محتوای دهه آخر صفر

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی نژاد، سیدمجتبی، 1359-

عنوان و نام پديدآور : محتوای دهه آخر صفر/سیدمجتبی حسینی نژاد.

مشخصات نشر : تبریز: انتشارات عاصم ، 1403.

مشخصات ظاهری : 282 ص.

شابک : 7-693-331-622-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [281]- 282.

موضوع : حسین بن علی علیه السلام ، امام سوم، 4 - 61ق -- اربعین

موضوع : Hosayn ibn Ali, Imam III, 625 - 680 -- Arba'in

موضوع : دعاهای ماه صفر

*Prayers of Safar

اعمال الشهور

*Monthly prayers

رده بندی کنگره : BP270

رده بندی دیویی : 297/774

شماره کتابشناسی ملی : 9717425

خیراندیش دیجیتالی: کانون فرهنگی اندیشه اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص: 1

اشاره

ص: 2

محتوای دهه آخر صفر

سید مجتبی حسینی نژاد

ص: 3

محتوای دهه آخر صفر

سید مجتبی حسینی نژاد

ناشر: عاصم

صفحه آرایی: واحد هنری انتشارات عاصم

نوبت چاپ: اول/ 1403

تیراژ : 500 نسخه

شابک : 7-693-331-622-978

قیمت روی جلد: 000/800/2 ریال

مركز پخش: نشر عاصم: 09145874352

پست الكترونیك ناشر: nashre.asem@gmail.com فروش اینترنتی كتاب: www.asembook.ir

همه حقوق چاپ و نشر این کتاب اعم از چاپ، کپی، تکثیر، ذخیره در سیستم های بازیابی محفوظ است.

سرشناسه : حسینی نژاد، سیدمجتبی، 1359-

عنوان و نام پديدآور : محتوای دهه آخر صفر/سیدمجتبی حسینی نژاد.

مشخصات نشر : تبریز: انتشارات عاصم ، 1403.

مشخصات ظاهری : 282 ص.

شابک : 7-693-331-622-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [281]- 282.

موضوع : حسین بن علی علیه السلام ، امام سوم، 4 - 61ق -- اربعین

موضوع : Hosayn ibn Ali, Imam III, 625 - 680 -- Arba'in

موضوع : دعاهای ماه صفر

*Prayers of Safar

اعمال الشهور

*Monthly prayers

رده بندی کنگره : BP270

رده بندی دیویی : 297/774

شماره کتابشناسی ملی : 9717425

ص: 4

فهرست

مقدمه13

شب اربعین15

فضیلت ذکر صلوات16

ثواب زیارت امام حسین علیه السلام 16

عظمت دستگاه امام حسین علیه السلام 16

داستانی درباره معنای حقیقی ذبح عظیم در قرآن17

معنای بذل و بذل امام حسین علیه السلام 19

نظر اهل بیت به اشعار و شخصیت حافظ20

لیل طلب آب امام از دشمن20

معنای هل من ناصر امام حسین علیه السلام 21

محبت فوق العاده امام حسین علیه السلام 21

نوکری در دستگاه امام حسین علیه السلام 22

دیدار امام حسین علیه السلام از خادمش هنگام مرگ 22

ذکر مصیبت اربعین امام حسین علیه السلام (بازگشت اسرا به کربلا)23

دلایل اهمیت اربعین درفرهنگ اسلامی: 24

امام عسگری و جایگاه اربعین دراحیاء و انسجام شیعه: 27

اولین اربعین حسینی وزیارت اهل بیت علیهم السلام از کربلا 28

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات - حوزه علمیه قم 34

ص: 5

اربعین حسینی34

فضیلت ذکر صلوات34

عظمت دستگاه امام حسین علیه السلام 35

داستانی درباره معنای حقیقی ذبح عظیم در قرآن35

سختترین امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام 37

معنای بذل و بذل امام حسین علیه السلام 38

نظر اهل بیت به اشعار و شخصیت حافظ38

لیل طلب آب امام از دشمن39

معنای هل من ناصر امام حسین علیه السلام 39

محبت فوق العاده امام حسین علیه السلام 40

نوکری در دستگاه امام حسین علیه السلام 40

دیدار امام حسین علیه السلام از خادمش هنگام مرگ41

ذکر مصیبت اربعین41

امام حسین علیه السلام (بازگشت اسرا به کربلا)41

ذکر مصیبت اربعین43

زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین46

شناخت شناسنامهای حضرت زینب کبری علیها السلام 49

زیارتنامه مختصر:50

واژه «اربعین»58

1. شهادت چهل مؤمن59

2. دعا برای چهل مؤمن59

3. دعای چهل نفره60

4. آمرزش چهل گناه60

5. کمال در چهل سالگی61

7. یاران حضرت مهدی علیه السلام 62

8. چهل روز عزای مؤمن62

ص: 6

9. زندگی چهل ساله62

10. بعثت انبیاء در چهل سالگی63

11. حفظ چهل حدیث63

12. آثار گناه تا چهل روز64

13. اصلاح تا چهل سالگی64

14. هشدار به چهل ساله ها!64

15. تغذیه و اربعین65

16. چهل نفر هسته اولیه65

17. دریغ از چهل یاور راستین!66

18. حقوق همسایه66

19. مهلت تا چهل روز66

20. بهداشت فرزندان67

21. تسبیح حیوانات67

22. کرامت نام حضرت محمد صلی الله علیه وآله 68

23. اربعین در قرآن68

24. مجاهد دار به دوش69

25. ارزش عدالت گستری69

26. هشدار به محتکران!70

27. چله نشینی برای حاجت70

28. زیارت اربعین از نشانه های ایمان و تشیع70

29. چهل روز گریه بر امام حسین علیه السلام 71

30. فرازی از زیارت اربعین71

روز اربعین73

روز اربعین76

نوحه79

شب 21 صفر80

ص: 7

اربعین به مثابه یک رسانه بزرگ81

سید بحرالعلوم قدس سره، و پیاده روی نجف به کربلا82

مروری بر بیانات رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی84

اربعین حسینی86

شب 22 صفر86

شب 23 صفر89

حرکت اهل بیت به سمت مدینه بعد از سه روز92

تدبر در قران98

شب 24 صفر100

روضه108

شب 25 صفر113

مقدمه113

رابطه بین امنیت و بندگی114

دو تفکر دربارۀ زندگی قارون117

داستان عیاش برادر ابوجهل118

محمد بن حذیفه119

عالِم نمای دین فروش120

آثار مقایسۀ صعودی حسادت120

یأس و ناامیدی121

مقایسه در امور معنوی122

روضه ورود به مدینه126

شب 26 صفر128

شب 27 صفر137

سه رابطه در قرآن کریم141

28 صفر منبر رسول خدا145

نگرانی های پیامبر اسلام (شماره 1) 145

ص: 8

1. سرنوشت رهبری146

2. مظلومیت اهل بیت علیهم السلام 147

3. هواپرستی امّت148

4. دنیا زدگی149

5. فتنه و گمراهی150

6. سلطه و نفوذ منافقان151

7. جعل و نسبت های دروغ153

8. تکذیب تقدیر و تصدیق نجوم154

روضه156

بیم ها و نگرانی های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله (شماره 2)160

1. پول پرستی و درآمدهای نامشروع160

نفاق164

عشق به دنیا و رفاه زدگی165

تفرقه167

باورهای سست168

هوا پرستی به جای خداپرستی169

گمراهان در پوشش هدایت گران171

واژگونی و بی رنگ شدن ارزش ها173

ترک امر و نهی176

مصرف مواد مخدر177

ریاکاری و تظاهر178

فتنههای فراگیر179

سران بی کفایت180

روضه182

ترجمه:186

نکته: دین و محبت 189

ص: 9

نکته ها:200

پیام ها:200

روضه وگریز201

شب 29 صفر204

ابعاد شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام 204

فرزندان رسول خدا صلی الله علیه وآله 206

اقدام معاویه پلید206

داستان207

خلفای به حق پیامبر صلی الله علیه وآله 209

تفسیر خلفا به ائمه اثنی عشر شیعه210

جعل حدیث ابا هریره212

حدیث قرانیق212

سیره عملی امام حسن مجتبی صلی الله علیه وآله 214

حکایت215

عزت یا تکبر215

بعد عاطفی و خانوادگی امام حسن216

صفات امام مجتبی علیه السلام 227

مردم داری امام حسن علیه السلام 228

بالاترین شفاعت229

محشور شدن با انبیاء و شهدا230

اسلام دین نشاط و شادی231

جایگاه بردباری234

روضه237

فضائل امام مجتبی علیه السلام 241

فضائل امام حسن علیه السلام 242

1.محبوب رسول خدا صلی الله علیه وآله 242

ص: 10

2. عبادت و خوف از خدا243

الف) هنگام وضو:244

ب) هنگام ورود به مسجد:245

ج) در وقت نماز و در هر حال:245

د) بعد از نماز:246

ه) هنگام خواندن قرآن:246

3. علم الهی247

نمونه های انفاق امام علیه السلام 251

روضه و گریز:255

مقدمه256

خوشحالی از انجام کار نیک257

استغفار به هنگام انجام گناه258

شکرگزاری به هنگام عطای نعمت260

صبر هنگام نزول بلا262

روضه266

بهترین سخن269

روضه وگریز:277

کتابنامه281

ص: 11

ص: 12

مقدمه

نسیمی جانفزا می آید

بوی کرببلا می آید

واویلا واویلا واویلا

دوباره کربلا غوغا شد

ماتم زینب کبری شد

واویلا واویلا واویلا

من پی ات کوچه گردی کردم

خسته از دشمن نامردم

زینبت زینب سابق نیست

یک جهان در دل اوردم

واویلا واویلا واویلا

سر به خاک بلا بگذارم

خیزو کن چاره ای دلدارم

گرفته دست خود...

دهه آخر ماه صفر که همراه با شروع اربعین است در کوی و برزن محفل و

ص: 13

مجلس سیدالشهدا علیه السلام برپا می شود

و مشتاقان ارباب امان خوشه ای از منابر و مجالس حسینی جمع آوری می کنند.

سعی شده یک منبرویک روضه از اربعین تا آخر دهه در این کتاب محتوای عزاداری دهه آخر صفر برای مبلغین و مادحین عزیز تنظیم گردد امید است مرضی قلب بانوی پهلوشکسته و اهل بیت عصمت و طهارت واقع گردد.

آمین یارب العالمین

سیدمجتبی حسینی نژاد

قم المقدسه

خرداد ماه 1403

ص: 14

مجموعه روضه های دهه صفر

شب اول اربعین جابر و عطیه و آمدن اهل بیت به کربلا

شب دوم عزاداری در کربلا و اجازه ماندن رباب مادر علی اصغر از امام سجاد

شب سوم ورود به مدینه و عبدالله جعفر زینب

شب چهارم ورود به مدینه ام البنین

شب پنجم ورود به مدینه رقیه

شب ششم ورود به مدینه فاطمه صغری و دیدار باسکینه

شب هفتم ورود به مدینه سر قبر مادر حضرت زهرا

شب هشتم روضه رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام

شب نهم روضه امام حسن مجتبی علیه السلام

شب دهم روضه امام رئوف علی بن موسی الرضا المرتضی علیه آلاف التحیه و الثناء

شب اربعین

اشاره

اربعین حسینی (متن سخنرانی و منبر)

اربعین حسینی علیه السلام

قال رسول الله صلی الله علیه وآله : مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِی عَمَلِهِمْ (1)

مهر تو را به ع-ال-م ام-کان نمی دهم این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم

ای خ-اک کربلای تو، مهر نماز من این م-هر را به ملک سلیمان نمی دهم

ج-ان می دهم ب-ه ش-وق ل-ق-ای ت-و تا ب-ر س-رم ن-ن-ه-ی، ج-ان نمی دهم

یارب دلم ازغم حسین محزون کن در س-ی-ن-ه م-ا مح-ب-تش اف-زون ک-ن

جزمهرحسین هر آنچه باشد به دلم خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن

ص: 15


1- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسی/ج 65/131/باب 18 الصفح عن الشیعة و شفاعة أئمتهم صلوات الله علیهم فیهم ..... ص: 98.

فضیلت ذکر صلوات

درروایات متعدد اشاره شده، که عبادات ما بدون ذکر صلوات قبول نمیشود. ذکر صلوات باید همراه حسنات و عبادات باشد. باز از پیامبرخدا صلی الله علیه وآله روایت داریم: اگر در روز قیامت از امت کسی را بیاروند که حسنات زیادی را به جا آورده است اگر حسناتش ضمیمه بر صلوات محمد و آل محمد نباشد خدا حسناتش را قبولش نمی کند. چون صلوات دستور خداوند است. خداوند می فرماید: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (1) خداوند می فرماید: هم من، هم ملائکه ام، صلوات می فرستیم. شما هم این کار را بکنید.

ثواب زیارت امام حسین علیه السلام

جابر از چهارده معصوم علیهم السلام، هفت معصوم علیهم السلام را، زیارت کرده است. و از خدمت آنها استفاده کرده است. جابر به همراه عطیه، که از شاگردانش و دوستانش بود در اربعین حسینی به کربلا آمد. در کنار فرات غسل زیارت کرد. عطیه دستش را گرفت. به زیارت که می آمدند، قدم هایش را کوتاه بر می داشت. عطیه گفت: چرا آرام و کوتاه قدم برمی داری؟ فرمود: که از پیامبر صلی الله علیه وآله خدا شنیدم، هر کسی به زیارت فرزندم امام حسین علیه السلام می رود، هر قدمش ثواب یک حج عمره است.

عظمت دستگاه امام حسین علیه السلام

واقعاً دستگاه امام حسین علیه السلام شگفتی هایی دارد؛ که از عقل ما و فهم ما فراتر است. همان طور که ایثار و گذشت امام حسین علیه السلام هم یک ایثار و گذشت ویژه ای بوده است. کی حاضر است، در راه خدا همه هستیش را، همه برادرهایش، بچه هاش و یارانش را، فدا کند، خودش را فدا کند، استخوان هایش خورد بشود.

از زن و فرزند و خانمان بگذشتی اما آدم نگذشت ز یک دانه گندم.

ص: 16


1- الأحزاب: 56.

دربهشت خدا به حضرت آدم علیه السلام فرمود: که از این دانه گندم نخور؛ ولی خورد.

داستانی درباره معنای حقیقی ذبح عظیم در قرآن

علامه سید محمدحسین تهرانی، در کتاب روح مجرد نقل می کند که یک عالم جلیل القدر در تهران به نام مرحوم سید دری نجف آبادی بود. در تهران منبر می رفت. ایشان در تهران یک موقعی از منبر پایین می آید؛ یک جوانی از ایشان سئوالی می کند که حافظ یک شعری دارد؛ که می گوید:

مرید پیر مغانم، زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی، و او به جا آورد.

مرحوم نجف آبادی می فرماید که منظور از پیر مغان حضرت امیر است و منظور از شیخ حضرت آدم صفی الله است یعنی ای حضرت آدم درست است شما شخصیت بزرگی هستی ولی من یکی مرید حضرت امیر المومنین هستم چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد به خاطر اینکه خدا تو بهشت دنیوی به حضرت آدم فرمود: از همه این نعمت ها استفاده بکن الا این گندم که شجره ممنوعه است. وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ کلاً مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمینَ (1) اما حضرت آدم و حوا طبق نص قرآنوَ کلاً مِنْها شیطان آمد وسوسه کرد. شیطان قسم خورد که من خیر خواه شما هستموَ قاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ (2) حضرت آدم هم فکر نمی کرد که کسی قسم دروغ بخورد. یعنی خیلی صاف و زلال بوده است. قسم خورد که من خیر خواه شما هستم اگر از این گندم بخورید همیشه در بهشت می مانید. حضرت آدم و حوا از اون میوه ممنوعه خوردند و لباس هایشان ریخت. از بهشت هم بیرونشان کردند. به حضرت آدم گفتند: گندم نخور ولی خورد. خدای متعال به حضرت امیر علیه السلام نفرمود که گندم نخور ولی حضرت امیر علیه السلام در همه عمرش گندم نخورد. "چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد" به قول مولانا:

ه-یچ ن-کشد ن-ف-س ج-ز ذل پ-ی-ر *** دامن آن نفس کش راسخت گیر

ص: 17


1- البقرة: 35.
2- الأعراف: 21.

هرچه گویم عشق ازآن برتربود *** عشق امیر الم-ومنین حیدر بود

مرحوم دری نجف آبادی فوت می کند، همین شخص که این سئوال را کرده که منظور از این شعر چیست مرحوم نجف آبادی را در عالم خواب می بیند. البته در عالم خواب از مرحوم نجف آبادی می پرسد، که آقا شما این دنیا جواب دادی که منظور از پیر مغان حضرت امیر علیه السلام و منظور از شیخ حضرت آدم است آیا اون دنیا که رفتی معنی بهتری هم پیدا کردی؟

ایشان می فرمایند: من به این دنیا که آمدم یک معنی بالاتر و بهتری از شعر حافظ فهمیدم. به من فهماندند که مراد از پیر مغان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام است. و منظور از شیخ حضرت ابراهیم علیه السلام است. خدای متعال دوست داشت در راه او یک قربانی و ذبحی انجام بپذیرد. یک کسی برایش فدا بشود. خدای متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام امر کرد، که اسماعیل علیه السلام را در راه من قربانی کن حضرت ابراهیم علیه السلام هم اسماعیل علیه السلام را در منی آورد، و واقعاً هم نیتش این بود که قربانی کند.

سخت ترین امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام

خیلی امتحان سنگینی است. حضرت ابراهیم علیه السلام مظهر لطافت و احساس خدایی بوده است. در اوج احساس پدری بوده است. کارد را گذاشت که سر حضرت اسماعیل علیه السلام را ببرد، خیلی هم فشار آورد، ولی کارد به امر خدا نبرید. همه چیز دست خداست به آتش امر می کند که گلستان بشو. به کارد می فرماید: نبر نمی برد. حضرت عصبانی شد؛ کارد را به سنگ زد سنگ نصف شد. ولی پوست و گوشت نازک حضرت اسماعیل علیه السلام را نمی برید. گفت: خدا به من امر می کند که نبر دوست خدا می گوید: که ببر من باید حرف خدا را گوش بدهم. بعد جبرئیل علیه السلام نازل شد. یک قوچی از قوچ های بهشتی آورد؛ که به جای اسماعیل علیه السلام قربانی کردند. وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (1) یعنی فدیه دائم به جای ذبح حضرت اسماعیل علیه السلام ذبح بزرگی را بعضی از مفسرین گفتند: که منظور از ذبح عظیم که جایگزین حضرت اسماعیل علیه السلام شده همان گوسفندی است که از بهشت آوردن.

ص: 18


1- الصافات: 107.

ولی این آیه را روایات ما معنی دیگری کرده است. آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: ذبح عظیم منظور جدم امام حسین علیه السلام است. خدای متعال از یک گوسفند بهشتی تعبیر به ذبح عظیم نمی کند. حضرت فرمود: که مشیت خدا بر این تعلق گرفت که حضرت اسماعیل علیه السلام قربانی نشود. اما در این امت بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله ذبح بزرگی که در راه خدا انجام شد؛ منظور آقا ابا عبدالله حسین علیه السلام است. به جای اسماعیل ذبیح الله علیه السلام حضرت امام حسین علیه السلام فدیه شد. آن وقت آقای دری (ره) فرموده بود: که وقتی در این عالم آمدم به من فهماندند که معنی شعر این است که: ای حضرت ابراهیم علیه السلام از من رنجش پیدا نکن؛ شما قرار بود که در راه خدا قربانی بدهی ولی به جای شما امام حسین علیه السلام خودش را، بچه هایش را، برادرهایش را، حضرت ابالفضلش را، که مثل جان خودش است؛ همه اینها را در راه خدا فدا کرد. وَ بَذلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ (1) امام حسین علیه السلام یک موی حضرت زینب را با عالمی نمی دهد.

معنای بذل و بذل امام حسین علیه السلام

می دانی حضرت زینب علیها السلام را چقدر دوست دارد؟ امام حسین علیه السلام برای چی حاضر می شود که حضرت زینب این همه اسارت و ذلت بکشد. به خاطر خدا، حاضر شد؛ تمام این ایثارها را بکند. ما در زیارت اربعین می گوییم: که امام حسین علیه السلام بذل کرد. بذل به چیزی می گویند، که طرف بدون چشم داشت و طمع ببخشد. یعنی اصلاً هیچ به برگشتش فکر ندارد. ابا عبدالله خون دلش را در راه خدا برای اینکه بنده ها را از جهالت و گمراهی نجات بدهد، بذل کرد. من مادری را سرغ دارم که به پسرش خیلی علاقه دارد ولی وقتی زلزله آمد، اصلاً فراموش کرد که پسری دارد. توی حیاط آمد بعد از این که زلزله تمام شد، یادش آمد که پسری دارد؛ که خیلی دوستش دارد. در موقع گرفتاری ها معلوم می شود، چه کسی به فکر چه کسی است. ولی آقا ابا عبدالله علیه السلام برای این که بندگان خدا را نجات بدهد، از همه هستیش گذشت.

ص: 19


1- مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/468/هشتم زیارت اربعین است ..... ص: 467.

نظر اهل بیت به اشعار و شخصیت حافظ

یکی از اساتید ما می فرمود: من برای همه شعرهای حافظ می توانم آیه یا روایت بیاورم. بنده خودم روزهای آخر محضر آیت الله اراکی (ره) شرفیاب شدم. ایشان غزلیات حافظ را می خواند و گریه میکرد.

الایا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها که عشق آسان نموداول ولی افتاد مشکلها

آیت الله اراکی در سن شست سالگی یک عمری مرجع و شیخ الفقها باز هم انسش با شعرهای حافظ بوده است. یک طلبه ای می گفت: که خواب دیدم که امام زمان آمد حجره من، همه کتاب ها را بیرون گذاشت؛ ولی قرآن و حافظ را فرمودند: این باشد. مرحوم میزا مرشد چلویی از دوستان شیخ رجب علی خیاط بوده، آدم بسیار فوق العاده ای بود.

یک موقعی ایشان توسل می کند به امام حسین علیه السلام می گوید: آقا من از شما می خواهم که طبع شعر حافظ را به من بدهید. آقا امام حسین علیه السلام را در عالم رؤیا زیارت می کند. حضرت می فرماید: که این عنایت ویژه است؛ به کسی نمی دهیم. یعنی این ویژه این شخصیت است.

لیل طلب آب امام از دشمن

مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد امام علیه السلام بوده. ایشان میفرمودند: بعضی ها می گویند: امام حسین علیه السلام از شمر تقاضای آب کرده، این مسئله درست است. شهید مطهری (ره) می فرماید: که حضرت علیه السلام از دشمن تقاضای آب نکرد. ولی همه مقاتل ما نوشته اند که تقاضا کردهاند. حضرت شاه آبادی می فرمودند: که قطعاً حضرت تقاضای آب کرده است. ولی از روی ذلت تقاضا نکرده است. اصلاً روایت داریم: که به دوستت هم رونینداز، تقاضایی نکن. آن وقت امام حسین علیه السلام نمی توانست یک ساعت تحمل کند؟ به دشمنش، آن هم دشمنی مثل شمر رونیندازد؟ جواب فرموده بودند: تقاضای آب برای این بوده دست طرف را بگیرد. امامی که محتاج کمک

ص: 20

خلق باشد، به درد نمی خورد. ما معتقدیم امامعَیْنَ الْحَیَاةِ (1) است، سر چشمه حیات هستند، همه چیز سر سفر امام است، همه چیز می دهد. یعنی نفس همه به امام بند هست.

معنای هل من ناصر امام حسین علیه السلام

امام وقتی می فرماید: که هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنى (2) ظاهرش این است "چه کسی است، که من را یاری کند؟" اما معنی حقیقیش این است چه کسی است، که من یاریش کنم. به جهنم نرود، به بهشت برود. امام علیه السلام می فرماید: به من آب بدهید. چون هر کسی آب بدهد، رحم کند، رحمت اورا می گیرد.

محبت فوق العاده امام حسین علیه السلام

ما روایت داریم: تا کسی رحم کند، رحمت خدا او را می گیرد. مرحوم آقای شاه آبادی فرموده بودند: امام علیه السلام اگر به شمر فرموده بود، که به من آب بده پیش جدم از تو شفاعت کنم، درست است. چون امام علیه السلام می خواهد سفره رحمتش را پهن کند؛ شمر هم در سر اون سفره باشد. شمر اگر آب می داد دیگر موفق به کشتن حضرت علیه السلام نمی شد. رحم می کرد و برمی گشت. تا بر می گشت رحمت خدا او را می گرفت. حضرت علی اصغر علیه السلام را می آورد، که رحم کنند. تا مورد رحمت واقع بشوند. حضرت علیه السلام به شمر گفت: که به من آب بده تا از تو در پیش جدم رسول الله صلی الله علیه وآله شفاعت کنم. آن ملعون هم گفت: من یک درهم یزید را با شفاعت جدت تو عوض نمی کنم. امام حسین علیه السلام می خواهد، حتی خبیثترین آدمها را هم نجات بدهد. محبت امام حسین علیه السلام خیلی فوق العاده است. ببین چطور خلق دل باخته امام حسین علیه السلام شده اند. امام حسین علیه السلام این طور دل باختگی را نشان داد که خلق این طور دلباخته شده اند.

ص: 21


1- مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/59/روز جمعه روز حضرت صاحب الزمان علیه السلام.... ص:59.
2- فرهنگ عاشورا/جمعی ازنویسندگان/131/6. الگوها و چهره های عاشورایى ..... ص: 130.

نوکری در دستگاه امام حسین علیه السلام

یک عالمی در منزلش مجلس روضه می گرفت. معمولاً بچه هایش رفقایش شاگردانش می آمدند در منزلش پذیرایی می کردند یک روز رفقا و شاگرداش نیامدند بچه هایش هم نبودند آقا عبایش را گذاشت کنار خودش از مردم پذیرایی کرد. شب حضرت زهرا علیها السلام را خواب دید. حضرت علیها السلام فرمود: فلانی امروز تو نوکر ما شدی. یعنی تو دستگاه اهل بیت علیهم السلام و امام حسین علیه السلام باید خودت را بشکنی، جارو کشی کنی، کفش جفت کنی. مرحوم آیت الله کمپانی، استاد آیت الله بهجت و خیلی از بزرگان، خودش کفش جفت می کرد، چایی می ریخت. می گفتند: آقا شما آیت الله، فیلسوف و چی و چی هستی. می گفت: این مجلس امام حسین علیه السلام است. شاید خیلی از کارهای ما نگرفت، ولی این کار گرفت. نوکری در این خانه برای ما ثبت بشود.

دیدار امام حسین علیه السلام از خادمش هنگام مرگ

یکی از رفقا می گفت: که در مشهد یک تارجری بود؛ که خیلی به امام حسین علیه السلام علاقه داشت. می رفت مجلس امام حسین علیه السلام چایی میریخت. چندین سال چایی ریز امام حسین علیه السلام بود. اواخر عمر مریض شد، توی خانه افتاد. دیگراز خانه نمی توانست بیرون بیاید. هر شب هم یکی از بچه هایش میرفت پرستاریش می کرد. یک شب یکی از پسرهایش می گفت: که من دیدم آقام حالش خیلی منقلب و مضطرب است. گفتم: بابا جان حالتان خوب نیست، می خواهید بروم دکتر بیاورم. گفت: نه کار ما از دکتر گذشته دیگر. گفتم: حالش را داری، ماشین را آماده کنم، ببرمت به زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام . گفت: من زیارت خیلی رفتم، حالا نوبت آن هاست، که به دیدن من بیایند. گفت: من دیدم حال پدرم خیلی منقلب است. ولی یک وقت با زحمت بلند شد، مؤدب نشست. گفتم: بابا جان شما که حال نشستن نداری، دراز بکش، استراحت کنید. فرمود:

ص: 22

فرزندم مگر چشمانت نمی بیند، آقا امام حسین علیه السلام به دیدن من آمده، من به احترام اربابم نشستم. گفت: سلام دادالسَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (1) بعد هم دراز کشید و از دنیا رفت.

معلوم شد، آقا امام حسین علیه السلام در لحظه آخر به دیدنش آمده است.

ذکر مصیبت اربعین امام حسین علیه السلام (بازگشت اسرا به کربلا)

اول زائری که در روز اربعین به زیارت امام حسین علیه السلام رفت، جابر بوده است. عطیه می گوید: دست جابر را گرفتم و روی خاک قبر ابا عبدالله علیه السلام گذاشتم. آن قدر جابر گریه کرد و ناله کرد، که از هوش رفت. بعد آب به صورتش زدم، به هوشش آوردم. سه مرتبه صدا زد یا حسین علیه السلام یا حسین علیه السلام یا حسین علیه السلام صد زد آقا جان من پیرغلام شما جابرم. از راه دور به زیارت شما آمده ام. هر وقت عرض ارادت می کردم جواب من را می دادی، ولی الان حبیب لایجیب حبیبه چرا دوست جواب دوستش را نمی دهد؟ خودش به خودش جواب داد. صدا زد: جابر چه انتظار داری از اون حسینی که بدن مقدسش قطعه قطعه در کربلا، سر مبارکش با بالای نیزه بین بدن و سرش فرسخ ها فاصله افتاده جواب تو را بدهد. داشت با آقا علیه السلام نجوا می کرد؛ که صدای زنگ قافله به گوش رسید.

گمانم کرب-لا ش-د ع-م-ه نزدیک *** که بوی مشک و ناب عنبرآید

مه-ار ن-اقه را یک دم رها کن *** ب-ه اس-ت-ق-ب-ال ل-ی-لا اک-ب-ر آید

به گوشم عمه از گهواره گور *** دراین سحرا صدای اصغر آید

چهل روزاست گشته ذکرزینب *** حسی-نم وای ح-سی-نم وای حسینا

اربعین تجدید خاطره عاشوراست. اهل بیت وارد سرزمین کربلا شدند. از مرکب ها پیاده شدند یکی سراغ قبر عمو می رود. یکی سراغ قبر برادر می رود. یکی قبر طفل شش ماه را سراغ می گیرد: امام سجاد علیه السلام شاید به جابر فرمود: جابر روز عاشورا نبودی همین جا بود؛ جوان های ما را کشتند. همین جا بود، طفل شیر

ص: 23


1- مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/458/أول زیارت عاشوراء معروفه.

خواره ما را شهید کردند. همین جا بود، پدر ما ابا عبدالله علیه السلام را شهید کردند. همین جا بود، خیمه های ما را به آتش کشیدند. عزیزان ما را اسیر کردند. اما بی بی زینب، داغش از همه بیشتر است. آمد خودش را روی قبر ابا عبدالله انداخت. آن قدر ناله کرد. واحسینا واحبیب قلب رسول الله یک وقت دیدن بی بی دست برد قریبان چاک کرد.

پی نوشت:

[1]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسی/ج 65/131/باب 18 الصفح عن الشیعة و شفاعة أئمتهم صلوات الله علیهم فیهم ..... ص: 98

[2]. الأحزاب: 56

[3]. البقرة: 35

[4]. الأعراف: 21

[5]. الصافات: 107

[6]. مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/468/هشتم زیارت اربعین است ..... ص: 467

[7]. مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/59/روز جمعه روز حضرت صاحب الزمان علیه السلام.... ص:59

[8]. فرهنگ عاشورا/جمعی ازنویسندگان/131/6. الگوها و چهرههای عاشورایى ..... ص: 130

[9]. مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/458/أول زیارت عاشوراء معروفه

دلایل اهمیت اربعین درفرهنگ اسلامی:

اشاره

1. آیات قرآن: روز و عدد چهل از ظاهر قرآن و روایات چنین بر می آید كه دارای اسراری باشد در قرآن سوره بقره آیه 51 خداوند می فرماید: وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعینَ

ص: 24

لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (1)

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (2)

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ (3)

2.با موسی چهل شب وعده گذاشتیم و او به میعادگاه برای گرفتن فرمان های الهی آمد. یعنی مدت وعده الهی كه موسی در آن به دیدار خداوند برای گرفتن دستور و الواح رفت چهل شب بود. یعنی چهل شب موسی به طور رفت و با خداوند مناجات می کرد. خداوند خود چهل روز برای موسی وعده داد که به مناجات بپردازد؛ تا الواح مهم رسالت به دست اوبرسد وموسی تا تحقق این وعده به میقات رفت وچهل شب کراراً مستمراً ولاینقطع ادامه داد.

در آیه دیگر چنین آمده است: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْكَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ (4)

وقتی انسان به سن چهل سالگی می رسد از خداوند می خواهد توفیق شكرگزاری از نعمت هایش را به او بدهد و خواستار توفیق انجام عمل صالح از خداوند می شود - یعنی انسان در سن چهل سالگی به مرحلهای از رشد و ایمان می رسد كه نوعی تكامل و بلوغ است لذا در روایات آمده هركس تا سن چهل سالگی گناه كند و توبه نكند امكان بازگشت برای او سخت است (5) و همچنین نقل شده هركس كه چهل سال بر او بگذرد نیکی هایش به بدی هایش غلبه نكند و جهت گیری هایش به سوی خوبی ها نباشد جایش دوزخ است.

بعثت برخی از انبیاء درچهل سالگی بوده است؛ این ها همه نشان می دهد که اربعین وچهل روز وجهل سال درفرهنگ اسلامی بدون حکمت نیست وعدد بلوغ

ص: 25


1- بقره /51.
2- مائده/26.
3- 142/ اعراف.
4- احقاف/ 15.
5- ر.ك: تفسیر روح المعانی، ج 26، ص 17 و تفسیر نمونه، ج 21، ص 329.

وتکامل خاص است؛

1. امام صادق علیه السلام مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنَا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیهاً (1)

هرکس چهل حدیث از احادیث ما حفظ کند روزقیامت ازفقها شمرده می شود. منظر ازفقیه بودن برخورداری از درجات وامتیازات فقیه درنزد پروردگار وجایگاه رفیع فقاهت است

2. مورد دیگر مشخص کردن حدود همسایه ها:

َآل قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ أَرْبَعِینَ دَاراً جِیرَانٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ (2)

پیامبراکرم حدود همسایه را تا چهل خانه ازچپ وراست ومقابل وپشت سر برشمرده که دارای حق همسایگی هستند

3.هربنده ای چهل سپر وپناهگاه درپیشگاه خداوند دارد مادامی که چهل گناه مرتکب شود تا از این امنگاه خارج شود؛ (3)

بنابراین در اسلام عدد چهل دارای اسراری است كه آن را مهم جلوه می کند و در فرهنگ ایران زمین «چهل» عدد مشهوری است و در شعر و ادب فارسی نیز ترکیب هایی از این كلمه وجود دارد. در فرهنگ اسلامی نیز عدد چهل از جایگاه ویژهای برخوردار است در روایات اسلامی عدد چهل فراوان مطرح شده است. به عنوان نمونه در حدیثی آمده است: «كسی كه تا 40 روز خالص برای خدا شود چشمه های حكمت از قلبش بر زبانش جاری می شود» (4) (5).

«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِكْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ ثُمَّ تَلَا إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ فَلَا تَرَى صَاحِبَ بِدْعَةٍ إِلَّا ذَلِیلًا وَ مُفْتَرِیاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى رَسُولِهِ

ص: 26


1- الكافی، ج 1 ص: 49 . 48.
2- الكافی، ج 2 ص 669.
3- الكافی، ج 2 ص: 279 . 276.
4- الكافی، ج 2 ص 16، الإخلاص ..... ص: 15.
5- محمد صالح مازندرانی، شرح اصول كافی، جلد 8، ص 47.

ص وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ ص إِلَّا ذَلِیلًا»

بنابراین عدد اربعین وچله گرفتن در سیر وسلوک ورسیدن به مدارج معنوی در منابع اسلامی دارای جایگاه پذیرفته شده است؛ براین اساس در فرهنگ اسلامی نیز جایگاه یافته است؛ عرفا وصلحا در تقید به مناسک ورسیدن به مراتب به این عدد توجه داشتهاند ودیرینه ی آن به پیش از اسلام بر می گردد؛ اما در فرهنگ اسلامی با تاکید روایات جایگاه شاخص به خود گرفته است؛ اربعین حسینی که نکو داشت اربعین شهدای کربلاست نیز جایگاه ممتاز یافته تا جائیکه امام حسن عسكری علیه السلام در باره زیارت امام حسین در روز اربعین تاکید فرمود واز این ره آورد انسجام وهویت شیعه را سامان داد؛ آن حضرت در روایتی كه در منابع معتبر شیعه گزارش شده فرمود: مؤمن پنج نشانه دارد: 1. خواندن 51 ركعت نماز (17 ركعت نماز واجب + 34 ركعت نوافل) 2. زیارت اربعین 3. داشتن انگشتری در دست راست 4. سجده بر خاك 5. بلند گفتن بسم الله در نماز» (1) «این حدیث تنها مدرك معتبری است كه جدای از خود زیارت اربعین كه در ادعیه و منابع دعا آمده به اربعین امام حسین علیه السلام و بزرگداشت آن روز تصریح كرده است (2)

امام عسگری و جایگاه اربعین دراحیاء و انسجام شیعه:

1. زیارت اربعین که مورد تاکید امام عسگری است؛ باتوجه به اینکه دوره امامت حضرت به لحاظ سیاسی واجتماعی شرایط خاص دارد وشیعه نیاز دارد به اینکه نمادهای خودرا علنی کند چون دورهی حضور امامت بعد از امام عسگری پایان یافته ودوره ی غیبت صغری وکبری شروع می شود؛ لذا شیعه باید انسجام خودرا دراین نمادها نشان بدهد واز نظرجمعیتی شاخص داشته باشد واظهار وجود کند وگرنه اگر شعارها ونمادهای خودرا علنی نکند ممکن است درطول تاریخ راه گم شود وتشیع مانند دیگر فرقه ها ازنظر عقیدتی وبا توجه به غیبت امام به حسب شرایط سخت ازبین برود؛ امام عسگری بقای شیعه را به زیارت اربعین امام حسین پیوند می دهد از آنرو که نهضت امام حسین عامل بقا وحیات اسلام وشیعه که راه اصیل اسلام ناب

ص: 27


1- شیخ طوسی، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 51.
2- نشریه رسالت، رسول جعفریان، نشریه اربعین امام حسین علیه السلام ، عدد چهل، 16/1/83.

است بوده لذا امام می خواهد با همان شعارهای حسینی نهضت زنده باشد هدف ها وشعارهای امام حسین زنده بماند؛ لذا ویژه گی های خاص شیعه را بر می شمارد ومرزهارا مشخص می نماید تا شیعه ازحیات و پویایی برخوردار واز دیگر گروه ها متمایز باشد؛ اگرامام نمادهای شیعه را درپویایی وحضور میداند؛ ازاین نوع نگاه می توان فهمید شیعه می تواند انسجام خودرا درحضور درصحنه های عبادی جمعی وعلنی برپاکردن فرایض دینی ازنمازهای جمعه وجماعت وحج وزیارت وشرکت در دعای کمیل وتوسل ودعای ندبه امام حسین علیه السلام که روز اربعین درکربلا با حضور میلیونی محسوس وآشکار است؛ امام عسگری اتحاد وانسجام را پیرامون امام حسین قابل دسترسی می داند؛ لذا به سوی اربعین وزیارت اربعین انگشت نشانه می برد؛ انگار امام عظمت امروز شیعه را تجسم کرده وبرای خلاصی ورهایی انسان امروز از بدبختی های دوره ی غیبت به اربعین وعظمت امام حسین علیه السلام اشاره می فرماید؛ زنده داشت اربعین زنده داشت امام حسین علیه السلام ونهضت عاشورا وکربلا با تمام محتوای نهضت حسینی است؛ لذا شیعه امروز با سرافرازی به نهضت حسین علیه السلام می نگرد واز آن درانسجام اسلامی وبرادری واتحاد بهره مند می گردد.

اولین اربعین حسینی وزیارت اهل بیت علیهم السلام از کربلا

درباره زیارت كاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام از مرقد شهیدان كربلا در اولین اربعین سخنان بسیاری گفته شده، برخی از محققین معتقدند كه كاروان اسیران در راه بازگشت به مدینه از كربلا عبور كرده و به زیارت شهیدان رفتند ولی بعضی بر این نظرند چنین چیزی امكان ندارد؛ بلكه اسرای اهل بیت علیهم السلام در اولین اربعین به زیارت نرسیدند و ملاقات با جابر صحت ندارد؛ این مسئله نیز یكی از مسائل مورد اختلاف بین محققین است؛ مرحوم محدث نوری این قضیه را به استناد نظر وبرداشت خود بعید دانسته و رد كرده است. (1)؛ شهید مطهری هم كه در نوشتن كتاب حماسه ی حسینی و برخی از آثارش مقداری از مرحوم محدث و كتابش تأثیر پذیر بوده است. (2) موافق با مرحوم محدث نوری آن را رد كرده است؛ (3) اما

ص: 28


1- محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، ج سوم، قم، انتشارات طباطبائی، 71، ص 149.
2- شهید مطهری درباره وقوع چنین اتفاق و یا عدم وقوع آن تحقیق ویژه نموده است احتمالاً با اتكاء به اثر مرحوم محدث نوری این واقعه را بعید دانسته است..
3- شهید مطهری، حق و باطل، چاپ دهم، تهران، صدرا 69، ص 89.

به نظر می رسد كه دلایل این دو بزرگوار برای رد واقعه حضور اهل بیت در اربعین چندان قوی ومعتبر نیست؛

شهید مطهری از نظر عقلی ناممکن دانست؛ در حالیكه چنین نیست، این مسئله از نظر عقلی محال نیست؛ بلکه عقل تأیید و تحسین می كند كه اهل بیت امام حسین علیه السلام از كنار این حادثه به این سادگی نگذرند، هر عاقلی تأیید می کند که اهل کاروانی که بسیاری از عزیزان خود را در منطقه ای از دست دادند دوباره مراجعه کرده واز آنها زیارت کنند؛ از نظر عاطفی و عقلی بسیار بعید است كه انسان بعد از دست دادن عزیزانش به هر نحوی كه ممكن باشد برای تسلی خاطر و تسكین آلام روحی بر سر مزار او برود و در آنجا عزاداری كند! عقل چگونه با چنین چیزی مخالف بوده و آنرا تكذیب می كند. (1) بانویی مثل زینب كه محبوب ترین فرد خاندانش (برادرش حسین) و سایر برادران و فرزندان و برادر زادگان را از دست بدهد و خودش به اسارت برده شود و در راه بازگشت به زیارت مزار آن ها نرود، امام زین العابدین علیه السلام امام معصوم كه از هر لحاظ در كمال و در اوج بوده و با عواطف انسانی و عظمت معنوی فوق العاده از مزار عزیزانش رد شده و زیارت نكند و فرزندان و خاندان پدرش را برای وداع به كربلا نبرد! اتفاقاً اگر نرفته باشد؛ جای بسی تعجب است و از نظر عقلی رحجان با رفتن اسراء به كربلاست و نرفتن مورد مذمت عقل است! چون مسیری را كه اسراء را از كربلا به سوی شام آوردند از همان مسیر ممكن است اسراء از شام به كربلا برگردند در هر صورت شهر مدینه بعد از سرزمین كربلاست و كربلا در بین راه سوریه كنونی (شام) وكشور عراق واقع است و از نظر عقلی هیچ استبعاد و مانعی وجود ندارد و غیر ممکن نیست كه خاندان امام حسین علیه السلام در راه بازگشت به مدینه در اولین فرصت به زیارت قبور مطهر شهیدان رفته باشند.

یكی از دلایل میرزای نوری و شهید مطهری این است که گفته اند چون ابن طاوس صاحب لهوف در جوانی این كتاب را نوشته حرف او غیر معتبر است، در حالیكه جوان بودن ابن طاوس دلیل منطقی وعقلائی بر رد این مطلب نمی تواند

ص: 29


1- مگر اینكه از جهت مدت زمانی محاسبه شود و مسیر بین شام و كربلا را بیش از مدت معلوم شده برای طی مسافت تعیین كند كه در این مدت رفتن كاروان از شام به كربلا محال باشد.

باشد؛ نیرویی كه در جوانی برای پژوهش و تحقیق وجود دارد در كهن سالی نیست، این دلیل آنها نیز دلیل قابل قبولی نیست.

دلیل دیگر آنها این است که گفته اند مقتل نویسان و مورخان اسلامی این واقعه را ذكر ننموده اند.

پاسخ این ایراد:

1.نمیتوان مدعی شد که تمام جزئیات مسیر اهل بیت علیهم السلام در مدت اسارت ضبط شده است تا گفته شود اگر اهل بیت علیهم السلام اولین اربعین رفتند به کربلا میرفتند ضبط می شد؛

2. مرحوم سید بن طاوس خودش یكی از مقتل نویسان متقدم ومعتبر شیعه است كه آن مطلب را نقل كرده است؛

3.علاوه بر او ابن نما نیز در مثیرالاحزان ودیگر مقتل نویسان در تأیید کلام سید ابن طاوس نقل نموده است (1).

4.ابن طاوس نوشته است سخن امامیّه درباره الحاق سر امام حسین علیه السّلام به بدن قابل اعتماد است (2)، در اعلام الورى از طبرسى (3) و مقتل العوالم (4) ریاض المصائب و بحار آمده است، مشهور میان علماء الحاق سر به بدن است. (5)

5.شمار قابل توجه از علمای بزرگ گفته اند که سر سید الشهدا بر بدنش ملحق شد؛ ابن شهرآشوب گفته است (6): سید مرتضى در بعضى از رساله هاى خود ذكر كرده كه سر حسین علیه السّلام به بدنش در كربلا ملحق شد (7). شیخ طوسى مى گوید: زیارت اربعین بر الحاق دلالت دارد، در بحار الأنوار (8) از برادر علّامه حلّى و قزوینى (9) نیز گفته است در بیستم صفر سر حسین علیه السّلام به بدن بازگردانده شد (10)، شبراوى مى گوید: گفته شده كه پس از چهل روز سر به بدن بازگردانیده شد، در شرح همزیة البوصیرى آمده: سر حسین علیه السّلام پس از چهل روز از شهادت وى بازگردانیده شد، ابن جوزى مى گوید: مشهورتر اینست كه سر

ص: 30


1- ترجمه مقتل مقرم صص 268.267.
2- ابن طاوس، لهوف ص 112.
3- اعلام الوری، ص 151،
4- مقتل العوالم، ص 154،
5- بحار الأنوار ج 45، ص: 178.
6- مناقب ج 2، ص 200.
7- رسائل سید مرتضی، ج 3، ص 130.
8- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ج سوم، تهران، اسلامیه، 63، ص 146.
9- الكواكب الدرّیه ج 1، ص 57.
10- عجائب المخلوقات ص 67.

به كربلا بازگردانیده شد و با بدن دفن شد، مناوى در کتابش نقل كرده است كه امامیّه بالاتّفاق معتقدند كه سر به كربلا بازگردانده شد، قرطبى آن را ترجیح داده و به بعضى از اهل كشف و شهود نسبت داده كه آنها از بازگرداندن سر به كربلا مطّلع شده اند، و همچنین ابو ریحان بیرونى مى گوید كه در بیستم از صفر سر حسین علیه السّلام به بدن بازگردانده شد تا با آن دفن شود توسط امام سجاد علیه السلام (1)

6.از این مباحث ونظرات علمای شیعه وبرخی از اهل سنت بر می آید که شهید مطهری و نوری بدون تحقیق لازم مدعی شده اند كه هیچ یك از مورخین اسلامی و مقتل نویسان این واقعه را منعكس نكرده اند. چون آنها به تمام مقاتل دسترسی نداشته اند و تمام منابع تاریخی را مراجعه نكرده اند. (2) كه بدون تحقیق و استقصاء اثبات ادعای آنها مشكل است؛ از آنرو که شماری از علما درباره مراجعه اهل بیت در اولین اربعین به مزار شهدای کربلا نظر مثبت دارند. (3)

7. برخی بدون دلیل وگواهی تاریخی به ملاحظه برخی از امور همچون مسیر طولانی بین كربلا و شام و مدت زمان طی این مسافت حضور اهل بیت علیهم السلام را محال دانسته اند.

8. علاوه بر آنها مرحوم قاضی طباطبائی پژوهشی مفصل در این باره انجام داده و معتقد است كه روایت جابر تا آخر نقل نشده است؛ بلكه بخش پایانی آن قطع شده وگرنه حضور اهل بیت در كربلا و دیدارشان با جابر در زیارت امام حسین علیه السلام منعكس می شد. (4) مرحوم شهید محراب قاضی طباطبائی با استناد به اقوال علمای سلف براین باور قطعی است كه سر مبارك امام حسین در روز اربعین به پیكر پاك امام حسین ملحق شد. (5) این خود بهترین دلیل بر حضور اهل بیت علیهم السلام در روز اربعین بر سر مزار امام حسین در کربلا می باشد؛

مرحوم قاضی تمام دلایل محدث نوری را جواب داده و مردود شمرده است و ادعای خود را كه حضور اهل بیت در اربعین اول بر سر قبور شهداست ثابت می كند. (6) مرحوم قاضی برای اثبات نظر خود با شتر به طور معمولی این مسیر

ص: 31


1- ترجمه الآثار الباقیة، ط تهران، 1321 ش. ص 392،
2- در حالی كه خود مرحوم نوری فرموده است كه طبری والكامل نقل نكرده اند از دو تا منبع را نمی توان به تمام مقاتل تعبیر كرد..
3- محدث نوری «پیشین» ص 150
4- شهید قاضی طباطبائی، تحقیق در اول اربعین سیدالشهداء چاپ سوم، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید قاضی، 1368، ص 217.
5- همان، اربعین، ص 220.
6- همان از ص 6 تا ص 304.

را از شام تا به کربلا رفته وثابت نموده که کسانی که محال عقلی دانستهاند درست نیست؛ با توجه به اینكه تحقیق مرحوم قاضی مفصل است و کاملاً مخالف با گفتار میرزای نوری و شهید مطهری است، لذا نمیتوان با احتمالات مرحوم نوری، حضور اهل بیت را در اوین اربعین منكر شد؛ بلكه عواطف شدید اهل بیت علیهم السلام و بی قراری آنها از فراق امام و دیگر شهیدان و عزیزان حكم می كند كه در اولین فرصت به زیارت شتافته باشند. (1)

پی نوشت ها:

[1]. بقره /51

[2]. مائده/26

[3]. 142/ اعراف

[4]. احقاف/ 15

[5]. ر.ك: تفسیر روح المعانی، ج 26، ص 17 و تفسیر نمونه، ج 21، ص 329.

[6]. الكافی، ج 1 ص: 49 . 48

[7]. الكافی، ج 2 ص 669

[8]. الكافی، ج 2 ص: 279 . 276

[9]. الكافی، ج 2 ص 16، الإخلاص ..... ص: 15

[10]. محمد صالح مازندرانی، شرح اصول كافی، جلد 8، ص 47.

[11]. شیخ طوسی، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 51.

[12]. نشریه رسالت، رسول جعفریان، نشریه اربعین امام حسین علیه السلام ، عدد چهل، 16/1/83.

[13]. محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، ج سوم، قم، انتشارات طباطبائی، 71، ص 149

[14]. شهید مطهری درباره وقوع چنین اتفاق و یا عدم وقوع آن تحقیق ویژه نموده است احتمالاً با اتكاء به اثر مرحوم محدث نوری این واقعه را بعید دانسته

ص: 32


1- برای مطالعه بیشتر به كتاب مرحوم قاضی مراجعه كنید (تحقیق در اولین اربعین)

است.

[15]. شهید مطهری، حق و باطل، چاپ دهم، تهران، صدرا 69، ص 89

[16]. مگر اینكه از جهت مدت زمانی محاسبه شود و مسیر بین شام و كربلا را بیش از مدت معلوم شده برای طی مسافت تعیین كند كه در این مدت رفتن كاروان از شام به كربلا محال باشد.

[17]. ترجمه مقتل مقرم صص 268.267

[18]. ابن طاوس، لهوف ص 112

[19]. اعلام الوری، ص 151،

[20]. مقتل العوالم، ص 154،

[21]. بحار الأنوار ج 45، ص: 178.

[22]. مناقب ج 2، ص 200

[23]. رسائل سید مرتضی، ج 3، ص 130

[24]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ج سوم، تهران، اسلامیه، 63، ص 146

[25]. الكواكب الدرّیه ج 1، ص 57

[26]. عجائب المخلوقات ص 67

[27]. ترجمه الآثار الباقیة، ط تهران، 1321 ش. ص 392،

[28]. در حالی كه خود مرحوم نوری فرموده است كه طبری والكامل نقل نكرده اند از دو تا منبع را نمی توان به تمام مقاتل تعبیر كرد.

[29]. محدث نوری «پیشین» ص 150

[30]. شهید قاضی طباطبائی، تحقیق در اول اربعین سیدالشهداء چاپ سوم، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید قاضی، 1368، ص 217

[31]. همان، اربعین، ص 220

ص: 33

[32]. همان از ص 6 تا ص 304

[33]. برای مطالعه بیشتر به كتاب مرحوم قاضی مراجعه كنید (تحقیق در اولین اربعین)

مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات - حوزه علمیه قم

اربعین حسینی

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِی عَمَلِهِمْ (1)

مهر تو را به ع-ال-م ام-کان نمی دهم این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم

ای خ-اک کربلای تو، مهر نماز من این م-هر را به ملک سلیمان نمی دهم

ج-ان می دهم ب-ه ش-وق ل-ق-ای ت-و تا ب-ر س-رم ننه-ی، ج-ان نمیدهم

یارب دلم ازغم حسین محزون کن در س-ی-نه م-ا مح-ب-تش اف-زون ک-ن

جز مهر حسین هر آنچه باشد به دلم خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن

فضیلت ذکر صلوات

درروایات متعدد اشاره شده، که عبادات ما بدون ذکر صلوات قبول نمیشود. ذکر صلوات باید همراه حسنات و عبادات باشد. باز از پیامبرخدا صلی الله علیه وآله روایت داریم: اگر در روز قیامت از امت کسی را بیاروند که حسنات زیادی را به جا آورده است اگر حسناتش ضمیمه بر صلوات محمد و آل محمد نباشد خدا حسناتش را قبولش نمیکند. چون صلوات دستور خداوند است. خداوند میفرماید: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (2) خداوند می فرماید: هم من، هم ملائکه ام، صلوات می فرستیم. شما هم این کار را بکنید.

ثواب زیارت امام حسین علیه السلام

ص: 34


1- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسی/ج 65/131/باب 18 الصفح عن الشیعة و شفاعة أئمتهم صلوات الله علیهم فیهم ..... ص: 98.
2- الأحزاب: 56.

جابر از چهارده معصوم علیهم السلام، هفت معصوم علیهم السلام را، زیارت کرده است. و از خدمت آنها استفاده کرده است. جابر به همراه عطیه، که از شاگردانش و دوستانش بود در اربعین حسینی به کربلا آمد. در کنار فرات غسل زیارت کرد. عطیه دستش را گرفت. به زیارت که می آمدند، قدم هایش را کوتاه بر می داشت. عطیه گفت: چرا آرام و کوتاه قدم برمی داری؟ فرمود: که از پیامبر صلی الله علیه وآله خدا شنیدم، هر کسی به زیارت فرزندم امام حسین علیه السلام می رود، هر قدمش ثواب یک حج عمره است.

عظمت دستگاه امام حسین علیه السلام

واقعاً دستگاه امام حسین علیه السلام شگفتی هایی دارد؛ که از عقل ما و فهم ما فراتر است. همان طور که ایثار و گذشت امام حسین علیه السلام هم یک ایثار و گذشت ویژه ای بوده است. کی حاضر است، در راه خدا همه هستیش را، همه برادرهایش، بچه هاش و یارانش را، فدا کند، خودش را فدا کند، استخوان هایش خورد بشود.

از زن و فرزند و خانمان بگذشتی اما آدم نگذشت ز یک دانه گندم.

دربهشت خدا به حضرت آدم علیه السلام فرمود: که از این دانه گندم نخور؛ ولی خورد.

داستانی درباره معنای حقیقی ذبح عظیم در قرآن

علامه سید محمدحسین تهرانی، در کتاب روح مجرد نقل میکند که یک عالم جلیل القدر در تهران به نام مرحوم سید دری نجف آبادی بود. در تهران منبر می رفت. ایشان در تهران یک موقعی از منبر پایین می آید؛ یک جوانی از ایشان سئوالی می کند که حافظ یک شعری دارد؛ که می گوید:

مرید پیر مغانم، زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی، و او به جا آورد.

مرحوم نجف آبادی می فرماید که منظور از پیر مغان حضرت امیر است و منظور از شیخ حضرت آدم صفی الله است یعنی ای حضرت آدم درست است شما شخصیت بزرگی هستی ولی من یکی مرید حضرت امیر المومنین هستم چرا که

ص: 35

وعده تو کردی و او به جا آورد به خاطر اینکه خدا تو بهشت دنیوی به حضرت آدم فرمود: از همه این نعمت ها استفاده بکن الا این گندم که شجره ممنوعه است. وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ کلاً مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمینَ (1) اما حضرت آدم و حوا طبق نص قرآن وَ کلاً مِنْها شیطان آمد وسوسه کرد. شیطان قسم خورد که من خیر خواه شما هستم وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ (2) حضرت آدم هم فکر نمی کرد که کسی قسم دروغ بخورد. یعنی خیلی صاف و زلال بوده است. قسم خورد که من خیر خواه شما هستم اگر از این گندم بخورید همیشه در بهشت می مانید. حضرت آدم و حوا از اون میوه ممنوعه خوردند و لباس هایشان ریخت. از بهشت هم بیرونشان کردند. به حضرت آدم گفتند: گندم نخور ولی خورد. خدای متعال به حضرت امیر علیه السلام نفرمود که گندم نخور ولی حضرت امیر علیه السلام در همه عمرش گندم نخورد. "چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد" به قول مولانا:

ه-یچ ن-کشد ن-ف-س ج-ز ذل پ-ی-ر دامن آن نفس کش راسخت گیر

هرچه گویم عشق ازآن برتربود عشق امیر الم-ومنین حیدر بود

مرحوم دری نجف آبادی فوت میکند، همین شخص که این سئوال را کرده که منظور از این شعر چیست مرحوم نجف آبادی را در عالم خواب می بیند. البته در عالم خواب از مرحوم نجف آبادی می پرسد، که آقا شما این دنیا جواب دادی که منظور از پیر مغان حضرت امیر علیه السلام و منظور از شیخ حضرت آدم است آیا اون دنیا که رفتی معنی بهتری هم پیدا کردی؟

ایشان می فرمایند: من به این دنیا که آمدم یک معنی بالاتر و بهتری از شعر حافظ فهمیدم. به من فهماندند که مراد از پیر مغان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام است. و منظور از شیخ حضرت ابراهیم علیه السلام است. خدای متعال دوست داشت در راه او یک قربانی و ذبحی انجام بپذیرد. یک کسی برایش فدا بشود. خدای متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام امر کرد، که اسماعیل علیه السلام را در راه من قربانی کن حضرت ابراهیم علیه السلام هم

ص: 36


1- البقرة: 35.
2- الأعراف: 21.

اسماعیل علیه السلام را در منی آورد، و واقعاً هم نیتش این بود که قربانی کند.

سخت ترین امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام

خیلی امتحان سنگینی است. حضرت ابراهیم علیه السلام مظهر لطافت و احساس خدایی بوده است. در اوج احساس پدری بوده است. کارد را گذاشت که سر حضرت اسماعیل علیه السلام را ببرد، خیلی هم فشار آورد، ولی کارد به امر خدا نبرید. همه چیز دست خداست به آتش امر میکند که گلستان بشو. به کارد می فرماید: نبر نمی برد. حضرت عصبانی شد؛ کارد را به سنگ زد سنگ نصف شد. ولی پوست و گوشت نازک حضرت اسماعیل علیه السلام را نمی برید. گفت: خدا به من امر می کند که نبر دوست خدا می گوید: که ببر من باید حرف خدا را گوش بدهم. بعد جبرئیل علیه السلام نازل شد. یک قوچی از قوچ های بهشتی آورد؛ که به جای اسماعیل علیه السلام قربانی کردند. وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (1) یعنی فدیه دائم به جای ذبح حضرت اسماعیل علیه السلام ذبح بزرگی را بعضی از مفسرین گفتند: که منظور از ذبح عظیم که جایگزین حضرت اسماعیل علیه السلام شده همان گوسفندی است که از بهشت آوردن. ولی این آیه را روایات ما معنی دیگری کرده است. آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: ذبح عظیم منظور جدم امام حسین علیه السلام است. خدای متعال از یک گوسفند بهشتی تعبیر به ذبح عظیم نمی کند. حضرت فرمود: که مشیت خدا بر این تعلق گرفت که حضرت اسماعیل علیه السلام قربانی نشود. اما در این امت بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله ذبح بزرگی که در راه خدا انجام شد؛ منظور آقا ابا عبدالله حسین علیه السلام است. به جای اسماعیل ذبیح الله علیه السلام حضرت امام حسین علیه السلام فدیه شد. آن وقت آقای دری (ره) فرموده بود: که وقتی در این عالم آمدم به من فهماندند که معنی شعر این است که: ای حضرت ابراهیم علیه السلام از من رنجش پیدا نکن؛ شما قرار بود که در راه خدا قربانی بدهی ولی به جای شما امام حسین علیه السلام خودش را، بچه هایش را، برادرهایش را، حضرت ابالفضلش را، که مثل جان خودش است؛ همه اینها را در راه خدا فدا کرد. وَ بَذلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ (2) امام

ص: 37


1- الصافات: 107.
2- مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/468/هشتم زیارت اربعین است ..... ص: 467.

حسین علیه السلام یک موی حضرت زینب را با عالمی نمی دهد.

معنای بذل و بذل امام حسین علیه السلام

می دانی حضرت زینب علیها السلام را چقدر دوست دارد؟ امام حسین علیه السلام برای چی حاضر می شود که حضرت زینب این همه اسارت و ذلت بکشد. به خاطر خدا، حاضر شد؛ تمام این ایثارها را بکند. ما در زیارت اربعین می گوییم: که امام حسین علیه السلام بذل کرد. بذل به چیزی می گویند، که طرف بدون چشم داشت و طمع ببخشد. یعنی اصلاً هیچ به برگشتش فکر ندارد. ابا عبدالله خون دلش را در راه خدا برای اینکه بنده ها را از جهالت و گمراهی نجات بدهد، بذل کرد. من مادری را سرغ دارم که به پسرش خیلی علاقه دارد ولی وقتی زلزله آمد، اصلاً فراموش کرد که پسری دارد. توی حیاط آمد بعد از این که زلزله تمام شد، یادش آمد که پسری دارد؛ که خیلی دوستش دارد. در موقع گرفتاری ها معلوم می شود، چه کسی به فکر چه کسی است. ولی آقا ابا عبدالله علیه السلام برای این که بندگان خدا را نجات بدهد، از همه هستیش گذشت.

نظر اهل بیت به اشعار و شخصیت حافظ

یکی از اساتید ما می فرمود: من برای همه شعرهای حافظ می توانم آیه یا روایت بیاورم. بنده خودم روزهای آخر محضر آیت الله اراکی (ره) شرفیاب شدم. ایشان غزلیات حافظ را می خواند و گریه می کرد.

الایا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها *** که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

آیت الله اراکی در سن شست سالگی یک عمری مرجع و شیخ الفقها باز هم انسش با شعرهای حافظ بوده است. یک طلبه ای می گفت: که خواب دیدم که امام زمان آمد حجره من، همه کتاب ها را بیرون گذاشت؛ ولی قرآن و حافظ را فرمودند: این باشد. مرحوم میزا مرشد چلویی از دوستان شیخ

ص: 38

رجب علی خیاط بوده، آدم بسیار فوق العاده ای بود. یک موقعی ایشان توسل میکند به امام حسین علیه السلام می گوید: آقا من از شما می خواهم که طبع شعر حافظ را به من بدهید. آقا امام حسین علیه السلام را در عالم رؤیا زیارت می کند. حضرت می فرماید: که این عنایت ویژه است؛ به کسی نمی دهیم. یعنی این ویژه این شخصیت است.

لیل طلب آب امام از دشمن

مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد امام علیه السلام بوده. ایشان می فرمودند: بعضی ها می گویند: امام حسین علیه السلام از شمر تقاضای آب کرده، این مسئله درست است. شهید مطهری (ره) می فرماید: که حضرت علیه السلام از دشمن تقاضای آب نکرد. ولی همه مقاتل ما نوشته اند که تقاضا کردهاند. حضرت شاه آبادی می فرمودند: که قطعاً حضرت تقاضای آب کرده است. ولی از روی ذلت تقاضا نکرده است. اصلاً روایت داریم: که به دوستت هم رونینداز، تقاضایی نکن. آن وقت امام حسین علیه السلام نمی توانست یک ساعت تحمل کند؟ به دشمنش، آن هم دشمنی مثل شمر رونیندازد؟ جواب فرموده بودند: تقاضای آب برای این بوده دست طرف را بگیرد. امامی که محتاج کمک خلق باشد، به درد نمی خورد. ما معتقدیم امام عَیْنَ الْحَیَاةِ (1) است، سر چشمه حیات هستند، همه چیز سر سفر امام است، همه چیز می دهد. یعنی نفس همه به امام بند هست.

معنای هل من ناصر امام حسین علیه السلام

امام وقتی می فرماید: که هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنى (2) ظاهرش این است "چه کسی است، که من را یاری کند؟" اما معنی حقیقیش این است چه کسی است، که من یاریش کنم. به جهنم نرود، به بهشت برود. امام علیه السلام می فرماید: به من آب بدهید. چون هر کسی آب بدهد، رحم کند، رحمت اورا می گیرد.

ص: 39


1- مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/59/روز جمعه روز حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف .... ص:59.
2- فرهنگ عاشورا/جمعی ازنویسندگان/131/6. الگوها و چهره های عاشورایى ..... ص: 130.

محبت فوق العاده امام حسین علیه السلام

ما روایت داریم: تا کسی رحم کند، رحمت خدا او را میگیرد. مرحوم آقای شاه آبادی فرموده بودند: امام علیه السلام اگر به شمر فرموده بود، که به من آب بده پیش جدم از تو شفاعت کنم، درست است. چون امام علیه السلام می خواهد سفره رحمتش را پهن کند؛ شمر هم در سر اون سفره باشد. شمر اگر آب میداد دیگر موفق به کشتن حضرت علیه السلام نمی شد. رحم می کرد و برمی گشت. تا بر می گشت رحمت خدا او را می گرفت. حضرت علی اصغر علیه السلام را می آورد، که رحم کنند. تا مورد رحمت واقع بشوند. حضرت علیه السلام به شمر گفت: که به من آب بده تا از تو در پیش جدم رسول الله صلی الله علیه وآله شفاعت کنم. آن ملعون هم گفت: من یک درهم یزید را با شفاعت جدت تو عوض نمی کنم. امام حسین علیه السلام میخواهد، حتی خبیث ترین آدم ها را هم نجات بدهد. محبت امام حسین علیه السلام خیلی فوق العاده است. ببین چطور خلق دل باخته امام حسین علیه السلام شده اند. امام حسین علیه السلام این طور دل باختگی را نشان داد که خلق این طور دلباخته شده اند.

نوکری در دستگاه امام حسین علیه السلام

یک عالمی در منزلش مجلس روضه می گرفت. معمولاً بچه هایش رفقایش شاگردانش می آمدند در منزلش پذیرایی می کردند یک روز رفقا و شاگرداش نیامدند بچه هایش هم نبودند آقا عبایش را گذاشت کنار خودش از مردم پذیرایی کرد. شب حضرت زهرا علیها السلام را خواب دید. حضرت علیها السلام فرمود: فلانی امروز تو نوکر ما شدی. یعنی تو دستگاه اهل بیت علیهم السلام و امام حسین علیه السلام باید خودت را بشکنی، جارو کشی کنی، کفش جفت کنی. مرحوم آیت الله کمپانی، استاد آیت الله بهجت و خیلی از بزرگان، خودش کفش جفت میکرد، چایی می ریخت. می گفتند: آقا شما آیت الله، فیلسوف و چی و چی هستی. می گفت: این مجلس امام حسین علیه السلام است. شاید خیلی از کارهای ما نگرفت، ولی این کار گرفت. نوکری در این خانه برای ما ثبت بشود.

ص: 40

دیدار امام حسین علیه السلام از خادمش هنگام مرگ

یکی از رفقا می گفت: که در مشهد یک تارجری بود؛ که خیلی به امام حسین علیه السلام علاقه داشت. میرفت مجلس امام حسین علیه السلام چایی می ریخت. چندین سال چایی ریز امام حسین علیه السلام بود. اواخر عمر مریض شد، توی خانه افتاد. دیگراز خانه نمی توانست بیرون بیاید. هر شب هم یکی از بچه هایش می رفت پرستاریش می کرد. یک شب یکی از پسرهایش می گفت: که من دیدم آقام حالش خیلی منقلب و مضطرب است. گفتم: بابا جان حالتان خوب نیست، می خواهید بروم دکتر بیاورم. گفت: نه کار ما از دکتر گذشته دیگر. گفتم: حالش را داری، ماشین را آماده کنم، ببرمت به زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام . گفت: من زیارت خیلی رفتم، حالا نوبت آنهاست، که به دیدن من بیایند. گفت: من دیدم حال پدرم خیلی منقلب است. ولی یک وقت با زحمت بلند شد، مؤدب نشست. گفتم: بابا جان شما که حال نشستن نداری، دراز بکش، استراحت کنید. فرمود: فرزندم مگر چشمانت نمی بیند، آقا امام حسین علیه السلام به دیدن من آمده، من به احترام اربابم نشستم. گفت: سلام داد السَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (1) بعد هم دراز کشید و از دنیا رفت. معلوم شد، آقا امام حسین علیه السلام در لحظه آخر به دیدنش آمده است.

ذکر مصیبت اربعین

امام حسین علیه السلام (بازگشت اسرا به کربلا)

اول زائری که در روز اربعین به زیارت امام حسین علیه السلام رفت، جابر بوده است. عطیه می گوید: دست جابر را گرفتم و روی خاک قبر ابا عبدالله علیه السلام گذاشتم. آن قدر جابر گریه کرد و ناله کرد، که از هوش رفت. بعد آب به صورتش زدم، به هوشش آوردم. سه مرتبه صدا زد یا حسین علیه السلام یا حسین علیه السلام یا حسین علیه السلام صد زد آقا جان من پیرغلام شما جابرم. از راه دور به زیارت شما آمده ام. هر وقت عرض ارادت میکردم جواب من را می دادی، ولی الان حبیب لایجیب حبیبه چرا دوست

ص: 41


1- مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/458/أول زیارت عاشوراء معروفه است ..... ص: 458.

جواب دوستش را نمی دهد؟ خودش به خودش جواب داد. صدا زد: جابر چه انتظار داری از اون حسینی که بدن مقدسش قطعه قطعه در کربلا، سر مبارکش با بالای نیزه بین بدن و سرش فرسخ ها فاصله افتاده جواب تو را بدهد. داشت با آقا علیه السلام نجوا می کرد؛ که صدای زنگ قافله به گوش رسید.

گمانم کرب-لا ش-د ع-م-ه نزدیک که بوی مشک و ناب عنبرآید

مه-ار ن-اقه را یک دم رها کن ب-ه اس-ت-ق-ب-ال ل-ی-لا اک-ب-ر آید

به گوشم عمه از گهواره گور دراین سحرا صدای اصغر آید

چهل روزاست گشته ذکرزینب حسی-نم وای ح-سی-نم وای حسینا

اربعین تجدید خاطره عاشوراست. اهل بیت وارد سرزمین کربلا شدند. از مرکب ها پیاده شدند یکی سراغ قبر عمو می رود. یکی سراغ قبر برادر می رود. یکی قبر طفل شش ماه را سراغ می گیرد: امام سجاد علیه السلام شاید به جابر فرمود: جابر روز عاشورا نبودی همین جا بود؛ جوان های ما را کشتند. همین جا بود، طفل شیر خواره ما را شهید کردند. همین جا بود، پدر ما ابا عبدالله علیه السلام را شهید کردند. همین جا بود، خیمه های ما را به آتش کشیدند. عزیزان ما را اسیر کردند. اما بی بی زینب، داغش از همه بیش تر است. آمد خودش را روی قبر ابا عبدالله انداخت. آن قدر ناله کرد. واحسینا واحبیب قلب رسول الله یک وقت دیدن بی بی دست برد قریبان چاک کرد.

پی نوشت ها:

[1]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسی/ج 65/131/باب 18 الصفح عن الشیعة و شفاعة أئمتهم صلوات الله علیهم فیهم ..... ص: 98

[2]. الأحزاب: 56

[3]. البقرة: 35

[4]. الأعراف: 21

ص: 42

[5]. الصافات: 107

[6]. مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/468/هشتم زیارت اربعین است ..... ص: 467

[7]. مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/59/روز جمعه روز حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف .... ص:59

[8]. فرهنگ عاشورا/جمعی ازنویسندگان/131/6. الگوها و چهره های عاشورایى ..... ص: 130

[9]. مفاتیح الجنان/شیخ عباس قمی/1/458/أول زیارت عاشوراء معروفه است ..... ص: 458

[10]. برگرفته از سخنرانی: حجة الاسلام و المسلمین فرحزاد (دامة برکاته)

ذکر مصیبت اربعین

اشاره

السلام علیک یا ابا عبدلله

*امروز دیگه اینجوری سلام نمیدم. داداش پاشو سربریدتو برات آوردم*

"السلام علی المَجزوزِ الرَاسِ مِنَ القَفا"

*حسین... نه نه! زن و مرد، تو که نفست یاری می کنه. تو که صدات مثل زینب نگرفته. این بچه ها دیگه صداشون جوهره نداشت. امروز ما به جای اون بچه ها می گیم. حسین.... به خدا هر چیز دیگه جای این ذکر بگی دلت آروم نمی شه. "فما احلی اسمائکم". شیرینی این ذکر و بچش... حسین وای

هنوز به قبرا نرسیده بودن، یه وقت دیدن این زن و بچه خودشونو از ناقه ها به زمین انداختن. داداش آگه اون روز تو با صورت به زمین خوردی بلندشو ببین آخرین وجه تشابه من و تو آینه. تو تشنگی کشیدی منم کشیدم. گرسنگی کشیدی من کشیدم کتک خوردی منم کتک خوردم. تو رو با نیزه زدن منم زدن. زین العابدین

ص: 43

فرمودآ: "ان دَمَعَت من احَدِنا عَینٌ" آگه چشمی از ما گریه می کرد. "فَقُرِعَت رَأسُهُ بِالرُمح" نیزه دارا با نیزه به سرش میزدن. اما داداش تو رو کشتن منم می خواستن بکشن، اما صورت تو زمین خورد تو این یکی من عقب موندم. اربعین جبران کرد. یه جوری از ناقه خودش و به زمین انداخت. رو زانوهاش داره راه میاد.

همه منتظرن ببینن زینب چه می کنه؟ خوب نشونی رو بلده. خودم دیدم از بالا بلندی کجا افتادی زمین. خودم دیدم چی جوری محاصره ات کردن. اومد کنار این قبر. همه دور زینب حلقه زدن. اینجا با روضه شام و کوفه فرق میکنه اینا همه خواصن. همه روضه ها رو خوند. آی رباب تو از خیمه بیرون نیومدی اما من اومدم دیدم یه بدنی به رو، رو زمین افتاده. و هُوَ جُسَةٌ بِلا رَأس، سر نداشت سر نداشت. رباب نبودی ببینی چه کردم... خواستم سرشو ببوسم سر نداشت خواستم دستشو بردارم به قلبم بزارم دستشو بریده بودن فقط یه جای سالم بود اونم رگای گردنش بود. لبامو به اون رگا گذاشتم که تونستم خطبه بخونم. لبا رو به اون رگا گذاشتم که تونستم یزیدو رسوا کنم. گریه ها کردن... هر یکی سمت قبری رفت. اما دیدن رباب متحیره. یه جور دیگه داره ناله میزنه... خانوم تو چرا سرقبری نمی ری؟ آخه قبر علی اصغرمو نمی دونم کجاست. آخ بمیرم. آب خوردم سینه هام شیر آورده. یادش بخیر 40 روز پیش علی داشتمو شیر نداشتم حالا برعکس شد.

یه بدن عصر روز یازدهم بدون زائر موند. هیچکی هم اشاره نمی کنه. به زینب خیلی سخت گذشت. از گودال که عبورشون دادن تو دارالحربم که بدن بنی هاشم بود. همه رو زینب زیارت کرد اما یه بدن کنار علقمه موند آخه عباس دور افتاده بود. هرچه زینب خواهش کرد نذاشتن اون بدنو زیارت کنه حالا تو ببین چه حسرتی به دلش موند

گفت داداش میرم اما برمی گردم. ازکنار قبر حسین هنوز داره رو زانوهاش راه میره. کربلا رفته ها همین جایی که میگن بین الحرمین ارباب ما دست به کمر رفت اما زینب رو زانوهاش راه رفت. رسید کنار علقمه. داداش نگی من با وفا نبودم. اینجا دیگه زینب روضه نخوند سکینه شروع کرد روضه خواندن.

ص: 44

عمو عباس جات خالی بود

عمه مو سیلی زدن

چهل روزه که بوی گل نیومد

صدای چهچه بلبل نیومد

چهل روزه چهل منزل اسیرم

غم چل ساله گویی کرده پیرم

چهل روزه حسینم را ندیدم

غم عشقش به جون و دل خریدم

چهل روزه غم چل ساله دیدم

غم و اندوه دیدم ناله دیدم

همین جا غرق در غم شد وجودم

تن پاک تو را گم کرده بودم

میان نیزه ها دلباختم من

تو را دیدم ولی نشناختم من

اگر امروز برداری سرت را

به زحمت می شناسی خواهرت را

ز جا برخیز ای نور دو دیده

شده مویم سپید و قد خمیده

اگر مردی در این صحرا نمی بود

اگر نامحرمی اینجا نمی بود

برون می کردم از تن پیرهن را

که بینی بازوی مجروح من را

ص: 45

نه تنها من که طفلان اینچنین اند

همه با درد و ماتم همنشین اند

تمام قلب ها از غصه پاره

تمام گوش ها بی گوشواره

زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین

منبع: بشارة المصطفى عماد الدین طبری: ص 74، بحار الأنوار مجلسی: ج 68 ص 130 ح 62؛ مقتل الحسین للخوارزمی: ج 2 ص 167 نحوه.

عن عطیّة العوفی: خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِیِّ زائِرَینِ قَبرَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَلَمّا وَرَدنا کَربَلاءَ دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ، ثُمَّ اتَّزَرَ بِإِزارٍ وَارتَدى بِآخَر، ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فیها سُعدٌ فَنَثَرَها عَلى بَدَنِه، ثُمَّ لَم یَخطُ خُطوَةً إلّا ذَکَرَ اللّه َ تَعالى.

حَتّى إذا دَنا مِنَ القَبرِ قال: ألمِسنیهِ فَأَلمَستُهُ فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِیّا عَلَیهِ فَرَشَشتُ عَلَیهِ شَیئا مِنَ الماءِ فَلَمّا أفاقَ قال: یا حُسَینُ ثَلاثا ثُمَّ قال: حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ. ثُمَّ قال: وأنّى لَکَ بِالجَوابِ وقَد شُحِطَت أوداجُکَ عَلى أثباجِک، وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِک، فَأَشهَدُ أنَّکَ ابنُ خاتَمِ النَّبِیّین وَابنُ سَیِّدِ المُؤمِنین وَابنُ حَلیفِ التَّقوى وسَلیلِ الهُدى وخامِسُ أصحابِ الکِساءِ وَابنُ سَیِّدِ النُّقَباءِ وَابنُ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ النِّساءِ وما لَکَ لا تَکونُ هکَذا وقَد غَذَّتکَ کَفُّ سَیِّدِ المُرسَلین ورُبّیتَ فی حِجرِ المُتَّقین ورُضِعتَ مِن ثَدیِ الإِیمانِ وفُطِمتَ بِالإِسلام فَطِبتَ حَیّا وطِبتَ مَیِّتا غَیرَ أنَّ قُلوبَ المُؤمِنینَ غَیرُ طَیِّبَةٍ لِفِراقِک ولا شاکَّةٍ فِی الخِیَرَةِ لَکَ فَعَلَیکَ سَلامُ اللّه و رِضوانُهُ وأشهَدُ أنَّکَ مَضَیتَ عَلى ما مَضى عَلَیهِ أخوکَ یَحیَى بنُ زَکَرِیّا.

ثُمَّ جالَ بِبَصَرِهِ حَولَ القَبرِ وقال: السَّلامُ عَلَیکُم أیَّتُهَا الأَرواحُ الَّتی حَلَّت بِفِناءِ الحُسَینِ وأناخَت بِرَحلِهِ وأشهَدُ أنَّکُم أقَمتُمُ الصَّلاةَ وآتَیتُمُ الزَّکاةَ، وأمَرتُم بِالمَعروفِ ونَهَیتُم عَنِ المُنکَرِ وجاهَدتُمُ المُلحِدین وعَبَدتُمُ اللّه َ حَتّى أتاکُمُ الیَقینُ. وَالَّذی

ص: 46

بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِیّا لَقَد شارَکنا کُم فیما دَخَلتُم فیهِ. قالَ عَطِیَّةُ: فَقُلتُ لَهُ: یا جابِرُ! کَیفَ ولَم نَهبِط وادِیا ولَم نَعلُ جَبَلاً ولَم نَضرِب بِسَیفٍ وَ القَومُ قَد فُرِّقَ بَینَ رُؤوسِهِم وأبدانِهِم، واُوتِمَت أولادُهُم و أرمَلَت أزواجُهُم؟! فَقال: یا عَطِیَّةُ! سَمِعتُ حَبیبی رَسولَ اللّه ِصلى الله علیه و آله یَقولُ: مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم و مَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهِم وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِیّا إنَّ نِیَّتی ونِیَّةَ أصحابی عَلى ما مَضى عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ خُذوا بی نَحوَ أبیاتِ کوفانَ.

فَلَمّا صِرنا فی بَعضِ الطَّریقِ قالَ: یا عَطِیَّةُ! هَل اُوصیکَ وما أظُنُّ أنَّنی بَعدَ هذِهِ السَّفَرَةِ مُلاقیک؟ أحبِب مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله ما أحَبَّهُم وأبغِض مُبغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ ما أبغَضَهُم وإن کانَ صَوّاما قَوّاما، وَارفُق بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، فَإِنَّهُ إن تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِکَثرَةِ ذُنوبِهِ ثَبَتَت لَهُ اُخرى بِمَحَبَّتِهِم، فَإِنَّ مُحِبَّهُم یَعودُ إلَى الجَنَّةِ، ومُبغِضَهُم یَعودُ إلَى النّارِ.

ترجمه: به نقل از عطیّه عوفى -: همراه جابر بن عبد اللّه انصارى، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام حرکت کردیم. هنگامى که به کربلا رسیدیم جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایى به تن کرد و کیسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامى برنداشت جز آن که ذکر خداى متعال گفت تا این که به قبر نزدیک شد و [به من] گفت: دست مرا بر قبر بگذار

چون دست او را بر قبر گذاشتم بی هوش، بر روى قبر افتاد. کمی آب بر او پاشیدم و هنگامى که به هوش آمد سه بار گفت: اى حسین!

آن گاه گفت: دوست پاسخ دوست را نمى دهد؟!

سپس گفت: چگونه پاسخ دهى در حالى که خون رگ هایت را بر میان شانه ها و پشتت ریختند و میان سر و پیکرت جدایى انداختند؟! گواهى مى دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کسایى و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه سَرور زنانى؟! و چگونه چنین نباشى در حالى که از دست سَرور پیامبران غذا خورده ای و در دامان تقواپیشگان

ص: 47

پرورش یافته ای و از سینه ایمان شیر نوشیده ای و با اسلام تو را از شیر گرفته اند.

پاک زیستى و پاک رفتى؛ امّا دل های مؤمنان در فراق تو خوش نیست بى آن که در این تردیدى رود که همه اینها به خیرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى مى دهم که تو بر همان روشى رفتى که برادرت یحیى بن زکریّا رفت.

آن گاه جابر دیده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما اى روح هایی که گرداگردِ حسین فرود آمده، همراهش شدید! گواهى می دهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکى فرمان دادید و از زشتى باز داشتید و با مُلحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید. سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت در آنچه به آن در آمدید با شما شریک هستیم.

به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شریک باشیم]، با آن که ما نه به درّه ای فرود آمدیم و نه از کوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم، در حالى که اینان سرهایشان از پیکر جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟!

جابر گفت: اى عطیّه! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرماید: «هر کس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور می شود و هر کس کارِ کسانى را دوست داشته باشد، در کارشان شریک مى شود» و سوگند به آن که محمّد را به حق به پیامبرى بر انگیخت نیّت من و همراهانم همان است که حسین علیه السلام و یارانش بر آن رفته اند. مرا به سوى خانه های کوفه ببر.

هنگامى که بخشى از راه را رفتیم گفت: اى عطیّه! آیا سفارشى به تو بکنم که دیگر گمان ندارم پس از این سفر تو را ببینم؟ دوستدار خاندان محمّد را تا زمانى که آنان را دوست می دارد دوست بدار و دشمن خاندان محمّد را تا زمانى که با آنان دشمن است دشمن بدار هر چند روزه گیر و شب زنده دار باشد، و با دوستدار محمّد و خاندان محمّد رفاقت کن که اگر یک گامش از فراوانىِ گناهش بلغزد گام دیگرش به محبّت آنان استوار مى مانَد؛ چرا که دوستدار آنان به بهشت باز مىگردد و دشمن آنان به سوى آتش [دوزخ] مى رود.

ص: 48

شناخت شناسنامه ای حضرت زینب کبری علیها السلام

نام: حضرت زینب علیها السلام

نامگذار: رسول خدا صلی الله علیه وآله از جانب خدا

نسبت با پیامبر خدا: سومین نوه پیامبر

نام پدر: امام علی علیه السلام

نام مادر: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

نام برادران: امام حسن و امام حسین و عباس علیهم السلام

مقام و منصب: معلم و مفسر قرآن در کوفه

روز و ماه تولد: احتمالاً پنجم جمادی الاولی

سال تولد: 5 یا 6 هجری قمری

محل تولد: مدینه منوّره

نام همسر: (پسر عمویش) عبدالله فرزند جعفر طیّار

نام فرزندان: علی، عون، محمد، جعفر، ام کلثوم (دو نفر شهید کربلا)

لقب مشهور: (ره) أمّ_المصائب

القاب دیگر: محدثه، عقیله بنی هاشم، عقیلة النساء، عالمه غیر معلّمه، نائبة الزهرا، نائبة الحسین، شریکة الشهداء...

مهم ترین واقعه عمر: حضور در کاروان کربلا و صحنه عاشورا

نسبت با شهید: دختر شهید، مادر شهید، خواهر شهید، عمه شهید

مسئولیت: سرپرستی کاروان اسیران آل الله

سخن معروف: «ما رأیتُ الا جمیلاً»

خطاب به یزید: یابن الطلقاء (ای فرزندِ اسیرِ آزاد شده جدّم)

روز و ماه رحلت و شهادت: 15 رجب

ص: 49

سال شهادت: سال 62 یا 63 هجری قمری

مدت عمر: 57 سال

خلیفه غاصب معاصر: معاویه مکّار و یزید پلید

حرم مطهر: دمشق سوریه (و شاید قاهره)

نامگذاری روز ولادت: روز پرستار

فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله : هر كس بر مصیبت های این دختر بگرید، همانند كسى است كه بر برادرانش، حسن و حسین گریسته باشد.

امام حسین علیه السلام : من را در نماز شب فراموش نکن.

سخن امام سجاد علیه السلام : "أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة".

امام باقر علیه السلام : علم و معرفت ایشان اکتسابی نیست.

ویژگی نسب: مولود بهترین زوج عالم

برخی از ویژگی ها:

ایمان و مجاهدت در راه خدا، فصاحت و شهامت، هوش و دانش فراوان، خلوص و صفای باطن، نقل روایات بسیار، نقل خطبه فدک، افشاگری ظلم بنی امیه، پیام رسان نهضت عاشورا با خطبه های غرّا؛ درک هفت معصوم از پیامبر تا امام باقر علیه السلام ...

زیارتنامه مختصر:

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین

السَّلامُ عَلَیْکِ یا آخت الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا آخت وَلِیِّ اللهِ

ص: 50

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّهَ وَلِیِّ اللهِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ

(ره) یا حضرت_زینب ادرکنی

متن کامل شعر زیبای نون و قلم (نون و قلم نبی ست و ما یسطرون حسین

امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است

امشب كه از نسیم حضوری لبالب است

شمع است و شاهداست و شرابی كه برلب است

شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است

شامی كه روشنایی روز است امشب است

“امشب شب ملیكه دادار زینب است”

******** ***

این جلوه جلوه های شبی بیكرانه است

این جذبه جذبه حرمی بی نشانه است

این سجده سجده بر قدمی جاودانه است

این شعله شعله نگهی عاشقانه است

از هر لبی كه می شنوی این ترانه است

“عالم محیط و نقطه پرگار زینب است”

******** ***

سرّی رسید و معنی امالكتاب شد

نوری دمید و قبله هر آفتاب شد

چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد

زیباترین دعای علی علیه السلام مستجاب شد

ص: 51

زهراست این كه در دل گهواره قاب شد

“امشب تمام گرمی بازار زینب است”

******** ***

بر عرش سبز دست نبی تا كه جا گرفت

نورش زمین و كل زمان را فرا گرفت

حتی بهشت سرمه از آن خاك پا گرفت

از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت

آئینهای مقابل رویش خدا گرفت

“تصویر جلوه های خداوار زینب است”

******** ***

این كیست این كه سجده كند عشق در برش

این كیست این كه سینه درند در برابرش

این كیست این كه از جلوات مطهرش

عالم نبود غیر غباری ز محضرش

فرموده است از بركاتش برادرش

“آئینه دار حیدر كرار زینب است”

******** ***

تا كوچه اش قبیله لیلا ادامه داشت

تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت

در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت

بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت

ص: 52

زینب نبود حضرت زهرا علیها السلام ادامه داشت

“خاتون خانه دار دو دلدار زینب است”

******** ***

سرچشمه های پرطپش كوهسار از اوست

دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست

تیغ كلام فاطمی اش آب دار از اوست

تفسیر آیه های غم و انتظار از اوست

آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست

“از كربلا بپرس علمدار زینب است”

******** ***

سوگند بر شكوه دل مرتضایی اش

بر جلوه های حیدریاش مجتبایی اش

سوگند بر تقدس كرب و بلایی اش

بر ریشه های چادر سبز خدایی اش

سوگند بر نماز شب كبریایی اش

“تا روز حشر كعبه ایثار زینب است”

******** ***

شمس حجاب گنبد دوار زینب است

بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است

محبوبه حبیه دادار زینب است

مسطوره سلاله اطهار زینب است

ص: 53

اذن دخول در حرم یار زینب است

“منصوره نرفته سر دار زینب است”

******** ***

نون و قلم نبی است و مایسطرون حسین

طاق فلك علی است به عالم ستون حسین

خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین

هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین

با یك قیامت است هم الغالبون حسین

“در این قیام نقطه پرگار زینب است”

******** ***

سردار سرسپرده جولان عشق كیست؟

تنها امیر فاتح میدان عشق كیست؟

عشق است حسین و گوش به فرمان عشق كیست؟

روح دمیده در تن بیجان عشق كیست؟

علامه مفسر قرآن عشق كیست؟

“تفسیر آیه ها همه اسرار زینب است”

******** ***

ققنوس و هم از پی او در توهم است

فانوس وصف در صفت وصف او گم است

قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است

پابوس او تمامی افلاك و انجم است

ص: 54

كابوس شام و دولت نامرد مردم است

“بر فرق ظلم تیغ شرربار زینب است”

******** ***

پیداترین ستاره دیبای خلقت است

زیباترین سروده لب های خلقت است

زهراترین زهره زهرای خلقت است

لیلاترین لیلی لیلای خلقت است

شیواترین سئوال معمای خلقت است

“گنجینه جزیره اسرار زینب است”

******** ***

ذرات و كائنات همه مرده یا خموش

در احتجاج بود زنی یك علم به دوش

قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش

آتشفشان قهر خداوند در خروش

هوهوی ذوالفقار علی می رسد به گوش

“این رعد و برق نیست كه انگار زینب است”

******** ***

خورشید روی قله نی آشكار شد

كوچك ترین ستاره سر شیرخوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد

هشتاد و چهار خسته به هم همقطار شد

ص: 55

زیباترین ستاره دنباله دار شد

“در این مسیر نور جلودار زینب است”

******** ***

چشم ستاره در به در جستجوی ماه

بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه

مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه

آتش كشید شعله ز دل تا كشید آه

كای جان پناه زینب و اطفال بی پناه

“راحت بخواب چونكه پرستار زینب است”

******** ***

پشتش شكست، بس كه بر او، آسمان! گریست

حتی به حال و روز دلش كاروان گریست

از خنده های حرمله و ساربان گریست

بر گیسوان شعله ور كودكان گریست

از ضربه های دم به دم خیزران گریست

“بر خیل اشك قافله سالار زینب است”

******** ***

آن شانه صبور صبوری زما ربود

آن قامت غیور قیامت بپا نمود

آن شیرزن حماسه عباس را سرود

با دست خویش بیرق كرببلا گشود

بر بال های زخمی اش ای وای جا نبود

ص: 56

“غم را بگو بیا كه خریدار زینب است”

******** ***

زینب اگر نبود اثر كربلا نبود

شیرازه ای برای كتاب خدا نبود

زینب اگر نبود علم حق بپا نبود

این خیمه ها و پرچم و رخت عزا نبود

یك یا حسین بر لب ما و شما نبود

“در كار عشق گرمی بازار زینب است”

******** ***

با این كه قد خمیده ام و داغ دیده ام

فتح الفتوح كرده ام هرجا رسیده ام

گر نیش كعب نی به وجودم خریده ام

گر طعم تازیانه چو مادر چشیده ام

چون كوه ایستادهام ای سر بریده ام

“در اوج اقتدار جهاندار زینب است”

******** ***

زینب كجا و خنده اشرار یا حسین

زینب كجا و كوچه و بازار یا حسین

زینب كجا و مجلس اغیار یا حسین

زینب كجا و این همه آزار یا حسین

زینب كجا و طشت و سر یار یا حسین

“در پنجه های بغض گرفتار زینب است”

ص: 57

******** ***

از نای من به ناله چو افتاد نای نی

عالم شنید از پس آن های های نی

تو بر فراز نیزه و من در قفای نی

آنقدر سنگ خوردهام از لابه لای نی

تا اینكه یافتم سرت از رد پای نی

“هجران توست آتش و نیزار زینب است”

******** ***

قرآن بخوان كه حفظ شود آبروی تو

رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو

در حسرتم كه نیزه كند شانه موی توای منتهای آرزویم گفتوگوی تو

واژه «اربعین»

اشاره

واژه «اربعین» در متون دینی و مجموعه های حدیثی از ارزش والایی برخوردار است. آثار حفظ چهل حدیث، اخلاص عمل در چهل روز و دعای عهد در چهل صبح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤمن، شهادت چهل مؤمن برای میت، برگزاری عبادت در چهل شب چهارشنبه برای دیدار حضرت ولی عصر علیه السلام ، و بعثت غالب انبیاء در چهل سالگی، از جمله مواردی است که ارزش و جایگاه این اصطلاح اسلامی و عرفانی را مشخص می سازد.

«اربعین» از اصطلاحات رایجی است که در متون اسلامی کاربرد زیادی دارد، مثلاً در برخی از روایات به عنوان نماد کمال، حدی برای تصفیه باطن و ... قلمداد شده است. در این نوشتار به مناسبت روز اربعین شهادت امام حسین علیه السلام برخی از موارد کاربرد این واژه ارزشمند که در فرهنگ اسلامی به مناسبت های گوناگون از آن یاد شده و گاهی پیام های اخلاقی و دستورهای الهی با آن همراه شده است، با

ص: 58

اشاره به سی نکته تقدیم می شود:

1. شهادت چهل مؤمن

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا مات المؤمن فحضر جنازته اربعون رجلا من المؤمنین وقالوا: اللهم انا لانعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا، قال الله تبارک وتعالی: قد اجزت شهاداتکم وغفرت له ما علمت مما لا تعلمون; (1) هرگاه یکی از اهل ایمان بمیرد و بر جنازه او چهل نفر از مؤمنین حضور یابند و گواهی دهند که پروردگارا! ما به جز خوبی و نیکی از این شخص ندیده ایم و تو از ما داناتر هستی، خداوند متعال می فرماید: من نیز شهادت شما را پذیرفتم و آنچه [از بدی ها و گناهان] از او می دانستم که شما بی اطلاع بودید، همه را بخشیدم.»

همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «در بنی اسرائیل عابدی بود که پیوسته به عبادت و راز و نیاز اشتغال داشت. خداوند متعال به حضرت داوود علیه السلام وحی فرستاد: ای داوود! این مرد عابد، فردی ریاکار و غیرمخلص است. هنگامی که او مرد، حضرت داوود علیه السلام به تشییع جنازه اش حاضر نشد. اما چهل نفر از بنی اسرائیل حضور یافتند و در درگاه الهی به نیکی و خوبی های ظاهری وی شهادت دادند و از خداوند طلب عفو و آمرزش برای وی نمودند. در هنگام غسل نیز چهل نفر دیگر چنین کردند و در هنگام دفن چهل نفر دیگر آمده، بعد از گواهی به نیک مردی عابد از خداوند متعال آمرزش او را خواستار شدند. در آن حال، خداوند به حضرت داوود علیه السلام الهام کرد که من او را به خاطر شهادت آن عده بخشیدم و اعمال بد و ریایی او را نادیده گرفتم. (2)

2. دعا برای چهل مؤمن

پیشوای ششم یکی از مهم ترین عوامل استجابت دعا را تقدیم دیگر مؤمنین در هنگام دعا می داند. آن حضرت می فرماید: «من قدم اربعین من المؤمنین ثم دعا

ص: 59


1- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 166، ح 472; مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 64.
2- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 471.

استجیب له; (1) هر کس چهل نفر از مؤمنین را در دعا کردن بر خود مقدم بدارد، سپس حاجات خود را بطلبد، دعای او به اجابت خواهد رسید.» آن حضرت تاکید می فرماید که اگر این گونه دعا کردن در نماز شب و بعد از آن باشد، تأثیر بیشتری خواهد داشت. (2) همچنین دعا کردن چهل مؤمن در قنوت نماز وتر در دل شب های تار اجابت دعا را نزدیک تر و سریع تر می نماید. (3)

3. دعای چهل نفره

دعا کردن همیشه خوب و یکی از سلاح های مؤمن و وسیله ارتباط با پروردگار عالمیان است. هنگامی که انسان خود را از هر جهت درمانده و عاجز می بیند با جان و دل زمزمه می کند که:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل زتنهایی به جان آمد خدایا همدمی

در آن لحظات حساس، دعا همچون نور امیدی در دل انسان می تابد و دعاکننده علاوه بر آرامش درون، اعتماد به نفس، تلطیف روح، عشق و معرفت خویش را نیز به نمایش می گذارد. امام صادق علیه السلام در یکی از رهنمودهای حکیمانه خویش ما را به دعای دسته جمعی فرا می خواند و می فرماید: «اگر گروهی چهل نفره جمع شوند و خدای خویش را بخوانند، مطمئناً دعای آنان مستجاب خواهد شد و اگر چهل نفر نبودند گروه چهار نفره، ده بار خدا را بخوانند که همین اثر را دارد و اگر بیش از یک نفر نباشد و چهل بار خدا را صدا بزند، خدای عزیز و جبار خواسته او را برآورده خواهد کرد.» (4)

4. آمرزش چهل گناه

حضرت باقر علیه السلام یکی از حقوق واجب مسلمانان بر عهده همدیگر را، حضور در تشییع جنازه آنان می شمارد و با توجه به اهمیت آن، تأثیر معنوی این حضور را نیز بیان می کند: «من حمل جنازة من اربع جوانبها غفرالله له اربعین کبیرة; (5)

ص: 60


1- الکافی، ج 2، ص 509، ح 5.
2- بحارالانوار، ج 90، ص 389.
3- کشف الغطاء، ج 1، ص 246.
4- الکافی، ج 2، ص 487.
5- همان، ج 3، ص 174، ح 1.

کسی که جنازه ای را از چهار طرف حمل کند، خداوند متعال چهل گناه کبیره او را خواهد بخشید.»

5. کمال در چهل سالگی

از مهم ترین نکاتی که در زندگی انسان وجود دارد و در مرحله تکامل معنوی و شخصیت وی مؤثر است، رسیدن به مراتبی از سن و سال است که انسان کاملتر و پخته تر می شود. خداوند متعال در این زمینه چهل سالگی را اوج کمال انسانی می داند و می فرماید: «... حتی اذا بلغ اشده وبلغ اربعین سنة قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک آلتی انعمت علی وعلی والدی وان اعمل صالحا ترضیه واصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک وانی من المسلمین»; (1) «تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد، می گوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی، به جا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی و فرزندان مرا صالح گردان! من به سوی تو باز می گردم و توبه می کنم و از مسلمانان می باشم.»

6. آثار چهل روز اخلاص

امام رضا علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله چنین نقل فرمود: «ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه; (2) هیچ بنده ای چهل روز اعمال خود را خالصانه به درگاه حضرت حق انجام نمی دهد، مگر اینکه خداوند متعال چشمه سارهای حکمت را از قلب او به زبانش جاری می سازد.» حافظ با اشاره به این حدیث می گوید:

سحرگه رهروی در سرزمینی

همی گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف

که در شیشه بماند اربعینی

ص: 61


1- احقاف/15.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 74، ح 321.

7. یاران حضرت مهدی علیه السلام

هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام ظهور می کند هر یک از یاران و شیعیان آن حضرت معادل نیروی چهل مرد قدرت روحی و بدنی خواهد داشت. امام سجاد علیه السلام فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید وجعل قوة الرجل منهم قوة اربعین رجلا; (1) هرگاه قائم ما قیام کند، خداوند متعال از شیعیان ما آفت، بلا و سستی را دور خواهد کرد و دل های آنان را همانند پاره های آهن قوی و محکم می نماید و نیروی هر یک از آنان را معادل نیروی چهل مرد قرار خواهد داد.»

8. چهل روز عزای مؤمن

رسول گرامی اسلام علیه السلام در سفارش های خویش به جناب ابی ذر غفاری به اهمیت و جایگاه والای مؤمن در جهان اشاره کرده و فرموده است: «یا اباذر! ان الارض لتبکی علی المؤمن اذا مات اربعین صباحا; (2) ای ابوذر! هنگامی که مؤمنی از دنیا میرود، زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است.»

ممکن است منشأ مجالس اربعین برای اموات مؤمنین همین روایت نبوی باشد.

9. زندگی چهل ساله

هنگامی که فرزدق شاعر قصیده معروف خود را در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام در حضور خلیفه ستمگر عباسی، هشام بن عبدالملک، با رشادت تمام قرائت کرد و مطلع آن چنین بود که:

هذا الذی تعرف البطحاء وطاته

والبیت یعرفه والحل والحرم

یعنی، این آقایی است که گام های او را سرزمین بطحاء، بیت خدا و حل و حرم می شناسد; خلیفه بر او خشم گرفت و دستور داد تا فرزدق را علاوه بر قطع حقوق،

ص: 62


1- الخصال، ج 2، ص 541، ح 14.
2- مکارم الاخلاق، ص 465.

به جرم دفاع از اهل بیت علیهم السلام زندانی کنند; اما بعد از گذشت مدتی به دعای امام چهارم علیه السلام آزاد شد. امام زین العابدین علیه السلام برای کمک به فرزدق مبلغی را که چهل سال مخارج زندگیاش را کافی بود به حضورش فرستاد و فرمود: «لو علمت آنک تحتاج الی اکثر من ذلک لاعطیتک; [ای فرزدق!] اگر می دانستم بیش از چهل سال زنده خواهی بود، بیشتر می فرستادم.» علی بن یونس بیاضی می نویسد: دقیقاً بعد از چهل سال از آن تاریخ فرزدق به دیار باقی شتافت و صداقت و کرامت امام چهارم بر همگان روشن شد. (1)

10. بعثت انبیاء در چهل سالگی

در روایت آمده است که اکثر انبیاء در چهل سالگی به رسالت مبعوث شده اند. (2) همچنان که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید. (3) امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در 63 سالگی از دنیا رفت، که آخر سال دهم هجرت بود. آن حضرت بعد از تولد خویش هنگامی که چهل سالش کامل گردید، به پیامبری رسید و 13 سال دیگر در مکه بود که در 53 سالگی به مدینه هجرت کرد و بعد از ده سال در مدینه به سرای جاویدان منتقل شد.» (4)

11. حفظ چهل حدیث

حضرت رسول صلی الله علیه وآله در زمینه پاسداری از فرهنگ و معارف اسلام میفرماید: «من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم بعثه الله یوم القیامة فقیها عالما; (5) هر کس از امت من چهل حدیث از احادیث دینی مورد نیاز جامعه را حفظ کند خداوند متعال او را در روز قیامت به عنوان فقیه و دانشمند محشور خواهد کرد.»

براساس همین حدیث، دانشمندان بزرگ شیعه تلاش کرده اند که کتاب هایی را به نام های الاربعین و چهل حدیث از خود به یادگار بگذارند تا شاید مشمول این

ص: 63


1- الصراط المستقیم، ج 2، ص 181.
2- بحارالانوار، ج 13، ص 50.
3- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22.
4- کشف الغمه، ج 1، ص 14.
5- الخصال، ج 2، ص 541، ح 15.

کلام نورانی رسول گرامی اسلام بشوند، نظیر: اربعین شیخ بهائی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی رحمه الله.

12. آثار گناه تا چهل روز

آثار گناهانی که انسان مرتکب می شود تا چهل روز در روح و روان او باقی است. امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب; (1) کسی که از شراب و مسکرات حرام استفاده کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی شود، مگر اینکه حقیقتاً توبه کند.»

13. اصلاح تا چهل سالگی

اساساً افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانه های اصلاح پیدا می شود; اما اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در این زمینه به مسلمانان هشدار داده و فرموده است: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة ولم یغلب خیره شره قبل الشیطان بین عینیه وقال: هذا وجه لایفلح; (2) هنگامی که شخص به سن چهل سالگی پا می گذارد و کارهای نیک او از اعمال زشتش بیشتر نباشد، شیطان پیشانی او را بوسیده، می گوید: این چهره ای است که دیگر روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید.» و در حدیث دیگری آن حضرت افراد چهل ساله ای را که به سوی صلاح گام برنمی دارند از دوزخیان به شمار می آورد و می فرماید: «فرد چهل ساله ای که در اندیشه کارهای نیک نباشد، برای ورود به آتش جهنم خود را آماده کند که نجات او مشکل است.» (3)

14. هشدار به چهل ساله ها!

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة نادی مناد من السماء دنا

ص: 64


1- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 57.
2- مشکاة الانوار، ص 295.
3- همان.

الرحیل فاعد زادا ولقد کان فیما مضی اذا اتت علی الرجل اربعون سنة حاسب نفسه; (1) هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشتهای از سوی خداوند در آسمان ندا میدهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیا کن و در گذشته هنگامی که فردی به چهل سالگی می رسید، با نفس خود محاسبه می کرد.»

و از رسول گرامی اسلام نقل است که «خداوند فرشته ای را مأمور کرده است تا در هر شب صدا بزند: «یا ابناء الاربعین ماذا اعددتم للقاء ربکم; (2) ای کسانی که چهلمین بهار عمر خود را سپری می کنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده کرده اید [و چه پاسخی دارید]؟!»

15. تغذیه و اربعین

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه; (3) هر کس چهل روز از خوردن گوشت خودداری کند، اخلاقش بد خواهد شد.»

16. چهل نفر هسته اولیه

زمانی که برخی از یاران امام حسن مجتبی علیه السلام از وی درخواست کردند که در مقابل ظلم و ستم زمامداران جور به ویژه معاویه قیام و مبارزه نماید، امام حسن علیه السلام فرمود: «لی اسوة بجدی رسول الله حین عبدالله سرا وهو یومئذ فی تسعة وثلاثین رجلا فلما اکمل الله له الاربعین صاروا فی عدة واظهروا امر الله فلو کان معی عدتهم جاهدت فی الله حق جهاده; (4) الگوی من در رهبری امت، جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله است، آن حضرت تا زمانی که تعداد یارانش به سی و نه نفر رسیده بود، مخفیانه و غیرعلنی خدا را عبادت می کرد [و به مبارزه و تبلیغ علنی روی نیاورد]; اما از موقعی که خداوند متعال تعداد مسلمانان را به چهل نفر رساند، [تبلیغ] دین خدا را آشکار کردند و اگر با من هم به تعداد آنها باشد، در راه خدا به جهاد و مبارزه شایسته دست می زنم.»

ص: 65


1- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 156; مجموعه ورام، ج 1، ص 35.
2- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 157.
3- همان، ج 16، ص 305.
4- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 77.

17. دریغ از چهل یاور راستین!

علی علیه السلام نیز با شکایت از مظلومیت و غربت خویش فرمود: «من بارها از مردم یاری خواستم اما به غیر از چهار نفر . زبیر، سلمان، ابوذر و مقداد . کسی جواب مثبت به من نداد.» سپس افزود: «لو کنت وجدت یوم بویع (اخوتیم) اربعین رجلا مطیعین لجاهدتهم; (1) اگر من در روز بیعت چهل یاور گوش به فرمان [و راستین] داشتم، با آنان مقابله و مجاهده می کردم.»

18. حقوق همسایه

رسول گرامی اسلام به منظور سالم سازی و ایجاد روحیه اعتماد و اطمینان به همدیگر و همچنین تقویت وحدت و انس و الفت در جامعه اسلامی درباره حدود همسایگی و رعایت حقوق آنان می فرماید: «کل اربعین دارا جیران من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله; (2) تا چهل خانه از چهار سوی منزل یک مسلمان، از روبه رو، پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ، همسایه یک مسلمان به شمار می آید.»

پیامبر صلی الله علیه وآله ضمن بیان این پیام حکیمانه، به حضرت علی علیه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد دستور داد که در میان مسلمانان ندا دهند کهای مردم! این حدود همسایگی است و: «انه لاایمان لمن لم یامن جاره بوائقه; (3) کسانی که همسایگانشان از شر و آزار آنان در امان نیستند، ایمان ندارند.»

19. مهلت تا چهل روز

برخی از مسلمانان که در رعایت مسائل دینی و حفظ ناموس خود اهل تسامح و تساهل هستند، مورد خشم و غضب الهی قرار می گیرند و خداوند متعال به آنان چهل روز مهلت می دهد که خود و خانواده هایشان را اصلاح کنند و در صورت ادامه سهل انگاری و بی تفاوتی چشم و قلبشان وارونه شده و از دیدن حقیقت

ص: 66


1- همان، ص 74.
2- وسائل الشیعة، ج 12، ص 132.
3- مستدرک الوسائل، ج 8، ص 431.

ناتوان می گردند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: هرگاه مردی در محیط خانواده خود عمل ناپسند و زشتی را مشاهده کند و در مورد آن حساسیت و غیرت دینی از خود نشان ندهد و اعضاء خانواده اش را از ارتکاب گناه و معصیت باز ندارد و در صدد اصلاح برنیاید، خداوند متعال پرنده ای سفید را مأمور می کند که چهل صبح بر در خانه وی پرهایش را بگسترد و هنگام ورود و خروج آن مرد مسامحه کار، بگوید: اصلاح کن! اصلاح کن! غیرت داشته باش! غیرت داشته باش! اگر خانواده اش را اصلاح کرد که چه بهتر وگرنه آن پرنده سفید بال هایش را به چشم های او می کشد و بعد از آن او وارونه می بیند; یعنی خوبی ها را خوب نمی بیند و بدی ها را بد نمی بیند.» (1)

20. بهداشت فرزندان

پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله با اشاره به لزوم ختنه کردن نوزادان پسر می فرماید: «اختنوا اولادکم یوم السابع فانه اطهر واسرع لنبات اللحم فقال ان الارض تنجس ببول الاغلف اربعین یوما; (2) نوزادان خود را در روز هفتم ختنه کنید، این عمل برای پاکیزگی و سلامت و رشد آنان تأثیر فراوان دارد و زمین از بول فردی که ختنه نشده تا چهل روز آلوده می ماند.»

21. تسبیح حیوانات

امام صادق علیه السلام فرمود: «حضرت داوود علیه السلام در یکی از شب ها با حال خوشی زبور را تلاوت می کرد و از حالات معنوی خود لذت می برد. آن شب به نظرش آمد که شب زنده داری خوبی داشته است و از این جهت شگفت زده شد. در آن حال قورباغه ای از زیر صخرهای از سوی خداوند متعال به سخن آمد و گفت: «یا داود تعجبت من سهرک لیلة وانی لتحت هذه الصخرة منذ اربعین سنة ماجف لسانی عن ذکر الله تعالی; (3) ای داوود! آیا از شب زنده داری ات به شگفت آمده ای؟ من چهل سال است که در زیر این صخره زبانم به ذکر الهی مترنم است.»

ص: 67


1- الجعفریات، شیخ صدوق، ص 89.
2- مکارم الاخلاق، ص 230.
3- بحارالانوار، ج 61، ص 50.

22. کرامت نام حضرت محمد صلی الله علیه وآله

حضرت علی علیه السلام . در ضمن روایتی طولانی در منقبت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله . فرمود: «روزی یکی از علماء یهود به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و سؤالات متعددی از آن حضرت پرسید و پاسخ های وافی دریافت کرد و مسلمان شد. سپس الواحی بیرون آورد و در مقابل پیامبر قرار داد و گفت: این از جمله صفحات توراتی است که به حضرت موسی بن عمران علیه السلام نازل شده است. من فضائل تو را در آنها می خواندم و شک می کردم و چهل سال تمام نام تو را پاک می نمودم; اما قسم به آن خدایی که تو را به حق و راستی مبعوث فرموده است، هرگاه نامت را از تورات پاک نمودم، دوباره آن را در آنجا ثبت شده می یافتم.» (1)

23. اربعین در قرآن

در برخی از آیات قرآن به واژه «اربعین» اشاره شده است، مثل: فرازی از قصه حضرت موسی علیه السلام که میفرماید: «واذ واعدنا موسی اربعین لیلة»; (2) «[به یاد آورید] آن هنگامی را که با موسی علیه السلام (برای یافتن پیام های آسمانی) چهل شب وعده قرار گذاشتیم.»

نیز می فرماید: «وواعدنا موسی ثلثین لیلة واتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة»; (3) «و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم، سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش با چهل شب تمام شد.»

قرآن کریم در مورد نافرمانی بنی اسرائیل از حضرت موسی علیه السلام و سرپیچی آنان از دستورات الهی و مجازات آن گروه از یهودیان با چهل سال سرگردانی، می فرماید: «فانها محرمة علیهم اربعین سنة یتیهون فی الارض فلا تاس علی القوم الفاسقین» (4); «این سرزمین مقدس تا چهل سال بر آنها ممنوع خواهد بود و آنان همواره در مدت چهل سال در این بیابان سرگردان هستند، پس تو درباره سرنوشت این جمعیت گناهکار ناراحت نباش!»

ص: 68


1- الخصال، ج 2، ص 356.
2- بقره/51.
3- اعراف/141.
4- مائده/26.

24. مجاهد دار به دوش

دعبل بن علی خزاعی، از شاعران متعهد و شجاع اهل بیت علیهم السلام است که از دست مبارک حضرت رضا علیه السلام به کسب مدال افتخار و عطایای مادی و معنوی نائل شد. او وصیت کرد قصیده معروف خود به نام «مدارس آیات» را . که مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت . در کفنش بنویسند. زبان گویای وی آن چنان برنده بود که حکمرانان ستمگر را به هراس می انداخت.

ابن مدبر می گوید: «روزی به دعبل گفتم: من مردی بی باک و با شهامت مثل تو ندیده ام که این چنین بی پروا در اشعار خود به زمامداران ستمگری، مثل مأمون میتازی و حقائق را در قالب شعرهای گویا و بلیغ به گوش مردم می رسانی. دعبل در مقابل هشدار ابن مدبر، با صلابت خاصی که از عشق او به اهل بیت علیهم السلام ریشه می گرفت، چنین گفت: «یا ابا اسحاق! انی احمل خشبتی مذ اربعین سنة ولا اجد من یصلبنی علیها; (1) ای ابا اسحاق! من چوبه دار خودم را چهل سال است که با خود حمل می کنم، اما هنوز کسی را نیافته ام که مرا بر آن بیاویزد.»

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار

می کشد بر دوش خود چل سال دار

شیعه یعنی همچو امثال کمیل

سر نهد بر خاک پای اهل بیت

25. ارزش عدالت گستری

امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه «یحیی الارض بعد موتها» فرمود: «خداوند زمین را با قطرات باران احیاء نمی کند، بلکه با مردان عدالت گستر زنده می گرداند ... و این عمل از منافع مادی چهل روز باران بهتر و پربارتر است.» (2)

ص: 69


1- العدد القویه، ص 292.
2- تهذیب الاحکام، ج 10، ص 146.

26. هشدار به محتکران!

امام صادق علیه السلام به تاجرانی که برای منافع مادی خود اجناس مورد نیاز مردم را انبار کرده، با قیمت های گزاف می فروشند، شدیداً هشدار می دهد و می فرماید:

: «الحکرة فی الخصب اربعون یوما وفی الشدة والبلاء ثلاثة ایام فمازاد علی الاربعین یوما فی الخصب فصاحبه ملعون ومازاد علی ثلاثة ایام فی العسرة فصاحبه ملعون; (1) مدت احتکار جنس های مورد نیاز مردم در روزگار فراوانی، چهل روز است و در روزهای سخت فقط سه روز. اگر بازرگانی در ایام فراوانی جنس، بیش از چهل روز و در هنگام دشواری بیش از سه روز انبار کند، لعنت خدا بر او باد.»

27. چله نشینی برای حاجت

مولای متقیان علی علیه السلام فرمود: «خداوند متعال به حضرت داوود وحی کرد: «آنک نعم العبد لولا آنک تاکل من بیت المال ولا تعمل بیدک شیئا»; «ای داوود! اگر از بیت المال تغذیه نمی کردی و از دست رنج خودت امرار معاش می نمودی، چقدر بنده خوبی بودی!»

حضرت داوود چهل صبح با ناله و زاری به درگاه احدیت استغاثه کرد و از خداوند خواست تا مشکل او را رفع نماید. خداوند متعال نیز مقدمات آهنگری را در اختیار او گذاشت. به این ترتیب، حضرت داوود، به کار زره سازی پرداخت. او هر روز یک زره می ساخت و به هزار درهم می فروخت تا اینکه با ساختن سیصد و شصت زره که به مبلغ سیصد و شصت هزار درهم فروخت، سرمایه ای به دست آورد و از بیت المال بی نیاز شد.» (2)

28. زیارت اربعین از نشانه های ایمان و تشیع

امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «علامات المؤمنین خمس: صلاة الاحدی والخمسین وزیارة الاربعین والتختم فی الیمین وتعفیرالجبین والجهر ببسم الله الرحمن

ص: 70


1- الکافی، ج 5، ص 165.
2- وسائل الشیعه، ج 17، ص 37.

الرحیم; (1) نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله)، زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ، داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانی به خاک، و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نمازها.»

29. چهل روز گریه بر امام حسین علیه السلام

امام صادق علیه السلام در روایتی به بیان گریه موجودات عالم بر سالار شهیدان پرداخته، به زراره می فرماید: «یا زرارة! ان السماء بکت علی الحسین علیه السلام اربعین صباحا بالدم وان الارض بکت اربعین صباحا بالسواد و ان الشمس بکت اربعین صباحا بالکسوف والحمرة ... وان الملائکة بکت اربعین صباحا علی الحسین علیه السلام ; (2) ای زراره! آسمان چهل روز بر حسین علیه السلام خون گریه کرد و زمین چهل روز برای عزای آن حضرت گریست به تیره و تار شدن و خورشید با کسوف و سرخی خود چهل روز گریست ... و ملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند.»

30. فرازی از زیارت اربعین

صفوان بن مهران جمال میگوید: مولایم حضرت صادق علیه السلام زیارت اربعین را به من آموخت و فرمود: «در روز اربعین جدم حسین علیه السلام را این چنین زیارت کن: السلام علی ولی الله وحبیبه ...» در بخشی از آن زیارت که با مضامین عالی عرفانی و معنوی بیان شده است، چنین می خوانیم: «وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة; (3) [خداوندا! من شهادت می دهم که] حضرت حسین علیه السلام جان را در راه تو تقدیم کرد تا بندگان تو را از جهالت و بی خبری رها سازد و از حیرت و سرگردانی و گمراهی نجات دهد.»

پی نوشت:

1) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 166، ح 472; مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 64.

ص: 71


1- مصباح المتهجد، ص 787.
2- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 314، با تلخیص.
3- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 113.

2) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 471.

3) الکافی، ج 2، ص 509، ح 5.

4) بحارالانوار، ج 90، ص 389.

5) کشف الغطاء، ج 1، ص 246.

6) الکافی، ج 2، ص 487.

7) همان، ج 3، ص 174، ح 1.

8) احقاف/15.

9) عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 74، ح 321.

10) الخصال، ج 2، ص 541، ح 14.

11) مکارم الاخلاق، ص 465.

12) الصراط المستقیم، ج 2، ص 181.

13) بحارالانوار، ج 13، ص 50.

14) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22.

15) کشف الغمه، ج 1، ص 14.

16) الخصال، ج 2، ص 541، ح 15.

17) مستدرک الوسائل، ج 17، ص 57.

18) مشکاة الانوار، ص 295.

19) همان.

20) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 156; مجموعه ورام، ج 1، ص 35.

21) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 157.

22) همان، ج 16، ص 305.

23) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 77.

ص: 72

24) همان، ص 74.

25) وسائل الشیعة، ج 12، ص 132.

26) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 431.

27) الجعفریات، شیخ صدوق، ص 89.

28) مکارم الاخلاق، ص 230.

29) بحارالانوار، ج 61، ص 50.

30) الخصال، ج 2، ص 356.

31) بقره/51.

32) اعراف/141.

33) مائده/26.

34) العدد القویه، ص 292.

35) تهذیب الاحکام، ج 10، ص 146.

36) الکافی، ج 5، ص 165.

37) وسائل الشیعه، ج 17، ص 37.

38) مصباح المتهجد، ص 787.

39) مستدرک الوسائل، ج 10، ص 314، با تلخیص.

40) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 113.

روز اربعین

اشاره

راوی زیارت اربعین

صفوان بن مهران جمال

صفوان بن مهران اسدی کوفی، مکنی به ابومحمد، مشهور به جمال و موثق

ص: 73

در [صفحه 411] حدیث و گفتار، احادیثی را از امام صادق علیه السلام نقل نموده است. وی ایمانش را بر امام صادق علیه السلام عرضه نمود، امام به نشانه ی صحت ایمان وی، برایش دعا کرد، از محضر آن جناب در سفرهایی که در خدمت او بود فراوان استفاده کرد و به همراه آن حضرت، به زیارت مرقد مولا امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف گردید و زیارت معروفه ی امیرالمؤمنین علیه السلام که بزرگان، در کتاب های زیارتی خود آن را نقل کرده، از آن حضرت آموخت. وی زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام و زیارت وارث را نیز از امام صادق علیه السلام نقل کرده است. گوید: روزی به حضور ابوالحسن موسی بن جعفر، باب الحوائج علیه السلام الی الله شرفیاب شدم، به من فرمود: صفوان هر چیزی از تو نیکو و پسندیده است، غیر از یک عمل، عرض کردم آن کدام است؟ فرمود: شترانت را به این مرد (هارون الرشید) کرایه دادن، گفتم: فدایت شوم، به خدا قسم، این عمل در جهت فساد و تبهکاری، لهو، صید و تفریح حرام نبوده بلکه برای رفتن به مکه، شترانم را به او کرایه می دهم. فرمود: آیا هارون قبل از حرکت، تمام کرایه را به تو می پردازد؟ گفتم: نه، مبلغی نزد او می ماند و پس از بازگشت به من می دهد. فرمود: آیا دوست نداری او زنده بماند، تا پس از بازگشت کرایه ات را بدهد؟ گفتم: آری دوست دارم، فرمود: هر کس بقای او را دوست داشته باشد، بی تردید در ردیف اوست و هر کس با او باشد، جایش در آتش است، صفوان گوید: پس از شنیدن این سخن تمام شترانم را فروختم و خود را از این خطر نجات دادم، گزارشگران، ماجرا را به هارون گزارش کردند هارون مرا طلبیده گفت: شنیده ام شترانت را فروخته ای؟ گفتم: آری، گفت: چرا؟ گفتم: من پیر شده ام و غلامان که سرپرستی شتران را به عهده دارند، درست به آنها رسیدگی نمی کنند، گفت: هیهات این سخن برای من قابل قبول نیست، چرا که می دانم، این عمل را به دستور این مرد (موسی بن جعفر) انجام داده ای، گفتم، مرا با موسی بن جعفر چه کار؟ گفت: این سخن را واگذار، اگر نه این بود که در گذشته با ما خوشرفتار بودی هر آینه تو را [صفحه 412] می کشتم. صفوان به خاطر دین و ایمانش، از کار و کسبی گذشت که نه تنها روند زندگیش به هم خورد بلکه خطر مرگ او را نیز در پی داشت بنابراین از هر

ص: 74

چیزی که در آن گمان به خطر افتادن دین وجود داشته باشد، باید گذشت. مثلاً مجالست با گمراهان و گمراه کنندگان، یکی از آن نمونه خطرها می توان برشمرد، گو اینکه، خلط آمیزش با عاصیان گمراه و راه زنان ایمان، گرچه در کوتاه مدت هم که باشد سرنوشت تاریک و زیان خیزی در پی دارد که باید از آن اجتناب نمود.

روز اربعین، جابر و عطیه عوفی آمدند به زیارت اباعبدالله. جابر در رود فرات غسل کرد و خود را معطر نمود و ردائی مانند افراد محرم بر تن نمود. صدا زد: عطیه، مرا به قبر حبیبم حسین برسان.

عطیه: وقتی جابر را به قبر اباعبدالله رساندم، تا دستش به قبر رسید، آنچنان گریست که بیهوش شد، آب به صورتش پاشیدم، بهوش آمد، سه مرتبه صدا زد: یا حسینُ یا حسینُ یا حسین؛ اما جوابی نشنید!

صدا زد: أ حبیبٌ لا یجیب حبیبه! آیا دوست جواب دوستش رو نمی دهد؟!

اما یک وقت خودش جواب خودش رو داد؛ خطاب به خودش عرضه داشت: جابر؛ چگونه توقع جواب داری از کسی که بین سر و بدنش چهل منزل فاصله و جدایی افتاده!

مشغول عزاداری بود، یکوقت دید صدای قافله ای میاد، تا قافله به زمین کربلا رسید، هر کدام یک قبری رو در آغوش کشید، هر کدام با عزیزی درد دل می کرد. زینب کبری هم آمد کنار قبر برادر، صدا زد برادر برخیز! بچه ها به دیدنت آمدند، حسین جان، همه امانت هایی که به من سپرده بودی برگرداندم، هر کجا خواستند به بچه ها آسیبی برسانند خودم را سپر قرار دادم؛ اما حسین من، سراغ رقیه را از من نگیر که در خرابه شام جان داد!

امروز آزادند، کسی مانع گریه شان نیست؛ اما دیروز تا یکی می خواست گریه کند جوابش تازیانه بود…

آورده ام تمام غزالانت ای حسین *** جز یک سه ساله دخترک گلعذار من

از من مپرس حال دل آن سه ساله را *** کو جان بداد کنج خرابه کنار من

ص: 75

من باغبان باغ به آتش کشیده ام *** اکنون به باغ سوخته خود رسیده ام

برخیز و حال قافله خویش را بپرس *** تا گویمت که بی تو چه کردم چه دیده ام

سفر کردم به دنبال سر تو *** سپر بودم برای دختر تو

چهل منزل کتک خوردم برادر *** به جرم این که بودم خواهر تو

سفر کردم به دنبال سر تو

سپر بودم برای دختر تو

چهل منزل کتک خوردم برادر

به جرم این که بودم خواهر تو

..

حسینم واحسین گفت و شنودم

زیارت نامه ام جسم کبودم

چه در زندان، چه در ویرانة شام

دعا می خواندم و یاد تو بودم

..

برای هر بلا آماده بودم

چو کوهی روی پا استاده بودم

اگر قرآن نمیخواندی برایم

کنار نیزه ات جان داده بودم

روز اربعین

روز اربعین، امام حسین دو زائر دل شکسته داشته، یکی زینب و دیگری جابر است اما عاشقان ابی عبدالله جابر برای اولین بار قبر ابی عبدالله را زیارت می کند.

ص: 76

ولی عمه سادات اولین بار در گودال قتلگاه بدن بی سر برادر را در آغوش گرفت بوسه بر رگ های بریده برادر گذاشت. سر به طرف آسمان بلند کرد گفت: خدایا این قربانی را از آل الله قبول بفرم

******

روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند، مثل برگ خزان زده، از بالای شترها روی زمین افتادند، یکی می گه: حسینم، یکی می گه: برادرم، یکی می گه: پسرم، عمه سادات زینب، روضه می خوند.

هُنا ذُبِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُُهُ الجَبینا

گفت: اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند.

هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا ً

(آمد کنار نهر علقمه، زن ها بیایید، بنی اسد بیایید، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند) اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید.

هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا

همین جا بود با تیر کینه، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند.

هُنا مَزَقوا الخیام و حَرِّ قُوها و َ قُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا

همین جا بود که خیمه ها رو آتش زدند، اموال ما را به غارت بردند

******

زینب علیها السلام موقع تولد آرام چشماشو وا کرد، گریه می کرد دست هر کسی دادند آرام نشد، تا اینکه دادند دست ابی عبدالله دادند، حسین علیه السلام حدود یک سال یا بیشتر از زینب نداره، تا نگاش افتاد به حسین علیه السلام آروم شد، یعنی من اومدم اصلاً تو دنیا

ص: 77

عاشق حسین علیه السلام بشم، بعد موقع ازدواج، فرمود: شرط من آینه، من هر روز حسین را باید ببینم، هر جا حسین علیه السلام رفت، منم باید برم ….

زینبی که نه یه سال، نه ده سال، 54 سال کنار حسین بود، اربعین اومده کربلا، کی باورش می شد، یه روز فاتحه برا حسینش بخونه!

حرف ها با برادر داره، زبان حال زینب تازه شروع می شه، صدا زد:

داداش! من 4 ساله بودم، شنیدم، مادرم کربلا را یادم داد، کی؟ اون موقعی که کفن ها را به من داد، این مال بابات، …

کجا دیدی به یک بچه ی 4 ساله، اونم دختر، این وصیت ها را بکنند، داداش! بعدها ام سلمه برا من تعریف کرد چه بلایی سرت می یاد، یکی یکی روضه ها را با داداش مرور کرد، همه جا باهات بودم، داداش رفتی تو گودال بالا سرت بودم، بالا نیزه زیر نیزه بودم، تو مجلس نامحرما کنارت بودم ….

گوشه ی خرابه پیشت بودم، همه جا بودم، فقط یه جا نبودم، اونم گوشه ی تنور خولی من نبودم، اما فهمیدم کجا بودی، کی؟ اون موقعی که سر تو را تو خرابه آوردند دیدم موهات خاکستریه ….

******

کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند. دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین علیه السلام جمع شدند، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت، گریه می کند صدا زد:

اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا

ای زمین کربلا! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم، که بدون غسل و کفن مدفون شد.

اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا 1

ص: 78

ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست.

نقل می کنند: حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد، گفت: آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم، حسین زهرا کسی را ندارد، آنهایی که می گویند: رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند: اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید. می گفت: آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود.

نوحه

بر کشتگان نینوا، اربعین آمد… ●♪♫

آل پیمبر کربلا دل غمین آمد ●♪♫

جانم حسین جان ●♪♫

ای جانِ جانان… ●♪♫

من زینبم؛ غملر یوروب ای شه ابرار ●♪♫

زلفم آقاریب؛ گلمیشم قبریوه زوار ●♪♫

هجرینده یاننام؛ حیران دولاننام ●♪♫

بر کشتگان نینوا؛ اربعین آمد

آل پیمبر؛ کربلا دل غمین آمد ●♪♫

جانم حسین، جان ●♪♫

ای جانِ جانم… ●♪♫

زینب شده زائر بر آن؛ قبرِ شش گوشه ●♪♫

بر تربتش زند؛ دم به دم بوسه ●♪♫

خاک برادر را برد، بر وطن توشه ●♪♫

ص: 79

گوید به چشمِ پر بکا اربعین آمد ●♪♫

بر کشتگانِ نینوا اربعین آمد… ●♪♫

آل پیمبر کربلا دل غمین آمد ●♪♫

شب 21 صفر

اشاره

نامِ حضرت امام حسین علیه السلام و ذکرِ مصیبتش کهنه شدنی نیست

شیخ شوشتری (ره) در کتابِ (خصائص) میفرماید: همان طوری که قرآن را خصوصیّاتی است، حسین علیه السلام را نیز خصوصیّاتی است. آن وقت تطبیق های جالبی می فرماید. از آن جمله همانطوری که خواندنِ زیادِ قرآنِ مجید، مَلال نمی آورد و یک عمر قرآن می خواند و کهنه نمی شود، نامِ حسین علیه السلام و ذکرِ مصیبتش هم کهنه شدنی نیست. همه ساله محرّم و صفر یا ایّام دیگرِ سال و به خصوص، شب هایِ جمعه مجالسِ یاد حسین علیه السلام برپا می شود و ملال آور نیست.

همانطوری که دستِ خیانت به قرآن راه ندارد، به آثارِ حسین علیه السلام نیز چنین است. چه دست های خیانتکارِ بنی امیّه و بنی عبّاس و دیگران که خواستند، قبرِ حسین علیه السلام را محو کنند یا از مجلسِ عزایِ حسین علیه السلام جلوگیری نمایند، امّا نتوانستند.

در حالاتِ هارون الرّشید، خلیفه عبّاسی نوشته اند که در آن وقت قبرِ حسین علیه السلام بارگاهی نداشت. کنارِ قبر، درخت سِدری بود که زائرینِ قبرِ حسین علیه السلام خود را به کنارِ قبر حسین علیه السلام می رساندند. این موضوع را به گوشِ هارون رساندند، دستور داد آن درخت را بِبُرند.

آنگاه روایت رسول خدا صلی الله علیه وآله واضح شده که فرموده بود: ((خدا بُرنده درختِ سدر را لعنت فرماید)) {لَعَنَ اللَّهُ قَاطِعَ السِّدْرَة} بحارالأنوار (ط . بیروت)، ج 45، ص: 398

امّا نور حسین علیه السلام را نتوانست خاموش کند و بهتر از درختِ سدر برایِ نشانیِ قبر حسین علیه السلام ایجاد گردید.

ص: 80

روضه های شهید آیت الله دستغیب (ره) صفحه 142

زیارت حسین علیه السلام با شوق، اجر «هزار شهید» مثل شهدای بدر!

امام باقر علیه السلام : اگر مردم می دانستند که در زیارت امام حسین علیه السلام چه فضیلتی هست، از شوق، جان می دادند و از شدت حسرت (از زیارت هایی که از دست داده اند) قالب تهی می کردند. از حضرت پرسیدند: مگر در این زیارت چه فضیلت هایی هست؟ حضرت فرمود: «کسی که با شوق به زیارت حسین علیه السلام برود، هزار حجِ قبول شده، و هزار عمرۀ مقبول، و اجر هزار شهید مثل شهدای بدر، و اجر هزار روزه دار، و ثواب هزار صدقه قبول شده، و ثواب آزاد کردن هزار بنده که در راه خدا آزاد شده باشند را برایش می نویسند. (یعنی زنده کردن یاد حسین علیه السلام از طریق رفتن به زیارت، اینقدر در نجات بشر اثر دارد)

عنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَاتٍ. قُلْتُ وَ مَا فِیهِ؟ قَالَ مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ صَائِمٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ صَدَقَةٍ مَقْبُولَةٍ. وَ ثَوَابَ أَلْفِ نَسَمَةٍ أُرِیدَ بِهَا وَجْهُ اللَّه.

کامل الزیارات، ص 143

اربعین به مثابه یک رسانه بزرگ

پیاده روی اربعین، عظمت مکتب اهل بیت علیهم السلام را نشان میدهد، دشمن چه بخواهد چه نخواهد این رویداد عظیم در جهان منتشر شده و قلوب انسان ها را جذب می کند، واقعه اربعین خون تازه ای در قلوب مؤمنین به جریان می اندازد که در برابر تبلیغات رسانه های بیگانه مقابله می کند.

سیدالشهداء علیه السلام با شهادت خود و یارانش، جماعت نادان کوفی و سیاست بازان اموی را در چهارده قرن قبل رسوا کرد، امروز هم اربعین حسینی و نمایش عشق و دلدادگی پیروان حسین، دشمنان و متحجران و حامیان سیاست باز آنان را رسوا می نماید.

ص: 81

با این اوصاف اربعین را باید خیلی گرامی داشت؛ اربعین در بطن خود ارزش ها و فرهنگ های والا هم چون شجاعت و مبارزه با فساد و ظلم ستیزی را به همراه دارد.

لذا برکاتى که امروز از راهپیمایی اربعین نصیب امّت اسلام شده و مى شود بر کسى پوشیده نیست. آثار فرهنگى و تربیتى و آموزشى این سنّت ماندگارِ ائمّه اطهار علیهم السلام آنقدر زیاد است که قسمت اعظم فرهنگ شیعى و حتی فرهنگ های دیگر جوامع بشری، به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آن متأثّر است.

آری امام حسین علیه السلام ، کامل ترین الگوی فداکارى و ایثار در راه نجات امّت به شمار می آید و احیاى نام و یاد آن حضرت در پیاده روی اربعین، الهام بخش بوده و به زندگى انسان ها جهت مى دهد و روح فداکارى و ایثار را زنده کرده و آدمى را در برابر مشکلات و حوادث سخت، مقاوم و استوار مى سازد؛ طرح فضایل اخلاقى و روح حماسى سیدالشهداء علیه السلام و یارانش باعث مى شود که هر قوم و ملّتى به خصوص مسلمین از آنها الگو گرفته و به آنان تأسّى و اقتدا کنند.

یکی از مشکلات ما در این مقطع حساس نداشتن رسانه قوی است که متاسفانه در نبود آن به نسبت منفعل و تأثیرپذیر بوده ایم.

در این وضعیت حرکت و کنگره عظیم اربعین با تنوع قومیتی، دینی، مذهبی، و کثرت مخاطب به مثابه یک رسانه قوی است و به همه اعلام میکند که اربعین امتداد عاشورا است که به مهدویت و حکومت جهانی ختم می شود.

سید بحرالعلوم قدس سره، و پیاده روی نجف به کربلا

.....

امام خامنه ای

...

خاطره ی بحرالعلوم را عرض بکنیم که جالب است و نشان دهنده ی روحیّه و فضای نجف در دوران بحرالعلوم است؛ یعنی دویست سال پیش. ایشان بعد از

ص: 82

مرحوم آقای بهبهانی مرجع شدند؛ یعنی مرحوم بحرالعلوم مثل کاشف الغطا مورد قبول بقیّه ی علمای بزرگ و شاگردان بزرگ مرحوم بهبهانی قرار گرفتند؛ و دیگران همه تسلیم شدند در مقابل ایشان و با طوع و رغبت ایشان را به عنوان رئیس انتخاب کردند.

مرحوم بحرالعلوم اوّلِ ریاستش یک سفر پیاده از نجف حرکت کرد به طرف کربلا. در یکی از منازل اوایل راه خسته شدند و نشستند؛ مرحوم بحرالعلوم گفت من ضعیفم و امشب از اینجا نمی توانم حرکت کنم. بعضی ها گفتند برویم؛ ایشان گفت نه، من می مانم؛ بعد این بیت را خواند:

از ضعف به هرجا که نشستیم وطن شد

وز گریه به هر سو که گذشتیم چمن شد

[این بیت از] طالب آملی [است]. شعرای عرب همراه ایشان بودند، به نظر من نکته ی خیلی جالبش اینجا است؛ اینکه حالا بحرالعلوم یک بیت شعر طالب آملی را بخواند، این خیلی عجیب نیست امّا اینکه ایشان در سفر زیارتی کربلا، از نجف تعدادی شاعر با خودش همراه کرده و می برد، به نظر من مهم است؛ شعرای عرب گفتند که سیّدنا! شِنو معنی هذا البیت؟ اینکه شما خواندید، چه بود؟ ایشان برایشان شرح داد، معنا کرد برایشان که اینکه خواندم معنایش این است و گفت حالا شما بسازید، و شعرای عرب شروع کردند [نظیر] این بیت را ساختن.

این قضیه را من به نظرم در کتاب مرحوم حرزالدّین دیده باشم؛ آنجا نقل می کند که فلان کس اینجوری گفت، فلان کس اینجوری گفت، خود بحرالعلوم هم اینجوری گفت؛ یعنی عالمی مثل بحرالعلوم که از لحاظ فقهی سرآمد است، از لحاظ معنوی [سرآمد است] می دانید بحرالعلوم از لحاظ معنوی فوق العاده است و همان جنبه ی معنوی او هم شاید بود که موجب شد همه ی فقهای بزرگ که شاگردهای مرحوم بهبهانی بودند، در مقابل ایشان تسلیم شدند. با آن مقامات معنوی، با آن حالت عرفانی، با آن چیزهایی که نقل می کنند از ملاقات ایشان با حضرت و

ص: 83

از این چیزها، وقتی که حرکت می کند از نجف برای سفر زیارتی پیاده به کربلا، با خودش شعرا را می برد.

مروری بر بیانات رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی

سرخط دیدار | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی 1402/06/15

خوشا به حال شما جوان ها!

دلهای روشن، آئینه های پاکیزه و آماده ی جذب و جلب عنایات الهی

توصیف واقعی شما جوان ها است.

هر یک از این مجالس توسّل، از این حالات توسّلی که شما دارید، یک اتّصال و ارتباطی است با نور معنویّت لایزال حسینی علیه السلام .

شمع خاموش دل خودمان را در این توسّلات متّصل می کنیم به مشعل نورانی فراگیر انوار حسینی؛ و دل هایتان را روشن می کنید.

نام امام حسین، راه امام حسین، توجّه به امام حسین، توسّل به حسین بن علی سیّدالشّهدا علیه السلام راهگشا است.

به معنای واقعی کلمه «حُسَینٌ مِصباحُ الهُدیٰ»؛ حسین چراغ هدایت است.

این هدایت را شما در ضمیر خودتان، در باطن خودتان هم حس می کنید.

هر کسی در یک محفل حسینی بنشیند و برخیزد، بدون تردید بهره ی معنوی از این نشست و برخاست می برد.

مهم این است که این نورانیّت را بتوانیم حفظ کنیم.

جاذبه ها برای زاویه ایجاد کردن از این صراط مستقیم... امروز بیشتر از همیشه است.

ارادهی قوی لازم است تا در مقابل این جاذبه های شیطانی بتوانید مقاومت کنید.

اگر مقاومت کردید، آن وقت قلّه را فتح خواهید کرد؛ و به قلّه ی:

ص: 84

حاکمیّت دین خدا

حاکمیّت حق

حاکمیّت عدل

رسیدن به مقصود و غرض از خلقت انسانی

که عبارت از تکامل انسان و کمال بشری باشد

خواهید رسید؛

کاری که از بعد از زمان رسول خدا تا امروز انجام نگرفته.

این کار، کار شما است.

شما جوان های امروز می توانید مایه ی امید باشید، و مایه ی امیدید.

امرز هر کدام از شما می توانید یک مشعل نورانی باشید بر سر راه پیرامون خودتان و محیط پیرامونی خودتان.

تلاش کنید در این راه استقامت بورزید.

این کار را شما می توانید بکنید و انشاءاللّه به برکت توجّه و توسّل به حسین بن علی علیه السلام خواهید کرد.

انشاءاللّه همچنان که در این راهپیمایی های عظیمی که امروز و روزهای قبل بین نجف و کربلا و در راه کربلا وجود داشته یا در شهرستان ها به تبعیّت از آن راهپیمایی، راهپیمایی وجود داشته، همچنان که در این راهپیمایی ها با اراده و با استحکام حرکت کردید، جوانانه راه رفتید، در همهی کارها، در راه معنویّت و حقیقت و حاکمیّت توحید انشاءاللّه خواهید توانست با همین استحکام حرکت کنید.

این، امیدی است که به شما جوان های امروز هست، به شما جوانهای دنیای اسلام هست، و بخصوص به شما جوان های ایرانی عزیزمان هست.

من امیدوارم خدای متعال به شماها کمک کند، توفیقتان بدهد و در این راه استقامت بورزید و همیشه حسینی زندگی کنید و حسینی بمانید.

ص: 85

اربعین حسینی

شب 22 صفر

یکی از بحث هایی که با تکیه بر کلام حضرت زینب علیها السلام به آن پرداخته شده است بحث زیباشناسی در کربلا است. حضرت زینب فرمودند «ما رأیت الا جمیلا» مرحوم شهید مطهری می فرماید زیبایی یدرک و لا یوصف. زیبایی چیزی است که درک می شود ولی قابل وصف کردن و توضیح دادن نیست.

در قرآن برای زیبایی از کلمات جمیل، جمال، زینت، حلیه و حسن استفاده شده است. کربلا همراه با مصیبت بوده است و این زیبایی چه بوده است که حضرت زینب فرمود جز زیبایی چیزی ندیدم.

ما دو گونه زیبایی در کربلا داریم. زیبایی های حسی و زیبایی های معنوی. زیبایی های حسی زیبایی هایی که قابل مشاهده است مثل دیدن یک ساختمان زیبا. حالا برای نماز اگر از مقدماتی مانند لباس سفیدی، جانماز مناسبی، عطری و... استفاده شد، این زیبایی حسی و مشاهده ای است که اگر کسی ببیند این را مشاهده می کند ولی ممکن است نماز با حضور قلب اقامه شود که این حضور قلب زیبایی معنوی است و برای کسی قابل مشاهده نیست و کسی که نماز می خواند این را درک می کند.

امام عسکری علیه السلام می فرماید زینت های معنوی زیباتر از زینت های ظاهری است.

زینت های حسی کربلا: خطبه ها، رجزها، دعاها، گفتگوها

زینت های معنوی کربلا: صفت رضا، جوانمردی و فتوت، صبر و بردباری

با توجه به کلام حضرت زینب علیها السلام چهار نوع زیبایی وجود دارد.

1. زیبایی ظاهری

به معنای آراسته بودن

ص: 86

2. زیبایی آزمایشی

آخرت را از طریق دنیا زیبا کردن

3. زیبایی کیفری

دیدن زشتی ها به جای زیبایی ها

4. زیبایی معنوی

مصداق بارز این زیبایی واقعه ی عاشورا و کربلا بود که حضرت زینب علیها السلام به آن اشاره داشتند.

زیبایی عالمان به عمل ایشان است.

زیبایی مؤمن نیز در پرهیزگاری و تقوا است.

زیبایی یه خانم جلوه گیری نیست

کلام معصوم زکات زیبایی عفاف و حجاب است

در ظاهر کربلا کشته شدن امام حسین و یاران ایشان را مشاهده می کنیم ولی صحنه کربلا دارای زیبایی های فراوانی است که هر انسانی توان درک آن را ندارد.

در کربلا می توان جلوه هایی از زیبایی را در انگیزه، محتوا و رفتارها مشاهده کرد

امام حسین علیه السلام از ابتدای حرکت خود به سمت دشمنان و تا وقتی که به گودی قتلگاه رسید انگیزه ای الهی داشت و به همین دلیل بود که حضرت زینب کبری علیها السلام در مجلس یزید فرمود «ما رأیت الا جمیلا».

خطبه ها، نامه ها، رجزها و گفتارها را بخش دیگری از زیبایی های کربلا است

خطبه های امام حسین علیه السلام در اوج زیبایی قرار داشته و رجزهای یاران ایشان نیز بسیاری زیبا بوده است.

اگر نگاه و مقایسه ای بین اردوگاه امام حسین علیه السلام و اردوگاه یزیدیان در کربلا داشته باشیم درک بهتری از زیبایی های کربلا خواهیم داشت.

زیبایی های رفتاری را بخش دیگری از زیبایی های کربلا است

ص: 87

زیبایی های رفتاری در کربلا در جایی که حضرت عباس علیه السلام آب نمی نوشد، امام حسین علیه السلام طفل 6 ماهه را بر دست بلند می کند، اقامه نماز شب و ظهر عاشورا و ... نهفته است.

سه عاملی که موجب زیبا شدن اعمال انسان می شود،

حیا نخستین عاملی است که موجب زیبایی اعمال می شود و بلند همتی و خشوع از عوامل دیگری است که اعمال انسان را زیبا می کند.

به 6 کار نزدیک نشوید:

به حدود الهی نزدیک نشوید:

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فلاتقربوها...187 بقره

درحال عادت، نزدیکی نکنید:

وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطْهُرْنَ... (222) بقره

مست نشوید و در حال مستی نماز نخوانید:

لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتم سکاری (43) نساء

به کارهای زشت نزدیک نشوید:

وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ (151) انعام

به مال یتیم نزدیک نشوید:

وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ... 34اسراء، 152 انعام

به عمل خلاف عفت نزدیک نشوید:

وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَآ...(32) اسراء

سرزنش همجنس بازی:

إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَآءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ

(81) اعراف 29 عنکبوت، 55 نمل

ص: 88

أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَآءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55) نمل

شراب وقمار،

باعث دشمنی بین انسان ها و مانع یاد خدا و نماز: 91 مائده

انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ

تلنگرهای قرآنی

و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق

آمار سقط جنین را ببینیم و به لسان قرآن سخن بگوییم

نگوییم سقط جنین

بلکه بگوییم قتل اولاد

دلیل شرکت نکردن خواص و فرهیختگان جامعه دینی در جهاد فرزندآوری چیست؟

همان که قرآن می گوید

خشیة املاق

ضیق معیشت و دغدغه های مالی

و خداوند پاسخ این شبهه را به صراحت در قرآن می دهد

نحن نرزقکم و ایّاهم

شب 23 صفر

اشاره

در اسلام به یاد اموات بودن بسیار توصیه شده است...

در اسلام به یاد اموات بودن بسیار توصیه شده است. اما اینکه بهترین خیرات برای اموات چیست سوالی است که ذهن خیلی از افراد را درگیر می کند. بهترین منبع برای یافتن پاسخی مطمئن، مراجعه به قرآن و احادیث ائمه معصومین علیهم السلام می باشد. باید دید بهترین خیرات از نگاه قرآن و روایات معصومین علیهم السلام چیست؟ در

ص: 89

این مقاله نه تنها به این سؤال پاسخی مستدل و قطعی خواهیم داد بلکه 2 پیشنهاد ویژه نیز برای انجام بهترین خیرات ارائه می دهیم.

بهترین خیرات برای اموات چیست؟

در قرآن و روایاتی که از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده اند، یاد کردن از اموات مورد توجه خاص و ویژهای قرار گرفته است. برای اثبات این موضوع کافیست به موارد زیر توجه فرمائید.

وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ؛ کسانی که پس از ایشان آمده اند، می گویند ای پروردگار ما، ما و برادران ما را که پیش از ما ایمان آورده اند، بیامرز. (سوره حشر، آیه 10)

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: براى مردگان خود هدیه بفرستید! پرسیدند: هدیه براى آنان چیست؟ فرمودند: صدقه و دعا (مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه 484، حدیث 23)

رَبَّنَا اغْفِرْلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را، در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز. (سوره ابراهیم، آیه 41)

امام باقر علیه السلام : بنده ای که در حیات و زنده بودن پدر و مادرش به حال آنها نیکوکار است؛ اگر پس از مرگ، آنها را فراموش کند و حقوق و بدهی آنها را ادا نکند و برای آنها طلب رحمت نکند، خداوند او را عاق والدین به شمار می آورد و بنده ای که در زمان زنده بودن پدر و مادرش به آنها نیکی و احترام و احسان نکرده، عاق والدین می باشد؛ اگر پس از مرگ جبران کند و قرض و بدهی آنها را ادا کند و با دعا و طلب رحمت آنها را یاد کند، خداوند متعال او را نیکوکار نسبت به پدر و مادرش به شمار می آورد و ثبت می کند. (گناهان کبیره، شهید دستغیب شیرازی، بخش 6، حقوق والدین)

این ها فقط بخشی از آیات و احادیثی بودند که در این رابطه آمدهاند. خیرات برای اموات را می توان بهترین نیکی و یاد کردن از گذشتگان به خصوص پدر و

ص: 90

مادر فوت شده در نظر گرفت. به خصوص که انسان پس از مرگ بیش از هر زمان دیگری نیازمند توجه عزیزان و خیرات می باشد. چرا که آنها دیگر دستشان از دنیا کوتاه شده و نمی توانند عمل نیکی برای خود انجام دهند و عبور از گردنه های سخت دنیای پس از مرگ تنها با کوله باری از اعمال صالح و نیک امکان پذیر است.

با توجه به آنچه که در بالا آمده است می توان بهترین خیرات برای اموات از نگاه قرآن و معصومین علیهم السلام را خیرات های معنوی دانست. چاپ مفاتیح برای اموات را نیز میتوان از جمله این اعمال دانست.

3 نکته بسیار مهم در هنگام انجام خیرات برای اموات

مسئله مهمی که باید در نظر داشت اینست که ثواب اعمال خیر بسته به شرایطی که در آن انجام می گیرد، می تواند متفاوت باشد. برای اینکه بتوانید بیشترین ثواب را بدست آورید می بایست به 3 مورد نوع عمل، زمان و محل انجام خیرات توجه فرمائید.

نوع عمل: هر عملی ثواب مخصوص به خود را دارد. برای مثال خواندن فاتحه و صلوات، نماز، زیارتنامه و دعا، پخش غذا بین مردم به ویژه مستمندان و به طور کلی هر گونه عمل خیری به نیابت از اموات هر کدام ثواب خاص خود را دارد. بالاتر دیدیم که اعمال معنوی بیشتر مورد توجه قرآن و ائمه علیهم السلام بوده است.

زمان انجام خیرات: آیا خواندن فاتحه و صلوات در شب جمعه با خواندن آن در روزهای دیگر یکسان است؟ آیا شب زنده داری در شب قدر ثواب یکسانی با شب زنده داری در شب های دیگر دارد؟ قطعاً جواب این سوال ها خیر می باشد. چرا که همه ما می دانیم در برخی ایام ثواب اعمال خیر چندین برابر می شود. برای مثال در دعای 44 صحیفه سجادیه برای شب قدر آمده است: (عبادت و بندگی در) شبی از شب های آن، آن را برابر با (عبادت در) شب های هزار ماه قرار داد (چون خیرات و برکات و سودهای دینی و دنیوی در آن است) و آن را شب قدر نامید.

ص: 91

محل انجام خیرات: نکته آخری که باید به آن توجه داشت محلی است که در آنجا عمل خیر را انجام می دهید. آیا خواندن نماز در خانه با خواندن نماز در مسجد یا بارگاه مقدس ائمه اطهار علیهم السلام یکسان است؟ قطعاً ثواب آنها متفاوت می باشد. همین مسئله در مورد سایر اعمال خیر نیز صحت دارد.

حرکت اهل بیت به سمت مدینه بعد از سه روز

توقف در کربلا

خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند

چون هنگام حرکت بسوى کوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند

و همان گونه که سید ابن طاووس در اللهوف نقل کرده است که

«و اقاموا المآتم المقرحه للاکباد» (1)

«ماتمهای جگرخراش بپا داشتند»

و تا سه روز امر بدین منوال سپرى شد. (2)

حرکت از کربلا

اگر زنان و کودکان در کنار این قبور می ماندند

خود را در اثر شیون و زارى و گریستن و نوحه کردن هلاک می نمودند

لذا على بن الحسین علیه السلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند

چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند

سکینه علیها السلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد

و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیداً گریست

و به سختى نالید و این ابیات را زمزمه کرد:

ص: 92


1- اللهوف، ص 82٫.
2- ذریعه النجاه، ص 271٫.

الا یا کربلا نودعک جسماً

بلا کفن و لا غسل دفینا

الا یا کربلا نودعک روحا

لاحمد و الوصی مع الامینا (1)

پی نوشت ها:

21. اللهوف، ص 82٫

22. ذریعه النجاه، ص 271٫

23. «اى کربلا! بدنى را در تو به ودیعه گذاردیم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اى کربلا! کسى را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصى اوست.»

دارم میرم ازاین حرم ولی دلم جامونده

ممنونتم که کرمت منو اینجا کشونده

خداحافظ، ولی سخته امیرم

خداحافظ، به چنگ غم اسیرم

خداحافظ، کاشکی اینجا بمیرم

(حسین آقام، غریب مادری تو

خودم رو دلداری میدم آقای مهربونم

می ترسم از اینجا برم دیگه زنده نمونم

خداحافظ، دیگه ساکامو بستم

خداحافظ، نیگا خالیه دستم

خداحافظ، بخدا دلشکستم

حسین آقام غریب مادر تو

حالاکه تقدیرم شده بافاصله بسازم

ص: 93


1- «اى کربلا! بدنى را در تو به ودیعه گذاردیم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اى کربلا! کسى را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصى اوست.»

یه امیدی بهم بده تاخودمو نبازم

خداحافظ، خیمه گاه تل زینب

خداحافظ، قتله گاه روضه هرشب

خداحافظ حرم وتاب واین تب

حسین آقام، غریب مادری تو

چیکار کنم عکس ضریح توی چشام نشسته

دلم دخیل رجعتو به حرم توبسته

خداحافظ، ضریح پاک ارباب

خداحافظ، صحن عباس وسرداب

خداحافظ، علقمه روضه ی آب

حسین آقام، غریب مادری تو

سروده: عبدالحسین شفیع پور

...بدون عینک

آیت الله میرزا مهدی بروجردی (ره) در کتاب «اسلام و مستمندان» این قضیه را در آن کتاب نقل فرموده اند:

.

که در سن بیست سالگی در اثر ضعف چشم

محتاج به عینک شدم و بالنتیجه لازم دانستم که برای علاج آن اقدام عاجلی به عمل آورم. برای این منظور به پزشکان متخصص چشم مراجعه کردم، ولی بعد از مداوای زیاد نتیجه ی مثبتی به دست نیامد و برای خواندن خطوط و دیدن افراد عینک نیازمند بودم.

.

ص: 94

بالاخره سالی بعد از مراجعت از مکه، از طرف کویت به کاظمین مشرف شدم. نزدیک اربعین، که شب زیارتی حضرت امام حسین علیه السلام است؛ مردم از اطراف به کربلا می رفتند تا از فیوضات آن شب و عنایات و الطاف الهی در حرم امام حسین علیه السلام بهره مند شوند. من هم به همین منظور، عازم کربلا شدم تا بتوانم شفای چشم خود را در کنار آن مرقد از خدای متعال بخواهم و با توسل به ذیل عنایت حضرت سید الشهداء علیه السلام اباعبدالله الحسین علیه السلام، خداوند حاجتم را برآورد.

.

عصر روز نوزدهم صفر، به عزم کربلا، کاظمین را ترک گفتم: وسیله ی سفر ما قطار راه آهن بود و معلوم است که قطار برای پیاده کردن و سوار کردن مسافرین، ایستگاه های متعدد دارد. چون شب اربعین بود، جمعیت زیادی که از دهات مجاور می آمدند، برای سوار شدن در هر ایستگاهی ایستاده بودند.

.

به هر حال جمعیت زیادی داخل قطار را پر کرده بودند، به گونه ای که داخل کوپه های مسافربری جای خالی نبود و ما در کوپه ای بودیم که محل چهار پایان بود و صندلی هم نداشت! مردم اکثراً سراپا ایستاده بودند و در راهرو و کوپه ها هیچ جای اضافی نبود! در عین حال، باز در هر ایستگاه بر جمعیت و تزاحم افزوده می شد.

.

خصوصاً در یکی از ایستگاه ها بعضی از افراد بدوی و کثیف، با پای برهنه و گل آلود سوار شدند و بعضی از آنها را در کوپه ای که ما بودیم، جا دادند. البته وضع لباس و اندام آنها به گونه ای بود که من واقعاً از آنها متنفر بودم و با خود می گفتم: این ها کی هستند و با پای گل آلود کثیف می خواهد به کجا بروند؟!

.

ص: 95

با این وضع چه زیارتی؟ آیا اینها هم از زوار محسوب می شوند؟! دراین فکر بودم که ناگاه به فکرم رسید که لباس و صورت و تجملات ظاهری نشانه ی آدمیت نیست!

.

از کجا معلوم که این ها زائر واقعی امام حسین علیه السلام نباشند؟ چه بسا مردم خوش ظاهری که به زیارت می روند، ولی در اثر خبث باطنی زائر نیستند! پس اینها را سبک نشمار! شاید تقربشان نزد حق زیادتر از دیگران باشد. با این اندیشه کمی آرام گرفتم.

.

بعد به یاد آوردم که من در سن بیست سالگی و گل جوانی، به ضعف چشم گرفتار شدهام. خدایا می شود به من توجهی کنی و در اثر توسل به امام حسین علیه السلام سلامت چشم را به من باز گردانی؟

.

آیا توسل من در امشب نتیجه ای دارد؟ آیا امام حسین علیه السلام به من عنایتی می فرمایند؟ آیا خدا امشب حاجتم را برمی آورد؟

.

اجابت دعا که در تحت قبه و بارگاه حضرت امام حسین علیه السلام از وعده های حق است!

.

ناگاه با خود گفتم: به زیارت می روم تا عرض حاجت کنم! و چه مقام بزرگی! و چه حاجت کوچکی! مقام رفیع و بلند حضرت اباعبدالله علیه السلام جانباز کوی حق کجا و شفای ضعف چشم من کجا؟! چه انتظار و خواسته کوچکی؟! برای نیل به این حاجت می توانم به خواست خدا، از زوار حضرتش استفاده کنم!

.

ص: 96

در این حال با قلبی دور از شائبه و با صفای باطنی و معنوی و با توجه به مقام زائران آن حضرت، چشمم به پای یکی از مسافران کربلا که پایش گل آلود بود، افتاد.

.

آهسته دست بردم و به مقدار عدسی از گل خشکیده ی پای او را برداشتم و آن را در دستم سرمه کردم و با دست چپ عینک از چشم برداشتم و با دست راستم آن خاک را به چشمم مالیدم

.

مالیدن آن خاک همان و خوب شدن و رفع ضعف چشم همان! دیگر هرگز نیازی به عینک پیدا نکردم. اللهم ارزقنا زیارة قبره و شفاعة جده آمین رب العالمین.

پوریای ولی

پوریای ولی در شهرها می گشت و با قهرمان هر دیاری کشتی می گرفت و چنین زندگی می گذرانید. او به اصفهان رفت تا با ناموری از آن دیار مبارزه کند.

زمان مبارزه دو قهرمان معین شد و به اطلاع عموم مردم رسید.

روزی قبل از کارزار، پوریا از کوچه ای می گذشت. پیرزنی حلوای نذری به او تعارف نمود.

پوریا پرسید: برای چه نذر کرده ای؟ پیرزن گفت: فرزندم با پهلوان پهلوانان کشتی می گیرد، اداره زندگی من و خانواده خودش با اوست، نذر کرده ام پیروز شود تا جیره ما قطع نگردد.

این سخن پوریا را تکان داد، او متحیر مانده بود چه کند؟ آیا آنطور که می خواهد کشتی بگیرد و پیروز از میدان درآید و امید این پیرزن را قطع نماید یا فرمایش مولای متقیان علی علیه السلام که فرمود شجاع ترین مردم کسی است که بر نفس

ص: 97

خود چیره شود، عملی سازد.

به هر حال وقت مبارزه فرا رسید، دو قهرمان در مقابل هم قرار گرفتند. پوریا حرکتی چند انجام داد، متوجه شد حریفش قدرت چندانی ندارد، ولی بر نفس خود چیره گشت و شجاعانه بر وسوسه ها فائق آمد و با حرکاتی نمایشی خود را به زمین زد و پهلوان اصفهانی بر سینه وی نشست، وی در آن حال به حضور حق عرضه داشت: خدایا برای تو بود، بپذیر!

منبع: غضنفری، علی؛ اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج 1، ص: 480

تدبر در قران

اشاره

سنّتِ املاء

بعضی ها می پرسند چرا خدا بعضی از این ظالم ها رو انقدر بهشون مهلت میده

چرا فلانی که نزول خوره، و خون مردم رو تو شیشه کرده، هیچی اش نمیشه؟؟!

چرا فلانی که انقدر مردم رو اذیت میکنه، خدا حالش و نمی گیره؟؟!

چرا فلانی نه نماز می خونه، نه خدا رو قبول داره، انقدر وضعش خوبه، ولی ما...؟؟!

چرا خدا زودتر ریشه داعش و قطع نمی کنه؟؟!

و هزاران چرای دیگر...؟؟!

خدا تو قرآنش می فرماید:

و لَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ، إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا، وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ (آل عمران/178)

آنها ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، و راه طغیان پیش ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺗﺼﻮّر ﻧﻜﻨﻨﺪ که ﺍﮔﺮ ﺑﻪ آنها ﻣﻬﻠﺖ می دهیم، ﺑﻪ ﺳوی آن هاﺳﺖ!

ص: 98

خیر، چنین نیست.

ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁنها ﻣﻬﻠﺖ می دهیم، تا ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ خود بیفزاییم.

و در پایان ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧ ﻬﺎ، ﻋﺬﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩای آماده ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!

در توضیح این آیه توجّه کنیم که، ﻣﺠﺮمین و گنهکاران این ﮔﻮﻧﻪﺍﻧﺪ:

1. ﮔﺮوهی ﻛﻪ خیلی آلوده ی گناه نشدند، و ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺻﻠﺎﺣﻨﺪ:

خدا، این گروه رو با زنگ های بیدار باش، با ﻣﻮﻋﻈﻪ، با ﺣﻮﺍدث ﺗﻠﺦ و شیرین، با مجازات های متناسب با اعمالشون و... ﻫﺸﺪﺍر میده و بیدارشون می کنه.

2. ﮔﺮوﻫﻰ ﻛﻪ غرقِ در گناه و نافرمانیِ خدا هستند، و تمام پل های پشت سرشون رو خراب کردند، و دیگه ﻗﺎﺑﻞ ﻫﺪﺍﻳﺖ نیستند:

ﺧﺪﺍ این گروه رو ﺑﻪ ﺣال خودشون رهﺎ میکنه، ﺗﺎ خوب بارِ گناهانشون رو سنگین کنند، و به آخرین مرحله سقوط برسند، تا حداکثر مجازات رو داشته باشند.

ﺑﻪ همین ﺟﻬﺖ، ﺍﻣﺎم ﺑﺎﻗﺮ علیه السلام درباره ی ﺍﻳﻦ آﻳﻪ ﻓﺮﻣﻮد:

«ﻣﺮا ﺑﺮﺍی ﻛﻔّﺎر ﻳﻚ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ، زﻳﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ بیش تر ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، زیادتر ﮔﻨﺎﻩ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ.»

به این قانون الهی، که خدا به گنهکاران مهلت می ده تا بارِ گناهشون سنگین تر بشه، میگن «سنّت املاء». إنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ...

حضرت زینب علیها السلام هم، در خطبه خود در مجلس یزید این آیه رو خوند، و یزید رو یکی از مصادیق این آیه معرّفی کرد.

این یه تلنگر برای ماست

هر وقت دیدیم داریم خلاف می کنیم،

و از گوشمالیِ خدا هم خبری نیست،

به خودمون بیایم و یه خورده بترسیم.

چند لحظه فکر کنیم.

ص: 99

نکنه بهمون مهلت دادند که بارمون سنگین تر بشه:

إنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا

تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر

حیرتم گشت، بگو این چه معماست حسین

گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک

رقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین

شب 24 صفر

متن سخنرانی

بنا شد این شب ها در مورد عوامل رش-د، رکود و انحطاط صحبت کنیم که چه چیزهایی باعث می شود انسان در زندگی حرکت رو به جلو داشته باشد که قرآن می فرماید رش-د. چه چیزهایی موجب می شود انسان در زندگی، رکود داشته باشد، در جا بزند. و چه عواملی باعث سقوط و انحطاط و غی و حرکت به عقب و حرکت منفی در زندگی ما ایجاد می کند.

گفتیم علت انتخاب این بحث هم این است که ما در کربلا ما با هر سه جریان مواجه هستیم؛ هم با اهل رش-د، هم با اهل رکود و هم با اهل سقوط.

یکی از عوامل رش-د که روایتش از امیرالمؤمنین علیه السلام است و امشب بحث می کنیم، حضرت فرمود من اصلح المعاد ظفر بالرشاد. پنج کلمه است. هر کسی قیامت خودش را اصلاح کند اهل رش-د است. اگر به فکر قیامت نباشد این اهل رکود است. اگر خراب کند اهل انحطاط است. پس ببینید یک ملاک و معیار، اصلاح معاد است. من اصلح المعاد. یک توضیح بدهم.

آدم ها در مورد معاد چند دسته اند. یک دسته منکر معاد هستند. من انکر المعاد. این حدیث آن را نمی خواهد بگوید. انکار را نمی گوید. بعضی ها منکر

ص: 100

هستند و اصلاً می گویند قیامت یعنی چه. کم هم نیستند، الان هم زیاد هستند. می گویند هرچه هست همین دنیاست. الان به این ها می گویند کمونیست، آن موقع می گفتند دهری یا زندیق ما یهلکنا الا الدهر. هر چه هست همین روزگار است. ان هی الا حیاتنا الدنیا کی گفته قیامت هست؟ سر کارتان گذاشته اند. همین جاست هر طور دلتان می خواهد زندگی کنید. این جریان جریان انکاری است که اصلاً معاد را منکرند. جریان دوم جریان استبعاد است. نمی گویند نیست می گویند فکر کنیم نباشد. این فرق می کند با قبلی. می گویند بعید است باشد، خیلی مشکل است. یک وقت کسی می گوید نیست، یک وقت می گوید فکر کنم نباشد. این نمی گوید ما یهلکنا الا الدهر. این نمی گوید ان هی الا حیاتنا الدنیا همین دنیا است. می گوید من نمی گویم من قبول ندارم. منکر نیستم. ولی خیلی هم معتقد نیستم. حالا قصه اش را اگر خواستید برای شما آدرس می دهم در قرآن ببینید. سوره ی کهف آیه ی 32 تا 44. تقریباً 13 آیه است. خدا می فرماید که دوتا دوست بودند با هم یا دوتا برادر و اضرب لهم مثلاً این مثل و داستان را برای مردم بگو، دوتا برادر یا دوتا دوست بودند یکی پولدار و یکی بیچاره. آن فقیر مؤمن بود متدین بود توکلش به خدا بود، تازه این باید اعتراض می کرد هیچ وقت اعتراض به خدا نمی کرد. بالاخره خدا صلاح دیده من نداشته باشم. آن دوستش هم باغی داشت قرآن می گوید از انگور و نخل و زرع و انهار و … همه چیز داشت. فقط درخت نداشت مزرعه هم داشت گندم جو. خیلی اوضاعش خوب بود اما بی دین بود. مرتب هم این فقیر او را نصیحت می کرد می گفت من حسود نیستم نمی گویم چرا خدا به تو داده و به من نداده ولی بالاخره انفاق کن، به مردم بده، قیامتی هست. قرآن می فرماید این پولداره می گفت ما اظن الساعة قائمه فکر نکنم قیامتی باشد. نمی گفت منکر هستم ها، می گفت ما اظن الساعة قائمة این ظن است. گمان ندارم قیامتی به کار باشد. البته اگر قیامتی هم باشد آنجا به نفع ما پولدارهاست، آنجا وضع ما خوب است و بیش تر به ما باغ می دهند. که قرآن می فرماید یک روز صبح آمد در باغش دید همه از بین رفته است. هی دستش

ص: 101

را روی دستش می زد. رفیقش گفت مگر نگفتم انفاق کن، کمک کن، تو انکار کردی. پس بعضی منکرند، مثل ابوجهل و ابولهب. بعضی استبعاد می کنند مثل همین آقا. الان بحث من و شما است. ما نه منکر معاد هستیم نه استبعاد داریم. معادمان را درست نکردیم. این را می گویند اصلاح. انکار نیست که بگویم آقایان به معاد معتقد شویم، استبعاد نیست که من بگویم به معاد یقین داشته باشید. شما هم قبول دارید هم استبعاد نداریم. حضرت علی هم نمی گوید من اعتقد بالمعاد بلکه میفرماید من اصلح المعاد ظهر بالرشاد. هر کس معادش را اصلاح کرد، درست کرد. آقا شما یک خانه را اصلاح نمی کنید؟ ماشین را اگر خراب باشد اصلاح نمی کنید؟ خب ما یک برزخی داریم، یک قیامتی داریم، یک محشری داریم این ها نمی تواند دروغ باشد که. یک نفر و دو نفر که نگفته اند. خودشان هم دویدند، خودشان هم برایش گریه کردند، خودشان برایش اشک ریختند، خود ائمه هم برایش عمل صالح انجام دادند، نگفتند و کنار بایستند. 124 هزار پیغمبر، ائمه و آدم های مورد اعتماد این را به ما خبر داده اند. خواب هایی که می بینیم، خبرهایی که از آن طرف می بینیم و می شنویم امواتی که به خواب ما می آیند. خب یک چیزی هست. حالا لازم نیست جزییات معاد را هم بدانیم. حالا کسی نداند که معاد جسمانی است یا روحانی. مهم نیست. بهشت هشت تا در دارد جهنم هفت تا. اینها را ندانیم اشکالی ندارد. صراط چه طور پلی است. اصلاً جزییات معاد لازم نیست.

اگر کسی بداند خوب است اما مهم این است که برای آنجا یک اصلاحی داشته باشیم و امام حسین علیه السلام مکرر روز عاشورا قبل از عاشورا، در شعرهایش در مورد مرگ و معاد تذکر می دهد. همان جلسهی اولی که با مروان خبیث و ولید داشت همانجا فرمود انا لله و انا الیه راجعون. رفت سراغ قیامت. آقا ما آمده ایم یک روزی هم باید برویم. در اشعارش وقتی با حر ملاقات کرد. البته این اشعار مال امام حسین نیست بلکه مال آقایی است که از قبیله ی اوس بود وقتی یکی از جنگ های پیغمبر می خواست شروع بشود پیغمبر ایشان را دعوت کرد. برادرش به او گفت

ص: 102

نرو، بروی کشته می شوی. از بین می روی. این داداش برای آن داداش در حالی که در رکاب پیغمبر می خواست برود این شعر را خواند. حالا از بس شعر قشنگ است امام حسین این شعر را خوانده است؛

سامضی و ما بالموت عار علی الفتی

من می روم و مرگ برای جوانمرد عار نیست. تا آخرش

اذا ما نوی حقا و جاهد مسلماً

چند بیت شعر است که من تکه ای را خدمت شما خواندم. ببینید در مقابل لشکر حر امام حسین این شعر را خواند که ما ترس از مرگ نداریم. و زیباترین تشبیه را هم کرد. شما از خام ها سؤال کنید طلا برایشان خیلی مهم است. طلا را هم گاهی به دست می کنند گاهی مثل خلخال به پا می کنند گاهی انگشتر و النگو اما زیباترین طلایی که الان هم در بازار است گردنبندی است که خانم به گردنش می اندازد. یک خانم جوان وقتی این را می اندازد زیبا می شود. این را حاضر نیست از خودش جدا کند همیشه همراهش دارد، به آن افتخار می کند، یک ثروت برای خودش می داند. ببینید امام حسین از میان همه ی تشبیهات می فرماید خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاة مرگ نسبت به فرزند آدم مثل گردنبند به گردن دختر جوان است. یک وقت یک پیرزن نود ساله این گردنبند را می اندازد شاید قشنگ نباشد. اما یک دختر جوان در شب عروسی یک گردنبند زیبا دارد چقدر برایش مهم است، اگر گم بشود چقدر برایش ناراحت کننده است. امام حسین چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید مرگ زینت است. مرگ همراه است. مرگ ارزشمند است. من ترسی ندارم. شما کسی را می توانی بترسانی که یا از مالش بترساند یا از جانش. امام حسین نه مالش نه جانش … وقتی ایثار می کند شما به چه چیز تهدیدش می کنید؟ لذا این نکته بسیار مهم است که حالا من مثال های فراوان دارم مثلاً شب عاشورا خب حضرت زینب واقعاً دیگر یک لحظه خیلی متأثر شد. اشک، لرزش بدن، برادر چه می گوید یا دهر اف لک من خلیل

ص: 103

دارد خداحافظی میکند، شعرهایش بوی مرگ می دهد. بلافاصله به خواهرش فرمود واعلمی بدانان اهل الارض یموتون همه می میرند. بالاخره این جمعیت همین الان شما که اینجا هستید پنجاه سال دیگر در همین مسجد اعظم کل این جمعیت تقریباً عوض می شود یک قرن دیگر یکی از شما اینجا نیست من هم نیستم. یک قرن پیش هم همین طور. قطاری است که دارد میرود و واگن هایش از جلوی ایستگاه رد می شود. فکر کردید می مانید؟ امام حسین در کربلا پنجاه و هفت هشت سالش بود. حالا با یزید بیعت میکرد بیست سال دیگر هم عمر می کرد!! ان اهل الارض یموتون واهل السماء لا یبقون؛ اهل زمین چیست، اهل آسمان هم نمی ماند، جبرییل هم می میرد، عزراییل هم که خودش ملک الموت است از دنیا میرود. و کل شیء هالک الا وجهه همه چیز از بین میرود جز خدا. اصلاً آرام کرد. امام حسین خود را با یاد معاد آرام کرد، زینب را با یاد معاد آرام کرد. اگر کسی کشش دارد. عمر سعد را هم می خواست با یاد معاد برگرداندش منتهی او آدم نبود. سواء علیهم ءأنذرتهم ام لم تنذرهم او کشش نداشت وگرنه ملاقاتی که امام حسین با عمر سعد در ششم محرم داشت یکی از حرف هایی که امام حسین زد ببینید اصلاً بحث مذاکره هم نبود، بحث رساندن پیام بود. امام گفت حرف های ما این است. این نبود که ما اینجا را کوتاه می آییم و شما هم. امام علیه السلام یکی از حرف هایی که به عمر سعد زد این بود اما تتق الله الذی الیه معادک؛ تو نمی ترسی از آن خدایی که معادی دارد، بازگشت ما به سوی اوست؟ بحث معاد و قیامت را مطرح کرد. حالا دیگر فرصت نیست بگویم در رجزها، در شعرها، حتی حضرت ام کلثوم که کمتر از ایشان نام برده می شود، ایشان هم خواهر امام حسین است کربلا بوده است، بعد از کربلا بوده است، در کوفه خطبه خوانده است. حضرت ام کلثوم علیها السلام که کم تر از او یاد می شود در عاشورا، مثل حضرت زینب همه جا حضور داشته است. یکی از شعرهایی که حضرت ام کلثوم خواند بعد از شهادت ابی عبدالله در کوفه (ایشان در مدینه شعر دارد در کوفه هم دارد) شعری که در کوفه خواند این است؛

قتلتم اخی شما برادر من را به شهادت رساندید.

ص: 104

قتلتم اخی صبرا فویل لکم برادر من را به سختی به شهادت رساندید وای بر شما

ستجزون نارا حرها یتوقد جهنمی در انتظار شما است که آتشش فوران دارد.

ام کلثوم هم در شعرش در دروازهی کوفه رفت روی قیامت و بحث معاد.

الا فابشروا بالنار انکم غدا لفی سقر حقا یقیناً مخلدُ

شما جایتان در سقر است. سقر بدترین جای جهنم است. جهنم هم مثل بهشت مراتب دارد. قرآن می فرماید به جهنمی ها می گویند ما سلککم فی سقر همانطور که فردوس بهترین جای بهشت است سقر هم پست ترین جای جهنم است. فرمود شما در سقر قرار می گیرید.

آقایان عزیز خواهران گرامی!

خیلی این بحث مهم است اگر ما همه و هر کسی معادش را اصلاح کند کار درست می شود دیگر صحبت از اختلاس و دزدی و زنا نیست. همه ی این گناهانی که در جامعه می بینید، ناهنجاری هایی که می بینید، هنجار شکنی هایی که می بینید، بدحجابی هایی که می بینید همه از ضعف اعتقاد به قیامت است. من نمی خواهم بترسانم خدا خیلی رحیم است خدا در قرآن دوازده بار عسر دارد سی و شش بار یسر یعنی سه برابر عسر می گوید یسر! یادم نیست ولی غضب در قرآن چند مرتبه است ولی ده ها برابرش در قرآن رحمت است. حداقلش این است که 228 بار در سوره های و در بسم الله ها آمده است. در سوره ی حمد 4 بار آمده است دو بار در بسم الله و دو بار در الرحمن الرحیم. این ها جای خودش یا من سبقت رحمته غضبه، اما اصلاح معاد به این معنا است. من ساده برای شما بگویم. اصلاح معاد یک کاسب چیست؟ اینکه کم نفروشد، گران نفروشد، ربا نگیرد، احتکار نکند، قسم دروغ نخورد. این مال کاسب. مگر نیامد نزد امام صادق گفت آقا می خواهم کار و کاسبی راه بیندازم. آقا فرمود پنج کار انجام بده بعد برو راه بینداز. اول اینکه در کارت قسم نخور. دوم اینکه ربا نگیر. سوم اینکه عیب کالا را نپوشان. چهارم اینکه تو سر کالای مردم نزن. یکی دیگرش را یادم نیست. ببین اصلاح معاد یک

ص: 105

کاسب این است. اصلاح معاد بنده چیست؟ من که کاسب نیستم، من که مغازه ندارم. اصلاح معاد بنده این است که روضه دروغ نخوانم، حدیث دروغ نگویم. حرف بی ربط نزنم، چیزی به امام نسبت ندهم که امام نگفته است. اصلاح معاد من این است که وقت شما را هدر ندهم، با مطالعه منبر بروم. اصلاح معاد یک مسؤول، یک وزیر این است که پشت خودش را نبندد، اختلاس نکند، مال مردم را نخورد، به بیت المال خیانت نکند. فرق نمی کند. هر کسی اصلاح معادش مربوط به کار خودش است. مربوط به آن موارد است. قوم شعیب دچار کم فروشی بود. حضرت شعیب فرمود کم نفروشید. بترسید از قیامت. اوفوا الکیل و المیزان، ویل للمطففین. فلا یظن اولئک انهم مبعوثون. قوم لوط گناهش جنسی بود ایشان فریاد می زد از خدا بترسید همجنس گرایی نکنید. همینطور در طول تاریخ. یک جوان اصلاح معادش چیست؟ این پول تو جیبی اش را از بابایش می گیرد. اصلاح معاد این به خمس دادن نیست. این اصلاً خمس ندارد بدهد. زکات ندارد بدهد. اصلاح معاد یک جوان به این است که نماز صبحش را بخواند، نماز اول وقتش را بخواند. اصلاح معاد یک دختر جوان به چیست؟ این که هنوز ازدواج نکرده است، هفده هجده سالش هست. این حجابش را رعایت کند. یک خانم اصلاح معادش خوب همسرداری کردن است.

من یک کلمه امشب عرض کردم شما نه انکار معاد دارید نه استبعاد معاد. اگر داشتید که اینجا نبودید. من اصلح المعاد ظفر بالرشاد. خیلی ساده. هر کس معاد خود را اصلاح کرد، به رشاد رسیده است به رش-د رسیده است. و این نکته را من اینجا خدمت شما عرض کنم که یاد معاد، فکر معاد، اندیشه ی معاد در زندگی آدم خیلی آثار دارد. من پنج تا را برای شما می گویم:

1. اگر انسان یاد معاد بود اولین اثرش نشاط است. می داند یک جایی ثبت میشود. اگر قصد قربت کند می نویسد. اگر برای خدا انجام بدهد. این نشاط دارد لذا این جمله ی امام حسین خیلی جمله ی عجیبی است. یعقوب چقدر دلش می خواست یوسف را ببیند؟ کشته مرده ی یوسف بود. چشمانش را از دست دارد.

ص: 106

سی سال!! از این قشنگ تر می شود گفت امام حسین می فرماید ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف. همان قدر که یعقوب دلش میخواست یوسف را ببیند من همان قدر دلم می خواهد پیغمبر را ببینم، مادرم حضرت زهرا را ببینم. من شوق به مرگ دارم. من نمی ترسم. یک وقتی حضرت امام رهبر کبیر انقلاب اعلی الله مقامه الشریف فرمود (البته این حدیث است) هرچه به عاشورا نزدیک تر میشد امام حسین بشاش تر می شد و چهره اش برافروخته تر می شد. این دلیلش یاد معاد است. یادمعاد نشاط می آورد. آدم از مرگ نمی ترسد. برای اینکه شروع یک زندگی است. آدمی می ترسد که اوضاعش خراب است.

2. اثر دوم یاد معاد، بذل است. ایثار است. آدمی که معاد را اعتقاد دارد ببینید شهید حججی زن دارد بچه دارد یک جوان بیست و چند ساله است آنقدر آرام می ایستد سر از بدنش جدا می کنند. شنیده بودیم ما کربلا عابس آرام بود، حبیب آرام بود، با هم شوخی می کردند اما این را دیدیم. بله هیچ کسی با شهدای کربلا قابل مقایسه نیست این جای خودش اما واقعاً شما ببینید یک نوجوان سیزده ساله به نام حسین فهمیده برای چی خودش را زیر تانک میاندازد و جانش را بذل می کند؟ امام حسین فرمود من کان باذلا فینا مهجته هر کس اهل بذل است بیاید. ببینید اگر کسی تشخیص می داد ما امروز خودمان را جای اصحاب امام حسین قرار بدهیم ببینیم اگر آقا می گفت شما بیا بریم. زن و بچه و خانه و همه را باید بگذاری، شهادت هم مسلّم است، همین امروز هم هست. شب عاشورا امام حسین فرمود فردا کار تمام است هر کس می خواهد برود. چند نفر از ما می ماندیم؟ این خیلی مهم است. این خیلی فهم می خواهد. خیلی درک می خواهد. یکی از آثار درک معاد بذل است. راحت انفاق می کند. نمی گوید رفت. نرفت. این ثبت شد. این گوسفند که دادی این ماند. هرچه در یخچال گذاشتی رفت. بعضی ها احساس زرنگی می کند که گوسفند را بکشد و در یخچال گذاشت. آدم معتقد به معاد مثل شمایی که خانه داری و تند تند برایش هزینه می کنی که ساخته شود، اصلاح معاد این است. بذل می آورد.

3. اثر سوم مسؤولیت پذیری است. آدمی که به معاد معتقد است ول و یله و

ص: 107

رها نیست. امام حسین به محمدبن بشیر گفت برو. بچه اش در مرز اسیر شده بود. در جنگ در منطقه ی ری بچه اش اسیر دست کفار شده بود. چون یزید با کفار جنگ داشت هم در کربلا با امام حسین می جنگید هم در سرحدات در مرزهای با کفار جنگ داشت. مثلاً خودش را خلیفه ی مسلمان ها می دانست. وقتی خبر رسید آقا به او فرمود برو. گفت اکلتنی السباع ان فارقتک درندگان من را قطعه قطعه کنند اگر شما را رها کنم. این حس مسؤولیت را یاد معاد به وجود می آورد.

4. اثر دیگر یاد معاد در زندگی، زهد و گذشت است. وابسته به دنیا نیست. امیر بر دنیا است. اگر کسی به معاد باور داشت امیر به دنیا است. دنیا برایش سنگین نیست. وابستگی ندارد.

5. اثر پنجم کنترل غرائز است. نمی گذارد شهوتش هرکجا برود، چشمش هرجایی را نگاه کند. می داند این ها معاد را خراب می کند. کدام آدم عاقلی می آید خانه ای که در حال ساخت هست یا ساخته خراب می کند. داشته های خود را حفظ می کند الابقاء علی العمل اشد من العمل.

همه ی حرف من امشب این است من اصلح معاده ظفر بالرشاد. هر کسی معادش را اصلاح کرد به رش-د می رسد. عمر سعد خراب کرد اما حر معاد را اصلاح کرد، عابس اصلاح کرد. لذا امام حسین اصلاح شده اش را به آنها نشان داد. نه اینکه اول کار نشان دهد، اولش به هر کسی نشان می داد می گفت ما می ایستیم. وقتی همه ی اطمینان ها حاضر شد شب عاشورا اباعبدالله جایگاه این ها را به آنها نشان داد لذا با اطمینان این ها آمدند و جان نثاری کردند. السابقون الی العلی لذا روز عاشورا سبقت می گرفتند چون می دانست جایگاهش را. این همان چیزی است که در نهضت اباعبدالله خودش را نشان می دهد

روضه

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح آلتی حلت بفنائک علیک منی سلام

ص: 108

الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

مرسوم است این ایام از نازدانه ی اباعبدالله حضرت رقیه ذکر مصیبت می کنند. البته این ها حدیث و آیه ندارد بلکه رسم است بین اهل منبر. ما سال گذشته روز پنجم صفر در سوریه منبر رفتیم برای این نازدانه ی اباعبدالله بلکه ان شاء الله توفیق شود امسال هم آنجا عرض ارادت کنیم.

مرحوم شیخ مفید شش اولاد برای امام حسین نوشته است. چهار پسر و دو دختر. سه پسر که معلوم است علی اکبر و علی بن الحسین و علی اصغر که عبدالله هم می گویند. یک پسر هم به نام جعفر نوشته است دوتا دختر هم نوشته است فاطمه و سکینه. که هر دوی این ها هم حدود چهارده سالشان هست. حضرت سکینه چهارده پانزده سالش بوده و عمر زیادی هم کرده حدود 70 سال. سال 117 از دنیا رفته است. فاطمه بنت الحسین هم که همسر پسرعمویش است به نام حسن مثنی که شوهرش هم در کربلا مجروح شده منتهی شهید نشده است. ایشان هم بزرگ تر از حضرت سکینه است حدود شانزده هفده سالش است. شیخ مفید می گوید اولاد امام حسین این شش تا بوده است. اما مرحوم صاحب کشف الغمه می گوید هشت اولاد داشته است. ایشان دو دختر دیگر را می گوید یکی رقیه بنت الحسین و یکی دختر دیگر به نام ام کلثوم یا چیز دیگر. بعضی منابع دیگر هم چهار پسر و چهار دختر ذکر کرده اند. از منابع هم استفاده می شود. مثلاً اینکه خود حضرت زینب می گوید دیدم بچه ای در بیابان است یا موقعی که سر امام حسین بالای نی بود رو کرد فرمود برادر با این دختر کوچولویت حرف بزن معلوم می شود غیر از فاطمه بنت الحسین و سکینه که بزرگ بودند امام حسین فرزند کوچک دیگری هم داشته که به نام رقیه یا فاطمه ی صغری این بچه در کاروان ابی عبدالله بوده است. متأسفانه تاریخ چندان راجع به ایشان چیزی ننوشته است. در حد چهار پنج خط مرحوم عماد الدین طبری در کامل بهایی نوشته است و مرحوم شیخ عباس قمی هم قدری مفصل تر حدود یک صفحه. دیگر بقیه زبان حال است و شعر است. عیبی

ص: 109

هم ندارد پردازش است که جریان یک دقیقه ای را … یک تصادف سی ثانیه اتفاق می افتد ولی صد صفحه برای آن پرونده می نویسند. اشکالی ندارد یک جریانی را پرورش بدهند، شعر برایش بگویند و زبان حال ولی کل داستانی که کامل بهایی دارد همین است که للحسین بنت ابی عبدالله دختری داشت. عماد الدین طبری می گوید چهار سال. که سراغ پدر را در شام گرفت. وقتی سراغ پدر را گرفت چی شد که خبر به دستگاه رسید؟ مأمورها خبر بردند یا صدای گریه رسید نمی دانم، یزید هم برای اینکه اینها را بیشتر آزار بدهد (ببینید این ها هیچ استبعادی ندارد شما این کارهایی که از این داعشی ها دیدید که جلوی بچه پدر را سر می برند این ها هیچ استبعادی ندارد) سر مقدس را برای این نازدانه فرستاد.

السلام علیک یا بیت الحسین الشهید. دل هایمان را روانه کنیم شام کنار مضجع این نازدانه ی ابی عبدالله کهان شاء الله مقدماتش دارد فراهم می شود که راه باز بشود و از نزدیک برویم عرض ارادت کنیم. چقدر حاجت گرفتند مردم، چقدر فرزند دار شدند کنار حرم نازدانه ی ابی عبدالله علیه السلام وارد حرمش هم می شوید دیگر روضه خوان هم نمی خواهد. یک حرم کوچک و صحن کوچک. خود به خود انسان یاد این مصائب می افتد.

مگر این نازدانه چقدر طاقت دارد. دیدم بچه شهید عکس بابایش را از بغلش نمی شه گرفت. دیدم بچه شهید با عکس بابا از هوش رفته است. شما توقع دارید یک سر چوب خیرزران خورده، یک سر پیشانی شکسته، یک سری که چندتا خون به محاسنش هست؛ خون علی اکبر، خون علی اصغر، خون عباس، خون حبیب. خب صورت به صورت گذاشته این خون ها روی هم جمع شده است. امام حسین اگر خضاب کرده است با چی خضاب کرده است روز عاشورا؟ مگر امام زمان نمی گوید علی الشیب الخضیب با خون علی اکبر خضاب کرده است، با خون علی اصغر که چکیده. از همه مهم تر خون سر خود ابی عبدالله. چوب خیزران به لب و دندان خورده. ببینید یک وقت جنازه ی سالم یک پدر را نشان بچه اش می دهی خب این یک جوره، اما شما یک سر بریده ی جدا شده ی غرق

ص: 110

به خون در اختیار یک بچه می گذاری. چه نوشته باشند چه ننوشته باشند، چه زبان حال باشد، چه زبان قال. جا دارد بگوید بابا! کی رگ های حلقومت را برید؟ بابا! کی چوب خیزران به لب هات زد؟ بابا! کی من را در کودکی یتیم کرد؟ من اعتقادم این است که این ها زبان حال است، به اینجاها نکشیده است. همین که سر را برداشت جان داد. خرج روح ها من جسدها الشریف فلما حرکوها آخه یک وقت بعضی از هوش می روند یک شوک است، یک تکان می دهند این بلند می شود فلما حرکوها هرچه زینب بچه را تکان داد، هرچه حرکت داد بلکه بلند شود نه، فارقت روحها من جسدها الشریف.

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

عجب رسمیه رسم زمونه

دختر سلطان کنج ویرونه

رو خاک دیوار سر می گزاره

یتیم زهرا بابا نداره

..

مثل یک جوجه کنجی نشسته

به گردن او طناب بسته

صداش گرفته بس ناله کرده

پای کوچولوش آبله کرده

خدایا شب شد و بابا نیامد وای از این غم امید و آرزوی ما نیامد وای از این غم

همه گل ها شکفته با طراوت های زیبا گل بستان خوبی ها نیامد وای از این غم

گرفته این دل دیوانه ام امشب بهانه چرا روشنگر دل ها نیامد وای از این غم

دختر دُردانه منم، به کنج ویرانه منم

عمه چه آمد بسرم، چرا نیامد پدرم

ص: 111

کودکی را ک-ه پدر در سفر است

دائماً چشم امیدش به در است

هر صدائی که ز در می آید

بخیالش که پدر می آید

شد بپا غوغا کنج ویرانه

وق----ت دیدار شمع و پروانه

با سر بابا گفتگو می کرد

با پدر دیدار شمع و پروانه

بین پدر رویم را شده نیلی

شمر دون زد بر صورتم سیلی

خوش آمدی به گوشۀ ماتم سرای من

ک--ردی منور ز رخ خود دیده های من

عمه بیا گمشده پیدا شده کنج خرابه شب یلدا شده پدر فدای سر نورانیات سنگ جفا که زد به پیشانی ات عمه ببین تاج سرم آمده چشم تو روشن پدرم آمده

پدر فدای سر نورانی ات

سنگ جفا که زد به پیشانی ات

بس که دویدم عقب قافله

پای من از ره شده پر ابله

شامیا بَدَن بابا، عمه مو زدن بابا

هی گفتم بهش بابا، موهامو نکش بابا

دنبالم دوید بابا، موهامو کشید بابا

شد رخم کبود بابا، جُرمِ من چی بود بابا

ص: 112

رسمه به وَالله تو ماها ناز یتیمو می کِشَن

یتیم که بی تابی کنه براش عروسک می خرن

اما بگم زِ شامیا با ماها خیلی فرق دارن

یتیم که بی تابی کنه سر باباشو می برن

شب 25 صفر

مسألۀ آرامش، امنیت و اطمینان

«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.» (1)

نثار روح تمام شهدا و گذشتگان و اموات و همچنین روح امام عزیز و نثار روح کریمۀ اهل بیت، فاطمه معصومه علیه السلام و تعجیل در فرج حضرت بقیة الله اروحنا فداء صلواتی عنایت بفرمایید.

مقدمه

بشر گمشده ای دارد که در طول تاریخ همواره به دنبال آن بوده است و آن مسألۀ آرامش، امنیت و اطمینان است. بشر از ناامنی، اضطراب، هیجان و تشنج گریزان است به همین دلیل همواره در پی راهی است که راه آرامش را به او نشان بدهد.

حال ممکن است اشتباه کند، به اعتیاد روبیاورد. به قرص خاص یا مواد خاصی رو بیاورد؛ اما این کارش هم برای به دست آوردن آرامش است. او در پی اطمینان و امنیت است اما راه را اشتباه می رود. این تمایل یک تمایل فطری در بشر است. حدیث هم داریم که در تمام شادی های بشر اگر امنیت نباشد ناقص است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «کُلُّ سُرُورٍ یَحْتَاجُ إِلَی أَمْن» (2)؛ تمام سرورها و شادی ها احتیاج به امنیت دارد. شادی صاحب فرزند شدن، شادی خانواده دار شدن، شادی گرفتن مدرک تحصیلی گرفتن، شادی سر کار رفتن، در همۀ این موارد اگر امنیت و

ص: 113


1- یونس، 57.
2- بحارالانوار، ج 75، ص 7.

آرامش نباشد اثری ندارد.

همۀ شادی ها نیازمند امنیت است. به همین جهت شما ملاحظه می کنید قرآن کریم در سوره مبارکه فریش وقتی می خواهد نعمت تمام شدۀ بر مردم را در سرزمین حجاز بیان کند و بگوید خدا را به این خاطر بندگی کنید، می فرماید: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ»؛ ای مردم! خدا را بپرستید، خدای این خانه را پرستش کنید «الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ»، (1) آن خدایی که دو نعمت به شما داد: یکی اینکه شما را از گرسنگی نجات داد و دیگر اینکه به شما امنیت داد.

در سوره مبارکه نور آیه 55، . همان آیه معروفی که در روایت داریم یک مصداقش حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه است و وقتی آن حضرت ظهور کند این آیه تحقق کامل پیدا می کند، برخی تفاسیر هم برگردانده اند به پیروزی های مردم در مکه؛ البته منافاتی هم با هم ندارد. – در این آیه شریفه وقتی می خواهد نعمت نهایی را بگوید می فرماید: در آینده «وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا» ما پس از خوف و ترس به شما امنیت می دهیم «یَعْبُدُونَنِی» (2) امنیتی که منجر به پرستش خداوند شود.

رابطه بین امنیت و بندگی

میان امنیت و پرستش و آرامش و بندگی رابطه است. بشر در این دنیا زندگی می کند و در زندگی باید آرام باشد و مضطرب نباشد. اگر اضطراب و نگرانی و تشویش به خانه ای حاکم شود، همیشه اعصاب خوردی و درگیری است. حتی در محیط کار، فرد با خودش درگیر است. آرامش بزرگ ترین نعمت الهی است و گاهی اوقات خود انسان هم این آرامش را تبدیل به اضطراب و نگرانی می کند.

ما بحثمان این است که چه کنیم در زندگی ما آرامش پیدا شود و اضطراب، افسردگی، اندوه، حزن و نگرانی از بین برود؟

ما در این عالم بین زندگی کردن و زندگی نکردن مخیر نیستیم. نمی توانیم

ص: 114


1- قریش، 4 – 3.
2- نور، 55.

بگوییم زندگی می کنیم یا نمی کنیم؟ زندگی نمی کنیم؛ یعنی مرگ، یعنی خودکشی. ما باید زندگی کنیم. اما بین آرام زیستن و ناآرام زیستن مخیریم. انسان تا بوده، زندگی بوده است. حالا چه دارا و چه فقیر و چه سالم و چه مریض، و چه کسی که چند تا سکته کرده و روی تخت افتاده ناگزیر باید زندگی کند. در این عالم زندگی کردن الزامی است، باید زندگی کرد. در اصلِ زندگی کردن اصلاً جای اختیار نیست. اصل، زندگی کردن مهم است خواه رضایت مندانه یا نارضایت مندانه، آرام یا ناآرام، خوش خلق یا بدخلق، حسودانه یا زندگی بدون حسادت که غل و غش ندارد. هم یوسف زندگی کرد و هم برادرانش، هم هابیل و هم قابیل.

یکی دیگر از عوامل اضطراب مقایسه مثبت و منفی

من وارد بحث می شوم تا راه کارهایی را از قرآن بیان کنم. دیروز یک مورد دربارۀ به دست آوردن آرامش بیان کردم. امروز هم مورد دیگری را عرض می کنم که اگر خوب دقت کنید و این مورد خوب اجرا بشود، آرامش می آورد و اگر غلط اجرا شود ناآرامی می آورد.

روانشناسان روی این موضوع که می خواهم بیان کنم خیلی حرف زدهاند، آن چیست؟ مسألۀ مقایسه کردن است. یکی از ویژگی های ما مقایسه کردن است. چرا؟ چون ما یک موجود اجتماعی هستیم هم سطح هم که نیستیم. شما چهل، پنجاه تا ماهی را در آکواریم بریز غذا یکی است، محیط هم یکی است، همه مثل هم هستند و زندگی هم می کنند. قفسی پنجاه تا کبوتر دارد، ارزن هم جلویشان ریخته شده است غذا و جایگاه هم یکی است، همه کبوترند در اینجا مقایسه معنا ندارد؛ اما ما این طور نیستیم.

ما برتری داریم، مؤمن داریم، پول دار داریم، فقیر داریم، «أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ». (1) «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ». (2) آیا کسی که مؤمن است با کسی که فاسق است مساوی است؟ آیا کسی که می داند با کسی که نمی داند مساوی است؟ ما چون یک موجود اجتماعی

ص: 115


1- سجده، 18.
2- زمر، 9.

هستیم با هم زندگی می کنیم، خواه یا ناخواه در زندگی ما مقایسه می آید. زن فلانی چنان است، دختر فلانی چنان است، پسر فلانی در کنکور قبول شد، فلانی در فلان کار بار خودش را بست. در درس موفق شد. مدام مقایسه می کنیم. مقایسه کردن یک شمشیر دو لبه است هم می تواند آرامش و هم می تواند اضطراب آورد. من امروز برای شما عرض میکنم که چطور فرهنگ مقایسه آرامش می آورد و چگونه اضطراب می آورد. از آیات و روایات استفاده می کنم ببینید اصل مقایسه، طبیعی است. دو جوان وارد دانشگاه می شوند، دو جوان ازدواج می کنند، دو همکار در یک اداره، دو همسایه کنار هم، فلانی چهل سفر به مکه رفته، ما هنوز رنگ مکه را ندیده ایم، بچۀ فلانی در این اداره است و همه چیز دارد، بچۀ من پنج سال است که بیکار است. مدام در کار، شغل، مسائل مادی و معنوی مقایسه می کنند.

سه جور مقایسه داریم: 1. مقایسه صعودی؛ 2. مقایسه نزولی؛ 3. مقایسه هم سطح.

اگر شما در امور دنیا خودت را با بالاترت مقایسه کردی این صعودی است، اگر با پایین ترت مقایسه کردی؛ مثلاً شخصی که یک میلیون تومان درآمد دارد خودش را با شخصی که پانصد هزار تومان درآمد دارد مقایسه کند می شود نزولی. اما اگر با آن که دو میلیون تومان درآمد دارد مقایسه کند می شود صعودی. مقایسۀ هم سطح مثلاً یک میلیون با یک میلیون، و یا با همکار خودش مقایسه کند.

مقایسه گاهی صعودی، گاهی نزولی و گاهی هم سطح است.

مقایسۀ صعودی در امور دنیوی عامل اضطراب

در امور مادی مقایسۀ صعودی، اضطراب می آورد اما مقایسۀ نزولی آرامش می آورد. اینکه سلمان می فرماید: «أَوْصَانِی خَلِیلِی» خلیل من، حبیب من، رسول خدا صلی الله علیه وآله به من هفت سفارش کرد یکی از آنها این بود «أَنْ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ دُونی» (1)

ای سلمان! در دنیا مقایسه ات نزولی باشد نه صعودی، با آن که حقوقش پایین تر است، با آن که خانه اش پایین تر است. با آن که مدل ماشینش کم تر است. اما در

ص: 116


1- قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِ أَوْصَانِی خَلِیلِی رَسُولُ اللهِ ص بِسَبْعِ خِصَالٍ لاَ أَدَعُهُنَّ عَلَی کُلِّ حَالٍ أَوْصَانِی أَنْ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ دُونِی وَلاَ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ فَوْقِی وَ أَنْ أُحِبَّ الْفُقَرَاءَ وَ الدُّنُوَّ مِنْهُمْ وَ أَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً وَ أَنْ أَصِلَ إِلَی رَحِمِی وَ إِنْ کَانَتْ مُدْبِرَةً وَ أَنْ لاَ أَسْأَالَ النَّاسَ شَیْئاً وَ أَصَانِی أَنْ أَقُولَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ فَإِنَّهَا مِنْ کنوزِ الْجَنَّة (وسائل الشیعه، ج 9، ص 442).

امور معنوی مقایسه باید صعودی باشد.

دو تفکر دربارۀ زندگی قارون

قرآن بخوانم، خوب دقت کنید. این آیه و این مقایسۀ صعودی و نزولی بسیار زیباست. هم سطح را کار ندارم و شاید بی بار باشد. قارون با ثروتش میان مردم آمد، فقرا هم صف کشیدند. قرآن می فرماید: دو تفکر درباره قارون اظهار شد، 1. یک عده آنان که فکرشان مادی بود و تنها جلوی چشمشان را می دیدند و تنها دنیا را می دیدند؛ «قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا»، همین که نگاه کردند گفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ» (1)؛ خوشا به حال قارون – مقایسه صعودی – کاش ما مثل قارون می بودیم. چقدر وضعش خوب است. «ذُو حَظٍّ عَظیمٍ»؛ حظ و بهره فراوان دارد. قرآن را باید با دقت و با تدبر خواند. در آیه بعد می فرماید: «قالَ الَّذِین اُتُوا العِلْم»، اما دانشمندان، خردمندان؛ یعنی کسانی که می فهمیدند ثروتی که قارون دارد به درد نمی خورد؛ عصا پیش موسی است.

«قالَ الَّذِین اُتُوا العِلْم وَیْلَکُمْ»، آدمهای خردمند، دانشمند و فهیم چه گفتند؟ گفتند: «ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا» (2) پول را می خواهیم چه کار کنیم؟! نظر خدا برنگردد، خداوند لطف کند ایمانمان قوی باشد، عمل صالح ما زیاد شود.

آن که همسر دارد، پسر دارد و خانه دارد مقایسه می کند که زن فلانی زیباتر است. اولاد فلانی موفقتر است. خانۀ فلانی بزرگ تر است. حدیث داریم پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «مَنْ نَظَرَ إِلَی مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ»، هر که در زندگی اش مقایسۀ صعودی داشت، دنبال این گزینه ها گشت «طَالَ حُزْنُهُ»؛ افسرده می شود و «دَامَ أَسَفُه» (3)؛ نگران می شود. شما تاریخ را نگاه کنید.

قرآن کریم می فرماید: ای پیامبر! به مسلمان ها بگو: «فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ». (4) ولید مشرک بود خیلی پیامبر را اذیت کرد. در ضعف و سستی او

ص: 117


1- قصص، 79.
2- قصص، 80.
3- بحارالانوار، ج 74، ص 174.
4- توبه، 55.

همین بس که خداوند در سورۀ مدثر به او مرگ گفته است (1)؛ مرگ به فکر و به اندیشه اش. او شایعۀ ساحر بودن پیامبر را مطرح کرد. گفت: پیامبر ساحر است. (2) چندین آیه در سوره مدثر دربارۀ ولید است. ایشان ده، یازده بچۀ خوب – خوب به معنی کاری و سر حال – داشت. قرآن می فرماید: «وَبَنِینَ شُهُودًا» (3) اولادها همه کنارش بودند. ثروت فراوان داشت «مالاً مَمْدُوداً». (4) از بس وضع مالی او خوب بود بعضی ها می گفتند: چرا این پیغمبر نشده است؟! فکر می کردند هر که پول دارتر باشد باید پیغمبر شود.

می گفتند: چرا قرآن بر او نازل نشده است؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله چیزی ندارد، خودش هم گاهی از گرسنگی شب را صبح میکند، کاش پیغمبر آدم ثروتمندی می شد.

قرآن کریم دربارۀ چنین آدمی با این ثروت و با این امکانات به مسلمانان و پیغمبر صلی الله علیه وآله می گوید: «فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ» (5)؛ مال و اولاد این ها شما را مغرور نکند، شگفت زده و هیجان زده نکند. ما امروز در جامعه این مشکل را می بینیم و به آن دچار شده ایم. مسابقه در ثروت، مسابقه در چشم و هم چشمی. او خانه اش سنگ است من هم خانه ام را سنگ کنم، فلانی مبلش را عوض کرد من هم مبلم را عوض کنم. او ماشینش را عوض کرد من هم ماشینم را عوض کنم. این خیلی خطر است.

من چند آیه و چند روایت در این باره خواندم. اسلام با این طرز تفکر شدیداً برخورد می کند و می فرماید: «فَتَکُونَ لِأَنْعُمِ اللهِ شَاکِرا» مقایسۀ صعودی را کنار بگذارید. اگر همواره صفت شکر در شما باشد، در مسائل مادی و معنوی احساس کمبود و نقص نمی کنید.

دو سه نمونه تاریخی برایتان بگویم:

داستان عیاش برادر ابوجهل

عیاش برادر ابوجهل است و پدر و مادرش «اسماء» مشرک بودند. اصلاً در

ص: 118


1- فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ (مدثر، 20 – 19).
2- المیزان، ج 20، ص 100.
3- مدثر، 13.
4- همان، 12.
5- توبه، 55.

خانوادۀ مشرک به دنیا آمده و بزرگ شده است. عیاش با خانم جوانش خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله آمدند و مسلمان شدند. گفت: یا رسول الله، من نمی توانم در مکه بمانم چون برادرانم مرا قطعه قطعه می کنند و از این رو با خانم جوانش به حبشه رفت.

زندگی آرام را رها کرد. دربه دری، سختی و مشکلات را تحمل کرد و آمد حبشه و از حبشه نیز به مکه رفت. پیغمبر او را به مدینه فرستاد. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله به مدینه آمد و مسلمان ها در آنجا مستقر شدند. اطرافیان عیاش در فکر بودند که او را یک طوری به مکه بکشند و از او انتقام بگیرند؛ بالاخره چند نفری آمدند خدمت پیغمبر و گفتند که مادرش مریض است و بی تابی می کند که فرزندش را ببیند، فرزند کوچک است شما اجازه بدهید برای مدت کوتاهی به مکه بیاید باز او را بر می گردانیم.

با این ترفند او را از پیغمبر جدا کردند و به مکه آورده و زندانی کردند. زندان بی سقف، آفتاب شدید، گرمای سخت مکه، با اندک نانی. گفتند: تنها راه آزادی این است که دست از اسلام برداری. چه باید کرد؟! سختی است، آزار و شکنجه است. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله گاهی در مدینه متأثر می شد و می فرمود: «مَنْ لِی لِعَیّاش وَ هِشام»، چه کسی می تواند عیاش و هشام را آزاد کند؟

هشام هم یکی از یاران پیغمبر بود. یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت: من می روم عیاش را آزاد می کنم. – کسانی بودند که از این کارها انجام می داند، مأموریتشان این بود – حرکت کرد و آمد مدینه. چند روزی کمین کرد تا راه ورود به محلی که عیاش را زندانی کرده بودند پیدا کرد. روزی از طریق خانمی که غذا میبرد راه را پیدا کرد. شبانه از دیوار بالا آمد و او را به مدینه برد و از این مصیبت نجات داد. (1)

محمد بن حذیفه

مواردی داشتیم مثل محمد بن حذیفه که پسر دایی معاویه است، پدرش مشرک

ص: 119


1- پیغمبر و یاران، ج 5، ص 78 و 79.

است. پسردایی معاویه در چنین خانوادهای و در قوم بنی امیه بزرگ شده است. اما او عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام بود. معاویه در دفاع از امیرالمؤمنین او را دستگیر کرد و گفت: دست از امیرالمؤمنین بردار تو از ما هستی، تو باید از من دفاع کنی! گفت: ابداً امکان ندارد. او را پای چوبۀ دار آوردند، ولی دست از دینش برنداشت. او را به شهادت رساندند ولی حاضر نشد دست از ولایت علی علیه السلام بردارد. (1)

عالِم نمای دین فروش

عکس قضیه را هم داشتیم. سمرة بن جندب چهارصد هزار درهم گرفت و آیه قرآن را جا به جا کرد. (2) شأن نزولی که دربارۀ امیرالمؤمنین علیه السلام بود، گفت این دربارۀ ابن ملجم است. و نمونه هایی دیگر. زبیر در جنگ جمل وقتی وارد بصره شد چگونه بیت المال مسلمان ها را به تاراج برد! خیلی حواسمان باشد. یکی از ویژگی های انسان در زندگی مقایسه است. انسان همیشه مقایسه می کند، چه در نکته های منفی و چه در نکته های مثبت. عزیزان من! مقایسه گاهی صعودی و گاهی نزولی است.

اگر در مسائل مادی با بالاتر از خود مقایسه کردی، اضطراب، پریشانی، نگرانی، افسوس احساس می کنی. در روایت داریم «اُنْظُرْ اِلی مَنْ فُضِّلْتَ عَلَیْهِ»؛ نگاه کن به آن که توبه او ترجیح داده شدی. (3) سعدی می گوید:

کفش تو بی پا نبود غصه نخور. رفتم مسجد کوفه دیدم یکی پا ندارد، گفتم: الحمدالله من کفش ندارم او پا ندارد. از این موارد در زندگی انسان زیاد است. اینکه گفته اند به مراکز نگهداری بیماران و کسانی که وضع مالی خوبی ندارند مراجعه کنید و سر بزنید برای این است که حالت شکر و سپاس در وجود شما زیاد شود.

آثار مقایسۀ صعودی حسادت

مقایسه صعودی چند اثر منفی دارد:

ص: 120


1- پیغمبر و یاران، ج 5، ص 78 و 79.
2- هزار و یک حکایت اخلاقی، محمد حسین محمدی، ص 80.
3- شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 49.

1.حسادت؛ انسانی که مقایسۀ صعودی می کند، حسادت می کند، قرآن هم می فرماید: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» (1) ای مردم! خداوند به کسی که بیشتر داده شما حسادت می ورزید. برادران یوسف مقایسۀ صعودی کردند. برادرمان چنین است، ما چنان. کار به جایی کشید که برادر را داخل چاه انداختند.

حسادت که یک بیماری خطرناک است. امام صادق علیه السلام فرمود: «لاَ لِحَسُودٍ لَذَّةٌ» (2)؛ حسود از دنیا لذت نمی برد. و فرمودند: «لاَ رَاحَةَ لِحَسُودٍ» (3)؛ انسان حسود راحت نیست. خانواده ها باید حواسشان جمع باشند زمینۀ حسادت را فراهم نکنند. شخصی خدمت پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بود دو فرزند داشت، یکی را بوسید و دیگری را نبوسید. پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: «اعْدِلُوا بَیْنَ أَوْلاَدِکُم» (4)؛ بین فرزندانتان تساوی قائل شوید حتی در بوسیدن. امام صادق علیه السلام فرمودند: من بعضی از بچه ها را بیشتر دوست دارم. این بین ائمه علیهم السلام طبیعی است. امام هادی علیه السلام یک فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام و دیگری جعفر است. این دو با هم مساوی نیستند. قابل مقایسه نیستند. موسی بن جعفر علیه السلام با دیگر فرزندان امام صادق علیه السلام فرق می کند.

امام صادق علیه السلام فرمود: من به بعضی از فرزندانم بیشتر علاقه دارم تا جایی که می خواهم همۀ محبتم را نثار او کنم ولی به آنها به طور مساوی ابراز محبت می کنم.

نباید زمینۀ حسادت را فراهم کرد ولی بدانید مقایسۀ صعودی باعث حسادت است. مقایسۀ صعودی با سقوط و سلب آرامش همراه است.

یأس و ناامیدی

مقایسۀ صعودی در انسان یأس و ناامیدی می آورد. روایتش را خواندم: «مَنْ نَظَرَ إِاَی مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ». انسان احساس می کند کم دارد، مأیوس

ص: 121


1- نساء، 54.
2- مستدرک الوسائل، ج 7، ص 29؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 394.
3- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 17؛ بحارالانوار، ج 70، ص 272.
4- مکارم الاخلاق، ص 220.

می شود، نگرانی پیدا می کند، حسرت می آورد، جنایت می آورد. گاهی در حوادث دیده می شود فردی قتل می کند چرا؟ چون فلانی به زن فلانی نگاه کرد، دید که از زن خودش زیباتر است. دنبال او رفت و رابطه برقرار کرد. اندک اندک زندگی او را از هم پاشاند. زندگی خودش را از هم پاشید و منجر به قتل شد. ما چقدر در زندان ها از این دست افراد داریم که به خاطر نگاه های مسموم گرفتارند. چرا اسلام می فرماید: خانم ها خودشان را بپوشانند تا زیبایی های آنها شناخته نشود و اذیت و آزار نشوند. شما با هر که ازدواج کنی از او زیباتر هم است. هر چه پیش بروی از او جوان تر هم است.

مکه بودم یک وقت دیدم شخصی خیلی باسوز دعا می کند، گفتم: فلانی چه می گویی؟ گفت: به خدا می گویم هر چه نامحرم است پیش من مبغوض جلوه دهد و زن خودم را از همۀ زن های عالم زیباتر جلوه دهد. آیا این دعا اشکال دارد؟ گفتم: اتفاقاً در تاریخ داریم عبدالله بن عامر، در جنگ این گونه دعا کرد، می گفت: خدایا حب زن های نامحرم را از دلم بیرون کن. بعضی ها در سن بالا مبتلا هستند که به پشت سر زن ها نگاه می کنند.

پیغمبر فرمود: ما انبیاء به پشت سر خانم ها نگاه نمی کنیم؛ «فَأَنَا مِنْ قَوْمٍ لاَ یَنْظُرُونَ فِی أَدْبَارِ النِّسَاءِ». (1) تحریک آمیز است. چرا این قدر در قرآن کریم بر غض بصر، بر حجاب و بر پوشش تأکید شده است؟! به خاطر اینکه قوام خانواده ها از هم می پاشد. نکته این جاست که مقایسۀ صعودی در خانواده ات، همسرت، اولادت و مال دنیا، یأس، حسرت و جنایت به دنبال دارد.

مقایسه در امور معنوی

اما مقایسه در امور معنوی باید صعودی باشد، باید مقایسه با افراد برتر و بالاتر باشد، باید در انتخاب ها سعی گند این طور ملاک را الگو قرار بدهد.

یکی از عوامل نگرانی، فرهنگ مقایسه است که فکر می کنم اگر مقایسه

ص: 122


1- دعائم الاسلام، ج 2، ص 201؛ الفقیه: ج 4، ص 19 (حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام ).

درنزولی و در معنویات صعودی باشد، حالت اعتدال در انسان ایجاد می کند. این قضیه را مرحوم شیخ عباس قمی – اعلی الله مقامه الشریف – نقل می کند: در مدینه شخصی خراسانی خدمت وجود مقدس امام صادق علیه السلام آمد. خیلی ها دلشان می خواست خدمتگزار امام باشند. – الان هم همین طور است. من افرادی را می شناسم که صاحب کارخانه هستند، چند روز می آیند خادم افتخاری حرم امام رضا علیه السلام می شوند. و افراد زیادی در لیست این انتخاب هستند که به عنوان خادم افتخاری خدمت می کنند.. خراسانی رفت پیش یکی از خدمتگزاران امام صادق علیه السلام و به او گفت: نیمی از ثروت، مال، باغ و خانه ام را در خراسان در اختیار شما قرار می دهم پستت را به من بده. او مسئولیت نگهداری استر (اسب) امام صادق علیه السلام را بر عهده داشت. خراسانی مقایسه کرده بود بالاخره همین که اسب را نگه می دارد تا امام صادق علیه السلام سوار شود، خلاصه یک ارتباط و برخوردی با امام صادق علیه السلام است، و من از این ارتباط و برخورد دورم. مقایسه این جاست، اینکه کنار امام بودن، دوست امام بودن، هر روز امام را زیارت کردن.

خدمتگزار کمی این طرف و آن طرف کرد، رفت خدمت امام صادق علیه السلام عرضه داشت: قرار است پولی به من برسد و قصه را تعریف کرد. آقا فرمود: خود شما می دانی، می خواهی بروی برو. همین که راه افتاد برود امام علیه السلام صدایش زد، فرمود: فردای قیامت ما کنار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه السلام ) وارد صحرای محشر می شویم، دوستان و شیعیان و کسانی که ما را بر مال دنیا ترجیح داده اند و محبت ما را حفظ کرده اند با ما می آیند خودت می دانی.

خدمتگزار قدری تأمل کرد، پشیمان شد و عرضه داشت: یابن رسول الله! اگر قرار است حشر و نشر ما در این دنیا باعث شود که در آن دنیا هم با شما محشور شویم، حاضر نیستم. آمد به خراسانی گفت: من حاضر نیستم. (1)

یک وقت می بینی عده ای در زندگی دچار این خبط و این مشکل می شوند. افرادی را می شناسم که به خاطر یک پناهندگی دست از اسلام برداشته اند. دست

ص: 123


1- منازل الآخره، ص 83.

از دین برداشته اند، دست از شیعه بودن کشیده اند. به خاطر یک ازدواج حاضر شده اند مسیحی شوند، اعتقاد هم ندارند اما به خاطر اینکه به یک جریان و یک مسألۀ مادی برسند، دست از دینشان برداشته اند. حواسمان جمع باشد به آنچه که در معنویات داریم ببالیم؛ به ولایتمان، به شیعه بودنمان، به هم جواری فاطمه معصومه علیه السلام ، به اینکه توفیق داریم هر روز گنبد حرم حضرت معصومه علیه السلام را ببینیم این ها افتخار است.

این سیر در مقایسه، باید سیر صعودی باشد و در مسائل مادی باید سیر نزولی باشد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «اُنْظُرْ إِلَی مَنْ هُوَ دُونَکَ فِی الْمَقْدُرَةِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَی مَنْ هُوَ فَوْقَکَ فِی الْمَقْدُرَة». (1)

خدایا! به همه ما آرامش و امنیت و اطمینان و محشور شدن با اهل بیت عصمت و طهارت مرحمت بفرما.

«اللّهم صَلّ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِالْحُسَینِ وَ اَخیهِ الْعَباس یٰا اَلله یٰا الله!»

پی نوشت:

[1]. یونس، 57.

[2]. بحارالانوار، ج 75، ص 7.

[3]. قریش، 4 – 3.

[4]. نور، 55.

[5]. سجده، 18.

[6]. زمر، 9.

[7]. قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِ أَوْصَانِی خَلِیلِی رَسُولُ اللهِ ص بِسَبْعِ خِصَالٍ لاَ أَدَعُهُنَّ عَلَی کُلِّ حَالٍ أَوْصَانِی أَنْ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ دُونِی وَلاَ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ فَوْقِی وَ أَنْ أُحِبَّ الْفُقَرَاءَ وَ الدُّنُوَّ مِنْهُمْ وَ أَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً وَ أَنْ أَصِلَ إِلَی رَحِمِی وَ إِنْ کَانَتْ مُدْبِرَةً وَ أَنْ لاَ أَسْأَالَ النَّاسَ شَیْئاً وَ أَصَانِی أَنْ أَقُولَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ

ص: 124


1- کافی، ج 8، ص 244.

إِلَّا بِاللهِ فَإِنَّهَا مِنْ کنوزِ الْجَنَّة (وسائل الشیعه، ج 9، ص 442).

[8]. قصص، 79.

[9]. قصص، 80.

[10]. بحارالانوار، ج 74، ص 174.

[11]. توبه، 55.

[12]. فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ (مدثر، 20 – 19).

[13]. المیزان، ج 20، ص 100.

[14]. مدثر، 13.

[15]. همان، 12.

[16]. توبه، 55.

[17]. پیغمبر و یاران، ج 5، ص 78 و 79.

[18]. پیغمبر و یاران، ج 5، ص 78 و 79.

[19]. هزار و یک حکایت اخلاقی، محمد حسین محمدی، ص 80.

[20]. شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 49.

[21]. نساء، 54.

[22]. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 29؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 394.

[23]. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 17؛ بحارالانوار، ج 70، ص 272.

[24]. مکارم الاخلاق، ص 220.

[25]. دعائم الاسلام، ج 2، ص 201؛ الفقیه: ج 4، ص 19 (حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام ).

[26]. منازل الآخره، ص 83.

[27]. کافی، ج 8، ص 244.

ص: 125

[28]. پرچمدار نینوا، ص 170 و 169؛ ترجمه نفس المهموم، ص 302.

[29]. سوگنامه آل محمد، ص 582 و 528.

[30]. التهذیب، ج 6، ص 65؛ بحارالانوار، ج 97، ص 426.

[31]. منتهی الآمال، ص 528؛ سوگنامه آل محمد، ص 316.

روضه ورود به مدینه

اشاره

یا مولای یا ابا عبدالله

نوای بلبلی از جانب گلزار می آید

که اینک کاروانی با دل افکار می اید

الا ای اهل یثرب از سوی کرب و بلا زینب

یگانه دختر زهرا با غمی بسیار می اید

الا ای اهل یثرب موسم آه و نوا آمد

که زینب زین سفر با ناله های زار می اید

کجایی فاطمه ای بضعه سلطان مظلومان

بیا بنگر که بوی الفراق یار می اید

هر کاروانی که به وطن بر می گرده دلشاده

اما هر چه این کاروان به مدینه نزدیک میشه غم کاروان بیشتر میشه

ناله های این کاروان بیشتر میشه

یه وقت امام سجاد صدا زد آی بشیر

برو مدینه اعلام کن کاروان حسین داره میاد

بشیر وارد مدینه شد

صدا زد یا اهل یثرب لا مقام بکم فی المدینه

ص: 126

ای اهل یثرب کسی تو خونه ها نمونه

قتل الحسین فادمعی مدرار

حسین و کشتند

مردان جمع شدند

خانم ها جمع شدند به استقبال ای کاروان

یه وقت زینب چشمش افتاد به مدینه

ای مدینه ای مدینه ای مدینه

ای مدینه با برادر رفته بودم بی برادر آمدم

تاج بر سر رفته بودم خاک بر سر آمدم

یه نگاهی به زن های مدینه و هاشمی کرد

بیائید ای زنان هاشمی یکدم بر زینب

به دست خویشتن ریزید خاکی بر سر زینب

برادر مرده من افسرده من صاحب عزا هستم

چه می داند کسی درد دل غم پرور زینب

یه وقت نگاه کرد به قبر رسول الله

یا رسول الله زینب برگشته مدینه

از حسین خبر آورده

یا رسول الله حسین ات با لب تشنه سر بریدن

یا رسول الله زینب ات رو اسیر کردند

یا رسول الله سر از قبر برون آور زینب و نمی شناسی

آخ بمیرم

یه وقت ام البنین آمد صدا زد زینبم از حسینم برام بگو

ص: 127

صدا زدام البنین دستای عباس و قطع کردند

شب 26 صفر

عوامل آرامش در قرآن و روایات

«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) با همه امكانات و توانایی هایی كه باعث آرامش ما می شود اما ما در زندگی دچار نگرانی و تشویش هستیم. امروز می خواهیم علل یا عوامل آرامش موانع آن را بگوییم و از كلام نورانی قرآن و معصوم علیه السلام راهكارهایی را به كار ببندیم، كه «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ» باعث «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» برای همه ما شود.

یكی از بیش ترین كتاب هایی كه در بازار فراگیر شده است، كتاب هایی با این موضوع است. آرامش، مبارزه با اضطراب، راه موفقیت، حالا چه دانشمندان غیر مسلمان نوشته باشند، چه مسلمان نوشته باشند. من نمی خواهم اسم كتابی را ببرم كه اینجا تبلیغ شود ولی بعضی از كتاب هایی كه در غرب هم نوشته شده، میلیون ها چاپ خورده و دلیلش هم همین عنوان و بحث آرامش است. از این معلوم می شود كه یك نیاز ضروری است. این یك ضرورت است كه همه دلشان می خواهد آرام باشند، وقتی انسان آرام باشد، جسمش هم سالم است. من در گزارشی خواندم كه 75 مریض زخم معده را كه بررسی كردند، گفتند: 65 نفر به خاطر استرس و مشكلات روحی و روانی است. به همین دلیل هم هست كه ما می بینیم در منابع دینی و در آیات و روایات ما روی این بحث خیلی تأكید شده است. وقتی آرامش نباشد، طرف كارگر و كارمند خوبی نیست، مدیر خوبی نیست. مرد خوبی نیست، زن خوبی نیست، دانش آموز خوبی نیست. نمی تواند درس خوب بخواند. و لذا ما كه در شهرستان ها مراجعه می کنیم، می گویند: حاج آقا! مشكل مالی ندارم، همسر هم دارم ولی به هم ریخته هستم. احساس به هم ریختگی می كنم.

من اجازه می خواهم از دو منظر در این بحث وارد شوم. اول علل ناآرامی

ص: 128

را بگویم. چرا ما به هم ریخته هستیم. چرا در زندگی آرامش نداریم؟ من پنج علت را یادداشت كردم، نمی خواهم به همین پنج مورد هم بسنده كنم. شاید موارد دیگری هم باشد. ولی من با توجه به تفحص هایی كه در آیات و روایات داشتم، فكر می كنم دلیل ناآرامی ما یكی از این پنج احساس باشد.

اول احساس گناه و معصیت است. خیلی ها به خاطر گذشته نادرستشان ناراحت هستند. مثلاً فحشایی مرتكب شده است، گناه زشتی مرتكب شده است، دروغی گفته و سر كسی كلاه گذاشته است، حتی گذشته ی خطرناكی داشته باشد. دو شب پیش جوانی هراسان پیش من آمد، گفت: چهار سال دزدی می كردم. توبه كردم و كنار گذاشتم و دیگر دزدی نمی كنم. مردم هم تقریباً با این موضوع كنار آمدند. ولی خودم با خودم كنار نمی آیم. به هم ریخته هستم. چرا؟ چون یك سابقه ی دزدی دارد. قرآن كریم طبیعتاً برای این مطلب پاسخ دارد. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» (زمر/53)

یك زمانی به آقا امام سجاد علیه السلام گفتند: كسی یك جمله ای می گوید. «العجب كل العجب، من من نجا كیف نجا» تعجب است كه آدم با این همه عذاب نجات پیدا كند؟ آقا فرمود: اشتباه است! باید بگویید: «العجب كل العجب من من هلك كیف هلك مع سعة رحمة الله» اگر كسی هلاك شود خیلی عجیب است. خداوند آنقدر مبادی ورودی گذاشته است.

به امام كاظم علیه السلام گفتند: فلانی ماه رمضان روزه نمی گیرد. ظهرها ناهار می خورد. به او می گویند: چرا روزه نمی گیری؟ می گوید: من خیلی جنایت كردم. برای چه روزه بگیرم؟ من آب از سرم گذشته است، چه یك وجب، چه صد وجب! آقا فرمودند: من اینقدری كه از یأسش می ترسم، از گناهش نمی ترسم. پس اول احساس گناه است.

راه غلبه بر احساس گناه چیست؟ اگر حق الناس است، خرد خرد بپردازید. اگر حق الله است، یواش یواش ادا كنید. اگر گناهانی است كه قابل جبران نیست. مثلاً

ص: 129

كسی می گوید: آقا من یك فحشایی مرتكب شدم. بروم به مردم بگویم، خوب نیست. بروم به قاضی بگویم، آبروریزی است و جایز نیست. بروم به خانواده طرف بگویم، یك خانواده ای به هم می ریزد. نه! اینطور جاها جای همان استغفار و توبه و بیان نكردن مطلب است. البته نقطه مقابلش را باید انجام داد. تویی كه این كار را كردی، دیگر به نامحرم نگاه نكن. تو كه این كار را كردی، دیگر فكر گناه را هم نكن.

كسی خدمت رسول الله آمد و گفت: دختر زنده به گور كردم. پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: مادر داری؟ اگر مادر داری، احترامش كن. دخترهایی كه زنده به گور شدن، دیگر زنده نمی شوند. اسلام هم كه بن بست ندارد، بگوییم: اِ... تو پنج دختر زنده به گور كردی، دیگر آخرش جهنم است.

بعضی ها می گویند: توبه آدم را جَری می كند. اتفاقاً من عكسش را می گویم. می گویم: اگر خدا می گفت، كه خوارج نهروان این را می گفتند، هركسی یك گناه مرتكب می شود، كافر می شود دیگر فایده ندارد، دنیا را جنایت برمی داشت. چرا؟ چون شما می گفتی: حالا كه قرار است من جهنم بروم، بگذار به او بیارزد. لااقل چهار گناه دانه درشت انجام بدهیم.

دومین عامل اضطراب در زندگی احساس نارضایتی است. یعنی اینكه شما ماشین داری، من ندارم. شما فرزند داری، من فرزند ندارم. فلانی سالم است، من بیمار هستم. این حسی كه مرتب مقایسه می كنیم، قرآن كریم در سوره فجر می فرماید: وقتی به انسان نعمت می دهیم، می گوید: خوب خدایی است. «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ» (فجر/15) اما وقتی به او سخت میگیریم، «فَیَقُولُ رَبىّ ِ أَهَانَنِ» (فجر/16) می گوید: خدا ما را فراموش كرد. در جای دیگر هم گله می كند، می فرماید: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و 21)

كتاب كامل الزیارات، كتاب هزار ساله ما است و ابن قولویه كنار قبر شیخ

ص: 130

مفید در كاظمین است. ایشان آخر كتاب كامل الزیارات یك روایتی نقل می كند. می گوید: شب معراج خدا به پیغمبر فرمود: پیامبر من سه جا می خواهم تو را امتحان كنم. «إن الله تبارك و تعالى یختبرك فی ثلاث» (كامل الزیارات/ص 332) پیغمبر اكرم به خدا عرض كرد: این سه تا چیست؟ فرمود: «الجوع و الأثرة على نفسك» اولی گرسنگی و ایثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابی طالب از گرسنگی سنگ به شكم می بست. اولی گرسنگی است. پیغمبر عرض كرد: «قبلت یا رب و رضیت و سلمت» قبول كردم، راضی و تسلیم هستم. دومین مورد «فالتكذیب و الخوف الشدید» تكذیب می كنند، دیوانه و مجنون می گویند. كاهن و ساحر می خوانند. باز عرض كرد «قبلت یا رب و رضیت و سلمت و منك التوفیق و الصبر» توفیق را تو باید بدهی. اما سومین مورد كه بسیار سخت است، ما اگر بشنویم تحمل نمی كنیم، خطاب شد پیامبر سومی اش حوادثی است كه برای عطرتش پیش می آید. «أما أخوك علی» برادرت امیرالمؤمنین كشته می شود. دخترت فاطمه اینطور می شود. من دیگر در جزئیاتش وارد نمی شوم. پیامبر یك جمله اضافه كرد و فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون قبلت یا رب و سلمت و منك التوفیق و الصبر» ما فكر می كنیم همه ی اولیاء و انبیاء در رفاه بودند. نه داغ دیدند، نه مریضی دیدند، نه سختی دیدند.

بیمارستانی بودم، یك نفر بچه اش فوت كرده بود. ایستاده بود و داد می زد، خدایا حاشا به كرمت! چرا باید اینطور می كردی؟ پس دومین مورد احساس نارضایتی است. راه حلش هم همان است كه راضی باشید. گله مند نباشید. «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ، ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» (فجر/27 و 28)

سومین عامل ناآرامی كه شاید در بین موحدین خیلی كمتر باشد، احساس پوچی و بی هدفی است. این به آینده برمی گردد، برخلاف قبلی ها كه به گذشته برمی گشت، طرف نگاه می كند كه حالا چه می شود. كجا برویم؟ مخصوصاً اگر اعتقاد به معاد نداشته باشد. قرآن كریم می فرماید: اینطور نیست، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُم عَبَثا» (مؤمنون/115) شما فكر می كنید ما شما را بیهوده خلق كردیم.

ص: 131

چهارمین عامل احساس ناكارآمدی و شكست است. آقا رفته ازدواج كرده، منجر به طلاق شده است. حالا افسرده و به هم ریخته شده است. در كنكور شركت كرده، رتبه لازم را نگرفته است. یك جایی برای شغلی نیرو می خواستند، همه قبول شدند، ایشان قبول نشدند.

در زمان امام صادق یك كاسبی بودند، ورشكست شده بود، به هم ریخته بود. خدمت امام صادق علیه السلام آمد. آقا فهمید مشكلش چیست؟ ورشكستگی یك وضع است، خودباختگی یك بحث است. یك وقتی شما تصادف می كنی و یك وقتی خودت را در تصادف می بازی. این مهم است كه بتوانید مدیریت كنید. آقا به او فرمود: بلند شو برو وضو بگیر، دو ركعت نماز بخوان، در مغازهات را باز كن. رفت و كارش هم درست شد.

احساس پنجمی كه باعث می شود انسان در زندگی اش گاهی احساس گناه كند و اضطراب داشته باشد و آرامش لازم را نداشته باشد، یأس و ناامیدی است. این احساس یأس و ناامیدی ممكن است در زمینه های مختلفی باشد. همینطور ناامید است، مثلاً احساس میكند كه به خیلی از خواسته های نرسیده است.

آیت الله مكارم جمله ی قشنگی را می فرمود: بشر آنچه را مصرف می كند، بیست درصدش نیاز است. یعنی واقعاً می خواهد. اگر نداشته باشد، می میرد. بنده به چند لیوان آب نیاز دارم، اگر نخورم می میرم. غذا را نیاز دارم، سید درصد مطابق امیال است. یعنی 20 درصد اصل است و ان سی درصد میل من است. درست است من با نان و پنیر هم سیر می شوم، دلم می خواهد یك مغز گردو و خیار هم كنارش باشد. درست است این برنج مرا سیر می كند، می خواهم یك سالاد هم كنارش باشد. میل من به دوغ است، بیاورید. نباشد نیاز نیست، من با آن غذا سیر می شوم. جالب است كه می فرمودند: پنجاه درصدش هوس است. من خواهش می كنم بینندگان همین الآن به خانه هایشان نگاهی بیاندازند. وسایلی كه در خانه است چند موردش نیاز است. چند موردش مطابق میل است، چند موردش مطابق

ص: 132

هوس است؟ انواع و اقسام چینی ها، كریستال ها، لباس ها، فرش ها در خانه است.

با فاصله گرفتن از اوایل انقلابان بحث پنجمی خیلی زیادتر شد. یعنی این دختر خانمی كه می بینی با هزار مكافات و قرض پدرش این یخچال دوقلوی هفت، هشت میلیونی را برای این خریده است، نیاز این دختر است؟ نیازش با آن یخچال ساده هم برطرف می شود. بعضی اوقات این اضطراب ها به خاطر بلند پروازی های ما است.

می فرماید: «وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» بعضی ها تا یك خبر ناراحت كننده یا یك خبر امید بخش می شنوند، «أَذَاعُواْ بِهِ» فوراً شایعه و پخش می كنند، صبر كنید. حتی خبر خوب را هم ندهید. یكی از عوامل ناامنی اجتماعی، شایعه پراكنی است و گناه بسیار بزرگی است. قرآن كریم می فرماید: لعنت خدا و عذاب دردناك بر كسانی كه دوست دارند «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ» (نور/83) دوست دارند با شایعه پراكنی و گسترش فحشا در جامعه، عذاب الیم و دردناك دارند. خیلی عجیب است، این آیه می فرماید: عدهای وقتی خبری به آن ها می رسد، یا امید بخش «مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» یا نگران كننده، «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ» اگر به كارشناسش برگردند، نزد پیغمبر بروند، خدمت آقا برسند، یا به اولی الامر و پیشوایان به كسانی كه خبر دارند، قصه را به آن ها برگردانند، می فرماید: «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ» آنهایی كه آگاه هستند، خبر دارند، از قضیه با خبر می شوند و می گویند: این درست بود، این غلط بود. این خیلی نكته مهمی است.

یكی از عوامل ناامنی را قرآن می فرماید: قضاوت زود و سریع است. دامن زدن كه در كشور ما هم زیاد است. یكی از غصه هایی كه من می خورم همین روزنامه ها است. كه امروز می نویسند و فردا تكذیب می كنند. می گوید: این طرفش اشتباه بود. آن كسی كه گفته بود، اینقدر را دروغ گفته بود. یعنی من این را مكرر دنبال می كنم. سعی كنیم همیشه در هر كاری به كارشناس اصلیاش رجوع كنیم. دامن نزنیم و در واقع خودمان هم توجه داشته باشیم.

ص: 133

یكی از علما از جایی عبور می كرد، دید دو جوان كم سن و سال با هم صحبت می كنند و می گویند: می دانید دختر فلانی خیلی طلا دارد. سینه ریز فلان دارد. ایشان آمد جلو گفت: شما تا به حال حمام زنانه رفته اید؟ گفتند: ما كه حمام زنانه نمی رویم. گفت: پس این طلاهایی كه می گویید، چون دختر من پوشیه هم می زند و از خانه بیرون می آید، یعنی حجاب كامل دارد. گفتند: آقا كسی به ما گفته است. بسیاری از اخبار را وقتی دنبال می كنیم، می بینیم منشأ آن یك منشأ واقعی و حقیقی نیست، هواس ما جمع باشد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق/14) خدا می بیند، ناظر است.

علامه طباطبایی وقتی از نجف خواستم بیایم خدمت قاضی طباطبایی رفتم. گفتم: یك نصیحتی كنید. آقا فرمودند: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» همیشه این در ذهنت باشد. امام می فرمود: عالم محضر خداست.

كلمه سكینه به معنی آرامش است و شش مرتبه هم در قرآن آمده است. اول من خواستگاه قرآنی بحث را بگویم. قرآن كریم می فرماید: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَكینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین» (توبه/26)

واژهی دیگری كه این معنا را در قرآن می رساند واژه اطمنیان است كه شما آیه را خواندید. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یا «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/27) یا «وَ لكِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» (بقره/260) همین دو واژه كافی است. واژه سكینه و واژه اطمینان دو واژه عربی است كه به معنای آرامش است.

یك راه كسب آرامش خود دعاست. زیارت امین الله را زیاد بخوانید. مخصوصاً در حرم های ائمه، سیزده دعا در زیارت امین الله است. زیارت امین الله از امام سجاد علیه السلام است. از آن زیارت های كم سلام هم است كه خیلی سلام ندارد. اولین دعایی كه می كنیم «فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك» خدایا به من آرامش بده، بدانم تو برنامه ریز هستی. وقتی تو برنامه ریز هستی من دیگر نگران نیستم. تقدیر توست. البته نمی نشینم گوشه ای و نظاره گر باشم. تلاشم را می كنم.

ص: 134

پسر امام صادق علیه السلام مریض بود. می رفت و می آمد و تلاش می كرد. همه كوشش ها را كرد و این مریض را خوب كرد. یك وقت یك كسی كنار آقا آمد و گفت: بچه از دنیا رفت. امام صادق نشست و آرام شد. گفتند: چه شد؟ فرمود: «إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ الْمُصِیبَة» (كافی/ج 3/ص 225) ما همه تلاشمان قبل از واقعه است. «فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِینَا» حالا كه اتفاق افتاد، دیگر صبور هستیم. «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك»

دعایی هم یاد بدهیم كه ساده هم هست. یكی از صلوات هایی كه نقل شده همین تعبیر آمده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْكَ سَكِینَة» (بحارالانوار/ج 94/ص 378) این حدیث از امام باقر علیه السلام است. در كتاب تهذیل الاحكام شیخ طوسی دیدم، كه ساده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْكَ سَكِینَة» خود همین آرامش می آورد.

دو، سه شب قبل یك خانم و آقایی جلوی مرا گرفتند، خیلی زوج موفق و مهربانی بودند. گفت: حاج آقا زندگی ما خیلی گرم است. خیلی همدیگر را دوست داریم، ولی احساس می كنیم به ما حسادت می شود، چشممان می زنند. از همین هم نگران هستیم. خود همین یك اضطراب است. همین ما را به هم می ریزد، چه كار كنیم؟ گفتم: صبح به صبح، سوره ناس و فلق را بخوانید و یك صدقه هم برای سلامتی امام زمان بگذارید. ذكر «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را هم بخوانید. آرامش می دهد. حتماً نباید نزد دعا نویس بروند.

در روایت دیدم كسانی كه از چشم زخم می ترسند، این هم خودش یك عامل اضطراب است. سه مرتبه داریم كه بگویید: «ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم». یك راه دعاست.

دومین راه كسب آرامش حسن ظن است. ما سه نوع حسن ظن داریم. یكی خوب نیست و دو تا خوب است. حسن ظن به خود خوب نیست. آدم همیشه باید به خودش بدبین باشد. این چه وضع سخنرانی بود من كردم. این چه حرف هایی

ص: 135

است من می زنم؟ اینقدر بهتر از من هست كه حرف های خوب بزند. چرا این باید باشد كه آدم را غرور نگیرد.

وقتی دكتر حجازی از امام (ره) تعریف كرد، فرمود: می ترسم این ها را باور كنم. این است كه انسان به خودش با همه این تلاشش كه برای نهضت و انقلاب انجام داد، فرمود: رهبر من طفلی است كه زیر تانك رفت. این خیلی حرف مهمی است.

در دعای كمیل، در دعاهای امام سجاد علیه السلام ، مناجات شكایت كنندگان در مفاتیح هم هست. مناجات خمسه عشرف اصلاً آدم تعجب می كند كه امام با آن مقام كه راوی می گوید: وقتی من دیدم امام سجاد در زیر ناودان طلا می گوید: من حجم تمام شده بود، داشتیم برمی گشتیم، دیدم همینطور مثل باران اشك می ریزد، رفتم جلو گفتم: شما دیگر چرا؟ ما اگر گریه كنیم حق داریم. جد شما رسول خدا، پدرت امام حسین، مادرت حضرت زهرا است، رحمت خدا و شفاعت را دارید. فرمود: طاووس یمانی این ها را كنار بگذار. روز قیامت با خود من كار دارند. امام اینها را برای چه می گوید؟ برای همان كه انسان به خودش باید سوء ظن داشته باشد.

در خطبه ی متقین نهج البلاغه امیرالمؤمنین وقتی صفات متقین را می شمرد یكی این است. «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُون» (شرح نهج البلاغه/ج 10/ص 132) این ها خودشان همیشه متهم هستند.

اما دو حسن ظنی كه خوب است. یكی حسن ظن به مردم است. اگر شما به مردم حسن ظن داشتی، ناآرام نمی شوی. آقای عزیز كه تا طرف می آید با همه سلام می كند، به شما یادش می رود، شما می گویی: می خواست كم محلی كند! اگر حسن ظن داشته باشی، بگویی: یادش رفت، حمل بر صحت است و خودت هم اذیت نمی شوی. اگر آقای داماد به پای همه بلند شد، شما را ندید. چقدر الآن اختلاف در خانواده ها سر همین موضوعات است. حاج آقای قرائتی می فرمود: چقدر افراد قهر هستند برای اینكه می گویند: ما را شب عروسی سوار مینی بوس كرد، فلانی را سوار، سواری كرد. حسن ظن به مردم خوب نیست. نه

ص: 136

این می خواست ما را تحقیر كند. این می خواست ما را بكوبد. نه عزیز من شاید قصد خیر داشت. در بعضی روایات داریم محمل های متعدد پیدا كنید. محمل های متعدد پیدا كنید برای اینكه پیش نیاید.

یك وقت یكی از علمای بزرگ، پای منبر من نشسته بود. من فكر كردم ایشان رفته است. چون ایشان كار داشت و هرروز می رفت. به خاطر كهولت سن هرروز می رفت. آن روز احترام كرده بود و نشسته بود. من از روی منبر پایین آمدم، نم یدانم ایشان نشسته است. مثل روزهای عادی از مسجد بیرون آمدم. یك نفر كاغذی داد و گفت: آقا چرا شما تكبر داری؟ این آقای بزرگ و این مرجع تقلید نشسته بود. گفتم: مگر ایشان نشسته بود؟ گفتم: والله من ایشان را ندیدم. بالله ایشان را ندیدم. خوب یك احتمال هم بده كه آقای رفیعی ایشان را ندید. چرا حمل بر تكبر می كنید؟ فردای آن روز رفتم و یك ربع قبل از نماز ایشان در محراب نشستم. دستش را بوسیدم، بنده خدا یادش هم نبود. گفت: شما چه می گویی؟ گفتم: من دیروز از جلوی شما رد شدم، مردم حساس شدند این خیلی مهم است. ما اگر این را داشته باشیم نهایتاً نسبت به هم این بدبینی را پیدا نمی كنیم. البته این نكته را هم بگویم، در روایت داریم در موضع تهمت قرار نگیرید.

سومی حسن ظن به خداست. اگر شما حسن ظن به خدا داشتی، چرا من یك پسر خواستم، دختر دادی؟ برای اینكه رشدم در دختر است. برای اینكه شاید آن پسر به صلاحم نبود. این همان قصه ی حسن ظن خدا است. و خدا در قرآن كریم چند گروه را لعنت كرده، یكی «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/6) كسانی كه به خدا سوء ظن می ورزند.

شب 27 صفر

عواملی را برای كسب آرامش گفتیم.

عامل سومی كه آرامش میآورد كاهش دلبستگی است. هرچه شما دلبستگی ات

ص: 137

را به همسر و فرزند و دنیا كمتر كردی، آرام تر هستی. كاری كه بچه های ما در جبهه می كردند. عزیزی شهید شد. انشاءالله خدا همه آنها را با رسول الله محشور كند. 19 ساله بود. خواهرش یك لحظه گفت: این آخری ها با ما بداخلاقی می كرد. گاهی روی ما دست بلند می كرد. می گفت: من می گفتم فلانی از تو بدم می آید، می گفت: بدت بیاید. بعد می گفت: وصیتنامه اش را كه باز كردیم از همه ما عذرخواهی كرد. نوشته بود من می خواستم این محبت شما از دل من كمرنگ شود كه در جبهه من اثر نگذارد. شما نگویید: چرا نمی آید و شش ماه دیر كرد؟

فرزند یكی از علمای بزرگ مریض شد. خیلی حالش بد بود و امام جمعه هم بود. نماز جمعه آمدند و ایستادند و شروع به خواندن سوره منافقون كردند. آن آیه ای كه در سوره منافقون راجع به اولاد و اموال آمده است. می گویند: ایشان سه مرتبه این را در نماز تكرار كرد. همه تعجب كردند كه آقا فراموش كرده بود. بعد از نماز به آقا گفتند. فرمود: من این را سه بار تكرار كردم، گویی سه بار جلوی چشمانم جنازه ی فرزندم را دیدم. یعنی فكر كردم اگر مُرد هم دیگر اتفاقی نیفتد. این خیلی مهم است. صاحب جواهر پسرش از دنیا رفت. كنار بدن پسرش كتاب جواهرش را نوشت. میرزا جواد آقای ملكی صبح عید غدیر پسرش فوت كرد و در آب خفه شد. گفت: جنازه را در زیر زمین بگذارید، عید مردم را خراب نكنید.

پسر حاج شیخ عباس قمی، می گفت: پدر در بستر در حال احتضار بود. صدایم زد و گفت: میرزا علی آقا این كتاب را از این اتاق بیرون ببر. گفتم: چرا؟ فرمودند: این كتاب را خیلی دوست دارم. می ترسم همین باعث شود كه عزرائیل وقتی می آید وابستگی به این كتاب باعث شود من بیمار از دنیا بروم. این خیلی مهم است. گاهی می بینی كسی یك وابستگی ساده دارد، شیطان هنگام جان دادن وابستگی ها را جلوی چشم آدم می آورد. این بچه تو است، پس بگو: خدا نیست تا بچه ات نجات یابد. بگو دین نیست. سومین عامل كاهش دلبستگی ها است.

ص: 138

عامل چهارم ذكر خداست. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن دعا باز غیر از این ذكر است. این ذكر همیشه می شود باشد. «خوشا آنان كه الله یارشان بی *** و ذكر قل هو الله كارشان بی»، «خوشا آنان كه دائم در نمازند» الآن ماه رجب است. در این ماه ده هزار «قل هو الله» وارد بود، چند مورد را خواندید؟ خود ذكر آرامش می آورد. خدا قسمت نكند كه در هواپیما باشید و نقصی رخ بدهد، خیلی سخت است. در هواپیمای اخیر در زاهدان بعضی گفتند: مرگ جلوی چشمانمان بود. اما بعضی همان لحظه آرام هستند. شما كه ذكر می گویید با آن كسی كه آرام است، هیچ فرقی نمی كنید. بیفتد هردو می میریم، نیفتد هم هردو زنده می مانیم. فقط او آرام است و شما ناآرام هستی.

راه پنجم آرامش كه در روایت ما آمده است، بحث مقایسه است. سعدی گفت: كفش نداشتم، غصه می خوردم. نگاه كردم دیدم یك نفر پا ندارد. گفتم: پس اوضاع من بهتر است. من كه كفش ندارم اوضاعم بهتر از كسی است كه پا ندارد. نگاه كردن به اینگونه افراد هم مؤثر است.

من در اولین منبر سال 63 این روایت را خواندم. «علامة الشقاوة اربعه» چهار چیز نشانه بدبختی است. «نسیان الذنوب الماضیه» فراموش كردن گناه، «ذكر الحسنات» خوبی هایت را به رخ دیگران بكشی. این ها عامل بدبختی است. سوم «نظره فی الدین إلى من هو دونه» (مجموعه ورام/ج 1/ص 169) در امور دینی به پایین دستت نگاه كنی. این عامل بدبختی است، رشد نمی كنی. من وقتی به شما می گویم: چرا فوق دیپلم داری؟ می گویی: فلانی سیكل هم ندارد، فوق دیپلم می مانید. ولی اگر گفتید: دكترا، رشد می كند. حداقل ارشد می گیرد. چهارم «نظره فی الدنیا الی من هو فوقه» آدم در امور دنیا به بالا دست نگاه كند احساس ضعف و شقاوت می كند. مقایسه كنیم. مردم خیلی مشكلات دارند.

دختر خانمی برای من نوشته بود، كه به اردویی رفته بودند تا جانبازان قطع نخاعی را ببینند. گفت: ما رفتیم به این ها روحیه بدهیم، روحیه گرفتیم. جانباز پ

ص: 139

5 سال در رختخواب افتاده بود. به دختری گفت: برای چه افسرده هستی؟ چه مشكلی داری؟ سالم و سر پا هستی. اگر جای من بودی چه میكردی؟ من از مدارس خواهش می كنم یكبار هم بچه ها را به جاهایی مثل موزه عبرت ببرید. اینها در روحیه شان اثر می گذارد.

همراه داشتن تربت اباعبدالله هم آرامش می آورد. یا همراه داشته باشد، یا سجده بر این تربت كند. مقید باشید كه نماز شما در تربت اباعبدالله باشد. امام سجاد تربت ابا عبدالله را در كیسه داشت وموقع تربت بر آن سجده می كرد.

ائمه ما انگشتر داشتند. غالباً روی انگشترشان هم نشانه ای بوده است. مثلاً امام كاظم علیه السلام آرم انگشترش حسبی الله بود. و لذا اینطور چیزها آرامش بخش است. چرا امام جواد برای امام رضا حرز نوشتند؟ حرز چه بود؟ دعایی كه آقا همراه داشتند. خود اینها یك احساس آرامشی به انسان می دهد.

عامل بعدی توبه و استغفار است. شما هرچه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگویی، قلبت نورانی میشود. هرچه استغفار كنی، احساس گناه از تو دور می شود.

یكی از عوامل اصلی «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» (بقره/197) شخصی خدمت رسول خدا آمد گفت: از مرگ می ترسم. این هم خودش یك احساس ناآرامی است. بعضی می گویند: از مرگ و برزخ و قیامت و حشر و نشر می ترسیم. حضرت فرمود: پول دارید؟ پول دارم، پول برای آرامش دنیاست. آقا فرمودند: آن عالم فرستاده ای؟ مشهد هتل كرایه كرده باشی و پول هم داشته باشی كه نگران نیستی. كسی نگران است كه بلیط هتل ندارد. منظور حضرت انفاق و صدقه و كمك به مردم بود. اگر فرستادی ناراحت نباش، چون آدم حداقل پول خودش را دوست دارد و بخاطرش میرود و نگران نیست. یكی از عوامل نگرانی دست خالی بودن است. «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» به رحمت خدا امید داشته باشیم. خوف هم داشته باشیم. تلاش كنیم و افكار بیهوده هم به خودمان راه ندهیم.

یكی از چیزهایی كه الآن خیلی ها را به هم ریخته است، این عرفان های كاذب

ص: 140

است. عرفان های حلقه، افرادی كه دفتر و دكان باز كردند. خودشان بعضی اعتقاد ندارند. خود این ها آد مهایی هستند كه بعضی از این ها در اثر بیماری های حرام در غرب از دنیا رفتند. بدانید راه همان است كه رسول خدا فرمود: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْن» (وسایل الشیعه/ج 27/ص 33) قرآن و عترت! امام سجاد فرموده: همه دنیا از بین برود، بمیرند، من یك قرآن داشته باشم، وحشت نمی كنم.

خیلی از افراد در ازدواجشان تأخیر می افتد، می گویند: ما را بستند، ما را سحر كردند، اینطور ترس ها را دارند. این ترس ناشی از هر عاملی باشد، راهكارش یكی است. مراجعه به قرآن و عترت و روایات اهل بیت، دعا و ذكر، كه انشاءالله مرتفع خواهد شد.

سه رابطه در قرآن کریم

در قرآن سه نوع رابطه داریم:

رابطۀ پیغمبر صلی الله علیه وآله با مردم.

رابطۀ مردم با پیغمبر صلی الله علیه وآله.

رابطه زن و شوهر با هم.

1. قرآن می فرماید که رابطۀ پیغمبر صلی الله علیه وآله با مردم بر اساس (ره) رحمت است.

پیغمبر خدا رحمتی برای جهانیان است:

و مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ (انبیاء/107)

*ما تو را مبعوث نکردیم، مگر اینکه «رحمتی» برای جهانیان باشی.*

2. رابطۀ مردم با پیغمبر صلی الله علیه وآله باید (ره) مودت و علاقه شدید باشد؛

چنان که قرآن از زبان رسول خدا فرموده است:

قل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی (شوری/23)

*ای پیامبر بگو: من بابتِ رسالتم، هیچ مزد و پاداشی از شما نمی خواهم، جز

ص: 141

مودّت و دوست داشتنِ نزدیکان و اهل بیتم.*

3. و امّا رابطۀ عروس و داماد، یا رابطه زن و شوهر با هم،

که قرآن می فرماید این رابطه باید ترکیبی از دو مورد فوق باشد: یعنی مودت و رحمت. خلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً. (روم/21)

*خداوند همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید، تا در كنار آنان آرامش یابید، و در میانتان «مودّت» و «رحمت» قرار داد.*

پس زن و شوهرا حواس ها جمع

فضای خونه باید بر اساس رحمت و مودت باشه.

لج و لجبازی تو زندگی مشترک ممنوع

متن خطبه کامل امام سجاد علیه السلام

پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی

ایُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ص: 142

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ

سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فیها ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت

اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب

هر کجا بنهاد پا، فتحی نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا

خطبه ای جا نسوز اندر در کوفه عنوان کرد و رفت

با کلام جانفزا، اثبات دین حق نمود

عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت

ص: 143

فاش می گویم من آن بانوی عظمای دلیر

از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت

بر فرازنی چو آن قرآن ناطق را بدید

با عمل آن بی قرین اثبات قرآن کرد و رفت

در دیار شام برپا کرد از نو انقلاب

سنگر ستمگران را سست بنیان کرد و رفت

خطبه ی غرا بیان فرمود در کاخ یزید

کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت

از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار

اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت

شام، غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود

وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت

دخت شه را بعد مردن در خرابه جای داد

گنج را در گوشه ی ویرانه پنهان کرد و رفت

زآتش دل بر مزار دختر سلطان دین

در وداع آخرین شمعی فروزان کرد و رفت

ص: 144

28 صفر منبر رسول خدا

نگرانی های پیامبر اسلام (شماره 1)

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

فیش منبر

نگرانی های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

شماره یک

هزینه استفاده: صلوات جهت سلامتی وتعجیل مولا

موضوع: نگرانی های پیامبر گرامی اسلام

بعد از 23 سال زحمت پیامبر نگران چیست؟؟

آسیب های امت اسلامی چیست؟؟

بیم ها و نگرانی های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

مثل هر باغبان دلسوز و زحمت کشیده ای که عمر خود را پای نهال ها و بذرهایش گذاشته و در سال های پیری، نگران باغ پس از خویش است، پیامبر رحمت و معلم بشریت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم نیز، در سال های آخر عمر، نگران وضع امت پس از رحلت خویش بود.

نگرانی های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، در زمینه های مختلف بود، چرا که آفت ها و عارضه هایی که دامنگیر انسان می گردد، متفاوت است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در آن سال ها، نگرانی خویش را نسبت به وقوع آنها «پس از خویش»، ابراز داشته و آن ها را پیش بینی کرده است.

برخی از این موضوعات نگران کننده، حاکی از نوعی «رجعت» در امت مسلمان است، یعنی کمرنگ شدن ارزش های الهی و اسلامی و احیای دوباره معیارهای جاهلی و سر برآوردن خوی و خصلت های غیر انسانی، که به برکت اسلام، قطع

ص: 145

شده بود و در عصر پس از رسول، بار دیگر جان گرفت و معیارها را برهم زد. این نوع رجعت به جاهلیت، که از نگرانی های عمده آن حضرت است، برای هر مصلحی که با رهبری خویش، امتی و فرهنگی و نظامی پدید آورده باشد، وجود دارد، چرا که نسل دوم و سوم در یک حرکت انقلابی و نهضت اصلاحی، اغلب دارای آن روحیّات، باورها، انگیزه ها، شناخت های عینی و تجربه های محسوس «انقلابیون اوّلیّه» و «سابقون» نیستند و زمینه سیر قهقرایی و بازگشت به شرایط پیش از تحوّل و نهضت، در آنان فراهم تر است و دشمنان هم از همین «زمینه» ها بهره می گیرند و به دگرگون سازی «فرهنگ انقلاب» می پردازند.

اینک مروری برنگرانی های رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می کنیم، تا دستمایه عبرت و الهام برای امروز ما باشد.

1. سرنوشت رهبری

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به این که قریش، پس از رحلت آن حضرت با علی علیه السلام و مسأله خلافت چه خواهند کرد و مظلومیّت این خاندان و کنار زدن امیرمؤمنان از صحنه سیاسی وحق قطعی و مشروعش، بارها اظهار نگرانی کرده بود و وقایع بعدی را به حضرت علی علیه السلام یادآور شده بود. آن پیامبر دلسوز و آینده نگر، پیش بینی می فرمود که فاسقان و طغیانگران قریش، علی علیه السلام را مظلوم سازند 3 و به آن حضرت چنین ابراز می کرد که: بیم آن دارم که اگر بر سر خلافت و حق خویش با آنان به کشمکش بپردازی و منازعه کنی، تو را بکشند.4 و می فرمود: برای رسول خدا به عنوان «رهبر»، تداوم «راه» بسیار مهم بود. فلسفه سیاسی اسلام نیز قالب «امامت» و «وصایت» را برای تداوم راه پیامبر و استمرار حاکمیت اسلامی پس از رحلت آن حضرت، پیش بینی کرده بود. بارها و بارها آن حضرت، نسبت به جانشینی خویش و وصیّ خود، سخن گفته، رهنمود داده و تکلیف را معیّن کرده بود. اما صریح ترین و اساسی ترین و به یادماندنی ترین شکل آن اعلام و تعیین، حادثه «غدیرخم» بود، آن هم با فرمان صریح و قطعی خداوند که حکم پروردگار را به مردم ابلاغ کند. نزول

ص: 146

آیه «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک…» 1 در این راستا بود، اما رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بازهم بیمناک از پیامد این اعلام، و نگران از واکنش مردم نسبت به آن بود، چون رگ و ریشه های جاهلی بازمانده در فکر و دل برخی از اصحاب را میشناخت و کمی تأمّل و درنگ نسبت به اظهار و ابلاغ آن پیام داشت.2 تأکید آیه بر این که «خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند؛ واللّه یعصمک من الناس» اشعار به همین دلواپسی های پیامبر خدا دارد.

«امّاالّتی اخافُها علیه، فَغَدْرُقریشٍ به من بعدی؛ 5

آنچه بر او نسبت به آن بیم دارم، آن است که قریش پس از من با او از در نیرنگ و حیله در آیند.»

و… دیدیم که نگرانی حضرت رسول به جا بود و مظلومیت و محرومیت 25 ساله امیرالمؤمنین از حق خویش، شاهدش.

2. مظلومیت اهل بیت علیهم السلام

کینه های قریش نسبت به بنی هاشم و پیامبر و عترت او، از بین رفتنی نبود. پیامبر هم با چشم بصیرخویش، آینده و مظلومیت خاندانش را میدید و بارها با علی علیه السلام و زهرا علیها السلام در این باره سخن گفته و خون گریسته بود. از سخنان اوست که: «آبکی لِذُرّیّتی و ما تصنعُ بهم شرارُ امّتی من بعدی» 6

علی علیه السلام می فرماید: کنار پیامبر خدا نشسته بودیم. حضرت سر بر دامن من گذاشته بود و چشمانش در خواب. سخن از دجّال می گفتیم و بیم از اغواگری هایش، که پیامبر بیدار شد و با چهره ای برافروخته فرمود: بیش از دجّال، بر شما از غیر دجّال بیم ناکم. بیم من از پیشوایان و زمامداران گمراه گر و ریخته شدن خون خاندانم پس از من است.7

این نگرانی ها را حتی در زمان خویش نسبت به مکر و دشمنی یهود با عترتش نیز داشت. در واقعه گم شدن امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در دوران

ص: 147

کودکی و نگرانی پیامبر و حضرت زهرا علیها السلام نسبت به جان آن دو فرزند عزیز و یافته شدن آن دو از زیر درختی در باغ ابی دحداح، پیامبر نگرانی و بیم خویش را از کید یهود نسبت به جان حسن و حسین علیهم االسلام ابراز فرمود.8

این رشته، بسیار دراز دامن است و به همین اشاره بسنده می کنیم.

3. هواپرستی امّت

بیشترین نقل های روایی درباره نگرانی پیامبر، نسبت به همین موضوع است، یعنی عارضه تبعیّت از هوای نفس و در سرپروراندن آرزوهای دور و دراز، که نشانه وابستگی به دنیا و مظاهر آن است، نتیجه طبیعی این دو بیماری اخلاقی، دور شدن از حق و فراموش کردن قیامت است و همین، برای سقوط یک فرد یا امت کافی است.

این نگرانی با تعابیر متفاوت و متواتر نقل شده که به چند نمونه اشاره می شود:

«اِنّ اَخْوَفَ ما اخافُ علیکم اتّباعُ الهوی و طولُ الأمل، امّا اتّباعُ الهوی فَیَصُدُّ عَنِ الحقِّ و امّا طولُ الأملِ فَیُنْسی الاخِرَه 9؛

آنچه که بیش از هر چیز بر شما بیم دارم، پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز است؛ هواپرستی، [آدمی را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز، آخرت را از یاد انسان می برد.»

این مضمون با عباراتی شبیه همین، از حضرت علی علیه السلام و امامان دیگر نیز نقل شده است.

پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم در سخنی دیگر فرموده است:

«شرُّ ما اَتَخَوَّفُ علیکم اِتّباعُ الهوی و طولُ الأمل، فاتّباع الهوی یَصرِفُ قلوبَکم عن الحقِّ و طولُ الأملِ یَصرِفُ هِمَمَکُم الی الدّنیا…10؛

بدترین چیزی که بر شما بیم ناکم، پیروی از هوای نفس و طول آرزوست؛ هواپرستی، دل هایتان را از حق برمی گرداند و آرزوی دراز، همت های شما را به دنیا

ص: 148

مصروف می سازد…»

4. دنیا زدگی

نگرانی دیگر پیامبر آن بود که با دست یافتن مردم به مال و ثروت و چشیدن شیرینی دنیا، دل های آنان دنیا زده شود و از ارزش ها دست بشویند و در کسب ها و در آمدها مراعات حلال و حرام ننمایند و هدفشان انباشتن ثروت و افزودن مکنت باشد، از هر راه که باشد. نتیجه این دنیازدگی، فراموشی خدا و آخرت و در نهایت، سقوط اخلاقی است و دور شدن از ساده زیستی و گرفتاری در دام تجمّلات.

حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:

«لکنّی اخافُ اَنْ یُفْتَحَ عَلَیْکُمُ الدّنیا بعدی فَیُنْکِرُ بَعْضُکُم بَعْضاً و یُنکِرُکُم اَهلُ السّماء عند ذلک؛ 11

بر شما از آن بیم دارم که پس از من دنیا به روی شما گشوده شود (و به دنیا و ثروت برسید.) آنگاه یکدیگر را نشناسید! آن وقت است که آسمانیان هم شما را نشناسند.

و در بیانی دیگر چنین می فرماید:

«اِنَّ اَخْوَفَ ما اَتَخَوَّفُ علی امّتی مِنْ بعدی هذِه المکاسِبُ المُحرّمهُ و الشّهوهُ الخفیّهُ و الرّبا؛ 12

بیش ترین بیمی که بر امت خودم پس از خویش دارم، این کسب های حرام و در آمدهای نامشروع و شهوت پنهانی و رباست.»

سرمستی مال و طغیان ثروت، خیلی ها را بر زمین می زند و بسیاری از مدعیان ایمان، از «آزمایش پول» موفق بیرون نمی آیند و پای اراده شان در لغزشگاه مال دنیا می لغزد و به عیاشی و بی دردی مبتلا می شوند. این نگرانی را رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در ذیل چند نگرانی دیگر بیان کرده و این گونه اشاره فرموده است:

«اَوْ یَظْهَرَ فیهمُ المالُ حتّی یَطْغَوا و یَبْطِرُوا؛ 13

ص: 149

بیم آن دارم که… یا ثروت در میان آنان آشکار شود، تا آن جا که به طغیان و سرمستی برسند.»

و در حدیث دیگری تعبیر «اَوْ دُنْیاً تَقْطَعُ رِقابکم…» 14 آمده است،

«دنیایی که گردنهای شما را قطع می کند.»

حوادث پس از رحلت پیامبر و مسابقه برخی از امت او در زراندوزی و دنیاطلبی و روی آوردن به کاخ و تجمّلات و عیش و نوش و… شاهدی بر درستی نگرانی رسول خدا از آینده امت خویش است.

5. فتنه و گمراهی

به هم آمیختن حق و باطل و آشفته ساختن مرزها و معیارها و زیر پاگذاشتن اصول و انکار مسلّمات دین، موجب می شود عده ای از هدایت دست بشویند و گمراه شوند. در این جا نقش آنان که کار فکری میکنند و با افکار و اندیشه های مردم سروکار دارند، حسّاس تر است.

دانایان و دانشمندان، همچنین زمامداران و مسئولان نیز درگمراه شدن مردم نقش دارند و اگر بلغزند، جامعه را به اشتباه و لغزش می اندازند. در این زمینه ها به چند حدیث اشاره می کنیم:

آن حضرت فرمود:

«انّما اَخافُ علی امّتی الأئِمّهَ المُضِلُّون…؛ 15

بر امت خویش، از زمامدارانِ گمراه کننده بیمناکم.»

و فرمود:

«اِنّی اخاف علیکم استخفافاً بالدین و بیعَ الحُکم و قطیعهَ الرَّحِم و اَنْ تتّخذوا القرآنَ مَزامیرَ، تُقدِّمُون اَحَدَکم و لَیسَ بِأَفضَلِکُم؛ 16

بر شما از آن بیم دارم که دین، سبک شمرده شود؛ حکم و داوری، خرید و

ص: 150

فروش شود؛ پیوندهای خانوادگی از هم بگسلد؛ قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید و کسانی را جلو بیندازید که برترین شما نیستند.»

در حدیثی دیگر، نگرانی پیامبر خدا از لغزش عالمان و مجادله منافقان با قرآن و دنیاطلبی بیان شده است و این که در این سه مورد، انسان باید خود را متهم بداند و از این لغزش گاه ها مصون و در امان نپندارد.17

همچنین گمراهی پس از هدایت، فتنه های گمراه کننده، شکم و شهوت، از عوامل دیگر نگرانی آن حضرت به شمار آمده است، آن جا که می فرماید:

«ثلاثهٌ اَخافُهُنَّ علی امّتی من بعدی: الضَّلالهُ بَعْدَ المَعْرِفَهِ و مُضِلاّتُ الفِتَنِ و شَهْوَهُ البَطْنِ و الفَرْج» 18

در حدیثی سه خصلت دیگر موجب نگرانی حضرت رسول بیان شده است:

«انّما الخوف علی اُمّتی من بعدی ثلاثُ خصالٍ: اَنْ یَتَأَوَّلُوا القرآنَ علی غَیرِ تَأْویلِهِ او یَتَّبِعُوا زَلَّهَ العالِم، او یَظْهَرَ فیهمُ المالُ حتّی یَطْغَوا و یَبْطِرُوا…» 19

یکی آن که قرآن را به غلط تأویل کنند و معانی و تفاسیر آن را نادرست و به دلخواه و مطابق سلیقه و گرایش خود معنی کنند، دیگر آن که در پی لغزش عالمان باشند تا از رهگذر مطرح ساختن اشتباهات علما، به فتنه گری و تشویش اذهان بپردازند، سوم آن که با فراوان شدن مال و ثروتشان دچار اسراف و اتراف و طغیان و خوشگذرانی شوند.

6. سلطه و نفوذ منافقان

همیشه بزرگ ترین خطر برای هر نهضت و انقلاب، یا مکتب و آیین، تحرکات عناصر نفوذی بیگانه به داخل مجموعه های خودی و انقلابی بوده است. نفاق، همزبانی و همراهی ساختگی دروغین کسانی با امت اسلام است که در دل، هیچ عقیده ای به مبانی و ارزش ها ندارند و با زبان بازی و زرنگی و همرنگی ظاهری، خود را داخل نیروها جا می زنند و از پشت ضربه می زنند.

ص: 151

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در طول دوران حکومت در مدینه، با پدیده منافقان دست به گریبان بود، و عمیق تر آن که کسانی در زمره اصحاب و همراهان او بودند که در دل عقیده ای به دین و رسالت نداشتند، اما با گفتن شهادتین و شرکت صوری در نماز و برنامه های دیگر، خود را در صفوف مسلمانان جا زده بودند و پس از رسول خدا، برای اعاده جاهلیت و شرک، به دست و پا افتادند و فتنه گری ها کردند.

نگرانی رسول خدا از این دشمنان خوش خط و خال اما زهرآگین بود، نه از مؤمن یا کافر، که ایمان یا کفر خویش را به صراحت اظهار می کردند.

فرموده است:

«ولکنّی اخاف علیکم کلّ منافقٍ حُلْوَاللسان…؛ 20

از منافق شیرین زبانی بر شما بیمناکم که حرف هایش برایتان آشناست، ولی عمل و رفتارش به گونه ای است که نمی شناسید.»

در حدیث دیگر، صریح تر بیان فرموده است:

«انّی لا اَتَخَوَّفُ علی اُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً، فامّا المؤمنُ فَیَحْجُزُهُ ایمانُهُ و اما المشرکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ، ولکن اَتَخَوَّفُ علیکم منافقاً عَلیمَ اللسان، یقولُ ما تَعْرِفُونَ و یَعملُ ما تُنْکِرُون؛ 21

من هرگز بر امتم از سوی مؤمن و مشرک بیمناک نیستم؛ مؤمن را ایمانش باز می دارد و مشرک را کفرش ریشه کن می سازد. لیکن نگرانی و بیم من بر شما از سوی منافق دانا زبان است که می گوید آنچه را می شناسید و عمل می کند آنچه را نمی شناسید.»

چنین منافقانی که مجهّز به دانش دین و آشنا به زبان انقلاب اند، در پیکره امت اسلامی نفوذ می کنند و به نام دین حرف می زنند و عمل می کنند و از درون ضربه می زنند. چنین کسانی پس از پیامبر خدا، بر سرنوشت دین و دنیا و حکومت و خلافت مسلط شدند و اوج آن، استیلای امویان برخلافت اسلامی بود که پس از قدرت یافتن، کفر درونی خویش را آشکار ساختند و ضربه های جبران ناپذیر زدند.

ص: 152

معاویه و یزید را از بارزترین آنان می توان شمرد.

نگرانی رسول خدا از نقش منافقان، هشداری برای فرزندان انقلاب و مسلمانان آگاه است که نامحرم را به حریم نظام اسلامی راه ندهند و فریب چهره های انقلابی نما و حرف ها و شعارهای فریبنده را نخورند که آنچه می گویند، تنها در نوک زبان است، نه در ژرفای دل و عمق باور.

7. جعل و نسبت های دروغ

دروغ بستن به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هم در زمان حیات آن حضرت بود و آزارش می داد که کسانی حرف هایی را به دروغ از قول حضرتش نقل می کردند، هم نسبت به آینده و پس از وفاتش نگران آن بود که هرکس هرچه را می خواهد به او نسبت دهد و حاکمان برای توجیه مفاسد خویش یا کوبیدن هرکس و هرچیزی، به حدیثی ساختگی از زبان پیامبر، تمسّک جویند.

پیامبر، کسانی را که به او دروغ بندند، نفرین و لعنت کرده است و وعده دوزخ بر ایشان داده است.22

از جمله در خطابه بلیغ و تاریخی خویش در «حجه الوداع»، که بسیاری از گفتنی ها، توصیه ها، هشدارها و نگرانی ها را بیان نمود، چنین فرموده است:

«قَدْ کَثُرَتْ علَیَّ الکَذّابه و سَتَکْثُرُ، فَمَنْ کَذِبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النّار؛ 23

دروغ بستن بر من بسیار شده و در آینده هم افزایش خواهد یافت. پس هرکس به عمد، بر من دروغ بندد، جایگاهش را در آتش دوزخ فراهم سازد.»

شگفتا که این خطر و این جنایت، در زمان ما نیز وجود دارد و حضرت امام خمینی قدس سره نیز این نگرانی را نسبت به آینده داشتند، از این رو در صفحه آخر وصیت نامه سیاسی، الهی خویش به صورت تذکّر افزودند:

«اکنون که من حاضرم، بعضی نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و

ص: 153

ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می شود، مورد تصدیق نیست، مگر آن که صدای من یا خطّ من و امضای من باشد، یا تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.» 24

جالب است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نیز برای تشخیص صحّت یا نادرستی آنچه ازقول او در آینده نقل می شود، معیار ارائه فرموده و آن، «عرضه بر کتاب خدا» است تا هرچه که مخالف قرآن کریم باشد، از اعتبار ساقط شود.

8. تکذیب تقدیر و تصدیق نجوم

از نگرانی های رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در زمینه سست شدن ایمان ها و عقیده های توحیدی، آن بود که مردم بتدریج به نقش خدا و تقدیرات الهی در حوادث، کم اعتقاد شوند، برعکس به آنچه منجّمان و ستاره شناسان می گویند، دل بندند و تدبیر و برنامه ها وتصمیم های خود را براساس علم نجوم تنظیم کنند. در حدیث های مکرری این نکته مطرح شده است، از جمله:

«اَخافُ علی اُمّتی خَصْلَتَیْن: تکذیباً بِالقَدَرِ و تصدیقاً بالنّجوم» 25

«انّ اَخْوَفَ ما اخافُ علی اُمّتی، التّصدیقُ بالنُّجوم و التّکذیبُ بِالقَدَرِ و ظُلْمُ الأمّه» 26

در حدیث دوم، «ظلم به امت» نگرانی و بیم دیگری است که افزوده است.

در حدیثی هم از سه نکته اظهار نگرانی فرموده است: یکی از ستم و تعدّی حاکمان و مسئولان در حقّ مردم، دیگری تکذیب تقدیرات الهی و سوم باران طلبیدن از ستاره ها و حرکت نجوم؛ یعنی به جای آن که خدا را منشأ برکت آسمان و نزول باران بدانند و از او آب و باران بطلبند، این برکت را از ستاره ها و جهش و سقوط آن ها بدانند. این باور در جاهلیت وجود داشت، رسول خدا بیم آن داشت که روی آوردن به ستاره به جای خدا بار دیگر زنده شود و عقیده توحیدی خلل پذیرد. اینک متن

ص: 154

حدیث نبوی:

«اخاف علی اُمّتی ثلاثاً: استسقاءً بالأنواء و حیفَ السّلطان و تَکْذیباً بالْقَدَرِ» 27

* * *

این ها برخی از نگرانی های حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم بود که نسبت به آینده امتش و در دوره پس از خودش داشت و به تناسب آنها، هشدار می داد و موعظه می کرد.

دامنه این بحث را می توان گستردهتر از این قرار داد. آنچه خواندید، گذری شتابان از این وادی بود و در استخراج احادیث، عمدتاً به یک منبع (بحارالانوار) استناد شد، و گرنه سخن بسیار است و نگرانی های حضرت رسالت نیز، فراوان.

پی نوشت ها:

مائده/ 67٫

بحارالانوار، ج 37، ص 170٫

همان، ج 39، ص 342 و ج 85، ص 89٫

همان، ج 33، ص 153٫

همان، ج 39 ص 76 و ج 40، ص 29 و 35٫

عوالم العلوم، حضرت زهرا علیها السلام، ص 392٫

بحارالانوار، ج 28، ص 48٫

همان، ج 43، ص 313٫

همان، ج 32، ص 355٫

همان، ج 74، ص 117، 188، 293 و 296 و ج 2، ص 106٫

همان، ج 79، ص 137٫

همان، ج 70، ص 158 و ج 100، ص 54٫

ص: 155

همان، ج 69، ص 63٫

همان، ج 70، ص 92٫

همان، ج 28، ص 32٫

همان، ج 69، ص 227، ج 71، ص 92 و ج 76، ص 243٫

منبع: فرهنگ کوثر – تابستان 1380، شماره 50

روضه

اشاره

براحمد و محمود و محمد صلوات

برشافع رهروان عبد خدا روح مؤید صلوات

بر خلق و ملک بر همه رُسُل تاج سر است

بر تاج سر تمام انبیاء عالم محمد صلوات

بر تور جمال پاک احمد صلوات

بر عطر وجود حی سرمد صلوات

بر وَجه نکویُ خُلق نکوی رسول

بر خاتم الانبیاء محمد صلوات

السلام علیک یامظلوم یارسول الله یاامام الرحمه یاسیدنا ومولانا انا توجهنا.

- نبی در بسترو زهرا کنارش

- عزیزقلب او شد بی قرارش

- بگوید دخترم کمتر نوا کن

- برای رفتن بابا دعا کن

نمی دونم مدینه رفتی یا نه...

گنبد خضرای پیغمبرو دیدی یا نه...

ص: 156

ان شالله روزی هممون باشه مدینه..

گنبد خضرای پیامبر رو زیارت کنیم..

(یارسول الله آقا جان..)

آقاجان...این دلا برا مدینه ات تنگه آقا..

آقا برات کاری نداره...امروز یه نگاه بکنی...برات کاری نداره یه مُهر تأیید بزنی، منم مدینه ای بشم..

آقا.... هنوز خیلیا مدینه رو ندیدن...

هنوز خیلیا قبرستان بقیع رو ندیدند...

امروز بگو خدا.... به حق اون پیامبری که می گفت آی مردم من از شما اجر رسالت نمی خوام...

اما دو چیز رو بینتون امانت و یادگار می زارم.... یکی کلام خدا قرآنه.... یکی اهل بیت منه...

آی مردم فاطمه پاره تن منه..

آخ علی غریبه...(علی مظلومه....2)

آی مردم حسنین میوه دلِ منند...

آخ بمیرم برات یا رسول الله.. چه کردند با فاطمه ات...

هر دختری بابا از دست بده مردم دورش جمع میشن...تَسلاش میدن...دلداریش میدن...تسلیت می گن...دسته های گل میارن...

آخ دل عالم بسوزه برا اون دختری که داغ بابا دید.... اما بجای گُل دسته های هیزم آوردند...درب خونشو آتش زدند...

اون خونه ای که پیغمبر اذن ورود می گرفت وارد می شد.... اومدن در خانه فاطمه شو آتش زدند....

فاطمه شو بین در و دیوار قرار دادند...

ص: 157

(بمیرم برات زهرا جان....)

آی حاجت دارا.... ناله دارا ...آی جوون دارا....

خانم فاطمه زهرا بین درو دیوار دوتا ناله زد.. میدونی چی بود....

اولین ناله بیبی این بود... صدا زد..

یا ابتا یارسول الله...

بابا بیا ببین با فاطمت چه کردند...

بابا بیا ببین اون سینه ای که تو می بوسیدی...بین در و دیوار گذاشتند...

یه نالهٔ دیگه ای هم زد فاطمه....

صدا زد

یا فِضه خُزینی..

فضه بیا پهلومو شکستند...

فضه بیا محسنمو کشتند...

کاری کردند با دختر پیغمبر...

صدازد علی جان شبانه غسلم بده...

شبانه بدنم و کفن کن...

شب بدنم رو بخاک بسپار...

امان از دل امیرالمؤمنین ع ...

(هااا ناله بزن برا غربت امیرالمؤمنین علیه السلام...)

علی غریبه علی مظلومه....

بدن زهراشو کفن کرد...خدا غریبانه بدن زهرارو تشیع کرد ...همچین که رسید نزدیک قبر فاطمه اش...

(دیدید وقتی مادری از دنیا بره...میگن محارم مادر بیان...کمک کنند بدن

ص: 158

نازنین مادرو درون خانه قبر بزارند...)

خدا سلمان محرم نیست...اباذر محرم نیست...محارمش بچه های کوچکشند...

خدا چه کنه علی..

آگه بره درون قبر کسی نبود فاطمه رو به علی بِده...

آگه بیرون قبر باشه چطور فاطمه رو وارد خانه قبر کنه..

آخ بمیرم یه وقت دید دو تا دست شبیه دستای پیغمبر....

علی جان اِلَیَّ...اِلَیَّ

علی جان بِده امانتمو... بِده فاطمه مو....

شاید گفته باشه یا رسول الله...آقا جان ...ازت خجالت می کشم آقا ...

(چرا)

چون امانتی که شب عروسی بمن دادی.. سیلی خورده نبود...

آخ تازیانه خورده نبود...

پهلو شکسته نبود...

......

هر چقدر ناله داری به غربت امیرالمؤمنین علیه السلام .. به مظلومی امیرالمؤمنین... صدای نالتو بلند کن 3 مرتبه ناله بزن بگو...

یا حسین

درلحظه های آخر، امّیدوارم ارباب

آیی و من ببینم، یك دم رخِ شما را

در لحظه وفاتم، چشم انتظارم ای شاه

آسان كنی زلطفت جان دادنِ گدارا (عاصی)

موضوع: نگرانی های پیامبر گرامی اسلام 2

ص: 159

بعد از 23 سال زحمت پیامبر نگران چیست؟؟

آسیب های امت اسلامی چیست؟؟

بیم ها و نگرانی های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله (شماره 2)

اشاره

اشاره

پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله با برنامه ای جامع، جهانی و جاودانه به سوی بندگان خدا آمد تا آنها را از سرگردانی و نادانی برهاند و به سوی زندگی سراسر سعادت در دنیا و ابدیتی آباد در آخرت رهنمون سازد. گروهی برنامه های حضرت را بدون کم و کاست پذیرفتند و به کمال رسیدند؛ شماری آنچه را هماهنگ با خواسته هایشان بود، قبول کردند و گروهی نیز با ایشان به ستیز برخاستند.

در زمان ما، همه آن برنامه ها به قوت خود باقی است و نیاز ما به داشتن چنین چارچوب هایی، نه تنها کمتر نشده، بلکه با قرار گرفتن زیر آبشار شدید اطلاعات وارداتی، بیشتر هم شده است. هیچ گاه رهنمودهای حضرت رسول صلی الله علیه وآله رنگ کهنگی به خود نمی گیرد.

در میان سخنان حضرت محمد صلی الله علیه وآله ، به روایاتی از ایشان برمی خوریم که نشان دهنده نگرانی های حضرت درباره امتشان پس از رحلت است. این نگرانی ها، طیف وسیعی دارد و شامل حیطه های گوناگون بشری می شود. هدف از بازخوانی این روایات، توجه دوباره به نقاط آسیب زا در تکمیل دین داری است، نه القای ناامیدی به پیروان حضرتش. افول و نزول مسلمانان در برخی از جنبه ها، ریشه هایی عمیق و دیرینه ای دارد که رسول خدا صلی الله علیه وآله آنها را به ما گوشزد می کند.

1. پول پرستی و درآمدهای نامشروع

اشاره

یکی از نگرانی های مهم پیامبر اعظم درباره ما، توجه افراطی به پول، دارایی و

ص: 160

ثروت اندوزی است. زیاده روی درباره این مسئله، سبب پررنگ شدن جنبه های اقتصادی و رنگ باختن دیگر جنبه های زندگی مانند رشد اخلاقی، توجه به تربیت، گسترش معنویت در جامعه و مانند آن میشود. بخش تأسف بار دیگر این مسئله، گرایش گروهی از مسلمانان به درآمدهای نامشروع و ثروت های بادآورده است که گرایش به ربا و دیگر کسب های حرام، از آن شمارند. سخنان حضرت را که بازگوکننده این نگرانی مهم است، با هم مرور می کنیم:

(«إنّ لِکلِّ اُمّهٍ فِتنَهً، و فِتنَهُ اُمَّتِی المالُ؛ برای هر امتی، آزمایشی است و وسیله آزمایش امت من، دارایی است». (محمدی ری شهری، 1377: ج 9: ح 15725: 33)

(«إنّ فی مالِ الرجُلِ فِتنَهً، و فی زوجَتِهِ فِتنَهً و ولدِهِ؛ همانا دارایی انسان مایه آزمایش است و زن و فرزند او نیز وسیله امتحان هستند». (متقی هندی، 1397: ح 44490)

(«لکلّ اُمَّهٍ عِجلٌ یعبُدونَهُ، و عِجلُ اُمَّتی الدَّنانیرُ و الدَّراهِمُ؛ هر امتی گوساله ای [چون گوساله سامری] دارد که آن را می پرستند و گوساله این امت، دینارها و درهم ها هستند». (محمدی ری شهری، 1377: ج 11: ح 19387: 126)

(«إنّ الدِّینارَ و الدِّرهَمَ أهلَکا مَن کانَ قَبلَکم، و هُما مُهلِکاکم؛ دینار و درهم، کسانی را که پیش از شما بودند، نابود کرد و این دو نابود کننده شماست». (کلینی، 1401: ج 2: ح 6: 316)

(«عن ابنِ مسعودٍ - أنّه کانَ یعطی النّاسَ عَطاءَهُم، فَجاءَهُ رجُلٌ فأعطاهُ ألفَ دِرهَمٍ، ثُمّ قالَ خُذْها؛ فإنّی سَمِعتُ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه وآله یقولُ: إنّما أهلَک مَن کانَ قَبلَکمُ الدِّینارُ و الدِّرهَمُ، و هُما مُهلِکاکم؛ وقتی ابن مسعود در حال پرداخت عطای مردم بود، مردی آمد و او هزار درهم به آن مرد بخشید. سپس گفت: بگیرش؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: جز این نیست که پیشینیان شما را درهم و دینار هلاک کرد و این دو هلاک کننده شماست». (محمدی ری شهری، 1377: ج 11: ح 19389 ص 126)

ص: 161

(«انس بن مالک می گوید: دَخلتُ علَی النَّبی صلی الله علیه وآله و هُوَ نائمٌ علی حَصیرٍ قد أثَّرَ فی جَنْبِهِ، قالَ: أ مَعَک أحَدٌ غیرُک؟ قُلْتُ: لا، قالَ: اعْلَمْ أنَّهُ قَدِ اقْتَرَبَ أجَلی و طالَ شَوْقی إلی لِقاءِ ربّی و إلی لِقاءِ إخوانی الأنبیاءِ قَبْلی. ثُمَّ قالَ: لَیسَ شَیءٌ أحَبَ إلی مِنَ الموتِ، و لَیسَ للمُؤمنِ راحهٌ دُونَ لِقاءِ اللّه، ثُمَّ بَکی، قُلْتُ: لِمَ تَبکی؟ قالَ: و کیفَ لا أبکی و أنا أعْلَمُ ما ینْزِلُ باُمّتی مِنْ بَعدی؟! قُلْتُ: و ما ینْزِلُ مِنْ بَعْدِک یا رسولَ اللّهِ؟! قالَ: الأهواءُ المُخْتَلِفهُ، و قَطِیعَهُ الرَّحِمِ، و حُبُّ المالِ و الشَّرَفِ، و إظهارُ البِدْعهِ؛ به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله رسیدم و دیدم بر بوریایی خفته که بر پهلوی مبارکش رد انداخته است. حضرت از من پرسید: کس دیگری نیز با تو است؟ گفتم: خیر. فرمود: بدان که اجل من نزدیک شده و اشتیاقم به دیدار پروردگارم و دیدار برادرانم، پیامبران پیش از من، به درازا کشیده است. آن گاه فرمود: هیچ چیز نزد من دوست داشتنی تر از مرگ نیست و مؤمن جز با دیدار خداوند آسوده نیست. آن گاه گریست.

(«إذا عَظَّمَتْ اُمّتی الدُّنیا نَزَعَ اللّه منها هَیبَهَ الإسلامِ؛ هرگاه امت من دنیا را بزرگ بدارند، خداوند شکوه اسلام را از آنان می گیرد». (حمدان، بی تا: ج 1: 75)

(«یوشِک الاُمم تَداعی عَلَیکمْ تَداعِی الأکلَهِ علی قَصْعَتِها. قالَ قائلٌ مِنْهُمْ: مِنْ قِلّهٍ نَحْنُ یوْمَئذٍ؟ قالَ: بَلْ أنْتُمْ کثِیرٌ، و لکنّکمْ غُثاءٌ کغُثاءِ السَّیلِ، وَ لینْزِعَنَّ اللّه مِنْ عَدُوِّکمُ المَهابهَ منهم، و لَیقْذِفَنَّ فی قُلوبِکمُ الوَهْنَ! قالَ قائلٌ: یا رسولَ اللّه و ما الوَهْنُ؟ قالَ: حُبُّ الدُّنیا و کراهِیهُ المَوتِ؛ زود باشد که ملت ها بر شما هجوم آورند، همچون هجوم گرسنگان به ظرف غذا. یکی از آن میان گفت: آیا به علت آن که در آن هنگام شمارمان اندک است [، چنین می کنند]؟ فرمود: برعکس، تعدادتان بسیار زیاد است، اما چونان کف و خاشاک روی سیلاب هستید، خداوند هیبت و شکوه شما را از دل های دشمنانتان بر می گیرد و در دل های شما «وهن» می افکند. یکی پرسید: ای پیامبر خدا! «وهن» چیست؟ فرمود: دوست داشتن دنیا و ناخوش داشتن مرگ». (محمدی ری شهری، 1377: ج 1: ح 821: 225)

ص: 162

(«أخْوَفُ ما أخافُ علی اُمّتی زَهْرَهُ الدُّنیا و کثْرَتُها؛ ترسناک ترین چیزی که از آن برای امت خود میترسم، زرق و برق و وفور متاع دنیاست». (همان، ج 1: ح 833: 228)

(«أخْوَفُ ما أخافُ علی اُمّتی: أنْ یکثُرَ لَهُمُ المالُ فَیتَحاسَدُونَ و یقْتَتِلُونَ؛ بیش ترین چیزی که مرا نگران امتم کرده، این است که مال و ثروتشان زیاد شود. در نتیجه، به هم حسد ورزند و به جان یکدیگر افتند». (حمدان، بی تا: ج 1: 127)

(«تکونُ اُمّتی فی الدُّنیا ثلاثهَ أطباقٍ: أمّا الطَّبَقُ الأوّلُ فلا یحِبّونَ جَمعَ المالِ و ادِّخارَهُ، و لا یسعَونَ فی اقتِنائهِ و احتِکارِهِ، و إنّما رِضاهُم مِن الدُّنیا سَدُّ جَوعَهٍ و سَترُ عَورَهٍ، و غِناهُم فیها ما بَلَغَ بهِمُ الآخِرَهَ، فاُولئک الآمِنونَ الّذینَ لا خَوفٌ علَیهِم و لا هُم یحزَنونَ. و أمّا الطَّبَقُ الثّانی فإنّهُم یحِبُّونَ جَمعَ المالِ مِن أطیبِ وُجوهِهِ و أحسَنِ سُبُلِهِ، یصِلونَ بهِ أرحامَهُم، و یبِرُّونَ بهِ إخوانَهُم و یواسُونَ بهِ فُقَراءهُم، و لَعَضُّ أحَدِهِم علَی الرَّضْفِ أیسَرُ علَیهِ مِن أن یکتَسِبَ دِرهَما مِن غَیرِ حِلِّهِ، أو یمنَعَهُ مِن حَقِّهِ أن یکونَ لَهُ خازِنا إلی حِینِ مَوتِهِ، فاُولئک الّذینَ إن نُوقِشوا عُذِّبوا و إن عُفِی عنهُم سَلِموا. و أمّا الطَّبَقُ الثّالِثُ فإنّهُم یحِبُّونَ جَمعَ المالِ مِمّا حَلَّ و حَرُمَ، و مَنعَهُ مِمّا افتُرِضَ و وَجَبَ، إن أنفَقوهُ أنفَقوا إسرافا و بِدارا، و إن أمسَکوهُ أمسَکوا بُخلاً و احتِکارا، اُولئک الّذینَ مَلَکتِ الدُّنیا زِمامَ قُلوبِهِم حتّی أورَدَتهُمُ النّارَ بذُنوبِهِم؛ امت من در دنیا سه دسته اند: دسته اول، جمع آوری و اندوختن ثروت را دوست ندارند و در به دست آوردن و احتکار آن نمی کوشند، بلکه از دنیا به سدّ جوعی و ستر عورتی خرسندند و توانگریشان در دنیا همان مقداری است که آنها را به آخرت برساند. اینان همان ایمن شدگانی هستند که بیم و اندوهی به ایشان نمی رسد. دسته دوم، جمع کردن مال را از پاکیزه ترین و نیکوترین راه هایش دوست دارند، تا بدان وسیله به خویشاوندان شان، رسیدگی و به برادرانشان نیکی کنند و تهی دستانشان را کمک رسانند. اگر یکی از اینان سنگ تفتیده ای را گاز زند، برایش آسانتر از این است که درهمی از غیر حلال به دست آورد یا آن را تا زمان مرگ خود بیندوزد و حق و حقوقش را نپردازد. این ها کسانی هستند که اگر [درباره مالشان] با دقت حساب

ص: 163

رسی شوند، به عذاب گرفتار آیند و اگر بخشوده شوند [از عذاب] جان سالم به در برند. دسته سوم، دوست دارند مال را از راه حلال و حرام جمع کنند و حقوقی را نپردازند که بر آن ها واجب و فرض شده است. اگر خرج کنند، اسراف و ول خرجی می کنند و اگر امساک ورزند، از روی بخل و احتکار است. اینان کسانی هستند که دنیا مهار دل هایشان را در اختیار گرفته است تا آنکه به سبب گناهانشان ایشان را به آتش درآورد». (دیلمی، 1414: ح 29: 341)

نفاق

ورود منافقان به جمع مسلمانان و نقشه های پر آب و لعابشان، موجی از تردید را در دین داران پدید می آورد و عزم راسخ آن ها را برای نبرد با دشواری ها و دشمنان، به سوی سستی و ضعف می کشاند. منافقان، هر قدر آگاهانه تر و حساب شده تر کار کنند، خطرهای فزون تری خواهند داشت که «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا».

منافقان در دنیای کنونی، با دسترسی به غول های رسانه ای و استفاده از فنون اطلاع رسانی جدید، برای جامعه دینی خطرات بیشتری خواهند داشت که هشیاری بیشتر و رویارویی مناسب با خود را می طلبد. حضرت رسول صلی الله علیه وآله درباره منافقان کاربلد، چنین هشدارهایی داده است: من عرض کردم: چرا گریه می کنید؟ فرمود: چگونه نگریم، وقتی می دانم بعد از من چه بر سر امتم می آید. عرض کردم: ای پیامبر خدا! بعد از تو چه بر سر امتت می آید؟ فرمود: خواسته های گوناگون و بریدن رشته خویشاوندی و عشق به مال و مقام و پدیدار شدن بدعت [در دین]». (نوری، 1407: ج 12: ح 13519: 64)

(«إنَّ أخوَفَ ما أخافُ علی اُمَّتی مِن بَعدی هذهِ المَکاسِبُ الحَرامُ، و الشَّهوَهُ الخَفیهُ، و الرِّبا؛ بیشترین چیزی که پس از مرگم، از آن بر امتم بیم دارم، این کسب ها و درآمدهای حرام و شهوت ناپیدا و ربا خواری است». (کلینی، 1401: ج 5: ح 1: 124)

ص: 164

ناگفته پیداست که حضرت با تلاش برای تحقق زندگی سالم و کسب حلال، مخالف نبود، بلکه جزو مشوقان به شمار می آمد. تا مسلمانی دست نیاز به دیگران به ویژه غیرمسلمانان دراز نکند. مهم مراعات حریم های شرعی در درآمد و نیز وابسته نشدن به مادیات است.

عشق به دنیا و رفاه زدگی

دنیا در نگاه دین، جایگاه تجارت اولیای الهی و مزرعه ای برای کاشت محصول برای برداشت آن در آخرت است. جلوه ها و لذت های گوناگون و رنگارنگی هم دارد. دنیا به خودی خود ناپسند نیست، بلکه پی آمدهای ناشی از زیاده روی در دنیاخواهی و نیز برخورداری از رفاه، غفلت آفرین است که مشکلات دیگری را پدید می آورد. در نگاه عمیق پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله، به هشدارهایی برمی خوریم که ما را از غرق شدن در مسائل مادی و جلوه های فریبای دنیا بازمی دارد تا با توجه به جنبه های فرامادی، لذت بیشتری، حتی از نعمت ها و خوشی های زندگی دنیایی داشته باشیم. به بخشی از سخنان حضرت در این باره اشاره می کنیم:

(«لَأنا لِفِتنَهِ السَّرّاءِ أخوَفُ علَیکم مِن فِتنَهِ الضَّرّاءِ، إنّکمُ ابتُلِیتُم بفِتنَهِ الضَّرّاءِ فَصَبَرتُم، و إنّ الدنیا حُلوَهٌ خَضِرَهٌ؛ راستی که من از فتنه خوشی برای شما بیمناک ترم تا فتنه سختی. شما به فتنه سختی درافتادید و صبر کردید، اما دنیا شیرین و فریباست». (محمدی ری شهری، 1377: ج 9: ح 15726: 33)

(«عن رسولِ اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ اللّه عَهِدَ إلَی أنْ لا یأتینی أحدٌ مِن اُمَّتی بلا إله إلاّ اللّهُ لا یخْلِطُ بها شَیئا إلاّ وَجَبتْ لَه الجَنّهُ. قالوا: یا رسولَ اللّهِ، و ما الّذی یخْلِطُ بلا إله إلاّ اللّهُ؟ قالَ: حِرْصا علی الدُّنیا و جمعاً لها و مَنْعا لها، یقولونَ قَولَ الأنبیاءِ و یعملونَ عَملَ الجَبابِرَهِ؛ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: خداوند به من سفارش کرد که احدی از امت من با «لا إله إلاّ اللّه» نزد من نمی آید، مگر آنکه بهشت بر او واجب می شود، به شرط آنکه چیزی را با آن نیامیخته باشد. عرض کردند: ای پیامبر خدا! آنچه با لا إله إلاّ اللّه آمیخته می شود چیست؟ فرمود: حرص به دنیا و جمع کردن مال دنیا

ص: 165

و ندادن آن به دیگران. این گونه افراد، سخنشان سخن پیامبران است و کردارشان، کردار ستمگران!». (متقی هندی، 1397: ح 146)

(«لا تَزالُ لا إلهَ إلاّ اللّه تَحجُبُ غَضَبَ الرَّبِّ عَنِ النّاسِ، ما لَم یبالُوا ما ذَهبَ مِن دِینِهِم إذا صَلُحَتْ لَهُم دُنیاهُم؛ لا إله إلاّ اللّه، همواره خشمِ خدا را از مردم باز می دارد، مگر زمانی که چون دنیایشان آباد شد، دیگر برایشان مهم نباشد که دینشان از بین برود». (همان: ح 222)

(«لا إله إلاّ اللّه تَمْنَعُ الِعبادَ مِن سَخَطِ اللّه، ما لَم یؤْثِروا صَفْقهَ دُنیاهُمْ علی دِینهِمْ؛ لا إله إلاّ اللّه، بندگان را از خشمِ خدا نگه میدارد، به شرط آنکه کسب و کارِ دنیای خود را بر دین خویش ترجیح ندهند». (همان: ح 221)

(«أظُنُّکم سَمِعتُم أنّ أبا عُبَیدهَ قَدِمَ بشَیءٍ مِن البَحرَینِ، فأبشِروا و أمِّلُوا ما یسُرُّکم، فوَ اللّه ما الفَقرَ أخشی علَیکم، و لکن أخشی علَیکم أن تُبسَطَ علَیکمُ الدُّنیا کما بُسِطَت علی مَن کانَ قَبلَکم، فتُنافِسوها کما تَنافَسوها، فتُهلِککم کما أهلَکتهُم؛ گمان می کنم شنیده اید ابو عبیده چیزی از بحرین آورده است. بشارت بر شما و به آینده خوشی که در انتظار شماست، امیدوار باشید؛ زیرا به خدا سوگند که من از فقر بر شما نمی ترسم، بلکه ترس من برای شما از این است که دنیا همچنان که به روی پیشینیان شما باز شد، به روی شما نیز باز شود و همچون آنان بر سر آن به رقابت برخیزید. در نتیجه، دنیا شما را نیز همانند آنان به نابودی افکند». (همان: ح 6161)

(«شِرارُ اُمَّتِی: الَّذینَ وُلِدوا فِی النَّعیمِ و غُذوا بِهِ، هِمَّتُهُم ألوانُ الطَّعامِ و ألوانُ الثِّیابِ، یتَشَدَّقونَ فِی الکلامِ؛ بَدانِ امت من آنانند که در نعمت زاده می شوند و با آن بار می آیند و همتشان صرف غذاها و جامه های رنگارنگ می گردد و در سخن گفتن مراعات دیگران را نمی کنند». (محمدی ری شهری، 1377: ح 2252)

(«إنّی لا أتَخَوَّفُ علی اُمَّتی مُؤمِنا و لا مُشرِکا، أمّا المُؤمنُ فیحجُرُهُ إیمانُهُ، و أمّا المُشرِک فیقمَعُهُ کفرُهُ، و لکن أتَخَوَّفُ علَیکم مُنافِقا عالِمَ اللِّسانِ؛ یقولُ ما تَعرِفونَ، و یعمَلُ ما تُنکرونَ؛ من برای امت خود از مؤمن و مشرک نمی ترسم؛ زیرا مؤمن را

ص: 166

ایمانش مانع [از لطمه زدن به جامعه اسلامی] می شود و مشرک را نیز همان کفرش سرکوب می کند، اما ترس من برای شما از منافق زبان بازی است که حرف هایی می زند که شما بدان اعتقاد دارید و کارهایی می کند که شما به آنها اعتقاد ندارید». (متقی هندی، 1397: ح 29046)

(«إنّ أخوَفَ ما أخافُ علَیکم بَعدی کلُّ مُنافِقٍ عَلیمِ اللِّسانِ؛ بیش ترین ترس من برای شما پس از خودم، از منافقان زبان باز است». (محمدی ری شهری، 1377: ج 9: ح 16005: 131)

تفرقه

امت اسلامی تا زمانی که با هم باشند، تجربه بدر و خیبر و دیگر تجربه ها را حتی با شمار اندک تکرار خواهند کرد. از این رو، همه همت دشمنان جامعه اسلامی، زدودن اتحاد به شکل های گوناگون است. این نگرانی از نگاه و سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پیداست و ما را از بروز چنین اتفاق های تلخی برحذر می دارد. وجود بهانه های شخصی مانند حسادت، کینه توزی، ترک خویشاوندی و بهانه های فکری و عقیدتی مانند قومیت گرایی، دل سپردن به تبلیغات دشمن، پدید آمدن فرقه های انحرافی و دیگر عوامل، می تواند به روح اتحاد امت اسلامی آسیب برساند و عرصه را برای جولان کافران و دشمنان فراهم سازد. به برخی نگرانی های حضرت در این باره می پردازیم:

(«إذا لم تَغُلَّ اُمَّتی لم یقُمْ لَها عَدُوٌّ أبَدا؛ هرگاه امت من نسبت به یک دیگر کینه نورزند، هرگز دشمنی در برابر آنها قد علم نمی کند». (متقی هندی، 1397: ح 11044)

(«لَیأتِینَّ علی اُمَّتِی ما أتی علی بَنی إسرائیلَ حَذوَ النَّعلِ بالنَّعلِ… إنّ بنی إسرائیلَ تَفَرَّقَت علی ثِنتَینِ و سَبعینَ مِلَّهً، و تَفتَرِقُ اُمَّتی علی ثلاثٍ و سَبعینَ مِلَّهً کلُّهُم فی النارِ إلاّ واحِدَهً؛ آنچه به سر بنی اسرائیل آمد، مو به مو بر سر امت من نیز خواهد

ص: 167

آمد… بنی اسرائیل هفتاد و دو ملت شدند و امت من نیز بزودی هفتاد و سه ملت خواهند شد، که بجز یک ملت (فرقه)، همه در آتش باشند». (همان: ح 928)

(«تَفتَرِقُ اُمَّتی علی ثلاثِ فِرَقٍ: فِرقَهٌ علَی الحَقِّ لا ینقُصُ الباطِلُ مِنهُ شیئا یحِبُّونی و یحِبُّونَ أهلَ بَیتی، مَثَلُهُم کمَثَلِ الذَّهَبِ الجَیدِ؛ کلَّما أدخَلتَهُ النارَ فَأوقَدتَ علَیهِ لم یزِدْهُ إلاّ جَودَهً، و فِرقَهٌ علَی الباطِلِ لا ینقُصُ الحَقُّ مِنهُ شیئا… و فِرقَهٌ مُدَهْدَهَهٌ علی مِلَّهِ السامِری لا یقولونَ: لا مَساسَ، لکنّهُم یقولونَ: لا قِتالَ! إمامُهُم عبدُ اللّه بنُ قیسٍ الأشعری؛ امت من به سه فرقه تقسیم می شود: فرقه ای بر حق، که باطل کم ترین چیزی از آن نکاهد، من و اهل بیت مرا دوست میدارند. حکایت آنان حکایت طلای نابی است که هر چه بیشتر آن را در آتش نَهی و آتش را شعله ورتر سازی، جز بر نابی آن افزوده نشود و فرقه ای بر باطل که حق اندک چیزی از آن نکاهد… و فرقهای مذبذبند و بر آیین سامری، اما نمی گویند: لا مَساسَ (به من دست نزنید)، بلکه می گویند: لا قتال (جنگ، نه). پیشوای آنان عبداللّه بن قیس اشعری است». (شیخ مفید، 1404: ح 3: 30)

(«لا تَزالُ اُمّتی بِخَیرٍ ما لَم یتخاوَنُوا، و أدَّوا الأمانهَ، و آتَوا الزَّکاهَ، فإذا لَم یفْعَلوا ذلک ابتُلُوا بالقَحْطِ و السِّنِینَ؛ امت من تا زمانی که به هم خیانت نکنند، امانت را به صاحبش برگردانند و زکات بپردازند، در خیر و خوبی به سر خواهند بُرد و اگر چنین نکنند، به قحطی و خشک سالی گرفتار می آیند». (مجلسی، 1403: ج 75: ح 10: 172)

(«هَلاک اُمّتی فی ثَلاثٍ: فی العَصَبیهِ، و القَدَریهِ، و الرِّوایهِ مِن غَیرِ ثَبتٍ؛ نابودی امت من در سه چیز است: در عصبیت (تعصبات قبیله ای و قومی) و مذهب قَدَری و روایت های بی اساس و نامعتبر». (متقی هندی، 1397: ح 43952)

باورهای سست

انسان با یقین به مقصد می رسد و مشکلات ناشی از آن را به جان می خرد،

ص: 168

اما زمانی که یقین وجود نداشته باشد و باورهای ضعیف و سست بر او حکومت کند، بدیهی است که با برخورد به کوچک ترین مانع و مشکل، مسیرش را تغییر می دهد. کم نیستند کسانی که به دلیل ضعف های عقیدتی و باورهای ضعیف، نه تنها دست از مسلمانی شسته اند، بلکه در زمره اسلام ستیزان درآمده اند. پیامبر گرامی اسلام از باورهای ضعیف امت، ابراز نگرانی می کند و آن را مایه بروز دیگر مشکلات می داند:

(«إنّ صَلاحَ أوَّلِ هذهِ الاُمَّهِ بِالزُّهدِ و الیقینِ، و هَلاک آخِرِها بِالشُّحِّ و الأمَلِ؛ این امت در آغاز به سبب زهد و یقین درست شد و در پایان به واسطه بخل و آرزو نابود می شود». (شیخ صدوق، 1414: ح 128: 179)

(«ما أخافُ علی اُمَّتی إلاّ ضَعفَ الیقینِ؛ من برای امت خود از چیزی، جز سستی یقین نمی ترسم». (متقی هندی، 1397: ح 7332)

(«إنّما أتَخَوَّفُ علی اُمَّتی ضَعفَ الیقینِ؛ من برای امت خود فقط از سستی یقین می ترسم». (همان: ح 7341)

(«إنّ مِن ضَعفِ الیقینِ أن تُرضِی النّاسَ بِسَخَطِ اللّه تعالی، و أن تَحمَدَهُم علی رِزقِ اللّه تعالی، و أن تَذُمَّهُم علی ما لَم یؤتِک اللّهُ؛ از سستی یقین است که با به خشم آوردن خداوند متعال مردم را خشنود گردانی و برای روزی، که خداوند متعال به تو داده است، آنان را بستایی و برای آنچه خداوند به تو نداده است، مردم را نکوهش کنی». (مجلسی، 1403: ج 77: ح 30: 185)

هوا پرستی به جای خداپرستی

تجربه جهان اسلام مانند جنگ احد و نیز ماجرای اندلس و دیگر قضایای تاریخی نشان می دهد، هر جا مسلمانان در پی هواپرستی، خواسته های نفسانی و شهوت های شکم و شرمگاه رفته اند، روح ایمان و قدرت دین داری آن ها هم به تدریج رو به افول نهاده و بستری برای نفوذ دشمنان فراهم آمده است. در دوره کنونی، سرمایه

ص: 169

گذاری اصلی دشمنان، ترویج و اشاعه فساد و فحشا از راه شبکه های ماهواره ای، اینترنت، پخش لوح های فشرده، نوشته ها و مجلاتی با رنگ و بوی جنسی است تا بمب جنسی و تشویق به ارضای آن از شیوه های نادرست را کار بگذارند. خطر چنین مسئله ای، به مراتب بیش از جنگ نظامی است؛ زیرا موجی از غفلت، سستی و بی اعتنایی را در جامعه رقم می زند و حریم های خانوادگی و اجتماعی را به خطر میاندازد. در این باره توجه به سخنان حضرت رسول صلی الله علیه وآله می تواند راهکارهای مناسب رویارویی با چنین مسئله ای را به هر کدام از پیروان ایشان بدهد.

(«إنّما أخافُ علی اُمّتی ثَلاثا: شُحّا مُطاعا، و هَوی مُتَّبعا، و إماما ضالاًّ؛ من از سه چیز بر امت خود بیم دارم: گردن نهادن به فرمان آزمندی و بخل، پیروی از هوا و هوس و پیشوای گمراه». (همان، ح 178: 161)

(«ثَلاثهٌ أخافُهُنَّ علی اُمّتی: الضَّلالهُ بَعْدَ المَعْرِفهِ، و مُضِلاّتُ الفِتَنِ، و شَهْوَهُ البَطْنِ و الفَرْجِ؛ سه چیز است که از آنها بر امت خود بیمناکم: گمراهی پس از شناخت، فتنه های گمراه کننده و شکم بارگی و شهوت رانی». (شیخ طوسی، 1414: ح 262: 157)

(«أخافُ علی اُمّتی ثَلاثا: ضَلالهَ الأهواءِ، و اتّباعَ الشَّهَواتِ فی البُطُونِ و الفُرُوجِ، و الغَفْلَهَ بَعْدَ المَعْرِفهِ؛ از سه چیز برای امت خود بیم ناکم: گمراه کنندگی هواهای نفسانی و شکم بارگی و شهوت رانی و غفلت پس از شناخت». (متقی هندی، 1397: ح 28967)

(«إنّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلی اُمّتِی الهَوی و طُولُ الأملِ؛ أمّا الهوی فَإنّهُ یصُدُّ عَنِ الحقِّ، و أمّا طُولُ الأملِ فَینْسی الاخِرَهَ؛ بدانید آنچه مرا بیش از همه نگران امتم کرده، دو خصلت است: خواهش های نفس و آرزوی دراز؛ زیرا هوا و هوس، آدمی را از حق بازمی دارد و آرزوی دراز، آخرت را از یاد می برد». (مجلسی، 1403: ج 70: ح 3: 75)

(«أخْوَفُ ما أخافُ علی اُمّتی ثلاثٌ: ضَلالهُ الأهواءِ، و اتّباعُ الشَّهَواتِ فی البَطْنِ

ص: 170

و الفَرْجِ، و العُجْبُ؛ سه چیز مرا بیش از هر چیزی نگران امتم کرده است: گمراه کنندگی خواهش های نفسانی، شکم بارگی و شهوت رانی و خودپسندی». (سیوطی، 1414: ج 3: 403)

(«أکثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتی النّارَ الأجوَفانِ: البَطنُ و الفَرجُ؛ بیشتر امت من به سبب دو میان تهی به آتش می روند: شکم و شرمگاه». (کلینی، 1401: ج 2: ح 5: 79)

(«أمّا المُهلِکاتُ: فشُحٌّ مُطاعٌ، و هَوَی مُتَّبَعٌ، و إعجابُ المَرءِ بنَفسِهِ؛ عوامل نابودکننده عبارتند از فرمانبری از بخل، پیروی از هوس و خودپسندی». (محمدی ری شهری، 1377: ج 13: ح 21256: 26)

(«إنّ أخوَفَ ما أخافُ علی اُمّتی مِن عَمَلِ قَومِ لُوطٍ؛ بیش ترین چیزی که برای امتم از آن می ترسم، عمل قوم لوط است». (همان، ج 10: ح 18481: 304)

(«ثلاثٌ فاتِناتٌ: الشَّعرُ الحَسَنُ، و الوَجهُ الحَسَنُ، و الصَّوتُ الحَسَنُ؛ سه چیز دلربا و فتنه گر است: موی زیبا، رخسار زیبا و صدای خوش». (متقی هندی، 1397: ح 44129)

گمراهان در پوشش هدایت گران

یکی از نگرانی های حضرت رسول صلی الله علیه وآله، تغییر در کانون هدایت مسلمانان است. برخی دین شناسان بیش ترین سهم را در این مشکل دارند؛ همانانی که از دین داری بهره چندانی نبرده و دین را وسیله کسب معاش و فزون خواهی های مادی خود قرار داده اند. همچنین زمانی که قرآن به نادرستی تأویل شود و شرایط مادی بر زندگی معنوی غلبه کند، باز مسیر هدایت دچار ناهمواری هایی خواهد شد. حضرت با هشدار نسبت به این مسئله، همگان را به توجه نسبت به این آسیب مهم فرامی خواند.

(«إنّما أتَخَوَّفُ علی اُمَّتی مِن بَعدِی ثلاثَ خِلالٍ: أن یتَأوَّلوا القرآنَ علی غیرِ تَأوِیلِهِ، أو یبتَغُوا زَلَّهَ العالِمِ، أو یظهَرَ فیهِمُ المالُ حتّی یطغَوا و یبطَرُوا؛ پس از خود برای

ص: 171

امتم از سه چیز بیم دارم: تأویل نابه جای قرآن یا پی جویی لغزش عالِم یا زیاد شدن مال و ثروت در میان آنها، آن گونه که سرکش و سرمست شوند». (مجلسی، 1403: ج 72: ح 7: 63)

(«أکثَرُ ما أتَخَوَّفُ علی اُمّتی مِن بَعْدی: رَجُلٌ یتأوَّلُ القرآنَ یضَعُهُ علی غیرِ مَواضِعِهِ، و رَجُلٌ یری أنّهُ أحَقُّ بهذا الأمرِ مِن غیرِهِ؛ بیش ترین ترس و نگرانی من برای امتم بعد از خودم، وجود مردی است که قرآن را نابه جا تأویل و تفسیر کند و مردی که خود را به این امر (حکومت) سزاوارتر و شایسته تر از دیگری بداند». (متقی هندی، 1397: ح 28978)

(«أخافُ علی اُمّتی مِن بَعْدی ثَلاثهً: زَلَّهَ عالِمٍ، و جِدالَ مُنافِقٍ بِالقرآنِ، و التَّکذیبَ بالقَدَرِ؛ پس از خود درباره سه چیز بر امتم بیم ناکم: لغزش عالِم، مجادله منافق به وسیله قرآن و دروغ انگاشتن تقدیر». (همان، ح 28966)

(«أشَدُّ ما یتَخَوَّفُ علی اُمّتی ثَلاثهٌ: زَلّهُ عالِمٍ، أو جِدالُ منافقٍ بِالقرآنِ، أو دُنیا تَقْطَعُ رِقابَکمْ فاتَّهِمُوها علی أنفُسِکمْ؛ آنچه بیش از هر چیز درباره امتم نگران کننده است، سه چیز است: لغزش عالِم یا مجادله منافق به وسیله قرآن یا دنیایی که شما را قربانی خود می کند. پس از دنیا بر خویش بترسید». (شیخ صدوق، 1414: ح 214: 163)

(«إنّ أخْوَفَ ما أخافُ علی اُمّتی الأئمّهُ المُضِلّونَ؛ وحشتناک ترین چیزی که از آن برای امتم می ترسم، پیشوایان گمراه کننده اند». (متقی هندی، 1397: ح 28986)

(«أخْوَفُ ما أخافُ علی اُمّتی: زَلاّتُ العُلَماءِ، و مَیلُ الحُکماءِ، و سُوءُ التّأویلِ؛ بیش ترین ترس من برای امتم، لغزش های علما، حق کشی قاضیان و تأویل های نادرست [از قرآن] است». (حمدان، بی تا: ج 2: 327)

(«سَیأتِی فی آخِرِ الزَّمانِ عُلَماءُ یزَهِّدُونَ فِی الدنیا و لا یزهَدُونَ، و یرَغِّبونَ فی الآخِرَهِ و لا یرغَبُونَ، و ینهَونَ عنِ الدُّخولِ علَی الوُلاهِ و لا ینتَهُونَ، و یباعِدُونَ الفُقَراءَ، و یقَرِّبونَ الأغنیاءَ، اُولئک هُمُ الجَبّارُونَ أعداءُ اللّهِ؛ به زودی در آخرالزمان، علمایی

ص: 172

می آیند که مردم را به دل برکندن از دنیا می خوانند، اما خود زهد نمی ورزند. به آخرت ترغیب می کنند و خود بدان رغبت نمی کنند. از وارد شدن به دستگاه حکمرانان نهی می کنند، اما خود از این کار خودداری نمی ورزند. از تهی دستان دوری می کنند و به ثروتمندان نزدیک می شوند. اینان، همان جباران دشمن خدا هستند». (کلینی، 1401: ج 2: ح 5: 117)

واژگونی و بی رنگ شدن ارزش ها

از نگرانی های پررنگ در سخنان معمار بزرگ اسلام، واژگونی ارزش ها و استحاله فرهنگی است. حضرت از روزهایی سخن می گویند که مسلمانان به دلیل کاهلی و جهالت و نیز غفلت از توطئه های دشمنان، همرنگ آنان می شوند و ارزش های گهربار دینی را به فراموشی می سپارند. فراگیری چنین فضایی در جامعه اسلامی، زمینه سرنگونی و تباهی را فراهم می سازد و در برابر پیشرفت های آنان سدّ محکمی به شمار می آید. زمانی که حلال خدا، حرام و حرام او حلال شمرده می شود، نتیجه ای جز ذلت و نابودی در پی ندارد. هنگامی که مسلمان از هویت واقعی خود فاصله بگیرد، به سوی هویت های پوشالی خواهد رفت که بین خود و آن فرهنگ تناسبی نمی بیند و حیرت و سرگردانی روحی، وجودش را تسخیر می کند. روی دیگر سکه این است که هر کدام از مسلمانان، به این آسیب ها توجه کنند و دین خود را با روش های مطمئن، از آفت ها حفظ سازند. در ادامه به برخی سخنان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله در این باره می پردازیم:

(«لا تَزالُ هذِهِ الاُمّهُ تحتید اللّهِ و فی کنَفِهِ ما لَم یداهِنْ قُرّاؤها اُمَراءَها، و لَم یزَک عُلَماؤها فُجّارَها، و ما لَم یهَنِّ خِیارُها أشْرارَها، فإذا فَعَلوا ذلک رَفَع اللّه عَنْهُمْ یدَهُ ثُمَّ سَلَّطَ عَلَیهِمْ جَبابِرَتَهُمْ؛ تا زمانی که قاریان این امت با فرمان روایانش سازش نکنند و علمای آن گنه کارانش را تبرئه و بی گناه معرفی نکنند و نیکان آنان بدانش را پشتیبانی نکنند، دست خدا بر سر این امت خواهد بود و در سایه حمایت او به سر خواهند برد، اما چنانچه این کارها را مرتکب شوند، خداوند دست قدرت خود را از

ص: 173

سر آنها بر خواهد داشت و ستمگرانشان را بر ایشان مسلط خواهد کرد». (حمدان، بی تا: ج 1: 84)

(«سَیأتی علی اُمَّتِی زَمانٌ لا یبقی مِن القرآنِ إلاّ رَسمُهُ، و لا مِنَ الإسلامِ إلاّ اسمُهُ، یسَمَّونَ بهِ و هُم أبعَدُ الناسِ مِنهُ، مَساجِدُهُم عامِرَهٌ و هِی خَرابٌ مِن الهُدی، فُقَهاءُ ذلک الزَّمانِ شَرُّ فُقَهاءَ تحتَ ظِلِّ السماءِ، مِنهُم خَرَجَتِ الفِتنَهُ و إلَیهِم تَعُودُ؛ به زودی روزگاری بر امت من فرا می رسد که از قرآن جز نوشته هایش و از اسلام جز نامش نمی ماند. خود را مسلمان می نامند، در حالی که دورترین مردم از اسلامند؛ مسجدهایشان [از بنا] آباد است، اما از هدایت خراب (تُهی) است. فقیهان (دین شناسان) آن روزگار، بدترین فقیهانِ زیر این آسمان کبودند، فتنه و گمراهی از آنها بر می خیزد و [باز] به آنها برمی گردد». (مجلسی، 1403: ج 2: ح 14: 109)

(«سَیأتِی علی اُمَّتِی زمانٌ تَخبُثُ فیهِ سَرائرُهُم، و تَحسُنُ فیهِ عَلانِیتُهُم طَمَعا فِی الدنیا، لا یریدُونَ بهِ ما عندَ اللّه رَبِّهِم، یکونُ دِینُهُم رِیاءً، لا یخالِطُهُم خَوفٌ، یعُمُّهُمُ اللّه مِنهُ بعِقابٍ فَیدعُونَهُ دُعاءَ الغَریقِ فلا یستَجِیبُ لَهُم! به زودی زمانی بر امت من می آید که درون هایشان پلید است و ظاهرشان را نیکو می سازند و انگیزه شان در این ظاهرسازی طمع دنیاست، نه کسب آنچه [از رضایت و ثواب] نزد پروردگارشان، خداست. دینشان ریایی است و خوفی [از خدا] با وجود آنها آمیخته نیست. خداوند کیفری از خود را شامل حال همه آنها می کند و آن ها او را مانند دعای غریق می خوانند، اما دعایشان به اجابت نمی رسد.» (کلینی، 1401: ج 8: ح 476: 306)

(«یأتی زَمانٌ علی اُمَّتی اُمَراؤهُم یکونُونَ علَی الجَورِ، و عُلَماؤهُم علَی الطَّمَعِ، و عُبّادُهُم علَی الرِّیاءِ، و تُجّارُهُم علَی أکلِ الرِّبا، و نِساؤهُم علَی زِینَهِ الدنیا، و غِلمانُهُم فِی التَّزویجِ، فعِندَ ذلک کسادُ اُمَّتی ککسادِ الأسواقِ؛ زمانی بر امت من می آید که زمام دارانشان ستمگرند و عُلمایشان طمع کار و عابدانشان ریاکار و بازرگانانشان، رباخوار و زنانشان در پی زیور دنیا و پسرانشان در تزویج. در چنین روزگاری [بازار] امت من، مانند کسادی بازارها، کساد و بی رونق است». (الشعیری، 1414: ح 997: 356)

ص: 174

(«یأتِی علَی الناسِ زَمانٌ لا یبالی الرجُلُ ما تَلِفَ مِن دینِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنیاهُ؛ زمانی بر مردم می آید که اگر دنیای مرد به سلامت باشد، از بین رفتن دینش برای او اهمیتی ندارد». (مجلسی، 1403: ج 77: ح 136: 157)

(«یأتی علَی الناسِ زَمانٌ یکونُ الناسُ فیه ذِئابا، فَمَن لم یکن ذِئبا أکلَتهُ الذِّئابُ؛ زمانی بر مردم می آید که در آن زمان مردم گرگ هستند. بنابراین، اگر کسی گرگ نباشد، گرگ ها او را می خورند». (ابن شعبه حرّانی، 1404: 54)

(«یأتی علَی الناسِ زَمانٌ إذا سَمِعتَ باسمِ رَجُلٍ خَیرٌ مِن أن تَلقاهُ، فإذا لَقِیتَهُ خَیرٌ مِن أن تُجَرِّبَهُ، و لو جَرَّبتَهُ أظهَرَ لک أحوالاً، دِینُهُم دَراهِمُهُم، و هِمَّتُهُم بُطونُهُم، و قِبلَتُهُم نِساؤهُم، یرکعونَ للرَّغیفِ و یسجُدُونَ للدِّرهَمِ، حَیاری سُکاری لا مُسلِمینَ و لا نَصاری؛ زمانی بر مردم می آید که اگر نام کسی را بشنوی، بهتر از این است که او را ببینی و اگر او را ببینی، بهتر از این است که وی را بیازمایی. چه اگر او را بیازمایی، حالاتی [ناخوشایند] بر تو آشکار کند. دین آنها درهم هایشان است و همّ و غمشان، شکم هایشان و قبل هشان، زنانشان. برای گرده ای نان، خم می شوند و برای درهم، به خاک می افتند. سرگشته اند و مست. نه مسلمانند و نه ترسا». (مجلسی، 1403: ج 74: ح 31: 166)

(«یأتی علَی الناسِ زَمانٌ الصابِرُ علی دِینِهِ مِثلُ القابِضِ علَی الجَمرَهِ بِکفِّهِ، (فإن کانَ فی ذلک الزَّمانِ ذِئبا و إلاّ أکلَتهُ الذِّئابُ)؛ زمانی بر مردم میآید که شکیبای بر دین، مانند کسی است که اخگری را در کف خویش گرفته باشد. در آن زمان اگر انسان گرگ باشد [می تواند زندگی کند]، وگرنه گرگ ها او را می خورند.» (نوری، 1407: ج 12: ح 14215: 330)

(«و الذی بَعَثَنی بالحَقِّ لَیأتی علَی الناسِ زَمانٌ یستَحِلُّونَ الخَمرَ یسَمُّونَهُ النَّبیذَ، علَیهِم لَعنَهُ اللّهِ و المَلائکهِ و الناسِ أجمَعینَ؛ سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت، قطعاً زمانی بر مردم فرا می رسد که شراب را حلال شمرند و نام نبیذ روی آن می گذارند. لعنت خدا و همه فرشتگان و مردم بر آنان باد». (مجلسی، 1403: ج 77: ح 1: 102)

ص: 175

(«یأتی علَی الناسِ زَمانٌ یخلُقُ القرآنُ فی قُلوبِ الرِّجالِ کما تَخلُقُ الثِّیابُ علَی الأبدانِ؛ روزگاری بر مردم بیاید که قرآن در دلهای مردم کهنه و فرسوده شود، همچنان که لباس ها بر بدن ها کهنه و فرسوده می شود». (حمدان، بی تا: ج 1: 317)

(«سیأتی زَمانٌ علی اُمَّتی لا یعرِفُونَ العُلَماءَ إلاّ بثَوبٍ حَسَنٍ، و لا یعرِفُونَ القرآنَ إلاّ بصَوتٍ حَسَنٍ، و لا یعبُدُونَ اللّهَ إلاّ فی شَهرِ رَمَضانَ، فإذا کانَ کذلِک سَلَّطَ اللّه علَیهِم سُلطانا لا عِلمَ لَهُ، و لا حِلمَ لَهُ، و لا رَحمَ لَهُ؛ به زودی زمانی بر امت من بیاید که علما را جز به لباس نیکو نشناسند و قرآن را جز به صدای خوش و خدا را جز در ماه رمضان عبادت نکنند پس هرگاه چنین زمانی فرارسد، خداوند فرمان روایی بر آنان مسلط گرداند که نه علم دارد و نه بردباری و نه رحم». (الشعیری، 1414: ح 998: 356)

(«أیها النّاسُ، إنَّ بَینَ یدَی السّاعَهِ اُمورا شِدادا، و أهوالاً عِظاما، و زَمانا صَعبا یتَمَلَّک فیهِ الظَّلَمَهُ، و یتَصَدَّرُ فیهِ الفَسَقَهُ، و یضامُ فیهِ الآمِرونَ بِالمَعروفِ، و یضطَهَدُ فیهِ النّاهونَ عَنِ المُنکرِ، فَأعِدّوا لِذلک الإیمانَ، و عَضّوا عَلَیهِ بِالنَّواجِذِ، وَ الجَؤُوا إلَی العَمَلِ الصّالِحِ و أکرِهوا عَلَیهِ النُّفوسَ تُفضوا إلَی النَّعیمِ الدّائمِ؛ ای مردم! همانا پیشاپیش قیامت، اموری دشوار و هول و هراس هایی بزرگ و زمان های سخت است. در آن زمان ستمگران زمام دار می شوند و نابکاران منصب دار، به امرکنندگان به معروف ستم می شود و نهی کنندگان از منکر، زیر فشار قرار می گیرند. پس ایمان را برای آن روز آماده سازید و بر آن سخت شکیبایی ورزید و آن را به کار نیک و شایسته پناهنده سازید و جانها را بر [پذیرش] آن مجبور گردانید تا به نعمت جاویدان دست یابید». (دیلمی، 1414: ح 33: 343)

ترک امر و نهی

سر زندگی جامعه و پویایی آن به وجود منتقدان و دیده بانانی است که از اصول و چارچوب های جامعه پاسبانی کنند. این مهم در اسلام با عنوان امر به معروف و نهی از منکر شناخته شده است. تا زمانی که چنین روحیه ای در جامعه حاکم باشد،

ص: 176

می توان شاهد رشد معنوی و فزونی فضیلت ها بود، اما زمانی که به بهانه های واهی این امر مهم ترک شود، خمودگی و سستی، ایمان جامعه را فرامی گیرد. این مسئله به خوبی در سخنان پیامبر تبیین شده است:

(«أحَبُّ الأدیانِ إلی اللّه الحَنیفِیهُ فإذا رَأیتَ اُمَّتِی لا یقولونَ للظالمِ: أنتَ ظالمٌ، فقد تُوُدِّعَ مِنهُم؛ آیین حنیف، محبوب ترین دین ها نزد خداست. پس هرگاه دیدی که امت من به ستمگر نمی گویند: تو ستمگری، بی تردید از دست رفته اند». (متقی هندی، 1397: ح 391)

(«إذا لَم یأمُروا بِمَعروفٍ و لَم ینهَوا عَن مُنکرٍ و لَم یتَّبِعوا الأخیارَ مِن أهلِ بَیتی، سَلَّطَ اللّه عَلَیهِم شِرارَهُم، فیدعوا عِندَ ذلک خِیارُهُم فلا یستَجابُ لَهُم؛ هرگاه [مردم] امر به معروف و نهی از منکر نکنند و از نیکان خاندان من پیروی نکنند، خداوند بَدان آنها را بر ایشان مسلط گرداند و در این هنگام، نیکانشان دعا کنند و دعایشان مستجاب نشود». (شیخ صدوق، 1407: ح 493: 385)

(«إذا عَظَّمَت اُمَّتی الدّنیا نُزِعَت مِنها هَیبَهُ الإسلام، و إذا تَرَکتِ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهی عَنِ المُنکرِ حُرِمَت بَرَکهَ الوَحی؛ هرگاه دنیا در نظر امت من بزرگ آید، شکوه اسلام از آنان گرفته شود و هرگاه امر به معروف و نهی از منکر را وا گذارند، از برکت وحی محروم گردند». (متقی هندی، 1397: ح 6070)

(«لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ و لَتَنهَوُنَّ عَنِ المُنکرِ أو لَیلحِینَّکمُ اللّهُ کما لَحَیتُ عَصای هذِه - لِعودٍ فی یدِهِ؛ باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه همان گونه که من پوست این چوب دستی خود را کنده ام، خداوند پوست شما را می کند». (سید رضی، بی تا: ح 371: 353)

مصرف مواد مخدر

مصرف مواد مخدر، یکی از زمینه های هدر رفتن انرژی و توان افراد است. زمانی که این مواد در جامعه ای پویا و هدفمند گسترش یابد، مهم ترین هدف آن، دور کردن افراد از رسیدن به مقاصد عالی است. پدیده ای که امروزه به خوبی در

ص: 177

جامعه نمود یافته است. دین اسلام با هر مادهای که خرد و اندیشه آدمی را ولو برای چند لحظه از او بگیرد، مخالفت کرده و آن را حرام شمرده است. نگرانی دیگر پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله ، روی آوردن جامعه اسلامی به مواد مخدر و الکل است. این نگرانی را از سخنان حضرت جویا می شویم:

(«ألا إنَّ کلَّ مُسکرٍ حَرامٌ، و کلَّ مُخَدِّرٍ حَرامٌ؛ و ما أسکرَ کثیرهُ حَرامٌ قَلیلُهُ، و ما خَمَّرَ العَقلَ فَهُوَ حَرامٌ؛ بدانید هر مست کننده ای، حرام است؛ هر ماده تخدیرگری، حرام است و آنچه بسیارش مست کند، اندک آن نیز حرام است و آنچه عقل را زایل می کند، حرام است». (متقی هندی، 1397: ح 13273)

(«سَیأتی زَمانٌ علی اُمَّتی یأکلونَ شَیئا اسْمُهُ البَنْجُ، أنا بَریءٌ مِنهُم، و هُم بَریئونَ مِنّی؛ زمانی فرا رسد که امت من چیزی به نام بنگ مصرف میکنند. من از این افراد بیزار و به دورم و آنان از من دورند». (نوری، 1407: ج 17: ح 20815: 85)

(«سَلِّموا علی الیهودِ و النَّصاری و لا تُسَلِّموا علی آکلِ البَنْجِ؛ به یهود و نصاری سلام کنید، اما به مصرف کننده بنگ سلام نکنید». (همان: 86)

(«مَنِ احْتَقَرَ ذَنْبَ البَنْجِ فَقد کفَرَ؛ کسی که گناهِ کشیدن بنگ را ناچیز شمارد، کافر است». (همان، ح 20815)

ریاکاری و تظاهر

روح دین داری، توجه به خداوند و اجرای برنامه های او در زندگی است. هر چه این امر مهم را به خطر اندازد، فرد را از رشد واقعی در مسیر معنویت بازمی دارد.

ازاین رو، در آموزه های دینی، نمایش دین داری و انجام برنامه ها و مناسک دینی به نیت جلب توجه دیگران و برخوردار شدن از منافع مالی، حرام شمرده و با عنوان «ریا» از دایره رفتارهای مقبول خارج شده است. در سخنان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ، از تظاهر به دین و خودنمایی، به عنوان آسیب مهم و خطرناکی یاد شده است:

(«إنّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلَیکمُ الشِّرْک الأصْغَرُ. قالُوا: و ما الشِّرْک الأصْغَرُ یا رسولُ

ص: 178

اللّهِ؟ قال: هُوَ الرِّیاءُ؛ ترسناک ترین چیزی که می ترسم به آن مبتلا شوید، شرک اصغر است. گفتند: ای رسول خدا! شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریا». (مجلسی، 1403: ج 72: ح 50: 303)

(«رسولُ اللّه صلی الله علیه وآله - و قد رَآهُ شَدَّادُ بنُ أوسٍ یبکی فَسَألَهُ عمّا یبکیهِ -: إنّی تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِی الشِّرک، أما إنّهُم لا یعبُدُونَ صَنَما و لا شَمسا و لا قَمَرا و لکنّهُم یراؤونَ بأعمالِهِم؛ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله - در پاسخ به شدّاد بن اوس که ایشان را در حال گریه دید و علت را جویا شد - فرمود: برای امتم از شرک می ترسم. نه اینکه آنان بت و خورشید و ماه را بپرستند، بلکه اعمال خود را ریاکارانه انجام دهند». (ابن ابی الحدید، 1387: ج 3: 179)

(«إنّ أخوَفَ ما أخافُ علَیکمُ الشِّرک الأصغرَ. قالوا: و ما الشِّرک الأصغَرُ یا رسولَ اللّهِ؟ قالَ: الریاءُ؛ بیشترین نگرانی من برای شما شرک کوچک است. عرض کردند: ای رسول خدا! شرک کوچک چیست؟ فرمود: ریا». (ابن فهد، 1338: 314)

فتنه های فراگیر

فراگیری فتنه و نفوذ افکار منحرف در ذهن و جان مسلمانان به ویژه نسل جوان، آسیبی است که می تواند سرنوشت دینی فردی را تحت تأثیر خود قرار دهد. زندگی در دهکده اطلاعات و دسترسی به افکار گمراه کننده، این خطر را افزایش می دهد. توجه به مشکل آفرین بودن این مسئله و تغییر نگرش، گام نخست در برابر آن است. پیامبر بزرگ اسلام، چنین خطری را گوشزد فرموده است:

(«لَیغشَینَّ اُمَّتِی مِن بَعدی فِتَنٌ کقِطَعِ اللیلِ المُظلِمِ، یصبِحُ الرجُلُ فیها مؤمِنا و یمسِی کافِرا، و یمسِی مؤمِنا و یصبِحُ کافِرا، یبیعُ أقوامٌ دِینَهُم بعَرَضٍ مِن الدنیا قَلیلٍ؛ پس از من فتنه هایی همچون پاره های شب تار امّتم را فرا پوشاند، چندان که آدمی بر اثر آنها شب، مؤمن باشد و روز، کافر؛ روز، مؤمن باشد و شب، کافر. مردمانی

ص: 179

دین خود را به اندک متاعی از دنیا میفروشند». (متقی هندی، 1397: ح 30893)

سران بی کفایت

زمانی که جامعه اسلامی و زمام مسلمانان به دست سران بی کفایت و شهوت مدار بیفتد، باید شعار امام حسین علیه السلام خطاب به یزید را تکرار کنیم که «علی الاسلام السلام». در مقابل، وجود رهبران شایسته همچون بنیان گذار انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری، جامعه اسلامی را به سوی تعالی و سعادت پیش می برد. در ادامه سخنان پیامبر اعظم درباره سهم سران در موفقیت و شکست جامعه اسلامی را مرور می کنیم.

(«إذا غَضِبَ اللّه عَلی اُمَّهٍ و لَم ینزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، و قَصُرَت أعمارُها، و لَم تَربَح تُجّارُها، و لَم تَزک ثِمارُها، و لَم تَغزُر أنهارُها، و حُبِسَ عَنها أمطارُها، و سُلِّطَ عَلَیها شِرارُها؛ هرگاه خداوند بر امتی خشم گیرد و بر آن عذاب نازل نکند، قیمت ها در آن بالا می رود، آبادانی اش کاهش می یابد، بازرگانانش سود نمی برند، میوه هایش رشد نمی کنند، جوی هایش پُر آب نمی گردند، باران بر آن فرو نمی بارد و بَدانش بر آن سلطه می یابند». (کلینی، 1401: ج 5: ح 53: 317)

(«عَلامَهُ رِضَا اللّهِ تَعالی فی خَلقِهِ: عَدلُ سُلطانِهِم، و رُخصُ أسعارِهِم. و عَلامَهُ غَضَبِ اللّه تَبارَک و تَعالی عَلی خَلقِهِ: جَورُ سُلطانِهِم، و غَلاءُ أسعارِهِم؛ نشانه خشنودی خداوند در میان آفریدگانش چنین است: دادگری حکمرانشان و کاهش قیمت هاشان و نشانه خشم خدای - تبارک و تعالی - بر آفریدگانش این است: بیدادگری حکمرانشان و افزایش قیمت هاشان». (همان، ح 1: 162)

(«اُذَکرُ اللّهَ الوالِی مِن بَعدی عَلی اُمَّتی، إلاّ یرحَمُ عَلی جَماعَهِ المُسلِمینَ؛ فَأَجَلَّ کبیرَهُم، و رَحِمَ ضَعیفَهُم، و وَقَّرَ عالِمَهُم، و لَم یضُرَّ بِهِم فَیذِلَّهُم، و لَم یفقِرهُم فَیکفِرَهُم؛ آن کس را که پس از من بر امتم حکمرانی یابد، به یاد خدا توصیه می کنم که حتماً بر جماعت مسلمانان مهر ورزد؛ بزرگ سالانشان را گرامی شمارد،

ص: 180

بر ناتوانانشان رحمت آورد، دانشمندان شان را بزرگ دارد و آنان را زیان نرساند که خوارشان سازد و به فقر دچارشان نکند که کافرشان کند». (همان، ج 1: ح 4: 406)

پی نوشت:

ابن بابویه قمی، محمد بن علی (شیخ صدوق). 1414٫ الخصال، قم: مؤسسه نشر اسلامی.

ابن بابویه قمی، محمد بن علی (شیخ صدوق). 1407٫ الامالی. قم: مؤسسه البعثه.

ابن نعمان عکبری بغدادی، محمد بن محمد (شیخ مفید)، 1404، الامالی، قم: مؤسسه نشر اسلامی.

حرّانی، حسن بن علی (ابن شعبه). 1404٫ تحف العقول. تحقیق: علی اکبر غفاری. قم: مؤسسه نشر اسلامی.

حلی اسدی، احمدبن محمد (ابن فهد). 1338٫ عده الداعی. تهران: مکتبه وجدانی.

حمدان، ورام بن ابی فراس. [بی تا]. تنبیه الخواطر. بیروت: دارالتعارف و دار صعب.

دیلمی، حسن بن محمد. 1414٫ اعلام الدین. قم: مؤسسه آل البیت.

سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر. 1414٫ الدرالمنثور. بیروت: دارالفکر.

شعیری سبزواری، محمدبن محمد. جامع الاخبار. 1414٫قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی). 1414٫ الامالی. قم: دارالثقافه.

کلینی، محمد بن یعقوب. 1401٫ الکافی. بیروت: دارصعب و دارالتعارف.

متقی، علی بن حسام دین هندی. 1397٫ کنزالعمال، بیروت: مکتبه التراث اسلامی.

مجلسی، محمدبن باقر بن محمدتقی. 1403٫ بحارالانوار. بیروت: مؤسسه الوفاء.

محمدی ری شهری، محمد. 1377٫ میزان الحکمه. قم: درالحدیث.

ص: 181

معتزلی، عبدالحمید بن محمد (ابن ابی الحدید). 1387٫ شرح نهج البلاغه. بیروت: دار احیاء التراث.

منسوب الی ابن نعمان عکبری بغدادی، محمد بن محمد (شیخ مفید). 1414٫ الاختصاص. قم: مؤسسه نشر اسلامی.

موسوی، محمدبن حسین (شریف رضی). [بی تا]. المجازات النبویه. قم: مکتبه بصیرتی.

نوری طبرسی، میرزا حسین. 1407٫ مستدرک الوسائل. قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

روضه

اشاره

ای امت رسول قیامت بپا کنید

لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید

ایام مصیبت پیغمبر خدا...

و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...

کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است

در ماتم پیمبر و تنهایی علی

باید برای حضرت زهرا دعا کنید

از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمؤمنین شروع میشه...

دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...

داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم

حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم

دلت اینجا نباشه...

با پای دل بریم مدینه...

ای مدینه...

ص: 182

عجب روزهایی رو دیدی...

حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم

امان از یتیمی ...

مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...

زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...

هی به صورت زیبای بابا نگاه می کنه...

اشک میریزه...

میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...

بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...

خیلی سخته برای خونواده ای...

ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...

نتونن کاری کنن...

هی رسول خدا بیهوش میشدن...

هی به هوش می اومدن...

بچه ها طاقت نیاوردند...

حسن و حسین اومدن...

خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...

رسول خدا رو در آغوش گرفتند...

گریه می کنند...

تا امیرالمؤمنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...

حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...

فرمودن علی جان...

ص: 183

بگذار بچه ها کنارم باشن...

بگذار با بچه ها وداع کنم...

حسنش رو در آغوش گرفت...

حسینش رو در آغوش گرفت...

لحظات آخره...

دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...

هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...

یک وقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...

راحت شدند...

عرضه بداریم یا رسول الله... آقا...

شما خیلی در دنیا اذیت شدید...

خیلی به شما ظلم کردند...

اما لحظات آخر وقتی چشمان مبارک رو باز کردین...

یک طرف حسن و حسین کنارتون بودن...

یک طرف امیرالمؤمنین کنارتون بودن...

یک طرف هم زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر شما...

دل ها بسوزه...

برا اون آقایی که لحظات آخر وقتی چشماش رو باز کرد ببینه...

و الشمر جالس علی صدره

شمر روی سینه حسین

هر کجا نشستی صدا بزن...

ای غریب حسین...

ص: 184

یک نفر دیگه هم اومد کنار ابی عبدالله...

خواهرش زینب کبری اومد کنار برادر...

اما دیر رسید...

از بالای تل زینبیه یه نگاه کرد دید دارن بردارش حسین رو سر می برن...

چکار کنه بی بی زینب،

یا الله...

دست هاش رو گذاشت روی سر...

صدا زد...

وا محمدا...

واعلیا...

یا رسول الله منو ببخشید آقا...

چیزی نگذشت...

یکدفعه زینب کبری ببینه...

زمین و زمان بلرزه در اومد...

هوا متغیر شد...

نگاه کرد دید...

سر حسینش روی نیزه...

سری به نیزه بلند است در مقابل زینب

خدا کند که نباشد سر برادر زینب

الا لعنت الله علی القوم الظالمین

راه های محبوب شدن نزد پیامبر (سلام الله علیه و آله)

راه محبوب خدا شدن از پیروی پیامبر صلی الله علیه واله می گذرد

ص: 185

تفسیر نمونه، ج 2، ص: 513

قلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ* قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ *(آل عمران: 31.32)

ترجمه:

* بگو: اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است.

*بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمى دارد.

شان نزول:

در باره آیات فوق دو شان نزول در تفسیر مجمع البیان و المنار، آمده است: نخست این که جمعى در حضور پیغمبر ص ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که عمل به برنامه هاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، آیات فوق نازل گردید و به آنها پاسخ گفت.

دیگر این که جمعى از مسیحیان نجران در مدینه به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله آمدند و ضمن سخنان خود، اظهار داشتند که ما اگر مسیح ع را فوق العاده احترام مى گذاریم، به خاطر محبتى است که به خدا داریم، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر: محبت واقعى این است!

همانگونه که درشان نزول خواندیم گروهى بودند: که دم از دوستى پیامبر اسلام صلی الله علیه واله یا سایر انبیاء مى زدند، آیات فوق، مفهوم دوستى واقعى را تبیین مى کند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین روشن مى سازد.

نخست مى فرماید: بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید تا

ص: 186

خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خدا آمرزنده مهربان است (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)

یعنى محبت تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد، کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.

در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى محبوب و خواسته هاى او مى کشاند، البته ممکن است، محبت هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما اینگونه محبت ها به قدرى ناچیز است که نمى توان نام محبت بر آن گذاشت، یک محبت اساسى حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند مى دهد، و در مسیر خواست هاى او به تلاش پرثمر وا مى دارد.

دلیل این موضوع روشن است، زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمى ورزد، بنا بر این، عشق انسان به خدا به خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامه ها و دستورهایش نیز کامل است، و در این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟

این آیه نه تنها به مسیحیان نجران، یا مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر صلی الله علیه وآله پاسخ مى گوید، بلکه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان مى زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.

آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا،

ص: 187

پیامبر صلی الله علیه وآله، امیر مؤمنان علیه السلام و پیشوایان بزرگ مى دانند، و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانه اند.

در معانى الاخبار از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

ما احب اللَّه من عصاه

کسى که گناه مى کند، خدا را دوست نمى دارد.

سپس این شعر معروف را قرائت فرمود:

تعصى الاله و انت تظهر حبه هذا لعمرى فى الفعال بدیع

لو کان حبک صادقا لاطعته ان المحب لمن یحب مطیع

معصیت پروردگار مى کنى، با این حال اظهار محبت او مى نمایى. به جانم سوگند، این کار عجیبى است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مى کردى. زیرا کسى که دیگرى را دوست مى دارد، از فرمان او پیروى مى کند.

قرآن در جمله یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ مى گوید:

اگر محبت خدا داشتید و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشکار شد خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال این دوستى، اثراتش در مناسبات او با شما آشکار مى گردد، گناهانتان را مى بخشد و شما را مشمول رحمتش مى کند.

دلیل دوستى متقابل خداوند نیز روشن است، زیرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پایان و به هر موجودى که در مسیر تکامل گام بر دارد بر اثر سنخیت پیوند محبت خواهد داشت.

از این آیه ضمناً روشن مى شود که محبت یک طرفه نمى تواند وجود داشته باشد، زیرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى کند که عملاً در راه خواسته هاى واقعى محبوب گام بردارد و در چنین حالى به طور قطع، محبوب نیز به او علاقه پیدا مى کند.

ص: 188

ممکن است در اینجا سؤال شود که اگر شخص محب، همواره اطاعت فرمان محبوب کند، دیگر گناهى براى او باقى نمى ماند که بخشوده شود، پس جمله یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ موضوع نخواهد داشت.

در پاسخ باید گفت: اولاً ممکن است این جمله اشاره به بخشش گناهان سابق باشد و ثانیاً شخص محب استمرار بر معصیت محبوب نمى کند، ولى ممکن است بر اثر طغیان و غلبه شهوات، گاهى لغزشى از او سرزند که در پرتو اطاعت هاى مستمر او بخشوده خواهد شد.

نکته: دین و محبت

در روایات متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده که دین چیزى جز محبت نیست، از جمله در کتاب خصال و کافى از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

هل الدین الا الحب ثم تلا هذه الایه إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی، آیا دین جز محبت است، و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود.

منظور از این روایات این است که روح و حقیقت دین همان ایمان و عشق به خدا است ایمان و عشقى که شعاع آن، تمام وجود انسان را روشن مى کند و همه اعضاء و دستگاه هاى تن تحت تأثیر آن قرار مى گیرند، و اثر بارز و روشن آن پیروى از فرمان خدا است.

در آیه بعد، بحثى را که در آیه قبل آمده بود تعقیب کرده، مى فرماید: بگو:

اطاعت کنید خدا و فرستاده او را (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ)

بنا بر این چون شما مدعى محبت او هستید باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبت را عملاً اثبات کنید.

سپس مى افزاید: اگر آن ها سرپیچى کنند، خداوند کافران را دوست ندارد (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ)

سرپیچى آنها نشان مى دهد که محبت خدا را ندارند، بنا بر این خدا هم آنها را

ص: 189

دوست ندارد، زیرا محبت یک طرفه بى معنى است.

ضمناً از جمله أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ استفاده مى شود که اطاعت خدا و پیامبر ص از هم جدا نیستند، به همین دلیل در آیه قبل تنها سخن از پیروى و اطاعت پیامبر ص بود و در اینجا سخن از هر دو است.

تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص: 327

فی روضه الکافی باسناده الى أبی عبد الله علیه السلام حدیث طویل یقول فیه علیه السلام : و من سره ان یعلم ان الله، یحبه فلیعمل بطاعه الله، و لیتبعنا ألم یسمع قول الله عز و جل: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ و الله لا یطیع الله عبد أبدا الا ادخل الله علیه فی طاعته اتباعنا و لا و الله لا یتبعنا عبد أبدا الا أحبه الله، لا و الله لا یدع أحد اتباعنا أبدا الا أبغضنا، و لا و الله لا یبغضنا أحد أبدا الا عصى الله، و من مات عاصیا لله أخزاه الله و أکبه على وجهه فی النار، و الحمد لله رب العالمین.

و فیها خطبه أمیر المؤمنین علیه السلام و هی خطبه الوسیله یقول فیها علیه السلام : بعدان ذکر النبی صلی الله علیه وآله فقال تبارک و تعالى فی التحریص على اتباعه و الترغیب فی تصدیقه و القبول لدعوته: (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ) فاتباعه صلی الله علیه وآله محبه الله، و رضاه غفران الذنوب، و کما الفوز و وجوب الجنه.

على بن إبراهیم عن أبیه عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود المنقری عن حفص بن غیاث عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال: انى لا أرجو النجاه لمن عرف حقنا من هذه الامه الا لأحد ثلثه: صاحب سلطان جائر، و صاحب هوى، و الفاسق المعلن، ثم تلا: (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ) ثم قال یا حفص الحب أفضل من الخوف ثم قال و الله ما أحب من أحب الدنیا و والى غیرنا، و من عرف حقنا و أحبنا فقد أحب الله تبارک و تعالى.

.فی کتاب الخصال عن سعید بن یسار قال قال ابو عبد الله علیه السلام هل الدین الا الحب ان الله تعالى یقول (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ).

ص: 190

عن یونس بن ظبیان قال: قال الصادق جعفر بن محمد علیه السلام ان الناس یعبدون الله تعالى على ثلثه أوجه: فطبقه یعبدونه رغبه فی ثوابه، فتلک عباده الحرصاء و هو الطمع و آخرون یعبدون فرقا من النار فتلک عباده العبید و هی الرهبه و لکنی اعبده حبا له فتلک عباده الکرام، و هو الا من لقوله تعالى: (وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ) و لقوله تعالى.

(قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ) فمن أحب الله أحبه الله و من أحبه الله کان من الآمنین.

فی تفسیر العیاشی عن زیاد عن أبى عبیده الحذاء قال: دخلت على ابى جعفر علیه السلام فقلت. بأبى أنت و أمی ربما خلأ بى الشیطان فخبثت نفسی، ثم ذکرت حبى إیاکم و انقطاعی إلیکم فطابت نفسی؟ فقال: یا زیاد ویحک و ما الدین الا الحب، الا ترى الى قوله تعالى: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)

عن بشیر الدهان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: عرفتم فی منکرین کثیرا، و أحببتم فی مبغضین کثیرا و قد یکون حبا لله فی الله و رسوله، و حبا فی الدنیا، فما کان لله و رسوله فثوابه على الله و ما کان فی الدنیا فلیس شی ء ثم نفض یده، ثم قال، ان هذه المرجئه و هذا القدریه و هذه الخوارج لیس منهم أحد الا یرى انه على الحق، و انکم انما أحببتمونا فی الله، ثم تلا: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) (وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ)(إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ).

عن برید بن معاویه عن أبى جعفر علیه السلام فی حدیث قال: و الله لو أحبنا حجر حشره الله معنا، و هل الدین الا الحب ان الله یقول: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ) و قال (یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ) و هل الدین الا الحب.

.عن ربعی بن عبد الله قال: قیل لابی عبد الله علیه السلام جعلت فداک انا نسمى بأسمائکم و أسماء آبائکم فینفعنا ذلک؟ فقال اى و الله، و هل الدین الا الحب؟ قال الله (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ)

ص: 191

ترجمه المیزان، ج 3، ص: 247

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ (آل عمران: آیه 31)

(سخنى در باره حب و دوست داشتن خدا در ذیل جمله: إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ)

در تفسیر آیه: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ … (1)، گفتارى پیرامون مساله حب داشتیم و گفتیم که حب نسبت به خداى تعالى معناى حقیقى و واقعى کلمه است، همانطور که به غیر خداى تعالى تعلق مى گیرد.

در اینجا این بحث را اضافه مى کنیم که: خداى سبحان به طورى که کلام مجیدش با بانگ رسا اعلام مى دارد و جاى تردید باقى نمى گذارد، بنده خود را به سوى ایمان و پرستش خالصانه خود، و اجتناب از شرک دعوت مى کند، از آن جمله مى فرماید: أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ (2).

پی نوشت:

(1) سوره بقره آیه 165٫

(2) آگاه باش که دین خالص از خدا است. سوره زمر آیه 3

و نیز مى فرماید: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ (1) و آیاتى دیگر از این قبیل.

در این هم شکى نیست که اخلاص در دین وقتى به معناى واقعى کلمه، محقق مى شود که شخص عابد همانطور که هیچ چیزى را اراده نمى کند مگر با حب قلبى و علاقه درونى، در عبادتش هم چیزى به جز خود خدا نخواهد، تنها معبود و مطلوبش خدا باشد، نه صنم، و نه هیچ شریک دیگر، و نه هیچ هدفى دنیوى، بلکه و حتى هیچ هدف اخروى، یعنى رسیدن به بهشت و خلاصى از آتش و امثال این ها، پس خالص داشتن دین براى خدا به همین است که در عبادتش محبتى بغیر خدا نداشته باشد.

حال ببینیم حب چیست؟ و چه آثارى دارد؟ حب در حقیقت تنها وسیله اى است

ص: 192


1- سوره بقره آیه 165٫.
2- آگاه باش که دین خالص از خدا است. سوره زمر آیه 3.

براى اینکه میان هر طالبى با مطلوبش رابطه برقرار کند و هر مریدى را به مرادش برساند، و حب اگر مرید را به مراد و طالب را به مطلوب و محب را به محبوب مى رساند، براى این است که نقص محب را به وسیله محبوب برطرف سازد تا آنچه را ندارد دارا شود، و کمبودش تمام و کامل گردد.

پس براى محب هیچ بشارتى بزرگتر از این نیست که به او بفهمانند محبوبش دوستش دارد، اینجا است که دو حب با هم تلاقى مى کنند و از دو سو غنج و دلال رد و بدل مى شود.

پس انسان اگر غذا را دوست دارد و به سوى آن کشیده مى شود و در صدد تهیه کردنش بر مى آید، براى این است که به وسیله آن نقصى را که (همان گرسنگى باشد) در خود احساس مى کند برطرف نماید، و یا اگر عمل زناشویى را دوست مى دارد و در صدد رسیدن به آن بر مى آید براى این است که نقصى را که در خود سراغ دارد (که همان شهوت است) از خود برطرف نماید.

و همچنین دلش براى دیدن دوستش پر مى زند و این علاقه باعث مى شود که بپا خیزد و در صدد دیدار با او برآید. و به وسیله انس با او، تنگى حوصله خود را جبران کند.

و به همین منوال اگر عبد مولاى خود را دوست مى دارد و یا خادم به مخدوم خود علاقه مى ورزد براى این است که خود را اسیر و گرفتار حق او مى داند، عبد، خود را اسیر حقوق مولا، و خادم، خود را رهین احسان مخدوم مى داند و مى خواهد سنگینى این حق را از دوش خود بیفکند.

(1) و مأمور نشده اند مگر به اینکه خدا را پرستش نموده دین را خالص از آن او بدانند. (سوره مؤمن آیه 14)

و اگر شما خوانندگان عزیز سایر موارد علاقه و محبت را یک یک در نظر بگیرید و یا داستان هاى عشاق تاریخ را بخوانید بدون شک مى بینید که با همه اختلافى که در آنان هست، در این مطلب شریک اند، که مى خواهند با وصل به محبوب،

ص: 193


1- (اى رسول ما) بگو طریقه و روش من و پیروانم این است که خلق را با بصیرت و بینایى به خدا دعوت کنم، خداوند منزه است و من از مشرکین نیستم. (سوره یوسف آیه 108)

خلاى را از خود پر کنند.

پس بنده مخلص که اخلاص خود را با محبت به خدا اظهار مى دارد، هیچ هدفى جز این ندارد که خدا هم او را دوست بدارد، همانطور که او خدا را دوست مى دارد و خدا براى او باشد همانطور که او براى خدا است، این است حقیقت امر.

چیزى که هست خداى سبحان در کلام مجیدش هر حبى را حب نمى شمارد چون حب (که حقیقتش علقه و رابطه اى است میان دو چیز)، وقتى حب واقعى است که با ناموس حب حاکم در عالم وجود، هماهنگ باشد، چون دوست داشتن هر چیز مستلزم دوست داشتن همه متعلقات آنست و باعث مى شود که انسان در برابر هر چیزى که در جانب محبوب است تسلیم باشد.

در مورد دوستى خدا هم همین طور است. خداى سبحان که خداى واحد است و هر موجودى در تمامى شؤون وجودیش به او متکى است، و همه تلاشش در یافتن وسیله اى به سوى او است، خدایى که تمامى خرد و کلان عالم به سوى او باز مى گردد، باید دوستى و اخلاص با او توأم با قبول دین او باشد که همان دین توحید و طریقه اسلام است.

(لازمه دوست داشتن خدا، قبول دین او و اطاعت و تسلیم در برابر اوست)

کسى که خدا را دوست مى دارد باید به قدر طاقت و کشش ادراک و شعورش از دین او پیروى کند و دین نزد خدا اسلام است و اسلام همان دینى است که سفراى خدا مردم را به سوى آن مى خوانند و انبیایش و رسولانش به سوى آن دعوت مى کنند و مخصوصاً آخرین ادیان الهى یعنى دین اسلام که در آن اخلاصى هست که ما فوق آن تصور ندارد، دین فطرى است که خاتم همه شرایع و طرق نبوت است، و با رحلت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله مساله نبوت ختم گردید و این نکته اى که ما تذکر دادیم مطلبى است که هیچ متدبر در قرآن، در آن مطلب تردید نمى کند.

و چگونه ممکن است تردید کند، با اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله

ص: 194

طریقه و راهى را که پیموده، راه توحید و طریقه اخلاص معرفى نموده است، چون پروردگارش او را دستور داده که راه خود را چنین معرفى کند و فرموده: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ، أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی، وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ «1» که در این آیه سبیل خود را

پی نوشت:

(1) (اى رسول ما) بگو طریقه و روش من و پیروانم این است که خلق را با بصیرت و بینایى به خدا دعوت کنم، خداوند منزه است و من از مشرکین نیستم. (سوره یوسف آیه 108)

عبارت دانسته از دعوت به سوى خدا با بصیرت، و پرستش خالصانه و بدون شرک پس سبیل پیامبر اسلام دعوت و اخلاص و پیروى او در این دعوت و اخلاص است.

پس دعوت و اخلاص بالاصاله صفت خود آن جناب و به تبع صفت پیروان او است.

آن گاه در آیه: ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها (1) مى فرماید: شریعتى را که تشریع کرده تبلور دهنده این سبیل، یعنى سبیل دعوت و اخلاص است.

و نیز در آیه: فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ (2) آن سبیل را براى بار دوم روش تسلیم خدا شدن خوانده: و در آیه شریفه: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ (3) روش اسلام را به خودش نسبت داده، و آن را صراط مستقیم خود خوانده است.

پس با این بیان و این آیات روشن گردید که اسلام یعنى شریعتى که براى پیامبر اسلام تشریع شده، (و عبارت است از مجموع معارف اصولى و اخلاقى و عملى و سیره آن جناب در زندگى)، همان سبیل اخلاص است، اخلاص براى خداى سبحان که زیر بنایش حب است پس اسلام دین اخلاص و دین حب است.

ص: 195


1- سوره جاثیه آیه 18٫
2- سوره آل عمران آیه 20٫.
3- سوره انعام آیه 153٫.

و از بیانات طولانى گذشته معناى آیه مورد بحث ما روشن مى گردد، و معلوم مى شود آیه: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، چه معنایى دارد، پس مراد از آیه و خدا داناتر است این شد که اگر مى خواهید در عبادت خود خالص شوید و عبادت شما بر اساس حب حقیقى باشد، این شریعت را که زیر بنایش حب است و تبلور دهنده اخلاص و اسلام مى باشد و صراط مستقیم خدا است و سالک خود را با نزدیک ترین راه به خدا مى رساند، پیروى کنید، که اگر مرا در سبیل و طریقه ام که چنین وضعى دارد پیروى کنید، خداى تعالى شما را دوست مى دارد و همین بزرگترین بشارت براى محب است، در اینجا است که آنچه را مى خواهید مى یابید، و همین است آن هدف واقعى و جدى که هر محبى در محبتش به دنبال آن است، این آن مطلبى است که آیه شریفه با اطلاقش آن را افاده مى کند.

و اما اگر از اطلاقش صرفنظر نموده و وقوعش را بعد از آیاتى در نظر بگیریم که از دوستى با کفار نهى مى کرد و بخواهیم ارتباطش را با آن آیات حفظ کنیم، و در نظر بگیریم که در معناى ولایت دوستى بین ولى و متولى برقرار است، نتیجه مى گیریم که آیه شریفه مى خواهد

پی نوشت:

(1) سوره جاثیه آیه 18٫

(2) سوره آل عمران آیه 20٫

(3) سوره انعام آیه 153٫

بشر را از همین راه ولایت به پیروى رسول خدا صلی الله علیه واله دعوت کند، البته در صورتى که در دعوى ولایت خدا صادق بوده و به راستى از حزب خدا باشند، مى فرماید ولایت خدا با پیروى کفار و تابع هوا و هوس هاى آنان شدن، نمى سازد، ولایت هم که جز با پیروى معنا ندارد، پس اگر واقعاً دوستدار خدایند، باید پیامبر او را پیروى کنند نه مال و جاه و مطامع و لذاتى را که نزد کفار است، در

ص: 196

آیه زیر که فرموده:

ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ، فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ، إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ (1)

توجه مى کنید که چگونه در آیه دوم از معناى اتباع به معناى ولایت منتقل مى شود.

پس بر کسى که مدعى ولایت خدا و دوستى او است واجب است که از رسول او پیروى کند تا این پیرویش به ولایت خدا و به حب او منتهى شود.

و اگر در آیه مورد بحث به جاى ولایت خدا حب خدا را آورده، جهتش این است که اساس، و زیربناى ولایت حب است و اگر تنها به ذکر حب خدا اکتفاء نمود و سخنى از حب رسول و سایر دوستان خدا نکرد، براى این بود که در حقیقت ولایت و دوستى با رسول خدا و مؤمنین، به دوستى خدا برگشت مى کند.

(مغفرت الهى و در نتیجه، افاضه رحمت الهى، اثر نزدیکى خدا به بنده است)

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ رحمت واسعه الهیه و فیوضات صورى و معنوى غیر متناهى که نزد خدا است، موقوف بر شخص و یا صنفى معین از بندگانش نیست، و هیچ استثنایى نمى تواند حکم افاضه على الاطلاق خدا را مقید کند و هیچ چیزى نمى تواند او را ملزم بر امساک و خوددارى از افاضه نماید، مگر اینکه طرف افاضه استعداد افاضه او را نداشته باشد و یا خودش مانعى را به سوء اختیار خود پدید آورد، و در نتیجه از فیض او محروم شود.

و آن مانعى که مى تواند از فیض الهى جلوگیرى کند گناهان است که نمى گذارد بنده او از کرامت قرب به او و لوازم قرب (بهشت و آنچه در آن است) برخوردار گردد، و ازاله اثر گناه از قلب، و آمرزش و بخشیدن آن تنها کلیدى است که در سعادت را باز مى کند، و آدمى را

پی نوشت:

(1) سپس ما تو را بر طریقه اى از دین قرار دادیم، پس همان را پیروى کن، و

ص: 197


1- سپس ما تو را بر طریقه اى از دین قرار دادیم، پس همان را پیروى کن، و هیچگاه پیرو هواى نفس مردم (مشرک) نادان نباش که آنان ذره اى تو را از خداوند بى نیاز نمى کنند، و بدرستى که بعضى از ستمکاران دوست و مددکار یکدیگرند و خدا سرپرست مردم با تقوا است (سوره جاثیه آیه 19)

هیچگاه پیرو هواى نفس مردم (مشرک) نادان نباش که آنان ذره اى تو را از خداوند بى نیاز نمى کنند، و بدرستى که بعضى از ستمکاران دوست و مددکار یکدیگرند و خدا سرپرست مردم با تقوا است (سوره جاثیه آیه 19)

به دار کرامت وارد مى سازد، و بدین جهت است که دنبال جمله یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ فرمود: وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ، چون کلمه حب همانطور که در سابق گذشت محب را به سوى محبوب جذب مى کند، (و نیز محبوب را به سوى محب مى کشاند)

پس همانطور که حب بنده باعث قرب او به خدا گشته و او را خالص براى خدا مى سازد و بندگیش را منحصر در خدا مى کند، محبت خدا به او نیز باعث نزدیکى خدا به او مى گردد و در نتیجه حجاب هاى بعد و ابرهاى غیبت را از بین مى برد، و حجاب و ابرى به جز گناه نیست.

پس نزدیکى خدا به بنده، گناهان او را از بین مى برد و مى آمرزد و اما کرامت هاى بعد از مغفرت، دیگر هیچ بهانه نمى خواهد، بلکه افاضه وجود الهى کافى در آنست که بیانش در سابق گذشت.

دقت در آیه شریفه کلّاً بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ، کلّاً إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (1) و نیز دقت در آیه: یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ (2) در تأیید بیان ما کافى است

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ در حالى که آیه قبلى مردم را دعوت مى کرد به پیروى از رسول و پیروى که معناى لغویش دنبال روى است وقتى فرض دارد که متبوع در حال رفتن به راهى باشد و تابع دنبال او، آن راه را برود و راهى که رسول خدا مى رود صراط مستقیم است که صراط خداست و شریعتى است که او براى پیغمبرش تشریع کرده و اطاعت آن جناب را در پیمودن آن راه بر مردم واجب ساخته، با این حال براى بار دوم در این آیه نیز معناى پیروى رسول را در قالب عبارت:

اطاعت او کنید تکرار فرمود تا اشاره کرده باشد به اینکه سبیل اخلاص که

ص: 198


1- نه همه این بهانه تراشی ها در تکذیب آیات ما غیر منطقى است، علت واقعى آن این است که اعمال زشتشان در دل هاشان اثر نهاده، و آنان را از پروردگارشان محجوب ساخته (سوره مطففین آیه 15)
2- که اگر مرا پیروى کنید خدا نخست شما را دوست مى دارد، و در نتیجه گناهانتان را مى آمرزد.

همان راه رسول است عیناً همان مجموع اوامر و نواهى و دعوت و ارشاد او است.

پس پیروى از رسول و پیمودن راه او، اطاعت خدا و رسول او است در شریعتى که تشریع شده، و شاید اینکه نام خدا را با رسول ذکر کرد براى اشاره به این باشد که هر دو اطاعت یکى است، و ذکر رسول با نام خداى سبحان براى این بود که سخن در پیروى آن جناب بود.

پی نوشت:

(1) نه همه این بهانه تراشی ها در تکذیب آیات ما غیر منطقى است، علت واقعى آن این است که اعمال زشتشان در دل هاشان اثر نهاده، و آنان را از پروردگارشان محجوب ساخته (سوره مطففین آیه 15)

(2) که اگر مرا پیروى کنید خدا نخست شما را دوست مى دارد، و در نتیجه گناهانتان را مى آمرزد.

از اینجا روشن مى شود اینکه بعضى از مفسرین گفته اند: معناى آیه: اطیعوا اللَّه فى کتابه و الرسول فى سنته (1) سخن درستى نیست.

براى اینکه گفتیم از مقام آیه استفاده مى شود که گویى جمله: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ … بیانگر آیه قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی … است.

چرا که آیه شریفه اشعار دارد بر اینکه اطاعت خدا و اطاعت رسول یک اطاعت است، و به همین جهت امر به اطاعت در آیه تکرار نشد، و اگر مورد اطاعت خدا غیر مورد اطاعت رسول بود، مناسب بود که بفرماید: اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول همانطور که در آیه شریفه: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (2) بخاطر اقتضاء مقام، کلمه اطیعوا تکرار شده است.

این را هم بگوئیم و بگذریم، که سخن در آیه شریفه، از حیث اطلاقش و منطبق بودن اطلاقش بر مورد، نظیر همان مطلبى است که در آیه قبلى بیان شد.

ص: 199

نکته ها:

درباره جایگاه پیامبر و لزوم اطاعت از او، در قرآن مى خوانیم: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) (1) هر کس از پیامبر پیروى کند، قطعاً از خدا پیروى کرده است. و در جاى دیگر: (إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ) (2) بیعت با تو بیعت با خداست.

شخصى به امام صادق علیه السلام عرض کرد: جانم فدایت، ما فرزندان خود را به نام هاى شما و پدرانتان مى نامیم، آیا براى ما مفید است؟ حضرت فرمودند: مگر دین غیر از محبّت است، خداوند فرموده: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی» (3)

تفسیر نور، ج 2، ص: 47

پیام ها:

1.هر ادّعایى با عمل ثابت مى شود. (4) (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی)

2. لازمه ى ایمان به خدا، پیروى از اولیاى خداست. «فَاتَّبِعُونِی» (آرى، اسلام منهاى روحانیّت واقعى، محکوم است.)

3.هر کس در عمل سست است، در حقیقت پایه ى محبّت او سست است (تُحِبُّونَ)، (فَاتَّبِعُونِی)

4. در راه اصلاح جامعه، از عواطف کمک بگیریم. (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ)

5.عمل، سخن و سکوت رسول خدا، حجّت و قابل پیروى است. «فَاتَّبِعُونِی»

6.پیامبر معصوم است، زیرا فرمان پیروى عام و بى چون و چرا براى غیر معصوم، حکیمانه نیست. «قُلْ»، «فَاتَّبِعُونِی»

7.اگر مى خواهید خداوند شما را دوست بدارد، باید از سنّت رسول اللَّه پیروى کنید. «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»

ص: 200


1- نساء، 80٫ […..]
2- فتح، 10٫.
3- تفسیر عیّاشى، ج 1، ص 167٫.
4- کار با سعى است نى با ادّعا لیس للانسان الّا ما سعى

8. انسان مى تواند به جایى برسد که رضاى او، رضاى خدا و پیروى از او، پیروى از خدا باشد. (فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)

پی نوشت:

(1). نساء، 80٫ […..]

(2). فتح، 10٫

(3). تفسیر عیّاشى، ج 1، ص 167٫

(4) کار با سعى است نى با ادّعا لیس للانسان الّا ما سعى

9. امتیاز دین الهى بر قوانین بشرى، وجود عنصر محبّت، الگوى عملى و صلاحیّتِ قانون گذار است. «تُحِبُّونَ»، «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»

10.بهترین پاداش ها، پاداشِ معنوى است. محبوبیّت نزد خدا و دریافت مغفرت، بهترین پاداش براى مؤمنان است. «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»

11.نشانه ى دوستى، سرپوش گذاردن روى بدى ها و برخورد با عفو و رحمت است. «یُحْبِبْکُمُ»، «یَغْفِرْ لَکُمْ»

12.کارهاى نیک، مایه ى آمرزش گناهان است. «فَاتَّبِعُونِی»، «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»

13.اطاعت و پیروى از پیامبر، موجب دریافت عفو الهى است. «فَاتَّبِعُونِی»، «یَغْفِرْ لَکُمْ».

روضه وگریز

اشاره

گریز اول:

تا امیرالمؤمنین اومد بچه ها رو از روی سینه پیغمبر خدا بلند کنه...

حضرت فرمودن علی جان...

بگذار بچه ها کنارم باشن...

با دست هایی که رمق نداشت...

حسن و حسینش رو در آغوش گرفت...

عرضه بداریم یا رسول الله...

ص: 201

لحظات آخر طاقت نداشتید ببینید بچه ها رو از کنار شما دور کنند...

اما ای کاش شما کربلا می بودین...

وقتی دختر ابی عبدالله اومد کنار بدن بابا...

صدا زد عمه جان زینب...

(هذا نعش من)

عمه جان این بدن کیه

خدایا با بدن حسین چکار کردند...

دختر... بدن بابا رو نمیشناسه...

سر در بدن نداره...

همه بدن غرق خون...

انگشت و انگشتر نداره...

صدا زد جانان عمه...

این بدن بابای غریبت حسینه...

خودش رو انداخت روی بدن بابا...

شروع کرد به درد و دل کردن...

یدفعه دیدن چند نفر با تازیانه دارن می آیند...

خدایا اینا می خوان چکار کنن...

کنار بدن بابا ...

هم دختر رو زدن هم عمه جانش زینب رو زدن...

یدفعه دختر بی تاب شد...

صدا زد بابا...

أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة

ص: 202

بابا بلند شو ببین...

دارن عمه جانم زینب رو می زنند...

با همان دستی كه زهرا را زدند

در كنار ِ پیكرت ما را زدند

هر کجا نشستی...

دهانت رو خوش بو کن...

بگو یا حسین...

(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)

روضه وگریز

گریزدوم:

عرضه بداریم یا رسول الله...

طاقت نداشتید ببینید...

نور دیدگان شما حسن و حسین رو از روی سینه ی شما بلند کنن...

اما نبودید ببینید با این گل های شما چه کردند...

منو ببخشید یا رسول الله...

بعد شما...

از دو طشت آمد نوای شور و شین

گاه از طشت حسن، گاه از حسین

اندر اینجا قلب زینب خسته بود

و اندر آنجا دست زینب بسته بود

یا رسول الله...

از دو لب های حسن خون می چکید

ص: 203

یا رسول الله...

چقدر سفارش کردید...

فرمودید حسنم غریبه...

یک روز تکه های جگرش داخل طشت در مقابل زینب...

از دو لب های حسن خون می چکید

بگم یا نه آی کربلایی ها...

خورد لب های حسین چوب یزید

یه روزی هم سر مقدس حسینت داخل طشت در مقابل یزید...

هی با چوب خیزران به لب و دندان حسینت می زد...

خورد لب های حسین چوب یزید

الا لعنت الله علی القوم الظالمین

شب 29 صفر

ابعاد شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام

در روایتی از وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام طبق نقل بعضی از منابع روایی آمده است که اگر حلم و بردباری به صورت یک انسان مجسم می شد می شد علی بن ابیطالب: «وَ لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً علیه السلام وَ لَوْ کَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ علیه السلام وَ لَوْ کَانَ الْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَهَ [بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ ع] ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً» (1). اگر حلم و بردباری قرار بود نقاشی شود مجسم شود می شد امیرالمؤمنین علیه السلام چرا که حلم او بردباری او در رأس همه است و صبور و بردبار در مقابل حوادثی بود که منشأ و آغازش بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام است پس اگر حلم را گفت تصویر

ص: 204


1- مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه / ص 135/ المنقبه السابعه و الستون. «یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی [فَقَدْ] آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیَّ کِتَاباً مُبِیناً وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَیْهِمْ مَا خلأ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ (یَسْتَغْنِی عَنِ الْبَیَانِ إِنَّ) اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ فَصَاحَتَهُ کَفَصَاحَتِی وَ دِرَایَتَهُ کَدِرَایَتِی وَ لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً ع وَ لَوْ کَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ ع وَ لَوْ کَانَ الْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ الْحُسَیْنَ ع وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَهَ [بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ ع] ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً.

کنید می شود امیرالمؤمنین

«وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَهَ» تصویر حسن و نیکی در این روایت دارد زهرای مرضیه علیها السلام است

«وَ لَوْ کَانَ الْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ الْحُسَیْنَ علیه السلام ». اگر حیا را بخواهی تصویر کنی تصویر آن صفت است

آن وقت دریک روایت نقل دارد:

«وَ لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً». اگر عقل و خرد و تدبیر را بخواهی تصویر کنی تصویر آن امام علی علیه السلام است البته همه این صفات را همه ائمه دارند همان طور که در زیارت جامعه کبیره هم خطاب میکنیم شما مرکز کرامت و اخلاق و نیکی هستید منتها این روایت با یک عنایتی به زندگی بزرگان در واقع وارد شده که تجسم حلم امیرالمؤمنین تجسم حسن زهرای مرضیه تجسم حیا اباعبدالله و تصویر و تجسم و تمثیل عقل و خرد و اندیشه امام مجتبی علیه السلام است مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله تعالی علیه برای هر کدام از ائمه درود و صلوات ویژه ای دارد که معروف است به صلوات چهارده معصوم الفاظش را خیلی حساب شده انتخاب کرده وقتی به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد می نویسد «السلام علی السید المجتبی و الامام المرتجی صاحب الحسب المنیع و الفضل الجمیع صاحب الجودو المنن دافعالمحنوالفتن». می گوید امامی که جود و کرامت موج میزد در زندگیش فتنه زدایی و ظلم زدایی موج میزد در زندگیش «الامام الرفیع». امام با مقام بلند جمیع و تمام فضایل در زندگی او جمع بود.

به محض اینکه امام حسن به دنیا آمدند یکی از خانم ها بچه را میان قنداق پیچید پیامبر گرامی اسلام جملهای را فرمود که من مقداری راجع به این جمله می خواهم صحبت کنم و عنایت دارم روی این جمله فرمود: «هات ابنی» (1). پسرم را بدهید نفرمود پسر فاطمه نفرمود پسر علی نفرمود دخترم پسرت را بده ابنی این نخستین جمله ای است که بعدها در تاریخ منشأ یک حوادثی شده این جمله منشأ

ص: 205


1- صحیفه الرضا، ص 73٫

یک جریاناتی شده که حالا خواهم گفت این یک نوع عنایت بود هات ابنی بارها این جمله را فرمود انس بن مالک می گوید یک وقت رفتم دیدم پیغمبر در مسجد است امام حسن هم کوچک دو ساله دارد دور پیغمبر می چرخد روی زانویش می نشیند روی شانه اش می رود احساس کردم این بچه دارد اذیت می کند رفتم دستش را گرفتم از پیامبر جدایش کنم فرمود: پسرم و ثمره قلبم را رها کن دست نزن هر کس حسن من را اذیت کند من پیامبر را آزرده است اینجا هم باز تعبیر دارد یا انس دع ابنی پسرم در آیه مباهله هم خدا فرمود پسر حسن و حسین پسر خود پیامبر هم گاهی می فرمود این ها پسرهای من هستند تعبیر ابنا علی ندارد ابنا فاطمه ندارد این نکته دارد

فرزندان رسول خدا صلی الله علیه وآله

آقایان برادران و خواهران چون بعدها این منشأ یک سری حوادث در تاریخ شده و آن حادثه آن است که بنی امیه و بنی عباس تلاش کردند این تعبیر ابن رسول الله را از ائمه بگیرند امروز هم در نوشته ها بعضی از این مغرضین این حرف ها را می زنند تلاش کردند این تعبیر ابن را بگیرند

اقدام معاویه پلید

معاویه رسماً عنوان کرد ذکوان غلامش می گوید به من گفت هر کسی که این ها را حسن و حسین را پسرهای پیغمبر خطاب کرد به من معرفیش کنید که باید با او برخورد شود کسی حق ندارد به این ها بگوید ابنا رسول الله بگویید ابنا علی بن ابیطالب چرا چون اگر به امیرالمؤمنین نسبتش دادند می توانستند با آنها برخورد کنند می توانستند به امام حسن توهین کنند چون اینها با امیرالمؤمنین در واقع سب می کردند داشتند درگیر بودند نزاع داشتند اما وقتی به پیغمبر نسبت دادند دیگر نمی توانستند به امام حسن توهین کنند نمی توانستند به امام حسین توهین کنند نمی توانستند کربلا را علم کنند پسر پیامبر است لذا خیلی تلاش کردند و جالب

ص: 206

هم این است ائمه ما مرتب روی این مسئله عنایت داشتند در سخنرانی ها بگویند انا بن النبی صبح شهادت پدرش امیرالمؤمنین فردایش روز بیست و یکم امام حسن آمد منبر فرمود «انا بن النبی انا بن محمدالمصطفی». امام سجاد در منبر شام فرمود: من فرزند پیامبرم خود امام حسین در خطبه هایش من پسر پیامبرم که ذکوان می گوید یک وقت معاویه به من گفت اسامی نوه ها و فرزندانم را بنویس می خواهم چقدرند می خواهم برایشان یک جایزه ای بگیرم می گوید من اسامی پسرهایش را نوشتم اسامی دخترهایش را نوشتم اسامی نوه های پسریش را هم نوشتم اسامی نوه های دختریش را ننوشتم لیست را بردم پیش او یک جمعی مروان و دیگران نشسته بودند یک نگاهی کرد به لیست گفت پسرهای دخترم پس اسمشان کجاست؟ آنها را من خیلی دوست دارم گفتم مگر شما نگفتی که اینها حسن وحسین پسر پیامبر نیستند چون از زهرای مرضیه اند چطور به پسرهای دخترت اطلاق ابن و فرزند می کنید و می گوید. در جمع خیلی شرمنده شد و سرش را پایین انداخت که خودش گفته بود اسامی فرزندان من را بنویس من اسامی فرزندان دخترش را ننوشته بودم و اینجا ماند در پاسخ معلوم می شود یک جریان حساب شده ای بوده آقایان این قضیه من دیدم در حالات حجاج بن یوسف سقفی سه چهارتا جریان دیدم سه چهارتا جریان هم با سعید بن جبیر هم با دیگران که وقتی این ها را احضار می کرد میگفت اولین اشکالی که به این ها می کرد می گفت شما چرا این ها را می گویید ابن رسول الله چرا امام حسن را می گویید ابن رسول الله

داستان

یحیی بن یعمر را از بلخ آوردند با غل و زنجیر یحیی بن یعمر از علمای خراسان است اهل بلخ است مروج آثار اهل بیت بود با دست و پای بسته با غل و زنجیر آوردنش پیش حجاج پرتش کردند گفت شنیدم در جلساتت فرزندان امام حسین و امام حسن را فرزندان پیغمبر می خوانی چرا این کار را می کنی گفت به دلیل قرآن گفت کدام قرآن کدام آیه گفت این آیه قرآن می فرماید: «وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن

ص: 207

قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (1) نوح را ما (خدا) در مسیر هدایت قرار دادیم فرزندان نوح این ها بودند داوود و سلیمان یکی یکی می آید جلو و زکریا و یحیی و عیسی گفت جناب حجاج عیسی که از پدر به نوح نمی رسد عیسی که اصلاً پدر نداشته عیسی را خدا در قرآن می گوید پسر نوح است ذریه نوح است عیسی از مادر به نوح برمی گردد مریم مادرش است و الا عیسی بن مریم بفرمایید پدر ندارد چرا خدا وقتی ذریه و اولاد نوح را می شمرد می فرماید و من ذریته داوود و سلیمان می آید جلو و زکریا و یحیی و عیسی اگر فرزند دختر ذریه محسوب نمی شد خوب بود اینجا عیسی حذف شود و حجاج گفت بند را باز کنید از او حرف حرف درستی است استدلال قوی است استدلال قرآنی است بند را باز کنید سعید بن جبیر هم همین استدلال را کرد ببینید این یک جریان حساب شدهای بوده است حتی من رد پای این قضیه را در زمان موسی بن جعفر و زمان بنی عباس هم دیدم هارون الرشید می آید مقابل حرم پیامبر می ایستد: «السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا بن عم» سلام بر توای پیامبر خدا سلام بر توای پسر عمو موسی بن جعفر هم از پشت سر می آید در حضور جمعیت یک مرتبه صدا می زند «السلام علیک یارسول الله السلام علیک یا ابا». سلام بر توای پیامبر سلام بر توای پدر جان در مقابل یا بن عم که او می گفت سلام بر توای پدر هارون گفت به چه دلیل پدر؟ به دلیل آیه مباهله به دلیل آیات دیگر که امام استناد کرد پس ببینید آقا امروز هم در این شبهاتی که در نوشته ها می آید و وهابی ها و جاهای دیگر پخش می کنند این مسئله مطرح است چون ابن رسول الله اگر شد امام رضا و همین طور هم است اگر اینها ابناء پیامبر شدند احترامشان احترام پیامبر است احترامشان احترام اهل بیت است ما آیه تطیر را اختصاص به پنج تن نمی دهیم گر چه درباره پنج تن نازل شده: «وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (2).

در جریان کسا آمده اما بر اساس روایات متعددی که از خود اهل بیت رسیده این تا خود امام زمان هم ارواحنا فداه تعبیر اهل بیت سریان دارد جریان دارد این

ص: 208


1- الانعام: 84٫ «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ ۚ کُلًّا هَدَیْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ».
2- الأحزاب: 33. «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

نکته ای بود که من می خواستم برگردانم به اول عرایضم تا بچه به دنیا آمد فرمود هات ابنی پسرم را بدهید دع یا انس ابنی انس پسرم را رها کن هما ابنای اینها پسرانم هستند این رابطه را پیامبر اکرم وثیق مطرح کرد منتها آقا اگر کسی در قلبش مرض باشد بیماری باشد خوب نمی پذیرد زیر بار نمی خواهد برود مگر آن حدیث ارزشمندی که گاهی اوقات من خودم تأسف میخورم این حدیث را که می بینم صحیح بخاری صحیح مسلم سنن ترمذی سنن ابی داوود حداقل چهارتا پنج تا از صحاح اصلی اهل سنت هم صحیح مسلم هم صحیح بخاری هم سنن ابن داوود و ابن ماجه حدیث را نقل کردند که یکی از نویسندگانی که شرح نوشته بر صحیح بخاری می گوید هذا حدیث حسن صحیح این حدیث نیکوست صحیح است سندش قطعی است غیر قابل انکار است همه آنها نقل کردند که اصلی ترین جای این حدیث در صحیح بخاری است که تقریباً از هیچ یک از روایات صحیح بخاری اهل سنت تقریباً نمی گذرند سعی می کند توجیهش کنند سعی می کنند اگر هم یک اشکالی آنجاست توجیهش کنند صحیح بخاری را خیلی برایش احترام قائلند این روایت آنجاست که جابر بن سماره گفت که پیامبر گرامی اسلام فرمودند: «الائمه من بعدی اثناعشر» (1).

خلفای به حق پیامبر صلی الله علیه وآله

در بعضی از روایات دارد «الامراء من بعدی»[6] بعضی روایات دارد من بعدی اثناعشر خلیفه بعضی ها دارد من بعدی اثناعشر قیم دوازده تا قیم دوازده تا ولی دوازده تا خلیفه دوازده تا امیر بعد از من است آن وقت انسان وقتی نگاه می کند توجیه این حدیث را شارح ترمذی ابو حاتم در شرح این حدیث می گوید من خلفاء را شمردم تا روزی که خلافت منقرض شده دیدم چهل تا خلیفه آمده پیامبر چه فرموده؟ فرموده دوازده تا شمردم دیدم چهل تا دوازده تا را به چه کسی بزنم گفت دیدم اگر از اول حساب کنم دیدم که یزید نمی شود خلیفه پیامبر حساب شود با آن جنایاتش با آن بفرمایید جرم هایش فرمود آمدم خوب هایشان را جدا کردم شش هفت تا بیشتر

ص: 209


1- الفقیه ج 4، ص 179٫

نشد حالا خودش می شمارد خلفای اربعه را می شمارد چهارتا عمربن عبدالعزیز پنج تا یکی دو نفر دیگر از جاهای دیگر پیدا کرده می گوید هر چه در این چهل تا گشتم کسی که مثلاً حالا به ضأن او که عالم اهل سنت است می گوید گفتم که چهارتا اولی خلیفه اول دوم سوم بعد علی بن ابیطالب بعد امام حسن پنج تا بعد عمر بن عبدالعزیز شش تا یکی دو نفر دیدم به دوازده تا نمی رسد لذا می نویسد من این حدیث را نمی فهمم این جمله شارح ترمذی است آن وقت جناب بفرمایید سیوطی و دیگران می گویند نه منظور پیامبر همان دوازده خلیفه اول است از خلفای چهارگانه به تعبیر آنها امام حسن معاویه یزید بن معاویه معاویه صغیر مروان عبدالملک و بچه هایش می شوند دوازده تا سلیمان بن عبدالملک می شود آخریشان ولید بن عبدالملک که می نشست در حوض شراب آن قدر شراب می خورد که حوض می رفت پایین این می شود یکی از ائمه جناب سلیمان بن عبدالملک بفرمایید با آن جنایاتش می شود یکی از آن افراد عبدالملک مروان با آن فرماندارهایی مثل حجاج با آن آدم کشی هایش معاویه با آن حجر به شهادت رساندنش با آن عمر بن حمق به شهادت رساندنش با آن در صفین مقابل امیرالمؤمنین ایستادنش می شود یکی از این دوازده تا چرا حدیث را درست معنا نمی کنید چرا حدیث را می گوید نه مطمئناً ابن اثیر می گوید ابن اثیر از علمای بزرگ اهل سنت است صاحب البدایه النهایه کتاب های متعدد دارد می گوید یک چیز را به شما بگویم مسلم این دوازده آن دوازده امام شیعه نیست هر توجیهی می خواهید برایش پیدا کنید اما این نیست چون اینها به امامت به خلافت به ریاست نرسیده اند همه آنها این ها نیستند در صورتی که کلمه خلیفه یعنی جانشین خلیفه الزامش آن کسی نیست که مقام خلافت به او برسد اگر خلافت کسی غصب شد عنوان از او غصب نمی شود ببینید این توجیهی است که متأسفانه می بینید شما حالا بعضی ها مثل

تفسیر خلفا به ائمه اثنی عشر شیعه

محمود ابوریه یک مقداری با انصاف وارد شده گرچه خود حوزه اهل سنت به

ص: 210

شدت علیهش ایستاده اند و کتاب علیهش نوشته اند یک کتاب نوشته ایشان ازواب علی السنه در این کتاب آمده این حدیث را مطرح کرده به این حرف ها خندیده این توجیهات را مسخره کرده می گوید این حرف ها چیست که سیوطی و ابن اثیر می زنند البته با صراحت نگفته منظور ائمه شیعه اند اما در پاورقی می گوید من رفتم خدمت بعضی علماء شیعه این را برایم توضیح دادند و فهمیدم معنایش درست است اینها درست می گویند بعضی از آنها که با دیدگاه روشنفکری وارد شدند در این حوزه مخصوصاً در کشور مصر کتاب هایی که نوشته می شود یک مقداری در مورد این روایت بهتر معنا کردند اما شما نگاه کنید چقدر تلاش شد ابن را از امام حسن و امام حسین و فرزندان جدا کنند الائمه من بعدی اثنا عشر را جدا کنند اهل بیت را عام کنند من کتابی را در عربستان گرفتم

دارم در منزل شاخه های اهل بیت را توجیه می کند خاندان عقیل خاندان پیامبر یکی یکی زن های پیامبر یعنی اهل بیت می شوند یک مجموعه فامیل های گسترده ای کجا خدا از یکی از آنها رجس را دور کرده «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1). انما حصر است اراده اراده تکوینی است رجس شامل همه معاصی می شود می شود در خاندان پیامبر گفت تمام آل عقیل تمام آل جعفر تمام زن های پیامبر تمام این ها بفرمایید پاکند پاکیزه اند هیچ معصیتی نداشتند اصلاً نمی شود یک چنین چیزی را ملتزم شد برای اینکه زیر بار عصمت دوازده امام نروند آمدند نظریه عدالت صحابه را مطرح کردند گفتند صحابه پیغمبر یعنی کسانی که پیامبر را دیده اند و مؤمن از دنیا رفته اند تمام این ها عادلند هر کس هم به آنها ناسزا بگوید کافر است هر کس هم که ناسزا بگوید جهنم می رود خالد بن ولید یکی از اینها است خالد بن ولید مالک بن نویره را کشت با همسرش زنا کرد همسر به اصطلاح مالک بن نویره خبر رسید به خلیفه در مدینه هیچ برخوردی با او نکرد ابوبکر هیچ برخوردی خوب حالا این خالد بن ولید آدم عادلی است کدام عقل این را می پذیرد ما نظریه عدالت صحابه را قبول داریم صحابه عادلند ولی صحابی را معنا کنید صحابی سلمان است صحابی ابوذر است صحابی مقداد است

ص: 211


1- الأحزاب: 33. «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

صحابی کسی است که گام در مسیر پیغمبر برداشته اما خالد بن ولید زمان خود پیامبر رفت یک جنایتی کرد وقتی خبر رسید رفت یمن قبیله ای را قتل عام کرد و برگشت خود منابع نوشته اند رسول خدا دست هایش را آورد بالا تا جایی که زیر بغلش پیدا شد فرمود خدایا من از کار خالد برائت می جویم فرمود بروید به امیرالمؤمنین فرمود برو از قبیله دلجویی کنید دیه شان را بده رضایت بگیر برگرد خوب این آدم را می شود گفت به اصطلاح عادل است

جعل حدیث ابا هریره

ابا هریره که کمتر از دو سال با پیامبر گرامی اسلام بوده پنج هزار حدیث را به پیامبر نسبت داده بعضی از احادیثش را انسان شرمش می شود نقل کند عین حرفهای یهودی هاست عین حرف هایی است که علمای یهود می گفتند یک بازسازیش کرده یک مقدار به آنها سرو سامان داده آورده در منابع دینی ما به جای حدیث پیغمبر قال رسول الله که به این ها می گویند اسرائیلیات، اسرائیلی ات به حرف هایی می گویند که از یهود گرفته شده رنگ اسلامی پیدا کرده داستان هایی که انسان شرمش می شود نقل کند که امیرالمؤمنین گاهی می فرمود اگر این داستان ها را برای من نقل کنید من حد می زنم به شما پیش امام رضا یکی از این داستان ها را یکی خواند نقل کرد در مورد حضرت داوود پیامبر امام رضا سه مرتبه زد به پیشانیش فرمود سبحان الله سبحان الله سبحان الله این دروغ ها چیست به انبیاء نسبت می دهید.

حدیث قرانیق

حدیث قرانیق که سلمان رشدی کتاب خودش را از روی حدیث قرانیق نوشت؛ این ساخته و پرداخته همین ها است. داستان قرانیق یک داستان جعلی و دروغی است که منشأ کتاب آیات شیطانی شد. چرا سلمان رشدی جرأت کرد آیات شیطانی بنویسد؟ از همین منابع اینطوری استفاده کرد از همین حرف هایی که اینها به پیغمبر نسبت دادند سهو به پیغمبر نسبت دادند، اشتباه نسبت دادند، خطا نسبت

ص: 212

دادند، ارتباط با شیطان نسبت دادند.

خدا رحمت کند همه گذشتگان را مرحوم علامه عسکری اعلی الله مقامه الشریف که چندی نیست از رحلت این عالم بزرگوار می گذرد ایشان خیلی با کتاب هایش خدمت کرد به عالم شیعه در «معالم المدرستین» هنری که به خرج داد آمد تمام ارزش های شیعه را از منابع اهل سنت اثبات کرد تمام اعتقادات شیعه را از منابع اهل سنت استخراج کرد و این کتاب را به دنیا فرستاد و معالم المدرستین، شاهکار ایشان است. در کتاب نقش ائمه در احیای دین که من توصیه می کنم این چهارده جلد کتاب را که در دو جلد منتشر شده را ببینند. علامه سید مرتضی عسکری آمد قداست زدایی هایی که از پیامبر شده را آورد. من شرمم می شود روی منبر بگویم چه حرف هایی به پیغمبر نسبت دادند؛ لهو، غنا، رقص. در مورد پیغمبر در صحیحها از تعابیری استفاده می کنند که آدم شرمش می شود. آیا صحابه ای که از پیغمبر این طور قداست زدوده آیا عادل اس؟ و لذا این حرکت یک حرکت حساب شده ای بود که بین اهل بیت و رسول خدا حضرت محمد صل الله علیه و آله فاصله انداخته شود. و رسول خدا نمی خواست این فاصله بیافتد.

لذا پیامبر خطاب به امیر المومنین چنین می فرمود: پسرم، فرزندم، ثمره قلبم. باید خیلی دقت کرد که اهل بیت به بعضی از این تعابیر اصرار داشتند. مثلاً اصرار بود به علی بن ابیطالب، امیرالمؤمنین گفته شود و مع الاسف باب شده خیلی هایمان امام علی می گوییم. در حالی که باید مقید باشیم بگوییم امیرالمؤمنین.

تعبیر امام علی، تعبیر درستی است اما در بعضی از کتاب ها بعضی آثار، بعضی مقالات، بعضی سخنرانی ها (یقیناً گویندگان توجه ندارند) نویسندگان توجه ندارند؛ دشمن می خواست این تعبیر امیرالمرمنین از حضرت گرفته شود می خواست این تعبیر اختصاصی نباشد اما حتی امام صادق اجازه نداد به او بگویند امیرالمؤمنین، فرمود کسی حق ندارد به ما بگوید امیرالمؤمنین؛ امیرالمؤمنین جدم علی بن ابیطالب بود. آن وقت این تعبیر را خلیفه دوم اولین بار درباره خودش به کار برد

ص: 213

و بعضی ها آمدند به او گفتند. از آنجا سدش شکست در زمان سومی و بعدش هم در زمان بنی عباس که رسماً کار به جایی رسیده بود که مأمون را امیرالمؤمنین خطاب می کردند در صورتی که کلمه امیرالمؤمنین صفت ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام بود ما مقید باشیم حضرت را امیرالمرمنین بگوییم. مقید باشیم امام حسن را ابن رسول الله بگوییم خود همین تکرار و تعبیر طبیعتاً نقشه دشمن را بر آب می کند

سیره عملی امام حسن مجتبی علیه السلام

یکی از دغدغه های ائمه ما آموزش مردم بود تربیت مردم بوده تعلیم و جهل زدایی بوده من دو سه تا نمونه در زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام خدمت شما عرض می کنم

در مسجد یک شخصی وارد شد دید تعدادی حلقه درس برقرار است که در نقاط مختلف مسجد نشسته اند. پیش یکی از آن هایی که داشت درس می داد رفت و گفت: آیه ای هست که من معنایش را نمی فهمم می شود برای من تفسیر کنید گفتند کدام آیه؟ گفت این آیه که قرآن می فرماید:

«وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» (1) شاهد و مشهود یعنی چه؟ در سوره بروج این آیه آمده. آن آقایی که درس می داد گفت شاهد روز عرفه است مشهود عید قربان است (2) منظور از شاهد و مشهود این است. آمد آن طرف تر از حلقه دوم معنای این آیه را پرسید؟ و شاهد و مشهود آن هم یک تفسیری شبیه همین با کمی تفاوت برایش کرد که مشهود را عرفه گرفت شاهد را عید قربان گرفت شخص دیگر باز همین تفسیر. تا میگوید رسیدم دیدم یک جوانی (معلوم می شود تازه یک مدتی از رحلت پیامبر گرامی اسلام گذشته بود) با سیمای زیبا گوشه مسجد نشسته است پرسیدم این آقا کیست؟ گفتند حسن بن علی علیه السلام است. رفتم خدمت ایشان عرض سلام کردم گفتم آقا تفاسیر مختلفی برای من شده شاهد و مشهود معنایش چیست؟ فرمود: شاهد رسول الله است مشهود روزقیامت است (3) آقا به چه دلیل فرمود در قرآن:

ص: 214


1- البروج: 3.
2- وسائل الشیعه، ج 13، ص 549٫.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 345٫.

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» (1).

از این جا معلوم می شود که کهن ترین تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است و این یک هنر است که کسی بتواند قرآن را با قرآن تفسیر کند و ائمه ما این کار را کردهاند گر چه همه روایاتشان به ما نرسیده است. بعضی از مفسرین مثل مرحوم علامه طباطبایی کل تفسیرش مبنایش تفسیر قرآن به قران است. فرمود شاهد رسول الله است به این دلیل مشهود هم قیامت است چون قیامت اسم های زیادی دارد یک اسمش خدا می گوید: «و یوم مشهود» روزی که در آنجا شهادت داده می شود شاهد پیامبر است به اعمال ما گواهی می دهد مشهود روزقیامت است یعنی روزی که شهادت در آن ایفا می شود عرض کردم خدا می داند رسالت را کجا قرار می دهد «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» (2).

خدا می داند درست است درباره شما اگر گفتند شما در واقع مفسر قرآنی مخاطب قرآنی آقا هر کجا رفتم کسی تفسیر را برای من بیان نکرد این نقش تعلیم و نقش آموزش در زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام است

حکایت

شخصی آمد وقتی ابهت و عظمت و بزرگواری امام حسن را دید دید آقا سوار بر اسب در یک نماد و هیئت بسیار زیبا لباس خوب یک نگاهی کرد آمد عرض کرد «إِنَّ فِیکَ کِبْراً» (3). من در شما تکبر می بینم

باید توجه داشت هر که با عظمت و با ابهت بود نشانه تکبرش نیست. امام در جوابش چنین فرمود: اینکه در من می بینی عزت است این تکبر نیست «ان فیی عزه» این عزتاست.

عزت یا تکبر

فرق عزت با تکبر این است عزت را خدا می دهد تکبر را آدم خودش برای

ص: 215


1- الأحزاب: 45.
2- الأنعام: 124. «وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیَهٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یَمْکُرُونَ».
3- بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 24 / ص 305/ باب 67 جوامع تأویل ما أنزل فیهم و نوادرها. «کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی الْأَزْهَرِ عَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ بَکَّارٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ قَالَ رَجُلٌ لِلْحَسَنِ ع إِنَّ فِیکَ کِبْراً فَقَالَ کلّاً الْکِبْرُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ لَکِنْ فِیَّ عِزَّهٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ».

خودش ایجاد می کند متکبر خودبزرگ بین است عزیز خدا او را بزرگ کرده «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا» (1).

این طرف پی به اشتباهش برد که عزت معنایش چیست؟ از این موارد زیاد داریم من فرصت نیست عرض کنم متعدد من دیدم گاهی حتی امیرالمؤمنین به او مراجعه می شد سؤالات را ارجاع میداد به امام حسن می فرمود: از نور چشمم سؤال کنید که صاحب تحف العقول در این کتاب ارزشمند حدیثی اش که در قرن چهارم نوشته شده ایشان یک سؤال و جواب مفصلی را می آورد که امیرالمؤمنین پرسیده و امام حسن جواب داده پسرم جود و سخاوت چیست کرامت چیست بابا «أَفْضَلُ الْجُودِ الْعَطِیَّهُ قَبْلَ ذُلِّ السُّؤَالِ» (2).

کرامت این است که قبل از این که طرف طلب کند بروی شناسایی اش کنی کمکش کنی.

پسرم سداد چیست محکمی چیست بابا محکمی این است منکر را با معروف جواب دهی. «دَفْعُ الْمُنْکَرِ بِالْمَعْرُوفِ» (3).

پسرم غفلت چیست؟ بابا غفلت این است نزدیک مسجد باشی نماز را در مسجد نخوانی. پسرم مروت و جوانمردی چیست؟ یک سؤال و جواب مفصلی است در تحف العقول.

این بحث مربوط به بعد علمی و بعد آموزشی زندگی امام حسن می شود.

بعد عاطفی و خانوادگی امام حسن

اما نکته دوم بعد عاطفی و بعد خانوادگی که بحث ما این روزها در بحث معاشرت است یکی دو نکته بگوییم و دیگر سلام بدهم چون ذکر مصیبت هم می خواهیم بکنیم بحث را جمع کنم

وجود مقدس امام حسن فوق العاده به پدر بزرگوارش به مادر بزرگوارش به جد بزرگوارش به برادران وخواهرانش احترام قائل می شد جوانان عزیز گفت من

ص: 216


1- فاطر: 10. «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
2- عیون الحکم و المواعظ (للیثی) / ص 111 / الفصل التاسع فی وزن أفعل و یعبر عنه بألف التعظیم.
3- بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 75 / ص 101 / باب 19 مواعظ الحسن بن علی ع. «ف، تحف العقول أَجْوِبَهُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام عَنْ مَسَائِلَ سَأَلَهُ عَنْهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَوْ غَیْرُهُ فِی مَعَانٍ مُخْتَلِفَهٍ قِیلَ لَهُ علیه السلام مَا الزُّهْدُ قَالَ الرَّغْبَهُ فِی التَّقْوَى وَ الزَّهَادَهُ فِی الدُّنْیَا قِیلَ فَمَا الْحِلْمُ قَالَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ قِیلَ مَا السَّدَادُ قَالَ دَفْعُ الْمُنْکَرِ بِالْمَعْرُوفِ قِیلَ فَمَا الشَّرَفُ قَالَ اصْطِنَاعُ الْعَشِیرَهِ وَ حَمْلُ الْجَرِیرَهِ قِیلَ فَمَا النَّجْدَهُ قَالَ الذَّبُّ عَنِ الْجَارِ وَ الصَّبْرُ فِی الْمَوَاطِنِ وَ الْإِقْدَامُ عِنْدَ الْکَرِیهَهِ قِیلَ فَمَا الْمَجْدُ قَالَ أَنْ تُعْطِیَ فِی الْغُرْمِ وَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِ الْجُرْمِ قِیلَ فَمَا الْمُرُوَّهُ قَالَ حِفْظُ الدِّینِ وَ إِعْزَازُ النَّفْسِ وَ لِینُ الْکَنَفِ وَ تَعَهُّدُ الصَّنِیعَهِ وَ أَدَاءُ الْحُقُوقِ وَ التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاسِ قِیلَ فَمَا الْکَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِیَّهِ قَبْلَ».

با مادرم سر یک بشقاب و سر یک کاسه غذا نمی خورم فاطمه زهرا علیها السلام پرسیدند چرا حسنم چرا عزیزم گفتند مادر می ترسم نگاه شما به لقمه ای باشد نظر شما به لقمه ای باشد و من این لقمه را بردارم تا این حد یک وقت بی احترامی به شما نشود می ترسم نگاه شما به بخشی از غذا باشد و من آن بخش را بردارم و استفاده کنم فرمود پسرم مانعی ندارد من به تو اجازه می دهم با اجازه مادر درروایت دارد با مادر سر یک کاسه غذا می خورد این احترامی است که برای وجود مقدس مادرش قائل بود همه ائمه این طور بودند من در روایت دیدم امام حسین هیچ گاه جلوی پای امام حسن راه نمی رفت هیچ گاه تا امام حسن سخن می گفت سخنش را قطع نمی کرد و صحبت نمی کرد هیچ گاه ندیدند قبل از امام حسن در یک جریانی موضع بگیرد و نظر دهد با اینکه می دانید همسن و سال بودند یک سال فاصله شان بود تقریباً چهل و هفت سال هم باهم بزرگ شدند دو برادر چهل و هفت سال باهم کنار هم بودند شب وروز در کوفه درمدینه بینشان جدایی نبود اما وقتی می نشیند کنار برادرش امام حسن تا نگاه می کند امام حسن می بیند اشک در چشمان امام حسین حلقه زده از مصیبت مسموم شدن امام حسن می فرماید برادرم «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ» (1). روزی به سختی روز تو نیست حسین جان همه گریه می کنند برای من اما تو گریه نکن برای من لا یوم کیومک ببین این احترام و عظمت و ابهتی است که امام حسن برای امام حسین امام حسین برای امام حسن مگر وقتی که بدنش را در قبر گذاشت نفرمود من غارت زدهام غارت زده آن نیست که مالش را می برند «و لیس حریب من اصیب بماله» (2). غارت زده من هستم که با دست خودم برادرم را در قبر می گذارم آقایان برادران خواهران مگر تا زینبش وارد اتاق شد نفرمود ببرید این تشت را طبق بعضی از نقل ها یا اجازه ندهید زینب ببیند چرا این ها اینقدر باهم مهربان بودند باهم صمیمی بودند.

هم اباالفضل العباس بوده امام حسن بوده امام حسین بوده همه باهم خاندان امیرالمؤمنین بودند یک مقدار یاد بگیریم احترام امام حسنی که چهل سال بعد از شهادت مادرش تا نگاهش به مغیره می افتد اشک می ریزد می گوید این خبیث

ص: 217


1- الأمالی (للصدوق) / النص / ص 116 / المجلس الرابع و العشرون. «الْحَسَنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ ع إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَار»
2- تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام ) / ج 2 / ص 65 / أبیات للحسین علیه السلام فی رثاء أخیه الحسن علیه السلام . و لیس حریب من اصیب بماله

مادرم را کتک زد «انت الذیضربت امی حتی ادمیتها» (1). این ها نکته دارد زندگی ما مادرانمان احترام دارند پدرانمان را احترام کنیم وقتی پدرش به شهادت رسید آمد بالای منبر بعد از شهادت فرمود مردم کسی دیشب از دنیا رفت که نه در گذشته نظیر داشت نه در آینده نظیر خواهد داشت کنار بستر پدر اشک میریخت بابا کاش من می مردم و اینگونه تو را در این وضعیت نمی دیدم مگر زینب شب عاشورا به امام حسین عرض نکرد «لیت الموت اعدمنی الحیاه» (2). برادر کاش دعا می کردی زینب قبل از تو بمیرد و این حادثه را نبیند این ها نکته درونش است این ها تمام زندگیشان بر اساس این مبانی است به برادرمان به خواهرمان ماه رمضان است نیمه ماه شد سرازیر دارد می شود ماه فرصت ها زود می گذرد اگر کینه ای هست کدورتی هست رفع کنیم باهم صمیمی شویم برسیم به هم اینقدر ارزشی ندارد دنیا که ما در مصیبت ها باهم مهربان شویم غالباً در مصیبت ها باهم مهربان می شویم اینقدر ارزشی ندارد که برای هم مخصوصاً برادر و خواهر و پدر را بزنیم اگر او رعایت نمی کند شما رعایت کنید از رو ببر کاری کن که شرمنده کنی و خودش بیاید در زندگی طبیعتاً موازین اخلاقی را رعایت کند شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام تجسم حلم و جود و سخاوت و بردباری و شجاعت وعظمت بود شخصیتی بود که دشمنانش گفتند «علیه سیماءالانبیاء و بهاء الملوک» (3). چهره ات چهره پیامبر است چهره انبیاست عظمتت عظمت ملوک است

مروان با آن خباثتش تشییع جنازه آمده بود زیر تشییع جنازه بدن را بگیرد و شرکت کند یک کسی گفت تو دیگر چرا؟ تو که اینقدر این آقا را زجر دادی آزار دادی گفت این آقا کوه حلم بود کوه بردباری بود وواقعا چنین بود آقایی که اینقدر مظلوم است در خانه خودش همسرش دشمنش است می داند می فرماید من نمی توانم قبل ازواقعه تصمیم بگیرم آقایی که در مقابلش بعضی دوستانش در مدینه به او جسارت می کردند آقا چرا صلح کردی؟ چرا جنگ نکردی؟ چرا پذیرفتی؟ در صورتی که خود رسول الله در تولد امام حسن طبق بعضی نقل ها فرمود فرمود حسنم کاری می کند که خون مسلمانان را حفظ می کند وهمین هم شد این صلح

ص: 218


1- بحارالانوار، ج 44، ص 81٫.
2- بحارالانوار، ج 45، ص 2٫.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 338٫.

مقدمه قیام عاشورا را فراهم کرد

امروز منصوب به این شخصیت بزرگوار است

خدایا به عظمت امام حسن قسمت می دهیم همه ما را بر سر خان کرامت وجود و احسانش امروز مهمان بگردان خدایا به جود و سخاوت و عظمتش قسمت می دهیم همه فقرا همه کسانی که قرض دارند گرفتارند مستاجرند خدایا گرفتاریشان را به خان کرامت امام مجتبی مرتفع بگردان خدایا به همه ما در این روزها مخصوصاً امروز که به عنوان کمک به فقرا اعلام شده خدایا به همه ما دست دهنده و بخشنده عنایت بفرما

السلام علیک یا ابا محمد یا حسن بن علی ایها المجتبی یابن رسول الله یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله.

[1]. مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه / ص 135/ المنقبه السابعه و الستون.

«یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی [فَقَدْ] آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیَّ کِتَاباً مُبِیناً وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَیْهِمْ مَا خلأ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ (یَسْتَغْنِی عَنِ الْبَیَانِ إِنَّ) اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ فَصَاحَتَهُ کَفَصَاحَتِی وَ دِرَایَتَهُ کَدِرَایَتِی وَ لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً ع وَ لَوْ کَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ ع وَ لَوْ کَانَ الْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ الْحُسَیْنَ ع وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَهَ [بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ ع] ابْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً.

[2]. صحیفه الرضا، ص 73٫

[3]. الانعام: 84٫ «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ ۚ کُلًّا هَدَیْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی

ص: 219

الْمُحْسِنِینَ».

[4]. الأحزاب: 33. «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[5]. الفقیه ج 4، ص 179٫

[6].

[7]. الأحزاب: 33. «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[8]. البروج: 3.

[9]. وسائل الشیعه، ج 13، ص 549٫

[10]. بحارالانوار، ج 43، ص 345٫

[11]. الأحزاب: 45.

[12]. الأنعام: 124. «وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیَهٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یَمْکُرُونَ».

[13]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 24 / ص 305/ باب 67 جوامع تأویل ما أنزل فیهم علیهم السلام و نوادرها.

«کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی الْأَزْهَرِ عَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ بَکَّارٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ قَالَ رَجُلٌ لِلْحَسَنِ ع إِنَّ فِیکَ کِبْراً فَقَالَ کلّاً الْکِبْرُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ لَکِنْ فِیَّ عِزَّهٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ».

[14]. فاطر: 10. «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».

ص: 220

[15]. عیون الحکم و المواعظ (للیثی) / ص 111 / الفصل التاسع فی وزن أفعل و یعبر عنه بألف التعظیم.

[16]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 75 / ص 101 / باب 19 مواعظ الحسن بن علی علیه السلام.

«ف، تحف العقول أَجْوِبَهُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام عَنْ مَسَائِلَ سَأَلَهُ عَنْهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَوْ غَیْرُهُ فِی مَعَانٍ مُخْتَلِفَهٍ قِیلَ لَهُ علیه السلام مَا الزُّهْدُ قَالَ الرَّغْبَهُ فِی التَّقْوَى وَ الزَّهَادَهُ فِی الدُّنْیَا قِیلَ فَمَا الْحِلْمُ قَالَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ قِیلَ مَا السَّدَادُ قَالَ دَفْعُ الْمُنْکَرِ بِالْمَعْرُوفِ قِیلَ فَمَا الشَّرَفُ قَالَ اصْطِنَاعُ الْعَشِیرَهِ وَ حَمْلُ الْجَرِیرَهِ قِیلَ فَمَا النَّجْدَهُ قَالَ الذَّبُّ عَنِ الْجَارِ وَ الصَّبْرُ فِی الْمَوَاطِنِ وَ الْإِقْدَامُ عِنْدَ الْکَرِیهَهِ قِیلَ فَمَا الْمَجْدُ قَالَ أَنْ تُعْطِیَ فِی الْغُرْمِ وَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِ الْجُرْمِ قِیلَ فَمَا الْمُرُوَّهُ قَالَ حِفْظُ الدِّینِ وَ إِعْزَازُ النَّفْسِ وَ لِینُ الْکَنَفِ وَ تَعَهُّدُ الصَّنِیعَهِ وَ أَدَاءُ الْحُقُوقِ وَ التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاسِ قِیلَ فَمَا الْکَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِیَّهِ قَبْلَ».

[17]. الأمالی (للصدوق) / النص / ص 116 / المجلس الرابع و العشرون.

«الْحَسَنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ ع إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَار»

[18]. تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام ) / ج 2 / ص 65 / أبیات للحسین علیه السلام فی رثاء أخیه الحسن علیه السلام .

و لیس حریب من اصیب بماله

[19]. بحارالانوار، ج 44، ص 81٫

ص: 221

[20]. بحارالانوار، ج 45، ص 2٫

[21]. بحارالانوار، ج 43، ص 338٫

روضه

برصبر حسن و خوی احمد صلوات

براختر دوم امامت صلوات

خواهیکهخداوندبخشدهمهعصیانتورا

بفرست برغریب مدینه امام حسن مجتبی صلوات

((ره) دعای_فرج)

(ره) السلام_ علیک_ یاابامحمد_ یاحسن_ ابن_علی_ ایهاالمجتبی_ یابن_ رسول_ الله_ یا_ حجة_ الله_ علی_ خلقه_ یاسیدنا...

من گدایم من گدایم یا حسن

من گدای بی نوایم یا حسن

تو گل زهرائی ومن خار توام

عشق تو داده بهایم یا حسن

مبتلای درد هجران توام

من مریضم ده شفایم یاحسن

توطبیب قلب هردل خسته ای

کوی تو دارالشفایم یا حسن

آقا جان...

بر ندارم دست از دامان تو

تا کنی حاجت روایم یا حسن

هر چه دارم از تو دارم یا حسن

ص: 222

هرچه خواهم ازتو خواهم یاحسن

گر نبودم نوکر /کنیز خوبی تو را

باز امید شفاعت ازتودارم یاحسن

علیه السلام mohtavayerozeh

نقل می کنند عربی بود تو مدینه.. هر وقت می خواست از مدینه به امام رضا سلام بده.. روشو می کرد طرف طوس...می گفت السلام علیک یا غریب الغربا...

یه سال اومد مشهدالرضا...وقتی وارد صحن و سرای امام رضا شد..

شروع کرد گریه کردن..

گفت ای عزیز زهرا.. آقا جان. یا امام رضا علیه السلام..

آقا از مدینه بهت سلام میدادم...

می گفتم... السلام علیک یا غریب الغربا..

می گفتن امام رضا غریبه..

غریب الغرباست..

آقا جان... یا امام رضا...آقا با تمام سختی اومدم زیارت..

(ان شاالله خدا قسمت وروزیت بکنه..)

آقا حالا که اومدم زیارتت..

می بینم، صحن و سرا داری..

گنبد طلا داری..

آقا جان ضریح داری...

این همه زائر داری..

زائرا مثل پروانه دور حرمت می گردند..

شروع کرد ناله زدن..

ص: 223

گفت آقا ...آگه میخوای غریب ببینی پاشو بریم مدینه...

چهار تا قبر غریب نشونت بدم با خاک یکسانه...حتی یه سایبونم ندارن...

(رحمت خدا به این گریه ها..)

(رحمت خدا به این ناله ها...)

الهی بری مدینه..

الهی قسمت و روزیت بشه مدینه...

آگه شب برسی مدینه می بینی همه شهر چراغونه..

اما من بمیرم یه جا تاریکه.. اونم بقیعه..

قربان غربت ائمه بقیع..

قربون غربت امام حسن علیه السلام..

چقدر مظلومه...چقدر غریبه..

الهی هیچ کس غریب نباشه...

من بمیرم برا اون آقایی که تو خونشم غریب بود محرم نداشت....

پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود به قدری حسنم مظلومه که ملائکه و مرغان آسمان براش گریه می کنند..

فرمود هر کس برا حسنم گریه کنه کور وارد محشر نمیشه

(امان از غربت امام حسن علیه السلام )

خوشا بحال اونایی که امروز برا امام حسن علیه السلام گریه می کنند..

همه می دونید مادش زهرا خیلی روضه امام حسنو دوست داره...

اما چه کردند با عزیز دل زهرا..

چه کردند با میوه قلب رسول الله صلی الله علیه وآله

آی حاجت دارا.. آی ناله دارا.. آی جوون دارا.. آی مریض دارا...

ص: 224

یه لحظه دلتو ببرم مدینه...

(کدوم لحظه رو یاد کنم)

لحظه ای که امام حسین نشست کنار بدن تیر خورده برادرش امام حسن..

چه صحنهای دید..

شروع کرد ناله زدن..

(دشتی)

برای تو دلم دارد بهانه

گرفت از آه من آتش زبانه

به زیرلب حسین اینگونه می گفت

الهی دفن می گشتی شبانه

صدا زد داداش..

دیگه به خودم عطر نمی زنم..

دیگه محاسنمو خضاب نمی کنم...

آخ.. غارت زده به کسی نمیگن که اموالشو به غارت برده باشن.. غارت زده به منه غریبی میگن... که مثل تو برادر رو باید تو خاک بگذارم..

امان از دل حسین علیه السلام ..،2

اما آی کربلائیا.. آی ناله دارا...آی آبرودارا..

دلتو یه لحظه ببرم کربلا..

(چی می خام بگم..)

می خام بگم..

اینجا امام حسین تیرها رو از بدن برادرش حسن بیرون کشید.. ناله کرد...گریه کرد...

ص: 225

(اما دلت کربلاست..)

تو کربلا هم ناله زد...

لحظه ای که اومد کنار نهر علقمه..

آخ نشست کنار بدن ابالفضل..

صدا زد..

"«الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی»"

کمرم شکست داداش..

(اوج) ️داداش.. امیدم نا امید شد..

داداش پاشو رقیه ام تو خیمه منتظره..

پاشو رباب منتظره..

پاشو عباسم...نزار خواهرمون زینب اسیری بره......

تو مثل جون عزیزی

اگر که برنخیزی

رقیه ام رو میبره

عدو برا کنیزی

اخا اَخا اباالفضل 4

خیمه ها میشه غارت

زن ها میرن اسارت

میشه به پیش چشمات

به زینبت جسارت

اخا اَخا اباالفضل 4

هر چقدر ناله داری به سوز جگر امام حسین کنار بدن برادر.. از سویدای دل

ص: 226

ناله بزن بگو.. علیه السلام یاحسین..

صفات امام مجتبی علیه السلام

اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّیطانِ الرَّجیم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا وَ حَبِیبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِین ألمَعصومین سیَّما بقیه الله فِی الْاَرَضین ولعن علی اعدائهم أعدا الله أجمعین».

قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً» (مریم: 96)

رسول خدا وقتی نگاهشون به چهره امام مجتبی افتاد فرمودند: «هذا إبنی تُفاحَتی ثمره فوادی مهجه قلبی و قره عینی»؛ (بحارالانوار) این فرزند نور چشم من است فرزند من است این فرزند ثمره قلب من است، «من آذاه هذا فقد آذانی»؛ کسی که این فرزند منو بیازارد مرا آزارده است.

دانشمندان اهل سنت هم نوشتند، شیعیان هم نوشتند، متعدد کلمات و مطالبی که پیامبراکرم درباره امام حسن فرمودند و خصوصیات اخلاقی این بزرگوار رو واثل بن عطا می نویسد: «عَلَیْهِ سیماءُ الانبِیاءِ وَ بَهاءُ الْمُلُوکِ»؛ (مناقب، ج 4، ص 9) چهره چهره انبیا و پیامبران بود ابهت و عظمت عظمت پادشاهان و ملوک «عَلَیْهِ بَهَاءُ اَلْمُلُوکِ وَ سِیمَاءُ اَلْأَنْبِیَاءِ»؛ (مناقب، ج 4، ص 9) اباهریره که از شخصیت های اهل سنت از کسانی است که به هر حال از او نقل کردند تو منابع اهل سنت با اینکه میانه خوبی با اون حضرت نداشت با امیرالمؤمنین نداشت اما می گفت من هر وقت حسن بن علی رو تو کوچه های مدینه می بینم یادم نمیره که در آغوش پیامبر بود که من برداشتم آینه حالا نمی خوام این بحث مطرح کنم پیامبر

ص: 227

می خواست حرمت جایگاه عظمت این ها را به مردم و به اصحاب نشان بده می دید چه برخوردی بعداً با این ها خواهد شد جای حرف باقی نگذاره، لذا مقابل اصحاب گاهی مثلاً یک مسیر طولانی یکی رو رو این شانه سوار می کرد یکی رو رو اون شانه، هرکس میآمد یا رسول الله بذارید ما بگیریم بچه ها رو می فرمود نه اینا خوب راکبانی هستند بذارید خودم آنها را حمل کنم به اشکال مختلف با بوسیدن، با بوئیدن، با کلام، با در آغوش گرفتن، می خواست بفهمونه به اصحاب که این ها رو تکریم کنند تجلیل کنند باعث آزار و اذیت اینها رو فراهم نکنند.

مردم داری امام حسن علیه السلام

خب من یه بحث رو امروز از زندگی امام حسن می خوام خدمت شما تقدیم کنم و یه نکاتی پیرامونش عرض کنم و به هر حال همین کافیست چون بیشتر از این ما نمی رسیم به بحث بپردازیم و اون بحث مردم داری امام حسن مجتبی - علیه السلام - هست.

ببینید ماها گاهی عبادت رو فقط در مسائل فردی می بینیم نماز، روزه، دعا، ذکر، حج، درصورتی که حجم روایاتی که مردم داری، مردم داری که میگم نه فقط کمک مالی به مردم، نه حفظ آبروی مردم، حفظ شخصیت مردم، عرض می کنم که کمک فکری به مردم، حفظ شخصیت جوان ها، بار از دوش مردم برداشتن، رفع اختلاف بین مردم، آشتی دادن بین زن و شوهرها، پدر و پسرها، همسایه ها، مجموعه اون عواملی که باعث میشه مردم مردم که می گم به معنای عامش تو جامعه استفاده کنند از انسان، مجموعه روایاتی که ثواب اینارو نوشته نوشته به قول یکی از عزیزان می فرمود یه جلد دومی میشه برای مفاتیح الجنان که اگر این جمع آوری بشه می بیند ثواب اینها به حدی است که مثلاً عرض می کنم خود امیرالمؤمنین می فرماید: دو نفر شما صلح بدید یه خورده با این حرف بزنید یه خورده با این این دو تا با هم صلح کنند

یَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَ الصِّیَامِ

ص: 228

اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی جِیرَانِکُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِیَّهُ نَبِیِّکُمْ مَا زَالَ یُوصِی بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ.

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ.

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاهِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ.

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا.

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ.

لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ.

ثُمَّ قَالَ: یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) یَقُولُ إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَهَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ. (نهج البلاغه صبحی صالح، ص 422)

بالاترین شفاعت

این از یک سال نماز و روزه بالاتر است. یک لبخند تو چهره مردم بزنید میگه صدقه است تبسم در چهره مردم صدقه است، یک عرض می کنم که آب رسانی برای مردم، آبرو گذاشتن برای مردم، روایاتی که داریم حالا، باعث ازدواج شدن، أفضل الشفاعه أن تشفع بین اثنین فی النکاح؛ (وسائل الشیعه، ج 20، ص 45) بالاترین شفاعت ها که شفاعت قیامت شامل آدم می کنه اینکه به واسطه ازدواج دو نفر بشی، چیزهایی که تقریباً یه مقداری تو مردم کمرنگ شده، کم هم نوشته شده کم هم کتاب دربارهاش است علما و بزرگان ما کتاب های دعا زیاد نوشتن صدها کتاب دعا سید بن طاووس، شیخ طوسی، متأخرین، متقدمین، اما کتابی که در

ص: 229

این رابطه باشد ثواب خدمت رسانی، ثواب باعث ازدواج شدن، آب رسانی، صلح دادن، اختلاف رفع کردن این ها، من یه حدیثی اول از امام حسن مجتبی براتون بخوانم عنایت بفرمائید این حدیث خیلی زیباست می دونید ما همه دلمون میخواد روز قیامت آرامش داشته باشیم مخصوصاً با أنبیا آدم بتونه محشور بشه چقد عالیه آدرم روز قیامت با ابراهیم پیامبر با عیسی بن مریم در رأس آنها با رسول گرامی اسلام با امیرالمؤمنین با شهدا، با صالحین، با سلمان و اباذر یعنی تو یک جرگه آدم وارد بشه تو یک گروهی که این ها هستند خب دیگه ما را هم قاطی خودشون می برند بهشت دیگه آگه آدم تو این جرگه تونست وارد بشه، امام مجتبی فرمود: «مَن وَاسَا اَخَاهُ بِمال اَو جَاه اَو کَلمه طیبه حُشِرَ مَعَ الاَنبیا و الصِّدیقین و الشهدا و الصالحین وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً)؛ هر کسی سه تا کار بکنه روز قیامت با انبیا و شهدا محشور میشه اینها هم خوب رفیق های هستند آدم زمین نمی ذاره، اینها رفیق نیمه راه نیستند.

محشور شدن با انبیاء و شهدا

فرمود: هر کسی سه تا کار بکنه «مَن وَاسَا اَخَاهُ؛ کسی که به درد مردم برسه، بِمال؛ با پولش، أَو جَاه؛ با آبروش، أو کلمه طیبه؛ با حرفش بار از دوش مردم برداره با پولش، با آبروش یا سخن زیبا، حالا من هر سه تا شو مثال میزنم براتون.

از زندگی امام حسن یه کسی آمد خدمت ایشون عرض کرد آقا گرفتارم بدهکار بود آقا فرمود که من هزار درهم می تونم بهت کمک کنم هزار درهم خیلی پول بوده منتها تو منطقه شما یک ناصبی است ناصبی یعنی کسی که با امیرالمؤمنین - علیه السلام - مخالفه علی - علیه السلام - را قبول نداره، ناسزا میگه سب به امیرالمؤمنین می کنه یک کسی اونجاست تو دهات شما تو شهر شما داره جوان هارو منحرف می کنه داره مردم را به انحراف می کشه، من می تونم یه حرفی یادت بدم بری اون با بارو محکومش کنی جلوشو بگیری دیگه منحرف نکنه کسی رو یا پول بهت بدم که بدهکاریت راه بیفته، کدوم هاشو می خوای؟ یه خورده فکر کرد گفت: یابن رسول الله همون حرفو بهم یاد بدید برم جلوی انحراف فکری مردم را بگیرم حالا بدهی

ص: 230

امو ان شاء الله خدا کمک می کنه آقا فرمود: پول هم بهت میدم می خواستم ببینم جوابت چیه؟ هم هزار درهم آقا بهش داد هم اون استددلال رو بهش یاد داد،

اسلام دین نشاط و شادی

ببینید بمال أو کلمه طیبه؛ گاهی اینطور داشت می رفت تو کوچه های مدینه دید چند تا جوان دارند با هم شوخی های زننده می کنند آقایون عزیزان اسلام دین نشاط دین شادی است با شوخی مخالفتی نداره خود رسول خدا می فرمود: أنا أمزح؛ من اهل شوخی هستم اتفاقاً نگاه می کردم دیشب دیدم خود امام حسن یک کسی تو مدینه بودیم خیلی شوخ طبع بود امام حسن خیلی دوسش داشت گاهی گاهی امام حسن - علیه السلام - سراغ اینو میگرفت میگفت فلانی کجاست؟ بهش بگید بیاد یه خورده با هم حرف بزنیم گپ بزنیم.

من در روایت دیدم یک کسی بود تو مدینه شوخ طبع گاهی امام حسن مجتبی - علیه السلام - می رفت سراغش که یک روز رفت آقا سراغش فرمود: حالت چطور گفت آقا نه خدا ازم راضی نه شیطون نه خودم آقا یه لبخندی زد فرمود: این چه جوابی میدی من می گم حالت چطور گفت آقا حالم همینه نه خدا، نه شیطون، نه خودم آقا فرمودند چرا؟ گفت خدا ازم راضی نیست چون خدا میگه اطاعت منو بکن گناه نکن منکه گوش نمیدم به حرفش شیطان ازم راضی نیست شیطان میگه بیا مرید محض من شو اصلاً نماز نخون مسجد نرو خب اونم گوش نمیدم حرفشو بالأخره مسجدمو میام نمازمو می خونم خودمم به خودم بدنم، جانم، نفسم به من میگه همیشه بمون پیر نشو از این دنیا نرو مریض نشو خب من نمی تونم که جوابشو بدم مریض میشم پیر میشم از دنیا میرم پس نه خودم نه خدا و نه شیطان امام یه لبخندی زد.

الان بعضی اوقات جلسات با بطالت میشه با لغو و بیهودگی میشه وإلا خود پیغمبراکرم فرمود: أنا أمزح؛ من اهل شوخی ام اهل مزاح هستم وکتاب هایی دیدم

ص: 231

نوشته شده جمع آوری کردند شادی ها شوخی های اهل بیت را اومد خدمت امام مجتبی - علیه السلام - یک کسی گفت آقا الان فلان جا بودم یک کسی پشت سر شما حرف میزد آقایون میدان ندهید به اینجور افراد ائمه ما میدان نمی دادند آگه درستم باشه سخن چینی است آگه یک کلاغ چهل کلاغشم نکرده باشه اشتباه نشنیده باشه آخه.

یه وقتی یه کسی آمد پیش امام کاظم گفت آقا یه جایی بودم فلانی که میگه شیعه شماست و پیرو شماست شما رو خیلی قبول داره تو یکی از جلسات امرهای بغداد اون امیر که مأمور هارون الرشید بود به این آقایی که شیعه شماست گفت: تو موسی بن جعفر را امام می دونی گفت: نه والله موسی بن جعفر امام من نیست هارون الرشید امام من است اینو آمد برا امام کاظم نقل کرد آقا فرمودند که درست گفته حرف قشنگی زده منظورش این هست که امام دو جور داریم امام حق امام باطل قرآن می فرماید: امام نار داریم امام نور گفته والله موسی بن جعفر امام من نیست یعنی امام باطل نیست گفته به خدا هارون الرشید امام منه یعنی امام باطل منه.

این بنده خدا اصلاً به ذهنش یه چنین حملی نمی رسید حرف مردم را باید حمل کرد بر صحیح.

اومد گفت یابن الرسول الله پیش امام حسن مجتبی الان یک کسی داشت پشت سر شما اینطور میگفت آقا فرمود: القیتنی فی تعب؛ برام زحمت ایجاد کردی یه کاری درست کردی چه کاری؟ شما الان می خواهی جوابشو بدی فرمود: نه الان باید بلند بشم هم برای اون طلب مغفرت کنم آگه همچین حرفی زده هم برای خودم طلب مغفرت کنم که تو اومدی پیش من سخن چینی کردی و من شنیدم ساستغفر لی و له؛ هم برای او طلب مغفرت دارم هم برای خودم آینه،

خلق و خوی امام حسن علیه السلام

این حلم این بردباری است این مردم داری است اینکه اگر خُلق و خوی ائمه

ص: 232

در بین جامعه ما، خُلق و خوی امام حسن مجتبی در بین مردم ما پیاده بشه مثل این دعواهای دعواهای زناشویی بابا زنش تو خانه دشمنش بود تحملش می کرد تو روش وای می ایستادند می گفتند: «یا مذل المؤمنین»؛ تحمل می کرد، شمشیر زدند پای مبارکش رو مجروح کردند بارها این حلم و بردباری امام که از صفات الهی هست از صفات خدایی است یا حلیماً لا یعجل؛ اینکه عرض می کنم یه صلواتی عنایت بفرمائید.

من یه روایتی است اینو بخوان دیگه بحث جمع کنم این روایتی که می خونم خوب گوش بدید آگه همه این ده - پانزده روز هم حرفهای من از ذهنتون رفته این تو ذهنتون بماند.

فرمود: حلم و بردباری پنج جا خودشو نشون میده خیلی روایت قشنگی است در جلد 68 بحارالأنوار، مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه روایت را آورده در اون اواخر این کتاب این جلد می فرماید: حلم و بردباری، الحلم یدور علی خمسه اوجه: من فقط روایت می خونم شاید به توضیحش نرسم فرمود حلم و بردباری ببینید الان شما همه حلیمید بردبارید نشستید کاری ندارید باید سخنرانی تمام بشه پاشیم بریم آدم میره تو صف بانک می شینه حلیم نباشه چکار کنه باید بشینه تا نوبتش بشه بگن شماره 50 بیا آدم بره تو صف نانوایی غروب ماه رمضان یه نان سنگک مثلاً بگیره باید نیم ساعت، بیست دقیقه تو صف بایسته این حلم و بردباری اونجایی که مجبوری یا بیمارستان خوابیدی گفتند آقا یک ماه باید بستری باشی حلیم نباشم چیکار کنم می تونم پاشم برم از رو تخت اینجاهایی که من میگم جای حلم است دقت کنید یه حلم داریم اجباری بابا دو سال افتاده زندان گوشه سلول شلوغ کنه میره انفرادی دو سالتم باید تمام بشه تو حلیم نباشی چه کنی اما اینایی که من می خونم حلم اختیاری است خوب دقت کنید فرمود: الحلم یدور علی خمسه اوجه؛ جای بردباری پنج جاست:

ص: 233

جایگاه بردباری

چهارم: أن یوذی بلا جرم: بدون جرم اذیتت کنن بگیرن شمارو ببرن زندان گفت من نبودم من نکشتم من خراب نکردم من آتش نزدم من نگرفتم بزننت شاهد نداری فرمود اینجام جا حلمه که آدم به جرم نکرده کتک بخوره بعد روشن میشه بعد حق معلوم میشه ولی الانی که داره آزار می بینه از کوره در نره.

پنجم: أن یطالب بالحق فیخالفه: حقش بخواد باهاش مخالفت کنه بگه بابا من به شما پول دادم میگن چه پولی بگه من خودم به شما این امانت دادم منکر بشن خیلی روایت قشنگه فرمود: إن عطیت کل منها حقه فقد عصبته؛ عصبت با صاد اگر همه این پنج مورد عزیز ذلیل شد حق گفتی خوار شمردنت رأس گفتی متهمت کردن بی جرم محاکمهات کردن زدنت حق خواستی مخالفت کردند باهات اینجا جای حلم بردباری است که آدم بتواند خویشتن دار باشد این اون چیزی است که تو زندگی امام مجتبی - علیه السلام - برجسته بود و لذا شما ملاحظه بفرمائید یکی از صفات ارزشمندی که تو روایت داریم باعث سیادت باعث آقایی است باعث رشد همین صفت حلم و بردباری است که من خواستم یه مقداری امروز از زندگی امام حسن - علیه السلام - این محور مردم داری را و محور حلم را توضیح داده باشم که امیدوارمان شاء الله در زندگی همه ما این ها نقش عملی داشته باشه فقط خوب نگیم و خوب بشنویم و بعد که از اینجا رفتیم بیرون تو ماشین تو تاکسی یه فحش شنیدیم ده تا فحش جواب بدیم نه ثمره این بحث این باشه یه ده درصد یه پنج درصد رتبه و درجه حلم ما تحمل ما اون آستانه آستانه آسیب پذیری ما بیاد بالا ببینید ما بالا بریم پایین بیایم تو جامعه نمی تونیم همه مردم را مطابق میل خودمون قرار بدیم آدم تو خونه با بچه هاش مشکل داره گاهی حریف نمیشه حرفشم حقه جوان نوجوان تو خونه داره سرکشی می کنه شما می دانی حق باتوست همسرت، فرزندت، برادرت، پدر و مادر، بعضیها گاهی مبتلا هستند میان پیش من میگه آقا پدرم مادرم پیرمرد نمیکشه بیش از این نمیذاره من با همسرم زندگی کنم فلان مسئله را می آفرینه

ص: 234

اگر انسان تو زندگی توانست این سلایق این گرایش ها این برخوردهای مختلف مدیریت کنه این میشه حلم این میشه بردباری مشکله ولی ممکنه ان شاء الله خداوند به همه آمون توفیقشو عنایت بفرماید.

یک: أن یکون عزیزاً فیذل؛ یکی اینکه آدم عزیز باشه خوار بشه، تا دیروز می گفتند: مرحبا، درود، امروز میگن مرگ، تا دیروز می گفتند عرض می کنم جاوید امروز میگن مرگ تا دیروز مثل مسلم بن عقیل 18 هزارتا آدم باهاش بیعت کرده شب هشتم و نهم ذی الحجه تو کوچه های کوفه کسی حاضر نیست راهش بده تو خونه آدم عزیز باشه رئیس بوده از کار برکنار شده رئیس جمهور بوده اومده کنار مسئول بوده شخصیتی بوده به هر دلیلی حالا من عوامل ذلت نمی خوام بگم به هر دلیلی اگر عزیزی ذلیل شد فرمود اینجا جای حلم است امام حسن مجتبی - علیه السلام - که وقتی اومد رو منبر صبح بیست و یکم جمعیت تو مسجد موج میزد، یکی از اونور بلند شد گفت: آقا درخدمتیم، یکی از این ور بلند شد اون قیس گفت: آقا شمشیرهای ما دیگه غلاف نمیشه، ابن عباس از اون طرف عبیدالله بن عباس از این طرف حالا تو کوچه های مدینه تنها وای می ایستند تو چهره اش بهش میگن «یا مذلل المؤمنین» اینجا جای حلم است، آدم عزیز باشه ذلیل بشه.

دو: أن یکون صادقا فیتهم؛ دومین جا آینه آدم راست بگه ازش قبول نکنن، به هر دلیلی، جوّ علیه اش، شایعه خیلی قوی است یه بنده خدایی می گفت منو دید گفت إ پریروز گفتند شما مُردی ما فاتحه هم خوندیم عرض می کنم که خیلی هم قرآن خوندیم برات گفتم حالا که می بینی زنده ام گفت نه آقا اونکه گفت خیلی خبرش موثق بود اونکه می گفت من باور نمی کنم اونکه میگفت خیلی آدم مطمئنی بود، گفتم بابا من جلوت وایستادم دروغه دارم راه میرم گفت نه نمیشه اونی که می گفت نمی تونست دروغ بگه، حالا آدم یه جایی بگه بابا آینه مطلب ازش قبول نکنن.

امام صادق علیه السلام نماز می خوند تو مسجدالحرام یا مسجدالنبی شک از منه، پیرمرده

ص: 235

خوابیده بود از خواب بلند شد دید کیسه اش نیست با رفقاش اومده بود رفقا رفتند کیسه رو هم با خودشون بردند گفتند این خواب هست میان کیسه اشو می دزدند بلند شد اینور نگاه کن اونور نگاه کن کسی اینجا نیست رفت مچ امام صادق گرفت البته آقارو نمی شناخت گفت آقا هزار درهم تو همیان من بوده کسی غیر از شما اینجا نیست شما برداشتید، آقا فرمودند: من مشغول نمازم کار به پول تو ندارم گفت نه آقا آخه گاهی هم آدم با یک افرادی مواجه میشه در روایت هم داریم که یکی از نشانه های عاقل آینه جهل مردم را تحمل کنه به کتش نمیره نمی گیره تو بالا بری پایین بیای این قبول نمی کنه آقا فرمود برید خونه پول بیارید بهش بدید رفتن هزار درهم آوردن تو یک کیسه فرمود: بیا این پولت، حتماً هم تو راه که با خودش میرفت می گفت بیا دیدی آگه برنداشته بود که نم یداد لابدم با خودش تو راه گفته اینو دیگه من می گم وقتی رسید خانه، رفقا گفتن بیا این پولت گفت إ من چقد با این آقا تندی کردم، این آقا چقد بزرگواری کرد، صادقاً؛ آقا داره رأس میگه فیتهم متهم به دزدی شدی وقتی اومد خدمت آقا آقا فرمودند که برو ما پول به کسی بدیم دیگه پس نمی گیریم اتفاق افتاده بود گاهی بعضیها به امام به امام معصوم بدهی داشتند اشتباهی گفته بودند طلب داریم پول گرفتند بعد رفتند دفتر نگاه کردند دیدن بدهی خدمت امام برمی گشتند آقا می فرمود: برو هم بدهیتو بخشیدم هم این مال خودت پولی که از دست ما به کسی داده شد دیگه برنمی گرده آقا فرمودند: برو همون هزار درهم مال خودت همینکه از ما گرفتی اینو میگن حلم شما باشی یه آدم موجه امام صادق فرزند رسول الله مظهر عبودیت داری نماز می خونی مچتو بگیرن بگن پول مارو تو برداشتی تو گوشش نمی زنی؟ دعوا نمی کنی؟ این حلم است فرمود: صادق باشی متهم بشی.

سوم: أن یدعو الی الحق فیستخف: سومین جایی که جای حلم است شما مردم را به حق دعوت کنید خار بشمارنت تحقیرت کنند به حق دعوت کنید تحقیرت کنن من یادم نمیره تو همین شهر قم سی سال پیش از این ما دبیرستان می رفتیم توی دبیرستان حالا اون جوی که ساخته بودند دانش آموزان پای تخته به

ص: 236

شهید بهشتی فحش می نوشتن، ناسزا میگفتن، یه دو روز اون زمان قوای قوه قضائیه خدا رحمت کنه مرحوم شهید قدوسی قطب زاده را گرفت زندانش کرد قطب زاده یه مصاحبه ای کرده بود تعریف کرده بود از انگلیسی ها یه توهینی هم کرده بود غیرمستقیم به امام تو همین شهر.

من یادمه تظاهراتی که قطب زاده آزاده آزاد باید برگردد قدوسی فلان فلان باید چقدر فحش به مرحوم شهید بهشتی اونوقت آگه میرفتی حرف بزنی جواب گوش نمیکردن خار میشدی کسی جرأت نمی کرد آگه بهشتی شهید نشده بود این جو نمی شکست شهادتش این جو شکست شهادتش اینقدر جو در واقع که من یادمه هنوز یادمه که امام رضوان الله تعالی علیه اومده بالا دست تکون بده بعضی ها اون پایین علیه مرحوم شهید بهشتی شعار می دادند اینقد این مرد در مظلومیت واقع شد گاهی جو اینطور دعوت به حق میکنی خارت می کنند گوش نمیدن اینم گاهی حلم است.

روضه

در کرم خانه ی حق سفره به نام حسن است

عرش تا فرش خدا، رحمت عام حسن است

قربونت برم آقای کریم...

عزیز زهرا...

یا حسن...

بی حرم شد که بدانند همه مادری است

میدونی چرا امام حسن حرم نداره...

این تعبیر منه...

آخه مادرش زهرا حرم نداره...

ص: 237

ای...غریب حسن...

ای...غریب حسن...

((آگه قراره مادرم زهرا حرم نداشته باشه...

بزار قبر منم با خاک یکسان باشه...))

بی حرم شد که بدانند همه مادری است

ور نه در زاویه ی عرش مقام حسن است

هرکه آمد به در خانه او آقا شد

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

آی اونی که گفتی مریض دارم...

آی اونی که گفتی گرفتارم...

حاجت دارم...

خدا میدونه...

سفره امام حسن با بقیه فرق داره...

کسی رو بی جواب بر نمی گردونه...

امشب آگه از این مجلس دست خالی بری تقصیر خودته...

آی اونایی که می خواستید برید کربلا و جا موندید...

آگه برات کربلا هم می خواهی...

از امام حسن بگیر...

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

دلت آماده شد... بسم الله...

حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین

هر حسینیه که برپاست خیام حسن است

ص: 238

تا به آقا زهر دادند...

صدای ناله اش بلند شد...

فرمود...

بگید برادرم حسین بیاد...

ابی عبدالله اومد کنار بالین برادر...

یک نگاه کرد...

دید رنگ از صورت قشنگ برادر حسن، پریده...

صورت قشنگش از شدت زهر زرد شده...

طاقت نیاورد...

عرضه داشت...

آخ برادر خوبم... حسنم...

چه بلایی سرت آوردند داداش...

همین جا بود...

اشک های قشنگ ابی عبدالله جاری شد...

یدفعه امام حسن چشمان مبارک رو باز کرد...

دید حسینش داره گریه میکنه...

صدا زد...

حسینم... برادرم...

گریه نکن حسین جان...

(یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا)

حسین جان... برادرم...

هر کس برا من گریه می کنه...

ص: 239

تو دیگه برا من گریه نکن حسین...

لا یوم کیومک یا اباعبدالله

همه عالم باید برا تو گریه کنند حسین...حسین...

تو دیگه برای من گریه نکن حسین...

((نمیدونم اینطوری بخونم حقش رو می تونی ادا کنی یا نه))

آخ آقا جان امام حسن...

چشمان مبارک رو باز کردی...

دیدی برادرت حسین...

بالا سرت نشسته...

داره گریه می کنه...

اما کربلا وقتی ابی عبدالله چشمان مبارک رو باز کرد...

دید شمر با خنجر برهنه...

آقا جانم امام حسن...

لحظات آخر فرمودید

بگید خواهرم زینب بیاد...

اما کربلا...

ابی عبدالله صدا زد...

زینبم... خواهرم برگرد...

خواهرم برگرد نبینی...

سوی خیمه برگرد خواهر حزینم

تا به زیر خنجر ننگری چنینم

رو به خیمه خواهر تا که خود نبینی

ص: 240

وقت جان سپردن آه آتشینم.

بسم الله الرحمن الرحیم

فیش منبر

فضائل امام مجتبی علیه السلام

نویسنده: سید جواد حسینی

فضائل امام مجتبی علیه السلام

پیشوای دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینه الرسول» دیده به جهان گشود (1).

وقتی خبر ولادت امام مجتبی به گوش پیامبر گرامی اسلام رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادی کنان میآمدند و به پیامبر صلی الله علیه وآله و علی و زهرا علیهما السلام تبریک می گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت (2).

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند:

«بسم الله عقیقه عن الحسن، اللهم عظمها بعظمه ولحمها بلحمه شعرها بشعره. اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3);

بنام خدا، [این] عقیقه ای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او. خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده.»

سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله موهای سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیها السلام هموزن آن به مستمندان «درهم» نقره سکه دار انفاق نمود (4). از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد.

ص: 241


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربی)، ج 44، ص 134 و 144.
2- همان، ج 43، ص 282.
3- هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج 1، ص 462.
4- همان، ص 257.

حسن بن علی، هفت سال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر (در سال 40 هجری) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگی به درجه شهادت رسید (1) و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت.

به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقال برآنیم که گوشه هایی از فضائل و مناقب او را بیان کنیم.

فضائل امام حسن علیه السلام

اشاره

سیوطی در تاریخ خود می نویسد:

«کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره، سیدا حلیما، ذا سکینه ووقار وحشمه، جوادا، ممدوحا (2);

حسن [بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او [شخصیتی] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»

البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باید چنین باشد، چرا که متقین باید دارای فضائل باشند. امام علی علیه السلام فرمود: «فالمتقون هم اهل الفضائل (3); پرهیزگاران، اهل فضائل هستند.»

در ذیل برخی از فضائل آن حضرت را بر می شمریم

1.محبوب رسول خدا صلی الله علیه وآله

از راه های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان های برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله نداریم و حسن بن علی علیهما السلام سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود می فهماند.

ص: 242


1- بحار الانوار، (پیشین)، ج 44، ص 134.
2- سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبه المثنی، 1383 ه. ق) ص 189.
3- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 193، ص 402.

بخاری از ابی بکر نقل می کند که گفت:

«رایت النبی صلی الله علیه وآله علی المنبر والحسن بن علی معه وهو یقبل علی الناس مره وینظر الیه مره ویقول: ابنی هذا سید (1);

دیدم نبی اکرم صلی الله علیه وآله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن علی هم با او بود. او گاهی به مردم رو می کرد و گاهی به حسن، و می فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست.» و می فرمود:

«من احب الحسن والحسین فقد احبنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی (2); هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.»

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبی ها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در جای دیگری فرمود:

«هما سیدا شباب اهل الجنه وهما ریحانتی (3); آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»

2. عبادت و خوف از خدا

اشاره

بندگی رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینه ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب می یابد.

اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (4) آنان را ستوده است. و اگر خضر نبی علم لدنی داشت و پیغمبر اولوالعزمی همچون موسی علیه السلام شاگردی او می کرد و جدایی از او را تلخترین حادثه زندگی می دانست، در اثر بندگی او بود. قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود:

ص: 243


1- محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربی) ج 3، ص 31.
2- حار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 264.
3- ر. ک: بحار الانوار، ج 43، ص 262.
4- ص/30 و 44.

«فوجدا عبدا من عبادنا» (1);

«بنده ای از بندگان ما را یافتند.» که نشان دهنده مقام بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند است. و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی صلی الله علیه وآله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهی دست یازید، بر اثر بندگی بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه می داریم:

«اشهد ان محمدا عبده ورسوله; شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه وآله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی میداند و می فرماید:

«ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (2); «من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»

راستی بندگی چه اکسیری است که در دسترس همگان قرار دارد، ولی اکثر مردم از آن بی خبر و نسبت به آن بی توجه اند. در حالی که تمام عزت ها، سربلندی ها و افتخارها، زیر سایه بندگی است.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید:

«اذا اردت عزا بلا عشیره، وهیبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعه الله (3); هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون آمده، به سوی عزت طاعت خداوند رو کن.»

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او میدید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستی او را فرا گرفته بود.

در ذیل به نمونه هایی در این زمینه اشاره می شود:

الف) هنگام وضو:

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش می لرزید، و چهره اش زرد می شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود:

ص: 244


1- کهف/69.
2- ذاریات/56.
3- بحار الانوار، (پیشین)، ج 44، ص 139.

«حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله; (1) بر هر کسی که در پیشگاه خداوند می ایستد لازم است که [از عظمت الهی] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»

ب) هنگام ورود به مسجد:

وقتی که در آستانه مسجد قرار می گرفت، سر به سوی آسمان بلند می کرد و عرضه می داشت:

«الهی ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسی ء، فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم (2);

خدایا میهمانت درب خانه ات ایستاده، ای احسان کننده! [بنده] گنه کار به سوی تو آمد، بخوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است درگذر. ای [خدای] بخشنده.»

ج) در وقت نماز و در هر حال:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«ان الحسن بن علی کان اعبد الناس فی زمانه وازهدهم وافضلهم وکان اذا حج حج ماشیا وربما مشی حافیا وکان اذا ذکر الموت بکی واذا ذکر القبر بکی، واذا ذکر البعث والنشور بکی، واذا ذکر الممر علی الصراط بکی واذا ذکر العرض علی الله تعالی ذکره شهق شهقه یغشی علیه منها وکان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزوجل وکان اذا ذکر الجنه والنار اضطرب اضطراب السلیم وسال الله الجنه (3);

امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج بجا می آورد پیاده و گاهی پابرهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می کرد گریه می کرد. وقتی یادی از گذشتن از صراط می کرد،

ص: 245


1- همان، ج 43، ص 339.
2- همان.
3- همان، ج 43، ص 331، روایت 1.

گریه می کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] می کرد، صدای حضرت بلند می شد، تا آنجا که غش می کرد [و بیهوش می افتاد]، و هرگاه برای نماز می ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می کرد، مانند مارگزیده می پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست می کرد.»

د) بعد از نماز:

در حالات آن حضرت نوشته اند:

«ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتی تطلع الشمس (1);

امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتی از نماز صبح فارغ می شد، [باز هم بر سجاده خویش می نشست و عبادت خدا می کرد،] با هیچ کس [در آن حال] سخن نمی گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع می کرد.»

ه) هنگام خواندن قرآن:

در هنگام قرائت قرآن، وقتی به آیه «یا ایها الذین آمنوا» می رسید، می گفت: «لبیک اللهم لبیک (2); اجابت کردم خدایا، اجابت کردم.»

و) هنگام مرگ و شهادت:

آن حضرت هیچ گاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دوری دوست و خوف و عظمت او اشک می ریخت; در نماز، در حال خواندن قرآن،...

و تا آخرین لحظه، حتی آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه اش شدت گرفت، عرض کردند: ای پسر رسول خدا! گریه می کنی در حالی که محبوب رسول خدا هستی و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو

ص: 246


1- همان، ج 43، ص 339.
2- همان، ص 331.

بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدی. فرمود:

«انما آبکی لخصلتین; لهول المطلع وفراق الاحبه (1); بخاطر دو چیز می گریم; وحشت آنچه در پیش دارم و جدائی دوستان.»

3. علم الهی

مهم ترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات – حتی ملائکه – دانش و بینش است. در قرآن کریم آمده است:

«وعلم آدم الاسماء کلها ثم غرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» (2);

علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، اسامی این ها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده ای نمی دانیم.»

برترین علم ها، علمی است که مستقیماً از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن علم «لدنی» گفته می شود. خداوند در مورد حضرت خضر علیه السلام می فرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (3); «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته ایم.»

امام حسن مجتبی علیه السلام دارای چنین علمی بود. به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:

1. عثمان بن عفان درباره علم امام حسن علیه السلام خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود می گوید:

«ومن لک بمثل هؤلاء الفتیه اولئک فطموا العلم فطما وحازوا الخیر والحکمه (4);

کجا می توانی مثل این جوان ها را پیدا کنی؟ آنان [از خاندانی هستند] که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند.»

2. امام علی علیه السلام درباره فرزندش امام حسن علیه السلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان

ص: 247


1- همان، ج 43، ص 332.
2- بقره/31. 32.
3- کهف/65.
4- بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 332. 333، روایت 4.

در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمود:

«الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریه محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا» (1);

سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست [. که خداوند در مورد او فرمود:] به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم.»

3. معاویه، به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کرد: شنیده ام رسول خدا مقدار خرمای درخت را میدانست، آیا چیزی از آن علم (الهی) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین می پندارند که شما به همه چیز; آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید. حضرت فرمود:

«ان رسول الله صلی الله علیه وآله کان یخرص کیلا وانا اخرص عددا (2);

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله [مقدار] وزن و پیمانه [درخت خرما] را می گفت و من عدد آن را می گویم.» معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه های خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است.

4. شجاعت و شهامت

از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک می باشد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره متقین می فرماید:

«عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم (3);

خالق در جان آنان بزرگ است پس غیراو در چشمشان کوچک می باشد.» سر شجاعت اولیای الهی نیز در همین است.

بعضی می پندارند که شجاعت امام حسن علیه السلام کمتر از ائمه دیگر بوده است. برای اینکه نادرستی این پندار روشن شود به نمونه هایی از شهامت آن حضرت اشاره

ص: 248


1- همان، ج 43، ص 326، حدیث 6، و ر. ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 6.
2- همان، ج 43، ص 329، حدیث 9.
3- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182.

می شود:

1. به نقل برخی از مورخان مانند «ابن اثیر»، «ابن خلدون»، «سید هاشم معروف الحسنی» و «باقر شریف قرشی»، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام در فتح شمال آفریقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند (1).

همچنین به نقل از «طبری» و «ابن اثیر»، امام حسن علیه السلام و برادرش امام حسین علیه السلام در فتح طبرستان در سال سی هجری در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشتند (2).

ابونعیم اصفهانی می نویسد: امام حسن علیه السلام در فتوحات ایران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود (3).

2. امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیرالمؤمنین علیه السلام در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد (4).

پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد (5).

او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری»، یکی از مهره های حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیری می کرد. با این حال حسن بن علی علیهما السلام متجاوز از 9 هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل داشت (6).

3. آن حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود (7).

آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیرمؤمنان، در جنگ

ص: 249


1- هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج 2، ص 16; حقایق پنهان، ص 117.
2- همان.
3- اخبار اصفهان، ج 1، ص 43. 47 و حقایق پنهان، ص 117.
4- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج 4، ص 21.
5- ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق)، ج 2، ص 170.
6- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج 3، ص 231.
7- نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبه بصیرتی، 1382 ه. ق)، ص 113.

صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین علیه السلام را از پیشتازی در جنگ با دشمن بازدارند، تا نسل پیامبر صلی الله علیه وآله با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود (34).

آنچه بیان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبی علیه السلام فردی سخت شجاع و با شهامت بوده، هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشته است.

آن حضرت در پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود.

5. معاشرت و اخلاق

امام حسن مجتبی علیه السلام تجسم عالی فضایل انسانی بود. او مقتدای پاکان و صالحان بود و خود بهره بسیار از خلق و خوی رسول خدا صلی الله علیه وآله داشت.

«علامه مجلسی» می نویسد: مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی علیه السلام ناسزا گفت. امام مجتبی علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر می کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتادهای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می خواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه ای سیرت کنیم، اگر برهنه ای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بی نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و میتوانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و... . مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد آنک خلیفه الله فی ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالته; گواهی میدهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر میداند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب ترین افراد در نزدم هستید (1)

6. سخاوت و فریادرسی از محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی، باید همواره در تأمین نیازمندی های محرومان کوشا باشند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و پیشوایان دینی ما، نه تنها

ص: 250


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1961 م)، ج 11، ص 25.

سفارش های مؤکدی در این زمینه نموده اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته ای از انسان دوستی و ضعیف نوازی به شمار می رفتند.

پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سر آمد روزگار خویش و آرام بخش دلهای دردمند و نقطه امید درماندگان بود. هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!

آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید (1).

نمونه های انفاق امام علیه السلام

1. روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیری از او کمک مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد، مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری نماید. عثمان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام اشاره کرد، وی پیش آنها رفت و درخواست کمک نمود. امام مجتبی علیه السلام فرمود:

«ان المساله لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (2);

درخواست کردن از دیگران جایز نیست مگر در سه مورد: دیه ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد.» کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقاً گرفتاری من یکی از همین سه چیز است.

آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی علیهما السلام چهل و نه دینار به او عطا کرد.

فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب

ص: 251


1- بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 344، ذیل روایت 16.
2- همان، ص 339، ذیل روایت 13 و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج 2، ص 215.

داد: تو کمک کردی ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می خواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود.

عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند. نظیر آنها را کی می توان یافت (1)؟

2. این ابی عتیق بدنبال آن حضرت راه افتاد، حضرت با تبسم به او فرمود: حاجتی داری؟ عرض کرد بله، از اسبت خوشم آمده است. حضرت از اسب پایین آمد و آن را به او بخشید (2).

3. کمک غیرمستقیم: همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی علیه السلام اجازه نمی داد کسی از در خانه او ناامید برگردد وگاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندی های افراد کوشش می کرد و با تدبیری خاص گره از مشکلات گرفتاران می گشود.

روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقاً در آن هنگام امام مجتبی علیه السلام پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از درخانه اش ناامید برگردد شرمسار بود. از این رو فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟ گفت: چه کاری؟ فرمود: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است. نزد خلیفه میروی وبا سخنانی که به تو یاد می دهم، به وی تسلیت می گویی و از این راه به هدف خود می رسی. گفت: چگونه تسلیت بگویم؟ فرمود: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو «الحمد لله الذی سترها بجلوسک علی قبرها ولاهتکها بجلوسها علی قبرک; حمد خدا را که او را با نشستن تو بر قبرش پوشیده داشت و با نشستنش بر قبرت مورد هتک حرمت قرار نداد.» یعنی اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر تو پیش از او از دنیا می رفتی، دخترت پس از مرگ تو در به در میشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.

ص: 252


1- بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 333. 332، حدیث 4.
2- همان، ص 344.

مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد. این جمله های عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزه ای به وی بدهند. آنگاه پرسید: این سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه، حسن بن علی علیهما السلام آن را به من آموخته است. خلیفه گفت: راست می گویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.

پی نوشت ها:

1) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربی)، ج 44، ص 134 و 144.

2) همان، ج 43، ص 282.

3) هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، (قم، منشورات الشریف الرضی) ج 1، ص 462.

4) همان، ص 257.

5) بحار الانوار، (پیشین)، ج 44، ص 134.

6) – سیوطی، تاریخ الخلفا، (بغداد، مکتبه المثنی، 1383 ه. ق) ص 189.

7) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 193، ص 402.

8) محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، (بیروت، دار احیاء التراث العربی) ج 3، ص 31.

9) بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 264.

10) ر. ک: بحار الانوار، ج 43، ص 262.

11) ص/30 و 44.

12) کهف/69.

13) ذاریات/56.

ص: 253

14) بحار الانوار، (پیشین)، ج 44، ص 139.

15) همان، ج 43، ص 339.

16) همان.

17) همان، ج 43، ص 331، روایت 1.

18) همان، ج 43، ص 339.

19) همان، ص 331.

20) همان، ج 43، ص 332.

21) بقره/31. 32.

22) کهف/65.

23) بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 332. 333، روایت 4.

24) همان، ج 43، ص 326، حدیث 6، و ر. ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 6.

25) همان، ج 43، ص 329، حدیث 9.

26) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182.

27) هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، قم منشورات الشریف الرضی، ج 2، ص 16; حقایق پنهان، ص 117.

28) همان.

29) اخبار اصفهان، ج 1، ص 43. 47 و حقایق پنهان، ص 117.

30) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج 4، ص 21.

31) ابن واضح، تاریخ یعقوبی، (نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق)، ج 2، ص 170.

32) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر)، ج 3، ص 231.

ص: 254

33) نصربن مزاحم، واقعه صفین، (قم، مکتبه بصیرتی، 1382 ه. ق)، ص 113.

34) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1961 م)، ج 11، ص 25.

35) بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 344، ذیل روایت 16.

36) همان، ص 339، ذیل روایت 13 و تاریخ یعقوبی (پیشین)، ج 2، ص 215.

37) وسائل الشیعه، ج 9، ص 447.

38) بحار الانوار، (پیشین)، ج 43، ص 333. 332، حدیث 4.

39) همان، ص 344.

روضه و گریز:

اشاره

تا خبر مسمومیت امام حسن رو به ابی عبدالله گفتند...

سریع خودش رو به بردار رسوند...

نگاه کرد دید دیگه کار برادر تمامه...

سر حسنش رو در آغوش گرفت...

روی دستان حسین جان به جانان تسلیم کرد...

عرضه بداریم آقا جان یا اباعبدالله...

چه حالی داشتید وقتی خبر مسمومیت برادر رو به شما گفتند...

آقا اینجا بهتون سخت تر گذشت یا کربلا...

وقتی صدای ابالفضل بلند شد...

(یا اخا ادرک اخاک)

برادر حسین برادرت رو دریاب...

فقط همین رو بگم...

ص: 255

ابی عبدالله یه نگاه کرد...

دید فرق عباسش شکافته...

دست هاش رو قطع کردند...

تیر به چشمش زدند...

صداش به ناله بلند شد...

الان انکسر ظهری

کمرم رو شکستند...

بی برادرم کردند...

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد

چشم حرامی با حرم روبرو شد

بیا برگرد خیمه، ای کس و کارم

منو تنها نگذار ای علمدارم

شب آخر ماه صفر

بسم الله الرحمن الرحیم

فیش منبر

بهترین بندگان از دیدگاه امام رضا علیه السلام

هزینه استفاده: صلوات جهت سلامتی وتعجیل مولا

بهترین بندگان از دیدگاه امام رضا علیه السلام

مقدمه

امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در روز جمعه یازدهم ذی القعده سال 153 هجری و بقولی در سال 148 هجری قمری در مدینه منوّره به دنیا آمد.

ص: 256

مادرش نجمه خاتون می گوید: هنگامی که به فرزندم علی حامله بودم، هرگز سنگینی بارداری را احساس نکردم و همواره در وقت خواب، از درونم صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خدا می شنیدم، پس گاهی وحشت می کردم و بر می خاستم ولی پس از بیدار شدن چیزی را نمی شنیدم. و وقتی فرزندم متولد شد، دستش را بر زمین گذاشت و سر به آسمان بلند کرد و دیدم لب هایش حرکت می کنند گویی چیزی می گوید، پس پدرش موسی بن جعفر علیه السلام بر من وارد شد و فرمود: این کرامت پروردگار بر تو مبارک باد ای نجمه! سپس علی را در پارچه سفید پیچیده به او سپردم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را به من رد کرد و فرمود: او را بگیر که او بقیه اللّه در زمین است.

امام رضا علیه السلام در بیان و شرح حال بهترین بندگان خداوند 5 خصلت را از ایشان نام می برد و می فرماید: الّذین اذا احسنوا استبشروا و اذا اساؤوا استغفروا و اذا اعطوا شکروا و اذا ابتلوا صبروا و اذا غضبوا عفوا؛ (1) بهترین بندگان کسانی هستند که هنگام انجام کار نیک خرسند، و هنگام ارتکاب عمل زشت از خداوند طلب بخشش کنند، و آنگاه که چیزی به آنان داده شود سپاسگزار بوده و زمانی که به مصیبتی دچار شوند صبر کنند، و در هنگام خشم عفو نمایند.

این کلام نورانی بر گرفته از آیات کلام اللّه مجید است که برای بیداری بندگان خدا توسط حضرت بیان شده امید است چراغ هدایت همه ما قرار گیرد.

خوشحالی از انجام کار نیک

خداوند می فرماید: قل بفضل اللّه و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیرٌ ممّا یجمعون؛ (2) بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که از آنچه گردآوری کرده اند بهتر است.

اولین خصلت بندگان خوب در کلام امام رضا آن است که اگر کار نیکی انجام می دهند، از انجام دادن آن کار خوشحال می شوند. برای خوشحالی انسان در انجام

ص: 257


1- فقه الرضا، شیخ صدوق، ص 354٫.
2- سوره یونس، آیه 58٫.

دادن کار خوب سه حالت وجود دارد: یا اینکه آن را خالص برای خدا و پنهانی انجام می دهد ولی اگر عملش لو رفت و دیگران فهمیدند، ممکن است خوشحال شود و یا اینکه هیچ کس عمل او را نمی بیند، اما او از عمل خود شادمان است و دلیلش هم آن است که در جهت کسب رضای حق تلاش کرده و موفق به این کار شده است. حالت اول به طور قطع منظور حدیث نیست زیرا عمل ریایی کاملاً باطل و از اساس شرک آلود است. اما حالت دوم بنا به قول روایات هیچ عیب و مفسدهای ندارد. در روایت است که مردی به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کرد: من عملم را پنهان می دارم و دوست ندارم که کسی از آن مطلع شود و اتفاقاً بر آن مطلع می گردند و من از این اطلاع خوشحال می شوم. فرمود: برای تو دو اجر است اجر پنهان داشتن و اجر آشکار شدن و از امام محمد باقر علیه السلام سؤال شد که مردی عمل خیری می کند و چون کسی می بیند او خوشحال و شکفته خاطر می شود، فرمود: باکی نیست، هیچ کس نیست مگر اینکه دوست دارد که خداوند کار خوب او را در میان مردم آشکار کند، حتی وقتی که آن را برای این مقصود انجام نداده باشد. (1) از این دو خبر فهمیده می شود، خوشحالی برای مقاصد مذکور مانعی ندارد، هر چند هدف وی در آغاز این بود که عملش را پنهان دارد، اما در موردی که شادی و خوشحالی او برای منزلت یافتن در دل مردم باشد تا او را مدح و تعظیم کنند و حاجتش را برآورند این امر باعث بطلان عمل اوست.

در حالت سوم، با اینکه کسی عمل او را نمی بیند، اما خوشحالی او به سبب رضایت خداوند است. پس این خوشحالی نه ریاست و نه عجب و نه هیچ چیز دیگر، بلکه حالتی روحانی و معنوی است که پس از انجام عمل خیرخواهانه به انسان دست می دهد.

استغفار به هنگام انجام گناه

خداوند میفرماید: انّما التّوبه علی اللّه للّذین یعملون السّوء بجهاله ثمّ یتوبون من قریبٍ فاولئک یتوب اللّه علیهم و کان اللّه علیماً حکیماً؛ (2) توبه تنها برای

ص: 258


1- علم اخلاق اسلامی، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوی، ج 3، ص 507٫.
2- سوره نساء، آیه 17٫.

کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام می دهند و سپس بزودی توبه می کنند، خداوند توبه چنین اشخاصی را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است.

همچنین میفرماید: والّذین اذا فعلوا فاحشهً أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذّنوب الّا اللّه و لم یصرّوا عی ما فعلوا و هم یعلمون؛ (1) و کسانی که چون مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و اصرار به گناه نمی کنند با اینکه می دانند.

در آیه فوق اشاره به یکی دیگر از صفات پرهیزکاران شده و آن اینکه اگر مرتکب گناهی شوند بزودی بیاد خدا می افتند و توبه می کنند و هیچ گاه اصرار به گناه نمی ورزند. در تفسیر نمونه می خوانیم:

از تعبیری که در این آیه شده چنین استفاده می شود که انسان تا بیاد خدا است، مرتکب گناه نمی شود، آن گاه مرتکب گناه می شود که به کلی خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکاری و غفلت در افراد پرهیزگار دیری نمیپاید، بزودی بیاد خدا می افتند و گذشته را جبران می کنند، آنها احساس می کنند که هیچ پناهگاهی جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند.

در پایان آیه برای تأکید می گوید: و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون؛ آنها هرگز با علم و آگاهی بر گناه خویش اصرار نمی ورزند و تکرار گناه نمی کنند.

در ذیل این آیه از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:

الاصرار ان یذنب الذنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدث نفسه بتوبه فذلک الاصرار؛ اصرار بر گناه این است که انسان گناهی کند و دنبال آن استغفار ننماید و در فکر توبه نباشد، این است اصرار بر گناه.

در کتاب امالی صدوق، از امام صادق علیه السلام حدیثی پر معنی نقل شده که خلاصه آن چنین است: هنگامی که آیه فوق نازل شد و گناهکاران توبه کار را به آمرزش

ص: 259


1- سوره آل عمران، آیه 135٫.

الهی نوید داد، ابلیس سخت ناراحت شد، و تمام یاران خود را با صدای بلند به تشکیل انجمنی دعوت کرد، آنها از وی علت این دعوت را پرسیدند، او از نزول این آیه اظهار نگرانی کرد، یکی از یاران او گفت: من با دعوت انسان ها به این گناه و آن گناه تأثیر این آیه را خنثی می کنم، ابلیس پیشنهاد اورا نپذیرفت، دیگری نیز پیشنهادی شبیه آن کرد که آن هم پذیرفته نشد، در این میان شیطانی کهنه کار بنام وسواس خناس گفت: من مشکل را حل می کنم، ابلیس پرسید: از چه راه؟ گفت: فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها آلوده به گناه می کنم، و هنگامی که مرتکب گناهی شدند یاد خدا و بازگشت به سوی او را از خاطر آنها می برم، ابلیس گفت: راه همین است، و این مأموریت را تا پایان دنیا بر عهده او گذاشت.

روشن است که فراموش کاری نتیجه سهل انگاری و وسوسه های شیطانی است، و تنها کسانی گرفتار آن می شوند که خود را در برابر او تسلیم کنند، و به اصطلاح با وسواس خناس همکاری نزدیک نمایند. ولی مردان بیدار و با ایمان کاملاً مراقبند که هرگاه خطایی از آنها سرزد در نخستین فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشویند و دریچه های قلب خود را به روی شیطان و لشکر او ببندند که آن ها از درهای بسته قلب وارد نمی شوند. (1)

شکرگزاری به هنگام عطای نعمت

اعملوا آل داود شکراً و قلیلٌ من عبادی الشّکور؛ (2) ما به آنان گفتیم: ای آل داود (در مقابل این همه نعمت) سپاسگزار باشید، و حال آنکه قلیلی از بندگان من شکرگزارند.

با توجه به آیه فوق، عدّه کمی از بندگان، شاکر حقیقی هستند، بهمین دلیل امام رضا در این حدیث، شکر گزار بودن را از صفات بندگان خوب خدا شمرده است.

بندگان شاکر حقیقی، کسانی هستند که علاوه بر اینکه زبانشان به شکر خالق

ص: 260


1- تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی، ج 3، ص 100٫.
2- سوره سبأ، آیه 13٫.

و مخلوق مشغول است، با اعتقاد قلبی محکم نیز ایمان داشته باشند که هرآنچه در عالم از نعمت های بسیار می بینند، از جانب خدای متعال و به لطف و رحمت او بر بندگان عطا شده است، پس اگر از کسی نعمتی هم به آنان می رسد، باز آن را از خدا دانسته و علاوه بر مخلوق از او نیز سپاسگزارند. و چون به این مهم اعتقاد پیدا نمودند، از هیچ عملی در راه رضای محبوب فروگذاری نکرده و با تمام نیرو در جهت کسب خشنودی خداوند، می کوشند. مرحوم ملأ احمد نراقی (ره) می فرماید: شکر عبارت است از شناختن نعمت از منعم و آن را از او دانستن و به آن شاد و خرّم بودن و به مقتضای آن شادی عمل کردن، به این معنی که خیر منعم را در دل گرفتن و حمد او را کردن و نعمت را به مصرفی که او راضی باشد، رساندن.

پس شکر منعم حقیقی که حضرت آفریدگار است، آن است که همه نعمت ها را از او دانی و او را منعم و ولیّ خودشناسی و اگر کسی دیگر با تو نیکی کند، چنین دانی که خدای تعالی دل او را مسخر فرموده که به آن نیکی اقدام نماید و کسی که این را فهمید، یک رکن شکر را به جا آورده، بلکه بسا باشد که همین را شکر گویند و این شکر قلبی است. و رکن دیگر شکر خدا آن است که: به نعمت های الهی که به او عطا کرده شاد و خرم باشد، اما نه از این راه که باعث لذّت و کامرانی او در دنیاست، بلکه از این راه که به واسطه آنها می تواند تحصیل رضای منعم را کند و خود را به قرب و جوار لقای او برساند. و علامتش این است که از نعمت های دنیویه شاد نشود، مگر به چیزی که اعانت بر تحصیل آخرت نماید. چون این صفت را تحصیل کرد، رکن دوم شکر را به جا آورده و رکن سوم، آن است که در دل و زبان حمد و ثنای او را به جا آورد و حمد دل آن است که خیرخواه کافه مخلوقات الهی بوده، نیکویی ایشان را جوید و حمد زبان آن است که اظهار شکرگزاری او را کند. و رکن چهارم آن است که نعمت های الهیه را صرف رضا و مقصود او نماید، مثلاً اعضاء و جوارح که از نعمت های الهی است، در طاعات و عبادات او به کار برد و از استعمال آنها در عصیان او احتراز کند. حتی اینکه از جمله شکر چشم ها آن است که هر عیبی از مسلمی ببیند ندیده پندارد و از جمله شکر گوش ها آنکه هر نقصی از مسلمی

ص: 261

بشنود نشنیده انگارد و امثال آنها. (1)

صبر هنگام نزول بلا

ولنبلونّکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین الّذین اذا أصابتهم مصیبهٌ قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون أولئک علیهم صلواتٌ من ربّهم و رحمهٌ و أولئک هم المهتدون؛ (2) قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی، و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصیبتی به آنها رسد می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم، اینها همان ها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آن ها هستند هدایت یافتگان.

بی شک این آیه بهترین شناخت بر کلام امام رضاست. کسانی که به وقت نزول بلا صبر پیشه کرده و بر خدا توکّل می کنند، خدا نیز در عوض بهترین پاداش را برای بهترین بندگان خود در نظر می گیرد که همان، لطف و رحمت و هدایت الهی است، رحمتی که بهشت با آن همه عظمتش، گوشه ای از فضل و رحمت اوست.

آزمایش هاست ما را در وقوع از شما بر چیزها از خوف و جوعهم دگر از نقص اموال و نفوس که خورد هر کس ز نقصانش فسوسده بشارت صابران را از ودادکه صبور اندر سلوکند و جهاد صابرند اندر غم و آفات خوددر ولای ما ز مألوفات خودآن کسان کز عشق، نز بیم و امیددر مصیبت ها که ایشان را رسیداز خداوندیم ما گفتند، چون لاجرم انا الیه راجعون هر تصرف کو کند بر ما رواست ملک ملک اوست، کرد آن را که خواست هست ایشان را بهر لیل و نهاربس درود و رحمت از پروردگارهم هدایت هاست ایشان را زماهر دمی یابند نوعی اهتدا (3)

امام رضا در حدیثی فرمود: حقیقت ایمان در مؤمن تحقق نمی پذیرد، جز آنکه سه فرصت در او باشد، روشی از خداوند، و روشی از پیامبرش و روشی از امامش،

ص: 262


1- معراج السعاده، ملأ احمد نراقی، ص 746٫.
2- سوره بقره، آیه 155 157٫.
3- تفسیر صفی، حاج میرزا حسن اصفهانی (صفی علیشاه)، ج 1، ص 56٫.

روشی که از خدایش باید در او باشد، رازداری و روش پیامبرش، برخورد نیکو با مردم و روشی که از امامش باید در او باشد، صبر و شکیبایی در غم ها و اندوه هاست. (1) همچنین در حدیثی دیگر فرمود: حقیقت ایمان بنده کامل نمی گردد، تا اینکه سه صفت را دارا باشد: بصیرت در دین، میانه روی در زندگی، و صبر در مصیبته (2) یک چیز در دو حدیث فوق مشترک است و آن اینکه ایمان مؤمن کامل نمی گردد مگر با صبر بر بلا.

بخشش هنگام غضب

و سارعوا الی مغفره من ربّکم و جنّه عرضها السّماوات و الأرض أعدّت للمتّقین الّذین ینفقون فی السّرّاء و الضّرّاء و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللّه یحب المحسنین؛ (3) و بشتابید بسوی آمرزشی از پروردگارتان و بسوی بهشتی که پهنای آن به اندازه جمیع آسمان ها و زمین است (که این بهشت) مهیّا شده برای کسانی که تقوی داشته باشند، آنهایی که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستی انفاق کنند و خشم و غضب فرو نشانند و از بدی مردم در گذرند (چنین مردمی نیکوکارند) و خدا دوستدار نیکوکاران است.

این آیه شریفه چهار صفت از صفات متقین را بیان می فرماید که هر یک از آنها از صفات بارزه و اخلاق حمیده و ملکات حسنه است.

1. صفت انفاق که از شئون سخاوت است و آیات و اخبار در مدح و آثار و نتایج آن و در مذمّت ضدّ آن که بخل باشد و عقوبات و آثار وخیمه که بر او مترتب می شود، بسیار است چنانکه در روایت از پیامبر اسلام آمده که فرمود: الجنه دار الاسخیاء؛ (4) بهشت منزلگاه سخاوتمندان است.

2. کظم غیظ و الکاظمین الغیظ فرو بردن غیظ و خشم بخصوص بر کسی که قدرت بر تلافی داشته باشد، در سفینه از حضرت صادق علیه السلام فرمود: ما من عبد کظم غیظا الّا زاده اللّه عزّ و عجلّ عزّا فی الدّنیا و الآخره؛ (5) هیچ بنده ای نیست که خشم خود را فرو نشاند، جز اینکه خداوند بر عزّتش، در دنیا و آخرت می افزاید.

ص: 263


1- صحیفه الرضا، جواد قیومی، ص 381٫.
2- همان.
3- سوره آل عمران، آیه 133 و 134٫.
4- المحجه البیضاء، ملأ محسن فیض کاشانی، ج 7، ص 62٫.
5- الاخلاق، سید عبداللّه شبر، ص 174٫.

کظم غیظ بزرگ تر از انفاق است، زیرا انفاق مقام عمل است و کظم صفت نفسانی است و بسا انسان در ناملایمات طاقت تحمّل ندارد، ولی در انفاقات مضایقه نمی کند.

3. والعافین عن النّاس و مقام عفو بالاتر از کظلم غیظ است، زیرا کظم غیظ تحمّل اذیت است و حواله او بخدا است که در دنیا و آخرت انتقام بگیرد اما عفو، گذشت از اشتباه دیگری است به گونه ای که عقوبت و کیفر برای او نخواهد و عفو از صفات ربوبی است و انسانی که دارای این صفت باشد، متخلق به اخلاق الهی می شود.

از نبی اکرم صلی الله علیه وآله منقول است که فرمود:

(انّه ینادی مناد یوم القیمه من کان له علی اللّه اجر فلیقم. فلا یقوم الّا العافون. الم تسمعوا قوله تعالی فمن عفا و أصلح فأجره علی اللّه) (1) روز قیامت منادی ندا می دهد هر که اجر او بر خداست برخیزد، پس کسی بلند نمی شود مگر عفو کنندگان. آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید: هر که عفو کند پس اجر او بر خداست.

4. و اللّه یحبّ المحسنین و مقام احسان بالاتر از مقام عفو است، زیرا عفو مجرد گذشت است و احسان تلافی بضدّ است. چنانچه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلم مرویست: حاکیا عن ربه یأمره بهذه الخصال: صل من قطعک و اعف عمّن ظلمک و اعط من حرمک و احسن الی من اساء الیک (2) از قول پیامبر است که خداوند او را به این خصال امر فرمود: با کسی که از تو بریده است پیوند برقرار کن، از کسی که بر تو ستم روا داشته گذشت کن، به کسی که محرومت کرده عطا کن، و به کسی که به تو بدی کرده نیکی کن.

مؤمن و بنده واقعی، حاکم بر نفس خود، و تحت حکم عقل و شرع مقدّس است. به همین خاطر امام رضا در حدیثی فرمود: مؤمن آنگاه که خشمگین می شود، خشمش او را از راه حق خارج نمی سازد، و هنگامی که خرسند می گردد،

ص: 264


1- سوره شوری، آیه 40؛ المحجه البیضاء ج 6، ص 320٫.
2- جامع السعادات، ملأ مهدی نراقی، ج 3، ص 297٫.

خرسندی او را در باطل وارد نمی کند و آن هنگام که قادر و توانا شود از حق خود بیشتر طلب نمی نماید. (1)

پی نوشت ها:

فقه الرضا، شیخ صدوق، ص 354٫

سوره یونس، آیه 58٫

علم اخلاق اسلامی، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوی، ج 3، ص 507٫

سوره نساء، آیه 17٫

سوره آل عمران، آیه 135٫

تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی، ج 3، ص 100٫

سوره سبأ، آیه 13٫

معراج السعاده، ملأ احمد نراقی، ص 746٫

سوره بقره، آیه 155 157٫

تفسیر صفی، حاج میرزا حسن اصفهانی (صفی علیشاه)، ج 1، ص 56٫

صحیفه الرضا، جواد قیومی، ص 381٫

همان.

سوره آل عمران، آیه 133 و 134٫

المحجه البیضاء، ملأ محسن فیض کاشانی، ج 7، ص 62٫

الاخلاق، سید عبداللّه شبر، ص 174٫

سوره شوری، آیه 40؛ المحجه البیضاء ج 6، ص 320٫

جامع السعادات، ملأ مهدی نراقی، ج 3، ص 297٫

صحیفه الرضا، ص 381٫

ص: 265


1- صحیفه الرضا، ص 381٫.

روضه

اشاره

روضه_امام_رضا_علیه_السلام

ماه_صفر

بسم الله الرحمن الرحیم

یا رحمن و یا رحیم

ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی

ای امام رضا آقا جانم...

خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی

قربون غریبیت برم امام رضا...

اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند

جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی

شب شهادت امام رضاست...

آی اونایی که آرزوی حرم با صفاش رو دارید اما چند ساله نرفتید...

(بعد منزل نبود در سفر روحانی)

امشب کبوتر دلتون رو با من همراه کنید...

بریم کنار پنجره فولاد امام رضا...

جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی

فرمود اباصلت من میرم مجلس مأمون...

ساعتی بعد برمی گردم

اگه دیدی عبا رو سرم کشیدم

دیگه با من حرف نزن...

بدان کارم تمامه...

یا صاحب الزمان...

ص: 266

اباصلت میگه دیدم امام رضا از مجلس مأمون بیرون اومدن...

عبا روی سر کشیدن...

حالشون منقلبه...

هی روی زمین میشینه...

هی بلند میشه...

وارد حجره شد...

صدا زد اباصلت...

درها رو ببند...

میخام تنها باشم...

یه گوشه ای داخل حجره...

این فرش ها رو کنار زد...

روی زمین نشست...

مثل مار گزیده ای از شدت درد به خودش می پیچه وناله میزنه...

خدایا یدفعه دید یه جوانی اومده...

یه گوشه ای ایستاده...

اباصلت میگه اومدم نزدیک تر...

عرضه داشتم...

من تمام درها رو بسته بودم شما از کجا وارد شدید...

فرمود اباصلت...

اون خدایی که منو از مدینه تا طوس آورده...

از در های بسته هم عبور میده...

میگه دیدم تا این آقازاده وارد حجره امام رضا شد...

حضرت خوشحال شدند...

ص: 267

از جاشون بلند شدند ...

هی صدا می زدند...

پسرم خوش آمدی بابا...

جوانم جواد... خوش آمدی بابا...

فهمیدم میوه ی دل امام رضا...

آقام جوادالائمه است...

سر بابا رو در آغوش گرفت...

دارن با هم نجوا می کنن ...

عجب لحظات سختیه...

امام رضا داره وصیت می کنه...

اما طولی نکشید...

یه دفعه دیدن حضرت آرام آرام چشمانشون رو از این دنیا بستند...

صدای اقا جوادالائمه به ناله بلند شد...

اما خود امام رضا فرمودند...

یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ

همه روضه ها به کربلا ختم میشه...

اگر اینجا پسر سر بابا رو در آغوش گرفت...

کربلا قضیه برعکس بود...

ابی عبدالله سر پسر رو در آغوش گرفت...

آماده ای بگم یا نه...

سپه کوفه و شام استاده

به تماشای شه و شهزاده

ص: 268

شه به روی پسرش افتاده

همه گفتن حسین جان داده

اومد کنار جوانش نشست...

سر علی اکبرش رو به دامن گرفت...

دلش طاقت نیاورد...

سر جوانش رو به سینه چسباند...

دید دلش طاقت نمیاره...

لحظات آخره...

خدایا... ابی عبدالله چکار کنه...

علی اکبرش داره جلو چشماش جان میده...

یدفعه دیدند حسین صورت به صورت علی چسباند...

هی صدا میزنه...

عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا

علی جان... بابا...

اُف بر این دنیا بعد از تو علی...

تسلای دل ابی عبدالله...

ناله بزن یاحسین...

الا لعنت الله علی القوم الظالمین

بهترین سخن

الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

ص: 269

المعصومین المکرمین.

از وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام در کتاب های عصر غیبت صغری، یعنی نزدیک به روزگار امام یازدهم، روایتی نقل شده که متن روایت نشان می دهد امام خطابشان به همه انسان هاست، نه به شیعه، نه به مردم مؤمن.

ائمه ما این امید را داشتند که یک روزی سخنان عرشی و ملکوتی شان به همه مردم دنیا برسد، حالا یا متنش، یا معنایش، و این امیدشان الان دارد به تدریج تحقق پیدا می کند. دیگر قاره ای نمانده که شیعه را نشناسند، و کم هم نیستند کسانی که با فرهنگ اهل بیت آشنا شدند ولی بالاخره طبق امیدی که داشتند یک روزی فراگیر می شود. به قول قرآن مجید و روایات که کلمه طوبی را در آیه یا روایت به کار گرفتند خوش به حال آنهایی که می شنوند و امام صادق می فرماید به گوش قبول هم می شنوند، فقط لفظ و صوت و کلام نمی شنوند، آن نوع شنیدن شنیدن با گوش حیوانی است اما شنیدن و قبول کردن شنیدن انسانی است. شنیدن با انصاف است، شنیدن با اخلاق است. که انسان حرف حقی را، مطلب حقی را بشنود و قبول بکند.

قبول که بکند دیگر مشکل عمل و اجرا ندارد وقتی حق را می پذیرد شروع می کند به رنگ گرفتن از حق، معمولاً خود ماها از نوجوانی همین گونه بودیم، آدم هایی نبودیم که بشنویم ولی قبول نکنیم، یا بشنویم مسخره کنیم، یا بشنویم و اهمیت ندهیم. نزدیک صد بار قرآن مجید مسئله گوش را در بین اعضا و جوارح مطرح کردند یکیش این آیه است، اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبابِ ﴿الزمر، 18﴾ این یقیناً درباره ماهاست یقیناً.

به پیغمبر اکرم خطاب می کند بشر از جانب من مژده بده، بشارت بده، آن بندگانی که یستمعون القول اهل گوش دادن هستند و گوش دادنشان هم تا آخر عمرشان ادامه دارد یستمعون فعل مضارع است، دلالت بر استمرار دارد برای امروز

ص: 270

و دیروز نیست کار شنیدنشان اصلاً این یک کاری است در زندگیشان، که کلام را بشنوند فیتبعون احسنه بهترین کلام را اجرا کنند، خب بهترین کلام چیست؟ این را برای ما هم توضیح دادند، ان احسن الحدیث و ابلغ الموعظه کتاب الله، این نیکوترین کلام است.

کلام رسول خدا و ائمه طاهرین نیکوترین کلام است، روایت حضرت را که امروز می شنوید یک دانه خط را پر نمیکند، خیلی کوتاه است، ولی احسن کلام است، بعد قرآن می فرماید این هایی که به گوش قبول میشنوند و به اجرا می گذارند کسانی هستند که خدا دستشان را گرفته اولئک الذین هداهم الله، چرا دستشان را گرفته؟ خب این دستگیری چرا برای همه نیست، چرا دست همه را نگرفته؟ برای اینکه خود پروردگار در قرآن می فرماید من اگر خیری در بنده ام ببینم و یک خیر این است که میدانم بشنود قبول می کند این بهترین خیر است، من دستش را می گیرم راه را خودم می برم. نه اینکه بهش بگویم این جاده برو، نه. من تا لحظه آخر عمرش در حرکت دادنش کمکش هستم. و این یاری خداست که ما از نوجوانی شنیدیم و قبول کردیم و ادامه دادیم و داریم ادامه می دهیم، ما پذیرفتیم عمل هم می کنیم اما دستمان در دست رحمت خداست او دارد ما را می برد.

یعنی ما اهل حرکت هستیم ولی محرک محرک بیرونی است، چون هیچ حرکتی در عالم بی محرک نیست، و طبق این آیه شریفه در سوره زمر محرک ما در حرکت پروردگار است، این را اگر ما از قرآن بفهمیم همیشه شاد هستیم که ما در آغوش رحمت او هستیم و این رحمت ما را هی دارد جلو می برد، تا کجا؟ تا آنجایی که به طور یقین ائمه ما می فرمایند روایتش مفصل است من برای دهه عاشورا آماده کرده بودم پیش نیامد، تا جایی خدا شما را می برد حرکت از شما تحریک از او تا می رسید به این نقطه که آخرین نفس می خواهد یا بیاید بیرون دیگر برنگردد، یا برود تو و دیگر برنگردد آن وقت خودش می گوید ادخل الجنه دیگر حرکت تمام شد دیگر زحمت نداری، دیگر رنج نداری.

ص: 271

موسی بن جعفر آمدند عیادت یک مریض، به قول ما در کما بود، آن وقتها نمی گفتند کما بی هوش بود یعنی یک نفسی داشت، چند تا از شیعیان هم آمده بودند عیادت این را مرحوم فیض کاشانی نقل می کنند این آقایانی که آمده بودند عیادت به حضرت موسی بن جعفر گفتند آقا این شیعه شما هست یانه؟ فرمود هست، گفتند ما که درک نمی کنیم در چه حالی است شما می دانی چون الان با ما هم حرف نمی تواند بزند که ما بگوییم در چه حالی هستی شما می توانی حرف بزنی، خیلی جاها ائمه ما از جانب ما حرف می زنند خیالتان راحت باشد، قیامت هم از جانب ما حرف می زنند، چون ما زبان حرف زدن با خدا را که نداریم چهارده تا وکیل داریم وکیل ها را هم انتخاب کردیم، با شیر مادر هم انتخاب کردیم، آنها هم از جانب ما حرف می زنند. ما که قیامت قدم رفتن نداریم، رحمت و شفاعت آنها ما را حرکت می دهد.

علی الله فالیتوکل المومنون، من را وکیل خودتان بگیرید من بلد هستم چی کار کنم برایتان، پیغمبر را وکیل خودتان بگیرید، زهرا را وکیل خودتان بگیرید ما وکیل زن هم داریم نداریم مگر؟ بهترین وکیل زن در این عالم صدیقه کبری است او را وکیل بگیرید آنها بلدند از ما دفاع بکنند. بلدند از جانب ما حرف بزنند، می توانند. و این کار را می کنند.

برای اینکه به ابراهیم مخارقی امام صادق فرمود ما اصلاً بنا نداریم شما را رها کنیم ما دنیا و آخرت با شما هستیم، خب ما تا حالا ممکن است بدون درک این آیه بی توجه به این بودیم که ما حرکتی داریم که محرک ما پروردگار است، چرا دارد ما را حرکت می دهد؟ چون در ما خیر دیده، کم هم در ما خیر نیست، خود محبت به اهل بیت، یک خیر عظیمی است، این که ایمان به قرآن و به قیامت داریم، یک خیر عظیمی است، می دانست هم که ما ایمان می آوریم می دانست، اما این خیر را د ر دیگران که نمی بیند می گوید چون نمی بینم خیری رهایشان کردم خودشان می دانند، خودشان جاده انتخاب کنند، خودشان عمل انتخاب کنند و آنها هم انتخاب کردند چیزی را که ما به قیمت جانمان حاضر به انتخابش

ص: 272

نیستیم، آنها در آشامیدنی شراب را انتخاب کردند، در خوردن گوشت خوک را انتخاب کردند، در معاشرت معاشرت های شهوانی حرام را انتخاب کردند علتشان هم این است که دستشان در دست رحمت خدا نیست، آن نیست که دارد می برد. هوای نفسشان است دارد می برد، ما هم هوا داریم اما موتور ما اینقدر هوا ندارد که روشن نشود و ما را حرکت ندهد.

چون به حضرت صادق یا امام باقر می گوید آقا مؤمن گاهی لغزش پیدا می کند، توبه می کند، دوباره اگر لغزش کرد توبه کرد راهش می دهند؟ فرمود بیرونش نکردند که راه بدهند در همین محدوده لغزش پیدا کرده یعنی کنار خدا بله باز هم قبولش می کنند، باز هم می بخشند، این معنای اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب این هایی که یک همچنین گوش و یک همچنین حرکتی دارند اینها صاحبان مغز هستند، این ها یک عقل پاکی دارند، یک عقل خوبی دارند.

خب یکی از زیباترین کلمات در عالم در کنار قرآن کلمات ائمه طاهرین علیهم السلام است، یکیش همین جملات امام هشتم است که هر کسی گوش بدهد و عمل بکند خب دستش در دست خدا قرار می گیرد بعد هم این چهارده تا وکیل همه جا از او دفاع می کنند همه جا.

امام هشتم وقتی آمد نیشابور اینقدر خانه های خوب در شهر بود خانه هایی که دو طبقه بود یک طبقه بود، پر اتاق بود سالن پذیرایی داشت بالاخره ملت می خواهند بیایند دیدن دست بوسی، شلوغ میشده، هی آمدند به حضرت گفتند آقا خانه ما کاملاً آماده است، فرمود جلوی شتر را آزاد بگذارید بلد است من را کجا ببرد یعنی ما حتی محرک حرکت شتر هم می شویم، چه برسد به شما که محبوب ما هستید، باز بگذارید جلو را، آمددر یک محله قدیمی نیشابور پیچید در یک کوچه آمد در یک خانه ای که درش هم کوچک بود دیوارش هم گلی بود زانو زد امام داشت پیاده می شد پیرزن در را باز کرد و سلام کرد، گفت بفرمایید همه چیز

ص: 273

برایتان آماده است، فرمود تا نیشابور هستم خانه من همین جاست.

ما هم شما را رها نمی کنیم روزی که از نیشابور خواستند بروند پیرزن زار زار گریه کرد گفت باز هم می بینمتان؟ فرمود اینجا دیگر من را نمی بینی، اما بین من و تو علامت این درخت در باغچه است، صبحی که از اتاق آمدی بیرون دیدی برگ ها زرد شده دارد می ریزد من را کشتند، یعنی ما تا دم مرگ هم شما را رها نمی کنیم و خبر می دهیم بهتان، آن طرف هم شما را رها نمی کنیم خیلی وکیل های خوبی گرفتیم، آن وقت جالب این است که این وکلا چهارده تایشان حق الوکاله از ما نمی خواهند، الا یک چیز، این هم حتماً تا حالا نشنیدید که حق الوکاله این چهارده نفر چیست، آن را باید در روایات کتاب باعظمت کامل الزیارات ببینیم.

حق الوکاله این چهارده تا گریه بر ابی عبدالله است، چه اعلام های جالبی کردند در این حق الوکاله هر کدامتان سعادت می خواهید برای حسین گریه کنید، دنیا و آخرت می خواهید برای حسین گریه کنید، خیلی عجیب است وسعت رزق می خواهید برای حسین گریه کنید، شاد کردن دل ما را می خواهید برای حسین گریه کنید، آمرزش دنیا و آخرت می خواهید حسین ما را زیارت کنید، رضای خدا را می خواهید برای حسین ما گریه کنید، این دیگر گران ترین حق الوکاله است در دنیا، خب می بینید چقدر قیمت دارد این حق الوکاله چقدر قیمت دارد. که در همین روایات کامل الزیاره دارد این هم خیلی روایت عجیبی است همیشه تا آخر دنیا گریه کن ها به خود حضرت عرضه می شوند، یعنی تمام گریه کن ها به وسیله پروردگار در معرض دید ابی عبدالله قرار داده می شوند. همین.

خیلی نعمت است ما هم مورد نظر شخص ابی عبدالله باشیم، و بعد هم در همین روایات دارد که وقتی گریه کن ها را در معرض دیدش قرار می دهند به پیغمبر، به امیر المومنین، به صدیقه کبری، به امام مجتبی عرض می کند برای اینها و پدر و مادرهایشان شماها از خدا درخواست آمرزش کنید، یعنی چهار تا دعاگو برایمان قرار می دهد. این خیر را در ما دیده خدا که دست ما را گرفته است. نگذاشته تا حالا

ص: 274

از مدار دین بیرون برویم، نگذاشته نمازمان از دست برود، حجابمان از دست برود، روزه مان از دست برود، حالمان از دست برود، اگر ما محرک نداریم اینها از کجای ذات ما ظهور کرده، ذات ما که قرآن می گوید فقر محض است.

ایها الناس انتم الفقراء، فقیر که دارایی ندارد، فقیر است دیگر، فقیر یعنی هیچی ندارد، پس این همه جلوه ثروت از کجاست؟ برای بیرون است، برای محرک بیرونی است، این محرک بیرونی هم اول پروردگار است بعد چهارده وکیل ما در محضر پروردگار است. خب حضرت رضا می فرماید من حاسب نفسه ربحت، هر کسی بنشیند وجود خودش را ارزیابی کند، کجا بودم، کی به من وجود داده، اینجا برای چی من را آوردند، چرا نگهم نمی دارند می برند، وقتی می برند کجا می برند، خب جواب این محاسبه را ما هیچ راهی نداریم جز اینکه از قرآن و روایات بگیریم ما از کجا آمدیم، من الله، انا لله، من الله، کجا آمدیم؟ خانه تکلیف باارزش ترین خانه، ما را آوردند جایی که بتوانیم خدا را عبادت بکنیم، آوردند جایی که بتوانیم به بندگانش خدمت بکنیم، ما را جایی آوردند که انبیاء را هم آوردند اینجا، ائمه را آوردند اینجا، ما را آوردند جایی که دار دار تکلیف است، این را بفهمم محاسبه بکنم.

ما را آوردند جایی که سرمایه های عظیم کسب بکنیم، ما را آوردند جایی که امیر المومنین میفرماید اکتسبوا فیه الرحمه و ربحوا فیه الجنه، که رحمت خدا را کسب بکنید و سودتان هم اینجا بشود بهشت. محاسبه کند خودش را، عمرش را محاسبه کند، تا حالا عمر را در چی گذراندی؟ تبدیل به چی کردی؟ شب و روزش را چی کار کردی؟ از کجا درآمد داشتی؟ چگونه خرج کردی؟ عمرش را کنار چه کسی هزینه کرده؟ رفیق هایش بد هستند خوب هستند، با زن و بچه چی کار کرده؟ این محاسبه است.

حضرت می فرماید کسی که خودش را محاسبه بکند ربح در این بازار دنیا و دار تکلیف خوب برنده شده، سود کرده، و من غفل عنها خسر، اما کسی که از

ص: 275

خودش غفلت داشته باشد این هم بدترین درد است که قرآن میگوید وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ﴿الحشر، 19﴾ مانند کسانی زندگی نکنید که یاد خدا نکردند خدا هم به کیفر یاد خدا نکردن آنها را از یاد خودشان برد، هشتاد سال زندگی می کنند بعضی ها زندگی کردند اصلاً یاد خودشان نیفتادند که از کجا آمدم، از پیش کی آمدم، برای چی آمدم اینجا چی کار باید بکنم، اصلاً یاد خودشان نیفتادند، آنی که از خودش غافل است از محاسبه خودش غافل است، تمام سرمایه های وجودیاش به باد می رود. من غفل عنها خسر، یک روایت خیلی جالبی در باب غفلت یادداشت کردم خیلی جالب است، یک کسی میآید خدمت حضرت صادق می گوید یابن رسول الله غفلت چیست؟ که آدم به کل یادش نیاید خودش را، که انسان است، یادش نیاید مکلف است، یادش نیاید ساختند، یادش نیاید که می برند، اینها را اصلاً یادش نیاید چی می شود آدم غافل می شود؟ امام صادق فرمود ترکک المسجد و طاعتک المفسد، تو وقتی در خانه خدا رفت و آمد نداشته باشی، که اقلاً هفته ای دو شب، سه شب، چهار شب بروی مسجد بالاخره در مسجد یک روایت خوانده می شود، دو تا مسئله شرعی گفته می شود، یک گوینده دعوت می کنند ده شب منبر برود خود این باعث می شود که تو خودت را یادت نرود، این یک عامل غفلت است.

یک عامل غفلت هم این است که رفیقت مفسد باشد، تو را فاسد می کند، این دو جمله، جمله سومشان هم خیلی جمله فوق العاده ای است و من خاف امن، آنی که بترسد از چی بترسد؟ من خاف مقام ربه، مقام ربه یعنی دادگاه های قیامت، مقام یعنی محل ایستادن، اسم مکان است، آنی که از دادگاه های قیامت بترسد دادگاه هایی که منجر به عذاب ابد می شود کسی که در آن دادگاه ها محکوم بشود، هنوز که دادگاه سرپا نشده ولی گفته قرآن سرپا می شود. هنوز که حکمی صادر نشده، ولی قرآن می گوید آلیس الله باحکم الحاکمین، صادر می شود. من نیامده سرپا نشده، حکم داده نشده چون تمامش قطعی است بترسم، امن از آن دادگاه ها، از آن احکام، از آن جریمه، در امان می مانم. دو دفعه که آدم نمی ترسد، ما یک بار

ص: 276

که در دنیا ترسیدیم روز قیامت دیگر نمی ترسیم آمنهم من الفزع الاکبر، ما از آن حول عظیم ایمنی بهشان می دهیم.

و طبق روایاتمان سریع ترین ایمنی را به گریه کنندگان و زوار ابی عبدالله می دهند، تا پایش را می گذارد در محشر می گویند زائر گریه کن، تو در امان هستی، حالا هفت طبقه جهنم هم جلوی چشم آدم شعله بکشد خب بکشد به ما چه، مگر برای ما شعله می کشد؟ وقتی برای ما شعله نمی کشد خب ما در امان هستیم، و من خاف امن، اما جمله بعد، و من اعتبر بصر، کسی که از حوادث روزگار، زیر و بالا شدن روزگار، جریاناتی که در مردم است، عبرت بگیرد، پند بگیرد، این اهل بینایی می شود، اهل بصیرت می شود، و من ابصر فهم، آنی که بینا بشود فهیم هم میشود کلاه سرش نمی رود.

و من فهم عقل، آنی که اهل فهم می شود همیشه به خودش در برابر تمام گناهان و معاصی پابند میزند، آدم فهمیده که زمینه جهنم رفتن خودش را فراهم نمی کند، پابند دارد عقل، عقال پابندی است که به زانوی شتر می بندند بلند نشود برود. آدم به خودش پابند می زند پیش خدا بماند. در دین بماند، پیش ائمه طاهرین بماند.

روضه وگریز:

گریز:

عرضه بداریم آقا جان...

یا امام رضا...

شما رو مظلومانه به شهادت رسوندند...

اما لحظات آخر دیگه شما تنها نبودید...

وقتی چشمان مبارک رو باز کردید...

سر شما روی دامن آقا جوادالائمه بود...

ص: 277

اما دل ها بسوزه برا اون آقایی که...

داخل گودال قتلگاه...

با لب تشنه...

سر از تنش جدا کردند...

امام سجاد هر کاری کرد نتونست بیاد کنار بابا...

بمیرم... داخل خیمه...

از شدت بیماری با صورت به زمین افتاده بود...

لحظات آخر نتونست بیاد کنار بابا...

اما...

یک جایی دیگه اومد...

کجا...

اون لحظه ای که بنی اسد می خواستند بدنها رو دفن کنند اما متحیر مانده بودند...

اومد صدا زد...

بنی اسد.. من این بدن ها رو خوب می شناسم...

بنی اسد بیایید

کفن با خود بیارید

مگر خبر ندارید

حسین کفن ندارد

با دستان مبارک بدن بابا رو داخل قبر گذاشت...

حالا می خواد با پدر وداع کنه...

لب ها رو گذاشت روی رگ های بریده حسین...

ص: 278

اگر کشتند چرا خاکت نکردند

کفن بر جسم صد چاک نکردند

گریز

آقای خوبم...

جان عالم به فدای مظلومیت شما...

در عالم غربت به شهادت رسیدید...

اما وقتی شیعیان خبردار شدن...

کفن قیمتی آوردند...

برای تشییع جنازه همه آمده بودند...

بدن شما رو با عزت و احترام تشییع کردند...

با چه عظمتی بدن مبارک دفن شد...

اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله...

دل ها بسوزه...

برا اون آقایی که بدنش سه روز روی زمین کربلا...

بدون غسل و کفن...

ای خدا...

کاش به همین اکتفا می کردند...

صدا زدند اسب هاتون رو نعل تازه بزنید...

ده نفر اونقدر با اسب روی بدن عزیز زهرا اسب دواندند...

جلو چشمان بچه های حسین...

جلو چشمان خانم زینب کبری...

تمام استخوان ها شکست...

ص: 279

به کربلا کفن مگر بغیر بوریا نبود

مگر حسین فاطمه عزیز مصطفی نبود

مگر کسی که کشته شد تنش برهنه می کنند

مگر که پاره پیروهن به پیکرش روا نبود

سرش به نوک نیزه ها تنش به خاک کربلا

کفن برای او بجز شکسته نیزه ها نبود

الا لعنت الله علی القوم الظالمین

ص: 280

کتابنامه

قرآن مجید

صحیفه سجادیه

نهج البلاغه

1. الطبرسی، الفضل بن الحسن، أعلام الوری، دارالکتب الاسلامیة، قم، 1390 ش.

2. العلامة، محمدباقر، المجلسی، بحارالانوار.

3. الشیخ الصدوق، ابوجعفر محمدبن علی بن موسی بن بابویه القمی، عیون الاخبارالرضا، جهان، 1378 ق.

4. الامدی، ابوالفتح عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، مرکز الابحاث والدراسات الاسلامیه.

5. الشیخ المفید، ابوعبدالله محمدبن محمد بن النعمان، المزار، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.

6. ابن شهرآشوب، محمدبن علی بن شهرآشوب السروی المازندرانی، المناقب، العلامه، قم، 1379 ق.

7. نظری منفرد، علی، در سوگ آل الله، قم، جلوه کمال، 1391 ش.

8. القرشی، باقر، حیاة الامام حسین علیه السلام ، قم، مدرسه علمیه ایروانی.

9. حائری، محمدمهدی، شجره طوبی، بقیة العترة.

10. حائری، محمدمهدی، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین علیهما السلام، قم،

ص: 281

انتشارات شریف.

11. حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، مدرسه امام مهدی علیه السلام ، قم.

12. نیشابوری، محمدبن فتال، روضة الواعظین، منشورات رضی، قم.

13. برقی، ابوجعفر احمدبن محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه.

14. عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف.

15. کاشانی، ملأ محسن فیض، الوافی، قم، کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام ، چاپ اول، 1406 ه.ق.

16. محدثی، جواد، پیام عاشورا، پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، قم، قرار اندیشه، 1383 ش.

17. محدثی، جواد، درس هایی از زیارت عاشورا، دارالحدیث.

18. لسان الملک، میرزا محمدتقی، ناسخ التواریخ.

19. ابن عنبه، احمدبن علی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، انصاریان، 1385 ش.

20. الکلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، فروع کافی، قم، گروه مترجمان.

21. متقی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، دارالکتب.

22. خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

23. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، اسوه، 1375 ش.

24. مفید، محمدبن محمد، الارشاد، موسسه آل البیت علیهم السلام.

25. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی علیه السلام ، انتشارات صدرا، 1380 ش.

26. هاشمی نژاد، سیدعبدالکریم، درسی که حسین علیه السلام به انسان ها آموخت، انتشارات آستان قدس رضوی، 1392 ش.

ص: 282

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109