فصل نامه علمی _ تخصصی
سال نهم، شماره 34، تابستان 1403
صاحب امتیاز و مدیرمسئول: دکتر محمدحسین مردانی نوکنده
سردبیر: دکتر محمدحسین مردانی نوکنده
مدیر داخلی: دکتر حسین مغیثی
مدیر اجرایی: علیرضا شابدین
ویراستار فارسی: دکتر سمانه خلیلی فر
مترجم و ویراستار انگلیسی: دکتر محمدرضافخرروحانی
ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری
طراح جلد: حسن فرزانگان
صفحه آرا: علی قنبری
سایت:دکتر سمانه خلیلی فر
مدیر روابط عمومی: علیرضا شابدین
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی
هیئت تحریریه:
دکتر نجف لک زایی استاد دانشگاه باقر العلوم(علیه السلام)
دکتر حسین خنیفر استاد دانشگاه تهران
دکتر محمدجواد رودگر استاد پژوهشگاه فرهنگ و هنر و اندیشۀ اسلامی
دکتر مجتبی رحماندوست دانشیار دانشگاه تهران
دکتر ناصر رفیعی محمدی دانشیار جامعة المصطفی العالمیه
دکتر علی بیات دانشیار دانشگاه تهران
دکتر علی حاجی خانی دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
دکتر محمدرضا سنگری استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
دکتر محمد رنجبرحسینی استادیار دانشگاه قرآن و حدیث
دکتر محمد رضا فخر روحانی استادیار دانشگاه قم
دکتر مهدی مردانی(گلستانی) استادیار دانشگاه قرآن و حدیث
نشانی پستی: گرگان _ صندوق پستی853-49175، فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی
کدپستی: 4916935379
نمابر: 32131590-017 همراه: 09113701235
ایمیل فصل نامه: ayate.boostan@gmail.com http://www.maarefehosseini.ir
شمارگان: 1200 نسخه بها: 000/125 ریال
این فصل نامه با همکاری اداره کل تبلیغات اسلامی گلستان منتشر می گردد.
ص: 1
فصل نامه بین المللی پژوهش نامه معارف حسینی نشریه ای با موضوع مطالعات امام حسین (علیه السلام) به زبان فارسی و گستره بین الملل و جهان اسلام و نوع انتشار مجله ای به شماره ثبت75858 فعالیت خویش را با رویکرد علمی _ تخصصی آغاز نموده است.
فصل نامه بین المللی پژوهش نامه معارف حسینی در پایگاه های زیر نمایه می شود:
1. بانک نشریات کشور www.magiran.ir
2. پایگاه مجلات تخصصی نور www.noorrmags.ir
3. پرتال جامع علوم انسانی _ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
4. سامانه نشریات علمی کتابخانه ملی ایران iranjurnals.nlai.ir
5. کتابخوان همراه پژوهان pajoohaan.ir
6. سایت طاقچه taghche.com
7. بازار کتاب قائمیه ghbook.ir
مشاوران علمی فصل نامه:
1. حجت الاسلام نورالله ولی نژاد
2. دکتر لیاقت علی تکیم (دانشگاه مک مستر کانادا)
3. دکتر محمد حسین علی (دانشگاه کربلا)
4. دکتر سید حسن عیسی الحکیم (دانشگاه کوفه)
5. دکتر هادی التمیمی (الجامعة الاسلامیة نجف اشرف)
6. دکتر سید سلمان هادی آل طعمه (پژوهشگر کربلا)
ص: 2
شیوه نگارش و چگونگی پذیرش مقاله در آیت بوستان- پژوهش نامه معارف حسینی
- مقاله باید حاصل پژوهش علمی در یکی از موضوعات مرتبط با معارف حسینی باشد.
- هیئت تحریریه در رد پذیرش و ویرایش مقاله ها آزاد است.
- تقدم و تأخر چاپ مقاله ها با بررسی و نظر هیئت تحریریه مشخص می شود.
- مسئولیت درستی مطالب مندرج در مقاله به عهده نویسنده است و فصلنامه آیت بوستان هیچگونه مسئولیتی در قبال آن ندارد.
- در هر مقاله ، فاصله خطوط 1 ، حاشیه از دو طرف 4 و از زیر و زبر 5 سانتی متر باشد و هر مقاله باید حداکثر 18 صفحه A4 ( با قلم نازنین (12) و برپایه دستور خط مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسی (www.persianacademy.com) نگاشته شود.
- مقالات باید در محیط Word 2000 / 2003 XP حروف چینی و به دفتر فصلنامه ارسال شود.
- در صفحه عنوان ، به ترتیب ، عنوان مقاله نازنین (15 زیر عنوان نازنین (13) ، نام نویسنده / نویسندگان (نازنین) (13) ، رتبه علمی و نام دانشگاه یا سازمان وابسته همان قلم) ، چکیده (در 5 تا 8 خط ، کلید واژه ها ( 5 تا 7 واژه ، شماره تماس و نشانی الکترونیکی نویسنده در پاورقی آورده شود. اطلاعات مندرج در بند پیشین به زبان انگلیسی ، در صفحه ای جداگانه آورده شود.
- تصویرها ، جدولها و نمودارها با مشخصات دقیق در صفحات جداگانه آورده شود.
- هر مقاله باید شامل مقدمه مواد روشها و بحث و نتیجه گیری باشد.
- توضیحات در انتهای مقاله به صورت پی نوشت ذکر شود.
- ارجاعات تمام نقل و قولها مستقیم و غیر مستقیم باید به صورت زیر تنظیم شود : (نام خانوادگی نویسنده / نویسندگان ، سال نشر: شماره صفحه)
اگر از یک نویسنده در یک سال بیش از یک اثر منتشر شده باشد ، این آثار با ذکر حروف الف : ب ، و... ی ا b a و... پس از سال انتشار از هم متمایز شوند.
ص: 3
- اگر کتاب بیش ار سه نویسنده داشته باشد، پس از نام نخستین نویسنده عبارت « و همکاران» نوشته شود؛ اثری که نام نویسنده ندارد به نام کتاب ارجاع داده شود؛ اثری که توسط مؤسسه یا سازمانی فراهم آمده باشد به نام مؤسسه یا سازمان ارجاع شود.
- فهرست منابع و مآخذ در پایان مقاله به ترتیب حروف الفبا و به صورت زیر تنظیم شود: کتاب : نام خانوادگی، نام نویسنده / نویسندگان) سال نشر). نام کتاب. نام و نام خانوادگی افراد دخیل (مصحح، مترجم، ویراستار و ...). شمارۀ چاپ محل نشر ناشر کتابی که نام مؤلف ندارد: نام کتاب سال نشر) شماره چاپ محل نشر: ناشر کتابی که تالیف یک مؤسسه است: نام مؤسسه مؤلف. سال نشر نام کتاب شماره چاپ. محل نشر: ناشر.
مقاله: نام خانوادگی، نام نویسنده / نویسندگان سال نشر عنوان مقاله». نام ویراستاریا گرد آورنده.
نام مجموعه مقالات محل نشر: نام ناشر. شماره صفحات مقاله.
- حق چاپ مقاله، پس از پذیرش برای آیت بوستان پژوهش نامه معارف حسینی) محفوظ است و نویسنده نمی تواند آن را به نشریه دیگر ارائه دهد.
- مقاله های دریافت شده بازگردانده نمی شود.
فصلنامه آیت بوستان - پژوهش نامه معارف حسینی
ص: 4
خوانشی بر اشعار حماسی حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا از منظر ... 7
دکتر عزت ملاابراهیمی، فاطمه سادات حسینی
سیمای امام حسین (علیه السلام) در رمان «یومیات طفله من کربلاء»... 29
دکتر سید مهدی نوری کیذقانی، حسن ساقی
شاخصه های ادبیات عاشورایی در آثار شاعران معاصر... 45
دکترصدیقه کریمی
هویت و کارکرد اربعین حسینی در منظومه فکری آیت الله خامنه ای... 63
دکتر سیدرضا موسوی، سید محمد موسوی
زیبایی شناسی سوگ توحیدی... 85
روح الله عابدی جزی
چهره واقعه عاشورا در متون تاریخ نگاران قرون نخستین... 97
دکتر محمدعلی پرغو، مرتضی امیری مینق
نکته هایی از معارف حسینی... 133
دکتر محمدحسین مردانی نوکنده
معرفی کتاب... 135
دکتر محمد رضا فخر روحانی
ص: 5
ص: 6
دکتر عزت ملاابراهیمی(1) فاطمه سادات حسینی(2)
تاریخ دریافت: 22/07/1402 تاریخ پذیرش: 23/11/1402
چکیده
مباحث زبان شناسی در قرن بیستم میلادی نقش مؤثری در رویکردهای جدید نقد ادبی داشته و در نتیجه باعث ظهور مکاتب تازه ای در سبک شناسی شد. از مشهورترین نظریات تحلیل گفتمان انتقادی، نظریه نورمن فرکلاف است. این نظریه با نگاهی ژرف، از ظاهر متن عبور می کند و به بررسی بافت موقعیتی و بینامتنی متون می پردازد تا تأثیر آن را بر نهادهای جامعه نشان دهد و دانش زمینه ای مخاطبان و رابطه آنها را با قدرت و ایدئولوژی حاکم بیان می کند. نوشتار حاضر درصدد است تا اشعار حماسی حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا را با استفاده از روش توصیفی _ تحلیلی مبتنی بر نظریه تحلیل گفتمان انتقادیفرکلاف بررسی کند. نتایح حاصل از پژوهش نشان می دهد که
ص: 7
استفاده از عناصر بلاغی در این رجزها، متناسب با حال مخاطب بوده است. آیات قرآن تأثیر مشهودی بر این رجزها دارد و نمودهای اعتقاد به منظومه فکری امامت شیعه در سروده ها نمایان است. ایدئولوژی حاکم بر رجزها با ایدئولوژی حاکم بر جامعه آن زمان در تضاد است؛ این اشعار در پی اقناع مخاطبان است که موقعیت استقرار حاکمیت باید مشروع و در بیت امامت باشد و از ملازمات این مشروعیت بخشی، مجاهدت در راه خدا و حماسه آفرینی است.
کلیدواژه ها: تحلیل گفتمان انتقادی، حضرت عباس (علیه السلام)، عاشورا، نورمن فرکلاف.
یکی از مهمترین انواع ادبی، سخن گفتنن از جنگاوری ها و دلاوری های رهبران مذهبی است. این اشعار حماسی از مجموعه عناصری تشکیل می شود که به بیان حوادث و رویدادهای نبرد می پردازد. رجز در لغت به معنای «لرزیدن، جنبیدن، اضطراب و حرکات پیاپی است» (احمد، 1958: 551) و در اصطلاح به اشعاری گفته می شود که با محتوای حماسی و آهنگی خاص در وزن مستفعلن سروده شده باشند (جوهری، بی تا: 98). «رجزخوانی به معنای فخر فروشی و تعریف از شجاعت و شرافت خود است. گفتگو با دشمن، زبان آوری، بیان افتخارات ملی، تکیه بر نسب و نژاد، تحقیر دشمن و غیره اصطلاحا رجز خوانده می شود» (بهار و شکری، 1398: 272).
از آخرین یاران امام حسین (علیه السلام) که به مقام شهادت نائل آمدند، حضرت عباس بن علی (علیه السلام) بود. رجزهای حماسی ایشان در روز عاشورا، متشکل از شش قطعه است که با یکدیگر انسجام معنایی دارند و به شکل پیوسته و متوالی سروده شده اند. هدف از این پژوهش بررسی و تحلیل رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) با کاربست نظریه تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف است. در این روش، تحلیل گر متن را در سه مرحله مورد بررسی قرار می دهد که عبارتند از: توصیف، تفسیر و تبیین. در مرحله توصیف، تحلیل متن بر
ص: 8
اساس ویژگی های صوری آن انجام می شود و «تحلیل گر از طریق پاسخگویی به پرسش هایی در این رابطه می تواند سه دسته ارزش های تجربی، ارزش های رابطه ای و بیانی متن را روشن کند» (فرکلاف، 1379: 149). در مرحله تفسیر متن بر اساس مفروضات عقل سلیم که به ویژگی های متن ارزش می دهند، تولید و تفسیر می شود (همان، 193). هدف از مرحله تبیین نیز توصیف گفتمان به عنوان بخشی از یک فرایند اجتماعی است. تبیین نشان می دهد که چگونه ساختارهای اجتماعی گفتمان را تعیّن می بخشند و نیز نشان می دهد که گفتمان ها چه تأثیرات بازتولیدی می توانند بر آن ساختارها بگذارند (همان، 245).
پژوهش حاضر درصدد پاسخ گویی به پرسش های زیر است: 1) طبق نظریه فرکلاف، رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در عاشورا دارای چه شاخصه های ظاهری است؟ 2) بافت موقعیتی و بینامتنی رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) به چه صورت است؟ 3) رابطه رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در عاشورا با قدرت و ایدوئولوژی حاکم چگونه بود؟
امروزه تحقیقات متعددی در زمینه تحلیل گفتمان انتقادی انجام شده است که ذکر همه آنها در این مجال نمی گنجد. اما پژوهش هایی درباره حضرت عباس (علیه السلام)، چه به صورت مستقل و یا به طور تطبیقی با آثار دیگران، صورتگرفته است که به دو مورد از آنها اشاره می کنیم: مقاله «بازتاب شخصیت حضرت عباس (علیه السلام) در ادبیات معاصر عربی و فارسی با تکیه بر اشعار برجسته شاعران سده اخیر» از عبد علی فیض الله زاده و بهزاد حشمتی (1394) که به بررسی و تحلیل بخشی از اشعار عاشورایی فارسی و عربی پرداخته اند که به قهرمان حماسه ساز کربلا اختصاص دارد. و دیگری مقاله «بررسی ابعاد شخصیت حضرت عباس (علیه السلام) در شعر معاصر عربی» از حیدر محلاتی (1396)، ابعاد اخلاقی و دیگر جنبه های مختلف شخصیتی حضرت را در شعر معاصر عربی بررسی و استخراج کرده است. طبق بررسی های انجام شده تا کنون رجزهای عاشورایی حضرت عباس (علیه السلام) با نظریه ی فرکلاف مورد بررسی قرار نگرفته است.
ص: 9
گفتمان عبارت از کاربرد زبان به منظور برقراری ارتباط است. تحلیل گفتمان نیز «عبارت است از توصیف و تفسیر گفتمان بر اساس مبانی و راهبردهای زبان شناسی و مبانی و راهبردهای عوامل فرازبانی و جامعه شناسی از قبیل بافت موقعیت، شرکت کنندگان در بافت اجتماعی، تاریخ، ایدئولوژی و قدرت» (آقاگل زاده، 1392: 149-150). رویکرد انتقادی گفتمان مدعی است که گزاره های تلویحیِ طبیعی شده که بار اید ئولوژیکی دارند در گفتمان فراوان یافت می شوند، در تعیین جایگاه مردم به عنوان فاعلان اجتماعی، نقش ایفا می کنند و کاربرد زبان و تفکر در تعامل اجتماعی گفتمان آشکار می شود (ون دایک، 1387: 72). این گزاره های طبیعی شده نه تنها شامل جنبه هایی از معانی اندیشگانی اند، بلکه متضمن مفروضاتی درباره روابط اجتماعی ای هستند کهشالوده اعمال تعاملی اند. این مفروضات کلاً طبیعی شده اند و مردم عموماً از وجود آنها بی خبرند؛ نه می دانند که چگونه آنها را در مورد ایشان به کار می برند و نه می دانند که خود چگونه آنها را در مورد دیگران به کار می بندند (فرکلاف، 1379: 20).
تحلیل گر انتقادی گفتمان، درصدد آشکارسازی این مسئله است که گفتمان، چگونه به واسطه روابط قدرت و ایدئولوژی ها شکل می گیرد و تثبیت می شود. همچنین این اشکال تثبیت شده، چگونه بر هویت های اجتماعی، باورها و رفتارها تأثیر می گذارند (قهرمانی، 1392: 28).
رابطه بین گفتمان و مردم به گونه ای است که گفتمان مردم را می سازد و مردم گفتمان را می سازند. نهادها، فاعلان ایدئولوژیک و گفتمانی خود را می سازند؛ این بدان معنی است که نهادها قیود ایدئولوژیکی و گفتمانی را به عنوان شرطی جهت احراز شایستگی برای عمل کردن در مقام فاعل، به آنان تحمیل می کنند (فرکلاف، 1379: 45- 46). صورت بندی های ایدئولوژیکی _ گفتمانی بنا به میزان سلطه شان مرتب شده اند. «معمولاً می توان در نهادی اجتماعی یک صورت بندیِ ایدئولوژیک _ گفتمانیِ تحت سلطه تشخیص داد. همه این موارد در گفتمان دینی به خوبی قابل مشاهده است و این امر را آشکار می سازد که چگونه روابط قدرت بر روابط بین نهادها و در نتیجه چگونگی
ص: 10
شکل گیری گفتمان و متن تأثیر می گذارد» (مکاریک، 1385: 260).
تحلیلگر در این سطح به بررسی ویژگی های ظاهری متن از قبیل: جمله بندی ها، معلوم یا مجهول بودن افعال، ضمایر به کار رفته در جمله،آرایه های ادبی و غیره می پردازد. در واقع در سطح توصیف، متن به تنهایی و جدا از عواملی که بر آن تأثیر گذاشته و آن را شکل داده، بررسی می شود. سطح توصیف به ارزیابی ویژگی های صوری و ظاهری متن اختصاص دارد. در این سطح کل متن، جملات، کلمات و ساختارهای به کار رفته در آن بر اساس سؤالاتی که فرکلاف (1379: 167-171) از قبل آنها را مشخص کرده است، مورد بررسی قرار می گیرد: «کلمات واجد کدام ارزش تجربی هستند؟ چه نوع روابط معنایی اعم از هم معنایی، شمول معنایی و تضاد معنایی، به لحاظ ایدئولوژیک بین کلمات وجود دارد؟ ویژگی های دستوری واجد کدام ارزش های تجربی هستند؟ چه نوع فرایندها و مشارکینی مسلط هستند؟ آیا کنشگر نامشخص است؟ آیا فرایندها همان هایی هستند که به نظر می رسند؟ جملات معلوم اند یا مجهول؟ مثبت اند یا منفی؟ ویژگی های دستوری واجد کدام ارزش های رابطه ای هستند؟ از کدام وجه های خبری، پرسشی و دستوری سود جسته است؟ آیا از ضمایر ما و شما استفاده شده است؟ نحوه استفاده از آنها چگونه بوده است؟ جملات ساده چگونه به یکدیگر متصل شده اند؟ نوع گفتگوها و لحن آنها چگونه است؟». بر این اساس در ادامه به ارزیابی رجزهای عاشورایی حضرت عباس (علیه السلام) می پردازیم:
اشعار حماسی و عاشورایی حضرت عباس (علیه السلام) مجموعا از شش قطعه(1) تشکیل شده است. قطعه اول رجز، با جمله فعلیه «لا أرهب» شروع می شود که دلالت بر استمرار
ص: 11
تجددی دارد. تمام جملات استفاده شده در این قطعه، همگی فعلیه بوده و در وجه خبری استفاده شده اند؛ همچون «لا أخاف/ أضرب/ أفری». فقط در یک مورد که حضرت خود را معرفی می کند، جمله خبری به شکل اسمیه آمده که آن هم به مقتضای حال مخاطب بوده است. کارکرد جملات خبری این قطعه، از خروش پر هیبت قمر بنی هاشم در میدان جنگ حکایت می کند و این معنا را به مخاطب می فهماند که او از جنگ و شهادت در رکاب ولیّ خدا، هیچ هراسی ندارد. بیشتر افعال این قطعه معلوم و کنشگر آن، یعنی حضرت عباس (علیه السلام) مشخص است. چه، «بسامد بالای فعل معلوم افزون بر شفاف سازی متن، صدای دستوری سبک را از نوع فعال قرار می دهد و نقش کنشگر را تقویت می کند» (بشارتی و دیگران، 1397: 62). حضرت عباس (علیه السلام) در قطعه اول، در دو فراز فعل مجهول را به کار می برد؛ یکی آنجا که تبار خود را معرفی می کند [إنی أنا العباس أدعَی بالسّقا] و دیگری وقتی از رزم آوری خویش سخن می گوید [حتّی أواری فی المَصالِیتِ اللّقا].
قطعه دوم متشکل از سه بیت است و با اسلوب قسم شروع می شود [أقسمتُ بالله الأعز الأعظم]. حضرت در آغاز کلام، از حرف اصلی و فعل ظاهری قسم استفاده کرده تا نهایت رشادت و فداکاری خود در راه امام عصر را به مخاطب بنمایاند. در این کلام پنج مقسم به وجود دارد که عبارتند از: الله،الحجون، زمزم، الحطیم، الفنا المحرَّم. جواب قسم نیز با لام تاکید در ابتدا و نون تاکید ثقیله در انتها مقرون شده است تا اهمیت و قطعیت این کُنش را القا کند [لیَخضبَنَّ جسمی بدَم].
ابیات قطعه سوم، با فعل آغاز می شود. تمامی افعال معلوم اند و جملات وجه خبری دارند. در دو بیت اول چهار فعل به کار رفته که فاعل سه تای آنها (أقاتِلُ/ أذُبُّ/ أضرِبُ)، حضرت عباس (علیه السلام) و فاعل دیگری (تحیدوا)، لشکر دشمن است. حضرت در بیت سوم این فراز از کارکرد جمله اسمیه نیز به هنگام معرفی خود به دشمن بهره می گیرد:
إنّی أنا العباس ذو التَّوَدُّد *** نجلُ علیّ الطاهرِ المؤَیَدِ
(مغربی، بی تا: 192)
ص: 12
کلام ایشان در قطعه چهارم، با اسلوب انشائی ندا آغاز می شود. حضرت در این فراز، نفس خود را خطاب قرار می دهد. اما در حقیقت مقصود وی تمام آحاد بشری است:
یا نفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هونِی *** فَبعدَهُ لا کُنتِ أن تَکونِی
(همان)
در بیت اول این قطعه، دو فعل امر و نهی ذکر شده که فاعل آن به نفس بازمی گردد. افزون بر آن جمله اسمیه در بیت دوم، جمله فعلیه در بیت سوم و اسم فعلی که به معنای فعل لازم آمده، از دیگر جملات این قطعه است: «هیهات ما هذا فعالُ دینی». حضرت سخن خود را در قطعه پنجم، با قسم جلاله آغاز می کند که عامل آن محذوف است. در واقع جمله ای شرطی استکه فعل و جواب شرط، جواب قسم را تشکیل می دهند.
واللهِ إن قطعتُم یمینی *** إنی أحامی أبداً عن دینی
(همان)
جمله انشائی ندا، آغازگر آخرین قطعه این رجزهاست که حضرت در آن با نفس خود سخن می گوید [یا نفس! لا تخشَ من الکفارِ / وأبشری برحمة الجبّارِ]. در این فراز، دو فعل امر و نهی (لاتخش/ أبشری) وجود دارد که فاعل آن به نفس بازمی گردد. در بیت سوم، جمله خبری و فعل ماضی (قطعوا) آمده است. فاعل آن، دشمنان ستم پیشه ای هستند که دست مبارک حضرت را قطع کردند. در جمله دعایی این بیت، حضرت از خداوند می خواهد که یزیدیان را در آتش دوزخ بسوزاند [فأصلِهِم یا ربِّ حرَّ النّارِ].
مراعات النظیر: به معنی گرد آمدن چند کلمه متناسب در یک جاست که از روی تضاد نباشد. این کلمات می توانند با یکدیگر شبکه معنایی واحدی را تشکیل دهند (کاشفی، 1369: 156). در رجزهای عاشورایی حضرت عباس (علیه السلام)، سه شبکه بارز معنایی به چشم می خورد؛ 1- واژگان مربوط به جنگ، 2- واژگان مربوط به مقدسات، 3- واژگان مرتبط به صفات اهل بیت (علیهم السلام).
ص: 13
عکس

تشبیه: در اصطلاح به معنای بستن عقد مشابهت بین دو چیز یا بیشتر استکه مقصود مشارکت آنها در یک یا چند صفت می باشد، برای تبیین غرضی که متکلم در ذهن خود پرورانده است (عثمان، 1993: 25). مؤلف در این اشعار حماسی برای زیبا تر ساختن متن خود از صنعت تشبیه بهره برده و دو مورد تشبیه بلیغ آورده است؛ یعنی «تشبیهی که ادات و وجه شبه در آن حذف و مشبه و مشبه به ذکر می شود» (هاشمی، 1999: 237). حضرت در این اشعار می فرماید:
نفسی لسبط المصطفی الطهر وقا *** ولا أخاف طارِقاً إن طرقا
(امین، 1983: 608)
در این بیت «نفس»، مشبه و «وقی»، مشبه به و تشبیه از نوع بلیغ است.
استعاره: گفته اند چون مجاز با تشبیه درآمیخت، از آنان فرزندی به نام استعاره ولادت یافت (خویی، 2003: 90). متن حاضر بسامد قابل ذکری در کاربست استعاره به ویژه از نوع مکنیه دارد. هرگاه در استعاره ای، «تنها مشبه را ذکر و مشبه به را حذف کنند و به جای آن بعضی از خصوصیات و لوازمش را با مشبه بیاورند و به آن نسبت دهند، استعاره مکنیه به وجود می آید» (خطیب قزوینی، 1350: 324(. در عبارت «هذا حسینُ شاربُ المنونِ»، استعاره مکنیه تخییله وجود دارد. امام (مشبه) در مانند «شارب المنون» (مشبه به) است که جرعه جرعه جام مرگ را سر می کشد. در این استعاره کلمه «شارب» از لوازم مشبه به است. یعنی مرگ، به یک نوشیدنی تشبیه شده که امام (علیه السلام) آن را می نوشد. در تعبیر «لیَخضِبَنَّ الیومَ جسمی بِدم» نیز استعاره مکنیه تخییله وجود دارد. خون (مشبه) به حنا (مشبه به) تشبیه شده و یکی از لوازم آن، یعنی خضاب کردن در عبارت آمده است.
ص: 14
تکرار: یکی از عوامل انسجام بخش کلام محسوب می شود. هم شکلی و همسانی ساختار واژگان، که عموماً از رهگذر تکرار حاصل می شود، توجه مخاطب را نسبت به خود برمی انگیزد و وی را به پیام مولف حساس تر می کند. متن مورد نظر از نظر ساختار واژگانی، تکرارهای زیادی را در خود گنجانده است: «لا أرهَبُ الموتَ إذِ الموتُ رقا». واژه نخست «موت»، بر مرگی شرافتمندانه دلالت دارد که حضرت خوفی از آن به دل راه نمی دهد، بلکه در راه دفاع از آرمان های امام خود، شجاعانه به استقبال آن می رود. مرگ دوم مفهوم عام دارد که گریبان گیر همه آحاد بشری می شود؛ چون چهره بگشاید، همگان از آن می هراسند، جز مومنان راستین و مجاهدان راه خدا. با این تکرار، واژه «موت» در چشم مخاطب به طور پررنگی جلوه می کند؛ به ویژه اینکه با فاصله بسیار اندکی در کنار هم آمده اند. این تکرار افزون بر آنکه بر زیبایی کلام می افزاید، مرگ را سرنوشت محتوم انسان ها می داند که در میدان های نبرد بازیچه دست مجاهدان دلاور است. تکرار واژه «فعال» در بیت:
هیهاتَ ما هذا فعالُ دینی *** و لا فعالُ صادقِ الیقینِ
(مغربی، بی تا: 192)
کلام را آهنگین ساخته و هماهنگی بیشتری به ساختار جمله بخشیده است.
جناس: قرار گرفتن الفاظ، به کلام آهنگ لطیفی می بخشد. متن حاضر نیز گونه های مختلفی از جناس اشتقاق را در خود جای داده که به زیبایی ظاهری متن انجامیده و سبب برجستگی کلام شده است. جناس اشتقاق «از واژگان هم ریشه ساخته شده اند و در اصل معنا با هم توافق دارند» (تفتازانی، 1388: 291). در رجزهای حضرت عباس (علیه السلام)، چهار مورد جناس اشتقاق به کار رفته کهدر جدول زیر آمده است.
جدول2: جناس های اشتقاق به کاررفته در رجز
عکس

ص: 15
لحن: شیوه پرداخت مولف به موضوع را لحن می گویند. در واقع لحن، «طرز برخورد نویسنده با موضوع و شخصیت های داستان است» (میرصادقی، 1381: 14). لحن از عنصر مهمی در آشکار ساختن جنبه های بنیادی متن به شمار می رود و مولف نیز با توجه به موضوع مدنظر خود، لحن مناسبی را برمی گزیند. در رجزهای حضرت عباس (علیه السلام)، لحن حماسی و کوبنده ای به کار رفته است. این اشعار با عبارت «لا أرهب الموت» شروع شده که بیانگر شجاعت و دلاوری حضرت در میدان نبرد است. کاربست این لحن حماسی، مفاهیمی چون فداکاری، رشادت، جنگاوری و جوانمردی در راه دفاع از آرمان های دینی خود را تداعی می کند. همانگونه که گفته شد، لحن حضرت در فرازهای نخست این اشعار، کاملا حماسی است. اما در فرازهای میانی یعنی در قطعه چهارم، رنگ عرفانی به خود می گیرد. آنگاه که حضرت در شریعه فرات نفس خویش را سرزنش می کند و به امساک عارفانه ای از نوشیدن آب می پردازد، «در واقع آب را شرمنده منش، ادب و معرفت والای خود کرده است» (ابن طاووس، 1417: 49). حضرت خطاب به نفسش می گوید:
هذا حُسَینُ شارِبُ المَنونِ *** وَتَشربینَ بارِدَ المعینِ
(قندوزی، 1996: 340)در فرازهای پایانی که دست مبارک شان از بازو جدا می شود، لحن حضرت مجددا رنگ حماسی به خود می گیرد. هرچند این رجزها در فرازهای واپسین، لحن حماسی خود را حفظ کرده اند، اما درون مایه آنها متفاوت تر از قطعه های آغازین است. در لایه های معنایی قطعات پایانی، مفاهیمی چون شهادت در راه خدا، بشارت به دیدار اهل بیت (علیهم السلام) و همنشینی با اولیای الهی نهفته است.
این سطح چگونگی بهره مندی مولف از دانش زمینه ای در پردازش گفتمان را مورد توجه قرار می دهد و به تحلیل بافت موقعیتی و بینامتنی می پردازد. به عبارت دیگر در سطح تفسیر، به بررسی پیش فرض هایی پرداخته می شود که به متن ارزش می دهد و آن را
ص: 16
تولید می کند. فرکلاف (1379: 215) سطح تفسیر را «ترکیبی از محتویات متن و ذهنیت مفسر می داند». مقصود از ذهنیت مفسر همان دانش زمینه ای است که او در تفسیر متن به کار می گیرد.
بافت موقعیتی: تحلیل گر در بافت موقعیتی از مفاهیمی چون جان مایه، زمان، مکان، شخصیت ها، روابط بین شخصیت ها و غیره سخن می راند. در واقع بافت موقعیتی، بستری است که متن در آن تولید می شود. در سال 61 هجری، غم انگیزترین و اسفناک ترین حادثه تاریخ بشری در سرزمین نینوا رقم خورد. این منطقه شاهد رشادت دلاورانی بود که در یک نیمروز با نبرد جانانه خود، حماسه ای بی نظیر در تاریخ بشریت آفریدند که تا ابد یاد و نام آن جاودانه خواهد ماند. در این واقعه، رجزهای پرمحتوا و ماندگاری سروده شده که خبر از سرشت پاک مجاهدانی دارد که پیرو راستین خاندان نبوت و دانش آموختگان مکتب اهل بیت بوده اند. حضرت عباس (علیه السلام) در شرایطی پا به میدانرزم نهاد که تمامی یاران اباعبدالله در مسلخ عشق جان باخته و تنها دو مرد در رزمگاه نبرد در برابر لشکر قدار دشمن باقی مانده بودند. حضرت عباس (علیه السلام) برای فرو نشاندن آتش تشنگی اهل حرم راهی شریعه فرات شد، با صلابت و اقتدار در مسیر شریعه پیش رفت، سرانجام توانست به آب دست یابد و مشک را پر آب کند. حضرت همتی استوار برای رساندن مشک به خیام حرم داشت. اما در راه بازگشت، انبوه لشکریان دشمن راه را بر او بستند و مانع رسیدن آب به خیام امام (علیه السلام) شدند (آل جمیع، 2002: 57).
شخصیت هایی که در رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) حضور دارند، امام حسین (علیه السلام)، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام) و لشکریان دشمن هستند. رابطه سراینده رجز با امام حسین (علیه السلام)، رابطه عبد و مولاست و با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) رابطه نواده ای دلیر و جوانمرد دارد. اما خصومت دینی شدیدی میان او و دشمن موج می زند. در سراسر رجزها، شجاعت و قاطعیت حضرت عباس (علیه السلام) در راه دفاع از آرمان های امام حسین (علیه السلام) به چشم می خورد. اما چرا این صلابت بی نظیر در شخصیت حماسه آفرینی چون حضرت عباس (علیه السلام)، پدید آمده است؟ آیا صرفا دلسوزی یک مجاهد رزم آور برای شخصیتی مظلوم، امامی متصف به فضایل اخلاقی و بنده ای از بندگان صالح خدا بوده
ص: 17
است؟ در پاسخ به این پرسش ها باید گفت که جوانمردی، رشادت و فداکاری اعجاب آور مولف، برخاسته از چهارچوب اعتقادی متین و استوار حضرت عباس بوده است؛ برخاسته از منظومه فکری امامت که بر مبنای احادیثی همچون «لولا الحجه لساخت الارضُ لأهلها» است (طبرسی، 1403: 317) و یا «الإمامةُ زمامُ الدینِ ونظامُ المسلمینِ وصلاحُ الدنیا وعزُّ المسلمین» (کلینی، 1407: 200) در وجود ایشان به استواری تمام شکلگرفته است. حضرت عباس (علیه السلام) در منتها درجه یقین قرار داشت و جایگاه امام (علیه السلام) را به منزله قطب عالم امکان درک کرده بود. لذا تمام و کمال در خدمت امام عصر خود قرار گرفت و فدایی امام شدن را برای خود همچون مدال افتخارآمیز مقدسی می دانست.
بافت بینامتنی: یک گفتمان به تنهایی و خود به خود شکل نمی گیرد، بلکه با گذشته ای که به آن مرتبط است تعامل دارد و از آن تأثیر می پذیرد (ملاابراهیمی و سالمی، 1394: 171). در بافت بینامتنی، اسکلت تاریخی گفتمان، رویدادها و ارتباط متن با متون قبلی آن بررسی می شود. زیرا گفتمان های مرتبط باهم مانند یک زنجیره به یکدیگر متصل اند و از هم تأثیر می پذیرند.
حضرت عباس (علیه السلام) در هشتم ذی حجه سال 60 هجری، زمانی که قافله امام حسین (علیه السلام) قصد ترک مکه و عزیمت به سوی کربلا را داشت، بر فراز بام کعبه خطبه ای در ستایش سیدالشهداء ایراد کرد و در آن به افشاگری بر ضد حکومت بنی امیه، به ویژه شخصیت یزید پرداخت و صراحتا حمایت خود را از امام زمانش اعلام کرد (یونسیان، 1423: 270). محتوای این خطبه ارتباط معنایی نزدیکی با رجزهای ایشان در روز عاشورا دارد و به نوعی می توان آنها را عصاره همان خطبه دانست. ایشان در سخنان خود نخست به شأن والای امام علی (علیه السلام) اشاره دارد. سپس سپاه دشمن را برای بستن راه بر اهل بیت (علیهم السلام) مورد مذمت قرار می دهد و با بیانی رسا به برتری اهل بیت (علیهم السلام) و تقدس بیت الله الحرام اشاره می کند و می فرماید که اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود، کعبه به سوی اهل بیت پرواز می کرد و قبل از اینکه مردم حجرالأسود را لمس کنند،حجرالأسود دستان امام حسین (علیه السلام) را لمس می کرد. سپس ایشان دشمنان اهل بیت را به
ص: 18
طور جدی تهدید می کند و می فرماید مولای من که خواسته اش همان خواسته خداوند رحمان است، مانع من می شود و گرنه همچون باز شکاری که بر سر گنجشکان فرود می آید، بر شما نازل می شدم. حضرت در ادامه اشاره به شجاعت و عظمت خاندان اهل بیت (علیهم السلام) دارد که از کودکی مرگ را به سخره می گرفته اند و سپس در نهایت جان خویش را فدای حضرت اباعبدالله می کند. حضرت عباس (علیه السلام) در این خطبه به بصیرت افزایی و روشنگری می پردازد و هشدار می دهد که بنی امیه، شأن و جایگاه امام (علیه السلام) را به درستی نشناخته است. حضرت آنها را به قوم قریش تشبیه می کند که اراده قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشتند. او می فرماید «همانطور که کشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا زمانی که امیرالمومنین (علیه السلام) زنده بودند، میسر نشد، کشتن اباعبدالله نیز تا وقتی من زنده باشم، ممکن نخواهد شد» (یونسیان، 1423: 270؛ محمودی، 1417: 81). از این رو با واژگانی چون الطاهر و المؤَیَّد که به جایگاه والای امام (علیه السلام) اشاره دارد، به ستایش ایشان و تهدید دشمن می پردازد. حضرت عباس (علیه السلام) در رجزهای خود نیز با معرفی امام حسین (علیه السلام) به عنوان نوه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بیان شخصیت والامقام و با فضیلت ایشان، سعی در بصیرت افزایی دشمنان دارد تا شاید با این تذکرات، از بروز جنایت های بیشتر آنها پیشگیری کند.
نهراسیدن از مرگ که به شکل پررنگی در رجزهای عباس بن علی (علیه السلام) و عملکرد ایشان در صحرای کربلا خودنمایی می کند، نشان از تأثیرپذیری حضرت از کلام وحیانی قرآن دارد. چه، خداوند متعال جان ها و مال های مومنان را به ازای بهشت می خرد و مرگ در راه خدا را جهادی برای زنده نگهداشتن دین الهی و معامله ای پرسود می داند که به نفع خریدار تمام می شود «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآَنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِكُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه/111). حضرت عباس (علیه السلام) مفاهیم قرآنی را با تمام وجود درک کرده است و نتیجه آن را در روز عاشورا می توان مشاهده کرد.
همچنین شجاعت مثال زدنی ایشان، گواه این مطلب است که وی از سخنان اهل بیت عصمت و طهارت تأثیر پذیرفته و در رفتار و سخنان ایشان در روز عاشورا تجلی
ص: 19
یافته است. چه، امام علی (علیه السلام) فرموده اند: «شجاعت یکی از دو عزتمندی است». امام حسن (علیه السلام) در پاسخ به این پرسش که شجاعت چیست، می فرمایند: «ایستادگی در برابر هماوردان و پایداری در نبرد» (ری شهری، 1379: 2677). قمر بنی هاشم شجاعتی را که از نیاکان مطهر خود به طور نظری و عملی آموخته بودند، در عاشورای سال 61 به نمایش گذاشتند. نمونه دیگری از تأثیرپذیری ایشان از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) که در رجزهایشان تجلی کرده، فداکاری و ایثار حضرت است. وی در همه رجزهای خود صراحتا اعلام می کند که فدایی پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و جان خود را سپر ایشان می کند. جان فشانی و ایثارگری از صفات پسندیده در فرهنگ تشیع است. چنانچه امام علی (علیه السلام) در این باره فرموده اند: «من شیم الأبرارِ حملُ النفوسِ علی الإیثارِ؛ از خصایص نیکان، واداشتن جان ها به ایثار است» (همان، 23). وی در جایی دیگر می فرماید: «عند الإیثارِ تَتَبَیَّنُ جواهرُ الکرماءِ؛ به هنگام ایثارگری است که گوهر بزرگواران شناخته می شود» (همان، 25).عنصر شهادت طلبی که در سراسر رجزها به وضوح خودنمایی می کند، برگرفته از آموزه های معرفتی اسلام است. حضرت عباس (علیه السلام) از ابتدای رجز اعلام می دارند که به میدان آمده اند و از مبارزه و مرگ در این راه هیچ ابایی ندارند. ایشان با تمام توان از امام عصر خود دفاع می کند تا آنجا که دشمن از کشتن امام (علیه السلام) منصرف شود و یا حضرت در این راه جان خود را فدا کند. در این راستا سخنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودند: «برترین شهیدان کسانی هستند که در صف مقدم می جنگند و از دشمن روی بر نمی تابند تا آنکه کشته شوند» (ری شهری و دیگران، 1390: 2886). گویی مصداق دقیق این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا است.
مفهوم دیگری که در خلال ابیات رجز به طور ملموسی به چشم می خورد، عزم قاطع و اراده استوار قمر بنی هاشم در راه تحقق اهداف خود است. در کلام معصومین بر اهمیت عزم و اراده بسیار تاکید شده است تا جایی که در دعاهای خود به پیشگاه خداوند اینگونه می فرمودند: «قد علمتُ أنَّ أفضل زادِ الراحلِ إلیکَ عزم ارادهٍ» (مجلسی، 1983: 310). آیات فراوان دیگری در این باره در دست است که ذکر همه آنها در این مجال نمی گنجد. در فراز پایانی این ابیات، حضرت عباس (علیه السلام) نفس خود را به هم نشینی با
ص: 20
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پاکان و صالحان بشارت می دهد که برگرفته از آیات قرآن کریم است: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِیقًا» (نساء/69).
این سطح، ایدئولوژی و قدرت پنهانی را که در پسِ اثر نهفته است، کشفمی کند و با واکاوی تأثیر گفتمان حاکم بر متن، تحول ساختار اجتماعی موجود و همچنین تثبیت یا تغییرات دانش زمینه ای و بازتولید آن را آشکار می سازد. در این مرحله، محقّق به تحلیل متن به عنوان جزئی از روند مبارزه اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت می پردازد. هدف از مرحله تبیین، توصیف گفتمان به عنوان بخشی از یک فرایند اجتماعی است. تبیین، گفتمان را به عنوان کُنش اجتماعی توصیف می کند و نشان می دهد که چگونه ساختارهای اجتماعی، گفتمان را تعیّن می بخشند یا گفتمان ها می تواند چه نوعی از تأثیرات بازتولیدی بر آن ساختارها بگذارند؛ تأثیراتی که منجر به حفظ یا تغییر آن ساختارها می شوند (محسنی، 1391: 71). به عبارت دیگر، در گذر از مرحله تفسیر به مرحله تبیین، توجه به این نکته حائز اهمیّت است که بهره گرفتن از جنبه های گوناگون دانش زمینه ای، به عنوان شیوه های تفسیری در تولید و تفسیر متون، به بازتولید دانش یاد شده خواهد انجامید که برای مشارکان گفتمان، پیامدی جانبی، ناخواسته و ناخودآگاه است. بنابراین باز تولید، مراحلِ گوناگون تفسیر و تبیین را به هم پیوند می زند، تفسیر چگونگی بهره جستن از دانش زمینه ای را در پردازش گفتمان مورد توجّه قرار می دهد، تبیین به شالوده اجتماعی و تغییرات دانش زمینه ای و بازتولید آن در جریان کُنش گفتمانی می پردازد (فرکلاف، 1379: 245-250).
در تحلیل رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در سطح تبیین باید گفت که ایدئولوژی حاکم بر رجزها، با ایدئولوژی حاکم بر جامعه آن زمان هماهنگی ندارد و در پی ایجاد تغییر و بازتولید دانش زمینه ای مخاطبان خود از آن زمان تا به حال است. افزون بر آن مسئله امامت را عهدی الهی می داند که خداوند آن را بهپیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و
ص: 21
طهارت وانهاده است و این عهد الهی هرگز به ظالمان نمی رسد. رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در پی اقناع خوانشگران خود به این موضوع است که امام حسین (علیه السلام)، والاترین انسان روی زمین به شمار می آید. پس انتخاب دیگران به عنوان رهبر جامعه اسلامی، اقدامی نابخردانه و نادرست دانسته می شود. اثر گفتمان حضرت بر جامعه بشری، این است که به همگان درس ولایت پذیری و اطاعت محض از امام زمان خود را می دهد. شاید راز آب ننوشیدن قمر بنی هاشم در شریعه فرات آن باشد که اباعبدالله به ایشان دستور آب آوردن داده بودند و ایشان اجازه یا فرمانی مبنی بر نوشیدن آب از جانب امام (علیه السلام) دریافت نکرده بودند. اثر دیگر این گفتمان را می توان اینگونه بیان کرد که مردم آن دوره را تا حدودی متوجه جنایت تلخ خود کرد و به آنها فهماند که فرزند پاک ترین انسان های روی زمین را به فجیع ترین شکل ممکن به شهادت رسانده اند. وقاحت آنها تا به حدی بود که مورد نفرین شخصیت بی نظیری چون عباس بن علی (علیه السلام) قرار گرفتند. از سویی دیگر حضرت با رجزهای خود به مردم فهماند که باید با صلابت و قاطعیت، در راه حق مبارزه کرد و در این راه از بذل جان نباید دریغ داشت. اثر دیگری که این گفتمان بر افراد جامعه نهاد این بود که بایستی مبنای عملکردها، کنش ها و واکنش های افراد حتی در سطحی ترین امور زندگی بر اساس مبانی دینی اسلام باشد. تأثیر گفتمان حضرت عباس (علیه السلام) بر قدرت حاکم بر جامعه آن روز، این است که سلطه حاکم را به چالش کشید و نهایت ضعف و ناتوانی آن را نمایان ساخت. حضرت به خوبی نشان داد که دشمن با وجود عِدّه و عُدّه فراوان هرگز نمی تواند در اراده پولادین حماسه آفرینان کربلا، خللی ایجاد کند و آنان را ازمسیر حق منحرف سازد.
در بررسی رجزهای عاشورایی حضرت عباس (علیه السلام) بر اساس نظریه فرکلاف و در پاسخ به پرسش های مطرح شده در این پژوهش دریافتیم که: 1) سطح توصیف: در کاوش انتقادی رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا این نتیجه حاصل شد که اسلوب های کلامی مانند اسمیه یا فعلیه آوردن جملات، استفاده از انواع اسالیب انشائی
ص: 22
مانند قسم، نهی و امر و یا کاربرد محسنات لفظی و معنوی، همگی در جای خود و به شکل هدفمند و هماهنگ با مقتضی حال به کار برده شده است. یعنی کلام آن حضرت کاملا در خدمت القای معنا بوده است. آنجایی که معنای بسیار مهمی را می بایست به مخاطب القا کند تا به جان او بنشیند، از کلام موکد یا قسم و مقسم به های مکرر استفاده کرده است. کاربرد انواع صنایع لفظی مانند تکرار و جناس اشتقاق بر زیبایی ظاهری رجز می افزاید. استفاده از محسنات معنوی مانند تشبیه و استعاره در این رجزها نسبتا اندک است، اما آنچه که آمده، همگی در خدمت القای معانی عمیق متن به خوانشگر بوده که زیبایی ادبی خاصی به این رجزها بخشیده است. 2) سطح تفسیر: ارتباط بینامتنی مشهودی میان رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا با خطبه ایشان در روز هشتم ذی حجه وجود دارد. محتوای این خطبه تحت تأثیر آیات قرآن و نیز سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی و امام حسن (علیهم السلام) بوده است. در بافت موقعیتی، شرایط حاکم بر عاشورای سال 60 هجری به لحاظ مکانی و زمانی بررسی شد و روابط بین شخصیت های حاضر در رجزها که از نوع رابطه عبد و مولا و یا رابطه افتخارآفرین اجداد برگزیده و مطهر وی بابازمانده دلیر بود، بررسی شد. در برخی موارد این رابطه از نوع خصومت دینی بوده است. همچنین در این سطح به منظومه فکری حضرت عباس (علیه السلام) که بر مبنای گفتمان شیعه در باب امامت شکل گرفته و تأثیرش را در رجز به وضوح نشان داده است، اشاره شد. 3) سطح تبیین: در کشف ایدئولوژی حاکم بر رجزها بیان شد که خلافت الهی در میان نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته و امام حسین (علیه السلام) در این راستا مظلوم واقع شده است. رجزها در پی تغییر و بازتولید دانش زمینه ای مخاطبان در انتخاب رهبر دینی و بازبینی اقدامات مسلمانان بر اساس دین محوری بوده است. این گفتمان ها سلطه و قدرت حاکم را در جایی نامشروع می داند و به مخاطب القا می کند که حاکمیت دینی و سیاسی جامعه باید در دست برگزیدگان الهی قرار بگیرد. از گفتمان حاکم بر این رجزها استنباط می شود که باید برای ایجاد تغییرات اساسی و مهم در جامعه، قدم های شایسته ای برداشت و مجاهده فداکارانه در راه حق، از ملزومات برپایی آن است.
ص: 23
شش قطعه از رجزهای عاشورایی حضرت عباس (علیه السلام) عبارتند از :
1.لا أرهَبُ الموتَ إذ الموتُ رَقا *** حتّی أواری فی المصالیت اللقا
نفسی لسِبطِ المصطفی الطُّهر وَقا *** ولا أخافُ طارقاً إن طرَقا
بل أضربُ الهامَ وأفری المفرَقا *** إنّی أنا العباسُ أدعی بِالسّقا
وَلا أخافُ الشَّرَ یَومَ الملتَقا
(فوادیان و حسنلویی، 1389: 183)
(هرگاه مرگ چهره نشان دهد، از آن هراسی ندارم. آنقدر می جنگم تا بدنم در میدان نبرد، در میان تیرهای پرتاب شده، پنهان شود. جان من سپر جان پاکپسر پیامبر است و اگر ناگهان کسی بر من بتازد، خوفی ندارم. چنان بر سر دشمن شمشیر می زنم که از وسط شکافته شود. من عباسم و سقا نامیده می شوم. در روز جنگ از شر مرگ نمی هراسم).
2. أقسَمتُ باللهِ الأعزِّ الأعظَمِ *** وبالحُجُونِ صادقاً وزَمزَم
وَبالحَطیمِ وَالفَنا المحرَّمِ *** لیَخضِبَنَّ جسمی بدَم
أمامَ ذی الفَضلِ وذی التکرُّم *** ذاکَ الحُسینٌ ذُو الفِخار الأقدَم
(همان، 185)
(به خداوند عزیز و بزرگوار و به حجون، زمزم، رکن حطیم و مسجد الحرام سوگند یاد کرده ام که پیکرم به خون آغشته گردد؛ در برابر صاحب فضیلت و کرامت و در برابر حسین، آن افتخار آفرین پیشتاز).
3.أقاتِلُ القَومَ بقلبٍ مُهتَدِ *** أذُبُّ عَن سِبطِ النَّبی أحمَد
أضربُکُم بالصّارمِ المهنَّدِ *** حتّی تَحیدُوا عَن قتالِ سَیّد
إنّی أنا العَباسُ ذُو التَودُّد *** نَجلِ عَلیّ الطاهرِ المؤیّدِ
(همان، 186)
(با قلبی هدایت یافته به مبارزه با این قوم می پردازم و از نوه پیامبر دفاع می کنم. شما را با شمشیر تیز هندی می زنم تا از جنگ کردن با مولایم دست بردارید. من عباس با
ص: 24
محبتم، زاده علی، امام مطهر و تایید شده).
4. یا نفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هونِی *** فَبعدَهُ لا کُنتِ أن تَکونِی
هذا حُسَینُ شارِبُ المَنونِ *** وَتَشربینَ بارِدَ المعینِ
هَیهاتَ ما هذا فِعالُ دینی *** وَلا فِعالُ صادقِ الیقینِ
(همان، 188)
(ای نفس! زندگی پس از حسین برای تو بی ارزش است. مبادا پس از اوزنده بمانی. این حسین است که مرگ را جرعه جرعه می نوشد، حال تو چگونه می خواهی آب گوارا بنوشی؟ هرگز! این کار با دینم سازگاری ندارد و از مرد معتقدی چون من سر نمی زند).
5. وَاللهِ إن قَطعتُم یَمینی *** أنّی أحامی أبَداً عَن دینی
وعَن أمامٍ صادقِ الیَقینِ *** نَجلِ النبیِّ الطاهرِ الأمین
نبیّ صدقٍ جاءَنا بِالدّینِ *** مُصَدّقاً بالواحدِ الأمین
(همان، 190)
(سوگند به خدا اگر دست راستم را قطع کنید، پیوسته از دینم حمایت می کنم و از امام صادقم، از پسر پیامبر پاک و امین حمایت می کنم. پیامبر راستینی که دین اسلام را برای ما آورد در حالی که به یگانگی خداوند امین ایمان داشت.
6. یا نفسُ لا تخشَ منَ الکُفارِ *** وأبشری برَحمةِ الجَبّار
مَعَ النَّبیِّ السیِّدِ المختارِ *** مَعَ جُملةِ السّاداتِ وَالأطهارِ
قَد قَطعُوا بِبُغیِهم یَساری *** فأصلِهِم یا رَبِّ حَرَّ النّارِ
(همان، 191)
(ای نفس! از کافران بیمی به دل راه مده. تو را مژده باد به رحمت خداوند مقتدر که در کنار پیامبر، آن مولای برگزیده و نیز همه سروران و پاکان به سر خواهی برد. پروردگارا! آنها به ستم دست چپم را قطع کردند، تو نیز آنها را در آتش دوزخ بسوزان).
ص: 25
_ قرآن کریم.
_ احمد، رضا (1958م)، معجم متن اللغه، بیروت، نشر المکتبه الحیاه.
آل جمیع، حبیب (2002م)، العباس نموذج للإقتداء الإنسانی، بیروت، دار_ الانتشار العربی.
_ امین، محسن (1983م)، أعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، دار المعارف للمطبوعات.
_ بشارتی، فاطمه و دیگران (1397ش)، «سبک شناسی تطبیقی خطبه 27 و نامه 28 نهج البلاغه، مطالعه موردی لایه واژگانی»، پژوهش نامه علوی، سال9، شماره 2، ص53- 75.
_ بهار، فاطمه و یدالله شکری (1398ش)، «استعاره و گفتگومندی در رجزهای شاهنامه بر اساس نظریه باختین»، جستارهای زبانی، دوره10، شماره2، ص271- 294.
_ جوهری، رجاء (بی تا)، فن الرجز فی العصر العباسی، مصر، منشاه المعارف.
_ خطیب قزوینی، جلال الدین محمد (1350)، تلخیص المفتاح، به کوشش عبدالرحمن برقوقی، بیروت، دار الکتب العربی.
_ خویی، میرزا حبیب الله (2003م)، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
_ ری شهری، محمد و دیگران (1390ش)، دانشنامه قرآن و حدیث، ترجمه حمیدرضا شیخی و دیگران، قم، دار الحدیث.
_ ری شهری، محمد (1379ش)، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دار الحدیث.
_ طبرسی، احمد بن علی (1403ق)، الإحتجاج علی أهل اللجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، مشهد، المرتضی.
عثمان، عبد الفتاح (1993م)، التشبیه و الکنایه بین التنظیر البلاغی والتوظیف_ الفنی، قاهره، مکتبه الشباب.
ص: 26
_ فرکلاف، نورمن (1379ش)، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه فاطمه شایسته پیران و دیگران، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.
_ فوادیان، محمد حسن و فاطمه حسنلویی (1389ش)، شرح و تحلیل رجزهای حماسه آفرینان کربلا در روز عاشورا همراه با ترجمه منظوم و منثور، تهران، آژنگ.
_ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم (1996م)، ینابیع الموده، بغداد، دار الکتب العراقیه.
_ کاشفی سبزواری، میرزا حسین (1369ش)، بدایع الأفکار فی صنایع الأشعار، به کوشش جلال الدین کزازی، تهران، نشر مرکز.
_ کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق)، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
_ مجلسی، محمد باقر (1983م)، بحار الأنوار، به کوشش سید إبراهیم میانجی و محمدباقر بهبودی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
_ محمودی، محمد باقر (1417ش)، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، قم، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه.
_ محسنی، محمدجواد (1391ش)، «جستاری در نظریه و روش تحلیل گفتمان فرکلاف»، معرفت فرهنگی اجتماعی، سال سوم، شماره سوم، تابستان، ص63-86.
_ مغربی، نعمان بن محمد (بی تا)، شرح الأخبار فی فضائل أئمة الأطهار ، به کوشش السید محمد الحسینی الجلالی، قم، موسسه النشر الإسلامی._ ملاابراهیمی، عزت و محمد سالمی (1394ش)، «بررسی روابط بینامتنی قرآن در شعر فدوی طوقان»، پژوهشنامه ادب غنایی، سال 13، شماره 25، ص182- 169.
_ میرصادقی، جمال (1381ش)، جهان داستان، تهران، نشر اشاره.
_ هاشمی، أحمد (1999م)، جواهر البلاغه فی المعانی والبیان والبدیع، به کوشش یوسف صمیلی، بیروت، المکتبه العصریه.
_ یونسیان، علی اصغر (1423ق)، خطیب کعبه، تهران، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر.
ص: 27
ص: 28
دکتر سید مهدی نوری کیذقانی(1) حسن ساقی(2)
تاریخ دریافت: 22/12/1402 تاریخ پذیرش: 23/02/1403
چکیده
پس از واقعه عاشورا و شهادت جانسوز سیدالشهداء و یاران باوفایش در سال 61 هجری قمری، ادیبان و شاعران بسیاری در سوگ قهرمانان شهید کربلا و تجلیل نهضت عاشورا، شاهکارهای ادبی خلق کردند. یکی از شخصیت های گرانقدر عاشورا، دختر خردسال امام حسین (علیه السلام)، حضرت رقیه (علیها السلام) است که با وجود سن کم، شورشی عظیم در دل عاشقان و عارفان افکنده است. در دوران معاصر درباره این دردانه امام حسین (علیه السلام) اشعار و آثار ادبی ارزنده ای نگاشته شده است. مقاله حاضر به معرفی رمان یومیات طفله من کربلاء و واکاوی سیمای امام حسین (علیه السلام) در آن پرداخته است. این رمان اثر نویسنده توانمند لبنانی رجاء محمد بیطار
ص: 29
است که سعی کرده در قالب ادبی و با اسلوب داستانی، روایتی جذاب از زمانه و زندگی حضرت رقیه (علیها السلام) و حوادث روزهای منتهی به عاشورای سال 61 هجری ارائه دهد. یافته های پژوهش نشان از این دارد که نویسنده سعی کرده در خلال روایت وقایع مختلف و با زبان کودکانه حضرت رقیه (علیها السلام) ، فضائل متعدد امام حسین (علیه السلام) از جمله مهربانی نسبت به خلق، بخشندگی و دستگیری از نیازمندان، جوانمردی و ایثار، قداست و طهارت، انسان دوستی و شرافت و مانند آنها را به تصویر بکشد و امام (علیه السلام) را برای نسل نوجوان و جوان به عنوان پیشوای الهی و الگوی انسان کامل و محبوب معرفی کند.
کلیدواژه ها: حضرت رقیه (علیها السلام)، رمان آیینی، عاشورا، رجاء محمد بیطار، یومیات طفله من کربلاء.
رمان یا همان داستان بلند و سلسه وار از گونه های رایج ادبیات است که در دوران معاصر از استقبال فراوانی برخوردار شده است. رمان مهم ترین و معروف ترین شکل تبلور یافته ادبی روزگار ماست. تعریف رمان در فرهنگ وبستر چنین آمده: روایت خلاقه به نثر با طول شایان توجه و پیچیدگی خاص که با تجربه انسانی همراه با تخیل سر و کار داشته باشد و از طریق توالی حوادث بیان شود و در آن گروهی از شخصیت ها در صحنه مشخصی شرکت داشته باشند (میر صادقی، 1394: 33، 34). در دوران جدید رمان عربی در مناطق شهری و متمدن، ابتدا در شام و سپس مصر شکل گرفت. این مناطق در قرن 19 شاهد تحرک اجتماعی آشکاری بودند و فرهنگ اعتراضی و ضدفرهنگ رسمی درآنها بوجود آمد (ابراهیم، 2013: 172).
رمان منتخب در این پژوهش، از نوع رمان های تاریخی-دینی است. در رمان تاریخی زمینه اثر و شخصیت ها و حوادث از تاریخ اخذ شده اند مثل رمان ایوانف اثر والتر اسکات و قصه دو شهر اثر چارلز دیکنز یا آشیانه عقاب اثر زین العابدین مؤتمن
ص: 30
(شمیسا، 1387: 169). در ادبیات معاصر عرب این گونه داستان نویسی از پایان قرن 19م آغاز شد و پیشگام آن هم جرجی زیدان است که 22 داستان و رمان تاریخی نگاشت (توفیق، 2012: 55).
گرچه رویکرد غالب رمان نویسی در ادبیات معاصر عربی و فارسی با توجه به تاثیرپذیری از ادبیات غرب، بیشتر رویکرد عاشقانه آمیخته به مسائل فلسفی، اجتماعی و سیاسی است اما در این میان جریان هایی بودند که با جد و جهد ادبیات آیینی را به پیش می بردند و از این هنر در جهت معرفی آموزه های اسلامی و اعتقادات دینی خود بهره می بردند. در همین راستا تنی چند از داستان نویسان معاصر عرب و ایرانی به سراغ شخصیت های صدر اسلام رفتند و سعی کردند سیره و ویژگی های شخصیت های مشهور و اثرگذار را در قالب داستانی و به شیوه ای جذاب برای خوانندگان به تصویر بکشند که نتیجه آن پدید آمدن رمان ها و نمایشنامه های تاریخی متعددی در ادبیات معاصر عربی و فارسی است (نوری، گنجعلی و نیکبخت، 1400: 69). لذا از ابتدای قرن بیستم میلادی رمان ها و نمایشنامه های متعددی درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر معصومین به رشته تحریر درآمد که از مهمترین آنها در ادبیات عربی می توان به نمایشنامه «محمد» اثر توفیق حکیم، «الحسین ثائرا و شهیدا» از عبدالرحمن الشرقاوی، «الباحث عن الحقیقه» (درباره زندگی سلمان پارسی)اثر محمد عبدالحلیم عبدالله و نظایر اینها اشاره کرد. در اینگونه رمان ها و آثار نمایشی که ماده اصلی آنها تاریخ است، نویسندگان تا حد مجاز که مخالفتی آشکار با گزارشات صحیح تاریخی نداشته باشد، تخیل و احساس خود را دخیل می کنند و از جاذبه
هنر و ادبیات برای جذب مخاطب بهره می برند. یکی از وقایعی که در ادبیات معاصر فارسی و عربی دستمایه خلاقیت نویسندگان و ادیبان قرار گرفته است نهضت مبارک حسینی است. پس از واقعه عاشورا دیری نپایید که ادبیات کربلا پدید آمد و در طول تاریخ بارورتر نیز شد تا آنجا که فضای عمده ادبیات شیعی را حجم «ادبیات طف» پر کرده است (طالعی، انواری و درگاهی، 1395: 25). افزون بر اشعار بی شماری که در تعظیم و بزرگداشت عاشورا و شخصیت های عاشورایی سروده شد، آثار نمایشی و داستانی متعددی هم در این زمینه به رشته تحریر
ص: 31
درآمده است که در ادبیات فاسی داستان های ارزنده ای چون «آفتاب در حجاب» و «پدر، عشق پسر» از سید مهدی شجاعی از جمله آنها است و در ادبیات عربی هم می توان به نمایشنامه «الحسین ثائرا و شهیدا» از عبدالرحمن شرقاوی و نمایشنامه «حر الریاحی» از عبدالرزاق عبدالواحد اشاره کرد.
رجاء محمد بیطار متولد سال 1969م در الهلالیه لبنان است. او دیپلم فیزیک را در سال 1992 و مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی از دانشگاه لبنان را در سال 2019 گرفت و به زبان های عربی، انگلیسی و فرانسوی مسلط است. وی نوشتن شعر، نثر و داستان را از 9 سالگی شروع کرد و با داستان های کوتاه و شعرهای خود به مدت 24 سال با تعدادی از مجلات عربی و اسلامی در لبنان و جهان عرب از جمله: نورالاسلام، اجیال المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)و العلوم الحدیثه همکاری داشته است. ایشان از 15 سالگی شروع به نگارش رمان های بلند و کوتاه کرده است که برخی عبارتند از: الصخر ینبت زهراً، یومیات طفله من كربلاء، هذا الرجل غیرنی، سألتك عن الحسین («السیره الذاتیه للروائیه والباحثه اللبنانیه رجاء محمد بیطار»).
رمان یومیات طفله من کربلاء روایتی زیبا و جان سوز از زندگی کوتاه حضرت رقیه (علیها السلام) است که به قلم «رجاء محمد بیطار» به رشته تحریر درآمده است. این بانوی فرزانه سعی کرده با درآمیختن تاریخ و خیال و استفاده از قلمی ادبی و هنری تاریخ کربلا را از زبان این کودک داغدیده به تصویر بکشد، کودکی که باوجود سنی کم، مصائبی را به دوش کشیده که صخره های سخت را یارای تحمل آنها نیست. نویسنده که خود یک زن است و از قلمی پراحساس برخوردار می باشد، در قالب یادداشت های روزانه حضرت رقیه (علیها السلام)، حوادثی را ترسیم می کند که از آغاز حرکت امام حسین (علیه السلام) به سوی حج در سال 60 هجری رخ می دهد. او با دقت و ظرافت سعی کرده یک دوره تاریخ عاشورا را از لحظه عزیمت امام حسین (علیه السلام) به حج تا شهادتش در روز عاشورا و سپس اسارت اهل بیت از زبان این نوگل امام حسین (علیه السلام) و برخی دیگر از شخصیت ها به تصویر بکشد. نویسنده در خلال روایت حوادث، معلومات تاریخی، حدیثی و قرآنی متعددی را درباره سیدالشهداء و اهل بیت (علیهم السلام) و اصحاب ایشان به خواننده منتقل می کند و چون همه این ها در قالبی
ص: 32
احساسی و کودکانه و با سبکی ادبی و هنری بیان می شود، خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد.
وی در مقدمه این اثر می گوید: «شاید من توانسته ام به حقیقت نزدیک شوم گرچه چنان که باید آن را درنیافته ام، شاید توانسته باشم تپشی از قلب رقیه (علیها السلام) راثبت کرده باشم، قلبی که سرشار از تپش های بزرگ و جانکاه بود... من حوادث را از منابع معتبر گرفته ام و تمام تلاش خود را کرده ام که از روند تاریخ دور نشوم بلکه به آنچه وارد شده _خاصه از زبان معصوم _ مقید باشم؛ اما باید دانست که قصه به معنای هنری آن گاه شامل جزئیاتی است که در منبعی نیامده اما طبیعتا با مقتضای حال منافات ندارد» (بیطار، 2013: 9).
حضرت رقیه (علیها السلام) که رمان به ایشان اختصاص دارد دختر امام حسین (علیه السلام) است. سن مبارک حضرت طبق پاره ای از روایت ها سه سال و مطابق پاره ای دیگر چهار سال بود که در ششم صفر سال 61 هجری، در خرابه شام، از شدت سوز و گداز در فراق پدر، جان به جان آفرین سپرد (ربانی خلخالی، 1377: 83). خردسالى این دختر و عواطفى كه نام و یادش و كیفیّت جان باختنش و مدفن او بر مى انگیزد، شگفت است و شیعیان به او علاقه خاصّى دارند. محلّ دفن او كنار یك بازارچه قدیمى و با فاصله از مسجد اموى در دمشق قرار دارد و چندین بار تعمیر شده است (محدثی، 1387: 200، 201).
درباره رمان یومیات طفله من کربلاء تاکنون پژوهشی انجام نگرفته است. البته رمان مذکور توسط نویسندگان مقاله حاضر با عنوان یادداشت های روزانه دختری خردسال از کربلا ترجمه شده و در دست چاپ است.
شکی نیست که سیره و رفتار امام حسین (علیه السلام) دقیقا برخاسته از سنت نبوی است و نمی توان حرکت و نهضت حضرت را جدای از محدوده اسلام ناب محمدی تعریف کرد و تاریخ گواه است که ایشان محبوب دل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)بودند. در بخش های مختلف
ص: 33
این رمان از زبان حضرت رقیه (علیها السلام) و یا دیگران به مقام و منزلت سیدالشهداء نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می شود. یکی از این بخش ها آنجاست که نویسنده صحنه ای را ترسیم می کند که حضرت زینب (علیها السلام) در پاسخ کسی که از ایشان می پرسد چرا به رقیه (علیها السلام) که هنوز یک سال دارد توجه دارد به گونه ای که حتی وقت نماز او را از خویش دور نمی کند و مانع بازی او در دامانش نمی شود، می گوید: «و کأنی بها تشیر إلی جدها الرسول الذی کان عاتقه المبارک و ظهره محملا و ممتطی لولدیه الحسن والحسین، حتی حین الصلاه؛ گویا منظور عمه زینب از این کار اقتدا به جدش رسول خدا است که دوش مبارکشان، حتی در هنگام نماز، کجاوه ای برای سوار شدن دو نوه اش حسن و حسین (علیهم السلام) بود» (بیطار، 2013: 24).
در اینجا نویسنده از زبان حضرت رقیه (علیها السلام) پیوندی زیبا میان رفتار حضرت زینب (علیها السلام) و رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حَسنَین برقرار می کند. اشاره نویسنده به روایات مشهوری است که شیعه و سنی مبنی بر توجه شدید رسول الله به دو نوه خود نقل کرده اند به گونه ای که آنها را بر پشت مبارک خود سوار می کرد. در یکی از روایات از قول جابر بن عبد الله آمده است: «نزد پیامبر رفتم در حالی که حسن و حسین بر پشت حضرت بودند و ایشان بر دو زانوی خود حرکت می کرد و می فرمود چه خوب مرکبی دارید و شما هم چه بار سبکی هستید» (ابن شهرآشوب، 1379: 2/387). و در برخی روایات خود امام حسین (علیه السلام) در کودکی به این امر، یعنی سوار شدن بر شانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مباهات می فرمود (ابن عساکر، 1389: 136).
در بخشی دیگر نویسنده با زیبایی تمام صحنه ای را به تصویر می کشد که رقیه (علیها السلام) یک ساله است و تازه شروع به راه رفتن نموده است و گاه بلند می شود و گاه می افتد. نویسنده به زیبایی تمام و به شیوه دیالوگ داستانی از زبان پیرمردی با محاسن سپید پیوندی میان این صحنه و خردسالی سیدالشهداء می زند: «کنت أمشی کما قلتُ، فتعثرت... و لعلنی سقطت، فأدرکتنی یده الرحیمه و رفعتنی أحسست أننی ارتفعت إلی علیین وتبسم بعض الأصحاب و قال شیخ کبیر ذو لحیة بیضاء: ما أشبه الیوم بالأمس عندما کنت یا أبا عبد الله طفلا تعثرتَ و سقطتَ و أنت تَمشی فی مسجد جدک فنزل جدک الرسولُ عن منبره، قطع خطبته و نزل لیحملک و یقیک کل السوء و یقول: حسین
ص: 34
منی و أنا من حسین؛ همان گونه که گفتم داشتم راه می رفتم، سکندری خوردم و شاید بر زمین افتادم، که دستان مهربان پدرم مرا گرفت و بلندم کرد، احساس کردم که به آسمان ها رسیده ام… برخی از اصحاب لبخند زدند و پیرمردی با محاسنی سپید گفت: «چقدر امروز شبیه دیروز است ای اباعبدالله! زمانی که کودک بودی در حالی که در مسجد پدربزرگت راه می رفتی، سکندری خوردی و بر زمین افتادی، پدربزرگت رسول خدا از منبر پایین آمد و خطبه را قطع کرد، تا تو را از زمین بلند کند، تا گزندی به تو نرسد و بگوید: حسین از من است و من از حسین هستم» (بیطار، 2013: 26).
اشارت نویسنده در اینجا به ماجرایی است که در منابع روایی نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام سخنرانی وقتی دید لباس امام حسین (علیه السلام) به پایش پیچید و زمین خورد خطابه خویش را قطع کرد و از منبر فرود آمد و حضرت را با شور در بغل گرفت (مجلسی، 1403: 43/295).
مهربانی و عطوفت نسبت به اطرافیان دور و نزدیک از اوصاف بارز بندگان خوب خداست. «خاتم پیام آوران الهی و در امتداد وجود آن رسول گرامی، پیشوایان دینی جلوه های کامل رحمت و نرمی، گذشت، بزرگواری، مدارا و مردمداری بودندکه هرجا رحمت باشد مدارا و ملایمت جلوه می یابد» (دلشاد تهرانی، 1385: 282).
بیطار سعی کرده در بخش های مختلف رمان، چه از نگاه رقیه (علیها السلام) خردسال و چه سایر شخصیت ها، مهرورزی و دلسوزی امام حسین (علیه السلام) را برای خوانندگان ترسیم کند. وی در قسمتی از رمان مهربانی وعطوفت پدر رقیه (علیها السلام) که سیدالشهداست را چنان به تصویر می کشد که برخی افراد غریبه که شدت محبت امام حسین (علیه السلام) به دختر کوچکش را می بینند متعجب می شوند و می پرسند «مگر او دختر دیگری ندارد»؟ و خود از زبان افرادی که امام (علیه السلام) را می شناسند حضرت را چنین ترسیم می کند: «و یبتسم عارفوه لیجیبوا : بل له ... ولکنه حنانه المعروف و عطفه الفیاض لا علی أولاده فحسب، بل علی کل أحد صغیرا کان أو کبیرا، حرا کان أو مملوکا، حنان و عطف لا یعرفان حدا و لا نهایه؛
ص: 35
و آنان که امام را می شناسند لب به تبسم می گشایند و چنین پاسخ می دهند: بلکه او... [ فرزندان متعدد دارد] اما مهربانی معروف ایشان و عطوفت سرشارشان تنها برای فرزندانش نیست بلکه برای همه است، بزرگ و کوچک، آزاد و بنده، چنان مهربانی و عطوفتی که بی حد و اندازه است!» (بیطار، 2013: 21).
از اوصاف سیدالشهداء بخشش بسیار ایشان و دستگیری از نیازمندان وگرفتاران است. حضرت مردمان را به گشاده دستی تشویق می کرد و می فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ جَادَ سَادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذُلَ؛ ای مردم هرکس بخشش کرد به سروری رسید و هرکس بخل ورزید پست شد» (مجلسی، 1403: 75/121). همین سخاوت حضرت باعث می شد که فروان به بدهکاران و نیازمندان رسیدگی کند. در این باره حکایات جالبی از سیره حضرت نقل شده است. از جمله آورده اند: «هنگامی که اسامه، صحابی کهنسال رسول خدا، بیمار شد و در آستانه مرگ قرار گرفت امام به دیدنش رفت. اسامه ناله ای کرد و گفت: چه اندوهی! حضرت پرسید برادر اندوهت چیست؟ وی گفت: شصت هزار بدهکارم ، حضرت فرمود: من می پردازم. وی گفت: دوست دارم پیش از آنکه بمیرم آن را بپردازی. امام قبل از مرگ اسامه آن را پرداخت» (سیدی، 1394: 109، 110).
در رمان مورد نظر ما نیز، خانم بیطار در مقاطع مختلف این ویژگی را برای خوانندگان به تصویر می کشد. برای مثال نویسنده در ترسیم روز عید فطر سال 60 هجری از سخاوت امام حسین (علیه السلام) و کمک به نیازمندان می گوید. رقیه (علیها السلام) دستگیری پدرش از نیازمندان را چنین به تصویر می کشد: «لقد خصنا والدی بالطیب من الطعام و الجدید من اللباس جریا علی عادته فی کل عید و بعد أن خص فقراء مکه بهذا و أکثر، إذ کان لا یدخل بیتنا شیئا فی أیام الصیام و غیرها إلا کان آخر مطافه فی العطاء؛ پدرم به رسم هر عید، غذای خوب و لباس نو برای ما تهیه کرد البته این بعد از آن بود که برای تهیدستان همین موارد یا بیشتر از آن را جدا کرده بود؛ زیرا در ماه رمضان و غیر آن چیزهایی که به خانه می آمد اضافه های بخشش او بود» (بیطار، 2013: 70).
ص: 36
در ادامه باز از زبان این دردانه کوچک چنین می گوید: «لله درک یا أبتاه، ما أرق قلبک و أحنّ فؤادک...، أنت أبو الأرامل و الیتامی و المساکین...، أنت بحق وریث أخیک الحسن و أبیک علی و جدک المصطفی و أمک الزهراء...، أنت أحد الذین و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا؛ خدا خیرت بدهد پدرم! چقدر دل رحم و مهربان هستی، تو پدر بیوه زنان و یتیمان و مسکین هایی! تو به حق وارث برادرت حسن و پدرت علی و جدت مصطفی و مادرت زهرایی، تو یکی از کسانی هستی که غذا را با اینکه دوست می دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند» (بیطار، 2013: 71).
در اینجا نویسنده از رقیه (علیها السلام) خطاب به پدرش او را مهربان ترین نسبت به یتیمان و تهیدستان می داند و در این زمینه وی را وارث برادر و پدر و جد بزرگوارش می داند. چرا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار مسکینان را دوست می داشت و می فرمود: «أمرنی بحبّ المساکین المسلمین» (کلینی، 1407: 8/402). سطر آخر جمله حضرت رقیه (علیها السلام) هم اشاره ای است به آیاتی از قرآن کریم که درباره سخاوت اهل بیت و امام حسین (علیه السلام) و ترجیح نیازمندان بر خود نازل شده است. به گواهی منابع تفسیری شیعه و اهل سنت آیه «یطعمونَ الطعام... » (انسان/8) درباره اهل بیتی نازل شده است که امام حسین (علیه السلام) هم جزو ایشان است (سیوطی، 1404: 6/29؛ زمخشری، 1407: 4/670).
کرامت و رعایت اصول جوانمردی از ویژگی های هر انسان آزاده ای است و بی شک این اخلاق در وجود سیدالشهداء به نحو تمام و کمال تجلی یافته است. جوانمردی حضرت در حدی بود که کمترین خوبی ها را با چند برابرپاسخ می داد. نقل است که «کنیزی دسته گلی به حضرت هدیه داد و حضرتش در مقابل او را آزاد کرد و فرمود «أنت حرةٌ لوجه الله» (إربلی، 1381: 2/31).
نویسنده از زبان دردانه امام حسین (علیه السلام) در بیان وقایع روز هفتم محرم سال 61 به نمونه ای زیبا از جوانمردی و کرامت سیدالشهداء اشاره می کند که مربوط به ماجرای بستن آب به روی امام (علیه السلام) و یارانش است:
ص: 37
«لکنی أعجب لهؤلاء القوم...، إنهم أبناء أبلیس، فهم فی قبح الصوره و سوء السریره مثله و أقبح... و إلا کیف یمنعون الماء عنا و الناس جمیعا و حتی الدواب یلجونه و یشربون بغیر إذن؟!... أجل فعندما کان الفرات تحت أیدینا سقیناهم، و أبی أبی إلا أن یسقی حتی دوابهم أما هم فلا إنها شیمة الکریم أن یحسن للمسیء و أن لاینتظر جزاء الأحسان و لکن القیظ الشدید و العطش یزید و لذا لست أدری کم سیکفینا الماء الذی استسقوه؛ اما من در تعجبم از این قوم ستمگر؛ آنان واقعاً همان گونه که قبلاً توصیف شان کرده ام، هستند؛ آنان فرزندان شیطان و در زشت صورتی و زشت سیرتی مانند او و بدتر از او هستند وگرنه چگونه آبی را که حتی حیوانات هم بدون اجازه از آن، می نوشند، از ما و یاران ما دریغ می کنند؟!...آری، هنگامی که فرات در اختیار ما بود، آنان را سیراب کردیم و پدرم، تا زمانی که حتی حیواناتشان را سیراب کرد، خودش آب ننوشید؛ اما آنان، هرگز این کار را نکردند؛ این خصلت انسان سخاوتمند است که به ستمکار نیکی می کند و انتظار نیکی از او ندارد؛ اما گرما شدید است و تشنگی دارد بیشتر می شود، من نمی دانم آبی که آورده اند، تا کی برای ما کفایت کند؟» (بیطار، 2013: 108، 109).
به راستی که این نهایت جوانمردی و کرم است که انسان بر دشمنی که بر اوراه بسته است احسان نماید و نه تنها افراد لشکر مقابل بلکه چارپایان آنها را سیراب سازد. حتی در ادامه همین ماجرایی که اینجا قسمتی از آن از زبان حضرت رقیه (علیها السلام) نقل می شود، در تاریخ آمده که امام (علیه السلام) با دست مبارک خود یکی از افراد تشنه لشکر حرّ را که از بقیه جا مانده بود و دیر رسید به همراه اسبش آب نوشانید! (مفید، 1413: 2/78).
یکی از اوصاف سیدالشهداء و یاران ایشان تقید به واجبات، مستحبات، عبادت و تهجد در والاترین مراتب آن است. نویسنده گرانقدر سعی کرده در خلال روایت حوادث مختلف به این مهم توجه نماید تا مخاطب نوجوان و جوان رمانش بیشتر با سرور شهیدان آشنا گردد و از ابعاد مختلف فضائل او غافل نگردد.
وی در بخشی با عنوان «25 رجب سال 60 هجری» از آماده شدن امام و خانواده اش
ص: 38
برای سفر به مکه می گوید، سفری که چنان که به گوش این کودک رسیده است سفری پر مخاطره خواهد بود: «تری هل هی الرحله التی تحدث عنها عمتی زینب مع عمی عباس و أمه قبل أیام؟ و لماذا تکون هذه الرحله محفوفه بالمخاطر و هی رحله یقوم بها والدی عادة للعمره أو للحج إلی بیت الله الحرام؟؛ به نظرت، آیا این همان سفری است که چند روز پیش، عمه ام زینب، درباره آن با عمویم عباس و مادرش، ام البنین صحبت می کرد؟!… و چرا با اینکه پدرم این سفر را، معمولا، برای عمره یا طواف خانه خدا انجام می دهد، مملو از خطر است؟!».
در ادامه از توجه پدرش به یکی از واجبات مهم یعنی حج صحبت می کند وبیان می دارد که حضرت 25 بار پیاده به حج رفته است: «هل هناک جدید؟! لا ریب فی هذا، فإن والدی الذی أعلم أنه کما شهدتُ حینا و سمعت أحیانا قد حج خمسا و عشرین حجة مشیا علی قدمیه المبارکتین من المدینة حیث منزلنا إلی مکة منها بصحبة عمی الحسن و منها بعد استشهاده و اعتمر عددا لا یحصی من المرات و هو لم یکن فی کل ذلک یحسب ما یحسب الیوم من حساب...؛ آیا این سفر فرق دارد؟! شکی در این ندارم؛ پدرم آن طور که من می دانم و گاه خود شاهد آن بودم و گاه از دیگران شنیدم، بیست و پنج بار، با پاهای مبارک شان -چند بار با همراهی عمویم حسن (علیه السلام) و چند بار پس از شهادت ایشان- از مدینه، با پای پیاده برای حج واجب به مکه رفته است و عمره های بی شماری نیز به جا آورده است، اما او در تمامی آنها به اندازه امروز، حساب همه جوانب کار را در نظر نمی گرفت» (بیطار، 2013: 51). در اینجا حضرت رقیه (علیها السلام) در ضمن روایت حوادث، به تقید پدرش به فریضه حج اشاره می کند. آری امام حسین (علیه السلام) که الگوی دینداری در همه جوانب است «خود 25 بار پیاده به حج رفت» (هیثمی، 1408: 9/201) و به کسانی که حج را به خاطر به سامان رساندن کارهای دنیایی ترک می کنند هشدار می داد که حتی در انجام آن کارها در کوتاه مدت نیز موفق نخواهند شد (سیدی، 1394: 257).
در جای دیگر از رمان نویسنده از زبان رقیه (علیها السلام) ضمن بیان وقایع پنجم رمضان سال 60 هجری چنین پارسایی و عبادت امام (علیه السلام) را توصیف می کند: «أعلم أن والدی الذی
ص: 39
یعتکف علی عادته فی شهر رمضان و یتفرغ للعباده علی عادته فیه و فی غیره من الشهور، و هو الذی ِصلی فی الیوم و فی اللیلة ألف رکعة فی کل آن...؛ می دانم که پدرم کسی است که در ماه رمضان، مثل همیشه در اعتکاف است و در این ماه و دیگر ماه ها به عبادت می پردازد و در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند...» (بیطار، 2013: 64). اشارت نویسنده در اینجا نیز به عبارتی است که در منابع تاریخی از قول امام سجاد (علیه السلام) آمده که «پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند» (ابن عبد ربه، 1404: 5/343).
یکی از اوصاف والای سیدالشهداء عزت و کرامت ایشان است. حضرت در گفتار و رفتار خود عزت را در والاترین مراتب خود جلوه گر ساخت به گونه ای که در این زمینه الگوی جهانیان گشت. کودکان و نوجوانان کنونی ما هم سزد که با این ویژگی امام (علیه السلام) آشنا شوند تا در آینده آن را در گفتار و رفتار خود تحقق بخشند. در رمان یومیات طفله من کربلاء نویسنده در مواضع متعدد به این خوی نیکوی حضرت اشاره دارد. یکی از صحنه هایی که نویسنده درآن عزت و اقتدار امام (علیه السلام) را به تصویر می کشد آنجاست که حوادث روز دوم محرم سال 61 را روایت می کند:
«لا زال دم عمی مسلم رطبا و مع ذلک لا زال هناک متعطشون للمزید من الدماء... إنهم هؤلاء المحیطون بنا...، جند بعدد الحصی، أرسلهم ذلک الخبیث یزید لیأخذوا والدی، لکن هیهات! لقد قالها والدی مرارا و لا یزال یعید: لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل و لا أقر إقرار العبید؛ خون عمویم مسلم هنوز تازه است! و هنوز کسانی هستند که تشنه ریختن خون های بیشتری هستند! آنان همان کسانی هستند که ما را محاصره کرده اند؛ سربازانی به تعداد شن های بیابان که یزید ملعون فرستاده تا پدرم را بگیرند و ببرند، ولی کور خوانده اند! پدرم این جمله را بارها گفته و باز هم می گوید: به خدا سوگند، نه دست ذلت به شما می دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت شما می شوم»(بیطار، 2013: 98). در این صحنه، رقیه (علیها السلام) راوی صحنه ای است که دشمنان و لشکر یزید گرد امام (علیه السلام) را گرفته اند تا جلو ایشان را بگیرند اما امام (علیه السلام) آشکارا اعلام می دارند که تن به ذلت نمی دهد.
ص: 40
یکی از ویژگی های مکتب امام حسین (علیه السلام) اصلاح خواهی است. قیام اصلاحی اباعبدالله الحسین ریشه در نهضت های اصلاحی انبیا داشت و او وارث خط صلاح و اصلاح پیامبران بود و در این راه جان داد تا مفاسد برچیده شود (محدثی، 1384: 238). مقام معظم رهبری درباره هدف اصلاحی امام حسین (علیه السلام) می فرماید: «پس امام حسین باید قیام کند زیرا انحراف پیدا شده است. برای اینکه بعد از معاویه کسی به حکومت رسیده است که حتی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند. شرب خمر و کارهای خلاف می کند. تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد. علیه قرآن حرف می زند. علنا شعر بر خلاف قرآن و رد دین می گوید و علنا مخالف با اسلام است. منتها چون اسمش رئیس مسلمان هاست نمی خواهد اسم اسلام را براندازد... پس هدف عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح، چه زمانی؟ آن وقتی که راه عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانت کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است» (خامنه ای، 1396: 179، 181).
رمان یومیات طفله اگرچه از زبان یک کودک روایت می شود و نویسنده سعی کرده حال و هوای متن متناسب با سن و احساسات این کودک باشد اما در عین حال نویسنده از اهداف متعالی و اجتماعی نهضت حسینی غافل نیست و به گونه های مختلف سعی در تبیین این مهم دارد. برای مثال بیطار در ترسیم وقایعروز 28 رجب سال 60 هجری از زبان حضرت رقیه (علیها السلام) لحظات آماده شدن برای سفر به مکه را چنین ترسیم می کند: «أهل المدینة مصطفون علی جانب الطریق، بعضهم یبکی و ینوح و البعض یتحسر و یتأوه و یحاولون أن یثنوا أبی للمره الأخیره عن الرحیل لکن إصراره یزید أساهم؛ اهالی مدینه در دو طرف راه، صف کشیده اند؛ برخی می گریند و شیون می کنند و برخی دیگر حسرت می خورند و ناله می کنند و می کوشند تا برای بار آخر، پدرم را از رفتن بازدارند، اما اصرار پدرم، بر اندوه آنان می افزاید» (بیطار، 2013: 54).
وی در ادامه به بیان هدف امام حسین (علیه السلام) یعنی «طلب اصلاح و فرمان به نیکی و بازداشتن از امور ناپسند» اشاره می کند و جمله تاریخی مشهور امام حسین (علیه السلام) را
ص: 41
(ماخرجتُ أشرا...) در انتهای سخن رقیه (علیها السلام) می گنجاند: «و کلماته الملوعه تهیج أشجانهم المتراکمه و أشجاننا منذ استشهاد جدنا حتی الساعه: ما خرجت أشرا و لا بطرا و لا ظالما و لا مفسدا، إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی رسول الله أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر... و بدأنا بالرکوب و بدأ أهل المدینه ینتحبون؛ سخنان پرسوز و گداز پدرم، غم انباشته آنها و ما را، از زمان شهادت جدمان تاکنون، برمی انگیزد: همانا من از سر غرور و سرمستی، تکبر و خودبزرگ بینی، فساد طلبی و ستمگری، خروج نکرده و از اطاعت سرپیچی نکرده ام؛ بلکه فقط برای اصلاح امور امت جدم رسول الله، خروج کرده ام و می خواهم که امر به معروف و نهی ازمنکر کنم، ما سوار شدیم و اهل مدینه شیون سر دادند» (بیطار، 2013: 54، 55).
نویسنده با آوردن این سخنان امام (علیه السلام) در پی آن است که خواننده را با هدف راستین امام حسین (علیه السلام) آشنا سازد تا بر خوانندگان هویدا شود که هدف امامحسین (علیه السلام) صرف حکومت به هر قیمتی نیست بلکه امام (علیه السلام) به دنبال احیای سنت های اسلامی اصیل و فراموش شده بودند. شهیدی (1385: 120) در این باره می نویسد: «مردم کوفه به حسین نوشتند که حاکم پیشین، بیت المال را بر توانگران قسمت کرد و مستمندان را از آن محروم ساخت. به او نوشتند یک تیره از عرب _ بی جا و بدون استحقاق _ خود را از دیگر عرب و مسلمانان برتر خوانده است و این خلاف نص کتاب خداست، تو باید بیایی ما هم ترا یاری می کنیم تا این بدعت ها از میان برود. او هم همین را می خواست. شکایت حسین از دوره حکومت معاویه این بود که بدعت زنده شد و سنت مرد. اگر یاور پیدا شد باید سنت را زنده و بدعت را نابود کرد».
رمان یومیات طفله من کربلاء اثر نویسنده معاصر لبنانی «رجاء محمد بیطار» است که سعی کرده با قلمی ادبی و آمیختن تاریخ و روایت به صورت زبان حال، داستانی جذاب از زندگی و زمانه حضرت رقیه (علیها السلام) ارائه دهد. در این رمان نویسنده از زبان حضرت رقیه (علیها السلام) به توصیف شخصیت های متعددی از جمله وجود مبارک سیدالشهداء،
ص: 42
حضرت عباس، حضرت زینب، علی اکبر (علیه السلام) می پردازد. نویسنده سعی کرده در خلال روایت وقایع مختلف و با زبان کودکانه حضرت رقیه (علیها السلام) فضائل متعدد امام حسین (علیه السلام) را از جمله مقام حضرت نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مهربانی نسبت به همه، بخشندگی و دستگیری از نیازمندان، جوانمردی و ایثار، قداست و طهارت، انسان دوستی و شرافت، عزت و اصلاح گری را به تصویر بکشد و امام (علیه السلام) را برای نسل نوجوان و جوان به عنوان پیشوای الهی و الگوی انسان کامل و محبوب معرفی کند. از امتیازت چنینمتون داستانی آن است که خواننده مخصوصا نسل نوجوان و جوان، پیام ها و آموزه های اخلاقی و تربیتی را در لابه لای حوادث داستان و به صورت غیرمستقیم دریافت می کند و مطلب بهتر در دل و جانش می نشیند.
_ ابراهیم، عبد الله (2013م)، السردیه العربیه الحدیثه، تفکیک الخطاب الاستعماری و إعاده تفسیر النشأه، بیروت، المؤسسه العربیه للدراسات و النشر.
_ ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1379ق)، مناقب آل أبی طالب، قم، علامه.
_ ابن عبد ربه اندلسی (1404ق)، العقد الفرید، بیروت، دار الکتب العلمیه.
_ ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن (1389ق)، تاریخ ابن عساکر، بیروت، مرسسه المحمودی.
_ اربلی، علی بن عیسی (1381ق)، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشمی.
_ بیطار، رجاء محمد (2013ق)، یومیات طفله من کربلاء، بیروت، دار المحجه البیضاء.
_ توفیق، عمر ابراهیم (2012م)، فنون النثر العربی الحدیث، أسالیبه و تقنیاته، بی جا، بی نا.
_ خامنه ای، سید علی (1396ش)، انسان 250 ساله، قم، مؤسسه ایمان جهادی.
_ دلشاد تهرانی، مصطفی (1385ش)، خلاصه سیره نبوی، تهران، دریا.
_ ربانی خلخالی، علی (1377ش)، ستاره درخشان شام: حضرت رقیه دختر امام حسین (علیه السلام)، قم، مکتب الحسین (علیه السلام).
ص: 43
زمخشری، محمود بن عمر (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل،_ بیروت، دارالکتاب العربی.
_ سیدی، حسین (1394ش)، یک غنچه صد زخم، نگاهی نو به زندگی و شخصیت امام حسین (علیه السلام)، قم، دفتر نشر معارف.
_ «السیره الذاتیه للروائیه والباحثه اللبنانیه رجاء محمد بیطار»؛ www.afaqhorra.com
_ سیوطی، جلال الدین (1404ق)، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
_ شمیسا، سیروس (1387ش)، انواع ادبی، تهران، میترا.
_ شهیدی، سید جعفر (1385ش)، قیام حسین (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
_ طالعی، عبدالحسین، محمدجواد انواری و درگاهی، حسین (1395)، شورش در خلق عالم: سیری در ترکیب بند محتشم کاشانی و استقبال های آن در رثای سید الشهداء، تهران، شمس الضحی.
_ کلینی، محمد بن یعقوب (1407)، اصول کافی، تصحیح غفاری و آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه.
_ مجلسی، محمد باقر (1403ق)، بحارالأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
_ محدثی، جواد (1384ش)، پیام های عاشورا، قم، زمزم هدایت.
_ محدثی، جواد (1387ش)، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف.
_ مفید، محمد بن محمد (1413ق)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید.
_ میر صادقی، جمال (1394ش)، عناصر داستان، تهران، سخن.
نوری کیذقانی، سید مهدی، عباس گنجعلی و بنفشه نیکبخت (1400ش)،_ «بررسی تطبیقی عناصر داستانی در دو رمان الباحث عن الحقیقة و او سلمان شد»، مطالعات ادبی متون اسلامی، شماره 22، دوره6، مرداد، ص67- 86.
_ هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر (1408ق)، مجمح الزوائد، بیروت، دار الکتب العلمیه.
ص: 44
دکترصدیقه کریمی(1)
تاریخ دریافت: 21/11/1402 تاریخ پذیرش: 08/02/1403
چکیده
قیام عاشورایی بخش مهمی از درونمایه آثار ادبی فارسی به ویژه شعر معاصر را در برگرفته و در نوع خود تأثیر شگرفی بر اندیشه سرایندگان آن گذاشته است. شاعران معاصر با به تصویرکشیدن پدیدارها و شاخصه های مهم عاشورایی، توصیف های تأثیربرانگیزی ارائه کرده اند. این پژوهش برآن است تا به شیوه متن پژوهی و تحلیل اشعار سه شاعر معاصر یعنی موسوی گرمارودی، سلمان هراتی و حمید سبزواری، شاخص های اصلی ادبیات عاشورایی را نشان دهد و ویژگی های آنها را بیان کند. دستاوردهای این پژوهش نشان می دهد که اساسی ترین جلوه های ادبیات عاشورایی در آثار این شاعران، شخصیت های حماسی و دینی، چگونگی وقایع، مکان رویدادها و برخی عناصر نمادین پایداری است. در ادبیات عاشورایی این شاعران تنها به بُعد عاطفی و مرثیه سرایی بسنده نشده بلکه آنها با خلاقیت های هنری به فرهنگ عاشورا و شاخص های آن، رنگ فرا حماسی، نمادین، سیاسی، فلسفی و گاه عرفانی بخشیده اند.
کلیدواژه ها: ادبیات عاشورا، شعر عاشورایی، موسوی گرمارودی، سلمان هراتی، حمید سبزواری.
ص: 45
ادبیات عاشورایی شاخه ای از ادبیات آیینی است که به حوادث مربوط به عاشورای حسینی پرداخته و وقایع کربلا را در قالب مدح و مرثیه به تصویر کشیده و گاهی نیز آن را در قالب یک حماسه بزرگ معرفی می کند. واقعه عاشورای حسینی، مهمترین واقعه ای بود که در دگرگونی ادب و شعر فارسی تأثیری شگرف از خود باقی گذاشت که می توان آن را مبدأ رستاخیزی در ادبیات درخشان ایران و انیران دانست. شرح جزئیات این ایستادگی در راه حقیقت که انسان را بالاتر از فرشتگان و نزدیک تر به روح وحدانیت الهی قرار می دهد، نه تنها در صدها کتاب و مقتل بیان شده؛ بلکه در زنده ترین و جاودان ترین اشعار فارسی ما آمده است (رهنما، 1376: 1/ز). شعر عاشورا انتقال دهنده فرهنگ شهادت و ایثار و خط حمایت از خاندان مظلوم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است (محدثی، 1387: 17). جایگاه شعر عاشورا در میان شعر شیعی، همچون نگینی درخشان در حلقه ادبیات مکتبی است. ورود حماسه کربلا به حیطه شعر و ادب، یکی از عوامل ماندگاری و پایایی آن نهضت است؛ چرا که قالب تأثیرگذار و نافذ شعر و مرثیه میان دل ها و عاطفه ها از یک سو و حادثه عاشورا از سوی دیگر پیوند زده و احساس های شیفتگان را به آن ماجرای خونین و حماسی وصل کرده است. ادبیات عاشورایی، از غنی ترین ذخیره های فکری و احساسی شیعه است؛ حماسه کربلا نیز در زبان شعری شاعران تأثیر نهاده و ادبیات رثایی و سرودهای مذهبی را غنا و اعتلایی ویژه بخشیده است. گاهی شاعرانی با یک شعر عاشورایی، همچون محتشم کاشانی و ترکیب بند ماندگار او، شهره و جاوید شده اند (حجازی، 1380: 22-150). بنابراین از مهم تر ین ابزارهای غنی سازی فرهنگ عاشورا، شعر و ادبیات است. امامصادق (علیه السلام) فرموده اند: «هرکسی شعری برای حسین بن علی (علیه السلام) بگوید و پنجاه نفر را بگریاند، بهشت او راست...» (مجلسی، 1403: 44/289).
شعر عاشورایی پیشینه طولانی به اندازه عمر ادب فارسی دارد که از دوره صفویه توجه بیشتری به آن شد. شاعران متعهد دوره معاصر، بخش چشمگیری از اشعار خود را به این نوع شعر اختصاص داده اند. تفحص در این نوع ادبی عاشورایی دارای شاخصه های اصلی است که بررسی آنها ساختار دقیقی از این ژانر به دست می دهد. ساختار ادبیات عاشورایی را می توان در چند دسته بررسی کرد. الف) بعد شخصیتی (قهرمانی و ضد
ص: 46
قهرمانی)؛ ب) بعد مکانی؛ ج) بعد وقایع؛ د) بعد شاخصه های رمزی. این ساختار در آثار ادیبان معاصر از جمله موسوی گرمارودی، سلمان هراتی و حمید سبزواری رویکرد ویژه ای دارد. از این رو پژوهش حاضر، با توجه به تحلیل متن آثار شاعران مذکور و جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای، اساسی ترین ابعاد شعر عاشورایی را مورد مطالعه قرار داده و رویکرد این شاعران را مشخص کرده است.
درباره ادبیات عاشورایی تحقیقات زیادی انجام شده است. حجازی (1383) سروده هایی از برخی شاعران در مدح و رثای امام حسین (علیه السلام) را گردآوری کرده است. مجاهدی (1390) به بررسی عوامل موثر در تطور ساختار و محتوای شعر عاشورایی پرداخته است. غلامرضا کافی (1387) در «حماسه و تغزل در شعر عاشورا»، عوامل سیاسی و اجتماعی موثر در شکل گیری و ظهور و افول اشعار عاشورایی تا عصر قاجاریه را شرح داده است. لنگرودی و دیگران (1389) به بررسی زاویه نگاه شاعران صد سال اخیر فارسی و عربی به عاشورا پرداخته اند. همچنین نسیه جهان تیغ (1393) نشان می دهد که شاعراندر اشعار عاشورایی خود تا چه اندازه به چارچوب ایدئولوژی فارسی پای بند بوده اند. پژوهش های صورت گرفته بیشتر در حوزه شعر کلاسیک انجام شده و یا اگر هم معاصر بوده، شاخص های اساسی شعر عاشورایی را مشخص نکرده اند و از این جهت، پژوهش حاضر دارای نوآوری و اهمیت است.
نخستین شاعری که به شعر مذهبی توجه کرده، ابوالحسن مجدالدین کسائی مَرْوزی است که سروده های او در مراثی امام حسین (علیه السلام) و یاران او به صورت شعر مکتوب وجود دارد؛ با این حال «شعر عاشورا در زبان فارسی قدمتی به دیرسالی شعر مکتوب دری دارد» (مجاهدی، 1379: 137). برای شعر عاشورایی باید چهار دوره را در نظر گرفت «1) عصر اول (از قرن چهارم تا پایان قرن نهم)؛ 2) عصر دوم (صفویه)؛ 3) عصر سوم (عهد قاجار و دوره های کوتاه قبل از آن یعنی افشاریه و زندیه)؛ 4) عصر چهارم (از 1300ش تا
ص: 47
1380)» (حسنلی و کافی، 1385: 33). هر کدام از این دوره ها با توجه به وضعیت سیاسی و اجتماعی و بستر فرهنگی جامعه دارای اوج و فرودهایی بوده اند. متأسفانه به سبب تعصبات حاکمان، از پیشینه شعر عاشورا در سده آغازین هجری نمی توان مطلبی ارائه کرد (همان، 34). با روی کار آمدن معزالدوله احمد بن بویه (حک. 320-356) مذهب تشیع رواج می یابد و از نیمه دوم سده چهارم به ادبیات عاشورایی نیز توجه چشمگیری می شود (مجاهدی، 1379: 57). همچنین مناقبیان از دوره آل بویه در طبرستان و بعضی نواحی عراق، قصایدی را در مدح حضرت علی (علیه السلام) و سایر ائمه اطهار در کوی و برزن می خواندند (صفا، 1369: 2/192). در زمان غزنویان سختگیری هایزیادی نسبت به شیعه صورت می گرفت و در زمان مغولان به دلیل نداشتن تعصب دینی و فعالیت صاحب نفوذان شیعه چون خواجه نصیر طوسی ترویج شیعه گری موافق افتاد (همان، 151). بعد از قتل خلیفه شیعی گری رواج بیشتری یافت، به گونه ای که سیف فرغانی در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم درباره قاتلان کربلا، شعری سرود. باتوجه به مباحث پیش گفته، ادبیات عاشورایی از قرن چهار قوت گرفت و در قرن های شش تا هشت به کمال رسید و در قرن دهم با شعر محتشم کاشانی به اوج خود رسید. در این سیر ادبی بخش گسترده ای از حماسه های دینی نیز مانند حماسه کربلا از نعیم فراشری، حمله حسینی از محسن تتوی، سانحه کربلا از شمس الدّین فقیر دهلوی و... به وقایع کربلا پرداخته اند. به عنوان نمونه راجی کرمانی (بی تا: 230) شاعر عصر قاجار در حمله حیدری ضمن روایت جنگ های حضرت علی (علیه السلام)، توصیف های تاثربرانگیزی را درباره واقعه کربلا با روضه خوانی غم انگیز سروده است:
به میدان کین غرقه یکسر به خون *** فتاده سر کشتگان دستگیر
برادر به زنجیر و خواهر اسیر *** پدر کشته و مادرش دستگیر
این نوع نگرش در شعر برخی از شاعران معاصر برجسته می نماید و اشعار عاشورایی با آثار شاعرانی چون ریاضی یزدی، شهریار، موسوی گرمارودی، علی معلم، محمد علی مجاهدی، سهیل محمودی، قیصر امین پور، سید حسین حسینی، نصرالله مردانی، علیرضا قزوه، عبدالحبار كاكایی، فاطمه راكعی، سپیده كاشانی، سلمان هراتی و...
ص: 48
درخت برومند شعر معاصر امروز را بارورتر کرده است. بسیاری از شعرهای این شاعران، با کلامی گیرا و دلنشین و با به کار بردن عناصر طبیعی از جمله خورشید، نخل، آب و مانند آن بیان شدهاست. از سوی دیگر نگاه نمادین، فلسفی و گاه عرفانی در برخی تصویرسازی ها، رویکرد تازه ای به ادبیات معاصر و شعر عاشورایی بخشیده است.
شعر عاشورایی در ادبیات معاصر به یک جریان ادبی تبدیل شد که شاعران بسیاری در این نوع ادبی سرآمد شدند. در این پژوهش آثار سه تن از این شاعران را مورد بررسی قرار خواهیم داد. سیدعلی موسوی گرمارودی از پیشتازان شعر مذهبی قبل از انقلاب است که دو شعر مشهور «خط خون»، در رثای سالار شهیدان و «در سایه سار نخل ولایت»، در منقبت و مرثیت حضرت علی (علیه السلام) را سروده است. از دیگر سروده های او می توان به «سرود رگبار»، «در فصل مردن سرخ»، «چمن لاله» و مجموعه های ارزشمند دیگر اشاره کرد. حسین ممتحنی مشهور به حمید سبزواری در سرودن انواع شعر کلاسیک توانایی دارد. از این شاعر دو مجموعه شعر به نام های «سرود درد» و «سرود سپید» به یادگار مانده است. شعر سلمان هراتی با تصاویری بدیع از طبیعت و حالات درونی انسان و ارتباط با خدا، دارای مضمونی اجتماعی و پرشور است. سلمان هراتی در قالب های گوناگون، شعر سروده؛ اما بیشتر سروده های او در قالب شعر منثور (سپید) است. به طور کلی سلمان هراتی شاعری نوجو است که با زبانی صمیمی و دور از ابهام در شعر معاصر سعی کرد تا اعتقادات مذهبی را با مسائل روز پیوند دهد. از او مجموعه های «آسمان سبز»، «از این ستاره تا آن ستاره» و «دری به خانه خورشید» انتشار یافته است. ویژگی های کلی این شاعران، توجه عمیق و گسترده به واقعه کربلا است. در ادبیاتعاشورایی این شاعران شاخص های ویژه ای است که در زیر به آنها پرداخته می شود:
توجه به شخصیت های پایداری و مذهبی قیام کربلا از شاخص های بنیادین ادبیات عاشورایی است که شاعران به آن توجه کرده اند. شخصیت های کلیدی همچون امام
ص: 49
حسین، حضرت زینب، حضرت عباس (علیهم السلام) و دیگر فرزندان و یاران امام (علیه السلام) که در آن واقعه نقش آفرین بودند، مورد توجه شاعران قرار گرفته و برخی جنبه های شاخص شخصیت شان به زبانی استادانه بازگو شده است. توصیف شخصیت امام حسین (علیه السلام) با گرایش و رویکرد مدح گونه بیشترین کاربرد را در شعر شاعران عاشورایی دارد. در این آثار اشاره به عدالت پیشگی و ظلم ستیزی امام حسین (علیه السلام) که از اهداف اصلی قیام ایشان بود، بسیار دیده می شود. سبزواری (1387: 76-77) در ابیاتی می گوید تا زمانی که بی عدالتی برقرار است، دادخواهی آن حضرت جریان دارد:
تا عدل هست، رایت او هر طرف به پاست *** تا ظلم هست، نهضت او استوار هست
تا در زمانه رسم یزید است استوار *** سودای دادخواهی او برقرار هست
همچنین بند زیر از موسوی گرمارودی (1389: 50)، بیان می کندکه شهادت امام حسین (علیه السلام) جداکننده حق از باطل است. شمشیر به عنوان سنگ محک درستی و نادرستی مطرح شده است. جنگ عاشورا تجلی حق و تبلور صراط مستقیم در سخت ترین شرایط و نماد یک نبرد آرمان خواهانه و کمال جویانه است: «شمشیری که بر گلوی تو آمد/ هر چیز و همه چیز را در کائنات/ به دوپاره کرد/ هر چه در سوی تو، حسینی شد/ و دیگر سو یزیدی/ اینک ماییم و سنگ ها/ ماییم و آب ها/ درختان، کوهساران، جویباران، بیشه زاران/ که برخی یزیدی/ و گرنه حسینی اند». شخصیت امام حسین (علیه السلام) حتی نیرومندتر از خود شجاعت در امتداد تاریخ از حق و درستی پاسداری می کند: «تو تنهاتر از شجاعت/ در گوشه ی روشن وجدان تاریخ/ ایستاده ای/ به پاسداری از حقیقت» (همان، 42). جاودانگی قیام امام(ع در طول دوران ها یکی دیگر از مضامینی است که شاعران به آن توجه داشته اند. سبزواری (1387: 76-77) اشاره می کند که قیام امام حسین (علیه السلام) و راه او در همه دوران ها جاوید و ماندگار است:
تا گردش زمانه و لیل و نهار هست *** نام حسین هست و حسینی شعار هست
ص: 50
این نام پر شکوه بر اوراق روزگار *** جاوید هست تا ورق روزگار هست
موسوی گرمارودی (1389: 56) در شعر «خط خون» که درخشان ترین نمونه بیان حماسی عاشورا است، در قالب نمادین و استعاری اما کاملا حقیقی به توصیف عظمت پهلوانی ها و مبارزات امام (علیه السلام) و یارانش پرداخته و با تشبیهاتی، جلوه های پنهانی روایت را به نمایش می گذارد و از سر بریده امام (علیه السلام) بر نیزه در حال تلاوت قرآن، سخن می گوید: « بازوی حدید!/ شاهین میزان!/ مفهوم کتاب، معنای قرآن/ نگاهت سلسله ی تفاسیر/ گام هایت وزنه ی خاک و پشتوانه ی افلاک/ کجای خدا در تو جاری است/ کز لبانت آیه می تراود؟». گاه نیز نگاه شاعر به امام حسین (علیه السلام) و واقعه کربلا، آمیزه ای از حماسه و غنا می شود. امام حسین (علیه السلام) را که نماد ایستادگی و مقاومت است، به سرو تشبیه کرده است:
بالای تو مثل سرو آزاد افتاد *** تصویری از آن حماسه در یاد افتاددر
حنجره گرفته صبح غریب *** تا افتادی، هزار فریاد افتاد
(هراتی، 1387: 57)
موسی گرمارودی (1389: 58) با نگاهی فرا انسانی به شخصیت امام حسین (علیه السلام) می نگرد و آن را پدیده ای غیر قابل شناخت و بی انتها می داند: «عجبا!/ عجبا از تو، عجبا!/ حیرانی مرا با تو پایانی نیست/ چگونه با انگشتانه ای / از کلمات/ اقیانوسی را می توان پیمانه کرد؟». چنانکه اشاره دارد به آیه «أم حسبت إن أصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا...» (کهف/9). و در نمونه ای دیگر سروده است: «پایان سخن/ پایان من است/ تو انتها نداری...» (همان، 61).
امام حسین (علیه السلام) حتی با مرگ خود درس بزرگی به آدمیان داد و آن بی ارزشی زندگی دنیوی است. گرمارودی این نوع مرگ را می ستاید و آن را معیار و میزانی برای حق و باطل می داند: «آه ای مرگ تو معیار/ مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت/ و آن را بی قدر کرد/ که مردنی چنان/ غبطه بزرگ زندگانی شد!» (همان، 46). «شعر اوایل انقلاب خصوصاً پس از شعله ور شدن جنگ و فراگیر شدن فرهنگ شهادت، الگوهایی را برای خود برگزید که به جهت مشابهت فراوان این برهه از روزگار ما با ماجرای کربلا، حسین (علیه السلام) به عنوان
ص: 51
نماد آرمانی عالی ترین نوع شهادت و هر یک از یاران شهید او نیز به فراخور جایگاه معنوی، کیفیت ایمان، پاک بازی و... سرمشق هنرمندان قرار گرفتند» (خادمی کولایی، 1385: 146). بنابراین گاه، نگاه شاعران به واقعه کربلا و امام حسین (علیه السلام) نگاهی سیاسی بوده است: «راهی ست راه عاشقی، راه حسینی/ وز عاشقان گاهی (حسین) و گه خمینی!» (سبزواری، 1387: 245). موسی گرمارودی (1389: 198) نیز سروده است:
امروز پیکار یزیدی و حسینی است *** در کربلای ما حسین ما، خمینی است
ابیات زیر را شاعر با نگاهی عاشقانه و عارفانه به امام (علیه السلام) سروده است و سپس به بیان ارزش شهیدان می پردازد:
شعله ور باد دل از داغ شهیدان وطن *** رفته از خاطر ما یاد سیاووش مباد
تا جهان است و جهان را سر سرمستی باد *** خم این میکده خارج شده از جوش مباد
(سبزواری، 1387: 183)
هراتی (1387: 19) نیز با چنین نگاهی، شناخت و درک شخصیت امام (علیه السلام) و پیمودن میدان عشق امام (علیه السلام) را دشوار می داند:
کاشکی زخم تو در جان داشتم *** پای در کوه و بیابان داشتم
تا بپویم وسعت عشق تو را *** مرکبی از نسل طوفان داشتم
پس از افول خورشید (نماد امام حسین (علیه السلام))، همه روزهای آینده تیره و نامفهوم است. شاعر در آفرینش این بند از صبغه ادبی به شکل زیبایی بهره جسته است و با تصویرهای شاعرانه، امام (علیه السلام) را چون نوری می داند که راه را روشن می کرد: «بعد از فرو افتادن خورشید/ از شانه های مضطرب صبح/ فردا همیشه غمزده و گنگ/ در هیأت غبار می آید» (همان، 236). نگاه اندیشمندانه به مسائل مهم در انتقال مفاهیم بسیار مؤثر است. در زیر نگاه فلسفی شاعر به واقعه عاشورا و در تمام ابعاد حتی در بیان زوایای وجودی شخصیت ها را می توان دریافت: «تو را باید از خورشید خواست/ در سحر جُست/ از شب شکوفاند/ با بذر پاشاند/ با باد پاشید/ در خوشه ها چید/ تو را باید تنها در خدا دید.» (موسوی گرمارودی، 1389: 47). نمونه دیگر: «ابدیت/ آیینه ای است/ پیش روی قامت رسای تو در عزم/ آفتاب لایق نیست/ و گرنه می گفتم/ جرقه نگاه توست» (همان، 48).
ص: 52
شاعر با نگاه فیلسوفانه و دقیق در مقابل عظمتامام (علیه السلام) احساس عجز می کند: «چندان تناوری و بلند/ که به هنگام تماشا/ کلاه از سر کودک عقل می افتد» (همان، 49). در بند زیر نیز شاعر با نگاهی فلسفی به تداوم اندیشه و فرهنگ عاشورایی اشاره دارد: «با جامی از فرهنگ/ و بشریت رهگذار را می آشامی/ هر کس را که تشنه شهادت است» (همان، 45). این بند به بخشی از زیارت اربعین تلمیح شده است: «وَ بَذلَ مَهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنفِذَ عِبادِکَ عَن الظَّلاله وَ خَیره الجَهالَه».(1) گاه شاعران برای تبیین حماسه عاشورا و معرفی بهتر شخصیت ها، علاوه بر استفاده از واژه های نشان دار عاشورایی، واژه های نشان دار فرهنگ اسلامی را نیز به کار می بردند، مانند: «یا ذبیح اله/ تو اسماعیل گزیده ی خدایی/ و رؤیای به حقیقت پیوسته ابراهیم/ کربلا میقات توست/ محرم میعاد توست/ تو نخستین کس که ایام حج را/ به چهل روز کشاندی» (همان، 50). واژه های نشان دار فرهنگ اسلامی مانند: اسماعیل، ابراهیم، حج در کنار واژه های نشان دار عاشورایی مانند: کربلا و محرم قرار گرفته اند و شاعر علاوه بر اشاره به حج نیمه تمام امام حسین (علیه السلام) که در روز هشتم ذی حجه بنا به دلایلی، اعمال حج عمره را انجام دادند و از مکه خارج شدند، سعی در نشان دادن پایگاه حقیقی امام (علیه السلام) دارد.
حضرت عباس (علیه السلام) در ادبیات پایداری عاشورا، مظهر وفا و ایثار است. شاعران با نمایش تلاش عباس (علیه السلام) برای آوردن آب برای کودکان و شهادت آن بزرگوار، پایداری یاران کربلا را نشان داده اند:
زان دست که چون پرنده بی تاب افتاد *** بر سطح کرخت آب ها تاب افتاد
دست تو چو رود تا ابد جاری شد *** زان روی که در حمایت از آب افتاد(هراتی، 1387: 58)
همچنین موسوی گرمارودی (1389: 258) از ارکان طبیعت بهره می برد تا ایمان، احسان و وفاداری آن حضرت را به تصویر کشد:
دستی که ز خویش وانهادی *** جانی که به راه دوست دادی
ص: 53
آن شاخ بلند باوفایی ست *** وین میوه ی باغ کبریایی ست
نمونه ای دیگر:
رنگ آور که پرچم دار آید *** این کاروان را کاروان سالار آید
بگذار تا عباس از بهر سواری *** بندد به پشت ناقه ها زرین عماری
(سبزواری، 1387: 243)
در ابیات زیر نیز موسوی گرمارودی (1389: 258) با تصویرسازی هایی شاعرانه به توصیف بزرگی حضرت پرداخته است و بسیار زیبا و عاطفی و از سر ارادت به شهادت ایشان اشاره می کند:
چون سوی زمین، خمید آن ماه *** عرش و ملکوت بود همراه
تنها نفتاد بوالفضایل *** شد کفّه ی کاینات مایل
هم برج زمانه بی قمر شد *** هم خصلت عشق، بی پدر شد
در فرهنگ عاشورا حضرت زینب (علیها السلام) نماد صبر و بردباری است. ایشان به جهت دشواری های ماجرای عاشورا و بردباری اسطوره وارش پس از شهادت آن همه عزیز، در شعر شاعران عاشورایی، نمود والایی دارد. هنگام اسارت آن حضرت؛ خطبه های غرّایی ایراد می کند که به بیان واقعه عاشورا و هدف قیام کمک می کند. گرمارودی با زبانی لطیف و در عین اندوهبار، پیام حضرت زینب (علیها السلام) را بیان می کند: زینب شکوه بود، زنی بی ستوه بود/ زن بود و همطراز دل و دست کوه بود (همان، 298).هراتی (1387: 58) در رباعی «زمزمه توحید» به بیان شکوه آسمانی حضرت زینب (علیها السلام) می پردازد:
با زمزمه بلند توحید آمد *** بالای سر شهید تاریخ آمد
از زخم عمیق خویش سرزد زینب *** چون صاعقه در غیبت خورشید آمد
سبزواری (1387: 242) نیز با توصیفات احساسی به مرثیه سرایی روی آورده است:
زینب جدایی از برادر کی تواند *** تلخ است این پندار باور کی تواند
شاعر با تعبیراتی دردآور با رویکرد عرفانی جدایی حضرت زینب (علیها السلام) از برادر و اسارت ایشان را می سراید:
ص: 54
جای علمدارت علم بر دوش گیرم *** آویزه (قالوا بلی) در گوش گیرم
از سوی ساقی این چنین آمد بشارت *** بر تو شهادت زد رقم بر من اسارت
(همان، 242)
امام سجاد (علیه السلام) نیز از شخصیت هایی است که در ادبیات پایداری عاشورا نمود دارد. هرگاه نام امام سجاد (علیه السلام) می آید؛ بی درنگ به بیمار بودن ایشان در روزهای واقعه اشاره می شود: سجاد را امروز یارای سفر نیست/ بیمار را رنج سواری بی خطر نیست (همان، 243). هراتی (1387: 57) ضمن بیان بیماری امام (علیه السلام) به خطبه های آتشین ایشان در زنده نگه داشتن نهضت عاشورا اشاره می کند:
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند *** چون لاله عزیز بودی و زارت خواند
پیغام تو ورد سبز بیداران است *** بیدار نبود، آن که بیمارت خواند
کوچکترین شخصیت ادبیات عاشورایی، علی اصغر (علیه السلام) است که با تیری سه شعبه به دست یزیدیان به شهادت رسید. توصیفات شاعران درباره این شخصیت، جانسوز و دردآور است و دل هر انسانی را به درد می آورد:
تا لاله سر زند ز گریبان کوهسار *** دل ها ز داغ اصغر او داغدار هست
(سبزواری، 1387: 77)
چون موج روی دست پدر پیچ و تاب داشت *** وز نازکی تنی به صفای حباب داشت
(موسوی گرمارودی، 1389: 299)
شخصیت دیگر پایداری در ادبیات عاشورایی حضرت علی اکبر (علیه السلام) است. ایشان نماد پهلوان، جوانی زیبا و دلاور بود که پس از رشادت های بسیار به شهادت رسید. توصیف شخصیت وی همانند سیاووش در شاهنامه است: سیاوش چنان شد که اندر جهان/ همانند او کس نبود از مهان (فردوسی، 1391: 2/5/82). موسوی گرمارودی (1389: 259) در ترکیب بند عاشورایی، علی اکبر (علیه السلام) را چنین وصف می کند:
گویی که از سیاوش و رستم خدایِ وی *** زیبایی و شکوه، در او با هم آفرید
ص: 55
از شخصیت های دیگر حرّبن یزید ریاحی است. حر نماد پذیرش توبه و غفران الهی است. او از فرمانده هان نظامی بود که ابتدا در جبهه باطل بود اما با توفیق الهی به یاران آن حضرت پیوست. گرمارودی به جای اینکه حُرّ را به عنوان شخص فاضلی توصیف کند، مطلق کلمه «فضیلت» را در معنا و مفهوم گسترده کلمه به کار برده است: حُرّ شخص نیست/ فضیلتی ست/ از توشه بار کاروان مهر جدا مانده (همان، 55). وی اشاره می کند به اینکه امام (علیه السلام) سر بریده حر را پس از شهادت ایشان بر دامن گذاشته است: «و اما دامنت/ جمجمه های عاریه را/ در حسرت پناه یافتن/ مشتعل می کند/ از غبطه سر گلگون حرّ/ که بر دامن توست» (همان). یزید از شخصیت های منفور و نماد ستم و خونخوارگیاست. شاعران غالباً در اشعار عاشورایی هرگاه قصد اشاره به دشمنان امام حسین (علیه السلام) را دارند، به ذکر نام یزید اکتفا می کنند:
تا در زمانه رسم یزید است استوار *** سودای دادخواهی او برقرار هست
(سبزواری، 1388: 364)
موسوی گرمارودی (1389: 50) در شعر «خط خون»، یزید را با کلماتی چون دستمال کثیف و خلط ستم توصیف می کند و جایگاه او را زباله دان تاریخ می داند: «و یزید، بهانه ای/ دستمال کثیفی/ که خلط ستم را در آن تُف کردند/ و در زباله تاریخ افکندند». گرمارودی یزید را در نهایت پستی می داند که شایستگی کلمه بودن، جنسیت مرد داشتن و حتی انسان بودن را ندارد: «یزید کلمه نبود/ دروغ بود/ زالویی درشت/ که اکسیژن هوا را می مکید/ مُخنّثی که تهمت مردی بود/ بوزینه ای با گناهی درشت/ «سرقت نام انسان» (همان).
یاران امام حسین (علیه السلام) هفتاد و دو نفر بودند که این عدد در ادبیات عاشورایی جلوه ای مقدس و نمادین یافته است. شاعران آیینی گاه به همه هفتاد و دو نفر، کلی نگاه می کنند و عظمت حضور حماسی و اخلاص آنها را به تصویر می کشند. هراتی (1387: 133) در شعر «هفتاد و دو آفتاب»، حماسه آفرینی و جاودانه بودن قیام آنان را چنان ارزشمند می داند که زمین را بر بنای این قیام استوار می داند: «هفتاد و دو آفتاب از ایمان/ که قوام زمین/ در قیام شان نشسته بود». شاعر با تصویرسازی زیبا برای نشان دادن
ص: 56
کثرت برخورداری یاران امام حسین (علیه السلام) از نور ایمان از تعابیری چون «آفتاب و خورشید» بهره برده و برای نشان دادن عشق راستین یاران به امام (علیه السلام) و ماندن بر سر بیعت آن حضرت از تعبیر «طلوع هفتاد و آفتاب در ادامه کهکشان» بهره برده است: «هفتاد و دو آفتاب/ به ادامه انتشار کهکشان/ از روشنان مشرق عشق/ برآمدند» (همان،132). بیت زیر از موسوی گرمارودی (1389: 259) در مورد همین موضوع است: خورشید در میانه درخشان و گرد/ هفتاد و یک سپیده تابان و آشناست. هراتی (1387: 134) با هنرمندی هر چه بیشتر، طبیعت و ماوراء طبیعت را تلفیق کرده تا هفتاد و دو یار و آرمان بزرگ آنها را تکریم کند: «ای پرندگان افق های آبی دور از چشم!/ گوش من/ صدای بال هاتان را شنید/ آیا جز به تحیّر/ چگونه می توان در شما درنگ کرد».
صحنه های جنگ کربلا و پس از آن، چون اصابت تیر سه شعبه به گلوی طفل علی اصغر (علیه السلام)، جدا شدن دست حضرت عباس (علیه السلام) از بدن، رساندن آب به تشنگان، بریده شدن سر امام حسین (علیه السلام) و اسارت اهل بیت هر کدام فصلی از حادثه عظیم عاشورا را به تصویر می کشد. موسوی گرمارودی (1389: 258) در ترکیب بندی با عنوان «آغاز روشنایی آیینه» به شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام) اشاره می کند: یکجا سه پاسخ از لب خاری شنیده بود/ آن غنچه لیک فرصت یک انتخاب داشت. سبزواری (1387: 241) پیکرهای بی سر و دستی را به تصویر می کشد که در آغوش اهل بیت آرمیده اند:
گلبوسه می زد خاک بر جسم شهیدان *** افتاده بس دست و سر و بازو به میدان
هر کشته را آغوش گرمی میزبان بود ***با بی زبانی نکته هاشان بر زبان بود
حلقوم ها از دشنه ی دشمن بریده *** تنهای بی سر در بغل ها آرمیده
تلاش حضرت عباس (علیه السلام) برای آوردن آب و جدا شدن دست از بدن مبارک و شهادت ایشان، صحنه سوزناکی است که شاعر به تصویر کشیده است:
دلشاد که گر ز دست شد «دست» *** آبی ش برای کودکان هست
چون عمر گل این نشاط، کوتاه *** تیر آمد و مشک بردرید، آه!
(موسوی گرمارودی، 1389: 286)
ص: 57
از رویدادهای دیگر شام غریبان است. هراتی (1387: 63) درباره آن شب تاریخی می گوید: «شامی غریب بود/ شامی گرفته و غم ناک/ دیگر همیشه شعر/ دیگر همیشه مرثیه/ در بحر اشک بود».
مکان رویداها نیز در ادبیات عاشورایی برجستگی ویژه پیدا کرده اند. کربلا و دشت نینوا با رویداد عاشورا و همچنین غنی شدن فرهنگ عاشورا در شعر معروف و گاهی مکان ها تقدسی نمادین یافته اند، چنانکه کربلا به عنوان مکان معرفت الهی و کمال انسانی یاد شده است:
در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت *** در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت
(موسوی گرمارودی، 1389: 299)
کربلا دارالشفای عاشق است *** رو بدان دارالشفا دارد دلم
(سبزواری، 1387: 160)
و یا در شعر زیر، شاعر ضمن اشاره به تولد امام حسین (علیه السلام) با دیدی نمادین به نینوا به عنوان کمال حماسه و جانبازی و شهادت و خون نگریسته است:
آفتابی سرخ از یثرب دمید *** نینوا را دامن اندر خون کشید
(همان، 242)
شاعر با اشاره به پیمان شکنی و خیانت مردم کوفه به امام حسین (علیه السلام) از کوفه به عنوان جایگاه آشوب و تفرقه یاد کرده است: «میزبانان به دعوت باطل رفتند/ میزبانان به بیعت آذوقه/ دلقکی بر شمشیر خلیفه می رقصید/ پریشانی در کوفه فراوان بود» (همان، 132). همچنین گودالی که در آن سر مبارک امام (علیه السلام) از بدنشان جدا شد، در ادبیات عاشورایی تقدس دارد و شاعر با استفاده از تناقض«رفیع» و «حضیض» شکوه آن را برجسته تر کرده است: «در فکر آن گودالم/ که خون تو را مکیده است/ هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم/ در حضیض هم می توان عزیز بود/ از گودال بپرس». از نمونه های ذکر شده، مشخص می شود که در ادبیات عاشورایی، معنای عادی مکان ها، غنی شده و مفهومی
ص: 58
والا و تأثیربرانگیز یافته است.
برخی از جلوه های فرهنگ عاشورا در ادبیات، جایگاه نمادین پیدا کرده اند که مفهوم ویژه ای را می رسانند. «این نمادها که حاصل باورهای دینی هستند به صورت اصطلاحاتی از حوزه مذهب به شعر راه یافته و شخصیت های مذهبی، مکان ها و زمان ها را شامل می شود» (انصاری، 1389: 291). رنگ به عنوان برجسته ترین عنصر در حوزه محسوسات است. «مهم ترین عنصر برای نمادپردازی است. نماد رنگ، مکمل تجربه های انسان و بازتابی از نحوه تفکر مردم روزگاران» است (نیکوبخت و غنی، 1384: 214). رنگ سرخ با بن مایه های دینی مثبت خویش، کاربرد گسترد ه ای در حوزه نمادین اشعار عاشورایی دارد و این رنگ رمز جان نثاری، شهادت، عشق و ایمان است: «یا ثاراله/ آن باغ مینوی/ که تو در صحرای تفته کاشتی/ با میوه های سرخ/ با نهرهای جاری خوناب/ با بوته های سرخ شهادت...» (موسوی گرمارودی، 1389: 146). شاعر در بند زیر با استفاده از عنصر حس آمیزی مرگ سرخ را نماد شهادت؛ قرآن سرخ، نماد امام حسین (علیه السلام) و خوشه های سرخ را نیز نماد شهدا می داند. به طور کلی رنگ سرخ مرگ نامی و با عزت را یادآور می شود: «مرگ سرخت/ تنها نه نام یزید را شکست/ و کلمه ستم را بی سیرت کرد/ کهفوج کلام را نیز در هم می شکند» (همان، 142). نمونه دیگر: «تو آن قرآن سرخی/ «خون آیه»های دلاوریت را/ بر پوست کشیده صحرا نوشتی/ و نوشتارها/ مزرعه ای شد/ با خوشه های سرخ/ ...؟ و اینک هماره مزرعه سرخ است» (همان، 147).
از دیگر تعابیر رمزگونه ادبیات عاشورایی، «خون» است. شاعران مفهوم شهادت و عاشورا را در واژه «خون» خلاصه کرده اند. این واژه مفهومی عمیق در ادبیات پایداری دارد. علاوه بر اینکه مفهومی مقدس دارد، روحیه انگیزشی و پاسداری را بالا می برد:
فرش را امواج خون در بر گرفت *** عرش از معراج خون زیور گرفت
(سبزواری، 1388: 46)
سبزواری هنرمندانه از ارتباط رنگ خون با رنگ شفق تصویرسازی کرده تا نشان دهد
ص: 59
که شهادت امام حسین (علیه السلام) تمام روزگار را تحت تأثیر قرار داده است: صبح بر روی شقایق خنده زد/ نقش خون بر رفته و آینده زد (همان، 85). در شعر «خط خون»، تعداد واژه های نمادین عاشورایی بسیار است؛ اما خون بیشترین بسامد را در این شعر دارد؛ حتی این واژه در نام این شعر هم به کار رفته است: «خون تو شرف را گلگون کرده است/ شفق آیینه دار نجابتت/ و فلق محرابی/ که تو در آن/ نماز صبح شهادت گزارده ای» (موسوی گرمارودی، 1389: 45). این خون به نوعی، سنگ محک درستی و نادرستی رفتارها و انسان هاست: «خونی که از گلوی تو تراوید/ همه چیز و هر چیز را در کائنات/ به دو پاره کرد/ درنگ! / اینک هر چیز: یا سرخ است/ یا حسینی نیست» (همان). نمونه ای دیگر: «خونت با خون بهایت حقیقت/ در یک تراز ایستاد/ وعزمت، ضامن دوام جهان شد/ - که جهان با دروغ می پاشد-/ و خون تو، امضا «راستی» است» (همان، 46). در این بند، خون از معنای اصلی خود فاصله گرفته و به معنایی قدرتمند از مفاهیم انتزاعی و ادراک شهودی تغییر یافته است: «خط با خون تو آغاز می شود/ از آن زمان که تو ایستادی/ دین، راه افتاد/ و چون فرو افتادی/ حق برخاست/ تو شکستی/ و «راستی» درست شد/ و از روانه خون تو/ بنیاد ستم سست شد» (همان، 58). همچنین گاه همه حماسه بزرگ عاشورا در خون خلاصه می شود: «...تنها واژه تو خون است، خون/ ای خداگون!» (همان، 59). مفهوم خون یا «شهادت» پیمانی ریشه دار در ذات امام حسین (علیه السلام) بود که نتیجه بخش و راهی مستقیم به سوی خدا داشت: «تو از قبیله خونی/ و ما از تبار جنون/ خون تو در شن فرو شد/ و از سنگ جوشید/ ای باغ بینش/ ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد/ و مظلوم، یاوری آشناتر از تو .../ و ردّ خونت/ راهی/ که راست به خانه ی خدا می رود...» (موسوی گرمارودی، 1389: 48). نمونه دیگر:
آن روز پیمان« ولا» با خون نوشتند *** این نامه را بر پهنه ی هامون نوشتند
یک کاروان خونین قلم بر دست بودند *** پیمان خون بستند آنان مست بودند
(سبزواری، 1387: 239)
همانند رنگ سرخ و خون، گل لاله نیز که به رنگ سرخ است، در ادبیات پایداری نشانی از شهادت است؛ چرا که رنگ آن یادآور خون سرخ شهیدان است. لاله نماد
ص: 60
باززایی خون، انتقام و زندگی جاوید شهید است. پس از انقلاب به ویژه در هنر ادبیات پایداری، لاله نماد شهید در انقلاب بوده است. در اشعار شاعران مذکور هنگام ذکر یاد شهدای کربلا و مظلومیت آنها، به خون لاله گون شهدا اشاره شده است:
لاله خونین سر زد از دامان خاک *** شرمگین شد چهر مهر آفتاب
(همان، 127)
شهیدان در شعر حمید سبزواری جایگاه ویژ ه ای دارند، در بیت بیت سروده های ایشان، حضور شهیدان خود را می نمایاند؛ چرا که شهیدان را ادامه دهنده نهضت عاشورا و شهادت را در راستای اهداف آن می داند (اسرافیلی، 1385: 92): چون لاله رویی بوسه ای بر لاله می زد/ لب ها ز داغ بوسه ها تبخاله می زد (سبزواری، 1387: 241). بنابراین مفاهیمی در این اشعار مطرح می شوند که در فرهنگ عاشورا عمیق تر از معنای روزمره خود هستند.
شاخص های ادبیات عاشورایی در چند بعد شخصیت ها، مکان، نوع واقعه و نمادهای پایداری نمود پیدا می کند اما شاعران آیینی معاصر به ویژه موسوی گرمارودی، سبزواری و سلمان هراتی در فضایی جدید و با نگاهی نو به سرودن اشعار عاشورایی پرداخته اند. آنها برای تبیین بُعد حماسی و شکوهمند عاشورا تلاش کرده به گونه ای که شخصیت های واقعه عاشورا به عنوان الگو و نماد حقیقت وجودی آنها بارز شده است. این شاعران با تعمّق فکری و فلسفی، سیاسی و عرفانی در حادثه کربلا و شناخت وافی نسبت به قهرمانان کربلا و جایگاه حقیقی آنها، بر جنبه های معرفتی، اجتماعی و اخلاقی این حماسه بزرگ تأکید کرده اند. در آفرینش آثار عاشورایی معاصر بر صبغه ادبی و تصویرسازی از عناصر طبیعی بسیار توجه شده است. شاعران با استفاده از هنرهای شاعرانه و در عین حال با بیانی عینی و خالی از تکلّف و زبانی ساده و صمیمی و ملموس، مفاهیمی تأثیر گذار و سازنده چون، جاودانگی، ارزش ایثارو گذشت، عظمت ظلم ستیزی را ارائه داده اند که برخی از آنها به دلیل تکرار به قالب نماد درآمده اند.
ص: 61
_ اسرافیلی، حسین (1384)، «از پنجره تعهد؛ نگاهی به شعر استاد حمید سبزواری»، مجله شعر، شماره42، ص92-95.
_ حجازی، سید علی ر ضا (1380)، حسین بن علی در آیینه شعر، قم، فارس الحجاز.
_ حسنلی، کاووس و غلامرضا کافی (1385-1386)، «ویژگی های شعر عاشورایی از آغاز قرن چهارم تا پایان قرن نهم»، علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س)، سال شانزدهم و هفدهم، شماره 61 و 62.
_ خادمی کولایی، مهدی (1385)، آشنای شالیزار (پژوهش در زندگی و شعر سلمان هراتی)، ساری، شفلین.
_ فردوسی، ابوالقاسم (1391)، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
_ رهنما، زین العابدین (1376)، زندگانی امام حسین(ع)، تهران، زوار.
_ سبزواری، حمید (1387)، تو عاشقانه سفر کن (گزیده اشعار)، تهران، تکا.
_ سبزواری، حمید (1388)، سرود درد، مؤسسه انجمن قلم ایران، تهران: تکا
_ صفا، ذبیح الله (1369)، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ققنوس.
_ مجاهدی، محمد علی (1379)، شکوه شعر عاشورا، قم، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه.
_ مجلسی، محمدباقر(1403ق)، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفا._ محدثی، جواد ( 1387)، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف.
_ موسوی گرمارودی، سیدعلی (1389)، باغ سنگ، تهران، تکا.
_ هراتی، سلمان (1387)، آب در سماور کهنه (گزیده اشعار)، تهران، تکا.
ص: 62
دکتر سیدرضا موسوی(1) سید محمد موسوی(2)
تاریخ دریافت: 29/11/1402 تاریخ پذیرش: 17/02/1403
چکیده
اربعین حسینی، یک حرکت عظیم، پدیده بزرگ و نشانه قدرت ملت، و یک پروژه فرهنگی، سیاسی و تمدن ساز است که موجب تقویت هویت اسلامی، همبستگی ملّی و همدلی مسلمانان مخصوصاً شیعیان می شود. این پدیده و هویت و کارکرد آن در اندیشه مقام معظم رهبری بازتاب یافته است. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی نشان داده شد که پیاده روی اربعین، تجلی ارادت تعداد فراوانی از مردم به یک هویت مشترک و جهانی است. حضور هزاران انسان عاشقِ بصیر با قومیت های متفاوت در اربعین حسینی، فرایندی برای پیدایی هویت اسلامی است. این پیاده روی در منظومه فکری آیت الله خامنه ای یک انگاره فرهنگی، سیاسی و تمدن ساز است که موجب تقویت
ص: 63
هویت اسلامی، همبستگی ملّی و همدلی مسلمانان مخصوصاً شیعیان شده و زمینه ساز ظهور قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه و الشریف) است.
کلیدواژه ها: آیت الله خامنه ای، اربعین حسینی، هویت اسلامی، معارف حسینی.
بیستم صفر، چهل روز بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) اربعین حسینی یا روز اربعین نامیده شده است. از آن جایی که واقعه عاشورا در ذهن و زبان شیعیان، دارای اعتبار بوده و مبنای فکری و رفتاری و کنش سیاسی و اجتماعی شیعیان را شکل می دهد، پیاده روی اربعین نیز، به مثابه یک واقعیت اجتماعی و ایمانی، از جایگاه بس مهم برخوردار بوده، و دارای کارکردهای متنوع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است، و می تواند باورها، گرایش ها و شیوه زیستن جامعه را متحول سازد.
اربعین حسینی، یکی از مهم ترین مناسبت های دینی شیعیان است که به یاد شهادت مظلوم تاریخ، امام حسین (علیه السلام) و یاران باوفایش در روز عاشورا گرامی داشته می شود. این روز، نماد عزت، شجاعت، ایثار و مقاومت در برابر ظلم و ستم است. بسیاری از مسلمانان، به ویژه شیعیان، در این روز به صورت پیاده از نجف به کربلا می روند تا مضجع شریف و نورانی امام حسین (علیه السلام) را زیارت کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای، بارها به اهمیت و جایگاه اربعین حسینی اشاره فرمودند. ایشان اربعین را یک «حرکت عظیم»، «پدیده بزرگ» و «نشانه قدرتملت» دانسته اند. اربعین حسینی نه تنها یک مناسبت تاریخی و مذهبی است، بلکه یک «پروژه فرهنگی»، «پروژه سیاسی» و «پروژه تمدن ساز» است که موجب تقویت هویت اسلامی، همبستگی ملّی و همدلی مسلمانان مخصوصاً شیعیان می شود. حسینی خامنه ای (3/9/1395) با تأکید بر نقش پرافتخار شعائر دین در حفظ وحدت و همگرایی ملّت، خواستار توجّه مجموعه فرهنگی و رسانه ای جمهوری اسلامی به پیاده روی اربعین شده است.
از دستاوردهای عاشورا و اربعین حسینی، ارتقای ایمان، مبارزه با جاهلیت و استبداد، صلح و عدالت، تربیت اعتقادی و فداکاری در راه حق و مقاومت در برابر ستم
ص: 64
و تجاوز است. احیای شعائر عاشورا و اربعین، سبب می شود تا محبّان و عاشقان راه حسین بن علی (علیه السلام)، برای مبارزه با هرگونه ستم، دفاع از حقوق مردم و برطرف کردن فقر و نیازها مهیا شوند. هر فردی باید از پیام های عاشورا برای ساخت زندگی سعادتمندانه خود استفاده کند، و در راستای اهداف انقلاب اسلامی و تحقق عدالت و حقوق بشر تلاش کند (حسینی خامنه ای، 21/07/1398). بنابراین، از نگاه رهبر معظّم، عاشورا به عنوان یک رویداد مذهبی، فرهنگی و انقلابی، از اهمیت و ارزش بالایی برخوردار بوده که باید از درس های آن در حیات فردی و اجتماعی خود استفاده کرده و در مسیر مبارزه با ستم و ایجاد عدالت و صلح تلاش کرد. جستار حاضر با روش توصیفی-تحلیلی می کوشد تا «هویت و کارکرد اربعین حسینی در منظومه فکری آیت الله خامنه ای» را بررسی کند.
طاهرخانی و همکاران (1400ش)، در مقاله «راهپیمائی اربعین نمادی ازشکل گیری هویت جمعی مسلمانان» با روش تحقیق کمی پیمایشی، در پاسخ به پرسش آیا ابعاد مختلف پیاده روی اربعین، موجب شکل گیری هویت جمعی در بین راهپیمایان شده است؟ می نویسد: راهپیمایی اربعین به عنوان یک پدیده برآمده از مذهب شیعه، در عین تجلی دینی، دارای کارکرد سیاسی نیز هست؛ به گونه ای که نتایج نشان می دهد؛ بین بُعد سیاسی و بین المللی راهپیمایی اربعین و شکل گیری هویت جمعی بین راهپیمایان رابطه معناداری وجود دارد. بیش از 80 درصد از پاسخگویان، راهپیمایی را عامل وحدت و همگرایی مسلمانان می دانند. تاج بخش و همکاران (1398ش) نیز در مقاله «مطالعه کیفی الگوی ابراز هویت ایرانیان و عراقی ها در آیین پیاده روی اربعین» آورده اند: پیاده روی اربعین، یکی از اشکال نوظهور سفر زیارتی است. در پژوهش حاضر با اتکاء به رویکرد کیفی و از طریق تحلیل مضمون تجربه زیسته زائران سعی بر آن شده که الگوهای ابراز هویت زائران ایرانی و عراقی، مورد بررسی قرار گیرد. جامعه آماری تحقیق حاضر زائران زن و مرد ایرانی و عراقی بوده اند و تعداد 30 نفر نمونه به روش هدفمند انتخاب شده اند.
ص: 65
در گردآوری داده ها از روش های مصاحبه و مشاهده مشارکتی استفاده شده است. پس از تحلیل داده های کیفی سه مضمون اصلی؛ هویت ملی، هویت شیعی و هویت اربعینی شناسایی شد. همچنین عوامل مؤثر بر الگوهای ابراز هویت، متغیرهای زمینه ای و قدرت بودند. گیویان و امین (1396ش)، در مقاله «محبت و هویت در آیینه نمایش جهانی اربعین...»، با عنایت به ویژگی ها و امتیازات ویژه این آیین شیعی، کوشیده اند تا با تماس مستقیم با واقعیت در حال اجرا از طریق روش کیفی مردم نگاری، سه رکن اساسی «ماهیت، ساختار و کارکردهای آیینپیاده روی اربعین» را با تفسیرهای مشارکت کنندگان اصلی اش یعنی: زائران، مروجان و مجریان این آیین از منظر چارچوب مفهومی ارتباطات آیینی بررسی کنند. نتایج حاصل از دو مرحله تحلیل داده های به دست آمده از مصاحبه ها و مشاهدات میدانی به روش های مضمون بندی داده ها و کدگذاری نظریه ای نشان داد که این آیین شیعی ارتباط تنگاتنگی با سه مفهوم کلان «محبت اهل بیت، نمایش جهانی و هویت شیعی» دارد. مرتضوی و همکاران (1399ش)، در تحقیق «پیاده روی اربعین به مثابه اسطوره ای برای بازآفرینی هویت فرهنگی...» می نویسند: بستر شکل گیری هویت فرهنگی، زندگی جمعی است و اسطوره یک مقوله فرهنگی است که می تواند افکار و شیوه زندگی ما را هدایت و جهت دهد. این مقاله با تحلیل اسطوره شناختیِ برگرفته از مؤلفه های اسطوره ای جوزف کمبل، درصدد بررسی معناداری تجربه زیسته زائران پیاده روی اربعین با آزمون، تک نمونه ای برآمده است تا ضمن پیکربندی اربعین با مؤلفه های اسطوره، به تبیین هویت فرهنگی بپردازد. یافته های پژوهش نشان می دهد پیاده روی اربعین در حیات بخشیدن به هویت فرهنگی و اجتماعی مؤثر بوده است. صولتی (1400ش)، در پژوهش «تبارشناسی هویت در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی (مطالعه موردی: تبارشناسی پیاده روی اربعین حسینی)» بر این باور است که بستر ایجاد هویت جمعی، زندگی جمعی است و قدرت به عنوان عامل اصلی شکل گیری هویت، دانش و حقیقتِ مورد نیاز آن را می سازد. یکی از نشانه های هویت در ایران، جایگاه واقعه عاشورا است که در ذهن و ضمیر شیعیان، دارای اعتبار و حجیت است. در همین راستا پدیده پیاده روی اربعین، به عنوان نشانه ای از هویت فرهنگی، به شکل تازه ای بروز
ص: 66
یافته است. بازسنجی و واکاوی حضور قدرت در شکل گیری هویت، مسئله این پژوهش است که با اتخاذ روش «تبارشناسی» و با تکیه برمؤلفه هایی مثل انقطاع، نظام دانایی، جایگاه قدرت و مقاومت، همنشینی قدرت با دانش و حقیقت، به تحلیل دو گفتمان عمده هویتی پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران پرداخته و سپس به صورت بندی جدید هویت فرهنگی و چگونگی گسست و بروز جدید آن همت گماشته است. در انتها با فرارفتن از دوگانه های ایرانی - اسلامی، برای فهم هویت ایرانی، ضمن تبیین تبارشناسی پدیده فرهنگی و نوظهور پیاده روی اربعین، به این نتیجه رسیده است که هرچند هویت ها برساخته و بازآفریده نظام دانایی عصر خود هستند، اما امروزه تک ساحتی کردن هویت خطاست.
در لغت به معنای ذات باری تعالی، هستی، وجود و آنچه موجب شناسایی شخص می شود (معین، 1378: 5228). در فرهنگ عمید (1374: 1265) هویت، به معنای حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد، اشاره شده است. به عبارت دیگر، هویت، عبارت است از آنچه سبب تشخیص و یا آنچه موجب شناسایی فرد می شود. هویت در اصطلاح، مجموعه ای از ویژگی ها، شناسه ها و الگوهای رفتاری اکتسابی است که فرد، قوم، ملت و تمدنی را از دیگر اقوام، ملل و تمدن ها متمایز می سازد. به اعتقاد جیمز مارسیا، هویت، سازمانی درونی، خودجوش و پویاست که از سائق ها، توانایی ها، باورها و تجارب گذشته فرد نشأت می گیرد. او به چهار نوع هویتدر نوجوانان که شامل «کسب هویت، پراکندگی هویت، وقفه و ضبط هویت» است، اشاره می کند (ویتن، 1385: 210).
از میان روان شناسان، اریکسون، بر مفاهیم «هویت» و «بحران هویت» تأکید می کند. بحران هویت، واژه ای است که وی برای توصیف «عدم توانایی نوجوان در قبول نقشی که
ص: 67
جامعه از او انتظار دارد» به کار برده است. شاملو (1383: 65-67) نوشته است: «بحران هویت، یعنی عدم موفقیت یک نوجوان در پی ریزی هویت فردی خود، به علت تجارب نامطلوب کودکی و یا شرایط نامساعد فعلی» که فرد از نوعی سردرگمی و آشفتگی نقش ها رنج می برد و احساس می کند که منزوی، مضطرب و مردد شده است. البته بحران هویت، منحصر به دوره نوجوانی یا جوانی نیست، بلکه در هر دوره ای ممکن است رخ دهد. به اعتقاد اریكسون، عمده ترین تكلیف یك نوجوان «حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش» است (پاپالیا و همكاران، 1401: 3/342).
زمانی كه فرد یا جامعه از عناصر هویت ساز خویش مانند دین، زبان، نژاد، قومیت و فرهنگ آگاهی نداشته باشد و یا عناصر هویت ساز، جایگاه خود را به عنوان شاخص های شناخت، از دست بدهد و عناصر جایگزین معرفی نشود، فرد یا جامعه با «بحران هویت» روبه رو خواهد شد. از این رو، فرد برای خروج از این بحران، بایستی ارزش های مثبت و بادوام در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود را بیابد تا از درهم ریختگی و آشفتگی هویت كه دائماً در رنج و عذاب است، رها شود و هویت اصیل خویش را بازسازی کند (نک. پاینده، 1382: 226؛ خلیلی، 1379: 15).بی شک مکتب توحیدی و وحیانی، نقشی بسزا در پیدایش شخصیت آدمی دارد، و می تواند به پرسش های بی شمار آدمی پاسخ درخور دهد. آدمی را به سوی مبدأ كمال دعوت كرده و هویت انسانی او را شكل دهد و او را از پریشانی و حیرت رهایی بخشد. گفتنی است که نقش خانواده در این مرحله، بس کارا است كه از طریق وراثت و انتخاب شیوه های تربیتی، اثری بسزا در پیدایش هویت جوانان دارد. امام علی (علیه السلام) فرمود: «دل نوجوان همانند زمین خالی است. هر بذری در آن ریخته شود، می پذیرد. فرزندم! پیش از آنكه دلت سخت و فکرت گرفتار شود، اقدام به ادب آموزی تو كردم، تا با عزمی جزم به امورت روی آوری؛ اموری كه اهل تجربه، مشقّت تجربه كردن آن را كشیده اند و تو از تجربه دوباره آسوده گشته ای» (رضی، 1414: نامه31). از این رو، تنها عنصری كه به آدمی احساس امنیت و اعتماد بخشیده و او را از اضطراب های درونی و تشویش های ذهنی رها می سازد، یاد الله تعالی و داشتن یك تكیه گاه محكم در زندگی است: «آگاه باشید! دل ها
ص: 68
فقط با یاد الله آرام می گیرد» (رعد/28).
«اربعین» (عدد چهل)، به عنوان یک دوره تکامل مطرح است. خاستگاه برپایی مراسم اربعین در ماه صفر، شاید از روایت «علامات المؤمن» از امام صادق (علیه السلام) (طوسی، 1365: 113)، و امام حسن عسکری (علیه السلام) (مفید، 1413: 1/53؛ طوسی، 1365: 236) باشد که ذیل آن، زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمرده اند. «عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْكَرِیِّ(ع) أَنَّهُ قَالَ: عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِوَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ مؤمن پنج نشانه دارد: اقامه 51 ركعت نماز (مجموع واجبات و مستحبات)، و «بسم الله الرحمن الرحیم» را (در نماز) بلند گفتن، در سجده پیشانی بر خاك نهادن، و انگشتر عقیق در دست راست كردن، و زیارت اربعین» (مجلسی، 1403: 98/ 106).
جوهره رسالت نبوی، قرآن و عترت است (بروجردی، 1380: 1/62)، نماز نیز ستون دین و زیارت اربعین، ستون هدایت است. خلاصه آنکه رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تعلیم کتاب و تزکیه نفوس مردم بود تا هم جاهلان را عالم نماید و هم گمراهان را هدایت کند (جمعه/2)؛ یعنی جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه بزداید. همین دو هدف، در متن زیارت اربعین سالار شهیدان تعبیه شده است (جوادی آملی، 1400: 221- 227). برخی روایات تأکید دارند که آسمان تا چهل روز بر حسین بن علی (علیه السلام) و یحیی بن زکریا گریسته است (ابن قولویه، 1356: 90؛ مجلسی، 1403: 45/210). برخی از منابع تاریخی و روایات درباره ریشه و پیدایش اربعین حسینی چنین می گویند: جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به همراه عطیه عوفی، در اولین چهلم شهادت امام حسین (علیه السلام) به کربلا رفتند و قبر امام حسین (علیه السلام) را زیارت کردند. آنها را می توان اولین زائران اربعین حسینی دانست. بنا بر برخی نقل ها، اسیران کربلا نیز در روز 20 صفر سال 61 قمری در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین (علیه السلام) به کربلا رفتند. البته گروه دیگری از علما تصریح کرده اند که اسیران در بازگشت از شام به مدینه رفتند. بنا بر قول
ص: 69
مشهور، سر امام حسین (علیه السلام) در روز اربعین به بدنش در کربلا ملحق شد.
اربعین حسینی، یکی از مهم ترین مناسک اسلامی است که در چهلمین روز پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا برگزار می شود. در این روز، میلیون ها زائر از سراسر جهان به کربلا مشرف می شوند و با پیاده روی و عزاداری، یاد و مقام امام حسین (علیه السلام) را گرامی می دارند. اربعین حسینی، نه تنها یک آیین دینی است، بلکه یک پدیده فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز به شمار می آید که نشان دهنده عشق، همدلی، مقاومت و انقلاب برای دفاع از حق و عدالت است. پیاده روی اربعین، تجلی ارادت جمع کثیری از مردمان به یک هویت مشترک و جهانی را فراهم کرده است. حضور هزاران انسانِ عاشق با قومیت های متفاوت در این مراسم باشکوه، فرایندی برای پیدایی هویت اسلامی است که در سطحی فراتر از هویت ملی جریان دارد.
پیاده روی اربعین و هویت یابی فراملی، گفتمان عاشورا را در سطح ملت ها فارغ از تفاوت های موجود بین آنها مطرح می کند و موجب می شود افراد نسبت به آموزه های این گفتمان تعلق خاطر پیدا کنند. فرامرزی گفتمان عاشورا، مهمترین برآیند هویت فراملی در قالب پیاده روی اربعین است که نتایج و پیامدهای متعددی را در حوزه های سیاسی و فرهنگی به دنبال دارد. یکی از ابعاد مهم پیاده روی اربعین، اعلام موجودیت هویت فرابومی و فراملی در یک گستره وسیع است. در پیاده روی اربعین، نه تنها خرده هویت ها نفی نمی شوند، بلکه با حفظ موجودیت خود، با یک هویت کلان پیوند می خورند. اصولاً یکی از کارکردهای هویت در هر سطحی، نقش آفرینی جمعی است. یکی از کارکردهای مهم هویت فراملی، که در بستر رخداد پیاده روی اربعین شکل می گیرد، نقش آفرینی جمعی در رویدادهای سیاسی و اجتماعی است (نک.نامدار وندایی، کد خبر 5580670). مقام معظم رهبری فرمود: هر ملّتی، در سایه استقامت و ایستادگی، هویّت پیدا می کند. آن چیزی که به ملّت ها هویّت می دهد، شخصیّت می دهد، عظمت می دهد، استقامت آنها و ایستادگی آنها است. استقامت یعنی چه؟ یعنی آن خطّ
ص: 70
مستقیمی را که انسان پیدا کرده، ادامه بدهد؛ نگذارد زاویه پیدا بشود (حسینی خامنه ای، 26/11/1401).
«هدایت فرهنگی، تقویت احساس هویت ملی و انقلابی، ترویجِ سبک زندگی اسلامی - ایرانی، و افزایش همبستگی ملی، در شمار اولویت هایی است که باید با ارتقاء سرمایه انسانی و رشد کیفی برنامه ها و بهره گیری از ابتکار و با تلاش شبانه روزی به آن دست یابید» (حسینی خامنه ای، 7/7/1400). «جوان را با هویّت بار بیاورید. اگر جامعه ای احساس هویّت نکرد، صداهای بلند تحکّم آمیز، راحت او را مغلوب خواهد کرد. آن کسی که احساس هویّت می کند، ایستادگی خواهد کرد (حالا این هویّت، گاهی هویّت ملّی، هویّت دینی و گاهی هویّت انسانی است). خوشبختانه امروز جامعه ی اسلامی - ایرانی ما یک هویّت ریشه دار و تاریخی و قوی و قابل استقامتی دارد که این را نشان هم داده است» (همان، 20/3/1397). از این رو، دشمن درصدد جانشینی هویت های ساختگی و دروغین به جای هویت اصیل اسلامی است. در ذیل به بخشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در مورد هویت اربعین حسینی اشاره می شود:
اربعین در حادثه کربلا یک شروع بود؛ خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئت پیدا نمی کنند که حقایقی را که فهمیده اند، در عملِخودشان نشان بدهند... چه کسی توانایی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است، بروز دهد؟ مثل یک عقده ای در گلوی مؤمنین باقی بود تا اینکه اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد (حسینی خامنه ای، 28/11/1387). راه پیمایی عظیمِ اربعین یک پدیده الهی و معنوی است. حقیقتاً قابل توصیف نیست. مثل خیلی از پدیده های مهمّ الهی، درست قابل تفسیر هم نیست؛ یعنی نمی شود این حادثه را تحلیل کرد. این طور که جمعیّتِ عظیمِ میلیونی راه بیفتند و در ظرف چند سال شکل پیدا کند! بله، در گذشته راه پیمایی بود، امّا این خبرها نبود. ما اطّلاع داریم که در ایّام مختلف، چه اربعین، چه غیر اربعین - در خصوص
ص: 71
اربعین یا بعضی اوقات دیگر - طلّاب از نجف و جاهای مختلف عراق حرکت می کردند، جمعیّت های فراوانی هم بودند. این جمعیّتِ عظیمِ میلیونی از مکان های مختلف دنیا _ چند میلیون از ایران و میلیون ها نفر از خود عراق و از کشورهای دیگر _ با وجود تهدیدهای تروریستی ای که همیشه وجود داشته و امروزه نیز وجود دارد، یک پدیده فوق العاده عظیم و نشان دهنده اوج گرفتن تفکّر مبارزه در راه خدا و اسلام و آمادگی عمومی و همگانی در این راه است. امیدواریم که خداوند متعال به این حرکت ها و به مردم برکت بدهد (حسینی خامنه ای، 22/08/1396). نه راهپیمایی بیست ودوّم بهمن مربوط به یک سلیقه سیاسی است و نه جلسات محرّم و ماه رمضان و اعتکاف و راه پیمایی اربعین مربوط به یک سلیقه سیاسی است، [بلکه] مربوط به همه ملّت ایران و همه سلایق گوناگون کشور است (حسینی خامنه ای، 01/01/1396).
معمولاً در پدیده ای [مانند پیاده روی اربعین] که تبلیغاتی برای آن انجام نگرفته، اما ناگهان یک پدیده ای در محیط دید انسان بُروز میکند، دست خدایی مشهودتر از همه جای دیگر است... اینجا با وجود موانع فراوان، از ایران فقط دو میلیون نفر برای پیاده روی هشتاد کیلومتری به کربلا می روند؛ چند برابر آن [هم] از خود عراق و از مناطق دیگر؛ این یک حادثه الهی است. این نشان دهنده این است که این راه، راه عشقِ همراه بصیرت است. مثل عشق اولیا به خدا «اَللهُمَّ ارزُقنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنی اِلی قُربِک» (حسینی خامنه ای، 03/09/1395).
در روز اربعین بعد از آن روزهای تلخ و آن شهادت عجیب، اولین زائران اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بر سر قبر امامِ معصومِ شهید جمع شدند. جابربن عبدالله انصاری و عطیةبن سعد عوفی که او هم از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، از جمله کسانی بودند که آن روز آمدند... «عطیه» می گوید: وقتی به آن جا رسیدیم، خواستیم به طرف قبر برویم، اما این پیرمرد گفت اول دم شطّ فرات برویم و غسل کنیم. در شطّ فرات غسل کرد،
ص: 72
سپس قطیفه ای به کمر پیچید و قطیفه ای هم بر دوش انداخت؛ مثل کسی که می خواهد خانه خدا را طواف و زیارت کند، به طرف قبر امام حسین (علیه السلام) رفت. ظاهراً او نابینا هم بوده است. می گوید با هم رفتیم، تا نزدیک قبر امام حسین (علیه السلام) رسیدیم. وقتی که قبر را لمس کرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. این پیرمرد که لابد حسین بن علی (علیه السلام) را بارها در آغوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده بود، با صدای بلند سه مرتبه صدا زد: یاحسین، یا حسین، یا حسین (حسینی خامنه ای، 14/03/1378).
پدیده بی نظیر و بی سابقه ای که در این سال های اخیر به وجود آمده؛ پیاده روی میان نجف و کربلا یا بعضی از شهرهای دورتر از نجف تا کربلا است. بعضی از بصره، بعضی از مرز، بعضی از شهرهای دیگر، پیاده راه می اُفتند و حرکت می کنند. این حرکت، حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور به این حرکت نگاه می کنیم و غبطه می خوریم به حال آن کسانی که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند: گرچه دوریم به یاد تو سخن می گوییم ... بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی (حسینی خامنه ای، 09/09/1394). «کسانی که این راه را طی کردند و این حرکت عاشقانه و مؤمنانه را انجام می دهند، واقعاً دارند حسنه ای را انجام می دهند. این یک شعار بزرگ است، لا تُحِلّوا شَعائِرَ الله، این بلاشک جزو شعائر الله است. این حرکت، حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبی و باورهای راستین، تحریک کننده است؛ هم عشق و محبّت. تفکّر شیعی همین جور است؛ ترکیبی است از عقل و عاطفه، ترکیبی است از ایمان و عشق» (حسینی خامنه ای، 09/09/1394). «شروع جاذبه مغناطیس حسینی، در روز اربعین است. جابربن عبدالله را از مدینه به کربلا می کشاند. این، همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن های متمادی، در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهل بیت دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است» (حسینی خامنه ای، 01/01/1385).
ص: 73
حرکت شهدای مدافع حرم که در این برهه، در خارج از کشور به شهادت رسیدند، در واقع شبیه حرکت آن کسانی است که با جان خودشان توانستند قبر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) را حفظ کنند. روزی خلفای بنی عبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) و لابد به تبع آن بقیّه قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّه ای با جان خودشان نگذاشتند. گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع می کنیم، پایتان را قطع می کنیم، شما را به قتل می رسانیم؛ درعین حال رفتند. همان رفتن ها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیاده اربعین رسیده است. اگر آنجا کسانی فداکاری نمی کردند، امروز شوکت و هیمنه محبّت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) این جور دنیا را فرا نمی گرفت که شما می بینید در راه پیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی به آنجا می آیند. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که در واقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیه السلام) فدا کردند (حسینی خامنه ای، 22/12/1397).
اربعین جهانی شد و جهانی تر هم خواهد شد. این خون حسین بن علی است که بعد از 1400 سال می جوشد و روزبه روز تازه تر و زنده تر می شود. این همان پیام عاشورا است که از حلقوم اباعبدالله و زینب کبری (علیها السلام)در نهایت غربت و تنهایی صادر شد و امروز فضای عالم را فرا گرفته است. حسین (علیه السلام) متعلّق به انسانیّت است؛ ما شیعیان افتخار می کنیم که پیرو امام حسین (علیه السلام) هستیم، امّا امام حسین (علیه السلام) فقط متعلّق به ما نیست؛ مذاهب اسلامی، شیعه و سنّی، همه زیر پرچم امام حسین (علیه السلام) هستند. در این راه پیمایی عظیم حتّی کسانی که متدیّن به اسلام هم نیستند، شرکت می کنند. در روزگاری که دشمنان اسلام و دشمنان امّت اسلامی با انواع و اقسام ابزارها و وسایل، با پول، با سیاست، با سلاح علیه امّت اسلامی کار می کنند، خداوند متعال ناگهان حادثه راه پیماییِ اربعین را این جور عظمت و جلوه می دهد. این آیت عظمای الهی است، این نشانه اراده الهی بر
ص: 74
نصرت امّت اسلامی است، این نشان می دهد که اراده خدای متعال بر نصرت امّت اسلامی تعلّق گرفته است (حسینی خامنه ای، 27/06/1398).
اربعین حسینی، یک موضوع پیچیده و چندبعدی است که از جنبه های مختلف قابل بررسی و تحلیل است. برخی از کارکردهای اربعین حسینی را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
اربعین حسینی، نمادی از عشق و وفاداری به امام حسین (علیه السلام) و خاندان پاکش است. زائران اربعین، با زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا، از آنها توسل می جویند و پیوستگی خود را ابراز می کنند. زیارت اربعین، یک زیارت با ارزش است که بنابر روایت از امام صادق (علیه السلام)، یکی از نشانه های مؤمنان است. «در زیارت اربعینِ می خوانیم: «حسین بن علی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ و آنها را از سرگردانیِ ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند». (اما در) «نقطه مقابل، کسانی بودند که دنیای مادّی، زخارف دنیایی و هواهای نفسانی، از خود بی خودشان کرده بود؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است، به بهایپست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروختند» (حسینی خامنه ای، 26/01/1379).
اربعین حسینی، یک رویداد تاریخی است که در آن دو اتفاق مهم رخ داد: بازگشت اسیران کربلا به مدینه پس از سفر سخت و دراز به شام، و زیارت جابر بن عبدالله انصاری به عنوان نخستین زائر قبر امام حسین (علیه السلام). همچنین بنابر قول مشهور، سر امام حسین (علیه السلام)، در روز اربعین به بدنش در کربلا ملحق شد.
اربعین حسینی، یک پدیده فرهنگی است که نشان دهنده همبستگی، همدلی،
ص: 75
هم زبانی و هم فکری شیعیان در سراسر جهان است. پیاده روی اربعین، گسترده ترین مظهر عزاداری شیعیان بوده و در زمره بزرگترین اجتماعات مذهبی جهان قرار گرفته است. در پیاده روی اربعین، ملل و اقوام مختلف با فاصله های جغرافیایی و تفاوت فکری و عقیدتی، با هم به سوی کربلا حرکت می کنند و با عزاداری، چشم انداز جامعه حسینی را نشان می دهند.
اربعین حسینی، یک پدیده سیاسی است كه نِشان دهنده مقاومت، شجاعت، شُور و شُوق شیعیان برای دِفاع از حَقّ و عدالت است. اربعین حسینی، یك پیام جهانی دارد و آنكه، جهان اسلام، هرگز ستم بر فرودستان جامعه را نمی پذیرد. اربعین، اِعتراض بِه نظام های ستمكار و ظالم است و نشان می دهد كه شیعیان و مسلمانان همواره در صحنه حضور دارند و با الهام از امام حسین (علیه السلام)، برای تحقق ارزش های اسلامی و انسانی مبارزه می کنند. در ذیل به برخی از کارکردهایاربعین حسینی در منظومه فکری امام خامنه ای اشاره می شود:
یکی از کارکردهای اربعین احیای ارزش ها و شعائر الهی و کربلای حسینی است. همان چیزی که دشمن سعی دارد آنها را از یادها ببرد: «این حرکت به معناى این است که نباید اجازه داد انگیزه هاى خباثت آلودى که قصد دارند مقاطع عزیز و اثرگذار و مهم را از یادها ببرند، موفّق بشوند؛ البتّه موفّق هم نخواهند شد (حسینی خامنه ای، 17/10/1393).
از آثار پیاده روی اربعین، حفظ خاطره شهادت در برابر طوفان تبلیغات است. امام المسلمین فرمود: اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه و این کار پایه گذاری شد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون به حفظ یاد و آثار شهادت کمر
ص: 76
نبندند، نسل های بعد، از دستاورد شهادت استفاده زیادی نخواهند برد... به همان اندازه که مجاهدت حسین بن علی (علیه السلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیها السلام) و مجاهدت امام سجّاد (علیه السلام) و بقیه بزرگواران، دشوار بود... درسی که اربعین به ما می دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت (حسینی خامنه ای، 29/06/1368).
از روز عاشورا تا روز اربعین، چهل روزِ فرمانروایی منطقِ حق در میان دنیای ظلمانی حاکمیّت بنی امیّه و سفیانی ها بود. رسانه حقیقی [یعنی] فریاد زینب کبری، فریاد حضرت سجّاد؛ در آنجایی که ظلمات محض بود؛ اینها بزرگ ترین رسانه بود. همین ها بود که عاشورا را نگه داشت. تاریخ و ریشه روز اربعین و ماجرای اربعین این است (حسینی خامنه ای، 21/07/1398).
از زیارت اربعین ماجرای توابین به وجود آمد؛ اگرچه ماجرای توابین سرکوب شد؛ اما بعد با فاصله کوتاهی ماجرای قیام مختار و بقیه آن دلاوران کوفه اتفاق افتاد، و نتیجه در هم پیچیده شدن دودمان بنی امیه ظالم و خبیث بود. البته بعد از او سلسله مروانی ها آمدند؛ اما مبارزه ادامه پیدا کرد؛ راه باز شد. این خصوصیت اربعین است. یعنی در اربعین افشاگری و عمل هم هست (حسینی خامنه ای، 28/11/1387).
یکى از بزرگ ترین نهضت هاى شیعه در دوران تاریخ خلفاى بنى عبّاس، نهضت «ابن طباطبا» است. نهضتی عجیب به راه انداخت و پیروز شدند. بخش مهمّى از عالم اسلام را قبضه کردند، حکومت تشیّع و حکومت علوى را سر پا کردند... اوّل که خواستند شروع کنند، با «ابوالسّرایا» و همه آن شیعیانى که همراه شان بودند به کربلا آمدند، سر قبر حسین بن على (علیه السلام) پیمان برادرى و وفادارى بستند (حسینی خامنه ای، 24/12/1352).
ص: 77
می دانید یکى از علائم ایمان زیارت اربعین است؟ شیعه یک جمع متفرّقى بود امّا مثل دانه هاى تسبیح، یک رشته و یک نخ، همه اینها را به هم وصل می کرد. آن رشته چه بود؟ رشته اطاعت و فرمان بَرى از مرکزیّت تشیّع، از رهبرى عالى تشیّع یعنى امام... ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند، امّا بودند کسانى که از حال همه باخبر بودند. فقط کار آنها یک عیب داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می دیدند. اهل یک شهر و شیعیان یک منطقه، البتّه یکدیگر را می دیدند، امّا یک کنگره جهانى لازم بود براى شیعیانِ روزگار ائمّه (علیهم السلام). این کنگره جهانى را معیّن کردند، وقتش را هم معیّن کردند؛ گفتند در این موعدِ معیّن، در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد، روز اربعین است؛ و جاى شرکت، سرزمین کربلا است؛ چون روح شیعه روح کربلائى و عاشورائى است (حسینی خامنه ای، 24/12/1352).
«یادآورى خاطره عاشورا و آن جهاد و از خودگذشتگى و فداکارى عظیم، در روز اربعین انجام می گرفته است. اگر امروز هم بتوانند شیعیان، آن سرزمین پاک و مقدّس را چنین میعادى قرار بدهند، بسیار کار جالبى خواهد بود و هم دنباله گیرى راهى است که ائمّه هدی (علیهم السلام) به ما ارائه دادند... بنابراین، مسئله اربعین، یک مسئله مهمّ است (حسینی خامنه ای، 24/12/1352).
خوشا به حال آن کسانی که در حال پیاده روی هستند یا پیاده روی خواهند کرد و به زیارت اربعین خواهند رسید و آن زیارت خوش مضمونِ روز اربعین را إن شاءالله خطاب به حضرت خواهند خواند... الحمدلله جوان های ما راه را پیدا کردند و میلیون ها نفر از مردم ما و مردم غیر ما، مردم عراق و دیگران، دراین راه حرکت می کنند، این هم یکی از حوادث بسیار برجسته ای است که خدای متعال منّت گذاشته بر ما و این حادثه را برای ما خلق کرده است. این شد یک نماد. امّا این حرکت عظیم که نماد بسیار زیبا و پرشکوهی از حضور پیروان و علاقمندان اهل بیت (علیهم السلام) است، ما این را نداشتیم، این را خدای متعال در اختیار ما گذاشت (حسینی خامنه ای، 15/08/1396).
ص: 78
امروزه یکی از مصادیق قوّت را دنیای اسلام دارد و آن، راه پیمایی اربعین است؛ وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه. راه پیمایی اربعین قوّت اسلام و حقیقت است، قوّت جبهه مقاومت اسلامی است که این جور اجتماع عظیم میلیونیبه سوی کربلا راه می افتند، به سمت حسین، به سمت قلّه و اوج افتخار فداکاری و شهادت که همه آزادگان عالم باید از او درس بگیرند (حسینی خامنه ای، 21/07/1398).
پاداشی که خدای متعال به شهید معمولی می دهد: «اَحیاّْءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ فَرِحینَ بِماِّ ءاتهُمُ اللهُ مِن فَضلِه! وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم»؛ حال اَجر شهیدی مثل حسین بن علی (علیه السلام) که شهادت او قابل مقایسه با هیچ شهادتی نیست...: «وَ اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبرِه؛ در کنار قبر حسین بن علی (علیه السلام) شما دعا کنید، دعایتان مستجاب است. [واقعاً] دعا کنید؛ لقلقه لسان نباشد؛ بخوانید و بخواهید خدا را، خدای متعال وعده کرده است که اجابت خواهد کرد. از جمله اجرها در برابر شهادت امام حسین (علیه السلام) این است: «اگر خدای متعال مثلاً ده هزار روز به شما عمر داده باشد، این چند روزی کهدر حال رفت و آمد به سمت قبر این بزرگوار هستید، جزو اینها حساب نمی شود؛ این اضافه بر آن تعداد روزهایی است که خدای متعال مقدّر کرده که عمر شما باشد (حسینی خامنه ای، 01/07/1398).
ما نه فقط در دوران خودمان، بلکه در تاریخ نیز چنین اجتماعی [اجتماع اربعین حسینی] را سراغ نداریم. چنین حرکتی که هر سال، و هر سال گرم تر از سال قبل اتّفاق بیفتد؛ بی نظیر است. این حرکت حسینی [پیاده روی اربعین] در گسترش معرفت به امام حسین (علیه السلام) نقش دارد. اربعین با این حرکتی که عمدتاً بین نجف و کربلا در راه پیمایی هر سال به وجود می آید بین المللی شد؛ چشم های مردم دنیا به این حرکت دوخته شد؛ امام حسین (علیه السلام) و معرفت حسینی به برکت این حرکت عظیم مردمی بین المللی شد (حسینی
ص: 79
خامنه ای، 27/06/1398). امروز در دنیای پیچیده پُرهیاهویی که بر بشریّت حاکم است، حرکت اربعین، یک فریاد رسا و یک رسانه بی همتا است. در دنیا چنین چیزی وجود ندارد، اینکه میلیون ها انسان راه می افتند، نه فقط از یک شهر یا یک کشور [بلکه] از کشورهای مختلف، و نه فقط از یک فرقه اسلامی [بلکه] فِرَق مختلف اسلامی و حتّی بعضی ادیان غیر اسلامی (حسینی خامنه ای، 21/07/1398).
ما امروز احتیاج داریم که حسین بن علی (علیه السلام) را به دنیا بشناسانیم... امروز با صدها وسیله علیه اسلام و علیه معارف اسلامی تبلیغ می شود؛ در مقابل این حرکت خصمانه جبهه کفر و استکبار، حرکت معرفت حسینی می تواند یک تنه سینه سپر کند، بِایستد و حقیقت اسلام و قرآن را، به دنیا معرّفی کند. منطقحسین بن علی (علیه السلام)، منطق دفاع از حق است، منطق ایستادگی در مقابل ظلم و طغیان و گمراهی و استکبار است. امروز دنیا شاهد حاکمیّت کفر و استکبار و حاکمیّت فساد است. این پیام امام حسین (علیه السلام) پیام نجات دنیا است (حسینی خامنه ای، 27/06/1398).
حماسه اربعین یک پدیده فوق العاده ای است که به لطف و فضل الهی در هنگامی که دنیای اسلام نهایت نیاز را به این چنین حماسه ای دارد، به وجود آمده است (حسینی خامنه ای، 12/07/1397). پدیده اربعین، یک پدیده غیر قابل توصیف است، یک رزمایش عظیم و شگفتی ساز است. غربی ها نمی توانند درک کنند که یعنی چه، چطور می شود؟ از این رو، شما می بینید دستگاه های تبلیغاتی شان اوّلاً چند سال که سکوت می کنند، «توطئه سکوت»؛ چند سال اشاره ای به آن نکردند، تصویری از آن منتشر نکردند...، تحلیل های خصمانه و تحلیل های غلط کردند که از نظر مؤمنان به این راه، تحلیل های بلاهت آمیزی است. امثال این رادیوی انگلیس و امثال اینها تحلیل خصمانه کردند. این نشان دهنده این است که فورانِ این سرچشمه فیّاض، به شدّت آنها را دستپاچه کرده، نمی توانند تحلیلش کنند (حسینی خامنه ای، 12/08/1397).
ص: 80
ببینید چه حرکت عظیمی اتّفاق افتاد! (اربعین حسینی). وقتی حتّی جسم ها در کنار هم قرار می گیرد، این جور انعکاس پیدا می کند. اگر ما با هم باشیم، کشورهای اسلامی، ملّت های مسلمان - سنّی و شیعه و فِرَق مختلف تسنّن و تشیّع - با یکدیگر دل هایشان صاف باشد، نسبت به یکدیگر سوءظن نداشتهباشند، به یکدیگر اهانت نکنند، ببینید در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ چه عزّتی برای اسلام درست خواهد شد! وحدت؛ وحدت (حسینی خامنه ای، 19/10/1393).
اگر ملّت های کشورهای اسلامی در همه این منطقه وسیع نه در جزئیّات، [بلکه] در جهتگیری های کلّی با یکدیگر همراه باشند، دنیای اسلام به اوج ترقّی و تعالی خواهد رسید... هرجا نمونه هایی از این اجتماع را مشاهده کردیم، انعکاس آن در دنیا مایه شرف و آبروی اسلام و مسلمین شد. شما ملاحظه کردید در اربعین حسینی میلیون ها انسان در کنار هم قرار گرفتند؛ خود این حرکت عظیم جمعی از مسلمان ها، که در دنیا انعکاس پیدا کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند. آن را بزرگترین گردهمایی عالم به حساب آوردند (حسینی خامنه ای، 19/10/1393).
از مجموع مباحث پیش گفته نتیجه می شود که: 1. پیاده روی اربعین حسینی، مصداق بارز جهاد تبیین و تداوم قیام عاشورا است. 2. پیاده روی اربعین، تجلی ارادت جمع کثیری از مردمان به یک هویت مشترک و جهانی (خدامحوری و مبارزه با ستمگری و طاغوت ها) است. 3. حضور هزاران انسان عاشق بصیر با قومیت های متفاوت در این مراسم باشکوه، فرایندی برای پیدایی هویت اسلامی است که در سطحی فراتر از هویت ملی جریان دارد. 4. پیاده روی اربعین، یک انگاره فرهنگی، سیاسی و تمدن ساز است که موجب تقویت هویت اسلامی، همبستگی ملّی و همدلی مسلمانان مخصوصاً شیعیانمی شود، و زمینه ساز ظهور قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه و الشریف) است. 5. پیاده روی اربعین، که دارای
ص: 81
هویت فراملی است، گفتمان عاشورا را در سطح ملت ها فارغ از تفاوت های موجود مطرح می کند و موجب می شود افراد نسبت به آموزه های این گفتمان تعلق خاطر پیدا کنند. 6. فرامرزی گفتمان عاشورا، مهمترین برآیند هویت فراملی در قالب پیاده روی اربعین است که نتایج و پیامدهای متعددی را در حوزه های سیاسی و فرهنگی به دنبال دارد. 7. دشمن درصدد جانشینی هویت های ساختگی و دروغین به جای هویت اصیل اسلامی است. اربعین حسینی، یکی از شعائر دینی و نمادی از هویت اصیل اسلامی و شیعی است، که در تکوین هویت جامعه ایرانی و اسلامی نقش مهمی ایفا می کند.
_ قرآن کریم.
_ ابن قولویه، جعفر بن محمد (1356)، كامل الزیارات، نجف، دار المرتضویه.
_ بروجردى، سید حسین (1416)، تفسیر الصراط المستقیم، قم، موسسه انصاریان.
_ تاج بخش، غلامرضا و همکاران (1398)، «مطالعه کیفی الگوی ابراز هویت ایرانیان و عراقی ها در آیین پیاده روی اربعین»، نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان، شماره17، ص 9-36.
_ پاپالیا، دایان ای. و همکاران (1401)، روان شناسی رشد و تحول انسان، ترجمه داود عرب قهستانی و همکاران، تهران، رشد.
_ پاینده، ابو القاسم (1382)، نهج الفصاحه، تهران، دنیای دانش.
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 24/12/1352، http://www.leader.ir_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 14/03/1378، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 26/01/1379، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 01/01/1385، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 28/11/1387، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 1/1/1393، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 17/10/1393، http://www.leader.ir
ص: 82
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 19/10/1393، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 09/09/1394، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 03/09/1395، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 01/01/1396، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 22/08/1396، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 15/08/1396، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 22/12/1397، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 12/07/1397، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 12/08/1397، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 20/3/1397، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 27/06/1398، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 01/07/1398، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 21/07/1398، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 27/06/1398، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 29/06/1368، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 21/07/1398، http://www.leader.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 7/7/1400، https://farsi.khamenei.ir
_ حسینی خامنه ای، مقام معظم رهبری، 26/11/1401، http://www.leader.ir
_ جوادی آملی، عبدالله (1400)، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، قم، نشر اسراء.
_ خلیلی، مصطفی (1379)، نقش نماز در شخصیت جوان، قم، زائر.
_ رضی، محمد بن حسین (1414ق)، نهج البلاغه (صبحى صالح)، قم، مؤسسه دارالهجره.
_ شاملو، سعید (1383)، مكتب ها و نظریه ها در روان شناسی شخصیت، تهران، رشد.
_ صولتی، مرتضوی (1400)، «تبارشناسی هویت در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی (مطالعه موردی: تبارشناسی پیاده روی اربعین حسینی»، جامعه شناسی سیاسی ایران، شماره
ص: 83
15، ص 2-25.
_ طاهرخانی، عبدالله و همکاران (1400)، «راهپیمائی اربعین نمادی از شکل گیری هویت جمعی مسلمانان»، جامعه شناسی سیاسی جهان اسلام، شماره 18، ص139-162.
_ طوسی، محمد بن حسن (1365)، تهذیب الأحكام، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
_ عمید، حسن (1374)، فرهنگ عمید، تهران، امیركبیر.
گیویان، عبدالله و محسن امین (1396)، در مقاله «محبت و هویت در آیینه نمایش جهانی اربعین مطالعه ماهیت، کارکردها و ساختار پیاده روی اربعین از_ منظر ارتباطات آیینی»، دین و ارتباطات، شماره 52، ص 167-194.
_ معین، محمد (1378)، فرهنگ معین، تهران، نشر فردوس.
_ مجلسی، محمّد باقر (1403)، بحار الأنوار، تهران، مؤسسه الوفاء.
_ مفید، محمد بن محمد (1413)، المزار، قم، كنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
_ مرتضوی، سیدخدایار و همکاران (1399)، «پیاده روی اربعین به مثابه اسطوره ای برای بازآفرینی هویت فرهنگی (تحلیل اسطوره شناختی پیاده روی اربعین حسینی)»، پژوهشنامه معارف حسینی، شماره 20، ص 113-138.
_ نامدار وندایی، سالار، پیاده روی اربعین و هویت یابی فراملی، کد خبر 5580670، https://www.mehrnews.com
_ ویتن، وین (1385)، روان شناسی عمومی، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، نشر روان.
ص: 84
روح الله عابدی جزی(1)
تاریخ دریافت:22/09/1402 تاریخ پذیرش: 23/02/1403
چکیده
سوگ، احساسی ترین واکنشی است که انسان در وقایع مرگ بار یا غمناک از خود نشان می دهد. سوگ در ادیان توحیدی برخلاف منشأ احساسی، دارای اهداف معقول در مسیر الهی است. زیبایی شناسی، در واقعه سوگ توحیدی تحلیلی هنرمندانه ارائه می دهد که قدمت آن به بیان مصیبت امام حسین (علیه السلام) در شروع تاریخ بشری برای حضرت آدم (علیه السلام) می رسد. سوگ توحیدی در سیره پیامبران به عنوان یکی از ابزارهای تبلیغی در رسالت الهی اهمیت یافته است اما در ادیان غیر توحیدی سوگ به بستر اساطیر افتاده و جایگاه غنی خود را از دست داده است.
کلیدواژه ها: ادیان توحیدی، سوگ، زیبایی شناسی،گریه.
ص: 85
احساس از جمله ودایع الهی است که خداوند آن را برای درک و لذت پدیده های هستی یا بروز انعکاس برای تخلیه واکنش ها و هیجانات درونی به انسان عنایت فرموده است. سوگ برآیند احساسی واکنش غموارگی است که فرد حین وجدان حزن در وجود خود سعی می کند با گرایش به سوگ و ساختار شکل مند آن به تخلیه روانی خود جهت یافتن آرامش کمک کند. این واکنش طبعی در همه جوامع و در اشکال مختلف دیده شده لیکن در مسیر توحیدی اش به جایگاه عبادت و تقرب ایمانی مبدل می شود. مهم ترین سوگ جهان بشری در مظلومیت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) روایت شده که همه تاریخ عالم و فرایندهای وابسته به آن را به خود اختصاص داده است. جایگاه توحیدی این سوگ به گونه ای است که از ابتدای آفرینش تا ظهور منجی و حتی روز داوری، این مصیبت همواره تازگی خود را حفظ می کند. سوگ در تنوع اقوام و ادیان؛ اشکال ظاهری خاص خود را یافته و با دقت در ظرائف زیبایی شناسی آن می توان به عمق تاثیر و بروز واکنش آن جامعه نسبت به سوگ پی برد. در سوگ های فردی که دارای مخاطب کمی است درک زیبایی شناسی در حد ظهور حالات شخصی بوده و بیانگر روحیات خاص آن محدوده فکری یا فرهنگی است اما در سوگ هایی که ابعاد و گستره اش تمام جامعه یا جوامع را نیز در برمی گیرد، سوگ نشان از عمق تاثیرگذاری آن احساس و درک استحقاق و همدردی با آن واقعه را بیان می دارد. سوگ های اجتماعی ماندگار معمولا به سنت تبدیل شده و این سنت با عقاید و احساسات آن جامعه درمی آمیزد.
یکی از اصلی ترین زمان ها برای ریشه یابی تاریخ نگاری سوگ حکومتی، زمان صفویه است. فروغی (1382) در مقاله «کارکرد مراسم سوگواری عاشورا در رسمی شدن مذهب شیعه در زمان صفویه» از نگاه مورخان و مستشرقان به جایگاه سوگ عاشورایی در حکومت صفویه اشاره کرده و نتیجه می گیرد سوگواری عاشورا به تبیین و ترویج تشیع
ص: 86
کمک نموده و باعث عظمت یافتن آن شده است. مطهری و توکلیان (1393) در مقاله «سوگ واری در سیره معصومان (علیهم السلام)» به تبیین مفاهیم و واژه های عزاداری و تاریخ روایی آن پرداخته و روایاتی پیرامون جنبه های فردی و اجتماعی عزاداری آورده اند. این پژوهش سعی کرده با داده های کتابخانه ای و منابع اینترنتی و با رویکرد توصیفی به مساله زیبایی شناسی سوگ توحیدی بپردازد.
سوگواری مجموعه رفتارهای حزن آمیز طبیعی و غیرا اختیاری خویشان و هم اجتماعان در مرگ یک شخص یا آیین هایی با قصد کاستن از عواقب حاصل از ضایعه فقدان و بهبود روابط خدشه دیده اجتماعی ناشی از مرگ و نبود شخص، توان بخشی و بازیابی روحیه بازماندگان یا گرامی داشت آنان است (مهربانی، 1397). سوگ کنشی در برابر انفعال جبری است که بدعتا یا تدریجا روان سوگوار را به رنجش کشانده، هرچند شروع آن نا خواسته است اما تداوم آن در گرو نوع کنش وارد شده و ماندگاری آن به شدت ابتلاء و مصیبت بستگی دارد. واکنش در برابر سوگ می تواند عملی، روان نژندی و بیماری یا فراموشی باشد. همچنین واکنش عملی در مواجهه با سوگ می تواندانتقامی، خود تخریبی، پالایشی و در طولانی مدت عبرت آموز باشد. واکنش روان نژدی از وابستگی حسی و عاطفی سوگوار با موضوع سوگ نشات گرفته که شخص سوگوار نمی تواند واقعیت پیرامونی را بپذیرد و توان روحی او اجازه عبور و تسکین مصیبت را نمی دهد. برخی هم فراموشی را در برابر مصیبت چاره جویی می کنند که این گروه یا اهل غفلت بوده و یا سکوتشان نشان از شکیبایی آنان است.
مطلق گریه با سوگ برابر نیست چرا که گریه گذرا است اما سوگ پالایش احساسی و اخلاقی را دربردارد و تاثیر سوگ می تواند همه عمر سوگوار را دربرگیرد. هر چند ماده اشتراک گریه و سوگ یعنی اشک و حزن یکسان است اما اشک یکی از ابزارهای سوگوار
ص: 87
است.
گریه دارای انواع گوناگونی است: گریه عجز و زبونى، گریه تزویر و دروغ، گریه پشیمانى، گریه شوق، رحم و رأفت، غم و اندوه، گریه فراق، گریه خوف و خشیت و تقوا و درخواست رشد معنوی، گریه شرم و نظایر آن است. برخی معتقدند گریه با اشک تفاوت دارد. دمع و بکاء به جاری شدن چشمه اشک اشاره دارد ولی عَبرَه به اشک حاصل از سوز درونی و جاری از سینه ها اشاره دارد (اجلال، 1393). همچنین اشک شادی یعنی قُرّه العین، خنکی چشم و چشم روشنی نیز بیان شده است. واژه «قر» که مضاعف است به معنای خنکی و سردی است که هنگام شادی و نشاط از دیدگان شخص جاری می شود (مهدی، 1397).
عکس

حضرت آدم (علیه السلام) اولین پیامبرالهی؛ نخستین و قدیمی ترین شاخص سنجش در تاریخ نگاری رفتاری به شمار می رود. قرآن کریم زمینه دسیسه ابلیس برای اخراج او از بهشت را چنین بیان می فرماید: «هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا یَبْلَی؛ ای آدم آیا (میل داری) تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم» (طه/120). پس از آن فریب بزرگ، حضرت آدم (علیه السلام) چهل سال گریه کرد اما گریه اش راه به جایی نبرد. اما وقتی جبرییل مصیبت کربلا را برای او بیان کرد وی دچار سوگ شد و این سوگ سبب بخشیده شدن حضرت آدم (علیه السلام) شد. همچنین پیامبران الهی از جبرییل درباره واقعه کربلا آگاهی یافته و به سوگ نشسته اند. دریا زیر کشتی حضرت نوح (علیه السلام) در سرزمین کربلا طوفان بیشتر دارد؛ اسب حضرت ابراهیم (علیه السلام) در همین زمین او را به زمین می کوبد؛ حضرت موسی (علیه السلام) در گذر از این دیار بند کفشش باز شده و پاهایش در خارها خونین می شود (مجلسی، 1386: 44، 245).
ص: 88
در بیان جایگاه گریه اختیاری طبق روایت امام صادق (علیه السلام) پنج نفر از بکایین عالم عبارتند از: حضرات آدم، یعقوب، یوسف، صدیقه طاهره و سجاد (علیهم السلام) (ابن بابویه، 140:1390). در این جایگاه سوگ متصل به پرودگار بوده و این تکلیف مهمی برای تبلیغ و انتقال پیام است. سوگی که از پیامبران الهی نقل شده پایان خوش داشته اما در مورد حضرات صدیقه طاهره و علی بن الحسین این گونه نبوده و سوگشان نه تنها در تاریخ تبدیل به پژواک و سند تاریخی شده بلکه با خود حرارتی داشته که دل های شیفتگان را نیز مبتلا کرده است.
عکس

شکل2: نمودار منشا گریه بدون دارا بودن سبب؛ منبع :خصائص الحسینیه شیخ جعفر شوشتری(ره)
مهم ترین عامل در سوگ توحیدی پیوستگی به توحید و اتصال به وحدانیت در مقام سوگواری است. اهمیت واژه توحید در این موضوع به ویژگی فرازمینی و معنوی بر خلاف سوگ اسطوره ای اشاره دارد. سوگ های زمینی با توجه به علت های حزن آلود آن به موضوع اثر پالایشی برای شخص نظر داشته یا تاثیر احساسی آن را دربرمی گیرد. اما سوگ توحیدی بیانگر مساله دار بودن و دارای غایت بودن این سوگ است. همچنین در روش مندی سوگ توحیدی شخص هرگز از آداب و احکام الهی سوگ خارج نشده و به افراط کشیده نمی شود.
جزع سوگ مقبوض است و در مقابل صبر به عنوان عاملی پسندیده بیان شده است. چنانکه خداوند در سوره معارج (19-21) به مذمت جزع می پردازد: «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا». سوگ با بی تابی و لطمه و جامه دریدن در روایات عامل غفلت نامیده شده و نهی گشته است. از این رو سوگ توحیدی با اتصال به منشاء الهی خدشه دار نمی گردد. عوامل سوگ غیر توحیدی عبارتند از: غفلت
ص: 89
از آغاز و انجام کار انسان، گستاخی و عصیانگری در برابر اراده خدا، از دست دادن امید و نشاط زندگی (اکبر نژاد، 1394).سوگ توحیدی دارای عوامل فعالی است که در مقاطع زمانی خود نقش آفرینی کرده و به نوعی تکلیف گرا است. چنان که در روایت امام صادق (علیه السلام) آمده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْمِیثَمِیِّ عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَى الْمُؤْمِنِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَى الْكَافِرِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ؛ صبر و بلا در رسیدن به مومن با هم مسابقه می دهند، اما زمانی که بلا به او می رسد، مومن را با صبر و بردباری می یابد و جزع و بلا در رسیدن به کافر مسابقه می دهند، اما زمانی که بلا می رسد، او را با جزع و بی تاب می یابد (کلینی، 1393: 3/223). همان طور که نهی از جزع و سوگ غیر توحیدی بیان شده از طرفی سفارش به سوگ توحیدی در جایگاه اهمیت قرار گرفته است. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ تَدْرُونَ مَا قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لا یَعْصِینَكَ فِی مَعْرُوفٍ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِفَاطِمَةَ ع إِذَا أَنَا مِتُّ فَلَا تَخْمِشِی عَلَیَّ وَجْهاً وَ لَا تَنْشُرِی عَلَیَّ شَعْراً وَ لَا تُنَادِی بِالْوَیْلِ وَ لَا تُقِیمِی عَلَیَّ نَائِحَةً قَالَ ثُمَّ قَالَ هَذَا الْمَعْرُوفُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ مقدام نقل می کند که از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: می دانید که منظور خدا از آیه «و زنان از تو در هیچ کار نیکی سرپیچی نکنند» چیست؟ گفتم: نه! فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه (علیها السلام) فرمود: دخترم وقتی که من رحلت نمودم، چنگ به صورتت نزن و موهایت را به خاطر من، پریشان نساز و صدایت را به واویلا بلند نکن و مجلس نوحه برایم برپا کن، سپس امام (علیه السلام) فرمود: این همان معروفی است که خدای متعال فرموده است(کلینی، 1393: 7/527).
اصل توحید، ایمان و ربوبیّت الهی، متوقّف بر وساطت عقل و فهم عقلانی است. از نظر حکیم ملاّ صدرا، ماهیات و لوازم آنها مجعول بالعرض هستند و نقصان و انیّت
ص: 90
رابطه تنگاتنگی با ماهیات و چیستی ها دارند (جلالی، 1378). گویی ادیان و تفکرات غیر توحیدی قائل به اصالت به ماهیت فلسفی بوده که نقش پر رنگی در بروز مظاهر دینی و تجلیات شریعت و احکام دارند و از اصل منشأ توحیدی و اصالت وجود در هستی دور شده اند. از این رو در دو بعد ادیان توحیدی و غیر توحیدی تظاهرات مختلفی به عنوان مناسک، آیین و یا سوگواری در موضوعات مختلفی وجود دارد. ادیان غیر توحیدی (شرک آلود) با تکیه بر توهم و تخیل به ساخت و پرداخت مناسکی برای افکار و عقاید خود رونق داده تا از این طرفه سودی عاید مطامع دنیوی شان شود. در ادیان غیر توحیدی سوگ مسیری منفعت طلبانه دارد به طوری که در کسب حوائج مانند وسیله ای برای تقرب به رب پوشالی مورد نظر است. در این ادیان داستان سرایی و غبار تاریخی از شخصیت ها اساطیری می سازد که اینها هر بار با تحریک عواطف به بازسازی و جبران خلل های دینی و اعتقادی خودپرداخته
و در جای حقیقت توحیدی می نشیند. صاحبان و کاسبان ادیان غیر توحیدی اسراری برای مانایی منافع خود دارند و یکی از آنها روایت تاریخی از اشخاصی فرا انسانی است که قدرت های غیر واقعی دارند. اسطوره کارکرد حفظ جذبه دینی برای اینان داشته و موبدان و بزرگان دینی در نقصان عقل و وحی و اخلاق در دین خود به تاریخ سازی افسانه ای رو می آورند.
سوگ در نظر برخی از ادیان توحیدی هم جنبه درونی و هم جنبه بیرونی دارد. مسیحیان همواره طبق عقاید تاریخی خود سوگوار مسیح (علیه السلام) مصلوب و شکنجه های او تا تپه جلجتا هستند و در این سوگواری غیر از حزن خود به صورت نمادین، سوگ خود را تبدیل به آیینی هر ساله برای همدردی با مسیح (علیه السلام) کرده اند. در سوگ مسیح (علیه السلام)، برخی برای او و برخی برای مریم مقدس (علیها السلام) به سوگواری پرداخته و ابراز همدردی می کنند. به هر روی برای یک مسیحی، تجسم مصائب پیامبرش با نقاشی، هنرهای تجسمی و نمایش قابل لمس بوده و حس همذات پنداری دینی برقرار می کند.
ص: 91
عکس

شکل 3:تصویر پرستش موش،معبد کارنی ماتای هند
تکرار پذیری سوگ بستگی به شدت اثربخشی به پیروان دینی خود را دارد. اینکه موضوعی همه ساله در کل جامعه توحیدی تظاهرات دینی شود، جای تامل دارد. اثر دهی سوگ بر مبنای احساس است و در این تکرار پذیری نوع اثرگذاری اهمیت دارد. بیشترین اثرگذاری ها به مرگ تحمیلی یا مصائبی از این دست برمی گردد لکن این موضوعات هم تاریخ مصرف داشته و نمی تواند کارکردی دائمی داشته باشد. یکی از نمونه های ماندگار تکرار پذیری سوگ؛ واقعه کربلاست که هر ساله روایت آن در ایامی خاص موجب گسترش سوگ در کل جامعه اسلامی شده و دینداران، خود را موظف در برپایی و حضور در این سوگ می دانند. این تکرارپذیری نه اینکه از جانب متولیان دینی تبلیغ و ترویج شود بلکه عموم مردم، شرکت در برپایی و حضور در این مجالس را وظیفه اصلی خود می دانند و نه تنها در محرم و صفر برای یک بار در سال بلکه برخی از شیعیان با تشکیل مجالس هفتگی، این سوگ را تکرار می کنند. اما تکرارپذیری سوگ امام حسین (علیه السلام) این چنین هم پایان نیافته و توسط امام عصر (عجل الله تعالی فرجه و الشریف) ادامه دارد. قال الامام المهدی فی زیاره ناحیه المقدسه: لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِیَنَّ عَلَیكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما؛ امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه و الشریف) در زیارت ناحیه مقدّسه: هر صبح و شام بر تو گریه و شیون مى كنم و در مصیبت تو به جاى اشك، خون مى گریم (مجلسی، 1386: 101/238).
ص: 92
مساله اصلی در سوگ برانگیختن احساس است اما در سوگ توحیدی احساس، مقدمه تعقل است و اگر سوگ دارای محتوای غنی نباشد تکرارپذیرنیست. تنهایی، تشنگی، نوع شهادت خود، فرزندان، یاران، اسارت خانواده و نظایر این موضوعات درست است که گدازندگی سوگ را دربرمی گیرد اما همه اینها مساله نیست. تاثیرپذیری از سوگ فقط محدود به حزن و گریه نمی شود و حتی می تواند در حفظ و تداوم دین اسلام کمک کند. جمله مشهور: الاسلام محمدی الوجود و حسینی البقاء (المزیدی، 2023: 3) نشان از استمرار بر محتوای حسینی دارد. زنده بودن نهضت عاشورا در دو بعد عقل و احساس باعث شده سوگ، جریان محرک شهادت پذیری شیعیان باشد و همواره شعار هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه را در متن سنت سوگواری خو تکرار نمایند.
زیبایی شناسی از معارف حسی است که راه به معنای متعالی و لذت جویی معنوی دارد و تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. فارابی در کتاب المدینه الفاضله در بحث زیبایی شناسی اسماء و صفات خداوند معتقد است زیبایی هر چیز جنبه معرفتی اوست و هر قدر موجودی به کمال نهایی خود نزدیک تر شود، زیباتر است و خداوند در اعلای مرتبه هستی زیبایی مطلق است و زیبایی او از ذات خودش سرچشمه گرفته و عارضی و زایل شدنی نیست (صفار دستگردی، 1387). بین دو واژه سوگ و زیبایی شناسی شاید در ظاهر پارادوکس وجود داشته باشد چرا که زیبایی تجلی صفات و اسماء الهی است و در طرف دیگر حزن امری عرضی است اما سوگ توحیدی گویی برای فقدان همان تجلی صفات و اسماء الهی به وجود آمده هرچند سرور و حزن نقص در صفات الهی است با این وجود کلمه رضایت مفهوم جامع تری را دربرمی گیرد. چنانکه در قرآن کریم واژه رضایت چنین آمده: لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَاالْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (مائده/119). تراضی بین خالق و مخلوق جمع مساله صفات و حزن و سوگ است. مستند به این مطلب، یافتن زیبایی
ص: 93
در نهایت سختی و منتهای شدائد و در لحاظ آخِر روز عاشورا در مناجات امام حسین (علیه السلام) است که حضرت چنین می فرماید: الهی رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْلیماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ یا غِیاثَ الْمُستَغیثین (الموسوی المقرّم، 1970: 367). این زیبایی از زبان کسی است که هم خود در آن لحظه حزین است و هم سوگوار شهدا و اهل خیمه و اهل بیت خود است اما همه واقعه عاشورا را در کمال رضایت می بیند.
سوگواری را می توان مفهومی تشکیکی خواند که محتوایی حسی با جنس واحد دارد اما تأثیرات و همذات پنداری متفاوتی را در خود جای داده است. محتوای سوگ می تواند چنان باشد که حرارت قلوب مومنین را تا قیامت برافروخته باشد. زیبایی شناسی سوگ توحیدی در نظام سنت های دینی قوام یافته و تازگی و استمرار آن همواره مورد توجه قرار گرفته است. طبق تاریخ نگاری پیامبران کهن ترین و ماندگارترین سوگ تا روز داوری؛ سوگ بر عزای امام حسین (علیه السلام) است که در زیبایی به مقام رضایت توجه دارد.
_ قرآن کریم.
_ ابن بابویه، محمدبن علی (1390)، امالی شیخ صدوق، کتابچی، تهران.
_ اجلال، زهرا (1393)، «فرق کیان دماء و بکاء در چیست؟»، بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان، https://article.tebyan.net_ اکبر نژاد، محمد تقی (1394)، درس خارج استاد اکبرنژاد با موضوع «جزع؛ معیار و مصادیق آن» با رویکردی آسیب شناسانه، https://feghahat.com/
_ جلالی، غلامرضا (1378)، «فلسفه دین در منظرصدرالدّین»، مجله حوزه، مرداد و شهریور، شماره 93.
_ شوشتری، جعفر (1394)، ترجمه خصائص الحسینیه، تهران، سازمان وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح انتشارات دفاع.
ص: 94
_ فروغی، اصغر (1382)، «کارکرد مراسم سوگواری عاشورا در رسمی شدن مذهب شیعه در زمان صفویه»، دوره 22، شماره 4.
_ الموسوی المقرّم، سید عبد الرزاق (1970)، مقتل الحسین علیه السلام، تهران، دراسات الاسلامیه.
_ صفار دستگردی، مهدی (1378)، زیباشناسی در اسلام، https://noo.rs/rDjQP
_ کلینی، محمد بن یعقوب (1393)، اصول کافی، تهران، دارالثقلین.
_ مجلسی، محمدباقربن محمدتقی (1386)، بحار الانوار، تهران، اسلامیه.
_ مزیدی، مصطفی (2023)، الاسلام محمدی الوجود حسینی البقاء، شبكة الإمامین الحسنین الثقافیة
_ مهربانی، امین (1397)، «سوگواری»، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی.
ص: 95
ص: 96
دکتر محمدعلی پرغو(1) مرتضی امیری مینق(2)
تاریخ دریافت: 27/09/1402 تاریخ پذیرش: 28/02/1403
چکیده
روایتی معتبر و اصیل از تاریخ عاشورا از قول کسانی که هم عصر یا نزدیک به آن زمان بوده اند، همواره ذهن علاقه مندان و پژوهشگران تاریخ را به خود مشغول کرده است. با توجه به خطبه ها و نامه های آن حضرت، می توان این نکته را دریافت که برخلاف عقیده برخی، حرکت ایشان نه سرّ باطنی داشت تا عموم مردم از درک آن عاجز باشند و نه برای شهادت طلبی بوده است؛ بلکه ایشان برای احیای بزرگ ترین معروف که همان خلافت اهل بیت (علیهم السلام) بود و برای مبارزه با بزرگ ترین منکر که حکومت افرادی چون یزید بود، قیام خود را شروع کردند. قطعاً اگر کوفیان به عهد خود پایبند می ماندند، قیام امام حسین (علیه السلام) منجر به تشکیل حکومت می شد. با توجه به شرایط حاکم بر جامعه سنت های اسلامی به شدت دگرگون شده بود و سکوت و مبارزه
ص: 97
پنهانی فایده ای نداشت، چه مردم کوفه از ایشان دعوت می کردند و چه نمی کردند، حضرت با یزید بیعت نمی کرد و این عدم بیعت قطعاً مورد رضایت حکومت یزید نبود؛ لذا راهی غیر از بیعت یا شهادت وجود نداشت.
کلیدواژه ها: امر به معروف، خلافت اهل بیت (علیهم السلام)، فلسفه عاشورا، کوفیان، نهی از منکر.
سخن گفتن از عاشورا و ابعاد گوناگون آن کاری بس دشوار است. اگر واقعه ای حائز اهمیت بسیار باشد، مطمئناً در نقل آن، تحریف، اغراق و خرافه دخیل خواهد بود؛ زیرا همواره گروهی درصدد تحریف و کاستن اهمیت آن واقعه و گروه دیگر برای نشان دادن اهمیت هر چه بیشتر آن در تلاش هستند. حادثه عاشورا نیز از این قضیه مستثنا نبوده است. عده ای برای نشان دادن هولناکی این واقعه بزرگ، هر روایتی را بدون بررسی صحت وسقم آن پذیرفته اند و یا جمعیتی معتقدند چهره حادثه عاشورا که هم اکنون در ذهن افراد نقش بسته از منابع نامعتبر دست چندم برگرفته شده است. همچنین می توان گفت که ممکن است روایاتی ساخته وپرداخته حکام عباسی باشد تا بنی امیه را تخریب کنند و یا تحریفاتی از جانب بنی امیه در نقل واقعه عاشورا دخیل بوده باشد. قطعاً هر محقق و پژوهشگری می خواهد بداند در سال 61 ق، چه بر سر نوه پیامبر (علیهم السلام) و اهل بیت او آمد. شاید مهم ترین ابهامات در چرایی وقوع این حادثه، علت بیعت نکردن امام (علیه السلام) با یزید و اهداف ایشان در حرکت خود از مدینه به مکه و از آنجا به سمت عراق باشد.در متون دست اول شیوه تاریخ نگاری به شیوه رایج امروزی که متکی بر تحلیل و بررسی حوادث است نگاشته نشده و صرفاً به نقل روایات با سلسله سند کامل و یا ناقص بسنده کرده اند و برای یک واقعه دو یا چند روایت مختلف نقل شده است که امکان بررسی ابعاد و زوایای مختلف یک موضوع را تا حدی فراهم می کند.
قدیمی ترین تاریخ درباره واقعه عاشورا مقتل الحسین لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی کوفی (متوفای157) است. او از شاگردان امام صادق (علیه السلام) و
ص: 98
به احتمال زیاد شیعه است. او نه تنها درباره عاشورا بلکه در موضوعات دیگر تاریخی صدر اسلام کتاب هایی نوشته است. ابو مخنف مورد قبول تاریخ نویسان شیعه و سنی بوده و از این رو تاریخ نگاران بعدی در مورد واقعه عاشورا از او روایت نقل کرده اند. عده ای بر این باورند که او کتاب مقتل الحسین را به تشویق حکام عباسی به نگارش درآورده است. متأسفانه این کتاب به دست ما نرسیده و تنها در منابع تاریخی بعدی می توان روایت هایی از مقتل ابو مخنف را مشاهده کرد. قدیمی ترین و کامل ترین کتابی که گزارش های ابومخنف در آن مشاهده می شود، تاریخ الرسل و الملوک محمد بن جریر طبری (متوفای310) است. بنابراین در این پژوهش محوریت نقل روایات از کتاب تاریخ طبری است و اگر مطلب اضافی و یا متناقضی در دیگر تواریخ وجود داشته باشد در حد امکان آورده شده است. همچنین سعی بر آن بوده در حد معلومات نگارنده، در مورد برخی روایات تحلیل هایی صورت بگیرد. کتاب های تأملی در نهضت عاشورا از رسول جعفریان، عاشورا شناسی از محمد اسفندیاری و شهید جاوید از نعمت الله صالحی نجف آبادی از جمله مواردیهستند که در این زمینه کار کرده اند.
بلافاصله بعد از مرگ معاویه در نیمه ماه رجب سال 60ق، یزید در شام بر حسب وصیت معاویه، خود را جانشین او و امیرالمؤمنین خواند و نامه ای به ولید بن عتبه، حاکم مدینه، نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. از یزید بن معاویه به ولید بن عتبه: اما بعد، معاویه که بنده ای بود از بندگان خدای تعالی که خداوند تعالی او را گرامی داشته بود و خلافت روی زمین را به او احسان کرده بود، اکنون به جوار رحمت الهی پیوست. تا می زیست محمود سیرت و مرضی طریقت بود و چون از دنیا برفت، در حال حیات مرا ولیعهد خویش گردانید. چون بر مضمون نامه واقف شدی، از اهل مدینه بیعت بستان و بعد از آن حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالرحمان بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر بیعت بخواه. اگر به طوع و رغبت بیعت کردند، نیکو و الا به عنف از ایشان بیعت بستان و هر کس از ایشان بیعت نکرد، گردن او را بزن و سر او را نزد من بفرست» (ابن اعثم کوفی،
ص: 99
1372: 822-821). طبری (1374: 7/2905) در تاریخ الرسل و الملوک، از قول ابو مخنف نقل می کند: «... نیز در صفحه ای که گویی گوش موشی بود نوشت: اما بعد، حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را سخت و بی امان به بیعت وادار کن تا بیعت کنند والسلام»؛ یعنی موضوع بیعت گرفتن از این اشخاص را به صورت علنی مطرح نکرد.
ولید وقتی نامه یزید به دستش رسید به شدت آشفته شد و کسی را سراغ مروان فرستاد تا برای مشورت حاضر شود. مروان به ولید پیشنهاد داد که: «رأی من این است که این کسان را پیش از آنکه از خبر مرگ معاویه خبردارشوند بخواهی و به بیعت و اطاعت بخوانی، اگر بیعت کردند دست از آنها بداری و اگر نپذیرفتند پیششان آری و گردنشان بزنی که اگر از مرگ معاویه خبر یابند هر کدامشان در ناحیه ای قیام کنند و مخالفت و دشمنی کنند و برای خویشتن دعوت کنند... اما ابن عمر را مردی می بینم که به جنگ علاقه ندارد و زمامداری را در صورتی دوست دارد که آسان به چنگ آورد» (همان، 7/2906-2905).
ولید، عبدالله بن عمر بن عثمان را که جوان نو سالی بود سوی حسین و عبدالله بن زبیر فرستاد که آنها را بخواند. عبدالله آنها را در مسجد یافت که نشسته بودند، به ایشان گفت: «امیر دعوتتان کرده اجابتش کنید». عبدالله بن زبیر به حسین (علیه السلام) گفت: «حدس بزن که در این وقت که به مجلس نمی نشیند برای چه ما را خواسته است». حسین (علیه السلام) گفت: «به گمانم طغیانگرشان هلاک شده و ما را خواسته تا پیش از آنکه خبر فاش شود، ما را به بیعت وادار کند». حسین (علیه السلام) برفت و غلامان و خاندان خویش را فراهم آورد و برفت تا به ولید رسید و به یاران خود گفت: «من به درون می روم، اگر شمارا خواندم یا شنیدید که صدای او بلند شد همگی به درون بریزید وگرنه همینجا باشید تا پیش شما برگردم». حسین (علیه السلام) بیامد و بنشست. ولید نامه را به او داد که بخواند و خبر مرگ معاویه را داد و او را به بیعت خواند. حسین (علیه السلام) گفت: «انا لله و انا الیه راجعون، خدا معاویه را رحمت کند و تو را پاداش بزرگ دهد، اینکه گفتی بیعت کنم، کسی همانند من به نهانی بیعت نکند، گمان ندارم به بیعت نهانی من بس کنی و باید آن را میان مردم علنی کنم». ولید که سلامت دوست بود گفت: «به نام خدای برو تا با جمع مردم بیایی». مروان گفت:
ص: 100
«اگر اینک برود و بیعت نکند،هرگز چنین فرصتی به دست نیاری تا میان شما و او کشته بسیار شود. این مرد را بدار و از پیش تو نرود تا بیعت کند یا گردنش را بزنی». در این هنگام حسین (علیه السلام) برخاست و گفت: «ای پسر زن کبود چشم تو مرا می کشی یا او؟ به خدا نادرست گفتی و خطا کردی». آنگاه حسین (علیه السلام) با یاران خویش به خانه رفت. مروان به ولید گفت: «فرمان مرا نبردی، بخدا هرگز چنین فرصتی به دست تو نمی دهد». ولید گفت: «ای مروان دیگری را ملامت کن! کاری را برای من برگزیدی که مایه تباهی دینم بود، به خدا دوست ندارم همه مال دنیا که آفتاب بر آن طلوع و غروب می کند از آن من باشد اما حسین را کشته باشم...» (طبری، 1374: 7/2907-2906).
ابن اعثم (1372: 827) در الفتوح می گوید: «مروان در کویی به آن حضرت رسید گفت: یا ابا عبدالله، تو را نصیحتی می کنم و در آن جز نیکویی غرضی ندارم. صلاح تو در آن است که با یزید بیعت کنی تا تو را رنجی نرسد و آتش این فتنه فرو نشیند و چون یزید بشنود، در حق تو احسان فرماید... حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. امروز اسلام ضعیف گشته و مسلمانان به بلایی مبتلا شده اند. ای مروان یزید کیست که تو مرا به بیعت با او می خوانی؟ حال آنکه می دانی یزید مردی شراب خوار و فاسق است... نمی دانی که ما اهل بیت رسول خداییم و همیشه حق بر زفان ما رفته است؟ من از جد خویش محمد رسول الله شنیدم او گفت خلافت حرام است بر آل ابی سفیان و بر طلقا، چون معاویه را بر منبر می بینید، شکم او را پاره کنید. به خدای که اهل مدینه او را بر منبر جد من بدیدند و هیچ نگفتند... لهذا خدای تعالی ایشان را بر یزید مبتلا گردانید... ای پسر زرقا، بشارت تو را که رسول خدا روز قیامت به هرچهمخدور و مروه باشد درباره من از تو و از یزید سؤال کند که به چه موجب حق حسین از او بگردانیدید».
البته شاید اینکه امام (علیه السلام) فرمود حکومت بر آل ابی سفیان حرام است تحریف شده باشد چون در منطق اهل بیت (علیهم السلام) حکومت غیر از ایشان، مشروعیت ندارد؛ بنابراین ممکن است این قسمت توسط حکام عباسی برای توجیه قیام خود علیه بنی امیه تقطیع یا تحریف شده است.
«...حسین در پناه شب برون شد و این یک شنبه دو روز مانده از رجب سال شصتم
ص: 101
بود» (طبری، 1374: 7/2909). «...پسرعم او مسلم بن عقیل او را گفت: اگر ما شارع اعظم بگذاریم و به راه نبهره برویم چنان که عبدالله زبیر کرد، اولی تر باشد... حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: ابن عم، شارع عام و جاده راست روشن اولی تر، هم از این راه روان شویم و چشم به خانه های مکه می داریم و آنچه حکم و قضای باری تعالی است، خود می آید» (ابن اعثم، 1372: 836).
محمد بن حنفیه به امام (علیه السلام) گفت: «ای برادر به نزد من از همه کس محبوب تری و عزیزتر، هیچ کس را اندرز نتوانم گفت که شایسته تر از تو باشد. چندان که توانی با یاران خویش از یزید و از شهرها دوری گزین، آنگاه کسان پیش مردم فرست و آ نها را سوی خویش بخوان، اگر با تو بیعت کردند حمد خدا گویم و اگر بر کس دیگر فراهم آمدند خدا به سبب این دین و عقل تو را نکاهد و جوانمردی و فضیلتت نرود. بیم دارم به یکی از شهرها درآیی و پیش جمعی از مردم روی که میان خویش اختلاف کنند و گروهی از آ نها با تو باشند و گروهی دیگر بر ضد تو باشند و با هم بجنگند و هدف نخستین نیزه ها شوی و خونکسی که شخص و پدر و مادرش از همه امت بهتر است بیهوده بریزد» (طبری، 1374: 7/2909).
در ادامه گفت: «برادرم! سوی مکه رو و اگر آنجا ایمن بودی چه بهتر وگرنه سوی ریگستان ها رو و به قله کوه ها پناه بر و از شهری به شهری رو تا ببینی کار مردم چگونه می شود و مصلحت خویش را بشناسی که رأی صواب و دوراندیشی این است که از پیش برای کارها آماده باشی اما اگر به هنگام رخدادها بدان بپردازی کارها پیچیده می شود» (طبری، 1374: 7/2910). امام (علیه السلام) برادرش را به خاطر اندرزها دعا کرد و به او گفت که من به مکه می روم.
قصد ما در این مقاله بحث کلامی نیست ولی ذکر این نکته لازم است که متأسفانه دیدگاه اکثریت جامعه اسلامی در صدر اسلام نسبت به ائمه این گونه نبوده که امام (علیه السلام) باید مردم را نصیحت و راهنمایی بکند و نه برعکس.
ص: 102
«آگاه باشید که پس از من گروه هایی چند پدید آیند و در هم آمیزند، در حالی که به سوی یک قبله نماز می گزارند و حج و عمره خویش یکسان به جای می آورند، ولی دل هایشان با هم یکی نیست و هر کس را رأیی و راهی دیگر است... مردی از جای برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، در چنین روزگاری چه بایدمان کرد؟ گفت: به خاندان پیامبر خود بنگرید، اگر در خانه نشسته اند در خانه بنشینید و اگر شما را به یاری خوانده اند یاریشان کنید، تا پاداش یابید. ولی بر آنان پیشی مگیرید تا گرفتار بلا نشوید» (ثقفی، 1374: 24-23).
سیدالشهداء قصد مبارزه و یا تبلیغ پنهانی نداشت بلکه می خواست این عدم بیعت خود را علنی و علت آن را برای مردم تبیین کند و گرنه باید به سمت شهر دیگری به جای مکه می رفت. ایشان مکه را انتخاب کردند تا سخنان خود را بهگوش همه برساند. امام (علیه السلام) علاوه بر اعتراض به فسق علنی یزید، خلافت را حق اهل بیت می دانست به همین علت حرکت ایشان از مدینه به سمت مکه صرفاً فرار از خطر نبود بلکه هدف، تبلیغ برای احقاق این حق بود (رجوع شود به پیشنهاد مسلم بن عقیل مبنی بر حرکت از بیراهه به سمت مکه).
سخنان امام (علیه السلام) به محمد بن حنفیه: «و الله اگر مرا در دنیا هیچ یاری نباشد و خویش را هیچ پناهی و ملجایی نیابم هرگز با یزید بیعت نکنم...» (ابن اعثم، 1372: 832).
«بسم الله الرّحمن الرّحیم. این وصیتی است که حسین بن علی می کند... من حسینم. نه از نظر و نه از جهت اندیشه ظلمی و فسادی از حق برگشتم و از مدینه بیرون می شوم بلکه از جهت صلاح امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون می شوم و می خواهم که شرایط امر به معروف و نهی از منکر به تقدیم رسانم و در این باب از مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ام که می گفت سرانجام حسین (علیه السلام) کشتن خواهد بود» (همان، 833). برخی ها از این وصیت نامه و موارد مشابه این گونه استفاده کرده اند که هدف امام (علیه السلام) از حرکتشان، شهادت طلبی بوده است (صدر، 1385: 19؛ ابن طاووس، 1390: 36). درحالی که اولاً
ص: 103
امام (علیه السلام) می فرماید که سرانجام این اقدام شهادت است نه اینکه ایشان به خاطر شهادت در راه خدا این حرکت را آغاز کردند و ثانیاً اگر هدف شهادت است پس چرا ائمه بعد از امام حسین (علیه السلام) اقدام به چنین حرکتی نکردند؟
«تعبیر ان الله شاء ان یراک قتیلا می تواند کسانی را به این هدایت کرده باشد که امام حسین (علیه السلام) و یارانش برای خودشان شهید شدند. یعنی چون عزیز بودند وخداوند آنها را دوست داشت، آنان را به سوی خود طلبید... ممکن است در حقیقت این مساله منافاتی با اهداف سیاسی نداشته باشد، اما در ظاهر مروج آن است که کربلا نه یک حادثه سیاسی بلکه یک رخداد معنوی و شخصی بوده است» (جعفریان، 1386: 231).
در اثنای سخنرانی امام (علیه السلام)، ابن عباس گفت: «من چنان مصلحت می بینم که با یزید بیعت کنی و چنانکه در روزگار معاویه صبر کردی، در ایام یزید نیز صبر کنی، باشد که از حکم ربانی لطیف ظاهر گردد که در ضمن آن مقصود تو حاصل گردد» (ابن اعثم، 1372: 833). حضرت در پاسخ فرمود: «...تو چه می گویی ای پسر عباس، در حق جماعتی که ایشان پسر رسول خدا را از سرای و وطن و مولد و منشأ او بیرون می کنند و از مجاورت حرم و زیارت تربت جد او محروم گردانند و او را بترسانند تا در هیچ موضع و وطن قرار نتواند گرفت و قصد کشتن و ریختن خون او کنند و او را گناهی نباشد و به خدای تعالی شرک نیاورده؟ این امت را چه شده است که قرارشان در ریختن خون پسر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاده است» (ابن اعثم، 1372: 834).
عبدالله بن عمر نیز امام (علیه السلام) را از رفتن به مکه نهی کرد: «این عزیمت که کرده ای فسخ گردان و در مصاحبت ما به جانب مدینه بازگرد و چنانکه دیگران با یزید بیعت کردند، بیعت کن و از خانه خویش و حرم جد خویش غایب مشو و آن جماعت را که ایشان را در جهان هیچ حظی و نصیبی نخواهد بود بر خویشتن حجتی و سبیلی منه. اگر تو با یزید بیعت نکنی تو را به اکراه بر بیعت او خواهند داشت. نگذارند تا امن و فارغ در وطن خویش باشی تا آن وقت که تو را رغبت بیعت افتد و باشد که یزید زندگانی اندک باشد و کار او از ما کفایت شود. حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: لعنت بر این سخن باد. تا آسمان و زمین ماند تو را صورت می شود که من در کار خویش بر خطایم و تقریر باید کرد تا از آن
ص: 104
بازگردم؟ عبدالله عمر گفت: تو بر خطا نیستی که خدای تعالی پسر دختر رسول خویش را بر سهو و خطا دارد...» (ابن اعثم، 1372: 835). بیعت عبدالله بن عمر با یزید این گونه بود که گفت: «...وقتی همه مردم بیعت کردند و جز من کسی نماند بیعت می کنم» (طبری، 1374: 7/2911).
اباعبدالله (علیه السلام) در سوم شعبان سال 60ق به مکه رسید. مردم وقتی از حضور حسین (علیه السلام) در مکه با خبر شدند گروه گروه به دیدار ایشان آمدند. ابن زبیر نیز یک روز در میان یا دو روز یکبار به دیدار امام (علیه السلام) می آمد و از همه بیشتر از حضور ایشان در مکه ناراحت بود چون تصور می کرد تا زمانی که حسین بن علی (علیه السلام) در مکه حضور دارد کسی به او اعتنایی نخواهد کرد (طبری، 1374: 7/2922).
«محمد بن بشیر همدانی گوید: شیعیان در خانه سلیمان بن صرد فراهم آمدند. از هلاکت معاویه سخن آوردیم و به سبب آن حمد خدای گفتیم. سلیمان بن صرد به ما گفت: «معاویه هلاک شده و حسین از بیعت این قوم خودداری کرده و سوی مکه رفته، شما شیعیان اویید و شیعیان پدرش، اگر می دانید که یاری وی می کنید و با دشمنش پیکار می کنید به او بنویسید و اگر بیم سستی و ضعف دارید، این مرد را فریب مدهید که جانش به خطر افتد. گفتند: با دشمنش پیکار می کنیم و خویشتن را برای حفظ وی به کشتن می دهیم...». شیعیان به او نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحیم. به حسین بن علی از سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد و حبیب بن مظاهر ودیگر شیعیان وی، مؤمنان و مسلمانان کوفه. درود بر تو که ما حمد خدایی می کنیم که جز او خدایی نیست. اما بعد: حمد خدای که دشمن جبار سخت سر تو را نابود کرد، دشمنی که بر این امت تاخت و خلافت آن را به ناحق گرفت و غنیمت آن را غصب کرد و به ناحق بر آن حکومت کرد و نیکانشان را کشت و اشرارشان را به جا نهاد و مال خدا را دستخوش جباران و توانگران امت کرد. لعنت خدا بر او باد چنانکه ثمود ملعون شد. اینک ما را امام نیست، بیا شاید خدا به وسیله تو ما را بر حق همدل کند. نعمان بن بشیر در قصر
ص: 105
حکومت است ما به نماز جمعه او نمی رویم، و به نماز عیدش حاضر نمی شویم و اگر خبر یابیم که سوی ما روان شده ای بیرونش می کنیم و به شامش می فرستیم، ان شاءالله و سلام و رحمت خدا بر تو باد» (طبری، 1374: 7/2923).
محمد بن بشیر همدانی گوید: نامه را با عبدالله بن سبع همدانی و عبدالله بن وال فرستادیم و گفتیم: «شتاب کنید» هر دو کس با شتاب برفتند تا به روز دهم ماه رمضان در مکه پیش حسین رسیدند دو روز بعد باز قیس بن مسهر صیداوی و عبدالرحمان بن عبدالله کدان ارحبی و عماره بن عبید سلولی را سوی وی فرستادیم که در حدود پنجاه وسه نامه همراه داشتند که هر نامه از یک یا دو یا سه کس بود (همان).
«بسم الله الرحمن الرحیم. به حسین بن علی از شیعیان مؤمن و مسلمان وی، اما بعد: زود بیا که مردم در انتظار تواند و دل باکسی جز تو ندارند، بشتاب، بشتاب درود بر تو باد» (طبری، 1374: 7/2924). «اما بعد همه جا سبز شده و میوه ها رسیده و چاه ها پرآب شده، اگر خواهی بیا که سپاه تو آماده است و سلام بر تو باد» (همان). بعد از رسیدن نامه ها امام (علیه السلام) در جواب همه آنها، نامه ایبه مضمون زیر نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. از حسین بن علی به جمع مؤمنان و مسلمانان. اما بعد: هانی و سعید با نامه های شما پیش من آمدند همه آنچه را حکایت کرده بودید و گفته بودید دانستم، گفته بیشترتان این بود که امام نداریم، بیا، شاید به سبب تو خدا ما را بر حق و هدایت همدل کند. اینک برادر و پسرعمو و معتمد و اهل خاندانم را سوی شما فرستادم به او گفتم از حال و کار و رأی شما به من بنویسد اگر نوشت که رأی جماعت و اهل فضیلت و خرد چنانست که فرستادگانتان به من گفته اند و در نامه هایتان خوانده ام به زودی پیش شما می آیم ان شاءالله. به جان خودم که امام جز آن نیست که به کتاب عمل کند و انصاف گیرد و مجری حق باشد و خویشتن را خاص خدا کند والسلام» (طبری، 1374: 7/2925-2924).
این نامه نشان می دهد که برخلاف عقیده عده ای (صدر، 1385: 97) امام (علیه السلام) علاوه بر امربه معروف و نهی از منکر که هدف اصلی ایشان بود، به تشکیل حکومت هم توجه داشت. زیرا منکر بزرگ، حکومت یزید و بنی امیه است. «بنابراین راه جلوگیری از
ص: 106
تجاوزات حکومت وقت منحصر است به اینکه نیروهای طرفدار عدالت متشکل شوند و قدرتی به وجود آورند و حکومت نیرومندی تشکیل بدهند و قدرت را باقدرت جواب بگویند. پس برای عمل کردن به فرمایش رسول خدا و مقاومت در برابر ظلم و دیکتاتوری تشکیل حکومت ضرورت داشت... شرایط تشکیل حکومت از هر جهت فراهم بود» (صالحی نجف آبادی، 1387: 293-292).
«...حسین مسلم بن عقیل را خواست و او را همراه قیس بن مسهرصیداوی و عماره بن عبید سلولی و عبدالرحمان ارحبی فرستاد و به او دستور داد که از خدا ترسان باشد و کار خویش را نهان دارد و دقیق باشد اگر مردم را فراهم و هم پیمان دید زودتر به او خبر دهد» (طبری، 1374: 7/2925). «...مسلم برفت تا به مدینه رسید و در مسجد پیامبر خدا نماز کرد و با کسان خویش وداع گفت، آنگاه دو بلد از مردم قیس اجیر کرد که با وی روان شدند اما راه را گم کردند و از راه بگشتند و به سختی تشنه ماندند... مسلم بن عقیل از تنگه دره خبیت همراه قیس بن مسهر صیداوی به حسین نوشت: اما بعد، از مدینه آمدم و دو بلد به همراه داشتم که از راه بگشتند و گم شدند و ما به سختی تشنه ماندیم و دو بلد از تشنگی بمردند و ما بیامدیم تا به آب رسیدیم و با اندک رمقی جان به دربردیم. این آب در محلی است که آن را تنگه دره خبیت گویند. من این سفر را به فال بد گرفته ام، اگر رأی تو باشد مرا از آن معاف داری و دیگری را بفرستی والسلام» (طبری، 1374: 7/2926). این نامه از جهاتی تحریف شده و یا کاملا جعلی است زیرا:
1. بعید است راه بلدان را گم کنند و مسلم و همراهانش گم نشوند. 2. عرب با گم شدن و تشنگی در صحرا غریبه نیست تا گم شدن را چیز عجیبی قلمداد کند. 3. فال بد زدن در ادبیات اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) جایی ندارد و دیگر اینکه این نامه ممکن است برای این علت جعل شده باشد تا همانند سخنان دیگر بزرگان که به امام (علیه السلام) می گفتند به کوفه نرود مردم وفا نمی کنند، می خواهد بگوید که همه می دانستند در این حرکت امام (علیه السلام) پیروزی نیست و به امام (علیه السلام) هشدار می دادند اما حضرت قبول نمی کرد. 4. مسلم تقریباً از مدینه تا مکه را بیست روزه طی کرده است (مسعودی، 1382: 2/58). اگر در وسط راه این نامهرا به امام (علیه السلام) بنویسد و منتظر جواب باشد بعید است بیست روزه به کوفه برسد.
ص: 107
امام (علیه السلام) در جواب نامه فرمود: «اما بعد، بیم آن دارم که نامه ای را که درباره معافیت از سفر نوشته بودی از روی ترس نوشته باشی. به راهی که تو را فرستاده ام روان شو والسلام» (طبری، 1374: 7/2926).
مسلم وارد کوفه شد و در خانه مختار بن ابی عبید همانجا که اکنون خانه مسلم پسر مسیب نام گرفته، منزل گرفت. شیعیان رو سوی او کردند و رفت وآمد آغاز شد و چون جمعی از آنها بر او فراهم آمدند نامه حسین (علیه السلام) را برای آنها خواند که گریستن آغاز کردند... عابس بن ابی شبیب شاکری از جای برخاست و حمد خدای گفت و ثنای او کرد آنگاه گفت: «اما بعد، من تو را از کار کسان خبر نمی دهم و نمی دانم در دل چه دارند و از جانب آنها وعده فریبنده نمی دهم، به خدا از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته ام سخن می کنم: وقتی دعوت کنید می پذیرم. همراه شما با دشمنتان می جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می کنم تا به پیشگاه خدا روم و از این کار جز ثواب خدا چیزی نمی خواهم... حبیب بن مظاهر فقعسی به پا خاست و گفت: خدایت رحمت کند، آنچه را در خاطر داشتی با گفتار مختصر بیان کردی آنگاه گفت: به خدایی که جز او خدایی نیست، من نیز روشی مانند روش این شخص دارم» (طبری، 1374: 7/2927).
در این زمان نعمان بن بشیر حاکم کوفه بود. نعمان وقتی از حضور مسلم در کوفه آگاه شد به منبر مسجد کوفه رفت و مردم را از ایجاد تفرقه بر حذر داشت. البته نعمان آدم نرم خویی بود و دوست نداشت دستش به خون مسلمبن عقیل آلوده شود به همین خاطر زیاد سخت نمی گرفت. جاسوسان یزید در کوفه به او نامه نوشتند و یزید را از اوضاع و احوال کوفه باخبر کردند و گفتند که نعمان آدم ضعیفی است. یزید با مشورت غلام خود سرجون، تصمیم گرفت تا عبیدالله بن زیاد را که حاکم بصره بود همزمان به حکومت کوفه نیز منصوب کند (طبری، 1374: 7/2928-2927). بنابراین نامه ای به ابن زیاد نوشت: «اما بعد: بدان که جماعتی از دوستان ما از کوفه نوشته اند و اعلام کرده اند که مسلم بن عقیل به کوفه آمده است و جماعتی بر او جمع شده، از جهت حسین بن علی با او بیعت
ص: 108
کرده اند. چون بر این نوشته واقف شوی، هیچ توقف مکن، به کوفه رو و آتش این فتنه را فرونشان و این کار را کفایت کن. پیش از این ولایت بصره به تو داده بودیم اکنون کوفه را هم به تو ارزانی داشتیم و آن ولایت را در عمل تو آوردیم. مسلم بن عقیل را چنان طلب کن که مرد بخیل زر را که از او بیفتد، طلب کند. چون او را به دست آری هم در حال بکش و سر او را نزد من فرست و یقین بدان که از تو هیچ عذر قبول نکنم و نخواهم کرد. در امتثال این امر تعجیل کن. والسلام» (ابن اعثم، 1372: 845). قبل از این نامه، امام حسین (علیه السلام) نامه ای به بزرگان کوفه نوشته بود ولی این افراد نامه را علنی نکردند (به مردم ابلاغ نکردند) و حتی یکی از آنها به اسم منذر بن جارود، ابن زیاد را از محتوای نامه باخبر ساخت و عبیدالله فرستاده امام (علیه السلام) را پیداکرده و او را گردن زد (طبری، 1374: 7/2930-2929).
وقتی مسلم از حضور ابن زیاد آگاه شد جای خود را عوض کرده و مخفیانه به منزل هانی بن عروه رفت. عبیدالله به غلام خود به اسم معقل، دستور داد تا با لباس مبدل در جستجوی مسلم باشد و به او بگوید که یکی از شیعیان است ومی خواهد مقدار پولی را که از مردم بلاد خود جمع کرده است به او بدهد (طبری، 1374: 7/2937-2936). «... آن مرد وارد مسجد بزرگ کوفه شد و نمی دانست کار را چگونه شروع کند، متوجه مردی شد که در یکی از گوشه های مسجد پیوسته نماز می گزارد و با خود گفت شیعیان بسیار نماز می گزارند و خیال می کنم این از آنان است...» (دینوری، بی تا: 283). معقل، مسلم بن عوسجه را فریب داد و اطمینان او را جلب کرد و ابن عوسجه از او تعهد گرفت که اگر پیش مسلم رفت کسی را باخبر نکند. بالاخره پس از آنکه معقل از منزل مسلم بن عقیل باخبر شد دائماً به آنجا می رفت. اول کسی بود که وارد می شد و آخرین کسی بود که از منزل هانی خارج می شد (طبری، 1374: 7/2939). ابن زیاد به خاطر عدم حضور هانی در بین بزرگان و همچنین عدم استقبال او از ابن زیاد، جویای احوال او شد. اطرافیان گفتند که هانی مریض است. عبیدالله تصمیم گرفت به عیادت او برود. هانی به مسلم پیشنهاد داد وقتی عبیدالله به خانه او آمد به طور غافلگیرانه او را بکشد. ولی وقتی عبیدالله آمد، مسلم از انجام این کار منصرف شد (طبری، 1374: 7/2939).
ص: 109
سوالی که اینجا می توان مطرح کرد این است که آیا می شود که انسان اخلاق خود را فراموش کند؟ یعنی جناب مسلم می دانست که غافل کشتن کسی خلاف اخلاق است ولی فراموش کرده بود و دوباره این مطلب بر ایشان یادآوری شد؟!
زمانی که عبیدالله از حضور مسلم در خانه هانی باخبر شد دستور داد هانی را پیش او بیاورند. وقتی هانی در قصر حاضر شد ابن زیاد از او خواست تا مسلم را تحویل دهد ولی هانی قبول نکرد. قبیله مذحج که بزرگ آنها هانی بنعروه بود، وقتی از خبر دستگیری او مطلع شدند قصر را محاصره کردند و خواستار آزادی هانی شدند. عبیدالله به وسیله مکر و حیله شریح قاضی که به مذحجیان گفت: هانی در سلامت است، توانست مذحجیان را پراکنده کند (طبری، 1374: 7/2920-2918).
وقتی جناب مسلم از دستگیری هانی باخبر شد قیام کرد و تقریباً با هجده هزار نفر قصر را به محاصره درآورد و خواستار آزادی او شد. عبیدالله که شرایط را این گونه دید با تهدید و تطمیع بزرگان و اهل وعیال قیام کنندگان، موفق شد همه را از اطراف مسلم پراکنده کند و او تنها در کوچه های کوفه سرگردان ماند و به خانه زنی به نام طوعه پناه برد. پسرِ آن زن که غلام ابن اشعث بود از حضور مسلم باخبر شد و فردای آن شب، ابن اشعث را باخبر کرد و ابن زیاد به او دستور داد تا مسلم را پیش او بیاورد. مسلم وقتی از حضور مهاجمان مطلع شد با آنها به مبارزه برخاست (طبری، 1374: 7/2952-2946). در تاریخ طبری این گونه ذکر شده است که مسلم با وعده امان ابن اشعث تسلیم شد (همان، 7/2953) ولی ابن اعثم (1372: 861)، دینوری (بی تا: 288) و یعقوبی (1382: 2/179) آورده اند که مسلم را زخمی و دستگیر کردند.
مسلم را پیش عبیدالله آوردند. او به مسلم گفت: «هی! ای ابن عقیل! کار مردم فراهم بود و هم سخن بودند، آمدی که پراکندشان کنی و اختلاف در میان آری و آنها را مقابل هم واداری. مسلم گفت: ابداً، من نیامدم، مردم شهر می گفتند: پدر تو نیکانشان را کشته خون هایشان را ریخته و رفتار خسرو و قیصر با آنها پیش گرفته و ما آمدیم که عدالت کنیم و به حکم کتاب دعوت کنیم» (طبری، 1374: 7/2957).
در روایتی دیگر آمده: «عبیدالله گفت: با عاق و با شاق بر امام وقت بیرون آمدی و
ص: 110
اجماع امت و مسلمانان را خلاف کردی و فتنه انگیختی. مسلم پاسخ داد: دروغ می گویی. هرگز معاویه به اجماع امت خلافت مسلمانان نکرد بلکه به حیله و تقلب بر وصی پیامبر درآمد و به غصب خلافت از او بگرفت و حال یزید هم همچنان است. ای پسر زیاد بدان که فتنه تو انگیختی و پیش از تو پدر تو فتنه انگیخت. امید می دارم که خدای تعالی مرا شهادت روزی کند بر دست بدترین خلق خدای. به خدای که من بر جاده راستم و هیچ تغییر و تبدیل به احوال خویش راه نداده ام و در طاعت حسین بن علی که امیرالمؤمنین، خلیفه، جانشین پیغمبر، امام و مقتدای مسلمانان است ثابت قدمم و معاویه و یزید را ازجمله فسقه و فجره می دانم» (ابن اعثم، 1372: 862).
در جای دیگر آمده که مسلم گفت: «نه من به جهت متفرق گردانیدن مردمان این شهر اینجا آمده ام و لکن چون شما قوانین بد نهادید و رسم فراعنه مصر و روم و ایران پیش گرفته با مردمان زندگانی خلاف سنت می کردید و امربه معروف به کلی منسوخ شده بود و کسی از منکر نهی نمی کرد، امیرالمؤمنین حسین مرا بدینجا فرستاد تا مراسم امربه معروف و نهی از منکر را احیا کنم و هم مردمان را به حکم خدای تعالی و سنت محمد مصطفی خوانم. به حکم آنکه بعد از واقعه امیرالمؤمنین علی خلافت حق ماست و شما را این حال معلوم است، خواهید راضی باشید بر این سخن خواهید نباشید...» (همان، 863). این سخنان به طور گویا هدف حرکتِ امام (علیه السلام) را نشان می دهد و درمی یابیم که بنی امیه تهمت تفرقه ایجاد کردن را دست مایه خود قرار داده بودند.بعد از این سخنان عبیدالله دستور داد مسلم را در بالای قصر گردن بزنند و تن بی جان او را از بالای قصر به پایین بیندازند. بعد از شهادت مسلم، هانی بن عروه را هم به شهادت رساندند (طبری، 1374: 7/2960). قبل از شهادت مسلم، ایشان در مجلس عبیدالله از عمر بن سعد خواست تا وصیتی به او بکند که مهم ترین قسمت وصیت این بود که از عمر خواست تا به امام حسین (علیه السلام) نامه بنویسد و او را از آمدن به کوفه بر حذر بدارد (طبری، 1374: 7/2956). چون قبلاً مسلم در نامه ای به امام (علیه السلام) نوشته بود: «اما بعد: پیشتاز با کسان خویش دروغ نمی گوید، هجده هزار کس از مردم کوفه با من بیعت کرده اند، وقتی نامه من به تو رسید در کار آمدن شتاب کن که همه مردم با تواند و به
ص: 111
خاندان معاویه عقیده و علاقه ندارند والسلام» (طبری، 1374: 7/2954).
وقتی عبیدالله سر هانی و مسلم را پیش یزید فرستاد، یزید به او نامه نوشت: «چنان بوده ای که می خواستم، دوراندیشانه عمل کرده ای و دلیرانه اقدام کرده ای. لیاقت و کفایت نشان داده ای و انتظاری را که از تو داشتم برآورده ای و رأی مرا درباره خویش تأیید کرده ای. دو فرستاده تو را پیش خواندم و از آنها پرسش کردم و محرمانه سخن کردم و رأی و فضلشان را چنان یافتم که نوشته ای با آنها نیکی کن» (طبری، 1374: 7/2962). این نامه یزید و نامه ای که به ولید بن عتبه، حاکم مدینه، نوشت کاملاً گویای این است که یزید برخلاف ادعایی که بعد از به شهادت رسیدن امام حسین (علیه السلام) کرد، دستور کشتن امام (علیه السلام) را او صادر کرده بود نه ابن زیاد.
وقتی امام (علیه السلام) متوجه شد در مکه ممکن است به ایشان حمله کنند و حرمتکعبه شکسته شود خواست ازآنجا خارج شود. با توجه به مرکزیت کوفه در جهان اسلام و وجود شیعیان و همچنین نامه های فراوانی که به امام (علیه السلام) نوشته بودند، حضرت تصمیم گرفت تا به سمت عراق حرکت کند. وقتی این خبر به بزرگان از جمله ابن عمر و ابن عباس رسید که در آن زمان به خاطر ایام حج در مکه بودند، هر کدام برای منصرف کردن حضرت سخنانی گفتند.
ابن عباس گفت: «خدا تو را از این سفر محفوظ دارد، خدایت قرین رحمت بدارد. به من بگو آیا به سوی قومی می روی که حاکمشان را کشته اند و ولایتشان را به تصرف آورده اند و دشمن خویش را بیرون رانده اند، اگر چنین کرده اند سوی آنها رو، اما اگر تو را خوانده اند و حاکمشان آنجاست و بر قوم مسلط است، و عمال وی خراج ولایت می گیرند تو را به جنگ و زدوخورد دعوت کرده اند و بیم دارم فریبت دهند و تکذیبت کنند و مخالفت تو کنند و یاریت نکنند و بر ضد تو حرکتشان دهند و از همه کس در کار دشمنی تو سخت تر باشند» (طبری، 1374: 7/2964). شاید این سخنان ساخته بنی امیه باشد تا بگویند که همه به غیر از امام (علیه السلام) می دانستند که حرکت به سمت عراق
ص: 112
کار غلطی است و همه به غیر از امام (علیه السلام) بی وفایی مردم کوفه را می دانستند.
«باکمی تأمل، معلوم می شود که طبری مقتل امام حسین (علیه السلام) رو طوری تنظیم و تألیف کرده است که خلفای بنی عباس را خوشایند باشد و چنان نشان دهد که جد بنی عباس (ابن عباس) به اوضاع روزگارش مسلط بود و برخلاف امام حسین (علیه السلام) مردمان، به ویژه عراقیان و کوفیان را خوب می شناخت...» (صحتی، 1394: 146). اما اگر این سخنان از ابن عباس باشد باید چند نکته را متذکر شد: 1. ابن عباس می گوید که مردم حاکم کوفه را بیرون بکنند بعد شما بهسمت عراق حرکت کنید، خب این با منطق امام (علیه السلام) سازگار نیست که همه چیز فراهم باشد تا حضرت به راحتی به حکومت برسند. 2. به حضرت می گوید که می ترسم فریبت دهند، این برداشت غلط ابن عباس است که خیال می کند امام (علیه السلام) صرفاً به خاطر نامه های مردم کوفه، این حرکت را آغاز کرده است درحالی که خواهیم دید اگر نامه ای هم در کار نبود امام (علیه السلام) به خاطر حفظ حرمت کعبه از مکه خارج می شد و بهترین جا برای تبلیغ غیر از مکه و مدینه، شهر کوفه بود که اولاً شیعیان بیشتر در آنجا حضور داشتند، ثانیاً سال های قبل طعم حکومت اهل بیت را چشیده بودند، ثالثاً کوفه از شهرهای مهم جهان اسلام و برای مقابله با حکومت در شام (یزید) بهترین مکان بود. امام (علیه السلام) در جواب ابن عباس فرمود: «مرا بکشند در عراق دوست تر دارم از آنکه در مکه بکشند» (ابن اعثم، 1372: 868). بیشتر از همه کسی که به رفتن امام (علیه السلام) راضی بود ابن زبیر بود. «... اگر کسانی همانند شیعیان تو را آنجا داشتم از آن چشم نمی پوشیدم» (طبری، 1374: 7/2965).
روز دیگر ابن عباس دوباره پیش اباعبدالله (علیه السلام) آمد و گفت: «ای پسرعمو! من صبوری می نمایم، اما صبر ندارم، بیم دارم در این سفر هلاک و نابود شوی. مردم عراق قومی حیله گرند، به آنها نزدیک مشو. در همین شهر بمان که سرور مردم حجازی. اگر مردم عراق چنانکه می گویند تو را می خواهند به آنها بنویس که دشمن خویش را بیرون کنند، آنگاه سوی آنها رو. اگر به جز رفتن نمی خواهی سوی یمن رو که آنجا قلعه ها و دره ها هست، سرزمینی پهناور است و دراز، پدرت آنجا شیعیان دارد و از کسان برکناری، به مردم نامه می نویسی و دعوت گران می فرستی. در این صورت امیدوارم که آنچه را
ص: 113
می خواهی، بی خطر بیابی» (همان، 7/2966).
همانطور که گفته شد ممکن است به خاطر عدم همراهی ابن عباس با امام (علیه السلام)، بنی امیه این سخنان را از قول او جعل کرده باشند تا نشان دهند همه به جز امام (علیه السلام) می دانستند که قرار است چه واقعه ای رخ دهد. در اینجا ذکر چند نکته لازم است: 1. مردم کوفه همواره عهدشکن نبودند، بلکه امام علی (علیه السلام) به یاری آنها در جنگ جمل پیروز شد و همچنین پیروزی نظامی در جنگ صفین که نزدیک بود رخ دهد، توسط همراهی مردم کوفه اتفاق افتاد. 2. وقتی می گوید مردم کوفه خیانت می کند، می بینیم که در واقع هیچ شهر دیگری نیز خواهان امام (علیه السلام) نبوده تا بگوییم دیگران وفا کردند مردم کوفه عهد شکستند. 3. قصد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) مبارزه پنهانی نیست تا به جاهای دوردست برود بلکه می خواهد در دل جامعه اسلامی تبلیغ کند. 4. یمن شهر مهمی در مقابل مکه، مدینه، کوفه و شام نبوده است تا امام (علیه السلام) بدان ها رفته و تبلیغ کند و اگر هم حکومتی تشکیل می داد باز شکست می خورد زیرا ایشان به دنبال تشکیل حکومت موقتی نبودند اگر این طور بود، در شهر مکه شرایط فراهم تر بود. 5. حاکم مکه نیز امام (علیه السلام) را از رفتن به سمت عراق بر حذر می دارد، خب این حاکم که جان امام (علیه السلام) برایش مهم نبوده است بلکه او هم می داند وقتی ایشان به کوفه برسند احتمال پیوستن مردم به ایشان زیاد است.
ابن عباس در ادامه می گوید: «اگر می روی زنان و کودکانت را مبر، به خدا می ترسم چنان کشته شوی که عثمان کشته شد و زنانش و فرزندانش او را می نگریستند» (طبری، 1374: 7/2966). اگر امام (علیه السلام) اهل وعیال خود را نمی برد،آنها نه در مدینه و نه در مکه امنیت نداشتند و همچنین این یک کار تبلیغی هست تا اعتراض خود و آوارگی خاندان رسول خدا را نشان بدهد. ابن عمر نیز حضرت را از رفتن به عراق نهی کرد؛ امام (علیه السلام) فرمود: «...اگر خدای تعالی حکمی کرده است و بر سر من قضایی نوشته، اگر نصیحت تو قبول کنم و اگر نکنم، دفع نخواهد شد» (ابن اعثم، 1372: 867).
در منطق اسلام تمام امور عالم قضا و قدر الهی هست ولی اگر از این روایت مراد این باشد که جبری درحرکت امام (علیه السلام) وجود داشته و حضرت شخصاً راضی نبوده است، باید
ص: 114
گفت پس چرا ایشان دیگران را برای پیوستن به خود دعوت می کند؟ همچنین ابن عمر در هنگام خروج امام (علیه السلام) از مدینه به ایشان گفت: «خدای تبارک وتعالی جد تو را میان دنیا و آخرت اختیار کرد و ترک دنیا بگفت و تو فرزند مصطفی باشی. به خدا که از دنیا بهره نیابی و هیچ کس از اهل بیت تو هم نیابند چه دنیا را از شما محجوب کرده و آخرت را که بهتر است ذخیره نهاده...» (ابن اعثم، 1372: 838).
این سخنان توجیه کننده و عقبه فکری حکومت بنی امیه و دیگران بود که هیچ منطق عقلی و نقلی پشت آن وجود ندارد و نه سیره رسول اکرم آن را نشان می دهد نه قرآن کریم این چنین منطقی دارد. این منطق، همان سکولاریسم دینی هست که توجیه گر حکومت جباران و فاسقان هست. اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنبال حکومت نبود پس مبارزه 23 سال ایشان چه معنی داشت؟ اگر پیامبر (علیه السلام)به دنبال حکومت دنیوی نبود پس چرا حاکمان بعد از ایشان، خود را خلیفه رسول الله می خواندند؟ و... .
ابن زبیر نیز به امام (علیه السلام) گفت تا در مکه بماند ولی حضرت به او فرمود: «بخدااگر یک وجب بیرون از مسجد کشته شوم، بهتر از آن می خواهم که یک وجب داخل آن کشته شوم. بخدا اگر در سوراخ یکی از خزندگان باشم بیرونم می کشند تا کار خودشان را انجام دهند. به خدا به من تعدی می کنند چنا ن که یهودیان به روز شنبه کردند» (طبری، 1374: 7/2968).
سیدالشهداء در تاریخ هشتم ذی الحجه سال 60ق (روزی که مسلم قیام کرد) از مکه به سمت عراق خارج شد (طبری، 1374: 7/2968). هنگام خروج، فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص (حاکم مکه) راه ایشان را گرفتند و گفتند تا برگردد ولی امام (علیه السلام) قبول نکرد و نزدیک بود دو گروه درگیر شوند. یاران اباعبدالله (علیه السلام) مقاومت کرده و به راه خود ادامه دادند. افراد عمرو بن سعید به امام (علیه السلام) گفتند: «ای حسین، مگر از خدا نمی ترسی، از جماعت بیرون می شوی و میان این امت تفرقه می آوری. حسین گفتار خدای عزوجل را خواند: لی عَمَلی و لَکُم عَملکُم انتُم بریئونَ مِمّا اَعمَل و اَنا بَریٌ مِمّا تَعمَلون (یونس/41)» (طبری، 1374: 7/2968).
وقتی کمی از مکه دور شده بودند نامه ای از عمرو بن سعید به امام (علیه السلام) رسید: «از
ص: 115
عمرو بن سعید به حسین بن علی، اما بعد، از خدا می خواهم که تو را ازآنچه مایه زحمت می شود منصرف کند و به آنچه مایه توفیقت می شود هدایت کند، شنیدم که جانب عراق روان شده ای. خدایت از مخالفت به دور دارد که بیم دارم مایه هلاک شود. عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید را پیش تو فرستادم. با آنها پیش من آی که به نزد من امان داری و رعایت و نیکی و ادب مصاحبت. خدا را بر این شاهد و ضامن و مراقب می گیرم. درود بر تو باد» (طبری، 1374: 7/2972). این نامه نکته مهمی را بیان می دارد و آن این استکه اگر همه می دانستند که مردم کوفه به پیمان خود عمل نمی کنند پس چرا حاکم مکه سعی در منصرف کردن حرکت امام (علیه السلام) به سمت کوفه است؟
امام (علیه السلام) در جواب نامه نوشت: «اما بعد، هر که سوی خدا عزوجل دعوت کند و عمل نیک کند و گوید من از مسلمانانم، خلاف خدا و پیمبر او نکرده. مرا به امان و نیکی و رعایت خوانده ای. بهترین امان، امان خداست و خدا به روز رستاخیز کسی را که در دنیا از او نترسیده باشد امان نمی دهد، از خدا می خواهیم که در این دنیا ترسی دهد که به روز رستاخیز موجب امان وی شود. اگر از آن نامه قصد رعایت و نیکی من داشته ای خدایت در دنیا و آخرت پاداش دهد، والسلام» (طبری، 1374: 7/2973-2972).
وقتی عبیدالله بن زیاد از حرکت امام (علیه السلام) به سوی عراق باخبر شد طبق دستور یزید تمامی راه های ورودی و خروجی شهر کوفه را مسدود کرد و حر بن یزید را با یک صد هزار سوار به مقابله با امام (علیه السلام) فرستاد (طبری، 1374: 7/2990).
امام حسین (علیه السلام) در منزلی به فرزدق شاعر رسید که عازم مکه بود. حضرت از او درباره کوفه پرسید. فرزدق جواب داد: «دل ها با توست و شمشیرها با بنی امیه و تقدیر به دست خداست» (طبری، 1374: 7/2972).
امام (علیه السلام) از میانه راه قیس بن مسهر صیداوی را با نامه ای به سوی مردم کوفه روانه کرد. «به نام خدای رحمان رحیم. از حسین بن علی به برادران وی از مؤمنان و مسلمانان. درود بر شما. و من حمد خدایی می کنم که خدایی جز او نیست. اما بعد: نامه مسلم بن عقیل به من رسید که از حسن عقیدت و فراهم آمدن جمع شما به یاری ما و مطالبه حقمان خبر می داد، از خدا خواستم که با ما نیکی کنید، و شما را بر این کار پاداش بزرگ
ص: 116
دهد. از مکه به روز سه شنبههشت روز رفته از ذی حجه، روز ترویه، به سوی شما روان شده ام، وقتی این فرستاده من پیش شما می رسد کار خویش را فراهم کنید و بکوشید که من همین روزها پیش شما می رسم. ان شاءالله. سلام بر شما و رحمت و برکات خدای» (طبری، 1374: 7/2982). قیس بن مسهر در میانه راه توسط حصین بن نمیر، فرمانده شرطه های کوفه، دستگیر و پیش عبیدالله بن زیاد فرستاده شد. عبیدالله از او خواست تا بالای منبر رفته و امام حسین (علیه السلام) را لعن کند. او بالای منبر رفت و گفت: «ای مردم اینک حسین بن علی بهترین خلق خدا، پسر فاطمه دختر پیمبر خدا، می رسد و من فرستاده او سوی شمایم. درشیب از او جدا شدم. وی را پذیره شوید». آنگاه عبیدالله و پدرش را لعنت کرد و برای علی بن ابیطالب (علیه السلام) آمرزش خواست. گویند: «عبیدالله بن زیاد بگفت تا او را از فراز قصر به زیر افکند که بیفکندند و در هم شکست و بمرد» (همان).
اباعبدالله (علیه السلام) در منزلی به کاروان زهیر بن قین رسید. ایشان پیکی به دنبال زهیر فرستادند اما زهیر نمی خواست دعوت اباعبدالله را قبول کند ولی با اصرار زنش قبول کرد تا پیش امام (علیه السلام) برود. وقتی ملاقاتش با حضرت تمام شد شادمان به سوی خیمه هایش برگشت و به زنش گفت که می خواهد به یاران حسین (علیه السلام) بپیوندد به همین خاطر زنش را طلاق داد تا آزاری بعد از کشته شدن زهیر به او نرسد (طبری، 1374: 7/2983). زهیر ماجرایی را بدین شرح به یاران خود تعریف کرد: «به بلنجر حمله بردیم، خدا ظفرمان داد و غنیمت ها گرفتیم. سلمان باهلی به ما گفت: از فتحی که خدایتان داد غنیمت ها که گرفتید خرسند شدید؟ گفتم: آری. گفت: وقتی جوانان خاندان محمد را دریافتید از جنگیدن همراه آنها خرسندتر باشید تا از این غنیمت ها که گرفته اید اما من شما را به خدامی سپارم» (همان، 7/2984).
شاید علتی که زهیر یک باره متحول شد یادآوری ماجرای بلنجر توسط امام (علیه السلام) باشد. امام حسین (علیه السلام) درجایی به نام زباله از شهادت مسلم و هانی باخبر شد. سپس همه افرادی که با ایشان بودند را جمع کرد و فرمود: «به نام خدای رحمان رحیم. اما بعد: خبری فجیع آمده، کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و... شیعیانمان ما را بی یاور گذاشته اند. هر کس از شما می خواهد بازگردد که حقی بر او نداریم» (طبری، 1374:
ص: 117
7/2987). وقتی امام (علیه السلام) این سخن را فرمود همه افراد به جز کسانی که با ایشان از مدینه خارج شده بودند و زهیر بن قین، باقی از اطراف حضرت پراکنده شدند (همان). در این حین برادران مسلم گفتند که ما خواهان انتقام خون برادرمان هستیم و امام (علیه السلام) هم فرمود پس زندگی بعد از شما خوش نباشد و به راه کوفه ادامه دادند. یکی از یاران امام (علیه السلام) نیز گفت: «تو همانند مسلم بن عقیل نیستی، اگر به کوفه برسی، مردم با شتاب سوی تو آیند» (همان، 7/2986). این خود شاید یکی از دلایلی باشد که امام (علیه السلام) بعد از شنیدن شهادت مسلم باز به سمت کوفه حرکت کرد و همچنین با توجه به دستور ابن زیاد مبنی بر بستن تمامی راه های ورودی و خروجی کوفه، می توان فهمید که اگر امام (علیه السلام) به شهر می رسید، احتمال پیوستن شیعیان به ایشان زیاد بود.
در یکی از منازل، یاران اباعبدالله (علیه السلام) فریاد تکبیر سر دادند امام (علیه السلام) علت را پرسید. یاران گفتند که از دور نخلستانی مشاهده می کنند اما کمی بعد متوجه شدند آنچه مشاهده می کردند نخلستان نبوده بلکه نیزه های سپاه دشمن بود که به سوی آنها می آمدند. سپاهیان حر به امام (علیه السلام) رسیدند. حضرت دستور داد تاهمه افراد سپاه حر را آب بدهند و حتی مرکب های آنها را نیز سیراب کردند (طبری، 1374: 7/2990-2989). موقع اذان، امام (علیه السلام) پیش از آنکه نماز را اقامه بکند برای سپاه حر خطبه ای خواند: «ای مردم! مرا به پیش خدای عزوجل و شما این عذر هست که پیش شما نیامدم تا نامه های شما به من رسید و فرستادگانتان آمدند که سوی ما بیا که امام نداریم، شاید خدا به وسیله تو ما را بر هدایت فراهم آرد. اگر بر این قرارید آمده ام، اگر عهد و پیمانی کنید که اطمینان یابم به شهر شما آیم و گر نکنید و آمدن مرا خوش ندارید، از پیش شما بازمی گردم و به همان جا می روم که از آن سوی شما آمده ام»... اما در مقابل وی خاموش ماندند و مؤذن را گفتند اقامه بگوی و او اقامه نماز بگفت. بعد از اقامه نماز ظهر و عصر به امات حضرت اباعبدالله (علیه السلام)، دوباره ایشان رو به سپاه حر کرد و فرمود: «اما بعد: ای مردم! اگر پرهیزکار باشید و حق را برای صاحب حق بشناسید، بیشتر مایه رضای خداست. ما اهل بیت به کار خلافت شما از این مدعیان ناحق که با شما رفتار ظالمانه دارند، شایسته تریم. اگر ما را خوش ندارید و حق ما را نمی شناسید و رأی شما جز آنست که در نامه هایتان به من
ص: 118
رسیده و فرستادگانتان به نزد من آورده اند، از پیش شما بازمی گردم» (طبری، 1374: 7/2991-2990).
حر از نامه های مورد اشاره امام (علیه السلام) اظهار بی اطلاعی کرد. حضرت به یکی از یاران خود فرمود تا خورجینی که پر از نامه بود را بیاورد. وقتی حر نامه ها را دید، گفت که از نویسندگان نبوده است و اطلاعی ندارد. امام (علیه السلام) و یارانش سوار مرکب هایشان شده و آماده حرکت شدند اما حر مانع حرکت آنها شد و گفت که دستور عبیدالله هست تا از حرکت ایشان به مدینه، مکه و یا کوفه جلوگیری کند(همان، 7/2992). حر به امام (علیه السلام) عرض کرد: «مرا دستور جنگ با تو نداده اند، دستور داده اند از تو جدا نشوم تا به کوفه ات برسانم. اگر دریغ داری، راهی بگیر که تو را به کوفه نرساند و سوی مدینه پس نبرد که میان من و تو انصاف باشد تا به ابن زیاد بنویسم. تو نیز اگر خواهی به یزید نامه نویسی، بنویسی، یا اگر خواهی به ابن زیاد بنویسی. شاید خدا تا آن وقت کاری پیش آرد که مرا از ابتلا به کار تو معاف دارد». به همین دلیل امام (علیه السلام) و یارانش راه خود را کج کردند و به سمت عذیب و قادسیه رهسپار شدند و سپاه حر نیز با آنها همراه بود تا جواب نامه حر به ابن زیاد به او برسد (همان، 7/2993).
امام (علیه السلام) دوباره در بین راه برای سپاهیان حر خطبه خواند: «ای مردم! پیامبر خدای صلی الله علیه و سلم فرموده هر که حاکم ستمگری را ببیند که محرمات خدا را حلال شمارد و پیمان خدا را بشکند و به خلاف سنت پیامبر خدا رود و میان بندگان خدا با گناه و تعدی عمل کند و به کردار یا به گفتار عیب او نگوید، بر خدا فرض باشد که او را به جایی که باید برد. بدانید که اینان به اطاعت شیطان درآمده اند و اطاعت رحمان را رها کرده اند، حرام خدا را حلال دانسته اند و حلال خدا را حرام شمرده اند و من شایسته ترین کسم که عیبگویی کنم. نامه های شما به من رسید و فرستادگانتان با بیعت شما پیش من آمدند که مرا تسلیم نمی کنید و از یاریم بازنمی مانید، اگر به بیعت خویش عمل کنید رشاد یابید. من حسین پسر علی هستم و پسر فاطمه دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم که جانم با جان های شماست و کسانم با کسان شمایند و مقتدای شمایم. و اگر نکنید و پیمان خویش بشکنید و بیعت مرا از گردن خویش بردارید و به جان خودم که
ص: 119
این از شما تازه نیست: با پدرم و برادرم و عموزاده ام نیز چنینکرده اید. فریب خورده کسی است که فریب شما خورد، اقبال خویش را گم کرده اید و نصیب خویش را به تباهی داده اید. هر که پیمان شکند به ضرر خویش می شکند، زود باشد که خدا از شما بی نیاز شود. درود بر شما و رحمت خدای» (همان). این سخنان کاملاً گویا هستند و هدف امام (علیه السلام) از حرکتشان را نشان می دهد.
و در جای دیگر فرمود: «کارها چنان شده که می بینید، دنیا تغییریافته و به زشتی گراییده. خیر آن برفته و پیوسته بدتر شده و از آن ته ظرفی مانده و معاشی ناچیز، چون چراگاه کم مایه. مگر نمی بینید که به حق عمل نمی کنند و از باطل نمی مانند، حقا که مؤمن باید به دیدار خدای راغب باشد که به نظر من مرگ شهادت است و زندگی با ستمگران مایه رنج» (طبری، 1374: 7/2994).
مدتی بعد چهار سوار از سمت کوفه به سوی امام (علیه السلام) آمدند. حر می خواست مانع آنها شود و از پیوستن آنها به حضرت جلوگیری کند ولی با تهدید یاران اباعبدالله (علیه السلام) منصرف شد. یکی از آن چهار نفر، احوال کوفه را چنین به امام (علیه السلام) شرح داد: «بزرگان قوم را رشوه های کلان داده اند و جوال هایشان را پرکرده اند که دوستیشان را جلب کنند و به صف خویش برند و بر ضد تو متفقند. مردم دیگر دل هایشان به تو مایل است اما فردا شمشیرهایشان بر ضد تو کشیده می شود». همچنین این افراد، شهادت قیس بن مسهر را به امام (علیه السلام) دادند (همان، 7/2996).
اباعبدالله (علیه السلام) در منزلی دیگر به عبیدالله حر جحفی رسید. پیکی پیش او فرستاد تا خدمت امام (علیه السلام) برسد اما عبیدالله قبول نکرد. حضرت شخصاً پیش او رفت و به عبیدالله فرمود: «ای عبیدالله، مردمان شهر تو به من نامه ها نوشتند ومصحوب جمعی از اعیان و معارف به من فرستادند و گفتند که ما همه اعوان وانصار و یاران و دوستان توییم، به نزدیک ما آی. من در این امر اهمال نموده، جوابی نمی دادم تا اینکه این معنی تکرار یافت لاعلاج به عهد و پیمان این گروه ترک حرم خدای گفته، روی بدین جانب نهادم، حال کار نه چنان می بینم. پسر عم من مسلم را بعد از آنکه هجده هزار نفر با او بیعت کرده، در وقت مصاف جانب او را رها کرده، او را تنها گذاشتند و به دست پسر زیاد دادند
ص: 120
تا او را به خواری کشتند. می شنوم که این وقت در طاعت یزید به پسر زیاد میل کرده اند و بدو پیوسته اند. تو ای عبیدالله، دانسته ای که هرچه کرده باشی از نیک و بد، بدان مثاب و معاقب خواهی بود. من در این ساعت تو را به توبه می خوانم که گناهان تو آمرزیده شود، ما را که اهل بیت سیدالانبیا محمد مصطفاییم یاری دهی و در این کار با ما موافقت کنی و چندانکه قدرت داشته باشی، در دفع دشمنان ما بکوشی. عبیدالله گفت: ای پسر رسول خدا، اگر تو را در کوفه انصار و اعوان بودی که در خدمت تو موافقت کردندی، من پیش از همه در راه تو جنگ کردمی، لکن انصار و اعوان و شیعه تو جمله اعتقاد بدل کرده اند و به عبیدالله زیاد پیوسته اند. توقع می دارم که این اسب مادیان که ملحقه نام اوست و به خدای که او را عقب هر جانوری که تاخته ام، او را دریافته ام و چون بر آن نشسته ام و تاخته ام، مرا هیچ کس درنیافته است و این شمشیر بران که بر هر چیز زده ام از آن بگذشته است، این ها را از من قبول کن. آن حضرت فرمود: من به طمع شمشیر و اسب نزد تو نیامده ام بلکه بدان آمده ام تا در موافقت من موافقت نمایی و ما را بر دشمنان مدد و معونت کنی. اگر به نفس خویش با ما بخیلی، ما را به مال تو حاجتی نیست و من از جد خویشمحمد مصطفی شنیده ام که هر که فریاد یاری خواستن اهل بیت من بشنود و ایشان را یاری ندهد، خدای تعالی او را در آتش دوزخ بر روی افگند، ای عبیدالله، بیندیش که فردای قیامت تو چه جواب خواهی داد مصطفی را» (ابن اعثم، 1372: 875).
این گفتگو سوالاتی را در ذهن درباره آنهایی که می گویند حرکت اباعبدالله (علیه السلام) سر باطنی داشت و هیچ کس مقصود ایشان را نمی فهمید، ایجاد می کند. چرا امام (علیه السلام) سعی دارد عبیدالله حر جعفی را برای پیوستن به خود دعوت کند؟ و اگر سر باطنی داشت و تکلیف شخصی بود پس یاری خواستن حضرت چه معنی دارد؟ «فلسفه امامت، پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام، انسان مافوق است نه مافوق انسان، به همین دلیل می تواند سرمشق بشود، اگر مافوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت ها و حادثه ها را جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم» (مطهری، 1371: 292).
ص: 121
حضرت در طول مسیر چند لحظه ای به خواب رفت و بعد از بیدار شدن فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین. پسرش علی بر خویش بیامد و گفت: حمد و انا لله برای چه می گویی. گفت: پسرکم چرتم گرفت و سواری بر اسبی دیدم که گفت: قوم روانند و مرگ ها نیز روانست، و بدانستم که از مرگ ما خبرمان می دهد. علی گفت: پدر جان، خدا بد برایت نیاورد، مگر ما برحق نیستیم؟ گفت: قسم به مرجع بندگان چرا. علی گفت: پدر جان! چه اهمیت دارد، بر حق جان می دهیم» (طبری، 1374: 7/2999).
در منزلی قاصدی به سوی حر آمد و نامه ای از ابن زیاد داشت. «وقتی نامهمن به تو رسید و فرستاده ام بیامد، حسین را بدار در زمین بی حصار و آب. به فرستاده ام دستور داده ام با تو باشد و از تو جدا نشود تا خبر بیاوردکه دستور مرا اجرا کرده ای. والسلام» (طبری، 1374: 7/3000). بعد از این نامه حر به امام (علیه السلام) گفت که باید همین جا متوقف شوند و این روز، دوم محرم سال 61ق بود. امام (علیه السلام) نام این مکان را پرسید و یاران جواب دادند که اینجا کربلاست. حضرت فرمود: «بلی! هم زمین کرب است و هم بلا که جای کشتن ما و محط رحال و مناخ شتران ما این زمین خواهد بود و خون های ما بر این خاک ریخته خواهد شد. و بگریست» (ابن اعثم، 1372: 883).
وقتی عبیدالله از رسیدن حضرت حسین (علیه السلام) به کربلا باخبر شد به ایشان نامه نوشت: «اما بعد، ای حسین شنیده ام که به نزدیکی کربلا منزل ساختی. امروز یزید به من نامه نوشته و فرموده است که پهلو بر جامه خواب ننهم و طعام لذیذ نخورم تا آن وقت که تو را به خدای تعالی رسانم مگر به حکم او راضی شوی و بیعت کنی. والسلام». امام (علیه السلام) نامه را پاره کرد و فرمود: «هرگز فلاح نیابند قومی که سخط باری تعالی را بر رضای مخلوق اختیار کنند» (همان، 885). قاصد بدون جواب پیش عبیدالله بازگشت.
ابن زیاد، عمر بن سعد ابی وقاص را به فرماندهی چهار هزار نفر برای مقابله با دیلمیان که حکومت ری را به دست گرفته بودند، برگزیده بود ولی به عمر دستور داد قبل از حرکت به سوی ری، کار حسین (علیه السلام) را یکسره کند. عمر از عبیدالله مهلت خواست چون جنگ با اباعبدالله (علیه السلام) را خوش نمی داشت. عده ای از نزدیکان، عمر را از رفتن به جنگ با حضرت نهی کردند و گفتند که خسران دنیا و آخرت را در پیش دارد ولی طمع حکومت
ص: 122
ری مانع آن شد و در نتیجهعمر بن سعد با چهار هزار نفر به سمت کربلا عازم شد (طبری، 1374: 7/3003-3001). وقتی عمر بن سعد به کربلا رسید قاصدی را پیش امام (علیه السلام) فرستاد و از او علت آمدنش به سمت کوفه را پرسید. حضرت جواب داد: «مردم این ولایت به من نوشتند و فرستادگانشان پیش من آمدند و خواستند که بیایم و آمدم، اگر مرا نمی خواهند و رأیی جز آن دارند که فرستادگانشان با من گفته اند، از پیش آنها باز می روم». وقتی نامه به دست عبیدالله رسید، به عمر بن سعد نوشت که به حسین (علیه السلام) بگوید ابتدا باید با یزید بیعت کند سپس در مورد او تصمیم گرفته می شود. عمر، امام (علیه السلام) را از نامه عبیدالله باخبر کرد ولی ایشان نپذیرفت (همان، 7/3005) و همچنین ابن زیاد نامه ای دیگر به این مضمون نوشت که روز هفتم محرم به دست عمر بن سعد رسید: «اما بعد، میان حسین و یاران وی و آب حائل شو که یک قطره از آن ننوشند همانطور که با متقی پاکیزه خوی، امیرمومنان، عثمان بن عفان رفتار کردند» (همان، 7/3006).
همچنین عبیدالله به منبر مسجد کوفه رفت و مردم را با تهدید و تطمیع به جنگ با اباعبدالله (علیه السلام) فراخواند بنابراین هر روز بر لشکر عمر بن سعد افزوده می شد که تعداد سپاه عمر را تا 22 هزار نقل کرده اند (ابن اعثم، 1372: 891). «گویند ابن زیاد هرگاه کسی را با گروه زیادی به جنگ و پیکار با امام حسین (علیه السلام) روانه می کرد آن شخص فقط با عده کمی به کربلا می رسید که مردم جنگ با امام حسین (علیه السلام) را خوش نداشتند و آن را ناپسند می دانستند و از آن سرباز می زدند» (دینوری، بی تا: 301).
در روز نهم محرم، وقتی تشنگی بر امام (علیه السلام) و یارانش سخت شد، عباس بن علی (علیه السلام) با دستور حضرت توسط تعدادی از یاران به نهر آب حمله ور شدند ومشک ها را پرده و به سوی خیمه ها آوردند (طبری، 1374: 7/3007-3006).
امام (علیه السلام) در شبی قاصدی در پی عمر بن سعد فرستاد تا با او ملاقاتی داشته باشد. می گویند هیچ کس از موضوع گفتگو خبر ندارد ولی نقل کرده اند که امام (علیه السلام) به عمر فرمود: «ویحک یا عمر! از خدای تعالی که بازگشت همه به اوست نترسی که با من جنگ می کنی؟ حال آنکه می دانی که من کیستم. از این خیال و اندیشه ناصواب درگذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است اختیار کن و به نزد من آی و خود را از این ضلالت
ص: 123
بیرون آر و بدین دنیای غدار مکار که او چون من و تو بسیار دیده، مغرور نشو و یقین شناس که سعادت و سلامت تو در این است که می گویم». عمر گفت: سبحان الله یا اباعبدالله، سخت نیکو گفتی اما از آن می ترسم که چون نزد تو آیم، سرای من خراب کنند.
امیرالمؤمنین فرمود: «سبحان الله این چه حرصی است که توداری؟ اگر در این جهان بر دوستی خاندان مصطفی سرای تو خراب کنند، بر آن زیان نکنی. در عوض آن کوشک ها در بهشت به نام تو مهیا کنند مع ذلک چون با من باشی، بفرمایم تا سرایی بهتر از آنکه بود برای تو بنا کنند». عمر گفت: ضیعتی معمور و حاصلخیز دارم، از آن می ترسم که پسر زیاد آن را به دست گیرد و فرزندان من محروم مانند.
امیرالمؤمنین حسین (علیه السلام) فرمود: «از آن فارغ باش در عوض آن تو را ضیعتی دهم نیکوتر از مال حلال خویش در حجاز نهایت بهتر از آن باشد که می گویی به تو دهم. عمر خاموش بود و این سخن را جوابی نداد. امیرالمؤمنین حسین (علیه السلام) چون چنین دید، بازگشت و گفت: خدای تعالی تو را هلاک کناد و روز محشر نیامرزد. امید می دارم که به فضل باری تعالی که از گندم عراق نخوری. عمرگفت: یا حسین، اگر گندم نباشد، جو به عوض می توان خورد. و بازگشت و به لشکرگاه خویش رفت» (ابن اعثم، 1372: 895-894).
بعد از این مذاکره بیشتر منابع نوشته اند که عمر بن سعد نامه ای با مضمون زیر به عبیدالله نوشت: «... عمر بن سعد سوی حسین روان شد و چون پیش وی رسید حسین بدو گفت: «یکی از سه چیز را بپذیر: یا مرا بگذاری که از همانجا که آمده ام بازگردم. یا بگذاری که پیش یزید روم، یا بگذاری سوی مرزها روم». عمر این را قبول کرد اما عبیدالله بدو نوشت: «نه و حرمت نیست، تا دست در دست من نهد» (طبری، 1374: 7/2974).
در نقلی دیگر آمده است: «اما بعد خدای متعال آتش جنگ را خاموش کرد و سخن را یکی کرد و کار امت را به سازش کشانید اینک حسین متعهد می شود به همان جایی که بوده مراجعت نماید و یا به یکی از سرحدات پناهنده شود و مانند یکی از مسلمانان زیست نماید و موظف به انجام قوانین معموله باشد و یا پیش یزید رفته دست در دست او بگذارد تا او خود تصمیم بگیرد و من خیال می کنم تعهد حسین مورد خرسندی تو و به
ص: 124
صلاح امت تمام می شود» (مفید، 1372: 437). این نامه از چندین جهت دارای اشکال است:
1. این سه پیشنهاد با یکدیگر همخوانی ندارد. به مدینه یا مکه بازگشتن یعنی دوباره تبلیغ علیه یزید و این با پیشنهاد سوم یعنی بیعت با یزید، متناقض است و یا اینکه بگویم امام (علیه السلام) از حرکت و تبلیغ علیه یزید پشیمان شده و می خواهد برگردد، خب حضرت قبل از اینکه شیعیان کوفه به ایشان نامه بنویسند، در مدینه و مکه هم یاران زیادی نداشت و حتی جان ایشان در خطر بود، اگر قرار بر عقب نشینی و بیعت اجباری بود، همان در مکه و یا مدینهمی توانست با یزید بیعت کند.
2. اگر امام (علیه السلام) قرار بود به یکی از سرحدات برود، هنگام حرکت از مدینه به سمت مکه، محمد حنفیه این پیشنهاد را به حضرت داد ولی قبول نکرد. چون بنای فکری امام (علیه السلام) مبارزه پنهانی نیست بلکه می خواهد در دل جامعه اسلامی تبلیغ کند.
3. پیشنهاد برگشتن به مکه درست است زیرا امام (علیه السلام) پیش از این هم به سپاه حر گفت که من به پیشنهاد شما به سمت کوفه آمده ام اما اگر خلاف گفته خود عمل کرده اید، برمی گردم. این برگشتن به این معنی نیست که امام (علیه السلام) از وظیفه و تبلیغ خود دست برمی دارد زیرا حضرت به خاطر دعوت شیعیان کوفه دست به قیام و تبلیغ علیه یزید نزده است.
4. شاید این شایعه ساخته و پرداخته بنی امیه باشد تا حرکت امام حسین (علیه السلام) را تخطئه کنند و بگویند حضرت دچار اشتباه محاسباتی شد و اکنون که می بیند مردم کوفه به عهد خود وفا نکرده اند، از حرکت و قیام خود منصرف شده است و همچنین با این شایعه بخواهند سخنان و مواضع افرادی همچون عبدالله بن عمر را درست جلوه بدهند که به امام (علیه السلام) گفت به سمت عراق نرود، مردم وفا نمی کنند، خود را به کشتن ندهد.
5. علت دیگری که می توان احتمال داد که این نامه ساخته و پرداخته بنی امیه بوده این است که با توجه به جواب عبیدالله به این نامه، پیروان بنی امیه بخواهند اطلاع یزید از این حادثه خونین را انکار و عبیدالله بن زیاد را عامل اصلی جنگ قلمداد کنند.
ص: 125
6. احتمال می رود مضمون این نامه را خود عمر بن سعد طراحی کرده باشدتا شاید بتواند ابن زیاد را از جنگ با اباعبدالله (علیه السلام) منصرف کند.
وقتی این نامه به دست عبیدالله رسید، قبول کرد ولی شمر به او گفت که اگر هم اکنون حسین (علیه السلام) را به اطاعت از خود وادار نکند دیگر به او دسترسی پیدا نخواهد کرد. عبیدالله این سخن شمر را پذیرفت و طی نامه ای به عمر بن سعد نوشت که در کار حسین (علیه السلام) کوتاهی نکند و اگر توانایی انجام این کار را ندارد، فرماندهی را به شمر بسپارد و بعد از کشته شدن امام (علیه السلام)، بر سینه و پشت آن حضرت اسب بتازد (طبری، 1374: 7/3010). در این حین یک نفر از حضار به نام عبدالله بن ابی محل از جا برخواست و درخواست نوشتن امان نامه برای فرزندان عمه (ام البنین) خود (عباس بن علی، عبدالله، جعفر و عثمان) که در رکاب امام (علیه السلام) بودند، از ابن زیاد کرد. عبیدالله این پیشنهاد را پذیرفت (طبری، 1374: 7/3010). شمر برای دادن امان نامه عبیدالله به عباس بن علی (علیه السلام) و برادرانش، نزدیک خیمه های اباعبدالله (علیه السلام) شد و گفت: «کجایند خواهر زادگان ما؟ جوانان بدو گفتند: خدایت لعنت کند، امانت را نیز لعنت کند. اگر دایی ما بودی در این حال که پسر پیامبر خدا امان ندارد به ما امان نمی دادی» (همان، 7/3011).
علی بن حسین (علیه السلام) نقل می کند: شب عاشورا پدرم در خیمه اش این اشعار را می خواند: «یا دهر افّ لک من خلیل*کم لک بلاشراق و الاصیل*من صاحب او طالب قتیل*والدهر لا یقنع بالبدیل*و انّما الامر الی الجلیل و کلّ حیّ سالک السبیل». وقتی خواهران آن حضرت این سخنان را شنیدند حضرت زینب (علیها السلام) عرض کرد: «ای کاش مرده بودم تا این روز را نمی دیدم. وفات جد خویشمحمد مصطفی بدیدم، وفات پدر خویش علی مرتضی مشاهده کردم، وفات مادر پاکیزه خود فاطمه زهرا را دیدم و به فراق او مبتلا بودم، محنت وفات برادر خویش حسن مجتبی بکشیدم و حال برادرم حسین که در جهان او رادارم مرا چنین سخنی می گوید و خبر وفات خویش می دهد، هلاک از من برآمد. وای بر این جان درمانده به چنگال بلا و مشقت».
ص: 126
امیرالمؤمنین حسین (علیه السلام) ایشان را دلداری می داد و می فرمود: «صبر کنید ای خواهران من، به قضای خدای تعالی راضی باشید که خدای تعالی هیچ آفریده را در زمین و آسمان حیات ابد نداده و نخواهد داد بلکه همه فانی شوند کلٌّ شیٍ هالکٌ الا وجهَهُ. خدای تعالی همه را به کمال قدرت بیافرید و به مشیت و ارادت خود نیست خواهد کرد. ای عزیزان، جد و پدر و مادر و برادر من از من بهتر و عزیزتر بودند. همچنان طمع مرگ چشیدند و به زیرخاک شدند. جمله عالمیان که از وفات محمد مصطفی بر اندیشند، مرگ بر دل ایشان خوش شود. ای خواهران، ای ام کلثوم، ای زینب و ای فاطمه، چون مرا بکشند، زینهار زینهار تا جامه پاره کنید و روی مخراشید و سخنی که نباید گفت، مگویید که در آن رضای خدای تعالی نباشد» (ابن اعثم، 1372: 885-884).
روز عاشورا به قولی روز شنبه و به روایت دیگر روز جمعه بوده است. اباعبدالله (علیه السلام) دستور داد خیمه ها را به هم نزدیک و پشت خیمه ها هیزم جمع کنند و آتش بزنند تا دشمن از پشت حمله نکند (طبری، 1374: 7/3020). حضرت چندین بار سپاه دشمن را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «اما بعد، نسب مرا به یاد آرید و بنگرید من کیستم آنگاه به خویشتن باز روید و خودتان را ملامت کنید و بیندیشید که آیا رواست مرا بکشید و حرمتم را بشکنید؟ مگر من پسردختر پیامبرتان و پسر وصی وی و عموزاده اش نیستم که پیش از همه به خدا ایمان آورد و پیغمبر را در مورد چیزی که از پیش پروردگارش آورده بود، تصدیق کرد؟ مگر حمزه سرور شهیدان عموی پدرم نبود؟ مگر جعفر شهید طیار صاحب دو بال عموی من نبود؟ مگر سخنی را که میانتان شهره است نشنیده اید که پیامبر خدای صلی الله علیه و سلم به من و برادرم گفت: این دو سرور جوانان بهشتی اند؟ اگرچه آنچه را می گویم که حق و همین است باور می دارید به خدا از وقتی دانسته انم خدا دروغگو را دشمن دارد و دروغساز زیان می بیند، دروغ نگفته ام، و اگر باورم نمی دارید هنوز در میان جماعت کس هست که اگر در این باب از او بپرسید به شما می گوید. از جابر بن عبدالله انصاری یا ابوسعیدخدری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن ارقم یا انس بن مالک بپرسید تا به شما که این سخن را درباره من و برادرم از پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم شنیده اند، آیا این شما را از ریختن خون من بازنمی دارد؟ اما همه خاموش
ص: 127
مانده چیزی نگفتند» (طبری، 1374: 7/3024-3023).
امام (علیه السلام) دوباره بزرگان را خطاب قرار داد و فرمود: «ای شبعث بن ربعی، ای حجار بن ابحر، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث! مگر به من ننوشتید که میوه ها رسیده و باغستان ها سرسبز شده و چاه ها پرآب شده و پیش سپاه آماده خویش می آیی، بیا» (طبری، 1374: 7/3024)؛ اما همگی انکار کردند. یاران امام (علیه السلام) از جمله زهیر و حبیب بن مظاهر و دیگران با سپاه دشمن سخن ها گفتند ولی متأسفانه هیچ کدام از سخنان اثری نکرد.
در این میان، حر که خود را بین جهنم و بهشت مردد می دید، بالاخره خود را به سپاه امام (علیه السلام) ملحق کرد و حضرت توبه او را پذیرفت و فرمود: «تو چنانکه مادرت نامت داد، حری، ان شاالله در دنیا و آخرت حری» (همان، 7/3028).
عمر بن سعد اولین تیر را به سوی خیمه گاه اباعبدالله (علیه السلام) پرتاب کرد و سپس سپاه عمر، یاران امام (علیه السلام) را تیرباران کردند (ابن اعثم، 1372: 904). حر اولین کسی بود که به میدان رفت و بعد از نصیحت دشمن، دلیرانه جنگید و به شهادت رسید. تعدادی از یاران امام (علیه السلام) در حمله یک باره دشمن و عده ای تن به تن مبارزه کردند و به شهادت رسیدند (طبری، 1374: 7/3028). سپس نوبت به خاندان اباعبدالله (علیه السلام) رسید و اولین کسی که به میدان مبارزه رفت علی اکبر (علیه السلام) فرزند بزرگ امام (علیه السلام) بود که دشمن او را پاره پاره کرد. سپس قاسم بن الحسن که نوجوانی بیش نبود به میدان رفته و شهید شد. سپس عباس بن علی (علیه السلام) برادران خود، عبدالله، جعفر و عثمان را به میدان فرستاد و آنها نیز جام شهادت نوشیدند (همان، 7/3052-3056) و در آخر عباس بن علی (علیه السلام) خود به میدان رفت و به شهادت رسید. «...و با اینکه خود تشنه آب بود (آب نخورد) و به آن حضرت کرم کرد...» (اصفهانی، 1368: 53).
«طفل شیرخوار خود را که علی اصغر نام داشت و از تشنگی اضطراب می نمود و در پیش زین گرفته میان هر دو صف برد و آواز برآورد: ای قوم: اگر من به زعم شما گناه کارم، این طفل گناهی نکرده او را جرعه ای آب دهید. چون آواز حسین (علیه السلام) شنیدند، یکی از آن دو گروه تیری به سوی آن حضرت روان کرد. آن تیر بر گلوی آن طفل شیرخوار آمد و از
ص: 128
آن سوی بر بازوی حسین (علیه السلام) رسید. آن حضرت تیر را بیرون آورد و هم در آن ساعت آن طفل جان بداد...» (ابن اعثم، 1372: 908). البته طبری (1374: 7/3058)، دینوری (بی تا: 304) و یعقوبی این طور نقل کرده اند که امام (علیه السلام) می خواست با فرزند خود وداع کند که با تیری اورا به شهادت رساندند.
«در این حال سوار اسب خویش بود که نوزادی را که در همان ساعت برای او تولد یافته بود به دست وی دادند، پس در گوش او اذان گفت و کام او برمی داشت که تیری در گلوی کودک نشست و او را سر برید. امام تیر را از گلوی کودک کشید و او را به خونش آغشته می ساخت و می گفت: به خدا سوگند که تو از ناقه بر خدای گرامی تری، و محمد هم از صالح بر خدا گرامی تر است» (یعقوبی، 1382: 2/182-181).
سپس حضرت بعد از وداع با اهل بیت خود به میدان رفت و جراحات زیادی برداشت و چون تشنگی و شدت جراحت توان از ایشان گرفت، لشکریان به خیمه گاه حضرت حمله ور شدند. وقتی امام (علیه السلام) این صحنه را دید فریاد زد که: «وای شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی ترسید در کار دنیاتان آزادگان و جوانمردان باشید، بنه و عیال مرا از اوباش و بی خردانتان محفوظ دارید» (طبری، 1374: 7/3058). شمر پذیرفت تا قبل از شهادت امام (علیه السلام) به خیمه گاه حضرت حمله ور نشوند.
وقتی می خواستند حضرت را به شهادت برسانند: «پسری از کسان حسین سوی وی آمد، خواهرش زینب دختر علی او را بگرفت که نگاهش بدارد حسین نیز گفت: نگاهش بدار. اما پسر نپذیرفت و دوان سوی حسین آمد و پهلوی وی بایستاد. بحر بن کعب از بنی تیم الله شمشیر بر حسین فرود آورد، پسر گفت: ای پسر زن خبیث، عموی مرا می کشی؟ بحر او را با شمشیر بزد. پسر دست را حائل شمشیر کرد که قطع شد و تنها به پوست بند بود» (همان، 7/3059-3058).
«عبدالله بن عمار می گوید: به خدا هرگز شکسته ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم دل و آرام خاطر باشد و دلیر بر پیشروی. به خدا پیش از او و پس از او کسی را همانندش ندیدم وقتی حمله می برد پیادگان از راست و چپ او چون بزغالگان از حمله گرگ، فراری می شدند» (همان، 7/3060). سپس
ص: 129
حضرت را با چندین ضربه شمشیر و نیزه به شهادت رساندند و سر ایشان را سنان بن انس برید و هر چه به تن امام (علیه السلام) بود، در آوردند. بعد از شهادت امام (علیه السلام) «کسان به زنان حسین و بنه و لوازم وی روی کردند، زن بود که بر سر جامه تنش با او درگیر می شدند و به زور می گرفتند و می بردند» (طبری، 1374: 7/3062).
سپس ده نفر داوطلب شدند و اسب بر تن های بی جان شهدا تاختند. فردای عاشورا اهل بیت اباعبدالله (علیه السلام) را اسیر گرفته و به سمت کوفه پیش عبیدالله بن زیاد بردند. وقتی اسرا را از کنار مقتل امام (علیه السلام) عبور دادند حضرت زینب (علیها السلام) فریاد زد: «ای محمدم، ای محمدم، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون اعضاء بریده!...». هفتاد و دو نفر از یاران امام (علیه السلام) و اهل بیت او به شهادت رسیدند و تنها کسی که از اهل بیت ایشان زنده ماند علی بن حسین (علیه السلام) که در عاشورا به دلیل بیماری در بستر بود (همان، 7/3065-3064) و در بین مورخان تنها یعقوبی (1382: 2/184) هست که مادر امام زین العابدین را دختر یزدجرد می داند که امام حسین (علیه السلام) اسم او را غزاله نامید. وقتی سر مبارک اباعبدالله (علیه السلام) را پیش یزید بردند، او این اشعار را خواند:
لیت أشیاخی ببدر شهدا *** و وقعه الخزرج مع وقع الأسل
لعبت هاشم بالملک فلا *** خبر جاء و لا وحی نزل
لست من خندف(1) إن لم أنتقم *** من بنی احمد ما کان فعل
قد أخذنا من علیّ ثارنا *** و قتلنا الفارس اللیث البطل
لو رأوه لاستهلّوا فرحا *** ثمّ قالوا یا یزید لا تشل
(ابن اعثم، 1372: 915)
ای کاش بزرگانی از قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، هم اکنون بودند و زاری قبیله خزرج را از زدن شمشیرها و نیزه ها می دیدند. بنی هاشم با سلطنت و حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود. اگر من نتوانم از فرزندان احمد انتقام کارهایشان بگیرم، از دودمان خندف (عتبه) نیستم. از علی تقاص خون هایمان را
ص: 130
گرفتیم و پهلوان شجاع دل (حسین (علیه السلام)) را کشتیم. در آن هنگام از شدت فرح و خوشحالی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند.
امام حسین (علیه السلام) به خاطر امر به معروف و نهی از منکر که مهم ترین معروف فراموش شده، جایگاه اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جامعه اسلامی به عنوان حاکم و مرجع دینی و همچنین بزرگ ترین منکر که حکومت افرادی مثل یزید بود، ساکت ننشست و به مخالفت علنی با دستگاه بنی امیه برخاست و با توجه به دعوت مردم کوفه مبنی بر شناخت جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) به سمت عراق حرکت کرد ولی به خاطر خیانت، ترس و دنیاطلبی مردم، این حرکت به ظاهر در کربلا سرکوب شد و حضرت در این راه با توجه به تمام وعده و وعیدها از هیچ چیز حتی جان خود و یارانش دریغ نکرد. با توجه به خطبه ها و نامه های امام (علیه السلام) وهمچنین با توجه به دعوت افراد برای پیوستن به ایشان نمی توان گفت که مردم عادی از درک چرایی این حرکت عاجز بودند و به همین خاطر به ایشان نپیوستند.
_ ابن طاووس، علی بن موسی (1390)، لهوف، ترجمه محمدرضا مجیری، قم، بقیة الله.
_ ابن اعثم کوفی، محمدبن علی (1372)، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، آموزش انقلاب اسلامی.
_ اصفهانی، ابوالفرج (1368)، مقاتل الطالبیین، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات صدوق.
_ ثقفی، ابراهیم بن محمد (1374)، الغارات، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
_ جعفریان، رسول (1386)، تاملی در نهضت عاشورا، قم، انتشارات مورخ.
_ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود (بی تا)، اخبارالطوال، ترجمه صادق نشات، تهران،
ص: 131
نسخه خطی.
_ صالحی نجف آبادی، نعمت الله (1387)، شهید جاوید، تهران، انتشارات امید فردا.
_ صحتی سردرودی، محمد (1394)، عاشورا پژوهی، تهران، انتشارات خیمه.
_ صدر، سید رضا (1385)، پیشوای شهیدان، قم، بوستان کتاب.
_ طبری، محمد بن جریر (1374)، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر._ مسعودی، علی بن حسین (1382)، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
_ مفید، محمد بن محمد (1360)، الارشاد فی معرفه حجح الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید.
_ مطهری، مرتضی (1371)، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا.
_ یعقوبی، احمد بن اسحاق (1382)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
ص: 132
دکتر محمدحسین مردانی نوکنده
مردی بدهکار شده بود، یک قالیچه توی خونه داشت،
گوشۀ قالیچه سوخته شده بود.
مجبور بود، همون رو برداشت و برد بازار برای فروش.
هر مغازه ای که می رفت، می گفتن:
این قالیچه اگه سالم بود 500 تومن می ارزید، اما حالا که سوخته ما 100 یا 150 تومن بیشتر نمی خریم.
گرفتار بود و به امید این که بیشتر بخرن، از این مغازه به اون مغازه می رفت.
داخل یکی از مغازه ها، حاج جواد فرشچی مغازه دار، از منصرف های بازار و از ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) پرسید:
قالی خوبیه، چرا قالی به این خوبی رو مراقبت نکردید؟
گفت: منزلمون روضه داشتیم، منقل چایی روی این قالی بود، زغال ها ریخت و قالی سوخت.
حاج جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی تو روضه سوخته؟
گفت: بله.
گفت:
ص: 133
این اگه سالم بود 500 تومن می ارزید، اما حالا که برای ارباب من سوخته، من یک میلیون ازت می خرم.
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود گل محمدی پرپر می کرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک، یک پر از گل را برداشته تو چایی شون می ریختند.
اون قالیچۀ توی روضه سوخته، قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه ها بسوزه.
یا امام حسین (علیه السلام) دل سوخته رو چند می خری؟!
آنان که به سوی حرم دوست روانند *** پیغام دل خستۀ مارا برسانند
رفتند و سلامت برسند، آه چه می شد؟ *** ما را عقب قافلۀ خود بکشانند
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
ص: 134
دکتر محمد رضا فخر روحانی(1)
کربلا: نمایشنامه ای تاریخی به قلم پریمچاند، ترجمه نشاط زیدی، دهلی نو: انتشارات دانشگاه آکسفورد، 2022 (هفده +219ص).(2)
تاریخ ادبیات حسینی صرف نظر از مسلمان و یا غیرمسلمان بودن نویسنده، آینه پژوهش ها و احساس تعلق خاطرها بوده است. کتاب مورد بررسی نمایشنامه ای تاریخی بوده که ادیب معروف هندی و هندو مذهب، دانپات رای سریواستاوا، مشهور به «نواب رای» و «منشی پریمچاند» در 100 سال پیش آن را نوشته است. این نمایشنامه درباره واقعه کربلا و به زبان هندی آمیخته باسنسکریت نوشته شده که بعدها توسط خود نویسنده به اردو ترجمه شده است. ترجمه اردو حاوی بازنگری هایی سودمند است. سپس این نمایشنامه توسط
ص: 135
نشاط زیدی به انگلیسی ترجمه شد.
شاید تعجب برانگیز باشد که چگونه پریمچاند که هندو مذهب بود، نمایشنامه ای تاریخی با موضوع کربلا نوشت. مقدمه ای که نشاط زیدی، استاد ادبیات انگلیسی در جامعه ملیه اسلامیه در دهلی نو، بر ترجمه انگلیسی این نمایشنامه نوشته، مشخص می کند که پریمچاند از کودکی علاوه بر هندی و اردو، زبان و ادبیات فارسی را نزد عالمان مسلمان و شیعه در هند فراگرفته بود. انگیزه های پریمچاند از نوشتن این نمایشنامه ایجاد وفاق ملی در میان هندوها و مسلمانان بود تا تمامیت ارضی هندوستان محفوظ بماند. البته، انتخاب چنین موضوعی نشانگر اولویت های دیگر و نحوه تربیت شدن وی نیز هست. لازم به ذکر است که پریمچاند پیش از پرداختن به موضوع کربلا، مقاله مفصلی درباره حضرت علی (علیه السلام) نوشته بود.
این نمایشنامه را می توان از جنبه های گوناگون بررسی کرد. جنبه ادبی آن نشان می دهد که چه ظرفیت های فراوانی در سطح بین الادیانی در واقعه کربلا وجود دارد، اما انتخاب کردن گونه ادبی نمایشنامه نشانگر تعامل روحی این موضوع با اذهان خوانندگان در سطوح گوناگون است. پریمچاند بر این اعتقاد بوده که ماجرای کربلا تراژیک ترین رویداد در کل تاریخ بشریت است، لذا هرگز نباید به اسلام و شیعه محدود و محصور باشد.
این نمایشنامه دارای ملاحظاتی نیز هست. از آنجا که پریمچاند، مسلمان و شیعه نبود، بعضی از صحنه هایی که نقل کرده باید بازنگری شوند. هرچندنشاط زیدی، مترجم شیعه مذهب این کتاب به انگلیسی، در بعضی از صفحات پاورقی هایی سودمند درج کرده، ولی کل کتاب نیازمند بازنگری هایی اساسی است. دلیل این ضرورت، حساسیت فوق العاده شخص امام حسین (علیه السلام) و واقعه عاشورا در تاریخ است.
بدون تردید چنین آثاری در دیگر فرهنگ ها و زبان ها نیز وجود دارند. ترجمه آنها به انگلیسی راه را برای جهانی شدگی شان هموار کرده، میزان تاثیرگزاری جهانی شان بالاتر می رود. همین پدیده نشان دهنده ظرفیت بسیار بالای معارف، تاریخ و ادبیات اهل بیت در طراز جهانی است.
ص: 136
فراخوان نگارش مقاله برای فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی
با توجه به اهمیت و تأثیر عاشورا و امام حسین (علیه السلام) در جوامع بشری به ویژه جامعه امروز اسلام، جمعی از دردمندان صاحب قلم و اندیشه ور که ترکیبی از اساتید حوزه و دانشگاه هستند، با نیتی الهی و به دور از نگرش های سیاسی و زودگذر، بر آن شدند که انتشار فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی را با رویکردی علمی در مرحله اول برای مخاطبان داخل کشور و در گام بعدی برای دنیای اسلام آغاز نمایند.
فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی ضمن قدردانی از تلاش های صورت گرفته در تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی، درصدد است در حوزه های ذیل به ترویج و گسترش فرهنگ حسینی بپردازد:
1. شخصیت و ویژگی های سیدالشهداء (علیه السلام) به عنوان امام، اسوه و الگو
2. معارف و احادیث گزارش شده از امام حسین (علیه السلام) یا مرتبط با ایشان
3. تبیین تاریخی و تاریخ تحلیلی نهضت عاشورا و حماسه کربلا
4. سیره و سبک زندگی سیدالشهداء (علیه السلام)
5. تحلیل عصری و روزآمد از سیره حسینی و نهضت عاشورا
6. معرفی توصیفی، تحلیلی و انتقادی منابع و مصادر مرتبط با امام حسین (علیه السلام) و نهضت عاشورا
7. ادب و هنر عاشورایی
8. سایر موضوعات مرتبط با معارف حسینی
از تمامی علاقه مندان و نویسندگان محترم درخواست می شود که مقالات علمی خود را بر اساس فرمت تعریف شده نشریه، به سامانه فصل نامه ارسال نمایند.
ای که از روز ازل ما را جدا کردی حسین *** یک نگه کردی و ما را مبتلا کردی حسین
ص: 137
ص: 138
حق اشتراک سالیانه 000/800/4 ریال
هزینه اشتراک فصل نامه را به شماره کارت 8243-0016-3388-6104 بانک ملت به نام اندیشه پژوهان عاشورایی گلستان واریز نمایید.
آدرس پستی مجله: خیابان پیروزی، خیابان شهید هادی بنایی، کوچه نهم،
پلاک 16، طبقه سوم، فصل نام پژوهش نامه معارف حسینی کدپستی: 1735813677
تلفن: 33328769-021 همراه: 09113701235
ص: 139
فرم اشتراک فصل نامه بین المللی پژوهش نامه معارف حسینی
مشخصات متقاضی
نام خانوادگی:.............................................. نام: ...........................................
جنسیت: زن £ مرد £ _ میزان تحصیلات:............... رشته تحصیلی: ..........
شغل:...................... تاریخ و شماره فیش بانکی:.................................... مبلغ واریز شده:
متقاضی اشتراک از شماره:........ آدرس پستی و کد پستی: .......................
............................................................................................................... صندوق پستی:........................................ تلفن: ............................................ همراه: .....................................................................................................
امضای متقاضی
مشخصات مؤسسۀ متقاضی دریافت فصل نامه
نام مؤسسه:..................................... واحد درخواست کننده: ....................... آدرس پستی: ........................................................................................... ................................................................................................................
صندوق پستی:..................تلفن:..................... همراه: ..................................
تاریخ و شماره فیش بانکی: ..................................................................... مبلغ واریز شده: ......................................................................................
امضای مسئول و مهر مؤسسه
ص: 140
International of Husayni Research Studies
Vol. 9, No.34, Summer 2024
International of Husayni Research Studies is credited with being the first Iranian quarterly journal of research papers in the realm of Husayni, particularly Ashura, studies. Although published mainly in Persian, the scope of papers published in it is by no means limited to Iran and/or the Persian language; it is international in both scope and theme.
Proprietor and founder: Dr. Muhammad-Husayn Mardani Nowkandeh Editor-in-Chief: Dr. Muhammad-Husayn Mardani Nowkandeh
Editorial Board:
Dr. Najaf Lakzayi, Baqir al-Ulum University, Qum
Dr. Hosein Khnifar, University of Tehran
Dr. Muhammad-Jawad Rodgar, Institute for Islamic Culture and Thought Dr. Mojtaba Rahmandoust, University of Tehran
Dr. Ali Hajikhani, Tarbiat Modarres University
Dr. Ali Bayat, University of Tehran
Dr. Nasser Rafi'i-Muhammadi, Al-Mustafa International University
Dr. Muhammad-Reza Sangari, Institute of Islamic Culture and Thought Dr. Mohammad Ranjbar Hosseini, Quran and Hadith University Dr. Muhammad-Reza Fakhr-Rohani, University of Qum
Dr. Mahdi Mardani (Golestani), Quran and Hadith University
English sections: Dr. Muhammad-Reza Fakhr-Rohani
Contact information
Telefax: +98-21-43855828
Mailing address: International of Hussaini Reaserch Studies, Floor 3 No 16.9th Alley, Shahid Hadi Banayist, Piruzi Ave., Tehran 1735813677 http://www.maarefehosseini.ir Ayate.boostan@gmail.com
ص: 141
Hz. Abbas's Epic War-Poems on Ashura: A Faircloghian Outlook
Ezzat Mollaebrahimi Fatemeh Sadat Hoseini
Certain 20th-century linguistic approaches affected literary criticism, among them the critical discourse analysis framework developed by Norman Fairclough. In this framework, underlying structures of texts and their intertextual elements are analyzed with a view to their contexts of situation and their relation to power structure. Taking the epic poems of Hz. Abbas on Ashura as the data, the rhetorical elements utilized reveal the profound influence of the Holy Quran and those of the imamate principle on their contents. The dominant ideology discernible in the poems stands in contrast to the then prevailing Umayyad hegemony. In contrast, they try to convince the opponents that power should have been laid in the rightful house of the Prophet Muhammad, a fact for which all struggles in the cause of Allah are well justified and explainable.
Keywords: Critical discourse analysis, Norman Fairclough, epic, Hz. Abbas, Ashura.
******
A Portrayal of Imam al-Husayn in the Arabic Novel "A Little Girl's Memoirs of Karbala"
Sayyid Mahdi Keyzeqani Hasan Saqi
The novel consists of imaginative and hypothetically reconstructed journals of Hz. Ruqayyah, an under-aged and martyred daughter of Imam al- Husayn. The book is a work of the Lebanese novelist Rajaa Muhammad
ص: 142
Bitar. It vividly portrays various aspects of Imam al-Husayn's character and moral traits as depicted by his daughter throughout the time-span from leaving Medina thourough the Ashura Battle of Karbala.
Keywords: Hz. Ruqayyah, ritual novel, Ashura, Rajaa Muhammad Bitar.
******
Features of Ashura Literature in Contemporary Iranian Poets
Sediqeh Karami
The Ashura episode has long absorbed a considerable portion, and has made a major motif, of contemporary Persian literary works. Focusing on the literary works of four prominent Iranian poets, it is shown that they focus on religio-heroic figures plus certain situational and temporal aspects of Ashura. As such, their contents are limited to merely emotive aspects, rather they also highlight extra-epical, symbolic, political, and mystical dimensions. Keywords: Ashura literature, contemporary Persian poems, Shii literature, Karbala, Imam al-Husayn.
******
The Nature and Function of Arbaeen
in the View of Ayatollah Khamenei
Sayyid Reza Mousavi Sayyid Muhammad Mousavi
Ayatollah Khamenei has long emphasized the role of Arbaeen in Islamic history. It has proved a massive, powerful, and impressive movement of immemse cultural, political, and civilization-building import, with its escalatingly global trend that receives momentum year by year. In such a massive, transnational march, millions of people get together in Iraq and walk to Karbala. In this way, this global march makes a promising ground for the reappearance of the awaited, 12th Infallible Imam al-Mahdi. Keywords: Arbaeen, Islamic identity, Imam Khamenei, Ashura.
******
Aesthetics of Monotheistic Grief
Rouhollah Abedi Jazi
Grief, plus its expression, is the most sincere reaction anybody feels at the loss of a beloved person. Monotheistic religions address rational aims for such expression of grief. This was what Adam felt at receiving the
ص: 143
martyrdom news of Imam al-Husayn. The same was done by other Divine and pre-Islamic prophets.
Keywords: Grief, monotheism, shedding tears, aesthetics, Divine religions.
******
A Portrayal of Ashura in the Earliest Muslim Historiography Dr. Muhammad-Ali Parghou Morteza Amiri Minaq
To get a vivid view of an event, it is often recommended to refer to the works whose authors were contemporary with it. Searching in the earliest works that record Imam al-Husayn's movement prove that his sublime aims were higher by far than simply treading a mystical path or following a martyrdom-only route. Whether or not the Kufans had invited him, he would never recognize Yazid: there was no other choice but martyrdom for the sake of safeguarding Islam.
Keywords: caliphate, recognition, Imam al-Husayn, Ashura, Karbala.
ص: 144