سرشناسه : طبسی، نجم الدین، 1334 -
Tabasi, Najm al-Din
عنوان و نام پديدآور : مقتل شناسی: اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل/تالیف نجم الدین طبسی؛ تحقیق حمیدرضا بیگدلو، حسن بلقان آبادی.
مشخصات نشر : تهران: دلیل ما، 1403.
مشخصات ظاهری : 380 ص.
شابک : 978-600-442-370-0
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه: ص. [323] - 332؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت : نمایه.
عنوان دیگر : اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل.
موضوع : مقتل نویسی
Karbala (Iraq), Battle of, 680 -- Historiography
واقعه کربلا، 61ق -- ماخذ
Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Sources
شناسه افزوده : بیگدلو، حمیدرضا، 1368-
شناسه افزوده : بلقان آبادی، حسن، 1355 -
رده بندی کنگره : BP41/5
رده بندی دیویی : 297/9534
شماره کتابشناسی ملی : 9643841
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی
ص: 1
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحيم
ص: 3
ص: 4
تقدیم به ام الحسن و الحسین سیده شهیده فاضله زكيه محدثه عليمه مظلومه مغصوبه نور چشم و روح رسول الله صلی الله علیه وآله و فاطمه زهرا علیها السلام که از ابتدا شاهد مصیبت های فرزند مظلومش بود و تا قیامت عزادار اوست امیدواریم این تلاش متواضعانه مورد قبولش قرار گیرد.
ص: 5
ص: 6
مقدمه مؤلف 15
مقدمه محقق 17
مقدمه فصل اول 25
تعریف مقتل 26
أ. شیوه مبارزه با مقتل 26
ب. شیوه عرفان و تصوّف 27
ج. شیوه مقدس مآبی 30
د. شیوه تطهیر قاتل 32
سرمایه مغفول شیعه 33
اثرات فرازمانی خون سیدالشهدا علیه السلام 35
أ. مرزبندی میان اسلام راستین با دروغین 35
ب. از میان بردن حکومت امویان 37
ج. ایجاد روحیه ظلم ستیزی 39
د. وحدت قیام حسینی و مهدوی 44
آغاز مقتل خوانی از عاشورا 46
عزاداری در کوفه 48
خطبه حضرت زینب علیها السلام 48
خطبه حضرت ام کلثوم علیها السلام 49
خطبه امام سجاد علیه السلام 51
عزاداری در شام 52
مقتل خوانی هدفمند 56
ادامه مقتل خوانی در عصر ائمه علیهم السلام 58
ترویج مقتل خوانی توسط امام صادق علیه السلام 58
ص: 7
اهمیت مقتل حضرت زهرا علیها السلام و سیدالشهدا علیه السلام 65
مقتل امام حسین علیه السلام 65
مقتل حضرت زهرا علیها السلام 66
نکته اول : عاشورا نتیجه و خروجی سقیفه 66
نکته دوم: روز قتل پیامبر خدا صلی الله علیه وآله 67
افشای نامه تاریخی 72
منبع نامه تاریخی 73
نکته اول : واكنش عبدالله بن عمر پس از عاشورا 74
نکته دوم : نامه عمر بن خطاب به معاویه بن ابی سفیان 76
نکته سوم : کودتای سقیفه 78
نکته چهارم : حمله به خانه وحی 82
نکته پنجم : چگونگی بیعت 85
نکته ششم : جنایات شجره خبیثه 87
نکته هفتم : راه و رسم سلطنت و پادشاهی 88
مقدمه فصل دوم 90
راه اول : امامان معصوم حاضر در کربلا 91
چند نمونه از راه اول 91
راه دوم : افراد قریب به عصمت 95
نمونه ای از راه دوم 98
راه سوم : فرزندان و منسوبان اهل بیت علیهم السلام 99
چند نمونه از راه سوم 100
راه چهارم : خبرنگاران دشمن 103
چند نمونه از راه چهارم 104
راه پنجم : معصومین دیگر 109
أ. روايات مقتل 109
ب. زیارت نامه های مقتل 122
ج. زیارت ناحیه مقدسه 127
زیارت اول: زیارت شهدا 127
زیارت دوم: زیارت ناحیه مقدسه 131
ص: 8
راه ششم : مشاهده و اعترافات دشمن 136
راه هفتم : مشاهدات عینی برخی افراد 138
مقدمه فصل سوم 147
بررسی عوامل مخفی کردن حقایق تاریخی 148
عامل اول : اصالت بخشی به حکومت 149
ناسزاگویی به شیعیان 156
عامل دوم : ترس از طغیان مردم و آشکار شدن حقایق تاریخ اسلام 157
قضاوت های غیر منصفانه در تاریخ اسلام 158
کتاب اول : تاریخ طبری و قضاوت های او 158
نمونه اول: نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و پاسخ معاویه 160
نمونه دوم: قیام مسلمانان علیه عثمان 162
نمونه سوم: جسارت عمر به رسول الله صلی الله علیه وآله 164
نمونه چهارم: تبعید ابوذر 169
نمونه پنجم: بیعت با ابوبکر 170
نمونه ششم: ترور سعد بن عباده به دستور عمر 171
کتاب دوم: سير أعلام النبلاء و قضاوتهای غیر عادلانه ذهبی 173
1 . عبيد الله بن زياد 176
نکته اول: تناقض مبانی 177
نکته دوم: لعن نکردن ابن زیاد 178
نکته سوم: خباثت ابن زیاد 179
نکته چهارم: نامه مرموز 180
نکته پنجم: جنایت بی سابقه 182
نکته ششم وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله 184
2. مختار ثقفی
نکته اول: تناقض گویی 188
نکته دوم: علت واقعی تبعید مختار 188
نکته سوم: منشأ لقب كذاب 190
نکته چهارم: اذن قیام 191
نکته پنجم: دعای خیر محمد بنحنفیه در حق مختار 193
ص: 9
نکته ششم: شبهات پیرامون مختار 194
نکته هفتم: عاقبت مختار 196
نکته هشتم: دیدگاه های عالمان شیعه پیرامون مختار ثقفی 198
نکته نهم: هدف قیام مختار 202
نکته دهم: شهادت همسر مختار 203
نکته یازدهم: قیام توابین 205
عامل سوم: وجود عالمان طاغوتی و جیره خواران سلاطين 207
نمونه اول: توجیه بدتر از گناه 208
نمونه دوم: عدم جواز لعن 209
نمونه سوم: اهمیت راهبردی معاویه 209
لعن بریزید 210
نکته اول: موضع گیری علمای عامه ضد یزید 210
نکته دوم: آگاهی و رضایت یزید از جنایت کربلا 214
عامل چهارم: تفکر باطل مبنی بر تقدیس و تطهیر تمام صحابه 218
نکته اول: قاعده جرح و تعدیل عامه 218
نکته دوم: چند گزارش مهم از «سیر أعلام النبلاء» 220
مقدمه فصل چهارم 231
پیشینه نگارش مقتل 232
دلیل اول: قانون منع تدوين حديث 232
دلیل دوم: دوران سخت شیعه و تقیه 233
مقتل نگاری 236
مبحث اول: کلیات مقتل خوانی 236
نکته اول: متصدیان نگارش تاریخ 237
نکته دوم: ظن به صحت 237
نکته سوم: خطوط قرمز روضه خوانی 237
نکته چهارم: زبان حال و شرایط آن 238
مبحث دوم: اهمیت مقتل 240
مبحث سوم: بررسی قاعده تسامح در ادله سنن 243
نکته اول: معنای قاعده 244
نکته دوم: گستره قاعده 244
ص: 10
نکته سوم: تنها كتاب قطعى الصدور 245
مبحث چهارم: نحوه برخورد بزرگان با مقاتل 251
مبنای علامه مجلسی رحمه الله در نقل مقتل 253
معرفی اجمالی برخی از مقاتل 257
بخش اول: مقاتل مستقل 258
مقتل اصبغ بن نباته (متوفای قرن دوم) 258
مقتل ابو مخنف (متوفای 157 قمری) 260
مقتل هشام بن محمد بن سائب کلبی (متوفای) 205 قمری) 261
مقتل محمد بن عمر واقدى (متوفای 207 قمری) 262
مقتل نصر بن مزاحم (متوفای 212 قمری) 263
مقتل محمد بن ابی دنیا (متوفای 281 قمری) 263
مقتل ابو اسحاق ابراهيم ثقفی (متوفای 283 قمری) 264
مقتل ابو سهل نوبختی (متوفای 311 قمری) 265
مقتل شیخ صدوق (متوفای 381 قمری) 266
مقتل خوارزمی (متوفای 567 قمری) 267
مقتل ابن نماء حلى (متوفای 680 قمری) 268
مقتل ابنبخشی (متوفای 900 قمری) 268
مقتل کاشفی (متوفای 910 قمری) 268
مقتل بلامعی (متوفای 938 قمری) 269
مقتل بحر العلوم (متوفای 1289 قمری) 269
مقتل فرهاد میرزا (متوفای 1305 قمری) 269
مقتل شیخ عباس قمی (متوفای 1359 قمری) 270
مقتل عاملی (متوفای 1371 قمری) 271
مقتل كاشف الغطاء (متوفای 1373 قمری) 271
مقتل مقرّم (متوفای 1391 قمری) 272
مقتل کعبی (متوفای 1394 قمری) 272
مقتل شبّر (متوفای 1402 قمری) 273
مقتل محمودی (متوفای 1427 قمری) 273
مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» 274
بخش دوم: مقاتل ضمنی 280
1 . مقتل دینوری (متوفای 281 قمری) 280
2 . مقتل یعقوبی (متوفای 292 قمری) 280
ص: 11
3. مقتل طبرانی (متوفای 360 قمری) 281
4 . مقتل سبط ابنجوزی (متوفای 654 قمری) 282
5 . مقتل جمال الدين مزّى (متوفای 743 قمری) 283
6 . مقتل ذهبى (متوفای 748 قمری) 283
7. مقتل ابن كثير (متوفای 774 قمری) 283
8. مقتل حائری (متوفای قرن دهم) 284
9 . مقتل قرشی (متوفای 1433 قمری) 284
نکات پایانی 285
نکته اول: روش صحیح برخورد با مخالفین 285
نکته دوم: ادب و قوت استدلال شیعه 285
نکته سوم: گفتگو با علامه سید مرتضی عسگری رحمه الله درباره زیارت عاشورا 286
مقدمه فصل پنجم 291
سوال اول: علت اقامت طولانی امام حسین علیه السلام در شهر مکه 292
نکته اول: بعد رسانه ای 292
نکته دوم: دشمنان مکی 293
سوال دوم: علت همراهی زنان و کودکان با امام حسین علیه السلام 296
نکته اول: قیام آگاهانه 296
نکته دوم: احتمال گروگانگیری و شکنجه توسط امویان 298
نکته سوم: علت پافشاری خانواده سیدالشهدا علیه السلام برای همراهی 300
سوال سوم: علت عدم حضور عبدالله بن عباس در کربلا 301
نکته اول: عدم تقاضای صریح سیدالشهدا علیه السلام 303
نکته دوم: عدم رد ابن عباس توسط اهل بیت علیهم السلام 304
نکته سوم: نابینا بودن ابن عباس 304
نکته پنجم: نامه شدید اللحن ابن عباس به یزید 308
سوال چهارم: علت عدم حضور محمد بن حنفیه در کربلا 310
نکته اول: شنیدن خبر شهادت 311
نکته دوم: ولایت مداری محمد بن حنفیه در مناظره با عبدالله بن زبیر 313
نکته سوم: بیماری محمد بن حنفیه و عدم حضور در کربلا 316
سوال پنجم: علت عدم حضور عبدالله بن جعفر در کربلا 317
نکته اول: شخصیت جناب عبدالله بن جعفر 318
نکته دوم: عذر داشتن عبدالله بن جعفر 318
ص: 12
نکته سوم: موضع گیری عبدالله بن جعفر 320
سوال ششم: تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا 321
کتابنامه 323
ص: 13
ص: 14
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى خَيْرِ خَلْقِهِ
وَ أَفْضَلُ بَرِيَّتِهِ مُحَمَّدِ بْنِ عبدالله وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ علیهم السلام
سيما الامام الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْمَهْدِيِّ رُوحِي وَ أَرْوَاحَ الْعَالَمِينَ لَهُ الْفِدَاءُ .
کتاب «مقتل شناسی، اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل» مجموعه درس های عاشورایی است که سالیان گذشته، به دعوت حوزه علمیه اصفهان و برای جمعی از نخبگان فاضل و محقق طی ده جلسه تدریس گردید. الحمدلله این دروس منشأ برکات و آثار مشهودی بود و با استقبال فراوان علاقه مندان مواجه شد. محور بحث، آشنایی با کتب مقتل، شیوه ها و اصول نقل مقاتل و نیز دیگر مباحث مرتبط با این موضوع مهم البته علی سبيل الاستطراد بود.
پس از مدتی اطلاع یافتم یکی از شاگردانم، جناب حجت الاسلام حمیدرضا بیگدلو که شرکت فعال و جدی در درس خارج کلام ما دارند با تلاش فراوانی دروس مذکور را پیاده سازی، تقریر و تنظیم کرده اند. اینجانب پس از مطالعه و افزودن پاره ای از اضافات، انصافاً آن را تقریری خوب، ارزشی و مفید به ویژه برای طلاب و محققین گران قدر، خطبای محترم، ذاکرین اهل بیت علیهم السلام و شاعران آئینی یافتم، لذا ضمن تقدیر و تشکر از این محقق گرامی،
ص: 15
مؤسسه ولاء صدیقه کبری علیها السلام وظیفه چاپ و نشر آن را بر عهده گرفت تا خدمتی ناچیز به ساحت قدسی سیدالشهدا علیه السلام انجام گرفته باشد.
امیدوارم خداوند بر توفیقات این دانش پژوه تلاش گر بیفزاید و از اجر و پاداش این اقدام به ساحت قدسی سیدالشهدا علیه السلام بهره مند گردد و تألیفات مهم و تحقیقات ارزشی دیگری را به ثمر برساند و ما نیز کماکان از توفیق خدمت به آستان مقدس سیدالشهدا علیه السلام بهره مند گردیم ان شاء الله .
همچنین از محقق فاضل حجت الاسلام حسن بلقان آبادی که این اثر را با دقت ارزیابی و تصحیح علمی کردند، کمال تشکر و سپاس را دارم.
نجم الدین طبسی
قم مقدس
3 ذى الحجه 1443 قمرى
برابر با 1401/4/12 شمسی
مؤسسه ولاء صدیقه کبری علیها السلام
ص: 16
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أباعبدالله وَ عَلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ بَنِيكَ وَ عَلَى الْمُسْتَشْهَدِينَ مَعَكَ .
قرن ها از واقعه ی غم انگیر کربلا می گذرد، این داغ عظیم هر سال غمی تازه بر دل و جان شیعیان به عنوان پیروان راستین قرآن و عترت وارد می کند. امام سجاد علیه السلام گوشه جگرسوزی از آن مصیبت بزرگ را هنگام ورود به شهر کوفه در جمع مردمی که برای تماشای کاروان اسرا ایستاده بودند، این گونه بیان فرمودند:
ای مردم! هر کسی مرا شناخت، می داند من چه کسی هستم، ولی کسانی که من را نشناختند، بدانند من علی فرزند حسین علیه السلام هستم، همان لب تشنه ای که بدون هیچ جرم و گناهی کنار شط فرات سر بریده شد. من فرزند کسی هستم که حرمتش شکسته، اموالش غارت و خانواده اش به اسارت گرفته شد. من فرزند کسی هستم که او را با
شکنجه و اذیت و آزار به شهادت رساندند. (1)
ص: 17
پس از عاشورا، با هدایت ائمه علیهم السلام مجالسی به یاد امام حسین علیه السلام شکل گرفت. این جلسات توانست با تبیین جنایاتی که به دست پلیدترین آحاد بشریت رخ داد و همچنین تشریح مظلومیت فوق العاده امام حسین علیه السلام نقش مهمی در بیزاری جستن از دشمنان قرآن و عترت و ازدیاد محبت و پیوند قلبی مردم با اهل بیت علیهم السلام ایفا نماید. جلساتی که با بهره گیری از اصول اسلامی و تبیین حقایق صحیح و مستند دینی به عنوان نشستی علمی معرفتی تشکیل می شد .
ناگفته پیداست بهره برداری حداکثری از ظرفیت عظیم مجالس حسینی منوط به برقراری پیوندی عمیق میان عقل و احساس است. ذکر مصیبت و بیان روضه های اهل بيت علیهم السلام بعد عاطفی و احساسی این جلسات را به بهترین وجه ممکن تأمین می کند؛ لذا موضوع مهم «مقتل خوانی، مقتل شناسی و مقتل پژوهی» به عنوان رکن اصلی این محافل باید بیشتر مورد بررسی و دقت قرار گیرد.
آذر ماه سال 1395 شمسی به همراه عده ای از طلاب فاضل حوزه علمیه تهران، نشستی علمی در یکی از مساجد مرکز شهر برقرار کردیم تا هر کدام از افراد شرکت کننده با استماع صوت تدریس اساتید تراز اول در موضوعات مختلف ضمن ارائه گزارشی از محتوای بحث ها، جزوه مکتوبی نیز برای استفاده دیگران تهیه نمایند. هر کدام از دوستان عهده دار استماع و نکته برداری و ارائه موضوعی شد. من نیز موضوع خودم را درس «مقتل شناسی» استاد گرانقدر آیت الله نجم الدین طبسی روحی فداه که در جمع تعدادی از طلاب حوزه علمیه اصفهان در حدود ده جلسه ایراد فرموده بودند، انتخاب کردم. از همان آغاز استماع صوت ها، کثرت مطالب و تحلیلهای دسته اول و شنیده نشده، شیرینی بیان و تسلط و احاطه کم نظیر معظم له بر مصادر علمی و خلوص و ارادت قلبی ایشان به حضرات اهل بیت علیهم السلام مرا مجذوب ایشان نمود. این اتفاق شعله ای را که از مدت ها
پیش در قلبم بود، شعله ورتر کرد و با خود حدیث نفس می کردم : ای خدای مهربان بر
ص: 18
من منت گذار و مقدمات و امکان تحصیل در شهر مقدس قم و بهره مندی حضوری از اساتید فن در فقه، اصول، کلام و تاریخ را روزی ام گردان. بعد از مدتی در سال 1398 شمسی با عنایت ویژه خداوند برای ادامه تحصیل عازم شهر کریمه اهل بیت علیهم السلام قم مقدس شده و توفیق شرکت در درس خارج استاد بزرگوار آیت الله طبسی روحی فداه را پیدا نمودم. در یکی از جلسات خارج کلام پس از اتمام درس، خدمتشان عرض کردم، آیا بحث مقتل شناسی ادامه پیدا کرد؟
فرمودند، چند جلسه دیگر نیز به غیر از ده جلسه سابق برگزار شد. وقتی عرض کردم در گذشته جزوه ای از مباحث شما تنظیم کرده ام، با مهربانی پدرانه و از باب ذره پروری تشویق نمودند و امر فرمودند آنها را تکمیل و خدمتشان تقدیم نمایم. امتثال امر نموده و عهده دار انجام این مسئولیت سخت اما شیرین گردیدم.
سیر آماده سازی آن جزوه مختصر که اکنون به شکل کتاب مبسوطی با نام «مقتل شناسی، اصول، تاریخچه و راههای دستیابی به مقاتل» در دستان پرمهر شماست، این گونه بود:
أ. پیاده سازی اولیه صوت دروس
ب. بازنویسی متون، منبع یابی و تکمیل برخی گزارش های تاریخی
ج. تحقیق پیرامون نکات مبهم و درج مطالب توضیحی در پاورقی
د. ترجمه روان متون عربی و ویرایش عبارات فارسی
ه-. فصل بندی و چینش علمی آموزشی کتاب
انجام این امور از ابتدا تا بثمر رسیدن اثر، حدود 3 سال طول کشید و در هر بخش وقتی تحقیق به نقطه ای مشخص می رسید با ارائه متن مکتوب به حضرت استاد، ایشان ضمن تکمیل و تصحیح مطالب، نکات راهگشایی برای ادامه بحث بیان می فرمودند. این سیر تا رسیدن به نتیجه مطلوب ادامه داشت.
ص: 19
پیرامون مبحث مقتل شناسی، اقداماتی به صورت مستقل یا در ضمن مباحث عاشورا و امام حسین علیه السلام به شکل کتاب، جزوه یا مقاله انجام گرفته است. بخشی از این تحقیقات از این قرار است :
1. «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» تأليف آیت الله نجم الدین طبسی و جمعی از محققین. این مجموعه با بررسی دقیق بسیاری از وقایع عاشورا، نکات سودمند فراوانی در موضوع مقاتل ارائه می دهد و در واقع دانشنامه تحلیلی قیام سید الشهدا علیه السلام است.
2. «موسوعة المقاتل الحسينية» تا كنون سه جلد از آن توسط عتبه حسینی چاپ شده و مقاتل را مورد بحث و بررسی مفصل قرار داده است.
3. «دانشنامه امام حسین علیه السلام » تهیه شده در مؤسسه تهیه شده در مؤسسه تحقیقاتی دار الحدیث در آغاز جلد اول با بررسی سیر زمانی نگارش مقاتل، نکات سودمندی ارائه نموده است.
4. «تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام» که به همت گروهی از تاریخ پژوهان و زیر نظر مرحوم حجت الاسلام استاد مهدی پیشوایی نگارش یافته و با بررسی تفصیلی بسیاری از وقایع عاشورا، نکات مهمی را مطرح نموده است.
5. «ناگفته هایی از حقایق عاشورا» تألیف آیت الله سید علی میلانی نیز به جریاناتی که قصد مبارزه با مقتل سیدالشهدا علیه السلام داشتند، می پردازد.
6. «تأملی در نهضت عاشورا» تألیف آقای رسول جعفریان، با نگاهی تاریخی و در برخی موارد تحلیلی انتقادی به بررسی تحریفات عاشورا و علل آن پرداخته و تعدادی از کتاب های مقتل را مورد نقد قرار داده است.
ص: 20
7. «پژوهشی در مقتل های فارسی» تألیف آقای محمد علی مجاهدی با بررسی پیشینه مقتل نگاری، مقاتلی را که به زبان فارسی نوشته شده، معرفی نموده است.
8. «جریان شناسی تاریخی قرائت ها و رویکردهای عاشورا با تأکید بر مقاتل» تألیف آقای محسن رنجبر با بررسی سیر نگارش مقاتل و تقسیم بندی مقاتل، مطالب قابل توجهی ارائه نموده است.
9. در نرم افزار رایانه ای «مقتل الحسين علیه السلام» توليد مؤسسه تحقیقاتی نور، متن 100 عنوان کتاب در 490 جلد درباره امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا، مشتمل بر مهم ترین منابع مقتل امام حسین علیه السلام جمع آوری شده که در واقع زمینه پژوهش مقتل پژوهان را آماده کرده است.
1. «مقتل نگاری شیعیان از آغاز تا پایان قرن پنجم هجری» تألیف آقای محمدجواد یاوری. این نوشتار تلاش دارد تا با مراجعه به منابع فهرست نویسی عالمان شیعه از جمله نجاشی و شیخ طوسی به گردآوری و بیان شرح حال و شخصیت مقتل نگاران شیعه از آغاز تا پایان قرن پنجم هجری بپردازد.
2. «مقتل و مقتل نگاران» تأليف مرحوم محمدجواد صاحبی. این مقاله به دنبال معرفی مهم ترین آثار مقتل نگاری معاصر شیعه است. نویسنده در این مقاله با دیدی انتقادی مقاتل را مورد بررسی قرار داده است.
3. «سیر تکاملی مقتل نگاری با تکیه بر مقتل نگاران اصحاب امامان معصوم علیهم السلام» تألیف آقای حسین حسینیان مقدم. این مقاله مقتل نگاری را با رویکردی علمی تحلیلی تا قرن سوم و با تکیه بر نقش اصحاب امامان شیعه علیهم السلام بررسی نموده است.
امتیازات كتاب حاضر
ص: 21
با وجود تلاش هایی که در زمینه مقتل شناسی و موضوعات مرتبط با آن صورت گرفته، هنوز جای خالی اثری جامع که بتواند با ارائه تصویری نسبتاً کامل از مباحث مربوط به مقتل، پاسخگوی سؤالات و ابهامات و تبیین کننده اصول حاکم بر آن باشد، احساس می شد؛ لذا اثر پیش رو، حائز امتیازاتی از این قرار است:
أ. بررسی مقتل و علل اهمیت آن.
ب. بررسی تحلیلی رویکرد شیعه در نقل مقتل.
ت. تبيین جریاناتی که با نقل مقتل مبارزه کردند.
ث. بحث و بررسی پیرامون معیار اعتبار سنجی مقاتل از منظر شیعه
ج. بررسی تحلیلی انتقادی مهم ترین منابع عامه با تکیه بر نقل مقتل. ح. بررسی تحلیلی انتقادی اصول جرح و تعدیل عامه در مورد مقتل.
خ. بحث و بررسی از قاعده «تسامح در ادله سنن» و نقش آن در نقل مقتل.
د. بحث و بررسی پیرامون راههای دستیابی به مقاتل همراه با ارائه شواهد تاریخی.
ذ. ارائه الگو برای مقتل خوانی و معین نمودن خطوط قرمز روضه و زبان حال.
در پایان بر خود واجب میدانم از استاد بزرگوارم آیت الله نجم الدین طبسی که با صرف وقت بسیار و دقت فراوان و پیگیری مدوام، همچون پدری دلسوز، در این تقریر راهنما و مشوقم بودند، تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از استاد گرامی حجت الاسلام بلقان آبادی که با ویرایش علمی کتاب، بر اتقان آن افزودند، صمیمانه قدردانی می کنم. سعی نمودم این قلیل را با وضو، رو به قبله و همراه با اشک چشمانم بنویسم، به این امید که مورد قبول مولای دوسرا حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.
حمیدرضا بیگدلو
قم مقدس
تیر ماه 1401 شمسی
ذى الحجه 1443 قمرى
ص: 22
ص: 23
ص: 24
در این فصل ضمن تعریف مقتل و بیان اهمیت آن، با تلاش ها و بهانه های مختلفی که در طول تاریخ برای به فراموشی سپردن واقعه عظیم عاشورا صورت گرفته است، آشنا خواهیم شد. در ادامه به اثرات مثبت قیام امام حسین علیه السلام و آغاز مقتل خوانی از عاشورا و ادامه آن در عصر ائمه علیهم السلام خواهیم پرداخت. در پایان نیز به فلسفه و اهمیت فوق العاده مقتل حضرت زهرا علیها السلام و امام حسین علیه السلام اشاره خواهیم نمود.
ص: 25
مقتل از نظر ادبی مصدر میمی یا اسم مکان به معنای «کشتن» یا «قتلگاه و محل کشته شدن» است. در کتب شیعه و سنی با توجه به همین معنای عام مطالب زیادی تحت عنوان «مقتل» یافت می شود و به بررسی علل کشته شدن برخی افراد اشاره شده است. اما در این کتاب معنای عام مقتل مورد نظر نیست؛ بلکه مقصود ما از مقتل و مقتل شناسی اصطلاح خاص آن است. یعنی مجموعه گزارش هایی که به وقایع شهادت امام حسين علیه السلام پرداخته اند. به عبارت دیگر، گزارش هایی که چگونگی شهادت امام حسین و اهل بیت علیهم السلام و یاران ایشان را در روز عاشورا و سرزمین کربلا نقل کرده اند.
نقل مصائب، مظلومیت و غربت بی نظیر سید الشهدا علیه السلام وقتی به صورت مکتوب درآمد، با عنوان «مقتل الحسین علیه السلام » شناخته شد و بخش قابل توجهی از آثار و تألیفات بزرگان اسلام به آن اختصاص پیدا کرد.
با توجه به اثرات بسیار مهم شهادت امام حسين علیه السلام در طول تاریخ، بررسی دقیق و عالمانه مقتل سیدالشهدا علیه السلام کمک شایانی به نزدیک شدن به اهداف حضرت و دوری از انحرافات و آسیب های احتمالی خواهد داشت .
با بررسی وقایع پس از عاشورا به اهتمام جدی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان برای زنده نگه داشتن یاد امام حسین علیه السلام و ظلم هایی که در حقشان صورت گرفت، پی می بریم. در مقابل این جریان، گروه و خط فکری دیگری نیز با تمام توان و صرف هزینه های مادی و معنوی بسیار و با شیوه های مختلف از هیچ
ص: 26
تلاشی برای از بین بردن و اخفای جریان و حوادث عاشورا به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت مکتب اهل بیت علیهم السلام کوتاهی ننموده اند.
جهت آشنایی اجمالی خوانندگان با جریانات تاریخی که سعی در پنهان نمودن حقایق داشتند به صورت اجمالی به چند مورد از توطئه های صورت گرفته اشاره و نقل تفصیلی آنها و پاسخ گویی به شبهات و ابهامات را به فصل سوم واگذار می کنیم. مهم ترین شیوه های مبارزه با مقتل سیدالشهدا علیه السلام عبارت است از:
در این شیوه با استفاده از مغالطه و در هم آمیختن حق و باطل اظهار می کنند روز عاشورا روزی است که عاشق به معشوق خود رسیده و لذا نباید برای امام حسین علیه السلام عزاداری کرد!
شیخ عبدالقادر گیلانی که طریقت قادریه منسوب به این شخص است با طرح سؤالی می گوید:
بعضی به اهل سنت اشکال کرده اند : چرا روز عاشورا را روزه می گیرید؟ کار صحیحی نیست؛ چون در این روز حسین بن على رضى الله عنهما به شهادت رسیده و سزاوار است روز مصیبت تمامی مسلمانان باشد. چرا این روز را برای سرور و فرح قرار داده اید و مردم را به برپایی مجالس سرور و پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهایی که متناسب عید است دعوت می کنید؟
ص: 27
سپس پاسخ می دهد:
اشکال کننده به اشتباه رفته و اعتقادش قبیح و فاسد است؛ زیرا خداوند متعال شهادت را برای سبط پیامبر صلی الله علیه وآله برگزیده است ... روز عاشورا را نباید روز مصیبت قرار داد؛ چون عاشق به معشوق رسیده است و به همین دلیل عاشورا باید روز سرور باشد. اگر بنا باشد عزاداری کنیم روز دوشنبه که پیامبر صلی الله علیه وآله و ابوبکر از دنیا رفته اند، صلاحیت بیشتری نسبت به عاشورا دارد . (1)
از طرفداران این نظریه باید پرسید :
آیا شما در مرگ عزیزان خود نیز همین طور موضع می گیرید و شادی می کنید؟ آیا به ما اجازه می دهید در ایام سال مرگ خلفای ثلاثه با این توجیه که به دیدار پروردگار رفته اند چنین حرفی بزنیم و شادی کنیم؟
ص: 28
چرا مواضع شما یکسان نیست؟
چگونه است که فقط در شهادت امام حسین علیه السلام چنین تحلیل های غلطی را ارائه می دهید؟
امامان شیعه علیهم السلام بزرگ ترین عارفان تاریخ بوده اند اما در عین حال اظهار حزن و جزع و عزاداری می کردند. (1) علاوه بر سؤالات فوق در کتاب «صوم عاشوراء» (2) به بررسی تفصیلی این نظریه و ایرادات فراوان آن پرداخته ایم. ابن جوزی در کتاب الموضوعات درباره احادیثی که عبدالقادر گیلانی به آنها استناد می کند، می گوید:
انسان عاقل شک نمی کند این دسته از احادیث ساختگی و موضوع است. (3)
همچنین عینی در کتاب «عمدة القاري» می گوید :
این احادیث توسط قاتلین سیدالشهدا علیه السلام ساخته شده است. (4)
محققین و خوانندگان گرامی برای مطالعه تفصیلی موارد فوق می توانند به کتاب «صوم عاشوراء» باب چهارم ذيل عنوان «الأكاذيب في التوسعة و الاكتحال في عاشوراء» مراجعه نمایند.
ص: 29
این گروه با ایجاد تردید در مورد قاتلان امام حسین علیه السلام و القای توبه نمودن آنها و کم اهمیت جلوه دادن شهادت حضرت سعی می کنند از لعن قاتلان ایشان جلوگیری نمایند. غزالی (1) در كتاب «إحياء علوم الدین» می نویسد:
اولاً : قتل سیدالشهدا علیه السلام توسط یزید ثابت نیست. ثانياً: حتى اگر او قاتل حسین بن علی علیهما السلام باشد، شاید قبل از مرگش توبه کرده و لعن یزید جایز نیست. (2)
در مواجهه با چنین تفکرات مسمومی باید گفت: اگر یزید با آن گناه عظیم و فاجعه ای که در کربلا و مدینه به وجود آورد و خون هایی که بر زمین ریخت، توبه کرده و خداوند نیز او را بخشیده است؛ پس ما نیز مرتکب گناه کوچکی می شویم و
ص: 30
یزید را لعنت و سپس توبه می کنیم خدایی که گناه بزرگ و جنایت عظیم او را بخشیده، قطعاً گناه کوچک ما را هم می بخشد.
در همین رابطه شعری سروده شده (1) که ذکر آن خالی از لطف نیست، شاعر می گوید:
ای که گفتی بریزید و آل او لعنت مکن *** زان که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش
آنچه با آل نبی کرد او گر بخشد خدا *** هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش
ص: 31
ابن تیمیه (1) با تکذیب واقعه عاشورا، سعی در تطهیر یزید داشته و اساساً او را در جریان کربلا مقصر نمی داند وی می نویسد:
همه مورخین بر این مطلب اتفاق نظر دارند که یزید به کشتن سیدالشهدا علیه السلام امر نکرد و فقط به ابن زیاد نامه ای نوشت و از او خواست تا از برپایی حکومت حسین رضی الله عنه در عراق جلوگیری نماید. ابن زیاد بر خلاف دستور یزید با حسین بن علی رضی الله عنه جنگید و او را مظلومانه به شهادت رساند. وقتی خبر به یزید رسید، اظهار ناراحتی کرد و اشک ریخت. یزید هرگز خاندان سیدالشهدا علیه السلام را به اسارت نبرد؛ بلکه آنان را با اکرام و احترام به شهر و دیارشان بازگرداند. (2)
ص: 32
در پاسخ به این دروغ گویی های مسلّم تاریخی باید گفت:
أولاً : يزيد نه تنها از جنایت کربلا خبر داشت و به آن دستور داده بود؛ بلکه پس از عاشورا مراسم ویژه ای برای ابن زیاد تدارک دید. ان شاء الله در فصل سوم همین کتاب از گزارشی تاریخی که نشان دهنده استقبال بی نظیر یزید از ابن زیاد است، پرده بر می داریم تا دروغ گویی ابن تیمیه بر همگان واضح و آشکار گردد.
ثانیاً: بر فرض محال اگر ادعای ابن تیمیه صحیح باشد، این ادعا مربوط به زمان بازگرداندن اسرای اهل بیت علیهم السلام به مدینه بود؛ اما سؤال این است: هنگامی که کاروان داغدیده و ستم کشیده اهل بیت علیهم السلام را از کربلا به کوفه و سپس به شام منتقل می کردند آیا با احترام با خانوداه پیامبر خدا صلى الله عليه وسلم برخورد کردند؟ چرا اهل بیت علیهم السلامباید پس از قتل عزیزانشان، این راه طولانی و مسافت بعید را طی کنند تا جرثومه فساد یعنی یزید را ببینند؟ آیا این شیوه همدری و التیام مصیب دیدگان است؟
یکی از سرمایه های بزرگ شیعه، منبر و روضه اباعبدالله الحسین علیه السلام است. نویسنده ای مسیحی به نام آنتوان باران (1) در همین ارتباط می گوید:
ص: 33
شیعیان قدر امام حسین علیه السلام را نمی دانند. اگر ما امام حسین علیه السلام داشتیم، در تمام عالم پرچمش را نصب و جهان را مسیحی می کردیم. شما حسین علیه السلام را دارید و از این سرمایه استفاده نمی کنید !
در طول تاریخ گره های فردی و اجتماعی شیعیان، با محبت سیدالشهدا علیه السلام به بهترین وجه حل و فصل شده است. عموم محبین اهل بیت علیهم السلام به جهت ارتباط قلبی و عاطفی که با امام حسین علیه السلام دارند، مشکلات شخصی و عمومی خویش را در این مجالس حل می کنند و حوائج خود را به واسطه اهل بیت علیهم السلام از خداوند طلب می نمایند. غمی که در مجالس امام حسین علیه السلام وجود دارد، غمی مقدس و معنوی است، غمی که دردهای انسان را دوا می کند و به او شور و شوق و تکاپو و حرکت می دهد.
مجالس و محافل حسینی علاوه بر جنبه های فردی، توانسته با نشر فرهنگ اهل بيت علیهم السلام ابعاد اجتماعی پیدا نماید؛ لذا در طول تاریخ، زورمندان و ظالمان از مخالفين منبر و روضه بوده اند. انقلاب شکوهمند اسلامی ایران نمونه عینی از اثر بخشی بی نظیر این سرمایه عظیم است. نقل و بازگویی مصائب امام حسین علیه السلام نیرویی به مردم می دهد که زیر بار ظلم و ظالم نمی روند.
ص: 34
راه برون رفت از مشکلات فردی و اجتماعی، آگاهی بخشی در منبر و روضه و ذكر مصائب اهل بیت علیهم السلام خصوصاً سیدالشهدا علیه السلام است. متأسفانه چنین نگاه دقیقی به این سرمایه بزرگ نداریم و در موارد قابل توجهی به حداقل ها اکتفا نموده ایم. از همین رو عده ای در لباس دشمن لجوج و عده ای در لباس دوست نادان، گاه و بیگاه به این دارایی عظیم و سرمایه مقدس حمله و آن را مصادره می کنند و به آن، چوب حراج می زنند.
اگر نگاهی به گذشته و تاریخ صدر اسلام و نیز نگاهی به آینده و وقایع پیش رو در ایام ظهور حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشیم، به این نکته پی می بریم که خون مطهر امام حسین علیه السلام و مظلومیت حضرت، اثرات بی نظیری از خود برجای گذاشته است. برخی از این اثرات فرازمانی عبارت است از:
در روزگاری که معاویه بن ابی سفیان در جایگاه رهبری جریان نفاق (1) با اصطلاحات دینی و اسلامی، امت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را گمراه ساخته بود و از یک سو با
ص: 35
ترویج احکام باطل و افکار نادرست مانند مذهب جبریه که اعتقاد داشتند افعال انسان مخلوق خداست و انسان هیچ اختیاری از خود ندارد و مذهب مرجئه که اعتقاد داشتند ایمان با گفتار زبانی محقق می شود و اگر کسی عملی نداشته باشد و فقط ایمان زبانی داشته باشد قطعاً رستگار می شود و جهنمی نیست. معاویه از سوی دیگر با تحت فشار قرار دادن شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام سعی می کرد راه هر نوع قیام و ایستادگی را مسدود نماید. متأسفانه بخش از امت اسلام معتقد بود حکومت معاویه حکومتی شرعی و امتداد خلافت رسول الله صلی الله علیه وآله است. آنان کسی را جز معاویه نمی شناختند و حقیقت را در او جستجو می کردند. به عنوان نمونه شخصی به نام عمرو بن حجاج زبیدی از سران اموی لشکر عمر بن سعد، مردم کوفه را به جنگ با نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله تشویق می کرد و با صدای بلند می گفت :
ای مردم کوفه! در کشتن کسی که از دین بیرون رفته و با حاکم خود مخالفت کرده تردید نکنید. (1)
در این شرایط سخت و طاقت فرسا تنها راه نجات اسلام و خلاص شدن از شر شجره خبیثه بنی امیه این بود که شخصیتی با برخورداری از موقعیت برجسته دینی و مقبول میان مردم، قیام کند تا با قیام او چهره دروغین اسلام اموی آشکار شود.
ص: 36
این مرد کسی جز حسین بن علی علیهما السلام نمی توانست باشد. کسی که از نزدیکان رسول الله صلى الله عليه وسلم و محبوب قلب بسیاری از مسلمانان بود.
با شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام چهره ضد دینی و ضد اسلامی حکومت بنی امیه آشکار شد. بدنهای عریان و پامال شده شم اسبها، سرهای بریده، زنان اسیر و دست و پا بسته، کودکان زخمی و سیلی خورده، پیکرهای کبود و تازیانه خورده، سند آشکار مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و عامل رسوایی حکومت شیطانی بنی امیه بود.
عاشورا رمز نابودی شجره ملعونه بنی امیه بود. از زمانی که امام حسین و اهل بیت و یارانش علیهم السلام در اوج مظلومیت به شهادت رسیدند، مردم و امت اسلامی دست به قیام های فردی و گروهی در مخالفت با سلطنت بنی امیه زدند. مانند قیام فردی شخصی از طایفه بكر بن وائل و خروش او در مقابل ابن زیاد هنگامی که سر مطهر اباعبدالله الحسین علیه السلام در مقابلش قرار داشت، او برخاست و خطاب به ابن زیاد گفت:
به خدا قسم! اگر ده نفر از مسلمانان با من همکاری کنند با همراهی آنان علیه تو قیام می کنم. (1)
ص: 37
و قیام عمومی مردم مدینه در سال 63 هجری قمری که به واقعه دردناک حرّه (1) منتهی شد و همچنین قیام توابین، (2) قیام مختار ثقفی (3) و قیام جناب زید بن علی (4) در سال 122 هجری قمری که همگی تحت تأثیر عاشورا رخ داد.
ص: 38
تحلیل قیام های کوچک و بزرگ پس از عاشورا به ما نشان می دهد، شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام نگرانی روحی و احساس گناه سنگینی در بین افراد و جمعیت ها به وجود آورد و مردم را وادار کرد تا برای از بین بردن شجره ملعونه امویان دست به فعالیت های سیاسی نظامی و تشکیلاتی بزنند تا جایی که نهایتاً در سال 132 هجری قمری سلطنت امویان ساقط و به زباله دان تاریخ پیوست.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام احیای شعائر و برپایی مجلس عزا و زیارت ائمه علیهم السلام به معنای قیام و اعلام بیزاری از حاکمان ظالم و ستمگر شد و حاکمان با درک این واقعیت به شدت از عزاداری برای امام حسین علیه السلام منع می کردند و برای کم کردن رونق مجالس سوگواری دست به اقدام ننگینی زدند که روی تاریخ را سیاه کرد. طاغوت ها در طول تاریخ چندین بار مزار و بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام را تخریب نمودند. (1)
ص: 39
بار اول: تخریب توسط متوکل عباسی (1) به دست ابراهیم دیزج یهودی (2) و شمار دیگری از یهودیان. مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله در «تتمه المنتهی» می نویسد: مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام 17 مرتبه توسط متوکل عباسی تخریب گردید.
بار دوم : سپاه وهابی ها به سرکردگی سعود بن عبدالعزیز در سال 1216 هجری قمری با همراهی دوازده هزار مسلّح با غافلگیری اهالی کربلا ضمن تصرف شهر و شکستن حرمت حرم مطهر و تخریب گنبد و بارگاه مطهر سیدالشهدا علیه السلام دو هزار
ص: 40
نفر از ساکنان کربلا را شهید کردند. (1) طبق بعضی نقل ها عدد کشته شدگان 20 هزار نفر بود. (2) در سال 1222 هجری قمری همین کار تکرار شد و سعود بن عبدالعزیز فرمانده سپاه وهابی ها با بیست هزار جنگجو به نجف و کربلا حمله کردند.
برخی گزارش های تاریخی و کتب معتبر مانند «مفتاح الكرامة» پرده از بزرگی این جنایت بر می دارد. مستر کوران سیز در وصف این واقعه می گوید :
شیعیان طبق عادت هر ساله عید غدیر در نجف اشرف جشن می گرفتند. مردم کربلا از شهر خود به سوی نجف بیرون می رفتند. وهابی ها از عدم حضور مردم در کربلا سوء استفاده نمودند و با 12 هزار نفر به شهر حمله کردند. در شهر جز تعدادی از مردم مستضعف و پیرمرد و افراد سالخورده وجود نداشت. وهابی ها تمام آنها را به قتل رساندند. تعداد قربانیان
ص: 41
در هر روز به 3 هزار نفر میرسید غارت و چپاول آنها قابل وصف نیست. وهابی ها بر تمام گنج ها و اموال دست یافتند و آنها را غارت نمودند، قبه حضرت را که روکشی از آب طلا داشت نیز دزدیدند، اجناس و اشیاء مسروقه به حدی زیاد بود که حدود 200 شتر توان حمل آن را نداشتند. (1)
فیلبی در کتاب تاریخ نجد می گوید:
سعود با ارتش پدرش به کربلا حمله کرد و بعد از محاصره کوتاهی، مردم را از دم شمشیر گذراند و ضریح امام حسين علیه السلام را تخریب کرد. جواهراتی که ضریح را پوشانده بودند و اشیاء گران بهای شهر را به چپاول بردند. (2)
ص: 42
در کتاب «موسوعة العتبات المقدسة» آمده است:
در سال 1216 هجری قمری سعود ارتش بزرگی متشکل از 20 هزار جنگجو به کربلا روانه کرد. در کربلا مرتکب فجایع وجنایات بزرگی شدند و بیش از 3 هزار نفر را سر بریدند. از منازل و بازارها و حرم مطهر امام حسین علیه السلام اشیای گران بها به خصوص کاشی های طلاکاری شده را کندند و به غارت بردند و ضریح مطهر سیدالشهدا علیه السلام را تخریب کردند. (1)
بار سوم : نجیب پاشا به دستور سلطان عبدالمجید عثمانی در سال 1258 هجری قمری دست به تخریب مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام زد. (2)
بار چهارم : حسین کامل، داماد و یکی از پلیدترین خون خواران صدام تکریتی در سال 1411 هجری قمری با کمک و همراهی گروهک جنایتکار منافقین به شهر کربلا حمله و حرم مقدس سیدالشهدا علیه السلام را به توپ بست که موجب آسیب دیدن گنبد مطهر گردید و شمار زیادی از ساکنان کربلا را به شهادت رساند.
اکنون بعد از گذشت سال ها از این حوادث تلخ، می بینیم همه جنایت کاران به درک واصل شدند، اما مزار مطهر اباعبدالله الحسین علیه السلام هر روز بیش از گذشته رونق پیدا
ص: 43
می کند. به تعبیر خداوند متعال در آیه ﴿ يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ ﴾ کسی نمی تواند این نور الهی را خاموش نماید. (1)
اگر پیرامون روایت های قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تأمل کنیم به روشنی در می یابیم که قیام مهدوی امتداد قیام حسینی در عاشور است و حسین بن علی علیهما السلام در کربلا نه تنها با ظالمین و منافقین زمانه خود بلکه با همه طاغوت های عالم در طول سال ها و قرن های متمادی مبارزه کرد جهان دوران ظهور شاهد فصل پایانی قیام امام
حسين علیه السلام است؛ چون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با قاتلان دیروز و امروز سید الشهدا علیه السلام مبارزه و جهاد خواهد کرد و با پیروزی بر آنان، حکومت جهانی تشکیل خواهد داد. برای اثبات این دیدگاه به چند روایت نورانی استناد می کنیم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله با اشاره به امام حسین علیه السلام فرمودند : از فرزندان حسین علیه السلام مردی در آخر الزمان قیام می کند و زمین را آن چنان که از ظلم و ستم پر شده، از عدالت پر می کند. (2)
ص: 44
امام صادق علیه السلام فرمود: ما به خاطر خداوند با آل ابوسفیان دشمنی کردیم، ما خدا را صادق و راستگو می دانستیم و آنان خدا را تکذیب کردند و دروغگو می پنداشتند. ابوسفیان با رسول خدا صلی الله علیه وآله جنگید و معاویه با علی بن ابی طالب علیه السلام و یزید بن معاویه با امام حسین علیه السلام جنگید و سفیانی هم با قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف می جنگد. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود: قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در روز شنبه، روز عاشورا که حسین علیه السلام در آن به شهادت رسید، قیام می کند. (2)
البته در روز خروج بحث و اختلافاتی وجود دارد که ما در کتاب «رأس الحسين علیه السلام» که به زودی چاپ میشود به آن اشاره کرده ایم.
امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب! اگر می خواهی گریه کنی بر حسین بن على علیه السلام گریه کن؛ زیرا که او را همانند گوسفند سر بریدند و هجده نفر از اهل بیتش را که بر روی زمین شبیه و نظیر نداشتند، همراه او کشتند. زمین و آسمان های هفت گانه به خاطر کشتن او گریه کردند. چهار هزار فرشته ای که خداوند برای یاری او به زمین فرستاد، او را کشته شده دیدند، از آن هنگام ژولیده و غبارآلود بر سر قبر
ص: 45
او ساکن اند وقتی که قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند آن فرشتگان به صف یارانش می پیوندند و شعارشان «يا لثارات الحسين علیه السلام» است. (1)
بر خلاف شبهه افکنی های معاندین و سخنان برخی جاهلان و مغرضین که ادعا می کنند عزاداری، روضه و مقتل خوانی در عصر اهل بیت علیهم السلام نبوده و بعدها توسط علما و تحت حمایت سلاطین به فرهنگ شیعی راه یافته، باید خاطرنشان ساخت از همان روز دهم محرم سال 61 هجری قمری عزاداری بر امام حسین علیه السلام آغاز شد.
سنت عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام حتی در میان پیامبران هم رواج داشته و روایات قابل توجهی در این باب وجود دارد؛ خصوصاً روایاتی که به عزاداری خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله اشاره می نماید. اما به جهت این که موضوع بحث در بخش بررسی عزاداری و مقتل خوانی بر سیدالشهدا علیه السلام بعد از شهادت ایشان است؛ لذا جهت اختصار و طولانی نشدن مباحث به آن دسته از روایات اشاره نمی کنیم.
اولین عزاداری رسمی پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا، در صحرای کربلا و با کمترین امکانات، به ساده ترین شکل ممکن برگزار شد. هنگامی
ص: 46
که خاندان امام حسین علیهم السلام را از کنار گودال قتلگاه عبور دادند و چشمان اهل بیت علیهم السلام به پیکرهای تکه تکه و خون آلود افتاد، با حالت عزاداری به صورت های خود می زدند و گریه می کردند. راوی می گوید: به خدا قسم زینب علیها السلام را فراموش نمی کنم که با صدایی غمگین می گفت: و امحمداه، درود فرشتگان آسمان بر تو. این حسین علیه السلام است که عریان بر خاک افتاده، به خون آغشته شده و اعضایش از هم جدا شده است. و امصیبتاه! این دختران تو هستند که اسیرند. شکایت می کنم به خدا و به محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و به حمزه سیدالشهدا علیهم السلام . وامحمداه، این حسین علیه السلام است که عریان روی خاک افتاده و باد صبا خاک بیابان را بر بدنش می پاشد. او که به دست ناپاک زادگان کشته شده است. آه ای ابا عبدالله علیه السلام ! چه غصه ای و چه مصیبتی در شهادت توست! گویی امروز جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت. ای یاران محمد صلى الله عليه وسلم ! اینها خاندان مصطفی صلی الله علیه وآله هستند که آنان را همانند اسیران می برند . (1)
این عزاداری ها در عاشورا به اتمام نرسید و در مسیر کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام و در کوفه و شام نیز ادامه پیدا کرد.
ص: 47
پس از انتقال کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام به شهر کوفه و اجتماع مردم برای مشاهده اسیران، مجلس عزاداری بزرگی با سخنان کوبنده و سوزناک اهل بیت و مخصوصاً امام سجاد علیه السلام شکل گرفت. مرحوم سید ابن طاووس رحمه الله در کتاب ارزشمند «الملهوف على قتلى الطفوف» به نقل وقایع این مجلس مهم می پردازد.
بشير بن خزيم اسدی می گوید: به حضرت زینب علیها السلام نگاه می کردم، به خدا قسم زنی را سخنورتر از او ندیدم. گویا کلمات امیر المؤمنين على علیه السلام بر زبانش جاری بود. ایشان با دست به سوی مردم اشاره کرد که ساکت شوید. از این اشاره نفس ها در سینه حبس و صدای زنگ های شتران قطع شد. سپس حضرت شروع به صحبت کردند و فرمودند:
وای بر شما! آیا می دانید چه جگری از محمد صلی الله علیه وآله تکه تکه نموده و چه پیمانی را قطع کردید؟ چه پرده نشینان ارزشمندی از رسول خدا صلی الله علیه وآله را بر کوچه و بازار به نامحرمان نشان دادید؟ چه حرمتی را پایمال کردید؟ چه خونی را بر زمین ریختید؟ قطعاً جنایت عظیم و وحشتناکی انجام داده اید. نزدیک است به خاطر این
ص: 48
کار، آسمان ها از هم متلاشی و زمین شکافته شود و کوه ها به شدت فرو ریزد. (1)
روای می گوید: حضرت ام کلثوم علیها السلام دختر امیر المؤمنين علیه السلام در حالی که صدایش به گریه بلند بود، این خطبه را بیان فرمود :
ای کوفیان! بدبختی و بیچارگی نصیبتان شود. چرا حسین علیه السلام را تنها گذاشتید و او را کشتید؟ چرا اموالش را غارت و غصب کردید؟ چرا زنان حرمش را به اسارت گرفته و مورد شکنجه و آزار قرار دادید؟ از خدا می خواهم نابود و گرفتار عذاب الهی شوید. وای بر شما! آیا می دانید چه حادثه ناگواری را مرتکب شده و چه گناهی را انجام دادید؟ آیا می دانید چه خون هایی را بر زمین ریخته و چه بزرگانی را مورد ستم قرار دادید؟ آیا می دانید چه کودکانی را آزار داده و چه اموالی را به غارت بردید؟ شما بهترین انسان بعد از وجود پیامبر خدا صلی الله علیه وآله یعنی سیدالشهدا علیه السلام را به شهادت رساندید. چنان جنایتی مرتکب شدید که گویا عاطفه و مهربانی از دلهای شما ریشه کن شده
ص: 49
بود؛ اما مطمئن باشید حزب خدا پیروز و حزب شیطان زیانکار است.
سپس اشعاری را به این مضمون خواندند :
وای بر شما برادر مرا با شکنجه کشتید، به زودی با آتشی که حرارتش شعله می کشد، مجازات خواهید شد. شما خون هایی را که خدا و قرآن و محمد صلی الله علیه وآله محترم شمردند بر زمین ریختید. شما را به آتشی در قیامت بشارت می دهم که از دوزخ زبانه می کشد. پس از این در تمام مدت عمرم بر برادرم حسین که بعد از وجود پیامبر خدا صلی الله علیه وآله جزء بهترین ها بود طوری گریه می کنم که قطرات اشک پیوسته بر صورتم بغلتد و هرگز خشک نشود. (1)
ص: 50
پس از خطبه حضرت ام کلثوم علیها السلام امام سجاد علیه السلام به مردم اشاره کردند که آرام باشند؛ وقتی همه ساکت شدند حضرت فرمودند:
ای مردم هر کسی مرا شناخت، می داند من چه کسی هستم، ولی کسانی که من را نشناختند، بدانند من على فرزند حسين علیه السلام هستم، همان لب تشنه ای که بدون هیچ جرم و گناهی کنار شط فرات سر بریده شد. من فرزند کسی هستم که حرمتش شکسته، اموالش غارت و خانواده اش به اسارت گرفته شد. من فرزند کسی هستم که او را با سختی و اذیت و آزار به شهادت رساندند. (1)
ص: 51
پس از عزاداری ها در کوفه، هنگامی که کاروان اسرا به شهر شام منتقل شدند، با تدبیر اهل بیت علیهم السلام فضا به گونه ای رقم خورد که زنان اموی و شامی هم در مجلس یزید، برای سیدالشهدا علیه السلام عزاداری کردند، به عنوان نمونه به این موارد توجه نمایید :
ابن عبد ربه می گوید:
اهل شام، دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله را به عنوان اسیر بر شتران بی جهاز سوار کردند. وقتی اسرا بر یزید وارد شدند، فاطمه دختر امام حسین علیهما السلام رو به یزید کرد و فرمود : آیا دختران رسول خدا صلى الله عليه وسلم باید اسیر باشند؟ او پاسخ داد: نه بلکه آزادگانی محترم اند، نزد دختر عموهایت برو، خواهی دید که آنان نیز همانند تو عزاداری می کنند. سپس ایشان می گوید: وقتی نزد آنها رفتم، دیدم همگی به سینه خود می زدند و گریه می کردند. (1)
ص: 52
قاضی نعمان می گوید :
فاطمه دختر امام حسین علیهما السلام به یزید فرمود: درباره دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله که نزد تو اسیرند چه فکر و نظری داری؟ یزید بعد از شنیدن این کلام چنان گریه کرد که زنانش شنیدند و آنها هم گریه کردند به صورتی که همه حاضران در مجلس صدایشان را شنیدند. (1)
طبری نقل می کند :
وقتی خانواده امام حسین علیه السلام را نزد یزید بردند، زنان دختران و خانواده یزید و زنان معاویه فریاد زدند و سروصدا راه انداختند. سپس، فاطمه دختر امام حسین علیهما السلام رو به یزید فرمود: آیا دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله باید اسیر باشند؟ پاسخ داد: دختر برادرم! من از این کار اکراه داشتم! ایشان فرمود: گوشواره ای برای ما باقی نگذاشتند. او پاسخ داد: دختر برادرم! آنچه بر تو وارد شده از آنچه از تو گرفته شده است بزرگ تر است. سپس آنان را به خانه یزید انتقال دادند. (2)
ص: 53
نکته قابل توجه در گزارش های فوق سر فرود آوردن یزید بن معاويه جنايت كار اصلی کربلا، در مقابل اهل بیت علیهم السلام است. کاروان سرفراز اسرا چنان تأثیری بر محيط مسموم شام گذاشت که مجلس جشن و سرور و پیروزی بر سیدالشهدا علیه السلام زیرورو شد و به مجلس سوگواری حضرت و پایگاهی برای انقلاب ضد یزید تبدیل شد. ناگفته نماند این گونه سخنان عوام فریبانه به سه عامل باز می گردد که به صورت اجمالی به آن اشاره می کنیم. (1)
یزید مردی اهل فسق و فجور و کافر بود و هیچ ابایی از دروغ گویی نداشت. باید از او سؤال نمود :
تو چگونه اظهار بی اطلاعی و پشیمانی می کنی در حالی که مسبب اصلی این جنایت بزرگ خودت هستی؟ مگر یزید نبود که به فرماندارش ولید نامه نوشت و به او فرمان داد که اگر حسین علیه السلام بیعت نکرد او را بکشد؟ مگر او نبود که فرمان ترور امام علیه السلام را در موسم حج صادر کرد؟ مگر او نبود که بارها به عبیدالله نامه نوشت و او را به جنگ با حسین علیه السلام و قتل حضرت فرمان داد؟ همه این دلایل
قوی و شواهد انکار ناپذیر گواه دروغ گویی اوست.
ص: 54
يزيد ابتدا از قتل امام حسین علیه السلام شادمان شد، اما از آن و با مشاهده نشانه های قیام و مشکلات عدیده ای که در قلب پایتخت و حتی در خانه اش پدید آمد، به اظهار پشیمانی پناه برد. مورخان نیز به این موضوع اشاره کرده اند. ابن اثیر می گوید :
چون سر حسین علیه السلام به یزید رسید، نظر او نسبت به ابن زیاد بسیار مثبت شد و جایگاه او خیلی بالا رفت؛ اما پس از گذشت مدت کوتاهی با مشاهده نفرت مردم از قاتلان سیدالشهدا علیه السلام از ابن زیاد فاصله گرفت و او را لعن و نفرین می کرد. (1)
ذهبی نیز همانند این گزارش را این گونه نقل کرده است:
عبید الله پس از کشتن حسین علیه السلام و خاندانش، سرهایشان را نزد یزید فرستاد. او در آغاز از کشتن آنها شادمان شد، اما اندکی بعد از قتل آنها پشیمان شد. (2)
ص: 55
از جمله گزارش هایی که نشان از عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام در مدینه و دگرگونی اوضاع ضد یزید دارد، عزاداری ام المومنین ام سلمه است. وقتی خبر شهادت سیدالشهدا علیه السلام به ام سلمه رسید، محل و مجلسی در مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم تدارک دید. او با پوشیدن لباس مشکی در آنجا می نشست و عزاداری می کرد. (1)
هیچ بعید نیست که شماری از جاعلین بیدین اموی، چنین روایت هایی را در کتاب های تاریخ و زندگینامه ها درج کرده باشند تا بدین وسیله یزید را پاک و تبرئه کنند و پس از آن قضیه را مبهم جلوه دهند و زمینه را برای کسانی چون ابن تیمیه و هم فکرانش آماده سازند. هر چند که او را اگر با آب دریا هم بشویند پاک نمی شود.
گزارش های عزاداری کوفه و شام، دربردارنده دو نکته مهم و قابل توجه است .
نکته اول : خاندان اهل بیت علیهم السلام تعمد داشتند با بیان جزئیات و اتفاقاتی که در کربلا رخ داده، احساسات مردم را تحریک کنند و با گریاندن مردم، قلب های سنگ شده و دل های غبار گرفته را احیا نمایند.
ص: 56
نکته دوم : واکنش مردم به شنیدن مصائب و مقتل اهل بیت علیهم السلام پر معناست. راوی پس از پایان خطبه حضرت زینب ام کلثوم و امام سجاد علیهم السلام اشاره می کند :
مردم همدیگر را مورد ملامت و سرزنش قرار داده و به شدت منقلب شده و گریه می کردند. (1)
این واکنش ها نشان می دهد هدف مورد نظر اهل بیت علیهم السلام محقق شده و جامعه از کم کاری و اهمال خود در جریان عاشورا احساس گناه و عذاب می کرد. در جمع بندی دو نکته فوق باید گفت : کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام با ذکر مصیبت و مقتل خوانی سعی داشتند:
اولاً : جنایات کربلا به دست جنایتکاران انکار و اخفا نشود. در واقع مقتل خوانی پیوست رسانه ای و احساسی قیام سیدالشهدا علیه السلام بود که نباید از بین می رفت.
ثانیاً : به وسیله اعلان مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام و یاران شهیدش انقلاب روحی میان مردم ایجاد شود تا مردم علیه ظالمین و طواغیت اقدام کنند و موضع بگیرند.
ثالثاً: مقتل خوانی ها تابلوی اعلان مظلومیت اهل بیت علیهم السلام بود و سبب ماندگاری غربت شیعه شد؛ چون علاوه بر داشتن عقبه فکری مستحکم با عنصر احساسات نیز گره خورد.
ص: 57
مقتل خوانی و ذکر مصیبت، محدود به بازماندگان حادثه تلخ کربلا نبود و سایر ائمه نیز خصوصاً در ایام انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس این حرکت را با قوت و قدرت بیشتری دنبال نمودند و به تدریج عزاداری امام حسین علیه السلام از حالت غیر رسمی و محدود اولیه فاصله گرفت و به مراسم مهم مذهبی سالیانه تبدیل شد.
روایات متعددی از عزاداری ائمه در ایام عاشورا و غیر آن به دست ما رسیده که جهت اختصار فقط به ذکر چند روایت از اقامه مجالس عزا و مقتل خوانی توسط امام صادق علیه السلام بسنده می کنیم و محققین محترم را به کتب روایی مانند کتاب ارزشمند «كامل الزيارات» (1) ارجاع می دهیم.
زید شحام نقل می کند:
به همراه گروهی از کوفیان در حضور امام صادق علیه السلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور حضرت مشرف شد. امام او را نزدیک خود جا دادند و به او فرمودند: شنیده ام خیلی خوب
ص: 58
درباره امام حسین علیه السلام شعر می گوئی؟ عرض کرد: بله فدایتان شوم. حضرت فرمود: پس برای ما شعر بخوان. او شروع به خواندن اشعارش کرد و امام صادق علیه السلام به قدری اشک ریختند که صورت و محاسن مبارکشان تر شد و اهل مجلس نیز گریه کردند. امام بعد از سوگواری فرمودند: ای جعفر به خدا قسم ملائکه مقرب خدا شعری را که برای امام حسین علیه السلام گفتی، شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند. خدا هم اکنون بهشت را بر تو واجب و تو را آمرزید. سپس فرمود: آیا بیش از این برای تو بگویم؟ کسی نیست که درباره مصیبت امام حسین علیه السلام شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نماید مگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب می کند و او را می آمرزد. (1)
ابوهارون مکفوف نقل می کند:
به همراه عده ای در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که فرمودند: ای ابوهارون آیا شعری در مصیبت امام حسین علیه السلام برایم می خوانی؟ به امر حضرت
ص: 59
شعری خواندم و ایشان گریه کردند. سپس فرمودند: اشعار را بهصورت رسمی و خشک نخوانید؛ بلکه همان طوری که پیش خودتان با رقت و حزن می خوانید برایم بخوان من این بیت را برای حضرت به صورت حزین خواندم :
امرر على حدث الحسين علیه السلام*** فقل لاعظمه الزكية (1)
ابوهارون می گوید: امام صادق علیه السلام در حال گریه فرمودند: بیشتر بخوان من هم قصیده ای خواندم که صدای گریه حضرت و اهلبیت
ایشان بلند شد. وقتی شعرم تمام شد حضرت به من فرمودند: ای
ابوهارون کسی که در عزای حسین بن علی علیهما السلام شعری بخواند و خودش گریه کند و ده نفر دیگر را بگریاند، بهشت بر آنها واجب می گردد و کسی که در مرثیه حسین علیه السلام شعری بخواند و خودش گریه کند و پنج نفر دیگر را بگریاند، بهشت بر آنها واجب می گردد و کسی که در مرثیه حسین علیه السلام شعری بخواند و خودش گریه کند و یک نفر دیگر را بگریاند، بهشت بر هر دو واجب می گردد و کسی که وقتی مصائب امام حسین علیه السلام را برایش بازگو می کنند از چشمش به مقدار بسیار کمی اشک بیاید، حساب ثواب او بر عهده خداست و خدا برایش کمتر از بهشت پاداش نمی دهد. (2)
ص: 60
عبدالله بن سنان نقل می کند :
در روز عاشورا به محضر امام جعفر صادق علیه السلام مشرف شدم و دیدم که رنگ چهره امام تغییر کرده و قطره های اشک مثل دانه های مروارید از چشمان مبارکش سرازیر شده است، پرسیدم: یابن رسول الله! برای چه گریه می کنید؟ فرمودند: مگر تو نمی دانی که امام حسین علیه السلام در چنین روزی دچار مصیبت و شهادت گردید؟ در عاشورا جنگ تمام شد، در حالی که پیکر پاک سی نفر از شهدا روی زمین کربلا افتاده بود و این مصیبت برای پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بسیار دشوار بود. ایشان اگر زنده بود شخصاً برای این شهدا عزاداری می کردند و مردم به ایشان تسلیت می گفتند. سپس امام صادق علیه السلام به قدری گریه کرد که محاسن شریفش به وسیله اشک هایشان تر شد. (1)
ص: 61
هارون بن خارجه نقل می کند:
محضر امام صادق علیه السلام بودیم. وقتی نام امام حسین علیه السلام و قاتلین حضرت را بردیم، امام گریه کردند و ما نیز گریه کردیم. بعد از چند لحظه، ایشان سرخود را بلند کردند و فرمودند: سید الشهدا علیه السلام فرمود: من کشته اشک هستم، یاد نمی کند مرا هیچ مؤمنی مگر آنکه می گرید. (1)
داود رقی می گوید:
در محضر مبارک امام صادق علیه السلام بودم. حضرت آب خواستند. وقتی آب آوردند و حضرت نوشید، چشمانشان از اشک خیس شد و به من فرمودند: خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند. بنده ای نیست که آب بنوشد و امام حسین علیه السلام را یاد کند و حضرت را لعنت کند، مگر این که خداوند صد هزار حسنه برایش ثبت می کند و صد هزار گناهش را محو می کند و مقامش
ص: 62
را صد هزار درجه بالا می برد و گویا صد هزار بنده آزاد کرده و در روز قیامت خداوند آن شخص را با قلبی آرام و مطمئن محشور می کند. (1)
شخصی به نام مسمع بن عبدالملک نقل می کند :
روزی امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای مسمع! تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام می روی؟ عرض کردم: خير، من بین اهالی بصره مرد مشهوری هستم و افرادی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام در شهر ما زندگی می کنند. می ترسم به زیارت امام حسین علیه السلام بروم و آنها زیارتم را به حاکم ظالم گزارش کنند و برایم مشکلاتی ایجاد نمایند، به همین خاطر احتیاط می کنم و به زیارت نمی روم. حضرت به من فرمودند: آیا مصیبت های امام حسین علیه السلام را یاد می کنی؟ عرض کردم : بله. فرمودند: آیا منقلب و ناراحت می شوی؟ عرض کردم: بله، به خدا قسم آنقدر حالم دگرگون می شود که خانواده ام
ص: 63
متوجه می شوند و به خوردن غذا نمی پردازم و علائم عزاداری در چهره ام مشخص می شود. حضرت فرمودند: خداوند به واسطه این اشک ها تو را رحمت نماید. قطعاً تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما عزاداری کرده و برای خوشحالی ما اهل بیت علیهم السلام خوشحال شده ای و به خاطر ناراحتی ما ناراحت شده ای و به خاطر ما به خطر افتاده ای و ... توجه داشته باش حتماً و به زودی هنگام مرگ، اجدادم را بالای
سرت خواهی دید آنها به ملک الموت سفارش تو را می کنند و بشارتی به تو خواهند داد که برتر و بالاتر از هر چیزی است و خواهی دید ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود. راوی می گوید: سپس حضرت گریه کردند و من نیز گریه کردم. (1)
ص: 64
هنگامی که شهادت هر یک از چهارده معصوم علیهم السلام را مورد بررسی دقیق قرار می دهیم، به نکات مهم و فراوانی دست پیدا میکنیم که لازم است به شکل مستقل مورد نظر قرار گیرد باید توجه داشت هر کدام از معصومین علیهم السلام ضمن مجاهدت های طولانی با جبهه کفر، نفاق و شرک و مبارزه با زورگویان منحرفی که پس از کودتای سقیفه بر امت اسلام مسلط شدند به شهادت می رسیدند و پرونده شهادت هر کدام از ایشان حاوی نکات ارزنده ای است؛ لذا مناسب است تحت عنوان مقتل آن معصوم مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
برخی از علما از جمله مرحوم علامه شیخ آقابزرگ تهرانی رحمه الله به این مطلب توجه نموده و از چهارده مقتل که دارای عنوان مشترک «مقتل امیر المؤمنین علیه السلام» هستند و چگونگی شهادت حضرت را مورد بررسی قرار داده اند، نام می برد. (1)
در میان مقاتل معصومین علیهم السلام مقتل سیده نساء عالمیان حضرت زهرا علیها السلام و مقتل سیدالشهدا علیه السلام دارای ابعاد پیچیده تر و جایگاه مهم تری است؛ لذا به بررسی مقتل این دو بزرگورا می پردازیم.
اهمیت مقتل امام حسین علیه السلام به عنوان شخصیتی که در راه رضایت خداوند، در برابر ظالمین ایستاد و در اوج مظلومیت به شهادت رسید بر کسی پوشیده نیست.
ص: 65
عبارت معروف زیارت اربعین به خوبی ارزش جهاد مقدس اباعبدالله علیه السلام را مشخص می کند. امام صادق علیه السلام در این زیارت پرمعنا می فرمایند:
خدایا من گواهی می دهم که آن بزرگوار ... خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگی و گمراهی نجات دهد. کسانی که فریب دنیا را خوردند و بهره خود از آخرت را به دنیای بی ارزش فروختند، در مقابل سید الشهدا علیه السلام با یکدیگر همدست شدند. (1)
با توجه به موضوع کتاب حاضر و نکات مفصلی که در ادامه بیان خواهیم نمود، در این قسمت بیش از این به مقتل امام حسین علیه السلام نمی پردازیم.
در رابطه با شهادت و مقتل حضرت زهرا علیها السلام نکات و ملاحظات فراوانی باید مد نظر قرار گیرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
باید دانست عاشورا نتیجه و خروجی تلخ کودتای سقیفه است. اگر شهادت حضرت زهرا علیها السلام و آن همه جرم و جنایت در حق سیده نساء عالمیان رخ نمی داد اساساً عاشورایی شکل نمی گرفت. در این زمینه به روایتی از امام صادق علیه السلام در
ص: 66
کتاب «الهداية الكبرى» (1) استناد می کنیم که اصل و اساس ظلم های کربلا بیان شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هیچ روزی مانند روز مصیبت ما در کربلا نیست، هر چند روز سقیفه و جنایت آتش زدن خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و به شهادت رساندن حضرت محسن علیه السلام با ضربات پا و لگد زدن، بالاتر و سخت تر و تلخ تر از کربلاست، چون اساس سختی و ظلم از سقیفه آغاز شد. (2)
پس از شهادت امام حسین علیه السلام و آتش زدن خیمه ها، هنگامی که گروهی از زنان و دختران و خانواده اهل بیت علیها السلام به کنار گودال قتلگاه آمدند، با مشاهده بدن های مطهر شهدا و پیکر خون آلود ابا عبدالله الحسین علیه السلام به گریه و عزاداری پرداختند. راوی می گوید: به خدا سوگند! زینب دختر علی علیهما السلام را از یاد نمی برم که ناله می زد و با قلبی اندوهگین و شکسته می فرمود:
ص: 67
حسین جان! شهادتت مرا دچار غم و اندوه کرد. امروز جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شد. (1) ای کسانی که ادعای مسلمانی و یاری پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را دارید! این زنان، دختران و فرزندان محمد مصطفی صلی الله علیه وآله هستند که مانند دشمنان به اسارت برده می شوند ... یا رسول الله ! دخترانت اسیر شدند و فرزندانت را کشتند. باد صبا بر پیکرهای مطهر آنها می وزد. یا رسول الله! این پیکر خون آلود حسین علیه السلام است که سر مطهرش را از قفا بریدند و عمامه و لباسش را غارت کردند. پدرم فدای کسی که سپاه او را در روز دوشنبه غارت کردند. (2)
ص: 68
با توجه به گزارش فوق دو مطلب حائز اهمیت است :
مطلب اول : تعبیر حضرت زینب علیها السلام حادثه تلخ عاشورا، در واقع همان روز به قتل رساندن و شهادت رسول الله صلی الله علیه وآله است و بین این دو ارتباط معناداری وجود دارد.
مطلب دوم : حضرت زینب علیها السلام هنگام خطاب به پیکر سیدالشهدا علیه السلام به روز دوشنبه اشاره می فرماید، روزی که لشکر حضرت به غارت رفته است؛ اما سؤال این است: آیا حادثه عاشورا در روز دوشنبه اتفاق افتاده است؟ یا این تعبیر، کنایی است و به جریان دیگری اشاره دارد؟
در پاسخ باید بگوییم: واقعه کربلا در روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى قمری رخ داد (1) و روز عاشورا روز دوشنبه نبوده است. روز دوشنبه در سخنان حضرت زینب علیها السلام کنایه از یک روز تلخ و نحس است. امام رضا علیه السلام در روایت دقیقی به رمز گشایی کلام حضرت زینب علیها السلام می پردازند و می فرمایند:
روز دوشنبه، روز نحسی است که در آن خداوند جان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را قبض کرد، همه مصیبت هایی که بر آل محمد علیهم السلام وارد شد، در روز
السلام
ص: 69
دوشنبه رخ داد. ما روز دوشنبه را شوم می دانیم و دشمن ما به آن روز تبرک می جوید. (1)
با دقت در فرمایش بسیار مهم حضرت زینب علیها السلام نگاه ها از کربلا به مدینه، از گودال قتلگاه به سقیفه بنی ساعده و از عاشورا به روزی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت و حق مسلّم امیرالمؤمنین علیه السلام غصب شد، معطوف می شود. کربلا را باید با علل و عواملی که آن را پدید آورد، مورد تحلیل و بررسی قرار داد. فهم واقعه کربلا از حادثه مدینه آغاز می شود. حادثه خونین کربلا نمود پیامدهای ناگوار سقیفه است، چنانچه عبدالرحمن بن عیسی بن حماد متوفای 327 هجری قمری می نویسد:
از یکی از افراد بنی هاشم سؤال شد: حسین علیه السلام در چه زمانی و چه تاریخی به شهادت رسید؟ پاسخ داد: ایشان در روز سقیفه به شهادت رسید. (2)
مرحوم آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی رحمه الله نیز به زیبایی و هنرمندانه در قالب شعر به این مطلب اشاره کرده اند که مضمون اشعارش چنین است :
تیری که حرمله بر گلوی علی اصغر علیه السلام زد با دست او پرتاب نشد، بلکه فراهم کنندگان مقدمات کربلا این تیر را پرتاب کردند. آن تیر از طرف
ص: 70
سقیفه آمد و کمان آن در دست خلیفه بود تیر آن بر گلوی آن کودک اصابت نکرد، بلکه بر جان دین و قلب پیامبر صلی الله علیه وآله اصابت کرد. (1)
شهادت حضرت زهرا علیها السلام یک حادثه چند بعدی است یک بعد این حادثه جریان شهادت مظلومانه ایشان به دست قاتلین و آمرین و مهاجمین به بیت وحی است و بعد دیگر، امتداد این ظلم و جنایت تا واقعه عظیم عاشور است، لذا ایام شهادت حضرت زهرا علیها السلام در واقع سنگر اول مقابله با جنایت کاران کربلا و مایه هدایت و اتحاد مسلمین است. «مرکز الابحاث العقائدية» تحت اشراف آیت الله العظمی سیستانی حفظه الله، کتابی را تحت عنوان «موسوعة من حياة المستبصرین» در شرح حال علمای اهل سنت و وهابی هایی که عقاید خویش را اصلاح کردند و پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام شده اند، چاپ کرده است. بسیاری از این افراد نقطه شروع تحول خود و گرایش به مکتب اهل بیت علیهم السلام را اطلاع از جریان شهادت مظلومانه حضرت زهرا علیها السلام دانسته اند.
مرحوم علامه سید مرتضی عسکری رحمه الله در بخشی از کتاب ارزشمند «نقش ائمه علیهم السلام در احیای دین» می نویسد :
پس از سقیفه کار به جایی رسید که مسلمانان باید خلیفه را در تمام آنچه که فرمان می دهد، اطاعت کنند. در راستای اطاعت خلیفه بود که در
ص: 71
کربلا آب را به روی اهل بیت علیهم السلام بستند و آنان را قتل عام کردند تا آنجا که به طفل شیر خوار هم رحم نکردند و او را نیز کشتند و اسبهایشانرا بر آن اجساد محترم تاختند، خیمه هایشان را غارت کرده و به آتش کشیدند. دختران پیامبر و زنان خانواده او را اسیر کردند. سرهای فرزندان آن حضرت را از تن جدا ساخته همراه اسیران، شهر به شهر و دیار به دیار در سرزمین های اسلامی گردانیدند و در آخرین روزهای اسارت همچون اسیران کفار در مجلس یزید حاضر کردند. (1)
در بعضی کتب معتبر به نامه مهمی با دستخط خلیفه ثانی خطاب به معاویه اشاره شده که حاوی نکات متعددی از شروع جریان ظلم به اهل بیت علیهم السلام و انحراف حق، از مسیر صحیح خود است. وقتی فرزند خلیفه ثانی پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام به یزید اشکال می گرفت و اعتراض داشت، یزید از این نامه پرده برداشت و آن را به خلیفه زاده نشان داد تا به او بگوید اساس ظلم از کجا ریشه گرفته است.
با توجه به محتوای نامه، ارتباط سقیفه و عاشورا فراتر از یک تحلیل تاریخی، بیانگر یک جنایت ریشه دار در حق اهل بیت علیهم السلام است. این سند پر رمز و راز، نص اعتراف کسانی است که یا جزء عوامل اصلی بوده یا جزو همکاران و مباشران شمرده می شوند. این نامه مهم، کلید فهم بسیاری از وقایع صدر اسلام است، محتوایی که اگر به دست همه مسلمانان می رسید معادلات را به نفع جبهه حق تغییر می داد.
ص: 72
مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در کتاب ارزشمند «بحار الأنوار» نامه مذکور را نقل می کند. ناگفته نماند ممکن است عده ای در سند آن خدشه وارد کنند، اما باید بدانند، خود مرحوم علامه مجلسی رحمه الله علیه نیز پس از نقل نامه به برخی اشکالات سندی آن اشاره کرده اند، اما جز به جز و فراز به فراز آن به وسیله دیگر گزارش های تاریخی، تأیید، تکمیل و مستند می شود و معتبر می باشد. محققین می توانند جهت مطالعه تفصیلی جنایات کودتاگران سقیفه، به کتاب «ناگفته هایی از سقیفه» (1) رجوع نمایند.
ص: 73
در این بخش، قسمت هایی از نامه مذکور را جهت استفاده بهتر خوانندگان گرامی، به صورت چند نکته ذکر می کنیم .
وقتی خبر شهادت سیدالشهدا علیه السلام و جنایات کربلا به مدینه رسید، مردم در منزل ام المؤمنین ام سلمه و خانه های مهاجرین و انصار عزاداری می کردند. عبدالله عمر فرزند خلیفه دوم پس از اطلاع از حادثه، از خانه اش بیرون آمد و با گریه و ناله می گفت:
ای جماعت بنی هاشم و قریش و انصار! آیا با وجود شما این همه ظلم بر اهل بیت و ذریه رسول خدا علیهم السلام رو است؟ من آرام نمی شوم مگر این که برای گلایه و شکایت نزد یزید بروم.
عبدالله بن عمر شبانه با جماعتی از اهالی مدینه به سوی شام حرکت نموده و وقتی به کاخ یزید رسیدند، خلیفه از قصد آنان آگاه شد و به همین دلیل فقط به عبدالله بن عمر اجازه ملاقات داد. ابن عمر با ناراحتی و گریه بریزید وارد شد و گفت:
چگونه داخل شوم در حالی که با اهل بیت محمد صلى الله عليه وسلم کاری کردی که اگر ترک ها و رومی ها قدرت داشتند و بر مسلمانان مسلط می شدند آنچه را که تو در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله انجام دادی، انجام نمی دادند. از سلطنت کناره گیری کن تا مسلمانان فرد دیگری را که سزاوارتر از توست، برگزینند.
یزید بدون توجه به سخنان عبدالله بن عمر به او خوش آمد گفت و با مهربانی به او گفت :
ص: 74
از این تندی و حرارتی که پیدا کردی آرام بگیر و فکر کن، با چشمتببین و با گوش خود بشنو. ای خلیفه زاده! درباره پدرت عمر بن خطاب چه می گویی؟ آیا پدرت هدایت کننده، هدایت شده، خلیفه و یاری کننده رسول خدا صلی الله علیه وآله و پدرزن او بود؟ عبدالله جواب داد: بله همین طور است که توصیف کردی. یزید ادامه داد: آیا پدر تو، پدرم را حاکم شام کرد یا این که پدر من، پدرت را به خلافت رساند؟ پاسخ داد: پدر من بود که پدرت را به حکومت شام منصوب کرد. یزید گفت: آیا به عهد و پیمانی که پدرت با پدرم داشت راضی هستی یا این که به آن رضایتی نداری؟ گفت: راضی هستم .
سپس یزید با همراهی عبدالله بن عمر به قسمتی از کاخ رفتند. یزید صندوقی را آورد و از درون آن محفظه ای قفل شده و از آن، نامه ای که در میان طوماری پیچیده شده بود را درآورد و به عبدالله بن عمر نشان داد و گفت: نامه را ببین آیا این خط نوشته پدرت عمر است؟ گفت: بله به خدا قسم خط پدرم است و نامه را گرفت و بوسید. یزید از او خواست نامه را بخواند و او شروع به خواندن متن نامه نمود. (1)
ص: 75
قطعاً به چیزی اقرار کردیم که با شمشیر به آن مجبور شدیم. ما را به چیزی که مورد انکارمان بود دعوت می کردند در حالی که سینه ها از کینه به شدت گرم بود و جان ها می لرزید و نیت ها و دیده ها دچار شک و تردید بود. به این خاطر از او (رسول الله صلی الله علیه وآله)اطاعت کردیم تا شمشیر زور خود را از بالای سرمان بردارد و کسی مزاحم ما نشود. به هُبَل و لات و عُزی و بت های دیگر سوگند! من از آن روز که بت پرستیدم
ص: 76
دست از آنها بر نداشتم، پروردگار کعبه را نپرستیده و گفتاری از محمد را تصدیق ننمودم و جز از راه دروغ ادعای مسلمانی ننمودم و خواستم او را فریب بدهم.
او (رسول الله صلى الله عليه وسلم) جادوی بزرگی را برایمان آورد و در سحر و جادوگری از بنی اسرائیل، موسی، هارون، داوود، سلیمان و عیسی علیهم السلام ماهرتر بود. سحر و جادوی همه آنان را یک تنه آورد و می گفت باید اقرار کنیم او بزرگ ترین ساحر است. ای پسر ابوسفیان راه قوم خود را طی کن و از آیین خویش پیروی کن و به آنچه اجدادت در پیش گرفتند پایبند باش، چون آنها منکر مسلمانان و قبله و...
بودند.
بعضی افراد مانند روز به فارسی (سلمان فارسی) او را (رسول الله صلى الله عليه وسلم) کمک کردند، اصحابش می گفتند به پیامبر خدا وحی می شود... مسلمانان در نماز خود بر سنگ ها سجده می کردند. اگر او ساحر نبود چه چیز باعث می شد که ما از پرستش بت ها دست برداریم با این که همه آنها از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا ساخته شدند. به لات و عزی قسم هرگز دلیلی برای دست برداشتن از اعتقادات قدیمی خود نداریم هر چند که سحر کنند و ما را به اشتباه بیندازند. پس به این چیزی که مسلمین در آن هستند با چشمی ،بینا گوشی شنوا و با عقل حسابگر بیندیش.
ای معاویه از لات و عزی سپاسگزار باش که ابوبکر خلیفه شد. او بر امت محمد صلی الله علیه وآله و اموال، خون ها، جان ها و حلال و حرام آنها حکومت کرد. (1)
ص: 77
ایام گذشت تا از بنی هاشم نوری درخشنده برخاست و حیدر نامیده شد. او داماد محمد گردید و همسرش زنی بود که او را سرور زنان جهان قرار دادند و فاطمه می نامیدند. من به کنار خانه علی و فاطمه و دو پسرشان حسن و حسین و دو دخترشان زینب و ام کلثوم و کنیزشان فضه رفتم، در حالی که خالد بن ولید و قنفذ و گروهی از طرفداران خاص ما همراه من بودند، در خانه را به شدت کوبیدم. کنیز
ص: 78
خانه جواب داد. گفتم: به علی بگو سخنان بیهوده را رها کن و دنبال خلافت نباش. خلافت برای کسی است که مسلمانان او را برگزیدند و بر آن اجتماع کردند.
به خدای لات و عزی قسم! اگر مسئله تعیین خلافت به ابوبکر واگذار می شد، بدون شک شکست می خورد؛ ولی من برای او سینه ام را جلو انداختم و چشمانم را درشت کردم و به قبایل معارض گفتم : خلافت جز در قریش نخواهد بود ... چون دیدم پسر ابو طالب خواهان خلافت شده و به خون هایی که در جنگ ها و غزوات محمد از کفار و مشرکان ریخته استناد کند و قرض های او را که هشتاد هزار درهم بود ادا کرده و به وعده های او جامه عمل پوشیده و قرآن را جمع آوری نموده و بر ظاهر و باطنش حکم میکند همچنین متوجه شدم مهاجرین و انصار می گفتند: خلیفه قریشی، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است که رسول خدا برای او از تمامی امت بیعت گرفت و ما در چهار موضع به او با عنوان امیرالمؤمنین سلام کردیم. پس ای جماعت قریش اگر شما چنین امری را فراموش کردید، ما فراموش نکردیم. بدانید که بیعت، امامت، خلافت و وصیت، ادعایی نیست؛ بلکه حق اهل بیت است. ولی من حرفشان را تکذیب نمودم به همین خاطر چهل مرد را انتخاب کردم که به دروغ شهادت دهند محمد گفته: امامت به اختیار و انتخاب است. بعد از آن با ترفندهای دیگری در سقیفه، خلافت را به سمت ابوبکر سوق دادم ... سپس گفتم: آگاه باشید خلافت برای مسن ترین و خوش اخلاق ترین ماست. گفتند: چه کسی را می گویی؟ گفتم: ابوبکر که رسول خدا او را در نماز خواندن به جای خود بر دیگران مقدم داشت و روز جنگ بدر با او در خیمه فرماندهی به مشورت پرداخت و نظرش را جویا شد و در غار هم صحبت او و نیز دامادش بود بعد از ساکت کردن مخالفین ... و بیعت گرفتن برای ابوبکر او به من
ص: 79
گفت: من از مخالفت و حرکت علی می ترسم، گفتم: او اکنون مشغول کفن و دفن است. سپس با کمک ابوعبیده جراح دست ابوبکر را گرفتیم و به سمت منبر هدایت کردیم. او با حال گیجی و سردرگمی بر منبر ایستاد. به او گفتم: خطبه بخوان، اما حرف زدن برایش سخت شده بود، مات و مبهوت ماند، مدتی بعد با لکنت زبان شروع به حرف زدن کرد؛ ولی سخنش مبهم بود. با خشم دستم را گاز گرفتم و به او گفتم: هر چه به ذهنت می آید بگو. حتی لحظه ای قصد داشتم او را از منبر پایین آورم و خود به جای او بایستم؛ اما ترسیدم مردم از سخنانی که خودم درباره او گفته بودم تکذیبم کنند. وقتی مردم سستی ابوبکر را دیدند، گفتند: پس آن فضائلی که درباره او گفتی کجاست؟ تو از رسول خدا درباره او چه شنیده بودی؟ گفتم: من از
ایشان درباره او فضائلی شنیده بودم که دوست داشتم ای کاش مویی بر بدن ابوبکر بودم. سرانجام ابوبکر با صدایی ضعیف گفت: از خلافت اعراض می کنم تا وقتی که علی در بین شماست؛ من بهترین شما نیستم. بدانید که برای من شیطانی است که گرفتارم کرده و غیر مرا قصد نکرده است، پس اگر لغزیدم بلندم کنید، من در امور شما دخالت نمی کنم و از خدا برای خود و شما طلب آمرزش می کنم. این را گفت و پایین آمد. ولی من در حالی که چشمان مردم به او خیره مانده بود، دستش را گرفتم و آن را به شدت فشار دادم. سپس او را نشاندم و از مردم بیعت گرفتم... وقتی خبر بیعت مردم با ابوبکر پخش شد دانستیم که علی، همسرش فاطمه و فرزندانش حسن و حسین را به خانه های مهاجرین و انصار می برد و از آنان یاری می طلبد. آنان در شب به او وعده یاری می دهند و در روز یاری اش نمی کنند. این جا بود که به خانه علی رفتم. فضه بیرون آمد، گفتم: به او بگو بیرون آمده و با ابوبکر بیعت کند؛ زیرا همه مسلمین بر خلافت او اجتماع کردند. فضه گفت: امیرالمؤمنین مشغول جمع آوری
ص: 80
قرآن است. گفتم این حرفها را کنار بگذار بگو بیرون بیاید و گرنه وارد خانه می شویم و او را به اجبار بیرون می آوریم. (1)
ص: 81
ص: 82
در این هنگام فاطمه پشت در آمد و گفت: چه می خواهی ای عمر؟ گفتم: چرا پسر عمویت نیامد و تو را برای جواب فرستاده و خودش در پشت پرده نشسته است؟ فاطمه گفت: طغیان و سرکشی تو بود که مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو و هر گمراه و منحرفی تمام کرد. گفتم: این حرف های بیهوده و قصه های زنانه را کنار بگذار و به علی بگو از خانه بیرون آید. گفت: دوستی و کرامت لایق تو نیست، آیا مرا از حزب شیطان می ترسانی ای عمر؟ بدان که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است. گفتم: اگر علی از خانه بیرون نیاید و بیعت نکند هیزم فراوانی می آورم و خانه و اهل آن را می سوزانم. سپس تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید. فاطمه گفت: ای دشمن خدا، رسول خدا و امیرمؤمنان! بعد دو دستش را به در گرفت تا مرا از گشودن آن باز دارد من نیز در را فشار دادم و با تازیانه بر دست های او زدم. بر اثر درد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم. ناله اش چنان جانسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا برگردم، ولی به یاد کینه هایم از علی و جدیت او در ریختن خون بزرگان عرب و به یاد فریب محمد و سحر او افتادم، در حالی که فاطمه خودش را به در چسبانده بود تا باز نشود، با پای خودم لگدی به در زدم. در اثر آن ضربه، فاطمه ناله ای زد، گمان کردم گریه او مدینه را زیرورو نمود. در آن حال فاطمه می گفت: ای پدر جان! ای رسول خدا! با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می شود! آه ای فضه بیا
و مرا دریاب که به خدا قسم فرزندم کشته شد.
من متوجه شدم فاطمه بر اثر درد زایمان به دیوار تکیه داده است. من نیز درب خانه را فشار دادم و آن را باز کردم. وقتی وارد شدم فاطمه با همان حال مقابلم ایستاد تا مانع از وارد شدنم به داخل خانه شود، ولی از شدت خشم پرده ای در برابر
ص: 83
چشمانم افتاده بود، چنان از روی روپوش بر صورت فاطمه سیلی زدم که گوشواره اش بر زمین افتاد و خودش زمین خورد. علی از خانه بیرون آمد، چشمم به او افتاد با شتاب خارج شدم و به خالد و قنفذ گفتم: جنایت بزرگی مرتکب شدم، علی از خانه بیرون آمده و ما توان مقاومت در برابر او را نداریم ... افراد بسیاری را جمع کرده بودم؛ اما در برابر قدرت علی زیاد نبودند؛ ولی به خاطر حضور آنها دلم قوت می گرفت. این جا بود که به طرفش رفتم و به اجبار او را از خانه برای بیعت با ابوبکر بیرون آوردم. مطمئن بودم اگر من و تمام کسانی که روی زمین بودند به کمک یکدیگر تلاش می کردیم تا علی را مغلوب سازیم موفق به چنین امری نمی شدیم، لكن او به خاطر هدف بسیار مهمی واکنش نشان نداد. وقتی به سقیفه بنی ساعده رسیدیم ابوبکر از جای خود برخاست و کسانی که اطرافش بودند علی را استهزاء کردند... (1)
ص: 84
گواهی می دهم علی با ابوبکر بیعت ننمود و دستش را به طرف او دراز نکرد و من هم خوش نداشتم او را وادار به بیعت کنم ... چیزی نگذشت که علی از سقیفه خارج شد. پرسیدیم: کجا رفت؟ گفتند: کنار قبر محمد رفته و آنجا نشسته است. در این هنگام من و ابوبکر با عجله به سوی آن جا راه افتادیم. ابوبکر گفت: وای بر تو
ص: 85
ای عمر! چه بر سر فاطمه آوردی؟ سوگند به خدا خسارت بزرگی پدید آوردی . گفتم: بزرگ ترین مشکل خلافت تو این است که علی با ما بیعت نکرده و ممکن است مسلمانان از این اتفاق سست شوند. ابوبکر گفت: چه باید کرد؟ گفتم: وقتی به قبر محمد رسیدی طوری وانمود کن که علی با تو بیعت کرده است. او کنار قبر محمد نشسته بود و دستش بر قبر بود. سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و حذیفه کنارش
نشسته بودند. ما نیز در مقابل او نشستیم. به ابوبکر اشاره کردم دستش را همچون علی بر قبر بگذارد و به دست او نزدیک کند. ابوبکر نیز چنین کرد. در آن لحظه دست ابوبکر را گرفتم تا روی دست علی بگذارم و هم زمان گفتم: پس علی بیعت کرد؛ اما او دستش را عقب کشید. با ابوبکر بلند شدیم، من به او گفتم: خدا علی را جزای خیر دهد، زیرا وقتی در کنار قبر رسول خدا قرار گرفت از بیعت با تو خودداری نکرد. ابوذر از جلوی جماعت بلند شد و فریادکنان گفت: ای دشمن خدا به خدا قسم ایشان با ابوبکر بیعت نکرد.
پس از آن وقتی با مردم ملاقات می کردیم، خبر می دادیم علی با ابوبکر بیعت نمود و در همه جا ابوذر ما را تکذیب می کرد. سوگند به خدا علی نه در دوران خلافت ابوبکر با ما بیعت کرد و نه در دوران خلافت من و نه با کسانی که قرار بود بعد از من به خلافت برسند... (1)
ص: 86
ای معاویه! چه کسی کارهای مرا انجام داده؟ چه کسی غیر از من انتقام گذشتگان را از علی گرفته است؟ از کارهایی که تو و پدرت ابوسفیان و برادرت عتبه، در تکذیب محمد انجام دادید و نیرنگ هایی که در مکه برای کشتن او مرتکب شدید مطلع هستم ... مادرت هند را از خاطر نبرده ام که چقدر به وحشی پول داد تا خودش را از حمزه پنهان کرد و او را که شیر خدا نام داشت با نیزه کشت و سینه اش را شکافت و جگرش را بیرون کشیده نزد مادرت آورد... زنان قبیله ات در لباس های زرد پر رنگ، دست و سر را برهنه کردند و مردم را در جنگ با محمد تحریک می کردند. ای معاویه شما به دلخواه خود مسلمان نشدید؛ بلکه در روز فتح مکه با اکراه و زور تسلیم شدید ... بعد از این همه ماجرا، سحر محمد باطل و تلاشش بی نتیجه ماند..
ای معاویه! با این شرح و بسطی که از جریانات گذشته برایت نوشتم، خیرخواه و ناصح و دلسوزت هستم. می ترسم با کم حوصلگی، بی ظرفیتی و نداشتن صبر،
ص: 87
کارها را خراب کنی. می ترسم از محمد انتقام بگیری در این صورت آنچه ساخته ام ویران می شود. (1)
ای معاویه! به هنگامی که به مسجد و منبر محمد وارد می شوی کاملاً احتیاط کن و در ظاهر تمام مطالب دین را تصدیق کن. با مردم درگیر نشو و برای آنان اظهار دلسوزی نما. خود را صبور و بردبار نشان بده و به همه بذل و بخشش کن... به دست خودشان آنان را به قتل برسان و با شمشیر خودشان نابودشان کن... آنان را به دست رئیس خودشان بکش و خودت خوش برخورد و خوشحال باش، در این صورت تو را دوست داشته و از تو اطاعت خواهند کرد.
بعید است علی و فرزندانش حسن و حسین در مقابل ما قیام کنند، اما اگر این اتفاق رخ داد، به همراهی و کمک گروهی از مردم با آنان پیکار کن و به کارهای کوچک قانع نباش. وصیتم را حفظ کن و مخفی نگه دار، دستوراتم را انجام بده و گوش به فرمانم باش. مبادا به فکر مخالفت با من باشی، راه و روش اجدادت را طی کن، دنباله رو آنان باش و انتقام خونشان را بگیر، من تمام رازهای مخفی و آشکارم را برایت گفتم... والسلام. (2)
ص: 88
ص: 89
پس از بررسی کلیاتی در باب مقتل در فصل اول، اینک به این مسئله می پردازیم که مقاتل مکتوب توسط چه کسانی در طول تاریخ نقل و بیان شده است؟
به صورت کلی هفت راه برای مقتل و ذکر مصیبت وجود دارد.
راه اول : مقاتلی که از طریق امامان حاضر در کربلا به دست ما رسیده است.
راه دوم : مقاتلی که از طریق افراد قریب به عصمت به دست ما رسیده است.
راه سوم : مقاتلی که از طریق فرزندان و منسوبان اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است.
راه چهارم : مقاتلی که از طریق خبرنگاران دشمن به دست ما رسیده است.
راه پنجم : مقاتلی که از طریق معصومینی که در کربلا حضور نداشتند، به دست ما رسیده است.
راه ششم : مقاتلی که از طریق اعترافات دشمن به دست ما رسیده است.
راه هفتم : مقاتلی که از طریق مشاهدات عینی برخی افراد به دست ما رسیده است.
ص: 90
بی شک مقتلی که توسط امامان حاضر در کربلا یعنی امام حسین، امام سجاد و امام باقر علیهم السلام گزارش و نقل گردیده، بسیار معتبر و ارزشمند است، چون به عصمت این حضرات و هم چنین تقارن زمانی و حضور در متن واقعه، صحت آن قطعی و مورد اطمینان خواهد بود در این زمینه دو کتاب ارزشمند منبع خوبی برای مطالعه است.
أ. كتاب «كامل الزيارات» اثر ماندگار ابن قولویه قمی رحمه الله علیه که حاوی روایات بسیاری از معصومین علیهم السلام راجع به حادثه عاشورا است.
ب. كتاب «المقتل الحسينى الماثور» (1) تأليف حجت الاسلام محمدجواد طبسی، حاوی روضه ها و مقاتل از زبان معصومین علیهم السلام است.
از باب مثال به تعدادی از روایات که از لسان سه امام معصوم حاضر در کربلا صادر شده، اشاره می کنیم :
ص: 91
امام صادق از سیدالشهدا علیه السلام نقل کرده اند که ایشان فرمود:
قسم به کسی که جان حسین در دست او است! سلطنت بنی امیه به پایان نمی رسد تا من را بکشند و آنها قاتل من هستند... من و اهل بیتم اوّلین کشته این امت هستیم.... (1)
از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
وقتی وارد مجلس یزید شدیم ما را با طنابهایی مانند گوسفند به همدیگر بسته بودند. یک سر طناب به گردن من و ام کلثوم و سر دیگر آن به دستان حضرت زینب و سکینه و بقیه اسرا بود. هرگاه لحظه ای توقف می نمودیم، ما را می زدند تا حرکت کنیم. (2)
ص: 92
هنگامی که امام سجاد علیه السلام به عبیدالله بن عباس، فرزند حضرت عباس علیه السلام نگاه کرد با چشمان اشک آلود فرمودند:
هیچ روزی سخت تر از روز احد به رسول خدا صلى الله عليه وسلم نگذشت؛ چون عمویش حمزه علیه السلام در آن روز شهید شد و بعد از آن، جنگ موته خیلی به ایشان سخت گذشت؛ چون پسر عمویش جعفر بن ابی طالب علیهما السلام شهید شد. اما هیچ روزی مانند عاشورا نیست. سی هزار مرد که گمان می کردند مسلمان هستند، سیدالشهدا علیه السلام را محاصره کردند و با کشتن او قصد تقرب به خدا را داشتند. امام حسین علیه السلام آنها را به خدا دعوت می کرد؛ اما کسی توجه نمی کرد سرانجام حضرت را با ستم و ظلم کشتند. خدا عمویم عباس علیه السلام عباس را رحمت کند. جانبازی کرد و خود را فدای برادرش کرد و دو دستش قطع شد. خدا هم در عوض آن دو دستِ قطع شده، همانند جعفر بن ابی طالب علیهما السلام دو بال به ایشان عطا نمود و حضرت همراه ملائکه در بهشت پرواز می کند و تمام شهدا به مقام رفیع ایشان غبطه می خورند. (1)
ص: 93
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
روز عاشورا وقتی کار جنگ برای امام حسین علیه السلام سخت شد، اصحاب به چهره ایشان نگاه می کردند و می دیدند صورت حضرت بسیار نورانی شده و با دلی آرام مشغول جهاد هستند. برخی به یکدیگر می گفتند: امام حسین علیه السلام را نگاه کنید، اصلاً از مرگ نمی ترسد؛ لذا حضرت به آنها فرمود: ای بزرگواران! استقامت کنید؛ مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و آسیب عبور می دهد و به بهشت عظیم و نعمت های بی شمار می رساند. کدام یک از شما دوست ندارد از زندان به قصر منتقل شود؟ مرگ برای دشمنان مانند پلی است که آنها را از کاخ به زندان و شکنجه گاه منتقل می کند. این مطلب را پدرم از پیامبر خدا علیهما السلام برایم بازگو کرده و بدانید که به من دروغ نگفته اند و من هم دروغ نمی گویم. (1)
ص: 94
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
سیدالشهدا علیه السلام را به گونه ای شهید کردند که پیامبر صلی الله علیه وآله حتی از کشتن سگ ها به آن شیوه نهی کرده بود. امام حسین علیه السلام با ضربه های شمشیر، نیزه، پرتاب سنگ و با ضربات چوب و عصا، به شهادت رسید و پس از شهادت نیز بدن شریفش را لگدمال سُم اسب ها نمودند. (1)
دومین مسیر دستیابی به مصائب اهل بیت علیهم السلام از طریق کسانی است که در مرتبه پایین تر از امام معصوم علیه السلام قرار دارند. گزارش های این گروه نیز مانند مسیر اول به دلیل تقارن زمانی و حضور در متن ،واقعه به شرط معتبر بودن سند، بسیار قابل توجه اند. در این طریق، مقتل را از افرادی مانند حضرت زینب یا حضرت عباس علیهما السلام دریافت می کنیم. شخصیت هایی که بزرگان دینی ما به بزرگی و عظمت بی نظیر آنان شهادت داده اند. به عنوان نمونه به تعابیری پیرامون شخصیت حضرت زینب علیها السلام اشاره می نماییم تا گوشه ای از شأن این بانوی بی همتا مشخص گردد.
ص: 95
أ. آیت الله العظمی خوئی رحمه الله در کتاب ارزشمند «معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة» می نویسد:
حضرت زینب علیها السلام در راه دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و پاسداری از
دین جدش رسول الله صلی الله علیه وآله شریک برادرش امام حسین علیه السلام بود. وقتی به حضرت زینب علیها السلام نگاه می کنید، آنچه می بینید ثبات، استقامت و پایمردی است. سخنرانی های ایشان همچون پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام است. زینب علیها السلام برای غیر خدا سر خم نمی کند و از کسی نمی ترسد. فقط حق و حقیقت را به زبان می آورد. تندبادها و طوفان ها تأثیری بر ایشان نمی گذارد. او حقیقتاً خواهر امام حسین علیه السلام و شریک مسیر ایمان و جهاد ایشان است. (1)
ب. مرحوم علامه مامقانی رحمه الله در کتاب شریف «تنقیح المقال في علم الرجال» می نویسد:
در مورد حضرت زینب علیها السلام چه بگویم؟ کیست زینب علیها السلام و از کجا می توان بزرگی، شرافت و فضیلت ایشان را فهمید؟ اگر بخواهم یک هزارم فضایل
ص: 96
حضرت را به طور اختصار بگویم، باید اشاره کنم که ایشان بزرگ زنان هاشمی است. از مادرش زهرا علیها السلام صفاتی دارد که در غیر او نیست؛ لذا جایز است حضرت زینب علیها السلام را صدیقه صغری بنامیم. حضرت زینب علیها السلام در عفت و حیا برتر از هر زنی است در صبر، استقامت، پایداری، قوت ایمان، تقوا و پرهیزکاری یگانه دوران بود. در سخنوری، با فصاحت و بلاغت امیر المؤمنين علیه السلام سخن می گفت و سخنان کوبنده حضرت در کوفه و شام مؤید همین نکته است. اگر علما و بزرگان بگویند: حضرت زینب علیها السلام مانند ائمه علیهم السلام معصوم بود، حرف اشتباهی نزده اند و کسی نمی تواند گفتارشان را انکار کند؛ چون اگر به سرگذشت کاروان اسرا در کوفه و شام و مأموریت های سخت و دشوار کاروان دقت کنیم، متوجه می شویم اگر زینب کبری علیها السلام معصوم نبود، امام حسین علیه السلام بار سنگین مسئولیت امامت و برخی وصیت ها را به حضرت نمی سپرد و امام سجاد علیه السلام زینب کبری علیها السلام را نایب خود در بیان احکام قرار نمی داد. (1)
ص: 97
سخنرانی حضرت زینب علیها السلام همراه کاروان اسرا در کاخ یزید، یک نمونه از تبيين حقیقت و مقتل خوانی ایشان است حضرت در مقابل یزید فرمود:
ای یزید! ای فرزند طلقاء و آزاد شده رسول خدا صلی الله علیه وآله ! آیا عدالت است که زنان و کنیزان تو در پشت پرده و دور از چشم نامحرمان باشند، اما دختران رسول الله صلى الله عليه وسلم اسیر و در میان نامحرمان قرار داده شوند؟ ای یزید! حرمتشان را نگه نداشتی و چهره هایشان را آشکار کردی. اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله را مثل دشمنان، از شهری به شهری عبور دادی. اهل هر شهر دور و نزدیک چهره هایشان را نگاه کردند در حالی که مردی به عنوان حامی و سرپرستی همراهشان نبود. از تو بیش از این انتظار نیست؛ چون فرزند کسی هستی که جگرهای پاکان را به دهان گرفته و گوشتش از خون شهدا پرورش یافته است. تو کسی هستی که با تازیانه و عصایت بر دندان های ابا عبدالله علیه السلام می زنی. تو با ما دشمنی می کنی و بدون این که احساس چنین گناه داشته باشی می گویی: ای کاش اجدادم برخیزند و پایکوبی کنند و از من تشکر کنند. (1)
ص: 98
راه سوم دستیابی به مقاتل از طریق خانواده اهل بیت علیهم السلام است. خانواده ای که نقش پررنگی در واقعه عاشورا داشتند و می توانیم بگوییم قیام عاشورا به دو بخش تقسیم می شود.
بخش اول : قیام عاشورا از آغاز تا شهادت اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا
بخش دوم : قیام رسانه ای، نقل فجایع و اعلان مظلومیت پس از شهادت ابا عبد الله علیه السلام
بخش دوم قیام توسط بازماندگان کربلا و خانواده سیدالشهدا علیه السلام انجام پذیرفت. همراهی بسیاری از دختران امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه شوهران خود که غالباً از فرزندان عقیل بودند نشان می دهد سیدالشهدا علیه السلام با همراه نمودن زنان، فرزندان و منسوبان خود در پی ایجاد جوی رسانه ای برای نقل فجایع و مصائب و تبيين اهداف قیام بودند. (1)
ص: 99
اینک به بررسی چند نمونه در این زمینه می پردازیم.
فاطمه دختر علی علیهما السلام (1) نقل می کند :
وقتی همراه کاروان اسرا به دربار یزید رفتیم، مردی سرخ چهره از اهالی شام به یزید گفت: این دختر را به عنوان کنیز به من بده! من از شدت ترس بر خود لرزیدم و به خواهرم زینب علیها السلام پناه بردم. خواهرم فرمود: نگران نباش هیچ وقت چنین اتفاقی نمی افتد. یزید که توقع شنیدن چنین پاسخ شجاعانه ای نداشت، با عصبانیت گفت: دروغ گفتی، شما اسیرید و اگر بخواهم این کار را می کنم. حضرت زینب علیها السلام فرمود: خدا چنین حقی به تو نداده، مگر این که مسلمان نباشی و دین اسلام را ترک کرده باشی. یزید با عصبانیت دو چندانی گفت: به من می گویی از دین خارج بشوم! برادرت و پدرت از دین خارج شده اند! حضرت پاسخ
ص: 100
دادند: چه می گویی، خودت و پدرت، به وسیله جدّم، پدرم و برادرم به اسلام هدایت شدید . (1)
امام صادق علیه السلام می فرمود:
وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، همسر ایشان که از قبیله بنی کلب بود، برای امام علیه السلام مجلس ماتمی بر پا کرد، و همراه سایر زنان به قدری گریه کردند که اشک چشمانشان خشک شد... (2)
أ. طبق نقل ابو الفرج اصفهانی حضرت ام البنین علیهما السلام مادر چهار شهید کربلا، از خانه اش به سوی بقیع می رفت و در آنجا برای شهدای کربلا گریه های سوزناکی
ص: 101
می کرد و قلب هر شنونده ای را آتش می زد. مردم کنار ایشان جمع شده و به عزاداری ام البنین علیها السلام گوش می دادند. (1)
ب. طبق نقل محدث قمی رحمه الله، حضرت ام البنین علیها السلام به همراه عبیدالله، فرزند حضرت عباس علیه السلام هر روز برای عزاداری به بقیع می رفتند و با گریه و نوحه اشعاری را به این مضمون زمزمه می کردند :
ای آنکه عباس علیه السلام را دیدی، در حالی که بر گروه دشمنان حمله می کرد. جنگاوران دیگری از فرزندان حیدر علیه السلام همانند اویند و هر کدام دارای شجاعتی منحصر به فرد هستند. خبردار شدم سر پسرم آسیب دید در حالی که دستی نداشت و دستانش بریده شده بود. برایش بمیرم که ضربه عمود آهن سرش را مجروح کرد، من می دانم اگر شمشیر در دست پسرم بود کسی جرأت نداشت به او نزدیک شود. (2)
ج. امام صادق علیه السلام فرمودند:
پنج سال برای امام حسین علیه السلام عزاداری و نوحه سرایی شد. ام البنین علیها السلام برای سیدالشهدا علیه السلام مرثیه می گفت و گریه می کرد. شدت گریه های ایشان
ص: 102
به حدی بود که چشمانش نابینا شد و دیگر جایی را نمی دید حتی مروان بن حکم، حاکم مدینه به صورت ناشناس به گریه و مرثیه سرایی او گوش می داد. (1)
مرحوم علامه مامقانی رحمه الله در عبارت زیبایی پس از شرح حال حضرت ام البنین علیها السلام می نویسد:
علاقه و ارادت ام البنین علیها السلام به سیدالشهدا علیه السلام به خاطر امامت بود. ایشان مصیبت شهادت چهار فرزند جوانش را به خاطر حضرت بر خود آسان گرفت. ایشان حاضر بود چهار فرزندش شهید شوند اما امام حسین علیه السلام زنده بماند. این امر نشان دهنده اوج ایمان اوست. (2)
در جنگ های صدر اسلام رسم بر این بود که حکومت های درگیر نبرد، افرادی را به عنوان رسانه دولتی یا خبرنگار به میدان می فرستادند. آنها وظیفه
ص: 103
داشتند صحنه های مختلف جزئیات و اتفاقات مهم را بنویسند تا رخدادهای جنگ و رشادتهای سربازان و سرداران و نیز نام قاتلین و کشته شده ها ثبت شود.
این قبیل خبرنگاران در کربلا نیز حاضر بودند و با دقت فراوان گزارش های متعددی از وقایع عاشورا ثبت کرده اند؛ از جمله آنها شخصی به نام حمید بن مسلم از دی است که در روز عاشورا در صف سپاهیان عمر بن سعد قرار داشته و اتفاقات زیادی را نقل کرده است.
اکنون به چند گزارش از وقایع عاشورا که توسط حميد بن مسلم نقل شده، اشاره می کنیم .
ابن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد نوشت و مأموریت انتقال نامه را به شمر سپرد . ابن زیاد به هنگام تحویل نامه به شمر، گفت:
نزد عمر بن سعد برو. اگر حسین تسلیم شد او را نزد من بیاورید و اگر تسلیم نشد با او بجنگید. ای شمر! اگر عمر بن سعد به دستوراتم عمل کرد، مطیع او باش؛ ولی اگر سرپیچی کرد از او اطاعت نکن و خودت فرماندهی لشکر را بر عهده بگیر. به تو دستور می دهم با حسین بجنگی و سربریده اش را برایم بفرستی . (1)
ص: 104
نامه ابن زیاد به عمر بن سعد تحویل داده شد. او نوشته بود تا می توانی عرصه را بر حسین تنگ کن و حتی اجازه نوشیدن یک قطره آب را به آنان نده. وقتی عمر بن سعد دستور را دریافت کرد، به عمرو بن حجاج فرمان داد با پانصد نفر سواره به کنار شریعه فرات برود و بین لشکر امام حسین و آب مانع ایجاد نماید. این قضیه در روز هفتم محرم رخ داد. در نتیجه حسین علیه السلام و یارانش تشنه ماندند. عبدالله بن
ابی حصین ازدی، از فرماندهان عمر بن سعد با بی ادبی و جسارت رو به امام حسین علیه السلام فریاد زد و گفت: ای حسین! آیا این آب را می بینی که از شدت زلالی می درخشد؟ به خدا سوگند قطره ای از آن نخواهی چشید تا تشنه بمیری. حضرت در پاسخ به این جسارت فرمودند: خدایا هرگز او را نیامرز و تشنه به هلاکت برسان. حمید بن مسلم می گوید:
هنگام بیماری عبدالله بن ابی حصین ازدی به عیادتش رفتم. به خدا قسم دیدم آنقدر آب می نوشد تا شکمش پر می شود؛ ولی سیراب نمی گردد، آنگاه استفراغ می کند و بار دیگر می رود و آنقدر می نوشد که شکمش پر می گردد، ولی باز سیراب نمی شود. پیوسته کارش همین بود تا به هلاکت رسید.
ص: 105
او در ادامه می گوید:
با بستن راه شریعه وقتی تشنگی سپاه امام حسین علیه السلام زیاد شد، امام حسین علیه السلام برادرش، عباس بن علی علیهما السلام را صدا زد و همراه سی سوار، بیست پیاده و بیست مشک، برای آوردن آب اعزام کرد. آنها شبانه به سمت شریعه فرات رفتند و با عمرو بن حجاج زبیدی برخورد کردند. او گفت: شما کیستید و برای چه آمده اید؟ گفتند: آمده ایم تا از این آب که ما را از آن منع کرده اید، بنوشیم... عمرو بن حجاج می خواست ممانعت کند و می گفت: شما حق نوشیدن آب ندارید، ما در اینجاییم تا نگذاریم آبی ببرید؛ اما یاران امام حسین علیه السلام با رشادت خود به آب رسیدند و مشک ها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش دوباره حمله کردند تا مانع بردن آب شوند، اما حضرت عباس علیه السلام و نافع بن هلال مقاومت کردند و با مشک های پر از آب به سمت خیمه ها بازگشتند. (1)
ص: 106
شیخ مفید رحمه الله از قول حمید بن مسلم، نقل می کند :
روز عاشورا جوانی مانند قرص ماه بیرون آمد. شمشیری به دست و پیراهن و بالاپوشی به تن داشت. یادم نمی رود که بند کفش پای چپ او نیز پاره بود. در همان حال عمر بن سعد بن نفیل ازدی رو به من کرد و گفت: به خدا سوگند به او حمله می کنم. گفتم: سبحان الله! چرا این کار را می کنی؟ همان هایی که او را محاصره کرده اند برای کشتنش کافی هستند. به حرفم توجهی نکرد و به او حمله کرد و شمشیرش را بر فرق قاسم بن الحسن علیهما السلام فرود آورد. وقتی جوان مجروح شد با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جانم. امام حسین علیه السلام به سرعت بالای سر او رسید و مانند شیر به دشمنان حمله می کرد حضرت با ضربه شمشیری دست عمر بن سعید را از آرنج قطع کرد... بعد از مدتی گرد و غبار به آسمان بلند شد و دیدم حضرت کنار بدن خون آلود قاسم بن الحسن علیهما السلام ایستاده است و قاسم علیه السلام پاهایش را به سختی بر زمین
ص: 107
می کشید. حضرت با ناراحتی می گفت : حساب و کتاب افرادی که تو را کشتند، در قیامت با جدت رسول الله صلى الله عليه وسلم خواهد بود. خدا آنها را لعنت کند. قاسمم! بر عمویت سخت است که او را صدا بزنی ولی نتواند به تو کمکی کند، یا اگر به تو کمک می کند فایده ای برایت نداشته باشد. به خدا قسم دشمنان، فراوان و دوستان، کم شده اند. سپس امام حسین علیه السلام او را بغل کرد و در حالی که پاهای قاسم بن الحسنعلیهما السلام بر زمین کشیده می شد، او را به خیمه گاه برد. (1)
ص: 108
یکی دیگر از راههای دستیابی به مقاتل، از طریق امامان معصومی است که در كربلا حاضر نبودند. این طریق نیز همچون طریق اول، به امام معصوم ختم می شود؛ لذا در صورت صحت سند قطعی و قابل استناد است .
باید توجه نمود ائمه علیهم السلام به تناسب شرایط زمانی، مکانی و سخت گیری های حاکمیت، نکات مهمی در رابطه با حادثه عاشورا بیان فرمودند و این روایات نیز باید مورد بررسی قرار گیرد. با توجه به استقرایی که صورت دادیم، می توانیم منابع این بخش را از یک منظر به سه عنوان تقسیم کنیم.
أ. روايات مقتل : که مضمون مقتل را بیان فرموده اند.
ب. زیارت نامه های مقتل : زیارتنامه هایی که توسط معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده و متناسب با مقتل و روضه خوانی است.
ج. زیارت ناحیه مقدسه : این زیارتنامه به دلیل فرازهای کم نظیر ذکر مصائب سید الشهدا علیه السلام به صورت مستقل مورد بررسی قرار می گیرد.
مقصود ما در این بخش روایاتی است که مضمون مقتل را بیان نموده و به مصائب و برخی جزئیات شهادت امام حسین علیه السلام و یارانشان و مظلومیت پرداخته است.
ابراهیم از امام رضا علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
ص: 109
ماه محرم، ماهی بود که مردم در دوران جاهلیت جنگ را در آن حرام می دانستند؛ اما دشمنان ما، خون ما را در آن حلال شمرده و حرمت ما را هتک کردند. فرزندان و زنان ما را اسیر کرده و آتش به خیمه های ما زدند. اموال ما را چپاول نموده و رعایت سفارش رسول خدا صلی الله علیه وآله را نکردند. چشم های ما به خاطر گریه های فراوان در روز شهادت امام حسین علیه السلام زخمی گردید و اشکمان سرازیر شد. به عزیزمان در کربلا بی احترامی کردند و ما را تا قیامت به گرفتاری و بلا مبتلا نمودند. کسانی که می خواهد گریه کنند، باید بر امام حسین علیه السلام اشک بریزند، این اشک ها، گناهان بزرگ را از بین می برد. پدرم از اول ماه محرم لبخند بر چهره اش نمی آمد و اندوهناک و غمگین بود و روز عاشورا اوج حزن و گریه ایشان بود. (1)
عبد السلام بن صالح نقل می کند که امام رضا علیه السلام فرمودند:
ص: 110
یزید ملعون نخستین کسی بود که در اسلام و در شهر شام برایش آبجو آماده کردند. این اتفاق زمانی رخ داد که سفره ای پهن کردند و رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام را در آن قرار دادند. یزید ملعون از آن شراب می نوشید و به دیگران نیز می داد و با حالت سرمستی می گفت: بنوشید، این شرابی مبارک است و برکتش به این است که با آرامش و راحتی از آن می نوشیم و سربریده دشمنان در مقابل ما قرار دارد.
سپس حضرت فرمود:
شیعیان ما، باید از نوشیدن آبجو بپرهیزند چون نوشیدنی دشمنان ماست. اگر کسی آبجو بخورد از ما نیست؛ چون پدرم از پدرانش از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمودند: لباس دشمنان مرا نپوشید، غذای دشمنان مرا نخورید و راه دشمنانم را نروید؛ در غیر این صورت، شما هم مانند آنان، دشمن من می شوید. (1)
ص: 111
مرحوم شیخ طوسی رحمه الله جریان بسیار مهمی را پیرامون رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام و عاقبت جنایتی که دشمنان خدا مرتکب شدند بازگو می کند و می نویسد :
پسر مالک اشتر، سر ابن زیاد را نزد مختار فرستاد، در حالی که او صبحانه می خورد. مختار تا چشمش به سرهای بریده افتاد، گفت: الحمد لله رب العالمين! روزی سر حسین بن علی علیه السلام در برابر ابن زیاد گذاشته شد، در حالی که مشغول غذا خوردن بود و سر ابن زیاد، پیش من آورده شد و من هم در حال غذا خوردنم... وقتی مختار از غذا خوردن فارغ شد، بلند شد و صورت ابن زیاد را با کفشش لگد کرد. سپس آن کفش را به طرف غلامش پرتاب نمود و گفت این کفش را بشویید چون آن را بر روی کافر نجسی گذاشتم ... مختار، سر ابن زیاد را برای امام زین العابدين علیه السلام فرستاد. وقتی سر را نزد امام علیه السلام آوردند، ایشان در حال خوردن صبحانه بود و فرمود: روزی مرا پیش ابن زیاد بردند، در حالی که داشت صبحانه میخورد و سر پدرم در برابرش بود. آن روز به خداوند عرض کردم: خداوندا! مرا از دنیا مبر، تا سر ابن زیاد را در حال صبحانه خوردن به من نشان دهی، خدا را شکر که امروز دعایم اجابت شد. (1)
ص: 112
مرحوم علامه مجلسی رحمه الله نقل می کنند :
حضرت فاطمه علیها السلام وقتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله خبر شهادت سیدالشهدا علیه السلام و مصائبی که بر ایشان وارد می شود را شنید با گریه بسیار پرسیدند: پدرجان! این حادثه در چه زمانی رخ می دهد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: زمانی که من، شما و پدرش علی حضور نداریم. گریه حضرت فاطمه علیها السلام شدت گرفت و با همان حال پرسیدند: پس چه کسی برای فرزندم گریه می کند؟ چه کسی برای او مجلس عزا و مصیبت برپا می کند؟
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: دخترم نگران نباش زنان امت من بر زن های اهل بیت و مردان امت من بر مردان اهل بیت علیهم السلام گریه می کنند. دخترم نگران نباش، چون آنها هر سال به عزاداری فرزندم حسین علیه السلام می پردازند. وقتی روز قیامت برپا شود، در مقابل این خدمت، تو زنان آنها و من مردانشان را شفاعت می کنم. هر کسی بر حسین علیه السلام گریه کرده باشد، دست او را می گیریم و به بهشت می بریم. دخترم همه چشم ها در قیامت گریان است مگر چشمی که بر حسین علیه السلام اشک
ص: 113
ریخته باشد. عزاداران حسین علیه السلام خندان و شادمان از نعمت های خداوند در بهشت جای خواهند گرفت. (1)
طبق روایتی که مرحوم ابن قولویه قمی رحمه الله نقل کرده امام صادق علیه السلام می فرمایند:
حضرت زهرا علیها السلام فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش گرفته بودند. سپس پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفته و فرمودند:
خداوند قاتلین تو را لعنت کند. خداوند کسانی را که لباس از تنت بیرون می آورند لعنت کند. خدا افرادی را که با تو می جنگند هلاک نماید. خدا بین من و آن افرادی که با تو می جنگند قضاوت کند.
حضرت زهرا علیها السلام عرض کردند : پدر جان! معنای این سخنان شما چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: دخترم! مصیبت ها، اذیت ها، ظلم ها و هتک حرمت هایی که بعد از من و تو به حسین علیه السلام می رسد را به یاد آوردم. در آن روز فرزندم حسین علیه السلام یارانی دارد که گویا ستارگان
ص: 114
آسمان هستند و به سوی شهادت می شتابند. من لشکرگاه و محل اقامت و تربت آنها را می بینم.
حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: پدر جان! این جایی که شما آن را توصیف می کنید کجاست؟ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: نامش کربلاست، آن زمین برای من و امتم موجب اندوه و بلاء است. بدترین افراد امتم بر حسین علیه السلام و یارانش حمله می کنند، به یقین تمام دشمنان حسین علیه السلام سه تا ابد در جهنم خواهند بود، حتی اگر تمام اهل آسمانها و زمین شفیع یک نفر از این گروه شرور باشند شفاعتشان پذیرفته نمی شود.
حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدر جان! آیا حسینم علیه السلام شهید خواهد شد؟ حضرت فرمودند: بله ای دختر عزیزم! به گونه ای شهید می شود که هیچ کسی قبل از او آنطور شهید نشده است. آسمان ها، زمین ها، ملائکه ، وحوش، گیاهان، دریاها و کوه ها برای حسینم گریان می شوند. آن قدر این مصیبت عظیم است که اگر خدا به حضرت عزرائیل علیه السلام اجازه می داد، تمام موجودات زنده روی زمین را قبض روح می کرد. دخترم! گروهی از محبین ما هستند که در روی زمین کسی از آنها، عالم تر به حق خدا و ثابت قدم تر در امر ما نیست، هیچ کسی مانند آنها متوجه حسین علیه السلام نیست. آنها در تاریکی های ظلم و ستم چراغ های درخشنده ای هستند و مقام شفاعت دارند. فردای قیامت وقتى محبين ما كنار حوض کوثر بر من وارد می شوند، آنان را می شناسم. آن روز اهل هر فرقه و گروهی پیشوایان و بزرگان خود را می طلبند، ولی آنها غیر از ما کسی را نمی طلبند.
ص: 115
وقتی حضرت زهرا علیها السلام این مسائل را شنیدند، با گریه گفتند: انا لله و انا اليه راجعون.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: دخترم! آیا دوست نداری فردای قیامت هر دستوری می دهی اطاعت شود؟ آیا راضی نیستی که پسرت از حاملین عرش محسوب شود؟ آیا راضی نیستی که مردم نزد پدرت بیایند و طلب شفاعت نمایند؟ آیا دوست نداری شوهرت در روز قیامت مردم
تشنه و دوستان را از حوض کوثر سیراب نماید و دشمنان خویش را تشنه بگذارد؟ آیا راضی نیستی که شوهرت اختیار دوزخ را داشته باشد و دوزخ از او اطاعت کرده و طبق نظر ایشان افراد را در خود نگاه دارد؟ آیا راضی نیستی ببینی ملائکه در اطراف آسمان ایستاده اند و منتظر دستور تو هستند و چشم بر تو دوخته اند؟ دخترم! خواهی دید خدا قاتل تو، همسرت و فرزندت حسین را عذاب می کند. در آن روز حجت خدا بر مردم تمام می شود و دوزخ به امر خدا مطیع همسرت خواهد شد. آیا دوست نداری که ملائکه برای فرزندت گریه کنند؟ آیا راضی نیستی هر کسی به زیارت حسین علیه السلام مشرف شود، خدا ضامن او باشد؟ دخترم! هر کسی به زیارت حسین علیه السلام مشرف شود، ثواب یک حج و عمره خواهد داشت و به مقدار یک چشم به هم زدن از رحمت خدا دور نخواهد بود و هر گاه از دنیا برود، شهید محسوب می شود و مادامی که زنده است، ملائکه برای او دعا می کنند و همیشه در امان خداوند است.
ص: 116
حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: پدر جان! به خدا توکل می کنم و راضی هستم.
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله روی قلب و چشمان ایشان دست کشیده و فرمودند: من به همراه شوهر و دو فرزندت در جایی خواهیم بود که چشمت روشن و قلبت خوشحال شود. (1)
ص: 117
ابن عباس نقل می کند هنگام عزیمت امیر المؤمنین علیه السلام به صفین همراه ایشان بودم. وقتی به سرزمین نینوا کنار شط فرات رسیدیم، با صدای بلند فرمودند:
ای پسر عباس! اینجا را می شناسی؟ عرض کردم: نه یا امیرالمؤمنین. فرمود: اگر مثل من آن را می شناختی بدون اشک از آن نمی گذشتی و مثل من گریه می کردی. سپس حضرت آن قدر اشک ریخت تا محاسن مبارکشان تر و اشک ایشان جاری شد. ما نیز با حضرت گریه کردیم، بعد فرمودند: آه آه! ما را با آل ابی سفیان چکار؟ ما را با آل حرب و حزب شیطان و سردمداران کفر چکار؟ فرزندم حسین علیه السلام ! صبر کن. پدرت آنچه تو از آنها می بینی، دیده است. سپس وضو گرفته، نماز خوانده و مقداری خوابیدند، بعد از مدت کوتاهی بیدار شدند و فرمودند: ای پسر عباس! می خواهی آنچه در خواب دیدم برایت تعریف کنم؟ عرض کردم: بله. فرمودند: در خواب دیدم... فرزندم و جگر گوشه ام حسین علیه السلام در میان این خون ها غرق است و استغاثه می کند اما کسی به فریاد او نمی رسد. مردان سپیدرویی از آسمان فرود آمدند به فرزندم می گویند: صبر کنید ای آل رسول شما به دست اشرار
ص: 118
کشته می شوید. ای ابا عبدالله ! بهشت به تو مشتاق است... سپس بیدار شدم ... این سرزمین کرب و بلا است و هفده تن که فرزندان من و فاطمه هستند در آن دفن می شوند... (1)
امام سجاد علیه السلام نقل می کنند :
روزی امام حسین علیه السلام نزد برادرش امام حسن علیه السلام آمد و با مشاهده ایشان، اشک ریختند. امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چرا گریه می کنید؟
ص: 119
سیدالشهدا علیه السلام عرض کردند : به خاطر برخوردی که با شما می شود ، گریه می کنم. امام حسن علیه السلام فرمودند: این ظالمین مرا با زهر به شهادت می رسانند، اما ای حسین جان، هیچ روزی همانند روز تو نیست، سی هزار تن که مدعی اند از امت جد ما محمد صلى الله عليه وسلم هستند و خود را مطیع دین اسلام می دانند، در مقابلت متحد شده و اموالت را غارت می کنند. آنها خونت را بر زمین ریخته و حرمتت را شکسته و خانواده ات را به اسارت می برند. وقتی چنین جنایتی رخ می دهد، عذاب و لعنت الهی بر بنی امیه فرود می آید و آسمان خاکستر شده و خون می بارد. از بزرگی این مصیبت، همه آفریدگان خداوند حتى حيوانات صحرا و ماهیان دریا به حال تو اشک می ریزند. (1)
عبدالملک نقل می کند :
از حضرت صادق علیه السلام راجع به روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم، فرمودند: تاسوعا روزی است که در آن روز، حسین و
ص: 120
اصحابش علیهم السلام را در کربلا محاصره کردند. لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نموده و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل داشتن نیروهای زیاد، خوشحال بودند و حسین بن علی علیهما السلام و یارانش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد. سپس حضرت فرمود : پدرم فدای کسی که او را ضعیف شمردند و غریب و تنها گذاشتند. اما روز عاشورا، روزی بود که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و اصحابش اطراف او عریان بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه می گیرند؟ هرگز، به خدای کعبه قسم که عاشورا روز روزه گرفتن نیست؛ عاشورا روز حزن و مصیبت است. حزن و مصیبتی که بر اهل آسمان و زمین و همه مؤمنین وارد شد. عاشورا روز شادی و خوشحالی ابن مرجانه و آل زیاد و شامیان بود... هر کسی در روز عاشورا روزه بگیرد یا آن روز را روز مبارکی بداند، خداوند او را با قلبی مسخ شده به همراه آل زیاد محشور می کند و بر او غضب می نماید. کسی که در عاشورا برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای می گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد. (1)
ص: 121
زیارت نامه هایی که از معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده، یکی از منابع معتبر و پر محتوا در ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام است. در این بخش به فرازهائی که متناسب با مقتل و روضه خوانی است می پردازیم.
فراز اول : امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود که درباره زیارت امام حسین علیه السلام پرسیده بودند، فرمودند:
هرگاه قصد داشتی امام حسین علیه السلام را زیارت نمایی، در کنار مزار مطهرش این گونه عرض کن: ای ابا عبدالله الحسين! سلام، درود و رحمت خداوند نصیب شما باشد. خداوند کسانی را که تو را کشتند و به هر نحوی در خون تو مشارکت کردند و کسانی که هنگام شنیدن خبر شهادتت به آن راضی شدند، لعنت نماید. من از آنها و کردارشان بیزام. (1)
ص: 122
فراز دوم : امام کاظم علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمودند هنگام زیارت سیدالشهدا علیه السلام این گونه بگو :
سلام و درود خداوند بر تو ای ابا عبدالله و ای فرزند رسول الله. من در پیشگاه الهی شهادت می دهم که شما نماز را برپا داشته و زکات را ادا کرده و به کار خیر امر و از عمل زشت نهی نمودید. کلامتان مشتمل بر حکمت و موعظه و هدایت کننده مردم به سمت خداوند بود. شهادت می دهم افراد جنایت کاری خون شما را ریخته و احترامتان را حفظ نکردند. (1)
فراز سوم : امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمودند: وقتی به مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام مشرف شدی، این گونه زیارت نما :
سلام بر شما ای سرور جوانان اهل بهشت و فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمومنان علیه السلام. سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما ای اباعبدالله علیه السلام. سلام بر کسی که خشنودی اش از خشنودی خدا و
ص: 123
خشمش از خشم خداوند است. سلام بر شما ای امین و نشانه و باب خدا. سلام بر شما ای راهنما به راه و دعوت کننده به سوی خدا. در پیشگاه خداوند شهادت می دهم که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام قرار دادید. نماز را برپا داشته، زکات را ادا و امر به معروف و نهی از منکر انجام دادید. گواهی می دهم با حکمت و موعظه به سوی پروردگارت دعوت نمودی. شما و یارانتان به شهادت رسیدید، اما زنده اید و روزی داده می شوید در جوار پروردگارتان هستید. گواهی می دهم قاتل شما در آتش دوزخ است. بیزارم از کسی که از دشمن شما پیروی کرد و جنگید تا شما را به شهادت رساند؛ صدایت را شنید، اما یاری ات نکرد. ای کاش با شما بودم و به سعادت ابدی می رسیدم. (1)
ص: 124
فراز چهارم : در زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه ماه رجب نقل شده که عرض کنید:
لعنت خداوند بر قاتل، ستمگر، غارت گر و دشمنان گذشته و آینده ات درود خدا بر آقای ما محمّد صلی الله علیه وآله و خاندان پاک و پاکیزه اش. (1)
فراز پنجم: شیخ مفید رحمه الله میگوید: روز عید فطر و قربان، امام حسین علیه السلام را این گونه زیارت نمایید :
سلام بر حسین مظلوم شهید علیه السلام، سلام بر آنکه دچار گرفتاری ها شد و کشته اشک هاست. خدایا گواهی میدهم که حسین علیه السلام ولی تو و فرزند ولیّ ات و فرزند برگزیده توست ... او را با شهادت گرامی و خوشبخت نمودی... خدایا حسین علیه السلام در دعوتش جای عذری باقی نگذاشت، از خیر خواهی دریغ نورزید و جانش را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی رها نماید، این ها در حالی بود که دشمنان علیه ایشان متحد شدند، همان کسانی که دنیا مغرورشان کرد و آخرت خود را به چیز بی ارزشی فروختند... خدایا دشمنان با جنایت در کربلا، شما و پیامبر صلی الله علیه وآله را به خشم آوردند... اما حسین و یارانش علیهم السلام در راهت صبورانه جهاد کردند، به حدی که خون مطهر
ص: 125
ایشان ریخته و حرمتش شکسته شد. خدایا آنان را لعنت و به سختی عذابشان کن. (1)
فراز ششم : امام صادق علیه السلام فرمود: روز عرفه امام حسین علیه السلام را اینگونه زیارت نمایید:
سلام بر تو ای به خاک افتاده اشکهای روان و همدم مصیبت های مدام، خدا لعنت کند کسانی را که حرمت شما و حرمت اسلام را هتک کردند. درود خداوند بر شما که مظلومانه توسط ظالمان به شهادت رسیدی. درود خدا بر رسول الله صلى الله عليه وسلم و خاندانش که با شهادت شما به ایشان ظلم شد. سلام برشما، پدر و مادر، برادر، جد و امامانی که از نسل شما هستند. سلام بر شهیدان همراهت و بر فرشتگان کنار مزار و قبرت. (2)
ص: 126
با توجه به محیط بسته ای که در دوران سیاه حکومت بنی عباس، به خصوص در ایام امامت امام هادی، امام عسگری و امام زمان علیهم السلام حاکم بود، طبیعتاً شیعیان امکان ارتباط مستقیم و علنی با ایشان را نداشتند؛ لذا هنگامی که شیعیان برای ائمه علیهم السلام نامه می نوشتند، برای در امان ماندن از شر حکومت طاغوت، به جای نام امامان علیهم السلام از عناوینی مثل «ناحیه مقدسه» استفاده می کردند. به عبارت دیگر اصطلاح «ناحیه مقدسه» عبارتی است که شیعیان از زمان امام هادی علیه السلام تا پایان غیبت صغرا برای اشاره رمزگونه به ائمه علیهم السلام استفاده می کردند. (1) دو زیارت تحت عنوان «ناحيه مقدسه» وجود دارد :
زیارت اول : زیارت شهدا، غیر مشهور
زیارت دوم : زیارت ناحیه مقدسه مشهور
در زیارت «ناحیه مقدسه اصحاب» یا همان «زیارت شهدا» اسامی هشتاد نفر از یاران امام حسین علیهم السلام و قاتلان ایشان آمده است. با توجه به تاریخ صدور این
ص: 127
زیارت نامه که مربوط به دوران امام هادی یا امام عسکری علیهما السلام است ظاهراً این زیارت از وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی باشد.
به جهت عدم خروج از بحث، به نکات و مباحث گسترده سندی و رجالی این زیارت نمی پردازیم، البته محققان می توانند به کتاب «تا ظهور» (1) یا کتاب «بحوث علمية في القضية المهدوية» مراجعه نمایند. نکته قابل توجه در مورد این زیارت، بیان جزئیات کمتر شنیده شده از شهادت تعدادی از شهدای کربلا می باشد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
در قسمتی از این زیارت آمده است به حضرت علی اکبر علیه السلام عرض کن:
سلام بر تو ای نخستین کشته از نسل بهترین فرزندان ابراهیم خلیل علیه السلام، خداوند بر تو و پدرت علیهما السلام درود فرستد که درباره ات فرمود: خداوند، کسانی را که تو را کشتند، هلاک کند. فرزندم، چقدر این افراد، ظالم و گستاخ هستند که حرمت خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را حفظ نکردند. دنیا پس از شهادت تو برایم ارزشی ندارد. نفرین بر این دنیا.
گویا تو را می بینم که در مقابل پدرت برای کافران رجز می خوانی و می گویی: من علی فرزند حسین بن علی هستم. به کعبه سوگند که ما به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نزدیک تریم. آن قدر با نیزه به شما ضربه می زنم تا از کثرت جنگ نیزه ام خم شود و در حمایت از پدرم، شما را مانند شمشیر
ص: 128
زدن جوان هاشمی و عرب، به شدت می زنم؛ به خدا قسم! فرزند حرام زاده نمی تواند بر ما حکومت کند.
شما آن قدر جنگیدی تا به شهادت رسیدی و خداوند را دیدار نمودی. گواهی می دهم که شما به خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله نزدیک تر هستید و حجت، امین و فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله و فرزند جانشین و امین ایشان هستید. لعنت و رسوایی خداوند بر قاتلت مُرّة بن منقذ بن نُعمان عبدی و هر کسی که با او در شهادتت شرکت نموده و از او پشتیبانی کرد، نازل شود. خداوند آنها را به عذاب مبتلا نماید. از خداوند طلب می کنیم ما را از دیدار کنندگان و همراهانت و از همراهان جدت، پدرت، عمویت، برادرت و مادر ستم دیده ات قرار دهد. از دشمنانی که شما را انکار کردند بیزارم، سلام و رحمت الهی بر شما. (1)
ص: 129
در قسمتی از این زیارت درباره حضرت عباس علیه السلام و رشادت ها و مقتل ایشان آمده است :
سلام بر عباس، فرزند امیرمؤمنان که با نثار جان خود در راه برادرش فداکاری نمود و این کار را برای قیامت ذخیره کرد. عباس علیه السلام فدایی، محافظ و نگهبان سیدالشهدا علیه السلام بود که در راه آب آوردن برای حضرت،
دست هایش قطع شد. خداوند قاتلان ایشان يزيد بن رقاد حيتى و حكيم بن طفیل طایی را لعنت نماید. (1)
در قسمتی از این زیارت آمده است :
سلام بر قاسم فرزند حسن بن علی که بر سرش ضربت خورد و زره اش کنده شد. هنگامی که عمویش حسین علیه السلام را صدا زد، سید الشهدا علیه السلام به سرعت خودش را به او رساند در حالی که قاسم علیه السلام پاهایش را به خاک می سایید، حضرت فرمود: قاتلان تو، از رحمت خدا محروم و دور باشند! جدت و پدرت علیهما السلام در روز قیامت، با آنها دشمنی خواهند کرد. به خدا قسم برای من سخت است که مرا صدا
ص: 130
بزنی اما نتوانم جوابت را بدهم یا اگر پاسخ می دهم تو کشته روی خاک افتاده ای و برایت فایده ای ندارد. به خدا سوگند! امروز، روزی است که قاتلین و دشمنان عمویت فراوان و یارانش کم هستند. (1)
این زیارت ارزشمند که از شهرت بیشتری برخوردار است، توسط یکی از نائبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دست ما رسیده است قدیمی ترین منبع و سند موجود برای این زیارت، كتاب «المزار الكبير» نوشته ابن مشهدی متوفای 595 هجری قمری است. او این زیارت ها را با حذف سند نقل کرده و در آغاز کتابش تصریح می کند که با سند متصل به او رسیده، ولی برای اختصار کتاب و اطمینانی که به صدور زیارت ها از معصوم داشته سندها را حذف کرده است.
برای این زیارت نامه شرحهایی نوشته شده از جمله: «الذخيرة الباقية» نوشته محمد جعفر شاملی شیرازی، «الشمس الضاحية» نوشته جمعی از علما، «تحفه قائمیه» نوشته حاج شیخ محمد باقر فقیه ایمانی «کشف داحیه» نوشته برخی از علمای هند، «همره نور» نوشته سید هدایت الله طالقانی و «سلام موعود» نوشته محمدرضا سنگری.
ص: 131
در ابتدای این زیارت نام 22 تن از انبیای الهی علیهم السلام ذکر شده و پس از آن بر اصحاب کساء علیهم السلام با ذکر برخی از خصوصیاتشان سلام داده شده، سپس بر سیدالشهدا علیه السلام به انواع مختلفی سلام داده می شود کلیات این بخش عبارت است از:
o سلام به امام حسین علیه السلام با ذکر نام فضائل و عملکرد ایشان.
o سلام به اعضا، جوارح و مصیبت وارده بر ایشان.
o شرح اوصاف حضرت پیش از جنگ و بیان زمینه جنگ.
o شرح شهادت و سختی های سیدالشهدا علیه السلام و یارانشان.
o شرح عزاداری تمام عالم و موجودات زمینی و آسمانی.
o دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام.
o سلام به یاران و همراهان امام علیهم السلام.
برخی از نمونه های مقتلی در زیارت ناحیه مقدسه، از این قرار است.
سلام بر فرزند زمزم و صفا. سلام بر آن که در خون خود غلتیده و خیمه اش غارت شده. سلام بر پنجمین نفر از اصحاب کساء علیهم السلام. سلام بر غریب غریبان. سلام بر شهید شهیدان. سلام بر کشته شده به دست حرام زاده ها. سلام بر ساکن كربلا. (1)
ص: 132
سلام بر گریبان های خون آلود. سلام بر لب های خشکیده. سلام بر نفس های به شماره افتاده. سلام بر روح های از بدن جدا شده. سلام بر پیکرهای برهنه. سلام بر بدن های رنگ پریده. سلام بر خون های ریخته و جاری شده. سلام بر بدن های قطعه قطعه شده. سلام بر سرهای بالای نیزه رفته و سلام بر زنان از پرده بیرون دویده. (1)
سلام بر کشته شده ستم. سلام بر برادرت که با زهر و سم به شهادت رسید. سلام بر علی اکبر. سلام بر طفل شیر خوارت سلام بر پیکرهای برهنه. سلام بر خاندان نزدیک و خویشاوندانت. سلام بر افتادگان در دشت ها، سلام بر غریب های دور از وطن، سلام بر به خاک سپرده شدگان بدون کفن. سلام بر سرهای بریده از بدن. سلام بر کسی که در راه خدا و به خاطر او صبر کرد. سلام بر مظلوم بی یاور. (2)
ص: 133
سلام بر کسی که پیمانش را شکستند. سلام بر کسی که حُرمتش را هتک کردند. سلام بر کسی که خونش را ستمکارانه ریختند. سلام بر شسته شده به خون زخم. سلام بر نوشیده از کاسه نیزه ها سلام بر ستمدیده حق برده شده ای که حقش را حلال شمردند. سلام بر غریب میان مردم! سلام بر آن که روستانشینان، عهده دار به خاک سپردنش شدند. سلام بر آن که رگ قلبش بریده شد. سلام بر حمایت کننده بدون یاور، سلام بر موی سپید آغشته شده با خون. سلام بر صورت خاک آلوده. سلام بر بدن برهنه شده. سلام بر دندانی که با چوب زده شده. سلام بر رگ گردن بریده شده. سلام بر سر بالای نیزه رفته. سلام بر پیکرهای برهنه و خوراک گرگ ها و حیوانات درنده بیابان. (1)
ص: 134
دشمنانت از همه طرف دوره ات نمودند و با وارد کردن زخم های کاری، تو را زمین گیر کردند و از حرکت کردن بازداشتند و یاوری برای تو نماند. تو برای رضای خدا، شکیبا بودی و از زنان و فرزندانت دفاع می کردی تا آن که تو را از اسبت پایین انداختند و زخمی و خونین به زمین افتادی و اسب ها تو را زیر سم هایشان لگدمال کردند و ظالمان با شمشیرهای برنده، بر سرت ریختند و عرق مرگ بر پیشانی ات نشست و چپ و راست دستت، منقبض و منبسط می شد و نیم نگاهی از زیر چشم به خیمه ها داشتی و دردهایت تو را به خود مشغول کرد اسبت شتابان و با شیهه و زاری به طرف خیمه هایت رفت. هنگامی که زنان اسبت را پریشان و زین تو را بر آن واژگون دیدند، از پرده بیرون آمدند موهایشان را پریشان کردند و به صورت خود می زدند. صورت های خود را گشودند و ناله سر دادند. آنها پس از عزّت، ناچیز شدند و به سوی قتلگاهت شتافتند. شمر بر سینه ات نشسته، شمشیرش را در گودی گلویت فرو برد، محاسن سپیدت را به دستش گرفت و با شمشیر هندی (1) خود، تو را ذبح کرد. حواس تو آرام گرفت و نفس هایت آهسته گشت و سرت به بالای نیزه رفت و خاندانت را مانند بندگان به اسارت گرفته، غل و زنجیر کرده اند و بر پشت شتران بدون جهاز نشاندند، و آفتاب سوزان نیمروز، چهره هایشان را سوزاند و در صحراها و دشت ها رانده شدند، در حالی که دست هایشان را به گردن بسته بودند و آنها را در بازارها می چرخاندند. (2)
ص: 135
یکی دیگر از راه های دستیابی به مقاتل بهره گیری از اعترافات و مشاهدات دشمن از وقایع است. مانند گزارشی که ابن ابی الحدید از یکی از جنایت کاران کربلا، نقل می کند و می نویسد :
از یکی از کسانی که در سپاه ابن زیاد حضور داشت پرسیدند : چرا با این خشونت با فرزندان رسول الله صلى الله عليه وسلم پیکار نمودید؟ گفت : نبودید و ندیدید! اگر رشادت آنها را میدیدید شما نیز با آنها با خشونت می جنگیدید . یاران حسین بن علی علیهما السلام دست هایشان به سلاح بود و مانند شیرهای درنده می جنگیدند. سواره نظام در برابرشان معنایی نداشت و از هر طرف به ما حمله می کردند و مشتاق شهادت بودند. آنها اهل دنیا نبودند و هیچ چیز مانعشان نبود به ما اعتراض نکنید که چرا
ص: 136
در مقابل آنها ایستادیم. اگر مماشات می کردیم حتی یک نفر از ما را باقی نمی گذاشتند. اگر آنها را نمی کشتیم و نمی جنگیدیم و این گونه رفتار نمی کردیم چه می کردیم ای بی مادر!. (1)
حکمت نقل این بخش از مقاتل، این است که از اعتراف دشمن استفاده نماییم. اعترافات دشمنان به نفع ما و به ضرر آنهاست؛ چون دشمن به نقل و بازگویی این مطالب احتیاجی نداشت. باید توجه داشت نقل این نکات به جهت نیاز آنها نیست؛ بلکه برخی مسائل از چنان وضوحی برخوردار بودند که دشمن نیز از روی ناچاری به نقل آنها اقدام می نماید.
به عبارت دیگر مطلب آن چنان روشن است که نه تنها دوستان، بلکه دشمنان زبان به تصدیق گشوده اند، در معنای لغوی کلمه «اعتراف و اقرار» نیز به این مطلب اشاره شده و اعتراف را به معنای «اذعان» و «به خطای خود اقرار کردن» معنا نموده اند. لذا دشمنان نیز به پایمردی و شجاعت حق اعتراف و به عمق جنایت و وحشیگری لشکر خود اقرار می کنند.
ص: 137
راه هفتم : مشاهدات عینی برخی افراد
یکی دیگر از مسیرهای دستیابی به مقتل، مشاهدات عینی افراد حاضر در برخی اتفاقات است.
ضَحاک بن عبدالله مشرقی یکی از اشخاصی است که در واقعه عاشورا حضور داشته است او پس از این که ابتدا در لشکر امام حسین علیه السلام با سپاه عمر بن سعد جنگید و چند نفر را به هلاکت رساند اما در واپسین لحظات روز عاشورا از صحنه نبرد گریخت. طبری ضمن نقل گزارشی از این شخص می نویسد:
هنگامی که سپاه کوفه به طرف ما آمدند، مردی با ادوات جنگی و به شکل مسلح، به سوی خیمه های حسینی حرکت کرد. در لشکر امام حسین علیه السلام و در کنار خیمه ها آتشی برافروخته شده بود تا دشمن از آن سمت حمله نکند. آن شخص بدون این که سخنی بگوید گذر کرد و به خیمه هایمان نگاه کرد. وقتی آتش را دید، با جسارت و با صدای بلند گفت : ای حسین! عجله کرده ای و پیش از آتش روز قیامت، آتش دنیا را برگزیده ای .
حضرت پرسیدند: شمر بن ذی الجوشن است؟ گفتند: بله خودش است. فرمودند: ای پسر زن بزچران، (1) تو برای سوختن در آتش جهنم
ص: 138
از من سزاوارتر هستی. مسلم بن عوسجه عرض کرد: فدایت شوم ایپسر رسول خدا! من تیرانداز ماهری هستم، آیا اجازه می دهید این شخص فاسق و ظالم را با تیر بزنم؟ فرمودند: خیر، دوست ندارم آغاز کننده جنگ باشم. وقتی دشمن به سپاه امام حسین علیه السلام نزدیک شد، حضرت سوار بر مرکب شده و با صدای بلند، به نحوی که اکثر مردم می شنیدند، فرمود ای مردم! سخنم را گوش دهید. در جنگ با من عجله نکنید. صبر کنید شما را موعظه نمایم و دلیل آمدنم را بگویم، اگر آن را پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و به من حق دادید، سعادتمند خواهید شد و انگیزه ای برای جنگ با من نخواهید داشت و اگر نپذیرفتید و انصاف به خرج ندادید، به خدا توکل می کنم. سپس آیات ﴿ وَأَتْل عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ، يَنقَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِى بِقَايَتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ
ص: 139
أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُن أَمرُكُمْ عَلَيْكُم غُمَّةً ثُمَّ أقضُواْ إِلَى وَلَا تُنظِرُونِ﴾ (1) و ﴿ إِنَّ وَلِيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَبَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّلِحِينَ﴾ (2) را تلاوت نمودند. وقتی خواهران و دختران حسین علیه السلام این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه و ناله بلند شد. امام حسین علیه السلام برادرش عباس بن علی و فرزندش علی علیهم السلام را نزد آنها فرستاد و فرمود: آنها را آرام کنید که از این پس گریه های زیادی در پیش دارند. (3)
ص: 140
سهل بن سعد ساعدی از صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله و یاران امام علی علیه السلام و از راویان حدیث غدیر است و در بیعت عقبه و جنگ تبوک حضور داشت. او کاروان اسرای کربلا را در شام مشاهده و چگونگی ورود آنان به شام را روایت نموده است. در مقتل خوارزمی از قول سهل بن سعد نقل شده است :
در راه بیت المقدس به شام رسیدم دیدم در و دیوار شهر با پرده های زیبا تزیین شده بود و زنان نوازنده و طبل به دست، می نواختند. مردم نیز مشغول شادی بودند. خیال کردم شامیان عید دیگری دارند. در همین فکر بودم که با گروهی از مردم دمشق روبرو شدم. خودم را معرفی کردم و از آنها پرسیدم : آیا شما عیدی دارید که من نمی دانم؟ پاسخ دادند :
ای سهل! آیا تعجب نمی کنی که چرا از آسمان خون نمی بارد و زمین مردم را فرو نمی برد؟ امروز سر حسین را از عراق می آورند و تا لحظاتی دیگر از دروازه ساعات وارد می شوند. جشن و سرور امروز هم به
ص: 141
همین دلیل است. با تعجب گفتم : سر حسین علیه السلام را می آورند و مردم شادمانی می کنند؟! هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق ها یکی پس از دیگری از راه می رسند. سری بر نیزه دیدم که بسیار شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود، بی درنگ به طرف او رفتم و با معرفی خودم از او پرسیدم: دخترم شما کیستی؟ گفت: من سکینه دختر حسین هستم، سپس فرمود: ای سهل اگر برای تو ممکن است به مأمورها بگو تا سرها را از اطراف ما کنار ببرند و از ما فاصله بگیرند، شاید مردم مشغول تماشای سرها شده و کمتر به حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله نگاه کنند. خودم را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم : اگر به تو چهارصد در هم بدهم، به درخواستم عمل می کنی؟ این پول ها را بگیر و سر مقدس را جلوتر و با فاصله از زنان حرکت بده. او پول ها را پذیرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد. (1)
ص: 142
ص: 143
ص: 144
ص: 145
ص: 146
پس از بحث از مقدمات و راه های دستیابی به مقاتل به موضوع بسیار مهم «اصول عامه در مقتل پژوهی» می پردازیم. در ابتدا نوع برخورد و جبهه گیری اهل سنت و برخی توجیه های غیر قابل قبول آنها پیرامون واقعه کربلا و برخی مسائل مربوط به اهل بیت علیهم السلام را بررسی می کنیم، سپس با بحث از قاعده «جرح و تعدیل» به مواردی از واکنش و رفتار بعضی از بزرگان اهل سنت که حاضر به محکومیت یزید و لعن او نیستند، اشاره می کنیم. همچنین به بررسی نمونه هایی از معتبرترين كتب عامه مانند «تاریخ طبری» و « سیر أعلام النبلاء » خواهيم پرداخت، چرا که با دقت در این منابع، مشخص می شود نگاه حزبی، غیر منصفانه و غرض ورزانه ای در طول تاریخ، ضد شیعه و نقل مقاتل در راستای حمایت از شجره ملعونه اموی و همفکران آنان وجود داشته و دارد. ممکن است در ذهن برخی خوانندگان نسبت به فصل سوم، این سؤال شکل بگیرد که ارتباط نکات و
ص: 147
گزارش ها با موضوع مقتل شناسی چیست؟ و آیا طرح این قبیل مسائل، خروج از بحث مقتل شناسی نیست؟
در پاسخ می گوییم : نقل مطالب پیش رو ارتباط مبنایی با عاشورا دارد و خروج از بحث نیست. با نقل شواهد متعدد تاریخی، در صدد تبیین جریان مخالفین عاشورا و بر ملا نمودن ماهیت این حرکت در طول تاریخ هستیم. در این فصل ثابت خواهد شد بسیاری از قلم به دستان قصدی برای ثبت ضبط و نقل وقایع عاشورا نداشتند و تا جایی که برایشان مقدور بود، در مقابل بیان حقایق کربلا ایستاده و آن را مخفی کردند. گاهی نیز با نقلهای تحریف شده و ناقص مطالب، سعی نمودند ضمن تنقیص اهل بیت علیهم السلام و تطهیر جنایت کاران، حقایق را واژگون جلوه دهند.
با درک نوع برخورد عامه با مصائب اهل بیت علیهم السلام و مقتل معصومین خصوصاً سیدالشهدا علیه السلام ، حکمت نگرش خاص عالمان شیعه و بهره گیری از قاعده «تسامح در ادله سنن» درباره مباحث مربوط به مقتل، بهتر درک می شود.
در مراجعه به کتب معتبر پیروان مکتب خلفاء با جریانی مواجه می شویم که در صدد اخفا و معدوم نمودن حقایق مسلم و متواتر تاریخی و تلاش برای تطهیر و تقدیس آمرین، عاملین و جنایت کاران فاجعه کربلا است. گروهی که از ظلم های بزرگ و فجایع تاریخی جز مقدار اندکی، بیان نمی کنند و بیشتر به فکر توجیه و تطهیر جنایت کاران هستند. این اتفاق تلخ، نتیجه چند عامل است:
عامل اول : اصالت بخشی به حکومت
عامل دوم : ترس از طغیان مردم و برملا شدن حقایق تاریخ اسلام.
عامل سوم : وجود عالمان طاغوتی و جیره خواران سلاطين.
ص: 148
عامل چهارم : تفکر باطل مبنی بر تقدیس و تطهیر تمام صحابه.
جریانی که در وقایع عاشورا دست از کتمان حقایق برنمی دارد، همان جریانی است که از اولین سالهای بعثت رسول الله صلی الله علیه وآله تا ایام رحلت ایشان به صورت هدفمند وقایع را مخفی می کند ، همان جریانی که یوم الله غدیر، مباهله، آیه تطهیر، حديث يوم الدار و فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را و تهاجم به منزل ام الائمه علیها السلام و غصب فدک را مخفی می کند. با دقت در کتب اهل سنت به عباراتی از بزرگان آنها برخورد می کنیم که در واقع به بهانه های مخفی کردن حقایق اشاره کرده اند.
در پندار بزرگان مکتب خلفاء، حکومت حاکم اصل و اساس است و حاکم حتی اگر اهل ظلم و فساد باشد باید از او اطاعت نمود و هیچ نوع مخالفتی جایز نیست. به عنوان نمونه به این گزارش ها توجه نمایید.
گزارش اول : طبرانی در کتاب «معجم الکبیر» از قول رسول خدا صلى الله عليه وسلم نقل کرده است :
امیران و حاکمان خود را هر طوری که هستند اطاعت کنید. اگر آنان شما را به احکامی که من آورده ام دستور دهند هم آنها پاداش می برند و هم شما به خاطر اطاعت از آنها؛ و اگر به کارهایی دستور دادند که من نیاورده ام، گناه آن به گردن حاکمان است و شما گناهی ندارید و هنگامی که در روز قیامت خداوند را ملاقات کنید می گویید: خدایا به ما ظلم نشود . ندا می رسد که ظلمی در کار نیست. شما می گویید: خدایا ما به
ص: 149
فرمان تو از پیامبران، خلفا و امیران اطاعت کردیم. گفته می شود: راست گفتید، گناه آن اعمال به گردن آنها است و شما بی گناه هستید. (1)
گزارش دوم : ابن حبان در کتابش از طریق ابوهریره از قول رسول الله صلى الله عليه وسلم نقل کرده است :
شما را به سه چیز امر و از سه چیز نهی می کنم : دستور می دهم که خداوند را عبادت کنید و به او شرک نورزید، همگی به ریسمان الهی متمسک شوید و پراکنده نشوید؛ کسی را که خداوند امیر شما قرار داده، اطاعت کنید... (2)
ابونعیم اصفهانی همین روایت را نقل کرده و در پایان بر ثابت و مشهور بودن آن صحه گذاشته است. (3)
ص: 150
گزارش سوم : بیهقی از قول عرباض بن ساریه از رسول خداصلى الله عليه وسلم نقل کرده است:
رسول خدا صلی الله علیه وآله ما را نصیحت کرد به گونه ای که دلها نرم و چشم هایمان گریان شد. شخصی عرض کرد: ای رسول خدا! این موعظه شما بوی جدایی می دهد، به ما چه دستوری می دهید؟ فرمودند: از کسی که خداوند او را امیر شما کرده، اطاعت کنید و سخنش را بشنوید هر چند او عبد سیاه پوست حبشی باشد. آگاه باشید عده ای از شما بعد از من اختلاف بسیاری را می بینید؛ پس کسانی که این زمان را درک می کنند باید به سنت من و سنت خلفای هدایت شده ام تمسک نمایند !... (1)
ابن قیم جوزیه بعد از نقل همین روایت، درباره سند آن می نویسد: این روایت، حسن است و سندش مشکلی ندارد. (2)
گزارش چهارم : مسلم بن حجاج نیشابوری به نقل از حذیفه بن یمان می نویسد:
به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کردم : ما در گمراهی جاهلیت بودیم تا اینکه خداوند برای ما خیر و نیکی اسلام را آورد. آیا بعد از این خیر بزرگ، شر و بدی به ما می رسد؟ فرمودند: بله. عرض کردم: آیا بعد از آن شر،
ص: 151
خیری هم هست؟ فرمودند: بله، بعد از من حاکمانی می آیند که به سنت من عمل نمی کنند. در بین آنان مردانی هستند که قلب های شیطانی دارند؛ اما جسمشان جسم انسان است. گفتم: وظیفه ما در این هنگام چیست؟ فرمودند: حتی اگر حاکم تو را زد و اموالت را گرفت، فرمان بردار و مطیع او باش و سخنش را گوش بده. (1)
در بحث مقتل شناسی باید به این نکته توجه نمود که بر مبنای همین ایده غلط، ضدّ عقل و مخالف دین، به راحتی امام حسین علیه السلام را محکوم و ایشان را خارجی می خوانند و بر اساس همین اعتقاد فاسد، از ظلم به نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله به راحتی عبور نموده و جای جلاد و شهید را تغییر می دهند. آلوسی ذیل آیه 23 سوره محمد صلی الله علیه وآله مطلب عجیبی را از ابوبکر بن العربی نقل می کند و می نویسد:
حسین علیه السلام به وسیله شمشیر جدش صلی الله علیه وآله به قتل رسید و در واقع سزاوار چنین سرنوشتی بود؛ چون علیه حکومت قیام نمود! آلوسی ضمن رد سخن ابن عربی، از ابن جوزی نقل می کند و می نویسد: برخی از افراد جاهل که منتسب به اهل سنت هستند، همین اعتقاد فاسد را دارند و می گویند: حق با یزید بوده و حسین علیه السلام در قیامش خطا کرد. این افراد
ص: 152
اگر به کتاب های سیره و تاریخ نگاه می کردند متوجه می شدند معاویه با چه ظلم و حیله هایی برای یزید بیعت گرفت و بیعت با او صحیح نبود. حتی اگر بپذیریم بیعت یزید درست بود، او با انجام دادن کارهای قبیح و فاسد، اسباب فسخ عقد بیعت را فراهم نمود، لذا بیعت با یزید در هر صورت صحیح نبود. سخنان جاهلانه ای که برخی از اهل سنت در مورد اشتباه حسین علیه السلام و درست کاری یزید می زنند، برای لجاجت و دشمنی با شیعیان گفته می شود. (1)
بدون تردید روایات جعلی و گزارش های فوق سبب می شود تا چنین سخنان سخیفی از امثال ابن عربی مطرح شود و ثمره آن اعتقادات فاسد و حکم به تبعیت مطلق از خلفا، مقصر جلوه دادن سید الشهدا علیه السلام می باشد.
ناگفته نماند این گروه به همین قاعده جعلی نیز پایبند نبوده و هر جا به نفعشان نبود، با آن مخالفت کرده اند. به عنوان نمونه در ایام حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام تا توانستند ضد ایشان فتنه انگیزی و شورش نمودند. عایشه در مقابل امام علی علیه السلام که امیر و حاکم امت اسلام بود، لحظه ای تبعیت نکرد و با تمام توان با حضرت علی علیه السلام
ص: 153
مخالفت نمود؛ تا جایی که ابن ابی الحدید در مورد عملکرد عایشه و رفتار کریمانه امیر المؤمنین علیه السلام در مقابل او می نویسد:
رفتاری که عایشه نسبت به علی علیه السلام داشت اگر نسبت به عمر انجام داده بود و وحدت مسلمانان را برهم زده و ضد خلیفه شمشیر کشیده بود، عمر بدون تردید او را می کشت و قطعه قطعه می کرد؛ ولی علی علیه السلام بردبار و بزرگوار بود؛ لذا عایشه را تنبیه نکرد. (1)
نگاه گزینشی و غیر منصفانه به تاریخ در نحوه مواجهه عامه با قاتل امير المؤمنین علیه السلام به خوبی روشن است. این گروه در حالی که طبق مبنای مذکور باید ابن ملجم را طرد و لعن نمایند؛ اما نه تنها چنین حکمی صادر نمی کنند؛ بلکه به او مدال افتخار نیز می دهند و کار به جایی می رسد که ابن حزم ناصبی در مورد ابن ملجم مرادی می گوید: هیچ کدام از بزرگان ما در این مطلب تردید ندارند که ابن ملجم مرادی بر اساس اجتهاد شخصی خود عمل نموده و علی بن ابی طالب را به قتل رسانده و مجتهد مأجور است. (2)
همچنین ابن تیمیه ناصبی در مورد جنایت ابن ملجم مرادی می نویسد:
کسی که خلیفه دوم عمر را گشت، کافری بود که از دین اسلام و پیامبر خدا و مسلمانان کینه داشت. او عمر را از روی نفرت به اسلام و پیامبر خدا
ص: 154
کشت. اما کسی که علی را به قتل رساند اهل نماز و قرائت قرآن و روزه بود. قاتل علی فکر می کرد خدا و رسولش کشتن علی را دوست دارند و بر اساس محبت به خدا و پیامبر خدا، علی را کشت... (1)
لازمه سخنان و مبانی مذکور این است که ابن ملجم چون مجتهد بود حتی اگر خطا کرده باشد مأجور است و حداقل یک ثواب به او داده خواهد شد و کسی حق رد و لعن او را ندارد.
در پاسخ به این نوع تفکرات مسموم باید گفت:
اولاً: ابن ملجم مرادی صحابی نیست که مجتهد باشد، بلکه او تابعی است.
ثانياً : طبق مبنای شما مبنی بر اجتهاد ،صحابه چرا این ثواب را صحابه ای که قاتل خلیفه سوم بودند، نبردند؟ مگر در جریان قتل عثمان 800 صحابی شرکت نداشتند؟ (2) اگر بنا به اجتهاد باشد آنان نیز مجتهد بودند. چرا ابن ملجم تابعی اجر ببرد؛ اما این 800 صحابی اجر و پاداش نبرند؟ چرا این اجر را مخالفین خلیفه اول نبرند؟ چرا آنها را مرتد و از دین خارج و مهدورالدم می دانید؟ چرا نسبت به حادثه عاشورا موضع گیری صحیحی انجام نمی دهید؟ چرا در پی مخفی نمودن تاریخ و عدم نقل شفاف مقتل سیدالشهدا علیه السلام هستید؟
ص: 155
با کمال تأسف اعتقادات مکتوب در برخی کتب عامه بر مبنای همین قواعد غیر اسلامی پایه ریزی شده است و با همین توجيهات ضمن عدم نقل حقایق، نسبت به افرادی که حقایق را بازگو می کنند نیز موضع گیری سختی صورت می پذیرد و به ناقلین برچسب زده و او را از دین خارج می دانند.
با بررسی برخی تعبیرات نقل شده در کتب عامه، مشخص می شود برخی به ظاهر عالمان اهل سنت ادب گفتگو و بحث را رعایت نکرده و کتاب های آنان نیز به فحش نامه بیشتر شباهت دارد تا اثر علمی. تعابیر بکار رفته خروجی و پیامدهای اجتماعی بسیار خطرناکی دارد. هنگامی که عالم سنی در کتابش تعبیرات به دور از انصاف و دور از تقوا را بکار می برد، جاهلان آنها نیز به گمان باطل خود با سربریدن و کشتن شیعیان بیگناه به دنبال بهشت می گردند. به عنوان نمونه به چند مورد از ناسزاگویی های برخی علمای اهل سنت اشاره می شود.
مورد اول: ذهبی در کتاب «ميزان الاعتدال في نقد الرجال» در شرح حال جعفر بن سليمان مطلبی را درباره علت متهم بودن وی به تشیع نقل کرده و سپس به همه شیعیان توهین کرده و آنان را «حمار» معرفی می کند. برخی تعابیر و حتی ناسزاها ممکن است در گفتگوهای شفاهی نقل شود، اما نقل مكتوب فحش و ناسزا نسبت به مذاهب دیگر هیچ توجیهی ندارد.
مورد دوم: ذهبی در شرح حال عمران بن مسلم ابتدا به نقل از احمد زبیری شیعیان را توله سگ معرفی کرده سپس خودش حاشیه ای بر آن افزوده و با توهین و ناسزای بیشتر گفته، نجاسات سگ همانند رافضی است. (1)
ص: 156
تعابیر ذکر شده از قبیل «مشت نمونه خروار» و نشان دهنده انحطاط اخلاقی و از هم گسیختگی معنویت است. متأسفانه این سخنان جاهلانه و به دور از حق و حقیقت که بیشتر برای رضایت حاکمان ظالم ایراد می شود زمینه ای را ایجاد نموده که بسیاری از حقایق تاریخی و واقعیت ها مانند مقتل سیدالشهدا علیه السلام به شکل صحیح و کامل نقل نشود.
با بررسی کتب عامه پی می بریم، ترس از آگاهی و دگرگون شدن اعتقادات عامه و پیروان مکتب خلفا، دومین عامل مخفی کاری و بیان نکردن حادثه عاشورا است. ابن هشام در مقدمه کتاب تاریخ خود «السيرة النبوية» می نویسد:
من مطالبی را از ابن اسحاق نقل میکنم و بخشی را حذف می کنم؛ چون برخی از مردم با شنیدن حقایق ناراحت می شوند و تحمل نمی کنند. (1)
كلمات مذکور از مهم ترین اعترافات ابن هشام علیه خودش است، چرا که او تصریح می کند در نگارش تاریخ، رعایت واقعیت و حقیقت را نکرده، بلکه براساس میل و خوش آمد گروهی خاص به نگارش تاریخ پرداخته است و نشان می دهد در کتب این افراد بیشتر از آنکه حقایق منعکس و بازتاب داده شود، امیال و گزینش های خاص تاریخی بازتاب داده شده است. متأسفانه این روش، مبنای اکثر عامه است و مصادیق متعددی می توان پیدا نمود .
ص: 157
به طور قطع یکی از مهمترین حوادث تاریخی که مشمول مخفی کاری های حساب شده قرار گرفته، حادثه عظیم عاشورا و شهادت مظلومانه سیدالشهدا علیه السلام می باشد و بسیاری از مردم عادی اهل سنت بخش قابل توجهی از حقایق را نمی دانند، چون اگر مطلع شوند حتماً به سراغ حقیقت می روند؛ اما امثال ابن هشام با سوء استفاده از کلمه «مردم» و با بهانه قرار دادن ناراحتی مردم عامه در واقع مواظب هستند تا مطالبی خلاف میل حاکمان، ستمگران، سلاطین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام نگویند. به صورت خلاصه نوع رفتار برخی مورخین ما را به یاد ضرب المثل معروف «به نام مردم به کام حاکمان» می اندازد.
اکنون به بررسی مصداقی چند کتاب از کتب معتبر عامه و مخفی کاری ها و قضاوت های نادرست آنان می پردازیم. با دقت در شواهد متعدد مشخص می شود این تفکر هیچ قصدی برای بیان و نقل حقایق پیرامون اهل بیت علیهم السلام و ظلم هایی که به ایشان وارد شد ندارد .
كتاب «تاريخ الأمم و الملوك» معروف به تاریخ طبری از معروف ترین کتاب های تاریخ اسلام است. این کتاب توسط محمد بن جرير بن يزيد طبری متوفای 310 هجری قمری به زبان عربی نوشته شده است. طبری مطالب مربوط به تاریخ را از آغاز خلقت جهان شروع و تا حوادث سال 302 هجری قمری را گزارش کرده
ص: 158
است. (1) نگارش تاریخ طبری همزمان با دوران غیبت صغری بوده و یکی از قدیمی ترین منابع گزارش واقعه کربلا است.
بسیاری از محققان و عالمان شیعه نقدهای عالمانه ای بر تاریخ طبری وارد کرده اند و گفته اند او تاریخ را جانبدارانه گزارش کرده و به راویان غیر قابل اعتماد، اعتماد نموده است. اکنون به برخی از این موضع گیری ها اشاره می کنیم.
أ. علامه سید مرتضی عسکری رحمه الله : ایشان اشکالات متعددی به روش تاریخ نگاری طبری وارد نموده و به پنهان کاری طبری در ماجرای یوم الانذار، نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و اختلافات معاویه با ابوذر که منجر به تبعید ابوذر شد اشاره کرده است. ایشان همچنین به تکیه بیش از حد طبری بر جعلیات «سیف بن عمر» اشکال وارد می کند و معتقد است سیف بن عمر افسانه هایی کاملاً جعلی بافته و طبری نیز کورکورانه برخی از آنها را نقل کرده است.
ب. علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله : ایشان در کتاب ارزشمند «الصحيح من سيرة النبى الأعظم» تاریخ طبری را مملو از اسرائیلیات معرفی می کند.
ج. علامه امینی رحمه الله : ایشان در کتاب ارزشمند «الغدير في الكتاب و السنة والأدب» بارها و به مناسبت های مختلف به انتقاد از طبری پرداخته است.
ما نیز در کتاب «نقد بعضی از مکتوبات تاریخی» که ان شاالله بزودی چاپ و روانه بازار خواهد شد، به ایرادهای اساسی و نقاط ضعف تاریخ طبری اشاره کرده ایم.
ص: 159
پس از معرفی و آشنایی اجمالی با طبری و کتاب تاریخش اکنون به بررسی چند نمونه از قضاوت های غیر منصفانه طبری می پردازیم.
أ. برخى فضايح معاويه بن ابی سفیان و دشمنی او با اسلام و اتحادش با سران کفر و نفاق.
ب. خلافت و امامت بلافصل امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و فضیلت ایشان بر سایر صحابه با اقرار بر غصب نمودن حق امير المؤمنين علیه السلام.
ج. زیر سوال بردن مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان .
در واقع می توان گفت این نامه و محتوای کم نظیر آن اساس حکومت ظلم و ظالمین را بر باد می دهد. نکته عجیب این است که طبری نمی گوید این نامه نبوده یا دروغ یا جعلی است، بلکه می نویسد:
بين معاویه و محمد بن ابی بکر نامه های متعددی رد و بدل شده اما به دلیل این که عموم مردم طاقت و تحمل شنیدن نامه ها و محتویات آن را ندارند، دوست ندارم آن ها را نقل کنم . (1)
ص: 161
طبری در حالی به بهانه «تحمل نداشتن مردم» از نقل نامه های رد و بدل شده بین معاویه و محمد بن ابی بکر طفره میرود که هنگام نقل دروغ و تهمت به شیعه به یاد تحمل مردم نمی افتد. شایسته است در این قسمت از طبری سؤال نماییم :
شما به دروغ میلیون ها شیعه را متهم به یهودیت نموده و ریشه تشیع را به شخصیت خیالی عبدالله بن سبأ بازگردانده اید و خون محترم شیعیان را با تهمت ها و تفکرات بی اساس به خطر انداخته اید؛ چرا در نقل این همه دروغ و نفرت افکنی به فکر مردم و تحمل آنان نبودید اما هنگام نقل حقایق تاریخ به یاد تحمل مردم افتادید؟
طبری با مکتوب نمودن مطالب بی اساس و دروغین، شیعیان را در معرض قتل سیاسی و ترور و کشت و کشتار قرار داده است.
با مراجعه به منابع تاریخ صدر اسلام با عوامل متعددی که موجب خشم عمومی مسلمانان علیه عثمان گردید مواجه خواهیم شد از جمله:
أ. انتصابات بدون ضابطه : عثمان مناصب حسّاس کشور اسلامی را در میان اطرافیان و خویشاوندان خود که بسیاری از آنان نالایق، فاسد و به دور از تعالیم اسلام بودند، تقسیم می نمود ولید بن عقبه را که مردی فاسق و شراب خوار بود، بر مسند فرمانداری کوفه که از مراکز مهم اسلامی و محل سکونت بسیاری از افراد مهم بود منصوب کرد. عمویش حکم بن ابی العاص را که از سوي پيامبر اکرم صلى الله عليه وسلم مطرود و تبعید شده بود، به مدینه برگرداند و به گرمی از او استقبال نمود و لباس گران قیمت بر او پوشاند و جمع آوری زکات طائفه «قضاعه» را در اختیار او قرار داد. حکم بن ابی العاص پس از جمع آوری زکات که بالغ بر 300 هزار درهم می شد نزد عثمان آورد و خلیفه سوم همه آن اموال را به او بخشید.
ص: 162
ب. بدرفتاری شدید با صحابه منتقد : عثمان صحابه و شخصیت های بزرگوار و برجسته ای همچون ابوذر غفاری را اذیت و آزار کرد و به منطقه بسیار بد آب و هوایی مثل «ربذه» تبعید کرد. ابوذر تا آخر عمرش در آنجا ماند و همانجا از دنیا رفت و تنها گناهش این بود که به کارهای خلاف شرع و خلاف عرف عثمان اعتراض می کرد و
امر به معروف و نهی از منکر می نمود. عثمان با عمار بن یاسر که از نخستین مسلمانان و مورد احترام و علاقه شدید پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بود نیز بدرفتاری شدیدی داشت و او را بارها به قدری کتک زد که گرفتار بیماری فتق گردید. گناه عمار این بود که گروهی از صحابه اعتراضات نسبت به عثمان و حکومتش را مکتوب کرده و او را از کارهایش برحذر داشته بودند. عمار بن یاسر نامه آنان را به عثمان رساند و برای او قرائت کرد. عثمان خشمگین شد و به غلامانش دستور داد تا دست و پای عمار را محکم گرفتند و سپس خودش او را آن قدر زد که بیهوش شد. عثمان با عبدالله بن مسعود نیز همین گونه رفتار کرد. یکی از جلادانش را فرستاد و او را به در مسجد آوردند، سپس او را بر زمین کوبید و یکی از دنده هایش را شکست. گناه عبدالله بن
مسعود این بود که به عملکرد و رفتارهای عثمان اعتراض کرده و درباره بذل و بخشش های عثمان از بیت المال مسلمین در میان تبهکاران بنی امیه گلایه کرده بود. هنگامی که زید بن ارقم که یکی از بزرگان صحابه بود، درباره علت تکفیر عثمان سؤال کردند؛ گفت: به سه دلیل عثمان را تکفیر کردم: اموال بیت المال را در میان اغنیا
و اقوامش تقسیم کرد. یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله را همچون دشمنان و محاربان پیغمبر قرار داد. طبق کتاب الله عمل ننمود.
ج. بذل و بخشش بیت المال مسلمین به اقوام و نزدیکانش : عثمان اموال بیت المال را بدون حساب و کتاب در میان اقوام و بستگانش تقسیم می کرد در حالی که
ص: 163
مستمندان در آتش فقر می سوختند. مورّخان و محدّثان فریقین درباره نقاط ضعف سه گانه فوق بحث های مفصل و مشروحی دارند که اگر همه آنها جمع آوری شود کتاب قطوری خواهد شد. عملکرد ضعیف و رفتار تبعیض آمیز عثمان سبب شد که همه مسلمانان از جمله مهاجران و انصار و صحابه پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم ضد عثمان قیام کرده و او را شایسته مقام خلافت پیامبر صلی الله علیه وآله ندانند و از خلافت عزل کرده و در نهایت به قتل برسانند.
طبری هنگامی که به حوادث سال های مربوط به خلافت عثمان می رسد با مخفی نمودن علل اصلی قیام مسلمانان و صحابه ضد حکومت خلیفه سوم و خلع حکومت از او می نویسد:
در مورد علل قیام مردم ضد عثمان مطالب فراوانی وجود دارد؛ اما چون نکات بدی است، دوست ندارم آن ها را ذکر کنم. (1)
طبری در این مورد نیز ضمن نقل نکردن اشکالات حکومت خلیفه سوم و دلایل صحابه و مسلمانان که ضد او قیام نمودند، به عدالت و انصاف رفتار نمی کند و فقط به ذکر ادعاهای امویان بسنده می نماید.
غزالی و سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می نویسند :
رسول خدا صلی الله علیه وآله قبل از وفاتشان فرمودند: دوات و کاغذ سفید بیاورید تا چیزی بنویسم که در امورتان دچار مشکل و سردرگمی نگردید و
ص: 164
برایتان بگویم که بعد از من چه کسی مستحق خلافت است. عمر گفت : او را رها کنید این مرد دیوانه شده است و هذیان می گوید! (1)
طبری در جریان تأسف آور و بسیار مهم «دوات و قلم» نیز مهم ترین قسمت گزارش یعنی نام عمر بن خطاب را که به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله اهانت کرد، مخفی می نماید و این طور می نویسد:
بعضی از حاضرین در جلسه گفتند ک پیامبر خدا هذیان می گوید و حالش مساعد نیست. (2)
به جهت اهمیت فوق العاده جریان «دوات و قلم» چند نکته مهم را متذکر می شویم.
نکته اول : یقیناً اگر مسلمین از واقعیت جریان «دوات و قلم» مطلع شوند، بخش قابل توجهی از آنان به مسیر حق گرایش پیدا می کنند. پس از گذشت قرن ها از آن واقعه تلخ، هنوز این سؤال پاسخ داده نشده است که چگونه امکان دارد کسی ادعای مسلمانی کند ولی به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ناسزا گفته و نسبت هذیان گویی دهد؟
ص: 165
نکته دوم : در سال های اخیر کتاب هایی با عنوان «شیخین» و «صهرین» (1) نوشته شده و نویسنده کتاب ضمن انکار و ردّ جریان «دوات و قلم» و ارتباطش با خلافت اميرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام توجیه و پاسخ گویی می نویسد:
این روایت از اسرائیلیات و جعلی است. چون تنها کسی که روایت «دوات و قلم» را نقل می کند ابن عباس است در حالی که او هنگام رحلت رسول الله صلى الله عليه وسلم ده سال بیشتر نداشت. آیا ممکن است یک کودک ده ساله در مجلس مهمی مانند وصیت حضرت اجازه حضور داشته باشد؟
در پاسخ به توجیهات و مطالب این نویسنده به ذکر چند مطلب بسنده می کنیم. مطلب اول : روایت «قلم و دوات» که از آن تعبیر به «اسرائیلیات» می کنید در «صحیح بخاری» ذکر شده و جایگاه صحیح بخاری نزد اهل سنت نیاز به توضیح ندارد.
مطلب دوم : با درج روایت «قلم و دوات» در کتاب «صحیح بخاری» و تصریح نویسنده بر نادرست بودن آن، نتیجه می بودن آن نتیجه می گیریم ادعای اهل سنت بر درستی همه روایات «صحیح بخاری» و جمله معروف آنان که می گویند: «أصح الکتب بعد کتاب الله، درست ترین کتاب بعد از قرآن صحیح بخاری است» غلط است؛ چون طبق اعتراف عبدالرحیم خطیب «صحیح بخاری» در بردارنده روایات جعلی و
اسرائیلیات نیز است.
ص: 166
مطلب سوم : طبق مبنای نویسنده فوق که ابن عباس در آخر عمر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ده سالش بوده پس نمی شود روایت «قلم و دوات» را پذیرفت. باید همه روایات ابن عباس را کنار گذاشت اگر روایت او در ده سالگی پذیرفته نشود پس روایات او را در سنین کمتر نیز به طریق اولی نباید قبول کرد. در حالی که ابن عباس در منابع حدیثی اهل سنت بیش از 2000 روایت دارد. در نتیجه اگر روایت ابن عباس را با این توجیه که «سن او هنگام رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله کم بوده» بی اعتبار بدانید و کنار بگذارید تعداد زیادی از روایات شما ساقط می شود.
مطلب چهارم : اگر بخواهیم طبق مبنای نویسنده فوق، روایات ابن عباس را با این توجیه که سن او هنگام رحلت پیامبر کم بود نپذیریم و کنار بگذاریم، باید روایات افراد دیگری مثل عبد الله بن عمر، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبیر و... را نیز که در زمان رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در همین سن بودند بی اعتبار و از اسرائیلیات دانسته و کنار بگذاریم.
اشکالات دیگری نیز به سخنان نویسنده فوق وارد است؛ اما جهت اختصار از آن چشم پوشی می کنیم.
نکته سوم : چند سال قبل با شخصی وهابی در کنار کعبه، پیرامون جریان «دوات و قلم» مناظره ای داشتم که بیان آن خالی از لطف نیست .
شب آخر اقامتم در شهر مکه بود. به همین خاطر کنار کعبه رفتم و غرق تماشای آن بودم. وهابی جوانی مقابل من نشست و کتابی به همراه داشت. از او پرسیدم: این کتاب چیست؟ گفت : کتاب «الرحيق المختوم في حياة سيد المرسلین» است که برنده کتاب سال عربستان سعودی شده است. کتاب را گرفتم تا نگاهی بیندازم. وقتی آن را گشودم به صورت اتفاقی همین جریان «دوات و قلم» به نقل از بخاری آورده شده
ص: 167
بود. به او گفتم ای جوان! من این جریان را متوجه نمی شوم، لطفاً برایم مقداری توضیح بده. آن را با دقت چند بار خواند اما چیزی نگفت. پرسیدم: هذیان گفتن یعنی چه؟ یعنی حرف پیامبر صلی الله علیه وآله از روی آگاهی و عقل نیست؟ گفت: بله معنایش همین است. پرسیدم: یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله هذیان می گوید؟ گفت: بعید می دانم! و در فکر
عمیقی فرورفت.
به او گفتم: ای جوان! این گزارش از چند حالت خارج نیست. یا این کتاب که دست شماست اشتباه کرده یا صحیح بخاری اشتباه کرده، یا خلیفه دوم اشتباه کرده، یا نعوذ بالله پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بدون تعقل و در حالت هذیان مطلبی گفته است. تو کدام احتمال را می پذیری؟ گفت: حتماً این کتاب اشتباه کرده است. گفتم: مگر جایزه کتاب سال عربستان سعودی را نگرفته؟ یعنی کسانی که این کتاب را برگزیدند، اشتباهش را نفهمیدند؟ گفت: به نظرم بخاری اشتباه کرده است. گفتم: پس از این به بعد بگوییم «غلط بخاری» نه «صحیح بخاری»! تا این حرف را شنید ناراحت شد و با عصبانیت گفت: بخاری صحیح است، حتماً می خواهی به است، حتماً می خواهی بگویم عمر اشتباه کرده است؟
گفتگوی من با آن جوان درباره مطالب دیگری نیز ادامه یافت و در انتها به من گفت :
باورهایم را به هم ریختی، من دانشجویم و این کتاب هم کتاب درسی ماست. حدیث دوات و قلم را شاید تا الان صد دفعه خوانده ام؛ اما این اشکالات به ذهنم نرسیده بود. از استادم می پرسم و جوابت را می آورم، اما خدا لعنت کند ساعتی که تو را دیدم! شماره تلفنم را به او دادم و گفتم: من فردا به ایران باز می گردم، مشتاق شنیدن پاسخت هستم. تا زمان نگارش این کتاب بیش از 20 سال از گفتگو و
ص: 168
مناظره با آن جوان وهابی می گذرد و او رفته تا برای سوالاتم جواب پیدا کند و هنوز تماس نگرفته است.
جُنْدَب بن جَنادَه معروف یا ابوذر غفاری از یاران نزدیک رسول خدا صلى الله عليه وسلم و امير المؤمنين على علیه السلام بود علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانسته اند. اعتراض های ابوذر به اقدامات عثمان و معاویه، سبب تبعید او به شام و سپس ربذه شد و در همانجا غریبانه و مظلومانه درگذشت. ابوذر از تبعیدگاهش نامه ای به این
مضمون به حذیفه بن یمان نوشت و علت اصلی تبعیدش به ربذه را برای او بیان نمود. ابوذر گفت:
ای حذیفه! با چشمانم می بینم که به ظلم عمل می کنند من در برابر ظلم ایستاده ام لذا حقوقم را قطع کردند و مرا آواره ساختند و از حرم رسول خدا صلى الله عليه وسلم بیرونم کردند. (1)
متأسفانه اهل سنت و طبری پیرامون جریان تبعید ابوذر رحمه الله علیه به گونه ای قلم فرسایی می کند تا دامن خلیفه سوم از این جریان پاک شود و اگر ایرادی مطرح می شود به معاویه باز گردد. در جریان تبعید فقط سخنان امویان را نقل می کند و بدون اشاره به سخنان ابو ذر رحمه الله علیه با قضاوت یک طرفه می گوید :
ص: 169
طرفداران معاویه می گویند او یهودی شده بود به همین دلیل تبعید شد، طرفداران ابوذر نیز مطالبی ذکر می کنند؛ اما چون نکات خوبی نیست آنها را ذکر نمی کنم. (1)
حمید مفتی از علمای قرن نهم هجری می گوید حدود 700 نفر از صحابه و مسلمانان با جریان سقیفه مخالفت کرده و دور امير المؤمنين على علیه السلام جمع شدند و رهبری آن حضرت را خواستار شدند. (2) اما طبری در مورد جریان بیعت با ابوبکر در سقیفه نیز بر خلاف واقع و با تحریف حقایق، این طور می نویسد:
در روز اول خلافت ابوبکر بیعت همگانی مردم با او اتفاق افتاد. کسی مخالفت نکرد مگر افرادی که مرتد شده یا نزدیک بود مرتد شود! حتی حضرت علی علیه السلام وقتی در خانه اش شنید در مسجد بیعت می شود، باعجله و با شتاب با لباس خانه، دوان دوان آمد تا بیعتش به تأخیر بیفتد! (3)
ص: 170
در رابطه با سخنان طبری درباره مخالفان ابوبکر ذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد :
نکته اول : اگر گفتار طبری درباره کسانی که با ابوبکر بیعت نکردند را بپذیریم، آیا طبری و اهل سنت به لوازم آن پایبند می مانند؟ بنا به گفته طبری کسانی که با ابوبکر بیعت ننمودند، مرتد هستند در حالی که طبق نقل «صحیح بخاری» حضرت زهرا علیها السلام تا زمان شهادت با ابوبکر و کودتاگران سقیفه بیعت ننمود.
نکته دوم: بنا بر تصریح مرحوم شیخ مفید رحمه الله (1) ، ما معتقدیم حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام هیچگاه با ابوبکر و سایر غاصبان خلافت بیعت نکرد و سخنان طبری درباره بیعت حضرت با ابوبکر دروغ و خلاف واقع است.
سَعد بن عبادة خزرجی از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بود. او از بزرگان عرب در شهر مدینه بود و به اتفاق شیعه و سنی تا آخر عمرش با ابوبکر و عمر بیعت نکرد. (2) متأسفانه برخی تلاش می کنند مرگ سعد بن عباده را طبیعی نشان دهند اما دقت در ماجرای سقیفه و دلالت واضح متون گوناگون، هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که سعد بن عباده هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و در نهایت به دست دشمنان سیاسی اش ترور شد. جایگاه سیاسی و اجتماعی سعد بن عباده و مخالفت جدی او با غاصبان
ص: 171
خلافت و سردمداران ،قدرت ،انگیزه ای شد تا او را مخفیانه و به آرامی و بدون ایجاد تنش در فضای جامعه، از صحنه هستی و سیاست حذف کنند و کشته شدنش را به گردن جنّیان انداختند! تا حساسیتی رخ ندهد. اما هر محقق و پژوهشگری به راحتی می تواند با توجه به گزارش های تاریخی، متهم اصلی در ترور سعد بن عباده را بشناسد؛ زیرا متون تاریخی با صراحت بیان می کند سعد بن عباده به دست دشمنان سیاسی اش کشته شد. (1)
طبری با گزارش ها و قضاوت های غیر عادلانه خود، ضمن تحریف اصل ماجرا و برخلاف واقعیت می نویسد:
سعد بن عباده با خلیفه بیعت کرد و مخالفت اولیه او ناشی از اخلاق جاهلی وی بود. (2)
در رابطه با سعد بن عباده باید از طبری و همفکران او سؤال نمود :
آیا طبق اعتقادات و مبانی شما، صحابه خط قرمز نیستند؟ آیا قائل به عدالت و عدم خطا و اشتباه آنان نیستید؟ چرا رفتار سعد بن عباده و عدم بیعت با ابوبکر را به اخلاق جاهلی نسبت داده و مخالفتش را کم ارزش جلوه می دهید؟
ص: 172
كتاب «سير أعلام النبلاء» اثر شمس الدین ذهبی متوفای 748 هجری قمری در زمینه شناخت صحابه، تابعین و محدثان، و نیز سیره شناسی و شناخت رجال و طبقات راویان احادیث نبوی نوشته شده و مورد توجه بسياري از سيره نويسان و مورخان پس از نویسنده قرار گرفته است ذهبی از شاگردان ابن تیمیه و جوینی است. قبل از آغاز بررسی قضاوت های ذهبی و جهت آشنایی بیشتر با او، ذکر چند نکته او ضروری است.
نکته اول : ابن تیمیه حرانی متوفای 728 هجری قمری عالم حنبلی مذهب و استاد ذهبی است. او از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام و از ناصبی ها است. دیدگاه های خلاف دین ابن تیمیه مورد اعتراض و رد بسیاری از علمای اهل سنت قرار گرفته است. ابن تیمیه در حدود 60 مسأله بر خلاف اجماع نظر داده که برخی از آن ها مربوط به اصول دین و برخی مربوط به فروع دین است؛ به همین دلیل علمای مذاهب
چهار گانه اهل سنت و پیروان مکتب قرآن و عترت نقدها و ردیه های بسیاری بر آثار او نوشته اند بسیاری از دیدگاه های وهابیت در اندیشه های ابن تیمیه ریشه دارد. ابن تیمیه با این که خود منشا بسیاری از مشکلات جهان اسلام بود و هست، شیعیان را منشأ مشکلات معرفی می کرد و معتقد بود جنگ با آنها از جنگ با خوارج و مغولان مهم تر است. او به دلیل این اعتقاد در سال های 699 و 704 هجری قمری علیه شیعیان منطقه «كَسَروان» لبنان فتوای جهاد داد و در لشکرکشی دولت «ممالیک» علیه آنها شرکت فعالی داشت. (1)
ص: 173
با بررسی آراء و افکار ذهبی به این نتیجه می رسیم که او از میان دو استادش، بیشتر از افکار و اندیشه های مسموم ابن تیمیه اثر پذیرفته و همچون او انسان عنود و لجوجی است.
نکته دوم : برای اطلاع از افکار غلط ذهبی میتوانید به این سه منبع رجوع نمایید.
أ. الكنى و الالقاب (1) : مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه در این کتاب گران بها که در واقع کتابخانه ارزشمندی است و از حیث رجالی و تراجم بسیار غنی است و مطالعه آن به اهل تحقیق توصیه می شود به برخی از ایرادات ذهبی پرداخته است .
ب. طبقات الشافعية الكبری (2) : این کتاب نیز که نویسنده آن از اهل سنت است مطالب مهمی از تعصب دور از واقعیت ذهبی نقل نموده است.
ص: 174
ت. أعيان الشيعة (1) : مرحوم سید محسن امین رحمه الله علیه در معرفی راویانی که ذهبی آنان را به خاطر نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام متهم به تشیع و روایاتشان را تضعیف کرده، مواضع ذهبی را به شکل مستند و عالمانه بررسی و بررسی و نقد نموده و آن را رد کرده است.
نکته سوم : جایگاه ذهبی در میان پیروان مکتب خلفا بسیار ویژه است. رتبه خاص او را با جمله معروف سیوطی (2) در طبقات الحفاظ می توان شناخت که می گوید :
بزرگان و عالمان اهل سنت سر سفره چهار نفر نشسته اند: ابوالحجاج مزی، شمس الدین ذهبی زین الدین عراقی و ابن حجر عسقلانی. (3)
نکته چهارم : ذهبی کتاب «سیر أعلام النبلاء» را بر مبنای طبقات نوشته است. بدین معنا که از خلفای اربعه و عشره مبشره و اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و ... شروع می کند سپس به معرفی تابعین پرداخته است و در جلد سوم این کتاب راجع به امام حسین علیه السلام نکاتی مطرح می شود. (4)
ص: 175
با بررسی شیوه برخورد ذهبی در مورد برخی اشخاص و شخصیت های مهم و همچنین دقت در نوع قلم فرسایی او به این نتیجه می رسیم که ذهبی بسیار جانب دارانه، متعصبانه و به دور از عدل و انصاف قضاوت نموده است. می توان گفت فردی همانند ذهبی با چنین نگرشی هیچ گاه در دفاع از مکتب اهل بیت علیهم السلام و بیان مقاتل و مصائب ایشان قدمی برنخواهد داشت و بیشتر درصدد اخفای حقایق و عدم نقل مقاتل است. به عنوان نمونه شرح حال عبیدالله بن زیاد و مختار ثقفی دو شخصیت مشهور تاریخ را از کتاب «سیر أعلام النبلاء» مورد مطالعه و بررسی قرار می دهیم تا نوع نگرش و قضاوت او روشن شود.
عبیدالله بن زیاد مشهور به ابن زیاد در سال 33 هجری قمری در دوران خلافت عثمان به دنیا آمد. عبید الله بن زیاد فرمانده نظامی مشهور امویان و از عوامل اصلی شهادت امام حسین علیه السلام و همراهانش بود. عبیدالله در سال 55 هجری قمری و در حدود 22 سالگی والی بصره شد و یزید او را در سال 60 هجری قمری پس از آشفتگی اوضاع کوفه، با حفظ سمت به حکومت کوفه گماشت و خاموش کردن قیام امام حسین علیه السلام را به او سپرد. او در سال 65 هجری قمری قیام توابین را نیز سرکوب کرد. عبیدالله به سبب نقشی که در واقعه کربلا داشت، از شخصیت های منفور تاریخ است و سرانجام در سال 67 هجری قمری در جنگ «خازر» به دست ابراهیم فرزند مالک اشتر به هلاکت رسید.
ذهبی هر چند می خواهد به نوعی از ابن زیاد انتقاد کند؛ اما با بهره گیری از جملات و عبارات مختلف به هر نحو ممکن سعی می کند جنایات او را کمرنگ جلوه دهد و شخصیت پلید ابن زیاد را تلطیف نماید، او می نویسد:
ص: 176
ابن زیاد، امیر عراق و والی بصره، خراسان و کوفه و اولین عربی بود که از رود جیحون عبور کرد. او چهره زیبایی داشت؛ اما اعمال و کردارش بد بود. مادرش «مرجانه» از دختران پادشاه فارس بود. شیعیان وقتی نام ابن زیاد را می شنوند تا او را لعن نکنند آرام و قرار نمی گیرند، اما ما مثل آنان نیستیم و با افرادی مثل عبید الله بن زیاد به خاطر خدا دشمنی داریم و از آنان برائت می جوئیم اما لعن نمی کنیم و به خدا واگذارشان می کنیم. به او انتقاد داریم؛ اما اجازه نداریم لعنتش کنیم. (1)
در رابطه با شخصیت منحوس ابن زیاد و نوع قضاوت و برخورد ذهبی، چند نکته مهم را یادآوری می کنیم.
معروف است که «انسان دروغ گو حافظه اش کم است»، آقای ذهبی در این قسمت احتیاط کرده و او را لعن نمی کند ولی چند صفحه بعد گزارشی از یزید نقل می کند که تصریح به لعن ابن زیاد دارد، ذهبی می نویسد:
بعد از قتل سیدالشهدا علیه السلام چون یزید عواقب کار و اعتراض همه مسلمانان را دید، زیر بار مسئولیت شهادت حضرت نرفت و گناه قتل
ص: 177
ایشان را به گردن ابن زیاد انداخت و در جلسات عمومی ابن زیاد را لعن می کرد و از او به سبب انجام جنایت کربلا اعلان بیزاری می نمود. (1)
پس از این گزارش و تناقض گویی ،ذهبی باید از او سؤال نمود:
چرا ضد ابن زیاد موضع نمی گیرید؟ مگر یزید بن معاویه امام ششم شما نیست؟! چرا از او تبعیت نمی کنید و ابن زیاد را لعنت نمی کنید؟ آقای ذهبی مگر شما نمی دانید، نه فقط یزید، بلکه حتی مادر ابن زیاد یعنی مرجانه نیز نسبت به عملکرد ابن زیاد موضع گرفت و با صراحت به فرزندش گفت: کسی که حسین علیه السلام را کشته باشد، به بهشت نمی رود. (2)
ذهبی از لعن کسی خودداری می کند که پس از هلاکتش و در همین دنیا مشمول عذاب گردید. یکی از شخصیت های مورد قبول اهل سنت به نام «ابوطفیل» که بنابر اقوال برخی مورخین آخرین صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بود که از دنیا رفت ماجرای عجیبی از عذاب ابن زیاد نقل می کند و می گوید :
ص: 178
هنگام قیام مختار و هلاکت قاتلین امام حسین علیه السلام وقتی سرهای بریده آنان را نزد مختار آوردند... دیدم ماری بزرگ و وحشت ناک روی سر ابن زیاد حرکت می کند و سر او را می خورد. (1)
در نقل دیگری از همین ماجرا راوی می گوید:
سرهای بریده اشرار کربلا را نزد مختار آوردند. ما نیز برای تماشا رفته بودیم. در همین حال عده ای با صدای بلند فریاد زدند: آمد، آمد... ما با تعجب پرسیدیم، چه کسی آمد؟ سپس دیدیم ماری ترسناک در میان سرهای بریده جنایت کاران حادثه کربلا می خزد. آن مار بین سرها می چرخید تا به سر بریده ابن زیاد رسید، از راه بینی داخل سرش شد و سپس از دهانش خارج و بعد از دقایقی ناپدید شد. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دوباره برگشت و این اتفاق سه مرتبه تکرار شد. (2)
پیرامون خباثت ابن زیاد نکته جالب توجهی از حس نفرت عمومی نسبت به او، توسط حسن بصری نقل شده است. او می گوید معاویه، ابن زیاد را در حالی که کم سن و سال و نادان نادان بود امیر و استاندار بصره قرارداد. ابن زیاد در بصره خون های
ص: 179
زیادی ریخت. روزی یکی از صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به نام عبدالله بن مغفل او را نصیحت کرد و گفت: از کارهایی که انجام می دهی دست بردار. ابن زیاد ناراحت شد و در پاسخ عبدالله بن مغفل گفت: تو را چه به این حرف ها، تو جزء پست ترین و بی ارزش ترین اصحاب محمد صلی الله علیه وآله هستی! عبدالله بن مغفل گفت: ای بی مادر! مگر در میان اصحاب پیامبر افراد پست و آشغال هم وجود دارد؟ پس از مدتی عبدالله بن مغفل بیمار شد و ابن زیاد به عیادتش رفته به او گفت: اگر درخواستی داری بگو تا نا انجام دهیم. او پاسخ داد تنها خواهشم این است که وقتی از دنیا رفتم بر پیکرم نماز نخوانی و بالای قبرم نایستی.
در کتاب های ارزشمند «بحار الأنوار» و «مناقب آل ابی طالب» روایتی وجود دارد که اوج خباثت و رذالت ابن زیاد را نشان می دهد ابن شهر آشوب مازندرانی و علامه مجلسی رحمه الله علیه می نویسند :
ابن زیاد به وسیله شمر نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد که در آن نوشته بود: ای عمر سعد! از تو نخواستم که با حسین سخن بگویی، مشورت و مذاکره نمایی... از تو می خواهم اگر تسلیم شدند، آنان را به کوفه منتقل نمایی و اگر مقاومت کردند، جنگ را آغاز و پس از کشتن آنان
ص: 180
پیکرهایشان را مثله کرده و سپس لگدکوب سم اسب ها نمایید، چون تعهد داده ام که با حسین علیه السلام و یارانش چنین کاری کنم. (1)
با مشاهده و مطالعه گزارش فوق علامت سؤال بزرگی در ذهن شکل می گیرد که ابن زیاد به چه کسی یا چه کسانی تعهد داده بود تا در کربلا از هیچ جنایتی دریغ ننماید؟ کدام گروه او را به انجام چنین گناه عظیمی مأمور کرده بودند؟
برای رسیدن به پاسخ این ابهام بزرگ باید توجه نمود که ابن زیاد در ابتدای خلافت یزید به شدت مورد غضب قرار گرفته و یزید تصمیم داشت او را از فرمانداری بصره عزل نماید؛ اما با نقشه و طرح یکی از افراد بسیار مرموز تاریخ به نام «مستر سرجون» ابن زیاد نه تنها برکنار نشد؛ بلکه حکومت کوفه نیز به او داده شد. در واقع عامل پشت پرده بسیاری از اتفاقات و جنایات تلخ کربلا افرادی همچون یزید بن معاویه و سرجون مسیحی مشاور ارشد معاویه و یزید هستند. مستر سرجون حدود 20 سال به عنوان مشاور امنیتی معاویه، در مرکز تصمیم گیری امور حضور داشت و همنشین مجالس شراب خواری و فسق و فجور آنان بود. او سه سال نیز در کنار یزید فعالیت کرد. مستر سرجون سالیان طولانی و متمادی در مهم ترین مرکز تصمیم گیری امویان حضور فعالی داشت. ماجرا وقتی حساس و
ص: 181
شک برانگیز می شود که بدانیم، متأسفانه اطلاعات جامع و کاملی درباره او وجود ندارد چون او در پوششی مخفی و اطلاعاتی فعالیت کرده است. از شخصیتی که قریب 35 سال در مرکز امور فعال بوده شاید به اندازه 20 خط مطلب پیدا نمی کنیم و فقط چند نکته کوتاه درباره او نقل شده است.
با توجه به تهیه و تدارک و قول و قرارهایی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام ترتیب داده بودند، نمی توان جنایت عظیم کربلا را صرفاً رخدادی اتفاقی و بدون نقشه قبلی دانست. بلکه قطعاً حساب شده و با طرح و نقشه قبلی واقع شده است و جنایاتی بی سابقه رخ داد مظلومیت اباعبدالله الحسین و اهل بیت حضرت علیهم السلام فوق تصور و درک ماست.
شاید سخنان ابوریحان بیرونی تا حدودی عمق فاجعه را نشان دهد. بنا به این دانشمند ایرانی در کربلا برخوردی با امام حسین علیه السلام صورت پذیرفت که هیچ حکومتی با اشرارش آن گونه برخورد نمی کند. در هر کشور و مجموعه ای، حتی افراد شرور از حق و حقوقی برخوردار هستند و نهایتاً دستگیر و به زندان منتقل می شوند و بعد از محاکمه ای عادلانه در دادگاه، متناسب با جرمی که مرتکب شده اند مجازات می شوند. اما در کربلا با امام حسین و ذریه اش علیهم السلام به بدترین صورت ممکن برخورد کردند، آب را بر آنان بستند و غذا را از ایشان منع کردند و کردند و با تشنگی و گرسنگی آنان را به شهادت رساندند. زنان و کودکان را با وضعیتی تأسف آور به اسارت بردند و اسب بر بدن شهدا تاختند و جسم ها را لگدکوب نموده و سرهای بریده را بر نیزه ها زدند. (1)
ص: 182
حسین و اهل بیت و اصحابش علیهم السلام از بهترین مردم بودند حتی اگر نعوذ بالله بد هم بودند هیچ حکومتی با شهروندان بد هم این گونه برخورد نمی کند که با ایشان برخورد کردند. در کربلا اتفاقاتی را رقم زدند که روی تاریخ را سیاه نمود. در گزارشی پیرامون جنایات واقع شده در کربلا آمده است:
جریان شهادت امام حسین علیه السلام اتفاقی بود که در اسلام مثل و مانندی
نداشت و هیچ حادثه ای به بزرگی آن نیست، حتی جریان شهادت امیر المؤمنین علیه السلام که مصیبت بسیار عظیمی است، به بزرگی حوادث کربلا نیست؛ چرا که در عاشورا امام و اصحاب ایشان را با وضعیتی عجیب به شهادت رساندند و نوامیس را به اسارت بردند و بدن های مطهر را مثله و قطعه قطعه نمودند، جنایاتی رخ داد که تن هر انسانی را می لرزاند. (1)
در گزارش دیگری «مناوی» در توضیح حدیث ثقلین این گونه می نویسد:
بنی امیه حق عظیم اهل بیت را که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در حدیث ثقلین بیان نموده بود، نادیده گرفتند و با آن مخالفت کردند. بنی امیه خون اهل بیت را مباح نموده و زنان آنان را آزار داده و کودکانشان را به اسارت بردند. بنی امیه خانه های اهل بیت را خراب و فضیلت و شرافتشان را انکار
ص: 183
نمودند و دشنام و ناسزاگویی به اهل بیت را مباح کردند. بنی امیه با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و وصیت ایشان در حدیث ثقلین مخالفت نمودند. پس وای بر بنی امیه و سرافکندگی و خجالتشان هنگامی که در قیامت با این اعمال ناشایست با رسول الله صلى الله عليه وسلم روبرو می شوند. (1)
برای درک مقداری از جنایت کربلا، به فرمایش حزن آوری از امام سجاد علیه السلام هنگام بازگشت کاروان اسرا به مدینه اشاره می کنیم. مرحوم سید ابن طاووس رحمه الله علیه از قول «بشیر بن جذلم» نقل می کند:
هنگامی که با کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به شهر مدینه نزدیک شدیم، امام سجاد علیه السلام دستور داد اهل کاروان از شترها پیاده شوند و خیمه ها را برپا کرده و در آنجا بمانند. حضرت به من فرمودند: خدا پدرت را رحمت کند ای بشیر، او شاعر بود آیا تو نیز می توانی شعر بگویی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: زودتر از ما به مدینه برو و خبر شهادت اباعبدالله علیه السلام و ورود ما را به مردم برسان. بشیر می گوید: خودم را به مدینه رساندم و کنار مسجدالنبی با صدای بلند گفتم: ای مردم مدینه! دیگر مدینه جای ماندن شما نیست؛ زیرا حسین علیه السلام کشته شده و اشک
ص: 184
من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالای نیزه، شهر به شهر گردانده شد... بشیر می گوید : مردم به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، رفتند. سیل جمعیت راه ها را بند آورده بود. وقتی به کنار کاروان اهل بیت علیهم السلام رسیدم، دیدم امام سجاد علیه السلام در حالی که پارچه ای در دست داشت و با آن اشک هایش را پاک می کرد، از خیمه بیرون آمد و روی صندلی نشست؛ اما اشک هایش جاری بود و نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرد. مردم از گریه ایشان گریه می کردند و به ایشان تسلیت می گفتند. سپس امام سجاد علیه السلام با دست به مردم اشاره کرد تا سکوت کنند و فرمودند: ای مردم! خداوند متعال ما را به مصیبت های بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر در اسلام، امتحان نموده است. اباعبدالله و خاندانش به شهادت رسیدند و زنان و کودکانش به اسارت برده شدند و سر مطهر آن حضرت را بالای نیزه، شهر به شهر گرداندند. ای مردم! بعد از شهادت پدرم کدام یک از مردانتان می تواند شادی کند؟ کدام قلبی می تواند برای او محزون نباشد؟ کدام چشمی می تواند گریه نکند و اشک نریزد؟ آسمان های هفت گانه با بناهای محکم و ارکانش، دریاها با امواجش، زمین با همه جوانبش، درختان با شاخه هایش و دریاهای عمیق و ماهیان و فرشتگان مقرب الهی و همه اهل آسمان برای او گریه کردند. کدام قلب است که در شهادت او محزون نشود؟ کدام دلی برای او نمی سوزد؟ ای مردم ما طرد شدیم و بیرون از شهرها آواره و رانده
ص: 185
بودیم، با ما به نحوی برخورد می کردند گویا مسلمان نیستیم. به ما ظلم کردند بدون آنکه جرم یا کار ناپسندی مرتکب و یا ضربه ای به اسلام زده باشیم. هرگز این ماجراهای دردناک سابقه نداشته و فقط نسبت به ما این همه ظلم صورت گرفت. به خدا قسم! اگر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله سفارش می کرد با ما مبارزه کنند و حرمت ما را حفظ نکنند، هرگز بیش از این مقدار نمی توانستند جنایتی رقم بزنند و ما را اذیت کنند. از این مصیبت بسیار بزرگ، غم انگیز، دردناک، ناگوار و سنگین به خداوند پناه می بریم و در برابر مصائبی که به ما رسیده از خدا پاداش می خواهیم؛ چون یقیناً خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است. (1)
ص: 186
یکی دیگر از شخصیت های مهم و اثر گذار تاریخ برای سنجش نوع برخورد، انصاف و عدالت ذهبی، جناب مختار شهید است. ذهبی در شرح حال مختار می نویسد:
فرد دروغ گویی به نام مختار ثقفی از بزرگان قومش بود. از صفات او به فصاحت، شجاعت و زیرکی میتوان اشاره نمود لکن انسان بی دین و دروغگویی بود؛ از قول پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که فرمودند: در قبیله ثقیف، فردی دروغگو و فردی خونریز وجود دارند. آن دروغگو همین مختار است چون ادعای پیامبری و نزول وحی و علم غیب می کرد و آن خون ريز هم حجاج ثقفی است که خداوند هردوشان را لعنت کند. از جمله دلایلی که ادعای نبوت او را اثبات می کند، جریانی است که رفاعه نقل کرده است، او می گوید: نزد مختار رفتم، برايم بالشتی گذاشت و گفت اگر جبرئیل از این بالشت بلند نمی شد، آن را برای تو می انداختم! وقتی گفت جبرئیل بر من نازل می شود، آنقدر عصبانی شدم که می خواستم سرش را جدا کنم. (1)
ص: 187
در رابطه با جناب مختار و مباحث پیرامون آن، نکات مهمی وجود دارد.
ذهبی برای رد نمودن مختار و نسبت دروغ ادعای نبوت، به قول شخصی به نام «رفاعه فتیانی» استناد می نماید، در حالی که او فردی مجهول است و نمی توان به کلامش استناد کرد؛ اما چون ضد مختار حرفی زده به راحتی کلامش را می پذیرد. او از «جبرئیل» نام می برد و بدون هیچ دلیلی آن را نشانه ادعای نبوت مختار قلمداد می کند، در حالی که با مقداری تتبع تاریخی در می یابیم «جبرئیل» نام غلام مختار بوده و او ادعای نبوت نداشته است. همان طور که جناب ابن نما حلی می نویسد:
برای مختار غلامی به اسم جبرئیل بوده که مختار می گفت: جبرئیل برایم این چنین گفت و برای جبرئیل چنین گفتم. اعراب و اهل بادیه گمان می کردند که او حضرت جبرئیل علیه السلام است. (1)
علاقه زیاد مختار به بردگان و توجه زیاد او به آنها، علت اکرام غلامانی مانند جبرئیل بود.
ذهبی در بخش دیگری از شرح حال مختار می نویسد:
ص: 188
مختار گمان می کرد پیامبر است و ابن زبیر چون از شرارت مختار آگاه بود او را به طائف تبعید نمود. (1)
در بسیاری از منابع عامه با عباراتی مواجه می شویم که در رد و طعن مختار وارد شده در حالی که واقع ماجرا غیر از آن چیزی است که نمایش می دهند، برای نمونه، همین عبارت مذکور از شخصی به نام «عامر شعبی» که از دشمنان سرسخت امير المؤمنین علیه السلام است و ریشه بسیاری از تهمت ها ضد شیعه به او بازمی گردد، نقل گردیده است.
علاوه بر این، ذهبی در این بخش دچار تناقض گویی شده، چرا که در ابتدا علت تبعید مختار را شرارت او اعلام می کند، اما در بخش دیگری از کتابش علت دیگری برای تبعید ذکر نموده و چنین می نویسد:
مختار از کودکی دوستدار اهل بیت علیهم السلام و در میان مردم، به این اعتقاد مشهور بود. مختار در اوج قدرت معاویه، برای تبلیغ امام حسین علیه السلام عازم شهر بصره شد. وقتی خبر ورودش به ابن زیاد رسید، دستور داد 100 ضربه شلاق به او بزنند و او را به طائف تبعید کرد. (2)
ص: 189
در گزارش فوق دروغ ذهبی با کلام خودش آشکار گردید؛ چون یکبار علت تبعید مختار را تبلیغ برای سیدالشهدا علیه السلام می نویسد و بار دیگر علت را شرارت و نسبت های ناروایی از این دست ذکر می کند. متأسفانه در تفکر ذهبی و امثال او، تبلیغ از امام حسین علیه السلام که به تصریح رسول خدا صلى الله عليه وسلم سید جوانان اهل بهشت است شرارت نام دارد.
آیا با وجود تاریخ نویسانی مانند ذهبی می توان امید داشت مقتل سیدالشهدا علیه السلام بدون مخفی کاری و حذف ثبت و نقل شود؟
یکی از القابی که از سوی دشمنان و به شکل گسترده ضد مختار ثقفی مطرح می شود «کذاب» و دروغ گو بودن ایشان است. طبق بررسی و تحقیق صورت گرفته، ظاهراً اولین کسانی که به مختار لقب «کذاب» دادند اهالی شام بودند. مرحوم علامه مجلسی رحمه الله پیرامون نبرد سپاه مختار با لشکر ابن زیاد می نویسد:
یکی از فرماندهان شامی به نام «ابن ضبعان» رجز می خواند و می گفت: ای پیروان و سپاهیان مختار کذاب... ما از اول از علی روی گردان و بیزار بودیم. یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام به نام «احوص بن شداد همدانی» در پاسخ به او گفت: ما طرفدار و شیفته امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستیم، نه عثمان و ریشه شما را قطع می کنیم. (1)
ص: 190
مختار ثقفی معاصر امام سجاد علیه السلام بود و همه اعمال و رفتارهای او در زمان حیات معصوم رخ داده است و در صورت وجود انحراف یا خطایی در ماهیت قیام او امام معصوم قاعدتاً تذكر می دادند؛ ولی ظاهراً در هیچ روایتی قیام مختار محکوم نشده است. طبق تحقیقات و تتبع صورت گرفته حتی یک روایت صحیح در مذمت مختار و قیام او وجود ندارد. مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در همین رابطه و به نقل از ابن نما، چنین می نویسد :
پس از شروع قیام مختار در کوفه، گروهی از شیعیان کوفی نزد «محمد بن حنفیه» رفتند و ضمن گزارش قیام مختار و اوضاع کوفه، نظر ایشان را جویا و خواستار تعیین تکلیف شیعیان نسبت به همراهی یا عدم همراهی با قیام مختار شدند. ایشان در جواب گفتند: مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار سخت و طاقت فرسا است و باید انتقام کربلا گرفته شود. (1)
ص: 191
ابن نما در ادامه گزارش خود به نکات بیش تری اشاره کرده و می گوید، پدرم می گفت: محمد بن حنفیه در پاسخ کوفیان فرمود:
چرا برای کسب تکلیف نزد من آمده اید؟ اکنون همگی خدمت امام زین العابدین حضرت سجاد علیه السلام رفته و از ایشان کسب تکلیف می کنیم. پس از رسیدن محضر حضرت و بیان ماجرا، امام سجاد علیه السلام فرمودند: ای عمو حتی اگر عبد سیاه چهره ای در دفاع از ما اهل بیت علیهم السلام قیام نماید، بر مردم واجب است از او حمایت کنند. سپس خطاب به محمد بن حنفیه فرمود: شما از جانب من نمایندگی تام و اختیار تصمیم گیری دارید.
گزارش فوق، نه تنها رضایت امام سجاد علیه السلام نسبت به قیام مختار و اجازه ایشان به دوست دارن اهل بیت علیهم السلام برای همراهی با او را تأیید می کند؛ بلکه حضرت فراتر از تأیید شخصیت مختار، با بیان قاعده ای کلی، اذن قیام را برای همه طرف داران اهل بیت علیهم السلام ثابت نموده و معتقدند: هر کسی برای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام قیام نمود، بر همه شیعیان واجب است او را یاری نمایند.
ممکن است برخی درباره برداشت ما از فرمایش حضرت اشکال داشته و آن را دارای ابهام و غیر صریح بدانند، اما ما معتقدیم اگر شرایط خفقان پس از عاشورا و دوران تقیه امام سجاد علیه السلام را در نظر بگیریم، همین مقدار از فرمایش ایشان نیز در تأیید قیام مختار کفایت می کند. علاوه بر این، مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه فرمایش امام سجاد علیه السلام را اذن خاص حضرت به مختار ثقفی می دانند. (1)
ص: 192
پس از قیام مختار ثقفی او بسیاری از جنایت کاران کربلا از جمله ابن زیاد و عمر بن سعد را به سزای اعمالشان رساند. در نبرد سختی که میان سپاه مختار و لشکریان ابن زیاد در گرفت، بسیاری از شامیان و ابن زیاد به هلاکت رسیدند و سر منحوس او به مکه فرستاده شد. (1)
همچنین در رابطه با عمر بن سعد آمده است که روزی جناب محمد بن حنفیه در مدینه از مختار گلایه نمود که چرا زودتر کار جنایت کاران کربلا و عمر بن سعد را یکسره نمی کند. هنوز کلام ایشان به اتمام نرسیده بود که فرستاده مختار، دو سر جدا شده برای ایشان آورد. وقتی توبره را گشودند، سر عمر بن سعد درون آن قرار داشت. محمد بن حنفیه سر به سجده گذاشت و سپس برای مختار دعا کرده و فرمودند:
خدایا! می دانم این لحظه از لحظاتی است که برای مختار ثبت نمودی، به خدا سوگند دیگر از مختار گله ای ندارم. خدایا از طرف ما بهترین پاداش را به مختار بده. (2)
ص: 193
با وجود نوع دشمنی امثال طبری و ذهبی با پیروان اهل بیت علیهم السلام ، نمی توان توقع داشت از مختار تجلیل و تکریم صورت پذیرد؛ آنها با هر کسی که در خط و مسیر قرآن و عترت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله باشد عناد و دشمنی می ورزند و او را تخریب تضعیف و حذف می کنند.
یکی از مصادیق تخریب و دشمنی با مختار ثقفی، نشر و ترویج شبهاتی پیرامون ایشان است. شبهاتی که دشمنان دین ساخته و مکتوب نمودند و متأسفانه برخی مومنین غافل و دوستان جاهل نیز به بازنشر آن اقدام نمودند. لذا در این قسمت به طرح برخی از مهم ترین شبهات پیرامون مختار و قیامش می پردازیم.
در پاسخ به شبهه مذکور چند مطلب ذکر می گردد.
مطلب اول : این که قطعه قطعه کردن اجساد توسط مختار ثابت نیست و به نظر می رسد نسبت دادن این کار به مختار از همان سیاه نمایی ها، تبلیغات و شیطنت های امویان ضد مختار باشد.
مطلب دوم : این که به فرض ثبوت چنین نسبتی، باید از مختار بابت مجازات جنایت کاران کربلا تشکر نماییم نه این که او را مواخذه و سرزنش کنیم.
مطلب سوم : این که باید از شبهه افکنان پرسید چرا برای جنایت کاران، قاتلان، اراذل و اوباش و حرامیان ،کربلا دلسوزی می کنید؟ چرا برای امویان غصه
ص: 194
می خورید؟ مگر آنان رفتاری انسانی و اسلامی با شهدای کربلا داشتند؟ مگر جنایت کاران کربلا با حضرت علی اکبر و حضرت عباس علیهما السلام برخورد مناسبی داشتند؟ مگر حضرت علی اکبر علیه السلام را إربا إرباً نكردند؟ مگر آنان مطهر سیدالشهدا علیه السلام را در حال تشنگی و گرسنگی از قفا نبریدند؟ مگر به خیمه های زنان و کودکان بی پناه و بی گناه که یاور و حمایت کننده ای نداشتند، حمله نکردند؟ مگر بدن سیدالشهدا علیه السلام را برهنه نکردند؟ مگر بعد از شهادت حضرت، به اسب ها نعل تازه نزدند و بر پیکر مطهر ایشان نتاختند؟ مگر در کربلا به کودک شش ماهه و پیرمرد نود ساله رحم کردند؟ با چه رویی و با چه استدلالی از این جنایت کاران حمایت می کنید؟ چرا برای آنان دل می سوزانید؟
در پاسخ به این شبهه باید گفت: کیسانیه، قائل به امامت محمد بن حنفیه بودند. کسی که مختار را «کیسانی» بخواند معلوم می شود چیزی از تاریخ نمی داند؛ چون «کیسانی ها» بعد از فوت محمد بن حنفیه شکل گرفتند، نه در دوران حیات او. در حالی که مختار ثقفی قبل از وفات محمد بن حنفیه در سال 81 هجری قمری، یعنی در سال 67 هجری قمری به شهادت رسید. پس چگونه می توان او را کیسانی دانست؟
یکی دیگر از شبهات پیرامون مختار این است که می گویند او می خواست امام مجتبی علیه السلام را به معاویه و شامیان تحویل دهد.
در پاسخ باید گفت، ظاهراً برداشت مستشکل اشتباه است و حقیقت ماجرا این است که مختار میخواست عمویش را که فرماندار امام حسن علیه السلام در در منطقه مدائن
ص: 195
بود، امتحان نماید. معاویه در آن دوره، چهره های نزدیک به امام حسن علیه السلام را یکی پس از دیگری فریب می داد و با پول های کلان، دین و اعتقاد آنان را می خرید و مختار نگران بود مبادا عمویش نیز مانند برخی استانداران و فرمانداران به امام مجتبی علیه السلام خیانت کند و به همین دلیل او را آزمایش نمود. ناگفته نماند مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه این احتمال را به امام معصوم علیه السلام نسبت می دهند. (1)
یکی از نکات مهم پیرامون جناب مختار رضایت یا عدم رضایت اهل بیت علیهم السلام از مختار و عاقبت کار او می باشد. برخی با استناد به روایاتی و ذکر مطالبی، او را عاقبت به شر و جهنمی می دانند و مستند آنان روایاتی از معصومین مانند دو روایت از امام صادق علیه السلام است. امام صادق علیه السلام می فرماید:
در روز قیامت، پیامبر خدا و امیرالمؤمنين و حسنین علیهم السلام از نزدیک جهنم عبور می کنند. ناگهان شخصی از درون جهنم سه مرتبه فریاد می زند: یا رسول الله صلی الله علیه وآله ! به فریادم برس. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله جوابی به او نمی دهند. آن شخص حضرت علی علیه السلام را مخاطب قرار داده و سه مرتبه فریاد می زند: یا
ص: 196
امیرالمؤمنین! به فریادم برس! آن حضرت نیز جوابی به او نمی دهند. این بار دست به دامن امام حسین علیه السلام می شود و سه مرتبه فریاد می زند: یا حسین! به فریادم برس، من قاتل دشمنانت بودم. در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به امام حسین علیه السلام می فرماید: او اتمام حجت نمود. امام حسین علیه السلام به سرعت او را از آتش جهنم نجات می دهد. راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد: شخصی که نجات پیدا کرد، کیست؟ امام فرمود: مختار ثقفی. عرض کردم: چرا باید قاتل دشمنان حسین علیه السلام در آتش معذب باشد؟ فرمودند: برای این که اندکی از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت! قسم به خدائی که محمد صلی الله علیه وآله را مبعوث نمود اگر در قلب جبرئیل و میکائیل علیهما السلام نیز چیزی از محبت آن دو نفر باشد خدا ایشان را با صورت داخل آتش جهنم خواهد کرد. (1)
ص: 197
در رابطه با این گونه روایات باید خاطر نشان ساخت، مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله علیه ضمن بررسی سندی و رجالی، این دست روایات را به دلیل ضعف سند و احتمال صدور تقیه ای، فاقد حجیت می داند و سپس می نویسد مرحوم کشی رحمه الله علیه روایاتی را که در ذم مختار است از جعلیات عامه و ساختگی می دانند. (1)
تعدادی از بزرگان شیعه با مباحث متقن و مستدل و مبسوطی که ارائه نمودند، توانسته اند شخصیت واقعی جناب مختار شهید و مبانی فکری عقیدتی او را بیان کنند و به ترسیم چهره روشن او کمک نمایند. از این رو در این بخش، مقداری از بیانات عالمان شیعه را نقل می کنیم .
متأسفانه برخی از اهل علم به اصل مطلب توجه نمی کنند و راهی برای درمان غفلتشان نیست. اگر آنها به اقوال ائمه علیهم السلام در مدح مختار توجه نمایند، پی می برند او از سابقین و مجاهدین و ممدوح خداوند است. دعای امام سجاد علیه السلام برای مختار دلیل
ص: 198
روشنی بر پاکی مسیر اوست. اگر مختار راه غلط یا نیت و اعتقاد فاسدی داشت، مشمول دعای حضرت نمی شد. هجمه ای که ضد مختار به پا شده، مانند هجمه ای است که ضد امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح شد و در واقع یک جریان هر دو را مدیریت می نماید. دشمنان سعی داشتند با نقل مطالب دروغین پیرامون مختار، محبت و راه و روش او را از قلوب شیعیان پاک نمایند. (1)
برای حُسن حال مختار همین بس است که سرور و شادی بر دل های اهل بیت علیهم السلام وارد کرد. او با کشتن قاتلان امام حسین علیه السلام اهل بیت علیهم السلام را شاد و خدمت بزرگی به آنان نمود و شایسته پاداش است. آیا احتمال می دهید رسول الله صلى الله عليه وسلم و اهل بیت علیهم السلام که معدن کرم و بخشش هستند از جهاد عظیم مختار چشم بپوشند و به او پاداشی ندهند؟ (2)
ص: 199
روایات در مورد مختار ثقفی مختلف است؛ ولی ما شک نداریم که او قلب امام سجاد علیه السلام و اهل بیت را شاد نمود. (1) شاد نمودن قلب امام علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام و زنان و یتیمان کربلا یعنی نهایت رضایت از مختار، چون آنان پنج سال عزادار بودند و در این مدت، هیچ زنی از بنی هاشم حنا نبست و سرمه ای نکشید و آشپزخانه ای روشن نشد و این عزاداری ادامه داشت تا سر عبیدالله ملعون را دیدند و پس از مشاهده سر آن ملعون از عزا خارج شدند.
مختار از ابتدا از مردان دینی و مخلص بود و نهضت او هم برای اقامه عدل و ریشه کن شدن ظلم به وقوع پیوست. او از مذهب کیسانیه به دور بوده و از هرآنچه به او نسبت داده اند، منزه است. کسی که به تاریخ و روایت و علم رجال با دقت بنگرد، می داند که مختار در آغاز از مردان دین و هدایت و مخلص بود و نهضت او تنها برای برپا داشتن عدالت و برکندن ریشه الحاد و قطع ریشه ظلم امویان بود. مختار به دور از مذهب کیسانی است. تمام آنچه به او نسبت داده شده اساس و پایه ندارد. مختار مورد تایید بود به همین دلیل امام باقر و امام صادق علیهما السلام بر او ترحم نموده اند و امام باقر علیه السلام او را ستایش کرده است. مختار و کارهای او نزد اهل بیت علیهم السلام مورد قدردانی
ص: 200
بوده است. علمای اعلام او را بزرگ شمرده و منزه از این نسبت ها دانسته اند از جمله: جمال الدین ابن طاوس در رجال، آیت الله علامه در الخلاصة، ابن داود در رجال، فقیه ابن نما در ذوب النضار، محقق اردبیلی در حديقة الشیعه، صاحب معالم در تحریر طاووسی و قاضی نورالله مرعشی در المجالس شیخ ابوعلی در منتهی المقال وغير او، از مختار دفاع کرده اند. از بزرگان پیشین ما گفته اند که شهید اول در کتاب مزارش برای مختار زیارت نامه ویژه ای ذکر کرده و در این زیارت نامه صریحاً بر درستی و خوبی و اخلاص او در ولایت و اطاعت خدا و محبت امام زین العابدین علیه السلام و رضایت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام و این که جان خودش را در رضایت ائمه و یاری عترت و خونخواهی آنان فدا کرده، شهادت داده شده است. (1)
ص: 201
هدف هر گروه و فردی از قیام ضد سلطنت ظالمین، می تواند خصومت شخصی یا تعصبات قومی و قبیله ای یا استقرار حکومتی عدالت محور یا ضربه زدن و تضعیف آن باشد. ظاهراً هدف اصلی قیام مختار ثقفی، قصاص جنایت کاران کربلا و تضعیف حکومت امویان بود چون او نمی توانست به صورت جدی و اساسی سلطنت اموی را متزلزل کند، چرا که امویان در آن روزگار سلطنت عظیمی داشتند و گستره آن شرق و غرب عالم را در نوردیده بود و بسیاری از کشورها تحت سیطره آنان بودند. مختار قطعاً قصد ايجاد سلطنت و کسب قدرت و... را نداشت. واضح است که اگر مختار دنبال ریاست طلبی بود برای خود دشمن نمی ساخت و از قاتلان سید الشهدا علیه السلام انتقام نمی گرفت. دنیا طلبانی مانند معاویه، حاضر هستند با هر فرد و گروهی سازش نمایند تا ریاست و حکومتشان ضربه ای نبیند؛ اما مختار هیچ گاه با جنایت کاران کربلا سازش نکرد چون به فکر سلطنت نبود. مختار در تحقق هدف قیامش موفق عمل نمود و به همین جهت مورد هجمه سنگین دشمنان قرار گرفت. درباره هدف قیام مختار گزارش های متعددی وجود دارد که برخی از آنها را ذکر می کنیم .
طبری از مختار نقل می کند که می گفت:
این دین ما نیست که قاتلین حسین علیه السلام را رها کنیم و آنان آزاد باشند. اگر آنها را به سزای اعمالشان نرسانم، بدترین یار اهل بیت علیهم السلام و دروغ گو
ص: 202
هستم! خدا را شکر که می توانم از قاتلین حسین علیه السلام انتقام بگیرم و برای اهل بیت علیهم السلام قیام کنم .(1)
مختار بعد از به هلاکت رساندن عمر بن سعد و فرزندش و جدا کردن سر آن دو، گفت :
این دو سر بریده در مقابل سر مطهر ابا عبدالله و حضرت علی اکبر علیهما السلام باشد، البته اگر سه چهارم قریش را در مقابل سيدالشهدا قصاص می کردم با بند انگشت امام برابری نمی کرد و ارزش ایشان از همه آنان بیشتر بود. (2)
این نوع سخنان به ما ثابت می کند مختار ثقفی انسانی سلیم النفس و عارف بود.
یکی دیگر از مباحث مربوط به جناب مختار ، شهادت یکی از همسران اوست. طبق نقل منابع تاریخی مختار شهید، چهار همسر داشت که دو تن از همسران او توسط
ص: 203
مصعب بن زبیر اسیر شدند. یکی از آنان دختر سمره بن جندب و دیگری دختر نعمان بن بشیر از استانداران سابق کوفه بود. مصعب از آن دو خواست از مختار بد بگویند و شهادت به کفر او بدهند، اما آن دو در پاسخ گفتند:
چگونه از مردی که شهادت به یگانگی خدا می دهد و روزها روزه دار و شب ها شب زنده دار است تبری بجوییم؟ کسی که جان خود را در راه خدا و پیامبر اسلام و اهل بیت مکرم ایشان بذل نموده است. مصعب گفت: یا از مختار برائت می جویید یا شما را خواهم کشت! آن همسر مختار که دختر سمره بن جندب بود گفت: اگر مرا با شمشیر هم به کفر دعوت کنی من کافر می شوم! حال که تهدید به قتل می کنی، من شهادت می دهم مختار کافر بود! اما همسر دیگر مختار که دختر نعمان بن بشیر بود با شجاعت گفت: هرگز از شهادت در راه خدا دوری نمی کنم، چراکه سرانجام شهادت رسیدن به بهشت و همجواری با اهل بیت پیامبر خدا علیهم السلام است. آیا من اولاد ابی طالب را رها کنم و اولاد هند جگر خوار را یاری کنم؟ خدایا تو شاهد باش من تابع پیامبر خدا و پسر پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام هستم. مصعب وقتی اعتقاد راسخ دختر نعمان بن بشیر را دید دستور داد او را به قتل صبر، به شهادت برسانند. (1)
ص: 204
سليمان بن صُرَد بن جون خُزاعی متوفای سال 65 هجری قمری، رهبر قیام توابین و از بزرگان کوفه بود. سلیمان بن صرد در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام جنگید. او در دوران امام حسن علیه السلام با صلح ایشان با معاویه مخالف بود. نخستین نامه های کوفیان به امام حسین علیه السلام به رهبری او نوشته شد، اما خودش در کربلا حضور پیدا نکرد. او پس از شهادت امام حسین علیه السلام رهبری قیام توابین را بر عهده گرفت. این قیام به نیت خونخواهی امام حسین علیه السلام تشکیل گردید و سلیمان در آن کشته شد.
درست است که توابین و سلیمان بن صرد به کربلا رفتند و ظاهراً توبه نموده و سر هایشان را به قبر شریف زده و شکستند و با حالت گریه و توبه به سمت عین الورده عزیمت نمودند و در عین الورده به جز چهار نفر همۀ آنها کشته شدند؛ لکن با تمام این مسائل ما هیچ ارادتی به آنان و همچنین قیام مدینه در واقعه حره نداریم، (1)
ص: 205
زیرا هیچ سخنی از اهل بیت علیهم السلام در تأیید توابین و قیام مردم مدینه نیافته ایم و این عدم توجه حاکی از عدم تأیید معصومین است. البته ممکن است بین توابین و شخص سليمان بن صرد تفاوتى قائل شویم (1) ولی در هر صورت نسبت به قیام توابین به هیچ وجه نظر مثبتی نداریم. حضرت آیت الله خامنه ای نیز در تحلیل قیام توابین می گویند:
کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه السلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عده توابین، چند برابر عده شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به خاطر اینکه در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه خود انجام ندادند، دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. (2)
ص: 206
پس از تبیین دو مورد از دلایل مخفی نمودن حقایق تاریخی، اینک به بررسی مورد سوم می پردازیم. متأسفانه گروهی از علمای عامه به جای لعن، طرد، نفرین و اعلان برائت از عاملین، آمرین و صحنه گردانان اصلی کربلا، به مدح و ثنای یزید و ابن زیاد پرداخته اند. با کمال تأسف باید اذعان نماییم وجود عالمان درباری و جیره خواران سلاطین در میان عالمان عامه، سبب کم رنگ شدن لعن و نفرین قاتلان و جنایت کاران کربلا گردیده است. این گروه در قدم اول به جای پرداختن به جنایت کاران اصلی، به جنایت کاران فرعی و غیر محوری بسنده می کنند و به جای دستور دهندگان اصلی، برخی عاملین فرعی و می دانی همچون شمر و ابن سنان را لعنت می کنند .
باید از این گروه سؤال نمود چرا فقط شمر، سنان و حرمله را که افراد گماشته شده و مأموران حکومتی و دولت امویان بودند، لعنت می کنید؟ چرا ریشه را رها کرده و به شاخ و برگ می پردازید؟ اگر واقعاً قاتلین سیدالشهدا علیه السلام را مستحق لعن و نفرین می دانید، باید اساس ظلم و ظالمین را لعنت کنید. چرا برخی علمای عامه در صدد هستند حتی شمر ملعون را نیز تبرئه نمایند؟
برای بررسی دقیق تر جریان مسموم عالمان طاغوتی و تحریف کنندگان درباری که مانع ثبت و ضبط مقاتل و مصائب اهل بیت خصوصاً سیدالشهدا علیه السلام گردیده و نتایج بسیار بدی در اعتقادات مسلمین برجای گذاشته، چند نمونه بیان می شود .
ص: 207
ابن حجر عسقلانی و ذهبی در کتاب «لسان المیزان» گزارش مهمی پیرامون شمر ملعون نقل نموده اند و متاسفانه بدون نقد و رد توجیهات دروغين امثال شمر بن ذی الجوشن در واقع به سخنان باطل جنایت کاران کربلا، رسمیت و رنگ و بوی علمی بخشیده اند. ابو اسحاق می گوید :
شمر همراه ما در نماز جماعت شرکت می کرد پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده و می گفت : خدایا تو آگاهی که من شریف هستم؛ مرا ببخش. به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشد در حالی که در قتل پسر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله همراهی و معاونت داشته ای؟ شمر گفت: وای بر تو! چه باید می کردیم؟ ما چاره ای نداشتیم، چون حاکمان دستوری به ما دادند و ما نمی توانستیم با آن مخالفت کنیم! اگر با آنان مخالفت می کردیم، از حیوان چهار پا هم بدتر بودیم! (1)
ص: 208
آلوسی بغدادی، مفتی بغداد در کتابش ذیل بحثی پیرامون لعن یزید گزارشی را بدون نقد علمی بیان کرده و رسمیت بخشیده است. او می گوید عده ای اعتقاد دارند هر چند یزید انسان بدکرداری است؛ اما حق نداریم او را لعن کنیم او می نویسد:
لعن شخص معين جایز نیست حتی اگر فاسق باشد، چون احتمال دارد پیش از مرگ توبه نموده باشد. (1)
ابن عساکر پیرامون چرایی عدم جواز لعن یزید و معاویه از سوی برخی عالمان عامه و سعی و تلاش بیهوده آنان برای تطهیر جنایت کاران تاریخ، به نکته بسیار مهم و مبنایی اشاره نموده و می نویسد:
معاویه به منزله حلقه در است، اگر آن را به حرکت درآوری بالاتر از او
را (یعنی کسانی که این افراد را به قدرت رساندند) نیز در معرض اتهام قرار می گیرند؛ لذا با جلوگیری از لعن معاویه حریم دیگران را حفظ می کنیم. (2)
ص: 209
تفتازانی نیز به مطلبی شبیه مطلب ابن عساکر تصریح می کند و می نویسد:
اگر پرسیده شود چرا بعضی از علمای مذهب لعن یزید را در حالی که خود به خوبی آگاهند یزید و پیروانش مستحق لعن و حتی بالاتر از لعن هستند، جایز نمی دانند؟ در پاسخ می گوییم: این به خاطر فرار و اجتناب از این است که مبادا لعن یزید سرایت به دیگران که بالاتر از او هستند، نماید؛ لذا او را لعن نمی کنند تا به دیگران سرایت نکند. (1)
پس از بیان مطالب فوق به چند نکته مرتبط و مهم پیرامون بحث لعن اشاره می کنیم .
برای آشنایی بیشتر با تفکر مسموم تطهیر جنایت کاران کربلا، به ذکر دو گزارش متفاوت از کتب عامه می پردازیم.
شهاب الدین آلوسی به عنوان عالمی سنی مذهب که گرایش های وهابی نیز دارد، نمی تواند جنایات یزید را توجیه کند؛ لذا از سر ناچاری او را لعن می کند. آلوسی (2) می نویسد:
ص: 210
من در لعن یزید تردید ندارم و او را لعنت می کنم؛ چون با توجه به روایات و گزارش های فراوان با اهل بیت پیامبر علیهم السلام برخورد بسیار بدی انجام داد و امام حسین علیه السلام با رضایت او کشته شد. یزید نه تنها از قتل امام راضی بود؛ بلکه از شهادت حضرت خوشحال و شادمان گشته بود... ما در لعن نمودن یزید توقف نمی کنیم، چون انواع و اقسام گناهان کبیره را مرتکب می شد. (1)
اعتراف آقای آلوسی را که از شخصیت های بزرگ اهل سنت است و تمایلات ناصبی گری فراوانی نیز دارد و از وهابیت دفاع می کند، نباید کوچک و ناچیز شمرد. او پس از بیان مطالب فوق نام تعدادی از علما عامه همچون: تفتازانی، ابن جوزی و قاضی ابویعلی را که یزید را کافر دانسته و فتوا به جواز لعن او داده اند، ذکر می کند و سپس در جمله ای بسیار مهم می گوید:
وقتی کاروان ستم دیده اسیران اهل بیت علیهم السلام وارد شام شد، یزید شعری به این مضمون خواند: من امروز طلب و انتقامم را از رسول الله صلی الله علیه وآله
گرفتم. (2)
ص: 211
در گزارش دیگری که آلوسی از کتاب «سر المصون» نقل می کند آمده است :
یکی از اعتقادات افرادی که خود را منسوب به اهل سنت می کنند این است که عملکرد یزید در مقابل امام حسین درست بود و حسین کار خطا و استباهی مرتکب شد! چون یزید خلیفه بود و نباید بر ضد او کاری می کرد. این سخن باطلی است و افراد جاهلی به جهت لج بازی با شیعیان به دنبال این سخنان باطل می روند. یزید یا زور و تهدید و تطمیع به سلطنت رسید نه بیعت مردم او در راه رسیدن به قدرت از هیچ کار خلافی کراهت نداشت ... پیرامون یزید نظرات علما مختلف است. گروهی می گویند او به جهت برخوردی که با اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله داشت، گناه کار است، اما مسلمان بود و لعنش جایز نیست. برخی دیگر می گویند او مسلمان گناه کاری بود لذا لعنش جايز اما
ص: 212
مکروه است. گروه دیگری یزید را کافر و ملعون می دانند. برخی هم او را بی گناه می دانند که در واقع یاران امروزی یزید هستند.
سپس آلوسی نظر خویش را اعلام می کند و می نویسد:
به اعتقاد من یزید به هیچ وجه مسلمان نبود و از ابتدا به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله اعتقادی نداشت. اگر کسی نعوذ بالله داخل قرآن نجاستی بیندازد، او را کافر می دانیم، آیا جنایت یزید در حق حسین بن علی علیهما السلام و همراهانش کم تر از اهانت به قرآن است؟ حتی اگر بپذیریم یزید مسلمان بوده، قطعاً از آن دسته مسلمانانی بود که سرتاپای وجودش را فسق و گناه پوشانده و کسی به پای او نمی رسد. یزید توبه نکرد و احتمال توبه کردن او از احتمال ایمان داشتنش ضعیف تر است. لذا لعنش جایز است و ابن زیاد و ابن سعد و همراهانشان مانند یزید هستند. پس لعنت خدا تا روز قیامت و تا روزی که چشمی بر حسین علیه السلام گریان می شود، بریزید و ابن زیاد و ابن سعد و همه هم فکران و یاران و متمایلین به آنان باد. (1)
ص: 213
یکی از توجیهات پرتکرار طرفداران یزید و کسانی که از وی دفاع می کنند، توجيه عدم اطلاع یزید از حوادث کربلا و رقم خوردن همه این جنایت تلخ به دست ابن زیاد است. برای اثبات دروغ بودن این فرضیه توهمی به گزارش مهمی اشاره می کنیم. سبط ابن جوزی (1) در کتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» گزارشی را نقل کرده است که حاوی نکاتی مهم و پاسخ گوی بسیاری از شبهات پیرامون جنایت کاران کربلاست، اما متأسفانه این سند معتبر نیز مانند بسیاری از حقایق تاریخی، عملاً مورد بی مهری قرار گرفته و در مجامع علمی اهل سنت به آن توجه نشده و مطرح نمی گردد.
ص: 214
طبق گزارش سبط ابن جوزی، یزید پس از حادثه تلخ کربلا در نامه ای خطاب به ابن زیاد او را به شام احضار کرد و ضمن اشعاری او را مدح کرد و گفت:
آن قدر بلند مرتبه ای که از ابرها فراتر رفته ای، آن قدر اوج گرفته ای که جایگاهت فقط و فقط روی خورشید است. هرگاه نامه ام به دستت رسید سریعاً به شام بیا تا از تو تقدیر و تشکر نمایم و پاداش خوبی عطا کنم.
سبط ابن جوزی در ادامه گزارش خود می نویسد:
ابن زیاد طبق دستور یزید از کوفه همراه با مسئولان محلی و امویان حرکت نمود و به شام رفت. یزید با دیدن ابن زیاد از جا برخاست و او را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید. ابن زیاد برای این که ارادت خود را نشان دهد، خم شد و دست یزید را بوسید. پس از این استقبال گرم، ابن زیاد به مدت یک ماه میهمان ویژه کاخ مخصوص یزید بود. در یکی از شب نشینی های آن دو، یزید به آوازه خوان هایش گفت این شعر را بخوانید: کاسه ای از شراب به من و همانندش را به ابن زیاد بده، چون او مورد اعتماد و دوست من است. پس از پایان اقامت یک ماهه ابن زیاد در شام و هنگامی که قصد داشت به کوفه بازگردد، یزید یک میلیون درهم و مقداری طلا و جواهرات نیز به ارزش یک میلیون درهم و تعدادی غلام و کنیز و مرکب سواری و درآمد یک سال عراق را نیز به او هدیه داد. (1)
ص: 215
پس از نقل گزارش فوق، از همه کسانی که سنگ یزید را به سینه می زنند و به دروغ یزید را از شهادت امام حسین علیه السلام بی خبر می دانند، باید پرسید:
طبق گزارش سبط ابن جوزی، سفر ابن زیاد به شام با دعوت رسمی یزید و جهت تجلیل، تکریم و نکوداشت و تقدیر از تلاش های او صورت گرفته است. آیا با وجود چنین گزارش هایی باز هم می توان ادعا کرد یزید از آنچه در کربلا گذشت اطلاع نداشت؟ ما معتقدیم با توجه به گزارش های موجود، یزید نه تنها از ماجرای کربلا مطلع بود بلکه این جنایت به دستور مستقیم او انجام گرفت، لذا لعن او جایز و بلکه واجب است. لعنت خدا و ملائکه و تمام مخلوقات، بر یزید که نوه رسول الله صلی الله علیه وآله و فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام شش ماه در مملکتش سرگردان و بی پناه بودند و تعدادی از آنان در روز روشن به شهادت رسیدند و عده ای به اسارت برده شدند اما او ادعای بی خبری و عدم اطلاع داشت.
ص: 216
متاسفانه برخی افراد کم اطلاع می گویند روش ائمه و اهل بیت علیهم السلام عدم لعن کردن و عدم مرزبندی با دشمنان بوده است. این ادعا در حالی مطرح می شود که به موجب دلایل متعدد و متواتر، سیره قطعی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و اهل بيت علیهم السلام لعن و مرزبندی با دشمنان بوده است. مانند روایت شدید اللحنی که مرحوم سید ابن طاووس علیه السلام از امام صادق علیه السلام قاتلان امام حسین علیه السلام نقل می کند. (1)
ص: 217
عبدالله بن سنان می گوید: در روز عاشورا خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حال امام منقلب بود. پس از مدتی امام دعای مفصلی به من تعلیم دادند:
خدایا! کسانی که با پیامبران جنگیدند و غیر تو را عبادت نمودند و دستورات تو را حلال شمردند عذاب نما، خدایا! قدم هایشان را متزلزل و شهر و دیارشان را نابود گردان، خدایا ! بین آنان اختلاف ایجاد نما و نقشه هایشان را نقشه بر آب کن و آنان را با شمشیر انتقامت رسوا بگردان ... خدایا هر کسی که روز شهادت اهل بیت پیامبر علیهم السلام را روز عید و مایه نشاط و خشنودی قرار داده، هلاک بگردان ...
روایت فوق لحن بسیار سنگین و شدیدی دارد و این سوز وگداز از دل سوخته امام حکایت می کند.
یکی دیگر از علل کتمان حقایق تاریخی و نقل نکردن مقاتل و مصائب سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام اعتقاد باطل در تقدیس تکریم و تطهیر تمام صحابه است. عده ای می خواهند به مسلمانان بقبولانند که هر کسی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را مشاهده نمود دیگر مقدس و پاکیزه است و نباید به خود اجازه دهیم کوچک ترین سخن یا اعتراضی به او داشته باشیم حتی اگر فسق و گناه او آشکار باشد! در رابطه با مبنای عدالت صحابه به چند نکته مهم اشاره می کنیم.
ص: 218
با مطالعه و دقت در آثار علمای اهل سنت متوجه شدیم فراتر از قاعده ساختگی تقدیس و تطهیر صحابه، قانون دیگری در بسیاری از کتب و اظهار نظرهای آنان وجود دارد. قانونی که نزدیکان و منسوبان به حزب و شجره ملعونه اموی را تطهیر و تقدیس می کند اما یاران و اصحاب امیرالمومنین علیه السلام را رد و تخریب می کند. با مطالعه و تحقیق در آثار برخی علمای اهل سنت مانند ذهبی و همفکران او به این نتیجه می رسیم که در بسیاری از موارد اگر آنان شخصی را مورد شماتت، تردید و حمله قرار دادند نشانه سلامت دین اوست. به عنوان نمونه شرح حال حارث همدانی را بررسی می کنیم.
حارث بن عبدالله همدانی، معروف به حارث اعور، از اصحاب امام علی علیه السلام و از اولین بیعت کنندگان با ایشان در مدینه بود. حارث همدانی احادیث و خطبه های امير المؤمنین علیه السلام را می نوشت. بنا به گفته مرحوم علامه شوشتری رحمه الله علیه او نخستین گردآورنده خطبه های امام علی علیه السلام است. در واقع حارث همدانی از محبین واقعی و فداییان امیر المؤمنین علیه السلام بود. حال سؤال این است، چرا حارث هدانی که کارنامه قابل قبولی دارد در بسیاری از کتب عامه مورد حمله و شماتت قرار می گیرد؟
به نظر می رسد مهم ترین عامل جرح و رد جناب حارث، عبارات نقل شده از شخصی به نام عامر بن شراحیل شعبی است. عامر شعبی عثمانی مذهب و با امامت امير المؤمنين علیه السلام و حتی محبت آن حضرت مخالف بود و او برای نخستین بار حارث را دروغ گو خواند، در واقع چون حارث از شیعیان شناخته شده حضرت بود او را مردود می دانست. بخاری و مسلم به دلیل تردید و طعن همین شخص، روایات
ص: 219
حارث را ذکر ننموده اند. همچنین گفته اند، حارث در نقل دروغ نمی گفته؛ بلکه عقاید نادرستی داشته است است! (1)
ما معتقدیم علت اصلی نقل ننمودن از حارث محبت او به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دشمنی با حزب اموی بوده است. با توجه به مطالب مذکور مشخص می شود که از عوامل مهم جرح و تعدیل در مکتب خلفا محبت یا دشمنی با امیر المؤمنین علیه السلام است و هر کسی که به ایشان علاقه دارد جرح شده و کنار گذاشته می شود، اما دشمنان حضرت تقدیس و تکریم و مورد تأیید قرار می گیرند .
در رابطه با تقدیس صحابه باید به نکات جانبی و مسائل مقدماتی فراوانی توجه نمود. مسائلی مانند دروغ نویسی و تحریف تاریخ به صورت عامدانه. با بررسی کتب برخی از بزرگان عامه در می یابم، آنها تعصبی برای نقل حقایق نداشتند و بیشتر از حق گویی و حق طلبی به دنبال اثبات خط منحرف اسلام اهل سقیفه و امویان بودند. در همین رابطه گزارش های قابل توجه و مهمی در کتاب «سیر أعلام النبلاء»
درج گردیده که برخی از آنها را ذکر می کنیم.
ذهبی در شرح حال شافعی می نویسد:
بین شافعی و ابن اسحاق مشکلاتی وجود داشت و آن دو به یکدیگر حمله و هر کدام دیگری را متهم به فسق می کرد. البته نباید فراموش نمود گفتار
ص: 220
آن دو هر چند ناسزاگویی به یکدیگر باشد، نباید نقل شود! و نباید به آن ترتیب اثر داد، چون از روی هوا و هوس بوده است. (1)
طبق تصریح ذهبی سوال می کنیم، آیا مذهبی که مبنای سخنان علما و بزرگانش هوا و هوس و عصبیت است، قابل اعتماد و اتکا است؟ شافعی و ابن اسحاق که با هوا و هوس رفتار می کنند آیا مرجع مطمئنی برای نقل تاریخ و مسائل دینی هستند؟ آیا می توان سخنان کسانی که با هوا و هوس قلم می زنند معتبر دانست و به قول آنان پیرامون تقدیس تمام صحابه اعتماد کرد؟
ذهبی در قسمت دیگری از سخنانش به نکته بسیار مهمی اشاره نموده و می نویسد :
سکوت و سخن نگفتن در اختلافات میان صحابه که خدا از آنان راضی باشد و جنگ هایشان با یکدیگر امری پسندیده است. اگر اختلافات آنان را مطالعه نمودید، توجه نکنید. چون بخشی از این گزارش ها ضعیف و از جهت سند با اشکالاتی روبرو است و برخی از این گزارش ها دروغ است. لذا تا جایی که می توانیم باید گزارش های اختلافات صحابه را مخفی یا آنها را از بین برده و آتش بزنیم. مشاجرات و اختلافات صحابه اگر فاش شود، حساسیت ایجاد می کند و به همین دلیل دعواهای صحابه را از مردم، مخفی و یا توجیه کنید تا محبت صحابه
ص: 221
در قلوب مردم افزایش یابد. برای همه صحابه دعا کنید و از خدا بخواهید از همه آنان راضی باشد. (1)
هر انسان عاقلی متوجه می شود که پیشنهادات ذهبی دور از منطق و عقل است. آیا می توانیم حقایق تاریخی را مخفی و کتمان نماییم؟
آیا می توانیم از اختلافات امیر المؤمنین علی علیه السلام با عثمان و معاویه چیزی نگوییم؟ آیا می توان به شهادت رسیدن بسیاری از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم و یاران امیر المؤمنین علیه السلام به دست معاویه را کتمان نمود؟
کدام عاقلی می پذیرد که برای تمام صحابه طلب رحمت نماییم؟ مثلاً بگوییم خداوند از حجر بن عدی که مظلومانه به شهادت رسید راضی باشد و خداوند از معاویه که ظالمانه او را به شهادت رساند نیز راضی باشد!!!
ذهبی و هم فکران او از چه چیزی و برای چه نگران هستند؟
چرا می ترسند با بیان حقایق تاریخی محبت صحابه در قلب مردم کم رنگ شود؟
اگر محبت صحابه نباشد، محبت چه کسانی در قلوب اهل سنت جایگزین خواهد شد؟
اگر ساختمان محبت صحابه مانند بیت عنکبوت سست نیست، چرا از آگاهی مردم ترس دارند؟
ص: 222
اختلافات و دعواهای صحابه از دو حال خارج نیست؛ یا دروغ است یا حقیقت دارد. اگر این اختلافات دروغ است، دروغ بودنش را اثبات کنید و مطمئن باشید که نمی توانید. اگر هم چنین اختلافاتی حقیقت دارد که ذهبی ضمن سخنانش به وجود دعوا میان صحابه اعتراف کرده بود، بگویید آنان بر سر چه چیزی اختلاف داشتند؟ مرزبندی های صحابه بر چه اساسی شکل می گرفت؟
با کمال تأسف وقتی چنین عباراتی را از این افراد مشاهده می کنیم متوجه می شویم که نباید از آنها با چنین تفکراتی توقع داشت مقاتل و مصائب اهل بیت علیهم السلام را به طور کامل و دقیق نقل نمایند. در تفکرات امثال ذهبی و هم فکران او، کتمان و مخفی و معدوم نمودن حقایق اصل است و تنها در یک صورت و با رعایت چند شرط، اجازه مطالعه تاریخ صادر میشود برخی از این شروط عبارت است از:
الف. مطالعه تاریخ در مجالس خصوصی و خلوت باشد!
ب. فقط عالمان منصف می توانند حقایق تاریخی را مطالعه کنند، نه انسان های معمولی !
ج. حقایق تاریخ باید به شکل محرمانه در پستوها و کنج خانه ها مطالعه گردد تا کسی از آن مطلع نشود!. (1)
قاعده جرح و تعدیل عامه، منوط به پذیرش مبنای مهمی است. اگر کسی این مبنا را نپذیرد او را کنار می زنند. این مبنا عبارت است از:
ص: 223
همه مسلمانان باید چهره های خاصی مثل شیخین را بدون داشتن شایستگی و لیاقت کافی، به عنوان برترین انسان ها و بالاترین مسلمان ها بدانند.
ذهبی در تشریح و تبیین همین مبنا می گوید:
ما غلو نمی کنیم... و صحابه را معصوم نمی دانیم. ما معتقدیم بلکه یقین داریم برخی از آنان بر برخی دیگر برتری دارند. ما معتقدیم برترین افراد امت اسلام به ترتیب این اشخاص هستند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سپس طلحه، زبیر و ... سپس حمزه، معاذ، زید و بعد از اینها نوبت به زنان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می رسد. بعد از آنان دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله سپس اهل بدر، سپس سلمان فارسی و ابن عمر ... خداوند از همه آنها راضی و خشنود باشد، سپس عموم مهاجرین و انصار و بعد هم صحابه دیگر رسول الله صلى الله عليه وسلم ارزش و اعتبار دارند.
علما و بزرگان عامه در صورتی از شما راضی خواهند بود که مبنای فوق را بپذیرید و قبول نمایید که خلفای ثلاثه یعنی ابوبکر، عمر و عثمان بالاتر از اهل بیت علیهم السلام قرار دارند و بپذیرید که عایشه از سیده زنان عالم حضرت زهرا و حضرت خدیجه علیها السلام بالاتر است. اگر کسی این مبنا را نپذیرد و سخن دیگری بگوید انواع و اقسام تهمت ها و برچسب ها را به او زده و در نهایت او را رافضی می خوانند. آقای ذهبی در پایان مطالب فوق با تهمت زدن و بی ادبی می نویسد:
آنچه شیعیان رافضی و بدعت گذار در کتب خود نقل می کنند، برای ما ارزش و اعتباری ندارد، زیرا بیشتر آن ناصواب و دروغ و تهمت است، چون شیعیان رافضی به نقل باطل یا رد کردن مطالب کتب
ص: 224
صحاح و مسانید عادت دارند. در واقع شیعیان مستاند و نمی توان آنان را بیدار و هوشیار نمود. (1)
از گزارش های تکان دهنده در همین موضوع مطلبی است که ابن حجر مکی متوفای 974 هجری قمری به نقل از غزالی می نویسد:
بر وعاظ و دیگر افراد حرام است مقتل امام حسین علیه السلام را روایت و حکایت کنند. همچنین نقل مشاجرات و خصومت های بین صحابه نیز حرام است، زیرا بازگو نمودن این وقایع باعث بغض و کینه ورزی به صحابه می شود. سخنان فوق بسیار مهم و راهبردی است. چون این سخنان مبنای ذهبی و علمای عامه است و متاسفانه غالب اهل سنت این مبنا را پذیرفته اند. ذهبی برای اهل سنت بسیار فرد مهمی است چون یکی از چهار نفری است که به نظر سیوطی، عامه بر سر سفره آنها نشسته و مدیونشان هستند.
ص: 225
آیا افرادی با این مبنا و طرز فکر به دنبال نقل مقتل اهل بیت علیهم السلام و سیدالشهدا علیه السلام می روند؟
آیا از ظلم و ستمی که به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شده، سخن می گویند؟ متاسفانه دشمنان دیروز و امروز معصومین علیهم السلام و قلم به دستان غیر متعهد مانند وهابی ها نه تنها از مصائب و مقاتل و ظلم هایی که در حق اهل بیت علیهم السلام صورت پذیرفت چیزی نمی گویند؛ بلکه با بی شرمی تمام، توهین و جسارت می کنند، مانند عباراتی که ابن تیمیه در «منهاج السنة النبوية» (1) نوشته است.
او در پاسخ به علامه حلی رحمه الله علیه مطالب فاسدی می نویسد که حتی نقل آن سخت و ناگوار است؛ لذا ضمن استغفار و طلب عفو، تنها به جهت بیان حقایق و ثبت در تاریخ به بازنشر آن اقدام می کنیم. علامه حلی رحمه الله علیه می فرماید:
ابوبکر به خانه وحی حمله کرد و این مطلب صحت دارد و خدشه بردار نیست؛ چون خودش بعداً پشیمان شده و می گفت: ای کاش سه کار را انجام نمی دادم... یکی از آن سه کار، حمله به خانه فاطمه زهرا علیها السلام بود.
ابن تیمیه در پاسخ علامه حلی رحمه الله علیه ابتدا ماجرا را انکار می کند و سپس با جسارت به حضرت زهرا علیها السلام می نویسد:
بر فرض که حمله ابوبکر به خانه زهرا علیها السلام حقیقت داشته باشد، او به این دلیل حمله نمود تا ضمن تفتیش خانه علی و زهرا علیهما السلام مشاهده نماید آیا آن اموالی را از بیت المال سرقت و اختلاس کرده اند یا خیر!
ص: 226
هجوم به خانه صدیقه طاهره علیها السلام که حتی رسول الله صلى الله عليه وسلم نیز حرمت آن را حفظ می کند ، چگونه توجیه پذیر است؟ متهم کردن اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به اختلاس و دزدی توجیه بدتر از گناه است. می خواست با این اتهام پراکنی ابرو را درست کند اما چشم را کور کرد ابن تیمیه نمی تواند ابوبکر را از حمله به بیت وحی و جنایت عظیمش تطهیر نماید.
ص: 227
ص: 228
ص: 229
ص: 230
در فصل گذشته به مبانی علمای عامه پیرامون مقتل پرداخته و مشخص شد آنان بیشتر حقایق را نگفته و بنای نقل نیز نداشته اند. متأسفانه تاریخ نیز عمدتاً توسط همین خط فکری نوشته شده است. حال با گذر از فراز و نشیب های تاریخی، حداقل هایی از روایات، گزارش ها و مستندات تاریخی در اختیار داریم که در برخی کتب نقل شده است.
در این فصل به بررسی این موضوع می پردازیم که از سرمایه ارزشمند مقتل چطور باید بهره برداری کنیم؟ آیا نیاز است همچون روایات فقهی بررسی های دقیق متنی و سندی صورت پذیرد؟ یا این که با نگاه ویژه و به گونه ای خاص با این میراث ارزشمند رفتار می شود.
ص: 231
جریان عاشورا و مصائب اهل بیت علیهم السلام در ابتدا بیشتر به صورت شفاهی و از راه هایی بود ه در فصل دوم این کتاب بدان پرداختیم. می توان گفت نگارش مقتل و مکتوب نمودن آن از آغاز قرن دوم، توسط شیعیان کوفی انجام گرفته است. به دو دلیل در فاصله زمانی شهادت سیدالشهدا علیه السلام تا قرن دوم هجری قمری مقاتل کمی نگاشته شد.
بنا بر نقل های متعدد و معتبر تاریخی در صدر اسلام جریانی به رهبری خلیفه اول و دوم با نقل و کتابت حدیث و سنت نبوی مخالفت کرده و اجازه تدوین احادیث را فقط به گونه ای که خود می پسندیدند، صادر می کردند. آنان برای همراه نمودن عموم مردم با سخنان خلاف واقع و دروغ پراکنی، وجود مقدس رسول ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله را همچون یک انسان و بشر معمولی و حتی پایینتر معرفی می نمودند و برای حضرت امتیازی بر دیگران قائل نبودند تا گفتار ایشان ثبت و ضبط گردد. البته جریان مقابله با رسول الله صلى الله عليه وسلم از زمان حیات ایشان شکل گرفت و بعد از رحلت حضرت نیز تا سال های سال ادامه یافت .
در روایتی که نشان دهنده جریان بی اعتبار ساختن فرمایشات پیامبر خدا صلی الله علیه وآله است و احمد بن حنبل و دار می نقل کرده اند، آمده است:
عبدالله بن عمرو بن عاص می گوید: من تمام مطالبی که از رسول الله صلى الله عليه وسلم می شنیدم به صورت کامل می نوشتم. قریشیان به من گفتند: چرا تمام كلمات رسول الله صلى الله عليه وسلم را می نویسی؟ در حالی که او هم انسانی معمولی است
ص: 232
و در حالت خشم و آرامش اظهار نظر می کند! پس از شنیدن این سخنان، به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه وآله! من هرآنچه از شما می شنوم بنویسم؟ حضرت فرمود بله. پرسیدم: چه در حال خشم و ناراحتی و چه ر حال آرامش سخنان شما را بنویسم؟ حضرت فرمود: بله. من در حال خشم و آرامش به جز حق چیزی نمی گویم. (1)
این جریان بعد از غصب حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام و قدرت گرفتن حزب شجره ملعونه، طبیعتاً نیرو مندتر گردید و بر شدت مقابله با احادیث و اهل بیت علیهم السلام افزود و اخبار و گزارش های پیرامون کربلا و عاشورا نیز در امان نماندند. ناگفته پیداست جریان منع تدوین حدیث قصه مفصلی دارد و در کتب مربوطه به شکل مبسوط از آن بحث شده و ما به جهت خارج نشدن از بحث اصلی بیش از این مقدار به آن
نمی پردازیم.
ایام شهادت سیدالشهدا علیه السلام و نیمه دوم قرن اول و اوائل قرن دوم هجری قمری یکی از سخت ترین ادوار تاریخ تشیع و معاصر دوران حکومت امویان، مروانیان و زبیریان بوده است دورانی که زمام امور مسلمانان در دست این احزاب جلاد و دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده است. شیعیان در این روزگار طاقت فرسا، از جانب ائمه
ص: 233
طاهرين علیهم السلام امر به تقیه شده بودند. لذا برخی از محققین با توجه به شرایط سخت آن دوران می گویند: بقای تشیع در این روزگار پر محنت و دشوار، از معجزات الهی بوده است. دورانی که امام سجاد علیه السلام در معرفی آن می فرماید:
در دو شهر مکه و مدینه حتی بیست نفر نیز ما را دوست نداشتند. (1) در آن روزهای سیاه که سلاطین شجره ملعونه بنی امیه مردم را به بهانه های واهی و با کوچک ترین جرمی سر می بریدند، سخن گفتن و نوشتن مطلبی در مورد اهل بیت علیهم السلام و شهادت سیدالشهدا علیه السلام دست کشیدن از جان بود و کم تر کسی جرأت انجام آن را داشت. فضا به قدری مسموم بود که حتی مردم عادی نیز گاهی ضد اهل بیت علیهم السلام سخن می گفتند. مرحوم سید بن طاووس رحمه الله علیه در همین زمینه می نویسد
.
زمانی که اهل بیت امام حسین علیهم السلام جلوی درب مسجد جامع شام بودند، پیرمردی نزد آنان آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت و از بین برد. با کشته شدن مردهای شما همه شهرها در آسایش هستند. خدا را شکر یزید بر شما مسلط گشت.
امام سجاد علیه السلام از او پرسید ای پیرمرد! آیا قرآن می خوانی؟ عرض کرد: بله. حضرت فرمود: آیا آیه ﴿ قُل لَّا أَسْئَلَكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ (2) را خوانده ای؟ پیرمرد گفت: بله، خوانده ام. امام سجاد علیه السلام
ص: 234
فرمود: ما اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وآله هستیم... ما همان اهل بیتی هستیم که خدا آیه طهارت را در شأن ما نازل نمود. پیرمرد بعد از شنیدن این کلمات ساکت ماند و از سخنانش پشیمان شد و گفت: شما را به خدا قسم آیا این آیات در شأن شماست؟ امام فرمود: آری، به خدا قسم به حق جدم رسول الله صلى الله عليه وسلم که این آیات در حق ما نازل شده است. پیر مرد گریه کرد و عمامه اش را بر زمین زد و این گونه دعا کرد خدایا از تمام دشمنان آل محمد صلی الله علیه وآله بیزاری می جویم. پس از آن به حضرت سجاد علیه السلام عرض نمود: آیا توبه ام قبول می شود؟ امام فرمود: بله، اگر توبه کنی خداوند قبول میکند و تو با ما هستی، او نیز توبه نمود. زمانی که داستان پیرمرد به گوش یزید بن معاویه رسید، دستور داد او را به قتل برسانند. (1)
پس از سپری شدن شرایط سخت شیعیان تا قرن دوم و با از بین رفتن دو دلیل مذکور و همزمان با پایان یافتن حکومت امویان و مروانیان، به تدریج جریان نگارش
ص: 235
مقتل قدرت گرفت و علما و بزرگان شیعه و برخی از اهل سنت دست به تألیف پیرامون مقتل زدند.
پس از بررسی تاریخی شرایط نگارش مقتل، اکنون به موضوع اصلی نگارش مقتل و مسائل مربوط به آن می پردازیم. مطالب این قسمت در چهار مبحث تقدیم می گردد.
مبحث اول : کلیات مقتل خوانی
مبحث دوم : اهمیت مقتل
مبحث سوم : بررسی قاعده تسامح در ادله سنن
مبحث چهارم : نحوه برخورد بزرگان با مقاتل
هنگامی که سخن از روضه و مقتل خوانی به میان می آید، دو دیدگاه کلی پیرامون آن شکل می گیرد.
دیدگاه اول: عده ای در این نگرش ضمن پررنگ نمودن بحث تحریفات عاشورا، بر این اصل تکیه می کنند که مقتل باید از مطالب ناصحیح، خالی و به معتبر و نامعتبر تقسیم گردد. مثلاً می گویند مقاتلی معتبر هستند که تا قرن هفتم هجری نوشته شده باشند... کتب مختلفی همچون «لولو و مرجان در شرط پله اول و دوم منبر روضه خوانان» تألیف مرحوم نوری رحمه الله علیه و «حماسه حسینی» تألیف شهید مطهری رحمه الله علیه و برخی دیگر از کتب معاصر با همین تفکر به رشته تحریر درآمده است.
ص: 236
دیدگاه دوم : عده ای ضمن تأکید بر نقل مقاتل معتبر، به چند نکته
مهم نیز توجه می کنند :
در فصل سوم به صورت مبسوط بحث شد که مسیر تاریخ و تاریخ نویسی به دست معاندین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده و از این افراد نمی توان توقع داشت به نقل مقتل بپردازند. در نتیجه باید به مقاتل محدودی که در اختیار ماست توجه و نگاه ویژه ای داشته باشیم.
در روضه خوانی نباید دروغ گفته شود بلکه با در نظر گرفتن معیارها و شرایطی که در ادامه فصل خواهیم گفت، وجود ظن و احتمال عقلایی به صحت مقتل و روضه، برای بازگو نمودن آنها کافی است و نیازی به قطع به صحت آن نیست و می توان مقتل را به ناقل آن نسبت داد.
سیره بزرگان و علما در طول تاریخ موید دیدگاه دوم است. البته نباید تصور شود دیدگاه دوم به معنای بی ضابطه بودن روضه ها است، بلکه ضوابط معین و خطوط قرمز مشخصی بر مقتل خوانی و روضه ها حاکم بوده که برخی از آنها عبارت است از:
1. دروغ گویی و انتساب مطالب غیر واقعی به اهل بیت علیهم السلام ممنوع است.
ص: 237
2. نقل از کتب بدون سند و بی پشتوانه و نیز کتب نوشته شده توسط افراد غير متخصص و غیر عالم ممنوع است .
3. نقل مطالب خلاف شأن امام معصوم علیه السلام ممنوع است .
4. نقل مطالب مخالف عقل و نیز بیان اقوال شاذ و نادر ممنوع است. 5. باید نقل ها از مقاتل مکتوب معتبر صورت پذیرد و به هیچ وجه به مسموعات و شنیده ها از زبان روضه خوان ها کفایت نشود .
6. نباید زبان حال و جملات روضه خوان ها جایگزین زبان قال و متن مقاتل مکتوب گردد. عدم رعایت این مطلب آسیب های جبران ناپذیری به مقتل خوانی وارد می کند .
رعایت این نکات و توجه به خطوط قرمز، بسیاری از مشکلات این موضوع را برطرف خواهد نمود.
یکی از ابزارهایی که برای ترسیم مصائب اهل بیت علیهم السلام و عاشورا به کار گرفته می شود، زبان حال است. زبان حال مانند تیغ دو لبه است که هم می تواند اثرات مؤثری به جای گذارد و هم می تواند مخرب عمل کند و برخی مسائل غیر واقعی را ترویج دهد. در تعریف زبان حال می گوییم:
زبان حال عبارت است از وضعیت ظاهری و رفتاری شخص بگونه ای که بیانگر اندیشه یا احساس او باشد یا آنچه به طور ضمنی می تواند اندیشه یا احساس کسی را بیان کند یا مناسب حالت روحی یا وضعیت ظاهری او باشد.
در زبان حال، چهار شرط از اهمیت زیادی برخوردار است.
ص: 238
هنگام ذکر مصیبت باید مطلبی را بگوییم و به معصوم نسبت دهیم که اگر معصوم نیز سخن می گفت، همین مطلب را بیان می کرد. مانند این که وقتی انسان و فرد گرسنه و ساکتی را مشاهده می کنیم، به عنوان زبان حال او می گوئیم: گرسنگی مرا ضعیف و بی حال کرده است.
زبان حال یعنی اگر آن شخص گرسنه هم می خواست صحبت کند، همین جمله را تصدیق می کرد و زبان حال برگرفته از زبان قال او بود.
زبان حال برخلاف شعر و کلمات اغراق آمیز که بیان کننده خیال و تمثیل است، بیانگر حقیقت است؛ زیرا در شعر از مبالغه استفاده می کنیم که لزوماً حقیقت ندارد؛ به عنوان نمونه در شعر :
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار *** خورشید سر برهنه برآمد زکوهسار
اغراق صورت گرفته و زبان حال نیست، البته ایرادی هم ندارد لكن باید توجه داشت، ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام با استفاده از زبان حال حقیقت باشد نه اینکه اغراق گویی و بیان مطالب خلاف واقعیت صورت گیرد.
زبان حال باید مناسب آن حالت باشد و این در صورتی رخ خواهد داد که حالت مصیبت را درست تشخیص دهیم. در غیر این صورت و با درک نادرست واقعه ما نیز زبان حال نادرستی ارائه خواهیم نمود.
ص: 239
* شرط چهارم : تفاوت زبان حال با زبان قال (1)
بیان زبان حال باید به نحوی انجام پذیرد که مخاطب متوجه شود، در صدد بیان مقتل نیستیم و مشغول بیان زبان حال هستیم. باید شنونده بداند آنچه می گوییم بیان حال است نه اتفاقاتی که رخ داده است. متاسفانه در موارد قابل توجهی مشاهده می شود، مطالبی که اتفاق نیفتاده است یا زبان حالی که هیچ سنخیتی با اصل واقعه ندارد به عنوان مقتل یا روضه بیان می گردد. (2)
گروهی از علما نوشتن فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام و روضه خوانی و مقتل نویسی را، راه نجات در آخرت می دانستند و سعی می کردند علاوه بر تألیف کتب فقهی و اصولی و ... درباره مقتل و مصائب اهل بیت علیهم السلام نیز کتاب بنویسند. آنان معتقد بودند که اساس دین و دیانت مردم با محبت امیرالمؤمنین علیه السلام و اشک بر امام حسین علیه السلام پیوند خورده است و تقویت این دو امر منجر به تقوای بیشتر مردم خواهد شد و این دو موضوع در واقع مسیر میان بر رسیدن به خداست.
ص: 240
مرحوم والد ما، آیت الله محمدرضا طبسی رحمه الله علیه (1) بیش از 53 عنوان کتاب تألیف نمودند. بعضی از کتاب های ایشان مانند «المنية في حكم الشارب و اللحية» در حال
ص: 241
حیاتشان و با تقریظ آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی رحمه الله علیه بیش از 20 بار چاپ گردید و مرحوم سید در جواب استفتائات فقهی به کتاب مرحوم والد ارجاع می دادند.
در میان تألیفات مرحوم والد کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» در حال حیات ایشان به چاپ نرسید در حالی که امید ایشان به همین کتاب بود و وصیت نمود کتاب «مقتل الحسين علیه السلام» و کتاب «الأربعون من الأربعين» که درباره فضایل اميرالمؤمنین علیه السلام است، چاپ گردد. بنده شاهد بودم و می دیدم مرحوم والد کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» را گویا با اشک چشم می نوشتند نه با مرکب و قلم و گویا خودش صحنه های کربلا را می دید و لحظه ای از گریه و بکاء جدا نمی شد.
یک هفته بعد از رحلت والد، استادمان آیت الله وحید خراسانی برای تسلیت به منزل ما آمدند و پرسیدند: از ایشان چه کتاب هایی دارید؟ حجت الاسلام شیخ محمدامین پورامینی که نوه دختری مرحوم والد و خواهرزاده بنده و محقق جلد اول کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» بودند، به ایشان پاسخ دادند:
من دیشب خواب مرحوم آقا را دیدم و می دانستم فوت شده اند. پرسیدم: با شما چگونه برخورد شد؟ گفتند: به راحتی گذشتیم، گفتم: شما 53 عنوان کتاب نوشتید و خدمات ارزنده ای داشتید؛ کدام کتاب زودتر به داد شما رسید؟ فرمودند: کتاب «مقتل الحسین (ع9» در عالم برزخ به دادم رسید.
بنده فوراً به استادم آیت الله وحید خراسانی گفتم: کتابی که ایشان می گوید هنوز چاپ نشده و خطی است. استادم مدتی به فکر فرورفت، سپس سر بلند کردند و فرمودند:
ص: 242
این ها از رؤیاهای صادقه است. دستگاه امام حسین علیه السلام دستگاه عجیبی است و با سایر دستگاه ها فرق می کند. مزدش نقد است و یک جا مزد می دهند. (1)
به عنوان مقدمه بررسی قاعده تسامح در ادله سنن از کتاب «اسرار الشهاده» نوشته مرحوم دربندی رحمه الله علیه (2) که بسیاری از چهره های علمی در نقد یا تأیید آن مباحثی مطرح نموده اند، بحث می کنیم.
مرحوم علامه آقابزرگ تهرانی رحمه الله علیه نویسنده کتاب ارزشمند «الذريعة إلى تصانيف الشیعة» هنگامی که سخن از کتاب مرحوم دربندی رحمه الله علیه به میان می آید، با رویکردی علمی و پندآموز چنین می نویسد:
در این کتاب موارد و گزارش هایی نقل شده که در کتب معتبر مقتل وجود ندارد و از برخی مصادر مجهول اخذ شده است، لكن علت نقل آن گزارش ها توسط مؤلف، بر مبنای قاعده تسامح در ادله سنن بوده است. (3)
ایشان بحث را مؤدبانه و بدون توهین و تمسخر و تضعیف شخصیت مطرح می نماید و به جای طرح برخی مسائل دور از ادب رنگ علمی به نقد خویش داده
ص: 243
و مؤلف را تخطئه نمی کند. این برخورد درس آموز به ما نشان می دهد اولین گام در مباحث علمی و مقتل رعایت ادب است و کتاب ها و جزوات پیرامون مقتل باید در فضای علمی و بدون تخریب و تمسخر مورد بررسی قرار گیرد. ناگفته نماند بحث تخصصی اصولی پیرامون قاعده تسامح در ادله سنن از موضوع این کتاب خارج است به همین جهت به صورت مختصر به برخی نکات مهم آن اشاره می شود.
تسامح در ادله سنن، قاعده ای اصولی به معنای آسان گیری نسبت به مستندات مستحبات است. فقها بر اساس این قاعده، در ادله و مستندات احکام مستحب سخت گیری نمی کنند و شرایط احراز حجیت خبر واحد را ضروری نمی دانند. دلیل این قاعده، وجود برخی احادیث و روایات است که به آنها «اخبار مَن بَلَغ» گفته می شود.
با در نظر گرفتن قاعده تسامح در ادله سنن و ضمن توجه به کم بودن منابع روضه و مقتل، شایسته است با دید وسیع تری با مقاتل برخورد نموده و دقت نظری که در مباحث علوم حدیث، رجال و علم فقه صورت می پذیرد، درباره مقاتل ضرورتی ندارد. با در نظر گرفتن قاعده فوق میتوان بخش قابل توجهی از مقاتل را تأیید نمود.
پیرامون قاعده و شمول آن نسبت به غیر مستحبات اختلافاتی وجود دارد. گروهی از علما معتقدند طبق قاعده تسامح، اخبار ضعیف، برای اثبات کراهت نیز قابل استناد هستند. گروهی دیگر از عالمان، استناد به اخبار را در نقل قصص، مواعظ، فضائل اعمال و مصائب اهل بیت علیهم السلام را به شرطی که نشانه ساختگی بودن
ص: 244
در آنها نباشد جایز می دانند. ما نیز در کتاب «التسامح في أدلة السنن عند الفريقين» (1) پیرامون گستره قاعده و در بر گرفتن مسائل تاریخی بحث کرده ایم و محققین می توانند به آن کتاب مراجعه نمایند.
در کتاب ارزشمند «الموسوعة الفقهية الميسرة» (2) تأليف آیت الله محمد علی انصاری اشاره شده که این قاعده شامل مسائل تاریخی نیز می شود دلایل مهم و متعددی بر شمول این قاعده در مسائل تاریخی وجود دارد و عموم اخبار من بلغ شامل مسائل تاریخی هم می شود و دلیلی بر تخصیص نداریم. همچنین سیره اصحاب و بزرگان بر این بوده که قاعده را در مسائل تاریخی نیز اجرا می کردند. ما نیز در ادامه به بیان کلامی از علامه مجلسی رحمه الله علیه پیرامون همین نکته خواهیم پرداخت.
هیچ کتابی به جز قرآن کریم که وحی و قطعی الصدور است را نمی توان به صورت تام و تمام تأیید نمود و باید گفت به غیر از کلام خدا و کلمات
ص: 245
معصومین علیهم السلام هر کتابی باید بررسی شود و مطالب درست و صحیح آن نقل گردد، اما مطالب غیر صحیح گفته نشود.
از برخی افراد و جریان ها گله مندیم، چرا مدام بر سر این کتاب و آن کتاب می کوبند و حالت تهاجم و تضعیف نسبت به کتب شیعه دارند؟ چرا باید برخی افراد نسبت به میراث شیعه خودزنی نموده یا سخنان باطل وهابیت پلید را تکرار نمایند؟ چرا نسبت به قاعده تسامح در ادله سنن توجه ندارند؟ آیا در بحث اثبات وجود مبارک حضرت رقیه علیها السلام آیه قرآن یا روایت مستند و متواتر و سند اعلایی لازم است؟ آیا گزارش قطعی الصدور نیاز است؟
به نظر می رسد برای اثبات حضرت رقیه علیها السلام وجود نقل های تاریخی معتبر و مزار و بارگاه ایشان که از قدیم الایام محل رجوع مسلمانان بوده، کفایت می کند و نیازی سخت گیری و به وسواس های غیر ضروری نیست. در این قبیل گزارش ها باید با دید وسیع نگریست، همانطور که فقیه اهل بیت و استاد الفقهاء مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی رحمه الله علیه ضمن مصاحبه ای که در حرم حضرت رقیه انجام دادند به آن اشاره نمودند و ما عیناً نقل می کنیم. مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی رحمه الله علیه هنگام زیارت و ورود به مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام فرمودند:
یادگیری احکام شرعی و فراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست. شما می دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجی، حدودی وجود دارد و در همه و یا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است و نیازی به اقامه بینه و یا چیز دیگری ندارد. مثل آنکه کسی زمینی را بخرد و پس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است. از امام از حکم این مسئله پرسیدند حضرت
ص: 246
فرمودند: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است، خرید آن جایز نیست و آن را پس بدهد از این قبیل است حدود منا و مشعر که با شهرت ثابت می شود و همچنین مقابر، ممکن است کسی 200 سال پیش در جایی دفن شده باشد و الآن کسی نباشد که محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است این شهرت کافی است و از این روست مقام و مزار کنونی حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السلام در شام؛ از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر این که در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیها السلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیها السلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم و باید احترام او را پاس داشت. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ و نشان قوی از اسارت خاندان طهارت و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند تا آنجا که خدا عزای امام حسین علیه السلام را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید و به سخنان باطلی که می گویند: رقیه علیها السلام طفلی خردسال بیش نبود، گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر علیه السلام کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدی خواهد بود و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله تعالی. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان (محل دفن حضرت
ص: 247
رقیه علیها السلام) را داشته باشند و به سخنان فاسد و بیهوده ای که از گمراهی
شیاطین است، گوش فرا ندهند و اعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین علیه السلام به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود و خاندان وی همه مظلوم بودند. (1)
در مسائلی مانند فضیلت گویی مخالفین نیز باید کلان نگریست؛ مثلاً شخص غیر شیعه ای در جهت حمایت ما کتابی نوشته است؛ چه لزومی دارد او را رد نماییم؟ آری، اشتباهاتش را رد می کنیم و موارد ناصحیح را تذکر می دهیم، اما کل کتاب را نادیده نمی گیریم. به عنوان نمونه کتابی با نام «تعطير الأنام في تعبير المنام» توسط یک فلسطینی سنی مذهب به نام عبدالغنی بن اسماعیل مقدسی دمشقی، مشهور به ابن نابلسی نگاشته شده و موضوع آن راجع به گریه بر امام حسین علیه السلام است. آیا باید کتاب او را طرد نماییم؟ یا این که بهتر است از کتابش استفاده و اشتباهات آن را گوشزد کنیم؟
با توجه به مقدمه مذکور، شایسته نیست کتاب های متخصصین و عالمان دینی را به راحتی رد و طرد نماییم. بله متفردات و شذوذات آنان را نقل نمی کنیم؛ اما حق تضعیف کل کتاب و تخریب شخصیت نویسنده را نیز نداریم. ما قائل به عصمت هیچ یک از علما نیستیم، ما معتقدیم همه ی این بزرگواران متفردات و شذوذاتی دارند. می توانید به کتاب «مقباس الهدايه» (2) مراجعه کنید، مؤلف در این کتاب شذوذات و متفردات علمای بزرگ شیعه را نقل می کند.
ص: 248
اما سؤال این است، آیا سخن و کلام شاذ می تواند دلیل تضعیف و حمله به عالم شود؟
مگر فقط کتاب «اسرار الشهاده» متفردات دارد؟
کسانی که مدام از برخی علمای شیعه و کتاب هایشان اشکال می گیرند مگر خودشان شذوذات ندارند؟
مگر ما می گوئیم تمام علما و مکتوبات آنان خالی از عیب و نقص است؟ مسلماً خير، اما نباید بدون انصاف علما و بزرگان را مورد هجمه و تضعیف قرار داد. آری عصمت ندارند و در عین حال شذوذاتی نیز در تألیفات آنان یافت می شود .
شخصی به نام ملاحسین کاشفی (1) سنی مذهب برای امام حسین علیه السلام کتاب مقتل نوشته است و نماد یادبودی نیز در شهر سبزوار برای او درست کرده اند. کتاب «روضة الشهداء» تأليف اوست عبارت «روضه خوان» یا «روضه خوانی» از کتاب ایشان و روضه خوانی از آن باب شد و کسانی که به ذکر مصائب می پرداختند «روضه خوان» نام گرفتند. آیا می بایست چنین کتابی را به صورت کامل رد نماییم؟ یا بهتر است مطالب درست را اخذ و مطالب ناصحیح آن را رد نماییم؟
ص: 249
پیرامون کتاب «حماسه حسینی» (1) نوشته مرحوم آیت الله شهید مطهری رحمه الله علیه نیز باید توجه داشت که این اثر، تألیف دست نویس نیست، بلکه مجموعه سخنرانی های ایشان است که مکتوب شده است. با مقایسه متن کتاب با سخنان مرحوم نوری رحمه الله علیه در می یابیم که غالب مباحث آیت الله شهید مطهری رحمه الله علیه بر گرفته از مرحوم نوری رحمه الله علیه و به نوعی تکرار همان مطالب است. مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله علیه نیز با در نظر گرفتن همین اشکالات ردیه ای با عنوان «کربلاء فوق الشبهات» بر کتاب حماسه حسینی نوشته اند و معتقدند چون کتاب «حماسه حسینی» دست نویس شهید نبوده و جمع آوری سخنرانی استاد بعد از شهادت بوده قابل استناد نیست. زیرا اهل تحقیق می دانند سخنرانی غیر از تألیف است و انسان در تألیف بسیار دقیق تر و حساب شده تر قلم می زند. به همین جهت اگر مرحوم استاد مطهری رحمه الله علیه که در حال حيات بودند، مطمئناً این کتاب را مورد بازبینی قرار داده و به این شکل عرضه نمی کردند.
متأسفانه در طول تاریخ بسیاری از کتاب های شیعه به دست مخالفین و معاندین سوزانده شد و می توان کتاب ها در مورد حوادث اسف بار کتاب سوزی نوشت.
ص: 250
در برخی منابع عامه آمده است هزاران کتاب را در کتابخانه شیخ طوسی رحمه الله علیه آتش زدند. (1) کتابخانه سید مرتضی رحمه الله علیه شیخ مفید رحمه الله علیه و ... نیز همین گونه بود.
در منطقه «جزین» در جنوب کشور لبنان نیز کتاب های بسیار زیادی از شیعه را به آتش کشیدند، فرزند علامه سید عبدالحسین شرف الدین رحمه الله علیه برایم نقل می کرد که در شهر «صور» تا شش ماه هیزم و گرمای آشپزخانه مهاجمین به جنوب لبنان با سوزاندن کتاب های شیعیان بود. ما باید این موارد را نیز در نظر بگیریم و احتمال بدهیم بخش قابل توجهی از حقایق عاشورا در بین کتاب های سوزانده شده از بین رفته و به دست ما نرسیده است و نباید به سرعت و بی پروا موضع گیری نموده و بسیاری از امور را نفی کرد .
روزی به ملاقات خطیب توانای عراقی مرحوم شیخ شاکر قرشی رحمه الله علیه در نزدیکی مرقد میثم تمار رفته بودم، ایشان با وجود نابینایی اما با همت بلند و انگیزه فراوان اهل تالیف و نوشتن و تحقیق بودند و چند جلد از تألیفات خطی خود را که پیرامون کتاب های تلف شده شیعه بود به من ارائه دادند. عتبه علوی یک جلد از آنها را که در همین موضوع است با عنوان «المكتبات التالفة» چاپ کرده است.
زمانی که فقیه، مسائل و فروعات فقهی را بحث می کند تمام جوانب آن را بررسی نموده و از معیارهای مختلفی برای رد یا تأیید آن بهره می گیرد. همین فقها با چنین دقت نظری، وقتی خطیب و روضه خوان دعوت می کنند پای منبر
ص: 251
می نشینند و آن ضوابط و دقت نظر را اعمال نمی کنند. برخورد بزرگان و علما و روشی که داشته اند، باید برای ما درس آموز باشد. سیره عملی بزرگان دین به ما می گوید سخت گیری و دقت های فقهی باید در مقاتل و روضه خوانی کمتر اعمال گردد و با دید وسیع تری با مصائب اهل بیت علیهم السلام برخورد شود. به عنوان نمونه به دو مورد از سیره عملی و رفتاری علما اشاره می کنیم.
هنگامی که مرحوم امام خمینی رحمه الله علیه برای مراسم روضه از مرحوم حجت الاسلام کوثری رحمه الله علیه دعوت می کردند، پای روضه خوانی او می نشستند و با همان روضه ها گریه می کردند.
آیا این حرکت امام خمینی رحمه الله علیه به این معنا بود که آقای کوثری تمام مطالب را دقیق، مستند، بدون اشکال و عیب و نقص نقل می کرد؟ آیا به تعبیر برخی ها فقط روضه ها و مقاتل صحیح می خواند؟ یا روش امام طبق قاعده تسامح در ادله سنن بود؟
خاطرم هست در سنین نوجوانی که ساکن نجف اشرف بودیم در جلسه منبر واعظ مشهور مرحوم سید جواد شبر رحمه الله علیه که بعدها توسط بعثی ها به شهادت رسیدند، نشسته بودم. پس از مدتی از آغاز جلسه، مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله علیه وارد شدند و کل جمعیت به احترام ایشان از جا برخاستند. آیت الله خوئی رحمه الله علیه کنار مرحوم سید نصر الله مستنبط رحمه الله علیه که نشستند و تا آخر جلسه دقیق گوش می دادند.
آیا حضور آیت الله خوئی رحمه الله علیه در جلسه و گوش دادن به منبر و روضه به این معنا بود که مرحوم شبر رحمه الله علیه تمام مطالب را دقیق و مستند و بدون هیچ اشکال نقل
ص: 252
می کرد؟ یا این که ایشان نیز با مصائب اهل بیت علیهم السلام بر مبنای قاعده تسامح در ادله سنن برخورد می کردند .
سیره، روش و منهج عملی بزرگان دینی در برابر روضه امام حسین علیه السلام تسامح بود. علمای گذشته در روضه خوانی فقط دنبال نصوص موثق و صحیح نبودند؛ بلکه با تسامح برخورد می کردند. حضرت آیت الله خامنه ای نیز در دیدار با برخی ذاکرین اهل بیت علیهم السلام پیرامون همین موضوع می گویند:
چیزی را بخوانید که معقول باشد. دنبال این نباشید که چیزی که در متن تاریخ اثبات شده است، آن را بخوانید؛ چون هیچ چیز نمی توانید بخوانید. تازه آنچه که در «لهوف» ابن طاووس هست، خبر واحد است دیگر. توجه کنید، چیزی را بخوانید که معقول باشد... آنچه را که مثلاً شیخ و ابن طاووس و مفید و دیگر بزرگان در کتاب هایشان گفته اند، این ها را بایستی محور قرارداد بعد آنها را در یک ارائه هنری، به شکل زیبا و شایسته ای بیان کرد. (1)
پیش از ورود به بحث روش شناسی مرحوم علامه محمد باقر مجلسی رحمه الله علیه در بحث نقل مصائب اهل بيت علیهم السلام اشاره ای به جایگاه و شخصیت کم نظیر این دانشمند فرزانه داشته باشیم. عبارات مرحوم محقق اردبیلی رحمه الله علیه برای شناخت بهتر ایشان به ما کمک می کند. مرحوم محقق اردبیلی رحمه الله علیه می نویسد:
ص: 253
علامه مجلسی استاد و بزرگ ،ما شیخ اسلام و مسلمین است. ایشان خاتم مجتهدین، امام و پیشوا و محقق و مدقق و والا مرتبه است. علامه مجلسی در روزگار خود و در تاریخ کم نظیر است و در نگارش مطالب علمی قابل اعتماد و بسیار تیز بین و عالم واهل تاليف اند. عظمت شخصیتی و مهارت در علوم عقلی و نقلی و دقت نظرشان نیازی به بیان دارد ... (1)
باید شخصیت برجسته مرحوم محقق اردبیلی رحمه الله علیه نیز شناخته شود تا تعریفشان از علامه مجلسی رحمه الله علیه بهتر درک گردد.
بنده از مرحوم آیت الله اشتهاردی شنیدم که از مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله علیه نقل می کرد، کتاب رجالی آیت الله بروجردی رحمه الله علیه که برای چاپ به چاپخانه ارسال شد. همان زمان نسخه ای خطی از كتاب «جامع الرواة و إزاحة الإشتباهات عن الطرق و الأسناد» محقق اردبیلی رحمه الله علیه به دست ایشان می رسد. وقتی کتاب را مطالعه کردند، گفتند: «جامع الرواة» از کتاب من بهتر است؛ لذا کتابم را از چاپخانه برگردانید و به جای آن «جامع الرواة» را چاپ کنید.
ص: 254
در رابطه با مبنای علامه مجلسی رحمه الله علیه در نقل مقتل به مهم ترین کتاب ایشان مراجعه می کنیم. در کتاب شریف «بحار الأنوار» جلد 45 اواخر باب 44، در مورد مصائب اهل بیت علیهم السلام نکته بسیار مهم و مبنایی را مطرح می کنند و این گونه می نویسند :
من قصد نداشتم در کتابم تمام مصائب اهل بیت علیهم السلام را گردآوری کنم اما مختصری از مصائب و مراثی اهل بیت علیهم السلام را ذکر می کنم به این امید که در ثواب گریه و عزاداری شریک باشم. در نقل مصائب از مبنایی که در ابتدای کتاب تحت عنوان «نقل از منابع معتبر» بدان اشاره کرده بودم، عدول می کنم و با نقل مراثی و روضه ها از کتاب تاریخ و سایر کتاب هایی که از درجه بالای توثیق و اعتبار برخوردار نیستند به روش علمای گذشته اقتدا می کنم. چون بسیاری از جزئیات مصائب اهل بیت علیهم السلام از طریق روایات و منابع معتبر برای ما نقل نشده است و کلیات آنها نیز با اخبار معتبر قابل اثبات است. (1)
ص: 255
نگاه علامه مجلسی رحمه الله علیه بسیاری از مشکلات مقتل و روضه را حل می کند. مرحوم مجلسی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب «بحار الأنوار» مبنای خود را نقل از اصول مشهوره و معتبره اعلام می کند، لکن وقتی به بحث مقتل و مصائب اهل بیت علیهم السلام می رسد از مبنای خودم عدول می کند، چون همه جزئیات وقایع کربلا در اخبار و روایات نیست و به همین دلیل باید با دید وسیع تری اخبار مربوط به کربلا را مورد نظر قرار داد.
مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه در کتاب «مصباح الفقاهة» با بحث پیرامون روضه و ذکر مصیبت سیدالشهدا علیه السلام اثبات می کند، مرثیه و روضه خوانی موضوعاً از مبحث غنا خارج است و دلیلی ندارد که در مستثنیات غنا بحث شود. (1)
مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه نیز در پاسخ به استفتایی در رابطه با روضه خواندن بر مبنای کتاب هایی مانند «بحار الأنوار» و نقل مصائب و مقاتل از آن و اعتراض برخی افراد به این کار می نویسد:
كتاب «بحار الأنوار» از کتب معتبر ماست و نقل مقاتل آن و روضه خوانی بر مبنای آن اشکالی ندارد. (2)
ص: 256
در مقدمه کتاب مرحوم والد حضرت آیت الله محمدرضا طبسی رحمه الله علیه نام 100 کتاب مقتل، از نویسندگان شیعه و سنی ذکر شده است و جهت مطالعه تفصیلی می توانید به مقدمه کتاب «مقتل الإمام الحسين علیه السلام» مراجعه نمایید. فراوانی نویسندگان شیعه و سنی مقتل نویس نشان میدهد بر خلاف جریانی که امثال طبری و ذهبی به راه انداختند و تا توانستند به کتمان حقایق پرداختند، برخی از علمای اهل سنت گوشه ای از حقایق را بیان نموده و آن را مخفی نکردند؛ اکنون به معرفی اجمالی تعدادی از مقاتل در دو بخش مستقل و ضمنی می پردازیم.
ص: 257
در این بخش به برخی مقاتل که به صورت مستقل به موضوع مقتل پرداخته اند اشاره می کنیم.
طبق تصریح مرحوم شیخ طوسی رحمه الله علیه و آقا بزرگ تهرانی رحمه الله علیه (1) اصبغ بن نباته نویسنده اولین مقتل پیرامون سید الشهدا علیه السلام است؛ اما متأسفانه این کتاب در دسترس ما نیست و از بین رفته است.
اصبغ بن نباته جایگاه ویژه ای در میان شیعه دارد؛ اما در کتب رجالی اهل سنت به خاطر محبت و دوستی با امیرالمؤمنین علیه السلام به او ایراد می گیرند. (2) اصبغ در سال 40 هجری قمری، فرمانده شرطة الخميس بود. شرطة الخميس از نیروهای نخبه، با ایمان، سخت کوش و گوش به فرمان تشکیل شده بود که در دوران سخت حضور امیر المؤمنين علیه السلام در عراق، در خدمت ایشان قرار داشتند. حضور چهره های برجسته اسلام در این لشکر، گواه شوکت و عظمت آن است. اعضای این یگان، به دلیل داشتن ویژگی های برجسته، از امتیاز خاصی نسبت به سایر نیروها برخوردار بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی وارد کوفه شد این یگان را با پنج یا شش هزار نفر عضو تشکیل
ص: 258
دادند. اصبغ در پاسخ به پرسشی درباره جایگاه امام علی علیه السلام نزد «شرطة الخميس» می گوید:
شمشیرهای ما بر شانه هایمان بود و نگاهمان به امیرالمومنین علیه السلام. ایشان به هر کسی اشاره می کرد او را از پا در می آوردیم. همیشه برای اجرای فرمان امیر المؤمنین علیه السلام آماده باش بودیم. حضرت به ما فرمود: قسم به خدا من با شما مال دنیا و طلا و نقره را شرط نمی کنم، بلکه پیمانم با شما مرگ و شهادت است. (1) چنین نیروهای فداکاری، لایق بالاترین پاداش هستند و به همین جهت امیرالمؤمنین علیه السلام وعده کم نظیری به آن ها داد و بهشت را برای آنان تضمین فرمود. (2)
اصبغ در حادثه کربلا مانند مختار زندانی بود؛ چون از نهم ذی الحجه دستگیری ها شروع شد و تمام افراد شناخته شده که احتمال داشت با امام حسین علیه السلام همکاری کنند و به یاری حضرت بروند، دستگیر و برخی نیز مانند میثم تمار رحمه الله علیه اعدام شده و به شهادت رسیدند و گاهی افراد دستگیر شده را به شکل گروهی اعدام می کردند.
ص: 259
طبق گزارش برخی منابع 4500 و طبق برخی نقل های دیگر 12000 نفر را دستگیر و زندانی کردند. (1) اصبغ بن نباته رحمه الله علیه 40 سال بعد از کربلا زندگی کرد.
لوط بن يحيى بن سعيد بن محنف بن سُلیم غامدی ازدی معروف به ابومخنف، تاریخ نگار شیعه و اهل کوفه بود. ایشان کتابی به نام «مقتل الحسين علیه السلام » تألیف نموده است. ابو مخنف در این کتاب، روایات زیادی درباره واقعه عاشورا ذکر کرده است. ابن ندیم و نجاشی فهرست بلندی از کتاب های او نام می برند اما هیچ کدام از آن کتاب ها به دست ما نرسیده است. محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخ خود، بخش عمده ای از کتاب «مقتل الحسین» را نقل کرده است. مرحوم آقابزرگ تهرانی تهرانی رحمه الله عليه پیرامون کتاب «مقتل ابو مخنف» می نویسند :
مشهور است مقتل ابو مخنف منسوب به اوست لكن برخی مطالب ناصحیح در آن وجود دارد. (2)
علت وجود مطالب ناصحیح در مقتل ابو مخنف این است که ایشان از اصحاب امير المؤمنين علی علیه السلام است و در سال 157 قمری رحلت کرده است اما در کتاب او
ص: 260
مطالبی از کلینی که متوفای 329 قمری است نقل شده است و معلوم می شود در كتاب ابو مخنف دست برده شده است. به همین دلیل مرحوم آقابزرگ رحمه الله علیه از تعبیر «موضوعات» استفاده می کنند.
عده ای معتقدند مقتل ابو مخنف فقط مطالبی است که طبری در کتاب خودش از او نقل کرده است، برخی فضلای معاصر همه مطالبی را که طبری از ابو مخنف نقل کرده جداگانه جمع آوری کرده و به طور مستقل چاپ نموده اند.
محمد بن سائب از اصحاب امام صادق علیه السلام است. او کتاب های زیادی تألیف نموده است که یکی از آنها کتاب «مقتل الحسين علیه السلام» است. (1) در کتب اهل سنت نسبت به ایشان مواضع تندی گرفته میشود؛ چون ابن سائب علاوه بر مقتل، کتاب نسب شناسی نیز نوشت و راز و رمز انساب بزرگان عامه را بیان نمود. او مانند طبری، ذهبی و ابن کثیر حقایق را مخفی نمیکرد بلکه شفاف بیان می کرد. ابن سائب پیرامون نسب معاویه مینویسد:
معاویه کسی است که در وقت تولد، چهار نفر، مدعی بودند پدر او هستند و در نهایت ابوسفیان با غلبه بر دیگران توانست به عنوان پدر او لقب بگیرد. (2)
ص: 261
عالمان رجال اهل سنت او را رد می کنند و می گویند حرفهای عجیبی می زند. اما حرف عجیبش چیست؟ محمد بن سائب می گوید:
مدتی بیمار شده بودم و به سبب آن، معلوماتم از یادم رفت و دچار فراموشی شدم. نزد امام باقر علیه السلام رسیدم و مشکلم را بازگو نمودم. حضرت مقداری از آب دهان مبارک خویش را در دهان محمد بن سائب گذاشت و به برکت این کار، علمش برگشت. (1)
طبق روایتی که در منابع شیعه نقل شده، امام صادق علیه السلام برای او ظرف آبی آوردند. او آب را آشامید و تمام علمش برگشت. (2)
واقدی متولد مدینه و از نویسندگان مقتل است از تعداد کتبی که از او به ما رسیده معلوم می گردد فردی با استعداد و پرکار بوده است. نقل می کنند که در هنگام مرگ، حدود 120 شتر اثر نوشتاری از خود بر جای گذاشت. مرحوم آقا بزرگ تهرانی رحمه الله علیه که در کتاب خویش از 60 مقتل نام می برند که بیش از نیمی از آن ها
ص: 262
مربوط به مقتل الحسین علیه السلام است و بخشی از آن تألیفات، کتب واقدی است که به دست ما نرسیده است. واقدی در سال 207 قمری در بغداد وفات یافت. (1)
نصر بن مزاحم در کوفه به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در بغداد به سر برد. در كوفه شغل عطاری داشت و بعدها در بغداد ساکن شد. ابن ندیم، نصر بن مزاحم را از طبقه ابو مخنف می داند. ابن ابی الحدید درباره ایشان گفته است: نصر بن مزاحم شخصیتی ثقه و مورد اطمینان است و گفته ها و نقل هایش صحیح است. وی از روی هوا و هوس و دروغ چیزی نگفته است و از راویان حدیث به شمار می آید.
نصر بن مزاحم از نویسندگان مقتل است ولی متأسفانه در حال حاضر تنها کتابی که از او باقی مانده «وقعة صفین» است و کتاب مقتلش از بین رفته است. کتاب «وقعة صفین» گزارش های دست اول و خوبی دارد و مورد استناد و استفاده ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه است. (2)
ابن ابی الدنیا، فردی سنی مذهب و از نویسندگان مقتل است. او تألیفات بسیاری داشته که برخی از آنها موجود است. (3) مثلاً کتابی با نام «من عاش بعد الموت» نوشته
ص: 263
است و بدون آن که متوجه شود عقیده به رجعت را با بحث از کسانی که از دنیا رفتند و مجدداً زنده شدند اثبات کرده است.
ابو اسحاق ابراهیم ثقفی از طایفه مختار است و جناب مختار شهید به چند واسطه عموی او محسوب می شود. ابراهیم ثقفی نویسنده کتاب مهم «الغارات» است، کتابی که به جهت اهمیت مطالب مندرج در آن توصیه می کنم حتماً مطالعه نمایید.
كتاب «الغارات» از کهن ترین متون تاریخی شیعه به حساب می آید و حاوی مطالبی برگزیده از زندگانی امیر المؤمنین علی علیه السلام خطبه ها، نامه ها و سفارش های حضرت و جنگ ها و کشمکش ها در زمان خلافت امام علی علیه السلام و پس از آن است. از آن جهت که در این اثر به یورشهای معاویه به قلمرو حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته شده، به «الغارات» شهرت یافته است.
یکی از علل تشیع مردم اصفهان همین کتاب «الغارات» بود. نقل شده بزرگان شهر قم از ایشان خواستند در این قم اقامت نماید، اما او نپذیرفت و به اصفهان رفت. آن قدر از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام را برای مردم گفت تا بذر محبت حضرت در سینه ها کاشته شد و متمایل به تشیع شدند.
مشهور است که سابقه اصفهان تسنن و طرفداری از نواصب بوده است، اما ذهبی در شرح حال ابن عقده مطلبی ذکر می کند که اهالی اصفهان از نواصب نبودند
ص: 264
بلکه این گونه معروف شده بود. او در این گزارش می گوید گروه قابل توجهی از اهالی اصفهان در همان زمان از شیعیان و محبین امیر المومنین علیه السلام بوده اند. (1)
ناگفته نماند صاحب بن عباد نیز در تشیع مردم اصفهان نقش مهمی داشت. با این تفاوت که ابراهیم ثقفی بدون حمایت حکومت و قدرت به صورت تدریجی این کار بزرگ را انجام داد؛ اما صاحب بن عباد اقتدار و تشکیلات داشت و توانست از آن برای گسترش مذهب بهره بگیرد.
ابوسهل نوبختی از متکلمان شیعه و ساکن بغداد و از خاندان نوبختیان بود. از آنجا که ابوسهل در دوره حسّاس غیبت صغری زندگی می کرد، بخش زیادی از فعالیت های علمی خود را به بحث امامت به ویژه غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص
ص: 265
داد. آثار بسیاری به ابوسهل نوبختی نسبت داده شده که از آنها جز بخش ناچیزی باقی نمانده است از جمله آثار او، کتابی پیرامون مقتل بوده است. (1)
مرحوم شیخ صدوق رحمه الله علیه از عالمان بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری قمری و از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه به شمار می آید. سید مرتضی، شیخ مفید و تلعكبری از مشهورترین شاگردان شیخ صدوق رحمه الله علیه هستند. مدفن ایشان در قبرستان ابن بابویه در شهر ری است و مرقد پدر بزرگوارش در قم و نزدیکی حرم مطهر قرار دارد. حدود 300 اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست از مهم ترین آثار ایشان، کتاب «من لا يحضره الفقیه» از اربعه شیعه و کتاب های «معانى الأخبار ، عيون أخبار الرضا علیه السلام ، الخصال، علل الشرايع وصفات الشيعة» است. در میان کتاب های مفقود شده شیخ صدوق رحمه الله علیه از کتابی با نام «مقتل الحسین (ع9» نام برده شده است و ایشان در برخی تألیفاتش به آن اشاره می کند. در فصل حج و باب زیارات كتاب «من لا يحضره الفقیه» می نویسد:
من در کتاب الزیارات و کتاب مقتل الحسين علیه السلام انواعی از زیارت ها را آورده ام . (2)
ص: 266
موفق بن احمد اخطب خوارزم، فقیه، محدث، خطیب، ادیب، مورخ و شاعر سنی مذهب قرن ششم هجری است. از اساتیدش، می توان به زمخشری و عمر بن محمد احمد نسفی و از شاگردان او به ابن شهر آشوب اشاره کرد. برخی تألیفات او عبارت است از: «المناقب»، «مناقب الإمام أبو حنيفة» ، «رد الشمس لأمير المؤمنين علي علیه السلام»، «الأربعين في مناقب النبي الأمين و وصيه أمير المؤمنين علیهما السلام »، «قضايا أمير المؤمنين علیه السلام»، «مقتل الإمام السبط الشهيد علیه السلام»
کتاب مقتل خوارزمی مطالب دسته اول زیادی دارد و صدای وهابیت به خاطر این کتاب بلند شده چون می گویند: امکان ندارد شخص سنی مذهب باشد و این چنین مقتل بنویسد؟
در کتاب سست «روزهای پیشاور» که در پاسخ یا به خیال خودشان رد کتاب متقن «شب های پیشاور» است، به هر نویسنده ای که از اهل بیت علیهم السلام سخن و مدحی بگوید حمله می کند و می گوید مگر می شود سنی از این حرف ها بزند یا مقتل الحسين علیه السلام بنویسد؟
از دید وهابی ها، سنی کسی است که امام حسین علیه السلام را به شهادت برساند نه این که برای ایشان مقتل بنویسد. آنان به کتاب هایی مانند «شواهد التنزيل» حسکانی (1) چون در این کتاب فضائل اهل بیت علیهم السلام را از قرآن بیان نموده، حمله می کنند. از نگاه
ص: 267
وهابیت متحجر، اهل سنت باید همانند وهابی ها و نواصب و اموی ها به اهل بیت علیهم السلام جسارت نمایند تا سنی به حساب بیایند.
نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله بن نماء حلى رحمه الله علیه متوفاى 680 هجری قمری و از علمای شیعه قرن هفتم قمری است. مهم ترين اثر إبن نماء كتاب «مثير الاحزان و منیر سبل الاشجان» از مقتل های معروف واقعه عاشورا است. این کتاب گزارش های قابل استفاده ای دارد.
يحيى بن بخشی کرمانی رومی حنفی معروف به ابن بخشی که سنی مذهب بود و نویسنده کتاب مقتل است. (1)
كمال الدين حسين بن على واعظ کاشفی سبزواری منجم، مفسر قرآن و ریاضی دان ایرانی در عصر تیموریان، در منطقه خراسان است. از مهم ترین آثار این نویسنده پرکار می توان به کتاب مقتل «روضة الصفافي مقتل الحسين علیه السلام» اشاره کرد. این اثر در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضه خوانی مورد استفاده قرار می گرفت. از ویژگی های مهم کتاب روضه الشهداء شیوایی بیان و قلم نویسنده است. البته این کتاب با وجود شهرت فراوان، به دلیل ضعف های محتوایی، مورد مخالفت عالمان و محققان قرار گرفته است.
ص: 268
محمود بن عثمان بلامعی نویسنده اهل سنت و حنفی مذهب است. او مقتلی منظوم به زبان ترکی در ده مجلس برای ده روز محرم تنظیم کرده است و در پایان بخشی را هم اختصاص به قیام مختار داده است. بلامعی در این کتاب ضمن نقل آراء مختلف درباره لعن یزید تأکید دارد که باید یزید را لعن کرد .
مرحوم سيد محمدتقى بحر العلوم رحمه الله علیه از شاگردان مرحوم آیت الله شیخ محمد حسن نجفی رحمه الله علیه بودند و مدتی رهبری دینی و اجتماعی شیعیان عراق را بر عهده داشتند. کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» به زبان عربی، در ده مجلس، توسط ایشان تالیف گردیده است.
کتاب «قمقام زخار و صمصام بتار» مقتلی به زبان فارسی، نوشته فرهاد میرزا معتمدالدوله، پسر عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه است. او در نگارش این اثر تلاش کرده تا از منابع معتبر شیعه و سنی و از اشعار و تمثیل های فارسی و عربی استفاده کند. فرهاد میرزا در برخی موارد به نقد تاریخی هم پرداخته و جریاناتی مانند قیام توابین و مختار را مفصلاً ذکر کرده است. فرهاد میرزا در مقدمه کتاب، ضمن اشاره به این که از جوانی نیت نگارش کتابی خالی از حشو و زواید در احوال حضرت امام حسین علیه السلام از ولادت تا شهادت داشته، به ماجرایی اشاره می کند که در سال 1293 هجری قمری هنگام بازگشت از سفر حج برای او روی داده است.
ص: 269
در این حادثه، طوفانی عظیم، دریا را متلاطم می کند و او به امام حسین علیه السلام متوسل می شود و نذر می کند که اگر زنده ماند این کتاب را بنویسد.
البته علت دیگری نیز برای تالیف این کتاب ذکر گردیده است. در دوران قاجار روضه اباعبدالله الحسین علیه السلام به شکل رسمی برگزار می شد و همه مذاهب شرکت می کردند. فرهاد میرزا می گوید: من در کرمانشاه در جلسه روضه ای که علما سنی نیز حضور داشتند شرکت کردم. شخصی بر روی منبر مطالب نامناسبی را بیان کرد. به همین جهت علمای سنی اعتراض کردند و نسبت به عاشورا و روضه خوانی مطالب بدی گفتند. همان جا تصمیم گرفتم مقتل مناسبی در شأن حضرت سیدالشهدا علیه السلام بنویسم. فرهاد میرزا در کاظمین دفن شده است.
کتاب «نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم» كتابی درباره واقعه کربلا و وقایع پس از آن، تألیف شیخ عباس قمی رحمه الله علیه است. مطالب کتاب از ولادت امام حسین علیه السلام آغاز و سپس مناقب حضرت و وقایع مربوط به واقعه کربلا را شرح می دهد. علامه میرزا ابوالحسن شعرانی رحمه الله علیه و آیت الله محمدباقر کمره ای رحمه الله علیه این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرده اند. شیخ عباس قمی، انگیزه خود از نگارش نفس المهموم را جمع آوری مقتل مختصر امام حسین علیه السلام با استفاده از روایات مورد اعتماد دانسته و این کار را نهایت آرزوی خود دانسته است. به نظر می رسد یکی از بهترین کتاب ها برای مطالعه، مقتل نفس المهموم است.
ص: 270
کتاب «لواعج الاشجان في مقتل الحسين علیه السلام» تاليف مرحوم آیت الله سید محسن امين رحمه الله علیه است. این کتاب شامل مقدمه، سه مقصد و یک خاتمه است و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. مؤلف به طور خلاصه از مرگ معاویه تا دعوت کوفیان، مطالبی بیان کرده و مقصد دوم کتاب را اصل نبرد در روز عاشورا قرار داده است. حدود یک چهارم از مباحث آخر کتاب نیز به پس از شهادت و نقل خطبه های اهل بیت علیهم السلام در کوفه و شام اختصاص دارد. مؤلف در خاتمه از دو موضوع به طور جداگانه گفتگو کرده که یکی محل دفن سر مقدس و دیگری اطلاع امام از شهادت خود است. مرحوم آیت الله سید محسن امین رحمه الله علیه در حوالی جنوب شرقی دمشق، مقابل حرم حضرت زینب علیها السلام مقابل درب بزرگ دفن شده اند.
مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء رحمه الله علیه عالم مجاهد شیعه در قرن 14 هجری و از شاگردان آخوند خراسانی رحمه الله علیه است. از ایشان 80 کتاب به یادگار مانده است. یکی از تألیفات ارزشمند کاشف الغطاء رحمه الله علیه كتاب «مقتل الحسین علیه السلام» است. در این كتاب مطالب از وقایع شب دهم محرم و از لحظه برداشته شدن بیعت آغاز شده و سپس به مناجات امام حسین علیه السلام و اصحاب ایشان در شب عاشورا، اشاره شده است. در ادامه، ضمن اشاره به تعداد اصحاب و برخی معجزات و کرامات امام حسین علیه السلام و خطبه های ایشان و اصحابشان از جمله زهیر بن قین در روز عاشورا، به بیان مطالب مربوط به این روز تا شهادت حضرت و اصحاب باوفایشان پرداخته
ص: 271
شده است. از جمله ویژگی های کتاب مذکور موجز و مختصر بودن مطالب آن می باشد .
كتاب «مقتل الحسين علیه السلام» معروف به مقتل مقرم نوشته مرحوم عبدالرزاق موسوی مقرم رحمه الله علیه است. مقرم تلاش کرده تا از منابع معتبر نقل کند. این کتاب در پاورقی های خود بحث های فقهی و لغوی و ادبی سودمندی دارد. در مجموع می توان گفت مقتل مقرم به جهت نکات تحلیلی بسیار مفید، لازم است مطالعه شود. اخیراً نیز همه آثار ایشان در 37 جلد تحت عنوان «موسوعة المقرم» توسط آستانه حسینی چاپ گردیده است.
مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبی رحمه الله علیه خطیب مشهور و ادیب و شاعر اهل کربلا و در دهه های اخیر به عنوان سرشناس ترین مقتل خوان، زبان زد شیعیان عرب زبان جهان بود. شیخ عبدالزهرا فن خطابه را نزد شیخ محمد مهدی مازندرانی حائری رحمه الله علیه صاحب كتاب «معالي السبطين» و شيخ محسن ابوالحب الخفاجی رحمه الله علیه آموخت و خودش را وقف محافل عزای حسینی کرد و ده ها خطیب را پرورش داد و امروزه بسیاری از خطبا با سبک و سیاق او سخنرانی و روضه خوانی می کنند. حریت و
آزادگی شیخ عبدالزهرا کعبی و تلاش خستگی ناپذیر او در احیای عزای حسینی برای رژیم بعثی قابل تحمل نبود و سرانجام او را پس از انجام یک سخنرانی، به وسیله قهوه مسموم کرده و به شهادت رساندند. (1)
ص: 272
ایشان در روز عاشورا چند ساعت برای مردم از حفظ مقتل می خواند و در بين الحرمین انقلابی به پا می شد؛ اما هیچ گاه صدایش نمی گرفت. می گفت هر وقت احساس می کنم صدایم می خواهد بگیرد، گلویم را با اشک چشمم متبرک می کنم. ایشان نیز همراه با بسیاری از خطبای مطرح عراق به دست بعثی ها به شهادت رسیدند و کتاب مقتل او همان متن مکتوب و ویرایش شده، روضه هایی است که در بین الحرمین در جمع هزاران عزادار امام حسین علیه السلام می خواندند.
مرحوم سید جواد شبر رحمه الله علیه شاعر، خطیب و نویسنده کتاب مقتل به شکل نظم و شعر است. ایشان پس از سخنرانی علیه ظالمین بعثی در حکومت صدام ملعون در 15 رمضان 1402 به زندان افتاد و دیگر خبری از او نشد. در سال 1423 قمری پس از سقوط بعثی ها، معلوم شد که در زندان به شهادت رسیده اند. از پیکر او و محل دفنشان اطلاعی در دست نیست.
بنده مرحوم سید جواد شبّر را از نزدیک دیده بودم و در بعضی مناسبت ها در منزل مرحوم والدم منبر می رفتند. او بسیار شجاع و سخنوری توانا بود که با سخنان و شیوه بیان خویش، تمام جمعیت را مجذوب و مبهوت می کرد.
مرحوم علامه محمدباقر محمودی رحمه الله علیه محدث، متکلم، مورخ، نسخه شناس شیعه و نویسنده کتاب های بسیاری از جمله «نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغة» و «عبرات المصطفين في مقتل الحسين علیه السلام» است.
ص: 273
كتاب عبرات المصطفین پیرامون مقام و قیام و مقتل امام حسین علیه السلام تالیف شده است. اهمیت کتاب در این است که اولاً مطالب آن از منابع قدیمی است، ثانیاً این منابع از اهل سنت است و ثالثاً در هر موضوع غالباً از چند منبع نقل شده است.
یکی از کامل ترین و محققانه ترین مقاتل، مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» است. مطالعه اصل کتاب به زبان عربی برای محققین سودمندتر است لکن ترجمه فارسی مناسبی با عنوان «با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه» نیز از آن به چاپ رسیده که قابل استفاده است. محققین با مطالعه این مجموعه از تعداد قابل توجهی از کتب مقتل بی نیاز می شوند، چرا که علاوه بر تحلیل های دقیق، مطالب ناب بسیاری در این مقتل گنجانده شده است. برای آشنایی بیشتر توضیح تفصیلی این کتاب را که توسط مرکز تحقیقاتی نور تهیه شده عیناً نقل می کنیم.
مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» اثر جمعی از نویسندگان پژوهش گران معاصر به نام های على الشاوي، شیخ نجم الدین طبسی، شیخ محمدجواد طبسی، شیخ عزت الله مولایی، شیخ محمدجعفر طبسی و شیخ محمدامین پورامینی است و علی الشاوي پژوهش همه همکاران را نقد و بررسی کرده و با یک قلم به نگارش در آورده است. این مجموعه شش جلدی، در شش مقطع به بررسی قیام و نهضت حسینی می پردازد و هر کدام از شش مقطع در یک جلد جای گرفته است. شش مقطع مذکور چنین است:
جلد اول : وقایع حضور امام حسین علیه السلام در مدینه تا حرکت به مکه مکرمه .
جلد دوم : حضور امام حسین در مکه مکرمه.
جلد سوم : وقایع حرکت امام از مکه تا کربلا.
ص: 274
جلد چهارم : وقایع حضور امام در کربلا تا شهادت
جلد پنجم : وقایع کاروان حسینی، پس از شهادت امام حسین علیه السلام تا رسیدن به شام.
جلد ششم : وقایع کاروان حسینی در شام و از شام تا ورود به مدینه.
در جلد نخست این مجموعه، با عنوان «الإمام الحسين علیه السلام في المدينة المنورة و رحلته منها إلى مكة المكرمة» استاد علي الشاوي به مطالعه و بیان نفاق و ماهیت و دستاوردهای آن پرداخته و می کوشد تا در لابه لای تحولات بزرگی که از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله تا سال 60 هجری بر امت اسلامی گذشته، علاوه بر کشف حقایقی تازه، این موضوعات و موضوعاتی همچون منشأ پیدایش ضعف روحی و دوگانگی شخصیت انسان مسلمان و عوامل موجب این بیماری که باعث شد دل های مردم با حسین علیه السلام و شمشیر هایشان علیه او باشد، را نیز بررسی نماید.
همچنین نویسنده در این جلد با ارائه مطالبی با عنوان «در پیشگاه شهید پیروز» کوشیده است تا نشان دهد شهید پیروز از ویژگی های امام حسین علیه السلام است و تلاش می کند تا تصویری را ارائه دهد تا در پرتو آن خواننده بتواند از گفته ها و موضع گیری های امام که در ظاهر با یکدیگر در تعارض هستند، تفسیری منسجم و درست دریافت کند . نویسنده تصویری روشن از افقهای پیروزی امام حسین علیه السلام را در دوران قیام عاشورا و پس از آن تا دوران ظهور و در خود دوران ظهور نشان می دهد و تأکید می کند، قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فصل پایانی قیام حسینی را تشکیل می دهد. دقت در محتوای این جلد نشان میدهد که این قرائت دیدگاه استدلالی نوینی را به بار آورده و روش مطالعه و ارتباط میان ابعاد آن تازگی دارد. مطالب جلد نخست در چهار فصل زیر ارائه شده است :
ص: 275
فصل اول: امام حسین پس از برادرش امام حسن علیه السلام
فصل دوم: ویژگی های کلی روش امام حسین علیه السلام در دوران معاویه.
فصل سوم: داستان آغاز انقلاب.
فصل چهارم: آغاز سفر پیروزی با شهادت.
در جلد دوم، نویسنده کتاب استاد نجم الدین طبسی، به ذکر حوادث و وقایع طولانی ترین دوره نهضت حسینی؛ با عنوان « الإمام الحسين علیه السلام في مكة المكرمة» یعنی دورانی که امام در مکه بودند و 125 روز طول کشید، می پردازد. مؤلف معتقد است اگر چه این برهه در مقایسه با دوران قیام حسینی، دوره کوتاهی نیست، اما وقایع و رویدادهای آن نسبت به دیگر برهه ها ناشناخته بشمار می آید و پرداختن به آن زوایای روشن تری از قیام امام علیه السلام به دست می دهد و می پرسد: با وجودی پیش از او برادر و پدر بزرگوارش در مکه پایگاهی نداشتند، چرا امام حسین علیه السلام از میان همه شهرها مکه را برای هجرت برگزید؟
نویسنده با ارائه تحلیلی جمعیت شناختی از مردم مکه به این سؤال در ارتباط با نهضت حسینی تفسیر جدیدی ارائه می دهد. در واقع سراسر نوشته های او در تحلیل و تفسیر طولانی ترین دوره نهضت حسینی از جنبه نظم و محتوا، توجه به نکته های جدید، استنباط دقیق و تهیه عنوان های مناسب که راه رسیدن به مطلب را آسان می سازد، غنی و جدید است و نظر خوانندگان را به خود جلب می کند. نویسنده مطالب خود را در جلد دوم این مجموعه در سه فصل تنظیم کرده است.
فصل اول : تلاش های امام حسین علیه السلام در در مکه.
فصل دوم : تلاش های حکومت اموی در روزهای مکی دوران نهضت حسینی.
ص: 276
فصل سوم : حرکت امت در دوران مکی قیام امام حسین علیه السلام
استاد شیخ محمدجواد طبسی، جلد سوم این مجموعه را با عنوان «وقایع الطريق من مكة إلى كربلا» تدوین کرده است. نویسنده در ابتدای کتاب می گوید: درباره مسير كاروان حسینی از مکه تا کربلا نکات مهم و قابل ملاحظه ای وجود دارد. دقت و مطالعه کتاب نشان می دهد این جلد نیز نکات مهم فراوانی درباره وقایع حرکت کاروان حسینی از مکه تا کربلا دارد. نویسنده با تشریح این وقایع برای خواننده، تأکید می کند که چرا امام حسین علیه السلام در این مقطع از مسیر کاروان، پیوسته از کشته شدن خویش سخن می گوید و همراهان خود را به عاقبت کار خویش آگاه می کند. او تمام وقایع مسیر کاروان حسینی از مکه تا کربلا را ذیل سه فصل دسته بندی کرده و حوادث تمام منزل گاه ها را در همین فصل ها بیان می دارد و در آغاز بحث خویش به نکات پژوهشی مهمی می پردازد.
فصل اول : کاروان حسینی در راه عراق.
فصل دوم : کوفه در دوران مسلم بن عقیل.
فصل سوم : وقایع منزلگاه های مسیر مکه تا کربلا.
نویسندگان جلد چهارم مجموعه استاد شیخ محمد جعفر طبسی و حجت الاسلام شیخ عزت الله مولایی هستند. مطالب این جلد با عنوان «الإمام الحسين علیه السلام في کربلا» یعنی رویدادهای کربلا را در چهار فصل تدوین گردیده است.
فصل اول : نام گذاری، خلاصه تاریخ و جغرافیای کربلا و نیز فضیلت و قداست تربت کربلا.
ص: 277
فصل دوم : وقایع و رخدادهای کاروان حسینی از روز دوم تا شب دهم تشریح می شود؛ مانند سخنان امام در این ایام آمادگی جنگی دو اردوگاه و شرح حال افرادی که در این ایام به امام پیوستند.
فصل سوم : با عنوان کربلا در روز دهم محرم به توصیف، آمار و جمعیت شناختی دو سپاه حسینی و اموی می پردازد و برای خوانندگان نمونه عرف های نظامی آن روزگار را بازگو می کند .
فصل چهارم : با عنوان فاجعه عاشورا در بردارنده تمام وقایع آن روز، مانند احتجاج امام، آتش زدن خیمه ها، شمار و شرح حال خلاصه ای از همه شهدا، تهاجم به خیمه ها، تاختن اسب بر بدن شهدا و... است.
«وقائع الطريق من كربلا إلى الشام» عنوان پنجمين جلد کتاب به قلم حجت الاسلام شیخ محمد جعفر طبسی است. نویسنده مطالب رویدادهای کاروان حسینی از کربلا تا شام را در یک مقدمه و چهار فصل تنظیم کرده است. مقدمه کتاب، نقش زنان بنی هاشم و امام سجاد علیه السلام در کربلا و در مجلس ابن زیاد را بیان می کند.
نویسنده در فصل اول به نشانه های خشم الهی در پی شهادت امام حسین علیه السلام در دو بخش «نشانه های آسمانی» مانند خورشید گرفتگی، سرخ و سیاه شدن آسمان و بخش «نشانه های زمینی» مانند جوشیدن خون از زیر سنگ، عزاداری جنیان و نشانه های خاکستر شدن زعفران و تلخ شدن گوشت می پردازد.
او در فصل دوم به تشریح وقایع پس از قتل امام علیه السلام مانند سرنوشت ابن زیاد، عمر ابن سعد، خولی و رخدادهای ساعت های پایانی روز عاشورا مانند آتش زدن خیمه ها، نوحه سرایی ملائکه، رقابت قبایل برای بردن سرها نزد ابن زیاد می پردازد .
ص: 278
فصل سوم کتاب به حوادث کاروان حسینی در کوفه اختصاص دارد و رخدادهای پیش آمده برای کاروان اسراء اهل بیت علیهم السلام را بررسی می کند، مسائلی مانند زمان ورود کاروان به کوفه، چگونگی استقبال كوفيان، خطبه حضرت زینب علیها السلام، خطبه امام سجاد علیه السلام و رویارویی امام با ابن زیاد.
آخرین فصل کتاب به چند موضوع مهم درباره کاروان حسینی از کوفه تا شام اشاره می کند؛ مانند مدت توقف کاروان در کوفه، چگونگی انتقال کاروان به شام، منزلگاه های راه کوفه به دمشق.
ششمین و آخرین جلد مجموعه «مع الركب الحسيني من المدينة» إلى المدينة با عنوان «الركب الحسيني في الشام و منه إلى المدينة المنورة» به قلم حجت الاسلام شیخ محمدامین پورامینی می باشد. دست مایه اصلی این جلد، تشریح و تبیین رسالت جاودانه و پیروزمند کاروان حسینی در میان مردم شام و امت بزرگ اسلامی پس از شهادت آن حضرت است و بیان میدارد که چگونه معادله دگرگون شد و چرا یزید به ظاهر گریست و از پسر مرجانه بیزاری جست و کاروان را به مدینه بازگرداند. در واقع نویسنده در ضمن حوادث و رخدادهای کاروان در شام و مدینه به مهم ترین و زیربنایی ترین مأموریت کاروان حسینی به رهبری امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام می پردازد. او در سر آغاز کتاب، شام، بنی امیه، نقش معاویه و یزید را معرفی می کند و در فصل نخست ضمن بیان حوادث شام، نقش اهل بیت علیهم السلام در شام را برای خواننده به تصویر می کشد.
فصل دوم کتاب به حرکت پیروزمندانه کاروان از شام و بازگشت به کربلا اختصاص دارد.
ص: 279
در فصل سوم مسائل مربوط به رسیدن کاروان به مدینه را تشریح می کند که کاروان بدون امام حسین علیه السلام و یارانش به مدینه باز می گردد. در همین فصل وضعیت مدینه پس از شهادت امام و نیز نقش امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام در استمرار رسالت و پیام عاشورا بررسی و تبیین شده است.
در این بخش به برخی کتب تاریخی که در ضمن مباحث کلی کتاب، به موضوع مقتل نیز پرداخته اند اشاره می کنیم .
ابو حنیفه احمد بن داود دینوری صاحب آثاری بسیاری است که از مهم ترین آنها «اخبار الطوال» است. کتاب «اخبار الطوال» با شرح زندگی فرزندان آدم علیه السلام آغاز و با مرگ معتصم در سال 227 قمری پایان می یابد. دینوری حدود 35 صفحه از کتابش را به بحث مقتل سيد الشهدا علیه السلام اختصاص داده است. مباحثی مانند جریان اخذ بیعت از امام حسین علیه السلام و حرکت ایشان به سمت مکه و حرکت ایشان به سمت مکه و شجاعت امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام در روز عاشورا و جریان اسارت و بازگشت کاروان به مدینه. ناگفته نماند، دینوری جانب دارانه مطالب را تحلیل می نماید و به گونه ای بحث می کند که گویی یزید لعین، هیچ تقصیری نداشته و تمام مشکلات از ابن زیاد بوده است.
ابن واضح احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر معروف به یعقوبی، از مورّخان دوره عباسی و بر خلاف بیشتر مورخان این دوره شیعه است. او در کتاب «تاریخ
ص: 280
الیعقوبی» یک دوره تاریخ جهان را از حضرت آدم علیه السلام تا سال 259 قمری نوشت. یعقوبی در ضمن نقل حوادث مهم صدر اسلام به صورت مختصر به تاریخ کربلا نیز می پردازد و به ماجرای بیعت خواستن یزید از امام حسین علیه السلام ورود حضرت به کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام اشاره می کند. یعقوبی در سال 292 قمری وفات یافت.
سلیمان بن احمد طبرانی یکی از معروفترین تاریخ نگاران و رجالیون اهل سنت در قرن سوم و چهارم قمری و صاحب كتاب «المعجم الكبير» » است. او برای فراگیری حدیث، به مناطق مختلف سرزمین اسلامی سفر کرد. در سن 40 سالگی به اصفهان آمد و 60 سال در آنجا زندگی کرد. او از عالمان مطرح اهل سنت بود و مقداری از دیگران معتدل تر (1) رفتار می کرد به همین جهت برخی متعصبین اهل سنت در اصفهان با او درگیری داشتند.
طبرانی بیش از 200 عنوان کتاب تألیف نمود و کتاب «معجم الکبیر» در 25 جلد است که 5 جلد آن مفقود شده و 20 جلد در اختیار ماست. روش کار او در
ص: 281
این کتاب به صورت الفبایی است؛ یعنی اصحاب را به ترتیب حروف الفبا می آورد. ابتدا شرح حال آن صحابی، سپس روایاتی که از او نقل شده است را ذکر می کند. جلد سوم کتاب از صفحه 94 تا 130 راجع به امام حسین علیه السلام و پس از آن هم راجع به فاطمه بنت الحسين و سكينه بنت الحسين نكاتی را ذکر کرده است.
طبرانی در کتابش گزارش های دست اول و خوبی از راویان اهل سنت پیرامون مقتل الحسین علیه السلام ذکر می کند اما متأسفانه محققین کتاب با غرض ورزی در پاورقی آنها را تضعیف نموده اند.
كتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» تأليف سبط ابن جوزی است. او با این که از حنابله بود، اما با شیعیان و ائمه بزرگوار شیعه علیهم السلام دشمنی نداشت و کتابی درباره زندگانی دوازده امام شیعه علیهم السلام نوشته است که با نام «تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الائمة» شهرت دارد. عده ای از مورخان متعصب اهل سنت مثل ذهبی که نوشتن مناقب و فضائل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله را بر نمی تابد، سبط ابن جوزی را به دلیل نوشتن این کتاب متهم به تشیع کرده است. ذهبی پس از تمجید و توصیف فراوان درباره وی گفته است: متأسفانه در نهایت رافضی و شیعه گشت!
به هر حال کتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» حائز اهمیت بوده و مورد توجه استفاده علمای اهل سنت و همچنین دانشمندان شیعه قرار گرفته است. یکی از مهم ترین مسائلی که در کتاب سبط ابن جوزی بر خلاف آثار متعصبان اهل سنت آمده واقعه غدیر خم است. کتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» در 22 جلد نوشته شده و یک جلد از این مجموعه به زندگی و شهادت امام حسین علیه السلام اختصاص یافته است.
ص: 282
كتاب «تهذيب الكمال في اسماءالرجال» از جوامع رجالی تفصیلی اهل سنّت و به زبان عربی تألیف جمال الدین یوسف مزّی، عالم شافعی قرن هشتم قمری است. او این کتاب را در اصلاح و تکميل كتاب «الكمال في اسماءالرجال» تأليف ابو محمد عبد الغنی مقدسی نوشت.
مزی در جلد ششم کتاب خویش (چاپ موسسة الرسالة) به بحث مقتل پرداخته است. مزّی با این که از نواصب و شاگردان ابن تیمیه است، اما نتوانسته حقایق را مخفی نماید و مقداری از جنایات دشمنان خدا در عاشورا و کربلا را ذکر کرده است.
در فصول گذشته به صورت مفصل به معرفی ذهبی و کتابش یعنی «سير أعلام النبلاء» پرداختیم. ذهبی در کتابش حدود 150 صفحه پیرامون امام حسین علیه السلام بحث کرده است. ابتدا به بیان شرح حال حضرت و تولد و... می پردازد. کسانی که امام حسین علیه السلام از آنان روایت نقل کرده و همچنین کسانی که از ایشان روایت نقل کرده اند را بیان می کند .
اسماعیل بن عمر معروف به «ابن کثیر» مفسّر و مورّخ و از بزرگان علمای اهل تسنن در قرن هشتم هجری است. او کتاب های بسیاری تألیف نمود و در علم حدیث وتفسیر و تاریخ اطلاعات زیادی داشت. از جمله آثار مهم او «البداية و النهاية» در تاريخ، و «تفسير القرآن الكریم» در 10 جلد می باشد.
ص: 283
البته این شخص به گونه ای قلم زده که اهل بیت علیهم السلام بدهکار و مقصر و حکومت اموی طلبکار و بی گناه نشان داده می شوند. تعصب و هواداری او از شجره ملعونه اموی از شاخصه های اصلی این کتاب و مؤلف آن است.
محمد بن ابی طالب حسینی حائری، عالم قرن دهم هجری قمری کتاب «تسلية المجالس و زينة المجالس» را به زبان عربی و در دو جلد تالیف کرده است. در واقع این کتاب در شرح زندگانی پنج تن آل عبا علیهم السلام نگاشته شده اما به دلیل آنکه بخش مربوط به امام حسین علیه السلام در آن مفصل تر است، به «مقتل الحسين علیه السلام» شهرت یافته است. علامه مجلسی رحمه الله علیه در «بحار الأنوار» بر این کتاب اعتماد کرده است .
مؤلف در مورد انگیزه تألیف کتاب می گوید: کتابی به زبان فارسی مشاهده کردم که شامل ده مجلس بود و برای عزاداری دهه اول محرم نوشته شده بود من نیز به تأسی از مؤلف آن کتاب، شروع به تألیف کتاب حاضر به زبان عربی و در ده مجلس برای عزاداری دهه اول ماه محرم کردم. (1)
مرحوم علامه باقر شریف قرشی رحمه الله علیه پژوهشگر، مورخ و نویسنده اهل عراق در نجف اشرف بود. ایشان نزدیک به 20 سال در درس خارج آیت الله سید ابوالقاسم خویی رحمه الله علیه حاضر شد. مرحوم قرشی دارای تألیفات متعددی است، از جمله ائمه علیهم السلام که مجموعه ای از حیات زندگانی امامان شیعه است. بخشی از نوشته ها رساله هایشان با توجه به نظام حاکم در عراق، جهت سیاسی و اجتماعی دارد. مجموعه 40 جلدى «موسوعة سيرة أهل البيت علیهم السلام» از آثار اوست و سه جلد از این
ص: 284
موسوعه به امام حسین علیه السلام اختصاص دارد. تمام وجود مرحوم قرشى وقف اهل بیت علیهم السلام بود و مزار او در کتابخانه اش در نجف اشرف است.
در انتهای این فصل به چند نکته مهم اشاره می کنیم .
در مواجهه با دشمنان اهل بیت علیهم السلام نباید حالت تدافعی داشته باشیم شیعه در بحث مقتل با ادله و مدارک معتبر، طلبکار است و از افرادی مانند طبری، ذهبی، ابن کثیر و هم فکران و تبعیت کنندگان آنان مطالبه اساسی دارد. حادثه عظیم و جنایت بی نظیری در تاریخ اسلام رخ داد، سبط رسول الله صلى الله عليه وسلم به خاک و خون کشیده شد و به شهادت رسید چرا باید مقاتل ایشان را مخفی و حقایق را کتمان کنند؟
محققین برای مطالعه بیشتر و روش برخورد تهاجمی می توانند به کتاب «نقد ادله خلافت» رجوع نمایند.
مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله علیه (1) در عین حالی که با بیماری سرطان مبارزه می کرد، چند جلد کتاب تحقیقی پیرامون امام حسین علیه السلام نوشتند. بنده روش ایشان را می پسندم؛ چون مطالب را نقادی می کند و با استدلال بحث می کنند .
ص: 285
یکی از تألیفات ایشان، كتاب «الصحيح من سيره النبي الأعظم» (1) است که بعد از چاپ، در بسیاری از کشورها مورد استقبال شایانی قرار گرفت. یکی از علمای اهل سنت مصر وقتی کتاب را مطالعه نمود نامهای سراسر فحش و جسارت به علامه نوشت. مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله علیه محترمانه نامه را پاسخ داد اما آن عالم سنی، دوباره فحش داد و چند بار این نامه ها رد و بدل شد. سرانجام بعضی از اساتید دانشگاه الازهر مصر به آن عالم مصری ایراد گرفتند که علامه سید جعفر این قدر مؤدبانه می نویسد، اما شما فقط فحش می دهید؛ این چه نوع برخوردی است؟! این بحث ها و نامه ها ادامه یافت تا جایی که آن عالم مصری شیعه شد. ناگفته نماند این مباحثات و نامه ها در کتابی به نام طریق «الحق» به چاپ رسیده است.
مرحوم علامه سید مرتضی عسگری علیه السلام با تألیفات گسترده و تحقیقی گوناگون خود، به مکتب حقه شیعه خدمت شایانی نمود. یکی از خصوصیات ایشان حق طلبی و پذیرش مطالب صحیح بدون تعصب و لجاجت بود. بنده چندین بار در مباحث مختلف با ایشان بحث و گفتگوهایی داشتم از جمله گفتگو پیرامون سند زیارت عاشورا، گمان می کنم در برنامه کتاب سال ولایت که در شهر کرمان برگزار
ص: 286
می شد ایشان را زیارت کردم و عرض کردم : نظر حضرت عالی در رابطه با زیارت عاشورا چیست؟
ایشان جواب دادند: ما در ایران زیارت عاشورا می خوانیم و در کشوری مثل پاکستان مساجد شیعیان را منفجر می کنند .
عرض کردم : این فرمایش شما مربوط به عنوان ثانوی است، من نیز می پذیرم که اگر امر مستحبی برای مسلمین و شیعیان دیگر خطر آفرین باشد آن امر، دیگر مستحب نیست؛ لکن سؤال بنده این است که درباره زیارت عاشورا و سند آن به عنوان اولی چه نظری دارید؟
ایشان گفتند: در سند زیارت عاشورا افرادی هستند که از جهت رجالی ضعیف هستند و مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه در «معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة » بعضی از رجال سند زیارت عاشورا را تضعیف کرده است.
عرض کردم : زیارت عاشورا سه سند جداگانه دارد. شما کدام طریق و چه افرادی را ضعیف می دانید؟ آیا به نظر شما هر سه سند این زیارت ضعیف است؟
ایشان به فکر فرو رفتند و مقداری تأمل نمودند سپس عرض کردم: شما کتاب «شفاء الصدور في شرح زيارت العاشور» را ملاحظه کرده اید؟
گفتند: نوشته چه کسی است؟
گفتم: مرحوم تهرانی رحمه الله علیه.
گفتند: او جد بزرگ ماست.
گفتم: خير جد حضرتعالی مرحوم میرزا محمد تهرانی رحمه الله علیه است و او شیخ اجازه مرحوم پدرم و صاحب كتاب «مستدرك بحارالأنوار» هستند.
گفتند: پس نویسنده کتاب «شفاء الصدور» کیست؟
ص: 287
گفتم مرحوم سید تهرانی رحمه الله علیه از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله علیه می باشند و شخص میرزا به او دستور دادند که بحث زیارت عاشورا را سنداً و متناً و دلالتاً مورد بحث و بررسی و تحقیق قرار دهند. مرحوم سید تهرانی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب به دستور استادشان میرزای شیرازی رحمه الله علیه اشاره می کند. در کتاب «شفاء الصدور» زیارت عاشورا مورد بررسی سندی قرار می گیرد و در آخر سند تصحیح می شود.
مرحوم علامه عسگری رحمه الله علیه بعد از شنیدن سخنانم فرمود: من تا به حال این کتاب را ندیده ام و به آقازاده خودشان دستور دادند کتاب را فوراً تهیه کنند.
ص: 288
ص: 289
ص: 290
پس از بحث و بررسی پیرامون موضوع مهم مقتل شناسی از زوایا و ابعاد مختلف، اکنون به پاسخ اجمالی چند موضوع و سؤال پرتکرار درباره حادثه عظیم عاشورا می پردازیم و آنها را از جنبه تاریخی مورد بررسی قرار می دهیم. محققین می توانند جهت مطالعه مبسوط این سؤالات و دیگر مسائل مشابه به کتاب «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» رجوع نمايند.
این شش موضوع و سوال عبارت است از:
سوال اول : چرا امام حسین علیه السلام به مدت طولانی در شهر به مدت طولانی در شهر مکه اقامت کردند؟
سوال دوم : چرا امام حسین علیه السلام زنان و کودکان را همراه خویش به کربلا بردند؟
سوال سوم : چرا عبدالله بن عباس که از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام و شخصیت بانفوذی بود به همراه امام نرفت؟
سوال چهارم : چرا محمد بن حنفیه که برادر امام حسین علیه السلام بود، امام را همراهی نکرد؟
ص: 291
سوال پنجم : دلیل همراهی نکردن عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام چه بود؟
سوال ششم : تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا چیست؟
چرا امام حسین علیه السلام به مدت طولانی در شهر مکه اقامت کردند؟ بیشترین دوران قیام سیدالشهدا علیه السلام مدت اقامت در شهر مکه بود. متأسفانه از این برهه بسیار مهم غفلت شده است. امام حسین علیه السلام پس از خروج از مدینه مدت زیادی و حدود 125 روز در مکه حضور داشتند. اکنون به بررسی و ذکر نکاتی پیرامون این برهه مهم می پردازیم.
علت انتخاب مکه توسط سیدالشهدا علیه السلام بعد رسانه ای این شهر بود. مکه در اثر حضور متعمرین و حجاج بیت الله از اقصی نقاط سرزمین های اسلامی، قابلیت خبری و تبلیغاتی داشت. امویان در بسیاری از شهرها حتی در مکه، ضد اهل بیت علیهم السلام جوسازی و دروغ پراکنی های بسیاری انجام داده بودند. به همین جهت امام حسین علیه السلام در وصیت نامه خویش، به شهادتین اقرار می کند تا مبادا دشمن خبیث بعد از شهادت ایشان بین مردم شبهه نماید که او اصلاً مسلمان نبود. (1)
ص: 292
اهل بیت علیهم السلام در مکه پایگاه مردمی مناسبی نداشتند؛ زیرا جوسازی شدیدی ضد آنان انجام گرفته بود. وقتی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از حجاز به کوفه آمدند، فقط پنج نفر از مکه که سه نفر آنان نیز از اقوام حضرت بودند با ایشان همراه شدند. این افراد عبارت اند از:
1. محمد بن ابی بکر (1)
2. هاشم بن عتبه (2)
ص: 293
*5. ابو العاص بن ربيع (1)
در واقع هر پنج نفر به نحوی با امیرالمومنین علی علیه السلام مرتبط بودند و از مردم حجاز و قریش کسی با حضرت همراهی نکرد.
عدم همراهی مکیان در مقایسه با حضور پررنگ آنان در فتنه جمل معنادار است. در فتنه ای که با پول و تطمیع مردم به وسیله اموال اختلاس شده از بیت المال و دادن 30 سکه به هر فتنه گر برپا شده بود و بیش از 10 هزار نفر در صف فتنه گران حاضر بودند و برای عایشه به عنوان یکی از رهبران اصلی فتنه، شتر سرخ مویی به قیمت 400 سکه زر خریداری نموده بودند. (2)
متاسفانه رویه اهل مکه تا زمان سیدالشهدا علیه السلام هم ادامه داشت و هنگامی که کاروان حسینی از مکه خارج شد، حتی یک نفر هم از قریش و اهالی مکه برای یاری حضرت همراه نشد.
ص: 295
چرا امام حسین علیه السلام زنان و کودکان را همراه خویش به کربلا بردند؟
در پاسخ به این سؤال مهم چند نکته بیان می کنیم.
طبق گزارش های تاریخی و روایات سیدالشهدا علیه السلام از عاقبت قیام خود و کاروان اسرا اطلاع داشت، اما بنا به حکمتی که اشاره خواهیم کرد، اجازه دادند، خانواده و اهل بیت ایشان نیز کاروان حسینی را همراهی نمایند. از جمله گزارش های تاریخی که به صراحت از آگاهی حضرت نسبت به عاقبت کاروان اسرا دلالت دارد این موارد است.
امام حسین علیه السلام قبل از اینکه از مدینه حرکت کند در گفت و گو با ام سلمه فرمود:
مادرم! خداوند چنین اراده کرده است که مرا کشته ظلم و ستم و سر بریده و فرزندان و خاندانم را سرگردان ببیند و کودکانم مظلومانه سر بریده شوند و به بند اسارت درآیند و هر چه فریاد کمک خواهی بلند کنند، کسی به آنان یاری نرساند. (1)
ص: 296
سحر گاهی که امام حسین علیه السلام از مکه به سوی عراق حرکت کرد، برادرش محمد حنفیه، با سرعت نزد آن حضرت رفت و عرض کرد :
ای برادر! مگر قول ندادی که درباره پیشنهادهایم فکر و آن را بررسی کنی؟ فرمود: چرا. گفت پس چرا این گونه شتابان از مکه می روی؟ فرمود: پس از جدا شدن از تو رسول خدا صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که فرمود: ای حسین! خدا می خواهد تو را کشته ببیند. محمد حنفیه گفت: انا الله و انا اليه راجعون! در این شرایط چرا زنان و کودکان را همراه خود می بری؟ فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله به من فرمودند: خداوند می خواهد آنان را اسیر ببیند. (1)
ابن عباس در یکی از گفت و گوهای خود با امام حسین علیه السلام خطاب به آن حضر عرض کرد:
جانم به فدایت ای حسین! اگر به کوفه می روی، زنان و فرزندان را همراه خود نبرید؛ به خدا سوگند می ترسم شما را به شهادت برسانند.
ص: 297
امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر عمو! رسول خدا صلی الله علیه وآله به خوابم آمد و مرا به کاری فرمان داد... ایشان به من فرمود: آنان را همراه خود ببرم. آنان امانت های رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند و حاضر نیستند از من جدا شوند. (1)
ممکن است برای بسیاری این سوال شکل بگیرد که چه حکمتی در مشیت الهی و فرمان نبوی و اصرارشان بر خروج همراه حضرت قرار داشت؟ اگر بانوان خاندان رسالت، در مدینه یا مکه می ماندند، چه اتفاقی رخ می داد؟
مرحوم شیخ عبدالواحد مظفر رحمه الله علیه پاسخ قابل توجهی به این سؤالات داده و می نویسد:
اگر امام حسین علیه السلام زنان و کودکان را در مدینه باقی می گذاشت، حکومت اموی نه تنها آنان را در تنگنا قرار می داد، بلکه آنان را دستگیر کرده به سیاه چال می انداخت حضرت چاره ای جز یکی از دو کار نداشت که پذیرش هر کدامشان موجب فلج شدن نهضت مقدسش می گشت. یا برای حفظ سلامت خانواده، تسلیم دشمن می شد و صحنه را به رقیب واگذار می کرد که با قیام الهی امام تعارض .داشت. یا این که به دنبال احیای دعوت
ص: 298
خویش می رفت و بانوانی را که بر اساس وحی الهی باید در پرده عزت و احترام باشند رها می کرد که غیرت حسینی تاب آن را نداشت. (1)
خاندان بنی امیه افرادی بی حیا و دور از ادب و اخلاق و غیرت اسلامی بودند و برای رسیدن به هدف های نامشروع و مقاصد پلید خود به هر کاری دست می زدند و از ارتکاب زشت ترین منکرات دینی و عقلی ابایی نداشتند. امویان افراد بی حیا و همان هایی بودند که همسر عمرو بن حمق خزاعی و عبیدالله بن حر جعفی و کمیت اسدی را به زندان انداختند. قصد امویان این بود که به هر وسیله ممکن امام حسین علیه السلام را از قیام و رفتن به عراق منع کنند؛ حتی اگر به وسیله دستگیری امانت های رسول خدا صلی الله علیه وآله باشد، یعنی زنان و کودکانی که حسین علیه السلام طاقت آزار، اهانت و زندانی شدنشان را نداشت.
امکان انجام چنین کاری به وسیله امویان جای هیچ گونه تردیدی نداشت، چرا که در تنگنا قرار دادن مخالفان، از راه آزار و اذیت و زندانی کردن خانواده هایشان از روش های معمول حاکمان اموی بود.
علاوه بر نمونه های ارائه شده از سوی مرحوم مظفر، جنایت حرّه و رفتار امویان با امانت های رسول خدا صلی الله علیه وآله و به اسارت بردنشان پس از شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا، نشان دهنده آسان بودن انجام این جسارت بزرگ نزد بنی امیه است و حکمت فرمان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله مبنی بر همراه بردن آنان به خوبی فهمیده می شود.
ممکن است سوال مطرح شود که بین اسارت اهل بیت علیهم السلام قبل از شهادت و پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام چه تفاوتی وجود دارد؟
ص: 299
تفاوتش در این است که در محذور قرار گرفتن آزار دیدن و زندانی شدن امانت های نبوی چه پیش از قیام و یا پس از قیام و قبل از شهادت امام اتفاقی بیگانه از قیام امام حسین علیه السلام بود و بر آن تأثیر منفی می گذاشت. اما اسارت بعد از شهادت حضرت موجب تبلیغ قیام می شد و هدف های امام تحقق می یافت. امام علیه السلام طبق حکمت و بنابر اهداف مقدسی که داشت باید این اهل بیت علیهم السلام را همراه می برد تا دشمن نتواند از طریق آنان بر روند نهضت مقدسش تأثیری بگذارد.
طبق برخی گزارشها سید الشهدا علیه السلام می فرماید: خانواده ام از من جدا نمی شوند. این مطلب نشانگر پافشاری خانواده سیدالشهدا علیه السلام بر سفر و همراهی با آن حضرت است. به عبارت دیگر خانواده حضرت به خصوص حضرت زینب کبری علیها السلام از نقش خود در تبلیغ قیام آن حضرت پس از شهادت، آگاه بودند و به احتمال زیاد امام ایشان را از جزئیات رویدادهای کربلا باخبر کرده بود. (1) البته ما معتقديم حضرت زینب علیها السلام همه این حوادث و اتفاقات را با علم خدادادی می دانست، همان طور که امام سجاد علیه السلام ایشان را عالمه تعلیم ندیده و دانای آموزش ندیده (2) توصیف کرده است. نشانه دیگر علم حضرت زینب علیها السلام این است که پس از مشاهده بی تابی امام سجاد علیه السلام از دیدن شهیدان کربلا فرمود:
ص: 300
ای یادگار جد و پدر و برادرم! چرا با جان خویش چنین می کنی؟ به خدا سوگند! حوادثی که رخ داده پیمانی بود که جد و پدرت با خدا بسته بودند و خداوند از مردمانی که برای فرعون های زمین ناشناخته ولی نزد آسمانیان شناخته شده اند، پیمان گرفته تا این اعضای پاره پاره و بدن های آغشته به خون را جمع کنند و به خاک بسپارند و در این دشت بر سر مزار پدرت سیدالشهدا علیه السلام عَلَمی نصب می کنند که نشان آن با گذشت زمان از بین نمی رود و روز به روز بر عظمتش افزوده می شود. (1)
چرا عبدالله بن عباس که از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام و شخصیت بانفوذی بود به همراه امام نرفت؟
در رابطه با شخصیت عبدالله بن عباس بن عبد المطلب بن هاشم، باید خاطر نشان سازیم که ایشان به امامت امامان اهل بیت علیهم السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله ایمان داشت و به مقام و حقشان آگاه بود و یقین داشت که یاری کردن آنان و جهاد زیر پرچمشان همانند نماز و روزه واجب است. سیره ابن عباس نسبت به امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نشانگر ایمان و یقین و معرفت اوست. ایشان به این
ص: 301
که خداوند دوستی و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام را نصیب او کرده است به خود می بالید و افتخار می کرد که مطیع آن بزرگواران است. (1)
اکنون به بیان یک گزارش تاریخی مهم پیرامون ابن عباس و ارادتش نسبت به اهل بیت علیهم السلام می پردازیم.
روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهما السلام رکاب گرفت تا سوار مرکب شوند. شخصی به نام «مدرک بن زیاد» با مشاهده ماجرا به ابن عباس اعتراض کرد و گفت: تو از آن دو سالمندتری، چرا برایشان رکاب می گیری؟ ابن عباس با تندی گفت:
ای احمق! آیا می دانی این دو نفر چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند رسول خدایند. آیا رکاب گرفتن و خدمت به آنان باعث افتخار نیست؟ (2)
با توجه به سطح معرفتی و بصیرت ابن عباس، این سؤال مطرح می شود که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و رسیدن به فیض شهادت خودداری نمود؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری جهاد در راه خدا و یاری حق، دنیا را برگزید؟ یا عدم حضور او در کربلا علت دیگری داشت؟
ص: 302
ما معتقدیم کسی که با سیره ابن عباس آشنا باشد، حتی فکر چنین شبهه ای را هم به خود راه نمی دهد. مگر ابن عباس همان کسی نیست که در گفت وگوی اول خود با امام حسین علیه السلام در مکه در شعبان سال 60 هجری عرض نمود:
فدایت شومای فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله ! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری، به خدای یگانه سوگند! اگر چنانچه با شمشیر در حضور شما بجنگم حتی هنوز یک صدم حق شما را ادا نکرده ام. من در خدمت شما هستم، هر امری دارید بفرمایید. (1)
پس از مشخص شدن جایگاه و شخصیت ابن عباس و ارادت او نسبت به اهل بیت علیهم السلام در پاسخ به سوال مطرح شده و علت حاضر نبودن ابن عباس در کربلا باید توجه داشته باشیم که ابن عباس در سال 68 یا 69 هجری قمری و در سن 70 یا 71 سالگی از دنیا رفت و در سال 60 هجری، حدود 62 یا 63 سال داشته است. او حدود 5 سال از امام حسین علیه السلام بزرگ تر بود؛ و قاعدتاً از نظر سلامت و قدرت بدنی توان جهاد همراه امام علیه السلام را داشته است؛ اما امام را همراهی نکرده و در کربلا حاضر نبوده است. جهت روشن شدن مطلب و علت همراهی نکردن امام حسین علیه السلام توسط ابن عباس ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد.
با بررسی همه دیدارها و گفت و گوهای ابن عباس و امام در مکه، مدرک و گزارشی وجود ندارد که نشان دهد امام به طور مستقیم و صراحتاً از ابن عباس یاری
ص: 303
خواسته باشد. حتی هنگامی که امام در گفت و گوی اول خود با ابن عباس و ابن عمر خداوند را گواه و شاهد گرفت، ابن عباس جانِ کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای جهاد در راه حضرت اعلام کرد. اما به جز این مورد، هیچ اشاره دور یا نزدیکی مبنی بر تقاضای امام از ابن عباس برای همراهی و یاری خود پیدا نکردیم.
تا آنجا که ما جستجو کرده ایم، نه تنها هیچ روایت و مستندی که نشان دهد ابن عباس از نظر اهل بیت علیهم السلام به سبب نپیوستن به امام حسین علیه السلام مقصر دانسته شده باشد یا او را نکوهش کرده باشند، وجود ندارد. بلکه طبق روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام باقر علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست داشت.
علاوه بر مطالب گذشته باید به این نکته نیز توجه نماییم که به اتفاق همه مورخان، ابن عباس در دوران حکومت معاویه و سال های آخر زندگی دچار ضعف بینایی شد و در نهایت نابینا گردید و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد و عصاکش او بود. ابن قتیبه می گوید:
چشم های عبدالله بن عباس، عباس بن عبد المطلب و عبدالمطلب بن هاشم که هر سه از یک نسل هستند ضعیف بود. روزی معاویه به ابن عباس گفت: شما بنی هاشم از ناحیه چشم بیمار می شوید و ابن عباس در پاسخ معاویه گفت: و شما بنی امیه دلتان بیمار می شود. (1)
ص: 304
این گزارش نشان می دهد که عبدالله ابن عباس در دوران حکومت معاویه و قبل از سال 60 هجری که معاویه از دنیا رفته و قبل از حادثه عاشورا، دچار ضعف بینایی شده است. اگر چشمان ابن عباس خیلی ضعیف نشده بود، معاویه انگیزه ای برای طعنه زدن نداشت.
علاوه بر مطالب گذشته روایتی وجود دارد که نشان میدهد چشمان ابن عباس در اوایل سال 61 هجری و پیش از آن که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. شیخ طوسی از قول ابن عباس می گوید:
در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله بلند شد. من بیرون آمدم و عصاکش و راهنمایم مرا به منزل ام سلمه برد. همه زنان و مردان مدینه نیز به آنجا آمده بودند. از ام سلمه پرسیدم: چرا ناله و فریاد می کنی؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم گریه کنید. به خدا سوگند که بزرگ خاندان شما و سرور جوانان بهشت کشته شد. به خدا سوگند که نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله و دسته گل او به شهادت رسید. گفتند: یا ام المؤمنین! از کجا متوجه شدی؟ گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که بسیار پریشان و وحشت زده بود. فرمود: امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم. من برخاستم و ناگهان چشمم به تربت حسین علیه السلام افتاد که سال ها قبل جبرئیل از کربلا آورد و به رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت که هر گاه این خاک تبدیل به خون شد پسرت حسین کشته شده است و رسول خدا صلی الله علیه وآله آن تربت را به من داد و فرمود: این خاک را درون شیشه بگذار و نگهدار، هنگامی که تبدیل به
ص: 305
خون شد بدان که حسین علیه السلام کشته شده است و من امروز تربت درون آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده و می جوشد. سپس ام سلمه چهره اش را به آن خون آغشته کرد و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد. پس از مدتی کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است. (1)
جمله ابن عباس که می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه ام سلمه برد» نشان می دهد که چشمان او در ایام قیام سیدالشهدا علیه السلام به احتمال زیاد کم سو و نابینا بوده است.
با توجه به مطالب و مستنداتی که ذکر شد یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال 60 هجری قمری و روزهای حضور امام حسین علیه السلام در مکه از کم سویی و به احتمال زیاد نابینایی چشم رنج میبرده و همین امر سبب شد او نتواند به امام حسین علیه السلام بپیوندد و حضرت را همراهی نماید.
ما معتقديم ابن عباس معذور بوده و به همین سبب امام از او برای پیوستن به خود و همراهیش دعوت نکرد و اجازه داد به مدینه بازگردد و اخبار را به حضرت گزارش دهد و فرمود:
ص: 306
ای پسر عباس! تو پسر عموی پدر ،منی از زمانی که تو را شناخته ام، به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای خوبی می دادی. هر گاه پدرم از تو طلب خیر خواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت، تو نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خداوند به مدینه باز گرد و اخبارت را به من گزارش نما. (1)
مسعودی درباره ابن عباس و گریه های او در فراق امیرالمومنین و امام حسین علیهما السلام می نویسد :
ابن عباس به خاطر گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود. (2)
برخی بدون تأمل و دقت کافی در مطلب مسعودی گمان کرده اند ابن عباس بعد از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است اما ما معتقدیم عبارت و مطلب مسعودی خدشه ای بر ادعای ما و نابینایی ابن عباس هنگام حادثه کربلا و مضطر بودن وی وارد نمی کند. چرا که گزارش مسعودی نمی گوید ابن عباس پس از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است؛ بلکه می گوید سبب نابینایی او گریه های زیادش در
ص: 307
فقدان امیر المؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود. یعنی گریه های فراوان از اندوه شهادت این بزرگواران ،اندک اندک چشمانش را نابینا کرده بود.
به گواهی دلایل تاریخی، ابن عباس با وجود معذور بودن در همراهی نکردن امام حسین علیه السلام بعد از مطلع شدن از شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت حضرت، خود را به دلیل همراهی نکردن امام سرزنش می کرد و گریه می کرد.
برای شناخت کامل تر ابن عباس و مواضع او مناسب است به گزارشی تاریخی از نامه نگاری ایشان به یزید اشاره نماییم. ابن عباس در این نامه خطاب به یزید می نویسد:
از من خواسته ای تا مردم را تشویق کنم که عبدالله ابن زبیر را رها کنند و به تو روی آورند. من هرگز چنین نخواهم کرد؛ چرا که تو حسین بن علی علیهما السلام را کشته ای. خاک بر سرت و خاک بر دهانت که هوای نفس چنین امیدی را به تو داده است. ای بی پدر فکر نکن که من قتل حسین علیه السلام و جوانان عبدالمطلب و چراغ های نورانی و ستارگان درخشان را فراموش کرده ام. سپاهیانت پیکرهای پاک و خاک آلودشان را بر زمین انداختند و رفتند. پیکرهای برهنه و بی کفنی که در زیر وزش باد افتاده بودند و گرگ ها و کفتارها بدن هایشان را می بوییدند تا آن که خداوند گروهی را رساند که آن ابدان مطهر را در کفن بپوشانند... هر چیزی را فراموش کنم، اما از یاد نمی برم که تو حسین بن علی علیهما السلام را از مدینه و حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله به سوی مکه راندی و به نیروهایت دستور دادی که او را غافل گیرانه ترور کنند.
ص: 308
سپس امام را از مکه به کوفه کشاندی و ایشان با نگرانی شهر مکه خارج شد در حالی که او همیشه عزیزترین مردم سرزمین بطحا بود... بدتر از همه این ها این است که تو عده ای از جاسوسانت را مأمور کردی تا در حرم امن الهی او را بکشند... تو حرمت شکنی میکنی و بدون شک منحرفی، تو همنشین زنان هرزه و اهل لهو و لعب هستی و حسین علیه السلام نیز چون بد ذاتی تو را دید به عراق هجرت نمود... تو آن کسی هستی که با پسر مرجانه مکاتبه کردی و از او خواستی که فوراً به جنگ حسین علیه السلام برود و با او کنار نیاید تا آن که او و همراهانش را بکشد؛ همان اهل بیتی که خداوند پلیدی را از آنان دور و آنان را پاک و پاکیزه گردانیده است. آری ما، اهل بیت پیامبر هستیم و مانند پدران تو سبک مغز، سنگدل و شرور نیستیم. حسین بن علی علیهما السلام از ابن مرجانه درخواست کرد که او را به حال خودش بگذارد تا
به مدینه باز گردد، اما تو و جلادانت، کم بودن یارانش و ناتوانی اهل بیتش را غنیمت شمردید و چنان جنایتی کردید که گویی گروهی از کفار را کشته اید ... ای یزید! ریختن خون تو، یکی از آرزوهای من است... از شگفت ترین مصائب دنیا این است که اهل بیت ابا عبدالله علیه السلام و یتیمان او را به اسارت گرفتی و به شام بردی تا به مردم نشان دهی که ما را شکست داده ای ... (1)
ص: 309
چرا محمد بن حنفیه که برادر امام حسین علیه السلام بود، امام را همراهی نکرد؟
ص: 310
در پاسخ به سؤال مذکور و جهت روشن شدن حقیقت، به چند نکته مهم اشاره می کنیم :
بنا بر نقل سید ابن طاووس جناب محمد بن حنفیه (1) هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام از شدت غم و اندوه بی هوش شد. (2) ایشان از قول بشیر می نویسد:
محمد بن حنفیه چون بیمار بود، از برگشتن کاروان اهل بیت علیهم السلام و شهادت برادرش امام حسین علیه السلام خبر نداشت، تا این که یکی از غلامانش خبر بازگشت کاروان را به او داد و گفت ای فرزند امیرمؤمنان! برادرت حسین علیه السلام به کوفه رفت و مردم پسر عموی او مسلم بن عقیل را کشتند و هم اکنون اهل حرم و بازماندگانش بازگشته اند. از آن غلام پرسید: پس چرا نزد من نمی آیند؟ گفت: در انتظار تو هستند محمد بن حنفیه در حالی که گاهی می ایستاد و گاهی می افتاد، می گفت: «لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» به خدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را می بینم؛ برادرم، میوه دلم، حسین کجاست؟ به او گفتند: برادرت حسین علیه السلام در بیرون مدینه و در فلان مکان است. محمد بن حنفیه را بر اسب سوار کردند و به بیرون
ص: 311
مدینه بردند. وقتی پرچم های سیاه را دید، پرسید: این پرچم های سیاه چیست؟ به خدا قسم که فرزندان امیه حسین علیه السلام را کشتند! سپس اسلام ناله ای زد و از روی اسب به زمین افتاد و از هوش رفت. خادم او نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و گفت: ای مولای من، عمویت را دریاب پیش از آن که روح از بدنش جدا شود. امام سجاد علیه السلام در حالی که پارچه ای سیاه در دست داشت و اشك دیدگانش را با آن پاک می کرد، بر بالین عمویش نشست و سر او را به دامن گرفت محمد بن حنفیه وقتی به هوش آمد، به امام سجاد :گفت ای پسر برادرم! برادرم کجاست؟ نور چشمم، جانشین پدرم، حسینم کجاست؟ امام فرمود: عمو جان! به مدینه یتیم بازگشتم و به جز کودکان و بانوان حرم که مصیبت دیده و گریانند دیگر کسی را به همراه نیاورده ام. ای عمو! اگر برادرت حسین علیه السلام را می دیدی که طلب کمک می کرد ولی کسی به یاری او نمی شتافت و با لب تشنه شهید شد، چه می کردی؟ محمد بن حنفیه فریادی زد و از هوش رفت.
ص: 312
* نکته دوم : ولایت مداری محمد بن حنفیه در مناظره با عبدالله بن زبیر (1)
حضور امام حسین علیه السلام در مکه سبب ناراحتی عبدالله بن زبیر بود (2) چون مردم او را رها کردند و به سمت امام رفتند. عبد الله بن زبیر سعی داشت ناراحتی خودش را
ص: 313
بروز ندهد و در قالب مشورت به امام، ایشان را تشویق به خروج از مکه نماید، او به حضرت عرض می کرد :
من اگر جای شما بودم و این همه دعوت نامه از کوفه برایم می رسید به آنجا می رفتم.
وقتی امام از مکه خارج شدند ابن عباس طی چند بیت شعر به ابن زبیر گفت:
ای پرستو که در خانه ای، فضا برای تو خلوت شد. پس تخم بگذار و چهچه بزن و هرچه می خواهی دانه برچین؛ زیرا این حسین است که خارج می شود؛ پس شادمان باش؛ چون زمینه حکومت برای تو فراهم است. (1)
به جناب محمد بن حنفیه خبر رسید ابن زبیر در مسجدالحرام در خطبه سخنرانی هایش، امیرالمؤمنین علیه السلام را سب می کند. ایشان خودش را فوراً به مسجد رساند و سخن او را قطع نمود و با حالت عصبانیت رو کرد به مردم و گفت:
ای مردم عرب! خاک بر سرتان به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام می دهند و شما نشسته اید و چیزی نمی گویید؟ همانا علی علیه السلام دست خدا بود بر سر خدا و به همین دلیل آنان دشمنش شدند. تا زمانی که رسول الله صلى الله عليه وسلم زنده بود، کینه ها را پنهان نمودند؛ ولی بعد از رحلت حضرت، کینه ها اظهار شد. عده ای حقش را غصب کردند و گروهی توطئه ترور ایشان را داشتند و برخی نیز او را شتم کردند و دشنام دادند. افسوس که قدرت و حکومت در دستان ما نیست! اگر ما فرزندان امیر المؤمنين علیه السلام حاکم بودیم،
ص: 314
استخوان های دشمنان خدا را از گوشتشان جدا می کردیم و پا بر گردنشان می گذاشتیم. در نماز جمعه علی علیه السلام را سب می کنید در حالی که سب کننده ایشان کافر است و دشنام دهنده به علی علیه السلام دشنام دهنده به رسول الله صلى الله عليه وسلم است. شما با پیامبر خدا دشمن هستید اما جرأت لعن ایشان را ندارید و به جای او علی علیه السلام را سب می کنید.
ابن زبیر که تا آن لحظه لال شده بود، پاسخ داد:
اجازه می دهم حسن و حسین و فرزندان فاطمه صحبت کنند، اما تو چه می گویی؟ مادرت حنفیه است و این سخنان چه ربطی به تو دارد؟
محمد بن حنفیه گفت:
ای پسر ام رومان! چرا من دفاع نکنم، در حالی که نام دو جده ام، یعنی جده رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمه و فاطمه بنت اسد، نیز فاطمه است و فقط فاطمه زهرا علیها السلام را ندارم چرا از برادرانم دفاع نکنم؟ من افتخار می کنم زهرا علیها السلام مادر برادرانم است. سپس برخاست و مجلس را ترک کرد. (1)
ص: 315
برخی از علمای ما نقل کرده اند که محمد حنفیه هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به قدری بیمار بود که قدرت حمل شمشیر را نداشت. سید بن طاووس رحمه الله علیه در کتاب خویش به نقل از ابو مخنف می نویسد:
محمد بن حنفیه انگشتانش آسیب دیده و بیمار بود... به همین جهت در واقعه کربلا همراه امام حسین علیه السلام حضور نداشت. زیرا قدرت گرفتن قبضه شمشیر و نیزه را نداشت. (1)
علامه حلی رحمه الله علیه نیز می نویسد:
ص: 316
توحيد، عدل، نبوت و امامت ارکان ایمان هستند و محمد بن حنفیه و عبدالله بن جعفر و امثال آن دو بلند مرتبه تر از آن هستند که اعتقادی بر خلاف حق داشته باشند و از ایمانی که ثواب همیشگی و رهایی از عذاب با آن کسب می شود، بیرون رفته باشند. درباره این که چرا امام حسین علیه السلام را همراهی نکرد نقل شده است که بیمار بود. (1)
مرحوم دربندی رحمه الله علیه نیز به نقل از ابو مخنف گفت و گوی امام و برادرش محمد بن حنفیه را در مدینه آورده است که در آنجا محمد بن حنفیه می گوید :
به خدا قسم دوری تو مرا اندوهگین میسازد و اگر بیمار نبودم حتی شما را همراهی می کردم. برادرم! به خدا سوگند حتی توان گرفتن قبضه شمشیر و نیزه را ندارم. (2)
دلیل همراهی نکردن عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام چه بود؟
ص: 317
جناب عبدالله بن جعفر بن ابی طالب برادر زاده امیر المومنين على علیه السلام و شوهر حضرت زینب علیها السلام بودند که در سال 80 هجری قمری از دنیا رفت. او در جنگ های جمل و صفین در رکاب امیرالمومنین حضور داشت اما در واقعه کربلا حاضر نبود. در پاسخ مذکور به چند نکته اشاره می کنیم.
درباره شخصیت او، علمای شیعه و سنی مطالب متعددی بیان کرده اند. مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه می نویسد:
عبدالله بن جعفر دارای منزلت والایی است و نیازی به تعریف و ستایش ندارد. (1)
ذهبی می نویسد:
عبدالله بن جعفر منزلتی بزرگ داشت. او بزرگوار و بخشنده و شایسته پیشوایی بود. (2)
بدون شک هر پژوهشگری که به سیره و اخبار عبدالله بن جعفر و مواضع شجاعانه او در دفاع از حق و مبارزه با باطل و طرفداری از عمویش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حسنین علیهما السلام و ارتباط صمیمانه با امام حسین علیه السلام و نزدیک بودن به آن
ص: 318
حضرت آگاه باشد، یقین می کند که این سید هاشمی، شجاع، آگاه و طرفدار امام حسین علیه السلام بود و عدم حضور او در کاروان حسینی به جهت عذری بوده است. ایشان عذری داشت که خودش حاضر نبود ولی همسر و دختر عموی بزرگوارش زینب کبری علیها السلام و دو فرزندش عون و محمد، حضرت را تا شهادت همراهی کردند. از جمله مواردی که برای موجه بودن عدم حضور او در کربلا به آن استناد می شود، مطلبی است که در زیارت ناحیه مقدسه، در حق فرزندش آمده است:
سلام بر محمّد بن عبدالله بن جعفر که به جای پدرش حضور یافت. (1)
مرحوم علامه مامقانی رحمه الله علیه که سه فرزند شهید برای عبدالله بن جعفر ذکر می کند، می نویسد :
او امام حسین علیه السلام را به وسیله فرزندانش عون، محمد و عبدالله علیهم السلام یاری نمود و آنها در رکاب حضرت به شهادت رسیدند؛ اما خودش از همراهی امام معذور بود. (2)
با وجود تتبع فراوانی که انجام داده ایم درباره این که عذر عبدالله بن جعفر برای نپیوستن به امام چه بوده به منبعی که نوع آن را مشخص کرده باشد دست نیافتیم، جز آنچه در کتاب آقای شیخ جعفر نقدی آمده است. او می نویسد:
درباره همراهی نکردن او با امام حسین علیه السلام در سفر کربلا، گفته شده است که نابینا بوده است. (3)
ص: 319
عبدالله بن جعفر، پس از وقوع فاجعه کربلا و شهادت فرزندانش عون و محمد مواضع شجاعانه ای می گرفت و دقت در این مواضع موجه بودن عدم حضورش در کربلا را تقویت می کند. طبری به نقل از عبدالرحمن بن عبید می نویسد:
هنگامی که خبر کشته شدن دو فرزند عبدالله بن جعفر به در رکاب امام حسین علیه السلام به او رسید، برخی از دوستان و مردم به او تسلیت می گفتند. غلام و خدمتکارش گفت: این بلایی است که به خاطر حسین علیه السلام بر سرما آمده است. عبدالله بن جعفر در واکنش به حرف غلام، او را با کفش زد و گفت: ای فرومایه، درباره امام حسین علیه السلام این طور صحبت می کنی؟ به خدا قسم! اگر در کربلا بودم، دوست نداشتم از او جدا شوم تا همراهش به شهادت برسم. به خدا قسم! من دو فرزندم را به حضرت می بخشم و مصیبت آن دو برای من آسان است. فرزندانم همراه برادر و پسر عمویم شهید شدند و او را یاری کردند.
سپس رو به اهل مجلس کرد و گفت: خدا را شکر که با شهادت امام حسین علیه السلام بر من منت نهاد و اگر خودم نتوانستم او را یاری دهم، فرزندانم او را یاری کردند. (1)
ص: 320
تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا چیست؟
متأسفانه در تعداد قابل توجهی از کشورهای اسلامی مردم روز عاشورا را روزه می گیرند و این بدعت شیطانی از اموی ها سرچشمه می گیرد. مشهور بزرگان و علمای شیعه روزه گرفتن در روز عاشورا را مکروه می دانند و حتی عده ای همچون مرحوم علامه حلی رحمه الله علیه و علامه مجلسی رحمه الله علیه همچنین مرحوم بحرانی رحمه الله علیه و مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری رحمه الله علیه قائل به حرمت شده اند . (1) استاد بزرگوار ما آیت الله وحید خراسانی نیز آن را بنابر احتیاط واجب حرام می دانند.
موضع ائمه علیهم السلام نسبت به مسأله صوم عاشورا كاملاً روشن است و در این مورد فقط به یک روایت اشاره می کنیم. عبدالملک بن اعین می گوید از حضرت صادق علیه السلام درباره روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم ایشان فرمودند:
تاسوعا روزی بود که در آن روز، حسین و اصحابش علیهم السلام را در کربلا محاصره کردند. لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نمودند و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل داشتن نیروهای زیاد خوشحال بودند و حسين بن علی علیهما السلام و یارانش را ضعیف شمرده و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهالی عراق او را یاری نخواهند کرد. سپس حضرت فرمود پدرم فدای حسین که او را ضعیف شمردند و غریب و تنها گذاشتند. اما روز عاشورا روزی بود که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و اصحابش اطراف او عریان بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه می گیرند؟ هرگز! به خدای کعبه قسم که عاشورا روز،
ص: 321
روزه گرفتن نیست عاشورا روز حزن و مصیبت است، حزن و مصیبتی که بر اهل آسمان و زمین و همه مؤمنین وارد شد. در حالی که ابن مرجانه و آل زیاد و شامیان روز عاشورا را روز شادی و خوشحالی قرار دادند ... هر کسی در روز عاشورا روزه بگیرد یا آن روز را روز مبارکی بداند، خداوند او را با قلبی مسخ شده به همراه آل زیاد محشور می کند و بر او غضب می نماید. کسی که در عاشورا، برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای می گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد. (1)
نجم الدین طبسی
3 ذى الحجه 1443 قمرى
برابر با 1401/4/12 شمسی
مؤسسه ولاء صديقه كبرى علیها السلام
ص: 322
قرآن کریم
نهج البلاغة
1. الآثار الباقية عن القرون الخالية ابو ریحان ،بیرونی متوفای 440 هجری قمرى، دار العراب، دمشق، سوريه.
2. الإحتجاج، منصور بن احمد ،طبرسی متوفای 520 هجری قمری، انتشارات اسوه، قم، ایران
3. الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان علاء الدین علی بن بلبان فارسی، متوفای 739 هجری قمری، مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان.
4. إحياء علوم الدين، ابو حامد محمد بن محمد غزالي، متوفای 505 هجری قمرى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
5. إختيار معرفة الرجال محمد بن حسن طوسی، متوفای 469 هجری قمرى، موسسة الطباعة و النشر لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، تهران، ایران .
ص: 323
6. الإستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبدالبر قرطبی، متوفاى 436 هجرى قمرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
7. أعلام الموقعين عن رب العالمين، محمد بن ابی بکر معروف به ابن قیم جوزية، متوفاى 751 هجری قمری، دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان.
8. الألفاظ الكتابية، عبد الرحمن بن عيسى بن حماد، متوفای 327 هجری قمری، مصر.
9. الأمالي، شيخ صدوق، متوفای 381 هجری قمری، انتشارات چهارده معصوم، قم، ایران.
10 . الأمالي، محمد بن حسن طوسی، متوفای 460 هجری قمری، دار الثقافة، قم، ايران.
11 . أنساب الأشراف، احمد بن يحيى بن جابر بلاذری، متوفای 279 هجری قمرى، دار الفكر، بيروت، لبنان.
12 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أ اخبار الأئمة الأطهار، محمدباقر مجلسى، متوفای 1110 هجری قمری، موسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
13 . بحوث علمية في القضية المهدوية، نجم الدين طبسی، معاصر، مؤسسة الدليل، كربلا، عراق .
14 . بحوث في الملل و النحل، آیت الله سبحانی، معاصر، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، چاپ اول، 1427 هجری قمری، قم، ایران .
15 . البداية والنهاية، ابن كثير دمشقی، متوفای 774 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
ص: 324
16 . بیست و پنج رساله فارسی، علامه محمدباقر مجلسی، متوفای 1110 هجری قمری، چاپخانه سید الشهدا علیه السلام ، قم، ایران.
17 . تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، محمد بن احمد بن عباس ذهبی، متوفای 748 هجری قمری، دار الكتب العربي، بيروت، لبنان.
18 . تاريخ الأمم و الملوك، محمد بن جریر طبری، متوفای 310 هجری قمرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
19 . تاريخ المدينة المنورة، ابن شبه نمیری بصری، متوفای 262 هجری قمری، متوفای 1410 هجری قمری، دارالفکر، بيروت، لبنان.
20. تاريخ الوضاء في توثيق إستشهاد كوكبة من العلماء و الخطباء، حسين حلاق حائری، مكتبة العلامة ابن فهد الحلي، كربلا، عراق.
21 . تاريخ دمشق الكبير، ابن عساکر، علی بن حسن بن هبة الله، متوفای 571 هجرى قمرى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
22 . تتمة المنتهى في تاريخ الخلفاء، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 هجری قمرى، الدار الإسلامية، بيروت، لبنان.
23 . تحقیق و پژوهش پیرامون حضرت رقیه علیها السلام ، جعفر تبريزى دار الصديقة الشهيدة علیها السلام ، قم ، ايران.
24 . تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الأئمة، سبط ابن جوزى، متوفای 654 هجری قمری، محقق: شیخ حسین تقی زاده، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، قم، ایران.
ص: 325
25 . تفسير المنار، محمد رشيد رضا، متوفای 1354 هجرى قمرى المكتبة التوفيقية، قاهره مصر.
26 . تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، شيخ حر عاملى، متوفای 1104 هجری قمرى، مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، قم، ایران .
27 . تنقيح المقال في علم الرجال، عبدالله مامقانی، متوفای 1351 هجری قمرى، المطبعة المرتضوية، نجف، عراق، چاپ سنگی.
28 . تنقيح المقال في علم الرجال، عبدالله مامقانی، متوفای 1351 هجری قمرى، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، چاپ اول، 1424 هجری قمری، قم، ایران .
29. جامع الرواة و إزاحة الإشتباهات عن الطرق و الأسناد، محمد بن على اردبیلی، متوفای 1100 هجری قمری، بوستان کتاب، قم، ایران.
30. جنگ جمل، نجم الدین طبسی، معاصر، انتشارات دلیل ما، قم، ایران.
31. جنگ صفین، نجم الدین طبسی، معاصر، انتشارات دلیل ما، قم، ایران.
32. حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانی، متوفای 430 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.
33. دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، محمدی
ری شهری، متوفای 1444 هجری قمری، سازمان چاپ و نشر دار الحديث، قم، ایران.
ص: 326
34. الذريعة إلى تصانيف الشيعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، متوفای 1389 هجری قمری، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، ایران.
35 . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، شهاب الدين سيد محمود آلوسی سی بغدادی، متوفای 1270 هجری قمرى، دار إحياء التراث العربي، مؤسسة التاريخ العربي، بيروت، لبنان.
36 . سفينة البحار، شيخ عباس قمی، متوفای 1359 هجری قمری، دار الأسوة للطباعة والنشر، قم، ايران.
37. سنن أبى داود، ابو داود اشعث بن سلیمان سجستانی، متوفای 275 هجری قمری، دار ابن الجوزي، قاهره، مصر.
38. سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان ذهبی، متوفای 748هجری قمرى، موسسة الرسالة، بيروت، لبنان.
39 . السيرة النبوية ابن هشام، متوفای 218 هجری قمرى، دار إحيا التراث العربي، بيروت، لبنان.
40 . شرح الاخبار في فضائل الأئمة الأطهار، قاضی نعمان مغربی، متوفای 363 هجری قمری، موسسة النشر الإسلامي، قم، ايران.
41 . شرح المقاصد، سعدالدین تفتازانی، متوفای 793 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
42 . شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، متوفاى 656 هجری قمری، دار إحياء الكتب العربية.
ص: 327
43 . شعب الإيمان، ابوبكر احمد بن حسین بیهقی متوفای 458 هجری قمرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
44 . صحیح مسلم ، مسلم بن حجاج نیشابوری متوفای 261 هجری قمری، دار المعرفة، بيروت، لبنان
45 . صراط النجاة في أجوبة الإستفتائات، آيت الله شیخ میرزا جواد تبریزی، متوفای 1427 هجرى قمرى، دار الصديقة الشهيدة، قم، ايران.
46. الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع و الزندقة، أحمد بن حجر هیتمی، متوفای 974 هجری قمری، مكتبة القاهرة، مصر .
47. صوم عاشوراء بين السنة النبوية و البدعة الأموية، نجم الدين طبسی، انتشارات دلیل ما، قم ، ایران .
48 . طبقات الحفاظ، عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطي ، متوفای 911 هجری قمرى، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان.
49 . الطبقات الكبرى، ابن سعد متوفای 230 هجری قمری، دار صادر، بيروت، لبنان.
50 . العقد الفريد، ابن عبدربه اندلسی، متوفای 328 هجری قمری، دار الكتب العربي، بيروت لبنان.
51 . عمدة القاري شرح صحيح البخاري، بدرالدين محمود بن أحمد عيني شافعی، متوفای 855 هجرى قمرى ، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
ص: 328
52 . عنوان المجد في تاريخ نجد، عثمان بن بشر نجدی، دار الحبيب، متوفای 1420 هجری قمری، ریاض، عربستان.
53 . عيون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، متوفای 381 هجری قمری، ناشر رضا مشهدی، قم، ایران .
54 . الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، علامه عبدالحسین امینی نجفی، متوفای 1390 هجری قمری، مركز الغدير للدراسات الإسلامية، قم، ایران .
55 . غنية الطالبين طريق الحق ، عبد القادر بن موسى بن عبدالله الجيلاني، متوفای 561 هجرى قمرى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
56 . الفصول المختارة من العيون و المحاسن، شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان، متوفای 413 هجری قمری، دار المفيد، بيروت لبنان.
57 . فقيه خراسان، محمدجواد مروجی طبسی، معاصر، بوستان کتاب، قم، ایران .
58 . فهرست كتب الشيعة و أصولهم، شيخ طوسی، محمد بن حسن، متوفاى 460 هجرى قمرى، مكتبة المحقق الطباطبايي، قم، ايران.
59 . كامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولویه قمی، متوفای 368 هجری قمری، نشر الفقاهة، قم، ايران.
60 . الكامل في التاريخ، عزالدین ابن اثیر جوزی، متوفای 630 هجری قمرى، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
ص: 329
61 . الكنى و الألقاب، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 هجری قمری، انتشارات کتابخانه صدر، تهران، ایران.
62 . لسان العرب، ابن منظور، متوفای 711 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.
63 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، متوفای 807 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
64 . مجمع المسائل، آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی، متوفای 1414 هجری قمری، قم، ایران.
65 . المحلّى بالآثار، ابن حزم، متوفای 456 هجری قمری، دار الآفاق الجديدة، بيروت، لبنان.
66 . مرآة الزمان في تواريخ الأعيان، سبط ابن جوزی، متوفای 654 هجری قمرى، الرسالة العالمية، دمشق، سوريه.
67 . مروج الذهب و معادن الجوهر، حسين بن على مسعودی، متوفای 346 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان .
68 . المسائل المهنائية، علامه حلی، متوفاى 726 هجری قمری، مطبعة الخيام، قم، ایران.
69 . مستدركات علم رجال الحدیث، شیخ علی نمازی شاهرودی، متوفای 1405 هجرى قمرى، المطبعة حیدری، تهران، ایران .
70 . مصباح الفقاهة، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، متوفای 1413 هجری قمرى، مؤسسة إحياء آثار الإمام خوئی، قم، ایران.
ص: 330
71 . مع الركب الحسيني من المدينة، إلى المدينة، جمعی از نویسندگان، افق فردا، قم، ایران.
72. معالي السبطين في أحوال السبطين الإمامين الحسن و الحسين علیهما السلام ، شیخ محمدمهدی صالحی مازندرانی، متوفای 1385 هجری قمری، مكتبة القرشي، تبريز، ايران.
73. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانی، متوفای 360 هجری قمری، مكتبة ابن تيمية، قاهره مصر.
74. معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، سيد ابوالقاسم خوئی، متوفای 1413 هجری قمرى دار الزهراء للطباعة والنشر، بيروت،
لبنان.
75. مقاتل الطالبيين، ابو فرج اصفهانی، متوفای 356 هجرى قمرى، المكتبة الحيدرية، نجف، عراق .
76 . مقتل الإمام الحسين علیه السلام ، شیخ محمدرضا طبسی نجفی، متوفای 1405 هجری قمری، موسسه محبین، قم، ایران.
77 . مقتل الحسين علیه السلام ، موفق بن احمد خوارزمی، متوفای 568 هجری قمرى، أنوار الهدى، قم، ايران.
78. الملاحم و الفتن، رضى الدين ابى القاسم محمد بن طاوس، متوفاى 664 هجری قمری، ذوی القربی، قم، ایران .
79. ملهوف على قتلى الطفوف، سید بن طاووس، متوفاى 664 هجرى قمرى، دار الأسوة للطباعة والنشر، قم، ايران .
ص: 331
80 . مناقب آل أبي طالب، محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، متوفای 588 هجری قمرى، مؤسسة انتشارات علامه، قم، ایران.
81. منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، ابن تيميه، متوفاى 728 هجری قمری، دار الفضيلة، بيروت، لبنان.
82. موسوعة العتبات المقدسة، جعفر خليلي، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت لبنان.
83. الموضوعات، ابن جوزی، ابو الفرج عبدالرحمن بن علی جوزی، متوفای 597 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.
84. ميزان الإعتدال في نقد الرجال، محمد بن احمد ذهبی، متوفای 748 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.
85 . نقد أدله خلافت، نجم الدین طبسی، معاصر، انتشارات دليل ما، قم، ایران.
86 . نقش ائمه در احیای دین، علامه سید مرتضی عسکری، متوفای 1428 هجری قمری، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، تهران، ایران.
87 . وقعة الطف، ابو مخنف لوط بن يحيى أزدي، متوفای 158 هجری قمری، مؤسسة النشر الإسلامي، قم، ايران.
88 . وقعة صفين، نصر بن مزاحم منقری، متوفای 212 هجری قمری، المؤسسة العربية الحديثة، قم، ايران .
89 . الهداية الكبرى، حسين بن خصیبی، متوفای 334 هجری قمری، موسسه بلاغ، بی جا.
ص: 332