دوزخیان مقدس

مشخصات کتاب

دوزخیان مقدّس

مؤلف: عبدالرضا درایتی

:ناشر: موسسة الفكر الاسلامي / بیروت لبنان

طراح جلد: عباس محمود العريفي

صفحه آرایی: ناصر كامل الخميس

نوبت چاپ: اول / 1441 هجری قمری (1398 شمسی)

تیراژ: 15000 نسخه

قیمت: 50/000 تومان

مراکز پخش:

لبنان/ بيروت/ حارة حريك/ الحى الابيض اوتوستراد السيد هادى. عراق / کربلای مقدسة / بين الحرمين شريف / خیابان امام علی علیه السلام/ شبکه جهانی امام حسین علیه السلام

مملكة البحرين/ منامه / شارع سوق الذهب.

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

تقدیم به

مظلوم ترین پیامبری

که از طرف صحابه و برخی از همسران خود چه خون دل ها که نخورد و چه هتک حرمت ها که ندید

ص: 2

دوزخیان مقدّس

اشاره ای کوتاه به برخی از مخالفت ها و بی ادبی های صحابه در حضور پیامبر

عبدالرضا درایتی

ص: 3

دوزخیان مقدّس

مؤلف: عبدالرضا درایتی

:ناشر: موسسة الفكر الاسلامي / بیروت لبنان

طراح جلد: عباس محمود العريفي

صفحه آرایی: ناصر كامل الخميس

نوبت چاپ: اول / 1441 هجری قمری (1398 شمسی)

تیراژ: 15000 نسخه

قیمت: 50/000 تومان

مراکز پخش:

لبنان/ بيروت/ حارة حريك/ الحى الابيض اوتوستراد السيد هادى. عراق / کربلای مقدسة / بين الحرمين شريف / خیابان امام علی علیه السلام/ شبکه جهانی امام حسین علیه السلام

مملكة البحرين/ منامه / شارع سوق الذهب.

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار...11

فصل 1 / مخالفت های صحابه در حضور پیامبر...28

نمونه 1 / مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ بدر...46

نمونه 2 / مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ أحد...64

نمونه 3 / مخالفت برخی از صحابه با پیامبر در غزوه حمراء الاسد...107

نمونه 4 / مخالفت صحابه با پیامبر در حدیبیه...111

نمونه 5 / مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ تبوک...126

نمونه 6 / مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ خندق...134

نمونه 7 / مخالفت صریح ابوبکر و عمر با دستور پیامبر...140

نمونه 8 / مخالفت صحابه با پیامبر در حجه الوداع...145

نمونه 9 / مخالفت صحابه با پیامبر در بنی قریظه...155

نمونه 10 / مخالفت صحابه و قبول نکردن قضاوت پیامبر...158

ص: 5

نمونه 11 / مخالفت صحابه با پیامبر در سوار شدن شتر...162

نمونه 12 / مخالفت صحابه با پیامبر در تغییر نام...165

نمونه 13 / پیامبر یکی از اصحابش را صدا می زند و او به بهانه نماز خواندن، جواب پیامبر را نمی دهد...168

نمونه 14 / مخالفت صحابه با پیامبر درباره روزه وصال...171

نمونه 15 / مخالفت صحابه با پیامبر در پرداخت زکات...175

نمونه 16 / مخالفت صحابه با پیامبر در غدیر خم...182

نمونه 17 / مخالفت صحابه به ویژه ابوبکر و عمر با پیامبر در تجهیز لشکر اسامه...186

نمونه 18 / مخالفت عمر بن خطاب با دستور پیامبر در آوردن قلم و کاغذ...200

نمونه 19 / مخالفت صحابه با پیامبر در نوشیدن آب و لعنت پیامبر بر آنان...252

نمونه 20 / مخالفت صحابه با پیامبر در از بین بردن تصاویر داخل کعبه...252

ص: 6

نمونه 21 / مخالفت صريح عايشه با سنت پیامبر در حضور آن حضرت...260

نمونه 22 / مخالفت صحابه با پیامبر در روزه مسافر...264

نمونه 23 / مخالفت صریح خالد بن ولید با دستور پیامبر و کشتار در بنی جَذیمه...268

نمونه 24 / مخالفت صحابه به ویژه عمر بن خطاب با پیامبر و فرار از جنگ حنین...283

نمونه 25 / مخالفت ابو بکر و عمر با رسول خدا و فرار از جنگ خیبر...289

نمونه 26 / مخالفت سمره بن جندب با پیامبر در فروش درخت...293

فصل 2 / بی ادبی ها و جسارت های صحابه و همسران پیامبر به ایشان...297

نمونه 1 / برخی از صحابه به پیامبر نسبت دزدی دادن...399

نمونه 2 / برخی از صحابه وسط خطبه نماز جمعه با بی ادبی تمام، پیامبر را رها کردند و رفتند...303

ص: 7

نمونه 3 / جسارت برخی از صحابه و ربودن عبای پیامبر...307

نمونه 4 / عایشه به پیامبر جسارت کرده و ایشان را اهل هوا و هوس خوانده است...310

نمونه 5 / جسارت برخی از صحابه به پیامبر به خاطر مال دنیا... 314

نمونه 6 / برخی از صحابه به ویژه،عمر، به پیامبر جسارت کرده و آن حضرت را ظالم می دانستند...317

نمونه 7 / در حجه الوداع برخی از صحابه پیامبر را مسخره می کردند...326

نمونه 8 / بی ادبی و غضب عمر نسبت به پیامبر در حدیبیه...331

نمونه 9 / فحش ناموسی دادن ابوبکر به نماینده قریش در حضور پیامبر در حدیبیه...336

نمونه 10 / بی ادبی عمر و زیر نظر گرفتن مستراح رفتن همسر پیامبر...339

نمونه 11 / صحابه در نهایت جسارت بدون اجازه وارد منزل پیامبر می شدند...343

ص: 8

نمونه 12 / بی ادبی عمر و کشیدن لباس پیامبر...346

نمونه 13 / بی ادبی طلحه و انتظار کشیدن رحلت پیامبر برای ازدواج با عایشه...350

نمونه 14 / داد و فریاد و نزاع و بی ادبی ابوبکر و عمر در حضور پیامبر...356

نمونه 15 / صحابه بدون مراعات ادب در حضور پیامبر به یکدیگر فحش می داده و با هم کتکاری می کردند...360

نمونه 16 / صحابه در بین سخنرانی پیامبر، با بی ادبی، مانع ادامه سخن آن حضرت شدند...370

نمونه 17 / عایشه به پیامبر جسارت کرد و آن حضرت را بی حيا خطاب نمود...374

نمونه 18 / عایشه با کمال جسارت و بی ادبی، پیامبر را دروغگو خطاب کرد...377

نمونه 19 / عایشه نفرین پیامبر را به تمسخر گرفت...381

نمونه 20 / جسارت عبدالله بن عمر به پیامبر و نگاه کردن از پشت بام به خانه ایشان...387

ص: 9

نمونه 21 / برخی از صحابه به خاطر تفریح کردن، پیامبر را مسخره می کردند...389

نمونه 22 / برخی از صحابه به پیامبر جسارت کرده و ایشان را ساده لوح و زود باور می دانستند...396

نمونه 23 / برخی از صحابه به پیامبر جسارت کرده و آن حضرت را فریبکار می دانستند...401

نمونه 24 / برخي از صحابه زمانی که شتر پیامبر مفقود شد، نبوت ایشان را مورد تمسخر قرار دادند...406

نمونه 25 / بی ادبی عایشه و فریاد کشیدن بر سر پیامبر...410

نمونه 26 / عایشه در هنگام عصبانیت و از روی بی ادبی و جسارت نام پیامبر را به زبان نمی آورد...422

نمونه 27 / عایشه با بی ادبی پیامبر را عادل ندانسته و در نبوت ایشان شک داشت...426

ص: 10

بسم الله الرحمن الرحيم

پیشگفتار

یکی از مهم ترین اختلافاتی که میان شیعه و اهل تسنن وجود دارد و شاید از جهاتی از مسئله امامت هم مهم تر باشد، بحث صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله است. اهل تسنن چنان قداستی برای صحابه قائل هستند که اگر چه به ظاهر معتقد به عصمت آنان نیستند ولی با مراجعه به اعتقادات آنان، حتی مقامی بالاتر از عصمت را برای آنان مطرح می کنند. پیروان اهل بیت ها معتقدند که ائمه علیهم السلام با توجه به عنایتی که خداوند به آن ها کرده است به هیچ وجه گناه، خطا، اشتباه و فراموش نمی کنند. اما اهل تسنن معتقدند صحابه پیامبر گناه می کنند، اما خداوند قبل از آن که این ها گناهی مرتکب شوند فرموده: هر گناهی که می خواهید انجام دهید من پیشاپیش آن را بخشیدم.!

همچنان که صحیح بخاری (1) چنین نقل کرده است که خداوند به صحابه چنین فرموده:

﴿اِعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَکُمْ﴾.

هر چه می خواهید انجام دهید؛ زیرا من شما را

ص: 11


1- صحیح بخاری، 1095/13 ح ش 2845

بخشیده ام.

از طرفی دیگر، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری (1) چنین می نویسد:

﴿فإنّهم لم يزالوا على أعمال أهل الجنة إلى أن فارقوا الدنيا﴾.

صحابه تا آخر عمرشان، اعمالشان اعمال اهل بهشت بوده است.

این اعتقاد اهل تسنن مخالف با آیات صریح قرآن است؛ زیرا خداوند حتی به پیامبرانش چنین تضمینی را نداده است که هر چه می خواهید انجام دهید و قطعا بهشتی هستید.

خداوند در قرآن خطاب به پیامبرش می فرماید:

﴿وَ لَوْلَا أَنْ تَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً، إِذا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً ﴾. (2)

اگر تو را استوار نمی داشتیم، نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. در آن صورت حتماً تو را دو برابر در زندگی و دو برابر پس از مرگ، عذاب می کردیم آن گاه

ص: 12


1- فتح البارى فى شرح صحيح البخاری، ابن حجر عسقلانی، 635/8.
2- اسراء 74-75

در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.

و در آیه ای دیگر می فرماید (1):

﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾.

و قطعا به تو و به کسانی که پیش از تو بوده اند وحی شده است اگر شرک ورزید حتما اعمالت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهی شد.

آیا با توجه به حساسیت و دقتی که قرآن در این مسئله دارد، معقول است که بگوییم پیامبرش به اصحاب خود مطلقاً تضمین بدهد که هر غلطی می خواهند مرتکب شوند و همچنان هدایت شده و اهل بهشت خواهند بود و حتی برای معاصی آن ها پاداش هم در نظر گرفته شده، چون آنان مجتهد هستند و اگر هم خطا کنند یک اجر و ثواب خواهند داشت؟!!

و در جایی دیگر خداوند، پیامبرش صلی الله علیه و آله را مورد عتاب قرار داده و چنین می فرماید: (2)

ص: 13


1- زمر 65/
2- الحاقه/ 44 - 47

﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ * لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾.

اگر او بعضی از گفته ها را به ما نسبت داده بود، دست راستش را سخت می گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می کردیم و هیچ یک از شما مانع از عذاب او نمی شد.

اگر رسول اکرم صلى الله عليه و سلم سر سوزنی در وحی الهی تصرف کند، خداوند رگ گردن او را می زند. اما جای شگفتی است چگونه اهل تسنن معتقدند صحابه ی پیامبر هرگونه بدعت و دگرگونی که در دین خدا ایجاد کنند و هرگونه فسق و فجور و معصیتی که انجام دهند، نه تنها مجازات نمی شوند ؛ بلکه چون مجتهد بودهاند یک اجر هم خواهند داشت!!

در آیه ای دیگر خداوند به هیچ کدام از انبیای الهی مطلقاً تضمینی نداده و همه پیامبرانش را هم مورد سوال قرار می دهد آن جا که می فرماید: (1)

﴿فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾.

پس قطعاً از کسانی که پیامبران به سوی آنان فرستاده شده اند خواهیم پرسید و قطعاً از خود پیامبران نیز سوال خواهیم کرد.

ص: 14


1- اعراف /6

آری! خداوند حتى أنبياء و مرسلین خود را هم مورد بازخواست قرار می دهد؛ اما چطور اهل تسنن معتقدند صحابه ی پیامبر آزاد هستند و هیچ گونه بازخواستی ندارند؟!

جالب این جاست که به اعتقاد علمای اهل تسنن صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله هر عمل خلاف شرعی هم که مرتکب بشوند از عدالت ساقط نشده و همچنان قابل پیروی هستند! زیرا بسیاری از اعمال خلافی که صحابه مرتکب شده اند را اهل تسنن خود در کتب معتبرشان نقل کرده اند؛ اما نمی دانم با وجود این همه مخالفت با خدا و رسول و با توجه به این همه بدعت گذاری در در دین خدا، دیگر صحابه و برخی از همسران پیامبر صلى الله عليه و سلم باید چه کاری انجام دهند تا در نظر اهل تسنن از عدالت ساقط شوند؟!!

آنان هر وقت صحبت از صحابه ی پیامبر به میان می آید برای دفاع از صحابه، عُمدتاً به سه آیه متشابه استناد می کنند:

1- آیه بیعت رضوان

﴿ لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ المُؤْمِنِینَ إذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً﴾.

به راستي خدا هنگامی که مومنان، زیر آن درخت با تو بیعت کردند از آنان خشنود شد و به آن چه در دل های آنان بود آگاهی یافت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و

ص: 15

پیروزی نزدیکی را به آنان پاداش داد.

2- آيه السابقون:

﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾

پیشگامگان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود و آنان نیز از خدا خشنودند و برای آنان باغ هایی آماده کرده که از زیر درختان آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانه اند. این است همان کامیابی بزرگ

3- آيه أشداء:

﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ...﴾

محمد صلى الله عليه و سلم پیامبر خداست؛ و کسانی که با اویند، بر کافران، سختگیر و با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود می بینی. فضل و خشنودی خدا را

ص: 16

خواستارند. علامتِ آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است. این صفت ایشان است در تورات...

اهل تسنن گمان می کنند این آیات، دلیل فضیلت و رضایت دائمی خداوند از همه اصحاب پیامبر می باشد. در حالی که این آیات شریفه به ضمیمه آیات دیگر کاملا اثبات می کند که اولاً: این صفات نیکو و رضایت الهی مربوط به همه اصحاب پیامبر نمی باشد. ثانیاً: این رضایت الهی و صفات پسندیده، بدون شرط و همیشگی نیست؛ بلکه مشروط به وفای به عهد و فرمانبرداری از خدا و رسول تا آخر عمر می باشد.

همچنین اعتقاد به رضایت دائمي خداوند از صحابه، با آياتي دیگر از قرآن مجید که احتمال ارتداد صحابه را مطرح و آن ها را از این کار بازداشته است سازگار نیست؛ زیرا اگر واقعاً خداوند از آن ها برای همیشه را ضی بوده و آن ها قطعاً بهشتي هستند، چرا خداوند آن ها را تهدید کرده و خبر از ارتداد آنان داده و وعده عذاب به آنان داده است؟

خداوند در قرآن از آینده ی سیاه بسیاری از صحابه خبر داده آن جا که می فرماید:

﴿وَ مَا مَحَمَّدُ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِين

ص: 17

مَاتَ أَوْ قُتِلَ إنقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرُ اللَّهَ شَيْا وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرِين﴾.

محمد صلى الله عليه و سلم فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند اگر او بمیرد بلکه کشته شود، شما به عقب بر می گردید. (مرتد و کافر می شوید) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند و خداوند به زودی شاکران را پاداش خواهد داد.

و در جای دیگر چنین می فرماید: (1)

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما مرتد شود، به خدا زیانی نمی رساند خداوند جمعیتی را می آورد که آن ها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت باشند.

بسیار واضح و روشن است که مخاطب اول این آیات صحابه

ص: 18


1- مائده / 54

پیامبر می باشند و همه ی آنان را در بر می گیرد در نتیجه با عدالت تمام صحابه سازگار نیست.

اگر قرار باشد با استناد به بخشی از آیات قرآن و با بی توجهی به سایر آیات شریفه، حکم صادر کنیم، باید بگوییم که بنی اسرائیل با همه جنایاتی که مرتکب شدند، قطعاً بهشتی هستند؛ زیرا فضیلتی که خداوند در آیات قرآن برای بنی اسرائیل بیان فرموده برای صحابه پیامبر بیان نکرده است.

قرآن بنی اسرائیل را بر همه عالمیان برتری داده و چنین می فرماید: (1)

﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾.

ای بنی اسرائیل، به یاد آورید نعمت هایی را که به شما داده ایم و شما را بر تمام جهانیان برتری دادیم.

همین بنی اسرائیل با این تقدّس و جایگاهی که قرآن برای آنان بیان کرده است، در جایی دیگر مورد لعن خداوند قرار گرفته اند آن جا که خداوند می فرماید: (2)

ص: 19


1- بقره /47 و 122
2- مائده / 13.

﴿فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ﴾.

پس به سزای پیمان شکستنشان، لعنتشان کردیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم به طوری که کلمات را از مواضع خود تحریف می کنند و بخشی از آن چه بدان اندرز داده شده بودند به فراموشی سپردند.

صحابه ی پیامبر با آن قداستی که اهل تسنن برای آنان مطرح کرده اند، قطعاً به جایگاه بنی اسرائیل نمی رسند؛ زیرا خداوند جمله ﴿ فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ را فقط برای بنی اسرائیل به کار برده است و چنین تعبیری برای اصحاب پیامبر وجود ندارد. نهایت فضیلتی که قرآن برای برخی از صحابه بیان کرده است. همین جمله ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنِ المُؤْمِنِینَ﴾ و جملات مشابه این می باشد که از جهت فضیلت، قابل مقایسه با جمله ای که برای بنى إسرائيل بيان شده نیست اما با این وجود، همان بنى إسرائيل با آن فضیلت، چون عهد و فرمان الهی را زیر پا گذاشتند، مورد لعن الهی قرار گرفتند.

صحابه ی پیامبر هم از این قانون مستثنی نیستند. اگر در آیه بیعت رضوان خداوند از برخی از صحابه اعلام رضایت کرده است، در آیات دیگر این رضایت را همیشگی و بدون قید و

ص: 20

شرط ندانسته و چنین می فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا﴾.

در حقیقت، کسانی که با تو بیعت می کنند جز این نیست که با خدا بیعت می کنند، دست خدا بالای دست آنان است. پس هر که پیمان شکنی کند تنها به زیان خود پیمان می شکند و هر که بر آن چه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودی خدا پاداشی بزرگ به او می بخشد.

این آیه شریفه رسماً اعلام می دارد که رضایتی که در آیه بیعت رضوان مطرح شده، مشروط است به این که صحابه ی پیامبر، عهد و پیمان را نشکنند و همواره مطیع دستورات خدا و رسول باشند.

حتى فضيلتى که قرآن برای بلعم باعورا بیان کرده به مراتب بالاتر از فضیلتی است که اهل تسنن برای صحابه پیامبر بیان می کنند؛ زیرا خداوند در تجلیل از مقام بلعم باعورا علاوه بر این که او را تا مقام «أولياء الله» بودن بالا برده و حتى اسم أعظم خود را به او تعلیم داده چنین

ص: 21

می فرماید (1):

﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾.

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت، آن گاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد.

ولی در نهایت، کار بلعم باعورا به جایی رسید که به خاطر انحرافش قرآن درباره او می فرماید:

﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾.

اگر می خواستیم قدر او را به وسیله آن آیات، بالا می بردیم. اما او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است که اگر بر او حمله ور شوی زبان از کام بر آورد و اگر آن را رها کنی باز هم زبان از کام بر آورد این مثل آن گروهی است که آیات ما را

ص: 22


1- اعراف / 75.

تکذیب کردند. پس این داستان را برای آنان حکایت کن شاید آنان بیندیشند.

در نتیجه، با توجه به آن چه نقل شد، ملاک در فضیلت صحابه ی پیامبر آن است که تا آخر عمرشان انحرافی در آن ها پدید نیاید و مخالفتی با خدا و رسول از آنان سر نزند که اگر غیر از این باشد نه تنها خداوند از آنان راضی نیست؛ بلکه به خاطر پیمان شکنی و مخالفت با خدا و رسول، مستحق عذاب الهی و خلود در آتش نیز می باشند.

در طول تاریخ همواره علمای اهل تسنن سعی داشتند کارهای قبیح و زشتِ أصحاب و به ویژه خلفاء و برخی از همسران پیامبر را مخفی کرده و شیعیانی را که سعی در افشاگری داشته و اعمال قبیح برخی از اصحاب و همسران پیامبر را بیان کنند را دشمن صحابه معرفی کنند اما این را نمی دانند که جامعه تشیع، دشمن صحابه ی پیامبر نیست، بلکه اهل تسنن جایگاه صحابه را طوری بالا برده اند که گویا آنان را همانند بت می پرستند!

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام معتقدند هر شخصی که در کنار پیامبر بوده و به عنوان صحابی رسول الله شناخته می شود و یا هرکسی که به عقد پیامبر درآمده و به عنوان همسر پیامبر شناخته

ص: 23

می شود، قابل احترام و پیروی نیست. آن گروه از اصحاب پیامبر و همسران آن حضرت که مطیع فرمان خدا و رسول نبوده و با هتک حرمت پیامبر و با بدعت گذاری در دین خدا، باعث انحراف بسیاری از مسلمانان شده اند نه تنها محترم نیستند ؛ بلکه بنابر نص آیات الهى، مستحق لعن و عذاب الهى نيز خواهند بود.

جای شگفتی است، همین گروه از أصحاب پیامبر و برخی از همسران آن حضرت که به دلیل مخالفت با خدا و رسول و به دلیل بدعت گزاری های فراوان در دین خدا و به تصریح قرآن، قطعاً «اهل دوزخ» به شمار می روند، طوری برای جامعه اهل تسنن در شمار انسان های «مقدّس» قرار گرفته اند که کسی حق اعتراض و حتی بیان عملکرد آنان را نیز ندارد!!

شکی نیست در میان اصحاب پیامبر همواره پاکان متعهد و شجاعان مطیعی بودهاند که تا آخر عمر، در اعتقادات و عمل آنان تغییری حاصل نشده و علاوه بر عمل به دستورات خدا و رسول و شرکت در جنگ های گوناگون، در دین خدا تغییری ایجاد نکرده و همواره مورد تأیید خدا و رسول بوده اند. بسیاری از صحابه رسول اکرم که در جنگ های گوناگون در عصر پیامبر صلى الله عليه و سلم به شهادت رسیدند از این گروه هستند.

ص: 24

همچنین برخی از همسران پیامبر مانند: أم المومنین خدیجه کبرى علیها السلام و أم المومنين أم سلمه علیها السلام و أم المومنين ماريه قبطية علیها السلام، کسانی بودند که در زمان حیات و پس از شهادت آن حضرت، كاملاً مطيع دستورات خدا و رسول بوده و سر سوزنی از دستورات ایشان تخلف نکردند در دین خدا بدعت نگذاشته و هتک حرمت پیامبر ننموده اند.

آری! این گروه از صحابه و همسران پاک و مؤمن پیامبر نه تنها مورد احترام شیعه هستند ؛ بلکه جسارت و توهین به آنان نیز حرام می باشد.

در این نوشتار ما به نمونه هایی از مخالفت صريح صحابه و برخی از همسران پیامبر با دستورات خدا و رسول اشاره کرده ایم و همچنین برخی از جسارت ها و بی ادبی های همین صحابه و برخی از همسران پیامبر را به ساحت مقدس ایشان نقل کرده ایم تا کسانی که نسبت به صحابه و برخی از همسران پیامبر، بیش از حد تعصب جاهلانه دارند بدانند اگر رضایتی هم از برخی از صحابه پیامبر وجود دارد، مربوط به همه صحابه و همیشگی نیست؛ زیرا آن گروهی از صحابه که با جسارت تمام، مقابل دستورات خدا و رسول ایستادگی کرده و از اطاعت آنان سرباز زده اند و یا آن گروهی از صحابه که با کمال بی شرمی و خباثت

ص: 25

هتک حرمت پیامبر نموده و به آن حضرت جسارت کرده اند، قطعا مشمول رضایت الهی نبوده و بی شک اهل آتش هستند.

نام این کتاب را «دوزخیان مقدّس» گذاشتم ؛ زیرا صحابه ای که با أوامر خدا و رسول مخالفت کردند و به ساحت نبی مکرم صلی الله علیه و آله جسارت نموده اند طبق آیات شریفه قرآن، قطعاً اهل دوزخ خواهند بود آن جا که می فرماید:

﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينُ﴾.

هرکس از خدا و رسول نافرمانی کند و از حدود الهی تجاوز نماید او را در آتشی قرار دهد که همیشه در آن خواهد بود و برای او عذابی خفت آور است.

در حالی که در بین جامعه اهل تسنن همین گروه از صحابه ی متخلّف بي أدب جهنمی از تقدّس و جایگاه خاصی برخوردار هستند و آنان را همانند بت می پرستند.

این کتاب را در دو فصل تنظیم نموده ام:

فصل اول: مخالفت های صحابه با پیامبر در حضور آن حضرت.

فصل دوم: بی ادبی ها و جسارت های صحابه به پیامبر.

در انتهای هر مطلب، تصویری از اسناد مورد استفاده را قرار داده ام تا بر استحکام مطلب بیفزاید و خواننده را در مقام

ص: 26

احتجاج یاری نماید. هر چند اضافه کردن این اسناد مرسوم نیست و بر اوراق کتاب افزوده و آن را کم و بیش از اختصار خارج نموده است اما با توجه به این که این اسناد، اعتبار کتاب را بالا برده و آن را به کتابی مرجع تبدیل خواهد کرد، لذا ارزش قطور شدن کتاب را خواهد داشت؛ زیرا خواننده با در دست داشتن این کتاب، از مراجعه به منابع بسیاری بی نیاز خواهد بود.

امید است این نوشتار مورد رضایت پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم قرار گرفته و دعای فرزند غریبش امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را بدرقه راهمان سازد

مشهد مقدس - هفده ربيع الاول 1441

عبدالرضا درایتی

28 * دوزخیان مقدس

ص: 27

فصل اول: مخالفت های صحابه با پیامبر

اشاره

ص: 28

قبل از آن که به بیان برخی از مخالفت های صحابه با دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله بپردازیم مقدماتی لازم است تا عُمقِ جنایتی که برخی از صحابه، نسبت به پیامبر مرتکب شدند کاملا آشکار بشود:

مقدمه اول:

از نظر قرآن، مخالفت با دستورات پیامبر چه حکمی دارد؟

آیات متعددی در قرآن وجود دارد که از مخالفت با خدا و رسول شدیداً نهی کرده است. در این جا به طور اختصار به چهار اثری که قرآن برای مخالفت با خدا و رسول بیان کرده است اشاره می کنیم:

مخالفت با خدا و رسول کفر است:

خداوند چنین می فرماید

﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾ (1)

بگو از خدا و رسول اطاعت کنید اگر مخالفت کردند خداوند کافران را دوست ندارد

مخالفت با خدا و رسول باعث خلود در آتش جهنم:

ص: 29


1- آل عمران / 32

خداوند چنین می فرماید

﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينُ﴾.

هرکس از خدا و رسول نافرمانی کند و از حدود الهی تجاوز کند او را در آتشی قرار دهد که همیشه در آن خواهد بود و برای او عذابی خفت آور است.

مخالفت با خدا و رسول گمراهی آشکار:

و در جای دیگر نیز می فرماید: (1)

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَصَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾.

هیچ مرد و زن مؤمنى اختيار و اجازه ندارد که با دستورات خدا و رسول مخالفت کند و هر کس چنین کند در گمراهی آشکار قرار گرفته است.

مخالفت با خدا و رسول باعث باطل شدن اعمال:

ص: 30


1- احزاب /36

خداوند می فرماید: (1)

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ﴾.

ای کسانی که ایمان آوردید از خدا و رسول اطاعت کنید و اعمال خود را تباه نسازید.

حال که اثبات شد مخالفت با دستورات خدا و رسول انسان را تا سر حد گمراهی و کفر رسانده و آتش جهنم را به دنبال خواهد داشت، به نمونه هایی اشاره می کنیم که برخی از صحابه، صریحاً مقابل دستورات رسول اکرم ایستادگی می کردند و با فرمان ایشان مخالفت می نمودند.

مقدمه دوم:

شکی نیست که در میان أصحاب پیامبر، گروهی منافق بوده اند. و نفاق یعنی اظهار اسلام و پنهان کردن کفر. با توجه به تعریفی که علماء اهل تسنن از صحابی پیامبر دارند و محدوده صحابی بودن را چنان وسیع کرده اند که حتی نوزادی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را دیده باشد و یا شخصی که هر چند از راه دور، رسول اکرم صلى الله عليه وسلم را فقط دیده باشد گرچه هیچ گونه مصاحبتی هم با پیامبر صلی الله علیه و آله نداشته باشد را جزو اصحاب پیامبر به شمار

ص: 31


1- محمد /33

آورده اند. و با توجه به این که نفاق هم امر قلبی است و قابل تشخیص ظاهری نمی باشد، همچنان که قرآن هم به آن اشاره کرده می فرماید:

﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ تَعْلَمُهُمْ﴾.

برخی از اهل مدینه منافق هستند و (حتی) تو ای پیامبر آنان را نمی شناسی. ما آنان را می شناسیم.

در نتیجه، بنابر اعتقادات اهل تسنن، تمام أصحاب پیامبر محترمند، هر چند نام منافق بر آن ها نهاده شود؛ زیرا آنان هیچ استثنائی در تعریف صحابه ندارند و هیچ معیاری برای تشخیص صحابه ی منافق از غیر آن، ارائه نکرده اند و همه ی کسانی که پیامبر را دیده باشند و یا پیامبر آن ها را دیده باشند را صحابی معرفی کرده اند.

ابن حجر عسقلانی (1) در تعریف صحابی چنین می نویسد:

أن الصحابي من لقى النبى مومناً به و مات على الإسلام فيدخل فيمن لقيه من طالت مجالسته له أو قصرت و من روى عنه أو لم يرو و من غزا معه أو لم يغز و من رآه رؤية و لو لم يجالسه و من لم يره لعارض كالعمى.

صحابی کسی است که پیامبر صلى الله عليه و سلم را ملاقات کرده باشد

ص: 32


1- الاصابه، ابن حجر، 7/1، في تعريف الصحابي.

در حالی که به ایشان ایمان آورده و مسلمان هم از دنیا رفته باشد. داخل است در عنوان صحابی بودن، کسانی که با پیامبر مجالست طولانی داشته اند یا با آن حضرت مدت کوتاهی مجالست داشته اند، از پیامبر روایت نقل کرده باشد یا نه با پیامبر به جنگ رفته باشد یا نه و حتی کسی که فقط پیامبر را یک مرتبه دیده باشد هر چند با آن حضرت مجال ست هم نداشته باشد و یا حتی پیامبر را هم به خاطر نابینایی ندیده باشد (همه ی این گروه ها در شمار صحابه پیامبر قرار دارند).

بر این اساس، تمام صحابه ای که با دستورات پیامبر مخالفت کردند و یا نسبت به رسول اکرم جسارت کردند - هر چند علماء اهل تسنن از آنان با عنوان منافق یاد کرده باشند - اما همچنان جامعه اهل تسنن باید پاسخگوی اعمال آنان باشند ؛ زیرا با توجه به این که اهل تسنن آن چنان دایره صحابی بودن را و سیع کرده اند که همه این افراد، مصداق صحابی قرار می گیرند. همچنین اهل تسنن باید پاسخگوی این سوال باشند که آیا این گروه از صحابه ی متخلف و بی ادب که طبق اعتقادات اهل تسنن جزو صحابه ی پیامبر به شمار می روند آیا با وجود همه ی مخالفت ها با رسول اکرم و جسارت ها به ساحت مقدس ایشان همچنان عادل

ص: 33

و قابل پیروی هستند یا جامعه اهل تسنن حاضرند مانند شیعه، صحابه ی پیامبر را به دو گروه تقسیم کنند و آن گروهی که با پیامبر مخالفت کرده و در دین خدا بدعت گذاشته اند را نه تنها عادل ندانند و احترام نکنند ؛ بلکه آنان را لعن هم بنمایند؟

اهل تسنن یا نام منافقان از صحابه را معرفی کنند و یا این که ما به همه صحابه ی پیامبر مشکوک هستیم و همه را منافق می دانیم بی شک، صحابه ای که در زمان پیامبر در جنگ ها شرکت کرده و به شهادت رسیدند و یا مانند امیرالمومنین علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام و اصحابی مانند ابوذر و سلمان و مقداد و عمار که ایمان آن ها اثبات شده است و بعد از رسول اکرم و تا آخر عمر مطیع دستورات خدا و رسول بوده اند و در دین خدا بدعتی و در دین خدا بدعتی نگذاشته و هتک حرمتی نسبت به پیامبر ننموده اند، در شمار صحابی مومن پیامبر به حساب می آیند. اما نسبت به سایر صحابه و با توجه به آیات قرآن، اصل بر انحراف آنان می باشد مگر این که خلافش ثابت شود.

مقدمه سوم:

شاید یکی از مهم ترین علت هایی که بسیاری از صحابه ی پیامبر را به مخالفت صریح با ایشان وا می داشت این با شد که آنان اساساً پیامبر را شخصی عادی تلقی کرده و پیروی از ایشان

ص: 34

را در امور غیر دینی بر خود لازم نمی دانستند. بسیاری از اصحاب پیامبر، نظر خود و مصلحت اندیشی شخصی را در به سیاری از موارد بر نظر رسول الله صلی الله علیه و آله ترجیح می دادند هر چند در امور دینی هم در بسیاری از موارد نظر برخی از صحابه و به ویژه خلفاء را حتی بر نظر پیامبر هم مقدم می کردند!

ابن ابى الحدید (1) در تشریح علت مخالفت های صحابه با پیامبر صل الله علیه و آله چنین می نویسد:

از استادم ابو جعفر نقیب درباره نص بر امامت علی علیه السلام پرسیدم و گفتم آیا ممکن است صحابه، نصی را به کنار نهاده باشند؟ او گفت: صحابه، خلافت را در شمار معالم دینی همچون نماز و روزه نمی دانستند بلکه آن را از امور دنیوی و در شمار مسائلی چون إمارت بلاد تدبیر جنگ و سیاست رعیت می دانستند و در این امور اگر مصلحت می دیدند مخالفت با نص رسول خدا را جایز می شمردند. به عنوان مثال پیامبر دستور دادند تا ابوبکر و عمر در سپاه اسامه حاضر شوند اما آنان چون آن را به مصلحت دولت نمی

ص: 35


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 82/12 - 90

دانستند نرفتند... صحابه متحداً و مُتّفقاً بسیاری از نصوص رسول خدا را ترک کردند و این به دلیل مصلحتی بود که در ترک آن تشخیص می دادند نظیر سهم ذوى القربى و سهم مولفه قلوبهم.... بسیاری از آنان قیاس را بر نص ترجیح می دادند، آنان مصلحت را بر عمل به نصوص ترجیح می داده می گفتند: اگر مصلحت دیدید چنین کنید.

هر چند اعتراف ابن ابی الحدید بسیار تلخ است، اما واقعیت همین است. صحابه پیامبر، خلفاء، علماء و توده اهل تسنن، هیچ حرمتی برای شخص پیامبر صلى الله عليه و سلم قائل نیستند و سخن ایشان را در غیر امور دینی معتبر ندانسته و نظرات دیگران را ترجیح می دهند. هر چند در امور دینی و شرعی هم در بسیاری از موارد از نظر خلفاء و برخی از صحابه پیروی می کنند و این یعنی اقدام برای حذف رسول خدا و ترور شخصیت ایشان.

با مراجعه به آیات قرآن باطل بودن این اعتقاد روشن می شود. اساساً این که دستورات پیامبر را به دو قسم تقسیم کرده و در بخشی مخالفت با دستورات پیامبر را جایز بدانیم، نه تنها دلیل قرآنی و شرعی ندارد؛ بلکه در مقابل با مراجعه به آیات قرآن

ص: 36

معلوم می شود که اطاعت از دستورات پیامبر مطلقاً واجب است و امور دینی و حتی دنیایی را هم شامل می شود. حداقل در پنج آیه شریفه قرآن جمله ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ تکرار شده در آیه ای دیگر چنین آمده ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ همه این آیات شریفه، مطلق است و اطاعت از رسول اکرم را در کنار اطاعت از خدا در همه ی امور دینی و دنیایی واجب می داند.

با وجود این آیات شریفه، صحابه ی پیامبر و علمای اهل سنت به چه مجوّز دستورات پیامبر را در امور غیر دینی بر خود واجب الاطاعه نمی دانند و مخالفت با ایشان را جایز می دانند؟ همچنین با وجود این که آیاتی همچون این آیه شریفه ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ و آيه شريفه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةً حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾ تاکید بر این دارد که چون رسول اکرم دائماً متصل به وحی است و هیچ سخنی خارج از وحی بر زبان جاری نمی کند و از آن جایی که رسول اکرم در تمام امور و بدون قید و شرط برای همگان الگویی نیکوست، لذا اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از دستورات ایشان در امور دینی و چه دنیایی بر همگان واجب

ص: 37

است.

مقدمه چهارم:

صحابه و یا همسران پیامبر به میان هر وقت سخن از مطاعنِ می آید و یا این که عملکرد آنان مورد بررسی قرار می گیرد یکی از سخنان باطلی که زیاد تکرار می شود و باعث فریب برخی جوانان شیعه شده این جمله است که: «توهین به مقدسات اهل تسنن جایز نیست.» درباره این مطلب نکاتی باید مورد توجه قرار گیرد:

اولا: در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و مذهب شیعه دوازده امامی توهین وجود ندارد ؛ بلکه هر چه هست توصیف است.

اميرالمومنين علیه السلام در خطبه 197 در خطبه 197 نهج البلاغه آن جا که در جنگ صفین به ایشان خبر رسید که برخی از اصحاب ایشان به اهل شام دشنام می دهند امام علیه السلام چنین فرمودند:

﴿انِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ، وَلَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ، وَأَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ﴾. من برای شما زشت می دارم که دشنام دهید ولی اگر حقیقت اعمال و رفتار آنان را بیان کنید گفتار شما به صواب نزدیک تر و در بیان عذر رساتر خواهد بود.

بنابر این، بیان عملکرد صحابه و خلفاء و برخی از همسران

ص: 38

پیامبر، توهین محسوب نمی شود؛ بلکه توصیف عملکرد آنان است. و توصیف نه تنها حرام نیست بلکه واجب است ؛ زیرا به سیاری از مسلمانان به دلیل عدم آگاهی از احوالات و عملکرد صحابه پیامبر و خلفاء و برخی از همسران پیامبر با پیروی از آنان، در دام آن ها گرفتار شده و به انحراف کشیده شده اند.

ثانيا: جمله «مقدسات اهل تسنن» که مدام تکرار می شود جمله ای نا مفهوم و ناقصی است آن چه برای اهل تسنن مقدس است به دو دسته تقسیم می شود.

دسته اول: بخشی از مقدسات اهل تسنن مواردی است که خدا و رسول امر به احترام و تقدس آنان نموده اند مانند قرآن و پیامبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام که قطعاً بی حرمتی به این گونه مقدسات، حرام است ؛ زیرا بی احترامی به آنان یعنی مخالفت صریح با دستورات خدا و رسول.

دسته دوم: بخش عظیمی از مقدسات اهل تسنن مواردی است که نه تنها خدا و رسول دستور به احترام کردن آن ها نداده اند؛ بلکه به دلیل این که این مقدسات دروغین در مقابل خدا و رسول قرار گرفته اند، امر به بیزاری از آنان هم شده است. قرآن چنین می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ... ﴾

ص: 39

ای کسانی که ایمان آورده اید کسانی که خداوند بر آن ها غضب کرده را دوست نگیرید.

و در آیه دیگر می فرماید

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ﴾.

ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن خدا و دشمن خویش را به دوستی نگیرید.

لذا بسیاری از صحابه و خلفاء و همسران پیامبر که اهل تسنن آن ها را به عنوان «مقدّسات» برای خود مطرح کرده اند و همگان را به احترام کردن به آنان فرامی خوانند، کسانی هستند که با خدا و رسول مخالفت کرده و در دین خدا بدعت گذاشته و نسبت به شخص رسول الله صلى الله عليه وسلم مکرر جسارت می کردند. لذا خداوند بر آن ها غضب کرده و آنان دشمن خدا و رسول به شمار می روند، هر چند نام صحابی و یا خلیفه و یا همسر پیامبر بر آن ها نهاده شده باشد.

این دسته از مقدسات اهل تسنن، نه تنها نباید محترم شمرده شوند؛ بلکه باید شخصیت واقعی آنان معرفی گردد و تقدّس دروغین آنان نیز شکسته شود تا هیچ مسلمانی رغبت پیروی از آنان را پیدا نکند و در نتیجه از انحراف سایر مسلمین جلوگیری

ص: 40

گردد.

ثالثا: کسانی که می گویند «توهین به مقدسات اهل تسنن جایز نیست» مگر قرآن نخوانده اند آن جایی که خداوند حق را یکی معرفی کرده و بعد از حق را جز گمراهی نمی داند. (و ماذا بعد الحق الا الضلال) شکی نیست با استناد به آیات قرآن و احادیث صحيح السند بلکه متواتر بین شیعه و سنی پیروی از خدا و رسول و اهل بیت پیامبر علیهم السلام تنها راه مستقیم و حق است و لاغیر و کسانی که به جای اطاعت از رسول الله صلى الله عليه و سلم و پیروی از اهل بیت ایشان علیهم السلام، به خلفاء و صحابه پیامبر مراجعه کرده و دین خود را از آنان می گیرند، بلا شک اهل باطل هستند و اهل باطل چه مقدسی می تواند داشته باشد؟!

آری! وقتی که اثبات شد جماعت اهل تسنن اهل باطل هستند با الگوگیری از قرآن، باید تمام مقدسات دروغین اهل باطل شکسته بلکه لگد مال شود مکتب یهود یکی از جریانات باطلی است که در اصل باطل بودن آن تفاوتی با جامعه اهل تسنن ندارد. زیرا همچنان که بیان شد، بنابر منطق قرآن، حق یکی است و بعد از حق غیر از گمراهی نیست بی شک یکی از مقدس ترین مقدسات يهود، علماء آنان می باشد حال ببینید قرآن با علماء یهود که جزو مقدسات آنان است چگونه برخورد کرده است آن جا

ص: 41

که می فرماید:

﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمَّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾.

مَثَل کسانی که حاملان تورات هستند و عمل به تورات بر آنان تكليف شده (علماء يهود) ولی به آن عمل کنند، همچون مثل خری است که کتاب هایی را بر پشت می کشد و چه زشت است و صف آن قومی که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را هدایت نمی کند.

از این آیه شریفه این گونه برداشت می شود که عموم اهل باطل، چه یهودی چه مسیحی و چه سنی و چه سایر ادیان و مذاهب باطل اگر چیزی را خارج از چهار چوب خدا و رسول، محترم دانستند باید حرمت آن به بدترین شکل ممکن شکسته شود تا دیگران به انحراف کشیده نشوند.

اگر واقعا قرار است اهل باطل به طور عموم، مقد ساتی داشته باشند که سایرین هم مکلف به احترام کردن آنان گردند چرا قرآن حُرمت علماء يهود را که از مقدسات جامعه یهودیت است نگه نداشت و علماء بی عمل آنان را به الاغ تشبیه کرد !؟!

رسول اکرم نیز با بت ها که از مقدس ترین مقدسات اهل

ص: 42

باطل و مشرکین بودند برخوردی تحقیر آمیز داشتند. چه توهینی از این بالاتر که پیامبر اقدام به شکستن بت های آنان نمودند همان بت هایی که آن قدر برای مشرکین مقدس بودند که انسان ها را در کنار بت هایشان قربانی می کردند.

احمد حنبل در مسند (1) چنین نقل کرده است:

عن عبد الله بن عمرو عاص قال.... و قد إجتمع أشرافهم في الحجر فذكر رسول الله فقالوا: ما رأينا مثل ما صبرنا عليه من هذا الرجل قط. سفه أحلامنا و شتم آبائنا و عاب ديننا و فرق جماعتنا و سبّ آلهتنا

عبدالله بن عمرو عاص می گوید:... اشراف قریش در حجر اسماعيل جمع شدند صحبت از پیامبر شد آنان چنین گفتند: ما خیلی نسبت به (محمد) از خود صبر نشان دادیم. او کسی است که اعتقادات ما را سفیهانه می داند، پدران ما را شتم می کند دین ما را حقیر می شمارد، بین ما اختلاف می اندازد و به خدایان ما دشنام می دهد.

رابعا: کسانی که برای مقدسات اهل تسنن که یکسره باعث انحراف و باطل محض است، دلسوزی می کنند چرا در مقابل

ص: 43


1- مسند احمد بن حنبل 218/2

توهین به مقدسات شیعه سکوت کرده و یا حتی خود نیز توهین می کنند؟!

چرا باید افکار سنی، اعتقادات سنی، خلفاء سنی، علماء سنی و راه و روش اهل تسنن که همگی صريحاً مقابل خدا و رسول ایستاده اند، محترم باشند اما افکار شیعه، اعتقادات شیعه، امامان شیعه، علماء شیعه مراجع تقلید شیعه که همگی در مسیر پیروی از قرآن و سنت پیامبر و سیره اهل بیت علیهم السلام قرار دارند مورد هتک حرمت قرار بگیرند؟

چرا کسانی که برای دفاع از مقدسات اهل تسنن می میرند برای دفاع از مقدسات شیعه و اهل بیت پیامبر علیهم السلام حتى تب هم نمی کنند؟!

چه توهینی به مقدسات شیعه از این بالاتر که قبور ائمه چهارگانه اهل تسنن، ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد حنبل دارای گنبد و بارگاه و صحن و سرا می باشد و آباد است اما قبور ائمه چهارگانه شیعه و فرزندان معصوم پیامبر علیهم السلام امام مجتبی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در قبرستان بقيع خراب؟!!

چرا آن قدر که برای غربت و مظلومیت اهل فلسطین و غزه و امثال آن تبلیغ و تلاش می کنند برای شیعیان مظلوم سرتاسر

ص: 44

عالم از هندوستان و پاکستان و عراق و افغانستان گرفته تا جای جای این کره خاکی که در سکوت خبری قتل عام می شوند دلجویی نکرده و دادخواهی نمی کنند؟ چرا آن قدر که برای آزادی فلسطین تلاش می کنند برای آزادی بقیع از چنگال و هابیت قدمی برنمی دارند؟ چرا روزی را به نام «قدس» نامگذاری کرده اند اما حاضر نیستند روزی را هم به نام «بقیع» نامگذاری کنند؟

گویا در عالم اسلام فقط اهل تسنن هستند که مورد ظلم قرار می گیرند و نباید به مقدسات دروغینشان توهین شود وگرنه توهین به مقدسات شیعه و افکار و عقاید آنان آزاد است !!

در پایان این نکته نیز گفتنی است که خطاب ما با توده مردم سنی مذهب نیست بلکه ما فکر سنی، اعتقادات سنی، علماء سنی و خلفاء اهل تسنن را مورد نقد قرار می دهیم. ما معتقدیم عموم اهل تسنن جاهلان مظلومی هستند که حق به طور شفاف به آنان نرسیده و اگر حق به درستی به آنان برسد، قطعا دست از پیروی از خلفاء و صحابه ی پیامبر که با خدا و رسول مخالفت کرده و در دین خدا بدعت گذاشتند بر می دارند و طبق دستور خدا و رسول، دین و دنیای خود را به دست اهل بیت پیامبر علیهم السلام خواهند داد.

ص: 45

نمونه 1: مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ بدر

جنگ بدر از آن جا آغاز شد که ابوسفیان در رأس یک کاروان نسبتا مهم تجارتی که از چهل نفر با پنجاه هزار دینار مال التجاره تشکیل می شد از شام به سوی مدینه باز می گشت جبرئیل به پیامبر خبر داد و حضرت نیز به یاران خود دستور دادند آماده حرکت شوند و به طرف این کاروان بزرگ که قسمت مهمی از سرمایه دشمن را با خود حمل می کرد بشتابند و با مصادره کردن این سرمایه ضربه سختی بر قدرت اقتصادی و در نتیجه بر قدرت نظامی دشمن وارد کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش حق داشتند دست به چنین حمله ای بزنند؛ زیرا با هجرت مسلمانان از مکه به مدینه، بسیاری از اموال مسلمانان به دست اهل مکه افتاد و خسارت سنگینی به آن ها وارد شد و آن ها حق داشتند چنین خسارتی را جبران کنند

ابوسفیان به وسیله دوستان خود در مدینه از این تصمیم پیامبر صلى الله عليه و سلم آگاه شد، لذا قاصدی را به مکه فرستاد تا جریان را به اطلاع همه برساند با توجه به این که بسیاری از مردم مکه، در

ص: 46

این کاروان سهمی داشتند لذا مردم به سرعت بسیج شدند و حدود 950 مرد جنگی به اضافه 100 اسب و تجهيزات فراوان نظامی به حرکت درآمدند و فرماندهی لشکر به عهده ابوجهل بود.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله با گروهی از صحابه به نزدیکی بدر «بین مکه و مدینه» رسیده بودند که خبر حرکت سپاه قریش به آنان رسید. در این هنگام با اصحاب خود مشورت نمودند که آیا به تعقیب کاروان ابوسفیان و مصادره اموال کاروان بپردازند و یا برای مقابله با سپاه آماده شوند. جمعی مقابله با سپاه را ترجیح دادند. ولی گروهی از صحابه از این کار اکراه داشتند و ترجیح می دادند که کاروان تجاری را تعقیب کنند دلیل آنان هم این بود که می گفتند: ما برای گرفتن غنیمت از مدینه خارج شدیم و آمادگی جنگ نداریم.

قرآن نیز به این مهم اشاره کرده است که برخی از صحابه، مقابله با لشگر دشمن را خوش نداشته و بیشتر مایل بودند جهت کسب غنیمت، کاروان قریش را تعقیب کنند، آن جا که می فرماید (1):

ص: 47


1- انفال / 7

﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ الَّلهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَ يَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ﴾.

هنگامی که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه «کاروان تجاری قریش یا لشکر آن ها» برای شما خواهد بود اما شما دوست می داشتید که کاروان تجاری برای شما باشد «و بر آن پیروز شوید» ولی خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند «لذا شما را با لشگر قریش درگیر ساخت».

این دو دلی و تردید در این گروه از صحابه هنگامی افزایش یافت که معلوم شد نفرات دشمن تقریبا بیش از سه برابر نفرات مسلمانان و تجهیزات آنان نیز چندین برابر تجهیزات مسلمانان است ولی با همه این حرف ها پیامبر صلی الله علیه و آله نظر گروه اول را پسندیدند و دستور دادند آماده حمله به سپاه دشمن باشند.

در این جریان دو نکته قابل توجه است:

نکته اول: شکی نیست که برخی از صحابه علناً با دستور و تصمیم پیامبر صلى الله عليه و سلم مبنی بر مقابله با لشکر ابوجهل مخالفت کرده و به بهانه این که ما برای گرفتن غنیمت از کاروان تجاری قریش از مدينه خارج شدیم نه برای جنگ شدیداً از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله

ص: 48

برای جنگ با کاروان ابوجهل ناخشنود بودند تا آن جا که قرآن هم به این نافرمانی و نارضایتی برخی از صحابه در مقابل تصمیم پیامبر اشاره کرده است آن جا که می فرماید: (1)

﴿كَما أَخْرَجِكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾.

همچنان که پروردگارت تو را از خانه ات (مدينه) به حق بیرون آورد در حالی که گروهی از مومنان آن را ناخوش داشتند.

تمام مفسرین شان نزول این آیه را درباره جنگ بدر می دانند آن جا که برخی از صحابه از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر جنگ با لشگر ابوجهل ناراضی بودند و دوست داشتند که کاروان تجاری ابوسفیان را تعقیب کرده و اموال آنان را مصادره کنند و جمله ﴿وَإِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ﴾ صريحا اعلام می کند علی رغم دستور پیامبر صلی الله علیه و آله برخی از صحابه همچنان از فرمان رسول اکرم ناراضی بودند.

واقدی در المغازی (2) به تخلف برخی از صحابه در جنگ بدر اشاره کرده چنین می نویسد:

ص: 49


1- انفال / 5
2- المغازى، واقدى، 21/1 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد 85/14

وأبطأ عن النبى بشر كثير من اصحابه كرهوا خروجه و كان فيه كلام كثير واختلاف. و كان من تخلّف لم يلم لأنهم ما خرجوا على القتال و إنما خرجوا للغنيمة.

بسیاری از صحابه با پیامبر مخالفت کردند و خوش نداشتند که برای جنگ خارج شوند. البته گروهی که تخلف کردند مورد ملامت قرار نمی گیرند چون ابتدا که از مدینه خارج شدند قصد مقاتله نداشتند بلکه برای غنیمت گرفتن از کاروان تجاری قریش خارج شده بودند.

گرچه واقدی بعد از آن که به تخلف صحابه اعتراف می کند برای این که دامن صحابه را از این ننگ پاک کند کار آن ها را توجیه کرده و در واقع، حق را به آن ها می دهد و می گوید: «چون ابتدا صحبت از جنگ نبوده صحابه متخلّف را نباید ملامت کرد».

اما واقدی که در مقام دفاع از صحابه ی متخلف برآمده ظاهرا فراموش کرده که این دستور از ناحیه پیامبری صادر شده که دائماً متصل به وحی الهی است و وقتی که فرمانی از ناحیه خدا و رسول صادر شود، مسلمین حق اظهار نظر و مخالفت و گذاشتن شرط و

ص: 50

شروط ندارند. و او که از صحابه ی متخلف دفاع می کند، گویا این آیه شریفه را ندیده است که خداوند می فرماید: (1)

﴿وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾.

هیچ مرد و زن مومنی را نرسد که چون خدا و رسولش به کاری فرمان دهند برای آن ها در کارشان اختیاری باشد و هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند دچار گمراهی آشکار قرار گرفته است.

این نافرمانی و لجاجت برخی از صحابه تا آن جا پیش رفت که حتی آن حضرت را به غضب آوردند و این غضب پیامبر صلی الله علیه و آله دلیل بر این است که آنان صریحاً از دستور پیامبر صلى الله عليه و سلم تخلف کرده بودند و تنها صحبت مشورت و نظر دادن به تنهایی نبوده؛ زیرا اگر چنین باشد معنا ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله با کسانی مشورت کند و نظر آنان را جویا شود و بعد از آن که آنان نظرشان را گفتند رسول اکرم خشمگین شود !! این خشم پیامبر دلیل بر آن است که تخلف صریحی صورت گرفته است.

ص: 51


1- احزاب / 36

فخر رازی (1) و آلوسی (2) و دیگران غضب پیامبر صلی الله علیه و اله را این گونه نقل کرده:

﴿و كان رسول الله بوادى دقران فنزل عليه جبرئيل بالوعد بإحدى الطائفتين إما العير و إما القريش. فإستشار اصحابه فقال بعضهم: هلّا ذكرت لنا القتال حتى نتأهّب له إنا خرجنا للعير فقال صلی الله علیه و آله: ﴿إن العير مضت على ساحل البحر و هذا أبوجهل قد أقبل فقالوا: يا رسول الله علیک بالعیر و دع العدو فغضب عليه الصلاه والسلام﴾. رسول اکرم صلى الله عليه و سلم در سرزمین دقران بودند که جبرئیل نازل شد و به شارت داد که بر یکی از دو گروه پیروز خواهید شد، یا کاروان تجاری و یا لشگر جنگی. پیامبر صلی الله علیه و آله با اصحاب مشورت فرمودند و برخی از اصحاب به پیامبر چنین گفتند: ما به قصد غنیمت گرفتن از کاروان تجاری از مدینه خارج شدیم و تو به ما نگفتی که قرار است جنگی صورت بگیرد تا برای آن آماده باشیم پیامبر فرمودند: کاروان تجاری گذشته و به ساحل دریا رسیده است، اما لشگر جنگی ابو جهل به سوی ما در

ص: 52


1- تفسیر فخر رازی 130/15، ذیل آیه 6 سوره انفال.
2- روح المعانی، آلوسی بغدادی 170/9، ذیل آیه 6 سوره انفال.

حرکت است. برخی از صحابه گفتند: یا رسول الله باید دنبال کاروان تجاری دشمن بروی و لشگر جنگی و نظامی دشمن را رها کنی در این هنگام پیامبر غضبناک شد.

نکته دوم: بعد از آن که اثبات شد برخی از صحابه از فرمان پیامبر صلی الله علیه و اله ناخشنود بودند این نکته نیز مهم است که به استناد آیه قرآن این گروه از صحابه ی متخلف، به روشنی می دانستند که حق با پیامبر علیه السلام است و رسول اکرم این فرمان را از ناحیه خدا برای آنان آورده است و حتی پیامبر وعده پیروزی هم به آنان داده بودند، لذا دانسته مخالفت کرده و از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله ناخشنود بودند.

قرآن هم به این نکته اشاره کرده آن جا که می فرماید: (1)

﴿يُجَادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرونَ﴾.

و درباره حق پس از آشکار شدنش با تو مجادله می کنند گویی که ایشان را به سوی مرگ می رانند و ایشان همچنان نظاره می کنند.

ص: 53


1- انفال / 6

سیوطی در تفسیرش (1) قسمت اول آیه را این گونه تفسیر کرده است:

أخرج إبن أبي حاتم وأبو الشيخ عن السدي في قوله... ﴿یُجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِ بَعْدَ مَا تَبَیَّنَ﴾ إنك لا تصنع إلا ما أمرك الله به.

با پیامبر در حق مجادله می کنند در حالی که می دانند پیامبر هیچ کاری انجام نمی دهد مگر آن چه خدا به او دستور داده باشد

با توجه به این دو نکته، معلوم شد صحابه ای که خوب دانستند نباید با دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کنند و همچنین می دانستند که رسول اکرم صلى الله عليه و سلم تمام دستوراتش متصل به وحی است، اما در عین حال از فرمان ایشان ناخشنود هستند و صریحا مخالفت می کنند، نمی توانند هدایت شده و به عنوان مرجع دینی برای مسلمانان محترم باشند.

ص: 54


1- تفسير درالمنثور، سیوطی، 28/7، ذیل آیه 6 سوره انفال

عکس

ص: 55

عکس

ص: 56

عکس

ص: 57

عکس

ص: 58

عکس

ص: 59

عکس

ص: 60

عکس

ص: 61

عکس

ص: 62

عکس

ص: 63

نمونه 2: مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ احد

اشاره

یکی دیگر از صحنه هایی که برخی از صحابه، چهره واقعی خود را نشان دادند جنگ احد.است در این جنگ برخی از صحابه با مخالفت صریح با دستورات پیامبر با دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله، چه قبل از شروع جنگ و چه در حال جنگ و چه بعد از اتمام جنگ، به همگان اعلام داشتند که برای فرمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هیچ ارزشی قائل نیستند. برخی از صحابه در این جنگ حداقل چهار مورد صریحا با دستور رسول خدا صلى الله عليه و سلم مخالفت کردند:

تخلّف اول:

در روز هفتم شوال سال سوم هجری در دامنه کوه احد یکی از مهم ترین جنگ های صدر اسلام رخ داد. قریشیان زخم خورده در شدند تا انتقام کشته شدگان خود را بگیرند. سپاه بدر مصمم قریش متشکل از سه هزار نفر همراه تجهیزات کامل به سوی مدینه راه افتادند عباس بن عبدالمطلب طی نامه ای حرکت قریش و تعداد آنان را به پیامبر خبر داد رسول اکرم در این زمینه با اصحابش مشورت کرد که آیا در مدینه با آنان بجنگیم یا جنگ را به خارج شهر بکشانیم؟ بحث های مفصلی در این زمینه انجام شد و در نهایت رسول اکرم صلى الله عليه و سلم نظر اکثریت صحابه را پذیرفتند و قرار شد از مدینه خارج شده و جنگ را به خارج شهر بکشانند.

ص: 64

پیامبر صلی الله علیه و آله در عصر جمعه با لشگری هزار نفره از مدینه خارج شدند و برای استراحت در منطقه ای به نام «شیخین» توقف کردند. در این منطقه عبدالله بن أبیّ با سیصد نفر از اصحاب پیامبر با سرپیچی از دستور پیامبر و به بهانه این که چرا رسول اکرم نظر آنان را قبول نکرده و جنگ را داخل شهر مدینه انجام نداده است از لشکر جدا شده و به مدینه برگشتند.

بلاذری تخلف صحابه را این گونه نقل کرده است: (1)

و نزل إبن أبى ناحيه العسكر وقال له قوم من أصحابه المنافقين أشرتَ بالرأى فلم يقبل و أطاع هؤلاء الغلمان الذين معه فانصرف فى ثلاثمأة وهو يقدمهم.

عبدالله عبد الله بن أبىّ در منطقه ای از لشکر پیاده شد. برخی از صحابه به او گفتند: پیامبر نظر تو را قبول نکرد؛ بلکه نظر نوجوانانی که اطراف او بودند را بر نظر تو مقدم داشت. ابن أبى به همراه سیصد نفر از صحابه از لشکر جدا شده و به مدینه برگشتند.

محمد بن سعد نیز تخلف این گروه از صحابه را این گونه نقل کرده است: (2)

ص: 65


1- انساب الاشراف بلاذری، 315/1، ح ش 685
2- طبقات الكبرى محمد بن سعد، 37/2

وانخزل إبن أبىّ من ذالك المكان... و هو يَقُول: عصاني وأطاع الولدان مَن لا رأى له وانخَزَل مَعَه ثلاثمأة، فَبَقى رسول الله فى سَبعة مائة.

عبدالله بن أبی در این مکان از لشکر پیامبر جدا شد در حالی که چنین می گفت پیامبر با نظر من مخالفت کرد و نظر نوجوانانی که اهمیتی ندارد را قبول کرد سیصد نفر از صحابه نیز از لشکر پیامبر جدا شده و به مدینه برگشتند و رسول با هفتصد نفر باقی ماندند.

وقاحت برخی از صحابه را ببینید که توقع دارند به جای این که آن ها مطیع دستورات رسول خدا باشند پیامبر صلی الله علیه و آله گوش به فرمان آنان باشد.

تخلّف دوم:

علاوه بر این که قبل از شروع جنگ، سیصد نفر از صحابه، در آن شرایط سخت که تعداد دشمن سه برابر مسلمانان بود و لشکر اسلام شدیداً به جنگجو نیاز داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله را تنها گذاشته و از لشگر جدا شدند و باعث شدند یک سوم از نیروی لشکر پیامبر به تحلیل برود؛ حتی برخی از صحابه ای هم که در لشکر حضور داشتند، با مخالفت صريح با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله باعث شکست مسلمین شدند.

ص: 66

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

حدثنا أبو إسحاق قال: سمعتُ البراء بن عازب يحدث قال: جَعَل النبي على الرجالة يوم أحد - و كانوا خمسين رجلا - عبد الله بن جبير فقال: إن رأيتمونا تخطفنا الطير فلا تبرحوا مكانكم، هذا حتى أرسل إليكم وإن رأيتمونا هزمنا القوم وأوطأناهم فلا تبرحوا حتى أرسل إليكم فهزموهم قال فأنا والله رأيت النساء يشتددن قد بدت خلاخلهن وأسوقهن رافعات ثيابهن فقال أصحاب عبد الله بن جبير: الغنيمة. أي قوم الغنيمة ظهر أصحابكم فما تنظرون؟ فقال عبد الله بن جبير أنسيتم ما قال لكم رسول الله؟ قالوا: والله لنأتين الناس فلنصيبن من الغنيمة. فلما أتوهم صرفت وجوههم فأقبلوا منهزمين. فذاك إذ يدعوهم الرسول في أخراهم فلم يبق مع النبي غير إثنى عشر رجلاً.

از ابواسحاق روایت است که براء بن عازب گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله در روز جنگ أحد، عبدالله بن جبیر را بر پنجاه نفر مرد پیاده (تیر انداز) فرمانده تعیین کرد و فرمود: «اگر

ص: 67


1- صحیح بخاری 368/2 ح ش 3039 باب ما يكره من التنازع والاختلاف

شما دیدید که پرندگان ما را می ربایند، و یا این که دیدی ما پیروز شدیم، باید از جای خود تکان نخورید تا آن که کسی را نزد شما بفرستم» پس کافران را شکست دادند. براء می گوید: به خدا سوگند که زنان مشرکان را در حال فرار چنان دیدم که دامن های خویش را بالا زده بودند و خلخال ها و ساق هایشان پیدا بود. سپس افراد عبدالله جبیر گفتند غنیمت، ای مردم غنیمت را بگیرید. یاران شما پیروز شدند منتظر چه هستید؟ عبدالله بن جبير گفت: مگر فراموش کردید پیامبر به شما چه فرموده است؟! گفتند: به خدا سوگند نزد مردم می رویم و غنیمت خود را می گیریم چون جلو رفتند از پشت سر به آن ها حمله شد و شکست خوردند و آن زمانی بود که پیامبر ایشان را در آخرین گروه نزد خود فرا می خواند و همراه پیامبر غیر از دوازده نفر کسی باقی نماند.

قرآن کریم نیز به این نافرمانی صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید: (1)

﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ إذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا

ص: 68


1- آل عمران / 152

فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ ۚ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ۚ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ ۖ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ ۗ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾

(در جنگ احد) خدا آن چه به شما وعده داده بود راست گفت تا زمانی که به فرمان او آن ها را به قتل می رساندید تا این که سست شدید و (در کار جنگ و بر سر تقسیم غنایم) و با یکدیگر به نزاع پرداختید و پس از آن که آن چه را دوست داشتید (یعنی غنایم) را به شما نشان داد، نافرمانی نمودید برخی از شما دنیا را و برخی آخرت را می خواهد سپس برای این که شما را آزمایش کند (از تعقیب) آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت و خدا نسبت به مومنین با تفضل است.

در این آیه شریفه به سه نکته مهم اشاره شده است:

نکته اول: خداوند در این آیه تصریح فرمود که اگر مخالفت برخی از صحابه نبود، قطعاً مسلمانان پیروز میدان بودند آن جا که می فرماید:

﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ﴾.

ص: 69

در جنگ احد خدا آن چه به شما وعده داده بود راست گفت تا زمانی که به فرمان او آن ها را به قتل می رساندید تا این که سست شدید

سیوطی (1) در توضیح این آیه شریفه و در تایید همین نکته چنین می نویسد:

أخرج البيهقي في الدلائل عن عروة قال: كان الله وعدهم على الصبر والتقوى أن يمدهم بخمسة آلاف من الملائكة مسوّمين و كان قد فعل، فلما عصوا أمر الرسول و تركوا مصافهم، و تركت الرماة عهد الرسول إليهم أن لا يبرحوا منازلهم و أرادوا الدنيا، رفع عنهم مدد الملائكة، و أنزل الله ﴿وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اَللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ﴾ فصدق الله وعده وأراهم الفتح فلما عصوا أعقبهم البلاء. بیهقی در دلائل از عروه چنین نقل کرده است که خداوند به مسلمین وعده داد که اگر استقامت کنند و تقوا داشته باشند آنان را به وسیله پنج هزار ملک یاری خواهد کرد و البته خدا چنین کرد اما زمانی که آن گروه از صحابه ی تیر انداز با دستور پیامبر مخالفت کردند و باتوجه به این که پیامبر فرموده بودند که به هیچ عنوان

ص: 70


1- تفسير درالمنثور سیوطی، 60/4، دیل آیه 152 سوره آل عمران.

مکان خود را ترک نکنید اما در جای خویش باقی نماندند، خداوند نیز یاری ملائکه را از آنان برداشت و این آیه نازل شد که: (خدا به وعده خود عمل کرد تا زمانی که به اذن او جنگ می کردید) وعده الهی انجام شد و نشانه های پیروزی هم دیده شد اما وقتی که با دستور پیامبر مخالفت کردند خداوند نیز بر آنان بلا نازل کرد.

نکته دوم: همچنین در این آیه تصریح شده به این که گروهی به خاطر جمع آوری غنیمت با دستور صریح پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کردند آن جا که می فرماید:

﴿وَ تَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا﴾.

در کار جنگ و بر سر تقسیم غنایم با یکدیگر به نزاع پرداختید و پس از آن که آن چه را دوست داشتید (یعنی غنایم) را به شما نشان داد، نافرمانی نمودید.

فخر رازی در تفسیرش (1) در توضیح این آیه چنین می نویسد:

وَ تَنازَعْتُمْ (فيما أمركم الرسول به من ملازمه ذالک المكان). وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ (والمراد

ص: 71


1- تفسیر فخر رازی 38/9، ذیل آیه 152 آل عمران

عصيتم بترك ملازمه ذالک المکان).

در آن چه پیامبر صلی الله علیه و آله به شما امر فرموده بود که آن مکان را رها نکنید، با یکدیگر به نزاع پرداختید و بعد از آن که (چشمتان به غنیمت ها افتاد) از دستور پیامبر سرپیچی کردید و منظور از نافرمانی پیامبر این است که آن مکان خاص را رها کردند.

سپس در ادامه چنین می نویسد: (1)

واعلم أن الذنب لاشك أنه كبيرة لأنهم خالفوا صريح نص الرسول و صارت تلك المخالفة سبباً لإنهزام المسلمين و قتل جمع عظيم من أكابرهم. و معلوم أن كل ذالك من باب الكبائر.

بدون شک صحابه مرتکب گناه کبیره شده اند ؛ زیرا با دستور صریح پیامبر مخالفت کرده اند و همین مخالفت، باعث شکست مسلمین و کشته شدن بزرگان صحابه شده است.

جای شگفتی است صحابه ای که به اعتراف و تصریح فخر رازی، گناه کبیره مرتکب می شوند، چگونه همچنان عادل مانند و مسلمانان باید از آنان پیروی کنند !؟ این چه

ص: 72


1- تفسیر فخر رازی 40/9

عدالتی است که حتی گناه کبیره هم به آن صدمه نمی زند؟!

قرطبی (1) نیز علت شکست مسلمانان را تخلف همین گروه از صحابه می داند آن جا که می نویسد:

كان الظفر إبتداء للمسلمين غير أنهم اشتغلوا بالغنيمة و ترك بعض الرماة مركزهم طلبا للغنيمة فكان ذالك سبب الهزيمة.

پیروزی ابتدا با مسلمین بود، اما برخی از صحابه ی تیر انداز برای جمع کردن غنیمت محل خود را ترک کردند و همین باعث شکست مسلمانان شد.

شکی نیست که تمام خون هایی که از صحابه ی پاک پیامبر مانند جناب حمزه و هفتاد نفر دیگر ریخته شد بر عهده همین گروه از صحابه ی دنیا پرستی است که به خاطر جمع آوری غنیمت از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله سرپیچی کردند و مکان خود را رها نموده و دنبال غنیمت رفتند. آیا چنین صحابه متخلف و دنیا پرست را می توان همچنان عادل دانست و از آنان پیروی کرد؟! این صحابه ی متخلف که به علت سرپیچی از دستورات خدا و رسول و به نص آیات قرآن، از دایره اسلام خارج شدند را به چه مجوزی باید احترام کرد؟

ص: 73


1- الجامع لاحکام القرآن، قرطبی 358/5

نکته سوم: در همین جریان، برخی از صحابه ی پاک و مومن رسول الله مانند جناب عبدالله بن جبیر که فرمانده تیر اندازان بود و تعداد انگشت شماری از صحابه حاضر نشدند با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کرده و آن شکاف کوه را رها کنند و با وجود این که تعدادشان حتی به ده نفر هم نمی رسید اما با دشمن درگیر شده و مقاومت کردند تا به شهادت رسیدند. قرآن نیز اعلام کرد که به پاس اطاعت این گروه از صحابه از فرمان پیامبر، گناهان گذشته آنان مورد عفو قرار گرفته و علناً آنان را مؤمن خطاب کرده است آن جا که می فرماید:

﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾.

برخی از شما صحابه، آخرت را برگزیدید (و از فرمان پیامبر اطاعت کرده و مقابل دشمن ایستادگی کردید) سپس برای این که شما را آزمایش کند (از تعقیب) آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت و خدا نسبت به مومنین با تفضل است.

بی شک صحابه ای که با دستور پیامبر صلى الله عليه و سلم مخالفت کردند مشمول آیاتی می شوند که مخالفت با دستور پیامبر را کفر دانسته

ص: 74

و مخالفت کننده را اهل جهنم خوانده است. بدیهی است وقتی که به اعتراف صحیح بخاری و به استناد آیات قرآن برخی از صحابه جهنمی شدند قطعا صحابه جهنمی نمی تواند عادل هم باشد. و بي شک پیروی از چنین اشخاصي جايز نيست.

تخلّف سوم:

یکی دیگر از مواردی که در این جنگ، بسیاری از صحابه با رسول اکرم صلى الله عليه و سلم مخالفت کردند آن جایی بود که بعد از آن که تیر اندازان آن شکاف کوه را رها کردند و دشمن از همان منطقه حمله کرد و باعث شکست مسلمین شد بسیاری از صحابه در حال فرار بودند و هر چه پیامبر صلى الله عليه و سلم آن ها را فرا می خواند اعتنا نکرده و همچنان از معرکه جنگ فرار می کردند و غیر از امیر المومنین علیه السلام و تعداد انگشت شماری از صحابه، کسي اطراف پیامبر صلى الله عليه و سلم باقی نماند.

قرآن (1) نیز این افتضاح صحابه را این گونه نقل کرده است:

﴿ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أَخْرَاكُمْ﴾.

یاد کنید هنگامی را که در حال فرار از کوه بالا می رفتید و به هیچ کس توجه نمی کردید و پیامبر شما را از پشت

ص: 75


1- آل عمران / 153

سرتان فرا می خواند.

صحیح بخاری (1) نیز فرار صحابه را در جنگ احد این گونه نقل کرده است:

واقبلوا مُنهَزمين... ولَم يَبقِ مَع النبي غَیْرُ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا. همه صحابه فرار کردند... و غیر از دوازده نفر کسی دیگر با پیامبر نماند.

فرار ابوبکر در جنگ أحد:

حاکم نیشابوری (2) اعتراف ابوبکر را این گونه نقل کرده است:

قال ابوبكر: لمّا جَال النّاس على رسول الله يَوم أحد، كنتُ أوّل مَن فاءَ إلى رسول الله.

در روز احد وقتی که همه صحابه از جنگ فرار کردند (من نیز از جنگ فرار کردم) لكن من اولین نفری از فراریان بودم که به سوی پیامبر برگشتم!!

فرار عمر در جنگ أحد:

سیوطی (3) چنین نقل کرده است:

أخرج ابن جرير عن كليب قال: خَطب عُمر يوم الجمعة

ص: 76


1- صحیح بخاری 368/2، ح ش 3039 باب ما يكره من التنازع والاختلاف
2- المستدرك على الصحيحين، حاکم نیشابوری 31/3.
3- تفسير درالمنثور، سیوطی، 81/4

فقرأ آل عمران و كان يعجبه إذا خطب أن يقرأها فلّما إنتهى إلى قوله ﴿إنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ التَقَی الجَمْعَانِ﴾ قال: أحد هَزَمنا فَفَررتُ حتى صعدتُ الجَبل لمّا كان يَوم فَلَقد رأيتُنى أنزو كأنّني أروَى.

ابن جریر از کلیب چنین نقل کرده است که در روز جمعه عمر بن خطاب خطبه می خواند سوره آل عمران را قرائت کرد وقتی که به این آیه رسيد ﴿إنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا یَوْمَ التَقَی الجَمْعَانِ﴾ چنین گفت: در جنگ احد همه فرار کردیم و من نیز مانند بز کوهی فرار کرده و بالای کوه رفتم.

همچنین فخر رازی (1) در تفسیرش به فرار عمر اعتراف کرده آن جا که می نویسد:

ومن المُنهَزِمين عُمر. إلا أنه لم يكن في أوائل المنهزمين ولم يبعد بل ثبت على الجبل.

از جمله فراریان عمر بن خطاب بود که زیاد دور نشد بلکه بالای کوه رفت

فرار عثمان در جنگ أحد:

ص: 77


1- تفسیر فخر رازی، 52/9 ذیل آیه 155 آل عمران

فخر رازی (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

و مِنهُم أيضاً عُثمان إنهَزَم مَعَ رَجُلَين من الأنصار يقال لهما: سَعد و عُتبة إنهَزَمُوا حتى بَلَغُوا موضعاً بعيداً ثم رجعوا بعد ثلاثة أيام.

از جمله فراریان عثمان بن عفان بود که با دو نفر دیگر از انصار به نام سعد و عتبه از جنگ فرار کردند و آن قدر دور شدند که بعد از سه روز بازگشتند.

کسی که از جنگ فرار کرده دیگر تفاوت نمی کند خیلی دور شده یا نه، روی کوه رفته یا جای دیگر، نفر اول بوده که برگشته مثل ابوبکر و یا این که بعد از سه روز برگشته مثل عثمان؛ مهم این است که برخلاف دستور خدا و رسول میدان جنگ را ترک کرده و خود را مشمول غضب خدا و رسول نموده است.

آن گروه از صحابه به خصوص خلفای سه گانه که از جنگ فرار کردند در واقع دو حکم از احکام الهی شامل آنان می شود:

حکم اول: چون با دستور صریح پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کردند مشمول توبيخات الهی می شوند آن جا که خداوند می فرماید: (2)

﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ ﴾

ص: 78


1- تفسیر فخر رازی فخر رازی 52/9، ذیل آیه 100 آل عمران
2- آل عمران / 32

الْكَافِرِينَ﴾.

بگو خدا و رسول را اطاعت کنید پس اگر رویگردان شدید خدا کفار را دوست ندارد.

حکم دوم: قرآن به طور کلی برای فرار از جنگ، حکمی جداگانه وضع کرده است و آن غضب الهی و آتش جهنم است آن جا که می فرماید: (1)

﴿وَمَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَی فئة فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنْ اللَّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾.

هرکس به دشمن پشت کرده و فرار کند (مگر این که برای جنگ مجدد و یا برای پیوستن به گروهی دیگر از همرزمانش باشد) قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرانجامی است.

آری! با توجه به این دو آیه شریفه و اعتراف صحیح بخاری، بسیاری از صحابه ای که در جنگ احد فرار کردند مانند خلفای سه گانه از طرفی چون با دستور صریح پیامبر صلى الله عليه وسلم مخالفت کردند به حکم قرآن مسلمان نیستند و از طرفی دیگر چون از معرکه جنگ فرار کردند باز به حکم قرآن، مشمول غضب الهی و جایگاهشان آتش جهنم است. کسی هم که جهنمی است نه

ص: 79


1- انفال / 16

می تواند عادل باشد و نه قابل پیروی.

در جنگ اُحد نه تنها بسیاری از صحابه از جنگ فرار کردند بلکه هنگامي که کار بر مسلمانان سخت گردید دو نفر از سرشناسان صحابه رسول خدا تصمیم به پناهندگی به یهود و نصاری داشتند و خداوند این آیه را نازل:کرد

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنّصَارَى أَوْلِيَاء﴾.

ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را برای خود دوست نگیرید...

بغوی در تفسیرش (1) جریان را این گونه نقل می کنند:

و قال السُّدي: لما كانت وَقعَةُ أحَد إِشْتَدّ الأمر على طائفة من الناس و تخوفوا أن يدالّ عليهم الكفار فقال رجل من المسلمين: أنا ألحق بفلان اليهودي وآخذ منه أماناً إنى أخاف أن يدال علينا اليهود. وقال رجل آخر: أنا ألحق بفلان النصراني من أهل الشام وآخذ منه أمانا. فأنزل الله هذه الآية ينهاهم عن موالاة اليهود والنصارى.

سدی می گوید: در جنگ احد کار بر گروهی از صحابه سخت گردید و ترسیدند که کفار بر آن ها دست پیدا کنند

ص: 80


1- معالم التنزيل، بغوى 67/3 ذیل آیه 51 مائده.

لذا یک نفر از صحابه چنین گفت: من نزد فلان یهودی می روم و از او امان نامه می گیریم؛ زیرا می ترسم یهود بر ما غلبه کند صحابی دیگر نیز چنین گفت: من نزد فلان نصرانی از اهل شام می روم و از او امان نامه می گیرم، زیرا می ترسم نصاری بر ما غلبه نمایند. در این هنگام آیه نازل شد و از دوستی با یهود و نصاری نهی نمود.

تخلف چهارم:

مخالفت صریح عمر با نهی صریح رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن جا که فرمودند: «کسی جواب ابوسفیان را ندهد» اما عمر بر خلاف نهی پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ ابوسفیان را داد.

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

فقال أبوسفيان: أفى القوم محمد؟ ثلاث مرّات فَنَهاهُم النبى أن يُجيبوه ثم قال أفى القوم إبن أبي قحافه؟ ثلاث مرّات ثم قال: أفى القوم إبن الخطاب؟ ثلاث مرّات ثم رجع الى أصحابه فقال: أما هولاء فقد قتلوا. فما ملک عمر نفسه فقال: كذبت والله يا عدو الله. إن الذين عددتَ أحياء كلهم.

ص: 81


1- صحیح بخاری /2/ 368 - 369، ح ش 3038، باب ما يكره من التنازع والاختلاف

ابوسفیان سه مرتبه گفت: آیا محمد زنده است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی جواب او را ندهد سپس سه مرتبه گفت: آیا ابوبکر و عمر زنده هستند؟ سپس ابوسفیان نزد اصحابش رفت و گفت: محمد و ابوبکر و عمر کشته شدهاند عمر بن خطاب نتوانست خود را نگه دارد و در جواب ابوسفیان گفت: به خدا قسم دروغ می گویی ای دشمن خدا تمام کسانی که نام بردی زنده هستند.

چرا عمر بن خطاب با وجود نهى صريح پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر این که کسی جواب ابوسفیان را ندهد، با نهی صریح ایشان مخالفت کرده و جواب ابوسفیان را داد؟ مگر عمر قرآن نخوانده بود و نمی دانست مخالفت با دستور خدا و رسول کفر است؟ شاید تاکید پیامبر صلی الله علیه و آله بر این که کسی پاسخ ابوسفیان را ندهد، یک تاکتیک نظامی بوده و رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمی خواستند این مسئله برای دشمن آشکار شود.

ص: 82

عکس

ص: 83

عکس

ص: 84

عکس

ص: 85

عکس

ص: 86

عکس

ص: 87

عکس

ص: 88

عکس

ص: 89

عکس

ص: 90

عکس

ص: 91

عکس

ص: 92

عکس

ص: 93

عکس

ص: 94

عکس

ص: 95

عکس

ص: 96

عکس

ص: 97

عکس

ص: 98

عکس

ص: 99

عکس

ص: 100

عکس

ص: 101

عکس

ص: 102

عکس

ص: 103

عکس

ص: 104

عکس

ص: 105

عکس

ص: 106

نمونه 3: مخالفت برخی از صحابه با پیامبر در غزوه حمراء الاسد

غزوه حمراء الاسد دنباله و ادامه جنگ احد به شمار می رود رسول خدا صلی الله علیه و آله غروب شنبه از جنگ احد به مدینه بازگشتند. واقدی می نویسد:

پیامبر صلی الله علیه و آله که شب هنگام برای اقامه نماز عشاء به مسجد رفتند. عبد الله بن مُزَنی آن حضرت را ملاقات کرد و گفت: قریش را دیدم که در منطقه ملل فرود آمده بودند و ابوسفیان و همراهانش می گفتند: بازگردیم و بقیه مسلمانان را نابود کنیم. رسول اکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفتند دشمن را تعقیب کنند.

ادامه جریان را واقدی (1) در این گونه نقل کرده است:

لما صلى رسول الله صلی الله علیه و آله يوم الأحد و معه وجوه الأوس والخزرج... فلما انصرف رسول الله صلی الله علیه و آله من الصبح أمر بلالاً أن يُنادى: إنّ رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمركم بطلب عدوّكم، ولا يخرج معنا الا من شهد القتال بالأمس.

در روز یکشنبه هشتم شوال پیامبر صلی الله علیه و اله بعد از نماز صبح در حالی که در میان اوس و خزرج بودند به بلال دستور

ص: 107


1- المغازي، واقدى 334/2

دادند که ندا دهد و صحابه را به تعقیب دشمن فراخواند غیر از آن هایی که دیروز در جنگ احد شرکت کرده بودند هیچ کدام دیگر از صحابه از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت نکردند.

آری! بعد از آن که گروهی از صحابه از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله سرپیچی کرده و حاضر نشدند برای تعقیب دشمن حرکت کنند رسول اکرم صلی الله علیه و آله با همان کسانی که در روز گذشته در جنگ احد به شدت زخمی شده بودند و با مشکلات و درد و رنج فراوانی همراه بودند به تعقیب دشمن پرداختند.

شایان ذکر است در این جریان، گرچه بسیاری از صحابه با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کردند اما گروهی از صحابه پاک و مومن رسول الله با وجود جراحت و درد و سختی با اطاعت کامل از فرمان پیامبر همراه رسول اکرم به تعقیب دشمن پرداختند.

این ها همان صحابه ای هستند که جامعه تشیع نه تنها توهین به آنان را جایز نمی داند، بلکه به خاطر اطاعت از فرمان نبوی، آنان را شایسته تجلیل و تقدیر و احترام نیز می داند، به شرط این که همین روحیه فرمانبرداری از دستورات خدا و رسول را تا آخر عمر حفظ کرده باشند.

ص: 108

عکس

ص: 109

عکس

ص: 110

نمونه 4: مخالفت صحابه با پیامبر در حدیبیه

جریان حدیبیه از جهات گوناگونی قابل بررسی است. ما در این جا به سه تخلف و سرپیچی از دستورات پیامبر صلی الله علیه و اله اشاره می کنیم:

تخلف اول: مخالفت برخی از صحابه در همراهی کردن با پیامبر صلی الله علیه و آله در انجام عمره.

تخلف دوم: مخالفت گسترده بسیاری از صحابه با دستور پیامبر براي خروج از احرام.

تخلف سوم: مخالفت صريح عمر بن الخطاب با دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای رفتن به مکه و اظهار ترس او.

قبل از آن که به این نکات بپردازیم لازم است مختصری از اصل جریان حدیبیه را بیان کنیم

خلاصه ای از جریان حدیبیه:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال ششم هجری به واسطه رؤیای صادقه ای که دیدند، تصمیم گرفتند برای انجام مناسک عمره به مکه بروند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم به مسلمانان اعلام فرمودند که در ماه ذی القعده برای انجام عمره به سوی مکه حرکت خواهند کرد. همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان دستور دادند که هیچ گونه سلاحی غیر از سلاح سفر که همان شمشیر بود برندارند. البته

ص: 111

در همین ابتدا، گروهی از صحابه با دستور پیامبر صلى الله عليه و سلم مخالفت کرده و با ایشان برای انجام عمره حرکت نکردند. رسول اکرم صلى الله عليه و سلم با 1400 نفر و به قولی 1800 نفر از مسلمانان از مدینه به سوی مکه حرکت کردند و در نقطه ای به نام (ذوالحلیفه) احرام بستند و هفتاد شتر را برای قربانی تعیین نمودند و این گونه رسول خدا صلی الله علیه و آله هدف خود را بیان کردند که ما فقط برای انجام مناسک عمره راهی مکه می شویم و قصد جنگ و نزاع نداریم.

قریش از حرکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آگاه شد و برای جلوگیری از پیشروی مسلمانان خالد بن ولید را با دویست سواره نظام به منطقه كُراع الغَمیم) فرستاد تا از ورود مسلمانان جلوگیری کند. رسول اکرم صلی الله علیه و اله راهنمایی را خواستند تا از مسیری بروند که با خالد بن ولید رو به رو نشوند. مردی از قبیله اسلم راهنمایی کاروان را به عهده گرفت و کاروان را از درّه های صعب العبور گذراند و در نقطه ای به نام حدیبیه فرود آورد.

سواران قریش از مسیر پیامبر صلى الله عليه و سلم آگاه شدند و فوراً خود را به نزدیکی مسلمانان رساندند به شکلی که اگر مسلمانان می خواستند عبور کنند باید با خالد بن ولید درگیر می شدند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله که در این سفر قصد جنگ و درگیری را نداشتند تصمیم گرفتند با قریش مذاکره کنند.

ص: 112

قریش نمایندگان متعددی را به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد تا هدف رسول اکرم را از این مسافرت بداند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز به همه نمايندگان قریش چنین فرمودند: من برای جنگ نیامده ام؛ بلکه برای زیارت خانه خدا آمده ام. مردم دیر باور قریش، کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را باور نکردند تا این که شخصی به نام عروة بن مسعود را به عنوان نماینده قریش فرستادند. عروة بن مسعود به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: تصمیم گرفته ای به مکه حمله کنی ولی قریش با تمام قدرت از این کار جلوگیری می کند. سپس عروة چنین گفت من می ترسم اصحاب تو از اطرافت پراکنده شوند و از جنگ فرار کنند سخن عروة که به این جا رسید ابوبکر که حضور داشت خطاب به عروة و در حضور پیامبر صلى الله عليه و سلم فحش رکیکی به عروة بن مسعود داد که جداگانه و در فصل بی ادبی های صحابه به پیامبر به آن خواهیم پرداخت.

در هر حال قرار شد بین پیامبر صلی الله علیه و آله و مشرکین صلح نامه ای با شرایطی امضا شود و امسال مسلمانان به مکه نروند این صلحنامه برای به سیاری از صحابه سنگین بود و وقتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله دستور دادند که قربانی ها را ذبح کنید و از احرام خارج شوید بسیاری از صحابه با دستور ایشان مخالفت کردند.

بعد از بیان مختصری از جریان حدیبیه مناسب است به سه نکته ای که در این جریان قابل توجه است بپردازیم:

ص: 113

تخلف اول: همچنان که پیشتر به آن اشاره کردیم، پیامبر صلى الله عليه و سلم با مکه 1400 نفر از صحابه از مدینه به قصد انجام عمره به سوی حرکت کردند. فخر رازی در تفسیرش (1) و سایر مفسرین نقل کرده اند که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله در میان قبایل بادیه نشین و به گروهی از صحابه، اعلام شد که همه ی آن ها باید با پیامبر صلی الله علیه و آله در این سفر همراهی کنند، ولی گروهی از اصحاب، از انجام این دستور سر باز زدند و تحلیلشان این بود که چگونه ممکن است مسلمانان از این سفر جان سالم به در برند، در حالی که قبلا کفار قریش حالت تهاجمی داشته و جنگ های أحد و أحزاب را در کنار مدینه بر مسلمانان تحمیل کردند، اکنون که این گروه اندک و بدون سلاح با پای خود به مکه می روند، چگونه ممکن است که زنده به خانه های خود باز گردند؟!

اما هنگامی که دیدند مسلمانان با دست پُر و امتیازات قابل ملاحظه ای که از صلح حدیبیه گرفته بودند سالم به مدینه برگشتند بی آن که خونی ریخته شود؛ لذا نزد پیامبر آمدند تا کار خود را توجیه کرده و از پیامبر تقاضای استغفار نمایند. اما قرآن پرده از روی کار آنان برداشت و این گروه از صحابه ی متخلف را رسوا کرد آن جا که فرمود:

ص: 114


1- تفسیر فخر رازی 88/28 ذیل آیه 11 سوره فتح

﴿سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا ۚ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ۚ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا ۚ بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾. (1)

﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَىٰ أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا﴾

به زودی متخلفان از صحابه ی بادیه نشین (عذر تراشی کرده) می گویند: حفظ اموال و خانواده، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم) برای ما طلب آمرزش کن، آن ها به زبان خود چیزی می گویند که در دل ندارند. بگو چه کسی می تواند در برابر خدا از شما دفاع کند هرگاه زیانی برای شما بخواهد و یا اگر نفعی اراده کند و خداوند به تمام اعمالی که انجام می دهید آگاه است.

بلکه شما گمان کردید پیامبر و مومنان هرگز به خانواده های خود باز نمی گردند و این پندار غلط در دل های شما زینت یافته بود و گمان بد کردید و سرانجام هلاک شدید.

ص: 115


1- فتح / 11-12

تخلّف دوم: بعد از آن که در حدیبیه صلحنامه امضا شد و قرار شد امسال مسلمانان عمره انجام ندهند، پیامبر صلى الله عليه و سلم به صحابه دستور دادند که از احرام خارج شوید و قربانی ها را ذبح کنید. اما هیچ کدام از صحابه اطاعت نکرده و همچنان به عنوان اعتراض از دستور رسول خدا صلى الله عليه و سلم سرپیچی کردند. صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

﴿ قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قَضِيَّةِ الْكِتَابِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لأَصْحَابِهِ ﴿قُومُوا فَانْحَرُوا، ثُمَّ احْلِقُوا﴾. قَالَ فَوَاللهِ مَا قَامَ مِنْهُمْ رَجُلٌ حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، فَلَمّا لَمْ يَقُمْ مِنْهُمْ أَحَدُ دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، فَذَكَرَ لَهَا مَا لَقِيَ مِنَ النَّاسِ...﴾

وقتی که صلح نامه امضا شد پیامبر به صحابه دستور دادند که «برخیزید و قربانی ها را نحر کنید و از احرام خارج شوید» به خدا قسم حتی یک نفر از صحابه به دستور پیامبر عمل نکرد تا این که پیامبر سه مرتبه این دستور را تکرار فرمودند. بعد از آن که پیامبر دیدند هیچ کدام از صحابه امر ایشان را اطاعت نمی کند بر همسرشان ام سلمه وارد شدند و (به عنوان درد دل) آن چه اتفاق افتاده بود را نقل کردند.

ص: 116


1- صحیح بخاری 282/2، کتاب الشروط، باب الشروط فى الجهاد.

تخلف سوم: در همین جریان و قبل از آن که مسلمانان با کفار قریش روبه رو شوند و کار به امضای صلحنامه بکشد رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواستند کسی را به عنوان پیغام رسان به مکه اعزام کنند تا به قریش اطمینان دهد که مسلمانان برای انجام عمره عازم مکه هستند و قصد جنگ ندارند. لذا ابتداء پیامبر صلی الله علیه و آله به عمر خطاب دستور دادند که به مکه برود ولی او اظهار ترس کرد و به بهانه این که کسی از قبیله او در مکه نیست از دستور ایشان سرپیچی نمود.

ابن اثیر (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عند ما أراد رسول الله أن يُرسله الى أهل مكة يوم الحديبية فقال: يا رسول الله قد علمت قريش شدة عداوتى لها و إن ظفرو بي قتلوني. فتركه وأرسل شخصا آخر.

وقتی که در روز حدیبیه پیامبر صلی الله علیه و آله خواستند عمر را به مکه بفرستند، عمر، در جواب پیامبر صلی الله علیه و آله چنین گفت یا رسول الله قریش شدت دشمنی من را می داند و اگر دستش به من برسد من را به قتل می رساند. لذا پیامبر شخص دیگری را به مکه اعزام فرمود.

ص: 117


1- أسد الغابة في معرفة الصحابة، ابن اثير 145/4

در این جا شایسته است مقایسه ای شود بین ترس عمر خطاب و شجاعت امیرالمومنین علیه السلام آن جا که رسول اکرم صلى الله عليه و سلم به آن حضرت دستور دادند که آیات اول سوره برائت را از ابوبکر گرفته و در شهر مکه ابلاغ فرمایند. با وجود این که در شهر مکه کسی نبود که یکی از اقوامش توسط امیرالمومنین علیه السلام کشته نشده باشد ؛ لذا با وجود این که تقریبا تمام اهل مکه به خون آن حضرت تشنه بودند ولی امیرالمومنین علیه السلام اظهار ترس نفرمود و با شجاعت تمام و به تنهایی به مکه رفت و آیات را ابلاغ فرمود.

اما عمر بن خطاب با وجود این که کسی از مشرکین را به قتل نرسانده بود و دشمن خاصی هم در مکه نداشت، اظهار ترس کرد و از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله سرپیچی نمود.

ص: 118

عکس

ص: 119

عگس

ص: 120

عکس

ص: 121

عکس

ص: 122

عکس

ص: 123

عکس

ص: 124

عکس

ص: 125

نمونه 5: مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ تبوک

غزوہ تبوک صرف نظر از آن چه مربوط به رومیان می شد از جهاتی یک آزمایش برای صحابه ی پیامبر و آشکار شدن عقاید پنهان آنان بود. دلیلش نیز آن بود که این سفر در فصلی بسیار گرم و در راهی بسیار طولانی و با وجود مشقات فراوان و در زمان به ثمر رسیدن محصولات کشاورزی اتفاق افتاد و همچنین در زمانی قرار داشت که صحابه علاقه مند بودند تا زیر سایه درختان شان بنشینند. مشکل سفر تا به آن جا بود که به حق آن را «جيش العُسرة» ناميدند.

درباره جنگ تبوک و تخلف صحابه از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله، آیات متعددی در قرآن وجود دارد که از آیه 38 به بعد سوره توبه آغاز می شود:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلُ﴾. (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامی که به شما گفته می شود به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید

ص: 126


1- توبه 38

سنگینی بر زمین می کنید (سستی به خرج می دهید) آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شده اید در حالی که در برابر آخرت زندگی دنیا بی ارزش.است

ابن کثیر (1) در تفسیرش ذیل این آیه می نویسد:

هذا شُرُوعُ في عِتابٍ مَن تَخَلَّف عن رسول الله في غزوة تبوك، حين طابت الثّمار والظلال في شِدّة الحر و حَمَارَّة.

این آیه شروع در سرزنش آن گروه از صحابه ای است که به خاطر شدت گرما و به ثمر رسیدن محصولات کشاورزی از دستور پیامبر در غزوہ تبوک تخلف کردند.

فخر رازی نیز در تفسیرش (2) چنین می نویسد:

المروي عن ابن عباس أن هذه الآية نزلت في غزوة تبوك، و ذلك لأنه عليه السلام لما رجع من الطائف أقام بالمدينة وأمر بجهاد الروم، وكان ذلك الوقت زمان شدة الحر وطابت ثمار المدينة وأينعت واستعظموا غزو الروم و هابوه فنزلت هذه الآية. قال المحققون: وإنما استثقل الناس ذلك لوجوه: أحدها: شدة الزمان في

ص: 127


1- تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، 203/7
2- تفسیر فخر رازی، ذیل همین آیه

الصيف والقحط. و ثانيها: بعد المسافة والحاجة إلى الاستعداد الكثير الزائد على ما جرت به العادة في سائر الغزوات و ثالثها: إدراك الثمار بالمدينة في ذلك الوقت. و رابعها: شدة الحر في ذلك الوقت. و خامسها: مهابة عسكر الروم فهذه الجهات الكثيرة اجتمعت فاقتضت تثاقل الناس عن ذلك الغزو.

آن چه از ابن عباس نقل شده این است که این آیه درباره غزوہ تبوک نازل شده است شان نزول آیه این بوده است که وقتی پیامبر از طائف به مدینه بازگشتند برای جهاد با روم فرمان دادند و این همزمان بود با گرمای شدید و رسیدن محصولات کشاورزی، علاوه بر این که صحابه، لشکر روم را بسیار بزرگ می پنداشتند و از رویارویی با آنان می ترسیدند. سپس این آیه نازل شد. برخی از محققین، علت تخلف صحابه در جنگ تبوک را این گونه نقل کرده اند: 1- شدت گرما 2- دوری راه و نیاز به آمادگی بیشتر 3- رسیدن محصولات کشاورزی در مدینه 4- ترس از مقابله با لشکر روم. این ها جهاتی بود که باعث شد برخی از صحابه از دستورات پیامبر سرپیچی کنند و به غزوه تبوک نروند.

ص: 128

در آیات دیگر نیز قرآن صریحاً تخلف و سرپیچی برخی از صحابه از دستورات خدا و رسول را در تبوک یاد آور شده است می فرماید:

﴿فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رسول الله وَکَرِهُوا أنْ یُجَاهِدُوا بِأمْوَالِهِمْ وَأنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ﴾. (1) تخلف جویان (از جنگ تبوک) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کنند و به یکدیگر گفتند در این گرما (به سوی میدان) حرکت نکنید به آن ها بگو آتش جهنم از این هم گرمتر است اگر بفهمند.

آری! این ها همان صحابه ای هستند که جامعه ی اهل تسنن حفظ حرمت آن ها زیاده روی کرده و آن ها را ملاک تشخیص حق و باطل قرار داده اند. صحابه ای که این گونه آشکارا با دستورات خدا و رسول مخالفت کرده تا جایی که حتی قرآن هم به آن تصریح می کند؛ اما چگونه است که همچنان جامعه ی اهل تسنن بر حفظ حرمت و عدالت آنان پافشاری می نمایند؟!

ص: 129


1- توبه 81

عکس

ص: 130

عکس

ص: 131

عکس

ص: 132

عکس

ص: 133

نمونه 6: مخالفت صحابه با پیامبر در جنگ خندق

در ذی القعده سال پنجم هجری، کفار قریش با همکاری یهودیان که اسلام را تهدید جدی برای خود می دانستند، با یک لشگر ده هزار نفری تصمیم گرفتند به مدینه حمله کرده و کار اسلام و مسلمانان را برای همیشه تمام کنند. این خبر توسط گروهی از قبیله خزاعه که هم پیمان رسول خدا بودند به مدینه رسید و رسول خدا صلى الله عليه و سلم با مسلمین به مشورت پرداخت. سلمان از تجربه ایرانیان سخن گفت و پیشنهاد داد با حفر خندق در اطراف مدینه از نفوذ دشمن جلوگیری شود. پیامبر صلی الله علیه و آله از این پیشنهاد استقبال فرمود و قرار شد اطراف مدینه را خندق حفر کنند. همه ی صحابه موظف بودند در حفر خندق شرکت کنند اما برخی از آنان با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کرده و بدون اجازه ایشان و به صورت پنهانی حفر خندق را رها کرده و به سوی خانواده هایشان می رفتند که قرآن نیز به این مخالفت صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید: (1)

﴿ قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾.

ص: 134


1- نور / 62 - 63

خداوند می داند چه کسانی از شما دزدانه از نزد پیامبر می گریزید پس کسانی که از فرمان او سرپیچی کنند بترسند که مبادا بلایی به ایشان برسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند.

سیوطی (1) در ذیل این آیات و بیهقی در دلائل النبوه و ابن هشام در السیره النبویه چنین می نویسند:

عن عروة و محمد بن كعب القرظي قالا: لما أقبلت قريش عام الأحزاب... و جاء رسول الله الخبر، و ضرب الخندق على المدينة و عمل فيه، و عمل المسلمون فيه، و أبطأ رجال من المنافقين و جعلوا يورون بالضعيف من العمل، فيتسللون إلى أهليهم بغير علم من رسول الله ولا إذن.

عروه و محمد بن کعب قرظی نقل کردند که وقتی که خبر به پیامبر رسید که قریش در سال احزاب تصمیم حمله به مدینه را دارد، قرار شد اطراف مدينه خندق حفر شود مسلمین شروع به حفر خندق کردند ولی برخی از صحابه، تخلف کرده و بدون اجازه پیامبر و به صورت پنهانی به سوی خانواده هایشان رفتند.

ص: 135


1- تفسير درالمنثور، سیوطی، 125/11 و دلائل النبوه، بيهقى 409/3 والسيره النبويه ابن هشام 216/2 باب حفر خندق و تخاذل المسلمين.

عکس

ص: 136

عکس

ص: 137

عکس

ص: 138

عکس

ص: 139

نمونه 7: مخالفت صریح ابوبکر و عمر با دستور پیامبر

این جریان را منابع فراوانی نقل کرده اند احمد بن حنبل (1) جریان را این گونه نقل می کند:

عن أبي سعيد الخدري إن أبا بكر جاء إلى رسول الله فقال: يا رسول الله إنّي مررتُ بوادي كذا و كذا فإذاً رجل مُتخشّع حسن الهيئة يصلّي فقال له النبي: إذهب إليه فاقتُله. قال: فَذَهب إليه أبو بكر فلما رآه على تلك الحال كَرِه أن يقتله. فرجع إلى رسول الله قال: فقال النبي لِعُمر إذهب فاقتله. فذهب عُمر فرآه على تلك الحال التي رآه أبو بكر. قال: فَكَرِه أن يقتله. قال: فرجع. فقال: یا رسول الله إني رأيته يصلّي متخشّعا فكرهتُ أن أقتله. قال: يا علي إذهب فاقتله. قال: فذهب علي فلم يره.

ابو سعید خدری این گونه نقل کرده است که ابوبکر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و چنین گفت من در فلان وادی خصی را دیدم که با حالت خشوع نماز می خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله به او دستور دادند که برو و او را به قتل برسان.

ص: 140


1- مسند احمد بن حنبل 41/5 مسند ابي سعيد الخدرى

راوی می گوید: ابوبکر به نزد آن شخص رفت اما وقتی که او را در حال نماز دید خوش نداشت که او را به قتل برساند لذا نزد حضرت بازگشت. پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله، عمر را نزد آن شخص فرستادند و دستور دادند که او را به قتل برسان عمر هم وقتی که آن شخص را در حالتی دید که ابوبکر دیده بود (یعنی در حال نماز) از کشتن او صرف نظر کرد و به سوی آن حضرت بازگشت و به ایشان چنین گفت: یا رسول الله او را در حالی دیدم که با خشوع نماز می خواند لذا خوش نداشتم او را در این حالت به قتل برسانم. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمومنین علیه السلام را فرستادند ولی آن حضرت آن شخص را پیدا نکردند.

مفهوم این حدیث آن است که رسول اکرم صلى الله عليه و سلم دانستند که آن شخص (ذو الثدية) در ظاهر با خشوع نماز می خواند و با توجه به همه این موارد به ابوبکر دستور دادند که او را قتل برساند ولی وی مخالفت کرد کدام عقلی قبول می کند که امر بر ابوبکر مشتبه شده بوده، در حالی که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله دستور به قتل کسی را بدهند قطعاً به امر الهی است و قرآن نیز به این مهم تصریح فرموده است: ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوی `إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾.

ص: 141

عمر بن خطاب نیز با وجود این که شنید ابوبکر گفت: «آن مرد در حال نماز بود و رسول اکرم صلى الله عليه و سلم با توجه به این دو مرتبه وی را برای قتل آن شخص می فرستند، ولی او نیز با توجه به دستور صریح پیامبر صلی الله علیه و آله، با امر ایشان مخالفت کرده است.

آری! آن کسی که ابوبکر و عمر بر خلاف دستور رسول خدا از قتل او سرپیچی کردند، همان ذوالثدية (صاحب پستان) حرقوص بن زهیر مشهور و از مقدس نماهای خوارج نهروان و رئیس آن ها بود.

وی بعدها رئيس خوارج شد خوارج بر خلاف عموم مسلمین رفتار نمودند پس از جنگ صفّین، بر ضدّ اميرالمؤمنين على خروج کردند و خون های بسیاری از مسلمانان بر زمین ریختند امیرالمومنین علیه السلام نیز در نهروان - نزديك مرز ایران و عراق - آن ها را شکست سختی داد و ذو الثدية كشته شد امیرالمومنین علیه السلام به خاطر کشته شدنش سجده شکر به جای آوردند.

ص: 142

عکس

ص: 143

عکس

ص: 144

نمونه 8: مخالفت صحابه با پیامبر در حجه الوداع

احمد بن حنبل (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن براء بن عازب قال: خرج رسول الله وأصحابه قال: فأحرمنا بالحَج. فلمّا قدمنا مكّة قال: إجعلوا حَجّكم عُمرة. قال: فقال الناس يا رسول الله قد أحرمنا بالحج فكيف نجعلها عُمرة؟ قال: أنظروا ما آمُرُكم به فافعلوا. فَرَدّوا عليه القول فغضب. ثم انطلق حتى دخل على عايشة غضبان. فرأتِ الغَضَب في وَجهِه. فقالت: مَن أغضبك أغضبه الله؟ قال: و ما لى لا أغضب و أنا آمر بالامر فلا أتّبع.

براء بن عازب می گوید: پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم واصحابش از مدينه خارج شدند و برای حج احرام بستند. وقتی که به مکه رسیدیم رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمودند: حج خود را تبدیل به عمره کنید (و از احرام خارج شوید) بعضی از اصحاب پیامبر گفتند: ما به قصد ح، احرام بستیم چگونه ممکن است آن را تبدیل به عمره کنیم؟! پیامبر فرمودند: هر آن چه دستور دادم انجام دهید صحابه با

ص: 145


1- مسند احمد بن حنبل 532/7 مسند براء بن عازب

دستور پیامبر مخالفت کردند (و حج را تبدیل به عمره نکردند و از احرام خارج نشدند) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خشمگین شدند و با همین حال غضب، بر عایشه وارد شدند. همین که عایشه آثار خشم را در صورت پیامبر صلی الله علیه و آله دید چنین گفت یا رسول الله چه کسی شما را خشمگین کرده خدا بر او غضب کند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: چرا غضبناک نباشم در حالی که به صحابه دستور می دهم ولی آنان سرپیچی می کنند.

همین جریان را صحیح مسلم (1) این گونه نقل کرده است:

عن عايشة أنها قالت: قدم رسول الله لأربع مضين من ذى الحجه أو خَمس. فَدَخل علَى و هو غَضبان. فقلت: من أغضَبَك يا رسول الله أدخله النار؟ قال: أوما شعرت أنى أمرتُ الناس بأمر فإذا هم يتردّدون؟

عایشه می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روز چهارم یا روز پنجم ذى الحجه وارد مکه شدند آن حضرت در حالی که خشمگین بود بر من وارد شد. از پیامبر صلی الله علیه و اله پرسیدم: چه کسی شما را به خشم آورده خدا او را وارد آتش کند؟ ایشان فرمودند مگر نمی دانی به صحابه امر می کنم ولی آنان در انجام دستور من مردد هستند.

ص: 146


1- صحیح مسلم 879/2، کتاب الحج، باب بيان وجوب الاحرام.

در این جریان چند نکته قابل توجه است که قبل از آن مقدمه ای لازم است:

مقدمه: در جاهلیت بین اعراب رسم بود که در ماه ذی الحجه انجام مناسک عمره را جایز نمی دانستند. یعنی بین حج و عمره را جمع نمی کردند. مهم ترین دلیل هم این بود که می خواستند مردم مجبور باشند یک مرتبه برای انجام حج به مکه بیایند و یک مرتبه هم برای انجام عمره، تا به این وسیله رفت و آمد به مکه بیشتر شود و تجارت رونق بیشتری پیدا کند. رسول اکرم صلى الله عليه وسلم این حکم جاهلی را برهم زدند و فرمودند کسانی که با خودشان قربانی نیاورده اند حج را تبدیل به عمره کنند و از احرام خارج شوند و همه آن چه بر آن ها حرام بوده حلال می شود و می توانند با همسرانشان نزدیکی نمایند تا این که ایام حج فرا برسد و دو مرتبه به احرام حج مُحرم شوند.

این تغییر حکم جاهلی برای بسیاری از صحابه سنگین آمد؛ لذا با با دستور صریح پیامبر صلى الله عليه و سلم مخالفت کردند و حاضر نشدند از احرام خارج شوند. حتی برخی از صحابه، رسول اکرم صلى الله عليه و سلم را مورد تمسخر هم قرار داده و بی ادبی هم کردند که در فصل آینده آن جایی که بی ادبی های صحابه را می شماریم، بیان خواهیم کرد!!

ص: 147

بعد از این مقدمه به دو نکته اشاره می کنیم:

نکته اول: شکی نیست که در این جریان، بسیاری از صحابه با دستور صریح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخالفت کردند این مطلب از دو جمله حدیث قابل اثبات است: یک جمله از حدیثی که احمد حنبل نقل کرد و یک جمله هم از حدیثی که صحیح مسلم نقل نمود.

احمد حنبل جمله پیامبر صلی الله علیه و آله را این گونه نقل کرده است:

و مالى لا أغضب و أنا آمر بالامر فلا أتبع.

چرا غضبناک نباشم در حالی که به صحابه دستور می دهم ولی اطاعت نمی کنند.

صحیح مسلم نیز جمله ی پیامبر صلی الله علیه و آله را این گونه نقل کرده است:

﴿أَوَمَا شَعَرْتِ أَنِّي أَمَرْتُ النَّاسَ بِأَمْرِ فَإِذَا هُمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾

پیامبر به عایشه فرمودند: آیا نمی فهمی که من به صحابه

دستور می دهم ولی آنان در انجام فرمان من مردد هستند؟

پس در این جریان قطعا به سیاری از اصحاب با دستور صریح نبوی مخالفت کردند و خداوند مخالفت با فرمان خدا و رسول را کفر می داند آن جا که می فرماید:

ص: 148

﴿أَطِيعُواْ اللّه وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّه لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾.

از خدا و رسول اطاعت کنید و اگر با آنان مخالفت کردید خداوند کفار را دوست ندارد.

نکته دوم: در این جریان نه تنها بسیاری از صحابه با دستور پیامبر صلى الله عليه و سلم مخالفت کردند و خود را مشمول آیه فوق قرار دادند بلکه رسول خدا را نیز به غضب آوردند و از این جهت مستحق لعن خداوند در دنیا و آخرت قرار گرفتند.

احمد حنبل غضب پیامبر را چنین نقل کرده است:

عن عايشة.... فدخل عَلَىّ غضبان فرأت الغضب في وجهه.

عایشه می گوید: پیامبر اکرم در حالی که خشمگین بودند و آثار غضب در چهره ایشان مشاهده می شد، بر من وارد شدند.

صحیح مسلم نیز خشم پیامبر صلی الله علیه و آله را این گونه بیان کرده است:

﴿فَدَخَلَ عَلَيَّ وَ هُوَ غَضْبَانُ فَقُلْتُ: مَنْ أَغْضَبَكَ يَا رَسُولَ الله أَدْخَلَهُ الله النَّارَ؟﴾

عایشه می گوید: پیامبر در حالی که خشمگین بودند بر من وارد شدند گفتم یا رسول الله چه کسی شما را

ص: 149

خشمگین ساخته است خدا او را در آتش داخل کند؟

خشمگین ساختن پیامبری که خداوند او را خُلق عظیم معرفی کرده کار کوچکی نیست؛ لذا قرآن کسانی که رسول اکرم صلی الله علیه و اله را اذیت کنند لعنت نموده است آن جا که می فرماید:

﴿اِنَّ الَّذینَ یُؤذُونَ اللهُ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ وَ اَعَدَّلَهُم عَذاباً مُهِیناً﴾.

کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند خداوند آن ها را در دنیا و آخرت لعنت می کند و برای آن ها عذابی خار کننده آماده کرده است.

ص: 150

عکس

ص: 151

عکس

ص: 152

عکس

ص: 153

عکس

ص: 154

نمونه 9: مخالفت صحابه با پیامبر در بنی قریظه

در سال پنجم هجری و بعد از آن که قریش در جنگ احزاب شکست خورد و پیامبر صلی الله علیه و آله عازم مدینه بودند، جبرئیل نازل شد و دستور داد که مسلمین باید برای مقابله با یهود بنی قریظة به منطقه آنان بروند؛ لذا پیامبر صلی الله علیه و آله امر کردند که کسی نماز عصر را در بین راه نخواند و همه باید در بنی قریظه نماز عصر را بخوانند اما برخی از صحابه علناً با رسول خدا صلى الله عليه و سلم مخالفت کرده و به بهانه این که ممکن است نماز عصر ما قضا شود در بین راه نماز عصرشان را خواندند. صحیح بخاری (1) جریان این گونه نقل کرده است:

عن ابن عمر قال: قال النبي لما رجع من الأحزاب لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ. فأدرك بعضهم العصر في الطريق فقال بعضُهم: لا نُصلّى حتى نأتيها و قال بعضهم: بل نصلّى.

عبدالله بن عمر می گوید: در بازگشت از جنگ احزاب پیامبر فرمودند همه باید نماز عصر را فقط در بنی قریظه بخوانند برخی از صحابه نماز عصر را در بین راه خواندند و برخی دیگر از صحابه گفتند: فقط در بنی قریظه نماز عصر را می خوانیم.

ص: 155


1- صحیح بخاری 119/3، کتاب المغازی

عکس

ص: 156

عکس

ص: 157

نمونه 10: مخالفت صحابه و قبول نکردن قضاوت پیامبر

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

أخبرني عروة بن زبير عن زبير ان زبير كان يحدث انه خاصم رجلاً من الانصار قد شهد بدراً الى رسول الله في شراج من الحرة كان يسقيان به کلاهما فقال رسول الله للزبير: إسق يا زبير ثم إرسل الماء الى جارك فغضب الانصارى فقال: يا رسول الله أن كان إبن عمتك؟ فتلوّن وجه رسول الله ثم قال: إسق يا زبير ثم إحبس الماء حتى يبلغ الجدر. فاستوعى رسول الله حينئذ حقه للزبير وكان رسول الله صلی الله علیه و آله قبل ذلك أشار على الزبير برأي سعة له وللأنصاري فلما احفظ الأنصاري رسول الله استوعى للزبير حقه في صريح الحكم قال عروة قال الزبير والله ما احسب هذه الآية نزلت الا في ذلك ﴿فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ﴾

عروه بن زبیر می گوید زبیر گفت: وی با مردی از انصار که در غزوه بدر هم شرکت داشته نزد پیامبر

ص: 158


1- صحیح بخاری 271/2، باب فى الشرب باب السكر الانهار. و كتاب الشهادات باب ما جاء فى الاصلاح بين الناس

مخاصمه و دعوا کردند هر دوی آن ها از جوی حَرّه مزارع خویش را آبیاری می کردند. پیامبر به زبیر فرمود: ای زبیر زمین خود را آبیاری کن سپس آب را به سوی همسایه ات رها کن مرد انصاری خشمگین شد و گفت: یا رسول الله چون زبیر پسر عمه توست این گونه حکم می کنی رخسار پیامبر از شدت غضب متغیر شد و سپس پیامبر به زبیر فرمودند: آبیاری کن و بعد آب را ببند تا به بیخ دیوار برسد. رسول خدا حقابه زبیر را به طور کامل داد و قبل از آن رسول خدا جهت فراخی و آسانی برای زبیر و آن مرد انصاری چنان دستوری فرموده بود اما وقتی که آن مرد انصاری پیامبر را به خشم آورد آن حضرت حق زبیر را به طور کامل داد و به ظاهر امر حکم کرد عروه گفت: زبیر گفته است به خدا سوگند در همین مورد این آیه نازل شد (قسم به پروردگار آن ها مومن نیستند تا آن که تو را حاکم کنند در اختلافاتی که واقع شد میان ایشان)

این صحابی که از انصار است و افتخار حضور در جنگ بدر را هم داشته، این گونه با رسول اکرم صلى الله عليه و سلم مخالفت کرده و زیر بار قضاوت آن حضرت نمی رود، وای به حال آن صحابه ای که چنین افتخاری را هم نداشته اند و از جنگ ها فرار می کردند.

ص: 159

عکس

ص: 160

عکس

ص: 161

نمونه 11: مخالفت صحابه با پیامبر در سوارشدن شتر

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن أنس إن النبى رأى رجلاً يسوق بدنة فقال: إركبها. قال: إنها بدنة قال: إركبها. قال: إنها بدنة قال: إركبها ويلك.

انس می گوید: پیامبر اکرم مردی از اصحابش را دید که شتر قربانی را می راند رسول خدا فرمود آن را سوار شو. صحابی گفت: این شتر قربانی است. پیامبر دو مرتبه فرمودند وای بر تو آن را سوار شو.

جمله ویلک «وای بر تو» که در انتهای حدیث آمده اشاره به این دارد که این صحابی از سوار شدن شتر امتناع کرده و از دستور رسول اکرم صلى الله عليه و سلم سرپیچی نموده که حضرت او را با این جمله خطاب و توبیخ نمودند.

ص: 162


1- صحیح بخاری، 121/4، كتاب الادب، باب ما جاء فی قول الرجل ویلک

عکس

ص: 163

عکس

ص: 164

نمونه 12: مخالفت صحابه با پیامبر در تغییر نام

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن ابن المسيب عن أبيه أن أباه جاء الى النبى فقال: ما إسمك؟ قال حَزن. قال أنت سهل. قال: لا أغيّر إسماً سمانيه أبى. قال ابن المسيب: فما زالت الحزونه فينا بعد. مسیب از پدرش نقل کرده است که نزد پیامبر رفت و حضرت از او سوال کردند اسم تو چیست؟ گفت حزن. پیامبر فرمودند: اسم خود را سهل بگذار گفت اسمی که پدرم برایم انتخاب کرده را هرگز تغییر نخواهم داد. ابن مسیب می گوید بعد از این جریان همواره در خانواده ما غم و حزن قرار گرفت.

مخالفتِ این صحابی با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و لجبازی او با رسول خدا باعث شد نسل او هم همواره در حزن و اندوه باشند.

جامعه اهل تسنن پاسخ دهند! این گروه از صحابه ی جسور و متخلف که ارزشی برای امر و نهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قائل نیستند، چه ارزش و احترامی دارند؟ آیا می دانید بزرگ کردن و احترام به این گروه از صحابه بی ادب و نافرمان، یعنی جسارت و بی اعتنایی به رسول خدا؟

ص: 165


1- صحيح بخارى، 126/4، كتاب الادب، باب اسم الحزن

عکس

ص: 166

عکس

ص: 167

نمونه 13: پیامبر یکی از اصحابش را صدا می زند و او به بهانه نماز خواندن جو اب پیامبر را نمی دهد

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن أبي سعيد بن المعلّى قال: مرّبي النبى و أنا أصلّى فدعاني فلم آته حتى صليت ثم أتيت فقال: ما منعك أن تأتيني؟ فقلت: كنت أصلي فقال: ﴿ألم يقل الله یا أَیُّها الّذِین آمنُوا اسْتَجِیبُوا للَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحییکُمْ﴾.

ابی سعید بن معلّی می گوید: پیامبر بر من وارد شدند در حالی که مشغول نماز بودم. ایشان من را صدا زدند و من جواب ایشان را ندادم بعد از نماز خدمت پیامبر رفتم و حضرت چنین فرمودند چرا جواب من را ندادی و نزد من نیامدی؟ گفتم مشغول نماز بودم پيامبر فرمودند مگر خداوند در قرآن نمی فرماید: «ای مومنین وقتی که خدا و رسول شما را می خوانند اجابت کنید.»

ص: 168


1- صحیح بخاری، 232/3، کتاب تفسیر القرآن سوره انفال ذیل آیه ﴿یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾.

عکس

ص: 169

عکس

ص: 170

نمونه 14: مخالفت صحابه با پیامبر درباره روزه وصال

روزه وصال عبارت است از این که فردی دو روز و یا چند روز پشت سرهم را بدون افطار کردن روزه باشد. یعنی وقتی که روزه امروز او به پایان رسید هنگام مغرب افطار نکند و همچنان تا اذان صبح و حتی تا اذان مغرب روز بعد از خوردن و آشامیدن و مبطلات روزه خود داری نماید که در اصطلاح شرعی به این نوع روزه «وصال» گفته می شود پیامبر صلی الله علیه و آله از روزه وصال نهی فرموده است. اما با وجود نهی پیامبر صلی الله علیه و آله، برخی از صحابه اقدام به روزه وصال می کردند.

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

أن أبا هريره قال: نهى رسول الله عن الوصال في الصوم. فقال له رجل من المسلمين: إنك تواصل يا رسول الله! قال: و أيّكم مثلى إنى أبيت يطعمني ربي و يسقين. فلما أبوا أن ينتهوا عن الوصال، واصل بهم يوماً ثم يوماً ثم رأوا الهلال فقال: لو تأخّر لزدتكم. كالتنكيل لهم حين أبوا أن ينتهوا.

ص: 171


1- صحیح بخاری، 49/2، كتاب الصوم، باب التنكيل لمن اكثر الوصال

ابوهریره می گوید: پیامبر از روزه وصال نهی فرمود. یک نفر از صحابه پرسید: یا رسول الله شما چرا خودتان روزه وصال می گیرید؟ پیامبر فرمودند: چه کسی از شما مانند من است من را خدا در شب می خوراند و می نوشاند اما زمانی که پیامبر مشاهده کردند که صحابه از روزه وصال خود داری نمی کنند، دوروز پیاپی به همراه آنان روزه گرفت تا آن که هلال ماه شوال رویت شد. سپس پیامبر به آن ها فرمودند: اگر هلال ماه رویت نمی شد چون از نهی من سرپیچی کردند (به خاطر مجازات آنان) یک روز دیگر بر آن می افزودم.

البته این جمله پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمودند: «من را خدا شب ها می خوراند و می نوشاند به این معناست که قدرت بدنی من با شما متفاوت است نه این که واقعا شب ها پیامبر آب و غذا تناول می کردند که در این صورت دیگر روزه وصال نبوده.

ص: 172

عکس

ص: 173

عکس

ص: 174

نمونه 15: مخالفت صحابه با پیامبر در پرداخت زکات

ابن کثیر در تفسير القرآن العظيم (1) جریان را چنین نقل کرده است:

ثعلبة بن حاطب از شخصيت هاي برجسته صحابي و از انصار است. او از کساني بود که همواره در صف اول نماز جماعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. روزی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت: از خداوند بخواه که به من وسعتي بدهد. اگر خداوند به من وسعت دهد، انفاق و صدقه بسياري خواهم داد و از صالحین خواهم بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مقدار کمي که بتوانی شکر کنی بهتر از زیادی است که نتواني این شخص چند مرتبه رفت و آمد تا این که با اصرار او رسول اکرم صلی الله علیه و آله براي او دعا کردند و خداوند به او ثروت زيادي داد. او که همواره در صف اول نماز جماعت بود، آرام آرام نماز جماعت خود را ترك كرد اموال او به قدري زياد شد که نتوانست در مدینه بماند و به خارج از مدینه.رفت آیه زکات نازل شد و پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم کسی را فرستاد که به او بگوید «باید از هر 10 گوسفند یکی را زکات بدهي.» آن شخص گفت: من مسلمان هستم نه يهودي. او از دادن زکات امتناع کرد

ص: 175


1- تفسير ابن كثير 244/7 ذیل آیه 76 سوره توبه.

و مهلت خواست. رفتند نزد یکی از افراد ديگري که بنا بود زکات بگیرند و او هم زکات خود را از بهترین ها انتخاب کرد و داد دو مرتبه نزد ثعلبه آمدند تا از او زکات بگیرند اما او گفت: حکم پیامبر اکرم را به من نشان بدهید. به او نشان دادند. گفت: این جزیه است و من زیر بار جزيه نمي روم آیه نازل شد:

﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ اتانا مِنْ فَضْلِه لَنَصَّدِّقَن وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ. فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعْرِضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمٍ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ﴾ (1)

از آن ها (برخی از صحابه) کسانی هستند که با خدا پیمان بستند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی کند قطعا صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود. اما هنگامی که از فضل خود به آن ها بخشید بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی گردان شدند.

همین صحابه، رسول خدا را در امر زکات، تکذیب کرد اقوام او آمدند به او گفتند که در مذمت، تو آیه نازل شده است نزد پیامبر آمد تا اعتراف به اشتباه خود نماید و زکات خود را پرداخت کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «چون از فرمان من اطاعت نکردی من

ص: 176


1- توبه / آیه 77 - 76.

زکات تو را قبول نمی کنم پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم از دنیا رفت. ابوبکر روي کار آمد و زکات خود را براي او آورد و ابوبکر گفت چون پیامبر اکرم قبول نکرده است من هم قبول نمي کنم. بعد از ابوبکر، عمر روی کار آمد و عمر هم زکات او را قبول نکرد. دوران عثمان آمد و او هم نپذیرفت تا این که در عصر خلافت عثمان ثعلبة بن حاطب از دنیا رفت.

ابن کثیر در ادامه چنین می نویسد:

وَقَدْ ذَكَرَ كَثِيرُ مِنَ الْمُفَسِّرِينَ، مِنْهُمُ ابْنُ عَبَّاسٍ، وَالْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ: أَنَّ سَبَبَ نُزُولِ هَذِهِ الْآيَةِ الْكَرِيمَةِ فِي ثَعْلَبَةَ بْنِ حَاطِبِ الْأَنْصَارِيِّ.

بسیاری از مفسرين من جمله ابن عباس و حسن بصری شان نزول این آیه را درباره ثعلبه بن حاطب انصاری نقل کرده اند.

ص: 177

عکس

ص: 178

عکس

ص: 179

عکس

ص: 180

عکس

ص: 181

نمونه 16: مخالفت صحابه با پیامبر در غدیر خم

زمانی که پیامبر در غدیر خم توقف کردند و صحابه فهمیدند که قضیه مهمی است که رسول اکرم این جا توقف کرده اند، بسیاری از صحابه از اطراف پیامبر پراکنده شدند. لذا رسول اکرم امیرالمومنین علیه السلام را مامور کرد تا صحابه متخلف را در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله جمع فرمایند.

ابن عساکر (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن جابر بن عبد الله أن رسول الله نزل بِخُم فتنحّى الناس عنه و نزل معه علي بن أبي طالب فشقّ على النبي تأخّر الناس عنه فأمر علياً ليجمعهم فلما اجتمعوا قام فيهم وهو متوسد على ابن أبي طالب فحمد الله و أثنى عليه ثم قال: أيها الناس إني قد كرهت تخلفكم و تنحيكم عني حتى خيّل إلي أنه ليس من شجرة أبغض إليكم من شجرة تليني.

جابر بن عبدالله گوید: پیامبر به همراه امیرالمومنین علیهما السلام در غدیر خم پیاده شدند در حالی که صحابه از اطراف پیامبر متفرق می شدند. این کار

ص: 182


1- تاریخ دمشق، ابن عساکر، 227/42، شرح حال امیرالمومنین علیه السلام

صحابه برای پیامبر به سیار سخت و سنگین آمد، لذا به امیرالمومنین امر کردند که این صحابه ای که از اطراف پیامبر متفرق شده بودند را یکجا جمع کنند. سپس پیامبر بعد از حمد و ثنای الهی چنین فرمودند ای مردم من دوست ندارم از دستورات من سرپیچی کنید و از اطراف من پراکنده شوید طوری که گمان می کنم آن درختی که من به آن تکیه داده ام برای شما از هر چیز دیگر مبغوض تر است

آری ! در این جریان پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح کرده اند که برخی از، صحابه از دستور ایشان سرپیچی می کردند آن جا که فرمودند: ﴿ إنّی قَد کَرِهتُ تَخَلُّفَکُم و تَنَحِّیَکُم عَنّی﴾ همچنین از برخی کلمات پیامبر، شدت بغض برخی از صحابه نسبت به ایشان آشکار می شود. آن جا که فرمودند: ﴿حَتّی خُیِّلَ إلَیَّ أنَّهُ لَیسَ مِن شَجَرَهٍ أبغَضَ إلَیکُم مِن شَجَرَهٍ تَلینی﴾ گمان می کنم حتی آن درختی که من به آن تکیه داده ام از هر چیز دیگر برای شما مبغوض تر است.

به عبارت دیگر آن چه از این کلام پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده می شود این است که برخی از صحابه علاوه، بر سرپیچی از دستورات ایشان آن قدر نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بغض داشتند که حتی حاضر نبودند به درختی که ایشان تکیه داده نزدیک شوند و آن درخت نزد آنان مبغوض بوده است.

ص: 183

عکس

ص: 184

عکس

ص: 185

نمونه 17: مخالفت صحابه به ویژه ابوبکر و عمر با پیامبر در تجهیز لشکر اسامه

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روز 26 صفر دستور دادند لشکری انبوه به فرماندهی نوجوانی هجده ساله به نام أسامه بن زید برای مقابه با لشکر روم از مدینه خارج و به سمت موته برود. و همچنین دستور دادند همه ی صحابه، من جمله ابوبکر و عمر نیز با این لشکر همراه شده و از مدینه خارج شوند. بسیاری از صحابه، به علت کم سن و سال بودن أسامه بن زید، به رسول خدا صلى الله عليه و سلم اعتراض داشتند و به این لشکر ملحق نشدند ؛ تا جایی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله با غضب شدید بر فراز منبر رفته و نکاتی را بیان کردند که ابن سعد (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

قالوا لما كان يوم الأثنين لأربع ليال بقين من صفر... أمر رسول الله الناس بالتَهَيُّئ لغَزو الروم فلما كان من الغد دعا أسامة بن زيد فقال: سر إلى موضع مقتل أبيك... فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين الأولين والأنصار إلا إن تَدَبَ في تلك الغزوة، فيهم أبو بكر و عمر بن الخطاب... فتكلّم قوم و قالوا: يستعمل هذا الغلام على المهاجرين الأولين. فغضب رسول الله غضباً شديداً خرج... فصعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أما بعد أيها الناس فما مقالة بلغتني عن بعضكم في

ص: 186


1- طبقات الكبرى ابن سعد، 170/2-171

تأميري أسامة؟ و لئن طعنتم في إمارتي أسامة، لقد طعنتم في إمارتي أباه من قبله. و أيم الله إن كان للامارة الخليقاً و إن إبنه من بعده لخليق للامارة.

در روز بیست و ششم صفر سال یازده هجری، پیامبر دستور دادند که برای جنگ با روم لشکری را آماده نمایند و در روز بعد اسامه بن زید را فراخوانده و او را فرمانده لشکر قرار داده فرمودند به همان منطقه ای که پدرت برای جنگ رفته بود برو. سپس پیامبر همه مهاجرین و انصار من جمله ابوبکر و عمر را نیز دستور دادند که با این لشکر از مدینه خارج شوند. برخی از صحابه به پیامبر اعتراض کردند که چگونه این نوجوان را بر مهاجرین و انصار امیر قرار داده است پیامبر از شنیدن اعتراضات صحابه بسیار غضبناک شدند و بر فراز منبر رفته و بعد از حمد و ثنای الهی چنین فرمودند این چه سخنی است که نسبت به فرماندهی اسامه از شما شنیده ام؟ شما نسبت به امیر لشکر بودن اسامه طعنه می زنید در حالی که قبلاً نسبت به فرماندهی پدر او نیز معترض بودید به خدا قسم زید لیاقت امیری داشت و اسامه بن زید نیز لیاقت فرماندهی لشکر را دارد

آری ! به غضب آوردن پیامبری که قرآن او را خلق عظیم

ص: 187

معرفی کرده، خطای کوچکی نیست بسیاری از صحابه من جمله ابوبکر و عمر با مخالفت با دستور پیامبر صلى الله عليه و سلم در پیوستن به لشکر اسامه بن زید ایشان را به غضب آورده و خود را مشمول این آیه قرار دادند که خداوند می فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾.

کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند خداوند آن ها را در دنیا و آخرت لعن نموده و برای آنان عذابی خوار کننده آماده نموده است.

شهرستانی در الملل و النحل (1) غضب پیامبر صلی الله علیه و اله را این گونه نقل کرده است:

الخلاف الثاني في مرضه أنّه قال: «جَهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه» فقال قوم: يجب علينا إمتثال أمره وأسامة قد برز من المدينة وقال قوم: قد إشتدّ مرض النبي عليه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فن صبر حتى نبصر أي شئ يكون من أمره.

دومین اختلافی که بین مسلمانان ایجاد شد در هنگام بیماری پیامبر بود زمانی که ایشان فرمودند: «لشگر اسامه را تجهیز کنید خدا لعنت کند کسانی که به این

ص: 188


1- الملل والنحل، شهرستانی، 30/1.

لشگر ملحق نشوند». برخی از صحابه گفتند: اطاعت از دستور پیامبر بر ما واجب است و برخی دیگر از صحابه گفتند: بیماری پیامبر شدید است دلمان راضی نمی شود از پیامبر دور باشیم. صبر می کنیم ببینیم عاقبت کار پیامبر به کجا خواهد انجامید.

آری! این گروه از صحابه ی متخلف، چنان پیامبر صلی الله علیه و اله را آزرده خاطر کردند که رسول اکرم آنان را لعن فرمود.

شایان ذکر است که ابوبکر و عمر نیز جزو کسانی بودند که موظف بودند با اسامه از مدینه خارج شوند ولی تخلف کردند.

ابن حجر عسقلانی در فتح الباری (1) در اثبات این که ابوبکر و عمر هم داخل لشکر اسامه بودند می نویسد:

فبدأ رسول الله وجعه في اليوم الثالث فعقد لأسامة لواء بيده فأخذه أسامة فدفعه الى بريدة و عسكر بالجرف و كان ممن إنتدب مع أسامه كبار المهاجرين والانصار منهم ابوبكر و عمر وابو عبيدة.

در روز سوم بیماری پیامبر، پرچم را خودِ رسول الله به دست اسامه دادند و اسامه پرچم را گرفت و به بریده داد و این در حالی بود که لشکر در منطقه «جرف» قرار داشت. از جمله کسانی که موظف بودند با اسامه به الشكر ملحق شوند، بزرگان مهاجرین و انصار بودند من

ص: 189


1- فتح البارى ابن حجر عسقلانی، 152/8، باب بعث اسامه.

جمله ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح.

ابن ابی شیبه در المصنف (1) نیز چنین نقل کرده است:

عن هشام بن عروه عن أبيه أن رسول الله كان قطع بعثاً قبل موته و أمر عليهم أسامه بن زید و فی ذالک البعث أبوبكر و عمر فكان أناس من الناس يطعنون في ذالك لتأمير رسول الله أسامه عليهم.

هشام بن عروه از پدرش نقل کرده است که پیامبر قبل از رحلتشان سپاهی را تشکیل دادند و اسامة بن زید را فرمانده آن لشگر قرار دادند در این لشکر ابوبکر و عمر نیز حضور داشتند برخی از صحابه به خاطر فرماندهی اسامه به پیامبر طعنه می زدند که چرا وی را فرمانده قرار داده است.

از این احادیث، آشکار شد که اولا: بسیاری از صحابه به خاطر فرماندهی اسامه بن زید به پیامبر صلی الله علیه و آله اعتراض داشتند تا حدی که رسول خدا را به غضب آوردند. ثانیا: به سیاری از صحابه به ویژه ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح صریحاً با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کرده و به لشگر أسامه ملحق نشدند و به بهانه نگرانی برای بیماری پیامبر در مدینه ماندند گویا آن ها این آیه قرآن را ندیده بودند که خداوند «مخالفت با خدا و رسول را کفر می داند.»

ص: 190


1- المصنف ابن ابی شیبه 533/10 کتاب الفضائل، باب ما جاء في اسامه بن زيد.

عکس

ص: 191

عکس

ص: 192

عکس

ص: 193

عکس

ص: 194

عکس

ص: 195

عکس

ص: 196

عکس

ص: 197

عکس

ص: 198

عکس

ص: 199

نمونه 18: مخالفت عمر بن خطاب با دستور پیامبر در آوردن قلم و کاغذ

اشاره

با توجه به اهمیت این موضوع مفصل تر به آن می پردازیم.

یکی از حوادثی که در منابع شیعه و سنی به سند های گوناگون نقل شده و در اصل این جریان هیچ اختلافی نیست، حادثه دوات و قلم است. این حادثه به نام های گوناگون شهرت پیدا کرده است. گاهی از آن به واقعه دوات و قلم یاد می شود ؛ گاهی مصیبت پنج شنبه گاهی حدیث قرطاس و گاهی هم حادثه يوم الرزيه.

این حادثه به جهات گوناگونی اهمیت پیدا کرده است:

جهت اول: اصل جریان را هم کتب صحيح اهل تسنن مانند صحیح بخاری و مسلم به سندهای گوناگون نقل کرده اند و هم منابع شيعه. لذا اثبات اصل جریان نیاز به کار سندی ندارد و وقوع اصل جریان اتفاقی بین شیعه و سنی است.

جهت دوم: این حادثه یکی از مهم ترین بلکه اولین عامل در ایجاد اختلاف بین مسلمانان است که پایه گذار آن شخص عمر بن خطاب است.

جهت سوم: در این حادثه و با توجه به مخالفت صریح عمر با دستور پیامبر صلی الله علیه و اله و جسارتی که به ساحت نبوی نمود و با استناد

ص: 200

به آیات قرآن، کفر عمر بن خطاب و برخی از صحابه به وضوح قابل اثبات است.

جهت چهارم: برخی از تناقضاتی که این جریان با جریانات مشابه که اتفاق افتاده دارد.

جهت پنجم: در این حادثه عمر بن خطاب و برخی از صحابه با بیش از ده آیه قرآن صریحا مخالفت کرده اند.

جهت اول:

این جریان را صحیح بخاری در در شش مورد و صحیح مسلم در سه مورد نقل کرده است:

مواردی که بخاری نقل کرده است عبارتند از:

1- كتاب العلم، باب كتابه العلم.

2- كتاب الجهاد و السير، باب هل يُستَشفَع الى اهل الذمه.

3- كتاب الجزيه، باب إخراج اليهود من جزيره العرب.

4- كتاب المغازی، باب مرض النبي.

5- كتاب المرضى، باب قول المريض قوموا عنّى.

6- كتاب الاعتصام بالكتاب و السنه، باب كراهيه الخلاف.

مواردی که صحیح مسلم نقل کرده است عبارتند از:

1- كتاب الوصيه باب ترك الوصيه

متن جریان را از صحیح،بخاری کتاب العلم، باب كتابه العلم نقل می کنیم:

ص: 201

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيَّ وَجَعُهُ قَالَ ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ﴾. قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللَّغَط. قَالَ ﴿قُومُوا عَنِّي، وَلَا يَنْبَغِي عِنْدِى التَّنَازُعُ﴾. فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ وَ بَيْنَ كِتَابِهِ.

ابن عباس می گوید: وقتی که بیماری پیامبر شدت یافت دستور دادند که قلم و کاغذی بیاورید تا وصیتی بنویسم که هرگز گمراه نشوید عمر:گفت درد بر پیامبر غلبه کرده، قرآن ما را بس است. بین صحابه اختلاف شد و سر و صدا بالا گرفت تا آن جا که پیامبر فرمودند: از نزد من بیرون روید در کنار بستر من نزاع و درگیری جایز نیست. ابن عباس از مجلس خارج شد و همواره می:گفت چه مصیبت بزرگی نگذاشتند پیامبر وصیت کند.

ص: 202

عکس

ص: 203

عکس

ص: 204

عکس

ص: 205

عکس

ص: 206

جهت دوم: اولین اختلاف انداز و وحدت شکن عمر بن خطاب است:

شکی نیست که یکی از عوامل پیشرفت ملت ها و رمز پیروزی آنان، اتحاد بوده است قرآن کریم نیز ملت های اسلامی را به وحدت دعوت می کند آن جا که می فرماید:

﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْل اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون﴾.

همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت های خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان یکدیگر بودید و خداوند میان دل های شما ألفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شديد، و بر پرتگاه آتش بودید که شما را از آن نجات داد. این گونه خداوند نشانه های خود را برای شما آشکار می سازد تا شاید هدایت شوید.

از این آیه شریفه استفاده می شود که قبل از اسلام بین قبایل عرب اختلاف و درگیری شدیدی وجود داشته است که به برکت اسلام، آن اختلافات خونین به برادری و الفت و محبت و دوستی تبدیل شده است. لذا آیه تصریح می کند: ﴿كُنْتُمْ أَعْداءً

ص: 207

فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾. شما با یکدیگر دشمن بودید و خداوند دوستی را بین شما برقرار کرد.

یکی از بزرگ ترین قبایل عرب که در اطراف مدينه ساکن بودند و دشمنی و جنگ های خونین و طولانی بین آن ها رواج داشت قبيله اوس و خزرج است. طبری در تفسیرش (1) ذیل همین آیه در بیان اختلافات موجود بین قبیله اوس و خزرج چنین می نویسد:

تطاولت بينهم عشرين و مائة سنة.

این دشمنی 120 سال میان اوس و خزرج حاکم بود.

به برکت اسلام و رسول اکرم این دشمنی های طولانی تبدیل به دوستی و محبت شد سیوطی در تفسیر در المنثور ذیل همین آیه چنین می نویسد:

عن ابن اسحاق قال: كانت الحرب بين الأوس والخزرج عشرين و مائة سنة حتى قام الاسلام فأطفأ الله ذالك وألف بينهم.

ابن اسحاق می گوید: بین اوس و خزرج یکصد و بیست سال جنگ و خونریزی بود تا این که اسلام آتش جنگ را فرو نشاند و بین آنان الفت و مهربانی برقرار کرد.

ص: 208


1- تفسیر طبری

همچنین قرآن در جای دیگر اختلاف و پراکندگی را یکی از بدترین عذاب ها به شمار آورده می فرماید: (1)

﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ...﴾

بگو او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه کرده و دچار تفرقه سازد و عذاب بعضی از شما را بر بعضی دیگر بچشاند...

پیامبر اکرم نیز می فرمایند:

﴿مَثَلُ المُؤْمِنِينَ في تَوَادِّهِمْ و تَرَاحُمِهِمْ و تَعَاطُفِهِمْ، مَثَلُ الجَسَدِ إذا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى له سَائِرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ والحُمَّى﴾.

مومنین در عطوفت و مهربانی مانند جسد می مانند همچنان که اگر عضوی از آن به درد آید سایر اعضاء بدن متاثر می شوند مومنین نیز چنین اند.

در این جا توجه به این نکته ضروری است که در آیه شریفه ی اعتصام، مرکز و کانون وحدت «حبل الله» معرفی شده است. اهل تسنن به غلط «حبل الله» را به قرآن تفسیر کرده اند و ملاک

ص: 209


1- انعام / 65

وحدت را مراجعه به قرآن دانسته اند؛ زیرا اگر مراجعه به قرآن باعث وحدت واقعی بود، نباید بعد از هزار و چهارصد سال مسلمانان همچنان در آتش تفرقه و اختلاف بسوزند در حالی که همه ی آنان به قرآن مراجعه می کنند.

آری! آن چه قرآن معیار وحدت معرفی کرده «حبل الله» است. روایات فراوانی در منابع شیعه و سنی نیز «حبل الله» را به «اهل بیت پیامبر علیهم السلام» تفسیر کرده اند. در این جا به یک منبع سنی اشاره می کنیم:

حاکم حسکانی در شواهد التنزیل (1) این حدیث را نقل کرده است:

عن أبان بن تغلب عن جعفر بن محمد ام قال: ﴿نحن حَبلُ الله الذى قال الله وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا﴾.

ابان بن تغلب می گوید امام صادق علیه السلام فرمودند: ما همان «حبل الله » هستیم در این آیه شریفه که خداوند فرمود: به حبل الله چنگ بزنید و متفرق نشوید.

کسانی که اصرار دارند با دست در دستِ دشمنان اهل بیت گذاشتن و با اظهار محبت با غاصبین خلافت و ظالمین به اهل بیت علیهم السلام ایجاد وحدت کنند، بدانند که وحدت واقعی زمانی

ص: 210


1- شواهد التنزيل، حاکم حسکانی، 169/1 - 168 ح ش 178-177.

اتفاق می افتد که دست جامعه اهل تسنن را گرفته و در دست اهل بیت پیامبر علیهم السلام قرار دهیم و آنان را به سوی پیروی از آن ها رهنمون گردیم که تنها راه وحدت و تقریب و هدایت واقعی و سعادت دنیا و آخرت، همین است و بس.

اسلام، دين وحدت و الفت و مهربانی است و تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله حضور داشتند اگر اختلافی هم صورت می گرفت با وساطت و تدبیر ایشان حل می شد اما این وحدت اسلامی در روزهای آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و در کنار بستر ایشان توسط عمر بن خطاب شکسته شد و اولین اختلافِ خانمان سوز را در جامعه اسلامی به وجود آورد که تا امروز تمام مسلمانان در آتش همین اختلاف می سوزند.

جُرجانی از بزرگان اهل تسنن در قرن نهم (متوفی 816) در شرح المواقف به نقل از آمدی چنین می نویسد: (1)

قال الآمدي: كان المسلمون عند وفاة النبي على عقيدة واحدة و طريقة واحدة الا من كان يَبطُن النفاق و يَظهر الوفاق. ثم نشأ الخلاف فيما بينهم و ذالك كإختلافهم عند قول النبي في مرض موته « إيتوني بقرطاس أكتب لكم كتاباً لاتضلوا بعدى» حتى قال عمر: «إن النبي قد غلب عليه الوجع حسبنا كتاب الله» و كَثُر اللغط في ذالك حتى قال النبي: ﴿قُومُوا عَنِّی وَ لاَ یَنْبَغِی عِنْدِی اَلتَّنَازُعُ ﴾

ص: 211


1- شرح المواقف، جرجانی 408/8.

آمدی می گوید: مسلمانان تا زمان وفات پیامبر بر یک عقیده و در یک راه بودند غیر از کسانی که تظاهر به اسلام می کردند ولی نفاق داشتند سپس بین مسلمین اختلاف پیدا شد و آن هم زمانی بود که پیامبر در مرض موت فرمودند: «قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که گمراه نشوید.». عمر بن خطاب گفت: «درد بر پیامبر غلبه کرده و قرآن ما را بس است» بعد از این سخن، اختلاف و سر و صدا بالا گرفت تا این که پیامبر فرمودند: «از کنار بستر من بیرون بروید. درگیری کنار بستر من جایز نیست»

همچنین عبدالکریم شهرستانی (متوفی 548) در کتاب الملل و النحل در مقدمه چهارم از کتابش به ده مورد از اولین اختلافاتی که بین مسلمین ایجاد شده اشاره می کند که اولین آن ها را جریان دوات و قلم می داند وی چنین می نویسد: (1)

فأول تَنازُع وَقَعت في مرضه عليه الصلاه والسلام فيما رواه الامام أبو عبدالله محمد بن اسماعيل البخارى بإسناده عن عبد الله بن عباس قال: لما اشتدّ النبى مرضُه الذي مات فيه قال...

ص: 212


1- الملل والنحل شهرستانی، 30/1 المقدمه الرابعه فى بيان أول شبهه وقعت في المله الاسلاميه و كيفيه انشعابها و من مصدرها.

اولین نزاع و اختلاف بین مسلمین، بنابر آن چه بخاری نقل کرده است زمانی رخ داد که بیماری پیامبر شدت پیدا کرد و با آن بیماری از دنیا رفت...

آنان که دغدغه ی وحدت امت اسلامی را دارند و کسانی که برای ایجاد الفت و مهربانی و یکپارچه شدن امت اسلامی تلاش می کنند، ابتدا باید به جامعه اسلامی «اولین وحدت شكن و اختلاف انداز» را صریحاً معرفی کرده و همه ی مسلمانان را به بیزاری از این عامل اختلاف فراخوانند.

آری ! «اولین اختلاف انداز و اولین وحدت شکن: و اولین کسی که باعث تکه تکه شدن جامعه اسلامی شد و اولین کسی که زمینه را برای بر افروخته شدن آتش اختلاف و خون ریزی بین مسلمین را فراهم کرد، «شخص عمر بن الخطاب و برخی از صحابه هستند» که با جلوگیری کردن از نوشته شدن وصیت پیامبر و با هتک حرمت نبوی، جامعه اسلامی متحد و یکپارچه را به اختلاف و درگیری کشاندند که تا به امروز همچنان مسلمانان در این آتش اختلاف می سوزد.

مُضحک تر این که، برخی از جاهلان شیعه، (چه حوزوی و چه دانشگاهی) نزدیک شدن و اظهار محبت کردن به پیروان عمر بن خطاب که عامل اصلی اختلاف بین مسلمین هستند را بهترین راه برای ایجاد وحدت اسلامی می دانند!!!

ص: 213

عکس

ص: 214

عکس

ص: 215

عکس

ص: 216

عکس

ص: 217

عکس

ص: 218

عکس

ص: 219

عکس

ص: 220

جهت سوم: توهین صريح عمر بن خطاب به رسول اکرم

در این جریان جملاتی از عمر نقل شده که توهین صریح به رسول اکرم صلى الله عليه و سلم به حساب می آید. گرچه در صحیح بخاری و مسلم این جسارت خلیفه به الفاظ گوناگون نقل شده است اما معنا و مفهوم همه آن ها یکی است.

جسارت عمر در صحیحین به الفاظ گوناگون نقل شده است که عبارتند از:

1- قال عمر: ان النبى غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا.

2- فقال عمر: ان رسول الله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب الله.

3- فقالوا: ان رسول الله يهجر.

4- وقالوا: ما شأنه؟ أهجر؟

5- فقالوا: هجر رسول الله.

شکی نیست دو جمله ی «هجر رسول الله» و جمله ی «غلب عليه الوجع» گرچه از جهت لفظ، متفاوت است اما از جهت معنا و مفهوم هر دو به یک معنا اشاره دارد. لذا محدثین و مورخین اهل سنت وقتی که در این جریان، جسارت عمر را در روایات مشاهده کردند و به خاطر کثرت طرق نتوانسته اند اصل

ص: 221

جریان را انکار کنند، لذا برای این که خلیفه هتاک و بی ادبشان مورد انتقاد و مواخذه قرار نگیرد و به اصطلاح دامن خلیفه را از این جسارت و هتک حرمت به رسول الله صلى الله عليه وسلم پاک کنند، جملات این حدیث را تبدیل و تحریف نموده اند لذا در احادیثی که جمله ی «هَجر رسول الله» و یا جمله «ان رسول الله يهجر» به کار رفته است اسم عُمر بن خطاب را به صراحت نیاورده اند و گوینده این جملات را صحابه ی حاضر در مجلس معرفی کرده اند ولی در مواردی که از جمله «انّ النبى غَلب عليه الوَجَع» استفاده شده به صراحت، نام عمر را به عنوان گوینده این جمله معرفی کرده اند و به گمان خود دامن خلیفه جسور و هتاک خود را از این جنایت پاک نموده اند.

در این جا مناسب است دقیق تر به جمله ی «ان رسول الله يهجر» و جمله ی «ان النبى غلب عليه الوجع» بپردازیم.

هجر رسول الله به چه معناست؟

ابن اثیر در النهایه (1) ذیل لغت هجر چنین می نویسد:

هجر يهجر هَجْراً بالفتح: إذا خَلط في كلامه و إذا هَذى. و منه حديث مرض النبى قالوا: ما شأنه أهجر؟ إما من الفحش أو الهذيان والقائل كان عُمر ولايظن به ذالک

ص: 222


1- النهايه في غريب الحديث، ابن اثير 245/5

هجر یهجر به معنای خلط در کلام و هذیان گفتن است. و به همین معناست آن چه در بیماری پیامبر گفته شد. «آنان چنین گفتند: آیا پیامبر هذیان می گوید؟» گوینده این کلام عمر بن خطاب بوده است. و از او بعید است.

ان النبي غلبه الوجع به چه معناست؟

وجع به معنای درد است. و غلبه وجع یعنی شدت درد. و وقتی که مریض دردش شدید می شود یکی از اثراتش این است که سخنان نامفهوم و بی معنا می گوید که باز همان معنای هذیان گویی از این جمله استفاده می شود.

عمر بن خطاب چه گفته باشد «هجر رسول الله» و چه گفته باشد «غلب عليه الوجع» قطعاً منظورش این بوده که به خاطر شرایط خاص پیامبر صلی الله علیه و آله، کلام ایشان معتبر نیست ؛ زيرا (نعوذ بالله) کلام رسول الله صلى الله عليه و سلم از روی عقل و درک صادر نشده و با وجود قرآن، نیازی به کلام و نوشته چنین پیامبری وجود ندارد. این بزرگ ترین توهین و جسارت به شخص پیامبر به حساب می آید و بی شک گوینده آن کافر است، هرچند خود را خلیفه ی پیامبر بخواند.

چه جملاتی توهین به رسول اکرم به حساب می آید؟

علامه مقریزی (1) وقتی که می خواهد توهین و سب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله را معنا کند چنین می نویسد:

ص: 223


1- امتاع الاسماع، مقریزی، 375/14،

إعلم أن جَميع مَن سَبّ النبى أو عابه أو الحَقَ به نَقصاً فى نفسه أو نَسَبه أو دينه أو خصلة فهو سابّ له والحكم فيه حُكم السابّ.

تمام کسانی که به پیامبر دشنام می دهند یا بر پیامبر عیبی وارد می کنند یا این که در خصوصیات ظاهری و یا در نَسَب ایشان و یا در دین و اخلاقیات رسول خدا نقصی وارد کنند، همه ی این ها مانند کسی است که صریحاً به پیامبر دشنام داده و حکمش نیز حکم دشنام دهنده به پیامبر است.

احمد بن محمد قسطلانی (1) درباره کسانی که از روی بی ادبی فقط صدای خود را در مقابل پیامبر بلند می کنند چنین می نویسد:

ومِنَ الأدب معه صلى الله عليه و سلم أن لا ترفع الأصوات فوق صوته.

یکی از نشانه های مراعات ادب نسبت به پیامبر این است که حتی صدا را بر صدای ایشان بلند نکنید.

و در ادامه چنین می نویسد: (2)

ص: 224


1- المواهب اللّدنيه، قسطلانی،458/2، النوع الثامن، فيما يتضمن الادب معه
2- همان.

واعلم أن في الرفع والجهر إستخفافاً قد يُؤَدّى الى الكفر المُحبط و ذالك إذا إنضم إليه قصد الإهانه و عدم المبالاه

بدان اگر کسی به قصد اهانت و کوچک کردن پیامبر حتی صدای خود را بر صدای آن حضرت بلند کند این کارگاهی به کفر منتهی می شود که همه اعمال گذشته را نابود خواهد کرد.

سپس می نویسد: (1)

و رأسُ الأدب معه كَمالُ التَسليم له والأنقياد لأمره.

مهم ترین ادب این است که کاملا مطیع پیامبر باشی و همه دستورات ایشان را انجام دهی

وقتي كه علماء اهل تسنن اعتراف کرده اند که حتی بلند کردن صدا بر روی صدای پیامبر صلی الله علیه و آله بی ادبی به شمار می آید، حال، اگر کسی رسول خدا را به هذیان گویی متهم کند آیا به ایشان جسارت نکرده؟!!

بدر عینی (2) در ذیل همین حدیث بخاری بعد از آن که عبارت های مختلفی که عمر به پیامبر نسبت داده را از قول دیگران نقل

ص: 225


1- المواهب اللدنيه، قسطلاني 459/2، النوع الثامن
2- عمده القارى فى شرح صحيح البخاری، بدر عینی 14 /298

می کند در پایان چنین می نویسد:

قلتُ: هذه العبارات كُلها فيها تَركُ الأدب والذكر بما لا يليق بحق النبي. ولقد أفحش من أتى بهذه العبارة.

تمام این جملات (که عمر به پیامبر گفته) بی ادبی است و در شأن پیامبر نمی باشد و کسی که این جملات را گفته، جسارت به پیامبر کرده است.

با توجه به جه به آن چه نقل شد قطعاً آن چه عمر بن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد، توهین و جسارت به رسول الله به حساب می آید.

حکم توهین به رسول الله چیست؟

ابن حجر عسقلانی (1)، می نویسد:

إن مَن سَبّ النبى كَفَرَ بإتفاق العلماء و وجب قتله فلو تاب لم يَسقُط عنه القتل.

اگر کسی به پیامبر توهین کند به اتفاق علماء، کافر است و واجب است کشته شود هر چند که توبه کرده باشد.

نووی در شرح صحیح مسلم (2) ذیل این حدیث که یکی از

ص: 226


1- فتح البارى ابن حجر عسقلانی، 281/12.
2- شرح صحيح مسلم نووی 222/7 باب اعطاء مولفه قلوبهم.

صحابه به تقسیم غنائم توسط پیامبر اعتراض کرده و چنین گفت: «والله إن هذه لَقِ ِسمَةً ما عُدِل فيها» (به خدا قسم این گونه تقسیم کردن عدالت در آن رعایت نشده است) یعنی این صحابه فقط در همین حد به پیامبر جسارت کرده که آن حضرت را عادل ندانسته بود. در ذیل این حدیث، نووی این جمله را از قاضی عیاض نقل کرده است:

قال قاضي عياض: حَكَمَ الشرع أن من سبّ النبي كَفَرَ و قتل.

قاضی عیاض گفته است: حکم شرع این است که هر کس به پیامبر توهین کند کافر است و باید کشته شود.

در واقع قاضی عیاض معتقد بوده اگر کسی به همین مقدار هم به پیامبر صلى الله عليه و سلم جسارت کند و آن حضرت را عادل نداند، حکم سب به رسول الله را دارد و از اسلام خارج شده و واجب القتل است.

حال مقایسه کنید آیا نسبت هذیان گویی به پیامبر دادن قبیح تر است یا نسبت ظلم دادن؟

آيا عمر بن الخطاب که صریحا به پیامبر جسارت کرد و ایشان را به هذیان گویی متهم نمود، کافر نیست؟

ص: 227

عکس

ص: 228

عکس

ص: 229

عکس

ص: 230

عکس

ص: 231

عکس

ص: 232

عکس

ص: 233

عکس

ص: 234

عکس

ص: 235

عکس

ص: 236

عکس

ص: 237

عکس

ص: 238

عکس

ص: 239

عکس

ص: 240

عکس

ص: 241

عکس

ص: 242

عکس

ص: 243

جهت چهارم: ابوبکر نیز در مرض موتش قلم و کاغذ خواست ولی مخالفتی صورت نگرفت

همچنان که عرض کردیم وقتی که پیامبر صلی الله علیه و اله تقاضای قلم و کاغذ می فرمایند تا وصیت خود را بنویسند عمر بن خطاب نسبت هذیان گویی به ایشان می دهد و مانع از نوشته شدن وصیت آن حضرت می گردد و قرآن را کفایت می داند. اما زمانی که رفیقش ابوبکر در مرض موتش قلم و کاغذ می خواهد تا وصیت کند، نه تنها از وصیت ابوبکر جلوگیری نکرده و نسبت هذیان گویی به او نمی دهد؛ بلکه پیوسته مردم را فرا می خواند تا به وصیت ابوبکر گوش فرا دهند.

طبری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن قيس قال: رأيتُ عمر بن الخطاب و هو يجلس والناس معه و بيده جريدة و هو يقول: أيها الناس إسمعوا و أطيعوا قول خليفة رسول الله. إنه يقول إنى لم الكُم نُصحاً قال و معه مولى أبي بكر يقال له «شديد» معه صحيفة التي فيها إستخلاف عُمر.

قیس می گوید: عمر را دیدم در حالی که نشسته بود و در دستش نوشته ای بود و مردم هم اطراف او جمع

ص: 244


1- تاریخ طبری 429/3 حوادث سال 13 هجری تاریخ ابن خلدون 85/2 خلافه عمر

شده بودند. عمر پیوسته می گفت: ای مردم بشنوید و اطاعت کنید سخنان خلیفه رسول الله را. او گفته من خیر خواهی را در حق شما تمام کردم همراه عمر «شدید» غلام ابوبکر هم حضور داشت و در دستش نوشته ای بود که حکم خلافت عمر در آن نوشته شده بود.

جای تعجب است! اگر به نظر عمر، قرآن برای مسلمانان کفایت می کند و نیازی به وصیت پیامبر نیست، چرا در این جا مسلمانان علاوه بر قرآن به وصیت ابوبکر هم نیازمند شدند؟!

با رجوع به منابع فراوان متن وصیت ابوبکر روشن است همان وصیتی که عمر با حرص و ولع سعی در انتشار آن داشت.

طبری (1) متن وصیت ابوبکر را این گونه آورده است:

عن ابراهيم بن حارث قال: دعا أبو بكر عثمان خالياً فقال: أكتب بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما عهد أبو بكر بن أبي قحافه الى المسلمين اما بعد، قال: ثم أغمى عليه فذهب عنه. فكتب عثمان أما بعد فإنّي قد إستخلفتُ عليكم عُمر بن الخطاب و لم آلُكُم خيراً منه. ثم أفاق أبوبكر فقال: إقرأ عَلَى. فقرأ عليه. فكبّر أبوبكر و قال:

ص: 245


1- تاریخ طبری 429/3 حوادث سال 13 هجری.

أراك خِفتَ أن يَختلف الناس إن أفتلتت نفسي في غشيتي؟ قال: نعم. قال جزاك الله خيراً.

ابراهيم بن حارث می گوید ابوبکر عثمان را فراخواند و گفت چنین بنویس: بسم الله الرحمن الرحيم. اين وصیت ابوبکر بن ابی قحافه است به سوی مسلمین. اما بعد (به این جا که رسید) ابوبکر بیهوش شد. عثمان از پیش خود چنین نوشت اما بعد من بر شما عُمر را خلیفه قرار دادم و از او بهتر نیافتم. سپس ابوبکر به هوش آمد و به عثمان گفت: آن چه نوشتی برایم بخوان. عثمان نیز آن چه نوشته بود برای ابوبکر خواند. ابوبکر به عثمان گفت: ترسیدی اگر در حال بیهوشی از دنیا بروم مردم دچار اختلاف شوند؟ عثمان گفت: آری. ابوبکر گفت: خدا تو را جزای خیر دهد.

ص: 246

عکس

ص: 247

عکس

ص: 248

جهت پنجم: مخالفت عُمر و صحابه با آیات قرآن

اشاره

عمر بن خطاب و همفکرانش که به بهانه ی وجود قرآن از نوشته شدن وصیت پیامبر صلى الله عليه و سلم جلوگیری کردند در همین جریان با تعداد زیادی از آیات صریح قرآن مخالفت نموده و به همگان اعلام کردند علاوه بر این که به رسول اکرم صلى الله عليه و سلم جسارت می کنند و صریحا با ایشان مخالفت می نمایند حتی به کلام خدا نیز احترام نگذاشته و صریحا با نص آیات قرآن نیز مخالفت می کنند.

آیه اول:

﴿وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾.

این آیه شریفه صریحا اعلام می کند «تمام فرمایشات رسول اكرم وحی است و در هیچ حالت ایشان خارج از وحی سخن نمی گوید» و در همه حال کلام پیامبر صلى الله عليه وسلم معتبر معتبر است؛ اما است ؛ اما عُمر بن خطاب بر خلاف این آیه شریفه ؛ سخنان پیامبر را به خاطر بیماری بی اعتبار می داند و نسبت هذیان گویی به پیامبر صلی الله علیه و آله داده است.

آیه دوم:

﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾.

این آیه شریفه «اطاعت از رسول اکرم را مطلقا واجب می داند» و مخالفت با دستور پیامبر را کفر می داند در حالی که عُمر و همفکرانش با دستور صریح رسول اکرم مخالفت کردند و از آوردن کاغذ و قلم امتناع ورزیدند.

ص: 249

آیه سوم:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾.

این آیه شریفه می فرماید: «هر کس بر خلاف حکم خدا حکم کند کافر است». طبق این آیه شریفه ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی... ﴾. خدا حکم کرد که پیامبرش در هیچ حالتی از روی هوی و هوس صحبت نمی کند و در همه حال کلام پیامبر حجت است، اما عمر بن خطاب بر خلاف حکم خدا گفت: در حال بیماری، کلام پیامبر حجت نیست.

آیه چهارم:

﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾.

خداوند می فرماید قرآن را باید پیامبر توضیح و تفسیر کند و «قرآن به تنهایی باعث هدایت نیست» اما عُمر با مخالفت صریح با این آیه شریفه اعلام کرد که تنها قرآن کفایت می کند و نیازی به کلام پیامبر نمی باشد.

آیه پنجم:

﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾.

این دو آیه شریفه «کسانی را که باعث اذیت خدا و رسول بشوند را لعنت کرده است» و عُمر و همفکرانش با مخالفت کردن با رسول اکرم و جسارت به آن حضرت، باعث اذیت رسول اکرم

ص: 250

شدند تا جایی که پیامبر آن ها را از منزل خود اخراج فرمود. در نتیجه خود را مستحق لعن الهی قرار دادند

آیه ششم:

﴿وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنِ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً﴾.

این آیه شریفه می فرماید: «بدون هیچ گونه اعتراضی باید تمام اوامر پیامبر اطاعت شود» در حالی که در این جریان، به دستور پیامبر بی اعتنایی شد و قلم و کاغذی که ایشان مطالبه فرموده بودند برای ایشان حاضر نشد.

آیه هفتم:

﴿يا أَيُّهَا الذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ ولا تَجْهَرُوا لهُ بِالقَوْل كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالكُمْ وأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ﴾.

این آیه شریفه رسما علام می کند که «نباید صدا را بر صدای پیامبر بلند کنند» و به همین مقدار هم هتک حرمت پیامبر جایز نیست ؛ در حالی که در این جریان نه تنها به پیامبر جسارت شد و دستور پیامبر اطاعت نشد بلکه آن قدر سر و صدا و اختلاف زیاد شد که رسول اکرم مجبور شدند صحابه و شخص عمر بن خطاب را اخراج کنند که صحیح بخاری هم با این جمله «و کثر اللغط» که به معنای بالا گرفتن سر و صداست به این مطلب تصریح کرده است.

ص: 251

نمونه 19: مخالفت صحابه با پیامبر در نوشیدن آب و لعنت پیامبر بر آنان

طبری در تاریخش (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

فأقام رسول الله صلى الله عليه و سلم بتبوك بضع عشرة ليلة ولم يجاوزها ثم إنصرف قافلاً إلى المدينة فكان في الطريق ماء يخرج من وشل ما يروى الراكب والراكبين والثلاثة بواد يقال له: (وادى المشقق) فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: من سبقنا إلى ذلك الماء فلا يستقين منه شيئا حتى نأتيه. قال: فسبقه إليه نفر من المنافقين فاستقوا ما فيه فلما أتاه رسول الله صلى الله عليه و سلم وقف عليه فلم يرفيه شيئا فقال: من سبقنا إلى هذا الماء؟ فقيل يا رسول الله فلان و فلان. فقال: أو لم ننههم أن يستقوا منه شيئا حتى نأتيه؟ ثم لعنهم رسول الله و دعا عليهم.

در راه برگشت از غزوه تبوک و در یکی از دره های راه، به نام (مشفق) آبی از سنگ خارج می شد که برای دو یا سه نفر بیشتر کفایت نمی کرد. پیامبر به صحابه فرمودند: هر کس زودتر به این آب رسید صبر کند و از آن ننوشد تا ما برسیم. چند نفر از صحابه قبل از پیامبر

ص: 252


1- تاريخ طبری،1103 حوادث سال نهم هجری، غزوه تبوک

به آن آب رسیدند و همه ی آب را نوشیدند. وقتی که پیامبر به آن جا رسیدند آبی ندیدند. سپس سوال فرمودند: چه کسی قبل از ما به این جا رسیده؟ گفتند فلانی و فلانی پیامبر فرمودند: مگر نگفتم که از آن ننوشید تا ما برسیم؟ آن گاه پیامبر آنان را لعنت کرد.

این ها همان صحابه ای هستند که اهل تسنن معتقدند، نباید عملکرد آنان را بازگو کرد و نباید به آنان اعتراض نمود که اگر کسی به آن ها اعتراض کرده و یا توهین نماید خونش مباح است !

جماعت اهل تسنن ! بشناسید صحابه پیامبر را و بدانید که برای دفاع از چه کسانی خون شیعه را مباح اعلام کردید!!

ص: 253

عکس

ص: 254

عکس

ص: 255

عکس

ص: 256

نمونه 20: مخالفت صحابه با پیامبر در از بین بردن تصا ویر داخل کعبه

طبرانی (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن مسافع بن شيبه عن أبيه شیبه قال: دخل رسول الله صلی الله علیه و آله الكعبه فصلى ركعتين فرأى فيها تصاوير فقال: يا شيبة إكفنى هذه، فاشتدّ ذالك على شيبة فقال له رجل من أهل فارس: إن شئتَ طَلَيتُها و لَطَحْتُها بزعفران؟ فَفَعَلَ.

مسافع بن شیبه از پدرش شیبه چنین نقل کرده است که: پیامبر پس از فتح مکه وارد کعبه شدند و دو رکعت نماز خواندند سپس در کعبه تصاویری مشاهده کردند و به یکی از اصحاب خود (شیبه) دستور دادند که این تصاویر را از بین ببر. این کار بر شیبه سخت آمد و از فرمان پیامبر سرپیچی کرد. مردی ایرانی به پیامبر عرض کرد یا رسول الله اگر شما بخواهید من این تصاویر را با زعفران آلوده و لکه دار کنم؟ سپس چنین کرد.

ص: 257


1- معجم الكبير 7، طبرانی، 359 ح ش 7193.

عکس

ص: 258

عکس

ص: 259

نمونه 21: مخالفت صریح عایشه با سنت پیامبر در حضور آن حضرت

بیهقی در سنن الكبرى (1) و سنن دارقطنی (2) و طحاوی در مشکل الاثار به سند صحیح این حدیث را نقل کرده اند:

عن عبد الرحمن بن أسود عن أبيه عن عائشة قالت: خرجتُ مع رسول الله فى عُمرة رمضان فأفطر رسول الله و صُمتُ و قَصُر و أتممتُ فقلتُ: يا رسول الله: بأبي أنت وأمى أفطرت و صُمتُ و قَصَرتَ و أتممتُ فقال: أحسنت يا عائشه.

عایشه می گوید: با پیامبر برای انجام عمره ی ماه رمضان از مدینه خارج شدم. پیامبر روزه خود را افطار کرد و من همچنان روزه بودم. پیامبر نماز خود را شکسته خواند و من تمام خواندم. سپس به پیامبر گفتم يا رسول الله شما روزه خود را افطار کردید و من افطار نکردم و شما نماز خود را شکسته خواندید و من تمام خواندم. پیامبر فرمودند: احسنت ای عایشه.

ص: 260


1- سنن الكبرى، بيهقى، 142/3
2- سنن دار قطنی، 167/2

شکی نیست که جمله اخیر حدیث « احسنت ای عایشه» اگر به اصل حدیث اضافه نشده باشد، قطعا تایید بر مخالفت های عایشه با رسول اکرم نیست ؛ زیرا معنا ندارد عایشه مقابل رسول الله صلی الله علیه و آله و صریحاً با شیوه ی عمل پیامبر و سنت ایشان مخالفت کند و رسول الله هم این مخالفت را تایید بلکه او را تحسین کنند. در نتیجه معلوم است که این جمله ای که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده در واقع توبیخ عایشه از ناحیه پیامبر به حساب می آید.

ص: 261

عکس

ص: 262

عکس

ص: 263

نمونه 22: مخالفت صحابه با پیامبر در روزه مسافر

در سال هشتم هجری و در ماه رمضان، رسول اکرم صلى الله عليه و سلم برای فتح مکه از مدینه خارج شدند. در این سفر پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم به صحابه امر فرمودند که روزه خود را افطار کنند؛ اما برخی از صحابه از فرمان ایشان سرپیچی کرده و تا غروب آفتاب افطار نکردند. رسول خدا صلى الله عليه وسلم بعد از آگاهی از این موضوع، آن گروه از صحابه را با صراحت تمام عصیانگر و متخلف و گناهکار معرفی کردند.

صحیح مسلم (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن جابر بن عبد الله أن رسول الله خَرج عام الفتح إلى مكة في رمضان فصام حتى بَلغ كُراع الغميم فصام الناس ثم دعا بقدح من ماء فَرَفعه حتى نظر الناس إليه، ثم شَرِب فقيل له بعد ذلك: إن بعض الناس قد صام. فقال: أولئك العصاة. أولئك العصاة.

جابر بن عبدالله می گوید: پیامبر اکرم در سال فتح مکه و در ماه رمضان راهی مکه شدند. همچنان روزه بودند تا به منطقه ای به نام (كُراع الغميم) رسیدند سپس ظرف آبی خواستند و آن ظرف را طوری بالا بردند تا همه

ص: 264


1- صحيح مسلم، 142/3 كتاب الصيام، باب جواز الصوم والفطر في شهر رمضان.

صحابه آن را ببینند، آن گاه آب را نوشیدند. بعد از آن که پیامبر چنین کردند (و به همه اعلام کردند که روزه خود را افطار کنید) به پیامبر خبر رسید که گروهی از صحابه (با دستور شما مخالفت کرده) و همچنان روزه هستند. پیامبر اکرم فرمودند: آن ها عصیانگرند.آن ها عصیانگرند.

همچنان که پیشتر هم به آن اشاره کردیم، گویا این گروه از صحابه ی متخلف و پیروانشان از جماعت اهل تسنن که آن ها را محترم می شمارند، قرآن نخوانده اند آن جا که خداوند مخالفت با دستور خدا و رسول را باعث خروج از اسلام و داخل شدن در دایره ی کفر می خواند. خداوند چنین می فرماید:

﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾ (1)

بگو از خدا و رسول اطاعت کنید اگر مخالفت کردند خداوند کافران را دوست ندارد.

ص: 265


1- آل عمران / 32

عکس

ص: 266

عکس

ص: 267

نمونه 23: مخالفت صریح خالد بن ولید با دستور پیامبر و کشتار در بنی جذیمه

واقدی در المغازی (1) و ابن هشام در السیره النبويه (2) چنین نقل کرده است:

عن أبي جعفر قال: لما رجع خالد بن الوليد من هدم العزى إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم و هو مقيم بمكة، بعثه رسول الله صلى الله عليه و سلم إلى بني جذيمة و بعثه داعياً لهم إلي الإسلام ولم يبعثه مقاتلاً، فخرج في المسلمين من المهاجرين والأنصار و بني سليم فكانوا ثلاثمائة و خمسين رجلاً فانتهى إليهم بأسفل مكة فقيل لبني جذيمة: هذا خالد بن الوليد معه المسلمون. قالوا: و نحن قوم مسلمون قد صلينا وصدقنا بمحمد و بنينا المساجد وأذنا فيها. فانتهى إليهم خالد فقال: الإسلام ! قالوا: نحن مسلمون ! قال: فما بال السلاح عليكم قالوا إن بيننا و بين قوم من العرب عداوة فخفنا أن تكونوا هم فأخذنا السلاح لأن ندفع عن أنفسنا من خالف دين الإسلام. قال: فضعوا السلاح ! فقال

ص: 268


1- المغازى واقدی 875/3 - 882
2- السيره النبويه، ابن هشام، 428/4-429

لهم رجل منهم يقال له:جحدم يا بني جذيمة إنه والله خالد ! وما يطلب محمد من أحد أكثر من أن يقر بالإسلام ونحن مقرون بالإسلام و هو خالد لا یرید بنا ما يراد بالمسلمين وإنه ما يقدر مع السلاح إلا الإسار ثم بعد الإسار السيف ! قالوا: نذكرك الله تسومنا. فأبى يلقي سيفه حتى كلموه جميعاً فألقى سيفه وقالوا: إنا مسلمون والناس قد أسلموا و فتح محمد مكة فما نخاف من خالد فقال: أما والله ليأخذنكم بما تعلمون من الأحقاد القديمة. فوضع القوم السلاح ثم قال لهم:خالد استأسروا ! فقال:جحدم يا قوم ما يريد من قوم مسلمين يستأسرون ! إنما يريد ما يريد فقد خالفتموني و عصيتم أمري و هو والله السيف. فاستأسر القوم فأمر بعضهم يكتف بعضاً فلما كتفوا دفع إلي كل رجل من المسلمين الرجل والرجلين وباتوا في وثاق فكانوا إذا جاء وقت الصلاة يكلمون المسلمين فيصلون ثم يربطون.

فلما كان في السحر والمسلمون قد احتفلوا بينه فقائل يقول: ما نريد بأسرهم نذهب بهم إلي النبي صلى الله عليه وسلم. و قائل يقول: ننظر هل يسمعون أو يطيعون و نبلوهم و نخبرهم. والناس على هذين

ص: 269

القولين فلما كان في السحر نادی خالد بن الوليد من كان معه أسير فليذافه - والمذافة: الإجهاز عليه بالسيف. فأما بنو سليم فقتلوا كل من كان في أيديهم وأما المهاجرون والأنصار فأرسلوا أساراهم.

پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه دسته هایی را به اطراف مکه اعزام فرمود تا مردم را به اسلام دعوت نمایند ولی فرمان جنگ به آنان ندادند. ابن اسحاق از امام باقر علیه السلام روایت می کند که: خالد بن ولید را همراه سیصد و پنجاه نفر از مهاجرین و انصار به سوی قبیله بنی جَديمَه در غُميصاء در نزدیکی مکه فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت نمایند. خالد بر خلاف دستور پیامبر بر بنی جذیمه حمله کرد و آنان از ترس، مُسلّح شدند. خالد از آن ها پرسید: در چه حالی هستید؟ گفتند ما مسلمان هستیم نماز می خوانیم و محمد را تصدیق کرده و در محله ی خودمان مسجد ساخته ایم و اذان می گوییم گفت پس چرا سلاح به دست گرفتید؟ گفتند: بین ما و گروهی از اعراب دشمنی است ترسیدیم شما از آنان باشید به این جهت سلاح برداشتیم. خالد گفت:

ص: 270

سلاح را زمین بگذارید. آنان نیز سلاح خود را زمین گذاشتند و خالد دستور داد همه را اسیر گرفتند. خالد بن ولید سپس خیانت کرد و به سبب عداوت و دشمنی دیرینه ای که از دوران جاهلیت با آنان داشت، سحرگاه بر خلاف فرمان پیامبر، دستور قتل عام مسلمانان را صادر کرد و بانک زد هر کس اسیری در دست دارد او را بکشد. بنی سلیم به لحاظ دشمنی که از قدیم با بنی جذیمه داشتند اسیران خود را به قتل رسانیدند ولی مهاجرین و انصار از فرمان خالد سرباز زدند و اسیرانی که در دست داشتند آزاد کردند. واقدی می گوید نزدیک سی نفر از آنان کشته شدند.

واقدی و ابن هشام ادامه جریان را این گونه نقل کرده اند:

قالوا: فلما بلغ رسول الله ما صنع خالد بن الوليد رفع يديه حتى رؤى بياض إبطيه و هو يقول: اللهم ني أبرأ إليك مما صنع خالد ! وقدم خالد والنبي صلى الله عليه و سلم عاتب.

چون خبر جنایت هولناک خالد به پیامبر رسید بسیار غمگین شد و گریست. سپس رو به قبله

ص: 271

ایستاد و دست های خود را به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: ﴿اللَّهُمَّ إنِّي أبْرَأُ إلَيْكَ ممَّا صَنَعَ خَالِدُ ﴾ (خدایا من بیزارم از آن چه خالد انجام داد)

سپس پیامبر اکرم برای جبران خسارت هایی که خالد بن ولید به قبیله بنی جذیمه وارد کرده بود کاری انجام دادند که برای همه ی حکومت های بشری دنیا باید الگو باشد.

قالوا: فلما فتح رسول الله صلى الله عليه و سلم مكة استقرض مالاً بمكة و دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم عليا علیه السلام فأعطاه مالاً فقال: انطلق إلى بني جذيمة واجعل أمر الجاهلية تحت قدميك قد لهم ما أصاب خالد بن الوليد. فخرج علي علیه السلام بذلك المال حتى جاءهم فودى لهم ما أصاب خالد و دفع إليهم مالهم و بقي لهم بقية المال فبعث علي علیه السلام لم أبا رافع إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم ليستزيده فزاده مالاً فودى لهم كل ما أصاب حتى إنه ليدي لهم ميلغة الكلب حتى إذا لم يبق لهم شئ يطلبونه بقي مع علي علیه السلام بقية من المال. فقال علي علیه السلام: هذه البقية من هذا المال لكم من رسول الله صلى الله عليه و سلم مما أصاب خالد مما لا يعلمه ولا تعلمونه. فأعطاهم ذلك المال ثم انصرف إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبره

ص: 272

سپس پیامبر صلى الله عليه و سلم امیرالمومنین ام را به سوی قبیله بنی جذیمه اعزام فرمود و ایشان غرامت و خون بهای کشته شده ها را پرداخت نمود حتی خسارت ظروف غذای سگ ها و حیوانات آنان را نیز پرداخت کرد و مقداری پول در اختیار آنان گذاشت که اگر بعدها برخی از اموال نابود شده به یادشان آمد از آن پول برداشته و به زیان دیدگان پرداخت کنند.

در این جا پرسش مهمی مطرح است که چرا خالد پسر از این جنایت هولناک و مخالفت صریح او با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله، توسط ایشان مجازات و قصاص نشد؛ بلکه دوباره در جنگ طائف به فرماندهی رسید؟ !

شاید مهم ترین علت این باشد که احکام اسلام اعم از عبادی و اجتماعی و قوانین جزائی، تابع مصالح و مفاسد است. با این حال در مواردی که اضطرار پیش بیاید به گونه ای که در انجام واجب مفسده و در انجام حرام مصلحتی وجود داشته باشد حکم اولی برداشته و حکم ثانوی جایگزین و اجرا می شود مانند خوردن مردار و نوشیدن شراب در حال اضطرار در قوانین جزایی نیز

ص: 273

حکم چنین است یعنی اگر در اجرای حدی که دارای مصلحت بوده مفسده آن بیشتر باشد مانند این که اغتشاش و اختلال نظم پیش آید از باب اهم و مهم و دفع افسد به فاسد آن حد ساقط می شود.

جریان خالد بن ولید نیز مصداق بارز همین موضوع بوده است. کفار قریش در آن ایام به تازگی و از روی بی میلی به اسلام وارد شده بودند و سران آنان دنبال فرصتی می گشتند تا کفر خود را اظهار کنند و بر ضد پیامبر صلی الله علیه و اله و مسلمانان شورش کنند، لذا پیامبر صلى الله عليه و سلم دیدند اگر بخواهد خالد را با آن موقعیت قبیله ای و اجتماعی که بین سران شرک دارد قصاص کنند شورش بزرگی برپا خواهد شد که به سختی می توان آن را مهار کرد. لذا از اجرای حد خود داری نمود و به پرداخت دیه و خسارت اکتفا نمودند و در عین حال از فعل خالد نزد خداوند سه بار بیزاری جستند.

با توجه به همه آن چه نقل شد، آن چه قابل انکار و توجیه نیست مخالفت صريح خالد بن ولید با دستور پیامبر می باشد.

ص: 274

عکس

ص: 275

عکس

ص: 276

عکس

ص: 277

عکس

ص: 278

عکس

ص: 279

عکس

ص: 280

عکس

ص: 281

عکس

ص: 282

نمونه 24: مخالفت صحابه به ویژه عمر بن خطاب با پیامبر و فرار از جنگ حنين

مخالفت صحابه با پیامبر صلی الله علیه و آله و فرار از جنگ حنین را قرآن نیز بیان کرده است آن جا که می فرماید:

﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ ۙ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ﴾.

خداوند در مواضع بسیاری شما را یاری کرد و نیز در روز حنین آن هنگام که تعداد زیادتان شما را به شگفت آورده بود ولی به هیچ وجه از شما دفع خطر نکرد و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید سپس در حالی که پشت به دشمن کرده بودید فرار کردید.

این آیه ی شریفه به صراحت بیان می دارد که در جنگ حنین به سیاری از صحابه بر خلاف دستور خدا و رسول، از صحنه ی جنگ فرار کرده و خود را مشمول این آیه شریفه قرار دادند آن جا که خداوند می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ﴾

ص: 283

ای کسانی که ایمان آوردید اگر (در جنگ) با کفار رو به رو شدید از صحنه جنگ فرار نکنید. هر کس به دشمن پشت کرده و فرار کند (مگر این که برای جنگ مجدد و یا برای پیوستن به گروهی دیگر از همرزمانش باشد) قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرانجامی است.

صحیح بخاری (1) فرار گسترده ی صحابه، به ویژه عمر بن خطاب را از جنگ حنین این گونه نقل کرده است:

إن ابا قتاده: قال لما كان يوم حنين... و إنهَزَم المُسلِمون و إنهزمتُ معهم فإذاً بعُمر بن الخطاب فقلتُ: ما شأن الناس؟ قال: أمر الله...

اباقتاده می گوید: در روز حنین زمانی که همه ی صحابه فرار کردند، من نیز از صحنه ی جنگ گریختم. ناگهان عمر بن الخطاب را در میان فراریان دیدم. از او پرسیدم: مردم را چه شده است چرا فرار می کنند؟ گفت قضا و قدر و حکم خداوند است.

ص: 284


1- صحیح بخاری 156/3، ح ش 4322

در این حدیث دو نکته قابل توجه است:

نکته اول: مخالفت به بسیاری از صحابه و شخص عمر خطاب با دستور خدا و رسول و فرار از جنگ حنین.

نکته دوم: توجیهی که عمر برای فرار خود و صحابه بیان کرده و این مخالفتِ با دستور خدا و رسول و فرار از صحنه ی جنگ را به خدا نسبت داده است.

ابن حجر عسقلاني در ذیل همین حدیث در فتح الباری و در توجیه این سخن عمر می نویسد:

قوله (امر الله) أى حكم الله و ما قضى به.

مقصود عُمر این است که قضا و قدر الهی بوده که ما فرار کنیم.

این عذری بدتر از گناه است ؛ زیرا عُمر نه تنها از جنگ فرار می کند بلکه فرارش را به خدا نسبت می دهد.

آری! این تفکر باطل واعتقاد به جبر که عمر بن خطاب به آن معتقد بود، در پیروان او و به ویژه میان بنی امیه هم به چشم می خورد

وقتی که اسرای کربلا را نزد ابن زیاد آوردند وی به حضرت زينب علیها السلام چنین گفت:

فقال ابن زياد: كيف رأيتِ صُنع الله بأخيك و أهل بيتك؟ فقالت: ما رأيت إلا جميلا.

ص: 285

ابن زیاد چنین گفت: چگونه دیدی کاری را که خدا با برادرت و اهل بیت تو انجام داد؟ حضرت زینب علیها السلام در جواب فرمودند جز زیبایی چیزی ندیدم.

این چنین تفکری یاد آور سخن مشرکان است که ایمان نیاوردن خود را به مشیّت خداوند نسبت می دهند: (1)

﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...﴾

مشرکین به زودی خواهند گفت: اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان مشرک نمی شدیم و چیزی را (خود سرانه) تحریم نمی کردیم. کسانی هم که پیش از آنان بودند، همین گونه (پیامبران خود را) تکذیب کردند...

ص: 286


1- انعام /148

عکس

ص: 287

عکس

ص: 288

دوزخیان مقدس 289

نمونه 25: مخالفت ابوبکر و عمر با رسول خدا و فرار از جنگ خیبر

یکی دیگر از مواردی که ابوبکر و عمر با دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت کرده و صحنه جنگ را ترک کرده و فرار نمودند جنگ خیبر است

حاکم نیشابوری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

1- عن أبي ليلى عن على علیه السلام أنه قال: يا أبا ليلى أما سلم كنتَ معنا بخيبر؟ قال: بلى والله كنتُ معكم. قال: فإن رسول الله بعث أبابكر إلى خيبر فسار بالناس و إنهزم حتى رجع.

علی علیه السلام به ابی لیلی فرمودند: آیا با ما در جنگ خیبر نبودی؟ گفت: چرا بودم علی علیه السلام فرمود: پیامبر ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد و او فرار کرد و برگشت.

2- عن أبي موسى الحنفى عن على علیه السلام قال: سار النبي ام إلى خيبر فلما أتاها بعث عُمر و بعث معه الناس الى مدينتهم أو قصرهم فقاتلوهم فلم يلبثوا أن هزموا عُمر و أصحابه فجاء وايجبّونه و يجبنهم.

ابو موسى حنفی از امیرالمومنین علیه السلام نقل کرده است که حضرت چنین فرمودند: پیامبر به سوی خیبر رفتند

ص: 289


1- المستدرك على الصحيحين، حاکم نیشابوری 37/3.

و عمر بن خطاب را با گروهی از صحابه برای فتح خیبر فرستادند. عمر و اصحابش در حالی از صحنه جنگ فرار کردند که وی اصحابش را و اصحابش او را از خیبریان می ترسانیدند.

این احادیث را ذهبی در «تلخیص المستدرك» صحيح دانسته است. علمای اهل تسنن هم معتقدند اگر حدیثی در المستدرک على الصحيحين نقل شد و ذهبی هم آن را صحیح دانست گویا آن حدیث در صحیح بخاری و مسلم نقل شده.

در این جا لازم است این آیه شریفه را مجدداً به جامعه ی اهل تسنن یاد آوری کنیم که خداوند برای فرار از جنگ چه حکمی صادر فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمْ الْأَدْبَارَ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرْفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيَّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَصِيرُ﴾.

ای کسانی که ایمان آوردید اگر (در جنگ) با کفار رو به رو شدید از صحنه جنگ فرار نکنید. هر کس به دشمن پشت کرده و فرار کند (مگر این که برای جنگ مجدد و یا برای پیوستن به گروهی دیگر از همرزمانش باشد) قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرانجامی است.

ص: 290

عکس

ص: 291

عکس

ص: 292

نمونه 26: مخالفت سمره بن جندب با پیامبر در فروش درخت

این جریان در منابع شیعه و سنی به سندهای مختلف و به الفاظ گوناگون نقل شده است و همین جریان، علت صدور کلام معروف پیامبر ﴿لَا ضَرَرَ وَ لَاضِرارَ فِی الْإِسْلامِ﴾ که فقهاء به آن استناد می کنند گردیده است.

سنن ابی داود (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

حدثنا واصل مولى أبى عيينة قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علي يُحدّث عن سمرة بن جندب أنه كانت له عضد من نخل في حائط رجل من الأنصار، قال: و مع الرجل أهله، قال: فكان سمرة يدخل إلى نخله فيتأذى به ويشق عليه فطالب إليه أن يبيعه، فأبى، فطلب إليه أن يناقله فأبى، فأتى النبي فذكر ذلك له، فطلب إليه النبي أن يبيعه فأبى، فطلب إليه أن يناقله، فأبى، قال: فهبه له ولك كذا وكذا أمرا رغبه فيه، فأبى، فقال: «أنت مضار» فقال رسول الله للأنصاري: اذهب فاقلع نخله.

واصل غلام ابی عیینه می گوید: از اباجعفر محمد بن على علیه السلام شنیدم که ایشان از سمرة بن جندب چنین نقل

ص: 293


1- سنن ابی داود 315/3

می کرد که: او درخت خرمایی در منزل یکی از انصار داشت. اهل بیت مردِ انصاری از رفت و آمد او در مشقت و اذیت بودند مرد انصاری از او خواست که درختش را یا بفروشد و یا به جایی دیگر منتقل کند سمرة بن جندب قبول نکرد مرد انصاری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و جریان را بیان کرد پیامبر صلى الله عليه و سلم سمرة را خواستند و فرمودند: درخت را بفروش او قبول نکرد فرمودند: درخت را به جایی دیگر منتقل کن، قبول نکرد. فرمودند: درخت را به من ببخش و من چنین و چنان برای تو تضمین می کنم ولی باز هم قبول نکرد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: تو ضرر زننده هستی. سپس رسول خدا به مرد انصاری فرمودند: برو و درخت او را از ریشه بكن.

سَمرة بن جندب این صحابی متخلّف و بی ادب، همان کسی است که به نقل تاریخ طبری 176/4، ذیل حوادث سال پنجاه هجری در عصر معاویه و زمانی که حاکم بصره بود بیش از هشت هزار نفر از اهل بصره را به خاک و خون کشید. همچنین با گرفتن رشوه چهارصد هزار درهمی از معاویه بر علیه امیرالمومنین علیه السلام و به نفع ابن ملجم حدیث جعل کرده است

ص: 294

عکس

ص: 295

عکس

ص: 296

فصل دوم: بی ادبی ها و جسارت های صحابه و همسران پیامبر به ایشان

اشاره

ص: 297

یکی از ظلم هایی که در حق رسول خدا صلى الله عليه و سلم روا داشته شد این بود که برخی از اصحاب و حتی همسران آن حضرت، نه تنها گاهی با دستورات ایشان صریحا مخالفت می کردند ؛ بلکه در بعضی از مواقع حتى حُرمت رسول خدا صلی الله علیه و اله را نگه نداشته و در مقابل آن حضرت به ایشان جسارت و هتّاکی می کردند که قرآن نیز در برخی از موارد به آن اشاره کرده است.

در این جا ما به چند نمونه اشاره می کنیم تا همه کسانی که ادعا می کنند باید سنت پیامبر و شریعت اسلام را از طریق صحابه ی آن حضرت گرفت و همچنین معتقدند احترام همه همسران پیامبر باید نگه داشته شود، بدانند که برخی از اصحاب و همسران پیامبر چقدر بی ادب و جسور نسبت به آن حضرت بوده اند.

ص: 298

نمونه 1: برخی از صحابه به پیامبر نسبت دزدی دادند

برخی از اصحابِ پیامبر با کمال بی ادبی، نسبت دزدی به پیامبر می داده اند که قرآن نیز به آن اشاره کرده است آن جا که پیامبر می می فرماید: (1)

﴿وَ مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ﴾.

هیچ پیامبری خیانتکار نیست. و هر کس خیانت کند روز قیامت با آن چه در آن خیانت کرده بیاید آن گاه به هر کس پاداش آن چه کسب کرده به طور کامل داده می شود و بر آنان ستم نشود.

ترمذی (2) در ذیل این آیه جریان را این گونه نقل کرده است:

قال إبن عباس: نُزلت هذه الآيه ﴿وَ مَا كَانَ لِنَبِيِّ أن يَغُلَّ﴾ في قَطیفَهٍ حَمراءَ افتُقِدَتْ یَومَ بَدرٍ، فقالَ بعضُ الناسِ: لعلّ رسول الله أخذها. فأنزل الله ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ﴾.

ص: 299


1- ال عمران /161
2- سنن ترمذى ص 673، ح ش 3009

ابن عباس در شان نزول این آیه شریفه که خداوند می فرماید (هیچ پیامبری خیانتکار نیست) می گوید: پارچه ای قرمز از غنائم جنگ بدر مفقود شد برخی از صحابه گفتند: (نعوذ بالله) شاید پیامبر آن را دزدیده است این آیه نازل شد که: هیچ پیامبری خیانتکار نیست.

ص: 300

عکس

ص: 301

عکس

ص: 302

نمونه 2: برخی از صحابه وسط خطبه نماز جمعه با بی ادبی تمام، پیامبر را رها کردند و رفتند

قرآن به این بی ادبی برخی از صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَهً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَ تَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَهِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾. (برخی از صحابه) چون معامله و یا سرگرمی ببینند به سوی آن می روند و تو را در حالی که ایستاده ای ترک می کنند. بگو آن چه نزد خداست از سرگرمی و از معامله بهتر است و خدا بهترین روزی دهندگان است.

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

حدثنا جابر بن عبد الله قال بينما نحن نُصلّى مع النبي إذ أقبلت عير تحمل طعاماً فالتفتوا إليها حتى ما بقي مع النبي إلا إثنا عشر رجلاً فنزلت هذه الآية: وإذا رأوا تجارة أو لهوا إنفضوا إليها و تركوك قائماً.

ص: 303


1- صحیح بخاری 296/1، ح ش 936 كتاب الجمعه، باب إذا نفر الناس عن الامام في صلاه الجمعه.

جابر بن عبدالله می گوید: با پیامبر نماز می خواندیم که کاروان تجاری وارد شد غیر از دوازده نفر همه ی صحابه پیامبر را رها کرده و به طرف کاروان رفتند. سپس این آیه نازل شد...

آری! این ها همان صحابه ای هستند که جامعه اهل تسنن بر احترام و پیروی از آن ها اتفاق نظر دارند و حاضرند خون شیعه را هم در دفاع از آنان مباح اعلام کنند.

صحابه ای که این قدر ادب ندارند و نمی فهمند که حُرمت پیامبر خدا را باید نگه داشت و وسط سخنرانی ایشان نباید مجلس را ترک کرد حال چگونه مرجع حكم خدا و منتقل کننده ی سنت پیامبر شده اند و احترام آنان واجب؟!

ص: 304

عکس

ص: 305

عکس

ص: 306

نمونه 3: جسارت برخی از صحابه و ربودن عبای پیامبر

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

محمد بن جبير بن جبير قال: أخبرنى جبير بن مطعم أنه بينا هو مع رسول الله و معه الناس مُقبلاً من حُنين علقت رسول الله الأعراب يسألونه حتى إضطروه الى سمرة فخطفت رداءه فوقف رسول الله فقال: إعطوني ردائي فلو كان عدد هذه العضاة نعماً لَقَسمته بينكم ثم لا تجدونى بخيلاً ولا كذوباً و لاجباناً.

جبير بن مطعم می گوید: زمانی که با رسول خدا از حنین بر می گشتیم برخی از صحابه به آن حضرت چنگ زدند و رهایش نمی کردند تا این که آن حضرت را مجبور کردند کنار خار مغیلان ایستاد عبای پیامبر را ربودند و از او غنیمت می خواستند پیامبر فرمودند: عبایم را بدهید اگر به تعداد این خارها چهار پا در اختیارم بود همه را بین شما تقسیم می کردم آن گاه می دید که نه بخیلم و نه دروغگو و نه ترسو.

ص: 307


1- صحیح بخارى 404/2، باب ماكان النبي يعطى المولفه قلوبهم

عکس

ص: 308

عکس

ص: 309

نمونه 4: عایشه به پیامبر جسارت کرده و ایشان را اهل هوا و هوس خوانده

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن عايشه قالت: كنتُ أغار على اللاتى وَهَبْن أنفسهن الرسول الله وأقول أتهب المرأة نفسها؟ فلما أنزل الله تعالى ﴿تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ ۖ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ﴾ قلت ما أرى ربك إلا يُسارع في هواك.

عایشه می گوید: من نسبت به زن هایی که خود را به پیامبر می بخشیدند، حسادت می ورزیدم و می گفتم: آیا زن حیا نمی کند که خود را به مردی می بخشد؟ و چون این آیه نازل شد «هر که را نخواهی نمی پذیری و آن که را بخواهی قبول می کنی و آن که را هم که نپذیرفتی می توانی مجددا بپذیری و اشکالی ندارد» گفتم: یا رسول الله من خدای تو را نمی بینم مگر آن که در راه هوای (نفس) تو می شتابد.

این زن بی ادب، چگونه نسبت هوا و هوس به پیامبر

ص: 310


1- صحیح بخاری 278/3، کتاب التفسير تفسیر سوره احزاب، ذیل آیه ترجيء من تشاء.

خدا می دهد در حالی که قرآن پیامبرش را این گونه توصیف کرده است:

﴿ما یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾.

پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و هر آن چه می گوید وحی است.

جای شگفتی است که چگونه جامعه ی اهل تسنن و برخی از جاهلان شیعه حُرمت و احترام عایشه را بر خود و دیگران لازم می دانند با وجود این که این زن بد زبان این گونه به ساحت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بی حرمتی می کند؟!!

ص: 311

عکس

ص: 312

عکس

ص: 313

نمونه 5: جسارت برخی از صحابه به پیامبر به خاطر مال دنیا

صحیح بخاری (1) چنین نقل کرده است:

عن أنس بن مالك قال كنت أمشى مع رسول الله و عليه بُرد نَجرانی غَليظ الحاشيه. فأدركه أعرابي فَجَبَذه بردائه جبذة شديدة حتى نظرتُ الى صفحة عاتق رسول الله قد أَثْرَت بها حاشيه البرد من شدة جبذته ثم قال: يا محمد مُر لى من مال الله الذي عندك، فالتفت رسول الله ثم ضحك ثم أمر له بالعطاء.

انس بن مالک می گوید: من همراه پیامبر می رفتم و بر تن حضرت بُرد نجرانی بود که حاشیه سفت و محکمی داشت. یکی از صحابه آن حضرت را دید و آن چنان آن حضرت را به طرف خود کشید که حاشیه آن عبا بر گردن پیامبر اثر گذاشت. آن صحابی گفت: ای محمد دستور بده از مال خدا که دست توست به من بدهند پیامبر نگاهی به او کرد و لبخندی زد و دستور فرمود که به او چیزی بدهند.

آری! این صحابه ی بی ادب در نزد اهل تسنن محترمند.

ص: 314


1- صحیح بخاری 58/4، كتاب اللباس، باب البرود والحبره والشمله.

عکس

ص: 315

عکس

ص: 316

نمونه 6: برخی از صحابه به ویژه عمر، به پیامبر جسارت کرده و آن حضرت را عادل نمی دانستند

اشاره

قرآن نیز به این جسارت صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِرُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أعطوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ﴾.

و برخی از آنان در تقسیم صدقات بر تو خرده می گیرند. پس اگر از آن اموال به آنان داده شود خشنود می شوند و اگر داده نشود خشمگین می شوند.

به عنوان نمونه به سه حدیث اشاره می کنیم

حدیث اول:

صحیح بخاری (1) چنین نقل کرده است:

عن أبي وائل عن عبد الله قال: لما كان يوم حنين آثر النبي: أناساً في القسمة. فأعطى الأقرع بن حابس مائة من الإبل وأعطى عيينة مثل ذلك و أعطى أناساً من أشراف العرب فآثرهم يومئذ في القسمة قال رجل: والله إن هذه القسمة ما عدل فيها و ما أريد بها وجه الله،

ص: 317


1- صحيح البخاري 404/2، كتاب فرض الخمس، باب ما كان النبي يعطي المؤلفة قلوبهم و غيرهم من الخمس.

فقلت: والله لأخبرن النبي فأتيته فأخبرته فقال: فمن يعدل إذا لم يعدل الله و رسوله. رحم الله موسى قد أوذي بأكثر من هذا فصبر.

از ابو وائل روایت است که عبدالله بن مسعود گفت: در روز حنین پیامبر در تقسیم غنائم کسانی را برگزید. برای اقرع بن حابس صد شتر و به همان تعداد برای عیینه قرار داد. و برای کسانی از بزرگان (تازه مسلمان) عرب در تقسیم غنائم امتیازاتی در نظر گرفتند یکی از صحابه گفت: به خدا سوگند در این تقسیم عدالت مراعات نشده و رضایت خداوند در نظر گرفته نشده است ! ابن مسعود می گوید گفتم به خدا سوگند این سخن تو را به پیامبر خواهم گفت نزد آن حضرت رفته و به اطلاع ایشان رساندم. پیامبر فرمودند: اگر خدا و رسول عدالت را مراعات نکنند پس چه کسی عدالت را مراعات خواهد کرد؟ خداوند بر موسی رحمت فرستد که بیش از این از قوم خود آزار و اذیت دید و صبر کرد.

آن چه از این حدیث استفاده می شود این است که این جسارت برخی از صحابه و نسبت بی عدالتی دادن به پیامبر، سبب آزار و اذیت پیامبر صلی الله علیه و اله شده است؛ زیرا در انتهای حدیث، پیامبر

ص: 318

می فرمایند (خدا رحمت کند موسی را که بیش از این از قوم خود اذیت دید و صبر کرد) و این یعنی پیامبر از سخن صحابه آزرده خاطر و اذیت شدند قرآن نیز اذیت کنندگان خدا و رسول را لعنت کرده است آن جا که می فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾.

کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند در دنیا و آخرت لعنت می شوند و برای آنان عذابی پست کننده آماده شده است

حدیث دوم:

صحیح مسلم (1) چنین نقل کرده است:

عن سلمان بن ربيعة قال: قال عمر بن الخطاب قسم رسول الله قسماً، فقلت والله يا رسول الله لغير هؤلاء كان أحق به منهم، قال إنهم خيروني أن يسألوني بالفحش أو يبخلوني فلست بباخل.

سلمان بن ربیعه می گوید: عمر بن خطاب گفت: پیامبر غنیمتی را تقسیم کرد من گفتم: یا رسول الله دیگران به

ص: 319


1- صحیح مسلم 730/2 كتاب الزكاة، باب إعطاء من سأل بفحش و غلظة.

این بخشش سزاوارترند پیامبر فرمود آن ها من را بر سر دو راهی قرار دادهاند به این که یا به زشتی از من گدایی کنند و یا به من نسبت بخل بدهند و من بخیل نیستم. اعتراض عُمر به تقسیم غنائم توسط پیامبر، در این حدیث کاملا آشکار.است و این یعنی عمر بن خطاب رسول خدا را در تقسيم غنائم عادل نمی دانسته است.

حدیث سوم:

صحیح مسلم (1) این حدیث را نیز نقل کرده است:

عن جابر بن عبد الله قال: أتى رجل رسول الله بالجَعرانه منصرفة من حنين و فى ثوب بلال فضة يقبض منها يُعطى الناس فقال: يا محمد إعدل. قال: ویلک و من يعدل إذا لم أكن أعدل

جابر بن عبدالله می گوید: در راه برگشت از حنین و در منطقه ی «جعرانه» لباس بلال پر از نقره بود و پیامبر به صحابه می دادند. یکی از اصحاب به رسول اکرم چنین گفت: ای محمد عدالت را رعایت کن پیامبر فرمودند وای بر تو اگر من عدالت را مراعات نکنم پس چه کسی باید عدالت داشته باشد؟!

ص: 320


1- صحیح مسلم 740/2، كتاب الزكاة، باب إعطاء من سأل بفحش و غلظة.

عکس

ص: 321

عکس

ص: 322

عکس

ص: 323

عکس

ص: 324

عکس

ص: 325

نمونه 7: در حجه الوداع برخی از صحابه پیامبر را مسخره می کردند

همچنان که قبلا هم به آن اشاره کردیم در حجه الوداع وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله به صحابه دستور دادند که حج را تبدیل به عمره کرده و از احرام خارج شوید، بسیاری از صحابه با دستور پیامبر مخالفت کردند ؛ زیرا خوش نداشتند این سنت جاهلی که در ماه حج عمره را جایز نمی دانست تغییر کند. بعد از آن که بسیاری از صحابه با فرمان پيامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کردند گروهی از صحابه، دستور پیامبر را به تمسخر گرفته و با حرکت دادن انگشت خود می گفتند: «خوش نداریم در حالی که با زنانمان همبستر شدیم و از آلت مان منی می چکد برای اعمال حج دوباره محرم شویم»

صحیح بخاری (1) چنین نقل کرده است:

قال جابر فقدم النبي صبح رابعة مضت من ذي الحجة فلمّا قدمنا أمرنا النبي أن نحلّ و قال: أحلّوا وأصيبوا من النساء قال عطاء قال جابر: ولم يعزم عليهم ولكن أحلهن لهم فبلغه انا نقول لما لم يكن بيننا و بين عرفة الا خمس أمرنا أن نحل إلى نسائنا فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المنى قال و يقول جابر بيده هكذا و حرّكها.

ص: 326


1- صحیح بخاری 375/4

عطاء می گوید از جابر شنیدم که می گفت: ما اصحاب پیامبر برای حج مُحرم شدیم. رسول اکرم صبح روز چهارم ذی الحجه به مکه رسید و به ما امر کرد که از احرام خارج شوید و می توانید با زنان خود همبستر شوید به پیامبر خبر رسید که ما می گفتیم در حالی که میان ما و روز عرفات تنها پنج روز بیشتر نمانده آن حضرت به ما امر فرموده که از احرام خارج شویم و با زنانمان جماع کنیم و چون به عرفات برویم از آلت های ما منی بچکد؟! عطاء گفت: جابر به اشاره دست خود چنین می گفت و دست خود را حرکت می داد.

شکی نیست در این جا اشاره و حرکت دست صحابه، به غیر از تمسخر پیامبر و حکم الهی، معنایی دیگر نداشته است. وگرنه چرا باید اصحاب، اعتراض خود را به حکم خدا و رسول، با تشبيه و حرکت دادن انگشتِ خود نشان دهند؟

ص: 327

عکس

ص: 328

عکس

ص: 329

عکس

ص: 330

نمونه 8: بی ادبی و غضب عمر نسبت به پیامبر در حدیبیه

صلح حدیبیه از جهاتی قابل بررسی است. قبلا نسبت به مخالفت صحابه به ویژه عمر بن خطاب با پیامبر، نکاتی را بیان کردیم. در این جا به جسارت و بی ادبی که عمر بن خطاب به پیامبر کرده است اشاره می کنیم.

بعد از آن که پیامبر خدا صلى الله عليه و سلم تصمیم گرفتند با قریش مصالحه کنند و صلح نامه امضا شد و بعد از آن که بسیاری از صحابه از دستور پیامبر سرپیچی کردند و حاضر نشدند از احرام خارج شوند، شخص عمر بن خطاب در حالی که غضبناک بود نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و با لحنی زشت و با کمال بی ادبی جملاتی را بیان کرد که به اعتراف خود عمر و به نقل از صحیح بخاری به آن اشاره می کنیم:

فقال عمر بن الخطاب: فأتيتُ نبي الله فقلتُ ألستَ نبي الله حقاً؟ قال: بلى قلت: ألسنا على الحق وعدوّنا على الباطل؟ قال: بلى. قلت: فَلِمَ نعطى الدنيّة في ديننا؟ إذا قال: إني رسول الله ولستُ أعصيه وهو ناصري قلتُ: أوليس كنت تُحدّثنا إنا سنأتي البيت فنطوف به؟ قال: بلى فأخبرتك إنا نأتيه العام؟ قال

ص: 331

قلت: لا قال: فإنك آتيه و مطوّف به قال: فأتيتُ أبا بكر فقلتُ: يا أبا بكر أليس هذا نبي الله حقاً؟ قال: بلى قلتُ: ألسنا على الحق وعدوّنا على الباطل؟ قال: بلى قلتُ: فلم نعطى الدنية في ديننا؟ إذا قال: أيها الرجل إنه لرسول الله وليس يعصى ربّه و هو ناصره فاستمسك بغرزه فوالله إنّه على الحق قلت: أليس كان يحدثنا انا سنأتي البيت و نطوف به؟ قال: بلى أفأخبرك إنّك تأتيه العام؟ قلت: لا قال: فإنك آتيه و مطوف به قال الزهري قال عمر: فعملتُ لذلك اعمالاً.

عمر بن خطاب می گوید: نزد پیامبر آمدم و از او پرسیدم: آیا تو پیامبر به حق نیستی؟ پیامبر در جواب فرمود: آری سپس گفتم مگر ما به حق و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ پیامبر فرمودند: آری. سپس گفتم پس چرا در دینمان خود را پست کنیم؟ در این هنگام پیامبر فرمودند: من رسول خدایم و نافرمانی او را نمی کنم و خدا هم من را یاری می کند. سپس گفتم: مگر تو نگفتی به خانه خدا می رویم و طواف می کنیم؟ پیامبر فرمود: آری اما گفتم امسال طواف کعبه می کنیم؟ من پاسخ دادم.خیر پیامبر فرمودند: در آینده به طواف خواهیم رفت.

ص: 332

سپس نزد ابابکر رفتم و از او سوال کردم: آیا این شخص پیامبر به حق خدا نیست؟ ابوبکر گفت: آری. گفتم: مگر ما به حق و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ ابوبکر گفت: آری گفتم پس چرا خود را خوار و ذلیل کنیم؟ در این هنگام ابوبکر در پاسخ چنین گفت: ای مَردَک ! او رسول خداست و نافرمانی خدا را نمی کند و خداوند هم او را یاری می کند و او بر حق است. گفتم: مگر به ما نگفت طواف خانه خدا می کنیم؟ ابوبکر گفت: آری ولی آیا گفت امسال طوال می کنیم؟ گفتم: نه. ابوبکر:گفت به زودی برمی گردیم و طواف می کنیم زهری می گوید عمر بن الخطاب:گفت به خاطر این اعتراض کارهایی انجام دادم.

اولاً: شیوه ی مراجعه ی عمر به پیامبر و لحن سخن گفتن او با ایشان، کاملاً بی ادبانه می باشد. ثانیاً: بعد از آن که رسول اکرم پاسخ او را می دهند، قانع نشده و با کمال بی ادبی نزد رفیقش رفته و دقیقاً همان سوال هایی که از رسول خدا پرسیده بود را دو مرتبه از ابوبکر می پرسد و این به آن معناست که از کلمات پیامبر قانع نشده و همچنان به کار رسول اکرم صلى الله عليه و سلم معترض است.

ص: 333

عکس

ص: 334

عکس

ص: 335

نمونه 9: فحش ناموسی دادن ابوبکر به نماینده قریش در حضور پیامبردر حديبيه

بعد از آن که در حدیبیه قرار شد صلحنامه امضا شود نماینده قریش نزد پیامبر صلى الله عليه و سلم حاضر شد و با نگاه به صحابه ی پیامبر، واقعیتی را گفت که ابوبکر با شنیدن آن غضبناک شد و بدون مراعات ادب در حضور پیامبر، زبان به دشنام گشود و فحشی ناموسی به عروة بن مسعود (نماینده قریش) داد.

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

فقال عروة..... والله لا أرى وجوها وانى لأرى أشواباً من الناس خليقاً أن يفروا و يدعوك فقال له أبو بكر: «أمصص ببظر اللات». أنحن نفرّ عنه و ندعه؟

عروه بن مسعود به پیامبر چنین گفت: به خدا قسم من اطراف تو کسانی را می بینم که اگر اتفاقی بیفتد فرار کرده و تو را تنها خواهند گذاشت. ابوبکر خطاب به عروه چنین گفت: «فرج بتلات را بمکی». آیا ما فرار کرده و پیامبر را تنها می گذاریم؟

آری ! بی ادبی از این بالاتر که در حضور اشرف پیامبران و بدون مراعات ادب، چنین کلمات زشتی را به زبان بیاورند؟!

ص: 336


1- صحیح بخاری 280/2، ح ش 2731 كتاب الشروط باب الشروط في الجهاد والمصالحه مع اهل الحرب.

عکس

ص: 337

عکس

ص: 338

نمونه 10: بی ادبی عمر و زیر نظر گرفتن مستراح رفتن همسر پیامبر

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن عايشة أن أزواج النبى كنّ يخرجن بالليل إذا تبرّزن الى المناصع وهو صعيد أفيح فكان عمر يقول للنبي: أحجب نسائک فلم یکن رسول الله يفعل فَخَرجت سودة بنت زمعة زوج النبى ليلة من الليالي عشاء و كانت إمرأة طويلة فناداها عمر: ألا قد عرفناك يا سودة. حرصاً على أن ينزل الحجاب.

عایشه نقل کرده است: همسران پیامبر شب هنگام برای قضای حاجت به زمین وسیعی می رفتند. عمر همواره به پیامبر تذکر می داد که زنان خود را از نامحرم بپوشان اما پیامبر به نصیحت عمر عمل نمی کرد. تا این که شبی سودة دختر زمعه همسر پیامبر که قامتی بلند داشت بعد از پاسی از شب برای قضاء حاجت، از منزل خارج شد. عمر فریاد زد: ای سودة بدان که تو را شناختم. چون عمر بر نزول آیه حجاب حریص بود.

ص: 339


1- صحیح بخاری کتاب الوضو باب خروج النساء الى البراز.

در این جریان دو نکته قابل بررسی است:

نکته اول: چگونه عمر بن خطاب به خود اجازه می دهد با کمال بی ادبی به ساحت رسول اکرم صلی الله علیه و اله برای همسران آن حضرت تعیین تکلیف کرده و در کارهایی که مربوط به همسران پیامبر است فضولی نماید؟

چه جسارت و بی ادبی بالاتر از این که عمر بن خطاب در مقام نصیحت فرستاده خدا و رسول خاتم برآید؟ گویا او خود را داناتر از پیامبر صلی الله علیه و اله می دانست که ایشان را نصیحت می کرد که «یا رسول الله زنهایت را بپوشان».

نکته دوم: واقعا باید به مظلومیت رسول اکرم صلى الله عليه و سلم اشک ریخت که افرادِ بی ادب و هتّاکی مثل عمر بن خطاب، حتى نسبت به مستراح رفتن همسران پیامبر نیز اظهار نظر کرده و در حضور پیامبر به ناموس نبوی جسارت می کنند!

ص: 340

عکس

ص: 341

عکس

ص: 342

نمونه 11: صحابه در نهایت جسارت بدون اجازه وارد منزل پیامبر می شدند

قرآن نیز به این بی ادبی صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید: (1)

﴿أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ﴾.

ای کسانی که ایمان آوردید بدون اجازه وارد خانه های پیامبر نشوید.

سیوطی (2) در ذیل این آیه شریفه چنین نقل کرده است:

وأخرج ابن سعد وعبد بن حميد وَابْن مَرْدَوَيْه وَالْبَيْهَقِيّ. في شعب الْإِيمَان عَن أنس رَضِي الله عَنهُ قَالَ كنت أَدخل على رَسُول الله بِغَيْر إِذن فَجِنَّت يَوْمًا لأدخل فَقَالَ عَلي مَكَانك يا بني إِنَّه قد حدث بعدك أمر لا تدخل علينا إلّا بإذن.

انس بن مالک می گوید: من همواره بدون اجازه بر پیامبر داخل می شدم یک روز وقتی که خواستم بر پیامبر وارد شوم آن حضرت فرمودند: در جای خود بمان. بعد از این بدون اجازه بر من وارد نشو.

ص: 343


1- احزاب / 53
2- تفسیر در المنثور 106/12

عکس

ص: 344

عکس

ص: 345

نمونه 12: بی ادبی عمر و کشیدن لباس پیامبر

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

أن عبد الله بن أبي لما توفّي جاء إبنه إلى النبي فقال: یا رسول الله أعطني قميصك أكفّنه فيه وصلّ عليه واستغفر له. فأعطاه النبي قميصه فقال: آذني أصلي عليه. فآذنه فلما أراد أن يُصلي عليه جَذَبه عُمر فقال: أليس الله نهاك أن تصلي على المنافقين؟ فقال: أنا بين خيرتين قال الله تعالى أستغفر لهم أو لا تستغفر لهم إن تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم. فصلّى عليه...

بعد از مرگ عبدالله بن ابیّ، پسرش نزد پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله پیراهن خود را بدهید تا پدرم را در آن کفن کنم و بر او نماز بخوانید و استغفار کنید. رسول اکرم پیراهن خود را به او دادند و فرمودند: اجازه بده بر او نماز بخوانم و پسرش اجازه داد همین که پیامبر خواستند بر جنازه عبدالله بن ابی نماز بخوانند عمر (با کمال بی ادبی) لباس پیامبر را کشید و گفت: آیا

ص: 346


1- صحیح بخاری 76/2 کتاب الجنائز، باب الكفن في القميص

خداوند تو را از نماز خواندن بر منافقین نهی نکرده؟ پیامبر فرمودند: من مختار هستم به این که نماز بخوانم یا نخوانم زیرا خداوند فرموده است برای آن ها حتی اگر هفتاد مرتبه هم استغفار کنی یا اصلا استغفار نکنی خدا آن ها را نمی بخشد سپس پیامبر بر او نماز خواندند.

اولا: در این جریان عمر بن خطاب چه کاره بوده که رسول اکرم را نصیحت کند و وظیفه شرعی پیامبر صلی الله علیه و آله را به آن حضرت یاد آوری نماید؟ آیا نعوذ بالله عمر بن خطاب بیشتر از پیامبر نسبت به وظیفه خود آگاهی دارد که برای رسول اکرم تعیین تکلیف می کند؟! چه جسارتی بالاتر از این که کسی خود را از پیامبر خاتم داناتر ببیند و به خود اجازه دهد که با بی ادبی تمام به پیامبر الهی تذكر بدهد؟!

ثانياً: بی ادبی عمر آن جا به اوج خود می رسد که برای منع کردن پیامبر صلی الله علیه و آله از نماز خواندن بر عبد الله بن أبى، وى لباس پیامبر را با بی ادبی تمام به سمت خود می کشد. قطعا چنین رفتار زشت و قبیح او با رسول خدا یکی از بالاترین مراتب جسارت و هتاکی نسبت به رسول خدا به شمار می رود.

ص: 347

عکس

ص: 348

عکس

ص: 349

نمونه 13: بی ادبی طلحه و انتظار کشیدن رحلت پیامبر، برای ازدواج با عایشه

اشاره

قرآن نیز به این بی ادبی طلحه اشاره کرده است آن جا که می فرماید: (1)

﴿وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً﴾.

شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و نباید با زنانش ازدواج کنید زیرا این کار نزد خدا (گناهی) بزرگ است.

سيوطي در تفسیر در المنثور (2) ذیل همین آیه احادیثی نقل کرده که به دو حدیث اشاره می کنیم:

حدیث اول:

و أخرج ابن سعد عن أبي بكر بن محمد بن عمرو بن حزم في قوله ﴿وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اَللّهِ... ﴾ قال: نزلت في طلحة بن عبيد الله لأنه قال: إذا توفّي رسول الله تزوجتُ عائشة.

ص: 350


1- احزاب /53
2- تفسير درالمنثور، سیوطی 112/12، ذیل آیه 3 احزاب.

محمد بن سعد به نقل از ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم در شأن نزول این آيه شريفه ﴿وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللهَ...﴾ چنین نقل کرده است: این آیه در شأن طلحه بن عبيد الله نازل شد آن زمانی که گفت: اگر پیامبر از دنیا برود با عایشه ازدواج می کنم.

حدیث دوم:

و أخرج ابن أبي حاتم عن السدي قال: بلغنا أن طلحة بن عبيد الله قال: أيَحجُبُنا محمد عن بنات عمنا، و يتزوّج نساءنا من بعدنا لئن حدث به حدثُ لنَتَزَوَجَنّ نساءَه من بعده. فنزلت هذه الآية.

ابن ابی حاتم از سدی نقل کرده است که وی چنین گفته است: به ما خبر رسید که طلحه بن عبیدالله گفته است آیا محمد دختر عموی ما را (یعنی عایشه) از ما می پوشاند و بعد از مرگ ما با همسران ما ازدواج می کند؟ اگر برای پیامبر حادثه ای پیش آید ما بعد از ایشان با همسرانش ازدواج خواهیم کرد.

اگر کسی بگوید: بعد از مرگ فلان مولوی سنی، من با همسرش ازدواج خواهم کرد آیا این سخن توهین به حساب می آید یا خیر؟ لذا شکی نیست که در این جریان، طلحه بن

ص: 351

عبیدالله به علت این جسارتی که به رسول اکرم نمود، باعث آزار و اذیت آن حضرت شده است ؛ همچنان که آیه نیز به آن تصریح دارد ﴿وَمَا كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ﴾ و نیز قطعاً کسانی که خدا و رسول را مورد اذیت قرار دهند، مستحق لعن الهی هستند آن جا که خداوند می فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾.

کسانی که خدا و رسول را اذیت می کنند خداوند آن ها را در دنیا و آخرت لعن کرده است و برای آنان عذابی خوار کننده آماده کرده است.

نتیجه این که طلحة بن عبيدالله که اهل تسنن او را جزو عشره مبشرة می دانند، به خاطر این بی ادبی به رسول اکرم باعث اذیت رسول الله شد و مستحق لعن الهى قرار گرفت. حال آیا چنین شخص بی ادبی که مورد لعن قرآن قرار گرفته می تواند به او وعده بهشت داده شده باشد؟!

ص: 352

عکس

ص: 353

عکس

ص: 354

عکس

ص: 355

نمونه 14: داد و فریاد و نزاع و بی ادبی ابوبکر و عمر در حضور پیامبر

قرآن به این جسارت و بی ادبی ابوبکر و عمر اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾.

اي كسانی که ایمان آوردید صدایتان را بلند تر از صدای پیامبر مکنید و همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می گوید با او بلند سخن نگویید مبادا بی آن که بدانید اعمالتان تباه شود.

صحیح بخاری (1) در شان نزول این آیه این حدیث را نقل کرده است:

حدثنا نافع بن عمر عن إبن أبي مليكة قال: كاد الخيران أن يهلكا أبا بكر و عمر. رفعا أصواتهما عند النبي حين قدم عليه ركب بنى تميم فأشار أحدهما بالأقرع بن حابس أخى بنى مجاشع و أشار الآخر برجل آخر قال نافع: لا أحفظ اسمه فقال أبو بكر لعمر: ما أردتَ إلا

ص: 356


1- صحیح بخاری 2954 حش،4845، ذيل تفسیر سوره حجرات.

خلافي قال: ما أردتُ خلافك. فارتفعت أصواتهما في ذلك فأنزل الله: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ.﴾ از نافع بن عمر روایت است که ابن ابی ملیکه گفت: نزدیک بود ابوبکر و عمر هلاک شوند، آن گاه که سواران قبیله بنی تمیم نزد پیامبر آمدند، ابوبکر و عمر صدای خویش را نزد پیامبر بالا بردند. عمر می گفت: أقرع بن حابس برادر بنی مُجاشع را به عنوان امیر بنی تمیم نصب کن و ابوبکر به گماردن شخص دیگری نظر داد. ابوبکر به عمر گفت: تو قصدی نداشتی به جز این که با من مخالفت کنی عمر گفت من قصد مخالفت با تو را نداشتم در همین حال صدای آنان بلند شد سپس این آیه نازل شد (صدایتان را در حضور پیامبر بالا نبرید...)

ص: 357

عکس

ص: 358

عکس

ص: 359

نمونه 15: صحابه بدون مراعات ادب، در حضور پیامبر به یکدیگر فحش می داده و با هم کتکاری می کردند

اشاره

در موارد متعددی اصحاب پیامبر در حضور آن حضرت و با بی ادبی تمام به یکدیگر فحاشی کرده و گاه با هم زد و خورد هم می نمودند.

ما در این جا به دو نمونه اشاره می کنیم:

نمونه اول:

بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

إستتبّ رجلان عند النبى فغضب أحدهما... فقال النبى: إني لأعلم كلمة لو قالها لذهب عنه الذي يجد. فانطلق اليه الرجل فأخبره بقول النبي وقال تعوّذ بالله من الشيطان فقال: أترى بى بأسا؟ أمجنون أنا؟ إذهب.

از سلیمان بن صرد شنیدم که می گفت: دو نفر از صحابه در نزد رسول خدا به یکدیگر دشنام دادند. پس یکی عصبانی شد به حدی که صورتش باد کرد پیامبر فرمودند: من کلمه ای می دانم که اگر بگوید خشم وی از بین خواهد رفت مردی نزد او رفت و کلام پیامبر را به او رساند و گفت بگو اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.

ص: 360


1- صحیح بخاری 99/4، كتاب الادب، باب ما ينهى من السباب واللعن.

آن صحابی در جواب چنین گفت: آیا من مشکلی دارم؟

(که این جمله را بگویم) آیا من دیوانه ام.؟ برو.

در این جریان دو بی ادبی از صحابه سر زده است: اولا: برخی از صحابه با بی ادبی تمام در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله به یکدیگر دشنام می دادند. ثانیا: بعد از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله نسخه ای برای کنترل خشم آن صحابی پیشنهاد می کنند او نپذیرفته و حرمت سفارش پیامبر را نگه نمی دارد و جملاتی را تکرار می کند که قطعا قصد جسارت به رسول الله را داشته است.

نمونه دوم:

صحیح بخاری (1) این گونه نقل کرده است:

حدثنا معتمر قال: سمعت أبى أن أنساً قال: قيل للنبي لو أتيت عبدالله بن أبى فانطلق اليه النبي و ركب حماراً فانطلق المسلمون يمشون معه و هي أرض سبخة فلما أتاه النبى قال: إليك عنّى والله لقد آذانی نَتَنُ حمارك فقال رجل من الانصار منهم والله لحمار رسول الله أطيب ريحاً منك. فغضب لعبدالله رجل من قومه، فشتما فغضب لكل واحد منهما أصحابه. فكان بينهما ضرب بالجريد والأيدى و النعال. فبلغنا أنها أنزلت ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾

ص: 361


1- صحیح بخاری 265/2، كتاب الصلح، باب ما جاء في الاصلاح بين الناس.

انس می گوید: به پیامبر گفته شد ای کاش نزد عبدالله بن أبى مى رفتی. رسول اکرم بر الاغی سوار شدند و حرکت کردند. گروهی از اصحاب هم با پای پیاده ایشان را همراهی می کردند. مسیر راه شوره زار بود. وقتی که رسول خدا نزد عبدالله ابی رفتند وی گفت: از من دور شو به خدا سوگند بوی الاغ تو من را اذیت می کند. مردی از میان انصار به او گفت: خر رسول خدا از تو خوشبو تر است. مردی از قبیله عبدالله ابی خشمگین شد و هر دو به یکدیگر فحش دادند. سپس طرفداران هر یک از این دو، خشمگین شده و با چوب و کفش و مشت بر همدیگر کوبیدند. سپس به ما خبر رسید که این آیه نازل شده است: (اگر دو گروه از مسلمانان جنگ کنند پس صلح کنید میان ایشان)

در این حدیث سه نکته قابل توجه است:

نکته اول: جسارت عبدالله بن ابی به رسول اکرم صلى الله عليه و سلم و این که خطاب به رسول خدا گفت: «جلو نیا که بوی الاغ تو من را اذیت می کند»

نکته دوم: بی ادبی سایر صحابه که در حضور رسول الله علاوه بر این که به یکدیگر فحش دادند با مشت و چوب و کفش به جان هم افتادند. در حالی که می دانستند قرآن حتی کوچک ترین

ص: 362

جسارت به پیامبر (که بلند کردن صدا نزد ایشان باشد) را ممنوع اعلام کرده آن جا که فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾.

ای کسانی که ایمان آورده اید صدایتان را بلند تر از صدای پیامبر نکنید و همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می گویید با رسول خدا با صدای بلند سخن نگویید مبادا بی آن که بدانید کرده هایتان تباه شود.

نکته سوم: کسانی که همه ی صحابه را عادل دانسته و توهین به آن ها را جایز نمی شمارند در این جریان آیا آن گروه از صحابه ی پیامبر که با یکدیگر کتک کاری کرده و به هم دشنام دادند را از عدالت ساقط می دانند یا خیر؟ چون اهل تسنن توهین به صحابی را جایز نمی دانند و توهین کننده را کافر معرفی کرده اند. لذا قطعا اگر کسی صحابه پیامبر را کتک بزند جرمش سنگین تر خواهد بود. در نتیجه آیا جرأت می کنند آن گروه از صحابه که به گروه دیگر فحش داده و آنان را کتک زده اند، را کافر بخوانند؟!

ص: 363

عکس

ص: 364

عکس

ص: 365

عکس

ص: 366

عکس

ص: 367

عکس

ص: 368

عکس

ص: 369

نمونه 16: صحابه در بین سخنرانی پیامبر با بی،ادبی مانع ادامه سخن آن حضرت شدند

احمد بن حنبل (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن جابر بن سمرة قال: خطبنا رسول الله بعرفات... فسمعته يقول: لن يزال هذا الامر عزيزاً ظاهراً حتى يملك إثنا عشر كلهم، ثم لَغَط القوم و تكلّموا فلم أفهم قوله بعد كلهم فقلت لأبي: يا أبتاه ما بعد كلهم؟ قال: كلهم من قريش.

جابر بن سمرة می گوید: پیامبر در عرفات خطبه می خواندند و من شنیدم که چنین می فرمودند: پیوسته اسلام عزیز است تا زمانی که امور آن ها را دوازده نفر به عهده بگیرند که همه ی آن ها...

در این هنگام بود که صحابه سر و صدا و هیاهو کردند و من کلام پیامبر را کامل نشنیدم. سپس از پدرم سوال کردم و او گفت پیامبر چنین فرمود: همه خلفاء من از قریش هستند

ص: 370


1- مسند احمد 399/8

همچنین احمد حنبل (1) در حدیثی دیگر نیز این جسارت و بی ادبی صحابه را این گونه نقل کرده است:

عن جابر بن سمرة يقول: قال رسول الله: لايزال هذا الدين عزيزاً منيعاً ينصرون على من ناواهم عليه، إلى إثنا عشر خليفه قال فجعل الناس يقومون و يقعدون.

جابر بن سمره می گوید پیامبر فرمودند پیوسته دین عزیز است و یاری می شود تا زمانی که دوازده خلیفه بر آنان حکومت کنند. سپس صحابه می ایستادند و می نشستند (تا نگذارند سخن پیامبر کامل شود).

چه جسارتی از این بالاتر که صحابه با سر و صدا کردن و نشستن و برخواستن در وسط سخنرانی پیامبر، مانع از ادامه صحبت ایشان بشوند!

ص: 371


1- مسند احمد 399/8

عکس

ص: 372

عکس

ص: 373

نمونه 17: عایشه به پیامبر جسارت کرد و آن حضرت را بی حیا خطاب نمود

صحیح بخاری (1) جریان را چنین نقل کرده است:

ثم قال: اما بعد يا عايشة إن كنتِ قارفت سواً أو ظلمت فتوبوا الى الله فإن الله يقبل التوبه من عباده. قالت: و قد جاءت إمرأه من الأنصار فهي جالسة بالباب فقلتُ: ألا تستحيى من هذه المرأة أن تذكر شي.

رسول اکرم عایشه را نصیحت می فرمود که اگر کار بدی انجام دادی توبه کن خداوند توبه را می پذیرد. عایشه می گوید: در همین حالی که پیامبر صحبت می کرد، زنی از انصار کنار درب منزلش نشسته بود من به پیامبر چنین گفتم آیا تو از این زن حیا نمی کنی که چنین چیزی می گویی؟

چه جسارتی از این بالاتر که پیامبری را که قرآن این گونه معرفی کرده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ اخلاق عَظیمٍ﴾ عایشه ایشان را بی حیا خطاب می کند !!

ص: 374


1- صحيح بخارى، 269/3، كتاب التفسير سوره نور ذیل آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ﴾

عکس

ص: 375

عکس

ص: 376

نمونه 18: عایشه با کمال جسارت و بی ادبی، پیامبر را دروغگو خطاب کرد

غزالی در احیاء العلوم (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

جرى بينه صلی الله علیه و آله و بين عايشة كلام حتى تى أدخلا بينهما أبا بكر حكماً واستشهده فقال لها رسول الله: تكلمين أو أتكلم؟ فقالت بل تكلم أنت ولا تقل الاحقاً. فَلَطمها أبو بكر حتى دمى فوها و قال يا عديه نفسها أو يقول غير الحق؟

بین پیامبر و عایشه اختلافی صورت گرفت تا این که ابابکر را به عنوان حَكَم انتخاب کرده و او را شاهد گرفتند. پیامبر به عایشه فرمودند: اول تو صحبت می کنی یا من سخن بگویم؟ عایشه گفت: اول شما صحبت کن و غیر از حق چیزی نگو ابوبکر سیلی به صورت عایشه زد و چنین گفت: مگر پیامبر غیر از حق هم سخن می گوید؟!

غزالی در ادامه به این حدیث نیز اشاره کرده است که در

ص: 377


1- احياء العلوم غزالى، 722/4، كتاب النكاح باب الثالث في آداب المعاشره

جریانی دیگر عایشه در هنگام غضب بر پیامبر، نبوت ایشان را نیز انکار کرده و به تمسخر می گیرد:

و قالت له مرة في كلام غضبت عنده أنت الذي تزعم أنك نبي الله؟

و در جایی دیگر عایشه در حال غضب به پیامبر چنین گفت: تو همان کسی هستی که گمان می کنی پیامبری؟!!

عایشه غیر از این جا در موارد مختلفی در نبوت پیامبر شک کرده که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.

ص: 378

عکس

ص: 379

عکس

ص: 380

دوزخیان مقدّس * 381

نمونه 19: عایشه نفرین پیامبر را به تمسخر گرفت

احمد حنبل (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن عايشة قالت: دخل على النبى بأسير فلهوتُ عنه فذهب. فجاء النبي فقال: ما فعل الاسير؟ قالت لهوتُ عنه مع النسوة فخرج. فقال: مالك؟ قطع الله يدك أو یدیک فخرج فآذن به الناس فطلبوه فجاؤوا به فدخل علَيَّ وأنا أقلّب يَدَىّ فقال ما لكِ أَجَنَنتِ؟ قلت: دعوت علَى فأنا أقلّبُ يدَى أنظر أيهما يقطعان.

عایشه نقل می کند: روزی پیامبر بر من وارد شدند در حالی که اسیری به همراه داشتند و او را به من سپردند. من از او غافل شدم و اسیر فرار کرد. سپس پیامبر نزد من آمدند و فرمودند: اسیر کجاست؟ گفتم با زنان سرگرم بودم از او غافل شدم و او فرار کرد. پیامبر فرمودند: خدا دستان تو را قطع کند. سپس از منزل خارج شدند و اعلام عمومی کردند و همه به جستجو مشغول شدند و بالاخره اسیر را یافتند. سپس پیامبر بر من وارد

ص: 381


1- مسند احمد 71/10

شدند و من داشتم دست هایم را زیر و رو می کردم پیامبر فرمودند: چه می کنی آیا دیوانه شدی؟ (از روی تمسخر) گفتم: شما من را نفرین کردید و من دارم دست هایم را زیر و رو می کنم ببینم کدامشان قطع می شوند.

آیا کسی که مورد نفرین رسول اکرم قرار گرفته و با کمال جسارت و هتاکی نفرین پیامبر خدا را به مسخره گرفته، قابل احترام است؟

ص: 382

عکس

ص: 383

عکس

ص: 384

نمونه 20: جسارت عبدالله بن عمر به پیامبر و نگاه کردن از پشت بام به خانه ایشان

صحیح بخاری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن عبد الله بن عمر قال: إرتقيتُ يوماً على ظهر بيت لنا فرأيت رسول الله على لبنتين مستقبلاً بيت المقدس لحاجته.

عبدالله بن عمر می گوید: روزی بالای پشت بام رفتم و داخل منزل پیامبر نگاه کردم دیدم پیامبر رو به بیت المقدس در حال اجابت مزاج است !

گویا عبدالله بن عمر این قدر نمی فهمد که نگاه کردن بدون اجازه و مخفیانه داخل منزل پیامبر، نهایت بی شرمی و بی ادبی است. شاید برخی از همسران پیامبر داخل منزل خود حجاب نداشته باشند.

ص: 385


1- صحیح بخاری 68/1

عکس

ص: 386

عکس

ص: 387

عکس

ص: 388

نمونه 21: برخی از صحابه به خاطر تفریح کردن پیامبر را مسخره می کردند

قرآن نیز به این بی ادبی و جسارت برخی از صحابه نسبت به پیامبر اشاره کرده آن جا که می فرماید:

﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَ آيَاتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ﴾ (1)

اگر از ایشان بپرسی خواهند گفت: ما فقط شوخی و بازی می کردیم. بگو آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید.

فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب (2) در شان نزول این آیه چنین نقل کرده است:

ذكروا في سبب نزول الآية أموراً: الأول: روى إبن عمر أن رجلاً من المنافقين قال في غزوة تبوك ما رأيت مثل هؤلاء القوم أرعب قلوباً ولا أكذب ألسناً ولا أجبن عند اللقاء يعني رسول الله والمؤمنين، فقال واحد من

ص: 389


1- توبه / 65 - 66
2- تفسير فخر رازی، 125/16 ذیل همین آیه.

الصحابة: كذبت ولأنت منافق، ثم ذهب ليخبر رسول الله صلى الله عليه وآله سلم فوجد القرآن قد سبقه. فجاء ذلك الرجل إلى رسول الله و كان قد ركب ناقته، فقال يا رسول الله إنما كنا نلعب و نتحدث بحديث الركب، نقطع به الطريق و كان يقول إنما كنا نخوض و تلعب. و رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: ﴿اَبِاللّهِ و آیاتِهِ وَ رَسُوُلِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ﴾ ولا يلتفت إليه وما يزيده عليه...

در شان نزول این آیه شریفه مطالبی بیان شده است: اول: از ابن عمر روایت شده است که یکی از صحابه در جنگ تبوک چنین گفت: ترسوتر و دروغگوتر از این قوم ندیدم. منظورش از این سخن پیامبر و مومنین بود یکی دیگر از صحابه در پاسخ او چنین گفت: تو دروغ می گویی. تو منافق هستی. سپس نزد پیامبر رفت تا این سخن. را گزارش بدهد اما دید قرآن زودتر خبر را به پیامبر رسانده است. سپس آن صحابی (بی ادب) نزد رسول خدا آمد و برای گفتن این سخنان چنین عذر آورد که یا رسول الله برای این که مسیر سفر کوتاه شود ما

ص: 390

به شوخی و بازی سخنانی را گفتیم. پیامبر فرمودند: آیا نشانه های الهی و پیامبر خدا را مسخره می کنید؟!

همچنین فخر رازی ذیل همین آیه بعد از نقل شان نزول این آیه چنین می نویسد: (1)

إعلم أنه لا حاجة في معرفة هذه الآية إلى هذه الروايات فإنها تدلّ على أنهم ذكروا كلاماً فاسداً على سبيل الطعن والاستهزاء، فلما أخبرهم الرسول بأنهم قالوا ذلك خافوا واعتذروا عنه بأنا إنما قلنا ذلك على وجه اللعب لا على سبيل الجد.

در فهمیدن معنای این آیات نیازی به روایات نیست ؛ بلکه خودِ آیات دلالت دارد بر این که برخی از صحابه حرف ناشایستی از روی طعنه و استهزاء به پیامبر زده اند و وقتی که خبر به پیامبر رسید، تر سیدند و عذر خواهی کردند و گفتند ما این حرف ها را از روی شوخی و بازی گفته ایم.

ص: 391


1- تفسیر فخر رازی، 125/16، ذیل همین آیه

سپس در ادامه می نویسد: (1)

أنه تعالى بيّن أن ذلك الاستهزاء كان كفراً، والعقل يقتضي أن الإقدام على الكفر لأجل اللعب غير جائز.

خداوند در این آیات بیان کرد که استهزاء پیامبر کفر است و عقل حکم می کند اقدام بر کفر برای سرگرمی و شوخی نیز جایز نیست.

در این جا فخر رازی صریحاً به کفر برخی از صحابه اعتراف کرده است آن جا که می گوید «استهزاء پیامبر کفر است» و قرآن هم صریحاً می گوید برخی از صحابه، پیامبر را استهزاء کردند.

ص: 392


1- تفسیر فخر رازی، 126/16 ذیل همین آیه

عکس

ص: 393

عکس

ص: 394

عکس

ص: 395

نمونه 22: برخی از صحابه به پیامبر جسارت کرده و ایشان را ساده لوح و زود باور می دانستند

برخی از صحابه از حُسن خُلق پیامبر صلى الله عليه و سلم سو استفاده می کردند و آن حضرت را ساده لوح و زود باور می خواندند.

قرآن نیز به این جسارتِ صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

﴿وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِي وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنْ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.

و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: او گوش است «زود باور است» بگو گوش خوبی برای شماست به خدا ایمان دارد و سخن مومنان را باور می کند و برای کسانی که ایمان آورده اند رحمت است و کسانی که رسول خدا را آزار می رسانند عذابی دردناک خواهند داشت.

در ذیل این آیه شریفه دو نکته قابل توجه است

نکته اول: فخر رازی در تفسیرش (1) در شان نزول این آیه چنین

ص: 396


1- تفسير فخر رازی، 118/16، ذیل آیه 61 سوره توبه

می نویسد:

قال ابن عباس: أن جماعة من المنافقين، ذكروا النبى بما لا ينبغي من القول فقال بعضهم لا تفعلوا فإنا نخاف أن يَبلغه ما نقول، فقال الجلاس بن سويد بل نقول ما شئنا، ثم نذهب إليه و نحلف أنا ما قلنا، فيقبل قولنا و إنما محمد أذن سامعة، فنزلت هذه الآية.

ابن عباس می گوید: برخی از صحابه پشت سر پیامبر حرف های ناشایستی زدند برخی دیگر گفتند: چنین حرف هایی را نگویید زیرا می ترسیم به گوش پیامبر برسد. یکی از صحابه به نام «جلاس بن سوید» گفت: هرچه می خواهیم پشت سرش سخن می گوییم، سپس نزد پیامبر می رویم و قسم می خوریم که چنین سخنانی نگفته ایم و او هم از ما قبول می کند. محمد شخص ساده لوح و زود باوري است و هرکس هر چه بگوید، می شنود و می پذیرد سپس این آیه نازل شد.

سپس فخر رازی در ادامه چنین نقل می کند: (1)

كان المنافقون يقولون ما هذا الرجل إلا أذن من شاء صرفه حيث شاء لا عزيمة له.

ص: 397


1- تفسير فخر رازی 118/16

برخی از صحابه می گفتند پیامبر زود باور است و به سخنان همه گوش می دهد و هرکس بخواهد می تواند او را از تصمیمش منصرف کند و او از خود اراده ای ندارد.

نکته دوم: به استناد این آیه شریفه و آیات دیگر اثبات می شود که قرآن لعن برخی از صحابه را جایز می داند. در این جا خداوند تصریح فرمود که برخی از صحابه، به خاطر این که پیامبر را مورد تمسخر قرار دادند باعث اذیت پیامبر شده اند ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ...﴾ و در آیه ای دیگر نسبت به کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند چنین حکم کرده است: (1)

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾.

کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعن کرده و برای آنان عذابی خوار کننده آماده کرده است.

در نتیجه با استناد به این دو آیه شریفه اثبات می شود که برخی از صحابه مورد لعن خداوند هستند. وقتی که این مطلب اثبات شد مسئله عدالت همه صحابه هم باطل خواهد شد.

ص: 398


1- احزاب 57

عکس

ص: 399

عکس

ص: 400

نمونه 23: برخی از صحابه به پیامبر جسارت کرده و آن حضرت را فریبکار می دانستند

یکی دیگر از جسارت هایی که برخی از صحابه به پیامبر می کردند این بود که آن حضرت را فریبکار و حقه باز و نیرنگ باز خطاب می نمودند و وعده هایی که آن حضرت می دادند را دروغ می پنداشتند. قرآن نیز به این جسارت صحابه اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضُ مَا وَعَدَنَا للَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا﴾.

گروهی از منافقین از صحابه و بیمار دلان گفتند: که خداوند و پیامبر جز از روی فریب به ما وعده ندادند.

در شان نزول این آیه چنین نقل شده است که در جنگ احزاب و در شرایطی که مدینه در محاصره دشمنان بود و هر لحظه احتمال شکست مسلمانان وجود داشت، همه اصحاب از پیروزی نا امید بودند و خود را برای هلاکت آماده کرده بودند.وقتی شنیدند رسول خدا به آنان وعده پیروزی می دهد از روى تمسخر مطالبی به پیامبر گفتند که سیوطی (1) تفصیل ماجرا را این گونه نقل کرده است

ص: 401


1- تفسير درالمنثور، 750/11، سیوطی، ذیل آیه 12 سوره احزاب

وَ أخرج إِبْن جرير وَإِبْن أبي حَاتِم عَن قَتَادَة قَالَ: قَالَ المُنَافِقُونَ يَوْم الْأَحْزَاب حين رَأَوُا الْأَحْزَاب قد اكتنفوهم من كل جانب فَكَانُوا فِي شَكٍّ و ريبة من أمر الله قَالُوا: إن مُحَمَّدًا كَانَ يَعدنا فتح فَارس والروم وقد حصرنا هَهُنَا حَتَّى مَا يَسْتَطِيع يبرز أحَدَنَا لِحَاجَتِهِ فَأَنزل الله: وَإِذْ يَقُول المُنافِقُونَ وَالذين فِي قُلُوبهم مرض ما وعدنا الله وَ رَسُوله إِلا غرُورًا.

ابن جریر و ابن ابی حاتم از قتاده چنین نقل کرده اند: که برخی از صحابه در جنگ احزاب در حالی که از هر جهت محاصره شده بودند و در امر خدا و رسول شک کرده بودند چنین می گفتند: محمد به ما وعده پیروزی بر فارس و روم را می دهد در حالی که ما در این جا محاصره شدیم و نمی توانیم حتی به مستراح برویم وعده پیامبر غیر از فریب و نیرنگ چیزی نیست. سپس این آیه نازل شد ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ...﴾

آیا چنین صحابه ی بی ادبی که با اندک فشار و سختی، متزلزل شده و درکار خدا و رسول شک نموده و لب به تمسخر پیامبر خدا می گشایند و تمام وعده های الهی را فریب می خوانند، قابل پیروی و محترم هستند؟!

ص: 402

عکس

ص: 403

عکس

ص: 404

عکس

ص: 405

نمونه 24: برخی از صحابه زمانی که شتر پیامبر مفقود شد نبوت ایشان را مورد تمسخر قرار دادند

ابن هشام و طبری (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

ثم إن رسول الله سار حتى إذا كان ببعض الطريق ضلّت ناقته فخرج أصحابه في طلبها و عند رسول الله رجل من أصحابه يقال له «عُماره بن حزم» و كان عقبياً بدريّاً... قال: أليس محمد يزعم أنه نبىّ و يُخبركم عن خبر السماء و هو لا يدرى أين ناقته؟ فقال رسول الله.... و إنى والله ما أعلم الا ما علّمنى الله وقد دلّني الله عليها و هى فى هذا الوادى.

در راه برگشت از تبوک شتر پیامبر گم شد و گروهی از صحابه به دنبال پیدا کردن آن رفتند «عماره بن حزم» که یکی از صحابه ای بود که در بیعت عقبه و در جنگ بدر هم شرکت داشته و نزد پیامبر بود (از روی تمسخر و طعنه به پیامبر) چنین گفت: مگر محمد گمان

ص: 406


1- السيره النبويه، ابن هشام 176/4 باب غزوه تبوک تاریخ طبری 106/3، غزوه تبوک.

نمی کند که پیامبر است و از آسمان خبر می دهد چگونه است که شترش گم شده و از او خبری ندارد؟ رسول اکرم چنین فرمودند من هر چه را که خدا به من اطلاع د دهد می دانم والان خداوند به من خبر داد که شتر من در فلان مکان است

در این حدیث علاوه بر جسارتی که برخی از صحابه به پیامبر کرده اند، ماهیت اعتقادی خود را نیز آشکار نمودند آن جا که «عمارة بن حزم» که در جنگ بدر و بیعت عقبه هم شرکت داشته این گونه می گوید «يزعم أنّه نبي» یعنی «گمان کند که پیامبر است» و این جمله دلیل آشکاری است که حتی برخی از صحابه ای که در جنگ بدر و بیعت رضوان هم شرکت داشته اند در نبوت پیامبر شک کردند

آیا برخی از اصحاب پیامبر که در نبوت ایشان - که یکی از اصول مشترک بین تمام مسلمانان است- شک داشتند، مسلمانند؟

ص: 407

عکس

ص: 408

عکس

ص: 409

نمونه 25: بی ادبی عایشه و فریاد کشیدن بر سر پیامبر

صحیح مسلم (1) این گونه نقل کرده است

عن ثابت عن أنس قال كان للنبي تسع نسوة.... فكنّ يجتمعن كل ليلة في بيت التي يأتيها فكان في بيت عائشة فجاءت زينب فمديده إليها فقالت هذه زينب فكف النبي يده فتقاولتا حتى استخبتا وأقيمت الصلاة فمر أبو بكر على ذلك فسمع أصواتهما فقال أخرج يا رسول الله إلى الصلاة وأحث في أفواههن التراب. فخرج النبي فقالت عائشة: الآن يقضي النبي صلاته فيجيء أبو بكر فيفعل بي و يفعل فلما قضى النبي صلاته أتاها أبو بكر فقال لها قولاً شديداً و قال أتصنعين هذا؟

انس می گوید: رسول خدا 9 زن داشت... هر که نوبتش بود در آن شب همه زن ها آن جا جمع می شدند. یک شب که نوبت عایشه بود زینب وارد شد. پیامبر دستش را به سوی او دراز کرد. عایشه گفت: این زینب است. (یعنی شبی که

ص: 410


1- صحيح مسلم 1084/2.

نوبت من است چرا به زن دیگر دست می زنی) پیامبر دست باز داشت و گفتگوی آن دو (پیامبر و عایشه) بالا گرفت و صدا بلند شد. وقت نماز شد و ابوبکر از آن جا گذشت و صدای آن دو را شنید و گفت: یا رسول الله بیا نماز و بر دهانشان خاک بریز عایشه گفت الان پیامبر نماز را تمام می کند و ابوبکر می آید و با من برخورد خواهد کرد. چون پیامبر نمازش تمام شد ابوبکر آمد و سخن تندی به عایشه گفت و در ضمن آن:گفت آیا این گونه با پیامبر رفتار می کنی؟

آن چه در این حدیث آشکار است این است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله دست از زینب باز داشت، عایشه شروع به پرخاشگری کرد تا جایی که ابوبکر با او برخورد تندی نمود. این جسارت ها و بی ادبی ها بعد از نزول آیات اول سوره حجرات بوده است که علناً قرآن از بلند کردن صدا بر پیامبر نهی کرده بود. عایشه کاملاً این مطلب را می دانست که نباید صدایش را بر پیامبر بلند کند و گرنه باعث تباهی اعمالش خواهد شد.

بی شک، عایشه بعد از این جریان توبه نکرد و همچنان به این جسارت ها و بی ادبی های خود با پیامبر ادامه می داد، همچنان که

ص: 411

سنن ابی داود (1) در جریانی دیگر، بی ادبی عایشه و فریاد کشیدن بر سر پیامبر را این گونه نقل کرده است:

عن النعمان بن بشير قال: إستأذن ابوبكر على النبى فسمع صوت عايشة عالياً فلما دخل تناولها ليلطمها و قال: ألا أراك ترفعين صوتك على رسول الله فجعل النبى يحجزه و خرج أبوبكر مغضباً...

نعمان بن بشیر می گوید ابوبکر اجازه خواست که بر پیامبر وارد شود صدای عایشه را شنید که بلند است. و چون داخل شد خواست او را بزند و گفت: چرا بر سر رسول خدا فریاد می زنی؟ پیامبر مانع از کتک خوردن عایشه شد. ابوبکر با غضب خارج شد.

همچنین احمد حنبل (2) نیز در موردی دیگر باز بی ادبی عایشه نسبت به پیامبر را این گونه نقل کرده است:

قال النعمان بن بشير قال إستأذن أبو بكر على رسول الله فسمع صوت عائشة عالياً و هي تقول: والله لقد عرفتُ أن علياً أحب إليك من أبى و منى، مرتين أو ثلاثا. فاستأذن أبو بكر فدخل فأهوى إليها فقال: يا بنت فلانة ألا أسمعك ترفعين صوتك على رسول الله.

ص: 412


1- سنن ابی داود،300/4، باب ما جاء في المزاح.
2- مسند احمد بن حنبل 372/30

نعمان بن بشیر می گوید: ابوبکر برای ورود بر پیامبر اجازه خواست و صدای عایشه را شنید که بلند شده است در حالی که می گفت: «به خدا قسم قسم فهمیدم که علی در نزد تو از من و پدرم محبوب تر است» و دو یا سه مرتبه این حرف را تکرار کرد. ابوبکر اجازه گرفت و داخل شد و به سمت عایشه رفت و گفت: ای دختر فلانه، نشنوم که صدایت را بر رسول خدا بالا می بری.

عمل ابوبکر در موارد گوناگونی که با عایشه برخورد کرده دهد که او می دانست نباید در حضور پیامبر صدا بلند نشان می کرد؛ زیرا ابوبکر، خود در حضور رسول خدا صدا بلند کرده بود و نتیجه آن نزول آیات اول سوره حجرات بود. عایشه هم با وجود این که چند مرتبه توبیخ شده بود اما باز هم این بی ادبی ها را تکرار می کرد. و این نشانگر آن است که او زنی بی ادب و پرخاشگر نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است. و دلیلی هم در دست نیست که عایشه توبه کرده باشد و حرمت پیامبر را نگه داشته و مطیع ایشان شده باشد.

پر واضح است که هر انسان فهیم و صاحب عقلی در می یابد که تند صحبت کردن با پیامبر و بالا بردن صدا بر ایشان از

ص: 413

بدترین بی احترامی ها به شمار می رود همچنان که قرآن نیز به آن اشاره کرده است آن جا که می فرماید: (1)

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾.

اي کسانی که ایمان آورده اید صدایتان را بلند تر از صدای پیامبر نکنید و همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می گویید با رسول خدا با صدای بلند سخن نگویید مبادا بی آن که بدانید کرده هایتان تباه شود.

و توجیهات کودکانه و غیر معقولی همچون اختلافات بین زن و شوهر نیز عذر بدتر از گناه است؛ چرا که در این گونه نزاع های زناشویی، در یک طرف پیامبری قرار دارند که بنابر تصریح قرآن، همواره حق با ایشان است و از روی هوا و هوس سخن نمی گویند.

ص: 414


1- حجرات / 2

عکس

ص: 415

عکس

ص: 416

عکس

ص: 417

عکس

ص: 418

عکس

ص: 419

عکس

ص: 420

عکس

ص: 421

نمونه 26: عایشه در هنگام عصبانیت و از روی بی ادبی و جسارت، نام پیامبر را به زبان نمی آورد

صحیح مسلم (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن هشام عن أبيه عن عائشة قالت قال لي رسول الله: إني لأعلم إذا كنتِ عَنّى راضية و إذا كنت على غضبي. قالت: فقلت: ومن أين تعرف ذلك؟ قال: أما إذا كنتِ عنّى راضية فإنك تقولين: لا ورب محمد وإذا كنتِ غضبي قلت: لا ورب إبراهيم. قالت قلت: أجل والله يا رسول الله ما أهجر الا إسمك.

رسول خدا به عائشه می فرمودند: من ناراحتی تو را از رضایتت تشخیص می دهم عائشه گفت: چگونه؟ رسول خدا فرمود: وقتی راضی هستی می گویی نه قسم به خدای محمد؛ اما وقتی خشمگین هستی می گویی نه قسم به خدای ابراهیم عائشه گفت: راست گفتی این است و جز این نیست که من از بردن

ص: 422


1- صحيح مسلم 1890/، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل عایشه

نام تو دوری می کنم.

همچنان که بارها گفتیم گویا عایشه نمی فهمد که شوهرش پیامبری است که دائماً متصل به وحی است و اساساً غضب کردن بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و از روی بی اعتنایی و بی ادبی نام ایشان را نیاوردن یعنی از بین رفتن همه اعمال نیک گذشته. زیرا همچنان که قبلا هم به آن اشاره کردیم، قرآن حداقل جسارت به پیامبرش را بر نمی تابد و حتی صدا بلند کردن بر ایشان را هم بی ادبی به حساب آورده و جایز نمی داند، چه رسد به این که کسی بر پیامبر خدا غضب کند و به قصد جسارت و بی ادبی به ایشان، از آوردن نام رسول خدا امتناع ورزد.

ص: 423

عکس

ص: 424

عکس

ص: 425

نمونه 27: عایشه با بی ادبی پیامبر را عادل ندانسته و در نبوت ایشان شک داشت

ابویعلی در مسندش (1) جریان را این گونه نقل کرده است:

عن عائشة أنها قالت و كان متاعي فيه خف و كان على جمل ناج و كان متاع صفية فيه ثقل وكان على جمل ثقال بطئ يتبطأ بالركب فقال رسول الله حولوا متاع عائشة على جمل صفية و حولوا متاع صفية على جمل عائشة حتى يمضي الركب قالت عائشة: فلما رأيت ذلك:قلت يا لعباد الله غلبتنا هذه اليهودية على رسول الله قالت: فقال رسول الله يا أم عبد الله إن متاعك كان فيه خف وكان متاع صفية فيه ثقل فأبطأ بالركب فحولنا متاعها على بعيرك و حولنا متاعك على بعيرها قالت فقلت: ألست تزعم أنك رسول الله؟ قالت: فتبسم قال: أو في شك أنت يا أم عبد الله؟ قالت قلت: ألست تزعم أنك رسول الله أفلا عدلت؟ و سمعني أبوبكر و كان فيه غرب - أي حِدّة - فأقبل عَلَي فلطم وجهي...

عایشه می گوید: رسول خدا وسائل صفیه که سنگین تر

ص: 426


1- مسند ابو یعلی، 129/8

بود را روی شتر من گذاشتند و وسائل من که سبک تر بود را روی شتر صفیه قرار دادند من که این کار را مشاهده کردم گفتم خواسته این زن یهودی نزد پیامبر برآورده شده است. پیامبر فرمودند: ای ام عبدالله (کنیه عايشه) بار تو سبک بود لذا روی شتر صفیه گذاشتم و بار صفیه سنگین بود روی شتر تو قرار دادم. سپس عایشه می گوید: به پیامبر گفتم: «آیا تو گمان می کنی که پیامبر هستی؟!!» پیامبر اکرم تبسم کرده و فرمودند: آیا در نبوت من شک داری؟ عایشه می گوید دو مرتبه به پیامبر گفتم: آیا تو گمان کردی که پیامبر هستی؟ چرا عدالت را رعایت نمی کنی؟ سپس عایشه می گوید پدرم ابوبکر از این جریان باخبر شد و نزد من آمد و سیلی به صورت من زد.

یکی از اصول دین اسلام اعتقاد به نبوت است. اگر کسی به آن معتقد نباشد به اتفاق شیعه و سنی مسلمان نیست.

این کلام عایشه نیز دلالت بر این دارد که او علاوه بر این که با جسارت و بی ادبی تمام پیامبر را عادل نمی دانسته حتی در نبوت پیامبر هم شک داشته است. و اگر چنین اعتقاد و عملکردی از کسی غیر از عایشه سر می زد بی شک جماعت

ص: 427

عُمريه حکم به کفر او می دادند.

در انتهای حدیث نقل شد که ابوبکر به عایشه سیلی زد؛ این به آن معنا نیست که خودِ ابوبکر اعتقاد به نبوت داشته لذا دخترش را تنبیه کرده است بلکه سیلی که به عایشه زده است از این جهت بوده که نمی خواسته عایشه با این کارهای خود، پیامبر را به غضب بیاورد تا جایی که رسول خدا مجبور شوند او را طلاق بدهند و همه نقشه های آنان برای غصب خلافت و زیر و رو کردن اسلام بر باد برود.

ص: 428

عکس

ص: 429

عکس

ص: 430

عکس

ص: 431

جماعت اهل تسنن!

این ها بخشی از افتضاحات برخی از صحابه بود که برجسته کردیم تا صحابه پرستان سنی مذهب، بیشتر در احوالات آنان تحقیق کرده و ندانسته از این جماعت منحرفی که خون ها به دل پیامبر خدا کردند، پیروی نکنند.

جوانان سنی مذهب، خود قضاوت کنید آیا چنین صحابه ی جسور و بی ادبی که با اوامر خدا و رسول صريحا مخالفت می کردند، و حرمت پیامبر خدا را نیز نگه نمی داشتند همچنان عادل هستند و قابل احترام و باید دین خدا و سنت پیامبر را از آنان گرفت؟!!

آیا اعتراض به این دسته از صحابه و بیان عملکرد آنان و حتى لعن آن ها باعث خروج از اسلام و مباح شدن خون شیعیان می شود؟!!

ص: 432

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109