مقتل شناسی: اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل

مشخصات کتاب

سرشناسه : طبسی، نجم الدین، 1334 -

Tabasi, Najm al-Din

عنوان و نام پديدآور : مقتل شناسی: اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل/تالیف نجم الدین طبسی؛ تحقیق حمیدرضا بیگدلو، حسن بلقان آبادی.

مشخصات نشر : تهران: دلیل ما، 1403.

مشخصات ظاهری : 380 ص.

شابک : 978-600-442-370-0

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [323] - 332؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

عنوان دیگر : اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل.

موضوع : مقتل نویسی

Karbala (Iraq), Battle of, 680 -- Historiography

واقعه کربلا، 61ق -- ماخذ

Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Sources

شناسه افزوده : بیگدلو، حمیدرضا، 1368-

شناسه افزوده : بلقان آبادی، حسن، 1355 -

رده بندی کنگره : BP41/5

رده بندی دیویی : 297/9534

شماره کتابشناسی ملی : 9643841

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 3

ص: 4

تقدیم به ام الحسن و الحسین سیده شهیده فاضله زكيه محدثه عليمه مظلومه مغصوبه نور چشم و روح رسول الله صلی الله علیه وآله و فاطمه زهرا علیها السلام که از ابتدا شاهد مصیبت های فرزند مظلومش بود و تا قیامت عزادار اوست امیدواریم این تلاش متواضعانه مورد قبولش قرار گیرد.

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه مؤلف 15

مقدمه محقق 17

مقدمه فصل اول 25

تعریف مقتل 26

أ. شیوه مبارزه با مقتل 26

ب. شیوه عرفان و تصوّف 27

ج. شیوه مقدس مآبی 30

د. شیوه تطهیر قاتل 32

سرمایه مغفول شیعه 33

اثرات فرازمانی خون سیدالشهدا علیه السلام 35

أ. مرزبندی میان اسلام راستین با دروغین 35

ب. از میان بردن حکومت امویان 37

ج. ایجاد روحیه ظلم ستیزی 39

د. وحدت قیام حسینی و مهدوی 44

آغاز مقتل خوانی از عاشورا 46

عزاداری در کوفه 48

خطبه حضرت زینب علیها السلام 48

خطبه حضرت ام کلثوم علیها السلام 49

خطبه امام سجاد علیه السلام 51

عزاداری در شام 52

مقتل خوانی هدفمند 56

ادامه مقتل خوانی در عصر ائمه علیهم السلام 58

ترویج مقتل خوانی توسط امام صادق علیه السلام 58

ص: 7

اهمیت مقتل حضرت زهرا علیها السلام و سیدالشهدا علیه السلام 65

مقتل امام حسین علیه السلام 65

مقتل حضرت زهرا علیها السلام 66

نکته اول : عاشورا نتیجه و خروجی سقیفه 66

نکته دوم: روز قتل پیامبر خدا صلی الله علیه وآله 67

افشای نامه تاریخی 72

منبع نامه تاریخی 73

نکته اول : واكنش عبدالله بن عمر پس از عاشورا 74

نکته دوم : نامه عمر بن خطاب به معاویه بن ابی سفیان 76

نکته سوم : کودتای سقیفه 78

نکته چهارم : حمله به خانه وحی 82

نکته پنجم : چگونگی بیعت 85

نکته ششم : جنایات شجره خبیثه 87

نکته هفتم : راه و رسم سلطنت و پادشاهی 88

مقدمه فصل دوم 90

راه اول : امامان معصوم حاضر در کربلا 91

چند نمونه از راه اول 91

راه دوم : افراد قریب به عصمت 95

نمونه ای از راه دوم 98

راه سوم : فرزندان و منسوبان اهل بیت علیهم السلام 99

چند نمونه از راه سوم 100

راه چهارم : خبرنگاران دشمن 103

چند نمونه از راه چهارم 104

راه پنجم : معصومین دیگر 109

أ. روايات مقتل 109

ب. زیارت نامه های مقتل 122

ج. زیارت ناحیه مقدسه 127

زیارت اول: زیارت شهدا 127

زیارت دوم: زیارت ناحیه مقدسه 131

ص: 8

راه ششم : مشاهده و اعترافات دشمن 136

راه هفتم : مشاهدات عینی برخی افراد 138

مقدمه فصل سوم 147

بررسی عوامل مخفی کردن حقایق تاریخی 148

عامل اول : اصالت بخشی به حکومت 149

ناسزاگویی به شیعیان 156

عامل دوم : ترس از طغیان مردم و آشکار شدن حقایق تاریخ اسلام 157

قضاوت های غیر منصفانه در تاریخ اسلام 158

کتاب اول : تاریخ طبری و قضاوت های او 158

نمونه اول: نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و پاسخ معاویه 160

نمونه دوم: قیام مسلمانان علیه عثمان 162

نمونه سوم: جسارت عمر به رسول الله صلی الله علیه وآله 164

نمونه چهارم: تبعید ابوذر 169

نمونه پنجم: بیعت با ابوبکر 170

نمونه ششم: ترور سعد بن عباده به دستور عمر 171

کتاب دوم: سير أعلام النبلاء و قضاوتهای غیر عادلانه ذهبی 173

1 . عبيد الله بن زياد 176

نکته اول: تناقض مبانی 177

نکته دوم: لعن نکردن ابن زیاد 178

نکته سوم: خباثت ابن زیاد 179

نکته چهارم: نامه مرموز 180

نکته پنجم: جنایت بی سابقه 182

نکته ششم وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله 184

2. مختار ثقفی

نکته اول: تناقض گویی 188

نکته دوم: علت واقعی تبعید مختار 188

نکته سوم: منشأ لقب كذاب 190

نکته چهارم: اذن قیام 191

نکته پنجم: دعای خیر محمد بنحنفیه در حق مختار 193

ص: 9

نکته ششم: شبهات پیرامون مختار 194

نکته هفتم: عاقبت مختار 196

نکته هشتم: دیدگاه های عالمان شیعه پیرامون مختار ثقفی 198

نکته نهم: هدف قیام مختار 202

نکته دهم: شهادت همسر مختار 203

نکته یازدهم: قیام توابین 205

عامل سوم: وجود عالمان طاغوتی و جیره خواران سلاطين 207

نمونه اول: توجیه بدتر از گناه 208

نمونه دوم: عدم جواز لعن 209

نمونه سوم: اهمیت راهبردی معاویه 209

لعن بریزید 210

نکته اول: موضع گیری علمای عامه ضد یزید 210

نکته دوم: آگاهی و رضایت یزید از جنایت کربلا 214

عامل چهارم: تفکر باطل مبنی بر تقدیس و تطهیر تمام صحابه 218

نکته اول: قاعده جرح و تعدیل عامه 218

نکته دوم: چند گزارش مهم از «سیر أعلام النبلاء» 220

مقدمه فصل چهارم 231

پیشینه نگارش مقتل 232

دلیل اول: قانون منع تدوين حديث 232

دلیل دوم: دوران سخت شیعه و تقیه 233

مقتل نگاری 236

مبحث اول: کلیات مقتل خوانی 236

نکته اول: متصدیان نگارش تاریخ 237

نکته دوم: ظن به صحت 237

نکته سوم: خطوط قرمز روضه خوانی 237

نکته چهارم: زبان حال و شرایط آن 238

مبحث دوم: اهمیت مقتل 240

مبحث سوم: بررسی قاعده تسامح در ادله سنن 243

نکته اول: معنای قاعده 244

نکته دوم: گستره قاعده 244

ص: 10

نکته سوم: تنها كتاب قطعى الصدور 245

مبحث چهارم: نحوه برخورد بزرگان با مقاتل 251

مبنای علامه مجلسی رحمه الله در نقل مقتل 253

معرفی اجمالی برخی از مقاتل 257

بخش اول: مقاتل مستقل 258

مقتل اصبغ بن نباته (متوفای قرن دوم) 258

مقتل ابو مخنف (متوفای 157 قمری) 260

مقتل هشام بن محمد بن سائب کلبی (متوفای) 205 قمری) 261

مقتل محمد بن عمر واقدى (متوفای 207 قمری) 262

مقتل نصر بن مزاحم (متوفای 212 قمری) 263

مقتل محمد بن ابی دنیا (متوفای 281 قمری) 263

مقتل ابو اسحاق ابراهيم ثقفی (متوفای 283 قمری) 264

مقتل ابو سهل نوبختی (متوفای 311 قمری) 265

مقتل شیخ صدوق (متوفای 381 قمری) 266

مقتل خوارزمی (متوفای 567 قمری) 267

مقتل ابن نماء حلى (متوفای 680 قمری) 268

مقتل ابنبخشی (متوفای 900 قمری) 268

مقتل کاشفی (متوفای 910 قمری) 268

مقتل بلامعی (متوفای 938 قمری) 269

مقتل بحر العلوم (متوفای 1289 قمری) 269

مقتل فرهاد میرزا (متوفای 1305 قمری) 269

مقتل شیخ عباس قمی (متوفای 1359 قمری) 270

مقتل عاملی (متوفای 1371 قمری) 271

مقتل كاشف الغطاء (متوفای 1373 قمری) 271

مقتل مقرّم (متوفای 1391 قمری) 272

مقتل کعبی (متوفای 1394 قمری) 272

مقتل شبّر (متوفای 1402 قمری) 273

مقتل محمودی (متوفای 1427 قمری) 273

مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» 274

بخش دوم: مقاتل ضمنی 280

1 . مقتل دینوری (متوفای 281 قمری) 280

2 . مقتل یعقوبی (متوفای 292 قمری) 280

ص: 11

3. مقتل طبرانی (متوفای 360 قمری) 281

4 . مقتل سبط ابنجوزی (متوفای 654 قمری) 282

5 . مقتل جمال الدين مزّى (متوفای 743 قمری) 283

6 . مقتل ذهبى (متوفای 748 قمری) 283

7. مقتل ابن كثير (متوفای 774 قمری) 283

8. مقتل حائری (متوفای قرن دهم) 284

9 . مقتل قرشی (متوفای 1433 قمری) 284

نکات پایانی 285

نکته اول: روش صحیح برخورد با مخالفین 285

نکته دوم: ادب و قوت استدلال شیعه 285

نکته سوم: گفتگو با علامه سید مرتضی عسگری رحمه الله درباره زیارت عاشورا 286

مقدمه فصل پنجم 291

سوال اول: علت اقامت طولانی امام حسین علیه السلام در شهر مکه 292

نکته اول: بعد رسانه ای 292

نکته دوم: دشمنان مکی 293

سوال دوم: علت همراهی زنان و کودکان با امام حسین علیه السلام 296

نکته اول: قیام آگاهانه 296

نکته دوم: احتمال گروگانگیری و شکنجه توسط امویان 298

نکته سوم: علت پافشاری خانواده سیدالشهدا علیه السلام برای همراهی 300

سوال سوم: علت عدم حضور عبدالله بن عباس در کربلا 301

نکته اول: عدم تقاضای صریح سیدالشهدا علیه السلام 303

نکته دوم: عدم رد ابن عباس توسط اهل بیت علیهم السلام 304

نکته سوم: نابینا بودن ابن عباس 304

نکته پنجم: نامه شدید اللحن ابن عباس به یزید 308

سوال چهارم: علت عدم حضور محمد بن حنفیه در کربلا 310

نکته اول: شنیدن خبر شهادت 311

نکته دوم: ولایت مداری محمد بن حنفیه در مناظره با عبدالله بن زبیر 313

نکته سوم: بیماری محمد بن حنفیه و عدم حضور در کربلا 316

سوال پنجم: علت عدم حضور عبدالله بن جعفر در کربلا 317

نکته اول: شخصیت جناب عبدالله بن جعفر 318

نکته دوم: عذر داشتن عبدالله بن جعفر 318

ص: 12

نکته سوم: موضع گیری عبدالله بن جعفر 320

سوال ششم: تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا 321

کتابنامه 323

ص: 13

ص: 14

مقدمه مؤلف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى خَيْرِ خَلْقِهِ

وَ أَفْضَلُ بَرِيَّتِهِ مُحَمَّدِ بْنِ عبدالله وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ علیهم السلام

سيما الامام الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْمَهْدِيِّ رُوحِي وَ أَرْوَاحَ الْعَالَمِينَ لَهُ الْفِدَاءُ .

کتاب «مقتل شناسی، اصول، تاریخچه و راه های دستیابی به مقاتل» مجموعه درس های عاشورایی است که سالیان گذشته، به دعوت حوزه علمیه اصفهان و برای جمعی از نخبگان فاضل و محقق طی ده جلسه تدریس گردید. الحمدلله این دروس منشأ برکات و آثار مشهودی بود و با استقبال فراوان علاقه مندان مواجه شد. محور بحث، آشنایی با کتب مقتل، شیوه ها و اصول نقل مقاتل و نیز دیگر مباحث مرتبط با این موضوع مهم البته علی سبيل الاستطراد بود.

پس از مدتی اطلاع یافتم یکی از شاگردانم، جناب حجت الاسلام حمیدرضا بیگدلو که شرکت فعال و جدی در درس خارج کلام ما دارند با تلاش فراوانی دروس مذکور را پیاده سازی، تقریر و تنظیم کرده اند. اینجانب پس از مطالعه و افزودن پاره ای از اضافات، انصافاً آن را تقریری خوب، ارزشی و مفید به ویژه برای طلاب و محققین گران قدر، خطبای محترم، ذاکرین اهل بیت علیهم السلام و شاعران آئینی یافتم، لذا ضمن تقدیر و تشکر از این محقق گرامی،

ص: 15

مؤسسه ولاء صدیقه کبری علیها السلام وظیفه چاپ و نشر آن را بر عهده گرفت تا خدمتی ناچیز به ساحت قدسی سیدالشهدا علیه السلام انجام گرفته باشد.

امیدوارم خداوند بر توفیقات این دانش پژوه تلاش گر بیفزاید و از اجر و پاداش این اقدام به ساحت قدسی سیدالشهدا علیه السلام بهره مند گردد و تألیفات مهم و تحقیقات ارزشی دیگری را به ثمر برساند و ما نیز کماکان از توفیق خدمت به آستان مقدس سیدالشهدا علیه السلام بهره مند گردیم ان شاء الله .

همچنین از محقق فاضل حجت الاسلام حسن بلقان آبادی که این اثر را با دقت ارزیابی و تصحیح علمی کردند، کمال تشکر و سپاس را دارم.

نجم الدین طبسی

قم مقدس

3 ذى الحجه 1443 قمرى

برابر با 1401/4/12 شمسی

مؤسسه ولاء صدیقه کبری علیها السلام

ص: 16

مقدمه محقق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أباعبدالله وَ عَلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ بَنِيكَ وَ عَلَى الْمُسْتَشْهَدِينَ مَعَكَ .

قرن ها از واقعه ی غم انگیر کربلا می گذرد، این داغ عظیم هر سال غمی تازه بر دل و جان شیعیان به عنوان پیروان راستین قرآن و عترت وارد می کند. امام سجاد علیه السلام گوشه جگرسوزی از آن مصیبت بزرگ را هنگام ورود به شهر کوفه در جمع مردمی که برای تماشای کاروان اسرا ایستاده بودند، این گونه بیان فرمودند:

ای مردم! هر کسی مرا شناخت، می داند من چه کسی هستم، ولی کسانی که من را نشناختند، بدانند من علی فرزند حسین علیه السلام هستم، همان لب تشنه ای که بدون هیچ جرم و گناهی کنار شط فرات سر بریده شد. من فرزند کسی هستم که حرمتش شکسته، اموالش غارت و خانواده اش به اسارت گرفته شد. من فرزند کسی هستم که او را با

شکنجه و اذیت و آزار به شهادت رساندند. (1)

ص: 17


1- «أيها الناس! من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني فأنا علي بن الحسين المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات أنا ابن من انتهك حريمه و سلب نعيمه و انتهب ماله و سبي عياله أنا ابن من قتل صبراً، فكفى بذلك فخراً». الملهوف على قتلى الطفوف: ص 199 .

پس از عاشورا، با هدایت ائمه علیهم السلام مجالسی به یاد امام حسین علیه السلام شکل گرفت. این جلسات توانست با تبیین جنایاتی که به دست پلیدترین آحاد بشریت رخ داد و همچنین تشریح مظلومیت فوق العاده امام حسین علیه السلام نقش مهمی در بیزاری جستن از دشمنان قرآن و عترت و ازدیاد محبت و پیوند قلبی مردم با اهل بیت علیهم السلام ایفا نماید. جلساتی که با بهره گیری از اصول اسلامی و تبیین حقایق صحیح و مستند دینی به عنوان نشستی علمی معرفتی تشکیل می شد .

ناگفته پیداست بهره برداری حداکثری از ظرفیت عظیم مجالس حسینی منوط به برقراری پیوندی عمیق میان عقل و احساس است. ذکر مصیبت و بیان روضه های اهل بيت علیهم السلام بعد عاطفی و احساسی این جلسات را به بهترین وجه ممکن تأمین می کند؛ لذا موضوع مهم «مقتل خوانی، مقتل شناسی و مقتل پژوهی» به عنوان رکن اصلی این محافل باید بیشتر مورد بررسی و دقت قرار گیرد.

آذر ماه سال 1395 شمسی به همراه عده ای از طلاب فاضل حوزه علمیه تهران، نشستی علمی در یکی از مساجد مرکز شهر برقرار کردیم تا هر کدام از افراد شرکت کننده با استماع صوت تدریس اساتید تراز اول در موضوعات مختلف ضمن ارائه گزارشی از محتوای بحث ها، جزوه مکتوبی نیز برای استفاده دیگران تهیه نمایند. هر کدام از دوستان عهده دار استماع و نکته برداری و ارائه موضوعی شد. من نیز موضوع خودم را درس «مقتل شناسی» استاد گرانقدر آیت الله نجم الدین طبسی روحی فداه که در جمع تعدادی از طلاب حوزه علمیه اصفهان در حدود ده جلسه ایراد فرموده بودند، انتخاب کردم. از همان آغاز استماع صوت ها، کثرت مطالب و تحلیلهای دسته اول و شنیده نشده، شیرینی بیان و تسلط و احاطه کم نظیر معظم له بر مصادر علمی و خلوص و ارادت قلبی ایشان به حضرات اهل بیت علیهم السلام مرا مجذوب ایشان نمود. این اتفاق شعله ای را که از مدت ها

پیش در قلبم بود، شعله ورتر کرد و با خود حدیث نفس می کردم : ای خدای مهربان بر

ص: 18

من منت گذار و مقدمات و امکان تحصیل در شهر مقدس قم و بهره مندی حضوری از اساتید فن در فقه، اصول، کلام و تاریخ را روزی ام گردان. بعد از مدتی در سال 1398 شمسی با عنایت ویژه خداوند برای ادامه تحصیل عازم شهر کریمه اهل بیت علیهم السلام قم مقدس شده و توفیق شرکت در درس خارج استاد بزرگوار آیت الله طبسی روحی فداه را پیدا نمودم. در یکی از جلسات خارج کلام پس از اتمام درس، خدمتشان عرض کردم، آیا بحث مقتل شناسی ادامه پیدا کرد؟

فرمودند، چند جلسه دیگر نیز به غیر از ده جلسه سابق برگزار شد. وقتی عرض کردم در گذشته جزوه ای از مباحث شما تنظیم کرده ام، با مهربانی پدرانه و از باب ذره پروری تشویق نمودند و امر فرمودند آنها را تکمیل و خدمتشان تقدیم نمایم. امتثال امر نموده و عهده دار انجام این مسئولیت سخت اما شیرین گردیدم.

سیر آماده سازی آن جزوه مختصر که اکنون به شکل کتاب مبسوطی با نام «مقتل شناسی، اصول، تاریخچه و راههای دستیابی به مقاتل» در دستان پرمهر شماست، این گونه بود:

أ. پیاده سازی اولیه صوت دروس

ب. بازنویسی متون، منبع یابی و تکمیل برخی گزارش های تاریخی

ج. تحقیق پیرامون نکات مبهم و درج مطالب توضیحی در پاورقی

د. ترجمه روان متون عربی و ویرایش عبارات فارسی

ه-. فصل بندی و چینش علمی آموزشی کتاب

انجام این امور از ابتدا تا بثمر رسیدن اثر، حدود 3 سال طول کشید و در هر بخش وقتی تحقیق به نقطه ای مشخص می رسید با ارائه متن مکتوب به حضرت استاد، ایشان ضمن تکمیل و تصحیح مطالب، نکات راهگشایی برای ادامه بحث بیان می فرمودند. این سیر تا رسیدن به نتیجه مطلوب ادامه داشت.

ص: 19

پیشینه تحقیق

اشاره

پیرامون مبحث مقتل شناسی، اقداماتی به صورت مستقل یا در ضمن مباحث عاشورا و امام حسین علیه السلام به شکل کتاب، جزوه یا مقاله انجام گرفته است. بخشی از این تحقیقات از این قرار است :

أ. كتاب ها

1. «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» تأليف آیت الله نجم الدین طبسی و جمعی از محققین. این مجموعه با بررسی دقیق بسیاری از وقایع عاشورا، نکات سودمند فراوانی در موضوع مقاتل ارائه می دهد و در واقع دانشنامه تحلیلی قیام سید الشهدا علیه السلام است.

2. «موسوعة المقاتل الحسينية» تا كنون سه جلد از آن توسط عتبه حسینی چاپ شده و مقاتل را مورد بحث و بررسی مفصل قرار داده است.

3. «دانشنامه امام حسین علیه السلام » تهیه شده در مؤسسه تهیه شده در مؤسسه تحقیقاتی دار الحدیث در آغاز جلد اول با بررسی سیر زمانی نگارش مقاتل، نکات سودمندی ارائه نموده است.

4. «تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام» که به همت گروهی از تاریخ پژوهان و زیر نظر مرحوم حجت الاسلام استاد مهدی پیشوایی نگارش یافته و با بررسی تفصیلی بسیاری از وقایع عاشورا، نکات مهمی را مطرح نموده است.

5. «ناگفته هایی از حقایق عاشورا» تألیف آیت الله سید علی میلانی نیز به جریاناتی که قصد مبارزه با مقتل سیدالشهدا علیه السلام داشتند، می پردازد.

6. «تأملی در نهضت عاشورا» تألیف آقای رسول جعفریان، با نگاهی تاریخی و در برخی موارد تحلیلی انتقادی به بررسی تحریفات عاشورا و علل آن پرداخته و تعدادی از کتاب های مقتل را مورد نقد قرار داده است.

ص: 20

7. «پژوهشی در مقتل های فارسی» تألیف آقای محمد علی مجاهدی با بررسی پیشینه مقتل نگاری، مقاتلی را که به زبان فارسی نوشته شده، معرفی نموده است.

8. «جریان شناسی تاریخی قرائت ها و رویکردهای عاشورا با تأکید بر مقاتل» تألیف آقای محسن رنجبر با بررسی سیر نگارش مقاتل و تقسیم بندی مقاتل، مطالب قابل توجهی ارائه نموده است.

9. در نرم افزار رایانه ای «مقتل الحسين علیه السلام» توليد مؤسسه تحقیقاتی نور، متن 100 عنوان کتاب در 490 جلد درباره امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا، مشتمل بر مهم ترین منابع مقتل امام حسین علیه السلام جمع آوری شده که در واقع زمینه پژوهش مقتل پژوهان را آماده کرده است.

ب. مقالات

1. «مقتل نگاری شیعیان از آغاز تا پایان قرن پنجم هجری» تألیف آقای محمدجواد یاوری. این نوشتار تلاش دارد تا با مراجعه به منابع فهرست نویسی عالمان شیعه از جمله نجاشی و شیخ طوسی به گردآوری و بیان شرح حال و شخصیت مقتل نگاران شیعه از آغاز تا پایان قرن پنجم هجری بپردازد.

2. «مقتل و مقتل نگاران» تأليف مرحوم محمدجواد صاحبی. این مقاله به دنبال معرفی مهم ترین آثار مقتل نگاری معاصر شیعه است. نویسنده در این مقاله با دیدی انتقادی مقاتل را مورد بررسی قرار داده است.

3. «سیر تکاملی مقتل نگاری با تکیه بر مقتل نگاران اصحاب امامان معصوم علیهم السلام» تألیف آقای حسین حسینیان مقدم. این مقاله مقتل نگاری را با رویکردی علمی تحلیلی تا قرن سوم و با تکیه بر نقش اصحاب امامان شیعه علیهم السلام بررسی نموده است.

امتیازات كتاب حاضر

ص: 21

با وجود تلاش هایی که در زمینه مقتل شناسی و موضوعات مرتبط با آن صورت گرفته، هنوز جای خالی اثری جامع که بتواند با ارائه تصویری نسبتاً کامل از مباحث مربوط به مقتل، پاسخگوی سؤالات و ابهامات و تبیین کننده اصول حاکم بر آن باشد، احساس می شد؛ لذا اثر پیش رو، حائز امتیازاتی از این قرار است:

أ. بررسی مقتل و علل اهمیت آن.

ب. بررسی تحلیلی رویکرد شیعه در نقل مقتل.

ت. تبيین جریاناتی که با نقل مقتل مبارزه کردند.

ث. بحث و بررسی پیرامون معیار اعتبار سنجی مقاتل از منظر شیعه

ج. بررسی تحلیلی انتقادی مهم ترین منابع عامه با تکیه بر نقل مقتل. ح. بررسی تحلیلی انتقادی اصول جرح و تعدیل عامه در مورد مقتل.

خ. بحث و بررسی از قاعده «تسامح در ادله سنن» و نقش آن در نقل مقتل.

د. بحث و بررسی پیرامون راههای دستیابی به مقاتل همراه با ارائه شواهد تاریخی.

ذ. ارائه الگو برای مقتل خوانی و معین نمودن خطوط قرمز روضه و زبان حال.

در پایان بر خود واجب میدانم از استاد بزرگوارم آیت الله نجم الدین طبسی که با صرف وقت بسیار و دقت فراوان و پیگیری مدوام، همچون پدری دلسوز، در این تقریر راهنما و مشوقم بودند، تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از استاد گرامی حجت الاسلام بلقان آبادی که با ویرایش علمی کتاب، بر اتقان آن افزودند، صمیمانه قدردانی می کنم. سعی نمودم این قلیل را با وضو، رو به قبله و همراه با اشک چشمانم بنویسم، به این امید که مورد قبول مولای دوسرا حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

حمیدرضا بیگدلو

قم مقدس

تیر ماه 1401 شمسی

ذى الحجه 1443 قمرى

ص: 22

فصل اول : مقدمات مقتل شناسی

اشاره

ص: 23

ص: 24

مقدمه فصل اول

در این فصل ضمن تعریف مقتل و بیان اهمیت آن، با تلاش ها و بهانه های مختلفی که در طول تاریخ برای به فراموشی سپردن واقعه عظیم عاشورا صورت گرفته است، آشنا خواهیم شد. در ادامه به اثرات مثبت قیام امام حسین علیه السلام و آغاز مقتل خوانی از عاشورا و ادامه آن در عصر ائمه علیهم السلام خواهیم پرداخت. در پایان نیز به فلسفه و اهمیت فوق العاده مقتل حضرت زهرا علیها السلام و امام حسین علیه السلام اشاره خواهیم نمود.

ص: 25

تعریف مقتل

اشاره

مقتل از نظر ادبی مصدر میمی یا اسم مکان به معنای «کشتن» یا «قتلگاه و محل کشته شدن» است. در کتب شیعه و سنی با توجه به همین معنای عام مطالب زیادی تحت عنوان «مقتل» یافت می شود و به بررسی علل کشته شدن برخی افراد اشاره شده است. اما در این کتاب معنای عام مقتل مورد نظر نیست؛ بلکه مقصود ما از مقتل و مقتل شناسی اصطلاح خاص آن است. یعنی مجموعه گزارش هایی که به وقایع شهادت امام حسين علیه السلام پرداخته اند. به عبارت دیگر، گزارش هایی که چگونگی شهادت امام حسین و اهل بیت علیهم السلام و یاران ایشان را در روز عاشورا و سرزمین کربلا نقل کرده اند.

نقل مصائب، مظلومیت و غربت بی نظیر سید الشهدا علیه السلام وقتی به صورت مکتوب درآمد، با عنوان «مقتل الحسین علیه السلام » شناخته شد و بخش قابل توجهی از آثار و تألیفات بزرگان اسلام به آن اختصاص پیدا کرد.

با توجه به اثرات بسیار مهم شهادت امام حسين علیه السلام در طول تاریخ، بررسی دقیق و عالمانه مقتل سیدالشهدا علیه السلام کمک شایانی به نزدیک شدن به اهداف حضرت و دوری از انحرافات و آسیب های احتمالی خواهد داشت .

أ. شيوه مبارزه با مقتل

با بررسی وقایع پس از عاشورا به اهتمام جدی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان برای زنده نگه داشتن یاد امام حسین علیه السلام و ظلم هایی که در حقشان صورت گرفت، پی می بریم. در مقابل این جریان، گروه و خط فکری دیگری نیز با تمام توان و صرف هزینه های مادی و معنوی بسیار و با شیوه های مختلف از هیچ

ص: 26

تلاشی برای از بین بردن و اخفای جریان و حوادث عاشورا به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت مکتب اهل بیت علیهم السلام کوتاهی ننموده اند.

جهت آشنایی اجمالی خوانندگان با جریانات تاریخی که سعی در پنهان نمودن حقایق داشتند به صورت اجمالی به چند مورد از توطئه های صورت گرفته اشاره و نقل تفصیلی آنها و پاسخ گویی به شبهات و ابهامات را به فصل سوم واگذار می کنیم. مهم ترین شیوه های مبارزه با مقتل سیدالشهدا علیه السلام عبارت است از:

ب. شیوه عرفان و تصوّف

در این شیوه با استفاده از مغالطه و در هم آمیختن حق و باطل اظهار می کنند روز عاشورا روزی است که عاشق به معشوق خود رسیده و لذا نباید برای امام حسین علیه السلام عزاداری کرد!

شیخ عبدالقادر گیلانی که طریقت قادریه منسوب به این شخص است با طرح سؤالی می گوید:

بعضی به اهل سنت اشکال کرده اند : چرا روز عاشورا را روزه می گیرید؟ کار صحیحی نیست؛ چون در این روز حسین بن على رضى الله عنهما به شهادت رسیده و سزاوار است روز مصیبت تمامی مسلمانان باشد. چرا این روز را برای سرور و فرح قرار داده اید و مردم را به برپایی مجالس سرور و پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهایی که متناسب عید است دعوت می کنید؟

ص: 27

سپس پاسخ می دهد:

اشکال کننده به اشتباه رفته و اعتقادش قبیح و فاسد است؛ زیرا خداوند متعال شهادت را برای سبط پیامبر صلی الله علیه وآله برگزیده است ... روز عاشورا را نباید روز مصیبت قرار داد؛ چون عاشق به معشوق رسیده است و به همین دلیل عاشورا باید روز سرور باشد. اگر بنا باشد عزاداری کنیم روز دوشنبه که پیامبر صلی الله علیه وآله و ابوبکر از دنیا رفته اند، صلاحیت بیشتری نسبت به عاشورا دارد . (1)

از طرفداران این نظریه باید پرسید :

آیا شما در مرگ عزیزان خود نیز همین طور موضع می گیرید و شادی می کنید؟ آیا به ما اجازه می دهید در ایام سال مرگ خلفای ثلاثه با این توجیه که به دیدار پروردگار رفته اند چنین حرفی بزنیم و شادی کنیم؟

ص: 28


1- «قد طعن قوم على من صام هذا اليوم العظيم و ما ورد فيه من التعظيم وزعموا أنه لا يجوز صيامه لأجل قتل الحسين بن علي رضي الله عنهما فيه وقالوا : ينبغي أن تكون المصيبة فيه عامة لجميع الناس لفقده فيه وأنتم تتخذونه يوم فرح وسرور وتأمرون فيه بالتوسعة على العيال و النفقة الكثيرة و الصدقة على الفقراء و الضعفاء و المساكين و ليس هذا من حق الحسين رضي الله عنه على جماعة المسلمين. و هذا القائل خاطئ و مذهبه قبيح فاسد، لأنّ الله تعالى اختار لسبط نبيه الشهادة... يوم عاشوراء لا يتخذ يوم مصيبة، لأنّ يوم عاشوراء أن يتخذ يوم مصيبة ليس بأولى من أن يتخذ يوم موته فرح و سرور... و لو جاز أن نتخذ يوم موته مصيبة لكان يوم الإثنين أولى بذلك، إذ قبض الله تعالى نبيه فيه و كذلك أبوبكر الصديق قبض فيه». غنية الطالبين : ص 318 ، الجزء الثاني مجلس في أنه قد طعن قوم على من صام هذا اليوم العظيم و ما ورد فيها من التعظيم.

چرا مواضع شما یکسان نیست؟

چگونه است که فقط در شهادت امام حسین علیه السلام چنین تحلیل های غلطی را ارائه می دهید؟

امامان شیعه علیهم السلام بزرگ ترین عارفان تاریخ بوده اند اما در عین حال اظهار حزن و جزع و عزاداری می کردند. (1) علاوه بر سؤالات فوق در کتاب «صوم عاشوراء» (2) به بررسی تفصیلی این نظریه و ایرادات فراوان آن پرداخته ایم. ابن جوزی در کتاب الموضوعات درباره احادیثی که عبدالقادر گیلانی به آنها استناد می کند، می گوید:

انسان عاقل شک نمی کند این دسته از احادیث ساختگی و موضوع است. (3)

همچنین عینی در کتاب «عمدة القاري» می گوید :

این احادیث توسط قاتلین سیدالشهدا علیه السلام ساخته شده است. (4)

محققین و خوانندگان گرامی برای مطالعه تفصیلی موارد فوق می توانند به کتاب «صوم عاشوراء» باب چهارم ذيل عنوان «الأكاذيب في التوسعة و الاكتحال في عاشوراء» مراجعه نمایند.

ص: 29


1- متأسفانه بعضی از شیعیان اهل بیت علیهم السلام ندانسته سخنان دشمنان را تکرار می کنند و روز عاشورا را روز شادی و مسرت اهل بیت علیهم السلام معرفی می کنند. کتاب روح مجرد: ص 83.
2- کتاب «صوم عاشوراء» اثر آیت الله نجم الدین طبسی و به زبان عربی تألیف شده است. این کتاب در 150 صفحه به بررسی تفصیلی و تحلیلی بدعت روزه روز عاشورا می پردازد و با استناد به منابع فریقین ضمن ردّ این بدعت اموی به گفتگوی علمی می پردازد.
3- «هذا الحديث لايشك عاقل في وضعه ...» . الموضوعات : ج 2، ص 201، کتاب الصيام، باب في ذكر عاشوراء.
4- «و هو حديث موضوع وضعه قتلة الحسين علیه السلام». عمده القاري في شرح صحيح البخاري: ج 11، ص 118 ، كتاب الصوم، باب صيام يوم عاشوراء ، النوع السادس.

ج. شیوه مقدس مآبی

این گروه با ایجاد تردید در مورد قاتلان امام حسین علیه السلام و القای توبه نمودن آنها و کم اهمیت جلوه دادن شهادت حضرت سعی می کنند از لعن قاتلان ایشان جلوگیری نمایند. غزالی (1) در كتاب «إحياء علوم الدین» می نویسد:

اولاً : قتل سیدالشهدا علیه السلام توسط یزید ثابت نیست. ثانياً: حتى اگر او قاتل حسین بن علی علیهما السلام باشد، شاید قبل از مرگش توبه کرده و لعن یزید جایز نیست. (2)

در مواجهه با چنین تفکرات مسمومی باید گفت: اگر یزید با آن گناه عظیم و فاجعه ای که در کربلا و مدینه به وجود آورد و خون هایی که بر زمین ریخت، توبه کرده و خداوند نیز او را بخشیده است؛ پس ما نیز مرتکب گناه کوچکی می شویم و

ص: 30


1- ابو حامد محمد غزالی ( 450 - 505 هجری قمری ) دانشمند ایرانی در قرن پنجم هجری است. کتاب «إحياء علوم الدين» مهم ترین اثر غزالی است. مرحوم علامه امینی رحمه الله در کتاب ارزشمند «الغدیر» نقدهاى متعددى بر إحياء علوم الدین نوشته و مواردی از فتاوای غزالی مانند اباحه غنا و رقص و نسبت دادن آنها به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و نهی از لعن یزید و ... را مواضع غیر قابل دفاع غزالی می دانند. جهت مطالعه می توانید به کتاب الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج 11، ص 161، تتمة بحث في فضائل معاوية، الغلوّ الفاحش، ش 64 إحياء العلوم للغزالي، مراجعه نمایید.
2- «فإن قيل: هل يجوز لعن يزيد، لأنه قاتل الحسين أو آمر به؟ قلنا : هذا لم يثبت أصلاً ... فإن قيل : فهل يجوز أن يقال: قاتل الحسين لعنه الله، أو الآمر بقتله لعنه الله ؟ قلنا : الصواب أن يقال : قاتل الحسين إن مات قبل التوبة لعنه الله، لأنه يحتمل أن يموت بعد التوبة». إحياء علوم الدين : ج 3، ص 125، تتمه بیان آفات اللسان الصفات المقتضية للعن ثلاثة ، الكفر و البدعة و الفسق.

یزید را لعنت و سپس توبه می کنیم خدایی که گناه بزرگ و جنایت عظیم او را بخشیده، قطعاً گناه کوچک ما را هم می بخشد.

در همین رابطه شعری سروده شده (1) که ذکر آن خالی از لطف نیست، شاعر می گوید:

ای که گفتی بریزید و آل او لعنت مکن *** زان که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش

آنچه با آل نبی کرد او گر بخشد خدا *** هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش

ص: 31


1- این شعر منسوب به میر نظام الدین علی شیر نوایی شاعر، دانشمند و سیاستمدار برجسته روزگار تیموریان است. دانشمند گرامی حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی رحمه الله در پاورقی صفحه 358 کتاب «سیر حدیث در اسلام» نوشته سید احمد میرخانی درباره محمد غزالی (م 505 هجری قمری) چنین می نویسد : غزالی ظاهراً به واسطه افراط در تصوّف، چنان اظهار تقدس و احتیاط می کرده که می گوید لعن یزید جایز نیست، چون او يك فرد مسلمان است و ممکن است بعد از واقعه قتل امام حسین علیه السلام توبه کرده باشد به قول شاعر، خطاب به غزالی : بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا *** لعن الله يزيد و على آل يزيد. حکیم سنایی غزنوی نیز می گوید: داستان پسر هند مگر نشنیدی *** که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید پدر او لب و دندان پیمبر بشکست *** مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت *** پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم *** لعن الله يزيداً و علی آل یزید.

د. شیوه تطهير قاتل

ابن تیمیه (1) با تکذیب واقعه عاشورا، سعی در تطهیر یزید داشته و اساساً او را در جریان کربلا مقصر نمی داند وی می نویسد:

همه مورخین بر این مطلب اتفاق نظر دارند که یزید به کشتن سیدالشهدا علیه السلام امر نکرد و فقط به ابن زیاد نامه ای نوشت و از او خواست تا از برپایی حکومت حسین رضی الله عنه در عراق جلوگیری نماید. ابن زیاد بر خلاف دستور یزید با حسین بن علی رضی الله عنه جنگید و او را مظلومانه به شهادت رساند. وقتی خبر به یزید رسید، اظهار ناراحتی کرد و اشک ریخت. یزید هرگز خاندان سیدالشهدا علیه السلام را به اسارت نبرد؛ بلکه آنان را با اکرام و احترام به شهر و دیارشان بازگرداند. (2)

ص: 32


1- احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه (661-728 هجری قمری) عالم حنبلی مذهب و از چهره های مهم سلفی است. بسیاری از دیدگاه های وهابیت و جریان های تکفیری ریشه در اندیشه های او دارد. ابن تیمیه که خود ریشه مشکلات اسلام است، شیعیان را سبب مشکلات جهان اسلام می دانست و جنگ با شیعه بهتر از جنگ با کافران است. در تفکرات باطل او اگرچه امام حسین علیه السلام مظلومانه به شهادت رسید؛ اما قیام حضرت مصلحت دنیایی و اخروی نداشت و به خاطر عاشورا فتنه های زیادی در امت اسلامی به وجود آمد. او یزید را در جریان قتل امام حسین علیه السلام بی گناه می دانست. برای آشنایی بیشتر با ابن تیمیه به کتاب: «شناخت وهابیت» ص 67 ، تألیف آیت الله نجم الدین طبسی، بخش اول، فصل سوم، مراجعه نمایید.
2- «إنّ يزيد لم يأمر بقتل الحسين باتفاق أهل النقل و لكن كتب إلى ابن زياد أن يمنعه عن ولاية العراق و الحسين رضي الله عنه كان يظنّ أنّ أهل العراق ينصرونه... فقاتلوه حتى قتل شهيداً مظلوماً رضي الله عنه و لما بلغ ذلك يزيد أظهر التوجّع على ذلك وظهر البكاء في دار و لم يسبّ له حريماً أصلاً، بل أكرم أهل بيته و أجازهم حتى ردّهم إلى بلدهم منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية: ج 3، ص 127.

در پاسخ به این دروغ گویی های مسلّم تاریخی باید گفت:

أولاً : يزيد نه تنها از جنایت کربلا خبر داشت و به آن دستور داده بود؛ بلکه پس از عاشورا مراسم ویژه ای برای ابن زیاد تدارک دید. ان شاء الله در فصل سوم همین کتاب از گزارشی تاریخی که نشان دهنده استقبال بی نظیر یزید از ابن زیاد است، پرده بر می داریم تا دروغ گویی ابن تیمیه بر همگان واضح و آشکار گردد.

ثانیاً: بر فرض محال اگر ادعای ابن تیمیه صحیح باشد، این ادعا مربوط به زمان بازگرداندن اسرای اهل بیت علیهم السلام به مدینه بود؛ اما سؤال این است: هنگامی که کاروان داغدیده و ستم کشیده اهل بیت علیهم السلام را از کربلا به کوفه و سپس به شام منتقل می کردند آیا با احترام با خانوداه پیامبر خدا صلى الله عليه وسلم برخورد کردند؟ چرا اهل بیت علیهم السلامباید پس از قتل عزیزانشان، این راه طولانی و مسافت بعید را طی کنند تا جرثومه فساد یعنی یزید را ببینند؟ آیا این شیوه همدری و التیام مصیب دیدگان است؟

سرمایه مغفول شیعه

یکی از سرمایه های بزرگ شیعه، منبر و روضه اباعبدالله الحسین علیه السلام است. نویسنده ای مسیحی به نام آنتوان باران (1) در همین ارتباط می گوید:

ص: 33


1- آنتوان باران شخصی مسیحی است که سال های بسیار از دوران جوانی خود را صرف تحقیق و بررسی پیرامون زندگی و قیام امام حسین علیه السلام کرده تا حقایق مربوط به این شخصیت عظیم تاریخ را از زاویه نگاه خود و از زبان انجیل و پیامبر الهی عیسی علیه السلام بیان کند او در کتابش با نام «حسین در اندیشه مسیحیت» زندگی و شهادت حضرت عیسی علیه السلام از دیدگاه مسیحیت و زندگی و شهادت امام حسین علیه السلام از دیدگاه اسلام را مقایسه کرده است. کتاب «حسین در اندیشه مسیحیت» در سال 1978 میلادی چاپ گردید؛ اما نویسنده از آن تاریخ به بعد و در اثر مطالعات بیشتر، اضافات و ملحقات زیادی به آن افزود.

شیعیان قدر امام حسین علیه السلام را نمی دانند. اگر ما امام حسین علیه السلام داشتیم، در تمام عالم پرچمش را نصب و جهان را مسیحی می کردیم. شما حسین علیه السلام را دارید و از این سرمایه استفاده نمی کنید !

در طول تاریخ گره های فردی و اجتماعی شیعیان، با محبت سیدالشهدا علیه السلام به بهترین وجه حل و فصل شده است. عموم محبین اهل بیت علیهم السلام به جهت ارتباط قلبی و عاطفی که با امام حسین علیه السلام دارند، مشکلات شخصی و عمومی خویش را در این مجالس حل می کنند و حوائج خود را به واسطه اهل بیت علیهم السلام از خداوند طلب می نمایند. غمی که در مجالس امام حسین علیه السلام وجود دارد، غمی مقدس و معنوی است، غمی که دردهای انسان را دوا می کند و به او شور و شوق و تکاپو و حرکت می دهد.

مجالس و محافل حسینی علاوه بر جنبه های فردی، توانسته با نشر فرهنگ اهل بيت علیهم السلام ابعاد اجتماعی پیدا نماید؛ لذا در طول تاریخ، زورمندان و ظالمان از مخالفين منبر و روضه بوده اند. انقلاب شکوهمند اسلامی ایران نمونه عینی از اثر بخشی بی نظیر این سرمایه عظیم است. نقل و بازگویی مصائب امام حسین علیه السلام نیرویی به مردم می دهد که زیر بار ظلم و ظالم نمی روند.

ص: 34

راه برون رفت از مشکلات فردی و اجتماعی، آگاهی بخشی در منبر و روضه و ذكر مصائب اهل بیت علیهم السلام خصوصاً سیدالشهدا علیه السلام است. متأسفانه چنین نگاه دقیقی به این سرمایه بزرگ نداریم و در موارد قابل توجهی به حداقل ها اکتفا نموده ایم. از همین رو عده ای در لباس دشمن لجوج و عده ای در لباس دوست نادان، گاه و بیگاه به این دارایی عظیم و سرمایه مقدس حمله و آن را مصادره می کنند و به آن، چوب حراج می زنند.

اثرات فرازمانی خون سیدالشهدا علیه السلام

اشاره

اگر نگاهی به گذشته و تاریخ صدر اسلام و نیز نگاهی به آینده و وقایع پیش رو در ایام ظهور حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشیم، به این نکته پی می بریم که خون مطهر امام حسین علیه السلام و مظلومیت حضرت، اثرات بی نظیری از خود برجای گذاشته است. برخی از این اثرات فرازمانی عبارت است از:

أ. مرزبندی میان اسلام راستین با دروغین

در روزگاری که معاویه بن ابی سفیان در جایگاه رهبری جریان نفاق (1) با اصطلاحات دینی و اسلامی، امت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را گمراه ساخته بود و از یک سو با

ص: 35


1- محمد رشید رضا از عالمان معاصر اهل سنت در رابطه با خیانت عظیم معاویه می گوید: از زبان یکی از دانشمندان بزرگ غرب شنیدم که می گفت: شایسته است مجسمه معاویه را از طلا ساخته و در میدان های اصلی پایتخت های اروپایی قرار دهیم. از او علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: «لأنه هو الذى حول نظام الحكم الاسلامي عن قاعدته الديمقراطية الى عصبية الغلب و لولا ذلك اعمّ الاسلام العالم كلّه، ولكنا نحن الآلمان و سائر شعوب أروبه عرباً مسلمین». اگر معاویه حکومت اسلامی را از مسیر خود خارج و منحرف نکرده بود، اسلام سراسر جهان را فرا گرفته و امروز مردم آلمان و سایر کشورهای اروپایی همگی مسلمانان شده بودیم تفسیر المنار: ج 11، ص 222 ، ذیل آیه 2 سوره یونس، المقصد الرابع من مقاصد القرآن الإصلاح الاجتماعي الإنساني والسياسي الذي يتحقق بالوحدات الثمان.

ترویج احکام باطل و افکار نادرست مانند مذهب جبریه که اعتقاد داشتند افعال انسان مخلوق خداست و انسان هیچ اختیاری از خود ندارد و مذهب مرجئه که اعتقاد داشتند ایمان با گفتار زبانی محقق می شود و اگر کسی عملی نداشته باشد و فقط ایمان زبانی داشته باشد قطعاً رستگار می شود و جهنمی نیست. معاویه از سوی دیگر با تحت فشار قرار دادن شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام سعی می کرد راه هر نوع قیام و ایستادگی را مسدود نماید. متأسفانه بخش از امت اسلام معتقد بود حکومت معاویه حکومتی شرعی و امتداد خلافت رسول الله صلی الله علیه وآله است. آنان کسی را جز معاویه نمی شناختند و حقیقت را در او جستجو می کردند. به عنوان نمونه شخصی به نام عمرو بن حجاج زبیدی از سران اموی لشکر عمر بن سعد، مردم کوفه را به جنگ با نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله تشویق می کرد و با صدای بلند می گفت :

ای مردم کوفه! در کشتن کسی که از دین بیرون رفته و با حاکم خود مخالفت کرده تردید نکنید. (1)

در این شرایط سخت و طاقت فرسا تنها راه نجات اسلام و خلاص شدن از شر شجره خبیثه بنی امیه این بود که شخصیتی با برخورداری از موقعیت برجسته دینی و مقبول میان مردم، قیام کند تا با قیام او چهره دروغین اسلام اموی آشکار شود.

ص: 36


1- «يا أهل الكوفة الزموا طاعتكم و جماعتكم و لاترتابوا في قتل من مرق من الدين و خالف الإمام». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 326 سنة إحدى و ستین، مقتل الحسين علیه السلام و مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 4، ص 273.

این مرد کسی جز حسین بن علی علیهما السلام نمی توانست باشد. کسی که از نزدیکان رسول الله صلى الله عليه وسلم و محبوب قلب بسیاری از مسلمانان بود.

با شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام چهره ضد دینی و ضد اسلامی حکومت بنی امیه آشکار شد. بدنهای عریان و پامال شده شم اسبها، سرهای بریده، زنان اسیر و دست و پا بسته، کودکان زخمی و سیلی خورده، پیکرهای کبود و تازیانه خورده، سند آشکار مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و عامل رسوایی حکومت شیطانی بنی امیه بود.

ب. از میان بردن حکومت امویان

عاشورا رمز نابودی شجره ملعونه بنی امیه بود. از زمانی که امام حسین و اهل بیت و یارانش علیهم السلام در اوج مظلومیت به شهادت رسیدند، مردم و امت اسلامی دست به قیام های فردی و گروهی در مخالفت با سلطنت بنی امیه زدند. مانند قیام فردی شخصی از طایفه بكر بن وائل و خروش او در مقابل ابن زیاد هنگامی که سر مطهر اباعبدالله الحسین علیه السلام در مقابلش قرار داشت، او برخاست و خطاب به ابن زیاد گفت:

به خدا قسم! اگر ده نفر از مسلمانان با من همکاری کنند با همراهی آنان علیه تو قیام می کنم. (1)

ص: 37


1- «الله عليّ أن لا أصيب عشرة من المسلمين خرجوا على ك إلّا خرجت معهم». مرآة الزمان في تواريخ الاعيان : ج 8، ص 152 السنة الحادية والستون، ذكر حمل الرؤوس و السبايا إلى ابن زياد بالكوفة.

و قیام عمومی مردم مدینه در سال 63 هجری قمری که به واقعه دردناک حرّه (1) منتهی شد و همچنین قیام توابین، (2) قیام مختار ثقفی (3) و قیام جناب زید بن علی (4) در سال 122 هجری قمری که همگی تحت تأثیر عاشورا رخ داد.

ص: 38


1- واقعه حرّه اشاره به قیام مردم مدینه دارد که لشکریان شام به فرماندهی مسلم بن عقبه در شهر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله جوی خون به راه انداختند و ده هزار نفر از مردم مدینه را کشته و اموال آنها را به غارت بردند و به نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. ابن ابی الحدید در وصف این جنایت می گوید: «حتی ساخت الأقدام في الدم»، آنقدر خون ریزی کردند که پای انسان در خون فرو می رفت. شرح نهج البلاغة : ج 3، ص 259، ذيل خطبه 51 و من كلام له لما غلب أصحاب معاوية أصحابه على شريعة الفرات و منعوهم من الماء.
2- قیام توابین از نخستین قیامهای شیعیان پس از واقعه کربلا بود که با هدف انتقام از قاتلان امام حسین علیه السلام و جبران کوتاهی در یاری حضرت و سپردن حکومت به اهل بیت علیهم السلام توسط برخی از سران شیعه و به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی در کوفه شکل گرفت این قیام در سال 65 هجری قمری در مقابله با لشکر شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد در منطقه «عين الوردة» رخ داد و پس از جنگی چهار روزه و کشته شدن بسیاری از توابین خاتمه یافت و باقی مانده سپاه به رهبری رفاعة بن شداد عقب نشینی کردند. ناگفته نماند در تأیید قیام توابین روایتی از معصومین علیهم السلام به دست ما نرسیده است.
3- قیام مختار به رهبری مختار بن ابی عبید ثقفی با هدف خونخواهی از شهدای کربلا بود. این قیام پس از قیام توابین در سال 66 هجری قمری در کوفه شروع شد و بسیاری از عاملان شهادت امام حسین علیه السلام و یارانشان از جمله عبیدالله بن زیاد عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن و سنان بن انس به هلاکت رسیدند.
4- قيام زيد بن علی، قیامی ضد حکومت بنی امیه به رهبری زید بن علی بن الحسین علیه السلام که در صفر سال 122 هجری قمری در زمان حکومت هشام بن عبدالملک مصادف با دوره امامت امام صادق علیه السلام رخ داد و به کشته شدن زید و بسیاری از یارانش انجامید. در ابتدا بسیاری از مردم کوفه و مناطق دیگر با زید بن علی و فرستادگان او بیعت کردند؛ اما با زندانی شدن مردم در مسجد کوفه، تنها 300 نفر با قیام زید همراهی کردند. قیام زید، شب چهارشنبه اول صفر 122 قمری آغاز شد و در روز اول با پیروزی سپاه زید همراه بود اما در روز دوم و پس از اضافه شدن تیراندازان به سپاه والی کوفه، سپاه زید شکست خورد و زید بن علی نیز زخمی شد زید در سوم ماه صفر همان سال به شهادت رسید.

تحلیل قیام های کوچک و بزرگ پس از عاشورا به ما نشان می دهد، شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام نگرانی روحی و احساس گناه سنگینی در بین افراد و جمعیت ها به وجود آورد و مردم را وادار کرد تا برای از بین بردن شجره ملعونه امویان دست به فعالیت های سیاسی نظامی و تشکیلاتی بزنند تا جایی که نهایتاً در سال 132 هجری قمری سلطنت امویان ساقط و به زباله دان تاریخ پیوست.

ج. ایجاد روحیه ظلم ستیزی

پس از شهادت امام حسین علیه السلام احیای شعائر و برپایی مجلس عزا و زیارت ائمه علیهم السلام به معنای قیام و اعلام بیزاری از حاکمان ظالم و ستمگر شد و حاکمان با درک این واقعیت به شدت از عزاداری برای امام حسین علیه السلام منع می کردند و برای کم کردن رونق مجالس سوگواری دست به اقدام ننگینی زدند که روی تاریخ را سیاه کرد. طاغوت ها در طول تاریخ چندین بار مزار و بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام را تخریب نمودند. (1)

ص: 39


1- محققین و خوانندگان گرامی میتوانند برای مطالعه تفصیلی جنایات وهابیت در کربلا به کتاب «شناخت وهابیت» مراجعه نمایند. این کتاب به شرح و نقد آرا و افکار فرقه وهابیت اختصاص دارد. آیت الله نجم الدین طبسی در این اثر تلاش کرده تا با بررسی و نقد پیشینه و باورهای وهابیت، گامی در جهت از میان برداشتن مانع تحقق وحدت اسلامی برداشته باشند. مطالب اثر در سه بخش «پیشینه»، «افراط ها و تفریط ها» و «باورهای» وهابیان ساماندهی شده و طی آن مخاطب علاوه بر آشنایی با عقاید و باورهای وهابیان، بر عملکردها و تاریخچه آنان نیز واقف می شود. نگارنده در نقد باورها و عقاید وهابیان، نمونه های فراوانی از تاریخ اسلام در قرون مختلف را ذکر و ادعای وهابیان را رد و ابطال کرده است. بیشتر منابع مورد استفاده در این پژوهش از کتب مرجع اهل تسنن است تا شبهه ای به مطالب و مستندات وارد نباشدو این کتاب برای آنان که اهل مناظره و مباحثه با تندروهای وهابی هستند، بسیار مفید است.

بار اول: تخریب توسط متوکل عباسی (1) به دست ابراهیم دیزج یهودی (2) و شمار دیگری از یهودیان. مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله در «تتمه المنتهی» می نویسد: مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام 17 مرتبه توسط متوکل عباسی تخریب گردید.

بار دوم : سپاه وهابی ها به سرکردگی سعود بن عبدالعزیز در سال 1216 هجری قمری با همراهی دوازده هزار مسلّح با غافلگیری اهالی کربلا ضمن تصرف شهر و شکستن حرمت حرم مطهر و تخریب گنبد و بارگاه مطهر سیدالشهدا علیه السلام دو هزار

ص: 40


1- متوکل عباسی دهمین خلیفه عباسی است که 15 سال حکومت کرد و در سال 236 هجری قمری دستور داد حرم مطهر امام حسین علیه السلام و خانه های اطراف آن را با خاک یکسان کنند. او در مجموع 17 مرتبه اقدام به تخریب حرم مطهر نمود برای اطلاع از جنایات متوکل عباسی می توانید به کتاب تتمة المنتهى : ص 331، رجوع نمایید
2- ابراهیم دیزج بنا به دستور متوکل تنها به تخریب قبر شریف بسنده نکرد؛ بلکه تمام خانه های کربلا را ویران ساخت و آنجا را به صحرایی تبدیل نموده و شهر را زیر آب برد اما هنگامی که به مزار مطهر امام حسین علیه السلام رسید کسی جرأت جلو رفتن و تخریب را نداشت، لذا گروهی از یهودیان را جمع کرد و قبر مطهر را با خاک یکسان نمود و زیر آب برد. سپس با گذاشتن نگهبانان در راه های ورودی شهر دستور داد هر زائری را که در مسیر یافتند دستگیر کرده و او را کشته یا به شدت تنبیه کنند. همچنین متوکل مجازات زائرین امام حسین علیه السلام را برای بار اول بریدن دست و بار دوم بریدن پا تعیین کرد. الکامل في التاريخ : ج 4 ، ص 318، حوادث سنة ست وثلاثين ومائتين، ذكر ما فعله المتوكل بمشهد الحسين بن علي بن أبي طالب علیه السلام.

نفر از ساکنان کربلا را شهید کردند. (1) طبق بعضی نقل ها عدد کشته شدگان 20 هزار نفر بود. (2) در سال 1222 هجری قمری همین کار تکرار شد و سعود بن عبدالعزیز فرمانده سپاه وهابی ها با بیست هزار جنگجو به نجف و کربلا حمله کردند.

برخی گزارش های تاریخی و کتب معتبر مانند «مفتاح الكرامة» پرده از بزرگی این جنایت بر می دارد. مستر کوران سیز در وصف این واقعه می گوید :

شیعیان طبق عادت هر ساله عید غدیر در نجف اشرف جشن می گرفتند. مردم کربلا از شهر خود به سوی نجف بیرون می رفتند. وهابی ها از عدم حضور مردم در کربلا سوء استفاده نمودند و با 12 هزار نفر به شهر حمله کردند. در شهر جز تعدادی از مردم مستضعف و پیرمرد و افراد سالخورده وجود نداشت. وهابی ها تمام آنها را به قتل رساندند. تعداد قربانیان

ص: 41


1- « و فيها سار سعود بالجيوش المنصورة والخيل العتاق المشهورة من جميع حاضر نجد و باديها و الجنوب و الحجاز و تهامة و غير ذلك و قصد أرض كربلاء و نازل أهل بلد الحسين و ذلك في ذي القعدة، فحشد عليها المسلمون و تسوّروا جدرانها و دخلوها عنوة وقتلوا غالب أهلها في الأسواق و البيوت و هدموا القبة الموضوعة بزعم من اعتقد فيها على قبر الحسين و أخذوا ما في القبة و ما حولها و أخذ النصيبة التي وضعوها على القبر و كانت مرصوفة بالزمرد و الياقوت والجواهر و أخذوا جميع ما وجدوا في البلد من أنواع الأموال و السلاح و اللباس و الفرش و الذهب و الفضة و المصاحف الثمينة و غير ذلك ما يعجز عنه الحصر و لم يلبثوا فيها إلا ضحوة و خرجوا منها قرب الظهر بجميع تلك الأموال و قتل من أهلها قريب ألفي رجل». عنوان المجد في تاريخ النجد : ج 1 ، ص 154 ، حوادث 1216 هجری قمری.
2- «و قد ارتكب فيها من الفظائع ما لا يوصف حتى قيل أنه قتل في ليلة واحدة عشرين ألف نسمة». موسوعة العتبات المقدسة : ج 8، ص 274 ، كربلا في المراجع الغربية، هجوم الوهابيين.

در هر روز به 3 هزار نفر میرسید غارت و چپاول آنها قابل وصف نیست. وهابی ها بر تمام گنج ها و اموال دست یافتند و آنها را غارت نمودند، قبه حضرت را که روکشی از آب طلا داشت نیز دزدیدند، اجناس و اشیاء مسروقه به حدی زیاد بود که حدود 200 شتر توان حمل آن را نداشتند. (1)

فیلبی در کتاب تاریخ نجد می گوید:

سعود با ارتش پدرش به کربلا حمله کرد و بعد از محاصره کوتاهی، مردم را از دم شمشیر گذراند و ضریح امام حسين علیه السلام را تخریب کرد. جواهراتی که ضریح را پوشانده بودند و اشیاء گران بهای شهر را به چپاول بردند. (2)

ص: 42


1- «و قد جرت العادة أن يحتفل الشيعة كل عام بعيد الغدير في يوم الغدير في النجف الأشرف. فخرج أهالي كربلاء من بلدتهم، فانتهز الوهابيون فرصة غيابهم عن البلدة واقتحموها و هم حوالي اثني عشر جندي و لم يكن في البلدة إلا عدد قليل من الرجال المستضعفين، قتلهم الوهابيون ولم يبقوا أحداً منهم حياً، و يقدر عدد الضحايا خلال يوم واحد بثلاثه آلاف، و أمّا السلب فكان فوق الوصف و يقال إنّ مائتي بعير حملت فوق طاقاتها بالمنهوبات الثمينة، فقد استولى الوهابيون على كل الكنوز و الأموال وجردوا القبة من صفائح النحاس المطلية بالذهب بحوث في الملل و النحل : ج 4، ص 587، تدمیر کربلا و التصفية الجسدية؛ موسوعة العتبات المقدسه : ج 8، ص 273 ، كربلاء في المراجع الغربية، هجوم الوهابيين و تاريخ البلاد العربية ، ص 126 .
2- «اقتحم سعود بجيش أبيه كربلاء و بعد حصار قصير أعمل السيف في رقاب أهلها و دمّر ضريح الحسين علیه السلام و نهب المجوهرات التي كانت تغطي الضريح وجمع كل شيء ذا قيمة في المدينة... والحق أن يقال إنّ عمله هذا هزّ العالم كله فضلاً عن الشيعة، فقد كان منعطفاً تأريخياً للثورة على الوهابيين، كما أدّى فيما بعد إلى عواقب وخيمة على سلطة هذه الإمارة الضالة» بحوث في الملل و النحل : ج 4 ، ص 588، تدمير كربلاء و تصفية الجسدية و تاريخ نجد: ص 99.

در کتاب «موسوعة العتبات المقدسة» آمده است:

در سال 1216 هجری قمری سعود ارتش بزرگی متشکل از 20 هزار جنگجو به کربلا روانه کرد. در کربلا مرتکب فجایع وجنایات بزرگی شدند و بیش از 3 هزار نفر را سر بریدند. از منازل و بازارها و حرم مطهر امام حسین علیه السلام اشیای گران بها به خصوص کاشی های طلاکاری شده را کندند و به غارت بردند و ضریح مطهر سیدالشهدا علیه السلام را تخریب کردند. (1)

بار سوم : نجیب پاشا به دستور سلطان عبدالمجید عثمانی در سال 1258 هجری قمری دست به تخریب مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام زد. (2)

بار چهارم : حسین کامل، داماد و یکی از پلیدترین خون خواران صدام تکریتی در سال 1411 هجری قمری با کمک و همراهی گروهک جنایتکار منافقین به شهر کربلا حمله و حرم مقدس سیدالشهدا علیه السلام را به توپ بست که موجب آسیب دیدن گنبد مطهر گردید و شمار زیادی از ساکنان کربلا را به شهادت رساند.

اکنون بعد از گذشت سال ها از این حوادث تلخ، می بینیم همه جنایت کاران به درک واصل شدند، اما مزار مطهر اباعبدالله الحسین علیه السلام هر روز بیش از گذشته رونق پیدا

ص: 43


1- « في نيسان 1802 م ، هاجم كربلا حينما كان معظم سكانها قد ذهبوا إلى الزيارة في النجف إثناعشر وهابي برئاسة الأمير سعود فذبحوا فيها ما يزيد على ثلاثة آلاف من السكان و نهبوا البيوت و الأسواق و نفائس الضريح المقدس و قد أخذوا على الأخص صفائح الذهب بعد أن اقتلعوها من مكانها ثم هدموا الضريح المطهر». موسوعة العتبات المقدسة : ج 8، ص 271 ، كربلاء في المراجع الغربية هجوم الوهابيين.
2- شهداء الفضيلة : ص 306 .

می کند. به تعبیر خداوند متعال در آیه ﴿ يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ ﴾ کسی نمی تواند این نور الهی را خاموش نماید. (1)

د. وحدت قیام حسینی و مهدوی

اشاره

اگر پیرامون روایت های قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تأمل کنیم به روشنی در می یابیم که قیام مهدوی امتداد قیام حسینی در عاشور است و حسین بن علی علیهما السلام در کربلا نه تنها با ظالمین و منافقین زمانه خود بلکه با همه طاغوت های عالم در طول سال ها و قرن های متمادی مبارزه کرد جهان دوران ظهور شاهد فصل پایانی قیام امام

حسين علیه السلام است؛ چون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با قاتلان دیروز و امروز سید الشهدا علیه السلام مبارزه و جهاد خواهد کرد و با پیروزی بر آنان، حکومت جهانی تشکیل خواهد داد. برای اثبات این دیدگاه به چند روایت نورانی استناد می کنیم.

روایت اول : فرزند حسین علیه السلام

رسول خدا صلی الله علیه وآله با اشاره به امام حسین علیه السلام فرمودند : از فرزندان حسین علیه السلام مردی در آخر الزمان قیام می کند و زمین را آن چنان که از ظلم و ستم پر شده، از عدالت پر می کند. (2)

ص: 44


1- آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا نور خود را کامل می کند هرچند کافران خوش نداشته باشند. سوره صف (61)، آیه 8.
2- «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: و من ذرية هذا و أشار إلى الحسين علیه السلام رجل يخرج في آخر الزمان يملأ الأرض عدلاً كما ملئت ظلما وجوراً». الأمالي شیخ طوسی ص 499 المجلس الثامن عشر ، ح 2/1095.
روایت دوم : امتداد رویارویی حق و باطل

امام صادق علیه السلام فرمود: ما به خاطر خداوند با آل ابوسفیان دشمنی کردیم، ما خدا را صادق و راستگو می دانستیم و آنان خدا را تکذیب کردند و دروغگو می پنداشتند. ابوسفیان با رسول خدا صلی الله علیه وآله جنگید و معاویه با علی بن ابی طالب علیه السلام و یزید بن معاویه با امام حسین علیه السلام جنگید و سفیانی هم با قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف می جنگد. (1)

روایت سوم : خروج قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در روز عاشورا

امام باقر علیه السلام فرمود: قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در روز شنبه، روز عاشورا که حسین علیه السلام در آن به شهادت رسید، قیام می کند. (2)

البته در روز خروج بحث و اختلافاتی وجود دارد که ما در کتاب «رأس الحسين علیه السلام» که به زودی چاپ میشود به آن اشاره کرده ایم.

روایت چهارم : یا لثارات الحسین علیه السلام

امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب! اگر می خواهی گریه کنی بر حسین بن على علیه السلام گریه کن؛ زیرا که او را همانند گوسفند سر بریدند و هجده نفر از اهل بیتش را که بر روی زمین شبیه و نظیر نداشتند، همراه او کشتند. زمین و آسمان های هفت گانه به خاطر کشتن او گریه کردند. چهار هزار فرشته ای که خداوند برای یاری او به زمین فرستاد، او را کشته شده دیدند، از آن هنگام ژولیده و غبارآلود بر سر قبر

ص: 45


1- «قال الإمام الصادق علیه السلام : إنا وآل أبي سفيان أهل بيتين تعادينا في الله . قلنا : صدق الله . و قالوا: كذب الله. قاتل أبوسفيان رسول الله صلى الله عليه وسلم و قاتل معاوية علي بن أبي طالب علیه السلام و قاتل يزيد بن معاوية الحسين بن علي علیه السلام و السفياني يقاتل القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف». معاني الأخبار : ص 346 ، ح 1.
2- «قال الإمام الباقر علیه السلام : يخرج القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف يوم السبت يوم عاشوراء ، يوم الذي قتل فيه الحسين علیه السلام » . كمال الدين وتمام النعمة : ج 2، ص 653 ، باب ما روي في علامات خروج القائم ، ح 19.

او ساکن اند وقتی که قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند آن فرشتگان به صف یارانش می پیوندند و شعارشان «يا لثارات الحسين علیه السلام» است. (1)

آغاز مقتل خوانی از عاشورا

اشاره

بر خلاف شبهه افکنی های معاندین و سخنان برخی جاهلان و مغرضین که ادعا می کنند عزاداری، روضه و مقتل خوانی در عصر اهل بیت علیهم السلام نبوده و بعدها توسط علما و تحت حمایت سلاطین به فرهنگ شیعی راه یافته، باید خاطرنشان ساخت از همان روز دهم محرم سال 61 هجری قمری عزاداری بر امام حسین علیه السلام آغاز شد.

سنت عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام حتی در میان پیامبران هم رواج داشته و روایات قابل توجهی در این باب وجود دارد؛ خصوصاً روایاتی که به عزاداری خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله اشاره می نماید. اما به جهت این که موضوع بحث در بخش بررسی عزاداری و مقتل خوانی بر سیدالشهدا علیه السلام بعد از شهادت ایشان است؛ لذا جهت اختصار و طولانی نشدن مباحث به آن دسته از روایات اشاره نمی کنیم.

اولین عزاداری رسمی پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا، در صحرای کربلا و با کمترین امکانات، به ساده ترین شکل ممکن برگزار شد. هنگامی

ص: 46


1- «قال الإمام الرضا علیه السلام : يابن شبيب ! إن كنت باكياً لشيء فابك للحسين بن علي بن أبي طالب علیه السلام ، فإنّه ذبح كما يذبح الكبش وقتل معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلاً ما لهم في الأرض شبيهون ولقد بكت السموات السبع و الأرضون لقتله ولقد نزل إلى الأرض من الملائكة أربعة آلاف لنصره، فوجدوه قد قتل، فهم عند قبره شعثٌ غبر إلى أن يقوم القائم فيكونون من أنصاره و شعارهم: يا لثارات الحسين». الأمالي شيخ صدوق : ص 112 ، المجلس 27، ح 5 .

که خاندان امام حسین علیهم السلام را از کنار گودال قتلگاه عبور دادند و چشمان اهل بیت علیهم السلام به پیکرهای تکه تکه و خون آلود افتاد، با حالت عزاداری به صورت های خود می زدند و گریه می کردند. راوی می گوید: به خدا قسم زینب علیها السلام را فراموش نمی کنم که با صدایی غمگین می گفت: و امحمداه، درود فرشتگان آسمان بر تو. این حسین علیه السلام است که عریان بر خاک افتاده، به خون آغشته شده و اعضایش از هم جدا شده است. و امصیبتاه! این دختران تو هستند که اسیرند. شکایت می کنم به خدا و به محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و به حمزه سیدالشهدا علیهم السلام . وامحمداه، این حسین علیه السلام است که عریان روی خاک افتاده و باد صبا خاک بیابان را بر بدنش می پاشد. او که به دست ناپاک زادگان کشته شده است. آه ای ابا عبدالله علیه السلام ! چه غصه ای و چه مصیبتی در شهادت توست! گویی امروز جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت. ای یاران محمد صلى الله عليه وسلم ! اینها خاندان مصطفی صلی الله علیه وآله هستند که آنان را همانند اسیران می برند . (1)

این عزاداری ها در عاشورا به اتمام نرسید و در مسیر کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام و در کوفه و شام نیز ادامه پیدا کرد.

ص: 47


1- «وامحمداه! صلّى عليك مليك السماء، هذا حسين بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء واثكلاه و بناتك سبايا، إلى الله المشتكى و إلى محمد المصطفى و إلى علي المرتضى و إلى فاطمة الزهراء و إلى حمزة سيد الشهداء. وامحمداه و هذا حسين بالعراء تسفى عليه ريح الصباء، قتيل أولاد البغايا. واحزناه، واكرباه عليك يا أباعبدالله اليوم مات جدي رسول الله يا أصحاب محمد ! هؤلاء ذرية المصطفى يساقون سوق السبايا». الملهوف على قتلى الطفوف : ص 180 - 181 ، زينب علیها السلام تندب الحسين علیه السلام بصوت حزين.

عزاداری در کوفه

پس از انتقال کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام به شهر کوفه و اجتماع مردم برای مشاهده اسیران، مجلس عزاداری بزرگی با سخنان کوبنده و سوزناک اهل بیت و مخصوصاً امام سجاد علیه السلام شکل گرفت. مرحوم سید ابن طاووس رحمه الله در کتاب ارزشمند «الملهوف على قتلى الطفوف» به نقل وقایع این مجلس مهم می پردازد.

خطبه حضرت زینب علیها السلام

بشير بن خزيم اسدی می گوید: به حضرت زینب علیها السلام نگاه می کردم، به خدا قسم زنی را سخنورتر از او ندیدم. گویا کلمات امیر المؤمنين على علیه السلام بر زبانش جاری بود. ایشان با دست به سوی مردم اشاره کرد که ساکت شوید. از این اشاره نفس ها در سینه حبس و صدای زنگ های شتران قطع شد. سپس حضرت شروع به صحبت کردند و فرمودند:

وای بر شما! آیا می دانید چه جگری از محمد صلی الله علیه وآله تکه تکه نموده و چه پیمانی را قطع کردید؟ چه پرده نشینان ارزشمندی از رسول خدا صلی الله علیه وآله را بر کوچه و بازار به نامحرمان نشان دادید؟ چه حرمتی را پایمال کردید؟ چه خونی را بر زمین ریختید؟ قطعاً جنایت عظیم و وحشتناکی انجام داده اید. نزدیک است به خاطر این

ص: 48

کار، آسمان ها از هم متلاشی و زمین شکافته شود و کوه ها به شدت فرو ریزد. (1)

خطبه حضرت ام کلثوم علیها السلام

روای می گوید: حضرت ام کلثوم علیها السلام دختر امیر المؤمنين علیه السلام در حالی که صدایش به گریه بلند بود، این خطبه را بیان فرمود :

ای کوفیان! بدبختی و بیچارگی نصیبتان شود. چرا حسین علیه السلام را تنها گذاشتید و او را کشتید؟ چرا اموالش را غارت و غصب کردید؟ چرا زنان حرمش را به اسارت گرفته و مورد شکنجه و آزار قرار دادید؟ از خدا می خواهم نابود و گرفتار عذاب الهی شوید. وای بر شما! آیا می دانید چه حادثه ناگواری را مرتکب شده و چه گناهی را انجام دادید؟ آیا می دانید چه خون هایی را بر زمین ریخته و چه بزرگانی را مورد ستم قرار دادید؟ آیا می دانید چه کودکانی را آزار داده و چه اموالی را به غارت بردید؟ شما بهترین انسان بعد از وجود پیامبر خدا صلی الله علیه وآله یعنی سیدالشهدا علیه السلام را به شهادت رساندید. چنان جنایتی مرتکب شدید که گویا عاطفه و مهربانی از دلهای شما ریشه کن شده

ص: 49


1- «أتدرون ويلكم أي كبد لمحمد صلی الله علیه وآله فديتم؟ و أي عهد نكشم؟ و أي كريمة له أبرزتم؟ و أي حرمة له هتكتم؟ و أي دم له سفكتم ؟ لقد جئتم شيئاً إذا، تكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الأرض وتخر الجبال هدا» . الملهوف على قتلى الطفوف ص 192 ، خطبة زينب علیها السلام عند دخولها الكوفة.

بود؛ اما مطمئن باشید حزب خدا پیروز و حزب شیطان زیانکار است.

سپس اشعاری را به این مضمون خواندند :

وای بر شما برادر مرا با شکنجه کشتید، به زودی با آتشی که حرارتش شعله می کشد، مجازات خواهید شد. شما خون هایی را که خدا و قرآن و محمد صلی الله علیه وآله محترم شمردند بر زمین ریختید. شما را به آتشی در قیامت بشارت می دهم که از دوزخ زبانه می کشد. پس از این در تمام مدت عمرم بر برادرم حسین که بعد از وجود پیامبر خدا صلی الله علیه وآله جزء بهترین ها بود طوری گریه می کنم که قطرات اشک پیوسته بر صورتم بغلتد و هرگز خشک نشود. (1)

ص: 50


1- «يا أهل الكوفة، سوءاً لكم ! ما لكم خذلتم حسيناً وقتلتموه و انتهبتم أمواله و ورثتموه و سبيتم نساءه و نكبتموه؟! فتباً لكم وسحقاً ! ويلكم أتدرون أي دواه دهتكم؟ و أي وزر على ظهوركم حملتم؟ و أي دماء سفكتموها ؟ و أي كريمة اهتضمتموها ؟ و أي صبية سلبتموها ؟ و أي أموال نهبتموها ؟ قتلتم خير رجالات بعد النبي و نزعت الرحمة من قلوبكم، ألا إن حزب الله هم الغالبون و حزب الشيطان هم الخاسرون. ثم قالت: قتلتم أخي صبراً فويل لأمكم *** ستجزون ناراً حرّها يتوقد سفكتم دماء حرم الله سفكها *** وحرمها القرآن ثم محمد ألا فابشروا بالنار إنكم غداً *** لفي قعر نار حرّها يتصعد وإني لأبكي في حياتي على أخي *** على خير من بعد النبي سيولد بدمع غزير مستهل مكفكف *** على الخد مني دائب ليس يحمد». الملهوف على قتلى الطفوف ص 198 ، خطبة أم كلثوم علیها السلام.

خطبه امام سجاد علیه السلام

پس از خطبه حضرت ام کلثوم علیها السلام امام سجاد علیه السلام به مردم اشاره کردند که آرام باشند؛ وقتی همه ساکت شدند حضرت فرمودند:

ای مردم هر کسی مرا شناخت، می داند من چه کسی هستم، ولی کسانی که من را نشناختند، بدانند من على فرزند حسين علیه السلام هستم، همان لب تشنه ای که بدون هیچ جرم و گناهی کنار شط فرات سر بریده شد. من فرزند کسی هستم که حرمتش شکسته، اموالش غارت و خانواده اش به اسارت گرفته شد. من فرزند کسی هستم که او را با سختی و اذیت و آزار به شهادت رساندند. (1)

ص: 51


1- «أيها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني فأنا علي بن الحسين المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات، أنا ابن من انتهك حريمه و سلب نعيمه و انتهب ماله و سبي عياله، أنا ابن من قتل صبراً، فكفى بذلك فخراً» . الملهوف على قتلى الطفوف: ص 199 همچنین امام سجاد علیه السلام در شام خطاب به یزید فرمود: وای بر تو ای یزید اگر بدانی چه کرده ای و مرتکب چه کاری نسبت به پدر و خانواده و برادر و عموهای من شده ای به کوهها می گریختی و بر زمین می نشستی و ناله و ضجه میکردی. آیا باید سر حسین پسر فاطمه علیهما السلام بر دروازه شهر آویخته باشد در صورتی که او امانت رسول الله صلی الله علیه وآله در میان ماست؟ ای یزید فردای قیامت که مردم اجتماع کنند خواری و پشیمانی برایت خواهد بود. «ثمّ قال عليّ بن الحسين : ويلك يا يزيد! إنّك لو تدري ما صنعت و ما الذي ارتكبت من أبي و أهل بيتي و أخي و عمومتي إذاً لهربت في الجبال و فرشت الرمال و دعوت بالويل والثبور، أن يكون رأس الحسين بن فاطمة و علي علیهما السلام منصوباً على باب المدينة و هو وديعة رسول الله صلی الله علیه وآله فيكم، فأبشر بالخزي و الندامة غداً، إذا جمع الناس ليوم لا ريب فيه». الملهوف على قتلى الطفوف: ص199، خطبة الإمام زين العابدين علیه السلام و بحار الأنوار: ج 45 ، ص 136 كتاب تاريخ الحسين بن علي سيد الشهداء علیه السلام ، باب الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت علیهم السلام إلى المدينة و ما ظهر من إعجازه صلوات الله عليه في تلك الأحوال.

عزاداری در شام

اشاره

پس از عزاداری ها در کوفه، هنگامی که کاروان اسرا به شهر شام منتقل شدند، با تدبیر اهل بیت علیهم السلام فضا به گونه ای رقم خورد که زنان اموی و شامی هم در مجلس یزید، برای سیدالشهدا علیه السلام عزاداری کردند، به عنوان نمونه به این موارد توجه نمایید :

ابن عبد ربه می گوید:

اهل شام، دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله را به عنوان اسیر بر شتران بی جهاز سوار کردند. وقتی اسرا بر یزید وارد شدند، فاطمه دختر امام حسین علیهما السلام رو به یزید کرد و فرمود : آیا دختران رسول خدا صلى الله عليه وسلم باید اسیر باشند؟ او پاسخ داد: نه بلکه آزادگانی محترم اند، نزد دختر عموهایت برو، خواهی دید که آنان نیز همانند تو عزاداری می کنند. سپس ایشان می گوید: وقتی نزد آنها رفتم، دیدم همگی به سینه خود می زدند و گریه می کردند. (1)

ص: 52


1- «وحمل أهل الشام بنات رسول الله صلی الله علیه وآله سبايا على أحقاب الإبل، فلما أُدخلن على يزيد قالت فاطمة ابنة الحسين : يا يزيد! أبنات رسول الله صلى الله عليه وسلم سبايا ؟ قال : بل حرائر كرام، ادخلي على بنات عمك تجديهن قد فعلن ما فعلتِ. قالت فاطمة : فدخلت إليهن، فما وجدت فيهن سفيانية إلا متلدّمة تبكي». العقد الفريد: ج 5 ، ص 132 ، مقتل الحسين بن علي علیه السلام.

قاضی نعمان می گوید :

فاطمه دختر امام حسین علیهما السلام به یزید فرمود: درباره دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله که نزد تو اسیرند چه فکر و نظری داری؟ یزید بعد از شنیدن این کلام چنان گریه کرد که زنانش شنیدند و آنها هم گریه کردند به صورتی که همه حاضران در مجلس صدایشان را شنیدند. (1)

طبری نقل می کند :

وقتی خانواده امام حسین علیه السلام را نزد یزید بردند، زنان دختران و خانواده یزید و زنان معاویه فریاد زدند و سروصدا راه انداختند. سپس، فاطمه دختر امام حسین علیهما السلام رو به یزید فرمود: آیا دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله باید اسیر باشند؟ پاسخ داد: دختر برادرم! من از این کار اکراه داشتم! ایشان فرمود: گوشواره ای برای ما باقی نگذاشتند. او پاسخ داد: دختر برادرم! آنچه بر تو وارد شده از آنچه از تو گرفته شده است بزرگ تر است. سپس آنان را به خانه یزید انتقال دادند. (2)

ص: 53


1- «فقالت فاطمة بنت الحسين علیه السلام : يا يزيد! ما تقول في بنات رسول الله صلى الله عليه وسلم سبايا عندك؟ فاشتد بكاؤه حتى سمع ذلك نساؤه، فبكين حتى سمع بكاءهن من كان في مجلسه». شرح الأخبار : ج 3، ص 168، موقفه الصمودي.
2- «ثمّ أُدخل نساء الحسين علیه السلام على يزيد، فصاح نساء آل یزید و بنات معاوية و أهله و ولولن، ثمّ أنّهنّ أُدخلن على يزيد فقالت فاطمة بنت الحسين علیه السلام و كانت أكبر من سكينة: أبنات رسول الله صلى الله عليه وسلم سبايا يا یزید؟ فقال يزيد ابنة أخي! أنا لهذا كنت أكره. قالت: والله ما ترك لنا خرص. قال: يا ابنة أخي! ما أتي إليك أعظم مما أخذ منك، ثمّ أخرجن فأدخلن دار يزيد بن معاوية». تاريخ الأمم و الملوك: ج 5، ص 464 ، سنة إحدى وستين، مقتل الحسين علیه السلام.

نکته قابل توجه در گزارش های فوق سر فرود آوردن یزید بن معاويه جنايت كار اصلی کربلا، در مقابل اهل بیت علیهم السلام است. کاروان سرفراز اسرا چنان تأثیری بر محيط مسموم شام گذاشت که مجلس جشن و سرور و پیروزی بر سیدالشهدا علیه السلام زیرورو شد و به مجلس سوگواری حضرت و پایگاهی برای انقلاب ضد یزید تبدیل شد. ناگفته نماند این گونه سخنان عوام فریبانه به سه عامل باز می گردد که به صورت اجمالی به آن اشاره می کنیم. (1)

عامل اول : دروغ گویی یزید

یزید مردی اهل فسق و فجور و کافر بود و هیچ ابایی از دروغ گویی نداشت. باید از او سؤال نمود :

تو چگونه اظهار بی اطلاعی و پشیمانی می کنی در حالی که مسبب اصلی این جنایت بزرگ خودت هستی؟ مگر یزید نبود که به فرماندارش ولید نامه نوشت و به او فرمان داد که اگر حسین علیه السلام بیعت نکرد او را بکشد؟ مگر او نبود که فرمان ترور امام علیه السلام را در موسم حج صادر کرد؟ مگر او نبود که بارها به عبیدالله نامه نوشت و او را به جنگ با حسین علیه السلام و قتل حضرت فرمان داد؟ همه این دلایل

قوی و شواهد انکار ناپذیر گواه دروغ گویی اوست.

ص: 54


1- محققین و خوانندگان گرامی برای مطالعه تفصیلی مبحث مذکور می توانند به کتاب «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 6 ، ص 63» مراجعه نمایند.
عامل دوم : دگرگون شدن اوضاع و ترس از قیام مردم

يزيد ابتدا از قتل امام حسین علیه السلام شادمان شد، اما از آن و با مشاهده نشانه های قیام و مشکلات عدیده ای که در قلب پایتخت و حتی در خانه اش پدید آمد، به اظهار پشیمانی پناه برد. مورخان نیز به این موضوع اشاره کرده اند. ابن اثیر می گوید :

چون سر حسین علیه السلام به یزید رسید، نظر او نسبت به ابن زیاد بسیار مثبت شد و جایگاه او خیلی بالا رفت؛ اما پس از گذشت مدت کوتاهی با مشاهده نفرت مردم از قاتلان سیدالشهدا علیه السلام از ابن زیاد فاصله گرفت و او را لعن و نفرین می کرد. (1)

ذهبی نیز همانند این گزارش را این گونه نقل کرده است:

عبید الله پس از کشتن حسین علیه السلام و خاندانش، سرهایشان را نزد یزید فرستاد. او در آغاز از کشتن آنها شادمان شد، اما اندکی بعد از قتل آنها پشیمان شد. (2)

ص: 55


1- «قيل و لما وصل رأس الحسين علیه السلام إلى يزيد حسنت حال ابن زیاد عنده و زاده و وصله و سره ما فعل، ثمّ لم يلبث إلا يسيراً حتى بلغه بغض الناس له و لعنهم و سبّهم، فندم على قتل الحسين علیه السلام». الكامل في التاريخ : ج 2، ص 578 ، سنة احدى وستين ذكر عدة حوادث و مع الركب الحسيني من المدينه إلى المدينه : ج 6 ، ص 63 .
2- «لما قتل عبيد الله الحسين و أهله بعث برؤوسهم إلى يزيد، فسر بقتلهم أولاً ثمّ لم يلبث حتى ندم على قتلهم». تاريخ الأمم و الملوك : ج 5 ، ص 627 ، سنة احدى وستين ذكر الخبر عما كان من أمر عبيد الله بن زياد و أمر أهل البصرة معه بها بعد موت يزيد و مع الركب الحسيني من المدينه إلى المدينة : ج 6، ص 63.

از جمله گزارش هایی که نشان از عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام در مدینه و دگرگونی اوضاع ضد یزید دارد، عزاداری ام المومنین ام سلمه است. وقتی خبر شهادت سیدالشهدا علیه السلام به ام سلمه رسید، محل و مجلسی در مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم تدارک دید. او با پوشیدن لباس مشکی در آنجا می نشست و عزاداری می کرد. (1)

عامل سوم : احتمال جعل

هیچ بعید نیست که شماری از جاعلین بیدین اموی، چنین روایت هایی را در کتاب های تاریخ و زندگینامه ها درج کرده باشند تا بدین وسیله یزید را پاک و تبرئه کنند و پس از آن قضیه را مبهم جلوه دهند و زمینه را برای کسانی چون ابن تیمیه و هم فکرانش آماده سازند. هر چند که او را اگر با آب دریا هم بشویند پاک نمی شود.

مقتل خوانی هدفمند

گزارش های عزاداری کوفه و شام، دربردارنده دو نکته مهم و قابل توجه است .

نکته اول : خاندان اهل بیت علیهم السلام تعمد داشتند با بیان جزئیات و اتفاقاتی که در کربلا رخ داده، احساسات مردم را تحریک کنند و با گریاندن مردم، قلب های سنگ شده و دل های غبار گرفته را احیا نمایند.

ص: 56


1- «عن أم سلمة، أنها لما بلغها مقتل الحسين علیه السلام ضربت قبةً في مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم جلست فيها و لبست سواداً». شرح الأخبار : ج 3، ص 171 ، نعود الى ذكر شيء من المصرع والوقائع ، ح 1119 .

نکته دوم : واکنش مردم به شنیدن مصائب و مقتل اهل بیت علیهم السلام پر معناست. راوی پس از پایان خطبه حضرت زینب ام کلثوم و امام سجاد علیهم السلام اشاره می کند :

مردم همدیگر را مورد ملامت و سرزنش قرار داده و به شدت منقلب شده و گریه می کردند. (1)

این واکنش ها نشان می دهد هدف مورد نظر اهل بیت علیهم السلام محقق شده و جامعه از کم کاری و اهمال خود در جریان عاشورا احساس گناه و عذاب می کرد. در جمع بندی دو نکته فوق باید گفت : کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام با ذکر مصیبت و مقتل خوانی سعی داشتند:

اولاً : جنایات کربلا به دست جنایتکاران انکار و اخفا نشود. در واقع مقتل خوانی پیوست رسانه ای و احساسی قیام سیدالشهدا علیه السلام بود که نباید از بین می رفت.

ثانیاً : به وسیله اعلان مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام و یاران شهیدش انقلاب روحی میان مردم ایجاد شود تا مردم علیه ظالمین و طواغیت اقدام کنند و موضع بگیرند.

ثالثاً: مقتل خوانی ها تابلوی اعلان مظلومیت اهل بیت علیهم السلام بود و سبب ماندگاری غربت شیعه شد؛ چون علاوه بر داشتن عقبه فکری مستحکم با عنصر احساسات نیز گره خورد.

ص: 57


1- «فوالله لقد رأيت الناس يومئذ حيارى يبكون وقد وضعوا أيديهم في أفواههم، فضجّ الناس بالبكاء و النوح و نشر النساء شعورهن و وضعن التراب على رءوسهن و خمشن وجوههن و ضربن خدودهن و دعون بالويل و الثبور و بكى الرجال و نتفوا لحاهم فلم ير باكية و باك أكثر من ذلك اليوم، فارتفعت الأصوات من كل ناحية و يقول بعضهم لبعض : هلكتم و ما تعلمون» . الملهوف على قتلى الطفوف: ص 193 ، خطبة زينب علیها السلام عند دخولها الكوفة.

ادامه مقتل خوانی در عصر ائمه علیهم السلام

مقتل خوانی و ذکر مصیبت، محدود به بازماندگان حادثه تلخ کربلا نبود و سایر ائمه نیز خصوصاً در ایام انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس این حرکت را با قوت و قدرت بیشتری دنبال نمودند و به تدریج عزاداری امام حسین علیه السلام از حالت غیر رسمی و محدود اولیه فاصله گرفت و به مراسم مهم مذهبی سالیانه تبدیل شد.

ترویج مقتل خوانی توسط امام صادق علیه السلام

اشاره

روایات متعددی از عزاداری ائمه در ایام عاشورا و غیر آن به دست ما رسیده که جهت اختصار فقط به ذکر چند روایت از اقامه مجالس عزا و مقتل خوانی توسط امام صادق علیه السلام بسنده می کنیم و محققین محترم را به کتب روایی مانند کتاب ارزشمند «كامل الزيارات» (1) ارجاع می دهیم.

روایت اول : روضه خوانی کوفیان

زید شحام نقل می کند:

به همراه گروهی از کوفیان در حضور امام صادق علیه السلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور حضرت مشرف شد. امام او را نزدیک خود جا دادند و به او فرمودند: شنیده ام خیلی خوب

ص: 58


1- «كامل الزيارات» نام کتابی با موضوع زیارت است که توسط مرحوم ابن قولویه قمی تألیف شده است. این کتاب از مهم ترین و معتبرترین منابع روایی و دعایی شیعه می باشد که پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه بوده و مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در مورد این کتاب می فرمایند: « و كتاب كامل الزياراة من الأصول المعروفة » بحار الأنوار: ج 1، ص 27 ، توثیق مصادر.

درباره امام حسین علیه السلام شعر می گوئی؟ عرض کرد: بله فدایتان شوم. حضرت فرمود: پس برای ما شعر بخوان. او شروع به خواندن اشعارش کرد و امام صادق علیه السلام به قدری اشک ریختند که صورت و محاسن مبارکشان تر شد و اهل مجلس نیز گریه کردند. امام بعد از سوگواری فرمودند: ای جعفر به خدا قسم ملائکه مقرب خدا شعری را که برای امام حسین علیه السلام گفتی، شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند. خدا هم اکنون بهشت را بر تو واجب و تو را آمرزید. سپس فرمود: آیا بیش از این برای تو بگویم؟ کسی نیست که درباره مصیبت امام حسین علیه السلام شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نماید مگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب می کند و او را می آمرزد. (1)

روایت دوم : روضه خوانی ابوهارون مکفوف

ابوهارون مکفوف نقل می کند:

به همراه عده ای در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که فرمودند: ای ابوهارون آیا شعری در مصیبت امام حسین علیه السلام برایم می خوانی؟ به امر حضرت

ص: 59


1- «قال: كنا عند أبي عبد الله علیه السلام و نحن جماعة من الكوفيين، فدخل جعفر بن عفان على أبي عبد الله علیه السلام فقربه و أدناه، ثم قال: يا جعفر ! قال : لبيك جعلني الله فداك. قال : بلغني أنك تقول الشعر في الحسين علیه السلام و تجيد. فقال له : نعم، جعلني الله فداك. فقال : قل . فأنشده و من حوله حتى صارت له الدموع على وجهه ولحيته. ثم قال : يا جعفر ! والله لقد شهدك ملائكة الله المقربون هاهنا يسمعون قولك في الحسين علیه السلام و لقد بكوا كما بكينا أو أكثر و لقد أوجب الله تعالى لك يا جعفر في ساعته الجنة بأسرها و غفر الله لك. فقال: يا جعفر ! ألا أزيدك ؟ قال : نعم يا سيدي. قال: ما من أحد قال في الحسين علیه السلام شعراً فبكى و أبكى به إلا أوجب الله له الجنة وغفر له». رجال الكشي : ص 356، شرح حال جعفر بن عفّان الطائي، ح 508 .

شعری خواندم و ایشان گریه کردند. سپس فرمودند: اشعار را بهصورت رسمی و خشک نخوانید؛ بلکه همان طوری که پیش خودتان با رقت و حزن می خوانید برایم بخوان من این بیت را برای حضرت به صورت حزین خواندم :

امرر على حدث الحسين علیه السلام*** فقل لاعظمه الزكية (1)

ابوهارون می گوید: امام صادق علیه السلام در حال گریه فرمودند: بیشتر بخوان من هم قصیده ای خواندم که صدای گریه حضرت و اهلبیت

ایشان بلند شد. وقتی شعرم تمام شد حضرت به من فرمودند: ای

ابوهارون کسی که در عزای حسین بن علی علیهما السلام شعری بخواند و خودش گریه کند و ده نفر دیگر را بگریاند، بهشت بر آنها واجب می گردد و کسی که در مرثیه حسین علیه السلام شعری بخواند و خودش گریه کند و پنج نفر دیگر را بگریاند، بهشت بر آنها واجب می گردد و کسی که در مرثیه حسین علیه السلام شعری بخواند و خودش گریه کند و یک نفر دیگر را بگریاند، بهشت بر هر دو واجب می گردد و کسی که وقتی مصائب امام حسین علیه السلام را برایش بازگو می کنند از چشمش به مقدار بسیار کمی اشک بیاید، حساب ثواب او بر عهده خداست و خدا برایش کمتر از بهشت پاداش نمی دهد. (2)

ص: 60


1- گذر کن بر قبر حضرت حسین علیه السلام پس به استخوان های پاک و مطهرش بگو ...
2- «عن أبي هارون المكفوف، قال: قال أبو عبد الله علیه السلام : يا أباهارون انشدني في الحسين علیه السلام . قال: فأنشدته. فبكى فقال: أنشدني كما تنشدون يعني بالرقة. قال: فأنشدته: امرر على جدث الحسين *** فقل لاعظمه الزكية. قال : فبكى، ثم قال: زدني . قال : فأنشدته القصيدة الأخرى . قال : فبكى و سمعت البكاء من خلف الستر. قال : فلما فرغت قال لي: يا أباهارون من أنشد في الحسين علیه السلام شعراً فبكى وأبكى عشراً كتبت له الجنة و أنشد في الحسين علیه السلام شعراً فبكى وأبكى خمسة كتبت له الجنة و من أنشد في الحسين علیه السلام شعراً فبكى و أبكى واحداً كتبت لهما الجنة و من ذكر الحسين علیه السلام عنده، فخرج من عينه من الدموع مقدار جناح ذباب، كان ثوابه على الله و لم يرض له بدون الجنة». كامل الزيارات: ص 208 ، الباب من قال في الحسين علیه السلام شعراً فبكى أو أبكى، ح 1.
روایت سوم : گریه های امام صادق علیه السلام در روز عاشورا

عبدالله بن سنان نقل می کند :

در روز عاشورا به محضر امام جعفر صادق علیه السلام مشرف شدم و دیدم که رنگ چهره امام تغییر کرده و قطره های اشک مثل دانه های مروارید از چشمان مبارکش سرازیر شده است، پرسیدم: یابن رسول الله! برای چه گریه می کنید؟ فرمودند: مگر تو نمی دانی که امام حسین علیه السلام در چنین روزی دچار مصیبت و شهادت گردید؟ در عاشورا جنگ تمام شد، در حالی که پیکر پاک سی نفر از شهدا روی زمین کربلا افتاده بود و این مصیبت برای پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بسیار دشوار بود. ایشان اگر زنده بود شخصاً برای این شهدا عزاداری می کردند و مردم به ایشان تسلیت می گفتند. سپس امام صادق علیه السلام به قدری گریه کرد که محاسن شریفش به وسیله اشک هایشان تر شد. (1)

ص: 61


1- دخلت على سيدي أبي عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام في يوم عاشوراء، فألفيته كاسف اللون ظاهر الحزن و دموعه تنحدر من عينيه كاللؤلؤ المتساقط، فقلت: يا ابن رسول الله صلی الله علیه وآله ! مم بكاؤك ؟ لا أبكى الله عينيك . فقال لي: اَوَ في غفلة أنت؟ أما علمت أن الحسين بن علي علیهما السلام أصيب في مثل هذا اليوم؟ ... فإنه في مثل ذلك الوقت من ذلك اليوم تجلت الهيجاء عن آل رسول الله صلى الله عليه وسلم و انكشفت الملحمة عنهم و في الأرض منهم ثلاثون صريعاً في مواليهم يعز على رسول الله صلى الله عليه وسلم مصرعهم و لوكان في الدنيا يومئذ حياً لكان صلوات الله عليه هو المعزّى بهم. قال : وبكى أبو عبد الله علیه السلام حتى اخضلت لحيته بدموعه». بحار الأنوار: ج 45، ص 63 ، سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه، ح 3.
روایت چهارم : گریه امام صادق علیه السلام با نام بردن از امام حسین علیه السلام

هارون بن خارجه نقل می کند:

محضر امام صادق علیه السلام بودیم. وقتی نام امام حسین علیه السلام و قاتلین حضرت را بردیم، امام گریه کردند و ما نیز گریه کردیم. بعد از چند لحظه، ایشان سرخود را بلند کردند و فرمودند: سید الشهدا علیه السلام فرمود: من کشته اشک هستم، یاد نمی کند مرا هیچ مؤمنی مگر آنکه می گرید. (1)

روایت پنجم : گریه امام صادق علیه السلام هنگام آب نوشیدن

داود رقی می گوید:

در محضر مبارک امام صادق علیه السلام بودم. حضرت آب خواستند. وقتی آب آوردند و حضرت نوشید، چشمانشان از اشک خیس شد و به من فرمودند: خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند. بنده ای نیست که آب بنوشد و امام حسین علیه السلام را یاد کند و حضرت را لعنت کند، مگر این که خداوند صد هزار حسنه برایش ثبت می کند و صد هزار گناهش را محو می کند و مقامش

ص: 62


1- «عن هارون بن خارجة عن أبي عبد الله علیه السلام قال : كنا عنده فذكرنا الحسين علیه السلام ، فبكى أبو عبد الله علیه السلام و بكينا . قال: ثمّ رفع رأسه فقال : قال الحسين علیه السلام : إنا قتيل العبرة، لا يذكرني مؤمن إلا بكى». كامل الزيارات: ص 216 ، الباب السادس و الثلاثون في أن الحسين علیه السلام قتيل العبرة لا يذكره مؤمن إلا بكى، ح 6.

را صد هزار درجه بالا می برد و گویا صد هزار بنده آزاد کرده و در روز قیامت خداوند آن شخص را با قلبی آرام و مطمئن محشور می کند. (1)

روایت ششم : توصیه به برپایی مجالس عزاداری

شخصی به نام مسمع بن عبدالملک نقل می کند :

روزی امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای مسمع! تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام می روی؟ عرض کردم: خير، من بین اهالی بصره مرد مشهوری هستم و افرادی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام در شهر ما زندگی می کنند. می ترسم به زیارت امام حسین علیه السلام بروم و آنها زیارتم را به حاکم ظالم گزارش کنند و برایم مشکلاتی ایجاد نمایند، به همین خاطر احتیاط می کنم و به زیارت نمی روم. حضرت به من فرمودند: آیا مصیبت های امام حسین علیه السلام را یاد می کنی؟ عرض کردم : بله. فرمودند: آیا منقلب و ناراحت می شوی؟ عرض کردم: بله، به خدا قسم آنقدر حالم دگرگون می شود که خانواده ام

ص: 63


1- «عن داود الرقي، قال: كنت عند أبي عبد الله علیه السلام اذا استسقى الماء، فلما شربه رأيته قد استعبر و اغرورقت عيناه بدموعه، ثم قال لي: يا داود! لعن الله قاتل الحسين صلوات الله عليه و ما من عبد شرب الماء فذكر الحسين علیه السلام و أهل بيته و لعن قاتله إلّا كتب الله عزّوجلّ له مائة ألف حسنة وحط عنه مائة ألف سيئة و رفعه مائة ألف درجة وكأنما أعتق مائة ألف نسمة وحشره الله عزّوجلّ يوم القيامة ثلج الفؤاد». كامل الزيارات: ص 106 ، الباب الرابع و الثلاثون ثواب من شرب الماء و ذكر الحسين علیه السلام و لعن قاتله، ح 1 .

متوجه می شوند و به خوردن غذا نمی پردازم و علائم عزاداری در چهره ام مشخص می شود. حضرت فرمودند: خداوند به واسطه این اشک ها تو را رحمت نماید. قطعاً تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما عزاداری کرده و برای خوشحالی ما اهل بیت علیهم السلام خوشحال شده ای و به خاطر ناراحتی ما ناراحت شده ای و به خاطر ما به خطر افتاده ای و ... توجه داشته باش حتماً و به زودی هنگام مرگ، اجدادم را بالای

سرت خواهی دید آنها به ملک الموت سفارش تو را می کنند و بشارتی به تو خواهند داد که برتر و بالاتر از هر چیزی است و خواهی دید ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود. راوی می گوید: سپس حضرت گریه کردند و من نیز گریه کردم. (1)

ص: 64


1- «عن مِسمَع بن عبد الملك كردين البصري قال : قال لي ابو عبد الله علیه السلام : يا مِسْمَع ! أنت من أهل العراق؛ أما عبدالملك تأتي قبر الحسين علیه السلام ؟ قلت: لا ؛ أنا رجل مشهور عند أهل البصرة وعندنا من يتبع هوى هذا الخليفة وعدوّنا كثير من أهل القبائل من النصاب و غيرهم و لستُ آمنهم أن يرفعوا حالي عند ولد سليمان فيمثّلون بي. قال لي : أفما تذكر ما صنع به؟ قلت: نعم. قال : فتجزع ؟ قلت: إي والله و استعبر لذلك حتى يرى أهلي أثر ذلك عليّ فامتنع من الطعام حتى يستبين ذلك في وجهي. قال: رحم الله دمعتك، أما إنك من الذين يُعدُّون من أهل الجزع لنا و الّذين يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا ويخافون لخوفنا و يأمنون إذا أمنا، أما إنك سترى عند موتك حضور آبائي لك و وصيّتهم ملك الموت بك وما يلقونك به من البشارة أفضل و لملك الموت أرقّ عليك و اشدُّ رحمةً لك من الأم الشفيقة على ولدها. قال: ثم استعبر و استعبرتُ معه. فقال: الحمد لله الذي فضّلنا على خلقه بالرَّحمة و خصنا أهل البيت بالرَّحمة . كامل الزيارات: ص 203، الباب الثاني و الثلاثون ثواب من بكى على الحسين بن علي علیه السلام ، ح 6 .

اهمیت مقتل حضرت زهرا علیها السلام و سیدالشهدا علیه السلام

هنگامی که شهادت هر یک از چهارده معصوم علیهم السلام را مورد بررسی دقیق قرار می دهیم، به نکات مهم و فراوانی دست پیدا میکنیم که لازم است به شکل مستقل مورد نظر قرار گیرد باید توجه داشت هر کدام از معصومین علیهم السلام ضمن مجاهدت های طولانی با جبهه کفر، نفاق و شرک و مبارزه با زورگویان منحرفی که پس از کودتای سقیفه بر امت اسلام مسلط شدند به شهادت می رسیدند و پرونده شهادت هر کدام از ایشان حاوی نکات ارزنده ای است؛ لذا مناسب است تحت عنوان مقتل آن معصوم مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

برخی از علما از جمله مرحوم علامه شیخ آقابزرگ تهرانی رحمه الله به این مطلب توجه نموده و از چهارده مقتل که دارای عنوان مشترک «مقتل امیر المؤمنین علیه السلام» هستند و چگونگی شهادت حضرت را مورد بررسی قرار داده اند، نام می برد. (1)

در میان مقاتل معصومین علیهم السلام مقتل سیده نساء عالمیان حضرت زهرا علیها السلام و مقتل سیدالشهدا علیه السلام دارای ابعاد پیچیده تر و جایگاه مهم تری است؛ لذا به بررسی مقتل این دو بزرگورا می پردازیم.

مقتل امام حسین علیه السلام

اهمیت مقتل امام حسین علیه السلام به عنوان شخصیتی که در راه رضایت خداوند، در برابر ظالمین ایستاد و در اوج مظلومیت به شهادت رسید بر کسی پوشیده نیست.

ص: 65


1- الذريعة إلى تصانيف الشيعة : ج 22، ص 29-31.

عبارت معروف زیارت اربعین به خوبی ارزش جهاد مقدس اباعبدالله علیه السلام را مشخص می کند. امام صادق علیه السلام در این زیارت پرمعنا می فرمایند:

خدایا من گواهی می دهم که آن بزرگوار ... خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگی و گمراهی نجات دهد. کسانی که فریب دنیا را خوردند و بهره خود از آخرت را به دنیای بی ارزش فروختند، در مقابل سید الشهدا علیه السلام با یکدیگر همدست شدند. (1)

با توجه به موضوع کتاب حاضر و نکات مفصلی که در ادامه بیان خواهیم نمود، در این قسمت بیش از این به مقتل امام حسین علیه السلام نمی پردازیم.

مقتل حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

در رابطه با شهادت و مقتل حضرت زهرا علیها السلام نکات و ملاحظات فراوانی باید مد نظر قرار گیرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

نکته اول : عاشورا نتیجه و خروجی سقیفه

باید دانست عاشورا نتیجه و خروجی تلخ کودتای سقیفه است. اگر شهادت حضرت زهرا علیها السلام و آن همه جرم و جنایت در حق سیده نساء عالمیان رخ نمی داد اساساً عاشورایی شکل نمی گرفت. در این زمینه به روایتی از امام صادق علیه السلام در

ص: 66


1- «اللهم، إني أشهد أنه ... بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة و قد توازر عليه من غرته الدنيا وباع حظه بالأرذل الأدنى». بحار الأنوار: ج 98، ص 331، باب زيارة الأربعين، ح2.

کتاب «الهداية الكبرى» (1) استناد می کنیم که اصل و اساس ظلم های کربلا بیان شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

هیچ روزی مانند روز مصیبت ما در کربلا نیست، هر چند روز سقیفه و جنایت آتش زدن خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و به شهادت رساندن حضرت محسن علیه السلام با ضربات پا و لگد زدن، بالاتر و سخت تر و تلخ تر از کربلاست، چون اساس سختی و ظلم از سقیفه آغاز شد. (2)

نکته دوم : روز قتل پیامبر خدا صلی الله علیه وآله

پس از شهادت امام حسین علیه السلام و آتش زدن خیمه ها، هنگامی که گروهی از زنان و دختران و خانواده اهل بیت علیها السلام به کنار گودال قتلگاه آمدند، با مشاهده بدن های مطهر شهدا و پیکر خون آلود ابا عبدالله الحسین علیه السلام به گریه و عزاداری پرداختند. راوی می گوید: به خدا سوگند! زینب دختر علی علیهما السلام را از یاد نمی برم که ناله می زد و با قلبی اندوهگین و شکسته می فرمود:

ص: 67


1- «الهدایة الکبری» کتابی به زبان عربی درباره زندگی و کرامات چهارده معصوم علیهم السلام اثر حسين بن حمدان خصیبی متوفای 346 هجری قمری است این اثر از قدیمی ترین متونی است که با ذکر سلسله اسناد در صدد اثبات امامت و وصایت یکایک ائمه از راه بیان معجزات است. البته در میزان اعتبار آن بحث هایی شده است.
2- «و لا كيوم محنتنا بكربلاء وإن كان يوم السقيفة و إحراق النار على باب أمير المؤمنين و الحسن و الحسين و فاطمة و زينب و أم كلثوم و فضة و قتل محسن بالرفسة أعظم و أدهى و أمر، لأنه أصل يوم العذاب». الهداية الكبرى : ص 417 ، الباب الرابع عشر باب الإمام المهدي المنتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف .

حسین جان! شهادتت مرا دچار غم و اندوه کرد. امروز جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شد. (1) ای کسانی که ادعای مسلمانی و یاری پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را دارید! این زنان، دختران و فرزندان محمد مصطفی صلی الله علیه وآله هستند که مانند دشمنان به اسارت برده می شوند ... یا رسول الله ! دخترانت اسیر شدند و فرزندانت را کشتند. باد صبا بر پیکرهای مطهر آنها می وزد. یا رسول الله! این پیکر خون آلود حسین علیه السلام است که سر مطهرش را از قفا بریدند و عمامه و لباسش را غارت کردند. پدرم فدای کسی که سپاه او را در روز دوشنبه غارت کردند. (2)

ص: 68


1- این عبارت اشاره به مطلبی دارد که در برخی روایات به آن تصریح شده است، با این توضیح که شهادت سید الشهدا علیه السلام اعظم مصیبت ها بود چون آخرین نفر از خمسه طیبه و اصحاب کسا علیهم السلام نیز از این دنیا رفت. محققین می توانند به علل الشرایع ج 1، ص 227 باب العلة التي من أجلها صار يوم عاشوراء أعظم الأيام مصيبة و بحار الأنوار: ج 44، ص 269 ، باب أن مصيبته صلوات الله عليه كان أعظم المصائب و ذل الناس بقتله ورد قول من قال إنه لم يقتل و لكن شبه لهم ، ح 1 و کتاب صوم عاشوراء: ص 128، ح 6 مراجعه نمایند.
2- «ثمّ أخرجوا النساء من الخيمة و أشعلوا فيها النار، فخرجن حواسر مسلبات حافيات باكيات يمشين سبايا في أسر الذلّة وقلن : بحق الله إلا ما مررتم بنا على مصرع الحسين علیه السلام ، فلما نظر النسوة إلى القتلى صحن و ضربن وجوههن قال: فوالله لا أنسى زينب إبنة علي علیهما السلام و هي تندب الحسين علیه السلام و تنادي بصوت حزين و قلب كئيب وامحمداه صلّى عليك مليك السماء، هذا حسين بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، والكلاه و بناتك سبايا، إلي الله المشتكى و إلى محمّد المصطفي و إلى علي المرتضى و إلى فاطمة الزهراء و إلى حمزة سيّد الشهداء علیهم السلام وامحمداه و هذا حسين علیه السلام بالعراء تسفى عليه ريح الصبا، قتيل أولاد البغايا، واحزناه واكرباه عليك يا أبا عبد الله الله اليوم مات جدّي رسول الله ، يا أصحاب محمد صلی الله علیه وآله هؤلاء ذريّة المصطفى يساقون سوق السبايا» در گزارش دیگری آمده است: «و امحمداه بناتك سبايا وذريتك مقتلة تسفى عليهم ريح الصبا و هذا حسين علیه السلام محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء بأبي من أضحى عسكره في يوم الإثنين نهباً». الملهوف على قتلى الطفوف: ص 181 ، احرقوا خيام الحسين علیه السلام.

با توجه به گزارش فوق دو مطلب حائز اهمیت است :

مطلب اول : تعبیر حضرت زینب علیها السلام حادثه تلخ عاشورا، در واقع همان روز به قتل رساندن و شهادت رسول الله صلی الله علیه وآله است و بین این دو ارتباط معناداری وجود دارد.

مطلب دوم : حضرت زینب علیها السلام هنگام خطاب به پیکر سیدالشهدا علیه السلام به روز دوشنبه اشاره می فرماید، روزی که لشکر حضرت به غارت رفته است؛ اما سؤال این است: آیا حادثه عاشورا در روز دوشنبه اتفاق افتاده است؟ یا این تعبیر، کنایی است و به جریان دیگری اشاره دارد؟

در پاسخ باید بگوییم: واقعه کربلا در روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى قمری رخ داد (1) و روز عاشورا روز دوشنبه نبوده است. روز دوشنبه در سخنان حضرت زینب علیها السلام کنایه از یک روز تلخ و نحس است. امام رضا علیه السلام در روایت دقیقی به رمز گشایی کلام حضرت زینب علیها السلام می پردازند و می فرمایند:

روز دوشنبه، روز نحسی است که در آن خداوند جان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را قبض کرد، همه مصیبت هایی که بر آل محمد علیهم السلام وارد شد، در روز

السلام

ص: 69


1- «وقتل يوم الجمعة لعشر خلون من المحرم سنة إحدى وستين من الهجرة و كانت سنه يوم قتل ستاً و خمسين سنة و شهوراً». مقاتل الطالبيين: ص 51 ، ذكر خبر الحسين بن علي بن أبي طالب علیهم السلام.

دوشنبه رخ داد. ما روز دوشنبه را شوم می دانیم و دشمن ما به آن روز تبرک می جوید. (1)

با دقت در فرمایش بسیار مهم حضرت زینب علیها السلام نگاه ها از کربلا به مدینه، از گودال قتلگاه به سقیفه بنی ساعده و از عاشورا به روزی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت و حق مسلّم امیرالمؤمنین علیه السلام غصب شد، معطوف می شود. کربلا را باید با علل و عواملی که آن را پدید آورد، مورد تحلیل و بررسی قرار داد. فهم واقعه کربلا از حادثه مدینه آغاز می شود. حادثه خونین کربلا نمود پیامدهای ناگوار سقیفه است، چنانچه عبدالرحمن بن عیسی بن حماد متوفای 327 هجری قمری می نویسد:

از یکی از افراد بنی هاشم سؤال شد: حسین علیه السلام در چه زمانی و چه تاریخی به شهادت رسید؟ پاسخ داد: ایشان در روز سقیفه به شهادت رسید. (2)

مرحوم آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی رحمه الله نیز به زیبایی و هنرمندانه در قالب شعر به این مطلب اشاره کرده اند که مضمون اشعارش چنین است :

تیری که حرمله بر گلوی علی اصغر علیه السلام زد با دست او پرتاب نشد، بلکه فراهم کنندگان مقدمات کربلا این تیر را پرتاب کردند. آن تیر از طرف

ص: 70


1- « ويوم الإثنين يوم نحس قبض الله عزّوجلّ فيه نبيه و ما أصيب آل محمد علیهم السلام إلا في يوم الإثنين، فتشأمنا به و تبرك به عدونا». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 94 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ، ح 39 .
2- قيل لرجل من بني هاشم: متى قتل الحسين علیه السلام ؟ قال : يوم السقيفة» . الألفاظ الكتابية : ص 143.

سقیفه آمد و کمان آن در دست خلیفه بود تیر آن بر گلوی آن کودک اصابت نکرد، بلکه بر جان دین و قلب پیامبر صلی الله علیه وآله اصابت کرد. (1)

شهادت حضرت زهرا علیها السلام یک حادثه چند بعدی است یک بعد این حادثه جریان شهادت مظلومانه ایشان به دست قاتلین و آمرین و مهاجمین به بیت وحی است و بعد دیگر، امتداد این ظلم و جنایت تا واقعه عظیم عاشور است، لذا ایام شهادت حضرت زهرا علیها السلام در واقع سنگر اول مقابله با جنایت کاران کربلا و مایه هدایت و اتحاد مسلمین است. «مرکز الابحاث العقائدية» تحت اشراف آیت الله العظمی سیستانی حفظه الله، کتابی را تحت عنوان «موسوعة من حياة المستبصرین» در شرح حال علمای اهل سنت و وهابی هایی که عقاید خویش را اصلاح کردند و پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام شده اند، چاپ کرده است. بسیاری از این افراد نقطه شروع تحول خود و گرایش به مکتب اهل بیت علیهم السلام را اطلاع از جریان شهادت مظلومانه حضرت زهرا علیها السلام دانسته اند.

مرحوم علامه سید مرتضی عسکری رحمه الله در بخشی از کتاب ارزشمند «نقش ائمه علیهم السلام در احیای دین» می نویسد :

پس از سقیفه کار به جایی رسید که مسلمانان باید خلیفه را در تمام آنچه که فرمان می دهد، اطاعت کنند. در راستای اطاعت خلیفه بود که در

ص: 71


1- «فمارماه إذ رماه حرملة *** و إنما رماه من مهدله سهم أتى من جانب السقيفة *** و قوسه على يد الخليفة و ما أصاب سهمه نحر الصبي *** بل كبد الدين و مهجة النبي» الأنوار القدسيّة : ج 1 ، ص 151 ، في قمر الهاشميين علیهم السلام.

کربلا آب را به روی اهل بیت علیهم السلام بستند و آنان را قتل عام کردند تا آنجا که به طفل شیر خوار هم رحم نکردند و او را نیز کشتند و اسبهایشانرا بر آن اجساد محترم تاختند، خیمه هایشان را غارت کرده و به آتش کشیدند. دختران پیامبر و زنان خانواده او را اسیر کردند. سرهای فرزندان آن حضرت را از تن جدا ساخته همراه اسیران، شهر به شهر و دیار به دیار در سرزمین های اسلامی گردانیدند و در آخرین روزهای اسارت همچون اسیران کفار در مجلس یزید حاضر کردند. (1)

افشای نامه تاریخی

در بعضی کتب معتبر به نامه مهمی با دستخط خلیفه ثانی خطاب به معاویه اشاره شده که حاوی نکات متعددی از شروع جریان ظلم به اهل بیت علیهم السلام و انحراف حق، از مسیر صحیح خود است. وقتی فرزند خلیفه ثانی پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام به یزید اشکال می گرفت و اعتراض داشت، یزید از این نامه پرده برداشت و آن را به خلیفه زاده نشان داد تا به او بگوید اساس ظلم از کجا ریشه گرفته است.

با توجه به محتوای نامه، ارتباط سقیفه و عاشورا فراتر از یک تحلیل تاریخی، بیانگر یک جنایت ریشه دار در حق اهل بیت علیهم السلام است. این سند پر رمز و راز، نص اعتراف کسانی است که یا جزء عوامل اصلی بوده یا جزو همکاران و مباشران شمرده می شوند. این نامه مهم، کلید فهم بسیاری از وقایع صدر اسلام است، محتوایی که اگر به دست همه مسلمانان می رسید معادلات را به نفع جبهه حق تغییر می داد.

ص: 72


1- نقش ائمه در احیای دین : ج 1، ص 380

منبع نامه تاریخی

اشاره

مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در کتاب ارزشمند «بحار الأنوار» نامه مذکور را نقل می کند. ناگفته نماند ممکن است عده ای در سند آن خدشه وارد کنند، اما باید بدانند، خود مرحوم علامه مجلسی رحمه الله علیه نیز پس از نقل نامه به برخی اشکالات سندی آن اشاره کرده اند، اما جز به جز و فراز به فراز آن به وسیله دیگر گزارش های تاریخی، تأیید، تکمیل و مستند می شود و معتبر می باشد. محققین می توانند جهت مطالعه تفصیلی جنایات کودتاگران سقیفه، به کتاب «ناگفته هایی از سقیفه» (1) رجوع نمایند.

ص: 73


1- کتاب «ناگفته هایی از سقیفه» اثر مؤلف محترم است و به زوایای پنهان و ناگفته های تاریخی جریان سقیفه پرداخته و سعی شده به مخالفان این جریان که معمولاً کوچک و بی ارزش جلوه داده می شوند، مفصلاً بپردازد. در طول تاریخ، عمدتاً مواضع صریح و دلسوزانه و خیرخواهانه مخالفان سقیفه سانسور شده و کوچک جلوه داده شده تا بافته ها و ساخته های منافقان متزلزل نشود. مؤلف محترم از سوی دیگر به تبیین و تشریح دروغین جایگاه اجتماعی و شخصیت حقیقی و حقوقی موافقان سقیفه که اهل سنت آنان را صاحب سوابق درخشان در بین مردم معرفی کرده اند پرداخته اند. کتاب «ناگفته هایی از سقیفه» در دو بخش ارائه شده است: در بخش اول و تحت عنوان «سقیفه و معترضان آن» به تشریح گام به گام ماجرای سقیفه پرداخته شده و سپس موضع گیری ها و اعتراضات بنی هاشم و صحابه ذکر شده است. در بخش دوم با عنوان «شخصیت شناسی موافقان و مخالفان سقیفه» به شخصیت شناسی مخالفان سقیفه همچون: قیس بن سعد، ام سلمه، ام ایمن، عمار، ابوذر، مقداد، خزیمه بن ثابت، بریده، سهل بن حنیف، سلمان فارسی، عثمان بن حنیف، حذیفه و موافقان سقیفه همچون: عمر بن خطاب، ابوبکر بن ابی قحافه، قنفذ، اسید بن حضیر، سالم مولی ابی حذیفه، مغیره، عایشه، خالد بن ولید و ... پرداخته شده است.

در این بخش، قسمت هایی از نامه مذکور را جهت استفاده بهتر خوانندگان گرامی، به صورت چند نکته ذکر می کنیم .

نکته اول : واکنش عبدالله بن عمر پس از عاشورا

وقتی خبر شهادت سیدالشهدا علیه السلام و جنایات کربلا به مدینه رسید، مردم در منزل ام المؤمنین ام سلمه و خانه های مهاجرین و انصار عزاداری می کردند. عبدالله عمر فرزند خلیفه دوم پس از اطلاع از حادثه، از خانه اش بیرون آمد و با گریه و ناله می گفت:

ای جماعت بنی هاشم و قریش و انصار! آیا با وجود شما این همه ظلم بر اهل بیت و ذریه رسول خدا علیهم السلام رو است؟ من آرام نمی شوم مگر این که برای گلایه و شکایت نزد یزید بروم.

عبدالله بن عمر شبانه با جماعتی از اهالی مدینه به سوی شام حرکت نموده و وقتی به کاخ یزید رسیدند، خلیفه از قصد آنان آگاه شد و به همین دلیل فقط به عبدالله بن عمر اجازه ملاقات داد. ابن عمر با ناراحتی و گریه بریزید وارد شد و گفت:

چگونه داخل شوم در حالی که با اهل بیت محمد صلى الله عليه وسلم کاری کردی که اگر ترک ها و رومی ها قدرت داشتند و بر مسلمانان مسلط می شدند آنچه را که تو در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله انجام دادی، انجام نمی دادند. از سلطنت کناره گیری کن تا مسلمانان فرد دیگری را که سزاوارتر از توست، برگزینند.

یزید بدون توجه به سخنان عبدالله بن عمر به او خوش آمد گفت و با مهربانی به او گفت :

ص: 74

از این تندی و حرارتی که پیدا کردی آرام بگیر و فکر کن، با چشمتببین و با گوش خود بشنو. ای خلیفه زاده! درباره پدرت عمر بن خطاب چه می گویی؟ آیا پدرت هدایت کننده، هدایت شده، خلیفه و یاری کننده رسول خدا صلی الله علیه وآله و پدرزن او بود؟ عبدالله جواب داد: بله همین طور است که توصیف کردی. یزید ادامه داد: آیا پدر تو، پدرم را حاکم شام کرد یا این که پدر من، پدرت را به خلافت رساند؟ پاسخ داد: پدر من بود که پدرت را به حکومت شام منصوب کرد. یزید گفت: آیا به عهد و پیمانی که پدرت با پدرم داشت راضی هستی یا این که به آن رضایتی نداری؟ گفت: راضی هستم .

سپس یزید با همراهی عبدالله بن عمر به قسمتی از کاخ رفتند. یزید صندوقی را آورد و از درون آن محفظه ای قفل شده و از آن، نامه ای که در میان طوماری پیچیده شده بود را درآورد و به عبدالله بن عمر نشان داد و گفت: نامه را ببین آیا این خط نوشته پدرت عمر است؟ گفت: بله به خدا قسم خط پدرم است و نامه را گرفت و بوسید. یزید از او خواست نامه را بخواند و او شروع به خواندن متن نامه نمود. (1)

ص: 75


1- «عن سعيد بن المسيب، قال : لما قتل الحسين بن علي صلوات الله عليهما و ورد نعيه إلى المدينة و ورد الأخبار بجز رأسه و حمله إلى يزيد بن معاوية و قتل ثمانية عشر من أهل بيته علیهم السلام و ثلاث وخمسين رجلاً من شيعته وقتل علي ابنه بين يديه و هو طفل بنشابة و سبي ذراريه، أقيمت المآتم عند أزواج النبي صلی الله علیه وآله في منزل أم سلمة رضي الله عنها و في دور المهاجرين والأنصار . قال : فخرج عبد الله بن عمر بن الخطاب صارخاً من داره لاطماً وجهه شاقاً جيبه يقول : يا معشر بني هاشم و قريش و المهاجرين و الأنصار ! يستحل هذا من رسول الله صلی الله علیه وآله في أهله وذريته و أنتم أحياء ترزقون! لا قرار دون يزيد و خرج من المدينة تحت ليله، لا يرد مدينة إلا صرخ فيها و استنفر أهلها على يزيد و أخباره يكتب بها إلى يزيد. فلم يمر بملإ من الناس إلا لعنه وسمع كلامه و قالوا هذا عبد الله بن عمر ابن خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم و هو ينكر فعل يزيد بأهل بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم و يستنفر الناس على يزيد و إن من لم يجبه لا دين له و لا إسلام و اضطرب الشام بمن فيه و ورد دمشق و أتى باب اللعين يزيد في خلق من الناس يتلونه، فدخل آذن يزيد إليه، فأخبره بوروده و يده على أم رأسه و الناس يهرعون إليه قدامه و وراءه. فقال يزيد فورة من فورات أبي محمد و عن قليل يفيق منها، فأذن له وحده، فدخل صارخاً يقول : لا أدخل يا أمير المؤمنين و قد فعلت بأهل بيت محمد صلى الله عليه وسلم ما لو تمكنت الترك و الروم ما استحلوا ما استحللت ولا فعلوا ما فعلت، قم عن هذا البساط حتى يختار المسلمون من هو أحق به منك. فرحب به یزید و تطاول له وضمّه إليه وقال له: يا أبا محمد! اسكن من فورتك و اعقل و انظر بعينك و اسمع بأذنك، ما تقول في أبيك عمر بن الخطاب أكان هادياً مهدياً خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم و ناصره و مصاهره بأختك حفصة و الذي قال : لا يعبد الله سراً؟ فقال عبدالله: هو كما وصفت، فأي شيء تقول فيه؟ قال: أبوك قلد أبي أمر الشام أم أبي قلد أباك خلافة رسول الله صلی الله علیه وآله ؟ فقال : أبي قلد أباك الشام. قال: يا أبا محمد! أفترضى به و بعهده إلى أبي أو ما ترضاه؟ قال: بل أرضى. أفترضى بأبيك ؟ قال : نعم، فضرب يزيد بيده على يد عبد الله بن عمر و قال له : قم يا أبا محمد حتى تقرأ. فقام معه حتى ورد خزانة من خزائنه، فدخلها و دعا بصندوق ففتحه و استخرج منه تابوتاً مقفلاً مختوماً فاستخرج منه طوماراً لطيفاً في خرقة حرير سوداء، فأخذ الطومار بيده و نشره، ثم قال: يا أبا محمد! هذا خط أبيك؟ قال : إي والله فأخذه من يده فقبله. فقال له: اقرأ. فقرأه ابن عمر» محققین گرامی توجه داشته باشند که آدرس دقیق این نامه در آخرین پاورقی این بخش به صورت کامل درج گردیده است.

نکته دوم : نامه عمر بن خطاب به معاویه بن ابی سفیان

قطعاً به چیزی اقرار کردیم که با شمشیر به آن مجبور شدیم. ما را به چیزی که مورد انکارمان بود دعوت می کردند در حالی که سینه ها از کینه به شدت گرم بود و جان ها می لرزید و نیت ها و دیده ها دچار شک و تردید بود. به این خاطر از او (رسول الله صلی الله علیه وآله)اطاعت کردیم تا شمشیر زور خود را از بالای سرمان بردارد و کسی مزاحم ما نشود. به هُبَل و لات و عُزی و بت های دیگر سوگند! من از آن روز که بت پرستیدم

ص: 76

دست از آنها بر نداشتم، پروردگار کعبه را نپرستیده و گفتاری از محمد را تصدیق ننمودم و جز از راه دروغ ادعای مسلمانی ننمودم و خواستم او را فریب بدهم.

او (رسول الله صلى الله عليه وسلم) جادوی بزرگی را برایمان آورد و در سحر و جادوگری از بنی اسرائیل، موسی، هارون، داوود، سلیمان و عیسی علیهم السلام ماهرتر بود. سحر و جادوی همه آنان را یک تنه آورد و می گفت باید اقرار کنیم او بزرگ ترین ساحر است. ای پسر ابوسفیان راه قوم خود را طی کن و از آیین خویش پیروی کن و به آنچه اجدادت در پیش گرفتند پایبند باش، چون آنها منکر مسلمانان و قبله و...

بودند.

بعضی افراد مانند روز به فارسی (سلمان فارسی) او را (رسول الله صلى الله عليه وسلم) کمک کردند، اصحابش می گفتند به پیامبر خدا وحی می شود... مسلمانان در نماز خود بر سنگ ها سجده می کردند. اگر او ساحر نبود چه چیز باعث می شد که ما از پرستش بت ها دست برداریم با این که همه آنها از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا ساخته شدند. به لات و عزی قسم هرگز دلیلی برای دست برداشتن از اعتقادات قدیمی خود نداریم هر چند که سحر کنند و ما را به اشتباه بیندازند. پس به این چیزی که مسلمین در آن هستند با چشمی ،بینا گوشی شنوا و با عقل حسابگر بیندیش.

ای معاویه از لات و عزی سپاسگزار باش که ابوبکر خلیفه شد. او بر امت محمد صلی الله علیه وآله و اموال، خون ها، جان ها و حلال و حرام آنها حکومت کرد. (1)

ص: 77


1- « فإذا فيه : بسم الله الرحمن الرحيم إن الذي أكرهنا بالسيف على الإقرار به فأقررنا و الصدور وغرة و الأنفس واجفة و النيات و البصائر شائكة مما كانت عليه من جحدنا ما دعانا إليه و أطعناه فيه رفعاً لسيوفه عنا و تكاثره بالحي علينا من اليمن وتعاضد من سمع به ممن ترك دينه و ما كان عليه آباؤه في قريش، فبهبل أقسم و الأصنام والأوثان واللات والعزى ما جحدها عمر مذ عبدها ! و لا عبد للكعبة رباً! و لا صدق لمحمد قولاً و لا ألقى السلام إلا للحيلة عليه وإيقاع البطش به فإنه قد أتانا بسحر عظيم و زاد في سحره على سحر بني إسرائيل مع موسی و هارون و داود و سلیمان و ابن أمه عیسی و لقد أتانا بكل ما أتوا به من السحر و زاد عليهم ما لو أنهم شهدوه لأقروا له بأنه سيد السحرة، فخذ يا ابن أبي سفيان سنة قومك و اتباع ملتك و الوفاء بما كان عليه سلفك من جحد هذه البنية التي يقولون إن لها رباً أمرهم بإتيانها و السعي حولها وجعلها لهم قبلة فأقروا بالصلاة و الحج الذي جعلوه ركناً و زعموا أنه الله اختلقوا فكان ممن أعان محمداً منهم منهم هذا الفارسي الطمطاني روزبه و قالوا إنه أوحي إليه: ﴿ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَلَمِينَ و قولهم: قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةَ تَرْضَهَا فَوَلِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ﴾ وجعلوا صلاتهم للحجارة، فما الذي أنكره علينا لولا سحره من عبادتنا للأصنام و الأوثان و اللات والعزى و هي من الحجارة و الخشب و النحاس والفضة والذهب، لا و اللات و العزى ما وجدنا سبباً للخروج عما عندنا و إن سحروا و موهوا، فانظر بعين مبصرة و اسمع بأذن واعية و تأمل بقلبك و عقلك ما هم فيه و اشكر اللات والعزى و استخلاف السيد الرشيد عتيق بن عبدالعزى على أمة محمد و تحكمه في أموالهم و دمائهم و شريعتهم و أنفسهم و حلالهم و حرامهم و جبايات الحقوق التي زعموا أنهم يحبونها لربهم ليقيموا بها أنصارهم و أعوانهم ، فعاش شديداً رشيداً يخضع جهراً ويشتد سراً و لا يجد حيلة غير معاشرة القوم».

نکته سوم : کودتای سقیفه

ایام گذشت تا از بنی هاشم نوری درخشنده برخاست و حیدر نامیده شد. او داماد محمد گردید و همسرش زنی بود که او را سرور زنان جهان قرار دادند و فاطمه می نامیدند. من به کنار خانه علی و فاطمه و دو پسرشان حسن و حسین و دو دخترشان زینب و ام کلثوم و کنیزشان فضه رفتم، در حالی که خالد بن ولید و قنفذ و گروهی از طرفداران خاص ما همراه من بودند، در خانه را به شدت کوبیدم. کنیز

ص: 78

خانه جواب داد. گفتم: به علی بگو سخنان بیهوده را رها کن و دنبال خلافت نباش. خلافت برای کسی است که مسلمانان او را برگزیدند و بر آن اجتماع کردند.

به خدای لات و عزی قسم! اگر مسئله تعیین خلافت به ابوبکر واگذار می شد، بدون شک شکست می خورد؛ ولی من برای او سینه ام را جلو انداختم و چشمانم را درشت کردم و به قبایل معارض گفتم : خلافت جز در قریش نخواهد بود ... چون دیدم پسر ابو طالب خواهان خلافت شده و به خون هایی که در جنگ ها و غزوات محمد از کفار و مشرکان ریخته استناد کند و قرض های او را که هشتاد هزار درهم بود ادا کرده و به وعده های او جامه عمل پوشیده و قرآن را جمع آوری نموده و بر ظاهر و باطنش حکم میکند همچنین متوجه شدم مهاجرین و انصار می گفتند: خلیفه قریشی، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است که رسول خدا برای او از تمامی امت بیعت گرفت و ما در چهار موضع به او با عنوان امیرالمؤمنین سلام کردیم. پس ای جماعت قریش اگر شما چنین امری را فراموش کردید، ما فراموش نکردیم. بدانید که بیعت، امامت، خلافت و وصیت، ادعایی نیست؛ بلکه حق اهل بیت است. ولی من حرفشان را تکذیب نمودم به همین خاطر چهل مرد را انتخاب کردم که به دروغ شهادت دهند محمد گفته: امامت به اختیار و انتخاب است. بعد از آن با ترفندهای دیگری در سقیفه، خلافت را به سمت ابوبکر سوق دادم ... سپس گفتم: آگاه باشید خلافت برای مسن ترین و خوش اخلاق ترین ماست. گفتند: چه کسی را می گویی؟ گفتم: ابوبکر که رسول خدا او را در نماز خواندن به جای خود بر دیگران مقدم داشت و روز جنگ بدر با او در خیمه فرماندهی به مشورت پرداخت و نظرش را جویا شد و در غار هم صحبت او و نیز دامادش بود بعد از ساکت کردن مخالفین ... و بیعت گرفتن برای ابوبکر او به من

ص: 79

گفت: من از مخالفت و حرکت علی می ترسم، گفتم: او اکنون مشغول کفن و دفن است. سپس با کمک ابوعبیده جراح دست ابوبکر را گرفتیم و به سمت منبر هدایت کردیم. او با حال گیجی و سردرگمی بر منبر ایستاد. به او گفتم: خطبه بخوان، اما حرف زدن برایش سخت شده بود، مات و مبهوت ماند، مدتی بعد با لکنت زبان شروع به حرف زدن کرد؛ ولی سخنش مبهم بود. با خشم دستم را گاز گرفتم و به او گفتم: هر چه به ذهنت می آید بگو. حتی لحظه ای قصد داشتم او را از منبر پایین آورم و خود به جای او بایستم؛ اما ترسیدم مردم از سخنانی که خودم درباره او گفته بودم تکذیبم کنند. وقتی مردم سستی ابوبکر را دیدند، گفتند: پس آن فضائلی که درباره او گفتی کجاست؟ تو از رسول خدا درباره او چه شنیده بودی؟ گفتم: من از

ایشان درباره او فضائلی شنیده بودم که دوست داشتم ای کاش مویی بر بدن ابوبکر بودم. سرانجام ابوبکر با صدایی ضعیف گفت: از خلافت اعراض می کنم تا وقتی که علی در بین شماست؛ من بهترین شما نیستم. بدانید که برای من شیطانی است که گرفتارم کرده و غیر مرا قصد نکرده است، پس اگر لغزیدم بلندم کنید، من در امور شما دخالت نمی کنم و از خدا برای خود و شما طلب آمرزش می کنم. این را گفت و پایین آمد. ولی من در حالی که چشمان مردم به او خیره مانده بود، دستش را گرفتم و آن را به شدت فشار دادم. سپس او را نشاندم و از مردم بیعت گرفتم... وقتی خبر بیعت مردم با ابوبکر پخش شد دانستیم که علی، همسرش فاطمه و فرزندانش حسن و حسین را به خانه های مهاجرین و انصار می برد و از آنان یاری می طلبد. آنان در شب به او وعده یاری می دهند و در روز یاری اش نمی کنند. این جا بود که به خانه علی رفتم. فضه بیرون آمد، گفتم: به او بگو بیرون آمده و با ابوبکر بیعت کند؛ زیرا همه مسلمین بر خلافت او اجتماع کردند. فضه گفت: امیرالمؤمنین مشغول جمع آوری

ص: 80

قرآن است. گفتم این حرفها را کنار بگذار بگو بیرون بیاید و گرنه وارد خانه می شویم و او را به اجبار بیرون می آوریم. (1)

ص: 81


1- «و لقد وثبت وثبة على شهاب بني هاشم الثاقب و قرنها الزاهر و علمها الناصر و عدتها و عددها المسمى بحيدرة المصاهر لمحمد على المرأة التي جعلوها سيدة نساء العالمين يسمونها : فاطمة علیها السلام حتى أتيت دار علي و فاطمة و ابنيهما الحسن و الحسين و ابنتيهما زينب و أم كلثوم و الأمة المدعوة بفضة و معي خالد بن ولید و قنفذ مولى أبي بكر و من صحب من خواصنا فقرعت الباب عليهم قرعاً شديداً، فأجابتني الأمة. فقلت لها : قولي لعلي : دع الأباطيل و لاتلج نفسك إلى طمع الخلافة، فليس الأمر لك، الأمر لمن اختاره المسلمون و اجتمعوا عليه و رب اللات والعزى لو كان الأمر و الرأي لأبي بكر لفشل عن الوصول إلى ما وصل إليه من خلافة ابن أبى كبشة، لكني أبديت لها صفحتي و أظهرت لها بصري و قلت للحيين نزار و قحطان بعد أن قلت لهم : ليس الخلافة إلا في قريش، فأطيعوهم ما أطاعوا الله و إنما قلت ذلك لما سبق من ابن أبي طالب من وثوبه و استيثاره بالدماء التي سفكها في غزوات محمد و قضاء ديونه و هي ثمانون ألف درهم و إنجاز عداته وجمع القرآن فقضاها على تليده و طارفه و قول المهاجرين والأنصار لما قلت إن الإمامة في قريش قالوا: هو الأصلع البطين أمير المؤمنين علي بن أبي طالب الذي أخذ رسول الله البيعة له على أهل ملته وسلمنا له بإمرة المؤمنين في أربعة مواطن، فإن كنتم نسيتموها معشر قريش فما نسيناها و ليست البيعة و لا الإمامة و الخلافة و الوصية إلا حقاً مفروضاً و أمراً صحيحاً، لا تبرعاً و لا ادعاء فكذبناهم و أقمت أربعين رجلاً شهدوا على محمد أن الإمامة بالاختيار. فعند ذلك قال الأنصار: نحن أحق من قريش، لأنا آوينا و نصرنا و هاجر الناس إلينا، فإذا كان دفع من كان الأمر له فليس هذا الأمر لكم دوننا و قال قوم: منا أمير ومنكم أمير. قلنا لهم : قد شهدوا أربعون رجلاً أن الأئمة من قريش، فقبل قوم و أنكر آخرون و تنازعوا. فقلت و الجمع يسمعون ألا أكبرنا سناً و أكثرنا ليناً. قالوا: فمن تقول؟ قلت: أبوبكر الذي قدمه رسول الله في الصلاة وجلس معه في العريش يوم بدر يشاوره و يأخذ برأيه و كان صاحبه في الغار و زوج ابنته عائشة التي سماها أم المؤمنين، فأقبل بنوهاشم يتميزون غيظاً و عاضدهم الزبير و سیفه مشهور و قال: لا يبايع إلا علي أو لا أملك رقبة قائمة سيفي هذا. فقلت: يا زبير ! صرختك سكن من بني هاشم، أمك صفية بنت عبد المطلب. فقال : ذلك والله الشرف الباذخ و الفخر الفاخر. يا ابن حنتمة و يا ابن صهاك! اسكت لا أم لك، فقال قولاً، فوثب أربعون رجلاً ممن حضر سقيفة بني ساعدة على الزبير، فوالله ما قدرنا على أخذ سيفه من يده حتى وسدناه الأرض و لم نر له علينا ناصراً، فوثبت إلى أبي بكر فصافحته و عاقدته البيعة و تلاني عثمان بن عفان و سائر من حضر غير الزبير و قلنا له: بايع أو نقتلك، ثم كففت عنه الناس، فقلت له: أمهلوه، فما غضب إلا نخوة لبني هاشم و أخذت أبابكر بيده فأقمته و هو يرتعد قد اختلط عقله، فأزعجته إلى منبر محمد إزعاجاً. فقال لي: يا أباحفص ! أخاف وثبة علي. فقلت له: إن علياً عنك مشغول و أعانني على ذلك أبو عبيدة بن الجراح كان يمده بيده إلى المنبر و أنا أزعجه من ورائه كالتيس إلى شفار الجاذر ، متهونا ، فقام عليه مدهوشاً. فقلت له : اخطب ! فأغلق عليه و تثبت فدهش و تلجلج و غمض. فعضضت على كفي غيظا و قلت له: قل ما سنح لك. فلم يأت خيراً و لا معروفاً. فأردت أن أحطه عن المنبر و أقوم مقامه فكرهت تكذيب الناس لي بما قلت فيه وقد سألني الجمهور منهم : كيف قلت من فضله ما قلت؟ ما الذي سمعته من رسول الله في أبي بكر؟ فقلت: لهم: قد قلت: سمعت من فضله على لسان رسول الله ما لو وددت أني شعرة في صدره و لي حكاية. فقلت: قل و إلا فانزل فتبينها والله في وجهي و علم أنه لو نزل لرقيت وقلت ما لايهتدى إلى قوله، فقال بصوت ضعیف علیل : وليتكم و لست بخيركم و على فيكم و اعلموا أن لي شيطاناً يعتريني و ما أراد به سواي، فإذا زللت فقوموني لا أقع في شعوركم و أبشاركم وأستغفر الله لي ولكم و نزل. فأخذت بيده و أعين الناس ترمقه و غمزت يده غمزاً، ثم أجلسته و قدمت الناس إلى بيعته و صحبته لأرهبه و كل من ينكر بيعته و يقول : ما فعل علي بن أبي طالب؟ فأقول: خلعها من عنقه و جعلها طاعة المسلمين قلة خلاف عليهم في اختيارهم، فصار جليس بيته فبايعوا و هم کارهون، فلما فشت بیعته علمنا أن علياً يحمل فاطمة و الحسن و الحسين إلى دور المهاجرين والأنصار يذكرهم بيعته علينا في أربعة مواطن. و يستنفرهم، فيعدونه النصرة ليلاً و يقعدون عنه نهاراً، فأتيت داره مستيشراً لإخراجه منها، فقالت الأمة فضة وقد قلت لها: قولي لعلي : يخرج إلي بيعة أبي بكر فقد اجتمع عليه المسلمون. فقالت: إن أمير المؤمنين مشغول. فقلت: خلّي عنك هذا و قولي له يخرج و إلا دخلنا عليه و أخرجناه كرهاً».

نکته چهارم : حمله به خانه وحی

ص: 82

در این هنگام فاطمه پشت در آمد و گفت: چه می خواهی ای عمر؟ گفتم: چرا پسر عمویت نیامد و تو را برای جواب فرستاده و خودش در پشت پرده نشسته است؟ فاطمه گفت: طغیان و سرکشی تو بود که مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو و هر گمراه و منحرفی تمام کرد. گفتم: این حرف های بیهوده و قصه های زنانه را کنار بگذار و به علی بگو از خانه بیرون آید. گفت: دوستی و کرامت لایق تو نیست، آیا مرا از حزب شیطان می ترسانی ای عمر؟ بدان که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است. گفتم: اگر علی از خانه بیرون نیاید و بیعت نکند هیزم فراوانی می آورم و خانه و اهل آن را می سوزانم. سپس تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید. فاطمه گفت: ای دشمن خدا، رسول خدا و امیرمؤمنان! بعد دو دستش را به در گرفت تا مرا از گشودن آن باز دارد من نیز در را فشار دادم و با تازیانه بر دست های او زدم. بر اثر درد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم. ناله اش چنان جانسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا برگردم، ولی به یاد کینه هایم از علی و جدیت او در ریختن خون بزرگان عرب و به یاد فریب محمد و سحر او افتادم، در حالی که فاطمه خودش را به در چسبانده بود تا باز نشود، با پای خودم لگدی به در زدم. در اثر آن ضربه، فاطمه ناله ای زد، گمان کردم گریه او مدینه را زیرورو نمود. در آن حال فاطمه می گفت: ای پدر جان! ای رسول خدا! با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می شود! آه ای فضه بیا

و مرا دریاب که به خدا قسم فرزندم کشته شد.

من متوجه شدم فاطمه بر اثر درد زایمان به دیوار تکیه داده است. من نیز درب خانه را فشار دادم و آن را باز کردم. وقتی وارد شدم فاطمه با همان حال مقابلم ایستاد تا مانع از وارد شدنم به داخل خانه شود، ولی از شدت خشم پرده ای در برابر

ص: 83

چشمانم افتاده بود، چنان از روی روپوش بر صورت فاطمه سیلی زدم که گوشواره اش بر زمین افتاد و خودش زمین خورد. علی از خانه بیرون آمد، چشمم به او افتاد با شتاب خارج شدم و به خالد و قنفذ گفتم: جنایت بزرگی مرتکب شدم، علی از خانه بیرون آمده و ما توان مقاومت در برابر او را نداریم ... افراد بسیاری را جمع کرده بودم؛ اما در برابر قدرت علی زیاد نبودند؛ ولی به خاطر حضور آنها دلم قوت می گرفت. این جا بود که به طرفش رفتم و به اجبار او را از خانه برای بیعت با ابوبکر بیرون آوردم. مطمئن بودم اگر من و تمام کسانی که روی زمین بودند به کمک یکدیگر تلاش می کردیم تا علی را مغلوب سازیم موفق به چنین امری نمی شدیم، لكن او به خاطر هدف بسیار مهمی واکنش نشان نداد. وقتی به سقیفه بنی ساعده رسیدیم ابوبکر از جای خود برخاست و کسانی که اطرافش بودند علی را استهزاء کردند... (1)

ص: 84


1- «فخرجت فاطمة، فوقفت من وراء الباب، فقالت: أيها الضالون المكذبون! ماذا تقولون؟ و أي شيء تريدون؟ فقلت: يا فاطمة! فقالت فاطمة : ما تشاء يا عمر ؟ فقلت ما بال ابن عمك قد أوردك للجواب و جلس من وراء الحجاب؟ فقالت لي : طغيانك يا شقي أخر جني و ألزمك الحجة وكلّ ضال غوي. فقلت: عنك الأباطيل و أساطير النساء و قولي لعلي يخرج فقالت: لا حبّ و لا كرامة أبحزب الشيطان تخوفني يا عمر ؟! و كان حزب الشيطان ضعيفاً. فقلت: إن لم يخرج جئت بالحطب الجزل و أضرمتها ناراً على أهل هذا البيت و أحرق من فيه، أو يقاد على إلي البيعة و أخذت سوط قنفذ فضربت و قلت لخالد بن الوليد: أنت و رجالنا هلموا في جمع الحط ، فقلت : إني مضر مها. فقالت یا عدو الله و عدو رسوله و عدو أمير المؤمنين ! فضربت فاطمة يديها من الباب تمنعني من فتحه، فرمته فتصعب علي فضربت كفيها بالسوط فألمها، فسمعت لها زفيراً وبكاء ، فكدت أن ألين و أنقلب عن الباب، فذكرت أحقاد علي و ولوعه في دماء صناديد العرب و کید محمد و سحره فرکلت الباب و قد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه و سمعتها وقد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت أعلى المدينة أسفلها وقالت يا أبتاه يا رسول الله ! هكذا كان يفعل بحبيبتك و ابنتك، آه يا فضة إليك فخذيني فقد والله قتل ما في أحشائي من حمل و سمعتها تمخض و هي مستندة إلى الجدار، فدفعت الباب و دخلت فأقبلت إلي بوجه أغشى بصري، فصفقت صفقة على خديها من ظاهر الخمار، فانقطع قرطها و تناثرت إلى الأرض و خرج علي، فلما أحسست به أسرعت إلى خارج الدار و قلت لخالد و قنفذ و من معهما: نجوت من أمر عظيم؛ و في رواية أخرى: قد جنیت جناية عظيمة لاآمن على نفسي و هذا علي قد برز من البيت و ما لي و لكم جميعاً به طاقة. فخرج علي و قد ضربت يديها إلى ناصيتها لتكشف عنها و تستغيث بالله العظيم ما نزل بها، فأسبل علي عليها ملاءتها و قال لها : يا بنت رسول الله ! إن الله بعث أباك رحمة للعالمين و أيم الله لئن كشفت عن ناصيتك سائلة إلى ربك ليهلك هذا الخلق لأجابك حتى لا يبقى على الأرض منهم بشراً، لأنك و أباك أعظم عند الله من نوح الذي غرق من أجله بالطوفان جميع من على وجه الأرض و تحت السماء إلا من كان في السفينة و أهلك قوم هود بتكذيبهم له و أهلك عاداً بريح صرصر و أنت و أبوك أعظم قدراً من هود و عذب ثمود و هي إثنا عشر ألفاً بعقر الناقة و الفصيل، فكوني يا سيدة النساء رحمة على هذا الخلق المنكوس و لاتكوني عذاباً و اشتد بها المخاض ودخلت البيت، فأسقطت سقطاً سماه علي محسناً و جمعت جمعاً كثيراً، لا مكاثرة لعلي و لكن ليشد بهم قلبي و جئت و هو محاصر، فاستخرجته من داره مكرهاً مغصوباً و سقته إلى البيعة سوقاً و إني لأعلم علماً يقيناً لاشك فيه لو اجتهدت أنا و جميع من على الأرض جميعاً على قهره ما قهرناه و لكن لهنات كانت في نفسه أعلمها و لا أقولها، فلما انتهيت إلى سقيفة بني ساعدة قام أبوبكر و من بحضرته يستهزءون بعلي. فقال علي : يا عمر! أتحب أن أعجل لك ما أخرته سواء عنك؟ فقلت: لا يا أمير المؤمنين فسمعني والله خالد بن الوليد، فأسرع إلى أبي بكر. فقال له أبو بكر: ما لي و لعمر ... ثلاثاً و الناس يسمعون ولما دخل السقيفة صبا أبوبكر إليه. فقلت له : قد بايعت يا أبا الحسن علیه السلام فانصرف».

نکته پنجم : چگونگی بیعت

گواهی می دهم علی با ابوبکر بیعت ننمود و دستش را به طرف او دراز نکرد و من هم خوش نداشتم او را وادار به بیعت کنم ... چیزی نگذشت که علی از سقیفه خارج شد. پرسیدیم: کجا رفت؟ گفتند: کنار قبر محمد رفته و آنجا نشسته است. در این هنگام من و ابوبکر با عجله به سوی آن جا راه افتادیم. ابوبکر گفت: وای بر تو

ص: 85

ای عمر! چه بر سر فاطمه آوردی؟ سوگند به خدا خسارت بزرگی پدید آوردی . گفتم: بزرگ ترین مشکل خلافت تو این است که علی با ما بیعت نکرده و ممکن است مسلمانان از این اتفاق سست شوند. ابوبکر گفت: چه باید کرد؟ گفتم: وقتی به قبر محمد رسیدی طوری وانمود کن که علی با تو بیعت کرده است. او کنار قبر محمد نشسته بود و دستش بر قبر بود. سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و حذیفه کنارش

نشسته بودند. ما نیز در مقابل او نشستیم. به ابوبکر اشاره کردم دستش را همچون علی بر قبر بگذارد و به دست او نزدیک کند. ابوبکر نیز چنین کرد. در آن لحظه دست ابوبکر را گرفتم تا روی دست علی بگذارم و هم زمان گفتم: پس علی بیعت کرد؛ اما او دستش را عقب کشید. با ابوبکر بلند شدیم، من به او گفتم: خدا علی را جزای خیر دهد، زیرا وقتی در کنار قبر رسول خدا قرار گرفت از بیعت با تو خودداری نکرد. ابوذر از جلوی جماعت بلند شد و فریادکنان گفت: ای دشمن خدا به خدا قسم ایشان با ابوبکر بیعت نکرد.

پس از آن وقتی با مردم ملاقات می کردیم، خبر می دادیم علی با ابوبکر بیعت نمود و در همه جا ابوذر ما را تکذیب می کرد. سوگند به خدا علی نه در دوران خلافت ابوبکر با ما بیعت کرد و نه در دوران خلافت من و نه با کسانی که قرار بود بعد از من به خلافت برسند... (1)

ص: 86


1- «فأشهد ما بايعه و لا مدّ يده إليه و كرهت أن أطالبه بالبيعة فيعجل لي ما أخره عني و ود أبوبكر أنه لمير علياً في ذلك المكان جزعاً و خوفاً منه و رجع علي من السقيفة و سألنا عنه، فقالوا: مضى إلى قبر محمد فجلس إليه، فقمت أنا و أبوبكر إليه و جئنا نسعى و أبوبكر يقول: ويلك يا عمر ! ما الذي صنعت بفاطمة؟ هذا والله الخسران المبين. فقلت: إن أعظم ما عليك أنه ما بايعنا و لا أثق أن تتثاقل المسلمون عنه. فقال : فما تصنع ؟ فقلت: تظهر أنه قد بايعك عند قبر محمد. فأتيناه و قد جعل القبر قبلة، مسنداً كفه على تربته و حوله سلمان و ابوذر و المقداد و عمار و حذيفة بن اليمان، فجلسنا بإزائه و أوعزت إلى أبي بكر أن يضع يده على مثل ما وضع علي يده ويقربها من يده، ففعل ذلك و أخذت بيد أبي بكر لأمسحها على يده و أقول قد بايع. فقبض علي يده، فقمت أنا و أبوبكر مولياً و أنا أقول جزى الله عليا خيراً، فإنه لم يمنعك البيعة لما حضرت قبر رسول الله فوثب من دون الجماعة أبو ذر جندب بن جنادة الغفاري و هو يصيح و يقول: والله يا عدو الله ما بايع علي عتيقاً و لم يزل كلما لقينا قوماً و أقبلنا على قوم نخبرهم ببيعته و أبوذر يكذبنا والله ما بايعنا في خلافة أبي بكر و لا في خلافتي و لا يبايع لمن بعدي و لا بايع من أصحابه إثناعشر رجلاً لا لأبي بكر ولا لي».

نکته ششم : جنایات شجره خبیثه

ای معاویه! چه کسی کارهای مرا انجام داده؟ چه کسی غیر از من انتقام گذشتگان را از علی گرفته است؟ از کارهایی که تو و پدرت ابوسفیان و برادرت عتبه، در تکذیب محمد انجام دادید و نیرنگ هایی که در مکه برای کشتن او مرتکب شدید مطلع هستم ... مادرت هند را از خاطر نبرده ام که چقدر به وحشی پول داد تا خودش را از حمزه پنهان کرد و او را که شیر خدا نام داشت با نیزه کشت و سینه اش را شکافت و جگرش را بیرون کشیده نزد مادرت آورد... زنان قبیله ات در لباس های زرد پر رنگ، دست و سر را برهنه کردند و مردم را در جنگ با محمد تحریک می کردند. ای معاویه شما به دلخواه خود مسلمان نشدید؛ بلکه در روز فتح مکه با اکراه و زور تسلیم شدید ... بعد از این همه ماجرا، سحر محمد باطل و تلاشش بی نتیجه ماند..

ای معاویه! با این شرح و بسطی که از جریانات گذشته برایت نوشتم، خیرخواه و ناصح و دلسوزت هستم. می ترسم با کم حوصلگی، بی ظرفیتی و نداشتن صبر،

ص: 87

کارها را خراب کنی. می ترسم از محمد انتقام بگیری در این صورت آنچه ساخته ام ویران می شود. (1)

نکته هفتم : راه و رسم سلطنت و پادشاهی

ای معاویه! به هنگامی که به مسجد و منبر محمد وارد می شوی کاملاً احتیاط کن و در ظاهر تمام مطالب دین را تصدیق کن. با مردم درگیر نشو و برای آنان اظهار دلسوزی نما. خود را صبور و بردبار نشان بده و به همه بذل و بخشش کن... به دست خودشان آنان را به قتل برسان و با شمشیر خودشان نابودشان کن... آنان را به دست رئیس خودشان بکش و خودت خوش برخورد و خوشحال باش، در این صورت تو را دوست داشته و از تو اطاعت خواهند کرد.

بعید است علی و فرزندانش حسن و حسین در مقابل ما قیام کنند، اما اگر این اتفاق رخ داد، به همراهی و کمک گروهی از مردم با آنان پیکار کن و به کارهای کوچک قانع نباش. وصیتم را حفظ کن و مخفی نگه دار، دستوراتم را انجام بده و گوش به فرمانم باش. مبادا به فکر مخالفت با من باشی، راه و روش اجدادت را طی کن، دنباله رو آنان باش و انتقام خونشان را بگیر، من تمام رازهای مخفی و آشکارم را برایت گفتم... والسلام. (2)

ص: 88


1- «فمن فعل يا معاوية فعلي و استشار أحقاده السالفة غيري؟ و أما أنت و أبوك أبوسفيان و أخوك عتبة فأعرف ما كان منكم في تكذيب محمد ... ».
2- بحار الأنوار: ج 30، ص 287 ، كفر الثلاثة ونفاقهم و فضائح أعمالهم و قبائح آثارهم و فضل التبري منهم و لعنهم، گزارش 151.

فصل دوم : راه های دستیابی به مقاتل

اشاره

ص: 89

مقدمه فصل دوم

پس از بررسی کلیاتی در باب مقتل در فصل اول، اینک به این مسئله می پردازیم که مقاتل مکتوب توسط چه کسانی در طول تاریخ نقل و بیان شده است؟

به صورت کلی هفت راه برای مقتل و ذکر مصیبت وجود دارد.

راه اول : مقاتلی که از طریق امامان حاضر در کربلا به دست ما رسیده است.

راه دوم : مقاتلی که از طریق افراد قریب به عصمت به دست ما رسیده است.

راه سوم : مقاتلی که از طریق فرزندان و منسوبان اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است.

راه چهارم : مقاتلی که از طریق خبرنگاران دشمن به دست ما رسیده است.

راه پنجم : مقاتلی که از طریق معصومینی که در کربلا حضور نداشتند، به دست ما رسیده است.

راه ششم : مقاتلی که از طریق اعترافات دشمن به دست ما رسیده است.

راه هفتم : مقاتلی که از طریق مشاهدات عینی برخی افراد به دست ما رسیده است.

ص: 90

راه اول : امامان معصوم حاضر در کربلا

اشاره

بی شک مقتلی که توسط امامان حاضر در کربلا یعنی امام حسین، امام سجاد و امام باقر علیهم السلام گزارش و نقل گردیده، بسیار معتبر و ارزشمند است، چون به عصمت این حضرات و هم چنین تقارن زمانی و حضور در متن واقعه، صحت آن قطعی و مورد اطمینان خواهد بود در این زمینه دو کتاب ارزشمند منبع خوبی برای مطالعه است.

أ. كتاب «كامل الزيارات» اثر ماندگار ابن قولویه قمی رحمه الله علیه که حاوی روایات بسیاری از معصومین علیهم السلام راجع به حادثه عاشورا است.

ب. كتاب «المقتل الحسينى الماثور» (1) تأليف حجت الاسلام محمدجواد طبسی، حاوی روضه ها و مقاتل از زبان معصومین علیهم السلام است.

چند نمونه از راه اول

اشاره

از باب مثال به تعدادی از روایات که از لسان سه امام معصوم حاضر در کربلا صادر شده، اشاره می کنیم :

ص: 91


1- كتاب «المقتل الحسيني المأثور عرض روائي لأحداث كربلا على لسان المعصومين علیهم السلام» تألیف استاد شیخ محمد جواد طبسی است. این کتاب شش فصل دارد که عناوین آن به ترتیب از این قرار است: 1. سیره معصومین در عزای سیدالشهدا علیه السلام 2. خبرهای غیبی رسول خدا صلی الله علیه وآله و عترت طاهره درباره شهادت امام حسین علیه السلام 3. حوادث کربلا به روایت معصومین علیهم السلام 4. حوادث بعد از شهادت . 5. اهل بيت علیهم السلام در کوفه و شام. 6. اهل بیت علیهم السلام در مدینه منوره. نویسنده در نگارش این کتاب هیچگاه از چارچوب روایات ائمه معصومین و اهل بیت علیهم السلام خارج نشده و ذکر همه حوادث به روایت یا روایتهایی از ایشان مستند است.
روایت اول : کشته امت اسلام

امام صادق از سیدالشهدا علیه السلام نقل کرده اند که ایشان فرمود:

قسم به کسی که جان حسین در دست او است! سلطنت بنی امیه به پایان نمی رسد تا من را بکشند و آنها قاتل من هستند... من و اهل بیتم اوّلین کشته این امت هستیم.... (1)

روایت دوم : ورود اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید

از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

وقتی وارد مجلس یزید شدیم ما را با طنابهایی مانند گوسفند به همدیگر بسته بودند. یک سر طناب به گردن من و ام کلثوم و سر دیگر آن به دستان حضرت زینب و سکینه و بقیه اسرا بود. هرگاه لحظه ای توقف می نمودیم، ما را می زدند تا حرکت کنیم. (2)

روایت سوم : مصیبت حضرت عباس علیه السلام

ص: 92


1- «عن أبي عبد الله علیه السلام عن أبيه عن جده عن الحسين بن علي علیه السلام قال : والذي نفس حسين بيده لاينتهي بنو أمية ملكهم حتى يقتلوني و هم قاتلي... أول قتيل هذه الأمة أنا و أهل بيتي...». كامل الزيارات: ص 156 ، الباب الثالث و العشرون قول أمير المؤمنين علیه السلام في قتل الحسين علیه السلام و قول الحسين (ع9 في ذلك ، ح 13 .
2- «و روينا عن علي بن الحسين علیهما السلام قال : لما وفدنا على يزيد بن معاوية أتوا بحبال و ربقونا مثل الأغنام و كان الحبل بعنقي و عنق أم كلثوم وبكتف زينب و سكينة علیهم السلام و البنات تساق، كلما قصرن عن المشي ضربنا حتى أوقفونا بين يدي يزيد». معالي السبطين : ج 2، ص 94 ، وقایع مجلس یزید، المجلس الثامن. ناگفته نماند عین این عبارت در مقاتل معتبر و قدیمی یافت نشد و فقط در برخی مقاتل معاصر ذکر گردیده است و اصراری بر قبول آن نداریم.

هنگامی که امام سجاد علیه السلام به عبیدالله بن عباس، فرزند حضرت عباس علیه السلام نگاه کرد با چشمان اشک آلود فرمودند:

هیچ روزی سخت تر از روز احد به رسول خدا صلى الله عليه وسلم نگذشت؛ چون عمویش حمزه علیه السلام در آن روز شهید شد و بعد از آن، جنگ موته خیلی به ایشان سخت گذشت؛ چون پسر عمویش جعفر بن ابی طالب علیهما السلام شهید شد. اما هیچ روزی مانند عاشورا نیست. سی هزار مرد که گمان می کردند مسلمان هستند، سیدالشهدا علیه السلام را محاصره کردند و با کشتن او قصد تقرب به خدا را داشتند. امام حسین علیه السلام آنها را به خدا دعوت می کرد؛ اما کسی توجه نمی کرد سرانجام حضرت را با ستم و ظلم کشتند. خدا عمویم عباس علیه السلام عباس را رحمت کند. جانبازی کرد و خود را فدای برادرش کرد و دو دستش قطع شد. خدا هم در عوض آن دو دستِ قطع شده، همانند جعفر بن ابی طالب علیهما السلام دو بال به ایشان عطا نمود و حضرت همراه ملائکه در بهشت پرواز می کند و تمام شهدا به مقام رفیع ایشان غبطه می خورند. (1)

ص: 93


1- «عن ثابت بن أبي صفية الشمالي قال: نظر علي بن الحسين علیه السلام سيد العابدين إلى عبيد الله بن العباس بن علي بن أبي طالب علیه السلام ، فاستعبر ثم قال: ما من يوم أشدّ على رسول الله صلى الله عليه وسلم من يوم أحد، قتل فيه عمه حمزة بن عبد المطلب أسد الله و أسد رسوله صلی الله علیه وآله و بعده يوم مؤتة، قتل فيه ابن عمه جعفر بن أبي طالب علیه السلام . ثم قال: و لا يوم كيوم الحسين علیه السلام از دلف إليه ثلاثون ألف رجل يزعمون أنهم من هذه الأمة، كلّ يتقرب إلى الله عزّوجل بدمه و هو بالله يذكرهم فلا يتعظون حتى قتلوه بغياً و ظلماً وعدواناً. ثم قال: رحم الله العباس علیه السلام فلقد آثر و أبلى و فدى أخاه بنفسه حتى قطعت يداه، فأبدل الله عزّ و جلّ بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة في الجنة كما جعل الجعفر بن أبي طالب علیه السلام وإن للعباس علیه السلام عند الله عزّ وجلّ منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة». بحار الأنوار: ج 44، ص 298 ، فضل الشهداء معه وعلة عدم مبالاتهم بالقتل وبيان أنه صلوات الله عليه كان فرحا لا يبالي بما يجري عليه، ح4 .
روایت چهارم : توصیف روز عاشورا

امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

روز عاشورا وقتی کار جنگ برای امام حسین علیه السلام سخت شد، اصحاب به چهره ایشان نگاه می کردند و می دیدند صورت حضرت بسیار نورانی شده و با دلی آرام مشغول جهاد هستند. برخی به یکدیگر می گفتند: امام حسین علیه السلام را نگاه کنید، اصلاً از مرگ نمی ترسد؛ لذا حضرت به آنها فرمود: ای بزرگواران! استقامت کنید؛ مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و آسیب عبور می دهد و به بهشت عظیم و نعمت های بی شمار می رساند. کدام یک از شما دوست ندارد از زندان به قصر منتقل شود؟ مرگ برای دشمنان مانند پلی است که آنها را از کاخ به زندان و شکنجه گاه منتقل می کند. این مطلب را پدرم از پیامبر خدا علیهما السلام برایم بازگو کرده و بدانید که به من دروغ نگفته اند و من هم دروغ نمی گویم. (1)

ص: 94


1- «و قال علي بن الحسين علیهما السلام : لما اشتد الأمر بالحسين بن علي بن أبي طالب علیه السلام النظر إليه من كان معه فإذا هو بخلافهم لأنهم كلما اشتد الأمر تغيرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و كان الحسين صلوات الله عليه و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدأ جوارحهم وتسكن نفوسهم. فقال بعضهم لبعض : أنظروا لا يبالي بالموت. فقال لهم الحسين علیه السلام : صبراً بني الكرام، فما الموت إلا قنطرة يعبر بكم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسطة و النعيم الدائمة. فأيكم يكره أن ينتقل من سجن إلى قصر ؟ و ما هو لأعدائكم إلا كمن ينتقل من قصر إلى سجن و عذاب، إن أبي حدثني عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أن الدنيا سجن المؤمن وجنة الكافر و الموت جسر هؤلاء إلى جنانهم و جسر هؤلاء إلى جحيمهم ما كذبت و لا كذبت». بحار الأنوار: ج 44 ، ص 297 ، فضل الشهداء معه وعلة عدم مبالاتهم بالقتل وبيان أنه صلوات الله عليه كان فرحا لا يبالي بما يجري عليه ، ح2 .
روایت پنجم : نحوه شهادت امام حسین علیه السلام

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

سیدالشهدا علیه السلام را به گونه ای شهید کردند که پیامبر صلی الله علیه وآله حتی از کشتن سگ ها به آن شیوه نهی کرده بود. امام حسین علیه السلام با ضربه های شمشیر، نیزه، پرتاب سنگ و با ضربات چوب و عصا، به شهادت رسید و پس از شهادت نیز بدن شریفش را لگدمال سُم اسب ها نمودند. (1)

راه دوم : افراد قریب به عصمت

اشاره

دومین مسیر دستیابی به مصائب اهل بیت علیهم السلام از طریق کسانی است که در مرتبه پایین تر از امام معصوم علیه السلام قرار دارند. گزارش های این گروه نیز مانند مسیر اول به دلیل تقارن زمانی و حضور در متن ،واقعه به شرط معتبر بودن سند، بسیار قابل توجه اند. در این طریق، مقتل را از افرادی مانند حضرت زینب یا حضرت عباس علیهما السلام دریافت می کنیم. شخصیت هایی که بزرگان دینی ما به بزرگی و عظمت بی نظیر آنان شهادت داده اند. به عنوان نمونه به تعابیری پیرامون شخصیت حضرت زینب علیها السلام اشاره می نماییم تا گوشه ای از شأن این بانوی بی همتا مشخص گردد.

ص: 95


1- «و لقد قتلوه قتلة نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يقتل بها الكلاب، لقد قتل بالسيف و السنان و بالحجارة و بالخشب و بالعصا و لقد أوطئوه الخيل بعد ذلك». بحار الأنوار: ج 45، ص 91، سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ، ح 30.

وصف حضرت زینب علیها السلام

أ. آیت الله العظمی خوئی رحمه الله در کتاب ارزشمند «معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة» می نویسد:

حضرت زینب علیها السلام در راه دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و پاسداری از

دین جدش رسول الله صلی الله علیه وآله شریک برادرش امام حسین علیه السلام بود. وقتی به حضرت زینب علیها السلام نگاه می کنید، آنچه می بینید ثبات، استقامت و پایمردی است. سخنرانی های ایشان همچون پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام است. زینب علیها السلام برای غیر خدا سر خم نمی کند و از کسی نمی ترسد. فقط حق و حقیقت را به زبان می آورد. تندبادها و طوفان ها تأثیری بر ایشان نمی گذارد. او حقیقتاً خواهر امام حسین علیه السلام و شریک مسیر ایمان و جهاد ایشان است. (1)

ب. مرحوم علامه مامقانی رحمه الله در کتاب شریف «تنقیح المقال في علم الرجال» می نویسد:

در مورد حضرت زینب علیها السلام چه بگویم؟ کیست زینب علیها السلام و از کجا می توان بزرگی، شرافت و فضیلت ایشان را فهمید؟ اگر بخواهم یک هزارم فضایل

ص: 96


1- «أقول: إنها شريكة أخيها الحسين علیه السلام في الذب عن الإسلام و الجهاد في سبيل الله و الدفاع عن شريعة جدها سيد المرسلين صلی الله علیه وآله، فتراها في الفصاحة كأنها تفرغ عن لسان أبيها و تراها في الثبات تنبىء عن ثبات أبيها ، لا تخضع عند الجبابرة و لا تخشى غير الله سبحانه، تقول حقاً وصدقاً، لا تحركها العواصف ولاتزيلها القواصف، فحقاً هي أخت الحسين علیه السلام و شريكته في سبيل عقيدته و جهاده». معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة : ج 32، ص 190 ، زينب بنت علي علیهما السلام ، ش 15659 .

حضرت را به طور اختصار بگویم، باید اشاره کنم که ایشان بزرگ زنان هاشمی است. از مادرش زهرا علیها السلام صفاتی دارد که در غیر او نیست؛ لذا جایز است حضرت زینب علیها السلام را صدیقه صغری بنامیم. حضرت زینب علیها السلام در عفت و حیا برتر از هر زنی است در صبر، استقامت، پایداری، قوت ایمان، تقوا و پرهیزکاری یگانه دوران بود. در سخنوری، با فصاحت و بلاغت امیر المؤمنين علیه السلام سخن می گفت و سخنان کوبنده حضرت در کوفه و شام مؤید همین نکته است. اگر علما و بزرگان بگویند: حضرت زینب علیها السلام مانند ائمه علیهم السلام معصوم بود، حرف اشتباهی نزده اند و کسی نمی تواند گفتارشان را انکار کند؛ چون اگر به سرگذشت کاروان اسرا در کوفه و شام و مأموریت های سخت و دشوار کاروان دقت کنیم، متوجه می شویم اگر زینب کبری علیها السلام معصوم نبود، امام حسین علیه السلام بار سنگین مسئولیت امامت و برخی وصیت ها را به حضرت نمی سپرد و امام سجاد علیه السلام زینب کبری علیها السلام را نایب خود در بیان احکام قرار نمی داد. (1)

ص: 97


1- «أقول زينب علیها السلام و ما زينب علیها السلام ؟ و ما أدريك ما زينب علیها السلام ؟ هي عقيله بني هاشم و قد حازت من الصفات لا العلاج الحميدة ما لم يحزها بعد أمها أحد حتى حق أن يقال هي الصدّيقة الصغرى، هي في الحجاب و العفاف مزيدة لم ير شخصها أحد من الرّجال في زمان أبيها و أخويها الى يوم الطف و هي في الصبر و الثبات و قوّة الإيمان و التقوى وحيدة و هي في الفصاحة و البلاغة كأنها تفرغ عن لسان أمير المؤمنين علیه السلام كما لا يخفى على من أنعم النظر في خطبتها و لو قلنا بعصمتها لم يكن لأحد أن ينكر إن كان عارفاً بأحوالها في الطف وما بعده. كيف و لولا ذلك لما حملها الحسين علیه السلام مقداراً من ثقل الإمامة أيام مرض السجاد علیه السلام و ما أوصى إليها بجملة من وصاياه و لما أنابها السجاد علیه السلام نيابة خاصة في بيان الأحكام و جملة أخرى من آثار». تنقيح المقال في علم الرجال : ج 3 ص 79، چاپ سنگی.

نمونه ای از راه دوم

سخنرانی حضرت زینب علیها السلام همراه کاروان اسرا در کاخ یزید، یک نمونه از تبيين حقیقت و مقتل خوانی ایشان است حضرت در مقابل یزید فرمود:

ای یزید! ای فرزند طلقاء و آزاد شده رسول خدا صلی الله علیه وآله ! آیا عدالت است که زنان و کنیزان تو در پشت پرده و دور از چشم نامحرمان باشند، اما دختران رسول الله صلى الله عليه وسلم اسیر و در میان نامحرمان قرار داده شوند؟ ای یزید! حرمتشان را نگه نداشتی و چهره هایشان را آشکار کردی. اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله را مثل دشمنان، از شهری به شهری عبور دادی. اهل هر شهر دور و نزدیک چهره هایشان را نگاه کردند در حالی که مردی به عنوان حامی و سرپرستی همراهشان نبود. از تو بیش از این انتظار نیست؛ چون فرزند کسی هستی که جگرهای پاکان را به دهان گرفته و گوشتش از خون شهدا پرورش یافته است. تو کسی هستی که با تازیانه و عصایت بر دندان های ابا عبدالله علیه السلام می زنی. تو با ما دشمنی می کنی و بدون این که احساس چنین گناه داشته باشی می گویی: ای کاش اجدادم برخیزند و پایکوبی کنند و از من تشکر کنند. (1)

ص: 98


1- «أمن العدل يا ابن الطلقاء تخديرك حرائرك و إمائك و سوقك بنات رسول الله صلى الله عليه وسلم سبايا؛ قد هتكت ستورهن و أبديت وجوههن، تحدو بهنّ الأعداء من بلد إلى بلد يستشر فهن أهل المناهل و المناقل ويتصفّح وجوههنّ القريب والبعيد و الدني و الشريف، ليس معهنّ من رجالهنّ ولي و لا من حماتهنّ حمي و كيف يرتجى مراقبة من لفظ فوه أكباد الأزكياء و نبت لحمه من دماء الشهداء و كيف لا يستبطأ في بغضنا أهل البيت من نظر إلينا بالشنف و الشنئان و الإحن و الأضغان، ثمّ تقول غير متألم و لا متعظم: لأهلوا واستهلّوا فرحاً *** ثم قالوا يا يزيد لا تشلّ. منتحياً على ثنايا أبي عبد الله علیه السلام سيد شباب أهل الجنّة تنكتها بمخصرتك...». الملهوف على قتلى الطفوف : ص 214 ، خطبة زينب علیها السلام أمام يزيد تذكر فيها كفره و فضائحه.

راه سوم : فرزندان و منسوبان اهل بیت علیهم السلام

اشاره

راه سوم دستیابی به مقاتل از طریق خانواده اهل بیت علیهم السلام است. خانواده ای که نقش پررنگی در واقعه عاشورا داشتند و می توانیم بگوییم قیام عاشورا به دو بخش تقسیم می شود.

بخش اول : قیام عاشورا از آغاز تا شهادت اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا

بخش دوم : قیام رسانه ای، نقل فجایع و اعلان مظلومیت پس از شهادت ابا عبد الله علیه السلام

بخش دوم قیام توسط بازماندگان کربلا و خانواده سیدالشهدا علیه السلام انجام پذیرفت. همراهی بسیاری از دختران امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه شوهران خود که غالباً از فرزندان عقیل بودند نشان می دهد سیدالشهدا علیه السلام با همراه نمودن زنان، فرزندان و منسوبان خود در پی ایجاد جوی رسانه ای برای نقل فجایع و مصائب و تبيين اهداف قیام بودند. (1)

ص: 99


1- محققان می توانند به کتاب: مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 4، ص 366، مقاتل آل عقيل و ص 374 مقاتل آل جعفر بن أبي طالب و ص 377 أبناء الإمام الحسن بن علي و ص 384 مقاتل أخوان الإمام الحسين علیهم السلام رجوع نمایند.

چند نمونه از راه سوم

اشاره

اینک به بررسی چند نمونه در این زمینه می پردازیم.

نمونه اول : اوج جسارت در اسارت

فاطمه دختر علی علیهما السلام (1) نقل می کند :

وقتی همراه کاروان اسرا به دربار یزید رفتیم، مردی سرخ چهره از اهالی شام به یزید گفت: این دختر را به عنوان کنیز به من بده! من از شدت ترس بر خود لرزیدم و به خواهرم زینب علیها السلام پناه بردم. خواهرم فرمود: نگران نباش هیچ وقت چنین اتفاقی نمی افتد. یزید که توقع شنیدن چنین پاسخ شجاعانه ای نداشت، با عصبانیت گفت: دروغ گفتی، شما اسیرید و اگر بخواهم این کار را می کنم. حضرت زینب علیها السلام فرمود: خدا چنین حقی به تو نداده، مگر این که مسلمان نباشی و دین اسلام را ترک کرده باشی. یزید با عصبانیت دو چندانی گفت: به من می گویی از دین خارج بشوم! برادرت و پدرت از دین خارج شده اند! حضرت پاسخ

ص: 100


1- فاطمه دختر امام علی علیه السلام از اسیران و گزارشگران واقعه کربلا و از راویان حدیث است . شوهر او محمد بن ابی سعید بن عقیل در واقعه کربلا به شهادت رسید. فاطمه پس از شهادت امام حسین علیه السلام همراه دیگر بازماندگان کاروان حضرت به اسارت درآمد. بحار الأنوار: ج 42، ص94، أحوال أولاده وأزواجه وأمهات أولاده صلوات الله عليه وفيه بعض الرد على الكيسانية.

دادند: چه می گویی، خودت و پدرت، به وسیله جدّم، پدرم و برادرم به اسلام هدایت شدید . (1)

نمونه دوم : عزاداری همسر سیدالشهدا علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرمود:

وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، همسر ایشان که از قبیله بنی کلب بود، برای امام علیه السلام مجلس ماتمی بر پا کرد، و همراه سایر زنان به قدری گریه کردند که اشک چشمانشان خشک شد... (2)

نمونه سوم : عزاداری حضرت ام البنین علیه السلام

أ. طبق نقل ابو الفرج اصفهانی حضرت ام البنین علیهما السلام مادر چهار شهید کربلا، از خانه اش به سوی بقیع می رفت و در آنجا برای شهدای کربلا گریه های سوزناکی

ص: 101


1- «عن فاطمة بنت علي علیها السلام قالت: لما أجلسنا بين يدي يزيد رقّ لنا، ثمّ إنّ رجلاً من أهل الشام أحمر قام إلى يزيد فقال: هب لي هذه، يعنيني. فأرعدت و فرقتُ و أخذت بثياب أختي زينب علیها السلام و كانت تعلم أن ذلك لايكون، فقالت: كذبت والله و لؤمت ما ذلك لك و له. فغضب يزيد فقال: كذبت، أنّ ذلك لي و لو شئت أن أفعله لفعلت. قالت كلّا والله ما جعل الله ذلك لك إلّا أن تخرج من ملّتنا و تدين بغير ديننا. فغضب و استطار ثمّ قال: إياي تستقبلين بهذا ؟ إنما خرج من الدين أبوك وأخوك. فقالت: بدين الله و دين أبي و دين أخي و جدّي اهتديت أنت و أبوك . قال : كذبتِ يا عدوّة الله . فقالت: أنت أمير مسلّط ظالماً وتقهر بسلطانك. فكأنه استحيى فسكت». الأمالي شيخ صدوق، ص 264 ، المجلس الحادي و الثلاثون، ح3.
2- «لما قتل الحسين علیه السلام أقامت امرأته الكلبية عليه مأتماً وبكت و بكين النساء و الخدم حتى جفت دموعهنّ.... بحار الأنوار: ج 45 ، ص 170 ، باب الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت علیهم السلام إلى المدينة وما ظهر من إعجازه صلوات الله عليه في تلك الأحوال، ح18.

می کرد و قلب هر شنونده ای را آتش می زد. مردم کنار ایشان جمع شده و به عزاداری ام البنین علیها السلام گوش می دادند. (1)

ب. طبق نقل محدث قمی رحمه الله، حضرت ام البنین علیها السلام به همراه عبیدالله، فرزند حضرت عباس علیه السلام هر روز برای عزاداری به بقیع می رفتند و با گریه و نوحه اشعاری را به این مضمون زمزمه می کردند :

ای آنکه عباس علیه السلام را دیدی، در حالی که بر گروه دشمنان حمله می کرد. جنگاوران دیگری از فرزندان حیدر علیه السلام همانند اویند و هر کدام دارای شجاعتی منحصر به فرد هستند. خبردار شدم سر پسرم آسیب دید در حالی که دستی نداشت و دستانش بریده شده بود. برایش بمیرم که ضربه عمود آهن سرش را مجروح کرد، من می دانم اگر شمشیر در دست پسرم بود کسی جرأت نداشت به او نزدیک شود. (2)

ج. امام صادق علیه السلام فرمودند:

پنج سال برای امام حسین علیه السلام عزاداری و نوحه سرایی شد. ام البنین علیها السلام برای سیدالشهدا علیه السلام مرثیه می گفت و گریه می کرد. شدت گریه های ایشان

ص: 102


1- «و كانت أم البنين علیها السلام أم هؤلاء الأربعة الإخوة القتلى تخرج إلى البقيع فتندب بنيها أشجى ندبة و أحرقها، فيجتمع الناس إليها يسمعون منها» مقاتل الطالبيين : ص 56 ، شرح حال عباس بن علي بن أبي طالب علیه السلام .
2- «يا من رأى العباس علیه السلام كر على جماهير النقد *** و وراه من أبناء حيدر كل ليث ذي لبد أنبئت أنّ ابنى أصيب برأسه مقطوع يد *** ويلى على شبلي أمال برأسه ضرب العمد لو كان سيفك في يدك لما دنا منه أحد». سفينة البحار : ج 3، ص: 308 ، باب الراء بعده الثاء، ماده رثى، مرثية أم البنين للعباس علیهما السلام.

به حدی بود که چشمانش نابینا شد و دیگر جایی را نمی دید حتی مروان بن حکم، حاکم مدینه به صورت ناشناس به گریه و مرثیه سرایی او گوش می داد. (1)

مرحوم علامه مامقانی رحمه الله در عبارت زیبایی پس از شرح حال حضرت ام البنین علیها السلام می نویسد:

علاقه و ارادت ام البنین علیها السلام به سیدالشهدا علیه السلام به خاطر امامت بود. ایشان مصیبت شهادت چهار فرزند جوانش را به خاطر حضرت بر خود آسان گرفت. ایشان حاضر بود چهار فرزندش شهید شوند اما امام حسین علیه السلام زنده بماند. این امر نشان دهنده اوج ایمان اوست. (2)

راه چهارم : خبرنگاران دشمن

اشاره

در جنگ های صدر اسلام رسم بر این بود که حکومت های درگیر نبرد، افرادی را به عنوان رسانه دولتی یا خبرنگار به میدان می فرستادند. آنها وظیفه

ص: 103


1- «بكي الحسين علیه السلام خمس حجج و كانت أم جعفر الكلابية علیها السلام تندب الحسين علیه السلام و تبكيه وقد كف بصرها، فكان مروان و هو وال المدينة يجيء متنكراً بالليل حتى يقف فيسمع بكاءها و ندبها». الأمالي شجرى: ج 1 ، ص 175.
2- «و يستفاد قوّة إيمانها و تشيعها أن بشراً كلّما نعى إليها بعد وروده المدينة أحداً من أولاده الأربعة قالت ما معناه: أخبرني عن أبي عبد الله الحسين علیه السلام . فلما نعي إليها الأربعة قالت: قد قطعت نياط قلبى أولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لأبي عبد الله الحسين علیه السلام أخبرني عن الحسين علیه السلام ، فإن علقتها بالحسين علیه السلام ليس إلّا لإمامته و تهوينها على نفسها موت مثل هؤلاء الأشبال الأربعة ان سلم الحسين علیه السلام يكشف عن مرتبة في الديانة رفيعة و إنّي أعتبرها لذلك من الحسان إن لم نعتبرها من الثقات». تنقيح تنقيح المقال في علم الرجال : ج 3، ص 70 ، الفصل الرابع في ذكر نساء لهنّ رواية أم البنين الكلابية. چاپ سنگی.

داشتند صحنه های مختلف جزئیات و اتفاقات مهم را بنویسند تا رخدادهای جنگ و رشادتهای سربازان و سرداران و نیز نام قاتلین و کشته شده ها ثبت شود.

این قبیل خبرنگاران در کربلا نیز حاضر بودند و با دقت فراوان گزارش های متعددی از وقایع عاشورا ثبت کرده اند؛ از جمله آنها شخصی به نام حمید بن مسلم از دی است که در روز عاشورا در صف سپاهیان عمر بن سعد قرار داشته و اتفاقات زیادی را نقل کرده است.

چند نمونه از راه چهارم

اشاره

اکنون به چند گزارش از وقایع عاشورا که توسط حميد بن مسلم نقل شده، اشاره می کنیم .

أ. دستور ابن زیاد برای بریدن سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام

ابن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد نوشت و مأموریت انتقال نامه را به شمر سپرد . ابن زیاد به هنگام تحویل نامه به شمر، گفت:

نزد عمر بن سعد برو. اگر حسین تسلیم شد او را نزد من بیاورید و اگر تسلیم نشد با او بجنگید. ای شمر! اگر عمر بن سعد به دستوراتم عمل کرد، مطیع او باش؛ ولی اگر سرپیچی کرد از او اطاعت نکن و خودت فرماندهی لشکر را بر عهده بگیر. به تو دستور می دهم با حسین بجنگی و سربریده اش را برایم بفرستی . (1)

ص: 104


1- «عن حميد بن مسلم، قال: ثم إنّ عبيد الله بن زياد دعا شمر بن ذي الجوشن فقال له: أخرج بهذا الكتاب إلى عمر بن سعد فليعرض على الحسين و أصحابه النزول على حكمي، فإن فعلوا فليبعث بهم إلي سلماً و إن هم أبوا فليقاتلهم، فإن فعل فاسمع له و أطع و إن هو أبى فقاتلهم، فأنت أمير الناس، وثب عليه فاضرب عنقه و إبعث إلي برأسه». أنساب الأشراف: ج 3، ص 390، خروج الحسين بن علي علیه السلام من مكة إلى الكوفة، ش 33.
ب. سقایی حضرت عباس علیه السلام

نامه ابن زیاد به عمر بن سعد تحویل داده شد. او نوشته بود تا می توانی عرصه را بر حسین تنگ کن و حتی اجازه نوشیدن یک قطره آب را به آنان نده. وقتی عمر بن سعد دستور را دریافت کرد، به عمرو بن حجاج فرمان داد با پانصد نفر سواره به کنار شریعه فرات برود و بین لشکر امام حسین و آب مانع ایجاد نماید. این قضیه در روز هفتم محرم رخ داد. در نتیجه حسین علیه السلام و یارانش تشنه ماندند. عبدالله بن

ابی حصین ازدی، از فرماندهان عمر بن سعد با بی ادبی و جسارت رو به امام حسین علیه السلام فریاد زد و گفت: ای حسین! آیا این آب را می بینی که از شدت زلالی می درخشد؟ به خدا سوگند قطره ای از آن نخواهی چشید تا تشنه بمیری. حضرت در پاسخ به این جسارت فرمودند: خدایا هرگز او را نیامرز و تشنه به هلاکت برسان. حمید بن مسلم می گوید:

هنگام بیماری عبدالله بن ابی حصین ازدی به عیادتش رفتم. به خدا قسم دیدم آنقدر آب می نوشد تا شکمش پر می شود؛ ولی سیراب نمی گردد، آنگاه استفراغ می کند و بار دیگر می رود و آنقدر می نوشد که شکمش پر می گردد، ولی باز سیراب نمی شود. پیوسته کارش همین بود تا به هلاکت رسید.

ص: 105

او در ادامه می گوید:

با بستن راه شریعه وقتی تشنگی سپاه امام حسین علیه السلام زیاد شد، امام حسین علیه السلام برادرش، عباس بن علی علیهما السلام را صدا زد و همراه سی سوار، بیست پیاده و بیست مشک، برای آوردن آب اعزام کرد. آنها شبانه به سمت شریعه فرات رفتند و با عمرو بن حجاج زبیدی برخورد کردند. او گفت: شما کیستید و برای چه آمده اید؟ گفتند: آمده ایم تا از این آب که ما را از آن منع کرده اید، بنوشیم... عمرو بن حجاج می خواست ممانعت کند و می گفت: شما حق نوشیدن آب ندارید، ما در اینجاییم تا نگذاریم آبی ببرید؛ اما یاران امام حسین علیه السلام با رشادت خود به آب رسیدند و مشک ها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش دوباره حمله کردند تا مانع بردن آب شوند، اما حضرت عباس علیه السلام و نافع بن هلال مقاومت کردند و با مشک های پر از آب به سمت خیمه ها بازگشتند. (1)

ص: 106


1- «جاء من عبيد الله بن زياد كتاب إلى عمر بن سعد : أما بعد، فحلّ بين الحسين و أصحابه و بين الماء و لا يذوقوا منه قطرة... فبعث عمر بن سعد عمرو بن الحجاج على خمسمائة فارس، فنزلوا على الشريعة و حالوا بين حسين و أصحابه و بين الماء أن يسقوا منه قطرة و ذلك قبل قتل الحسين بثلاث. قال: و نازله عبد الله بن أبي حصين الأزدي و عداده في بجيلة فقال : يا حسين ألاتنظر إلى الماء كأنه كبد السماء، والله لاتذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً. فقال حسين: اللهم اقتله عطشاً و لاتغفر له أبداً. قال حميد بن :مسلم : والله لعدته بعد ذلك في مرضه، فوالله الذي لا إله إلا هو لقد رأيته يشرب حتى بغر، ثم يقيء، ثم يعود فيشرب حتى يبغر فما يروى، فمازال ذلك دأبه حتى لفظ عصبه يعني نفسه. قال: و لما اشتد على الحسين علیه السلام و أصحابه العطش دعا العباس بن علي بن أبي طالب علیه السلام أخاه، فبعثه في ثلاثين فارساً و عشرين راجلاً و بعث معهم بعشرين قربة، فجاءوا حتى دنوا من الماء ليلاً و استقدم أمامهم باللواء نافع بن هلال الجملي، فقال عمرو بن الحجاج الزبيدي من الرجل؟ فجيء فقال: ما جاء بك؟ قال: جئنا نشرب من هذا الماء الذي حلاتمونا عنه قال: فاشرب هنيئاً. قال: لا والله، لا أشرب منه قطرة و حسین علیه السلام عطشان و من ترى من أصحابه فطلعوا عليه، فقال: لا سبيل إلى سقي هؤلاء، إنما وضعنا بهذا المكان لنمنعهم الماء. فلما دنا منه أصحابه قال لرجاله املئوا قربكم، فشد الرّجاله فملئوا قربهم و ثار إليهم عمرو بن الحجاج و أصحابه، فحمل عليهم العباس بن علي علیه السلام و نافع بن هلال فكفوهم... و جاء أصحاب حسين بالقرب فادخلوها عليه». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 312، السنة الحادية و الستون، مقتل الحسين علیه السلام .
ج. شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

شیخ مفید رحمه الله از قول حمید بن مسلم، نقل می کند :

روز عاشورا جوانی مانند قرص ماه بیرون آمد. شمشیری به دست و پیراهن و بالاپوشی به تن داشت. یادم نمی رود که بند کفش پای چپ او نیز پاره بود. در همان حال عمر بن سعد بن نفیل ازدی رو به من کرد و گفت: به خدا سوگند به او حمله می کنم. گفتم: سبحان الله! چرا این کار را می کنی؟ همان هایی که او را محاصره کرده اند برای کشتنش کافی هستند. به حرفم توجهی نکرد و به او حمله کرد و شمشیرش را بر فرق قاسم بن الحسن علیهما السلام فرود آورد. وقتی جوان مجروح شد با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جانم. امام حسین علیه السلام به سرعت بالای سر او رسید و مانند شیر به دشمنان حمله می کرد حضرت با ضربه شمشیری دست عمر بن سعید را از آرنج قطع کرد... بعد از مدتی گرد و غبار به آسمان بلند شد و دیدم حضرت کنار بدن خون آلود قاسم بن الحسن علیهما السلام ایستاده است و قاسم علیه السلام پاهایش را به سختی بر زمین

ص: 107

می کشید. حضرت با ناراحتی می گفت : حساب و کتاب افرادی که تو را کشتند، در قیامت با جدت رسول الله صلى الله عليه وسلم خواهد بود. خدا آنها را لعنت کند. قاسمم! بر عمویت سخت است که او را صدا بزنی ولی نتواند به تو کمکی کند، یا اگر به تو کمک می کند فایده ای برایت نداشته باشد. به خدا قسم دشمنان، فراوان و دوستان، کم شده اند. سپس امام حسین علیه السلام او را بغل کرد و در حالی که پاهای قاسم بن الحسنعلیهما السلام بر زمین کشیده می شد، او را به خیمه گاه برد. (1)

ص: 108


1- «عن حميد بن مسلم، قال: خرج إلينا غلام كان وجهه شقة قمر، في يده السيف، عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما، ما أنسى أنها اليسرى، فقال: لي عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي: والله لأشدن عليه . فقلت له: سبحان الله و ما تريد إلى ذلك ؟ يكفيك قتل هؤلاء الذين تراهم قد احتولوهم. قال: فقال: والله لأشدن عليه. فشدّ عليه، فما ولي حتى ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه! قال: فجلى الحسين علیه السلام كما يجلي الصقر، ثم شدّ شدة ليث غضب، فضرب عمراً [عمرواً] بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من لدن المرفق... فإذا أنا بالحسين قائم على رأس الغلام و الغلام يفحص برجليه و حسين علیه السلام يقول : بُعداً لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدّك، ثم قال: عزّ والله على عمك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك ثم لا ينفعك صوت يوم والله كثر واتره و قل ناصره، ثم احتمله فكأني أنظر إلى رجلي الغلام يخطان في ألارض.....» تاريخ الأمم والملوك : ج 3، ص 331، السنة الحادية والستون، مقتل الحسين علیه السلام.

راه پنجم : معصومین دیگر

اشاره

یکی دیگر از راههای دستیابی به مقاتل، از طریق امامان معصومی است که در كربلا حاضر نبودند. این طریق نیز همچون طریق اول، به امام معصوم ختم می شود؛ لذا در صورت صحت سند قطعی و قابل استناد است .

باید توجه نمود ائمه علیهم السلام به تناسب شرایط زمانی، مکانی و سخت گیری های حاکمیت، نکات مهمی در رابطه با حادثه عاشورا بیان فرمودند و این روایات نیز باید مورد بررسی قرار گیرد. با توجه به استقرایی که صورت دادیم، می توانیم منابع این بخش را از یک منظر به سه عنوان تقسیم کنیم.

أ. روايات مقتل : که مضمون مقتل را بیان فرموده اند.

ب. زیارت نامه های مقتل : زیارتنامه هایی که توسط معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده و متناسب با مقتل و روضه خوانی است.

ج. زیارت ناحیه مقدسه : این زیارتنامه به دلیل فرازهای کم نظیر ذکر مصائب سید الشهدا علیه السلام به صورت مستقل مورد بررسی قرار می گیرد.

أ. روايات مقتل

اشاره

مقصود ما در این بخش روایاتی است که مضمون مقتل را بیان نموده و به مصائب و برخی جزئیات شهادت امام حسین علیه السلام و یارانشان و مظلومیت پرداخته است.

روایت اول : بی احترامی به اهل بیت علیهم السلام

ابراهیم از امام رضا علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:

ص: 109

ماه محرم، ماهی بود که مردم در دوران جاهلیت جنگ را در آن حرام می دانستند؛ اما دشمنان ما، خون ما را در آن حلال شمرده و حرمت ما را هتک کردند. فرزندان و زنان ما را اسیر کرده و آتش به خیمه های ما زدند. اموال ما را چپاول نموده و رعایت سفارش رسول خدا صلی الله علیه وآله را نکردند. چشم های ما به خاطر گریه های فراوان در روز شهادت امام حسین علیه السلام زخمی گردید و اشکمان سرازیر شد. به عزیزمان در کربلا بی احترامی کردند و ما را تا قیامت به گرفتاری و بلا مبتلا نمودند. کسانی که می خواهد گریه کنند، باید بر امام حسین علیه السلام اشک بریزند، این اشک ها، گناهان بزرگ را از بین می برد. پدرم از اول ماه محرم لبخند بر چهره اش نمی آمد و اندوهناک و غمگین بود و روز عاشورا اوج حزن و گریه ایشان بود. (1)

روایت دوم : رأس مطهر و بزم حرام

عبد السلام بن صالح نقل می کند که امام رضا علیه السلام فرمودند:

ص: 110


1- «عن إبراهيم بن أبي محمود قال : قال الرضا علیه السلام : إن المحرم شهر كان أهل الجاهلية يحرمون فيه القتال، فاستحلّت فيه دماؤنا و هتك فيه حرمتنا و سبي فيه ذرارينا و نساؤنا و أضرمت النيران في مضاربنا و انتهب ما فيها من ثقلنا و لم ترع لرسول الله صلی الله علیه وآله حرمة في أمرنا ، إن يوم الحسين علیه السلام أقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزيزنا بأرض كرب و بلاء و أورثتنا الكرب والبلاء إلى يوم الانقضاء، فعلى مثل الحسين علیه السلام فليبك الباكون، فإن البكاء يحط الذنوب العظام. ثم قال علیه السلام : كان أبي علیه السلام إذا دخل شهر المحرم لايرى ضاحكاً و كانت الكتابة تغلب عليه حتى يمضي منه عشرة أيام، فإذا كان يوم العاشر كان ذلك اليوم يوم مصيبته و حزنه و بكائه ويقول: هو اليوم الذي قتل فيه الحسين علیه السلام ». الأمالي شيخ صدوق: ص 204، المجلس السابع و العشرون ، ح 2 .

یزید ملعون نخستین کسی بود که در اسلام و در شهر شام برایش آبجو آماده کردند. این اتفاق زمانی رخ داد که سفره ای پهن کردند و رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام را در آن قرار دادند. یزید ملعون از آن شراب می نوشید و به دیگران نیز می داد و با حالت سرمستی می گفت: بنوشید، این شرابی مبارک است و برکتش به این است که با آرامش و راحتی از آن می نوشیم و سربریده دشمنان در مقابل ما قرار دارد.

سپس حضرت فرمود:

شیعیان ما، باید از نوشیدن آبجو بپرهیزند چون نوشیدنی دشمنان ماست. اگر کسی آبجو بخورد از ما نیست؛ چون پدرم از پدرانش از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمودند: لباس دشمنان مرا نپوشید، غذای دشمنان مرا نخورید و راه دشمنانم را نروید؛ در غیر این صورت، شما هم مانند آنان، دشمن من می شوید. (1)

ص: 111


1- « عن عبدالسلام بن صالح الهروي : سمعت أبا الحسن علي بن موسى الرضا علیه السلام يقول: أول من اتخذ له الفقاع في الإسلام بالشام يزيد بن معاوية لعنه الله، فأحضر و هو على المائدة وقد نصبها على رأس الحسين علیه السلام ، فجعل يشربه ويسقي أصحابه و يقول لعنه الله : اشربوا، فهذا شراب مبارك، و لو لم يكن من بركته إلا أنا أول ما تناولناه و رأس عدوّنا بين أيدينا و مائدتنا منصوبة عليه ونحن نأكله و نفوسنا ساكنة و قلوبنا مطمئنة. فمن كان من شيعتنا فليتورع عن شرب الفقاع، فإنه من شراب أعدائنا، فإن لم يفعل فليس منا، و لقد حدثني أبي، عن أبيه، عن آبائه، عن علي بن أبي طالب علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لاتلبسوا لباس أعدائي ولاتطعموا مطاعم أعدائي و لا تسلكوا مسالك أعدائي، فتكونوا أعدائي كما هم أعدائي». عيون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2، ص 23، ح 51 .

مرحوم شیخ طوسی رحمه الله جریان بسیار مهمی را پیرامون رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام و عاقبت جنایتی که دشمنان خدا مرتکب شدند بازگو می کند و می نویسد :

پسر مالک اشتر، سر ابن زیاد را نزد مختار فرستاد، در حالی که او صبحانه می خورد. مختار تا چشمش به سرهای بریده افتاد، گفت: الحمد لله رب العالمين! روزی سر حسین بن علی علیه السلام در برابر ابن زیاد گذاشته شد، در حالی که مشغول غذا خوردن بود و سر ابن زیاد، پیش من آورده شد و من هم در حال غذا خوردنم... وقتی مختار از غذا خوردن فارغ شد، بلند شد و صورت ابن زیاد را با کفشش لگد کرد. سپس آن کفش را به طرف غلامش پرتاب نمود و گفت این کفش را بشویید چون آن را بر روی کافر نجسی گذاشتم ... مختار، سر ابن زیاد را برای امام زین العابدين علیه السلام فرستاد. وقتی سر را نزد امام علیه السلام آوردند، ایشان در حال خوردن صبحانه بود و فرمود: روزی مرا پیش ابن زیاد بردند، در حالی که داشت صبحانه میخورد و سر پدرم در برابرش بود. آن روز به خداوند عرض کردم: خداوندا! مرا از دنیا مبر، تا سر ابن زیاد را در حال صبحانه خوردن به من نشان دهی، خدا را شکر که امروز دعایم اجابت شد. (1)

ص: 112


1- «.... و بعث ابن الأشتر برأس ابن زياد إلى المختار و أعيان من كان معه، فقدم بالرؤوس و المختار يتغدى، فألقيت بين يديه. فقال : الحمد لله رب العالمين، وضع رأس الحسين بن علي علیه السلام بين يدي ابن زياد لعنه الله و هو يتغدى، و أتيت برأس ابن زياد و أنا أتغدى. رأينا حية بيضاء تخلل الرؤوس حتى دخلت في أنف ابن زياد وخرجت من أذنه و دخلت في اذنه و خرجت من أنفه. فلما فرغ المختار من الغداء، قام فوطىء وجه ابن زیاد بنعله، ثم رمى بها إلى مولى له و قال : اغسلها، فإني وضعتها على وجه نجس كافر... فبعث برأس ابن زياد إلى علي بن الحسين علیه السلام ، فأدخل عليه وهو يتغدى، فقال علي بن الحسين علیه السلام : أدخلت على ابن زياد وهو يتغدى و رأس أبي بين يديه، فقلتُ: اللهم لاتمتني حتى تريني رأس ابن زياد و أنا أتغدى، فالحمد لله الذي أجاب دعوتي...». الأمالي شيخ طوسى ص 242 ، بيعة المختار في الكوفة، ح 424 و بحار الأنوار: ج 45 ، ص ،335 ، أحوال المختار بن أبي عبيد الثقفي و ما جرى على يديه و أيدي أوليائه، ح2.
روایت سوم : شهادت در غربت

مرحوم علامه مجلسی رحمه الله نقل می کنند :

حضرت فاطمه علیها السلام وقتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله خبر شهادت سیدالشهدا علیه السلام و مصائبی که بر ایشان وارد می شود را شنید با گریه بسیار پرسیدند: پدرجان! این حادثه در چه زمانی رخ می دهد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: زمانی که من، شما و پدرش علی حضور نداریم. گریه حضرت فاطمه علیها السلام شدت گرفت و با همان حال پرسیدند: پس چه کسی برای فرزندم گریه می کند؟ چه کسی برای او مجلس عزا و مصیبت برپا می کند؟

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: دخترم نگران نباش زنان امت من بر زن های اهل بیت و مردان امت من بر مردان اهل بیت علیهم السلام گریه می کنند. دخترم نگران نباش، چون آنها هر سال به عزاداری فرزندم حسین علیه السلام می پردازند. وقتی روز قیامت برپا شود، در مقابل این خدمت، تو زنان آنها و من مردانشان را شفاعت می کنم. هر کسی بر حسین علیه السلام گریه کرده باشد، دست او را می گیریم و به بهشت می بریم. دخترم همه چشم ها در قیامت گریان است مگر چشمی که بر حسین علیه السلام اشک

ص: 113

ریخته باشد. عزاداران حسین علیه السلام خندان و شادمان از نعمت های خداوند در بهشت جای خواهند گرفت. (1)

روایت چهارم : گریه بر مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام

طبق روایتی که مرحوم ابن قولویه قمی رحمه الله نقل کرده امام صادق علیه السلام می فرمایند:

حضرت زهرا علیها السلام فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش گرفته بودند. سپس پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفته و فرمودند:

خداوند قاتلین تو را لعنت کند. خداوند کسانی را که لباس از تنت بیرون می آورند لعنت کند. خدا افرادی را که با تو می جنگند هلاک نماید. خدا بین من و آن افرادی که با تو می جنگند قضاوت کند.

حضرت زهرا علیها السلام عرض کردند : پدر جان! معنای این سخنان شما چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: دخترم! مصیبت ها، اذیت ها، ظلم ها و هتک حرمت هایی که بعد از من و تو به حسین علیه السلام می رسد را به یاد آوردم. در آن روز فرزندم حسین علیه السلام یارانی دارد که گویا ستارگان

ص: 114


1- «رأيت في بعض تأليفات بعض الثقات من المعاصرين روي أنه لما أخبر النبي صلی الله علیه وآله ابنته فاطمة علیها السلام بقتل ولدها الحسين علیه السلام و ما يجري عليه من المحن بكت فاطمة علیها السلام بكاء شديداً و قالت يا أبه! متى يكون ذلك؟ قال: في زمان خال مني ومنك و من علي علیه السلام فاشتد بكاؤها وقالت: يا أبه! فمن يبكي عليه؟ و من يلتزم بإقامة العزاء له؟ فقال النبي صلی الله علیه وآله : يا فاطمة! إن نساء أمتي يبكون على نساء أهل بيتي و رجالهم يبكون على رجال أهل بيتي و يجددون العزاء جيلاً بعد جيل في كل سنة، فإذا كان القيامة تشفعين أنت للنساء و أنا أشفع للرجال و كل من بكى منهم على مصاب الحسين علیه السلام أخذنا بيده و أدخلناه الجنة . يا فاطمة! كلّ عين باكية يوم القيامة إلا عين بكت على مصاب الحسين علیه السلام ، فإنها ضاحكة مستبشرة بنعيم الجنة». بحار الانورا : ج 44 ، ص 299 ، ثواب البكاء على مصيبته ومصائب سائر الأئمة علیهم السلام و فيه أدب المأتم يوم عاشوراء، ح37.

آسمان هستند و به سوی شهادت می شتابند. من لشکرگاه و محل اقامت و تربت آنها را می بینم.

حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: پدر جان! این جایی که شما آن را توصیف می کنید کجاست؟ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: نامش کربلاست، آن زمین برای من و امتم موجب اندوه و بلاء است. بدترین افراد امتم بر حسین علیه السلام و یارانش حمله می کنند، به یقین تمام دشمنان حسین علیه السلام سه تا ابد در جهنم خواهند بود، حتی اگر تمام اهل آسمانها و زمین شفیع یک نفر از این گروه شرور باشند شفاعتشان پذیرفته نمی شود.

حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدر جان! آیا حسینم علیه السلام شهید خواهد شد؟ حضرت فرمودند: بله ای دختر عزیزم! به گونه ای شهید می شود که هیچ کسی قبل از او آنطور شهید نشده است. آسمان ها، زمین ها، ملائکه ، وحوش، گیاهان، دریاها و کوه ها برای حسینم گریان می شوند. آن قدر این مصیبت عظیم است که اگر خدا به حضرت عزرائیل علیه السلام اجازه می داد، تمام موجودات زنده روی زمین را قبض روح می کرد. دخترم! گروهی از محبین ما هستند که در روی زمین کسی از آنها، عالم تر به حق خدا و ثابت قدم تر در امر ما نیست، هیچ کسی مانند آنها متوجه حسین علیه السلام نیست. آنها در تاریکی های ظلم و ستم چراغ های درخشنده ای هستند و مقام شفاعت دارند. فردای قیامت وقتى محبين ما كنار حوض کوثر بر من وارد می شوند، آنان را می شناسم. آن روز اهل هر فرقه و گروهی پیشوایان و بزرگان خود را می طلبند، ولی آنها غیر از ما کسی را نمی طلبند.

ص: 115

وقتی حضرت زهرا علیها السلام این مسائل را شنیدند، با گریه گفتند: انا لله و انا اليه راجعون.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: دخترم! آیا دوست نداری فردای قیامت هر دستوری می دهی اطاعت شود؟ آیا راضی نیستی که پسرت از حاملین عرش محسوب شود؟ آیا راضی نیستی که مردم نزد پدرت بیایند و طلب شفاعت نمایند؟ آیا دوست نداری شوهرت در روز قیامت مردم

تشنه و دوستان را از حوض کوثر سیراب نماید و دشمنان خویش را تشنه بگذارد؟ آیا راضی نیستی که شوهرت اختیار دوزخ را داشته باشد و دوزخ از او اطاعت کرده و طبق نظر ایشان افراد را در خود نگاه دارد؟ آیا راضی نیستی ببینی ملائکه در اطراف آسمان ایستاده اند و منتظر دستور تو هستند و چشم بر تو دوخته اند؟ دخترم! خواهی دید خدا قاتل تو، همسرت و فرزندت حسین را عذاب می کند. در آن روز حجت خدا بر مردم تمام می شود و دوزخ به امر خدا مطیع همسرت خواهد شد. آیا دوست نداری که ملائکه برای فرزندت گریه کنند؟ آیا راضی نیستی هر کسی به زیارت حسین علیه السلام مشرف شود، خدا ضامن او باشد؟ دخترم! هر کسی به زیارت حسین علیه السلام مشرف شود، ثواب یک حج و عمره خواهد داشت و به مقدار یک چشم به هم زدن از رحمت خدا دور نخواهد بود و هر گاه از دنیا برود، شهید محسوب می شود و مادامی که زنده است، ملائکه برای او دعا می کنند و همیشه در امان خداوند است.

ص: 116

حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: پدر جان! به خدا توکل می کنم و راضی هستم.

سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله روی قلب و چشمان ایشان دست کشیده و فرمودند: من به همراه شوهر و دو فرزندت در جایی خواهیم بود که چشمت روشن و قلبت خوشحال شود. (1)

ص: 117


1- «عن مسمع بن عبد الملك عن أبي عبد الله علیه السلام قال: كان الحسين علیه السلام مع أمه تحمله، فأخذه رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال : لعن الله قاتليك و لعن الله سالبيك وأهلك الله المتوازرين عليك و حكم الله بيني و بين من أعان عليك . فقالت فاطمة علیها السلام : يا أبت! أي شيء تقول ؟ قال : يا بنتاه! ذكرت ما يصيبه بعدي وبعدك من الأذى و الظلم و الغدر والبغي و هو يومئذ في عصبة كأنهم نجوم السماء يتهادون إلى القتل و كأني أنظر إلى معسكرهم وإلى موضع رحالهم و تربتهم. فقالت: يا أبت و أين هذا الموضع الذي تصف؟ قال: موضع يقال له كربلاء و هي ذات كرب و بلاء علينا و على الأمة يخرج عليهم شرار أمتي و لو أن أحدهم يشفع له من في السماوات والأرضين ما شُفّعوا فيهم و هم المخلدون في النار. قالت: يا أبت! فيقتل؟ قال: نعم يا بنتاه، قتل قبله أحد كان تبكيه السماوات والأرضون و الملائكة و الوحش و الحيتان في البحار و الجبال لو يؤذن لها ما بقي على الأرض متنفس و تأتيه قوم من محبينا ليس في الأرض أعلم بالله و لا أقوم بحقنا منهم وليس على ظهر الأرض أحد يلتفت إليه غيرهم، أولئك مصابيح في ظلمات الجور و هم الشفعاء و هم واردون حوضي غداً أعرفهم إذا وردوا على بسيماهم و أهل كل دين يطلبون أئمتهم و هم يطلبوننا و لا يطلبون غيرنا و هم قوام الأرض بهم ينزل الغيث فقالت فاطمة الزهراء علیها السلام : يا أبة! إنا لله وإنا اليه راجعون و بکت. فقال: یا بنتاه!... أما تحبين أن تأمري غداً بأمر فتطاعين في هذا الخلق عند الحساب؟ أما ترضين أن يكون ابنك من حملة العرش ؟ أما ترضين أن يكون أبوك يأتونه يسألونه الشفاعة؟ أما ترضين أن يكون بعلك يذود الخلق يوم العطش، فيسقى منه أوليائه و يذود عنه أعداءه؟ أما ترضين أن يكون بعلك قسيم الجنة و النار و تطبعه يخرج منها ما يشاء؟ أما ترضين أن تنظري إلى الملائكة على أرجاء السماء، تنظر إليك و إلى ما تأمرين به و ينظرون إلى بعلك قد حضر الخلايق و هو يخلصهم عند الله؟ فماترین الله صانع بقاتل ولدك و قاتلك و قاتل بعلك إذا أفلجت حجة على الخلايق ؟ و أمرت النار أن تطيعه؟ أما ترضين أن تكون الملائكة تبكي لابنك و يأسف عليه كل شيء؟ أما ترضين أن يكون من أتاه زائراً كان في ضمان الله؟ ويكون من أتاه بمنزلة من حج إلى بيت الله و اعتمر ؟ و لم يخل من الرحمة طرفة عين؟ و إذا مات مات شهيداً و رضیت و توکلت على الله ؟ فمسح على قلبها و مسح عينيها و قال : إني و بعلك و أنت و ابنك في مكان تقر عيناك و يفرح قلبك». كامل الزيارات: ص 144 ، الباب الثاني و العشرون قول رسول الله صلی الله علیه وآله : إن الحسين علیه السلام تقتله أمته من بعده، ح2.
روایت پنجم : مقتل خوانی امیرالمؤمنین علیه السلام

ابن عباس نقل می کند هنگام عزیمت امیر المؤمنین علیه السلام به صفین همراه ایشان بودم. وقتی به سرزمین نینوا کنار شط فرات رسیدیم، با صدای بلند فرمودند:

ای پسر عباس! اینجا را می شناسی؟ عرض کردم: نه یا امیرالمؤمنین. فرمود: اگر مثل من آن را می شناختی بدون اشک از آن نمی گذشتی و مثل من گریه می کردی. سپس حضرت آن قدر اشک ریخت تا محاسن مبارکشان تر و اشک ایشان جاری شد. ما نیز با حضرت گریه کردیم، بعد فرمودند: آه آه! ما را با آل ابی سفیان چکار؟ ما را با آل حرب و حزب شیطان و سردمداران کفر چکار؟ فرزندم حسین علیه السلام ! صبر کن. پدرت آنچه تو از آنها می بینی، دیده است. سپس وضو گرفته، نماز خوانده و مقداری خوابیدند، بعد از مدت کوتاهی بیدار شدند و فرمودند: ای پسر عباس! می خواهی آنچه در خواب دیدم برایت تعریف کنم؟ عرض کردم: بله. فرمودند: در خواب دیدم... فرزندم و جگر گوشه ام حسین علیه السلام در میان این خون ها غرق است و استغاثه می کند اما کسی به فریاد او نمی رسد. مردان سپیدرویی از آسمان فرود آمدند به فرزندم می گویند: صبر کنید ای آل رسول شما به دست اشرار

ص: 118

کشته می شوید. ای ابا عبدالله ! بهشت به تو مشتاق است... سپس بیدار شدم ... این سرزمین کرب و بلا است و هفده تن که فرزندان من و فاطمه هستند در آن دفن می شوند... (1)

روایت ششم : مقتل خوانی امام حسن علیه السلام

امام سجاد علیه السلام نقل می کنند :

روزی امام حسین علیه السلام نزد برادرش امام حسن علیه السلام آمد و با مشاهده ایشان، اشک ریختند. امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چرا گریه می کنید؟

ص: 119


1- «عن ابن عباس قال: كنت مع أمير المؤمنين علیه السلام في خروجه إلى صفين، فلما نزل بنينوى و هو شط الفرات قال بأعلى صوته: يا ابن عباس ! أتعرف هذا الموضع ؟ قلت له: ما أعرفه يا أمير المؤمنين. فقال علیه السلام : لو عرفته كمعرفتي لم تكن تجوزه حتى تبكي كبكائي. قال : فبكى طويلاً حتى اخضلت لحيته وسالت الدموع على صدره و بكينا معاً و هو يقول: أوه أوه! ما لي و لآل أبي سفيان؟ ما لي و لآل حرب حزب الشيطان و أولياء الكفر ؟ صبراً يا أبا عبد الله ! فقد لقى أبوك مثل الذي تلقى منهم . ثم دعا بماء فتوضأ وضوءه للصلاة، فصلى ما شاء الله أن يصلي، ثم ذكر نحو كلامه الأول إلا أنه نعس عند انقضاء صلاته وكلامه ساعة ثم انتبه فقال : يا ابن عباس ! فقلت: ها أنا ذا فقال: ألا أحدثك بما رأيت في منامي آنفاً عند رقدتي؟ فقلت: نامت عيناك و رأيت خيراً يا أمير المؤمنين. قال: رأيت كأني برجال قد نزلوا من السماء معهم أعلام بيض قد تقلدوا سيوفهم و هي بيض تلمع و قد خطوا حول هذه الأرض خطة، ثم رأيت كأن هذه النخيل قد ضربت بأغصانها الأرض تضطرب بدم عبيط و كأني بالحسين علیه السلام سخيلي و فرخي و مضغتي و مخي قد غرق فيه يستغيث فلايغاث وكأن الرجال البيض قد نزلوا من السماء ينادونه ويقولون: صبراً آل الرسول صلی الله علیه وآله! فإنكم تقتلون على أيدي شرار الناس و هذه الجنة يا أباعبدالله إليك مشتاقة ثم يعزونني و يقولون: يا أبا الحسن! أبشر فقد أقر الله به عينك يوم القيامة يوم يقوم الناس لرب العالمين. ثم انتبهت هكذا و الذي نفس علي بيده لقد حدثني الصادق المصدق أبو القاسم صلی الله علیه وآله أني سأراها في خروجي إلى أهل البغي علينا و هذه أرض كرب و بلاء يدفن فيها الحسين علیه السلام و سبعة عشر رجلاً من ولدي و ولد فاطمة علیها السلام ...». الأمالي شيخ صدوق ص 936، المجلس السابع و الثمانون، ح 5.

سیدالشهدا علیه السلام عرض کردند : به خاطر برخوردی که با شما می شود ، گریه می کنم. امام حسن علیه السلام فرمودند: این ظالمین مرا با زهر به شهادت می رسانند، اما ای حسین جان، هیچ روزی همانند روز تو نیست، سی هزار تن که مدعی اند از امت جد ما محمد صلى الله عليه وسلم هستند و خود را مطیع دین اسلام می دانند، در مقابلت متحد شده و اموالت را غارت می کنند. آنها خونت را بر زمین ریخته و حرمتت را شکسته و خانواده ات را به اسارت می برند. وقتی چنین جنایتی رخ می دهد، عذاب و لعنت الهی بر بنی امیه فرود می آید و آسمان خاکستر شده و خون می بارد. از بزرگی این مصیبت، همه آفریدگان خداوند حتى حيوانات صحرا و ماهیان دریا به حال تو اشک می ریزند. (1)

روایت هفتم : روز تاسوعا

عبدالملک نقل می کند :

از حضرت صادق علیه السلام راجع به روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم، فرمودند: تاسوعا روزی است که در آن روز، حسین و

ص: 120


1- «أن الحسين بن علي بن أبي طالب علیه السلام دخل يوماً إلى الحسن علیه السلام ، فلما نظر إليه بكى، فقال له: ما يبكيك يا أبا عبد الله علیه السلام ؟ قال : أبكي لما يصنع بك. فقال له الحسن علیه السلام : إن الذي يؤتى إلي سمّ يدس إلي فأقتل به و لكن لا يوم كيومك يا أباعبدالله يزدلف إليك ثلاثون ألف رجل يدّعون أنهم من أمة جدنا محمد صلی الله علیه وآله و ينتحلون دين الإسلام، فيجتمعون على قتلك وسفك دمك وانتهاك حرمتك وسبي ذراريك و نسائك و انتهاب ثقلك ، فعندها تحلّ ببني أمية اللعنة و تمطر السماء رماداً ودماً و يبكي عليك كلّ شيء حتى الوحوش في الفلوات و الحيتان في البحار». الأمالي شيخ صدوق : ص 184، المجلس الرابع و العشرون، ح 3.

اصحابش علیهم السلام را در کربلا محاصره کردند. لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نموده و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل داشتن نیروهای زیاد، خوشحال بودند و حسین بن علی علیهما السلام و یارانش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد. سپس حضرت فرمود : پدرم فدای کسی که او را ضعیف شمردند و غریب و تنها گذاشتند. اما روز عاشورا، روزی بود که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و اصحابش اطراف او عریان بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه می گیرند؟ هرگز، به خدای کعبه قسم که عاشورا روز روزه گرفتن نیست؛ عاشورا روز حزن و مصیبت است. حزن و مصیبتی که بر اهل آسمان و زمین و همه مؤمنین وارد شد. عاشورا روز شادی و خوشحالی ابن مرجانه و آل زیاد و شامیان بود... هر کسی در روز عاشورا روزه بگیرد یا آن روز را روز مبارکی بداند، خداوند او را با قلبی مسخ شده به همراه آل زیاد محشور می کند و بر او غضب می نماید. کسی که در عاشورا برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای می گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد. (1)

ص: 121


1- «عن أبان عن عبد الملك قال : سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صوم تاسوعا و عاشوراء من شهر المحرم. فقال: . تاسوعاء يوم حوصر فيه الحسين علیه السلام و أصحابه رضي الله عنهم بكربلاء و اجتمع عليه خيل أهل الشام و أناخوا عليه و فرح ابن مرجانة و عمر بن سعد بتوافر الخيل وكثرتها و استضعفوا فيه الحسين صلوات الله عليه و أصحابه رضي الله عنهم و أيقنوا أن لا يأتي الحسين علیه السلام ناصر و لا يمده أهل العراق بأبي المستضعف الغريب. ثم قال : و أما يوم عاشوراء فيوم أصيب فيه الحسين علیه السلام صريعاً بين أصحابه و أصحابه صرعى حوله عراة، أفصوم يكون في ذلك اليوم؟ كلا و ربّ البيت الحرام ما هو يوم صوم و ما هو إلا يوم حزن و مصيبة دخلت على أهل السماء و أهل الأرض و جميع المؤمنين و يوم فرح و سرور لابن مرجانة و آل زياد و أهل الشام، غضب الله عليهم و على ذرياتهم وذلك يوم بكت عليه جميع بقاع الأرض خلا بقعة الشام، فمن صامه أو تبرك به حشره الله مع آل زياد ممسوخ القلب مسخوط عليه و من ادخر إلى منزله ذخيرة أعقبه الله تعالى نفاقاً في قلبه إلى يوم يلقاه و انتزع البركة عنه و عن أهل بيته و ولده و شاركه الشيطان في جميع ذلك ». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 95 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ، ح 40 .

ب. زیارت نامه های مقتل

زیارت نامه هایی که از معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده، یکی از منابع معتبر و پر محتوا در ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام است. در این بخش به فرازهائی که متناسب با مقتل و روضه خوانی است می پردازیم.

فراز اول : امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود که درباره زیارت امام حسین علیه السلام پرسیده بودند، فرمودند:

هرگاه قصد داشتی امام حسین علیه السلام را زیارت نمایی، در کنار مزار مطهرش این گونه عرض کن: ای ابا عبدالله الحسين! سلام، درود و رحمت خداوند نصیب شما باشد. خداوند کسانی را که تو را کشتند و به هر نحوی در خون تو مشارکت کردند و کسانی که هنگام شنیدن خبر شهادتت به آن راضی شدند، لعنت نماید. من از آنها و کردارشان بیزام. (1)

ص: 122


1- « ... عن معاوية بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام : ما أقول إذا أتيت قبر الحسين علیه السلام ؟ قال: قل: السلام عليك يا أبا عبدالله ، صلى الله عليك يا أبا عبد الله، رحمك الله يا أبا عبد الله، لعن الله من قتلك و لعن الله من شرك في دمك و لعن الله من بلغه ذلك فرضي به إنا إلى الله من ذلك بريء». كامل الزيارات: ص 374، الباب التاسع والسبعون زيارات الحسين بن علي علیه السلام، ح 4 .

فراز دوم : امام کاظم علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمودند هنگام زیارت سیدالشهدا علیه السلام این گونه بگو :

سلام و درود خداوند بر تو ای ابا عبدالله و ای فرزند رسول الله. من در پیشگاه الهی شهادت می دهم که شما نماز را برپا داشته و زکات را ادا کرده و به کار خیر امر و از عمل زشت نهی نمودید. کلامتان مشتمل بر حکمت و موعظه و هدایت کننده مردم به سمت خداوند بود. شهادت می دهم افراد جنایت کاری خون شما را ریخته و احترامتان را حفظ نکردند. (1)

فراز سوم : امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمودند: وقتی به مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام مشرف شدی، این گونه زیارت نما :

سلام بر شما ای سرور جوانان اهل بهشت و فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمومنان علیه السلام. سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما ای اباعبدالله علیه السلام. سلام بر کسی که خشنودی اش از خشنودی خدا و

ص: 123


1- «عن إبراهيم بن أبي البلاد قال : قلت لأبي الحسن علیه السلام : ما تقول في زيارة قبر الحسين علیه السلام ؟ فقال لي: ما تقولون أنتم فيه؟ فقلت : بعضنا يقول حجة وبعضنا يقول عمرة . قال : فأي شيء تقول إذا أتيت؟ فقلت: أقول : السلام عليك يا أباعبدالله السلام عليك يا ابن رسول الله أشهد أنك قد أقمت الصلاة وآتيت الزكاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و دعوت إلى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة و أشهد أن الذين سفكوا دمك و استحلوا حرمتك ... » كامل الزيارات: ص 378، الباب التاسع و السبعون زيارات الحسين بن علي علیه السلام ، ح6 .

خشمش از خشم خداوند است. سلام بر شما ای امین و نشانه و باب خدا. سلام بر شما ای راهنما به راه و دعوت کننده به سوی خدا. در پیشگاه خداوند شهادت می دهم که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام قرار دادید. نماز را برپا داشته، زکات را ادا و امر به معروف و نهی از منکر انجام دادید. گواهی می دهم با حکمت و موعظه به سوی پروردگارت دعوت نمودی. شما و یارانتان به شهادت رسیدید، اما زنده اید و روزی داده می شوید در جوار پروردگارتان هستید. گواهی می دهم قاتل شما در آتش دوزخ است. بیزارم از کسی که از دشمن شما پیروی کرد و جنگید تا شما را به شهادت رساند؛ صدایت را شنید، اما یاری ات نکرد. ای کاش با شما بودم و به سعادت ابدی می رسیدم. (1)

ص: 124


1- «عن عمار عن ابی عبد الله علیه السلام قال : تقول إذا انتهيت إلى قبره علیه السلام عليك يا ابن رسول الله، السلام عليك يا ابن أمير المؤمنين، السلام عليك يا أبا عبد الله، السلام عليك يا سيد شباب أهل الجنة و رحمة الله و بركاته. يا من رضاه من رضى الرحمن و سخطه من سخط الرحمن ! السلام عليك يا أمين الله و حجة الله و باب الله و الدليل على الله و الداعي إلى الله، أشهد أنك قد حللت حلال الله و حرمت حرام الله و أقمت الصلاة وآتيت الزكاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و دعوت إلى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و أشهد أنك و من قتل معك شهداء أحياء عند ربك ترزقون و أشهد أن قاتلك في النار أدين الله بالبراءة ممن قتلك و ممن قاتلك و شايع عليك و ممن جمع عليك و ممن سمع صوتك و لم يعنك. يا ليتني كنت معكم فأفوز فوزاً عظيماً . بحار الأنوار: ج 98 ، ص 166 ، باب 18 زياراته صلوات الله عليه المطلقة و هي عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من كتب الأصحاب بغير إسناد، ح15 .

فراز چهارم : در زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه ماه رجب نقل شده که عرض کنید:

لعنت خداوند بر قاتل، ستمگر، غارت گر و دشمنان گذشته و آینده ات درود خدا بر آقای ما محمّد صلی الله علیه وآله و خاندان پاک و پاکیزه اش. (1)

فراز پنجم: شیخ مفید رحمه الله میگوید: روز عید فطر و قربان، امام حسین علیه السلام را این گونه زیارت نمایید :

سلام بر حسین مظلوم شهید علیه السلام، سلام بر آنکه دچار گرفتاری ها شد و کشته اشک هاست. خدایا گواهی میدهم که حسین علیه السلام ولی تو و فرزند ولیّ ات و فرزند برگزیده توست ... او را با شهادت گرامی و خوشبخت نمودی... خدایا حسین علیه السلام در دعوتش جای عذری باقی نگذاشت، از خیر خواهی دریغ نورزید و جانش را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی رها نماید، این ها در حالی بود که دشمنان علیه ایشان متحد شدند، همان کسانی که دنیا مغرورشان کرد و آخرت خود را به چیز بی ارزشی فروختند... خدایا دشمنان با جنایت در کربلا، شما و پیامبر صلی الله علیه وآله را به خشم آوردند... اما حسین و یارانش علیهم السلام در راهت صبورانه جهاد کردند، به حدی که خون مطهر

ص: 125


1- «ألا لعن الله قاتليك و لعن الله ظالميك و لعن الله سالبيك و مبغضيك من الأولين و الآخرين وصلى الله على سيدنا محمد و آله الطيبين الطاهرين». بحار الأنوار: ج 98، ص 354 ، باب 27 زيارة ليلة النصف من رجب و يومها و قد قدمنا فضلها، ح 1 .

ایشان ریخته و حرمتش شکسته شد. خدایا آنان را لعنت و به سختی عذابشان کن. (1)

فراز ششم : امام صادق علیه السلام فرمود: روز عرفه امام حسین علیه السلام را اینگونه زیارت نمایید:

سلام بر تو ای به خاک افتاده اشکهای روان و همدم مصیبت های مدام، خدا لعنت کند کسانی را که حرمت شما و حرمت اسلام را هتک کردند. درود خداوند بر شما که مظلومانه توسط ظالمان به شهادت رسیدی. درود خدا بر رسول الله صلى الله عليه وسلم و خاندانش که با شهادت شما به ایشان ظلم شد. سلام برشما، پدر و مادر، برادر، جد و امامانی که از نسل شما هستند. سلام بر شهیدان همراهت و بر فرشتگان کنار مزار و قبرت. (2)

ص: 126


1- «السلام على الحسين بن علي المظلوم الشهيد، قتيل العبرات و أسير الكربات، اللهم إني أشهد أنه وليك و ابن نبيك، الثائر بحقك، أكرمته بكرامتك وختمت له بالشهادة وجعلته سيداً من السادة وقائداً من القادة و أكرمته بطيب الولادة و أعطيته مواريث الأنبياء و جعلته حجتك على خلقك من الأوصياء، فأعذر في الدعاء و منح النصيحة و بذل مهجته فيك حتى استنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة و قد توازر عليه من غرته الدنيا وباع حظه بالأرذل الأدنى و تردى في هواه و أسخطك و أسخط نبيك و أطاع من عبادك أولي الشقاق والنفاق و حملة الأوزار و المستوجبين للنار، فجاهدهم فيك صابراً محتسباً، مقبلاً غير مدبر، لا تأخذه في الله لومة لائم، حتى سفك في طاعتك دمه و استبيح حريمه، اللهم العنهم لعنا وبيلاً و عذبهم عذاباً أليما . بحار الأنوار: ج 98، ص 225 ، باب 18 زياراته صلوات الله عليه المطلقة عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من كتب الأصحاب بغير إسناد، ح 34 .
2- «السلام عليك يا صريع العبرة الساكبة و قرين المصيبة الراتبة، لعن الله أمة استحلت منك المحارم، فقتلت: صلى الله عليك مقهوراً و أصبح رسول الله صلی الله علیه وآله بك موتوراً و أصبح دين الله لفقدك مهجوراً. السلام عليك و على جدك و أبيك و أمك و أخيك و على الأئمة من بنيك و على المستشهدين معك و على الملائكة الحافين بقبرك و الشاهدين لزوارك المؤمنين على دعاء شيعتك . بحار الأنوار: ج 98، ص 360 ، باب 31 زيارة ليلة عرفة و يومها، ح 1 . ابن علقمی که وزیر مستعصم بود، شنیده بود که امام صادق علیه السلام چون به کربلا مشرف شدند خطاب به نهر فرات نموده و فرمودند : تو را به روی جدم امام شهید بستند، اما تو هنوز جاری هستی و می آیی. بیست و پنج رساله فارسی: ص 88.

ج : زیارت ناحیه مقدسه

اشاره

با توجه به محیط بسته ای که در دوران سیاه حکومت بنی عباس، به خصوص در ایام امامت امام هادی، امام عسگری و امام زمان علیهم السلام حاکم بود، طبیعتاً شیعیان امکان ارتباط مستقیم و علنی با ایشان را نداشتند؛ لذا هنگامی که شیعیان برای ائمه علیهم السلام نامه می نوشتند، برای در امان ماندن از شر حکومت طاغوت، به جای نام امامان علیهم السلام از عناوینی مثل «ناحیه مقدسه» استفاده می کردند. به عبارت دیگر اصطلاح «ناحیه مقدسه» عبارتی است که شیعیان از زمان امام هادی علیه السلام تا پایان غیبت صغرا برای اشاره رمزگونه به ائمه علیهم السلام استفاده می کردند. (1) دو زیارت تحت عنوان «ناحيه مقدسه» وجود دارد :

زیارت اول : زیارت شهدا، غیر مشهور

زیارت دوم : زیارت ناحیه مقدسه مشهور

زیارت اول : زیارت شهدا
اشاره

در زیارت «ناحیه مقدسه اصحاب» یا همان «زیارت شهدا» اسامی هشتاد نفر از یاران امام حسین علیهم السلام و قاتلان ایشان آمده است. با توجه به تاریخ صدور این

ص: 127


1- «و الظاهر أن المراد من الناحية المقدّسة ناحية العسكريين علیهما السلام». مستدركات علم رجال الحديث : ج 8، ص 458 ، شرح حال أبو منصور بن عبد المنعم بن النعمان البغدادي، ش 17317.

زیارت نامه که مربوط به دوران امام هادی یا امام عسکری علیهما السلام است ظاهراً این زیارت از وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی باشد.

به جهت عدم خروج از بحث، به نکات و مباحث گسترده سندی و رجالی این زیارت نمی پردازیم، البته محققان می توانند به کتاب «تا ظهور» (1) یا کتاب «بحوث علمية في القضية المهدوية» مراجعه نمایند. نکته قابل توجه در مورد این زیارت، بیان جزئیات کمتر شنیده شده از شهادت تعدادی از شهدای کربلا می باشد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

فراز اول : حضرت علی اکبر علیه السلام

در قسمتی از این زیارت آمده است به حضرت علی اکبر علیه السلام عرض کن:

سلام بر تو ای نخستین کشته از نسل بهترین فرزندان ابراهیم خلیل علیه السلام، خداوند بر تو و پدرت علیهما السلام درود فرستد که درباره ات فرمود: خداوند، کسانی را که تو را کشتند، هلاک کند. فرزندم، چقدر این افراد، ظالم و گستاخ هستند که حرمت خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را حفظ نکردند. دنیا پس از شهادت تو برایم ارزشی ندارد. نفرین بر این دنیا.

گویا تو را می بینم که در مقابل پدرت برای کافران رجز می خوانی و می گویی: من علی فرزند حسین بن علی هستم. به کعبه سوگند که ما به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نزدیک تریم. آن قدر با نیزه به شما ضربه می زنم تا از کثرت جنگ نیزه ام خم شود و در حمایت از پدرم، شما را مانند شمشیر

ص: 128


1- کتاب «تا ظهور» پژوهشی پیرامون آموزه ها و مباحث مهدویت به قلم مؤلف است و در جلد اول این کتاب و در فصل پانزدهم بحثی پیرامون زیارت ناحیه مقدسه بیان شده که محققین می توانند به آن مراجعه نمایند.

زدن جوان هاشمی و عرب، به شدت می زنم؛ به خدا قسم! فرزند حرام زاده نمی تواند بر ما حکومت کند.

شما آن قدر جنگیدی تا به شهادت رسیدی و خداوند را دیدار نمودی. گواهی می دهم که شما به خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله نزدیک تر هستید و حجت، امین و فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله و فرزند جانشین و امین ایشان هستید. لعنت و رسوایی خداوند بر قاتلت مُرّة بن منقذ بن نُعمان عبدی و هر کسی که با او در شهادتت شرکت نموده و از او پشتیبانی کرد، نازل شود. خداوند آنها را به عذاب مبتلا نماید. از خداوند طلب می کنیم ما را از دیدار کنندگان و همراهانت و از همراهان جدت، پدرت، عمویت، برادرت و مادر ستم دیده ات قرار دهد. از دشمنانی که شما را انکار کردند بیزارم، سلام و رحمت الهی بر شما. (1)

ص: 129


1- « أشر إلى علي بن الحسين علیه السلام و قل : السلام عليك يا أول قتيل من نسل خير سليل من سلالة إبراهيم الخليل، صلى الله عليك وعلى أبيك إذ قال فيك : قتل الله قوماً قتلوك ، يا بني ! ما أجرأهم على الرحمن وعلى انتهاك حرمة الرسول صلى الله عليه وسلم ، على الدنيا بعدك العفا، كأني بك بين يديه ماثلاً و للكافرين قائلاً: أنا علي بن الحسين بن علي *** نحن و بيت الله أولى بالنبي أطعنكم بالرمح حتى ينثني *** أضربكم بالسيف أحمي عن أبي ضرب غلام هاشمي عربي *** والله لا يحكم فينا ابن الدعي. حتى قضيت نحبك ولقيت ربك. أشهد أنك أولى بالله وبرسوله و أنك ابن رسوله و حجته و أمينه و ابن حجته و أمينه. حكم الله على قاتلك مرة بن منقذ بن النعمان العبدي لعنه الله و أخزاه و من شركه في قتلك. وكانوا عليك ظهيراً أصلاهم الله جهنم وساءت مصيراً و جعلنا الله من ملاقيك و مرافقيك و مرافقي جدك و أبيك وعمك و أخيك و أمك المظلومة و أبرأ إلى الله من أعدائك أولي الجحود و السلام عليك ورحمة الله وبركاته». بحار الأنوار: ج 98 ص 269 ، باب 19 زيارة مأثورة للشهداء مشتملة على أسمائهم الشريفة ، ح 1 .
فراز دوم : حضرت عباس علیه السلام

در قسمتی از این زیارت درباره حضرت عباس علیه السلام و رشادت ها و مقتل ایشان آمده است :

سلام بر عباس، فرزند امیرمؤمنان که با نثار جان خود در راه برادرش فداکاری نمود و این کار را برای قیامت ذخیره کرد. عباس علیه السلام فدایی، محافظ و نگهبان سیدالشهدا علیه السلام بود که در راه آب آوردن برای حضرت،

دست هایش قطع شد. خداوند قاتلان ایشان يزيد بن رقاد حيتى و حكيم بن طفیل طایی را لعنت نماید. (1)

فراز سوم : حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام

در قسمتی از این زیارت آمده است :

سلام بر قاسم فرزند حسن بن علی که بر سرش ضربت خورد و زره اش کنده شد. هنگامی که عمویش حسین علیه السلام را صدا زد، سید الشهدا علیه السلام به سرعت خودش را به او رساند در حالی که قاسم علیه السلام پاهایش را به خاک می سایید، حضرت فرمود: قاتلان تو، از رحمت خدا محروم و دور باشند! جدت و پدرت علیهما السلام در روز قیامت، با آنها دشمنی خواهند کرد. به خدا قسم برای من سخت است که مرا صدا

ص: 130


1- «السلام على العباس بن أمير المؤمنين، المواسي أخاه بنفسه، الآخذ لغده من أخاه بنفسه الآخذ لغده من أمسه الفادي له، الواقي الساعي إليه بمائه المقطوعة يداه لعن الله قاتليه يزيد بن الرقاد الحيتي و حكيم بن الطفيل الطائي». بحار الأنوار: ج 98 ص 270 ، باب 19 زيارة مأثورة للشهداء مشتملة على أسمائهم الشريفة، ح1 .

بزنی اما نتوانم جوابت را بدهم یا اگر پاسخ می دهم تو کشته روی خاک افتاده ای و برایت فایده ای ندارد. به خدا سوگند! امروز، روزی است که قاتلین و دشمنان عمویت فراوان و یارانش کم هستند. (1)

زیارت دوم : زیارت ناحیه مقدسه
اشاره

این زیارت ارزشمند که از شهرت بیشتری برخوردار است، توسط یکی از نائبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دست ما رسیده است قدیمی ترین منبع و سند موجود برای این زیارت، كتاب «المزار الكبير» نوشته ابن مشهدی متوفای 595 هجری قمری است. او این زیارت ها را با حذف سند نقل کرده و در آغاز کتابش تصریح می کند که با سند متصل به او رسیده، ولی برای اختصار کتاب و اطمینانی که به صدور زیارت ها از معصوم داشته سندها را حذف کرده است.

برای این زیارت نامه شرحهایی نوشته شده از جمله: «الذخيرة الباقية» نوشته محمد جعفر شاملی شیرازی، «الشمس الضاحية» نوشته جمعی از علما، «تحفه قائمیه» نوشته حاج شیخ محمد باقر فقیه ایمانی «کشف داحیه» نوشته برخی از علمای هند، «همره نور» نوشته سید هدایت الله طالقانی و «سلام موعود» نوشته محمدرضا سنگری.

ص: 131


1- «السلام على القاسم بن الحسن بن علي المضروب على هامته المسلوب لامته، حين نادى الحسين علیه السلام عمّه، فجلا عليه عمه كالصقر و هو يفحص برجليه التراب و الحسين علیه السلام يقول: بعداً لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة جدك وأبوك . ثم قال : عزّ والله على عمك أن تدعوه فلا يجيبك أو أن يجيبك و أنت قتيل جديل فلاينفعك، هذا والله يوم كثر واتره و قل ناصره». بحار الأنوار: ج 98 ص 270، باب 19 زيارة مأثورة للشهداء مشتملة على أسمائهم الشريفة ، ح 1.

در ابتدای این زیارت نام 22 تن از انبیای الهی علیهم السلام ذکر شده و پس از آن بر اصحاب کساء علیهم السلام با ذکر برخی از خصوصیاتشان سلام داده شده، سپس بر سیدالشهدا علیه السلام به انواع مختلفی سلام داده می شود کلیات این بخش عبارت است از:

o سلام به امام حسین علیه السلام با ذکر نام فضائل و عملکرد ایشان.

o سلام به اعضا، جوارح و مصیبت وارده بر ایشان.

o شرح اوصاف حضرت پیش از جنگ و بیان زمینه جنگ.

o شرح شهادت و سختی های سیدالشهدا علیه السلام و یارانشان.

o شرح عزاداری تمام عالم و موجودات زمینی و آسمانی.

o دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام.

o سلام به یاران و همراهان امام علیهم السلام.

برخی از نمونه های مقتلی در زیارت ناحیه مقدسه، از این قرار است.

فراز اول : سلام بر آن که در خون خود غلتیده

سلام بر فرزند زمزم و صفا. سلام بر آن که در خون خود غلتیده و خیمه اش غارت شده. سلام بر پنجمین نفر از اصحاب کساء علیهم السلام. سلام بر غریب غریبان. سلام بر شهید شهیدان. سلام بر کشته شده به دست حرام زاده ها. سلام بر ساکن كربلا. (1)

ص: 132


1- «السلام علی ابن زمزم و الصفا السلام على المرمل بالدماء السلام على مهتوك الخباء، السلام على خامس أصحاب أهل الكساء السلام على غريب الغرباء، السلام على شهيد الشهداء، السلام على قتيل الأدعياء، السلام على ساكن كربلاء». بحار الأنوار: ج 98، ص 235 ، باب 18 زیاراته صلوات الله عليه المطلقة و هی عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من كتب الأصحاب بغير إسناد، ح38.
فراز دوم : سلام بر لب های خشکیده

سلام بر گریبان های خون آلود. سلام بر لب های خشکیده. سلام بر نفس های به شماره افتاده. سلام بر روح های از بدن جدا شده. سلام بر پیکرهای برهنه. سلام بر بدن های رنگ پریده. سلام بر خون های ریخته و جاری شده. سلام بر بدن های قطعه قطعه شده. سلام بر سرهای بالای نیزه رفته و سلام بر زنان از پرده بیرون دویده. (1)

فراز سوم : سلام بر سرهای بریده

سلام بر کشته شده ستم. سلام بر برادرت که با زهر و سم به شهادت رسید. سلام بر علی اکبر. سلام بر طفل شیر خوارت سلام بر پیکرهای برهنه. سلام بر خاندان نزدیک و خویشاوندانت. سلام بر افتادگان در دشت ها، سلام بر غریب های دور از وطن، سلام بر به خاک سپرده شدگان بدون کفن. سلام بر سرهای بریده از بدن. سلام بر کسی که در راه خدا و به خاطر او صبر کرد. سلام بر مظلوم بی یاور. (2)

ص: 133


1- «السلام على الجيوب المضرجات السلام على الشفاه الذابلات السلام على النفوس المصطلمات، السلام على الأرواح المختلسات السلام على الأجساد العاريات السلام على الجسوم الشاحبات، السلام على الدماء السائلات، السلام على الأعضاء المقطعات السلام على الرؤوس المشالات، السلام على النسوة البارزات». بحار الأنوار: ج 98، ص 235 ، باب 18 زیاراته صلوات الله عليه المطلقة وهي عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من كتب الأصحاب بغير إسناد، ح38.
2- «السلام على القتيل المظلوم، السلام على أخيه المسموم، السلام على علي الكبير، السلام على الرضيع الصغير. السلام على الأبدان السليبة، السلام على العترة القريبة السلام على المجدلين في الفلوات، السلام على النازحين عن الأوطان، السلام على المدفونين بلا أكفان السلام على الرؤوس المفرقة عن الأبدان السلام على المحتسب الصابر ، السلام على المظلوم بلا ناصر». بحار الأنوار: ج 98 ، ص 235، باب 18 زياراته صلوات الله عليه المطلقة و هي عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من کتب الأصحاب بغير إسناد، ح 38.
فراز چهارم : سلام بر گونه خاک آلود

سلام بر کسی که پیمانش را شکستند. سلام بر کسی که حُرمتش را هتک کردند. سلام بر کسی که خونش را ستمکارانه ریختند. سلام بر شسته شده به خون زخم. سلام بر نوشیده از کاسه نیزه ها سلام بر ستمدیده حق برده شده ای که حقش را حلال شمردند. سلام بر غریب میان مردم! سلام بر آن که روستانشینان، عهده دار به خاک سپردنش شدند. سلام بر آن که رگ قلبش بریده شد. سلام بر حمایت کننده بدون یاور، سلام بر موی سپید آغشته شده با خون. سلام بر صورت خاک آلوده. سلام بر بدن برهنه شده. سلام بر دندانی که با چوب زده شده. سلام بر رگ گردن بریده شده. سلام بر سر بالای نیزه رفته. سلام بر پیکرهای برهنه و خوراک گرگ ها و حیوانات درنده بیابان. (1)

ص: 134


1- «السلام على من نكثت ذمته، السلام على من هتكت حرمته، السلام على من أريق بالظلم دمه، السلام على المغسل بدم الجراح السلام على المجرع بكأسات الرماح السلام على المضام المستباح، السلام على المهجور في الوري، السلام على من تولّى دفنه أهل القرى السلام على المقطوع الوتين، السلام على المحامي بلا معين ، السلام على الشيب الخضيب، السلام على الخد التريب، السلام على البدن السليب، السلام على الثغر المقروع بالقضيب السلام على الودج المقطوع، السلام على الرأس المرفوع، السلام على الأجسام العارية في الفلوات تنهشها الذئاب العاديات و تختلف إليها السباع الضاريات». بحار الأنوار: ج 98، ص 236 ، باب 18 زياراته صلوات الله عليه المطلقة و هي عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من كتب الأصحاب بغير إسناد، ح38.
فراز پنجم : شمر، بر سینه ات نشسته

دشمنانت از همه طرف دوره ات نمودند و با وارد کردن زخم های کاری، تو را زمین گیر کردند و از حرکت کردن بازداشتند و یاوری برای تو نماند. تو برای رضای خدا، شکیبا بودی و از زنان و فرزندانت دفاع می کردی تا آن که تو را از اسبت پایین انداختند و زخمی و خونین به زمین افتادی و اسب ها تو را زیر سم هایشان لگدمال کردند و ظالمان با شمشیرهای برنده، بر سرت ریختند و عرق مرگ بر پیشانی ات نشست و چپ و راست دستت، منقبض و منبسط می شد و نیم نگاهی از زیر چشم به خیمه ها داشتی و دردهایت تو را به خود مشغول کرد اسبت شتابان و با شیهه و زاری به طرف خیمه هایت رفت. هنگامی که زنان اسبت را پریشان و زین تو را بر آن واژگون دیدند، از پرده بیرون آمدند موهایشان را پریشان کردند و به صورت خود می زدند. صورت های خود را گشودند و ناله سر دادند. آنها پس از عزّت، ناچیز شدند و به سوی قتلگاهت شتافتند. شمر بر سینه ات نشسته، شمشیرش را در گودی گلویت فرو برد، محاسن سپیدت را به دستش گرفت و با شمشیر هندی (1) خود، تو را ذبح کرد. حواس تو آرام گرفت و نفس هایت آهسته گشت و سرت به بالای نیزه رفت و خاندانت را مانند بندگان به اسارت گرفته، غل و زنجیر کرده اند و بر پشت شتران بدون جهاز نشاندند، و آفتاب سوزان نیمروز، چهره هایشان را سوزاند و در صحراها و دشت ها رانده شدند، در حالی که دست هایشان را به گردن بسته بودند و آنها را در بازارها می چرخاندند. (2)

ص: 135


1- «المهند: السيف المطبوع من حديد الهند». لسان العرب: ج 3، ص 438 ، ماده هند.
2- « و أحدقوا بك من كل الجهات و أثخنوك بالجراح و حالوا بينك و بين الرواح و لم يبق لك ناصر و أنت محتسب صابر، تذب عن نسوتك و أولادك حتى نكسوك عن جوادك، فهويت إلى الأرض جريحاً تطؤك الخيول بحوافرها وتعلوك الطغاة ببواترها، قد رشح للموت جبينك و اختلفت بالانقباض و الانبساط شمالك و يمينك، تدير طرفاً خفياً إلى رحلك وبيتك و قد شغلت بنفسك عن ولدك و أهلك و أسرع فرسك شارداً و إلى خيامك قاصداً محمحماً باكياً، فلما رأين النساء جوادك مخزياً و نظرن سرجك عليه ملوياً، برزن من الخدور ناشرات الشعور، على الخدود لاطمات، للوجوه سافرات و بالعويل داعيات و بعد العز مذللات و إلى مصرعك مبادرات و الشمر جالس على صدرك، مولغ سيفه على نحرك، قابض على شيبتك بيده ذابح لك بمهنده، قد سكنت حواسك و خفيت أنفاسك و رفع على القنا رأسك و أهلك كالعبيد و صفدوا في الحديد فوق أقتاب المطيات تلفح وجوههم حرّ الهاجرات، يساقون في البراري و الفلوات أيديهم مغلولة إلى الأعناق، يطاف بهم في الأسواق». بحار الأنوار: ج 98، ص 240 ، باب 18 زياراته صلوات الله عليه المطلقة و هي عدة زيارات منها مسندة و منها مأخوذة من كتب الأصحاب بغير إسناد، ح 38.

راه ششم : مشاهده و اعترافات دشمن

اشاره

یکی دیگر از راه های دستیابی به مقاتل بهره گیری از اعترافات و مشاهدات دشمن از وقایع است. مانند گزارشی که ابن ابی الحدید از یکی از جنایت کاران کربلا، نقل می کند و می نویسد :

از یکی از کسانی که در سپاه ابن زیاد حضور داشت پرسیدند : چرا با این خشونت با فرزندان رسول الله صلى الله عليه وسلم پیکار نمودید؟ گفت : نبودید و ندیدید! اگر رشادت آنها را میدیدید شما نیز با آنها با خشونت می جنگیدید . یاران حسین بن علی علیهما السلام دست هایشان به سلاح بود و مانند شیرهای درنده می جنگیدند. سواره نظام در برابرشان معنایی نداشت و از هر طرف به ما حمله می کردند و مشتاق شهادت بودند. آنها اهل دنیا نبودند و هیچ چیز مانعشان نبود به ما اعتراض نکنید که چرا

ص: 136

در مقابل آنها ایستادیم. اگر مماشات می کردیم حتی یک نفر از ما را باقی نمی گذاشتند. اگر آنها را نمی کشتیم و نمی جنگیدیم و این گونه رفتار نمی کردیم چه می کردیم ای بی مادر!. (1)

حکمت نقل این بخش از مقاتل، این است که از اعتراف دشمن استفاده نماییم. اعترافات دشمنان به نفع ما و به ضرر آنهاست؛ چون دشمن به نقل و بازگویی این مطالب احتیاجی نداشت. باید توجه داشت نقل این نکات به جهت نیاز آنها نیست؛ بلکه برخی مسائل از چنان وضوحی برخوردار بودند که دشمن نیز از روی ناچاری به نقل آنها اقدام می نماید.

به عبارت دیگر مطلب آن چنان روشن است که نه تنها دوستان، بلکه دشمنان زبان به تصدیق گشوده اند، در معنای لغوی کلمه «اعتراف و اقرار» نیز به این مطلب اشاره شده و اعتراف را به معنای «اذعان» و «به خطای خود اقرار کردن» معنا نموده اند. لذا دشمنان نیز به پایمردی و شجاعت حق اعتراف و به عمق جنایت و وحشیگری لشکر خود اقرار می کنند.

ص: 137


1- «قيل لرجل شهد يوم الطف مع عمر بن سعد: ويحك ! أقتلتم ذرية رسول الله صلی الله علیه وآله ؟ فقال: عضضت بالجندل ! إنك لو شهدت ما شهدنا لفعلت ما فعلنا ثارت علينا عصابة أيديها في مقابض سيوفها كالأسود الضارية تحطم الفرسان يميناً وشمالاً و تلقي أنفسها على الموت لا تقبل الأمان و لاترغب في المال و لا يحول حائل بينها و بين الورود على حياض المنية أو الاستيلاء على الملك، فلو كففنا عنها رويدا لأتت على نفوس العسكر بحذافيرها، فما كنا فاعلين لا أم لك». شرح نهج البلاغة : ج 3، ص 263، خطبه 51 و من كلام له لما غلب أصحاب معاوية أصحابه على شريعة الفرات و منعوهم من الماء، أباة الضيم و أخبارهم، ش3.

راه هفتم : مشاهدات عینی برخی افراد

یکی دیگر از مسیرهای دستیابی به مقتل، مشاهدات عینی افراد حاضر در برخی اتفاقات است.

نمونه اول : جسارت شمر

ضَحاک بن عبدالله مشرقی یکی از اشخاصی است که در واقعه عاشورا حضور داشته است او پس از این که ابتدا در لشکر امام حسین علیه السلام با سپاه عمر بن سعد جنگید و چند نفر را به هلاکت رساند اما در واپسین لحظات روز عاشورا از صحنه نبرد گریخت. طبری ضمن نقل گزارشی از این شخص می نویسد:

هنگامی که سپاه کوفه به طرف ما آمدند، مردی با ادوات جنگی و به شکل مسلح، به سوی خیمه های حسینی حرکت کرد. در لشکر امام حسین علیه السلام و در کنار خیمه ها آتشی برافروخته شده بود تا دشمن از آن سمت حمله نکند. آن شخص بدون این که سخنی بگوید گذر کرد و به خیمه هایمان نگاه کرد. وقتی آتش را دید، با جسارت و با صدای بلند گفت : ای حسین! عجله کرده ای و پیش از آتش روز قیامت، آتش دنیا را برگزیده ای .

حضرت پرسیدند: شمر بن ذی الجوشن است؟ گفتند: بله خودش است. فرمودند: ای پسر زن بزچران، (1) تو برای سوختن در آتش جهنم

ص: 138


1- «إنّ امرأة ذي الجوشن خرجت من جبانة السبيع إلى جبانة كندة، فعطشت في طريق و لاقت راعياً يرعى الغنم، فطلبت منه الماء فأبى أن يعطيها إلا بالإصابة منها، فتمكنته فواقعها الراعي فحملت بشمر». از کتاب «مثالب العرب» کلبی نقل شده روزی مادر شمر در حال عبور از دشت سبیعی ها به سوی دشت طایفه کنده بود. در بین راه تشنه شد و در صدد رفع عطش برآمد ناگهان به چوپانی برخورد و از او طلب آب کرد چوپان نیز به شرط این که به او زنا بدهد حاضر شد او را سیراب کند. مادر شمر نیز شرط چوپان را پذیرفت و او را تمکین کرده و بدین سبب نطفه شمر منعقد شد. «إنّ زهير بن قين يعظ أصحاب عمر بن سعد و ينذرهم، فرماه شمر بسهم و قال: اسكت فقال له زهير : يابن البوّال على عقبيه ! ما إيّاك أخاطب، إنما أنت بهيمة، والله ما أظنّك تحكم من كتاب الله آيتين فأبشر بالخزي يوم القيامة و العذاب الأليم». در روز عاشورا زهیر بن قین در صدد موعظه و انذار سپاهیان عمر بن سعد برآمد. در بين مواعظ زهیر، ناگهان شمر بن ذی الجوشن تیری به سوی زهیر انداخت و فریاد زد: ساکت شو! زهیر در جواب او گفت: ای پست فطرت! موعظه من متوجه تو نیست تو همانند حیوان چهارپایی هستی که قدرت ادراک نداری، گمان نمی کنم تا به حال حتی یک آیه از آیات قرآن را فهمیده باشی، آنچه در انتظار توست، بدعاقبتی و عذاب دردناک جهنم است. مستدركات علم رجال الحديث : ج 4 ، ص 220، شرح حال شمر بن ذي الجوشن، ش 6899 .

از من سزاوارتر هستی. مسلم بن عوسجه عرض کرد: فدایت شوم ایپسر رسول خدا! من تیرانداز ماهری هستم، آیا اجازه می دهید این شخص فاسق و ظالم را با تیر بزنم؟ فرمودند: خیر، دوست ندارم آغاز کننده جنگ باشم. وقتی دشمن به سپاه امام حسین علیه السلام نزدیک شد، حضرت سوار بر مرکب شده و با صدای بلند، به نحوی که اکثر مردم می شنیدند، فرمود ای مردم! سخنم را گوش دهید. در جنگ با من عجله نکنید. صبر کنید شما را موعظه نمایم و دلیل آمدنم را بگویم، اگر آن را پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و به من حق دادید، سعادتمند خواهید شد و انگیزه ای برای جنگ با من نخواهید داشت و اگر نپذیرفتید و انصاف به خرج ندادید، به خدا توکل می کنم. سپس آیات ﴿ وَأَتْل عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ، يَنقَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِى بِقَايَتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ

ص: 139

أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُن أَمرُكُمْ عَلَيْكُم غُمَّةً ثُمَّ أقضُواْ إِلَى وَلَا تُنظِرُونِ﴾ (1) و ﴿ إِنَّ وَلِيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَبَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّلِحِينَ﴾ (2) را تلاوت نمودند. وقتی خواهران و دختران حسین علیه السلام این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه و ناله بلند شد. امام حسین علیه السلام برادرش عباس بن علی و فرزندش علی علیهم السلام را نزد آنها فرستاد و فرمود: آنها را آرام کنید که از این پس گریه های زیادی در پیش دارند. (3)

ص: 140


1- «خبر نوح را بر آنان بخوان، آن گاه که به قوم خود گفت ای قوم من، اگر ماندن من در میان شما و اندرز دادن من به آیات خدا، بر شما سخت آمده است بدانید که من بر خدا توکل کرده ام. پس در کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما ملتبس ننماید، سپس درباره من تصمیم بگیرید». یونس (10)، آیه 71 .
2- «بی تردید، سرور من آن خدایی است که قرآن را فرو فرستاده و او دوستدار شایستگان است». اعراف (7)، آیه 196.
3- «قال أبو مخنف : فحدثني عبد الله بن عاصم قال : حدثني الضحاك المشرقي، قال: لما أقبلوا نحونا فنظروا إلى النار تضطرم في الحطب و القصب الذي كنا ألهبنا فيه النار من ورائنا لئلا يأتونا من خلفنا، إذ أقبل إلينا منهم رجل يركض على فرس كامل الأداة، فلم يكلمنا حتى مرّ على أبياتنا، فنظر إلى أبياتنا، فإذا هو لا يرى إلا حطباً تلتهب النار فيه، فرجع راجعاً، فنادى بأعلى صوته يا حسين استعجلت النار في الدنيا قبل يوم القيامه. فقال الحسين علیه السلام : من هذا؟ كأنه شمر بن ذي الجوشن ؟ فقالوا: نعم، اصلحك الله هو هو. فقال: يابن راعية المعزي ! أنت أولى بها صلياً. فقال له مسلم بن عوسجة : يابن رسول الله ! جعلت فداك، ألا أرميه بسهم، فانه قد أمكنني و ليس يسقط مني سهم، فالفاسق من أعظم الجبارين. فقال له الحسين علیه السلام : لاترمه، فإني أكره أن أبدأهم و كان مع الحسين علیه السلام فرس له يدعى لاحقاً، حمل عليه ابنه علي بن الحسين علیه السلام قال: فلما دنا منه القوم عاد براحلته فركبها، ثم نادى بأعلى صوته دعاء يسمع جل الناس: أيها الناس! اسمعوا قولي و لا تعجلوني حتى أعظكم بما لحق لكم علي و حتى أعتذر إليكم من مقدمي عليكم، فإن قبلتم عذري و صدقتم قولي و أعطيتموني النصف كنتم بذلك أسعد و لم يكن لكم علي سبيل و إن لم تقبلوا مني العذر و لم تعطوا النصف من أنفسكم ﴿ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةَ ثُمَّ أقْضُوا إِلَى وَلَا تُنظِرُونَ، إِنَّ وَلِيَ اللَّهُ الَّذِى نَزَّلَ الْكِتَبَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّلِحِينَ ﴾. قال : فلما سمع أخواته كلامه هذا صحن و بكين و بکی بناته، فارتفعت أصواتهنّ. فأرسل إليهن أخاه العباس بن علي علیه السلام و علياً ابنه و قال لهما : اسكتاهن، فلعمري ليكثرن بكاؤهنّ». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 324 ، السنة الحادية و الستون، مقتل الحسين علیه السلام.

نمونه دوم : کاروان اهل بیت علیهم السلام در شام

سهل بن سعد ساعدی از صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله و یاران امام علی علیه السلام و از راویان حدیث غدیر است و در بیعت عقبه و جنگ تبوک حضور داشت. او کاروان اسرای کربلا را در شام مشاهده و چگونگی ورود آنان به شام را روایت نموده است. در مقتل خوارزمی از قول سهل بن سعد نقل شده است :

در راه بیت المقدس به شام رسیدم دیدم در و دیوار شهر با پرده های زیبا تزیین شده بود و زنان نوازنده و طبل به دست، می نواختند. مردم نیز مشغول شادی بودند. خیال کردم شامیان عید دیگری دارند. در همین فکر بودم که با گروهی از مردم دمشق روبرو شدم. خودم را معرفی کردم و از آنها پرسیدم : آیا شما عیدی دارید که من نمی دانم؟ پاسخ دادند :

ای سهل! آیا تعجب نمی کنی که چرا از آسمان خون نمی بارد و زمین مردم را فرو نمی برد؟ امروز سر حسین را از عراق می آورند و تا لحظاتی دیگر از دروازه ساعات وارد می شوند. جشن و سرور امروز هم به

ص: 141

همین دلیل است. با تعجب گفتم : سر حسین علیه السلام را می آورند و مردم شادمانی می کنند؟! هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق ها یکی پس از دیگری از راه می رسند. سری بر نیزه دیدم که بسیار شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود، بی درنگ به طرف او رفتم و با معرفی خودم از او پرسیدم: دخترم شما کیستی؟ گفت: من سکینه دختر حسین هستم، سپس فرمود: ای سهل اگر برای تو ممکن است به مأمورها بگو تا سرها را از اطراف ما کنار ببرند و از ما فاصله بگیرند، شاید مردم مشغول تماشای سرها شده و کمتر به حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله نگاه کنند. خودم را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم : اگر به تو چهارصد در هم بدهم، به درخواستم عمل می کنی؟ این پول ها را بگیر و سر مقدس را جلوتر و با فاصله از زنان حرکت بده. او پول ها را پذیرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد. (1)

ص: 142


1- «روي عن سهل بن سعد الساعدي، قال: خرجت إلى بيت المقدس حتى أتيت دمشق، فرأيت أهلها قد علّقوا الستور و الحجب و الديباج و هم فرحون مستبشرون و عندهم نساء يلعبن بالدفوف، فقلت في نفسي : ألأهل الشام عيد لانعرفه؟ فرأيت قوماً يتحدّثون، فقلت: يا قوم ألكم في الشام عيد لانعرفه؟ قالوا: يا شيخ نراك غريباً؟ قلت: أنا سهل بن سعد، رأيت رسول الله صلی الله علیه وآله . قالوا: يا سهل! ما أعجب السماء لا تمطر دماً و الأرض لم تنخسف بأهلها ؟ قلت: ولم ذاك؟ قالوا: هذا رأس الحسين علیه السلام عترة محمد صلی الله علیه وآله يهدى من العراق. فقلت : واعجبا يهدى رأس الحسين علیه السلام و الناس يفرحون؟! قلت: من أي باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب يقال له باب الساعات. قال سهل: فبينا أنا كذلك إذ أقبلت الرايات يتلو بعضها بعضاً و إذا بفارس بيده رمح منزوع السنان، عليه رأس من أشبه الناس وجها برسول الله صلى الله عليه وسلم و إذا من ورائه نسوة على جمال بغير وطاء، فدنوت من أولادهن فقلت لجارية منهن: يا جارية! من أنت؟ ...»

ص: 143

ص: 144

فصل سوم : اصول عامه در مقتل پژوهی

اشاره

ص: 145

ص: 146

مقدمه فصل سوم

پس از بحث از مقدمات و راه های دستیابی به مقاتل به موضوع بسیار مهم «اصول عامه در مقتل پژوهی» می پردازیم. در ابتدا نوع برخورد و جبهه گیری اهل سنت و برخی توجیه های غیر قابل قبول آنها پیرامون واقعه کربلا و برخی مسائل مربوط به اهل بیت علیهم السلام را بررسی می کنیم، سپس با بحث از قاعده «جرح و تعدیل» به مواردی از واکنش و رفتار بعضی از بزرگان اهل سنت که حاضر به محکومیت یزید و لعن او نیستند، اشاره می کنیم. همچنین به بررسی نمونه هایی از معتبرترين كتب عامه مانند «تاریخ طبری» و « سیر أعلام النبلاء » خواهيم پرداخت، چرا که با دقت در این منابع، مشخص می شود نگاه حزبی، غیر منصفانه و غرض ورزانه ای در طول تاریخ، ضد شیعه و نقل مقاتل در راستای حمایت از شجره ملعونه اموی و همفکران آنان وجود داشته و دارد. ممکن است در ذهن برخی خوانندگان نسبت به فصل سوم، این سؤال شکل بگیرد که ارتباط نکات و

ص: 147

گزارش ها با موضوع مقتل شناسی چیست؟ و آیا طرح این قبیل مسائل، خروج از بحث مقتل شناسی نیست؟

در پاسخ می گوییم : نقل مطالب پیش رو ارتباط مبنایی با عاشورا دارد و خروج از بحث نیست. با نقل شواهد متعدد تاریخی، در صدد تبیین جریان مخالفین عاشورا و بر ملا نمودن ماهیت این حرکت در طول تاریخ هستیم. در این فصل ثابت خواهد شد بسیاری از قلم به دستان قصدی برای ثبت ضبط و نقل وقایع عاشورا نداشتند و تا جایی که برایشان مقدور بود، در مقابل بیان حقایق کربلا ایستاده و آن را مخفی کردند. گاهی نیز با نقلهای تحریف شده و ناقص مطالب، سعی نمودند ضمن تنقیص اهل بیت علیهم السلام و تطهیر جنایت کاران، حقایق را واژگون جلوه دهند.

با درک نوع برخورد عامه با مصائب اهل بیت علیهم السلام و مقتل معصومین خصوصاً سیدالشهدا علیه السلام ، حکمت نگرش خاص عالمان شیعه و بهره گیری از قاعده «تسامح در ادله سنن» درباره مباحث مربوط به مقتل، بهتر درک می شود.

بررسی عوامل مخفی کردن حقایق تاریخی

اشاره

در مراجعه به کتب معتبر پیروان مکتب خلفاء با جریانی مواجه می شویم که در صدد اخفا و معدوم نمودن حقایق مسلم و متواتر تاریخی و تلاش برای تطهیر و تقدیس آمرین، عاملین و جنایت کاران فاجعه کربلا است. گروهی که از ظلم های بزرگ و فجایع تاریخی جز مقدار اندکی، بیان نمی کنند و بیشتر به فکر توجیه و تطهیر جنایت کاران هستند. این اتفاق تلخ، نتیجه چند عامل است:

عامل اول : اصالت بخشی به حکومت

عامل دوم : ترس از طغیان مردم و برملا شدن حقایق تاریخ اسلام.

عامل سوم : وجود عالمان طاغوتی و جیره خواران سلاطين.

ص: 148

عامل چهارم : تفکر باطل مبنی بر تقدیس و تطهیر تمام صحابه.

جریانی که در وقایع عاشورا دست از کتمان حقایق برنمی دارد، همان جریانی است که از اولین سالهای بعثت رسول الله صلی الله علیه وآله تا ایام رحلت ایشان به صورت هدفمند وقایع را مخفی می کند ، همان جریانی که یوم الله غدیر، مباهله، آیه تطهیر، حديث يوم الدار و فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را و تهاجم به منزل ام الائمه علیها السلام و غصب فدک را مخفی می کند. با دقت در کتب اهل سنت به عباراتی از بزرگان آنها برخورد می کنیم که در واقع به بهانه های مخفی کردن حقایق اشاره کرده اند.

عامل اول : اصالت بخشی به حکومت

اشاره

در پندار بزرگان مکتب خلفاء، حکومت حاکم اصل و اساس است و حاکم حتی اگر اهل ظلم و فساد باشد باید از او اطاعت نمود و هیچ نوع مخالفتی جایز نیست. به عنوان نمونه به این گزارش ها توجه نمایید.

گزارش اول : طبرانی در کتاب «معجم الکبیر» از قول رسول خدا صلى الله عليه وسلم نقل کرده است :

امیران و حاکمان خود را هر طوری که هستند اطاعت کنید. اگر آنان شما را به احکامی که من آورده ام دستور دهند هم آنها پاداش می برند و هم شما به خاطر اطاعت از آنها؛ و اگر به کارهایی دستور دادند که من نیاورده ام، گناه آن به گردن حاکمان است و شما گناهی ندارید و هنگامی که در روز قیامت خداوند را ملاقات کنید می گویید: خدایا به ما ظلم نشود . ندا می رسد که ظلمی در کار نیست. شما می گویید: خدایا ما به

ص: 149

فرمان تو از پیامبران، خلفا و امیران اطاعت کردیم. گفته می شود: راست گفتید، گناه آن اعمال به گردن آنها است و شما بی گناه هستید. (1)

گزارش دوم : ابن حبان در کتابش از طریق ابوهریره از قول رسول الله صلى الله عليه وسلم نقل کرده است :

شما را به سه چیز امر و از سه چیز نهی می کنم : دستور می دهم که خداوند را عبادت کنید و به او شرک نورزید، همگی به ریسمان الهی متمسک شوید و پراکنده نشوید؛ کسی را که خداوند امیر شما قرار داده، اطاعت کنید... (2)

ابونعیم اصفهانی همین روایت را نقل کرده و در پایان بر ثابت و مشهور بودن آن صحه گذاشته است. (3)

ص: 150


1- « أن المقدام حدثهم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: اطيعوا أمراءكم مهما كان، فإن أمر وكم بشي مما جئتكم به فإنهم يؤجرون عليه وتؤجرون بطاعتهم و إن أمر وكم بشي مما لم آتكم به، فإنه عليهم و أنتم منه براء، ذلك بأنكم إذا لقيتم الله قلتم ربنا لا ظلم، فيقول : لا ظلم. فتقولون ربنا أرسلت إلينا رسلاً فأطعناهم بإذنك و استخلفت علينا خلفاء فأطعناهم بإذنك و أمرت علينا أمراء فأطعناهم لك. فيقول: صدقتم هو عليهم و أنتم منه براء». المعجم الكبير : ج 20، ص 278 ، حبیب بن عبید الرحبي عن المقدام، ش 658.
2- «عن أبي هريرة عن رسول الله صلی الله علیه وآله أنه قال: آمركم بثلاث و أنهاكم عن ثلاث؛ آمركم أن تعبدوا الله و لا تشركوا به شيئاً و تعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تتفرقوا وتطيعوا لمن ولاه الله أمركم و أنهاكم عن قيل و قال وكثرة السؤال وإضاعة المال» . الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان : ج 10 ، ص 423 ، ش 4560 .
3- «عن أبي هريرة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : إن الله أمركم بثلاث و نهاكم عن ثلاث أمركم أن تعبدوا الله و لا تشركوا به شيئاً و أن تعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا وتسمعوا و تطيعوا لمن ولاه الله عزّوجلّ أمركم ثابت مشهور من حديث سهيل». حلية الأولياء و طبقات الأصفياء : ج 8، ص 329، عبدالله بن وهب، ش 428 .

گزارش سوم : بیهقی از قول عرباض بن ساریه از رسول خداصلى الله عليه وسلم نقل کرده است:

رسول خدا صلی الله علیه وآله ما را نصیحت کرد به گونه ای که دلها نرم و چشم هایمان گریان شد. شخصی عرض کرد: ای رسول خدا! این موعظه شما بوی جدایی می دهد، به ما چه دستوری می دهید؟ فرمودند: از کسی که خداوند او را امیر شما کرده، اطاعت کنید و سخنش را بشنوید هر چند او عبد سیاه پوست حبشی باشد. آگاه باشید عده ای از شما بعد از من اختلاف بسیاری را می بینید؛ پس کسانی که این زمان را درک می کنند باید به سنت من و سنت خلفای هدایت شده ام تمسک نمایند !... (1)

ابن قیم جوزیه بعد از نقل همین روایت، درباره سند آن می نویسد: این روایت، حسن است و سندش مشکلی ندارد. (2)

گزارش چهارم : مسلم بن حجاج نیشابوری به نقل از حذیفه بن یمان می نویسد:

به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کردم : ما در گمراهی جاهلیت بودیم تا اینکه خداوند برای ما خیر و نیکی اسلام را آورد. آیا بعد از این خیر بزرگ، شر و بدی به ما می رسد؟ فرمودند: بله. عرض کردم: آیا بعد از آن شر،

ص: 151


1- «عن خالد بن معدان عن العرباض بن سارية قال : وعظنا رسول الله صلى الله عليه وسلم موعظة بليغة ذرفت منها العيون و وجلت منها القلوب. قال قائل : كان هذه موعظة مودع، فما تأمرنا ؟ قال : عليكم بالسمع والطاعة لمن ولاه الله أمركم وإن كان عبداً حبشياً إلا وسيرى من بقي منكم بعدي اختلافاً كثيراً، فمن أدرك ذاك منكم فعليه بسنتي وسنة الخلفاء المهديين عضوا عليها بالنواجذ، إياكم و محدثات الأمور فإنها ضلالة». شعب الإيمان : ج ،6 ، ص 67 ، التمسك بما عليه الجماعة، ش 7109.
2- «و هذا حديث حسن إسناده لا باس به. أعلام الموقعين عن ربّ العالمين : ج 4 ، ص 121، فصل الفتوى بالآثار السلفية والفتاوى الصحابية، الوجه الثاني والعشرون.

خیری هم هست؟ فرمودند: بله، بعد از من حاکمانی می آیند که به سنت من عمل نمی کنند. در بین آنان مردانی هستند که قلب های شیطانی دارند؛ اما جسمشان جسم انسان است. گفتم: وظیفه ما در این هنگام چیست؟ فرمودند: حتی اگر حاکم تو را زد و اموالت را گرفت، فرمان بردار و مطیع او باش و سخنش را گوش بده. (1)

در بحث مقتل شناسی باید به این نکته توجه نمود که بر مبنای همین ایده غلط، ضدّ عقل و مخالف دین، به راحتی امام حسین علیه السلام را محکوم و ایشان را خارجی می خوانند و بر اساس همین اعتقاد فاسد، از ظلم به نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله به راحتی عبور نموده و جای جلاد و شهید را تغییر می دهند. آلوسی ذیل آیه 23 سوره محمد صلی الله علیه وآله مطلب عجیبی را از ابوبکر بن العربی نقل می کند و می نویسد:

حسین علیه السلام به وسیله شمشیر جدش صلی الله علیه وآله به قتل رسید و در واقع سزاوار چنین سرنوشتی بود؛ چون علیه حکومت قیام نمود! آلوسی ضمن رد سخن ابن عربی، از ابن جوزی نقل می کند و می نویسد: برخی از افراد جاهل که منتسب به اهل سنت هستند، همین اعتقاد فاسد را دارند و می گویند: حق با یزید بوده و حسین علیه السلام در قیامش خطا کرد. این افراد

ص: 152


1- «قال حذيفة بن اليمان قلت: يا رسول الله ! إنا كنا بشر، فجاء الله بخير فنحن فيه، فهل من وراء هذا الخير شر ؟ قال : نعم. قلت: هل وراء ذلك الشر خير ؟ قال : نعم . قلت : فهل وراء ذلك الخير شر؟ قال : نعم. :قلت كيف؟ قال: يكون بعدي أئمة لا يهتدون بهداي و لايستنون بسنتي و سيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان إنس . قال : قلت : كيف أصنع يا رسول الله إن أدركت ذلك؟ قال تسمع و تطيع للأمير و إن ضرب ظهرك و أخذ مالك، فاسمع و أطع». صحيح مسلم: ص 882، کتاب الامارة، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن وتحذير الدعاة إلى الكفر ، ح 4762 .

اگر به کتاب های سیره و تاریخ نگاه می کردند متوجه می شدند معاویه با چه ظلم و حیله هایی برای یزید بیعت گرفت و بیعت با او صحیح نبود. حتی اگر بپذیریم بیعت یزید درست بود، او با انجام دادن کارهای قبیح و فاسد، اسباب فسخ عقد بیعت را فراهم نمود، لذا بیعت با یزید در هر صورت صحیح نبود. سخنان جاهلانه ای که برخی از اهل سنت در مورد اشتباه حسین علیه السلام و درست کاری یزید می زنند، برای لجاجت و دشمنی با شیعیان گفته می شود. (1)

بدون تردید روایات جعلی و گزارش های فوق سبب می شود تا چنین سخنان سخیفی از امثال ابن عربی مطرح شود و ثمره آن اعتقادات فاسد و حکم به تبعیت مطلق از خلفا، مقصر جلوه دادن سید الشهدا علیه السلام می باشد.

ناگفته نماند این گروه به همین قاعده جعلی نیز پایبند نبوده و هر جا به نفعشان نبود، با آن مخالفت کرده اند. به عنوان نمونه در ایام حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام تا توانستند ضد ایشان فتنه انگیزی و شورش نمودند. عایشه در مقابل امام علی علیه السلام که امیر و حاکم امت اسلام بود، لحظه ای تبعیت نکرد و با تمام توان با حضرت علی علیه السلام

ص: 153


1- «و أبوبكر بن العربي المالكي عليه من الله تعالى ما يستحق أعظم الفرية فزعم أن الحسين علیه السلام قتل بسيف جده صلی الله علیه وآله و له من الجهلة موافقون على ذلك. قال ابن الجوزي عليه الرحمة في كتابه السر المصون: من الاعتقادات العامة التي غلبت على جماعة منتسبين إلى السنة أن يقولوا إن يزيد كان على الصواب و أن الحسين رضي الله تعالى عنه أخطأ في الخروج عليه. و لو نظروا في السير لعلموا كيف عقدت له البيعة و ألزم الناس بها و لقد فعل في ذلك كل قبيح، ثم لو قدرنا صحة عقد البيعة، فقد بدت منه بواد كلها توجب فسخ العقد و لا يميل إلى ذلك إلا كل جاهل عامي المذهب يظن أنه يغيظ بذلك الرافضة». روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني : ج 26 ، ص 317، ذیل آیه 23 سوره محمد صلی الله علیه وآله.

مخالفت نمود؛ تا جایی که ابن ابی الحدید در مورد عملکرد عایشه و رفتار کریمانه امیر المؤمنین علیه السلام در مقابل او می نویسد:

رفتاری که عایشه نسبت به علی علیه السلام داشت اگر نسبت به عمر انجام داده بود و وحدت مسلمانان را برهم زده و ضد خلیفه شمشیر کشیده بود، عمر بدون تردید او را می کشت و قطعه قطعه می کرد؛ ولی علی علیه السلام بردبار و بزرگوار بود؛ لذا عایشه را تنبیه نکرد. (1)

نگاه گزینشی و غیر منصفانه به تاریخ در نحوه مواجهه عامه با قاتل امير المؤمنین علیه السلام به خوبی روشن است. این گروه در حالی که طبق مبنای مذکور باید ابن ملجم را طرد و لعن نمایند؛ اما نه تنها چنین حکمی صادر نمی کنند؛ بلکه به او مدال افتخار نیز می دهند و کار به جایی می رسد که ابن حزم ناصبی در مورد ابن ملجم مرادی می گوید: هیچ کدام از بزرگان ما در این مطلب تردید ندارند که ابن ملجم مرادی بر اساس اجتهاد شخصی خود عمل نموده و علی بن ابی طالب را به قتل رسانده و مجتهد مأجور است. (2)

همچنین ابن تیمیه ناصبی در مورد جنایت ابن ملجم مرادی می نویسد:

کسی که خلیفه دوم عمر را گشت، کافری بود که از دین اسلام و پیامبر خدا و مسلمانان کینه داشت. او عمر را از روی نفرت به اسلام و پیامبر خدا

ص: 154


1- «و لو كانت فعلت بعمر ما فعلت به و شقت عصا الأمة عليه ثم ظفر بها لقتلها و مزقها إربا إرباً و لكن عليا علیه السلام كان حليماً كريماً ». شرح نهج البلاغة : ج 17 ، ص 254، نامه 64، كتاب معاوية إلى علي علیه السلام.
2- «و لا خلاف بين أحد من الأمة في أن عبد الرحمن بن ملجم لم يقتل علياً رضي الله عنه إلا متأولاً مجتهداً مقدراً أنه على صواب». المحلى بالآثار : ج 10 ، ص 484، مسألة مقتول كان في أوليائه غائب أو صغير أو مجنون، ش 2079.

کشت. اما کسی که علی را به قتل رساند اهل نماز و قرائت قرآن و روزه بود. قاتل علی فکر می کرد خدا و رسولش کشتن علی را دوست دارند و بر اساس محبت به خدا و پیامبر خدا، علی را کشت... (1)

لازمه سخنان و مبانی مذکور این است که ابن ملجم چون مجتهد بود حتی اگر خطا کرده باشد مأجور است و حداقل یک ثواب به او داده خواهد شد و کسی حق رد و لعن او را ندارد.

در پاسخ به این نوع تفکرات مسموم باید گفت:

اولاً: ابن ملجم مرادی صحابی نیست که مجتهد باشد، بلکه او تابعی است.

ثانياً : طبق مبنای شما مبنی بر اجتهاد ،صحابه چرا این ثواب را صحابه ای که قاتل خلیفه سوم بودند، نبردند؟ مگر در جریان قتل عثمان 800 صحابی شرکت نداشتند؟ (2) اگر بنا به اجتهاد باشد آنان نیز مجتهد بودند. چرا ابن ملجم تابعی اجر ببرد؛ اما این 800 صحابی اجر و پاداش نبرند؟ چرا این اجر را مخالفین خلیفه اول نبرند؟ چرا آنها را مرتد و از دین خارج و مهدورالدم می دانید؟ چرا نسبت به حادثه عاشورا موضع گیری صحیحی انجام نمی دهید؟ چرا در پی مخفی نمودن تاریخ و عدم نقل شفاف مقتل سیدالشهدا علیه السلام هستید؟

ص: 155


1- «كان الذي قتل عمر كافراً يبغض دين الإسلام ويبغض الرسول صلی الله علیه وآله و أمته، فقتله بغضاً للرسول و دينه و أمته و الذي قتل علياً كان يصلي ويصوم ويقرأ القرآن و قتله معتقداً أن الله و رسوله صلی الله علیه وآله يحب قتل علي و فعل ذلك محبة الله و رسول في زعمه و إن كان في ذلك مبتدعاً ضالاً». منهاج السنة النبوية: ج 4 ،ص155، البرهان الخامس عشر.
2- «عن غياث البكري قال: سألت أبا سعيد الخدري عن قتل عثمان هل شهده أحد من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله ؟ قال: نعم، لقد شهده ثمانمائة». شرح نهج البلاغة : ج 3، ص 28، ذيل خطبة 43، ذكر المطاعن التي طعن بها على عثمان و الردّ عليها.
ناسزاگویی به شیعیان

با کمال تأسف اعتقادات مکتوب در برخی کتب عامه بر مبنای همین قواعد غیر اسلامی پایه ریزی شده است و با همین توجيهات ضمن عدم نقل حقایق، نسبت به افرادی که حقایق را بازگو می کنند نیز موضع گیری سختی صورت می پذیرد و به ناقلین برچسب زده و او را از دین خارج می دانند.

با بررسی برخی تعبیرات نقل شده در کتب عامه، مشخص می شود برخی به ظاهر عالمان اهل سنت ادب گفتگو و بحث را رعایت نکرده و کتاب های آنان نیز به فحش نامه بیشتر شباهت دارد تا اثر علمی. تعابیر بکار رفته خروجی و پیامدهای اجتماعی بسیار خطرناکی دارد. هنگامی که عالم سنی در کتابش تعبیرات به دور از انصاف و دور از تقوا را بکار می برد، جاهلان آنها نیز به گمان باطل خود با سربریدن و کشتن شیعیان بیگناه به دنبال بهشت می گردند. به عنوان نمونه به چند مورد از ناسزاگویی های برخی علمای اهل سنت اشاره می شود.

مورد اول: ذهبی در کتاب «ميزان الاعتدال في نقد الرجال» در شرح حال جعفر بن سليمان مطلبی را درباره علت متهم بودن وی به تشیع نقل کرده و سپس به همه شیعیان توهین کرده و آنان را «حمار» معرفی می کند. برخی تعابیر و حتی ناسزاها ممکن است در گفتگوهای شفاهی نقل شود، اما نقل مكتوب فحش و ناسزا نسبت به مذاهب دیگر هیچ توجیهی ندارد.

مورد دوم: ذهبی در شرح حال عمران بن مسلم ابتدا به نقل از احمد زبیری شیعیان را توله سگ معرفی کرده سپس خودش حاشیه ای بر آن افزوده و با توهین و ناسزای بیشتر گفته، نجاسات سگ همانند رافضی است. (1)

ص: 156


1- «عمران بن مسلم الفزاري ، كو في... قال أبو أحمد الزبيري: رافضي ، كأنه جرو كلب. قلت: خراء الكلاب كالرافضي». ميزان الاعتدال في نقد الرجال : ج 3، ص 242 ، عمران بن مسلم الفزاري، ش 6310 .

تعابیر ذکر شده از قبیل «مشت نمونه خروار» و نشان دهنده انحطاط اخلاقی و از هم گسیختگی معنویت است. متأسفانه این سخنان جاهلانه و به دور از حق و حقیقت که بیشتر برای رضایت حاکمان ظالم ایراد می شود زمینه ای را ایجاد نموده که بسیاری از حقایق تاریخی و واقعیت ها مانند مقتل سیدالشهدا علیه السلام به شکل صحیح و کامل نقل نشود.

عامل دوم : ترس از طغیان مردم و آشکار شدن حقایق تاریخ اسلام

اشاره

با بررسی کتب عامه پی می بریم، ترس از آگاهی و دگرگون شدن اعتقادات عامه و پیروان مکتب خلفا، دومین عامل مخفی کاری و بیان نکردن حادثه عاشورا است. ابن هشام در مقدمه کتاب تاریخ خود «السيرة النبوية» می نویسد:

من مطالبی را از ابن اسحاق نقل میکنم و بخشی را حذف می کنم؛ چون برخی از مردم با شنیدن حقایق ناراحت می شوند و تحمل نمی کنند. (1)

كلمات مذکور از مهم ترین اعترافات ابن هشام علیه خودش است، چرا که او تصریح می کند در نگارش تاریخ، رعایت واقعیت و حقیقت را نکرده، بلکه براساس میل و خوش آمد گروهی خاص به نگارش تاریخ پرداخته است و نشان می دهد در کتب این افراد بیشتر از آنکه حقایق منعکس و بازتاب داده شود، امیال و گزینش های خاص تاریخی بازتاب داده شده است. متأسفانه این روش، مبنای اکثر عامه است و مصادیق متعددی می توان پیدا نمود .

ص: 157


1- «و تارك بعض ما ذكره ابن إسحاق في هذا الكتاب... و بعض يسوء بعض الناس ذكره» . السيرة النبوية: ج 1، ص 4 ، مقدمه.

به طور قطع یکی از مهمترین حوادث تاریخی که مشمول مخفی کاری های حساب شده قرار گرفته، حادثه عظیم عاشورا و شهادت مظلومانه سیدالشهدا علیه السلام می باشد و بسیاری از مردم عادی اهل سنت بخش قابل توجهی از حقایق را نمی دانند، چون اگر مطلع شوند حتماً به سراغ حقیقت می روند؛ اما امثال ابن هشام با سوء استفاده از کلمه «مردم» و با بهانه قرار دادن ناراحتی مردم عامه در واقع مواظب هستند تا مطالبی خلاف میل حاکمان، ستمگران، سلاطین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام نگویند. به صورت خلاصه نوع رفتار برخی مورخین ما را به یاد ضرب المثل معروف «به نام مردم به کام حاکمان» می اندازد.

قضاوت های غیر منصفانه در تاریخ اسلام
اشاره

اکنون به بررسی مصداقی چند کتاب از کتب معتبر عامه و مخفی کاری ها و قضاوت های نادرست آنان می پردازیم. با دقت در شواهد متعدد مشخص می شود این تفکر هیچ قصدی برای بیان و نقل حقایق پیرامون اهل بیت علیهم السلام و ظلم هایی که به ایشان وارد شد ندارد .

کتاب اول : تاریخ طبری و قضاوت های او
اشاره

كتاب «تاريخ الأمم و الملوك» معروف به تاریخ طبری از معروف ترین کتاب های تاریخ اسلام است. این کتاب توسط محمد بن جرير بن يزيد طبری متوفای 310 هجری قمری به زبان عربی نوشته شده است. طبری مطالب مربوط به تاریخ را از آغاز خلقت جهان شروع و تا حوادث سال 302 هجری قمری را گزارش کرده

ص: 158

است. (1) نگارش تاریخ طبری همزمان با دوران غیبت صغری بوده و یکی از قدیمی ترین منابع گزارش واقعه کربلا است.

بسیاری از محققان و عالمان شیعه نقدهای عالمانه ای بر تاریخ طبری وارد کرده اند و گفته اند او تاریخ را جانبدارانه گزارش کرده و به راویان غیر قابل اعتماد، اعتماد نموده است. اکنون به برخی از این موضع گیری ها اشاره می کنیم.

أ. علامه سید مرتضی عسکری رحمه الله : ایشان اشکالات متعددی به روش تاریخ نگاری طبری وارد نموده و به پنهان کاری طبری در ماجرای یوم الانذار، نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و اختلافات معاویه با ابوذر که منجر به تبعید ابوذر شد اشاره کرده است. ایشان همچنین به تکیه بیش از حد طبری بر جعلیات «سیف بن عمر» اشکال وارد می کند و معتقد است سیف بن عمر افسانه هایی کاملاً جعلی بافته و طبری نیز کورکورانه برخی از آنها را نقل کرده است.

ب. علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله : ایشان در کتاب ارزشمند «الصحيح من سيرة النبى الأعظم» تاریخ طبری را مملو از اسرائیلیات معرفی می کند.

ج. علامه امینی رحمه الله : ایشان در کتاب ارزشمند «الغدير في الكتاب و السنة والأدب» بارها و به مناسبت های مختلف به انتقاد از طبری پرداخته است.

ما نیز در کتاب «نقد بعضی از مکتوبات تاریخی» که ان شاالله بزودی چاپ و روانه بازار خواهد شد، به ایرادهای اساسی و نقاط ضعف تاریخ طبری اشاره کرده ایم.

ص: 159


1- تاریخ طبری از منابع شناخته شده و مهم در تاریخ اسلام است. متأسفانه برخی بدون دلیل، مطالبش را مانند امور قطعی و مسلم می پذیرند ولی در برخورد با کتاب ارزشمندی مانند «بحار الأنوار» آن را زیر سؤال برده و مطالبش را رد می نمایند. چنین رفتار دوگانه ای در واقع نمایانگر عوام زدگی و رفتارهای غير عالمانه است که به راحتی از میراث محکم و متین شیعه عبور می کنند و مطالب مخالفین را به سهولت می پذیرند.

پس از معرفی و آشنایی اجمالی با طبری و کتاب تاریخش اکنون به بررسی چند نمونه از قضاوت های غیر منصفانه طبری می پردازیم.

نمونه اول : نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و پاسخ معاویه

یکی از مهم ترین مکتوبات تاریخ اسلام نامه ای است که محمد بن ابی بکر از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به معاویه نوشت. (1) این نامه و پاسخ معاویه (2) به آن، بیانگر واقعیت های مهمی است از جمله :

ص: 160


1- «و كتب محمد بن أبي بكر إلى معاوية احتجاجاً عليه بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد بن أبي بكر إلى الغاوي معاوية بن صخر ، سلام الله على أهل طاعة الله ممن هو أهل دين الله و أهل ولاية الله، أما بعد؛ فإن الله بجلاله و سلطانه خلق خلقاً بلا عبث منه و لا ضعف به في قوة و لكنه خلقهم عبيداً، فمنهم شقي و سعيد و غوي و رشيد ثم اختارهم على علم منه و اصطفى و انتجب منهم محمداً صلی الله علیه وآله و اصطفاه لرسالته و ائتمنه على وحيه فدعا إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة، فكان أول من أجاب و أناب و أسلم و سلم أخوه و ابن عمه علي بن أبي طالب علیه السلام، فصدقه بالغيب المکتوم و آثره على كل حميم و وقاه من كل مكروه و واساه بنفسه في كل خوف و قد رأيتك تساويه و أنت أنت و هو هو المبرز و السابق في كل خير و أنت اللعين بن اللعين لم تزل أنت و أبوك تبغضان و تبغيان في دين الله الغوائل و تجتهدان على إطفاء نور الله، تجمعان الجموع على ذلك وتبذلان فيه الأموال و تحالفان عليه القبائل، على ذلك مات أبوك و عليه خلفته أنت، فكيف لك الويل تعدل عن علي علیه السلام و هو وارث علم رسول الله صلی الله علیه وآله و وصيه و أول الناس له اتباعاً و آخرهم به عهداً و أنت عدوه و ابن عدوه، فتمتع بباطلك ما استطعت و تبدد بابن العاص في غوايتك، فكأن أجلك قد انقضي و كيدك قد وهي ثم تستبين لك لمن تكون العاقبة العليا و السلام على من اتبع الهدي». الاحتجاج على أهل اللجاج: ج 1 ، ص 434 ، احتجاجه علیه السلام على معاوية في جواب كتاب كتب إليه في غيره من المواضع و هو من أحسن الحجاج و أصوبها.
2- «فأجابه معاوية : إلى الزاري على أبيه محمد بن أبي بكر ؛ سلام على أهل طاعة الله، أما بعد؛ فقد أتاني كتابك تذكر فيه ما الله أهله في قدرته وسلطانه مع كلام ألفته و رصفته لرأيك فيه و ذكرت حق علي و قديم سوابقه و قرابته من رسول الله صلى الله عليه وسلم و نصرته و مواساته إياه في كل خوف و هول و تفضيلك علياً و عيبك لي بفضل غيرك لا بفضلك، فالحمد لله الذي صرف ذلك عنك وجعله لغيرك و قد كنا و أبوك معنا في زمن نبینا صلی الله علیه وآله نرى حق علي لازماً لنا و سبقه مبرزاً علينا، فلما اختار الله لنبيه ما عنده و أتم له ما وعده قبضه الله إليه و كان أبوك و فاروقه أول من ابتزه و خالفه على ذلك و اتفقا ثم دعواه على أنفسهما، فأبطأ عليهما، فهما به الهموم و أرادا به العظيم فبايع وسلم لأمرهما لايشركانه في أمرهما و لايطلعانه على سرهما حتى قضى الله من أمرهما ما قضى ثم قام بعدهما ثالثهما يهدي بهداهما و يسير بسيرتهما، فعتبه أنت وصاحبك حتى طمع فيه الأقاصي من أهل المعاصي حتى بلغتها منه مناكما و كان أبوك مهد مهاده، فإن يك ما نحن فيه صواباً فأبوك أوله و إن يك جوراً فأبوك سنه و نحن شركاؤه و بهذا اقتدينا و لولا ما سبقنا إليه أبوك ما خالفنا علياً و لسلّمنا له ولكنا رأينا أباك فعل ذلك فأخذنا بمثاله، فعب أباك أو دعه والسلام على من تاب و أناب» . الاحتجاج : ج 1 ، ص 434 ، احتجاجه علیه السلام على معاوية في جواب كتاب كتب إليه في غيره من المواضع و هو من أحسن الحجاج و أصوبها.

أ. برخى فضايح معاويه بن ابی سفیان و دشمنی او با اسلام و اتحادش با سران کفر و نفاق.

ب. خلافت و امامت بلافصل امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و فضیلت ایشان بر سایر صحابه با اقرار بر غصب نمودن حق امير المؤمنين علیه السلام.

ج. زیر سوال بردن مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان .

در واقع می توان گفت این نامه و محتوای کم نظیر آن اساس حکومت ظلم و ظالمین را بر باد می دهد. نکته عجیب این است که طبری نمی گوید این نامه نبوده یا دروغ یا جعلی است، بلکه می نویسد:

بين معاویه و محمد بن ابی بکر نامه های متعددی رد و بدل شده اما به دلیل این که عموم مردم طاقت و تحمل شنیدن نامه ها و محتویات آن را ندارند، دوست ندارم آن ها را نقل کنم . (1)

ص: 161


1- «و ذكر هشام عن أبي مخنف قال : وحدثني يزيد بن ظبيان الهمداني أن محمد بن أبي بكر كتب إلى معاوية بن أبي سفيان لما ولي، فذكر مكاتبات جرت بينهما كرهت ذكرها لما فيه مما لا يتحمل سماعها العامة». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 68 سنة ست وثلاثين، ولاية محمد بن أبي بكر مصر.

طبری در حالی به بهانه «تحمل نداشتن مردم» از نقل نامه های رد و بدل شده بین معاویه و محمد بن ابی بکر طفره میرود که هنگام نقل دروغ و تهمت به شیعه به یاد تحمل مردم نمی افتد. شایسته است در این قسمت از طبری سؤال نماییم :

شما به دروغ میلیون ها شیعه را متهم به یهودیت نموده و ریشه تشیع را به شخصیت خیالی عبدالله بن سبأ بازگردانده اید و خون محترم شیعیان را با تهمت ها و تفکرات بی اساس به خطر انداخته اید؛ چرا در نقل این همه دروغ و نفرت افکنی به فکر مردم و تحمل آنان نبودید اما هنگام نقل حقایق تاریخ به یاد تحمل مردم افتادید؟

طبری با مکتوب نمودن مطالب بی اساس و دروغین، شیعیان را در معرض قتل سیاسی و ترور و کشت و کشتار قرار داده است.

نمونه دوم : قیام مسلمانان علیه عثمان

با مراجعه به منابع تاریخ صدر اسلام با عوامل متعددی که موجب خشم عمومی مسلمانان علیه عثمان گردید مواجه خواهیم شد از جمله:

أ. انتصابات بدون ضابطه : عثمان مناصب حسّاس کشور اسلامی را در میان اطرافیان و خویشاوندان خود که بسیاری از آنان نالایق، فاسد و به دور از تعالیم اسلام بودند، تقسیم می نمود ولید بن عقبه را که مردی فاسق و شراب خوار بود، بر مسند فرمانداری کوفه که از مراکز مهم اسلامی و محل سکونت بسیاری از افراد مهم بود منصوب کرد. عمویش حکم بن ابی العاص را که از سوي پيامبر اکرم صلى الله عليه وسلم مطرود و تبعید شده بود، به مدینه برگرداند و به گرمی از او استقبال نمود و لباس گران قیمت بر او پوشاند و جمع آوری زکات طائفه «قضاعه» را در اختیار او قرار داد. حکم بن ابی العاص پس از جمع آوری زکات که بالغ بر 300 هزار درهم می شد نزد عثمان آورد و خلیفه سوم همه آن اموال را به او بخشید.

ص: 162

ب. بدرفتاری شدید با صحابه منتقد : عثمان صحابه و شخصیت های بزرگوار و برجسته ای همچون ابوذر غفاری را اذیت و آزار کرد و به منطقه بسیار بد آب و هوایی مثل «ربذه» تبعید کرد. ابوذر تا آخر عمرش در آنجا ماند و همانجا از دنیا رفت و تنها گناهش این بود که به کارهای خلاف شرع و خلاف عرف عثمان اعتراض می کرد و

امر به معروف و نهی از منکر می نمود. عثمان با عمار بن یاسر که از نخستین مسلمانان و مورد احترام و علاقه شدید پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بود نیز بدرفتاری شدیدی داشت و او را بارها به قدری کتک زد که گرفتار بیماری فتق گردید. گناه عمار این بود که گروهی از صحابه اعتراضات نسبت به عثمان و حکومتش را مکتوب کرده و او را از کارهایش برحذر داشته بودند. عمار بن یاسر نامه آنان را به عثمان رساند و برای او قرائت کرد. عثمان خشمگین شد و به غلامانش دستور داد تا دست و پای عمار را محکم گرفتند و سپس خودش او را آن قدر زد که بیهوش شد. عثمان با عبدالله بن مسعود نیز همین گونه رفتار کرد. یکی از جلادانش را فرستاد و او را به در مسجد آوردند، سپس او را بر زمین کوبید و یکی از دنده هایش را شکست. گناه عبدالله بن

مسعود این بود که به عملکرد و رفتارهای عثمان اعتراض کرده و درباره بذل و بخشش های عثمان از بیت المال مسلمین در میان تبهکاران بنی امیه گلایه کرده بود. هنگامی که زید بن ارقم که یکی از بزرگان صحابه بود، درباره علت تکفیر عثمان سؤال کردند؛ گفت: به سه دلیل عثمان را تکفیر کردم: اموال بیت المال را در میان اغنیا

و اقوامش تقسیم کرد. یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله را همچون دشمنان و محاربان پیغمبر قرار داد. طبق کتاب الله عمل ننمود.

ج. بذل و بخشش بیت المال مسلمین به اقوام و نزدیکانش : عثمان اموال بیت المال را بدون حساب و کتاب در میان اقوام و بستگانش تقسیم می کرد در حالی که

ص: 163

مستمندان در آتش فقر می سوختند. مورّخان و محدّثان فریقین درباره نقاط ضعف سه گانه فوق بحث های مفصل و مشروحی دارند که اگر همه آنها جمع آوری شود کتاب قطوری خواهد شد. عملکرد ضعیف و رفتار تبعیض آمیز عثمان سبب شد که همه مسلمانان از جمله مهاجران و انصار و صحابه پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم ضد عثمان قیام کرده و او را شایسته مقام خلافت پیامبر صلی الله علیه وآله ندانند و از خلافت عزل کرده و در نهایت به قتل برسانند.

طبری هنگامی که به حوادث سال های مربوط به خلافت عثمان می رسد با مخفی نمودن علل اصلی قیام مسلمانان و صحابه ضد حکومت خلیفه سوم و خلع حکومت از او می نویسد:

در مورد علل قیام مردم ضد عثمان مطالب فراوانی وجود دارد؛ اما چون نکات بدی است، دوست ندارم آن ها را ذکر کنم. (1)

طبری در این مورد نیز ضمن نقل نکردن اشکالات حکومت خلیفه سوم و دلایل صحابه و مسلمانان که ضد او قیام نمودند، به عدالت و انصاف رفتار نمی کند و فقط به ذکر ادعاهای امویان بسنده می نماید.

نمونه سوم : جسارت عمر به رسول الله صلى الله عليه وسلم

غزالی و سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می نویسند :

رسول خدا صلی الله علیه وآله قبل از وفاتشان فرمودند: دوات و کاغذ سفید بیاورید تا چیزی بنویسم که در امورتان دچار مشکل و سردرگمی نگردید و

ص: 164


1- «و روى الآخرون أموراً شنيعة كرهت ذكرها». تاريخ الأمم و الملوك : ج 2، ص 616، سنة ثلاثين، أخبار أبي ذر .

برایتان بگویم که بعد از من چه کسی مستحق خلافت است. عمر گفت : او را رها کنید این مرد دیوانه شده است و هذیان می گوید! (1)

طبری در جریان تأسف آور و بسیار مهم «دوات و قلم» نیز مهم ترین قسمت گزارش یعنی نام عمر بن خطاب را که به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله اهانت کرد، مخفی می نماید و این طور می نویسد:

بعضی از حاضرین در جلسه گفتند ک پیامبر خدا هذیان می گوید و حالش مساعد نیست. (2)

به جهت اهمیت فوق العاده جریان «دوات و قلم» چند نکته مهم را متذکر می شویم.

نکته اول : یقیناً اگر مسلمین از واقعیت جریان «دوات و قلم» مطلع شوند، بخش قابل توجهی از آنان به مسیر حق گرایش پیدا می کنند. پس از گذشت قرن ها از آن واقعه تلخ، هنوز این سؤال پاسخ داده نشده است که چگونه امکان دارد کسی ادعای مسلمانی کند ولی به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ناسزا گفته و نسبت هذیان گویی دهد؟

ص: 165


1- «و لما مات رسول الله قال قبل وفاته : ائتوا بدواة لأزيل لكم إشكال الأمر و أذكر لكم من المستحق لها بعدي. قال عمر: دعوا الرجل فإنه ليهجر». تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الأئمة: ج 1، ص 357 ، الباب الثالث خلافة أمير المؤمنين علیه السلام.
2- «عن ابن عباس ، قال : يوم الخميس و ما يوم الخميس و دموعه تسيل على خديه كأنها نظام اللؤلؤ. قال رسول الله صلی الله علیه وآله : ائتوني باللوح و الدواة أو بالكتف و الدواة أكتب لكم كتاباً لاتضلّون بعدي، فقالوا: إنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم يهجر». تاريخ الأمم و الملوك : ج 2 ص 229 ، سنة إحدى عشرة، ذكر الأحداث التي كانت فيها.

نکته دوم : در سال های اخیر کتاب هایی با عنوان «شیخین» و «صهرین» (1) نوشته شده و نویسنده کتاب ضمن انکار و ردّ جریان «دوات و قلم» و ارتباطش با خلافت اميرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام توجیه و پاسخ گویی می نویسد:

این روایت از اسرائیلیات و جعلی است. چون تنها کسی که روایت «دوات و قلم» را نقل می کند ابن عباس است در حالی که او هنگام رحلت رسول الله صلى الله عليه وسلم ده سال بیشتر نداشت. آیا ممکن است یک کودک ده ساله در مجلس مهمی مانند وصیت حضرت اجازه حضور داشته باشد؟

در پاسخ به توجیهات و مطالب این نویسنده به ذکر چند مطلب بسنده می کنیم. مطلب اول : روایت «قلم و دوات» که از آن تعبیر به «اسرائیلیات» می کنید در «صحیح بخاری» ذکر شده و جایگاه صحیح بخاری نزد اهل سنت نیاز به توضیح ندارد.

مطلب دوم : با درج روایت «قلم و دوات» در کتاب «صحیح بخاری» و تصریح نویسنده بر نادرست بودن آن، نتیجه می بودن آن نتیجه می گیریم ادعای اهل سنت بر درستی همه روایات «صحیح بخاری» و جمله معروف آنان که می گویند: «أصح الکتب بعد کتاب الله، درست ترین کتاب بعد از قرآن صحیح بخاری است» غلط است؛ چون طبق اعتراف عبدالرحیم خطیب «صحیح بخاری» در بردارنده روایات جعلی و

اسرائیلیات نیز است.

ص: 166


1- مولف آن سید عبدالرحیم خطیب است که کتاب «شیخین» را در سال 1356 شمسی و کتاب «صهرین» را در سال 1359 شمسی تألیف کرده است.

مطلب سوم : طبق مبنای نویسنده فوق که ابن عباس در آخر عمر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ده سالش بوده پس نمی شود روایت «قلم و دوات» را پذیرفت. باید همه روایات ابن عباس را کنار گذاشت اگر روایت او در ده سالگی پذیرفته نشود پس روایات او را در سنین کمتر نیز به طریق اولی نباید قبول کرد. در حالی که ابن عباس در منابع حدیثی اهل سنت بیش از 2000 روایت دارد. در نتیجه اگر روایت ابن عباس را با این توجیه که «سن او هنگام رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله کم بوده» بی اعتبار بدانید و کنار بگذارید تعداد زیادی از روایات شما ساقط می شود.

مطلب چهارم : اگر بخواهیم طبق مبنای نویسنده فوق، روایات ابن عباس را با این توجیه که سن او هنگام رحلت پیامبر کم بود نپذیریم و کنار بگذاریم، باید روایات افراد دیگری مثل عبد الله بن عمر، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبیر و... را نیز که در زمان رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در همین سن بودند بی اعتبار و از اسرائیلیات دانسته و کنار بگذاریم.

اشکالات دیگری نیز به سخنان نویسنده فوق وارد است؛ اما جهت اختصار از آن چشم پوشی می کنیم.

نکته سوم : چند سال قبل با شخصی وهابی در کنار کعبه، پیرامون جریان «دوات و قلم» مناظره ای داشتم که بیان آن خالی از لطف نیست .

شب آخر اقامتم در شهر مکه بود. به همین خاطر کنار کعبه رفتم و غرق تماشای آن بودم. وهابی جوانی مقابل من نشست و کتابی به همراه داشت. از او پرسیدم: این کتاب چیست؟ گفت : کتاب «الرحيق المختوم في حياة سيد المرسلین» است که برنده کتاب سال عربستان سعودی شده است. کتاب را گرفتم تا نگاهی بیندازم. وقتی آن را گشودم به صورت اتفاقی همین جریان «دوات و قلم» به نقل از بخاری آورده شده

ص: 167

بود. به او گفتم ای جوان! من این جریان را متوجه نمی شوم، لطفاً برایم مقداری توضیح بده. آن را با دقت چند بار خواند اما چیزی نگفت. پرسیدم: هذیان گفتن یعنی چه؟ یعنی حرف پیامبر صلی الله علیه وآله از روی آگاهی و عقل نیست؟ گفت: بله معنایش همین است. پرسیدم: یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله هذیان می گوید؟ گفت: بعید می دانم! و در فکر

عمیقی فرورفت.

به او گفتم: ای جوان! این گزارش از چند حالت خارج نیست. یا این کتاب که دست شماست اشتباه کرده یا صحیح بخاری اشتباه کرده، یا خلیفه دوم اشتباه کرده، یا نعوذ بالله پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بدون تعقل و در حالت هذیان مطلبی گفته است. تو کدام احتمال را می پذیری؟ گفت: حتماً این کتاب اشتباه کرده است. گفتم: مگر جایزه کتاب سال عربستان سعودی را نگرفته؟ یعنی کسانی که این کتاب را برگزیدند، اشتباهش را نفهمیدند؟ گفت: به نظرم بخاری اشتباه کرده است. گفتم: پس از این به بعد بگوییم «غلط بخاری» نه «صحیح بخاری»! تا این حرف را شنید ناراحت شد و با عصبانیت گفت: بخاری صحیح است، حتماً می خواهی به است، حتماً می خواهی بگویم عمر اشتباه کرده است؟

گفتگوی من با آن جوان درباره مطالب دیگری نیز ادامه یافت و در انتها به من گفت :

باورهایم را به هم ریختی، من دانشجویم و این کتاب هم کتاب درسی ماست. حدیث دوات و قلم را شاید تا الان صد دفعه خوانده ام؛ اما این اشکالات به ذهنم نرسیده بود. از استادم می پرسم و جوابت را می آورم، اما خدا لعنت کند ساعتی که تو را دیدم! شماره تلفنم را به او دادم و گفتم: من فردا به ایران باز می گردم، مشتاق شنیدن پاسخت هستم. تا زمان نگارش این کتاب بیش از 20 سال از گفتگو و

ص: 168

مناظره با آن جوان وهابی می گذرد و او رفته تا برای سوالاتم جواب پیدا کند و هنوز تماس نگرفته است.

نمونه چهارم : تبعید ابوذر

جُنْدَب بن جَنادَه معروف یا ابوذر غفاری از یاران نزدیک رسول خدا صلى الله عليه وسلم و امير المؤمنين على علیه السلام بود علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانسته اند. اعتراض های ابوذر به اقدامات عثمان و معاویه، سبب تبعید او به شام و سپس ربذه شد و در همانجا غریبانه و مظلومانه درگذشت. ابوذر از تبعیدگاهش نامه ای به این

مضمون به حذیفه بن یمان نوشت و علت اصلی تبعیدش به ربذه را برای او بیان نمود. ابوذر گفت:

ای حذیفه! با چشمانم می بینم که به ظلم عمل می کنند من در برابر ظلم ایستاده ام لذا حقوقم را قطع کردند و مرا آواره ساختند و از حرم رسول خدا صلى الله عليه وسلم بیرونم کردند. (1)

متأسفانه اهل سنت و طبری پیرامون جریان تبعید ابوذر رحمه الله علیه به گونه ای قلم فرسایی می کند تا دامن خلیفه سوم از این جریان پاک شود و اگر ایرادی مطرح می شود به معاویه باز گردد. در جریان تبعید فقط سخنان امویان را نقل می کند و بدون اشاره به سخنان ابو ذر رحمه الله علیه با قضاوت یک طرفه می گوید :

ص: 169


1- «كتب أبوذر إلى حذيفة بن يمان يشكو إليه ما صنع به عثمان بسم الله الرحمن الرحيم، أما بعد... إني رأيت الجور يعمل به بعيني و سمعته يقال فرددته فحرمت العطاء و سيرت إلى البلاد و غربت عن العشيرة و الاخوان وحرم الرسول صلی الله علیه وآله». بحار الأنوار: ج 22، ص 408، الباب الثاني عشر، كتابة أبي ذر إلى حذيفة و جواب حذيفة، ح 26 .

طرفداران معاویه می گویند او یهودی شده بود به همین دلیل تبعید شد، طرفداران ابوذر نیز مطالبی ذکر می کنند؛ اما چون نکات خوبی نیست آنها را ذکر نمی کنم. (1)

نمونه پنجم : بیعت با ابوبکر

حمید مفتی از علمای قرن نهم هجری می گوید حدود 700 نفر از صحابه و مسلمانان با جریان سقیفه مخالفت کرده و دور امير المؤمنين على علیه السلام جمع شدند و رهبری آن حضرت را خواستار شدند. (2) اما طبری در مورد جریان بیعت با ابوبکر در سقیفه نیز بر خلاف واقع و با تحریف حقایق، این طور می نویسد:

در روز اول خلافت ابوبکر بیعت همگانی مردم با او اتفاق افتاد. کسی مخالفت نکرد مگر افرادی که مرتد شده یا نزدیک بود مرتد شود! حتی حضرت علی علیه السلام وقتی در خانه اش شنید در مسجد بیعت می شود، باعجله و با شتاب با لباس خانه، دوان دوان آمد تا بیعتش به تأخیر بیفتد! (3)

ص: 170


1- «قال : روى الآخرون أموراً شنيعة كرهت ذكرها». تاريخ الأمم و الملوك : ج 2، ص 616 ، سنة ثلاثين، أخبار أبي ذر رحمه الله.
2- «و إنما قلنا إنه لم يكن ذلك للعجز، لأنّ عليّاً كان في غاية الشجاعة و معه فاطمة و الحسن والحسين و كثير من أكابر الصحابة حتى روي عنهم أنه اجتمع عنده سبعمائة من الأكابر مريدين إمامته». قاموس البحرين: ص 337، مقاله ششم در مقام امامت، فصل دوم : در بیان تعیین امام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله.
3- «فروي عن سيف: أنّ أبابكر بويع يوم مات النبي صلی الله علیه وآله و لم يخالف عليه أحد إلا مرتداً و من قد كاد أن يرتد و أن علياً كان في بيته إذ أتي فقيل له : قد جلس أبوبكر للبيعة، فخرج في قميص ما عليه إزار و لا رداء عجلاً كراهية أن يبطىء عنها حتى بايعه» . تاريخ الأمم و الملوك : ج 2، ص 236 ، سنة إحدى عشرة، حديث السقيفة.

در رابطه با سخنان طبری درباره مخالفان ابوبکر ذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد :

نکته اول : اگر گفتار طبری درباره کسانی که با ابوبکر بیعت نکردند را بپذیریم، آیا طبری و اهل سنت به لوازم آن پایبند می مانند؟ بنا به گفته طبری کسانی که با ابوبکر بیعت ننمودند، مرتد هستند در حالی که طبق نقل «صحیح بخاری» حضرت زهرا علیها السلام تا زمان شهادت با ابوبکر و کودتاگران سقیفه بیعت ننمود.

نکته دوم: بنا بر تصریح مرحوم شیخ مفید رحمه الله (1) ، ما معتقدیم حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام هیچگاه با ابوبکر و سایر غاصبان خلافت بیعت نکرد و سخنان طبری درباره بیعت حضرت با ابوبکر دروغ و خلاف واقع است.

نمونه ششم : ترور سعد بن عباده به دستور عمر

سَعد بن عبادة خزرجی از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بود. او از بزرگان عرب در شهر مدینه بود و به اتفاق شیعه و سنی تا آخر عمرش با ابوبکر و عمر بیعت نکرد. (2) متأسفانه برخی تلاش می کنند مرگ سعد بن عباده را طبیعی نشان دهند اما دقت در ماجرای سقیفه و دلالت واضح متون گوناگون، هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که سعد بن عباده هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و در نهایت به دست دشمنان سیاسی اش ترور شد. جایگاه سیاسی و اجتماعی سعد بن عباده و مخالفت جدی او با غاصبان

ص: 171


1- «لم يبايع ساعة قط» . سلسلة مؤلفات الشيخ المفيد: ج 3، الفصول المختاره من العيون و المحاسن: ص 56 .
2- «و أما سعد أما سعد بن عبادة... لم يبايع أبابكر و لا عمر». عمدة القاري شرح صحيح البخاري: ج13، ص 233 ، كتاب الهبة و فضلها، باب تعديل النساء بعضهن بعضاً، شرح حدیث 27.

خلافت و سردمداران ،قدرت ،انگیزه ای شد تا او را مخفیانه و به آرامی و بدون ایجاد تنش در فضای جامعه، از صحنه هستی و سیاست حذف کنند و کشته شدنش را به گردن جنّیان انداختند! تا حساسیتی رخ ندهد. اما هر محقق و پژوهشگری به راحتی می تواند با توجه به گزارش های تاریخی، متهم اصلی در ترور سعد بن عباده را بشناسد؛ زیرا متون تاریخی با صراحت بیان می کند سعد بن عباده به دست دشمنان سیاسی اش کشته شد. (1)

طبری با گزارش ها و قضاوت های غیر عادلانه خود، ضمن تحریف اصل ماجرا و برخلاف واقعیت می نویسد:

سعد بن عباده با خلیفه بیعت کرد و مخالفت اولیه او ناشی از اخلاق جاهلی وی بود. (2)

در رابطه با سعد بن عباده باید از طبری و همفکران او سؤال نمود :

آیا طبق اعتقادات و مبانی شما، صحابه خط قرمز نیستند؟ آیا قائل به عدالت و عدم خطا و اشتباه آنان نیستید؟ چرا رفتار سعد بن عباده و عدم بیعت با ابوبکر را به اخلاق جاهلی نسبت داده و مخالفتش را کم ارزش جلوه می دهید؟

ص: 172


1- «إنّه كتب إلى خالد بن وليد و هو على الشام يأمره أن يقتل سعد بن عبادة». شرح نهج البلاغة : ج17، 223، ذيل خطبه 62 ، و من كتاب له إلى أهل مصر مع مالك الأشتر رحمه الله لما ولاه إمارتها، الطعن الثالث عشر. محققین می توانند جهت مطالعه تفصیلی داستان ترور سعد بن عباده به کتاب «ناگفته هایی از سقیفه» اثر آیت الله نجم الدین طبسی ص 206 مراجعه نمایند.
2- «و أنّ سعد بن عبادة بايع أبابكر و أنّ مخالفته أولا كانت فلتة كفلتات الجاهلية». تاريخ الأمم و الملوك: ج 2، ص 244 سنة إحدى عشرة، ذكر أمر أبي بكر في أول خلافته.
کتاب دوم : سير أعلام النبلاء و قضاوت های غیر عادلانه ذهبی
اشاره

كتاب «سير أعلام النبلاء» اثر شمس الدین ذهبی متوفای 748 هجری قمری در زمینه شناخت صحابه، تابعین و محدثان، و نیز سیره شناسی و شناخت رجال و طبقات راویان احادیث نبوی نوشته شده و مورد توجه بسياري از سيره نويسان و مورخان پس از نویسنده قرار گرفته است ذهبی از شاگردان ابن تیمیه و جوینی است. قبل از آغاز بررسی قضاوت های ذهبی و جهت آشنایی بیشتر با او، ذکر چند نکته او ضروری است.

نکته اول : ابن تیمیه حرانی متوفای 728 هجری قمری عالم حنبلی مذهب و استاد ذهبی است. او از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام و از ناصبی ها است. دیدگاه های خلاف دین ابن تیمیه مورد اعتراض و رد بسیاری از علمای اهل سنت قرار گرفته است. ابن تیمیه در حدود 60 مسأله بر خلاف اجماع نظر داده که برخی از آن ها مربوط به اصول دین و برخی مربوط به فروع دین است؛ به همین دلیل علمای مذاهب

چهار گانه اهل سنت و پیروان مکتب قرآن و عترت نقدها و ردیه های بسیاری بر آثار او نوشته اند بسیاری از دیدگاه های وهابیت در اندیشه های ابن تیمیه ریشه دارد. ابن تیمیه با این که خود منشا بسیاری از مشکلات جهان اسلام بود و هست، شیعیان را منشأ مشکلات معرفی می کرد و معتقد بود جنگ با آنها از جنگ با خوارج و مغولان مهم تر است. او به دلیل این اعتقاد در سال های 699 و 704 هجری قمری علیه شیعیان منطقه «كَسَروان» لبنان فتوای جهاد داد و در لشکرکشی دولت «ممالیک» علیه آنها شرکت فعالی داشت. (1)

ص: 173


1- «و في مستهل ذي الحجة ركب الشيخ تقي الدين بن تيمية و معه جماعة من أصحابه إلى جبل الجرد و الكسروانيين و معه نقيب الأشراف زين الدين بن عدنان فاستتابوا خلقاً منهم و ألزموهم بشرائع الإسلام و رجع مؤيداً منصوراً». البداية والنهاية : ج 14 ، ص 37 سنة أربع وسبع مائة، الأحداث التي وقعت فيها . جهت آشنایی بیشتر با تفکرات ابن تیمیه به کتاب «مناسبات فکری عثمانیه و ابن تیمیه در مواجهه با فضائل اهل بیت علیهم السلام» تألیف محمد محسن مروّجی طبسی فصل اول بخش زیست نامه ابن تیمیه مراجعه شود.

با بررسی آراء و افکار ذهبی به این نتیجه می رسیم که او از میان دو استادش، بیشتر از افکار و اندیشه های مسموم ابن تیمیه اثر پذیرفته و همچون او انسان عنود و لجوجی است.

نکته دوم : برای اطلاع از افکار غلط ذهبی میتوانید به این سه منبع رجوع نمایید.

أ. الكنى و الالقاب (1) : مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه در این کتاب گران بها که در واقع کتابخانه ارزشمندی است و از حیث رجالی و تراجم بسیار غنی است و مطالعه آن به اهل تحقیق توصیه می شود به برخی از ایرادات ذهبی پرداخته است .

ب. طبقات الشافعية الكبری (2) : این کتاب نیز که نویسنده آن از اهل سنت است مطالب مهمی از تعصب دور از واقعیت ذهبی نقل نموده است.

ص: 174


1- كتاب «الكُنى و الألقاب» اثری به زبان عربی و در سه جلد توسط مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه متوفای 1359 هجری قمری تألیف شده است. او در این کتاب به معرفی علمای مشهور شیعه و سنی و بسیاری از شعرا، ادبا و امرای نامدار پرداخته است. محدث قمی حین معرفی اشخاص، به نکات ادبی، اخلاقی، علمی و اشعار و لطایف هم اشاره می کند. این کتاب با عنوان «مشاهیر دانشمندان اسلام» به فارسی ترجمه شده و پژوهش هایی هم پیرامون آن صورت گرفته است.
2- كتاب «طبقات الشافعية الكبرى» مهم ترين كتاب تاج الدین سبکی می باشد که با تحقیق عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی به زبان عربی منتشر شده است. این کتاب به شرح حال علمای شافعی مذهب و نسب و روایات و طبقه و آثار و کتاب های به جای مانده از آنان بین قرن دوم تا هفتم پرداخته است.

ت. أعيان الشيعة (1) : مرحوم سید محسن امین رحمه الله علیه در معرفی راویانی که ذهبی آنان را به خاطر نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام متهم به تشیع و روایاتشان را تضعیف کرده، مواضع ذهبی را به شکل مستند و عالمانه بررسی و بررسی و نقد نموده و آن را رد کرده است.

نکته سوم : جایگاه ذهبی در میان پیروان مکتب خلفا بسیار ویژه است. رتبه خاص او را با جمله معروف سیوطی (2) در طبقات الحفاظ می توان شناخت که می گوید :

بزرگان و عالمان اهل سنت سر سفره چهار نفر نشسته اند: ابوالحجاج مزی، شمس الدین ذهبی زین الدین عراقی و ابن حجر عسقلانی. (3)

نکته چهارم : ذهبی کتاب «سیر أعلام النبلاء» را بر مبنای طبقات نوشته است. بدین معنا که از خلفای اربعه و عشره مبشره و اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و ... شروع می کند سپس به معرفی تابعین پرداخته است و در جلد سوم این کتاب راجع به امام حسین علیه السلام نکاتی مطرح می شود. (4)

ص: 175


1- أعيان الشيعة، کتابی به زبان عربی در معرفی ائمه و عالمان شیعه اثر سید محسن امین عاملی متوفای 1371 هجری قمری عالم دینی و شرح حال نگار شیعه است. بخشی از کتاب، درباره زندگانی امامان شیعه است. پس از درگذشت نویسنده پسرش سید حسن امین، کتاب «مستدرك أعيان الشيعة» را در تکمیل آن نوشت. بخش زندگانی دوازده امام، به زبان فارسی با عنوان «سیره معصومان» ترجمه شده است.
2- ابوالفضل جلال الدين عبد الرحمن بن كمال الدين ابی بکر بن محمد سیوطی، معروف به سیوطی، شافعی و مصری است. او از عالمان اهل سنت و مؤلف آثاری در حدیث و تاریخ و علوم دیگر است.
3- «إن المحدثين عيال في الرجال و غيرها من فنون الحديث على أربعة : المزي و الذهبي و العراقي و ابن حجر». طبقات الحفاظ : ص 522 ، الطبقة الحادية والعشرين، شرح حال ذهبی، ش 1144.
4- در متن کتاب مذكور عبارت «الحسين الشهيدع» آمده است علامت اختصاری «ع» برای راویانی به کار می رود که در همه صحاح سته اهل سنت، روایت داشته باشند.

با بررسی شیوه برخورد ذهبی در مورد برخی اشخاص و شخصیت های مهم و همچنین دقت در نوع قلم فرسایی او به این نتیجه می رسیم که ذهبی بسیار جانب دارانه، متعصبانه و به دور از عدل و انصاف قضاوت نموده است. می توان گفت فردی همانند ذهبی با چنین نگرشی هیچ گاه در دفاع از مکتب اهل بیت علیهم السلام و بیان مقاتل و مصائب ایشان قدمی برنخواهد داشت و بیشتر درصدد اخفای حقایق و عدم نقل مقاتل است. به عنوان نمونه شرح حال عبیدالله بن زیاد و مختار ثقفی دو شخصیت مشهور تاریخ را از کتاب «سیر أعلام النبلاء» مورد مطالعه و بررسی قرار می دهیم تا نوع نگرش و قضاوت او روشن شود.

1. عبیدالله بن زیاد
اشاره

عبیدالله بن زیاد مشهور به ابن زیاد در سال 33 هجری قمری در دوران خلافت عثمان به دنیا آمد. عبید الله بن زیاد فرمانده نظامی مشهور امویان و از عوامل اصلی شهادت امام حسین علیه السلام و همراهانش بود. عبیدالله در سال 55 هجری قمری و در حدود 22 سالگی والی بصره شد و یزید او را در سال 60 هجری قمری پس از آشفتگی اوضاع کوفه، با حفظ سمت به حکومت کوفه گماشت و خاموش کردن قیام امام حسین علیه السلام را به او سپرد. او در سال 65 هجری قمری قیام توابین را نیز سرکوب کرد. عبیدالله به سبب نقشی که در واقعه کربلا داشت، از شخصیت های منفور تاریخ است و سرانجام در سال 67 هجری قمری در جنگ «خازر» به دست ابراهیم فرزند مالک اشتر به هلاکت رسید.

ذهبی هر چند می خواهد به نوعی از ابن زیاد انتقاد کند؛ اما با بهره گیری از جملات و عبارات مختلف به هر نحو ممکن سعی می کند جنایات او را کمرنگ جلوه دهد و شخصیت پلید ابن زیاد را تلطیف نماید، او می نویسد:

ص: 176

ابن زیاد، امیر عراق و والی بصره، خراسان و کوفه و اولین عربی بود که از رود جیحون عبور کرد. او چهره زیبایی داشت؛ اما اعمال و کردارش بد بود. مادرش «مرجانه» از دختران پادشاه فارس بود. شیعیان وقتی نام ابن زیاد را می شنوند تا او را لعن نکنند آرام و قرار نمی گیرند، اما ما مثل آنان نیستیم و با افرادی مثل عبید الله بن زیاد به خاطر خدا دشمنی داریم و از آنان برائت می جوئیم اما لعن نمی کنیم و به خدا واگذارشان می کنیم. به او انتقاد داریم؛ اما اجازه نداریم لعنتش کنیم. (1)

در رابطه با شخصیت منحوس ابن زیاد و نوع قضاوت و برخورد ذهبی، چند نکته مهم را یادآوری می کنیم.

نکته اول : تناقض مبانی

معروف است که «انسان دروغ گو حافظه اش کم است»، آقای ذهبی در این قسمت احتیاط کرده و او را لعن نمی کند ولی چند صفحه بعد گزارشی از یزید نقل می کند که تصریح به لعن ابن زیاد دارد، ذهبی می نویسد:

بعد از قتل سیدالشهدا علیه السلام چون یزید عواقب کار و اعتراض همه مسلمانان را دید، زیر بار مسئولیت شهادت حضرت نرفت و گناه قتل

ص: 177


1- «أمير العراق أبو حفص ولي البصرة سنة خمس وخمسين و له ثنتان وعشرون سنة و ولي خراسان، فكان أول عربي قطع جیحون و افتتح بیکند و غيرها و كان جميل الصورة قبيح السريرة. وقيل: كانت أمه مرجانة من بنات ملوك الفرس. قلت: الشيعي لا يطيب عيشه حتى يلعن هذا و دونه و نحن نبغضهم في الله و نبرأ منهم و لا نلعنهم وأمرهم إلى الله » . سير أعلام النبلاء : ج 3، ص 545، عبيد الله بن زياد بن أبيه أبو حفص، ش 145.

ایشان را به گردن ابن زیاد انداخت و در جلسات عمومی ابن زیاد را لعن می کرد و از او به سبب انجام جنایت کربلا اعلان بیزاری می نمود. (1)

پس از این گزارش و تناقض گویی ،ذهبی باید از او سؤال نمود:

چرا ضد ابن زیاد موضع نمی گیرید؟ مگر یزید بن معاویه امام ششم شما نیست؟! چرا از او تبعیت نمی کنید و ابن زیاد را لعنت نمی کنید؟ آقای ذهبی مگر شما نمی دانید، نه فقط یزید، بلکه حتی مادر ابن زیاد یعنی مرجانه نیز نسبت به عملکرد ابن زیاد موضع گرفت و با صراحت به فرزندش گفت: کسی که حسین علیه السلام را کشته باشد، به بهشت نمی رود. (2)

نکته دوم : لعن نکردن ابن زیاد

ذهبی از لعن کسی خودداری می کند که پس از هلاکتش و در همین دنیا مشمول عذاب گردید. یکی از شخصیت های مورد قبول اهل سنت به نام «ابوطفیل» که بنابر اقوال برخی مورخین آخرین صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بود که از دنیا رفت ماجرای عجیبی از عذاب ابن زیاد نقل می کند و می گوید :

ص: 178


1- «لما قتل عبيد الله الحسين علیه السلام و أهله بعث برئوسهم إلى يزيد، فسر بقتلهم أولاً، ثم لم يلبث حتى ندم على سلام قتلهم... لعن الله ابن مرجانة، يعني عبيد الله، فإنه أحرجه و اضطره» . سير أعلام النبلاء : ج 3، ص 317 الحسين الشهيد أبو عبد الله بن علي بن أبي طالب بن عبد المطلب علیه السلام ، ش 48 .
2- «و قد كانت مرجانة تقول لابنها عبيد الله : قتلت ابن بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم لاترى الجنة أو نحو هذا». سير أعلام النبلاء : ج 3، ص 548 ، عبیدالله بن زياد بن أبيه، ش 145.

هنگام قیام مختار و هلاکت قاتلین امام حسین علیه السلام وقتی سرهای بریده آنان را نزد مختار آوردند... دیدم ماری بزرگ و وحشت ناک روی سر ابن زیاد حرکت می کند و سر او را می خورد. (1)

در نقل دیگری از همین ماجرا راوی می گوید:

سرهای بریده اشرار کربلا را نزد مختار آوردند. ما نیز برای تماشا رفته بودیم. در همین حال عده ای با صدای بلند فریاد زدند: آمد، آمد... ما با تعجب پرسیدیم، چه کسی آمد؟ سپس دیدیم ماری ترسناک در میان سرهای بریده جنایت کاران حادثه کربلا می خزد. آن مار بین سرها می چرخید تا به سر بریده ابن زیاد رسید، از راه بینی داخل سرش شد و سپس از دهانش خارج و بعد از دقایقی ناپدید شد. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دوباره برگشت و این اتفاق سه مرتبه تکرار شد. (2)

نکته سوم : خباثت ابن زیاد

پیرامون خباثت ابن زیاد نکته جالب توجهی از حس نفرت عمومی نسبت به او، توسط حسن بصری نقل شده است. او می گوید معاویه، ابن زیاد را در حالی که کم سن و سال و نادان نادان بود امیر و استاندار بصره قرارداد. ابن زیاد در بصره خون های

ص: 179


1- «عن أبي الطفيل قال: عزلنا سبعة أرؤس و غطينا منها رأس حصين بن نمير و عبیدالله بن زیاد، فجئت فكشفتها ، فإذا حية في رأس عبيد الله تأكل ». سير أعلام النبلاء : ج 3، ص 548 ، عبیدالله بن زياد بن أبيه، ش 145 .
2- «و صح من حديث عمارة بن عمير، قال: جيء برأس عبيد الله بن زياد و أصحابه، فأتيناهم و هم يقولون: قد جاءت، قد جاءت. فإذا حية تخلل الرءوس، حتى دخلت في منخر عبيد الله، فمكثت هنية ثم خرجت و غابت ثم قالوا: قد جاءت، قد جاءت. ففعلت ذلك مرتين أو ثلاثاً» . سير أعلام النبلاء: ج 3، ص 549، عبيد الله بن زياد بن أبيه ش 145.

زیادی ریخت. روزی یکی از صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به نام عبدالله بن مغفل او را نصیحت کرد و گفت: از کارهایی که انجام می دهی دست بردار. ابن زیاد ناراحت شد و در پاسخ عبدالله بن مغفل گفت: تو را چه به این حرف ها، تو جزء پست ترین و بی ارزش ترین اصحاب محمد صلی الله علیه وآله هستی! عبدالله بن مغفل گفت: ای بی مادر! مگر در میان اصحاب پیامبر افراد پست و آشغال هم وجود دارد؟ پس از مدتی عبدالله بن مغفل بیمار شد و ابن زیاد به عیادتش رفته به او گفت: اگر درخواستی داری بگو تا نا انجام دهیم. او پاسخ داد تنها خواهشم این است که وقتی از دنیا رفتم بر پیکرم نماز نخوانی و بالای قبرم نایستی.

(1)

نکته چهارم : نامه مرموز

در کتاب های ارزشمند «بحار الأنوار» و «مناقب آل ابی طالب» روایتی وجود دارد که اوج خباثت و رذالت ابن زیاد را نشان می دهد ابن شهر آشوب مازندرانی و علامه مجلسی رحمه الله علیه می نویسند :

ابن زیاد به وسیله شمر نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد که در آن نوشته بود: ای عمر سعد! از تو نخواستم که با حسین سخن بگویی، مشورت و مذاکره نمایی... از تو می خواهم اگر تسلیم شدند، آنان را به کوفه منتقل نمایی و اگر مقاومت کردند، جنگ را آغاز و پس از کشتن آنان

ص: 180


1- «عن الحسن قال : قدم علينا عبيد الله، أمره معاوية غلاماً سفيهاً، سفك الدماء سفكاً شديداً، فدخل عليه عبد الله بن مغفل، فقال : انته عما أراك تصنع فإن شر الرعاء الحطمة . قال : ما أنت و ذاك إنما أنت من حثالة أصحاب محمد صلی الله علیه وآله . قال : و هل كان فيهم حثالة لا أم لك؟ قال: فمرض ابن مغفل، فجاءه الأمير عبيدالله عائداً، فقال: أتعهد إلينا شيئاً ؟ قال : لاتصل عليّ و لا تقم على قبري ». سير أعلام النبلاء : ج 3، ص 545 ، عبيد الله بن زياد بن أبيه، ش 145 .

پیکرهایشان را مثله کرده و سپس لگدکوب سم اسب ها نمایید، چون تعهد داده ام که با حسین علیه السلام و یارانش چنین کاری کنم. (1)

با مشاهده و مطالعه گزارش فوق علامت سؤال بزرگی در ذهن شکل می گیرد که ابن زیاد به چه کسی یا چه کسانی تعهد داده بود تا در کربلا از هیچ جنایتی دریغ ننماید؟ کدام گروه او را به انجام چنین گناه عظیمی مأمور کرده بودند؟

برای رسیدن به پاسخ این ابهام بزرگ باید توجه نمود که ابن زیاد در ابتدای خلافت یزید به شدت مورد غضب قرار گرفته و یزید تصمیم داشت او را از فرمانداری بصره عزل نماید؛ اما با نقشه و طرح یکی از افراد بسیار مرموز تاریخ به نام «مستر سرجون» ابن زیاد نه تنها برکنار نشد؛ بلکه حکومت کوفه نیز به او داده شد. در واقع عامل پشت پرده بسیاری از اتفاقات و جنایات تلخ کربلا افرادی همچون یزید بن معاویه و سرجون مسیحی مشاور ارشد معاویه و یزید هستند. مستر سرجون حدود 20 سال به عنوان مشاور امنیتی معاویه، در مرکز تصمیم گیری امور حضور داشت و همنشین مجالس شراب خواری و فسق و فجور آنان بود. او سه سال نیز در کنار یزید فعالیت کرد. مستر سرجون سالیان طولانی و متمادی در مهم ترین مرکز تصمیم گیری امویان حضور فعالی داشت. ماجرا وقتی حساس و

ص: 181


1- «و كتب إلى عمر بن سعد : لم أبعثك إلى الحسين لتكف عنه و لا لتطاوله و لا لتمنيه السلامة و البقاء و لا لتعتذر عنه و لا لتكون له عندي شفيعاً. أنظر فإن نزل حسين و أصحابه على حكمي و استسلموا فابعث بهم إلي سلماً و إن أبوا فازحف إليهم حتى تقتلهم وتمثل بهم، فإنهم لذلك مستحقون، فإن قتلت حسيناً فأوطىء الخيل صدره و ظهره... لكن علي قول قد قلته لو قد قتلته لفعلته هذا به...». بحار الأنوار: ج 44، ص 390 باب 37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه و الراضين بقتله والمؤازرين عليه.

شک برانگیز می شود که بدانیم، متأسفانه اطلاعات جامع و کاملی درباره او وجود ندارد چون او در پوششی مخفی و اطلاعاتی فعالیت کرده است. از شخصیتی که قریب 35 سال در مرکز امور فعال بوده شاید به اندازه 20 خط مطلب پیدا نمی کنیم و فقط چند نکته کوتاه درباره او نقل شده است.

نکته پنجم : جنایت بی سابقه

با توجه به تهیه و تدارک و قول و قرارهایی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام ترتیب داده بودند، نمی توان جنایت عظیم کربلا را صرفاً رخدادی اتفاقی و بدون نقشه قبلی دانست. بلکه قطعاً حساب شده و با طرح و نقشه قبلی واقع شده است و جنایاتی بی سابقه رخ داد مظلومیت اباعبدالله الحسین و اهل بیت حضرت علیهم السلام فوق تصور و درک ماست.

شاید سخنان ابوریحان بیرونی تا حدودی عمق فاجعه را نشان دهد. بنا به این دانشمند ایرانی در کربلا برخوردی با امام حسین علیه السلام صورت پذیرفت که هیچ حکومتی با اشرارش آن گونه برخورد نمی کند. در هر کشور و مجموعه ای، حتی افراد شرور از حق و حقوقی برخوردار هستند و نهایتاً دستگیر و به زندان منتقل می شوند و بعد از محاکمه ای عادلانه در دادگاه، متناسب با جرمی که مرتکب شده اند مجازات می شوند. اما در کربلا با امام حسین و ذریه اش علیهم السلام به بدترین صورت ممکن برخورد کردند، آب را بر آنان بستند و غذا را از ایشان منع کردند و کردند و با تشنگی و گرسنگی آنان را به شهادت رساندند. زنان و کودکان را با وضعیتی تأسف آور به اسارت بردند و اسب بر بدن شهدا تاختند و جسم ها را لگدکوب نموده و سرهای بریده را بر نیزه ها زدند. (1)

ص: 182


1- «عملوا بالحسين و أهل بيته و أصحابه علیهم السلام ما لم يعمل الأمم بأشرار هم من القتل بالعطش و السيف و الأحراق وصلب الرؤوس و إجراء الخيول على الأجساد». الآثار الباقية عن القرون الخالية : ص 423، القول على ما يستعمله أهل الإسلام المحرم و صوم عاشوراء : ص 136، عاشوراء عيد الأمويين و الكنى والألقاب : ج 1 ، ص 431 ، ابن منير .

حسین و اهل بیت و اصحابش علیهم السلام از بهترین مردم بودند حتی اگر نعوذ بالله بد هم بودند هیچ حکومتی با شهروندان بد هم این گونه برخورد نمی کند که با ایشان برخورد کردند. در کربلا اتفاقاتی را رقم زدند که روی تاریخ را سیاه نمود. در گزارشی پیرامون جنایات واقع شده در کربلا آمده است:

جریان شهادت امام حسین علیه السلام اتفاقی بود که در اسلام مثل و مانندی

نداشت و هیچ حادثه ای به بزرگی آن نیست، حتی جریان شهادت امیر المؤمنین علیه السلام که مصیبت بسیار عظیمی است، به بزرگی حوادث کربلا نیست؛ چرا که در عاشورا امام و اصحاب ایشان را با وضعیتی عجیب به شهادت رساندند و نوامیس را به اسارت بردند و بدن های مطهر را مثله و قطعه قطعه نمودند، جنایاتی رخ داد که تن هر انسانی را می لرزاند. (1)

در گزارش دیگری «مناوی» در توضیح حدیث ثقلین این گونه می نویسد:

بنی امیه حق عظیم اهل بیت را که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در حدیث ثقلین بیان نموده بود، نادیده گرفتند و با آن مخالفت کردند. بنی امیه خون اهل بیت را مباح نموده و زنان آنان را آزار داده و کودکانشان را به اسارت بردند. بنی امیه خانه های اهل بیت را خراب و فضیلت و شرافتشان را انکار

ص: 183


1- «فإنها قضية لم يجر في الاسلام أعظم فحشاً منها و لعمري أن قتل أمير المؤمنين علیه السلام هو الطامة الكبرى و لكن هذه القضية جرى فيها من القتل الشنيع و السبي أو التمثيل ما تقشعر له الجلود». الفخري في الآداب السلطانية و الدول الاسلامية ص 106 ، ثم ملك بعده ابنه يزيد و موسوعة العتبات المقدسة : ج 8، ص 172 .

نمودند و دشنام و ناسزاگویی به اهل بیت را مباح کردند. بنی امیه با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و وصیت ایشان در حدیث ثقلین مخالفت نمودند. پس وای بر بنی امیه و سرافکندگی و خجالتشان هنگامی که در قیامت با این اعمال ناشایست با رسول الله صلى الله عليه وسلم روبرو می شوند. (1)

نکته ششم : وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله

برای درک مقداری از جنایت کربلا، به فرمایش حزن آوری از امام سجاد علیه السلام هنگام بازگشت کاروان اسرا به مدینه اشاره می کنیم. مرحوم سید ابن طاووس رحمه الله علیه از قول «بشیر بن جذلم» نقل می کند:

هنگامی که با کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به شهر مدینه نزدیک شدیم، امام سجاد علیه السلام دستور داد اهل کاروان از شترها پیاده شوند و خیمه ها را برپا کرده و در آنجا بمانند. حضرت به من فرمودند: خدا پدرت را رحمت کند ای بشیر، او شاعر بود آیا تو نیز می توانی شعر بگویی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: زودتر از ما به مدینه برو و خبر شهادت اباعبدالله علیه السلام و ورود ما را به مردم برسان. بشیر می گوید: خودم را به مدینه رساندم و کنار مسجدالنبی با صدای بلند گفتم: ای مردم مدینه! دیگر مدینه جای ماندن شما نیست؛ زیرا حسین علیه السلام کشته شده و اشک

ص: 184


1- «فقابل بنو أميه عظيم هذه الحقوق بالمخالفة والعقوق فسفكوا من أهل البيت دمائهم و سبوا نسائهم و أسروا صغارهم و خربوا ديارهم و جحدوا شرفهم و فضلهم و استباحوا سبّهم و لعنهم، فخالفوا المصطفى صلی الله علیه وآله في وصيته و قابلوه بنقيض مقصوده و أمنيته ، فواخجلهم إذا وقفوا بين يديه و يا فضيحتهم يوم يعرضون عليه ». فيض القدير : ج 3، ص 23 ، شرح حدیث ش 2631 .

من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالای نیزه، شهر به شهر گردانده شد... بشیر می گوید : مردم به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، رفتند. سیل جمعیت راه ها را بند آورده بود. وقتی به کنار کاروان اهل بیت علیهم السلام رسیدم، دیدم امام سجاد علیه السلام در حالی که پارچه ای در دست داشت و با آن اشک هایش را پاک می کرد، از خیمه بیرون آمد و روی صندلی نشست؛ اما اشک هایش جاری بود و نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرد. مردم از گریه ایشان گریه می کردند و به ایشان تسلیت می گفتند. سپس امام سجاد علیه السلام با دست به مردم اشاره کرد تا سکوت کنند و فرمودند: ای مردم! خداوند متعال ما را به مصیبت های بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر در اسلام، امتحان نموده است. اباعبدالله و خاندانش به شهادت رسیدند و زنان و کودکانش به اسارت برده شدند و سر مطهر آن حضرت را بالای نیزه، شهر به شهر گرداندند. ای مردم! بعد از شهادت پدرم کدام یک از مردانتان می تواند شادی کند؟ کدام قلبی می تواند برای او محزون نباشد؟ کدام چشمی می تواند گریه نکند و اشک نریزد؟ آسمان های هفت گانه با بناهای محکم و ارکانش، دریاها با امواجش، زمین با همه جوانبش، درختان با شاخه هایش و دریاهای عمیق و ماهیان و فرشتگان مقرب الهی و همه اهل آسمان برای او گریه کردند. کدام قلب است که در شهادت او محزون نشود؟ کدام دلی برای او نمی سوزد؟ ای مردم ما طرد شدیم و بیرون از شهرها آواره و رانده

ص: 185

بودیم، با ما به نحوی برخورد می کردند گویا مسلمان نیستیم. به ما ظلم کردند بدون آنکه جرم یا کار ناپسندی مرتکب و یا ضربه ای به اسلام زده باشیم. هرگز این ماجراهای دردناک سابقه نداشته و فقط نسبت به ما این همه ظلم صورت گرفت. به خدا قسم! اگر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله سفارش می کرد با ما مبارزه کنند و حرمت ما را حفظ نکنند، هرگز بیش از این مقدار نمی توانستند جنایتی رقم بزنند و ما را اذیت کنند. از این مصیبت بسیار بزرگ، غم انگیز، دردناک، ناگوار و سنگین به خداوند پناه می بریم و در برابر مصائبی که به ما رسیده از خدا پاداش می خواهیم؛ چون یقیناً خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است. (1)

ص: 186


1- «قتل أبو عبد الله الحسین علیه السلام و عترته و سبي نساؤه وصبيته و داروا برأسه في البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزية التي لا مثلها رزية. أيها الناس! فأي رجالات منكم تسرون بعد قتله، أم أي فؤاد لا يحزن من أجله، أم أية عين منكم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها ؟ فلقد بكت السبع الشداد لقتله و بكت البحار بأمواجها و السموات بأركانها و الأرض بأرجائها و الأشجار بأغصانها و الحيتان و لجج البحار و الملائكة المقربون و أهل السموات أجمعون. أيها الناس! أي قلب لا ينصدع لقتله، أم أي فؤاد لايحن إليه، أم أي سمع يسمع هذه الثلمة التي ثلمت في الاسلام و لايصم ؟ أيها الناس أصبحنا مطرودين مشردين مذوّدين، شاسعين عن الأمصار، كأنا أولاد ترك و كابل من غير جرم اجتر مناه و لا مکروه ارتكبناه و لا ثلمة في الاسلام ثلمناها ما سمعنا بهذا في آبائنا الأولين، إن هذا إلا اختلاق والله لو أن النبي صلی الله علیه وآله تقدم إليهم في قتالنا كما تقدم إليهم في الوصاية بنا لما ازدادوا على ما فعلوا بنا، فإنا لله وإنا إليه راجعون من مصيبة ما أعظمها و أوجعها و أفجعها و أكظها و أفظعها و أمرها و أفدحها، فعند الله نحتسب فيما أصابنا و ما بلغ بنا، إنه عزيز ذو انتقام». الملهوف على قتلى الطفوف : ص 226 - 230 ، في الأمور المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه .
2. مختار ثقفى
اشاره

یکی دیگر از شخصیت های مهم و اثر گذار تاریخ برای سنجش نوع برخورد، انصاف و عدالت ذهبی، جناب مختار شهید است. ذهبی در شرح حال مختار می نویسد:

فرد دروغ گویی به نام مختار ثقفی از بزرگان قومش بود. از صفات او به فصاحت، شجاعت و زیرکی میتوان اشاره نمود لکن انسان بی دین و دروغگویی بود؛ از قول پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که فرمودند: در قبیله ثقیف، فردی دروغگو و فردی خونریز وجود دارند. آن دروغگو همین مختار است چون ادعای پیامبری و نزول وحی و علم غیب می کرد و آن خون ريز هم حجاج ثقفی است که خداوند هردوشان را لعنت کند. از جمله دلایلی که ادعای نبوت او را اثبات می کند، جریانی است که رفاعه نقل کرده است، او می گوید: نزد مختار رفتم، برايم بالشتی گذاشت و گفت اگر جبرئیل از این بالشت بلند نمی شد، آن را برای تو می انداختم! وقتی گفت جبرئیل بر من نازل می شود، آنقدر عصبانی شدم که می خواستم سرش را جدا کنم. (1)

ص: 187


1- «المختار بن أبي عبيد الثقفي الكذاب... و نشأ المختار فكان من كبراء ثقيف و ذوي الرأي و الفصاحة و الشجاعة و الدهاء وقلة الدين. وقد قال النبي صلی الله علیه وآله : يكون في ثقيف كذاب و مبير. فكان الكذاب هذا، ادعى أن الوحي يأتيه و أنه يعلم الغيب و كان المبير الحجاج قبحهما الله . عن رفاعة الفتياني قال: دخلت على المختار فألقى لي وسادة وقال: لولا أن جبريل قام عن هذه لألقيتها لك؛ فأردت أن أضرب عنقه». سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 539 المختار بن أبي عبيد الثقفي، ش 144 .

در رابطه با جناب مختار و مباحث پیرامون آن، نکات مهمی وجود دارد.

نکته اول : تناقض گویی

ذهبی برای رد نمودن مختار و نسبت دروغ ادعای نبوت، به قول شخصی به نام «رفاعه فتیانی» استناد می نماید، در حالی که او فردی مجهول است و نمی توان به کلامش استناد کرد؛ اما چون ضد مختار حرفی زده به راحتی کلامش را می پذیرد. او از «جبرئیل» نام می برد و بدون هیچ دلیلی آن را نشانه ادعای نبوت مختار قلمداد می کند، در حالی که با مقداری تتبع تاریخی در می یابیم «جبرئیل» نام غلام مختار بوده و او ادعای نبوت نداشته است. همان طور که جناب ابن نما حلی می نویسد:

برای مختار غلامی به اسم جبرئیل بوده که مختار می گفت: جبرئیل برایم این چنین گفت و برای جبرئیل چنین گفتم. اعراب و اهل بادیه گمان می کردند که او حضرت جبرئیل علیه السلام است. (1)

علاقه زیاد مختار به بردگان و توجه زیاد او به آنها، علت اکرام غلامانی مانند جبرئیل بود.

نکته دوم : علت واقعی تبعید مختار

ذهبی در بخش دیگری از شرح حال مختار می نویسد:

ص: 188


1- «قال المرزباني في كتاب الشعراء : كان للمختار غلام يقال له جبرئيل و كان يقول : قال لي جبرئيل. وقلت لجبرئيل، فيوهم الأعراب و أهل البوادي أنه جبرئيل علیه السلام» . ذوب النضار في شرح الثار : ص 96 ، في ذكر رجال سليمان بن صرد الخزاعي و خروجه و مقتله.

مختار گمان می کرد پیامبر است و ابن زبیر چون از شرارت مختار آگاه بود او را به طائف تبعید نمود. (1)

در بسیاری از منابع عامه با عباراتی مواجه می شویم که در رد و طعن مختار وارد شده در حالی که واقع ماجرا غیر از آن چیزی است که نمایش می دهند، برای نمونه، همین عبارت مذکور از شخصی به نام «عامر شعبی» که از دشمنان سرسخت امير المؤمنین علیه السلام است و ریشه بسیاری از تهمت ها ضد شیعه به او بازمی گردد، نقل گردیده است.

علاوه بر این، ذهبی در این بخش دچار تناقض گویی شده، چرا که در ابتدا علت تبعید مختار را شرارت او اعلام می کند، اما در بخش دیگری از کتابش علت دیگری برای تبعید ذکر نموده و چنین می نویسد:

مختار از کودکی دوستدار اهل بیت علیهم السلام و در میان مردم، به این اعتقاد مشهور بود. مختار در اوج قدرت معاویه، برای تبلیغ امام حسین علیه السلام عازم شهر بصره شد. وقتی خبر ورودش به ابن زیاد رسید، دستور داد 100 ضربه شلاق به او بزنند و او را به طائف تبعید کرد. (2)

ص: 189


1- «عن الشعبي، قال: أقرأني الأحنف كتاب المختار إليه يزعم أنه نبي و كان المختار قد سار من الطائف بعد مصرع الحسين علیه السلام إلى مكة، فأتى ابن الزبير و كان قد طرد لشره إلى الطائف». سير أعلام النبلاء: ج 3، ص 539 ، المختار بن أبي عبيد الثقفي، ش 144 .
2- «و نشأ المختار بالمدينة، يعرف بالميل إلى بني هاشم، ثم سار إلى البصرة يظهر بها ذكر الحسين علیه السلام في أيام معاوية، فأخبر به عبید الله بن زياد، فأمسك و ضربه مائة ودرعه عباءة ونفاه إلى الطائف، فلما عاذ ابن الزبير بالبيت خرج إليه». سير أعلام النبلاء : ج 3، ص 544 ، المختار بن أبي عبيد الثقفي، ش144.

در گزارش فوق دروغ ذهبی با کلام خودش آشکار گردید؛ چون یکبار علت تبعید مختار را تبلیغ برای سیدالشهدا علیه السلام می نویسد و بار دیگر علت را شرارت و نسبت های ناروایی از این دست ذکر می کند. متأسفانه در تفکر ذهبی و امثال او، تبلیغ از امام حسین علیه السلام که به تصریح رسول خدا صلى الله عليه وسلم سید جوانان اهل بهشت است شرارت نام دارد.

آیا با وجود تاریخ نویسانی مانند ذهبی می توان امید داشت مقتل سیدالشهدا علیه السلام بدون مخفی کاری و حذف ثبت و نقل شود؟

نکته سوم : منشأ لقب كذاب

یکی از القابی که از سوی دشمنان و به شکل گسترده ضد مختار ثقفی مطرح می شود «کذاب» و دروغ گو بودن ایشان است. طبق بررسی و تحقیق صورت گرفته، ظاهراً اولین کسانی که به مختار لقب «کذاب» دادند اهالی شام بودند. مرحوم علامه مجلسی رحمه الله پیرامون نبرد سپاه مختار با لشکر ابن زیاد می نویسد:

یکی از فرماندهان شامی به نام «ابن ضبعان» رجز می خواند و می گفت: ای پیروان و سپاهیان مختار کذاب... ما از اول از علی روی گردان و بیزار بودیم. یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام به نام «احوص بن شداد همدانی» در پاسخ به او گفت: ما طرفدار و شیفته امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستیم، نه عثمان و ریشه شما را قطع می کنیم. (1)

ص: 190


1- «فخرج ابن ضبعان الكلبي و نادى : يا شيعة المختار الكذاب يا شيعة ابن الأشتر المرتاب! أنا ابن ضبعان... فخرج إليه الأحوص بن شداد الهمداني و هو يقول: أنا ابن شداد على دين علي...». بحار الأنوار: ج 45، ص 381، باب 49 أحوال المختار بن أبي عبيد الثقفي و ما جرى على يديه و أيدي أوليائه.
نکته چهارم : اذن قیام

مختار ثقفی معاصر امام سجاد علیه السلام بود و همه اعمال و رفتارهای او در زمان حیات معصوم رخ داده است و در صورت وجود انحراف یا خطایی در ماهیت قیام او امام معصوم قاعدتاً تذكر می دادند؛ ولی ظاهراً در هیچ روایتی قیام مختار محکوم نشده است. طبق تحقیقات و تتبع صورت گرفته حتی یک روایت صحیح در مذمت مختار و قیام او وجود ندارد. مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در همین رابطه و به نقل از ابن نما، چنین می نویسد :

پس از شروع قیام مختار در کوفه، گروهی از شیعیان کوفی نزد «محمد بن حنفیه» رفتند و ضمن گزارش قیام مختار و اوضاع کوفه، نظر ایشان را جویا و خواستار تعیین تکلیف شیعیان نسبت به همراهی یا عدم همراهی با قیام مختار شدند. ایشان در جواب گفتند: مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار سخت و طاقت فرسا است و باید انتقام کربلا گرفته شود. (1)

ص: 191


1- «جاءوا إلى ابن الحنفية، فسألهم عن الناس، فخبروه و قالوا لنا إليك حاجة ! قال: سرّ أم علانية؟ قلنا : بل سر . قال : رويدا إذن ، ثم مكث قليلاً و تنحى و دعانا ، فبدأ عبدالرحمن بن شريح بحمد الله و الثناء و قال: أما بعد، فإنكم أهل بيت خصكم الله بالفضيلة وشرفكم بالنبوة وعظم حقكم على هذه الأمة وقد أصبتم بحسين علیه السلام مصيبة عمّت المسلمين و قد قدم المختار يزعم أنه جاء من قبلكم وقد دعانا إلى كتاب الله و سنة نبيه صلی الله علیه وآله و الطلب بدماء أهل البيت علیهم السلام ، فبايعناه على ذلك، فإن أمرتنا باتباعه اتبعناه و إن نهيتنا اجتنبناه. فلما سمع كلامه و كلام غيره حمد الله و أثنى عليه وصلّى على النبي صلى الله عليه وسلم و قال : أما ما ذكرتم مما خصنا الله فإن الفضل الله ﴿ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴾ و أمّا مصيبتنا بالحسين علیه السلام فذلك في الذكر الحكيم و أما الطلب بدمائنا . قال جعفر بن نما مصنف هذا الكتاب فقد رويت عن والدي رحمة الله عليه أنه قال لهم : قوموا بنا إلى إمامي و إمامكم علي بن الحسين. فلما دخل و دخلوا عليه أخبر خبرهم الذي جائوا لأجله. قال: يا عم ! لو أنّ عبداً زنجياً تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته و قد وليتك هذا الأمر فاصنع ما شئت». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 364 ، باب 49 أحوال المختار بن أبي عبيد الثقفي و ما جرى على يديه و أيدي أوليائه.

ابن نما در ادامه گزارش خود به نکات بیش تری اشاره کرده و می گوید، پدرم می گفت: محمد بن حنفیه در پاسخ کوفیان فرمود:

چرا برای کسب تکلیف نزد من آمده اید؟ اکنون همگی خدمت امام زین العابدین حضرت سجاد علیه السلام رفته و از ایشان کسب تکلیف می کنیم. پس از رسیدن محضر حضرت و بیان ماجرا، امام سجاد علیه السلام فرمودند: ای عمو حتی اگر عبد سیاه چهره ای در دفاع از ما اهل بیت علیهم السلام قیام نماید، بر مردم واجب است از او حمایت کنند. سپس خطاب به محمد بن حنفیه فرمود: شما از جانب من نمایندگی تام و اختیار تصمیم گیری دارید.

گزارش فوق، نه تنها رضایت امام سجاد علیه السلام نسبت به قیام مختار و اجازه ایشان به دوست دارن اهل بیت علیهم السلام برای همراهی با او را تأیید می کند؛ بلکه حضرت فراتر از تأیید شخصیت مختار، با بیان قاعده ای کلی، اذن قیام را برای همه طرف داران اهل بیت علیهم السلام ثابت نموده و معتقدند: هر کسی برای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام قیام نمود، بر همه شیعیان واجب است او را یاری نمایند.

ممکن است برخی درباره برداشت ما از فرمایش حضرت اشکال داشته و آن را دارای ابهام و غیر صریح بدانند، اما ما معتقدیم اگر شرایط خفقان پس از عاشورا و دوران تقیه امام سجاد علیه السلام را در نظر بگیریم، همین مقدار از فرمایش ایشان نیز در تأیید قیام مختار کفایت می کند. علاوه بر این، مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه فرمایش امام سجاد علیه السلام را اذن خاص حضرت به مختار ثقفی می دانند. (1)

ص: 192


1- «إن هذا كان بإذن خاص من السجاد علیه السلام» . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة: ج 18، ص 101 ، المختار بن أبي عبيدة الثقفي، ش 12156.
نکته پنجم : دعای خیر محمد بن حنفیه در حق مختار

پس از قیام مختار ثقفی او بسیاری از جنایت کاران کربلا از جمله ابن زیاد و عمر بن سعد را به سزای اعمالشان رساند. در نبرد سختی که میان سپاه مختار و لشکریان ابن زیاد در گرفت، بسیاری از شامیان و ابن زیاد به هلاکت رسیدند و سر منحوس او به مکه فرستاده شد. (1)

همچنین در رابطه با عمر بن سعد آمده است که روزی جناب محمد بن حنفیه در مدینه از مختار گلایه نمود که چرا زودتر کار جنایت کاران کربلا و عمر بن سعد را یکسره نمی کند. هنوز کلام ایشان به اتمام نرسیده بود که فرستاده مختار، دو سر جدا شده برای ایشان آورد. وقتی توبره را گشودند، سر عمر بن سعد درون آن قرار داشت. محمد بن حنفیه سر به سجده گذاشت و سپس برای مختار دعا کرده و فرمودند:

خدایا! می دانم این لحظه از لحظاتی است که برای مختار ثبت نمودی، به خدا سوگند دیگر از مختار گله ای ندارم. خدایا از طرف ما بهترین پاداش را به مختار بده. (2)

ص: 193


1- « وجهز إلى العراق عبيد الله بن زياد، فالتقاه شيعة الحسين علیه السلام فغلبوا و كان مع عبيد الله حصين بن نمير السكوني و شرحبيل بن ذي الكلاع و أدهم الباهلي و ربيعة بن مخارق و حميلة الخثعمي و قومهم و كانت ملحمة مشهودة، فتوثب المختار الكذاب بالكوفة وجهز إبراهيم بن الأشتر لحرب عبيد الله في ثمانية آلاف، فالتقوا في أول سنة سبع و ستين بالخازر ، كبسهم ابن الأشتر سحراً و التحم الحرب و قتل خلق، فانهزم الشاميون و قتل عبيدالله و حصین بن نمیر و شرحبيل بن ذي الكلاع و بعث برءوسهم إلى مكة». سير أعلام النبلاء: ج 3 ص ،548 ، عبیدالله بن زياد، ش 145.
2- «و هذا محمد بن الحنفية بين ما هو جالس في نفر من الشيعة و هو يعتب على المختار (في تأخير قتله عمر بن سعد) فما تمّ كلامه إلّا و الرأسان عنده، فخر ساجداً و بسط كفيه و قال: اللهم لاتنس هذا اليوم للمختار و اجزئه عن أهل بيت نبيك محمد خير الجزاء، فوالله ما على المختار بعد هذا من عتب». معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة : ج 18، ص 100 ، المختار بن أبي عبيدة الثقفي، ش 12185.
نکته ششم : شبهات پیرامون مختار
اشاره

با وجود نوع دشمنی امثال طبری و ذهبی با پیروان اهل بیت علیهم السلام ، نمی توان توقع داشت از مختار تجلیل و تکریم صورت پذیرد؛ آنها با هر کسی که در خط و مسیر قرآن و عترت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله باشد عناد و دشمنی می ورزند و او را تخریب تضعیف و حذف می کنند.

یکی از مصادیق تخریب و دشمنی با مختار ثقفی، نشر و ترویج شبهاتی پیرامون ایشان است. شبهاتی که دشمنان دین ساخته و مکتوب نمودند و متأسفانه برخی مومنین غافل و دوستان جاهل نیز به بازنشر آن اقدام نمودند. لذا در این قسمت به طرح برخی از مهم ترین شبهات پیرامون مختار و قیامش می پردازیم.

شبهه اول : چرا مختار جنایت کاران کربلا را می کشت و اجساد آنان را تکه تکه می کرد؟

در پاسخ به شبهه مذکور چند مطلب ذکر می گردد.

مطلب اول : این که قطعه قطعه کردن اجساد توسط مختار ثابت نیست و به نظر می رسد نسبت دادن این کار به مختار از همان سیاه نمایی ها، تبلیغات و شیطنت های امویان ضد مختار باشد.

مطلب دوم : این که به فرض ثبوت چنین نسبتی، باید از مختار بابت مجازات جنایت کاران کربلا تشکر نماییم نه این که او را مواخذه و سرزنش کنیم.

مطلب سوم : این که باید از شبهه افکنان پرسید چرا برای جنایت کاران، قاتلان، اراذل و اوباش و حرامیان ،کربلا دلسوزی می کنید؟ چرا برای امویان غصه

ص: 194

می خورید؟ مگر آنان رفتاری انسانی و اسلامی با شهدای کربلا داشتند؟ مگر جنایت کاران کربلا با حضرت علی اکبر و حضرت عباس علیهما السلام برخورد مناسبی داشتند؟ مگر حضرت علی اکبر علیه السلام را إربا إرباً نكردند؟ مگر آنان مطهر سیدالشهدا علیه السلام را در حال تشنگی و گرسنگی از قفا نبریدند؟ مگر به خیمه های زنان و کودکان بی پناه و بی گناه که یاور و حمایت کننده ای نداشتند، حمله نکردند؟ مگر بدن سیدالشهدا علیه السلام را برهنه نکردند؟ مگر بعد از شهادت حضرت، به اسب ها نعل تازه نزدند و بر پیکر مطهر ایشان نتاختند؟ مگر در کربلا به کودک شش ماهه و پیرمرد نود ساله رحم کردند؟ با چه رویی و با چه استدلالی از این جنایت کاران حمایت می کنید؟ چرا برای آنان دل می سوزانید؟

شبهه دوم : مختار کیسانی مذهب و منحرف، چگونه تایید می شود ؟

در پاسخ به این شبهه باید گفت: کیسانیه، قائل به امامت محمد بن حنفیه بودند. کسی که مختار را «کیسانی» بخواند معلوم می شود چیزی از تاریخ نمی داند؛ چون «کیسانی ها» بعد از فوت محمد بن حنفیه شکل گرفتند، نه در دوران حیات او. در حالی که مختار ثقفی قبل از وفات محمد بن حنفیه در سال 81 هجری قمری، یعنی در سال 67 هجری قمری به شهادت رسید. پس چگونه می توان او را کیسانی دانست؟

شبهه سوم : با توجه به این که مختار قصد داشت امام حسن علیه السلام را به دشمنان تسلیم نماید، چگونه او را تایید می کنید؟

یکی دیگر از شبهات پیرامون مختار این است که می گویند او می خواست امام مجتبی علیه السلام را به معاویه و شامیان تحویل دهد.

در پاسخ باید گفت، ظاهراً برداشت مستشکل اشتباه است و حقیقت ماجرا این است که مختار میخواست عمویش را که فرماندار امام حسن علیه السلام در در منطقه مدائن

ص: 195

بود، امتحان نماید. معاویه در آن دوره، چهره های نزدیک به امام حسن علیه السلام را یکی پس از دیگری فریب می داد و با پول های کلان، دین و اعتقاد آنان را می خرید و مختار نگران بود مبادا عمویش نیز مانند برخی استانداران و فرمانداران به امام مجتبی علیه السلام خیانت کند و به همین دلیل او را آزمایش نمود. ناگفته نماند مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه این احتمال را به امام معصوم علیه السلام نسبت می دهند. (1)

نکته هفتم : عاقبت مختار

یکی از نکات مهم پیرامون جناب مختار رضایت یا عدم رضایت اهل بیت علیهم السلام از مختار و عاقبت کار او می باشد. برخی با استناد به روایاتی و ذکر مطالبی، او را عاقبت به شر و جهنمی می دانند و مستند آنان روایاتی از معصومین مانند دو روایت از امام صادق علیه السلام است. امام صادق علیه السلام می فرماید:

در روز قیامت، پیامبر خدا و امیرالمؤمنين و حسنین علیهم السلام از نزدیک جهنم عبور می کنند. ناگهان شخصی از درون جهنم سه مرتبه فریاد می زند: یا رسول الله صلی الله علیه وآله ! به فریادم برس. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله جوابی به او نمی دهند. آن شخص حضرت علی علیه السلام را مخاطب قرار داده و سه مرتبه فریاد می زند: یا

ص: 196


1- و هذه الرواية لإرسالها غير قابلة للاعتماد عليها، على أن لو صحت لأمكن أن يقال إن طلب المختار هذا لم يكن طلباً جديا و إنما أراد بذلك أن يستكشف رأي عمه، فإن علم أن عمه يريد ذلك لقام باستخلاص الحسن علیه السلام ، فكان قوله هذا شفقة منه على الحسن علیه السلام و قد ذكر بعض الأفاضل أنه وجد رواية بذلك عن المعصوم علیه السلام» . معجم رجال الحدیث و تفصيل طبقات الرواة : ج 18، ص 105، المختار بن أبي عبيدة الثقفي، ش 12185.

امیرالمؤمنین! به فریادم برس! آن حضرت نیز جوابی به او نمی دهند. این بار دست به دامن امام حسین علیه السلام می شود و سه مرتبه فریاد می زند: یا حسین! به فریادم برس، من قاتل دشمنانت بودم. در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به امام حسین علیه السلام می فرماید: او اتمام حجت نمود. امام حسین علیه السلام به سرعت او را از آتش جهنم نجات می دهد. راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد: شخصی که نجات پیدا کرد، کیست؟ امام فرمود: مختار ثقفی. عرض کردم: چرا باید قاتل دشمنان حسین علیه السلام در آتش معذب باشد؟ فرمودند: برای این که اندکی از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت! قسم به خدائی که محمد صلی الله علیه وآله را مبعوث نمود اگر در قلب جبرئیل و میکائیل علیهما السلام نیز چیزی از محبت آن دو نفر باشد خدا ایشان را با صورت داخل آتش جهنم خواهد کرد. (1)

ص: 197


1- «عن سماعة قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام يقول : إذا كان يوم القيامة مرّ رسول الله صلى الله عليه وسلم بشفير النار و أمير المؤمنين و الحسن و الحسين علیهم السلام ، فيصيح صائح من النار : يا رسول الله ! أغثني، ثلاثاً. قال: فلا يجيبه. قال: فينادي: يا أمير المؤمنين ! يا أمير المؤمنين، ثلاثاً أغثني، فلا يجيبه. قال: فينادي: يا حسين! يا حسين! يا حسين! أغثني، أنا قاتل أعدائك . قال : فيقول له رسول الله : قد احتج عليك . قال : فينقض عليه كأنه عقاب كاسر . قال : فيخرجه من النار . قال : فقلت لأبي عبد الله علیه السلام: و من هذا جعلت فداك ؟ قال : المختار . قلت له : و لم عذب بالنار و قد فعل ما فعل ؟ قال : إنه كان في قلبه منهما شيء و الذي بعث محمداً بالحق لو أنّ جبرئيل وميكائيل كان في قلبيهما شيء لأكبها الله في النار على وجوههما» بحار الأنوار: ج 45 ، ص 339، أحوال المختار بن أبي عبيد الثقفي و ما جرى على يديه و أيدي أوليائه «عن أبي عبد الله علیه السلام قال : قال لي: يجوز النبي صلی الله علیه وآله يتلوه علي و يتلو علياً الحسن و يتلو الحسن الحسين علیهم السلام ، فإذا توسطوه نادى المختار الحسين علیه السلام : يا أبا عبد الله ! إني طلبت بثأرك . فيقول النبي صلی الله علیه وآله للحسين : أجبه . فينقض الحسين علیه السلام في النار كأنه عقاب كاسر فيخرج المختار حممةً و لو شق عن قلبه لوجد حبهما في قلبه». بحار الأنوار: ج 45، ص 345 ، أحوال المختار بن أبي عبيد الثقفي و ما جرى على يديه و أيدي أوليائه .

در رابطه با این گونه روایات باید خاطر نشان ساخت، مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله علیه ضمن بررسی سندی و رجالی، این دست روایات را به دلیل ضعف سند و احتمال صدور تقیه ای، فاقد حجیت می داند و سپس می نویسد مرحوم کشی رحمه الله علیه روایاتی را که در ذم مختار است از جعلیات عامه و ساختگی می دانند. (1)

نکته هشتم : دیدگاه های عالمان شیعه پیرامون مختار ثقفی
اشاره

تعدادی از بزرگان شیعه با مباحث متقن و مستدل و مبسوطی که ارائه نمودند، توانسته اند شخصیت واقعی جناب مختار شهید و مبانی فکری عقیدتی او را بیان کنند و به ترسیم چهره روشن او کمک نمایند. از این رو در این بخش، مقداری از بیانات عالمان شیعه را نقل می کنیم .

أ. دیدگاه ابن نماء رحمه الله علیه درباره مختار

متأسفانه برخی از اهل علم به اصل مطلب توجه نمی کنند و راهی برای درمان غفلتشان نیست. اگر آنها به اقوال ائمه علیهم السلام در مدح مختار توجه نمایند، پی می برند او از سابقین و مجاهدین و ممدوح خداوند است. دعای امام سجاد علیه السلام برای مختار دلیل

ص: 198


1- «قال الكشي : نسبته إلى وضع العامة أشبه . أقول : ما نسبه ابن داود إلى الكشي لم نجده في اختيار الكشي و لعل نسخة أصل الكشي كان عنده و كان هذا مذكوراً فيه وقد ذكرنا أنه مضافاً إلى ضعف أسناد الروايات الذامة، يمكن حملها على صدورها عن المعصوم تقية». معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة: ج 18، ص 100 ، المختار بن أبي عبيدة الثقفي، ش 12185.

روشنی بر پاکی مسیر اوست. اگر مختار راه غلط یا نیت و اعتقاد فاسدی داشت، مشمول دعای حضرت نمی شد. هجمه ای که ضد مختار به پا شده، مانند هجمه ای است که ضد امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح شد و در واقع یک جریان هر دو را مدیریت می نماید. دشمنان سعی داشتند با نقل مطالب دروغین پیرامون مختار، محبت و راه و روش او را از قلوب شیعیان پاک نمایند. (1)

ب. دیدگاه آیت الله خوئی رحمه الله علیه درباره مختار

برای حُسن حال مختار همین بس است که سرور و شادی بر دل های اهل بیت علیهم السلام وارد کرد. او با کشتن قاتلان امام حسین علیه السلام اهل بیت علیهم السلام را شاد و خدمت بزرگی به آنان نمود و شایسته پاداش است. آیا احتمال می دهید رسول الله صلى الله عليه وسلم و اهل بیت علیهم السلام که معدن کرم و بخشش هستند از جهاد عظیم مختار چشم بپوشند و به او پاداشی ندهند؟ (2)

ص: 199


1- «اعلم أن كثيراً من العلماء لا يحصل لهم التوفيق بفطنة توقفهم على معاني الألفاظ، و لا رؤية تنقلهم من رقدة الغفلة إلى الاستيقاظ و لوتدبروا أقوال الائمة علیهم السلام في مدح المختار لعلموا أنه من السابقين المجاهدين الذين مدحهم الله جل جلاله في كتابه المبين. و دعاء زين العابدين علیهم السلام للمختار دليل واضح و برهان لائح على أنه عنده من المصطفين الأخيار و لو كان على غير الطريقة المشكورة و يعلم أنه مخالف له في اعتقاده لما كان يدعو له دعاء لا يستجاب... وقد أسلفنا من أقوال الأئمة في مطاوي هذا الكتاب تكرار مدحهم له و نهيهم عن ذمه ما فيه غنية لأولي الأبصار و بغية لذوي الاعتبار و إنما أعداؤه عملوا له مثالب ليبا عدوه من قلوب الشيعة، كما عمل أعداء أمير المؤمنين علیه السلام له مساوىء». بحار الأنوار: ج 45، ص 386، أحوال المختار بن أبي عبيد الثقفي و ما جرى على يديه و أيدي أوليائه.
2- «و يكفي في حسن حال المختار إدخاله السرور في قلوب أهل البيت علیهم السلام بقتله قتلة الحسين علیه السلام و هذه خدمة عظيمة لأهل البيت علیهم السلام يستحق بها الجزاء من قبلهم، أفهل يحتمل أنّ رسول الله صلی الله علیه وآله و أهل البيت علیهم السلام يغضون النظر عن ذلك و هم معدن الكرم و الإحسان». معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة: ج 18، ص 100 ، المختار بن أبي عبيدة الثقفي، ش 12185 .
ت. دیدگاه شیخ عباس قمی رحمه الله علیه درباره مختار

روایات در مورد مختار ثقفی مختلف است؛ ولی ما شک نداریم که او قلب امام سجاد علیه السلام و اهل بیت را شاد نمود. (1) شاد نمودن قلب امام علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام و زنان و یتیمان کربلا یعنی نهایت رضایت از مختار، چون آنان پنج سال عزادار بودند و در این مدت، هیچ زنی از بنی هاشم حنا نبست و سرمه ای نکشید و آشپزخانه ای روشن نشد و این عزاداری ادامه داشت تا سر عبیدالله ملعون را دیدند و پس از مشاهده سر آن ملعون از عزا خارج شدند.

ث. دیدگاه علامه امینی رحمه الله علیه درباره مختار

مختار از ابتدا از مردان دینی و مخلص بود و نهضت او هم برای اقامه عدل و ریشه کن شدن ظلم به وقوع پیوست. او از مذهب کیسانیه به دور بوده و از هرآنچه به او نسبت داده اند، منزه است. کسی که به تاریخ و روایت و علم رجال با دقت بنگرد، می داند که مختار در آغاز از مردان دین و هدایت و مخلص بود و نهضت او تنها برای برپا داشتن عدالت و برکندن ریشه الحاد و قطع ریشه ظلم امویان بود. مختار به دور از مذهب کیسانی است. تمام آنچه به او نسبت داده شده اساس و پایه ندارد. مختار مورد تایید بود به همین دلیل امام باقر و امام صادق علیهما السلام بر او ترحم نموده اند و امام باقر علیه السلام او را ستایش کرده است. مختار و کارهای او نزد اهل بیت علیهم السلام مورد قدردانی

ص: 200


1- «الروايات في المختار الثقفي مختلفة، لكن المسلم بأنه أدخل السرور و الفرح إلى القلب الإمام زین العابدین علیه السلام ، بل إنه أدخل السرور و الفرح إلى قلوب آل الرسول صلی الله علیه وآله» . منتهى الآمال في التواريخ النبي و الآل : ج 1، ص 795 فصل العاشر في ورود أهل البيت علیهم السلام المدينة الطيبة.

بوده است. علمای اعلام او را بزرگ شمرده و منزه از این نسبت ها دانسته اند از جمله: جمال الدین ابن طاوس در رجال، آیت الله علامه در الخلاصة، ابن داود در رجال، فقیه ابن نما در ذوب النضار، محقق اردبیلی در حديقة الشیعه، صاحب معالم در تحریر طاووسی و قاضی نورالله مرعشی در المجالس شیخ ابوعلی در منتهی المقال وغير او، از مختار دفاع کرده اند. از بزرگان پیشین ما گفته اند که شهید اول در کتاب مزارش برای مختار زیارت نامه ویژه ای ذکر کرده و در این زیارت نامه صریحاً بر درستی و خوبی و اخلاص او در ولایت و اطاعت خدا و محبت امام زین العابدین علیه السلام و رضایت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام و این که جان خودش را در رضایت ائمه و یاری عترت و خونخواهی آنان فدا کرده، شهادت داده شده است. (1)

ص: 201


1- «ومن عطف على التاريخ و الحديث و علم الرجال نظرة تشفعها بصيرة نفاذة علم أن المختار في الطليعة من رجالات الدين و الهدى و الإخلاص و إن نهضته الكريمة لم تكن إلا لإقامة العدل باستيصال شافة الملحدين واجتياج جذوم الظلم الأموي و أنه بمنزح من المذهب الكيساني و إن كل ما نبزوه من قذائف و طامات لا مقيل لها من مستوى الحقيقة و الصدق و لذلك ترحم عليه الائمة الهداة سادتنا السجاد و الباقر و الصادق صلوات الله عليهم و بالغ في الثناء عليه الإمام الباقر علیه السلام و لم يزل مشكور عند أهل البيت علیهم السلام الطاهر هو و أعماله و قد أكبره و نزهه العلماء الأعلام منهم سيدنا جمال الدين ابن طاوس في رجاله و آية الله العلامة في الخلاصة و ابن داود في الرجال و الفقيه ابن نماء فيما أفرد فيه من رسالته المسماة بذوب النضار و المحقق الأردبيلي في حديقة الشيعة و صاحب المعالم في التحرير الطاووسي و القاضي نور الله المرعشي في المجالس و قد دافع عنه الشيخ أبو علي في منتهى المقال وغيرهم و قد بلغ من أكبار السلف له أن شيخنا الشهيد الأول ذكر في مزاره زیارة تخص به ویزار بها و فيها الشهادة الصريحة بصلاحه و نصحه في الولاية وإخلاصه في طاعة الله ومحبة الإمام زين العابدين علیه السلام و رضا رسول الله و أمير المؤمنين صلوات الله عليهما و آلهما عنه و أنه بذل نفسه في رضا الأئمة علیهم السلام ونصرة العترة الطاهرة و الأخذ بثأرهم». الغدير في الكتاب و السنة و الأدب : ج 2، ص 343 ، أبو تمام الطائي، الجواد قد يكبو.
نکته نهم : هدف قیام مختار
اشاره

هدف هر گروه و فردی از قیام ضد سلطنت ظالمین، می تواند خصومت شخصی یا تعصبات قومی و قبیله ای یا استقرار حکومتی عدالت محور یا ضربه زدن و تضعیف آن باشد. ظاهراً هدف اصلی قیام مختار ثقفی، قصاص جنایت کاران کربلا و تضعیف حکومت امویان بود چون او نمی توانست به صورت جدی و اساسی سلطنت اموی را متزلزل کند، چرا که امویان در آن روزگار سلطنت عظیمی داشتند و گستره آن شرق و غرب عالم را در نوردیده بود و بسیاری از کشورها تحت سیطره آنان بودند. مختار قطعاً قصد ايجاد سلطنت و کسب قدرت و... را نداشت. واضح است که اگر مختار دنبال ریاست طلبی بود برای خود دشمن نمی ساخت و از قاتلان سید الشهدا علیه السلام انتقام نمی گرفت. دنیا طلبانی مانند معاویه، حاضر هستند با هر فرد و گروهی سازش نمایند تا ریاست و حکومتشان ضربه ای نبیند؛ اما مختار هیچ گاه با جنایت کاران کربلا سازش نکرد چون به فکر سلطنت نبود. مختار در تحقق هدف قیامش موفق عمل نمود و به همین جهت مورد هجمه سنگین دشمنان قرار گرفت. درباره هدف قیام مختار گزارش های متعددی وجود دارد که برخی از آنها را ذکر می کنیم .

گزارش اول

طبری از مختار نقل می کند که می گفت:

این دین ما نیست که قاتلین حسین علیه السلام را رها کنیم و آنان آزاد باشند. اگر آنها را به سزای اعمالشان نرسانم، بدترین یار اهل بیت علیهم السلام و دروغ گو

ص: 202

هستم! خدا را شکر که می توانم از قاتلین حسین علیه السلام انتقام بگیرم و برای اهل بیت علیهم السلام قیام کنم .(1)

گزارش دوم

مختار بعد از به هلاکت رساندن عمر بن سعد و فرزندش و جدا کردن سر آن دو، گفت :

این دو سر بریده در مقابل سر مطهر ابا عبدالله و حضرت علی اکبر علیهما السلام باشد، البته اگر سه چهارم قریش را در مقابل سيدالشهدا قصاص می کردم با بند انگشت امام برابری نمی کرد و ارزش ایشان از همه آنان بیشتر بود. (2)

این نوع سخنان به ما ثابت می کند مختار ثقفی انسانی سلیم النفس و عارف بود.

نکته دهم : شهادت همسر مختار

یکی دیگر از مباحث مربوط به جناب مختار ، شهادت یکی از همسران اوست. طبق نقل منابع تاریخی مختار شهید، چهار همسر داشت که دو تن از همسران او توسط

ص: 203


1- «و تجرد المختار لقتلة الحسين علیه السلام فقال : ما من ديننا ترك قوم قتلوا الحسين علیه السلام يمشون أحياء في الدنيا آمنين. بئس ناصر آل محمد صلی الله علیه وآله أنا إذاً في الدنيا، أنا إذا الكذاب كما سموني، فإني بالله أستعين عليهم... الحمد لله الذي جعلني سيفاً ضربهم به ورمحاً طعنهم به و طالب وترهم و القائم بحقهم». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 462 ، سنة ست و ستين، ذكر الخبر عن أمر المختار مع قتلة الحسين علیه السلام بالكوفة.
2- «ثم إن المختار قال: هذا بحسين علیه السلام و هذا بعلي بن الحسين علیه السلام و لا سواء، والله لو قتلت به ثلاثة أرباع قريش ما وفوا أنملة من أنامله». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 464 ، سنة ست وستين، ذكر الخبر عن أمر المختار مع قتلة الحسين علیه السلام بالكوفة.

مصعب بن زبیر اسیر شدند. یکی از آنان دختر سمره بن جندب و دیگری دختر نعمان بن بشیر از استانداران سابق کوفه بود. مصعب از آن دو خواست از مختار بد بگویند و شهادت به کفر او بدهند، اما آن دو در پاسخ گفتند:

چگونه از مردی که شهادت به یگانگی خدا می دهد و روزها روزه دار و شب ها شب زنده دار است تبری بجوییم؟ کسی که جان خود را در راه خدا و پیامبر اسلام و اهل بیت مکرم ایشان بذل نموده است. مصعب گفت: یا از مختار برائت می جویید یا شما را خواهم کشت! آن همسر مختار که دختر سمره بن جندب بود گفت: اگر مرا با شمشیر هم به کفر دعوت کنی من کافر می شوم! حال که تهدید به قتل می کنی، من شهادت می دهم مختار کافر بود! اما همسر دیگر مختار که دختر نعمان بن بشیر بود با شجاعت گفت: هرگز از شهادت در راه خدا دوری نمی کنم، چراکه سرانجام شهادت رسیدن به بهشت و همجواری با اهل بیت پیامبر خدا علیهم السلام است. آیا من اولاد ابی طالب را رها کنم و اولاد هند جگر خوار را یاری کنم؟ خدایا تو شاهد باش من تابع پیامبر خدا و پسر پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام هستم. مصعب وقتی اعتقاد راسخ دختر نعمان بن بشیر را دید دستور داد او را به قتل صبر، به شهادت برسانند. (1)

ص: 204


1- «و أتي بحرم المختار فدعاهن إلى البراءة منه، ففعلن إلا حرمتين له إحداهما بنت سمرة بن جندب الفزاري و الثانية ابنة النعمان بن بشير الأنصاري و قالتا : كيف نتبرأ من رجل يقول ربي الله ، كان صائم نهاره قائم ليله، قد بذل دمه الله ولرسوله صلی الله علیه وآله في طلب قتلة ابن بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم و أهله و شیعته، فأمكنه الله منهم حتى شفى النفوس. فكتب مصعب إلى أخيه عبد الله بخبر هما و ما قالتاه فكتب إليه : إن هما رجعتا عما هما عليه و تبرأتا منه وإلا فاقتلها. فعرضهما مصعب على السيف فرجعت بنت سمرة و لعنته و تبرأت منه قالت: لو دعوتني إلى الكفر مع السيف لكفرت، أشهد أن المختار كافر و أبت ابنة النعمان بن بشير و قالت: شهادة أرزقها فأتركها ! كلّا إنها موتة ثم الجنة و القدوم على الرسول صلی الله علیه وآله و أهل بيته علیهم السلام والله لايكون، آتي مع ابن هند فأتبعه و أترك ابن أبي طالب اللهم أشهد إني متبعة لنبيك و ابن بنته وأهل بيته و شيعته، ثم قدمها، فقتلت صبراً». مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 3، ص 119 ، ذكر أيام عبدالملك بن مروان.
نکته یازدهم : قیام توابین

سليمان بن صُرَد بن جون خُزاعی متوفای سال 65 هجری قمری، رهبر قیام توابین و از بزرگان کوفه بود. سلیمان بن صرد در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام جنگید. او در دوران امام حسن علیه السلام با صلح ایشان با معاویه مخالف بود. نخستین نامه های کوفیان به امام حسین علیه السلام به رهبری او نوشته شد، اما خودش در کربلا حضور پیدا نکرد. او پس از شهادت امام حسین علیه السلام رهبری قیام توابین را بر عهده گرفت. این قیام به نیت خونخواهی امام حسین علیه السلام تشکیل گردید و سلیمان در آن کشته شد.

درست است که توابین و سلیمان بن صرد به کربلا رفتند و ظاهراً توبه نموده و سر هایشان را به قبر شریف زده و شکستند و با حالت گریه و توبه به سمت عین الورده عزیمت نمودند و در عین الورده به جز چهار نفر همۀ آنها کشته شدند؛ لکن با تمام این مسائل ما هیچ ارادتی به آنان و همچنین قیام مدینه در واقعه حره نداریم، (1)

ص: 205


1- البته در مورد شخص سلیمان بن صرد قضیه ای در جنگ صفین نقل شده که نیاز به بحث و بررسی و دقت نظر دارد، در «وقعة صفين» نصر بن مزاحم آمده است: «عن عمر بن سعد عن الصقعب بن زهير عن عون بن أبي جحيفة قال : أتى سليمان بن صرد علياً أمير المؤمنين علیه السلام بعد الصحيفة و وجهه مضروب بالسيف، فلما نظر إليه علي علیه السلام قال: ﴿ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً ﴾؛ فأنت ممن ينتظر و ممن لم يبدل . فقال : يا أمير المؤمنين! أما لو وجدت أعواناً ما كتبت هذه الصحيفة أبداً أما والله لقد مشيت في الناس ليعودوا إلى أمرهم الأول فما وجدت أحداً عنده خير إلا قليلا». وقعة صفين : ص 519 .

زیرا هیچ سخنی از اهل بیت علیهم السلام در تأیید توابین و قیام مردم مدینه نیافته ایم و این عدم توجه حاکی از عدم تأیید معصومین است. البته ممکن است بین توابین و شخص سليمان بن صرد تفاوتى قائل شویم (1) ولی در هر صورت نسبت به قیام توابین به هیچ وجه نظر مثبتی نداریم. حضرت آیت الله خامنه ای نیز در تحلیل قیام توابین می گویند:

کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه السلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عده توابین، چند برابر عده شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به خاطر اینکه در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه خود انجام ندادند، دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. (2)

ص: 206


1- محققین گرامی جهت مطالعه بیشتر می توانند به کتاب تنقیح المقال في علم الرجال: ج 33، ص 177، ش 10172 مراجعه نمایند.
2- بيانات مقام معظم رهبری در تاریخ 18 اردیبهشت 1377 در خطبه های نماز جمعه تهران.

عامل سوم : وجود عالمان طاغوتی و جیره خواران سلاطین

اشاره

پس از تبیین دو مورد از دلایل مخفی نمودن حقایق تاریخی، اینک به بررسی مورد سوم می پردازیم. متأسفانه گروهی از علمای عامه به جای لعن، طرد، نفرین و اعلان برائت از عاملین، آمرین و صحنه گردانان اصلی کربلا، به مدح و ثنای یزید و ابن زیاد پرداخته اند. با کمال تأسف باید اذعان نماییم وجود عالمان درباری و جیره خواران سلاطین در میان عالمان عامه، سبب کم رنگ شدن لعن و نفرین قاتلان و جنایت کاران کربلا گردیده است. این گروه در قدم اول به جای پرداختن به جنایت کاران اصلی، به جنایت کاران فرعی و غیر محوری بسنده می کنند و به جای دستور دهندگان اصلی، برخی عاملین فرعی و می دانی همچون شمر و ابن سنان را لعنت می کنند .

باید از این گروه سؤال نمود چرا فقط شمر، سنان و حرمله را که افراد گماشته شده و مأموران حکومتی و دولت امویان بودند، لعنت می کنید؟ چرا ریشه را رها کرده و به شاخ و برگ می پردازید؟ اگر واقعاً قاتلین سیدالشهدا علیه السلام را مستحق لعن و نفرین می دانید، باید اساس ظلم و ظالمین را لعنت کنید. چرا برخی علمای عامه در صدد هستند حتی شمر ملعون را نیز تبرئه نمایند؟

برای بررسی دقیق تر جریان مسموم عالمان طاغوتی و تحریف کنندگان درباری که مانع ثبت و ضبط مقاتل و مصائب اهل بیت خصوصاً سیدالشهدا علیه السلام گردیده و نتایج بسیار بدی در اعتقادات مسلمین برجای گذاشته، چند نمونه بیان می شود .

ص: 207

نمونه اول : توجیه بدتر از گناه

ابن حجر عسقلانی و ذهبی در کتاب «لسان المیزان» گزارش مهمی پیرامون شمر ملعون نقل نموده اند و متاسفانه بدون نقد و رد توجیهات دروغين امثال شمر بن ذی الجوشن در واقع به سخنان باطل جنایت کاران کربلا، رسمیت و رنگ و بوی علمی بخشیده اند. ابو اسحاق می گوید :

شمر همراه ما در نماز جماعت شرکت می کرد پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده و می گفت : خدایا تو آگاهی که من شریف هستم؛ مرا ببخش. به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشد در حالی که در قتل پسر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله همراهی و معاونت داشته ای؟ شمر گفت: وای بر تو! چه باید می کردیم؟ ما چاره ای نداشتیم، چون حاکمان دستوری به ما دادند و ما نمی توانستیم با آن مخالفت کنیم! اگر با آنان مخالفت می کردیم، از حیوان چهار پا هم بدتر بودیم! (1)

ص: 208


1- «روى أبوبكر بن عياش عن أبي إسحاق قال : كان شمر يصلي معنا ثم يقول: اللهم إنك تعلم أني شريف؛ فاغفر لي. قلت: كيف يغفر الله لك و قد أعنت على قتل ابن رسول الله صلی الله علیه وآله ؟ قال : ويحك! فكيف نصنع إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم و لو خالفناهم كنا شراً من هذه الحمر الشقاء. قلت: إن هذا لعذر قبيح، فإنما الطاعة في المعروف» . لسان الميزان ج 3، ص 180 ، من اسمه شماس وشمر، ش546 . «كان شمر بن ذي الجوشن يصلي معنا الفجر، ثم يقعد حتى يصبح ، ثم يصلي فيقول: اللهم إنك شريف تحب الشرف، و أنت تعلم أني شريف، فاغفر لي. فقلت: كيف يغفر الله لك و قد خرجت إلى ابن بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم فأعنت على قتله ؟ قال : ويحك، فكيف نصنع إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر، فلم نخالفهم و لوخالفناهم كنّا شراً من هذه الحمر». تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 5، ص 125 ، سنة سبعين حرف الشين شمر بن ذي الجوشن، ش 42 .
نمونه دوم : عدم جواز لعن

آلوسی بغدادی، مفتی بغداد در کتابش ذیل بحثی پیرامون لعن یزید گزارشی را بدون نقد علمی بیان کرده و رسمیت بخشیده است. او می گوید عده ای اعتقاد دارند هر چند یزید انسان بدکرداری است؛ اما حق نداریم او را لعن کنیم او می نویسد:

لعن شخص معين جایز نیست حتی اگر فاسق باشد، چون احتمال دارد پیش از مرگ توبه نموده باشد. (1)

نمونه سوم : اهمیت راهبردی معاویه
اشاره

ابن عساکر پیرامون چرایی عدم جواز لعن یزید و معاویه از سوی برخی عالمان عامه و سعی و تلاش بیهوده آنان برای تطهیر جنایت کاران تاریخ، به نکته بسیار مهم و مبنایی اشاره نموده و می نویسد:

معاویه به منزله حلقه در است، اگر آن را به حرکت درآوری بالاتر از او

را (یعنی کسانی که این افراد را به قدرت رساندند) نیز در معرض اتهام قرار می گیرند؛ لذا با جلوگیری از لعن معاویه حریم دیگران را حفظ می کنیم. (2)

ص: 209


1- «فالجمهور على أنه لا يجوز لعن المعين فاسقاً كان أو ذمياً، حياً كان أو ميتاً و لم يعلم موته على الكفر، لاحتمال أن يختم له بالإسلام...». روح المعاني في تفسير القرآن الكريم و السبع المثاني : ج 26، ص 316، ذیل آیه 22 سوره محمد صلی الله علیه وآله.
2- «قال وكيع : معاوية بمنزلة حلقة الباب من حركه اتهمناه على من فوقه». تاريخ دمشق الكبير : ج 26، ص 144، معاوية بن صخر أبي سفيان، ش 7510 .

تفتازانی نیز به مطلبی شبیه مطلب ابن عساکر تصریح می کند و می نویسد:

اگر پرسیده شود چرا بعضی از علمای مذهب لعن یزید را در حالی که خود به خوبی آگاهند یزید و پیروانش مستحق لعن و حتی بالاتر از لعن هستند، جایز نمی دانند؟ در پاسخ می گوییم: این به خاطر فرار و اجتناب از این است که مبادا لعن یزید سرایت به دیگران که بالاتر از او هستند، نماید؛ لذا او را لعن نمی کنند تا به دیگران سرایت نکند. (1)

لعن بر یزید
اشاره

پس از بیان مطالب فوق به چند نکته مرتبط و مهم پیرامون بحث لعن اشاره می کنیم .

نکته اول : موضع گیری علمای عامه ضد یزید
اشاره

برای آشنایی بیشتر با تفکر مسموم تطهیر جنایت کاران کربلا، به ذکر دو گزارش متفاوت از کتب عامه می پردازیم.

گزارش اول : لعن یزید و یارانش

شهاب الدین آلوسی به عنوان عالمی سنی مذهب که گرایش های وهابی نیز دارد، نمی تواند جنایات یزید را توجیه کند؛ لذا از سر ناچاری او را لعن می کند. آلوسی (2) می نویسد:

ص: 210


1- «فإن قيل : فمن علماء المذهب من لم يجوز اللعن على يزيد مع علمهم بأنه يستحق على ما يربو على ذلك و يزيد؟ قلنا: تحامياً أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى . شرح المقاصد : ج 3، ص 536 ، المبحث السابع: اتفق أهل الحق على وجوب تعظيم الصحابة والكف عن الطعن فيهم.
2- ﴿ فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِعُوا أَرْحَامَكُمْ ﴾. سوره محمد (47)، آيه 22.

من در لعن یزید تردید ندارم و او را لعنت می کنم؛ چون با توجه به روایات و گزارش های فراوان با اهل بیت پیامبر علیهم السلام برخورد بسیار بدی انجام داد و امام حسین علیه السلام با رضایت او کشته شد. یزید نه تنها از قتل امام راضی بود؛ بلکه از شهادت حضرت خوشحال و شادمان گشته بود... ما در لعن نمودن یزید توقف نمی کنیم، چون انواع و اقسام گناهان کبیره را مرتکب می شد. (1)

اعتراف آقای آلوسی را که از شخصیت های بزرگ اهل سنت است و تمایلات ناصبی گری فراوانی نیز دارد و از وهابیت دفاع می کند، نباید کوچک و ناچیز شمرد. او پس از بیان مطالب فوق نام تعدادی از علما عامه همچون: تفتازانی، ابن جوزی و قاضی ابویعلی را که یزید را کافر دانسته و فتوا به جواز لعن او داده اند، ذکر می کند و سپس در جمله ای بسیار مهم می گوید:

وقتی کاروان ستم دیده اسیران اهل بیت علیهم السلام وارد شام شد، یزید شعری به این مضمون خواند: من امروز طلب و انتقامم را از رسول الله صلی الله علیه وآله

گرفتم. (2)

ص: 211


1- «و على هذا القول لاتوقف في لعن يزيد لكثرة أوصافه الخبيثة وارتكابه الكبائر في جميع أيام تكليفه و يكفي ما فعله أيام استيلائه بأهل المدينة و مكة و الطامة الكبرى ما فعله بأهل البيت علیهم السلام و رضاه بقتل الحسين علیه السلام على جده و عليه الصلاة و السلام و استبشاره بذلك وإهانته لأهل بيته مما تواتر معناه و إن كانت تفاصيله آحاداً» . روح المعاني في تفسير القرآن الكريم و السبع المثاني: ج 26 ، ص 316، ذيل آيه 22 سوره محمد صلی الله علیه وآله .
2- «و قد جزم بكفره و صرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزي و سبقه القاضي أبو يعلى و قال العلامة التفتازاني لانتوقف في شأنه بل في إيمانه لعنة الله تعالى عليه و على أنصاره و أعوانه... لما ورد من العراق على يزيد خرج فلقى الأطفال و النساء من ذرية علي و الحسين رضي الله تعالى عنهما و الرؤوس على أطراف الرماح و قد أشرفوا على ثنية جيرون فلما رآهم نعب غراب فأنشأ يقول: لما بدت تلك الحمول و أشرفت *** تلك الرؤوس على شفا جيرون نعب الغراب فقلت: قل أو لا تقل *** فقد اقتضيت من الرسول صلى الله عليه وسلم ديوني. يعني أنه قتل بمن قتله رسول الله صلى الله عليه وسلم یوم بدر کجده عتبة و خاله ولد عتبة و غيرهما و هذا كفر صريح، فإذا صح عنه فقد كفر». روح المعاني في تفسير القرآن الكريم و السبع المثاني : ج 26، ص 316، ذیل آیه 22 سوره محمد صلی الله علیه وآله.
گزارش دوم : ابن جوزی و لعن یزید

در گزارش دیگری که آلوسی از کتاب «سر المصون» نقل می کند آمده است :

یکی از اعتقادات افرادی که خود را منسوب به اهل سنت می کنند این است که عملکرد یزید در مقابل امام حسین درست بود و حسین کار خطا و استباهی مرتکب شد! چون یزید خلیفه بود و نباید بر ضد او کاری می کرد. این سخن باطلی است و افراد جاهلی به جهت لج بازی با شیعیان به دنبال این سخنان باطل می روند. یزید یا زور و تهدید و تطمیع به سلطنت رسید نه بیعت مردم او در راه رسیدن به قدرت از هیچ کار خلافی کراهت نداشت ... پیرامون یزید نظرات علما مختلف است. گروهی می گویند او به جهت برخوردی که با اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله داشت، گناه کار است، اما مسلمان بود و لعنش جایز نیست. برخی دیگر می گویند او مسلمان گناه کاری بود لذا لعنش جايز اما

ص: 212

مکروه است. گروه دیگری یزید را کافر و ملعون می دانند. برخی هم او را بی گناه می دانند که در واقع یاران امروزی یزید هستند.

سپس آلوسی نظر خویش را اعلام می کند و می نویسد:

به اعتقاد من یزید به هیچ وجه مسلمان نبود و از ابتدا به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله اعتقادی نداشت. اگر کسی نعوذ بالله داخل قرآن نجاستی بیندازد، او را کافر می دانیم، آیا جنایت یزید در حق حسین بن علی علیهما السلام و همراهانش کم تر از اهانت به قرآن است؟ حتی اگر بپذیریم یزید مسلمان بوده، قطعاً از آن دسته مسلمانانی بود که سرتاپای وجودش را فسق و گناه پوشانده و کسی به پای او نمی رسد. یزید توبه نکرد و احتمال توبه کردن او از احتمال ایمان داشتنش ضعیف تر است. لذا لعنش جایز است و ابن زیاد و ابن سعد و همراهانشان مانند یزید هستند. پس لعنت خدا تا روز قیامت و تا روزی که چشمی بر حسین علیه السلام گریان می شود، بریزید و ابن زیاد و ابن سعد و همه هم فکران و یاران و متمایلین به آنان باد. (1)

ص: 213


1- «من الاعتقادات العامة التي غلبت على جماعة منتسبين إلى السنة أن يقولوا: إن يزيد كان على الصواب و إن الحسين أخطأ في الخروج عليه. و لونظروا في السير لعلموا كيف عقدت له البيعة و ألزم الناس بها و لقد فعل في ذلك كل قبيح، ثم لو قدرنا صحة عقد البيعة، فقد بدت منه بواد كلها توجب فسخ العقد و لايميل إلى ذلك إلا كل جاهل عامي المذهب يظن أنه يغيظ بذلك الرافضة. هذا و يعلم من جميع ما ذكره اختلاف الناس في أمره، فمنهم من يقول : هو مسلم عاص بما صدر منه مع العترة الطاهرة، لكن لايجوز لعنه . و منهم من يقول : هو كذلك و يجوز لعنه مع الكراهة أو بدونها . و منهم من يقول: هو كافر ملعون. و منهم من يقول : إنه لم يعص بذلك ولا يجوز لعنه و قائل هذا ينبغي أن ينظم في سلسلة أنصار يزيد. و أنا أقول: الذي يغلب على ظني أن الخبيث لم يكن مصدقاً برسالة النبي صلی الله علیه وآله و أن مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالى وأهل حرم نبيه عليه الصلاة و السلام و عترته الطيبين الطاهرين في الحياة و بعد الممات و ما صدر منه من المخازي ليس بأضعف دلالة على عدم تصديقه من إلقاء ورقة من المصحف الشريف في قذر و لا أظن أن أمره كان خافياً على أجلة المسلمين إذا ذاك و لكن كانوا مغلوبين مقهورين لم يسعهم إلا الصبر ليقضي الله أمراً كان مفعولاً و لوسلّم أن الخبيث كان مسلماً فهو مسلم جمع من الكبائر ما لا يحيط به نطاق البيان و أنا أذهب إلى جواز لعن مثله على التعيين و لو لم يتصور أن يكون له مثل من الفاسقين و الظاهر أنه لم يتب و احتمال توبته أضعف من إيمانه ويلحق به ابن زیاد و ابن سعد و جماعة فلعنة الله عزّ وجل عليهم أجمعين و على أنصارهم و أعوانهم وشيعتهم و من مال إليهم إلى يوم الدين ما دمعت عين على أبي عبد الله الحسين علیه السلام». روح المعاني في تفسير القرآن الكريم و السبع المثاني : ج 26 ، ص 317، ذیل آیه 22 سوره محمد صلی الله علیه وآله .
نکته دوم : آگاهی و رضایت یزید از جنایت کربلا

یکی از توجیهات پرتکرار طرفداران یزید و کسانی که از وی دفاع می کنند، توجيه عدم اطلاع یزید از حوادث کربلا و رقم خوردن همه این جنایت تلخ به دست ابن زیاد است. برای اثبات دروغ بودن این فرضیه توهمی به گزارش مهمی اشاره می کنیم. سبط ابن جوزی (1) در کتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» گزارشی را نقل کرده است که حاوی نکاتی مهم و پاسخ گوی بسیاری از شبهات پیرامون جنایت کاران کربلاست، اما متأسفانه این سند معتبر نیز مانند بسیاری از حقایق تاریخی، عملاً مورد بی مهری قرار گرفته و در مجامع علمی اهل سنت به آن توجه نشده و مطرح نمی گردد.

ص: 214


1- سبط ابن جوزی 582 - 654 هجری قمری مورخ و واعظ بزرگ اهل سنت در قرن هفتم هجری است. دو كتاب «تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الأئمة» و «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» از مهم ترین آثار سبط ابن جوزی می باشد.

طبق گزارش سبط ابن جوزی، یزید پس از حادثه تلخ کربلا در نامه ای خطاب به ابن زیاد او را به شام احضار کرد و ضمن اشعاری او را مدح کرد و گفت:

آن قدر بلند مرتبه ای که از ابرها فراتر رفته ای، آن قدر اوج گرفته ای که جایگاهت فقط و فقط روی خورشید است. هرگاه نامه ام به دستت رسید سریعاً به شام بیا تا از تو تقدیر و تشکر نمایم و پاداش خوبی عطا کنم.

سبط ابن جوزی در ادامه گزارش خود می نویسد:

ابن زیاد طبق دستور یزید از کوفه همراه با مسئولان محلی و امویان حرکت نمود و به شام رفت. یزید با دیدن ابن زیاد از جا برخاست و او را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید. ابن زیاد برای این که ارادت خود را نشان دهد، خم شد و دست یزید را بوسید. پس از این استقبال گرم، ابن زیاد به مدت یک ماه میهمان ویژه کاخ مخصوص یزید بود. در یکی از شب نشینی های آن دو، یزید به آوازه خوان هایش گفت این شعر را بخوانید: کاسه ای از شراب به من و همانندش را به ابن زیاد بده، چون او مورد اعتماد و دوست من است. پس از پایان اقامت یک ماهه ابن زیاد در شام و هنگامی که قصد داشت به کوفه بازگردد، یزید یک میلیون درهم و مقداری طلا و جواهرات نیز به ارزش یک میلیون درهم و تعدادی غلام و کنیز و مرکب سواری و درآمد یک سال عراق را نیز به او هدیه داد. (1)

ص: 215


1- «كتب يزيد بن معاوية إلى ابن زياد: أما بعد، فإنك قد ارتفعت إلى غاية أنتَ فيها كما قال الأول: رُفعت فجاوزت السحاب و فوقَهُ *** فما لك إلا مرقب الشمس مقعد فإذا وقفت على كتابي هذا *** فاقدَم عليَّ لأجازيك على ما فعلت. فقدم عليه ابن زياد في أرباب دولته وجميع بني أمية... فخرجوا إليه و لما دخلوا على يزيد قام له و اعتنقه و قبل ما بين عينيه و قبل ابن زياديده و أجلسه معه على سريره و قربه و أدناه و أجلسه معه على سريره في الخضراء و كان منادم و قال يزيد ليلة للمغني غن و قال للساقي: اسقني، ثم قال: اسقني شربة تُروِّي فؤادي *** ثم عُد مثلها مثلها ابن زیاد موضع السر و الأمانة منّي *** و على ثغر مغنمي و جهادي و أقام عنده شهراً، فوصله بألف ألف درهم و مثلها عروضاً و جواهر و دواباً و عبيداً و أطلق له خراج العراق سنة و عاد إلى العراق». مرآة الزمان في تواريخ الأعيان: ج 8، ص 186 ، سنة الستون، حديث كربلاء.

پس از نقل گزارش فوق، از همه کسانی که سنگ یزید را به سینه می زنند و به دروغ یزید را از شهادت امام حسین علیه السلام بی خبر می دانند، باید پرسید:

طبق گزارش سبط ابن جوزی، سفر ابن زیاد به شام با دعوت رسمی یزید و جهت تجلیل، تکریم و نکوداشت و تقدیر از تلاش های او صورت گرفته است. آیا با وجود چنین گزارش هایی باز هم می توان ادعا کرد یزید از آنچه در کربلا گذشت اطلاع نداشت؟ ما معتقدیم با توجه به گزارش های موجود، یزید نه تنها از ماجرای کربلا مطلع بود بلکه این جنایت به دستور مستقیم او انجام گرفت، لذا لعن او جایز و بلکه واجب است. لعنت خدا و ملائکه و تمام مخلوقات، بر یزید که نوه رسول الله صلی الله علیه وآله و فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام شش ماه در مملکتش سرگردان و بی پناه بودند و تعدادی از آنان در روز روشن به شهادت رسیدند و عده ای به اسارت برده شدند اما او ادعای بی خبری و عدم اطلاع داشت.

نكته سوم : لعن در کلام امام صادق علیه السلام

ص: 216

متاسفانه برخی افراد کم اطلاع می گویند روش ائمه و اهل بیت علیهم السلام عدم لعن کردن و عدم مرزبندی با دشمنان بوده است. این ادعا در حالی مطرح می شود که به موجب دلایل متعدد و متواتر، سیره قطعی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و اهل بيت علیهم السلام لعن و مرزبندی با دشمنان بوده است. مانند روایت شدید اللحنی که مرحوم سید ابن طاووس علیه السلام از امام صادق علیه السلام قاتلان امام حسین علیه السلام نقل می کند. (1)

ص: 217


1- «عن عبد الله بن سنان قال : دخلت على مولاي أبي عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام يوم عاشوراء و هو متغيّر اللون و دموعه تنحدر على خدّيه كاللؤلؤ، فقلت له يا سيدي مما بكاؤك، لا أبكى الله عينيك ! فقال لي : أما علمت أنّ في مثل هذا اليوم أصيب الحسين علیه السلام ... فان في ذلك الوقت من ذلك اليوم تجلّت الهيجاء عن آل الرسول و انكشفت الملحمة عنهم و في الأرض منهم ثلاثون صريعاً يعز على رسول الله صلى الله عليه وسلم مصرعهم. قال : ثم بكا بكاء شديداً حتى اخضلّت لحيته بالدموع اخضلّت لحيته بالدموع .... اللهم عذب الذين حاربوا رسلك و شاقوك و عبدوا غيرك و استحلوا محارمك و العن القادة والأتباع و من كان منهم و من رضي بفعلهم لعناً كثيراً... اللهم إن الأمة خالفت الأئمة وكفروا بالكلمة و أقاموا على الضلالة و الكفر و الردى و الجهالة و العمى و هجروا الكتاب الذي أمرت بمعرفته و الوصي الذي أمرت بطاعته، فأماتوا الحق و عدلوا عن القسط و أضلوا الأمة عن الحق وخالفوا السنة وبدلوا الكتاب و ملكوا الأحزاب و كفروا بالحق لما جاءهم و تمسكوا بالباطل و ضيعوا الحق و أضلوا خلقك و قتلوا أولاد نبيك صلی الله علیه وآله و خيرة عبادك و أصفياءك و حملة عرشك و خزنة سرك و من جعلتهم الحكام في سماواتك و أرضك . اللهم فزلزل أقدامهم و أخرب ديارهم و اكفف سلاحهم وأيديهم وألق الاختلاف فيما بينهم و أوهن كيدهم و اضربهم بسيفك الصارم و حجرك الدامغ و طمهم بالبلاء طما و ارمهم بالبلاء رمياً و عذبهم عذاباً شديداً نكراً و ارمهم بالغلاء و خذهم بالسنين الذي أخذت بها أعداءك و أهلكهم، اللهم إن سبلك ضائعة و أحكامك معطلة و أهل نبيك في الارض هائمة كالوحش السائمة...». بحار الأنوار: ج 98، ص 309 ، باب 24 كيفية زيارته صلوات الله عليه يوم عاشوراء، ح 4 .

عبدالله بن سنان می گوید: در روز عاشورا خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حال امام منقلب بود. پس از مدتی امام دعای مفصلی به من تعلیم دادند:

خدایا! کسانی که با پیامبران جنگیدند و غیر تو را عبادت نمودند و دستورات تو را حلال شمردند عذاب نما، خدایا! قدم هایشان را متزلزل و شهر و دیارشان را نابود گردان، خدایا ! بین آنان اختلاف ایجاد نما و نقشه هایشان را نقشه بر آب کن و آنان را با شمشیر انتقامت رسوا بگردان ... خدایا هر کسی که روز شهادت اهل بیت پیامبر علیهم السلام را روز عید و مایه نشاط و خشنودی قرار داده، هلاک بگردان ...

روایت فوق لحن بسیار سنگین و شدیدی دارد و این سوز وگداز از دل سوخته امام حکایت می کند.

عامل چهارم : تفکر باطل مبنی بر تقدیس و تطهیر تمام صحابه

اشاره

یکی دیگر از علل کتمان حقایق تاریخی و نقل نکردن مقاتل و مصائب سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام اعتقاد باطل در تقدیس تکریم و تطهیر تمام صحابه است. عده ای می خواهند به مسلمانان بقبولانند که هر کسی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را مشاهده نمود دیگر مقدس و پاکیزه است و نباید به خود اجازه دهیم کوچک ترین سخن یا اعتراضی به او داشته باشیم حتی اگر فسق و گناه او آشکار باشد! در رابطه با مبنای عدالت صحابه به چند نکته مهم اشاره می کنیم.

نکته اول : قاعده جرح و تعدیل عامه

ص: 218

با مطالعه و دقت در آثار علمای اهل سنت متوجه شدیم فراتر از قاعده ساختگی تقدیس و تطهیر صحابه، قانون دیگری در بسیاری از کتب و اظهار نظرهای آنان وجود دارد. قانونی که نزدیکان و منسوبان به حزب و شجره ملعونه اموی را تطهیر و تقدیس می کند اما یاران و اصحاب امیرالمومنین علیه السلام را رد و تخریب می کند. با مطالعه و تحقیق در آثار برخی علمای اهل سنت مانند ذهبی و همفکران او به این نتیجه می رسیم که در بسیاری از موارد اگر آنان شخصی را مورد شماتت، تردید و حمله قرار دادند نشانه سلامت دین اوست. به عنوان نمونه شرح حال حارث همدانی را بررسی می کنیم.

حارث بن عبدالله همدانی، معروف به حارث اعور، از اصحاب امام علی علیه السلام و از اولین بیعت کنندگان با ایشان در مدینه بود. حارث همدانی احادیث و خطبه های امير المؤمنین علیه السلام را می نوشت. بنا به گفته مرحوم علامه شوشتری رحمه الله علیه او نخستین گردآورنده خطبه های امام علی علیه السلام است. در واقع حارث همدانی از محبین واقعی و فداییان امیر المؤمنین علیه السلام بود. حال سؤال این است، چرا حارث هدانی که کارنامه قابل قبولی دارد در بسیاری از کتب عامه مورد حمله و شماتت قرار می گیرد؟

به نظر می رسد مهم ترین عامل جرح و رد جناب حارث، عبارات نقل شده از شخصی به نام عامر بن شراحیل شعبی است. عامر شعبی عثمانی مذهب و با امامت امير المؤمنين علیه السلام و حتی محبت آن حضرت مخالف بود و او برای نخستین بار حارث را دروغ گو خواند، در واقع چون حارث از شیعیان شناخته شده حضرت بود او را مردود می دانست. بخاری و مسلم به دلیل تردید و طعن همین شخص، روایات

ص: 219

حارث را ذکر ننموده اند. همچنین گفته اند، حارث در نقل دروغ نمی گفته؛ بلکه عقاید نادرستی داشته است است! (1)

ما معتقدیم علت اصلی نقل ننمودن از حارث محبت او به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دشمنی با حزب اموی بوده است. با توجه به مطالب مذکور مشخص می شود که از عوامل مهم جرح و تعدیل در مکتب خلفا محبت یا دشمنی با امیر المؤمنین علیه السلام است و هر کسی که به ایشان علاقه دارد جرح شده و کنار گذاشته می شود، اما دشمنان حضرت تقدیس و تکریم و مورد تأیید قرار می گیرند .

نکته دوم : چند گزارش مهم از «سیر أعلام النبلاء»
اشاره

در رابطه با تقدیس صحابه باید به نکات جانبی و مسائل مقدماتی فراوانی توجه نمود. مسائلی مانند دروغ نویسی و تحریف تاریخ به صورت عامدانه. با بررسی کتب برخی از بزرگان عامه در می یابم، آنها تعصبی برای نقل حقایق نداشتند و بیشتر از حق گویی و حق طلبی به دنبال اثبات خط منحرف اسلام اهل سقیفه و امویان بودند. در همین رابطه گزارش های قابل توجه و مهمی در کتاب «سیر أعلام النبلاء»

درج گردیده که برخی از آنها را ذکر می کنیم.

گزارش اول : تاریخ نویسی از روی هوا و هوس

ذهبی در شرح حال شافعی می نویسد:

بین شافعی و ابن اسحاق مشکلاتی وجود داشت و آن دو به یکدیگر حمله و هر کدام دیگری را متهم به فسق می کرد. البته نباید فراموش نمود گفتار

ص: 220


1- محققان می توانند جهت مطالعه بیشتر در مورد شخصیت حارث بن عبدالله همدانی به کتاب تنقیح المقال في علم الرجال : ج ،17 ، ص 45 ، شرح حال الحارث الاعور ، ش 4334 ، مراجعه نمایند.

آن دو هر چند ناسزاگویی به یکدیگر باشد، نباید نقل شود! و نباید به آن ترتیب اثر داد، چون از روی هوا و هوس بوده است. (1)

طبق تصریح ذهبی سوال می کنیم، آیا مذهبی که مبنای سخنان علما و بزرگانش هوا و هوس و عصبیت است، قابل اعتماد و اتکا است؟ شافعی و ابن اسحاق که با هوا و هوس رفتار می کنند آیا مرجع مطمئنی برای نقل تاریخ و مسائل دینی هستند؟ آیا می توان سخنان کسانی که با هوا و هوس قلم می زنند معتبر دانست و به قول آنان پیرامون تقدیس تمام صحابه اعتماد کرد؟

گزارش دوم : کتمان اختلافات صحابه

ذهبی در قسمت دیگری از سخنانش به نکته بسیار مهمی اشاره نموده و می نویسد :

سکوت و سخن نگفتن در اختلافات میان صحابه که خدا از آنان راضی باشد و جنگ هایشان با یکدیگر امری پسندیده است. اگر اختلافات آنان را مطالعه نمودید، توجه نکنید. چون بخشی از این گزارش ها ضعیف و از جهت سند با اشکالاتی روبرو است و برخی از این گزارش ها دروغ است. لذا تا جایی که می توانیم باید گزارش های اختلافات صحابه را مخفی یا آنها را از بین برده و آتش بزنیم. مشاجرات و اختلافات صحابه اگر فاش شود، حساسیت ایجاد می کند و به همین دلیل دعواهای صحابه را از مردم، مخفی و یا توجیه کنید تا محبت صحابه

ص: 221


1- «كلام الأقران إذا تبرهن لنا أنه بهوى و عصبية لا يلتفت إليه، بل يطوى و لايروى». سير أعلام النبلاء: ج 10، ص 92 محمد بن إدريس، ش 1 .

در قلوب مردم افزایش یابد. برای همه صحابه دعا کنید و از خدا بخواهید از همه آنان راضی باشد. (1)

هر انسان عاقلی متوجه می شود که پیشنهادات ذهبی دور از منطق و عقل است. آیا می توانیم حقایق تاریخی را مخفی و کتمان نماییم؟

آیا می توانیم از اختلافات امیر المؤمنین علی علیه السلام با عثمان و معاویه چیزی نگوییم؟ آیا می توان به شهادت رسیدن بسیاری از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم و یاران امیر المؤمنین علیه السلام به دست معاویه را کتمان نمود؟

کدام عاقلی می پذیرد که برای تمام صحابه طلب رحمت نماییم؟ مثلاً بگوییم خداوند از حجر بن عدی که مظلومانه به شهادت رسید راضی باشد و خداوند از معاویه که ظالمانه او را به شهادت رساند نیز راضی باشد!!!

ذهبی و هم فکران او از چه چیزی و برای چه نگران هستند؟

چرا می ترسند با بیان حقایق تاریخی محبت صحابه در قلب مردم کم رنگ شود؟

اگر محبت صحابه نباشد، محبت چه کسانی در قلوب اهل سنت جایگزین خواهد شد؟

اگر ساختمان محبت صحابه مانند بیت عنکبوت سست نیست، چرا از آگاهی مردم ترس دارند؟

ص: 222


1- «كما تقرر عن الكف عن كثير مما شجر بين الصحابة وقتالهم رضي الله أجمعين ومازال يمر بنا ذلك في الدواوين و الكتب والأجزاء و لكن أكثر ذلك منقطع و ضعيف و بعضه كذب و هذا فيهما بأيدينا و بين علمائنا فينبغي طيه و إخفاؤه، بل إعدامه، لتصفو القلوب و تتوفّر على حبّ الصحابة و الترضي عنهم و كتمان ذلك متعين عن العامة و آحاد العلماء». سير أعلام النبلاء : ج 10، ص 92 ، محمد بن إدريس، ش 1 .

اختلافات و دعواهای صحابه از دو حال خارج نیست؛ یا دروغ است یا حقیقت دارد. اگر این اختلافات دروغ است، دروغ بودنش را اثبات کنید و مطمئن باشید که نمی توانید. اگر هم چنین اختلافاتی حقیقت دارد که ذهبی ضمن سخنانش به وجود دعوا میان صحابه اعتراف کرده بود، بگویید آنان بر سر چه چیزی اختلاف داشتند؟ مرزبندی های صحابه بر چه اساسی شکل می گرفت؟

با کمال تأسف وقتی چنین عباراتی را از این افراد مشاهده می کنیم متوجه می شویم که نباید از آنها با چنین تفکراتی توقع داشت مقاتل و مصائب اهل بیت علیهم السلام را به طور کامل و دقیق نقل نمایند. در تفکرات امثال ذهبی و هم فکران او، کتمان و مخفی و معدوم نمودن حقایق اصل است و تنها در یک صورت و با رعایت چند شرط، اجازه مطالعه تاریخ صادر میشود برخی از این شروط عبارت است از:

الف. مطالعه تاریخ در مجالس خصوصی و خلوت باشد!

ب. فقط عالمان منصف می توانند حقایق تاریخی را مطالعه کنند، نه انسان های معمولی !

ج. حقایق تاریخ باید به شکل محرمانه در پستوها و کنج خانه ها مطالعه گردد تا کسی از آن مطلع نشود!. (1)

گزارش سوم : رتبه بندی صحابه

قاعده جرح و تعدیل عامه، منوط به پذیرش مبنای مهمی است. اگر کسی این مبنا را نپذیرد او را کنار می زنند. این مبنا عبارت است از:

ص: 223


1- «و قد يرخص في مطالعة ذلك خلوةً للعالم المنصف العري من الهوى بشرط أن يستغفر لهم». سير أعلام النبلاء : ج 10، ص 92 ، محمد بن إدريس ، ش 1 .

همه مسلمانان باید چهره های خاصی مثل شیخین را بدون داشتن شایستگی و لیاقت کافی، به عنوان برترین انسان ها و بالاترین مسلمان ها بدانند.

ذهبی در تشریح و تبیین همین مبنا می گوید:

ما غلو نمی کنیم... و صحابه را معصوم نمی دانیم. ما معتقدیم بلکه یقین داریم برخی از آنان بر برخی دیگر برتری دارند. ما معتقدیم برترین افراد امت اسلام به ترتیب این اشخاص هستند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سپس طلحه، زبیر و ... سپس حمزه، معاذ، زید و بعد از اینها نوبت به زنان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می رسد. بعد از آنان دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله سپس اهل بدر، سپس سلمان فارسی و ابن عمر ... خداوند از همه آنها راضی و خشنود باشد، سپس عموم مهاجرین و انصار و بعد هم صحابه دیگر رسول الله صلى الله عليه وسلم ارزش و اعتبار دارند.

علما و بزرگان عامه در صورتی از شما راضی خواهند بود که مبنای فوق را بپذیرید و قبول نمایید که خلفای ثلاثه یعنی ابوبکر، عمر و عثمان بالاتر از اهل بیت علیهم السلام قرار دارند و بپذیرید که عایشه از سیده زنان عالم حضرت زهرا و حضرت خدیجه علیها السلام بالاتر است. اگر کسی این مبنا را نپذیرد و سخن دیگری بگوید انواع و اقسام تهمت ها و برچسب ها را به او زده و در نهایت او را رافضی می خوانند. آقای ذهبی در پایان مطالب فوق با تهمت زدن و بی ادبی می نویسد:

آنچه شیعیان رافضی و بدعت گذار در کتب خود نقل می کنند، برای ما ارزش و اعتباری ندارد، زیرا بیشتر آن ناصواب و دروغ و تهمت است، چون شیعیان رافضی به نقل باطل یا رد کردن مطالب کتب

ص: 224

صحاح و مسانید عادت دارند. در واقع شیعیان مستاند و نمی توان آنان را بیدار و هوشیار نمود. (1)

از گزارش های تکان دهنده در همین موضوع مطلبی است که ابن حجر مکی متوفای 974 هجری قمری به نقل از غزالی می نویسد:

بر وعاظ و دیگر افراد حرام است مقتل امام حسین علیه السلام را روایت و حکایت کنند. همچنین نقل مشاجرات و خصومت های بین صحابه نیز حرام است، زیرا بازگو نمودن این وقایع باعث بغض و کینه ورزی به صحابه می شود. سخنان فوق بسیار مهم و راهبردی است. چون این سخنان مبنای ذهبی و علمای عامه است و متاسفانه غالب اهل سنت این مبنا را پذیرفته اند. ذهبی برای اهل سنت بسیار فرد مهمی است چون یکی از چهار نفری است که به نظر سیوطی، عامه بر سر سفره آنها نشسته و مدیونشان هستند.

ص: 225


1- «نقطع بأن بعضهم أفضل من بعض ونقطع بأن أبابكر و عمر أفضل الأمة، ثم تتمة العشرة المشهود لهم بالجنة وحمزة و جعفر و معاذ و زيد و أمهات المؤمنين و بنات نبينا صلی الله علیه وآله و أهل بدر مع كونهم على مراتب، ثم الأفضل بعدهم مثل أبي الدرداء و سلمان الفارسي و ابن عمر وسائر أهل بيعة الرضوان الذين رضي الله عنهم بنص آية سورة الفتح ثم عموم المهاجرين والأنصار كخالد بن الوليد و العباس و عبدالله بن عمرو و هذه الحلبة ثم سائر من صحب رسول الله صلى الله عليه وسلم و وجاهد معه أو حج معه أو سمع منه رضي الله عنهم أجمعين و عن جميع صواحب رسول الله صلی الله علیه وآله المهاجرات و المدنيات و أم الفضل و أم هانىء الهاشمية و سائر الصحابيات... فأما ما تنقله الرافضة و أهل البدع في كتبهم من ذلك فلا نعرج عليه و لاكرامة، فأكثره باطل و کذب و افتراء، فدأب الروافض رواية الأباطيل أو ردّ ما في الصحاح و المسانيد و متى إفاقة من به سكر» سير أعلام النبلاء : ج 10، ص 93 ، محمد بن إدريس، ش 1.

آیا افرادی با این مبنا و طرز فکر به دنبال نقل مقتل اهل بیت علیهم السلام و سیدالشهدا علیه السلام می روند؟

آیا از ظلم و ستمی که به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شده، سخن می گویند؟ متاسفانه دشمنان دیروز و امروز معصومین علیهم السلام و قلم به دستان غیر متعهد مانند وهابی ها نه تنها از مصائب و مقاتل و ظلم هایی که در حق اهل بیت علیهم السلام صورت پذیرفت چیزی نمی گویند؛ بلکه با بی شرمی تمام، توهین و جسارت می کنند، مانند عباراتی که ابن تیمیه در «منهاج السنة النبوية» (1) نوشته است.

او در پاسخ به علامه حلی رحمه الله علیه مطالب فاسدی می نویسد که حتی نقل آن سخت و ناگوار است؛ لذا ضمن استغفار و طلب عفو، تنها به جهت بیان حقایق و ثبت در تاریخ به بازنشر آن اقدام می کنیم. علامه حلی رحمه الله علیه می فرماید:

ابوبکر به خانه وحی حمله کرد و این مطلب صحت دارد و خدشه بردار نیست؛ چون خودش بعداً پشیمان شده و می گفت: ای کاش سه کار را انجام نمی دادم... یکی از آن سه کار، حمله به خانه فاطمه زهرا علیها السلام بود.

ابن تیمیه در پاسخ علامه حلی رحمه الله علیه ابتدا ماجرا را انکار می کند و سپس با جسارت به حضرت زهرا علیها السلام می نویسد:

بر فرض که حمله ابوبکر به خانه زهرا علیها السلام حقیقت داشته باشد، او به این دلیل حمله نمود تا ضمن تفتیش خانه علی و زهرا علیهما السلام مشاهده نماید آیا آن اموالی را از بیت المال سرقت و اختلاس کرده اند یا خیر!

ص: 226


1- کتاب «منهاج السنة النبوية» تأليف ابن تیمیه و به خیال باطلش ردّیه کتاب شريف «منهاج الكرامة في معرفة الإمامة» اثر علامه حلی متوفای 726 هجری قمری، است.

هجوم به خانه صدیقه طاهره علیها السلام که حتی رسول الله صلى الله عليه وسلم نیز حرمت آن را حفظ می کند ، چگونه توجیه پذیر است؟ متهم کردن اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به اختلاس و دزدی توجیه بدتر از گناه است. می خواست با این اتهام پراکنی ابرو را درست کند اما چشم را کور کرد ابن تیمیه نمی تواند ابوبکر را از حمله به بیت وحی و جنایت عظیمش تطهیر نماید.

ص: 227

ص: 228

فصل چهارم : اصول شیعه در مقتل پژوهی

اشاره

ص: 229

ص: 230

مقدمه فصل چهارم

در فصل گذشته به مبانی علمای عامه پیرامون مقتل پرداخته و مشخص شد آنان بیشتر حقایق را نگفته و بنای نقل نیز نداشته اند. متأسفانه تاریخ نیز عمدتاً توسط همین خط فکری نوشته شده است. حال با گذر از فراز و نشیب های تاریخی، حداقل هایی از روایات، گزارش ها و مستندات تاریخی در اختیار داریم که در برخی کتب نقل شده است.

در این فصل به بررسی این موضوع می پردازیم که از سرمایه ارزشمند مقتل چطور باید بهره برداری کنیم؟ آیا نیاز است همچون روایات فقهی بررسی های دقیق متنی و سندی صورت پذیرد؟ یا این که با نگاه ویژه و به گونه ای خاص با این میراث ارزشمند رفتار می شود.

ص: 231

پیشینه نگارش مقتل

اشاره

جریان عاشورا و مصائب اهل بیت علیهم السلام در ابتدا بیشتر به صورت شفاهی و از راه هایی بود ه در فصل دوم این کتاب بدان پرداختیم. می توان گفت نگارش مقتل و مکتوب نمودن آن از آغاز قرن دوم، توسط شیعیان کوفی انجام گرفته است. به دو دلیل در فاصله زمانی شهادت سیدالشهدا علیه السلام تا قرن دوم هجری قمری مقاتل کمی نگاشته شد.

دلیل اول : قانون منع تدوین حدیث

بنا بر نقل های متعدد و معتبر تاریخی در صدر اسلام جریانی به رهبری خلیفه اول و دوم با نقل و کتابت حدیث و سنت نبوی مخالفت کرده و اجازه تدوین احادیث را فقط به گونه ای که خود می پسندیدند، صادر می کردند. آنان برای همراه نمودن عموم مردم با سخنان خلاف واقع و دروغ پراکنی، وجود مقدس رسول ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله را همچون یک انسان و بشر معمولی و حتی پایینتر معرفی می نمودند و برای حضرت امتیازی بر دیگران قائل نبودند تا گفتار ایشان ثبت و ضبط گردد. البته جریان مقابله با رسول الله صلى الله عليه وسلم از زمان حیات ایشان شکل گرفت و بعد از رحلت حضرت نیز تا سال های سال ادامه یافت .

در روایتی که نشان دهنده جریان بی اعتبار ساختن فرمایشات پیامبر خدا صلی الله علیه وآله است و احمد بن حنبل و دار می نقل کرده اند، آمده است:

عبدالله بن عمرو بن عاص می گوید: من تمام مطالبی که از رسول الله صلى الله عليه وسلم می شنیدم به صورت کامل می نوشتم. قریشیان به من گفتند: چرا تمام كلمات رسول الله صلى الله عليه وسلم را می نویسی؟ در حالی که او هم انسانی معمولی است

ص: 232

و در حالت خشم و آرامش اظهار نظر می کند! پس از شنیدن این سخنان، به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه وآله! من هرآنچه از شما می شنوم بنویسم؟ حضرت فرمود بله. پرسیدم: چه در حال خشم و ناراحتی و چه ر حال آرامش سخنان شما را بنویسم؟ حضرت فرمود: بله. من در حال خشم و آرامش به جز حق چیزی نمی گویم. (1)

این جریان بعد از غصب حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام و قدرت گرفتن حزب شجره ملعونه، طبیعتاً نیرو مندتر گردید و بر شدت مقابله با احادیث و اهل بیت علیهم السلام افزود و اخبار و گزارش های پیرامون کربلا و عاشورا نیز در امان نماندند. ناگفته پیداست جریان منع تدوین حدیث قصه مفصلی دارد و در کتب مربوطه به شکل مبسوط از آن بحث شده و ما به جهت خارج نشدن از بحث اصلی بیش از این مقدار به آن

نمی پردازیم.

دلیل دوم : دوران سخت شیعه و تقیه

ایام شهادت سیدالشهدا علیه السلام و نیمه دوم قرن اول و اوائل قرن دوم هجری قمری یکی از سخت ترین ادوار تاریخ تشیع و معاصر دوران حکومت امویان، مروانیان و زبیریان بوده است دورانی که زمام امور مسلمانان در دست این احزاب جلاد و دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده است. شیعیان در این روزگار طاقت فرسا، از جانب ائمه

ص: 233


1- «عن عبد الله بن عمرو قال: كنت أكتب كل شيء أسمعه من رسول الله صلی الله علیه وآله و أريد حفظه، فنهتني قريش و قالوا: أتكتب كل شيء تسمعه و رسول الله صلی الله علیه وآله بشر يتكلم في الغضب و الرضا؟ فأمسكت عن الكتاب، فذكرت ذلك لرسول الله صلى الله عليه وسلم فأومأ بأصبعه إلى فيه فقال : اكتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه إلا حق». سنن أبي داود: ص 429 ، كتاب 19 ، كتاب العلم، باب في كتابة العلم، ح 3646.

طاهرين علیهم السلام امر به تقیه شده بودند. لذا برخی از محققین با توجه به شرایط سخت آن دوران می گویند: بقای تشیع در این روزگار پر محنت و دشوار، از معجزات الهی بوده است. دورانی که امام سجاد علیه السلام در معرفی آن می فرماید:

در دو شهر مکه و مدینه حتی بیست نفر نیز ما را دوست نداشتند. (1) در آن روزهای سیاه که سلاطین شجره ملعونه بنی امیه مردم را به بهانه های واهی و با کوچک ترین جرمی سر می بریدند، سخن گفتن و نوشتن مطلبی در مورد اهل بیت علیهم السلام و شهادت سیدالشهدا علیه السلام دست کشیدن از جان بود و کم تر کسی جرأت انجام آن را داشت. فضا به قدری مسموم بود که حتی مردم عادی نیز گاهی ضد اهل بیت علیهم السلام سخن می گفتند. مرحوم سید بن طاووس رحمه الله علیه در همین زمینه می نویسد

.

زمانی که اهل بیت امام حسین علیهم السلام جلوی درب مسجد جامع شام بودند، پیرمردی نزد آنان آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت و از بین برد. با کشته شدن مردهای شما همه شهرها در آسایش هستند. خدا را شکر یزید بر شما مسلط گشت.

امام سجاد علیه السلام از او پرسید ای پیرمرد! آیا قرآن می خوانی؟ عرض کرد: بله. حضرت فرمود: آیا آیه ﴿ قُل لَّا أَسْئَلَكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ (2) را خوانده ای؟ پیرمرد گفت: بله، خوانده ام. امام سجاد علیه السلام

ص: 234


1- «ما بمكة و المدينة عشرون رجلاً يحبنا». بحار الأنوار: ج 46 ، ص 143 ، باب 8، أحوال أهل زمانه من الخلفاء و غيرهم و ما جرى بينه علیه السلام و بينهم و أحوال أصحابه و خدمه و موالیه و مداحيه صلوات الله عليه، ح25.
2- بگو من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن اهل بیتم. سوره شوری (42)، آیه 23 .

فرمود: ما اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وآله هستیم... ما همان اهل بیتی هستیم که خدا آیه طهارت را در شأن ما نازل نمود. پیرمرد بعد از شنیدن این کلمات ساکت ماند و از سخنانش پشیمان شد و گفت: شما را به خدا قسم آیا این آیات در شأن شماست؟ امام فرمود: آری، به خدا قسم به حق جدم رسول الله صلى الله عليه وسلم که این آیات در حق ما نازل شده است. پیر مرد گریه کرد و عمامه اش را بر زمین زد و این گونه دعا کرد خدایا از تمام دشمنان آل محمد صلی الله علیه وآله بیزاری می جویم. پس از آن به حضرت سجاد علیه السلام عرض نمود: آیا توبه ام قبول می شود؟ امام فرمود: بله، اگر توبه کنی خداوند قبول میکند و تو با ما هستی، او نیز توبه نمود. زمانی که داستان پیرمرد به گوش یزید بن معاویه رسید، دستور داد او را به قتل برسانند. (1)

پس از سپری شدن شرایط سخت شیعیان تا قرن دوم و با از بین رفتن دو دلیل مذکور و همزمان با پایان یافتن حکومت امویان و مروانیان، به تدریج جریان نگارش

ص: 235


1- «جاء شيخ فدنا من نساء الحسين و عياله و هم أقيموا على درج باب المسجد، فقال: الحمد لله الذي قتلكم و أهلككم و أراح البلاد من رجالكم و أمكن أمير المؤمنين منكم. فقال له علي بن الحسين: يا شيخ! هل قرأت القرآن؟ قال: نعم. قال: فهل عرفت هذه الآية: ﴿ قُل لَّا أَسْلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ﴾؟ قال الشيخ : قد قرأت ذلك. فقال له علي : فنحن القربي يا شيخ ... قال : فبقي الشيخ ساكتاً نادماً على ما تكلم به و قال : بالله إنكم هم ؟ فقال علي بن الحسين تالله إنا لنحن هم من غير شك و حق جدنا رسول الله إنا لنحن هم. فبكى الشيخ و رمى عمامته و رفع رأسه إلى السماء و قال: اللهم إني أبرأ إليك من عدو آل محمد من جن و إنس ثم قال: هل لي من توبة ؟ فقال له : نعم، إن تبت تاب الله عليك و أنت معنا. فقال : أنا تائب. فبلغ يزيد بن معاوية حديث الشيخ، فأمر به فقتل». بحار الأنوار: ج 45، ص 129، باب 39، الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت علیهم السلام إلى المدينة و ما ظهر من إعجازه صلوات الله عليه في تلك الأحوال.

مقتل قدرت گرفت و علما و بزرگان شیعه و برخی از اهل سنت دست به تألیف پیرامون مقتل زدند.

مقتل نگاری

اشاره

پس از بررسی تاریخی شرایط نگارش مقتل، اکنون به موضوع اصلی نگارش مقتل و مسائل مربوط به آن می پردازیم. مطالب این قسمت در چهار مبحث تقدیم می گردد.

مبحث اول : کلیات مقتل خوانی

مبحث دوم : اهمیت مقتل

مبحث سوم : بررسی قاعده تسامح در ادله سنن

مبحث چهارم : نحوه برخورد بزرگان با مقاتل

مبحث اول : کلیات مقتل خوانی

اشاره

هنگامی که سخن از روضه و مقتل خوانی به میان می آید، دو دیدگاه کلی پیرامون آن شکل می گیرد.

دیدگاه اول: عده ای در این نگرش ضمن پررنگ نمودن بحث تحریفات عاشورا، بر این اصل تکیه می کنند که مقتل باید از مطالب ناصحیح، خالی و به معتبر و نامعتبر تقسیم گردد. مثلاً می گویند مقاتلی معتبر هستند که تا قرن هفتم هجری نوشته شده باشند... کتب مختلفی همچون «لولو و مرجان در شرط پله اول و دوم منبر روضه خوانان» تألیف مرحوم نوری رحمه الله علیه و «حماسه حسینی» تألیف شهید مطهری رحمه الله علیه و برخی دیگر از کتب معاصر با همین تفکر به رشته تحریر درآمده است.

ص: 236

دیدگاه دوم : عده ای ضمن تأکید بر نقل مقاتل معتبر، به چند نکته

مهم نیز توجه می کنند :

نکته اول : متصدیان نگارش تاریخ

در فصل سوم به صورت مبسوط بحث شد که مسیر تاریخ و تاریخ نویسی به دست معاندین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده و از این افراد نمی توان توقع داشت به نقل مقتل بپردازند. در نتیجه باید به مقاتل محدودی که در اختیار ماست توجه و نگاه ویژه ای داشته باشیم.

نکته دوم : ظن به صحت

در روضه خوانی نباید دروغ گفته شود بلکه با در نظر گرفتن معیارها و شرایطی که در ادامه فصل خواهیم گفت، وجود ظن و احتمال عقلایی به صحت مقتل و روضه، برای بازگو نمودن آنها کافی است و نیازی به قطع به صحت آن نیست و می توان مقتل را به ناقل آن نسبت داد.

نکته سوم : خطوط قرمز روضه خوانی

سیره بزرگان و علما در طول تاریخ موید دیدگاه دوم است. البته نباید تصور شود دیدگاه دوم به معنای بی ضابطه بودن روضه ها است، بلکه ضوابط معین و خطوط قرمز مشخصی بر مقتل خوانی و روضه ها حاکم بوده که برخی از آنها عبارت است از:

1. دروغ گویی و انتساب مطالب غیر واقعی به اهل بیت علیهم السلام ممنوع است.

ص: 237

2. نقل از کتب بدون سند و بی پشتوانه و نیز کتب نوشته شده توسط افراد غير متخصص و غیر عالم ممنوع است .

3. نقل مطالب خلاف شأن امام معصوم علیه السلام ممنوع است .

4. نقل مطالب مخالف عقل و نیز بیان اقوال شاذ و نادر ممنوع است. 5. باید نقل ها از مقاتل مکتوب معتبر صورت پذیرد و به هیچ وجه به مسموعات و شنیده ها از زبان روضه خوان ها کفایت نشود .

6. نباید زبان حال و جملات روضه خوان ها جایگزین زبان قال و متن مقاتل مکتوب گردد. عدم رعایت این مطلب آسیب های جبران ناپذیری به مقتل خوانی وارد می کند .

رعایت این نکات و توجه به خطوط قرمز، بسیاری از مشکلات این موضوع را برطرف خواهد نمود.

نکته چهارم : زبان حال و شرایط آن
اشاره

یکی از ابزارهایی که برای ترسیم مصائب اهل بیت علیهم السلام و عاشورا به کار گرفته می شود، زبان حال است. زبان حال مانند تیغ دو لبه است که هم می تواند اثرات مؤثری به جای گذارد و هم می تواند مخرب عمل کند و برخی مسائل غیر واقعی را ترویج دهد. در تعریف زبان حال می گوییم:

زبان حال عبارت است از وضعیت ظاهری و رفتاری شخص بگونه ای که بیانگر اندیشه یا احساس او باشد یا آنچه به طور ضمنی می تواند اندیشه یا احساس کسی را بیان کند یا مناسب حالت روحی یا وضعیت ظاهری او باشد.

در زبان حال، چهار شرط از اهمیت زیادی برخوردار است.

ص: 238

شرط اول : بازگویی حقیقت

هنگام ذکر مصیبت باید مطلبی را بگوییم و به معصوم نسبت دهیم که اگر معصوم نیز سخن می گفت، همین مطلب را بیان می کرد. مانند این که وقتی انسان و فرد گرسنه و ساکتی را مشاهده می کنیم، به عنوان زبان حال او می گوئیم: گرسنگی مرا ضعیف و بی حال کرده است.

زبان حال یعنی اگر آن شخص گرسنه هم می خواست صحبت کند، همین جمله را تصدیق می کرد و زبان حال برگرفته از زبان قال او بود.

شرط دوم : اغراق نکردن

زبان حال برخلاف شعر و کلمات اغراق آمیز که بیان کننده خیال و تمثیل است، بیانگر حقیقت است؛ زیرا در شعر از مبالغه استفاده می کنیم که لزوماً حقیقت ندارد؛ به عنوان نمونه در شعر :

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار *** خورشید سر برهنه برآمد زکوهسار

اغراق صورت گرفته و زبان حال نیست، البته ایرادی هم ندارد لكن باید توجه داشت، ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام با استفاده از زبان حال حقیقت باشد نه اینکه اغراق گویی و بیان مطالب خلاف واقعیت صورت گیرد.

شرط سوم : رعایت تناسب

زبان حال باید مناسب آن حالت باشد و این در صورتی رخ خواهد داد که حالت مصیبت را درست تشخیص دهیم. در غیر این صورت و با درک نادرست واقعه ما نیز زبان حال نادرستی ارائه خواهیم نمود.

ص: 239

شرط چهارم : تفاوت زبان حال با زبان قال

* شرط چهارم : تفاوت زبان حال با زبان قال (1)

بیان زبان حال باید به نحوی انجام پذیرد که مخاطب متوجه شود، در صدد بیان مقتل نیستیم و مشغول بیان زبان حال هستیم. باید شنونده بداند آنچه می گوییم بیان حال است نه اتفاقاتی که رخ داده است. متاسفانه در موارد قابل توجهی مشاهده می شود، مطالبی که اتفاق نیفتاده است یا زبان حالی که هیچ سنخیتی با اصل واقعه ندارد به عنوان مقتل یا روضه بیان می گردد. (2)

مبحث دوم : اهمیت مقتل

گروهی از علما نوشتن فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام و روضه خوانی و مقتل نویسی را، راه نجات در آخرت می دانستند و سعی می کردند علاوه بر تألیف کتب فقهی و اصولی و ... درباره مقتل و مصائب اهل بیت علیهم السلام نیز کتاب بنویسند. آنان معتقد بودند که اساس دین و دیانت مردم با محبت امیرالمؤمنین علیه السلام و اشک بر امام حسین علیه السلام پیوند خورده است و تقویت این دو امر منجر به تقوای بیشتر مردم خواهد شد و این دو موضوع در واقع مسیر میان بر رسیدن به خداست.

ص: 240


1- در صورتی که قصد زبان حال گو از آنچه می گوید بیان حال باشد، هر چند همه یا بعض شنوندگان، به زبان حال بودن آن واقف نباشند، جایز است. صراط النجاة: آیت الله تبریزی رحمه الله علیه : ج 2، ص 443 .
2- ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام در قالب زبان حال در صورتی که شنوندگان یا بیشتر آنان بدانند که آنچه گفته یا ارائه می شود حکایت حال است نه آنچه رخ داده جایز است. البته اگر زبان حال، زبان حال مصائبی باشد که اتفاق نیفتاده یا با آنچه اتفاق افتاده و یا با صاحب مصیبت سنخیتی نداشته باشد، جایز نیست. رسائل و مسائل ج 1 ، ص 245 - 246 و مجمع المسائل: ج 1 ، ص 266 .

مرحوم والد ما، آیت الله محمدرضا طبسی رحمه الله علیه (1) بیش از 53 عنوان کتاب تألیف نمودند. بعضی از کتاب های ایشان مانند «المنية في حكم الشارب و اللحية» در حال

ص: 241


1- تعداد زیادی از مراجع و شخصیت های بزرگ علمی معاصر درباره مقام شامخ و علمی و عملی محقق طبسی رحمه الله علیه سخن گفته اند. در این بخش، فقط سخن برخی از آنان را می آوریم. مرحوم محقق نایینی رحمه الله علیه می فرمایند: جناب عالم عامل، فاضل کامل، تکیه گاه عالمان تقواپیشه و فضلا ، ثقة الاسلام حاج شيخ محمدرضا طبسی که همواره خدا او را تأیید کند از جمله کسانی است که تمام توان خود را در طلب علم و عمل به کار گرفته تا به درجه والای اجتهاد نائل آمده و به صلاح و ارشاد قرین گردیده است. او می تواند به احکامی که به شیوه متداول میان مجتهدان بزرگ استنباط می کند، عمل می کند. آقا ضیاء عراقی رحمه الله علیه می فرمایند: عالم عامل و فاضل کامل، تکیه گاه و پشتیبان فقهای راشدین و عماد فضلا و مجتهدین، شیخ بزرگوار و پاک سرشت، رکن مورد اعتماد، غوّاص دریای دانش و محور تقوا و حلم، افتخار اعلام، شخصیت مورد وثوق و سربلند و ستوده همگان، کنز عرفان و تحریر زمان، دانشور راه یافته به قله کمال، شیخ محمدرضا طبسی که از وطن خود به نجف مهاجرت کرد و با جدیت و کوشش فراوان در محضر بزرگان و بهره گیری از عنصر زمان چنان کوشید که به مقصود نائل آمد و مجتهدی عادل گردید. پس او را سزد که به آنچه استنباط کند عمل نماید و در مسائلی که اجتهاد کند، تقلید بر او حرام است و او از همان اختیاراتی برخوردار است که مجتهدان در زمان غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از آن برخوردارند و او را به تقوای الهی توصیه می کنم که بهترین زاد راه آدمی است. سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه می فرمایند: جناب عالم و عامل و فاضل کامل، صاحب اندیشه قوی و سلیقه مستقیم، صفی و زکی، دوست صمیمی و برگزیده و نیکوکار، مورد اطمینان، ثقة الاسلام شیخ محمدرضا طبسی، دامت تأییداته از کسانی است که عمر خود را در تحصیل علوم شرعی و تنقیح مبانی نظری آن صرف کرده و در محضر جمعی از بزرگان و بر این حقیر، مدت زیادی افاده و استفاده و تحقیق و تدقیق و جد و جهد پرداخته تا آنکه از عالمان برجسته گردیده، از آنان که مشارالیه بالبنان گردیده است؛ پس او را سزد که به احکامی که به روش متداول میان اعلام استنباط می کند، عمل کند، به او اجازه دادم که آنچه را روایت آن از طریق من به صحت پیوسته است روایت کند. کتاب فقیه خراسان : فصل چهارم و پنجم .

حیاتشان و با تقریظ آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی رحمه الله علیه بیش از 20 بار چاپ گردید و مرحوم سید در جواب استفتائات فقهی به کتاب مرحوم والد ارجاع می دادند.

در میان تألیفات مرحوم والد کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» در حال حیات ایشان به چاپ نرسید در حالی که امید ایشان به همین کتاب بود و وصیت نمود کتاب «مقتل الحسين علیه السلام» و کتاب «الأربعون من الأربعين» که درباره فضایل اميرالمؤمنین علیه السلام است، چاپ گردد. بنده شاهد بودم و می دیدم مرحوم والد کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» را گویا با اشک چشم می نوشتند نه با مرکب و قلم و گویا خودش صحنه های کربلا را می دید و لحظه ای از گریه و بکاء جدا نمی شد.

یک هفته بعد از رحلت والد، استادمان آیت الله وحید خراسانی برای تسلیت به منزل ما آمدند و پرسیدند: از ایشان چه کتاب هایی دارید؟ حجت الاسلام شیخ محمدامین پورامینی که نوه دختری مرحوم والد و خواهرزاده بنده و محقق جلد اول کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» بودند، به ایشان پاسخ دادند:

من دیشب خواب مرحوم آقا را دیدم و می دانستم فوت شده اند. پرسیدم: با شما چگونه برخورد شد؟ گفتند: به راحتی گذشتیم، گفتم: شما 53 عنوان کتاب نوشتید و خدمات ارزنده ای داشتید؛ کدام کتاب زودتر به داد شما رسید؟ فرمودند: کتاب «مقتل الحسین (ع9» در عالم برزخ به دادم رسید.

بنده فوراً به استادم آیت الله وحید خراسانی گفتم: کتابی که ایشان می گوید هنوز چاپ نشده و خطی است. استادم مدتی به فکر فرورفت، سپس سر بلند کردند و فرمودند:

ص: 242

این ها از رؤیاهای صادقه است. دستگاه امام حسین علیه السلام دستگاه عجیبی است و با سایر دستگاه ها فرق می کند. مزدش نقد است و یک جا مزد می دهند. (1)

مبحث سوم : بررسی قاعده تسامح ادله در سنن

اشاره

به عنوان مقدمه بررسی قاعده تسامح در ادله سنن از کتاب «اسرار الشهاده» نوشته مرحوم دربندی رحمه الله علیه (2) که بسیاری از چهره های علمی در نقد یا تأیید آن مباحثی مطرح نموده اند، بحث می کنیم.

مرحوم علامه آقابزرگ تهرانی رحمه الله علیه نویسنده کتاب ارزشمند «الذريعة إلى تصانيف الشیعة» هنگامی که سخن از کتاب مرحوم دربندی رحمه الله علیه به میان می آید، با رویکردی علمی و پندآموز چنین می نویسد:

در این کتاب موارد و گزارش هایی نقل شده که در کتب معتبر مقتل وجود ندارد و از برخی مصادر مجهول اخذ شده است، لكن علت نقل آن گزارش ها توسط مؤلف، بر مبنای قاعده تسامح در ادله سنن بوده است. (3)

ایشان بحث را مؤدبانه و بدون توهین و تمسخر و تضعیف شخصیت مطرح می نماید و به جای طرح برخی مسائل دور از ادب رنگ علمی به نقد خویش داده

ص: 243


1- محققین می توانند به مقدمه کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» نوشته مرحوم آیت الله طبسی نجفی رحمه الله علیه مراجعه نمایند.
2- مرحوم آخوند ملاآقا بن عابد بن رمضان علی بن زاهد شروانی متوفای 1286 هجری قمری معروف به آقا دربندی و فاضل در بندی رحمه الله علیه عالم شیعه قرن سیزدهم قمری است. مشهورترین اثر او کتاب «اسرار الشهاده» درباره شهادت امام حسین علیه السلام است. مقتل الإمام حسين علیه السلام : ص 15 .
3- «نقل فيه أموراً لاتوجد في الكتب المعتبرة أخذاً عن بعض مجامع المجهول اتكالاً على قاعدة تسامح في أدلة السنن» . الذريعة إلى تصانيف الشيعة : ج 2، ص 279 ، إكسير العبادات في أسرار الشهادات، ش 1134.

و مؤلف را تخطئه نمی کند. این برخورد درس آموز به ما نشان می دهد اولین گام در مباحث علمی و مقتل رعایت ادب است و کتاب ها و جزوات پیرامون مقتل باید در فضای علمی و بدون تخریب و تمسخر مورد بررسی قرار گیرد. ناگفته نماند بحث تخصصی اصولی پیرامون قاعده تسامح در ادله سنن از موضوع این کتاب خارج است به همین جهت به صورت مختصر به برخی نکات مهم آن اشاره می شود.

نکته اول : معنای قاعده

تسامح در ادله سنن، قاعده ای اصولی به معنای آسان گیری نسبت به مستندات مستحبات است. فقها بر اساس این قاعده، در ادله و مستندات احکام مستحب سخت گیری نمی کنند و شرایط احراز حجیت خبر واحد را ضروری نمی دانند. دلیل این قاعده، وجود برخی احادیث و روایات است که به آنها «اخبار مَن بَلَغ» گفته می شود.

با در نظر گرفتن قاعده تسامح در ادله سنن و ضمن توجه به کم بودن منابع روضه و مقتل، شایسته است با دید وسیع تری با مقاتل برخورد نموده و دقت نظری که در مباحث علوم حدیث، رجال و علم فقه صورت می پذیرد، درباره مقاتل ضرورتی ندارد. با در نظر گرفتن قاعده فوق میتوان بخش قابل توجهی از مقاتل را تأیید نمود.

نکته دوم : گستره قاعده

پیرامون قاعده و شمول آن نسبت به غیر مستحبات اختلافاتی وجود دارد. گروهی از علما معتقدند طبق قاعده تسامح، اخبار ضعیف، برای اثبات کراهت نیز قابل استناد هستند. گروهی دیگر از عالمان، استناد به اخبار را در نقل قصص، مواعظ، فضائل اعمال و مصائب اهل بیت علیهم السلام را به شرطی که نشانه ساختگی بودن

ص: 244

در آنها نباشد جایز می دانند. ما نیز در کتاب «التسامح في أدلة السنن عند الفريقين» (1) پیرامون گستره قاعده و در بر گرفتن مسائل تاریخی بحث کرده ایم و محققین می توانند به آن کتاب مراجعه نمایند.

در کتاب ارزشمند «الموسوعة الفقهية الميسرة» (2) تأليف آیت الله محمد علی انصاری اشاره شده که این قاعده شامل مسائل تاریخی نیز می شود دلایل مهم و متعددی بر شمول این قاعده در مسائل تاریخی وجود دارد و عموم اخبار من بلغ شامل مسائل تاریخی هم می شود و دلیلی بر تخصیص نداریم. همچنین سیره اصحاب و بزرگان بر این بوده که قاعده را در مسائل تاریخی نیز اجرا می کردند. ما نیز در ادامه به بیان کلامی از علامه مجلسی رحمه الله علیه پیرامون همین نکته خواهیم پرداخت.

نکته سوم : تنها كتاب قطعى الصدور

هیچ کتابی به جز قرآن کریم که وحی و قطعی الصدور است را نمی توان به صورت تام و تمام تأیید نمود و باید گفت به غیر از کلام خدا و کلمات

ص: 245


1- كتاب «التسامح في أدلة السنن عند الفريقين» تألیف آیت الله نجم الدین طبسی به زبان عربی است. این کتاب در 100 صفحه و با تتبع گسترده و ذکر اقوال علما، مباحث گوناگونی را پیرامون قاعده مذکور طرح و بحث می نماید.
2- كتاب «الموسوعة الفقهية الميسرة ويليها الملحق الأصولي» تأليف آیت الله شیخ محمدعلی انصاری به زبان عربی است. این کتاب یکی از دایرة المعارفها در فقاهت شیعی است و به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب شده است. نویسنده در ابتدای اثر ضمن مقدمه ای مفصل به تبیین شریعت اسلام و قواعد فقهی آن و سپس به مطالعه مذهب اهل بیت علیهم السلام و تاریخ فقه و اصول در امامیه پرداخته است. متن کتاب در 16 مجلد تنظیم شده است.

معصومین علیهم السلام هر کتابی باید بررسی شود و مطالب درست و صحیح آن نقل گردد، اما مطالب غیر صحیح گفته نشود.

از برخی افراد و جریان ها گله مندیم، چرا مدام بر سر این کتاب و آن کتاب می کوبند و حالت تهاجم و تضعیف نسبت به کتب شیعه دارند؟ چرا باید برخی افراد نسبت به میراث شیعه خودزنی نموده یا سخنان باطل وهابیت پلید را تکرار نمایند؟ چرا نسبت به قاعده تسامح در ادله سنن توجه ندارند؟ آیا در بحث اثبات وجود مبارک حضرت رقیه علیها السلام آیه قرآن یا روایت مستند و متواتر و سند اعلایی لازم است؟ آیا گزارش قطعی الصدور نیاز است؟

به نظر می رسد برای اثبات حضرت رقیه علیها السلام وجود نقل های تاریخی معتبر و مزار و بارگاه ایشان که از قدیم الایام محل رجوع مسلمانان بوده، کفایت می کند و نیازی سخت گیری و به وسواس های غیر ضروری نیست. در این قبیل گزارش ها باید با دید وسیع نگریست، همانطور که فقیه اهل بیت و استاد الفقهاء مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی رحمه الله علیه ضمن مصاحبه ای که در حرم حضرت رقیه انجام دادند به آن اشاره نمودند و ما عیناً نقل می کنیم. مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی رحمه الله علیه هنگام زیارت و ورود به مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام فرمودند:

یادگیری احکام شرعی و فراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست. شما می دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجی، حدودی وجود دارد و در همه و یا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است و نیازی به اقامه بینه و یا چیز دیگری ندارد. مثل آنکه کسی زمینی را بخرد و پس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است. از امام از حکم این مسئله پرسیدند حضرت

ص: 246

فرمودند: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است، خرید آن جایز نیست و آن را پس بدهد از این قبیل است حدود منا و مشعر که با شهرت ثابت می شود و همچنین مقابر، ممکن است کسی 200 سال پیش در جایی دفن شده باشد و الآن کسی نباشد که محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است این شهرت کافی است و از این روست مقام و مزار کنونی حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السلام در شام؛ از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر این که در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیها السلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیها السلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم و باید احترام او را پاس داشت. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ و نشان قوی از اسارت خاندان طهارت و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند تا آنجا که خدا عزای امام حسین علیه السلام را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید و به سخنان باطلی که می گویند: رقیه علیها السلام طفلی خردسال بیش نبود، گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر علیه السلام کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدی خواهد بود و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله تعالی. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان (محل دفن حضرت

ص: 247

رقیه علیها السلام) را داشته باشند و به سخنان فاسد و بیهوده ای که از گمراهی

شیاطین است، گوش فرا ندهند و اعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین علیه السلام به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود و خاندان وی همه مظلوم بودند. (1)

در مسائلی مانند فضیلت گویی مخالفین نیز باید کلان نگریست؛ مثلاً شخص غیر شیعه ای در جهت حمایت ما کتابی نوشته است؛ چه لزومی دارد او را رد نماییم؟ آری، اشتباهاتش را رد می کنیم و موارد ناصحیح را تذکر می دهیم، اما کل کتاب را نادیده نمی گیریم. به عنوان نمونه کتابی با نام «تعطير الأنام في تعبير المنام» توسط یک فلسطینی سنی مذهب به نام عبدالغنی بن اسماعیل مقدسی دمشقی، مشهور به ابن نابلسی نگاشته شده و موضوع آن راجع به گریه بر امام حسین علیه السلام است. آیا باید کتاب او را طرد نماییم؟ یا این که بهتر است از کتابش استفاده و اشتباهات آن را گوشزد کنیم؟

با توجه به مقدمه مذکور، شایسته نیست کتاب های متخصصین و عالمان دینی را به راحتی رد و طرد نماییم. بله متفردات و شذوذات آنان را نقل نمی کنیم؛ اما حق تضعیف کل کتاب و تخریب شخصیت نویسنده را نیز نداریم. ما قائل به عصمت هیچ یک از علما نیستیم، ما معتقدیم همه ی این بزرگواران متفردات و شذوذاتی دارند. می توانید به کتاب «مقباس الهدايه» (2) مراجعه کنید، مؤلف در این کتاب شذوذات و متفردات علمای بزرگ شیعه را نقل می کند.

ص: 248


1- کتاب تحقیق و پژوهش پیرامون حضرت رقیه علیها السلام : ص 19.
2- كتاب «مقباس الهداية في علم الدراية» تأليف علامه شیخ عبدالله مامقانی متوفای 1351 هجری قمری است.

اما سؤال این است، آیا سخن و کلام شاذ می تواند دلیل تضعیف و حمله به عالم شود؟

مگر فقط کتاب «اسرار الشهاده» متفردات دارد؟

کسانی که مدام از برخی علمای شیعه و کتاب هایشان اشکال می گیرند مگر خودشان شذوذات ندارند؟

مگر ما می گوئیم تمام علما و مکتوبات آنان خالی از عیب و نقص است؟ مسلماً خير، اما نباید بدون انصاف علما و بزرگان را مورد هجمه و تضعیف قرار داد. آری عصمت ندارند و در عین حال شذوذاتی نیز در تألیفات آنان یافت می شود .

شخصی به نام ملاحسین کاشفی (1) سنی مذهب برای امام حسین علیه السلام کتاب مقتل نوشته است و نماد یادبودی نیز در شهر سبزوار برای او درست کرده اند. کتاب «روضة الشهداء» تأليف اوست عبارت «روضه خوان» یا «روضه خوانی» از کتاب ایشان و روضه خوانی از آن باب شد و کسانی که به ذکر مصائب می پرداختند «روضه خوان» نام گرفتند. آیا می بایست چنین کتابی را به صورت کامل رد نماییم؟ یا بهتر است مطالب درست را اخذ و مطالب ناصحیح آن را رد نماییم؟

ص: 249


1- حسين بن على واعظ کاشفى متوفای 910 هجری قمری، عالم قرن نهم و دهم قمری در خراسان است. مشهورترین اثر کاشفی، کتاب «روضة الشهداء» است که شامل ده باب و یک خاتمه است و به اجمال، زندگی دوازده امام علیهم السلام را در بردارد؛ ولی هدف اصلی نویسنده، پرداختن به مصائب امام حسین علیه السلام است. از ویژگی هایی که کتاب «روضة الشهداء» را ماندگار کرده، شیوایی بیان و قلم نویسنده است

پیرامون کتاب «حماسه حسینی» (1) نوشته مرحوم آیت الله شهید مطهری رحمه الله علیه نیز باید توجه داشت که این اثر، تألیف دست نویس نیست، بلکه مجموعه سخنرانی های ایشان است که مکتوب شده است. با مقایسه متن کتاب با سخنان مرحوم نوری رحمه الله علیه در می یابیم که غالب مباحث آیت الله شهید مطهری رحمه الله علیه بر گرفته از مرحوم نوری رحمه الله علیه و به نوعی تکرار همان مطالب است. مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله علیه نیز با در نظر گرفتن همین اشکالات ردیه ای با عنوان «کربلاء فوق الشبهات» بر کتاب حماسه حسینی نوشته اند و معتقدند چون کتاب «حماسه حسینی» دست نویس شهید نبوده و جمع آوری سخنرانی استاد بعد از شهادت بوده قابل استناد نیست. زیرا اهل تحقیق می دانند سخنرانی غیر از تألیف است و انسان در تألیف بسیار دقیق تر و حساب شده تر قلم می زند. به همین جهت اگر مرحوم استاد مطهری رحمه الله علیه که در حال حيات بودند، مطمئناً این کتاب را مورد بازبینی قرار داده و به این شکل عرضه نمی کردند.

متأسفانه در طول تاریخ بسیاری از کتاب های شیعه به دست مخالفین و معاندین سوزانده شد و می توان کتاب ها در مورد حوادث اسف بار کتاب سوزی نوشت.

ص: 250


1- كتاب «حماسه حسینی» کتابی مشتمل بر سخنرانی ها و یادداشت های علامه شهید مرتضی مطهری رحمه الله علیه درباره واقعه کربلا و به ویژه تحریف هایی که در نقل اخبار آن روی داده، می باشد. این کتاب در چاپ های اولیه در سه جلد منتشر شد، ولی چاپ های بعدی آن به صورت دوجلدی ارائه گردیده است. حماسه حسینی با عنوان «الملحمة الحسینیة» به عربی ترجمه شده است.

در برخی منابع عامه آمده است هزاران کتاب را در کتابخانه شیخ طوسی رحمه الله علیه آتش زدند. (1) کتابخانه سید مرتضی رحمه الله علیه شیخ مفید رحمه الله علیه و ... نیز همین گونه بود.

در منطقه «جزین» در جنوب کشور لبنان نیز کتاب های بسیار زیادی از شیعه را به آتش کشیدند، فرزند علامه سید عبدالحسین شرف الدین رحمه الله علیه برایم نقل می کرد که در شهر «صور» تا شش ماه هیزم و گرمای آشپزخانه مهاجمین به جنوب لبنان با سوزاندن کتاب های شیعیان بود. ما باید این موارد را نیز در نظر بگیریم و احتمال بدهیم بخش قابل توجهی از حقایق عاشورا در بین کتاب های سوزانده شده از بین رفته و به دست ما نرسیده است و نباید به سرعت و بی پروا موضع گیری نموده و بسیاری از امور را نفی کرد .

روزی به ملاقات خطیب توانای عراقی مرحوم شیخ شاکر قرشی رحمه الله علیه در نزدیکی مرقد میثم تمار رفته بودم، ایشان با وجود نابینایی اما با همت بلند و انگیزه فراوان اهل تالیف و نوشتن و تحقیق بودند و چند جلد از تألیفات خطی خود را که پیرامون کتاب های تلف شده شیعه بود به من ارائه دادند. عتبه علوی یک جلد از آنها را که در همین موضوع است با عنوان «المكتبات التالفة» چاپ کرده است.

مبحث چهارم : نحوه برخورد بزرگان با مقاتل

اشاره

زمانی که فقیه، مسائل و فروعات فقهی را بحث می کند تمام جوانب آن را بررسی نموده و از معیارهای مختلفی برای رد یا تأیید آن بهره می گیرد. همین فقها با چنین دقت نظری، وقتی خطیب و روضه خوان دعوت می کنند پای منبر

ص: 251


1- «و قد أحرقت كتبه عدة نوب في رحبة جامع القصر» . سير أعلام النبلاء: ج 18، ص 334، أبوجعفر الطوسي محمد بن الحسن بن علي ش 155 .

می نشینند و آن ضوابط و دقت نظر را اعمال نمی کنند. برخورد بزرگان و علما و روشی که داشته اند، باید برای ما درس آموز باشد. سیره عملی بزرگان دین به ما می گوید سخت گیری و دقت های فقهی باید در مقاتل و روضه خوانی کمتر اعمال گردد و با دید وسیع تری با مصائب اهل بیت علیهم السلام برخورد شود. به عنوان نمونه به دو مورد از سیره عملی و رفتاری علما اشاره می کنیم.

مورد اول : برخورد امام خمینی رحمه الله علیه با مصائب اهل بیت علیهم السلام

هنگامی که مرحوم امام خمینی رحمه الله علیه برای مراسم روضه از مرحوم حجت الاسلام کوثری رحمه الله علیه دعوت می کردند، پای روضه خوانی او می نشستند و با همان روضه ها گریه می کردند.

آیا این حرکت امام خمینی رحمه الله علیه به این معنا بود که آقای کوثری تمام مطالب را دقیق، مستند، بدون اشکال و عیب و نقص نقل می کرد؟ آیا به تعبیر برخی ها فقط روضه ها و مقاتل صحیح می خواند؟ یا روش امام طبق قاعده تسامح در ادله سنن بود؟

مورد دوم : برخورد آیت الله خوئی رحمه الله علیه با مصائب اهل بیت علیهم السلام
اشاره

خاطرم هست در سنین نوجوانی که ساکن نجف اشرف بودیم در جلسه منبر واعظ مشهور مرحوم سید جواد شبر رحمه الله علیه که بعدها توسط بعثی ها به شهادت رسیدند، نشسته بودم. پس از مدتی از آغاز جلسه، مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله علیه وارد شدند و کل جمعیت به احترام ایشان از جا برخاستند. آیت الله خوئی رحمه الله علیه کنار مرحوم سید نصر الله مستنبط رحمه الله علیه که نشستند و تا آخر جلسه دقیق گوش می دادند.

آیا حضور آیت الله خوئی رحمه الله علیه در جلسه و گوش دادن به منبر و روضه به این معنا بود که مرحوم شبر رحمه الله علیه تمام مطالب را دقیق و مستند و بدون هیچ اشکال نقل

ص: 252

می کرد؟ یا این که ایشان نیز با مصائب اهل بیت علیهم السلام بر مبنای قاعده تسامح در ادله سنن برخورد می کردند .

سیره، روش و منهج عملی بزرگان دینی در برابر روضه امام حسین علیه السلام تسامح بود. علمای گذشته در روضه خوانی فقط دنبال نصوص موثق و صحیح نبودند؛ بلکه با تسامح برخورد می کردند. حضرت آیت الله خامنه ای نیز در دیدار با برخی ذاکرین اهل بیت علیهم السلام پیرامون همین موضوع می گویند:

چیزی را بخوانید که معقول باشد. دنبال این نباشید که چیزی که در متن تاریخ اثبات شده است، آن را بخوانید؛ چون هیچ چیز نمی توانید بخوانید. تازه آنچه که در «لهوف» ابن طاووس هست، خبر واحد است دیگر. توجه کنید، چیزی را بخوانید که معقول باشد... آنچه را که مثلاً شیخ و ابن طاووس و مفید و دیگر بزرگان در کتاب هایشان گفته اند، این ها را بایستی محور قرارداد بعد آنها را در یک ارائه هنری، به شکل زیبا و شایسته ای بیان کرد. (1)

مبنای علامه مجلسی رحمه الله علیه که در نقل مقتل

پیش از ورود به بحث روش شناسی مرحوم علامه محمد باقر مجلسی رحمه الله علیه در بحث نقل مصائب اهل بيت علیهم السلام اشاره ای به جایگاه و شخصیت کم نظیر این دانشمند فرزانه داشته باشیم. عبارات مرحوم محقق اردبیلی رحمه الله علیه برای شناخت بهتر ایشان به ما کمک می کند. مرحوم محقق اردبیلی رحمه الله علیه می نویسد:

ص: 253


1- سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با مداحان اهل بیت علیهم السلام به مناسبت میلاد مبارك صديقه كبرى فاطمه زهرا علیها السلام 17 دی 1369 شمسی .

علامه مجلسی استاد و بزرگ ،ما شیخ اسلام و مسلمین است. ایشان خاتم مجتهدین، امام و پیشوا و محقق و مدقق و والا مرتبه است. علامه مجلسی در روزگار خود و در تاریخ کم نظیر است و در نگارش مطالب علمی قابل اعتماد و بسیار تیز بین و عالم واهل تاليف اند. عظمت شخصیتی و مهارت در علوم عقلی و نقلی و دقت نظرشان نیازی به بیان دارد ... (1)

باید شخصیت برجسته مرحوم محقق اردبیلی رحمه الله علیه نیز شناخته شود تا تعریفشان از علامه مجلسی رحمه الله علیه بهتر درک گردد.

بنده از مرحوم آیت الله اشتهاردی شنیدم که از مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله علیه نقل می کرد، کتاب رجالی آیت الله بروجردی رحمه الله علیه که برای چاپ به چاپخانه ارسال شد. همان زمان نسخه ای خطی از كتاب «جامع الرواة و إزاحة الإشتباهات عن الطرق و الأسناد» محقق اردبیلی رحمه الله علیه به دست ایشان می رسد. وقتی کتاب را مطالعه کردند، گفتند: «جامع الرواة» از کتاب من بهتر است؛ لذا کتابم را از چاپخانه برگردانید و به جای آن «جامع الرواة» را چاپ کنید.

ص: 254


1- «محمدباقر بن محمدتقي بن المقصود على الملقب بالمجلسي مد ظله العالي استادنا و شيخنا و شيخ الإسلام و المسلمين، خاتم المجتهدين، الإمام ، العلامة المحقق المدقق، جليل القدر، عظيم الشأن، رفيع المنزلة، وحید عصره، فرید دهره ثقة ثبت عين كثير العلم، جيّد التصانيف و أمره في علو قدره و عظم شأنه و سموّ رتبته و تبحره في العلوم العقلية و النقلية ودقة نظره و إصابة رأيه وثقته و أمانته و عدالته أشهر من أن يذكر و فوق ما يحوم حوله العبارة و بلغ فيضه و فيض والده رحمه الله تعالى ديناً و دنياً بأكثر الناس من العوام و الخواص جزاه الله تعالى أفضل جزاء المحسنين . جامع الرواة وإزاحة الإشتباهات عن الطرق و الأسناد : ج 2 ص 78، چاپ قدیم، محمدباقر، ش 555 .

در رابطه با مبنای علامه مجلسی رحمه الله علیه در نقل مقتل به مهم ترین کتاب ایشان مراجعه می کنیم. در کتاب شریف «بحار الأنوار» جلد 45 اواخر باب 44، در مورد مصائب اهل بیت علیهم السلام نکته بسیار مهم و مبنایی را مطرح می کنند و این گونه می نویسند :

من قصد نداشتم در کتابم تمام مصائب اهل بیت علیهم السلام را گردآوری کنم اما مختصری از مصائب و مراثی اهل بیت علیهم السلام را ذکر می کنم به این امید که در ثواب گریه و عزاداری شریک باشم. در نقل مصائب از مبنایی که در ابتدای کتاب تحت عنوان «نقل از منابع معتبر» بدان اشاره کرده بودم، عدول می کنم و با نقل مراثی و روضه ها از کتاب تاریخ و سایر کتاب هایی که از درجه بالای توثیق و اعتبار برخوردار نیستند به روش علمای گذشته اقتدا می کنم. چون بسیاری از جزئیات مصائب اهل بیت علیهم السلام از طریق روایات و منابع معتبر برای ما نقل نشده است و کلیات آنها نیز با اخبار معتبر قابل اثبات است. (1)

ص: 255


1- «أقول : ما قيل من المراثي في مصيبته صلوات الله عليه جمة لا تحصى و لا يناسب إيرادها ما نحن بصدده في هذا الكتاب و إنما أوردنا قليلاً منها رجاء أن يشركني الله تعالى مع من يبكي و ينوح بها في ثوابه و لذلك عدونا ما التزمناه في صدر الكتاب بذكر بعض القصص عن التواريخ و الكتب التي لم تكن في درجة ما أوردته في الفهرست في الوثوق و الاعتماد و تأسينا بذلك بسنة علمائنا الماضين رضوان الله عليهم، فإنهم في إيراد تلك القصص الهائلة اعتمدوا على التواريخ لقلة ورود خصوصياتها في الأخبار على أن أكثرها مؤيدة بالأخبار المعتبرة التي أوردتها والله الموفق و عليه التكلان». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 294 ، باب 44 ما قيل من المراثي فيه صلوات الله عليه.

نگاه علامه مجلسی رحمه الله علیه بسیاری از مشکلات مقتل و روضه را حل می کند. مرحوم مجلسی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب «بحار الأنوار» مبنای خود را نقل از اصول مشهوره و معتبره اعلام می کند، لکن وقتی به بحث مقتل و مصائب اهل بیت علیهم السلام می رسد از مبنای خودم عدول می کند، چون همه جزئیات وقایع کربلا در اخبار و روایات نیست و به همین دلیل باید با دید وسیع تری اخبار مربوط به کربلا را مورد نظر قرار داد.

مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه در کتاب «مصباح الفقاهة» با بحث پیرامون روضه و ذکر مصیبت سیدالشهدا علیه السلام اثبات می کند، مرثیه و روضه خوانی موضوعاً از مبحث غنا خارج است و دلیلی ندارد که در مستثنیات غنا بحث شود. (1)

مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه نیز در پاسخ به استفتایی در رابطه با روضه خواندن بر مبنای کتاب هایی مانند «بحار الأنوار» و نقل مصائب و مقاتل از آن و اعتراض برخی افراد به این کار می نویسد:

كتاب «بحار الأنوار» از کتب معتبر ماست و نقل مقاتل آن و روضه خوانی بر مبنای آن اشکالی ندارد. (2)

ص: 256


1- مصباح الفقاهة : ج 1 ، ص 483 ، مستثنيات حرمة الغناء، رثاء الحسين علیه السلام .
2- «بسم الله الرحمن الرحيم المعروض لخدمة سيدنا المعتمد و مولانا المسدّد حضرة حجة الإسلام و ملاذ الأنام و مرجع الخاص والعام و زبدة الفقهاء العظام سيد علماء الأعلام السيد أبو الحسن الموسوي دامت تأييداته على الأنام آمين بحق محمد صلی الله علیه وآله بعد تقبيل أياديه الكريمة نعرض لخدمتكم مولانا أرواحنا فداك : إن بعض أناس عندنا في بلد الكويت يتعرضون على الروزخونيين - روضه خوان- في بعض الأخبار المسطورة في البحار و غيره فتركناها و لزمنا خطب الأمير علیه السلام روحي فداه، فجعلوا يتعرضون على المراثي مثل رثاء الحاجي هاشم الكعبي رحمه الله علیه و السيد حيدر و الأزري و غيرهم من الشعراء الماضين و النعي مثل النصارية و غيرها، و فعلاً كلنا أصولية و مرجعنا إليك، فصار بيننا وبينهم كلام خشن، فالرجاء منك مولانا عرفنا عن البحار هل صحيح أو لا؟ و عن الدمعة الساكبة ومدينة المعاجز إن كانت صحيحة حتى نعرض الجواب على المتعرض حيث صار القرار على ذلك و الرثاء و النعي يجوز تلاوته على المنابر أم لا؟ أفتونا مأجورين. وأكرر عليكم سيدي بسرعة الجواب و جماعتنا جميعاً يسلمون عليكم ويقبلون أياديكم و كذلك حضرة الفاضل السيد جواد يسلم عليكم دمتم محروسين و محفوظين. رقكم خادم الحسين علیه السلام حبيب الشيخ إبراهيم المزيدي بسم الله الرحمن الرحيم البحار كتاب معتبر و تأليف عالم تحرير متبحر لابأس بنقل ما فيه من الروايات و كذلك كتب شيخنا المفيد و الصدوق و السيد الجليل ابن طاووس و أضرابهم و أما مدينة المعاجز و إن كان مؤلفه من الأجلة لكن فيها غث و سمين و مع ذلك إذا كان فيها خبر لم يعلم كذبه إذا ذكر و نسب إليها لابأس به و أما الدمعة الساكبة فلابأس بذكر ما ينقل عن كتب آخر كما إذا نقل شيئاً عن البحار أو عن الإرشاد أو كتب ابن طاووس و أمثال ذلك و أما المراثي خصو صوصاً مراثي مثل هؤلاء الأجلاء المذكورين في السؤال فلا إشكال في تلاوتها و كذلك النعي خصوصاً النصارية و نحوها بشرط أن لا يتغنّ بها، والله العالم الأحقر أبو الحسن الموسوي الأصفهاني.

معرفی اجمالی برخی از مقاتل

اشاره

در مقدمه کتاب مرحوم والد حضرت آیت الله محمدرضا طبسی رحمه الله علیه نام 100 کتاب مقتل، از نویسندگان شیعه و سنی ذکر شده است و جهت مطالعه تفصیلی می توانید به مقدمه کتاب «مقتل الإمام الحسين علیه السلام» مراجعه نمایید. فراوانی نویسندگان شیعه و سنی مقتل نویس نشان میدهد بر خلاف جریانی که امثال طبری و ذهبی به راه انداختند و تا توانستند به کتمان حقایق پرداختند، برخی از علمای اهل سنت گوشه ای از حقایق را بیان نموده و آن را مخفی نکردند؛ اکنون به معرفی اجمالی تعدادی از مقاتل در دو بخش مستقل و ضمنی می پردازیم.

ص: 257

بخش اول : مقاتل مستقل

اشاره

در این بخش به برخی مقاتل که به صورت مستقل به موضوع مقتل پرداخته اند اشاره می کنیم.

مقتل اصبغ بن نباته (متوفای قرن دوم)

طبق تصریح مرحوم شیخ طوسی رحمه الله علیه و آقا بزرگ تهرانی رحمه الله علیه (1) اصبغ بن نباته نویسنده اولین مقتل پیرامون سید الشهدا علیه السلام است؛ اما متأسفانه این کتاب در دسترس ما نیست و از بین رفته است.

اصبغ بن نباته جایگاه ویژه ای در میان شیعه دارد؛ اما در کتب رجالی اهل سنت به خاطر محبت و دوستی با امیرالمؤمنین علیه السلام به او ایراد می گیرند. (2) اصبغ در سال 40 هجری قمری، فرمانده شرطة الخميس بود. شرطة الخميس از نیروهای نخبه، با ایمان، سخت کوش و گوش به فرمان تشکیل شده بود که در دوران سخت حضور امیر المؤمنين علیه السلام در عراق، در خدمت ایشان قرار داشتند. حضور چهره های برجسته اسلام در این لشکر، گواه شوکت و عظمت آن است. اعضای این یگان، به دلیل داشتن ویژگی های برجسته، از امتیاز خاصی نسبت به سایر نیروها برخوردار بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی وارد کوفه شد این یگان را با پنج یا شش هزار نفر عضو تشکیل

ص: 258


1- «الظاهر أنه أول من كتب مقتل الحسين وكتابه أسبق كتب المقاتل» الذريعة إلى تصانيف الشيعة : ج 22، ص 23 مقتل أبي عبد الله الحسين علیه السلام ، ش 5838 .
2- «إلا أنه فتن بحبّ علي». ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج 1، ص 271، أصبغ بن نباتة الحنظلي المجاشعي الكوفي، ش 1014 .

دادند. اصبغ در پاسخ به پرسشی درباره جایگاه امام علی علیه السلام نزد «شرطة الخميس» می گوید:

شمشیرهای ما بر شانه هایمان بود و نگاهمان به امیرالمومنین علیه السلام. ایشان به هر کسی اشاره می کرد او را از پا در می آوردیم. همیشه برای اجرای فرمان امیر المؤمنین علیه السلام آماده باش بودیم. حضرت به ما فرمود: قسم به خدا من با شما مال دنیا و طلا و نقره را شرط نمی کنم، بلکه پیمانم با شما مرگ و شهادت است. (1) چنین نیروهای فداکاری، لایق بالاترین پاداش هستند و به همین جهت امیرالمؤمنین علیه السلام وعده کم نظیری به آن ها داد و بهشت را برای آنان تضمین فرمود. (2)

اصبغ در حادثه کربلا مانند مختار زندانی بود؛ چون از نهم ذی الحجه دستگیری ها شروع شد و تمام افراد شناخته شده که احتمال داشت با امام حسین علیه السلام همکاری کنند و به یاری حضرت بروند، دستگیر و برخی نیز مانند میثم تمار رحمه الله علیه اعدام شده و به شهادت رسیدند و گاهی افراد دستگیر شده را به شکل گروهی اعدام می کردند.

ص: 259


1- « أن سيوفنا كانت على عواتقنا، فمن أو مىء إليه ضربناه بها و كان يقول لنا : تشرطوا فوالله ما اشتراطكم لذهب و لا لفضة و ما اشتراطكم إلا للموت». معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة : ج 3، ص 221 ، الأصبغ بن نباتة، ش 1517.
2- «تشرطوا، فإني لست أشار طكم إلا على الجنة» . جامع الرواة وإزاحة الإشتباهات عن الطرق والأسناد: ج 2 ، ص 545 ، منها في شرطة الخميس محمد بن مسعود، ش 5095 .

طبق گزارش برخی منابع 4500 و طبق برخی نقل های دیگر 12000 نفر را دستگیر و زندانی کردند. (1) اصبغ بن نباته رحمه الله علیه 40 سال بعد از کربلا زندگی کرد.

مقتل ابو مخنف (متوفای 157 قمری)

لوط بن يحيى بن سعيد بن محنف بن سُلیم غامدی ازدی معروف به ابومخنف، تاریخ نگار شیعه و اهل کوفه بود. ایشان کتابی به نام «مقتل الحسين علیه السلام » تألیف نموده است. ابو مخنف در این کتاب، روایات زیادی درباره واقعه عاشورا ذکر کرده است. ابن ندیم و نجاشی فهرست بلندی از کتاب های او نام می برند اما هیچ کدام از آن کتاب ها به دست ما نرسیده است. محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخ خود، بخش عمده ای از کتاب «مقتل الحسین» را نقل کرده است. مرحوم آقابزرگ تهرانی تهرانی رحمه الله عليه پیرامون کتاب «مقتل ابو مخنف» می نویسند :

مشهور است مقتل ابو مخنف منسوب به اوست لكن برخی مطالب ناصحیح در آن وجود دارد. (2)

علت وجود مطالب ناصحیح در مقتل ابو مخنف این است که ایشان از اصحاب امير المؤمنين علی علیه السلام است و در سال 157 قمری رحلت کرده است اما در کتاب او

ص: 260


1- «إنّ ابن زياد لما اطلع على مكاتبة أهل الكوفة الحسين علیه السلام حبس أربعة آلاف وخمسمائة رجل من التوابين من أصحاب أمير المؤمنين و أبطاله الذين جاهدوا معه منهم سليمان بن صرد و ابراهيم بن مالك الأشتر ... و فيهم أبطال و شجعان و لم يكن له سبيل إلى نصر الحسين علیه السلام ، لأنهم كانوا مقيدين مغلولين و كانوا يوماً يطعمون و يوماً لايُطعمون». تنقيح المقال في علم الرجال : ج 33، ص 184 ، سليمان بن صرد الخزاعي، ش 10172 .
2- «لكن الظاهر أن فيه بعض الموضوعات». الذريعة إلى تصانيف الشيعة : ج 22، ص 27، مقتل أبي عبد الله الحسين علیه السلام لأبي مخنف صاحب مقتل ابن أشعث، ش 5859 .

مطالبی از کلینی که متوفای 329 قمری است نقل شده است و معلوم می شود در كتاب ابو مخنف دست برده شده است. به همین دلیل مرحوم آقابزرگ رحمه الله علیه از تعبیر «موضوعات» استفاده می کنند.

عده ای معتقدند مقتل ابو مخنف فقط مطالبی است که طبری در کتاب خودش از او نقل کرده است، برخی فضلای معاصر همه مطالبی را که طبری از ابو مخنف نقل کرده جداگانه جمع آوری کرده و به طور مستقل چاپ نموده اند.

مقتل هشام بن محمد بن سائب کلبی (متوفای 205 قمری)

محمد بن سائب از اصحاب امام صادق علیه السلام است. او کتاب های زیادی تألیف نموده است که یکی از آنها کتاب «مقتل الحسين علیه السلام» است. (1) در کتب اهل سنت نسبت به ایشان مواضع تندی گرفته میشود؛ چون ابن سائب علاوه بر مقتل، کتاب نسب شناسی نیز نوشت و راز و رمز انساب بزرگان عامه را بیان نمود. او مانند طبری، ذهبی و ابن کثیر حقایق را مخفی نمیکرد بلکه شفاف بیان می کرد. ابن سائب پیرامون نسب معاویه مینویسد:

معاویه کسی است که در وقت تولد، چهار نفر، مدعی بودند پدر او هستند و در نهایت ابوسفیان با غلبه بر دیگران توانست به عنوان پدر او لقب بگیرد. (2)

ص: 261


1- مقتل الإمام الحسين علیه السلام : ص 9 .
2- «قال الأصمعي و هشام بن محمد الكلبي في كتابه المسمي بالمثالب و قد وقفت عليه معنى قول الحسن لمعاوية : قد علمت الفراش الذي ولدت عليه، إن معاوية كان يقال أنه من أربعة من قريش : عمارة بن الوليد بن المغيرة المخزومي و مسافر بن أبي عمر و أبي سفيان و العباس بن عبد المطلب و هؤلاء كانوا ندماء أبي سفيان و كان كل منهم يتهم بهند . تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الأئمة : ج 2، ص 184، الباب الثامن في ذكر الحسن ذكر ما جرى له بعد وفاة أمير المؤمنين علیه السلام ، تفسير غريب هذه الواقعة.

عالمان رجال اهل سنت او را رد می کنند و می گویند حرفهای عجیبی می زند. اما حرف عجیبش چیست؟ محمد بن سائب می گوید:

مدتی بیمار شده بودم و به سبب آن، معلوماتم از یادم رفت و دچار فراموشی شدم. نزد امام باقر علیه السلام رسیدم و مشکلم را بازگو نمودم. حضرت مقداری از آب دهان مبارک خویش را در دهان محمد بن سائب گذاشت و به برکت این کار، علمش برگشت. (1)

طبق روایتی که در منابع شیعه نقل شده، امام صادق علیه السلام برای او ظرف آبی آوردند. او آب را آشامید و تمام علمش برگشت. (2)

مقتل محمد بن عمر واقدى (متوفای 207 قمری)

واقدی متولد مدینه و از نویسندگان مقتل است از تعداد کتبی که از او به ما رسیده معلوم می گردد فردی با استعداد و پرکار بوده است. نقل می کنند که در هنگام مرگ، حدود 120 شتر اثر نوشتاری از خود بر جای گذاشت. مرحوم آقا بزرگ تهرانی رحمه الله علیه که در کتاب خویش از 60 مقتل نام می برند که بیش از نیمی از آن ها

ص: 262


1- «قال ابن معين: قال يحيى بن يعلى، عن أبيه قال: كنت أختلف إلى الكلبي أقرأ عليه القرآن، فسمعته يقول : مرضت فنسيت ما كنت أحفظ ، فأتيت آل محمد صلی الله علیه وآله فتقفلوا في في فحفظت ما كنت نسيت». ميزان الاعتدال في نقد الرجال : ج 3، ص 557 ، محمد بن السائب الكلبي، ش 7574 .
2- «اعتللت علّة عظيمة نسيت علمي، فجلست إلى جعفر بن محمد علیه السلام ، فسقاني العلم في كأس، فعاد إلي علمي. مستدركات علم رجال الحديث : ج 8، ص 158 ، هشام بن محمد بن السائب أبو المنذر الكلبي، ش 15929.

مربوط به مقتل الحسین علیه السلام است و بخشی از آن تألیفات، کتب واقدی است که به دست ما نرسیده است. واقدی در سال 207 قمری در بغداد وفات یافت. (1)

مقتل نصر بن مزاحم (متوفای 212 قمری)

نصر بن مزاحم در کوفه به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در بغداد به سر برد. در كوفه شغل عطاری داشت و بعدها در بغداد ساکن شد. ابن ندیم، نصر بن مزاحم را از طبقه ابو مخنف می داند. ابن ابی الحدید درباره ایشان گفته است: نصر بن مزاحم شخصیتی ثقه و مورد اطمینان است و گفته ها و نقل هایش صحیح است. وی از روی هوا و هوس و دروغ چیزی نگفته است و از راویان حدیث به شمار می آید.

نصر بن مزاحم از نویسندگان مقتل است ولی متأسفانه در حال حاضر تنها کتابی که از او باقی مانده «وقعة صفین» است و کتاب مقتلش از بین رفته است. کتاب «وقعة صفین» گزارش های دست اول و خوبی دارد و مورد استناد و استفاده ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه است. (2)

مقتل محمد بن ابی دنیا (متوفای 281 قمری)

ابن ابی الدنیا، فردی سنی مذهب و از نویسندگان مقتل است. او تألیفات بسیاری داشته که برخی از آنها موجود است. (3) مثلاً کتابی با نام «من عاش بعد الموت» نوشته

ص: 263


1- «مات ببغداد ليلة الثلاثاء لإحدى عشرة ليلة خلت من ذي الحجة سنة سبع و مائتين و دفن يوم في الثلاثاء مقابر الخيزران و هو ابن ثمان وسبعين سنة». الطبقات الكبرى : ج 7، ص 241 ، سلمان الفارسي.
2- قاموس الرجال : ج 1 ، ص 358 ، نصر بن مزاحم، ش 7966.
3- سير أعلام النبلاء : ج 13، ص 401 ، عبدالله بن محمد بن عبید، ش 192.

است و بدون آن که متوجه شود عقیده به رجعت را با بحث از کسانی که از دنیا رفتند و مجدداً زنده شدند اثبات کرده است.

مقتل ابو اسحاق ابراهيم ثقفی (متوفای 283 قمری)

ابو اسحاق ابراهیم ثقفی از طایفه مختار است و جناب مختار شهید به چند واسطه عموی او محسوب می شود. ابراهیم ثقفی نویسنده کتاب مهم «الغارات» است، کتابی که به جهت اهمیت مطالب مندرج در آن توصیه می کنم حتماً مطالعه نمایید.

كتاب «الغارات» از کهن ترین متون تاریخی شیعه به حساب می آید و حاوی مطالبی برگزیده از زندگانی امیر المؤمنین علی علیه السلام خطبه ها، نامه ها و سفارش های حضرت و جنگ ها و کشمکش ها در زمان خلافت امام علی علیه السلام و پس از آن است. از آن جهت که در این اثر به یورشهای معاویه به قلمرو حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته شده، به «الغارات» شهرت یافته است.

یکی از علل تشیع مردم اصفهان همین کتاب «الغارات» بود. نقل شده بزرگان شهر قم از ایشان خواستند در این قم اقامت نماید، اما او نپذیرفت و به اصفهان رفت. آن قدر از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام را برای مردم گفت تا بذر محبت حضرت در سینه ها کاشته شد و متمایل به تشیع شدند.

مشهور است که سابقه اصفهان تسنن و طرفداری از نواصب بوده است، اما ذهبی در شرح حال ابن عقده مطلبی ذکر می کند که اهالی اصفهان از نواصب نبودند

ص: 264

بلکه این گونه معروف شده بود. او در این گزارش می گوید گروه قابل توجهی از اهالی اصفهان در همان زمان از شیعیان و محبین امیر المومنین علیه السلام بوده اند. (1)

ناگفته نماند صاحب بن عباد نیز در تشیع مردم اصفهان نقش مهمی داشت. با این تفاوت که ابراهیم ثقفی بدون حمایت حکومت و قدرت به صورت تدریجی این کار بزرگ را انجام داد؛ اما صاحب بن عباد اقتدار و تشکیلات داشت و توانست از آن برای گسترش مذهب بهره بگیرد.

مقتل ابو سهل نوبختی (متوفای 311 قمری)

ابوسهل نوبختی از متکلمان شیعه و ساکن بغداد و از خاندان نوبختیان بود. از آنجا که ابوسهل در دوره حسّاس غیبت صغری زندگی می کرد، بخش زیادی از فعالیت های علمی خود را به بحث امامت به ویژه غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص

ص: 265


1- «سمعت أبا جعفر بن أبي السري قال : لقيت ابن عقدة بالكوفة فسألته يوماً أن يعيد لي فوتاً فامتنع، فشددت عليه، فقال: من أي بلد أنت؟ قلت من أصبهان. فقال: ناصبة ينصبون العداوة لأهل البيت. فقلت: لاتقل هذا، فإن فيهم متفقهة و فضلاء و متشيعة . فقال : شيعة معاوية ؟ قلت: لا والله، بل شيعة علي علیه السلام و ما فيهم أحد إلا و علي علیه السلام أعز عليه من عينه و أهله. فأعاد علي ما فاتني ثم قال لي: سمعت من سليمان بن أحمد اللخمي؟ فقلت: لا، لا أعرفه . فقال : يا سبحان الله أبو القاسم ببلدكم و أنت لاتسمع منه و تؤذيني هذا الأذي بالكوفة؟! ما أعرف لأبي القاسم نظيراً قد سمعت منه و سمع مني، ثم قال: أسمعت مسند أبي داود الطيالسي؟ فقلت: لا. قال: ضيعت الحزم؛ لأن منبعه من أصبهان و قال: أتعرف إبراهيم بن محمد بن حمزة؟ قلت: نعم. قال: قل ما رأيت مثله في الحفظ. سير أعلام النبلاء: ج 16، ص 125، الطبراني أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيوب، ش86.

داد. آثار بسیاری به ابوسهل نوبختی نسبت داده شده که از آنها جز بخش ناچیزی باقی نمانده است از جمله آثار او، کتابی پیرامون مقتل بوده است. (1)

مقتل شیخ صدوق (متوفای 381 قمری)

مرحوم شیخ صدوق رحمه الله علیه از عالمان بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری قمری و از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه به شمار می آید. سید مرتضی، شیخ مفید و تلعكبری از مشهورترین شاگردان شیخ صدوق رحمه الله علیه هستند. مدفن ایشان در قبرستان ابن بابویه در شهر ری است و مرقد پدر بزرگوارش در قم و نزدیکی حرم مطهر قرار دارد. حدود 300 اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست از مهم ترین آثار ایشان، کتاب «من لا يحضره الفقیه» از اربعه شیعه و کتاب های «معانى الأخبار ، عيون أخبار الرضا علیه السلام ، الخصال، علل الشرايع وصفات الشيعة» است. در میان کتاب های مفقود شده شیخ صدوق رحمه الله علیه از کتابی با نام «مقتل الحسین (ع9» نام برده شده است و ایشان در برخی تألیفاتش به آن اشاره می کند. در فصل حج و باب زیارات كتاب «من لا يحضره الفقیه» می نویسد:

من در کتاب الزیارات و کتاب مقتل الحسين علیه السلام انواعی از زیارت ها را آورده ام . (2)

ص: 266


1- مقتل الإمام الحسين علیه السلام : ص 10 .
2- الذريعة إلى تصانيف الشيعة : ج 22، ص 28 مقتل أبي عبد الله الحسين علیه السلام ، ش5867.
مقتل خوارزمی (متوفای 567 قمری)

موفق بن احمد اخطب خوارزم، فقیه، محدث، خطیب، ادیب، مورخ و شاعر سنی مذهب قرن ششم هجری است. از اساتیدش، می توان به زمخشری و عمر بن محمد احمد نسفی و از شاگردان او به ابن شهر آشوب اشاره کرد. برخی تألیفات او عبارت است از: «المناقب»، «مناقب الإمام أبو حنيفة» ، «رد الشمس لأمير المؤمنين علي علیه السلام»، «الأربعين في مناقب النبي الأمين و وصيه أمير المؤمنين علیهما السلام »، «قضايا أمير المؤمنين علیه السلام»، «مقتل الإمام السبط الشهيد علیه السلام»

کتاب مقتل خوارزمی مطالب دسته اول زیادی دارد و صدای وهابیت به خاطر این کتاب بلند شده چون می گویند: امکان ندارد شخص سنی مذهب باشد و این چنین مقتل بنویسد؟

در کتاب سست «روزهای پیشاور» که در پاسخ یا به خیال خودشان رد کتاب متقن «شب های پیشاور» است، به هر نویسنده ای که از اهل بیت علیهم السلام سخن و مدحی بگوید حمله می کند و می گوید مگر می شود سنی از این حرف ها بزند یا مقتل الحسين علیه السلام بنویسد؟

از دید وهابی ها، سنی کسی است که امام حسین علیه السلام را به شهادت برساند نه این که برای ایشان مقتل بنویسد. آنان به کتاب هایی مانند «شواهد التنزيل» حسکانی (1) چون در این کتاب فضائل اهل بیت علیهم السلام را از قرآن بیان نموده، حمله می کنند. از نگاه

ص: 267


1- کتاب «شواهد التنزيل لقواعد التفضيل» تألیف حاکم حسکانی متوفای 490 هجری قمری است . این کتاب با توجه به 210 آیه قرآنی که در شأن اهل بیت پیامبر علیهم السلام نازل شده به بیان فضائل و مناقب امیر المؤمنین علی علیه السلام و خاندان وی پرداخته است. شواهد التنزیل از منابع معتبر تفسیر روایی اهل سنت به شمار می رود. علامه مجلسی رحمه الله علیه در «بحار الأنوار» از این کتاب نقل کرده است.

وهابیت متحجر، اهل سنت باید همانند وهابی ها و نواصب و اموی ها به اهل بیت علیهم السلام جسارت نمایند تا سنی به حساب بیایند.

مقتل ابن نماء حلى (متوفای 680 قمری)

نجم الدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله بن نماء حلى رحمه الله علیه متوفاى 680 هجری قمری و از علمای شیعه قرن هفتم قمری است. مهم ترين اثر إبن نماء كتاب «مثير الاحزان و منیر سبل الاشجان» از مقتل های معروف واقعه عاشورا است. این کتاب گزارش های قابل استفاده ای دارد.

مقتل ابن بخشی (متوفای 900 قمری)

يحيى بن بخشی کرمانی رومی حنفی معروف به ابن بخشی که سنی مذهب بود و نویسنده کتاب مقتل است. (1)

مقتل كاشفى (متوفای 910 قمری)

كمال الدين حسين بن على واعظ کاشفی سبزواری منجم، مفسر قرآن و ریاضی دان ایرانی در عصر تیموریان، در منطقه خراسان است. از مهم ترین آثار این نویسنده پرکار می توان به کتاب مقتل «روضة الصفافي مقتل الحسين علیه السلام» اشاره کرد. این اثر در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضه خوانی مورد استفاده قرار می گرفت. از ویژگی های مهم کتاب روضه الشهداء شیوایی بیان و قلم نویسنده است. البته این کتاب با وجود شهرت فراوان، به دلیل ضعف های محتوایی، مورد مخالفت عالمان و محققان قرار گرفته است.

ص: 268


1- هدية العارفين : ج 2، ص 530 ، ابن بخشی.
مقتل بلامعی (متوفای 938 قمری)

محمود بن عثمان بلامعی نویسنده اهل سنت و حنفی مذهب است. او مقتلی منظوم به زبان ترکی در ده مجلس برای ده روز محرم تنظیم کرده است و در پایان بخشی را هم اختصاص به قیام مختار داده است. بلامعی در این کتاب ضمن نقل آراء مختلف درباره لعن یزید تأکید دارد که باید یزید را لعن کرد .

مقتل بحر العلوم (متوفای 1289 قمری)

مرحوم سيد محمدتقى بحر العلوم رحمه الله علیه از شاگردان مرحوم آیت الله شیخ محمد حسن نجفی رحمه الله علیه بودند و مدتی رهبری دینی و اجتماعی شیعیان عراق را بر عهده داشتند. کتاب «مقتل الحسین علیه السلام» به زبان عربی، در ده مجلس، توسط ایشان تالیف گردیده است.

مقتل فرهاد میرزا (متوفای 1305 قمری)

کتاب «قمقام زخار و صمصام بتار» مقتلی به زبان فارسی، نوشته فرهاد میرزا معتمدالدوله، پسر عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه است. او در نگارش این اثر تلاش کرده تا از منابع معتبر شیعه و سنی و از اشعار و تمثیل های فارسی و عربی استفاده کند. فرهاد میرزا در برخی موارد به نقد تاریخی هم پرداخته و جریاناتی مانند قیام توابین و مختار را مفصلاً ذکر کرده است. فرهاد میرزا در مقدمه کتاب، ضمن اشاره به این که از جوانی نیت نگارش کتابی خالی از حشو و زواید در احوال حضرت امام حسین علیه السلام از ولادت تا شهادت داشته، به ماجرایی اشاره می کند که در سال 1293 هجری قمری هنگام بازگشت از سفر حج برای او روی داده است.

ص: 269

در این حادثه، طوفانی عظیم، دریا را متلاطم می کند و او به امام حسین علیه السلام متوسل می شود و نذر می کند که اگر زنده ماند این کتاب را بنویسد.

البته علت دیگری نیز برای تالیف این کتاب ذکر گردیده است. در دوران قاجار روضه اباعبدالله الحسین علیه السلام به شکل رسمی برگزار می شد و همه مذاهب شرکت می کردند. فرهاد میرزا می گوید: من در کرمانشاه در جلسه روضه ای که علما سنی نیز حضور داشتند شرکت کردم. شخصی بر روی منبر مطالب نامناسبی را بیان کرد. به همین جهت علمای سنی اعتراض کردند و نسبت به عاشورا و روضه خوانی مطالب بدی گفتند. همان جا تصمیم گرفتم مقتل مناسبی در شأن حضرت سیدالشهدا علیه السلام بنویسم. فرهاد میرزا در کاظمین دفن شده است.

مقتل شیخ عباس قمی (متوفای 1359 قمری)

کتاب «نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم» كتابی درباره واقعه کربلا و وقایع پس از آن، تألیف شیخ عباس قمی رحمه الله علیه است. مطالب کتاب از ولادت امام حسین علیه السلام آغاز و سپس مناقب حضرت و وقایع مربوط به واقعه کربلا را شرح می دهد. علامه میرزا ابوالحسن شعرانی رحمه الله علیه و آیت الله محمدباقر کمره ای رحمه الله علیه این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرده اند. شیخ عباس قمی، انگیزه خود از نگارش نفس المهموم را جمع آوری مقتل مختصر امام حسین علیه السلام با استفاده از روایات مورد اعتماد دانسته و این کار را نهایت آرزوی خود دانسته است. به نظر می رسد یکی از بهترین کتاب ها برای مطالعه، مقتل نفس المهموم است.

ص: 270

مقتل عاملی (متوفای 1371 قمری)

کتاب «لواعج الاشجان في مقتل الحسين علیه السلام» تاليف مرحوم آیت الله سید محسن امين رحمه الله علیه است. این کتاب شامل مقدمه، سه مقصد و یک خاتمه است و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. مؤلف به طور خلاصه از مرگ معاویه تا دعوت کوفیان، مطالبی بیان کرده و مقصد دوم کتاب را اصل نبرد در روز عاشورا قرار داده است. حدود یک چهارم از مباحث آخر کتاب نیز به پس از شهادت و نقل خطبه های اهل بیت علیهم السلام در کوفه و شام اختصاص دارد. مؤلف در خاتمه از دو موضوع به طور جداگانه گفتگو کرده که یکی محل دفن سر مقدس و دیگری اطلاع امام از شهادت خود است. مرحوم آیت الله سید محسن امین رحمه الله علیه در حوالی جنوب شرقی دمشق، مقابل حرم حضرت زینب علیها السلام مقابل درب بزرگ دفن شده اند.

مقتل كاشف الغطاء (متوفای 1373 قمری)

مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء رحمه الله علیه عالم مجاهد شیعه در قرن 14 هجری و از شاگردان آخوند خراسانی رحمه الله علیه است. از ایشان 80 کتاب به یادگار مانده است. یکی از تألیفات ارزشمند کاشف الغطاء رحمه الله علیه كتاب «مقتل الحسین علیه السلام» است. در این كتاب مطالب از وقایع شب دهم محرم و از لحظه برداشته شدن بیعت آغاز شده و سپس به مناجات امام حسین علیه السلام و اصحاب ایشان در شب عاشورا، اشاره شده است. در ادامه، ضمن اشاره به تعداد اصحاب و برخی معجزات و کرامات امام حسین علیه السلام و خطبه های ایشان و اصحابشان از جمله زهیر بن قین در روز عاشورا، به بیان مطالب مربوط به این روز تا شهادت حضرت و اصحاب باوفایشان پرداخته

ص: 271

شده است. از جمله ویژگی های کتاب مذکور موجز و مختصر بودن مطالب آن می باشد .

مقتل مقرّم (متوفای 1391 قمری)

كتاب «مقتل الحسين علیه السلام» معروف به مقتل مقرم نوشته مرحوم عبدالرزاق موسوی مقرم رحمه الله علیه است. مقرم تلاش کرده تا از منابع معتبر نقل کند. این کتاب در پاورقی های خود بحث های فقهی و لغوی و ادبی سودمندی دارد. در مجموع می توان گفت مقتل مقرم به جهت نکات تحلیلی بسیار مفید، لازم است مطالعه شود. اخیراً نیز همه آثار ایشان در 37 جلد تحت عنوان «موسوعة المقرم» توسط آستانه حسینی چاپ گردیده است.

مقتل کعبی (متوفای 1394 قمری)

مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبی رحمه الله علیه خطیب مشهور و ادیب و شاعر اهل کربلا و در دهه های اخیر به عنوان سرشناس ترین مقتل خوان، زبان زد شیعیان عرب زبان جهان بود. شیخ عبدالزهرا فن خطابه را نزد شیخ محمد مهدی مازندرانی حائری رحمه الله علیه صاحب كتاب «معالي السبطين» و شيخ محسن ابوالحب الخفاجی رحمه الله علیه آموخت و خودش را وقف محافل عزای حسینی کرد و ده ها خطیب را پرورش داد و امروزه بسیاری از خطبا با سبک و سیاق او سخنرانی و روضه خوانی می کنند. حریت و

آزادگی شیخ عبدالزهرا کعبی و تلاش خستگی ناپذیر او در احیای عزای حسینی برای رژیم بعثی قابل تحمل نبود و سرانجام او را پس از انجام یک سخنرانی، به وسیله قهوه مسموم کرده و به شهادت رساندند. (1)

ص: 272


1- التاريخ الوضاء في توفيق استشهاد كوكبي من العلماء و الخطباء : ص 33 و شهدای روحانیت: ج 1، ص 233.

ایشان در روز عاشورا چند ساعت برای مردم از حفظ مقتل می خواند و در بين الحرمین انقلابی به پا می شد؛ اما هیچ گاه صدایش نمی گرفت. می گفت هر وقت احساس می کنم صدایم می خواهد بگیرد، گلویم را با اشک چشمم متبرک می کنم. ایشان نیز همراه با بسیاری از خطبای مطرح عراق به دست بعثی ها به شهادت رسیدند و کتاب مقتل او همان متن مکتوب و ویرایش شده، روضه هایی است که در بین الحرمین در جمع هزاران عزادار امام حسین علیه السلام می خواندند.

مقتل شبّر (متوفای 1402 قمری)

مرحوم سید جواد شبر رحمه الله علیه شاعر، خطیب و نویسنده کتاب مقتل به شکل نظم و شعر است. ایشان پس از سخنرانی علیه ظالمین بعثی در حکومت صدام ملعون در 15 رمضان 1402 به زندان افتاد و دیگر خبری از او نشد. در سال 1423 قمری پس از سقوط بعثی ها، معلوم شد که در زندان به شهادت رسیده اند. از پیکر او و محل دفنشان اطلاعی در دست نیست.

بنده مرحوم سید جواد شبّر را از نزدیک دیده بودم و در بعضی مناسبت ها در منزل مرحوم والدم منبر می رفتند. او بسیار شجاع و سخنوری توانا بود که با سخنان و شیوه بیان خویش، تمام جمعیت را مجذوب و مبهوت می کرد.

مقتل محمودی (متوفای 1427 قمری)

مرحوم علامه محمدباقر محمودی رحمه الله علیه محدث، متکلم، مورخ، نسخه شناس شیعه و نویسنده کتاب های بسیاری از جمله «نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغة» و «عبرات المصطفين في مقتل الحسين علیه السلام» است.

ص: 273

كتاب عبرات المصطفین پیرامون مقام و قیام و مقتل امام حسین علیه السلام تالیف شده است. اهمیت کتاب در این است که اولاً مطالب آن از منابع قدیمی است، ثانیاً این منابع از اهل سنت است و ثالثاً در هر موضوع غالباً از چند منبع نقل شده است.

مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة»
اشاره

یکی از کامل ترین و محققانه ترین مقاتل، مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» است. مطالعه اصل کتاب به زبان عربی برای محققین سودمندتر است لکن ترجمه فارسی مناسبی با عنوان «با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه» نیز از آن به چاپ رسیده که قابل استفاده است. محققین با مطالعه این مجموعه از تعداد قابل توجهی از کتب مقتل بی نیاز می شوند، چرا که علاوه بر تحلیل های دقیق، مطالب ناب بسیاری در این مقتل گنجانده شده است. برای آشنایی بیشتر توضیح تفصیلی این کتاب را که توسط مرکز تحقیقاتی نور تهیه شده عیناً نقل می کنیم.

مقتل «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» اثر جمعی از نویسندگان پژوهش گران معاصر به نام های على الشاوي، شیخ نجم الدین طبسی، شیخ محمدجواد طبسی، شیخ عزت الله مولایی، شیخ محمدجعفر طبسی و شیخ محمدامین پورامینی است و علی الشاوي پژوهش همه همکاران را نقد و بررسی کرده و با یک قلم به نگارش در آورده است. این مجموعه شش جلدی، در شش مقطع به بررسی قیام و نهضت حسینی می پردازد و هر کدام از شش مقطع در یک جلد جای گرفته است. شش مقطع مذکور چنین است:

جلد اول : وقایع حضور امام حسین علیه السلام در مدینه تا حرکت به مکه مکرمه .

جلد دوم : حضور امام حسین در مکه مکرمه.

جلد سوم : وقایع حرکت امام از مکه تا کربلا.

ص: 274

جلد چهارم : وقایع حضور امام در کربلا تا شهادت

جلد پنجم : وقایع کاروان حسینی، پس از شهادت امام حسین علیه السلام تا رسیدن به شام.

جلد ششم : وقایع کاروان حسینی در شام و از شام تا ورود به مدینه.

جلد اول : وقایع مدينه

در جلد نخست این مجموعه، با عنوان «الإمام الحسين علیه السلام في المدينة المنورة و رحلته منها إلى مكة المكرمة» استاد علي الشاوي به مطالعه و بیان نفاق و ماهیت و دستاوردهای آن پرداخته و می کوشد تا در لابه لای تحولات بزرگی که از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله تا سال 60 هجری بر امت اسلامی گذشته، علاوه بر کشف حقایقی تازه، این موضوعات و موضوعاتی همچون منشأ پیدایش ضعف روحی و دوگانگی شخصیت انسان مسلمان و عوامل موجب این بیماری که باعث شد دل های مردم با حسین علیه السلام و شمشیر هایشان علیه او باشد، را نیز بررسی نماید.

همچنین نویسنده در این جلد با ارائه مطالبی با عنوان «در پیشگاه شهید پیروز» کوشیده است تا نشان دهد شهید پیروز از ویژگی های امام حسین علیه السلام است و تلاش می کند تا تصویری را ارائه دهد تا در پرتو آن خواننده بتواند از گفته ها و موضع گیری های امام که در ظاهر با یکدیگر در تعارض هستند، تفسیری منسجم و درست دریافت کند . نویسنده تصویری روشن از افقهای پیروزی امام حسین علیه السلام را در دوران قیام عاشورا و پس از آن تا دوران ظهور و در خود دوران ظهور نشان می دهد و تأکید می کند، قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فصل پایانی قیام حسینی را تشکیل می دهد. دقت در محتوای این جلد نشان میدهد که این قرائت دیدگاه استدلالی نوینی را به بار آورده و روش مطالعه و ارتباط میان ابعاد آن تازگی دارد. مطالب جلد نخست در چهار فصل زیر ارائه شده است :

ص: 275

فصل اول: امام حسین پس از برادرش امام حسن علیه السلام

فصل دوم: ویژگی های کلی روش امام حسین علیه السلام در دوران معاویه.

فصل سوم: داستان آغاز انقلاب.

فصل چهارم: آغاز سفر پیروزی با شهادت.

جلد دوم : وقایع مکه

در جلد دوم، نویسنده کتاب استاد نجم الدین طبسی، به ذکر حوادث و وقایع طولانی ترین دوره نهضت حسینی؛ با عنوان « الإمام الحسين علیه السلام في مكة المكرمة» یعنی دورانی که امام در مکه بودند و 125 روز طول کشید، می پردازد. مؤلف معتقد است اگر چه این برهه در مقایسه با دوران قیام حسینی، دوره کوتاهی نیست، اما وقایع و رویدادهای آن نسبت به دیگر برهه ها ناشناخته بشمار می آید و پرداختن به آن زوایای روشن تری از قیام امام علیه السلام به دست می دهد و می پرسد: با وجودی پیش از او برادر و پدر بزرگوارش در مکه پایگاهی نداشتند، چرا امام حسین علیه السلام از میان همه شهرها مکه را برای هجرت برگزید؟

نویسنده با ارائه تحلیلی جمعیت شناختی از مردم مکه به این سؤال در ارتباط با نهضت حسینی تفسیر جدیدی ارائه می دهد. در واقع سراسر نوشته های او در تحلیل و تفسیر طولانی ترین دوره نهضت حسینی از جنبه نظم و محتوا، توجه به نکته های جدید، استنباط دقیق و تهیه عنوان های مناسب که راه رسیدن به مطلب را آسان می سازد، غنی و جدید است و نظر خوانندگان را به خود جلب می کند. نویسنده مطالب خود را در جلد دوم این مجموعه در سه فصل تنظیم کرده است.

فصل اول : تلاش های امام حسین علیه السلام در در مکه.

فصل دوم : تلاش های حکومت اموی در روزهای مکی دوران نهضت حسینی.

ص: 276

فصل سوم : حرکت امت در دوران مکی قیام امام حسین علیه السلام

جلد سوم : وقایع مسیر کربلا

استاد شیخ محمدجواد طبسی، جلد سوم این مجموعه را با عنوان «وقایع الطريق من مكة إلى كربلا» تدوین کرده است. نویسنده در ابتدای کتاب می گوید: درباره مسير كاروان حسینی از مکه تا کربلا نکات مهم و قابل ملاحظه ای وجود دارد. دقت و مطالعه کتاب نشان می دهد این جلد نیز نکات مهم فراوانی درباره وقایع حرکت کاروان حسینی از مکه تا کربلا دارد. نویسنده با تشریح این وقایع برای خواننده، تأکید می کند که چرا امام حسین علیه السلام در این مقطع از مسیر کاروان، پیوسته از کشته شدن خویش سخن می گوید و همراهان خود را به عاقبت کار خویش آگاه می کند. او تمام وقایع مسیر کاروان حسینی از مکه تا کربلا را ذیل سه فصل دسته بندی کرده و حوادث تمام منزل گاه ها را در همین فصل ها بیان می دارد و در آغاز بحث خویش به نکات پژوهشی مهمی می پردازد.

فصل اول : کاروان حسینی در راه عراق.

فصل دوم : کوفه در دوران مسلم بن عقیل.

فصل سوم : وقایع منزلگاه های مسیر مکه تا کربلا.

جلد چهارم : رویدادهای کربلا

نویسندگان جلد چهارم مجموعه استاد شیخ محمد جعفر طبسی و حجت الاسلام شیخ عزت الله مولایی هستند. مطالب این جلد با عنوان «الإمام الحسين علیه السلام في کربلا» یعنی رویدادهای کربلا را در چهار فصل تدوین گردیده است.

فصل اول : نام گذاری، خلاصه تاریخ و جغرافیای کربلا و نیز فضیلت و قداست تربت کربلا.

ص: 277

فصل دوم : وقایع و رخدادهای کاروان حسینی از روز دوم تا شب دهم تشریح می شود؛ مانند سخنان امام در این ایام آمادگی جنگی دو اردوگاه و شرح حال افرادی که در این ایام به امام پیوستند.

فصل سوم : با عنوان کربلا در روز دهم محرم به توصیف، آمار و جمعیت شناختی دو سپاه حسینی و اموی می پردازد و برای خوانندگان نمونه عرف های نظامی آن روزگار را بازگو می کند .

فصل چهارم : با عنوان فاجعه عاشورا در بردارنده تمام وقایع آن روز، مانند احتجاج امام، آتش زدن خیمه ها، شمار و شرح حال خلاصه ای از همه شهدا، تهاجم به خیمه ها، تاختن اسب بر بدن شهدا و... است.

جلد پنجم : از کربلا تا شام

«وقائع الطريق من كربلا إلى الشام» عنوان پنجمين جلد کتاب به قلم حجت الاسلام شیخ محمد جعفر طبسی است. نویسنده مطالب رویدادهای کاروان حسینی از کربلا تا شام را در یک مقدمه و چهار فصل تنظیم کرده است. مقدمه کتاب، نقش زنان بنی هاشم و امام سجاد علیه السلام در کربلا و در مجلس ابن زیاد را بیان می کند.

نویسنده در فصل اول به نشانه های خشم الهی در پی شهادت امام حسین علیه السلام در دو بخش «نشانه های آسمانی» مانند خورشید گرفتگی، سرخ و سیاه شدن آسمان و بخش «نشانه های زمینی» مانند جوشیدن خون از زیر سنگ، عزاداری جنیان و نشانه های خاکستر شدن زعفران و تلخ شدن گوشت می پردازد.

او در فصل دوم به تشریح وقایع پس از قتل امام علیه السلام مانند سرنوشت ابن زیاد، عمر ابن سعد، خولی و رخدادهای ساعت های پایانی روز عاشورا مانند آتش زدن خیمه ها، نوحه سرایی ملائکه، رقابت قبایل برای بردن سرها نزد ابن زیاد می پردازد .

ص: 278

فصل سوم کتاب به حوادث کاروان حسینی در کوفه اختصاص دارد و رخدادهای پیش آمده برای کاروان اسراء اهل بیت علیهم السلام را بررسی می کند، مسائلی مانند زمان ورود کاروان به کوفه، چگونگی استقبال كوفيان، خطبه حضرت زینب علیها السلام، خطبه امام سجاد علیه السلام و رویارویی امام با ابن زیاد.

آخرین فصل کتاب به چند موضوع مهم درباره کاروان حسینی از کوفه تا شام اشاره می کند؛ مانند مدت توقف کاروان در کوفه، چگونگی انتقال کاروان به شام، منزلگاه های راه کوفه به دمشق.

جلد ششم : از شام تا مدینه

ششمین و آخرین جلد مجموعه «مع الركب الحسيني من المدينة» إلى المدينة با عنوان «الركب الحسيني في الشام و منه إلى المدينة المنورة» به قلم حجت الاسلام شیخ محمدامین پورامینی می باشد. دست مایه اصلی این جلد، تشریح و تبیین رسالت جاودانه و پیروزمند کاروان حسینی در میان مردم شام و امت بزرگ اسلامی پس از شهادت آن حضرت است و بیان میدارد که چگونه معادله دگرگون شد و چرا یزید به ظاهر گریست و از پسر مرجانه بیزاری جست و کاروان را به مدینه بازگرداند. در واقع نویسنده در ضمن حوادث و رخدادهای کاروان در شام و مدینه به مهم ترین و زیربنایی ترین مأموریت کاروان حسینی به رهبری امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام می پردازد. او در سر آغاز کتاب، شام، بنی امیه، نقش معاویه و یزید را معرفی می کند و در فصل نخست ضمن بیان حوادث شام، نقش اهل بیت علیهم السلام در شام را برای خواننده به تصویر می کشد.

فصل دوم کتاب به حرکت پیروزمندانه کاروان از شام و بازگشت به کربلا اختصاص دارد.

ص: 279

در فصل سوم مسائل مربوط به رسیدن کاروان به مدینه را تشریح می کند که کاروان بدون امام حسین علیه السلام و یارانش به مدینه باز می گردد. در همین فصل وضعیت مدینه پس از شهادت امام و نیز نقش امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام در استمرار رسالت و پیام عاشورا بررسی و تبیین شده است.

بخش دوم : مقاتل ضمنی

اشاره

در این بخش به برخی کتب تاریخی که در ضمن مباحث کلی کتاب، به موضوع مقتل نیز پرداخته اند اشاره می کنیم .

1. مقتل دینوری (متوفای 281 قمری)

ابو حنیفه احمد بن داود دینوری صاحب آثاری بسیاری است که از مهم ترین آنها «اخبار الطوال» است. کتاب «اخبار الطوال» با شرح زندگی فرزندان آدم علیه السلام آغاز و با مرگ معتصم در سال 227 قمری پایان می یابد. دینوری حدود 35 صفحه از کتابش را به بحث مقتل سيد الشهدا علیه السلام اختصاص داده است. مباحثی مانند جریان اخذ بیعت از امام حسین علیه السلام و حرکت ایشان به سمت مکه و حرکت ایشان به سمت مکه و شجاعت امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام در روز عاشورا و جریان اسارت و بازگشت کاروان به مدینه. ناگفته نماند، دینوری جانب دارانه مطالب را تحلیل می نماید و به گونه ای بحث می کند که گویی یزید لعین، هیچ تقصیری نداشته و تمام مشکلات از ابن زیاد بوده است.

2. مقتل یعقوبی (متوفای 292 قمری)

ابن واضح احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر معروف به یعقوبی، از مورّخان دوره عباسی و بر خلاف بیشتر مورخان این دوره شیعه است. او در کتاب «تاریخ

ص: 280

الیعقوبی» یک دوره تاریخ جهان را از حضرت آدم علیه السلام تا سال 259 قمری نوشت. یعقوبی در ضمن نقل حوادث مهم صدر اسلام به صورت مختصر به تاریخ کربلا نیز می پردازد و به ماجرای بیعت خواستن یزید از امام حسین علیه السلام ورود حضرت به کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام اشاره می کند. یعقوبی در سال 292 قمری وفات یافت.

3. مقتل طبرانی (متوفای 360 قمری)

سلیمان بن احمد طبرانی یکی از معروفترین تاریخ نگاران و رجالیون اهل سنت در قرن سوم و چهارم قمری و صاحب كتاب «المعجم الكبير» » است. او برای فراگیری حدیث، به مناطق مختلف سرزمین اسلامی سفر کرد. در سن 40 سالگی به اصفهان آمد و 60 سال در آنجا زندگی کرد. او از عالمان مطرح اهل سنت بود و مقداری از دیگران معتدل تر (1) رفتار می کرد به همین جهت برخی متعصبین اهل سنت در اصفهان با او درگیری داشتند.

طبرانی بیش از 200 عنوان کتاب تألیف نمود و کتاب «معجم الکبیر» در 25 جلد است که 5 جلد آن مفقود شده و 20 جلد در اختیار ماست. روش کار او در

ص: 281


1- طبرانی در جای جای کتاب «المعجم الكبير» به طرح مباحث اعتقادی اهل حدیث توجه نشان داده است. کتاب او علاوه بر اهمیتی که در تاریخ تدوین مجموعه های حدیثی اهل سنت دارد، به دلیل اشتمال بر اخبار تاریخی فراوانی در سیره نبوی، یکی از منابع با ارزش برای مطالعه سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام است دیدگاه معتدل طبرانی و نقل روایات متعدد در فضایل اهل بیت علیهم السلام بی شک در تعدیل موضع تند رایج میان محدثان عامه در قبال اهل بیت علیهم السلام نقش داشته است. طبرانی روایات فراوانی در فضایل اميرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرده است و در اثری جداگانه به نام کتاب «فضائل علي رضي الله عنه» مجموعه این روایات را گردآوری کرده است.

این کتاب به صورت الفبایی است؛ یعنی اصحاب را به ترتیب حروف الفبا می آورد. ابتدا شرح حال آن صحابی، سپس روایاتی که از او نقل شده است را ذکر می کند. جلد سوم کتاب از صفحه 94 تا 130 راجع به امام حسین علیه السلام و پس از آن هم راجع به فاطمه بنت الحسين و سكينه بنت الحسين نكاتی را ذکر کرده است.

طبرانی در کتابش گزارش های دست اول و خوبی از راویان اهل سنت پیرامون مقتل الحسین علیه السلام ذکر می کند اما متأسفانه محققین کتاب با غرض ورزی در پاورقی آنها را تضعیف نموده اند.

4. مقتل سبط ابن جوزی (متوفای 654 قمری)

كتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» تأليف سبط ابن جوزی است. او با این که از حنابله بود، اما با شیعیان و ائمه بزرگوار شیعه علیهم السلام دشمنی نداشت و کتابی درباره زندگانی دوازده امام شیعه علیهم السلام نوشته است که با نام «تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الائمة» شهرت دارد. عده ای از مورخان متعصب اهل سنت مثل ذهبی که نوشتن مناقب و فضائل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله را بر نمی تابد، سبط ابن جوزی را به دلیل نوشتن این کتاب متهم به تشیع کرده است. ذهبی پس از تمجید و توصیف فراوان درباره وی گفته است: متأسفانه در نهایت رافضی و شیعه گشت!

به هر حال کتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» حائز اهمیت بوده و مورد توجه استفاده علمای اهل سنت و همچنین دانشمندان شیعه قرار گرفته است. یکی از مهم ترین مسائلی که در کتاب سبط ابن جوزی بر خلاف آثار متعصبان اهل سنت آمده واقعه غدیر خم است. کتاب «مرآة الزمان في تواريخ الأعيان» در 22 جلد نوشته شده و یک جلد از این مجموعه به زندگی و شهادت امام حسین علیه السلام اختصاص یافته است.

ص: 282

5. مقتل جمال الدين مزّى (متوفای 743 قمری)

كتاب «تهذيب الكمال في اسماءالرجال» از جوامع رجالی تفصیلی اهل سنّت و به زبان عربی تألیف جمال الدین یوسف مزّی، عالم شافعی قرن هشتم قمری است. او این کتاب را در اصلاح و تکميل كتاب «الكمال في اسماءالرجال» تأليف ابو محمد عبد الغنی مقدسی نوشت.

مزی در جلد ششم کتاب خویش (چاپ موسسة الرسالة) به بحث مقتل پرداخته است. مزّی با این که از نواصب و شاگردان ابن تیمیه است، اما نتوانسته حقایق را مخفی نماید و مقداری از جنایات دشمنان خدا در عاشورا و کربلا را ذکر کرده است.

6. مقتل ذهبى (متوفای 748 قمری)

در فصول گذشته به صورت مفصل به معرفی ذهبی و کتابش یعنی «سير أعلام النبلاء» پرداختیم. ذهبی در کتابش حدود 150 صفحه پیرامون امام حسین علیه السلام بحث کرده است. ابتدا به بیان شرح حال حضرت و تولد و... می پردازد. کسانی که امام حسین علیه السلام از آنان روایت نقل کرده و همچنین کسانی که از ایشان روایت نقل کرده اند را بیان می کند .

7. مقتل ابن كثير (متوفای 774 قمری)

اسماعیل بن عمر معروف به «ابن کثیر» مفسّر و مورّخ و از بزرگان علمای اهل تسنن در قرن هشتم هجری است. او کتاب های بسیاری تألیف نمود و در علم حدیث وتفسیر و تاریخ اطلاعات زیادی داشت. از جمله آثار مهم او «البداية و النهاية» در تاريخ، و «تفسير القرآن الكریم» در 10 جلد می باشد.

ص: 283

البته این شخص به گونه ای قلم زده که اهل بیت علیهم السلام بدهکار و مقصر و حکومت اموی طلبکار و بی گناه نشان داده می شوند. تعصب و هواداری او از شجره ملعونه اموی از شاخصه های اصلی این کتاب و مؤلف آن است.

8. مقتل حائری (متوفای قرن دهم)

محمد بن ابی طالب حسینی حائری، عالم قرن دهم هجری قمری کتاب «تسلية المجالس و زينة المجالس» را به زبان عربی و در دو جلد تالیف کرده است. در واقع این کتاب در شرح زندگانی پنج تن آل عبا علیهم السلام نگاشته شده اما به دلیل آنکه بخش مربوط به امام حسین علیه السلام در آن مفصل تر است، به «مقتل الحسين علیه السلام» شهرت یافته است. علامه مجلسی رحمه الله علیه در «بحار الأنوار» بر این کتاب اعتماد کرده است .

مؤلف در مورد انگیزه تألیف کتاب می گوید: کتابی به زبان فارسی مشاهده کردم که شامل ده مجلس بود و برای عزاداری دهه اول محرم نوشته شده بود من نیز به تأسی از مؤلف آن کتاب، شروع به تألیف کتاب حاضر به زبان عربی و در ده مجلس برای عزاداری دهه اول ماه محرم کردم. (1)

9. مقتل قرشی (متوفای 1433 قمری)

مرحوم علامه باقر شریف قرشی رحمه الله علیه پژوهشگر، مورخ و نویسنده اهل عراق در نجف اشرف بود. ایشان نزدیک به 20 سال در درس خارج آیت الله سید ابوالقاسم خویی رحمه الله علیه حاضر شد. مرحوم قرشی دارای تألیفات متعددی است، از جمله ائمه علیهم السلام که مجموعه ای از حیات زندگانی امامان شیعه است. بخشی از نوشته ها رساله هایشان با توجه به نظام حاکم در عراق، جهت سیاسی و اجتماعی دارد. مجموعه 40 جلدى «موسوعة سيرة أهل البيت علیهم السلام» از آثار اوست و سه جلد از این

ص: 284


1- تسلية المجالس و زينة المجالس: ص 186، مقدمه.

موسوعه به امام حسین علیه السلام اختصاص دارد. تمام وجود مرحوم قرشى وقف اهل بیت علیهم السلام بود و مزار او در کتابخانه اش در نجف اشرف است.

نکات پایانی

اشاره

در انتهای این فصل به چند نکته مهم اشاره می کنیم .

نکته اول : روش صحیح برخورد با مخالفین

در مواجهه با دشمنان اهل بیت علیهم السلام نباید حالت تدافعی داشته باشیم شیعه در بحث مقتل با ادله و مدارک معتبر، طلبکار است و از افرادی مانند طبری، ذهبی، ابن کثیر و هم فکران و تبعیت کنندگان آنان مطالبه اساسی دارد. حادثه عظیم و جنایت بی نظیری در تاریخ اسلام رخ داد، سبط رسول الله صلى الله عليه وسلم به خاک و خون کشیده شد و به شهادت رسید چرا باید مقاتل ایشان را مخفی و حقایق را کتمان کنند؟

محققین برای مطالعه بیشتر و روش برخورد تهاجمی می توانند به کتاب «نقد ادله خلافت» رجوع نمایند.

نکته دوم : ادب و قوت استدلال شیعه

مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله علیه (1) در عین حالی که با بیماری سرطان مبارزه می کرد، چند جلد کتاب تحقیقی پیرامون امام حسین علیه السلام نوشتند. بنده روش ایشان را می پسندم؛ چون مطالب را نقادی می کند و با استدلال بحث می کنند .

ص: 285


1- مرحوم سید جعفر مرتضی عاملی متوفای 1441 هجری قمری عالم دینی متخصص تاریخ اسلام و تشیع، سیره نگار شیعه و از عالمان لبنان و حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف بودند. وی کتاب های بسیار ارزشمندی در زمینه سیره اهل بیت علیهم السلام تألیف کرده است.

یکی از تألیفات ایشان، كتاب «الصحيح من سيره النبي الأعظم» (1) است که بعد از چاپ، در بسیاری از کشورها مورد استقبال شایانی قرار گرفت. یکی از علمای اهل سنت مصر وقتی کتاب را مطالعه نمود نامهای سراسر فحش و جسارت به علامه نوشت. مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله علیه محترمانه نامه را پاسخ داد اما آن عالم سنی، دوباره فحش داد و چند بار این نامه ها رد و بدل شد. سرانجام بعضی از اساتید دانشگاه الازهر مصر به آن عالم مصری ایراد گرفتند که علامه سید جعفر این قدر مؤدبانه می نویسد، اما شما فقط فحش می دهید؛ این چه نوع برخوردی است؟! این بحث ها و نامه ها ادامه یافت تا جایی که آن عالم مصری شیعه شد. ناگفته نماند این مباحثات و نامه ها در کتابی به نام طریق «الحق» به چاپ رسیده است.

نکته سوم : گفتگو با علامه سید مرتضی عسگری علیه السلام درباره زیارت عاشورا

مرحوم علامه سید مرتضی عسگری علیه السلام با تألیفات گسترده و تحقیقی گوناگون خود، به مکتب حقه شیعه خدمت شایانی نمود. یکی از خصوصیات ایشان حق طلبی و پذیرش مطالب صحیح بدون تعصب و لجاجت بود. بنده چندین بار در مباحث مختلف با ایشان بحث و گفتگوهایی داشتم از جمله گفتگو پیرامون سند زیارت عاشورا، گمان می کنم در برنامه کتاب سال ولایت که در شهر کرمان برگزار

ص: 286


1- كتاب «الصحيح من سيرة النبي الأعظم صلی الله علیه وآله» کتابی به زبان عربی در سیره پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم و تاریخ اسلام است. این کتاب ابتدا در بخش های مختلفی در دوره 11 جلدی تا پایان جنگ احزاب تدوین شد و بعدها در دوره 35 جلدی تا پایان رویداد سقیفه به چاپ رسید کتاب مذکور حدود 1700 منبع دارد.

می شد ایشان را زیارت کردم و عرض کردم : نظر حضرت عالی در رابطه با زیارت عاشورا چیست؟

ایشان جواب دادند: ما در ایران زیارت عاشورا می خوانیم و در کشوری مثل پاکستان مساجد شیعیان را منفجر می کنند .

عرض کردم : این فرمایش شما مربوط به عنوان ثانوی است، من نیز می پذیرم که اگر امر مستحبی برای مسلمین و شیعیان دیگر خطر آفرین باشد آن امر، دیگر مستحب نیست؛ لکن سؤال بنده این است که درباره زیارت عاشورا و سند آن به عنوان اولی چه نظری دارید؟

ایشان گفتند: در سند زیارت عاشورا افرادی هستند که از جهت رجالی ضعیف هستند و مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه در «معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة » بعضی از رجال سند زیارت عاشورا را تضعیف کرده است.

عرض کردم : زیارت عاشورا سه سند جداگانه دارد. شما کدام طریق و چه افرادی را ضعیف می دانید؟ آیا به نظر شما هر سه سند این زیارت ضعیف است؟

ایشان به فکر فرو رفتند و مقداری تأمل نمودند سپس عرض کردم: شما کتاب «شفاء الصدور في شرح زيارت العاشور» را ملاحظه کرده اید؟

گفتند: نوشته چه کسی است؟

گفتم: مرحوم تهرانی رحمه الله علیه.

گفتند: او جد بزرگ ماست.

گفتم: خير جد حضرتعالی مرحوم میرزا محمد تهرانی رحمه الله علیه است و او شیخ اجازه مرحوم پدرم و صاحب كتاب «مستدرك بحارالأنوار» هستند.

گفتند: پس نویسنده کتاب «شفاء الصدور» کیست؟

ص: 287

گفتم مرحوم سید تهرانی رحمه الله علیه از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله علیه می باشند و شخص میرزا به او دستور دادند که بحث زیارت عاشورا را سنداً و متناً و دلالتاً مورد بحث و بررسی و تحقیق قرار دهند. مرحوم سید تهرانی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب به دستور استادشان میرزای شیرازی رحمه الله علیه اشاره می کند. در کتاب «شفاء الصدور» زیارت عاشورا مورد بررسی سندی قرار می گیرد و در آخر سند تصحیح می شود.

مرحوم علامه عسگری رحمه الله علیه بعد از شنیدن سخنانم فرمود: من تا به حال این کتاب را ندیده ام و به آقازاده خودشان دستور دادند کتاب را فوراً تهیه کنند.

ص: 288

فصل پنجم : پاسخ به چند سؤال مهم

اشاره

ص: 289

ص: 290

مقدمه فصل پنجم

پس از بحث و بررسی پیرامون موضوع مهم مقتل شناسی از زوایا و ابعاد مختلف، اکنون به پاسخ اجمالی چند موضوع و سؤال پرتکرار درباره حادثه عظیم عاشورا می پردازیم و آنها را از جنبه تاریخی مورد بررسی قرار می دهیم. محققین می توانند جهت مطالعه مبسوط این سؤالات و دیگر مسائل مشابه به کتاب «مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة» رجوع نمايند.

این شش موضوع و سوال عبارت است از:

سوال اول : چرا امام حسین علیه السلام به مدت طولانی در شهر به مدت طولانی در شهر مکه اقامت کردند؟

سوال دوم : چرا امام حسین علیه السلام زنان و کودکان را همراه خویش به کربلا بردند؟

سوال سوم : چرا عبدالله بن عباس که از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام و شخصیت بانفوذی بود به همراه امام نرفت؟

سوال چهارم : چرا محمد بن حنفیه که برادر امام حسین علیه السلام بود، امام را همراهی نکرد؟

ص: 291

سوال پنجم : دلیل همراهی نکردن عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام چه بود؟

سوال ششم : تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا چیست؟

سوال اول : علت اقامت طولانی امام حسین علیه السلام در شهر مکه

اشاره

چرا امام حسین علیه السلام به مدت طولانی در شهر مکه اقامت کردند؟ بیشترین دوران قیام سیدالشهدا علیه السلام مدت اقامت در شهر مکه بود. متأسفانه از این برهه بسیار مهم غفلت شده است. امام حسین علیه السلام پس از خروج از مدینه مدت زیادی و حدود 125 روز در مکه حضور داشتند. اکنون به بررسی و ذکر نکاتی پیرامون این برهه مهم می پردازیم.

نکته اول : بعد رسانه ای

علت انتخاب مکه توسط سیدالشهدا علیه السلام بعد رسانه ای این شهر بود. مکه در اثر حضور متعمرین و حجاج بیت الله از اقصی نقاط سرزمین های اسلامی، قابلیت خبری و تبلیغاتی داشت. امویان در بسیاری از شهرها حتی در مکه، ضد اهل بیت علیهم السلام جوسازی و دروغ پراکنی های بسیاری انجام داده بودند. به همین جهت امام حسین علیه السلام در وصیت نامه خویش، به شهادتین اقرار می کند تا مبادا دشمن خبیث بعد از شهادت ایشان بین مردم شبهه نماید که او اصلاً مسلمان نبود. (1)

ص: 292


1- «حسين يشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أن محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و أن الجنة و النار حق و أن الساعة آتية لا ريب فيها و أن الله يبعث من في القبور». بحار الأنوار: ج 44، ص 329، باب 37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه والراضين بقتله والمؤازرين عليه، ح2 .

نکته دوم : دشمنان مکی

اشاره

اهل بیت علیهم السلام در مکه پایگاه مردمی مناسبی نداشتند؛ زیرا جوسازی شدیدی ضد آنان انجام گرفته بود. وقتی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از حجاز به کوفه آمدند، فقط پنج نفر از مکه که سه نفر آنان نیز از اقوام حضرت بودند با ایشان همراه شدند. این افراد عبارت اند از:

1. محمد بن ابی بکر (1)

2. هاشم بن عتبه (2)

ص: 293


1- محمد بن ابی بکر از نزدیک ترین یاران امام علی علیه السلام که از سوی ایشان به فرمانداری مصر منصوب شد. او فرزند خلیفه اول و مادرش اسماء بنت عمیس بود که بعد از مرگ ابوبکر و ازدواج مادرش با امام علی علیه السلام در خانه حضرت پرورش یافت بین محمد بن ابی بکر و امیرالمؤمنین علیه السلام محبت دو جانبه وجود داشت و امام او را فرزند خویش میخواند. او از مخالفان برجسته عملکرد خلیفه سوم به شمار می آمد و در دوره خلافت امام على علیه السلام جزء «شرطة الخمیس» بود و در جنگ های جمل و صفین فرماندهی بخشی از سپاه امام را به عهده داشت. سرانجام در جریان حمله سپاه معاویه به مصر با قساوت و وحشیگری تمام به شهادت رسید. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة : ج 15 ، ص 242، محمد بن أبي بكر، ش 9990 . محققان جهت مطالعه تکمیلی میتوانند به کتاب «صفین» اثر آیت الله نجم الدین طبسی، قسمت زندگی محمد بن ابی بکر مراجعه نمایند.
2- هاشم بن عتبة بن ابي وقاص، ملقب به هاشم مرقال از صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و یاران امیرالمؤمنين علی علیه السلام بود. هاشم مرقال در دوره خلیفه دوم در فتح عراق نقش داشته و فتح برخی شهرهای عراق به دست او انجام گرفته است و در بیعت مردم کوفه با امیر المؤمنین علیه السلام نیز تأثیر گذار بود و سرانجام در سال 37 هجری قمری در جنگ صفین به شهادت رسید. معجم رجال الحدیث و تفصيل طبقات الرواة: ج 20 ، ص 268 ، هاشم بن عتبة ش 13295.

3. جُعده بن هبيره (1)

4. محمد بن ابی حذیفه (2)

ص: 294


1- جعدة بن هبيرة بن ابى وهب مخزومی خواهرزاده امیر مؤمنان علیه السلام است که در دوران پیامبر خدا صلى الله عليه وسلم متولد شد، ولی ایشان را درک نکرد جعدة در کوفه ساکن شد و از سوی امیر مؤمنان علیه السلام والی خراسان شد حضرت او را بسیار دوست داشت و به او علاقه نشان می داد او زمان شهادت امام علی علیه السلام در کوفه بود و هنگامی که حضرت ضربت خورد به جای ایشان نماز خواند هنگامی که جعده با عتبه بن ابی سفیان مناظره می کرد، عتبه به جعده گفت: چرا این قدر از داییات امیرالمؤمنین می گویی؟ جعده پاسخ داد: تو نیز اگر داییات مثل دایی من بود، پدرت را فراموش می کردی. جعده، در دوران معاویه در گذشت. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة : ج 15 ، ص 242، محمد بن ابي بكر، ش 9990 و ج ،4 ، ص 364 ، جعدة بن هبيرة، ش 2105 .
2- محمد بن ابی حذيفة بن عتبة بن عبد شمس ، فرزند ام سلمه علیها السلام است. او اگر چه پسردائی معاویه است اما از اصحاب و انصار و شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. مدتی در زندان معاویه محبوس بود وقتی او را از زندان آزاد کرد، گفت: آیا وقت آن نشده که بینا شوی و از ضلالت خود و از علی علیه السلام دست برداری؟ آیا نمی دانی که عثمان مظلومانه کشته شد و عایشه و طلحه و زبیر در طلب خون او خروج کردند؟ عثمان با دسیسه علی کشته شد و ما امروز خون او را مطالبه می کنیم محمد گفت: تو می دانی که خویشاوندی من از همه مردم به تو نزدیک تر است. گفت: بله. گفت: قسم به خدا که احدی در خون عثمان جز تو شرکت نکرد، به سبب آن که عثمان تو را والی کرد و مهاجر و انصار از او خواستند که تو را عزل کند اما او قبول نکرد، به همین دلیل مردم بر او هجوم آوردند و خونش را ریختند... به خدا قسم از زمانی که تو را شناختم در دوره جاهلیت و اسلام بر یک روش بودی و اسلام چیزی بر تو نیفزود. مرا به خاطر حب علی علیه السلام سرزنش می کنی، در حالی که همراهان علی علیه السلام روزها روزه دار و شب ها شب زنده دار و از مهاجرین و انصار هستند ولی همراهان تو فرزندان منافقین و آزاد شدگان و بردگان هستند... به خدا سوگند همیشه علی علیه السلام را برای خدا و رسولش صلی الله علیه وآله دوست خواهم داشت و تا زنده ام بخاطر خدا و رسولش صلی الله علیه وآله با تو دشمنم. معاویه فرمان داد تا او را به زندان برگرداندند و در زندان بود تا وفات کرد. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة: ج 14 ، ص 235 ، محمد بن أبي حذيفة، ش 9998.
5. ابو العاص بن ربيع

*5. ابو العاص بن ربيع (1)

در واقع هر پنج نفر به نحوی با امیرالمومنین علی علیه السلام مرتبط بودند و از مردم حجاز و قریش کسی با حضرت همراهی نکرد.

عدم همراهی مکیان در مقایسه با حضور پررنگ آنان در فتنه جمل معنادار است. در فتنه ای که با پول و تطمیع مردم به وسیله اموال اختلاس شده از بیت المال و دادن 30 سکه به هر فتنه گر برپا شده بود و بیش از 10 هزار نفر در صف فتنه گران حاضر بودند و برای عایشه به عنوان یکی از رهبران اصلی فتنه، شتر سرخ مویی به قیمت 400 سکه زر خریداری نموده بودند. (2)

متاسفانه رویه اهل مکه تا زمان سیدالشهدا علیه السلام هم ادامه داشت و هنگامی که کاروان حسینی از مکه خارج شد، حتی یک نفر هم از قریش و اهالی مکه برای یاری حضرت همراه نشد.

ص: 295


1- ابو العاص بن ربیع که با نام لقیط بن ربیع نیز شناخته می شود، خواهر زاده خدیجه علیها السلام و داماد پیامبر صلی الله علیه وآله و همسر زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده است. البته این مطلب در صورتی صحیح است که بپذیریم پیامبر دختری به نام زینب داشته است. ابوالعاص پیش از بعثت با زینب دختر پیامبر صلی الله علیه وآله ازدواج کرد و هنگامی که ایشان به پیامبری مبعوث شد ، مشرکان قریش از او خواستند که همسرش را طلاق بدهد، اما نپذیرفت و از مهاجرت زینب به مدینه نیز ممانعت کرد. او در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد و بر اساس تهعدی که به پیامبر صلی الله علیه وآله داد زینب را به مدینه فرستاد. ابوالعاص در سال شش قمری اسلام آورد و به مدینه مهاجرت کرد و با همان عقد پیشین با زینب زندگی کرد. امامه یکی از همسران امام علی علیه السلام دختر ابوالعاص و زینب است. الطبقات الکبری : ج 8 ، ص 25 - 26 ، ذکر بنات رسول الله صلی الله علیه وآله.
2- محققین گرامی می توانند برای مطالعه تکمیلی فتنه انگیزی عایشه به کتاب «جنگ جمل، ریشه ها، پیامدها، شبهات» جلد اول مراجعه نمایند.

سوال دوم : علت همراهی زنان و کودکان با امام حسین علیه السلام

اشاره

چرا امام حسین علیه السلام زنان و کودکان را همراه خویش به کربلا بردند؟

در پاسخ به این سؤال مهم چند نکته بیان می کنیم.

نکته اول : قیام آگاهانه

اشاره

طبق گزارش های تاریخی و روایات سیدالشهدا علیه السلام از عاقبت قیام خود و کاروان اسرا اطلاع داشت، اما بنا به حکمتی که اشاره خواهیم کرد، اجازه دادند، خانواده و اهل بیت ایشان نیز کاروان حسینی را همراهی نمایند. از جمله گزارش های تاریخی که به صراحت از آگاهی حضرت نسبت به عاقبت کاروان اسرا دلالت دارد این موارد است.

گزارش اول

امام حسین علیه السلام قبل از اینکه از مدینه حرکت کند در گفت و گو با ام سلمه فرمود:

مادرم! خداوند چنین اراده کرده است که مرا کشته ظلم و ستم و سر بریده و فرزندان و خاندانم را سرگردان ببیند و کودکانم مظلومانه سر بریده شوند و به بند اسارت درآیند و هر چه فریاد کمک خواهی بلند کنند، کسی به آنان یاری نرساند. (1)

ص: 296


1- «كان علیه السلام قد قال لها : يا أماه ! قد شاء الله عزّ وجل أن يراني مقتولاً مذبوحاً ظلماً وعدواناً و قد شاء أن يرى حرمي و رهطي و نسائي مشردين و أطفالي مذبوحين مظلومين مأسورين مقيدين و هم يستغيثون فلا يجدون ناصراً و لا معيناً». بحار الأنوار: ج 44 ، ص 331، باب 37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه و الراضين بقتله و المؤازرين عليه.
گزارش دوم

سحر گاهی که امام حسین علیه السلام از مکه به سوی عراق حرکت کرد، برادرش محمد حنفیه، با سرعت نزد آن حضرت رفت و عرض کرد :

ای برادر! مگر قول ندادی که درباره پیشنهادهایم فکر و آن را بررسی کنی؟ فرمود: چرا. گفت پس چرا این گونه شتابان از مکه می روی؟ فرمود: پس از جدا شدن از تو رسول خدا صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که فرمود: ای حسین! خدا می خواهد تو را کشته ببیند. محمد حنفیه گفت: انا الله و انا اليه راجعون! در این شرایط چرا زنان و کودکان را همراه خود می بری؟ فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله به من فرمودند: خداوند می خواهد آنان را اسیر ببیند. (1)

گزارش سوم

ابن عباس در یکی از گفت و گوهای خود با امام حسین علیه السلام خطاب به آن حضر عرض کرد:

جانم به فدایت ای حسین! اگر به کوفه می روی، زنان و فرزندان را همراه خود نبرید؛ به خدا سوگند می ترسم شما را به شهادت برسانند.

ص: 297


1- «في السحر الذي ارتحل فيه الإمام الحسين علیه السلام خارجاً عن مكة إلى العراق كان أخوه محمد بن الحنفية قد هرع إليه حتى إذا أتاه أخذ زمام ناقته التي ركبها فقال له: يا أخي! ألم تعدني النظر فيما سألتك ؟ قال علیه السلام: بلى. قال: فما حداك على الخروج عاجلاً ؟ فقال علیه السلام : أتاني رسول الله صلى الله عليه وسلم بعدما فارقتك فقال: يا حسين! أخرج فإنّ الله شاء أن يراك قتيلاً. فقال له ابن الحنفية : إنا لله وإنا إليه راجعون، فما معنى حملك هؤلاء النساء معك و أنت تخرج على مثل هذه الحال؟ فقال له علیه السلام : قد قال لي: إنّ الله قد شاء أن يراهن سبايا و سلّم عليه و مضى». الملهوف علی قتلی الطفوف ص 128 ، في الأمور المتقدمة على القتال.

امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر عمو! رسول خدا صلی الله علیه وآله به خوابم آمد و مرا به کاری فرمان داد... ایشان به من فرمود: آنان را همراه خود ببرم. آنان امانت های رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند و حاضر نیستند از من جدا شوند. (1)

نکته دوم : احتمال گروگانگیری و شکنجه توسط امویان

اشاره

ممکن است برای بسیاری این سوال شکل بگیرد که چه حکمتی در مشیت الهی و فرمان نبوی و اصرارشان بر خروج همراه حضرت قرار داشت؟ اگر بانوان خاندان رسالت، در مدینه یا مکه می ماندند، چه اتفاقی رخ می داد؟

مرحوم شیخ عبدالواحد مظفر رحمه الله علیه پاسخ قابل توجهی به این سؤالات داده و می نویسد:

اگر امام حسین علیه السلام زنان و کودکان را در مدینه باقی می گذاشت، حکومت اموی نه تنها آنان را در تنگنا قرار می داد، بلکه آنان را دستگیر کرده به سیاه چال می انداخت حضرت چاره ای جز یکی از دو کار نداشت که پذیرش هر کدامشان موجب فلج شدن نهضت مقدسش می گشت. یا برای حفظ سلامت خانواده، تسلیم دشمن می شد و صحنه را به رقیب واگذار می کرد که با قیام الهی امام تعارض .داشت. یا این که به دنبال احیای دعوت

ص: 298


1- «فقال : يا ابن العم ! إني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم في منامي و قد أمرني بأمر لا أقدر على خلافه و إنه أمرني بأخذهم معي، إنهنّ ودائع رسول الله صلى الله عليه وسلم و لا آمن عليهن أحداً و هنّ أيضاً لا يفارقنني». مدينة المعاجز: ج3، ص 454 ، الثاني والأربعون استجابة دعائه علیه السلام في الخيرة حين أراد الخروج إلى الكوفة و أنه رأى جده صلی الله علیه وآله في المنام و مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 104 ، لماذا حمل الإمام علیه السلام النساء والأطفال معه.

خویش می رفت و بانوانی را که بر اساس وحی الهی باید در پرده عزت و احترام باشند رها می کرد که غیرت حسینی تاب آن را نداشت. (1)

خاندان بنی امیه افرادی بی حیا و دور از ادب و اخلاق و غیرت اسلامی بودند و برای رسیدن به هدف های نامشروع و مقاصد پلید خود به هر کاری دست می زدند و از ارتکاب زشت ترین منکرات دینی و عقلی ابایی نداشتند. امویان افراد بی حیا و همان هایی بودند که همسر عمرو بن حمق خزاعی و عبیدالله بن حر جعفی و کمیت اسدی را به زندان انداختند. قصد امویان این بود که به هر وسیله ممکن امام حسین علیه السلام را از قیام و رفتن به عراق منع کنند؛ حتی اگر به وسیله دستگیری امانت های رسول خدا صلی الله علیه وآله باشد، یعنی زنان و کودکانی که حسین علیه السلام طاقت آزار، اهانت و زندانی شدنشان را نداشت.

امکان انجام چنین کاری به وسیله امویان جای هیچ گونه تردیدی نداشت، چرا که در تنگنا قرار دادن مخالفان، از راه آزار و اذیت و زندانی کردن خانواده هایشان از روش های معمول حاکمان اموی بود.

علاوه بر نمونه های ارائه شده از سوی مرحوم مظفر، جنایت حرّه و رفتار امویان با امانت های رسول خدا صلی الله علیه وآله و به اسارت بردنشان پس از شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا، نشان دهنده آسان بودن انجام این جسارت بزرگ نزد بنی امیه است و حکمت فرمان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله مبنی بر همراه بردن آنان به خوبی فهمیده می شود.

تفاوت اسارت قبل از شهادت و پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام

ممکن است سوال مطرح شود که بین اسارت اهل بیت علیهم السلام قبل از شهادت و پس از شهادت سیدالشهدا علیه السلام چه تفاوتی وجود دارد؟

ص: 299


1- مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 105 ، لماذا حمل الإمام علیه السلام النساء و الأطفال معه.

تفاوتش در این است که در محذور قرار گرفتن آزار دیدن و زندانی شدن امانت های نبوی چه پیش از قیام و یا پس از قیام و قبل از شهادت امام اتفاقی بیگانه از قیام امام حسین علیه السلام بود و بر آن تأثیر منفی می گذاشت. اما اسارت بعد از شهادت حضرت موجب تبلیغ قیام می شد و هدف های امام تحقق می یافت. امام علیه السلام طبق حکمت و بنابر اهداف مقدسی که داشت باید این اهل بیت علیهم السلام را همراه می برد تا دشمن نتواند از طریق آنان بر روند نهضت مقدسش تأثیری بگذارد.

نکته سوم : علت پافشاری خانواده سیدالشهدا علیه السلام برای همراهی

طبق برخی گزارشها سید الشهدا علیه السلام می فرماید: خانواده ام از من جدا نمی شوند. این مطلب نشانگر پافشاری خانواده سیدالشهدا علیه السلام بر سفر و همراهی با آن حضرت است. به عبارت دیگر خانواده حضرت به خصوص حضرت زینب کبری علیها السلام از نقش خود در تبلیغ قیام آن حضرت پس از شهادت، آگاه بودند و به احتمال زیاد امام ایشان را از جزئیات رویدادهای کربلا باخبر کرده بود. (1) البته ما معتقديم حضرت زینب علیها السلام همه این حوادث و اتفاقات را با علم خدادادی می دانست، همان طور که امام سجاد علیه السلام ایشان را عالمه تعلیم ندیده و دانای آموزش ندیده (2) توصیف کرده است. نشانه دیگر علم حضرت زینب علیها السلام این است که پس از مشاهده بی تابی امام سجاد علیه السلام از دیدن شهیدان کربلا فرمود:

ص: 300


1- محققین گرامی می توانند به کتاب «زینب الکبری علیها السلام : ص 36» رجوع نمایند.
2- «عالمة غير معلّمة و فهمة غير مفهمة» . بحار الأنوار: ج 45 ، ص 164 ، باب 39 الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت علیهم السلام إلى المدينة و ما ظهر من إعجازه صلوات الله عليه في تلك الأحوال.

ای یادگار جد و پدر و برادرم! چرا با جان خویش چنین می کنی؟ به خدا سوگند! حوادثی که رخ داده پیمانی بود که جد و پدرت با خدا بسته بودند و خداوند از مردمانی که برای فرعون های زمین ناشناخته ولی نزد آسمانیان شناخته شده اند، پیمان گرفته تا این اعضای پاره پاره و بدن های آغشته به خون را جمع کنند و به خاک بسپارند و در این دشت بر سر مزار پدرت سیدالشهدا علیه السلام عَلَمی نصب می کنند که نشان آن با گذشت زمان از بین نمی رود و روز به روز بر عظمتش افزوده می شود. (1)

سوال سوم : علت عدم حضور عبدالله بن عباس در کربلا

اشاره

چرا عبدالله بن عباس که از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام و شخصیت بانفوذی بود به همراه امام نرفت؟

در رابطه با شخصیت عبدالله بن عباس بن عبد المطلب بن هاشم، باید خاطر نشان سازیم که ایشان به امامت امامان اهل بیت علیهم السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله ایمان داشت و به مقام و حقشان آگاه بود و یقین داشت که یاری کردن آنان و جهاد زیر پرچمشان همانند نماز و روزه واجب است. سیره ابن عباس نسبت به امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نشانگر ایمان و یقین و معرفت اوست. ایشان به این

ص: 301


1- «ما لي أراك تجود بنفسك يا بقيّة جدّي و أبي وإخوتي، فوالله إنّ هذا لعهد من الله إلى جدك و أبيك و لقد أخذ الله ميثاق أُناس لا تعرفهم فراعنة هذه الأرض و هم معروفون في أهل السموات أنهم يجمعون هذه الأعضاء المقطعة و الجسوم المضرجة، فيوارونها و ينصبون بهذا الطفّ عَلَماً لقبر أبيك سيّد الشهداء علیه السلام لايدرس أثره ولا يمحى رسمه على كرور الليالي والأيام و ليجتهدنّ أئمة الكفر و أشياع الضلال في محوه و تطمیسه فلا يزداد أثره إلّا علوّاً». كامل الزيارات: ص 444 ، الباب الثامن و الثمانون فضل كربلاء و زيارة الحسين علیه السلام ، ح 1.

که خداوند دوستی و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام را نصیب او کرده است به خود می بالید و افتخار می کرد که مطیع آن بزرگواران است. (1)

اکنون به بیان یک گزارش تاریخی مهم پیرامون ابن عباس و ارادتش نسبت به اهل بیت علیهم السلام می پردازیم.

رکاب گرفتن ابن عباس برای حسنین علیهما السلام

اشاره

روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهما السلام رکاب گرفت تا سوار مرکب شوند. شخصی به نام «مدرک بن زیاد» با مشاهده ماجرا به ابن عباس اعتراض کرد و گفت: تو از آن دو سالمندتری، چرا برایشان رکاب می گیری؟ ابن عباس با تندی گفت:

ای احمق! آیا می دانی این دو نفر چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند رسول خدایند. آیا رکاب گرفتن و خدمت به آنان باعث افتخار نیست؟ (2)

با توجه به سطح معرفتی و بصیرت ابن عباس، این سؤال مطرح می شود که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و رسیدن به فیض شهادت خودداری نمود؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری جهاد در راه خدا و یاری حق، دنیا را برگزید؟ یا عدم حضور او در کربلا علت دیگری داشت؟

ص: 302


1- محققین گرامی جهت مطالعه بیشتر می توانند به كتاب مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 235، رجوع نمایند.
2- « أنّ مُدرك بن زياد اعترض على ابن عباس حين رآه ذات يوم وقد أمسك للحسن و الحسين علیهما السلام بالركاب و سوّى عليهما قائلاً: أنت أسنُ منهما تُمسك لهما بالركاب ؟ فقال : يا لكع ! و تدري من هذان؟ هذان ابنا رسول الله صلی الله علیه وآله ، أو ليس مما أنعم الله به عليَّ أن أمسك لهما و أسوّي عليهما ». بحار الأنوار: ج 43، ص 319، باب 13 مكارم أخلاقها صلوات الله عليهما وإقرار المخالف والمؤالف بفضلها.

ما معتقدیم کسی که با سیره ابن عباس آشنا باشد، حتی فکر چنین شبهه ای را هم به خود راه نمی دهد. مگر ابن عباس همان کسی نیست که در گفت وگوی اول خود با امام حسین علیه السلام در مکه در شعبان سال 60 هجری عرض نمود:

فدایت شومای فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله ! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری، به خدای یگانه سوگند! اگر چنانچه با شمشیر در حضور شما بجنگم حتی هنوز یک صدم حق شما را ادا نکرده ام. من در خدمت شما هستم، هر امری دارید بفرمایید. (1)

پس از مشخص شدن جایگاه و شخصیت ابن عباس و ارادت او نسبت به اهل بیت علیهم السلام در پاسخ به سوال مطرح شده و علت حاضر نبودن ابن عباس در کربلا باید توجه داشته باشیم که ابن عباس در سال 68 یا 69 هجری قمری و در سن 70 یا 71 سالگی از دنیا رفت و در سال 60 هجری، حدود 62 یا 63 سال داشته است. او حدود 5 سال از امام حسین علیه السلام بزرگ تر بود؛ و قاعدتاً از نظر سلامت و قدرت بدنی توان جهاد همراه امام علیه السلام را داشته است؛ اما امام را همراهی نکرده و در کربلا حاضر نبوده است. جهت روشن شدن مطلب و علت همراهی نکردن امام حسین علیه السلام توسط ابن عباس ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد.

نکته اول : عدم تقاضای صریح سیدالشهدا علیه السلام

با بررسی همه دیدارها و گفت و گوهای ابن عباس و امام در مکه، مدرک و گزارشی وجود ندارد که نشان دهد امام به طور مستقیم و صراحتاً از ابن عباس یاری

ص: 303


1- «جعلت فداك يا ابن بنت رسول الله صلی الله علیه وآله ! كأنك تريدني إلى نفسك و تريد مني أن أنصرك. والله الذي لا إله إلا هو أنْ لو ضربتُ بين يديك بسيفي هذا حتى انخلع جميعاً من كفّي لما كنت ممن أوفى من حقك عشر العشر وها أنا بين يديك مرني بأمرك». الفتوح : ج 5 ، ص 25 ، تتمة ذكر حسین بن علی و قیامه و يزيد بن معاوية و مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 241، لماذا تخلف ابن عباس عن الإمام علیه السلام .

خواسته باشد. حتی هنگامی که امام در گفت و گوی اول خود با ابن عباس و ابن عمر خداوند را گواه و شاهد گرفت، ابن عباس جانِ کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای جهاد در راه حضرت اعلام کرد. اما به جز این مورد، هیچ اشاره دور یا نزدیکی مبنی بر تقاضای امام از ابن عباس برای همراهی و یاری خود پیدا نکردیم.

نکته دوم : عدم رد ابن عباس توسط اهل بیت علیهم السلام

تا آنجا که ما جستجو کرده ایم، نه تنها هیچ روایت و مستندی که نشان دهد ابن عباس از نظر اهل بیت علیهم السلام به سبب نپیوستن به امام حسین علیه السلام مقصر دانسته شده باشد یا او را نکوهش کرده باشند، وجود ندارد. بلکه طبق روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام باقر علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست داشت.

نکته سوم : نابینا بودن ابن عباس
اشاره

علاوه بر مطالب گذشته باید به این نکته نیز توجه نماییم که به اتفاق همه مورخان، ابن عباس در دوران حکومت معاویه و سال های آخر زندگی دچار ضعف بینایی شد و در نهایت نابینا گردید و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد و عصاکش او بود. ابن قتیبه می گوید:

چشم های عبدالله بن عباس، عباس بن عبد المطلب و عبدالمطلب بن هاشم که هر سه از یک نسل هستند ضعیف بود. روزی معاویه به ابن عباس گفت: شما بنی هاشم از ناحیه چشم بیمار می شوید و ابن عباس در پاسخ معاویه گفت: و شما بنی امیه دلتان بیمار می شود. (1)

ص: 304


1- «أنتم يا بني هاشم تُصابون في أبصاركم . فقال ابن عباس : و أنتم يا بني أمية تُصابون في بصائركم». العقد الفريد: ج 4، ص 91 ، جواب عقيل بن أبي طالب لمعاوية و أصحابه و مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 244 ، لماذا تخلف ابن عباس عن الإمام علیه السلام.

این گزارش نشان می دهد که عبدالله ابن عباس در دوران حکومت معاویه و قبل از سال 60 هجری که معاویه از دنیا رفته و قبل از حادثه عاشورا، دچار ضعف بینایی شده است. اگر چشمان ابن عباس خیلی ضعیف نشده بود، معاویه انگیزه ای برای طعنه زدن نداشت.

علاوه بر مطالب گذشته روایتی وجود دارد که نشان میدهد چشمان ابن عباس در اوایل سال 61 هجری و پیش از آن که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. شیخ طوسی از قول ابن عباس می گوید:

در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله بلند شد. من بیرون آمدم و عصاکش و راهنمایم مرا به منزل ام سلمه برد. همه زنان و مردان مدینه نیز به آنجا آمده بودند. از ام سلمه پرسیدم: چرا ناله و فریاد می کنی؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم گریه کنید. به خدا سوگند که بزرگ خاندان شما و سرور جوانان بهشت کشته شد. به خدا سوگند که نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله و دسته گل او به شهادت رسید. گفتند: یا ام المؤمنین! از کجا متوجه شدی؟ گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که بسیار پریشان و وحشت زده بود. فرمود: امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم. من برخاستم و ناگهان چشمم به تربت حسین علیه السلام افتاد که سال ها قبل جبرئیل از کربلا آورد و به رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت که هر گاه این خاک تبدیل به خون شد پسرت حسین کشته شده است و رسول خدا صلی الله علیه وآله آن تربت را به من داد و فرمود: این خاک را درون شیشه بگذار و نگهدار، هنگامی که تبدیل به

ص: 305

خون شد بدان که حسین علیه السلام کشته شده است و من امروز تربت درون آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده و می جوشد. سپس ام سلمه چهره اش را به آن خون آغشته کرد و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد. پس از مدتی کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است. (1)

جمله ابن عباس که می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه ام سلمه برد» نشان می دهد که چشمان او در ایام قیام سیدالشهدا علیه السلام به احتمال زیاد کم سو و نابینا بوده است.

نتیجه گیری

با توجه به مطالب و مستنداتی که ذکر شد یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال 60 هجری قمری و روزهای حضور امام حسین علیه السلام در مکه از کم سویی و به احتمال زیاد نابینایی چشم رنج میبرده و همین امر سبب شد او نتواند به امام حسین علیه السلام بپیوندد و حضرت را همراهی نماید.

ما معتقديم ابن عباس معذور بوده و به همین سبب امام از او برای پیوستن به خود و همراهیش دعوت نکرد و اجازه داد به مدینه بازگردد و اخبار را به حضرت گزارش دهد و فرمود:

ص: 306


1- «عن عبد الله بن عباس قال: بينا أنا راقد في منزلي إذ سمعت صراخاً عظيماً عالياً من بيت أم سلمة زوج النبي صلی الله علیه وآله ، فخرجت يتوجّه بي قائدي إلى منزلها و أقبل أهل المدينة إليها الرجال و النساء... وقالت: يا بنات عبد المطلب! أسعدنني و ابكين معي فقد والله قتل سيّدكُن و سيّد شباب أهل الجنة و قد والله قتل سبط رسول الله صلى الله عليه وسلم و ريحانته الحسين علیه السلام ...». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 227 ، باب 41 ضجيج الملائكة إلى الله تعالى في أمره و أن الله بعثهم لنصره و بكائهم وبكاء الأنبياء وفاطمة علیها السلام عليه صلوات الله عليه.

ای پسر عباس! تو پسر عموی پدر ،منی از زمانی که تو را شناخته ام، به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای خوبی می دادی. هر گاه پدرم از تو طلب خیر خواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت، تو نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خداوند به مدینه باز گرد و اخبارت را به من گزارش نما. (1)

مسعودی درباره ابن عباس و گریه های او در فراق امیرالمومنین و امام حسین علیهما السلام می نویسد :

ابن عباس به خاطر گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود. (2)

برخی بدون تأمل و دقت کافی در مطلب مسعودی گمان کرده اند ابن عباس بعد از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است اما ما معتقدیم عبارت و مطلب مسعودی خدشه ای بر ادعای ما و نابینایی ابن عباس هنگام حادثه کربلا و مضطر بودن وی وارد نمی کند. چرا که گزارش مسعودی نمی گوید ابن عباس پس از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است؛ بلکه می گوید سبب نابینایی او گریه های زیادش در

ص: 307


1- «يا ابن عباس، إنك ابن عمّ والدي و لم تزل تأمر بالخير منذ عرفتك وكنتَ مع والدي تشير عليه بما فيه الرشاد و قد كان يستنصحك ويستشيرك فتشير عليه بالصواب، فامض إلى المدينة في حفظ الله وكلائه و لا يخف عليَّ شيء من أخبارك». مقتل الحسين علیه السلام خوارزمی : ج 1، ص 281 الفصل العاشر في ما جرى من أحوال الحسين علیه السلام مدة مقامه بمكة و ما ورده من كتب أهل الكوفة و ارسال مسلم بن عقيل إلى الكوفة و مقتله بها قدس سره.
2- «و كان قد ذهب بصره لبكائه على علي و الحسن و الحسين علیهم السلام» . مروج الذهب و معادن الجوهر : ج3، ص 108 ، وفاة عبد الله بن العباس.

فقدان امیر المؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود. یعنی گریه های فراوان از اندوه شهادت این بزرگواران ،اندک اندک چشمانش را نابینا کرده بود.

به گواهی دلایل تاریخی، ابن عباس با وجود معذور بودن در همراهی نکردن امام حسین علیه السلام بعد از مطلع شدن از شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت حضرت، خود را به دلیل همراهی نکردن امام سرزنش می کرد و گریه می کرد.

نکته پنجم : نامه شدید اللحن ابن عباس به یزید

برای شناخت کامل تر ابن عباس و مواضع او مناسب است به گزارشی تاریخی از نامه نگاری ایشان به یزید اشاره نماییم. ابن عباس در این نامه خطاب به یزید می نویسد:

از من خواسته ای تا مردم را تشویق کنم که عبدالله ابن زبیر را رها کنند و به تو روی آورند. من هرگز چنین نخواهم کرد؛ چرا که تو حسین بن علی علیهما السلام را کشته ای. خاک بر سرت و خاک بر دهانت که هوای نفس چنین امیدی را به تو داده است. ای بی پدر فکر نکن که من قتل حسین علیه السلام و جوانان عبدالمطلب و چراغ های نورانی و ستارگان درخشان را فراموش کرده ام. سپاهیانت پیکرهای پاک و خاک آلودشان را بر زمین انداختند و رفتند. پیکرهای برهنه و بی کفنی که در زیر وزش باد افتاده بودند و گرگ ها و کفتارها بدن هایشان را می بوییدند تا آن که خداوند گروهی را رساند که آن ابدان مطهر را در کفن بپوشانند... هر چیزی را فراموش کنم، اما از یاد نمی برم که تو حسین بن علی علیهما السلام را از مدینه و حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله به سوی مکه راندی و به نیروهایت دستور دادی که او را غافل گیرانه ترور کنند.

ص: 308

سپس امام را از مکه به کوفه کشاندی و ایشان با نگرانی شهر مکه خارج شد در حالی که او همیشه عزیزترین مردم سرزمین بطحا بود... بدتر از همه این ها این است که تو عده ای از جاسوسانت را مأمور کردی تا در حرم امن الهی او را بکشند... تو حرمت شکنی میکنی و بدون شک منحرفی، تو همنشین زنان هرزه و اهل لهو و لعب هستی و حسین علیه السلام نیز چون بد ذاتی تو را دید به عراق هجرت نمود... تو آن کسی هستی که با پسر مرجانه مکاتبه کردی و از او خواستی که فوراً به جنگ حسین علیه السلام برود و با او کنار نیاید تا آن که او و همراهانش را بکشد؛ همان اهل بیتی که خداوند پلیدی را از آنان دور و آنان را پاک و پاکیزه گردانیده است. آری ما، اهل بیت پیامبر هستیم و مانند پدران تو سبک مغز، سنگدل و شرور نیستیم. حسین بن علی علیهما السلام از ابن مرجانه درخواست کرد که او را به حال خودش بگذارد تا

به مدینه باز گردد، اما تو و جلادانت، کم بودن یارانش و ناتوانی اهل بیتش را غنیمت شمردید و چنان جنایتی کردید که گویی گروهی از کفار را کشته اید ... ای یزید! ریختن خون تو، یکی از آرزوهای من است... از شگفت ترین مصائب دنیا این است که اهل بیت ابا عبدالله علیه السلام و یتیمان او را به اسارت گرفتی و به شام بردی تا به مردم نشان دهی که ما را شکست داده ای ... (1)

ص: 309


1- «من عبد الله بن عباس إلى يزيد بن معاوية. أما بعد: فقد بلغني كتابك بذكر دعاء ابن الزبير إياي إلى نفسه و امتناعي عليه في الذي دعاني إليه من بيعته، فإن يك ذلك كما بلغك فلستُ حمدك أردتُ ولا وُدَّكَ و لكن الله بالذي أنوي عليم و زعمت أنك لست بناس ودّي، فلعمري ما تؤتينا مما في يديك من حقنا إلّا القليل و إنك لتحبس عنا منه العريض الطويل وسألتني أن أحثّ الناس عليك و أخذلهم عن ابن الزبير، فلا ولا سروراً و لا حبوراً و أنت قتلت الحسين بن علي علیه السلام بفيك الكثكث و لك الأثلب، إنك إن تُمنّك نفسك ذلك لعازب الرأي و إنّك لأنت المفند المهوّر. لا تحسبني لا أباً لك نسيتُ قتلك حسينا علیه السلام و فتيان بني عبد المطلب مصابيح الدجى و نجوم الأعلام، غادرهم جنودك مصرعين في صعيد، مرملين بالتراب، مسلوبين بالعراء، لامكفّنين، تسفي عليهم الرياح و تعاورهم الذئاب و تُنشي بهم عُرج الضباع، حتى أتاح الله لهم أقواماً لم يشتركوا في دمائهم، فأجنّوهم في أكفانهم... فلستُ بناس اطرادك الحسين بن علي علیه السلام من حرم رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى حرم الله و دسك إليه الرجال تغتاله، فأشخصته من حرم الله إلى الكوفة، فخرج منها خائفاً يترقب و قد كان أعزّ أهل البطحاء بالبطحاء قديماً و أعزّ أهلها بها حديثاً و أطوع أهل الحرمين بالحرمين لو تبوأ بها مقاماً و استحل بها قتالا و لكن كره أن يكون هو الذي يستحلّ حرمة البيت و حرمة رسول الله صلى الله عليه وسلم فأكبر من ذلك ما لم تكبر حيث دسست إليه الرجال فيها ليقاتل في الحرم و أنت لأنت المستحلّ فيما أظنّ، بل لا شك فيه أنك للمُحرف العريف، فإنّك حلف نسوة، صاحب ملاه، فلما رأى سوء رأيك شخص إلى العراق. ثمّ إنّك الكاتب إلى ابن مرجانة أن يستقبل حسيناً بالرجال و أمرته بمعاجلته و ترك مطاولته و الإلحاح عليه حتى يقتله و من معه من بني عبد المطلب أهل البيت علیهم السلام الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً ، فنحن أولئك لسنا كآبائك الأجلاف الجفاة الأكباد الحمير. ثمّ طلب الحسين بن علي إليه الموادعة وسألهم الرجعة، فاغتنمتم قلة أنصاره و استئصال أهل بيته، فعدوتم عليهم، فقتلوهم كأنما قتلوا أهل بيت من الترك والكفر ... و قد قتلت بني أبي وسيفك يقطر من دمي و أنت آخذ ثأري، فإن يشأ لايُطل لديك دمي... ألا ومن أعجب الأعاجيب و ما عشت أراك الدهر العجيب حملك بنات عبدالمطلب و غلمة صغاراً من ولده إليك بالشام كالسبي المجلوب تُري الناس أنك قهرتنا». تاريخ اليعقوبي: ج 2، ص 248 ، أيام يزيد بن معاوية، مقتل الحسين بن علي، فتنة عبدالله بن زبير و بحار الأنوار: ج 45 ، ص 323، باب 47 أحوال عشائره و أهل زمانه صلوات الله عليه و ما جرى بينهم و بين يزيد من الاحتجاج و قد مضى أكثرها في الأبواب السابقة و سيأتي بعضها.

سوال چهارم : علت عدم حضور محمد بن حنفیه در کربلا

اشاره

چرا محمد بن حنفیه که برادر امام حسین علیه السلام بود، امام را همراهی نکرد؟

ص: 310

در پاسخ به سؤال مذکور و جهت روشن شدن حقیقت، به چند نکته مهم اشاره می کنیم :

نکته اول : شنیدن خبر شهادت

بنا بر نقل سید ابن طاووس جناب محمد بن حنفیه (1) هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام از شدت غم و اندوه بی هوش شد. (2) ایشان از قول بشیر می نویسد:

محمد بن حنفیه چون بیمار بود، از برگشتن کاروان اهل بیت علیهم السلام و شهادت برادرش امام حسین علیه السلام خبر نداشت، تا این که یکی از غلامانش خبر بازگشت کاروان را به او داد و گفت ای فرزند امیرمؤمنان! برادرت حسین علیه السلام به کوفه رفت و مردم پسر عموی او مسلم بن عقیل را کشتند و هم اکنون اهل حرم و بازماندگانش بازگشته اند. از آن غلام پرسید: پس چرا نزد من نمی آیند؟ گفت: در انتظار تو هستند محمد بن حنفیه در حالی که گاهی می ایستاد و گاهی می افتاد، می گفت: «لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» به خدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را می بینم؛ برادرم، میوه دلم، حسین کجاست؟ به او گفتند: برادرت حسین علیه السلام در بیرون مدینه و در فلان مکان است. محمد بن حنفیه را بر اسب سوار کردند و به بیرون

ص: 311


1- محمد بن حنفیه یا محمد بن علی یا محمد اکبر فرزند حضرت علی علیه السلام و از خوله حنفیه دختر جعفر بن قیس است. محمد بن حنفیه در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان حضور داشت اما در واقعه کربلا در مدینه ماند. معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة: ج 17 ، ص 54 ، محمد بن الحنفية ش10689 .
2- الملهوف على قتلى الطفوف : ص 228.

مدینه بردند. وقتی پرچم های سیاه را دید، پرسید: این پرچم های سیاه چیست؟ به خدا قسم که فرزندان امیه حسین علیه السلام را کشتند! سپس اسلام ناله ای زد و از روی اسب به زمین افتاد و از هوش رفت. خادم او نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و گفت: ای مولای من، عمویت را دریاب پیش از آن که روح از بدنش جدا شود. امام سجاد علیه السلام در حالی که پارچه ای سیاه در دست داشت و اشك دیدگانش را با آن پاک می کرد، بر بالین عمویش نشست و سر او را به دامن گرفت محمد بن حنفیه وقتی به هوش آمد، به امام سجاد :گفت ای پسر برادرم! برادرم کجاست؟ نور چشمم، جانشین پدرم، حسینم کجاست؟ امام فرمود: عمو جان! به مدینه یتیم بازگشتم و به جز کودکان و بانوان حرم که مصیبت دیده و گریانند دیگر کسی را به همراه نیاورده ام. ای عمو! اگر برادرت حسین علیه السلام را می دیدی که طلب کمک می کرد ولی کسی به یاری او نمی شتافت و با لب تشنه شهید شد، چه می کردی؟ محمد بن حنفیه فریادی زد و از هوش رفت.

ص: 312

نکته دوم : ولایت مداری محمد بن حنفیه در مناظره با عبدالله بن زبیر

* نکته دوم : ولایت مداری محمد بن حنفیه در مناظره با عبدالله بن زبیر (1)

حضور امام حسین علیه السلام در مکه سبب ناراحتی عبدالله بن زبیر بود (2) چون مردم او را رها کردند و به سمت امام رفتند. عبد الله بن زبیر سعی داشت ناراحتی خودش را

ص: 313


1- عبدالله بن زبیر بن عوام از مدعیان خلافت پس از مرگ معاویه که حکومت «آل زبیر» را در مکه پایه گذاری کرد. پدرش زبیر بن عوام است و به علت کمی سن در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله او را جزء صحابه صغار قرار می دهند. شهرت ابن زبیر بیشتر به واسطه بیعت نکردن با یزید بن معاویه، ادعای خلافت و پناه بردنش به مکه است که باعث حمله سپاه یزید به این شهر شد. ابن زبیر در سال 64 هجری قمری خود را خلیفه خواند و عده ای از اهالی شام و بسیاری از اهالی حجاز از جمله مکه و مدینه با او بیعت کردند. ابن زبیر در دوره خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام راه مخالفت در پیش گرفت. مهم ترین اقدام او در دوره خلافت امام علی علیه السلام شرکت در جنگ جمل و زمینه سازی شورش علیه حضرت بود. ابن زبیر در شوراندن پدرش علیه امام علی علیه السلام نقش داشت. محققان گرامی جهت مطالعه بیشتر می توانند به کتاب «جنگ جمل» به قلم آیت الله نجم الدین طبسی رجوع نمایند.
2- در وقعة الطف درباره حضور عبدالله بن زبیر و قصد و نیت او چنین آمده است: «و ابن الزبير بها قد لزم الكعبة فهو قائم يصلّي عامة النهار ويطوف و يأتي حسيناً علیه السلام فيمن يأتيه فيأتيه اليومين المتواليين و يأتيه بين كل يومين مرّة و لايزال يشير عليه بالرأي و هو علیه السلام أثقل خلق الله على ابن الزبير لأنه عرف أن أهل الحجاز لا يبايعونه ولا يتابعونه أبداً مادام الحسين علیه السلام بالبلد و أنّ حسيناً علیه السلام أعظم في أعينهم و أنفسهم و أطوع في الناس منه». عبد الله بن زبیر در مکه ملازم کعبه شده بود. بیشتر روز را به نماز می ایستاد و طواف میکرد و همراه افرادی که نزد حضرت امام حسین علیه السلام می آمدند، گاهی دو روز پشت سر هم و گاه یک روز در میان به ملاقات آن حضرت میآمد و امام را برای رفتن از مکه تشویق و ترغیب می کرد برایش حضور امام حسین علیه السلام در مکه سنگین بود و به خوبی آگاه بود تا زمانی که حضرت امام حسین علیه السلام در این شهر باشد، اهل حجاز با او بیعت نکرده و از او پیروی نمی کنند، زیرا که حسین علیه السلام بزرگ تر و بزرگوارتر از او است. وقعة الطف ص 88 عنوان الحسين السلام في مكه.

بروز ندهد و در قالب مشورت به امام، ایشان را تشویق به خروج از مکه نماید، او به حضرت عرض می کرد :

من اگر جای شما بودم و این همه دعوت نامه از کوفه برایم می رسید به آنجا می رفتم.

وقتی امام از مکه خارج شدند ابن عباس طی چند بیت شعر به ابن زبیر گفت:

ای پرستو که در خانه ای، فضا برای تو خلوت شد. پس تخم بگذار و چهچه بزن و هرچه می خواهی دانه برچین؛ زیرا این حسین است که خارج می شود؛ پس شادمان باش؛ چون زمینه حکومت برای تو فراهم است. (1)

به جناب محمد بن حنفیه خبر رسید ابن زبیر در مسجدالحرام در خطبه سخنرانی هایش، امیرالمؤمنین علیه السلام را سب می کند. ایشان خودش را فوراً به مسجد رساند و سخن او را قطع نمود و با حالت عصبانیت رو کرد به مردم و گفت:

ای مردم عرب! خاک بر سرتان به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام می دهند و شما نشسته اید و چیزی نمی گویید؟ همانا علی علیه السلام دست خدا بود بر سر خدا و به همین دلیل آنان دشمنش شدند. تا زمانی که رسول الله صلى الله عليه وسلم زنده بود، کینه ها را پنهان نمودند؛ ولی بعد از رحلت حضرت، کینه ها اظهار شد. عده ای حقش را غصب کردند و گروهی توطئه ترور ایشان را داشتند و برخی نیز او را شتم کردند و دشنام دادند. افسوس که قدرت و حکومت در دستان ما نیست! اگر ما فرزندان امیر المؤمنين علیه السلام حاکم بودیم،

ص: 314


1- «يا لك من قبره بعمرى *** خلأ لك الجو فبيضي و اصفري و نقري ما شئت إن تنقري *** هذا حسين علیه السلام خارجاً فاستبشر». أنساب الأشراف: ج 3، ص 374 ، خروج الحسين بن علي من مكة إلى الكوفة.

استخوان های دشمنان خدا را از گوشتشان جدا می کردیم و پا بر گردنشان می گذاشتیم. در نماز جمعه علی علیه السلام را سب می کنید در حالی که سب کننده ایشان کافر است و دشنام دهنده به علی علیه السلام دشنام دهنده به رسول الله صلى الله عليه وسلم است. شما با پیامبر خدا دشمن هستید اما جرأت لعن ایشان را ندارید و به جای او علی علیه السلام را سب می کنید.

ابن زبیر که تا آن لحظه لال شده بود، پاسخ داد:

اجازه می دهم حسن و حسین و فرزندان فاطمه صحبت کنند، اما تو چه می گویی؟ مادرت حنفیه است و این سخنان چه ربطی به تو دارد؟

محمد بن حنفیه گفت:

ای پسر ام رومان! چرا من دفاع نکنم، در حالی که نام دو جده ام، یعنی جده رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمه و فاطمه بنت اسد، نیز فاطمه است و فقط فاطمه زهرا علیها السلام را ندارم چرا از برادرانم دفاع نکنم؟ من افتخار می کنم زهرا علیها السلام مادر برادرانم است. سپس برخاست و مجلس را ترک کرد. (1)

ص: 315


1- «عن سعيد بن جبير قال : خطب عبد الله بن الزبير فنال من علي علیه السلام ، فبلغ ذلك محمد بن الحنفية، فجاء إليه و هو يخطب، فوضع له كرسي، فقطع عليه خطبته و قال : يا معشر العرب! شاهت الوجوه! أينتقص علي و أنتم حضور؟ إن علياً علیه السلام كان يد الله على أعداء الله وصاعقة من أمره، أرسله على الكافرين و الجاحدين لحقه، فقتلهم بكفرهم، فشنئوه و أبغضوه و أضمروا له الشنف و الحسد و ابن عمه صلی الله علیه وآله حي بعد لم يمت، فلما نقله الله إلى جواره و أحبّ له ما عنده أظهرت له رجال أحقادها و شفت أضغانها، فمنهم من ابتز حقه ومنهم من ائتمر به ليقتله و منهم من شتمه وقذفه بالأباطيل، فإن يكن لذريته و ناصري دعوته دولة تنشر عظامهم و تحفر على أجسادهم و الأبدان منهم يومئذ بالية بعد أن تقتل الأحياء منهم و تذلّ رقابهم، فيكون الله عز اسمه قد عذبهم بأيدينا و أخزاهم و نصرنا عليهم و شفا صدورنا منهم، إنه والله ما عليا علیه السلام إلا كافر يسر شتم رسول الله صلى الله عليه وسلم و يخاف أن يبوح به فيكني بشتم علي عنه، أما إنه قد تخطت المنية منكم من امتد عمره و سمع قول رسول الله صلى الله عليه وسلم فيه : لا يحبك إلا مؤمن ولا يبغضك إلا منافق ﴿ وَسَيَعْلَم الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾. فعاد ابن الزبير إلى خطبته و قال: عذرت بني الفواطم يتكلمون ، فما بال ابن أم حنيفة ؟ فقال محمد: يا ابن أم رومان و مالي لا أتكلم؟ و هل فاتني من الفواطم إلا واحدة و لم يفتني ،فخرها، لأنها أم أخوي أنا ابن فاطمة بنت عمران بن عائذ بن مخزوم جدة رسول الله صلی الله علیه وآله و أنا ابن فاطمة بنت أسد بن هاشم كافلة رسول الله صلى الله عليه وسلم و القائمة مقام أمه . أما والله لولا خديجة بنت خويلد ما تركت في بني أسد بن عبد العزي عظماً إلا هشمته، ثم قام فانصرف». بحار الأنوار: ج 42 ، ص 01 باب 120 أحوال أولاده وأزواجه و أمهات أولاده صلوات الله عليه و فيه بعض الرد على الكيسانية.

نکته سوم : بیماری محمد بن حنفیه و عدم حضور در کربلا

برخی از علمای ما نقل کرده اند که محمد حنفیه هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به قدری بیمار بود که قدرت حمل شمشیر را نداشت. سید بن طاووس رحمه الله علیه در کتاب خویش به نقل از ابو مخنف می نویسد:

محمد بن حنفیه انگشتانش آسیب دیده و بیمار بود... به همین جهت در واقعه کربلا همراه امام حسین علیه السلام حضور نداشت. زیرا قدرت گرفتن قبضه شمشیر و نیزه را نداشت. (1)

علامه حلی رحمه الله علیه نیز می نویسد:

ص: 316


1- «و قد كان محمد بن الحنفية موكوعاً، لأنه أهدي الى أخيه الحسين علیه السلام درع من نسج داود على نبينا و عليه السلام فلبسه، ففضل عنه ذراع و أربعة أصابع، فجمع محمد بن الحنفية ما فضل منه و فركه بيده فقطعه، فأصابته نظرة، فصارت أنامله تجري دماً مدّة و لهذا لم يخرج مع الحسين علیه السلام يوم كربلاء، لأنه ما كان يقدر أن يقبض قائم سيف و لا كعب رمح . مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 261 ، لماذا تخلف محمّد بن الحنفية عن الإمام علیه السلام ، به نقل از کتاب «حكاية المختار في أخذ الثأر برواية أبي مخنف» ص 33، چاپ شده همراه كتاب اللهوف في قتلى الطفوف، انتشارات مطبعة الحيدرية، نجف اشرف.

توحيد، عدل، نبوت و امامت ارکان ایمان هستند و محمد بن حنفیه و عبدالله بن جعفر و امثال آن دو بلند مرتبه تر از آن هستند که اعتقادی بر خلاف حق داشته باشند و از ایمانی که ثواب همیشگی و رهایی از عذاب با آن کسب می شود، بیرون رفته باشند. درباره این که چرا امام حسین علیه السلام را همراهی نکرد نقل شده است که بیمار بود. (1)

مرحوم دربندی رحمه الله علیه نیز به نقل از ابو مخنف گفت و گوی امام و برادرش محمد بن حنفیه را در مدینه آورده است که در آنجا محمد بن حنفیه می گوید :

به خدا قسم دوری تو مرا اندوهگین میسازد و اگر بیمار نبودم حتی شما را همراهی می کردم. برادرم! به خدا سوگند حتی توان گرفتن قبضه شمشیر و نیزه را ندارم. (2)

سوال پنجم : علت عدم حضور عبدالله بن جعفر در کربلا

اشاره

دلیل همراهی نکردن عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام چه بود؟

ص: 317


1- «ما يقول سيّدنا في محمّد بن الحنفية، هل كان يقول بإمامة أخويه و زين العابدين علیهما السلام أم لا؟ و هل ذكر أصحابنا له عذراً في تخلفه عن الحسين علیه السلام و عدم نصرته له أم لا ؟ و كيف يكون الحال إن كان تخلفه عنه لغير عذر...». المسائل المهنائية : ص38، ش 33 و مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 261 ، لماذا تخلّف محمّد بن الحنفية عن الإمام علیه السلام.
2- «إنّي والله ليحزنني فراقك و ما أقعدني عن المسير معك إلّا لأجل ما أجده من المرض الشديد، فوالله يا أخي ما أقدر أن أقبض على قائم سيف ولا كعب رمح». مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 263 ، لماذا تخلف محمّد بن الحنفية عن الإمام علیه السلام به نقل از أسرار الشهادة : ص 246 و معالي السبطين: ج 1، ص 230.

جناب عبدالله بن جعفر بن ابی طالب برادر زاده امیر المومنين على علیه السلام و شوهر حضرت زینب علیها السلام بودند که در سال 80 هجری قمری از دنیا رفت. او در جنگ های جمل و صفین در رکاب امیرالمومنین حضور داشت اما در واقعه کربلا حاضر نبود. در پاسخ مذکور به چند نکته اشاره می کنیم.

نکته اول : شخصیت جناب عبدالله بن جعفر

درباره شخصیت او، علمای شیعه و سنی مطالب متعددی بیان کرده اند. مرحوم آیت الله خویی رحمه الله علیه می نویسد:

عبدالله بن جعفر دارای منزلت والایی است و نیازی به تعریف و ستایش ندارد. (1)

ذهبی می نویسد:

عبدالله بن جعفر منزلتی بزرگ داشت. او بزرگوار و بخشنده و شایسته پیشوایی بود. (2)

نکته دوم : عذر داشتن عبدالله بن جعفر

بدون شک هر پژوهشگری که به سیره و اخبار عبدالله بن جعفر و مواضع شجاعانه او در دفاع از حق و مبارزه با باطل و طرفداری از عمویش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حسنین علیهما السلام و ارتباط صمیمانه با امام حسین علیه السلام و نزدیک بودن به آن

ص: 318


1- «جلالة عبدالله بن جعفر الطيار بن أبي طالب بمرتبة لا حاجة معها إلى الإطراء». معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة : ج 10، ص 138 ، عبد الله بن جعفر، ش 6762.
2- «عبدالله بن جعفر، السيد العالم ... كان كبير الشأن كريماً جواداً، يصلح للإمامة». سير أعلام النبلاء: ج 3، ص 456 ، عبد الله بن جعفر ش 93 .

حضرت آگاه باشد، یقین می کند که این سید هاشمی، شجاع، آگاه و طرفدار امام حسین علیه السلام بود و عدم حضور او در کاروان حسینی به جهت عذری بوده است. ایشان عذری داشت که خودش حاضر نبود ولی همسر و دختر عموی بزرگوارش زینب کبری علیها السلام و دو فرزندش عون و محمد، حضرت را تا شهادت همراهی کردند. از جمله مواردی که برای موجه بودن عدم حضور او در کربلا به آن استناد می شود، مطلبی است که در زیارت ناحیه مقدسه، در حق فرزندش آمده است:

سلام بر محمّد بن عبدالله بن جعفر که به جای پدرش حضور یافت. (1)

مرحوم علامه مامقانی رحمه الله علیه که سه فرزند شهید برای عبدالله بن جعفر ذکر می کند، می نویسد :

او امام حسین علیه السلام را به وسیله فرزندانش عون، محمد و عبدالله علیهم السلام یاری نمود و آنها در رکاب حضرت به شهادت رسیدند؛ اما خودش از همراهی امام معذور بود. (2)

با وجود تتبع فراوانی که انجام داده ایم درباره این که عذر عبدالله بن جعفر برای نپیوستن به امام چه بوده به منبعی که نوع آن را مشخص کرده باشد دست نیافتیم، جز آنچه در کتاب آقای شیخ جعفر نقدی آمده است. او می نویسد:

درباره همراهی نکردن او با امام حسین علیه السلام در سفر کربلا، گفته شده است که نابینا بوده است. (3)

ص: 319


1- «السلام على محمّد بن عبد الله بن جعفر الشاهد مكان أبيه». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 68، بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه.
2- «و قد واساه بولده عون و محمد و عبد الله، قتلوا معه بالطفّ لما كان هو معذوراً في الخروج معه». تنقيح المقال في علم الرجال : 44 ، ص 200 ، عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، ش 6784 .
3- «اما عدم خروجه مع الحسين علیه السلام إلى كربلاء فقد قيل إنه مكفوف البصر ». الزينب الكبرى علیها السلام : ص 87 و مع الركب الحسيني من المدينة إلى المدينة : ج 2، ص 277 ، لماذا لم يلتحق عبد الله بن جعفر بالإمام علیه السلام.

نکته سوم : موضع گیری عبدالله بن جعفر

عبدالله بن جعفر، پس از وقوع فاجعه کربلا و شهادت فرزندانش عون و محمد مواضع شجاعانه ای می گرفت و دقت در این مواضع موجه بودن عدم حضورش در کربلا را تقویت می کند. طبری به نقل از عبدالرحمن بن عبید می نویسد:

هنگامی که خبر کشته شدن دو فرزند عبدالله بن جعفر به در رکاب امام حسین علیه السلام به او رسید، برخی از دوستان و مردم به او تسلیت می گفتند. غلام و خدمتکارش گفت: این بلایی است که به خاطر حسین علیه السلام بر سرما آمده است. عبدالله بن جعفر در واکنش به حرف غلام، او را با کفش زد و گفت: ای فرومایه، درباره امام حسین علیه السلام این طور صحبت می کنی؟ به خدا قسم! اگر در کربلا بودم، دوست نداشتم از او جدا شوم تا همراهش به شهادت برسم. به خدا قسم! من دو فرزندم را به حضرت می بخشم و مصیبت آن دو برای من آسان است. فرزندانم همراه برادر و پسر عمویم شهید شدند و او را یاری کردند.

سپس رو به اهل مجلس کرد و گفت: خدا را شکر که با شهادت امام حسین علیه السلام بر من منت نهاد و اگر خودم نتوانستم او را یاری دهم، فرزندانم او را یاری کردند. (1)

ص: 320


1- « لما بلغ عبدالله بن جعفر بن أبي طالب مقتل ابنيه مع الحسين علیه السلام دخل عليه بعض مواليه والناس يعزّونه، قال: ولا أظنّ مولاه ذلك إلّا أبا اللسلاس، فقال: هذا ما لقينا و دخل علينا من الحسين علیه السلام . قال : فحذفه عبدالله بن جعفر بنعله، ثمّ قال: يابن اللخناء أللحسين علیه السلام تقول هذا؟ والله لو شهدته لأحببت أن لا فارقه حتى أقتل معه والله إنّه لما يسخّي بنفسي عنهما و يهون علي المصاب بهما أنها أصيبا مع أخي و ابن عمي مواسيين له صابرين معه، ثمّ أقبل على جلسائه فقال : الحمد لله عزّوجل عليَّ بمصرع الحسين علیه السلام إلا تكن آست حسيناً يدي فقد آساه ولديّ». تاريخ الأمم و الملوك : ج 3، ص 342، سنة إحدى و ستین و بحار الأنوار: ج 45 ، ص ،122، باب 39 الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت علیهم السلام إلى المدينة و ما ظهر من إعجازه صلوات الله عليه في تلك الأحوال.

سوال ششم : تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا

تاریخچه و حکم روزه گرفتن در روز عاشورا چیست؟

متأسفانه در تعداد قابل توجهی از کشورهای اسلامی مردم روز عاشورا را روزه می گیرند و این بدعت شیطانی از اموی ها سرچشمه می گیرد. مشهور بزرگان و علمای شیعه روزه گرفتن در روز عاشورا را مکروه می دانند و حتی عده ای همچون مرحوم علامه حلی رحمه الله علیه و علامه مجلسی رحمه الله علیه همچنین مرحوم بحرانی رحمه الله علیه و مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری رحمه الله علیه قائل به حرمت شده اند . (1) استاد بزرگوار ما آیت الله وحید خراسانی نیز آن را بنابر احتیاط واجب حرام می دانند.

موضع ائمه علیهم السلام نسبت به مسأله صوم عاشورا كاملاً روشن است و در این مورد فقط به یک روایت اشاره می کنیم. عبدالملک بن اعین می گوید از حضرت صادق علیه السلام درباره روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم ایشان فرمودند:

تاسوعا روزی بود که در آن روز، حسین و اصحابش علیهم السلام را در کربلا محاصره کردند. لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نمودند و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل داشتن نیروهای زیاد خوشحال بودند و حسين بن علی علیهما السلام و یارانش را ضعیف شمرده و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهالی عراق او را یاری نخواهند کرد. سپس حضرت فرمود پدرم فدای حسین که او را ضعیف شمردند و غریب و تنها گذاشتند. اما روز عاشورا روزی بود که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و اصحابش اطراف او عریان بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه می گیرند؟ هرگز! به خدای کعبه قسم که عاشورا روز،

ص: 321


1- محققین می توانند جهت مطالعه بیشتر به کتاب «صوم عاشوراء» به قلم آیت الله نجم الدین طبسی رجوع نمایند.

روزه گرفتن نیست عاشورا روز حزن و مصیبت است، حزن و مصیبتی که بر اهل آسمان و زمین و همه مؤمنین وارد شد. در حالی که ابن مرجانه و آل زیاد و شامیان روز عاشورا را روز شادی و خوشحالی قرار دادند ... هر کسی در روز عاشورا روزه بگیرد یا آن روز را روز مبارکی بداند، خداوند او را با قلبی مسخ شده به همراه آل زیاد محشور می کند و بر او غضب می نماید. کسی که در عاشورا، برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای می گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد. (1)

نجم الدین طبسی

3 ذى الحجه 1443 قمرى

برابر با 1401/4/12 شمسی

مؤسسه ولاء صديقه كبرى علیها السلام

ص: 322


1- «عن أبان عن عبد الملك قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صوم تاسوعاء و عاشوراء من شهر المحرم. فقال: تاسوعاء يوم حوصر فيه الحسين علیه السلام و أصحابه رضي الله عنهم بكربلاء و اجتمع عليه خيل أهل الشام و أناخوا عليه و فرح ابن مرجانة و عمر بن سعد بتوافر الخيل وكثرتها و استضعفوا فيه الحسين صلوات الله عليه و أصحابه رضي الله عنهم و أيقنوا أن لا يأتي الحسين علیه السلام ناصر و لا يمده أهل العراق، بأبي المستضعف الغريب، ثم قال : و أما يوم عاشوراء فيوم أصيب فيه الحسين علیه السلام صريعاً بين أصحابه و أصحابه صرعى حوله عراة، أفصوم يكون في ذلك اليوم؟ كلّا و ربّ البيت الحرام! ما هو يوم صوم و ما هو إلا يوم حزن و مصيبة دخلت على أهل السماء و أهل الأرض و جميع المؤمنين و يوم فرح و سرور لابن مرجانة و آل زياد و أهل الشام غضب الله عليهم و على ذرياتهم وذلك يوم بكت عليه جميع بقاع الأرض خلا بقعة الشام، فمن صامه أو تبرك به حشره الله مع آل زياد ممسوخ القلب مسخوط عليه و من ادخر إلى منزله ذخيرة أعقبه الله تعالى نفاقاً في قلبه إلى يوم يلقاه و انتزع البركة عنه و عن أهل بيته و ولده و شاركه الشيطان في جميع ذلك». بحار الأنوار: ج 45 ، ص 95 ، بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه.

کتابنامه

قرآن کریم

نهج البلاغة

1. الآثار الباقية عن القرون الخالية ابو ریحان ،بیرونی متوفای 440 هجری قمرى، دار العراب، دمشق، سوريه.

2. الإحتجاج، منصور بن احمد ،طبرسی متوفای 520 هجری قمری، انتشارات اسوه، قم، ایران

3. الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان علاء الدین علی بن بلبان فارسی، متوفای 739 هجری قمری، مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان.

4. إحياء علوم الدين، ابو حامد محمد بن محمد غزالي، متوفای 505 هجری قمرى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

5. إختيار معرفة الرجال محمد بن حسن طوسی، متوفای 469 هجری قمرى، موسسة الطباعة و النشر لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، تهران، ایران .

ص: 323

6. الإستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبدالبر قرطبی، متوفاى 436 هجرى قمرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

7. أعلام الموقعين عن رب العالمين، محمد بن ابی بکر معروف به ابن قیم جوزية، متوفاى 751 هجری قمری، دار الكتاب العربي، بيروت، لبنان.

8. الألفاظ الكتابية، عبد الرحمن بن عيسى بن حماد، متوفای 327 هجری قمری، مصر.

9. الأمالي، شيخ صدوق، متوفای 381 هجری قمری، انتشارات چهارده معصوم، قم، ایران.

10 . الأمالي، محمد بن حسن طوسی، متوفای 460 هجری قمری، دار الثقافة، قم، ايران.

11 . أنساب الأشراف، احمد بن يحيى بن جابر بلاذری، متوفای 279 هجری قمرى، دار الفكر، بيروت، لبنان.

12 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أ اخبار الأئمة الأطهار، محمدباقر مجلسى، متوفای 1110 هجری قمری، موسسة الوفاء، بيروت، لبنان.

13 . بحوث علمية في القضية المهدوية، نجم الدين طبسی، معاصر، مؤسسة الدليل، كربلا، عراق .

14 . بحوث في الملل و النحل، آیت الله سبحانی، معاصر، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، چاپ اول، 1427 هجری قمری، قم، ایران .

15 . البداية والنهاية، ابن كثير دمشقی، متوفای 774 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

ص: 324

16 . بیست و پنج رساله فارسی، علامه محمدباقر مجلسی، متوفای 1110 هجری قمری، چاپخانه سید الشهدا علیه السلام ، قم، ایران.

17 . تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، محمد بن احمد بن عباس ذهبی، متوفای 748 هجری قمری، دار الكتب العربي، بيروت، لبنان.

18 . تاريخ الأمم و الملوك، محمد بن جریر طبری، متوفای 310 هجری قمرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

19 . تاريخ المدينة المنورة، ابن شبه نمیری بصری، متوفای 262 هجری قمری، متوفای 1410 هجری قمری، دارالفکر، بيروت، لبنان.

20. تاريخ الوضاء في توثيق إستشهاد كوكبة من العلماء و الخطباء، حسين حلاق حائری، مكتبة العلامة ابن فهد الحلي، كربلا، عراق.

21 . تاريخ دمشق الكبير، ابن عساکر، علی بن حسن بن هبة الله، متوفای 571 هجرى قمرى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

22 . تتمة المنتهى في تاريخ الخلفاء، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 هجری قمرى، الدار الإسلامية، بيروت، لبنان.

23 . تحقیق و پژوهش پیرامون حضرت رقیه علیها السلام ، جعفر تبريزى دار الصديقة الشهيدة علیها السلام ، قم ، ايران.

24 . تذكرة الخواص من الأمة بذكر خصائص الأئمة، سبط ابن جوزى، متوفای 654 هجری قمری، محقق: شیخ حسین تقی زاده، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، قم، ایران.

ص: 325

25 . تفسير المنار، محمد رشيد رضا، متوفای 1354 هجرى قمرى المكتبة التوفيقية، قاهره مصر.

26 . تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، شيخ حر عاملى، متوفای 1104 هجری قمرى، مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، قم، ایران .

27 . تنقيح المقال في علم الرجال، عبدالله مامقانی، متوفای 1351 هجری قمرى، المطبعة المرتضوية، نجف، عراق، چاپ سنگی.

28 . تنقيح المقال في علم الرجال، عبدالله مامقانی، متوفای 1351 هجری قمرى، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، چاپ اول، 1424 هجری قمری، قم، ایران .

29. جامع الرواة و إزاحة الإشتباهات عن الطرق و الأسناد، محمد بن على اردبیلی، متوفای 1100 هجری قمری، بوستان کتاب، قم، ایران.

30. جنگ جمل، نجم الدین طبسی، معاصر، انتشارات دلیل ما، قم، ایران.

31. جنگ صفین، نجم الدین طبسی، معاصر، انتشارات دلیل ما، قم، ایران.

32. حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانی، متوفای 430 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.

33. دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، محمدی

ری شهری، متوفای 1444 هجری قمری، سازمان چاپ و نشر دار الحديث، قم، ایران.

ص: 326

34. الذريعة إلى تصانيف الشيعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، متوفای 1389 هجری قمری، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، ایران.

35 . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، شهاب الدين سيد محمود آلوسی سی بغدادی، متوفای 1270 هجری قمرى، دار إحياء التراث العربي، مؤسسة التاريخ العربي، بيروت، لبنان.

36 . سفينة البحار، شيخ عباس قمی، متوفای 1359 هجری قمری، دار الأسوة للطباعة والنشر، قم، ايران.

37. سنن أبى داود، ابو داود اشعث بن سلیمان سجستانی، متوفای 275 هجری قمری، دار ابن الجوزي، قاهره، مصر.

38. سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان ذهبی، متوفای 748هجری قمرى، موسسة الرسالة، بيروت، لبنان.

39 . السيرة النبوية ابن هشام، متوفای 218 هجری قمرى، دار إحيا التراث العربي، بيروت، لبنان.

40 . شرح الاخبار في فضائل الأئمة الأطهار، قاضی نعمان مغربی، متوفای 363 هجری قمری، موسسة النشر الإسلامي، قم، ايران.

41 . شرح المقاصد، سعدالدین تفتازانی، متوفای 793 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

42 . شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، متوفاى 656 هجری قمری، دار إحياء الكتب العربية.

ص: 327

43 . شعب الإيمان، ابوبكر احمد بن حسین بیهقی متوفای 458 هجری قمرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

44 . صحیح مسلم ، مسلم بن حجاج نیشابوری متوفای 261 هجری قمری، دار المعرفة، بيروت، لبنان

45 . صراط النجاة في أجوبة الإستفتائات، آيت الله شیخ میرزا جواد تبریزی، متوفای 1427 هجرى قمرى، دار الصديقة الشهيدة، قم، ايران.

46. الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع و الزندقة، أحمد بن حجر هیتمی، متوفای 974 هجری قمری، مكتبة القاهرة، مصر .

47. صوم عاشوراء بين السنة النبوية و البدعة الأموية، نجم الدين طبسی، انتشارات دلیل ما، قم ، ایران .

48 . طبقات الحفاظ، عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطي ، متوفای 911 هجری قمرى، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان.

49 . الطبقات الكبرى، ابن سعد متوفای 230 هجری قمری، دار صادر، بيروت، لبنان.

50 . العقد الفريد، ابن عبدربه اندلسی، متوفای 328 هجری قمری، دار الكتب العربي، بيروت لبنان.

51 . عمدة القاري شرح صحيح البخاري، بدرالدين محمود بن أحمد عيني شافعی، متوفای 855 هجرى قمرى ، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

ص: 328

52 . عنوان المجد في تاريخ نجد، عثمان بن بشر نجدی، دار الحبيب، متوفای 1420 هجری قمری، ریاض، عربستان.

53 . عيون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، متوفای 381 هجری قمری، ناشر رضا مشهدی، قم، ایران .

54 . الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، علامه عبدالحسین امینی نجفی، متوفای 1390 هجری قمری، مركز الغدير للدراسات الإسلامية، قم، ایران .

55 . غنية الطالبين طريق الحق ، عبد القادر بن موسى بن عبدالله الجيلاني، متوفای 561 هجرى قمرى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

56 . الفصول المختارة من العيون و المحاسن، شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان، متوفای 413 هجری قمری، دار المفيد، بيروت لبنان.

57 . فقيه خراسان، محمدجواد مروجی طبسی، معاصر، بوستان کتاب، قم، ایران .

58 . فهرست كتب الشيعة و أصولهم، شيخ طوسی، محمد بن حسن، متوفاى 460 هجرى قمرى، مكتبة المحقق الطباطبايي، قم، ايران.

59 . كامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولویه قمی، متوفای 368 هجری قمری، نشر الفقاهة، قم، ايران.

60 . الكامل في التاريخ، عزالدین ابن اثیر جوزی، متوفای 630 هجری قمرى، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

ص: 329

61 . الكنى و الألقاب، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 هجری قمری، انتشارات کتابخانه صدر، تهران، ایران.

62 . لسان العرب، ابن منظور، متوفای 711 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.

63 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، متوفای 807 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

64 . مجمع المسائل، آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی، متوفای 1414 هجری قمری، قم، ایران.

65 . المحلّى بالآثار، ابن حزم، متوفای 456 هجری قمری، دار الآفاق الجديدة، بيروت، لبنان.

66 . مرآة الزمان في تواريخ الأعيان، سبط ابن جوزی، متوفای 654 هجری قمرى، الرسالة العالمية، دمشق، سوريه.

67 . مروج الذهب و معادن الجوهر، حسين بن على مسعودی، متوفای 346 هجری قمری، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان .

68 . المسائل المهنائية، علامه حلی، متوفاى 726 هجری قمری، مطبعة الخيام، قم، ایران.

69 . مستدركات علم رجال الحدیث، شیخ علی نمازی شاهرودی، متوفای 1405 هجرى قمرى، المطبعة حیدری، تهران، ایران .

70 . مصباح الفقاهة، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، متوفای 1413 هجری قمرى، مؤسسة إحياء آثار الإمام خوئی، قم، ایران.

ص: 330

71 . مع الركب الحسيني من المدينة، إلى المدينة، جمعی از نویسندگان، افق فردا، قم، ایران.

72. معالي السبطين في أحوال السبطين الإمامين الحسن و الحسين علیهما السلام ، شیخ محمدمهدی صالحی مازندرانی، متوفای 1385 هجری قمری، مكتبة القرشي، تبريز، ايران.

73. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانی، متوفای 360 هجری قمری، مكتبة ابن تيمية، قاهره مصر.

74. معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، سيد ابوالقاسم خوئی، متوفای 1413 هجری قمرى دار الزهراء للطباعة والنشر، بيروت،

لبنان.

75. مقاتل الطالبيين، ابو فرج اصفهانی، متوفای 356 هجرى قمرى، المكتبة الحيدرية، نجف، عراق .

76 . مقتل الإمام الحسين علیه السلام ، شیخ محمدرضا طبسی نجفی، متوفای 1405 هجری قمری، موسسه محبین، قم، ایران.

77 . مقتل الحسين علیه السلام ، موفق بن احمد خوارزمی، متوفای 568 هجری قمرى، أنوار الهدى، قم، ايران.

78. الملاحم و الفتن، رضى الدين ابى القاسم محمد بن طاوس، متوفاى 664 هجری قمری، ذوی القربی، قم، ایران .

79. ملهوف على قتلى الطفوف، سید بن طاووس، متوفاى 664 هجرى قمرى، دار الأسوة للطباعة والنشر، قم، ايران .

ص: 331

80 . مناقب آل أبي طالب، محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، متوفای 588 هجری قمرى، مؤسسة انتشارات علامه، قم، ایران.

81. منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، ابن تيميه، متوفاى 728 هجری قمری، دار الفضيلة، بيروت، لبنان.

82. موسوعة العتبات المقدسة، جعفر خليلي، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت لبنان.

83. الموضوعات، ابن جوزی، ابو الفرج عبدالرحمن بن علی جوزی، متوفای 597 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.

84. ميزان الإعتدال في نقد الرجال، محمد بن احمد ذهبی، متوفای 748 هجری قمری، دار الفكر، بيروت، لبنان.

85 . نقد أدله خلافت، نجم الدین طبسی، معاصر، انتشارات دليل ما، قم، ایران.

86 . نقش ائمه در احیای دین، علامه سید مرتضی عسکری، متوفای 1428 هجری قمری، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، تهران، ایران.

87 . وقعة الطف، ابو مخنف لوط بن يحيى أزدي، متوفای 158 هجری قمری، مؤسسة النشر الإسلامي، قم، ايران.

88 . وقعة صفين، نصر بن مزاحم منقری، متوفای 212 هجری قمری، المؤسسة العربية الحديثة، قم، ايران .

89 . الهداية الكبرى، حسين بن خصیبی، متوفای 334 هجری قمری، موسسه بلاغ، بی جا.

ص: 332

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109