سرشناسه:بابایی، علی، 1342 -
عنوان و نام پديدآور:تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع ولایت و مدیریت [کتاب]/ مولف، شاعر و سخنران علی بابایی؛ تدوین مجتبی بابایی.
مشخصات نشر:اصفهان: نشر دارخوین، 1394.
مشخصات ظاهری:380 ص.؛ 14/5×20/5 س م.
فروست:... مجموعه فریاد خاموش درون؛ جلد پنجم.
شابک:150000 ریال: 978-600-380-261-2
وضعیت فهرست نویسی:فاپا (چاپ دوم)
يادداشت:پشت جلد به انگلیسی: Ali Babaei, Mojtaba Babaei. Aloneway happiness in...
يادداشت:کتاب حاضر قبلا با عنوان '' فریاد خاموش درون تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع ولایت و مدیریت '' توسط انتشارات برترین اندیشه در سال 1388 منتشر شده است.
يادداشت:چاپ دوم.
یادداشت:کتابنامه: ص. 377 - 380؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر:فریاد خاموش درون تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع ولایت و مدیریت.
موضوع:مدیریت (اسلام)
موضوع:اسلام و دولت
موضوع:رهبری (اسلام)
شناسه افزوده:بابایی، مجتبی، 1365 - ، گردآورنده
رده بندی کنگره:BP232/67/ب16ت9 1394
رده بندی دیویی:297/658
شماره کتابشناسی ملی:4046292
تنظیم متن دیجیتال میثم حیدری
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
تنها راه سعادت در پرتو بهترين نوع ولايت ومديريت
جلد پنجم:
فریاد خاموش درون
مولف و شاعر :دکترعلی بابایی خورزوقی
تدوین:دکترمجتبی بابایی خورزوقی
عزيزانی که طالب ولایت و مدیریت ارزشی و الهی برای آرامش واقعی و سعادت حقیقی در دنیا و آخرت می باشند حتما این کتاب را بخوانند
(کلیه اشعار این کتاب توسط مولف با تخلص حقیر سروده شده است)
«در ضمن کلیه در آمد حاصل از فروش کتب مولف صرف ترویج معارف اهل بیت(ع) می شود»
ص: 2
اشاره.....7
طلیعه....11
پاسخ به نامه مشکل داریک استاد دانشگاه به مقام معظم رهبری.......17
پيش در آمد. 17
پیشگفتار. 22
آيا پذيرش حكومت و ولايت يك امر ضروري براي بشراست؟ 26
حكومت و ولايت بر چند نوع است؟. 28
آيا تئوريهاي جديد مديريت براي سعادت بشر راهگشا بوده است؟ (براي اطلاعات بيشتر). 36
آيا براي پذيرش بهترين نوع ولايت و مديريت ادله عقلي وجود دارد؟ 46
آيا براي پذيرش بهترين نوع ولايت، ادله نقلي هم وجود دارد؟ 57
آيا بحث ولايت فقيه یک بحث اعتقادي است؟. 62
چرا اسلام برضرورت تشکیل حکومت درجامعه تاكيددارد؟ 65
تفاوتهاي اصولي بين مديريت فقهي و مديريت غير فقهي(سکولار)در چيست؟ 68
مفاهیم ولايت، فقیه و تبيين نظريه ولايت فقيه چگونه است؟ 80
چه شبهاتي پيرامون ولايت فقيه و مديريت فقهي مطرح مي باشد؟ 84
پاسخ گذرا و ساده به شبهات مطرح شده پيرامون ولايت فقيه: 87
شبهه اول: حاكميت ولايت فقيه از نوع توتالیتر و استبدادي است!؟ 89
شبهه دوم: حاكميّت ولي فقيه مادم العمر بوده درحالیکه بايد بصورت دورهاي باشد!؟. 99
شبهه سوم: حاكميت ولايت فقيه مقيد و مشروط بوده و مطلق نيست!؟ 104
شبهه چهارم: مشروعيت ولايت فقيه از طرف خدا نبوده بلكه به خاطرآراء مردم است!؟. 116
شبهه پنجم: ولايت، ولايت است چه با جعل شارع و چه با جعل متشرعان باشد!!؟. 126
شبهه ششم: درحاكميت ولايت فقيه اصالت با شخص است! ؟ 130
شبهه هفتم: آفتهايي مانند تحريف، بدعت،خرافه و.. براي مدیریت فقهي مشكل ساز است!؟. 132
شبهه هشتم: برخي محدودیتهاي اعتقادي مانع اعمال صحيح ولایت و مدیریت فقهي مي شود!؟. 136
ص: 3
شبهه نهم: مسائلي چون تعصب، تفرقه و... مدیریت فقهي راگرفتارخود مي نمايد!؟. 139
شبهه دهم: ولایت و مدیریت فقهي از نظرحسي وعقلي قابل فهم و شناخت نيست !؟. 141
شبهه یازدهم: جهاني شدن با ولايت و مدیریت فقهي ارتباطي ندارد!؟ 147
شبهه دوازدهم: ولایت فقيه پیشینه محكم تاریخی ندارد!؟. 168
شبهه سیزدهم:در مورد ولایت فقیه بین علما “ اجماع ” نیست.!! 172
شبهه چهاردهم:پذيرش ولایت ومدیریت فقهي براي دیگر فرق قابل توجيه نيست!؟. 177
شبهه پانزدهم: ولايت فقيه همان وکالت از جانب مردم است!؟ 181
شبهه شانزدهم: تعدد مراجع با حاكميت ولایت فقيه قابل توجيه نيست!؟ 184
شبهه هفدهم: اصلا موضوع ولايت فقيه يك بحث عقلی و کلامی نيست!؟ 189
شبهه هجدهم:با توجه به معصوم نبودن وليّ فقيه و امكان خطا واشتباه در او، نمي توان از وي اطاعت كرد!؟. 192
شبهه نوزدهم: اعمال ولایت و مدیریت فقهي بايد بصورت شورايي باشد!؟ 197
شبهه بیستم: درحاكميّت ولایت و مدیریت فقهي مردم محجور و ناتوان فرض مي شوند!؟. 201
شبهه بیست و یکم: فراقانونی بودن ولایت از لحاظ عقلی قابل قبول نمی باشد!؟ 205
شبهه بیست و دوم: تمام مجتهدان نائبان امام زمان(عج)هستند و فرد معيني از آن ها چنين منصبي را دارا نیست؟. 208
شبهه بیست و سوم: ولایت ومدیریت فقهي مغاير با آزادي است!؟ 211
شبهه بیست و چهارم: نمي توان به ولي فقيه انتقاد كرد؟. 211
شبهه بیست و پنجم: برای مقلدان مراجع نسبت به اطاعت ازولی فقیه مشکل ایجاد می شود؟. 221
شبهه بیست و ششم: دخالت فقیه در عرصه سیاست با دین و معنویت سازگار نمی باشد:. 223
شبهه بیست و هفتم: در ولایت، رابطة ولی با "مولی علیهم" یکطرفه است! 224
شبهه بیست و هشتم:در پذیرش ولی فقیه و اعلم بودن آن شک دارم! 225
شبهه بیست و نهم: اصلا ولایت فقیه در کجای دین آمده و چراحکومت دینی فقط با فقیهان امکان دارد؟!. 229
شبهه سی ام: در انتخاب رهبر و خبرگان رهبری دور وجود دارد!؟ 232
شبهه سی و یکم: ولایت معصوم همسطح با ولایت فقیه نمی باشد؟ 236
شبهه سی و دوم: ولايت فقیه ارزشى براى توده ها قائل نيست و انحصار طلب است!!. 237
ص: 4
شبهه سی و سوم: حکومت ولايت فقيه، تنها نظريّه ى تشكیل حكومت دينى نمی باشد؟. 239
شبهه سی و چهارم: در دوران غیبت تشکیل حکومت ضرورت ندارد!! 242
شبهه سی و پنجم: ولايت ومديريت فقهي با علم در تعارض است!؟ 244
شبهه سی و ششم: ولي فقيه مكلف است شخصاً عهده دار انجام همه وظايف حکومت باشد؟. 249
شبهه سی و هفتم: در حکومت دینی شادی و نشاط وجود ندارد!!! 250
شبهه سی و هشتم: با توجه به نواب خاص، ولی فقیه نائب امام زمان نمي باشد؟. 255
شبهه سی و نهم: ولی فقیه از اشتباه در تصمیم گیری ها مصون نمی باشد؟ 256
شبهه چهلم: بعد از خاتم النبيين كسي حق ولايت ندارد؟. 257
آيا فقاهت و عدالت دو ويژگي اصلي مدیریت رحمانی است؟ 261
بطور کلی بنابر آبات و روایات به برخی از ویژگیهای رهبری اشاره شود؟ 263
با توجه به شرايط موجود در جهان وظيفه ما نسبت به ولايت چيست؟ 266
تنها راه سعادت(در ولايتمداري)براي بشريت كدام راه است؟ 272
چه رابطه اي بين بصيرت وپذيرش ولايت و مديريت فقهي وجود دارد؟ 277
آثار و بركات پذيرش مديريت رحماني چيست؟. 322
دیدگاهها ، ويژگيها و امتیازات مدیریت فقهی كدام است؟. 330
اصول و مبانى مدیریت فقهی از منظر حضرت علي(ع)كدام است؟ 340
يك انتخاب بزرگ و سرنوشت سازچه نوع انتخابي است؟. 343
اگر روزی مردم حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را نخواهند تکلیف چیست؟ 349
نتيجه گيري:. 355
اشعاری پیرامون ولایت از دیوان حقیر(علی بابایی متخلص به حقیر) 359
منابع:. 367
ص: 5
تقدم به روح ملكوتي حضرت امام خمینی(ره)
و ارواح طيبه شهداي ولايي
بويژه سردار
هميشه سرفراز خلبان شهيد عبّاس بابائي
-----------
گر چه عبّاس رفته است در ماورا *** راه او باشد همان راه ولا
آنکه بابائي بود فاميل او *** با پیام خود زند ما را صدا
-----------
گر چه عبّاس شاهد خونین ماست *** راه او راه شهیدان خداست
با ولایت در ولایت بود و بس *** حجّت حقّ خدا بر ماسواست
ص: 6
اشاره: در آغاز جا دارد جهت استحضار حضرتعالی به موارد مهم زیر اشاره شود:
1) از انجا که در نهایت تاسف انسان به ظاهر متمدن ومدرن در قالب ایسم های مختلف مادّی از جمله سکولاریسم و اومانیسم؛ در طي سده هاي اخير، گام هاي خطرناکی را با ظرافت فریبنده ای در مسير استفاده ابزاری از عقل و علم برای دين زدايي و مادّي كردن تمام ابعاد خدايي وجود خويش و تقدس زدايي از امور مقدس برداشت و نعره مستانه استغنا از دين ورزي و خداباوري را با تصوری ناقص از معنویت وفطرت انسانی در جهان طنين انداز كرد ودر جاهلیت نوین البته به زعم خود پايان عصر دين و معنويت را اعلام نمود و با این دید؛ ظلم و ستم جبران ناپذیری را بر فطرت و فریاد خاموش درون بشریت وارد کرد. مع الوصف شرح مفصل آنچه كه بر بشر امروزرفته؛ محتاج پژوهش هايي گسترده و نگارش مكتوباتي چند است. بر این اساس مولف در اوایل دهه شصت اراده نموده که به حول و قوه الهی دهها جلد کتاب در مجموعه ای تحت عنوان" فریاد خاموش درون" در جهت خنثی سازی اندیشه های روانشناسان و فلاسفه معاصر و آراء تربیتی غرب که متاسفانه بر خلاف فطرت بشری و فریاد خاموش آدمی بوده و به نوعی با دین ستیزی و معنویت زدایی؛ مسیر انسانیت و رستگاری را به انحراف کشیده؛ با رویکرد معنوی با استفاده از آیات و روایات منتشر نماید. البته بخاطر مسئولیتهای اداری تا کنون تعدادی از آنها بیشتر منتشر نشده است؛ که عناوین حدود بیست جلد آنها در انتهای کتاب آمده است. انشاا... مابقی بر اساس فیش برداریها درصورت حیات و توفیق الهی منتشر خواهد شد. همچنین دهها مقاله در مجلات تخصصی دانشگاهی و روزنامه های داخلی و بین المللی در این راستا منتشر کرده است. در ضمن امتياز همه كتابهاي ایشان در
ص: 7
اين است كه به مناسبت موضوع همراه با اشعاري از مولف؛ تدوين شده كه در نوع خود كم نظير است.
2) مولف همانند پدر بزرگوارشان با خدا عهد بسته اند تا زمانی که قدرت و توان دارند برای رضای یار، در محافل و مجالس مذهبی و علمی که دعوت می شوند بدون هر گونه انتظار و منّت سخنرانی نموده و بابت آن هیچ گونه مبلغ، هدیه و...دریافت نکنند. در این راستا یکی از ائمه جمعه در همایشی فرموده اند:که خداوند متعال در سخنرانی و بیان نعمت را بر ایشان تمام کرده است.همچنین طبق نظرایشان مقرر شد کلیه درآمد حاصل از فروش کتب مولف صرف نشرمعارف اهل بیت عصمت وطهارت(ع) شود.
3)کلیه اشعار این کتاب توسط مولف با تخلص حقیر در قالبهای مختلف سروده شده است که یک بیت یا قسمتی از قالبهای مزبور به مناسبت موضوع در این مجموعه آورده شده است و بعضا اصل آنها بصورت کامل دریکی ازکتابهای مولف تحت عنوان "دیوان حقیر"موجود می باشد و نیزبرخی از ابیات هم فی البداهه به مناسبت موضوع توسط مولف سروده شده است .
4) با عنایت به اهمیّت مدیریت ، ولایت و حکومت در قرون مختلف و نظر به اینکه آن با تار و پود بشری و نیاز فطری جهت سعادت دنیا و آخرت هر انسانی عجین شده است.احساس شد که حقایق پیرامون آن باید به هر صورت ممکن در اختیار فطرتهای پاک وضمیرهای حق جو و حق پذیر قرار گیرد؛ تا قلبهای آماده از آن جرعه ای
ص: 8
برگیرند و به وسیله آن به سعادت و آرامش واقعی دست یابند. مع الوصف مقرر شد عناوین و مطالب این کتاب از بین عناوین و مطالب حدود سه جلد کتاب که توسط مولف به رشته تحریر در آمده بود استخراج و براي اولين بار به مناسبت دهه ولايت در يكي از روزنامه هاي بين المللي در چند شماره در دهه 80 منتشر شد و به این صورت که ملاحظه خواهید فرمود تدوین گردید.درحقیقت به خاطراینکه حجم آنهابرای چاپ زیادبودبه ناچارقسمتهایی به صورت پرسش و پاسخ انتخاب و تدوین شدکه انشاا.. مورد رضایت یار قرار گیرد.
5) در هر حال به نظر مي رسد كه دراينجا لازم است برای آشنایی بیشتر با شاعر و مولف به صورت خلاصه و کاملا گذرا به عناویني از زندگی و سوابق علمی و اجتماعی ایشان اشاره شود.

ایشان درخرداد 42 در خورزوق اصفهان متولّد ودر شهریور64 ازدواج و دارای یک پسر و دو دختر می باشد... سوابق علمی و اجتماعی وی عبارت است از: تلمّذ درس خارج فقه (معادل دکترا) در حوزه و تحصیل در دو رشته متفاوت دانشگاهی و ادامه آن در مقطع دکترای تخصصی phd در رشته فلسفه تعلیم و تربیت. همچنین گذراندن دوره های متعدد تخصصي وفوق تخصصی مدیریت، برنامه ریزی، کامپیوتر...در بیش از دو هزار ساعت – سخنرانی در محافل عمومی، دانشگاهی، مدیریتی و...-استاد دوره های ارتقای مدیریت-مدرس آموزشخانواده-داور مسابقات قرآنی-دبیرواستاد دانشگاه- هجرت داوطلبانه به کردستان و داشتن مسئولیتهای مختلف رزمی درجبهه ها- دریافت بیش از ده حکم قهرمانی در مسابقات ورزشی- داشتن مسئولیتهای متفاوت انقلابی، اجتماعی واداری- کسب عناوین برتر و موفق کشوری و استانی در زمینه های مختلف مدیریتی، فرماندهی و... درضمن دربیش از بیست سال مسئولیت اداری بنابر اعتراف دیگران به همه قولها مخصوصا مالی و تجهیزاتی که داده؛ بصورت کامل عمل نموده است.
مجتبی بابایی
ص: 9
بسم الله الرحمن الرحيم
پیام ناب مولا را، تو بو کن *** همه انديشه را در او فرو کن
ببين راه سعادت در چه بوده *** سپس با اهل خبره گفت و گو کن
به خدا سوگند اگر زمام ولايت و حكومت را كه پيامبر(ص) به عهده او(علي ع) نهاده بود به دست وي مي سپردند همگان را مانند كارواني آرام و آهسته به سوي ترقي وتكامل سير مي داد و آن ها را به سر منزل سعادت و خوشبختي هدايت مي نمود.
(از خطبه حضرت زهراء(س)در هنگام بيماري)
حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي، سياسي، نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است .
(حضرت امام خميني«ره»)
قرآن تماما" هشدار است و راه بصیرت و سعادت را هموار می کند. لذا درطلیعه کتاب فقط برداشتی از آیات سورهای حمد و ناس بصورت منظوم برای نمونه آورده می شود. سپس توجه جنابعالی در ادامه به چند غزل در خصوص ولایتمداری معطوف و در انتها نظر شما به چهارده بیت به نیت چهارده معصوم (ع) که خلاصه کتاب است، جلب می گردد:
ص: 10
1- ستایش مر خدای دو جهان است 2- ز بخشش همچو یار مهربان است
3- خداوندی که مالک بر جزا است همان روزی که روز پر بلا است
4-الهی ما تو را تنها پرستیم فقط از درگهت، یاری طلبیم
5- هدایت کن، تو ما را بر ره راست 6- ره آنها که ازنعمت هویداست
نه راه آنکه در خشمت گرفتار نه راه گمرهان بی کس و یار
1-2-3- گوپناه من می برم بر کردگار بر همان سلطان و معبود دی-ار
4- تا شوم راحت ز شیطان لعین از شرور آنچه هستش در زمین
5- آنکه در هر سینه دارد وسوس----ه 6- ازبشر تا جن در این دنیا همه (1)
ص: 11
گر که گشتی از ولایت پیش و سر - می شوی خوار و ذلیل و دربدر
با ولی کن تو عبور از هر گذر - تا رسی راحت به مقصد در سفر
گر چنین کردی شوی اهل ظفر - چون که این داد درون است بر بشر
گر بشر خواهد شود آقای دهر - یا که گردد پیروز و دور از خطر
بی شک و تردید ولایت چون سپر - می کند محفوظ تو را از هر شرر
دان بشر با هر نوعی دید و نظر - وفق داد دختر و هم هر پسر
در زمان غیبت صاحب امر -با فقاهت می رود سوی قمر
با ظهور معصوم و خورشید و زر - کن ز غیر آن عزیز من حذر
گر ز عصمت گردی دور با هر نگر - می زنی بر نفس و جان خود ضرر
راه مولا بوده مملو از گوهر - بهر شیعه با دو صد داد دگر
هر چه دیر آیی بسوی این خبر - ظلم وافر کرده ای بر جان و سر
از ولایت جان و دل گیرد اثر - چون که آن باشد عظیم و پر ثمر
ص: 12
این همان خواست حقیر است تا به سر - از من و ما تا همان جدّ و پدر(1)
عطر یاس دانی مرا، هر دم مهیّا می کند * غمزه غمزه غنچه عشق مرا، وا می کند
چون كه زهرا(س) وا کند، بغض من دلسوخته را * قطره قطره اشک من را، سوی دریا می کند
درسرای فاطمي(س) ،هردم شوم شیداومست * جرعه جرعه مستی ام را، هم هویدا می کند
با که گویم درد دل را، در فراق عطر ياس * ذره ذره سینه را، چون بحر و صحرا می کند
مهر زهرا(س) در درون جان و دل غوغا کند * خرده خرده عشق من را، دان كه معنا می کند
در زماني كه قلوب با فتنه هايي چون ثقيف * ارّه ارّه مي شود حق را چو اخفا مي كند
فتنه اي هر دم كند راه بتول(س) از جان جدا * تكه تكه فكر من را صرف فردا مي كند
با بصيرت گر رود جان و دلم در راه ياس * لايه لايه خطّ زهرا(س)دان كه پيدا مي كند
تا کند من را رها، از مکر شیطان رجیم * لاله لاله شوق من را، وقف زهرا(س) می کند
با ولايت جان و دل در راه پر پيچ زمان * سایه سایه با گل یاس دان كه نجوا مي كند
آن عزیزی که چوزهرا(س) می کند جان رافدا * چشمه چشمه آب دنیا صرف عقبا می کند
ص: 13
دان كه شيطان بزرگ با داد زهرا(س)و ولی * پرده پرده ذات خود افشا و رسوا مي كند
گر كه مولايم برون آيد ز غيبت بي گمان * دانه دانه رنج زهرا(س)دان كه افشا مي كند
قبر زهرا(س)را کند پیدا و گیرد انتقام * خانه خانه قلب و جان را دان که اقنا می کند
در رکابش گر کند جان و دل خود را فدا * جمله جمله مشق زهرا(س)دان که انشا می کند
داد خاموش درون اندر پی فریاد یاس * کوچه کوچه راه حق را دان که احصا می کند
شور مولا با گل یاس در حریم پاک یار * شانه شانه هر گنه دانی که امحا می کند
هر که را راهی رود جز راه زهرا و علی(ع) * لحظه لحظه ظلم وافر تا ثریّا می کند
در فراق حضرت زهرا(س) حقيري همچو من * پله پله با ولايت عقده ها وا می کند(1)
در غدیر دست علی (ع) بالا برفت * دین حق کامل شد و مولا برفت
اندکی بعد از غدیر در کربلا * بهر چه رأس حسین(ع) بالا برفت
بین راس و تن جدایی تا کجا * اهل مکر کردند و مافیها برفت
با بصیرت می شود دید ای خدا * رمز و راز آنچه بر دنیا برفت
ص: 14
لحظه های کربلا تا ماورا * بهر ترفیع است و عاشورا برفت
دان حسین(ع) با راس خود گوید به ما * راه حق با مکر و آن اغوا برفت
در مسیر دین حق با صد ردا * شبهه ها ایجاد و معناها برفت
فتنه ها بهر فریب در هر کجا * انحراف پیدا و با غوغا برفت
بی بصیرت ها همی کردند جفا * ظلم آنها دان که تا عقبا برفت
داد خاموش حسین در نینوا * تا ابد باقی و باقی ها برفت
گر که خواهی تو شوی اهل وفا * با بصیرت شو که بی تقوی برفت
می شوی تو امتحان در این سرا * امتحان سخت است وآزمونها برفت
در زمان ما همی آید ندا * داد عاشورا ز جان ما برفت
عبرتی گیر ای عزیز از آن فضا * تا نگردی عبرت وعبرت ها برفت
این حقیر گوید بدون هر خطا * با ولایت سوز و آه ما برفت(1)
همه مطالب این کتاب شرح مختصری است بر چهارده بیت بعد که مولف به نیّت چهارده معصوم سروده است.
ص: 15
ولايت پايگاه فقه و دين است - چو در غيبت همان حبل المتين است
ولايت نام مأنوس يمين است - زمان ا نگشتري و او نگين است
ولايت دشمنان را مهر و كين است - به قدرت مطلق و فتح المبين است
ولايت منشأ خيري وزين است - چو با آن ارزش ايمان عجين است
فقاهت علم كل عالمين است
به كْنه و بْنه بينش ها رهين است
ولايت ناجي و روح الامين است - زمشروعيت حق اينچنين است
ولايت نور چشُم مرسلين است - وجودش رحمةً للعالمين است
ولايت مرهم قلب حزين است - شفا بخش دل و جان غمين است
ولايت عشق و عاشق آفرين است - به اوج عاشقي حق اليقين است
فقاهت ملجأ فكري برين است
چو از قرآن و عترت خوشه چين است
ولايت شور و حالي نازنين است - زجان بر جان نفوذش برترين است
ولايت مشعل كل زمين است - هدايت را علمداري امين است
ولايت را نظر بر آخرين است - زغيبت تا ظهورش جانشين است
ولايت مخزن الاسرار دين است - حقير سوز و گدازش با يقين است
ص: 16
پاسخ به نامه ی مشکل دار عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز به مقام معظم رهبری

به گزارش صدای جویا از اصفهان، علی بابایی رئیس سابق آموزش و پرورش شهرستان برخوار و استاد دانشگاه طی یادداشتی به نامه مشکل دار «حمید ماجانی» عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز به مقام معظم رهبری پاسخ داده است.
....جناب آقای حمید ماجانی عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز؛ همانگونه که شاید مستحضر باشید، بحث ولایت فقیه ادامه بحث امامت که یکی از اصلهای اصول دین است بوده و پذیرش اصول مزبور بنابر فتوای تمام مراجع، باید همراه با تحقیق باشد. لذا اصل ولایت فقیه یک اصل اعتقادی است و بدون تردید پذیرش و قبول آن؛ بصورت حتم و یقین باید توام با تحقیق و معرفت باشد.
ص: 17
نوشته حضرتعالی که در برخی رسانه ها منتشر شده است بیانگر این موضوع می باشد که شما نسبت به ابتدایی ترین مسائل ولایت فقیه؛ تحقیق و بررسی نکرده و شبهات زیادی نسبت به این اصل اعتقادی دارید و متاسفانه با این شناخت ناقص؛ نوشته ای مشکل دار را درفضای مجازی و واقعی جامعه منتشر کردید که قطعا باعث انحراف اذهانی خواهد شد. ... و اما
عین پاسخ به نامه مشکل داریک استاد دانشگاه به مقام معظم رهبری توسط مولف
به نام خالق اندیشه های خوب
حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي ، سياسي ، نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است .(حضرت امام خميني«ره»)
جناب آقای دکتر ح – م(عضو محترم هیات علمی دانشگاه...)
همانگونه که شاید مستحضر باشید، بحث ولایت فقیه ادامه بحث امامت که یکی از اصلهای اصول دین است بوده و پذیرش اصول مزبور بنابر فتوای تمام مراجع، باید همراه با تحقیق باشد. لذا اصل ولایت فقیه یک اصل اعتقادی است و بدون تردید پذیرش و قبول آن؛ بصورت حتم و یقین باید توام با تحقیق و معرفت باشد.
نوشته حضرتعالی بیانگر این است که شما نسبت به ابتدایی ترین مسائل ولایت فقیه؛ تحقیق و بررسی نکرده و شبهات زیادی نسبت به این اصل اعتقادی دارید و متاسفانه با این شناخت ناقص؛ نوشته ای مشکل دار را درفضای مجازی و واقعی جامعه منتشر کردید که قطعا باعث انحراف اذهانی خواهد شد. در این جا امکان این وجود ندارد که شبهات جنابعالی مطرح و پاسخ داده شود. ولی این حقیر در چاپ دوم
ص: 18
کتابی تحت عنوان "تنها راه سعادت در پرتو بهترين نوع ولايت و مديريت" به حدود چهل شبهه شما در 385 صفحه بصورت علمی، عقلی و نقلی پاسخ داده ام که توصیه می شود حتما کتاب مزبور را که خیلی راحت از طریق اپیلیکیشن طاقچه قابل دسترسی می باشد را دریافت و با دقت و تامل ملاحظه فرمایید. تا انشاا... پس از رفع شبهات جهت تنویر افکار عمومی؛ برای نامه خود به رهبری معظم یک اصلاحیه صادر نمایید.
اما همین قدر بدانید که اگر بشریت بخواهد روزی روی سعادت و خوشبختی را ببیند، راهی جز اینکه در برابر ولایت معصوم در زمان حضور و ولایت فقیه در زمان غیبت سر تعظیم فرود آورد، ندارد و هر چه دیرتر این اتفاق بیفتد به نفس خود ظلم کرده است.
مع الوصف باید اعتراف کرد که تنها اعتقادي كه مي تواند فرد و جامعه را درلابه لای شبهه هاو افکارمنحرف به سرمنزل مقصود رساند و جامعه بشري را از بحرانهاي كشنده روحي و رواني نجات وآرامش را بر ذره ذره وجود حاكم فرمايد همين اعتقاد است وبس؟؟؟
علی بابایی خورزوقی متخلص به حقیر اصفهانی
انتهای پیام/ج
کدخبر: 12830 سه شنبه، 23 خرداد 1396 :: 10:29 سرویس: اخبار برگزیده, جامعه, علمی 2132 بازدید
ص: 19
در هر حال ای عزیز بزرگوار، اینک توجه جنابعالی به متن کامل کتاب مزبور معطوف می گردد. لطفا با دقت و تامل لازم همه مطالب مورد نظر را که فطرت و فریاد خاموش درون بشریت طالب آن است؛ را ملحوظ نظر قرارداده و با توفیقات خداوندی در راستای ولایت مداری با تمام وجود اگر خود را دوست داری گام بردار.آنچه مهم است این است که شرط تمامی عبادات واجب و مستحب، پذرش ولایت معصوم(ع) در زمان حضور معصوم و ولایت فقیه در زمان غیبت است و بدون آن هیچ عملی نجات بخش نیست. چرا که رسول اکرم (ص) فرموده اند: «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست،اگر بنده ای در روز قیامت عمل هفتاد پیامبر بیاورد، خدا آن را نمی پذیرد تا اینکه با ولایت من و ولایت اهل بیت من خدا را ملاقات کند.» انشاا... که موفق و سربلند باشی.
به نام او که فریاد درون است *** به جز او را همه خوار و زبون است
پیام کائنات و حرف مولا *** همه داد خموش اندر برون است
عزیزم، ای گل سر سبد آفرینش، از آنجا كه از طرفي انسانیت انسانها و فریاد خاموش فطرت بشری در طول تاریخ به دنبال یک چیز مهم و آن هم رسيدن به آرامش و سعادت حقیقی و واقعی خود بوده و خواهد بود و از طرفي هر مكتب و مديريتي مخصوصا ایدئولکهای ایسم های مختلف بنابر برداشت خود از انسان راههاي رسيدن به آرامش و سعادت را براي وي ترسيم نموده است. امّا بدون شك آنچه در اين راستا مهم و حياتي مي باشداين است كه اين انسان است كه بايد از بين آنها بهترين را انتخاب نمايد.
بنابراین نوشتاری که پیش روی جنابعالی می باشد بدنبال ارائه جامع ترین پاسخ به عالی ترین نیاز تو و همه بشریت می باشد یعنی تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع مدیریت و ولایت را نشان می دهد.به بیانی باید اعتراف کرد که:
ص: 20
آنچه کرده انقلابی، در درون ما مدام - آنچه کرده بر من و تو، حجّت یار را تمام
بوده باشد، داد خاموش ولیّ و هم امام - آن ولایی که ، ز هر موجی همی گیرد انام
بله ای اندیشمند خوب، مطالب این نوشته خلاصه و نتیجه تحقیقات جامع و کامل حدود سی سال تحقیق در کتابخانه ها، اینترنت، منابع مختلف داخلي و خارجي و... پیرامون رهبری و مدیریت در مکاتب مختلف الهی و مادی بوده و در طول این مدت در زمان های مختلف تحقیقات مورد نظر بصورت بحث و انتقاد و پرسش و پاسخ يا سخنرانی و کنفرانس در همایش ها، مجامع و محافل علمی و دانشجویی ارائه و نیز به طور کلاسیک در سالهای متناوب برای جمعی از مربیان، معاونان و مدیران تدریس شده است و در مجموع تحقیقات مزبور این را اثبات خواهد کرد که مدیریت و ولایت رحمانی نه تنها یک بار تحمیلی بر انسان و حیات بشری نبوده بلکه ریشه در نهاد و سرشت بشری داشته و فطرت آدمی جهت سعادت دنیا و آخرت به دنبال آن بوده و خواهد بود، چراکه آدمی به هر میزان که انسان تر شده باشد دین دارتر و پیرو مدیریت دینی خواهد رفت و به همان مقدار که دین دارتر و تابع مدیریت الهی شده باشد از انسانیت بهره خواهد برد.آری ای عزیز:
عشق مولا ، آتشی بر پا کند - در فراق وی، درون غوغا کند
جان آدم با ولایت شدعجین - تا که با آن ، اندکی نجوا کند
لذا با عنایت به نیاز درون مخصوصا"در دوران فتنه که حقایق مشتبه می شود وتشخیص حق از باطل تا حدودی مشکل به نظر می رسد؛خواهشمند است كه با تأمل و دقت لازم كلمه به كلمه، سطربه سطر،
ص: 21
بند به بند وصفحه به صفحه آن مطالعه شود. چرا كه فرياد خاموش درون و ذره ذره وجود بني آدم بصورت فطری و ذاتی به دور از رنگ و نژاد و مذهب به دنبال مطالب اين نوشته بوده و جهت رسيدن به سعادت واقعي راهي جز پذيرش آن برايش متصور نمي باشد.بنابر این ای عزیز سعادت خواه:
با ولایت جان ودل،گویی که دربیراهه نیست - خیر عظمای بشر، دانی که در بیراهه نیست
داد خاموش درون، گوید به تو هر روز و شب - راه حق ، راه ولیّ و راه او بیراهه نیست
مع الوصف باید اعتراف کرد که تنها اعتقادي كه مي تواند فرد و جامعه را درلابه لای فتنه هاو افکارمنحرف به سرمنزل مقصودرساند و جامعه بشري را از بحرانهاي كشنده روحي و رواني نجات وخلع معنویت را بر طرف وآرامش را بر ذره ذره وجود حاكم فرمايد همين اعتقاد است وبس؟؟؟به شرط وجود بصیرت و اجابت این دعا:
الهی فتنه ها را بر ملا کن - مرا با راه مولا آشنا کن
همی دانم بصیرت در دو دنیا - دهد جان را بها، غیرش رها کن
ص: 22
ولايت مخزن الاسرار دين است - حقير سوز و گدازش با يقين است
حمد و سپاس خداي را كه بر آدم منّت نهاد و ضمن دادن نعمت عقل و فكر بوسيله اصول ارزشمندي همچون نبوت، امامت و ولايت راه تشخيص حق از باطل و نيز راه چگونه زير چتر ولايت الهي رفتن را، در پرتو بهترين نوع مديريت به ابناء بشر معرفي فرمود. مديريتي كه با پيروي و تبعيت محض از آن قطعاً و حتماً زمينه حصول آرامش درون و برون و رسيدن به سعادت واقعي را در دنيا و آخرت براي بشريت فراهم و تضمين خواهد كرد. آنچه در اين رهگذر همواره بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه خداوند اگر چه بوسيله رسول باطن و رسول ظاهر بر بشر اتمام حجت نموده ولي به هيچ وجه، هيچ كس را مجبور به پذيرش اصول مزبور نكرده است. آري اي عزيز:
مي شود روزي تمام اين جهان - مركز عبرت شود بر هر جوان
با وجود عبرت و پند زياد - حرف حق كم مي رود در گوش جان
با همان داد ولی در هر زمان
ص: 23
اصلاً در مكتب وحي چيزي تحت عنوان اكراه و اجبار مخصوصاً در پذيرش اصول اعتقادي معني ومفهوم نخواهد داشت. مع الوصف لازم است با توجه به توفيقات خداوندي، در كمال آزادي و اختيار و بدور از هرگونه جبر و فشار، انتخاب كند. انتخابي كه در راستاي آن انسانيت انسان معني و تکلیف و مسئوليت سنگين وي آغاز مي شود.آری ای انسان مختار:
بر من و ما بوده تکلیفی به حق - چون که تکلیف ، جان ما احیا کند
پس عزیزم کن ولایت اختیار - چون ولایت ، پوچی را امحا کند
پس بدون شك انتخابي است حساس و سرنوشت ساز، مخصوصاً دردورانهای فتنه که افرادی یا جریانهایی می خواهند با ترفندهای سیاسی ،اجتمایی حق و باطل را در هم آمیزنند و با پنهان نمودن باطل در پوسته حق؛ به دنبال اغفال مردم برای رسیدن به مقاصد شوم خود باشند كه در طول تاريخ نمونه هاي زيادي وجود داشته و بدون شك در ادامه تاريخ هم باز اتّفاق خواهد افتاد و بشريت شاهد آنها خواهد بود و یا با نقاب علم، تجدد و دموكراسي، چهره واقعي جامع ترين و كامل ترين مديريتي كه مي تواند سعادت حقيقي را در دنيا و آخرت، براي جسم و روح به ارمغان آورد را مخدوش نمایند.آری:
اي عزیز، راه ولایت سوي جانان مي رود - اين دل غم ديده با شوري دوچندان مي رود
ص: 24
چون که مولا وا کندارکان هر نوع فتنه را - مرکب امن و امان، راحت به ميدان مي رود
در حقیقت فتنه و فتنه انگیزیهای مورد نظر بنابر آیات قرآن(1) از کشتن انسانها شدیدتر و بزرگتر دانسته شده است؛چرا که اگر فرد بی گناهی کشته شود چند روز زودتر به دیار ابدی خود منتقل خواهد شد امّا فتنه گری باعث می شود: اولا ایمان و سعادت واقعی و حقیقی ی جمعی از افراد از بین برود ثانیا عدّه ای از مسیر صحیح حق و حقیقت و آنچه بخاطرش خلق شده اند فاصله بگیرند ثالثا زمینه انحراف در نسل های آینده را فراهم خواهد کرد. رابعا از نعمت هدايت ومحبّت ولايت محروم مي شوند. بنابر این ای عزیزی که به سعادت ابدی خود می اندیشی با لطف و منّت الهی و نیز با ایجاد بصیرت لازم باید به فریاد خاموش و بی صدای درونت خوب گوش دهی وخیلی خیلی مواظب خودت باشی!!!
گر عشق ولی، منّت و احسان باشد - ديگر چه غمي، که فتنه پنهان باشد
فرياد نهان، اگرچه ساکت باشد - خاموش، ولي، صدا دو چندان باشد
ص: 25
آری ای بصیر بزرگوار:
گرچه می دانی زمان، روزی به سامان می رسد - عمر هر نوع فتنه ای، روزی به پایان می رسد
ای خوشا بر آنکه باشد تابع فقه و ولی - با بصیرت بوده و روزی به جانان می رسد
در هر حال اينطور به نظر مي رسد كه لازم است ابتداء در خصوص سوالات مربوط به پذيرش حكومت و مديريت و نيز انواع آن مطالبي مطرح وسپس پيرامون مسائل مربوط به ولايت و مديريت و شبهات پیرامون آن بحث و در نهايت به انتخاب بهترين ولايت و مديريت اشاره شود.
آيا پذيرش حكومت و ولايت يك امر ضروري براي بشراست؟
ولايت داد پنهان و برون است - ولايت در دو عالم چون ستون است
همه عهد و وفا با آن عجين است - ولايت نام و رسمش در درون است
آری ای عزیز، جامعه بشري براي استقرار نظم اجتماعي و اجراي قوانين و مقررات به حكومت و مديريت نياز دارد. چرا که بنابر تحقيقات جامعه شناختي و شواهد باستان شناسي در هيچ دوره اي جوامع بشري از نهاد حكومت و دستگاهرهبري و ومديريت سياسي و اجتماعي جدا نبوده هر چند شكل و شيوه حكومت ها و مديريت ها مختلف و متفاوت بوده است.
ص: 26
گر ولی حاکم نباشد،حکم حیوانی که هست - گر حکومت حق نباشد،حاکم جانی که هست
واقعاً فلسفه نياز فرد و جامعه به حكومت چيست؟همانگونه که مستحضر هستی فلسفه آن اين است كه بشر براي زندگي اجتماعي و تحقق نظم و جلوگيري از هرج و مرج و آشفتگي عمومي اولاً به قانون نيازمند مي باشد تا حدود وظايف و حقوق اجتماعي افراد را تعريف و تبيین نمايد، ثانياً براي اجراي قوانين مورد نظر به مجري قانون كه همان حكومت و مديريت است احتياج دارد.
نتيجه اينكه فرد يا افرادي لازم است بر اجراي قوانين نظارت كرده و با به كارگيري تدابير و ابزارهاي مديريتي، زمينه اجراي آنها را فراهم نمايند. بنابراين هر انساني به ناچار بايد حاکميتي را بپذيرد تا بتواند زير چتر حکومتي آن به زندگي خود ادامه دهد. حال کدام حاکميت و حکومت را بايد قبول نمايد تا بتواند در کنار آن زمينه سعادت دنيا و آخرت خود را تضمين نمايد. در اينجا بهتر است قبل از هر موضوعی، پيرامون انواع حکومت و مديريت مطالبي مطرح تا فطرت از بين آنها مديريت و حاکميتي را انتخاب نمايد که ذره ذره وجود آدمي براي رسيدن به آرامش واقعي به دنبال آن است. قبل ازآن باید به حقیقت موجود دراین شعرتوجه نمود:
مي شود روزي كه فرياد خموش - حكم حق ا حصا كند با جنب و جوش
در ره مولا همي گويد به گوش - جان جانان بهر حق جانانه كوش
ص: 27
با همان داد خموش قلب وهوش
گر شه و شاهی نباشد،حکم رحمانی که هست - گر ره و راهی نباشد،عقل و ایمانی که هست
ای عزیز، با عنايت به آنچه گذشت مشخص و معلوم شد كه در هر موقعيت و جايگاهي باشي به ناچار بايد زير چتر يك نوع حكومت و مديريت قرارگيري. لذا توجه آن عزیز را به انواع حكومت و مديريت به صورت گذرا معطوف مي دارد. در يك نگاه كلي ولايت و حكومت بر دو نوع قابل تقسيم مي باشد:
الف)حكومت و ولايت الهي، ب)حكومت و ولايت غير الهي يا طاغوت
ولايت و حكومت الهي به حاكميّت و مديريتي گفته مي شود كه بر اساس احكام و قوانين الهي که منطبق بر نيازهاي فطري بشر است؛ شكل مي گيرد و حاكم آن نيز باید با معيارهاي الهي انتخاب شود.
گر خدا والی نباشد، حاکم طاغوت که هست - گر که طاغوتی نباشد، فقه چون یاقوت که هست
وامّا ولايت و حكومت غير الهي به مديريت و حكومتي گفته مي شود كه بر اساس معيارهاي غيرالهي و طاغوتي شكل مي گيرد و حاكم آن يا از طريق زور و
ص: 28
ديكتاتوري به صورت استبدادي و يا از طريق تبليغاتِ كارتل ها و... با آراي اكثريت مردم و به صورت دموكراسي انتخاب مي شود.
مي شود روز بلاد مسلمين - پاك و گردد از تمام مفسدين
آنكه با حكمش كند دين را ضعيف - بهر چه حاكم بود بر متقين
با همان داد وقيام مو منين
حال با توجه به موارد مزبور مي توان همه نظامهاي حكومتي را در قالب يكي از انواع زير قرار داد.
1) حكومت و مديريت فرد سالار يا استبدادي(1)
می شود روزی عموم مومنین - بر علیه حاکمان ضد دین
با بصیرت در قیامی آتشین - بر کنند کاخ طواغیت از زمین
با همان داد بشر از ظالمین
ص: 29
آري اي عزيز:
گر که جمهوری نباشد،رأی استبداد که هست - گر ولیّ امر نباشد،حاکمی بی داد که هست
در اين نوع حكومت يك نفر از طريق زور، كودتا، وراثت و... زمام امور جامعه را به دست مي گيرد و بر طبق منافع فردي با خود خواهي و هواپرستي،حاكميت و مديريت خود را با توجه به موارد و واقعيت هاي زير اعمال مي نمايد:
الف. در حکومت های فرد سالار افراد خود کامه و مستبد براي به دست آوردن قدرت و حفظ آن از هر وسيله اي استفاده مي كند.
ب. هدف اصلي حكومت و مديريت تأمين منافع شخص حاكم است لذا كليه موضع گيري ها و سياست ها با اين هدف هماهنگ مي شود.
ج. محور رابطه حاكميت و مردم سلطه و تسليم است.
د. منشأ دستورها و خواسته ها، اراده شخصي حاكم است و همه بايد با اراده حاكم هماهنگ باشند.
ه. مبناي گزينش كارگزاران و عوامل اجرايي، تبعيت و وفاداري به حاكم مستبد است لذا فضائل اخلاقي مورد توجه نيست بلكه در مواردي بي توجهي بهاخلاق و فضيلت و داشتن روحيه درندگي و چاپلوسي لازمه كار مأمور حكومت مي باشد.در هر حال با عنایت به موارد فوق باید گفته شود که:
ص: 30
تمام جان چو باشد بانگ و فرياد - سکوت آدمي باشد چو صد داد
زمين و آسمان و داد افلاک - همه دادش بُود از داد و بيداد
2)حكومت و مديريت مردم سالار (1)
چرا افکار لیبرال، نوای گرم شیطانی است - مگر جان جهان، روزی ز نخلستان نمی آید
چرا غرب و همان شیطان، جهان داری بود دادش - مگر اوج جهانداری ، به این کیهان نمی آید
دموكراسي نوعي حكومت و مديريت است كه در آن فرد يا افرادي از طريق انتخابات و رأي اكثريت مردم،كنترل سياسي و... جامعه را با عنايت به موارد و واقعيت هاي زير بر عهده مي گيرند؛
الف. منشأ حاكميت در اين نوع حكومت و مديريت قرارداد اجتماعي است كه با رأي اكثريت مردم تحقق پيدا مي كند.
ب. مبناي كار و ومنشأ حقوق و قوانين، خواسته مردم است نه خواسته خدا و قانون الهي.ج. دفع زيان و تأمين و حفظ منافع مردم در زندگي دنيوي و حيات مادي از اهداف اصلي مديريت حكومت مزبور مي باشد.
ص: 31
د. خواست مردم توسط هيأت حاكمه و عوامل مديريتي به هر صورت ممكن بايد تأمين شود، تا از حمايت و آراء مردم برخوردار شوند.
ه. معيار گزينش كارگزاران و عوامل مديريتي و اجرايي، محبوبيت و مقبوليت اجتماعي آنان است، خواه شايسته و كاردان باشند يا نباشند.امّا:
می شود روزی اصول سکولار - مات و رسوا در تمام این دیّار
لیبرال و نظم پوشالی آن - همچو سکولار شود رسوا و خوار
با همان داد علوم در قلب یار
3)حكومت يا مديريت خداسالار يا ديني و ولايي(1)
گر ولی ظاهر نباشد،نایب حقی که هست - گر حکومت شر نباشد،رهبر حقی که هست
گر خدا حاکم نباشد،قلب پر دردی که هست - گر پیام عقل نباشد،فطرت حقی که هستمن
ز حکم و حق مولا، ای خدا جامانده ام
ص: 32
در نظام حكومتي و مديريتي مزبور حاكميت اصلي و حقيقي از آن خداوند و خالق انسان مي باشد، حاكمان و مديران بر اساس ارزشها، هنجارها و قوانين الهي انتخاب وبا عنايت به موارد و حقايق زير به اداره امور مي پردازند.
الف. حاكميت و مديريت در حكومت الهي از آن خالق هستي است و هيچ انساني بر ديگري ولايت و سرپرستي ندارد،مگر اينكه شرايط لازم را در خود جمع و به اذن خداوند به ولايت منصوب شده باشد.بنابر این همه چیز در راستای ولایت الهی معنا و ارزش پیدا می کند؛ لذا باید گفت:
هر چه جز حق می شود روزی تباه - مال و جاه و چهره های همچو ماه
پس نبند هرگز به دونی جان و دل - چون شود روزی فنا در اوج جاه
یا به بیانی دیگر:
در جهان بر عبد و خانی دل نباز - بر مقام و پست و جاهی دل نباز
صاحب پست و مقام و سیم و زر - بی گمان گردد فنا؛ پس دل نباز
ب. منشأ حقوق و قوانين، اراده خدا و نيازها و مصالح حقيقي مردم است و تمايلات شخصي افراد طبقه حاكم، در آن نقشي ندارد، چنان كه تمايلات غير حقيقي و نفساني مردم نيز نمي تواند، اين قوانين را تغير دهد.آری:
ص: 33
حکم حق باشد همان حکم ولی - غیر از آن باشد سیاه و بدلی
ج. دفع ضرر و تأمين و حفظ منافع و مصالح امت، در زمينه هاي معاش و معاد، با توجه ويژه به جنبه هاي معنوي افراد از اهداف مديريت فقهي مي باشد.آری ای عزیز:
گر خدا با ما نباشد، ما همه چون مرده ايم - گر نبي با ما نباشد، ما همه پژمرده ايم
گر که اسلامي نباشد، ما همه بی توشه ايم - گر ولي با ما نباشد، ما همه افسرده ايم
د. رابطه مردم با حاكميت و مديريت بر مبناي ولايت و بيعت است. ولايت به معناي رهبري آگاهانه از موضعي علمي و اخلاقي، و بيعت به معناي پذيرش ولايت، كه ناشي از ايمان به مباني و اصول اعتقادي مكتب است. از اين جهت در نظام مديريت فقهي و ولايي، وليّ امر با استفاده از منابع آسماني يعني كتاب و سنت، امت را به طرف سعادت واقعي در دنيا و آخرت رهبري مي كند و مردم با بيعت و پذيرش ولايت او، در به منصه ظهور رساندن ولايت و تحقق عملي آن در جامعه نقش كليدي ايفا مي كنند.آری ای عزیز:من
در این دنیا ندارم جز تو معشوقی دگر - کن مرا هر دم مهیا بهر این دید و نظر
ص: 34
تا روم در اوج ایمان سوی فرمان ولی - با همان شوق الهی در مسیری پر ظفر
ه . در حكومت الهي و مديريت فقهي معيار و ملاك گزينش كارگزاران و عوامل مديريتي و اجرايي، علاوه بر محبوبيت و مقبوليت اجتماعي داشتن، تعهد يا همان دينداري و تخصص يا همان كارداني مي باشد. آری:
گر تعهد با تخصص ،در کسی باشد بدان - با بصیرت می رود،در راه مولای زمان
و. آنچه را نظام الهي و مديريت فقهي به دنبال ارائه، تأمين و اجراي آن است. فرياد خاموش بشريت و فطرت آدمي به دنبال آن است. بنابراین ولایت با فریاد درون و سعادت واقعی عجین شده است:
قربان دلی که با ولایت باشد - گمراه کسی که بی ولایت باشد
فریاد درون بدون مولا هیچ است - چون راه سعادتش ولایت باشد
ز. در نظام الهي، تلاش و كوشش در همه امور از ولايت امري تا كارگري، جنبه اداي تكليف و انجام وظيفه داشته و وسيله تقرب به حق و تكامل معنوي انسان ميباشد. به بياني تضمين كننده سعادت دنيا و آخرت افراد است. به خاطر همین ادای تکلیف است که باید گفت:
ص: 35
بهر تکلیف کن ولایت اختیار - تا روی راحت به سوی آن دیّار
ح - عوامل مديريتي و اجرايي در برابر خالق هستي و مردم،بايد نسبت به اعمال خود و وظيفه اي كه بر عهده آنها نهاده شده در خلوت و جلوت و نيز در دنيا و آخرت پاسخگو باشند. آری:
دار دنیا به جز حق همه در گذر است - پست و مال و مقامش، به جد پر خطر است
وای و بر هر که در این دار، به پست دل بندد - بی شک این فرد، شب و روز همی خونجگر است
بدون شك اين حكومت در نهايت با ظهور آقا امام زمان (عج)بركل جهان حاكم و حق مستضعفان و مظلومان را از مستكبران و ظالمان پس خواهد گرفت.
می شود روزی امام عصر ما - آید از غیبت برون در این سرا
حقّ مستضعف ستاند در جهان - ظالم و مظلوم کند از هم جدا
با همان داد ولی در هر فضا
آيا تئوريهاي جديد مديريت براي سعادت بشر راهگشا بوده است؟ (براي اطلاعات بيشتر)
خوش به حال آن کسی که، تابع فکر خدایی است - بر همه افکار مسموم، چون نسیم نو بهاری است
ص: 36
در صراط حق و انصاف، همچو کوه استواری است - با بصیرت بوده و فارغ ز هر نوع اضطرابی است
این بود افکار نابی، می دهد جان را نوایی
آري ای دوست، ضمن ارج نهادن به تلاش و خدمت علماي علم مديريت بايد اذعان كرد، كه اگرچه درباره مديريت های جدید مطالب متنوع و مختلفي به دنياي انديشه ارائه شده، ولي بايد به جرات گفت،كه نظريه پردازان مديريتهاي جديد مخصوصاً ارائه كنندگان تئوري هاي مديريتي جهان غرب، از فرياد خاموش درون فرد و جامعه و نيز از نيازهاي درون و برون انسان اگر نگوييم کامل ولي بطور حتم بصورت نسبي بي خبر بوده و بدون توجه به انسانيت انسانها، با بهره گيري از وسايل و ابزارهاي مختلف، جهت خدمت به دنياي صنعت و صاحبانصنايع، پا به ميدان گذاشته و متأسفانه براي توليد بيشتر، تار و پود بشريت را بي رحمانه لگدمال نموده اند.
بله تئوري هاي مختلف مديريت امروزي هر يك از زاويه اي محدود به مسأله رفتار سازماني و روابط انساني نگريسته و همه آنها به نوعي فريادشان اين است،كه اگر رفتار انسان ها را تشخيص دهيد و انگيزه هاي آنان را بشناسيد و با برخورد مناسب، بتوانيد انگيزه هاي آنها را در جهت اهداف سازماني بكار گيرد، به سود و توليد بيشتر دست خواهيد يافت.
ص: 37
به حق چيزي جز اين از نگرشهاي مادي مورد نظر، انتظار نخواهد بود. چرا كه با چند فرمول فيزيكي تمام هستي انسان را،تفسير و جهان بيني وي را تبيين و همه چيز، حتي جلوه هاي عاطفي و ارادي انسان را، مادي و مسووليت وي را خوب چريدن و خصلتهاي ارزشمند انساني همانند دين، هنر، عاطفه، فكر، اراده، ايثار؛ عشق و... را زاييده مسايل اقتصادي و يا بازتاب هاي جريانهاي سياسي و اجتماعي پنداشته اند. آنها معتقدند فرد مهره اي است در اختيار ماشين اقتصاد،كه در نهايت پس ازچندي در اختلالات فيزيولوژيك و بيولوژيك، سلولهاي اندامش به چند عنصر تجزيه و نهايتاً هيچ مي شود؟!آری ای عزیز در پاسخ به این افکار مادّی که همه چیز را در این دنیای فانی شدنی خلاصه می کنند همین قدر باید گفت که:
در ره کوي ولايت، که خطر هاست در آن - از همه ایسم رها شو، که ضرر هاست در آن
گام اول رهايي بود، از هیچ و فنا - بهر مولا و سعادت، که ثمر هاست در آن
حال ای اهل اندیشه، خوب است جهت روشن شدن موضوع، هر چند گذرا در خمير مايه تئوري هاي جديد، يعني دو تئوري معروف كلاسيك، اندكي تأمل و تفكر نمايي؟ تا واقعيت و حقيقت امر برايت روشن و متوجه شوي كه علم و تكنيك غير الهي، بيشتر از آنچه به انسان خدمت كرده، او را از خود معطل و به بياني، از رسيدن به سعادت حقيقی و واقعي خود دور نموده است!بنابر اين:
ص: 38
می شود روزی سکولار ضعیف - با خودش گوید که من هستم نحیف
اهل معنا را کند با جان رفیق - راه فطرت را رود هر چند خفیف
با همان داد معانی ی حنیف
1)تئوري كلاسيك يا مديريت علمي:
اينكه اين تئوري توسط چه كسي بنيان گذاري شده و يا چه كساني از آن پيروي كرده و يا چه مسايلي بصورت ريز، در آن مطرح بوده، مطمع نظر نيست.بلكه آنچه نياز است بدان اشاره شود، اين است كه ارائه كنندگان اينتئوري، خيلي راحت و بي پرده، هدف از بوجود آمدن سازمان يا گروه انساني را، فقط «عرضه بيشتر كالا و دريافت سود بيشتر» بيان مي نمايند. بدين جهت اساس اين تئوري، مبتني بر حداكثر بهره مادي از ماشين و انسان مي باشد.
در اينجا آنچه با اندكي تأمل؛ فكر هر انسان منصفي را به خود مشغول مي نمايد، اين است كه عظمت وجودي انسان و انسانيت، در اين تئوري به بوته فراموشي سپرده شده و تنها هدف آنان بازدهي بيشتر و نهايتاً خدمت مضاعف به صاحبان صنايع، به قيمت نابودي ارزشهاي انساني بوده است. به بياني ديگر اگر چه اين تئوري تحول شگرفي را در عرصه صنعت و توليد ايجاد كرد و خدمت بزرگي را در بعد مادي به جامعه انساني عرضه نموده است، ولي از لحاظ روحي
ص: 39
و رواني بر پيكر بشريت، ضربه اي را وارد كرده كه جبران آن به سادگي امكان پذير نخواهد بود.واقعا که باید گفت:
ز فرياد خموش برگ ريزان - ز غوغاي درون اشک ريزان
ز موج پر خروش آن ولایت - بگو مولا چه گويم با عزیزان
2) تئوري نئوكلاسيك يا روابط انساني:
ارائه كنندگان اين تئوري بعد از آزمايشهاي فراوان به اين نتيجه رسيده اند كه با كارگران نبايد همانند ماشين برخورد شود، بلكه بايد به نيازهاي روحي و رواني آنها توجه گردد.آنها در مقايسه با بنيانگذاران مديريت كلاسيك، پس از چندي به عنوان افرادي انسان دوست به جامعه بشري معرفي شدند، ولي متأسفانه با اندكي تأمل مشخص مي شود،كه مديريت نئوكلاسيك هم به نوعي در جهت منافع سرمايه داران گام برداشته است، چرا كه اين تئوري ابتدا اثبات كرد كه رعايت مسائل اخلاقي، انساني و تامين نيازهاي روحي و رواني كارگران منجر به توليد افزون تر و سود بيشترخواهد شد و سپس بعد از مطمئن نمودن سرمايه داران نسبت به سود بيشتر، تئوري خود را ارائه نمودند و در فعاليتهاي اقتصادي آن را مورد بهره برداري قرار دادند.
ص: 40
در هر حال با كمي تعمق پيرامون اين تئوري، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه پاسخ به فرياد خاموش درون بشر، و رفع نيازهاي فطري انسان، مورد نظر نبوده و به نوعي از اين حربه براي استثمار بيشتر انسان استفاده و آنچه در اين راستا ناديده انگاشته شده، نيازهاي واقعي و حقيقي انسان بوده است.
خوب ای عزیز، قضاوت با تو؟! انتخاب هم از آن تو؟!
البته مديريت فقهي معتقد است كه بايد از نكات مثبت تئوريهاي مختلف مديريتي و ديدگاه هاي ارزشمند علماي علم مديريت در همه اعصار به نحو مطلوب استفاده كرد. حال اي عزيز کليّاتي در خصوص انواع حاکميت و مديريت ارائه گرديد خواهشمند است با عنايت به آنچه مطرح شد به فرياد خاموش نياز درونت با دقت و تأمل گوش فرا ده تا متوجه شوي تورا به کدام يک از ولايت و حاکميت هاي مزبور رهنمون و فرا مي خواند؟!قطعاً اگر موانع و شبهات مربوطه را برطرف نمايي بصورت طبيعي فریاد خاموش فطرتت بهترين نوع حاکميت و مديريت را انتخاب خواهد کردوحاضر است همه هستی و موجودیت خود را فدای آن کند.بنابر این خطاب به انسانی که اینگونه انتخاب می کند باید گفت؛ ای عزیز:
تو که همراه آن خطّ ولایی - تو که با فقه و مولا با صفایی
شود روحم فدایت در همه حال - چو که یاری گر راه خدایی
ص: 41
لذا جا دارد ضمن بيان ادله عقلي براي مشخص شدن بهترين نوع مديريت و ولايت و همچنين تفاوت هاي اصولي بين مديريت فقهي و ديگر مديريت ها به برخي از شبهات پيرامون بهترين نوع ولايت و مديريت اشاره شود. البته در اینجا توجه جنابعالی به قصیده زیر که به برخی از خصوصیات یک مدیر مومن و موفق در حکومت مدیریت فقهی اشاره دارد؛ معطوف می گردد:
با مدیریت همی گیری زمام - گر که باشی متّقی و با نظام
دان که با تقوی و نظمت چون بهار - می دهی صدها شکوفه سبزه فام
گر که با تقوی روی در کار و زار - روح و جانت می شود آرام و رام
با دم تقوی دمادم زنده دار - حسّ کار و خدمتت را تام تام
دان که با تقوی شوی محبوب یار - جن و انس گویند همی بر تو سلام
چون مدیر متّقی بی گیر و دار - می شود همراه حق هر روز و شام
جز رضای حق نخواهد در دیار - غیر حق در نزد وی باشد حرام
نظم و دقّت در سرای ماندگار - در مدیریت بود نوعی طعام
دان که نظم آرد برایت اقتدار - چون که باشد آن اساس هر قوام
نظم ما باشد چو ریل یک قطار -بهر هر برنامه ای در چاه و بام
ص: 42
چون قطار با ریل درون شوره زار - می برد مقصد تو را در دهر و جام
بهر هر کاری نما خود را سوار - وفق برنامه همی کن اهتمام
کار بی برنامه باشد چون چنار - میوه ای در بر ندارد ای حمام
یا که با برخورد خوب و استوار - می شوی راحت ز شرّ بد مرام
با زبان لین اندر هر قرار - بر قلوب آری هزار و یک پیام
خشم ولجبازی چو سدّی پر فشار - جام آسایش فرو ریزد ز بام
در زمانی جدّی با افراد زار - خوب و بد یکسان نباشند در سهام
دوست نادان در مدیریت چو مار - می زند بر جان و دل و هم مرام
دشمن دانا ز فرصتهای تار - می برد بهره که خود گیرد قوام
کن ز چاپلوسان حذر با هر شعار - تا شناسی عیب خود هر صبح وشام
مشورت باشد چو یاری با وقار - بهرتصمیم صحیح و با دوام
با رفاقت دشمنی را ده فرار - چون رفیق آرد خوشی ها را به کام
لحظه ها را با درایت کن شکار - تا بری از ذرّه هایش سود تام
ص: 43
در چنین حالی چو خطی در نوار - کن زمان در بند و گیر از آن لگام
چون که آن باشد وزین و زرنگار - می کند کار تو را فارغ ز دام
وقت کاری چون رسد در هر مدار - با درایت کن عزیز آن را تمام
با شتاب و دون فکر چون نا بکار - کی کنی کار درستی را ختام
گر که می خواهی رسی به اوج کار - ده به افکار درونت انسجام
علم و تذهیب در وجود هر نگار - راه و رسم هر مدیر است نه عوام
دان تعهد با تخصص در عیار - بال پرواز مدیر است گام به گام
با عمل گردی قوی نه با شعار - چون عمل باشد فراتر از کلام
این حقیر گوید همی تو بر شمار - ویژگیهای مدیر را چون امام
در خصوص اقتدار و اهمیت آن که یکی از صفات مدیر مومن در نظام ولایی است مطالبی قابل طرح است که در ترکیب بند زیر خواهد آمد:
آنچه باشد بر مدیران اهتمام - آنچه بوده سنّت و راه امام
آنچه آرد بر تو عزّت ای همام - آنچه تقوی می دهد هر روز و شام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
ص: 44
آنچه ایمان می دمد بر هر مرام - آنچه دشمن بوده بر هر فکر خام
آنچه دورت می کند از دیو و دام - آنچه روحت را کند آرام و رام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
آنچه باشد در مدیریت به نام - آنچه با نظم می شود حاصل چو جام
آنچه دارد روز و شب صدها پیام - آنچه اصل است و اساس بهر زمام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
آنچه با برنامه گردد با دوام - آنچه کارت را برد بالای بام
آنچه با آن می شود طرحها تمام - آنچه حق را می کند احیا مدام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
آنچه افشا می کند فعل حرام - آنچه با برخورد خوب آید به کام
آنچه از خشم و غضب گیرد لگام - آنچه نیرو می دمد بر هر قوام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
آنچه می خواهند خواص و هم عوام - آنچه خواست هر مدیر است صبح و شام
ص: 45
آنچه محبوب است برای هر مشام - آنچه فریاد خموش است در مقام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
آنچه گوید هر زمان بر تو سلام - آنچه باشد بر مدیر فخر تمام
آنچه خواهد همّتی والا و تام - آنچه داد اندرون است در ختام
اقتدار است اقتدار است اقتدار
آيا براي پذيرش بهترين نوع ولايت و مديريت ادله عقلي وجود دارد؟
آنچه کرده زير و رو قلب تو و هر با مرام - آنچه کرده بر نبي آدم همه حجّت تمام
نعمت عقل درون وحجّت وحرف رسول - مي کند دل را قوي و مي دهد جان را قوام
ای اهل عقل و خرد، هر انسانی با کمی اندیشه به این نتیجه می رسد که زماني بشر به انسانيت و سعادت واقعي خود دست مي يابد كه با ايمان و عمل صالح در صراط مستقيم الهي قرار گيرد و اين امر محقق نمي شود مگر با حضور در جامعه و تعامل و ارتباط با ديگران كه لازمه آن وضع قوانين و مقرارتي است كه تحقق آنها قطعاً به مجري نياز دارد و اين مجري است كه بايد با اعمال
ص: 46
مديريت مناسب زمينه و بستر مناسبي را براي سعادت واقعي بشر فراهم نمايد. بنابراين فرياد خاموش درون هر فردي به دنبال پذيرش و انتخاب بهترين نوع مديريت است.آری نقش مولاو ولیّ امر در اجرای قوانین الهی خیلی مهم است؛چرا که فریاد خاموش درون به دنبال آن بوده و خواهد بود:
در ره و راه نقوشِ عاشقي - نقشِ مولایم بُود، همچو نبي
چونکه داد اندرون ،با آن ولیست - مي کند غوغا، درون آدمي
لذا با عنايت به آنچه در خصوص حكومتها و مديريتها، ارائه شد به نظر مي رسد جهت روشن تر شدن موضوع و انتخاب بهتر، لازم است نظر حضرتعالی به ادله عقلي با بیانهای مختلف که فطرتت به دنبال آن است به صورت گذرا، معطوف گردد. دلایلى كه براى اثبات ولایت فقیه اقامه شده به دو دسته ادلّهعقلى و ادلّه نقلى تقسیم مى گردد. البته باید توجّه داشت كه علماى شیعه معتقدند براى اثبات به یك حكم شرعى ممكن است به چهار نوع دلیل استناد شود: 1- كتاب 2- سنّت معصومین(علیهم السلام) 3- اجماع 4- عقل. از نظر علماى شیعه لازم نیست براى اثبات یك حكم شرعى حتماً آیه یا روایتى در دست باشد بلكه مى توان با استفاده از عقل و دلیل عقلى معتبر نیز به حكمى از احكام شریعت اسلام دست یافت و ان را اثبات نمود. بنابر این، از نظر فقهى ارزش استناد به دلیل عقلى براى اثبات ولایت فقیه، كم تر از ارزش استناد به ادلّه نقلى و آیات و روایات نیست. در این جا ابتدا به یک دلیل عقلى در قالب چهار مقدمه و يك نتيجه به شرح زیر اشاره می شود:
ص: 47
1) مگر تو موجودي كمال طلب و سعادت خواه نمي باشي و نبايد در مسيري كه به خاطرش خلق شده اي حركت كني؟!
2) مگر براي رسيدن به كمال و سعادت واقعي خود، نبايد در جامعه و به صورت اجتماعي زندگي نمايي؟!
3) مگر جهت جلوگيري از هرج و مرج و ايجاد عدالت اجتماعي به قانون الهي نياز نداري؟!
4) مگر براي اجراي قوانين الهي و رعايت مقررات اجتماعي به مجري اي نياز نداري كه در راستاي ارزشهاي انساني و الهي باشد؟!
حال با تأمل در چهار مقدمه مزبور به چه نتيجه اي مي رسي؟ آيا به اين نتيجه نمي رسي كه جهت رسيدن به كمال واقعي و سعادت حتمي به ولايت ومديريتي نياز داري كه بتواند به همه نيازهاي درون و برونت و در يك كلام به فرياد خاموش فطرتت پاسخ مثبت دهد و در هيچ جايي تو را رها نكند و تنها نگذارد؟!
آری ای عزیز:
ولايت تاج و تخت بندگي است - ولايت شاخ و برگ زندگي است
چو با آن ارزش ایمان عجين است - ولايت با سعادت دان يکي است
ضرورت نياز به ولايت و مديرت الهي را مي توان به بياني ساده تر وفق موارد زير مطرح نمود:
ص: 48
1) آيا تو در زندگي بايد روابط درستي با خودتت و ديگران داشته باشي؟
2) براي تحقق روابط مناسب آيا امكانات علمي و تجربي، عقلي و فلسفي، قلبي و اشراقي، احساسي و غريزي در اختيار داري؟
3) آيا اين امكانات براي روابط كامل و سالم مورد نظركافي مي باشد؟
جواب يا مثبت بوده يا منفي مي باشد.
اگر جواب مثبت باشد كه بنابر آن، انسان نه به رسول نياز دارد نه به ولي، در نتيجه خودش مي ماند و به خود واگذار مي گردد. و در نهايت به صورت حتم ويقين به سعادت واقعي نخواهد رسيد.
و اگر جواب منفي باشد و متوجه شود كه اين ها كفاف نيازهاي آدمي را نمي دهد. آن وقت احساس مي كند كه هم به رسول و هم به امام و ولي امر نيازدارد تا با اعمال مديريت الهي خود، راهنما و جلو دارش براي تحقق تمامي روابط صحيح و استفاده درست و بهينه از همه امكانات جهت رسيدن به سعادت واقعي باشد.
بد نيست نظر جنابعالي در خصوص پذيريش ولايت و مديريت فقهي از ديدگاهي ديگر به موارد زير معطوف شود:
1) لزوم وجود حكومت براي يك جامعه امري بديهي، ضروري و عقلي است. لذا جامعه بدون حكومت چيزي جز هرج و مرج و بي عدالتي نبوده و قطعاً زندگي در چنين جامعه اي براي بشر امكان پذيرنخواهد بود.
ص: 49
2) حكومت مورد نظر از دو فرض خارج نيست: الف- حكومت خدا بر بشر ب- حكومت بشر بر بشر. بنظر می رسد فرض اول معقول تر باشد. چرا كه حق حاكميت از آن خالق هستي است. براي اينكه اولاً خدايي كه انسانها را آفريده و تمام مصالح و منافع و نيز راه شقاوت و سعادت آنها را مي داند؛ مي تواند بر بشر حكومت نمايد نه بشركه از مصالح و منافع و سعادت واقعي انسان، اطلاعات لازم را ندارد. ثانياً همه افراد بشر با هم مساوي و برابرند. لذا هيچ كس برهيچ كس حق حاكميت ندارد. بنابراين تنها اطاعت افرادي ضرورت دارد كه بدون واسطه یا با واسطه از طرف خالق انسان تعيين شده باشند مانند پيامبران و معصومين.
3) در زمان حال و شرايط فعلي بنابر حكم عقل بايد از كسي اطاعت كرد و حاكميت وي را پذيرفت كه از همه به پيامبران و معصومين نزديك تر، شبيه تر و به تعاليم آنها آشنا تر باشد.حال، با اندك تأمل بطور حتم، هر انساني منصفي با عنايت به موارد مذكور به اين نتيجه خواهد رسيد كه در زمان غيبت امام معصوم (ع)، تنها فقيه جامع الشرايط، شايسته تبعيت و حاكميت است. به بياني وقتي معلوم و ثابت شود كه حكومت و حاكميت ازآن خدا است، بدون ترديد عقل حكم خواهد كرد كه در زمان غيبت كسي جز كارشناس حقيقي دين يعني فقيه جامع الشرايط نمي تواند حاكم باشد.
به بیانی دیگر «براي تأمين نيازمندي هاي اجتماعي و جلوگيري از هرج و مرج، فساد و اختلال نظام، وجود حكومت در جامعه امري ضروري است، اجراي
ص: 50
احكام اجتماعي اسلام هم لازم است و اين امر به زمان حضور پيامبر و امامان معصوم(ع)اختصاص ندارد يعني احكام اسلام از جاودانگي برخوردار است و بايد در همة زمان ها و مكان ها اجرا گردد و حكومت ايده آل و مطلوب در اسلام حكومتي است كه معصوم(ع)در رأس آن باشد هنگامي كه تحصيل مصلحت غير قابل اغماضي در حد مطلوب و ايده آل ميسّر نشد بايد نزديك ترين مرتبه به حدّ مطلوب را تأمين كرد، در زمان غيبت كه مردم از مصالح حكومت معصوم محروم هستند بايد به دنبال نزديك ترين و شبيه ترين حكومت به حكومت امام معصوم باشيم، نزديكي يك حكومت به حكومت امام معصوم - عليه السلام - در 3 امر متبلور مي شود، نخست علم به احكام كلي اسلام (فقاهت)، دوم شايستگي روحي و اخلاقي به گونه اي كه تحت تأثير هواهاي نفساني و تهديد و تطميع ها قرار نگيرد (تقوا) و سوم كارآيي در مقام مديريت جامعه كه به خصلت هاي فرعي ازقبيل درك سياسي و اجتماعي، آگاهي از مسائل بين المللي، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهكاران، حدس صائب در تشخيص اولويت ها و اهميت ها قابل تحليل است»(1)
در اینجا توجه جنابعالی را به یکی دیگر از دلایل عقلى که از مقدمات ذیل تشكیل شده معطوف مى گردد:
ص: 51
الف - براى تأمین مصالح فردى و اجتماعى بشر و جلوگیرى از هرج و مرج و فساد و اختلال نظام، وجود حكومت در جامعه ضرورى و لازم است.
ب - حكومت ایده آل و عالى ترین و مطلوب ترین شكل آن، حكومتى است كه امام معصوم(علیه السلام) در رأس آن باشد و جامعه را اداره كند.
ج - بر این اساس هنگامى كه تأمین و تحصیل یك مصلحت لازم و ضرورى در حدّ مطلوب و ایده آل آن میسّر نباشد؛ باید نزدیك ترین مرتبه به حدّ مطلوب را تأمین كرد، لذا در اینجا هم هنگامى كه مردم از مصالح حكومت معصوم(علیه السلام)محروم باشند باید بدنبال نزدیك ترین مرتبه به حكومت معصوم بروند.
د - اقربیت و نزدیكى یك حكومت به حكومت معصوم(علیه السلام) در سه امر اصلى متبلور مى شود: یكى علم به احكام كلّى اسلام (فقاهت)، دوّم شایستگى روحى و اخلاقى به گونه اى كه تحت تأثیر هواهاى نفسانى و تهدید و تطمیع ها قرار نگیرد (تقوى)، و سوّم كارآیى در مقام مدیریت جامعه كه خود به خصلتها و صفاتى از قبیل درك سیاسى و اجتماعى، آگاهى از مسائل بین المللى، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهكاران، حدس صائب در تشخیص اولویت هاو... قابل تحلیل است.
ای عاقل بزرگوار، اگر بر اساس این مقدمات کمی تامل و تدبر فرمایی بدون شک به این نتیجه مى رسی که در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام)كسى كه بیش از سایر مردم واجد این شرایط است باید زعامت و پیشوایى جامعه را عهده دار شود و با قرار گرفتن در رأس حكومت، اركان آن را هماهنگ نموده و بسوى
ص: 52
كمال مطلوب سوق دهد. و چنین كسى جز فقیه جامع الشرایط شخص دیگرى نخواهد بود.
در پایان توجه جنابعالی را به آخرین دلیل عقلى که از مقدمات ذیل تشكیل شده جلب می نماید:
الف - ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم، از شئون ربوبیت الهى است و تنها با نصب و اذن خداى متعال مشروعیت مى یابد.
ب - این قدرت قانونى و حق تصرف در اعراض و نفوس مردم، از جانب خداى متعال به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) وامامان معصوم(علیهم السلام) داده شده است.
ج - در زمانى كه مردم از وجود رهبر معصوم محروم اند یا باید خداوند متعال از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر كرده باشد یا اجازه اجراى آن را به كسى كه اصلح از دیگران است داده باشد.د - امّا این كه خداوند در زمان عدم دسترسى جامعه به رهبر معصوم، از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر كرده باشد مستلزم ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حكمت است; بنابراین فرض دوّم ثابت مى شود كه ما به حكم قطعىِ عقل كشف مى كنیم اجازه اجراى احكام اجتماعى اسلام توسّط كسى كه اصلح از دیگران است داده شده است.
ص: 53
ه-- فقیه جامع الشرایط، یعنى فقیهى كه از دو ویژگى تقوا و كارآیى در مقام مدیریت جامعه و تأمین مصالح آن برخوردار باشد صلاحیتش از دیگران براى این امر بیش تر است.
مع الوصف فقیه جامع الشرایط همان فرد اصلحى است كه در زمانى كه مردم از وجود رهبر معصوم محروم اند از طرف خداى متعال و اولیاى معصوم(علیهم السلام) اجازه اجراى احكام اجتماعى اسلام به او داده شده است.
آری ای عزیز بزرگوار، وجود حكومت براي ادارة جامعه امري ضروري است كه اختصاص به زمان حضور امام معصوم - عليه السلام - ندارد و حكومت مطلوب و ايده آل در نظام اسلامي در درجة اول حكومتي است كه در آن امام معصوم - عليه السلام - حاكم باشد كه احتمال گناه و خطا و اشتباه در او نيست و در درجة بعد در صورتي كه امكان دسترسي به امام معصوم - عليه السلام - نباشد مانند زمان غيبت، حاكم اسلامي كسي است كه نزديك ترين فرد به امام معصوم - عليه السلام - از حيث شرايط و صفات ويژه اي مانند علم، عدالت، تقوا و تدبير باشد كه احتمال خطا و اشتباه با وجود اين صفات و شرايط خاص در او تا حدقابل ملاحظه اي كاهش مي يابد به حدّي كه عقلاء و نوعِ مردم به احتمال خطا و اشتباه وي ترتيب اثر نمي دهند و اين مانند رجوع به يك متخصص در حيطة تخصص اوست كه اگرچه احتمال اشتباه در نظر او داده مي شود. ولي اين احتمال با توجّه به آگاهي او در زمينة تخصصْ بسيار ضعيف است كه عقلاء به آن ترتيب اثر نمي دهند.
ص: 54
بنابر این با ایمان و وحدت کلمه باید در راستای پیام ولیّ امرگام برداشته و گفته شودکه:
بيا تا با ولي در موج پنهان - ببنديم با پيامش عهد و پيمان
که چون موجي رسد از هم نپاشيم - ز اوج بندگي در مهد ايمان
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، نظام ولايت فقيه مناسب ترين و بهترين گزينه اي است كه در زمان غيبت مي توان براي نظام اسلامي در نظر گرفت بخاطر این كه همانطور که اشاره شد با توجّه به عدم امكان دسترسي به امام معصوم در زمان غيبت يا بايد معتقد باشي كه خداوند براي زمان غيبت حكمي ندارد و مسلمانان را به حال خود واگذاشته است، که اين فرض با حكمت خداوند و جامعيت و خاتميت دين اسلام سازگار نيست، يا اين كه معتقد باشي كه خداوند براي زمان غيبت برنامة خاصي دارد كه با توجّه به عوامل ياد شده بهترين و مطمئن ترين راه براي نظام اسلامي نظام ولايت فقيه است.از طرفی اگر امري را به صورت كامل نمي توان درك نمود نبايد كُل آن را ترك نمود و اين شيوه و روش عقلاء است. «ما لا يُدرَكُ كُلُّه لايُتْرَكَ كُلّه» علاوه بر آن توجّه به اين نكته هم لازم است كه احتمال خطا و اشتباه در حكومت هاي غيرديني به مراتب بيشتر وجود دارد. لذا اگر امر دائر باشد بين اين كه در زمان غيبت حكومت ديني ايجاد شود يا حكومت غير ديني؛ با توجّه به اين كه احتمال
ص: 55
اشتباه و خطا در حكومت ديني به مراتب كمتر از حكومت غير ديني است. بدون تردید فریاد خاموش درون از نظر عقلي اين حكومت دیتی را بر ساير حكومت ها ترجيح خواهد داد. چرا که:
در مرکز جان، آه و فغان مي بارد - فرياد خموش دل و جان مي بارد
گويي که ندایي بي صدا مي خواند - رحمت ز ولي از آسمان مي بارد
آري اي عزيز، شايد به همين دليل است كه حضرت امام خميني(ره) پذيرش آن را بديهي و ضروري دانسته و در كتاب ولايت فقيه مي فرمايد: «ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آن موجب تصديق مي شود و چندان به برهان احتياج ندارد، به اين معنا كه هر كس عقايد و احكام اسلامي را حتي اجمالاً دريافته باشد، چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور در آورد، بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت... » در مجموع باید گفت:
عقل تو غوغا کند در جان و سر - بهر مولایی که بوده در بصر
عاقل عاشق، رود با پای دل - جانب مولا، که هستش در نظر
ص: 56
براى اثبات ولایت فقیه، علاوه بر ادلّه عقلى که اشاره شد می توان به ادلّه نقلى نیز استناد کرد. ادلّه نقلى این مسأله عبارت از روایاتى است كه دلالت بر ارجاع مردم به فقها براى رفع نیازهاى حكومتى (بویژه مسائل قضایى و اختلافات حقوقى) دارد و یا فقها را به عنوان «اُمنا» یا «خُلفا» و «وارثان» پیامبران و كسانى كه مجارى امور بدست ایشان است معرّفى كرده است. درباره سند و دلالت این روایات بحث هاى فراوانى انجام گرفته كه دراین جا مجال اشاره به آنها نیست و باید به كتاب ها و رساله هاى مفصّل و تخصّصى این موضوع مراجعه كرد. در میان این روایات، مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابو خدیجه و توقیع شریف كه در پاسخ اسحاق بن یعقوب صادر شده بهتر قابل استناد است و به نظر می رسد که تشكیك در سند چنین روایاتى كه از شهرت روایى و فتوایى برخوردارند، روا نیست. و از نظر دلالت هم، دلالت آنها بر نصب فقها به عنوان كارگزاران امام، روشن است و اگر احتیاج به چنین نصبى در زمان غیبت بیش تر نباشد كمتر نخواهد بود. بنابراین با سرایت ملاك نصب فقیه در زمان حضور به زمان غیبت، و به اصطلاح علمى و فنّى به «دلالت موافقه»، نصب فقیه در زمان غیبت هم ثابت مى شود و احتمال این كه نصب ولىّ امر در زمان غیبت به خود مردم واگذار شده باشد گذشته از این كه كوچك ترین دلیلى براى آن وجود ندارد با توجّه به ربوبیت تشریعى خداوند (مفاد آیه ان الحكم الاّ للّه و دلایل دیگر)
ص: 57
سازگار نیست و هیچ فقیه شیعه اى (جز در این اواخر) آن را به عنوان یك احتمال هم مطرح نكرده است.
به هر حال، روایات مزبور مؤیّدات بسیار خوبى براى ادلّه عقلى كه ذكر شد، به شمار مى رود و بر فرض هم كه كسى در سند یا دلالت آنها مناقشه اى داشته باشد استناد به دلایل عقلى همچنان پا بر جا خواهد ماند.
پس از این توضیح مقدّماتى، توج جنابعالی را به برخى از ادلّه نقلى مسأله ولایت فقیه به شرح زیر معطوف مى نماید.
1- روایتى كه در بین فقهاء به «توقیع شریف» مشهور است.(1)
این توقیع در واقع پاسخى است كه حضرت ولى عصر امام زمان(علیه السلام) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب مرقوم داشته اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه سؤالاتى را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته كه از جمله آنها این است كه در مورد«حوادث واقعه» كه در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟ آن حضرت در این باره مى فرمایند:
وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِیهَا اِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَیكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِمْ(2)
و امّا رخدادهایى كه پیش مى آید پس به راویان حدیث ما مراجعه كنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.
ص: 58
اگر منظور از «حوادث واقعه» و «رواة حدیث» در این توقیع معلوم گردد آن گاه دلالت آن بر اثبات ولایت فقیه روشن خواهد شد.
در مورد «حوادث واقعه» كه در متن توقیع شریف آمده باید گفت بسیار بعید است كه منظور اسحاق بن یعقوب از آن، احكام شرعى و همین مسائلى كه امروزه معمولاً در رساله هاى عملیه نوشته مى شود بوده باشد. از طرفی اصولاً دلالت الفاظ، تابع وضع آنهاست و كلمه «حوادث واقعه» به هیچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعى به معناى احكام شرعى نیست بلكه معناى بسیار وسیع ترى دارد كه حتماً شامل مسائل و مشكلات و رخدادهاى اجتماعى نیز مى شود. بنابراین، سؤال اسحاق بن یعقوب از محضر حضرت ولى عصر(عج) در واقع این است كه در مورد مسائل و مشكلات اجتماعى جامعه اسلامى كه در زمان غیبت شما پیش مى آید وظیفه ما چیست و به چه مرجعى باید مراجعه كرد؟ و آن حضرت در جواب مرقوم فرموده اند كه در این مورد به «راویان حدیث ما»مراجعه كنید. اكنون باید دید مراد از «راویان حدیث» چه كسانى هستند. بدون تردید مقصود از «راویان حدیث» همان فقها و علماى دین هستند.
در هر حال ای عزیز بزرگوار، معناى توقیع شریف این مى شود كه امام زمان(عج)فرموده اند «درباره مسائل و مشكلات و رخدادهاى اجتماعى كه در زمان غیبت من در جامعه اسلامى پیش مى آید به فقها و علماى دین مراجعه كنید؛ زیرا آنان حجّت من برشمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم.» و دلالت چنین جمله اى بر ولایت فقیه در زمان غیبت بسیار روشن و واضح است.آری:
ص: 59
گفتني ها را امام من بگفت - تا كه بيدارم كند روز نخست
گر چه بودم غافل و دور از خدا - گفته هايش روح و جانم را شكفت
2- روایت دیگرى كه مى توان در اثبات ولایت فقیه به آن استناد كرد حدیثى است كه به مقبوله عمربن حنظله مشهور است. در این حدیث، امام صادق(ع) در بیان تكلیف مردم در حلّ اختلافات و رجوع به یك مرجع صلاحیت دار كه حاكم بر مسلمین باشد چنین مى فرماید: «... هر كس از شما كه راوى حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احكام ما را بشناسد او را به عنوان داور بپذیرید. همانا من او را حاكم بر شما قرار دادم. پس هر گاه حكمى كرد و از او قبول نكردند، حكم خدا را سبك شمرده اند و ما را رد كردهاند و آن كس كه ما را رد كند خدا را رد كرده و رد كردن خدا در حدّ شرك به خداى متعال است.»(1)
بدیهى است كه عبارت «قَد رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحْكَامَنَا» در این حدیث جز بر شخصى كه فقیه و مجتهد در احكام و مسائل دین باشد قابل تطبیق نیست و قطعاً منظور امام(ع) فقها و علماى دین هستند كه آن حضرت ایشان را به عنوان حاكم بر مردم معرّفى كرده و حكم فقیه را نظیر حكم خویش قرار داده است; و بدیهى است كه اطاعت حكم امام معصوم(ع) واجب
ص: 60
و الزامى است. بنابراین، اطاعت حكم فقیه نیز واجب و الزامى است و همانگونه كه خود امام(ع) فرموده، رد كردن و قبول نكردن حاكمیت و حكم فقیه به منزله نپذیرفتن حاكمیت امام معصوم(علیه السلام) و استخفاف به حكم ایشان است كه آن نیز گناهى است بزرگ و نابخشودنى; زیرا كه نپذیرفتن حكم امام معصوم(علیه السلام) عیناً رد كردن و نپذیرفتن حاكمیت تشریعى خداى متعال است كه در روایت گناه، آن در حدّ شرك به خداوند دانسته شده است.
بنابراین براساس این روایت شریف، سرپیچى از حاكمیت فقیه و نپذیرفتن حكم او ستمى است بس بزرگ و گناهى است كه خداوند آن را نمى بخشد.
به هر حال ای عزیز معتقد، با توجّه به ادلّه عقلى و نقلى كه نمونه اى از آن ها ذكر گردید؛ تردیدى در این مسأله وجود ندارد كه در زمان غیبت اماممعصوم(ع)تنها فقیه جامع الشرایط است كه از طرف خداى متعال و امام معصوم (ع)حق حكومت و حاكمیت براى او جعل شده و اذن اِعمال حاكمیت به او داده شده است و هر حكومتى كه فقیه در رأس آن نباشد و امور آن با نظر و اذن او اداره نشود هر چه و هر كه باشد حكومت طاغوت است و كمك كردن به آن نیز گناه و حرام است. همان گونه كه اگر در زمانى فقیه جامع الشرایطى بسط ید پیدا كرد و شرایط براى او فراهم شد و تشكیل حكومت داد به حكم ادلّه اى كه مطرح شد، اطاعت او واجب و تخلّف از حكومت و حاكمیت او حرام است زیرا امام (ع)فرمود فهو حجّتى علیكم: پس او حجت من بر شماست. و یا فرمود فاذا حكم بحكمنا فلم یقبله منه فانما استخفّ بحكم الله و علینا ردّ: پس هرگاه حكمى
ص: 61
كرد و از او نپذیرفتند، حكم خدا را سبك شمرده اند و ما را رد كرده اند. مفاد ادلّه اى كه ذكر گردید دقیقاً همین است كه فقیه در این زمان نماینده و منسوب از طرف خدا و امام زمان (عج)است و همان گونه كه خودِ امام (ع) نیز فرمود مخالفت با او شرعاً جایز نیست.(1)
نماز با ولایت دان که ناب است - نماز بی ولایت چون سراب است
ای عزیز بزرگوار، پاسخ به اين سؤال مرهون درك ماهيت بحث ولايت فقيه است. در اين خصوص بايد گفت از آن جهت كه ولايت فقيه دنبالة بحث امامتاست، لذا گاهي گفته مي شود كه اين مسأله از مسائل كلامي و از مباحث مربوط به علم كلام است. علم كلام در معناي خاص، علمي است كه به مباحث مربوط به اصول دين، يعني مباحث مربوط به خدا و نبوت و معاد مي پردازد. پس از اثبات نبوت در علم كلام اين سؤال پيش مي آيد كه «بعد از پيامبر اسلام مسأله رهبري و جامعه اسلامي چه مي شود؟» و به دنبال اين سؤال بحث امامت مطرح مي گردد و شيعه بر طرق ادله اي كه دارد حق رهبري جامعه را پس از پيامبر اسلام با امام معصوم مي داند و به دنبال اثبات امامت امام معصوم اين سؤال مطرح مي شود «در زماني مثل زمان ما كه عملاً دسترسي به امام وجود ندارد تكليف مردم در رهبري جامعه اسلامي چيست؟»
ص: 62
به هر حال توجه به اين نكته لازم است كه بحث اثبات ولايت فقيه يك بحث تخصصي است كه تحقيق در آن ابزارها و تخصص خاص خود را نياز دارد.[در مورد كلامي يا فقهي بودن مسأله ولايت فقيه در اينجا نظر يكي از متخصصين و خبرگان فن مطرح مي گردد:
علم كلام، علمي است كه دربارة خداي سبحان و اسماء و صفات و افعال او سخن مي گويد و علم فقه علمي است كه دربارة وظايف و بايدها و نبايدهاي افعال مكلفين بحث مي كند؛ از اين رو هر مسأله اي كه در آن پيرامون فعل الله بحث شود مسأله اي كلامي است و هر مسأله اي كه در آن دربارة فعل مكلف اعم از افعال فردي يا افعال اجتماعي نظر داده شود مسأله اي فقهي است.در زمينة ولايت فقيه از دو جنبه كلامي و فقهي مي توان سخن گفت، بحث كلامي در مورد ولايت فقيه اين است كه آيا ذات اقدس اله كه عالِم به ذرات عالَم است؛ «لا يغرب عنه مثقال ذرة» او كه مي داند اوليا معصومش زمان محدودي حضور و ظهور دارند و خاتم اوليائش مدت مديدي غيبت مي كند آيا براي زمان غيبت دستوري داده است يا اين كه امت را به حال خود رها كرده است؟ و اگر دستور داده است آيا آن دستور نصب فقيه جامع الشرايط رهبري و لزوم مراجعه مردم به چنين رهبر منصوبي است يا نه؟ موضوع چنين مسأله اي فعل الله است، لذا اثبات ولايت فقيه و برهاني كه بر آن اقامه مي شود مربوط به علم كلام است.
ص: 63
البته ای عزیز بزرگوار، پس از اثبات ولايت فقيه در علم كلام در علم فقه نيز از دو جهت سخن از ولايت فقيه به ميان خواهد آمد، اول آن كه چون خداوند در عصر غيبت ولايت را براي فقيه تعيين نموده، پس بر فقيه جامع الشرايط واجب است كه اين وظيفه را انجام دهد؛ دوم اين كه بر مردم بالغ، عاقل، حكيم، فرزانه و مكلف نيز واجب است كه ولايت چنين رهبري را بپذيرند و از احكام شرعي و قضاءها و ولايت هاي شرعي كه توسط او ثابت يا صادر مي شود، اطاعت كنند؛ اين دو مسأله فقهي اند و متفرع بر آن مسأله كلامي مي باشند، زيرا در اين دو مسأله اخير سخن از فعل مكلف است يكي فعل فقيه و ديگري فعل مردم كه هر دو مكلف به انجام وظايف ديني هستند. بنابراين اصل ولايت فقيه مسأله اي كلامي است ولي از همين ولايت فقيه در علم فقه نيز بحث مي شود تا لوازم آنحكم كلامي در بايدها و نبايدهاي فقهي روشن شود، زيرا «بايدها» بر «هست ها» مبتني اند.
بنابراين ولايت فقيه در اصل و ريشه يك مسأله كلامي مي باشد و براي افراد جامعه پذيرش آن با تحقیق و معرفت به طور مطلق يعني ولايت مطلقة فقيه واجب است، چون همان ولايتي است كه از جانب خداوند به انبياء و ائمه - عليهم السلام - براي هدايت جامعه و نظم امور داده شده است و جعل الله است، حضرت امام خميني (ره)(1) به اين صورت بحث را عنوان مي فرمايند: «موضوع
ص: 64
ولايت فقيه فرصتي است كه راجع به بعضي امور و مسائل مربوط به آن صحبت شود. ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آنها موجب تصديق مي شود و چندان به برهان احتياجي ندارد. به اين معنا كه هر كس عقايد و احكام اسلامي را حتي اجمالاً دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت.»
پس طبق فرمايش حضرت امام (ره) در پذيرش ولايت فقيه نياز به تقليد نيست، همين كه تصور شود عقل فرد آن را تصديق مي كند و يك برهان ساده، ولي متقن براي آن مي سازد كه طبق بيان حضرت امير كه فرمودند: «لا بد من امير برّ أو فاجر» تصديق خواهد كرد كه ولايت فقيه همان ولايت عدالت و فقاهت استكه بدست سالم ترين افراد جامعه اجرا مي شود و در واقع ولي فقيه جامع الشرايط بهترين گزينه براي رهبري يك جامعه است.
خوش به حال آن کسی که، غالب بر هر فضا است - در صراط مستقیم، مانع ز تاثیر هوا است
روز و شب مومن تر و گویی که در اوج صفا است - چون که باور کرده، راه اولیا راه خدا است
این بود یک رستگاری، با همان ایمان وافی
ص: 65
حال ای عزیز بزرگوار، آیا می خواهی بدانی بنا بر چه دلایلی دین اسلام معتقد است که در جامعه انسانی باید حکومت الهی تشکیل گردد؟ اگر طالب آنی به موارد زیر با دقت لازم توجه نما ؟ !
زمین و آسمان و ماه شب تاب - به چشم دل همه آیین آفتاب
ره مولا کنند هر دم ههیّا - ز اسلام نبی، مافوق مهتاب
1_ جامعیت اسلام: اسلام دین جامع و کاملی است یعنی برای ریز ترین و کوچکترین برنامه های فردی و اجتماعی در جهت سعادتمند کردن بشر از قبل از تولد تا پس از مرگ دستور دارد و از بیان هیچ مسئله ای فروگذار ننموده و انسان و جامعه بشری را با بن بست روبه رو نکرده است، حال آیا امکان دارد درباره مسئله بسیار مهم، حساس و استراتژیکی همچون حکومت، برنامه و دستور نداشته و از آن غفلت کرده باشد ؟ آری ای عزیز:
آنچه خواهد فطرتت ای با شعور - جمع در اسلام و باشد همچو نور
2_ جاودانگی احکام اسلامی: از آنجا که احکام اسلام بنا بر نیاز فطرت تبیین گردیده است به زمان و مکان خاصی محدود نمی شود یعنی احکام اسلام هیچگاه تعطیل بردار نخواهد بود و تکلیف در هیچ برهه ای از زمان از انسان ساقط نخواهد شد.
ص: 66
بنابر این احکام اسلام همواره باید اجرا شود چرا که فریاد خاموش فطرت بخاطر جاوید بودن آثار و پیام آن با تمام وجود به دنبال آن است؛ لذا بدیهی است که برای اجرای احکام مورد نظر، تشکیل حکومت ضرورت دارد .آری ای موجود جاوید:
داد فطرت بوده اسلامی چو زر - چون که جاوید است پیامش بر بشر
3_ کیفیت احکام و قوانین اسلام: عمق، گستردگی و ماهیت بیشتر احکام و قوانین اسلامی بدون تشکیلات حکومتی محقق نمی شود. وجود حکومت است که زمینه و بستر مناسبی را برای اجرای بخش وسیعی از فقه اسلامی که مربوط به احکام حقوقی، جزایی، اجتماعی، دفاعی و امنیتی است را فراهم می نماید.آری اجرای احکام مربوط به قضا، حدود، قصاص، دیّات، ازدواج و دفاع از جان و مال و مقابله با تجاوز دشمنان در زمره امور و شئون حکومتی است و بدون تشکیل حکومت اسلامی امکان ندارد.
به بیانی در اجرای احکام مزبور سه حالت قابل فرض است:
الف) از اجرای آنها در زمان غیبت معصوم (ع) خود داری شود.
ب) هر فردی به صورت انفرادی آنها را اجرا نماید.
ج) تشکیلات و نهادی به نام حکومت عهده دار اجرای آنها گردد.
ص: 67
روش نخست به تعطیلی احکام خدا می انجامد و روش دوم به هرج و مرج در جامعه منتهی می شود، بنا بر این تنها راه معقول و منطقی روش سوم است. ُیعنی تشکیل حکومت در پرتو ولایت الهی. لذا باید اعتراف کرد که:
ولایت فارغ از هر دو جهان است - ز لطف ایزدی سوی جنان است
چه گویم من که خود غرق جهانم - جهانی در وجود او نهان است
حضرت امام خمینی (ره) می فرماید: «لزوم حکومت به منظور بسط عدالت، تعلیم و تربیت، حفظ نظام جامعه و رفع ظلم، حراست از مرزهای کشور وجلوگیری از تجاوز بیگانگان از بدیهی ترین امور است بی آنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد»(1)
تفاوتهاي اصولي بين مديريت فقهي و مديريت غير فقهي(سکولار)در چيست؟
خوش به حال آن کسی که، با سکولار در نبرد است - برهمه کفر و نفاق، شوریده و او مرد مرد است
بی گمان افکار این ایسم، ضد ذا ت و یک شگرد است - قلب انسان با چنین فکری، بدان پر آه و درد است
ناسازگارى مدیریت فقهی و حكومت اسلامى با حكومت سكولار با توجه به معناى اين دو نوع حكومت بسيار روشن و مبرهن است.
ص: 68
مقصود از مدیریت فقهی و حكومت اسلامى، حكومتى است كه قوانين آن بر اساس اراده تشريعى خداوند تنظيم شده و به اجرا درمى آيد و حاكمان در اين حكومت، به اراده تشريعى خداوند، عهده دار اين منصب هستند. بنابراين براى رسيدن به اراده خداى متعال بايد از متد و روش علمى قابل قبول حق، پيروى كرد.و امّا براى اين كه مقصود از مدیریت و حكومت سكولار روشن شود، ابتدا بايد معناى سكولاريزاسيون(1) و سكولاريسم (2)روشن شود. سكولاريزاسيون را به معناى نادينى، دنيوى كردن، جدا انگارى دين و دنيا و دين زدايى معنا كرده اند. وسكولاريسم را نیز به اصالت امور دنيوى، غير دين گرايى، نادينى گرى، جدا شدن دين از دنيا معنا كرده اند. بنابراين حكومت دينى حكومتى است كه قوانين آن با خدا و دين او ارتباط دارد. و شاخصه حداقلى حكومت سكولار اين است كه با اراده خدا و دين او بى ارتباط است.
اگر دو تعريف حكومت اسلامى و حكومت سكولار را با هم مقايسه كني، ناسازگارى اين دو حكومت بسيار روشن است. بنابراين معتقدان به حكومت سكولار، با دخالت دين در عرصه حكومت و روابط اجتماعى موافق نيستند.
در عالم سیاست و نظام سیاسی و حکومتی نیز اراده و خواست انسان در مدیریت سکولار، جایگزین هدایت و ارشاد خداوندی می گردد. قانون بشری به جای قانون الهی می نشیند. حکومت سکولار حکومتی است که دین را نه مبنای
ص: 69
مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود. به بیانی سکولاریسم حذف آگاهانه دین از صحنه حاکمیت و سیاست است.
مع الوصف، بین مدیریت غیر دینی و حكومت سكولار با مدیریت فقهی و حكومت دينی نمى توان آشتى برقرار كرد. البته كسانى خواسته اند که با حفظ حكومت سكولار؛ جاى دين را در اين ميدان باز می گذارند، به گونه اى كه دين با حكومت سكولار سر سازش داشته باشد. البته اين گروه مدعى نيستند كه حكومت دينى است، بلكه مدعى اند حكومت سكولار با دين، ستيزى ندارد. اين باور با ناسازگارى بلكه ستيزه گرى حكومت سكولار با حكومت دينى هم خوانى ندارد. در اينجا نمی شود وارد جزییات شد.اگرچه درشبهه جهاني شدن اينكتاب به آن اشاره شده. لذا مسائل واشكال هاى موردنظربه صورت علمی در مجموعه دیگری در صورت توفیق منتشر خواهد شد.آري به حق:
مي شود روزي بلوك شرق وغرب - تابع اسلام ناب با پاي قلب
هر چه ایسم است در جهان رسوا شود - با وجود داد خاموش دو لب
با همان داد معارف دون حرب
امّا ای فهیم،در مجموع بايد گفته شود كه مديريت فقهي در مباني، اهداف و روشها با ديگر مديريتها اختلافهاي اساسي داشته كه در اينجا توجه عزيزان را به
ص: 70
برخي از تفاوتهاي بنيادين بين مديريت فقهي با مديريتهاي ديگر مخصوصاً با مديريت سكولار غربي معطوف مي دارد.
1) در مديريت فقهي انسان از جايگاه رفيع و والايي برخوردار است، به گونه اي كه همه هستي خلق شده تا نيازهاي او را برآورده نمايد. در حقيقت وي به عنوان جانشين خدا بر روي زمين، مطرح مي باشد(خليفةالله). بنابراين اعتقاد، انسان در مديريت مزبور عزيز و ارزشمند است. در صورتيكه در مديريت غير ديني مسائل مادي و بعد حيواني انسان ملحوظ نظر مي باشد و به انسان به عنوان يك ابزار و وسيله نگاه مي شود.آری ای برترین موجود در عالم هستی:
آن روز که هجرت نبي(ص)، یار گرفت *** با بانگ علي(ع)، شاهد عيّار گرفت
عارف بود آن يار، که آرام گرفت *** در دامن حق، تا به سحر، بار گرفت
1) خدا محوری در مقابل انسان محوری
همي دانم که شکّي در برم نيست *** زمين و آسمان دور و برم نيست
همه عالم چو بر گردم بچرخند *** همانند رضای دلبرم نيست
ص: 71
در مديريت فقهي آنچه مهم است و بر همه چيز مقدم است رضايت و خشنودي خالق است. در حالي كه در مديريت سكولار غربي رضايت مادي افراد يا گروه ها مقدم بر همه چيز مي باشد.آری ای عزیز اوج رضايت و خشنودي خالق در مديريت فقهي در بندگی و عبادت خلاصه می شود:
عبادت خیزشی اندر دل خاک *** نما خود را برون از سینه چاک
بود این ره به اوج غایت کار *** که ای آدم تو را هست فطرتی پاک
به بیانی مديريت فقهي معتقد است که در تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی، مانند عرصه های قانون گذاری، روش ها و شیوه های اجرای قوانین، تعلیم و تربیت، رهبری و حاکمیت در جامعه و... حضور خدا اصل است. اما در مديريت سكولار و اومانیسم یا انسان گرایی، تمام ارزش ها ریشه در خواست و تمایلات انسانی دارد. از این نظر، بشر در مقابل خدا و فرامین دینی نوعی اصالت و استقلال می یابد و انسان جای خدا می نشیند. انسان، مرکز ثقل و محور تمام ارزش ها و معیارهاست. تقریباً تمامی مکتب های بوجود آمده در غرب در اساس خود مبتنی بر اومانیسم است.
1) هدف در مديريت فقهي تعالي روح و روان بني آدم بوده به گونه اي كه جامع ترين پاسخ را به عالي ترين نياز انسان مي دهد. يعني به صورت كامل به فرياد خاموش درون پاسخ داده و در هيچ لحظه اي از حيات، انسان را رها
ص: 72
نخواهد كرد و زمينه حصول آرامش و سعادت را براي آحاد مردم فراهم خواهد كرد. در صورتي كه ديگر مديريت ها از يك چنين توانايي برخوردار نمي باشند.پیام مديريت فقهي به بشریت این است که:
بود اندر برت روح الهی *** ندایت می دهد اندر چه راهی
تو را ناید که خواهی کار فانی *** سعادت باشد اندر کار باقی
4) در مديريت غير ديني هدف وسيله را توجيه مي نمايد، در صورتي كه در مديريت فقهي از هر وسيله اي براي رسيدن به هدف استفاده نمي شود.
مي شود از هر وسيله تا هدف *** استفاده كرد و رفت سوي شرف
ديد اسلام غير از اين است اي بشر *** چون هدف باشد مقدّس دون حرف
5) محور دموکراسی لیبرال بر فرد استوار است و امکانات رشد را به فرد اعطا کرده است اما در نظام اسلامی مبتنی بر نظریه ولایت فقیه هم فرد اصالت یافته و تکریم می شود و هم جمع و مصالح عمومی.
دين اسلام جامع فرد است و جمع *** هم به فرد داده اصالت هم به جمع
گر كه پاسخگو و مسئول بوده فرد *** غير آن را كرده بر تونهي و منع
ص: 73
در نظام های سیاسی غرب منشأ مشروعیت عمدتاً از مقبولیت توسط مردم است. اما در دیدگاه اسلامی منشأ مشروعیت حکومت منحصراً پروردگار عالم است و هر نوع حاکمیتی و هر گونه دخالتی در شئون زندگی مردم بی اذن الهی غصب محسوب شده و شخص غاصب مصداق واقعی طاغوت به شمار می رود. اما در فلسفه سیاسی اندیشمندان غربی گاه زور و تحمیل می تواند مبنا و1) منشأ مشروعیت واقع شود. اما از منظر مديريت فقهي زور و قدرت به هیچ وجه نمی تواند مشروعیت حاکمیت را توجیه کند. در هر حال:
مي شود افكار غرب و آمريكا *** بر ملا گردد زماني از قفا
در فضايي كه بصيرت در نگاه *** راه حق را واشناسد از خطا
با همان داد بشر در هر كجا
7) ويژگي هاي ارزشمند انساني با مديريت فقهي عجين شده و بدون هر يك از آنها مديريت مذكور با حرمت و قداست واقعي خود فاصله مي گيرد. در حالي كه ويژگي هاي مورد نظر در مديريت هاي غير الهي آن جايگاه و پايگاه واقعي خود را ندارد.
ص: 74
آنچه گشته با مديريّت عجين *** ارزشي والا بود در فقه و دين
دون آن ارزش شود عزل آن ولي *** چون كه شرط هر ولي است در زمين
8) معاد محوری در مقابل دنیا محوری (سکولاریسم)،
مکن ای آدمی مرگ را فراموش *** چو آخر می شوی با آن هم آغوش
شوی با آن اسیر خاک و هم مور *** سعادت را بخواه و اندکی کوش
برنامه ريزي ها در مديريت فقهي براي نيل به اهداف والاي انساني است به گونه اي كه ضمن استفاده بهينه از امكانات مادي جهت استفاده سالم و دنيايي آباد، به دنبال تأمين زمينه لازم براي رسيدن به سعادت ابدي است. در صورتي كه برنامه ريزي در مديريت غير ديني در پي آن است تا انسان در همين دنيا به اميال و هوسهاي خود برسد و هيچ توجهي به حيات ابدي ندارد.آری ای عزیز به حق باید گفته شود که:
از رهبر و مولا، عزیز من، حیا کن *** دنیای دون را، از درون دل،رها کن
غافل مشو از عاقبت، در دار فانی *** یعنی سعادت را، ز عمق جان،بنا کن
ص: 75
در مديريت فقهي والهی، سعادت ابدی و واقعی انسان در حیات جاویدان او تبلور می یابد که به صورت بهشت و رضوان خدا و یا جهنم و غضب خدا تجلی می کند. در مديريت فقهي ، حکومت به تنهایی اصالت ندارد، بلکه بستری است برای برقراری عدالت و تعالی انسان و نهایتاً تقرب او به سوی خدا و نیل به سعادت ابدی. امّا بهشت موعود در مديريت ادیان دیگر؛در همین دنیا طلب میشود. در حالیکه فریاد خاموش درون چیز دیگری را طلب می کند؛ خوب گوش کن:
می شود روزی شویم ما همچو ماه *** در سرای آخرت با یک نگاه
لطف حق با ما شود روز جزا *** پاک و گردیم از همه عیب و گناه
حتی مدیریتهای زیر مجموعه ولایت فقهی و الهی در مسئولیتها و عرصه های مختلف دارای ویژگیهای رحمانی و ارزشی است که مدیریتهای سکولار با دید اعتقادی از آنها محروم می باشد. در ادامه توجه جنابعالی به دوازده پیام مدیریتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که مدیریتهای سکولار با این دید از آنها محروم می باشند؛ معطوف می گردد.
1- به جای ازدیاد کارها به تداوم صحیح آنها بیندیشید. (حکمت 270)
2- برای رسیدن به هدف ها و مقام های بلند، همّت بلند داشته باشید. «خطبه 211»
ص: 76
3- از تجارب و اندرزها پند بگیرید و از آنها بهره برداری کنید تا دچار نقص نشوید. «خطبه 175»
4- از شدت سختی نهراسید، زیرا هراس، شکننده تر از خودِ کار است و به گشایش امور امیدوار باشید. «حکمت 166 و 246»
5- اگر به انجام مسئولیتی گردن نهادید، به آن وفا کنید. «حکمت327»
6- هیچ وقت کارهای اهم را فدای امور مهم نکنید. «حکمت 271»
7- پیش از پذیرش هر کاری، به دانش آن مجهز شوید. «حکمت 439»8- خویشتن را اصلاح کنید تا خداوند کارهای شما را اصلاح کند. «نهج البلاغه»
9- پست ها، امانت و وسیله خدمتگذاری اند، نه منبع بهره برداری. «خطبه 131»
10- پست ها میزان آزمایش شمایند، بکوشید تا سربلند بیرون آیید. «خطبه 33»
11- مشورت پذیر باشید، اگر مشورت نکنید، تباه می شوید. «نامه 69»
12- با زیردستان خود مانند پدری مهربان رفتار کنید. «نامه 52»
در خاتمه این بحث به برخی از ویژگی های مورد نطر که برگرفته از احادیث و روایات معصومین(ع) بوده و در قصیده زیر آمده است اشاره می گردد:
با مدیریت همی گیری زمام *** گر که باشی متّقی و با نظام
دان که با تقوی و نظمت چون بهار *** می دهی صدها شکوفه سبزه فام
گر که با تقوی روی در کار و زار *** روح و جانت می شود آرام و رام
با دم تقوی دمادم زنده دار *** حسّ کار و خدمتت را تام تام
ص: 77
دان که با تقوی شوی محبوب یار *** جن و انس گویند همی بر تو سلام
چون مدیر متّقی بی گیر و دار *** می شود همراه حق هر روز و شام
جز رضای حق نخواهد در دیار *** غیر حق در نزد وی باشد حرام
نظم و دقّت در سرای ماندگار *** در مدیریت بود نوعی طعام
دان که نظم آرد برایت اقتدار *** چون که باشد آن اساس هر قوام
اقتدار باشد عزیزم چون ستار *** می کند آرام تو را با انتظام
نظم در کار بوده چون ریل قطار *** بهر هر برنامه ای در چاه و بام
چون قطار با ریل درون شوره زار *** می برد مقصد تو را در دهر و جام
بهر هر کاری نما خود را سوار *** وفق برنامه همی کن اهتمام
کار بی برنامه باشد چون چنار *** میوه ای در بر ندارد ای حمام
یا که با برخورد خوب و استوار *** می شوی راحت ز شرّ بد مرام
در روابط دون هر نوع انتظار *** با تعامل کن تمام کارت مدام
مثبت اندیشی بود یک افتخار *** در اصول و هم فروع بر هر مقام
با زبان لین اندر هر قرار *** بر قلوب آری هزار و یک پیام
ص: 78
خشم و لجبازی چو سدّی پر فشار *** جام آسایش فرو ریزد ز بام
در زمانی جدّی با افراد زار *** خوب و بد یکسان نباشند در سهام
دوست نادان در مدیریت چو مار *** می زند بر جان و دل و هم مرام
دشمن دانا ز فرصتهای تار *** می برد بهره که خود گیرد قوام
کن ز چاپلوسان حذر با هر شعار *** تا شناسی عیب خود هر صبح و شام
مشورت باشد چو یاری با وقار *** بهر تصمیم صحیح و با دوام
از تحکم شو جدا در کار و بار *** گو که با هم می کنیم کار را تمام
با رفاقت دشمنی را ده فرار *** چون رفیق آرد خوشی ها را به کام
لحظه ها را با درایت کن شکار *** تا بری از ذرّه هایش سود تام
در چنین حالی چو خطی در نوار *** کن زمان در بند و گیر از آن لگام
چون که آن باشد وزین و زرنگار *** می کند کار تو را فارغ ز دام
وقت کاری چون رسد در هر مدار *** با درایت کن عزیز آن را تمام
با شتاب و دون فکر چون نا بکار *** کی کنی کار درستی را ختام
گر که می خواهی رسی به اوج کار *** ده به افکار درونت انسجام
ص: 79
علم و تذهیب در وجود هر نگار *** راه و رسم هر مدیر است نه عوام
دان تعهد با تخصص در عیار *** بال پرواز مدیر است گام به گام
با عمل گردی قوی نه با شعار *** چون عمل باشد فراتر از کلام
این حقیر گوید همی تو بر شمار *** با عمل هر ویژگی را چون امام
ولایت در لغت واژه ای عربی است که از کلمه «ولی» گرفته شده است، «ولی» در لغت عربی به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر بدون آنکه فاصله در میان آن دو باشد که لازمه چنین توالی و ترتبی، قرب و نزدیکی آن دو به یکدیگر است از این رو واژه مزبور با هیئت های مختلف (به فتح و کسر) در معنای «حب و دوستی»، «نصرت و یاری»، «متابعت و پیروی» و «سرپرستی»(1)استعمال شده که وجه مشترک همه این معانی همان قرب معنوی است.(2)
در اين باره راغب اصفهاني بر اين باور است كه واژه ولایت در لغت به معنای وجود نسبتی خاص میان دو چیز است به گونه ای که مانعی در بین نباشد این
ص: 80
معنی هم در مورد نسبت مکانی به کار می رود و هم نسبت غیرمکانی مانند نسبت دوستی، نصرت و اعتقاد.(1)
اما در اصطلاح «ولایت» عبارت است از تصدی امر، از این رو در مواردی که کلمه ولایت به کار می رود شخص ولی با آنچه بر او ولایت دارد نسبت و رابطه ای ویژه دارد و در ولایت، قرب و نزدیکی و محبت نهفته است.(2)به نوشته برخي محققان، «ولایت» در اصطلاح کلام، فقه و حقوق به مفهوم سرپرستی، زعامت و تصدی امور است به همین جهت وقتی در علم کلام از ولایت یا ولی امر بودن پیامبر یا امام نسبت به امت بحث می شود و یا در فقه انواع ولایت ها ذکر می گردد همگی با این مفهوم ملاحظه می شوند.(3)
و اما «فقيه» صيغه مشبهه از مصدر «فقه» است. در حاليكه برخي لغت نويسان واژه «فقه» را به فهم از دين معنا كرده اند،(4)اغلب
آنها آن را به معنای مطلق فهم، آگاهی و دانایی دانسته اند.(5)
راغب اصفهاني نيز بر اين باور است كه فقه در لغت به معنای علم به احکام شریعت و اتصال به علم غائب به واسطه علم شاهد است.(6)
با توجه به اين
ص: 81
رهيافت لغوي مي توان گفت كه فقیه در لغت به معنای دانا، دانشمند، دریابنده، دانای علم دین و عالم علم فقه است.(1)
اما در اصطلاح، محققان بر اين باور هستند كه فقیه کسی است که از شایستگی های لازم در سه بعد فقاهت، عدالت و تدبیر برخوردار است و عهده دار امور جامعه است.(2) برخي ديگر از محققان نيز معتقند كه فقیه کسی است که دراحکام اسلامی به درجه اجتهاد و مرتبه تفقه و تخصص رسیده باشد، چرا که معنی تفقه آگاهی از احکام شرعی است که آن شخص به مرحله تخصص رسیده باشد.(3)
حال ای عزیز بزرگوار، پس از آنكه معناي واژگان «ولايت» و «فقيه» روشن شد، لازم است مفهوم «ولایت فقیه» نيز تبیین و روشن شود.
به نوشته برخي محققان، ولایت فقیه به معنای تدبیر و حاکمیت فردی است که با مراجعه به منابع اسلامی، قدرت استنباط احکام اسلامی را داراست و دارای شایستگی هایی همچون برخورداری از عدالت و مدیریت و اداره امور جامعه می باشد.(4)
ص: 82
خردمندان عرصه ي هستي، با هر گرايش فکري فرهنگي در اتخاذ هر گونه تصميم نسبت به امور اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي، سياسي، فرهنگي و ... شيوه اي روشن و همگاني دارند.
آنان در صورت نياز به فردي انديشمند، صاحب رأي، ماهر يا هنرمند، بهترين ها را انتخاب مي کنند تا در هنگام تصميم گیری، بهترین گزینه ها را انتخاب کنند و از هر گونه آسيب احتمالي مصون مانند. در اين راستا هر تصمیمی که عظيم تر و حياتي تر شناخته شود، شناخت و رجوع به متخصص دقيق تر و حساب شده ترخواهد بود. از اين رو تحقيق درباره ي پزشک حاذق و جراح معتبر درباره عمل جرّاحي بر مغز، قلب و ... تفاوتي آشکار با مسائل جزئی تر زندگی خواهد داشت.
بدون شک صرف تمامي توان براي اهداف ارزشمند و سرنوشت ساز، راهي است که عقل و خرد در برابر ديدگان انسان مي نهد تا از هر گونه زیان اقتصادي، خانوادگي يا جسماني و غیره، که در برخي موارد جبران ناپذیرخواهد بود، جلوگيري شود. از آن جا که انسان اشرف مخلوقات است و تمامي لحظه هاي زندگي او، سرمايه اي بس ارزشمند محسوب مي شود که نمي توان به آساني به حراج هواها و هوس هاي شيطاني گذاشت، عقل و عاقلان چنين حکم مي کنند که انديشه، احساس و خواست ما در اختيار فردي کارشناس، داراي صلاحيت هاي اخلاقي و صفات انساني قرار گيرد که از نظر دين باوران شخصي به نام «ولي فقيه» است؛ فردي که شرايطي فراتر از شاخص هاي علمي و عملي مراجع تقليد را داراست و صاحب بينش سياسي، شناخت صحيح اجتماعي و نگرش
ص: 83
کلان جهاني می باشد. فقاهت يعني دانش دين در کنار عدالت يعني صلاحيت هاي اخلاقي همراه با مديريت کلان مديريت کلان جامعه، امتيازاتي به او بخشيده است که اطمينان برتر و آرامش بيشتري در پيروي به پيروان خواهد داد و اين انتخاب بر اساس خرد تمامي خردمندان و قضاوت همه انديشمندان بوده و خواهد بود. (1)

تکلیف من و ما ، در فتنه دوران *** پرهیز از شبهه ، در وسط میدان
جان کلام این است،با وحدت و ایمان *** در راه رهبر رو ، با سر و با اتقان
ص: 84
تا که شوی آرام، از عمق روح و جان *** راه ولی باشد ، راه همان قرآن
با توجه به فلسفه سياسي اسلام، اعتقاد به ولايت فقيه از جايگاهي والا و برجسته ای برخوردار است. بر اساس اين فلسفه، ولی فقیه کسی است که به صورت عام از طرف شارع مقدس در عصر غیبت امام عصر (عج) به ولایت منصوب گردیده و مردم باید مصداق واجد الشرایط را شناسایی نمایند و در اجرای احکام اسلامی مطیع او گردند. فلسفه سیاسی اسلام حقانیت ولی فقیه راتبیین کرده است و به مشروعیت فلسفی و جامعه شناختی و مقبولیت مردمی آن نیز توجه دارد. اما بی توجهی برخی مستشکلان سبب گردیده تا معنای دقیق ولایت، حکومت ولایی، ولایت مطلقه فقیه و تمایز ولایت فقیه با حکومت استبدادی روشن نگردد و چالش ها و شبهاتی را برانگیزد.
آری ای عزیز بزرگوار، علاوه بر كفر و استكبار جهاني، گروهي با اين ديد كه حاكميت مديريت فقهي همانند حاكميت مديريت استبدادي و حكومت ديكتاتوري است، به مخالفت با آن برخاسته اند و برخي جايگاه رفيع و شأن و منزلت عظيم ولايت را تنزل داده و در حد حاكمان معمولي كه توسط احزاب، گروهها و... كنترل و هدايت مي شوند، پايين آورده و معتقدند كه ولايت بايد بصورت دوره اي باشد.
جمعي با اعتقاد به مديريت مقيد و مشروط فقيه، ولايت فقيه را محدود به ابعاد خاصي نموده و مسئله و كالت فقيه را به جاي ولايت فقيه مطرح كرده و
ص: 85
با كمال جسارت نه تنها ولايت الهي را براي فقيه رد مي كنند، بلكه ولايت الهي پيامبر اكرم(ص) و حضرت علي(ع) را نيز رد نموده و معتقدند مشروعيت حكومت و ولايت آن عزيزان در مدينه و مكه به خاطر رأي مردم بوده است. بعضي هم با اين بينش كه در شرايط موجود با توجه به پيشرفت علم و تكنيك، مديريت فقهي توان اداره جامعه را ندارد و بايد مديريت علمي جايگزين آن شود، به ستيز با ولايت پرداخته اند. و ديگر شبهات...در اين راستا به جرأت مي توان گفت كه همه اين مفاهيم غلط و بينشهاي ناقص نشأت گرفته از نوع تصوري است كه از مديريت، ولايت و حكومت الهي مطمع نظر افراد و گروههاي مزبور بوده و الا اگر تصور صحيح، جامع و كاملي از ولايت الهي پيدا شود فرياد خاموش درون، بدون هيچ گونه مشكل مصداق واقعي آن را كه ولايت مطلقه معصوم(ع) و فقيه است را انتخاب خواهد كرد.آری ای عزیز:
حرف مولا و ولیّم چون طلاست *** عشق مولا در دو عالم، با صفاست
پند مولا، گر بود پر رمز و راز *** داد مولا و ولایت، بي صداست
لذا آنچه مسلم است و همواره بايد مد نظر باشد اين است كه بصورت حتم و يقين شبهات مزبور باعث بروز و ظهور ديد گاههاي مذكور شده و بطور قطع چنانچه شبهات بر طرف و معرفت حقيقي نسبت به مديريت فقهي و ولايت
ص: 86
مطلقه حاصل شود بدون ترديد قضاوت وجدانهاي منصف چيزي جز پذيرش مديريت فقهي وزير چتر ولايت مطلقه الهي رفتن را بدنبال نخواهد داشت.بخاطر همین باید گفت:
آرزوي هر ولایي، قلب پاک و بي رياست *** هر چه باشد در مسيرش غير مولا بي بهاست
آن نوايي را که فطرت مي دمد بر قلب او *** جان مولا، رمز و رازش، اندکي هم بي صداست
البته بحث در خصوص علل پيدايش ديدگاههاي مورد نظر و رفع شبهات موجود به صورت موردي و جزيي، فرصت ديگري را مي طلبد.هر چند ضرورت دارد بطور خيلي مختصر و كلي با عنايت به آیات و روایات و ديدگاه هاي حضرت امام خميني(ره) و.... با بیانی خیلی ساده و همه فهم به برخی از شبهات مورد نظر اشاره شود.
می شود روزی تمام شبهه ها *** برملا گردد درون قلب ما
با همان داد ولیّم در جهان *** راه حق گردد هویدا از قفا
با همان داد بصیرت در قوا
ص: 87
بحث ولايت فقيه، به عنوان يک انديشه مترقي در فقه شيعه با براهين عقلي و نقلي مستدل ثابت شده است. آنچه كه در اين نوشتار به دنبال آن بوده و توجه جنابعالی به آن جلب می گردد، آشنايي با مهم ترين شبهات وارد بر اين اعتقاد و پاسخ گويي به آنهاست. اگر چه برخی از شبهات شاید تکراری و قابل ادغام در دیگری یاشد ولی از جهتی و بخاطر اهمیّت، مستقل آمده است که از این بابتپیشا پیش عذر خواهی می شود. در هر حال بر اساس يافته هاي اين تحقيق و بر خلاف ديدگاه شبهه گران، بصورت کلی باید اذعان کرد که حكومت مبتني بر ولايت فقيه هيچ سنخيتي با نظام هاي سکولار و ديكتاتوري ندارد و تفاوت هاي آشكار و قابل توجهي ميان اين دو نظام وجود دارد. افزون بر آن تنزل دادن انديشه مترقي ولايت فقيه به ولايت بر محجوران و....ناشي از عدم درك درست اين نظريه است. بدون شک فریاد خاموش درون شما و همه بشریت پس از دریافت پاسخ و رفع این شبهه ها، برای رسیدن به سعادت در دنیا و آخرت به دنبال پذیرش این اعتقاد می باشد. مع الوصف:
خوش دارم،شبهه های ولایتی شود روا *** تا که با جان برویم در ره آن ، روح خدا
یا ای عزیز با شعور:
خوش به حال آنکه دور از شبهه ها *** با بصیرت وا کند هر فتنه را
در هر حال توجه حصرتعالی و همه آنهایی که فطرتهای پاک و ضمیرهای حق جو و حق پذیر دارند به شبهات زیر معطوف می گردد. لطفا با تامل و دقّت ملاحظه فرما:
ص: 88
ولايت شور و حالي نازنين است *** زجان بر جان نفوذش بیشترين است
ولايت عشق و عاشق آفرين است *** به اوج عاشقي حق اليقين است
آری ای عزیز، چنانچه در حضور بعضي از افراد از حاكميت مديريت فقهي سخن به ميان آيد، حاكميت استبداد در ذهن و فكرشان نقش مي بندد،و نيز اگر از تسليم حق شدن و تبعيت محض از ولايت صحبت شود ذلّت، اسارت و پيروي كوركورانه فضاي ذهنشان را پر خواهد كرد.
حال آنكه حقيقت و واقعيت مطلب بر خلاف اين است. چرا كه شرايط و ويژگيهاي وليّ امر، به هيچ عنوان با يك ديكتاتور قابل مقايسه نيست و چنانچه يكي از صفات و ويژگيهاي الهی و ارزشی لازم را، مدير ورهبر الهي از دست بدهد، بصورت طبيعي از منصب ولايت عزل و ديگر عنوان ولي امري بر وي اطلاق نخواهد شد. بنابراين بايد گفته شود كه اين بي خبران را خبري از عشق و مستي بين مريد و مراد (ولی) نيست.چرا که:
سرمست ترين شراب،درپيش ولیست *** عرفان قلوب ناب، در پيش ولیست
داني که چرا فقیه، کشتي بان است *** چون راه نجات جان، در پيش ولیست
ص: 89
یا که ای عزیز بصیر:
خواهي چو مرید، راه روي در پي مولا *** با دید بصیر، داد زنی از دل مولا
بايد که شوی همره عشّاق ولایت *** روزي که شود،جان و دلت شيفته مولا
آري اينها نمي دانند كه در حكومت الهي، ولي فقيه خود با تمام وجود از بروز و ظهور هر گونه توتالیتر، استبداد و ديكتاتوري جلوگيري خواهد كرد و چنانچه افراد يا جريانهايي بخواهند، آزاديهاي مشروع و معقول را به خطر اندازند، يا زمينه ديكتاتوري را ايجاد نمايند، مانع آنها خواهد شد و با آنها به ستيز و مبارزه خواهد پرداخت. لذا اين شبهه تحت هيچ عنوان در ولايت رحماني قابل قبول نمي باشد.علاوه بر آن همانگونه كه اشاره شد اطاعت محض از وليّ امرروح و روان آدمي را صفا مي دهد.مع الوصف بايد از خدا بخواهيم كه:
مي شود روزي كه همچون فاطمه(س) *** تابع محض ولي گرديم همه
چون اطاعت مي دهد جان را صفا *** در دو دنيا و به دور از همهمه
با همان داد ولي در القمه
ص: 90
حال ای عزیز بزرگوار، برای این که حقیقت و واقعیت بهتر روشن شود اگر اجازه دهی کمی در خصوص کلمه مطلقه در حاکمیت ولی فقیه و توتالیتر و استبداد فردی بحث شود تا انتخاب و قضاوت راحت تر گردد. ولی بهتر است قبل از آن کمی در باره توتالیترصحبت شود. واژه ى توتاليتر از ريشه ى فرانسوى توتال گرفته شده است و به آن دسته از رژيم هاى استبدادى اطلاق مى شود كهكلّيه ى شؤون جامعه را، از سياست و اقتصاد گرفته تا مذهب، فرهنگ و هنر، تحت كنترل و نظارت خود در مى آورند.
در فرهنگ سیاسی توتالیتر به معنای كل گرا و یكه تاز و توتالیتاریسم به مفهوم حكومتی است كه می خواهد همه جنبه های حكومت را در اختیار خویش قرار دهد.(1)
دائرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی بعضی از ویژگی های حكومت توتالیتر را عبارت می داند از غیر قابل پیش بینی بودن، تفسیر دل بخواهی داشتن از ایدئولوژی رسمی، كاربرد گستردة خشونت سازمان یافته و اعمال زور برای به زیر سلطه درآوردن مردم.(2)
هدف رهبر توتالیتر سركوبی هرگونه نهادی در برابر خود است و لذا هیچ گاه خود را مقید به نهاد قانون نمی داند یعنی اساس نظام توتالیتر بر بی قانونی است.(3)
در مقابل واژه ولایت كه به معنای به هم پیوستگی و
ص: 91
اتصال برای نیل به هدفی واحد می باشد، در نقطة (1)مقابل
توتالیتر قرار می گیرد. زیرا در واقع حاكم اصلی در نظام اسلامی خدا و قانون الهی است(2)
نه شخص فقیه. ولیّ فقیه تنها مجریِ احكام الهی است. خداوند خطاب به پیامبر (ص)می فرماید: «لِتَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ»(3) «تو مبعوث شده ای تا در بینمردم حكومت كنی ولی نه به میل خود بلكه آن طوری كه خدا می خواهد. وظیفة ولیّ فقیه تحكیم و تقویت جامعه اسلامی است و به چیزی جز تأمین منافع و مصالح مردمی (نه شخصی) در چارچوب قانون الهی نمی اندیشد چیزی كه تجربه تاریخ آن را ثابت كرده است.
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، اگر واژه های «ولایت فقیه و توتالیتر» را مورد توجّه قرار دهی آن گاه اذعان خواهی كرد كه نه تنها ولایت فقیه به حاكم توتالیتر تفسیر نخواهد شد كه برعكس دقیقاً در راستای مصالح عالیه مردم و در جهت حفظ منافع عموم نیز قرار خواهد گرفت.
در هر حال قطعا واژه مطلقه در ولایت فقیه با مطلقه در دیگر حکومت های توتالیتر و استبدادی از نظر ظاهری و لفظی مشابه بوده ولی از نظر معنی و مفهوم تحت هیچ عنوانی با هم قابل قیاس نبوده و در حقیقت اشتراک آنها اشتراک لفظی است نه اشتراک معنوی. لذا تفاوت های اصولی و اساسی بین حاکمیت
ص: 92
ولایت مطلقه فقیه با حاکمیت حکومت مطلقه فردی وجود دارد که نظر جنابعالی را به بعضی از آنها معطوف می دارد.
1- مشروعیت الهی داشتن ولایت مطلقه فقیه و عدم مشروعیت الهی برای حکومت مطلقه فردی ( مشروعیت )
2- مقبولیت مردمی ولایت مطلقه فقیه و با انتخاب و اختیار پذیرفتن آن و عدم مقبولیت مردمی برای مطلقه فردی و با زور و اجبار پذیرفتن آن ( مقبولیت )3- شایسته ترین و صالح ترین فرد برای مدیریت در ولایت مطلقه فقیه و عدم صلاحیت و شایستگی لازم برای حاکم در حکومت مطلقه فردی ( صلاحیت و شایستگی )
4- اصالت داشتن معیارهای ارزشی برای ولایت مطلقه فقیه و اصالت داشتن حاکم در حکومت مطلقه فردی. ( اصالت معیار ها )
5- برابر بودن فقیه با مردم در مقابل قانون و عدم تعهد حاکم در حکومت مطلقه فردی نسبت به رعایت قوانین ( برابری و مساوات )
6- تحت نظر خالق بودن ولایت مطلقه فقیه و عدم نظارت مافوق بر حاکم در حکومت مطلقه فردی ( نظارت و کنترل )
7-کنترل هواهای نفسانی و رعایت حدود الهی در حاکمیت و مدیریت ولایت مطلقه فقیه و عدم وجود تقوی و پرهیزگاری در حاکمیت مطلقه فردی ( هوای نفس )
ص: 93
8- مادام الشرایط بودن حاکم و مدیریت در ولایت مطلقه فقیه و عزل وی در صورت از دست دادن یکی از شرایط مورد نظر و مادام العمر بودن حاکم در حکومت مطلقه فردی ( زمان حاکمیت )
9- تامین مصالح مردم و هدایت و راهنمایی آنها به طرف نور و سعادت از طرف ولایت مطلقه فقیه و تامین منافع طبقه حاکم و گمراهی و ضلالت مردم توسط حکومت مطلقه فردی ( مصالح و منافع )تفاوت های مزبور که بین دو نظام مطرح شد به وضوح جدایی نظام ولایی از توتالیتر و استبدادی را بیان می کند. چرا که در نظام ولایی فرد ولی باید اولاً عدالت داشته باشد یعنی دچار گناه کبیره نشود و بر صغیره اصرار نداشته باشد یعنی اصل استنباط مسائل از دین باشد و این دو امر باعث خدامحوری به جای خودمحوری و استبداد می شود ، ثالثاً باید مدیریت ، درایت ، سیاست و مقبولیت داشته باشد که این امور هم تلاش برای مردم و مقدم شدن مردم بر فرد را در پی دارد که مخالف با نظام های توتالیتر و استبدادی است.
با بررسی مفهومی نظام ولایی و نظام توتالیتر و استبدادی می توان به راحتی دریافت که میان این دو نظام تفاوت فاحشی وجود دارد و هر انسان عادل و بی تعصبی به راحتی می تواند بفهمد که قیاس کردن این دو نظام با هم ظلمی بزرگ در حق تفکر ولایی است چرا که نظام ولایی نه تنها در پی حکومت ظالمانه بر مردم نیست بلکه تمام هدفش تامین سعادت مردم جامعه اسلامی در زمان غیبت
ص: 94
امام عصر (عج) می باشد و نه تنها خودمحوری و خودگرایی در آن مطرح نیست بلکه خدامحوری و تعالی دین الهی هدف آن است .
نتیجه آنکه آنچه که علمای شیعه در مفهوم ولایت فقیه بیان کرده اند قابل قیاس با حکومت های توتالیتر و دیکتاتوری نیست؛ چراکه طبق نظر شیعه اگر ولی فقیه گناه انجام دهد، دیگر صلاحیت رهبری و ولایت را ندارد و اگر حتی سطح زندگی اش از سطح زندگی عامه ی مردم بالاتر باشد صلاحیت اش خدشه دار می شود .دیگر آنکه ولایت فقیه حکومت مشروط است یعنی مشروعیت آنمدیون آن است که برخی از شرایط رعایت شود وگرنه صلاحیت رهبری از بین می رود .این ولایت فقیه یک دکترین (فقاهت) است که توسط آگاهان به آن (یعنی فقها) اجرا می شود و با نظام توتالیتر و استبدادی فردمحور سلطنتی تقابل دارد .
البته ای عزیز بزرگوار، شاید این سوال برایت مطرح شود كه، درست است تاكنون چنین بوده ولی از كجا معلوم كه این وضع در آینده هم ادامه یابد؟ یعنی چه تضمینی وجود دارد كه ولی فقیه به یك حاكم مستبد و توتالیتر تبدیل نشود؟ در جواب گفته می شود چنین فرضی در این مسئله محال است. زیرا همانطور که قبلا اشاره شد ولایت فقیه تا زمانی است كه به این نقطه و مرز استبداد نرسیده باشد و الاّ مشروعیت و ولایت او خود بخود ساقط خواهد شد؛ چون از جمله شرائط ولیّ فقیه، فقاهت، عدالت و داشتن مدیریت لازم است. اساس فقاهت و عدالت در تضاد با استبداد است. اقتضاء فقاهت این است كه فقیه اسلام شناس
ص: 95
بوده و كشور را براساس احكام الهی اداره كند نه براساس آراء غیر خدائی(خواه رأی خود یا دیگران)عدالت سبب می شود تا وی خواسته های نفسانی خود را در ادارة نظام اسلامی دخالت ندهد و در پی جاه طلبی و دنیاگرائی نرود. در نظام اسلامی فقیه برخلاف یك حاكم توتالیتر و مستبد، تافته ای جدا بافته نیست كه فوق دین و قانون الهی باشد؛ بلكه او تنها كارشناس دین است و هرچه را كه از مكتب وحی درك می كند به جامعه اسلامی دستور می دهد و خود نیز مكلّف است به آن عمل كند و هرگاه حاكم اسلامی فاقد اینویژگی ها شود ولایت او ساقط می شود.(1) حضرت امام (ره) در سال 1358 ضمن ردّ شبهة خودكامه شدن حكومت با توجّه به اصل ولایت فقیه و در پاسخ به كسانی كه طرح این اصل قانون اساسی زمینه ساز انحصاری كردن حكومت و استبداد می دانستند فرمودند: «ولایت فقیه چیزی است كه خدای تبارك و تعالی درست كرده است... شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه به مردم زورگوئی نمی كند، اگر فقیهی بخواهد زورگوئی كند دیگر ولایت نخواهد داشت... كار ولی ّّفقیه نظارت بر دستگاه ها و امور است...»(2)
علاوه بر این ها طرق قانونیِ مختلفی هم برای جلوگیری از استبداد در قانون اساسیِ نظام اسلامی پیش بینی شده است. كار مجلس خبرگان كه آحاد آن توسط مردم انتخاب می شوند ناظر به وظایف رهبر است. حال ای بزرگوار، اگر بخواهی منصفانه قضاوت كنی به راحتی می توانی آثار حاكمیت ملی، آزادی و
ص: 96
مردم سالاری دینی را چه در انتخاب و چه در عزل رهبر و ولیّ فقیه در نظام اسلامی مشاهده كنی. قانون اساسی شرائط سخت و سنگینی برای مقام فقاهت در نظر گرفته كه در صورت سلب آنها، وی را از جایگاه ولایت ساقط نماید.(1)
به این ترتیب هرگز نباید تصوّر كرد كه ولایت مطلقه فقیه به معنای ولایت بی قید و شرط بدون ضابطة فقیه است كه بخواهد بدون در نظر گرفتن معیار های مكتب اسلام و مصلحت عمومی كاری انجام دهد.اعمال و رفتار ولی فقیه برخلاف حاكمان توتالیتر و مستبد كه قابل پیش بینی نمی باشد، دقیقاً در چارچوب قوانین ومقررات الهی است. او هرگز نمی تواند حكمی دل بخواهانه و از روی هوی و هوس صادر كند. ولیّ فقیه در جامعه اسلامی برخلاف حاكم توتالیتر و مستبد قدرت و مشروعیتش را از خدا و رسول می گیرد نه این كه به سانِ یك حاكم توتالیتر و مستبد، با زورگوئی وخودكامگی به قدرت رسیده باشد و یا بخواهد با خشونت و اعمال زور، تحكم و تسلّط خود را بر مردم حفظ نماید. و اساساً چگونه می توان ولیّ فقیه را با حاكمان توتالیتر و مستبد یكی دانست در حالی كه اصولاً دین اسلام سدّی در برابر استبداد و خودكامگی است. امّا ویژگی حاكم توتالیتر و مستبد این است كه او هیچ مركز مقاومتی را در برابر خود برنمی تابد و لذا حكومت های استبدادی و توتالیتری در طول تاریخ نظیر فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان، سعی در تضعیف یا براندازیِ مذهب داشته اند.
ص: 97
و اینکه برخی ولايت فقيه را ديكتاتورى صالحان خوانده اند، بسيار شگفت انگيز است، چرا كه ضميمه ى كلمه ى صالحان به ديكتاتورى و تركيبِ ديكتاتورى صالحان، تعبيرى كاملا متناقض است; زيرا ديكتاتورى، خود، صلاحيّت و شايستگى را نفى مى كند و در مقابل، هرگز، افراد صالح ديكتاتور نيستند. حال اين دو واژه، كه اثبات هر يك موجب نفى ديگرى مى گردد، چگونه قابل جمع است و چگونه يك انسان انديشمند و اهل علم مى تواند چنين تركيبى را ادّعا كند؟ در حالى كه موضوعاً قابل تحقّق و پيدايش خارجى نيست و بهتعبير امام خمينى(رحمه الله): حكومت اسلامى براى چه ديكتاتورى بكند؟ عيش و عشرتى نيست تا اين كه بخواهد او ديكتاتورى بكند. اينهايى كه مى گويند ديكتاتورى، فقيه اسلام را نمى دانند. فقيه اگر يك گناه صغيره هم بكند از ولايت ساقط است، ما مى خواهيم كه فقيه باشد تا جلوى ديكتاتورها را بگيرد.(1)
و نیز در جایی دیگر می فرماید: اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند، اين فقيه، ديگر ولايت ندارد، در اسلام قانون حكومت مى كند، پيغمبر اكرم(ص)هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى، نمى توانست تخلف كند. اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود، آن وقت فقيه هم مى تواند باشد. اگر اميرالمؤمنين(ع) يك آدم ديكتاتورى بود، آن وقت فقيه هم مى تواند ديكتاتور باشد. ديكتاتورى در كار نيست، مى خواهيم جلوى ديكتاتورى را بگيريم.(2)
ص: 98
ولايت را نظر بر آخرين است *** ز غيبت تا ظهورش جانشين است
یرخی این سبهه را مطرح می کنند که چرا حاکمبت ولی فقیه محدود به زمان خاصی نشده است در حالی که شیوه ی دموکراسی اقتضا می کند که مدت دوره رهبری هم محدود به زمان معینی شود.این افراد باطرح چنین شبهه ای می خواهند القا کنند که شیوه ی رهبری در نظام اسلامی؛ همچون نظام های سلطنتی مادم العمر بوده و این موجب روی آوردن به استبداد می شود در حالی که چنین افرادی اگر حسن نیت داشته باشند با مراجعه به قانون اساسی پاسخ خود را حواهند یافت.زیرا عدم تعین مدت حکومت برای ولی؛ هرگز به معنای مادم العمر بودن آن نیست. چون رهبری ولی فقیه دایر مدار شرایط و خصوصیات تعیین شده در قانون اساسی است . در اصل یکصد و یازدهم تصریح شده است که به محض ناتوانی رهبر از انجام وظایف قانونی یا فقدان یکی از شرایط رهبری از مقام خود عزل میشود. البته تشخیص این امر به عهده ی مجلس خبرگان است .
توضیح اینکه ولي فقيه همانند يك حاكم معمولي نيست،كه فقط قصدش حكومت كردن باشد، بلكه مرشد و هادي امّت و نيز سرپرست و وليّ امر آنها بوده، بصورتي كه در دخل و تصرف امور مختلف فرد و جامعه، از آحاد مردم
ص: 99
نسبت به خودشان اوُلاتر است. در نتيجه هدايت و راهنمايي مردم، گروهها، احزاب، سازمانها و بطور كلي هر جمع و نهادي كه تحت حاكميت نظام اسلامي قرار دارد بر عهده وي مي باشد.
از طرفي چون در حكومتهاي غربي و غير الهي، افرادي كه در رأس نظام قرار مي گيرند، صبغه الهي نداشته و معيارهاي ارزشي، عقيدتي، اخلاقي و انساني لازم در منصب آنان شرط نيست، لذا براي جلوگيري از بروز ديكتاتوري و استبداد ناشي از ثبات قدرت، دوره اي بودن لازم و ضروري مي باشد.ولي در نظام و حكومت الهي كه مبتني بر ارزشهاي آسماني و اصول اعتقادي است، كسي در رأس قرار مي گيرد كه علاوه بر صبغه الهي از معيارهاي ارزشي والايي چون علم، عدالت و تقوي برخوردار بوده، به طوري كه در اثر آن اوصاف جز به موازين شرعي و الهي و مصالح مردم به چيز ديگري نمي انديشد.
بنابراين اگر همه قدرتهاي موجود را داشته باشد، به هيچ عنوان تسليم مطامع دنيوي و هواها و هوسها نخواهد شد. لذا دوره ايي بودن ولايت قابل قبول نمي باشد، و اين از افتخارات و امتيازات نظام مديريت فقهي است كه برجسته ترين، شايسته ترين و صالح ترين افراد، در رأس آن قرار مي گيرند. اين يك امر بديهي است كه كنار گذاشتن صالح ترين انسان، از ولايت و سپردن حكومت به افراد كم صلاحيت، از نظر عقلي و منطقي منطبق با حق، انصاف وعدالت نمي باشد.چرا که ولیّ امری درزمان خودهمانند دریایی بی همتاست که به اذن خالق؛همه دلهای مشتاق و آماده را سیراب می کند و بدون شک پیروان و
ص: 100
عاشقان اینچنینی همانند دریای ولایت در دنیا وآخرت سعادتمند خواهند شد.لذا این منصب الهی را نمی توان بدون دلیل به دیگری واگذارکرد؛آری ای دوست در زمان هر امام یا ولی امری باید گفت که:
غرق وگشتم در حریم کوی مولا ، تا که چون دریا شوم *** قطره ای هستم ز دریای ولا،بی شک همان دریا شوم
ای عزیز جان و دل،راهی بده تا سوی آن مولا روم *** جان جانان همرهی کن تا که من هوشیار آن دریا شو
از طرفی ای عزیز، ادواري بودن ولايت فقيه براي سه منظور زیر می تواند مطلوب باشد که هيچ يک از اين سه براي توجيه ضرورت ادواري بودن تصدي رهبري و ولایت کافی نخواهد بود :
الف)جانشيني اصلح به جاي رهبر موجود: اگر فرد اصلحی وجود داشته باشد بصورت طبیعی جایی برای افراد دیگر نخواهد بود تا ادواري شدن رهبري لازم گردد؛ چون در حالت غير ادواري بودن نيز اين هدف حاصل است. یعنی هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود، يا فاقد يکي از شرايط لازم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است ، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می باشد. در صورت فوق یا کناره گیری یا عزل رهبر ، خبرگان موظفند در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند. در چنين حالي ديگر نيازي به دوره اي بودن رهبري نيست.
ص: 101
ب)جانشيني فرد پايين تر به جاي رهبر موجود: در اين صورت نيز بديهي است که مبناي معقولي براي جايگزيني وجود نخواهد داشت تا لازم باشد از مکانيزم دوره اي بودن ولايت استفاده شود، زيرا مصالح جامعه اسلامي اين اجازه را نمي دهد که اين جايگاه خطير؛ ملعبه قرار گيرد. رهبر در جامعه اسلامي کسي استکه با جان و مال و ناموس مردم سروکار دارد و نمي توان براي هوي و هوس در اين حوزه نقشي قائل شد.
ج)جانشيني فرد مساوي به جاي رهبر موجود: در اين صورت يک سؤال اساسي رخ مي نمايد که آيا جايگزين يک شخص مساوي به جاي رهبري ، آن قدر مهم و اساسي است که ثبات جايگاه رهبري به خاطر آن به مخاطره افتد؟
گذشته از اين ، حقيقت اين است که رهبري در نظام ارزشي اسلام يک تکليف سنگين است که هر کسي را ياراي قبول اين مسئوليت بزرگ نمي باشد و علاقه و شيفتگي که در نظام هاي بشري نسبت به رهبري و رياست بر جامعه وجود دارد، در نظام و جامعه الهي رنگي ندارد.
بنابر این ولايت فقيه هر چند دوره اي نيست ، اما مادام العمري نيز نخواهد بود ، بلکه مادام الصفات است ؛ به اين معنا که ولي فقيه تا زماني که صفات ولايت فقيه را دارا باشد ، از مشروعيت برخوردار است. امّا اگر یکی از صفات مورد نظر را از دست داد، حتي اگر يک روز رهبر باشد ، از منصب ولايت ساقط خواهد شد. حضرت امام خمینی در این باره جملات و تعبیرات بسیار صریحی دارند: فقیه ، اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک قدم بر خلاف بگذارد، ولایت
ص: 102
ندارد.(1) با هر گونه انحراف فکری یا عملی، شخص به صورت قهری معزولاست و پیش از آنکه مردم به عدم صلاحیت وی رای دهند , خود به خود ساقط می شود والبته مردم هم باید قدرت را از دست او بگیرند.(2)
در هر حال ای عزیز بزرگوار، اصل ادواری بودن سمت، در نظام هایی كه شرایط عدالت و تقوا را برای رهبری لحاظ نمی كنند. ممكن است راهكار مناسبی به نظر آید، اما در نظام اسلامی متكی بر ولایت فقیه، با توجه به امتیاز اصل نقطه ثبات به عنوان تجلی اقتدار ملی و امنیت و وحدت همگانی، راهكارهای مناسبت تری چون «رعایت شرایط فقاهت و عدالت و تقوا و... در حدوث و بقای رهبری، و اعمال اصل نظارت بر عملكرد رهبری» پیش بینی شده است. انصافاً با اعمال صحیح این راهكارها، دیگر نیازی به ادواری بودن ولایت احساس نمی شود. نكته ای كه باید قابل توجه قرار گیرد این است كه رضایت مردمی ضریب مقبولیت را بالا می برد نه مشروعیت را، چون مشروعیت ولایت فقیه، ناشی از از اراده الهی است، و حكومت ولایت فقیه ادامه حكومت معصومین - علیهم السّلام - بوده و وابسته به شرایط معنوی، همانند تخصص و تعهد الهی است، مادام كه آن شرایط موجود است، این مسئولیت و منصب باقی خواهد بود. یعنی استمرار آن منوط به دوام شرایط است.
ص: 103
ولايت دشمنان را مهر وكين است *** به قدرت مطلق و فتح المبين است
این شبهة ناشی از عدم دقت و درک صحیح نسبت به واژة مطلقه در عنوان ولایت مطلقة فقیه است. متاسفانه عده ای ولایت مطلقه فقیه را با حکومت مطلقه و خودکامه و مستبدانه و ظالمانه و حکومت بدون ملاک و قانون و ضابطه مترادف گرفته اند.(1)
طبیعتاً اگر این افراد به بدیهیات عقاید کلامی شیعه اعتقاد داشته باشند جواب منفی خواهند داد. در ضمن واژة "مطلقه" در این اصطلاح به معنای اعم از احکام اولیة فرعیه است و احکام ثانوی را نیز در بر می گیرد و به عبارت دیگر احکام حکومتی از احکام شرعی و مقدم بر سایر احکام شرعیه می باشد و فقیه جامع الشرایط همچون سایر مردم تابع تمام قوانین الهی است.(2)
و حق عدول از چارچوب قوانین اسلام را که اعم از احکام اولیه و ثانویه باشد، ندارد.(3)
این گسترش دامنه کاملاً در شریعت، معین و مشخص شده است و فقیه جامع الشرایط، حق خروج از این دامنه را ندارد و اگر خارج از محدودة شریعت و دستورات الهی گام بردارد مهمترین شرط ولایت که همانا تدین و عدالت
ص: 104
اوست منتفی می گردد و درنتیجه ولایت و حق حاکمیت نیز از او سلب می شود.قرآن این مطلب را برای پیامبر، شرط دانسته است و به همین دلیل نقش خبرگان رهبری نیز در نظارت بر عملکرد ولی فقیه در اساسنامة خبرگان مورد تأیید قرار گرفته است پس "مطلقه" به معنای نامحدود بودن و بی قید و شرط بودن و مطلق العنان بودن نیست. ولایت مطلقه یعنی ریاست عامه و فراتر از قوای مقننه، قضائیه و مجریه واین نوع از ریاست در سایر نظامهای سیاسی برای رهبران در نظر گرفته شده است با این تفاوت که در نظام سیاسی اسلام، قوانین الهی و شریعت اسلام در حکومت دینی جریان دارد ولی در سایر نظامهای سیاسی قوانین عرفی و سکولار حاکمند.
از طرفی به آنهايي كه مديريت فقهي را به طور مقيد و مشروط قبول دارند بايد گفت؛ مگر اجراي احكام حكومتي اسلام در زمانهاي مختلف متفاوت بوده و حّد و حدود آنها در كميت و كيفيت، بر اساس فطرت و فرياد خاموش درون، جهت اصلاح فرد و جامعه نبوده است؟ مع الوصف محدود و مقيد ساختن ولايت فقيه و با شرط و شروط پذيرفتن آن، با هيچ يك از اصول اوليه اسلام سازگار نبوده و جاي هر گونه توجيهي در اين خصوص پس از رفع شبهات باقي نخواهد ماند.
آری ای عزیز، از جمله شبهات و ابهاماتی که در خصوص ولایت فقیه مطرح می کنند این است که اعمال مدیریت فقهی نمی تواند به صورت مطلق باشد؛ یعنی ولی فقیه اختیارات حکومتی اش محدود به برخی از احکام و قوانین اسلام
ص: 105
است و در امر حکومت و اداره جامعه همه اختیارات معصومین (ع) راندارد! لذا معتقدند که باید اعمال مدیریت در عرصه های مختلف حکومتی به صورت مقید و مشروط باشد.
حال اصلا معنای مطلقه و مطلقه فقيه در فقه شيعه چیست ؟ آیا اجرای احکام اسلام در زمانهای مختلف متفاوت می باشد ؟
لفظ کلمه مطلقه در ولایت مطلقه فقیه به معنای این است که ولی فقیه بتواند از همه اختیارات حکومتی برای اداره جامعه و اجرای حدود و احکام الهی استفاده نماید. در اینجا متذکر می گردد که ولايت مطلقه فقيه در فقه شيعه به دو معنا استعمال مي شود:
الف) ولايت فقيه، منحصر به ولايت بر قضا، محجورين و ... نيست، بلكه شامل زعامت و رهبري سياسي و اجتماعي نيز مي شود.
ب) اختيارات «ولي امر» در زمامداري منحصر به اجراي احكام اوليه و ثانويه نيست؛ به عبارت ديگر وظيفه او، رهبري جامعه به گونه اي است كه مصالح جامعه در پرتو هدايت هاي الهي، به خوبي تأمين شود و نيازمندي هاي متنوع و تغيير پذير جامعه، در شرايط مختلف تفويت نشود و جامعه از رشد و ترقي باز نماند.
از اين رو اگر در شرايط ويژه اي، يكي از مصالح و نيازمندي هاي جامعه با يكي از احكام اوليه در تزاحم قرار گرفت، در چنين صورتي ولي فقيه بايد بين آن دو مقايسه كند. پس اگر مسأله اي كه با حكم اولي در تزاحم قرار گرفته، داراي
ص: 106
مصلحتي برتر براي جامعه باشد، در اين صورت ولي فقيه مي تواند، آن حكم اوليه را موقتاً تعطيل كند و مصلحت برتر جامعه را بر آن مقدم بدارد.
مع الوصف اولاً ولايت مطلقه فقيه از قواعد رافع تزاحم است؛ يعني مطلق بودن ولايت گره گشا در تزاحم احكام و مصالح اجتماعي است و این نشانه واقع نگري اسلام در برخورد با مقتضيات زمان است.
ثانياً ولايت مطلقه خود مقيد به قيودي است نه اينكه از هر حيث مطلق باشد. اين قيود عبارت از:
1- او بايد مجري احكام الهي باشد و حق ندارد خودسرانه و دلخواهانه عمل كند. 2- مصالح جامعه را بايد رعايت كند. 3- در زماني مي تواند حكم اولي شرعي را موقتاً تعطيل كند كه با يكي از مصالح اهم جامعه در تزاحم باشد، نه با خواست و ميل يا مصلحت شخصي و يا مصلحتي در رتبه فروتر از حكم اولي شرعي.
آری ای عزیز بزرگوار، «اطلاق» در ولايت مطلقة فقيه به معناي فقدان قيد، مفهومي در مقابل «تقيد» دارد و اطلاق ولايت فقيه در چند ناحيه است: الف. در ناحية كساني كه بر آن ها ولايت دارد (مولّي عليهم) در اين ناحيه ولي فقيه بر يكايك افراد جامعة اسلامي از مسلمان و غيرمسلمان، مجتهد و عامي، مقلدان خودش و... و بلكه برخودش ولايت دارد و اگر حكمي كند و با توجه بهموازين
ص: 107
باشد بايد همگان، حتي ساير فقها و بلكه خودش آن را رعايت و به آن عمل كنند.(1)
ب. اطلاق مكاني: بدان معنا كه محدودة ولايت «فقيه» به هيچ حد و مرز جغرافيايي مقيد نمي گردد و هر كجا كه بشريت زيست مي كند دايرة ولايت ولي فقيه گسترده است.(2)
ج. اطلاق موضوعي: بدان معنا كه موضوعات ولايت ولي فقيه تا آن جا گسترده است كه ولايت دين بر جامعه سايه افكند. ولايت او بر كلية روابط و ساختارهاي «سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي» جامعه جاري است و هيچ شأني از شؤون اجتماعي جامعه نمي باشد كه ولايت او در آن محدوده جاري نگردد چنين شكل و گستره اي از ولايت اجتناب ناپذير است.(3)
بنا بر این ولایت مطلقه فقیه یعنی ولایت و مدیریت کسی که از نظر تقوی، عدالت و مدیریت به معصومین شبیه تر و واجد شرایط لازم برای تشکیل حکومت باشد. مع الوصف چنین فردی باید در تدبیر امور جامعه همه اختیارات حکومتی امام معصوم (ع) را داشته باشد تا بتواند احکام الهی را به صورتکامل
ص: 108
در جامعه اجرا و حاکمیت خدا را در عرصه های مختلف اعمال و مدیریت نماید.(1)
حضرت امام خمینی (ره) می فرماید: «این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم (ص) بیشتر از حضرت امیر (ع) بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر (ع) بیش از فقیه است باطل و غلط است.»(2) و نیز در بحث ولایت فقیه در کتاب البیع خود می فرماید: «کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که برای پیامبر (ع) مقرر شده، در مورد فقیه عادل نیز مقرر است و عقلا نمی توان فرقی میان این دو قایل شد.»(3) همچنین«اصل اين است كه فقيه داراي شرايط حاكميت - در عصر غيبت - همان اختيارات وسيع معصوم را داشته باشد، مگر آن كه دليل خاصي داشته باشيم كه فلان امر از اختصاصات معصوم است.»(4)
آری بنابر نظر حضرت امام خمینی (ره) ولایت مطلقه فقیه همان ولایت پیامبر (ص) و ائمه (ع) بوده و تمام اختیارات حکومتی که آنها داشته اند را دارا می باشد، چرا که احکام و قوانین الهی بنا بر نیاز فطرت در تمامی زمانها و
ص: 109
مکانها یکسان بوده و حاکم چه معصوم و چه فقیه در تبیین و اجرای احکام مزبور مسئولیت مشترک دارند. البته این امر بدین معنا نیست که فضیلت و مقام معنوی فقیه با معصوم یکسان است. همچنان که حضرت امام خمینی (ره) در صفحه چهل کتاب ولایت فقیه می فرماید:
«وقتی می گوییم که ولایتی را که رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (ع) و رسول اکرم (ص) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست بلکه صحبت از وظیفه است ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است، نه این که برای کسی شان و مقام غیر عادی بوجود بیاورد. و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.»
بلی وقتی منصوبان خاص الهی در مسند نبوت و امامت اختیارات تعریف شده و مشخص دارند، ولایت مطلقه فقیه نیز به یقین در حیطه اختیارات حکومتی و اداره جامعه همان اختیارات و وظایف را دارا می باشد. بخاطر همین است که حضرت امام خمینی (ره) می فرماید: «فقها اوصیای دست دوم رسول اکر (ص) هستند و اموری که از طرف رسول الله (ص) به ائمه (ع) واگذار شده بر آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا (ص) را انجام دهند.»(1)
ص: 110
در اینجا جا دارد نظر جنابعالی به برخی از روایات و نظرات بزرگان و قدماي از فقهاء در این خصوص معطوف گردد تا شاهدي بر مطلب باشد:
مقبوله عمر بن حنظله: امام صادق - عليه السّلام - در جواب سؤال از اين كه براي قضاوت به چه كسي مراجعه كنند مي فرمايند: «من كان منكم قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما»از ميان شما كسي را كه با احاديث ما مأنوس و روايت گر آن باشد و در حلال و حرام ما بررسي تحقيق مي كند و احكام ما را مي شناسد; همان كسي است كه مردم بايد به حكميت او تن دهند و حاكميت او را بپذيرند. در ادامه ي همين روايت آمده است كه «فاني قد جعلته عليكم حاكماً»; من (امام معصوم) او را حاكم بر شما قرار دادم و به اين منصب نصب كردم. «فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخفّ بحكم اللّه و علينا ردّ و الرادّ علينا كالراد علي اللّه و هو علي حد الشرك باللّه»; اگر چنين كسي به حكم ما حكم كرد، هر كس آن را نپذيرد، حكم خدا را سبك شمرده است و ما را نپذيرفته است و آن كس كه ما را نپذيرد، خدا را مورد پذيرش قرار نداده و اين مطلب در حد شرك به خداست.(1)
شيخ انصاري «اعلي الله مقامه» مي فرمايد: اين كه در مقبوله «جعلته عليكم حاكما» بكار رفته مي رساند كه حديث شريف به مطلق حكومت فقيه نظر دارد وگرنه اگر مقصود صرف قضاوت بود جاي آن داشت كه بفرمائيد «حكماً» نه «حاكما»پس
ص: 111
فقيه جامع الشرايط تمامي شؤون و مناصب حاكم را دارند همانطور كه در توقيع شريف نيز به آن اشاره شده است.
توقيع شريف: «أما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا، فأنهم حجتي عليكم و أنا حجة الله عليهم» (در رويدادهايي كه اتفاق مي افتد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آن ها حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم)
مرحوم شيخ انصاري(ره) با توجه به عبارت «انهم حجتي عليكم» نافذ بودن هرگونه حكم صادر شده از سوي فقيه را استفاده مي كند و مي فرمايد: «دلالت دارد بر وجوب عمل به همة آن چه فقهاء به آن حكم كنند و الزام كنند» و همچنين مي فرمايد از تحليلي كه امام براي آن مي آورد كه چون از جانب ما حاكم و حجت است حكم او نافذ است استفاده مي شود كه حكم فقيه در همة امور نافذ است كه قضاوت فقط يكي از آن ها مي باشد.
همچنین مرحوم شیخ انصاری در مناصب فقیه جامع الشرایط می گوید: مناصب فقیه جامع الشرایط عبارت است از: 1. فتوا 2. حكومت (قضاوت) 3. ولایت تصرف در اموال و انفس» و در ادامه می فرماید: « بله هر امری كه مردم در آن به رئیسشان رجوع می كنند، به مقتضای این كه فقها اولی الامر هستند، بعید نیست كه در این امور قائل به رجوع به فقیه شویم». بله بعضی از فقهاء این
ص: 112
وسعتاختیارات را برای فقیه قبول ندارند و فقط دو منصب فتوا و قضاوت را ثابت می دانند.(1)
از این بیان روشن شد كه اولا: منظور از ولایت مطلقه، و مطلق بودن ولایت این است که «فقیه باید همه احكام اسلام را تبیین كند (نه بعضی و در مورد برخی). ثانیاً: هر آنچه برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) از جهت ولایت و رهبری شان ثابت است، برای فقیه هم ثابت است.
مرحوم محقق كركي (م 940 هجري قمري) چنين مي فرمايد: «فقهاي شيعه بر اين مطلب اتفاق دارند كه فقيه عادل صاحب صلاحيت فتوا كه اصطلاحاً مجتهد ناميده مي شود از جانب امامان در زمان غيبت در همه اموري كه نيابت بردار است نايب امام مي باشد.(2)
مرحوم ملا احمد نراقي (م 1245 هجري قمري) ولايت مطلقه فقيه را اتفاق و اجماع فقيهان مي داند و چنين مي فرمايد: هر آن چه پيامبر - صلّي الله عليه و آله - و امام - عليه السّلام - كه حاكمان بر امت و دژهاي محكم و استوار اسلامند در آن ولايت دارند فقيه نيز در آن ولايت دارد... دليل بر اين مطلب غير از روايات، اتفاق ميان فقيهان است.(3)
ص: 113
مرحوم شيخ محمد حسن نجفي (م 1266 قمي) نويسنده كتاب پرارزش جواهر الكلام كه به حق دائره المعارف بزرگ فقه شيعي است چنين مي نويسد:ظاهر كلمات فقها در ابواب مختلف فقهي آن است كه فقيه داراي عموم ولايت است بلكه اين مطلب از جمله مسلمات و ضروريات است.(1)
و بالاخره توجه جنابعالی به كلام مقدس اردبيلي (م 993 هجري قمري)جلب می گردد كه مي فرمايد: براي اداره جامعه غير از اين ممكن نيست كه فقيه حاكم علي الاطلاق باشد و هر آن چه كه جزء اختيارات معصوم بوده است وي نيز در اختيار داشته باشد، در غير اين صورت نظام امور اجتماع دچار اختلال مي شود و يا لااقل اين است كه زندگي بر مردم آن جامعه مشكل مي گردد و عقل وشرع هيچ گاه چنين امري را براي انسان ها نمي پسندد.(2)
حال كه با مطلق بودن ولايت فقيه از ديدگاه بعضی از صاحبنظران و بزرگان فقه نیز آشنا شدي، بايد ديد كه منظور از آن چيست؟
زيرا بعضي چنين پنداشته اند كه وقتي ولايت براي فقيه به صورت مطلق و عام مطرح گردد او ديگر هيچ محدوديتي ندارد و ملزم به رعايت هيچ گونه ضوابط و قاعده اي در خط مشي گذاري ها و اجراي دستوراتش نخواهد بود. از اين رو ممكن است سؤال و شبهه پيش آيد كه چگونه براي فردي كه نهايت ضريب
ص: 114
ايمني او در حد «عدالت» است. مي توان چنين مقامي قايل شد و آيا او مستبد و خودرأي نخواهد گشت.
بايد گفت چنين معنا و تفسيري از «اطلاق» و «عام» بودن ولايت حتي براي امام و رسول نيز كه از مقام عصمت برخوردارند نمی توان قايل شد، تا چه رسد به مجتهد. پيامبر - صلّي الله عليه و آله - با همه ويژگي هاي شخصي و شخصيتي كه دارد نيز ولايتش مقيد و محدود است و بايد خود را ملزم به ضوابط و قواعدي كند كه از جانب خداوند براي او تعيين شده است تا جايي كه خدا او را اين طور مورد خطاب قرار مي دهد كه:لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنامنه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين.(1)
لذا ولايت پيامبر - صلّي الله عليه و آله - و امام - عليه السّلام - به گونه اي است كه نمي تواند با حاكميت و اراده خدا در تعارض باشد و در واقع آنان مجري «احكام و حدود» دين خدا مي باشند.
بنابراين واضح است كه وقتي سخن از مطلق بودن ولايت مي شود اشاره به امر نسبي دارد، به اين معنا كه در چارچوب دين و مصالح بندگان ولايت او محدوديتي ندارد و بنا به ضرورت براي مصلحت هاي بالاتري در نظام اسلامي حتي برخي از فروعات فقهي را ناديده بگيرد و با صدور حكم حكومتي مردم را از انجام واجبي (مثلاً حج) موقتاً باز دارد. البته همانطور که اشاره شد تاکیدمی
ص: 115
گردد که ولايت مطلقه خود مقيد به قيودي است نه اينكه از هر حيث مطلق باشد.
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، ولی فقیه کلیه اختیارات پیامبر (ص) را خواهد داشت و حکومت وی شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) و یکی از احکام اولیه اسلام است. که بر همه احکام فرعی حتی نماز، روزه و حج تقدم دارد. وی همانند معصومین (ع) حق تسلط، تدبیر و تصرف در شئون زندگی مردم را داشته و در چهار چوب موازین شرعی هر جا مصلحت جامعه ایجاب کند می تواند اعمال ولایت و مدیریت نماید، چرا که او بر همه امور و مسائل حکومتی اشراف داشته و در پرتو اذن و اجازه وی امور مختلف مشروعیت پیدا می کند.
گر که قدرتمند نباشد،مطلق فقهی که هست *** گر ولی ظاهر نباشد،نایب حقّی که هست
گر حکومت هم نباشد،فرد مشروعی که هست *** گر که معصومی نباشد،رهبر دینی که هست
ولايت ناجي و روح الامين است *** زمشروعيت حق اين چنين است
در مورد مشروعيت ولايت فقيه بايد گفته شود كه بر اساس عقائد و انديشه هاي آسماني،كه در مباني فكري و فقهي حضرت امام خميني (ره) تبلور عيني
ص: 116
پيدا كرده، اين رسالت و مسئوليت، از طريق نصب الهي تحقق پيدا خواهد كرد و رأي مردم تنها در مقبوليّت آن مؤثر بوده است، يعني رأي مردم به حاكميت ولايت فقيه تبلور و اقتدار بيروني خواهد داد نه مشروعيت.
توضيح اينكه؛ موضوع ولايت فقيه بر اساس دوپايه«الهي و مردمي» استوار گرديده، بصورتيكه از يك طرف نصب ولي از طرف آسمان، نائب عام آقا امام زمان(عج) و حجت بر انسان بوده، كه در اين راستا فرمان حكومتي او بر همه افراد واجب و قطعاً رد حكم وي در حد رد حكم معصوم(ع) و ردحكم خدا خواهد بود. بر اساس اعتقاد توحيدي، خداوند ربّ و صاحب اختيار هستي و انسان هاست و او تكويناً و تشريعاً بر همه عالم و آدم ولايت دارد و ولايت ديگران بايد مستند به اذن و ارادة الهي باشد و الّا مشروعيت نخواهد داشت. بنابراين «از ديدگاه اسلام منبع ذاتي مشروعيت و حقانيّت، اعتبار خداوند متعال است، زيرا كه حاكميت مطلق عالم و آدم از آن اوست و اقتدار و سيادت ذاتاً به او اختصاص دارد و توحيد در خالقيّت و ربويّت و توحيد در قانونگذاري و حاكميت عقلاً و نقلاً براي او ثابت شده است و آنگاه از آن اصل اولي با دليل خارج مي شويم كه ثابت كند حق حاكميت از ناحيه خداوند به ديگران تفويض مي گردد.»(1)و از طرفي بايد از جانب مردم مورد پذيرش و قبول قرار گيرد. تا از اين طريق، هم حق مشاركت مردم تأمين و هم تعامل ولايت وي ممكن گردد.لذا
ص: 117
نقش اصلي و كليدي مردم در مرحله تحقق حكومت ولايي مي باشد چون بدون مردم و استقبال و خواست آنها و مشاركت همه جانبه مردم حكومت تحقق نمي يابد اگر چه حاكم شخصي مانند علي بن ابيطالب باشد چنانچه امام شرط ايجاد حكومت خود را در گرو حضور مردم مي داند. «لولا حضور الحاضر و قيام الحجّه بوجود الناصر...»(1)
بنابراين، نطام ولايت فقيه با عنايت به این دو پايه، در بين كليه نظامهاي حكومتي و مديريتي، ممتاز و بي نظير خواهد بود. چرا كه حكومتهاي مختلف يا با تكيه بر زور و قدرت مادي بر جامعه تسلط پيدا مي كنند ويا با رأي و انتخاب حاكم خواهند شد. در حالي كه وليّ فقيه علاوه بر رأي مردم، از يك پشتوانه عظيم الهي برخوردار خواهد بود.
آری ای خوب، به بیانی دیگر بدیهی است که در نظام مدیریت فقهی ولایت ولی فقیه به انتخاب مردم واگذار شده اما نه به صورت مستقیم بلکه به این صروت که مردم ابتدا نمایندگان خبره خود را انتخاب و سپس آنها ولی فقیه را انتخاب می نمایند. البته درصورت وجود شرایط لازم به صورت مستقیم هم امکان انتخاب توسط مردم وجود دارد، مانند انتخاب امام خمینی (ره) .
اصولا هر حاکمیتی می تواند بر دو پایه استوار باشد.
1-مشروعیت 2- موجودیت
ص: 118
نظام ها و حکومت های سکولار غربی به خاطر این که نتوانسته اند برای ریشه مشروعیت توجیه منطقی پیدا کنند. لذا مشروعیت و موجودیت را در هم آمیخته و برای هر یک وجود مستقلی را در نظر نمی گیرند.
اما در حاکمیت و مدیریت فقهی هر کدام به صورت مستقل مورد نظر بوده و قابل تعریف می باشد، چرا که در نظام الهی ریشه مشروعیت همه چیز، بر می گردد به وجود ذات باری تعالی و اوست که منبع حق و عدل مطلق در عالم وجود می باشد. مع الوصف حاکم در چنین نظامی باید اذن حاکمیت و مشروعیت خویش را از خالق هستی بگیرد در حالی که چنین منبع لایزالی در دیگر نظام های عالم مخصوصا حکومت های سکولار وجود ندارد.
قطعا این مشروعیت جدای از موجودیت است. چرا که مشروعیت بدون موجودیت می تواند باشد یعنی مشروعیت ولی امر و مدیریت فقهی زمانی وجود خارجی پیدا می کند که اقبال عمومی و پذیرش مردمی در کنار آن موجود باشد.
در حقیقت حکومت یک رفتار اجتماعی در جوامع بشری است، بدین معنا که رفتار های فردی افراد دارای دو جنبه است؛ یک جنبه مربوط به حق یا نا حق بودن رفتار ها می باشد که توسط خداوند تبیین و مشروعیت می یابد و جنبه دیگر که انجام آن است توسط افراد بشر وجود خارجی و تحقق عینی پیدا می کند. از ديدگاه اعتقادي ما"مقبوليت" با "مشروعيت" تلازمي ندارد.يعني مشروعيت ولايت فقيه كه ادامه ولايت معصومان است منوط به مقبوليت آن
ص: 119
نيست و"مقبوليت" فقط به حكومت ديني عينيت مي بخشد.زيرا حاكم ديني حق استفاده از زور براي تحميل حاكميت خويش را ندارد.
عدم مقبوليت نظام اسلامي از سوي مردم به دو صورت است: 1-مردم به هيچ وجه حكومت ديني را نپذيرند كه مثال بارزش حكومت حضرت علي(ع) است كه با وجود ولايت ايشان به عالم،25 سال خانه نشين شد. 2- حاكميت شرعی که پس از مدتي عده اي به مخالفت با او برخيزند كه اين فرض به دو صورت امكان داردالف) آنكه مخالفان اقليتي كوچك باشند كه شكي نيست حاكم شرعي موظف است با مخالفان در صورت تخلف مقابله كند. ب) زماني كه پس از تشكيل حكومت ديني اكثريت قاطع آنها مخالف باشند كه در اين فرض حاكم ديني هنوز شرعا حاكم است ولي با از دست دادن مقبوليت خويش قدرت اعمال حاكميت مشروعش را از دست ميدهد كه خیلی از امامان از جمله امام حسن(ع) نمونه خوبي براي اين فرض است.
ابو علی سینا در فصل ( خلافت) از کتاب (شفا) معتقد است که حق ولایت و حاکمیت برای زمامداری که جانشین پیامبر خدا می شود معلول بیعت و اتفاق مردم نیست، اگر چه این بیعت شرطی است که تا محقق نشود حاکمیت و خلافت ظاهری فعلیت پیدا نمی کند.
در نظام حکومت دینی دو نوع نصب وجود دارد:
1-نصب خاص 2- نصب عام
ص: 120
در نصب خاص مصداق معلوم و معرفی می شود یعنی از طرف شخصیتی که دارای صلاحیت لازم باشد شخص خاص برای تصدی مسئولیتی برگزیده و نصب می شود مانند انتخاب و معرفی امام علی (ع) در غدیر خم که با نصب خاص، ولایت معظم له مشروعیت می یابد.ونیز ولایت امام زمان (عج) که بشریت چشم انتظارش است و به حق در خصوص آن مولا باید گفت :
ز قلب هر بشر گويا، به حسن تو نشان باشد *** تمام عشق این دنیا، ز عشق تو نهان باشد
همه فکر و وجود من، فدايت ای عزیز جان *** فدای راهت ای مولا،چو راه تو عیان باشد
اما در نصب عام به جای مصداق مشخص؛ معیار و ویژگی های خاصی برای انتخاب معین می شود. یعنی از طرف معصوم (ع) شخصی خاص معلوم و معرفی نمی شود بلکه یک سری شرایط و ضوابط الهی از طرف خالق هستی تعیین و اعلام می گردد و به صورتی که هر کس دارای ویژگی ها و معیار های مورد نظر باشد صلاحییت داشتن عنوان ولیّ امری را پیدا کرده و حاکمیت وی مشروعیت الهی می یابد.
بنابراین ولایت فقیه در زمان غیبت در راستای ولایت ائمه معصومین (ع) قرار دارد یعنی خداوند ولایت بر امّت را به صورت خاص بر عهده پیامبر (ص) و سپس ائمه معصوم (ع) و در زمان غیبت به صورت عام به فقیه عادل تفویض نموده است به صورتی که غیر فقیه مجاز به تصدی این منصب نیست و چنانچه
ص: 121
حاکمی بدون تفویض خداوند حکومت تشکیل دهد، طاغوت است و قطعا هر جامعه ای که تحت ولایت و حاکمیت فقیه عادل قرارنگیرد به ناچار تحت ولایت و حاکمیت طاغوت قرار خواهد گرفت.
در اثبات ولایت فقیه علاوه بر ادله عقلی، روایات و احادیث فراوانی وجود دارد که در این جا نظر جابعالی را فقط به دو مورد معطوف می دارد: 1- امام حسین (ع) در خطابه مشهور خود در منا می فرمایند:«اداره جامعه و اجرای احکام به عهده عالمان دینی است که در حلال و حرام خدا امین هستند...»(1)
1- امام زمان (عج) در توقیع شریف خود به اسحاق بن یعقوب می نویسند:«در حوادث و پیش آمد ها و مسایلی که برایتان بوجود می آید به راویّان حدیث ما رجوع کنید زیرا آنها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آنها هستم.»(2)
منظور از«حوادث واقعه» بدون شک پیشامد های اجتماعی، سیاسی و تدبیر امور جامعه اسلامی است.
از این دو حدیث و دیگر احادیث استفاده می شود که در زمان غیبت فقیه جامع الشرایط در راس هرم حکومت الهی قرار می گیرد و ثابت می نماید که اسلام در همه زمانها برای اداره جامعه در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی، طرح
ص: 122
و برنامه دارد که نمونه بارز آن تشکیل حکومت الهی در جاهلیت قرن بیست و یکم توسط حضرت امام خمینی (ره) به عنوان فقیهی جامع الشرایط می باشد که با پذیرش و اقبال عمومی مردم و استفاده از تمامی اختیارات حکومتی پیامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار (ع) با عدالت ودرایت کامل به مدیریت و اداره جامعه پرداخت و پس از ایشان مقام معظم رهبری حضرت ایه الله خامنه ای پرچم مدیریت فقهی و ولایت امری را با همان عظمت بر دوش گرفته است.بنابر اين اي عزيز بزرگوار بدون شك:
می شود روزی ولیّ امر ما *** پرچم حق را دهد به مقتدا
تا کند عدل و عدالت بر قرار *** بهر هر مستضعفی در این سرا
با همان داد امامت در خفا
با عنایت به آنچه گذشت فقهای واجد الشرایط در زمان غیبت به نصب عام بر ولایت منصوب و حاکمیت آنها با میثاق الهی مشروعیت پیدا می کند. چرا که همه ولایتهای الهی باید به ولایت خداوندی منتهی و مشروعیت خود را از آن بگیرند. بنابراین اگر فقیه جامع الشرایطی تشکیل حکومت داد بر آحاد مردم حتی دیگر فقها، واجب است در احکام حکومتی از ایشان اطاعت نمایند.
ص: 123
همچنان که حضرت امام خمینی (ره) در این خصوص می فرمایند: «اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت ( علم به قانون اسلام و عدالت ) باشد به پاخاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.»(1)
در حقیقت این مشروعیت ( نصب و میثاق الهی ) است که به حاکم و مدیر حق حاکمیت و مدیریت می دهد در غیر این صورت حاکمیت و مدیریتش مشروع نبوده و حق ندارد برمردم فرمان براند و مدیریت نماید.لذا:
ميخانه به رو يم چو شود باز، ز پیغام ولا *** گويم خدايا تو بده، باده ز پيغام ولا
تا روح وروان من شود صاف،ز مولای زمان *** با حکم خدا که مقتدا، داده ز پيغام ولا
و نیز حضرت امام خمینی (ره) در صحیفه نور می فرمایند: «فقهای جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی، سیاسی و اجتماعی دارند و تولی امور در غیبت کبیر موکول به آنان است.»(2)
معظم له بر اساس استنباط فقهی و با دلیل عقلی و شرعی می فرمایند: «ما معتقدیم هیچ قانونی بدون اجازه ولی فقیه اعتبار و مشروعیت ندارد و همه شئون
ص: 124
حکومت با اجازه او اداره می شود.» همچنین می فرمایند: «اگر نظامی بر اساس اذن ولی فقیه و نصب ولی فقیه سر کار نیاید طاغوت است»(1)
حتی بالاترین مقام اجرایی یعنی ریس جمهور اگر از طرف ولی فقیه حکومتش تنفیذ نگردد طاغوت است. چرا که در پرتو اذن و اجازه او همه امور مشروعیت پیدا کرده و می تواند مورد قبول و پذیرش واقع شود.
البته ای عزیز بزرگوار، همانطور که اشاره شد تاکید می گردد که انتصابی بودن ولایت هرگز به معنای نادیده گرفتن جایگاه و نقش مردم در حكومت دینی و اصل حاكمیت بر سرنوشت خویش نیست؛ چنانكه در قانون اساسی به آن تصریح شده است.(2)رأی
و رضایت مردم درتحقق بخشیدن حكومت دینی بسیار مهم و اساسی است.(3)خدا به پیامبر - صلی الله علیه و آله - می فرماید: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ؛(4)
خداست كه تو را با یاری خویش و مؤمنان تقویت كرد» و حضرت امیر - علیه السّلام - می فرماید: «اگر حضور بیعت كنندگان نبود و با وجود یاوران حجت بر من تمام نمی شد... رشته كار (حكومت) را رها می كردم،(5)در
جایی دیگر فرمود: «كسی كه فرمانش پیروی نمی شود، رأیی ندارد»(6) پس رضایت مردم در مقبولیت و عینیت خارجی ولایت نقش دارد.
ص: 125
اگر چه در دو شبهه قبل به نوعی به این شبهه پاسخ داده شده است اما از باب اهمیت در خصوص تبعات منفی آن لازم است بصورت مجزا مطرح شود. اين شبهه مي گويد چون امام زمان «ع » ولی فقیه را به اسم معرفي نفرموده و اقبال مردم وی را به «ولايت» رسانده است بنابراين «ولايت فقيه» را شارع مقدس نصب نفرموده است. بلكه اين مومنان متشرع بوده اند كه او را «انتخاب» و «نصب» كرده اند. اين ديدگاه در ادامه، جنبه شرعي حكومت را بدين گونه حل مي كند كه شارع مقدس «جعل متشرعان» را امضا مي فرمايد و بر اين اساس ولايت فقيه به طور عرضي جنبه شرعي پيدا مي كند.
آری ای بزرگوار، فقه شيعه در پاره اي از موارد كه در قاعده «امور عرفي» مي گنجد، بر انتخاب مردم صحه گذاشته است. اما اين امور عرفي اصولا در اصل موضوع تصرف ندارد. ولي امور مهم و تعيين كننده اي نظير «ولایت» هرگز به عرف و انتخاب مردم ارجاع داده نشده است. به اعتقاد شيعه همه بلايي كه در طول تاریخ بر سر دين آمده از مهجوريت ائمه (ع) در اثر بی بصیرتی متشرعان و عوام بوده است. مع الوصف به هيچ دليل عقلي و يا تضمين شرعي نمي توان مدعي شد انتخاب مومنان الزاما مورد رضاي خداوند سبحان و ائمه بزرگوار(ع)می باشد و گرنه بايد گفت بسياري از سلاطين كه با رضايت مؤمنان بي خبر از
ص: 126
احكام دين حكمراني كرده اند حكومتشان از ناحيه شارع مقدس امضا شده است!
البته شاید گفت «جعل شارع» و «جعل متشرعان» در پاره اي از اوقات با يكديگر انطباق پيدا مي كنند؛ كما اينكه در ابتداي حكومت حضرت اميرالمومين (ع) اين تطبيق حاصل شد. ولي الزاما اين دو هميشه با هم منطبق نيستند. درعين حال در جمهوري اسلامي تدبيري انديشيده شده است كه اين دو با هم انطباق يابند.(1)
چرا كه تحقق عيني ولايت فقيه جز از طريق اين انطباق حاصل نمي شود با اين حال نبايد به اين دليل كه امام(ره) مكانيسمي را پيش بيني فرموده اند تا مردم در كار «ولايت فقيه» دخالت پيدا كنند، آنقدر اين جنبه را پر رنگ كرد كه جنبه «شرعي و نصب الهی» ولايت فقيه تحت الشعاع قرار گيرد.
در هر حال ای عزیز بزرگوار، بین ديدگاهي كه معتقد به «جعل و نصب شارع» است با دیدگاهی که معتقد به «جعل و انتخاب متشرعان» است. تفاوتهایی وجود دارد، که هر یک نمي توانند به پيامدهاي اجتماعي ديدگاههاي خود که برخی از آنها در زیر آمده بي توجه باشند:
1 - اگر ولايت فقيه به جعل و نصب عام شارع باشد معنايش اين است كه ولي فقيه قائم مقام امام زمان «عج» است.. براساس اين ديدگاه اطاعت از ولي فقيهاطاعت از امام زمان «عج» و ترجمان «الراد عليهم كالراد علينا» است؛ در حالي
ص: 127
كه اگر ولایت فقیه جعل و انتخاب متشرعان باشد، اطاعت از فقيه نمي تواند به مفهوم اطاعت از امام معصوم (ع) باشد و همينطور مخالفت با اين فقيه «حرمت» ندارد.
2 - اگر ولايت فقيه به جعل و نصب عام شارع باشد، اطاعات مردم از او چون در سلسله طولي به اطاعت از خدا بر مي گردد، در ذيل «ثواب» قرار مي گیرد و مستوجب «پاداش الهي» مي شود. در حالي كه در شكل ديگر اطاعت از مردم يك مقوله صرفا اجتماعي است و خود مستقيما فعل «ثواب» محسوب نمي شود.
3 - در صورتي كه ولي فقيه به جعل و نصب عام شارع باشد، او «ولي» مردم است و مشروعيت كثيري از كارهاي مردم به صلاحديد او بر مي گردد. در حالي كه اگر ولي فقيه صرفا با جعل و انتخاب متشرعان «انتخاب مردم» باشد، درحقيقت مردم «ولي» او هستند و فقيه حاكم بايد در چارچوب نظريات مردم عمل كند.
4 - در صورتي كه ولي فقيه در چارچوب ديدگاه رايج فقهاي شيعه و كثيري از روايات موثق به جعل و نصب شارع باشد، ولايت فقيه «مطلقه» است و مردم نمي توانند براي او تعيين شرط كنند. در حالي كه در ديدگاه دوم از آنجا كه باجعل و انتخاب متشرعان ، فقيهي به «ولايت» مي رسد مي توانند براي او شرايط و حدود اختياراتي را تعيين كنند و اين حدود بمنزلة «قرارداد اجتماعي» ميان مردم و فقيه است.
ص: 128
5 - در صورتي كه ولي فقيه با جعل و نصب عام شارع باشد، او «موجودي مقدس» است و بر مومنان لازم است كه «قداست» و «الهي بودن» او را در نظر بگيرند و در هيچ يك از امور از او جلوتر نيفتند و انقلابی تر نشوند... در حاليكه در ديدگاه دوم «ولي فقيه» هيچ رجحاني بر ديگران ندارد و بين صلاح ديد او و صلاحديد ديگران هيچ تفاوتي وجود ندارد....
6 - در صورتي كه ولي فقيه با جعل و نصب عام شارع باشد، ولايت او مادامي كه خصوصيات مورد اشاره در آيات قرآن و احاديث شريف در او باشد،دوام دارد و ولايت او هرگز شامل «زمان» نمي شود و درباره ولايت او نمي توان تاريخ و يا دوره معين كرد. در حالي كه طبق ديدگاه دوم مردم مي توانند مدت زمان را به صورت يك شرط از شروط خود با «رهبر منتخب» درآورند و در پايان دوره عذر او را بخواهند.
7 - بر اساس ديدگاه اول ولي فقيه از سوي همه مردم و از جمله فقهاي ديگر ولو در بعدي از ابعاد از ولي فقيه بالاتر باشند واجب الاطاعه است و هيچ كس نمي تواند حكم او را بشكند و يا از اطاعت او شانه خالي كند. به عبارت ديگر طبق ديدگاه رايج در بين فقهاي شيعه همه وظيفه دارند پايگاه اجتماعي و ديني ولي فقيه را تقويت كنند و تبعيت از او را عين تبعيت از دين بدانند. در حالي كه در ديدگاه دوم حيطه عمل ولي فقيه صرفاً امور عمومي آن هم با «قرارداد اجتماعي» ميان مردم و ولي فقيه است و تمكين همه، به آن «قرارداد اجتماعي» بر مي گردد نه به شخصي كه بر مبناي آن انتخاب شده است.
ص: 129
8 - طبق ديدگاه اول ولي فقيه را نمي توان در «قانون هاي رايج» ولو اين كه شرعي هم باشند محصور كرد. چه اينكه اين ديدگاه مي گويد ولي فقيه مي تواند يك جانبه آن قوانين را لغو كند. امام خميني در اين ارتباط مي فرمايند: «حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است در مواقعي كه آن قراردادها مخالف مصالح كشور و اسلام باشد يكجانبه لغو كند و مي تواند هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است تا مادامي كه چنين است از آن جلوگيري نمايد.» (1)
در حالي كه در ديدگاه دوم حكومت حتي قراردادهاي غير شرعي را نيز نمي تواند به هم بزند مگر آنكه مردمي كه او را انتخاب كرده اند به لغو آن قرارداد راي بدهند.
آری ای عزیز بزرگوار، در يك نگاه كلي بايد اذعان کرد که پيامدهاي هر كدام از اين ديدگاه ها تفاوت فراواني با ديگري دارد و به راحتی نمي توان ميان آنان حلقه پيوندي پيدا كرد. در عين حال بايد اعتراف کرد که بر خلاف ادعاي دسته دومي ها، ديدگاه شايع در بين علماي شيعه ديدگاه اول (يعني ديدگاه امام خميني) است. چراكه ديدگاه دوم با مباني اعتقادي شيعه ناسازگار است.
ای وای اگر روح خدا ، ضد سکولار نبود *** ای وای اگر خامنه ای، رهبر پیکار نبود
ص: 130
ای وای اگر عاشق مولا، ز بصر یار نبود *** ای وای اگر ولیّ امر، حاکم دیندار نبود
برخي اين شبهه را ايجاد کرده که اصالت با حاکم و خليفه است و هر کس حاکم شود بايد از او پيروي و تبعيت کرد اما اين اعتقاد با فرياد خاموش درون همخواني نداشته و به نداي بي صداي فطرت پاسخ مثبت نمي دهد. لذا براي روشن شدن موضوع به دو نوع تفکر و ديدگاهي که در اين خصوص وجود دارد اشاره مي شود، تا ديدگاهي که ذره ذره وجود بني آدم به دنبال آن است مشخص شود.
الف)اصالت داشتن معيارها
توضيح اينكه اگر وليّ امر مرتكب خلاف، فسق و فجور شود و از مرز عدالت خارج گردد و شرايط و معيارهاي ولايت امري را از دست بدهد خود به خود از منصب ولايت عزل مي شود و به عنوان غاصب بايد با حاكميت وي برخورد شود. يعني اصل براي انتخاب و تبعيت از ولايت، تنها دارا بودن شرايط و معيارهاي الهي براي حاکم مي باشد. و لا غير.
ب)اصالت داشتن ولي و حاكم
در اين ديدگاه اصالت با حاكم و خليفه است يعني حاكم با تمام فسق و فجور و خروج از عدالت همچنان حاكم است و بايد از او تبعيت كرد و هيچ كس حق خروج و مقابله و مبارزه با حاکميت وي را ندارد.
ص: 131
بديهي است تفكر اول تفكري است كه با تاروپود مديريت فقهي گره خورده و فرياد خاموش بشريت بدنبال آن است و جاي هيچ گونه شک و ترديدي را باقي نمي گذارد.حتي پيروان ولايت و امامت بايد خود را از گناه و حرام دور نگهدارند.چه رسد به رهبر و وليّ امر!! بدينجهت بايد گفت:
مي شود روزي كه من گويم سلام *** بر عزيز فاطمه همچون غلام
گرچه يار وي ندارد هيچ گناه *** پس منم خود را كنم پاك از حرام
با همان داد بقاء با دوام
گرکه ارشادی نباشد،رسم پیغمبر که هست *** گر که انذاری نباشد،سنّت حیدر که هست
گرکه پیغامی نباشد،حرف آن رهبر که هست *** گر که اتمامی نباشد،حجّت برتر که هست
من ز حرف و رسم مولا، ای خدا جامانده ام
برخی این شبه را ایجاد کرده که آفتهایی همچون تحریف، بدعت، خرافه ... جریان اعمال مدیریت فقهی را در بعضی از ابعاد به چالش کشیده و با تهدید و
ص: 132
مشکل روبرو می نماید. حال آیا واقعاً آفتهای مزبور می تواند برای مدیریت رحمانی در حکومت اسلامی مشکل ساز شود؟! آیا این آفتها به عنوان یک تهدید برای مدیریت الهی مطرح می باشد؟! آیا آفتهای مورد نظر می تواند مدیریت فقهی را به انحراف بکشاند؟! در یک چنین شرایطی وظیفه مدیریت فقهی چیست و چگونه باید عمل نماید؟
در حکومت دینی، یافتن اصول صحیح فرهنگی، اداری، اقتصادی، اجتماعی و حساسیت نشان دادن در برابر آفات مقوله های مزبور از وظایف و مسئولیتهای اصلی مدیریت فقهی است. چرا که در نظام مدیریت اسلامی همه امور فرهنگی، اقتصادی، اداری، نظامی، امنیتی و... در راستای رشد همه جانبه مردم و جامعه در ابعاد مختلف قرار دارد.
بنابراین لازم و ضروری است که مدیریت فقهی با تمام وجود در جهت خنثی سازی و برخورد با آفات حکومت رحمانی به صورت دقیق، ظریف و برنامه ریزی شده گام برداشته و با هرگونه تحریف، بدعت، خرافه، خودباختگی، بی تفاوتی، نوگرایی افراطی، تحجر و... که باعث دین گریزی می شود به طور اصولی و جدی مبارزه نماید.
چراکه بدعتها، تحریف ها و خرافات یا حذف بخش هایی از دین و قراردادن و اضافه کردن مسائلی به دین، اساس نظام دینی را با خطر روبرو کرده و جامعه و فرد را با فتنه های جدی مواجه نموده و در مجموع مدیریت فقهی را در رسیدن به اهداف متعالی انسانی و الهی خود ناکام می سازد.
ص: 133
مع الوصف وظیفه مدیریت فقهی در برخورد با بدعت گزاران، تحریف گران و خرافه سازان در مرحله اول مبارزه کردن با جهل و ناآگاهی مردم است و سپس باید عوامل تحریف، بدعت و خرافه را شناسایی و در جهت خنثی سازی آنها حرکت نماید. بنابر این:
هر کس که ره ولی رود در چم و خم *** هموار و کند رهش ز دام هم و غم
خنثی کند آن حرافه و بدعت و جهل *** با علم خدا رود به سویش دم و دم
آری ای عزیز، گاهی اظهار نظرهای غیر متخصصان یا قرائت های نادرست از دین موجب تحریف و بدعت شده و گاهی دشمنان فطرت و انسانیت زمینه برخی از تحریفها، بدعت ها و خرافه ها را برای انحراف بشریت فراهم نموده اند. برای مثال با توجه به اینکه خالق هستی هدف بعثت انبیاء را برپایی عدل و قسط در جامعه می داند، گروهی با دشمنی؛ جنبه اجتماعی و سیاسی اسلام را نفی کرده و توجه به آخرت را تنها هدف انبیاء معرفی می نمایند.
یا در برخی از مواقع بی تفاوتی افراد در برابر مردم، جامعه، سیاست، رفتار مسئولان و مسائل و مشکلات گروههای مختلف اجتماع؛ می تواند به تهدیدی جدی برای نظام رحمانی و مدیریت فقهی تبدیل شود. لذا باید گفته شود که بی تفاوتی با هیچ یک از آموزه های دینی سازگار نبوده و در پیشگاه یار از هیچ کس تحت هیچ عنوان پذیرفته نخواهد شد، بنابراین مدیریت فقهی باید با این موضوع
ص: 134
به صورت جدی برخورد و زمینه حضور فعال آحاد مردم را در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی و... فراهم نماید.
و نیز نوگرایی افراطی یا تحجر می تواند به یک آفت برای مدیریت فقهی تبدیل گردد. البته همانطور که می دانی زندگی انسانی همواره با تغییر و تحول آمیخته است و مدیریت رحمانی باید با تغییرات روزمره و تحولات مختلف پیش رفته؛ مواضعی متناسب با موقعیتهای نو و جدید اتخاذ نماید و با هرگونه افراط و تفریط در این خصوص مبارزه کند.
بله در این راستا باید اعتراف کرد که متحجران چون مقتضیات جدید را درک نکرده و نمی شناسند برگذشته خود اصرار ورزیده و پای می فشارند و از آن طرف افراط کنندگان چون همه گذشته خود را نفی یا فراموش کرده، بدون هرگونه نقد و بررسی، موقعیتها و مقتضیات نو و جدید را پذیرفته و رهاوردهای آن را کورکورانه قبول می نمایند. قطعاً خطر هر یک برای حکومت دینی و مدیریت فقهی کمتر از دیگری نیست!در حالی که ائمه معصومین(ع) خط و مرزها را مشخص فرموده اند:
خطّ و مرزی گر نباشد،ناظم منظوم که هست *** راه و رسمی گر نباشد،سنت معصوم که هست
شمع بزمی گر نباشد،هشت و چار و دو که هست *** عقل کلی گر نباشد،عاقل محکوم که هست
من ز هشت و چار و دویت،ای خدا جامانده ام
ص: 135
حال ای عزیز، آیا می دانی راه پاسخ به این آفت چیست؟ چگونه باید از افراط و تفریط مصون ماند؟ اگر لحظاتی به تفکر بنشینی خیلی خوب متوجه خواهی شد که اسلام راه پاسخ به موقعیت ها و مقتضیات نو و جدید را در اجتهاد خلاصه می نماید، اجتهادی به دور از هرگونه افراط و تفریط و فقط متکی بر معرفت دینی و آگاهی از زمان و مکان که دغدغه بزرگانی همچون امام خمینی(ره) بوده است. اجتهادی پویا، زنده و به روز.
آری، شناخت موقعیت های جدید و روش برخورد متناسب با مقتضیات تازه و نو از وظایف اصلی مدیریت فقهی است بگونه ای که باید با شناخت مقتضیات روز و ارائه پاسخ مناسب، مردم و جامعه را از افراط و تفریط محفوظ نماید.
با ولایت در ولایت از ولایت بودمی *** کام شیرین ولا،اندر ولای دیگر است
برخی این شبهه را وارد می کنند که مدیریت
فقهی بخاطر محدودیت هایی همانند احکام دست و پا گیر و احتیاط های غیر ضروری، آداب و رسوم سخت و بدون انعطاف، آرمان های دست نیافتنی و... ناموفق است؟
حال آیا واقعاً موارد مزبور مانع تحقق اهداف مدیریت فقهی است؟ آیا مدیریت فقهی بخاطر محدودیت های مذکور مدیریتی ناموفق است؟!
ص: 136
آری ای عزیز: اگر اندکی تأمل نمایی متوجه خواهی شد که همه آنچه به عنوان محدودیت مطرح می شود لازمه تکامل، پویایی و سلامت در مدیریت است، چرا که این محدودیت ها در طرح کلی خلقت، زمینه ساز سعادت واقعی بشر است.
بله اگر مدیریت فقهی بخاطر رعایت تقوی و پرهیزکاری نمی تواند از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف استفاده نماید و با ظلم و تجاوز یا حذف و ترور یا خرید و فروش آدم ها و یا دروغ و حیله و سیاست بازی به اهداف خود برسد. برای این می باشد که معتقد است نمی شود با پای باطل به حق رسید و با دادن امتیازات واهی و استفاده از هر نوع خدعه، فریب و نیرنگی مدیریت و حکومت کرد. به خاطر همین:
لب سراسر خفته ای طناز بود *** بهر مولا در سکوتی ناز بود
بر سکوتش بی صدا فریاد بود *** زیر لب غم نامه اش پر راز بود
حال خود قضاوت نما و محدودیت مدیریت فقهی را در این خصوص به نظاره بنشین! شاید بتوان یا استفاده از هر وسیله ای زودتر به هدف رسید؛ با حذف، حبس، حیله و مکر و بدون پای بندی به موازین الهی مدیریت کرد و در این راستا مقید به رعایت هیچ حد و حدود اخلاقی و انسانی نبود. اما این روش آیا همان چیزی است که فطرت انسانی در مدیریت به دنبال آن است؟! واقعا اگر
ص: 137
مدیری به آن تن ندهد مدیریتش، مدیریتی ناموفق است؟ آیا این محدودیت ها برای اعمال مدیریت فقهی تهدید و ضعف است یا فرصت و ارزش؟! آیا احتیاط های انسانی و مراعات آداب اخلاقی در جاهلیت جدید و قدیم یک محدودیت و ضعف برای مدیریت فقهی است؟!
اگر مدیریت فقهی معتقد است که باید بگونه ای اعمال مدیریت کرد تا افراد بشر در هر سازمان و جامعه ای به آنچه که بخاطرش خلق شده اند دست یابند و به همه آرمانهایی که ذره ذره وجود و فریاد خاموش درون بدنبال آن است برسند آرمانی دست نیافتنی است و با واقعیت های هستی همخوانی ندارد و به عنوان یک ضعف برای مدیریت فقهی مطرح می گردد؟!! پس ....
گر ره جهلی نباشد،علم منقولی که هست *** گر سر و مغزی نباشد،عقل مقبولی که هست
گر صراط حق نباشد،حجّت ظاهر که هست *** گربه باطن ره نباشد،راه معقولی که هست
من ز حجّتهای معلوم،ای خدا جامانده ام
بنا بر این ای دوست به خودت برگرد و ببین کدام یک از محدودیتهای اخلاقی مانع اعمال مدیریت الهی بوده و چگونه آرمان هایی که مدیریت فقهی تبیین می نماید؛ دست نیافتنی و با تاروپود وجودت هماهنگ نیست؟!
ص: 138
ولايت مرهم قل-ب حزين است *** شفا بخش دل و ج-ان غمين است
افرادی این شبهه را وارد می کنند که مدیریت فقهی گرفتار مسائلی چون تعصب، تفرقه و... می باشد و گرفتاری های مزبور را مانع اعمال صحیح مدیریت الهی در جامعه می دانند.
آری شاید تعصب در برداشت اول از امور مزموم، زشت و ناپسند باشد؛ اما اگر تعصب پس از شناخت و معرفت نسبت به موضوعی حاصل گردد نه تنها مزموم و ناپسند نیست بلکه امری مقدس و قابل ستایش است. همانگونه که تعصب در اعمال اصول مدیریت فقهی چون ناشی از علم و معرفت نسبت به جهان و انسان است امری پسندیده می باشد، بصورتی که خیلی خوب زمینه حصول نتایج لازم را جهت رسیدن به هدف که همان سعادت واقعی بشر است را فراهم می نماید. بنابر این اي بزرگوار:
مي شود روزي عزيزي بي قرار *** راه فطرت را رود تا پيش يار
با تعصب در مسير كردگار *** گام و بر دارد شب و روز بي شمار
ص: 139
با همان داد قلوب برقرار
حال آیا تعصبی که ناشی از علم و آگاهی باشد برای اعمال مدیریت یک نوع گرفتاری محسوب می شود؟! و نیز آیا حقیقتا مدیریت فقهی به تفرقه دامن می زند؟! آیا تفرقه و اختلاف در اعمال مدیریت کارساز است؟! آیا تفرقه به عنوان یک گرفتاری در حوزه مدیریت فقهی قابل طرح می باشد؟!
در پاسخ به سوالات مزبور به صورت خیلی ساده و گذرا می توان گفت که در حوزه ولایت و مدیریت فقهی چیزی تحت عنوان تفرقه و اختلاف جایی ندارد؛ چرا که مدیریت فقهی مبتنی بر اصولی است که خالق هستی که نسبت به همه نیاز های درون و برون فرد و جامعه اشراف داشته آنها را ترسیم و فطرت بشری بدنبال تحقق اصول مزبور بوده و می باشد.آری:
آنچه کرده وحدتی را در درون ما به پا *** آنچه کرده تفرقه را از وجود ما جدا
بوده باشد، داد مولا و ولی در هر زمان *** تفرقه و اختلاف نا بود و سازد جان ما
بنابراین مدیریت فقهی تحت هیچ عنوان معتقد نیست که باید تفرقه انداخت و حکومت کرد. البته باید بیان شود که مدیریت فقهی در طول تاریخ از تفرقه و اختلاف ضربات جبران ناپذیری را خورده است. آری اختلاف هابیل و قابیل سرآغاز تفرقه در مدیریت رحمانی بوده و همین امر باعث شد تا دو برادر یکی
ص: 140
سر منشا مدیریت رحمانی و یکی بانی مدیریت شیطانی گردد و بدنبال آن همواره بشریت با دونوع حکومت و ولایت روبرو بوده یکی حاکمیت و ولایت الله و یکی حاکمیت و ولایت طاغوت.
حال احساس می شود بفکر فرو رفتی که چرا جدای از این تقسیم بندی کلی، بین آنهایی که ادعا می کنند تحت حاکمیت و ولایت الهی قرار دارند این همه تفرقه و اختلاف وجود دارد حتی در بین پیروان خاتم!!!
مگر عقل در میان ما بشر نیست *** مگر آن در تمیز خیر و شر نیست
جدای از ادله عقلی که قبلاً در خصوص اصل حکومت و ولایت مطرح شد، برخی این شبهه را مطرح نموده اند که ولایت و مدیریت رحمانی بخاطر اینکه در بعضی از زمینه ها به عالم ماورا مرتبط می شود از نظر عقلی و حسی قابل فهم و شناخت نمی باشد، لذا با این بینش اصل آن را منکر شده اند!!!
حال آیا مدیریت رحمانی واقعا قابل فهم و درک نمی باشد؟!!آیا به مدیریت فقهی نمی توان اعتماد کرد؟!!البته شاید برخی از مفاهیم مانند دوبیتی زیر برای عقول و حواس محدود بشری قابل درک وفهم نباشد:
ولایت پيچش است همچو موي يار *** نهال زندگي با آن شود بار
ص: 141
سعادت اين بود اي يار غمخوار *** لقاء يار بُود اندر چنين کار
امّا ای عزیز:
خودم دانم که نیستم چون ستاره *** وجودم بوده دائم در اجاره
حواسم گر شود تسلیم مولا *** همه جانم شود راحت اداره
به خاطر اینکه واقعیت روشن تر شود و قضاوت آسان تر گردد به صورت گذرا در خصوص عقل گرایی و تجربه گرایی مطالبی مطرح تا کم و کیف آنها مشخص شود.
آری ای عاقل، از طرفی فریاد عقل گرایی(1) در عصر به ظاهر متجدد امروزی، این است که عقل جزیی و استدلاگر بشری، مبنایی ترین وسیله و ابزار شناخت می باشد و براساس برخی از دیدگاههای نظریه پردازان عقل گرا؛ عقل بشری می تواند همه امور معرفتی و شناختی را درک نماید و آنچه برای عقل قابل درک نباشد قابل شناخت نمی باشد. بنابراین اعتقاد، آموزه های دینی و امور مربوط به آن از جمله مدیریت وحیانی و برخی از ویژگی های رحمانی آن ازطریق عقل نظری قابل اثبات و قبول نمی باشد، لذا فرآیند چنین بینش و نگرشی مخصوصاً در مغرب زمین موجب بی اعتباری آموزه های وحیانی و مدیریت رحمانی شده
ص: 142
است و به این صورت ضربه وحشتناکی بر پیکر بشری وارد کرده است. که روزی تاریخ کم و کیف آن را برای جهانیان روشن خواهد کرد.هر چند که فریاد عقل سالم و قلب هشیاراین است که:
دلي پر نور ز او دارم عزيزم *** ز شب تا صبح همي اشکي بريزم
که روزی در ره مولا بمیرم *** دگر بر گرد حسّي بر نخيزم
بلی ای صاحب حواس پنج گانه، از طرف دیگر تجربه گرایی(1) معتقد است که تجربه حسی تنها راه کسب شناخت و معرفت بشری بوده و تمام دانش بشری از این نگرش سرچشمه می گیرد. بنابراین اعتقاد؛ آموزه های دینی و امور ماوراء طبیعت قابل پذیرش نمی باشد، چراکه از طریق علوم تجربی و تجربه حسی صحت و سقم آن ها قابل تحقیق،بررسی وشناخت نمی باشد.برخلاف زمزمه بی صدای دل که می گوید:
زجام جم تو را جويم، ز عشق گُل تو را بويم *** تو گو اينک چه گويم من، به غير از تو که را بويم
الا اي مهوشِ وحشي،بگو از آنچه بشکستي *** که طاق من تمام است و زآن وادي تو را بويم
آری رهیافت و فرآیند طبیعی این نگرش نیز این است که مدیریت رحمانی مخصوصاً برخی از ویژگی های الهی آن هیچ جایگاه و پایگاه علمی و شناختی
ص: 143
نداشته وقابل قبول نخواهد بود و با این دیدگاه برفطرت آدمی و برآنچه فریاد خاموش درون بدنبال آن است ضربه سختی زده است بگونه ای که جبران آن امکان پذیر نمی باشد.اگر چه فریاد خاموش درون و فطرت آدمی چیز دیگری را دنبال می کند! لطفا خوب گوش کن:
جانا ز نهان، نسیم عشق، آید از او *** بر جام جهان، نهیب عشق، آید از او
فریاد دلم، ز جان، چو گوید به حقیر *** در بی خبری، خبر ز عشق، آید از او
حال آیا واقعاً هرگونه شناخت فراعقلی و فراحسی قابل قبول نبوده و باید با دیده تردید به آن نگریسته شود؟! آیا برای شناخت های شهودی و معارف وحیانی و مدیریت رحمانی نباید ارزش و اعتباری قائل شد؟! آیا عقل و حس به تنهایی می توانند سعادت واقعی بشر را بگونه ای ترسیم کنند که فطرت بشری به دنبال آن است؟!آری ای عاقل اندیشمند:
ایده و افکار غرب و آمریکا، رفته بر آب *** داغ دنیای دغل ،اندردمای دیگر است
فکر لیبرال و بحث آن دیّارگشته سراب *** راه پویای بشر ، اندر بنای دیگر است
حرف سکولار و مادّی بودن روح و روان *** بال پرواز نهان،اندر فضای دیگر است
ص: 144
خوب ای عزیز، اندکی در خصوص سوالات مزبور اندیشه نما؛ اگر خوب دقت و توجه فرمایی بدون شک به این نتیجه خواهی رسید که عقل و حس به تنهایی توان اداره جهان و انسان را نداشته و مدیریت جهان به یکسری اصول فرا عقلی و فرا حسی برای رساندن انسان به سعادت واقعی و آرامش حقیقی نیاز دارد. بنابراین بصورت مستدل، منطقی و علمی می توان اثبات کرد که پاسخ سوالات مزبور منفی می باشد، اما متأسفانه با برداشت غلط از این نظریه ها برخی از نظریه پردازان غربی مخصوصاً پس از رنسانس انسان را محور همه چیز دانسته و بر اساس این بینش (اومانیسم)(1)،
انسان، محور و معیار همه معرفت ها، واقعیت ها و ارزش ها قرار گرفته و همه چیز حتی آموزه های وحیانی و مدیریت رحمانی را باید با مقادیر و موازین محدود انسانی توجیه و تفسیر کرد.امّا:
دلبر همه جا، شور و نوا کرده به پا *** همواره ز جان، خدا خدا کرده به پا
تا ناب و کند، ضمير و هم روح وروان *** با مهر ولي، که مقتدا کرده به پا
آری حاکمیت دیدگاه های اومانیستی در دوران تجدد زمینه هایی را فراهم کرد تا ایدئولکهای لیبرالیسم و فردگرایی با عنایت به سیطره علم گرایی به این بینش و باور برسند که می توان با بهره گیری از عقل و حس به فریاد خاموش فطرت پاسخ لازم را ارائه نمود، اما آیا با تکیه بر عقل، حس و پیشرفت های علمی می
ص: 145
توان به همه نیازهای درون و برون فرد و جامعه پاسخ مثبت داد؟ آیا به بهانه تسلط بر زمین نیازی به آسمان ومسائل روحی،روانی ومدیریت رحمانی وجودندارد؟درونت چه می گوید؛عزیزم لطفا با دقّت گوش کن:
ندا آيد به سويت از درونت *** کجاها مي روي برگردد به روحت
تو که روحت بُود معواي دلبر *** برو در آن سرا اي بي مروّت
بله ای عزیز، آنچه در جهان معاصر مخصوصاً در کشورهای غربی زیر چتر مدیریت لیبرال دموکراسی درحال اتفاق است فریاد دیگری تحت عنوان رهبری و مدیریت منهای معنویت و دین را داشته؛ در حالی که احساس می شود چالش ها و مشکلات فراروی بشریت باید با سرپنجه تدبیر مدیریت دیگری که همان مدیریت رحمانی است حل و فصل شود. چراکه بشریت به مدیریتی نیاز دارد که بتواند علاوه بر رفع نیازهای مادی به همه نیازهای روحی و معنوی وی پاسخ مناسب دهد.بنابر این باید بشریت به فریاد خاموش خود با تمام وجود توجه نماید که:
گر باده مستي،ببرد از من هوش *** ور کاسه صبري،بدمد بر من هوش
درهوشی ی ومستي، چوشوم من مدهوش *** گويم به خدا، خدا مبر از من هوش
ص: 146
جهت استحضار جنابعالی عین قسمتی از کتاب معنا درمانی(درمان استرس، اضطراب و افسردگی بدون استفاده از داروهای شیمیایی)(1) (اثر مولف) در خصوص اینکه اصلا شباهتها و تفاوتهای دیدگاه قرآن در باره ذات انسان با علوم و اندیشه های غربی در چیست؟آورده می شود. بخاطر اینکه موضوع بهتر مشخص گردد به نظر می رسد باید ابتدا توجه جنابعالی با یک نگاهی اجمالی به سیر اندیشه انسان شناسی در جهان غرب و اسلام معطوف گردد. سیر اندیشه انسان شناسی را در تاریخ جهان غرب در سه دوره متوالی می توان مورد مطالعه و بررسی قرار داد. قبل از آن نظر حضرتعالی به قصیده زیر معطوف می گردد. لازم به ذکر است که این قصیده را مولف در پایان درس فلسفه معاصر و آرای تربیتی در مقطع دکترای تخصصی رشته فلسفه تعلیم و تربیت در نقد فلسفه و اندیشهای غرب سروده و آن را همراه با توضیح بصورت کنفرانس برای سایر دانشجویان دکترا ارائه نموده که ضبط کنفرانس مزبور موجود و اصل این قصیده در دیوان حقیر اثر مولف موجود می باشد.
مشکل فلاسفه غرب(2)(بحران انسان شناسی در فلسفه غرب)
آنچه مفقود است درون فلسفه در این زمان *** دوری از روح است و معنای حقیقی بی گمان
هر یک از ایسم های غرب با دید محدود بشر *** کرده تعریفی ضعیف از داد خاموش نهان
چون تصور بوده ناقص بهر درک روح و جان *** دون شک تصدیق آن گمره کند خرد و کلان
فهم ناقص می کند هر لحظه ی ناب را تباه *** چون کند دور آدمی را از مسیر کهکشان
ص: 147
تا تصور ناقص است ونقص درک باشد همان *** عزم جدی خواهد و رفعش بود درّ گران
گر تصورها شود اصلاح در این عصر و زمان *** ذات پاک آدمی گردد هویدا و عیان
داد خاموش درون گشته فدای فکر خام *** با همان دیدی که غرب دارد به فطرت دربیان
فلسفه با این نگاه دانی که دوراست از روان *** چون که معنا را نمی داند که چون است در جهان
از روان آدمی و داد خاموش نهان *** غافل است افکار غرب اندر زمین و آسمان
در خصوص روح و ذات آدمی صدها سوال *** مانده مجهول ندارند پاسخی را بهر آن
اینکه روح چیست و روانها بهر چه آمد پدید *** یا که مبدا و معاد چون است برای جسم و جان
هر کدام ایسم ها به زعم خود همی دادند جواب *** آن جوابی که کند روح و روانها را خزان
با تو گویم اندکی از آنچه گفتند بر زبان *** تا کنی آن را قیاس با گفته پیغمبران
آدمی اصل است و معیار تمام نیک و بد *** مادّه و دنیای دون گویند همی آرد امان
ازمعادومعنویت غافل ونسبی بوداخلاق ناب *** آنچه را فطرت بود بی زار ز آن تا آن کران
هر یکی گفتند به افراط و به تفریط همچنان(1) *** ذات انسان بوده چون گرگ یا فراتر از توان
ص: 148
دان که ادیان بشر اندر فضای ماورا *** ظلم وافر کرده بر تعلیم موسی و شبان
چون تفکر از علوم و حسّ و مادّه شد عیان *** روح آرام بشر گردید فدای این و آن
دان تفکرهای نو و هم مدرن با صد توان *** جام حقّ و ماورای هستی را کردند نهان
آن که تاریخی گری را می کند اصل و اساس *** می شود غافل ز تطبیق گذشته بی گمان
چون گذشته با خودش دارد هزار و یک نشان *** گر پدیداری شود حاصل ز عمق روح و جان
یا که از ظاهر اگر بالا رود عقل و حواس *** باطن حق را پدیدار و رود راه مغان
دان که اعراض از مفاهیم در امور کل و خاص *** با رجوع بر انضمامیات و ملموس و عیان
یا که تعلیم و به تبعش تربیت در فکر غرب *** می کند گمره درون پیروانش را بدان(1)
دان دگرگون کرده ارزشها و باید گفت چنان *** هر کدام باشد نشانی از نشانهای همان
با چنین فکری سعادت می شود از جان جدا *** راه حقّ و رستگاری کی شود راه روان
گر بشر خواهد شود آزاد از این ظلم تمام *** راه معنا را رود آن سو تر از حسّ و گمان
در نگاه واقعی ذات تو گفته این چنین *** فطرت ا...التی باشد ندای روح و جان
ص: 149
فطرت آدم دهد جان را تعالی در جهان *** طبق آنچه گفته خالق با هزار و یک نشان
دان بشر با دین حق گردد رها از هر فغان *** چون که دین باشد عجین با خون هر پیر و جوان
این حقیر گوید نما روشن طریق غرب و شرق *** تا بشر واقف شود برروح و معنا و جنان
در عهد یونان باستان نظریات مختلفی در مورد انسان شناسی وجود دارد که اهم آنها عبارت است از: 1) سوفسطائیان: سوفسطائیان، انسان و حواس او را معیارحقیقت قرار می دادند. در اندیشه انسان شناسی عهد یونان باستان، انسان و ادراک حسی او محور و مبنای دانایی و نادانی او است. هر آنچه آدمی از طریق ابزارهای حسی دریابد همان حقیقت محض است.
2) حکمای عقلانی: پس از سوفسطائیان و به بیانی در همان زمان، حکمایی ظهور کردند که نگرش عقلانی به انسان دارند. در تأملات فلسفی سقراط، خودشناسی و شناخت ظرفیت های وجودی انسان، با استفاده از گوهر ربانی عقل مورد مداقه قرار گرفته است. و در اندیشه افلاطونی راه دست یابی به حقیقت ناب، همراهی عقل و دل و سیر در عالم مُثل مورد تأکید است. ارسطو عقل ناب را در نهاد آدمی مهم می داند. البته بعد از ارسطو اندیشمندان مختلفی ظاهر شدند که برخی از آنها مانند اپیکور نظریاتش که درشکل گیری اومانیسم بسیارمؤثر بوده است. وی منتهای هدف آدمی را لذت طلبی روحی می داند.
در قرون وسطی، انسان شناسی دین مسیحیت، با نگاهی تحقیرآمیز و متحجرانه به انسان شکل می گیرد. در انسان شناسی دینی قرون وسطی، انسان موجودی گناه کار و ذاتاً شرور است که با گناه پدر نخستین ذات وی گناه آلود شده است. لذا انسان گناه کار باید اراده اش را در برابر خدا قربانی کند، او مستعد انجام هر نوع گناه است. موجودی است، مغضوب و رانده شده از بهشت برین که راه نجاتش ترک دنیا و بی توجهی به زخارف دنیوی است. تکلیفش،
ص: 150
گوشه نشینی و طلب مغفرت و بخشایش و اطاعت محض از طبقه روحانی کلیسا است که نماز و ادعیه و اعتراف به گناه و معتکف دیر شدن، مسیر سعادت وی را هموار می سازد.
در عصر رنسانس، انسان شناسی در قالب اومانیسم خودنمایی می کند. در انسان شناسی عصر روشنگری، انسان موجود رها شده از قیود دین است. انسان محور مدار عالم است و تدبیر عالم به دست او است. مبنای زندگی او نه بر پایه دین، بلکه بر اساس عقل محدود بشری و علوم تجربی است؛ امور ماورائی و معنوی مباحثی مبهم، پوچ و فاقد هستی است؛ دین عرفی است و استفاده از علائم دینی در حد یک سمبل است. اخلاق نسبی است و حاصل تجربه بشری است و عمل ضد اخلاقی وجود ندارد. تنها قید آزادی، اصل عدم ضرر به دیگران است. اهرم های بازدارنده، اعم از خدا و دولت و جامعه نمی توانند به حقوق انسانی تعدی نمایند. در این قاموس فردیت مادی انسانی ارزش دارد. و هدف از زندگی رسیدن به لذت است. و سود بیشتر در گرو لذّت بیشتر دنیایی خواهد بود.
از نظر اسلام، انسان موجودی مکرم و با فضیلت است؛ اسلام انسان را موجودی دو ساحتی، ترکیبی از جسم و روح، می داندکه دارای قدرت تعقل، اختیار و سرشت مشترک است که پیوسته نیازمند هدایت الهی است؛ لذا در مبحث انسان شناسی بین دیدگاه های جهان غرب واسلام تفاوت های آشکاری وجود دارد. در مورد کرامت ذاتی انسان در قرآن می توان به نکات زیر اشاره نمود:
الف. داشتن کرامت و روح الهی: انسان طبق فرمودۀ خداوند، بزرگ مرتبه و مسلط بر کائنات شمرده شده است. قرآن مجید در این باره می فرماید: "ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم"(1)همچنین
می فرماید: از روح خود در کالبد وجودی او دمیدم" و نفخت فیه من روحی"و به این ترتیب
ص: 151
خداوند به انسان حیات ابدی می بخشد. چیزیکه واقعا فلاسفه و روانشناسان غرب از درک و فهم حقیقت آن عاجزند!!!
ب. جانشین خدا بودن: قرآن مجید می فرماید: "به یاد آور زمانی را که خداوند به فرشتگان فرمود: براستی روی زمین جانشین قرار خواهم داد"(1)این خلافت ویژه آدم (ع) و برخی از فرزندان او که به مقام عالی انسانی و علم به اسمای الاهی دست یافته اند می باشد.
ج. مسخر بودن جهان برای آدمی: آیات زیادی از تسخیر جهان و آفرینش آنچه در زمین است، برای انسان سخن می گوید که جایگاه رفیع وی را می رساند، مانند آیه: "سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً"؛ آنچه در آسمان و زمین است تسخیر شما قرار دادیم"(2)
د. امانت دار بودن انسان: انسان امانت دار خدا است و رسالت و مسئولیت دارد. قرآن مجید می فرماید: "ما امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوه ها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند، اما انسان بار امانت را به دوش کشید و پذیرفت".(3)
با عنایت به مطالب مزبور و تحقیقات موردی و نیز کلی و تطبیقی وسیع مولف در ادیان مختلف جهان و آرائ تربیتی فلاسفه و روانشناسان غرب می توان به جرات این نتیجه راگرفت که واقعا هنوز که هنوز است انسان و مفهوم روح و روان آدمی و نیز معاد و معنویت واقعی برای فلاسفه و روانشناسان غرب؛ حقیقتی ناشناخته است. حال چگونه آنها می توانند ادعا کنند برای چنین روح و روانی مجهول و ناشناخته می شود نسخه یا دستورالعملی علمی یا عملی نوشت که بتواند آرامش واقعی را برای بشریت به ارمغان آورده و به فریاد خاموش فطرت پاسخ مثبت دهد؟!!! توضیح اینکه انسان شناسی رایج و غالب در غرب، مبتنی بر فلسفه موجود در غرب است. این انسان شناسی، دارای دو مشخصه و نشانه اساسی است: الف. نسبی بودن حقیقت. ب. انحصار ادراک بشر در حس؛ یعنی فقط علوم تجربی، دارای ارزش و اعتبار هستند و علومی که مستند به حس نباشند و از معقولات صرف بحث می کنند، ارزش و اعتبار
ص: 152
ندارند؛ به همین جهت یکی از مشکلات فلسفه غرب این است که این فلسفه منتهی به شکاکیت می شود. به عبارت دیگر، ناخواسته با دست خود ریشه خود را قطع می کند.(1)
انسان شناسی اسلامی که مبتنی بر منابع دینی و فلسفه ی اسلامی است، بر این باور است که اولا: حقیقت امر ثابت است، نه نسبی؛ و ثانیا: قوای ادراک انسان منحصر در قوای حسی نیست، بلکه عقل اساسی ترین قوای ادراکی انسان است؛ نتیجه این دو نوع نگرش، در موضوع انسان شناسی دو نوع مختلف از انسان شناسی خواهدبود.
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است:
الف) گوهر آدمی در زمان های گوناگون و در میان اقوام مختلف با یکدیگر متفاوت است. این جریان در تلاش است بشریت را قانع کند که انسان مدرن، با انسان سنتی تفاوتی جوهری دارد و نمی توان انسان مدرن را با انسان سنتی مقایسه کرد. انسان سنتی خصلت ها و کشش هایی داشت و انسان مدرن خصلت ها و کشش های دیگری دارد. در اندیشه سکولاریزم مدرنیستی، فهرستی از خصوصیات انسان مدرن در برابر انسان کهن ارائه می شود؛ مانند این که انسان مدرن خواهان دنیا است، انسان کهن خواهان آخرت؛ انسان مدرن عقل را برای «نقد» می خواهد و انسان کهن عقل را برای «فهم»؛ انسان مدرن «شک و تردید» را می طلبد وانسان کهن «تعیین و جزم» را؛ انسان مدرن قانع نیست و انسان کهن موجودی است قانع. و بر این فهرست می افزایند تا بگویند؛ انسان مدرن، انسان دیگری است و نمی توان در جهان مدرن سخن از دین سنتی گفت، بلکه باید یک دین مدرن ارائه کرد.
ب) نظریه دیگر این است که گوهر آدمیان امر یگانه ای است و تفاوت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود بین آنها به پوسته ها و عوارض برمی گردد. این نظر را همه نحله های دینی، عرفانی، شاخه های علم و غالب مکاتب فلسفی پذیرفته اند، اگرچه در تفسیر آن، راه های گوناگونی رفته اند و آرای مختلفی ارائه داده اند .قرآن کریم نیز یگانه بودن انسان را تأیید می کند؛ قرآن گاهی از فضیلت انسان می گوید و جایی از رذیلت او؛ جایی از
ص: 153
فطرت الهی و جایی از ناتوانی و طمع کاری او. با این حال هیچ یک از اینها ناظر به این نیست که هنگامی که انسانی به دنیا می آید، بالفعل دارای فضیلت یا رذیلت است. خداوند تبارک و تعالی درباره انسان می گوید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»؛(1)شما
وقتی از شکم مادرانتان خارج شدید چیزی نمی دانستید.
در روایات نیز وارد شده است که ابنای بشر مولود بر فطرت اند و فطرت، فطرتی پاکیزه است. بنابراین، انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه عالم می گذارد، علم وآگاهی ندارد، ولی فطرتی الهی دارد و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او هست. وقتی وارد صحنه عالم می شود، در واقع از یک سو شناخت و معرفت را آغاز می کند و از سوی دیگر در راستای طبیعت با فطرت جهت می گیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد و در ورای پوسته متفاوت انسان ها، یک باطن واحد را می بیند.
ولايت مشعل كل زمين است *** هدايت را علمداري امين است
برخي مخصوصاً در جهان معاصر اين شبهه را ايجاد كرده اند كه پس از فروپاشي بلوك شرق و كمونيست، نظم نوين جهاني در يد قدرت بلوك غرب به حاكميت و مديريت ليبرال به پرچم داري امريكا قرار خواهد گرفت و متأسفانه ايدئولكها و سران آمريكا و ليبرال اين باور را پيدا كرده اند كه اختيار جهان در دست آنها خواهد بود.
حال آيا اين شبهه مي تواند روزي به واقعيت مبدل شود؟ آيا ليبرال و غرب سکولار مي توانند سكان دار جهاني شدن و نظم نوين جهاني باشند؟ آيا مديريت و
ص: 154
ولايت غرب با ايده هاي ليبرالی و سکولاری ی خود مي تواند به همه نياز ها درون و برون بشر پاسخ مثبت دهد؟ آيا آرامش واقعي را حاكميت ليبرال دموكراسي غرب در قالب نظم نوين جهاني مي تواند براي بشريت به ارمغان آورد؟ آيا حاكميت ليبراليسم با نظم نوين خيالي خود مي تواند به فرياد خاموش درون و ارزشهاي انساني كه فطرت به دنبال آن است جواب دهد؟ آيا... و از همه مهمترآیا ولی فقیه می تواند ولی امر همه ی مسلمانان جهان باشد؟
خوش دارم،که سکولار کمی کند از خود حیا *** با حقیقت مانوس و گوید همی ،حرف خدا
قبل از آنکه شبهه جهانی شدن مطرح گردد. ضرورت دارد که در خصوص شبهه ی ولی امر مسلمین جهان در ابعاد مختلف مطالبی طرح و سپس پیرامون جهانی شدن بحث شود.بررسی این مساله در ابعاد فقهی و ولایی در مرز بندی جهان حائز اهمیت است. به بیانی آیا ولایت و فقاهت مرز بردار می باشد؟ در جواب باید گفت یک فقیه هیچ گاه در چارچوب مرزها محدود نمی شود بلکه همانند دین که مرزبندی جغرافیایی در آن تاثیر ندارد فقیهِ در دین نیز فراتر از مرزها بوده و می تواند مقلدین و پیروانی در خارج از کشور خود و در سراسر جهان داشته باشد که نمونه آن فتوای میرزای شیرازی در مورد تحریم تنباکو را می توان بیان کرد که ایشان در نجف بودند و این فتوی را برای مردم ایران دادند .
ص: 155
ولی امر از این لحاظ مانند پیامبر اولی العزم می باشد یعنی همانطور که مثلاً پیامبر اسلام برای همه ی مردم جهان پیامبر بودند ، ولی امر هم از این لحاظ محدودیتی ندارند. مگر آنکه مسائل بین المللی و قوانین موضوعه اجازه ی فعالیت را ندهد؛ کما اینکه پیامبر اسلام هم در مابقی ممالک تصرف و دخالتی نداشتند ، هرچند که مفهوماً و بالقوه این توانایی را داشتند. ولی فقیه نیز اگر معذورات بین المللی در کار نباشد می تواند برای تمام مسلمین جهان ولی امر باشد. پس بر همه مسلمانان لازم است پیرامون محور ولایت تجمع کرده و با حمایت از نظام مبتنی بر آن به احیای مجدد تمدن اسلامی و تامین عزت مسلمین و رسیدن به سعادت خود کمک کنند.
باتوجه به آنچه گذشت باید اشاره شود که در شرایط فعلی جهان، ولی امر مسلمین یک امر اعتباری است. چراکه هر چند از لحاظ مفهومی و از لحاظ آنچه در مبانی اعتقادات الهی وجود دارد؛ باید اینگونه شود و اصل بر وحدت ولیفقیه به عنوان ولی امر مسلمین جهان است. لکن در عمل این مهم هنوز محقق نشده و بشریت با توجه به اصل جهانی شدن به ناچار باید برای رهایی از بحرانهای روحی ، روانی و رسیدن یه آرامش و سعادت حقیقی در برابر ولایت معصوم در زمان حضور و ولایت فقیه در زمان غیبت سر تعظیم فرود آورد. و امّا در ادامه در خصوص وضعیت جهان و بحث جدّی و حیاتی جهانی شدن بیشتر توضیح داده خواهد شد.
ص: 156
آري اي عزيز، فروپاشي مديريت و حاكميت كمونيست در شوروي و همه آن ايدئولوژيها و نهاد هايي كه بدان وابسته بود؛ زمينه اي را فراهم كرد تا بسياري از افراد به دنبال جهاني باشند كه در آن انسانها فارغ از هرگونه جنگ و نزاع، در بستري از صلح و آرامش با آزادي و رفاه نسبی فكر كنند و زندگی نمایند. اما متأسفانه برخي از نظریه پردازان در سران آمريكا و برخي از وابستگان آنها در ديگر كشورها، اين ذهنيت را تقويت و تلقين كردند كه فروپاشي حاكميت و مديريت كمونيست در بلوك شرق ناشي از نوع مديريت و سياستهاي آمريكا و ليبرال دموكراسي در غرب بوده است و با اين برداشت غلط، جهاني شدن را همان آمريكايي شدن فرض كرد ه اند. لذا با تكيه بر قدرت خويش و استفاده از همه امكانات نرم افزاري و سخت افزاري در فضايي كه رقباي پيشين سنتي آنها، بنا بر دليلي به سكوت و تمكين تن داده اند با نمايشي از سازمان نظامي و تسليحاتي خود با آرزوي سكان داري نظم نوين جهاني در پي تحميل تمايلات و ايده هاي خويش بر جامعه جهاني بوده اند و براي تحقق اين مديريت و ولايتشيطاني بي پروا و بدون ملاحظه دست به هر نوع ظلم و جنايتي زده و هر روز با جنگ و خونريزي رفاه، آزادي و آرامش بشري را به چالش كشيده و تهديد نموده اند.گر چه انقلاب الهی ما به لطف خدا در برابر ظلم ظالمان ومکر شیاطین خواهد ایستاد.چرا که:
انقلاب ،روح و روان از جانب يزدان گرفت *** بهر دشمن آيه الحقّ و الرّحمان گرفت
ص: 157
تا کند ويران همه ارکان ظلم و ظالمان *** در جهاني که سپر از مکرِ آن شيطان گرفت
حال آيا واقعاً مديريت و ولايت مزبور در نظم نوين جهاني مذكور مي تواند به فرياد خاموش بشريت پاسخ مثبت دهد.
خوش دارم،که لیبرال با دست خود کند رها *** نظم پوشالی را و رود کمی ،سوی خدا
خوش دارم نظم نوین به اذن حق گردد به پا *** در سرایی که بود مامنی بر ، اهل خدا
خوش دارم،محروم و مستضعف کل این سرا *** حاکم بر سرنوشت و وارث ارض خدا
آري، بشريت در چنين شرايطي با يك انتخاب دشوار روبرو مي باشد، از طرفي روح آزاد منشي و آزادي خواهي وي هرگونه مديريت و ولايت تحقير آميز و ظالمانه را نخواهد پذيرفت از طرفي ماهيّت عدالت خواهي وی با يك چنين جهاني شدن و نظم نوين جهاني سازگار نمي باشد. لذا به طور حتم ذره ذرهفطرت انساني با مديريت و ولايت اين چنيني مخالف و در پهناي قلوب بشري هيچ جايگاه و پايگاهي نخواهد داشت. اگرچه حتي بعضي از متدينين سست عنصر و فريب خورده تحت تأثير آن قرار گرفته و آگاهانه يا ناآگاهانه از جهاني شدن ولايت و مديريت مورد نظر حمايت كرده باشند.
ص: 158
بنابراين جهاني شدن مذكور با همه تهديدها و آسيب هایي كه تا كنون براي بشريت داشته از سه جهت حائز اهميت مي باشد:
الف)رفع تعارضات ايدئولوژيك و مناقشات ژئوپوليتيك بين رقباي قبل و سنتي و نيز آشكار شدن ماهيت آن ها
ب) آمادگي افكار عمومي براي جستجوي آزادي، عدالت و رفاه اجتماعي در پرتو يك مديريت و ولايت سالم
ج) ايجاد تصور يك ولايت و حاكميت جهاني(1) مبتني بر اخلاق و عدالت.
آري، بنا بر شواهد موجود، افكار جهاني با عنايت به فساد، بي عدالتي، ظلم و جنايتي كه در اقسا نقاط عالم توسط مديريت هاي شيطاني در حال انجام است به طور حتم به اين نتيجه خواهد رسيد كه مديريت ها و حکومت هاي مبتني بر قدرت بايد در آينده اي نه چندان دور جاي خود را به مديريت و ولايت مبتني بر دين، اخلاق و انسانيت بدهد. لذا باید منتظر بود:
چرا عدل و عدالت، بهر این سامان نمی آید *** مگر منجی ی حق، از جانب یزدان نمی آید
چرا دنیای سکولار، همه پوچ است و حیوانی *** مگر معنا ترین معنا ، ز آن بوستان نمی آید
بر همين مبنا قرار بود طبق تئوري هانتينگتون، مديريت و ولايت الهي در قالب تمدن اسلامي در مرز هاي خود به تخاصم خونين با تمدن هاي ديگر
ص: 159
بپردازد، ولي بر خلاف تئوري مذكور تمدن اسلامي بدون هرگونه جنگ و خونريزي در حال استهاله و جلب عقول و جذب قلوب آزادي خواهان و عدالت جويان جهان در قلب و بتن كشور هاي مختلف مي باشد و اين از قدرت مديريت و ولايت الهي است كه مي تواند كار ايي استراتژي هاي نظامي و دكتريين هاي عملياتي آن را در دنياي كنوني بدون هرگونه در گيري مستقيم، با تكنيك مخصوص به خود و قدرت دلرباي خود عقول را تسخير و قلوب را به طرف حق و عدل جلب نمايد.
مي شود روزي در اين دور و زمان *** پرچم نهضت رود راس جهان
آن جهاني كه شود تشنه ي داد *** داد مهدي را بخواهد از نهان
با همان داد خموش انس وجان
آری ای عزیز، اين همان واقعيتي است كه برخي از نظريه پردازان غربي مانند فوكوياما و هابرماس حقيقت آن را درك و لمس كرده اند!! لذا به دنبال اينرفتند كه ليبرال دموكراسي را به نوعي با باور هاي ديني منطبق نمايند به گونه اي كه انديشمندان غربي مخصوصاً اين دو نظريه پرداز بر خلاف گذشته نه تنها بدنبال حذف و يا تضعيف آموزه هاي ديني در عرصه هاي مختلف جامعه نرفتند بلكه در جهت تسخير دين براي ثبات مديريت و حاكميت ليبرال دموكراسي
ص: 160
براي جهاني شدن ارائه طريق نمودند. با اين تفاوت كه فوكوياما مي گويد ليبراليسم تا اندازه يك دين بايد ارتقاء یابد و هابرماس مي گويد: دين را تا اندازه ليبراليسم بايد تقليل داد و يا پيترال برگر در افول سكولاريسم مي كويد: سیاست جهاني در معضلاتي بزرگ گرفتار آمده كه راهكار عملي آن، گرايش به دين است.
بله، اي عزيز، بايد اعتراف كرد كه در وراي تمام تلاش هاي شرق و غرب، براي حذف مديريت ديني از عرصه معادلات سياسي و اجتماعي جهان، ولايت و مديريت رحماني در رأس فطرت هاي حق جو و حق پذير قرار دارد؛ به صورتي كه روزي بايد معادلات بين المللي از طريق آن تفسير و هدايت شود تا بشريت در پرتو آن به سعادت واقعي و آرامش حقيقي دست يابد، چرا كه مديريت ليبرال دموكراسي حتي اگر بخواهد از دين براي بقاء خود استفاده ابزاري نمايد ساخته و محصول دست بشر است.بنابر اين:
مي شود روزي امام انس و جان *** او كه بوده صاحب عصر و زمان
آيد از غيبت برون با صد توان *** بهر احياي عدالت در جهان
با همان داد همه مستضعفان
ص: 161
بدين جهت به هر اندازه هم ارتقاء پيدا كند نمي تواند كار ويژه دين و مديريت رحماني را در عرصه هاي مختلف جهاني انجام دهد. لذا بر خلاف نظر برخي از تحليل گران حاضر در جوامع ديني كه به اشتباه معتقد هستند، شرط ورود به نظم نوين جهاني دين زدايي و جدا شدن از دين مي باشد و در كمال تأسف اين ايده و نظريه غير علمي را با خود باختگي تمام در اذهان ملّت هاي دين دار و مسلمان ايجاد و القاء مي كنند!!! اما واقعيت حتمي و قطعي در آينده جهان چيزي جز دين داري و دين محوري نيست و اين همان گمشده بشر و چيزي است كه فطرت آدمي به دنبال آن است.
با انقلاب روح خدا ، گشته ام عجین *** با این ره نجات، به کجا می بری مرا
در غیبت آل نبی، رهبرم ولی است *** من با ولایتم ، به کجا می بری مرا
گم گشته ی دلم ، ز حقیر می کند سوال *** با این همه جواب، به کجا می بری مرا
بنابراين، تحليل گران جوامع ديني نبايد انفعالي با مو ضوع جهاني شدن بر خورد نمايند بلكه بايد به صورت مستدل و منطقي از اعتقادات به حق خود كه بر اساس نياز درون و برون بشر و فرياد خاموش فطرت شكل گرفته با قاطعيت تمام دفاع نمايند و در اين راستا كوچكترين ضعف و سستي به خود راه ندهند.و يقين داشته باشند كه:
ص: 162
مي شود روزي كه معصوم از هوا *** با ظهور خود دهد جان را صفا
نظم عالم را همي گيرد به دست *** عدل و داد حاكم كند در اين سرا
با همان داد عدالت در قفا
هر چند برخی نظریه پردازن نظم نوين جهاني، سران لیبرال را آنچنان اميدوار كرده اند كه هيچ ايده و نظريه ديگري را نمي توانند بپذيرند و معتقدند كه نظم نوين جهاني تنها با مديريت ليبرال دموكراسي قابل فهم، تحليل و برنامه ريزي است و تا آنجا پيش رفته اند كه گويي پس از فروپاشي كمونيست، جهان به فرجام تحول خويش رسيده و مكتب خاتم ظهور نموده و انسان توانسته با مبارزه اي طاقت فرسا با ايدئولوژي ها به مكتبي تحت عنوان ليبرال دموكراسي دست يابد!!! به مكتبي كه مي تواند به تمامي نيازهاي انسان، وراي نژاد، قوميّت، دين و... پاسخ مثبت دهد و به تعبير فرانسيس فوكوياما انسان به پايان تاريخ پرفراز و نشيب خود رسيده و ليبرال دموكراسي به مثابه دستاورد اين سفر طولاني، سرمايه جاوداني او خواهد بود، سرمايه اي كه به اعتقاد وي هرگز انجام و پاياني براي آن متصور نيست و...
حال اي عزيز اندكي در آنچه مديريت و حاكميت ليبرال دموكراسي به دنبال تبيين و تثبيت آن است تأمل و تفكر نما، ببين آيا اين همان اعتقادي است كه
ص: 163
بشريت از ابتداي خلقت تا كنون به دنبال آن بوده است؟ آيا به حق مديريت حاكم بر مكتب ليبرال دموكراسي توان اين را دارد كه پرچم جهاني شدن را به دست و با نظم نوين جهاني جامعه بشري را به سر منزل مقصود برساند؟ آيا واقعأ انسان به پايان تاريخ پرفراز و نشيب خود رسيده است و دستاورد اين سفر طولاني دست يابي به ليبرال دموكراسي است؟ آيا حقيقتأ ليبرال دموكراسي، سرمايه جاوداني بشر مي باشد و هرگز انجام و پاياني براي آن متصور نيست؟ آيا دين آخرالزمان كه بر طرف کننده همه نيازهاي اصيل انسانی است مكتب ليبرال دموكراسي است؟ آيا دين حاكم و پيامبر موعود و عدالت گستري كه همه اديان در گذشته بشارت و نويد آن را داده اند مديريت و مكتب ليبرال دموكراسي مي باشد؟بنا بر این...
خوش دارم،غرب وهمان شیطان پر مکر و بلا *** در جهان رسوا شود ،با قدرت و اذن خدا
خوش دارم،مستکبر ظالم و پست و پر خطا *** در عیان خوار و ذلیل،چون که بوده ، ضدّ خدا
خوش دارم، ولیّ حق فرمانده کل قوا *** در غیاب یار شود حجّت بر ، خلق خدا
پاسخ سؤالات مذكور كاملأ براي اهل عقل و خرد مشخص است و فرياد خاموش درون اگر به آن خوب گوش فراداده شود چيز ديگري را فرياد مي كند. به خاطر همین امر است که همان كساني كه از آمريكا و ليبرال دموكراسي دفاع
ص: 164
مي كنند به هر وسیله ای متوسل میشوند تا برای ماندگاري اعتقادات خود به دنبال الگوي ديني دادن به ليبرال دموكراسي باشندو...
آري بشريت بايد بپذيرد كه حكومت جهاني به رهبري و مديريت رحماني روزي از شرق تا غرب عالم را در سيطره عدل الهي و وعده خداوندي قرار خواهد داد و جهان را پر از عدل و آرامش خواهد كرد و زمينه سعادت دنيا و آخرت را براي آحاد بشر فراهم خواهد نمود.
مي شود روزي كه افكار جهان *** بهر حق آماده گردد از نهان
تا كه آيد آن امام عدل و داد *** با ظهور خود كند عدل را عيان
با همان داد ظهور انس وجان
به خاطر اينكه موضوع بهتر مشخص شود جا دارد براي لحظاتي به دور از هرگونه تعصب و وسواس در عصر حاضر پيرامون سؤالات زير كه فرياد خاموش درون به دنبال پاسخ آنها مي باشد به تفكر و تأمل بنشيني؟
آيا انسان معاصر در آستانه ورود به هزاره سوم ميلادي به مديريت رحماني و مباني فكري وارزشي آن براي رفع مشكلات روحي و رواني خود نياز ندارد؟! آيا با فتح كردن قله هاي بلند دانش تجربي در دنياي به ظاهر متجدد، ديگر نياز به مديريت الهي براي بر طرف كردن موانع شناختي و معرفتي بشر نمي باشد؟! آيا
ص: 165
ديگر مديريت ها در جامعه جهاني توان اين را دارند كه در سايه پيشرفت هاي شگفت انگيز علمي و بهره گيري از خرد جمعي مشكلات و مباحث اخلاقي و اجتماعي بشر را حل و فصل نمائيد؟! آيا واقعأ بحرانهاي روحي، رواني و نيز شناختي، معرفتي و همچنين اخلاقي، اجتماعي و حتي علمي و فناوري مي تواند با سرپنچه تدبير مديريتهاي بشري مرتفع گردد؟!در پاسخ به سوالات مزبور همین قدر باید گفت که:
اي رکن زمين وآسمان، ادرکني *** اي مهر تو اندر تن و جان، ادرکني
با بار گناه و شرم بسيار، چه گويم *** اي حجّت حق در دو جهان، ادرکني
شايد دستاورد هاي حيرت انگيز علوم، صنعت و فناوري مدرن، انسان را به اشتباه بيندازد، چرا كه در يك نگاه سطحي بر پوسته ظاهري زندگي و مظاهرسحرآميز مدنيت نوين، براي پرسشهاي مزبور جواب مثبت را در ذهن تداعي مي نمايد و مدعي مي شود كه مديريت فقهي همانند كيهان شناسي بطلميوسي به فرهنگ و تاريخ گذشته بشر مربوط بوده و تاريخ مصرف آن گذاشته است!
اما اگر با ديدي ژرف تر، جامع تر و دقيق تر، و ضعيت جهان و انسان متمدن امروزي و همچنين چالشها و بحرانهاي فرا روي فرد و جامعه مورد كنكاش و بررسي موشكافانه قرار گيرد؛ وجدان فعال بشري و ذهن خلاق آدمي فرياد خاموشش اين است كه چالشها و بحرانهاي مورد نظر را تنها با سر پنجه تدبير
ص: 166
مديريت الهي و فقهي مي توان حل نمود.بنابر این اگر سروری بر عالم را طالبیم و مایلیم که بر همه بحرانهای روحی روانی فائق آییم باید اعتراف کنیم که:
بي شوق نبي(ص)، ساقي کوثر نتوان شد *** بي آل علي(ع)، ناجي پيکر نتوان شد
فرياد درون، گر چه به دنبال ولي است *** بي عشق ولي، نامي و سرور نتوان شد
آري اي عزيز: انسان مادي، اگر چه منكر كار آمدي مديريت فقهي به زبان قال مي باشد. اما زبان حال وي اگر خوب گوش دهي چيزي غير از اين است چرا كه اگر خوب دقت كني و خيلي ظريف به فرياد بي صداي آن توجه فرمايي،متوجه خواهي شد كه اذعان مي نمايد: عوامل متعددي، از جمله حاكميت ليبراليسم و سيطره مديريت فردگرايي، علي رقم پاره اي تحولات مثبت، جهاني آكنده ازچالشها و بحران ها كشنده روحي، رواني و مشكلات تنش زای عميق و گسترده اجتماعي را براي فرد و جامعه به ارمغان آورده به صورتي كه زمينه هاي رسيدن به سعادت واقعي و آرامش حقيقي را از انسان سلب نموده است.آری..
خوش دارم،که انتظار شود درون ما به پا *** وارث زمین شویم احیا کنیم ،حکم خدا
خوش دارم،مهدی ی موعود با پیام انبیّا *** در جهان ظاهر و حاکم بکند ، دین خدا
ص: 167
ولايت را نظر بر آخرين است *** زغيبت تا ظهورش جانشين است
برخی این شبه را وارد می کنند که ولایت و مدیریت فقهی از طرفی یک مسئله فقهی مستحدث در میان فقها بوده و مشمولیت عام ندارد و بیان می کنند که برای اولین بار ملااحمد نراقی در حدود یک قرن و نیم پیش آنرا مطرح نموده است و از طرفی؛ دلایلی به صورت متقن و محکم برای اثبات آن وجود نداشته و تنها اندکی از فقهای معاصر آن را قبول کرده اند.
حال آیا واقعاً ولایت فقیه یک مسئله مستحدث است؟! آیا از عمر آن بیش از یک قرن و نیم نمی گذرد؟ آیا دلایل محکم برای اثبات آن وجود ندارد؟! آیا فقط اندکی از فقها و علما آنهم فقها و علمای معاصر آن را پذیرفته اند؟!اگر اندکی با تأمل پیرامون سوالات مزبور و شبهه مورد نظر در گذشته تاریخ غور و تفحص نمایی به این نتیجه و قضاوت خواهی رسید که اعتقاد به ولایت و مدیریت فقهی نه تنها یک مسئله مستحدث و جدید نبوده، بلکه از صدراسلام تا به امروز، همواره مورد بحث، ادّعا و اثبات قریب به اتفاق همه بزرگان فقه و فقاهت بوده و حتی برخی از عزیزان بزرگوار که فرصت مناسبی به دست آورده اند بی درنگ برای به اجرا در آوردن و پیاده نمودن آن اقدام نموده اند.
آری، اگر به احادیث و روایات، مخصوصا" نهج البلاغه مراجعه شود هر انسان منصفی متوجه خواهد شد که مسئله امامت، سیاست، ولایت و مدیریت
ص: 168
الهی، نه تنها یک مسئله فقهی، بلکه مسئله ای کلامی، اصولی، عقلی و قابل استدلال و اثبات بوده و هیچ گونه شک و تردیدی نسبت به آن وجود ندارد.
بله ای عزیز، اندیشمندان سیاسی اسلام در قرون اولیه به تبعیت از ائمه معصومین(ع) به دنبال بحث امامت، بحث اثباتی ولایت نواب عام (فقها) را مطرح و این بحث را از جمله مباحث کلامی دانسته که باید با ادله محکم نسبت به آن ایمان و اعتقاد پیدا شود، به گونه ای که معتقد هستند پذیرش آن به صورت حتم و یقین باید توأم با تحقیق، معرفت و شناخت باشد.
به صورتی که به پیروی از اندیشمندان مزبور، فلاسفه بزرگی همانند فارابی(260-339 ه-.ق) در مدینه فاضله خود، ابوعلی سینا(370-428 ه-.ق) در کتاب شفا و... مبحث امامت، ولایت و مدیریت فقهی را به عنوان یک بحث عقلی و اصولی پذیرفته و در نوشته های خود به اثبات آن پرداخته اند. یا شیخمفید (416 ه-.ق) در مطالبی که از اصول نظریه ولایت فقیه آورده، آشکارا حکومت و مدیریت بر جامعه را از سلاطین عرفی نفی نموده و آن را حق فقهای جامع الشرایط می داند. آری ای عزیز بزرگوار بر اساس تصريح برخي از فقهاي بزرگ شيعه ، اصل ولايت فقيه ، مورد اتفاق يا حداقل از نظرات مشهور بين فقيهان شيعه است. ابن ادريس حلي از فقهاي بزرگ قرن ششم هجري نيز مي نويسد : "ائمه همه ي اختيارات خود را به فقهاي شيعه واگذار كرده اند."(1)
امام
ص: 169
خميني (ره) نيز در اين زمينه مي فرمايد : " موضوع ولايت فقيه ، چيز تازه اي نيست كه ما آورده باشيم ؛ بلكه اين از اول مورد بحث بوده است. حكم ميرزاي شيرازي در حرمت تنباكو ، چون حكم حكومتي بود ... همه ي علما تبعيت كردند ... مرحوم كاشف الغطاء بسياري از اين مطالب را فرموده اند ... مرحوم نراقي همه ي شئون رسول الله را براي فقها ثابت مي دانند. آقاي نائيني نيز مي فرمايند : اين مطلب از مقبوله ي عمر بن حنظله استفاده مي شود ... اين مسأله تازگي ندارد."(1)
حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه فرموده است : " ولايت فقيه و رهبري جامعه و اداره كردن شئون اجتماعي در هر عصر و زمان از اركان مذهب حقه ي اثني عشري است و ريشه در اصل امامت دارد. پس اگر كسي از راه دليل خلاف آن را معتقد شود ، معذور است ؛ ولي در عين حالبراي او جايز نيست كه تفرقه و اختلاف ايجاد كند."(2) البته به خاطر اختصار از ذکر دیدگاههای سایر بزرگان مورد نظردر اینجا صرفه نظر می شود.امّا به صورت کلّی در همین حد باید گفت که:
بحث مولایم عجب جانانه بود *** قلب تاریخ پر ز داد و ناله بود
با همان فقهی که در کاشانه بود *** حکم مولا را به مولا داده بود
ص: 170
البته در خصوص سیر تاریخی نظریه ولایت و مدیریت فقهی باید به نقش زمان و مکان در نوع موضعگیری های فقها توجه ویژه داشت، چراکه اندیشه پردازان در همه حوزه های اندیشه در طول تاریخ، بنابر شرایط موجود به نظریه پردازی و اعلام نظر پرداخته اند. لذا فقهایی مانند محقق ثانی، کاشف الغطاء، نراقی، میرزای قمی، شیخ فضل ا... نوری و بویژه حضرت امام خمینی(ره) چون درگیر مسائل سیاسی بوده اند پیرامون نظام سیاسی و مدیریتی با صراحت سخن گفته اند ولی فقهایی همانند شیخ انصاری، شیخ طوسی، آیت ا... بروجردی و... چون درگیری ی مستقیم با مسائل سیاسی نداشته اند کمتر در مورد نظام سیاسی صحبت نموده اند و این بدین معنا نیست که آنها با ولایت فقیه و مدیریت رحمانی مخالف بوده اند بلکه این یک اصل مسلم تاریخی است که صدوراندیشه سیاسی رابطه مستقیم با درگیری اندیشه ورزان با مسائل سیاسی و اجتماعی دارد.بنا بر این:
سياست جزئي از، دين مبين است *** سياست فارق از، مکر زمين است
سياست بر حکومت، چون نگين است *** سياست با ديانت، دان عجين است
مع الوصف اگر علما و فقهایی در خصوص ولایت و مدیریت فقهی بنابرشرایط زمان خود و عدم وجود بستر مناسب اعلام نظر نکرده اندیابصورت
ص: 171
مستقیم وارد مسائل سیاسی نشده اند؛ نباید اینگونه برداشت و استنباط شود که آنها مخالف حاکمیت مدیریت فقهی در زمان غیبت معصوم(ع) بوده اند.
براي شروع بحث ذكر كلام يكي از محققين درباره ي اين اشكال و شبهه خالي از لطف نيست. ايشان مي نويسند:" بر اساس تصريح برخي از فقهاي بزرگ شيعه ، اصل ولايت فقيه ، مورد اتفاق يا حداقل از نظرات مشهور بين فقيهان شيعه است" و اما در خصوص این شبهه اگر چه در شبهه قبل یعنی پیشینه تاریخی ولایت فقیه هم مطالبی مطرح شد ولی در اینجا باید گفت: اولا : بر فرض كه اين حرف صحيح باشد و عده اي از علما در طول دوران غيبت با اين مسأله مخالفت كرده باشند اين مسأله چيز جديدي نخواهد بود و بقول حضرت آيت الله جوادي آملي : «در دين ، غير از ضروريات اوليه و برخي از نظريات كهبا فاصله اندك ، به ضروريات منتهي مي شوند ، بسياري از مسائل نظري مورد اختلاف است. حتي در مبطلات و مصححات نماز ، شرايط و موانع نماز ، شرايط و موانع صحت صوم كه امر روشني در اسلام است ، باز مي بينيم كه در ميان صاحب نظران اختلاف وجود دارد و چنين اختلافي بسيار طبيعي است ... در هر صورت ، تاريخ بشر و علوم بشري نشان داده است كه در مسائل پيچيده ي نظري ، همگان توافق نداشته و ندارند و سير تكاملي دارد. ليكن در جريان ولايت فقيه اگر به روح حاكم بر متون فقهي از يك سو و تفكر ناب فقيهان اسلام
ص: 172
از سوي ديگر نگاه شود و از اين منظر مورد بررسي قرار گيرد ، اختلاف بسيار كم خواهد شد.» (1)
اما بحث بر سر اين است كه آيا اين دليل توجيه خوبي براي مخالفت با اين مسأله است ؟ شما به هر مسأله ي فقهي كه نگاه كنيد در طول تاريخ فقاهت ممكن است مخالفيني براي آن پيدا كنيد ، اما آيا با اين بهانه مي توان احكام را زير پا گذاشت ؟ اگر اين حرف پذيرفته شود معنايش چيزي جز تعطيل دين نخواهد بود. مثلا امروز مرجع تقليد من مي گويد «فلان چيز» واجب است. من به كتب فقهي اي كه در طول دوره ي غيبت امام عصر عليه السلام نوشته شده رجوع مي كنم و چند فقيه را پيدا مي كنم كه با اين مسأله مخالفند و به بهانه ي مخالفت اين چند فقيه امر مرجعم را زير پا مي گذارم ! مجددا مرجع تقليدم ميگويد «بهمان چيز» واجب است و من باز هم به بهانه ي مخالفت فلان فقيه و به صرف اين ادعا كه « اين مسأله اجماعي نيست » با آن مخالفت مي كنم ! آيا چيزي از دين باقي مي ماند مگر همان عده ي احكام قليل كه در كلام آيت الله جوادي با عنوان « ضروريات و نظريات منتهي به ضروريات » از آنها ياد شد ؟! و آيا اصولا من انسان متديني هستم يا يك انسان هوس باز كه بجاي اطاعت از دستورات به دنبال توجيهي براي فرار از اجراي احكام است ؟!
ص: 173
و از سويي ديگر اصولا براي عمل به احكام نيازي به اجماع نداريم. نكته ي جالب اينكه بسياري از فقها در طول تاريخ بوده اند كه اصلا اجماع را هم حجت نمي دانند لذا اگر اين استدلال را بپذيريم بايد خود اجماع هم حجت نباشد چون خود حجيت اجماع هم مسأله اي اختلافي است !!!
ثانيا : اين ادعا كه : « در مورد ولایت فقیه بین علما “ اجماع ” نیست.» اساسا ادعاي باطلي است. و تا كنون چندين جلد كتاب از سوي محققين حوزه و دانشگاه در ابطال اين حرف باطل به نگارش در آمده است كه به عنوان نمونه كتاب « ولايت فقيه در انديشه فقيهان » (1)
و یا كتاب « پيشينه ها و مباني ولايت فقيه نزد علماي شيعه »(2) و.... را مي توان نام برد. لذا بحث ها و اختلاف هايي نيزكه در اين باره جريان دارد تنها به نحوه ي استدلال بر اين مسأله و در موارد قليلي به تعيين حدود و ثغور آن برمي گردد نه اصل مسأله. آيت الله جوادي آیت ا...آملي در اين باره مي نويسند : « ما فقيهي نداريم كه به صورت مطلق ، ولايت را براي فقيه قبول نداشته باشد.(3) صاحب جواهر ( متوفاي 1266 ه- ) مي فرمايد : " كسي كه در ولايت فقيه وسوسه كند ، طعم فقه را نچشيده است و معنا و
ص: 174
رمز كلمات معصومين عليهم السلام را نفهميده است."(1) مرحوم نراقي از علماي قرن سيزدهم ( 1245 ه- ) مي نويسد: " ولايت فقيه في الجمله بين شيعيان اجماعي است و هيچ يك از فقها في الجمله در ولايت فقيه اشكال نكرده است."(2)
آيت الله خوئي نيز در اين باره كه فقيه علاوه بر مسئوليت افتاء و قضاوت ، مسئوليت اجراي احكام انتظامي اسلام را نيز كه از وظايف معصومين است بعهده دارد ، مي نويسد : « به دو دليل ، فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت مي تواند مجري احكام انتظامي اسلامي باشد :
اولا : اجراي احكام انتظامي در راستاي مصلحت عمومي تشريع گرديده تا جلو فساد گرفته شود و ظلم و ستم ، تجاوز و تعدّي ، فحشا و فجور و هرگونه تبهكاري و سركشي در جامعه ريشه كن شود. و اين نمي تواند مخصوص يكدوره ي از زمان ( زمان حضور ) بوده باشد ، زيرا وجود مصلحت ياد شده در هر زماني ، ايجاب مي كند كه احكام مربوطه همچنان ادامه داشته باشد. و حضور معصوم ، در اين مصلحت كه در راستاي تأمين سعادت و سلامت زندگي جامعه در نظر گرفته شده ، مدخليتي ندارد.
ثانيا : از نظر فني ( مصطلحات علم اصول ) دلائل احكام انتظامي اسلام ، اطلاق دارد ( اطلاق ازماني و احوالي ) و نمي توان آن را مقيد به زمان خاص يا حالت
ص: 175
خاصي دانست و همين اطلاق ، چنين اقتضا دارد كه در امتداد زمان نيز اين احكام اجرا شود.
ولي اين كه مخاطب به اين تكليف كيست ... در توقيع شريف آمده است : در پيش آمدها و رخدادها به فقيهاني كه با گفتار ما آشنايي كامل دارند مراجعه كنيد كه آنان حجت ما بر شمايند ، همانگونه كه من حجت خدايم. در روايت حفص بن غياث نيز آمده است : « إقامة الحدود ، إلي مَن إليه الحكم » اين روايت ، به ضميمه ي رواياتي كه صدور حكم در عصر غيبت را شايسته ي فقهاي جامع الشرايط مي داند ، به خوبي دلالت دارد كه اجراي احكام انتظامي در دوران غيبت بر عهده ي فقهاي شايسته است.»(1)بنابراين عمده ي اختلاف ها در حدود و ثغور آن و چگونگي اثبات آن مي باشد. البته به خاطر اختصار از ذکر دیدگاههای سایر بزرگان مورد نظردر اینجا صرفه نظر می شود. آری ای عزیز بزرگوار:
بحث اجماع در ولا احصایی است *** فقه شیعی بی گمان دانایی است
طبق اسنادی که از مولایی است *** حکم مولا در ولا اجماعی است
اصولا اگر ولايت فقيه را نپذيريم چه راهي براي اجراي احكام اسلامي در جامعه باقي خواهد ماند ؟! و لذا همان دليلي كه حضور امام را بعد از پيامبر لازم
ص: 176
مي داند به همان دليل در غيبت امام نيز، به ولي فقيه نياز خواهيم داشت. به قول امام راحل: دليلي كه بر ضرورت امامت اقامه مي گردد ، عينا بر ضرورت تداوم ولايت در عصر غيبت دلالت دارد. و آن لزوم بر پا داشتن نظام و مسؤوليت اجراي عدالت اجتماعي است.» (1)
ولایت ز رحمت،سراسر شکوفایی است
حکومت به حکمت، تماما" تماشایی استبرخی این شبه یا سوال را مطرح می کنند که ولايت فقيه، براي مسلمانان براساس قرآن و سنت قابل توجيه است، زيرا مسلمانان به حکم وظيفه شرعي، خود را به اطاعت از ولي فقيه جامع شرايط ملزم مي دانند، چرا که به اعتقاد آن ها حکومت از آن خدا است؛ و بايد از سوي او تعيين گردد، و مساله ولايت فقيه در اين راستا قابل قبول است، ولي اين استدلال
براي دیگر فرق و غير مسلمانان، چگونه قابل توجيه مي باشد؟ !
ای عزیز بزرگوار، همان طورکه می دانی تحقق ولايت فقيه در عين آن که يک مساله الهي و انتصابي است، مي تواند با پشتيباني اکثريت قاطع مردم، با دموکراسي به يک نقطه مشترک برسد،آری ای عزیز، با توجه به اين مطلب موارد زیر قابل طرح میباشد:
ص: 177
1- همان گونه که اقليت هاي مذهبي در کشورهاي غيراسلامي تابع اکثريت هستند، و همان را معيار رهبري و اطاعت مي دانند، در مدیریت رحمانی نيز آن ها بر همين اساس می توانند عمل کنند.
2- ولي فقيه يک رهبر آگاه، عادل و باتقوايي است که داراي مديريت در سطح بالا است، او به قوانين همزيستي مسالمت آميز اسلام با اقليت ها، آگاهي کامل دارد و مي تواند روابط و همآهنگي حسنه اي بين جامعه و دستورها، با زندگي آن ها برقرار سازد، در اين صورت آن ها نيز همانند ساير مردم مسلمان، از همه حقوق و مزايا مربوط برخوردار خواهند شد، لذا با توجه به وظايف وويژگي هاي ولي فقيه، وصول به اهداف و امتيازات زندگي براي آن ها مطمئن تر، سالم تر و خردمندانه تر خوهد بود.
چرا که ای عزیز بزرگوار، در اسلام، عدالت قانونى عام است كه تمامى افراد را، بدون استثنا، شامل مى شود، به گفته ى حضرت امير(ع): العدل سائس عام(1)
حقوق مدنى متعلّق به تمامى شهروندان است و دولت موظّف به تأمين آنهاست. پيامبر اكرم(ص)مى فرمايند: مردمْ عيال خداوندند و محبوب ترين انسان ها، نزد خدا، كسى است كه به عيال خدا سود برساند. (2)
اگر در اروپا، پارلمان انگليس در سال 1648 م. قانونى تصويب كرد، كه مخالفان اعتقاد به تثليث را به اعدام محكوم كرد و در مقابل، در سال 1688 م. با تغيير
ص: 178
مذهب رسمى به پروتستان، مقرّر شد كه هيچ مسيحى كاتوليكى حق ندارد، در قلمرو حكومت انگليس به مراسم مذهبى خود عمل كند،(1) امّا در نظام ولايت فقيه، نه تنها ساير فِرَق مسلمان، نظير اهل سنّت، كاملا در مراسم مذهبى خود آزادند، بلكه اقليّت هاى دينى هم، از حقوق و آزادى هاى كامل برخوردار بوده، مثل ساير افراد، از سرمايه ى كار و اموال آنها حمايت مى شود و دولت بايد امنيّت آنها را تأمين نمايد; در مجلس نماينده دارند; در انتخابات شركتمى كنند و رأيى هم ارزش و هم سنگ با رأى رهبر جامعه ى اسلامى خواهند داشت. آنان حتى اگر مرتكب محرمات اسلامى شوند، كه از نظر خودشان جايز باشد، تا زمانى كه تظاهر نكنند، مورد اعتراض و تعرّض نخواهند بود. حضرت على(ع)در فرمان به مالك اشتر مى فرمايد: رحمت بر رعيت را در قلب خود قرار ده... زيرا آنان دو گروه اند يا برادر دينى تو و يا هم نوعان تو مى باشند.(2)
الگوى واقعى و نسخه ى اصلى نظام سياسى اسلام، كه هر دولت اسلامى بايد خود را با آن محك بزند و ميزان و معيار اسلاميت نظام قرار مى گيرد، حكومت پيامبر اكرم(ص)و اميرالمؤمنين(ع)است كه در آن وقتى به گوش حاكم اسلام
ص: 179
مى رسد كه دشمن، خلخال از پاى يك زن ذمى درآورده است، چنان عواطفش جريحه دار مى شود كه مى گويد: اگر انسان از تأثّر بميرد، قابل سرزنش نيست.(1)
آری در جامعه ى ولايى، هيچ كس حقّ تجاوز از قانون و تعدّى به حقوق ديگران را ندارد و تمام شهروندان، حتّى كافران ذمّى كه زير پوشش نظام اسلامى قرار مى گيرند، از حقوق قانونى خود برخوردارند و كسى كه حريم آنها را محترم نشمرد، از عدالت ساقط مى شود، به طورى كه نه تنها لياقت و شايستگى ولايت و زمام دارى را از دست خواهد داد، بلكه شايستگى مناصب پايين ترى، مثل امامت جماعت و اقامه ى شهادت در دادگاه نيز از او سلب خواهد شد.در هر حال ای عزیز بزرگوار، مدیریت فقهي که مجري احکام الهی است، به تبعیت از معصومین(ع) با غير مسلمانان غير محارب، رفتار مسالمت آميز دارد، و به آنان همانندمسلمانان به يک نظر مي نگرد و آنها را از حقوق الهي و انسانی برخوردار مي نمايد. چرا که:
در محور فقه صفای جان را بیند *** در بین فرق وحدت و سان را بیند
چون نفس بشر عزيز بود در بر او *** در اوج ادب حرمت جان را بیند
ص: 180
بنابراين، با عنایت به ويژگي هاي يک رهبر صالح، نظريه ولايت فقيه نه تنها براي آن ها قابل توجيه است، بلکه پذيرش آن براي آن ها آسان و شفاف خواهد شد.
ای وای اگر روح و روان، ناطق گفتار نبود *** ای وای اگر جان و دلم، مرکز انوار نبود
يکي از شبهات اين است که وليّ فقيه وكيل مردم است.یعنی از طرف مردم نيابت پیدا می کند تا آن چه را موکلانش (مردم) خواستند انجام دهد، بنابراين، اصل و اساس حکومت، مردم هستند، هر گاه مردم وکالت خود را نفی کنند، ديگر وکيل حق ندارد از سوي آن ها حکومت کند؟!هرچند جواب این شبه به نوعی در شبهات دوره ای بودن و مشروعیت؛ قبلا گفته شده است ولی به بیانی دیگر باید گفت، حکومت اسلامي با محوریت خدا تشکیل می گردد؛ يعني حکومت از آن خداوند است، که آن را به پيامبر (ص) و امامان (ع) داده و آنان نيز در غيبت خود، آن را به ولي فقيه واگذار کرده اند، به عبارت ديگر فقيه جامع الشرايط را براي اداره حکومت معرفی نموده اند، و مردم را به اطاعت از او فرا خوانده اند و می فرمایند:« هر کس از فقها که بر هوس هاي نفساني خود مسلط باشد، نگهبان دين بوده و بر روي هوس ها پا نهد، و مطيع فرمان مولايش «خدا» باشد، بر مردم واجب است که از او پيروي کنند»
ص: 181
و يا اين که امام صادق (ع) در مورد فقيه جامع شرايط می فرماید:« همانا من او را حاکم و رهبر شما قرار دادم»
بنابراين ای عزیز، اصل ولايت فقيه، انتصابي است، آن چه را که مردم حق دارند اين است که آنها توسط خبرگان مورد اطمينان خود، در ميان فقهاء، آن فقيهي را که از جهات گوناگون شايسته مقام ولايت است، بشناسند، و مصداق بارز ولايت را پيدا کنند و برگزينند و از او اطاعت نمايند، اين گزينش، وکالت نيست، بلکه پيدا کردن مصداق و شناسايي آن فرد شايسته اي است که مطابق معيارها و ضوابط از سوي خدا معرفی شده است.
توضيح بيش تر اين که؛ ولي فقيه به جاي پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) نشسته است، اين گونه ولايت هرگز از سنخ وکالت و نظارت نمي باشد، بلکه بسيار بالاتر و والاتر از آن است. در اینجا ولايت فقيه به معني نيابت از اماممعصوم (ع) است، نه نيابت از مردم؛ و حاکميت در مدیریت فقهی به معني سلطه مشروع سياسي و اجتماعي است، در حالي که وکيل، داراي چنين سلطه اي نيست و سلطه موکل (آن کس که او را وکيل قرار داده) بيش تر است. بنابر این ای عزیز:
با وکالت کی رود مولای ما *** راه معصوم و کند حق را ادا
خوش بر آن بادا که با اذن خدا *** مجریّ حق است و مشروع در ولا
ص: 182
و نيز بايد توجه داشت که وکالت عقد جايز و قابل فسخ است، اگر رهبر وکيل مردم باشد، آنها مي توانند او را عزل و نصب نمايند، در صورتي که عزل و نصب حاکم و رهبر در مدیریت فقهی، از جانب خدا وند می باشد.
به بیانی دیگر ولایت فقیه مطمئنا وکالتی نمی باشد به دلیل اینکه؛ اولا: هدف از به وجود آوردن اقتدار ملی و سیاسی در یک جامعه است. ولی از آن جاکه وکالت عقد جایز است، مردم می توانند وکیل خویش را عزل و برکنار کرده، و همچنین اگر رهبري آنها را ملزم به دستورالعمل نموده و اطاعت ننمایند، پس به طور طبیعی هرگز حاکمیت و اقتدار که لازمه ي رهبري است محقق نخواهد شد.
ثانیا: با وجود نص صریح اطیعوالله و اطیعوالرسول اولوالأمر، النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم و... شبهه وکالتی بودن ولایت فقیه رد می شود.ثالثا: بسیاري از امور در شریعت وجود دارد که از اختیار مردم خارج و در حوزه ي ولایت فقهاء است و هرگز انتخاب، نقشی در این امور ندارد.مثل تصرف در انفال و خمس، تصمیم براي جنگ یا صلح و نظایر این ها ...، پس طرح انتخاب عملا موضوعیت خودش را از دست می دهد(1) .
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، اینکه برخی حاکمیت فقیه جامع الشرایط را از باب "وکالت" معرفی می کنند و استعمال ولایت بر این نوع از حاکمیت را
ص: 183
نمی پذیرند؟ باید بدانند که این دیدگاه که از عدم دقت در مفاهیم سیاسی از جمله حکومت و حاکمیت و نیز مفاهیم فقهی از جمله وکالت نشأت گرفته است نیز باطل می باشد. زیرا میان حاکمیت و سرپرستی و ریاست رابطة منطقی و محکمی برقرار است. این معنای از حکومت به هیچوجه با مفهوم "وکالت" که اطاعت پذیری وکیل از موکل در آن درج شده است سازگاری ندارد. بنابر این وکالت در ارکان دولت خصوصاً در عنصر حاکمیت جایگاهی ندارد.
آری، در بينش اسلام، مبناي مشروعيت حکومت اسلامي و مدیریت رحمانی در تمام سلسله مراتب حاکمیت، اذن و اجازه خدا است، او است که انشاي حکومت نموده است، و مردم نيز بايد در شناسايي مصداق بارز ولايت فقيه در ميان فقيهان، و گزينش او دخالت کنند.
حکم و مرجع و مولا، نکته های رحمانی است *** در مسیر مولایم، نقطه های روحانی است
برخی این شبهه یا سؤال را مطرح می کنند که در صورت تعدد مراجع، ولايت يک نفر از آن ها را چگونه توجيه کنيم؟ و هر گاه فرضا يکي را اعلم دانستيم، ولايت غير او را چگونه بپذيريم؟ !
در جواب باید گفت بر طبق نظريه مشهور ولايت فقيه، ولايت عام از آن هر يك از فقهاي جامع الشرايط مي باشد و اختصاص به يكي از آنها ندارد ولي هر گاه بين فقهاي جامع الشرايط تزاحم وجود داشته باشد ديگر نمي توان قايل به
ص: 184
جواز اعمال ولايت براي همه آنها شد زيرا منجر به بر هم خوردن نظم و پيدايش هرج و مرج مي شود و اين نقض غرض است (يكي از فوايد اصل ولايت، برقراري نظم است)
از طرفي جامعه را بدون حاكم نمي توان رها كرد پس ناگزير فقط يكي از فقهاي جامع الشرايط توسط خبرگان رهبري معرفي و اعمال ولايت مي نمايد. اين مسأله موجب سلب ولايت از ديگر فقهاي واجد شرايط نمي گردد و اعمال ولايت آنان مشروط به تحقق دو شرط است:
0 اعمال ولايت بايد در اموري جزئي باشد كه فقيه معرفي شده توسط خبرگان، متصدي آنها نشده باشد.
0 اعمال ولايت در امور فوق بايد به گونه اي باشد كه با ولايت رهبر معرفي شده تزاحمي نداشته باشد.مع الوصف ای عزیز بزرگوار، تعدد مراجع در احکام فردي موجب هيچ گونه مشکلي نخواهد شد، هر کس از مرجع خود تقليد مي کند و وظيفه اش را انجام مي دهد، ولي در احکام اجتماعي و سياسي، روشن است که نمي توان از چند مرجع تقليد کرد، زيرا موجب هرج و مرج خواهد شد، بنابراين به حکم عقل و ذوق فطري و استفاده از آيات و روايات، بايد در مسايل حکومتي در ميان فقهاي واجد شرايط تقليد، حتی اگر یکی از مراجع ، اعلم از ولی فقیه باشد به فقيهي مراجعه شود که در مسايل اجتماعي و سياسي و تدبير امور با توجه به مصالح جامعه و مردم، اعلم باشد، گر چه در احکام فردي داراي چنين مقامي نباشد.
ص: 185
توضیح بیشتر اینکه حضرت امیر المومنین (ع) می فرمایند: ای مردم ! بدانید که سزاوارترین مردم به امر حکومت و ولایت ، کسی است که قوی تر باشد در این کار و آگاه تر باشد به امر خداوند و...(1) مع الوصف ای عزیز بزرگوار، فقیه اعلم بر دیگر فقیهان مقدم است و اوست که از سوی امامان معصوم برای ولایت و حکومت منصوب شده است. مقصود از اعلم در اینجا ، تنها اعلم در احکام فقهی نیست ،بلکه مقصود (( اعلم بهذا الامر)) است. اعلم بهذا الامر یعنی کسی که علاوه برداشتن فقاهت وعدالت و تقوا، مدیر و مدبرتر باشد و به اوضاع کشور و جهان آگاهی کامل داشته باشد .دشمنان اسلام و طرفندهای آنان را بشناسد و به وقت مناسب بتواند تصمیم گیری لازم را داشته باشد .کسی کهمدرس خوب و مصنف و مؤلف توانایی است ولی از سیاست آگاهی ندارد و اعلم در کشورداری نیست ، اگر چه در فقه عبادی و معاملی اعلم نیز باشد، نمی تواند رهبری نظام اسلامی را به دست بگیرد ؛ زیرا اعلم در فقه هست نه اعلم بهذا الامر. اگر چنین فقیهی رهبر شود ، اگر چه اعلم و متقی باشد ، ممکن است بیگانگان تهاجم کنند و او نتواند از میهن اسلامی دفاع کند . غرض آنکه ، در صورت تزاحم بین اوصاف رهبری، اگر کسی سیاستمدار کامل اسلامی بود و در این جهت از دیگر فقیهان اعلم بود ، بر آنان تقدم دارد؛ زیرا اساس حکومت اسلامی همان فقه سیاسی و هوش سیاستمداری است . (2)
ص: 186
حضرت امام خمینی در این مورد فرمودند : اگر یک فرد، اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد، و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد نا صالح تشخیص دهد و به طور کلی ، در زمینه اجتماعی و سیاسی ، فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست ، و نمی تواند زمام امور جامعه را به دست بگیرد.(1)
در هر حال وقتي که خبرگان عادل و برگزيده با اکثريت آراي خود در مورد يکي از فقها چنين تشخيص دادند که در مسايل کشورداري و سياست و تدبير، بهتر از ديگران است و او را شايسته تر براي احراز مقام عظماي ولايت دانستند،ديگر حجت بر ما تمام است، و با مراجعه به او در احکام حکومتي و سياسي و اجتماعي، هيچ گونه اشکالي پيش نخواهد آمد. زيرا حوزه عمل کرد اين دو مقام از هم جداست، گرچه اجتماع مرجعيت و ولايت در يک شخص از جهاتي بهتر است.در هر حال ای عزیز:
ما بی خبران را خبر از مرجع دین نیست *** در راه مراجع که هوسها به یقین نیست
در حکم ولی، دان که همه تابع مولاند *** چون حکم ولی زاده افکار زمین نیست
ص: 187
بنابر این، بین تعدد مراجع و مدیریت فقهی در عرصه عمل هيچ تصادم و تضادي ایجاد نخواهد شد، زيرا همه
حتي مراجع، ملزم هستند که در احکام حکومتي و سياسي، از حکم يک فقيه اطاعت کنند. آیت الله ممدوحی نیز در این مورد فرموده اند: ولایت برای فقیه در نظام مدیریت جامعه و حکومت اسلامی از قبیل ولایت مراجع بر مقلدان نیست تا بتوان تعارض دو فقیه را در فتوا قابل قبول دانست و هیچ یک ازآن دو مرجع بزرگوار بر قرین خود برتری ندارد اگر چه هر یک نسبت به جامعه مسلمین دارای برتری بوده و مسلمانان موظف به اطاعت از فتاوای آنان هستند ، بلکه ولایت فقیه از طرف شارع مقدس موظف به حفظ کیان اسلام و مسلمین و حکومت الهی بر عامه ملت است و وجوب اطاعت مردم از او قابل تخصیص نیست ، بلکه حاکمیت ولی فقیه که در تقوا و علم جانشین ولی معصوم است ، بر همه مردم ، حتی بر مراجع معظم و بزرگوار لازم و اطاعت ازاو بر همه واجب است؛ چون در غیر این صورت سبب اخلال در قدرت اسلام و مسلمین و تزلزل ارکان دین الهی می شود و پیش گیری از چنین حادثه عظیمی بر قاطبه ملت واجب موکد است.
همچنین حضرت آیت الله جوادی آملی در گفتگو با مجله دبیر خانه مجلس خبرگان رهبری ، در این باره می فرمایند:همه فقیهان جامع شرایط و همتای هم دیگر، قبل از فعلیت سمت ولایت برای یکی از آنان ، متساوی الاقدار و الاقدام بوده اند ، لیکن بعد از به فعلیت رسیدن ولایت یکی از آنها ، همگی جزو امت او شده و در مسائل مهم مملکتی ، غیر از نظر مشورت و رهنمود فقهی و ارائه
ص: 188
طریق و معاضدت فرهنگی و معاونت علمی و مسساعدت عملی ، کار دیگری به عنوان دخالت در ولایت و رهبری نداشته وندارد.
شبهه هفدهم: اصلا موضوع ولايت فقيه يك بحث عقلی و کلامی نيست!؟
عقل تو غوغا کند در جان و سر *** بهر مولایی که بوده در بصر
عاقل عاشق، رود با پای جان *** جانب حقّی، که هستش در نهان
برخی این شبهه را مطرح می کنند که بحث ولایت فقیه و مدیریت الهی یک بحث عقلی و کلامی نمی باشد!حال آیا واقعا اینگونه می باشد؟! آیا از نظر عقلی و کلامی مدیریت فقهی قابل بحث و اثبات نمی باشد؟در این خصوص ابتدا باید دیدمقصود ازعقلی وكلامي بودن مدیریت رحمانی چیست؟مقصود ازعقلی وكلامي بودن مدیریت رحمانی این است که برگرفته از علم كلام بوده و چارچوب نظري آن در علم كلام اثبات مي شود. بنابراين سئوال اساسي اين است كه اثبات مدیریت فقهی و حاكم ديني به عنوان حافظ و مجري شريعت در چه علمي بايد مطرح گردد؟
آيا علم كلام در باره حكومت ديني و مدیریت رحمانی بحث می کند؟ يا بايد در علوم ديگري مورد بحث قرار گيرد؟ و اگر از مسائل كلامي است آيا تمام ابعاد آن مربوط به علم كلام است يا بخشي از آن مي تواند در علوم ديگر مانند
ص: 189
فقه بحث شود و از مسائل فقهي محسوب گردد و يا اساساً نه كلامي است و نه فقهي؟
بحث در باره مدیریت فقهی و حكومت ديني در درجه اول كلامي و عقلی است، چون به ذات و صفات خدا (صفات فعل) بر مي گردد.
بنابراين معيار كلامي بودن يك مسئله اين است كه به ذات يا فعل خداوند برگردد كه در درجه اول شامل توحيد، نبوت و معاد و در مرحله بعد شامل تمام اموري كه به توحيد، نبوت و معاد بازگشت مي كند خواهد شد. براين اساس، مسئله نصب نبي و به دنبال آن نصب امام براي حفظ و اجراي شريعت، فعل الهي محسوب مي گردد و چون نصب حاكم به عنوان حافظ و مجري شريعت (اذن شرعي نه مقبوليت) اختصاص به زمان معصوم نداشته و شامل عصر غيبت نيز مي شود. بنابراين نصب حافظ و مجري شريعت (اسلام) در زمان غيبت از افعال الهي بوده و به علم كلام برمي گردد.آری ای اهل خرد، اينكه متكلمين هر آن چه را كه فعل الهي بدانند در علم كلام بحث مي نمايند مؤيد اين ادعاست كه فعل الهي بودن يكي از معيارهاي كلامي بودن مسئله است. در نتيجه بحث از حكومت معصوم و به تبع آن بحث از حاكميت ديني غير معصوم و مدیریت فقهی در زمان غيبت به عنوان حافظ شريعت نيز فعل خداست و در علم كلام بحث مي گردد.
به عبارت ديگر، بحث از حكومت ديني به اين معنا كه اثبات امام و حاكم و تعيين او بايد از طرف خدا باشد كلامي است و به علم فقه ارتباطي ندارد و شايد
ص: 190
به همين دليل فقهاي شيعه فصل منسجمي در مورد آن در كتب فقهي نياورده اند و فقط به شئونات آن مانند حدود ولايت امام و...در ابواب مختلف فقه پرداخته اند.هر چند همانطور که در مباحث گذشته مطرح شده بود؛ اصل ولایت فقیه ادامه اصول امامت و نبوت بوده و به عنوان یک اصل اعتقادی باید با فکر وعقل نسبت به آن شناخت و معرفت پیدا و به مرحله یقین وباور رسید؛بنابر این ای عزیز:
اصل ولی همره افکار توست *** همچو اصول نافع اذکار توست
در ره آن فکر و تعقل نکوست *** چون که عقول کاشف اسرار توست
اما از آنجايي که مسائل مربوط به علم کلام چندتباري محسوب مي شود مي تواند در علم ديگر نيز مطرح شود. اگر درباره حكومت ديني به تبع اين بحثكلامي اينگونه بحث كنيم كه پذيرش ولايت حاكم منصوب، از طرف مردم واجب است يا خير؟ در اين صورت چون مربوط به فعل مكلف است به علم فقه مربوط مي شود همچنان كه فقهاي شيعه در ابواب مختلف فقه مانند باب امر به معروف، قضا، جهاد، حدود، خمس، بيع، نكاح، طلاق، صوم، حج، صلوة جمعه و... درباره آن بحث نموده اند.
ص: 191
بنابر این از آنجا که ولایت فقیه در زمان غیبت ادامه امامت و نبوت می باشد باید به صورت عقلی و کلامی اثبات و پس از رفع شبهات، با شناخت و معرفت مورد پذیرش قرار گیرد.
کسی جز ولیّم ندارد ندا *** بجان گیر و عبرت نما در خفا
چو عصمت بود خاصّ معصوم و بس *** ز وحدت دهد دین و دنیا به ما
برخی این شبهه یا سؤال را مطرح مي کنند که با توجه به معصوم نبودن ولي فقيه و احتمال خطا و اشتباه در او، آيا اطاعت بي چون و چرا از او صحيح است؟!
شكي نيست كه هر جامعه اي نيازمند حكومت است و قوام حكومت به دو امر است. يكي حق حاكميت، يعني كساني حق داشته باشند دستور بدهند و فرمانصادر كنند، و ديگري ضرورت اطاعت و فرمانبرداري. اگر يكي از اين دو تحقق نيابد حكومتي بوجود نمي آيد. حال اگر احتمال خطا، مجوز سرپيچي از حاكم باشد، اطاعت از حاكم هيچگاه محقق نخواهد شد و يك ركن حكومت تحقق نخواهد يافت. پس حكومت از بين خواهد رفت.
روشن است که در میان معتقدان به ولایت فقیه ، هیچ کس به عصمت ولی فقیه اعتقاد ندارد و چنین ادعایی نکرده است، چرا که تنهاپیامبر (صلی الله علیه و اله)
ص: 192
و امامان (عليهم السلام) معصوم هستند، هر چند جواب این شبهه در شبهه اول تا حدودی داده شده است. ولی علاوه بر آنها؛ توجه جنابعالی را به موارد زیر معطوف می نماید:
اولا از نظر شرع وقتي که خود امامان معصوم (ع) وفق مستندات موجود در این کتاب و سایر منابع دیگر به ما دستور داده اند، از ولي فقيه جامع الشرايط اطاعت کنيد، همين دستور براي ما کافي است و هيچ گونه اشکالي در وجوب اطاعت از ولیّ امر بوجود نخواهد آورد.
ثانیا هنگامي که به سيره عملي شيعيان توجه مي کنيم مي بينيم آنها بي چون و چرا از مراجع تقليد، تقليد مي کرده اند، و به فتواي آنها عمل مي نمودند ، بي آن که به عصمت آنها معتقد باشند، بلکه با تغيير فتواي آنها در بعضي از موارد و يا اختلاف فتواهاي مراجع، درمي يافتند که مراجع تقليددچار اشتباه در فتوا مي شوند، در عين حال هيچ کس اندک ترديدي در وجوب تقليد از آنها نمي نمود.توضیح بیشتر اینکه از دیرباز و بیش از هزار سال پیش، کسانی غیر از شخص معصوم و از میان شیعیان، عهده دار مرجعیت و جانشین امام معصوم بوده اند و عدم عصمت ایشان، دلیلی برنافرمانی یا خدشه و اشکال در مسئولیت ایشان نبوده است. به بیانی شبهه مزبور در مورد مرجع تقلید به صورت شدیدتر و قوی تری باید مطرح بشود و حال آنکه چنین نیست. زیرا مرجع تقلید احکام شرعی بسیاری را از منابع شرعی، استنباط می کند و گاه تا میلیون ها نفر به چندین
ص: 193
حکم شرعی استنباط شده توسط وی عمل می کنند در صورتی که ایشان معصوم نیستند.
ثالثا بدون شک هر جامعه اي به حکومت و رهبر نياز دارد، و استواري و استحکام حکومت بر اين است که حاکم شايسته دستور بدهد وفرمان صادر کند، و مردم با وحدت کلمه از او اطاعت کنند. اگر يکي از اين دوتحقق نيابد، اصل حکومت متزلزل مي شود. لذا ای عزیز بزرگوار، لزوم حكومت را می توانی طبق آیات قرآن كریم(1) كه به انسان ها سفارش شده است مورد بررسی قرار دهی و آنگاه که حکومت تأسیس شد طبق آیات قرآن که می فرماید: «اى كسانى كه ایمان آورده اید! اطاعت كنید خدا را! و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولوا الأمر [اوصیاى پیامبر] را!»، باید بعد از اطاعت از پیامبر خدا از اولوا الامر اطاعت کرد. به گفته اكثر مفسران معنای اولوا الامر این است که بعد از پیغمبر (ص) باید ازامیرمومنان وائمه اطهار تبعیت كرد و در عصر غیبت باید به ولی فقیه جامع الشرایط برای اداره كشور رجوع كرد. لذا در زمان غیبت امام عصر ما وظیفه داریم حكومت تشكیل دهیم و وظیفه داریم از ولی فقیه تبعیت نماییم .امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه(فقیه) بر اساس حكم ما حكم نماید هرکس از او پیروی نکند حكم خدا را سبك شمرده است و مخالفت با ما كرده است و مخالفت با ما، مخالفت با خداست كه در حد شرك است. لذا ای عزیز:
ص: 194
ولایت شعله ای افروخته امروز *** همه ظلم و ستم لرزیده امروز
ز وحدت می شود آن شعله پر نور *** بود آن پایدار با وحدت امروز
مع الوصف احتمال خطا هرگز مجوز سرپيچي از اطاعت حاکم عادل نخواهد شد. چنان که اين موضوع در تمام دنيا در ميان خردمندان رايج است، به عبارت روشن تر اطاعت نکردن چنان زياني دارد که با ضرر ناشي از پيروي دستور اشتباه قابل مقايسه نيست، و منافع پيروي از دستور و فرمان رهبر، خيلي زيادتر از ضرر اندک ناشي از پيروي از موارد اندک دستور اشتباه است. هيچ ملازمه اي بين لزوم تبعيت و عصمت وجود ندارد. بطور مثال وقتي شما با اتوبوس به سفري مي روي براحتي جان خود را بدست راننده مي سپاري و آرام مي خوابي و حال آنكه خطا در راننده وجود دارد و كوچكترين خطاي او جان مسافران را به مخاطره خواهد انداخت. آنچه بين عقلا مرسوم است شرايطي را در تبعيتمعتبر ميدانند(مثلا آن راننده مست نباشد، خواب آلود نباشد و...) و پس از آن اعتماد كرده و خود را به او بسپارند.چنان که در مراجعه به پزشک متخصص،احتمال اشتباه او در تشخيص بيماري وجود دارد، در عين حال اهل عقل و خرد نه تنها مراجعه به او را جايز، بلکه شايسته مي دانند.مع الوصف اطاعت نکردن از رهبر حق به احتمال اشتباه او موجب هرج ومرج خواهد شد، و
ص: 195
قطعا ضرر ناشي از هرج و مرج صدها برابر بيش تر از ضرر اطاعت از چند اشتباه احتمالی است.
اگر چه باید عرض شود كه با توجه به شرایطی كه برای رهبری وجود دارد، مانند این که 1. باید مؤمن، عادل، متقی باشد. 2. فقیه اسلام شناس و آگاه به مسائل زمان باشد. 3. باید توانایی و حسن تدبیر داشته باشد. 3. حاكم اسلامی باید از صفات زشتی چون: حرص، بخل، طمع، جاه دوستی، سازشكاری و سست رایی منزه باشد ...، ضریب اشتباه وی به حداقل کاهش می یابد. امیر المومنین)علیه السلام) می فرماید: شما به تجربه دانستید كه سزاوار نیست فردی كه زمام حكومت بر ناموس و خون (جان) مردم، در آمدهای عمومی مسلمین، احكام اسلام و رهبری مسلمین را در دست می گیرد، بخیل باشد و گرنه چشم طمع و حرص به اموال مردم می دوزد؛ نباید جاهل باشد و گرنه با نادانی خود آنها را گمراه می كند؛ نباید بد اخلاق و تند خو باشد و گرنه با بد اخلاقی خود آنها را از خویش دور می کند؛ نباید از دولت های توانمند كه دست به دست می شوند بترسد و گرنه با گروهی همراهی می كند و دیگران را وا می گذارد؛ نبایداهل رشوه گرفتن باشد وگرنه حقوق مردم را ضایع می كند و حكم شرع را مورد لزوم بیان نمی كند و نباید سنت رسول خدا را تعطیل كند و گرنه امت را تباه می سازد.»(1)
ص: 196
بنابراین احتمال لغزش و اشتباه ولی فقیه در اصول و ارزش های دینی و اسلامی و حكومتی در حداقل ممکن است و چنین رهبری با ویژگی های منحصر به فرد هیچ گاه از او انتظار خطای فاحش نمی رود. این مسئولیت چنان سنگین است كه هر كس تاب و تحمل عمل كردن به آن را ندارد، مگر كسی كه خود را از درون ساخته باشد و ارتباط خود را با خدای متعال در حد اعلی ارتقا بخشد تا بتواند چنین مسئولیت خطیر و مهمی را انجام دهد. لذا تحمل چنین مسئولیتی از انسانی بر می آید که تا حیطۀ عصمت و پاكی هدایت شده باشد.
بنابر این ای عزیز؛ آنان که با مطرح کردن اين گونه شبهه ها مي خواهند مساله ولايت فقيه را مخدوش کنند، يا ناآگاه هستند، و يا قطعا مي خواهند قداست ولی امر را که هميشه سد راه منافع نامشروع آنان يا اربابانشان بوده بشکنند، چرا که مي دانند قداست حريم ولايت فقيه و لزوم اطاعت از او موجب ناکام شدن اهداف دشمن در همه زمینه ها خواهد شد.
شبهه نوزدهم: اعمال ولایت و مدیریت فقهي بايد بصورت شورايي باشد!؟بيايم
سوي مولا چون گدايي *** همه پرسند که سائل از کجايي
بگويم هستم از دنياي فاني *** بخواهم از ولیّم حرف غایي
برخی این سوال یا شبهه را مطرح می کنند که با عنایت به اهمّیت مساله مشورت و شورا در همه مراتب امور اجتماعي و سياسي در اسلام، چرا ولايت
ص: 197
فقيه باید در وجود يک نفر متمرکز شود؟ و نبايد به صورت شورايي باشد؟ وچرا نباید مجموعه اي از فقهاي طراز اول، زمام امور رهبري را به دست گيرند، و به اداره کشور بپردازند؟ قطعا شور و مشورت نقش اساسي در تشخيص راه بهتر، و اجراي عميق تراحکام حکومتی دارد.
درپاسخ باید گفته شود گر چه متاسفانه در مساله ولايت فقيه، يکي از راه هاي ارائه شده، «شوراي رهبري» است، ، ولي مساله ولايت فقيه به عنوان يک رهبر صالح، يک امر مستقل اسلامي و انتصابي است، و حکم او گرچه بدون مشورت باشد نافذ بوده و بايد همه از آن اطاعت کنند. مشورت گر چه در هر سطحي شايسته است، ولي يک اصل قطعي براي تصميم گيري نيست، بلکه نقش بازو را دارد و پشتوانه است .
بنابراين مساله شور و مشورت گرچه يک ارزش مهم است، ولي نه به عنوان يک اصل تعيين کننده، بلکه يک پشتوانه خوب، و بها دادن به افکار مردم و تجديد حيات فکري آن ها است، و مربوط به مسايل اجرايي مي باشد، چنان کهپيامبر (ص) در جنگ احد، بدر و خندق، با سران سپاه خود در نحوه جنگيدن و مکان آن، به مشورت پرداخت.
توضيح بيش تر اين که: در آيه ای که خداوند به پيامبرش فرمان مي دهد که با مردم مشورت کن، سپس بدون فاصله مي فرمايد: فاذا عزمت فتوکل علي الله; وقتي که تصميم گرفتي، ترديد نکن و قاطعانه آن را انجام بده .
ص: 198
در اين آيه، مساله مشورت به صورت جمع (و شاورهم) ذکر شده، ولي تصميم نهايي تنها به عهده شخص پيامبر (ص) به عنوان رهبر واگذار شده است (فاذا عزمت) اين اختلاف؛ بيان گر آن است که بررسي جوانب گوناگون مسايل اجتماعي بايد به صورت دسته جمعي انجام گيرد، اما هنگامي که مشورت به يک نقطه رسيد، بايد براي اجراي آن، يک اراده (يعني اراده رهبر) به کار افتد، در غير اين صورت هرج و مرج پديد مي آيد، زيرا اگر اجراي يک برنامه به وسيله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از يک سرپرست انجام شود، قطعا با اختلاف و شکست مواجه مي گردد، از اين رو در دنياي امروز نيز اجراي امور را به دولت ها مي سپارند چرا که تشکيلات دولتي زير نظر يک نفر اداره مي شود، و باعث اختلاف نخواهد شد.
بنابراين ای فکور، وقتي که مسايل را با توجه به همه جوانب و در مجموع در ترازوي عقل بسنجي، مي بينی که تمرکز ولايت فقيه در وجود يک فقيه صالح و شايسته، اصلح و سودمندتر خواهدبود .به بیان دیگر ای عزیز، گرچه مشورت در مراتب مختلف و در ميان ارگان های دیگر لازم و شایسته است، ولي مشورت در سطح ولايت، احيانا قدرت تصميم گيري و رسيدن به راي واحد را تضعيف وموجب اختلاف و تشتت خواهد شد، با توجه به اين که مقام ولايت همانند مرجعيت نيست، که اختلاف فتواي آنها، باعث بروز مشکلي نشود، بلکه با مسايل بسيار مهم مواجه است که
ص: 199
گاهي بايد با قاطعيت و بدون فوت وقت انجام گيرد، و هيچ گونه دست اندازي از آن جلوگيري ننمايد.
مي شود روزي درون هر بشر *** عترت و قرآن بگيرد در بصر
راه قرآن را رود با جان وسر *** با تأسي بر ولي از هر نظر
با همان داد و لیّم در سفر
به بیانی دیگر رهبری به صورت «شورایی» امری است غیر موّجه زیرا:
اولاً اگر دلیلی بر فساد آن نداشتیم جز این که در ادیان الهی در نبوت، امامت و ولایت هیچ مثل و سابقه ای ندارد و پروردگار عالم در هیچ زمانی شورای رهبری و زعامت نصب نفرموده است، کافی بود. همان گونه که در صدر اسلام و در بينش تشيع، امامان معصوم (ع) هر کدام در عصر خود به تنهايي امام بر مردم بودند، و مقام امامت و رهبري را تنها بر عهده گرفتند; مثلا امام حسن (ع)حدود ده سال امامت کرد، امام حسين (ع) در همين عصر حضور داشت، ولي به عنوان يک ماموم و پيرو امام حسن (ع) زندگي مي کرد، با اين که به عقيده ما امام حسين (ع) در عصر امام حسن (ع) نيز معصوم بود. امّا از امامِ وقت خود تبعیت می فرمود.
ثانیاً رهبری شورایی همان گونه که عرض شد موجب اضطراب و تشتت
ص: 200
است ونیز همانطور که عقل، اصل حکومت را ضروری می شمارد، فردی بودن و شورایی نبودن آن را نیز ضروری می داند، چرا که تشکیل اصل حکومت برای ایجاد نظم و یک پارچگی امور بشری است و شورایی بودن ولایت و حکومت که موجب اضطراب و تشتّت است، ما را به ضد مطلوب می رساند. خلاصه توجیهاتی که در خصوص شورای رهبری، احیاناً گفته می شود هیچ یک موجّه و مستند و قابل قبول و دارای ریشه ی شرعی و روایی نمی باشد و نیز از نظر عرفی و عقلی هم پسندیده نیست. نتيجه اين که هرگز الزامي نخواهد بودکه بگوييم حتما بايد ولايت فقيه از چند فقيه به صورت شورايي تشکيل شود .
آدمي خانه دل يک گوهري بود تو را *** فکر خاموشِ درون بهر کسي بود تو را
ظاهرت گر همه جا در غم دوران سوزد *** در سرا پردهِ آن یار و ولي بود تو را
برخی این شبهه را مطرح می کنند که مردم در "نظام ولایت فقیه"، ناتوان و محجور فرض می شوند که بخاطر آن باید ولیّ فقیه به جای و برای آنها تصمیم بگیرد!!! حال آیا واقعا مردم در مدیریت فقهی ناتوان و صغیر فرض مى شوند؟!!! آیا آحاد مردم قدرت تصمیم گیری در امور مختلف را ندارند؟آری ای عزیز:
ص: 201
روزی که مرا غمی، نهان است *** آشفته تر از بیان، زبان است
در پرتو آن غم نهانی *** گویم که بشر همان،جهان است
با توجه به جایگاه مردم در نظام مدیریت فقهی و اینکه هر یک از آحاد بشر به اندازه یک جهان ارزش و اهمیّت دارند؛ ولی متاسفانه افرادی که این شبهه را مطرح می کنند؛ ظاهرا نمی دانند که در نظام ولایت فقیه، آن جامعه است که از حیث جامعه بودن؛ بدون رهبر ناقص و ناتوان می باشد.نه اینکه آحادمردم ناقص و ناتوان اند. در اینجا معلوم مى شود که اصولا ولایت براى رفع آن نقص تبیین و تشریع شده و به هیچ وجه به معناى نقصان یا ناتوانى آحاد مردم از تصدى امور و شئون سیاسى نیست. توضیح این که اگر چه اصل تشریع ولایت براى رفع و جبران قصور جامعه است امّا این قصور به معناى ناتوانى آحاد مردم از اداره امور نمی باشد بلکه احتیاج دائمى جامعه به رئیس و رهبر را مى رساند.
مع الوصف این قصور الزاما حاکى از ناتوانى اعضاى جامعه در تصدى امور عمومى وشئون سیاسى نمى باشد بلکه قصور جامعه به معناى احتیاج جامعه بهداشتن رئیس و رهبر است. چرا که اصولا بقاى جامعه در گرو داشتن رهبر است و الا در صورت فقدان رهبر، تزاحم حقوق اعضاى جامعه به سرعت موجب نابودى واز هم پاشیدگى آن خواهد شد و به همین دلیل است که امیر المؤمنین علیه السلام در یکى از خطب نهج البلاغه مى فرماید: وجود حاکم ظالم
ص: 202
از بى حکومتى و هرج و مرج بهتر است. نتیجه آن که حتى اگر جامعه را متصف به ناتوانى کنیم، این امر به معناى ناتوانى آحاد مردم از تصدى امور عمومى که در این شبهه تصریح گردیده، نمى باشد.
بنابر این ای عزیز، جامعه از این حیث که جامعه است، نیازمند ولایت و رهبری ی ولى است. و این به این معنی نیست که مردم محجور،صغیر و ناتوانند؛ یعنى اگرجامعه را مملو از باهوش ترین و برترین انسانها بدانیم باز هیچ جامعه اى، بدون وجود رهبرى که متولى امور شود، توان اداره شئون اجتماعى خود را نخواهد داشت. لذا فریاد خاموش باهوش ترین و برترین انسانهای جامعه این است که:
از پرتو دل،هرچه طراود خوش است *** وز جانب یار، هرچه ببارد خوش است
آهنگ نهان، کرده به پا رزم گهي را *** جانا ز ولی، هرچه برآيد خوش است
براى تایید مطالب فوق به شاهدى از ولایت امر در زمان معصومین علیهم السلام استناد می شود با این بیان که در زمان حکومت پیامبراکرم «ص»،امیرالمؤمنین «ع» و امام حسن «ع» در تحت ولایت و زعامت هر یک ازآن بزرگواران «ع» یا معصومینى قرار داشتند مانند على«ع» و فاطمه زهرا«س» و حسنین«ع» در زمان حکومت پیامبر «ص» و حضرت زهرا«س» و حسنین «ع» در زمان حکومت امیر المؤمنین«ع» وامام حسین «ع» در زمان حکومت امام حسن«ع». واضح است
ص: 203
که هیچ یک ازاین معصومین«ع» در تصدى امور عمومى جامعه، معاذ الله ناتوان نبودندبا این که بدون شک در تحت ولایت و زعامت رهبر زمان خود قرار داشتند واطاعت از فرمانهاى او بر آنان واجب بود. همان طور که اطاعت از فرمان ولى فقیه بر دیگر فقهاى جامع الشرایطى که عضو جامعه تحت ولایت او هستند واجب مى باشد.آری راه مولا، انسان را از پلیدیها و کژیها پاک نموده و در زمان غیبت در مسیر فطرت الهی قرار و به سعادت رهنمون می گردد؛به بیانی دیگر:
می شود روزی درون آدمی *** از پلیدی پاک و دور از هر بدی
راه مولا را رود فریاد ما *** سوی فطرت ،فارغ از هر نوع کژی
افزون بر آن، چیزی که مسلم است این مطلب است که هدایت کردن جامعه ای با سلایق، گرایش ها و تفکرهای متفاوت بدون وجود انسان هایی کامل و وارسته همچون امامان که از جانب خداوند و قوانینش، وحدت، تکامل، همدلی را در جامعه ایجاد می کنند، ممکن و میسر نیست و البته در صورت غیبت آن امامان، نائبان خاصو یا عام آن حضرت، وظیفه سرپرستی جامعه را بر عهده می گیرند. بنابراین ولایت فقیه بدون عاقل و خردمند دانستن مردم و احترام به نظريات آنان معنای حکومت ولایی خود را از دست می دهد.(1)
از طرف دیگر باید گفت ملازم دانستن محجوریت
ص: 204
با ولایت در اثر مغالطه ای است که رخ داده در واقع مستشکلان، فلسفه وجودی بعد ولایت را جبران نقص در افراد تحت ولایت دانستند و در آنها به دنبال نقص هستند در حالیکه فلسفه وجودی ولایت، تدبیر کردن امور جامعه و سازمان دهی آن است و در واقع این امر اختصاص به جوامع اسلامی ندارد بلکه ولایت واژه ای است که در همه جوامع برای تنظیم امور اجتماعی و مدیریت بخش های مختلف انتخاب می شود، بدون اینکه ضعف و نقصی در افراد تحت ولایت موجود باشد و به تعبیر امام خمینی، ولایتی را که رسول اکرم(ص) داشتند، در زمان غیبت فقیه عادل دارد و این امامت و ولایت با ضعف و محجوریت مردم هیچ ملازمه ای ندارد.(1)
شبهه مهم ديگر در مورد موضوع «ولايت فقيه» نسبت آن با قانون به ويژه با قانون اساسي است كه در آن سفسطه اي نيز وجود دارد. از يك طرف گروهي آن را فوق قانون مي شمرند و مي گويند ولايت فقيه (يا ولي فقيه) فوق قانوناست. گروه ديگري قانون مند بودن آن رابه معناي محدود بودن در يك چارچوبه خاص قلمداد مي كنند.
سفسطه بودن اين دو مدعا در اين است كه فوق قانون بودن يك شي يا به معناي قانون مند نبودن يا به معناي ضد قانون بودن آن است كه هر دو در موضوع ولايت فقيه خطاست. چرا كه ولايت فقيه قانونمند است وشيعه آن را قانون اداره
ص: 205
جامعه در عصر غيبت حضرت ولي عصر «عج » مي شناسد و هر رويه حكومتي ديگر را «خلاف قانون» مي داند. چه اينكه ما در حوزه عبوديت «تسليم در برابر قانون خدا» را ناموس خلقت و حالت طبيعي مي دانيم و «طغيان در برابر خدا» را مخالف قانوني مي شناسيم كه فطرت انساني آن را امضا مي كند. آری ای عزیز بزرگوار، ضد قانون بودن نيز براي ولايت فقيه از لحاظ اعتقادی غیر قابل قبول و فراقانونی بودن اختیارات رهبر نظام ولایی (در برخی موارد) کاری کاملاً عقلی است. چرا که اگر با شناخت و معرفت بپذيری كه ولايت فقيه به دليل فطري بودن و نص صريح دين يك «قانون مادر» است، یصورت طبیعی به این نتیجه خواهی رسید که آن بايد حامي و پاسدار «سایرقوانين الهی» باشد. البته قانون بودن و حامي قوانين بودن «ولايت فقيه» به اين معنا نيست كه آن را در ذيل قوانين ديگر قرار دهي و هر تطوري كه درباره «قوانين فرعي» روا مي داني درباره «قانون مادر» نيز روا بداني!! چرا که باز اين خود مغلطه و سفسطه اي بیش نیست. خوب است جهت روشنتر شدن مطلب به این مثال توجه فرمایی : پلیسی که به عنوان افسر راهنمایی و رانندگی بر سر چهارراه می ایستدموظف است طبق قانون وضع شده عبور و مرور ماشین ها را کنترل کند و ناقضین قانون را جریمه کند ولی همین پلیس اگر وضعیتی پیش آید که ماشین ها در هم گره بخورند حق دارد اجازه بدهد ماشین ها علی رغم قرمز بودن چراغ عبور کنند و آنهایی که چراغشان سبز است بایستند تا مساله حل شود و هیچ کس هم این کار را به خاطر خلاف قانون بودن رد نمی کند و اتفاقاً تایید هم می
ص: 206
کنند و این اختیار را برای پلیس عقلانی می دانند . آنچه که در قانون نظام ولایی برای فراقانونی بودن رهبر تایید شده بیشتر از این حد نیست یعنی آنجایی که مصلحت اقتضاء کند و صلاح عامه در میان باشد؛ رهبر حق استفاده از اختیارات فراقانونی را دارد. و این امر در نظرات نظریه پردازان سایر نظام های دموکراسی هم مثل جان لاک دیده می شود.
و امّا در پاسخ به وظایف و اختیارات مقام رهبری که مطابق اصل 110 قانون اساسی آمده است، طبق آن چه قبلا گفته شد، معروض می دارد که اختیارات ولی فقیه بر اساس فتوای امام خمینی (ره) و بسیاری از فقها، بسیار وسیع تر از این موارد است،آن چه در اصل 110 آمده «احصایی » نیست بلکه به عنوان تمثیل است و مربوط به شرایط عادی کشور می باشد و در همین چهارچوب بیان شده، ولی اگر در وضعیت و مدیریت کشور، حالت فوق العاده وپیش بینی نشده پیش آید، رهبر به مقتضای ولایت مطلقه الهی که ازطرف شارع مقدس دارد، می تواند در جهت رفع بحران و تامین مصالح جامعه اقدام و دخالت بیشترنماید، چرا که او سکان دار کشتی جامعه و کشور است، در بحران ها باید آن کشتی را با آن چه که مصلحت می داند به ساحل نجات برساند.
توضیح اینکه اگر چه ولي فقيه با تبعيت از قانون ديگري مي تواند مادامي كه مصلحت اسلام و مسلمين اقتضا مي كند، قوانين حاكم (اعم از عرفي يا شرعي) را فرو بگذارد و از «مصلحتي» كه در اجراي همان قوانين حاكم نهفته است تبعيت كند و به قوانين بزرگتري روي آورد. ولي براي اينكه اين حالت تناقض
ص: 207
نما حل شود و حرمت قوانين جاري نيز حفظ شود، مناسب اين است كه در متن قوانين جاري به اختيار قانوني رهبر در «فرو گذاشتن قوانين جاري در شرايط خاص» اشاره شود. خوشبختانه در بازنگري قانون اساسي كشور اين مهم مورد عنايت قرار گرفته است و امام راحل در فرماني اين مسألة مهم را مورد عنايت قرار دادند.
به هر جا مي رود چشمم، همي بيند نگاهت را *** زهر سو مي پرد قلبم، همي يابد سپاهت را
نگاه من همه درد و دوايش را تو مي داني *** ز غيبت تا ظهور يار، همی خوانم فقاهت
رابراي پاسخ به اين شبهه بايد در روايات و ادله ولايت فقيه تأمل كني تا روشن شود كه روايات، دلالت بر نصب فرد معيني از ميان فقها براي عهده دار شدن اين منصب دارند يا دال بر نصب عام فقها هستند؟
با اندكي تأمل در روايات ادله فقيه روشن مي شود كه نصب فقيه جامع الشرايط به نصب عام است نه نصب خاص، زيرا شخص معين از طرف امام معصوم منصوب نشده است. تعابير«هر كس از شما كه راوي حديث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احكام ما را بشناسد و او را به عنوان داور
ص: 208
بپذيرد همانا من او را بر شما حاكم قرار دادم»(1)
و«در رخدادهايي كه اتفاق مي افتد به راويان حديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم»(2)
همچنين«خدايا بر جانشينان من رحمت فرست. پرسيدند اي رسول خدا جانشينان شما كيانند؟ فرمودند: آنان كه بعد از من مي آيند و حديث و سنّت مرا نقل مي كنند. (3)
اين تعابير و تعابير نظير آن نشانگر اين است كه امام - عليه السّلام - شخص معيني را به حاكميت نصب نكرده؛ بلكه به صورت عام نصب نموده است و تمام ملاك را روي شرايط و خصوصيات قرار داده است، يعني هر كسي كه داراي اين شرايط باشد از جانب امام معصوم - عليه السّلام - منصوب است و تمامملاك و معيار اين خصوصيات و شرايط است نه شخص خاصي در واقع «در اسلام شخص فقيه عادل، نيست كه حاكميت دارد، بلكه فقه و عدالت است كه حكومت مي كند»(4)
ولايت فقيه به مثابة ولايت فقه است، چنان چه زعامت پيامبر - صلّي الله عليه و آله - برآمده از نبوت در شعاع اذن و ولايت الهي است و زعامت امامان معصوم - عليهم السّلام - نشأت گرفته از منصب امامت است».
ص: 209
پس از روايات واردة در اين خصوص هرگز نمي توان استفاده انتصاب يك شخص معين را نمود. با روشن شدن اين نكته كه فقهاء جامع الشرايط به نصب عام از سوي امام معصوم عهده دار اين وظيفه شده اند. لازم است مكانيزمي براي تعيين يك نفر از ميان فقهاء جامع الشرايط براي عهده دار شدن اين منصب مشخص شود. بهترين روش تعيين رهبر (ولي فقيه) توسط مجلس خبرگان است كه حضرت علی علیه السلام هم در خطبه 173 به همین مطلب اشاره می فرمایند: بجانم سوگند! اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامي مردم باشد هرگز راهي براي تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلکه آگاهان داراي صلاحيت و راي، و اهل حل و عقد (خبرگان ملت) رهبر و خليفه را انتخاب مي کنند، که عمل آنها نسبت به ديگر مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بيعت کننده، حق تجديدنظر دارند و نه آنان که در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابي ديگر را خواهند داشت.
حضرت امام خمینی در تعریف این نیابت می فرمایند: فقها اوصیای دست دوم رسول اکرم (ص) هستند, و اموری که از طرف رسول الله (ص)به ائمه (ع) واگذار شده است , برای آنان نیز ثابت است ,وباید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنانکه حضرت امیر(ع) انجام داد.(1)
ص: 210
قریب به اتفاق علما, فقیه را در زمان غیبت , نایب امام زمان (عج) می دانند به عنوان نمونه می توان از شیخ مفید(1) , شیخ طوسی(2)
، ابن ادریس حلی(3) , شهید ثانی(4)
، محقق سبزواری(5)
، علامه حلی(6) , مقدس اردبیلی(7)
، محقق کرکی(8) , میرزای قمی(9) نام برد.
گر قوام جان نباشد،پستی دوران که هست *** گر که ایثاری نباشد،مستی هجران که هست
گر قرار دل نباشد،بی قراریها که هست *** گر که آزادی نباشد، تفتیش و زندان که هست
من ز آزادی پویا،ای خدا جامانده ام
کسب آزادیهای حقیقی و شناخت و معرفت صحیح نسبت به ابعاد و چارچوب صحیح آن از جمله بحران های معارف بشری در جهان غرب است. این همان بحران معرفتی نسبت به آزادی است که فطرت پاک بشری و فریاد خاموش درون آدمی؛ تشنه استفاده و بهره مندی
ص: 211
درست از آن است. ولی در نهایت تاسف ایسم های مختلف نه تنها از فهم و درک آزادی درست عاجزند. بلکه در برابر بسترها و زمینه های معرفت واقعی نسبت به شناخت ابعاد و چارچوب واقعی و الهی بشریت ایستاده اند. و با ترویج آزادیهای غلط و نامشروع که منجر به بی بند و باری و خارج شدن انسان از مسیر انسانیت می شود؛ بالاترین ظلم و جنایت را در حق نفس خود و بشریت روا نموده اند. تاسف بارتر اینکه در اوج بی معرفتی تازه خود را متمدن و مدرن فرض می کند. در همین راستا برخی این شبه را مطرح می کنند که دین و معنویت با آزادي ناسازگار است؟! یا می گویند رهبر الهی که براساس دین، زمام امور را به دست گرفته میتواند مانع بزرگي بر سر راه آزادي باشد؟!!
آری ای عزیز آزاد اندیش، در خصوص آزادی بحث زیاد است اما به صورت کاملا خلاصه و گذرا باید گفت: آنچه از معناي لغوي آزادي فهميده مي شود،اين است كه انسان در تصميم خود براي كاري كه انتخاب كرده است آزاد باشد، و نيز درعمل تحت تاثير واجبار ديگري نباشد. از نظر حقوقي هم حق استقلال در تصميم هاي خود را داشته و قادر به تعيين سرنوشت خود باشد.درباره «آزادی»، باید چند مطلب به عنوان مبادی و مبانی پاسخ، مورد نظر قرار گیرند. این مبادی و مقدمات عبارتند از:
الف) واژه «آزادی»، به معنای باز بودن راه، جهت انجام و یا ترک کار است. انسان بر حسب آفرینش ویژه اش، مقید به یکی از دو طرف نشده است و این نوع آزادی انسان را «آزادی تکوینی» می نامند.
ب) تعریف آزادی، ارتباط تنگاتنگی با تعریف انسان دارد؛ زیرا متعلَق آزادی، خود انسان است. از این رو، هر تعریفی از انسان، در برداشت از آزادی و تعیین محدوده های آن دخیل خواهد بود و بالاتر این که بدون ارائه تعریف انسان، تعریف آزادی، ممکن نخواهد بود.
ص: 212
ج) انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه یابد؛ اما این مسئولیت را نیز بر عهده دارد که از همه این مخلوقات، مراقبت نماید.(1)
د) انسان دارای دو ضلع وجودی است؛ طبیعت و فطرت و از همین رو، نقطه صفری است که قابلیت تا بی نهایت صعود یا سقوط را دارا است.(2)راز
تعبیرات دوگانه و متضاد برخی آیات قرآن کریم از انسان، در همین خصوصیت نهفته است. در برخی از آیات، انسان ضعیف و ناتوان، ستم کار، جهول و بسیار نادان، ناسپاس و سرکش(3)و
در بعضی آیات دیگر، خودآگاه، حق گرا و مسئولیت پذیر(4)،
خوانده شده است.
با توجه به حقیقت انسان، باید به این نکته دقت کرد که جسم انسان، محدود است و نیازهای خاص خود را دارد. از این رو، وقتی که در مفهوم و حقیقت آزادی خوب بینیدیشی،متوجه خواهی شد که آزادی، یک خواست و گرایش روحی است؛ یعنی آن که می خواهد آزاد باشد، روح آدمی است؛ نه جسم او.
مع الوصف، آن چه آزادی روح آدمی را از او می گیرد، تعلق، وابستگی و دل بستگی به جسم و دنیاست. پس انسان، هر مقدار که بتواند روح خود را از تعلقّات طبیعت خود جدا کند، به همان اندازه آزادی را به دست آورده است و در این میان، شیطان با کمک نفس اماره در صدد است تا بین خواست روحی با خواست طبیعی و جسمی بشر، خلط ایجاد کنند و آزادی جسمی را که همان آزادی حیوانی است، خواست او جلوه دهد؛ در حالی که بنابر شواهد موجود انسان ها با داشتن آزادی در پوشش و آزادی در بیان، باز دنبال آزادی هستند؛ زیرا در واقع،
ص: 213
روح آنها اسیر دنیا و شهوات شده و اسلام با تفکیک بین روح و جسم بیان می کند که نیاز به آزادی، نیاز روحی بشر است و آزادی حقیقی، در گرو آزادی از تعلقات دنیایی است.
با این توصیف مدیریت الهی، هم آزادى تكوینى براى انسان قائل است و هم آزادى تشریعى. براساس آیات قرآن، انسان از آزادى تكوینى برخوردار است یعنى، مختار است كه كارى را انجام دهد یا ندهد و این، آزادى فطرى بشر است. همچنین آزادى تشریعى، یعنى انسان آزاد است كه از آزادى تكوینى خود، در عمل و زندگى خویش بهره مند شود و هیچ كسى حق ندارد با فشار و زور و قدرت، از بهره ورى معقول او از آزادى تكوینى جلوگیرى كند. به بیانی آزادی تشریعی حق مسلم و طبیعی بشر است و هیچ انسانی حق بازستانی آن را ندارد؛ البته برای آزادی بیان و عمل از نظر عقل و شرع، خطوط قرمزی وجود دارد که رعایت حقوق دیگران، تعرّض نکردن به مال و جان و آبروی انسان ها و نگه داشتن احترام خالق از آن جمله است. اصولًا انسان در مباحات، مکروهات و مستحبات و سلیقه های شخصی، تا وقتی که به حق انسان های دیگر و حق خالق، تعرّض و تعدّی نکند، از نظر قرآن، آزادی در عمل دارد...
بنابر این بر اساس دیدگاه مدیریت الهی و فقهی، خداوند هم »آزادى تكوینى« به بشر اعطا فرموده و هم بر »آزادى تشریعى« اوصحّه گذاشته است تا در پرتو آن، آدمى بر ترمیم كاستى ها و ایجاد مصونیت از آسیب هاى ناشى از كژى هاى ضلع طبیعت خود توانا گردد وبا شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش، مراتب عالی انسانی را به دست آورد. به عبارت دیگر، مدیریت الهی انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایى مى داند كه سبب شایستگى و بایستگى بهره مندى او از موهبت »آزادى« است.
می شود روزی شویم آزاد و راد *** از همه قید و قیود هر بلاد
راه مولا را رویم بی قیل و قال *** سوی فطرت،فارغ ازهرنوع نژاد
ص: 214
مع الوصف انسان تکویناً آزاد خلق شده تا به کمال مطلوب انسانى دست یابد; اما از آنجا که او مختار است که از این آزادى در راه کمال و یا زوال خود بهره گیرد، لذا حق ندارد از این آزادى براى سقوط خود و جامعه استفاده کند. بر اين اساس آزادي به عنوان يك كمال و ارزش انساني، كه ريشه در خلقت انسان دارد، در نظر گرفته مي شود كه براي رسيدن به هدفي والا در وجود انسان قرار داده شده است. آری با توجه به حقیقت وجودی انسان (طبیعت و فطرت؛ سقوط و صعود)، خداوند، هم «آزادی تکوینی» به بشر عطا فرموده و هم بر «آزادی تشریعی» او مهر تأیید زده است؛ تا در پرتو آن، آدمی بر ترمیم کاستی ها و ایجاد مصونیت از آسیب های ناشی از کژی های ضلع طبیعت خود، توانا گردد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش، مرتبه خلافت الهی و کارگزاری خداوند را به دست آورد و به عبارت دیگر، اسلام، انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایی می داند که سبب شایستگی و بایستگی بهره مندی او از موهبت «آزادی» است. از این رو، قرآن یکی از اهداف بعثت پیامبر گرامی (ص) را تحقق آزادی تلقّی کرده است؛ "وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ"(1)و
از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است، برمی دارد.امّا ایسم های مختلف از جمله اومانيست ها معتقدند انسان آزاد به دنيا آمده است و بايد از هر قيد و بندي جز آنچه خود براي خود تعيين مي كند آزاد باشد و ادیان الهی نمی توانند وی را محدود به حدّ و مرزی کرده و قید ویندی برایش مشخص نمایند تا مکلف باشد بر مبنای آن عمل کند. پيامد هاي ناگوار بحران اندیشه های اومانيسمی به نحوي است كه برخي از دانشمندان، آن را نوعي اسارت انسان شمرده اند و برنامه ريزي براي رهايي از آن را مطرح كرده اند. در حقیقت ريشه و منشاء آزادي درغرب، تمايلات وخواسته هاي غیرالهي و به نوعی حیوانی بشر است. حال آنکه فریاد بی صدای نیاز در فطرت آدمی به دنبال چیز دیگری است؛گوش کن:
ص: 215
بودي و هستي تو حجّت بر دل و دلدار ما *** گشته پر نور از وجودت باطن بيمار ما
گر به قلب آيد رهایی از قفس در کوي تو *** شعله عشقت کند روشن ره و رهوار ما
آری ایدئولکهای اومانيسم به جاي ارج نهادن به مقام انسان؛ در عمل، انسان را قرباني افکار خودنموده و مدعيان انسان مداري؛ از اين واژه براي تامين منافع خويش سوء استفاده كرده اند. از همان آغاز كه از حق زندگي، آزادي انسان و شادي و رفاه به عنوان حقوق انساني توسط اومانيستها سخن گفته شد تا يك قرن بعد، بردگي سياهان در آمريكا قانوني بود و گروه كثيري از انسان ها در جامعه به نام انسان مداري مدرن، سركوب مي شدند. نازيسم ،فاشيسم ،استالينيسم و امپرياليسم ،همزاد و هم تبار و همراه با اومانيسم بوده است. بنابر این بر خلاف ایسم های مختلف مادی باید گفت:
مژده اي دل،جان جانان،نغمه ديگر کند *** بهر مولا، لحظه لحظه، چهچه ديگر کند
جشن و ماتم،غم و شادي،هردودارند يک پيام *** قلب مؤمن، ذرّه ذرّه، غمزه ديگر کند
حال ای عزیز آزاد اندیش، باید پذیرفت که حکومت الهی بدنبال این است تا با تمام وجود بستر مناسبی را فراهم کند که انسان بتواند از آزادی ی واقعی خود نهایت استفاده را ببرد. مع الوصف نه تنها ولایت الهی مانع آزادی نیست بلکه مدافع جدّی ی آن می باشد. امّا آنان که بر اساس آن شبهه چنين مي انديشند؛ در واقع هنوز تعريف صحيح آزادي در اسلام را نمي دانند، آنها آزادي در فرهنگ غرب را که به معني بي قيد و شرط بودن و موجب پوچي و بي محتوايي انسان مي شود را معيار قرار داده، سپس مي گويند: آزادي با دین سازگار نيست، در صورتي که اگر منظور از آزادي، آزادي انديشه، آزادي در انتقاد صحيح، آزادي در چهارچوب قانون و آزادي های معقول باشد نه تنها هیچ منافاتی با دین ندارد؛ بلکه مورد تایید و حمایت
ص: 216
آن می باشد.اما آزادي به معني ولنگاري و بي بند و باري که در فرهنگ غرب وجود دارد؛ در مدیریت رحمانی جایگاهی ندارد. آری فریاد خاموش آزادگی و وارستگی ی انسان تربیت شده درمکتب مدیریت الهی به زبان حال این است که:
به اوج رهایی چو من رسته ام *** به حبل المتین گو که پیوسته ام
ز من بودن خود چو وارسته ام *** به مولای خود گو که دل بسته ام
به بیانی دیگر اگر آزادي به معني صحيح و درست آن باشد، یعنی اگر به معني پرسش و پاسخ، بحث آزاد، انتقاد صحيح، برداشتن موانع بر سر راه تکامل انساني و باز نمودن راه سعادت و خوشبختی ی آدمی باشد، نه تنها با دین سازگار است، بلکه هرگز نمي توان آن را از فرهنگ ولايت و مدیریت الهی و فقهي جدا نمود. گویا با نبود آزادی، دعوت به دین و دین داری، لغو و عبث است. آری ای آزاده:
خواهی که تو هر روز،شوی چنان آرام *** راه ولی در پیش ، رها تو شو از دام
البته باید توجه داشت که فلسفه خلقت انسان، بندگی خداست؛"وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ" انسان، خلیفه خداوند بر روی زمین است و به همین جهت، خلیفه باید مطیع، عبد و فرمان بردار خدا باشد و در نتیجه، آزادی در مقابل خداوند، چیزی جز طغیان نیست. قرآن می فرماید:"بَلْ یرِیدُ الْإِنْسانُ لِیفْجُرَ أَمامَهُ"انسانی که به مقام تکامل و بندگی نرسیده، همواره می خواهد که آزاد و طغیان گر باشد و این مسئله، یکی از همان خطوط قرمز در بحث آزادی است که تعرض به آن، موجب انحطاط فرد و جامعه می گردد. نتیجه آن که به طور کلی، اسلام، بر خلاف ایسم های مادی؛ آدمی را محدود در همین دنیا نمی بیند؛ بلکه برای او ضمن حق آزادگی و آزاد بودن، آرمانی فراتر از بینش طبیعی و مادی در نظر دارد. اسلام می خواهد انسانی آرمانی (ایده آل) بسازد تا با بهره مندی از رهنمودهای پیامبر خاتم و ائمه
ص: 217
اطهار(ع) و نیز استفاده درست از آزادیهای حقیقی با آرامش کامل در مسیر فطرت و سعادت واقعی خود گام بردارد.
تو که همراه آن خطّ ولایی *** تو که با فقه و مولا آشنایی
زنی حرفی اگر در بحث آن گل *** همی دانم که یار با وفایی
در پاسخ بايد گفت ولايت فقيه در حقيقت وظيفه و مسئوليت است كه از سوي خداوند بر عهده وي نهاده شده است، لذا ولي فقيه در مقابل خداوند متعال مسئول است، چون خداوند اين وظيفه را بر عهده او نهاده است و در مقابل مردم هم مسئول است، چون امور ديني،دنيوي مردم بر عهده اوست، حضرت علي - عليه السلام - در نهج البلاغه، سفارشاتي دارد كه نشان مي دهد، حاكم اسلامي بايد به امور دنيوي مردم نيز رسيدگي نمايد.
آن حضرت مي فرمايند: «خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگيرد، به گونه اي كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا صلاح كار خراج و خراج گزاران صلاح كار ديگران است... هرگاه از سنگيني خراج يا افت محصول، يا بريدن آب، يا نيامدن باران، يا دگرگون شدن زمين شكايت نزد تو آوردند از هزينه و رنجشان بكاه»(1)
لذا امام علي - عليه السلام - هم بر واليان و كارگزاران خود انتقاداتي دارند، و هم به مردم سفارش مي كنند كه از گفتن انتقادات و سخنان صريح در مقابل ايشان خودداري نكنند؛ از اين روي مي فرمايد «آن سان كه با جبّاران سخن مي گويند با من سخن مگوئيد و از من پنهان مداريد آنچه را از مردم خشمگين پنهان مي دارند و با چاپلوسي و تملّق، با من رفتار نكنيد و مپنداريد كه گفتن حقّ بر من گران مي آيد.»(2)
ص: 218
بنيانگذار جمهوري اسلامي در اين باره مي گويند: «همه بايد نسبت به هم رعايت بكنند، مسئوليت من گردن شماست. مسئوليت شما هم گردن من است. بايد نهي از منكر كنيد، امر به معروف كنيد... اگر من يك خلافي كردم، همه تان هجوم آوريد كه چرا اين كار را مي كني؟ من سر جايم مي نشينم. همه تان مسئوليد. همه مان مسئوليم»(1)
بنابراين اگر انتقاد به نحو صحيح و سازنده صورت گيرد، محدوديتي براي آن نيست و محدوديت افراد، ناشي از شرائط تحقق يك انتقاد سازنده است، مثلاً براي نهي از منكر، به طور عموم شرائطي كه بايد مراعات شود از قبيل: علم به منكر بودنِ موضوع مورد انتقاد، قطعي بودن مسأله و موضوع، نيّت خيرخواهي، پرهيز از توهين و جسارت و حفظ حريم و شخصيت افراد، لذا در مورد انتقاد از وليّ فقيه، به خاطر اهميت موقعيت رهبري در جامعهاسلامي و حفظ حرمتِ اين جايگاه، موقعيت شناسي، دشمن شناسي و شناخت مسائل سياسي، اجتماعي و بين المللي نيز لازم است تا انتقاد به توطئه تبديل نشود.
انتقاد تا هنگامي محترم است كه تبديل به توطئه نشود و خيانت به وليّ امر مسلمين نباشد چنانكه اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - مي فرمايد: «بزرگترين خيانت و نادرستي، خيانت به امّت است و زشت ترين دَغَل، دَغَل با پيشوايان است».(2)
هم چنين آن حضرت، تا وقتي مصالح جامعه به خطر نيفتاده بود، انتقادهاي خوارج را با برخوردي نرم و ملايم جواب مي دادند ولي آنگاه كه باعث ايجاد تزلزل در جامعه مسلمانان شد و تبديل به توطئه گرديد، با شدّت عمل با آنان روبرو شد و بعد از جنگ نهروان فرمودند: «من بودم كه چشم فتنه را درآوردم، و جز من كسي جرأت چنين كاري را نداشت. آنگاه كه امواج سياهي بالا گرفت و هاريِ آن به شدّت خود رسيد.»(3)
آری در حكومت ديني مردم حق نظارت و انتقاد دارند و در صورت تخلف حكمرانان از موازين تعيين شده توسط شرع و قانون؛ می توانند از آنها انتقاد كنند و بر كار آنها نظارت
ص: 219
داشته باشند. امام علي (ع) در خطبه 216 نهج البلاغه مي فرمايد: اي مردم، از گفتار حق و رأيزني عادلانه دريغ نكنيد، زيرا من فوق خطا شمرده نمي شوم و از آن مصون نيستم، مگر اين كه خداوند کمکم كند.
البته حق انگاري نظارت و انتقاد براي مردم در صورتي است كه در قالب راهنمايي دلسوزانه و به تعبير خود حضرت «مقالة بحق»(1)و «مشورت بعدل»(2)باشد.
اما اگر فراتر از انتقادباشد و در قالب تضعيف حكومت و حاكم درآيد در اين صورت همانطور که اشاره شد به عنوان يك حركت مخالف؛ تلقي خواهد شد.
پس اين تصور را نبايد كرد كه ولي فقيه چون بالاترين مقام است قابل نقد و پيشنهاد نیست و اگر اشخاص پيشنهاد و انتقادي به عملكرد ايشان دارند مي توانند مستقيماً به صورت شفاهي يا مكتوب به دفتر ايشان منتقل نمايند و افزون بر اين به خاطر وجود نهاد مجلس خبرگان در نظام ما و نقشي نظارتي آن بر عملكرد رهبري و اينكه افراد جمع شده در اين مجلس افرادي متخصص و مجتهد و آگاه و منتخب مردم هستند، لذا بهترين و مناسب ترين مكانيزم براي انجام انتقاد به ولي فقيه وجود دارد. و اگر اين اشتباه به حدّي برسد كه موجب فقدانِ شرائط رهبري شود، «از مقام خود بركنار خواهد شد و تشخيص اين امر به عهده خبرگان مي باشد»(3) و لذا از جهت قانوني وظيفه تشخيص و اقدام اين امر به عهده خبرگان نهاده شده.
البته ای عزیز بزرگوار، قداست ولي فقيه همواره باید حفظ شود. قداست يعني محبوبيت همراه با احترام انسان به علت كمال خاص در يك شخصيت كه باعث محبت ورزيدن به وي و احترام خاص به او گذاردن است. اين قداست پس از خداوند به پيامبر و جانشينان او يعني
ص: 220
امامان معصوم عليهم السلام كه از طرف خدا منصوب شده اند گسترش مي يابد. بوسيدن ضريح امامان و زيارت حرم آنها همگي برخاسته از همين قداست است. در مراتب بعدي يعني پس از امامان اين قداست به همه كساني كه به گونه اي به آنان منتسب اند مانند سادات و مراجع و علماي ديني سرايت مي كند.
گر کنی ، راه ولا را انتخاب *** می شوی آرامه، اندر دو جهان
تابع مولا شوی در حکم دین *** گر چه باشد مرجع تو، این و آن
پاسخ به اين شبهه یا سؤال با تبيين تفاوت ميان ولي فقيه با مرجع تقليد و نيز توجه به تفاوت در دو اصطلاح حكم و فتوي روشن مي شود.
همان گونه كه واضح است، مرجع تقليد به فقيهي اطلاق مي شود كه با احراز شرايط خاص، مورد مراجعه افرادي تحت عنوان مقلد قرار مي گيرد. نقش مرجع تقليد نسبت به مقلدان خويش همچون نقش كارشناسي است كه تنها نظر خويش را اظهار مي دارد بدون آن كه هيچ گونه سلطه يا ولايتي بر تابعين خويش داشته باشد. امّا ولي فقيه كسي است كه علاوه بر اجتهاد در احكام شرعي، مديريت كلان جامعه را نيز برعهده داشته باشد قهراً نقش و وظيفه ولي فقيه نسبت به مرجع از اهميت و گسترة بيشتري برخوردار است و خاصه در مسائل اجتماعي به دليل حفظ نظم و جلوگيري از هرج و مرج، تنها نظر او به عنوان نظر رسمي در كشور مطرح مي گردد و بايد مورد عمل قرار گيرد. با اين توضيح، تفاوت حكم و فتوا نيز روشن مي شود زيرا فقيه و مرجع تقليد در مقام فتوا، حكم كلي را براي مقلدين خويش بيان مي كند بدون آن كه هيچ گونه الزامي در بين باشد اما «حكم» با نوعي الزام و اجبار همراه است كه از سوي ولي فقيه صادر مي شود.
ص: 221
بنابراين ای عزیز بزرگوار، اطاعت از حكم حكومتي ولي فقيه براي سامان يابي امور اجتماع و جلوگيري از هرج و مرج امري ضروري و اجتناب ناپذير است و اين امر فراتر از رابطه مقلد با مرجع تقليد است كه وظيفه اش صدور احكام كلي است در ضمن بايد توجه داشت كه با وجود ولي فقيه در رأس حكومت اسلامي، مراجع تقليد در جايگاه خاص خود قرار داشته و مقلدين آنها مي توانند به فتاواي آنان عمل كنند امّا در امور اجتماعي و سياسي كه مي بايست براي پرهيز از هرج ومرج تحت نظر يك نفر قرار گيرد، همه موظفند از ولي فقيه اطاعت كنندوحتي اگر در موردي حكم ولي فقيه به لحاظ فقهي مخالف با فتواي مرجع تقليد ديگري باشد تنها اطاعت از حكم ولي فقيه بر همگان لازم خواهد بود.(1)
اين به آن دليل است كه فقها، اعمال ولايت را از قبيل حكم و نه فتوي مي شناسند و لذا معتقدند هر گاه ولي فقيه در هر موردي كه طبق مصلحت امت، اعمال ولايت نمايد، رأي وي بر همگان حتي فقهاي همطراز او نافذ خواهد بود، به عبارت ديگر، احكام صادره از جانب يك ولي فقيه جامع الشرايط بر همه - چه مقلد او باشند يا مقلد ديگري و چه مجتهد باشند يا عامي - واجب التنفيذ است. (2) نوای دلنشین و شیرین شهید محراب ، حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب هنوز هم در گوش تاریخ طنین افکن است که فرمود : بر تو واجب است امروز تبعیت از یک نفر همه باید مطیع یک رهبر. امام یکی ، نایب امام هم یکی ؛ دیگری هیچ تقدم ندارد. همه باید فرمان ببرند ؛ همه باید اطاعت بکنند.
به هر حال، قدر مسلم اين است كه با فرض تزاحم ميان حكم ولي فقيه به عنوان يك حكم از احكام اسلامي با ساير احكام و يا فتاواي مراجع ديگر، همواره ولايت و حكومت در اولويت قرار خواهد داشت. دليل اين امر از ديدگاه حضرت امام(ره)، رعايت مصلحت نظام و لزوم حفظ آن و هم چنين تقدم اين مصلحت بر ساير مصالح ديگر است، زيرا آن گاه كه اصل
ص: 222
حكومت و ولايت مهم ترين حكم و مقدم بر همه احكام حتي نماز و روزه باشد، لزوماً مصالح آن نيز مقدم بر تمام مصلحت هاي ديگر خواهد بود.(1)
داني كه اضداد با همان صلابت *** گويند كه جمعيم اندر آن ولايت
دین و سیاست در فضاي عالم *** داد علي(ع) و آل اوست ز خاتم
در جواب باید گفت: از قضا به سبب همین دوری حوزه سیاست - البته سیاست معمول در دنیا - از اخلاق و دین، باید دین دخالتی گسترده در سیاست داشته باشد. تا در مقابل دغلبازی ها و دسیسه های ضدّ سعادت سیاست بازان و دست اندازی آن ها به حیات طیبّه آدمیان و هم چنین چپاول سرمایه های مادی و معنوی انسان ها، از مسیر سعادت انسان و مواهب مادی و معنوی آن ها دفاع کند. قلدرها و غداره بندهای بین المللی را سر جایشان بنشاند و از سوی دیگر راه سعادت و نجات بشریت را در دنیا تبلیغ کند.
اگر کسی یک مرتبه قرآن مجید این آخرین کتاب آسمانی هدایت و کلام جاودان خدا را مطالعه کند با انبوهی از دستورات و قوانین سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و حقوقی مواجه می شود و این، غیر از روایات فراوانی است که از اهل بیت رسالت (علیهم السلام) در زمینه های یاد شده نقل شده است. از جمله حدیث متواتر و مستحکم غدیر که حکایتگر اهمیت فراوان سیاست و هدایت معنوی، در کنار هم می باشد.
ص: 223
اگر این شبهه درست باشد یعنی ایتکه، خدای متعال عرصه سیاست را به مستکبران و ظالمان عالم وانهاده است تا آن ها همه آدمیان را همانند خود کنند. براستی کدام عقل درستی، این سخن را قبول می کند؟! مگر آنکه دست از حکیم بودن خداوند سبحان بردارد!
مي شود روزي كه فطرتهاي ناب *** تابع مولا شوند بي آب و تاب
این همان رمز فلاح است در جهان *** بین مولا و مرید اندر كتاب
در این شبهه والی دستور و فرمان می دهد و مولی علیهم می بایست اطاعت نمایند. و تودة مردم هیچ حقی نسبت به حاکم اسلامی ندارند. این اد عا نیز غلط است و از ضعف معرفت دینی در اندیشة سیاسی اسلام نشأت گرفته است. رهبر و حاکم اسلامی از یک طرف در پیشگاه خداوند مسئولیت دارد که به ناچار وظیفة اجرای عادلانة احکام و قوانین اسلامی و عدم خروج از قلمروی اسلام را داراست و از طرف دیگر در پیشگاه مردم مسئولیت دارد و عنصر کارآمدی و رفع نیازهای عمومی ملت که در گذشته بدان اشاره شد و سایر حقوق مردم بر رهبری و زمامداران اسلامی ثابت است و رعایت آنها لازم و واجب می باشد. امام علی(ع) مسئولیت متقابل امام و امت را چنین تبیین می فرمایند: ای مردم، همانا من بر شما حقی دارم و شمانیز بر من صاحب حق هستید و اما حق شما بر من این است که از نصایح و تأمین رفاه زندگی و تعلیم و آموزش شما کوتاهی نورزم و اما حق من بر شما این است که به بیعت و پیمان خود وفادار باشید و در حضور و غیاب اهل نصیحت باشید و وقتی شما را فرامی خوانم اجابت کنید و آنگاه که دستوری دهم اطاعت نمایید.(1)
ص: 224
لزوم مشورت حاکمان و زمامداران با مردم یکی دیگر از وظایف آنهاست که در آیات و روایات بدان تصریح شده است آیة "وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله"(آل عمران آیة 259) که از صیغة امر "شاور" استفاده شده و دلالت بر وجوب مشورت دارد و نیز آیة "وامرهم شوری بینهم(شوری آیة 38) و احادیثی همچون "من استبد برأیه هلک" و "المستبد برأیه موقوف علی مداحض الزلل"(1) مؤ ید این مد عا می باشند.
ديده ات را شستشو ده با بصيريت كن نگاه *** تا شوي فارغ ز امّا و اگر در هر پگاه
راه حق باشد همان راه رسول و آل او *** غير از آن باشد تباهي و روي در عمق چاه
به بیان دیگر:
داریم ولایت، در روح و هم جان *** لکن ضعیفیم، در فکر و ایمان
عقل، پیامبر درونی هر انسانی است. به عنوان مثال عقل سالم حکم می کند که وقتی احساس بیماری در وجودت نمودی، اگر اشراف به علمی پزشکی داری و از مرض و علاجش مطلع هستی، خودت چاره اندیشی کنی و اگر علم نداری و پزشک نیستی، به پزشک مراجعه کنی و به دستور و تجویز او عمل نمایی. حال فرض بفرما که کسی در مقابل پزشکان بایستد و بگوید: من شک دارم، از کجا معلوم که این پزشکان، همان پزشکانی هستند که عقل دستور به رجوع به آنها را داده است؟! بدیهی است به او پاسخ خواهند داد که اگر خودت علم داری و می توانی پزشک را از غیر پزشک تشخیص دهی، امتحانشان کن و اگر علم نداری از چند
ص: 225
پزشک که می توانند تشخیص دهند بپرس و به گفته ی آنان اعتماد کن. حال اگر بگوید: به آنها هم شک دارم و ...، چنین آدمی دچار نوعی بیماری ذهنی به نام شکاکیت شده است و برای او دلایل عقلی و نقلی فایده ای ندارد، بلکه باید معالجه شود. آری:
بگو آن جاهل عالم نما را *** که تو گم کرده ای راه ولا را
بنال ای دل که شککاکان بخوابند *** قلوب اهل شک غرق حجابند
چرا در پرده باشد فطرت زار *** خدایا زین حقیقت پرده بردار
مگر فکر در درون مغز و سر نیست *** مگر آن در تمیز خیر و شر نیست
بگفتا گر کند باور نهان را *** رها سازد همی جان و جهان را
مسئله ی ولی فقیه نیز همین طور است. در اصول دین از جمله پذیرش اصل اعتقادی ولایت؛ تقلید جایز نیست و مسلمان شیعه باید با تحقیق به یقین برسد. اما درانتخاب مصداق که یک تخصص است و مستلزم سالیان درازی تحصیل در علم فقه [مانند تحصیل در رشته ی پزشکی یا حقوق] است، تحقیق برای همگان ضرورتی ندارد و واجب نمی باشد. لذا دستور این است که برای شناخت ولی فقیه اگر خود قادر به تشخیص نیستید، از کسانی که علم دارند و می توانند مجتهد و فقیه را تشخیص دهند بپرسید. لذا اذعان و تصدیق اکثریت علما و فقها در انتخاب ولی فقیه کافی است و ضرورت یا جایی برای شک ندارد. بنابر این ولی فقیه نیز منتخب این فقها است. برای زعامت جامعه و حکومت اسلامی. آنان از بین خود فقیهی که واجد شرایط بیشتری باشد را انتخاب می کنند تا این مسئولیت را بر عهده
ص: 226
بگیرد. آیا این مسئله جایی برای «شک» دارد؟
ولی فقیه، پیامبر نیست که کسی مدعی شود خبرش در کتب قبلی آمده بود، اما اکنون از کجا معلوم که این همان است و باید نشانه ها، دلایل و معجزات را ارائه دهد، بلکه فردی است مانند دیگران که با تلاش در خودسازی، رعایت تقوا، صیانت نفس، اشراف علمی، تخصص در فقه، حفاظت از دین، مخالفت با هوای نفس، عدالت، اطاعت از اوامر الهی که توسط معصومین (ع) ابلاغ شده است و ... برخوردار گردیده است. ولی فقیه، فقیهی است که بیش از دیگران واجد همه ی شرایط لازم برای زعامت بوده و از سوی مردم توسط فقهای منتخب خود، انتخاب شده است. لذا جایی برای شک ندارد. اگر کسی به این انتخاب شک کند این دیگرشک ناسالم است که مبتلای به آن باید سعی در بهبود خود کند تا دامنه ای این شک به همه ی شئونات زندگی او سرایت ننماید.
در اینجا ای عزیز بزرگوار، بايد گفت و یادآور شد که فلسفه ي وجودي ولايت فقيه دلايل عقلي و نقلي متعددي دارد كه بر اثبات ولايت فقيه در زمان غيبت اقامه شده است. و در همبن کتاب به آنها اشاره شده است. در هر حال ای عزیز بزرگوار:
از بس که جفا کردم، بر ديده و دل هر دو *** شک کرده دل و ديده، بر حکم و ولا هر دو
گر اهل يقينم من، در وادیّ شکاکی *** باید که رها گردم از شکّ و فنا هر دو
بديهي است كه تا پيامبر و يا امامان معصوم وجود دارند و امكان دست يابي به آنان در مورد اداره ي امور اجتماعي هست، نوبت به غير معصوم نمي رسد; امّا در زمان غيبت كه عملا چنين ايده آلي در ميان ما نيست بايد چه كرد؟
اگر بخواهي تنها با استمداد از عقل و خرد به اين پرسش جواب دهي، بايد بگويي: در عصر غيبت كسي بايد در رأس هرم قدرت باشد كه از هر جهت به امام معصوم شبيه تر است; يعني در دين شناسي، تقوا و صلاحيت براي اجرای احكام و قوانين اسلام، بهترين باشد. وقتي كه
ص: 227
جامعه نمي تواند بدون حكومت باشد و ما دست رسي به امام معصوم نداريم، بايد به سراغ كسي برويم كه كم ترين فاصله را با او دارد; كسي كه شناختش از اسلام، از ديگران بيش تر و عدالت و تقوايش از همه بالاتر و براي اجراي احكام و قوانين اسلام، مناسب ترين فرد باشد; اين صفات در ولي فقيه تجلّي مي كند. در امور ديگر نيز روش عموم مردم همين است كه ابتدا نزد بهترين متخصص مي روند، ليكن اگر دست رسي به بهترين ممكن نبود، به كساني رجوع مي كنند كه در تخصص و ويژگي ها به فرد ايده آل نزديك تر باشند. ولايت فقيه معنايي جز رجوع به اسلام شناسي كه از ديگران به امام معصوم نزديك تر است ندارد.[باکمی تغیر](1) و اما ای عزیز بزرگوار، منظور از اعلم در «ولايت فقيه» ،اعلم در مرجعيت نيست .حضرت علي (ع) مي فرمايد: اي مردم! بدانيد كه سزاوارترين مردم به اين امر(حكومت و ولايت) كسي است كه در اين كار قوي تر و به امر خداوند در حوزه رهبري جامعه آگاهتر باشد).
بنابراين مقصود از علم، تنها علم فقهي نيست؛ بلكه«اعلم في هذالامر» است؛ يعني ،كسي كه علاوه بر داشتن فقاهت، عدالت و تقوا، مدير و مدبرتر باشد و به اوضاع كشور و جهان آگاهي كامل داشته باشد. لذا مرجعي كه در مسائل فقهي اعلم از ولي فقيه باشد، در مسائل حكومتي همتاي ديگر فقيهان است؛ چون«فقاهت»تنها يكي از شرايط رهبري جامعه اسلامي است؛ نه تمام آن. از همين رو حتي مرجعي كه در مسائل فقهي اعلم از ولي فقيه باشد، لازم است در مسائل حكومتي تابع ولي فقيه باشد.در هر حال:
داریم دلی آکنده از شور الهی *** آییم به سویت،تا شویم ما هم ولایی
داریم امام و عاشق روح خداییم *** آییم به سویت،تا که گوییم بی قراریم
ص: 228
داریم ولیّ امر و هستیم تابع آن *** آییم به سویت،تا کنیم تجدید پیمان
کلام گويم با علمی رسا *** تا که گيريد به جان اي رُفقا
راه دین باشد همان راه ولی *** انتخاب با تو بُود در اين سرا
امام صادق (علیه السلام) برای اثبات ولایت علما , از آیه قرآن استفاده کرده اند.آن حضرت در روایتی که در اکثر تفاسیر معتبر روایی آمده است , می فرمایند: از جمله چیزهایی که به سبب آن , کسی مستحق امامت می شود : پاکدامنی و پاکی از گناهان و معاصی هلاکت باری است که { آدمی} را لایق آتش دوزخ می کند ودیگر, آگاهی روشن از تمام حلالها و حرامهایی که مردم بدان نیاز دارند و سوم , علم به قرآن (شناخت خاص و عام و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ آن و ...) ابی عمرو زبیری پرسید:چه دلیلی وجود دارد برای آنکه ویزگیهای رهبری و امامت , تنها در اموری است که شما فرمودید ؟
حضرت فرمودند: به دلیل این قول پروردگار که درباره کسانی است که از سوی خداوند در ایجاد حکومت اذن دارند و ایشان را اهل حکومت قرار داده است :سوره مائده آیه 44 به این معنی(تورات را ما نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود ,انبیاء که اسلام آوردند با آن در بین یهودیان حکم می کردند , و همچنین ربانیون که مربیان مردم بودند و علما, بر طبق آن در میان مردم حکومت می کردند)
ص: 229
پس دسته دوم از پیشوایان , یعنی ربانیون ,غیر انبیاء هستند آنها کسانی هستند که مردم را با علم خود تربیت می کنند و دسته سوم یعنی احبار ,همان علماء هستند و آنها , غیر از دسته دوم یعنی ربانیونند.(1)
در اینجا توجه جنابعالی را به دلایلی که اثبات می کند، که ولی فقیه حق حکومت بر مردم را دارد ولی نظام های غربی و شرقی ندارند معطوف می نماید:1- تمام کائنات را خداوند آفریده است پس ، از آنِ خداوند هستند و ملک خصوصی او محسوب می شوند لذا فقط خداوند حق حکومت بر انسان را دارد.
2-ما مسلمانان اعتقاد داریم که خداوند حق حکومت را طبق آیه 6 سوره مبارکه احزاب به پیامبر (ص) سپرده است.
3- خداوند حق حکومت را طبق آیه 59 سوره نساء و آیه 55 سوره مائده و اسناد و احادیث واقعه غدیر و دیگر روایات ائمه (علیهم السلام) به امامان دوازده گانه سپرده است.
4-هنگامی که امام معصوم غایب است ،عقل اجازه نمی دهد که حکومت اسلامی را فقط به دلیل غیبت ظاهری امام معصوم(ع) تعطیل کرد و یا اجازه داد که حکومت طاغوت بر مسلمین تسلط داشته باشد.لذا به حکم عقل باید نزدیکترین شخص از تمام جهات به امام معصوم(ع)، به عنوان حاکم جامعه اسلامی برگزیده شود.
5-روایات بسیاری از رسول الله(ص) و ائمه (علیهم السلام) در دست است که در زمان غیبت امام معصوم (ع) حق حکومت با فقهای دین است و هر حکومتی غیر از حکومت فقها مشروعیت الهی ندارد. مع الوصف:
در خصوص دین و مولای زمان *** كن ز معصوم پرسش اندر اين جهان
تا كه فرياد خموشت در نهان *** سوي آن گفته رود از عمق جان
ص: 230
در هر حال ای عزیز بزرگوار، حكومت دینی در اصل با رهبری معصومان(ع) انجام می گیرد كه نقطه آغازین آن«امامت و رهبری» پیامبر عظیم الشأن اسلام و سپس ائمه اهل بیت (ع) است. در عصر غیبت نیز «ولی فقیه»؛ یعنی، كسی كه جامع شرایط فتوا و رهبری جامعه است، از جانب معصومان به رهبری امت اسلامی نصب گردیده است و با وجود شرایط لازم، بر او است كه به نیابت از ائمه اطهار(ع) «زعامت و رهبری» امت را به دست گیرد. بنابراین در عصر غیبت، حكومت دینی بدون «ولایت فقیه» معنا ندارد. سرّ آن نیز با كاویدنویژگی های حكومت دینی و شرایط لازم حاكمان در اسلام، روشن می شود. به عبارت دیگر همه امور در حكومت دینی، باید بر اساس احكام و قوانین الهی تنظیم شود. بنابراین حضور رهبری دانا و توانا در تشخیص احكام الهی و قادر به انطباق آن بر نیازمندی های زمان و متعهد و پای بند به هنجارهای دینی، كاملاً روشن و بدیهی است. از این رو در روایتی از امیر مؤمنان(ع) آمده است:«شایسته زمامداری كسی است كه بر آن تواناتر و نسبت به احكام الهی در آن داناتر باشد»(1).و نیز از امام حسین(ع) روایت شده است كه: «سر رشته امور باید به دست عالمانی ربانی باشد كه نسبت به احكام و حلال و حرام خدا وفادار و امین می باشند»(2)
اما ای عزیز بزرگوار، به بیانی دیگر اینكه در اندیشه سیاسی شیعه، زعامت سیاسی در عصر غیبت به فقیه جامع شرایط واگذار شده، بدان جهت است كه رسالت و وظیفه حكومت، تطبیق امور مسلمانان با تعالیم شریعت است. هدف حكومت دینی، تنها برقراری امنیت و رفاه به هر شكل و سامان نیست؛ بلكه باید امور جامعه و روابط و مناسبات آن با احكام، اصول و ارزش های دینی مطابق باشد و این مهم نیازمند آن است كه مدیر جامعه اسلامی -در عین برخورداری از توانایی های لازم در عرصه مدیریت آشناترین مردم به حكم خداوند در این موارد بوده و از فقاهت لازم در امور اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد. پس جامعه اسلامی، نیازمند ولایت و زعامت سیاسی است؛ همچنان كه هر جامعه دیگری برای برطرف كردن بعضی از كمبودها و نواقص اجتماعی خویش و تأمین نظم و امنیت،
ص: 231
محتاج آن است. این زعامت سیاسی به فقیه عادل توانا داده شده است؛ زیرا مدیریت جامعه اسلامی -افزون بر توانایی های مدیریتی به اسلام شناسی و فقه شناسی نیز نیازمند است. در هر حال:
بهر دینت كن تو پرسش از رسول و هم امام *** تا كه گيري تو جوابي كامل و هم تام تام
عقل تو و فطرتت را آن جواب آيد به كار *** داد خاموش درونت هم همين خواهد به كام
فقه ما دارد پيامي ناب ناب *** بهر دیندار و ولا با صد خطاب
گر كه خواهي تو شوي فارغ ز دور *** راه سنّت را برو با آن كتاب
شبهه ای دیگر که بسیار مطرح و مورد انتقاد قرار گرفته و جای بررسی دارد این است که می گویند خبرگان رهبری پس از تایید صلاحیت از فقهای شورای نگهبان می توانند کاندیدا شوند و از جهتی اعضای شورای نگهبان را رهبر تعین می کند، بنابراین خبرگانی که کاندیدا می شوند و به مجلس خبرگان راه می یابند به طور غیرمستقیم توسط خود رهبری تعیین می شوند و این دور است . در جواب باید گفت که این مساله را در مورد رهبری از دو جهت باید مورد بررسی قرار داد، یک از حیث زمان انتخاب رهبر به عنوان رهبر و دوم از حیث ادامه ی روند رهبری و حفظ صلاحیت رهبری .
الف ) بررسی از حیث زمان انتخاب ؛ از لحاظ زمان انتخاب رهبر به این سِمت چنین شبهه ای اساساً مطرح نمی شود. چرا که خبرگانی که مثلا مقام معظم رهبری را به عنوان رهبر
ص: 232
تعیین کردند، خبرگانی بودند که در زمان رهبر قبلی یعنی امام خمینی(ره) تشکیل شده بود و اساساً رهبر فعلی در ایجاد آن خبرگان هیچ نقشی نداشته ، پس مساله دور در این حالت پیش نمی آید .همچنین برای رهبران بعدی نیز از این نظر شبهه ی دور مطرح نمی شود،چون خبرگانی که رهبر جدید را معرفی می کند ناچاراً خبرگانی است که در زمان رهبر قبلی وجود داشته است
ب ) بررسی از حیث دوران رهبری ؛ اما از حیث طول مدت رهبری و اینکه خبرگان های بعدی که انتخاب می شوند در طول زمان رهبری فرد باید از فیلتر شورای نگهبان که منصوب از جانب رهبری هستند بگذرد، ایراد کاملاً وارد است البته به شرطی که مساله همان طور باشد که در طرح شبهه گذشت، در حالی که اگر به قانون اساسی مراجعه شود دیده می شود که قانونگذار این امر را مدنظر داشته و برای جلوگیری از آن تمام کارهای خبرگان را به خود خبرگان واگذار کرده است از جمله تایید صلاحیت کاندیداها را، در اصل 108 قانون اساسی مربوط به وظایف خبرگان و در صلاحیت خود آنان می داند .همانطور که ملاحظه می شود برای جلوگیری از دور همه ی وظایف و اختیارات به خود خبرگان واگذار شده است من جمله تایید صلاحیت کاندیداهای خبرگان بعدی ، در اینصورت دیگر منصوبین از جانب رهبری (فقهای شورای نگهبان) وظیفه تایید صلاحیت را ندارند تا ایراد دور مطرح شود بلکه این وظیفه بر عهده ی خود خبرگان است .حال آنچه مشاهده می شود آن است که خبرگان از این اختیار خود استفاده کرده است و تایید صلاحیت کاندیداها را در اختیار فقهای شورای نگهبان قرار داده است که این امر در آیین نامه ی داخلی خبرگان بنابرتشخیص خود ایشان به تصویب رسیده است .بنابراین ، این خود خبرگان رهبری هستند که خواسته اند تایید صلاحیت کاندیداها بدین صورت باشد و حتماً مفسده ای در این امر ندیده اند و هر موقع بخواهند می توانند قانون مورد تصویب خود را تغییر دهند و این اختیار را از فقهای شورای نگهبان بگیرند .نهایتاً آنکه این روند، روند اختیاری خود خبرگان اولیه ای است که در زمان امام تشکیل شده و اساساً در زمان رهبری رهبر فعلی این آیین نامه در خبرگان تصویب نشده است بلکه قبل از
ص: 233
آن بوده و از این جهت هم ایرادی به رهبری و فقهای منصوب از جانب او وارد نیست و همه ی امر به خود خبرگان به طور قانونی واگذار شده است .
ج ) بررسی از حیثی دیگر ؛ جهتی دیگر که در پاسخ به این شبهه می توان مطرح کرد آن است که استفاده از واژه ی دور در این سوال اساساً دارای اشکال است چراکه همانطور کهمطرح شد دور منطقی و فلسفی به حالتی می گویند که شیی به تمام حیثیت متوقف بر خودش باشد یعنی اینکه تمام حیثیت را باید مدنظر داشت .حال آنکه خبرگان رهبری وظیفه شان نظارت بر رهبری از این حیث که صلاحیت را از دست ندهند می-باشد و در اینجا خبرگان عطاکننده ی مقام ولایت به رهبر نیستند بلکه این مقام برای رهبر از جانب شرع تعیین شده و ایشان فقط کشف این امر را می کنند . بنابراین اینجا مساله از دو حیث متفاوت است و امر متوقف بر تمام حیثیت از یک جهت نیست تا دور پیش آید ، یعنی خبرگان حیثیت عطاکردن مقام ولایت را به رهبر ندارند تا توقف شئی بر خودش حاصل آید .
به بیانی این شبهه بر سه اساس و به سه شكل پاسخ داده می شود:
1) نظریه نصب: بر این اساس اعتبار ولی فقیه از ناحیه خبرگان نیست بلکه مشروعیت و قانون مندی رسول الهی، امام معصوم و جانشینان امامان یعنی فقیهان صاحب صلاحیت برای حکومت و در رأس آنان ولی فقیه در هر زمان از سوی خداوند خواهد بود تا حکومت الهی و دینی تحقیق یابد. مردم نیز در حکومت دینی در کنار مکتب و رهبر قرار دارند و زمینه ساز تحقق و به فعلیت رسیدن احکام الهی خواهند بود و در واقع مقبولیت حیات سیاسی و استمرار حکومت را بر عهده خواهند داشت.(1)
بنابراین اعتبار و مشروعیت نظام و رهبر برگرفته و ناشی از رأی خبرگان نمی باشد، زیرا خبرگان مقام ولایت را به رهبر اعطا نمی کنند. وظیفه خبرگان فقط تشخیص مصداق رهبری الهی است که شرایط آن را ائمه اطهار بیان کرده اند. خبرگان موظفند کسی را که امام معصوم برای ولایت و رهبری شایسته می داند به مردم معرفی کنند.
ص: 234
2) فقدان شرایط دور: قائل شدن به دور در زمینه ولایت فقیه به علت صورت گرفتن نوعی مغالطه و خلط معناست. دور فلسفی آن است که وجود چیزی با یک یا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد که این دور باطل و محال است آنچه حائز اهمیت است این مطلب است که در دور باطل نحوه وابستگی دو پدیده به یکدیگر، باید یکسان باشد. به عنوان مثال در دور فلسفی، اولی علت ایجاد دومی و دومی علت ایجاد اولی باشد، اما اگر به شکل های متفاوتی دو پدیده نسبت به هم وابستگی پیدا کنند، دور باطل نیست بلکه وابستگی متقابل است و چنین چیزی هم در علوم طبیعی پذیرفته شده است و هم در همه نظام های حقوقی به اشکال مختلف وجود دارد.
بنابراین اگر نسبت شورای نگهبان و خبرگان همان نسبتی بود که خبرگان با رهبری دارد، ادعای چنین دور باطلی، قابل قبول بود با این توضیح که:
الف) رهبر شورای نگهبان را تعیین و نصب کند ب) شورای نگهبان، مجلس خبرگان را تعیین و نصب کند. ج) خبرگان رهبر را تعیین و نصب کند. در حالی که واقعیت چنین نیست، زیرا نسبت مجلس خبرگان و شورای نگهبان با نسبت دیگر اعضای مجموعه متفاوت است.
ص: 235
3) عدم تحقق دور: در انتخابات خبرگان عنصر دیگری وجود دارد که در دور ادعا شده در نظر گرفته نشده است و آن نقش اصلی و عمده مردم است یعنی شورای نگهبان به هیچ وجه تعیین کننده اعضای خبرگان نیست بلکه اعضای خبرگان با میل خود نامزد می شوند و کار شورای نگهبان، صرفاً نقش تشخیص و شناسایی صلاحیت های تصریح شده در قانون اساسی و اعلام آن به مردم است و هیچ گونه حق نصب ندارد. مردم خود در میان افراد صلاحیت دار به نامزدهای مورد نظر رأی می دهند. بنابراین حلقه دور باز است و اساساً دوری در کار نیست.(1)
در هر حال آنچه مسلم است دست خبرگان رهبری برای نظارت بر رهبری از هر حیث باز است و این تشخیص خبرگان که تایید صلاحیت با شورای نگهبان باشد، ایرادی به رهبری محسوب نمی شود و اساساً دور به معنای حقیقی کلمه پیش نمی آید .
حاکم دین در فرود و هم فراز *** می کند حکم خدا را چاره ساز
بین حکم معصوم و مولای دین *** هر تفاوت بوده بر ما جان گداز
پاسخ این شبهه اگر چه در شبهات دیگر به نوعی داده شده است ولی در اینجا عین مطالب کتاب ولایت فقیه امام خمینی(ره) در صفحه پنجاه در جواب آورده می شود.
وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم (صلی الله علیه واله) و ائمه (علیهم السلام) داشتند, بعد از غیبت , فقیه عادل دارد, برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه و رسول اکرم است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست بلکه صحبت از وظیفه است.
ص: 236
((ولایت)): یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس - یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.
به عبارت دیگر, ((ولایت)) مورد بحث, یعنی حکومت و اجرا و اداره بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند - امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است مثل این است که امام (ع) کسی را برای حضانت, حکومت ,یا منصبی از مناصب, تعیین کند.در این موارد معقول نیست که رسول اکرم و امام با فقیه فرق داشته باشد.
مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای ((حدود)) یعنی قانون جزای اسلام است.آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم و امام و فقیه امتیازی است؟یا چون رتبه فقیه پایین تر است باید کمتر بزند ؟حدزنی که صد تازیانه است اگر رسول اکرم جاری کند, 150 تازیانه می زند, و حضرت امیر المومنین (ع) صد تازیانه , و فقیه 50 تازیانه ؟ ...
آیا در این امور ولایت رسول اکرم با حضرت امیر المومنین و فقیه فرق دارد؟
همین ولایتی که برای رسول اکرم و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست , برای فقیه هم هست... در این معنا مراتب و درجات نیست که یکی در مرتبه بالاتر و دیگری در مرتبه پایین تر باشد , یکی والی و دیگری والی تر باشد.(1)
راه فطرت باشد آن راه ولا *** انحصار باشد در آن بی هر بها
بهترين راه است برای توده ها *** تا شوند راحت ز هر نوع ماجرا
ص: 237
با توجّه به اين كه توده، در لغت به معنى انبوه مردم، عامّه ى خلق و اكثريّت مردم آمده است،(1) در واقع، جامعه ى ولايى جامعه اى است كه در آن همان توده و عامّه ى مردم به ولايت گرويده اند و آن را مبناى حقوق عمومى و روابط اجتماعى خويش مى دانند.
در پاسخ به اینکه حكومت ولايى، براى توده ى مردم ارزش قائل نيست و انحصارگر است، بايد گفت: اين شبهه و توهّم ناشى از نفهميدن جوهره ى ولايت در معارف دينى اهل بيت(ع)است. با تأمّل در مؤلّفه هاى جامعه ى ولايى و ولایت فقیه به خوبى روشن مى شود كه جامعه ى ولايى جامعه اى متّحد و مستحكم و متشكّل از انسان هاى حق خواه و پيرو ارزش هاى اخلاقى دينى است كه با اراده و اختيار آزاد خويش، رهبرى آگاه و معصوم (در حكومت معصومان) يا عادل (در حكومت فقيه) را برمى گزينند و هيچ يك از خصلت هاى انحصارگرايى و انحصارطلبى در آن نبايد مشاهده شود.
واژه ى انحصارگرايى و انحصارطلبى، در عرف علوم سياسى، چنين معنى مى شود: براى اشاره به هر گونه تجاوز از حدود قانونى و اخلاقى به كار مى رود كه حريم آزادى ديگران را مختل نمايد و مزايا و امتيازاتى، بيش از حدّ لازم، به شخص يا گروه خاصّى اختصاص دهد، يا مانع شركت ديگران در حكومت يا در امور اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى گردد.(2)
در حالى كه، فعّاليّت و شركت در تمامى امور اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى، طبق موازين شرعى و الهى، كاملا آزاد است و براى هيچ صنف و دسته اى، امتيازى خاص قابل پذيرش نيست و تنها ملاكِ امتياز، رعايت تقوا و حدود الهى، در بُعد فردى و اجتماعى خواهد بود چرا كه به گفته ى قرآن كريم: (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَالله اَتْقيكُمْ); گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.(3)
ص: 238
غرق وگشتم در ولا و هم ولی، تا مثل آن دریا شوم *** قطره ای هستم ز دریای ولا،بی شک همان دریا شوم
ای عزیز جان و دل ،راهی بده تا سوی آن مولا روم *** جان جانان همرهی کن تا که من هوشیار آن دریا شوم
آنچه اجمالا در پاسخ این سبهه قابل طرح است اين كه، اگر كسانى حكومت دينى را به حكومت متديّنان تفسير كنند، مثلا حكومتى كه رهبران و كارگزاران درجه يك آن را افراد مسلمان تشكيل مى دهند، در اين صورت نيازى به نظريه ى ولايت فقيه نيست و آگاهى رهبر و حاكم اسلامى از قوانين و مقرّرات شريعت لزومى نخواهد داشت; زيرا شرط لازم براى تحقّق حكومت دينى، مسلمان بودن حاكم است، هر چند قوانين حاكم بر روابط اجتماعى، كاملا غير دينى و مخالف و بيگانه با اسلام باشد و يا حداكثر، پاره اى از قوانينْ، دينى باشد، ولى احكام دين، به طور خالص و صد در صد، در روابط اجتماعى حضور نداشته باشد.
طبق اين تفسير، حكومت معاويه و حكومت حضرت امير(ع)هر دو، دينى و اسلامى خواهد بود; و در جهان امروز، تمامى كشورهاى اسلامى را بايد داراى حكومت اسلامى دانست!!!
اما واضح است كه پندار فوق با حقايق دين اسلام كاملا بيگانه است و واقعيت هاى تاريخى مربوط به سيره ى نبى اكرم(ص)آن را نفى مى كند و نشان مى دهد كه حكومت اسلامى، تنها، حكومت مسلمانان و يا حتى حكومت صالحان نيست; حكومت اسلامى حكومتى است كه حاكميّت اسلام و مجموعه ى مقرّرات دينى در تار و پود او نفوذ دارد. به تعبير معمار بزرگ انقلاب اسلامى: الاسلام هو الحكومة بشؤونها;(1) اسلام عبارت از حكومت با همه ى شؤون و لوازم آن است.
ص: 239
كسى كه كوچك ترين آشنايى با آموزه هاى دينى اسلام داشته باشد و اندكى در قوانين و مقرّرات آن تأمّل نمايد، و قوانين قضاوت، اقتصاد، جهاد، روابط بين الملل، امر به معروف و نهى از منكر و... را ببيند، ترديد به خود راه نمى دهد كه اسلام در جميع مسائل مرتبط با جامعه و روابط آن حكم و قانون دارد و حكومتى را مى توان حكومت اسلامى و دينى دانست كه قوانين اسلام حضور كامل و عينى در عرصه ى حيات اجتماعى داشته باشد و مبناى حركت حاكمان و دولت مردان باشد. دولت دينى و اسلامى دولتى است كه وظيفه اش عينيّت بخشيدن به تمامى دين در پيكره ى جامعه است. سيره ى نبوى نيز چنين بود. پيامبر اكرم(ص)با هجرت به مدينه، شخصاً به اداره ى نظام اجتماعى مسلمانان، بر اساس آموزه هاى وحيانى، همت گماشت و دولت اسلامى را تأسيس نمود.
اكنون كه مفهوم دقيق حكومت دينى آشكار گشت، براى رسيدن به اين هدف كه حاكميّت دين الهى بر سرنوشت مردم است، چه بايد كرد و چه شيوه هايى بايد اتخاذ شود؟ آيا اسلام در درون احكام خود، روش و مكانيزمى را، براى رسيدن به اين هدف، پيش بينى نموده است؟
گرچه ممكن است كسى به پرسش هاى بالا پاسخ منفى دهد و معتقد باشد كه براى حاكميّت دين الهى، همان شرايط عمومى زمام دارى، از قبيل عدالت و مديريّت، كفايت مى كند و نياز به شرطى ديگر نيست; مثلا لازم نيست رييس دولت اسلامى فقيه و مجتهد باشد،(1)
امّا اين احتمال با مناقشه ى جدّى روبروست; زيرا، اولا، مسئله ى حاكميت سياسى، از شؤون ولايت تشريعى و زير مجموعه ى ربوبيت تشريعىِ خداىِ سبحان است; و مشروعيّت هر دولت و قدرتى وابسته به آن است كه از سوى حضرت حق، اجازه ى تصرّف داشته باشد و از آن جا كه بر اساس معارف شيعه، اين مشروعيّت در عصر حضور، براى امامان معصوم(عليهم السلام)تشريع شده است، در عصر غيبت هم بايد دولت و هر نهاد قدرت،
ص: 240
مأذون بودن از طرف امام عصر(عج) و در نتيجه، مشروعيّت خود را به اثبات برساند. بر اساس روايات زيادى كه در ادلّه ى نقلی نظريه ى ولايت فقيه مطرح شده است.
ثانياً، فطرت و فهم وجدانى انسان نمى پذيرد، كسى مسؤوليّت كارى را بر دوش گيرد كه آشنايى كافى با آن ندارد و فاقد خبرگی و مهارت لازم است. رجوع به كارشناس و سپردن كارها - هر چند كوچك - به كاردان، سيره اى عقلايى است و خردمندان تخلّف از آن راجايز نمى شمرند.
اين حقيقتى است كه شيوه ى هميشگى عاقلان و خردمندان بوده است و استثناپذير نيست و البتّه هرقدر، كارْ مهم تر و حساس تر باشد، دقّت و تأمّل براى آن كه آن كار را به اهلش بسپارند، بيش تر خواهد بود، و چه كارى مهم تر از زمام دارى و حكومت، كه سرنوشت جامعه و اسلام و مسلمانان وابسته به آن است. اين است كه همانطور که قبلا آمده بود حضرت امير(ع)مى فرمايد: اى مردم شايسته ترين فرد براى زمام دارى كسى است كه از ديگران تواناتر و به دستور خدا در امر حكومت داناتر باشد.(1)
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، آگاهى كافى و دقيق از قوانين شريعت براى حاكم لازم است، تا بتواند آنها را به اجرا بگذارد و آگاهى تقليدى و پيروى از ديگران وافى به مقصود نيست; زيرا زمام دار، خود بايد حكم خدا را تشخيص دهد، تا آن را اجرا نمايد، و تقليد از ديگران موجب علم به حكم الله نيست. رهبر و ولىّ امر، علاوه بر ديگر شرايط، خود بايد با مراجعه ى مستقيم به منابع و كتاب و سنّت، حكم الهى را استنباط كند و با شناختى كه نسبت به قانون الهى پيدا مى كند، به اجراى آن همت گمارد. بنابراين، براى تحقّق واقعى حكومت دينى«در زمان غیبت» نمى توان به صواب بودن نظريه اى ديگر، جز ولايت فقيه، اطمينان پيدا كرد.(2)
ص: 241
ولايت مشعل كل زمين است *** هدايت را علمداري امين است
ولايت را نظر بر آخرين است *** زغيبت تا ظهورش جانشين است
از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد , در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود , و هر که کاری خواست بکند؟ هرج و مرج است ؟
قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ ونشر واجرای آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط برای مدت محدودی بود ؟!آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال ؟!پس از غیبت صغرا اسلام همه چیزش را رها کرده است ؟!
اکنون که دوران غیبت امام (عج) پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست , تشکیل حکومت لازم می آید. عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است تا اگر بما هجوم آوردند بتوانیم جلوگیری کنیم اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند , دفاع کنیم برای جلوگیری ازتعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرایی لازم است . چون این امور به خودی خود صورت نمی گیرد , باید حکومت تشکیل داد.
حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) يا يك منطق مذهبي و تكيه بر دلايل فراوان نقلي و عقلي، حكومت در دوره غيبت را حق و وظيفه فقها مي دانستند و بصراحت از علما مي خواستند براي احياي اين حق فراموش شده «قيام» كنند : «لازم است كه فقها اجتماعا يا انفرادا براي اجراي حدود و حفظ ثغور و نظام ، «حكومتي شرعي» تشكيل دهند. اين امر براي كسي اگر امكان داشته باشد، واجب عيني است و گرنه واجب كفايي است، در صورتي كه ممكن نباشد ولايت ساقط نمي شود، زيرا از جانب خدا
ص: 242
منصوبند.» حضرت امام خميني «منصب حكومت» را در دوره غيبت امام معصوم منحصرا حق و مسؤوليت فقها مي دانستند و طبعا احراز اين مقام توسط هر شخص ديگر و با هر كيفيت ديگر را «غصب» مي شمردند. جالب اين است كه از منظر آن امام بزرگوار حتي اگرمردم حكومت فقها را برنتافتند «ولايت» آنان ساقط نمي شود : «اگر يكي از فقهاي زمان به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروي نمايند و چنانچه امر تشكيل «دولت اسلامي» جز با هماهنگي و اجتماع همه آنان میسر نباشد، بر همگي آنان واجب است كه مجتمعا به اين امر اهتمام ورزيده درصدد تحقق آن برآيند و اگر اين امر براي آنان اصلاً امكان عملي نداشت، منصب ولايت از آنان ساقط نمي شود و همچنان بر جايگاه خود باقي هستند. اگر چه از تشكيل حكومت معذورند»(1)
«بدون ترديد، اگر ايده آل را معصومان-عليهم السلام- بدانيم، عقل مي گويد در عصر غيبت كسي بايد در رأس هرم قدرت باشد كه از هر جهت به امام معصوم شبيه تر است; يعني در دين شناسي، تقوا و صلاحيت براي اجرای احكام و قوانين اسلام، بهترين باشد. وقتي كه جامعه نمي تواند بدون حكومت باشد و ما دست رسي به امام معصوم نداريم، بايد به سراغ كسي برويم كه كم ترين فاصله را با او دارد; كسي كه شناختنش از اسلام، از ديگران بيش تر و عدالت و تقوايش از همه بالاتر و براي اجراي احكام و قوانين اسلام، مناسب ترين فرد باشد; اين صفات در ولي فقيه تجلّي مي كند. در امور ديگر نيز روش عموم مردم همين است كه ابتدا نزد بهترين متخصص مي روند، ليكن اگر دست رسي به بهترين ممكن نبود، به كساني رجوع مي كنند كه در تخصص و ويژگي ها به فرد ايده آل نزديك تر باشند. ولايت فقيه معنايي جز رجوع به اسلام شناس عادي كه از ديگران به امام معصوم نزديك تر است ندارد.(2)
ص: 243
از سوي ديگر، مطابق نص آيه ي شريفه ي قرآن كريم كه مي فرمايد: (يريدون ان يتحاكموا الي الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به)(1)مي خواهند در اختلافات خود به محكمه ي طاغوت بروند و حاكميت طاغوت را بپذيرند در حالي كه مأمور شده اند به طاغوت كفر بورزند. بنابراين مردم حق مراجعه به هر حكومتي را ندارند; پس در حالي كه براي رفع نيازهاي خود محتاج حكومتند، چه بايد بكنند؟ در اين باره در ميان ادله ي عقلی و نقلي که در این کتاب به برخی از آنها اشاره شد دلايلي وجود دارد كه مي توان از آن ها ولايت و حكومت فقيه را در زمان غيبت به عنوان بهترین گزینه که ذره ذره فطرت و فریاد خاموش بشریت به دنبال است را انتخاب کرد.
در مجموع اي عزیز بزرگوار، باید پذیرفت كه فقيه جامع الشرايط به عنوان نزديك ترين و شبيه ترين فرد به معصوم در زمان غيبت كه امكان دسترسي به امام معصوم نيست، صلاحيت و شايستگي رهبري جامعه اسلامي را داراست. آری باید قبول کرد که این تنها راه هدایت و سعادت مسلمانان و مذهب تشیّع در زمان غیبت است. تا زمانیکه پرچم حق را به دست صاحب اصلی آن بدهد:
می شود روزی ولیّ امر ما *** پرچم حق را دهد به مقتدا
تا کند عدل و عدالت بر قرار *** بهر هر مستضعفی در این سرا
فقاهت ملجأ فكري برين است *** چو از قرآن و عترت خوشه چين است
ص: 244
فقاهت علم كل عالين است *** به کنه و بنه بينش ها رهين است
یکی از ابهامات و شبهه هایی که بعضی از افراد و جریانها مطرح می کنند این است که اداره جامعه در بخشهای مختلف و عرصه های گوناگون به دانش و تخصص نیاز دارد و این امر مستلزم استفاده از مدیریت علمی است.
در حالی که نظام حکومت الهی در زمان غیبت مبتنی بر ولایت فقیه است و به ناچار مدیریت فقهی را برای اداره جامعه تجویز می کند و مدیریت فقهی هم بر این ادعا است که جامعه را تنها با تکیه بر احکام و مقررات فقهی باید اداره کرد که این امر با توجه به پیشرفت چشم گیر علم موجب رکود و ناکامی در جامعه خواهد شد.
حال آیا حقیقت و واقعیت همین است که مطرح شد؟! آیا مدیریت علمی با مدیریت فقهی در تعارض است ؟! آیا حرکت در چهارچوب احکام الهی و مقررات فقهی به معنی طرد و نفی علم و دانش است ؟!
برای روشن شدن موضوع و پاسخ به این سوالات و رفع ابهام باید در خصوص مدیریت فقهی و مدیریت علمی اندکی تامل کرد. اصلا مدیریت علمی یعنی چه ؟ معنای آن چیست ؟ محل استفاده آن کجا است ؟
مدیریت علمی یعنی استفاده از چکیده تجربیات بشری و یافته های علمی در اداره بهتر جامعه یا به این معناست که با آگاهی و استفاده صحیح از علم مدیریت می توان جامعه را به نحو مطلوب اداره کرد و بستر و زمینه لازم را برای پیشرفت و توسعه همه جانبه فراهم نمود.
بدیهی است که تدبیر لازم در اموری همچون هدف گذاری، برنامه ریزی، سازمان دهی، و... بدون استفاده از علم مدیریت از نظر عقلی، منطقی و شرعی جایز نیست.
به هر حال مدیریت، یکی از عناصر مهم حیات بشری است که همانند دیگر عناصر از قواعد و اصول خاصی بهره مند بوده که در علم و دانش مدیریت مورد بحث و بررسی قرار گرفته و آثار ارزشمندی را به دنبال داشته است لذا باید بشریت از ثمرات آن برای اداره امور مختلف جامعه به نحو شایسته استفاده نماید.
ص: 245
و اما مدیریت فقهی چیست ؟ و به چه معنا است ؟ آیا منظور از مدیریت فقهی این است که برای اداره بخش های مختلف جامعه باید فقه را جایگزین همه دانش ها و تخصص های بشری قرار داد ؟ !
ای عزیز، مدیریت فقهی یعنی تدبیر و اداره شئون مختلف جامعه توسط فقیه عادل، مدیر و مدبر؛ یا بدین معنی است که یک فقیه عادل و جامع الشرایط برای حسن اجرای امور با کارشناسان مسائل مختلف مشورت کرده و از تخصص و علم آنان در زمینه های مختلف جامعه و منصب های مورد نیاز به نحو مطلوب استفاده نماید.
آری مدیریت فقهی یعنی حاکمیت خدا به صورت علمی و با استفاده از همه دانش ها و تخصص های بشری در اداره امور مختلف جامعه. بنابراین باید گفته شود که دینی بودن حکومت خود تضمینی است برای علمی بودن مدیریت؛ نه نقطه مقابل با مدیریت علمی و در تعارض با آن، چرا که بر اساس احکام و دسنورات الهی همه امور مربوط به فرد و جامعه باید طبق اصول و ظوابط عقلی و علمی انجام شود. حتی در مسائل بسیار جزئی بر رعایت اصول علمی و محکم کاری سفارش و توصیه جدی شده است چه رسد به اصل مهمی همانند مدیریت ؟ !
به هر حال در نظام مدیریت فقهی به همان اندازه که بر رعایت ارزش های انسانی و احکام الهی در روابط اجتماعی تاکید می شود بر رعایت اصول و ارزشهای علمی در همه عرصه ها مخصوصا اعمال مدیریت تاکید می گردد.
آری ای عزیز اهل علم و اندیشه، در پاسخ به كساني كه معتقدند در عصر علم و تكنيك، مديريت فقهي توان اداره جامعه را ندارد، بايد گفت: اين افراد نه علم و حوزه فعاليت آن را شناخته و نه نسبت به فقه و وسعت عملكرد آن، معرفت دارند و نه در خصوص سعادت بشر و نيازهاي واقعي فطرت اطلاع كافي وكامل دارند.بنابراین:
بگو آن جاهل عالم نما را *** که تو گم کرده ای راه ولا را
چرا كه بصورت مستدل مي توان اثبات كرد كه:اولاً ساختار وجودي فطرت به گونه ايي است كه پيشرفت علم و تكنيك در طول زمان در نوع نيازهاي وي، جهت سعادتمند شدن
ص: 246
تغيير ايجاد نخواهد كرد. ثانياً علم و فقه هيچ گونه تعارضي با هم نداشته و نفوذ و اقتدار فقه، به صورت علمي بر تمام ابعاد وجودي فرد و اجتماع حاكميّت پيدا مي كند. بطوريكه با تمام وجود مي توان گفت كه مديريّت فقهي، در هيچ لحظه اي از زمان و در هيچ نقطه اي از مكان، انسان و جامعه را رها نكرده و براي رفع نيازهاي درون و برون آدم، از قبل از تولد تا پس از مرگ، برنامه داشته و تحت هيچ عنوان در حوزه مديريت مزبور، انسان با بن بست رو برو نخواهد شد.
اما اين بينش؛ معتقد است كه روحانيت و پيروي از مديريت فقهي، باعث توقف اكتشافات علمي و پيشرفت فنون شده و از طرفي گمان مي كنند كه ترقي و پيشرفت علم، از هر جهت زمينه سعادت بشر را تضمين مي نمايد. لذا خيلي راحت، منكر كار آمد بودن مديريت فقهي، در شرايط فعلي شده و با اين ديدگاه خطرناك، زير لواي علم، تجدد و ترقي، وحشتناكترين ضربه را بر پيكر بشريت وارد كرده و مي كنند.به بیانی خطاب به نگرشهای اینچنینی باید گفت:
از ولایت گر شوی روزی جدا *** می شوی خوار و ذلیل و بی بها
پس عزیزم قدر خود را خوب بدان *** با علوم نافعی چون اولیا
چرا كه فرياد خاموش بشريّت، به دنبال چيزي جز پيروي از مديريت فقهي نخواهد بود و علم بشري اگر چه توانسته «اتم» را بشكافد و در كره ماه و مريخ جولان دهد. ولي بايد اعتراف كرد كه هرگز نتوانسته به فرياد بي صداي نياز كه از تاروپود انسان بلند است پاسخ جامع و كامل دهد.
آري ای عزیز، پيشرفت و تكامل آدمي وابسته به شكافتن «اتم» و در كره ماه و مريخ عمارت ساختن نيست، بلكه اين امور تنها تغييراتي در احساسات آدمي ايجاد مي نمايد. درحاليكه سعادت واقعي هنگامي مهيا مي شود كه آدمي خود را از تنگناي ماديات و لذائذ جسمي،كه مديريتهاي مختلف به دنبال آن هستند، رها و با افكار عالي تر و برنامه هاي جامع تر كه مديريت فقهي ارائه گر آن مي باشد همراه نمايد.
ص: 247
علاوه بر اين در كجاي تاريخ عنان بشر و جهان بصورت كامل در اختيار مديريت فقهي بوده كه ادعا شود در آن مقطع و نقطه، بشر محروم از هر گونه پيشرفت و تكامل مادي و معنوي شده است؟ حال آنكه اگر در برهه اي از تاريخ، حاكميت مديريت الهي و فقهي، تجلي عيني و بيروني پيدا كرده، توانسته لحظه لحظه زمان را توأم با پيشرفت و تكامل در ابعاد مختلف نمايد و هيچ انسان منصف و آگاه به تاريخ نمي تواند منكر آن شود.
گر مدیر لایقی دیدی بدان *** او بود پیرو مولای زمان
با ولایت علم وی پویا شود *** در مسیری که رود سوی جنان
در ضمن چنانچه بنابر ادعاي غير علمي اين ديدگاه، مديريت فقهي نتوانسته باشد آن پيشرفت و تكامل مورد نظر را، در مقاطع مختلف براي انسان به ارمغان آورد، دلايل متعددي مي تواند داشته باشد كه از اهمّ آنها عدم پيروي محض بشر، از رهبران مديريت الهي بوده است.
آری ای عزیز به بیانی دیگر از اين ها باید مي پرسيد؛ در کجاي دنيا رهبر یا رييس جمهور، در همه علومي که مربوط به کشورداري است، تخصص دارد؟
آنچه براي رهبر لازم است اين است که در مساله مديريت و تدبير امور جامعه، آگاهي داشته باشد، و در اجراي امور با نظارتي دقيق، با مشورت از متخصصان گوناگون، به شناخت لازم برسد، زيرا آن چه بر عهده رهبر است، اجراي احکام کلي الهي است و حکم در امور جزيي با مشورت اهل خبره در موضوعات مربوطه انجام می شود، به بیانی او مديريت کلجامعه را برعهده مي گيرد، و شناخت امور جزيي در مسائل اجرايي از رهگذر متخصصان و کارشناسان براي او حاصل مي شود.
نتيجه اين که رهبري ولايت فقيه، داراي کامل ترين مديريت ها است، زيرا جامع بين مديريت الهي با مديريت علمي (تخصصي در سايه مشورت با متخصصان) است و در مجموع
ص: 248
می توان گفت: اسلام مکتبي غني، کامل و جامعی است که در همه عرصه هاي زندگي به همه ابعاد وجودی فرد و اجتماع توجه نموده است.آری ای عالم در خاتمه این بحث باید گفت:
من زعلم ولیّم، گویی که بی تاب شدم *** جامه علم دنی، کندم و بی خواب شدم
لطف حق دیدم و با علم ولی یار شدم *** بهر مولا و ولی، گو که کمی ناب شدم
اعمال ولايت شرعي به نحوه ي تفويض به غير و از طريق ديگري، مقتضاي اطلاق چنين ولايتي است و وقتي ثابت شد كه ولي فقيه ولايت دارد. تفويض آن به غير نيز از موارد چنين ولايتي است، يعني: اگر صلاح دانست مي تواند از طريق ديگري آن را اعمال نمايد.
بنابراين دليلي در قرآن و حديث وجود ندارد كه چنين امري را ممنوع بداند مثلاً حاكم نمي تواند به طور مستقيم به همه ي كارها مبادرت ورزد و همين ضرورت عقلي نيز، دليل شرعي بر امكان اجراي ولايت از طريق ديگري است، لذا بايد دليل باشد كه چنين امري ممنوع است. زيرا مقتضاي اين ادعا اين است كه نصب فرمانداران از سوي حضرت علي -عليه السلام- غير شرعي بوده باشد.
البته همانگونه كه در سيره پيامبران و ائمه وجود داشته است، كسی منكر امكان مداخله ي مستقيم رهبري در موارد مورد نياز حکومت در صورت ضرورت و مصلحت نمی باشد. لذا وقتيبپذيري كه همه مناصب به اجازه ي ولي فقيه شرعي است، ديگر جايي براي اشكال فوق باقي نمي ماند.
ص: 249
آری ای عزیز بزرگوار،در قانون اساسي طبق اصل 57(1)
و اصول مربوط به نظارت قواي ديگر مثل بند 3 اصل يكصد و پنجاه و ششم(2) قانون اساسي، نظارت رهبري بر قواي سه گانه به معناي نظارت صرف نيست؛ بلكه ناشي از ولايت او است كه مي تواند در جريان امور دخالت كرده و عملا منويات خود را تحقق بخشد. لذا در اصل پنجاه و هفتم اِعمال قواي سه گانه را زير نظارت رهبري ممكن مي داند و بدون چنين نظارتي و بر خلاف آن فاقد اثر و غيرقانوني خواهد بود.
گر خدا با ما نباشد، ما همه چون مرده ايم *** گر نبي با ما نباشد، ما همه پژمرده ايم
گر که اسلامي نباشد، ما همه بی توشه ايم *** گر ولي با ما نباشد، ما همه افسرده ايم
در خصوص این شبهه ابتدا باید گفت که يكى از واژه ها و كلمات جذاب، دلنشين، همه پسند و پرطرفدار، واژه شادى و نشاط است. كمتر كسى را مى توان يافت كه به اين مفهوم، رغبت و علاقه اى نشان ندهد. همه افراد سالم و بهنجار به طور فطرى و زيستى، علاقه مند به حالات مطلوب، مطبوع، خوشايند و شادى آفرين هستند. توجه با این امر در حکومت اسلامی به اندازه اى بديهى و روشن است كه نيازمند هيچ دليل و برهانى نيست و جای هیچ گونه شبهه ای را ایجاد نمی کند. چرا که:
ص: 250
دين اسلام دين شاديّ و نشاط *** بهر فطرت در درون و هم حيات
مي كند آرام همي روح و روان *** با حلالي كه بود نور بساط
آری ای اهل شادی و نشاط، شادمانى و نشاط از عنصرهاى مفيد و باارزش در حکومت ولایی براى زندگى آحاد بشر است، به گونه اى كه در آموزه هاى روان شناختى و حکومت دينى مورد توجه ويژه قرار گرفته و به آن عنايت خاصى شده است. بگونه ای که برخوردارى جامعه از آرامش، شادی و اميدوار به آینده ای روشن؛ از ويژگى هاى حکومت الهی شمرده شده است. در پرتو شادى و نشاط است كه زندگى دنيايى، طراوت و پويايى ويژه اى پيدا مى كند، و روح اميد و پيشرفت در انسان دميده مى شود. وجود شادى و نشاط در تمام عرصه هاى زندگى و تعاملات لازم و ضرورى است؛ بنابر اين بايد چشم دل از خواب غفلت بيدار شود و با ديدي باز خطاب به نفس گفته شود كه:
چشم دل ديده گشا تا نبرد خواب مرا *** داد خاموش درون داد بزن تا به خدا
با همان ديده شوم شاد در اين صحن و سرا *** اضطراب و استرس هر يك شونداز من جدا
به بياني اي عزيز، در دنیای پراضطراب امروز، آرامش نعمتی است که بسیاری از حکومتها و جوامع آرزوی آن را دارند. اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. در این راستا بدان و هوشیار باش که اسلام، دينى جامع، پويا، سرزنده و هماهنگ با فطرت انسان هاست. در تعاليم آسمانى حکومت اسلامی و آموزه هاى حيات بخش آن، به تمام نيازهاى طبيعى و فطرى انسان ها، عنايت و توجه شده و مسير كمال، سعادت و كاميابى در دنيا و اخرت ترسيم گرديده است. يكى از آموزه ها و دستورات اسلامى
ص: 251
كه البته مربوط به حوزه(ابعاد) روان شناختى انسان هاست، توصيه به شادى هاى مثبت، سازنده، نشاط آور و هدفمند است و پرهیز از استرس و اضطراب است:
قدرت دين خدا بر نفس و جان *** مي كند غوغا درون اين جهان
استرس و اضطراب بي هر گمان *** وفق دين گردد مداوا در روان
حضرت على عليه السلام درباره اهميت شادى و شادكامى در زندگى مى فرمايند: "اين دل ها و روان ها همانند بدن ها خسته و بى نشاط مى شوند و نياز به استراحت دارند، پس براى آنها نكته هاى زيبا و نشاط انگيز فراهم كنيد. "(1)
امام موسى بن جعفر عليه السلام نيز در روايتى فرمودند: "اوقات خود را به چهار قسمت تقسيم كنيد:. . . و ساعتى براى شادى ها و لذت هاى حلال. از اين ساعت(لذت هاى حلال)، انرژى و نشاط بگيريد براى انجام سه مرحله قبلى." (2) در اين روايت ضمن توصيه به شادى، نشاط و تفريح در زندگى، به تأثير آن به ديگر ابعاد زندگى نيز اشاره شده است. شادى، بهجت و انبساط روحى و نيز نشاط و اميد به ارمغان مى آورد. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايند: "شادمانى، مايه انبساط روح و مايه وجد و نشاط مى شود. " (3)بنابر این:
گر روي در راه مولا هر زمان *** می شوی آرامه، اندر دو جهان
روح آرامی که بی شک در زمین *** می برد از یاد تو ، درد و فغان
ص: 252
مع الوصف ای عزیز بزرگوار، در حکومت اسلامی و آموزه هاى دينى علاوه بر توصيه به داشتن شادى هاى مطلوب و متعادل، به شاد كردن مؤمنان نيز سفارش شده است. همچنين نشاط و سرحالى از صفات مؤمنان قلمداد گرديده است. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمودند: "هر كس مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد و مسرور كند، خدا را مسرور كرده است. " (1) حضرت على عليه السلام نيز در خطبه «همام»، يكى از ويژگى هاى مؤمن را نشاط و فعاليت و زنده دلى مى داند و مى فرمايد: "از علامات متقين... نشاط و سرحالى و شادمانى در هدايت است."(2) همچنين امام باقر عليه السلام در اين باره مى فرمايند: "نزد خداوند عبادتى محبوب تر از شاد كردن مؤمنان نيست. "(3)
از طرفي افراد بشر نوعاً در این دنیای پر هیاهو به دنبال گمشده ای می گردند که آنها را به نوعی مناسب و صحیح آرام کند. به عبارت دیگر از سرعت طوفان سهمگین غرائز، هیجانات و عواطف آنها کاسته و با سرعتی ملایم، کشتی وجود آنها را بر ساحل خوشبختی هدایت کند. بلى؛ آرامش، گمشده و جزء لاینفک هر زندگی به شمار می رود. که حکومت اسلامی علاوه بر اینکه با آن مخالف نیست بلکه باید زمینه و بستر آرامش و شادیهای سالم و مفید را برای همه افراد جامعه فراهم نماید. البته طبیعی است که حکومت ولایی با شادیهای کاذب و زیان آور که با سعادت و خوشیختی بشر بصورت فطری ناسازگار است مخالف است. آری:
گر كه باشي شاد و در دنياي دون *** مي شوي آرام و گردي چون ستون
با طراوت مي شوي جزء ولا *** حزن و اندوه مي شود در تو زبون
دين اسلام بهر هر روح و روان *** شاد و شادي بخش با صدها فنون
ص: 253
از غم و افسردگي و اضطراب *** مي رهاند جان و دل را از درون
دان كه شادي جزء دين است در زمين *** محكم و بي خدشه است همچون بتون
شادي ي و هر نوع نشاط خوب و نيك *** از صفات مومن است اندر متون
يا كني گر مومني را شاد شاد *** از ثوابش مي بري بهره كنون
واژه جذّاب و پر عشق و سرور *** واژه شادي بود در پوست و خون
آنچه بر فطرت بود مطلوب و خوب *** جام شادي و نشاط است در عيون
بهر مومن در درون اين سرا *** كي بود خوفي و لا هم يحزنون
در تمام لحظه هاي اين جهان *** آنچه بارد بر وجود مومنون
از همه خوب و بد و هر نوع شرور *** نعمت است و لذّتش گردد فزون
چون كه هستي مومن و اهل خدا *** مي شوي شاد و رها از هر جنون
گر كه خواهي تو شوي خوشبخت و شاد *** راه قرآن را برو در هر شئون
اين حقير گويد به هر پیر و جوان *** روح اميد مي كند غم را برون
ص: 254
امام زمان (عج) در زمان غيبت خود نواب خاصه اي داشتند كه مردم به حضور آنها مي رسيدند و سؤالاتي طرح مي كردند و آنان نيز حضوراً به خدمت امام زمان (عج) مشرف مي شدند و جواب را دريافت مي نمودند و گاهي نيز او امر و نواهي را از آن حضرت به مردم مي رسانيدند، همچنانكه شيخ طوسي (ره) مي فرمايند؛ (توقيعات صاحب الامر - عليه السّلام - توسط عثمان بن سعيد و فرزندش محّمد به شيعيان و خواص پدرش مي رسيد، اين توقيعات شامل او امر و منهيات امام و پاسخ به مسائل شيعيان بود).(1)اما پس از پايان دوره غيبت صغري و شروع غيبت كبري نيابت عامه فقهاء از امام زمان (عج) شروع شد كه اين نيابت با استناد به احاديثي هست كه باز منتسب به خود آن حضرت بوده و برخي از آنها به شرح ذيل مي باشند:
1. اما الحوادث الواقعه ... كه در قبل گذشت و دلالتي تام دارد بر رجوع بر نائبان عام امام زمان (عج) دارد.
2. عن الصادق - عليه السّلام - فاّما من كان من الفقهاء النفسه صائنا حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلّدوه و ... هر كدام از فقهاء كه از نفس خود حفاظت مي كند و محافظ دينش هست و مخالف هواي نفس خود عمل مي كند و اطاعت زائد امر مولا مي كند بر عوام است كه از وي تقليد كنند.(2)
حال به لحاظ اين كه بر مبناي نظريه ولايت فقيه كسي مي تواند عهده دار ولايت بر مسلمين گردد كه داراي شرائط علمي و فقهي و بينش صحيح سياسي و اجتماعي و عدالت و تقوي باشد و چنين فردي بر اساس روايات فوق از طرف امام زمان (عج) نصب عام گرديده و لذا مي توان وي را رهبر و نائب الامام معرفي نمود هر چند كه مستقيماً از سوي امام زمان تعيين نشده باشد اما در هر حال اطلاق نائب امام زمان بر او صحيح است و مراد از اسناد نائب
ص: 255
امام زمان به حضرت امام خميني در زمان حياتشان يا مقام معظم رهبري در زمان حاضر به همين دليل است نه اينكه با اين اسناد بخواهند بر نائبان خاص آن حضرت اضافه نمايند.
برخی ابن شبهه را مطرح کرده و می گویند شما که می گویید اطاعت از ولی فقیه همان اطاعت از انبیاست، آیا دلیلی وجود دارد که ولی فقیه را نیز از اشتباه وخطا در تصمیم گیریها مصون سازد؟
با عنایت به بیانات مقام معظم رهبری به این شبهه پاسخ داده می شود. معظم له در این خصوص می فرمایند: ما می خواهیم کسی را در رأس حکومت بگذاریم که می دانیم تخلف نمی کند. ممکن است اشتباه کرده باشیم و او تخلف کند از هر وقت فهمیدیم تخلف کرده، می فهمیم حضور او در این منصب به جا نیست. خودش و مردم هم این را قبول دارند این نکته ی خیلی بدیهی در مبنای حکومت در دنیاست.(1) خدا آن رهبری را که از سوی اوست, دست می گیرد و هدایت می کند, از مشکلات او را عبور می دهد.(2)
رهبر نقشه را از خدا می گیرد, راه را از خدا می آموزد ، روشها را هم از خدا می آموزد؛ این رهبری ، رهبری درست است(واوحینا الیهم فعل الخیرات) وقتی رهبری ، رهبری خدایی شد ،کار خوب را هم از خدا یاد می گیرد.(3)
آن جامعه ای که پایبند ارزشهای الهی است، آن جامعه ای که توحید را قبول کرده است، نبوت را قبول کرده است، شریعت الهی را قبول کرده است، هیچ چاره ای ندارد جزء اینکه در رأس جامعه کسی را بپذیرد که او شریعت اسلامی و الهی را می داند؛ از اخلاق فاضله ی الهی برخوردار است؛گناه نمی کند، اشتباه مرتکب نمی شود؛ ظلم نمی کند؛ برای خود چیزی نمی خواهد؛ برای انسانها دل می سوزاند؛ ارزشهای الهی را بر مسائل و جهات شخصی و گروهی
ص: 256
ترجیح می دهد. لذا در جامعه ی اسلامی ما و در نظام جمهوری اسلامی این مطلب تأمین شده است .(1)
ولايت شرعي به معني سرپرستي و اداره ديني و دنيائي جامعه اسلامي در زمان حيات حضرت رسول - صلي الله عليه و آله - منحصر به شخص ايشان بود. امّا خداوند متعال براي دوره پس از رحلت ايشان، ولايت را به ائمه معصومين - عليهم السلام - واگذار نموده است. آيات متعددي از قرآن مجيد بر اين موضوع تصريح دارد. از جمله:
1- آيه ولايت: (إنما وليكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكاه و هم راكعون)(2) يعني همانا فقط ولي شما، خدا و پيامبرش و كساني هستند كه ايمان آورده، همان اشخاصي كه اقامه نماز مي كنند و زكات مي پردازند. در حالي كه در ركوع هستند. در اين آيه شريفه صاحبان ولايت را اشخاص متعددي دانسته است 1- خدا 2- پيامبراکرم(ص)3- امام علي(ع). در اين آيه شريفه عبارت و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه...، بنا بر تفاسير متعدد اهل تسنن و تشيع درباره امام علي (ع) نازل شده است.(3)
2- آيه ابلاغ: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس(4)، اي رسول آن چه را كه از ناحيه پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن و اگر انجام ندهي رسالت الهي را انجام نداده اي و خداوند تو را از (شرّ) مردم حفظ خواهد كرد. اين آيه شريفه ابلاغ مطابق روايات شيعه و سني در روز غدير خم نازل شده و در اين روزبه شهادت شيعه و سنّي، پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - امام علي - عليه السلام - را به ولايت و جانشيني بعد از خويش از طرف خداوند منصوب فرمودند.(5)
ص: 257
3- آيه اطاعت: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم(1)؛
اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا و رسول و اولي الأمر را اطاعت كنيد. در اين آيه شريفه اطاعت مطلق از اولي الأمر مثل اطاعت از پيامبر - صلي الله عليه و آله - واجب شمرده شده است. علّت وجوب اين اطاعت مطلق بخاطر همان ولايتي است كه اولي الأمر دارا مي باشد. به عبارت ديگر اگر اولي الأمر داراي ولايت الهي نبود، اطاعتش نيز واجب نبود. در ديدگاه شيعه اولي الأمر همان ائمه معصوم مي باشند. نيز از امام باقر و صادق -عليهما السلام- نقل شده است: ان اولي الأمر هم الأئمه من آل محمد اوجب اللّه طاعتهم بالاطلاق كما اوجب طاعته و طاعة رسوله و لا يجوز ان يوجب اللّه طاعة احد علي الاطلاق الا من ثبتت عصمته(2)،
اولي الأمر فقط امامان از آل محمد - صلي الله عليه و آله - مي باشند. خداوند اطاعت اينان را مطلقا واجب فرموده اند. همچنان كه طاعت خودش و رسولش را واجب كرد و جايز (ممكن) نيست كه خداوند طاعت احدي را مطلقا واجب بگرداند مگر اين كه عصمت آن شخص ثابت شود. بنا برآيات مزبور و نظائر آن، ولايت ائمه معصومين - عليهم السلام - و جانشيني آن ها را پس از پيامبر - صلي الله عليه و آله - اثبات مي كند. علاوه بر آيات مذكور، روايات متعددي ولايت ائمه(ع)را نيز ثابت مي كند از جمله:
1- حديث ثقلين، عن النبي - صلي الله عليه و آله و سلم - : اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي اهل بيتي،(3) پيامبر فرمود: دو چيز گرانبها را در ميان شما به جاي مي گذارم. يكي كتاب خدا و ديگري عترت من از اهل بيتم.در اين حديث شريف عترت پيامبر - صلي الله عليه و آله - همسنگ قرآن مجيد قرار داده شده، يعني همانطور كه بايد از قرآن مجيد تبعيت و اطاعت كامل نمود، بايد از عترت پيامبر نيز اطاعت كامل نمود و اين نيست مگر بخاطر ولايتي كه اينان دارند.
ص: 258
2- حديث منزلت: پيامبر - صلي الله عليه و آله - به علي - عليه السلام - فرمود: انت منّي بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي.(1)
نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي است مگر اين كه بعد از من پيامبري نخواهد بود. مي دانيم كه هارون جانشين و خليفه حضرت موسي - عليه السلام - بود و پس از موسي مقام ولايت را بر عهده داشت پيامبر نيز مقام ولايت را به اذن الهي پس از خويش به امام علي - عليه السلام - واگذار كردند.
3- حديث انذار; پس از نزول آيه شريفه و انذر عشيرتك الاقربين؛(2)
پيامبر خويشان نزديك خود را جمع نمود و پس از اعلام رسالت به آنان فرمود: فايّكم يوازرني علي هذا الأمر علي أن يكون أخي و وصي و خليفتي فيكم(3)؛ كدام يك از شما مرا كمك مي كند بر اين امر نبوت تا اين كه (در عوض) برادر من و وصي من و جانشين من باشد؟ كه امام علي - عليه السلام - در اين مجلس بلند شد و اعلام آمادگي كرد و پيامبر اين مقام را به او اعطا كرد.
پس از اثبات مقام ولايت ائمه - عليهم السلام - اين موضوع قابل پي گيري است كه آيا ائمه - عليهم السلام - براي عصر غيبت جانشيناني براي خود و رهبراني براي مردم منصوب فرموده اند يا خير؟ با نگاهي به روايات اسلامي در مي يابيم كه ائمه - عليهم السلام - به اذن الهي در عصر غيبت مردم را در اين امر مهم رها نكرده و دستوراتي و راهنمائي هايي براي مردم ارائه فرموده اند. از آن جمله: 1- روايت مقبوله عمر بن حنظله است كه امام صادق مي فرمايند: «... فإنّي جعلته (فقهاي جامع الشرايط) عليكم حاكماً»(4) من فقهاي جامع الشرائط را بر شما حاكم قرار دادم كلمه حاكم در كلام امام - عليه السلام - دلالت بر وجود ولايت برايفقيه جامع الشرائط دارد. البته نسب جانشین از سوی ائمه مختص زمان غیبت نبوده به این دلیل که ائمه دیگر هم فقهای خاصی را از جانب خود منسوب می کردند تا مردم در صورت عدم دسترسی به امام بتوانند مشکلاتشان را حل کنند.
ص: 259
2- توقيع شريف و مبارك امام زمان - عليه السلام - «و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي روا حديثنا فانّهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم» در مسائل مهم (اجتماعي - سياسي) به راويان حديث ما (فقهاء جامع الشرائط) مراجعه كنيد كه اينان (فقهاء) حجت من بر شما و من حجت خداوند هستم. اين احاديث و نظائر آن(1)
كه مجال طرح آن نمي باشد. دلالت بر نصب فقهاء بعنوان ولي مردم در عصر غيبت مي كند.
بنا بر اين ای عزیز بزرگوار، اين كه پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله - خاتم النبيين است مورد قبول همه مسلمين مي باشد. امّا اين كه بعد از ايشان كسي داراي مقام ولايت شرعي نمي باشد، كلام صحيحي نيست زيرا در هر عصري بايد يك رجل الهي، مسئوليت زعامت و ولايت مسلمين را بر دوش بكشد تا دين اسلام همواره پويائي خود را حفظ كرده و به نحو احسن قوانين اسلامي اجراء شود.
در نهایت ای طالب آرامش و سعادت، با بررسی شبهات مزبور به عنوان برخی از شبهات مطرح می توان به این نتیجه رسید که رهبری بر مبنای ولایت فقیه نه تنها دارای ایراد و اشکال نیست بلکه حکومت و مدیریتی است که فریاد خاموش درون تو و همه بشریت برای رسیدن به خوشبختی در دنیا و آخرت به دنبال آن است. به بیانی بهترین نوع حاکمیت در زمان غیبت امام معصوم می باشد.چرا که رهبر در نظام اسلامی، نایب امام زمان محسوب می شود و همین مساله رنگ و بوی اسلامی و الهی به شیوه ی حکومت می دهد به گونه ای که در پرتو آن امید به داشتن جامعه ای با هدف مدینه فاضله برای افرادبشر بیشتر می شود. آری ای عزیز، ولایت فقیه مبرای از خود کامگی و استبداد و زورگویی است چرا که با حمایت وپشتیبانی مردم در جهت تبدیل شدن به یک نظام نمونه و مورد رضایت خداوند قدم بر می دارد و در راستای ایجاد زمینه برای ظهور امام زمان(عج) و ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار تلاش می کند. در واقع آنچه که نظام ولایت فقیه را از سایر نظام
ص: 260
های دیگر دنیا جدا می سازد این مساله است که علاوه بر اصلاح دنیا به آخرت توجه داشته و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی(عج) فراهم می سازد.

جامعه پر می شود از عدل و داد *** با ولیّ و فقه او در هر بلاد
ای عزیز، علاوه بر شرایط و خصوصیات مورذ نظر؛ دو ويژگي اصلي مدیریت رحمانی، «فقاهت» و «عدالت» می باشد؛ يعني ولي فقيه بايد در پرتو اجتهاد و فقاهت، نسبت به قانون اسلام آگاهي پیدا نماید. افزون بر آن، عادل نيز باشد؛ يعني با پرهيزکاري، از هر گونه گناه دوري کند. انساني که داراي اين دو ويژگي است، از هر نوع خودکامگي، انحصار طلبي وانحراف مي پرهيزد و خود را مطيع محض اسلام مي داند و ذره اي از حريم آن تجاوز نمي کند.
ص: 261
آری دو اصل فقاهت و عدالت، از ویژگی های اصلی ولایت فقیه است،که اگر هر دو یا یکی از آن ها نباشد، یا قبلا بوده و بعد ازمیان رفته، چنین کسی نمی تواند مقام رهبری را برعهده بگیرد.چنان که در اصل 111 قانون اساسی چنین می خوانیم: «هر گاه رهبراز انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد شرایط مذکوردر اصل 5 و 109 قانون اساسی گردد، یا معلوم شود که از آغازفاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود برکنار خواهد شد.
ولايت فقيه و مدیریت دینی در حقیقت هديه الهي به انسان هاست؛ چرا که «فقه» و «عدالت» را جانشين ناآگاهي، پليدي و خودکامگي مي کند و حاکميت الله را در زمين تحقق مي بخشد که در پرتو آن، نابرابري و فساد جاي خود را به عدالت و ارزش ها مي دهد و در سايه اين ارزش ها، تنش ها و درگیریها به آرامش تبديل مي شود.آری ای بیزار از ظلم و استکبار:
گر که مظلومی نباشد،ظلم استکبار که هست *** گر که عمرانی نباشد،کاخ استعمار که هست
گر که کاخی هم نباشد،کوخ غمباری که هست *** گر که محرومی نباشد،بند استحمار که هست
من ز قهر و کین ظالم،ای خدا جامانده ام
بنا بر این، عدالت ولي فقيه و حاکم اسلامي، يک شرط مترقّي و ممتاز است؛ چرا که در هيچ جاي دنيا و هيچ قانوني، عدالتِ زمامدار شرط نيست. ولي فقيه بايد از گناهان بزرگ و اصرار بر گناهان کوچک بپرهيزد. اگر اين شرط را نداشته باشد، مشروعيت ندارد. عدالت او ايجاب مي کند حضور مردم را در صحنه ها ارج نهد و مصلحت جامعه را بر هر چيز مقدم دارد و در اين راه ذره اي کوتاهي ننماید.آری ای عزیز بزرگوار، اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد، و برهمه لازم است که از او اطاعت کنند.» به راستی اگر به این دو
ص: 262
ویژگی توجه کنی، و این دوویژگی تحقق یابد آن گاه یقین پیدا خواهی کرد که ولایت فقیه هدیه سترگ الهی به انسان ها می باشد، چرا که «فقه » و «عدالت » را جای گزین ناآگاهی،پلیدی و خودکامگی نموده، و حاکمیت الله را در زمین تحقق می بخشد که در پرتو آن نابرابری و فساد جای خود را به عدالت وارزش ها می دهد، و هر گونه تنش ها و دغدغه های گوناگون آدمی را به آرامشی لطیف تبدیل می نماید.
آن صفاتی که شده با حق عجين *** ارزشش والا بود در فقه و دين
دون آنها می شود عزل هر ولي *** از شروط والي است اندر زمين
با توجه عمیق و دقت در آیات قرآن و گفتار پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وامامان معصوم (عليهم السلام) چنین به دست می آید که رهبر اسلام و ولی فقیه را باید علاوه بر فقاهت و عدالت، به صفات و ویژگی های دیگری شناخت وبرگزید. در قرآن چهار ویژگی در راس ارزش ها قرار گرفته; مانندعلم، تقوا، جهاد و توجه به مستضعفین و نجات آن ها، و به طورکلی قرآن همه مسلمانان را به انتخاب احسن ترغیب و دعوت نموده است و با صراحت می فرماید:«ا فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون،آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یاآن کس که خود هدایت نمی شود، مگر هدایتش کنند، شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید.» در قرآن و گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) وامامان (عليهم السلام) در این باره بسیار سخن به میان آمده، به عنوان نمونه نظر جنابعالی را به ذکر چند ویژگی جلب می نماید:1- علم و اجتهاد: امیر المومنین علی (علیه السلام) در بیان علت این شاخص در آیات قرآن کریم می فرمایند: آیا سزاوار است که خلیفه جزء داناترین افراد به قرآن و سنت باشد؟
ص: 263
همچنان که خداوند فرموده(1) و رسول خدا فرموده است: هیچ امتی اختیار امور خود را با وجود فرد عالم و دانا به کسی واگذارنکند . جز آنکه پیوسته کارشان به انحطاط و تزلزل گذاشته تا هنگامی که خطایشان را جبران کنند؛ پس آیا ولایت جز همان امارت و حکومت است؟!(2)حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز در ضمن خطابه آتشین خود در ((منی)) می فرمایند: اجرای امور و اجرای احکام را خداوند بدست عالمان دین و امینان حلال و حرام خود داده است .(3)
2- تقوا و اخلاص در سطح بالا: رهبر باید آن چنان در سطح بالایی از تقوا باشد که مقام رهبری را به عنوان یک امانت بداند، نه وسیله پیشرفت مادی، چنان که امیر مؤمنان علی (عليه السلام) به یکی ازفرمانداران خود فرمود: «ان عملک لیس لک بطعمة، و لکنه فی عنقک امانة; همانا فرمانداری برای تو مقام یا وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتی بر عهده ات می باشد.» شاید روشن ترین دلیل ، بر لزوم این صفت در حاکم آیه ای است که مردم را بر مراعات و ملاحظه این صفت در حاکم ، به هنگام انتخاب او فرا می خواند:
(سوره هود آیه 113: به آنان که ستم کردن، تمایل نکنید، که آتش دامن گیر شما می شود و جز خداوند برای شما دوستانی نیست، آنگاه یاری نمی شوید.کدام تمایل به ستمگر ، بزرگتر از مسلط کردن حاکم فاسق و پذیرش ولایت او و سپردن مقدرات مردم به دست اوست .(4)
امام صادق علیه السلام می فرماید: فقهایی که ( از گناه ) خوداری و دینشان را حفظ می نمایند و با هوای نفس مخالفت و امر مولایشان را اطاعت می کنند ، عموم مردم می توانند ازایشان پیروی نمایند و اینان بعضی از فقهای شیعه هستند؛ نه همه آنان.(5)
از این حدیث به خوبی استفاده می شود که مقام رهبری مخصوص آن فقیهی است که خود را ساخته باشد ؛
ص: 264
به گونه ای که تسلط بر نفس داشته واز گناه به طور کلی دوری نموده ، تحت فرمان خدا و نگهبان دین باشد .(1)
3- آگاهی کافی به مسائل سیاسی و اجتماعی و داشتن نوعی تخصص:در این مورد امیر مؤمنان علی (عليه السلام) در وصف پیشوای دادگرمی فرماید: شما می دانید آن کس که به نوامیس، خون ها، غنائم،احکام و امامت مسلمانان، حکومت می کند، نباید بخیل باشد، تا درجمع آوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد، و نباید جاهل ونادان باشد که با جهلش آنان را گمراه کند، و نه جفاکار تاپیوندهای آنها را از هم بگسلد، و به نیازهای آن ها پاسخ نگوید،و نه ستم گر که در اموال و ثروت آنان حیف و میل نماید، و گروهی را (بی جهت) بر گروه دیگر مقدم دارد، و نه رشوه گیر در قضاوت تا حقوق را از بین ببرد، و در رساندن حق به صاحبش کوتاهی ورزد، و نه آن کس که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تعطیل کند و به این سبب امت را به هلاکت بیفکند.»یعنی کسانی که چنین باشند هرگز لایق مقام ولایت نیستند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در تبیین لزوم توجه به این خصلت در گزینش رهبر اسلامی می فرمایند: علاوه بر اجتهاد مطلق و صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه و همچنین عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام ، استعداد و توانایی رهبری و کشورداری ، شرط ضروری برای فقیه است.(2)
3- فراست و هشیاری; امام باقر (عليه السلام) فرمود: «هیچ انسانی وجودندارد، مگراین که در بین دو چشم او نوشته شده که او مومن یاکافر است، تشخیص این موضوع از شماپوشیده است، ولی از ماامامان آل محمد (صلی الله علیه و اله) پوشیده نیست، هر کسی بر آن ها وارد شود،آن ها او را می شناسند که در چه سطحی از ایمان و کفر است.» وپیامبر(صلی
ص: 265
الله علیه و اله) فرمود: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله;از هوشمندی مؤمن برحذر باشید که او با نور الهی می نگرد.»
4- قاطعیت و شجاعت; چنان که امیر مؤمنان علی (عليه السلام) در این راستامی فرماید: «لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیرمتعتع; ملتی که حق ضعیفان را با کمال قاطعیت و صراحت نگیردهرگز روی سعادت نخواهد دید.»
5- خویشتن داری و چیرگی بر هوای نفس; در روایاتی که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده نیز به این شاخصه اساسی توجه شده است ؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در تشریح صفات محوری در حاکم و رهبراسلامی می فرمایند: فردی ، لیاقت و شایسته گی امامت را دارد که دارای سه خصلت باشد :
الف - تقوی و پرهیزگاری که او را از نافرمانی خدا باز دارد.
ب - بردباری که خشمش را با آن کنترل کند.
ج - خوش رفتاری و نیکو حکومت کردن بر افراد زیر فرمانش
6- سعه صدر و دوری از تنگ نظری; چنان که امیر مؤمنان علی (عليه السلام)فرمود: «آلة الریاسة سعة الصدر; وسیله نیک برای زمامداری،گشادگی روح است.» و پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: «سعه صدر نوری است که خداوند آن را در قلب مؤمن می افکند.»
7- سابقه خوب، و دارای پایگاه مردمی; چنان که امیر مؤمنان علی (عليه السلام) در ضمن گفتاری می فرماید: «و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده; افراد شایسته را به آن چه خداوند بر زبان بندگان شایسته اش جاری می سازد،می توان شناخت.» این ها چند نمونه از ویژگی هایی است که می توان از آن هامعیارهایی ساخت و با آن معیارها رهبر صالح و هوشمند رابرگزید.
ولايت نام مأنوس يمين است *** زمان انگشتري و او نگين است
ص: 266
به هر حال آنچه نبايد فراموش شود اين است كه در طول تاريخ مخصوصاً در شرايط فعلي، جريان خطر ناكي عزم خود را جزم كرده تا اصل تدّين و تفقه،كه بوسيله مديريت فقهي تبيين و ترسيم مي شود را، به بهانه هاي مختلف مورد هدف قرار دهد و با شبيخون و تهاجم سنگين خود ميخواهدتنها پايگاه ارزشمندي كه حافظ ارزشهاي الهي در جامعه است را متلاشي و با القائات زيادي،كه محصول هزاران ساعت تحقيق و بررسي مراكز استثماري و استكباري است، به جامعه تلقين كند كه دين نمي تواندجامعه را اداره كند و نظام مديريت فقهي علاوه بر غير كارآمد بودن، از لحاظ فلسفي، علمي و منطقي و حتي از نظر فقهي داراي جايگاه و پايگاه محكمي نمي باشد.
در حقيقت آن ها در اين رهگذر، نظام الهي و موضوع امامت و ولايت، كه در مديريت فقهي تبلور و عينيت مي يابد را مورد هدف قرار داده اند.
بنا بر این :
خوش به حال آن کسی که، با ستمکار درستیز است *** روز و شب، اهل جهاد و از گناهان در گریز است
می کند رسوا صف مستکبران و خود عزیز است *** چون ستمکار و ستم، در نزد مولا پست و ریز است
این بود راز نهایی، بهر پیکار جهانی
آري از طرفي باید گفت نظام مقدس الهي و مدينه فاضله اي كه شخصيتهاي بزرگي چون افلاطون، ارسطو و فارابي به دنبال آن بوده اند، تنها بوسيله مديريت فقهي كه در زمان حضور معصوم(ع)، عنوان امامت و در زمان غيبت عنوانولايت را به خود مي گيرد مي تواند محقق شود و از طرف ديگر بايد پذيرفت كه مهمترين جبهه گيري در دنيا، صف آرايي تفكرهاي مختلف، براي از بين بردن
ص: 267
ارزشهايي است كه مديريت فقهي پرچم دار آن مي باشد. پس عزیزم باید خیلی هوشیار و جدی بود؛ چرا که:
به الّهی که عهدش بر قرار است *** به قرآنی که وصفش بی شمار است
اگر ساکت نشینی بس گناه است *** چو مولا و ولایت در فشار است
در اين راستا آحاد مردم بخصوص نسل جوان در معرض خطر هستند. لذا تك تك افراد بايد بدانند كه در چه موقف و موضعي قرار داشته و چگونه در كنار گوش و قلب آنها مي خواهند با يك شبيخون فرهنگي،همه آنچه را فطرت و تمام ذرات وجود بدنبال آن است، به بهانه هاي پوچ و بي اساس نابود كنند. كه اين مهم نیز هوشياري زيادي را مي طلبد و...
گر شبیخونی نباشد،جنگ پنهانی که هست *** گر به ظاهر جنگ نباشد،تیغ عریانی که هست
گر به فرهنگ ره نباشد،ناتوی سختی که هست *** گر که هوشیاری نباشد،شام هجرانی که هست
من ز هوشیاران دوران، ای خدا جامانده ام
حال آيا نمي توان اعتراف كرد كه اين دلهره و نگراني و پريشاني كه اكنون سراسر عالم را فرا گرفته، بخاطر عدم پيروي از مديريت فقهي است؟!
ص: 268
عزیز من برو آنسوی خلوت *** بزن بر سر و گو ای بی مروّت
چه کردی با خودت بر ضدّ مولا *** شدی از حق جدا کی گیری عبرت
اگر چه در نهایت تاسف همانطور كه قبلاً عنوان شد؛ ديگر مديريتها چنين وانمود كرده و مي كنند، كه علت اين نگرانيها و اضطرابها بر مي گردد به سرمايه يا نزاع طبقاتي يا مالكيت فردي يا عدم اشباع نيازهاي جنسي و امثال اين مسائل، ولي با كمال تأسف تحت هيچ عنوان دور ماندن از خدا و نرفتن زير چتر ولايت الهي كه با واقعيت حيات و آرامش درون و برون اتصال و ارتباطي حتمي و قطعي دارد را مايع اضطراب و نگراني ندانسته، بلكه سعي كرده اند علاوه بر نفي هر كونه ارتباط و پيوند ميان خالق و مخلوق، هرگونه تفسير و توجيهي كه در مرحله تطبيق نظريات،كوچكترين و كمترين ارتباطي، ميان حقايق و واقعيات هستي با هستي آفرين داشته باشد را منكر و حتي به باد تمسخر و استهزاء گيرند و با كوششي وسيع و دامنه دار، تمام همت خود را به كار برده تا به همان صورت كه مطرح شد، از طرفي؛ خدا و ولايت مديريت فقهي را، با ادوار ظلماني حيات بشر و جاهليت قرون وسطي، مرتبط ساخته و از طرف ديگر؛ هر گونه ارتباط و پيوستگي بين علم و روش علمي را با فقه و روش فقهي تخطئه ومنكوب نمايند و بدین وسیله بالاترین ظلم را در حقّ فطرت و اسلام نموده به گونه ای که با دلی پر خون باید گفت:
ص: 269
بزن بر سر که فطرت در عذاب است *** به بار ای اشک که باریدن ثواب است
نگر آخر که اسلام در چه حال است *** چو وضع عالم و آدم خراب است
در هر صورت افرادي كه در جوّ و فضاي چنين مديريتهايي لحظات عمر را سپري مي كنند، خيلي سخت مي توانند به مشكل و گردابي كه در آن واقع شده اند، واقف شوند. اگر چه در صورت وقوف، رهايي از آن بخاطر وجود جوّ مسموم، دشوار به نظر مي رسد. چرا كه مديريتهاي مختلف در جاهليت نوين، با تلاش مستمر و سرمايه گذاري پنهان و آشكار، تمام همّ و غمّ خود را، جهت دور ساختن بشر از مديريت فقهي به كار برده و برنامه هاي انساني رامؤافق هرمنطقي بجزمنطق وحي وفقه، توجيه وتفسيركرده اند.به گونه ای که ازطرفی بایدابتدا بیت اول وسپس بیت دوم را زمزمه کرد:
از بس که جفا کردند، بر ديده و دل هر دو *** شک کرده دل و ديده، بر فقه و ولا هر دو
چون اهل يقينم من، در وادي ی شکاکی *** گويا که رها گشتم، از مکر و جفا هر دو
لذا با عنايت به آنچه گذشت، پذيرش اين حقيقت كه مديريت فقهي مي تواند آنها را از اضطراب و پريشاني نجات و به آرامش، اطمينان و سعادت برساند، تا حدودي دشوار مي باشد. ولي اگر به فرياد خاموش فطرت با ديد تيز بينانه نگاه شود، خیلی راحت در میان فتنه ها؛ هم دشمن(قهر) و هم دوست(وفا) را با
ص: 270
بصیرت خواهد شناخت و اين دشواري به هيچ وجه مردم را ازکشف درد و استفاده بهینه از دارو با پذيرش مديريت فقهي و ولايت وهدايت الهي كه در ظرف حق وحقيقت، جاري و ساري و در بطن لحظه ها نهان است باز نخواهد داشت.مخصوصا"درعصر حاضر که:
بهر حق روح خدا فجري دگر بر پا نمود *** در مصاف ظالمان قهري دگر بر پا نمود
با دم موسي و هم عيسي و هم خستم رسل *** در فضاي جان و تن مهري دگر بر پا نمود
در هر حال، هدف و غرض اين نوشته، بحث جامع و کامل پيرامون تجزيه و تحليل شبهاتي كه باعث بروز و ظهور برداشتها و تصورهاي مختلف از ولايت و مديريت شده، نبوده است. بلكه در خصوص اين موضوع و مطلب بوده، كه در شرايط فعلي و در زمان غيبت ولي الله الاعظم آقا امام زمان(عج) چه نوع ولايت و مديريتي، مي تواند بصورت جامع وكامل، سعادت دنيا وآخرت، مادّي و معنوي، جسمي و روحي انسانها را تضمين نمايد.اگر چه ای مولای خوبان:
زِ قلب هر بشر گويا، به حُسن تو نشان باشد *** بگو آخر به که گويم، که عشق تو عيان باشد
تمام فکر و ذهن من ،فداي رهبر و مولا *** الا اي حجت بر حق ،همه جانها فغان باشد
ص: 271
ولايت پا یگاه فقه و دين است *** چو در غيبت هما ن حبلُ المتين است
ولايت نور چشم مرسلين است *** وجودش رحمه لالعالمين است
اين طور به نظر مي رسد كه بهتر است با توجه به ظرفيت وجودي بشر و شرايط فعلي حاكم بر جهان و انسان، به راه و برنامه اي كه فطرت، جهت سعادت و آرامش واقعي خود، در جاهليت قرن بيستم به دنبال آن است، جهت داده شود.تا ان شاء الله با ديدي باز، بهترين را انتخاب و از زير بار اين مسئوليت خطير و سنگين، سربلند و سر فراز بيرون آيد. عنوان اين نوشته در واقع و حقيقت، خط اصلي رسيدن به قله سعادت را، در قبول بهترين نوع مديريت، خلاصه نموده است.
ز بوی رحمت مولا، درونم گشته مولایی *** بدون منّت مولا، زنم فریاد رسوایی
بنابراين قبل از بيان هر مطلبي، لازم است جهت روشن شدن موضوع، اندكي هر چند فشرده و مختصر، درباره اين كه مديريت و سعادت در ديدگاههاي مكاتب مادي والهي، به چه صورت مطرح شده، بحث شود. تا اذهان پس از بررسي دقيق و همه جانبه، با آنچه تاروپود وجودشان، با آن عجين بوده آشنا شوند. بحث در خصوص جزئيات مديريت، فرصت ديگري را مي طلبد.
ص: 272
اما همين قدر بايد اشاره شود كه هيچ يك از مكاتب، مديريت را بعنوان هدف در نطر نمي گيرند بلكه همه مكاتب؛ مديريت را بعنوان يك وسيله، جهت رسيدن به يك هدف متعالي، كه همان سعادت و خوشبختي آدمي است، در نظر گرفته و مي گيرند. حال آن چيزي كه بايد به اين وسيله، ارزش ببخشد چيزي جز هدف نمي تواند باشد. يعني به هر اندازه هدف از حرمت و قداست برخوردار باشد به همان اندازه و مقدار وسيله (مديريت و برنامه هاي آن) از جايگاه ارزشي خاص خود برخوردار خواهد شد.
پس آنچه مهم است هدف است و هدف هم در ديدگاههاي مختلف، چيزي جز سعادت بشر نيست. از اينجا مشكل بزرگ مكاتب مختلف و كلاً جامعه بشري آغاز مي شود. هدف اصلي اين نوشته هم، در غالب چگونه رها شدن از اين مشكل اساسي و بزرگ يعني شناسايي تنها راه سعادت و خوشبختي، با بهترين نوع مديريت خلاصه مي شود. آري:
می شود روزی در این دنیای سخت *** با ولایت تو روی بر تاج و تخت
عشق مولا می کند در جان و سر *** راه خوشبختی میسر تا به بخت
با همان داد ولی در اوج وقت
ص: 273
در هر حال شايد سعادت در ابتداء معنا و مفهومي واضح و روشن داشته باشد امّا بايد باتمام وجود اعتراف شود كه حقيقت آن هنوز كه هنوز است بصورت يكي از ابهام آميزترين مفاهيم مطرح و بعنوان يك مجهول براي همه مكاتب مادي، در همه اعصار و قرون و اكثريت قريب به اتفاق مكاتب الهي تحريف شده ناشناخته مانده است؛
اگر چه مكاتب مختلف مدعي شده اند كه توانسته اند با ارائه طرق متفاوت راه رسيدن به سعادت و خوشبختي را به انسان عرضه كنند. اين موضوع زمينه گفتگوهاي بسياري را در بين آنها بوجود آورده و نهايتاً هريك از ايدئولكهاي آن مكاتب، از دريچه فكر محدود خود بر حسب برداشتهايي كه از جهان و انسان داشته اند برنامه هاي مختلف و متنوعي را جهت رساندن انسان به سعادت و خوشبختي واقعي مطرح كرده اند و اين مطلب محدود به برهه خاصي از زمان يا نقطه معيني از جهان نبوده و نمي باشد و قدمت آن به بلنداي تاريخ بشريت است.
بله اگر مروري بر گذشته و حال شود يقيناً در تاريخ، حتي قبيله اي يافت نمي شود كه مديريت آن به گونه اي جهت رسيدن به سعادت، بدنبال برنامه هايمختلف نرفته باشد. از مديريت هاي اوليه در مكاتب آغازين و بوته كاران نواحي مركزي استراليا و هنديهاي پاتاگونيا و آنچه در قديمي ترين آثار باستاني بدست آمده، نظير مداركي كه در اهرام مصر و يا متون اوليه وداها، به چشم مي خورد تا ادياني كه در حال حاضر در خاور نزديك، خاور ميانه و خاور دور وجود
ص: 274
دارد، همه و همه بدنبال برنامه ريزي، جهت رساندن انسان به قله سعادت و خوشبختي بوده و هستند و هر كدام از آنها، سعادت واقعي را از آن ايده و مرام خود دانسته و برنامه هاي مختلف و متنوعي را، جهت اثبات آن تدارك ديده و به هر وسيله اي متمسك شده تا حقانيت خود را در اذهان به منصه ظهور رسانند.امّا ای عزیز اگر به فریاد خاموش درونت خوب گوش دهی چیز دیگری را زمزمه می کند؛ کوش کن:
من که ماندم، اندکی راهم بده *** در حریم عاشقی، جایم بده
بی تو جانم، در ره میخانه سوخت *** جان جانان، جرعه ای آبم بده
راستي با عنايت به آنچه مطرح شد؛آيا با اين برنامه ها و حركتها، آدمي مي تواند به آن سعادتي كه ذره ذره وجودش بخاطر آن خلق شده برسد؟ اصولاً آيا انسان به تنهايي قادر است كه با يك منشور تربيتي كامل و جامع و در عين حال هماهنگ و منسجم، به تمامي نيازهاي درون و برون كه متضمن رسيدن به آخرين مدارج كمال و آرامش و در يك كلام سعادت واقعي است يرسد؟بصورتيكه در آن، خطوط اصلي بايدها و نبايدها، راه ها و روشها، خيرها و شرها، دردها و درمان ها، وسيله ها و هدفها، مسئوليتها و تكليفها مشخص شده باشد. يعني به تمامي بينشها، گرايشها و كنشهاي آدمي پاسخ مثبت دهد و در هيچ جايي انسان را تنها نگذارد؟
ص: 275
پاسخ اين سؤال كاملاً روشن و مشخص است ولي با كمال جسارت همانطوريكه قبلاً اشاره شد، مكاتب تربيتي مختلف ادعا مي كنند كه توانسته اند چنين تئوري كاملي را كشف و به حيات بشري عرضه نمايند.
اما از طرفي بايد پذيرفت كه در عالم وجود، دومكتب تربيتي را نمي توان يافت كه در پيدا كردن راه سعادت، بصورت كامل وحدت نظر داشته باشند. حال مشكل كجاست؟ اگربراي لحظاتي در كنه و بنه مكاتب مختلف، تحقيق و تفحص شود نهايتاً هر انسان منصفي به اين نتيجه خواهد رسيد كه هنوز بشر و استعدادها و كمالاتش، براي آن هايي كه افق ديدشان از بام عالم ماده فراتر نرفته و نيز براي افكار الهي تحريف شده، ناشناخته مانده است. چگونه مي شود خود انسان ناشناخته باشد ولي خوشبختي و سعادتش كه چيست وبا چه برنامه هائي ميّسر مي شود شناخته گردد؟! آري اي عزيز:
می شود روزی بدون قیل و قال *** راه فطرت را رویم با هر دو بال
جام خوشبختی بر آریم از نهاد *** در فضای جان و تن همچو نهال
با همان داد قلوب اهل حال
قطعاً وقتي خود انسان به عنوان بالاترين مجهولات براي خودش مطرح باشد، بدون شك جامعه انساني و سعادت واقعي مجهواتر خواهد بود. حال در يك
ص: 276
چنين شرايطي تكليف چيست و اين بزرگترين مشكل به چه صورت قابل حل است. اين طور به نظر مي رسد كه سعادت و خوشبختي، يك سرنوشت ازلي است و حصول آن مافوق تدبير بشر است. اينجاست كه بايد با تمام وجود اعتراف شود كه اين مشكل عظيم تنها از افقي مافوق افق عقل قابل حلّ است. يعني حركت عقل و علم بايد بصورت كامل در چهارچوب خطوط اصلي كه از طريق وحي(به معناي كاملش) جهت رسيدن به سعادت ارائه شده است قرار گيرد.
مسیر ناب بشري که بي بصير نمي شود *** سفير شوق نبوي که بي بصير نمي شود
مرام عشق سر مدي، بصر دهد به جان و سر *** غلام کوي علوي، که بي بصير نمي شود
نوع نگرش و بينش هر فردي، شاکله شخصيتي و عظمت وجودي وي را در زمينه هاي مختلف تشکيل مي دهد. لذا هرچه بينش فرد عميق تر و نگرش وي ژرف تر و انديشه اش همراه با بصيرت لازم باشد راحت تر مي تواند حقايق عالموجود را بخصوص در زمانهایی که فتنه ایجاد می شود؛درک و به تبع آن جامع ترين مديريت و ولايت را براي پاسخ به عالي ترين نياز خود کشف و انتخاب کند.
ص: 277
از نظر قرآن،رخدادهای حساس تاریخی و فتنه ها، از مهم ترین عوامل بصیرت زا می باشند، زیرا در این حالت است که اشخاص تیزهوش و زیرک در می یابند که حقیقت ممکن است غیر از آن چیزی باشد که به چشم می آید. از این رو به تحلیل رخدادها و فتنه ها برای دست یابی به حقایق نهان آن می پردازند. هیچکس نمی تواند منکر نقش بینش ها و نگرش ها در زندگی انسان و تغییرات مثبت و منفی درونی و بیرونی آنها شود؛ زیرا بینش ها و نگرش ها هستند که آدمی را شخصیت می بخشند و رفتار و کردار او را مدیریت می کنند. لذا خداوند از ایمان(1) و تفکر و اندیشه، آخرت اندیشی و دنیاگریزی به عنوان زمینه ای برای روشندلی و بصیرت(2) یاد کرده است. به هرحال رخدادهایی چون فتنه ها در حقیقت می تواند از عوامل بصیرت زا باشند به شرط این که آدمی به ظاهر آن بسنده نکند.
چون که فتنه همچو تاریکی ی شب *** سویت آمد با هزار و یک شعب
با بصیرت کن تمسک بر ولی *** تا شوی دور از بلا و لرز و تب
ص: 278
اما برخی از امور است که همواره نقش بازدارنده را در راه رسیدن به بصیرت ایفا می کند که از آن جمله می توان به دنیا گرایی(1) و غفلت از خداوند و یاد او(2) اشاره کرد. آری ابتدا باید در باره دنیا گفت که:
مرز بين اين جهان تا آن جهان *** يك قدم باشد عزيزم در ميان
جان و دل را كن مهيّا بهر آن *** تا شوي راحت ز هر نوعي فغان
كلّ دنيا وفق قرآن بي گمان *** بوده ناچیز و قليل و بي نشان
پس عزيزم كن تأمل در نهان *** بهر اين دنياي دون با عقل و جان
تا كه بيني باطنش را در عيان *** پر ز لهو و هم لعب بوده همان
با فريب وي شوي دور از امان *** چون كه در ظاهر بود فوق بيان
در همين دنيا تو گردي آنچنان *** محو و فاني چون كه گفته كلّ فان
گر شناسي ذات خود را اي جوان *** مي شوي برتر ز كلّ اين جهان
چون كه روح تو بود باقي ز خان *** از نفخت و فيه من روحي بدان
كن هوي و هم هوس در هر مكان *** خوار و رسوا در زمين و آسمان
ص: 279
از تمام فتنه های موبدان *** با بصیرت کن عبور تا آن کران
بهر طاعت آمدي با روح و جان *** تا روي راه رسول با صد توان
راه مولا و ولي تا كهكشان *** بهر تو باشد هميشه درفشان
گر كه غير از اين روي در هر زمان *** مي كني هر دم خراب روح و روان
اين حقير گويد كه متن جان بخوان *** تا روي سوي خداي مهربان
و آنکاه باید اعتراف و اذعان کرد که:
من ز اين دنيا شده ام سير سير *** چون که روحم را نموده آن اسير
گو چه گويم من از اين دنياي كين *** آن كه گشته در درون من چو شير
داد خاموشش همي گويد كه دين *** حرف حق را مي زند بر هر ضمير
گر كه تو خواهي شوي اندر زمين *** همچو مولايي كه بوده چون سفير
از درون فتنه هايي همچو مين *** با درايت كن عبور چون يك بصير
داد و فرياد درون گويد چنين *** باطن دنيا همي زشت است و پير
واي و بر هر كه رود سوي همين *** سوي نفس دون و دنيايي فقير
در چنين حالي همي باشد غمين *** مضطرب و نادم اندر اين مسير
ص: 280
خالق يكتا چو ياري نازنين *** گفته دنيا فاني و عيبش كثير
صحنه لهو و لعب بر هر سنين *** با فريب خود كشد جان را به زير
دان كه با پست و مقام و ملك تين *** مي زند بر قلب پاك تو سه تير
يا كه با اهل و عيال و خادمين *** مي كند نيرنگي با دامي كبير
كن ولايت اختيار با صد يقين *** تا شوي همراه مولا در غدير
حرف مولا بوده با جانت عجين *** در رهش با جان و دل رو چون حقير
در هر حال کسانی که گرفتار دنیا و ما فیهای آن شده اند و ذکر و یاد خداوند متعال را از دل خویش بسیرون کرده اند نمی توانند امید داشته باشند که نور بصیرت و روشنایی در دل های آنان روشن شود و آنان را به سوی حقایق و آگاهی از آن بکشاند. لذا ای عزیز بزرگوار با عنایت به ادامه مطالب با تقویت یاد خداوند و بهره گیری از همه فرصت ها و ابزارهای شناختی، بصیرتی را در خود ایجاد کن که راه حق را از باطل باز شناسی و مسیر رشد و بالندگی را به خوبی دریافته و با ایمان و عشق در آن حرکت کنی. در ضمن بدان و هوشیار باش که فرصت برای انتخاب و تصمیم گیری خیلی کم است و هر لحظه امکان دارد کهتمام شود!!! با این فکر و اعتقاد ابیات زبر بر زبان این حقیر جاری شد. لطفا با تامل و دقّت لازم آنها را با خود مرور فرما:
ص: 281
اي كه بر خطّ و کتابم مي كني اینک نظر *** هيچ و مي داني شده فرصت تمام در اين سفر
كوله بارم خالي و دستم تهي از كار نيك *** عمر من گرديد تمام و روزو شب كردم ضرر
پس عزيزم قدر خود را دان دراين دنياي دون *** تا كه فرصت داري، از فرصت نكن آني گذر
مي شود عمر تو و هر مرد و زن روزي تمام *** با چنين فكري چرا غفلت كني اي همسفر
گو چه كردي با خودت در عمر محدود حيات *** يا چه بردي تو ز فرصت هاي نيك و پر ثمر
گر بخواهي يا نخواهي فرصتت باشد چو شمع *** لحظه لحظه سوزد و گردي همي بي بال و پر
پس ببر از نور آن تا مي تواني توشه اي *** آدم عاقل كند جان را مبرّا از خطر
كن كمي انديشه تو در آنچه تا اينك گذشت *** تا كه بيني در كجايي و كمي گيري اثر
دام شيطان مي شود هر لحظه پهن در نزد جان *** كن رها دام و ز فتنه كن عبور اي باهنر
روح تو آرام و آرامش همي آرد به تن *** از همه افسردگي گردي رها در جان و دهر
راه حقّ و فطرتت را كن مشخص در اصول *** تا شوي فارق ز مكر و فتنه و هر درد سر
داد خاموش درونت اين بخواهد روز و شب *** پس تو کن آن را اجابت تا شوي اهل ظفر
بهر عقبا شو مهيّا در سراي زندگي *** تا سعادت سويت آيد در دو عالم اي بشر
دان که با اخلاص همی گویم به افکار زبون *** من در این دنیا ندارم جز خدا یاری دگر
ص: 282
با بصیرت می روم راه امام و هم رسول *** چون که فریاد درونم گفته آن باشد چو زر
راه خوشبختي يكي باشد در اين دنيا عزيز *** وان همان راهيست كه قرآن گفته بر اهل بصر
بي شك و ترديد همان راه علي(ع)وآل اوست *** پس نما تو انتخاب تا كه شوي بيمه ز شر
چون حقير داني همه دنيا بود لهو و لعب *** غير آنكه بهر حق خالص كني در جان و سر
مع الوصف اي انديشمند عزيز، با این فرصت محدود و فتنه های متفاوت و سختی انتخاب؛ به نظر می رسد که بصيرت لازم و بينش کافي براي هر صاحب انديشه اي مخصوصا زمانی که حق و باطل مشتبه شده و تشخیص حق در ظاهر مشکل به نظر می رسد یعنی دردوران فتنه؛ مي تواند زمينه موضع گيري اصولي و سالم را در برخورد انديشه هاي مختلف مديريتي فراهم کند و بهترين نوع مديريت و ولايت را جهت آرامش روح و روان و رسيدن به سعادت واقعي انتخاب نمايد.به شرط اینکه به این دوبیت توجه داشته باشد:
نمی دانم چرا باور نداری *** که فتنه می دهد جان را فراری
درون حق کند لانه چو ماری *** زند نیشی به قلب هر شکاری
انتخاب ولايت و مديريتي که در بخش هاي قبلي بصورت عقلي دلايل پذيرش بهترين نوع آن ارائه و نيز شبهات پيرامون آن بطور علمي تحليل و بررسي و در
ص: 283
نهايت بر ابناء بشر ضمن اتمام حجت، اثبات شد که بشريت جهت سعادتمند شدن و به آرامش واقعي رسيدن راهي جز پذيرش ولايت و مديريت مزبور نداشته و هرچه ديرتر زير چتر آن قرار گيرد به خود و جامعه ظلم و ستمي کرده که جبران آن تحت هيچ عنوان امکان پذير نخواهد بود.و این همان نیاز فطرتت است که:
درونت زند بهر عقبا صدا *** بگوش و بجان گیرو برخیز ز جا
چو فطرت رود راه و رسم ولی *** بصیرت دمد روح و معنا به ما
بنابراين هر فردي بايد استراتژي خود را در خصوص مديريت ها و ولايت هاي مختلف با بصيرت کامل و بينش جامع، شفاف و مشخص کند تا جزء استراتژي ديگران قرار نگيرد.
آري«الوين تافلر» مي گويد:« اگر شما يك استراتژي مخصوص به خودتان نداشته باشيد، حتماً بخشي از استراتژي افراد ديگر خواهيد شد.» بد نیست باهم در خصوص اینکه استراتژی چیست؟ بصیر کیست؟ و بصیرت از چه جایگاه واهمیتی برخوردار است کمی درد و دل کنیم؟
استراتژي يا راهبرد به مجموعه اي از خط مشي هاي كلي گفته مي شود كه راه رسيدن به هدف نهايي را كه هر فردي به خاطر آن خلق شده معلوم و مشخص مي نمايد. در حقيقت استراتژي جريان جهت داري است كه مجموعه اقدامات و
ص: 284
حركتهاي يك فرد يا يك سازمان را به طور آگاهانه جهت نيل به هدف هاي معين شده، هدايت مي كند. هنگاميكه فرد بدون هدف گذاري مشخص و برنامه ريزي صحيح و بصيرت لازم حركت نمايد؛ قطعاً دچار مشكل خواهد شد و از هدفي كه به خاطر آن آفريده شده، فاصله خواهد گرفت.
بله فردي كه براي خود هدف و برنامه مشخص نداشته باشد، مانند ناخدايي است كه به مقصد نمي انديشد. لذا هيچ بادي براي وي موافق نخواهد بود و به ناچار به هر سمت و سويي حركت خواهد كرد. ولی فردي كه با بصيرت و آگاهي لازم داراي هدف و برنامه باشد، خودش را به جريان باد نمي سپارد و به هر كجا و هر سمتي كه باد مي وزد حركت نمي كند. چون مي داند در چه جايگاهي قرار دارد و به كجا مي خواهد برود و چگونه بايد به آنجا برود. لذا دچار تزلزل و اسير وسواس نمي شود و با اطمينان كامل و بدون هرگونه ترديد در مسيري كه به خاطرش خلق شده حركت مي كند.آري اي عزيز بزرگوار:
می شود روزی همه افراد ما *** تابع محض ولیّ در هر کجا
با ولایت روح و جان بیمه کنند *** در مسیری که روند با ناخدا
با همان داد عیان در این فضا
حال آيا استراتژي مناسب را انتخاب كرده اي؟! آيا در راستاي هدف گذاري
ص: 285
مشخص با برنامه ريزي دقيق حركت نموده اي؟! آيا با بصيرت لازم موضع گيري اصولي داشته اي؟! آيا معنا و مفهوم بصيرت را مي داني و اطلاع داري كه به چه كسي بصير گفته مي شود؟!
آري، بصیرت در لغت به معنای عقیده قلبی ، شناخت ، یقین ، زیرکی و عبرت آمده است.(1)
در اصطلاح ، بصیرت عبارت از قوه ای است در قلب شخص که به نور قدسی منور بوده و به وسیله آن حقایق امور و اشیا را درک می کند، همان گونه که شخص به وسیله چشم ، صورت ها و ظواهر چیزها را می بیند.(2)
برخی گفته اند: شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، بصیرت نام دارد.(3) چنانچه حضرت امیر علیه السلام از رزمندگان راستین با این صفت یاد می کند که: «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلیاسْیافِهِمْ؛ بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد، تیغ می زدند از روی بصیرت بود.(4) ونیزحماسه آفرینان عاشورا، بی هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند؛ هم نسبت به درستی و حقّانیت راه و رهبرشان، هم به اینکه وظیفه شان جهاد و یاری امام
ص: 286
است.(1)
خوب است از زبان پيامبر اعظم(ص)كه در آيه 108 سوره يوسف بيان گرديده است اندكي تأمل نمايي كه مي فرمايد:
«بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنيم»
از اين آيه استفاده مي شود كه هم رهبر جامعه و هم پيروان وي بايد داراي بصيرت، بينايي و آگاهي كافي، نسبت به هدف و رسالت خود باشند تا بتوانند در مسير حق با معرفت حركت كنند.
همچنين حضرت امام صادق(ع) در صفحه 206 جلد اول بحارمي فرمايد:
«آن كس كه بدون بينش و بصيرت عمل كند هماندكسي مي ماند، كه از بيراهه برود كه هر چه سريعتر برود از راه دورتر گردد.»
در اين روايت، بينش و بصيرت شرط اساسي براي عمل درست و صحيحدانسته شده و تلاش و كوشش بدون روشن بيني و بصيرت، مايه انحراف و موجب دور شدن از هدف معرفي گرديده است. يعني عمل بدون بصيرت علاوه بر آنكه هيچ گونه ارزشي ندارد تازه باعث انحراف و باز خواست خواهد شد.
حال، بيا كمي صادقانه تر موضوع بصيرت را مرور كنيم، شايد خسته شده و حوصله نداشته باشي، اما به لحاظ اهميت و حساسيت بحث بهتر است در
ص: 287
خصوص درد و دلهاي حضرت علي(ع) با حضرت كميل كه در حكمت147 نهج البلاغه آمده است كمي تأمل و تفكر نمائيم كه مي فرمايد:
«مردم سه دسته اند: يك دسته؛ عالم رباني هستند، دسته ديگر؛ شاگرداني كه از اين عالم رباني مي اموزند و آخرين دسته؛ مثل مگس كوچك و ناتواني هستند كه هر بادي مي وزد و هر صداي آوازي كه مي آيد، به آن طرف، كشيده مي شوند، تابع شايعات و تحت تأثير القائات و...، وجودهايي كه نسبت به بصيرت منفعل هستند، فعاليتي آگاهانه در جهت حق، در وجودشان نمي بيني و شديداً، از جريانات مختلف كه بروجودشان وارد مي شود متأثرند.
حال تو خود قضاوت كن جزء كداميك از اين سه گروه هستي؟ خدا نكند كه جزء گروه سوم باشي! چرا كه براي گروه سوم هيچ گونه خير، آرامش و سعادتي نخواهد بود.
خوب درچه زماني مي تواني جز گروه سوم نباشي؟ قطعاً زماني جزء گروه سوم نخواهي شد كه نسبت به موضع و موقف خود آگاهي و بصيرت لازم را داشته باشي. آگاه باش و بدان كه بينايي و بصيرت هنگامي حاصل مي شود كه بهتفكر و تعقل بنشيني. بدين جهت در كتاب عقل و جهل اصول كافي آمده است «كسي كه تعقل نمي كند، دين ندارد. بنابراين مديريت فقهي بر اساس شيوه انبياء و ائمه به دنبال اين است تا مردم، اهل تفكر و تعقل شوند. چرا كه نتيجه طبيعي تفكر و تعقل، دين دار شدن و نتيجه حتمي آن، اطاعت از امر خدا و تبعيت از اولياء الله بر مبناي بصيرت و آگاهي خواهد بود.
ص: 288
می شود روزی همه افکار ما *** ذوب حق گردیده و گوید خدا
روح آرام من و تو در نهان *** بهر معبود و رود راه ولا
با همان داد قوی در قلب ما
آري خالق هستي، در آيات متعدد تو را بصير مي داند و مي گويد بايد با بصيرت، طي طريق نمايي. مثلاً در آيه دو م سوره انسان مي فرمايد:
« ما انسان را از نطفه آميخته اي خلق كرديم، براي اينكه او را امتحان كنيم و بيآزمائيم؛ و به جهت اين آزمايش، او را سميع و بصير قرارداديم، تا با چشم و گوش باز نگاه كند و امتحان پس دهد و سميع و بصير بودنش، وسيله امتحان و آزمايش است و گرنه امتحان، بي معنا بود. و در قسمتي از آيه104 سوره انعام آمده است كه« هر كس بصير باشد و بصيرت الهي را دريافت نمايد، به نفع خويش كار كرده است. و هر كس كور شود و كلام خدا را نپذيرد، به ضررخويش اقدام نموده است.» متن و محتواي تمام كتب آسماني دعوت به بصيرت و بصير بودن است.
حال اصلاً بصير كيست؟ چه كسي مي تواند عنوان بصير بودن را پيدا نمايد؟ خوب است از زبان حضرت علي(ع) در خطبه153 جواب اين سؤالها را بشنوي؛ حضرت مي فرمايد:« بينا و بصير كسي است كه درباره آنچه مي شنود انديشه
ص: 289
نمايد و با هرنگاهي بينش نو پيدا كند و از عبرتها سود ببرد.»
بنابراين اگر كسي، هرچه را كه مي شنود يا مي بيند بخواهد بدون تأمل، تفكر و بررسي قبول نمايد و از آن پيروي كند، قطعاً بصير نخواهد بود. چرا كه اهل بصيرت با دقت و تعمق خاص پيرامون جوانب مختلف شنيده ها و ديد ه ها به تفكر، تعقل و انديشه پرداخته و از آنها عبرت گرفته و با ديدي باز، بهترين را انتخاب و از آن پيروي مي نمايند. در غير اين صورت كور و نابينا خواهند بود.
به خاطر همين است كه پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد« كسي كه چشم ندارد، كور نيست، كور و نابينا كسي است كه بصيرت ندارد.»
آري، با توجه به مطالب مزبور، فرد بصير بايد موضع شناس و موقع شناس باشد. يعني بايد دقيقاً مراقب اوضاع و شرايط حاكم بر جامعه خويش بوده و عوامل مثبت و منفي را كه در شكل گيري حاكميت و مديريت مؤثر مي باشد را به خوبي درك كرده و بشناسد و نيز با دقت و ژرف انديشي لازم، در اهداف و برنامه هاي مديريتهاي مختلف، با عنايت به نيازهاي فطري تأمل و تدبّر نموده و نهايتاً مديريتي را انتخاب نمايد كه به همه نيازهاي واقعي وي پاسخ مثبت دهد.بهبیانی یک مدیریت آسمانی نمی تواند چیزی جز رحمت الهی را به دنبال داشته باشد.بنابر این باید گفت:
در مرکز جان، آه و فغان مي بارد *** فرياد خموش دل و جان مي بارد
ص: 290
گويي که ندایي بي صدا مي خواند *** رحمت ز ولي از آسمان مي بارد
بله اي عزيز، به خاطر همين امر است كه حضرت علي(ع) بينش و بصيرت را در كنار اطاعت و پيروي از رهبر و مدير هدايتگر و دوري از كسي كه موجب سقوط وي مي شود، دانسته و در خطبه205 مي فرمايد:
«زهي سعادت آن كه به يمن داشتن قلبي سالم، هر آن كس را كه هدايتگر اوست،گوش به فرمان باشد و از هر آن كس كه به سقوطش مي كشاند، دوري كند و بدين روش با پيروي ازكسي كه او را بينش مي بخشد و با فرمانبري از فرماندهي كه هدايتگر اوست، به سلامت راه مي يابد.»آری باید در تبعیت و پیروی ازمولا جدّی باشیم و بگوییم که:
الهی پیروی را پر اثر کن *** ز مولا جان ما را با خبر کن
همه دانند که مولا در دو عالم *** به داد ما رسد از غیر حذر کن
اگر چه براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویشپرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که حجاب دیدگان دل را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. ولی الطاف خداوندی را نباید از نظر دور داشت.البته،بايد
ص: 291
اعتراف كرد كه اهل باطل و حاكميت طاغوت در طول تاريخ و در عصر حاضر كوشيده است كه توانايي تشخيص حق را با پراكنده ساختن غبار شبهات و ترديدها از مردم گرفته و حاكمان باطل را با ظاهر و پوششي زيبا و فريبنده به جاي حاكمان حق، جلوه داده و متأسفانه به خاطر فقدان بصيرت لازم، مردم را در سرگرداني و پريشاني فروبرده و بدينوسيله به اهداف پليد خود دست يافته اند. به صورتيكه در برهه اي از حاكميت ديني مجاهدان بي بصيرت ديروز به قاعدان گمراه امروز تبديل مي شوند. و متأسفانه در عصر حاضر هم به خاطر عدم بصيرت لازم، بعضي از مجاهدان ديروز، همه چيز خود را از دست داده و از حوادث گذشته تاريخ عبرت نگرفته و خود را عبرت آيندگان نموده وخیلی راحت خود را تسلیم جریانهای فتنه گرکرده و در تشخیص حق به اشتباه رفتند كه به صورت گذرا به آن اشاره خواهد شد.هر چند پیام و فریاد خاموش درونت تو را به چیز دیگری فرا می خواند:
دلم گوید پیام ناب نابي *** رها شو تو ز فتنه های فاني
که با مولا روی در راه جاوید *** بگیری با بصیرت راز باقي
نمونه بارز آن در زمان حاكميت مديريت رحماني در حيات طيبه حضرت علي(ع) اتفاق افتاده، به صورتيكه علي(ع) به عنوان سمبل مديريت الهي در خطبه 32 نهج البلاغه خطاب به معاويه به عنوان نماد مديريت شيطاني مي فرمايد:
ص: 292
« اي معاويه بسياري از مردم را به ورطه هلاكت كشاندي، با گمراهيت فريبشان دادي... تا در تلاطم انواع شبهه ها غوطه ور شدند به گونه اي كه از راه خويش به بيراهه رفتند.»
و نيز موضعگيري مردم را نسبت به تشخيص حق، پس از رحلت پيامبر(ص) و سپردن زمام امور امت، به افرادي كه حقي در آن نداشته اند را زائيده فقدان بصيرت و بينش صحيح دانسته وخطاب به آنها مي فرمايد:«چرا شما را به هيأت كالبدهايي بي روح و جانهايي بي كالبد مي بينم؟ چرا به صورت عابداني ناصالح، سوداگراني بی سود،بیدارانی خفته ، حاضرانی غایب از صحنه،بینندگانی نابینا، شنوندگانی کر و سخن گویانی لال مشاهده می کنم؟(1)
حال اي عزيز، در كجاي راه قرار داري؟ نكند جزء بيداران خفته باشي؟ نكند در عين حضور، از صحنه و ركاب ولايت و مديريت الهي غايب باشي؟ نكند باآن همه توان ديدن، شنيدن و سخن گفتن، كور و كر و لال باشي و راحت تسلیم و همراه فتنه انگیزان شوی؟
تني دارم، چو گلدان شکسته *** به گرد فتنه ها، گردونه بسته
دلم خواهد که روحم پر گشايد *** ز هر نوع فتنه ای با جان خسته
چي شد؟! به فكر فرورفتي؟ خوب است در خصوص فتنه ها وحوادث گذشته،
ص: 293
كمي فكر كني تا از آنها عبرت گيري؟ و از خواب غفلت بيدار شوي؟ واقعاً جاي فكر كردن دارد! انتخاب خيلي مشكل و اهل بصيرت شدن مشكل تر به نظر مي رسد. زير چطر ولايت الهي رفتن و انتخاب بهترين نوع مديريت و ولايت، توفيق و لياقت مي خواهد! مگر هر كسي مي تواند اهل بصيرت باشد؟! مگر هر كسي مي تواند بهترين نوع مديريت را انتخاب كند؟!
یقین بدان داد خموش *** زند صدا با جنب و جوش
سعادت جن و بشر *** شود میسر به بصر
بصیرت روح و روان *** بود همان رمز نهان
که گر کنی آن را عیان *** شوی تو رستگار بدان
آري اي برادر و خواهر، تحليل تاريخ كار دشواري نيست، اما تحمل حوادث تلخ گذشته واقعاً درد آور و كشنده است. چرا كه به خاطر فقدان بصيرت،افرادي كه پيشانيهايشان به خاطر كثرت سجده، پينه بسته بود به اميد ثواب و رفتن به بهشت در برابر مديريت رحماني ايستادند!! قلب او را به درد آوردند! خانه نشينش كردند! و در مواقعي از وي نسبت به اسلام و ارزشهاي مديريت الهي، انقلابي تر و دلسوز تر شدند!
ص: 294
بله اي همسفر،سفري كه در پيش رو داري، سفري سخت و دشوار است و شخصيتهاي نامي و بزرگي آن را به سلامت به پايان نرسانده اند. چرا كه فقدان بصيرت، خيلي راحت، انسان را حتي افراد خيلي بزرگ را به بيراهه كشانده و از مديريت رحماني و حاكميت الهي دور و جدا نموده است، بدون شك درك درست و تحليل صحيح حوادث و وقايع كه منجر به انتخاب بهترين نوع مديريت و ولايت خواهد شد، مرهون بصيرت و بينش دقيق افراد خواهد بود. به جرأت بايد اعتراف كرد كه در تمامي پيروزيهاي مديريت رحماني در مقاطع حساس و بحراني تاريخ، بصيرت نيروها نقش اساسي داشته و آن چيزي كه طرحها و برنامه هاي خيانتكاران و توطئه هاي دشمنان مديريت الهي را نقش بر آب كرده چيزي جز بصيرت و بينش درست نيروها نبوده است. بديهي است كه همه حوادث غمبار و ناگوار ي كه در تاريخ بر انبيا بويژه ائمه وارد شده، ريشه در بي بصيرتيو عدم درك صحيح و تحليل نا درست از وقايع زمان داشته است.
بنابراين شاه بيت بصيرت و ستون فقرات آن، شناخت و معرفت نسبت به ولايت، رهبري و مديريت فقهي است. بگونه اي كه اهل بصيرت در تمام موضع گيري ها، خود را تابع محض ولايت و مديريت الهي دانسته و بدين وسيله سعادت دنيا و آخرت خود را تضمين مي كنند.آری:
خوش به حال آن کسی که، تابع محض ولی است *** با بصیرت مومن و هم پیرو آل علی(ع) است
با ولایت در ولایت بوده و دور از کژی است *** چون که با این اعتقاد، فارغ ز هر نوعی بدی است
ص: 295
این بود بر حق ملاکی، تا کند جان را الهی
البته، بماند كه متأسفانه در عصر حاضر، بعضي از مجاهدان ديروز، از حوادث و وقايع تاريخ، عبرت نگرفته و موضوع اعتقادي ولايت فقيه را بخاطر عدم شناخت درست با شخص ولي فقيه اشتباه گرفته و همه چيز را در وجود حضرت امام خميني(ره) خلاصه كرده و معتقدند كه فقط او بود كه شايسته رهبري و ولايت بود و خيلي راحت در برابر ولي امر زمان خود ايستاده و گذشته درخشان خود را خراب و ويران نموده اند وقطعاً آينده اي شوم و ناگوار در انتظار آنها خواهد بود.
آري اي همسنگر، خيلي از افراد، نتوانسته اند ثابت و استوار در سنگر ولايت و مديريت فقهي بمانند و از آن دفاع كنند. چرا كه با تحقيق و معرفت نسبت بهاصل اعتقادي ولايت مطلقه فقيه شناخت و ايمان پيدا نكرده و از بصيرت و بينش لازم برخوردار نبوده اند! حال مي خواهي براي نمونه به يك مورد اشاره شود؟ پس خوب گوش كن و پيرامون آن تأمل، تفكر و تدبر نما؟ چراكه مي تواند درس عبرتي براي همه باشد.
می شود روزی بصيرت در نهان *** حرف حق گوید به هر پير و جوان
با تو دارد ای عزیزم یک کلام *** راه مولا را برو بی هر گمان
ص: 296
با همان داد خدای مهربان
در دوران دانشجويي(نيمه اول دهه شصت) يك رفيق حزب الهي در تهران داشتم، ايشان اكثر اوقات در جبهه ها بود و در عملياتهاي مختلف حضور پيدا كرده و چند بار مجروح شده بود. وي عجيب از امام و انقلاب دفاع مي كرد، به گونه اي كه هيچ كس ياراي مقاومت در برابر او را نداشت و...
تا اينكه دوران دانشجويي و همچنين جنگ تمام شد. كم كم ارتباط ما بخاطر دوري راه و مشغله هاي زندگي كمتر و نهايتاً قطع شد. اما چند وقت پيش به خاطر حضور در يك سمينار عازم تهران شدم. احساس كردم خوب است از فرصت استفاده كرده، وي را پيدا و از احوالش با خبر شوم، لذا تلفن و آدرس ايشان را با مشقت زياد پيدا و با اشتياق فراوان به ديدارش شتافتم، بعد از سالهاوقتي دو رفيق صميمي به هم مي رسند چه حال و هوايي پيدا مي كنند، واقعاً لحظاتي به يادماندني و وصف ناپذير! اما اين لحظات فراموش ناشدني بعد از مدتي صحبت كردن به حال و هوايي ديگر تبديل شد.
چرا كه حقير انتظار داشتم همانند گذشته از ولي امرش با تمام وجود دفاع كند! پاسدار ارزشهايي باشد كه همه وجودش را فداي آنها مي كرد! حامي نظام مقدس مديريت فقهي باشد! همان شير ميدانهاي نبرد با دشمنان و زاهد شب زنده دار باشد و... اما بر خلاف انتظار، ديدم همه چيز را در حضرت امام خميني(ره) خلاصه كرده و معتقد است كه فقط او بود كه شايسته رهبري و ولايت بود، فقط
ص: 297
در زمان او بايد از ارزشهاي نظام ولايي و مديريت فقهي دفاع مي شد و...بلی ما هم معتقدیم که به حق:
خمینی همچو نوری در زمین بود *** شفا بخش دل و جان غمین بود
پیامش رهگشا بهر یمین بود *** چو با روح بنی آدم عجین بود
امّا بعد از ایشان تکلیف چیست؟و چگونه باید به وظیفه الهی عمل کرد؟
آري با كمال تاسف، خيلي راحت در برابر ولي امر زمانش مي ايستاد، ارزشهاي مديريت فقهي را زير سؤال مي برد، به بسيج و بسيجيان بدبين بود و آنها را قبول نداشت، به مسئولين ارشد نظام الهي توهين و اهانت مي كرد و...
شما بگو در چنين لحظات حساس و دردآوري چه بايد كرد!! همان كه درذهن توست اتفاق افتاد. يعني براي لحظاتي مات و مبهوت شده بودم! با خود می گفتم نكند خواب باشم، چه مي بينم؟! چه مي شنوم؟! آيا اين انسان همان رزمنده جانباز انقلابي حزب اللهي است كه با او رفيق بودم؟!! آيا او همان ايثار گري است كه حاضر بود همه هستي اش را فداي انقلاب و ولي امرش كند؟!آيا....
آري اي دوست، بعد از لحظاتي به خود آمدم و باور كردم، که همه آنچه ديده و شنيده بودم واقعيت داشته ؟!! ناخودآگاه اشك از ديدگانم برگونه هايم جاري و عجيب از وضعيت فكري رفيقم متأثر شدم و با قلبي شكسته از خدا
ص: 298
خواستم كه عاقبتش را ختم به خير كند و بصيرت لازم را براي برگشت و جبران گذشته به وي عطا نمايد.
چراكه اگر با اين اعتقاد به ديار ابدي رحلت كند؛ عاقبت خوبي در انتظارش نخواهد بود و همه ايثارگريها، جانبازيها و اعمال گذشته اش، نه تنها ارزشي نخواهد داشت بلكه بايد بخاطر آنها مورد مؤاخذه و باز خواست قرار گيرد.آری باید همه با یقین و باور اعتراف نماییم که:
خمینی نام محبوب زمان است *** پیامش رهگشا بهر نهان است
عزیزم گر تو خواهی راه او را *** درون یک خراسانی عیان است
البته نباید خیلی تعجب کرد ، چرا که اگر به حرکت های انبیا ، ائمهمعصومین و اولیای الهی در طول تاریخ با دیدی باز نگاه شود به صورت طبیعی هر انسان منصفی به این نتیجه خواهد رسید که حرکت ها و جنبش های حق محور معمولا و به صورت همزمان با دو جریان کاملا متضاد روبه رو بوده است : یکی ریزش ها و گسستن ها و دیگری رویش ها و پیوستن ها. به بیان دیگر ، یک طرف آنهایی که از کاروان حق و ولایت جدا شده و با گذشته نورانی و الهی خود وداع کرده و حتی در مقابل موضع گیری های قبلی خود ایستاده اند و طرف دیگر کسانی که گذشته شرک آلود و شیطانی خود را با اراده ای راسخ رها و با تمام وجود در سدد جبران آن برآمده و در زمره پیروان حق و
ص: 299
حقیقت قرار گرفته اند .
به بیان دیگر باید گفته شود که همواره ریزش ها برای افراد فاقد بصیرت به عنوان یک تحدید سخت و خطرناک و نیز رویش ها برای انسانهایی که بصیرت پیدا می کنند به عنوان یک فرصت طلایی و استثنایی در مسیر حرکت های انقلابی و حق محور وجود داشته است .
آری ای خوب، ریزش ها؛ افرادی را با گذشته نورانی و انقلابی خود به گونه اي دور نموده و به ورطه ی حلاکت و نابودی کشانده که مصادیق آن در طول تاریخ براي عبرت ديدگان بينا و بصيرکم نمی باشد. بنابر اين:
مي شود روزي كه ريزشهاي دون *** آن نگون بختاني كه گشتند زبون
از ره شيطان همي كردند عبور *** عبرتي گردند براي هر عيون
و نیز رویش ها؛ افرادی را آنچنان نورانی و الهی کرده که علاوه بر جبران گذشته شیطانی خود ، جزء مخلص ترین و ارزشمندترین انسانها قرار داده است که تاریخ بر مصادیق آن به عنوان الگوبراي نوع بشرگواه و شاهد خوبی است .مع الوصف اي بصير:
مي شود روزي كه رويشهاي حق *** آن سبكبالان عاشق در فلق
ص: 300
با بصيرت در ره مولا و دين *** روز و شب الگو شوند بر نوع خلق
بنابراین ای عزیز ، اگر اندکی با تامل به جریان ریزش ها و رویش ها در مسیر ولایت الهی ، در قرون گذشته و عصر حاضر دقت نمایی؛ به طور حتم و یقین به این نتیجه خواهی رسید که عامل اصلی ریزش ها، عدم بصیرت لازم افراد نسبت به راه ، مقصد و ولایت بوده وعلت اصلی رویش ها ،وجود بینش و بصیرت کافی، نسبت به حق و ولایت بوده است .
مع الوصف ، باید اعتراف کرد که مشکل جدی در ریزش ها بر می گردد به فقدان بصیرت نیروها ، نه به راه و مسیر ولایت الهی؟! چرا که راه ولایت الهی صرف نظر از رهرو، دارای قداست و حقانیت ذاتی بوده و تحت هیچ عنوان موضع گیری های افراد این چنینی ، دلیل بر نقص در امامت معصوم و ولایتفقیه نمی باشد و به طور حتم و یقین رفتار و حرکت اشخاص هیچ گونه خدشه ای را به این اصل ارزشمند اعتقادی وارد نمی کند .
آری ، ریزش ها و جدا شدن از حق و ولایت به این معنا است که افراد خود دارای مشکل و نقص بوده و بنا بر هر دلیلی ، گذشته انقلابی و الهی خود را برای یک زندگی کوتاه و گذرای مادی فدا نموده اند؛ چرا که با معرفت کامل و بصیرت لازم نسبت به حق و ولایت یقین پیدا نکرده و عظمت وجودی آن را باور نکرده اند؛ ولی متاسفانه فکر می کنند درست تشخیص داده و مسیر را به طور صحیح انتخاب کرده اند و تاسف بار تر این که ، به غلط تصور می نمایند
ص: 301
که دیگران نمی فهمند و اشتباه می کنند؟!! اما فریاد خاموش درون با اطمینان خاطر و یقین وافر ، پیامش به بشریت این است که تنها آنهایی که از مسیر ولایت الهی جدا و در مسلخ چنین گسستن ها و ریزش هایی گرفتار شده اند در دنیا به صورت نسبی و در آخرت به طور حتم و یقین دچار ضرر و خسران خواهند شد و سعادت دنیا و آخرت را از دست خواهند داد .بنابر این اگر مواظب نباشی مصداق بیت اول و با دعا و عملیاتی کردن بیت دوم می توانی از ریزشها جدا و با سقوط فاصله بگیری:
ضعیف النفس و گر باشی به دوران *** شوی دور از ولی در خط ایمان
خداوندا بده ایمان کامل *** رها کن دیده را از بند شیطان
آری ، باید از حوادث تلخ و شیرین جریان های حق محور و ولایت مدار تاریخ که منجر به بروز ریزش ها و ظهور رویش ها شده با دیدی باز همراه با توفیق خداوندی و با بصیرت لازم ، درس و عبرت گرفت ؛ عبرت از افرادی که سالها در رکاب انبیاء و اولیاء ، فداکاری کرده و اهل عبادت و معنویت بوده اند و به خاطر عدم بصیرت لازم در نهایت خسران وبدبختی ، جزء ریزش ها قرار گرفته و در برابر ولایت الهی و همه گذشته خود تا سر حد جان ایستادند و متاسفانه با همین اعتقاد به جهان آخرت رهسپار شدند و درس از اشخاصی که با بینش و بصیرت کافی در برابر همه گذشته خود ایستادند و جزء رویش های
ص: 302
همیشه سعادتمند تاریخ قرار گرفتند و آگاهانه و عاشقانه همه چیز خود را در طبق اخلاص گذاشته و بدون هر گونه منت فدای حق و و لایت نمودند و به این وسیله به آرامش حقیقی و واقعی در دنیا و آخرت دست پیدا کردند .بنابر این باید خطاب به دلهای بیدار گفت:
خوشا شب هاي شور و معنويت *** خدايي بودن و نور شريعت
خوشا آن دم که فرياد درونم *** به حق گويد منم پور حقيقت
آری ای عاقل ، اگر با تامل به فریاد خاموش عقلت ، توجه نمایی به این نتیجه خواهی رسید که اگر فردی در مثلثی قرار گیرد که از هیچ یک از اضلاع آن اطلاع کامل نداشته باشد ، باید خود را به دست کسی بسپارد که از هر سهضلع آن خبر داشته باشد . بنابراین وقتی انسان از گذشته خود با خبر نبوده و نسبت به آینده معرفت کامل نداشته و از حوادث در حال اتفاق و موقعیت کنونی خود اطلاع لازم ندارد ، باید با بصیرت مقتضی خود را به ولایتی بسپارد که وی را در صراطی قرار دهد که فریاد خاموش درونش به دنبال آن می باشد؛ به گونه ای که در اثر این اعتقاد به جایی برسد که هبچ اندوهی نسبت به گذشته و هیچ خوفی از آینده نداشته و در حوادث و جریاناتی که با آن رو به رو می شود به تکلیف عمل نموده و تابع محض مدیریت و ولایت الهی باشد . قطعا با چنین اعتقادی در آرامش کامل به سر برده و از لحظه لحظه حیات خود لذت خواهد
ص: 303
برد و در جریانهای مختلف ، تحت تاثیر جناح بندی ها و باند بازی ها قرار نخواهد گرفت .
خوش به حال آن کسی که، فارغ از هر نوع جناح است *** تابع حقّ است و دور از این گروه و آن جناح است
رهبرش باشد ولیّ و خطّ او خطّ صلاح است *** هر که هست در خطّ مولا، بی گمان اهل فلاح است
این بود راه رهایی، در مسیر آن جهانی
اصلا مگر فردی که باشناخت و معرفت لازم و بصیرت کامل ، اصل اعتقادی ولایت مطلقه فقیه را پذیرفته باشد ، وارد جناح بندی های مصطلح و باند بازی های افراطی خواهد شد ؟ ! به طور حتم کسی که چنین توفیق ارزشمندی را پیدا کرده باشد ، کاری به موضع گیری های گروه ها و جناح های مختلف ندارد، چرا که خود را به ولایت الهی سپرده و تابع محض اوامر ولی امرش می باشد و هر کس از هرگروه و جناحی، اگر در صرات مستقیمی که ولی امر ترسیم نموده ، حرکت کرده و موضعگیری هایش
منطبق بر اوامر ولایت فقیه بوده و در راستای سیاست ها و اصول ولی امر باشد ، خودی بوده و از او حمایت و دفاع خواهد شد . در غیر این صورت در هر جناح و جایگاهی که باشد قابل قبول و تحمل نخواهد بود .
ص: 304
اگر خواهی روی در راه یزدان *** خراسانی را کن در جان نمایان
ولایت بوده باشد قلب ایمان *** درون را کن محیّااز دل و جان
حال اي هم رزم، اي كسي كه تا آخرين لحظات حيات در برابر مارقين، قاسطين وناكثين زمان خود خواهي ايستاد؛ آيا مي داني علت به وجود آمدن موضعگيري هاي اين چنيني چيست؟ چرا افرادي گذشته پر افتخار خود را خيلي راحت از بين مي برند؟ چرا بعضي ها در وسط راه مي مانند و نهايتاً به انحراف كشيده مي شوند؟ چرا برخي زير چتر ولايت مطلقه فقيه بودن ورفتن را رها مي كنند؟!
دليل آن خيلي واضح و روشن است. نيازي به ادله آنچناني ندارد! علت اصلي آن اين است كه اصل اعتقادي ولايت مطلقه فقيه را با تحقيق و بررسي، باورنكرده و شبهات پيرامون آنرا بر طرف ننموده اند؛ وگرنه محال است فردي باتحقيق و تفحص، شبهات مورد نظر را رفع كرده باشد و زير چتر ولايت الهي نرفته باشد. چرا كه فرياد خاموش بشريت به دنبال آن بوده و در كنار آن به آرمش كامل و واقعي خود خواهد رسيد.به حق:
ص: 305
ولايت آل علي(ع) که بي بصر نمي شود *** زعامت سيد علي که بي بصر نمي شود
حکايت ناب نبي ، رها کند ديده و دل *** شفاعت روح ولي، که بي بصر نمي شود
آري اي بصير، اي كه با تحقيق و تأمل نسبت به اصل اعتقادي ولايت مطلقه فقيه ايمان و اعتقاد پيدا كرده و با بينش لازم وبصيرت كافي آن را باور نموده اي. به طور حتم ميداني كه اين اصل ادامه اصول نبوت وامامت كه از اصول دين است، مي باشد و نيز ميداني كه بر مبناي فتواي تمام مراجع، پذيرش اصول دين به طور حتم و يقين، بايد توام با تحقيق باشد، وباور نموده اي كه اگر فردي اصول دين را با شناخت و معرفت لازم بپذيرد وباور نمايد، ديگر در انجام فروع دين،هيچگونه ابهام ومشكلي نخواهد داشت. به بياني ديگر، ايا ميداني چرا بعضي از افراد، فروع دين را به صورت دقيق و كامل انجام نمي دهند؟ بدون شک به خاطر اين است كه اصول دين را با شناخت و معرفت كامل، باور نكرده اند وگرنه محال است،كسي اصول دين را بصورت تحقيقي، انتخاب و پذيرفته باشد و در انجام فروع دين سهل انگاري نمايد.به خاطر همين است كه مي گويند پذيرش اصول دين بر اساس شناخت و معرفت بر هر فردي فرض، لازم و ضروري است. حتي معتقد هستند كه اگر نماز
ص: 306
به لحاظ شناخت اصول مزبور از اول وقت به تأخير افتد، مشكل نخواهد بود، چرا كه همه حركات و سكنات فرد در كنار اين اعتقاد معنا و ارزش پيدا كرده و به دنبال آن آرامش واقعي بر روح و روان حاكم و زمينه سعادت دنيا و آخرت فراهم مي شود.آري:
مي شود روزي كه افكار نهان *** بهر حق گويد خداوند جهان
راه مولا را نما بر ما عيان *** تا رويم بي هر گمان سوي همان
با همان داد خموش روح وجان
حال، مگر اصل ولايت مطلقه فقيه، ادامه اصل امامت در زمان غيبت نيست؟ مگر ولايت فقيه يك اصل و موضوع اعتقادي نمي باشد؟ مگر نبايد اصول اعتقادي را با تحقيق و بررسي پذيرفت؟ مگر نبايد هر انساني شبهات پيرامون ولايت مطلقه فقيه را با تحقيق، معرفت، هوشياري و بصيرت لازم بر طرف نمايد؟ مگر نبايد از مولا و مقتداي خود انقلابي تر و دلسور تر نشود؟
مگر نبايد در همه موضعگيري ها، تابع محض ولي امر شد؟ مگر پس از رفع شبهات و انتخاب بهترين نوع مديريت و ولايت نبايد به تكليف عمل كرد؟ مگرنبايد با برنامه ريزي دقيق، استراتژي ثابت و محكمي براي رسيدن به هدف داشت؟ مگر نبايد به گونه اي انتخاب و عمل نمايد تا جزء استراتژي ديگران قرار
ص: 307
نگيرد؟
آري اي عزيز، هركسي بايد در خصوص نوع ولايت و مديريتي كه انتخاب خواهد كرد استراتژي مشخص، دقيق و ثابتي داشته باشد. و به صورت منطقي و مستدل براي سؤالهاي مزبور، پاسخي كه فطرت به دنبال آن است، را با بينش و بصيرت لازم انتخاب نمايد.
بنابراين بايد گفته شود كه بر اساس عدله مستدل و براهين مستحكم، اصل ولايت مطلقه فقيه ادامه اصول نبوت و امامت بوده و به عنوان يك موضوع اعتقادي مطرح مي باشد. لذا پذيرش آن همانند ساير اصول به صورت حتم و يقين بايد توأم با تحقيق و شعور باشد.
گر شود راهم همان راه امام *** با سر و جان می روم سوی همام
سوی آن یار خراسانی به نام *** با بصیرت؛ با شعوری تام تام
مع الوصف بر هر انساني كه خود را دوست دارد و نگران سعادت دنيا و آخرتش مي باشد فرض و لازم است كه در زمان غيبت به عنوان يك تكليف و وظيفه، در خصوص اين اصل اعتقادي، تحقيق و تفحص نموده و شبهات پيرامون آنرا بر طرف كند. تا انشاءالله، ابتدا با شناخت و بصيرت كافي، آنرا انتخاب وسپس بر حسب تكليف با تمام وجود تابع محض آن شده و تحت هيچ عنوان از ولي امر خود جلوتر نرود و نسبت به اسلام، انقلاب و مسلمين، انقلابي تر و
ص: 308
دلسوز تر نشود و بدينوسيله زمينه قبولي طاعات و عبادات و كليه اعمال خود را فراهم كرده و آرامش و سعادت واقعي را بر همه تاروپود خود حاكم نمايد.
چرا كه تمامي حركات و سكنات هر فردي در كنار پذيرش آگاهانه اين اصل اعتقادي معنا، مفهوم و ارزش پيدا كرده و مورد قبول حق تعالي واقع مي شود. حتي نماز و روزه بدون ولايت اثر لازم را نخواهد داشت و اصلاً انسان بدون ولايت، انسان کامل نخواهد بود!! مع الوصف بدون هر گونه شک و تردید در زمان حال باید گفته شود:
دلم مي خواست کمي عشق ولي را *** دلم مي خواست همان سيد علي را
که روز و شب بر اين خواستم بنازم *** چو با آن مي روم راه نبي را
آري آنچه در اين راستا گفتي بود، گفته شد. ولي هيچ اجباري در پذيرش آن وجود ندارد، با فكر و بصيرت لازم بايد انتخاب كرد.
اما اي خوب، خوب بدان و هوشيار باش ؛كه كار، خيلي مهم و مشكل ونيز تكليف، بسيار ثقيل و سنگين است. چرا كه بزرگان نامي در طول تاريخ و نيز در عصر حاضر به انحراف رفته و افراد زيادي را به انحراف كشاندند و متأسفانه نتوانستند با بصيرت و بينش درست به تكليف الهي خود به نحو احسن عمل وبهترين نوع ولايت و مديريت را انتخاب و زمينه آرامش واقعي و سعادت حقيقي خود را فراهم نمايند، به طور حتم و يقين بايد روزي خود را در پيشگاه يار،
ص: 309
براي جواب آماده كنند.
خدا نكند هيچ انسان سالمي با هر وسوسه و بهانه اي جرء اين افراد قرار گيرد.در چنین وضعی باید خطاب به هر یک از آنها گفته شود که:
عزیز من برو آنسوی خلوت *** بزن بر سر و گو ای بی مروّت
چه کردی با ولایت در ره جان *** جفا کردی به آن کی گیری عبرت
حال آيا مي داني چرا پرچمدار مديريت رحماني سالها خانه نشين شد؟ چرا درد و دل خود را با چاه در ميان مي گذاشت؟ چرا وقتي در محراب عبادت ضربت مي خور د، آنهايي كه پيشاني هايشان
در اثر كثرت عبادت، پينه بسته؛ بانگ بر مي آورند كه مگر علي (ع) نماز ميخواند ؟! نا آگاهي وانحراف تا به كجا ؟ چرا كار به جايي ميرسد كه فلاح و رستگاري خود را در لعن و نفرين گفتن به شايسته ترين و صالح ترين انسان براي مسند مديريت الهي ميدانند ؟! چرا برخي از افرادي كه ادعاي اولياي خدا را داشتند به انحراف رفته و حتي خود باني انحراف عوام شدند ؟! چرا با اين همه انحراف، فكر كردند به آرامش و سعادت واقعي دست پيدا نموده اند.
آيا ميداني چه عاملي در اين انحراف بزرگ نقش داشته و چه كسانيمقصربوده اند ؟ اگر اندكي تامل نمايي و خوب فكر كني، متوجه خواهي شد، كه تنها عامل انحراف، عدم بينش درست وبصيرت كافي نيرو ها بوده ومقصر اصلي،
ص: 310
خواصي بودند كه، بنابر هر دليلي زمينه هاي شبهه و انحراف را فراهم كردند ! مع الوصف:
می شود روزی سران فتنه ها *** يك به يك رسوا شوند در اين سرا
تا كه حق عريان شود بهر عوام *** شبهه ها از راه حق گردد جدا
با همان داد خواصّ بي نوا
آري اي عزيز بزرگوار، گوشه هايي از مطالبي را كه ملاحظه مي نمايي در شبهاي قدر به ويژه، شبهاي ضربت خوردن الگوي مديريت ناب اسلامي نوشته شده است. لذا با حساسيت خاص وظرافت ويژه مطالعه كن وبدان كه اين انحراف، فقط خاص آن زمان نبوده و تنها خواص آن دوران لغزش پيدا نكردند. بلكه اين انحراف در طول تاريخ وجود داشته و همواره بين مدريت رحماني و مدريت شيطاني استكاك واختلاف موجود بوده ومتاسفانه در همه اعصار گذشته و نيز عصر حاضر، خواص ونيروهاي فاقد بصيرت، عامل انحراف مورد نظر بوده اند و قطعا در ادامه تاريخ هم اگر بينش وبصيرت كافي نباشد بايد منتظر انحراف هاي اينچنيني و تكرار حوادث تلخ گذشته باشيم. حوادثي چون مصيبتكربلا كه خيلي راحت، ارزشمند ترين مصداق مديريت رحماني به قربانگاه مي رود و عابدان فاقد بصيرت دربرابر آن، هله هله وشادي كرده وخود را درصواب
ص: 311
آن شريك ميدانند.اي واي برآنهايي كه فكر كردند اينچنين به سعادت ابدي دست پيدا خواهند كرد. نكند تاريخ براي ماتكرارشود!نكندما عبرت ديگران قرار گيريم! نكندماشاهدبه قربانگاه رفتن مديريت فقهي در عصر حاضرباشيم!
مي شود روزي تمام اين جهان *** مركز عبرت شود بر هر نهان
با وجود عبرت و پند زياد *** حرف حق كم مي رود در گوش جان
با همان داد ولی در هر زمان
آري اي انديشمند؛ درخاتمه اين بخش با بينش وبصيرت كامل و با تحقيق و تفحص جامع و با علم ويقين نافع در پيشگاه يار با صداي رسا شهادت ميدهيم كه تنها راه فلاح و رستگاري هر فردي در كنار مديريت وولايت الهي كه در زمان حضور معصوم عنوان امامت ودر زمان غيبت عنوان ولايت مطلقه فقيه را به خود مي گيرد رقم مي خورد. به بياني اگر فردي شبها تا به صبح مشغول رازو نياز وشب زنده داري و روزها تا به شام مشغول كارو تلاش و روزه داري باشد، ولي زير چتر ولايت و مديريت مزبور نرفته باشد، هيچ يك از اعمالش پذيرفته نخواهد شد، حتي اگر عارف و عابد دهر بوده باشد!!.چقدر خوب است که ازاعماق وجود گفته شود:
ص: 312
خدا را شکر که مولا، دارم امروز *** ز حق راهی به عقبا ، دارم امروز
مرا گر منّت دوران ببخشند *** رها سازم چو مولا ، دارم امروز
شايد با خود بگويي كه چه مي خوانم؟! اگر اينطور است پس چرا بعضي از بزرگان به آن صورتي كه مطرح شد به آن اعتقاد ندارند؟ چرا اين همه شبه و علامت سؤال در برابر آن ايجاد كرده اند؟! چرا به صورت رسمي و علني در گفته ها و نوشته هاي حود آن را زير سؤال مي برند؟! و چرا؟! به طور حتم با اندكي تأمل در حوادث تلخ تاريخ، به جواب چراهاي مذكور خواهي رسيد! حوادثي كه در جريان آن، خيلي راحت، بزرگي در بالاي منبر، سمبل و مصداق كامل ترين مديريت الهي را همانند انگشتري از دست خود خارج و از صحنه حاكميت و مديريت كنار مي گذارد و عوام به تبعيت از آن، چه جفا ها و ظلم هايي را بر جريان ولايت و مديريت الهي روا مي دارند و به جاي آن، سمبل و مصداق زشت ترين نوع مديريت را با نصب همان انگشتر بر جامعه حاكم مي كند. يا در مقطعي از تاريخ كار به جايي مي رسد كه بزرگاني جرأت پيدا كرده و با خطابي توهين آميز، به جامعترين مديريت رحماني زمان خود، مي گويند« اي ذليل كننده مسلمانها» و خيلي
راحت از امام و مقتداي خود، انقلابي تر و نسبت به اسلام و مسلمين دلسوزتر مي شوند و كار را به جايي مي رسانند كه عوام، بهتبعيت از آنها، جنازه مبارك عالي ترين مصداق مديريت اسلامي را در هنگام
ص: 313
تشيع تير باران مي كنند!! و بزرگاني ديگر در حوادثي مشابه در طول تاريخ!!
مي شود روزي زمين و هم زمان *** پاك و گردد از همه نامردمان
آن نگون بختانی كه از راه حق *** دور و گشتند روز و شب چون ناكسان
با همان دادشياطين نهان
آري، بايد اعتراف كرد كه بزرگاني كه اينچنين موضعگيري نمودند يا خواهند كرد به خاطر اين است كه يا هواهاي نفساني به نوعي در تصميم سازيها و استراتژي آنها، دخالت داشته يا از بينش كافي و بصيرت لازم برخوردار نبوده اند. كه در هر دو صورت به خاطر جايگاهي كه دارند، براي ولايت و مديريت فقهي و جامعه انساني خطرناك خواهند بود و بطور حتم آنچه تا كنون بر سر مديريت رحماني آمده،گناهش برعهده آنها خواهد بود؟!! حقيري مثل من بايد با تمام وجود بگويد كه:
می شود روزی نگون بختی چو من *** بگذرد از آنچه می خواهد بدن
با بصیرت فتنه ها بیرون کند *** راه حق را بر گزیند تا وطن
با همان داد بصیرت در سخن
ص: 314
اصلاً در هيچ مقطعي از تاريخ، عوام باني و مسبب انحراف از مديريت الهي نشده اند، هرجا انحرافي وجود داشته، اگر ريشه يابي شود، مشخص خواهد شد كه، به صورت حتم و يقين خواص و بزرگان فاقد بصيرت عامل آن انحرافات بوده اند و عوام دور از بصيرت، به عنوان تكليف و عبادت، از موضعگيريهاي خواص و بزرگان مزبور، پيروي و حمايت كرده اند! و به جرأت مي توان اعتراف كرد كه ظلم اين دو گروه(خواص و عوام فاقد بصيرت) به ولايت و مديريت الهي، در طول تاريخ به هيچ عنوان و در قالب هيچ توجيهي قابل اغماض و گذشت نخواهد بود! انحرافي كه سرنوشت بشريت را تحت الشعاع خود قرار داد؟! انحرافي كه حركات و سكنات عبادي انسانهاي فراواني را با مشكل روبرو نمود؟! انحرافي كه بر پيكر بشريت و فطرت الهي انسانها ضربه وحشتناكي وارد كرد؟! انحرافي كه زمينه ظهور و بروز حاكميت و مديريت شيطاني را فراهم كرد؟! انحرافي كه مصاديق جامعترين و كاملترين مديريت الهي را خانه نشين، شهيد و نهايتاً غايب از انظار نمود؟! انحرافي كه به فرياد خاموش درون پاسخ منفي داد؟! انحرافي كه بشريت را در ابعاد مختلف فردي و اجتماعي با بن بست مواجه كرد؟! انحرافي كه تا اصلاح نشود بشريت به آرامش و سعادت واقعي خود نخواهد رسيد؟! انحرافي كه...؟!آری ای منتظر، باید برای رهایی از همه انحرافهای مذکور به مولایمان متوسل شویم و با تمام وجود بگوییم:
ص: 315
الا اي منجي عالم تو بهر ما دعا ها کن *** گره بهر فلاح ما، ز چنگ اشقيا وا کن
چوتونزدخداداري،مقام وقرب روحاني *** شفاعت مرحمت فرما و درد ما مداوا کن
بنابراين اي عزيز بزرگوار، هيچ شك و شبه اي نسبت به مطالبي كه مطالعه نمودي، به خود راه نده و با بصيرت كامل از آنها عبرت گير! و از خداوند منان بخواه كه در عصر حاضر، تو را جزء خواص و عوام فاقد بصيرت قرارندهد! و براي لحظه اي تو را از ولايت مطلقه فقيه و مديريت الهي جدا نسازد؟
خوش به حال آن کسی که، درهدف،تا پای جان است *** در ره احقاق حق، فریاد مظلوم، در جهان است
می کند جان را فدا، چون که بصیر و پر توان است *** گوش به فرمان ولی و حامی ی مستضعفان است
این بود اوج رهایی، در فضای جان نثاریی
آري به حق بايد گفت: خوشا بر احوال آنها كه همراه با توفيق خداوندي، با بينش و بصيرت كافي، بهترين نوع ولايت و مديريت را انتخاب كردند، خوشا بر آنهايكه خود را تابع محض ولي امرشان نموده و بدون هرگونه شك و شبه به تكليف الهي خود عمل فرمودند. خوشا بر آنهايكه از ولي امرش انقلابي تر و نسبت به اسلام و مسلمين دلسوز تر نشدند و خوشا بر آنهايكه،... چرا كه انسانهاي اينچنيني به آرامش خاصي دست پيدا كرده و هيچ حزن و اندوهي نسبت به
ص: 316
گذشته و هيچ خوف و اضطرابي نسبت به آينده، نداشته و كاري به اينكه چه اتفاقي خواهد افتاد و چه حوادثي در پيش است ندارند. يعني نتيجه براي آنها مهم نيست بلكه عمل به تكليف شرعي و الهي برايشان مهم است.
خدا كند كه با بصيرت كامل جزء افراد اينچنيني قراربگيريم.آری به حق:
خوش به حال آنکه در کون و مکان *** با بصیرت بوده و دور از گمان
بهر فردا می کند جان را چو ماه *** راه مولا را رود اندر جهان
حال اي اهل ذكر و دعا، خوب است در اواخر اين بحث، نظر آن عزيز بزرگوار به گوشه اي از دعاي روز سه شنبه معطوف گردد.
در قسمتي از دعاي مزبور آمده است «الَلهّّم اَجعُلني مِن جندك»، اي خدا مرا جزء سربازان خود قرارده، چرا؟ به خاطر اينكه «فان جندك هم الغالبون» سربازان تو هميشه غالب و پيروز هستند، خوب ؛كي ما مي توانيم جزء سربازان الهي قرار گيريم؟ بطور حتم زماني مي توانيم جندالله باشيم كه زير چتر امامت در زمان حضور معصوم و در زمان غيب زير چتر ولايت مطلقه فقيه قرار گيريم. مگر مي شود بدون ولايت، سرباز الهي شد. در ادامه دعا آمده است:«و اجعلني من حزبك» خدايا مرا جزء حزب خود قرار ده، چرا؟ بخاطر اينكه «فان حزبك هم المفلحون» آنهايي كه جزء حزب و تشكيلات تو هستند همواره رستگارند، مگر مي توان در بيرون ولايت جزء حزب و تشكيلات الهي قرار گرفت. يقيناً راه ورود
ص: 317
به تشكيلات خداوندي، قبول و پذيرش ولايت خواهد بود. يعني بدون پذيرش ولايت مطلقه فقيه در زمان غيبت محال است، فردي بتواند ادعا كند كه در زمره حزب الله وارد و اهل فلاح و رستگاري شده است. بدون شك راه فلاح و رستگاري از مسير ولايت مي گذرد. ولي متأسفانه خيلي از افراد حتي بعضي از بزرگان راه را گم كرده و به بي راهه رفته و مي روند؟!! و عوام ناآگاهي را هم به دنبال خود برده و مي برند؟! در ادامه دعا مي خوانيم:«وجعلني من اوليائك» اي خدا مرا جزء دوستان و اولياء خود قرارده، چرا؟ بخاطر اينكه «فان اوليائك لا خوف عليهم ولا هم يحزنون» دوستان تو هيچ خوف و ترسي از آينده و هيچ حزن و اندوهي نسبت به گذشته ندارند، واقعاً بر دوستان خدا و اولياءالله هيچ نگراني، اضطراب و دلهره اي حاكم نمي شود. يعني يك آرامش خاصي بر اعضا و جوارحشان سيطره مي يابد كه در كنار آن سخترين مصيبتها و وحشتناك ترين حوادث برايشان لذت بخش مي شود؛ مي رسندبه جايي كه غم و شادي را از جانب دوست دانسته و دربرابر آنها به تكليف و وظيفه عمل نموده و همواره شاد و سرحال خواهند بود. لذا براي دوستان خدا اندوه، اضطراب، نگراني، افسردگي و ناراحتي معني و مفهومي ندارد.
خوب اي دوست؛ كي مي شود هيچ خوفي از آينده نداشت؟ كي مي شوَد هيچ حزن و نگراني نسبت به گذشته نداشت؟ كي مي شود آرامش را بر همه اعضاء و جوارح حاكم كرد؟ كي مي شود نسبت به حوادث و اتفاقات موجود در جامعه مضطرب و نا اميد نشد؟ كي مي شود در موقعيتها و موضعگري هاي مختلف از
ص: 318
ولي امر انقلابي تر و دلسوز تر نشد؟ كي مي شود به تكليف و وظيفه الهي در هر زمينه اي عمل كرد؟ كي مي شود واقعاً جزء دوستان خدا و اولياء ا.. قرار گرفت؟ به بياني ديگر مگر مي توان بدون پذيرش ولايت نسبت به گذشته و آينده هيچ نوع حزن، اندوه، خوف و اضطرابي نداشت؟ مگر مي توان بدون ولايت به آرامش وسعادت واقعي دست پيدا كرد؟ مگر مي توان در خارج از چتر ولايت به تكليف و وظيفه به نحو احسن عمل كرد؟ مگر مي توان بدون پذيرش ولايت و مديريت فقهي جزء دوستان خدا و اولياءالله قرار گرفت؟! مگر مي شود فردي ادعاي جند اللهي داشته و خود را جزء حزب خدا و از اولياء الله محسوب نمايد ولي ولايت مطلقه فقيه را قبول نداشته باشد. اصلاً جند الله، حزب الله و اولياءالله در بستر ولايت معني و ارزش پيدا مي كند. واقعاً در زمان غيبت اهل فلاح و رستگاري مي خواهد سرباز چه كسي باشد؟ جزء حزب كدام گروه و جناح قرار گيرد؟ و مصداق كامل و تمام عيار كدام اولياءالله باشد. مگر مي شود لباس مقدس جند اللهي را، خارج از حوزه ولايت بر تن كرد؟ مگر مي شود زيرچتر حزب و گروهي جداي از چتر ولايت، به فلاح و رستگاري رسيد؟ مگر مي شود بدون پذيرش ولايت و مديريت رحماني جزء اولياءالله قرار گرفت؟ آري:
می شود روزی وليّ خوب ما *** بهر خوبي ها زند ما را صدا
دار دنیا را کند از فتنه پاک *** با بصریتهای ما در این سرا
ص: 319
با هما ن داد بصیرت درخفا
اميد است خداوند منان اين توفيق را به تك تك ما عنايت فرمايد تا بتوانيم ولايت و مديريت فقهي را، در زمان غيبت با تمام وجود درك كرده و با بصيرت كامل تحت عنوان تكليف، تابع محض آن باشيم و بدينوسيله زمينه سعادت دنيا و آخرت خود را فراهم نمائيم.
خوب اي دوست عزيز؛ حواست كجاست؟ در چه فكري و به چه مي انديشي؟ نكند چشمانت با من و خودت جاي ديگري باشي؟ پس براي لحظاتي به خود آي! چشمانت را ببند و پيرامون سؤالات مزبور به تفكر بنشين؟ آري اي دوست دار سعادت، بطور حتم و يقين بايد اعتراف كرد که تنها با قبول و پذيرش ولايت و مديريت رحماني است كه مي توان به آرامش كامل و سعادت حقيقي دست يافت و جزء دوستان و اولياء واقعي خدا قرار گرفت. در غير اين صورت تكليف مشخّص است؟!!بنابر این فریاد خاموش درونت می گوید:
از مأمن دل، بوي ولي مي آيد *** فرياد خوش علي علي مي آيد
بنگر که، تمام کوي و برزن گويند *** عاشق شو، چو عاشق نبي مي آيد
آري اي خواص و عوام، بدانيد و هوشيار باشيد كه اگر خداوند همه زر و زيورهاي دنيا را به انساني عنايت فرمايد! اگر همه قدرتهاي مادي را در اختيار
ص: 320
وي قراردهد! اگر آنچه آفتاب بر آن مي تابد را به او عطا كند؟! نمي فرمايد اي بشر، اي انسان، اي خواص و اي عوام، من بر شما منت نهادم؛ اما اگر اين توفيق را به انساني عنايت فرمايد كه با بصيرت و بينش صحيح، بهترين نوع ولايت و مديريت را انتخاب نمايد به او مي فرمايد: من بر تو منت گذاشتم كه اين توفيق ارزشمند را به تو دادم.بله انسان اينچنيني بايد به خودش ببالد و افتخار كند كه چنين توفيقي نصيبش شده. چرا كه اين توفيق نصيب هر كسي نمي شود؟!مگر هر كسي مي تواند زير چتر ولايت و مديريت الهي قرار گيرد؟! مگر باهواهاي نفس و غفلت مي توان ولايت و مديريت الهي را درك كرد؟! مگر انسان بي بصيرت مي تواند بهترين نوع مديريت و ولايت را انتخاب نمايد؟!!بنابر اين مواظب باش خودت را ارزان نفروشي؟!!و به نفس و فطرت ناب خود ظلم و جفا نکني؟!!
مي شود روزي نهد منّت به ما *** آن خدايي كه بود در ماسوا
بحر ايمان ويقين در قلب و جان *** چون كه ايمانش دهد معنا به ما
با همان داد يقين در ماورا
ص: 321
ولايت منشأ خيري وزين است *** چو با آن ارزش ايمان عجين است
انسان سرگشته و حيران هنگامي مي تواند از اين ظلمتكده و آن همه خلاء و پوچي و بن بست رهائي يابد كه در راستاي اصول تربيتي اسلام ناب محمدي (ص) كه در نداي ملكوتي مديريت فقهي، تجلي و تبلور عيني پيدا خواهد كرد، گام بردارد. بله در حال حاضر با كمال تأسف مكاتبي با نداي تربيتي وحي، عظمت انكار ناپذير وحي را به وادي تحريف كشانده اند و هر حركت دون شأن وحي را به وحي نسبت مي دهند. تأسف بارتر اين كه بعد از رحلت پيامبراكرم(ص) جامعه اسلامي با انتزاع اصول مختلف تربيتي از سنت و شريعت، به فرقه هاي مختلف با برنامه هاي تربيتي متفاوت تقسيم شدند.
در اين مختصر نمي شود وارد جزئيات شد ولي به طور كلّي بايد گفت برخي از برنامه هاي مديريتي و تربيتي اين فرق، آنقدر انسان را به درون و معنويات مي كشاند كه عاملان آن از نبي مكرّم اسلام و اهل بيت عصمت وطهارت(ع) در زهد و پرستش، انقلابي تر و جدي تر مي شوند واز آن طرف بعضي از اين فرق آنچنان از اصول مديريتي و تربيتي اسلام ناب منحرف شده اند كه خطرشان از كفار براي برنامه هاي تربيتي اسلام كمتر نيست.لذا:
مي شود روزي كه فرداهاي ما *** مطمئن گردد ز هر نوعي خطا
ص: 322
با وجود معرفت در قلب و جان *** راه خوشبختي رويم ما بي صدا
با همان داد سعادت در قوا
آري اصول مديريتي و تربيتي پيامبران و ائمه(ع) متأسفانه در طول تاريخ دستخوش جريانات مختلف گرديده كه با برداشتهاي متفاوت و گوناگون، فرقه هاي مختلف و متعدد مديريتي و تربيتي پا به عرصه وجود نهاد و هر كدام به نوعي قلب مبارك و نوراني آقا امام زمان(عج) را به درد آورده و روزي بايد خود را براي جواب آماده كنند.امّا ای مولای من، ای آقا:
به هر جا مي روم امشب، نشان از روي تو ببينم *** تمام جسم و جانم را، فداي کوي تو ببينم
نگاهم در همه عالم، به غير تو نمي بيند *** الا اي منجي عالم، صفا از سوي تو ببينم
به هر حال در زمان غيبت تنها ولايت فقيه است كه مي تواند با مشروعيت الهي، آن چه را اولين پيامبر تا آخرين امام همه چيز خود را فداي آن نموده بودند احيا نمايد و در پيشگاه اهل دل، خط بطلاني به طول تاريخ، بر همه مكاتبي كه خود را پرچمدار بهترين برنامه هاي مديريتي و تربيتي مي دانستند بكشد و بدينوسيله ارواح طيبه و مقدس جميع انبياء بويژه پيامبر خاتم(ص) و اهل بيت آن
ص: 323
بزرگوار و نيز قلب پاك و ملكوتي دوازدهمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت را شاد فرمايد.
خوش به حال آن کسی که، در ره دین و نبی است *** با شجاعت، زیر چتر معصوم و آل علی(ع) است
در زمان غیبت یار، تابع محض ولی است *** چون که در این اعتقاد، روح و روان او غنی است
آري برنامه هاي تربيتي مديريت فقهي به ما مي آموزد كه بايد با نگرشي عميق و شايسته به گنجينه هاي ارزشمندي تاريخمان رجوع نمائيم و گرد و غبار تحريف و مسخ را از چهره واقعي اصول تربيتي و انسان ساز اسلام ناب محمدي(ص) بزدائيم، اصولي كه در طول تاريخ به انواع مختلف در معرض تهجام سنگين طاغوتيان و ظالمان بوده است، ظالماني كه آنچه را نتوانستند نابود كنند و به يغما برند، به چنگال مسخ و تحريف سپردند و يامورد تاخت و تاز برداشت هاي محدود و تأويل و تفسير هاي دوستان ناداني قرار گرفته كه ادعاي فضل و علم و نبوغ داشته و در اين راستا خطر هر يك از خطر ديگري براي ارزش هاي تربيتي و مديريتي كمتر نبوده و نمي باشد. بنابر این
گر چه تو ديگر نمي آيي به کوي آشنا *** لحظه هاي با تو بودن کي رود از ياد ما
خوش بر آن بادا که در پيچ و خم کوي و زمان *** بوده باشد با ولیّ و نکند بر خود جفا
ص: 324
آري اي عزيز با بر طرف شدن حجاب و نقاب تحريف است كه چهره واقعي اصول مديريتي و تربيتي اسلام ناب با فرياد ولايت فقيه به حيات و زندگي معنا و روح واقعي مي بخشد و كشش و جاذبه و همچنين نشاط و دل گرمي و نيز تعهد و مسئوليتي را ايجاد مي كند كه در مرحله اول آدمي را ار سقوط در دره هولناك و وحشتناك پوچي گرائي و هيچي ستائي و حيوانيت نجات مي دهد، و در مراحل بعد، سكون و آرامشي وصف ناپذير بر تمام وجود انسان حاكم مي نمايد. به گونه اي كه روح آدمي در مسير رشد و تعالي در هيچ حدي از حدود متوقف نخواهد شد تا برسد به هدف نهايي كه همان سعادت واقعي بشر است.آری:
گر هدف گردد مشخص، بر بشر *** می کند با جان و دل، سویش سفر
عاقل عاشق، رود با پای جان *** جانب حقّی، که هستش در نهان
تا سعادت را کند خود اختیار *** با خلوصی که بود یک افتخار
این بود راه رهایی از درون *** درسرایی که برد جان را برون
به بيان ديگر همين نداي ملكوتي است كه با تمام خصلتها و خصائصي كه لازمه يك برنامه مديريتي و تربيتي كامل و پويا مي باشد، مجهز شده و در جايجاي لحظه ها با خواسته هاي درون و برون آدمي عجين گشته است تا به همه
ص: 325
جوانب نيازهاي وي اعمّ از دنيوي واخروي، جسمي يا روحي، عقلي يا احساسي، فكري يا عاطفي، فردي يا اجتماعي توجه نمايد.
آري با برنامه هاي مديريت فقهي است كه عرش پويان خدا جو به مرحله اي از كمال مي رسند كه دركارزار خون و قيام در آخرين لحظات حيات در حالي كه با خون خود وضو مي سازند، در حق مولا و مقتدا و وليّ امرشان دعا كرده و گوئي كه دردي احساس نمي كنند و عضوي از اعضاء وجودشان كوچكترين آسيبي نديده و در اين احوال است كه چشم عارفان زبده رياضت كشيده بر آنها خيره و آه وحسرت توأم با غبطه سالكان حقيقت چشيده بلند مي گردد.چه خوب گفته می شد:
داریم دلی آکنده از شور الهی *** آ ییم به سویت،تا شویم ما هم ولایی
داریم ولیّ امر و هستیم تابع آن *** آییم به سویت ، تا کنیم تجدید پیمان
آري اي عزيز با برنامه هاي تربيتي مديريت فقهي است كه آدمي مي تواند با برطرف نمودن شبهات از چهره ولايت فقيه، به مرحله اي از اعتقاد و باور برسد كه در هيچ زماني و تحت هيچ توجيهي از وليّ امرش انقلابي تر و اسلام شناس تر و نيز براي اسلام ومسلمين دلسوز تر نشود و فقط به تكليف عمل نمايد.بديهي است تكليف در زمان غيبت، چيزي جز اطاعت محض از ولايت فقيه نخواهد بود. (تنها راه نجات بشريت در همين اعتقاد خلاصه مي شود.)
ص: 326
ونيز تنها با همين نوع مديريت است كه مي توان كشتي سرمايه داران و چپاولگران وغارتگران جهاني را كه در جاهليت قرن بيستم با آرامش نسبي در اقيانوس پر تلاطم فقر و بدبختي ملتها با گستاخي و بي رحمي تمام طي طريق مي كنند، متوقف و نابود ساخت. و.... آری با همين مديريت فقهي است كه باید گفت:
گر سکولاری نباشد، دین و دینداری که هست *** گر كه لیبرال نباشد،رأی بیداری که هست
گر که دیکتاتور نباشد، دولت عالی که هست *** گر که انتخاب نباشد، درک و پنداری که هست
من ز دین و دین مداری، ای خدا جامانده ام
آري به حق اگر آدمي برنامه هاي مختلفي كه مديريت فقهي بدنبال آن است را با بررسي منصفانه مورد توجه قرار دهد و مباني روانشناختي آن را با جامعيت هر چه بيشتر بررسي كند، متوجه خواهد شد كه همه آن برنامه ها با وسعت وجودي وي وظرفيت رواني او متناسب خواهد بود. چرا كه كامل ترين و جامع ترين منبع جهت شكوفائي فطرت، چيزي جز آن اصول نمي تواند باشد.
پس اي دوست عقل نهيبت مي زند كه پيچيده گي آفرينش تو به گونه اي است كه نياز هاي متعالي درون و برونت جز با درهم ريختن تعلقهاي مادي و رهائي ازوابستگي هاي حيواني و وارستگي از هر آنچه به خاطرش خلق نشده اي، ميسر نخواهد شد و هرگاه چنين كني،كاملترين پاسخ را به عاليترين نياز خود كه همان
ص: 327
شكفتن همه غنچه هاي درون و رويش همه جوانه هاي برون است؛ داده اي و اين امر تنها در پرتو اسلام ناب و برنامه هاي مديريتي و تربيتي آن است كه مي تواند محقق شود.با این مفهوم که:
ما عاشق و هم پیرو راه خداییم *** ما راه حق را با ولایت می شناسیم
در راه حق باکی ز جان دادن نداریم *** ما تابع روح خدا، فرمانده کل قواییم
آري انسان معاصر براي رهايي و نجات از بحرانهاي كشنده روحي رواني، جز زانو زدن در برابر اصولي كه مناسب ترين بستر جهت رشد شخصيت وي است ندارد. در اين حال است كه مي تواند، روش خردمندانه زيستن و كامياب شدن را، از آن فراگيرد و جان تشنه خود را از سرچشمه زلال آن سيراب كند.و با تمام وجود زمزمه کند که:
مرغ شب خوابيد و من، از گريه بيدارم هنوز *** گرچه هستي در برم، مشتاق ديدارم هنوز
چشمه ها خشکيد و درياها ز موج، افتاد و ليک *** اشک من مي بارد از، قلبِ گنه کارم
هنوزچرا كه بشريت در جاهليت قديم و جديد، نظامهاي مختلف مديريتي را ارزيابي و آزمايش كرده است و ميداند كه، همه آنها از نظامهايي كه آدمي را در راستاي پرستش معبودي از معبودهاي مصنوع خود قرار داده تا آنهايي كه خدايي
ص: 328
واحد امّا تحريف شده را به عنوان معبود در نظر گرفته و نيز از برنامه هائي كه زمينه تربيت فرد را فراهم كرده تا برنامه هايي كه منجر به سعادت جمع شده و همچنين از برنامه هاي سرمايه داري،گرفته تا برنامه هاي كمونيست، و در مجموع از برنامه هايي كه زمينه كامراني و عنان گسيختگي را در خوردن و پوشيدن و مد خلاصه كرده تا آنهايي كه در رياضت و معنويت پا را از حد افراط و تفريط فراتر گذاشته اند؛ همه و همه چيزي جز سرگرداني، بدبختي و پريشاني در زندگي دنيوي بطور نسبي و در حيات اخروي بصورت قطعي و حتمي، براي بني آدم به ارمغان نياورده و نخواهد آورد. امّا ای عزیز بصیر:
هر که در کون و مکان، نام و نشان از یار نام آور گرفت *** از کرم آب بقاء، بهر لقاء از ساقی کوثر گرفت
از گذشته تا به آتی، غم به دل هرگز ندارد در بصر *** چونکه در اوج جوانی، تا به پیری رسم پیغمبر گرفت
در هر صورت بنا بر آنچه گذشت، در عالم وجود فردي يافت نمي شود كه به نوعي آرزوي سعادتمندي را در سر نپروراند، چرا كه هر نفسي به صورت فطري بدنبال گمشده خود كه همان سعادت ابدي است مي گردد و از طرفي همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، غايت تمام برنامه هاي تربيتي مكاتب مختلف مدیریتی به سعادتمند كردن بشر ختم مي شود.امّا حقیقت در جایی دیگر است:
من و تو ما شده و همدل و چون شانه شويم *** با ولايت شده و راهي ی ميخانه شويم
ص: 329
وحدتي با دل ناب و بصري با ره ناز *** با سعادت رويم و ساقي خمخانه شويم
درونت زند بهر عقبا صدا *** بگوش و بجان گیر و برخیز ز جا
چو فطرت رود راه و رسم ولی *** بصیرت دمد روح و معنا به ما
باعنايت به آنچه گذشت ديدگاهها، ويژگيها و امتيازات مديريت فقهي را مي توان در موارد زيرخلاصه كرد.
1- سعادت واقعي بشر، زماني محقق مي شود که تعليمات و ابزارهاي حيات بخش انساني، توسط مديريت فقهي به صورت عملي، وارد زندگي و برنامه هاي کاري وي شود.
2- براي هر فردي، ضرورت رفع ابهام از شبهاتي که پيرامون مديريت فقهي وجود دارد از تحصيل و فراگيري هر علم و عبادت ديگري بالاتر است. حتي از خواندن نماز.
3- جداسازي اخلاق و فضائل انساني از مديريت، يک فاجعه دردناک براي بشر است. چرا که پيشرفت سرسام آور در علم و صنعت، بدون توجه به اخلاق،يک ضايعه خطرناک است.
4- مديريتهاي صنعتي و غيرالهي، بنابر شهادت وجدانهاي بيدار، نتوانسته اند زمينه سعادت حقيقي انسان را فراهم کنند و روز به روز انسان را، از خود و
ص: 330
ارزشهاي دروني اش دور کرده اند.
5- نظامهاي مديريتي غيرالهي، در گذشته و حال با همه مزايايي که دارند، جوابگوي همه نيازهاي فرد و اجتماع نبوده و نمي باشند.
6- ستونهاي اصلي مديريت فقهي،بر اساس اعتقاد به مبدأ و معاد بنا گرديده است.
7- مديريت فقهي،در حقيقت نماينده خالق براي بسط عدالت، گسترش عمران و آباداني، شکوفايي استعدادهاي فطري، مهرباني، مهرورزي و... و در يک جمله تامين کننده سعادت دنيا و آخرت انسان مي باشد.
8- در مديريت رحماني،هر فردي موظف است از نظر گفتار و کردار، به گونه اي عمل نمايد که همه افراد را مجذوب اخلاق پسنديده و ارزشمند خود نمايد.
9- مديريت فقهي،براي تقويت مباني اخلاقي و تثبيت سجاياي انساني، به دور از هر گونه خرافه و عصبيت با جديت هرچه تمامتر با عوامل شيوع فساد و علل توسعه جرائم مبارزه مي نمايد.
10 -مديريت فقهي حرکات وسکنات غير انساني را نسبت به هر گروه و جمعيتي، محکوم کرده و با همه جنگ و نزاعهاي بشري مخالف بوده وتنها جهاد در راه تحقق صلح و عدالت اجتماعي را تائيد مي نمايد. به بياني ديگر تماميجنگهاي سرد و گرم جوامع بشري را محکوم و فقط جهاد در راه حفظ کرامت انساني و ارزشهاي الهي را به رسميت مي شناسد.
ص: 331
11-بدون شك هر نوع کم توجهي، بي اعتنايي و سهل انگاري در خصوص درک و پذيرش بهترين نوع مديريت و ولايت، عواقب وخيم و دردناکي براي فرد و جامعه در دنيا و آخرت به دنبال خواهد داشت.
10- از نظر فطرت الهي، خودخواهي، خود بيني و هواهاي نفساني دشمن شماره يک، درک و فهم ولايت و مديريت فقهي است و به طور حتم، بدون کنترل اين غرايز به کشف و قبول مديريت مزبور نخواهد رسيد.
11- غرض و هدف از پذيرش ولايت و مديريت فقهي، رسيدن به کمال مطلوب و تقرب به خدا بوده که در اين راستا، منافع و مصالح فرد و اجتماع که منطبق با نيازهاي فطرت مي باشد، تحت نظارت مديريت مزبور، جهت رساندن انسان به کمال مطلق، تحقق پيدا خواهد کرد.
12- در حوزه ولايت و مديريت فقهي،شخصيت واقعي و حقيقي هر انساني، وابسته به ميزان تعهد و تخصصي است که در وجود وي موجود و در رفتار و عملش، تجلي پيدا مي کند.
13- در هيچيک از نظامهاي مديريتي به اندازه ولايت و مديريت فقهي، حقوق فردي و جمعي افراد بشر رعايت نشده و روي برابري و برادري تکيه و تأکيد نگرديده است.
14- مديريتهاي مختلف شايد بتوانند، متخصص خوبي در حوزه هاي علمي و1- صنعتي، براي يک کشور تربيب کنند، ولي هرگز قادر به تربيب انسانهاي متعهد و متخصصي نمي باشند که بتوانند، در راستاي ارزشهاي الهي حاکم بر انسان و
ص: 332
جهان، بدون توجه به مرزهاي جغرافيايي حرکت نمايند.
2- مديريت فقهي،با هر گونه عمل و حرکتي که با عزت و شرف انساني، منافات داشته باشد، شديداً مخالف بوده و مبارزه با ذلت و خواري و دفاع از عزت و سربلندي بشر را وظيفه و تکليف خود مي داند.
3- مديريت فقهي،در عين آنکه افراد را متواضع و مهربان تربيب کرده، معتقد است پاسخ هر نيکي را با نيکي بهتر و سزاي هر بدي را به همان ميزان بايد داد، اگر چه در صورت اصلاح، بهتر است بزرگوارانه از بدي و گناه مجرم در گذرد. ولي در برابر ستمگران، مفسدان و متکبران دستور مي دهد که هرگز نبايد متواضع و فروتن بود.
17- مديريت فقهي،در مسائل فردي، اجتماعي، سياسي و... با هر نوع عمل و رفتار ضد انساني و غير اخلاقي توسط هر گروه و جناحي و تحت هرنام و عنواني، مخالف و آنرا شديداً محکوم و معتقد است گفتار و رفتار بايد منطبق با فرياد خاموش درون و بر مبناي ضوابط الهي باشد.
18- مديريت فقهي،به دنبال تأمين،بسط و گسترش عدالت و صلح براي همه ابناء بشر بوده و ضمن رعايت مساوات و برابري در تمامي عرصه هاي فردي و اجتماعي، تنها عمل به قانون را سرلوحه کار خود قرار مي دهد.
19- مديريت فقهي، ضمن احترام به همه ديدگاهاي مديريتي به متخصصيني بها و ارزش مي دهد که از تعهد لازم و فضائل اخلاقي برخوردار باشند.
20- مديريت فقهي، پيروان خود را بيش از هر مکتب و مديريتي به تحصيل
ص: 333
و فراگيري علوم تشويق کرده تا آنجا که فراگيري برخي از علوم که براي انسان جنبه حياتي دارد را واجب نموده، چرا که رسيدن به کمال مطلوب و اراده و ايمان راسخ به بينش، علم و آگاهي نياز جدي دارد.
21- در مديريت فقهي، انسان آزاد است وبايد از آزاديهاي مشروع و معقول خود به نحو احسن استفاده نمايد، اما حق ندارد به بهانه آزاد بودن و به استناد آزادي در انظار عمومي، مرتکب مفاسد اخلاقي شده و در اشاعه و ترويج فساد کوشا و موثر باشد.
22- هيچ نظام مديريتي، همانند مديريت فقهي، قادر به تأمين خوشبختي، فلاح و رستگاري فرد و جامعه نمي باشد، چرا که برنامه هاي آن با فرياد خاموش فطرت و نيازهاي درون و برون به صورت کامل منطبق است.
23- خدمات قابل ارائه به مردم،در حوزه مديريت فقهي بايد كاملاً شفاف و مراحل انجام آن،دقيقاً مشخص و سطح كيفيت آن مطلوب و تضمين شده باشد.
24- اصل در نظام اداري مديريت فقهي، جلب رضايت مردم و تكريم ارباب رجوع مي باشد به صورتيكه دستگاهاي مختلف اجرايي بايد خود را خدمتگزار و پاسخ گوي مردم بدانند. لذا بايد در قبال خسارات احتمالي به مردم، مسئول، جوابگو و جبران كننده باشد.
25- ارتقاء افراد و تداوم خدمت آنها در حوزه مديريت فقهي، منوط به خوب كاركردن و رضايت مندي مردم بوده و مقررات به كارگيري اشخاص بر اساس اين راهبرد تهيه و تنظيم مي گردد.
ص: 334
26- مديريت فقهي، افرادي را كه بيشترين سطح رضايت مندي و كيفيت خدمات را براي مردم و ارباب رجوع فراهم نمايند، باساز و كارهاي مناسب، شناسايي و آنها را مورد تقدير و تشويق قرار خواهد داد.
27- مديريت فقهي، با پديده مذموم فساد اداري،مالي و... بدون هرگونه اغماض و به صورت قاطع برخورد نموده و با وضع مقررات لازم، زمينه هاي بروز و ظهور آن را از بين خواهد برد.
28- مديريت فقهي، معتقد است كه بايد براي تقويت محاسن و رفع معايب ازپيشنهادات و انتقادات مردم و ارباب رجوع به نحواحسن استفاده شود.
29- برنامه هاي مديريت فقهي، به گونه اي است كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم بر حس، وهم، خيال، فكر، عقل و عاطفه اثر گذاشته و همه آنها را در جهت كمال و سعادت انساني قرار مي دهد.
30- مديريت فقهي در برنامه ريزيها، هم بر كل نظر و عنايت داشته و هم به صورت دقيق به جزئيات در حوزه هاي مختلف فرد و جامعه توجه دارد.
31- ديدگاه ها و نظرات مديريت فقهي، در امور مختلف ارزش ساز و ارزش آفرين است، چرا كه با ارزشهاي فطري و الهي انسان عجين مي باشد.
32- نظام رحماني مديريت فقهي از هرگونه شعار دهي مبّرا بوده و در عمل و پاي بندي به اصول و ارزشهاي انساني تأكيد مي نمايد.
33- بايدها و نبايدها در حوزه مديريت فقهي بر مبناي نيازهاي درون و برون و فرياد خاموش فطرت ارائه و جامه عمل به خود مي گيرد.
ص: 335
34- تار وپود مديريت فقهي، تشكل ساز و سازمان گرا بوده چرا كه برنامه هاي آن بر اساس اصول مشخص و منظم و از همه مهمتر بر مبناي سلسله مراتب ولايي استوار مي باشد.
35- شاكله مديريت فقهي، از هرگونه سياسي بازي، مكر، حيله و زير و روكشي و كلاً بازيهاي سياسي بي زار بوده و پاي بند به اصول درست و سالم سياست مي باشد.
36- مديريت فقهي، به همه علوم بويژه به علوم تجربي، فلسفي و عرفاني جهت داده و از آنها براي رشد، پويايي و سلامت فرد و جامعه استفاده مي نمايد.
37- هنر مديريت فقهي، اين است كه بين شناخت، احساس و عمل به نحو صحيح و مطلوب ارتباط و پيوند برقرار كرده و بدينوسيله هدف از خلقت را ترسيم و تبيين مي كند.
38- در مديريت نبوي همه خوبند، مگر آنكه خلاف آن اثبات شود(برائت) و عيبها پوشانده و بخشيده مي شود(مغفرت) و آبروي افراد حفظ مي شود(كرامت).
39- در مديريت علوي همه به اندازه استحقاقشان از تلاش و كوشش خويش بهره مند مي شوند (عدالت و احسان) و همه از حقوق مساوي برخوردار مي شوند(مساوات).
40- قوائد اداري در مديريت رحماني، همگي از روح رحمت برخوردار1- خواهد بود. چرا كه از وحي نشأت گرفته و از درستي و اتقان لازم برخوردار مي باشد. به بياني از روش مديريت خداوند رحمان گرفته شده كه بهترين نوع
ص: 336
مديريت بر جهان و انسان است.
41- در مديريت رحماني، اصالت از آن رحمت، سعادت و رستگاري است و كفرها، فسق ها و شرور عارضي بوده و همواره آنچه كه عارضي است با عنايت به جاذبه رحمت الهي در صورت ايجاد زمينه هاي لازم تا حدي كه ممكن است بر طرف خواهد شد.
42- مديريت الهي، همه لذايذ را به رسميت مي شناسد و به هر كسي اجازه مي دهد تا از لذايذ مباح اعم از جسمي، خيالي، عقلي و روحي بهره مند گردد. اما ملاك فضيلت و برتري را تنها در لذايذ معنوي مي داند.
43- مديريت نبوي، اين افتخار را دارد كه همه مربيان و رهبران آن، نمونه بارز و مظهر كامل و منشأ ناب كمالات و حسنات انساني بوده و فضايل اخلاقي را در عمل به مردم نشان داده اند.
44-مديريت رحماني، مفتخر است كه رهبرانش در طول تاريخ بهترين الگوهاي مديريت را در ميان حكومتها و مديريتهاي مختلف به جامعه بشري عرضه كرده است.
45-مديريت رحماني، در مقاطعي از تاريخ مخصوصاً در قرن اول هجري ثابت كرد كه خيلي خوب توان اين را دارد كه مدينه فاضله افلاطوني را تحقق بخشد و جامعه اي بوجود آورد كه فطرت بشري به دنبال آن بوده و سعادت دنياو آخرت آدمي در پرتو آن تضمين مي شود.
46-مديريت فقهي، معتقد است كه سلاحهاي كشتار جمعي و اتمي براي
ص: 337
بشريت خطرناك بوده و در اختيار هيچ دولت و كشوري نبايد باشد.
47-مديريت فقهي، با هر نوع ترور مخالف بوده و با تمام وجود تروريسم را محكوم مي نمايد و معتقد است كه باترور شخص و شخصيت، تحت هيچ عنوان نمي توان به اهداف واقعي مورد نظر دست يافت.
48- مدیریت فقهی معتقد است که انسان باید ابتدا قضاوت صحیحی نسبت به شناخت هستی داشته باشد و بداند که حوادث مختلف به صورت اتفاقی و تصادفی به وجود نمی آید بلکه نشات گرفته از علتی است
49-مدیریت رحمانی معتقد است که همه علوم بشری که برای فرد و جامعه نافع است باید قرار گرفته شود و از علومی که به ضرر بشر است باید پرهیز گردد
50-مدیریت فقهی معتقد است که اگر نظام الهی درون انسان ریشه پیدا کند قضاوت و نگرش دیگری نسبت به انجام وظیفه و ادای دین پیدا خواهد کرد و برای رسیدن به مطلوب خود از هیچگونه فداکاری دریغ نخواهد کرد و حتی بالاترین سرمایه های خود یعنی مال و جان را در راه ولایت و مدیریت ربانی فدا می نماید.
51-در فرهنگ مدیریت فقهی انسان می فهمد که دارای دو نوع زندگی ( دنیا – آخرت ) است و متوجه می شود که بین زندگی دنیا و زندگی آخرت ارتباط نزدیک و مستقیمی وجود دارد به گونه ای که هر نوع رفتار او در این دنیاعواقب مثبت و منفی خود را در دنیای آخرت به دنبال خواهد داشت؛ بنابراین باید پذیرفت که ارتباط دو سرا ارتباطی اعتباری و قرار دادی نیست بلکه ارتباطی
ص: 338
واقعی و تکوینی است. یعنی اعمال نیک انسان در دنیا علت پیدایش ثواب و عقاب در آخرت است و نیز توجه به زندگی آخرت باید موجب آبادانی و نشاط در زندگی دنیوی گردد.
52-در دیدگاه مدیریت فقهی نیکوکار و بدکار نباید با هم یکسان باشند، چرا که اگر در یک سطح قرار گیرند، نیکوکاران از نیکویی کردن پشیمان و بدکاران به بدی کردن تشویق می شوند.
53-مدیریت فقهی باتوجه به رسالت هدایتگری خود، اهدافی را در راستای جهان شناختی، وفق موارد زیر مطرح و دنبال می نماید.
الف) زمینه سازی برای خرد ورزی و اندیشیدن آدمی در نظام خلقت
ب) ارائه شواهدی بر اصل توحید به ویژه توحید افعالی و شاخه های گوناگون آن، نظیر توحید در ربوبیت و تدبیر عالم
ج) آشنایی انسان با صفات خالق هستی نظیر علم، حکمت و قدرت
د) ایجاد شور و عشق نسبت به خالق عالم
ه) زمینه سازی برای این که انسان بتواند از ظواهر عالم مادی بگذرد و به حقایق و واقعیتهایی که در ورای این ظواهر نهفته است راه یابد و در پس اسباب و علل طبیعی، دست غیبی خدا را نظاره گر باشد.
و) بر انگیختن حس سپاسگز اری آدمی از طریق بیان نعمت های الهیدر مجموع ای عزیز بزرگوار، از جمله مهمترین امتیازات نظام ولایت فقیه بر سایر نظامها رعایت مصالح واقعی انسانهاست و این مهم جز در سایه عمل به
ص: 339
احكام و قوانین دینی تأمین نمی شود. لذا در روی زمین، تنها نظام ولایت فقیه است كه همه مقررات و قوانین جاری آن، باید بر اساس موازین اسلامی تصویب و اجرا گردد. بنابراین، تنها نظام ولایت فقیه است كه در زمان غیبت قوانین آن ضامن تأمین مصالح واقعی انسانها و بر طرف کننده نیاز فطرت است و به نوعی به فریاد خاموش درون بشریت در همه عرصه ها پاسخ مثبت می دهد.
مي شود روزي رويم راه احد *** راه قرآن و ولي تا به ابد
راهي كه باشد نياز هر بشر *** مي برد ما را به سوي آن صمد
با همان داد نياز و آن مدد
ویژگیها و امتیازات مزبور را مى توان از منظر امام على (ع ) در بیش از صد اصل مطرح کرد که به صورت گذرا در اص-ول و م-ب-انى زیر خلاصه می گردد.
اصل اول:ایجاد انگيزه برای تاءسيس حكومت الهی ؛
اصل دوم: دقت در صرف بيت المال ؛
اصل سوم: پرهیز از اندوختن مال براى متصديان امور حكومتى ؛اصل چهارم: زهد و ساده زيستى برای مسئولین امور حكومتى ؛
اصل پنجم: امر به معروف و نهى از منكر؛
ص: 340
اصل ششم: توجه به حال فقرا و دردمندان و محرومان اجتماع وسعى و كوشش در فقرزدايى ؛
اصل هفتم: وحدت و اتحاد مسلمانان ؛
اصل هشتم: چيزى را از مردم پنهان نكردن و آنان را در جريان امورقرار دادن ؛
اصل نهم: به مقرّبان دستگاه حكومتى، ميدان وفرصت كسب امتياز و سوء استفاده از موقعيت ندادن ؛
اصل دهم: سعى در جلب رضايت عموم مردم ؛
اصل يازدهم: محبت به مردم و احترام به آنها و حفظ كرامت انسان ها؛
اصل دوازدهم: توجه و عنايت خاص به قواى نظامى و انتظامى و دقت درگزينش آنها؛
اصل سيزدهم: ایجاد عدالت و پرهیز از ظلم ؛
اصل چهاردهم: از اوضاع و نقشه هاى دشمنان آگاه بودن و احتراز ازغافلگير شدن در برابر ترفندها و نقشه هاى آنان ؛
اصل پانزدهم: تبليغات دشمنان را بى پاسخ نگذاشتن ؛
اصل شانزدهم: پاسخ گو بودن متصديان حكومت اسلامى ونگذاشتن دربان براى خود؛اصل هفدهم: آزادى و تاءمين آن براى انسان ها؛
ص: 341
اصل هجدهم: سفارش اكيد اخلاقى و اجتماعى به ماءمورين دولت درهنگام انتصاب آنها؛
اصل نوزدهم: نظارت دقيق بر اعمال و اوضاع كارگزاران دولت ؛
اصل بيستم: تقدير و تشويق از نيكوكاران ؛
اصل بيست و يكم: سفارش اكيد نسبت به امر قضاوت و وظايف قُضات و سعى در انتخاب قضات واجد شرايط؛
اصل بيست و دوم: توجه به حال كشاورزان، تجّار و صنعتگران ورفع مشكلات آنها در كار و زندگى ؛
اصل بيست و سوم: بها دادن به مشورت به عنوان يك اصل در حكومت اسلامى ؛
اصل بيست و چهارم: ميدان ندادن به كسانى كه مى خواهند از راه تعريف و تملق و چاپلوسى، تقرب و مقامى به دست آورند؛
اصل بيست و پنجم: تاءكيد بر تعليم و تربيت تواءم با تعهداسلامى ؛
اصل بيست و ششم: وعظ، ارشاد، تبليغ و نصيحت ؛
اصل بيست و هفتم: صلح و امنيت ؛
اصل بيست و هشتم: وفا به عهد و پيمان ؛
اصل بيست و نهم: سعى در آباد ساختن كشور؛
اصل سى ام: ترویج فرهنگ جهاد و شهادت طلبى ؛اصل سى و يكم: تدوين و تبيين روش اخذ ماليات ؛
ص: 342
اصل سى و دوم: تبيين و توضيح خصوصيات زعيم و شرايط زعامت
يک کلام گويم عزیزم در قفا *** تا شود راه نجات در دو سرا
راه جان باشد همان راه ولی *** انتخاب با تو بُود در اين فضا
در هر حال اي عزيز بزرگوار، آنچه باید مطرح می شد؛ مطرح شد، آدمي در يك چنين شرايط حساس، راهي جز يك انتخاب بزرگ و سرنوشت ساز، جهت رسيدن به سعادت واقعي ندارد. لذا به ناچار بايداز ميان مديريتهاي متعدد و مختلف موجود، يكي را انتخاب كند. راهي جز اين براي وي متصور نيست! چرا كه فلسفه وجودي او، طوري خلق شده كه بايد انتخاب كند. يعني در نفس انتخاب ديگر مختار و آزاد نيست. اصلاً انسان بدون انتخاب انسان نيست. اينجاست كه ويژگي خاص او و مشكل بزرگ وي آشكار مي گردد و در اين حال است كه آدمي تحت هيچ عنواني نمي تواند به بهانه اينكه مقيّد به پذيرش هيچ نوع مديريت و برنامه هاي تربيتي نمي باشد، خود را از زير بار سنگين انتخاب رها سازد.بدین جهت ای عزیز:
گر کنی ، راه خدا را انتخاب *** می شوی آرامه، اندر دو جهان
ص: 343
روح آرامی که بی شک در زمین *** می برد از یاد تو ، درد و فغان
آری افرادي كه به خيال خود بحث و تحقيق در مسائل مديريتي و تربيتي را كنار گذاشته و با بي خيالي تمام، غرق در بي بند و باري، شهوتراني و دنيا پرستي شده اند و ابداً كاري به اينكه كدام يك از ولايتها و مديريتها حق و كدام باطل است، ندارند، نبايد دل خوش دارند كه از درد و سر انتخاب راحت شده و هيچ وظيفه و مسئوليتي نسبت به آن ندارند. بلكه بايد بدانند بالاترين جنايت و ظلم را با اين رويه در حق نفس و فطرت خود كرده اند، اما متأسفانه خود متوجه نيستند. چرا كه با اين ديد، ارزشمندترين ارزشهاي وجود خود را لگد مال كرده و بنابر قول صريح قرآن از حيوان پست تر و گمراهتر شده اند.
می شود روزی تمام کافران *** با خدا آشتی کنند از عمق جان
روحشان گوید خدایم ای خدا *** راه تو باشد بدون شک عیان
با همان داد نهان اندر جهان
به دليل اينكه انسان مي توانسته با انتخاب بهترين نوع ولايت و مديريت، بالاترين مراحل كمال و مدارج انسانيت را طي كند و در مرحله اي از لطف قرار گيرد كه ملائكه بحالش غبطه خورده و در پيشگاهش بخاك بيفتند. اما اين
ص: 344
موجود نادان، كوركورانه و بدون هرگونه تعقل، تفكر و معرفت برنامه اي را انتخاب كرده كه نهايتش چيزي جز ضلالت، گمراهي و از حيوان پست تر شدن نمي باشد. با این توصیف باید گفته شود که:
کسی جز حق اینک ندارد ندا *** بجان گیر و عبرت نما در خفا
چو عبرت بود مرکبی ره گشا *** ز فطرت دهد عشق مولا به ما
پس اي عزيز، بدون شك سرنوشت حتمي و قطعي و اجتناب ناپذير هر انساني با نوع انتخابي كه اختيار خواهد كرد، رقم مي خورد و همه آرامش ها و سرگردانيها، پيروزيها و شكستها، يقين ها و ترديدهاي آدمي از همين نقطه آغاز مي شود. مع الوصف:
بر تو بادا، انتخابی نیک و شاد *** در ضمیری که بود، پر شور و داد
حال چه بايد كرد؟ فرصت كم است و نمي توان وقت عزيز و گرانبها را بيهوده تلف كرد. بايد به بهترينها پرداخت. در كجاي راه هستي؟ آيا بهترين را انتخاب كرده اي؟ آيا حاضري براي لحظاتي آزادانه و دور از همه مشكلات و موانع به تفكر بنشيني و به گذشته، حال و آينده و نيز اين كه از كجا آمده اي و به كجا خواهي رفت و هدف از خلقتت چه بوده، فكر و انديشه نمائي؟اگر چنین کردی بدون شک نتیجه اش این خواهد شد که:
ص: 345
گر تو دانی ز کجا آمده ای به این جهان *** یا که دانی به کجا می روی در کون و مکان
بی گمان می روی در خطّ ولیّ و انبیاء *** می دهی پاسخ ناب،به فطرتت با صد توان
آيا مي داني تو جانشين خدائي بر روي زمين(خليفةالله)؟ آيا مي داني خداوند از روح خود در كالبد وجودي تو دميده است؟ (ونفخت فيه من روحي) آيا مي داني همه موجودات عالم جهت بر طرف كردن نيازهاي تو خلق شده است؟آيا مي داني با رسول ظاهر و باطن حجت بر تو تمام شده است؟ و آيا مي داني كه...
می شود روزی علمدار درون *** آنکه حجت بوده بر نفس زبون
راه فطرت را رود با علم و هوش *** در مسیر حجّت حق در برون
با همان داد ولی بر هرعیون
حال مي خواهي بداني فرياد خاموش درونت تو را به چه مي خواند؟ اگر طالب آني، بدان و آگاه باش كه جهت شناسايي، كشف و درك آن نيازي به ادله مختلف و مسائل جانبي آن نداري، چرا كه اگر اخلاق رذيله و نيز صفات حيواني و ناپسند و همچنين آمال و آرزوهاي گوناگون دنيوي قلبت را فاسد و از طبيعت
ص: 346
اوليه، آن را خارج نكرده باشد؛ به يقين تمام ذرات وجودت به طور غريزي و فطري، به طرف مناسب ترين ولايت و مديريت جهت كسب جامع ترين پاسخ براي ارائه به عالي ترين نياز خود حركت خواهد كرد.آری برای لحظاتی به دور از موانع به فریاد خاموش درونت خوب توجه نما؛ ببین چه می شنوی:
ندا آيد به سويت از درونت *** کجاها مي روي برگرد به روحت
تو که روحت بُود پیرو مولا *** برو سوی ولی اي بي مروّت
توضيح اينكه اگر حجابها دريده و پرده ها پاره و نقابها كنار رود، در قلب جلا و نورانيتي ايجاد مي شود كه در كنار آن با كمك رسول ظاهر و باطن، بهترين نوع ولايت و مديريت را انتخاب خواهد كرد.بنابر این..
خوش به حال آن کسی که، پیرو خط امام است *** با شعور و معرفت، دنبال حق، با اهتمام است
در کمال پاکی جان، در ره مولا مدام است *** عاشق کوی ولایت، فارغ از پست و مقام است
پس اي عزيز، خود را بشناس و قدر و منرلت خود را درك كن، چرا كه از ارزش و جايگاه والايي برخورداري، مواظب باش در اين انتخاب بزرگ و سرنوشت ساز، خود را ارزان نفروشي ويقين دان كه در صورت هر گونه كوتاهي مقصر خواهي بود و هيچ عذري در اين خصوص در پيشگاه يار قابل قبول نخواهد بود.آری..
ص: 347
ای عزیز با خدا، قدرت بدان *** چون تویی والاتر از، هفت آسمان
می توانی از ملک، برتر شوی *** چون نبی و هم امام، در لا مکان
یا که از حیوان دون، پست تر شوی *** در سرای زندگی ، در هر زمان
پس تو کن، خود، راه خود را انتخاب *** چون که مسئولی، در این کون و مکان
راه حق، راه نبی است و امام *** روح حق، در کالبد توست ای جوان
بايد از خواب غفلت بيدار شوي و از گذشتگان عبرت گيري تا جزء بدترين و بي خاصيت ترين جنبندگان قرار نگيري. حتماً مي داني بدترين جنبندگان كيانند. اگر نمي داني خوب است از قول پروردگارت در قرآن بداني كه مي فرمايد: بدترين جنبندگان نزد خدا انسانهايي هستند كه ساكت نشسته اند و هيچ تفكر و تعقل نمي كنند.(1)آري حقيقتاً براي آدمي هيچ چيز بدتر، كشنده تر و درد آورتر از اين نيست، كه با آن همه عظمت وجودي، نسبت به آنچه در اطراف جامعه و تاريخ خود گذشته و مي گذارد بي تفاوت و بي خيال باشد.
حال اي انسان، اي جانشين خدا بر روي زمين، با همتي بلند بهترين ولايت و مديريت كه منجر به سعادت واقعي بشر مي شود را انتخاب كن و بدان كه اينمهم تنها با اراده اي راسخ و قلبي پاك، همراه با توفيق خداوندي امكان پذير خواهد بود.چرا که:
ص: 348
گر کنی چنین مرام، تو انتخاب در این جهان *** می نهد منّت خاص، بر تو خدای انس و جان
چون که این توفیق ناب؛ نصیب هر کس نشود *** پاکی ی جان طلبد ، منّت مولای نهان
از ولایت گر شوی روزی جدا *** می شوی خوار و ذلیل و بی بها
پس عزیزم قدر آن را خوب بدان *** انتخاب با تو بود در این سرا
حکومت و نظام باید بر ارادة تشریعی الهی استوار باشد و رضایت خداوند و اذن او در امور مختلف لازم است، رأی مردم جایگاه خود را دارد... اگر اسلام چیزی را نهی كرده باشد، حق نداریم با رأی و انتخاب آن را مجاز بشماریم و اعتبار رأی مردم تا وقتی است كه با دین تنافی نداشته باشد.(1) اما احتمال عدم مقبولیت نظام اسلامی از سوی مردم، به دو صورت متصور است: فرض اول؛ مردم به هیچ روی حكومتی دینی را نپذیرند؛ در این صورت اگر فرض كنیم امام معصوم - علیهم السلام - دارای شرایط حاكمیت، در جامعه باشد، به اعتقاد ما او از جانبخدا حاكم و والی است، ولی حكومت دینی تحقق نخواهد یافت. زیرا شرط تحقق حكومت دینی پذیرش مردم است. نمونه بسیار روشن این فرض، 25 سال خانه نشینی حضرت علی - علیه السلام - است. ایشان از سوی خدا به ولایت
ص: 349
منصوب شده بودند،ولی حاكمیت بالفعل نداشتند. زیرا مردم با آن حضرت بیعت نكردند.(1) و بدین خاطر در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج) از آن جایی كه شخص معینی به عنوان حاكم از طرف خدای متعال معین نشده است، در این جا حاكم دارای دو پایه و دوركن است: ركن اول آمیخته بودن و آراسته بودن با ملاك ها و صفاتی كه اسلام بر حاكم اسلامی معین كرده است و ركن دوم قبول و پذیرش مردم است، اگر مردم آن حاكم را، آن شخص را كه دارای ملاك های حكومت است نشناختند و او را به حكومت نپذیرفتند، او حاكم نیست اگر دو نفر كه هر دو دارای این ملاك ها هستند یكی از نظر مردم شناخته و پذیرفته شد،او حاكم است. پس قبول و پذیرش مردم شرط در حاكمیت است... می توان گفت كه مردم در اصل تعیین رژیم اسلامی هم دارای نقش هستند. البته این را به عنوان شرط حقیقی بیان نمی كنیم، یعنی اگر مردم رژیم اسلامی را نپذیرفتند، رژیم اسلامی از اعتبار نمی افتد.(2)
با این حال دربارة پذیرش ولی فقیه باید اظهار نمود كه پر واضح است كه «نظر مردم تعیین كننده است اما نسبت به آن كسانی كه دارای معیارهای لازم است كه اگر معیارهای لازم در آن انساننباشد، انتخاب نمی تواند به او مشروعیت ببخشد... آن كسی كه این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس ودینداری كامل و آگاهی لازم برخوردار است، آن وقت نوبت می رسد به قبول ما اگر همین آدم با همین معیارها را مردم قبول نكردند، باز
ص: 350
مشروعیت ندارد، چیزی به نام حكومت زور در اسلام نداریم.»(1) با وجود این آیت الله خامنه ای حفظه الله نظرشان را روشن تر بیان می كنند و اظهار می دارند «بعضی رأی مردم را پایة مشروعیت می دانند، - رأی مردم - لااقل پایه اعمال مشروعیت است.»(2)
آری ای عزیز بزرگوار، مشروعيت (حقانيت) حكومت اسلامي ربطي به راي مردم ندارد كه اگر روزي راي مردم عوض شد، مشروعيت حاكميت اسلامي از بين برود . مشروعيت در اسلام منشا الهي دارد. از آنجا كه تمام كائنات آفريده خداوند است و طبق آيه ي «فَاِنَّ لِلّهِ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الاَرض »(3)
هر آنچه در آسمانها و زمين است مُلك خصوصي خداوند محسوب مي شود ، فقط اوست كه مي تواند تعيين نمايد كه چه كسي «حق» دارد بر مردم و تمام آفريدگانش حكومت كند . حتي اگر تمام مردم جهان هم در مقابل حكومت اسلامي بايستند و حكومت ديگري را قبول كنند و حكومت اسلامي را قبول نكنند ، اين موضوع تنها دلالت بر عدم «مقبوليت» حكومت دارد نه عدم«مشروعيت» حكومت. هيچ انساني اجازه و صلاحيت تصميم گيري در مورد چيزي كه از آنِ او نيست را ندارد . حتي يك سلول از بدن ما هم از آنِ خودمان
ص: 351
نيست و چون خداوند آن را آفريده است ، مُلك خصوصي خداوند محسوب مي شود لذا فقط خداوند است كه حق نصب حاكم بر مردم را دارد .
خداوند نيز طبق آيه«اَلنَّبي اولي بِالمومنينَ مِن اَنفُسِهِم»(1)(پيامبر به مومنين از خودشان به آنها سزاوارتر است) و همينطور «اِنَّما وليكمُ الله و رسوله و الذين آمنوا الَّذين يُقيمونَ الصلوه و يُوتونَ الزَّكاه و هم راكِعوُن»(2)
(ولي شما تنها خداوند و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند : همان كساني كه ايمان آوده اند و در حال ركوع زكات مي دهند) و نيز «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولِي الامر مِنكَُم»(3)(اطاعت
كنيد خدا را و اطاعت كنيد پامبر خدا و اولي الامر را.) ولايت و حكومت بر جامعه را براي پيامبران و امامان معصوم(ع) تشريع كرده است و تنها آنان هستند كه مي توانند حاكميت سياسي و زمامداري جامعه را در دست گرفته و در راس هرم قدرت باشند. اما در زمان غيبت امام معصوم اگر چه نمي توان حد اعلاي حكومت اسلامي را متصور بود اما به حكم عقل مي توان و بايد نزديكترين شخص از همه لحاظ به امام معصوم(عليهم السلام) در راس حكومت قرار داده شود و زعامت و رهبري جامعه را بر عهده گيرد وحكومت اسلامي برقرار گردد .بر اساس احاديث و روايات متعدد که قبلا مطرح
ص: 352
شد، ولي فقيه در زمان غيبت امام معصوم(ع) از طرف آن بزرگواران براي رهبري و اداره ي جامعه اسلامي منصوب شده است.
پس اراده و راي مردم فقط مي تواند ولي فقيه را در استقرار حكومت اسلامي ياري دهد و اگر هم ندهد مشروعيت حاكم اسلامي از او سلب نمي شود .كما اينكه رسول الله (ص) در طول مدت 13 سالي كه در شهر مكه موفق به تشكيل حكومت اسلامي نشدند ، اما مشروعيت ولايت ايشان از بين نرفت و از سوي خداوند بر مردم ولايت داشتند و در واقع «حق» حكومت با ايشان بود.
امام خمینی(ره) ولایت فقها را در خصوص تشكیل حكومت منوط به پذیرش و آراء اكثریت مسلمین نمودند و اگر این امر محقق نشود ولایت برای فقیه (گرچه برای تشكیل حكومت امكانی نیست) در امور شرعیه كه بدان اشاره گردید ثابت است و واجب است كه آن را به عهده گیرد. امّا درباره تشكیل حكومت و تولی امور مسلمین (حكومت) از حضرت رسول اكرم (ص) نقل فرمودند كه: «فقال یا بن ابی طالب لكولاء امتی فان ولوك فی عافیه و اجمعوا علیك بالرضا فقم بامرهم، وان اختلفوا علیك فدعهم و ما هم فیه»(1)
(ای پسر ابی طالب علی - علیه السلام - اگر مردم بدون درگیری ولایت تو را پذیرفتندو همه نیروها به آن راضی شدند حكومت را قبول كن و اگر اختلاف كردند آنان را رها ساز و بحال خودگذار) تاكنون فرض بر این بود كه مردم به هیچ روی حكومت دینی را نپذیرند و
ص: 353
حاكمیت ولایت فقیه به فعلیت نرسیده باشد اما در ادامه فرض دوم را مورد توجه قرار می دهیم: فرض دوم: این است كه حاكمیت شخصی كه دارای حق حاكمیت شرعی است به فعلیت رسیده باشد، ولی پس از مدتی عده ای به مخالفت بر او برخیزند. این فرض خود دو حالت دارد:یكی اینكه مخالفان گروه كمی هستند و قصد براندازی حكومت شرعی را دارند، شكی نیست در این حال، حاكم شرعی موظف است با مخالفان مقابله كند و آنان را به اطاعت از حكومت شرعی وادار كند زیرا روا نیست حاكم شرعی با مسامحه وتساهل راه را برای عده ای كه به سبب امیال شیطانی قصد براندازی حكومت حق و مورد قبول اكثر مردم رادارند،باز بگذارد.(1)
شایسته و بایسته است كه هشدارهای مقام معظم رهبری در این باره را گوشزد نمائیم: ایشان فرمودند:«اینها بدانند كه این انقلاب اجازه نخواهدداد. بنده تا مسؤولیت دارم و تا نفس می كشم، اجازه نخواهم داد كه اینها با مصالح این كشور بازی كنند. بنده كسی نیستم؛ این را هم بدانند؛ من هم كه نباشم، هر كس دیگری در این مقام و مسؤولیت باشد همین طور است؛ غیر از این امكان ندارد. آن دست ملكوتی و الهی كه اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشت، او فهمید چه كار می كند، آنكسی كه در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح كشور و مصالح عالیة اسلام و مصالحمردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد شرایط از او سلب شده است. لذا
ص: 354
است كه شما می بینید با همین اصل مخالفند، چون می دانند كه مسأله مسألة اشخاص نیست. لذا با اصلش مخالفند بدانند تا وقتی كه این اصل نورانی در قانون اساسی هست و این ملت از بن دندان به اسلام عقیده دارند، توطئه های اینها ممكن است برای مردم دردسر درست كنند اما نخواهد توانست این مبنای مستحكم را متزلزل كند.»(1)
اما در صورت دوم این فرض اینكه بعد از تشكیل حكومت شرعی مورد پذیرش مردم، اكثریت قاطع آنها مخالفت كنند مثلاًبگویند: ما حكومت دینی را نمی خواهیم، در این حال حاكم شرعی...با از دست دادن مقبولیت خویش، قدرت اعمال حاكمیت مشروعش را از دست می دهد.(2)
نتيجه گيري:
بيا اي دوست، سعادت را بنا کن *** نرو دنبال غیر، اي دوست حيا کن
شناس راه ولیّ و راه فطرت *** درونت اين بخواهد، پس رضا کن
در پايان با عنايت به مطالب پراكنده و درد و دل گونه ايي كه مطرح شد و همچنين بعد از تحقيق و تحليل موردي و نيز بررسي كلي و موضوعي مجدد، در حقايق مهم تاريخ و انسان، بدون شك هر صاحب دل و اهل انصافي به ايننتيجه خواهد رسيد، كه طالب حقيقت و سعادت در زمان غيبت، راهي جز اينكه
ص: 355
از برنامه هاي دين هاي اوليه كه عين شرك و بت پرستي بوده و نيز اديان چين و ژاپن و هند و يهود و زردشتي و مسيحي و گنوسي عرفاني و عرب قبل از اسلام و فرق مختلف بعد از اسلام بگذارد تا سرانجام، به سر منزل مقصود و سعادت واقعي كه در فرياد پيامبر گونه مديريت فقهي (ولايت مطلقه فقيه) كه در قالب اسلام ناب محمدي(ص) تبلور يافته برسد، ندارد. فريادي كه، فرياد خاموش ذره ذره عالم وجود است، فريادي كه قلبهاي پاك و ضميرهاي روشن از ابتداي خلقت تا ابديّت بدنبال آن بوده و خواهند بود.
به هر جا مي رود چشمم، نمي بيند نگاهت را *** زهر سو مي پرد قلبم، نمي يابد سپاهت را
نگاه من همه درد و دوايش را تو مي داني *** ز غيبت تا ظهور يار، همی خوانم فقاهت را
به هر حال حقيقتي كه در آينده اي نه چندان دور، هر نفسي بدون استثناء واقعيت آن را درك خواهد كرد بصورت گذرا مطرح شد البته همين حقيقت در نوشته اي تحت عنوان فرياد خاموش درون يا گمشده فطرت كه در چند جلد پيش بيني شده بطور گسترده و دقيق و موردي به رشته تحرير در آمده وبطور جامع و كامل با ادله محكم و متقن، تكليف آدمي را در زمان غيبت مشخص مي كند.يعني با يك ارزيابي دقيق و همه جانبه تنها راه سعادت واقعي بني آدم را در زمان غيبت منجي عالم بشريت حضرت بقيةا..الاعظم(عج) حركت آگاهانه در
ص: 356
راستاي فرياد الهي مديريت فقهي مي داند كه آن با تبعيت محض و اطاعت كامل از ولايت فقبه مي تواند به نحو احسن جامه عمل به خود گيرد. در اين راستا جاي هيچ گونه عذري را با هر گونه توجيهي براي هيچكس باقي نخواهد گذاشت و هر حركتي بر خلاف آن تحت هر نام و عنوان، چيزي جز خسران در دنيا و آخرت بدنبال نخواهد داشت.
در نهايت اي عزيز بزرگوار مديريت فقهي،معتقد است كه شعار جهاني شدن و به آرامش و سعادت حقيقي رسيدن، با عنایت به موارد مذکور، تنها زماني مي تواند به صورت كامل تحقق پيدا كند كه بشريت به فرياد خاموش درونش پاسخ مثبت دهد و بهترين نوع مديريت و ولايت را، كه در زمان حضور معصوم، عنوان امامت و در زمان غيبت، عنوان ولايت مطلقه فقيه، پيدا مي كند را با بينش لازم و بصيرت كافي انتخاب نمايد.بنابر این باید به بصیری که در زمان غیبت پیرو ولایت فقیه بوده و در عمل بدور از هر گونه شعار در حال انتظار به سرمی برد تحسین گفت:
خوش به حال آن کسی که، با عمل در انتظار است *** منتظر بوده به دوران، چون که آن یک افتخار است
بهر ایمان و سعادت، انتظار دور از شعار است *** در فضای زندگی، با روح آدم سازگار است
این بود روح ولایی، در همان عصر طلایی
ص: 357
پس ای رفیق پر توان *** در خاتمه این را بدان
فرياد هر ولایتی *** در هر زمان و حالتی
باشد به آن ستمگران *** طومار عمر ناکسان
با هر نژاد و هر زبان *** برچیده گردد بی گمان
پایان عمر این جهان *** حکم خدا گردد عیان
و اما در پایان بدان و هوشیار باش که این ولایت نیست که به ما احتیاج دارد بلکه این ما هستیم که برای رسیدن به آرامش و سعادت واقعی در دنیا و آخرت به آن نیاز داریم. آری:
فكر نكن مولای پاك ملك و دين *** احتياج دارد به ما در اين زمين
او كه هست در دار دنيا خود وزين *** منبع خير است و هم حبل المتين
من به او دارم نياز اي نازنين *** تا شوم چون او همي اهل يقين
داد خاموش بشر خواهد همين *** چون كه داد فطرتش باشد چنين
او بدون شك بود اهل يمين *** چون كه در ايمان خود بوده امين
راه حق با فقه وي گشته عجين *** عشق دین دارد به سیما و جبين
ص: 358
روشني بخش ره است در عالمين *** مي كند جان را رها از ظلم و كين
فتنه ها را مي كند خنثي چو مين *** با بصيرت مي شود ياري معين
در ره قرآن و دين چون بهترين *** با جهاد خود کند فتحي مبين
اين حقير گويد ولی همچون نگين *** مي درخشد چون ستاره در زمين(1)
اشعاری پیرامون ولایت از دیوان حقیر(2)(علی بابایی متخلص به حقیر)
با خدا باش و ولي راكن اطاعت در جهان *** تا شوي فارق ز اغيار برون اندر نهان
اين همان راز سعادت بوده باشد در عيان *** بهر آنهايي كه گفتند يا علي(ع) از عمق جان
راه جان و داد خاموش درون در هر زمان *** مي زند فرياد حقّي با زباني بي زبان
اضطراب ودلهره گرددخموش درجسم وجان *** چون که مولا می دهد آرامشی دور از فغان
یأس و ترس آدمی گردد تمام بي هر گمان *** با همان عشقی که جان را می کندهردم جوان
ص: 359
در چنين حالي فسرده كي شود روح و روان *** جام شادي سويت آيد در همه كون و مكان
گر چه گمنام و نباشد از تو حتي يك نشان *** در حضور يار نيرزد چيزي جز تقوا بدان(1)
با خلوص است كه تواني تو روي تا كهكشان *** از ملك برتر شوي اندر زمين و آسمان
گر سعادت خواهي و خواهي روي باغ جنان *** مومن و مخلص شو و در راه مولا رو روان
تا شوی اهل فلاح دراين جهان وآن جهان(2) *** با همان داد خموش اندر تمام روح و جان
قدر تو والاتر است از آنچه آيد در بيان *** چون كه روح حق برد بالا تو را تا آن كران
پس حقير گويد عزيزم كن رها تو اين و آن *** تا شوي راحت ز نفس و از خدا گيري امان
بسيجي صبور حق، كه بي وفا نمي شود *** زعمق كوي لاله ها، كمي جدا نمي شود
نگر تمام عشق او، اطاعت از ولايت است *** ولايتي كه بهر او، دمي رها نمي شود
چكيده اشك او اگر، به زير حلقه هاي صبر *** شراب ناب اين ظفر، كه بي خدا نمي شود
ص: 360
قلم به دست اجنبي، گرفته طاقتش اگر *** صبور بهر اين ستم، كه بي بها نمي شود
بروبرو بسيجي ام، به اوج شاخه ظفر *** بگو به آن حراميان، كه بي بلا نمي شود
اگرچه شمع محفلش، مست رخ ولايت است *** حريم سوز و عاشقي، كه بي بقا نمي شود
زبان شر يار بد، شرر زند به جان و سر *** نهان زشت ناگثين، كه بي سزا نمي شود
قلوب عشق و عاشقي، مسافر ولايت است *** نواي گرم اين سفر، كه بي صدا نمي شود
عزيز كوي علوي، باور نما تو از حقير *** اطاعت از خامنه ای، كه بي صفا نمي شود
داد خاموش درونم با تو دارد حرف عریان *** جان نثاری بهر مولا، بوده چون عهدی و پیمان
ای رفیق جان و قلبم، در تو باشد داد پنهان *** گر چه تو داری به مولا، در وجودت تیتر و عنوان
در غروب غرب عریان،آدمی گشته چو حیوان *** پست و خوار است جان مولا،در کویر فقر و حرمان
باتمام غفلت ومکر،می رودآن سوی میدان *** می زند خدعه به مولا، با سلاح نرم و شیطان
در سرای این جهانی ،می دمد بر قلب انسان *** تا برد از پیش مولا ،جان پاک و عشق و احسان
با نوای زشت دوران، می کند خود را چو مهمان *** تا زند بر یار مولا، در فضای جان و کیهان
ص: 361
یا که با اینترنت و چت در فضاهایی ز نسیان *** می برد احساس مولا، در ضمیر جود و امکان
می کند جان را ولایی، در سرای پاک ایران *** راه و رسم کوی مولا، در صراط حق و عرفان
پس عزیزم بر تو بادا، راه مولایم به اتقان *** گن ز جانت جان مولا، عزم مولایی و ایمان
عشق مولا، آتشی بر پا کند *** در فراق وی، درون غوغا کند
جان آدم با ولایت شد عجین *** تا که با آن، اندکی نجوا کند
ای همه داد درون آدمی *** گو که دل، با کی همی معوا کند
من در این دنیا شدم هر دم غریب *** تا که مولا، جان من آشنا کند
ای خداوند تن و جان و دلم *** داد پنهان، عزم آن مولا کند
بر من و ما بوده تکلیفی به حق *** چون که تکلیف، جان ما احیا کند
در مسیر عاشقی کن عزم دوست *** غیر از این ره، جان و دل رسوا کند
پس عزیزم کن ولایت اختیار *** چون ولایت، پوچی را امحا کند
می شوی همچو حقیر در این دیّار *** عاشقی که، راز جان افشا کند
ص: 362
غدير عيدي بود والا و برتر *** براي جن و انس در جام اطهر
ولايت گر نمي گشتش هويدا *** رسالت دون آن مي گشته ابتر
بنا بر گفته ی آن يار يكتا *** بشر گشته رها از دام اكبر
چرا كه بر بشر امروز و فردا *** شده كامل همان دين پيامبر
تمام نعمت حق گشته پيدا *** براي روح و جان در كلّ اختر
به حق آن ناعم بي مثل و همتا *** نموده نعمتش كامل به خاور
همانا نعمتي كه در دو دنيا *** بود اصل و اساس هر دلاور
بدون شك در آن روزي كه مولا *** ولايت را گرفت از دست داور
سعادت را همي كردش مهيّا *** براي پيروش آن يار و ياور
اگر چه داد خاموش است به آشنا *** منافق گشته مأيوس همچو كافر
همان يأسي كه در هر دشت و صحرا *** كند نابود و هر فتنه ی انتر(1)
ص: 363
يقين دان كه شود رسواي رسوا *** تمام ظلم و كين با حرف دلبر
درون هر بشر تنهاي تنها *** همي خواهد ولايت را چو مادر
چرا كه با ولايت در همه جا *** شود آدم همي آقا و سرور
بصيرت مي كند هر فتنه خنثي *** اگر باشي همي پيرو رهبر
عزيزم پس نما خود را تو احيا *** درون فتنه هايي پر ز جوهر
چرا كه با بصيرت تا به عقبا *** روي راحت به سوي كاخ و گوهر
نکن خود را اسیر و شو محیّا *** به ذکر و یاد و آن محراب و منبر
حقير گويد تو گر خواهي خدا را *** علي(ع) را زن صدا تا حوض كوثر
تمام ساقیان را من ،چنان دیوانه می دانم *** همان دیوانگی را از همان، میخانه می دانم
عزیزم روز و شب گوید، شمیمی بر مشام آید *** همان بوی خوش یوسف، ز آن خمخانه می دانم
زبوی یوسف زهرا(س)، خراباتی شده عطار *** همان بو را فراتر از، همه گلخانه می دانم
پر و بالم همی سوزد، ز اشک و داغ پنهانی *** همان پروانه را د ردل، ز آن شمع خانه می دانم
ص: 364
تمام زور و بازویم، فدای عشق مولایم *** همان راه و ره مولا، ز آن زورخانه می دانم
غلام پیر عرفانم،کنم جان را فدای جان *** همان جان را ز کوی جان، چو آن جانانه می دانم
زمکر آدم و شیطان، شده خسته دل و جانم *** همان مکر بنی آدم، ز هر کاشانه می دانم
نفوس و فکر سکولار،کند پنهان همه معنا *** همان معنی و هم معنا، ز آن سامانه می دانم
جهان در دام لیبرال، شده مخروبه و غم بار *** همان فکر پلید و شوم، چو یک ویرانه می دانم
چرا بعضی بدون فکر، کنند تبلیغ استکبار *** همان پیر و بی فکر را، چنان دیوانه می دانم
الا ای یار محرومان، جهان تا کی شود ویران *** همان روح جهان داری، ز آن ریحانه می دانم
مگر روزی در این عالم، نمی آیی برون جانم *** همان عدل و عدالت را، ز آن دردانه می دانم
اگر عمر جهان یک روز، بود باقی به پیش حق *** همان روز ظهور یار، چو صد پیمانه می دانم
حقیر در اوج انتظار، کنم هردم ز جان نجوا *** همه عشاق عالم را، چنان پروانه می دانم
چرا عدل و عدالت، بهر این سامان نمی آید *** مگر منجی ی حق، از جانب یزدان نمی آید
چرا بازار عطّاران، ز رونق وا نمی افتد *** مگر بوی خوش یوسف، ز آن کاشان نمی آید
ص: 365
چرا امشب،نمی خواند مرا مجنون زیبایی *** مگر زیبا تر از مجنون، دل جانان نمی آید
چرا ساقی مرا خواند، به می و هم به میخانه *** مگر آن دلبر خوبان، می مستان نمی آید
چرا پیراهن یوسف، شمیمی بر مشام دارد *** مگر عطر رخ مهدی (عج)، ز آن کنعان نمی آید
چرا مطرب همی گوید، ز چنگ و نی و هم آهنگ *** مگر آن نی نواز حق، در این دوران نمی آید
چرا تاریک و غمدار است، قلوب آدمی هر دم *** مگر نور خداوندی، مه تابان نمی آید
چرا عشق درون اینک، خموش و بی فروغ باشد *** مگر شور و شعف دائم، ز آن شعبان نمی آید
چرا عیبم کند غافل، که بهر چه تو این سانی *** مگر روزی در این عالم، شه شاهان نمی آید
چرا آن غیر بیگانه، درون من کند خانه *** مگر لطف خداوندی، به آن یاران نمی آید
چرا اسلام و انقلاب، پیام و حرف انبیاست *** مگر حرف خمینی ام، ز آن کاروان نمی آید
چرا مستکبران هر دم، دهند پیغام ویرانی *** مگر مولای عالم گیر، چو یک باغبان نمی آید
چرا کافر شده اینک، پلید و پست وعصیانگر *** مگر فریاد پاکی ها، چنان باران نمی آید
چرا در پرده باشد گوهر و دردانه زهرا(س) *** مگر محبوب قلب ما، ز آن پنهان نمی آید
چرا جاهل کند تکفیر، چو من دیوانه اش هستم *** مگر دیوانه کویش، به آن میدان نمی آید
چرا دست پلید و زشت، بود اسرائیل ملعون *** مگر روح مسیحایی، چنان چوپان نمی آید
چرا دشمن صهیونی، زحق عاصی تر از قبل است *** مگر فریاد دادخواهی، زمظلومان نمی آید
ص: 366
چرا دنیای سکولار، همه پوچ است و حیوانی *** مگر معنا ترین معنا، ز آن بوستان نمی آید
چرا افکار لیبرال، نوای گرم شیطانی است *** مگر جان جهان، روزی ز نخلستان نمی آید
چرا غرب و همان شیطان، جهان داری بود دادش *** مگر اوج جهانداری، به این کیهان نمی آید
چرا عشق شهید حق، تنفر از همه ظلم است *** مگر ظلم و ستم آخر، به قبرستان نمی آید
چرا شوق حقیر هر دم، امید دیدن یار است *** مگر این انتظار روزی، ز حق پایان نمی آید
الّلهم عجّل لولیّک الفرج
1) قرآن کریم، نهج البلاغه، مفاتیح الجنان
2) ابن منظور، لسان العرب، جامع التفاسير.
3) اصفهانی، راغب، مفردات في غريب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، 1412ق
4) اکبری؛ محمدرضا، تحلیلی نو و عملی از ولایت فقیه، پیام عترت، بی جا، 1377.
5) بابایی، علی، جزء سی قران بصورت منظوم، انتشارات برترین اندیشه،چاپ اول1389ه- ش
6) بابایی، علی، دیوان حقیر، انتشارات برترین اندیشه،چاپ اول 1389ه-ش
7) جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، انتشارات اسراء، چاپ اول 1380 ه_ .ش
8) جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، قم، مركز نشر اسراء، 1378،
9) جوان آراسته؛ حسین، مبانی حکومت اسلامی،، قم بوستان کتاب، بی تا.
10) جعفر پیشه فرد، مصطفی، پرسش و پاسخ در زمینه ولایت فقیه، ، قم، مرکز پژوهش های فرهنگی حوزه، 81.
11) جوهری، صحاح اللغة، جامع التفاسير.
12) دهخدا؛ علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشکده ادبیات ، 1341
13) شاکرین؛ حمیدرضا، محمدی، علیرضا، ولایت فقیه جمهوری اسلامی، قم، نشر معارف، 1384.
14) شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفت، بیروت، 1421 ه_ .ق
ص: 367
15) شیخ الاسلامی؛ محسن، ولایت فقیه حدود و اختیارات و وظایف، موسسه دانش و اندیشه معاصر، 1380.
16) شفیعی؛ محمد، ولایت فقیه به زبان ساده، قم، بی جا، 1360.
17) صفائی حائری، علی، از معرفت دینی تا حکومت دینی، انتشارات لیله القدر، چاپ اول 1382ه_ .ش
18) عالم، عبدالرحمن، بنیان¬های علم سیاست، نشر نی، چاپ هشتم 1380ه_ .ش
19) كليني، محمد بن يعقوب، الکافی، نشر اسلاميه.
20) لقمانی؛ احمد، ولایت فقیه جوانان پرسش ها و پاسخ ها، قم، بهشت بینش، 1381.
21) معین، دکتر محمد، فرهنگ معین،فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
22) موسوی خمینی، سید روح الله، شئون و اختیارات ولی فقیه، كتاب البیع، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، بی تا، ج2، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373
23) موسوی خمینی، سید روح الله، ولايت فقيه و جهاد اکبر،تهران:انتشارات وزارت ارشاد اسلامي،1365
24) محقق کرکی،علی بن الحسین،قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی،1409 ه.ق
25) مقدس اردبیلی،احمد بن محمد، مجمع الفائده و البرهان، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی،1365
26) مصباح يزدي، محمد تقي، نظام سياسي اسلام، قم: انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)
27) مصباح يزدي، محمدتقي، پرسش ها و پاسخ ها، قم، موسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1378،
28) ممدوحی؛ حسين، حکمت حکومت فقیه، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380.
29) موسوی خلخالی؛ محمد مهدی، حاکمیت در اسلام یا ولایت فقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1380.
30) مک آیور، ترجمه ابراهیم علی کنی، جامعه و حکومت، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1349 ه_ .ش
31) مایکل راش، ترجمه منوچهر صبوری، جامعه و سیاست، مقدمه¬ای بر جامعه شناسی سیاسی، سازمان سمت، چاپ اول 1377ه_ .ش
32) ملکم همیلتون، ترحمه محسن ثلاثی، جامعه شناسی دین، انتشارات تبیان، چاپ اول 1377ه_ .ش
33) نمایندگی ولایت فقیه در سپاه، حاکمیت دینی در عصر غیبت، چاپ اول، 1380 ه_ .ش
34) نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت، مؤسسه ي المرتضی1412 ، العالمیه، جلد16
35) نوروزی؛ محمد جواد، نظام سیاسی اسلام، قم، مرکز انتشارات موسسه امام خمینی، 1384
36) ویلدورانت ترجمه احمد آرام، تاریخ تمدن مشرق زمین، گاهواره تمدن، انتشارات اقبال 1337ه_ .ش
37) و همچنین استفاده از سایت های مختلف و معتبر داخلی و خارجی از جمله:
ص: 368
1. سایت حوزه علمیه . www.hawzah.net
2.سایت مقام معظم رهبری . www.leader.ir
3.سایت خبرگان رهبری . www.khobreganrahbari.com
کتابهای زیر تا کنون از این شاعر و مولف چاپ و منتشر شده است:
1) جزء سی قران بصورت منظوم، ، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول(1389)
2) دیوان حقیر، انتشارات برترین اندیشه،چاپ اول (1388) چاپ دوم 94 انتشارات دارخوین
3) تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع مدیریت، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول (1389)
4) کلیات آنچه همسران باید بدانند، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
5) بهترین روش زناشویی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).
6) منظومه همسرداری، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین(1394)
7) بهترین راه انتخاب همسر ، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).
8) بهترین روش برای دوران خوب نامزدی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).
9) تنها راه خوشبختی در همسرداری، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).
10) ارزشمندترین لحظه ها استفاده از فرصتها، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)
11) معنا درمانی(درمان افسردگی و.. بدون استفاده ازداروهای شیمیایی)چاپ دوم،اصفهان، انتشارات دارخوین (1395)
12) عطر یاد، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول(1385)
13) نه گفتار، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول(1389)
14) فطرت و کمال انسانی ، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)
15) پرستش، کاملترین پاسخ به عالیترین نیاز، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)
16) سالمترین پیام برای سعادت واقعی بشر ، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1396)
17) مقصد نهایی انسان، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)
18) نقش عجیب مذهب در ایجاد آرامش همسران، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394)
19) بصیرت افزایی رمز و راز ولایت مداری وسعادت، چاپ اول،اصفهان، انتشارات دارخوین (1395)
20) بحرانهای مکاتب و فلاسفه غرب در حوزه های انسان شناسی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1397)
21) غزلیات حقیر، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1397)
22) قرآن، تنها کتاب نجات بخش، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)
23) حجاب، فریاد خاموش فطرت، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)
ص: 369
24) نقش حجاب در بهداشت روانی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)
25) نامه ای بی نظیر برای فرزندم، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)
26) توفیق انجام کار خیر و عمل صالح ، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
27) صفات ناب برای فطرتهای پاک، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
28) رباعیات حقیر اصفهانی، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)
29) دوبیتی های حقیر اصفهانی، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)
30) کلیات آنچه والدین باید بدانند، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
31) آنچه والدین باید قبل از تولد فرزند بدانند،(فرزند پروری1) چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
32) بهترین روش تربیت فرزند درهفت سال اول، (فرزند پروری2) چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
33) بهترین روش تربیت فرزند در هفت سال دوم، (فرزند پروری3) چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
34) آنچه والدین باید درهفت سال سوم بدانند، (فرزند پروری4) چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
35) منظومه تربیتی(فرزند پروری)، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
36) زناشویی موفق و روابط جنسی رضایت بخش، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1401)
37) گام دوم انقلاب شکوهمند اسلامی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
38) اقتصاد و توسعه سالم در اسلام، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
39) بهترین روشهای درمان فشارهای عصبی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
40) حال خوب، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
41) بحران معرفتی غرب نسبت به عرفان واقعی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
42) بحرانهای معرفتی غرب نسبت به معنویت و ارزشهای واقعی بشر، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
43) فطرت، بشریت و تمدن سازی اسلامی، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
44) بحرانهای معرفتی غرب نسبت به نبوت، امامت و ولایت، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
45) بحران معرفتی غرب نسبت به ادیان، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1401)
46) بحرانهای معرفتی غرب نسبت به عقل و علم، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
47) بحران معرفتی غرب نسبت به تربیت واقعی و ارزشهای خانوادگی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1399)
48) ویژگی های دوران بلوغ و نوجوانی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1401)
ص: 370
49) بچه زرنگ واقعی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1400)
50) بحران معرفتی غرب نسبت به شادیها و لذّتهای حقیقی، چاپ سوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1401)
51) قانون جذب حقیقی «بحران معرفتی غرب نسبت به قانون جذب»، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1401)
52) منظومه حال خوب، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
53) رمز و رازهای کوتاه یا طولانی شدن عمر، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
54) منظومه تندرستی و طولانی تر شدن عمر، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
55) تعالی روح و روان با زیبایی های کربلا، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
56) منظومه زیبایی های کربلا، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
57) کتاب شکوفایی فطرت با مناسک حج، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
58) کم و کیف استرس، اضطراب و افسردگی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
59) منظومه بچه زرنگ واقعی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
60) کتاب امامت و ولایت جلوه ای از نعمت و محبت الهی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
61) وظایف لحظه به لحظه والدین تا هفت سالگی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
62) فطرت و عبرت پذیری، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
63) منظومه ولایت و ولایت پذیری، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
64) تربیت جنسی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
65) تبین جایگاه زن، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
66) فلسفه خاتمیت پیامبر(ص)، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
67) آسیب شناسی جامعه نبوی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
68) اسرار و فلسفه وجودی نماز شب، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
69) مبانی اخلاق در پزشگی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
70) تولی و تبری و فلسفه آن، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
71) فوت و فن های مدیریتی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
72) نکات مهم و کاربردی تربیتی در هفت سال اول، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
73) رمز و راز پیاده روی اربعین حسینی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1402)
همچنین دهها مقاله در مجلات تخصصی دانشگاهی و روزنامه های داخلی و بین المللی منتشر کرده است.
ص: 371