الطبعة الثانية، 1413.
366. حلی، حسن بن يوسف، مناهج اليقين في أصول الدين، تهران: دار الأسوة، الطبعة الأولى، 1415.
367. حلی، حسن بن یوسف، منهاج الصلاح في اختصار المصباح، قم: مكتبة العلامة المجلسي، 1388.
368. حمصی، مصطفى صبحي الخضر، مقدمه بر الهداية للخصيبي، بیروت: مؤسسة الأعلمى، 1428.
369. حمود، هادی حسین، منهج المسعودى فى بحث العقائد والفرق الدينية، بغداد: مطبعة عصام، 1984.
370. حموي، ابراهيم بن سعد الدين، فرائد السمطين فى فضائل المرتضى والبتول والسبطين والأئمة من ذريتهم علیهم السلام، بيروت: مؤسسة المحمود، الطبعة الاولى، 1400.
371. حمیری قمی، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، الطبعة الاولى، 1413.
372 حمیری، ابو سعید بن نشوان، الحور العين، تحقيق و تعلیق: کمال مصطفی، تهران: بی نا، 1972.
373. حمّين، حسين احمد، تذكرة الأفكار، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org. 2016.
374. حمّين، حسين احمد، جادة النجاح، در المجموعة الكاملة، archive.org، 2016.
375. حمّين، حسين احمد، دانية القطوف فى اسرار الحروف، در: المجموعة الكاملة archive.org، 2016.
376. حمّين، حسين احمد، رسالة الزبدة الرابية في بيان معرفة التقية، بي جا: المجموعة الكاملة در 2016 ،archive.org.
ص: 542
377. حمّين، حسين احمد، الرسالة السلامية، بي جا: المجموعة الكاملة در: archive.org 2016.
378. حمّين، حسين احمد، الروضة السنية، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
379. حمّین، حسین احمد، غنيمة السفر و بلوغ الوطر، رداً على رسالة درة الدرر، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
380. حمّين، حسین احمد، الفوائد الأحمدية، بي جا: المجموعة الكاملة1، در: archive.org 2016.
381. حمّین، حسین احمد، قلائد الدرر و بهجة الصور رداً على المختصر، بي جا: المجموعة الكاملة1، در: 2016 ،archive.org.
382. حمّين، حسین احمد، المقامات الحسنى و مجمع البحرين الأقصى والأدنى، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
383. حواط، امین، فلسفة الغلو عند العلويين، بيروت: دار المحجة البيضاء، 2017.
384. حیدر، احمد محمد، الهبطة، نسخۀ خطى حلة عارافی، 1968.
385. حيدري يساولى، على، «أحسن الكبار في معرفة الأئمة الاطهار: متنی از نیمه نخست قرن هشتم هجری با نگاهی به نسخ خطی موجود از آن در کتاب خانه محدث ارموی»، در: کتاب ماه، ش19، ص28-33، 1386.
386. حیدری، حسن، «مفضل بن عمر و جریان تقویض»، در: تحقیقات کلامی، ش6، ص81-98، 1393.
387. خاسکی، فضل المجالس الفقهية في الرد على النصيرية، لاذقيه: مزرعة ديب، 1427.
388. خاسکی، فضل، قبس من الحقيقة فى صحة ما نسبة الى شيخ الطريقة، بهلولية: بي نا، 1425.
389. خان صنمی، فاطمه؛ فرمانیان، مهدی، «تحلیل احراق انسان توسط امام علی علیه السلام در روایات، در: پژوهش نامه علوی، ش19، ص33-57، 1398.
390. خدایاری، علی نقی، «آثار منسوب به امام صادق علیه السلام»، در: ابعاد شخصیت و زندگی امام صادق علیه السلام، فصل بیست و سوم، تهران: دانشگاه امام صادق علیه لاسلام، چاپ اول، 1391.
391. خدایی، احمد، فرقه شیخیه، قم: دار العلم، چاپ اول، 1382.
392. خزاز قمی رازي، على بن محمد، كفاية الأثر فى النصّ على الأئمة الإثنى عشر، مصحح: عبد اللطيف حسینی کوه کمری، قم: بیدار، 1401.
393. خزاعی، عمر بن المختار، المراتب والدرج، نسخۀ خطی سوریه، به خط محمد سلیمان علی، 1412.
394. الخشن، حسين، الشيعة والغلو، بيروت: الإنتشار العربي، 2022.
395. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، التأنيث، نسخۀ خطی، کاتب: جامع حسن جامع، حمص، تلكلخ، مكتبة جامع، 1947.
396. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، ديوان الخصیبی، تحقیق و شرح: س. حبيب، بيروت: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 2001.
397. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الرسالة الرستباشية وفقه الرسالة، سلسلة تراث العلويين 2، تصحیح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
ص: 543
398. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الرسالة الرستباشية وفقه الرسالة، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
399. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الرسالة الرستباشية وفقه الرسالة، نسخۀ خطى معن عبد الكريم رستم، تلشنان، کتابت: 1992/1413.
400. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الرسالة الرستباشية، تحقيق: رواء جمال علی، بی جا، 2014.
401. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، رسالة الفرق بين الرسول والمرسل، نسخۀ خطی، خط ابراهيم العدبة، 1417.
402. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، العقود، سورية، نسخۀ خطی از نسخه به خط کمال نورالدین زوباری، 1410.
403. خصیبی، ابو عبد الله حسين بن حمدان، المائدة، تحقيق: هاشم عثمان، بيروت: مؤسسة النور للمطبوعات، 1432.
404. خصيبي، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية (اصل حسین بن حمدان)، نسخۀ خطی، کتاب خانه مجلس شورای اسلامی، 14795-9506، کاتب: سيد احمد بن محمد باقر الموسوى الحسينى، تاريخ کتابت: 1319.
405. خصیبی، ابو عبد الله حسين بن حمدان، الهداية الكبرى او تاريخ النبيّ والائمة ومعجزاتهم، تحقيق: خضر حمصی، بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1427.
406. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية الكبری، بیروت: البلاغ، 1419.
407. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية الكبرى، تحقيق: شوقى امين الحّداد، قم: دار زين العابدين، الطبعة الاولى، 2019/1397.
408. خصیبی، ابو عبد الله حسين بن حمدان، الهداية الكبرى، سلسلة تراث العلويين، ج7، تصحيح: ابو موسى الحريري بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2007.
409. خصيبي، ابو عبد الله حسين بن حمدان، الهداية مع الأبواب، نسخۀ خطی کتاب خانه آیت الله بروجردی قم، شماره 398، بی کا، بی تا.
410. خصيبي، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية، نسخۀ خطی آستان قدس، شماره 6492، کاتب محمد محسن کرمانی، کتابت: 1101.
411. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية، نسخۀ خطی ناقص، آستان قدس، 33038، کاتب: محمود، کتابت: 1308.
412. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية، نسخۀ خطی، کاتب: سید احمد بن محمد باقر الموسوى الحسينی، تاریخ کتابت: 1318.
413. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية، نسخۀ خطی کتاب خانه مجلس شورای اسلامی، شماره ثبت: 86171، کاتب: احمد بن الحسن القفطانی، تاریخ کتابت: 1280.
414. خصیبی، ابو عبد الله حسین بن حمدان، الهداية، نسخۀ خطی، کتاب خانه مرعشی، شماره2973، پیوسته 6810، خط: میرزا یوسف بن على، 1315.
ص: 544
415. الخضر، ورد، «التصويب المفيد لإنصاف أبوسعيد»، طرطوس، 2019، در: https://wardkhoder.blogspot.com/2019/07/blog-post.html
416. الخطيب، يوسف على (منسوب به)، قيام الصلاة، مجموعه قیام الدین، ش9، باهتمام: سلمان عزیز على اسعد، لاذقیه، بی نا، 1430.
417. خطیب بغدادی، احمد بن على، الكفاية في علم الرواية، تحقيق: أبو عبد الله السورقى وإبراهيم حمدى المدنى، المدينة المنورة: المكتبة العلمية، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
418. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، الطبعة الأولى، 1417.
419. خوانساری، محمد باقر بن زین العابدين، روضات الجنات في أحوال العلماء والسادات، محقق: اسدالله اسماعیلیان، قم: دهاقانی (اسماعیلیان)، 1390.
420. خوروش، امیر حسن، «اعتبارسنجی حدیث «معرفت به نورانیت»، با نگاه به میراث حدیثی غالیان و امامیان»، در: حدیث و اندیشه، در دست نشر.
421. خوشنام وند، پروانه، نقد عقاید اهل حق با تأکید بر مباحث غلو و تناسخ از منظر آیات و روایات، استاد راهنما: مهدی خادمی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دزفول: دانشکده اصول الدین، 1395.
422. خوبی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، در: نرم افزار جامع تراجم نور، قم، 1413.
423. خير، عبد الرحمن، عقيدتنا و واقعنا، دمشق: طبع هاني الخير، 1992.
424. خير، عبد الرحمن، نقد و تقریظ تاريخ العلويين الطويل، بیروت: دار الأندلس، بی تا.
425. د اسمت، دانیل، «دروز»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ادیان و عرفان، ج23، ویرایش شده در: 1398/10/7، 1376.
426. دار قطنی، علی بن عمر، المؤتَلِف و المختَلِف، تحقيق: موفق بن عبد الله بن عبد القادر، بیروت: دار الغرب الإسلامي، الطبعة الأولى، 1986/1406.
427. دبستان المذاهب، نسخۀ خطی، کتاب خانه مجلس شورای اسلامی، شماره: 284 فیروز، تاریخ کتابت: 1258 ه.ق.، محل کتابت: تهران.
428. دجيلي، عبد الحميد، «كتاب مجموع الأعياد والطريقة الخصيبية»، في: مجلة المجمع العلمى العراقى، ج4، ش2، 1956.
429. درایتی، مصطفی، فنخا (فهرستگان نسخه های خطی)، تهران: سازمان اسناد و کتاب خانه ملی، 1390.
430. درست بن ابی منصور، «الأصل»، الأصول الستة عشر، مصحح: ضیاء الدین محمودی، نعمت الله جلیلی و مهدی غلام علی، قم: مؤسسة دار الحديث الثقافية، الطبعة الأولى، 1423.
431. دشت بین، حسین؛ و دیگران، «مطالعه تطبیقی علل و انگیزه های پدیده غلو از منظر قرآن کریم و عهدین»، در: مطالعات قرآن و حدیث ش29، ص279-305، 1400.
432. دلائل الامامة، (منسوب به ابن جریر طبری)، قم: مؤسسه بعثت، چاپ اول، 1413.
433. دلیر، نیره، «تفویض غالیانه از جریان پیدایش تا سده ششم هجری؛ با تأکید بر منابع اعتقادی روایی و فِرَق نگاری»، در: تاریخ اسلام، ش19، ص75-100، 1394.
ص: 545
434. دندشی، جعفر الكنج، المدخل الى المذهب النصيري، اربد: الروزنا، 2000.
435. دندشی، جعفر الكنج، مبدأ الثنوية فى المذهب العلوی النصیری، همراه با تصحيح الصراط، مغرب، افريقيا الشرق، 2009.
436. دنیا، باسل، عقيدة العلويين بين الحقائق والافتراءات، استاد راهنما: نوفل بن زکری، پایان نامه جامعة المصطفى العالمية، قم، 1438.
437. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377.
438. دیاری، محمدتقی، «جریان شناسی غلو و غالیان در رجال نجاشی (م 450 ق)»، در: مقالات و بررسی ها، ش77، ص47-66، 1384.
439. دیانت، علی اکبر، «انطاکیه»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، نسخه کتاب خانه مدرسه فقاهت، ویرایش شده در: 1399/3/20، 1376.
440. دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم: الشريف الرضی، چاپ اول، 1412.
441. دیلمی، حسن بن محمد، أعلام الدين فى صفات المؤمنين، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، 1408.
442. دیلمی، محمد بن الحسن، بيان مذهب الباطنية و بطلانه من كتاب قواعد عقائد آل محمد، تصحیح: ر. اشتروتمان، پاریس: بیبلیون، 2008.
443. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق: عبد المنعم عامر، قم: منشورات الرضی، 1368.
444. ذاکری، محمدتقی، شلمغانی: از استقامت تا انحراف، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398.
445. ذاکری، محمدتقی؛ غفوری نژاد، محمد، «مأخذشناسی و بازشناسی کتاب الاوصیاء شلمغانی»، در: انتظار موعود، ش50، ص95-118، 1394.
446. ذبیحی، محسن، مناقب الحق، نشر مجازی، مجموعه فقط فرج، جزوه 8، 2017 .
447. ذهبی، محمد بن أحمد، العبر في خبر من غبر، المحقق: ابو هاجر محمد السعيد بن بسیونی زغلول، بيروت: دار الكتب العلمية، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
448. ذهبی، محمد بن أحمد، المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال، المحقق: محب الدين الخطيب، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
449. ذهبی، محمد بن أحمد، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير والأعلام، المحقق: عمر عبد السلام التدمري، بيروت: دار الكتاب العربي، الطبعة الثانية، 1413.
450. ذهبي، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، القاهرة: دار الحدیث، 2006/1427.
451. ذهبی، محمد بن أحمد، میزان الاعتدال، باهتمام: على محمد البجاوی، بیروت: دار المعرفة، بی تا.
452. رازی، محمد بن الحسين، نزهة الكرام و بستان العوام، محقق: محمد شیروانی، تهران: کتاب خانه مرکزی و ادبیات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1361.
453. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، مصحح: صفوان عدنان داوودی، بیروت- دمشق: دار القلم- الدار الشامية، 1412.
454. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران: امیرکبیر، 1362.
ص: 546
455. راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج والجرائح، قم: مؤسسة الامام المهدى عجّل الله تعالی فرجه الشریف، الطبعة الأولى، 1409.
456. راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبياء علیهم السلام، مشهد: مرکز پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1409.
457. ربانی گلپایگانی، علی، ايضاح المراد في شرح كشف المراد علامه حلی، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1382.
458. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب كلامى، قم: المصطفی، چاپ پنجم، 1389.
459. ربيع، معلا، بهجة الأسرار، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
460. ربیع، معلا، الدوحة النامية، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
461. ربیع، معلا، فطرة ذى العلم البديع والحصن، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
462. ربيع، معلا، فطرة السر المنصان، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
463. ربیع، معلا، كشف الكنوز و حل الرموز و تبيان ما اعجم من اللغوز، بي جا: المجموعة الكاملة، در: 2016 ،archive.org.
464. ربيع، معلا، مسائل الشيخ محمد ابراهیم، بی جا: المجموعة الكاملة1، در: archive.org 2016.
465. ربيع، معلا، مطلب المستبصرین، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
466. رحمتی، محمدکاظم، «حسین بن حمدان خصیبی و اهمیت وی در تکوین نصیریه»، در: هفت آسمان، س8، ش30، ص173-208، 1385.
467. رحمتی، محمدکاظم، «مفضل بن عمر وكتاب التوحيد منسوب به او»، در: http://tebona.ir، 2017.
468. رحمتی، محمدکاظم، «مفضل بن عمر وكتاب الصراط منسوب به او»، در: http://rahmati.kateban.com/post/672, 1385.
469. رداد، یوسف بن عجوز، مناظرة الشيخ رداد مع الحاتمية، سلسلة تراث العلويين، ج12، تصحیح ابو موسى الحریری، بیروت: دار لأجل المعرفة، بي تا.
470. رزق، خليل، علم الأئمة المعصومين، مقاربة فلسفة كلامية، بيروت: دار الهادی، 1427.
471. رسالة اخبار و روايات عن موالينا اهل البيت (منسوب به محمود بعمرة)، تحقیق: اشتروتمان، برلین: آکادمی ورلاگ، 1985.
472. رسالة فتاوى العلماء فى الطائفة النصيرية، نسخة خطى استانبول: کتاب خانه مراد ملا، نسخۀ 1826، دفتر 35/1890، کاتب: سليمان بن عبد الملک مالکی و علی بن عطية بن حسين، 1125.
473. رسالة في بيان أحوال الغلاة الأحمرية، نسخۀ خطى استانبول: کتاب خانه مراد ملا، نسخۀ 1826، دفتر 34/1890، بی کا، بی تا.
474. الرسالة المفضلية، منسوب به مفضل بن عمر جعفی، سلسلة تراث العلويين، ج6، تصحیح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
475. رسالۀ منسوب به ابو عبدالله شیعی، تحقیق: ویلفرد مادلونگ، در: Affirming the Imamate, Early Fatima Teachings in the Islamic West، لندن: مؤسسه مطالعات اسماعیلی، 2021.
476. رستباش دیلمی، بختیار بن ابی منصور، عقيدة الديانة، نشر در ضمن شرح ديوان الخصيبي، تحقيق: ابراهيم عبد اللطيف مرهج، باهتمام: سلمان عزیز علی اسعد، لاذقیه، 1436.
ص: 547
477. رضایی یزدی، محمد جواد، نقد و بررسی اندیشه غلو در آثار منتسب به شاذان بن جبرییل قمی، استاد راهنما: حامد پوررستمی، پایان نامه ارشد شیعه شناسی، قم: دانشگاه فارابی، 1399.
478. رفعت، محسن؛ شریفی، وحید، «بازخوانی نقادانه و واکاوی روایات عاشورایی کتاب الهداية الكبرى خصیبی»، در: پژوهش نامه امامیه، ش8، ص119-152، 1397.
479. رقمة، احمد بن اسماعيل، لمحة تاريخية حول الشيخ معلّى ربيع، بي جا: المجموعة الكاملة، در: 2016 ،archive.org.
480. رمضان، محمود سلیمان، الخصيبى والغلاة من الشيعة، طرطوس: بي نا، الطبعة الثالثة، 1427.
481. رنجبر، محمدعلی، «رهبری مشعشعیان: آغاز و فرجام فعالیت های سید محمد بن فلاح»، در: مجله تاریخ اسلام، ش4، ص143-185، 1379.
482. روزبهانی، محمدرضا، «تحول مبانی مشروعیت دولت سربداران با تأکید بر نقش تشیع و تصوف»، در: نامۀ پارسایی و آزادگی: مجموعه مقالات کنگره بین المللی هفتصدمین سالگرد نهضت سربداران، سبزوار: دانشگاه حکیم سبزواری، 1395.
483. الروضة فى فضائل أمير المؤمنين علیه السلام (منسوب به شاذان بن جبرئیل)، محقق: علی شکرچی، قم: مكتبة الأمين، الطبعة الاولى، 1423.
484. زبیدی، محب الدین ابو فیض سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقيق: على شیرى، بيروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1994.
485. زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار، ترجمه: اکبر هاشمی رفسنجانی، قم: بوستان کتاب، چاپ سوم، 1373.
486. زمانی محجوب، حبیب، جغرافیای مذهبی سوریه، قم: زمزم هدایت، 1395.
487. زوزنی، حمزة بن على، الرسالة الدامغة على الفاسق، الرد على النصيري، رسائل الحكمة، ج1، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الخامسة، 1986.
488. زوزنی، حمزة بن على، السفر الى السادة، رسائل الحكمة، ج4، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الخامسة، 1986.
489. زهیری، محمد عزيز عبد الله، إغلاق الرسالة المفتوحة، المجموعة الثانية لمؤلفات النصيرية، بي جا: بی نا، 1999.
490. زهیری، محمد عزیز عبد الله، لو سُئلتُ لكان الجواب، المجموعة الثانية لمؤلفات النصيرية، رأس العین: بی نا، بی تا.
491. زيفة، نصر الدين، اللؤلؤ المنثور في شرح غامض الدستور، نسخۀ خطی، بی جا، کاتب: محمد اسعد مصطفی، تاریخ کتابت: 1986.
492. زینلی طرقی، منا؛ و دیگران، «جایگاه شخصیتی و رجالی یحیی بن امّ طُوَیل در تاریخ تشیع»، در: پژوهش نامه تاریخ تشیع، ش2، ص19-40، 1396.
493. ژیان، فاطمه؛ سروریان، حمیدرضا، «رفع تعارض و رابطه یابی روایات «فارغ بالان از بلا» و قواعد سنت ابتلا»، در: اندیشه نوین دینی، ش63، ص189-210، 1399.
ص: 548
494. ساعدی، حسین، الضعفاء من رجال الحديث، قم: دار الحدیث، 1426.
495. سبحانی، جعفر، بحوث في الملل والنحل، قم: مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام، بی تا.
496. سبط بن الجوزي، يوسف بن قِزأُوغلى، مرآة الزمان في تواريخ الأعيان، تحقيق: محمد بركات و الآخرون، دمشق: دار الرسالة العالمية، الطبعة الأولى، 1434.
497. سجادی، صادق، «ابن فرات»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تاریخ، ج4، ویرایش شده در: 1399/3/20، 1376.
498. سخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، بيروت: دار مكتبة الحياة، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
499. سزگین ،فؤاد، تاريخ التراث العربي، تعريب: محمود فهمی حجازی، تحقیق: عرفة مصطفى، سعيد عبد الرحيم، رياض: جامعة محمد بن سعود الإسلامية، 1411.
500. سعود، عبد اللطيف، تعليقات بر خير الصنيعة فى مختصر تاریخ غلاة الشيعة، چاپ سنگی، لاذقیه، 1407.
501. سکسکی، عباس بن منصور، البرهان فى معرفة العقائد والأديان، تحقيق: بسام على العموش، زرقاء: مكتبة المنار، الطبعة الثانية، 1996.
502. سلام بن ابی عمره، «الأصل»، الأصول الستة عشر، مصحح: ضياء الدين محمودی، نعمت الله جلیلی و مهدی غلام علی، قم: مؤسسة دار الحديث الثقافية، الطبعة الأولى، 1423.
503. سلطانی، محد علی، قیام و نهضت علویان زاگرس، کرمانشاه: سها، 1376.
504. سلّمى، ابو عبد الرحمن محمد بن الحسين، طبقات الصوفية، محقق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الثانية، 1424.
505. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، «خطابیه»، در: دانش نامه جهان اسلام، ج 14، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1393.
506. سمرقندی، ابو الليث نصر بن محمد، بحر العلوم، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
507. سمعانی، عبد الكريم بن محمد، الأنساب، مصحح: عبد الرحمن بن يحيى معلمی، حیدرآباد: مطبعة مجلس، دائرة المعارف العثمانية، 1382.
508. سواس، ياسين محمد، فهرس مخطوطات دار الكتب الظاهرية، المجاميع، دمشق: مجمع اللغة العربية، 1403.
509. سهروردی، شهاب الدین ابو حفص، عوارف المعارف، ترجمه: ابو منصور اصفهانی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1375.
510. سیاری، احمد بن محمد، القرائات، لیدن: بریل، 2009.
511. سیستانی، سید على حسيني، تقريرات في علم الأصول، تقریر: سید هاشم هاشمی، قم: اسماعیلیان، 1441.
512. سیستانی، سید محمدرضا، قبسات من علم الرجال، گردآوری و تنظیم: سید محمد البكاء، بيروت: دار المؤرخ العربي، 1443.
ص: 549
513. سیف الدین، ابی محمد طاهر (منسوب به)، عقيدة الموحدين و موضحة مراتب الفضلاء من اهل الدين، نسخۀ خطی، كاتب: محمد بن حسین، 1363ه.ق.
514. سیوطی، عبدالرحمن، الحاوی للفتاوى، بیروت: دار الفکر، 1424.
515. السيوف البرقية بأعناق النصيرية، نسخۀ خطی، سوریه، بی کا، کتابت: 1183 ه.ق در: https://dhb.thulb.uni-jena.de/rsc/viewer/ufb derivate 00004168
516. شامی، يوسف بن حاتم، الدر النظيم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1420.
517. شبستری، عبدالحسین، النور الهادى الى اصحاب امام الهادي علیه السلام، قم: المكتبة التاريخية المختصة، الطبعة الأولى، 1421.
518. شبیری، سید محمد جواد، «اثبات الوصية و مسعودی صاحب مروج الذهب»، در: انتظار موعود، ش4، ص201-224، 1381.
519. شرف الدین، تقى، النصيرية: دراسة تحليلية، بیروت: بی نا، 1983.
520. شریف رضی، محمد بن حسين، خصائص الأئمة علیهم السلام، مصحح: محمدهادی امینی، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1406.
521. شریف رضی، محمد بن حسين، نهج البلاغة، مصحح: صبحی صالح، قم: هجرت، 1414.
522. شریف مرتضی، علی بن الحسين، الانتصار فى انفرادات الإمامية، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1415.
523. شریف مرتضی، على بن الحسين، الشافي في الإمامة، قم: مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 1410.
524. شریف مرتضی، على بن الحسين، المقنع فى الغيبة، تحقيق: محمد على الحكيم، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1416.
525. شریف مرتضی، علی بن الحسين، رسائل الشريف المرتضى، تقديم: السيد أحمد الحسيني، إعداد: السيد مهدى الرجائى، قم: دار القرآن الكريم، 1405.
526. الشريف، منير، المسلمون العلويون: من هم و این هم؟ بیروت: مؤسسة البلاغ، الطبعة الثانية، 1423.
527. شعرانی، ابوالحسن، دمع السجوم در ترجمه نفس المهموم عباس قمی، قم: هجرت، چاپ اول، 1381.
528. شمس، محمد جواد، «معرفی خرّمدینیه یا خرمیّه»، در: پژوهش نامه ادیان، ش6، ص55-80، 1388.
529. شمشیری، رحیمه؛ و دیگران، «زمینه های تضعیف یونس بن ظَبیان»، در: علوم قرآن و حدیث، ش103، ص153-172، 1398.
530. شوشتری، محمدتقی، الأخبار الدخيلة، معلق: على اكبر غفاری، تهران: مكتبة الصدوق، الطبعة الاولى، 1401.
531. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم: مؤسسة النشر الإسلامى التابعة لجماعة المدرسين، الطبعة الأولى، 1419.
532. شوشتری، نور الله مرعشى، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، تعلیق: سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفی، چاپ اول، 1409.
533. شوشتری، نورالله بن شریف الدین، مجالس المؤمنین، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1377.
ص: 550
534. شوشتری، نورالله مرعشی؛ و استرآبادی، میر یوسف على، اسئله يوسفيه، مكاتبات تصحيح: رسول جعفریان، تهران: کتاب خانه مجلس، 1388.
535. شهرستانی، جواد، مقدمۀ فقه الرضا، منسوب به علی بن موسی علیه السلام امام رضا، مشهد: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، الطبعة الأولى، 1406.
536. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل، تحقيق: محمد بدران، قم: الشريف الرضي، چاپ سوم، 1364.
537. شیبانی، محمد بن الحسن بن فرقد، الأصلُ، تحقيق: محمّد بوينوكالن، بیروت: دار ابن حزم، الطبعة الأولى، 1433.
538. شیرازی، حسن بن حمزه، تحفة العباد، نسخۀ خطی، بی کا، حلب، کتابت: 749 ه.ق.
539. شیرازی، حسن بن حمزه، فرائد الفوائد العلوية في العقائد الغلوية، سلسلة تراث العلويين، ج3، تحقيق: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2010.
540. شیروانی تبریزی، میرزا شریف بن رضا، مُرغم الغلاة، تصحيح: سمانه زارعی، رساله سطح سه حوزه علمیه خواهران، استاد راهنما: محمدرسول ملکی، قم، 1396.
541. شیعی سبزواری، حسن بن حسين، راحة الأرواح در شرح زندگانی، فضائل و معجزات ائمه اطهار علیهم السلام، تهران: اهل قلم، چاپ دوم، 1378.
542. صاحب بن عباد، إسماعيل، المحيط في اللغة، مصحح: محمد حسن آل یاسین، بیروت: عالم الكتاب، الطبعة الأولى، 1414.
543. صادقی، علی اشرف، «ام الكتاب»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، تهران، بنیاد دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1373.
544. صادقی کاشانی، مصطفی، «خطبة البیان و خطبه های منسوب به امیر مؤمنان علیه السلام، در: علوم حدیث، ش33، ص49-82، 1383.
545. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، نگاهی به حماسه حسینی، تهران: کویر، چاپ سوم، 1384.
546. صالحی، فاطمه، تحلیل و نقد دیدگاه مطرح در کتاب مرآة الأنوار دربارۀ فهم تأویل آیات، رساله ارشد، استاد راهنما: حمیدرضا مستفید، تهران: دانشگاه قرآن و حدیث، 1394.
547. صالحی، محمد علی، «توحید مفضل بن عمر جعفی در ترازوی نقد»، در: کتاب قيّم، س7، ش16، ص133-156، 1396.
548. صبيحي، ابو أنس إبراهيم بن سعيد، النكت الجياد المنتخبة من كلام شيخ النقاد، الرياض: دار طيبة، الطبعة الأولى، 1431.
549. صحاری عوتبی، سلمة بن مسلم، الأنساب، مصحح: محمد إحسان نص، عمان: مطبعة الألوان الحديثة، الطبعة الرابعة، 1427/2006.
550. الصراط (منسوب به مفضل بن عمر جعفی)، تصحيح: المنصف بن عبد الجليل، بيروت: دار المدار الإسلامی، 2005.
551. الصراط (منسوب به مفضل بن عمر جعفی)، در: المجموعة الكاملة، archive.org 2016
ص: 551
552. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقيق: محسن کوچه باغی، قم: کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1404.
553. صفدی، خلیل بن أيبك، أعيان العصر و أعوان النصر، المحقق: على ابو زيد و غیره، بیروت: دار الفکر المعاصر؛ دمشق: دار الفكر، الطبعة الأولى، 1998/1418.
554. صفدی، خليل بن أيبك، الوافي بالوفيات، المحقق: أحمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار إحياء التراث، 1420/ 2000.
555. صفری فروشانی، نعمت الله، «اعتبار سنجی آموزه بابیّت امامان در عصر حضور تا پایان غیبت صغری؛ بررسی منبع شناختی»، در: تاریخ اسلام، س18، ش72، ص7-48، 1396.
556. صفری فروشانی، نعمت الله، «حسین بن حمدان خصيبى و الهداية». در: طلوع، ش16، ص15-46، 1384.
557. صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان: کاوشی در جریان ها و بر آیندها، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1378.
558. صفری فروشانی، نعمت الله، «غلو»، در: دانش نامه امام علی علیه السلام، ج3، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1396.
559. صفری فروشانی، نعمت الله، «منصب بابیت امامان در ترازوی نقد: بررسی محتواشناسانه با توجه به کتاب رازداران حریم اهل بیت علیهم السلام»، در: شیعه پژوهی، س2، ش6، ص91-123، 1395.
560. صفصافة، على عبدالله، مسائل الشيخ عبد الهادى حيدر إلى الشيخ على عبد الله الصفصافة، بي جا: المجموعة الكاملة: archive.org 2016.
561. صفی زاده، صدیق، مقدمه بر نامۀ سرانجام، تهران: هیرمند، 1375.
562. صقر، هشام، العقبة: دراسة فى فكر محمد بن نصير النميري، لاذقيه، في: alhakkah.net 1431.
563. صنعانی، عبد الرزاق بن همام، المصنف، باهتمام: حبيب الرحمن الأعظمي، بيروت: المكتب الإسلامي، الطبعة الثانية، 1403.
564. صویری، على بن منصور، الرسالة النورية فى اثبات الذات العالية، بي جا: المجموعة الكاملة، در: 2016 archive.org.
565. ضیائی، علی اکبر، دراسات إسلامية، شرقية و غربية، نشر امین، نسخه سایت طاقچه، 1400.
566. ضیائی، علی اکبر، سیر اندیشه در بستر زمان، سوریه و لبنان، ج2، نشر امین، نسخه سایت طاقچه، 1396.
567. ضیائی، علی اکبر، «علویان فرقه گمنام شیعی (1)»، در: کلمه دانشجو، ش2، 1371.
568. ضیائی، علی اکبر، «علویان فرقه گمنام شیعی (2)»، در: کلمه دانشجو، ش6، 1372.
569. ضیائی، علی اکبر، فرقه شناسی، نشر امین، نسخه سایت طاقچه، 1400.
570. ضیائی، علی اکبر، فهرس مصادر الفرق الإسلامية، بيروت: دار الروضة، 1992/1412.
571. الطاعة متى تقوم الساعة، تحقيق: ابو موسى الحريري، سلسلة تراث العلويين، ج9، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2008.
ص: 552
572. طاووسی مسرور، سعید، پژوهشی پیرامون جابر جعفی، تهران: دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1389.
573. طاووسی مسرور، سعید، «عبدالله بن سبأ»، در: دانش نامه جهان اسلام، در دست نشر.
574. طاووسی مسرور، سعید، «مغیریه»، در: دانش نامه جهان اسلام، در دست نشر.
575. طانی، احمد بن عامر، صحيفة الرضا علیه السلام، مصحح: محمد مهدی نجف، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام، 1406.
576. طاني، نجاح، الصحيح تحريم الخمر أول البعثة، قم: دار الهدى لإحياء التراث، الطبعة الاولى، 1430.
577. طب الائمه علیهم السلام، منسوب به ابنا بسطام، مصحح: محمد مهدی خرسان، قم: دارالشریف الرضی، 1411.
578. طب الائمه الصادقين علیهم السلام، (منسوب به محمد بن همام) تصحيح: محمد دلیری، كربلاء: العتبة الحسينية، 1444.
579. طب الأئمة الصادقين (منسوب به محمد همام)، تصحیح: مهدی دلیری، کربلاء: العتبة الحسينية، 1444.
580. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الأوسط، المحقق: أبو معاذ طارق بن عوض الله و عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهرة: دار الحرمين، 1415/ 1995.
581. طبرانی، میمون بن القاسم، البحث والدلالة عن مشكل الرسالة، بي جا: المجموعة الكاملة، در: 2016 ،archive.org.
582. طبرانی، میمون بن القاسم، الجواهر فى معرفة العلى القادر، بي جا: المجموعة الكاملة، در: 2016 archive.org.
583. طبرانی، ابو سعید میمون بن القاسم، الحاوى فى معرفة الفتاوى، سلسلة تراث العلويين، ج3، ابو موسى الحريري، لبنان: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
584. طبرانی، میمون بن القاسم، الحاوى فى معرفة الفتاوى، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
585. طبرانی، میمون بن القاسم، الدلائل في المسائل (المسائل الموسوم بالدلائل)، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
586. طبرانی، میمون بن القاسم، الدلائل في المسائل، سلسلة تراث العلويين، ج3، تصحیح: ابو موسى الحریری، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
587. طبرانی، میمون بن القاسم، الرسالة الجوهرية، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
588. طبرانی، میمون بن القاسم، الرسالة الجوهرة الكلبية، سلسلة تراث العلويين، ج3، تحقیق: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
589. طبرانی، میمون بن القاسم، الرسالة المرشدة، المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
590. طبرانی، میمون بن القاسم، مجموع الأعياد: سبيل راحة الارواح و دليل السرور والأفراح، تحقيق: اشتروتمان، في: مجلة الإسلام، ش27، 1943.
591. طبرانی، میمون بن القاسم، مجموع الأعياد، بی جا: المجموعة الكاملة در: archive.org، 2016.
592. طبرانی، میمون بن القاسم، مجموع الأعياد، سلسلة تراث العلويين، ج3، تحقیق: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
ص: 553
593. طبرانی، میمون بن القاسم، المسائل عن الجلي، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
594. طبرانی، میمون بن القاسم، المعارف و تحفة لكل عارف، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org .2016.
595. طبرانی، میمون بن القاسم، المنصفة في حقيقة المعرفة، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org .2016.
596. طبرانی، میمون بن القاسم، المنصفة في حقيقة المعرفة، سلسلة تراث العلويين، ج3، تحقیق: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
597. طبرانی، میمون بن القاسم، النجحية: الرد على المرتد، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org 2016.
598. طبرانی، میمون بن القاسم، مجموع الأعياد، نسخۀ خطى، كاتب: حسن بن الشيخ حيدر الأعرجي البحيني، کتابت: 1138 ه.ق.
599. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج على اهل اللجاج، تصحیح: محمد باقر خرسان، مشهد: مرتضی، چاپ اول، 1403.
600. طبرسی، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، قم: الشريف الرضی، چاپ چهارم، 1412.
601. طبرسی، علی بن حسن بن فضل، مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار، نجف: المكتبة الحيدرية، الطبعة الثانية، 1344/1385.
602. طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق: محمدجواد بلاغی، تهران: نشر ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372.
603. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدی، تهران: اسلامیه، چاپ سوم، 1390.
604. طبری آملی، عماد الدين محمد بن أبي القاسم، بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، نجف: المكتبة الحيدرية، الطبعة الثانية، 1383.
605. طبری آملی، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد في إمامة على بن أبي طالب علیه السلام، مصحح: احمد محمودی، قم: کوشانپور ،الطبعة الأولى، 1415.
606. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید، تاريخ الأمم والملوك، تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم، بیروت: دار التراث الطبعة الثانية، 1967/1387.
607. طبری، ابو جعفر محمد بن جرير بن يزيد، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، مكة: دار التربية والتراث، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
608. طراف، جواد، رسالة الشاهد، بی جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
609. طریحی، فخرالدین نجفي، الفخرى المنتخب، بیروت: مؤسسة التاريخ العربي، الطبعة الأولى، 1428.
610. طریفي، عبد العزيز، النصيرية العلوية: نشأة و عقيدة، در: archive.org، بی تا.
611. طعان، سليمان، «الطائفة المرشدية»، Kadim Akademi SB، ش2، ص90-107، 2018.
612. طلوع هاشمی، زینب؛ و دیگران، «بازخوانی دیدگاه رجال شناسان متقدم و متاخر دربارۀ مفضل بن عمر جعفی»، کتاب قيم، ش13، 1394.
ص: 554
613. طلوع هاشمی، زینب؛ و دیگران، «جایگاه کذب و بدعت در تضعیف غالیان»، در: تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش31، ص65-98، 1395.
614. طوبانی جدیلی، حسن، الرد على الحلوليين، سلسلة تراث العلويين، ج12، تحقیق: ابو موسی حریری، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الاولى، 2006.
615. طوسى، ابراهيم، الألفية العينية، بي جا: المجموعة الكاملة، در: archive.org، 2016.
616. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: دار الثقافة، الطبعة الأولى، 1414.
617. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، مصحح: علی خراسانی و دیگران، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1407.
618. طوسی، محمد بن حسن، الغيبة، تحقيق و تصحیح: عبادالله تهرانی، قم: دار المعارف الإسلامية، الطبعة الأولى، 1411.
619. طوسی، محمد بن حسن، تلخيص الشافي، تحقيق: حسين بحرالعلوم، قم: المحبين چاپ اول، 1382.
620. طوسی، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام، تصحیح: حسن خرسان، تهران: دار الكتب الإسلاميه، الطبعة الرابعة، 1407.
621. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسى، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1373.
622. طوسی، محمد بن حسن، فهرست كتب الشيعة و اصولهم، به کوشش: عبد العزیز طباطبایی، قم: کتاب خانه محقق طباطبایی، چاپ اول، 1420.
623. طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعّبد، بيروت: مؤسسة فقه الشيعة، الطبعة الاولى، 1411.
624. الطويل، محمد امین غالب، تاريخ العلويين، لاذقيه: الترقي، الطبعة الأولى، 1343.
625. طهرانی لاله زاری، سید محمد حسین، الله شناسی، مشهد: علامه طباطبایی، چاپ چهارم، 1426.
626. طهرانی لاله زاری، سید محمد حسین، روح مجرد، مشهد: علامه طباطبایی، چاپ نهم، 1429.
627. عادل زاده، علی، «الگوی پردازش روایات در منتخب طریحی»، در: پژوهش نامه معارف حسینی، ش28، ص105-128، 1401.
628. عادل زاده، علی، «انگاره وراثت بر پایه برادری ایمانی، پس از ظهور امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)»، 1398/3/28، در:http://alasar.blog.ir/1398/03/28/mirath
629. عادل زاده، علی، «آموزه های نصیری در رساله رجعت منسوب به مفضل بن عمر»، در: مشرق موعود، ش62، ص23-54، 1401.
630. عادل زاده، علی، «چگونگی ولادت امامان علیهم السلام در روایات غالیان»، 1397/12/3: http://alasar.blog.ir/1397/12/03/mawled
631. عادل زاده، علی، «بازشناسی شخصیت رازآمیزِ یحیی بن ام الطويل»، 1401/12/26، در: deraayaat.ir/yahyaibnommalttawil
ص: 555
632. عادل زاده، علی، «سلسله مقالات در مورد تحف العقول»، 1397/11/4: http://alasar.blog.ir/1397/11/04/tohaf]
633. عادل زاده، علی؛ اکبری، عمیدرضا، «بررسی تطبیقی گزارشِ تفسیرِ عرفانی سوره توحید به روایتِ ابن بابویه و تفاسیر خراسانی»، در: حدیث حوزه، ش20، ص93-130، 1399.
634. عادل زاده، علی؛ اکبری، عمیدرضا، «رمزواره های نصیری در الهداية الكبرى»، در: مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، ش71، ص167-201، 1401.
635. عادل زاده، علی؛ اکبری، عمیدرضا، «گستردگی سندسازی در تحف العقول»، در: مطالعات اعتبار سنجی، در دست نشر.
636. عادل زاده، علی؛ اکبری، عمیدرضا، «شاخصه های غلو در روایات مدح مفضل بن عمر»، در دست نشر.
637. عادل زاده، علی؛ اکبری، عمیدرضا، «نمود مذهب نصیری ابن شعبه حرانی در تحف العقول»، در: مطالعات اعتبار سنجی، در دست نشر.
638. عاصی، اسد علی، العلويون: تاريخاً و مذهباً، بيروت: دار المحجة البيضاء، 1432.
639. عافی خراسانی، محمد، بررسی شخصیت حدیثی ابوبکر جعابی و نقش آفرینی او در میراث روایی فریقین، پایان نامه کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، استاد راهنما: روح الله شهیدی، قم: دانشگاه فارابی، 1400.
640. عاملی، جعفر مرتضی، بيان الأئمة و خطبة البيان فى الميزان، بيروت: المركز الإسلامي للدراسات، الطبعة الثانية، 1424.
641. عانى، على جابر، تاريخ الطائفة العلوية النصيرية فى العراق، بغداد: دار المدينة المدورة، نسخه Noor 2019 ،Book.com.
642. عانى، منتجب الدين محمد بن الحسن، دیوان، تحقیق: هاشم عثمان، بيروت: مؤسسة النور للمطبوعات، 1423.
643. عباس، حسين على، اللسان فى ظلال القرآن، نسخه خطی، خط: سلمان علی اسماعیل، لاذقیه، بی تا.
644. عباس، على، الحسين بن حمدان: حياته، وفاته و كتبه، مقدمه كتاب العقود نشر همراه با رساله الفرق بين الرسول و المرسل، بی جا، بی نا، بی تا.
645. عبدالرحمن، محمود، الشيخ على بن منصور الصويري، طرطوس: مكتبة الشاش، 2009.
646. عبد السادّة، رسول كاظم، المفضل بن عمر سيرته و مسنده عند الإمامية، نجف: امانة المسجد الكوفة، الطبعة الاولى، 1436.
647. عبد على، إبراهيم، فرحة الزهرة: الأصل، الطقوس، والدلالات، نشر مجازی: 281/t.me/AlaWits،بی تا.
648. عثمان، طلال اسعد ابراهيم، تتمة نسخة الرسالة المصرية، حلبكو: بی نا، 1427.
649. عثمان، هاشم، الخصیبی: حیاته و آثاره و یلیه کتاب المائدة، بيروت: مؤسسة النور المطبوعات، 1432.
ص: 556
650. عثمان، هاشم، العلويون بين الأسطورة والحقيقة، بيروت: مؤسسة الأعلمی، بی تا.
651. عثمان، هاشم، تاریخ العلویین: وقائع و احداث، بیروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الاولى، 1418.
652. عثمان، هاشم، هل العلويون شيعة؟ بيروت: مؤسسة الأعلمی،1994/1414.
653. عثمانی حسینی، محمد بن عبد الرحمن، تاریخ صفد، تحقیق: سهیل زکار، بی جا: تکوین.
654. العجم، رفيق، موسوعة مصطلحات التصوف الإسلامي، بيروت: مكتبة لبنان الناشرون، الطبعة الأولى، 1999.
655. عدنی، محمد بن يحيى ابن أبي عمر، الإيمان، محقق: حمد بن حمدى الجابري الحربي، الكويت: الدار السلفية، الطبعة الأولى، 1407.
656. عرامي، أحمد الطرس، ديانة اليمن السرية: ألوهية الحكيم الفلاح فى الموروث الشعي، قاهره: أروقة للدراسات والترجمة والنشر، الطبعة الأولى، 2019.
657. عسکری، سید مرتضى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، تهران: مجمع العلمى الاسلامي، الطبعة الثانية، 1416.
658. عسکری، عبد الحسین مهدي، العلويون أو النصيرية، بی جا: بی نا، 1400.
659. عصمة الدولة، محمد بن معز الدولة على بن عيسى، الرسالة المصرية: منهج العلم والبيان، بي جا: المجموعة الكاملة، 2016.
660. عضيمة، صالح، مقدمه بر رسالتان فى الحكمة المتعالية شيرازی، پاریس: بی نا، 1986.
661. عطار نیشابوری، فرید الدين، تذكرة الاولياء، تصحیح: رینولد آلین نیکلسون، ليدن: مطبعة ليدن، الطبعة الاولى، 1905.
662. عقیلی، محمد بن عمرو، الضعفاء، باهتمام: عبد المعطى قلعجی، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الثانية، 1418.
663. علائی، صادق، إعلام الخَلف بمن قال بتحريف القرآن من أعلام السّلف، قم: الآفاق، 1425.
664. «علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی»، در: مجله حوزه، ش54، ص135-158، 1371.
665. علوی، عبد الهادی محمد على، «إثبات الوصية للمسعودى ام للشلمغاني؟»، الخزانة، ش7، 1441.
666. علوی، کلثوم، مقایسه اندیشه های کلامی شیعیان اثناعشری و علویان سوریه با تأکید بر آرای مرتضی عسکری و محمد علی اسبر، استاد راهنما: محمد سوری، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم: دانشگاه قم، 1394.
667. علوی، محمد بن علی بن الحسين (منسوب به)، المناقب العتيق، مصحح: حسین موسوی بروجردی، قم: دليل ما، 1428.
668. على بن حمزه حراني، حجة العارف، سلسلة تراث العلويين، ج4، تحقيق: ابو موسى الحريري، بیروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
669. علی، رواء جمال، العقيدة النصيرية بين بني نمير و حران، بی جا: بی نا، 2016.
670. على، رواء جمال، مقدمة الأصيفر محمد بن شعبه، سلسلة مصادر العقيدة النصيرية، بی جا: بی نا، 2016.
ص: 557
671. علی رواء ،جمال، مقدمة الرسالة الرستباشية للخصيبي، سلسلة مصادر العقيدة النصيرية، بي جا: بی نا، 2014.
672. علی، رواء جمال، مقدمة التوحيد فى اثبات التفريد على بن عیسی جسری، سلسلة مصادر العقيدة النصيرية، بی جا: بی نا، 2014.
673. علی، فاروق اسلم، «تكوين مجتمع سورية العلوى»، العلويون في سورية، باهتمام: مایکل کیر و کریگ لارکین، ترمه رضوان الزيادة و أحمد العبدة، الدوحة: منتدى العلاقات العربية، 2021.
674. على، محمد أحمد، رفع الشبهات، بیروت: دار الفرقد، 2005.
675. علی، محمد أحمد، معجم أعلام العلويين، بيروت: دار المحجة البيضاء، 2002.
676. علی احمدی، سید قاسم، وجود العالم بعد العدم، قم: تک، 1380.
677. علیاری تبریزی، علی بن عبدالله، بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، مقدمه: شهاب الدین مرعشی، مصحح: جعفر حائری و هدایت الله مسترحمی، تهران: بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور، 1421.
678. علی دوست، ابوالقاسم، «قاعدة نفى سبيل»، در: مقالات و بررسی ها، ش76، ص231-254، 1383.
679. عماد الدین طبری، حسن بن علی، مناقب الطاهرين، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، 1379.
680. عواجی، غالب بن على، فرق معاصرة تنتسب إلى الإسلام، جدة: المكتبة العصرية الذهبية، 1422.
681. عونی، حاتم، اعتدال آل البيت و مقاومتهم لكل صور الغلو فيهم، رياض: مكتبة ملك فهد، 1434.
682. عیاشی، ابو النضر محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تحقیق: هاشم رسولی محلاتی، تهران: المكتبة العلمية الإسلامية، الطبعة الأولى، 1380.
683. عیاض بن موسی، شرح الشفاء، بیروت: دار الكتب العلمية، 1421.
684. غالب، مصطفی، مقدمه بر الهفت الشريف، منسوب به المفضل بن عمر جعفى، بيروت: دار اندلس، 1977.
685. غزالی، ابو حامد، مجموعة رسائل الإمام الغزالي، بيروت: دار الفكر، الطبعة الاولى، 1416.
686. غسائی، عماد الدین، الرسالة القرفاصية، بي جا: المجموعة الكاملة1، در: archive.org 2016.
687. غسائی، عماد الدين، الوصية، به کوشش: طلال اسعد ابراهیم عثمان، برگرفته از: نسخۀ خطی عیسی سعود جنیدی، 1407.
688. غضبان، منیر، سورية في قرن، عمان: دار عمار، در: Noor-Book.com، 2013.
689. فاطمه، عروج، نقش غلو با تحریفات مذهبی در جامعه شیعی پاکستان، استاد راهنما: اعظم رحمت آبادی، رساله سطح سه کلام اسلامی، قم: جامعة المصطفى، مدرسه علمیه حضرت نرجس، 1396.
690. فارسی، فضل الله بن محمود، رياض الجنان، نسخۀ خطی، تهران: کتاب خانه مجلس، شماره 16351، بی کا، بی تا.
691. فارسی، فضل الله بن محمود (منسوب به) صفوة الأخبار، نسخۀ خطى، كتابت: محمد بن سعيد بن سلیمان، قم: کتاب خانه مرعشی، شماره 748، تاریخ کتابت: 986 ه.ق.
ص: 558
692. فان اس، یوزف، کلام و جامعه، در سده های دوم و سوم، ترجمه: الهام بهشتی و محمدرضا بهشتی، قم: دانشگاه ادیان، 1401.
693. فتحی، سمانه؛ نقی زاده، حسن، «بررسی تأثیر عنصر مذهب در جرح و تعدیل راویان شیعه در آثار رجالی ذهبی»، در: آموزه های حدیثی، ش3، ص27-46، 1397.
694. فتونی عاملی، أبی الحسن ابن محمد طاهر، مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار (مُقدمة تفسير البرهان)، بيروت: مؤسسة الأعلمى، الطبعة الثانية، 1427.
695. فخر رازی، محمد بن عمر، إعتقادات فرق المسلمين والمشركين، تصحيح: محمد زينهم محمد عزب، قاهره: مكتبة مدبولی، 1413.
696. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، بيروت: دار احياء التراث العربي، الطبعة الثالثة، 1420.
697. فراهیدی، خلیل بن أحمد، كتاب العين، قم: هجرت، چاپ دوم، 1409.
698. فرایمن ،[فریدمن]، ارون، «زندگی نامه حسین بن حمدان خصیبی، بنیان گذار فرقه نصیری- علوی»، ترجمه: محمد حسن محمدی مظفر، در: هفت آسمان، س9، ش33، ص137-170، 1386.
699. فرزند وحی، جمال؛ دارایی، فرشته، «نقش امام حسن عسکری علیه السلام و اصحاب ایشان در حدیث امامیه»، در: سفینه، ش37، ص122-137، 1391.
700. فزاری، أبو إسحاق إبراهيم بن محمد، السير، تحقيق: فاروق حمادة، بيروت: مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1987.
701. فسوی، محمد بن علی بن عبد الملک، البیان فی نزول القرآن، نسخۀ خطی، قم: مكتبة المحقق الطباطبائی، ع/87، بی تا.
702. الفضائل (منسوب به شاذان بن جبرئیل)، قم: نشر رضی، چاپ دوم، 1363.
703. فقه الرضا، منسوب به علی بن موسی علیه السلام امام رضا، مشهد: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، الطبعة الأولى، 1406.
704. فلاحی قهرودی، علی رضا؛ و دیگران، «روایت روز قتل خلیفه دوم در منابع شیعی، ارزیابی سندی و متنی روایت نهم ربیع الاول»، در: تاریخ و تمدن اسلامی، ش40، ص29-53، 1401.
705. فيومى، أحمد بن محمد، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير، قم: مؤسسة دار الهجرة، الطبعة الثانية، 1414.
706. قاضی، وداد، الكيسانية فى التاريخ والأدب، بيروت: دار الثقافة، 1974.
707. قالش، حسّان قطار العلويين السريع، الوعى السياسى عند العلويين، النشأة والتطوّر 1822-1949، بی جا: المؤسسة العربية للدراسات والنشر، 2016.
708. قبادی، اسماعیل، «اصول اعتقادی اهل حق»، در: کلام اسلامی، ش18، ص48-60، 1375.
709. قرشی عدوى عمرى، أحمد بن يحيى، التعريف بالمصطلح الشريف، تحقيق: محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1988/1408.
ص: 559
710. قرشي، إدريس بن حسن عماد الدين، زهر المعاني، تصحیح: مصطفى غالب، بيروت: المؤسسة الجامعية، 1411.
711. قرطبی، عریب بن سعد، صلة تاريخ الطبری، نشر همراه با تاریخ طبری، بیروت: دار التراث، الطبعة الثانية، 1387.
712. قزوینی، نصر الله، تتمه الهداية الكبرى، نسخۀ خطى مجلس، شماره 9713، کاتب قفطالي، 1280 ه.ق.
713. قطیفی، ابراهيم، الفرقة الناجية، بيروت: دار الملاك- مؤسسة البقيع، الطبعة الأولى، 1420.
714. قلقشندي، أحمد بن على، صبح الأعشى فى صناعة الإنشاء، بيروت: دار الكتب العلمية، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
715. قمی، علی بن ابراهیم، تفسير القمى، تصحیح و تعليق: طيب الموسوى الجزائري، قم: مؤسسة دار الكتاب، الطبعة الثالثة، 1404.
716. قناعتگر، مصطفی؛ و سید شبیری، محمد جواد، «اعتبارسنجی محتوایی توحید مفضل با رویکرد عرضه بر روایات شیعی»، در: مطالعات اعتبارسنجی ،حدیث ش2، ص85-110، 1398.
717. قوتلی، مصطفی، تاریخ العلويين فى الشام، دمشق: دار العرب، 1960.
718. کارشناس، علی، تبیین اعتقادات و احکام فقهی علویان سوریه، قم: زمزم هدایت، 1394.
719. الكافى بلعن الضد المنافى (منسوب به محمد بن نصیر)، نسخۀ خطی، بی کا، حمص، تلكلخ، مكتبة جامع، 1986.
720. کاوند، علی رضا، «شخصیت شناسی ابوالخطاب»، در: حدیث اندیشه، ش5-6، ص93-112، 1382.
721. كاهون (كوهن)، ليون، رحلة إلى جبال العلويين عام 1878م.، ترجمه: مها احمد، دمشق: التكوين، 2004.
722. كتاب الماجد (منسوب به جابر بن حیان)، در: رسائل جابر بن حيان، محقق: احمد فرید مزیدی، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 2006.
723. كتاب المجموع النصيري: تاريخ العقيدة النصيرية، تصحیح: رنه دوسو، پاریس، Emile Bouillon 1900.
724. کجک، مروان، الجيل التالی، بی جا: روایة، نسخه سایت گوگل بوک، 2013.
725. کراجکی، محمد بن علی، الرسالة العلوية في فضل أمير المؤمنين علیه السلام على سائر البرية، مصحح: عبدالعزیز کریمی، قم: دلیل ما، چاپ اول، 1427.
726 کردعلی، محمد، خطط الشام، الجزء السادس، دمشق: مكتبة النوري، 1403.
727. کرمانی، محمدکریم خان، ارشاد العوام، بی جا، در: پایگاه شیخیه الأبرار، بی تا.
728. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال: رجال الكشي، تحقيق: حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409.
729. کفعمی، ابراهیم بن علی، مجموع الغرائب، تحقيق: سید مهدی رجائی، قم: مؤسسه انصار الحسين علیه السلام، مطبعة سيد الشهداء علیه السلام، چاپ اول، 1412.
ص: 560
730. کلازی، محمد، افراد الذات عن الأسماء و الصفات، بي جا: المجموعة الثانية لمؤلفات النصيرية، در: archive.org، حروف نگاری 2005.
731. کلازى، محمد، التأييد في خاص التوحيد، بي جا: المجموعة الثانية لمؤلفات النصيرية، در: archive.org برگرفته از نسخه میهوب با اختلافات، حروف نگاری 2005.
732. کلازی، محمد، التأييد في خاص التوحيد، نسخۀ خطی علی صالح حسن احمد ميهوب برگرفته از نسخه على حامد حسن الكوكعى، حلبکو، کتابت 1410.
733. کلازی، محمد، الشافية في الحقائق الخفية، بي جا: المجموعة الثانية لمؤلفات النصيرية، در: archive.org، برگرفته از نسخۀ خطی علی صالح ميهوب، حروف نگاری 2005.
734. کلباسی، ابو المعالی محمد بن محمد ابراهيم، الرسائل الرجالية، تحقيق: محمد حسین درایتی، قم: دار الحديث، چاپ اول، 1422.
735. کلبی، حمدان، الفصل، بي جا: المجموعة الكاملة1، در: archive.org
736. کلبنی، محمد بن يعقوب، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الإسلامية، الطبعة الرابعة، 1407.
737. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الكوفي، مصحح: محمد کاظم، تهران: مؤسسة الطبع والنشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، الطبعة الأولى، 1410.
738. گرامی، محمدهادی، «تطور گفتمان تفویض در سده دوم هجری و طیف مفضل بن عمر»، در: تاریخ و تمدن اسلامی، ش15، ص27-58، 1391.
739. گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن الضحاک بن محمود، زين الأخبار، تهران: نشر دنیای کتاب، چاپ اول، 1363.
740. لاجوردی، فاطمه، «بکتاشیه»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ادیان و عرفان، ج12، ویرایش شده در 1399/03/30، 1376.
741. لانتزا، ماریان، «علویان ترکیه و علویان سوریه؛ شباهت ها و تفاوت ها»، ترجمه: عباس برومند اعلم، در: تاریخ اسلام ش35، ص201-228، 1387.
742. لاهوتی، بهزاد، «جولان»، در: دانش نامۀ جهان اسلام، ج11، تهران: بنیاد دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386.
743. لاهيجي، محمدباقر، تذكرة الأئمة، نسخۀ خطى، كتاب خانه مجلس شورای اسلامی، شماره 5565.
744. لايد، صموئيل، اللغز الآسيوى نصيرية بلاد الشام، ترجمه و تحقیق: سید محمد ولی زکی، انجلترا: بی نا، 2018.
745. لایقی، محمدرضا، بررسی منظومه معرفتی رجب بُرسی و خاستگاه های آن در مسئله امامت، استاد راهنما: حبیب الله دانش شهرکی و نعمت الله صفری فروشانی، رساله دکتری فلسفه و کلام اسلامی، قم: دانشگاه قم، 1400.
746. لسانی فشارکی، محمد علی، «ابن سكون»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، تهران: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1369.
ص: 561
747. ماخوس، على بن سلمان، المختصر بنفى عبادة الشمس والقمر، سلسلة تراث العلويين، ج12، تصحیح: ابو موسى الحریری، بیروت: دار لأجل المعرفة، بي تا. 748. ماسينيون، لویس، اخبار ،الحلاج، دمشق: التكوين، الطبعة الأولى، 2006.
749. ماسينيون، لویی، انا الحق و عرفان حلاج (مصائب حلاج)، ترجمه: سید ضیاء الدین دهشیری، تهران: جامی، 1374.
750. مامقانی، عبد الله، تنقيح المقال في علم الرجال، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1431.
751. مامقانی، محمدتقی، دیوان آتشکده نیر، تبریز: کتاب فروشی هاتف، 1319.
752. مامقانی، محمدتقى، صحيفة الابرار، بيروت: دار المحجة البيضاء، لجنة النور الأزهر، 2004.
753. ماوردی، علی بن محمد، النكت والعيون، المحقق: السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم، بيروت: دار الكتب العلمية، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
754. متقی هندی، علی بن حسام الدين، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1989.
755. المثال والصورة (منسوب به محمد بن نصیر بصری ،نمیری)، سلسلة تراث العلويين، ج1، تصحیح: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
756. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار علیهم السلام، بيروت: دار احياء التراث العربي، الطبعة الثانية، 1403.
757. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول صلّی الله علیه و آله و سلّم، تحقيق: رسول محلاتی، تهران: دار الكتب الإسلامية، الطبعة الثانية، 1404.
758. مجلسی، محمد باقر، الوجيزة فى الرجال، به کوشش: محمد کاظم رحمان ستایش، تهران: همایش بزرگ داشت علامه مجلسی، چاپ اول، 1420.
759. مجلسی، محمد تقی، روضة المتقين فى شرح من لا يحضره الفقيه، مصحح: حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، چاپ دوم، 1406.
760. مجمع الأخبار، تحقيق: ابو موسى الحريري، سلسلة تراث العلويين، ج8، بیروت: دار لأجل المعرفة، 2008.
761. مجموعه رسائل، نسخۀ شماره 1045 مشکات، تهران: کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، بی تا.
762. محلی، حُمید بن احمد، الرسالة الزاجرة لذوى الحجي عن الغلو في أئمة الهدى، تصحيح: سيد على موسوی نژاد، در: هفت آسمان، ش29، ص39-53، 2006.
763. محمدی ری شهری، محمد، دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، با همکاری محمد کاظم طباطبایی، محمود طباطبایی نژاد، ترجمه: مهدی مهریزی، قم: دارالحدیث، 1382.
764. محمدی (نجارزادگان)، فتح الله، سلامة القرآن من التحريف، تهران: پیام آزادی، چاپ اول، 1378.
765. محیط قمی، محمد، دیوان محیط قمی، چاپ سنگی، بی جا: کتاب فروشی شهشهانی، 1328.
766. مخوّل، موسى، العَلويون، مِن الوجود فى التّاريخ إلى التّاريخ مع مدخل إلى التّعريف بالإسلام والفَِرق الإسلامية، بيروت: بيسان، الطبعة الأولى، 2017.
ص: 562
767. مددی، احمد، نگاهی به دریا، قم: مؤسسه کتاب شناسی شیعه، چاپ اول، 1393.
768. مدرسی طباطبایی، حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه: هشام ایزدپناه، بی جا، بی نا، چاپ دوم، 1375.
769. مدرسی طباطبایی، حسین، میراث مکتوب شیعه، سه قرن نخست، ترجمه: علی قرانی و رسول جعفریان، تهران: اعتماد، چاپ دوم، 1386.
770. مدرسی ،حسین؛ و رحمتی، محمدکاظم، «بررسی ستیزه های دیرین دربارۀ تحریف قرآن» هفت آسمان، ش11، ص41-78، 1380.
771. مدنى زرقي، إسماعيل بن جعفر بن أبي كثير، حديث على بن حجر السعدى عن إسماعيل بن جعفر المدنی، تحقیق: عمر بن رفود بن رفيد السّفياني، الرياض: مكتبة الرشد، الطبعة الأولى، 1998/1418.
772. مرتضی بن داعى، تبصرة العوام في معرفة مقالات الأنام، ج1، مصحح: عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر، چاپ اول، 1364.
773. مرعشی نجفی، شهاب الدین، موسوعة الإمامة فى نصوص أهل السنة، به کوشش: محمود المرعشی، محمد إسفندياري، قم: صحیفه خرد، 1430.
774. مروزی، محمد بن نصر بن الحجاج، اختلاف الفقهاء، المحقق: مُحَمّد طَاهِر حَكيم، الرياض: أضواء السلف، الطبعة الأولى، 2000/1420.
775. مرهج، ابراهيم عبد اللطيف، شرح دیوان الخصیبی، بیروت: دار المیزان، بی تا.
776. مرهج، ابراهيم عبد اللطيف، شرح ديوان الحسين بن حمدان الخصیبی، به کوشش: سلمان عزیز علی اسعد، لاذقیه: بی نا، 1436.
777. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: اسعد داغر، قم: دار الهجرة، 1409.
778. مسقس، يونس على يونس حسين، البيان بمعرفة الرحمن، بي جا: المجموعة الكاملة 1، در 2016 archive.org.
779. مسقس، يونس على يونس حسين، المدخل، بی جا: المجموعة الكاملة1، در: archive.org، 2016.
780. مسقس، يونس على يونس حسين، مشكاة المصباح، بي جا: المجموعة الكاملة1، در: archive.org 2016.
781. مسكويه، أبو على أحمد بن محمد بن يعقوب، تجارب الأمم و تعاقب الهمم، محقق: أبو القاسم امامى، تهران: سروش، چاپ دوم، 2000/1379.
782. مشتاق أحمد، محمد سهيل، التناسخ جذوره و تأثيره في غلاة الشيعة: دراسة و نقدا، رسالة الماجستير، جامعة أم القرى، 1418.
783. مشکور، محمد جواد، ترجمه فرق الشيعة نوبختی، تهران: بنياد فرهنگ ایران، 1353.
784. المشيخة والتوجيه، نسخۀ خطی پرینستون با عنوان کتاب في اعتقاد الخوارج من المسلمين، كاتب: يوحنا بن يوسف وارسی فرنسیسی، مدينة مرسيلسیا، بی تا.
ص: 563
785. المشيخة، تحقيق: ابو موسى الحريري، سلسلة تراث العلويين، ج9، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2008.
786. مظلوم، حسین محمد، من وحى الحقيقة؛ المسلمون العلويون بين المفتريات الاقلام و جور الحكام، بيروت، دار المحجة البيضاء، 2001.
787. معارف، مجید، «بررسی ریشه های اباحه گری در آیات و روایات با تأکید بر شناخت تطبیقی ارتباط ایمان و عمل در دیدگاه های کلامی»، در: پژوهش دینی، ش15، ص7-26، 1386.
788. معارف، مجید؛ حیدری مزرعه آخوند، محمد علی، «کاوشی در پدیدآورندۀ کتاب الاختصاص»، در: حدیث پژوهی، س10، ش20، ص1-28، 1397.
789. معصومی مقدم، محمد، نقش نقادی متن در داوری رجالیون متقدم، قم: مؤسسة معارف، 1400.
790. معمر بن راشد، الجامع، المحقق: حبيب الرحمن الأعظمي، مطبوع آخر مصنف عبد الرزاق، باكستان: المجلس العلمى، الطبعة الثانية، 1403.
791. معلمی، مصطفی؛ هاشمی خان عباسی، سید علی، «بررسی نقش غالیان در گسترش فرهنگ توهین و سب و لعن با نام و نشان نسبت به خلفای سه گانه»، در: فقه و تاریخ تمدن ملل اسلامی، ش36، ص11-134، 1392.
792. مغربی، ابو الحسن علی بن موسى بن سعيد، الجغرافيا، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
793. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
794. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الامالی، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
795. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول العشرة في الغيبة، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
796. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
797. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، المسائل السروية، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
798. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.
799. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحيح إعتقادات الإمامية، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1414.
800. مقاتل بن سلیمان ازدی، تفسیر، المحقق: عبد الله محمود شحاته، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الأولى، 1423.
801. مقتنى، بهاء الدين سموقى، الرسالة المسيحية، رسائل الحكمة، ج3، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الخامسة، 1986.
802. مقدسی، المطهر بن طاهر، البدء والتاريخ، بي جا: مكتبة الثقافة الدينية- بورسعيد، در: نرم افزار المكتبة الشاملة، 1431.
803. مقدّسی، یدالله، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام، قم: بوستان کتاب، 1395.
804. مقريزي، أحمد بن على بن عبد القادر، المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1418.
ص: 564
805 مکارم، سامی نسيب، أضواء على مسلك التوحيد الدرزية، المختارة الشوف: الدار التقدمية، الطبعة الثالثة، 2010.
806. مكزون، حسن بن یوسف، تزكية النفس، بی جا: موقع مكتبتنا العربية، بي تا.
807. مکی عاملی، حسین یوسف، الإسلام والتناسخ، بيروت: دار الزهراء، 1411.
808. ملطی، محمد بن احمد، التنبيه و الرد على اهل الأهواء و البدع، تحقيق: محمد زينهم محمد عزب، مصر: مكتبة مدبولى، الطبعة الاولى، 1413.
809. ملکی تراکمه ای، محمود؛ و رحمان ستایش، محمد کاظم، «وصیت مفضل بن عمر، بازیابی و اعتبار سنجی»، در: علوم حدیث، ش82، ص59-85، 1395.
810. ملكيان، محمدباقر، الغلو في مصطلح الملل والنحل والرجال، قم: معهد اديب الفقه الجواهري، 1398.
811. ملکیان، محمد باقر، مقدمه بر فرق الشیعة نوبختی، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1396.
812. منتظری، سعیدرضا، زندیق و زنادیق، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1389.
813. المنصف بن عبد الجليل، «فى التعليق والسماع أو مراسم تعليم الدين عند النصيرية»، حوليات الجامعة التونسية، ش46، 2002.
814. المنصف بن عبد الجليل، الفرقة الهامشية، تونس: النشر الجامعي، 1419.
815. المنصف بن عبد الجليل، الفرقه الهامشية في الإسلام: بحث فى تكون السنيه الإسلاميه ونشأة الفرقة الهامشية و سيادتها و استمرارها، بیروت: دار المدار الإسلامي، الطبعة الأولى، 2005.
816. المنصف بن عبد الجليل، مقدمه كتاب الصراط المنسوب الى المفضل بن عمر الجعفی، بیروت: دار المدار الإسلامي، 2005.
817. الموارد (منسوب به محمد بن نصير)، نسخۀ خطی، بی کا، حمص، تلكلخ، مكتبة جامع، 1996.
818. موحدیان عطار، علی، تناسخ: گذشته و امروز، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1393.
819. موسوعة حديث الثقلين، قم: مركز الأبحاث العقائدية، 1431.
820. موسوي حسینی، احمد بن محمد باقر، حاشيه الهداية الكبرى خصيبي، نسخۀ خطی، کتابت: موسوی حسینی، تاریخ کتابت: 1318 ه.ق.
821. موسوی، سید علی رضا، تصوف و مسئله شریعت، قم: مؤسسه آموزش عالی خاتم النبيين، 1400.
822. مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تحقیق: توفیق سبحانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1373.
823. مؤمن، هانیه؛ شهیدی، روح الله، «بررسی تفسیری آیات زنده بودن شهدا»، در: مطالعات تفسیری، ش36، ص103-122، 1397.
824. مهلهلی بغدادی، محمد، الرسالة البغدادية، سلسلة تراث العلويين، ج11، تحقيق: أبو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، بي تا.
825. میر جعفری، حسین؛ دهقان نژاد، مرتضی؛ حاجیان پور، حمید، «اندیشه غالیانه در طریقت صفوی»، در: اندیشه دینی، ش21، ص93-116، 1385.
ص: 565
826. میرحسینی، سید علی نقی، «سید حسن شیرازی»، در: ستارگان حرم، ش15، قم: انتشارات زائر، 1377.
827. میرزای قمی، ابوالقاسم، «رساله ای در بررسی اصالت خطبه البیان»، تصحیح: محمدمهدی کرباسچی، در: سفینه، ش16، ص135-180، 1386.
828. میرزای قمی، ابوالقاسم، سه رساله در نقد عرفان، ویراستاران: حسین لطیفی، سید علی جباری گل باغی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1388.
829. میرزایی، احمد، شرح و تحقيق طب الأئمة، مشهد: مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف، 1398.
830. میلانی، حسن، چرا مرا آفریدند؟ قم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، چاپ دوم، 1392.
831. میلانی، سید علی، ازدواج ام کلثوم با عمر، سلسله پژوهش های اعتقادی، قم: الحقائق، بی تا.
832. میلانی، سید على، نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار، قم: الحقائق، چاپ سوم، 1387.
833. میهنی، محمد بن منور، أسرار التوحيد في مقامات أبى سعيد، شارح: بديع محمد جمعة، قاهرة: المجلس الأعلى للثقافة، الطبعة الأولى، 2007.
834. ناث، ر؛ گلدزیهر، ایگناس، اسلام در ایران، شعوبیه؛ نهضت مقاومت ملی ایران علیه امویان و عباسیان، ترجمه و تحقیق: محمدرضا افتخارزاده، تهران: نشر میراث تاریخی اسلام و ایران، 1371.
835. ناشی اکبر (ابن شرشیر)، ابو العباس عبد الله بن محمد، مسائل الإمامة، تحقيق: علیرضا ایمانی، قم: مركز مطالعات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1386.
836. ناصح الدولة، جيش بن محرز، الرسالة سلسلة تراث العلويين، ج11، تحقیق: ابو موسى الحريري و الشيخ موسى، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، بي تا.
837. ناصری، طاهره، تحلیل تطور گفتمان غلو در امامت در منابع شیعه امامیه اثناعشری (قرن 2 تا اواخر قرن 5)، استاد راهنما: دکتر علی محمد ولوی، پایان نامه دکتری، تهران: دانشگاه الزهرا (سلام الله علیها)، 1394.
838. ناصری طاهری، عبدالله، «راشدالدین سنان: پیشوای بزرگ اسماعیلیان شام در عصر صلیبی»، در: تاریخ اسلام، س2، ش7، ص 137-168، 1380.
839. نامۀ سرانجام، تصحیح و تحقیق: صدیق صفی زاده، تهران: هیرمند، 1375.
840. نباطى عاملى، على من محمد بن يونس، الصراط المستقيم إلى مستحقى التقديم، مصحح: ميخائيل رمضان، نجف: المكتبة الحيدرية، 1384.
841. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، الرجال، به کوشش: سید موسی شبیری زنجانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365.
842. نجفی یزدی، محمد، «اعجاز ائمه علیهم السلام و روایات مربوط به آن»، در: طلوع، ش18، ص 121-162، 1385.
843. نجفی، روح الله، «کارکرد قرائت عبدالله ابن مسعود در تبیین آیات الاحکام»، در: علوم قرآن و حدیث، ش96، ص139-161، 1395.
844. نجفی، محمد باقر، بهائیان، تهران: مشعر، چاپ اول، 1383.
ص: 566
845. النسب العالى (منسوب به محمود بن عسکر زجاج)، نسخۀ خطی چاپ شده در: خلاصة اعلام النسب، تحقيق: عبد الكريم جامع، تلكلخ، 1430.
846. نصراللهی، مرتضی؛ موسوی، سید احمد، «تحلیل تأثیر اندیشه غلو بر گسترش اباحی گری»، در: پژوهش نامه مذاهب اسلامی، ش12، ص216-237، 1398.
847. نعماني (ابن أبي زينب)، محمد بن ابراهيم، الغيبة، مصحح: علی اکبر غفاری، تهران: صدوق، چاپ اول، 1397.
848. نفیسی، شادی؛ رضایی، حسین، «بررسی آراء رجالیان دربارۀ احمد بن علی بن كلثوم و اعتبارسنجی احادیث وی»، در: پژوهش های قرآن و حدیث، دوره 54، ش2، ص509-526، 1400.
849. نمازی شاهرودی، علی، علم الغيب، ترجمه: سید جواد رضوی، تحقیق: مرتضی اعدادی خراسانی، مشهد: ولایت، 1435.
850. نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام (منسوب به ابن جریر طبری)، مصحح: باسم محمد اسدی، قم: دلیل ما، 1427.
851. نوبختی، حسن بن موسى، فرق الشيعة، بيروت: دار الأضواء، الطبعة الاولى، 1404.
852. نوری، میرزا حسین، الفیض القدسی، چاپ شده در: مجلسی، بحار الأنوار، ج102، بيروت: دار إحياء التراث العربي، 1403.
853. نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، نسخه چاپ سنگی، به خط: احمد بن محمدرضا طباطبایی اردستانی، 1298.
854. نوری، میرزا حسین، نفس الرحمن، محقق: جواد قیومی، قم: مؤسسة الآفاق، 1411.
855. نویری، أحمد بن عبد الوهاب، نهاية الأرب فى فنون الأدب، قاهرة: دار الكتب والوثائق القومية، الطبعة الاولى، 1423.
856. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، مصحح: محمد فؤاد عبد الباقى، قاهره: دار الحدیث، 1412.
857. نیلی نجفی، بهاء الدين على بن عبد الكريم، سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، مصحح: قيس عطار، قم: دلیل ما، چاپ اول، 1426.
858. نيلى نجفى، بهاء الدين على بن عبد الكريم، منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیه السلام، مصحح: عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم: مطبعة الخيام، چاپ اول، 1360.
859. واقدى، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق: مارسدن جونس، بيروت: دار الأعلمى، الطبعة الثالثة، 1989/1409.
860. وحید بهبهانی، محمدباقر، تعليقة على منهج المقال، منتشر شده ضمن منهج المقال في تحقيق أحوال الرجال، قم: مؤسسة آل البيت علیهم السلام، چاپ خانه ستاره، چاپ اول، 1422.
861. وکیع (بغدادی)، محمد بن خلف، أخبار القضاة، المحقق: عبد العزيز مصطفى المراغى، مصر: المكتبة التجارية الكبرى بشارع محمد على، الطبعة الأولى، 1947/1366.
862. وورن، تورشتين، العلويون: الخوف والمقاومة، ترجمه: ماهر الجنيدى، دوحة: مركز الحرمون، 2018.
ص: 567
863. وینتر، ستفان، «العلويون في العهد العثماني»، العلويون في سورية، باهتمام: مایکل کیر و کریگ لارکین، ترجمه: رضوان الزيادة و أحمد العبدة، الدوحة: منتدى العلاقات العربية، 2021.
864. هاشم بن محمد (منسوب)، مصباح الانوار، نسخۀ خطی کتاب خانه سپهسالار، شماره 5557 بی تا.
865. هاشم، عادل، المفضل بن عمر، بحث رجالی، در alfeker.net، بی تا.
866. هاشمی، فاطمه، بررسی صحت و اعتبار روایات تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، استاد راهنما: علی اکبر غفاری، رساله دکتری الاهیات و معارف اسلامی، قم: دانشگاه قم، 1381.
867. هاشمی نسب، سید محمود؛ حدادی، شعیب، سیری در آثار علامه سید محمد حسین طهرانی، قم: دلیل ما، 1399.
868. هالم، هاينس، الغنوصية فى الإسلام، ترجمه: رائد الباش، كولونيا: جمل، 2003.
869. هالم، هاینس، غنوصیان در اسلام، ترجمه: احسان موسوی خلخالی، تهران: حکمت، چاپ اول، 1394.
870. الهفت الشريف (منسوب به مفضل بن عمر جعفی)، سلسلة تراث العلويين، ج6، تصحیح: ابو موسى الحريري، بيروت: دار لأجل المعرفة، الطبعة الأولى، 2006.
871. الهفت والأظلة (منسوب به مفضل بن عمر جعفی)، عارف تامر، بیروت: الكاثولوكية، 1960.
872. هلال، محمد حسن، كشف الحجاب عن قلب الجاحد و المرتاب، نسخه چاپ سنگی، صافيتا، 1990.
873. هلالی، سلیم بن قیس (منسوب)، كتاب سليم بن قيس، تحقیق: محمد انصاری زنجانی، قم: الهادی چاپ اول، 1405.
874. همام بن منبه (منسوب)، الصحيفة، المحقق: على حسن علی عبد الحميد، عمان: دار عمار، الطبعة الأولى، 1987/1407.
875. هندی، میرسید حامد حسين، عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار، اصفهان: کتاب خانه امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ دوم، 1366.
876. هواش، محمد، عن العلويين و دولتهم المستقلة، مغرب: دار البيضاء، 1997.
877. یار محمدیان، محمدتقی، «اثبات ازدیاد علم امام در پرتو احادیث»، در: امامت پژوهی، ش25، ص7-63، 1398.
878. یار محمدیان، محمدتقی، «اثبات ازدیاد علم امام از منظر قرآن»، در: امامت پژوهی، ش 21، ص7-34، 1396.
879. یاقوت حموی، معجم الأدباء، بيروت: دار الغرب الإسلامي، 1993.
880 . ياقوت حموي، معجم البلدان، بیروت: دار صادر، الطبعة الثانية، 1995.
881. يثربي، يحيى، «نقدی بر قاعده الواحد و اصل سنخیت»، در: نقد و نظر، ش37-38، ص251-263، 1384.
882. یعقوبی، (ابن واضح)، احمد بن أبي يعقوب، البلدان، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى، 1422.
883. یعقوبی، احمد بن أبي يعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، بی تا.
884. يمنى، ابو محمد، عقائد الثلاث و سبعين فرقة، تحقیق و دراسة: محمد بن عبدالله زربان الغامدی، قاهره: دار العلوم والحكم، الطبعة الثانية، 1422.
ص: 568
885. Aksu, İbrahim Enes, "Differences Similarities Between Anatolian Alevis Arab Alawites: Comparative Study on Beliefs and Practices", in: academia.edu/6854190.
886. Alkan, Necati, "Fighting for the Nusayri Soul, State, Protestant Missionaries and the Alawis in the Late Ottoman Empire", Die Welt des Islams, Brill, Leiden, 2012.
887. Alkan, Necati, Non-Sunni Muslims in the Late Ottoman Empire; State and Missionary Perceptions of the Alawis, I.B. Tauris, 2022.
888. Ansari, Hassan, "Al Husayn b_Ḥamdān al Khaṣībī and al_Hidayah", L'Ésotérisme shi’ite, ses racines et ses prolongements: Shi'i Esotericism: Its Roots and Developments, Brepols Publishers. 2016.
889. Anthony, Sean W., "Ghulāt" ", in: Encyclopaedia of Islam, THREE, Brill, 2018.
890. Anthony, Sean W., "The Composition of Sayf b. Umar's Account of King Paul and His Corruption of Ancient Christianity", Der Islam, 85, 2010.
891. Anthony, Sean W., "The Legend of 'Abdallah ibn Saba' and the Date of Umin al-Kitāb" JRAS, 21, pp. 1-30, 2011.
892. Asatryan, Mushegh, "Shi'i Literature in the Late Ninth Century Ishaq al-Ahmar al-Nakha'ī (d. 286) and His Writings", Light upon Light: Essays in Islamic Thought and History, Leiden: Brill, 2020.
893. Asatryan, Mushegh, Controversies in Formative SHI'I Islam, London I.B. Tauris Publishers, 2017.
894. Asatryan, Mushegh. "MOFAŻŻAL al-JO‘FI", in: Encyclopaedia Iranica, 2017.
895. Aslan, "Cajit, Nusayriler'de "Amcalık" Kurumu ve İşlevleri", Antakiyat, 2, 2018.
896. Atalay Vaktidolu, Adil Ali, Virani Divanı ve Risalesi (Buyruğu), Istanbul: Can Yayınları, Birinci Basim, 1998.
897. Atharuddin, A., "Syiah Nusairiyyah; Sejarah, Ideologi, dan Ajarannya", Kalimah, 12(1), 2014.
898. Bar-Asher, M. M.; Kofsky, Aryeh, "Kitab al-Dala'īl fi Ma'rifat al-Masă'il of Abū Sa'īd Maymun ibn al-Qāsim al-Tabarānī, Historical Doctrinal Aspects", Rivista degli studi orientali, Nuova Serie, Vol. 86, Published by: Sapienza Universita di Roma, pp. 9-23, 2013.
899. Bar-Asher, M. M.; Kofsky, Aryeh, "Dogma and Ritual in Kitab al-Ma'arif by the Nusayri Theologian Abū Sa'id Maymun ibn al-Qasim al-Tabarānī", Arabica 52, pp. 43-65, 2005.
900. Bar-Asher, M. M.; Kofsky, Aryeh, "The Nusayri Doctrine of 'Ali's Divinity and the Nusayri Trinity According to an Unpublished Treatise from the 7th/13th Century”, Islam, 72, 1995.
901. Bar-Asher, M. M.; Kofsky, Aryeh, "The Theology of Kitāb al-usus: An Early Pseudepigraphic Nusayri Work", Rivista degli Studi Orientali 71, pp. 55-81, 1998.
902. Bar-Asher, M. M.; Kofsky, Aryeh, The Nusayri Alawi Religion: An Enquiry into its Theology and Liturgy, Leiden 2002.
903. Bar-Asher, Meir Michael, "The Iranian Component of the Nusayri Religion" in: Iran: Journal of the British Institue of Persian Studies, Vol. 41, 2003.
904. Biesterfeldt, "Hinrich, Das Kitab Al-Irğa' des Hasan b. Muḥammad b. al-Hanafiyya", In: Kleine Schriften by Josef van Ess, Brill, pp.718-748, 2108.
ص: 569
905. Çapar, Ali, “Mezhepçilik, Pragmatizm ve Müzakere 16 ile 19. Yüzyıllarda Osmanlı- Nusayri İlişkileri ve Nusayrilerin Değişen Statüleri", Alevism-Bektashism Studies, 22, 2020.
906. Çapar, Ali, The History of Nusayris ('Alawis) in OttomanSyria, 1831-1876, Theses and Dissertations. N.762, University of Arkansas, Fayetteville, 2013.
907. Capezzone, Leonardo, "Il Kitāb al-Sirāt attribuito a Mufaḍdal b. 'Umar al-Gu'fi. Edizione del ms. unico (Paris, Bibliothèque Nationale) e studio introduttivo", Rivista degli Studi Orientali, 69, pp. 295-416, 1995.
908. Capezzone, Leonardo, "Kaysaniyya", in: Encyclopaedia of Islam, THREE, Brill, 2023.
909. Capezzone, L. "Abiura dalla Kaysaniyya e conversione all'Imamiyya: il caso di Abū Khālid AlKābulī, RSO 66, No. 1-2, 1992.
910. Clarke, Lynda G., Early Doctrine Of The Shiah According To The Shii Sources, PhD diss., Institute of Islamic Studies, McGill University, 1994.
911. Demirel, Yasemin, Hatay-Samandağ özelinde Nusayrilik ve ziyaret kültürü. (Yayınlanmamış Yüksek Lisans Tezi). Necmettin Erbakan Ü, Sosyal Bilimler Enstitüsü Temel İslam Bilimleri Anabilim Dalı, Konya, 2019.
912. Duran Gülçiçek, Ali, Nusayri Aleviler. Türk Kültürü ve Hacı Bektaş Veli Araştırma Dergisi, 2005.
913. Dussaud, R., Histoire et religion des Nosairis, Paris, É. Bouillon, 1900.
914. Firro, Kais. M., The Alawīs in Modern Syria from Nuṣayriya to Islam via Alawiya. Der Islam, 82, 2005.
915. Friedman, Yaron, "al-Husayn ibn Hamdan al-Khasībī: A historical Biography of the Founder of the Nusayri- 'Alawite sect", Studia Islamica, No. 93, 2001.
916. Friedman, Yaron, "Musa al-Sadr and the missing fatwa concerning the 'Alawi religion", British Journal of Middle Eastern Studies, 2022.
917. Friedman, Yaron, The Nusayri- 'Alawis, Leiden: Brill, 2010.
918. Goldsmith, Leon, "The 'Alawi Shaykhs of Religion", Sociology of Islam, No. 6, 2018.
919. Güngör, Özcan, "Üst Kavramsallaştırma Olarak Alevilik: Akide ve İbadetler Açısından Alevilik-Nusayrilik İlişkisi”, Hitit Üniversitesi Sosyal Bilimler Enstitüsü, No. 1, 2017.
920. Ivanow, Wladimir, Ummu'l-kitab, Geschichte und Kultur des Islamischen Orients, Der Islam, No. 23, 1963.
921. Kutlu, Sönmez, Aleviligin Dini Statüsü: Din. Mezheb, Tarikat, Heterodoksi, Ortadoksi Ya Da Metadoksi, İslamiyat, C. VI, S, 2003.
922. Lammens, Henri, "Les Nosairis. Notes sur leur histoire et leur religion, dans les Études”, By Vailhé Siméon. Échos d'Orient, tome 3, n°1, 1899.
923. Laanatza, Marianne Aringberg, "Alevis in Turkey -Alawites in Syria: Similarities and Differences", in: Alevi Identity, Ed. By Torb Olsson, Elizabeth Ozbalga, Catherina Raudvere; Swedich Research Institute, Istambul, 1998.
924. Lyde, Samual, The Ansyreeh and Ismaeleeh: A Visit to the Secret Sects of Northern Syria; with a View Towards the Establishment of Schools, London: Hurst and Blackett, 1853.
925. Lyde, Samual, The Asian Mystery, The Ansaireeh or Nusairis of Syria, London: Longman, 1860.
ص: 570
926. Maoz, Moshe, Asad: The Sphinx of Damascus: A Political Biography, Grove Pr, 1990.
927. Massignon, L., "Les origines shicites de la famille vizirale des Banu'l Furat", Louis Massignon, Opera Minora, Écrits mémorables, By Robert Laffont, Collection Bouquin, (Caire / Liban, Dar al-Maaref), 2009.
928. Moosa, Matti, Extremist Shiites, NewYork: Library of Congress, Syracuse, 1988.
929. Motzki, Harald, "The Musannaf of 'Abd al-Razzaq al-San'ānī as a Source of Authentic Aḥādīth of the First Century A. H.", Journal of Near Eastern Studies, V. 50, No. 1, The University of Chicago Press, 1991.
930. Paoli, Bruno, La diffusion de la doctrine nusayrie au IV /X e siècle d'après le "Kitāb Hayr al-şani a du cheikh Husayn Mayhuh Harfus, deux communautés ésotériques à la périphérie doctrinale de l'Islam, Brill: Arabica, 58, 2011.
931. Peterson, Üllar, "The Position of the Alawites in Islam", Studia Orientalia Tartuensia, No. 8, 2019.
932. Pouresmaeil, Ehsan. "Seeing Allah While Dreaming: A Comparison between Shi'a and Sunni Beliefs”, Journal of Shi' a Islamic Studies, V. 5, pp. 65-80, 2012.
933. Procházka-Eisl, Gisela and Procházka, Stephan, The Plain of Saints and Prophets: The Nusayri-Alawi Community of Cilicia (Southern Turkey) and Its Sacred Places, Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2010.
934. Soğukoğlu, Fehmi, "Nusayrilik ve Tanrı Algılar”, KADER Kelam Araştırmaları Dergisi, No. 11, 2013.
935. Suchotzki, K.; Crombez, G.; Debey, E., van Oorsouw, K.; Verschuere, B., "In Vino Veritas Alcohol, Response Inhibition and Lying", Alcohol and Alcoholism, No. 50, 2014.
936. Talbert, Charles H., "The Concept of Immortals in Mediterranean Antiquity", Journal of Biblical Literature, 94 (3), 1975.
937. Talhamy, Yvette, "American Protestant Missionary Activity among the Nusayris (Alawis) in Syria in the Nineteenth Century", Middle Eastern Studies, 47 (2), 2011.
938. Talhamy, Yvette, "The Alevis Alawis", Handbook of Islamic Sects and Movements, Chapter 12, brill.com, 2021.
939. Talhamy, Yvette, "The Fatwas and the NusayriAlawis of Syria", Middle Eastern Studies, 46 (2), 2010.
940. Talhamy, Yvette, "The Nusayri and Druze Minorities in Syria in the Nineteenth Century the Revolt against the Egyptian Occupation as a Case Study", Middle Eastern Studies, 48 (6), 2012.
941. Talhamy, Yvette, "The Nusayri Leader Ismail Khayr Bey and the Ottomans (1854-58)" Middle Eastern Studies, 44 (6), 2008.
942. Talhamy, Yvette, "The Syrian Muslim Brothers and the Syrian-Iranian Relationship" The Middle East Journal, 63 (4), 2009.
943. Tendler Krieger, Bella, "Abd Allah b. Saba' and the Role of the Nuṣayri Bāb. Rehabilitating the Heresiarchs of the Islamic Tradition”, L'ésotérisme shi'ite, 2016.
944. Tendler Krieger, Bella, "Marriage, Birth, and Bātinī Ta'wīl A Study of Nusayri Initiation Based on the Kitāb al-Hāwī fi 'ilm al-fatāwī of Abū Sa'id Maymūn al-Tabarānī”, Arabica, No. 58, 2011.
ص: 571
945. Tendler Krieger, Bella, "New Evidence for the Survival of Sexually Libertine Rites among some Nuşayri-'Alawis of the 19th Century", Islamic Cultures, Islamic Contexts, Chapter 21, Brill, 2014.
946. Tendler Krieger, Bella, "The Rediscovery of Samuel Lyde's Lost Nuşayrī Kitāb al- Mashyakha (Manual for Shaykhs)", Journal of the Royal Asiatic Society, Vol. 24, No. 1, Cambridge University Press, 2014.
947. Tendler Krieger, Bella, Concealment and Revelation A Study of Secrecy and Initiation among the Nuşayri- Alawis of Syria, PhD diss., Princeton University, 2012.
948. Tucker, William F., Mahdis and Millenarians Shiit, Cambridge University Press, 2008.
949. Üzüm, İlyas, Nusayrilik, DİA içinde (C. XXXIII), İstanbul: TDV Yayınları, 2007.
950. Wasserstorm, Steave, "The Moving Finger Writes Mughira B. Said, Islamic Gnosis", History of Religions. V. 85, 1985.
951. Winter, Stefan, A History of the 'Alawis from Medieval Aleppo to the Turkish Republic, Princeton University, 2016.
952. Yaffe, Gitta; Dann, Uriel, "Suleiman al-Murshid, Beginnings of an Alawi Leader” Middle Eastern Studies, V. 29, Oct.1993.
953. Zellentin, Holger Michael, The Qur'ans Legal Culture, The Didascalia Apostolorum as a Point of Departure, Germany: Mohr Siebeck, 2017.
954. Zhigulskaya, Darya, “Alevis vs. Alawites in turkey: from the general to the specific (based on field studies in the town of hacibektaş and hatay province)",International journal of humanities and education (IJHE), No. 10, 2019.
ص: 572