پا به پای امت های پیشین : جستاری در شباهت امت ها در مواجهه با حجت های الهی

مشخصات کتاب

سرشناسه :فرخی، حسین، 1371مرداد-

عنوان و نام پدیدآور :پا به پای امت های پیشین : جستاری در شباهت امت ها در مواجهه با حجت های الهی/ حسین فرخی.

مشخصات نشر :قم: فروغ فردا، 1401.

مشخصات ظاهری :261 ص.

شابک :978-622-5204-04-1

وضعیت فهرست نویسی :فیپا

یادداشت :کتابنامه: ص. [253] - 261؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر :جستاری در شباهت امت ها در مواجهه با حجت های الهی.

موضوع :اسلام و یهودیت Islam -- Relations -- Judaism اسلام و مسیحیت Islam -- Relations -- Christianity

رده بندی کنگره :BP227/2

رده بندی دیویی :297/47

ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری

شماره کتابشناسی ملی :9068047

اطلاعات رکورد کتابشناسی :فیپا

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ

اللهم صل علی محمد و آل محمد

ص: 2

پا به پای امت های پیشین

جستاری در شباهت امت ها

در مواجهۀ با حجت های الهی

حسین فرّخی

ص: 3

سرشناسه :فرخی، حسین، 1371مرداد-

عنوان و نام پدیدآور :پا به پای امت های پیشین : جستاری در شباهت امت ها در مواجهه با حجت های الهی/ حسین فرخی.

مشخصات نشر :قم: فروغ فردا، 1401.

مشخصات ظاهری :261 ص.

شابک :978-622-5204-04-1

وضعیت فهرست نویسی :فیپا

یادداشت :کتابنامه: ص. [253] - 261؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر :جستاری در شباهت امت ها در مواجهه با حجت های الهی.

موضوع :اسلام و یهودیت Islam -- Relations -- Judaism اسلام و مسیحیت Islam -- Relations -- Christianity

رده بندی کنگره :BP227/2

رده بندی دیویی :297/47

ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری

شماره کتابشناسی ملی :9068047

اطلاعات رکورد کتابشناسی :فیپا

ص: 4

فهرست مطالب

فصل اول: مباحث مقدماتی

مقدّمه......... 19

روایات شباهت امت اسلام با بنی اسرائیل......... 23

باور شباهت به امت های پیشین در بین امت اسلام......... 24

معنی و معرفی اسرائیل و بنی اسرائیل......... 26

روایات شباهت امت اسلام با امت های قبل بنی اسرائیل......... 27

شباهت جریانی جبهه حق و باطل......... 30

الف. شواهد شباهت جریانی جبهه حق......... 30

1. وجود کتابی با مطالب مشترک به املاء حضرت عیسی و پیامبر اسلام......... 30

2. کتابت قرآن و تورات به یک قلم......... 31

3. انتقام پیامبر از فرعونیان زمان خود......... 32

4. استفاده از آتش مورد استفاده برای اولیاء خدا در سوزاندن دشمنان خدا......... 33

5. قرائت سوره بنی اسرائیل و ثواب آن......... 34

ب. شواهد شباهت جریانی جبهه باطل......... 34

ص: 5

1. وجود فرعون در هر عصر......... 34

2. وجود سه طاغوت بعد از حضرت آدم و موسی و پیامبر اسلام و مدارا و صبر اوصیاء ایشان بر آنان......... 35

3. گوساله و سامری بنی اسرائیل در امت پیامبر......... 36

4. دو منحرف کننده دین حضرت عیسی و موسی و پیامبر اسلام......... 39

5. شباهت تمرد شیطان و تمرد امت پیامبر از پذیرش ولایت امام علیعلیه السلام......... 40

6. شباهت دشمنی امت ها با مجریان دستورات الهی......... 41

7. انحصار قتل حجت های الهی توسط نطفه ناپاک......... 43

ج. احتجاج بر محور شباهت، شاهدی بر جریانی بودن شباهات......... 44

1. اثبات امر پیامبر از راه اثبات امر حضرت موسی و عیسی علیهم السلام......... 44

2. پاسخ به عدم امکان ارتداد و گمراهی بعد پیامبر......... 44

3. تبیین تفاوت نبوت و تحدیث......... 46

4. پذیرش ولایتعهدی امام رضا علیه السلام با استناد به سیره حضرت یوسف......... 46

5. اتمام حجت به معاندین در عمر امام زمان به استناد عمر حضرت خضر......... 47

علت شباهت امت ها......... 48

1. عبرت آموزی......... 48

2. اتمام حجت......... 49

ص: 6

فصل دوم: شباهت ها در جبهه حق

روشن بودن راه حق برای رهروان آن......... 53

الف. روشن بودن امر وصایت......... 55

· معرفی وصی، سنت همه پیامبران......... 56

· عید بودن روز غدیر همانند عید بودن روز انتخاب اوصیاء در همه امت ها......... 59

ب. روشن بودن امر حجت زمان......... 60

1. وقوع ولادت......... 60

2. وقوع غیبت......... 62

3. وقوع ظهور......... 66

ج. راه های شناخت حجت خدا در امت ها......... 67

1. نص امام قبل......... 68

2. معجزه......... 69

3. غسل امام توسط امام......... 70

4. وراثت......... 71

الف. پیراهن یوسف......... 71

ب. الواح و عصای حضرت موسی......... 72

ج. دیگر موروثات......... 73

5. نشانه غیر عمومی......... 73

الف. چشمه زیر سنگ......... 73

ص: 7

ب. سنگریزه حبابه والبیه......... 75

ج. زره منجی......... 76

دشوار بودن ثبات قدم در راه حجت خدا......... 77

الف. شدت امتحان های الهی......... 79

ب. قلت نفرات مومنین در امت ها و ملاک نبودن جمعیت در حقانیت......... 83

طریقیت حجت خدا......... 85

الف. ثمرات طریقیت حجت خدا......... 86

1. شناخت حق......... 87

2. نجات از هلاکت......... 87

3. قبولی اعمال......... 89

4. غفران......... 89

5. امان......... 91

6. برکات و نعمات......... 91

7. استجابت دعا......... 92

ب. شروط بهره گیری از ثمرات طریقیت......... 93

1. معرفت......... 93

2. محبت......... 95

3. ولایت......... 96

لزوم معرفت به حجت خدا......... 97

ص: 8

· تأثیر معرفت در رابطۀ با حجت خدا......... 99

لزوم محبت به حجت خدا......... 103

1. اهمیت حب اهل بیت علیهم السلام در امت های گذشته......... 106

2. محبت غیر انسان ها به حجت خدا......... 107

3. محبت حجت خدا به مردم......... 110

لزوم درک ضرورت نیاز به امام......... 116

1. گسترش بلاها در غیبت......... 117

2. گسترش خوبیها پس از غیبت......... 119

3. احیاء دین پس از ظهور......... 119

4. طریقۀ انتظار......... 121

لزوم تصدیق کلام حجت خدا......... 123

1. عدم تصدیق حضرت موسی و داود علیهما السلام......... 123

2. عدم پذیرش شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در داستان فدک......... 125

3. پذیرش شهادت علیه حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر......... 126

4. عدم تصدیق کلام امام رضا در نسبت امام جواد علیهما السلام به ایشان......... 127

5. شاهد خواستن از کلام رسول خدا برای پذیرش کلام اهل بیت علیهم السلام......... 128

لزوم تسلیم در برابر اوامر حجت خدا......... 129

1. اعتراض به حضرت موسی در محدودیت طعام و نعمات......... 131

ص: 9

2. داستان حضرت موسی و خضر......... 133

· شواهد تسلیم در امت اسلام......... 133

1. شدت تسلیم سلمان نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام......... 133

2. شدت تسلیم ابن ابی یعفور نسبت به امام صادق علیه السلام......... 134

3. شدت تسلیم هارون مکی......... 135

· شواهد عدم تسلیم در امت اسلام......... 136

1. امر پیامبر به افطار نمودن روزه در مسافرت و تخلف اطرافیان......... 136

2. اعتراض به صلح حدیبیه......... 137

3. اعتراض به حکمیت پس از اجبار به آن......... 137

4. اعتراض به صلح امام حسن علیه السلام......... 138

5. نهی از رفتن امام حسین علیه السلام به کربلا......... 140

6. اعتراض به قیام نکردن امام صادق علیه السلام......... 141

7. استعجال بر ظهور......... 142

8. اعتراض به پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا علیه السلام......... 143

9. غذا برداشتن اصحاب امام زمان بر خلاف امر ایشان......... 144

10. عدم تحمل کلام حجت خدا و به جنگ پرداختن با او......... 146

لزوم عمل به دستورات حجت خدا......... 147

· حواریون اهل بیت علیهم السلام......... 147

ص: 10

مقدم نمودن حجت خدا بر خود......... 149

1. ترسیدن اطرافیان حضرت موسی از رفتن به جنگ......... 149

2. اجابت نکردن درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله برای جنگ......... 150

3. اجابت نکردن درخواست امیرالمؤمنین علیه السلام برای جنگ......... 151

4. اجابت نکردن سیدالشهدا علیه السلام برای جنگ......... 152

5. تنها گذاشتن مسلم نائب حجت خدا در کوفه با تهدید ابن زیاد......... 153

نتیجه عدم رعایت حقوق حجت خدا در دنیا......... 153

1. از دست دادن حجت خدا......... 153

2. حیرت و گمراهی......... 155

3. تفرقه......... 157

الف. تفرقه امت اسلام همانند امت های پیشین......... 158

ب. شدت پیشرفت اختلاف در اصل وجود حجت خدا......... 159

ج. هوا و هوس علت اختلاف در یک زمان بر کلام پیروان پیامبران......... 160

د. جمع اصحاب متفرّق حضرت ادریس و سلیمان و امام زمان پس از ظهور......... 161

4. ارتداد......... 163

الف. شباهت در انحراف زود هنگام امت پیامبر و حضرت موسی......... 163

ب. تخلف از بیعت در حجه الوداع و بیعت با هارون......... 163

ج. عدم حضور برخی از امت پیامبر در حوض، به دلیل ارتداد......... 164

ص: 11

د. بعید نبودن امکان ارتداد و گمراهی بعد پیامبر......... 165

5. قطع برکات......... 167

6. خواری و پستی در دنیا......... 167

فصل سوم: شباهت ها در جبهه باطل

هدف جبهه باطل......... 174

علم جبهه باطل به حقانیت جبهه حق......... 176

1. در امت های پیشین......... 176

الف. علم فرعونیان به حقانیت و از جانب خدا بودن حضرت موسی......... 176

ب. علم امت حضرت عیسی به حقانیت ایشان......... 177

ج. علم بلعم باعورا به راه حق......... 178

2. در امت اسلام......... 178

الف. علم خلفای اول و دوم به راه حق......... 178

ب. علم عبدالله بن عمر به جایگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام......... 180

ج. علم عایشه به خطا بودن جنگ با امیرالمؤمنین علی علیه السلام......... 180

د. کلمات معاویه در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام......... 182

ه. اعتراف عمرو عاص به حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام......... 182

و. علم ابوموسی به عدم حقانیت حکمیت......... 184

ز. مغیره بن شعبه......... 184

ص: 12

ح. منصور دوانیقی......... 185

ط. هارون......... 185

ی. مأمون......... 186

ک. علم مردم به بطلان راه سران طاغوت و همراهی با آنان......... 187

علت فرصت دادن خداوند به جبهه باطل......... 189

شناخت عملکرد جبهه باطل در برابر جبهه حق......... 190

1. تقابل اقتصادی......... 192

الف. تطمیع حجت خدا......... 192

ب. محدودیت......... 194

2. تقابل فرهنگی......... 194

الف. تخریب شخصیت حجت خدا......... 194

· ساحر معرفی نمودن حجت خدا......... 195

· نسبت دروغ به حجت خدا......... 197

· نسبت هذیان و جنون به حجت خدا......... 198

· نسبت گناه به حجت خدا......... 199

· تمسخر حجت خدا......... 200

· عاجز معرفی نمودن حجت خدا از استدلال......... 201

ب. تخریب شخصیت اطرافیان حجت خدا......... 202

· خطاب نمودن رافضی بر شیعیان حجت خدا......... 203

ص: 13

· اشتراک لفظ شیعه به پیروان حجت های الهی......... 204

ج. ایجاد شبهه......... 204

· شبهات در امت های پیشین......... 207

· شبهات در امت اسلام با آموزه شباهت......... 209

د. هماورد سازی در برابر حجت خدا......... 214

· ادعای منجی و مهدويت......... 215

· ادعای در اختيار داشتن ودائع انبياء......... 219

ه. بهانه تراشی......... 220

· عدم حضور در جنگ همراه حجت خدا به بهانه های واهی......... 220

· اعتراض به جوانی اوصیاء انبیاء......... 224

3. تقابل فیزیکی......... 226

الف. آسیب رساندن به حجت خدا......... 226

1. لزوم خفاء پیامبری حضرت یوسف و پیامبر اسلام......... 226

2. تهدید حجت خدا توسط طاغوت در صورت عدم پرستش خدای غیر آنان......... 228

3. کشتار خاندان رسالت و وصایت جهت جلوگیری از ولادت منجی......... 229

4. خفاء ولادت و غيبت حضرت موسی و امام زمان......... 230

5. ترس افراد حاضر بر غار کهف و افراد حاضر برای دستگيری امام زمان در سرداب......... 231

ب. آسیب رساندن به اطرافیان حجت خدا......... 233

ج. جنگ با حجت خدا......... 234

1. خروج زنان دو نبی علیه اوصیاء ایشان......... 234

ص: 14

2. همراهی دو منافق با صفورا و عایشه......... 236

شباهت ها در نتیجه عناد با حجت خدا......... 237

1. شباهت اشتراک در عذاب اخروی......... 238

2. تحقیر و خواری......... 239

3. مسخ......... 240

4. هلاکت ذلیلانه......... 242

5. مرگ دسته جمعی......... 245

6. مشاهده عذاب آخرت در زمان مرگ دشمنان حجت خدا......... 246

7. انتقام از طواغیت توسط حجت منتقم در دنیا......... 248

8. عقاب، به جهت رضایت به فعل دشمنان خدا......... 249

کتابنامه......... 251

ص: 15

ص: 16

فصل اول: مباحث مقدماتی

اشاره

آنچه در این فصل مطرح شده است:

· روایات شباهت امت اسلام با بنی اسرائیل

· باور شباهت در بین امت اسلام

· معنی و معرفی اسرائیل و بنی اسرائیل

· روایات شباهت امت اسلام با امت های قبل بنی اسرائیل

· شباهت جریانی جبهه حق و باطل

· علت شباهت امت ها

ص: 17

ص: 18

مقدّمه

در قرآن هدف خلقت عبادت معرفی شده.(1) هدفی که ثمره التزام به آن حسن عاقبت در آخرت است.(2) آخرتی که منزلگاه حقیقی و ابدی ماست و دنیا فرصت آبادانی آن، و نه محل خلود در آن.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

... اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى داشت، يا از مرگ گريزى بود، حتما سليمان بن داوود عليه السلام چنين مى کرد. او که خداوند، حکومت بر جنّ و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختيارش قرار داد. امّا آنگاه که پيمانه عمرش لبريز و روزى او تمام شد، تيرهاى مرگ از کمان هاى نيستى بر او باريدن گرفت، و خانه و ديار از او خالى گشت، خانه هاى او بى صاحب ماند، و ديگران آنها را به ارث بردند ...(3)

راه رسیدن به این هدف و رهایی از ضلالت طبق حدیث ثقلین(4) جز با تمسک به دو گوهر قرآن و اهل بیت علیهم السلام که قابل تفکیک از هم نیستند انجام پذیر نخواهد بود. در اهمیت پرداختن به قرآن، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

قرآنِ خداى تبارک و تعالى را بياموزيد كه نيكوترين سخن و رساترين پند است. و آن را دريابيد كه بهار دلها است. و از پرتو قرآن درمان جوييد كه درمان هر درد درون سينه هاست و آن را خوب بخوانيد كه بهترين داستانها است.(5)

ص: 19


1- . سوره ذاريات، آیه 56؛ {وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون}.
2- . سوره رعد، آیه 29؛{الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب}.
3- . نهج البلاغة، ص 262.
4- . عن جابر قال: قال أبو جعفر علیه السلام دعا رسول اللّه أصحابه بمنى فقال يا أيها الناس إني تارك فيكم الثقلين أما إن تمسكتم بهما لن تضلوا كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 413؛ و بسیاری از مسانید دیگر.
5- . تحف العقول، ص 150.

مختصر تفقّه در قرآن، نگاه ما را معطوف به وجود داستانهای متعدد در این کتاب احسن القصص می سازد. داستانهایی از قبیل عذاب اقوام گذشته، رویکرد متقابل انبیاء و امت های ایشان، معجزات انبیاء و مواردی از این قبیل. روشن است قرآن فقط به قصد داستان سرایی اشاره به اتفاقات امت های پیشین ندارد. این نوشتار به دنبال تبیین و نگرش مدبّرانه به این داده های قرآنی است که از قضا بخش زیادی از آیات را شامل می شود.

اتفاقات امت های پیشین تنها داستان های تاریخ گذشته نیست. بلکه در امت اسلام هم مانند آن جاری خواهد بود. چه آنکه در غیر این صورت قرآن کتابی محدود به زمانی خاص می بود و جاوید نمی ماند.

امام صادق علیه السلام میفرمایند:

... لَوْ کانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آيَةٌ عَلَى رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِک الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآيَةُ مَاتَ الْکتَابُ، وَ لَکنَّهُ حَيٌ جَرَى فِيمَنْ بَقِيَ کمَا جَرَى فِيمَنْ مَضَى.(1)

در جای دیگر هر آنچه که در قرآن از امت بنی اسرائیل بیان شده مشابهی در امت اسلام ثابت دانسته شده است.

عبد الاعلى بن أعين گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، عامه حديثى از پيامبر صلی الله علیه و آله روايت مى نمايند که آن حضرت فرمودند: «از اخبار بنى اسرائيل بازگو و نگران مباش» آيا درست است؟ فرمودند: بلى، گفتم: پس هر چه که از بنى اسرائيل شنيديم بازگو نمائيم و براى ما اشکالى ندارد؟ فرمودند: مگر نشنيده اى سخنى را که فرمودند: دليل بر دروغگو بودن مرد همين است که هر چه را بشنود بازگو کند؟ عرض کردم پس مصداق آن فرمايش پيامبر صلی الله علیه و آله چگونه است؟ فرمودند: مَا کانَ فِي الْکتَابِ

ص: 20


1- .[1]بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 31؛ ابو بصير گويد امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر چنين بود که چون آيه اى در باره مردى نازل ميشد و آن مرد ميميرد آيه هم از بين ميرفت (و مصداق ديگرى نداشت) که قرآن مرده بود. ولى قرآن هميشه زنده است. بر بازماندگان منطبق مى شود چنانچه بر گذشتگان منطبق ميشد.

أَنَّهُ کانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَحَدِّثْ أَنَّهُ کائِنٌ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا حَرَجَ.(1) منظور آن است که هر چه در قرآن از ماجراهاى بنى اسرائيل آمده تو بازگو نما که در اين امّت ما خواهد آمد و باکى بر آن نيست.

گزاره ای که از امام باقر علیه السلام نیز صادر شده است.(2) از این رو اهمیت فراگیری اتفاقات امت های پیشین روشن می شود. ثمرۀ این پژوهش برای خوانندۀ آن به گونه ای است که گویی با عمر محدود، دارای تجربه ای به وسعت تاریخ خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام این ضرورت را در قالب اندرز به فرزند خود امام حسن علیه السلام بیان می دارند:

فرزندم، من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشته ام، ولى در اعمال آنها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن چنان که گویى همچون یکى از آنها شدم، بلکه گویى من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافته ام با اولین و آخرین آنها عمر کرده ام. (3)

این نوشتار از دو فصل شباهت ها در رهروان جبهه حق و رهروان جبهه باطل تشکیل شده و در هر بحث، واقعه ای از امت های پیشین و سپس اتفاق مشابه آن در امت اسلام بیان خواهد شد. محور بحث، شباهات امت های پیشین است. اما به طور محدود در ذیل هر بحث در صورت نیاز از برخی روایات، جهت تبیین بهتر بحث استفاده خواهد شد. در مواردی به دلیل طولانی بودن روایات، قسمت مورد نیاز روایت ذکر شده است. تمامی منابع روایات ذکر شده و سعی در استفاده از منابع دسته اول بوده است و از آن جهت که

ص: 21


1- . معاني الأخبار، ص 159.
2- . در روایات ذیل نیز همین مطلب تأیید میشود. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم عن الباقر علیه السلام: قَالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَ مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَفْظُ الْآيَةِ خَاصٌّ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ مَعْنَاهَا عَامٌّ جَارٍ فِي النَّاسِ كُلِّهِمْ. تفسير القمي، ج 1، ص 167. امام باقر علیه السلام فرمودند: لفظ آیه درمورد بنی اسراییل است ومعنای آن عام و جاری در همه مردم است. یعنی آیه به نام بنی اسراییل نازل شده اما مطلب آن جاری در همه امم و قابل عبرت گیری برای همه است.
3- . نهج البلاغه، نامه 31.

به منابع همه احادیث دسترسی وجود دارد، سند احادیث بیان نشده است. در نقل روایات نیز به جهت اختصار، در صورتی که ضرورتی به متن حدیث نباشد به ترجمه اکتفا شده و فقط عبارتی جهت سهل نمودن دسترسی به متن اصلی برای محققین در بین ترجمه قرار داده شده و در صورت نیاز متن و ترجمه در کنار هم بیان گردیده است. اگرچه دسترسی به متن اصلی روایات با رجوع به آدرس میسر است.

این اثر در پاییز سال 1395 به اتمام رسید و به دلیل بازنگری مجدد، چاپ آن به تعویق افتاد. پس از وقفه چند ساله در سال 1401 با توجه به درخواست برخی از دوستانی که از این اثر اطلاع داشتند و اهمیت اثر مذکور در مباحث معرفتی، با بازنگری مختصرِ مطالب، به چاپ رسید. قطعا میتوان مباحثی را به محتوای اثر افزود که از آن استقبال خواهد شد.

در انتها از خانواده و همه دوستانی که در تحقّق این اثر بنده را یاری نمودند تشکر مینمایم. امید است این نوشتار قدمی در قرب به آستان اهل بیت علیهم السلام و رضای حجت الهی، حجة بن الحسن المهدی عجّل الله فرجه الشریف باشد.

حسین فرخی

زمستان 1401 ش

ص: 22

روایات شباهت امت اسلام با بنی اسرائیل

شدت شباهات وقایع امت های پیشین در اسلام امری است که در روایات فریقین به آن اشاره شده است.

سَمِعْتُ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله يَقُولُ: لَتَرْکبَنَّ أُمَّتِي سُنَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِيهِ مَعَهُمْ. إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْقُرْآنَ کتَبَهُ مَلَک وَاحِدٌ فِي رَقٍّ وَاحِدٍ بِقَلَمِ وَاحِدٍ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاءً.(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: شنيدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله مى فرمودند: امتم سنت بنى اسرائيل را پيشه کنند و در آن گام بردارند و پا جاى پاى آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمايند به گونه اى که اگر آنان به سوراخى خزيدند، اينان نيز با آنان در آن سوراخ می خزند. همانا که تورات و قرآن را يک فرشته در يک ورق و با يک قلم نگاشته است، سنن و امثال امتها يکسان جريان يابند.

این روایت و روایات مطابق با این مضمون با اسناد متعدد و در منابع متعدد ذکر شده که گذری بر آن، پذیرش این مضمون را نزد علمای فریقین قطعی مینمایاند.(2)

ص: 23


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 599.
2- . منابع حدیث: كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 598، تفسير القمي، ج 2، ص 413، تفسير العياشي، ج 1، ص 303؛ التفسير الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 481؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 552؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 201؛ اعتقادات الإماميه، ص 62، علل الشرائع، ج 1، ص 209، الخصال، ج 1، ص 309، قرب الإسناد، ص 381، الأمالي مفيد، ص 135، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 203، متشابه القرآن، و مختلفه، ج 2، ص 53؛ و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 1، ص 300؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 476، دعائم الإسلام، ج 1، ص 1؛ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 14؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 86؛ سعد السعود للنفوس منضود، ص 65. در کتب شریفی همچون الکافی و الغیبة نعمانی اگر چه اصل این حدیث نقل نشده اما بسیاری از مصادیق این قاعده بیان شده است که خود قرینه ای دیگر بر صحت قاعده است. منابع متعددی در اهل سنت نیز به این روایت اشاره داشته اند از جمله: مصنف ابن ابي شيبه، ج7، ص481، مسند احمد، ج37، ص 518، سنن ترمذی، ج4، ص 323، المستدرك حاكم، ج 1، ص 218؛ شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج 9، ص 286، مجمع الزوائد، ج 7، ص 260. و برای منابع بیشتر مراجعه کنید به بحار الأنوار، ج 28، ص 2، باب 1؛ افتراق الأمة بعد النبي ص على ثلاث و سبعين فرقة و أنه يجري فيهم ما جرى في غيرهم من الأمم و ارتدادهم عن الدين.

در برخی از کتب متقدم نیز، از این روایت به عنوان قاعدۀ مورد قبول استفاده نموده اند که خود دال بر شهرت و اتقان این گزاره است. (1) زیرا گاهی صاحب اثر روایتی را نقل میکند و گاهی روایتی را پایه بحث خود قرار میدهد که دال بر پذیرش متن حدیث، نزد صاحب اثر و مخاطب آن است.

هم چنین از آیه {وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ الله تَبْدِيلًا}،(2) علمای بزرگی همچون ابن بابویه(3)

و مجلسی اول(4)

و شیخ حر عاملی(5)

نیز قاعدۀ فوق را مطرح نموده اند.

و در آخر نظر علامه مجلسی، فقیه متبحر در روایات اهل بیت علیهم السلام، در این باره قابل توجه است. ایشان میفرماید:

زمانی که آیه مذکور نازل شد رسول خدا تبیین نمود که هر آنچه که در بنی اسرائیل واقع شده دقیقا مثل آن در این امت نیز واقع می شود. پس هر آنچه که خداوند متعال از احوال بنی اسرائیل ذکر نموده فظاهره فيهم، و باطنه في هذه الأمة ظاهرش در مورد آنان است و باطن آن در این امت؛ که نظیر آن اتفاق در این امت واقع خواهد شد. (6)

باور شباهت به امت های پیشین در بین امت اسلام

در زمان حیات اهل بیت علیهم السلام نیز، استناد به شباهت با امت های پیشین دیده می شود که نشان از پذیرش قاعدۀ شباهت امم و شیوع آن در باور مسلمانان در زمان حضور است.

در اینجا به چهار روایت اشاره میشود.

ص: 24


1- . الغارات، ج 2، ص 838؛ المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 45؛ مجالس المؤمنين، المجلس الخامس، 197- 200.
2- . سوره احزاب، آیه 62، سوره فتح، آیه 24؛ هرگز در سنت خدا دگرگونى نيابى.
3- . به نقل شیخ حر عاملی از ایشان در کتاب إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 205.
4- . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 24.
5- . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 1، ص 125، و ج 3، ص 271.
6- .[6] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 26، ص 122.

روایت اول: مربوط به زمان رسول خداست. احمد بن حنبل نقل می کند: وقتی که ابوبکر از ابهت مشرکین قریشی مکه برای پیامبر گفت تا ایشان را از جنگ باز دارد، عمار پاسخ میدهد: «ما مثل قوم بنی اسرائیل نیستیم که موسی را به تنهایی به جنگ بفرستیم». (1)

این سخن عمار نشانگر روشن بودن امکان عبرت گیری از امت های پیشین و تشبیه وقائع مشابه به آن است.

روایت دوم: مربوط به زمان عثمان و استفادۀ عایشه از این قاعده علیه او است.

حکيم بن عبد الله گوید: روزى وارد مسجد مدينه شدم، ناگاه ديدم دستى بلند است و صاحب دست مى گويد: اى مردم، روزگار پيامبر هنوز چندان نگذشته است و اين پيراهن و کفشهاى رسول خداست که هنوز نو و درخشان باقى مانده است و حال آنکه فرعون اين امت [عثمان] ميان شماست. دقت کردم، ديدم عايشه است و عثمان به او مى گفت: آرام باش و سپس به مردم گفت: او زن است و خردش خرد زنان است. سخنش را گوش مدهيد.(2)

در این روایت عایشه با تعبیر «فرعون هذه الأمة» گویی اشاره به باور وجود جریان امت های پیشین در امت اسلام در نگاه مخاطبان دارد و تطبیق فرعون این امت را بنا بر اصل قاعده شباهت، بر عثمان میخواند.

روایت سوم: مربوط به زمان امام صادق علیه السلام است که ایشان از این قاعده بهره برده اند.

امام صادق علیه السلام به برید که وارد برحضرت شده بود میفرمایند: اگر زودتر می آمدی حیان را میدیدی... صحبت از محمد بن حنفیه و ... شد. به او گفتم: آیا اینطور نیست که شما وآنان (که قائل به حیات محمد بن حنفیه اند) اینگونه میپندارید وروایت میکنید که لَمْ

ص: 25


1- . مسند احمد، ج 3، ص 219.
2- . الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، ص 147.

يَكُنْ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ شَيْ ءٌ إِلَّا وَ هُوَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُه چیزی در بنی اسرائیل نیست الا اینکه مانند آن در امت اسلام هست؟ حیان پاسخ داد: بلی. امام فرمودند... . (1)

سؤال حضرت از این شباهت و اعتراف مخاطب به این باور، بیانگر بداهت و همگانی بودن قبول این مسأله بین مردم است که با آن با حیان احتجاج میکنند.

روایت چهارم: از سلیمان بن هارون از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل شده است.

او به امام عرض کرد: إِنَّ بَعْضَ هَذِهِ الْعِجْلِيَّةِ يَقُولُونَ إِنَّ سَيْفَ رَسُولِ الله صلی الله علیه وآله عِنْدَ عَبْدِ الله بْنِ الْحَسَنِ عده ای از مخالفین می گویند که شمشیر رسول خدا نزد عبدالله بن حسن است. امام فرمودند: به خدا قسم او و پدرش حتی با یک چشمشان نیز آن شمشیر را ندیده اند... .(2)

سلیمان مخالفین امام زمان خود را با تعبیر «العجلیة» خطاب میکند که در بردارندۀ فرهنگ مقایسۀ مخالفین عصر اهل بیت علیهم السلام با مخالفین زمان انبیاء علیهم السلام دارد.

معنی و معرفی اسرائیل و بنی اسرائیل

پس از بیان تأکید بر این شباهت در کلام اهل بیت علیهم السلام، لازم است مفهوم و مصداق بنی اسرائیل روشن گردد.

معنای لغوی لفظ اسرائیل، بنده خداست. امام صادق علیه السلام مى فرمايند:

«يعقوب» و «عيص» دو قلو بودند و چون يعقوب بعد از برادرش عيص به دنيا آمد او را اينگونه ناميدند؛ و او را اسرائيل يعنى عبداللّه مى خوانند چرا که در زبان سريانى (إسرا) به معناى عبد و (ايل) به معناى اللّه است.(3)

ص: 26


1- . رجال الكشي، ص 314.
2- . تفسير العياشي، ج 1، ص 326؛ بحار الأنوار، ج 27، ص49.
3- .[3] علل الشرایع، ج1، ص 43.

مراد از امت بنی اسرائیل نیز در روایات بیان شده است. از امیرالمؤمنین در مسجد کوفه سوال میشود که شش نفر از انبیا که دو اسم دارند کدامند؟ حضرت در نام دوم حضرت یعقوب فرمودند: اسرائیل... .(1)

باتوجه به تعدّد روایات در این مضمون به طوری که اختلافی در آن نیست مشخص میشود به نسل حضرت یعقوب بنی اسرائیل می گویند؛(2) و تعداد ایشان بین ششصد تا چهار هزار نفر نقل شده است.(3)

روایات شباهت امت اسلام با امت های قبل بنی اسرائیل

پس از اینکه معنای بنی اسرائیل روشن شد نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که اگر چه در اکثر روایات، تجدید سنت در امت های پیشین را در خصوص بنی اسرائیل یاد نموده، اما در برخی روایات، تجدید سنت به تمامی امت های پیشین اعم از بنی اسرائیل نسبت داده شده و در بررسی روایات مصادیق شباهات نیز، این نکته تأیید می

ص: 27


1- .[1] الخصال، ج 1، ص 322.
2- . برخی روایاتی که به این گزاره تصریح می کنند: امام رضا علیه السلام فرمودند: ...خداوند متعال از بنی اسراییل که او همان یعقوب باشد دوازده سبط خارج کرد ودر آنها نبوت و کتاب را قرار داد. الخصال، ج 2، ص 465. امام حسن عسکری علیه السلام نیز در معنی بنی اسرایل فرمودند: فرزندان یعقوب اسراییل. التفسير الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 227.
3- . در تعداد انبیاء بنی اسرائیل به دو روایت برمیخوریم. روایت اول: انس بن مالک از رسول خدا نقل میکند که فرمودند: مبعوث شدم بر اثر هشت هزار نبی که چهار هزار از بنی اسراییل اند. الأمالي شیخ طوسي، ص 397. روایت دوم: ابوذر از رسول خدا نقل میکند که فرمودند: اولین نبی از بنی اسراییل حضرت موسی و آخر آنها حضرت عیسی است وتعداد آنها ششصدتا است. معاني الأخبار، ص 333. علامه مجلسی اختلاف در دو روایت را اینگونه بیان میدارد: و قول رسول خدا صلوات اللّه علیه و آله مبنی بر ششصد پیامبر، احتمال دارد منظور پیامبران بعد از حضرت عیسی علیه السلام باشد و یا مراد از آن غیر حضرت موسی و عیسی علیهما السلام تعداد انبیاء بنی اسرائیل ششصد نفر باشد که مراد بزرگان از آن انبیاء باشد تا با خبر قبل منافات نداشته باشد. بحار الأنوار، ج11، ص 32. اما نکته قابل توجه این است که راوی روایت اول انس بن مالک است که در روایات شیعه یکی از سه نفری خوانده شده که به پیامبر دروغ بستند. امام صادق علیه السلام فرمودند: سه نفر به رسول خدا دروغ بستند. ابوهریره و انس بن مالک و زنی (عایشه) الخصال، ج 1، ص 190. لذا روایت دوم تقویت میشود و چه بسا دیگر نیازی به این توضیح نخواهد بود.

شود که شباهات، محدود به امت بنی اسرائیل نیست. ضمن اینکه با توجه به قاعدۀ حیات آیات قرآن و لزوم کاربرد آن در هر زمان، داستان امت های پیش از بنی اسرائیل نیز در قرآن وجود دارد. از این رو تبیین شیوع تشابهات به امت های پیش از بنی اسرائیل ضروری است.

روایت اول: عن مُوسَى بْن جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ ... وَ ذَلِک أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله قَالَ: «لَتَسْلُکنَّ سَبِيلَ مَنْ کانَ قَبْلَکمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ حَتَّى إِنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: امتم سنت ما قبل خود را پيشه کنند و در آن گام بردارند و پا جاى پاى آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمايند به گونه اى که

اگر آنان به سوراخى خزيدند، اينان نيز با آنان در آن سوراخ خزند.

روایت دوم: قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله لَتَرْکبُنَّ سُنَّةَ مَنْ کانَ قَبْلَکمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَ لَا تُخْطِئُون طَرِيقَتَهُمْ شِبْرٌ بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعٌ بِذِرَاعٍ وَ بَاعٌ بِبَاعٍ حَتَّى أَنْ لَوْ کانَ مَنْ قَبْلَکمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ.(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: امتم سنت ما قبل خود را پيشه کنند و در آن گام بردارند و پا جاى پاى آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمايند به گونه اى که اگر آنان به سوراخى خزيدند، اينان نيز با آنان در آن سوراخ خزند.

رسول خدا در این دو روایت از تعبیر «من کان قبلکم» استفاده می فرمایند که اعم از بنی اسرائیل و غیر آن است.

در روایتی دیگر نیز این تشابه به صورت مطلق و بدون تقیید به بنی اسرائیل به امت های پیشین نسبت داده شده است.

ص: 28


1- . التفسير الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 480.
2- . تفسير القمي، ج 2، ص 413.

عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وآله: کلُّ مَا کانَ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ فَإِنَّهُ يَکونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.(1)

در روایت ذیل نیز تکرار سنت غیبت همۀ انبیا را در امام زمان جاری میداند، و نه محدود به انبیاء بنی اسرائیل.

عَنْ أَبِي عَبْدِ الله علیه السلام: أَنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا قِيلَ وَ لِمَ ذَلِک قَالَ لِأَنَّ الله تَعَالَى أَبَى إِلَّا أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ فِي غَيْبَاتِهِمْ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مُدَّةِ الْغَيْبَاتِ قَالَ الله تَعَالَى: {لَتَرْکبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ}(2) أَيْ سُنَنِ مَنْ کانَ قَبْلَکم.(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: غيبت قائم ما طولانى است. پرسيدند: چرا؟ فرمودند: چون خداوند مى خواهد سنّتهايى از پيامبران را در مورد او جارى سازد، پس ناچار مدت تمام غيبت ها در مورد او استيفا خواهد شد، و خداوند متعال مى فرمايد: سنتهايى که پيش از شما بودند.

روایت فوق داده ای فراتر از روایات قبل دارد و آن گسترشی فراتر از تشابهات در امت ها است. بلکه قاعدۀ «تشابه امت ها» به «تشابه حجت های الهی» نیز قابل سرایت است. زیرا امام صادقعلیه السلام شاهد کلام خود را مستند به آیه قرآن میکنند. یعنی اگر سنتی برای حجت های الهی در امت های گذشته رخ داده برای حجت های الهی در اسلام نیز جاری خواهد بود. بررسی روایات مصادیق متعدد تشبیهات حجت های الهی نیز این نظر را کاملا تأیید می کند. حدیث تشبیه که در کتب فریقین نقل شده گواهی روشن بر این مطلب است.(4)

ص: 29


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ص 576؛ رسول خدا فرمودند: هر چه در امت هاى گذشته بوده است مطابق آن در اين امت هم خواهد بود به طوری که در آن گام بردارند و پا جاى پاى آنان گذارند.
2- . سورة الانشقاق، آیه 19.
3- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 481.
4- . قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا عِبَادَ اللّه مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي جَلَالَتِهِ، وَ إِلَى شَيْثٍ فِي حِكْمَتِهِ، وَ إِلَى إِدْرِيسَ فِي نَبَاهَتِهِ وَ مَهَابَتِهِ، وَ إِلَى نُوحٍ فِي شُكْرِهِ لِرَبِّهِ وَ عِبَادَتِهِ، وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خُلَّتِهِ وَ وَفَائِهِ، وَ إِلَى مُوسَى فِي بُغْضِ كُلِّ عَدُوٍّ لِلَّهِ وَ مُنَابَذَتِهِ، وَ إِلَى عِيسَى فِي حُبِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ حُسْنِ مُعَاشَرَتِهِ، فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام هَذا؛ تفسير امام الحسن العسكري عليه السلام، ص 497. در این روایت، اسامی قبل حضرت موسی، از انبیا غیر بنی اسرائیل هستند که امیرالمؤمنین علیه السلام به ایشان تشبیه شده اند.

اما در عین حال تأکید روایات بر تجدید این سنن در بنی اسرائیل، قابل انکار نیست. ظاهرا این پیروی سنن نسبت به قوم بنی اسرائیل دارای نکته ای ویژه باشد و در حدی وسیعتر و نزدیکتر به امت اسلامی در جریان است.

شباهت جریانی جبهه حق و باطل

اشاره

تأکید روایات بر شباهات، این نکته را روشن میکند که منشأ مصادیق شباهات، شباهتی جریانی در امت های پیشین، علی الخصوص بنی اسرائیل با امّت اسلام است، با همه ویژگیها و با مدیریت واحد در هر دو جبهه. جبهه حق توسط خداوند متعال و باطل توسط ابلیس. با این بیان، لزوم توجه و علم به وقایع امّت های پیشین جهت اتخاذ موضع صحیح و عملکرد مناسب در وقایع، بیش از پیش روشن می شود. در ادامه با تقسیم دو جریان حق و باطل، به شواهد جریانی بودن شباهات اشاره می گردد.

الف. شواهد شباهت جریانی جبهه حق

اشاره

شواهد متعددی در اثبات این مدعا قابل طرح است که به برخی از آن در بحث شباهات اشاره میگردد.

1. وجود کتابی با مطالب مشترک به املاء حضرت عیسی و پیامبر اسلام

راهبی در برگشت از جنگ صفین با کتابی که متضمن مطالبی است به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف میشود. با ایشان به گفتگو پرداخته و با شناختی که از ایشان در کتب در دست خود و اخباری که به رسالت پیامبر و وصایت امیرالمؤمنین از قبل داشت با ایشان بیعت می نماید. سپس سخن از کتابی که به املای حضرت عیسی و خط وصی

ص: 30

ایشان است به میان می آید. در روایت به تفصیل درباره محتوای کتاب از اخبار از رسالت رسول خاتم و وقایع و حکومت های بعد ایشان تا زمان ظهور پرداخته شده است. امیرالمؤمنین کتاب را از او گرفته و با نسخه ای که به املاء پیامبر و خط خودشان بود تطبیق نمود، و روشن شد که هیچ اختلافی با هم ندارند.

... فَمَا خَالَفَهُ حَرْفاً وَاحِداً مَا فِيهِ تَقْدِيمٌ وَ لَا تَأْخِيرٌ کأَنَّهُ إِمْلَاءُ رَجُلٍ وَاحِدٍ عَلَى رَجُلَيْنِ، فَعِنْدَ ذَلِک حَمِدَ الله الْإِمَامُعلیه السلام وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ شَاءَ لَمْ تَخْتَلِفِ الْأُمَّةُ وَ لَمْ تَفْتَرِقْ ... . (1)

حتى يک حرف مخالف و هيچ گونه تقديم و تأخيرى در مطالب و کلمات آن نبود، گويى يک نفر به دو نفر املاء کرده است. اميرمؤمنان خداى را سپاس و ثنا گفت و فرمودند: سپاس خداى را که اگر بخواهد امت دچار اختلاف و پراکندگى نمى شود.

این روایت نشان دهنده جبهه مشترک انبیاء با منبعی مشترک است. محتوای این کتاب نیز خود شاهدی بر اشتراک مذکور است. ضمن اینکه تعبیر «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ شَاءَ لَمْ تَخْتَلِفِ الْأُمَّةُ وَ لَمْ تَفْتَرِقْ»، بیانگر اهمیت اثبات جریانی بودن جبهه حق است. به این شکل که وسیله ای است در برابر مخالفین و منافقینی که در بسیاری از موارد یارای مخالفت با تمام جبهه حق را ندارند و در ظاهرا مجبور به پذیرش نبوت انبیا و آنچه برای ایشان ثابت است هستند. اثبات شباهات و جریان جبهه حق از ابتدای شروع نبوت در امت پیامبر و پس از وفات ایشان ابزاری است در روشن نمودن راه هدایت و زوال اختلاف و افتراق.

2. کتابت قرآن و تورات به یک قلم

رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن بیان شباهت امت اسلام و بنی اسرائیل که در قبل نقل شد کاتب، قلم و ورق کتابت دو کتاب آسمانی تورات و قرآن را واحد معرفی می کنند.

ص: 31


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 705.

عن امیرالمؤمنین علیه السلام: سَمِعْتُ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله يَقُولُ لَتَرْکبَنَّ أُمَّتِي سُنَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِيهِ مَعَهُمْ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْقُرْآنَ کتَبَهُ مَلَک وَاحِدٌ فِي رَقٍّ وَاحِدٍ بِقَلَمِ وَاحِدٍ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاءً(1)

... همانا که تورات و قرآن را يک فرشته در يک ورق و با يک قلم نگاشته است، سنن و امثال امت ها يکسان جريان يابند.

بیان این وحدت در ادامه تبیین شباهت امم، خود شاهدی بر اشارۀ پیامبر به شباهت جریانی مذکور است و نتیجه ای همانند روایت قبل دارد.

3. انتقام پیامبر از فرعونیان زمان خود

تقابل جبهه حق در برابر جبهه باطل جریانی است که در طول تاریخ حجت های الهی سابقه دارد. از این رو خداوند غلبه پیامبر اسلام در برابر مشرکین را به غلبه حضرت موسی به فرعون تشبیه میکند. گویی شکست مشرکین در زمان پیامبر، شکست جبهه باطلی است که در طول تاریخ در برابر جبهه حق در حال صف آرایی است. حفص بن غیاث از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه {وَ تَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا يَعْرِشُونَ}(2) نقل میکند:

پيامبر شکر نعمت را نمود خداوند اين آيه را بر او نازل کرد. آيه بشارت و انتقام است، خداوند کشتن مشرکين را اجازه داد که هر جا آنها را پيدا کردند بکشند و به دست پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش آنها را کشت و پاداش صبرش را در همين دنيا داد به اضافه آنچه در آخرت برايش ذخيره نموده.(3)

ص: 32


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 599.
2- . سوره اعراف، آیه 137.
3- . بحار الأنوار، ج 9، ص 203.

در این نقل، تشابه از بین رفتن فرعون و صبر بنی اسرائیل بر مصائب او و پیروزی نهایی بنی اسرائیل را به موعد رسیدن انتقام و غلبه رسول خدا از مشرکین و کفار مکه که در روایات به همان فراعنه زمان پیامبر تشبیه شدند(1) بیان می کند. گویی در تقابل و پیروزی جبهه حق در زمان حضرت موسی و خاتم النبیین تفاوتی نیست.

4. استفاده از آتش مورد استفاده برای اولیاء خدا در سوزاندن دشمنان خدا

در روایتی طولانی که به قدر نیاز از آن آورده میشود امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان چگونگی به آتش کشیده شدن خلیفه اول و دوم در زمان ظهور امام زمان، آتش مورد استفاده برای سوزاندن آن دو را همان آتشی می دانند که برای سوزاندن انبیاء خدا و خانه صدیقه طاهره سلام الله علیها آماده کرده بودند. این بیان شباهت جریانی را تقویت می کند. یعنی انتقام ظلم به انبیاء، توسط منتقم ایشان از دو خلیفه غاصب تجلی می کند. گویا جریانی است در دو سو، که اگر اینگونه نباشد سوزاندن کسی برای ظلم دیگری خلاف عدالت خواهد بود.

علی علیه السلام: ... گويا مى بينم که شما دو تن، با بدنهايى تر و تازه، از گور بيرون کشيده و مصلوب مى شويد، و اين (تازگى بدن) وسيله فتنه دوستانتان مى گردد، و سپس آتشى را که براى ابراهيم و يحيى و جرجيس و دانيال عليه السلام و هر پيامبر و صدّيق و مؤمنى، افروخته گشته، مى آورند ثُمَّ يُؤْمَرُ بِالنَّارِ الَّتِي أَضْرَمْتُمُوهَا عَلَى بَابِ دَارِي لِتُحْرِقُونِي وَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ الله ص وَ ابْنَيَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ ابْنَتَيَّ زَيْنَبَ وَ أُمَّ کلْثُومٍ حَتَّى تُحْرَقَا بِهَا پس از آن آتشى را که بر در خانه من افروختيد، تا من و فاطمه و حسن و حسين و زينب و ام کلثوم را بسوزانيد، مى آورند تا با آنها سوزانده شويد، و بادى سخت و کشنده مى وزد و پسمانده شمشيرها بدنتان را، نابود و تباه مى سازد و به دوزخ برده مى شويد.(2)

ص: 33


1- . در ادامه، روایت دال بر این مطلب خواهد آمد.
2- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 285.
5. قرائت سوره بنی اسرائیل و ثواب آن

در روایتی ثواب قرائت سوره بنی اسرائیل درک امام و از اصحاب ایشان بودن ذکر شده و زمان قرائت آن شب جمعه تعیین گردیده است.(1) روزی که منتسب به امام زمان عجل اللّه فرجه و روز متوقّع ظهور است. تأکید شباهت بنی اسراییل در روایات و خواندن سوره ای که منتسب به آنان است و ثواب در پی آن، این گزاره را تقویت میکند که جریانی واحد وجود دارد که با علم و توجه و عبرت پذیری از آن، نتیجه ای با عنوان «درک حجت الهی» و «از اصحاب ایشان بودن» در پی خواهد بود. گویا توجه به وقائع بنی اسرائیل شخص را برای درک امام و از صحابی ایشان بودن مهیا می گرداند.

ب. شواهد شباهت جریانی جبهه باطل

اشاره

پس از بیان شباهت جریانی جبهه حق، به شناخت جریان مستمر جبهه دشمنان اشاره میکینیم. جریانی که به موازات جبهه باطل در طول تاریخ به فعالیت خود پرداخته و از هیچ عملی فروگذار نبوده است. در اینجا به شواهد جریانی بودن جبهه باطل اشاره میشود.

1. وجود فرعون در هر عصر

در روایت طولانی احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام با یهودی ذیل بحث مقایسه حضرت موسی با رسول خدا صلی الله علیه و آله، یهودی از فرستاده شدن حضرت موسی به سوی فرعونیان سخن میگوید. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در پاسخ میفرمایند:

لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَة همين طور است، و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نیز به سوى فراعنه بسيارى فرستاده شد، افرادى همچون أبو جهل بن هشام، عتبة بن ربيعه، و شيبه، و أبو البخترىّ، و نصر بن حارث، و ابىّ بن خلف، و منبّه و نبيه دو فرزند حجّاج، و به سوى پنج نفر از مسخره کنندگان: وليد بن مغيره مخزومىّ، و عاص بن وائل سهمى، و

ص: 34


1- . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 107.

أسود بن عبد يغوث زهرىّ، و أسود بن مطّلب، و حارث بن طلاطله، تا معجزاتى در آفاق و انفس بر ايشان نماياند تا اينکه به خوبى آشکار گرديد که او بر حقّ است. (1)

در روایتی دیگر، امام سجاد علیه السلام اهل بیت و شیعیانشان را به حضرت موسی، و دشمنان ایشان را به صورت مطلق و بدون قیدی به فرعونیان تشبیه نموده است.

قسم به خدايى که محمد صلی الله علیه و آله را به حق بشارت دهنده و ترساننده قرار داده؛ همانا پاکان، از ما اهل بيت و شيعيان آنها مانند حضرت موسی و شیعیانش هستند، و دشمنان ما و پيروانشان مانند فرعون و پيروانش مى باشند.(2)

در روایتی دیگر نیز توسط ایشان، فرعون این امت به ابوبکر نسبت داده شده است.

مثل ابوبکر و پیروانش مثل فرعون و پیروانش است و مثل علی علیه السلام و پیروانش مثل موسی و پیروانش است.(3)

تصریح تشبیه سردمداران مخالفتِ با جبهه حق به فرعون، استمرار عملکرد فرعون را در امت پیامبر، توسط تابعین او روشن می گرداند. همان طور که حضرت موسی جهت پیشبرد هدایت امت خود، مانعی چون فرعون را بر سر راه داشت، در امت پیامبر نیز افرادی همچون فرعون مانع گسترش هدایت اسلام در جامعه بودند و فرعون امت خوانده شدند.

2. وجود سه طاغوت بعد از حضرت آدم و موسی و پیامبر اسلام و مدارا و صبر اوصیاء ایشان بر آنان

شدت شباهت در وقایع، حتی گاه در تعداد طواغیت نیز رخ میدهد. به گونه ای که تعداد طواغیت بعد از حضرت آدم و موسی و پیامبر خاتم علیهم السلام نیز واحد است تا شاهدی بر شدت شباهات و امر جریانی بودن دو جبهه باشد.

ص: 35


1- . احتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 216.
2- . تفسير فرات الكوفي، ص 314.
3- . تقريب المعارف، ص 248.

امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتى که آدم عليه السلام به خاک سپرده شد، قابيل از پشت کوهى که از ترس پدرش به آنجا گريخته بود، فرود آمد و به «شيث» گفت: اگر چيزى از وصيت پدرت به زبان بياورى همان طور که برادرت را کشتم تو را نيز خواهم کشت. لذا جريان امور و حکمرانى در ظاهر به دست قابيل بود و شيث معالم دين را تثبيت و حفظ مى کرد تا اينکه خداى متعال قابيل را از بين برد و بعد از قدرت او کارها به پسرش موکول شد و شيث با او مدارا مى کرد. و بعد از هلاکت او نيز پسرش به جاى او حکمرانى مى کرد. در حالى که آدم عليه السلام همه اينها را به شيث وصيت کرده بود.(1)

پس از حضرت موسی علیه السلام نیز این واقعه اتفاق افتاد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: يوشع بن نون عليه السلام بعد از آن به امر نبوّت و خلافت قيام کرد و بر آزار و سختى و بلاى سرکشان شکيبا بود حَتَّى مَضَى مِنْهُمْ ثَلَاثُ طَوَاغِيتَ فَقَوِيَ بَعْدَهُمْ أَمْرُهُ تا سه تن از طواغيت درگذشتند و پس از آنها کارش بالا گرفت.(2)

بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله نيز چنين شد، ابو بکر به ناحق حق امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب نمود و سپس آن را به رفيقش واگذار نمود و بعد از او عثمان خلافت را در دست گرفت. و به دنبال آنان خلافت به على عليه السلام بر گشت.

3. گوساله و سامری بنی اسرائیل در امت پیامبر

تشبیه به گوساله وسامری، متعدد در روایات استفاده شده که ذهن مخاطب با شنیدن گوساله و سامری این امت به روایات مورد اول متبادر میشود. اما در روایات دیگری نیز از این تشبیه استفاده شده است که استمرار شباهت جریانی مورد بحث را تأیید مینماید.

مورد اول: خلیفه اول و دوم

رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان خود از گوساله و سامری امت خویش خبر داده بودند.

زمانی که سعد بن معاذ از دنیا رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای سعد خدا تو را

ص: 36


1- . اقتباس شده از روایت مفصلی در قصص الأنبياء، ص 57؛ بحارالانوار، ج 11، ص 262.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154.

رحمت کند. تو استخوانی در گلوی کافران بودی. اگر میماندی برای ایستادگی در برابر گوساله ای که نصب نمودنش در اسلام همانند قوم موسی اراده شده کافی بودی. گفتند: ای رسول خدا گوساله ای که فرمودید در شهر شما گذاشته میشود؟ فرمودند: بله.(1)

در روایات متعددی به تشبیه مذکور اشاره شده است. از جمله آنها...

على عليه السلام فرمودند: همه مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله مرتد شدند جز چهار نفر. إِنَّ النَّاسَ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ مَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَه مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به منزله هارون و تابعينش، و به منزله گوساله و تابعينش شدند. پس على عليه السلام شبيه هارون و عتيق(2) شبيه گوساله و عمر شبيه سامرى(3) است.(4)

مورد دوم: در مورد حسن بصری است.

از ابى يحيى واسطى منقول است که وقتی امير المؤمنين على علیه السلام فتح بصره نمود اکثر مردم به حضرت علیه السلام جمع شدند و حسن بصرى نيز با آن جماعت بود و با خود لوح نگاه ميداشت و هر لفظ و هر کلمه که حضرت امير المؤمنين به آن کلام متکلم ميشد حسن بصرى آن را مکتوب ميگردانيد، حضرت امير المؤمنين علیه السلام با آواز بلند گفت: اى حسن، چه ميکنى؟ گفت: يا على آثار و گفتار شما را مکتوب ميگردانم تا بعد از شما از آن حديث و حکايت کنم. حضرت على فرمودند: إِنَّ لِکلِّ قَوْمٍ سَامِرِيٌّ وَ هَذَا سَامِرِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَمَا إِنَّهُ لَا يَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکنْ يَقُولُ لَا قِتَال که هر قوم را سامرى است و اين حسن بصرى سامرى اين امت است، اما آنقدر هست که او «لا مساس» نميگويد لکن میگوید: «لا قتال».(5)

ص: 37


1- . التفسير الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 480.
2- . «عتيق» لقب ابو بكر است.
3- . آن کسی که حضرت موسی بخاطرش شخصی از آل فرعون را کشت، سامری بود و حضرت موسی توسط سامری لو رفت. بحار الأنوار، ج 13، ص 57.
4- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 598.
5- . اشاره به سوره طه، آیه 97؛ قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفا است که در این آیه حضرت موسی نشانه ای برای شناسایی سامری جهت جلوگیری از نزدیک شدن دیگران به او ایجاد مینمایند. ...ثُمَّ قَالَ مُوسَى لِلسَّامِرِيِ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ يَعْنِي مَا دُمْتَ حَيّاً وَ عَقِبُكَ هَذِهِ الْعَلَامَةُ فِيكُمْ قَائِمَةٌ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ يَعْنِي حَتَّى تُعْرَفُوا أَنَّكُمْ سَامِرِيَّةٌ فَلَا يَغْتَرَّ بِكُمُ النَّاسُ فَهُمْ إِلَى السَّاعَةِ بِمِصْرَ وَ الشَّامِ مَعْرُوفُونَ بِ «لَا مِسَاسَ» ... ، تفسير القمي، ج 2، ص63. حضرت موسی به سامری فرمودند: برو كه همانا تا روزى كه زنده هستى مى گويى، نزديك من نشويد. يعنى تا روزى كه زنده هستى علامت تو اين است كه مى گويى، نزديك من نشويد تا بدين وسيله شناخته شوى و كسى فريب تو را نخورد، پس اعقاب او تا اكنون نيز در مصر و شام معروف هستند به طائفه اى كه به آنها نبايد نزديك شد... در روایت حسن بصری نیز نشانه ای برای او قرار داد که شعار او لا قتال است که در جنگ امیرالمؤمنین و عایشه مردم را از جنگ نهی میکرد. روايت كرده اند چون على عليه السلام از جنگ اهل بصره بازمى گشت به حسن بصرى، فرمودند: تو چرا در جنگ و جهاد شركت نكردى؟ حسن گفت: براى اينكه ندائى شنيدم كه مى گفت: قاتل و مقتول در اين جنگ در جهنم اند. على عليه السلام فرمودند: آن منادى برادرت ابليس بود.

مورد سوم: در مورد عمروعاص است.

در این روایت علاوه بر سامری، فرعون و جاثلیق امت را هم معرفی مینماید.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيدم ميفرمودند: امت من با پنج پرچم به عرصه قيامت محشور شوند. نخست پرچمى که بر سر حوض کوثر در آيد پرچم فرعون اين امت است که معاويه است. وَ الثَّانِيَةُ مَعَ سَامِرِيِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ دوم سامرى اين امت است که عمرو عاص است. سوم جاثليق اين امت است که ابو موسى اشعرى است. چهارم با ابو الاعور سلمى است.(1) ولى پرچم پنجمين با تو است اى على. در زير آن مؤمنانند و تو پيشواى آنانى.(2)

مورد چهارم: اطاعت از هر مخلوقی در معصیت خالق

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: همانا خدای متعال یهود را به دلیل پرستش گوساله مذمت کرد، آن هم بعد از دیدن آن نشانه ها و معجزات، پس برحذر باشید از اینکه مانند آنها در این مورد باشید. گفتند: ای رسول خدا چگونه با آنها همانند می شویم؟ حضرت فرمودند: بِأَنْ تُطِيعُوا مَخْلُوقاً فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ تَتَوَكَّلُوا عَلَيْهِ مِنْ دُونِ اللَّهِ به اینکه در معصیت و نافرمانی خداوند از مخلوقی اطاعت کنید و به او توکل کرده وتکیه کنید، پس اینگونه همانند یهودیان می شوید.(3)

ص: 38


1- . از سرداران معاويه می باشد. او در جنگ صفين و فتح مصر از حاميان معاويه بود و مدتي نيز به حكومت اردن گمارده شد.
2- . الخصال، ج 2، ص 572.
3- . التفسير الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 422.

توجه به مورد چهارم، وجه تشبیه موارد قبل را نیز به سامری مشخص میکند و ملاکی برای همه اعصار خواهد بود که در هر زمان سامری امت، کسی است که اطاعت او منجر به معصیت خدا شود. در اینجا ذکر این روایت به شناخت بهتر مصادیق سامری هر امت، کمک میکند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: به راستى خدا دريغ ندارد از اين که عذاب کند امتى را، که گردن نهد به فرمان پيشوا و رهبرى که از طرف خدا نباشد، وَ إِنْ کانَتْ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً اگر چه در کردار خود نيکو روش و با تقوى باشد. و به راستى خدا شرم دارد از عذاب کردن امتى که گردن به فرمان امام عادل منصوب از طرف خدا نهد، اگر چه در کردار خود ستم کننده و بد کردار باشد.(1)

طبق این روایت صرف گردن نهادن به ولایت کسی که از طرف خدا منصوب نباشد، حتی در صورت انجام عمل صالح، شخص را در مسیر معصیت خدا قرار میدهد و میتواند مصداق سامری و گوساله پرستی زمان خود باشد.

4. دو منحرف کننده دین حضرت عیسی و موسی و پیامبر اسلام

در روایتی دو خلیفه اول به دو منحرف کننده دین حضرت موسی و عیسی علیهما السلام تشبیه شده اند.

اسحاق بن عمار صيرفى نقل کرده است که به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام عرض کردم: فدايت شوم، با من در باره آن دو سخنى بگوى که من از پدر بزرگوار تو در باره آنها سخنانى شنيده ام، حضرت فرمودند: اى اسحاق اولى مانند گوساله، و دومى به منزله سامرى است. راوى مى گويد: که عرض کردم: فدايت شوم بيشتر در باره آن دو صحبت کنيد. حضرت فرمودند: هُمَا وَ الله نَصَّرَا وَ هَوَّدَا وَ مَجَّسَا به خدا سوگند که آن دو، گروهى را نصرانى

ص: 39


1- . الكافي، ج 1، ص 376.

و عده اى را يهودى و ديگرى را مجوسى کردند و آنها را به شرک و ارتداد سوق دادند، خداوند گناهان آن دو را نيامرزد!

ایشان پس از بیان مطالبی اشاره به توصیف تابوتی در قعر جهنم نمودند و فرمودند:

و در اندرون آن، هفت صندوق است که در آنها پنج تن از امتهاى پيشين و دو تن از اين امت زندانى و معذبند. راوى مى گويد: پرسيدم: آن پنج نفر و آن دو تن کيانند؟! حضرت فرمودند: قابيل، و نمرود که با ابراهيم عليه السلام در مورد خداوند چون و چرا کرده و گفت «منم که زنده مى کنم و باز مى ميرانم»، و فرعون که گفت: «منم که پروردگار بزرگ شمايم»، و يهودا که جمعى را يهودى، و بولس که گروهى را نصرانى کرد. و دو تن اعرابى که از منافقان امت منند.(1)

در کنار هم قرار دادن اول و آخر روایت نشان میدهد، همان طور که یهودا و بولس جمعی را یهودی و نصرانی کردند و دین دو پیامبر اولی العزم را منحرف نمودند آن دو منافق امت نیز عملی مشابه آن را نسبت به این امت مرتکب شدند و منجر به انحراف در دین گردیدند.(2)

از این رو عقابی که بر این افراد تعیین شده عقابی بسیار شدید و از جنس هم است. گویی خدا با منحرف کنندگان اصلی دین الهی برخوردی واحد دارد و حتی عذاب رهبران جریان جبهه باطل نیز واحد است.

5. شباهت تمرد شیطان و تمرد امت پیامبر از پذیرش ولایت امام علی علیه السلام

در روایتی، جریان عدم پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز غدیر به تخلف ابلیس از سجده به حضرت آدم تشبیه شده است.

امام رضا علیه السلام فرمودند: مثل مؤمنینی که در روز غدیر قبول ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کردند مانند ملائکی هستند که به حضرت آدم سجده کردند. و مثل کسانی که از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سرباز زدند مانند ابلیس است که به آدم سجده نکرد.

ص: 40


1- . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 215.
2- . از مصادیق این امر جواز سخنرانی کعب الاحبار یهودی و تمیم داری راهب مسیحی در زمان عمر و حتی عثمان قبل از خطبه های نماز جمعه است. نقش ائمه در احیای دین، ج6، ص 82-99.

در ادامه امام رضا علیه السلام فرمودند: مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ كَانَ يَوْمُ بَعْثِهِ مِثْلَ يَوْمِ الْغَدِيرِ عِنْدَهُ و هیچ نبی نبود مگر اینکه روز مبعوش شدنش همانند روز غدیر بود. (1)

تشبیه تخلف از دستور خداوند در تبعیت از حجت الهی در دو زمان

علاوه بر این، مقایسۀ آمر، در دو جایگاه قابل توجه است. در داستان ابلیس، خداوند متعال و در داستان وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام، رسول خدا که به ظاهر، یکی دانستن شأنیت لزوم اطاعت در دو جایگاه است. یعنی در دو مصداق باید نسبت به دو امر اطاعت میشد، اما نشد. وحدت جایگاه افتراض طاعت خداوند متعال و رسول خدا برای اهل علم کاملا روشن است.(2)

امام کاظم عليه السلام فرمودند: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب ديد که تيم و عدى(3) و بنى اميه بر منبر او مينشينند، او را هراس و غم گرفت، خداى تبارک و تعالى آيه قرآنى نازل فرمودند تا مايه دلداريش باشد: "و چون به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده کنيد، همه سجده کردند، مگر ابليس که سرپيچى کرد." (4) سپس به پيغمبر وحى فرستاد که: إِنِّي أَمَرْتُ فَلَمْ أُطَعْ فَلَا تَجْزَعْ أَنْتَ إِذَا أَمَرْتَ فَلَمْ تُطَعْ فِي وَصِيِّكَ. اى محمد، من امر ميکنم و فرمان نميبرند، پس اگر تو هم در باره وصى ات امر کردى و فرمانت نبردند، بيتابى مکن.(5)

در روایتی دیگر همین تشابه، در مخالفت از غدیر توسط مردم بیان شده است:

در این روایت به خوبی تداوم دو جریان حق و باطل در طول تاریخ به نمایش در آمده است.

6. شباهت دشمنی امت ها با مجریان دستورات الهی

در مناظره ای بین رسول خدا و شخصی یهودی، پس از غلبه پیامبر به ایشان او پرسید:

اى محمّد، چه کسى اخبار را از خدا به تو میرساند؟ فرمودند: جبرئیل.

ص: 41


1- . إقبال الأعمال، ج 1، ص 465.
2- . دلیلی از دلائل متعدد این بحث سوره حشر، آیه 7؛ {وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا} و آیه اولی الامر است.
3- . قبیلۀ ابوبکر و عمر.
4- . سوره طه، آیه 115.
5- . الكافي، ج 1، ص 426.

گفت: اگر جز او مثلا ميکاييل حامل وحی بود به تو ايمان مى آوردم، زيرا جبرئيل در ميان ملائکه دشمن ما است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چرا جبرئيل را دشمن مى داريد؟

گفت: زيرا توسط او بلا و سختى ها بر قوم بنى اسرائيل نازل شد، همو بود که دانيال را از کشتن بخت نصّر منصرف ساخت تا کارش قوّت گرفت و يهوديان را از لب تيغ گذراند، و خلاصه هر بدبختى و سختى را فقط جبرئيل نازل مى کند، در حالى که ميکاييل وسيله نزول رحمت است.

ایشان فرمودند: واى بر تو، آيا نسبت به حقيقت امر پروردگار جاهل و بى خبرشده اى؟! گناه جبرئيل در اطاعت فرمان خداوند در باره شما چيست؟ آيا در باره فرشته مرگ انديشيده ايد؟ آيا به جهت قبض روح مردم که شما هم گروهى از آنانيد دشمن شما شده؟

آيا اجبار پدر و مادر به فرزند در استفاده از دارويى تلخ که به صلاح اوست، آن دو را در زمره دشمنان فرزند در مى آورد؟! نه مسلّما اين طور نيست، بلکه شما به حقيقت امر خداوند جاهل، و از حکمت و تدبير او غافليد. من شهادت مى دهم که جبرئيل و ميکاييل هر دو عامل به امر خدا، و مطيع فرمان اويند و من معتقدم که دشمنى با يکى از آن دو ملزم به عداوت ديگرى است، و کسى که فکر مى کند يکى از آن دو را دوست مى دارد و از ديگرى بيزار است بى شک کافر و دروغگو است.

كَذَلِكَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَخَوَانِ كَمَا أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ أَخَوَانِ و به همين ترتيب همان طور محمّد و على همچون دو برادرند جبرئيل و ميکاييل هم برادرند، پس هر کس آن دو را دوست بدارد از اولياء اللّه است و هر که دشمنشان بدارد از اعداء اللّه است و هر کس يکى از آن دو را دشمن بدارد و پندارد که ديگرى را دوست دارد کاذب و دروغگو است، و آن دو از او بيزارند و همين طور هر که يکى از ما را دشمن بدارد و فکر کند ديگرى را دوست دارد بى شک کاذب است و هر دوى ما از او بيزاريم و خداوند متعال و فرشتگان و خوبان خلق خدا از او بيزارند. (1)

ص: 42


1- . التفسير المنسوب إلی الامام العسكري علیه السلام، ص 164؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 42.

در این روایت، دشمنی یهود با جبرئیل بخاطر اجرای فرامین الهی که خوشایند یهود نبود و در ازای آن اظهار محبت به دیگر ملائکه که مجری دستوری که ناخوشایند آنان نباشد، به دشمنی کسانی که به مخالفت امیرالمؤمنین علیه السلام پرداختند تشبیه شده است. گویی جریان دشمنی دشمنان حجت های الهی، به دلیل به خطر افتادن منافع دنیوی و آنچه ناخوش میپندارند از سوی حجت های الهی ایجاد می گردد. دشمنی به امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز به سابقه ایشان در احیای دین و ریختن خون های ظالمان ایجاد شد. تعبیر دعای ندبه گویای این حقیقت است: فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً، بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ. از این رو جریان جبهه باطل با منشأ به خطر افتادن منافع دنیوی خود به دشمنی میپردازند.

7. انحصار قتل حجت های الهی توسط نطفه ناپاک

از جمله شواهد مهم در شباهت جریانی مخالفین، روایتی است که به ناپاک بودن نطفه کسی که همت بر قتل نماینده جبهه حق و حجت الهی دارد اشاره مینماید. به این ترتیب حتی خباثت ولادت نیز در قاتلین حجج الهی مشترک است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامى که موسى و هارون بر فرعون وارد شدند، در ميان همنشينان او زنازاده اى نبود، و اگر بود حکم به کشتن موسى و هارون مى دادند، از اين جهت گفتند: او را با برادرش حفظ کنيد، و فرعون را به تأمّل و تدبّر (درباره آنها) واداشتند. در اينجا امام صادق عليه السلام دستش را بر سينه نهاد و فرمودند: ما نيز اين چنين هستيم، لَا يَنْزِعُ إِلَيْنَا إِلَّا كُلُّ خَبِيثِ الْوِلَادَة هيچ کس در کشتن ما تعجيل ندارد مگر اينکه زنازاده باشد. (1)

ص: 43


1- . تفسير العياشي، ج 2، ص 24.

ج. احتجاج بر محور شباهت، شاهدی بر جریانی بودن شباهات

اشاره

یکی از شواهد جریانی بودن جبهه حق و باطل، احتجاج اهل بیت علیهم السلام بر محور شباهات است. کاربست مکرر از شباهات امت ها در کلام اهل بیت علیهم السلام در اثبات مدعای خود علاوه بر اینکه دلیلی صریح بر اهمیت امر شباهات در امر تبیین و عنصری در تقویت استدلال است دال بر آن است که وقایع امت های پیشین قابل استناد در وقایع امت اسلام است و اگر اینگونه نبود استفاده از شباهات، تأثیری در انعقاد استدلال نداشت. ایشان در احتجاجات متعدد از امر شباهات استفاده نموده اند.

1. اثبات امر پیامبر از راه اثبات امر حضرت موسی و عیسی علیهم السلام

امام رضا علیه السلام در احتجاجی، رسالت پیامبر را برای دیگر ادیان اثبات میکنند.

امام رضا علیه السلام فرمودند مرا خبر ده که آنچه موسى آن را آورده از معجزات، آن را مشاهده کرده اید؟ آيا چنان نيست که اخبار در باب آن از ثقات و معتمدين اصحاب موسى آمده باشد که آن حضرت چنين کرده؟ راس الجالوت گفت بلى. حضرت فرمودند که همچنين نيز شما را اخبار متواتره آمده با آنچه عيسى بن مريم کرده. فَکيْفَ صَدَّقْتُمْ بِمُوسَى وَ لَمْ تُصَدِّقُوا بِعِيسَى فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً پس چگونه به موسى تصديق کرديد و به عيسى تصديق نکرديد؟ پس راس الجالوت هيچ جواب نداد. امام رضا علیه السلام فرمودند: همچنين است امر محمد صلی الله علیه و آله و آنچه محمد آن را آورده.(1)

2. پاسخ به عدم امکان ارتداد و گمراهی بعد پیامبر

امام عليه السلام با استدلال به قرآن و شاهد آوردن از اقوام گذشته، اثبات مینمایند که وقوع اختلاف و ارتداد امتها پس از پيامبرشان مطلبى است که به صريح قرآن اتفاق افتاده و چنان نيست که خداوند امتى را که پيغمبرشان از دنيا رفت، از ارتداد و گمراهيشان جلوگيرى کند.

ص: 44


1- . عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 167.

ابوالمقدام میگوید: به امام باقر عليه السلام گفتم: اهل سنت پندارند که چون همه مردم زير بار بيعت ابو بکر رفتند پس اين کار مورد رضايت خداى عز و جل نيز بود و خداوند چنان نيست که امت محمد صلی الله علیه و آله را پس از او به فتنه اندازد و گمراه کند!؟ حضرت باقر عليه السلام فرمودند: آيا کتاب خدا (قرآن) را نخوانده اند؟! آيا خدا نميفرمايد: {وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ الله شَيْئاً وَ سَيَجْزِي الله الشَّاکرِينَ}(1) «و محمد جز فرستاده اى نيست که پيش از او فرستادگانى درگذشته اند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود شما به عقب باز گرديد، و هر که به عقب باز گردد زيانى به خدا نرساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش دهد».

عرض کردم: آنها اين آيه را جور ديگرى تفسير کنند (يعنى ميگويند اين سخن به طور استفهام ذکر شده و دلالت بر وقوع آن ندارد) فرمودند: آيا چنان نيست که خداى عز و جل از امتهاى پيش از ايشان خبر داده که آنها پس از آمدن دليلهاى روشن، اختلاف کردند در آنجا که می فرمايد: {وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ الله مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لکنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کفَرَ وَ لَوْ شاءَ الله مَا اقْتَتَلُوا وَ لکنَّ الله يَفْعَلُ ما يُرِيدُ}(2) و عیسی پسر مریم را معجزات آشکار دادیم و او را به روح القدس نیرو بخشیدیم، و اگر خدا می خواست پس از فرستادن پیامبران و معجزات آشکار، مردم با یکدیگر در مقام خصومت و قتال بر نمی آمدند، ولیکن آنان برخلاف و دشمنی با هم برخاستند، برخی ایمان آورده و بعضی کافر شدند، و اگر خدا می خواست با هم بر سر جنگ نبودند، و لیکن خدا هر چه مشیّتش قرار گیرد خواهد کرد. و همين آيه دليل است بر اينکه اصحاب محمد صلی الله علیه و آله نيز پس از او اختلاف کردند پس برخى ايمان داشتند و برخى کافر شدند.(3)

ص: 45


1- . سوره آل عمران، آیه 144.
2- . سوره بقرة، آیه 253.
3- . كافي، ج 8، ص 270.
3. تبیین تفاوت نبوت و تحدیث

یکی از مسائل مهم در امامت فهم مقوله تحدیث و تمییز آن با نبوت است. در روایت ذیل امام باقر علیه السلام، وجه بعید ارتباط غیر انبیا با ملائکه را با تشبیه به افرادی که در امت های پیشین نبی نبودند اما با ملائکه ارتباط داشتند سهل مینمایاند.

حمران بن اعين گويد: امام باقر علیه السلام فرمودند: على علیه السلام محدَّث بود، من نزد ياران خود بيرون شدم گفتم: خبر شگفت آورى براى شما آوردم، گفتند: آن چيست؟ گفتم: از امام باقر شنيدم، ميفرمودند: إِنَّ عَلِيّاًعلیه السلامکانَ مُحَدَّثاً على علیه السلام محدّث است، گفتند: کارى نکردى. خوب بود بپرسى چه کسى به او حديث مى گويد؟ نزد آن حضرت برگشتم و گفتم: آنچه به من باز گفتى به يارانم باز گفتم و گفتند: کارى نکردى لازم بود بپرسى چه کسى براى او حديث ميگويد؟ به من فرمودند: فرشته اى به او حديث ميگويد. گفتم: مى فرمائيد که او پيغمبر است؟ گفت دستش را چنين حرکت داد. وَ کصَاحِبِ مُوسَى أَوْ کذِي الْقَرْنَيْنِ أَ وَ مَا بَلَغَکمْ أَنَّهُ قَالَ وَ فِيکمْ مِثُلَهُ. مانند صاحب سليمان يا صاحب موسى است يا چون ذى القرنين. آيا به شما نرسيده که فرمودند: در ميان شما مانند او هست. (که منظور خودشان بودند).(1)

4. پذیرش ولایتعهدی امام رضا علیه السلام با استناد به سیره حضرت یوسف

از شبهات در زمان امام رضا علیه السلام پذیرش ولایتعهدی توسط ایشان است. ایشان این مسأله را با شاهدی از امتهای پیشین حل مینمایند.

شخصى از على بن موسى الرضا علیه السلام پرسيد: کيْفَ صِرْتَ إِلَى مَا صِرْتَ إِلَيْهِ مِنَ الْمَأْمُونِ شما چگونه ولايت عهدى مامون را با وجودی که مقام شما را مورد انکار قرار مى دهد پذيرفته ايد؟ حضرت فرمودند: آيا نبى برتر است يا وصى و جانشين او؟ آن شخص پاسخ داد: مسلم است نبى برتر است. سپس حضرت پرسيدند: آيا مسلمان برتر است يا مشرک؟ آن شخص گفت: واضح است مسلمان فضيلت بيشترى دارد. آنگاه امام فرمودند: عزيز

ص: 46


1- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص321، الكافي، ج 1، ص 271.

مصر شخصى مشرک بود، در حالی که يوسف مسلمان بود و در مورد مأمون، او على الظاهر مسلمان است و من وصى رسول الله هستم و يوسف خود از عزيز مصر خواست تا بر خزينه ها و انبارهاى مصر اشراف داشته باشد زمانی که گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم. در حالى که من به این امر مجبور بودم.(1)

5. اتمام حجت به معاندین در عمر امام زمان به استناد عمر حضرت خضر

یکی از شبهات در برخی معجزات، عدم پذیرش آن به جهت دور بودن امکان و خلاف تجربه است، در حالی که اصل در معجزه بر این است که خارق عادت باشد. از راه های تثبیت معجزات اینگونه برای مخاطبین، عرضه و شاهد آوردن از دیگر معجزاتی است که وقوع آن ثابت است، به گونه ای که علت وقوع برخی از معجزات، نفی استبعاد وقوع مشابه آن در اهل بیت علیهم السلام است. از جمله موارد، عمر طولانی امام زمان عجّل اللّه فرجه و تشبیه به حضرت خضر است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

و امّا عبد صالح يعنى خضر، خداى تعالى عمر او را طولانى ساخته است، ولى نه بخاطر نبوّتى که براى وى تقدير کرده است و يا کتابى که بر وى فرو فرستد و يا شريعتى که به واسطه آن شرايع انبياء پيشين را نسخ کند و يا امامتى که بر بندگانش اقتداء به آن لازم باشد و يا طاعتى که انجام دادن آن بر وى واجب باشد، بلکه چون در علم خداوند گذشته بود که عمر قائم عليه السلام در دوران غيبتش طولانى خواهد شد، تا بجائى که بندگانش آن را به واسطه طولانى بودنش انکار کنند، عمر بنده صالح خود را طولانى کرد إِلَّا لِعِلَّةِ الِاسْتِدْلَالِ بِهِ عَلَى عُمُرِ الْقَائِمِعلیه السلام وَ لِيَقْطَعَ بِذَلِک حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ لِئَلَّا يَکونَ لِلنَّاسِ عَلَى الله حُجَّة تا از

ص: 47


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 139؛ علل الشرایع، ص 125.

طول عمر او به طول عمر قائم عليه السلام استدلال شود و حجّت معاندان منقطع گردد و براى مردم عليه خداوند حجّتى نباشد. (1)

علت شباهت امت ها

اشاره

باید توجه داشت سنت جانشینان خدا بر این است که از قدرت الهی در جهت تثبیت مقام دنیوی خود استفاده ننموده، بلکه آن را به عملکرد افراد و طریق عادی متوقف مینمایند و آن را وسیله امتحانی برای ایشان قرار دهند.(2)

لذا از مطالب مهمی که باید به آن پرداخت راز شباهت امم در ادله است و اینکه چرا در لسان روایات به آن پرداخته و تأکید شده است؟!

1. عبرت آموزی

بخشی از رسالت داستان های فوق عبرت آموزی است برای کسانی که طاعت الهی در باور ایشان مهم است. هدف ذکر این قبیل داستان ها را در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام می یابیم. ایشان در نهج البلاغه می فرمایند:

... براى شما در نسلهاى گذشته عبرت است. کجايند عمالقه (3) و فرزندانشان؟ کجايند فرعون ها و فرزندانشان؟ کجايند مردم شهر رس آنها که پيامبران خدا را کشتند،(4) و چراغ

ص: 48


1- . کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 357.
2- . دلائل الإمامة، ص 166.
3- . فرزندان سام بن نوح بودند كه بر يمن و حجاز و اطراف آن حكومت مى كردند. يكى از حاكمان اين خاندان، عملاق نام داشت.
4- . در روستاى« فلج يمامه» در يمن چاهى وجود داشت بنام« رس» كه از بقاياى قوم ثمود در اطراف آن زندگى مى كردند، درخت پرستانى كه طولانى حكومت كردند و به علّت فساد و سركشى، سرزمينشان فرو رفت و همه نابود شدند.

نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند. کجايند آنها که با لشکرهاى انبوه حرکت کردند و هزاران تن را شکست دادند، سپاهيان فراوانى گرد آوردند، و شهرها ساختند...؟(1)

از این رو هدف بیان این داستان ها در قرآن و تفصیل آن در روایات را، همان عبرت از عملکرد امت های پیشین است و مطلبی که رغبت بر آموختن اتفاقات امّت های پیشین را می افزاید شدت تشابهات مذکور است.

2. اتمام حجت

باید توجه داشت که مخاطبین حجت های الهی یا از افرادی هستند که قصد طاعت الهی را دارند و یا افرادی که به دلائل مختلف از پذیرش فرامین الهی سرباز میزنند. داستان های امت های پیشین برای هر دو گروه سودمند است و دسته ای که قصد طاعت الهی ندارند نیز مورد خطاب این داستان ها هستند. از این رو از دیگر رازهای شباهات اتمام حجت با معاندین و منکرین اهل بیت علیهم السلام است و دلیلی بر از بین رفتن بهانه ایشان در عدم علم بر عاقبت امر فعل و باور خود. در روایتی راز طولانی شدن عمر حضرت خضر اتمام حجت بر معاندین و منکرین حضرت حجت عج بر شمرده شده است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: امّا عبد صالح يعنى خضر خداى تعالى عمر او را طولانى ساخته است، ولى نه بخاطر نبوّتى که براى وى تقدير کرده است و يا کتابى که بر وى فرو فرستد و يا شريعتى که به واسطه آن شرايع انبياء پيشين را نسخ کند و يا امامتى که بر بندگانش اقتداء به آن لازم باشد و يا طاعتى که انجام دادن آن بر وى واجب باشد. بلکه چون در علم خداوند گذشته بود که عمر قائم عليه السلام در دوران غيبتش طولانى خواهد شد، تا بجائى که بندگانش آن را به واسطه طولانى بودنش انکار کنند، عمر بنده صالح خود را طولانى کرد تا از طول عمر او به طول عمر قائم عليه السلام استدلال شود وَ لِيَقْطَعَ بِذَلِكَ حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ لِئَلَّا

ص: 49


1- . نهج البلاغة، ص 263.

يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ. و حجّت معاندان منقطع گردد و براى مردم عليه خداوند حجّتى نباشد.(1)

به این ترتیب هدف داستان های امت های پیشین دو مطلب است:

1. عبرت آموزی

2. اتمام حجت

ص: 50


1- . کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 357.

فصل دوم: حجت خدا

اشاره

شباهت ها در جبهه حق

آنچه در این فصل مطرح شده است:

· روشن بودن راه حق برای رهروان آن

· دشوار بودن ثبات قدم در راه حجت خدا

· طریقیت حجت خدا

· لزوم معرفت و محبت به حجت خدا

· لزوم درک ضرورت نیاز به امام

· لزوم تصدیق، تسلیم و عمل به دستورات حجت خدا

· مقدم نمودن حجت خدا بر خود

· نتیجه عدم رعایت حقوق حجت خدا در دنیا

ص: 51

ص: 52

آنچه در این فصل بدان پرداخته می شود شباهاتی است که علم به آن برای قرار گرفتن در زمرۀ رهروان جبهه حق ضروری است. معارفی که در طول امت ها وجود داشته و از سنت های الهی در جبهه حق است، نگرشی که طی کردن این مسیر را برای مشتاقان آن سهل مینمایاند. نگارش پیش رو وسیله ای است در اظهار وضوح راه حق در طول امت ها و معرفت صحیح به آن، جهت عملکرد هر چه بهتر در برابر حجت های الهی.

روشن بودن راه حق برای رهروان آن

اشاره

برای کسی که هدف پیمودن راه حق دارد این مسیر روشن است. زمانی که سلیمان بن هارون از امام صادق علیه السلام در مورد اعتقاد عده ای مبنی بر بودن شمشیر رسول خدا نزد عبدالله بن حسن سؤال مینماید، حضرت ضمن رد این ادعا میفرمایند:

... فلا تذهبنّ يمينا و لا شمالا، فإن الأمر و الله واضح به راست و چپ نروید به خدا قسم امر واضح است و اگر به خدا قسم اهل آسمان و زمین جمع شوند تا این امر را از موضعش که خدا مشخص نموده به موضع دیگر ببرند قادر به این امر نخواهند بود... (1)

در ادله روایی مکرّر بیان شده که کسی که قصد پیروی از راه حق داشته باشد و از فرامین الهی اطاعت نماید، خداوند متعال نیز شرایط هدایت و یافتن راه را به او نشان میدهد. البته در شرایط خاص به دلایلی، حیرت و سرگردانی رخ میدهد، اما در همان زمان نیز اهل هدایت با راه روشنی که خداوند قرار داده است وظیفه خود را میشناسند. در قسمتی از روایتی طولانی که بین خداوند و حضرت موسى سخن از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است، حضرت موسى عرض کرد:

پروردگارا مرا از امت او گردان. پاسخ داده شد: موسى تو از امت او باشى اگر او را بشناسى و مقام او و خاندانش را بدانى، مثل او و مثل اهل بيتش در کسانى که آفريدم چون فردوس

ص: 53


1- . تفسير العياشي، ج 1، ص 326.

است در بهشت که برگش نخشکد و مزه اش بر نگردد. هر که آنها را و حق آنها را بشناسد، جَعَلْتُ لَهُ عِنْدَ الْجَهْلِ عِلْما براى او در هنگام نادانى علم مقرر کنم و در تاريکى نور، پيش از آنکه مرا بخواند اجابتش کنم و پيش از آنکه درخواست کند عطايش بخشم.(1)

به این ترتیب در همه زمان ها، در صورت عمل به وظائف که از جمله آن، معرفت به اهل بیت علیهم السلام است، دستگیری توسط خداوند در مواقع مشکل محقق خواهد شد. میتوان از جمله این امداد به وسیله معرفت را در داستان اوصیاء ظاهری امام صادق علیه السلام خواند. به جهت خفقان عصر منصور دوانیقی ملعون و جهت حفظ جان امام کاظم علیه السلام، امام صادق علیه السلام به پنج نفر وصیت نمود. زیرا ایشان میدانست که منصور علاوه بر به شهادت رساندن ایشان، قصد به شهادت رساندن وصی ایشان را نیز دارد.(2) وصیتِ اینگونۀ امام، امر را برای عده ای مشتبه نمود. در لوح حضرت زهرا سلام الله علیها، خداوند

به این شبهه با خصوصیت (أُتِيحَتْ بَعْدَهُ فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِس،(3) پس از جعفر علیه السلام فتنه اى خواهد افتاد تاريک که چشم جايى را نبيند)، یاد میکند. به طوری که فرقه های اسماعیلیه و فطحیه در این زمان شکل گرفتند و از مسیر هدایت دور شدند. به همین جهت حتی امر، بر اصحاب خاصۀ امام صادق علیه السلام همچون هشام بن سالم و مؤمن طاق نیز مشتبه شد. اما وقتی برای پیدا کردن امام به تضرع پرداختند، امر امامت، بر ایشان تبیین گردید و این هدایت شخصی، بابی برای هدایت عده زیادی قرار گرفت.(4)

این در حالی است که در این فتنه شخصیت عارفی همچون ابو حمزه به راحتی با شنیدن این وصیت پی به امام بعد میبرد.

داود بن کثیر رقی نقل میکند: مردی بادیه نشین نزد ابوحمزه ثمالی رفت و خبر شهادت امام

ص: 54


1- . تفسير القمي، ج 1، ص 243.
2- . الكافي، ج 1، ص310.
3- . الكافي، ج 1، ص 528.
4- .الكافي، ج 1، ص351؛ ... فَقَعَدْنَا فِي بَعْضِ أَزِقَّةِ الْمَدِينَةِ بَاکينَ حَيَارَى لَا نَدْرِي إِلَى أَيْنَ نَتَوَجَّهُ وَ لَا مَنْ نَقْصِدُ ... .

جعفر صادق علیه السلام را به او داد. ابوحمزه با شنیدن این خبر فریادی کشید و بیهوش شد. پس از آنکه به هوش آمد، از مرد پرسید: آیا امام کسی را به عنوان وصی معرفی فرموده است؟ او پاسخ داد: بله، کسانی را که معرفی کرده است: دو فرزندش، عبدالله و موسی و نیز منصور حاکم عباسی.ابوحمزه لبخندی زد و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا إِلَى الْمَهْدِيِّ سپاس مخصوص خدایی است که ما را به مهدی هدایت فرمودند. از ابوحمزه پرسیدند: وصیت امام صادق علیه السلام را برای ما تفسیر کن. ابوحمزه فرمودند: عبدالله که پسر بزرگتر است، امام نیست، زیرا کف پایش صاف است و امام باید عیب ظاهری نداشته باشد. پس دلالت امام صادق به امامت موسی بن جعفر است. امام صادق علیه السلام منصور دوانیقی را هم از روی تقیه معرفی کرده است تا اگر منصور از کسی بپرسد وصی امام صادق علیه السلام کیست؟ جواب بشنود: خود تو هستی.(1)

به این ترتیب برای طالب حقیقت، امر یا مشخص است یا مشخص میشود. موضوع این کتاب نیز خود دلیلی بر روشن بودن راه خدا و حجت های اوست. یعنی وجود وقایعی در امت های پیشین شبیه به وقایع امت اسلام خود راهی برای درک بهتر عمل صحیح و حقیقت است.

در ادامه به برخی نمونه ها مبنی بر روشنی راه حق در امر حجت های الهی در بحث شباهات میپردازیم که توسط همان حجج به عنوان هادیان امت ها برای طالبان هدایت ارائه می گردد تا راه انحراف مسدود و حجت برای همگان تمام گردد.

الف. روشن بودن امر وصایت

اشاره

از جمله امور مرتبط به حجت های الهی که در طول امت ها، محل اختلاف و انحراف بوده است امر وصایت انبیا است. در بسیاری از انبیا، از وصی ایشان تخلف گردیده است.

ص: 55


1- . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص320.

این اتفاق در امت اسلام نیز واقع شد که در واقع بزرگترین انحراف واقع شده در امت اسلام است. از این رو روشن بودن این امر و توجه به آن در شباهات قابل توجه است.

· معرفی وصی، سنت همه پیامبران

معرفی وصی، سنت همه پیامبران(1)

علاوه بر روایاتی که صرفا به شباهتی خاص از یکی از انبیاء با اهل بیت علیهم السلام را بیان مینماید، برخی از مسائل در همۀ انبیاء مشترک است و این امر در تبیین راه حق بسیار مهم خواهد بود. زیرا اثبات سنت بودن آن در همه انبیا نموده و اثبات آن را دوچندان می کند. از جمله سنن انبیاء، لزوم داشتن وصی است که رسول خدا نیز از این قاعده مستثنی نخواهد

ص: 56


1- . در روایتی رسول خدا برخی از انبیاء و اوصیاء از زمان حضرت آدم تا به خود را معرفی نموده است. قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله: أَنَا سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّي سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ سَادَةُ الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ آدَمَ علیه السلام سَأَلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَجْعَلَ لَهُ وَصِيّاً صَالِحاً فَأَوْحَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ إِنِّي أَكْرَمْتُ الْأَنْبِيَاءَ بِالنُّبُوَّةِ ثُمَّ اخْتَرْتُ مِنْ خَلْقِي خَلْقاً وَ جَعَلْتُ خِيَارَهُمُ الْأَوْصِيَاءَ؛ فَأَوْحَى اللّه تَعَالَى ذِكْرُهُ إِلَيْهِ يَا آدَمُ أَوْصِ إِلَى شَيْثٍ فَأَوْصَى آدَمُ علیه السلام إِلَى شَيْثٍ وَ هُوَ هِبَةُ اللّه بْنُ آدَمَ وَ أَوْصَى شَيْثٌ إِلَى ابْنِهِ شَبَّانَ وَ هُوَ ابْنُ نَزْلَةَ الْحَوْرَاءِالَّتِي أَنْزَلَهَا اللّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا ابْنَهُ شَيْثاً وَ أَوْصَى شَبَّانُ إِلَى محلث وَ أَوْصَى محلث إِلَى محوق وَ أَوْصَى محوق إِلَى غثميشا وَ أَوْصَى غثميشا إِلَى أَخْنُوخَ وَ هُوَ إِدْرِيسُ النَّبِيُّ علیه السلام وَ أَوْصَى إِدْرِيسُ إِلَى نَاحُورَ وَ دَفَعَهَا نَاحُورُ إِلَى نُوحٍ ع وَ أَوْصَى نُوحٌ إِلَى سَامٍ وَ أَوْصَى سَامٌ إِلَى عَثَامِرَ وَ أَوْصَى عَثَامِرُ إِلَى برغيثاشا وَ أَوْصَى برغيثاشا إِلَى يَافِثَ وَ أَوْصَى يَافِثُ إِلَى برة وَ أَوْصَى برة إِلَى جفسية وَ أَوْصَى جفسية إِلَى عِمْرَانَ وَ دَفَعَهَا عِمْرَانُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ علیه السلام وَ أَوْصَى إِبْرَاهِيمُ إِلَى ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ وَ أَوْصَى إِسْمَاعِيلُ إِلَى إِسْحَاقَ وَ أَوْصَى إِسْحَاقُ إِلَى يَعْقُوبَ وَ أَوْصَى يَعْقُوبُ إِلَى يُوسُفَ وَ أَوْصَى يُوسُفُ إِلَى بَثْرِيَاءَ وَ أَوْصَى بَثْرِيَاءُ إِلَى شُعَيْبٍ وَ دَفَعَهَا شُعَيْبٌ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام وَ أَوْصَى مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَى يُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَى دَاوُدَ وَ أَوْصَى دَاوُدُ إِلَى سُلَيْمَانَ ع وَ أَوْصَى سُلَيْمَانُ إِلَى آصَفَ بْنِ بَرْخِيَا وَ أَوْصَى آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا إِلَى زَكَرِيَّا وَ دَفَعَهَا زَكَرِيَّا إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع وَ أَوْصَى عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ إِلَى شَمْعُونَ بْنِ حَمُّونَ الصَّفَا وَ أَوْصَى شَمْعُونُ إِلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ أَوْصَى يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا إِلَى مُنْذِرٍ وَ أَوْصَى مُنْذِرٌ إِلَى سُلَيْمَةَ وَ أَوْصَى سُلَيْمَةُ إِلَى بُرْدَةَ ثُمَّ قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله وَ دَفَعَهَا إِلَيَّ بُرْدَةُ وَ أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَيْكَ يَا عَلِيُّ وَ أَنْتَ تَدْفَعَهَا إِلَى وَصِيِّكَ وَ يَدْفَعُهَا وَصِيُّكَ إِلَى أَوْصِيَائِكَ مِنْ وُلْدِكَ وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى تُدْفَعَ إِلَى خَيْرِ أَهْلِ الْأَرْضِ بَعْدَكَ وَ لَتَكْفُرَنَّ بِكَ الْأُمَّةُ وَ لَتَخْتَلِفَنَّ عَلَيْكَ اخْتِلَافاً شَدِيداً الثَّابِتُ عَلَيْكَ كَالْمُقِيمِ مَعِي وَ الشَّاذُّ عَنْكَ فِي النَّارِ وَ النَّارُ مَثْوَى الْكَافِرِينَ. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 175. و در معرفی اوصیا پیامبر خاتم نیز روایات متعددی وارد شده است: أَنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله أَوْصَى بِأَمْرِ اللّه تَعَالَى إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَوْصَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِلَى الْحَسَنِ وَ أَوْصَى الْحَسَنُ إِلَى الْحُسَيْنِ وَ أَوْصَى الْحُسَيْنُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَوْصَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ وَ أَوْصَى جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ أَوْصَى مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ إِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا وَ أَوْصَى عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْصَى عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ أَوْصَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى ابْنِهِ حُجَّةِ اللّه الْقَائِمِ بِالْحَقِّ الَّذِي لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللّه ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 177.

بود. به گونه ای که مسعودی (م 346 ق) کتابی با عنوان «إثبات الوصیه للإمام علی بن ابی طالب» در این باره تألیف و با بررسی وصایت در انبیا، تداوم آن را در اوصیاءِ پیامبر خاتم اثبات نموده است. این باوری است که در همۀ ادیان الهی بوده است. در محاجۀ شخصی نصرانی با ابوبکر در امر خلافت، نصرانی به ابوبکر گفت:

تو خليفه اى هستى که پيامبر صلی الله علیه و آله تو را به اين امر منصوب داشته؟ ابى بکر گفت: نه (او مرا نصب نکرده). جاثليق گفت: پس چرا اين اسم را ابداع و ادّعا کرده ايد و حال آنکه ما کتابهاى انبياء را خوانده ايم و خلافت منصبى است که جز نبى نمى تواند بر آن تکيه زند. زيرا خداى عز و جل، آدم را در زمين به عنوان خليفه برگزيد و اطاعتش را بر اهل آسمان و زمين واجب گردانيد، و به نام داود عليه السلام تصريح کرد و فرمودند: {يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناک خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}(1): اى داود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم.پس چرا اين نام را بر خود گذاشته اى؟ آيا پيامبر صلی الله علیه و آله اين نام را بر تو نهاد؟

ابى بکر گفت: نه، اما مردم توافق کردند و مرا متولّى امر قرار دادند و خودشان مرا خليفه خواندند. جاثليق گفت: پس تو خليفه قوم خويش هستى، نه خليفه پيامبر صلی الله علیه و آله و خودت گفتى: پيامبر صلی الله علیه و آله تو را وصى خويش قرار نداده، در حالى که ما در سنن پيامبران خوانده ايم که: خداوند پيامبرى برنگزيد، مگر اين که وصى اى داشت و به او وصيت مى کرد و همه مردم به علم او نيازمند بودند و او از علم مردم بى نياز بود، و تو مى گويى: تو را مثل ساير اوصياى انبياء وصى قرار نداده، پس چيزى را مدّعى شده اى که اهليت آن را ندارى. حال مى بينم که شما نبوّت محمد صلی الله علیه و آله را کنار گذاشته و سنن انبياء را در ميان خود، تعطيل کرده ايد. راوى گفت: آنگاه جاثليق به ياران خويش روى نمود و گفت: اينان (گويا) مى گويند: محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده خدا نبوده، و کارش از راه قهر و غلبه صورت گرفته لوْ كَانَ نَبِيّاً لَأَوْصَى كَمَا أَوْصَتِ الْأَنْبِيَاءُ وَ خَلَّفَ فِيهِمْ كَمَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ

ص: 57


1- . سوره ص، آيه 26.

الْمِيرَاثِ وَ الْعِلْمِ و اگر نبى بود، بايد مانند ساير انبياء، وصى اى معين مى کرد و خليفه اى برمى گزيد و علم خويش را نزد او قرار مى داد، و حال آن که در اين قوم آثارى نمى بينيم.(1)

امر وصایت به قدری در ادیان پیشین روشن است که فرد نصرانی عدم تعیین وصایت را مساوی با عدم رسالت و نبوت شخص خوانده و اصل ادعا را باطل میداند.(2)

در روایت طولانی دیگری حضرت باقر علیه السلام حیطه مکانی بعثت پیامبران را از حضرت نوح تا به حضرت محمد صلوات الله علیهم اجمعین بیان میدارند و زمانی که به پیامبر خاتم میرسند اینگونه میفرمایند:

وَ کلُّ نَبِيٍّ أُرْسِلَ إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ خَاصٍّ أَوْ عَامٍّ لَهُ وَصِيٌّ جَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ وَ کانَ الْأَوْصِيَاءُ الَّذِينَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عِيسَى وَ کانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَعلیه السلامعَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ وَ هَذَا تِبْيَانُ السُّنَّةِ وَ أَمْثَالِ الْأَوْصِيَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ.(3)

هر پيغمبرى به سوى بنى اسرائيل فرستاده شد چه خصوصى و چه عمومى، براى او يک وصى و جانشين بود و سنت بر اين جارى گشته بود. و اوصياى بعد از پيغمبر صلی الله علیه و آله بر سنّت اوصياى حضرت عيسى بودند (که دوازده نفرند) و شخص امير المؤمنين عليه السلام بر سنت خود حضرت مسيح و روش او بود. و اين بيان سنّت و نمونه هاى اوصيا پس از انبيا است.

در روایتی دیگر انتصاب وصی هر یک از انبیاء، منحصر به خاندان همان نبی شده است که نکته قابل توجهی است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: امامت عهد و پيمان است از جانب خداى عز و جل که براى مردانى نامبرده بسته شده است. امام حق ندارد آن را از امام بعد از خود دور دارد و بگرداند.

ص: 58


1- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 300.
2- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 301؛ ثُمَّ الْتَفَتَ الْجَاثَلِيقُ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ إِنَّ مُحَمَّداً لَمْ يَأْتِهِمْ بِالنُّبُوَّةِ وَ إِنَّمَا کانَ أَمْرُهُ بِالْغَلَبَةِ وَ (لَوْ کانَ نَبِيّاً لَأَوْصَى کمَا أَوْصَتِ الْأَنْبِيَاءُ وَ خَلَّفَ فِيهِمْ کمَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الْمِيرَاثِ وَ الْعِلْمِ) وَ لَسْنَا نَجِدُ عِنْدَ الْقَوْمِ أَثَرَ ذَلِک ... .
3- . بحار الأنوار، ج 11، ص 51.

همانا خداى تبارک و تعالى به داود عليه السلام وحى کرد که از خاندان خود وصيى انتخاب کن. زيرا در علم من پيشى گرفته که أَنْ لَا أَبْعَثَ نَبِيّاً إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ مِنْ أَهلک هيچ پيغمبرى را مبعوث نسازم جز اينکه براى او وصيى از خاندانش باشد.(1)

لذا طبق این روایات داشتن وصی برای همۀ انبیاء و محل آن امری روشن است و اختلاف بر جانشینی رسول خدا ارتباطی به مشتبه شدن امر و عدم علم نداشته، و مربوط به جاه طلبی غاصبین خلافت و نفاق آنهاست.

· عید بودن روز غدیر همانند عید بودن روز انتخاب اوصیاء در همه امت ها

از جمله دیگر روشنگری ها، شاخص نمودن روز انتخاب این اوصیاست. عید غدیر در روایات به عنوان عید الله الاکبر برای امت اسلام معرفی شده است.(2) همانطور که روز انتخاب دیگر اوصیاء در امت های پیشین نیز به عنوان عید دانسته شده تا مبارکی و جهت آن برای همگان روشن و حجت بر آنان تمام باشد. به طوری که حتی از مطرح ترین اعیاد در مسلمان ها مهم تر خوانده شده است.

حسن بن راشد روايت کرده است، که به امام صادق عليه السلام عرض کردم: فدايت شوم، آيا براى مسلمين جز آن دو عيد (فطر و قربان) عيدى هست؟ فرمودند: آرى، اى حسن و آن عيد اعظم و اشرف از آن دو عيد است. راوى گويد: به آن حضرت عرض کردم: آن کدام روز است؟ فرمودند: همان روزى که امير مؤمنان عليه السلام براى مردم به عنوان شاخص حقّ تعيين شد. ... فَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ كَانَتْ تَأْمُرُ الْأَوْصِيَاءَ بِالْيَوْمِ الَّذِي كَانَ يُقَامُ فِيهِ الْوَصِيُّ أَنْ يُتَّخَذَ عِيداً پيامبران، اوصياء خود را در باره روزى که وصىّ در آن روز منصوب مى شد امر مى کردند تا آن روز را عيد بگيرند.(3)

ص: 59


1- . الكافي، ج 1، ص 278.
2- . تهذيب الأحكام، ج 3، ص 143.
3- . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 90؛ و نزدیک به این مضمون در إقبال الأعمال، ج 1، ص 465.

ب. روشن بودن امر حجت زمان

اشاره

از مهمترین امور در حجت های الهی روشن بودن امر حجت هر زمان است. از این رو لازم است امر امام زمان که امام واجب الاطاعه این زمان است از امور روشن باشد. در غیر این صورت به حکم حدیث «من مات»،(1) عدم معرفت ایشان به معنای مرگ جاهلیت و ضلالت خواهد بود. در همین راستا در مقولۀ شباهات، تشابهات به موضوعات مرتبط به امام زمان سهم بسزایی در این گزاره ها دارد.(2) همچنین در جهت وضوح و قابل پذیرش بودن امر ایشان، شباهات متعددی از انبیا در ایشان بیان شده است.

امام سجاد علیه السلام فرمودند: في الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ در قائم ما سنّتهايى از انبياء وجود دارد: سنّتى از پدرمان آدم عليه السلام و سنّتى از نوح و سنّتى از ابراهيم و سنّتى از موسى و سنّتى از عيسى و سنّتى از ايّوب و سنّتى از محمّد صلوات الله عليهم، امّا از آدم و نوح طول عمر، و امّا از ابراهيم پنهانى ولادت و کناره گيرى از مردم، و امّا از موسى خوف و غيبت، و امّا از عيسى اختلاف مردم در باره او، و امّا از ايّوب فرج پس از گرفتارى، و امّا از محمّد صلی الله علیه و آله خروج با شمشير است.(3)

از جمله شبهات مهم در باور مهدویت سه مطلب «وقوع ولادت»، «وقوع غیبت» و «وقوع ظهور» است که در روایات شباهات به آن پرداخته شده است تا امر آخرین حجت روشن و قابل پذیرش گردد.

1. وقوع ولادت

همانطور که روشن است به دلیل خفقان و مراقبتی که به منزل مبارک امام حسن عسکری علیه السلام برای یافتن قائم اهل بیت علیهم السلام بود، ولادت امام زمان عج به طور مخفیانه و

ص: 60


1- . الكافي، ج 1، ص377.
2- . برای نمونه کتابی در شباهت های ایشان با حضرت موسی به عنوان «دو گوهر آسمانی» تألیف گردیده است.
3- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص322.

شبانه و بدون ظهور حالت بارداری در مادر بزرگوار ایشان صورت گرفت. این طریقۀ به دنیا آمدن، همانند طریقه انتخاب وصی توسط امام صادق علیه السلام که گذشت، احتمال انکار و عدم پذیرش را به دنبال داشت. از این رو امام حسن عسکری علیه السلام به جهت از بین بردن بهانه انحراف، شاهدی را برای ولادت ایشان بر میگزینند. همانطور که حضرت موسی علیه السلام نیز که به همان دلیل، مخفیانه به دنیا آمد شاهدی بر ولادت ایشان قرار داده شد تا راه انکار بر بیمار دلان و راه تردید بر مستضعفان بسته باشد.

ولادت حضرت موسی علیه السلام: امام باقر علیه السلام در نقل داستان ولادت حضرت موسی فرمودند:

فرعونیان قابله اى بر مادر موسى گماردند که او را محافظت کند و با او بر مى خاست و با او مى نشست و چون مادر موسى به وى باردار شد محبّت وى بر دلش افتاد و حجّتهاى خدا بر خلق چنين اند، قابله به وى گفت: اى دختر جان، چرا رنگت زرد و تنت آب مى شود؟ گفت: مرا ملامت مکن که چون وضع حمل کنم او را گرفته و سرش را از تنش جدا کنند. گفت: غم مخور که من راز تو را مکتوم مى دارم، امّا مادر موسى باور نکرد، و چون فرزند را به دنيا آورد به قابله که بدو روى آورده بود التفات کرد و گفت: هر چه که خدا بخواهد. قابله گفت: نگفتم که رازت را کتمان مى کنم، سپس فرزند را برداشته و او را به پستو برد و به اصلاح امر او پرداخت، بعد از آن به نزد نگهبانان رفت و به آنها که دم در ايستاده بودند گفت: برگرديد که خون منقطعى خارج شد ... .(1)

ولادت امام زمان عجّل الله فرجه: داستان ولادت امام زمان نیز توسط حکیمه خاتون عمه بزرگوار امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده است.(2)

و امام خود از او خواستند شب ولادت در منزل ایشان بماند تا نقل این قضیه برای شیعیان انجام گیرد.

با توجه به دو داستان ولادت حجت های الهی، روشن میشود که اگر چه به دلائلی باید

ص: 61


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص147.
2- . همان مدرک، ج 2، ص 424.

ولادت حجت خدا مخفی صورت میگرفت، اما برای اتمام حجت و روشن نمودن حقیقت، تدبیر خداوند بر شاهد بودن شخصی بر این ولادت واقع میشود که در داستان حضرت موسی قابله و در داستان حضرت حجت عمه بزرگوار امام حسن عسکری علیهم السلام شاهد این قضیه بودند. با این اوصاف کور دلان بر انکار آن قدم برداشته و بنای رد وقوع ولادت آن بزرگوار را دارند. در روایتی ضمن شباهات ایشان به برخی از انبیاء، به این مطلب اشاره می گردد.

امام باقر علیه السلام: ...امّا شباهت او با عيسى عليه السلام اختلافى است که در باره وى صورت مى بندد تا به غايتى که گروهى گويند متولّد نشده است... .(1)

2. وقوع غیبت

غیبت حجت خدا یکی از عواملی است که موجب انحراف امت و فصلی برای ایجاد شبهات و انکار است. از این رو وقو ع غیبت در زمان انبیا بخشی از انحرافات و شبهات در امر امام زمان را زائل می گرداند و از جمله تشابهات امام زمان به انبیا در روایات، امر غیبت ایشان است.

امام سجاد علیه السلام فرمودند: در قائم ما سنّتهايى از انبياء وجود دارد ... و امّا از موسى خوف و غيبت ... .(2)

علاوه بر حضرت موسی که دارای دو غیبت صغری و کبری است،(3) امر غیبت برای اسباط ایشان،(4) حضرت یوسف(5) و حضرت داود(6) نیز رخ داده است.

ص: 62


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص327.
2- . همان مدرک، ج 1، ص322.
3- . همان مدرک، ج 1، ص 146.
4- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 15، بحار الأنوار، ج 36، ص 284.
5- . الكافي، ج 1، ص 336.
6- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154.

اموری در ثبات ایمان در ایام غیبت

ضمن بحث وقوع غیبت حجت های الهی با توجه به سختی حفظ دین(1) و دشواری امر در ایام غیبت برای مؤمنان، برخی از امور جهت یاری باور و ثبات قدم منتظران به صورت مشترک قرار داده شده است.

اول: حضور حجت الهی بين مردم در ايام غيبت

حس حضور حجت الهی در نزدیکی خود امری است که موجب دلگرمی و ثبات قدم منتظر و توجه بیش از پیش به امر فرج میگردد. در روایات از جمله مسائل مشابه، حضور نامحسوس حجت الهی در بین مردم است. این مطلب توسط امام صادق علیه السلام با تشابه به امر حضرت یوسف به امام زمان بیان میگردد.

سدير صيرفى گويد: از امام صادق علیه السلام شنيدم مى فرمودند: به راستى در صاحب الامر شباهتى است از يوسف علیه السلام. گويد: به آن حضرت عرض کردم: گويا شما زنده بودن و نهان بودن آن حضرت را ياد آورى مى کنيد؟ گويد: به من فرمودند: اين امت که خوک صفت شده اند چه چيز را منکرند. به راستى برادران يوسف اسباط بودند. زادگان پيغمبر بودند. با يوسف در بازرگانى وارد شدند و با او خريد و فروش کردند و با او گفتگو کردند و برادر او بودند و برادر آنها بود و با اين همه او را نشناختند تا خودش خود را معرفى کرد و فرمودند: أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي، من يوسفم و اين هم برادر من است. اين امت لعنتى منکر هستند که خدا عز و جل با حجت خود در يک وقتى از اوقات چنان کند که با يوسف کرد. يوسف پادشاه پر نام مصر بود و فاصله او با پدرش هجده روز راه بود. اگر خدا مى خواست که او را بياگاهاند مى توانست. يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده از يوسف نه روزه خود را به مصر رسانيدند چه انکارى دارند اين امت که خداى عز و جل با حجت خود چنان کند

ص: 63


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 145؛ رسول خدا فرمودند: چون مرگ يوسف رسيد شيعيان و خاندان خود را جمع کرد و حمد و ثناى الهى گفت و سپس آنها را از سختى آينده آنان خبر داد. و گفت: در اين سختى مردان را بکشند و شکم زنان آبستن را بدرند و کودکان را سر ببرند تا خدا حق را در قائم از فرزندان لاوى بن يعقوب ظاهر کند. و او مردى گندم گون و بلند قامت است و صفات او را برشمرد. و سفارش کرد که به اين وصيت من متمسک باشيد ... .

که با يوسف کرد، در بازارهاى آنها رفت و آمد کند و پا روى فرش آنها بگذارد (و او را نشناسند) تا خدا اجازه دهد، در اين مورد، چنانچه اجازه معرفى به يوسف داد، گفتند: راستى تو يوسف هستى؟ فرمودند: من يوسفم.(1)

روایتی به این مضمون در شأن حضرت داود نیز وارد شده است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: چون زمان داود رسيد آنان چهار برادر بودند و پدر پيرى داشتند و داود در ميان ايشان از همه کوچکتر بود و کسى از وى ياد نمى کرد و نمى دانست که او داود پيامبر است که منتظر اويند، همان کسى که زمين را از جالوت و لشکريانش پاک مى سازد. امّا شيعيانش مى دانستند که او به دنيا آمده و به سن نيرومندى رسيده است. كَانُوا يَرَوْنَهُ وَ يُشَاهِدُونَهُ وَ لَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ هُوَ او را مى ديدند و مشاهده مى کردند امّا نمى دانستند که او همان داود است.(2)

امام زمان نیز در بازارها و مجالس ما شرکت داشته و بین ما حاضر میشود.

عن الصادق علیه السلام: الْقَائِمُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأَ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّى يَأْذَنَ الله أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ.(3)

قائم ما در بازارهاى آنان راه مى رود و روى فرش هايشان پا مى گذارد و آنان او را نمى شناسند تا اينکه خداوند اذن دهد و او خود را به آنان بشناساند.

نوید بخش تر از حضور امام در بین ما آن است که ایشان به محبین خود توجه دارند و دعاگوی ایشان(4) هستند. امام زمان در نامه ای که معروف است به شیخ مفید ایراد نموده است اینگونه فرمودند:

ص: 64


1- . الكافي، ج 1، ص 336.
2- .[2]کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص 153.
3- .[3] علل الشرائع، ج 1، ص 244.
4- 4 .از جمله دعاهای حضرت برای شیعیان: يَا نُورَ النُّورِ يَا مُدَبِّرَ الْأُمُورِ يَا بَاعِثَ مَنْ فِي الْقُبُورِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ لِي وَ لِشِيعَتِي مِنَ الضِّيقِ فَرَجاً وَ مِنَ الْهَمِّ مَخْرَجاً وَ أَوْسِعْ لَنَا الْمَنْهَجَ وَ أَطْلِقْ لَنَا مِنْ عِنْدِكَ مَا يُفَرِّجُ وَ افْعَلْ بِنَا مَا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا كَرِيم؛ المصباح المتهجد، ص 305. هَذَا لَفْظُهُ دُعَاءُ الْإِمَامِ الْعَالِمِ الْحُجَّةِ ع: إِلَهِي بِحَقِ مَنْ نَاجَاكَ وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْغَنَاءِ وَ الثَّرْوَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّةِ وَ عَلَى أَحْيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللُّطْفِ وَ الْكَرَمِ وَ عَلَى أَمْوَاتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَى غُرَبَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَى أَوْطَانِهِمْ سَالِمِينَ غَانِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِين؛ مهج الدعوات و منهج العبادات، ص295.

هر چند ما در جايى منزل کرده ايم که از محلّ سکونت ستمگران دور است و اين هم به علّتى است که خداوند صلاح ما و شيعيان با ايمان ما را تا زمانى که دولت دنيا از آن فاسقان مى باشد در اين ديده است، ولى در عين حال از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهيم و چيزى از آن بر ما پوشيده نمى ماند. ما از لغزشهاى شیعیان خود ... اطلاع داريم، گويا آنان نمى دانند که إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِکمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِکرِکمْ ما در رعايت حال شما کوتاهى نمى کنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم، و اگر جز اين بود از هر سو گرفتارى به شما رو مى آورد و دشمنانتان شما را از ميان مى بردند، تقوا پيشه سازيد و به ما اعتماد کنيد.(1)

دوم: وعدۀ الهی به امر فرج

از دیگر اموری که موجب ثبات قدم مؤمنین و دفع شک منتظران در ایام غیبت می گردد، وعدۀ مکرر به امر فرج و ظهور منجی است. وعده ای که نه تنها در ایام فعلی غیبت تسکین بخش قلب منتظران است، بلکه در امت های پیشین نیز مؤمنان با اعتقاد به وعدۀ مذکور و یادآوری آن ایمان خود را حفظ می کردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ... غيبت و سختى بنى اسرائيل فرا رسيد و مدت چهار صد سال در انتظار قيام قائم به سر بردند تا آنگاه که مژده تولد او را دريافتند و نشانه هاى ظهورش را ديدند گرفتارى سخت تر شد و با سنگ و چوب به آنها حمله شد و دانشمندى که به احاديث او آرامش می گرفتند تحت تعقيب قرار گرفت و پنهان شد و آنها را واگذاشت. به او گفتند: كُنَّا مَعَ الشِّدَّةِ نَسْتَرِيحُ إِلَى حَدِيثِكَ ما در هنگام سختى به گفته هاى تو دلخوش بوديم. او آنها را در يک بيابانى برد و نشست و حديث قائم و اوصاف و مژده نزديک بودن ظهور او را به آنها می گفت. شب مهتابى بود و در همين ميان موسى عليه السلام بر آنها وارد شد... . (2)

ص: 65


1- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص497.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 145.

منتظرین امام زمان عجل الله فرجه نیز در ایام غیبت با ایمان به وعده های موجود در روایات از گسترش عدل و خوبی ها پس از ظهور، انتظار ایشان را میکشند. به گونه ای که بین تشیع امیرالمؤمنین و اعتقاد به غیبت امام و وعدۀ ظهور ایشان گره خورده است.

از امام صادقعلیه السلام در مورد آیه شریفه «الم، آن کتابی است که شک در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزکاران است. آنان کسانى هستند که به غيب ايمان مى آورند ...»(1)

پرسیدند. پس حضرت فرمودند: پرهيزکاران، شیعه امیرالمؤمنین هستند وَ الْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ و غیب امام غائب است.(2)

به این ترتیب اقرار به قیام حضرت حجت از خصوصیات متقین برشمرده شده است.(3)

3. وقوع ظهور

وعده ای که متعدد به آن اشاره شده است واقع خواهد شد. از جمله مطالب دیگری که در ادله، به روشنی بیان شده و اختلافی در آن نیست وقوع حتمی ظهور امام زمان به عنوان منجی و وعدۀ مکرر به امر فرج و ظهور است، همانطور که در امت های پیشین در غیبت های پیش آمده این وعده توسط حجت الهی ارائه و سپس محقق گردیده است و در مرحلۀ وعده بدون تحقق باقی نمانده است. از این رو در امت پیامبر نیز این امر واقع خواهد شد.

در روایات فراوانی نیز اهل بیت علیهم السلام به آمدن قائم آل محمد علیهم السلام مژده داده اند که از متواترات و واضحات روایات امامیه است. از جملۀ کثیر روایات در این معنا روایتی است از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه {هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ}(4) که فرمودند:

ص: 66


1- . سوره بقره: 1-3.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 18.
3- . همان مدرک، ج 1، ص 17؛ عَنْ دَاوُدَ بْنِ کثِيرٍ الرَّقِّيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله علیه السلام فِي قَوْلِ الله عَزَّ وَ جَلَ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ قَالَ: مَنْ أَقَرَّ بِقِيَامِ الْقَائِمِ علیه السلام أَنَّهُ حَقٌّ.
4- . سوره توبه: 33.

به خدا سوگند تأويل اين آيه هنوز نازل نشده است و نازل نخواهد شد تا آنکه قائم عليه السلام خروج کند و چون خروج کرد کافران به خداى عظيم و مشرکان به امام را ناخوش آيد و اگر کافر يا مشرکى در دل صخره اى باشد آن صخره بگويد: اى مؤمن، در دل من کافرى است آن را بشکن و او را بکش.(1)

و حتمی بودن این واقعه در روایت ذیل اینگونه بیان شده است.

داود بن قاسم جعفرى گويد: ما در محضر امام جواد عليه السلام بوديم و سخن از سفيانى به ميان آمد و آنچه در روايات آمده که کار او از حتميات است. من به آن حضرت عرض کردم: آيا خدا را در امور حتمى بدائى پديد مى آيد؟ فرمودند: آرى. به آن حضرت عرض کرديم: پس با اين ترتيب ما مى ترسيم که در مورد قائم نيز خدا را بدائى حاصل شود. فرمودند: إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ الله لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ.همانا قائم از وعده ها است، و خداوند خلاف وعده خود رفتار نمى کند. (2)

ج. روشن بودن راه های شناخت حجت خدا در امت ها

اشاره

پس از بیان برخی روشنگری ها، در تبیین ملاکی برای یافتن محل وحی و شناخت مصداق اوصیاء در محل اختلاف، روایاتی بیان میگردد تا علاوه بر تبیین کلیات مفاهیم اعتقادی در بحث حجج الهی، در تشخیص مصداق نیز جای هیچ عذری باقی نماند.(3)

ص: 67


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص670.
2- . الغيبة نعماني، ص 303.
3- . عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ علیه السلام: جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَال بِخِصَالٍ ... . از امام کاظم علیه السلام پرسیدم شناخت امام معصوم از روی چه ویژگی هایی انجام میشود؟ ایشان فرمودند: اول این که از امام گذشته تصریح شده باشد که امام بعد از من فلانی است، همان طور که پیامبر اکرم حضرت امیر را معرفی کردند ، ایشان هم حضرت امام مجتبی را معرفی کردند و هکذا. دیگر این که اگر چیزی از ایشان سؤال شود پاسخ می دهند، نمی دانم در کار نیست، آگاه اند و مطلع. دیگر این که با مردم صحبت می کنند با همه زبان ها. در ادامه حدیث، ابوبصیر می گوید: چیزی نگذشت که مردی خراسانی وارد شد، و به عربی صحبت کرد. حضرت با فارسی جواب او را دادند، خراسانی گفت: من که عربی صحبت کردم فکر کردم شاید فارسی برای شما سخت باشد، امام فرمودند: سُبْحَانَ اللّه، اگر من نتوانم با همان لغتِ تو جواب تو را بدهم پس فضلی برای من بر تو باشد. بعد فرمودند: شخصیتی که موقعیت امامت را دارد، کلام احدی از مردم بر او مخفی نیست، و هیچ پرنده ای و هیچ حیوانی، و هیچ چیزی که جنبدگی دارد و در او روحی است، وجود ندارد مگر اینکه امام همه را می داند. اگر کسی این موقعیت را ندارد امام نیست. و روایات به این مضمون را در باب بَابُ الْأُمُورِ الَّتِي تُوجِبُ حُجَّةَ الْإِمَامِ الكافي، ج1، ص 284؛ میتوان دید.
1. نص امام قبل

هر نبی از انبیاء در زمان وفات، وصی بعد خود را مشخص نموده اند که سنت بودن این عمل در امت های پیشین گذشت. اهل بیت علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنی نیستند. برای رجوع میتوان به باب «ما نصّ الله عزوجل و رسوله على الأئمة علیه السلام واحداً فواحداً» تا باب «الإشارة و النص إلى صاحب الدار علیه السلام» در کتاب شریف اصول کافی اشاره کرد که به بیان روایات نصوص ائمه قبل بر امام بعد می پردازد و هر امامی در موارد متعدد، امام بعد خود را معرفی نموده است تا برای جویندۀ محل هدایت، حجت تمام شود.

در جریان وصیت امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام اینگونه وارد شده که موقع وصیت شاهدینی را طلب مینمایند و بعد از حضور شاهدین به امامت امام صادق علیه السلام وصیت مینمایند و وصیت خود را همانند وصیت حضرت یعقوب به فرزندانش میدانند. وقتی امام صادق علیه السلام از علت این کار جویا میشوند امام باقر علیه السلام اینگونه پاسخ میدهند:

من بد داشتم که تو مغلوب شوى و بگويند او (امام باقر) وصيت نکرده، خواستم تو دليلى در دست داشته باشى. و امام کسى است که چون به شهر او در آيند و پرسند: وصى فلان امام کيست؟ گويند فلانى.(1)

با این عمل امام در تعیین امام بعد، عذری در عدم علم افراد به امام زمان خود پذیرفته نیست، حتی اگر از نظر جغرافیایی در مکانی دور باشند. از امام صادق علیه السلام از این امر سؤال شد. ایشان با استناد به آیه ای اینگونه میفرمایند:

عبد الأعلى گويد: از امام صادق علیه السلام پرسيدم از قول عامه که گويند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً هر که بميرد و امامى ندارد به مردن

ص: 68


1- . الكافي، ج 1، ص379.

اهل جاهليت مرده است؟ فرمودند: سوگند به خدا که درست است، گفتم: امامى از دست برود و مردى در خراسان باشد و نداند وصیّ او کيست همين دورى و بى اطلاعى براى او عذر نيست؟

فرمودند: اين عذر او نيست به راستى چون امام از دست برود دليل وصى او بر اهل بلدى که در آن است تسليم شود و چون خبر وفات امام به مردم دور از او برسد لازم است که کوچ کنند؛ زيرا خدا عز و جل مى فرمايد «پس چرا نکوچد از هر فرقه شان يک طائفه تا در دين بينا شوند و بيم دهند قوم خود را وقتى نزد آنها برگردند، شايد که بر حذر شوند»(1).... (2)

2. معجزه

از جمله ادله انبیا بر اثبات ادعای خود، معجزه است. هر امامی از ائمه اطهار علیهم السلام نیز معجزات فراوانی بر اثبات امامت و ولایت خود ارائه داده اند(3) که به تفصیل در کتب امامیه(4)

به آن پرداخته شده است. در مورد امام زمان نیز به همین جهت معجزات فراوانی رخ خواهد داد.

عن عبد اللّه بن أبي يعفور قال: قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد عليه السلام : ما من معجزة من معجزات الأنبياء و الأوصياء إلّا و يظهر اللّه تبارک و تعالى مثلها في يد قائمنا لإتمام الحجة على الأعداء.(5)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ معجزه ای از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست الا اینکه خداوند متعال مانند آن را به دست قائم ما محقق مینماید تا اتمام حجتی بر اعداء ما شود.

تصریح روایت بر وقوع معجزه توسط امام زمان قابل توجه است. از این رو کارکرد معجزه

ص: 69


1- . سوره توبه، آیه 122.
2- . الكافي، ج 1، ص378.
3- . به تصریح بسیاری از روایات، انحصار معجزه برای انبیاء و نفی این لفظ از ائمه اطهار علیهم السلام اشتباه است.
4- . از جمله این کتب: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ابن شهرآشوب، الثاقب فی المناقب، الفضائل ابن شاذان، مدینه المعاجز، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، طرف من الانباء و المناقب، المناقب ابن علوی ، القطره، الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین و بسیاری از کتب دیگر که در این موضوع تألیف شده است.
5- . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص328.

همانطور که برای انبیا و اوصیا در اثبات صدق ادعا است، برای امام زمان نیز در همین جهت خواهد بود تا حجت بر صدق ادعای ایشان بر قائم و خاتم اوصیا بودن باشد.

3. غسل امام توسط امام

از دیگر نشانه های شناخت حجت خدا پس از وفات، خواندن نماز حجت بعد، بر حجت از دنیا رفته است.

حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَاعلیه السلام عَنِ الْإِمَامِ يُغَسِّلُهُ الْإِمَامُ؟ قَالَ سُنَّةُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عليه السلام.(1)

ابو مَعمَر گفت: امام رضا عليه السلام را سؤال کردم از امام، که آيا امام ديگر بايد او را غسل دهد؟ فرمودند: سنت موسى بن عمران عليه السلام است.(2)

قطعیت این مطلب در عصر اهل بیت علیهم السلام به گونه ای است که وقتی در امامت امام رضا علیه السلام اختلاف شد، مخالفین امامت ایشان، به همین امر استناد کردند. امام رضا علیه السلام در زمان شهادت امام کاظم علیه السلام که در بغداد اتفاق افتاد در مدینه بودند و مخالفین به جهت دوری مسافت امر غسل ایشان را از امام رضا علیه السلام نفی کردند. ایشان در پاسخ اصل مذکور را منکر نشدند، بلکه انجام غسل امام کاظم علیه اسلام توسط غیر خود را انکار و به صراحت فرمودند: غسل امام کاظم علیه السلام توسط ایشان انجام گرفته است.(3) لذا تمامی ائمه اطهار علیهم السلام توسط امام بعد از خود، غسل و کفن و دفن شده اند. (4)

ص: 70


1- . الكافي، ج 1، ص 385.
2- .[2]علامه مجلسی در توضیح این روایت میفرماید: آن حضرت، هارون را در تيه غسل داد ودر ادامه میفرماید و قيل: المراد تغسيل موسى بن عمران الشعيب عليهما السلام و لا يخفى ما فيه. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 4، ص 257.
3- . الكافي، ج 1، ص 384؛ ایشان فرمودند: إِنِّي غَسَّلْتُهُ.
4- . برای دیدن روایات بیشتر در این بحث به الكافي، ج 1، ص 384؛ بَابُ أَنَّ الْإِمَامَ لَايَغْسِلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام و بحار الأنوار، ج 27، ص288؛ باب أن الإمام لا يغسله و لا يدفنه إلا إمام و بعض أحوال وفاتهم عليهم السلام رجوع شود.

حتی علاوه بر انجام غسل و کفن و دفن توسط امام بعد، ائمه قبل نیز به همراه ملائکه تشریف آورده و در این امر کمک میکنند و این امر در همه اهل بیت علیهم السلام جاری است.(1)

4. وراثت
اشاره

از دیگر راه های شناخت حجت الهی، ودائع انبیاء گذشته در دست ایشان است.

الف. پیراهن یوسف

پیراهن حضرت یوسف که همان پیراهن حضرت ابراهیم است، پس از ایشان بین انبیا به ارث رسیده و پس از ایشان نزد اهل بیت علیهم السلام است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: آيا مى دانيد که پيراهن يوسف چه بود؟ گفتم: خير. فرمودند: چون آتش براى ابراهيم افروخته شد، جبرئيل برايش يک جامه بهشتى آورد و بر او پوشانيد و به واسطه آن سرما و گرما بر وى زيان نمى رسانيد و چون مرگ ابراهيم عليه السلام فرا رسيد آن را در بازوبندى نهاد و بر اسحاق آويخت. اسحاق نيز آن را بر يعقوب آويخت و هنگامى که يوسف به دنيا آمد، يعقوب آن را بر يوسف آويخت و آن در بازوى وى بسته بود تا کارش بدان جا کشيده شد و چون يوسف آن پيراهن را از ميان آن بازوبند بيرون کشيد. يعقوب رائحه آن را استشمام کرد و اين همان قول خداى تعالى است که {إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ}(2) و آن اين پيراهن بود که از بهشت آمده بود. راوى گويد: گفتم فداى شما آن پيراهن به که رسيد؟ فرمودند: به اهلش، و سپس فرمودند: كُلُّ نَبِيٍّ وَرَّثَ عِلْماً أَوْ غَيْرَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ هر پيامبرى که علمى يا چيز ديگرى را به ارث برد همه به آل محمّد عليهم السلام رسيد.(3)

ص: 71


1- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 225؛ امام صادق علیه السلام پس از توصیف این مطلب برای تک تک ائمه قبل از خود فرمودند: هَکذَا يَجْرِي إِلَى آخِرِنَا.
2- . سوره يوسف، آیه 95.
3- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 142.
ب. الواح و عصای حضرت موسی

الواح و عصای حضرت موسی نیز از جمله اشیاء به ارث رسیده است.

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهعلیه السلامقَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَلْوَاحُ مُوسَىعلیه السلامعِنْدَنَا وَ عَصَا مُوسَى عِنْدَنَا وَ نَحْنُ وَرَثَةُ النَّبِيِّينَ.(1)

امام صادق عليه السلام ميفرمودند، الواح موسى عليه السلام و عصاى او نزد ماست و ما وارث پيغمبرانيم.

آنچه این امر را بیش از پیش مهم میکند این است که این عصا، عصای حضرت آدم است و همانطور که به اهل بیت علیهم السلام به ارث رسیده بین انبیاء الهی نیز موروث بوده است و در کنار پیراهن حضرت یوسف سنت وراثت در راه های شناخت حجج الهی را پر رنگ تر مینماید.

امام باقرعلیه السلام فرمودند: كَانَتْ عَصَا مُوسَى لآِدَمَ فَصَارَتْ إِلَى شُعَيْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا عصاى موسى علیه السلام از آن آدم علیه السلام بود و به دست شعيب افتاد و از آن پس به موسى بن عمران رسيد و همان عصا نزد ما است و به همين تازگى من آن را بررسى کردم مانند روزى که از درختش برکنده اند سبز است و چون از او پرسيده شود به سخن آيد، براى قائم ما آماده است و با آن همان کار کند که موسى علیه السلام مى کرد و آن عصا هراس آور است و هر چه جادو کنند ببلعد و هر چه فرمانش دهند بکند و چون يورش برد ببلعد هر چه جادو کرده اند، دو شعبه (چون دو کام) از او باز شود که يکى روى زمين باشد و ديگرى بر سقف و ميان آن دو چهل ذراع فاصله باشد و با زبان خود آنچه جادو کنند به کام خود کشد.(2)

ص: 72


1- . الكافي، ج 1، ص231.
2- . همان.
ج. دیگر موروثات

علاوه بر سه نمونه مذکور از موروثات، از جمله دیگر موروثات اشاره شدۀ انبیاء نزد اهل بیت علیهم السلام را میتوان پیراهن حضرت آدم، تشت، الواح، سنگ حضرت موسی، کتب آسمانی قبل، انگشتر حضرت سلیمان، زره حضرت داود(1)

و موروثات شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله اعم از شمشیر و سلاح(2)

و زره و عمامه و عصا و کلاه و کمربند و پیراهن(3) و وصیت نامۀ(4)

ایشان دانست.

5. نشانه غیر عمومی
اشاره

علاوه بر برخی از نشانه های عمومی که در هر زمان نسبت به امام آن زمان نشانه است، برخی از نشانه ها مخصوص یک امام است و یا برای یک نفر به طور خاص به عنوان نشانه قرار داده میشود.

الف. چشمه زیر سنگ

امامت کسی که سنگ را از جایی خاص بردارد و چشمه از زیر آن جاری شود برای یک راهبی، راهی برای تشخیص امام قرار میگیرد:

سهل بن حنیف میگوید: ... و چون خلافت على عليه السلام پيش آمد در رکاب او بودم، تا از صفين بازگشتيم و در زمينى بى آب و خشک فرود آمديم و از تشنگى به امام شکايت

ص: 73


1- . تفصیل روایات آن در کتاب الكافي، ج 1، ص 231؛ بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ آيَاتِ الْأَنْبِيَاءِ علیه السلام .
2- . همانطور که این نشانه در بنی اسرائیل با وجود تابوت محقق شد. صفوان از قول حضرت رضا گويد كه: امام باقر عليه السلام ميفرمودند: همانا داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بنى اسرائيل، هر كجا تابوت دور ميزد، نبوت عطا ميشد و در ميان ما هر كجا سلاح دور زند، امر امامت آنجا است. عرض كردم: سلاح از علم جدا مى شود؟ (ممكن است سلاح به دست كسى افتد كه علم امامت نداشته باشد؟) فرمودند: نه. الكافي، ج 1، ص 238. از قرائن مورد پذیرش بودن این نشانه در باور حاضران عصر حضور، سوء استفاده از آن توسط عبداللّه بن حسن است که در ادامه خواهد آمد.
3- . تفصیل روایات آن در کتاب الكافي، ج 1، ص 232؛ بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ سِلَاحِ رسول الله صلی الله علیه و آله وَ مَتَاعِه
4- . الكافي، ج 1، ص 379.

نموده ايم، امام عليه السلام برخاست و پياده همراه ما راه افتاد، تا به جايى رسيد که گويا آن مکان را مى شناخت، سپس فرمودند: اينجا را حفر کنيد؟ ما به حفر آن پرداختيم ناگاه سنگى بزرگ پيدا شد، فرمودند: آن را برداريد، ما تلاش کرديم که آن را از جا برداريم، اما نتوانستيم، امام عليه السلام از ناتوانى ما لبخندى زد، سپس با دو دست خود آن را برداشت، گويا در دستش شيئى کوچکى بود، پس از آن چشمه اى سفيد، مانند آينه پيدا شد، فرمودند: اين هم براى شما، بنوشيد و مقدار لازم را برداريد، و مرا خبر کنيد.

سهل گويد: پس از برداشتن ما يحتاج، به امام عليه السلام گزارش داديم که نيازمان مرتفع گرديد، حضرت بدون رداء و نعلين آمد تا به نزديک آن سنگ رسيد، و با دست خود آن را در دهانه چشمه گذاشت و بعد با خاک آثارش را محو کرد، و فرمودند: اين چشمه همان چشمه راهب بود، و از همين جا کلام ما را مى شنيد و ما را مى ديد. سپس نصرانى را ديديم که از کوه پايين مى آيد، وقتى نزد ما رسيد، پرسيد بزرگتان کجاست؟ ما هم دست او را گرفتيم و خدمت امام عليه السلام برديم، سپس شهادتين را بر زبان جارى نمود و گفت: تو همان وصىّ محمد صلی الله علیه و آله هستى و من سلام خود و دوستم را که از دنيا رفته است، سالها پيش به وسيله لشکريان به شما فرستاده بودم. سهل گويد: به امام عليه السلام عرض کردم، اين همان مرد راهب است، امام عليه السلام از راهب پرسيد: از کجا دانستى من وصى رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم؟ گفت: پس از چهل سال از درگذشت موسى، وصىّ او «يوشع بن نون» هنگامى که عازم جنگ با جبّاران بود، از اين مکان گذشت، يارانش تشنه شدند و از عطش شکوه کردند، يوشع گفت: الآن چشمه اى را که از بهشت نازل شده و آدم آن را استخراج کرده بود به شما نشان مى دهم؟ سپس برخاست و سنگ را کنار زد و خود و اصحابش سيراب شدند، آنگاه سنگ را بر جايش نهاد و گفت: لَا يَقْلِبُهَا إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِي جز نبى يا وصىّ نبى نمى تواند آن را حرکت دهد، گروهى از يارانش تخلّف نمودند، و بازگشتند، تا چشمه را بيابند، اما نتوانستند و اين دير به برکت همان چشمه بنا شده، و چون شما آن را يافتى دانستم که وصى پيامبرى صلی الله علیه و آله هستى که او را مى جويم و دوست داشتم در رکابت جهاد

ص: 74

کنم. راوى گفت: امام عليه السلام سلاح و اسبى به او داد و در نهروان به شهادت رسيد و اصحاب امام عليه السلام از ماجراى او بسيار مسرور شدند. (1)

به این ترتیب شناخت امام برای شخصی اینگونه قرار داده میشود. اگر چه برداشتن سنگ از مکانی خاص و جاری شدن چشمه از آن را میتوان نشانه ای عمومی برای شناخت وصی خواند؛ زیرا تعبیر به اینگونه است که جز وصی نمیتواند سنگ را جابجا کند و چشمه ای است که توسط اولین حجت الهی یعنی حضرت آدم بر روی زمین استخراج شده است؛ اما محدود به جغرافیایی خاص و برای افرادی خاص است و چه بسا برای همه اوصیا واقع نشود، به خلاف دیگر نشانه ها که هر وصی لازم است که دارای آن نشانه ها باشد.

ب. سنگریزه حبابه والبیه

از دیگر موارد، طریقه هدایت حبابه والبیه به امامش در هر زمان است. او در زمان امیرالمؤمنین به خدمت ایشان میرسد و از نشانه امامت بعد ایشان سوال میکند. ایشان سنگریزه ای را برایش مهر میکنند و میفرمایند: هر کس این فعل را انجام داد امام واجب الاطاعه است. پس از ایشان به خدمت تک تک ائمه علیهم السلام میرسید و با این امر به امامت ایشان واقف میگردید. و چون در سن صد و سیزده سالگی به خدمت امام سجاد علیه السلام رسید. ایشان جوانی را همانند جوان شدن زلیخا بر او برگرداندند و این امر توسط حبابه تا امام رضا علیه السلام ادامه پیدا کرد. (2)

نکته قابل توجه در این واقعه تداوم این جریان تا امام رضا علیه السلام و انقطاع آن به بعد ایشان است. چه بسا وجه آن، انقطاع انحرافات مهم پس از امام رضا علیه السلام از امر امامت باشد. زیرا پس از انحرافات بر سر امامت امام رضا علیه السلام توسط واقفیه، انحراف خاصی در جریان امامت بین شیعیان حاصل نشد. امری که در کلام امام جواد علیه السلام در مقایسۀ

ص: 75


1- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 372.
2- . الكافي، ج 1، ص346.

زیارت امام حسین و امام رضا علیهما السلام بدان اشاره شده است.(1)

از این رو اگرچه این امر نشانه ای شخصی برای حبابه است، اما برای کسانی که از این جریان اطلاع داشتند میتوانست نشانه ای بر امر امامت به کمک حبابه باشد.

ج. زره منجی

برخی نشانه ها نیز برای همگان اما مخصوص به امام خاصی است. در موروثات بیان شده، زره پیامبر ویژگی خاصی دارد که اگر چه به یک یک ائمه علیهم السلام به ارث میرسد اما فقط به تن منتقم آل الله اندازه خواهد بود که خود نشانی مخصوص به امام زمان است. یعنی این زره در دست هرکس باشد امام است اما به تن هر کس اندازه شد او قائم خواهد بود. همانطور که در ملاک شناخت منتقم از جالوت، اندازه بودن زره به تن منتقم قرار داده شده بود که این نشانه در حضرت داود ظاهر گشت.

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداى تبارک و تعالى به طالوت وحى کرده بود که لَا يَقْتُلُ جَالُوتَ إِلَّا مَنْ لَبِسَ دِرْعَكَ فَمَلَأَهَا قاتل جالوت کسى است که زره تو بر تنش رسا باشد. زره خود را خواست و داود پوشيد. بر او رسا بود. طالوت و حاضرين از اين پيش آمد به هراس افتادند. طالوت گفت اميد است خداوند به دست او جالوت را بکشد. چون صبح شد و دو لشکر بهم برآمدند داود عليه السلام گفت جالوت را به من نشان بدهيد. چون او را ديد آن سنگ را به او پرتاب کرد و ميان دو چشمش را با آن شکافت تا به مغز سرش نشست و از مرکب سرنگون شد مردم فرياد کردند داود جالوت را کشت و او را به پادشاهى قرار دادند. (2)

در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه نیز روایت به این شکل وارد شده است. امام صادق علیه السلام ضمن بیان برخی موروثات پیامبر وقتی به زره ایشان میرسند اینگونه میفرمایند:

به راستى پدر من بود که زره رسول خدا صلی الله علیه و آله را پوشيد و دامن آن به زمين مى کشيد

ص: 76


1- . کامل الزیارات، ص 306.
2- . کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص 154.

و من هم پوشيدم و هم چنين بود وَ كَانَتْ وَ قَائِمُنَا مَنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا و چون قائم ما آن را در بر کند به اندامش رسا باشد. ان شاء الله.(1)

به این ترتیب از شواهد شدت شباهات اینکه حتی نشانه منتقم از ظالم و مصلح امر در امت ها، در پوشش ظاهری نیز واحد است. و قائم اهل بیت علیهم السلام روزی خواهد آمد و جالوت ها و طاغوتها را نابود و بر جهان حکومت خواهد کرد، ان شا الله.

دشوار بودن ثبات قدم در راه حجت خدا

اشاره

همراهی حجت خدا علاوه بر عاقبت به خیری و آبادی آخرت، در دنیا نیز برکات و امتیازاتی دارد که دنیا پرستان و جاه طلبان را نیز به خود میکشاند تا در پوشش ایمان از مزایای دنیوی حجت الهی بهره برند. از این رو از جمله مسائل مذموم در تراث امامیه، نفاق است. خداوند به ضمائر افراد آگاه است و در قرآن میفرماید: {قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما في صُدُورِکمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ الله وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ الله عَلى کلِّ شَيْ ءٍ قَدير}.(2)

حجت خدا نیز به ایمان و نفاق افراد علم دارد و خداوند علم آن را از ایشان سلب ننموده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: روزگارى در بين قوم بسيار زيادى، پيامبرى بود که مردم را به ايمان به خدا دعوت مى کرد، ولى آنان ايمان نمى آوردند تا اينکه روزى که عيدشان بود، پيامبرشان نزد آنان رفت و گفت: دست از اين کارها برداريد و به سوى خداوند توبه کنيد. قومش گفتند: اگر از خدا بخواهى که از چوب خشک، ميوه اى را به رنگ لباسهاى ما(3) حاصل کند، در اين صورت ما به تو ايمان مى آوريم. يک چوب خشکى آنجا بود، از خداوند درخواست نمود، ناگهان آن چوب خشک تبديل به درختى گرديد، بعد برگ داد و ميوه زردآلو

ص: 77


1- . الكافي، ج 1، ص233.
2- . سوره آل عمران، آیه 29.
3- . لباسهايشان به رنگ زرد بود.

آورد. عده اى از آنان به او ايمان آوردند، و دسته اى به ظاهر ايمان آوردند در حالى که منافق بودند. آنگاه هر زردآلويى که مؤمنى آن را مى خورد، هسته اش شيرين بود و هر زردآلويى که منافق مى خورد هسته اش تلخ بود. فَعَرَّفَهُمُ اللَّهُ ذَلِكَ النَّبِيَّ بِهِ که خداوند با اين وسيله چهره آنان را به آن پيامبر معرّفى نمود.(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بر این امر علم داشتند:

اصبغ بن نباته گفت: امير المؤمنين عليه السلام بر منبر رفت پس از حمد و ثناى پروردگار فرمودند: مردم شيعيان ما از سرشت محفوظى خلق شده اند دو هزار سال قبل از خلقت آدم هيچ کس از آنها خارج نميشود و کسى بر آنها اضافه نميگردد. من آنها را ميشناسم وقتى چشمم به ايشان بيافتد. زيرا وقتى پيامبر صلی الله علیه و آله با آب دهان درد چشم مرا بهبودى بخشيد فرمودند: خدايا گرما و سرما را از او دور بگردان و دوست را از دشمن براى او مشخص گردان. بعد از آن ديگر ناراحتى چشم برايم پيش نيامده و گرما و سرما مرا نيازرده. لَإِنِّي لَأَعْرِفُ صَدِيقِي مِنْ عَدُوِّي من دوست را از دشمن ميشناسم.

مردى از ميان جمع حرکت کرده سلام کرد سپس گفت: به خدا قسم يا اميرالمؤمنين من طرفدار دين خدايم با ولايت تو و من در پنهانى چنان تو را دوست ميدارم که در آشکارا اظهار ميکنم. حضرت على عليه السلام به او فرمودند: دروغ ميگوئى. به خدا من اسم تو را در ميان اسمها و چهره تو را در ميان چهره ها نمى شناسم، و سرشت تو غير از آن سرشت مخصوص است. آن مرد نشست خداوند رسوايش کرد و مغلوب شد.

بعد ديگرى حرکت کرد گفت: يا اميرالمؤمنين من طرفدار دين خدايم با ولايت تو و تو را در پنهان چنان دوست ميدارم که در آشکارا اظهار ميکنم. فرمودند: راست ميگوئى سرشت تو از آن سرشت است و بر ولايت ما پيمان از تو گرفته شده و روح تو از ارواح مؤمنين است.(2)

علم خداوند و حجت او به نفاق افراد کافی نیست و خداوند برای تمایز دو دسته مؤمنان و منافقان، در جهت ظاهر شدن نفاق منافقان و اتمام حجت بر ایشان، همراهی امام و بقای

ص: 78


1- . علل الشرائع، ج1، ص 573.
2- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 391.

در راه ایشان را دشوار مینماید، تا در فتنه ها و آزمایشات، درون خود را آشکار کنند. البته این مطلب فقط در ایام قبل ظهور است، اما با وقوع ظهور و گذشت زمانی از ظهور که حجت بر همگان تمام شود، ایمان و کفر هر کس علنی خواهد شد.

علامه مجلسی در متن ترجمه فرحة الغری اینگونه مینویسند:

چون تمام شود حجّت ما بر خلايق به ظهور حضرت صاحب الامر و ظهور معجزات باهره بر دست او ... بر پيشانى مؤمنان صالح نوشته شود که مؤمن است حقّا و بر پيشانى کافران نوشته شود که اين کافر است حقّا، چون آيات و معجزات ائمّه هدى را ديدند و ايمان نياوردند به سبب اين راه، توبه مسدود شود بر ايشان.(1)

الف. شدت امتحان های الهی

در داستان عذاب قوم حضرت نوح آمده است که:

امام صادق علیه السلام فرمودند: ...امّا تأخير کردن نوح عليه السلام چنين است که چون از خداوند براى قوم خود طلب عقوبت کرد، خداى تعالى روح الأمين عليه السلام را با هفت هسته خرما به نزد وى فرستاد و به او گفت: اى پيامبر خدا، خداى تعالى به تو مى گويد: اينها خلايق و بندگان من هستند و آنها را با صاعقه اى از صواعق خود نابود نمى کنم مگر پس از تأکيد کردن دعوت و الزام ساختن حجّت، پس بار ديگر در دعوت قومت تلاش کن که من به تو ثواب خواهم داد و اين هسته ها را بکار و فرج و خلاص تو آنگاه است که آنها برويد و بزرگ شود و ميوه به بار آورد، و اين مژده را به مؤمنان پيرو خود بده. و چون پس از زمانى طولانى درختها روئيد و پوست گرفت و داراى ساقه و شاخه شد و ميوه داد و به بار نشست از خداى تعالى درخواست کرد که وعده را عملى سازد، امّا خداى تعالى فرمان داد که هسته اين درختها را بکارد و دوباره صبر و تلاش کند و حجّت را بر قومش تأکيد کند. و او نيز آن را به طوائفى که به او ايمان آورده بودند گزارش کرد و سيصد تن از آنان از دين برگشتند و گفتند: اگر مدّعاى نوح حقّ بود در وعده پروردگارش خلفى واقع نمى شد. سپس

ص: 79


1- . فرحة الغري، ترجمه علامه مجلسى، ص 99.

خداى تعالى هر بار دستور مى داد که هسته ها را بکارد و نوح نيز هفت مرتبه آنها را کاشت و هر مرتبه طوائفى از مؤمنين از دين برمى گشتند تا آنکه هفتاد و چند نفر بيشتر باقى نماندند. آنگاه خداى تعالى وحى فرمودند که اى نوح، هم اکنون صبح روشن از پس شب تار دميد و حقّ محض و صافى از ناخالص و کدر آن جدا شد، زيرا بدطينتان از دين بيرون رفتند و اگر من کفّار را نابود مى کردم و اين طوائف از دين بيرون شده را باقى مى گذاشتم به وعده خود در باره مؤمنانى که در توحيد با اخلاص بودند و به رشته نبوّت تو متمسّک بودند وفا نکرده بودم. زيرا من وعده کرده بودم که آنان را جانشين زمين کنم و دينشان را استوار سازم و خوفشان را مبدّل به امن نمايم تا با رفتن شک از قلوب آنها عبادت من خالص شود، و چگونه اين جانشينى و استوارى و تبديل خوف به امن ممکن بود در حالى که ضعف يقين از دين بيرون شدگان و خبث طينت و سوء سريرت آنها- که از نتايج نفاق است- و گمراه شدن آنها را مى دانستم، و اگر رائحه سلطنت مؤمنان را آن هنگام که ايشان را جانشين زمين ساخته و بر تخت سلطنت نشانده و دشمنانشان را نابود مى سازم استشمام مى کردند، باطن نفاقشان را مستحکم کرده و دشمنى با برادرانشان را آشکار مى کردند و در طلب رياست و فرماندهى با آنها مى جنگيدند و با وجود فتنه انگيزى و جنگ و نزاع بين ايشان چگونه تمکين و استوارى در دين و إعلاء امر مؤمنين ممکن خواهد بود، خير چنين نيست «وَ اصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا».

امام صادق عليه السلام فرمودند: وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ قائم عليه السلام نيز چنين است؛ زيرا ايّام غيبت او طولانى مى شود تا حقّ محض و ايمان صافى از کدر آن مشخّص شود، و هر کسى که از شيعيان طينت ناپاکى دارد از دين بيرون رود، کسانى که ممکن است چون استخلاف و تمکين و امنيت منتشره در عهد قائم عليه السلام را احساس کنند نفاق ورزند.(1)

همانطور که در روایت بیان شد عده ای به طمع امنیت و تمکین و قدرت در حکومت حضرت نوح و امام زمان به پیروی از ایشان بر آیند. به همین جهت، دشواری ثبات قدم

ص: 80


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 355.

در راه انبیا و در ایام قبل ظهور، برای خروج این افراد از داعیان انتظار، قرار داده شده است. همچنین عده ای پس از ظهور حضرت نیز با همین هدف که به راحتی و ثروت و قدرت برسند در زمره یاوران امام زمان همراه میشوند که همین دشواری در بعد ظهور نیز موجب رسوایی ایشان خواهد شد.

بشير نبّال روايت کرده که گفت: آنگاه که به مدينه رسيدم ... به امام باقر عليه السلام عرض کردم: آنان (مرجئه) مى گويند که مهدى اگر قيام کند کارها به خودى خود براى او برقرار مى شود و به اندازه حجامتى خون نمى ريزد. پس فرمودند: هرگز چنين نيست، سوگند به آنکه جانم به دست اوست اگر کارها به خودى خود براى کسى برقرار و رو به راه مى شد مسلّما براى رسول خدا صلی الله علیه و آله حِينَ أُدْمِيَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ شُجَّ فِي وَجْهِهِ آنگاه که دندانهاى پيشين آن حضرت خون آمد و صورتش را زخم رسيد درست مى شد، نه هرگز، سوگند به آنکه جان من به دست اوست (چنين نخواهد شد) تا آنکه ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک کنيم، سپس آن حضرت پيشانى خود را به عنوان نشان دادن آن حالت پاک کرد.(1)

و در روایت دیگر این دشواری در ایام ظهور با شدت بیشتری بیان شده است.

معمّر بن خلّاد گويد: نزد امام ابى الحسن الرضا عليه السلام از قائم ياد شد پس فرمودند: شما امروز آسوده تر از آن روز هستيد. عرض کردند: چگونه؟ فرمودند: لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَاعلیه السلاملَمْ يَکنْ إِلَّا الْعَلَقُ وَ الْعَرَقُ وَ النَّوْمُ عَلَى السُّرُوجِ اگر قائم ما عليه السلام خروج کند جز خون بسته شده و عرق و بر روى زين هاى اسبان خفتن چيزى در کار نخواهد بود و لباس قائم عليه السلام جز جامه خشن و خوراک او جز غذاى ناگوار و نامطبوع نخواهد بود.(2)

به این ترتیب ثبات قدم در راه امام، با ذهنیت راحت طلبی از حکومت حضرت حجت ممکن نخواهد بود. کما اینکه قوم حضرت موسی علیه السلام نیز با این توهّم همراهی ایشان نمودند.

ص: 81


1- . الغيبة نعماني ، ص284.
2- . الغيبة نعماني ، ص285.

{قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّکمْ أَنْ يُهْلِک عَدُوَّکمْ وَ يَسْتَخْلِفَکمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ کيْفَ تَعْمَلُون}(1)

گفتند: «پیش از آنکه به سوی ما بیایی آزار دیدیم، پس از آمدنت نیز آزار می بینیم! (کی این آزارها سر خواهد آمد؟)» گفت: «امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند، و شما را در زمین جانشین سازد، و بنگرد چگونه عمل می کنید».

ثبات قدم، نیازمند معرفت بالا و اعتقاد قلبی بدون چشم داشت به منافع مادی است. البته پس از این سختیِ اوائل ظهور امام، آرامش و گسترش نعمت خواهد بود کما اینکه در انتهای آیه و در روایات بسیاری به آن اشاره شده است، اما همراهی امام نباید به طمع این نعمات باشد. شدت دشواری ثبات قدم در راه امام در روایات متعدّد مشهود است.(2)

تعدّد، تأکید و اهمیت این نگرش در میراث روایی، انگیزه ای فراتر از قبل در کسب معرفت صحیح را به دنبال دارد.

امام باقر علیه السلام فرمودند: إِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يَکونَ فِتْنَةٌ يَسْقُطُ فِيهَا کلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ حَتَّى يَسْقُطَ فِيهَا مَنْ يَشُقُّ الشَّعْرَ بِشَعْرَتَيْنِ حَتَّى لَا يَبْقَى إِلَّا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا حقيقت اين است که به ناچار آزمايشى باشد که هر ظاهر ساز وابسته به ديگران و هر جاسوس بيگانه سقوط کند تا برسد به آنجا که کسى که تار مو را دو تار مو کند باز سقوط کند (يعنى دوروئى و نفاق او به اين باشد که تار مو را به جاى دو تار مو جلوه دهد) و تا آنکه به جا نماند جز خود ما و شيعیان ما.(3)

و به قدری امر ابتلا اهمیت دارد که ظهور امام محقّق نمی شود تا این امر حاصل گردد.

عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍعلیه السلام مَتَى يَکونُ فَرَجُکمْ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَکونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يُذْهِبَ الْکدِرَ وَ يُبْقِيَ

ص: 82


1- . سوره أعراف، آیه 129.
2- . الكافي، ج 2، ص 247.
3- . الكافي، ج 1، ص 370.

الصَّفْو.(1)

جابر جعفی به امام باقر عرض کرد: فرج شما چه زمانی میرسد؟ حضرت فرمودند: هیهات هیهات فرج ما محقق نمیشود تا زمانیکه سه بار فرمودند غربال شوید تا کدر برود و صاف بماند.

با توجه به دشواری بیان شده و وضوح عاقبت به شری و هلاکت در صورت جدا شدن از متمسکین اهل بیت علیهم السلام، اهمیت بسیار روایت ذیل که راه ثبات قدم در این مسیر را بیان مینماید روشن میشود.

به راستى براى قائم از ما دو غيبت است که يکى از ديگرى طولانی تر است و غیبت دوم به قدری طول کشد که تا بيشتر قائلين به آن از آن برگردند فَلَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ و بر آن ثابت نماند مگر کسى که يقين او قوى و معرفتش درست باشد و در دلش گيرى نباشد از آنچه ما حکم ميکنيم و تسليم ما اهل بيت باشد.(2)

از این رو قوت یقین و صحت معرفت و روح تسلیم از لوازم ثبات قدم در امتحانات دشوار پیش رو است.

ب. قلت نفرات مومنین در امت ها و ملاک نبودن جمعیت در حقانیت

تعبیر {إنّ هؤلاء لشرذمة قليلون}(3) در آیه قرآن خطاب به ساحرینی که به حضرت موسی ایمان آوردند آمده است که دال بر اندک بودن افراد مؤمن است. امام صادق علیه السلام نیز همین تعبیر را برای شیعیان به کار میبرند.

امام صادق علیه السلام ضمن حدیث طولانی پس از بیان مطالبی خواندنی، برای شیعیان دست بلند نمودند و گريستند و فرمودند: اللهم (إن هؤلاء لشرذمة قليلون) فاجعل محيانا

ص: 83


1- . الغيبة طوسي، ص 339.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 323.
3- . سوره شعرا، آیه 54.

محياهم و مماتنا مماتهم و لا تسلط عليهم عدوا بار خدايا (اينان جمعى اندکند) آنها را در زندگى و مرگ ما شريک گردان و دشمن خود را بر آنها مسلط مکن تا ما را به مرگ آنان داغدار کنى زيرا اگر داغ آنها را به دل ما گذارى تو هرگز در زمين خود پرستيده نشوى و رحمت و درود فراوان بر محمد و آلش.(1)

تعبیر اینگونه امام دالّ بر قلّت نفرات مؤمنین است؛ زیرا همراهی با حجت خدا با دشواری همراه است. همانطور که برای ساحرین فرعون اینگونه بود.(2) نکته مهم دیگر روایت این است که قلت نفرات، دال بر عدم حقانیت نیست. مطلبی که برای کثیری از مخاطبان مورد توجه است و موجب دلسردی و خوف از حقانیت خود را در پی دارد. امام کاظم علیه السلام فرمودند:

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکمِ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع: يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الله الْکثْرَةَ فَقَالَ وَ إِنْ تُطِعْ أَکثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوک عَنْ سَبِيلِ الله (3) وَ قَالَ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ الله قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (4) وَ قَالَ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ الله قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (5) يَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّکورُ(6) وَ قَالَ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ (7) وَ قَالَ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَکتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ الله (8) وَ قَالَ وَ

ص: 84


1- . الكافي، ج 1، ص 402.
2- . زیرا نتیجه این همراهی و ایمان قطع دست و پا شد؛ {قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعين}. سوره شعراء، آیه 49.
3- . سوره أنعام، آیه 117.
4- . سوره لقمان، آیه 31.
5- . سوره عنكبوت، آیه 63.
6- . سوره سبأ، آیه 13.
7- . سوره ص، آیه 28.
8- . سوره مؤمنون، آیه 29.

مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (1) وَ قَالَ وَ لکنَّ أَکثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (2) وَ قَالَ وَ أَکثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (3) وَ قَالَ وَ أَکثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُون (4)

اى هشام خدا کثرت را مذمت کرده و فرموده «اگر از اکثريت مردم زمين فرمان برى تو را از راه خدا به در برند». و فرموده «اگر از آنها بپرسى کى آسمانها و زمين را آفريده؟ بى ترديد ميگويند خدا، بگو حمد خدا را بلکه بيشترشان ندانند». و فرموده «اگر از آنها بپرسى کى از آسمان باران فرو فرستد و زمين مرده را بدان زنده کند هر آينه گويند خدا، بگو حمد خدا را بلکه بيشترشان تعقل نکنند».

اى هشام سپس کم را مدح کرده و فرموده: «کمى از بندگانم شکرگزارند». و فرموده: «بسيارى از معاشران به هم ستم کنند مگر آنها که ايمان آرند و کار خوب کنند» «و آنان کميابند». و فرموده: «تنها يک مرد مؤمن از خاندان فرعون که ايمان خود را نهان مى داشت گفت مى کشيد مردى را که مى گويد: خدا پروردگار من است؟!» و فرموده: «در کشتى گذار از هر جنسى يک جفت با خاندانت» و فرموده: «و هر که مؤمن است به او نگرويده بود جز کمى» و فرموده: «ولى بيشترشان نمى دانند» و فرموده: «و بيشترشان تعقل ندارند» و فرموده: «و بيشترشان شعور ندارند».

به این ترتیب آیات متعددی اشاره به عدم اهمیت کثرت طرافداران یک باور در حقانیت دارد.

طریقیت حجت خدا

اشاره

برای ورود به هر مکانی لزوما باید از درب آن وارد شد. برای ورود به جرگه عابدین خدا نیز راهی مشخص شده که ورود جز از آن، ممکن نیست.

امام صادق عليه السلام فرمودند: يکى از علماى بزرگ بنى اسرائيل، به حدّى خدا را عبادت

ص: 85


1- . سوره هود، آیه 40.
2- . سوره أنعام، آیه 38.
3- . سوره مائدة، آیه 103.
4- . الكافي، ج 1، ص15.

کرد که مانند خلال، ضعيف و باريک شد. خداوند از طريق وحى به پيغمبر آن زمان فرمان داد که به او بگو: به عزّت و جلال و جبروتم سوگند که اگر آنقدر مرا عبادت کنى که آب شوى همانطور که پيه در اثر حرارت در ديگ ذوب مى شود اين اطاعت و عبادت از تو پذيرفته نخواهد شد، حَتَّى تَأْتِيَنِي مِنَ الْبَابِ الَّذِي أَمَرْتُكَ مگر آنکه از همان راهى که من دستور دادم به سوى من بازآئى.(1)

در مورد طریقیت اهل بیت علیهم السلام نیز، روایات متعددی وارد شده است.(2) از این رو طریقیت حجت خدا سنتی در همه امت ها است. نکته قابل توجه آن است که علاوه بر طریقیت حجت های الهی در هر زمان برای اهل آن زمان، طریقیت اهل بیت علیهم السلام حتی در امت های گذشته نیز مطرح بوده است. یعنی علاوه بر لزوم اعتقاد به حجت زمان خود، لزوم باور به محبت ولایت و اهل بیت پیامبر خاتم در امت های پیشین نیز مطرح بوده است که شواهد آن در ادامه، خواهد آمد.

الف. ثمرات طریقیت حجت خدا

اشاره

توجه به احادیث در این باره، ثمرات متعددی را به طریقیت حجت خدا در امور مرتبط به بندگان بیان نموده است و میتوان گفت هر یک از آن ها متلازم و یا مرتبط با یکدیگر هستند. به این معنا که جهت به دست آوردن سعادت، نیاز به شناخت حق و پیروی از آن است. پس از پیروی، قبولی آن شرط نجات از هلاکت و امان از آن چه ما را به سمت هلاکت پیش می برد خواهد بود. غفران آن خطاهایی که سر زده نیز بخشی از این نجات است. همه این مفاهیم در ثمرات طریقیت وجود دارد. ثمراتی که شخص ناگزیر از توجه به آن است.

ص: 86


1- .[1] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 203.
2- . به شکل تفصیلی میتوان به کتاب بحار الانوار، ج 27، ص 166؛ باب «أنه لا تقبل الأعمال إلا بالولاية» و به کتاب وسائل الشیعه و مستدرک آن، ج1، باب 29؛ «بطلان العباده بدون ولایتهم» رجوع نمایید.
1. شناخت حق

تسلیم امر خداوند متعال بودن از امور مهم نزد اوست. به گونه ای که سجده دراز مدت شیطان در ازای یک سجده بر انسان را نمیپذیرد و متخلف را از درگاه خود می راند.(1)

در همین راستا و با توجه به دشواری بیان شده در مسیر حق و امتزاج آن با امتحانات الهی، از جمله مهمترین و سخت ترین امتحانات الهی، تعامل با حجت های او است. لازمۀ سعادت، پای نهادن به مسیر حق است. و لازمۀ طی طریق، شناخت حق است. از این رو خداوند حق و باطل را با هم در آمیخته و تمییز آن را به وسیله حجت های خود قرار داده است. از این رو میتوان مهمترین ثمرۀ طریقیت حجت های الهی را شناخت حق دانست، و دیگر ثمرات که ذکر می گردد را برکت و نتیجه همین عنوان معرفی نمود.

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند پاره ای از حق و پاره ای از باطل را بر گرفت و آن ها را در هم آميخت، سپس آن را به مردم ارائه نمود. آنگاه پيامبران را برانگيخت تا بين حق و باطل جدايی اندازند. پس حق را به انبیا و اوصیا شناساند و آن را برای جدایی حق و باطل فرستاد. ... اگر حق و باطل روشن و به سهولت قابل تشخيص بود، مردم نيازی به پيامبران و اوصياء نداشتند، وَ لَکنَّ الله خَلَطَهُمَا وَ جَعَلَ يُفَرِّقُهُمَا الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مِنْ عِبَادِه ليکن خداوند حق و باطل را در هم آميخت و انبياء و ائمه عليهم السلام را مأمور جداسازی آن ها نمود.(2)

2. نجات از هلاکت

در امت های پیشین برخی از اتفاقات به گونه ای بوده که افراد امت با تصمیم خود نجات یا هلاکت خود را رقم زده اند. از جمله آن اتفاقات داستان حضرت نوح است. هر کسی که به حضرت نوح ایمان آورد و وارد کشتی ایشان شد از هلاکت در امان ماند، و مابقی

ص: 87


1- . سوره حجر، آیه 34؛{قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجيم}.
2- . رجال الكشي، ص 277.

افراد دچار عذاب خدا شدند. در اسلام کشتی حضرت نوح به اهل بیت علیهم السلام تشبیه شده که دلالت آن طبق متن حدیث، روشن است. هرکه سوار بر این کشتی شود اهل نجات است.

حديث سفینه و باب حطه که در ادامه خواهد آمد از روایات مورد قبول بين مسلمين و منقول بین شیعه و سنی(1) است. حدیث ذیل، خود اثبات شهرت آن را در بین اصحاب میکند.

عن علی بن الحسین علیه السلام:... يَا أَخَا عَبْدِ الْقَيْسِ أَ مَا بَلَغَک أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي کمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ فِي قَوْمِهِ مَنْ رَکبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ کمَثَلِ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ حَدَّثَک؟ فَقُلْتُ: سَمِعْتُهُ مِنْ أَکثَرَ مِنْ مِائَةٍ مِنَ الْفُقَهَاءِ فَقَالَ: مِمَّنْ فَقُلْتُ؟ ...(2)

فرمودند: «اى برادر عبد القيسى، آيا نشنيده اى که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اهل بيتم در ميان امتم مانند کشتى نوح در ميان قومش هستند که هر که سوار شد نجات يافت و هر که از آن روى گرداند غرق گرديد، و مانند باب حطّه در ميان بنى اسرائيل»؟ گفتم: آرى شنيده ام. فرمودند: چه کسى تو را حديث کرد؟ گفتم: از بيش از صد فقيه شنيده ام. فرمودند: از چه کسانى؟ گفتم: از حنش بن معتمر شنيدم و او گفت که از ابو ذر شنيده که در موسم حج حلقه در کعبه را گرفته بود و اين حديث را با صداى بلند مى خواند و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله روايت مى کرد. فرمودند: و ديگر از چه کسانى؟ گفتم: از حسن بن ابى الحسن بصرى که او از ابو ذر و مقداد بن اسود و از على بن ابى طالب علیه السلام شنيده بود. فرمودند: و ديگر از چه کسى؟ گفتم: از سعيد بن مسيّب و علقمة بن قيس و از ابو ظبيان جنبي و از عبد الرحمن بن ابى ليلى، همه اينان به حج آمده بودند و از ابو ذر شنيده بودند. ابو طفيل و عمر بن ابى سلمه گفتند: «و به خدا سوگند ما نيز آن را از ابو ذر و على بن ابى طالب عليه السلام و مقداد و سلمان شنيده ايم». سپس عمر بن ابى سلمه رو کرد

ص: 88


1- . جهت آشنایی با مصادر احادیث مذکور در اهل سنت به کتاب عبقات الأنوار علامه میرحامد حسین مراجعه کنید.
2- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 560.

به من و گفت: «به خدا سوگند من از کسى شنيده ام که از همه اينان بهتر است؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيدم، با همين دو گوشم شنيدم و قلبم آن را در خود جاى داد».

3. قبولی اعمال

از جمله مسائل مهم در اعمال بندگان، قبولی آن است. از این رو شروطی که خداوند برای پذیرش آن قرار داده قابل تأمل است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: اى موسى من نماز را نمى پذيرم مگر از شخصى كه در برابر عظمتم كرنش نمايد، و همواره در دلش از من ترس باشد، روز خود را به ياد من سپرى سازد، و شب را با آلودگى به گناه به صبح نرساند، وَ عَرَفَ حَقَّ أَوْلِيَائِي وَ أَحِبَّائِي و نيز حق دوستان مخلص و ياران وفادار مرا بشناسد. موسى عرض كرد: پروردگارا آيا مقصود از دوستان و اوليائت «ابراهيم و اسحاق و يعقوب» هستند؟ فرمود: اى موسى ايشان چنانند، و ليكن مقصود من آن كسى است كه براى وجود او پدر و مادر بشر (آدم و حوّا) را آفريدم، و به خاطر او بهشت و جهنم را پديد آوردم، حضرت موسى عرض كرد: خداوندا او كيست؟ فرمود: محمّد احمد كه نامش را از اسم خود مشتق ساخته ام، چون من محمودم.(1)

خداوند متعال در این روایت از جمله شروط قبول نماز را در زمان حضرت موسی معرفت به رسول خدا صلی الله علیه و آله است معرفی مینماید. بدین ترتیب معرفت به پیامبر خاتم، شرط پذیرش نماز امت های پیشین خوانده شده است.

4. غفران

خداوند متعال براى امتحان بنی اسرائيل دستور مى دهد که از درى مخصوص وارد بيت المقدس شوند و به هنگام ورود، فروتنانه، سجده کنان به تعظیم اهل بیت علیهم السلام و در حالى که طلب مغفرت مى کنند داخل شوند.(2)

ص: 89


1- . معانی الأخبار، ص 54.
2- . خداى تعالى در اين باره مى فرمايد: {وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَسَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ} سوره بقرة، آیه 58؛ ياد كنيد هنگامى را كه گفتيم به شهر بيت المقدس وارد شويد و از نعمت هاى آن هر چه خواستيد به فراوانى و گوارايى بخوريد و از دروازه شهر يا درِ معبد فروتنانه و سجده كنان در آييد و بگوييد: خدايا، خواسته ما ريزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بيامرزيم و به زودى پاداش نيكوكاران را بيفزائيم.

... در باره قول خداى متعال که فرمودند: {ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ} منظور از آن قريه (اريحا) از شهرهاى شام است و مراد از (سجّدا) يعنى حالت خشوع و تعظيم در برابر محمّد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام که خداوند تجسّم و مثال آن دو را بر در شهر براى آنها ممثّل نمود و آنها را امر کرد که سجده احترام و تعظيم بجا بياورند و بيعت آن دو را تجديد کنند و متذکر دوستى و ولايت آنها باشند و عهد و ميثاق اخذ شده را به ياد آورند {وَ قُولُوا حِطَّةٌ} يعنى بگويند خدايا سجده ما براى بزرگداشت مقام محّمد و على و اعتقاد ما به ولايت آنهاست. پس تو گناهان ما را بريز و بديهايمان را محو فرما. {فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ} يعنى بعضى از آن افراد ستمکار سجده نکردند و به خلاف دستور خدا، از پشت وارد شدند به جاى اينکه بگويند، «حطّة» گفتند: «حنطة» يعنى گندم قرمز! و تسليم ولايت محمّد و آل محمّد عليهم السلام نشدند و آن را به تمسخر گرفتند، لذا خداوند عذابى از آسمان بر آنها نازل فرمود که گفته اند آن عذاب بيمارى طاعون بوده است که در چند روز 120000 نفر از آنها را هلاک نمود و خداوند به علم خود مى دانست که آنها ايمان نخواهند آورد و توبه نيز نخواهند کرد.(1)

از این رو اهل بیت علیهم السلام نه تنها برای امت پیامبر خاتم باب غفران هستند(2) بلکه برای امت بنی اسرائیل نیز به همین شکل بوده است. پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله اهل بیت عليهم السلام را به «باب حطّه» در قوم بنی اسرائيل تشبيه مى کند، همان طور که باب حطه ميزان و ترازويى براى سنجش ايمان بنی اسرائيل و وسیله غفران آنها بود، اهل بیت عليهم السلام نیز در امت پيامبر اینگونه اند، البته با امتیازی بیش از باب حطه بنی اسرائیل... .

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: براى بنى اسرائيل باب حطه را قرار دادند. يَا مَعْشَرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نُصِبَ لَكُمْ بَابُ حِطَّةِ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله شما نيز اى امت محمّد برايتان

ص: 90


1- . التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 259.
2- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 560.

باب حطه، اهل بيت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده شد. و دستور داده اند از راه هدايت ايشان پيروى کنيد و راه آنها را طى کنيد تا بدين وسيله گناهانتان بخشيده شود تا مقام نيکوکاران افزايش يابد. و باب حطه شما بهتر از باب حطه بنى اسرائيل است؛ زيرا درب آنها مجموعه اى از چند چوب بود ولى درب حطه شما سخن گويان صادق و مؤمن و راهنما و فاضل اند. چنانچه پيامبر اکرم فرموده است: ستارگان در آسمان امان از غرق هستند و اهل بيت من براى امت امان از گمراهی اند. کسی در دين هلاک نخواهند شد تا وقتى از هدايت و روش يکى از اهل بيت من پيروى کنند. (1)

5. امان

همانطور که در انتهای روایت قبل، اهل بیت علیهم السلام امان امت از گمراهی خوانده شدند در روایتی دیگر نیز به کهف، همان محل پناه موحدین زمان دقیانوس معروف به اصحاب کهف، تشبیه شده اند که وجه شبه به روشنی، محل پناه و امنیت و در امان بودن از شرور و خطرات است.

عن مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي علیه السلام: ... نَحْنُ کهْفُکمْ کأَصْحَابِ الْکهْفِ وَ نَحْنُ سَفِينَتُکمْ کسَفِينَةِ نُوحٍ وَ نَحْنُ بَابُ حِطَّتِکمْ کبَابِ حِطَّةِ بَنِي إِسْرَائِيل.(2)

6. برکات و نعمات

در روایات متعدد نزول نعمات، به برکت وجود حجت خدا خوانده شده است. نزول طعام بر قوم حضرت موسی(3)

و نزول باران به قوم حضرت ادریس (4) بخشی از شواهد این امر است. در زیارت جامعه کبیره آمده است:

بِ--کُم ف--َتَحَ اللهُ وَ بِ--کُم یختِمُ وَ بِکُم یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ بِکُم یمسِکُ السَماءَ أن تَقَعَ عَلَی الأَرضِ

ص: 91


1- . التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 546.
2- . تفسير فرات الكوفي، ص 348؛ سعد السعود للنفوس منضود، ص 108.
3- . سوره بقره، آیه 57.
4- . كمال الدين وتمام النعمة، ج1، ص127.

إلاّ بِإذنِهِ وَ بِکُم ینَفّسُ الهَمَّ وَ یکشِفُ الضُرَّ.(1)

خدا عالم وجود را با شما آغاز کرد و با شما به پایان می برد و به وجود شما، باران را نازل می کند و به خاطر شما، غم و اندوه را می گشاید و سختی و گرفتاری را برطرف می کند.

در دعای عدیله کبیره می فرمایند:

بِیمنِهِ رُزِقَ الوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء.(2)

تمام موجودات، به یمن وجود امام زمان روزی داده می شوند و به وجود ایشان زمین و آسمان ثبات دارد.

در تفسیر آیه {وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا}(3) امام صادق علیه السلام میفرمایند:

رب الأرض يعني إمام الأرض. پروردگار زمین یعنی امام زمین. مفضل می گويد: عرض کردم هر گاه ظهور کند چه می شود؟ امام عليه السلام فرمودند: در آن صورت مردم از نور آفتاب و نور ماه بی نياز می شوند و به نور امام اکتفا می کنند.(4)

از این روایت، شدت برکات وجود امام، پس از ظهور تبیین میشود. دقت در فوائد و ضرورت نیاز ما به ماه و خورشید در عالم به فهم بهتر این روایت کمک میکند.

7. استجابت دعا

از جمله دستورات مؤکد دین اسلام دعوت به دعا و خواندن خداوند است. استجابت آن نیز وعده داده شده است.(5)

اما در روایات شروطی برای استجابت مطرح است که از جمله آن پذیرش ولایت حجت الهی است.

محمد بن مسلم گويد: از امام باقر و يا امام صادق علیه السلام پرسيدم که ما مى بينيم مردى عبادت و کوشش در امر دين و خشوع دارد و معتقد به حق (در امر امامت) نيست آيا از اين

ص: 92


1- . عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 276.
2- . زاد المعاد، ص 423.
3- . سوره زمر، آیه 69؛ خداوند متعال، زمین را به نور رب روشن کرد.
4- . تفسير القمي، ج 2، ص 253.
5- . سوره غافر، آیه 60؛{وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم}.

کردار خود سودى مى برد؟ در پاسخ فرمودند: اى ابا محمد، همانا مَثَل اهل بيت چون اهل بيتى است که در بنى اسرائيل، هيچ کدام آنها چهل شب کوشش نمى کرد جز آنکه دعا مى کرد و دعاى او اجابت مى شد، ولى يک مرد از ميان آنها چهل شب کوشش کرد و سپس دعا کرد و دعاى او مستجاب نشد و نزد عيسى بن مريم عليهما السلام آمد و از حال خود شکايت کرد و از او خواسته که براى او دعا کند، فرمودند: عيسى علیه السلام تطهير کرد و نماز خواند و به درگاه خدا عز و جل دعا کرد، خدا عز و جل به او وحى کرد: اى عيسى، راستى که بنده من نزد من آمد از جز درى که بايد از آن وارد شود. إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَک مِنْک فَلَوْ دَعَانِي حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ او به درگاه من دعا کرد و در باره تو شک داشت و اگر دعا کند تا گردنش ببرد و انگشتانش بريزند، براى او مستجاب نکنم، عيسى رو بدان کرد و فرمود: به درگاه پروردگارت دعا کنى و در باره پيغمبرش شک دارى؟ گفت: يا روح الله به خدا قسم محققاً آنچه فرمودى درست است، از خدا بخواه که شک را از دل من ببرد، فرمودند: عيسى براى او دعا کرد و خدا توبه او را پذيرفت و از او قبول کرد و در شمار اهل بیت او قرار گرفت.(1)

ب. شروط بهره گیری از ثمرات طریقیت

اشاره

اهمیت ثمرات طریقیت حجت های الهی به گونه ای است که در واقع تحقق سعادت و هدایت جز به آن محقّق نمی گردد. از این رو شناخت شروط این بهره گیری نیز به همان میزان قابل توجه خواهد بود. به برخی از آن، که مرتبط با حجت های الهی است اشاره میشود:

1. معرفت

از جمله مهمترین مطالبی که تأکید فراوان در روایات شده، بحث معرفت و شناخت است.

ابا حمزه می گوید: همراه امام باقر علیه السلام بودم. گفتم فدای شما شوم یابن رسول الله شخصی روزها را روزه میگیرد و شبها به شب زنده داری مشغول است و صدقه میدهد و از

ص: 93


1- . الكافی، ج 2، ص 400.

او جز به خیر نمیشناسیم، الا اینکه ولایت و حق شما را نمیشناسد. پس امام باقر علیه السلام تبسمی نمودند و فرمودند: ای ثابت من در بهترین سرزمین بر روی زمین هستم. اگر بنده ای به طور مداوم بین رکن و مقام به سجده مشغول باشد تا از دنیا برود لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَتَنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً در حالی که ولایت ما را نمی شناسد برای او هیچ نفعی ندارد.(1)

منهای دیگر منفعت هایی که در عبادت نهفته است از عمده ادلۀ عابدین در عبادت بهره گیری از ثواب و رسیدن به سعادت و نجات و امان از هلاکت است. در حالی که در این روایت عدم معرفت به اهل بیت علیهم السلام و ولایت ایشان را موجب نفی هر گونه نفعی از آن عبادت می خواند.

در روایتی دیگر جاهل به حق ایشان بودن را مانع ثواب بیان میکند که به عبارتی همان عدم معرفت است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: اى معلّى، اگر بنده اى صد سال در ميان رکن و مقام با روزه گرفتن روزها و شب زنده دارى شبها خدا را عبادت کند تا آنکه از شدّت پيرى ابروهايش روى چشمانش را فرا گيرد و استخوانهاى گردنش در سينه اش فرو رود، جَاهِلًا لِحَقِّنَا لَمْ يَكُنْ لَهُ ثَوَاب امّا حق ما را نشناسد هيچ ثوابى براى او نخواهد بود.(2)

آنچه بیش از پیش اهمیت معرفت را دوچندان میکند روایتی است که حتی شک در حجت خدا را در بهره گیری از ثمرات ایشان دخیل میداند. از موارد ثمرات، استجابت دعا معرفی شد. شک در حجت خدا، مانع استجابت دعا می گردد. در روایتی از امام در مورد نفع عمل شخصی که معتقد به ولایت اهل بیت نباشد سؤال میشود و امام به فراتر از آن می پردازد. به گونه ای که نه تنها عدم اعتقاد به امام، بلکه شک در ایشان نیز مانع بهره گیری از

اعمال خواهد بود. همانطور که در صفحاتی قبل در وصف عابد زمان حضرت عیسی

ص: 94


1- . الأصول الستة عشر، ص 333؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 1، ص 150.
2- . المحاسن، ج 1، ص 90.

گذشت. او نسبت به حجت الهی شک داشت. در انتهای روایت حضرت فرمودند که خدا به عیسی فرمود:

اى عيسى، راستى که بنده من نزد من آمد از جز درى که بايد از آن وارد شود. إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَک مِنْک او به درگاه من دعا کرد و در باره تو شک داشت و اگر دعا کند تا گردنش ببرد و انگشتانش بريزند، براى او مستجاب نکنم، عيسى رو بدان کرد و فرمود: به درگاه پروردگارت دعا کنى و در باره پيغمبرش شک دارى؟ گفت: يا روح الله به خدا قسم محققاً آنچه فرمودى درست است، از خدا بخواه که شک را از دل من ببرد. فرمودند: عيسى براى او دعا کرد و خدا توبه او را پذيرفت و از او قبول کرد و در شمار خاندان خود قرار گرفت.(1)

فراز آخر روایت قابل توجه است. در انتهای روایت با دعای حضرت عیسی شک عابد نسبت به ایشان از بین رفت و زوال شک او ایشان را به گونه ای رشد داد که در حد اهل بیت ایشان قرار گرفت. توجه به روایت مشهور «سلمان منّا أهل البیت»(2) وجهی از این روایت را روشن میگرداند. فضائلی که درباره سلمان در میراث امامیه وجود دارد بر هر اهل تحقیقی روشن است. توجه به این فرازِ روایت بخش مهمی از وجه ارزش ایشان را روشن میگرداند. عدم شک به حجت خدا در هیچ زمینه ای انسان را تا حد «منّا أهل البیت» شدن پیش خواهد برد. در همین حدیث، راه تحقق آن نیز بیان شده است. عابد از حضرت عیسی در جهت رفع این شک طلب دعا میکند. از این رو در کنار تلاش در کسب معرفت ایشان، توسل به امام زمان در رسیدن به این مقام قابل انکار نیست.

2. محبت

محبت به اهل بیت علیهم السلام که از آن تعبیر به تمام دین شده است(3) از جمله مواردی است

ص: 95


1- . الكافی، ج 2، ص 400.
2- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 64.
3- . المحاسن، ج1، ص 263.

که تأکید فراوان بر آن در روایات بر هیچ اهل تحقیقی مخفی نیست، و از ثمرات طریقیت اهل بیت قبولی اعمال بیان شد و شرط بهره بردن از اعمال و قبولی آن مشروط به محبت اهل بیت علیهم السلام خوانده شده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ... و پيش ما خاندان است پناهگاههاى دانش و درهاى حکمت و روشنى دين، پس هر که ما را دوست بدارد ايمانش به او سود بخشد، و کردارش پذيرفته شود، فَمَنْ يُحِبُّنَا مِنْكُمْ نَفَعَهُ إِيمَانُهُ فَيُقْبَلُ عَمَلُهُ وَ مَنْ لَمْ يُحِبَّنَا مِنْكُمْ لَمْ يَنْفَعْهُ إِيمَانُهُ وَ لَا يُتَقَبَّلُ عَمَلُهُ و هر که ما را دوست ندارد ايمانش به وى سود ندهد، و عمل او پذيرفته نگردد اگر چه در شب و روز به ايستادن و روزه دارى کوشش و رنج برد.(1)

در بحث «لزوم محبت به حجت خدا» به شواهد آن در امت های پیشین خواهیم پرداخت.

3. ولایت

ولایت اهل بیت علیهم السلام امری است که عدم ابلاغ آن، عدم اکمال رسالت پیامبر خاتم است. امری که از آن اغماض نخواهد شد. داشتن ولایت غیر اهل بیت علیهم السلام مانع نفع رساندن عمل است. در روایتی از امام صادق علیه السلام در استجابت دعای حاجیانی که ولایت اهل بیت علیهم السلام را ندارند سؤال میشود. ایشان نه تنها استجابت را انکار میکند، بلکه غفران آن ها را نیز منتفی و آنان را با بت پرستان برابر میخواند.

عبدالکریم میگوید: با امام صادق علیه السلام حج به جا آوردیم. حضرت بر کوهی بالا رفتند و بر مردم نگاهی افکندند و فرمودند:چه بسیار است ضجه ها و چه اندک اند حاجیان. داود رقی به حضرت عرض کرد: آیا خدا دعای این گروه را مستجاب می کند؟ حضرت فرمودند: وای برتو ای ابا سلیمان، قطعا خداوند مشرک به خود را نمی آمرزد. الْجَاحِدُ لِوَلَايَةِ عَلِيٍّ كَعَابِدِ وَثَن کسی که دشمنی با ولایت حضرت علی علیه السلام دارد مانند بت پرست است.(2)

ص: 96


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 364.
2- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 358.

مقوله ولایت در روایات، دوسویه است. ایجابی برای اهل بیت علیهم السلام و سلبی از غیر ایشان. همانطور که ولایت ایشان اهمیت دارد، عدم ولایت غیر ایشان نیز به همان میزان مورد توجه قرار گرفته است و ولایت غیر، منع قبولی اعمال شخص را در پی خواهد داشت.

على بن الحسين عليهما السلام فرمودند: ... افضل سرزمينها بين رکن و مقام است، و اگر کسى چندان عمر کند که نوح عليه السلام در قوم خود عمر کرد، چنان که روز را روزه بدارد، و شب را در آن مکان به نماز بايستد، ثُمَّ لَقِيَ الله بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِک شَيْئاً و آنگاه خدا را با ولايت غیر ما ديدار کند. اين همه، هيچ سودى براى او نخواهد داشت. (1)

امری که مکتوب در کتب انبیا و تبلیغ آن در طول امت ها همت انبیا بوده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند:

وَلَايَةُ عَلِيٍّ مَكْتُوبٌ فِي جَمِيعِ صُحُفِ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ وَ وَلَايَةِ وَصِيِّهِ عَلِيٍّ علیه السلام.(2)

لزوم معرفت به حجت خدا

اشاره

به این ترتیب با توجه به دشواری همراهی و ضرورت بهره گیری از ثمرات و برکت وجود حجت های الهی و همچنین عملکرد صحیح در برابر حجت خدا و ثبات قدم، کسب معرفت صحیح نسبت به ایشان لازم است.

حارث بن مغيره گويد: به امام صادق علیه السلام گفتم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر که امام خود را نشناخته بميرد به مردن جاهليت مرده؟ فرمودند: آرى، گفتم: جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ؟ قَالَ: جَاهِلِيَّةَ کفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ جاهليت محض و لادينى يا جاهليت نسبت به شناختن امام خود؟ فرمودند: جاهليت کفر و نفاق و گمراهى.(3)

ص: 97


1- . کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 245.
2- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 72.
3- . الكافي، ج 1، ص377.

در این روایت که فریقین(1) آن را با تعابیر متفاوت نقل کردند و بر آن ادعای تواتر شده(2)، مرگ بدون معرفت امام را همان مرگ جاهلیت برشمردند. یعنی گویا همانند امت های گذشته، بت پرست و کافر خواهد شد.

در روایت زیبای دیگری امام باقر علیه السلام عدم معرفت به امام و حیرانی در امامت را اینگونه ترسیم میکنند.

هرکسى که خدا را ديندارى کند به عبادتى که جان خود را در آن به رنج اندازد و پيشوائى از جانب خداوند نداشته باشد کوشش او پذيرفته نيست وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ او گمراهى سرگردان است و خداوند از اعمال او بيزار است.

سپس با تشبیه او به گوسفندی که گله خود را گم کرده و حیران و سرگردان و رانده شده که در آخر طعمه گرگ های بیابان میشود، میفرمایند:

به خدا سوگند اى پسر مسلم مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَادِلٌ أَصْبَحَ تَائِهاً مُتَحَيِّراً هر کسى از اين امّت که صبح کند و داراى امامى از طرف خدا نباشد حالش همين گونه است، او گم گشته و سرگردان و گمراه شده است. اگر چنين کسى به همين وضع بميرد به مرگ کفر و نفاق مرده است. و بدان اى محمّد که امامان به حقّ و پيروانشان همان کسانى هستند که بر دين حقّ اند و پيشوايان جور البتّه از دين خدا و از حقّ برکنارند، خودشان گمراهند و ديگران را نيز گمراه مى کنند، و اعمال ايشان که به انجام آن مى پردازند همچون خاکسترى است که باد تند بر آن بوزد در روزى طوفانى که بر نگهدارى چيزى از آنچه به دست آورده اند قدرت نداشته باشند و آن گمراهى دور و دراز همين است.(3)

ص: 98


1- . برخی از منابع شیعه: کتاب الکافی بَابُ «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى»، ج 1، ص376؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 932، المحاسن، ج 1، ص 154، ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، ص205؛ و دیگر کتب شیخ صدوق، قرب الإسناد، ص 351، تفسير العياشي، ج 1، ص 252.
2- .علامه مجلسی در بحارالانوار، ج8، ص386؛ و شیخ مفید در الافصاح، ص 28؛ ادعای تواتر بر این حدیث نموده است.
3- . المحاسن، ج 1، ص 92.

· تأثیر معرفت در رابطه با حجت خدا

بسیاری از کوتاهی های اطرافیان انبیاء و اوصیاء خداوند نسبت به ایشان به دلیل عدم معرفت به حجت خدا و جایگاه ایشان و وظائفشان نسبت به ایشان است. این نگاه معرفتی را در دو محور می توان مورد بحث قرار داد:

1. معرفت به مقام و جایگاه امام

2. معرفت به وظایف ما نسبت به امام

اکثر کتبی که در فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام وجود دارد در راستای معرفت به بحث اول است. لذا این نوشتار در سدد بررسی قسم دوم از مباحث معرفتی است که در کتب، کمتر به چشم میخورد.(1)

نکته قابل توجه در تبیین اثر معرفت آن است که اگر شخص توجه به ارزش وجودی خود داشته باشد در حفظ این ارزش کوشاتر خواهد بود و کسی که واقف به مقام و ارزش خود نباشد در حفظ آن ارزش و جایگاه بر نخواهد آمد. معرفت به اهل بیت علیهم السلام و شناخت ارزش های اسلام از جمله ارزش والای امت پیامبر نزد خداوند در بین دیگر امت ها، روشن کننده ارزش اهل امت ایشان بودن است و التفات به این نعمت، شکر و تلاش در حفظ و ثبات قدم در آن را به دنبال خواهد داشت.

عَنْ أَبِي الْمُهَاجِرِ عَنْ أَبِي جَعْفر علیه السلام: ... قَوْلُهُ وَ مَقامٍ کرِيمٍ أَيْ حَسَنٍ وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِيها قَالَ النَّعْمَةُ فِي الْأَبْدَانِ قَوْلُهُ فاکهِينَ أَيْ مُفَاکهِينَ لِلنِّسَاءِ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ يَعْنِي بَنِي إِسْرَائِيلَ قَوْلُهُ عَلَى الْعالَمِينَ لَفْظُهُ عَامٌّ وَ مَعْنَاهُ خَاصٌّ وَ إِنَّمَا اخْتَارَهُمْ وَ فَضَّلَهُمْ عَلَى عَالَمِي زَمَانِهِم.(2)

در این روایت امام باقر علیه السلام قوم بنی اسرائیل را افضل و برگزیده خداوند در اقوام در زمان خودشان خواندند. در روایت به این نکته اشاره شده که لفظ «العالمین»، دال بر

ص: 99


1- . البته باید توجه داشت که بسیاری از کوتاهی ها در قسم دوم، به جهت عدم معرفت در قسم اول است.
2- . تفسير القمي، ج 2، ص 291.

برتری بر همه عالم دارد، اما مراد در آیه، زمان خودشان است و ضرری به افضلیت امت پیامبر نخواهد زد. همانطور که حضرت مریم در قرآن افضل زنان عالم نامیده شدند(1)

و حضرت زهرا نیز در امت پیامبر به این صفت متصف شدند، در حالی که افضلیت حضرت زهرا بر تمام زنان عالم حتی حضرت مریم جای هیچ تردید و اشکالی نیست.(2) ضمن اینکه در روایتی تصریح به افضلیت پیامبر اسلام بر همه پیامبران، افضلیت خاندان ایشان بر همه خاندان انبیا و افضلیت امت ایشان بر همه امت های انبیا گذشته شده است. امام رضا علیه السلام در روایتی طولانی به گفتگوی حضرت موسی و خداوند در این باره اشاره میکنند.

مردى نزد امير المؤمنين علیه السلام آمد و عرض کرد خبر بده مرا از تفسير قول خداى عز و جل {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ}. آن جناب فرمودند:... حق تعالى بر محمد و آل محمد و شيعيان او واجب گردانيده که او را شکرگزارى کنند به واسطه آنچه بر ايشان تفضل کرده و ايشان را بر غير ايشان مزيت و فضيلت داده است. زيرا که رسول خدا فرمودند: که چون حق تعالى موسى بن عمران را به پيغمبرى مبعوث گردانيد و او را برگزيد و نجات داد و دريا را از براى او شکافت و بنى اسرائيل را نجات داده و تورات و الواح را به موسى عطا کرد. موسى چون قرب و منزلت خود را نزد پروردگار ديد عرض کرد: پروردگارا مرا مکرم داشتى به کرامتى که احدى را پيش از من به اين کرامت مفتخر نکردى. ندا رسيد اى موسى آيا نميدانى که محمد در نزد من افضل است از جميع ملائکه من و جميع مخلوق من؟! موسى عرض کرد: پروردگارا اگر محمد صلی الله علیه و آله نزد تو گرامى تر است از جميع خلق تو پس آيا در

ص: 100


1- . سوره آل عمران، آیه 42؛ {وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمين}.
2- . امام صادق عليه السلام فرمودند: فاطمه سلام اللّه عليها را به خاطر اين محدّثه ناميدند كه فرشتگان از آسمان فرود مى آمدند و آن حضرت را مى خواندند همان طورى كه مريم دختر عمران را صدا مى زدند، بارى فرشتگان مى گفتند: اى فاطمه خدا تو را برگزيد و پاكيزه ات نمود و بر تمام زنان عالم اختيارت كرد، اى فاطمه پروردگارت را بخوان و سجده اش نما و با ركوع كنندگان ركوع كن و بدين ترتيب حضرتش با آنها سخن مى گفت و آنها نيز با جنابش حديث و سخن مى گفتند، شبى فاطمه سلام اللّه عليها به فرشتگان فرمودند: مگر مريم بنت عمران بر تمام زنان عالم برترى ندارد؟ فرشتگان عرضه داشتند: إِنَّ مَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَكِ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِكِ وَ عَالَمِهَا وَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِين مريم بانو و سرور زنان عالم خودش بود و خداوند عزّ و جلّ تو را بانو و سرور زنان عالم خودت و عالم مريم قرار داده و بدين ترتيب تو سرور تمام زنان عالم هستى از اوّلين تا آخرين. علل الشرائع، ج 1، ص 182.

آل پيغمبران تو گرامى تر از آل من هست؟ خطاب رسيد: اى موسى آيا نميدانى که فضل آل محمد صلی الله علیه و آله بر جميع آل پيغمبران مثل فضل محمد است بر جميع پيغمبران؟! موسى عرض کرد: پروردگارا اگر آل محمد افضلند آيا در امتهاى پيغمبران امتى در نزد تو افضل است از امت من با اينکه از مرحمتهاى تو بر ايشان اين است که ابر بر ايشان گماشتى تا سايه انداخت و من و سلوى از براى ايشان نازل فرمودى و دريا را از براى ايشان شکافتى؟ حق تعالى فرمودند: اى موسى آيا نميدانى که فضل امت محمد بر جميع امم ساير پيغمبران مثل فضل محمد است بر همه مخلوق من. موسى عرض کرد: پروردگارا آرزو دارم که ايشان را به بينم. وحى رسيد که اى موسى تو ايشان را نخواهى ديد، حال وقت ظهور ايشان نيست و ليکن به زودى ايشان را در بهشت ببينى که به حضور محمد صلی الله علیه و آله در باغهاى رضوان و فردوس باشند و به نعمتهاى بهشتى متنعم باشند و گردش کنند و در صحن هر باغى متمکن باشند و قرار گيرند. اى موسى آيا دوست دارى کلام ايشان را بشنوی؟ عرض کرد: بلى پروردگار من. فرمود: اى موسى پيش روى من بايست و خود را جمع کن مثل ايستادن بنده ذليل نزد پادشاه جبار. موسى چنان کرد. پس ندائى از جانب پروردگار بر آمد که اى امت محمد صلی الله علیه و آله پس تمام ايشان جواب دادند و حال آنکه ايشان در صلبهاى آباء و ارحام امهات بودند عرض کردند: لبيک اللهم لبيک لبيک لا شريک لک لبيک ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شريک لک.

فرمودند: پس از اين جهت حق تعالى اين اجابت را شعار حاجيان خانه خود قرار داد. پس از آن از جانب پروردگار ندائى رسيد اى امت محمد از تفضلات و احکام من بر شما اين است که رحمت من بر شما سبقت دارد بر غضب من و عفو من سبقت دارد بر عقاب من. پس من جواب گويم شما را پيش از آنکه مرا بخوانيد و عطا کنم بر شما پيش از اينکه سؤال کنيد مرا و داخل بهشت خود کنم از شما اگر چه گناهش به قدر کف دريا باشد. هر کسى که مرا ملاقات کند با شهادت لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمدا عبده و رسوله و در اقوال خود صادق باشد و در افعال خود راه حقيقت پويد و شهادت دهد که على بن ابى طالب برادر و وصى و ولى او است بعد از او و ملتزم شود به اطاعت او چنان که به اطاعت محمد ملزم شده و شهادت دهد که اولياء و برگزيدگان و پاکان و ممتازان به عجائب علامات

ص: 101

خدائى و دلائل حجتهاى الهی بعد از محمد و على اولياء و دوستان خالص و حجت بر خلق او باشند.

پس از آن امير المؤمنين علیه السلام فرمودند که چون خداوند پيغمبر ما محمد صلی الله علیه و آله را به پيغمبرى مبعوث گردانيد فرمودند: اى محمد نبودى در کوه طور وقتى که ما امت تو را اينگونه خطاب نمودیم و اين کرامت جليله مفتخر نموديم. پس از آن به محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: اى محمد صلی الله علیه و آله بگو الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ على ما اختصني به من هذه الفضيله و به امت او فرمودند: بگويند الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ على ما اختصنا به ربنا بهذه الفضائل. (1)

حال که این فضیلت بزرگ برای امت پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح شد، لازم است به شرطی که برای در جرگۀ امت ایشان قرار گرفتن بیان شده نیز دقت شود.

در روایتی از امام صادق علیه السلام پس از بیان عظمت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله برای حضرت موسی، ایشان از خداوند تقاضای از امت ایشان بودن میکند. خداوند شرط اهل امت ایشان شدن را حتی برای حضرت موسی به عنوان یکی از پیامبران اولی العزم، معرفت به اهل بیت علیهم السلام و منزلت ایشان معرفی مینماید.

... فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ اجْعَلْنِي مِنْ أُمَّتِهِ فَقَالَ يَا مُوسَى أَنْتَ مِنْ أُمَّتِهِ. إِذَا عَرَفْتَهُ وَ عَرَفْتَ مَنْزِلَتَهُ وَ مَنْزِلَةَ أَهْلِ بَيْتِهِ ... . (2)

مطالب ذیل اعم از لزوم محبت و تصدیق و تسلیم و تقدیم حجت های الهی و ضرورت وجود ایشان نیز در حقیقت در پی معرفت صحیح حاصل خواهد شد.

ص: 102


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص282؛ علل الشرائع، ج 2، ص 417؛ کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 327؛ التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 31؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 112.
2- . تفسير القمي، ج 1، ص 242.

لزوم محبت به حجت خدا

اشاره

یکی از مطالب مهمی که در مسائل معرفتی باید به آن توجه داشت این است که در ترسیم رابطه بین امام و امت در اکثر روایات، جهت دهی به سمت حاکم نمودن رابطه ای محبت آمیز بین امام و امت بوده است که منشأ حقیقی آن در عوالم پیشین(1) است.

«رميله» يکى از اصحاب خاص امير المؤمنين عليه السلام بود، از او روايت شده که گفت: در زمان امير المؤمنين عليه السلام سخت بيمار شدم، کم کم حالم بهبودى يافت و روز جمعه اى احساس کردم کمى سبک شده ام. با خود گفتم: بهترين کار اين است که امروز غسلى کنم و به مسجد بروم و پشت سر امام عليه السلام نماز بخوانم، و اين کار را کردم.

وقتى که امام عليه السلام در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بيمارى به من عود کرد، پس از اينکه امام عليه السلام از مسجد بيرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من کرد، و فرمودند: تو را افسرده مى بينم. دريافتم که بيمارى و با خود گفتى: کارى بهتر از اين نيست که غسلى کنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى و کمى احساس سبکى کردى و وقتى که نماز خواندى و من به منبر رفتم، بيماريت عود کرد.

«رميله» گويد: به امام عليه السلام عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من يک حرف کم و زياد نکردى! فرمودند: يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ وَ لَا يَحْزُنُ إِلَّا حَزِنَّا بِحُزْنِهِ وَ لَا يَدْعُو إِلَّا أَمَّنَّا لِدُعَائِهِ وَ لَا يَسْكُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَهُ اى رميله هيچ مؤمنى بيمار نمى شود، مگر اين که ما هم به خاطر او بيمار مى شويم و اندوهى به او نمى رسد، جز اين که ما هم اندوهگين مى شويم و هيچ دعايى نمى کند، مگر اين که برايش آمين مى گوييم و هر گاه ساکت باشد، برايش دعا مى کنيم؟ رميله گويد: عرض کردم، اين مسأله نسبت به کسانى است که در اين شهر با شما ساکن هستند، ولى کسانى که در اطراف جاهاى دور، سکونت دارند، چطور؟ فرمودند: اى رميله هيچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين که او با ماست و ما با اوييم.(2)

ص: 103


1- . توجه شود به روایات طینت در کتاب بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 390، و الكافي، ج 2، ص2.
2- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 259.

روایت مذکور با روایت بعد روشن تر میشود. حدیث مرو امام رضا علیه السلام که فرازهای زیبای آن، در بیان شناخت هر چه بهتر امام و رابطه او با امت و ارزش امام در عالم بسیار مفید است، در فرازی در شدت رابطه محبت آمیز امام و مأموم میفرماید:

الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ وَ الْأُمُ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير(1)

عبارت «الْأُمُ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» رابطه امام با مأموم رابطه مادر مهربان نسبت به فرزند کوچک است. برای روشن تر شدن معنای ولد صغیر به روایت ذیل توجه کنید.

امام صادق علیه السلام فرمودند: موسى به خداوند عرض کرد: خداوندا، چه کسانى هستند که تو آنها را در روز قيامت که به جز سايه تو سايه اى نيست، آنها را در سايه عرشت قرار مى دهى؟ خداوند فرمودند: اى موسى، آنها کسانى هستند که قلبشان پاک است و دستانشان از گناه برى است. و جلال و عظمت مرا مانند جلال و عظمت پدران خود ياد مى کنند و به طاعت من پناه مى آورند کمَا يَکتَفِي الولد الصَّغِيرُ بِاللَّبَن مانند رغبت طفل صغير به نوشيدن شير مادر... .(2)

به این ترتیب ولد صغیر به فرزند شیر خوار گفت میشود. مادر نسبت به همه فرزندانش، مهر و محبت و علاقه دارد، اما شدت علاقه او اگر نگوییم در طفل شیر خوار بیشتر است، حداقل شدت مراقبت از او، به دلیل نیازش به مراقبت، فراتر از صرف رابطه مادر و فرزند است. امام نیز نسبت خود و مأمومش را اینگونه تصویر می نماید. لذا وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ وَ لَا يَحْزُنُ إِلَّا حَزِنَّا بِحُزْنِهِ، مطلب ایشان، ملموس تر خواهد بود. زیرا این حالات را بارها در تعاملات مادر و فرزند دیده ایم.

ص: 104


1- . الكافي، ج 1، ص 200.
2- . الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، ص 141.

نکته دیگر در تکمیل بحث اینکه، امام با تمام عظمت و جلالتی که در دو عالم دارد(1)

خود را برادر شقیق و انیس ما میخوانند که نشان از اوج دلسوزی و مهربانی امام، نسبت به ما است.

در همین روایت و روایات دیگر نیز علاوه بر رابطه مادرانه امام و مأموم، تشبیه امام به پدر نیز بیان شده که علاوه بر محبتی که در رابطه پدر و فرزند برقرار است، این تشبیه دال بر ولایت و مصلحت سنجی امام نسبت به امت همانند پدر نسبت به فرزند نیز هست. ولایت و حقی بسیار فراتر از ولایت و حق پدر.

علی علیه السلام فرمودند: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ من و علی پدران این امت هستیم. و حق ما بر آنان بسيار بزرگتر از حقی است که پدر و مادر نسبی آنان بر آنان دارند چون ما هستيم که اگر آنان از ما اطاعت و فرمانبری کنند،آنها را از آتش نجات مي دهيم و به بهشت می فرستيم و آنان را از بردگی خارج و به گروه آزادمردان ملحق می کنيم.(2)

و نکته قابل توجه در این بحث آنکه، در این محبت رابطه ای متقابل بین اهل بیت علیهم السلام و محبین وشیعیان برقرار است.

شخصی به امام جواد علیه السلام عرض کرد: من آن قدر حضرت محمد و علی علیهما السلام را دوست دارم که اگر مرا قطعه قطعه کنند دست از این محبت بر نمیدارم. امام جواد علیه السلام فرمودند: لَا جَرَمَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً يُعْطِيَانِكَ مِنْ أَنْفُسِهِمَا مَا تُعْطِيهِمَا أَنْتَ مِنْ نَفْسِكَ ناگزیر

ص: 105


1- . روایات فراوانی برای اثبات این عظمت وارد شده که قابل شمارش نیست اما برای عزیزانی که نیاز به شاهدی دارند برای درک قسمتی از این عظمت، روایت طولانی ذیل روایت مناسبی است، هرچند هر چه گفته شود قطره ای در دیای بی کران معارف و فضائل اهل بیت علیهم السلام خواهد بود. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 262؛ قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله مَا خَلَقَ اللّه خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّي وَ لَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللّه فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ ص يَا عَلِيُّ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ فَضَّلَنِي عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِي لَكَ يَا عَلِيُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا ... .
2- . التفسير المنسوب الی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 330.

حضرت محمد و علی علیهما السلام نیز آنچه که تو از خودت برای آنان عطا کردی برایت از خودشان را عطا میکنند و از تو در روز قیامت دستگیری میکنند و از آنچه که تو برای آنها بذل نمودی چیزی نمیگذارند الا اینکه هزار هزار برابر جبران میکنند.(1)

حال پس از تبیین بحث محبت و تأثیر آن در این رابطه، به بیان برخی شباهات مربوط به این موضوع در امت های پیشین میپردازیم.

1. اهمیت حب اهل بیت علیهم السلام در امت های گذشته

در داستان رویارویی زلیخا با حضرت یوسف آمده است:

حضرت صادق عليه السلام که ميفرمودند: زليخا به در قصر يوسف آمد (بعد از پيرى و رسيدن آن حضرت به سلطنت) و از غلامان و حاجبان دربار درخواست شرفيابى حضور حضرت يوسف را نمود (خدمتگزاران) به او گفتند خوش نداريم و ميترسيم تو را به نزد او ببريم به سبب آنچه که از تو نسبت به آن حضرت واقع شده. زليخا گفت من نميترسم از کسى که از خدا ميترسد (و زياد اصرار کرد تا) اجازه ورود دادند، و چون داخل شد حضرت يوسف فرمودند: اى زليخا چه شده است که رنگت تغيير کرده، زليخا گفت: حمد ميکنم خداوند را که پادشاهان را به واسطه معصيت غلام و زير دست مينمايد و غلامان را به سبب اطاعت و بندگى خود به پادشاهى ميرساند. آن حضرت فرمودند: اى زليخا (چرا مرا به سوى خود ميخواندى و) چه چيز تو را وادار کرد به اعمالى که از تو سر زد: عرض کرد حسن و زيبائى جمال بى نظير تو. فرمودند: پس چه ميکردى اگر ميديدى پيغمبر آخر الزمان که حضرتش را محمّد صلى الله عليه و آله مينامند و از من زيباتر و خوش اخلاق و باسخاوت تر است، زليخا عرض کرد راست گفتى، فرمودند از کجا دانستى که راست گفتم، گفت چون نام و اوصافش را گفتى محبتش در قلب من جاى گرفت. بدين جهت خداى عز و جل وحى فرمودند به حضرت يوسف که زليخا راست می گويد وَ أَنِّي قَدْ أَحْبَبْتُهَا لِحُبِّهَا مُحَمَّداً فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ

ص: 106


1- . التفسير المنسوب الی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 332.

تَعَالَى أَنْ يَتَزَوَّجَهَا من او را دوست ميدارم چون حبيب من محمّد صلى الله عليه و آله را دوست داشت، و امر فرمودند به آن حضرت که او را براى خود عقد نمايد.(1)

در این روایت خداوند وجه محبت خود به زلیخا را، محبت او نسبت به رسول خدا میداند که دلالت بر اهمیت حب اهل بیت علیهم السلام نزد خداوند در همه اعصار دارد و روایات متعددی مبنی بر میزان ارزش گذاری خدا با محوریت اهل بیت علیهم السلام در امت های پیشین وجود دارد.(2) نکته دیگر روایت برکات دنیوی در پی این محبت است؛ زیرا حضرت یوسف پس از اظهار محبت زلیخا به رسول خدا، از طرف خداوند امر به ازدواج با او شد که طبق آیات قرآن از آرزوهای زلیخا بود و در حقیقت زلیخا با محبت این خاندان به خیر دنیا و آخرت رسید.

2. محبت غیر انسان ها به حجت خدا

رابطه محبت آمیز، بین حجت خدا و امت انسانی او خلاصه نمیشود، بلکه غیر از فرزندان آدم، حیوانات و جامدات نیز از این محبت و ولایت ایشان بهره مند هستند. مشهور ترین پیامبران در این رابطه حضرت سلیمان و ولایت ایشان بر حیوانات و جنیان است. همین ولایت و محبت در اهل بیت علیهم السلام نیز ثابت است.

الف. نجات جان پیامبر توسط حیوان بریان

در روایت مناظرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام با یهودی وقتی سخن به مقایسه پیامبر با حضرت عیسی می رسد ایشان می فرمایند:

وَ لَئِنْ زَعَمَتْ أَنَّ عِيسَى علیه السلام كَلَّمَ الْمَوْتَى فَلَقَدْ كَانَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله مَا هُوَ أَعْجَبُ

ص: 107


1- . علل الشرائع، ج 1، ص 55.
2- . داستان های متعدد توسلات امت های پیشین به اهل بیت علیهم السلام در مکان های مختلف از جمله طریقه بخشیده شدن حضرت آدم پس از خروج از بهشت، علت اولو العزم شدن انبیاء، خلت حضرت ابراهیم، شدائد وارده بر حضرت ایوب، اسارت حضرت یونس در شکم نهنگ، آسان شدن سختی ها از جانب فرعون بر بنی اسرائیل، زمان رد شدن از رود نیل، باب الحطه و بسیاری از موارد دیگر که پرداختن مفصل به آن نوشتاری جدا می طلبد.

مِنْ هَذَا اگر مى پندارى اى يهودى که عيسى با مردگان سخن مى گفت، عجيب تر از اين براى محمّد رخ داده است، آن حضرت وقتى شهر طائف را محاصره نمود، آنان گوسفند بريان مسمومى را براى آن حضرت فرستادند، در اين بين دست گوسفند به سخن آمده و گفت: اى رسول خدا مرا نخور زيرا مسموم شده ام، اگر تنها حيوانات زنده با او سخن مى گفتند همان از بزرگترين حجج الهى بر منکرين نبوّت آن حضرت بود، تا چه رسد به اينکه حيوانى ذبح شده و مسلوخ و بريان شده با او صحبت کند! و رسول خدا صلی الله علیه و آله درخت را مى خواند و آن اجابت مى کرد، و حيوانات اهلى و وحشى با او سخن گفته و به نبوّت او شهادت مى دادند و آنها را از عصيان خود بر حذر مى نمود، و اينها همه برتر از آن چيزهايى بود که به عيسى عليه السلام عطا شده است… . (1)

در این روایت علاوه بر معجزه ای، دال بر نبوت پیامبر اسلام، محبت حیوانات به رسول خدا ثابت میشود. حیوان بریانی که به زبان آمده و مانع مسمومیت حضرت می گردد.

ب. اظهار محبت کبوتر به امام صادق علیه السلام

شخصی حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را دعوت کرد، حضرت اجابت نموده و به خانه او تشریف بردند. وقتی شخص مهیای مقدمات پذیرایی بود، حضرت روی تختی نشسته بودند، زیر تخت دو کبوتر بود. وقتی مرد برگشت تبسم حضرت را دید، گفت:

آقا چه شده که تبسم می کنید؟ حضرت فرمودند: زیر این تخت دو تا کبوتر داری؟ گفت بله، فرمودند: از حرف های اینها خنده ام گرفت، یکی به دیگری می گفت: ای آرامش من و ای عروس من، من تو را از هرچه در این عالم است بیشتر دوست دارم الا این آقایی که رو تخت نشسته. آن فرد عرض کرد: وَ تَفْهَمُ كَلَامَ الطَّيْرِ فَقَالَ نَعَمْ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ شما زبان پرنده ها را می دانید؟ حضرت فرمودند: بله، به ما زبان پرندگان یاد داده شده … .(2)

ص: 108


1- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 224.
2- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص346.

ج. محبت آهو به امام رضا علیه السلام

عبد الله بن سوقه مى گويد: امام رضا عليه السلام از کنار ما گذشت و با ما در باره امامت خويش، بحث کرد. من و تميم بن يعقوب سرّاج به امامت او قائل نبوديم و مذهب زيدى داشتيم. وقتى که با آن حضرت به صحرا رفتيم، چند آهو ديديم و امام عليه السلام به يکى از بچه آهوها اشاره کرد و بچه آهو آمد و نزد حضرت ايستاد. ايشان دست مبارکش را به سر بچه آهو کشيد و آن را به غلامش داد. بچه آهو، مضطرب و ناراحت بود و مى خواست به چراگاه برگردد. حضرت با او طورى سخن گفت که ما نفهميديم و آهو ساکت شد. آنگاه فرمودند: يَا عَبْدَ اللَّهِ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلْتُ بَلَى يَا سَيِّدِي أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ اى عبد الله، آيا باز هم ايمان نمى آورى؟ گفتم: چرا اى آقاى من، تو حجّت خدا بر خلقش مى باشى و توبه مى کنم. سپس حضرت به بچه آهو فرمودند: به چراگاهت برو. بچه آهو در حالى که اشک از چشمانش سرازير بود آمد و بدن خودش را به پاهاى امام عليه السلام مى کشيد و صدا مى کرد. حضرت فرمودند: مى دانى چه مى گويد؟ گفتيم: خدا و پيامبر و فرزند پيامبرش داناترند. فرمودند: اين آهو مى گويد: اول که مرا خواندى، خوشحال شدم و خيال کردم از گوشت من خواهى خورد و دعوتت را پذيرفتم، ولى اکنون که مرا امر به رفتن نمودى، مرا غمگين کردى.(1)

گویی اوج محبت و معرفت در حیوانی وجود دارد که سعادت خود را در کشته شدن در راه امام خود می داند.

د. ولایت داشتن سنگ عقیق

همانطور که خداوند زلیخا را به جهت محبت اهل بیت علیهم السلام عزیز شمرد به جامدات نیز به این جهت ارزش و مقام می دهد. در روایات سنگهایی جهت نگین انگشتر سفارش

ص: 109


1- . الخرائج و الجرائح، ج 1، ص364.

شده اند که بیشترین تأکید در مورد سنگ عقیق است(1) و در روایات وجه آن محبت و اقرار به ولایت اهل بیت علیهم السلام است.

امام رضا علیه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: انگشتر عقيق به دست کنيد، فَإِنَّهُ أَوَّلُ جَبَلٍ أَقَرَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِالْوَحْدَانِيَّةِ وَ لِي بِالنُّبُوَّةِ وَ لَكَ يَا عَلِيُّ بِالْوَصِيَّةِ وَ لِشِيعَتِكَ بِالْجَنَّةِ زيرا آن اوّلين کوهی است که به توحيد خداوند و نبوّت من و وصىّ بودن تو يا على اقرار نمود و همچنين براى شيعيانت به بهشت.(2)

3. محبت حجت خدا به مردم

همانطور که در ابتدای بحث لزوم محبت به حجت خدا بیان شد، ایشان نیز نسبت به مردم محبتی فراتر از محبت والدین به فرزندان دارند که شواهد آن در میان روایات مشهود است.

الف. شفا بیماران جلوه محبت حجت الهی

از جمله ابتلائات دنیا بیماری هایی است که دامن گیر افراد میشود. نیاز به درمان و رهایی از بیماری، خواسته هر بیمار و دوستداران او است. تلاش اطرافیان در جهت تحقق این خواسته نیز بر کسی پوشیده نیست. از این رو بخشی از ابراز محبت حجت های الهی در جهت رهایی بیماران از بیماری تجلی می کند که البته از اعجاز ایشان نیز محسوب می گردد. در مناظرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام با عالم یهودی اینگونه به آن اشاره می گردد:

ص: 110


1- . منقول است از مفضّل بن عمر كه روزى داخل شدم بر حضرت صادق و انگشتر فيروزه اى در انگشت من بود. فرمودند كه اى مفضّل! نظر كردن در انگشتر فيروزه سبب جلاى چشم و تفريح خاطر مؤمنين و مؤمناتست، و من دوست مى دارم از براى هر مؤمنى كه پنج انگشتر در دست داشته باشد: يكى ياقوت، و آن فاخرترين نگينهاست و زينت در آن بيشتر است؛ و ديگرى عقيق، و آن خالص تر است از براى حق سبحانه و تعالى و ما اهل بيت... فداى تو گردم! شما اهتمام بسيار در مورد عقيق سرخ داريد و پيوسته با خود نگاه مى داريد. فرمودند: بله به خاطر آنچه که از آن به ما رسیده... . فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، ص 88.
2- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص70.

عالم يهودى گفت: اين حضرت عيسى است که مى پندارند مرض پيسى و جذام را به اذن خداوند شفا مى داده.

حضرت على عليه السلام فرمودند: لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أُعْطِيَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ همين طور است، و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله برتر از آن عطا شده، و آن حضرت بسيارى از دردمندان را درمان نموده، روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله در بين اصحاب خود نشسته بود و سراغ مردى از يارانش را گرفت، گفتند: اى رسول خدا، او از شدّت بلا و گرفتارى مانند جوجه بى پر شده، با شنيدن اين سخن آن حضرت بر بالين او آمده و فرمودند: آيا براى سلامتى خودت دعايى به درگاه خداوند نموده اى؟ گفت: آرى، اين گونه دعا کردم که: «اى پروردگارم مرا به هر عقوبتى که مى خواهى در آخرت مبتلا نمايى همان را براى من در دنيا قرار بده»، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چرا اين گونه دعا نکردى که: «پروردگارا در دنيا و آخرت به من حسنه اى عطا فرما و از آتش دوزخ مرا برهان»، و چون اين گونه دعا نمود فى الفور از بند بيمارى رها گشت و صحيح و سالم برخاسته و با ما خارج شد.

و مردى از [قبيله] جهينه مبتلا به جذام سختى شده و از شدّت آن گوشتش تکه تکه گرديده بود. روزى نزد آن حضرت آمده و از بيمارى شکايت کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله آب دهان مبارک خود در قدحى از آب ريخته و فرمودند: با اين بدن خود را مسح کن، او با انجام اين کار شفا يافت، به طورى که هيچ اثرى از بيمارى در او ديده نشد. و بار ديگر مرد عرب مبتلا به پيسى نزد آن حضرت آمده و ايشان آب دهان خود را بر آن سفيدى نهاده و آن برطرف شد و سلامت برخاست. و اگر تو مى پندارى که عيسى دردمندان را از مرضشان شفا داده، بدان که روزى محمّد صلی الله علیه و آله با يکى از اصحاب نشسته بود که زنى آمده و گفت: اى رسول خدا، پسرم در شرف مرگ است، و قصد دادن هر غذايى را به او مى کنم در حال دهن دره (غشّ) مى کند، پس آن حضرت برخاسته و ما نيز در پى او روان شده تا به بالين مريض رسيديم آن حضرت بدو فرمودند: اى دشمن خدا از دوست خدا دور شو! زيرا من رسول خدايم! پس بى درنگ شيطان از جسم او خارج شد، و بيمار صحيح و سالم با ما به لشکرگاه آمد.

ص: 111

و تو اى يهودى اگر فکر مى کنى که عيسى کوران را شفا داده، پس محمّد صلی الله علیه و آله نيز بيشتر از آن را انجام داده. قتادة بن ربعى فرد سالمى بود، ولى در روز احد در اثر اصابت يک تير چشمش از حدقه در آمد، و رسول خدا با يک معجزه آن را به جاى خود باز گردانده و او شفا يافت، و آن چشم به همان زيبايى و روشنايى چشم ديگرش شد.

و نيز عبد الله بن عبيد در روز حنين به شدّت از ناحيه دست مجروح شد و آن حضرت با کشيدن دست خود بر ناحيه مجروح آن را بى هيچ تفاوتى با دست ديگر مثل اوّل خود نمود.

و همين جراحت براى محمّد بن مسلمه در روز کعب بن اشرف در چشم و دستش رخ داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دست خود بر آن کشيده و برطرف شد.

و نيز همين مجروحيّت براى عبد الله بن انيس در ناحيه چشمش رخ داد، پس آن حضرت دست خود بر آن کشيد و بر طرف شد، و اينها همه از دلائل نبوّت او است. (1)

در موارد بسیار دیگری که پرداختن به آن، نگارش کتابی مستقل می طلبد، به واسطه حضرات معصومین بیماران شفا گرفته اند. ابو بصير گويد: خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و عرض کردم:

أَنْتُمْ وَرَثَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله؟ قَالَ: نَعَمْ شما وارث انبياء هستید؟ فرمودند: آرى، عرض کردم شما مى توانيد مرده را زنده کن-يد و کور مادرزاد وپيس را معالجه کنيد؟ فرمودند: آرى به اذن خدا. سپس فرمودند: ابا محمد، پيش بيا (ابوبصیر نابینا بود). من نزديکش رفتم ، آن حضرت دست به چهره و ديده من ماليد که من خورشيد و آسمان و زمين و خانه ها و هر چه در شهر بود ديدم ... .(2)

نکته قابل توجه در وقوع این شفا، در پی سؤال از تشابه اهل بیت علیهم السلام به انبیا است. گویی تشابه جایگاه نبوت و امامت از مسائل مورد طرح در اصحاب اهل بیت علیهم السلام

ص: 112


1- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 223.
2- . الكافي، ج 1، ص 470.

بوده است و مراد سائل از وارث انبیا به قرینه سؤال بعدی دارا بودن جایگاه حجت الهی و قدرت انبیا در ایشان است.

اوج جلوه محبت مذکور، در شفایی است که حجت خدا برای حجت دیگر انجام میدهد. در قرآن شفای چشمان حضرت یعقوب با توسل و تبرک به پیراهن حضرت یوسف(1) واقع می گردد.

{اذْهَبُوا بِقَميصي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيراً وَ أْتُوني بِأَهْلِکمْ أَجْمَعينَ}(2)

نزدیک به این واقعه، واقعه ای معروف به حدیث رایت(3) است که درد چشم امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ خیبر توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله رفع گردید. رفع درد چشم دو حجت خدا توسط حجتی دیگر. امیرالمؤمنین علیه السلام در روز شوری ضمن احتجاج به حق طلبی خود فرمودند:

... رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: من فردا اين پرچم را به دست مردى خواهم داد که مرد گريز نيست. خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد. بر نميگردد تا به يارى خدا قلعه را بگيرد، چون صبح شد فرمودند: على علیه السلام را نزد من بخوانيد. عرض کردند: يا رسول الله چنان چشم دردى دارد که نميتواند چشم بهم زند؛ فرمودند: او را بياوريد. چون خدمتش رسيدم آب دهان مبارک را به چشمانم زد و فرمودند: خدايا زيان گرما و سرما را از او ببر. خداوند تاکنون زيان گرمى و سردى را از من برده، پرچم را گرفتم و خدا مشرکان را شکست داد و مرا به آنها پيروز کرد ... .(4)

ص: 113


1- . پیراهن حضرت یوسف در دست امام عصر است که در ادامه در بحث شناخت محل وحی خواهد آمد.
2- . سوره یوسف، آیه 93.
3- . روایت رایت از احادیث معتبر شیعه و سنی است و در کتب معتبر شیعه به آن تصریح شده است. از جمله كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 641، الكافي، ج 1، ص294، تحف العقول، ص 459، الأمالي صدوق ، ص513، بحار الأنوار، ج 39، ص9؛ وبرای آشنایی با منابع عامه به کتاب نفحات الازهار رجوع شود.
4- . الخصال، ج 2، ص555.

ب. عدم نفرین امت جلوه محبت حجت الهی

پیامبر خاتم رحمت بر دو عالم است. اگر چه بین حجت خدا و پیروانش رابطه محبت آمیز است. اما شدت محبت رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام نسبت به امت خود بیش از انبیاء گذشته است. در همان مناظرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام با عالم یهودی اوج محبت ایشان در مقایسه با حضرت نوح به تصویر کشیده شده است:

يهودى گفت: نوح بر قوم خود نفرين کرد و آسمان سيل آسا باريدن گرفت.

لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ كَانَتْ دَعْوَتُهُ دَعْوَةَ غَضَبٍ وَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله هَطَلَتْ لَهُ السَّمَاءُ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ رَحْمَةً حضرت عليه السلام فرمودند: همين طور است، ولى آن دعا از سر غضب بود، و آسمان سيل آسا براى محمّد صلی الله علیه و آله از سر رحمت باريد، و اين بدان خاطر بود که آن حضرت پس از مهاجرت به مدينه در روز جمعه اى گروهى نزد وى آمده و گفتند: اى رسول خدا، ما را درياب که بسيار درمانده و از کمبود آب مضطر و بى تابيم، آن حضرت نيز دست خود را به اندازه اى براى دعا بالا برد که سفيدى زير بغلش نمودار شد، و اين در حالى بود که هيچ ابرى در آسمان نبود، فى الفور خداوند اجابت فرموده و آنان را سيراب ساخت، و شدّت باران به نوعى بود که جوانان برومند هر چه تلاش کردند که سريعا به منازل خود برسند از شدّت سيل نتوانستند، و اين بارش هفت روز طول کشيد، و در جمعه بعد خدمت پيامبر رسيده و از سر شکايت از شدّت باران خواستار بند آمدن آن شدند، در اين حال آن حضرت تبسّمى فرمودند و گفت: اين سرعت ملالت آدميزاد است، سپس دست به دعا برداشته و عرضه داشت: «پروردگارا اين باران را در اطراف مدينه بباران و بر سر مردم شهر مريز، و آن را در اصول نباتات و زراعات و چراگاه حيوانات بفرما» پس از آن در خارج شهر مدينه باران مى باريد و در اثر کرامت آن حضرت نزد خداوند عزّ و جلّ قطره اى باران در مدينه نمى باريد.(1)

ص: 114


1- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 212.

از جمله زیبایی های رسالت پیامبر این است که ایشان امتشان را نفرین نکردند و تقاضای عذاب برایشان ننمودند، هر چند همانند آزار های وارد شده به دیگر انبیاء، اذیت های بسیار نیز بر ایشان روا داشتند، چه آزارهای وارده از مشرکین در اوائل اسلام، چه آزارهای منافقین در طول مدت نبوت آن رسول گرامی. اما ایشان همانند یک پدر دلسوز در هیچ حالی نه تنها مانند حضرت نوح و یونس و انبیاء دیگر بر قوم خود نفرین نکردند و حاضر به طلب عذاب برای امت نشدند، بلکه از شدت اندوه و همتشان بر هدایت امت و محبت به ایشان، آیه(1) در این باره نازل شد.(2)

به همین مضمون روایتی در مورد صبر امیرالمؤمنین بر آزار امت و برتری ایشان از حضرت نوح به دلیل عدم نفرین ایشان، وارد شده است.(3)

البته روایتی جالب، در وجه عدم نفرین اهل بیت علیهم السلام به امت با توجه به آزارهای فراوان آنان، وجود دارد که نشان از شدت تقابل جبهه حق وباطل و همچنین حریص بودن اهل بیت علیهم السلام به هدایت امت دارد.

ص: 115


1- . {لقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ} سوره توبة، آیه 128؛ به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.
2- . در این رابطه شیخ صدوق در داستان مؤاخذه حضرت موسی از هارون در کتاب علل الشرائع، ج 1، ص 69؛ اینگونه میفرماید: متعارف بين مردم اين است كه وقتى يكى از ايشان را غمى عارض شده يا به مصيبت بزرگى مبتلا شود دست را بر سر مى گذارد و اگر به بلا و سختى گرفتار گردد محاسن خود را مى گيرد در اين جا نيز گويا مراد و مقصود موسى از گرفتن موى سر و ريش برادر اين بود كه هارون بداند بر او لازم است مغموم بوده و در قبال آنچه قوم مرتكب شده اند بايد جزع و فزع كرده و خود را مصيبت زده بداند چه آن كه امّت انبياء به منزله گله و انبياء و حجج سلام اللّه عليهم به مثابه شبان مى باشند و سزاوارترين افراد به مغموم بودن و محزون گشتن در صورتى كه گلّه و مواشى متفرّق و هلاک شوند شبان و چوپان مى باشد و جناب موسى هارون را در حفاظت از امّت و نگهبانى از آنها وكيل خود نموده و به وى وعده داده بود كه در قبال ارشاد ايشان و نيک مراقبت نمودن از آنها اجر خواهد داشت و در صورت تضييع نمودن ايشان عقاب و مؤاخذه خواهد شد. حسين بن على عليهما السلام نيز چنين نمودند، يعنى وقتى آن گروه محارب و گرگان درنده امام عليه السلام را متذكّر محترمات و پرده نشينان نمودند و آن حضرت نتوانستند از آنها حفاظت و مراقبت كنند در چنين وقتى محاسن شريف را به دست گرفته و سخنانى را كه در محلّش مقرّر است ايراد فرمودند.
3- . شبهاى پيشاور، ص474.

عبد العظيم حسنى از امام هادى عليه السلام روايت مى کند که فرمودند: شيطان نزد نوح رفت و گفت: شما را حقى عظيم بر گردن من مى باشد، اينک به نصيحت من گوش فرادار که من به تو خيانت نمى کنم، نوح از پذيرفتن سخنان او خوددارى کرد، ولى خداوند به او وحى کرد که به سخنان او گوش فرادار و بنگر چه مى گويد. نوح گفت: سخن بگو، شيطان گفت: هنگامى که مشاهده کنيم فرزند آدم بخيل يا حريص يا حسود يا ستمکار و يا عجول باشد زود او را مانند گوى مى ربائيم، اگر اين اخلاق در يک انسان جمع شوند ما او را شيطان رانده شده مى دانيم. نوح عليه السلام گفت: آن احسانى که من به شما کردم چه بود که مى خواهى آن را با نصيحت جبران کنى، شيطان گفت: إِنَّكَ دَعَوْتَ اللَّهَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَلْحَقْتَهُمْ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ بِالنَّارِ فَصِرْتُ فَارِغاً وَ لَوْ لَا دَعْوَتُكَ لَشُغِلْتُ بِهِمْ دَهْراً طَوِيلًا تو بر مردم دنيا نفرين کردى و در يک لحظه همه آنها را وارد جهنم نمودى و من آسوده شدم، اگر اين وضع پيش نمى آمد من بايد سالها به آنان مشغول مى شدم.(1)

نفرین امت در واقع کمکی به رهبر جبهه باطل است. اگر چه امت در برابر ناسپاسی و عدم توجه به دستورات الهی نفرین و عقاب میگردند، اما این عمل باری از دوش ابلیس برداشته و پیش بردی برای جبهه باطل خواهد بود.

لزوم درک ضرورت نیاز به امام

اشاره

با توجه به مطالب گذشته، ضرورت نیاز به امام درک خواهد شد. زیرا تحقق هدف خلقت که عبادت است(2) به وجود امام محقق میگردد(3) و پذیرش عبادت نیز با تمسک به ایشان است. در این صورت وخامت اوضاع عدم حضور امام ملموس تر خواهد شد. زیرا امامی که هدایت بندگان به بندگی را عهده دار است حضور ندارد.

ص: 116


1- . قصص الأنبياء، ص85.
2- . سوره ذاریات، آیه 56؛ {وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ}.
3- . فراز زیارت جامعه، «بنا عبدالله».

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: أشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ ناگوارتر از يتيمى فرد بى مادر و پدر، يتيمى آن کسى است که از امامش دور افتاده، و توان وصول به او را ندارد، و پاسخ مسائل مورد نياز دینش را نمى داند ... .(1)

درک شرایط نابسامان غیبت حجت خدا در اعصار مختلف، راهی جهت درک ارزش حضور امام است.

1. شباهت بلاها در غیبت

در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله با بیان داستان حضرت موسی از شدت بلا در ایام غیبت به خصوص در غیبت کبری سخن می گویند که نتیجه عدم حضور حجت خدا است، و بعد از آن با ظهور ایشان، گشایش برای بنی اسرائیل حاصل می شود. همان طور که گسترش عدل جهانی در روایات با فرج امام زمان محقق خواهد شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: وقتى زمان مرگ يوسف فرا رسيد، اهل بيت و پيروان خود را فرا خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمودند: به زودى دشوارى و شدّتى به شما مى رسد که مردان شما کشته مى شوند و شکم زنان باردار دريده شده و کودکان ذبح مى شوند تا آنکه خدا حقّ و حجّت خود را از ميان فرزندان لاوى بن يعقوب ظاهر مى سازد و او مردى سبزه رو و بلند قد است و سپس تمام اوصاف موسى را بگفت و به آنها سفارش کرد که در آن زمان به او متمسّک شوند. بعدها پيامبرى ميان آنها نيامد و شدّت و سختى بنى اسرائيل به اوج رسيد و آنها چهار صد سال منتظر قيام قائم و منجى موعود خود بودند تا وقتى که علائم ظهور او آشکار شد و پيش گوئيهاى يوسف واقع گرديد و همه منتظر ولادت او گشتند و فرعونيان آنها را به بندگى مى گرفتند و بر پشت آنها چوب و سنگ حمل مى کردند و با اين همه آنها به دنبال افراد دانشمندى بودند که با شنيدن احاديث او و بشارت ظهور منجى آرامش بيابند، روزى مرد دانشمندى در ميان صحرا براى آنها در باره موسى و علائم او صحبت مى کرد، در اين وقت موسى بر آنها وارد شد و در آن وقت بسيار جوان بود و از قصر

ص: 117


1- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 16.

فرعون خارج شده بود و اسب خود را ترک کرده بود و پوستينى از خز به تن داشت و بر استرى سوار بود، وقتى آن دانشمند او را با آن صفات ديد، وى را شناخت و در پيش پاى او برخاست و به قدمهاى او افتاد و او را بوسيد، سپس گفت: سپاس خدايى را که قبل از مردنم مرا به ديدار تو مشرّف نمود، پيروان او وقتى چنين ديدند آنها نيز به تبعيّت از او سجده شکر به جا آورده و موسى به آنها گفت: از خدا مى خواهم که در فرج شما تعجيل کند، سپس از شهر خارج شد و نزد شعيب در مدين اقامت گزيد.

فَكَانَتِ الْغَيْبَةُ الثَّانِيَةُ أَشَدَّ عَلَيْهِمْ مِنَ الْأُولَى امّا غيبت دوّم موسى از غيبت اوّل شديدتر بود و مدّت پنجاه سال به طول انجاميد و مردم در رنج و گرفتارى به سر مى بردند و آن دانشمند نيز در خفا زندگى مى کرد، مردم به سوى او رفتند و گفتند: ما ديگر طاقت فراق نداريم، پس همه با هم به جانب صحرا رفتند و او به آنها اطمينان خاطر داد که خداى تعالى او را آگاه نموده، فرج آنها بعد از چهل سال خواهد بود، پس همگى خدا را شکر نمودند و خداوند به آن دانشمند الهام کرد که به جهت اين حمد و شکرى که به جا آوردند اين مدّت به سى سال تقليل يافت، آنها همگى گفتند: همه نعمتها از جانب خداست، خداوند وحى نمود، اين مدّت را به بيست سال کاهش دادم، همگى گفتند: هيچ خيرى نمى رسد، مگر از جانب خدا، اين بار خداوند وحى نمود که فرج شما ده سال ديگر خواهد بود، همگى گفتند: فقط خداست که قادر بر دفع شرّ است، اين بار وحى رسيد، هر آينه اذن فرج شما را صادر نمودم.

در همان ساعت موسى علیه السلام در حالى که سوار بر چهارپايى بود بر آنها وارد شد، دانشمند که او را شناخته بود مى خواست او را به مردم هم معرفى کند، لذا به موسى گفت: نام تو چيست؟ او گفت: موسى پسر عمران، پسر وهيب، پسر لاوى، پسر يعقوب، دانشمند گفت: به چه جهت به اينجا آمده اى؟ موسى گفت: با فرمان رسالت از ناحيه خداوند عزّ و جلّ. پس دانشمند برخاست و دست او را بوسيد. سپس موسى

ص: 118

در ميان آنها نشست و به آنها اطمينان خاطر داد و از آن زمان تا غرق فرعون و نجات بنى اسرائيل چهل سال فاصله بود. (1)

2. گسترش خوبیها پس از غیبت

در روایات متعدد نیز، راه نجات مردم از ظلم ها و گسترش پاکی در زمین، ظهور حجت خدا معرفی شده است. در تبیین وضعیت زمان حضرت داود آمده است:

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... بعد از يوشع تا زمان داود ائمه پنهان بودند در مدت چهارصد سال و آنها يازده تن بودند و در هر زمانى پيروان هر يک از آنها با آن ها رفت و آمد داشتند و معالم دين خود را از آنها اخذ می کردند تا کار امامت به آخرين نفر آنها رسيد و غايب شد و سپس ظاهر گرديد و مژده طلوع داود را به آنها خبر داد که أَنَّ دَاوُدَ هُوَ الَّذِي يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ جَالُوتَ وَ جُنُودِهِ وَ يَكُونُ فَرَجُهُمْ فِي ظُهُورِهِ فَكَانُوا يَنْتَظِرُونَه داود عليه السلام همان کسى است که زمين را از جالوت و لشکريانش پاک ميکند و فرج آنها در ظهور او است و در انتظار او بودند. (2)

در روایت فراوانی نیز امام زمان را منجی عالم و پاک کننده ظلم ها و بدی ها معرفی نموده اند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ... پس هر گاه خداوند زمان خروج قائم ما را برساند، يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً زمين را که از ظلم و جور پر شده است از انصاف و عدالت پر کند. سپس فرمودند: خوشا به حال بردباران در دوران غیبت او و پرهیزگاران در راه ایشان.(3)

3. احیاء دین پس از ظهور

آن دین خاتمی که رسول خدا برای سعادت بشر به ارمغان آوردند تمام آنچه که آدمی به آن

ص: 119


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 146.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154.
3- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 60.

محتاج بود را در خود جای داده است.(1) اما با کوتاهی امت ایشان و قدرت طلبی منافقان و خروج ریاست این دین از اهلش، شرائط تحریف و فراموشی سنت های این دین مهیا شد. برگشت آن سنن فراموش شده به دست قائم این دین خواهد بود.

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: در آنچه موسى بن عمران عليه السلام به ما سفارش فرموده چنين است که چون آخر الزمان شود پيغمبرى که نامش احمد و او خاتم پيغمبران است و پس از او پيغمبرى نيست. از صلب او به شماره سبطهاى بنى اسرائيل امامانى نيکوکار بيرون آيند، فرمودند: اى ابا عماره سبطهاى بنى اسرائيل را مى شناسى؟ عرض کرد: آرى، اى رسول خدا ايشان دوازده نفر بودند. فرمودند: در آنها لاوى بن ارخيا بود؟ عرض کرد: اى رسول خدا او را مى شناسم و او کسى بود که از بنى اسرائيل پنهان شد، سپس برگشت و شريعتش را پس از کهنگى آشکار کرد، و با قرسطياى پادشاه جنگ کرد تا کشته شد.

فرمودند: کائِنٌ فِي أُمَّتِي مَا کانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ، هر چه در بنى اسرائيل بوده در امت من نيز بدون کم و زياد خواهد شد، و دوازدهمين فرزندم پنهان شود که ديگر ديده نشود، يَأْتِي عَلَى أُمَّتِي زَمَنٌ لَا يَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ فَحِينَئِذٍ يَأْذَنُ الله لَهُ بِالْخُرُوجِ فَيُظْهِرُ الْإِسْلَامَ وَ يُجَدِّدُ الدِّينَ. روزگارى بر امتم بيايد که از اسلام جز نامش، و از قرآن جز نشانه اش باقى نماند؛ در آن هنگام خداوند اجازه خروجش دهد، پس (ظاهر شود) و اسلام را آشکار و دين را تجديد کند، سپس فرمودند: خوشا به حال کسى که ايشان را دوست بدارد، و خوشا به حال آن که بديشان چنگ زند، و واى به حال کسى که ايشان را دشمن دارد. (2)

با توجه به این روایات، عطش حضور امام برای منتظران ایشان شدت میگیرد؛ زیرا جز از این طریق راهی برای گسترش دین الهی در جهان نمی یابند و با تمام وجود از خداوند

ص: 120


1- . عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ع قَالَ: إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى وَ اللّه مَا تَرَكَ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعَبْدُ حَتَّى وَ اللّه مَا يَسْتَطِيعُ عَبْدٌ أَنْ يَقُولَ لَوْ كَانَ فِي الْقُرْآنِ هَذَا إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللّه فِيه المحاسن، ج 1، ص267. فرمودند: به راستى خداى تبارك و تعالى قرآن را براى بيان هر چيز فرو فرستاده تا آنجا كه به خدا چيزى را وانگذارده كه بندگان بدان نيازمند باشند و تا آنجا كه هيچ بنده اى نتواند بگويد كاش اين هم در قرآن بود مگر اينكه آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است.
2- . كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 15؛ بحار الأنوار، ج 36، ص 284.

رساندن حجت خدا را خواهان می شوند.

4. طریقه انتظار

همان طور که غیبت حجج الهی بلایی است که در امت های مختلف واقع گردیده، انتظار ایشان نیز در امت های پیشین قابل توجه است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... فلمّا طال على بني إسرائيل العذاب ضجّوا و بكوا إلى الله أربعين صباحا وقتی عذاب بر بنی اسرائیل طولانی شد چهل صبح به درگاه خداوند ضجه و گریه کردند. پس خداوند به حضرت موسی و هارون وحی کرد که آنان را از دست فرعون نجات دهید. پس صد وهفتاد سال عذاب از آنان بخشیده شد. امام صادق فرمودند: اگر شما هم اینگونه عمل کنید (در طلب فرج ضجه و گریه کنید) خداوند فرج ما را میرساند. اما اگر اینگونه عمل نکنید غیبت تا منتهی مقدر آن به طول خواهد انجامید. (1)

تحقق این گونۀ انتظار، با درک ضروت نیاز به امام ممکن خواهد بود. والا فإن الأمر ينتهي إلى منتهاه.

در کنار تضرع و دعا برای فرج، رعایت تقوی و عمل به دستورات اهل بیت علیهم السلام از لوازم انتظار است. اهمیت این امر زمانی دوچندان میشود که التفات به حضور امام زمان عج در بین شیعیان و علم ایشان به اعمال آنها وجود داشته باشد.

شيخ ابو الفتوح نقل میکند: امام حسن در سن هفت سالگى در مجلس پيامبر اسلام حاضر ميشد، وحى را ميشنيد و حفظ مينمود، آنگاه نزد مادرش مى آمد و آنچه را که حفظ کرده بود شرح ميداد. هر وقت امير المؤمنين على نزد حضرت فاطمه سلام الله علیهما مى آمد يک موضوعى از وحى خدا را از آن بانو ميشنيد، ميفرمودند: يا فاطمه اين مطلب را از کجا ميگوئى؟ میفرمودند: پسرت حسن برايم گفته.

يک روز حضرت امير عليه السلام در خانه پنهان شد. امام حسن مطابق معمول نزد مادرش فاطمه آمد تا آنچه را که از وحى شنيده بود شرح دهد، ولى نتوانست سخن بگويد، فاطمه

ص: 121


1- . تفسير العياشي، ج 2، ص 154.

اطهر از اين منظره تعجب نمود. امام حسن فرمودند: لَا تَعْجَبِينَ يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ کبِيراً يَسْمَعُنِي مادر جان، تعجب نکنید حتما شخص بزرگی به سخن من گوش ميدهد. گوش دادن وى مرا از سخن گفتن متوقف نموده است. ناگاه حضرت امير بيرون آمد و امام حسن را بوسيد.(1)

در روايت ديگر مينگارد: امام حسن فرمودند:

يا اُمّاه! قلّ بيانى و کلّ لسانى، لعلّ سيداً يرعانى.

مادر جان، بيان من قليل و زبان من الکن است، شايد شخص بزرگوارى متوجه من شده باشد.

توجه آن بزرگوار به حضور و شاهد دانستن امام زمانش امیرالمؤمنین و ادب ایشان نسبت به حضرت، ایشان را از تکلم بازداشت. سزاوار است دوستداران ایشان نیز با توجه به حضور امام زمان در بین مردم توجه بیشتری به اعمال خود داشته باشند. زیرا اعمال بندگان به پیامبر(2) و اهل بیت(3)

و علی الخصوص به امام هر زمان عرضه میگردد.

عَنْ عَبْدِ الله بْنِ أَبَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَاعلیه السلامإِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِيک سَأَلُونِي أَنْ تَدْعُوَ الله لَهُمْ فَقَالَ: وَ الله إِنِّي لَتُعْرَضُ عَلَيَ فِي کلِّ يَوْمٍ أَعْمَالُهُمْ.(4)

امام رضا علیه السلام فرمودند: ... به خدا قسم اعمال بندگان در هر روز بر من عرضه میشود.

طبق این روایت، عرضه اعمال به امام هر زمانی که در این روایت امام رضا علیه السلام است اتفاق می افتد. پس در زمان حاضر تحقق این امر برای حضرت مهدی خواهد بود. به این ترتیب اعمال شیعیان به اطلاع امام زمان میرسد و موجب شادی و ناراحتی ایشان میگردد

ص: 122


1- . بحار الأنوار، ج 43، ص 338.
2- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 426؛ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهعلیه السلامقَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا لَکمْ تُسِيئُونَ إِلَى رَسُولِ الله ص فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاک وَ کيْفَ يُسِيئُونَ فَقَالَ أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَکمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةَ الله سَاءَهُ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ الله ص وَ سُرُّوهُ.
3- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 427؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله قَوْلِهِ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى الله عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ تُعْرَضُ عَلَيْهِمْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ کلَّ يَوْمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
4- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 430.

و چه بسا در طولانی شدن غیبت ایشان نیز مؤثر باشد. امری که از طرف ایشان در توقیع به شیخ مفید مشهود است:

... اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، هم دل می شدند میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ. علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما می رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم ... .(1)

لزوم تصدیق کلام حجت خدا

اشاره

از جمله آثار عدم معرفت صحیح به امام، عدم تصدیق کلام ایشان در جایی است که پذیرش آن برای مخاطب، به هر دلیلی دشوار است.

1. عدم تصدیق حضرت موسی و داود علیهما السلام

در جریان رد شدن از رود نیل حضرت موسی به غرق شدن فرعون خبر داد، اما اطرافیان او نپذیرفتند:

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... حضرت موسی به بنی اسرائیل خبر غرق شدن فرعون را داد. فَلَمْ يُصَدِّقُوهُ اما آنان قبول نکردند. پس خداوند به دریا امر کرد و دریا بدن فرعون را به ساحل دریا رساند تا بدن بی جان فرعون را دیدند. (2)

در زمان حضرت داود نیز وقتی ایشان بدون بینه اجرای حکم نمود، حکم ایشان تصدیق نشد و مورد اعتراض قرار گرفت. اهمیت مطلب مذکور زمانی افزون می گردد که امام زمان نیز به همین نحو حکم خواهد نمود.(3)

ص: 123


1- . الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 499.
2- . تفسير القمي، ج 1 ، ص 316.
3- . الغيبة نعماني، ص 315؛ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: ... وَ يَبْعَثُ اللّه الرِّيحَ مِنْ كُلِّ وَادٍ تَقُولُ: هَذَا الْمَهْدِيُّ يَحْكُمُ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ لَا يُرِيدُ بَيِّنَةً.

داود علیه السلام دعا مى کرد که خداوند علم قضاوت ميان مردم را آن طور که به حقيقت در نزد خداى تعالى وجود دارد به او تعليم دهد، امّا خداوند متعال به او وحى کرد: إِنَّ النَّاسَ لَا يَحْتَمِلُونَ ذَلِک وَ إِنِّي سَأَفْعَلُ، اى داود، مردم تحمّل اين حکم را نخواهند داشت و من بزودى چنين خواهم کرد.(1)

تا بدین جا اهمیت امرِ تصدیق روشن می گردد. اگر قرار است از برکات حجت خدا بهره کامل برده شود باید ایشان در همه امور تصدیق شود. و الا خداوند به جهت عدم ظرفیت و کوتاهی امت، بساط بهره وافر از حجت خدا را برمیچیند. همان طور که در فراز مذکور تصریح شده که مردم ظرفیت این طریق قضاوت را ندارند. این در حالی است که اگر این باور مورد پذیرش امت بود از اجرای عدالت بدون شاهد و دلیل و مصون از فریب و تقلب بهره مند بودند. در ادامه روایت آمده:

تا آنکه روزى دو مرد براى دادخواهى به نزد او آمدند و داود قبل از شنيدن حرفهاى آن دو نفر چون به علم الهى مقصّر را مى شناخت دستور داد شاکى گردن متّهم را بزند!

اين امر بر مردم دشوار آمد و قضاوت او را نپسنديدند و روز ديگر ظالمى به نزد داود آمد و از او خواست که گردن مظلومى را بزند. داود که خود را در ورطه هولناکى مى ديد، عرضه داشت: پروردگارا مرا از اين ورطه هلاکت نجات بده. آنگاه خداى متعال به او وحى کرد: اى داود، خودت از من خواستى که مطابق نفس الامر و حقيقتى که نزد من است ميان مردم قضاوت کنى و تو هم به عدل حکم کردى و فرمان قتل متّهم را صادر کردى. اگر مى خواهى مردم تو را ظالم ندانند، بدان که پدر فرد شاکى در فلان محل مدفون است. به آن محل برو و او را به نام صدا کن. هر آينه به اذن من جواب تو را خواهد داد و راز قتل خود و نام قاتل خود را فاش مى سازد. داود با خوشحالى خارج شد و همراه بنى اسرائيل به آن مکان رفت و از ميّت در باره قتل او سؤال کرد. ميّت به اذن خدا نام قاتل خود را گفت و مردم شنيدند که فردى که داود حکم قصاص او را صادر کرده قاتل بوده است. فَأَوْحَى الله إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ: إِنَّ

ص: 124


1- . قصص الأنبياء عليهم السلام، ص 200.

الْعِبَادَ لَا يُطِيقُونَ الْحُکمَ بِمَا هُوَ الْحَقِّ از آن پس خداوند به داود وحی کرد: بندگان طاقت حکم به حق اینگونه را ندارند. به جاى قضاوت عادلانه و مطابق علم الهى، از مدعّى بيّنه و شاهد بخواهد و شاهد را سوگند دهد و مطابق دلايل و شواهد حکم کند و داود علیه السلام نيز چنين کرد.(1)

باید به این نکته توجه داشت که علت عدم پذیرش کلام حجت خدا دو دلیل میتواند داشته باشد:

1. نفاق

2. عدم معرفت صحیح به جایگاه حجت خدا

در طول عمر ائمه اطهار در بسیاری از موارد به هر دو دلیل مذکور، ایشان مورد تصدیق واقع نشدند. در ادامه دو مورد برای علت اول (نفاق) و دو مورد برای علت دوم (عدم معرفت) ذکر میشود.

2. عدم پذیرش شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در داستان فدک

امیرالمؤمنین علی علیه السلام ضمن مطالبی در جریان غصب فدک فرمودند:

... همچنين گرفتن فدک توسط عمر و رفيقش، در حالى که در دست فاطمه عليها السلام و در تصرّف او بود و از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله از غلّه و محصول آن استفاده مى کرد. از او بر آنچه در دستش بود، شاهد خواست وَ لَمْ يُصَدِّقْهَا و سخن او را تصديق نکرد و ام ايمن را هم تصديق نکرد. در حالى که او به يقين مى دانست همان طور که ما مى دانيم فدک در دست او بود، و براى او جايز نبود نسبت به آنچه در دستش بود از او شاهد بخواهد و نه او را در باره آن متّهم کند. ... کار زشتشان هنگامى زيبا جلوه کرد که از سخن اوّل خود برگشتند و گفتند: «گمان مى کنيم فاطمه هرگز غير حق نمى گويد و على هم جز به حق شهادت نداده است. اگر با ام ايمن زن ديگرى بود فدک را براى فاطمه امضا مى کرديم»! و با اين کار نزد جهّال منزلت بيشترى پيدا کردند.

ص: 125


1- . قصص الأنبياء عليهم السلام، ص 200.

مگر آنها چه بودند و چه کسى دستور داده بود که آنان حاکم باشند و عطا کنند يا مانع از حق کسى شوند؟! ولى امت به آن دو مبتلا شدند و آنها هم خود را داخل چيزى کردند که حقى در باره آن نداشتند و در مورد آن چيزى نمى دانستند. (1)

3. پذیرش شهادت علیه حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر

حضرت زهرا سلام الله علیها طبق آیه قرآن در لزوم تصدیق و عصمت اهل بیت علیهم السلام با شیخین محاجه میکنند و منکر آن را ملعون و کافر میخواند. در جریان غصب خلافت و گفتگوی بین حضرت زهرا سلام الله علیها و شیخین حضرت زهرا عليها السلام فرمودند:

... اى مردم شما را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد که مى فرمودند: «دخترم فاطمه سيّده زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى به خدا قسم اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم. فرمودند: «آيا سيده زنان اهل بهشت ادعاى باطل مى کند و آنچه حقّش نيست مى گيرد؟ اگر چهار نفر بر عليه من به فحشا شهادت دهند يا دو نفر به سرقت شهادت دهند، آيا سخن آنان را بر عليه من تصديق مى کنيد»؟

در اينجا ابو بکر ساکت شد، ولى عمر گفت: آرى، و بر تو حدّ جارى مى کنيم! فرمودند: دروغ گفتى و لئامت خود را ثابت کردى، مگر آنکه اقرار کنى بر دين محمد صلى الله عليه و آله نيستى. کسى که شهادتى را بر عليه سيده زنان اهل بهشت قبول مى کند يا حدّى را بر او جارى مى نمايد لَمَلْعُونٌ کافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ الله عَلَى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ملعون است و به آنچه خدا بر محمّد صلى الله عليه و آله نازل کرده کافر است، زيرا کسانى که خداوند همه بديها را از آنان برده و آنان را پاک گردانيده شهادتى بر عليه شان روا نيست، چون از هر بدى معصوم اند و از هر فحشائى پاک شده اند. اى عمر، در باره اهل اين آيه (آيه تطهير) به من خبر ده، اگر قومى بر عليه آنان يا يکى از ايشان نسبت شرک يا کفر يا فحشا دهد آيا مسلمانان از ايشان برائت مى جويند و بر آنها حدّ جارى مى کنند؟

عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم در اين باره يکى هستند. فرمودند: کذَبْتَ وَ کفَرْتَ مَا هُمْ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِي ذَلِک سَوَاءً «دروغ گفتى و کافر شدى، آنها با ساير مردم در اين باره يکى

ص: 126


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 677.

نيستند، زيرا خداوند آنان را معصوم قرار داده و در باره عصمت و طهارت آنان آيه نازل کرده و همه بدى ها را از ايشان برده است. فَمَنْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّمَا يُکذِّبُ الله وَ رَسُولَه پس هر کس بر عليه آنان مطلبى را تصديق کند خدا و رسولش را تکذيب نموده است».(1)

4. عدم تصدیق کلام امام رضا در نسبت امام جواد علیهما السلام به ایشان

در نسبت آقا امام جواد علیه السلام به دلیل رنگ پوست متفاوت تری که نسبت به امام رضا علیه السلام داشتند عده ای العیاذ بالله تردید کردند که این مطلب کمال وقاحت و اوج عدم فقاهت اطرافیان را می رساند. امام رضا علیه السلام به این امر تصریح نمودند، اما اطرافیان نسبیِ ایشان کلام امام را تصدیق نکرده و در عوض، به قول قیافه شناسان متمسک شدند و با تأیید آنان، قول امام مورد تصدیق قرار گرفت.

از علی بن جعفر روایت است که گفت: به خدا سوگند که خدا ابو الحسن الرضا عليه السلام را يارى کرد. حسن بن حسین گفت: آرى به خدا قربانت گردم، همانا برادرانش نسبت به او ستم کردند. على بن جعفر گفت: آرى به خدا ما عموهايش هم به او ستم کرديم، حسن گفت: قربانت گردم، مگر شما چه کرديد؟ زيرا من نزد شما نبودم، گفت: ما و برادرانش به او گفتيم: هرگز در ميان ما خاندان، امامى که رنگش دگرگون باشد نبوده (مقصودشان اين بود که امام محمد تقى عليه السلام به شما شباهت ندارد) حضرت رضا فرمودند: هُوَ ابْنِي او پسر من است. قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَک الْقَافَةُ آنها گفتند: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله به حکم قيافه شناس داورى فرموده، ميان تو و ما هم قيافه شناس داور باشد، حضرت فرمودند: من دنبال آنها نمی فرستم، شما بفرستيد، و به آنها اطلاع ندهيد که براى چه دعوتشان ميکنيد و شما در خانه خود باشيد. چون ايشان آمدند، ما را در باغ نشانيدند و عموها و برادران و خواهران امام رضا عليه السلام صف کشيدند و آن حضرت را خرقه و کلاهى پشمين به او پوشانيدند و بيلى بر دوشش گذاشتند و گفتند به صورت باغبانى وارد باغ شو، سپس ابى جعفر عليه السلام را آوردند و به قيافه شناسان گفتند:

ص: 127


1- . كتاب سليم بن قيس هلالي، ج 2، ص 678.

اين پسر را به پدرش منسوب کنيد، آنها گفتند: او را در اينجا پدرى نيست ولى اين و اين عموى پدر او هستند و اين عموى خود اوست و اين عمه اوست، اگر او در اينجا پدرى داشته باشد، همين صاحب باغ است که قدمهاى او با قدمهاى اين پسر يکسان است و چون حضرت رضا عليه السلام برگشت، گفتند: هَذَا أَبُوهُ همين شخص پدر اوست (گويا ابتدا از آثار قدم حضرت که روى زمين نقش بسته بود، احتمالى دادند و سپس که خود حضرت را ديدند يقين کردند).

على بن جعفر گويد: من برخاستم و لب ابى جعفر عليه السلام را چنان بوسيدم که آب دهانش را مکيدم و به او عرض کردم: گواهى دهم که تو نزد خدا امام منى، پس حضرت رضا عليه السلام گريه کرد و فرمودند: ... .(1)

5. شاهد خواستن از کلام رسول خدا برای پذیرش کلام اهل بیت علیهم السلام

در بسیاری از روایات دیده میشود که اهل بیت علیهم السلام کلام خود را از طریق آباء طاهرینشان متصل به رسول خدا مینمایند که برای اهل علم کاملا روشن است. از جمله علل این فعل، عدم معرفت صحیح به جایگاه ائمه اطهار علیهم السلام است، از این رو ایشان مجبور به اینگونه اسناد میشوند. به حدی که اگر این اسناد انجام نشود ایشان العیاذ بالله متهم به کذب نیز خواهند شد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: امام باقر علیه السلام به مسند تعليم نشست و از طرف خداوند تبارک و تعالى براى مردم حديث مى گفت، مردم مدينه گفتند: ما جری تر از اين نديديم، چون ديد چنين مى گويند، از رسول خدا صلی الله علیه و آله براى آنها باز مى گفت، مردم مدينه گفتند: مَا رَأَيْنَا أَحَداً قَطُّ أَکذَبَ مِنْ هَذَا يُحَدِّثُنَا عَمَّنْ لَمْ يَرَهُ ما هرگز دروغگوتر از اين نديديم. براى ما از کسى که او را نديده باز مى گويد. چون دانست که چه مى گويند، از جابر بن عبد الله (که آخرین بازماندۀ اصحاب پیامبر در زمان ایشان بود) براى آنان بازگو مى کرد و او را تصديق مى کردند. با اينکه خود جابر نزد او مى آمد و از او مى آموخت.(2)

ص: 128


1- . الكافي، ج 1، ص 322.
2- . الكافي، ج 1، ص469.

در این روایت به روشنی عدم معرفت صحیح به جایگاه امامت و ابعاد علمی ایشان مشهود است. به گونه ای که امام را همانند دیگر افراد دانسته و منبع علم را جز از طریق سمع و اسناد متصل تا پیامبر نمیدانند. در روایتی دیگر نیز این اتهام و عدم تصدیق به چشم میخورد.

عباد بن کثیر بصری وارد بر امام صادق علیه السلام شد در حالی که لباس شهرت به تن داشت. امام فرمودند: ای عباد این چه لباسی است؟ گفت: یا ابا عبدالله براین لباس عیب میگیری؟ حضرت فرمودند: بله، رسول خدا فرمودند: کسی که در دنیا لباس شهرت بپوشد خداوند در روز قیامت لباس ذلت به تن او خواهد کرد. عباد گفت: چه کسی تو را این حدیث گفته؟! حضرت فرمودند: يَا عَبَّادُ تَتَّهِمُنِي؟ حَدَّثَنِي آبَائِي عَنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله. ای عباد مرا متهم میکنی؟! پدرانم از رسول خدا برایم حدیث کردند.(1)

در حالی که اعتقاد صحیح نسبت به کلام معصومین در این روایت بیان شده است.

جابر بن يزيد گويد به امام باقر علیه السلام عرض کردم: هر گاه حديثى برايم باز گفتى سندش را نيز بيان فرما. امام علیه السلام فرمودند: پدرم از جدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله از جبرئيل علیه السلام از خداوند عزّ و جلّ براى من حديث گفته است، وَ کلُّ مَا أُحَدِّثُک بِهَذَا الْإِسْنَادِ و هر حديثى که برايت گويم با اين سند خواهد بود.(2)

لزوم تسلیم در برابر اوامر حجت خدا

اشاره

از جمله آثار دیگر عدم معرفت به امام، عدم تسلیم کلام ایشان در آنجایی است که پذیرش آن به هر دلیلی دشوار است. باید توجه داشت در برابر حجت خدا و اعمال ایشان برخوردی شبیه به عکس العمل در برابر اعمال دیگران نباید داشت. حتی اگر به ظاهر، عمل ایشان مخالف با اعتقادات و دانسته های ذهنی و قواعد عرفی و امثالهم باشد. در روایتی حضرت

ص: 129


1- . رجال الكشي، ص 392.
2- . الأمالي شیخ مفيد ، ص 42.

در پس سؤال از حکمت غیبت امام زمان با اتکاء به همین معرفت، به لزوم تسلیم، اشاره مینمایند:

امام صادق علیه السلام: صاحب امر عليه السلام غيبتى دارد که چاره اى از آن نيست. هر گمراه و باطلى در آن ترديد و شک مى کند. محضرش عرض کردم: فدايت شوم چرا؟ فرمودند: به خاطر امرى که در بيانش مأذون نيستم. عرض کردم: حکمت در غيبت آن حضرت چيست؟ فرمودند: حکمت در غيبت آن جناب همان حکمت در غيبت حجّت هاى گذشته حقّ تعالى مى باشد که بعد از ظهورش آشکار خواهد شد. چنانچه حکمت افعالى را که خضر عليه السلام مرتکب شد که عبارت بودند از شکستن و شکافتن کشتى و کشتن جوان و به پا داشتن ديوار براى موسى عليه السلام بعد از جداشدنش از خضر ظاهر گشت. اى پسر فضل، اين امر، امرى است از امور خدا و سرّى است از اسرار الهى و غيبى است از غيب هاى ربوبى، وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَکيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ کلَّهَا حِکمَةٌ وَ إِنْ کانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْکشِفٍ لَنَا و وقتى خداى عز و جل را حکيم دانستيم بايد تمام افعالش را تصديق نموده و معتقد باشيم همۀ آن افعال از روى حکمت صورت مى گيرند اگر چه وجه آنها را ندانيم.(1)

از این رو تبعیت از حجت خدا در حقیقت تبعیت و تسلیم در برابر خداوند است. حتی شخص حجت خدا نیز خود تسلیم محض خواسته خداوند متعال و راضی به آن است.

امام سجاد علیه السلام فرمودند: مریضی شدیدی عارض بر من شد. پدرم به من گفت: میل به چه داری؟ گفتم: أَشْتَهِي أَنْ أَکونَ مِمَّنْ لَا أَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّي سِوَى مَا يُدَبِّرُهُ لِي میل به این دارم که از جمله کسانی باشم که جز تدبیر خدا برایم چیزی نخواهم. پدرم به من گفت: احسنت، همانند ابراهیم خلیل شدی زمانی که جبرئیل به او گفت: حاجتی داری؟ پاسخ داد بر خواست خداوند چیزی نمیخواهم. بلکه خدا مرا کافی است.(2)

به این ترتیب، اعتراض و عدم رضایت به خواستۀ ایشان، در واقع عدم رضایت به خواست خداوند خواهد بود.

ص: 130


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 482.
2- . الدعوات (سلوة الحزين)، ص 168.

قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وآله: يَا عَلِيُّ طَاعَتُک طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ الله فَمَنْ أَطَاعَک فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطاعَ الله.(1)

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: یاعلی طاعت تو طاعت من و طاعت من طاعت خداست. پس کسی که تو را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و کسی که مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است.

با توجه به این روایت و روایات بیان کننده لزوم تسلیم در برابر اوامر اهل بیت علیهم السلام، اهمیت این مسأله روشن میشود.(2)

به گونه ای که کمال ایمان در تسلیم در برابر حجت های الهی نهفته است.

عَنْ يَحْيَى بْنِ زَکرِيَّا الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهعلیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَسْتَکمِلَ الْإِيمَانَ کلَّهُ فَلْيَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّي فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِيمَا بَلَغَنِي عَنْهُمْ وَ فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِي.(3)

يحيى بن زکريا انصارى گويد: از امام صادق علیه السلام شنيدم مى فرمودند: هر که را خوش آيد که همه درجات ايمان را کامل نمايد بايد بگويد: قول و عقيده من در همه چيز قول و عقيده آل محمد است، در آنچه نهان دارند و در آنچه آشکار کنند، در آنچه از آنها به من رسيده و در آنچه به من نرسيده است.

به این ترتیب از جمله ملاکات سنجش ایمان، میزان تسلیم، نسبت به اوامر و نواهی اهل بیت علیهم اسلام است.

1. اعتراض به حضرت موسی در محدودیت طعام و نعمات

در داستان حضرت موسی عدم تسلیم در برابر اوامر ایشان مشهود است. صاحب تفسیر قمی مینویسد:

ص: 131


1- . تفسير فرات، ص 109.
2- . برای مطالعه روایات در این معنا رجوع شود به کتاب الكافي، ج 1، ص 390؛ بَابُ «التَّسْلِيمِ وَ فَضْلِ الْمُسَلِّمِين» و بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص 520؛ باب «في التسليم لآل محمد صلى اللّه عليه و آله فيما جاء عندهم».
3- . الكافي، ج 1، ص391.

وقتی بنی اسرائیل از دریا عبور کردند وارد مکانی شدند به حضرت موسی گفتند: ای موسی ما را هلاک کردی و کشتی و از آبادی به خرابی وارد کردی که نه سایه ای و نه درختی و نه آبی دارد! روز بعد همه آن چه خواسته بودند تهیه شد و من و سلوی بر آنان نازل شد و دوازده چشمه برای آنها مهیا شد ... مدتی که گذشت بار دیگر به موسی گفتند: «اى موسى، هرگز حاضر نيستيم به يک نوع غذا اکتفاء کنيم! از خداى خود بخواه که از آنچه زمين مى روياند، از سبزيجات و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما فراهم سازد.» موسى گفت: «آيا غذاى پست تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى کنيد؟! اکنون که چنين است، بکوشيد از اين بيابان در شهرى فرود آئيد زيرا هر چه خواستيد، در آنجا براى شما هست.» ... پس گفتند: «اى موسى، در آن سرزمين، جمعيّتى ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمى شويم تا آنها از آن خارج شوند اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهيم شد!» پس نصف آیه در سوره بقره است. و تتمه آن و جوابش در سوره مائده است.

و گفته شد: قُولُوا حِطَّةٌ أَيْ حُطَّ عَنَّا ذُنُوبَنَا فَبَدَّلُوا ذَلِک وَ قَالُوا حِنْطَةٌ بگوييد: حطة یعنی «خداوندا گناهان ما را بريز» پس تغییرش دادند و گفتند: حنطة (یعنی گندم). خداوند فرمود: اما افراد ستمگر، اين سخن را که به آنها گفته شده بود، تغيير دادند (و به جاى آن، جمله استهزا آميزى گفتند)؛ لذا بر ستمگران حق آل محمد علیهم السلام،(1) در برابر اين نافرمانى، عذابى از آسمان فرستاديم.(2)

نوع گفتگو و برخورد بنی اسرائیل با پیامبرشان نه تنها برخواسته از روح تسلیم نیست بلکه بازگوی روحیه اعتراض و عدم صبر و تمسخر و تسلیم بر خواسته های خداوند و رسولش است. برخوردی که به عذابی آسمانی انجامید.

ص: 132


1- . بر سر این باب تمثال اهل بیت علیهم السلام بود و این تمسخر در آیه ظلم به ایشان خوانده شد. التفسير الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 259
2- . تفسير القمي، ص 40.

2. داستان حضرت موسی و خضر

در داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام اگرچه اعمال حضرت خضر بر خلاف نظر حضرت موسی بود، اما وظیفه حضرت موسی به دستور خدا همراهی با خضر، و شرط حضرت خضر عدم اعتراض و علت جوئی در برابر اعمالش توسط حضرت موسی بود. اما این تحمل از جانب حضرت موسی انجام نشد و نتیجه اش محروم شدن از همراهی خضر گردید، البته پس از علم به حکمت اعمال حضرت خضر و اثبات عدم خطا بودن آن.(1)

از داستان ایشان این نکته به دست می آید که اگرچه به ظاهر، برخی از اعمال حجت خدا مخالف عمل صحیح در نزد ماست اما پس از تبیین، نتیجه ای جز تطابق با حق بودن عمل ایشان به دست نخواهد آمد. زیرا در صورت معرفت به جایگاه هدایتی و از جانب خدا بودن ایشان، به این مسأله پی خواهیم برد که تمام رفتار و گفتار و اعمال حجت خدا مورد رضا و دستور خداوندی است که خطایی در آن راه ندارد، و وظیفه ما پذیرش و عدم اعتراض به آن است.

· شواهد تسلیم در امت اسلام

اشاره

از جمله صفات بارزی که در اصحاب خاصۀ اهل بیت علیهم السلام به وضوح عیان است شدت تسلیم ایشان است.

1. شدت تسلیم سلمان نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام

پس از اجبار امیرالمؤمنین علیه السلام و سلمان به بیعت، سلمان به بیان برخی از آنچه که از رسول خدا در مورد آن ملاعین شنیده بود پرداخت و پس از بیان این حدیث که پیامبر در باره این آیه {فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ}(2) «در آن روز هيچ کس را

ص: 133


1- . سوره کهف، آیات 78 تا 82.
2- . سوره فجر، آیه 25 و 26.

مانند او عذاب نمى کند و هيچ کس را مانند او به بند نمى کشد» فرمودند: که آن عمر است. او عصبانی شد و با تندی امر به سکوت سلمان نمود. در اینجا امیرالمؤمنین علیه السلام دستور به سکوت سلمان دادند و سلمان گفت:

به خدا قسم، اگر على عليه السلام مرا به سکوت امر نکرده بود آنچه درباره او نازل شده و هر چه در باره او و رفيقش از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودم به او خبر مى دادم. وقتى عمر ديد من ساکت شدم گفت: إِنَّک لَهُ لَمُطِيعٌ مُسَلِّم تو مطيع و تسليم او هستى... .(1)

2. شدت تسلیم ابن ابی یعفور نسبت به امام صادق علیه السلام

عبدالله بن ابی یعفور از یاران و دوستداران حقیقی اهل بیت علیهم السلام، روزی در حضور امام صادق علیه السلام در ضمن صحبت هایی که با آن حضرت داشت جمله ای بیان کرد که نشان از اوج باور او به تسلیم نسبت به امام دارد. ایشان به امام صادق علیه السلام عرضه داشت:

وَ الله لَوْ فَلَقْتَ رُمَّانَةً بِنِصْفَيْنِ، فَقُلْتَ هَذَا حَرَامٌ وَ هَذَا حَلَالٌ، لَشَهِدْتُ أَنَّ الَّذِي قُلْتَ حَلَالٌ حَلَالٌ وَ أَنَّ الَّذِي قُلْتَ حَرَامٌ حَرَامٌ، فَقَالَ رَحِمَک الله رَحِمَک الله.(2)

سوگند به خدا، اگر انارى را از وسط دو نصف کنى و بفرمايى که نصف آن حلال و نصف ديگرش حرام است، مطمئنا گواهى خواهم داد که: آنچه را گفتى حلال، حلال است و آنچه را که فرمودى حرام، حرام است. امام صادق عليه السلام فرمودند: خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند.

و در روایت دیگری در بیان مضمون فوق از صحابه، امام صادق علیه السلام پاسخ دادند:

فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَجِي ءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الَّذِينَ قَالَ الله تَعَالَى: يَوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، فَقُلْ بِقَوْلِهِ.(3)

پس اگر می خواهی با کسانی که خدای متعال فرموده است بیایی: «روزی که همه مردم را

ص: 134


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 595.
2- . رجال الكشي، ص 249.
3- . رجال الكشي، ص 349.

با امامشان احضار کنیم.» آنچه را که می گویی بگو.

به این ترتیب ثمره تسلیم در برابر امام، قرار گرفتن در جرگه مأمومین ایشان در روز قیامت است. بهره ای که میتوان آن را از بهترین نتایج در دنیا برای جستجوگران سعادت اخروی برشمرد.

3. شدت تسلیم هارون مکی

شخصی از خراسان برای تشویق امام صادق علیه السلام به قیام و اخذ حق خود از غاصبین خلافت به خدمت ایشان آمد و عرضه داشت:

يابن رسول الله چقدر شما رؤوف و مهربان هستيد. شما امام هستيد. چرا دفاع از حق خود نمى کنيد، با اينکه بيش از صد هزار شيعه شمشير زن داريد. فرمودند: بنشين خراسانى، خدا جانب تو را رعايت کند. به کنيزى به نام حنيفه فرمودند تنور را بيفروزد. تنور افروخته شد چنانچه يک پارچه آتش گرديد و قسمت بالاى آن سفيد شد. بعد رو به مرد خراسانى نموده فرمودند: يَا خُرَاسَانِيُّ قُمْ فَاجْلِسْ فِي التَّنُّورِ برو بنشين داخل تنور. خراسانى شروع به التماس نموده. يا ابن رسول الله مرا به آتش مسوزان. از جرم من درگذر خدا از تو بگذرد. فرمودند تو را بخشيدم.

در همين موقع هارون مکى وارد شد يک کفش خود را به انگشت گرفته بود. عرض کرد: السلام عليک يا ابن رسول الله. امام پس از پاسخ فرمودند: نعلين را از دست بيانداز برو داخل تنور بنشين. نعلين را انداخت و داخل تنور نشست.

امام شروع کرد با خراسانى به صحبت کردن از جريانهاى خراسان مثل اينکه در خراسان بوده. بعد فرمودند: خراسانى برو ببين در تنور چه خبر است. به جانب تنور رفتم ديدم چهار زانو در تنور نشسته از تنور خارج شد به ما سلام کرد. امام عليه السلام فرمودند: از اينها در خراسان چند نفر پيدا مى شود؟

ص: 135

عرض کرد: به خدا قسم يک نفر هم نيست، نه به خدا يک نفر پيدا نمى شود. فرمودند: ما در زمانى که پنج نفر ياور نداشته باشيم قيام نخواهيم کرد. ما خودمان موقعيت مناسب را بهتر میدانیم.(1)

در این روایت اوج تسلیم هارون مکی در برابر امر امامش روشن است که بدون هیچ سؤال و اعتراضی وارد بر تنور شد. ضمن اینکه کلام پایانی امام دال بر این است که ظهور حضرت منوط به اوج تسلیم مأمومان نسبت به ایشان است و تسلیم در برابر ایشان بخشی از شرایط قیام اهل بیت علیهم السلام در برابر باطل خواهد بود.

· شواهد عدم تسلیم در امت اسلام

اشاره

بر خلاف تعداد محدودی از اصحاب تسلیم ائمه اطهار علیهم السلام، در بسیاری از موارد عدم تبعیت و تسلیم در برابر اوامر ایشان مشهود است. همانطور که در امت های پیشین اینگونه بوده است.

1. امر پیامبر به افطار نمودن روزه در مسافرت و تخلف اطرافیان

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس در ماه رمضان به منظور مسافرت از شهر خارج شود، بايد روزه خود را افطار کند. ابو عبد الله گفت: رسول خدا که صلوات خدا بر او باد، در ماه رمضان (به عزم تسخير مکه) از مدينه خارج شد و مسلمانان جمعى سواره و جمعى پياده در رکاب آن حضرت حرکت مى کردند. نزديک عصر بود که رسول خدا به «کراع الغميم» رسيد، فرمودند تا ظرف آبى آوردند. رسول خدا آب را آشاميد و افطار کرد و ياران سفر نيز افطار نمودند، مگر جماعتى که از افطار و شکستن روزه امتناع کردند، فَسَمَّاهُمُ الْعُصَاةَ و رسول خدا آنان را جماعت نافرمان لقب داد. (2)

ص: 136


1- . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص 237.
2- . الكافي، ج 4، ص 127.

2. اعتراض به صلح حدیبیه

پس از اینکه رسول خدا وعدۀ فتح مکه و دستور به آماده شدن مسلمین جهت آن امر دادند، به صلح حدیبیه دست زدند از این رو عده ای به ایشان اعتراض و این کار را موجب ذلیل شدن مسلمین دانستند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ... عمر(1) کسی بود که در روز حديبيّه وقتى صلح نامه نوشته شد به پيامبر صلى الله عليه و آله اعتراض کرد و گفت: أَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا آيا در دينمان متحمّل ذلّت شويم ... .(2)

3. اعتراض به حکمیت پس از اجبار به آن

در کتب مختلف تفصیل داستان حکمیت بیان شده است.(3) در این اتفاق با نیرنگ به نیزه زدن قرآن ها توسط عمروعاص، قاریان در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام که شناختی از باطن و لسان قرآن نداشتند، از جنگ سرباز زدند و در حالی که امام آنان را از نیرنگ و نقشه عمروعاص باخبر نموده بود(4) ایشان را مجبور به توقف جنگ و به پیشنهاد عمروعاص، مجبور به پذیرش حکمیت نمودند. پس از آن نیز با درک خطای خود امام را در گناه خویش شریک میدانستند. این در حالی است که اگر شناخت صحیح از امام وجود داشت این رویارویی انجام نمیشد. زیرا به ظاهر، نیت خوارج خیر بود(5) اما در شناخت راه صحیح به

ص: 137


1- . البته نام این شخص با نفاق و تفرقه در آمیخته و به عدم معرفت او مرتبط نیست و در این روایت حضرت به موارد متعدد مخالفت او با فعل رسول خدا مبنی بر اعتراض به پيامبر صلی الله علیه و آله در مورد زكات عباس، در نماز ایشان بر جنازه منافق و اعتراض و انكار در غدير خم توسط آن ملعون اشاره مینمایند.
2- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص690.
3- . برای نمونه رجوع شود به إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 249.
4- . نهج البلاغة، ص 182؛ كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص 159.
5- . خوارج در جنگ با مولا مى گفتند: قَالُوا مَا نُرِيدُ بِقِتَالِكَ إِلَّا وَجْهَ اللّه وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ. ما جنگ با على را عملى كه تقرب به خدا و رضاى الهى در آن است. كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنينعليه السلام، ص 165؛ احادیث و سخنان متعدد امیرالمؤمنین علیه السلام نیز دال بر این کج فهمی و عدم نیات دنیایی دارد.

خطا رفتند.(1)

نکته قابل توجه در این واقعه خبر پيامبر صلی الله علیه و آله قبل از فتح مکه از حکميت و شباهت آن با جریان صلح حدیبیه است.

على عليه السلام مى فرمايد: در حديبيه وقتى مشرکين پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان را بر گرداندند و اجازه ندادند وارد مسجد الحرام شوند، رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنها صلح کرد و قراردادى نوشته شد. على عليه السلام فرمودند: نويسنده آن، من بودم و اين عبارتها را نوشتم: «باسمک اللّهم، اين قراردادى است بين محمّد رسول خدا و قريش».

سهيل بن عمرو که نماينده قريش بود گفت: اين گونه ننويس، لَوْ أَقْرَرْنَا أَنَّک رَسُولُ الله لَمْ يُنَازِعْک أَحَدٌ چون اگر ما او را به پيامبرى قبول داشتيم با او جنگ نمى کرديم! گفتم: «على رغم ميل تو، او رسول خداست». پيامبر به من فرمودند: «هر طور مى خواهد، بنويس. چنين قضيه اى بر سر تو نيز خواهد آمد». على عليه السلام مى فرمايد: وقتى بين من و اهل شام، صلح نامه اى نوشته مى شد، نوشتم: «بِسْمِ الله الرّحْمنِ الرَّحِيمِ، اين قرار دادى است بين على امير المؤمنين و معاوية بن ابى سفيان». معاويه و عمرو عاص گفتند: لَوْ عَلِمْنَا أَنَّک أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ نُنَازِعْک اگر ما قبول داشتيم که تو امير مؤمنان هستى، با تو جنگ نمى کرديم. گفتم هر طور که مى خواهيد، بنويسيد. فهميدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله راست گفته است.(2)

4. اعتراض به صلح امام حسن علیه السلام

پس از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه ملعون، بسیاری از اطرافیان امام، ایشان را بر این امر تخطئه نمودند و همانطور که در صلح حدیبیه اطرافیان، آن امر را موجب پستی و ذلت خواندند در صلح امام حسن علیه السلام، با لفظ یا مذل المؤمنین آن ساحت نورانی را خطاب کردند.

ص: 138


1- . المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 389.
2- . الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 116.

امام صادق علیه السلام: بدان که چون حسن بن على عليهما السلام نيزه خورد و مردم درباره حکومتش اختلاف کردند کار را به معاويه واگذارد و شيعه بر او گفتند: السلام عليک يا مذل المؤمنين. فرمودند: من مؤمنان را خوار نکردم، بلکه عزيزکننده مؤمنانم، چون من ديدم شماها نيروى مقاومت (با هواداران معاويه) نداريد کار را واگذار کردم تا من و شماها در ميان آنها بمانيم، چنانچه آن عالم، کشتى را معيوب کرد تا براى صاحبانش بماند و چنين است کار شخص من با شماها تا بمانيم در ميان آنها.(1)

همانطور که حضرت خضر با سوراخ نمودن کشتی که به ظاهر کاری ناصحیح بود در جهت مصلحت صاحبان کشتی اقدام نمود امام حسن علیه السلام نیز با این عمل در مصلحت شیعیان گام نهادند. ایشان در تبیین بحث صلح خود که در معنای مورد نظر ما یعنی لزوم تسلیم در برابر اوامر حجت خداست اینگونه میفرمایند:

از ابى سعيد عقيصا نقل کرده که وى گفت: محضر مبارک حسن بن على بن ابى طالب عرض کردم: اى فرزند رسول خدا براى چه با معاويه مداهنه و صلح نموديد و حال آن که مى دانستيد حق مال شما است نه مال او، و نيز مى دانستيد که معاويه گمراه و ستمگر است؟

حضرت فرمودند: آيا بعد از پدرم عليه السلام من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم؟ عرضه داشتم: چرا؟ فرمودند: آيا مگر من نه آن کسى هستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره من و برادرم فرمودند: حسن و حسين دو امام بوده چه قيام کرده و چه بنشينند؟ عرض کردم: آرى، همين طور است. فرمودند: پس من امام بوده چه قيام کنم و چه بنشينم. يَا أَبَا سَعِيدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِي لِمُعَاوِيَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله لِبَنِي ضَمْرَةَ وَ بَنِي أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَکةَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَيْبِيَةِ أُولَئِک کفَّارٌ بِالتَّنْزِيلِ وَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ کفَّارٌ بِالتَّأْوِيلِ اى ابا سعيد به همان علّتى که پيامبر خدا صلی الله علیه و آله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مکه هنگام برگشت از حديبيّه صلح فرمودند من نيز با معاويه صلح نموده ام، آنها که رسول خدا صلی الله علیه و آله با ايشان صلح فرمودند به نصّ کتاب کافر بودند و معاويه و

ص: 139


1- . تحف العقول، ص 308.

اصحابش به مقتضاى تأويل قرآن کافر مى باشند. اى ابا سعيد وقتى من امام از جانب خدا بودم نبايد رأى مرا تخطئه کنى و عملى را که انجام داده ام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد مى بايد بپذيرى اگر چه حکمت کردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد. مگر نمى بينى جناب خضر عليه السلام وقتى کشتى را شکافت و جوان را کشت و ديوار را تعمير کرد و بپا داشت موسى به غضب آمد و از کردارش سخت برآشفت. جهت غضبناک شدن موسى اين بود که حکمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن که خضر عليه السلام آن را بازگو کرد و موسى راضى گشت. عمل و کردار من نيز همين طور مى باشد. يعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلکه غضبناک هستند. زيرا حکمت آن بر شما پنهان مى باشد و آن اين است که اگر من غير از اين مى نمودم يک نفر از شيعيان ما روى زمين باقى نمى ماند، مگر آن که او را مى کشتند.(1)

5. نهی از رفتن امام حسین علیه السلام به کربلا

اگر کلام امام حسن علیه السلام در لزوم تبعیت از امام در هر حالی، سرلوحه اعتقاد شود، دیگر امام، امام است چه بجنگد چه از جنگ دست بر دارد و نیازی به گوشزد نمودن مصلحت و تذکر و نصیحت و آموختن ندارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از بیان حدیث ثقلین به این مطلب اینگونه اشاره مینمایند:

وَ لَا تُقَدِّمُوهُمْ فَتَهْلِکوا وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَتَفَرَّقُوا وَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکم... .(2)

... از آنها (اهل بیت علیهم السلام) جلو نيفتيد تا هلاک شويد. به آنها چيزى نياموزيد که آنها از شما داناترند... .

زمانی که سیدالشهداء عازم سفر شدند، آمدند تا ایشان را از رفتن منصرف نمایند:

امام باقر علیه السلام فرمودند: چون امام حسين عليه السلام آماده سفر کوفه شد، ابن عباس آمد و او را سوگند به خدا و رحم داد که در کربلا کشته مى شود. حضرت فرمودند: أَنَا أَعْرَفُ

ص: 140


1- . علل الشرائع، ج 1، ص 211.
2- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص616، الكافي، ج 1، ص 294.

بِمَصْرَعِي مِنْک من آگاهترم از تو به قتلگاهم و روزى من از دنيا جز جدائى از آن نيست....(1)

6. اعتراض به قیام نکردن امام صادق علیه السلام

اعتراض به صلح و قیام خلاصه نگردید. همانطور که به صلح امام اعتراض شد، به نرفتن امام به معرکه نصیحت خواهی شد، به عدم قیام امام نیز اعتراض گردید. در همۀ حالات، به دلیل عدم معرفت صحیح به جایگاه امامت، عمل امام مورد مناقشه پنداشته شده و ایشان را به عملی غیر آن فرا میخواندند. در زمان امام صادق علیه السلام به دلیل کثرت طرفداران ظاهری ایشان، مکرر از امام تقاضای قیام شد. نقل یکی از آن ها به شرح ذیل است:

سدير صيرفى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض کردم: وَ الله مَا يَسَعُک الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ يَا سَدِيرُ قُلْتُ لِکثْرَةِ مَوَالِيک وَ شِيعَتِک وَ أَنْصَارِک به خدا که خانه نشستن براى شما روا نيست. فرمودند: چرا اى سدير؟ عرض کردم: براى بسيارى دوستان و شيعيان و ياورانى که دارید. به خدا که اگر امير المؤمنين عليه السلام به اندازه شما شيعه و ياور و دوست ميداشت تيم وعدى (قبيله ابو بکر و عمر) نسبت به او طمع نمی کردند (و حقش را غصب نمينمودند). فرمودند: اى سدير، فکر ميکنى چه اندازه باشند؟ گفتم: صد هزار. فرمودند: صد هزار؟! عرض کردم آرى، بلکه دويست هزار، فرمودند: دويست هزار؟! عرض کردم: آرى و بلکه نصف دنيا. حضرت از سخن گفتن با من سکوت کرد و سپس فرمودند: برايت آسان است که همراه ما تا ينبع بيائى؟ گفتم: آرى. ... پس به راه افتاديم تا به زمين خاک سرخى رسيديم، حضرت به سوى جوانى که بزغاله ميچرانيد نگريست و فرمودند: اى سدير به خدا اگر شيعيانم به شماره اين بزغاله ها ميبودند، خانه نشستن برايم روا نبود، آنگاه پياده شديم و نماز خوانديم، چون از نماز فارغ شديم به سوى بزغاله ها نگريستم و شمردم هفده رأس بودند.(2)

ص: 141


1- . كشف الريبة، ص 89؛ بحار الأنوار، ج 74، ص194.
2- . الكافي، ج 2، ص 243.

در روایت هارون مکی که بحث آن گذشت(1)،حضرت به حقیقت مطلب، برای اهل تسلیمِ امر اهل بیت علیهم السلام با جمله «نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت»(2)اشاره مینمایند که دال بر علم و مصلحت اندیشی آن بزرگواران و عدم نیاز به تذکر دیگران دارد. اگر چه این درخواست ها و اعتراضات از روی دلسوزی و شوق حکومت الهی بر زمین باشد.

7. استعجال بر ظهور

شوق رسیدن حکومت اهل بیت علیهم السلام نباید افراد را از تسلیم در برابر زمان قیام و عجله نمودن در آن خارج سازد.

عبد الرحمن بن کثير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم که مهزم وارد شد و عرض کرد: قربانت به من خبر دهيد اين امرى که در انتظارش هستيم کى واقع مى شود؟ فرمودند: اى مهزم، کذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَک الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ. دروغ گفتند وقت گذاران و هلاک شدند شتاب کنندگان و نجات يافتند تسليم شوندگان.(3)

به این ترتیب عدم تعجیل و مشخص نمودن وقت ظهور، خود راهی برای شناخت اهل تسلیم و اهل صبر است. دعای عثمان بن سعید از نواب امام زمان در این باره جالب توجه است.

اللهمَّ فَثَبِّتْنِي عَلَى دِينِک وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِک وَ لَيِّنْ قَلْبِي لِوَلِيِّ أَمْرِک وَ عَافِنِي مِمَّا امْتَحَنْتَ بِهِ خَلْقَک وَ ثَبِّتْنِي عَلَى طَاعَةِ وَلِيِّ أَمْرِک الَّذِي سَتَرْتَهُ عَنْ خَلْقِک فَبِإِذْنِک غَابَ عَنْ بَرِيَّتِک وَ أَمْرَک يَنْتَظِرُ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ غَيْرُ مُعَلَّمٍ بِالْوَقْتِ الَّذِي فِيهِ صَلَاحُ أَمْرِ وَلِيِّک فِي الْإِذْنِ لَهُ بِإِظْهَارِ أَمْرِهِ وَ کشْفِ سِتْرِهِ فَصَبِّرْنِي عَلَى ذَلِک حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لَا أَکشِفَ عَمَّا سَتَرْتَهُ وَ لَا أَبْحَثَ عَمَّا کتَمْتَهُ وَ لَا أُنَازِعَک فِي تَدْبِيرِک وَ لَا أَقُولَ لِمَ وَ کيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لَا يَظْهَرُ وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ مِنَ الْجَوْرِ وَ أُفَوِّضُ

ص: 142


1- . ذیل بحث شدت تسلیم هارون مکی.
2- . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص 237.
3- . الكافي، ج 1، ص368.

أُمُورِي کلَّهَا إِلَيْک... .(1)

بار الها، مرا بر دين خود استوار بدار، و مرا مشغول به طاعت خود گردان، و قلبم را براى ولى امرت نرم کن، و مرا از آنچه خلق را بدان امتحان مى کنى سلامت بدار، و مرا در اطاعت ولى امرت استوار کن. ولى امرى که او را از چشمان خلايق مستور ساختى و با اذن تو از مردمان غايب گرديد، و تنها امر تو را انتظار مى برد و تو زمانى را که صلاح امر وليّت در آن است بى تعلّم مى دانى، و به ظهور امر او فرمان مى دهى و او را آشکار مى سازى. پس مرا بر آن شکيبا ساز که تعجيل آنچه را که به تأخير انداختى نخواهم، و تأخير آنچه را که معجّل ساختى نطلبم، و از مستورت پرده بردارى و از مکتومت تفحّص و در تدبيرت منازعه ننمايم و چون و چرا نکنم، و نگويم چرا ولىّ امرت ظهور نمى کند در حالى که زمين از جور آکنده شده است، و تفویض همه امور به سوی توست.

8. اعتراض به پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا علیه السلام

با بیان گذشته و باور عصمت و امامت امام در هر حال، و یادآوری داستان حضرت خضر و موسی، هر عملی از ایشان دارای وجهی است، اگر چه در نظر اول قابل فهم نباشد. در پذیرش ولایتعهدی مأمون توسط امام رضا علیه السلام نیز به دلیل همراه شدن امام با حکومت غاصب و دنیا گرایی، به ایشان اعتراض شد.

ريان بن صلت گوید: خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيده عرض کردم يا ابن رسول الله مردم می گويند: شما ولايتعهدى مأمون را چگونه پذيرفتى، با اينکه زاهد و پارسا در دنيا هستى؟ فرمودند: قَدْ عَلِمَ الله کرَاهَتِي لِذَلِک فَلَمَّا خُيِّرْتُ بَيْنَ قَبُولِ ذَلِک وَ بَيْنَ الْقَتْلِ اخْتَرْتُ الْقَبُولَ عَلَى الْقَتْلِ خدا می داند من به ميل خود نپذيرفتم، وقتى بين کشته شدن و بين قبول ولايتعهد مخير شدم، کشته شدن را میپذیرفتم؟ واى بر آنها مگر نميدانند، يوسف با اينکه پيامبر بود مجبور شد که متصدى خزائن عزيز مصر شود. به او گفت: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» من مجبور شدم به قبول اين کار با نارضايتى و اجبار. پس از اينکه

ص: 143


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 512.

نزديک بود کشته شوم با اينکه من اين امر را پذيرفتم به طورى که عملا کناره دارم از آن. درد دلِ خود را به خدا می کنم و از او مدد می خواهم.(1)

در روایات، تفصیل امر ولایتعهدی و وجه ضرورت پذیرش آن توسط امام بیان شده است.(2)

9. غذا برداشتن اصحاب امام زمان بر خلاف امر ایشان

قلت معرفت و عدم تسلیم اوامر اهل بیت علیهم السلام، در طول تاریخ ایشان، نتائج منفی فراوانی داشته که برخی از موارد اشاره شد. در بعد ظهور امام عصر عج نیز برخی به دلیل ضعف اعتقادی به دستور ایشان عمل نکرده و تسلیم آن نیستند

امام باقر عليه السلام فرمودند: هنگامى که قائم عليه السلام ظهور کند با پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و انگشترى سليمان و سنگ و عصاى موسى ظهور خواهد کرد، سپس منادى خود را دستور مى دهد و او ندا مى دهد که: أَلَا لَا يَحْمِلَنَّ رَجُلٌ مِنْکمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً وَ لَا عَلَفاً فَيَقُولُ أَصْحَابُهُ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَقْتُلَنَا وَ يَقْتُلَ دَوَابَّنَا مِنَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ توجّه کنيد هيچ کس از شما به هیچ وجه غذا و آشاميدنى و علوفه به همراه برندارد، و ياران او خواهند گفت: حتما او مى خواهد که ما و چهارپايانمان را از گرسنگى و تشنگى هلاک کند، پس او حرکت مى کند و آنان به دنبالش به راه مى افتند، پس نخستين منزلى که در آن فرود مى آيند ضربه اى به سنگ مى زند و خوراک و آشاميدنى و علوفه از آن به بيرون جريان مى يابد، آنان و چهارپايانشان مى خورند و مى آشامند تا اينکه در نجف بيرون کوفه فرود مى آيند.(3)

چه می شد همراهان امام تفکر کنند که همان خدایی که به اعجاز برای بنی اسرائیل آب و غذا فرستاد، چرا نتواند برای آخرین حجتش هم چنین کند؟!

مناسب است این تذکر بیان شود چه بسا این طریقۀ برخورد اصحاب امام زمان با غیر معصوم صحیح باشد. زیرا هر عاقلی برای توشه راه خود تدبیری مینماید و به گفته اطرافیان

ص: 144


1- . عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 139.
2- . علل الشرائع، ج 1، ص 226.
3- . الغيبة نعماني، ص 238.

ایشان، عدم برداشتن توشه در واقع به هلاکت انداختن خود است. اما بحث در همین است که جایگاه امام و امر ایشان با اشخاص دیگر متفاوت است. برای روشن تر شدن بحث به روایت ذیل توجه شود.

از على علیه السلام نقل کرده اند: پيامبر صلی الله علیه و آله سپاهى گسيل داشت و مردى را به فرماندهى آن تعيين کرد، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَسْتَمِعُوا لَهُ وَ يُطِيعُوا و به سپاهيان دستور داد تا فرمان او را بشنوند و از او اطاعت کنند. فرمانده، آتشى برافروخت و به آنها امر کرد تا ميان آن آتش بروند. گروهى از آنان خوددارى کردند و گفتند: ما از آتش فرار کرديم و جمعى هم مى خواستند وارد آتش شوند که خبر به پيامبر رسيد. فرمودند: «اگر آنها وارد آتش مى شدند، پيوسته در آتش مى ماندند.» و اضافه کردند: إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ ... وَ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ «اطاعت در نافرمانى خدا معنى ندارد، تنها در کار نيک اطاعت واجب است و اطاعت مخلوق، در آنجا که نافرمانى خدا باشد معنى ندارد.» گويند: نام آن فرمانده عبد الله بن مخمر بود، که اهل شوخى بود و وقتى که آن گروه مى خواستند وارد آتش شوند به آنها گفت: بنشينيد، قصد خنده و بازى را داشتم.(1)

در کنار این روایت وقتی به روایت هارون مکی که در بحث شدت تسلیم هارون مکی گذشت میرسیم، تفاوت جایگاه دو آمر مشخص میشود و الا به گفته رسول خدا باید جایگاه هارون مکی خلود در آتش میشد. در حالی که عمل او به دستور امام، حسن مقام و معرفت او را نشان میدهد. به این ترتیب اگر معرفت صحیح به امام نباشد، عکس العمل در برابر امام، همانند اصحاب امام زمان در برداشتن توشه و یار خراسانی در روایت هارون خواهد بود که به زعم خود چه بسا در راستای پیروی از دستور رسول خدا در نهی از ورود خود به هلاکت این عکس العمل را داشته باشند، اما غافل از اینکه بین دو جایگاه، تفاوت بسیاری است.

ص: 145


1- . مجموعة ورام، ج 1، ص51.

10. عدم تحمل کلام حجت خدا و به جنگ پرداختن با او

عدم تسلیم در برابر کلام امام به مرحله ای خواهد رسید که شخص را به مصاف جنگ با حجت خدا خواهد برد. امری که در امت های پیشین نیز سابقه داشته است. جنگی که در روایات نتیجه اش خروج از دین و شرک و کفر و آتش جهنم است،(1) از این رو اهمیت در تسلیم امر حجت خدا، بیش از پیش روشن میگردد. در روایات ایام ظهور، جریانات متعددی به این امر اشاره دارد. از جمله موارد آن، روایتی از ابن ابی یعفور است.

ابن أبی يعفور گويد: بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و عدّه اى از اصحاب آن حضرت نزد وى حضور داشتند، به من فرمودند: اى فرزند ابى يعفور، آيا قرآن خوانده اى؟ گفتم: بلى، اين قرائت موجود را خوانده ام. فرمودند: از همين قرائت سؤال کردم، نه غير از آن. اظهار داشتم: بلى، فدايت گردم، منظورتان چيست؟

فرمودند: به جهت آنکه حضرت موسى عليه السلام براى قوم خود حديثى را بازگو نمود که تحمّل آن را نداشتند، پس در مصر عليه او خروج کردند و با او به جنگ و ستيز پرداختند و موسى عليه السلام با ايشان مقاتله کرد و آنها را کشت؛ و همچنين حضرت عيسى عليه السلام براى قوم خود حديثى را بازگو نمود که تحمّل آن را نداشتند، پس در تکريت عليه او خروج کردند و با او به جنگ و ستيز پرداختند و عيسى عليه السلام با ايشان مقاتله کرد و آنها را کشت؛ و اين همان سخن خداوند عزّ و جلّ است که فرموده: «پس طايفه اى از بنى اسرائيل ايمان آورده و طايفه اى ديگر کافر گشتند، پس آنهايى که ايمان آوردند ياريشان کرديم و بر کافران پيروز گشتند».

همانا اوّلين قيام کننده (حضرت مهدى عجّ) از ما اهل بيت، يُحَدِّثُکمْ بِحَدِيثٍ لَا تَحْتَمِلُونَ فَتَخْرُجُونَ عَلَيْهِ براى شما حديثى را بازگو نمايد که توان تحمّل آن را نداريد و عليه او در منطقه دَسکره خروج مى کنيد و با او به جنگ بر مى خيزيد، پس با شما مى جنگد و شما را

ص: 146


1- . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 613.

مى کشد، و اين آخرين جنگ و کشتارى است که انجام خواهد شد. سپس، اى فرزند ابى يعفور، خداوند متعال اولين و آخرين را جمع مى نمايد.(1)

لزوم عمل به دستورات حجت خدا

اشاره

روشن است از ضروریات همراهی حجت الهی تبعیت و عمل به دستورات ایشان است. مرحله اول تصدیق کلام ایشان است. به این معنا که شأن ایشان را محل اخذ دستورات الهی بدانیم و دلیل و سند مطالبه نکنیم. در مرحله بعد تسلیم است. به این معنا که آن را با مقیاس ذهنی خود نسنجیده و به صحت آن باور داشته باشیم. در مرحله آخر به آن عمل نماییم. امری که در روایات به آن در کنار مراحل قبل تأکید شده است.

· حواریون اهل بیت علیهم السلام

به اصحاب حضرت عیسی حواریون میگفتند.

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا کونُوا أَنْصارَ الله کما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى الله قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ الله فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني إِسْرائيلَ وَ کفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرين}.(2)

حواریون از جمله نزدیکترین اصحاب حضرت عیسی و محرم راز و هم دم ایشان بودند. مناسب است به وجه تسمیه ایشان به حواریون اشاره شود.

از ابن فضال روایت است که گفت: پرسيدم از حضرت رضا عليه السلام چرا حواريون را حواريون ناميدند؟ فرمودند: اما مردم (عامّه) می گويند که ايشان را براى آن جهت حوارى می نامند که لباس شوى بودند و لباسها را به شستن از چرک و کثافات پاک می کردند. و اين اسمى است مشتق از خبز حوار يعنى نان سفيد خالص. و ليکن ما (ائمه) ميگوئيم: براى

ص: 147


1- . الزهد، ص 104.
2- . سوره صف، آیه 14.

آن جهت ايشان را حواريون ناميدند که خود و ديگران را به موعظه و نصيحت و پند و اندرز از اخلاق بد و آلودگى به گناهان پاک می نمودند و بر حذر می داشتند.(1)

از این رو اهمیت دوری از معصیتی که توسط حجت خدا بیان می گردد در اتصال و همراهی با ایشان روشن می گردد و آن شخصی که ادعای همراهی با امام دارد و می خواهد از زمره یاوران و طبق روایت از حواریون امام خود باشد توجه به این روایت برای او لازم خواهد بود. زیرا در روایات متعدد ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام بدون عمل کافی دانسته نشده است.(2)

حال پس از تذکر فوق به روایت شباهت می پردازیم. بنا بر بعضی روایات هر امامی از ائمه اطهار علیهم السلام حواریونی داشته است.

امام موسى بن جعفر علیه السلام فرموده است: روز رستاخيز منادى ندا مى دهد: حواريون محمد بن عبد الله که رسول خداست کجايند، آنانى که پيمان خود را نشکستند و با همان پيمان درگذشتند؟ و سلمان و مقداد و ابو ذر برمى خيزند. سپس منادى ندا مى دهد: أين حواري علي بن أبي طالب حواريون على بن ابى طالب که وصى محمد بن عبد الله است کجايند؟ عمرو بن حمق خزاعى و محمد بن ابى بکر و ميثم بن يحيى تمار وابسته بنى اسد و اويس قرنى از جاى برمى خيزند. سپس منادى ندا مى دهد: حواريون حسن بن على پسر فاطمه دختر رسول خدا کجايند؟ سفيان بن ليلاى همدانى و حذيفة بن اسد غفارى برمى خيزند. سپس منادى ندا مى دهد: حواريون حسين بن على کجايند؟ همه کسانى که همراه ايشان شهيد شده از نصرت ايشان خوددارى نکرده اند برمى خيزند. آنگاه منادى ندا مى دهد: حواريون على بن الحسين کجايند؟ جبير بن معظم و يحيى بن ام طويل و ابو خالد کابلى و سعيد بن مسيب برمى خيزند. سپس ندا داده مى شود: حواريون محمد بن على و جعفر بن محمد کجايند؟ عبد الله بن شريک عامرى و زرارة بن اعين و بريد بن معاويه

ص: 148


1- . علل الشرائع، ج 1، ص 80.
2- . جهت مطالعه بخشی از این روایات به باب «فِي أَنَّ الْإِيمَانَ مَبْثُوثٌ لِجَوَارِحِ الْبَدَنِ كُلِّهَا» در الكافي، ج 2، ص33 و باب «أن العمل جزء الإيمان و أن الإيمان مبثوث على الجوارح» در بحار الانوار، ج 66، ص 18 رجوع شود.

عجلى و محمد بن مسلم و ابو بصير و ليث بن بخترى مرادى و عبد الله بن ابى يعفور و عامر بن عبد الله بن جذاعة و حجر بن زايده و حمران بن اعين برمى خيزند. ثم ينادى سائر الشيعة مع سائر الأئمة عليهم السلام يوم القيامة و سپس سائر شیعیان با ائمه ديگر ندا داده می شوند، و اينان نخستين پيشگامان و نخستين مقربان و نخستين کسان از تابعى هايند که چشمشان روشن مى شود.(1)

به مناسبت در روایتی، اصحاب امام صادق علیه السلام به سلمان و مقداد تشبیه شده اند(2) که معنا و جهتی نزدیک به تشبیه اصحاب، به حواریون حضرت عیسی دارد. از این رو همانطور که سلمان از اهل بیت خوانده شد،(3) در هر عصری امکان متصف شدن افرادی به این مقام هست. همانطور که برخی از اصحاب حضرت عیسی نیز از اهل بیت ایشان خوانده شدند.(4)

مقدم نمودن حجت خدا بر خود

اشاره

از جمله دیگر آثار عدم معرفت به امام، مقدم نمودن خود بر حجت خداست. در حدیث متواتر غدیر، وقتی رسول خدا فرمودند: أَ لَسْتُ أَوْلَى بِکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ؟ همگی آن را تایید نمودند و گفتند: فَقَالُوا: بَلَى (5)در حالی که در موارد مختلف از این اعتراف تخلف نمودند.

1. ترسیدن اطرافیان حضرت موسی از رفتن به جنگ

وقتی حضرت موسی به اطرافیانش دستور ورود به شهر داد، گفتند: تا زمانی که آنان باشند وارد نمی شویم. تو و خدایت برو و آنان را از شهر بیرون کن که معنایی جز مقدم نمودن خود بر حجت خدا ندارد.

ص: 149


1- . رجال كشي، ص 9.
2- . الاختصاص، ص 216؛ ... فقال يا ابن رسول الله فما منزلة جابر بن يزيد منکم قال منزلة سلمان من رسول الله صلی الله علیه و آله قال فما منزلة داود بن کثير الرقي منکم قال منزلة المقداد من رسول الله صلی الله علیه و آله ... .
3- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 965.
4- . الكافی، ج 2، ص 400.
5- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص888.

{ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي کتَبَ الله لَکمْ إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ الله عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکمْ غالِبُونَ وَ عَلَى الله فَتَوَکلُوا إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنين قالُوا يا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون}.(1)

سپس حضرت موسى عليه السلام به آنان گفت: «بر سرزمين مقدسى که خداوند برايتان مقدّر کرده داخل شويد». در جواب، آنچه خداوند در کتابش نقل کرده گفتند: «در آنجا قومى زورگو هستند و تا آنان از آنجا خارج نشوند ما هرگز داخل نمى شويم. اگر از آن خارج شدند ما داخل مى شويم» دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید. هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید. اگر ایمان دارید». گفتند: «ای موسی، تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم»!

2. اجابت نکردن درخواست پیامبر برای جنگ

وقتی رسول خدا به قوم خود دستور خروج برای جنگ، آن هم با وعده سلامت در برگشت داد همانطور که در داستان بنی اسرائیل آن دو مرد از طرفداران حضرت موسی وعده پیروزی دادند، منافقان اجابت نکردند.

رسول خدا در قبل جنگی خطاب به قومش فرمودند: موسی به قومش وعده چهل شب داد و من به شما وعده سی شب میدهم در حالی که سالم و با غنیمت جنگی و پیروز بر میگردیم. هیچ یک از مؤمنین از ایشان جدا نشد. اما منافقین گفتند: نه به خدا قسم این آخرین جنگی است که بعد آن جبران نخواهد شد. اصحاب این جنگ بعضی در گرما میمیرند. بعضی با بادهای صحرا و آب های فاسد در مواضع و کسی که از این ها سالم بماند یا اسیر یا کشته یا زخمی میشود. . وَ اسْتَأْذَنَهُ الْمُنَافِقُونَ بِعِلَلٍ ذَکرُوهَا به این ترتیب

ص: 150


1- . سوره مائدة، آيه 21-24.

منافقان به بهانه های مختلف از پیامبر اذن عدم شرکت در جنگ گرفتند. عده ای به بهانه گرما، عده ای به بهانه مریضی جسمی، عده ای به بهانه مریضی خانواده و رسول خدا به آنان اجازه داد.(1)

3. اجابت نکردن درخواست امیرالمؤمنین برای جنگ

عدم تقدم حجت خدا در زمان اهل بیت علیهم السلام نیز اتفاق افتاده است که افراد با بهانه های واهی از همراهی ایشان سر باز زدند. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان این بهانه تراشی میفرمایند:

... وقتى در تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن مى دهم، مى گوييد هوا گرم است. مهلت ده تا سوز گرما بگذرد و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ مى دهم مى گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ فَإِذَا کنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ الله مِنَ السَّيْفِ أَفَر وقتى شما از گرما و سرما فرار مى کنيد، به خدا سوگند که از شمشير بيشتر گريزانيد... .(2)

جمله پایانی روایت، امر هراس اصحاب از جنگ و حفظ جان خود را آشکار می نماید و هویدا می سازد که برای در امان ماندن از خطرات جنگ و بقای بیشتر در دنیا از امر امام زمان خود سرباز زده و آماده جهاد نمیشدند.

در ابتدای امر غصب خلافت نیز این امر واقع شد. عده ای به خدمت امام آمدند و در ظاهر همراهی خود را با امام اعلام کردند. اهل مدینه در برابر دستور امیرالمؤمنین علیه السلام مبنی بر تراشیدن سرها برای اثبات همراهی با ایشان است، عملکرد عمار در مناسبت با بحث قابل توجه است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: بعد رسول خدا به غیر از سه نفر(سلمان و مقداد و ابوذر) مرتد به گذشته کفرشان شدند. بعد پیامبر چهل نفر از حاضرین در غدیر به خدمت

ص: 151


1- . تفسير المنسوب الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 481.
2- . نهج البلاغة، ص70.

امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و گفتند به خدا قسم اطاعت کسی غیر تو را نمیکنیم. حضرت فرمودند چرا؟ گفتند: به خاطر اینکه از رسول خدا در مورد تو در غدیر شنیدیم. حضرت فرمودند: انجام میدهید؟ گفتند: بله. حضرت فرمودند فردا با سرهای تراشیده بیایید. اما فقط سلمان و مقداد و ابوذر با سر تراشيده و آماده جهاد ، به سر قرار آمدند!

عمار بعد از ظهر آمد. وقتی روبروی اميرالمومنين ايستاد ایشان با دست مبارک خود به سينه عمار زدند و فرمودند: مَا لَک أَنْ تَسْتَيْقِظَ مِنْ نَوْمَةِ الْغَفْلَةِ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِي فِيکمْ تو را چه شد عمار؟ تو هم به خواب غفلت رفتی؟ برگردید من به شما هيچ نيازی ندارم. شما در تراشيدن موی سرتان از من حرف شنوی نداشتيد؛ پس چگونه انتظار داشته باشم که به جنگ کوه های آهن برويد؟ برگردید، هيچ نيازی به شما ندارم.(1)

در روایت دیگری امام در اعتراض به تأخیر و عدم اجابت دستورِ تراشیدن سر فرمودند: يَا أَبَا الْيَقْظَانِ مَنْ يَشْتَرِي نَفْسَهُ عَلَى نَصْرِ دِينِهِ يَبْقَى وَ لَا يَخَافُ ای عمار کسی که که جان خود را برای یاری دینش میدهد باقی میماند و نمیترسد.. عمار نیز در پاسخ عرض کرد:

يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَشِيتُ وُثُوبَهُمْ عَلَيَّ وَ سَفْک دَمِي... .(2)

یا امیرالمؤمنین بر قدرت آنان علیه خودم و ریختن خونم ترسیدم.

گفتگوی واقع شده کاملا گویای امر مذکور است. ترس از جان و عدم اقدام برای یاری امام زمان.

4. اجابت نکردن سیدالشهدا برای جنگ

به شهادت تاریخ بسیاری می دانستند که عاقبت سفر سیدالشهداء علیه السلام شهادت است.(3)

لذا جاماندگان از کربلا از مصادیق مقدم کنندگان خود بر امامشان بودند. زیرا همراهی امام را مساوی با از دست دادن جان خود می دانستند.

ص: 152


1- . الإختصاص، ص6.
2- . مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 3، ص 407.
3- . شاهد آن نهی ابن عباس از رفتن امام به کربلا که گذشت و پیش بینی متعدد آن، توسط رسول خدا در روایات.

5. تنها گذاشتن مسلم نائب حجت خدا در کوفه با تهدید ابن زیاد

از جمله شواهد غم انگیز در این بحث، تنها گذاشتن مسلم بن عقیل سفیر سیدالشهداء علیه السلام با احساس خطر نمودن از جانب عبیدالله بن زیاد است. در واقع تنها گذاشتن سفیر امام، تنها گذاشتن ایشان است. تفصیل این مظلومیت در کتاب شریف روضه الواعظین آمده است.(1)

نتیجه عدم رعایت حقوق حجت خدا در دنیا

اشاره

کوتاهی در رعایت حقوق حجت خدا عواقبی در دنیا و آخرت دارد. گستردگی عواقب آن در آخرت در روایات بسیاری بازتاب داده شده است و پرداختن به آن حجم بالایی از نوشتار را میطلبد. تفسیر امام صادق علیه السلام از آیه {ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم}(2) گویای اهمیت امر است.(3) در اینجا با بررسی روایات امت های پیشین به برخی از آن نتایج در دنیا اشاره میکنیم.

1. از دست دادن حجت خدا

عدم قدر دانی و شکر گذاری از نعمات خداوند متعال نتیجه اش از دست دادن و بی نصیب ماندن از آن نعمات خواهد بود.(4) بزرگترین نعمتی که خداوند متعال به بشر داده حجت خدا و بهره وری از حضور ایشان است. چه بسا فرصت بهره بردن از حجت خدا محدود باشد، و رستگاری برای آن کسی است که در این فرصت بهترین استفاده را نماید. در

ص: 153


1- . روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 1، ص 173.
2- . سوره تکاثر، آیه 8.
3- . المحاسن، ج 2، ص 400.
4- . سوره إبراهيم، آیه 7؛ {وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد}.

داستان انتقال بدن مبارک حضرت یوسف از مصر به شام این فرصت برای پیرزنی فراهم شد و او به بهترین وجه از آن استفاده نمود.

امام صادق عليه السلام فرمودند: همانا خداوند تبارک و تعالى به موسى بن عمران عليه السلام وحى فرمودند که استخوانهاى يوسف عليه السلام را از مصر بيرون برد و وعده فرموده بود تا زمانى که آن را بيرون نبرده ماه طلوع نکند. حضرت موسى عليه السلام در پى يافتن کسى که محل تابوت را بداند به پرس وجو پرداخت، و به او گفتند: در اينجا پيرزنی هست که محل آن را ميداند، پس آن حضرت کسى را به دنبال او فرستاد. پيرزنی زمين گيری را آوردند، حضرت موسى فرمودند: آيا تو ميدانى قبر يوسف عليه السلام کجاست؟ پير زن گفت: بلى، فرمودند: آنجا را به من نشان ده، گفت: لَا أَفْعَلُ حَتَّى تُعْطِيَنِي خِصَالًا تُطْلِقَ رِجْلَيَّ وَ تُعِيدَ إِلَيَّ بَصَرِي وَ تَرُدَّ إِلَيَّ شَبَابِي وَ تَجْعَلَنِي مَعَک فِي الْجَنَّةِ اين کار را نميکنم مگر اينکه چند چيز را به درخواستت از خداوند به من بدهى: يکى اينکه پايم سالم و روان شود، ديگر اينکه بينائيم را به من بازگردانى، و نيز جوانيم را به من باز پس دهى، و نيز مرا در بهشت همراه خود گردانى که با تو باشم، پس اين خواسته هاى پيرزن بر حضرت موسى بزرگ و سنگين نمود، و خداوند عزّ و جلّ به او وحى فرمودند که تو اين همه را از جانب من ميدهى پس دريغ ندار و آنچه ميخواهد به او بده، و حضرت موسى آنچنان کرد و آن پيرزن او را به محل قبر يوسف عليه السلام راهنمائى کرد.(1)

اگر از حضور امام بهره برده نشود و حقوق آن رعایت نگردد نتیجه اش از دست دادن ایشان خواهد بود. در روایات بیان شده که غیبت امام زمان بسان غیبت دیگر انبیاء اتفاق می افتد و به طول می انجامد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: غيبت قائم ما طولانى است، پرسيدند: چرا؟ فرمودند: إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِعلیه السلام فِي غَيْبَاتِهِمْ چون خداوند مى خواهد سنّتهايى از پيامبران در غیبت ایشان را در مورد او جارى سازد، پس ناچار مدت تمام

ص: 154


1- . کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص193.

غيبت ها در مورد او استيفا خواهد شد، و خداوند عزوجل مى فرمايد: لَتَرْکبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ يعنى سنتهايى که پيش از شما بودند واقع میشود.(1)

توجه به علت غیبت، امر مذکور را روشن تر میگرداند. امام صادقعلیه السلام در بیان علتی از علل غیبت امام زمان اینگونه فرمودند:

ناچار بايد قائم، غيبتى داشته باشد. گفتند: چرا؟ فرمودند: يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ بر جان خود مى ترسد، و به شکم خويش اشاره کرد.(2)

به این ترتیب از علل غیبت امام، ترس از جان ایشان است که نتیجه کوتاهی شیعیان از طرفی و قلت آنان از جهت دیگر است که ثمره این دو تسلط طاغوت بر حکومت و به خطر افتادن جان ایشان خواهد بود.

2. حیرت و گمراهی

از دیگر عواقب، سرگردانی و گمراهی است. زیرا وقتی امت از امام حق تبعیت نکند جبهه باطل با ترفندهای خود آنان را به سوی باطل کشانده و از آن جهت که اکثر مردم قدرت تمییز حق از باطل را ندارند با ایجاد ظاهری زیبا توسط دنیا پرستان، این جمعیت به مرداب آنان کشیده و حیرت و گمراهی گریبان گیرشان میشود که به موارد این ظاهر سازی در فصل بعد خواهیم پرداخت.

وقتی عده زیادی از قوم حضرت موسی از ایشان در ورود به زمین مقدس تخلف کردند و گفتند: «ای موسی تا آنها درآنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد. تو و پروردگارت بروید و با آنان بجنگید، ما همین جا نشسته ایم» خداوند آنان را فاسق نامید و در زمین به مدت چهل سال به دلیل تخلف مذکور متحیر و گمراه نمود. امام باقر علیه السلام فرمودند: «فتاهوا أربعين سنة؛ لأنهم عصوا». و در ادامه روایت فرمودند:

ص: 155


1- . علل الشرائع، ج 1، ص 245.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 481.

فکان حذو النعل بالنعل، أن رسول الله صلی الله علیه و آله لمّا قبض لم يکن على أمر الله إلا علي و الحسن و الحسين و سلمان و المقداد و أبوذر، فمکثوا أربعين حتى قام علي فقاتل من خالفه.(1)

همینطور وقتی رسول خدا از دنیا رفتند این اتفاق افتاد. بر امر خدا جز علی و حسن و حسين و سلمان و مقداد و ابوذر باقی نماندند. پس در حیرت ماندند تا زمانی که خلافت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید. پس به جنگ با مخالفین پرداخت.

در روایتی دیگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام این حیرت را که به دلیل عدم رعایت حق حجت خدا است اینگونه بیان میدارند:

اى مردم كسانى كه خود را به ناحق به امامت منتسب مى كنند فراوانند، و اگر شما از تلخی حقّ يک ديگر را به خوارى نكشانيد و در تحقير باطل، سستى نكنيد كسى كه همچون شما نيست بر شما جسارت نمى يابد و نيرومندى بر شما سيطره نمى يابد و اطاعت از امام زير پا نهاده نمى شود و كسى از آن شانه خالى نمى كند، تِهْتُمْ کمَا تَاهَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ عَلَى عَهْدِ مُوسَى ولى شما سرگردان شديد چنان كه بنى اسرائيل در دوران موسى عليه السلام سرگردان شدند، و بجان خودم سوگند، سردرگمى شما پس از من افزون شود و چند برابر سرگردانى بنى اسرائيل گردد... .(2)

روایت ذیل نیز به سرگردانی در ایام غیبت امام زمان به دلیل عدم حضور امام اشاره نموده است.

أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَيْهِ وَ لَا يَدْرِي کيْفَ حُکمُهُ فِيمَا يُبْتَلَى بِهِ مِنْ شَرَائِعِ دِينِه.(3)

امام عسکری علیه السلام به نقل از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ناگوارتر از يتيمى فرد بى مادر و پدر، يتيمى آن کسى است که از امامش دور افتاده، و توان وصول به او

ص: 156


1- . تفسير العياشي، ج 1، ص 303.
2- . الكافي، ج 8، ص 66.
3- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 16.

را ندارد، و پاسخ مسائل مورد نيازش را نمى داند.

موارد فراوانی در تاریخ ثبت شده که امت به دلیل درک صحیح از جایگاه امام و عدم رجوع به ایشان در اختلافات، به ورطه گمراهی افتادند. در حالی که دستور الهی بر رجوع به حجت های الهی است.

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا}.(1)

موارد کثیری در روایات است که اصحاب در حیرت ها به امام زمان خود رجوع کرده اند و آن حیرت برطرف گردیده است. از جمله روایت مهمی است که امیرالمؤمنین علیه السلام با حارث همدانی که دچار حیرتی شده بود گفتگو نمودند و پس از تبیین بحث به گونه ای امر برای او روشن شد که عرضه داشت:

مَا أُبَالِي وَ رَبِّي بَعْدَ هَذَا مَتَى لَقِيتُ الْمَوْتَ أَوْ لَقِيَنِي. پس از اين (مجلس) نگرانى اى براى ديدار با خدا ندارم، که مرگ مرا دريابد و يا من او را دريابم.(2)

به این ترتیب رجوع به امام در مشکلات و اختلافات و حیرت هاست که راه را روشن مینماید. توجه به روشنگری رسول خدا برای عمار بود(3) که او به حقانیت امیرالمؤمنین در جنگ جمل شک نکرد. اما عده ای به شک افتادند که در برابر داماد و برادر رسول خدا بایستند یا در برابر همسر رسول خدا.(4)

3. تفرقه

اشاره

از ثمرات و نتائج پیروی نکردن از ولایت آل محمد علیهم السلام تفرقه خواهد بود. زیرا برای اجتماع نیاز به یک وسیله جمع است که صاحب دین آن را در قرآن با دو تعبیر عروه الوثقی

ص: 157


1- . سوره نساء، آیه 59.
2- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص296.
3- . رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصلی اشاره نموده بودند که با این اصل هیچ گاه برای عمار در حقانیت امیرالمؤمنین شکی ایجاد نمیشد و عمار و گروه خاص اصحاب امیرالمؤمنین این را از ایشان شنیده بودند که حق هر جایی است که علی علیه السلام آنجا باشد. لِأَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللّه يَقُولُ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَمِيلُ مَعَ الْحَقِّ كَيْفَ مَا مَال... الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص75.
4- . از جمله مواردی که امیرالمؤمنین علیه السلام از روایت «إعرف الحق تعرف أهله» استفاده نمودند اینجا بود.

و حبل الله بیان میکند که در تفسیر آن در روایات به اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده که در هر یک از آیات به یک روایت مفسِر اشاره می گردد.

در تفسیر عروه الوثقی که در آیه الکرسی آمده امام رضا علیه السلام به نقل از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:

ستکون بعدي فتنة مظلمة، الناجي منها من استمسک بالعروة الوثقى بعد از من فتنه اى تاريک و ظلمانى خواهد بود تنها كسانى از آن رهايى مى يابند كه به عروة الوثقى چنگ زنند. عرض كردند: اى رسول خدا عروة الوثقى چيست؟ فرمودند: ولايت سيد اوصياء است. عرض كردند يا رسول اللّه سيد اوصياء كيست؟ فرمودند: امير مؤمنان. عرض كردند امير مؤمنان كيست؟ فرمودند: مولاى مسلمانان و پيشواى آنان بعد از من. باز براى اينكه پاسخ صريحترى بگيرند عرض كردند او كيست؟ فرمودند: برادرم على بن ابى طالب علیه السلام.(1)

و تعبیر حبل الله در آیه {وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الله جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...}(2) آمده که در تفسیر آن امام صادق علیه السلام فرمودند:

نحن حبل الله الذي قال: {وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الله جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا} و ولاية علي البر، فمن استمسک به کان مؤمنا و من ترکه خرج من الإيمان.(3)

با بیان روایات مذکور معنا و چگونگی تفرقه امت ها روشن تر میشود که همان عدم تمسک به امام دوران خود میباشد. حال به مباحثی پیرامون تفرقه امم میپردازیم.

الف. شباهت تفرقه امت اسلام همانند امت های پیشین

تفرقه امری نو در امت اسلام نیست. بلکه در امت های پیشین نیز سابقه داشته است.

ص: 158


1- . مئة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة علیهم السلام، ص 149.
2- . سوره آل عمران، آیه 103.
3- . تفسير فرات الكوفي، ص 91.

امام باقر عليه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالى ميدانست مسلمانها بعد از پيامبرشان متفرق ميشوند و اختلاف ميکنند، فَنَهَاهُمْ عَنِ التَّفَرُّقِ کمَا نَهَى مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا عَلَى وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍعلیه السلام وَ لَا يَتَفَرَّقُوا از آن جهت آنان را از جدائى نهى فرمود چنانچه امتهاى قبل را نيز نهى نمود و آنان را فرمان داد که بر ولايت آل محمّد صلی الله علیه و آله گرد آيند و متفرق نشوند.(1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بحثی با رئیس مسیحیان و یهودیان اینگونه اشاره به تفرقه امت حضرت عیسی و موسی علیهما السلام مینماید:

... به خدا قسم من به تورات از اهل تورات عالم ترم، و به انجيل از اهل انجيل عالم ترم، و به قرآن از اهل قرآن عالم ترم. من به شما خبر مى دهم که به چند گروه متفرق شدند. از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم که مى فرمودند: تَفَرَّقَتِ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً، سَبْعُونَ مِنْهَا فِي النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ هِيَ الَّتِي تَبِعَتْ وَصِيَّ مُوسَى يهوديان بر هفتاد و يک گروه متفرق شدند. هفتاد فرقه آنان در آتش و يک فرقه در بهشت هستند، و آنان کسانى اند که تابع وصىّ حضرت موسى شدند. مسيحيان بر هفتاد و دو گروه متفرق شدند. هفتاد و يک فرقه آنان در آتش و يک فرقه در بهشت هستند، و آنان کسانى اند که تابع وصى حضرت عيسى شدند. امّت من بر هفتاد و سه گروه متفرق مى شوند که هفتاد و دو فرقه در آتش و يک فرقه در بهشت اند، و آنان کسانى اند که تابع وصىّ من هستند.(2)

این محتوا در کتب اهل سنت نیز وارد شده است.(3)

ب. شدت پیشرفت اختلاف در اصل وجود حجت خدا

عدم رجوع به حجت خدا در اختلافات کار را به جایی میرساند که در وجودِ شخصِ حجت خدا و حیات و ممات او نیز اختلاف میشود.

ص: 159


1- . تفسير القمي، ج 1، ص 108.
2- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 913.
3- . سنن ابی داود، ج 4، ص 197.

امام صادق علیه السلام: امّا غيبت عيسى عليه السلام، يهود و نصارى اتّفاق کردند که او کشته شده است، امّا خداى تعالى با اين قول خود آنان را تکذيب فرمودند وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکنْ شُبِّهَ لَهُمْ کذَلِک غَيْبَةُ الْقَائِمِ. فرمودند: او را نکشتند و به دار نزدند، ولى اشتباه براى آنها حاصل شد و غيبت قائم نيز چنين است؛ زيرا اين امّت به واسطه طول مدّتش آن را انکار مى کند، پس گوينده اى به هذيان گويد او متولّد نشده است، و گوينده اى ديگر با اين کلام از دين خارج شود که تعداد ائمّه به سيزده و يا بيشتر رسيده است، و گوينده اى ديگر به نافرمانى خداى تعالى پرداخته و گويد روح قائم در جسد ديگرى سخن مى گويد. (1) (2)

در این روایت حضرت با بیان هذیان خواندن اقوال، بی مبنا بودن این قول را بیان میفرمایند و روشن است که ریشه اختلافات، عدم رجوع به اهل بیت علیهم السلام است.

ج. هوا و هوس علت اختلاف در یک زمان بر کلام پیروان پیامبران

دلیل وقوع تفرقه، عدم تمسک به حجت خدا خوانده شد و علت عدم تمسک در روایت هوا هوس خوانده شده است. در روایت طولانی که گفتگویی است بین راهب مسیحی و برخی از مسلمانان از جمله خالد بن ولید که سخن از اختلاف در امت میشود. وقتی خالد از علت آن میپرسد راهب آن را هوس دانسته و خالد نیز اختلاف امت بر سر امیرالمؤمنین را به همین دلیل میداند و خود را مصداق این امر معرفی میکند.

... خالد گفت: چطور پس از عیسی اختلاف کردند در حالى که عيسى را ديده بودند؟ گفت: اتَّبَعَ هَذَا هَوَاهُ وَ زَيَّنَ لَهُ الشَّيْطَانُ سُوءَ عَمَلِهِ يکى از آنها دنبال هوا رفت و شيطان کار بدش را در نظرش زيبا جلوه داد ... .

پس از بیان اختلاف امت حضرت عیسی راهب از پیامبر اسلام و وصی ایشان پرسید و

ص: 160


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 355.
2- . در تفسیر البرهان این تعبیرات اضافه شده است. قائل يقول: إنه ولد و مات؛ و قائل يكفر بقوله: إن حادي عشرنا كان عقيما گوينده اى ديگر گويد: او مرده است و گوينده اى ديگر اين كلام كفرآميز را گويد كه يازدهمين ما ائمّه عقيم بوده است. البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 93.

پس از اینکه از اختلافات امت پس از پیامبر مطلع گردید گفت:

کار شما از افرادی که عيسى را ديدند و اختلاف کردند، عجيب تر است و شما اکنون با پيامبرتان مخالفت کردید.

در اين موقع خالد به کسى که در کنارش ايستاده بود، نگاه کرد و گفت: هُوَ وَ الله ذَلِک اتَّبَعْنَا هَوَانَا وَ جَعَلْنَا رَجُلًا مَکانَ رَجُلٍ وَ لَوْ لَا مَا کانَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَلِيٍّ مِنَ الْخُشُونَةِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الله مَا وَالَيْتُ عَلَيْهِ أَحَداً بلى درست است ما به دنبال هوس رفتيم و کسى را به جاى ديگرى برگزيده ايم. و اگر ميان من و على عليه السلام اختلافى در زمان پيامبر نبود، جز او را انتخاب نمى کردم. «مالک اشتر» و «مالک بن حارث» پرسيدند: چه اختلافى؟ گفت: در شجاعت با او رقابت داشتم و او سوابق و قرابتى داشت که من نداشتم، لذا حسادت قريشى در من ايجاد شد. ام سلمه مرا در اين باره نصيحت کرد و من قبول نکردم.

سپس به راهب گفت: خبرهايى که دارى، برايمان بگو؟ گفت: پس از عيسى، تعداد کمى به راه حق رفتند، و دين شما (چون دين مسيح) کهنه مى شود و جز دو سه نفر به راه حق نمى روند، و بدانيد که با مرگ پيامبرتان، از اسلام دور شديد، و پس از مرگ وصىّ اش باز هم دورتر مى شويد و دين شما به طورى کهنه مى شود که نمازها و حجّ و جهاد و روزه تان تباه مى گردد، و امانتدارى و زکات از ميان شما رخت بر مى بندد و کتاب خدا و بقيه اهل بيت عليه السلام در ميان شما مى مانند، اما پس از رفتن اين دو، جز شهادت به توحيد و شهادت به رسالت، چيزى باقى نمى ماند، اينجاست که زمان به زيان شما در گردش است.(1)

در این روایت به تصریح راهب و خالد، علت وقوع اختلاف و تفرقه، پیروی از هوا و هوس بیان شده است که مصادیقش حسد، حب جاه و مقام، حب دنیا و امثال آن است.

د. جمع اصحاب متفرق حضرت ادریس و سلیمان و امام زمان پس از ظهور

به این ترتیب راه حل اختلافات و امت واحد شدن اسلام در گرو تمسک به عروه الوثقی است. در امت های پیشین نیز اختلاف و تفرقه با محوریت حجت خدا زائل می گردید.

ص: 161


1- .[1]ارشاد القلوب الی الصواب، ج 2، ص 368.

امام باقر علیه السلام این وحدت را در زمان حضرت ادریس اینگونه بیان میدارند:

فَلَمَّا أَحْيَا الله تَعَالَى الْغُلَامَ خَرَجَتْ فَقَالَتْ يَا أَهْلَ الْقَرْيَةِ هَذَا إِدْرِيسُ فَخَرَجَ إِلَى تَلٍّ وَ قَعَدَ هُنَاک وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ الَّذِينَ تَفَرَّقُوا بَعْدَهُ ...(1)

ادريس به سوى تپه اى رفته و آنجا نشست و يارانش که پراکنده شده بودند دور او جمع شدند.

شبیه به این جریان توسط امام باقر علیه السلام در زمان حضرت سلیمان نیز نقل شده است:

داود سليمان را ميان بنى اسرائيل گردش داد و او را به خلافت خود معرفى کرد، سپس سليمان امر خود را پنهان داشت و زنى گرفت. از شيعيان خود مستور شد تا وقتى که خدا ميخواست ... سپس يک روز به پدر و مادر همسرش و همسرش گفت: شما مرا ميشناسيد؟

گفتند: نه به خدا ما همين قدر ميدانيم که از تو جز نيکى نديديم. گويد: انگشتر خود را در آورد و به دست کرد. پرنده و باد در برابر او به خاک افتادند و شاهى او را فرا گرفت و آن دختر را با پدر و مادرش به بلاد اصطخر منتقل کرد. وَ اجْتَمَعَتْ إِلَيْهِ الشِّيعَةُ وَ اسْتَبْشَرُوا بِهِ فَفَرَّجَ الله عَنْهُمْ مِمَّا کانُوا فِيهِ مِنْ حَيْرَةِ غَيْبَتِهِ شيعيانش دور او جمع شدند و به وجود او خوش دل گرديدند و خدا به وجود او سرگردانى غيبت آن ها را برطرف ساخت.(2)

هم ایشان، جمع اصحاب متفرّق پس از ظهور امام زمان را اینگونه ترسیم مینمایند:

اِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِيُّ علیه السلام بِمَکةَ مَا بَيْنَ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ بَابِ الْکعْبَةِ فَنَادَى جَبْرَائِيلُ علیه السلام وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ مِنَ الآفَاقِ ... .(3)

زمانى که حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه در مکه ما بين حجر الاسود و درب کعبه ظهور مى کند، جبرئيل ندا سر مى دهد، ياران و اصحاب حضرت از نقاط دور دست نزد او جمع مى شوند ... .

ص: 162


1- . کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 127.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 156.
3- . الغيبة نعماني، ص 149.

4. ارتداد

اشاره

شدت عقوبت در عدم رعایت حق، گاهی به جایی میرسد که ثمره اش ارتداد و برگشت از دین خواهد بود. به برخی از موارد آن اشاره میشود:

الف. شباهت در انحراف زود هنگام امت پیامبر و حضرت موسی

راس الجالوت در محاجه ای با امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ پرداختن مسلمانان، تنها پس از سی سال بعد پیامبر را نقطه ضعفی برای مسلمانان میخواند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای برگشت این ضعف به یهود، انحراف بسیار زود هنگام قوم یهود را به او یادآور می شود و میفرمایند:

و أنتم، لم تجف أقدامکم من ماء البحر حتى قلتم لموسى عليه السلام: اجْعَلْ لَنا إِلهاً کما لَهُمْ آلِهَةٌ و شما قوم بنی اسرائیل قدم هایتان از خروج از دریا خشک نشده بود که به موسی گفتید: برای ما خدایی همانند خدای آنان قرار بده.(1)

و طبق قاعده شباهت، این انحراف زود هنگام در اسلام نیز باید نظیری داشته باشد که مصداقی از آن در همین روایت و روایات دیگر در واقعه سقیفه به چشم میخورد. اگر چه در عمل با آن معامله ارتداد فقهی نشود، اما در حقیقت برگشت از دین است. قوم حضرت موسی به صراحت تقاضای خدایی همانند خدای بت پرستان مینمایند که به وضوح شرک و خروج از دین است. از این رو اگر چه حد ارتداد جاری نگردد اما روی برگرداندن از حجت خدا حقیقتی جز خروج از دین ندارد.

ب. شباهت تخلف از بیعت در حجه الوداع و بیعت با حضرت هارون

امام باقر علیه السلام: ... رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه هفتاد هزار نفر از اهالى مدينه و اطراف آن عازم مکه شده و از مدينه خارج شدند مانند همان تعداد که حضرت موسى از آنان براى هارون بيعت گرفت و عهدشکنى کردند و در آخر از گاو و سامرى تبعيّت نمودند

ص: 163


1- . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 2، ص 46.

و همه جماعت مسلمين در طول اين سفر قدم به قدم از تمام اعمال آن حضرت پيروى مى کردند. کذَلِک أَخَذَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله الْبَيْعَةَ لِعَلِيٍّ بِالْخِلَافَةِ عَلَى عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَى فَنَکثُوا الْبَيْعَةَ وَ اتَّبَعُوا الْعِجْلَ وَ السَّامِرِيَّ سُنَّةً بِسُنَّةٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ. همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله براى خلافت على عليه السلام از مسلمانان بیعت گرفت به تعدادی که حضرت موسی بیعت گرفتند. در نهايت بیعت شکستند و تبعیت گاو و سامری نمودند همانند قوم بنی اسرائیل.(1)

همانطور که میدانید بین از دنیا رفتن رسول خدا و واقعه غدیر که در حجه الوداع رخ داد تقریبا هفتاد روز فاصله بود که این تخلف و نکث انجام شد و در تخلف قوم موسی از هارون، خداوند متعال برای امتحان امت حضرت موسی به وعده سی روزه ده روز اضافه نمود.(2)

ج. عدم حضور برخی از امت پیامبر در حوض، به دلیل ارتداد

شاید به ذهن برسد که بیان مذکور انحراف است و نه ارتداد. در روایتی که تکلم خداوند متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله است خداوند عمل متخلفین از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را ارتداد مینامد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

گروهى از کسانى که با من هم صحبت بوده اند و نزد من مقام و منزلتى کسب کرده اند بر سر حوض به نزد من وارد مى شوند. وقتى در جايگاه خود ايستادند و مرا ديدند ناگهان از حضور من به شدت و کشان کشان برده مى شوند و آنان را به سمت چپ مى برند. من مى گويم: پروردگارا، اصحابم اصحابم! به من پاسخ داده مى شود: إِنَّک لَاتَدْرِي مَاأَحْدَثُوا بَعْدَک إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى مُنْذُ فَارَقْتَهُم تو نمى دانى بعد از تو چه کرده اند اينان بعد از تو، از روزى که از ايشان جدا گشته اى، همچنان به عقب برگشته اند.(3)

ص: 164


1- . احتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 56.
2- . سوره أعراف، آیه 142؛ {وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين}.
3- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 727.

و از آن رو که تکلم مذکور در ورود افراد به حوض و حسابرسی در آخرت است نشانگر آن است که شکستن عهد با حجت خدا نتیجه اش ارتداد و برگشت به دین گذشته و به تصریح رسول خدا مرگ جاهلیت و مرگ کفر و نفاق است(1) و حقیقت این انحراف چیزی جز ارتداد و برگشت از دین نیست.

د. بعید نبودن امکان ارتداد و گمراهی بعد پیامبر

عده ای بر این باور اند که چطور ممکن است که هنوز زمانی از رحلت پیامبر نگذشته امت دست به انحرافی بزرگ بزنند. امام باقر علیه السلام به این استبعاد با استفاده از شاهدی از امت های پیشین اینگونه پاسخ میدهند:

به امام باقر عليه السلام گفتم: عامه پندارند که چون همه مردم با ابو بکر بیعت کردند پس اين کار مورد رضايت خداى عز و جل نيز بود، و خداوند چنان نيست که امت محمد صلی الله علیه و آله را پس از او به فتنه اندازد و گمراه کند!

حضرت باقر عليه السلام فرمودند: آيا کتاب خدا را نخوانده اند، آيا خدا نميفرمايد: {وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ الله شَيْئاً وَ سَيَجْزِي الله الشَّاکرِينَ}(2) «و محمد جز فرستاده اى نيست که پيش از او فرستادگانى درگذشته اند آيا اگر او بميرد يا کشته شود شما به عقب باز گرديد، و هر که به عقب باز گردد زيانى به خدا نرساند و خداوند پاداش دهد سپاسگزاران را»

عرض کردم: آنها اين آيه را جور ديگرى تفسير کنند، يعنى ميگويند اين سخن به طور استفهام ذکر شده و دلالت بر وقوع آن ندارد. فرمودند: آيا چنان نيست که خداى عز و جل از امتهاى پيش از ايشان خبر داده که آنها پس از آمدن دليلهاى روشن اختلاف کردند در آنجا که فرمايد: «و به عيسى بن مريم حجت و دليلهاى روشن داديم و او را به روح القدس کمک کرديم، و اگر خدا ميخواست آنها که پس از پيغمبران آمدند با وجود دليلهائى که بر ايشان آمده بود با يک ديگر کارزار نميکردند، ولى باز هم اختلاف کردند، از آنها کسانى بودند که ايمان داشتند و کسانى بودند که کفر ورزيدند، و اگر خدا ميخواست با هم کارزار

ص: 165


1- . حدیث مرگ جاهلیت که نه تنها نتیجه شکستن عهد، بلکه عدم معرفت را مرگ جاهلیت میدانند.
2- . سوره آل عمران، آیه 144.

نميکردند ولى خدا هر چه خواهد ميکند».(1) وَ فِي هَذَا مَا يُسْتَدَلُّ بِهِ عَلَى أَنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَدِ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِهِ، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کفَرَ. و همين آيه دليل است بر اينکه اصحاب محمد صلی الله علیه و آله نيز پس از او اختلاف کردند، پس برخى ايمان داشتند و برخى کافر شدند.(2)

به این ترتیب وقوع اختلاف و انحراف و ارتداد امتها پس از پيامبر مطلبى است که به تصريح قرآن اتفاق افتاده و چنان نيست که خداوند امتى را که پيغمبرشان از دنيا رفته از ارتداد و گمراهی حفظ کند. ضمیمه قاعده شباهت خود دلیلی بر رد انکار امکان گمراهی بعد خاتم النبیین است. ضمن اینکه امام باقر علیه السلام تخلف از امر حجت خدا را در انتهای روایت با شاهدی از قرآن به صراحت مساوی با کفر میخواند.

کما کان در ایام غیبت نیز امکان ارتداد ادامه دارد.

از امام هادى عليه السلام نقل است که فرمودند: اگر در پس غيبت امام قائم عليه السلام علمائى نبودند که داعى به سوى او بوده و اشاره به او کنند، و با براهين الهى از او دفاع نمايند، و بندگان مستضعف خدا را از دام ابليس و اعوانش برهانند، و از بند نواصب (دشمنان اهل بيت) رهايى بخشند، لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ الله همه مردم از دين خدا دست کشيده و مرتد مى شدند. لکن علماء کسانى هستند که زمام قلوب شيعيان ضعيف ما را در دست داشته و مهار مى کنند، همچون ناخداى کشتى که سکان آن را در دست دارد. اين گروه همان شخصيتهاى برتر و افضل در نزد خداوند با عزّت و جلال مى باشند.(3)

از این رو مجددا اهمیت فراگیری آنچه که موجب ثبات قدم در راه امام زمان میگردد هویدا میشود.(4)

ص: 166


1- . سوره بقرة، آیه 253.
2- . الكافي، ج 8، ص 270.
3- . التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 344.
4- . روایت امام سجاد علیه السلام که فرمودند: براستى براى قائم از ما دو غيبت است كه يكى از ديگرى درازتر است و غیبت دوم به قدری طول كشد که تا بيشتر قائلين به آن از آن برگردند و بر آن ثابت نماند مگر كسى كه يقين او قوى و معرفتش درست باشد و در دلش گيرى نباشد از آنچه ما حكم ميكنيم و تسليم ما اهل بيت باشد. كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 323.

5. قطع برکات

از دیگر عواقب عدم رعایت حقوق حجت خدا، قطع برکات خداوند از اهل زمین است.

قوم حضرت موسی بخاطر اعتراض بر محدودیت نوع غذا از نزول آن محروم شدند و به دلیل عدم رعایت احترام ایشان به عذاب آسمانی دچار شدند.(1) در زمان حضرت ادریس نیز مردم به جهت کوتاهی نسبت به حق ایشان از نزول باران محروم شدند.

امام باقر عليه السلام فرمودند: ادريس پيامبر عليه السلام از شهر و آبادى خود رانده شد، مردم آنجا کار بيهوده انجام مى دادند. وَ أَخْبَرَهُمْ بِأَنَّ الله سُبْحَانَهُ يَحْبِسُ عَنْهُمُ الْمَطَرَ بِدُعَائِهِ و ادريس آنان را از اينکه به دعاى او خداوند سبحان باران رحمت را از آنان قطع خواهد کرد، با خبر ساخته بود، آنگاه به درون غارى پناه برد و خداوند متعال فرشته اى براى او موکل ساخت که هر روز عصر، غذاى او را مى آورد. و بعد از رفتن او، بيست سال درنگ کردند و در اين مدت قطره اى باران بر آنان نباريد. فَلَمَّا جَهَدُوا وَ تَابُوا إِلَى الله تَعَالَى أَمَرَهُ الله أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ وقتى که طاقتشان سر آمد و به سوى خداوند توبه کردند، خداوند به ادريس فرمان داد که نزد آنان برگردد.(2)

همچنين امام زمان عجّل الله تعالى فرجه از ميان مردم خارج و از نظرها پنهان است. هنگامى که روزگار بر آنان سخت شود و مردم بد سرشت مسلط و زمين را پر از ظلم کنند، حضرت به سويشان برمى گردد و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد.

6. خواری و پستی در دنیا

از دیگر نتایج رها نمودن امام و عدم شناخت و اطاعت و رعایت حق ایشان، خواری و ذلت است.

امام باقر علیه السلام فرمودند: بعد حضرت موسی، بنی اسرائیل به معاصی دست زدند و دین خدا را تغییر دادند و نسبت به امر خداوند تکبر کردند در حالی که در بینشان پیامبری بود

ص: 167


1- . در بحث اعتراض به حضرت موسی در محدودیت طعام و نعمات گذشت.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص127.

که آنان را امر و نهی میکرد و آنان او را اطاعت نمیکردند و روایت شده که او ارمیا نبی بود. فَسَلَّطَ الله عَلَيْهِمْ جَالُوتَ وَ هُوَ مِنَ الْقِبْطِ فَأَذَلَّهُمْ وَ قَتَلَ رِجَالَهُمْ پس خداوند جالوت را بر آنان مسلط کرد و او که از قبطیان بود آنان را ذلیل کرد و مردانشان را کشت و از سرزمینشان بیرون کرد و اموالشان را گرفت و زنانشان را از آنان دور نمود.(1)

بعد رسول خدا نیز این اتفاق افتاد و خداوند جالوتیان (بنی العباس و بنی امیه) زمان را بر مردم مسلط نمود و خواری فراوان را نصیبشان نمود.

در روایتی انتخاب کسی به عنوان حاکم، در حالیکه برتر از او در آن زمان باشد را عامل خواری آن جامعه میداند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام: جاى شگفتى بسيار است از نادانان اين امّت و گمراهان و راهبران و راه جويان دوزخ، چرا که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيدند که مکرّر مى فرمودند: مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ رَجُلًا قَطُّ أَمْرَهَا وَ فِيهِمْ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَکوا امّتى نبوده و نيست که حکومت خويش را به فردى سپرد که در ميان آن امّت، فردى داناتر از فرد حاکم باشد و سرنوشت آن امت همچنان به پستى نگرايد مگر به آنچه رها کرده اند برگردند.

اينان پيش از من سرنوشت خويش را به دست سه نفر سپرده بودند که هيچ يک از آنان قرآن را يک جا گرد نياورده و نخوانده بود و اصولا ادّعايى نداشت که به کتاب خدا و سنت پيامبرش آشنايى دارد. هر سه شان به يقين مى دانستند که من داناتر از آنان به کتاب خدا و سنت پيامبرش و آگاه تر از آنان به قرآن و حکم خداوند مى باشم. هيچ يک از اين سه نفر سابقه اى با رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشته و در رنج و سختيهايش شريک نبوده و در خلوت و جلوتش حضور نداشته است. هيچ يک از اين سه، در طول نهضت و مبارزه، از شدت ترس و پستی و شوق زنده ماندن، تيرى نينداخته و نيزه اى نپرانده و شمشيرى نزده است.(2)

ص: 168


1- . تفسیر قمی، ج1، ص 164.
2- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 699.

وجه استفاده این روایت در بحث شباهات قاعده بودن این مسأله در هر امتی است. یعنی از حضرت آدم تا روز قیامت هر امتی که شخصی پست تر از افراد دانا را به عنوان امام انتخاب نماید نتیجه ای جز پستی و خواری نخواهد داشت. به این ترتیب در این زمان نیز این نکته قابل توجه است.

ص: 169

ص: 170

فصل سوم: جبهه حق و باطل

اشاره

شباهت ها در جبهه باطل

آنچه در این فصل مطرح شده است:

· هدف جبهه باطل

· علم جبهه باطل به حقانیت جبهه حق

· علت فرصت دادن خداوند به جبهه باطل

· شناخت عملکرد جبهه باطل در برابر جبهه حق

· شباهت ها در نتیجه عناد با حجت خدا

ص: 171

ص: 172

ص: 173

در این بخش به مطالبی که مربوط به شباهات مخالفین حجت خدا در امت های گذشته و امت اسلام است پرداخته میشود تا علاوه بر کسب معرفت و تلاش از عدم ورود به این گروه که خود بحثی عبرت آموز است، شناخت دشمنان حجت خدا نیز حاصل شود که از نتایج آن برائت و دوری نمودن از آنان و اتخاذ موضع در برابر ایشان است.

اگر چه سعادت بشر پیروی از دستورات فرستادگان خداست، اما همیشه در طول خلقت از حضرت آدم تا به حال کسانی بوده اند که با تبعیت از هوا و هوس های دنیایی خود ایجاد مزاحمت در راه حجت های خدا نمایند.

هدف جبهه باطل

به این ترتیب هدف مخالفین اهل بیت علیهم السلام جز آبادی دنیا و ارضاء امیال نفسانی چیز دیگری نیست و علت آن فریفته شدن به دنیا و راضی شدن به آنچه در آن است بدون در نظر گرفتن آخرت است.

در ضمن نامه نگاری بین امیرالمؤمنین علی علیه السلام و معاویه، آن ملعون خطاب به مولا اینگونه عرض کرد:

... فَکتَبَ إِلَيْهِ مُعَاوِيَةُ هَنِيئاً لَک يَا أَبَا الْحَسَنِ تَمْلِک الآخِرَةَ وَ هَنِيئاً لَنَا نَمْلِک الدُّنْيَا(1)

معاويه براى حضرت نوشت: «اى ابو الحسن، گوارايت باد که آخرت را مالک مى شوى، و گوارايمان باد که دنيا را مالک مى شويم».

لذا با توجه به این روایت و روایت سهل بن نفیل ذیل بحث تفرقه، تمام هدف دشمنان در آبادانی دنیا و پیروی از هوای نفس خلاصه شده است. اما ای کاش به این نصیحت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مبنی بر زود گذر بودن دنیا گوش میسپردند.

ص: 174


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 776.

عَنْ قَلِيلٍ سَتَعْلَمُونَ مَا تُوعَدُونَ بعد از اندکی خواهند دید آنچه وعده داده شده بودند. آيا جز اين است که اين دنيا جز انگشت ليس خورنده اى است و مزه چش نوشنده و چرت زدن شخص خواب آلودى ميباشد. (اشاره به زود گذر بودن دنیا) و پس از آن گناهان هلاکت بار گريبان گير آنها شده و موجب رسوائى دنيا و آخرتشان گردد و سپس به سخت ترين عذاب باز گردند، و خدا از کارهائى که ميکنند غافل نيست. پس چيست سزاى آن کس که از راه روشن خود منحرف گشته و حجت و دليل روشنش را منکر شده و با هدايت خود مخالفت کرده، و از نور خود به يک سو شده و در تاريکى فرو رفته و به جاى آب سراب را گرفته و نعمت را به عذاب تبديل کرده و به جاى رستگارى به بدبختى گرائيده و خوشى را با دشوارى و فراخى را با سختى عوض کرده، جز سزاى ارتکاب گناهانش و بدى خلاف کاريش، پس بايد يقين کنند به وعده خدا از روى حقيقت، و بدان چه وعده داده شده اند قطع پيدا کنند «روزى که صيحه آسمانى را به حق بشنوند اين روز بيرون شدن است، مائيم که زنده کنيم و بميرانيم و سرانجام سوى ماست، روزى که زمين براى درآمدنشان شکافته شود و شتابان شوند ...».(1)

اما از آنجا که راه ترسیم شده توسط انبیاء و ائمه با دنیا پرستی و ارضاء امیال نفسانی مغایرت دارد و ایشان دنیا را محل گذر و دنیا پرستان محل بقاء خود میدانند و فراق آن برایشان وحشتناک است(2)

راهی جز مقابله با اولیاء خدا برای رسیدن به هدف پست خود نمیبینند و اجرای این هدف را محدود به زمانی نمیدانند.(3) زیرا تا زمانی که حجت خدا باشد تقابلی

ص: 175


1- . الكافي، ج 8، ص 30.
2- . این وحشت در نامه معاویه به مولا در جنگ صفین زمانی که جنگ به سمت شکست معاویه میرفت مشهود است. او در ضمن نامه اش با این تعبیر امیرالمؤمنین را نیز در وحشت از مرگ شریک نموده و با این مقدمه ایشان را به صلح و سازش دعوت مینماید که حضرت پاسخ دندان شکنی به او میدهد. ... فَإِنَّكَ لَا تَرْجُو مِنَ الْبَقَاءِ إِلَّا مَا أَرْجُوهُ وَ لَا تَخَافُ مِنَ الْفَنَاءِ إِلَّا مَا أَخَاف... تو هم از زندگى همانى را مى خواهى كه من آرزو دارم و از مرگ به همان اندازه بيمناكى كه من مى ترسم، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 808.
3- . برای مثال به اوصاف و متن صحیفه ملعونه اشاره میکنیم که بنای این مخالفت به تعبیر خودشان تا قیامت در این امت گذاشته میشود. تفصيل داستان صحيفه ملعونه در کتاب إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 334.

در برابر خود احساس میکنند. از این رو برای رسیدن به خواست خود از هیچ تلاشی مضایقه نمیکنند.

علم جبهه باطل به حقانیت جبهه حق

اشاره

به این بیان روشن میشود دشمنان حجت خدا علم به حقانیت حجت خدا دارند. به این ترتیب اراده ما از دشمن در مباحث، کسی است که علم به حقانیت حجت خدا دارد اما به خاطر هوا و هوس او را رها میکند. در غیر اینصورت آن را در بحث عبرت و فصل لزوم معرفت به حجت خدا و طریقه همراهی با او بحث نمودیم تا آن که قصد رویارویی با حجت خدا ندارد با معرفت صحیح وظیفه خود را بیابد. اما در طول تاریخ آنانکه در برابر حجت خدا به معنای واقعی ایستادگی کردند حداقل سردمداران آنان، واقف به حقانیت آن حجت خدا بوده اند.

1. در امت های پیشین

الف. علم فرعونیان به حقانیت و از جانب خدا بودن حضرت موسی

فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فِي قَوْلِهِ فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ أَرَادَ أَنْ يُخْرِجَهُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ قَدْ عَلِمَ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ أَنَّ مَا أَنْزَلَ تِلْک الْآيَاتِ إِلَّا الله...(1)

امام باقر علیه السلام: فرعون و قوم او زمانیکه به قصد حضرت موسی خارج شدند میدانستند که کسی جز خدا این آیات را نازل نکرده...

از روایت شباهت فرستادن حضرت موسی به سوی فرعون و فرستادن پیامبر اسلام به فراعنه متعدد زمان که در ادامه خواهد آمد(2) و امثالهم استفاده میشود که هر چه در روایات در مورد فرعون بیان شده برای فرعونیان زمان حضرت رسول و حتی همه اهل بیت علیهم السلام

ص: 176


1- . تفسير القمي، ج 2، ص 29.
2- . ذیل بحث شباهات فرعون زمان حضرت موسی و فرعونیان زمان پیامبر صلی الله علیه و آله.

نیز ثابت است. در روایت اخیر، علم فرعونیان به از جانب خدا بودن حضرت موسی به صراحت بیان شده است. زیرا معجزات و ادله مختلفی در اثبات نبوت ایشان دیده بودند. اما همچنان با او مخالفت نموده و قصد جان ایشان را نمودند. قابل تذکر است که معجزه خود بزرگترین اتمام حجتی است که خداوند برای اولیائش علیه مخالفین و معاندین قرار میدهد(1) و لازمه معجزه، علم مخاطبین به حقانیت مدعای نبی است.

ب. علم امت حضرت عیسی به حقانیت ایشان

ذیل آیه ای امام باقر علیه السلام فرمودند: حضرت عیسی به بنی اسرائیل می گفت: من رسول خدا به سمت شما هستم. من از گِل، چیزی به شکل پرنده می سازم؛ سپس در آن می دمم و به فرمان خدا، پرنده ای می گردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلایان به برص را بهبودی می بخشم. میگفتند این چیز ها را ما جز سحر نمیدانیم. پس آیه ای نشانمان بده که نشان دهد تو راستگو هستی. پس ایشان گفت: أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخْبَرْتُکمْ «بِما تَأْکلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ» يَقُولُ مَا أَکلْتُمْ فِي بُيُوتِکمْ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجُوا وَ مَا ذَخَرْتُمُ اللَّيْلَ، تَعْلَمُونَ أَنِّي صَادِقٌ قَالُوا نَعَمْ اگر از آنچه می خورید، و در خانه های خود ذخیره می کنید، به شما خبر دهم میپذیرید؟ اگر از این خبر دهم به صادق بودن من پی میبرید؟ گفتند: بله. حضرت عیسی به مردی گفت: فلان چیز را خوردی و فلان چیز را نوشیدی. پس عده ای از آنان پذیرفتند و مؤمن شدند و عده ای از آن ها منکر شدند و کافر شدند. در این مطلب برای آن ها نشانه ای بود اگر ایمان داشتند.(2)

اما مخالفت رسولان الهی، با آنچه موافق هوای نفس است، آنان را به تقابل با حجت

ص: 177


1- . این مطلب در لسان امیرالمؤمنین علی علیه السلام ظاهر است. حضرت در ضمن بیان معجزه تکلم حیوان مرده با رسول خدا میفرماید: اگر تنها حيوانات زنده با او سخن مى گفتند لَكَانَتْ مِنْ أَعْظَمِ حُجَجِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُنْكِرِينَ لِنُبُوَّتِهِ همان از بزرگترين حجج الهى بر منكرين نبوّت آن حضرت بود، تا چه رسد به اينكه حيوانى ذبح شده و مسلوخ و بريان شده با او صحبت كند، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 224؛ بدین ترتیب یک معجزه به تنهایی خود از اعظم حجج الهی بر منکرین است.
2- . تفسير القمي، ج 1، ص 102.

خدا فرا میخواند.

ج. علم بلعم باعورا به راه حق

بلعم باعورا(1)

نیز از جمله کسانی بود که با علم به حقانیت حضرت موسی به مخالفت با او پرداخت.

الامام الباقر علیه السلام ... في الآية السابقة(2): الاصل في ذلک بلعم، ثم ضربه الله مثلا لکلّ مؤثر هواه على هدى الله، من اهل القبلة.(3)

امام باقر «ع» در باره آيه ياد شده، اصل در آن بلعم است، و سپس خدا آن را براى هر کسى از اهل قبله مثل زده است که هواى نفس را بر هدايت الهى برگزيده باشد.

تصریح روایت بر تبعیت شیطان و هوای نفس بر آن چیزی است که بر خطا بودن آن علم وجود دارد.

2. در امت اسلام

اشاره

به این ترتیب همین مطلب برای دنیا پرستان زمان اهل بیت علیهم السلام نیز ثابت است. حال به ذکر شواهدی از عصر اهل بیت علیهم السلام میپردازیم.

الف. علم خلفای اول و دوم به راه حق

بسیاری از شواهد، حاکی از علم آن دو بر حقانیت و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام دارد. از

ص: 178


1- . برای آشنایی با عملکرد او این روایت مناسب است. امام رضا علیه السلام فرمودند: به بلعم باعورا اسم اعظم دادند، كه با آن دعا مى كرد و مستجاب مى شد، فمال الى فرعون سپس متمايل به فرعون شد، و چون فرعون در پى موسى و ياران او به راه افتاد به بلعم گفت: از خدا بخواه تا موسى و يارانش را نگاه دارد تا به آنان برسيم. بلعم بر خر خود سوار شد تا به جستجوى موسى برخيزد... و اسم از زبانش بيرون رفت، و اين آيات به همين امر اشاره مى كند: او از پوشش آيات الهى بيرون آمد، و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد اگر مى خواستيم او را به وسيله آن آيات مقامى رفيع مى داديم، ولى او به زندگى خاكى پايبند گشت و پيروى هواى خود كرد. پس مثل او مثل سگ است كه اگر بر او حمله كنى له له مى زند و اگر او را واگذارى نيز له له مى زند..» و اين مثلى است كه خدا زده است. تفسير القمي، ج 1، ص 248. همچنین رجوع شود به بحار الأنوار، ج 13، ص 377؛ باب تمام قصة بلعم بن باعور.
2- . سوره اعراف، آیه 175؛ {وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين}.
3- . مجمع البيان، ج 4، ص 769.

مشاهده موارد فراوان از معجزات مولا تا شاهد معرفی متعدد ایشان توسط پیامبر به عنوان برترین امت و وصی و برادر خود و اعترافات خود آنان بر برتری ایشان و جملات آخرشان در هنگام مرگ، همگی حاکی بر این مطلب و خود موضوعی برای نگارش است.

برای نمونه به موردی میپردازیم.

سلیم نقل میکند: رسول خدا به هنگام ظهر برخاست و فرمودند که چادرى بر پاى دارند و به على دستور داد که داخل آن شود. نخستين کسانى را که رسول فرمودند با حضرتش به امارت مؤمنان بيعت کنند، ابو بکر و عمر بودند. اين دو از جاى برنخاستند تا که از رسول خدا پرسيدند: هَلْ مِنْ أَمْرِ الله هَذِهِ الْبَيْعَةُ فَأَجَابَهُمَا نَعَمْ مِنْ أَمْرِ الله جَلَّ وَ عَلَا وَ اعْلَمَا أَنَّ مَنْ نَقَضَ هَذِهِ الْبَيْعَةَ کافِرٌ وَ مَنْ لَمْ يُطِعْ عَلِيّاً کافِرٌ.

آيا اين بيعت از سوى خداوند است؟ حضرتش پاسخ داد که: آرى! به فرمان خداوند است و شما دو نفر بدانيد که هر کس اين بيعت را نقض کند کافر است و هر کس از على اطاعت نکند کافر است، سخن على سخن من و فرمان او فرمان من است. هر کس با سخن و فرمان على مخالفت کند با من مخالفت کرده است. پس از اينکه با اين سخنان بر آنان تأکيد کرد، دستورشان داد که در بيعت با على شتاب کنند. آن وقت برخاستند و بر على وارد شدند و به امارت مؤمنان با آن حضرت بيعت کردند. به هنگام بيعت عمر گفت: تبريک، تبريک به تو اى على! که مولاى من(1) و مولاى هر زن و مرد مؤمنى گرديدى ...!(2)

طبق این روایت آن دو، علم به وصایت و امیرالمؤمنین بودن آن امام داشتند و میدانستند مخالفت و نقض بیعت با ایشان معنایی جز کفر ندارد، اما با این وجود دست به این کار زدند.

در روایتی دیگر عمر علت این کار را پس از اعتراف به حقانیت مولا اینگونه بیان میدارد:

ص: 179


1- . شدت نفاق خلفاء مخصوصا خلیفه دوم بر هیچ اهل علمی پوشیده نیست. در این روایت نیز او با این تعبیر که تو مولای من و مولای هر مؤمنی هستی به دنبال این بود که خود را در دایره مؤمنین وارد و عدم ایمان خود و تعبیراتی که رسول خدا در جملات خود نسبت به مخالفین امیرالمؤمنین ایراد نمودند را از خودش دور نماید.
2- 2. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص829.

حارثه بن زید میگوید: ...به او گفتم ای عمر پس چگونه خود را بر ایشان مقدم نمودی در حالیکه از رسول خدا شنیده بودی؟ گفت: ای حارثه به دلیل کاری. گفتم: این امر از سمت خدا بود یا رسول خدا یا علی علیه السلام؟ گفت: لَا بَلِ الْمُلْک عَقِيمٌ وَ الْحَقُّ لِابْنِ أَبِي طَالِبٍ مِنْ دُونِنَا نه، بلکه ملک عقیم است. (یعنی بخاطر حب قدرت و ملک این کار را کردم.) در حالی که حق با علی بن ابیطالب بود نه ما.(1)

ب. علم عبدالله بن عمر به جایگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام

عبدالله بن عمر از جمله کسانی بود که با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکرد در حالی که شاهد پشیمانی منفورانه و ذلیلانه پدرش از مخالفت با ایشان در دم جان کندن بود. به طوری که در روز شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام از او اینگونه نقل شده است:

عن أَبِي صَالِحٍ: أَنَّ عَبْدَ الله بْنَ عُمَرَ قَرَأَ قَوْلَهَ تَعَالَى أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها يَوْمَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ لَقَدْ کنْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ الطَّرَفَ الْأَکبَرَ فِي الْعِلْمِ الْيَوْمَ نُقِصَ عَلَمُ الْإِسْلَامِ وَ مَضَى رُکنُ الْإِيمَان.(2)

عبدالله بن عمر روز شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام آیه مذکور را میخواند(آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین می آییم و از اطراف آن کم می کنیم) و میگفت: ای امیرالمؤمنین تو طرف بزرگ در علم بودی. امروز عَلَم اسلام ناقص و رکن ایمان در گذشت.

ج. علم عایشه به خطا بودن جنگ با امیرالمؤمنین علی علیه السلام

از جمله دشمنان همیشگی اهل بیت علیهم السلام عایشه است. امام حسن علیه السلام در ضمن وصیتشان به هنگام شهادت به برادر بزرگوار خود امام حسین علیه السلام، با پیش بینی منع دفن بدن مبارک ایشان در کنار رسول خدا، از دشمنی این زن با اهل بیت علیهم السلام اینگونه پرده برداری میکنند.

ص: 180


1- . الفضائل ابن شاذان، ص124.
2- . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 3، ص308.

برادرم به تو وصيتى مى کنم، آن را حفظ کن، چون من مردم، جنازه ام را آماده دفن کن، سپس مرا بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر تا با او تجديد عهد کنم، آنگاه مرا به طرف قبر مادرم عليها السلام برگردان، سپس مرا در بقيع دفن کن. وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَيُصِيبُنِي مِنْ عَائِشَةَ مَا يَعْلَمُ الله وَ النَّاسُ صَنِيعُهَا وَ عَدَاوَتُهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ عَدَاوَتُهَا لَنَا أَهْلَ الْبَيْت و بدان که از عايشه به من مصيبتى رسد و منشأش آن است که خدا و مردم می دانند و آن زشتکارى و دشمنى او با خدا و پيغمبر و ما خانواده است.(1)

طبق روایت مذکور دشمنی او با خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله مخفیانه نبود، بلکه حتی مردم عادی هم از این دشمنی مطلع بودند. این دشمنی منجر شد به اینکه به خود اجازه خروج نسبت به خلیفه رسول خدا دهد در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از این کار خبر داده و نهی نموده بودند و این عمل او را ظالمانه خواندند و او علم به نا حق بودن فعلش و حقانیت وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام داشت.

قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله مَا جَرَى فِي أُمَمِ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلِي شَيْ ءٌ إِلَّا وَ يَجْرِي فِي أُمَّتِي مِثْلَهُ وَ ذَکرَ خُرُوجَ الصَّفْرَاءِ بِنْتِ شُعَيْبٍ عَلَى يُوشَعَ وَصِيِّ مُوسَى، ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله لِأَزْوَاجِهِ: وَ إِنَّ مِنْکنَّ مَنْ تَخْرُجُ عَلَى وَصِيِّي وَ هِيَ ظَالِمَةٌ، ثُمَّ قَالَ: يَا حُمَيْرَاءُ لَا تَکونِيهَا.(2)

پيامبر اکرم فرمودند: «آنچه در امت هاى پيشين رخ داده مانند آن در امّت من پديد مى آيد، قيام صفورا دختر شعيب بر عليه «يوشع» وصى حضرت موسى عليه السلام را يادآور شد. آنگاه به همسرانش فرمودند: هر کس از شما عليه وصى من قيام کند، ظالم است. باز فرمودند: اى حميراء (عايشه) تو آن نباشى.

آنچه قابل توجه است این است که تشابه مذکور، ذیل اصل قاعده شباهت از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح شده است.

ص: 181


1- . الكافي، ج 1، ص300.
2- . الخرائج و الجرائح، ج 2، ص934.
د. کلمات معاویه در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام

در موارد متعددی اعتراف معاویه نسبت به برتری و مقام مولا و شناخت او از مولا ثبت شده است. در گفتگویی بین معاویه و عمروعاص نتیجه جنگ با مولا را بیان و به حقانیت ایشان اعتراف و علت خود از جنگ را اینگونه بیان میکند.

... وَ الله إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنِّي لَوْ قَتَلْتُهُ دَخَلْتُ النَّارَ فَلَوْ قَتَلَنِي دَخَلْتُ النَّارَ قَالَ عَمْرٌو فَمَا حَمَلَک عَلَى قِتَالِهِ قَالَ الْمُلْک عَقِيمٌ وَ لَنْ يَسْمَعَهَا مِنِّي أَحَدٌ بَعْدَک.(1)

به خدا من مى دانستم که اگر او را بکشم به دوزخ مى روم و اگر هم مرا بکشد به دوزخ ميروم عمرو گفت پس چه باعث بود که با او بجنگى. گفت ملک عقيم است و نبايد اين سخن را از من جز تو کسى بشنود.

و وقتى خبر شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام را به وى دادند آيه استرجاع را خواند و گفت: ماذا فَقَدُوا مِنَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ وَ الْفَضْلِ وَ الْفِقْهِ .مردم چگونه معدن علم و حلم و فضيلتها و فقه را از دست دادند؟ زنش گفت :من تعجّب مى کنم، تو تا ديروز به او ناسزا مى گفتى، امروز بر مرگ او متأثّرى؟ معاويه گفت :واى بر تو، تو نمى دانى که على از جهت علم و فضل شبيه چه شخصيّتى بود؟!(2)

ه. عمرو عاص و اعتراف به حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

در شواهدی که در بحث معاویه مطرح شد در مورد اول مخاطب عمرو عاص بود که بیانگر علم به جایگاه امیرالمؤمنین است. علاوه بر این در کشاکش جنگ صفین وقتی جنگ رو به پیروزی اصحاب امیرالمؤمنین بود عمرو عاص پیشنهاد به نیزه زدن قرآن را مطرح کرد. معاویه ضمن پذیرش این حیله در صدد امتحان راهی قبل این دسیسه شد که آن فریب

ص: 182


1- . الأمالي صدوق، ص73.
2- . تاریخ دمشق، ج 42، ص 583.

دادن مولا با نامه ای بود که مورد تمسخر عمرو عاص قرار گرفت که تو کجا و فریب علی کجا؟! و پس از آن که نامه معاویه بی نتیجه ماند شعری در وصف امیرالمؤمنین علیه السلام سرود که ترجمه اش بدین نحو است:

هان! پسر هند، خداى پاداشت دهاد* پاداش مردى سيه روى و سياه روزگار را اى بى پدر!

آيا به على چشم طمع دوخته اى؟!* اينک که شمشيرها به هم سائيده و سپرها به هم کوبيده؟

اميدوارى که با مردابى از شک و شرک فريبش دهى* اميدوارى که از هارت و هورت تو بترسد؟

هان! پرده به يک سو شد و نبردى درگرفت* که از هول و هراس آن بر سر کودک گرد پيرى نشست.

او راست تک تازانى که در انبوه تاريکى فرو روند* سوارکارانى که چون شيران از خشم مى غرند

هر گاه نبرد به سويش بازآيد، پاسخش دهد* با نيزه ها به پيشوازش رود و فرياد زند که برگرد

اگر پيکار درآيد يک بار تواند درآيد* و اگر در رود ديگر بازگشتى ندارد

چنين هنرى از ابو الحسن بعيد نيست* و چنان شيطنتى از بد سرشتى چون تو بعيد نيست

با او به بيچارگى سخن گفتى* با دلى لرزان و گردنى شکسته اى پسر هند!

شام را خواستى و گفتى همان تو را بس است* و اين ناشى از بدرگى و بد ذاتى و پستى تو است.

اگر شام را هم به تو بخشد، داراى عزتى نمى شوى* و زياده خواهى تو را سرشار نمى ساخت

با اين ترفند حتى نتوانستى سيخى را هم بشکنى* حتى باريک تر از سيخى را هم نتوانستى بشکنى

معاويه گفت: به خدا سوگند اى عمرو منظورت را از اين شعر دريافتم! عمرو گفت: چه منظورى داشتم؟ معاويه گفت: مى خواستى مرا به خاطر نقشه ام سرزنش کنى، چون بر خلاف نظر تو کار کردم و خواستى على را ستايش کنى چرا که آن روز تو را بر زمين زد و رسوا کرد.

ص: 183

عمرو خنديد و گفت: آرى! مى خواستم تو را به خاطر نقشه ات سرزنش کنم و اينکه چرا به حرفم گوش ندادى. اما در مورد رسوايى من! مردى که با على عليه السلام مبارزه کند رسوا نمى شود، تو هم اگر مى خواهى که از او دچار چنان فضيحتى شوى برو و با على مبارزه کن! معاويه خاموش شد و اين جريان در ميان شاميان پخش گرديد.(1)

شعر طولانی دیگری نیز از او به ثبت رسیده که به قصیده جلجلیه عمرو عاص معروف است که در جواب نامه معاویه در طلب خراج مصر از او سرود که سراسر آن اعتراف به جایگاه امیرالمؤمنین و بطلان عملکرد خود و معاویه است.(2)

و. علم ابوموسی به عدم حقانیت حکمیت

عبدالرحمن بن ابی لیلی می گوید: من با ابو موسی اشعری از دومه الجندل(3) عبور می کردیم. ابو موسی به من گفت: زمانی که با رسول خدا به دومه الجندل رسیدیم ایشان به من فرمودند: در این مکان دو تن از بنی اسرائیل حکم به جور کردند و به زودی در میان امت من هم دو تن در این مکان به جور حکم میکنند. راوی میگوید: ابو موسی و عمروعاص برای حکمیت در صفین به دومه الجندل رفتند و میان علی بن ابیطالب علیه السلام و معاویه ملعون حکم کردند. بعد از آن ماجرا وقتی ابو موسی را ملاقت کردم به او گفتم مگر تو نبودی که از پیامبر چنین حدیثی را روایت کردی؟ گفت: والله المستعان.(4)

ز. مغیره بن شعبه

در روایتی مغیره بن شعبه تشبیه به بلعم باعورایی شده است که علم او به حق گذشت. با این تشبیه مغیره بن شعبه نیز در پی تبعیت از هوای نفس، از علم و تقوایی که داشت محروم ماند.

ص: 184


1- . متن عربی اشعار در کتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 809.
2- . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 522.
3- . مکانی است که یکی از جنگ های پیامبر در آنجا انجام گرفت.
4- . معجم البلدان، ج2، ص 489؛ الصحیح من السیره، ج8، ص 398.

سليمان لبّان گويد: امام باقر گفت: آيا مى دانى مثل مغيرة بن شعبه به چه ماند؟ گفتم: نه. گفت: مثله مثل بلعم مثل او مثل بلعم است که اسم اعظم به او ارزانى شد و خدا گفت: «... آيات خود را به او ارزانى داشتيم، پس از پوشش آنها بيرون آمد، پس شيطان در پى او افتاد، و او از گمراهان شد.».(1)

ح. منصور دوانیقی

سليمان اعمش در ضمن خبر طولانى از شب ملاقاتش با منصور دوانیقی مى گويد. او از اعتراف منصور در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام سخن میگوید(2)

و سپس در انتهای روایت میگوید: گفتم يا امير المؤمنين به من امان بده. گفت: در امانى. گفتم: فَمَا تَقُولُ فِي قَاتِلِ الْحُسَيْنِعلیه السلام؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَ فِي النَّارِ قُلْتُ: وَ کذَلِک مَنْ قَتَلَ وُلْدَ رَسُولِ الله إِلَى النَّارِ وَ فِي النَّارِ؟ قَالَ: الْمُلْک عَقِيمٌ يَا سُلَيْمَانُ اخْرُجْ فَحَدِّثْ بِمَا سَمِعْتَ. در قاتل حسين علیه السلام چه گوئى؟ گفت: به دوزخ رود و در دوزخ است. گفتم: همچنين هر که فرزندان رسول خدا را بکشد به سوى دوزخ و در دوزخ است. گفت: اى سليمان ملک عقيم است بيرون شو و آنچه شنيدى باز گو.(3)

طبق داستان نقل شده، علم منصور به حقانیت ثابت و علت مخالفت او با آن حب جاه و مقامی است که خود او با تعبیر «الملک عقیم» به آن اشاره میکند.

ط. هارون

در ضمن روایتی طولانی در مجلسی هارون احترام ویژه ای به امام کاظم علیه السلام مینماید. پس از تشریف فرمایی حضرت از مجلس، مأمون پسر هارون علت تجلیل پدرش را از امام جویا میشود که هارون اینگونه پاسخ میدهد:

ص: 185


1- . تفسير العياشي، ج 2، ص 42.
2- . تفصیل روایت در بحث «مسخ» ذیل «شباهت ها در نتیجه عناد با حجت خدا» در ادامه خواهد آمد.
3- . الأمالي صدوق، ص 441.

... اين امام مردم و حجت خدا بر خلق او بود و خليفه خدا بر بندگان او بود. گفتم يا امير المؤمنين آيا اين صفات از براى تو نيست و در تو اين خصال نيست؟ گفت: من امام جماعت هستم در ظاهر و امام قهر و غلبه هستم در باطن و موسى بن جعفر علیه السلام امام حق است وَ الله يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَأَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله مِنِّي وَ مِنَ الْخَلْقِ جَمِيعاً و سوگند به خداوند که او احق است از من و از جميع خلق که جانشين رسول خدا باشد و سوگند به خداوند که اگر تو که فرزند من هستى با من منازعه کنى در اين امر خلافت هر آينه مى گيرم از تو چيزى را که دو چشم تو در آن است يعنى سر تو را جدا ميکنم زيرا که ملک عقيم است....(1)

ی. مأمون

در موارد متعددی این اعتراف از مأمون در شأن اهل بیت علیهم السلام ثبت شده است. به گونه ای که برخی از اصحاب امام رضا علیه السلام به این امر خوش بین شده بودند.(2)

از جمله موارد، پاسخ طولانی او به نامه ای از بنی العباس به او در اعتراض به ولایتعهدی امام رضا علیه السلام است که در ضمن آن اینگونه بیان میدارد:

...اما اين که گفتيد خوب بود که مأمون در باره بيعت با ابو الحسن الرضا بيشتر بصيرت و آگاهى کسب مى کرد، بدانيد که مأمون با او بيعت نکرد مگر از روى بصيرت و آگاهى و دانا به اين که بأنه لم يبق أحد على ظهرها أبين فضلا و لا أظهر عفة و لا أورع ورعاً و لا أزهد زهداً في الدنيا و لا أطلق نفساً و لا أرضى في الخاصة و العامة و لا أشد في ذات الله منه در روى زمين کسى در فضل و عفت و زهد و تقوا و خداپرستى به پايه او نمى رسد و کسى مثل او مورد پسند عامه و خاصه نيست و بيعت من با او نيست مگر به خاطر جلب رضاى

ص: 186


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 91.
2- . واکنش امام رضا علیه السلام به این فعل مأمون: از اسحاق بن حماد مروى است كه گفت مأمون مجلس هاى گفتگو منعقد ميكرد و مخالفان اهل بيت علیهم السلام را جمع ميكرد و در امامت على بن ابیطالب با ايشان سخن ميگفت و به جهت تقرب جوئى به حضرت ابى الحسن الرضا علیه السلام آن حضرت را بر جميع صحابه تفضيل ميداد و حضرت رضا علیه السلام به اصحاب خود كه به ايشان وثوق و اعتماد داشت ميفرمودند: به سخن او مغرور نشويد سوگند به خدا كه غير از او كسى مرا نميكشد و ليكن من ناچارم از صبر كردن تا اينكه اجلى كه نوشته شده. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 184.

خداوند و در اين باره کوشش کردم و در راه خدا سرزنش کسى مرا دلگير نمى کند به جان خودم قسم اگر بيعت من، روى طرفدارى بود، آن وقت عباس پسرم و ساير اولادم پيش من محبوبتر بودند و ليکن من امرى را اراده کردم و خداوند هم امرى را و هرگز امر من بر امر خدا سبقت نمى گيرد... .(1)

و در روایت خواندنی دیگری در مناظره او با علمای هم عصر خود در اثبات برتری امیرالمؤمنین که بسیار مسلط به موضوع وارد میشود، این مطلب کاملا مشهود است.

...إِنِّي رَجُلٌ أَزْعُمُ أَنَّ عَلِيّاًعلیه السلامخَيْرُ الْبَشَرِ بَعْدَ رَسُولِ الله ص فَإِنْ کنْتُ مُصِيباً فَصَوِّبُوا قَوْلِي وَ إِنْ کنْتُ مُخْطِئاً فَرُدُّوا عَلَيَّ وَ هَلُمُّوا فَإِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُکمْ وَ إِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُمُونِي... .(2)

من مردى هستم که فکر ميکنم على علیه السلام بهترين مردان پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله است، اگر من در اين نظرم درست مى انديشم پس مرا تصديق کنيد و سخنم را صواب دانيد، و چنانچه خطا مى انديشم با دليل قول مرا ردّ کنيد و با من به گفتگو پردازيد.

در موارد متعدد مدح اهل بیت علیهم السلام و علم به جایگاه آن بزرگواران از ناحیه دشمنان وارد شده، اما از جمله افرادی که بیش از دیگران به بیان این مدح پرداختند معاویه و مأمون علیهما اللعنة هستند.

ک. علم مردم به بطلان راه سران طاغوت و همراهی با آنان

نکته قابل توجه در اینجا این است که اگرچه دشمنان برای رسیدن به هدف خود از تلاشی دریغ نمیکنند، اما اگر همراهی مردم یا حداقل سکوت مردم در برابر اعمال دشمنان نباشد، با وجود آنکه علم به بطلان آنان دارند، و از حجت خدا حمایت نمایند، دشمنان خدا نمیتوانند کاری از پیش برند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام همراهی مردم با طاغوت را با علم به بطلان آن اینگونه تبیین میفرمایند:

ص: 187


1- . الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج 1، ص 278.
2- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 185.

اى امتى که فريبش دادند و فريب خورد، و فريب آن کس که فريبش داده بود شناخت ولى باز هم روى همان فريب خوردگى پافشارى کرده ايستاد، و از هواهاى نفسانى پيروى کرد، و در راه تاريک گمراهى خود گام برداشت، وَ قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا الْحَقُّ فَصَدَّتْ عَنْهُ و با اينکه حقيقت بر او آشکار شده بود از پيروى آن سرپيچى کرد، و از پيمودن راه روشن خوددارى نمود.

... پس از روى دلخواه خود سخن کرديد، و در دين خود راه اختلاف پيموديد و بدون علم در دين خدا فتوى داديد، و از گمراهان پيروى کرديد و آنان شما را گمراه کردند، و امامان خود را رها کرديد آنها نيز شما را رها کردند، پس به اين روز افتاديد که طبق دلخواه خود حکم کنيد، هنگامى که کارى پيش آيد از اهل ذکر بپرسيد و چون پاسخ آن را براى شما بيان کنند گوئيد راستى که حقيقت علم همين است، پس چه شد که (با اين اقرار و اعتراف) آنها را رها کرديد؟ و پشت سر انداختيد و با آنها مخالفت کرديد؟

باشد که به زودى تمام آنچه را کشتيد درو کنيد، و عواقب وخيم جرمها و کارهايتان را دريابيد، سوگند بدان که دانه را شکافت و جنبندگان را آفريد لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي صَاحِبُکمْ وَ الَّذِي بِهِ أُمِرْتُمْ وَ أَنِّي عَالِمُکمْ وَ الَّذِي بِعِلْمِهِ نَجَاتُکمْ وَ وَصِيُّ نَبِيِّکمْ وَ خِيَرَةُ رَبِّکمْ وَ لِسَانُ نُورِکمْ وَ الْعَالِمُ بِمَا يُصْلِحُکمْ به خوبى دانستيد که منم زمامدار شما و آن کس که به پيرويش مأمور هستيد و منم دانشمند شما و آن کسى که نجات شما به علم و دانش او است، و وصى پيامبر شما و برگزيده پروردگار شما و زبان نور (رسول خدا يا قرآن) شما و داناى به مصالح شما، و به زودى به طور آرامى به شما رسد آنچه را بدان وعده داده شده ايد، و آنچه به امتهاى پيش از شما فرود آمد، و بزودى خداى عز و جل از شما در باره امامانتان پرسش کند، با آنها محشور گرديد، و فرداى محشر به سوى خداى عز و جل بازگشت خواهيد کرد.(1)

در این روایت مولا، سکوت و عدم تقابل مردم با غاصبان و عدم همراهی آنان با امیرالمؤمنین علی علیه السلام را عامل تسلط آنان و در نتیجه انحراف امت میخواند.

ص: 188


1- . الكافي، ج 8، ص 32.

علت فرصت دادن خداوند به جبهه باطل

سنت خداوند بر این است که حجت را بر مخلوقاتش تمام کند. هیچ قومی عذاب نشد مگر اینکه حجتی از حجج الهی، حجت را بر آنان تمام نمود.(1)

اگر هم فرصتی به دشمنان خدا هر چند علی الظاهر طولانی و از جهت نعمات دنیوی کثیر، داده میشد دلیلی بر حقانیت آنان نیست. در حالی که موجب غرور خود آنان خواهد شد.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ قالَ مُوسى إِلَى قَوْلِهِ لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ فَإِنَّ قَوْمَ مُوسَى اسْتَعْبَدَهُمْ آلُ فِرْعَوْنَ وَ قَالُوا: لَوْ کانَ لِهَؤُلَاءِ عَلَى الله کرَامَةٌ کمَا يَقُولُونَ مَا سَلَّطَنَا عَلَيْهِمْ... .(2)

امام باقر علیه السلام ذیل آیه پروردگارا، ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده، فرمودند: آل فرعون قوم حضرت موسی را به بندگی گرفتند و گفتند: اگر برای شما نزد خداوند آن طور که میگویید کرامتی بود ما بر شما مسلّط نمیشدیم.

معرفت صحیح به دنیا و مقصد ندانستن آن، این شبهه را از ذهن دور خواهد نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در جهت همین معرفت افزایی در این باره اینگونه میفرمایند:

لَيْسَتِ الدُّنْيَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ لَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ کانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَ الله مِنَ الْخَيْرِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا أَسْقَى فِيهَا کافِراً شَرْبَةَ مَاء... .(3)

دنيا براى محمّد و آل محمّد صلى اللّه عليهم اجمعين ارزشى ندارد. اگر دنيا و خير آن نزد خدا به قدر يک بال پشه ارزشى ميداشت يک شربت از آب آن نصيب کافر نميشد.

و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در خطبه ای پس از بیان خیانت و جنایت آن ظالمین، با استفاده از شباهتی در تاریخ در فرصت دادن خداوند به ظالمین وجه آن را اینگونه بیان میدارند:

ص: 189


1- . سوره نساء، آیه 165؛ {رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلى اللّه حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللّه عَزيزًا حَكيمًا} پيغمبران را فرستاديم كه «نيكان را» مژده دهند و «بدكاران را» بترسانند تا پس از فرستادن پيغمبران مردم را بر خدا حجّت و برهانى نباشد «به اينكه كسى ما را به راه حقّ دعوت نكرد و ما هم نميدانستيم» و خدا تواناى درستكار است.
2- 1. تفسير القمي، ج 1، ص 314.
3- . الأمالي صدوق، ص 234.

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آن مرد پاک و مبارک، نخستين کسى بود که در اسلام به ناحق بر عليه او گواهى دادند، و به زودى دريابند سرانجام آنچه را پيشينيان ايشان پى ريزى کردند، و اگر (مى بينيد که) اينان در مهلتى فراخ و در عمرى مقدر و وسعت زمان بازگشت و غرور تدريجى و آرامش حال و رسيدن به آرزو هستند (شگفت نيست و) بايد بدانيد که فَقَدْ أَمْهَلَ الله عَزَّ وَ جَلَّ شَدَّادَ بْنَ عَادٍ وَ ثَمُودَ بْنَ عَبُّودٍ وَ بَلْعَمَ بْنَ بَاعُورٍ خداى عز و جل به شداد بن عاد و ثمود بن عبود و بلعم بن باعورا نيز مهلت داد و نعمتهاى آشکار و نهان خويش را برايشان کامل کرد و به وسيله مالها و عمرهاى طولانى کمکشان داد و زمين برکات خويش را به آنها ارزانى داشت تا بلکه متذکر نعمتهاى الهى گردند و نهى و بيم او و راه بازگشت به درگاهش را بشناسد و از گردنکشى دست بدارند.

و چون دوران آنها به سر رسيد و لقمه مقدر ايشان پايان يافت خداى عز و جل ايشان را برگرفت و از بيخ و بن برکند. گروهى را به سنگريزه دچار کرد، و برخى را صيحه آسمانى فرا گرفت و برخى را ابر آتش بار بسوزاند و برخى را زلزله نابود کرد و برخى در زمين فرو رفتند «و چنان نبود که خدا بر ايشان ستم کند ولى خودشان بودند که به خود ستم ميکردند». بدانيد که هر دورانى را دفترى است و چون دفتر به آخر رسيد در آن هنگام اگر پرده به يکسو رود و ببينى آنجائى را که ستمکاران بدان جا سرنگون کردند و زيانکاران بدان جا بازگردند همانا بدرگاه خداى عز و جل ميگريختى از آنچه آنها در آن گرفتارند و بدان باز گردند.(1)

شناخت عملکرد جبهه باطل در برابر جبهه حق

اشاره

دشمنان حجت خدا از هیچ عملی در برابر مخالفت با حجت خدا و رسیدن به اهداف خود کوتاهی نمیکنند و برای تحقّق اهداف خود با هم جمع می گردند و متّحد می شوند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ... سوگند به خدا مى بينم که أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْکمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکمْ عَنْ حَقِّکمْ اين قوم به زودى بر شما چيره شوند به خاطر اجتماعى که آنان بر باطلشان دارند، و تفرقه اى که شما از حق داريد، و محض اينکه

ص: 190


1- . الكافي، ج 8، ص 29.

شما در راه حق به امام خود عاصى هستيد، و آنان در راه باطل مطيع رهبر خويشند، و به علّت اينکه آنان امانت او را ادا مى کنند و شما خيانت مى ورزيد، و به جهت اينکه آنان در شهرهاى خود درستکارند و شما فاسد هستيد.(1)

به طوریکه در راه تحقق اهدافشان باهم پیمان میبندند. امام باقر علیه السلام به پیمان خلفا بر منع رسیدن قدرت به اهل بیت علیهم السلام در کعبه اشاره میکنند(2) و رسول خدا آن صحیفه ملعونه را به صحیفه ای که علیه مسلمانان در جاهلیت نوشتند تشبیه مینمایند.(3)

برای مخالفان، نبی و وصی تفاوتی ندارد. در برابر این جریان به هر شکلی بتوانند ایستادگی خواهند کرد. اگر یارای ایستادگی در برابر نبی نباشد توان خود را در برابر وصی او خرج خواهند نمود.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُؤْذُوا رَسُولَ الله فِي عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ کمَا آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ الله مِمَّا قالُوا(4)

ای کسانی که ایمان آوردید اذیت نکنید پیامبر را در مورد حضرت علی علیه السلام و ائمه اطهار همانطور که اذیت کردند حضرت موسی را نتیجه اش برائت خدا از گفته ایشان شد.

و مخالفت با اوصیای انبیا سنتی است در مخالفان حجت های الهی که پیامبر در روایتی ضمن تشبیه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به هارون، به این سنت اشاره می کنند.

یاعلی تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى، هارون براى تو الگوى نيکويى است؛ آنگاه که قومش او را تضعيف و تنها نموده و نزديک بود وى را بکشند. پس در برابر ستم قريش بر تو و شورششان عليه تو صبر کن، همانا که تو مانند هارونى نسبت به موسى و پيروانت همانند کسانى که پيرويش کردند و آنان مانند آن گوساله و پيروانشان مانند گوساله پرستان هستند؛ آن زمان که موسى هارون را به جانشينيش بر آنان گمارد، او را فرمان داد که اگر گمراه شدند و هارون يارانى يافت به کمک يارانش با آنان جهاد کند و اگر يارانى

ص: 191


1- . نهج البلاغة، ص 67.
2- . تفسير القمي، ج 2، ص 356؛ سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ الله: إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ قَالَ فُلَانٌ قَوْلُهُ ما يَکونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ ابْنُ فُلَانٍ أَمِينُهُمْ حِينَ اجْتَمَعُوا فَدَخَلُوا الْکعْبَةَ فَکتَبُوا بَيْنَهُمْ کتَاباً إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَنْ لَا يَرْجِعَ الْأَمْرُ فِيهِمْ أَبَداً.
3- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 336؛ ... لَقَدْ أَصْبَحَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ فِي يَوْمِي هَذَا قَوْمٌ شَابَهُوهُمْ فِي صَحِيفَتِهِمُ الَّتِي کتَبُوهَا عَلَيْنَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ عَلَّقُوهَا فِي الْکعْبَةِ وَ إِنْ شَاءَ الله تَعَالَى يُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً لِيَبْتَلِيَهُمْ وَ يَبْتَلِيَ مَنْ يَأْتِي بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبِيثِ وَ الطَّيِّبِ.
4- . الكافي، ج 1، ص 414.

نيافت دست نگهدارد و جانش را حفظ نمايد و ميان شان تفرقه نيندازد. يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ الله رَسُولًا إِلَّا وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ کرْهاً فَسَلَّطَ الله الَّذِينَ أَسْلَمُوا کرْهاً عَلَى الَّذِينَ أَسْلَمُوا طَوْعاً اى على، خداوند هيچ پيامبرى را برنيانگيخت مگر که گروهى از روى رضا و رغبت به او گرويدند و گروهى ديگر از روى بى ميلى به او پيوستند. سپس خداوند کسانى را که از روى بى ميلى به دعوت و نهضت پيوستند بر کسانى که از روى رضا و رغبت به نهضت گرويدند، مسلط ساخت، در نتيجه به قتل عام وارثان و صاحبان حق پرداختند، تا باشد که پاداشى برتر يابند.(1)

تعبیر «مَا بَعَثَ الله رَسُولًا إِلَّا وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ کرْهاً» دال بر وجود دائمی حضور منافقین در زمرۀ اطرافیان هر پیامبری است که در ادامه به تلاش بر تسلط به مؤمنان می پردازند و گویا این سیر در بازخورد با حجت خدا سنتی است در امت ها.

حال پس از آشنایی با جریان مستدام دشمنی طاغوت با فرستادگان خدا و تلاش این دسته در تحقق هدف خود به این مطلب میپردازیم که حتی طریقه عملکرد در برابر این حجج الهی در طول امم با هم شباهت دارد.

1. تقابل اقتصادی

اشاره

از جمله اهرم های همیشگی فشار علیه جبهه حق استفاده از اهرم اقتصادی است که به شیوه های مختلف به کار گرفته میشود. در ادامه به برخی از آن ها اشاره میگردد.

الف. تطمیع حجت خدا

مفید ترین راه مقابله توسط یک جریان با جریانی دیگر، جلب و همراه نمودن رأس آن جریان با جریان مقابله کننده است. از این رو قدم اولی که توسط هواپرستان هر زمان جهت مقابله با فرستادگان خدا برداشته میشد تطمیع ایشان خواهد بود، با این ذهنیت که آنان نیز

ص: 192


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 569.

مثل خودشان تشنه هوس و مال دنیا هستند. لذا در مرحله اول با وعده های دنیوی به رسولان الهی اولین قدم خود را در جهت جلوگیری از فعالیت های حجت خدا بر میدارند. در داستان ملکه سبا و حضرت سلیمان وقتی سلیمان با نامه ای آنان را دعوت به توحید نمود آنان با هدایایی قصد منصرف نمودن ایشان از درخواستش داشتند که با پاسخ منفی حضرت سلیمان روبه رو شدند.

{إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیهِمْ بِهَدِیةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ فَلَمَّا جَاءَ سُلَیمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِی الله خَیرٌ مِمَّا آتَاکمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیتِکمْ تَفْرَحُونَ}.(1)

و من هدیه گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند. هنگامی که فرستاده ملکه سبا نزد سلیمان آمد، گفت: می خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است. بلکه شما هستید که به هدیه هایتان خوشحال می شوید!

پس از بعثت رسول خدا نیز مشرکین برای منصرف نمودن رسول خدا به ایشان پیشنهادهای دنیوی نمودند که از حضرتش پاسخ رد شنیدند. تفسیر قمی مینویسد:

بت پرستان و ثروتمندان مکه که آيين يکتاپرستى را با منافع خود در ستيز مى ديدند به سراغ ابو طالب رفتند و از او خواستند، برادرزاده خود را از اين دعوت باز دارد و به او بگويد: اگر دست از اين سخنان بردارد او را سرور و امير خود قرار مى دهند و مال و ثروت فراوان به او مى بخشند، ليکن پيامبر صلی الله علیه و آله با شنيدن اين وعده هاى تو خالى فرمودند: لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِي يَمِينِي وَ الْقَمَرَ فِي يَسَارِي مَا أَرَدْتُهُ اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهيد، من از دعوت خود منصرف نمى شوم.(2)

ص: 193


1- . سوره نمل، آیه 35.
2- . تفسير القمي، ج 2، ص 228.
ب. محدودیت

حربه پرکاربرد دیگری که جبهه باطل علیه جبهه حق به کار میگیرد تحریم و ایجاد محدودیت های اقتصادی است. عهدنامه قریش که منجر به تنگنای شعب ابی طالب شد شاهدی بر این ماجرا است. در جای دیگر قرآن به این روش مخالفین اشاره میکند:

{هُمُ الَّذينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُون}.(1)

اینها همان مردم بدخواهند که می گویند: بر اصحاب رسول خدا انفاق مال مکنید تا (از اطرافش) پراکنده شوند در صورتی که خدا را گنجهای آسمانها و زمین است، لیکن منافقان درک آن نمی کنند.

2. تقابل فرهنگی

اشاره

مرحله پس از عدم اخذ نتیجه از تطمیع، تقابل فرهنگی است. عملکرد فکری همیشه هزینه کمتر و نتیجه بیشتری از تقابل فیزیکی را در پی خواهد داشت. زیرا بدون به خطر انداختن جان ها و هزینه کلانِ تدارک برخورد فیزیکی، با اقناع اندیشه ها امکان رسیدن به هدف در دو جبهه حق و باطل فراهم میشود. بنابر این در جبهه باطل نیز در قدم اول جهت مقابله با جبهه حق، با شیطنت(2)

سعی در پیشبرد اهداف خود دارد.

الف. تخریب شخصیت حجت خدا
اشاره

زمانیکه نتوانستند از شخص حجت خدا راهی به هدف خود بیابند با از بین بردن جایگاه ایشان در جامعه به هر نحوی تلاش در از بین بردن نفوذ این دعوت مینمایند. از جمله این

ص: 194


1- . سوره منافقون، آیه 7.
2- . شخصى از امام صادق علیه السلام پرسيد: عقل چيست؟ فرمودند: چيزى است كه به وسيله آن خدا بپرستند و بهشت به دست آرند. راوى گويد: گفتم: آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمودند: تِلْكَ النَّكْرَاءُ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ. نيرنگ و شيطنت بود، آن مانند عقل است ولى عقل نيست. الكافي، ج 1، ص11.

عملکرد، تهمت به این بزرگواران به روش های مختلف است. تهمت به سحر، دروغ، هذیان و ...

· ساحر معرفی نمودن حجت خدا

امام صادق علیه السلام میفرمایند: وقتى خداوند موسى علیه السلام را به سوى فرعون گسيل داشت او به نزد فرعون آمد اجازه ورود گرفت. اجازه ندادند. با عصای خود به در زد درها همگی برایش باز شدند. سپس بر فرعون وارد شد و به او ابلاغ کرد که: من فرستاده پروردگار جهانيان هستم. ... سپس گفت: آيا مى خواهى که برايت معجزه اى آشکار بياورم؟ فرعون گفت: اگر راست مى گويى آن را عرضه کن، آنگاه موسى عصاى خود را افکند و ناگهان به اژدهايى مبدّل شد و در آن مجلس همه فرعونيان را رعب و وحشت فرا گرفت و فرعون از ترس گفت: تو را به همان الله که ادّعا مى کنى فرستاده او هستى، شرّ اين اژدها را از سر من کوتاه نما، پس از آن موسى دست برد و اژدها را گرفت و آن به صورت اوّل در آمد، سپس دست خود را از گريبان بدر آورد و همه مشاهده کردند که مانند منبع نورى درخشنده و تابان است، و سپس دوباره دست او نيز به حالت اوّل بازگشت، وقتى فرعون اين دو معجزه را مشاهده کرد به وجدان خود رجوع نمود و قصد داشت موسى را تصديق کند. امّا هامان برخاست و به او گفت: تو معبود و خداى اين مردم هستى. حال مى خواهى پيرو يکى از بندگان خود شوى؟! پس فرعون منصرف شد و به اطرافيان خود گفت: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَکمْ مِنْ أَرْضِکمْ بِسِحْرِهِ اين موسى جادوگرى داناست که مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون کند ... در حالی که فرعون و هامان با سحر بر مردم غلبه کردند و فرعون با سحر ادعای ربوبیت نمود.(1)

روایت زمان احتضار خلیفه اول نیز، اعتقاد شیخین به ساحر بودن پیامبر را تبیین مینماید.

وقتى عمر اين را (جملاتی از ابوبکر که خوشایندش نبود) شنيد بيرون رفت در حالى که مى گفت: «او هذيان مى گويد». ابو بکر گفت: نه به خدا قسم، هذيان نمى گويم. کجا

ص: 195


1- . تفسير القمي، ج 2، ص 118.

مى روى؟! عمر گفت: تو دومى آن دو نفر هستى هنگامى که در غار بودند.

ابو بکر گفت: اکنون هم اين سخن را مى گويى؟! آيا من برايت نقل نکردم که محمّد و نگفت «رسول الله»! در حالى که با او در غار بودم به من گفت: «من کشتى جعفر و اصحابش (1)

را مى بينم که در دريا سير مى کنند». گفتم: «به من هم نشان بده». او دست به صورت من کشيد و من آن را ديدم فَاسْتَيْقَنْتُ عِنْدَ ذَلِک أَنَّهُ سَاحِرٌ فَذَکرْتُ لَک ذَلِک بِالْمَدِينَةِ فَاجْتَمَعَ رَأْيِي وَ رَأْيُک عَلَى أَنَّهُ سَاحِرٌ و آنگاه يقين پيدا کردم که او ساحر است.(2) وقتى اين مطلب را در مدينه براى تو نقل کردم، نظر من و تو متّفق شد که او ساحر است! عمر گفت: اى حاضرين، پدرتان هذيان مى گويد. اين مطالب را مخفى کنيد و آنچه از او مى شنويد کتمان کنيد که اهل بيت شما را شماتت نکنند.(3)

این نسبت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز داده شده است.

زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ صفین برمیگشت قومش را از آبی که از صخره ای که آن را بر گردانده بود سیراب نمود، رفت برا قضاء حاجت. برخی از سپاهیان منافق ایشان گفتند: می رویم به قضای حاجتش نگاه میکنیم تا کذب آن مقام در حد پیامبری که برای خود قائل است را به اصحابش برسانیم. امیرالمؤمنین علیه السلام به قنبر فرمودند: ای قنبر برو و به آن درخت و درختی که مقابلش است که فاصله بین آن دو بیش از یک فرسخ بود بگو که وصی محمد به شما امر میکند که به هم بچسبید. قنبر گفت: یا امیرالمؤمنین آیا صدای مرا میشنودند؟ حضرت فرمودند: آن کسی که چشمان تو را به دیدن آسمان بینا کرد در حالی

ص: 196


1- . اشاره به هجرت مسلمانان از مكه به حبشه به رياست جعفر بن ابى طالب است.
2- . مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: فدايت گردم، آيا پيامبر صلی الله علیه و آله ابو بكر را« صديق» ناميده است؟ فرمودند: آرى! پرسيد: چطور؟ فرمودند: آنگاه كه همراه او در غار بود حضرت فرمودند: من كشتى جعفر بن ابى طالب را مى بينم كه در دريا راه را گم كرده و مضطرب است. ابو بكر گفت: يا رسول اللّه، تو آن را مى بينى؟ فرمودند: آرى. گفت: مى توانى آن را به من نشان دهى؟ فرمودند: نزديك من بيا. امام صادق عليه السلام فرمودند: ابو بكر نزد آن حضرت آمد و حضرت دست بر چشمان او كشيد و فرمودند نگاه كن. ابو بكر نگاه كرد و كشتى را ديد كه در دريا مضطرب است. سپس خانه هاى اهل مدينه را ديد، پيش خود گفت: الان تصديق مى كنم كه تو ساحرى! حضرت فرمودند: تو صديق هستى! يعنى تصديق كننده اينكه من ساحرم! بحارالانوار، ج 18، ص 109.
3- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 821.

که بین تو و آن مسیر پانصد سال فاصله است قدرت رساندن صدای تو را به آن دو دارد. پس او رفت و به آن دو ندا داد. آن دو درخت مانند دو نفر که مدت طولانی از یکدیگر دور بودند و شوق دیدار یکدیگر را دارند به سمت هم آمدند و به یکدیگر چسبیدند. منافقین گفتند: إِنَّ عَلِيّاً يُضَاهِي فِي سِحْرِهِ رَسُولَ الله ابْنَ عَمِّهِ! مَا ذَاک رَسُولُ الله وَ لَا هَذَا إِمَامٌ، وَ إِنَّمَا هُمَا سَاحِرَانِ علی همانند پسر عمویش رسول خدا در سحر است. نه او رسول خدا بود و نه این امام. بلکه هر دوی آن ها ساحر بودند!(1)

· نسبت دروغ به حجت خدا

در داستان برگشت رسول خدا از معراج پس از برگشت و بیان اتفاقات معراج توسط ایشان، نسبت دروغ به ایشان دادند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در آسمان ششم موسی و در آسمان هفتم ابراهیم را دیدم ... سپس فرمودند: به مکه برگشتم و هنگام صبح اتفا معراج را برای مردم بیان کردم. فَأَکذَبَنِي أَبُو جَهْلٍ وَ الْمُشْرِکونَ ابوجهل و مشرکین مرا تکذیب کردند. مطعم بن عدی گفت: آیا گمان میکنی مسیر دو ماهه را در ساعتی رفتی؟! أَشْهَدُ أَنَّک کاذِبٌ شهادت میدهم که تو دروغگو هستی. سپس قریش به حضرت از آنچه دیده سؤال کردند و حضرت پاسخ داد و هر چه فرمودند با آن چه قریشیان در کاروان تجاری شاهدش بودند مطابقت داشت.(2)

به انبیاء گذشته نیز مکرر تهمت به دروغ زدند. اما عجیب تر از آن، تهمت به دروغی است که در کتب عامه به انبیاء گذشته نسبت داده شده است. در کتاب صحیح مسلم و بخاری به حضرت ابراهیم تهمت دروغ داده شده است. در حالیکه این نسبت چیزی جز انکار عصمت انبیاء که خلاف اعتقادات شیعه است نخواهد بود.

پيامبر صلی الله علیه و آله در توصيف مردم در قيامت فرمودند که ايشان به نزد آدم مى روند و درخواست شفاعت مى کنند، او از اين کار عذر مى خواهد، نزد نوح مى روند و او نيز چون

ص: 197


1- . التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص165؛ مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 1، ص 473.
2- . قصص الأنبياء عليهم السلام، ص 326.

آدم اعتذار مى جويد. پس به نزد ابراهيم مى روند و مى گويند: «اى ابراهيم تو پيامبر خدا و دوست او هستى از ما در پيشگاه خدايت شفاعت کن. ابراهيم پاسخ مى دهد: خدايم چنان خشم آورده که پيش از آن مانند نداشته و پس از اين نيز همانندى نخواهد داشت إِنِّي قَدْ کذَبْتُ ثَلَاثَ کذَبَاتٍ نَفْسِي نَفْسِي اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي من سه بار دروغ گفته ام. نزد ديگرى برويد.(1)

· نسبت هذیان و جنون به حجت خدا

همسر حضرت نوح از جمله مخالفین ایشان بود. ابن عباس میگوید:

کانَتْ امْرَأَةُ نُوحٍ کافِرَةً تَقُولُ لِلنَّاسِ إِنَّهُ مَجْنُون... .(2)

همسر نوح کافر بود و به مردم مى گفت: شوهر من ديوانه است... .

نسبتی نزدیک به این را به پیامبر اسلام دادند. وقتی که ایشان تقاضای قلم و کاغذ برای نوشتنِ وصیت نمود.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به طلحه فرمودند: اى طلحه، آيا حاضر نبودى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى که کتفی خواست تا در آن چيزى بنويسد که امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند. در آنجا رفيق تو (عمر) آن سخنش را گفت که: إِنَّ نَبِيَّ الله يَهْجُرُ «پيامبر خدا هذيان مى گويد»! حضرت هم غضب کرد و نوشتن آن را رها کرد؟ طلحه گفت: آرى، در اين موضوع حاضر بودم.

فرمودند: وقتى شما از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون رفتيد، حضرتش به من خبر داد که مى خواست در کتف چه بنويسد و عموم مردم را بر آن شاهد بگيرد، و جبرئيل به او خبر داد که خداوند عز و جل اختلاف و تفرقه اين امت را مى داند. سپس ورقه اى خواست و آنچه مى خواست در کتف بنويسد بر من املا نمود و سه نفر را بر آن شاهد گرفت: سلمان و ابوذر

ص: 198


1- . صحيح مسلم، ج1، ص 84 و 85 و 86؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 164 و 172.
2- . النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص72.

و مقداد، و در آن ورقه امامان هدايت را که خداوند امر به اطاعت آنان تا روز قيامت نموده نام برد.(1)

· نسبت گناه به حجت خدا

«قارون» به زنى که صاحب جمال بود، ثروت انبوهى زيادتر از صد هزار درهم داد براى اينکه در ميان بنى اسرائيل بايستد و بگويد: إِنَّ مُوسَى دَعَانِي إِلَى نَفْسِهِ «موسى مرا به سوى خود خوانده است». آن زن آمد و ايستاد در حالى که موسى و قارون هم با زينت آلات خود بودند، گفت: «اى موسى! قارون به من صد هزار درهم پول داده است تا در ميان بنى اسرائيل بايستم و بگويم: تو مرا به سوى خود خوانده اى، به خدا پناه مى برم!».(2)

در مورد امام هادی علیه السلام نیز وارد شده:

متوکل به نديمانش گفت: کار على النقى مرا خسته کرده است، چون هر چه کردم با من شراب بنوشد و همنشينى کند نپذيرفت. نديمانش گفتند: اين برادرش موسى است که اهل لهو و لعب و شرب خمر مى باشد، او را احضار کن و مشهورش نما منتشر مى شود که فرزند رضا عليه السلام اين گونه است وَ لَا يُفَرِّقُ النَّاسُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَخِيهِ وَ مَنْ عَرَفَهُ اتَّهَمَ أَخَاهُ بِمِثْلِ فِعَالِهِ و مردم ميان او و برادرش فرق نمى گذارند و هر کس او را به شرب خمر و زنا و قمار بشناسد، برادرش را هم به همانند آن کارها متهم مى کند. متوکل گفت: بنويسيد او را با اکرام بياورند. هنگامى که موسى به سامرا آمد، امام على النقى عليه السلام نزد برادرش آمد و گفت: متوکل تو را احضار کرده است تا آبرويت را بريزد، وقتى نزد او رفتى نبايد بگويى که اصلا شراب خورده اى. اى برادر! از خدا بترس که حرامى را مرتکب شوى. هر چه امام عليه السلام اصرار کرد، موسى نپذيرفت و خواست خلاف فرمايش امام را انجام دهد، حضرت دعا کرد و فرمودند: هيچ وقت تو و متوکل در يک جا جمع نمى شويد. بعد از آن موسى به در کاخ متوکل آمد، سه سال پى در پى هر روز مى آمد ولى به او اجازه ورود نمى دادند يک بار

ص: 199


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 658.
2- . قصص الأنبياء عليهم السلام، ص 170.

مى گفتند: او مشغول است، دفعه ديگر مى گفتند: دوا خورده است تا اينکه متوکل به قتل رسيد.(1)

· تمسخر حجت خدا

در جریان ساختن کشتی توسط حضرت نوح به جهت دور بودن آب از محل ساخت کشتی مخالفین ایشان به استهزاء و تمسخر ایشان میپرداختند.

امام باقر علیه السلام فرمودند: وقتی حضرت نوح از قومش ناامید شد و تقاضای یاری خدا و عذاب بر قومش کرد، خداوند وحی فرمود که کشتی بساز. فَمَرَّ عَلَيْهِ قَوْمُهُ فَجَعَلُوا يَضْحَکونَ وَ يَسْخَرُونَ وَ يَقُولُونَ قَدْ قَعَدَ غَرَّاساً وقتی قومش از کنار او میگذشتند به او میخندیدند و مسخره میکردند و میگفتند قطع کننده درختان شده ای؟! پس از مدتی آن درختان را قطعه کرده نجاری نمود. پس به او میگفتند: نجار شده ای؟! بعد از آن با چوب ها کشتی ساخت. پس به او گفتند: کشتی بان در زمین خشک شدی؟! تا اینکه از کار کشتی فارغ شد... .(2)

نه فقط حضرت نوح بلکه تمام انبیا مورد تمسخر کافران و مشرکان قرار میگرفتند، و استهزاء شیوه رایج آنان بوده است. قرآن میفرماید: {وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن}.(3) پیامبر اسلام نیز از این سیره مخالفین مستثنا نبود. قرآن در وصف منافقین میفرماید: {وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن*اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون }.(4) و به وعده قرآن عاقبت این افراد عذاب خداوند است.(5)

ص: 200


1- . الكافي، ج 1، ص 502.
2- . قصص الأنبياء علیهم السلام، ص 81.
3- 2. سوره حجر، آیه 11.
4- . سوره بقره، آیه 14-15.
5- . سوره انعام، آیه 10؛ {وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}.

مسلماً پیامبران پیش از تو هم مسخره شدند؛ پس بر کسانی که پیامبران را مسخره میکردند، عذاب و کیفری که همواره به استهزا می گرفتند نازل شد و آنان را فرا گرفت.

· عاجز معرفی نمودن حجت خدا از استدلال

در قسمتی از روایتی از تفسیر قمی اینگونه آمده:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام : ... فَقَالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ وَ إِنَّمَا سَأَلَهُ عَنْ کيْفِيَّةِ الله فَقَالَ مُوسَى رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ کنْتُمْ مُوقِنِينَ فَقَالَ فِرْعَوْنُ مُتَعَجِّباً لِأَصْحَابِهِ أَ لا تَسْتَمِعُونَ أَسْأَلُهُ عَنِ الْکيْفِيَّةِ فَيُجِيبُنِي عَنِ الْخَلْقِ.(1)

فرعون پرسید: پروردگار عالمیان کیست و او از کیفیت خدا سوال پرسید؟ پس موسی گفت: پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه بین آن دو است. اگر یقین داشته باشید. فرعون با تعجب رو به اصحابش گفت: شنیدید؟! من از کیفیت خدا سؤال میپرسم و او از مخلوقاتش به من جواب میدهد.

در این روایت به شباهتی در روش شناخت خدا در سیره حجت های الهی اشاره دارد که توسط فرستادگان خداوند ارائه میشود و آن رسیدن از آیات خداوند به خدا است(2)

و پرسش از کیفیت خدا را سؤالی فرعونی مینمایاند. و در مقابل طریقه تکلم فرعون سعی در اثبات عجز حضرت موسی از پاسخ و استدلال و عدم مبنا داشتن دعوت ایشان است. در حالی که یکی از فضائل مشهود حجج الهی قدرت در استدلالاتِ مبهوت کننده است.

پر واضح است که مصادیق قدرت احتجاج و استدلال حجج الهی به خصوص اهل بیت علیهم السلام بسیار است و این نوشتار را یارای نقل آن نیست.(3) در مناظره ای بین عالم یهودی با امیرالمؤمنین علی علیه السلام، عالم یهودی اشاره به قدرت حضرت ابراهیم در ارائه استدلال

ص: 201


1- . تفسير قمي، ج 2، ص 118.
2- . در بسیاری از روایات اهل بیت علیهم السلام، این آموزه معرفتی مشهود است.
3- . سراسر کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج مرحوم طبرسی گواهی مشهود بر این مدعا است.

میکند و مولا در پاسخ ضمن تأیید مطلب، این امر را برای رسول خدا نیز ثابت میداند. یهودی گفت:

اين ابراهيم است که فرد کافر از برهان نبوّت او مبهوت شد. حضرت عليه السلام فرمودند: همين طور است، و نزد حضرت محمّد صلی الله علیه و آله تکذيب کننده بعث بعد از مرگ نزد او آمد و او همان ابىّ بن خلف الجمحى است، روزى استخوان کهنه اى را نزد آن حضرت آورده و آن را ماليده و پراکند و گفت: اى محمّد مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ؟ و خداوند زبان محمّد صلی الله علیه و آله را به آيات محکم گويا فرموده و ابىّ را توسّط برهان نبوّت او مبهوت ساخته و فرمودند: {قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ}(1) بگو آن خدایی زنده می کند که اول بار آنها را ایجاد کرد و او به هر آفریده ای داناست. فَانْصَرَفَ مَبْهُوتاً و آن فرد تکذيب کننده مبهوت بازگشت.(2)

ب. تخریب شخصیت اطرافیان حجت خدا
اشاره

دشمنان، ابراز دشمنی خود را محدود به شخص حجت خدا نمیکنند. بلکه در راستای همان هدف و دشمنی با حجت خدا بغض خود را نسبت به طرفداران ایشان نیز ابراز مینمایند. از این رو، از جمله ناصبین به اهل بیت کسی است که شخصی را بخاطر محبت اهل بیت علیهم السلام آزار رساند.(3) این مسأله نیز از جمله مطالبی است که در طول امم، سابقه داشته است.

ص: 202


1- . سوره یس، آیه 79.
2- . الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص 214.
3- . امام صادق علیه السلام فرمودند: ناصبى كسى نيست كه با ما خاندان جملگى دشمنى ورزد، چون نميتوانى فردى را پيدا كنى كه آشكارا بگويد: من با محمّد و آل محمّد دشمن هستم، وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَا أَوْ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا و لكن ناصب كسى است كه در مقابل شما قد علم كند، در حالى كه ميداند شما دوستداران ما هستيد و يا دشمن دشمنان ما ميباشيد و امام عليه السلام فرمودند: شخصى كه شكم يكى از دشمنان ما را سير گرداند چنان است كه يكى از دوستان ما را كشته باشد. معاني الأخبار، ص 365.
· خطاب نمودن رافضی بر شیعیان حجت خدا

ابوبصیر خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: قربانت گردم فَإِنَّا قَدْ نُبِزْنَا نَبْزاً انْکسَرَتْ لَهُ ظُهُورُنَا وَ مَاتَتْ لَهُ أَفْئِدَتُنَا وَ اسْتَحَلَّتْ لَهُ الْوُلَاةُ دِمَاءَنَا فِي حَدِيثٍ رَوَاهُ لَهُمْ فُقَهَاؤُهُمْ همانا به ما لکه اى زده اند که پشت ما را شکسته و از آن دل ما مرده و واليان و فرمانداران به سبب آن خون ما را روا شمرده اند و آن حديثى است که فقهاى ايشان براى آنها نقل نموده اند. امام صادق عليه السلام فرمودند: مقصودت رافضى بودن است؟ ابو محمّد گفت: آرى. حضرت عليه السلام فرمودند: نه به خدا سوگند آنها شما را چنين نناميدند و خدا شما را بدين نام ناميده است. آيا نمى دانى که هفتاد مرد از بنى اسرائيل، چون گمراهى فرعون و قومش بر آنها آشکار شد آنها را ترک نمودند و به موسى پيوستند. زيرا که براى آنها آشکار شده بود که او در راه هدايت است و در ميان لشکريان موسى آنها را رافضى مى ناميدند. زيرا فرعون را رفض کرده بودند و در ميان لشکر از همه بيشتر عبادت مى کردند و از همه بيشتر موسى و هارون و فرزندان ايشان را دوست مى داشتند و خدا به موسى عليه السلام وحى کرد که اين نام را در تورات براى آنان ثبت کن. زيرا من آنها را بدين نام ناميدم و اين نام را بديشان بخشيدم. موسى اين نام را براى آنها ثبت کرد و خداوند عزّ و جلّ آن نام را اندوخت تا به شما بخشيد.

اى ابا محمّد، آنان خير را رفض کردند و شما شرّ را رفض کرديد. مردم به گروهها و شاخه هايى تقسيم شدند و شما به گروه خاندان پيامبر درآمديد و به مذهبى گراييديد که آنها گراييدند و آن را برگزيديد که خدا براى شما برگزيده است و آن را خواستيد که خدا خواسته. پس بشارتتان باد و مژده. به خدا سوگند که شما مشمول رحمتيد و از نيکوکار شما هر عملى پذيرفته است و از بدکارتان گذشت مى شود. هر کس به عقيده اى که شما داريد در قيامت حاضر نشود، خداوند عزّ و جل از او هيچ حسنه اى را نپذيرد و از گناه او در نگذرد... .(1)

اگر چه این عنوان از طرف خداوند است، اما دشمنان از باب طعن و آزار به مؤمنین به حجج الهی خطاب می کنند.

ص: 203


1- . الكافي، ج 8، ص 34.
· اشتراک لفظ شیعه به پیروان حجت های الهی

امام باقر علیه السلام فرمودند گوارایتان باد این اسم. گفتم فدایتان شوم کدام اسم؟ فرمودند: شیعه. گفتم: ان الناس يعيروننا بذلک مردم ما را به این اسم مسخره میکنند. حضرت فرمودند مگر قول خداوند را نشنیده ای {وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ} از شیعیانش حضرت ابراهیم است، و آیه دیگر {فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ} ازشیعیانش از او طلب کمک کرد علیه کسی که دشمنش بود.(1)

ج. ایجاد شبهه
اشاره

از جمله بهترین حربه های جبهه باطل در طول تاریخ القاء شبهه در جامعه است به چند هدف از جمله:

1. تضعیف اعتقاد اطرافیان انبیاء

2. حفظ طرفداران و برحق جلوه دادن خود

3. پیشبرد اهداف مقطعی خود در هر مورد از شبهه

قبل از بیان مصادیق شبهات به نکاتی در بحث شبهه اشاره مینماییم.

نکته اول: منشأ شبهات که از طریق دشمنان مطرح میشود با مدیریت ابلیس است.

روايت شده که در موقع ولادت عيسى عليه السلام ابليس به طلب آن حضرت رفت. چون عيسى را يافت، ديد که ملائکه او را در ميان گرفته اند. وقتى که ابليس رفت تا به عيسى نزديک شود ملائکه به او صيحه زدند و از نزديک شدن او به عيسى مانع گرديدند. ابليس گفت: پدر عيسى کيست؟! ملائکه گفتند: مثل حضرت عيسى مثل حضرت آدم است (زيرا که حضرت آدم هم بدون وجود پدر خلق شد) ابليس گفت: به خدا قسم که اگر مردم را به

ص: 204


1- 1. تفسير نور الثقلين ،ج 4، ص 403؛ و با کمی تفاوت در تقسیر قمی، ج 2، ص 223.

پنج قسم تقسيم کنيم چهار قسم آنان را براى اينکه عيسى بدون پدر خلق شده گمراه مينمايم.(1)

بدین ترتیب شبهات با رهبری ابلیس در جامعه نشر می یابد.

نکته دوم: وجه گمراه شدن مخاطبین شبهه، شباهت آن به حق است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ... .(2)

شبهه را به اين خاطر شبهه مى گويند که شبيه حق است.(3) اما چراغ اولياء خدا در امور شبهه ناک يقين، و راهنمايشان راه هدايت است. ولى دعوت کننده دشمنان خدا در مسير شبهه ضلالت، و راهنماشان کور دلى است.

از این رو در مواردی اصل منشأ شبهه، حق و شباهت به آن است اما با مدیریت ابلیس تبدیل به حربه ای برای گمراهی میگردد. در واقعه ولادت حضرت آدم و عیسی نیز که از راه غیر معمول آن بوده است.

ابو بصير گفت: محضر حضرت ابى عبد الله عليه السلام عرضه داشتم: چرا خداوند عزّ و جلّ آدم عليه السلام را بدون پدر و مادر و عيسى عليه السلام را بدون پدر و ساير مردمان را از پدران و مادران آفريد؟

امام عليه السلام فرمودند: لِيَعْلَمَ النَّاسُ تَمَامَ قُدْرَتِهِ وَ کمَالَهَا وَ يَعْلَمُوا أَنَّهُ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً مِنْ أُنْثَى مِنْ غَيْرِ ذَکرٍ کمَا هُوَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ غَيْرِ ذَکرٍ وَ لَا أُنْثَى تا مردم به تمام قدرت و کمال توانايى او پى برده و بدانند که حقّ تعالى مى تواند مخلوقى را از مادر به تنهايى بدون پدر بيافريند چنانچه قادر است موجودى را بدون وجود پدر و مادر ايجاد نمايد و اقدام به آن نمود تا مردم بدانند که حضرتش به هر چيزى قادر و توانا است.(4)

هدف بدون پدر متولد شدن حضرت عیسی علیه السلام، اظهار قدرت خداوند است اما با

ص: 205


1- . اثبات الوصية، ص80.
2- .نهج البلاغة، ص81.
3- . در بحث شبهه مثالی مناسب است. کسی که قصد چاپ پول تقلبی دارد اسکناس 150 هزار تومنی را که در خارج موجود نیست چاپ نمینماید بلکه از نمونه خارجی موجود الگو برداری مینماید تا قابل پذیرش باشد.
4- . علل الشرائع، ج 1، ص15.

القاء شبهه فرزند خدا، این مطلب مورد غفلت قرار میگیرد.

نکته سوم: بخش مهمی از تلاش انبیاء و اهل بیت علیهم السلام صرف دفع شبهات شده است.

ابن عباس گويد: چون سى سال از عمر عيسى گذشت خدا او را به بنى اسرائيل مبعوث کرد ابليس در گردنه بيت المقدس به نام افيق او را ديد و به او گفت: اى عيسى أَنْتَ الَّذِي بَلَغَ مِنْ عِظَمِ رُبُوبِيَّتِک أَنْ تَکوَّنْتَ مِنْ غَيْرِ أَبٍ توئى که از بزرگى ربوبيت خود بدون پدر به وجود آمدى؟ گفت: بزرگى از آن است که مرا آفريد و آدم و حواء را چنين آفريد. ابليس گفت: توئى که از بزرگى ربوبيت خود در گهواره به حال کودکى سخن گفتى؟ فرمودند: عظمت از آن است که مرا در خردى به سخن آورد و اگر ميخواست مرا لال ميکرد. ابليس گفت: توئى که از بزرگى ربوبيت خود از گل شکل پرنده سازى و به پرواز آيد، فرمودند: عظمت از آن خدائی است که مرا آفريد و آنچه مسخر من کرده آفريده. ابليس گفت: توئى که از بزرگى ربوبيت خود بيماران را شفابخشى. فرمودند: بزرگى از آن کسی است که به اجازه او شفا دهم آنها را و اگر خواهد مرا هم بيمار گرداند. ابليس گفت: توئى که از بزرگى ربوبيت خود مرده ها را زنده کنى. فرمودند: بزرگى از آن کسی است که به اجازه او آنها را زنده کنم و به ناچار آنچه را زنده کنم بميراند و مرا هم بميراند. ابليس گفت: توئى که از بزرگى ربوبيت خود از دريا بگذرى و دو پايت تر نشود و در آب فرو نرود. فرمودند: بزرگى از آن است که آن را برايم رام کرده و اگر ميخواست غرقم ميکرد. ابليس گفت: توئى که روزى آيد همه آسمانها و زمين و هر که در آنها است فروتر از تو است و تو برتر از اين همه تدبير کار کنى و تقسيم روزى نمائى. عيسى اين گفتار ابليس لعين را عظيم شمرد و فرمودند: منزه است خدا بر آسمانها و زمينش و کشش کلماتش و به وزن عرشش و رضاى خودش. چون ابليس لعين آن را شنيد بی اختیار پيش رفت تا در لجه خضراء افتاد... .(1)

ص: 206


1- . الأمالي صدوق، ص204.

همین طور که در روایت مشهود است حضرت عیسی به عنوان حجت خدا در پاسخ به شبهات ابلیس لعین وقفه ای ایجاد نمیکند. به طوری که شیطان را از شبهاتش ناامید مینماید. در بسیاری از موارد حضرات معصومین علیهم السلام نیز در همین راستا تلاش نمودند که بر هر آشنای با تراث، روشن است.

· شبهات در امت های پیشین

پس از آشنایی با مباحثی از حقیقت شبهه، به مواردی از شبهات در امت های پیشین اشاره میشود.

1. غیر طبیعی خواندن فعل پیامبر

در زمان حضرت نوح وقتی وعده عذاب نزدیک شد حضرت نوح مشغول به ساختن کشتی شد که این عمل از طرف کفار مورد تمسخر و وسیله ای برای ایجاد شبهه قرار گرفت.

امام باقر علیه السلام فرمودند: وقتی حضرت نوح از قومش ناامید شد و تقاضای یاری خدا و عذاب بر قومش کرد، خداوند وحی فرمود که کشتی بساز. فَمَرَّ عَلَيْهِ قَوْمُهُ فَجَعَلُوا يَضْحَکونَ وَ يَسْخَرُونَ وَ يَقُولُونَ قَدْ قَعَدَ غَرَّاساً وقتی قومش از کنار او میگذشتند به او میخندیدند و مسخره میکردند و میگفتند قطع کننده درختان شده ای؟! پس از مدتی آن درختان را قطعه کرده نجاری نمود. پس به او میگفتند: نجار شده ای؟! بعد از آن با چوب ها کشتی ساخت. پس به او گفتند: کشتی بان در زمین خشک شدی؟! تا اینکه از کار کشتی فارغ شد... .(1)

2. استفاده از امور طبیعی خلقت در انحراف

طبق قطعیات متون دین، حضرت عیسی علیه السلام بدون پدر به دنیا آمد.

{قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّک لِأَهَبَ لَک غُلَامًا زَکیاً قَالَتْ أَنَّى یکونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَک بَغِیاً قَالَ کذَلِک قَالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَینٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکانَ أَمْرًا مَقْضِیاً}.(2)

ص: 207


1- . قصص الأنبياء علیهم السلام، ص81.
2- . سوره مریم، آیه 19-21.

گفت: «من فرستاده پروردگار توام؛ (آمده ام) تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم گفت: «چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟! در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته، و زن آلوده ای هم نبوده ام گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است! (ما او را می آفرینیم، تا قدرت خویش را آشکار سازیم؛) و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم؛ و رحمتی باشد از سوی ما! و این امری است پایان یافته (و جای گفتگو ندارد)!

اما آنانکه قصد انحراف حق به باطل داشتند با سوء استفاده از دید تجربی مخاطبین که هیچ انسانی در خارج بدون پدر به دنیا نیامده است، حضرت عیسی را العیاذ بالله فرزند خدا نامیدند.

3. معرفی قدرت به عنوان ملاک حقانیت

فرعونیان در جهت تخریب اعتقادات بنی اسرائیل، تسلط آنان بر بنی اسرائیل را، دلیلی بر عدم کرامت و حقانیت آنان معرفی میکردند.

امام باقر علیه السلام ذیل آیه {رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمين}.(1) پروردگارا ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده، فرمودند: آل فرعون قوم حضرت موسی را به بندگی گرفتند و گفتند: لَوْ کانَ لِهَؤُلَاءِ عَلَى الله کرَامَةٌ کمَا يَقُولُونَ مَا سَلَّطَنَا عَلَيْهِمْ اگر برای شما نزد خداوند آن طور که میگویید کرامتی بود ما بر شما مسلط نمیشدیم.(2)

4. عدم احتیاج به حجت خدا برای ارتباط با خدا

از آن جا که حجت خدا بزرگترین مانع امیال نفسانی دنیا پرستان است حذف ارزش این جایگاه در اذهان از مهمترین اهداف این گروه خواهد بود. از این رو از جمله فعالیت های جبهه باطل، القاء عدم نیاز به حجت خدا و امکان ارتباط با خدا بدون ایشان است. وقتی حضرت موسی علیه السلام به کوه طور رفتند سامری از فرصت غیبت ایشان استفاده نموده و

ص: 208


1- . سوره یونس، آیه 85.
2- . تفسير القمي، ج 1، ص 314.

مردم را با شبهه ای مشکل،(1) به گوساله پرستی کشاند. او گفت:

موسی به شما وعده داد که بعد از چهل شب بازگردد. و الان بیست شب و بیست روز گذشت و چهل کامل شد. خدا موسی را به خطا انداخت و پروردگارتان آمده است و اراده کرده که بفهماند به شما که أَنَّهُ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَدْعُوَکمْ إِلَى نَفْسِهِ بِنَفْسِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ يَبْعَثْ مُوسَى لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهِ. قادر است بر این که خودش شما را بر خودش بخواند و مبعوث نمودن موسی به دلیل احتیاج به او نبود... .(2)

همان کلامی که سامری امت پیامبر، با جمله ننگین «حسبنا کتاب الله»(3) آن را تکرار نمود.

· شبهات در امت اسلام با آموزه شباهت

در امت اسلام نیز دشمنان از طرح شبهات در جامعه، به دنبال نصیب خود هستند و از آن فرو گذار نبودند. اما آنچه مهم است آن که برخی از این شبهات با استفاده از آموزۀ شباهت طرح ریزی میگردد و با سوء استفاده از وقایع امت های پیشین در غیر موضع خود، انحرافی در امت اسلام پی ریزی میشود که خود دلیلی دیگر بر اهمیت و گستره باور به بحث شباهت در امتها است. در اینجا به برخی از شبهاتی که با سوء استفاده از آموزه هایی از امت های پیشین، طرح ریزی شده اشاره میشود.

1. عدم وفات رسول خدا با تشبیه ایشان به حضرت موسی

غاصبین خلافت از سالها پیش از شهادت رسول خدا برنامه ریزی غصب خلافت داشتند.(4)

ص: 209


1- . سامری با تشبیه صدای گوساله به صدایی که به سمع حضرت موسی در درخت رسید و این بیان که همانطور که خدا از طریق درخت با حضرت موسی تکلم مینمود الان از طریق گوساله تکلم میکند، موجب فتنه ای سنگین و انحراف قوم شد. التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 251.
2- . التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص250.
3- . الأمالی مفید، ص 36.
4- . از شواهد آن قرارداد صحیفه ملعونه که بیان شد و روایت بیان علت اسلام آوردن آنها از زبان امام زمان در کتاب كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 463؛ جهت آشنایی با دیگر شواهد به کتاب «پس از غروب» یوسف غلامی رجوع شود.

زمانیکه رحلت خاتم المرسلین نزدیک شد این گروه تمام تلاش خود را برای عملی نمودن عهد خود به کار گرفتند. رسول خدا با حال ناخوشی که داشتند امر به حرکت سپاه اسامه دادند و مخالفان این امر را ملعون خواندند. اما از آن جهت که منافقین و غاصبین خلافت نزدیک بودن فرصتی که سالها در انتظارش بودند را حس کردند، از این دستور تخلف و منتظر از دنیا رفتن رسول خدا شدند. ابوبکر در این هنگام به سنح، مکانی نزدیک مدینه رفت و منتظر این واقعه شد. وقتی خبر از دنیا رفتن رسول خدا به گوش مردم رسید از آن جهت که خلیفه دوم در آن فضای اجتماعی در شرائطی نبود که بتواند به تنهایی به هدف خود برسد و پذیرش خبر وفات رسول خدا در اذهان مردم پیگیری جانشین ایشان را در پی داشت به جهت ایجاد فرصت برای رسیدن ابوبکر به مدینه(1)، با شیطنت فراوانی که داشت، ایجاد شبهه ای در ذهن مردم نمود.

ابوهریره میگوید: زمانی که رسول خدا از دنیا رفت عمر ایستاد و گفت: عده ای از منافقین گمان میکنند که رسول خدا مرده است. و إنّ رسول اللّه ما مات، و لکن ذهب إلى ربه کما ذهب موسى بن عمران، در حالیکه رسول خدا نمرده، بلکه به سوی خدایش رفته همان طور که موسی بن عمران رفت، و چهل روز از قومش مخفی شد، سپس به سوی آنان بازگشت بعد آن که گفتند او مرده است. به خدا قسم رسول خدا همانند حضرت موسی بر میگردد و دست و پای کسی را که گمان کند رسول خدا مرده است، قطع خواهم کرد.(2)

عباس در جهت مخالفت با او به سخن پرداخت(3) و ابن ام مکتوم نابینا در جهت رد سخن

ص: 210


1- . ابن ابی الحدید در علت کار او اینگونه مینویسد: عمر با این اقدام میخواست برای رسیدن ابوبکر به محل فرصتی فراهم آورد . زیرا او در فردای سقیفه، قبل از سخنرانی ابوبکر در مسجد ضمن عذر خواهی از اظهارات روز گذشته در انکار وفات پیامبر گفت: وقتی فهمیدم رسول خدا از دنیا رفته ترسیدم بر سر زمامداری جنجال و آشوب بپا شود و انصار و دیگران زمامداری را به دست گیرند یا از اسلام برگردند. شرح نهج البلاغه، ج2، ص 42 و43.
2- . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3، ص 414؛ مسند احمد، ج5-6، ص 219؛ تاریخ یعقوبی ج2، ص 95.
3- . الطبقات الکبری، ج2، ص382.

عمر، آیه 144 سوره آل عمران(1)

را برایش خواند اما عمر بدون توجهی به اعتراضات و پاسخ های مخالفینش بر نظر خود پافشاری می کرد. تا اینکه ابوبکر به مدینه رسید نگاهی به بدن مطهر رسول خدا انداخت و همان آیه مذکور توسط ابن ام مکتوم را خواند و عمر را به سکوت فرا خواند و او ساکت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم.(2)

2. عدم جمع نبوت و ملک در بنی اسرائیل

در بنی اسرائیل اینگونه بود که نبوت و حکومت در یک خانه قرار داده نشد.

امام باقر علیه السلام فرمودند: کانَتِ النُّبُوَّةُ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي بَيْتٍ وَ الْمُلْک وَ السُّلْطَانُ فِي بَيْتٍ آخَرَ لَمْ يَجْمَعِ الله لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْک فِي بَيْتٍ وَاحِدٍ نبوت در بنی اسرائیل در خانه ای بود و ملک و حکومت در خانه ای. خداوند حکومت و نبوت را در یک خانه جمع نکرد ... نبوت در خانه لاوی و حکومت در خانه یوسف قرار داده شد.(3)

در حالیکه خداوند به جهت عظمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اين دو مقام را براى ایشان جمع نمود. اما بعد از شهادت رسول خدا و غصب خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مجلسی، به قدری از مناقب خود در زمان حیات رسول خدا سخن نمود که خلیفه اول از ترس میل مردم به ایشان، با استفاده از همین حقیقت در امت های پیشین، دست به فریب امت زد و با جعل روایتی این مسأله را به رسول خدا نیز سرایت داد.

سلمان میگوید: ... وقتى ابو بکر ترسيد مردم على عليه السلام را يارى کنند و مانع او شوند

ص: 211


1- . {وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللّه شَیئًا وَسَیجْزِی اللّه الشَّاكِرِینَ}. محمد صلی الله علیه و آله فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب (به دوران جاهلیت و کفر برمی گردید؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند؛ و خداوند بزودی شاکران را پاداش خواهد داد.
2- . کنز العمال، ج4، ص53؛ البدایه و النهایه، ج5، ص242.
3- . تفسیر قمی، ج1، ص 164.

پيش دستى کرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتى حق است که با گوش خود شنيده ايم و فهميده ايم و قلبهايمان آن را در خود جاى داده است، و لکن بعد از آن من از پيامبر شنيدم که مى گفت: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اصْطَفَانَا الله وَ أَکرَمَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ إِنَّ الله لَمْ يَکنْ لِيَجْمَعَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ «ما اهل بيتى هستيم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بيت نبوّت و خلافت را جمع نخواهد کرد».

على عليه السلام فرمودند: آيا کسى از اصحاب پيامبر هست که با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى گويد. من هم از پيامبر شنيدم همان طور که ابو بکر گفت. ابو عبيده و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.

على عليه السلام به آنان فرمودند: وفا کرديد به صحيفه ملعونه اى که در کعبه بر آن هم پيمان شديد که: «اگر خداوند محمّد را بکشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل بيت بگيريد».(1)

3. آتش زدن احادیث پیامبر به بهانه حفظ قرآن از تحریف

همانطور که در قرآن بیان شده، کتب آسمانی گذشته دستخوش تحریف گردیده است. پس از شهادت رسول خدا و غصب خلافت، اهل سقیفه وجود روایات رسول خدا که بخش زیادی از آن در فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود را برای خود خطرناک میدانست؛

لذا با بهانه جلوگیری از تخلیط قرآن با روایات و تحریف آن و کمرنگ شدن پرداختن مسلمانان به قرآن، به از بین بردن احادیث دست زدند. صاحب کتاب وسائل الشیعه در مقدمه خود روایتی از عروه بن زبیر نقل میکند:

عمر بن خطاب اراده نوشتن سنن رسول خدا را کرد و از اصحاب رسول خدا در این باره استفتاء نمود. آنان نیز به او گفتند که آن را بنویس. پس عمر شروع به این کار کرد. اما یک روز صبح گفت: اني کنت اريد ان اکتب السنن، و اني ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتباً،

ص: 212


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص589.

فاکبّوا عليها و ترکوا کتاب اللّه، و إنّي و اللّه لا أشوب کتاب اللّه بشي ء أبداً ... من اراده نوشتن سنن نمودم. اما یاد آور این نکته شدم که قبل از ما، اقوام گذشته کتابهایی نوشتند که به آن مشغول شده و کتاب خدا را رها کردند. به خدا قسم من هیچ وقت چیزی را با کتاب خدا آمیخته نخواهم کرد ... . صاحب وسائل میگوید: در اینجا خلیفه دوم علت منع تدوین حدیث را اختلاط آن با قرآن بیان کرده است و به این علت تصریح نموده است.(1)

4. عدم شهادت حضرت سیدالشهداء با تشبیه به حضرت عیسی

عده ای از اهل شام با استفاده از داستان عروج حضرت عیسی مدعی عدم شهادت سیدالشهداء شدند. امام رضا علیه السلام نیز با مذمت شدید ایشان به عنوان حجت خدا به رد شبهه پرداختند.

ابا صلت میگوید: به حضرت رضا عرض کردم: يابن رسول الله در شهر کوفه قومى هستند که گمان ميکنند که حسين بن على کشته نشد. بلکه حنظلة بن سعد شامى شبيه بر او شد و او را کشتند وَ أَنَّهُ رُفِعَ إِلَى السَّمَاءِ کمَا رُفِعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَعلیه السلام وَ يَحْتَجُّونَ بِهَذِهِ الْآيَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ الله لِلْکافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا و حسين علیه السلام به سوى آسمان بلند شد چنان که عيسى بن مريم علیه السلام به آسمان بلند شد و به اين آيه شريفه دليل مى آورند (هرگز خداوند راهی برای کافران بر مؤمنان قرار نداده است).

فرمودند: دروغ گفتند. غضب و لعنت خدا بر ايشان باد و کافر شدند به تکذيب پيغمبر خدا در اخبار او به اينکه حسين علیه السلام به زودى کشته خواهد شد. به خدا قسم که حسين علیه السلام کشته شد و کسانى که بهتر از او بودند چون اميرالمؤمنين و حسن بن على کشته شدند و نيستيم ما ائمه مگر آنکه کشته شويم و به خدا قسم که من به زهر کشته شوم به مکر و خدعه کسى که از براى من مکر ميکند و اين مطلب را من ميدانم به عهدى که از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوى من معهود است که جبرئيل از جانب پروردگار عالميان به آن بزرگوار خبر داده است. اما قول خدا {وَ لَنْ يَجْعَلَ الله لِلْکافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا}(2)مقصود

ص: 213


1- . وسائل الشيعة، ص10.
2- . سوره نساء، آیه 141.

حق تعالى اين است که ميفرمايد: خدا از براى کافر بر مؤمن حجتى قرار نداده است يعنى کافر نميتواند مؤمن را در دليل ايمان مغلوب کند و او را دليلى نباشد که به سبب آن ظفر يابد و به تحقيق که حق تعالى خبر داده است از کفارى که پيغمبران را به غير حق کشتند و با اينکه ايشان را کشتند خدا از براى ايشان بر پيغمبران خود راهى از راه حجت قرار نداد.(1)

د. هماورد سازی در برابر حجت خدا
اشاره

از جمله عملکرد ها در سیر پیش روی مخالفین در برابر حجت های الهی، هماورد سازی برای جایگاه ایشان است. به این ترتیب عده ای از منافقین، خود را به عنوان حجت خدا قرار میدهند تا با استفاده از اقبال امت به ایشان، بهترین بهره را برای رسیدن به اهداف خود داشته باشند.

ادعای نبوت دروغین در بنی اسرائیل شاهدی است بر این مدعا:

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَا خَرَجَ مُوسَى حَتَّى خَرَجَ قَبْلَهُ خَمْسُونَ کذَّاباً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ کلُّهُمْ يَدَّعِي أَنَّهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ... .(2)

أبى بصير از امام باقر عليه السلام روايت کند که فرمودند: موسى قيام نکرد مگر آنکه پنجاه دروغگو در بنى اسرائيل ظاهر شدند و همه مدّعى بودند که موسى بن عمرانند.

در اسلام نیز این اتفاق رخ داده است. منافقین جهت رسیدن به قدرت و وجاهت و دستیابی به امیال نفسانی خود آنچه که برای حجج الهی صادر شده است را به خود نسبت می دهند. امام باقر علیه السلام به جعل روایات متعدد در فضائل خلفا که همانند آن برای اهل بیت علیهم السلام توسط پیامبر صلی الله علیه وآله صادر شده بود اشاره و همگی آنان را کذب می خواند.

عن أبان: ... قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ سَمِّ لِي مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ رَوَوْا أَنَّ سَيِّدَيْ كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ أَنَّ عُمَرَ مُحَدَّثٌوَ أَنَّ الْمَلَكَ يُلَقِّنُهُ وَ أَنَّ السَّكِينَةَ تَنْطِقُ عَلَى لِسَانِهِ وَ أَنَّ عُثْمَانَ

ص: 214


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 203.
2- . کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص 147.

الْمَلَائِكَةُ تَسْتَحِي مِنْهُ وَ أَنَّ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ وَزِيراً مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَنِ اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي وَ اثْبُتْ حِرَاءَ فَمَا عَلَيْكَ إِلَّا نَبِيٌّ وَ صِدِّيقٌ وَ شَهِيدٌ حَتَّى عَدَّدَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام أَكْثَرَ مِنْ مِائَةِ رِوَايَةٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهَا حَقٌّ فَقَالَ عليه السلام هِيَ وَ اللَّهِ كُلُّهَا كَذِبٌ وَ زُورٌ.(1)

ابان گويد: به حضرتش گفتم: نمونه هايى از اين احاديث دروغ را برايم بگو، فرمودند: روايت كرده اند كه: «سرور پيران بهشت ابو بكر و عمر هستند» و اينكه «عمر محدّث بود»(2) و اينكه: «فرشتگان به او تلقين مى كرد» و اينكه «متانت و وقار بر زبان عمر جارى بود»، و اينكه: «فرشتگان از عثمان شرم داشتند» و اينكه پيامبر فرمودند: «مرا وزيرى از اهل آسمان و وزيرى از اهل زمين است» و اينكه پيامبر فرمودند: «به كسانى كه پس از من مى آيند اقتدا كنيد» و اينكه پيامبر خطاب به غار حرا فرمودند: «استوار باش، كسى جز پيامبر و صديق و شهيد بر تو نيست». تا آنجا كه امام باقر عليه السلام بيش از يک صد روايت برشمرد كه راويان آنها مى پندارند اينها درست و بر حق است. حضرت باقر عليه السلام فرمودند: به خدا سوگند همه اينها دروغ و باطل است.

· ادعای منجی و مهدويت

اعتقاد به منجی، از جمله باورهایی است که توسط حجت های الهی ارائه شده است. بسیاری از روایات امامیه نیز حول محور مهدویت، بیان شده است و اعتقادی است که از زمان رسول خدا به مردم آموزش داده شد و ائمه اطهار، شیعیان را به انتظار این دولت فراخوانده و ثمرات آن را بیان فرموده اند. شوق شیعیان به حکومت عدل مهدوی و تأکید فراوان روایات بر این مسأله، از طرفی اهل دنیا را به سوء استفاده از این اعتقاد میکشاند و از طرفی عجله کنندگان در این امر را به انحراف. زمان غیبت هر یک از حجت های خدا بهترین فرصت برای عده ای از فرصت طلبان است که خود را در جایگاه حجت الهی قرار دهند و با سوء استفاده از این موقعیت به اهداف دنیوی خود برسند.

ص: 215


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 634.
2- . جعل مقام تحدیث که از بالاترین مقامات اهل بیت علیهم السلام و بیانگر ارتباط با خداوند متعال است، برای خلیفه دوم ضمن دیگر جعلیات، قابل توجه است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: چون وفات يوسف بن يعقوب فرا رسيد خاندان يعقوب را که بالغ بر هشتاد نفر بودند گردآورد و گفت: اين قبطيان به زودى بر شما پيروز شده و بدترين عذاب را به شما بچشانند و خداوند نجات شما را به دست مردى از فرزندان لاوى بن يعقوب که نامش موسى بن عمران است، قرار داده است، او جوانى بلند قامت با گيسوانى مجعّد و گندمگون است فَجَعَلَ الرَّجُلُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ يُسَمِّي ابْنَهُ عِمْرَانَ وَ يُسَمِّي عِمْرَانُ ابْنَهُ مُوسَى و هر مردى از بنى اسرائيل نام فرزندش را عمران مى نهاد و عمران نيز نام فرزندش را موسى مى گذاشت.(1)

روایت فوق تصریح به سوء استفاده ندارد و چه بسا نیت افراد در نام گذاری فرزندان، توفیق این جایگاه از سوی خداوند متعال بوده باشد. اگر چه تصریح حضرت یوسف به «از نسل لاوی بن یعقوب بودن منجی» این احتمال را تضعیف میکند. ضمن اینکه در روایتی دیگر به این سوء استفاده تصریح شده است که نشان می دهد لا اقل بخشی از افراد مذکور به نیت سوء استفاده، به این عمل دست زده اند.

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَا خَرَجَ مُوسَى حَتَّى خَرَجَ قَبْلَهُ خَمْسُونَ کذَّاباً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ کلُّهُمْ يَدَّعِي أَنَّهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ... .(2)

ابو بصير از امام باقر عليه السلام روايت کند که فرمودند: موسى قيام نکرد مگر آنکه پنجاه دروغگو در بنى اسرائيل ظاهر شدند و همه مدّعى بودند که موسى بن عمرانند.

در اسلام نیز عده ای از باور مهدویت جهت اغراض خود بهره بردند.

1. عدم وفات محمد بن حنفیه

حسين بن مختار مى گويد حيّان سرّاج بر امام جعفر صادق عليه السلام وارد شد و آن حضرت فرمودند: اى حيّان اصحابت در باره محمّد بن حنفيّه چه مى گويند؟ عرض کرد: مى گويند او زنده است و روزى مى خورد. امام صادق عليه السلام فرمودند: امّا پدرم محمّد باقر عليه السلام برايم بازگو کرد که وى در زمره کسانى بوده است که در بيمارى او به عيادتش رفته و در

ص: 216


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 147.
2- . همان.

احتضارش چشمان او را بسته و بعد از وفاتش، او را به خاک سپرده و زنانش را پس از وى به شوهر داده و ارثش را خود تقسيم کرده است. حيّان عرض کرد: إِنَّمَا مَثَلُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، مثل محمّد بن حنفيّه در اين امّت، مثل عيسى بن مريم است که وضعيّت او بر مردم مشتبه گرديد. امام صادق عليه السلام فرمودند: آيا وضعيّت او بر دوستانش مشتبه شده يا بر دشمنانش؟ عرض کرد بر دشمنانش. امام فرمودند: آيا مى پندارى که ابو جعفر محمّد باقر عليه السلام دشمن عمويش محمّد بن حنفيه بوده است؟ عرض کرد خير. آنگاه امام صادق عليه السلام فرمودند: اى حيّان شما از آيات خدا روى گردانيديد و خداى تعالى فرموده است: «بزودى به کسانى که از آيات ما روى بر مى گردانند کيفر بدى مى دهيم زيرا آنها منحرف بودند». سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: سی روز از کلام حیان به درگاه خدا توبه کردم.(1)

2. عدم وفات عبدالله فرزند محمد بن حنفیه

شیخ مفید در توضیح فرق و اعتقادات کیسانیه اینگونه میگوید:

و قد حکي أيضاً أنّ منهم من يقول: إنّ عبد الله بن محمد حي لم يمت و أنّه القائم، و هذه حکاية شاذّة و قيل: إنّ منهم من يقول: إنّ محمداً قد مات و أنه يقوم بعد الموت و هو المهدي و ينکر حياته و هذا أيضاً قول شاذ.(2)

بعضى از «کيسانيّه» مى گويند: عبد الله بن محمد بن حنفيه زنده است و نمى ميرد و او قائم آل محمد صلی الله علیه و آله است و اين روايت نادر و شاذ است. و نقل شده است که بعضى از ايشان مى گويند که محمد بن حنفيه مرده است و عن قريب زنده خواهد شد بعد از مرگ و او مهدى است. و منکر شده اند که مهدى بايد هميشه زنده باشد و اين قول نيز نادر و شاذ است.

ص: 217


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 36؛ رجال الكشي، ص315.
2- . الفصول المختارة، ص297.

3. عدم شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلاء امام کاظمعلیه السلام بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. هفتاد هزار دينار در نزد زياد قندی، سی هزار دينار نزد «علی بن ابی حمزه» و سی هزار دینار و پنج کنیز نزد عثمان بن عیسی. پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفرعلیه السلام زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضاعلیه السلام ناچار به تحویل آن اموال به ایشان بودند. از این رو در کنار غصب اموال باب انحرافی را در شیعیان فراهم نمودند.

یونس بن عبدالرحمن بر این حقیقت تصریح می کند و می گوید:

در زمان رحلت امام کاظمعلیه السلام وکلای حضرت اموال فراوانی را که مربوط به امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. من با آنان مخالفت کردم و طبق وصیت امام کاظمعلیه السلام مردم را به طرف حضرت رضاعلیه السلام دعوت کردم، روزی آن دو نزد من آمدند و گفتند: مَا يَدْعُوک إِلَى هَذَا إِنْ کنْتَ تُرِيدُ الْمَالَ فَنَحْنُ نُغْنِيک وَ ضَمِنَا لِى عَشَرَةَ آلَافِ دِينَارٍ وَ قَالا لِي کفَّ. چرا چنین سخن می گویی؟! اگر مال و ثروت می خواهی بی نیازت می کنیم. ده هزار دینار به تو می دهیم و ساکت باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه(علیهم السلام)روایت داریم که هرگاه بدعتهایی آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنند وگرنه نور ایمان از آنان سلب می شود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رها نخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.(1)

سومین نفر عثمان بن عیسی رواسی وکیل امام کاظم علیه السلام در مصر بود و اموال بسیاری از وجوهات شیعیان برای امامعلیه السلام را در اختیار داشت. امام رضا علیه السلام سفیری نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمودند و عثمان بن عیسی در جواب با انکار

ص: 218


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص112.

شهادت امام کاظم علیه السلام از برگرداندن اموال به ایشان ابا کرد.(1)

درباره یکی دیگر از واقفیان منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده است. او با اینکه به دستور امام کاظم علیه السلام خدمت علی بن موسی علیه السلام رسید و جانشینی ایشان را تبریک گفت، ولی بعد از شهادت امام هفتم این حقیقت را انکار کرد و تنها دلیلش این بود که اموالی را که مربوط به مقام امامت بود، تصاحب کند.(2)

برادر امام رضا علیه السلام نیز از جمله افرادی بود که ادعای عدم ممات امام کاظم علیه السلام را داشت.(3)

در ایام غیبت نیز عده زیادی خود را به عنوان نائب امام زمان و باب و قطب ایشان مانند صوفیه(4)

و حتی شخص امام زمان معرفی نموده و از این راه دنیای خود را آباد نموده اند.

· ادعای در اختيار داشتن ودائع انبياء

گذشت که از جمله راههای شناسایی حجت خدا به ارث رسیدن ودائع انبیاء پیشین به حجت هر زمان است. از این مسأله نیز برای انحراف دیگران استفاده شده است و با ادعا نمودن در اختیار داشتن ودائع انبیا توسط افرادی، سعی در هماورد سازی جایگاه حجت الهی میشد.

سلیمان بن هارون به امام عرض کرد: إِنَّ بَعْضَ هَذِهِ الْعِجْلِيَّةِ يَقُولُونَ إِنَّ سَيْفَ رَسُولِ الله عِنْدَ عَبْدِ الله بْنِ الْحَسَنِ عده ای از مخالفین می گویند که شمشیر رسول خدا نزد عبدالله بن حسن است. امام فرمودند: به خدا قسم او و پدرش حتی با یک چشمشان نیز آن شمشیر را ندیده اند... .(5)

ص: 219


1- . علل الشرائع، ج 1، ص 236.
2- . رجال الكشي، ج 2، ص 768.
3- . الكافي، ج 1، ص 380.
4- . در روایات متعدد به مذمت این گروه، پرداخته شده. يَا أَبَا ذَرٍّ، يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يَلْبَسُونَ الصُّوفَ فِي صَيْفِهِمْ وَ شِتَائِهِمْ، يَرَوْنَ أَنَّ لَهُمُ الْفَضْلَ بِذَلِكَ عَلَى غَيْرِهِمْ، أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمْ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ. الأمالي طوسي، ص539؛ و حضرات متعدد به انذار آنان پرداخته اند که میتوان به روایت سفیان ثوری در بحث اخذ به ناسخ بدون توجه به منسوخ اشاره کرد.
5- . تفسير العياشي، ج 1، ص 326.

این سوء استفاده، نشانگر مورد پذیرش بودن این نشانه در زمان معصومین علیهم السلام نزد امت بوده است.

ه. بهانه تراشی
اشاره

از جمله عملکرد های مخالفان، بهانه تراشی در برابر اوامر حجت خداست که نشانه های آن در امت ها کم نیست. این رویکرد از کمترین فعالیتهایی است که جبهه باطل علیه جبهه حق انجام میدهد.

· عدم حضور در جنگ همراه حجت خدا به بهانه های واهی

لازمه شرکت در جنگ زخم و سختی و مرگ است. لذا در چنین شرائطی شناخت منافق و مؤمن بسیار روشن تر خواهد بود. زیرا همیشه منافق از جنگ و مرگ وحشت دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام در تحول افراد در جنگ میفرماید:

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَکمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکتْکمُ الْحَرْبُ وَ قَدْ وَ الله أَخَذَتْ مِنْکمْ وَ تَرَکتْ وَ هِيَ لِعَدُوِّکمْ أَنْهَک.(1)

اى مردم، هميشه با شما برنامه ام به طور دلخواهم بود تا جنگ شما را ناتوان کرد، سوگند به خدا جنگ عده اى از شما را گرفت و گروهى را باقى گذاشت، و حال اينکه دشمنانتان را بيشتر ناتوان نمود.

در داستان ورود قوم بنی اسرائیل به سرزمین مقدس، وقتی حضرت موسی از آنان میخواهد که وارد شوند آنان پاسخ میدهند:

{قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ}.(2)

ای موسی در آن (سرزمین)، جمعیتی ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج

ص: 220


1- . نهج البلاغة، ص323.
2- . سوره مائده، آیه 22.

شوند. اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد.

خداوند در مورد منافقین زمان رسول خدا نیز اینگونه میگوید:

{لَا یقَاتِلُونَکمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَینَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یعْقِلُونَ}.(1)

آنها هرگز با شما به صورت گروهی نمی جنگند جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها. پیکارشان در میان خودشان شدید است، آنها را متحد می پنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقل نمی کنند.

در روایتی نیز رسول خدا به این بهانه تراشی منافقانه اشاره مینمایند. ایشان در قبل جنگی خطاب به قومش فرمودند:

موسی به قومش وعده چهل شب داد و من به شما وعده سی شب میدهم در حالی که سالم و با غنیمت جنگی و پیروز بر میگردیم. هیچ یک از مؤمنین از ایشان جدا نشد. اما منافقین گفتند: نه به خدا قسم این آخرین جنگی است که بعد آن جبران نخواهد شد. اصحاب این جنگ بعضی در گرما میمیرند. بعضی با بادهای صحرا و آب های فاسد در مواضع و کسی که از این ها سالم بماند یا اسیر یا کشته یا زخمی میشود. وَ اسْتَأْذَنَهُ الْمُنَافِقُونَ بِعِلَلٍ ذَکرُوهَا: بَعْضُهُمْ يَعْتَلُّ بِالْحَرِّ، وَ بَعْضُهُمْ بِمَرَضِ جَسَدِهِ وَ بَعْضُهُمْ بِمَرَضِ عِيَالِهِ، فَکانَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله يَأْذَنُ لَهُمْ. به این ترتیب منافقان به بهانه های مختلف از پیامبر اذن عدم شرکت در جنگ گرفتند. عده ای به بهانه گرما، عده ای به بهانه مریضی جسمی، عده ای به بهانه مریضی خانواده و رسول خدا به آنان اجازه داد.(2)

فضاحت خلفا در جنگ ها و جنگ احد و فرار آنان از جنگ نیز بر کسی از اهل علم پوشیده نیست. چه آن که شدت ترس اطرافیان پیامبر علی الخصوص غاصبان خلافت، در عبارات امیرالمؤمنین علیه السلام به روشنی مشخص است. ایشان در این باره فرمودند:

ص: 221


1- . سوره ممتحنة، آیه 9.
2- . تفسير المنسوب الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص 481.

إِنَّهُ لَيْسَ رَجُلٌ مِنَ الثَّلَاثَةِ لَهُ سَابِقَةٌ مَعَ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله وَ لا عناءَ مَعَهُ في جَمِيعِ مشاهِدِهِ، فَلا رَمى بِسَهْمٍ وَ لَا طَعَنَ بِرُمْحٍ وَ لَا ضَرَبَ بِسَيْفٍ جُبْناً وَ لُؤْماً وَ رَغْبَةً فِي الْبَقَاءِ هيچ يک از اين سه نفر سابقه اى با رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشته و در رنج و سختی هايش شريک نبوده و در خلوت و جلوتش حضور نداشته است، هيچ يک از اين سه، در طول نهضت و مبارزه، از شدت ترس و فلاکت روحى و شوق زنده ماندن، تيرى نينداخته و نيزه اى نپرانده و شمشيرى نزده است. اينان مى دانستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در نبردها شخصا مى جنگيد و در پيکار اُحد ابى بن خلف و مسجّع بن عوف را که از شجاع ترين و خطرناکترين قهرمانان مشرکان بودند و بيش از همه بى تاب نبرد با رسول بودند، کشت. و به يقين مى دانستند که در ميان شان کسى نيست که بتواند جاى مرا بگيرد، هيچ يک از قهرمانان عرب نبود که ادّعا و يا توان همرزمى با من را داشته باشد. هيچ کس جز من دژها را نگشود و مشکل و سختى و تنگنايى نبود که رسول با آن مواجه شود و نگويد: برادرم على کجاست، شمشيرم کجاست، نيزه ام کجاست، آن که همّ و غم را از من برطرف مى کند کجاست! سپس مرا جلو مى انداخت و من جلو مى افتادم و جان خويش را فدايش مى کردم و بدين سان خداوند به دست من غم و اندوه از چهره رسولش مى زدود. سپاس و ستايش خداى و رسولش را که بدين وسيله بر من منّت مى نهادند و مرا به انجام اين مهم، مخصوص مى گردانيدند و پيروزم مى ساختند. يکى از اين کسانى که نام بردى داراى پيشينه مبارزاتى و رزم آورى نيست. او حتّى يک بار هم دژى را نگشود و کمکى نکرد. اما مکرر سابقه فرار و گريز و کشاندن دشمن به دنبال خويش دارد! از شدت ترس نزد ياران ترسويش برمى گشت و آنان را بيشتر مى ترساند و آنان همه او را مى ترساندند! بارها و بارها از عرصه نبرد گريخت، اما به هنگام پيروزى و تقسيم غنائم، زبان مى گشود و هيبت مى زد و امر و نهى مى کرد! در روز خندق، ابن عبد ودّ او را به اسمش صدا زد، ترسيد و به يارانش پناه برد تا آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله لبخند زد، چرا که در او ترس را مشاهده نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «دوستم على کجاست، اى دوستم اى على! جلو بيفت».

و همو بود که در روز خندق به ياران چهارگانه اش، همان ياران پيمان نامه توطئه گفت: «به خدا سوگند الان که دشمن از بالا و پائين ما را در بر گيرد، اگر محمد را با همه يارانش به

ص: 222

دشمن تحويل دهيم، از اين مهلکه جان سالم بدر خواهيم برد». و اين همان فرموده خداوند است که: «و لرزيدند، لرزشى بسيار شديد»، «و به خداوند گمانهاى بد بردند» «و منافقان و کسانى که در دلهاشان مرض بود گفتند: خدا و رسولش ما را جز وعده شکست نداده اند». رفيقش به وى گفت: «نه ولى بت بزرگى را مى گيريم و مى پرستيمش. زيرا مطمئن نيستيم که اگر پسر ابو کبشه [رسول خدا صلی الله علیه و آله] پيروز گردد، هلاک خواهيم شد. اما اين بت براى ما پشتوانه اى است که اگر قريش پيروز شدند، پرستش اين بت را آشکار کنيم و به آنان بفهمانيم که از کيش خويش هرگز جدا نگشته ايم، و اگر دولت پسر ابو کبشه برگشت، در نهان به پرستش اين بت باقى بمانيم»... .(1)

امام صادق علیه السلام نیز در ضمن مطالب دیگر به ترک جنگ توسط عده ای به بهانه تقیه اشاره مینمایند.

به خدا قسم اگر خوانده شوید برای اینکه ما را یاری کنید، خواهید گفت: لَا نَفْعَلُ إِنَّمَا نَتَّقِي وَ لَکانَتِ التَّقِيَّةُ أَحَبَّ إِلَيْکمْ مِنْ آبَائِکمْ وَ أُمَّهَاتِکمْ ما یاری نمیکنیم و تقیه میکنیم و حال آنکه تقیه از پدر و مادرتان برای شما محبوب تر است و اگر قائم قیام کند دیگر احتیاجی به پرسیدن از شما ندارد و در مورد بسیاری از شما از اهل نفاق حدّ خدا را جاری میسازد.(2)

از دیگر تخلفات منافقانه از جنگ، تخلف از شرکت در سپاه اسامه است(3) که البته علت عدم شرکت در جنگ، فراتر از ترس از آن، بلکه در جهت پیشبرد اهداف منافقانه ای که

ص: 223


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 700.
2- . تهذيب الأحكام، ج 6، ص 172.
3- . داستان از این قرار بود که حضرت قبل از رحلت خویش، به اسامه هجده ساله حکم فرماندهی داد و به حدود چهار هزار نفر از مسلمانان فرمان داد تا آماده پیکار و جهاد با روم شوند و به اسامة بن زید فرمودند: برو به آن محل از شام که پدرت زید بن حارثه در آنجا شهید شده است. بزرگان مهاجر و انصار از قبیل ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و دیگران را جزء لشکریان او کرد. چنان که حلبی در سیره، ج 3، ص 227؛ و ابن اثیر در تاریخ کامل، ج 2، ص 215؛ و طبرسی در اعلام الوری، ص 133؛ و دیگران در کتابهای خود نقل کرده اند. مرحوم شرف الدین در النص و الاجتهاد، ص 11؛ فرموده: اهل تاریخ اتفاق دارند که ابوبکر و عمر از لشکریان اسامه بودند و آن را به طور ارسال مسلم نقل کرده اند. از آن جهت که این جنگ در اواخر عمر شریف رسول خدا واقع شد و حضرت صلی اللّه علیه وآله از نیت پلید منافقین جهت برنامه ریزی از سالها پیش تعیین شده جهت غصب خلافت پس از خود خبر داشتند، به تشکیل لشکر اسامه و خروج آنها از مدینه کمال تأکید را داشتند ومکرر می فرمودند: جهزوا جیش اسامه نفّذوا جیش اسامه و خود پرچم او را آماده کرده و به دست وی دادند. تا جایی که به نقل النص و الاجتهاد از ملل و نحل شهرستانی حضرت فرمودند: «لعن اللّه من تخلف عن جیش اسامة...» خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف نمایند. با این همه اسامه با هزار رزمنده و هزار اسب از مدینه خارج شد و در لشکرگاه جرف اردو زد. ولی عمر و ابوبکر و دیگران از امر آن حضرت تخلف نمودند و فرمان صریح آن حضرت را نقض کرده و عصیان نمودند و مشمول لعن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله شدند.

انگیزه اسلام آوردنشان بود انجام شد.(1)

· اعتراض به جوانی اوصیاء انبیاء

از دیگر بهانه های مخالفان، اعتراض به جوانی اوصیاء برخی از انبیاء است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در بیان جریان وصی حضرت داود فرمودند:

داود خواست سليمان را خليفه خود کند چون خداى عز و جل به او وحى کرده بود و در باره او دستور داده بود، چون اين موضوع را به بنى اسرائيل اعلام کرد از اين موضوع ناليدند و گفتند: يَسْتَخْلِفُ عَلَيْنَا حَدَثاً وَ فِينَا مَنْ هُوَ أَکبَرُ مِنْهُ ميخواهد جوانى نورس را بر ما خليفه کند و در ميان ما بزرگتر از او هست... .(2)

وصی حضرت موسی نیز که طبق آنچه در قبل گذشت با او به مخالفت برخواستند و حتی همسر حضرت موسی به جنگ با او پرداخت جوان بودند.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍعلیه السلام قَالَ:...کَانَ وَصِیُّ مُوسَی بن عِمْرَانَ يُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَ هُوَ فَتَاةٌ الَّذِي قَالَ فِيهِ عَزَّ وَ جَلَّ(3)... .(4)

امام باقر علیه السلام: وصى موسى علیه السلام يوشع بن نون بود و او همان جوانی است که خدای عز و جل در قرآن ذکر کرده است... .

ص: 224


1- . امام زمان عجّل الله فرجه در بیان علت اسلام آوردن آن دو اینگونه میفرماید: وَ لَمَّا قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الصِّدِّيقِ وَ الْفَارُوقِ أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ لَهُ بَلْ أَسْلَمَا طَمَعاً وَ ذَلِك؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص463؛ آنگاه كه گفت: به من بگو كه اسلام صديق و فاروق آيا به طوع و رغبت بوده است يا به اكراه و اجبار؟ چرا به او نگفتى كه اسلام آن دو از روى طمع بوده است زيرا آنها با يهوديان مجالست داشتند و از آنها از پيشگوييهاى تورات و ساير كتب پيشينيان و داستان محمّد صلی الله علیه و آله و پايان كار او استخبار كرده بودند و آنها يادآور مى شدند كه محمّد بر عرب مسلّط مى شود همچنان كه بخت نصر بر بنى اسرائيل مسلّط شد و از پيروزى او بر عرب گريزى نيست همچنان كه از پيروزى بخت نصر بر بنى اسرائيل گريزى نبود جز آنكه او در دعوى نبوّت خود دروغگو بود.
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص 156.
3- . سوره كهف، آیه 62؛ {فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً}.
4- . الکافی، ج 8، ص 117.

منافقین غاصب خلافت نیز از بهانه هایشان برای کنار گذاشتن امیرالمؤمنین علیه السلام جوانی ایشان بود که به این مطلب پدر ابوبکر به پسرش برای بطلان استدلالشان محاجه نمود که من از تو مسن تر هستم. پس احق به خلافت هستم.(1)

در مجلس یوم الدار نیز پس از انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام بر جانشینی پیامبر اطرافیان حضرت ابوطالب ایشان را از این باب تمسخر نمودند.(2)

همچنین انکار علم امام جواد علیه السلام در سن کودکی از دیگر شواهد این امر است.(3)

ص: 225


1- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص87؛ پدر أبو بكر هنگام وفات پيامبر در طائف بسر مى برد، و چون جريان بيعت با ابو بكر رخ داد نامه اى به اين عنوان براى پدرش فرستاد: از جانشين و خليفه رسول خدا صلی الله علیه و آله به أبو قحافه، أمّا بعد؛ مردم به خلافت من راضى شدند، و من از امروز خليفه خدايم، اگر به سوى من آیى براى شما بسيار خوشتر است. چون أبو قحافه نامه را خواند به حامل نامه گفت: چرا على را انتخاب نكرديد؟ گفت: او كم سنّ و سال بود و بسيارى از سران قريش و غير آن را در غزوات كشته است، در مقابل أبو بكر از او بزرگتر است. أبو قحافه گفت: اگر به سنّ است من به خلافت از او شايسته ترم. حقّ علىّ را خوردند با اينكه خود رسول خدا براى او بيعت گرفت و ما را بدان امر فرمودند. سپس اين گونه پاسخ گفت: از أبو قحافه به پسرش أبو بكر، أمّا بعد؛ نامه ات به دستم رسيد و كاتب آن را فرد بى فكرى يافتم، كه هر كلام آن ديگرى را نقض مى كند، يک بار خود را خليفه رسول خدا خواندى و بار ديگر خليفه خدا، و در آخر خود را جمهور مردم قلمداد نمودى.
2- . امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هنگامى كه آيه شريفه: {وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ} (بترسان قوم مخلص خود را). نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزندان عبد المطلب را كه در آن روز چهل مرد با يك نفر زياده يا كم بودند دعوت نمود و به آنها فرمودند: كدام يك از شما حاضريد برادر و وصىّ و وارث و وزير و جانشينم پس از من در بين خويش باشيد؟ نبىّ اكرم صلی الله علیه و آله اين كلام را به يك يك ايشان عرضه داشت و آنها ابا ورزيده و نمى پذيرفتند تا به من رسيدند، من عرض كردم: من حاضرم اى رسول خدا. رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: اى فرزندان عبد المطلب، اين برادر و وارث و وصىّ و وزير و جانشين من بين شما پس از من مى باشد. آن جماعت برخاستند در حالى كه بعضى به روى برخى مى خنديدند به ابو طالب گفتند: قَدْ أَمَرَكَ أَنْ تَسْمَعَ وَ تُطِيعَ لِهَذَا الْغُلَام به تو امر نمود كه فرمان اين جوان را شنيده و اطاعت كنى. علل الشرائع؛ ج 1، ص 170.
3- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 443.

3. تقابل فیزیکی

اشاره

از جمله عملکرد های تقابلی در جبهه باطل علیه جبهه حق تقابل فیزیکی است که آسیب زدن به شخص حجت الهی بخشی از آن است.

الف. آسیب رساندن به حجت خدا
اشاره

این امر در امت های پیشین سابقه داشته است. در روایتی امام صادق علیه السلام پس از بیان سختی های شیعیان حضرت نوح در اظهار نبوت ایشان میفرمایند:

... وَ الْوُثُوبِ عَلَى نُوحٍ بِالضَّرْبِ الْمُبَرِّحِ و مخالفان به نوح هجوم میکردند و او را به سختى میزدند تا پاره اى از اوقات سه روز بيهوش افتاده بود و خون از گوشش ميريخت تا بهوش می آمد.(1)

در روایتی امام باقر علیه السلام ضمن بیان دشواری های رسیدن حجت های الهی برای رسیدن به هدف خود به سختی های رسیده به رسول خدا اشاره مینمایند.

سوگند به آنکه جانم به دست اوست اگر کارها به خودى خود براى کسى برقرار و رو به راه مى شد مسلّما براى رسول خدا صلی الله علیه و آله حِينَ أُدْمِيَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ شُجَّ فِي وَجْهِهِ آنگاه که از دندانهاى پيشين آن حضرت خون آمد و صورتش را زخم رسيد درست مى شد... .(2)

در ادامه پس از نتیجه نگرفتن از فعالیت های لسانی و اجتماعی و ضرب و شتم ایشان، از سر راه برداشتن حجت خداست که در دستور کار قرار میگیرد. این روش نیز از مشترکات جبهه باطل در طول امت ها است که به برخی از شواهد آن اشاره میگردد:

1. لزوم خفاء پیامبری حضرت یوسف و پیامبر اسلام

در سوره یوسف آمده:

ص: 226


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص133.
2- . الغيبة نعماني، ص284.

{إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ کوْکباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياک عَلى إِخْوَتِک فَيَکيدُوا لَک کيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبينٌ}.(1)

هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند» گفت: «فرزندم خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند؛ چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است».

در این آیات حضرت یعقوب از ترس خطری که از سمت برادران یوسف ایشان را تهدید میکرد به حضرت یوسف دستور داد خوابش که تعبیر آن استعلای یوسف بر برادرانش بود(2) را از ایشان مخفی کند.

در روایت ذیل نیز، کلام راهب در پیش بینیِ جلوگیری از قتلِ رسول خدا توسط حضرت ابوطالب به وسیله قریش(3) و امر حضرت عبدالمطلب به حضرت ابوطالب به مخفی نمودن امر پیامبری حضرت رسول، نشان از در خطر بودن جان حضرتش دارد.

امام باقر علیه السلام فرمودند: زمانی که رسول خدا بیست و دو ماهه شد درد چشمی به ایشان عارض شد. عبدالمطلب به ابوطالب فرمودند: پسر برادرت را نزد عراف، ببر. او راهب طبیبی در صومعه اش بود. پس ایشان را نزد او برد و ایشان را پایین صومعه قرار داد و راهب

ص: 227


1- . سوره یوسف، آیه 4-5.
2- . تفسير قمي، ج 1، ص 339؛ امام باقرعلیه السلام در باره تأويل اين رؤيا فرمودند: تَأْوِيلُ هَذِهِ الرُّؤْيَا أَنَّهُ سَيَمْلِكُ مِصْرَ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَبَوَاهُ وَ إِخْوَتُهُ تأويل آن اين بود كه يوسف به زودى پادشاه مصر شده و پدر و مادر و برادرانش بر او وارد مى شوند. امّا خورشيد مادر يوسف راحيل، و قمر پدر او يعقوب، و ستاره ها برادران او هستند كه وقتى در مصر بر او وارد مى شوند سجده شكر الهى را بجا مى آورند و از هيبت و جمال يوسف خدا را سپاس مى گويند و اين سجده براى خداوند بوده نه براى يوسف.
3- . شدت اهتمام و جدیت ایشان در محافظت از رسول خدا در نقل تاریخ یعقوبی کاملا روشن است. يعقوبی در تاريخ خود داستان معراج را به اشاره و اختصار نقل کرده و دنبال آن می نويسد در آن شب ناگهان ابوطالب متوجه شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله گم شده است، ترسيد مبادا قريش او را غافلگير کرده و به قتلش رسانيده باشند. از اين رو هفتاد نفر از فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و به هر کدام شمشيری داد و گفت: هر يک از شما پهلوی مردی از قريش جلوس کنيد تا اگر مرا ديديد با محمد آمدم کاری انجام ندهيد و گرنه هر يک از شما مردی را که پهلوی اوست به قتل برساند و منتظر من نباشيد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خانه ام هانی ديدند نزد ابوطالب آورده و او نيز آن حضرت را به نزد قريش آورد و چون از جريان مطلع شدند، موضوع برای آنها بسيار بزرگ جلوه گر کرد و دانستند که ابوطالب به سختی از او دفاع می کند؛ تاريخ يعقوبی، ج2، ص 26.

را صدا زد. راهب متوجه او شد. نگاه کرد و متوجه نوری ساطع اطراف صومعه شد و صدای بال ملائکه را شنید. راهب به ابوطالب گفت: تو که هستی؟ ایشان فرمودند: ابوطالب فرزند عبدالمطلب برای درمان چشمان فرزند برادرم آمدم. گفت: کجاست؟ گفت: در سبدی برای محافظت از خورشید گذاشتمش. گفت رویش را بردار. وقتی رویش را برداشت نوری از از او ساطع شد که راهب را ترسانید. گفت: رویش را بپوشان. سپس راهب سرش را داخل صومعه اش نمود. شهادت میدهم به وحدانیت خدا و اینکه تو پیامبر به حق هستی و تو همان کسی هستی که در تورات و انجیل از زبان موسی و عیسی به آن بشارت داده شدی. سپس سر خود را بیرون آورد و گفت: پسرم برو او را عیبی نیست. ابوطالب به او گفت وای بر تو کلام عظیمی از تو شنیدم. راهب گفت: پسرم شأن پسر برادرت بزرگتر از آن است که شنیدی أَنْتَ مُعِينُهُ عَلَى ذَلِک وَ مَانِعُهُ مِمَّنْ يُرِيدُ قَتْلَهُ مِنْ قُرَيْشٍ و تو یاور او در امرش هستی و مانع کسانی که قصد کشتن او از قریش را دارند. ابوطالب نزد عبدالمطلب آمد و از آن چه شنید به ایشان خبر داد. عبدالمطلب به او گفت: پسرم این کلام را هیچ کس ازتو نشنود. به خدا قسم محمد نمیمیرد تا بر عرب و عجم آقایی میکند.(1)

و از شواهد دیگر در خطر بودن ایشان، روایات دال بر انتظار یهود بر ظهور پیامبر آخرالزمان است که با ظهور ایشان از اعراب و حس نژاد پرستی آنان، انتظار، تبدیل به دشمنی و عدم تبعیت شد.(2)

2. تهدید حجت خدا توسط طاغوت در صورت عدم پرستش خدای غیر آنان

امام صادق علیه السلام پس از بیان جریان گفتگوی حضرت موسی با فرعون پاسخ فرعون به ایشان را اینگونه بیان فرمودند:

لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّک مِنَ الْمَسْجُونِينَ اگر خدایی جز من را برگزینی تو را زندانی خواهم نمود... .(3)

ص: 228


1- . العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص 124.
2- . رجوع شود به روایات ذیل آیه 49 سوره بقره (إذ نجیناهم...) در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام.
3- . تفسير القمي، ج 2، ص 118.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز بارها مورد تهدید فرعونیان زمان خود قرار گرفت اما با حمایتهای حضرت ابوطالب از دست آنان در امان ماند. کفّار عرب وقتى دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله را جدّى ديدند و امکان تطمیع ایشان را منتفی، تصميم به قتل آن حضرت گرفتند و به ابوطالب گفتند:

يکون لک ابناً و تدفع إلينا محمداً لنقتله اگر تو برادرزاده ات را تسليم ما کنى تا ما او را بکشيم، ما يکى از زيباترين و بهترين فرزندان خود را به تو مى بخشيم! ابو طالب فرمودند: شما به انصاف معامله نمى کنيد، من فرزند شما را بگيرم و پرورش دهم و شما جگر گوشه مرا بگيريد و بکشيد؟(1)

اما بعد وفات ایشان، در ادامه همین تهدیدات، ایشان مجبور به هجرت به یثرب شدند. در همین جریان داستان لیلة المبیت که با فداکاری امیرالمؤمنین علی علیه السلام جان رسول خدا از خطر مصون ماند، خود دلیلی روشن بر جدیت این تهدیدات، در قصد جان رسول خدا توسط مشرکین زمان ایشان است.(2)

3. کشتار خاندان رسالت و وصایت جهت جلوگیری از ولادت منجی

امام صادق علیه السلام پس از بیان شباهت امام زمان عجل اللّه فرجه با برخی از انبیا در تبیین شباهت ایشان به حضرت موسی فرمودند:

داستان تولد حضرت موسى اين است که چون فرعون واقف شد سلطنت او به دست وى برافتد دستور داد کاهنان را نزد او آوردند. وی را به نسب و نژاد او راهنمائى کردند و دانست که از بنى اسرائيل است و پياپى مأموران خود را دستور داد شکم زنان آبستن بنى اسرائيل را شکافتند و در تعقيب او بيست و چند هزار نوزاد را کشت و موفق به کشتن موسى نشد. براى آنکه خدا او را نگهدارى کرد. وَ کذَلِک بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْکهِمْ وَ مُلْک الْأُمَرَاءِ وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَى يَدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ همچنين وقتى بنى اميه و

ص: 229


1- . قصص الأنبياء، ص 319.
2- . داستان چگونگی وقوع واقعه لیله المبیت در «قصص الأنبياء»، ص 335.

بنى عباس دانستند که زوال سلطنت جبار فرماندهان زور به دست قائم ما است با ما به دشمنى برخاستند و به طمع آنکه قائم را بکشند، شمشير در کشتن خاندان رسول و برانداختن نسل او گذاشتند و خدا ابا دارد که کار خود را در دسترس ستمکاران گذارد تا نور هدايتش به کمال رسد گرچه مشرکان را بد آيد... .(1)

4. خفاء ولادت و غيبت حضرت موسی و امام زمان

از جمله شباهت هایی که درمورد حضرت موسی و امام زمان علیهما السلام وارد شده است شباهت در خفاء ولادت و غیبت ایشان است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... وَ فِي الْقَائِمِعلیه السلام مِنَّا سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ خَفَاءُ مَوْلِدِهِ(2) وَ غَيْبَتُهُ عَنْ قَوْمِهِ... .(3)

در جای دیگر امام باقر علیه السلام ذیل آیه {فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلين}.(4) که وجه غیبت حضرت موسی را بیان میکند میفرمایند:

إذا قام القائم عليه السلام تلا هذه الآية، مخاطباً للناس: ففررت منکم لما خفتکم فوهب لي ربي حکما و جعلني من المرسلين.(5)

زمانی که امام زمان قیام میکند این آیه را خطاب به مردم میخواند: هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از فرستادگان قرار داد.

ص: 230


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 354.
2- . داستان ولادت مخفیانه حضرت موسی بن عمران و طریقه نجات او در كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 147. و داستان ولادت مخفیانه امام زمان در اثبات الوصية، ص 258.
3- . الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 934.
4- . سوره شعرا، آیه 21.
5- . البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 173.
5. ترس افراد حاضر بر غار کهف و افراد حاضر برای دستگيری امام زمان در سرداب

نصرت و یاری خداوند متعال به اولیاء خود همیشگی است و در موارد نیاز، ایشان را از دست دشمنان مصون نگاه میدارند. حضرت یوسف را از شر برادران، موسی را از دست فرعونیان و رسول خدا را از دست قریشیان در زمان هجرت بر در غار ثور و اصحاب کهف را ... .

وَ إِنَّ أَصْحَابَ الْکهْفِ لَمَّا فَرُّوا إِلَى الله تَعَالَى هنگامى که اصحاب کهف به سوى خداوند گريختند و از نزد «دقيانوس» خارج و به غارى پناهنده گرديدند، بعد از آنان، پادشاه با عده اى سوار شدند و به دنبال آنان به راه افتادند. هنگامى که به در غار رسيدند، آنان را در خواب ديدند، حيران ماندند و نتوانستند متعرض آنان شوند و وحشت زده برگشتند.(1)

همچنین برای حضرت حجت نیز نظیر این اتفاق واقع شد:

صاحب امر عليه السلام بعد از اينکه بر پدرش نماز خواند و او را دفن کرد، جعفر کذّاب نزد بنى عباس رفت و خبر او را به آنان داد. و آنان سپاهى را به سامرا فرستادند تا بر خانه آن حضرت هجوم برند و هر کس را در آن يافتند بکشند و سر امام عليه السلام را بياورند! هنگامى که آنان وارد خانه آن حضرت شدند، او را در آخر سرداب روى آب، بر روى حصيرى ديدند که نماز مى خواند و در جلو آنان قرار داشت و آب سرداب مانند دريايى مى ماند، فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِک يَئِسُوا مِنَ الْوُصُولِ إِلَيْهِ وَ انْصَرَفُوا مَدْهُوشِينَ إِلَى الْخَلِيفَةِ فَأَمَرَهُمْ بِکتْمَانِ ذَلِک. وقتى که اين گونه ديدند از دستيابى او مأيوس شدند و وحشت زده نزد خليفه برگشتند و خليفه به آنان دستور داد که اين قضيه را پوشيده دارند والا آنان را میکشد. دوباره سپاهى بيش از بار اوّل ارسال داشت، آنان هم وقتى که وارد خانه شدند از سرداب، صداى قرائت قرآن شنيدند، در سرداب را گرفتند تا وقتى که آن حضرت خارج مى شود او را بگيرند! ولى آن حضرت از جايى که اکنون شبکه است، خارج شده و فرمانده آنان ايستاده بود، وقتى که رفت و ناپديد شد، فرمانده گفت: پايين برويد و او را بگيريد. گفتند: او از جلو تو گذشت و تو به ما نگفتى

ص: 231


1- . الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 942.

تا او را بگيريم. فرمانده گفت: من او را نديدم، پس هراسان مراجعت کردند. بار سوم سپاهى به سوى آن حضرت رفت و او را در آخر سرداب يافتند و امام دستش را بر ديوار گذاشت و ديوار شکافته شد و حضرت بيرون رفت و هنوز هم اثر آن شکافتگى در آن ديوار پيداست.(1)

لذا در همه این مواقع دشمن قصد نابودی رهبر جبهه حق را داشته اما خداوند، با یاری خود حجت خود را محفوظ نگه داشته است.(2) و اگر قرار بود خداوند بر عمل دشمنان حجت خدا پاسخ دهد، استحقاق و پاسخی جز عذاب توسط آنان دریافت نمیشد.

قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام: ... فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ ذَلِک الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ. قالوا: ثُمَّ قَالَ: لَا يَکونُ أَهْوَنَ عَلَيْک مِنْ فَصِيل.(3)

امام باقر عليه السلام ضمن نقل واقعه حضرت علی اصغر فرمودند: از آن خون يک قطره به روى زمين نيفتاد. سپس فرمودند مقام و ارزش علی اصغر از ناقه صالح کمتر نبود.

یعنی اگر اراده خداوند بر عذاب تعلق میگرفت در مقام مقایسه قطعا فرزند شیرخوار سیدالشهدا علیه السلام بر ناقه حضرت صالح برتری داشت و همانطور که به خاطر ناقه حضرت صالح عذاب نازل شد بر قاتلین کربلا نیز عذابی سخت نازل میشد. و با این بیان و مقایسه، برای تک تک جنایاتی که به اهل بیت علیهم السلام و شیعیان و محبین ایشان وارد شد، استحقاق عذاب بود. زیرا یقینا در مقام مقایسه، ارزشی بس فراتر از ارزش ناقه حضرت صالح برای ایشان ثابت خواهد بود. بلکه ایشان از امت های پیشین برتری دارند.(4) اما خواست خداوند بر آن تعلّق نگرفت.

ص: 232


1- . الغيبة طوسي، ص 249، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 942.
2- 2. سوره توبة، آیه 32؛ {يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّه بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللّه إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون}.
3- . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 117.
4- . عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص282
ب. آسیب رساندن به اطرافیان حجت خدا

دشمن علاوه بر اذیت هایی که به شخص حجت خدا وارد مینماید از طرفداران ایشان نیز در این امر غافل نمیشود. شیعیان حضرت نوح با اظهار نبوت ایشان مورد آزار مخالفین قرار میگرفتند.

عَنْ عَبْدِ الله بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَمَّا أَظْهَرَ الله تَبَارَک وَ تَعَالَى نُبُوَّةَ نُوحٍعلیه السلاموَ أَيْقَنَ الشِّيعَةُ بِالْفَرَجِ اشْتَدَّتِ الْبَلْوَى وَ عَظُمَتِ الْفِرْيَةُ إِلَى أَنْ آلَ الْأَمْرُ إِلَى شِدَّةٍ شَدِيدَةٍ نَالَتِ الشِّيعَةَ ... .(1)

چون خداى تعالى نبوّت نوح عليه السلام را آشكار كرد و شيعه به فرج يقين كردند بلوى شدّت گرفت و كذب و اختلاف افزون شد تا به حدّى كه به شيعه سختى شديدى رسيد ….

فرعون نیز علاوه بر تلاشی که علیه حضرت موسی انجام می داد بنی اسرائیل را نیز به بدترین وجه مورد شکنجه قرار میداد.(2)

{إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدين}(3)

فرعون در زمین برتری جویی کرد، و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه می داشت؛ او به یقین از مفسدان بود.

شکنجه نمودن تازه مسلمانان در صدر اسلام توسط فرعونیان زمان پیامبر نیز از واضحات تاریخ است بطوری که اولین شهید زن و مرد اسلام با شکنجه جان خود را از دست دادند.

ص: 233


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص133.
2- . حضرت موسی برای کم نمودن شدت فشار و شکنجه بر بنی اسرائیل به آنان یاری گرفتن از اهل بیت به ذکر صلوات بر ایشان را آموخت که در تفسیر امام حسن عسکری عليه السلام ص 244 ذیل آیه 49 سوره بقره بیان شده است.
3- . سوره قصص، آیه 4.

شدت این آزارها در ادامه به شیعیان در روایت ذیل مشهود است.

عن الباقر علیه السلام: ... ثُمَّ لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وآله نُذَلُّ وَ نُقْصَى وَ نُحْرَمُ وَ نُقْتَلُ وَ نُطْرَدُ وَ نَخَافُ عَلَى دِمَائِنَا وَ کلُّ مَنْ يُحِبُّنَا ... .(1)

ما اهل بيت از زمانى که پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفته همچنان ذليل و تبعيد و محروم مى شويم و کشته و طرد مى گرديم و بر خون خود و همه آنان که ما را دوست دارند ترس داريم.

اذیت های وارده بر ابوذر توسط عثمان،(2)

کشتن میثم توسط ابن زیاد،(3)

کشتار بی رحمانه معاویه و حجاج(4)

و موارد بسیار دیگر از آزارهای وارد بر شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام در طول تاریخ از جمله مصادیق این بحث است.

ج. جنگ با حجت خدا
اشاره

از دیگر عملکردهای دشمنان حجت خدا در صورت عدم موفقیت در مراحل قبل، به جنگ برخاستن با ایشان است.

1. خروج زنان دو نبی علیه اوصیاء ایشان

از شباهت های مطابقی که در امت ها واقع شده است، شباهت وضعیت پس از حضرت موسی و پیامبر اسلام برای وصی ایشان است. امام صادق علیه السلام میفرماید:

بعد از حضرت موسی يوشع بن نون عليه السلام به امر نبوّت و خلافت قيام کرد و بر آزار و سختى و بلاى سرکشان شکيبا بود تا آنکه سه تن از طواغيت درگذشتند و پس از آنها کارش بالا گرفت، امّا دو تن از منافقان قوم موسى عليه السلام صفوراء دختر شعيب همسر موسى عليه السلام را به شورش واداشتند و به همراهى صد هزار نفر به جنگ يوشع بن نون آمدند و فَقَاتَلُوا

ص: 234


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص632.
2- . نهج البلاغة، ص 188.
3- . رجال الكشي، ص 84.
4- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص632.

يُوشَعَ بْنَ نُونٍعلیه السلامفَقَتَلَهُمْ وَ قَتَلَ مِنْهُمْ مَقْتَلَةً عَظِيمَةً او با ايشان جنگيد و بسيارى از آنها کشته شدند و بقيّه به اذن خداى تعالى گريختند و صفوراء دختر شعيب اسير شد و يوشع بن نون به او گفت: در دنيا تو را بخشيدم تا پيامبر خدا موسى عليه السلام را ملاقات کرده و شکايت تو و قومت را بدو برم. صفوراء گفت: وا ويلا! به خدا اگر بهشت را بر من ارزانى کنند، شرمم آيد که پيامبر خدا را در آن ملاقات کنم زيرا که هتک حرمت وى کرده ام و بر جانشين او شوريده ام. (1)

همین مضمون توسط پیامبر به عبارت ذیل بیان شده و همسران خود را خطاب نموده است:

قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله مَا جَرَى فِي أُمَمِ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلِي شَيْ ءٌ إِلَّا وَ يَجْرِي فِي أُمَّتِي مِثْلَهُ وَ ذَکرَ خُرُوجَ الصَّفْرَاءِ بِنْتِ شُعَيْبٍ عَلَى يُوشَعَ وَصِيِّ مُوسَى ثُمَّ قَالَ ص لِأَزْوَاجِهِ وَ إِنَّ مِنْکنَّ مَنْ تَخْرُجُ عَلَى وَصِيِّي وَ هِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ قَالَ يَا حُمَيْرَاءُ لَا تَکونِيهَا.(2)

پيامبر اکرم فرمودند: «آنچه در امت هاى پيشين رخ داده مانند آن در امّت من پديد مى آيد، قيام صفورا دختر شعيب بر عليه «يوشع» وصى حضرت موسى عليه السلام را يادآور شد. آنگاه به همسرانش فرمودند: هر کس از شما بر عليه وصى من قيام کند، ظالم است. باز فرمودند: اى حميراء (عايشه) تو آن نباشى و قبل از انجام اين کار، از آن خبر داد».

ام سلمه نیز طی نامه ای در نهی از رفتن عایشه به جنگ جمل اینگونه بیان میدارد:

(اى عايشه) اگر در طىّ اين مسافت، در ميان بعضى از بيابانها پيغمبر خدا با تو برخورد کند، در حالى که سوار بر اشتر جوان بلند قامت خود، از سرچشمه اى به منزلگاه ديگرى رهسپار مى باشى و بيابانهاى پهناور و کوههاى بلند را از روى هوى و هوس براى غير خدا مى پيمايى، و به تو بگويد: عايشه اين مسافرت تو از ديد خدا مخفى نمى باشد! (چه پاسخى دارى؟) و آيا در روز باز پسين آنگاه که در پيشگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد خواهى شد، چه جوابى دارى؟ فقط شرمنده خواهى بود، زيرا پرده عفّت او را که به رويت کشيده بود، دريدى و عهد و فرمان او را ترک نمودى. هر گاه من به چنين راهى که تو در پيش

ص: 235


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154.
2- . الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 934.

گرفته اى مى رفتم و آنگاه به من مى فرمودند: ادْخُلِي الْفِرْدَوْسَ لَاسْتَحْيَيْتُ أَنْ أَلْقَى رَسُولَ الله ص هَاتِکةً حِجَاباً قَدْ ضَرَبَهُ عَلَي «وارد بهشت برين شو!» از ديدار پيامبر خدا شرمگين بودم و از شرمسارى آنکه پرده اى که او برويم کشيده بود، دريده ام، وارد بهشت نمى شدم. (1)

کلمات ام سلمه به عایشه بسیار شبیه به جملات صفورا پس از جنگ است که خود نشان از علم ایشان به جریان صفورا و گفتگوی پیش آمده دارد.

عایشه خود در پشیمانی از جنگ جمل میگوید:

لئن اکون قد قعدت عن يوم الجمل أحب إليّ من أن يکون لي من رسول اللّه صلی الله علیه و آله سبعون أو قالت أربعون ولداً ذکراً.(2)

نرفتنم به جنگ جمل برایم دوست داشتنی تر از این بود که از رسول خدا هفتاد یا چهل فرزند پسر داشتم. (3)

و روایتی دیگر در پشیمانی او آن که گفت:

و اللّه لوددت أني شجرة، و اللّه لوددت إن کنت مدرة، و اللّه لوددت أن اللّه لم يکن خلقني شيئا، و لم أسر سيري الذي سرت.(4)

عایشه گفت: به خدا قسم دوست داشتم درخت بودم. دوست داشتم سنگ بودم. دوست داشتم که خدا مرا چیزی خلق نمیکرد اما به سیری که انجام دادم (جنگ جمل) نمیرفتم.

2. همراهی دو منافق با صفورا و عایشه

در ضمن شباهت قبل همراهی دو منافق با صفورا در جنگ با یوشع نیز بیان شد که خود بیان شباهتی دیگر در تاریخ اسلام است.

الصادق علیه السلام: ...فَخَرَجَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ مِنْ مُنَافِقِي قَوْمِ مُوسَى علیه السلام بِصَفْرَاءَ بِنْتِ شُعَيْبٍ امْرَأَةِ مُوسَىعلیه السلامفِي مِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ... .(5)

ص: 236


1- . معاني الأخبار، ص 376.
2- . شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج 2، ص 71.
3- . عایشه عقیم بود و هیچ فرزندی نداشت. الخصال، ج2، ص 405.
4- . شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج 2، ص 71.
5- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154.

امّا دو تن از منافقان قوم موسى عليه السلام صفوراء دختر شعيب همسر موسى عليه السلام را به شورش واداشتند و به همراهى صد هزار نفر به جنگ يوشع بن نون آمدند.

آن دو منافق امت پیامبر نیز، طلحه وزبیر بودند که با تشویق عایشه به خروج علیه امیرالمؤمنین علی علیه السلام جنگ جمل را به راه انداختند.

شباهت ها در نتیجه عناد با حجت خدا

اشاره

وقتی جایگاه حجت خدا و مقام آنان در نزد خداوند و هدف خلقت و مسائل معرفتی مذکور واضح شود روشن است که کسی که در مخالفت با این مسیر باشد متحمّل عواقبی سخت در دنیا و بسیار سنگین تر از آن در آخرت خواهد شد که قابل مقایسه نخواهد بود.(1) در اینجا فقط به نمونه هایی از آنچه که در این دنیا بر دشمنان حجت خدا در امت های پیشین رسیده و شبیه به آن در امت اسلام واقع گردیده، اشاره میشود تا بخشی دیگر از شباهات امم بیان گردد. اما آنچه در عقاب عمل در انتظار دشمنان است، در زندگی پس از این دنیا خواهد بود. جهت تبیین این عقاب کافی است بیان شود که با توجه به بحث طریقیت حجت خدا در این کتاب و در نتیجه عدم ورود ایشان به بهشت و لزوما ورود آنان

ص: 237


1- . در روایتی، فقیری که وضع ظاهری بدی از شدت فقر داشت به امام حسن اینگونه میگوید: ... شما به من انصاف بده؛ حضرت فرمودند: در چه چیزی انصاف بدهم؛ او گفت: جدّ تو رسول خدا می گفت: دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر است و تو مؤمن هستی و من کافر هستم. آن وقت الان شما وضع خودت را ببین و وضع مرا هم ببین! آیا این الان زندان شماست و آیا این بهشت من است؟! امام حسن عليه السلام بعد از شنیدن سخن آن پیرمرد فقیر یهودی به ایشان فرمودند: يَا شَيْخُ لَوْ نَظَرْتَ إِلَى مَا أَعَدَّ اللّه لِي وَ لِلْمُؤْمِنِينَ فِي الدَّارِ الْآخِرَةِ مِمَّا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ لَعَلِمْتَ أَنِّي قَبْلَ انْتِقَالِي إِلَيْهِ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا فِي سِجْنٍ ضَنْكٍ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَى مَا أَعَدَّ اللّه لَكَ وَ لِكُلِّ كَافِرٍ فِي الدَّارِ الْآخِرَةِ مِنْ سَعِيرِ نَارِ الْجَحِيمِ وَ نَكَالِ الْعَذَابِ الْمُقِيمِ لَرَأَيْتَ أَنَّكَ قَبْلَ مَصِيرِكَ إِلَيْهِ الْآنَ فِي جَنَّةٍ وَاسِعَةٍ وَ نِعْمَةٍ جَامِعَةٍ. ای پیرمرد، اگر تو می توانستی چشم خودت را باز کنی و آخرت ما را ببینی که خدا برای ما در آخرت چه چیزی مهیا کرده است، می دیدی که من با این وضع خوبم، الان در دنیا نسبت به بهشت، در زندان هستم و اگر می دیدی خداوند برای تو و همه کافران در آخرت چه آماده کرده است از عذاب دائمی می دیدی قبل آن در بهشت وسیع و نعمت کامل هستی. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 1، ص 544.

به جهنم،(1)

توجه به یک روایت ذیل که بیان کنندۀ کمترین عذاب اهل جهنم است، به تنهایی گویای وخامت اوضاع دشمنان حجت های الهی که بدترین اهل دوزخ هستند خواهد بود.

قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله: أَهْوَنُ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً عَمِّي أُخْرِجُهُ مِنْ أَصْلِ الْجَحِيمِ حَتَّى أَبْلُغَ بِهِ الضَّحْضَاحَ عَلَيْهِ نَعْلَانِ مِنْ نَارٍ يَغْلِي مِنْهُمَا دِمَاغُه (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: آسانترين عذاب روز قيامت، مربوط به مرد نابينايى است، که از قعر دوزخ خارج مى شود، و زير آفتاب داغ قرار مى گيرد، در حالى که کفش آتشين به پا دارد.

1. شباهت اشتراک در عذاب اخروی

نکته جالب در شباهت وضعیت عقاب دشمنان حجت های الهی در آخرت، شباهت عقاب سردمداران جبهه باطل است. روایتی که در تراث امامیه به روایت اصحاب تابوت مطرح گردیده است.

امام کاظم علیه السلام فرمودند: اى اسحاق همانا در دوزخ وادى اى باشد كه آن را «سقر» گويند كه از آن هنگام كه خدا آن را آفريده هرم شراره اش را پس نداده است. اگر خدا اجازه دهد كه هرم شراره اش را به اندازه سوراخ سوزنى پس دهد بى ترديد هر آن كس را كه بر روى زمين است بسوزاند و همانا دوزخيان از حرارت و بوى گند و چرک و عذاب هاى آن وادى كه خداوند براى اهل آن آماده نموده پناهى جويند و بى گمان در آن وادى كوهى است كه همه اهل آن از حرارت و بوى گند و چرک و عذاب هاى آن كوه كه خداوند براى اهل آنجا آماده ساخته پناهى جويند و بى ترديد در آن كوه دره اى است كه همه اهل آن از حرارت و

ص: 238


1- . عَنْ عَبَايَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً عليه السلام وَ هُوَ يَقُولُ أَنَا قَسِيمُ النَّارِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَهُوَ مِنِّي وَ مَنْ عَصَانِي فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّار. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى اللّه عليهم، ج 1، ص191. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من تقسیم کننده آتش جهنم هستم. پس هرکس که از من تبعیت کند از من است و هر کس که مخالفت مرا کند او از آتش جهنم است.
2- . النوادر راوندی، ص 10.

بوی گند و چرک و عذاب هاى آن دره كه خداوند براى اهل آنجا فراهم آورده پناهى جويند و همانا در آن دره چاهى است كه همه اهل آن دره از حرارت و بوى گند و چرک و عذاب هاى آن چاه پناهى خواهند و به راستى، در آن چاه مارى است كه همه اهل آن چاه از پليدى و بوى گند و چرک و عذاب هاى آن مار كه خداى گرامى و بزرگ در نيش زهرآگينش براى اهل آنجا فراهم آورده پناهى جويند و بى گمان در شكم آن مار هفت تابوت است كه پنج نفر از امّت هاى پيشين و دو نفر از اين امّت در آن تابوت ها هستند. عرض كردم: فدايت شوم آن پنج نفر و آن دو نفر چه كسانى هستند؟ فرمودند: امّا پنج نفر، قابيل كه هابيل را كشت، نمرود كه با حضرت ابراهيم عليه السلام در باره پروردگارش محاجّه و مجادله نمود و گفت كه: «من زنده مى كنم و مى ميرانم»، فرعون كه گفت: «من پروردگار بلند مرتبه شمايم»، وَ يَهُودَا الَّذِي هَوَّدَ الْيَهُودَ وَ بُولَسُ الَّذِي نَصَّرَ النَّصَارَى وَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْرَابِيَّانِ يهودا كه گروهى را يهودى كرد و بولس كه گروهى را مسيحى كرد و از اين امّت دو نفر بيابان نشين.(1)

2. تحقیر و خواری

از جمله نتایج تقابل در برابر حجت های الهی تحقیر و خواری در دنیا است. در زمان حضرت یعقوب به ایشان تهمت دروغ زدند:

امام صادق عليه السلام فرمودند: مردى از بقاياى قوم عاد، فرعون زمان يوسف عليه السلام را درک کرد و از او پناه خواست. فرعون هم وى را پناه داد. مرد عادى با فرعون از روى صدق سخن

ص: 239


1- 1. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 215.

مى گفت. يوسف عليه السلام هم صديق بود. وقتى که يعقوب عليه السلام براى ديدار يوسف به مصر آمد، آن مرد عادى، يعقوب را به خاطر يوسف گرامى مى داشت. روزى از يعقوب عليه السلام پرسيد چند سال دارى؟ يعقوب گفت: 120 سال. آن مرد گفت: دروغ است. يعقوب چيزى نگفت. اين مسأله بر فرعون گران آمد. مرتبه دوم پرسيد: چند سال دارى؟ باز يعقوب گفت: 120 سال. باز آن مرد گفت: دروغ است. يعقوب عليه السلام گفت: اللهمَّ إِنْ کانَ کذَبَ فَاطْرَحْ لِحْيَتَهُ فَسَقَطَتْ لِحْيَتُهُ عَلَى صَدْرِهِ خدايا اگر او دروغ مى گويد محاسن او را بريز که ناگهان محاسن او بر سينه اش افتاد و از روی ترس، ساکت ماند. فرعون گفت: بر کسى که من پناه دادم نفرين کردى! دعا کن خدا محاسن او را برگرداند. حضرت يعقوب دعا کرد و او به حالت اوّل برگشت و مرد عادى حضرت ابراهيم را ديده بود و خيال مى کرد يعقوب، ابراهيم است.(1)

همین اتفاق در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز افتاد. شخصی به ایشان تهمت عدم عدالت زد:

فَإِنَّهُ علیه السلامقَسَمَ الْمَالَ فَقَالَ لَهُ الْخَارِجِيُّ: مَا قَسَمْتَ بِالْعَدْلِ فَدَعَا عَلَيْهِ فَسَقَطَتْ لِحْيَتُهُ فَبَکى وَ تَضَرَّعَ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَدْعُوَ لَهُ فَدَعَا الله سُبْحَانَهُ فَرَدَّهَا عَلَيْهِ.(2)

على عليه السلام وقتى که بيت المال را تقسيم مى کرد، مردی خارجى گفت: از روى عدل تقسيم نکردى! آن حضرت بر او نفرين کرد و محاسنش ريخت، آن مرد گريست و ناليد و از امام خواست که براى او دعا کند، حضرت هم براى او دعا کرد و به حالت اوّل برگشت.

3. مسخ

در امت های پیشین مسخ (تبدیل انسان به حیوان) رخ داده است. اگرچه در روایت ذیل علی الظاهر دشمنی مستقیم با حجت خدا مشهود نیست، اما در واقع تخلف شدید از دستورات ایشان است که منجر به این مسخ گردیده است.

امام صادق عليه السلام: الْمُسُوخُ مِنْ بَنِي آدَمَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ صِنْفاً حيواناتى که از صورت آدميزاده برگشته اند سيزده صنفند و از جمله آنها ميمون و خوک و شب پره و سوسمار و خرس و فيل

ص: 240


1- . قصص الانبیاء، ص 137؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 932.
2- . مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 3، ص 157؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 933.

و دعموص و سگ ماهى و عقرب و سهيل و خارپشت و زهرة و عنکبوت ميباشد. اما ميمون جمعى از بنى اسرائيل بودند که در کنار دريا منزل داشتند و در روز شنبه تعدى کردند و ماهيان را به دام افکندند و خداوند آنان را به صورت ميمون مسخ نمود و اما خوکها جمعى از بنى اسرائيل بودند که عيسى بن مريم در باره آنان نفرين کرد و خدا آنان را به صورت خوکها مسخ نمود و اما شب پره زنى بود که دايه خود را به بيگارى گرفت و خداوند او را به شکل شب پره درآورد. و اما سوسمار عربى بود بيابانى که از کشتن هيچ رهگذرى خوددارى نميکرد خدا او را به صورت سوسمار درآورد. و اما خرس مردى بود که از حاجيان ميدزديد و خداوند او را به صورت خرس مسخ کرد. و اما فيل مردى بود که با چهارپايان عمل جنسى انجام ميداد خدا به شکل فيل مسخش نمود. و اما کرم سياه مردى بود زناکار که از هيچ نميگذشت. خدا او را به صورت کرم سياه درآورد. و اما مار ماهى مردى بود سخن چين که خدا به صورت مار ماهيش کرد. و اما عقرب مردى بود عيب بين و بد زبان که خدا به صورت عقربش درآورد. و اما سهيل مردى بود باجگير که باجگاه داشت و خدا به صورت ستاره اى مسخش کرد. و اما زهره زنى بود که هاروت و ماروت را فريفت و خدا مسخش نمود. و اما عنکبوت زنى بود بد اخلاق که شوهرش را نافرمانى ميکرد و از او روگردان بود و خدا به صورت عنکبوتش درآورد. و اما خارپشت مردى بود بد اخلاق و خدا به صورت خارپشتش مسخ نمود.(1)

روایت ذیل نیز به مسخی در امت اسلام اشاره دارد.

سليمان اعمش در ضمن خبر طولانى از ملاقاتش با منصور دوانیقی مى گويد و داستانی را از منصور نقل میکند. او قبل از به خلافت رسیدنش با نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام بین شیعیان مقرب و صله دریافت میکرد او گفت:

به يکى از شهرهاى شام وارد شدم و به مسجدى رفتم و لباسى کهنه در برداشتم. وقتى که امام جماعت، سلام نماز را داد، دو کودک نزد او آمدند. امام جماعت گفت: آفرين به شما! و به کسى که شما را به نام آن دو ناميد. جريان را از او پرسيدم. پس گفته شد که در اين شهر

ص: 241


1- . الخصال، ج 2، ص 493.

غير از او کسى على عليه السلام را دوست نمى دارد. و آن دو کودک را به نام حسن و حسين ناميده است. با شادى برخاستم و مقدارى از فضائل على عليه السلام را براى او نقل کردم. به من خلعت داد و مال فراوانى به من بخشيد و مرا به سوى جوانى راهنمايى کرد. نزد او از فضائل و مناقب على عليه السلام گفتم، او نيز مرا بر استرى سوار کرد و مال فراوانى بخشيد. سپس گفت: برخيز تا برادرم را که دشمن على عليه السلام است به تو نشان دهم. به سوى مسجد آمديم و کنار دشمن على عليه السلام که عمامه اى بر سر داشت، در صف نماز نشستم. وقتى که رکوع کرد و به سجده رفت، عمامه از سرش افتاد، ديدم که سر او مانند سر خوک است. از نماز که فارغ شد، پرسيدم: چرا سر تو اين گونه است؟ گفت: تو رفيق برادرم هستى؟ گفتم: آرى. گريست و گفت: من مؤذن بودم، وقتى که صبح مى شد هزار مرتبه علی عليه السلام را لعن مى کردم! و روز جمعه که شد چهار هزار مرتبه او را لعن کردم! و از مسجد برگشتم و خوابيدم. و در خواب ديدم که قيامت برپا شده و محمّد، على، حسن و حسين عليهم السّلام مردم را سيراب مى کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به من گفت: مَا لَک عَلَيْک لَعْنَةُ الله تَلْعَنُ عَلِيّاً وَ عَلِيٌّ مِنِّي وَ تَشْتِمُ عَلِيّاً وَ عَلِيٌّ مِنِّي تو چه کارى دارى، لعنت خدا بر تو باد! على را لعنت مى کنى و به صورتم آب دهان انداخت و فرمودند: خدا آنچه را که از نعمت به تو داده، تغيير دهد. بعد متوجه شدم و ديدم که سر و صورتم اين گونه است که مى بينى... .(1)

4. هلاکت ذلیلانه

شخصی یهودی در احتجاج با امیرالمؤمنین علی علیه السلام به انتقام خداوند از دشمنان حضرت موسی استناد کرده، و به دنبال شاهدی از یاری خداوند در برابر دشمنان پیامبر در زندگی ایشان بود:

عالم يهودى گفت: لَقَدِ انْتَقَمَ الله لِمُوسَىعلیه السلاممِنْ فِرْعَوْنَ قَالَ لَهُ عَلِيٌّعلیه السلاملَقَدْ کانَ کذَلِک وَ لَقَدِ انْتَقَمَ الله جَلَّ اسْمُهُ لِمُحَمَّدٍ ص مِنَ الْفَرَاعِنَةِ خداوند براى موسى از فرعون

ص: 242


1- . الأمالي صدوق، ص 435.

انتقام سختى گرفت. حضرت عليه السلام فرمودند: همين طور است، و خداوند براى محمّد صلی الله علیه و آله نيز انتقام سختى از اين فراعنه گرفت، امّا مسخره کنندگان، خداوند در باره شان فرموده: {إِنَّا کفَيْناک الْمُسْتَهْزِئِينَ}،(1) پس هر پنج نفرشان را در روز احد به قتل رسانيد.

امّا وليد بن مغيره: روزى به جايى مى رفت از مسيرى گذر کرد که فردى خزاعى تيرى مستور به پر را در آنجا قرار داده بود، تکه اى از آن به دست او خورده و رگ اکحل او را دريده تا خون جارى شد، و در حال جان دادن مى گفت: «خداى محمّد مرا کشت!».

امّا عاص بن وائل سهمى: روزى براى کارى به مکانى رفته بود که سنگى از زير پايش لغزيده و سقوط نمود و تکه تکه شده و به هلاکت رسيد، و مى گفت: «خداى محمّد مرا کشت».

و امّا اسود بن عبد يغوث: روزى او براى استقبال فرزندش زمعه خارج شد، در اين بين زير سايه درختى ايستاد، در اين حال جبرئيل عليه السلام نازل شده و سر او را به درخت کوفت، و او مى گفت: مرا از دست اين فرد نجات بده، و غلامش گفت: من هيچ کس را نمى بينم که با تو کارى انجام دهد جز خودت را، پس او را کشت و او مى گفت: «خداى محمّد مرا کشت!».

و امّا اسود بن مطلب: رسول خدا صلی الله علیه و آله او را نفرين کرد که خداوند روشنى ديدگانش را خاموش سازد، و او را به دست پسرش به قتل رساند. او روزى براى کارى به مکانى رفته بود که جبرئيل با برگى سبز نزد او آمده و با آن به صورت او زد تا اينکه کور شد، و در همان حال کورى بماند تا اينکه خداوند فرزند او را مأمور قتل وى ساخت.

و امّا حارث بن طلاطله: او در هوايى گرم از خانه اش خارج شد و گرفتار بادى سموم شد و در اثر آن چهره اش به مردى حبشى تغيير يافت، زمانى که نزد اهل خود بازگشت گفت من حارث هستم، جماعت که او را نشناخته بودند غضب نموده و او را کشتند، و او در اين حال مى گفت: «خداى محمّد مرا کشت!».

و روايت است که اسود بن حارث در اثر خوردن ماهى شورى دچار عطش شد، و آنقدر آب خورد تا شکمش پاره شد، و او در اين حال مى گفت: «خداى محمّد مرا کشت!».

ص: 243


1- . سوره حجر، آیه 95.

همه اين وقايع در يک ساعت رخ داد، و اين بدان جهت بود که ايشان نزد رسول خدا يک صدا گفتند: اى محمّد، ما تا زمان ظهر به تو فرصت مى دهيم اگر از گفته ات بازنگردى تو را به قتل خواهيم رساند، پس پيامبر از سر حزن و اندوه از کلام ايشان به خانه خود رفته و درب را قفل نمود، در اين حال جبرئيل همان ساعت از جانب خدا نزد او آمده و گفت: اى محمّد، سلام (يکى از نامهاى خداوند) بر تو سلام فرستاده و مى فرمايد: {فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکينَ}،(1)

يعنى امر و کار خود را براى اهل مکه ظاهر کن، و ايشان را به ايمان بخوان. حضرت فرمودند: اى جبرئيل با مسخره کنندگان و وعيدشان چه کنم؟

جبرئيل گفت: {إِنَّا کفَيْناک الْمُسْتَهْزِئِينَ}، فرمودند: اى جبرئيل، اينان الحال نزد منند، جبرئيل گفت: آنان را خلاص کردم، اکنون امر الهى را اظهار نما.

و امّا باقى فراعنه همگى در روز بدر با شمشير کشته شدند، و خداوند جمعشان را پراکنده ساخته و همگى به درک واصل شدند.(2)

در وقایع ایام ظهور نیز، برخورد امام زمان با غاصبین خلافت و به آتش کشیدن بدن آنان به جهت هلاکت دوباره به شکلی ذلیلانه از مواردی است که در این بحث قابل طرح است امیرالمؤمنین علی علیه السلام در تبیین آن واقعه به شخص عمر میفرماید:

چه کسى جهالت را به تو آموخت، اى مغرور؟ سوگند به خدا، اگر در دين بصير و يا به آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو دستور داده، بينا بودى ... دوست نداشتى که مردم برايت قيام و قعود کنند، و به عترت پيامبر صلی الله علیه و آله ستم و بد رفتارى روا نمى داشتى. اما بدان که من در دنيا تو را کشته خواهم ديد و با زخم غلام «ام معمر» که بر او ستم مى کنى کشته مى شوى و على رغم خواست تو، توفيقى نصيب او گشته، وارد بهشت مى شود. ... و پس از قتل حرمتت مى شکند و مصلوب مى گردى (کنايه از ظهور امام مهدى عجل الله فرجه است که بدن حکام جور را بيرون مى آورد) و دوستى که تو را برگزيده و بر جايش تکيه زده اى، به همين بلا گرفتار مى شود؟! عمر گفت: چرا از ريشخند ديگرى و کهانت، شرم نمى کنى؟

ص: 244


1- . سوره حجر، آیه 94.
2- . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 216.

امام عليه السلام فرمودند: سوگند به خدا آنچه گفتم، از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيدم و به آن علم داشتم که بر زبان آوردم؟

... گويا مى بينم که شما دو تن، با بدنهايى تر و تازه، از گور بيرون کشيده و مصلوب مى شويد، و اين (تازگى بدن) وسيله فتنه دوستانتان مى گردد، و سپس آتشى را که براى ابراهيم و يحيى و جرجيس و دانيال عليه السلام و هر پيامبر و صدّيق و مؤمنى، افروخته گشت، مى آورند. ثُمَّ يُؤْمَرُ بِالنَّارِ الَّتِي أَضْرَمْتُمُوهَا عَلَى بَابِ دَارِي لِتُحْرِقُونِي وَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله وَ ابْنَيَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ ابْنَتَيَّ زَيْنَبَ وَ أُمَّ کلْثُومٍ حَتَّى تُحْرَقَا بِهَا پس از آن آتشى را که بر در خانه من افروختيد، تا من و فاطمه و حسن و حسين و زينب و ام کلثوم را بسوزانيد، مى آورند تا با آنها سوزانده شويد و بادى سخت و کشنده مى وزد و پسمانده شمشيرها بدنتان را، نابود و تباه مى سازد و به دوزخ برده مى شويد. آنگاه به صحرايى که جاى نابودى شما بود، برده مى شويد جايى که خداى عزّ و جل فرموده: {وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِيبٍ}(1)

و اگر تو سختى حال مجرمان را مشاهده کنى هنگامى که ترسان و هراسانند و هيچ از عذاب آنها فوت نشود و از مکان نزديکى دستگير شوند که کنايه از تحت اقدام شماست... .(2)

5. مرگ دسته جمعی

از جمله وقایع مشترک در عقاب مخالفین حجت های الهی مرگ دسته جمعی است که گاه با نزول عذاب توسط واقعه ای در طبیعت همچون سیل و زلزله و رعد و گاه به شکل دیگر رخ میدهد که در قرآن به مواردی اشاره شده است. در جریان حضرت ادریس امام باقر علیه السلام میفرمایند:

ادريس (پس از غیبت) به سوى تپه اى رفته و آنجا نشست و يارانش که پراکنده شده بودند دور او جمع شدند. خبر مراجعت ادريس به حاکم و پادشاه آنجا رسيد و او چهل نفر را

ص: 245


1- . سوره سبا، آیه 51.
2- . إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 285.

فرستاد تا ادريس را (دستگير کرده) بياورند. آنان نسبت به ادريس با درشتى و خشونت رفتار کردند. فَدَعَا عَلَيْهِمْ فَمَاتُوا ادريس آنان را نفرين کرد و همه مردند. آن وقت پادشاه، پانصد نفر را به سوى ادريس گسيل داشت. ادريس به آنان گفت: ببينيد يارانتان چطور شدند. گفتند: به ما رحم کن و دعا کن تا باران ببارد که ما از گرسنگى جان مى دهيم. ادريس گفت: دعا نمى کنم تا زورگو و ستمگر به حال فروتنى نسبت به خدا، با پاى برهنه نزد من آيد. آن وقت مردم شهر با حالت خشوع و توبه کننده نزد او آمدند، ادريس از خداوند متعال خواست (و براى آنان دعا کرد) ناگهان ابرها بر سر آنها سايه افکند و باران شديدى پشت سر هم باريد.(1)

در بیان وقایع زمان ظهور امام زمان عجّل الله فرجه نیز همانطور که اصحاب حضرت ادریس دور او جمع شدند امام باقر علیه السلام میفرمایند :

زمانى که حضرت مهدى عجّل الله فرجه در مکه ما بين حجر الاسود و درب کعبه ظهور مى کند، جبرئيل ندا سر مى دهد ياران و اصحاب حضرت از نقاط دور دست نزد او جمع مى شوند. آن وقت سفيانى، سپاهى به تعداد بيش از بيست هزار نفر به جنگ با او مى فرستد که شعارشان اين است که: لَا حَاجَةَ لَنَا فِي بَنِي عَلِيٍّ «ما احتياجى به فرزندان على نداريم!!». فَإِذَا بَلَغُوا إِلَى الْبَيْدَاءِ خَسَفَ الله بِهِمُ الْأَرْضَ وقتى که به بيابانى مى رسند خداوند آنان را به زمين فرو مى برد و از آنان به غير از دو نفر باقى نمى ماند که يکى از آنان نزد سفيانى برمى گردد و ديگرى به مکه در حالى که صورتشان پشت سرشان مى گردد و خبر فرو رفتن لشکر سفيانى را به مردم اطلاع مى دهند.(2)

6. مشاهده عذاب آخرت در زمان مرگ دشمنان حجت خدا

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: یا علی در تو مثلی از حضرت عیسی است. خداوند متعال فرمودند: و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او [حضرت مسیح] ایمان می آورد و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود. یا علی هیچ مردی که بر

ص: 246


1- . کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 127.
2- . الغيبة نعماني، ص 149.

حضرت عیسی افتراء زده نمیمیرد تا اینکه قبل از مرگش به او ایمان می آورد و در مورد او حق میگوید در حالی که برایش هیچ فائده ای ندارد و تو مانند او هستی. وَ إِنَّک عَلَى مَثَلِهِ لَا يَمُوتُ عَدُوُّک حَتَّى يَرَاک عِنْدَ الْمَوْتِ فَتَکونَ عَلَيْهِ غَيْظاً وَ حُزْناً حَتَّى يُقِرَّ بِالْحَقِّ مِنْ أَمْرِک وَ يَقُولَ فِيک الْحَقَّ وَ يُقِرَّ بِوَلَايَتِک حَيْثُ لَا يَنْفَعُهُ ذَلِک شَيْئاً دشمنی از تو نمیمیرد تا اینکه تو را زمان مرگ در حالیکه نسبت به او عصبانی و ناراحت هستی میبیند. در حالیکه به حق تو در امر(غصب شده) اقرار میکند و در تو معترف به حق میشود و به ولایت تو اقرار میکند در حالیکه برایش هیچ فائده ای ندارد. اما دوستانت تو را زمان مرگ میبینند در حالیکه تو شفیع و بشارت دهنده و نور چشمان آنان خواهی بود.(1)

حال با ذکر روایت فوق، به این روایت مهم و خواندنی میپردازیم.

«عبد الرحمن بن غنم ازدى» گويد: معاذ که از فقيه ترين مردم بود و در شام به سر مى برد، با مرض طاعون از دنيا رفت و من شاهد ماجرا بودم و مردم به اين بيمارى مشغول بودند ديدم معاذ در حال احتضار است و جز من کسى بر بالين وى نيست و مى گويد: واى بر من واى بر من! پرسيدم: چرا؟ گفت: لِمُوَالاتِي عَدُوَّ الله عَلَى وَلِيِّ الله فَقُلْتُ لَهُ مَنْ هُمْ قَالَ مُوَالاتِي عَتِيقاً وَ رُمَعُ عَلَى خَلِيفَةِ رَسُولِ الله وَ وَصِيِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام براى اينکه ديگران را در مقابل وصىّ پيامبر صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب يارى نمودم.

پرسيدم: دروغ مى گويى؟ گفت: اى پسر «غنم» هم اکنون پيامبر صلی الله علیه و آله و على عليه السلام را مى بينم که مرا به آتش بشارت مى دهند و مى گويند: مگر شما نبوديد که گفتيد: پس از پيامبر صلی الله علیه و آله خلافت را از على عليه السلام مى رباييم؟ پرسيدم: در کجا؟ گفت: در «حجة الوداع»؟

پس هنگام رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله به دوستانم گفتم: من موافقت انصار را برايتان کسب مى کنم و شما موافقت قريش را. و سپس «بشر بن سعد» و «اسيد بن حصين» بر اين مسأله با من بيعت کردند.

دوباره گفتم: چرا حرفهاى بيهوده مى گويى؟

ص: 247


1- . تفسير فرات الكوفي، ص 116؛ بحار الأنوار، ج 6، ص194.

ولى او صورت بر زمين گذاشت و همچنان ناله و زارى کرد، تا از دنيا رفت.

سپس ابن غنم گفت: خبر «قيس بن هلال» را جز براى دخترم که همسر معاذ بود و يک نفر ديگر، نگفتم و از آنچه از معاذ ديدم و شنيدم، به خدا پناه بردم.

راوى گفت: مدتى گذشت، تا اينکه به حجّ رفتم و با کسى ملاقات کردم که در آخرين لحظه در کنار «ابى عبيده» و «سالم» بوده است و او نقل کرد که اين دو نفر، مشابه همين جملات را در آخرين لحظه مى گفته اند.

سليم بن قيس مى گويد: خبر ابن غنم را براى «محمد بن ابى بکر» تعريف کردم، او گفت اين مسائل را کتمان کن. زيرا مشابه آن را از پدرم هنگام مرگ شنيدم. ولى عايشه گفت: پدرم بيهوده سخن مى گويد.

محمد گفت: در زمان خلافت عثمان روزى عبد الله بن عمر را ديدم و آنچه از پدرم شنيده بودم، برايش نقل کردم. او نيز گفت: مسائل را کتمان کن. زيرا پدرم همان جملات را هنگام مرگ بر زبان جارى مى نمود. مدتى گذشت و ابن عمر به فکر ترميم سخنانش افتاد. زيرا نزديکی مرا به على عليه السلام ديد و ترس آن داشت که من ماجرا را براى آن حضرت باز گويم و گفت: آنچه از پدرم برايت نقل کردم، چيزى جز هذيان نبود. سپس آنچه از پدرم و ابن عمر شنيده بودم، براى على عليه السلام نقل کردم. امام عليه السلام فرمودند: من اين ماجرا را از کسى که راستگوتر از شما است شنيده ام. پرسيدم: از چه کسى؟ فرمودند: کسى که برايم حديث کرد. سپس دريافتم منظور امام چيست. (يعنى فرشته)(1)

7. انتقام از طواغیت توسط حجت منتقم در دنیا

در اکثر زمان ها غلبه باطل بر حق واقع شده است. اما در برخی موارد این مطلب بر عکس است و حکومت به دست حجت خدا مدیریت می شود. امام صادق علیه السلام در جریان

ص: 248


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 817.

منجی بودن حضرت داود به تفصیل به طریقه انتقام و کشته شدن طاغوت زمان توسط حضرت داود اشاره می کنند.(1)

در مورد امام زمان نیز رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

او را علمى است که چون وقت خروجش نزديک شود و آن علم از جانب او منتشر شود و خداى تعالى آن را گويا کرده و ندا کند: اى ولى خدا بدر آى و دشمنان خدا را بکش و او را شمشيرى است در غلاف و چون وقت خروجش نزديک شود از غلاف بدر آيد و خداى تعالى آن را گويا کند و آن شمشير ندا کند: اى ولى خدا بدر آى، ديگر روا نيست که از دشمنان خدا تقاعد کنى. فَيَخْرُجُعلیه السلام وَ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ الله حَيْثُ ثَقِفَهُمْ وَ يُقِيمُ حُدُودَ الله وَ يَحْکمُ بِحُکمِ الله عَزَّ وَ جَل او به در آيد و دشمنان خدا را هر کجا بيابد خواهد کشت و حدود خدا را اقامه کرده و به حکم خداى تعالى فرمان دهد.(2)

8. عقاب، به جهت رضایت به فعل دشمنان خدا

از جمله مسائل اجتماعی پیش رو حجت خدا رضایت مردم به فعل دشمنان خدا است. زیرا در واقع رضایت به فعل ایشان حمایت و گسترده نمودن جریان ایشان در جامعه خواهد بود. از این رو در روایات، رضایت به فعلِ باطل در ردیف عمل به آن قرار داده شده است.

قال أميرالمؤمنين عليه السلام: ايّها الناس انّما يجمع الناس الرضا و السخط، و انّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه تعالى بالعذاب لما عمّوه بالرضا.(3)

أمير المؤمنين عليه السلام: اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريک مى باشند، چنانکه شتر ماده ثمود را يک نفر دست و پا بريد، امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند.

ص: 249


1- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154؛ حضرت یوسف مژده طلوع داود را به آنها خبر داد که هُوَ الَّذِي يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ جَالُوتَ وَ جُنُودِهِ وَ يَکونُ فَرَجُهُمْ فِي ظُهُورِهِ داود عليه السلام هم آن کسى است که زمين را از جالوت و لشکريانش پاک ميکند و فرج آنها در ظهور او است و در انتظار او بودند ... .
2- . كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 154.
3- . نهج البلاغه، خطبه 201.

در روایتی دیگری با صراحت بیشتری به این مطلب اشاره مینمایند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ کالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ، وَ عَلَى کلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَا بِهِ.(1)

کسى که خشنود شود به کار جماعتى مثل کسى است که داخل شود در آن کار با ايشان و از براى هر که داخل شود در باطلى دو گناه است. يکى گناه خشنودى به آن باطل و ديگرى گناه عمل به آن.

از همین جهت از جمله کسانی که پس از ظهور مورد انتقام حضرتش قرار میگیرند فرزندان قاتلین سیدالشهداء علیه السلام هستند که به این امر راضی بودند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

أَنَّ الْقَائِمَ عَجَّلَ الله تَعَالَى فَرَجَهُ يَقْتُلُ ذَرَارِيَ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ عليه السلام لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ.(2)

به خدا سوگند که قائم آل محمد نسل قاتلان حسين عليه السلام را به خاطر کردار پدرانشان خواهد کشت به خاطر رضای آنها به فعل پدرانشان.

از این رو نه تنها عدم شرکت در جریان باطل موضوعیت دارد، بلکه رضایت به برنامه ها و جریانات باطل حکم همراهی با ایشان را دارد.

تقدیم به حجّت زمان، مهدی امت، منتظَر عصر، بقیة الله

شفاعتی، گوشه چشمی، نیم اشاره ای

ص: 250


1- . نهج البلاغة، ص 499.
2- . ثواب الأعمال عقاب الأعمال، ص 217.

کتابنامه

1. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ابراهيم، محمد ابوالفضل، 10 جلد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم، 1404 ق.

2. ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، الغيبة نعماني، 1جلد، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق.

3. ابن بابويه، محمد بن على، إعتقادات الإمامية، 1جلد، کنگره شيخ مفيد، ايران، قم، چاپ دوم، 1414ق.

4. ________ ، الأمالي، 1جلد، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376ش.

5. ________ ، الخصال، 2جلد، جامعه مدرسين، قم، چاپ اول، 1362ش.

6. ________ ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، 1جلد، دار الشريف الرضي للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

7. ________ ، علل الشرائع، 2جلد، کتاب فروشى داورى، قم، چاپ اول، 1385ش.

8. ________ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.

9. ________ ، کمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1395ق.

10. ________ ، معاني الأخبار، 1جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ اول، 1403 ق.

11. ________ ، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق.

12. ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضايا و الأحکام، 2جلد، مؤسسة آل البيت، قم، چاپ دوم، 1385ق.

ص: 251

13. ________ ، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، 3جلد، جامعه مدرسين، قم، چاپ اول، 1409 ق.

14. ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئيل، الفضائل، 1جلد، رضى، قم، چاپ دوم، 1363ش.

15. ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة من ولده عليهم السلام من طريق العامة، 1جلد، مدرسة الإمام المهدى عجّل اللة تعالى فرجة الشريف، ايران، قم، چاپ اول، 1407ق.

16. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، 1جلد، جامعه مدرسين، قم، چاپ دوم، 1404 ق.

17. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، متشابه القرآن و مختلفه، 2جلد، دار بيدار للنشر، قم، چاپ اول، 1369 ق.

18. ________ ، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، 4جلد، علامه، قم، چاپ اول، 1379 ق.

19. ابن طاووس، عبد الکريم بن احمد، فرحة الغري في تعیین قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ترجمه علامه مجلسى، 1جلد، ميراث مکتوب، تهران، چاپ اول، 1379 ش.

20. ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، 2جلد، دار الکتب الإسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1409 ق.

21. ________ ، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، 2جلد، خيام، ايران، قم، چاپ اول، 1400ق.

22. ________ ، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، 1جلد، جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش.

ص: 252

23. ________ ، سعد السعود للنفوس منضود، 1جلد، دار الذخائر، ايران، قم، چاپ اول، بى تا.

24. ________ ، مهج الدعوات و منهج العبادات، 1جلد، دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1411 ق.

25. ابن عساكر، علی بن حسن، تاريخ دمشق، عمرو بن غرامة العمروي، 80 جلد، دار الفكر، بیروت، 1415 ق.

26. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عدة الداعي و نجاح الساعي، 1جلد، دار الکتب الإسلامي، چاپ اول، 1407 ق.

27. ابو الصلاح الحلبى، تقى بن نجم، تقريب المعارف، 1جلد، الهادى، قم، چاپ اول، 1404ق.

28. اربلى، على بن عيسى، کشف الغمة في معرفة الأئمة، 2جلد، بنى هاشمى، تبريز، چاپ اول، 1381ق.

29. بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه، قم، چاپ اول، 1374 ش.

30. ________ ، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر و دلائل الحجج على البشر، 8جلد، مؤسسة المعارف الإسلامية، ايران، قم، چاپ اول، 1413 ق.

31. بخاری، محمد، الصحیح، چاپ اول، دار طوق النجاة، بیروت، 1422 ق.

32. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2جلد، دار الکتب الإسلامية، قم، چاپ دوم، 1371 ق.

33. ثقفى، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات، 2جلد، انجمن آثار ملى، تهران، چاپ اول، 1395 ق.

34. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، 1جلد، مکتبة آية الله المرعشي النجفي، قم، چاپ اول، 1404ق.

ص: 253

35. حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، 5جلد، اعلمى، بيروت، چاپ اول، 1425 ق.

36. ________ ، الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (کليات حديث قدسى)، 1جلد، انتشارات دهقان، تهران، چاپ سوم، 1380ش.

37. ________ ، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 30جلد، مؤسسة آل البيت، قم، چاپ اول، 1409 ق.

38. حسن بن على عليه السلام، امام يازدهم، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسکري عليه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف، ايران، قم، چاپ اول، 1409 ق.

39. حلى، رضى الدين على بن يوسف بن المطهر، العدد القويّة لدفع المخاوف اليومية، 1جلد، کتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، چاپ اول، 1408 ق.

40. حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، 1جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، 1413 ق.

41. خزاز رازى، على بن محمد، کفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، 1جلد، بيدار، قم، 1401 ق.

42. خصيبى، حسين بن حمدان، الهداية الکبرى، 1جلد، البلاغ، بيروت، 1419 ق.

43. ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، 2جلد، الشريف الرضي، قم، چاپ اول، 1412ق.

44. راوندى کاشانى، فضل الله بن على، النوادر، 1جلد، دار الکتاب، ايران، قم، چاپ اول، بى تا.

45. زين الدين بن على، (شهيد ثانى)، کشف الريبة، 1جلد، دار المرتضوي للنشر، بى جا، چاپ سوم، 1390ق.

ص: 254

46. شرف الدین، عبدالحسین، النص و الإجتهاد، ابو مجتبی، 1 جلد، بیروت، أبو مجتبی، 1404.

47. شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، صبحي صالح، 1جلد، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

48. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، عادل مرشد، چاپ اول، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1421 ق.

49. شیرازی، سيد محمد، (سلطان الواعظین)، شبهای پیشاور، 1 جلد، دار الكتب الاسلاميه،ایران، 1366 ش.

50. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، 1جلد، مکتبة آية الله المرعشي النجفي، ايران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.

51. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، 2جلد، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.

52. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، 1جلد، اسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 ق.

53. طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم، دلائل الإمامة، 1جلد، بعثت، ايران، قم، چاپ اول، 1413ق.

54. طبرى آملى کبير، محمد بن جرير بن رستم، المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام، 1جلد، کوشانپور، ايران، قم، چاپ اول، 1415 ق.

55. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي، 1جلد، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.

56. ________ ، الغيبة للحجة، 1جلد، دار المعارف الإسلامية، ايران، قم، چاپ اول، 1411ق.

ص: 255

57. ________ ، تهذيب الأحکام، تحقيق خرسان، 10جلد، دار الکتب الإسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

58. عده اى از علماء، الأصول الستة عشر، 1جلد، مؤسسة دار الحديث الثقافية، ايران، قم، چاپ اول، 1381ش.

59. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، تفسير نور الثقلين، 5جلد، اسماعيليان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق.

60. علامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر، کشف اليقين فى فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، 1جلد، وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1411 ق.

61. عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العيّاشي، 2جلد، المطبعة العلمية، تهران، چاپ اول، 1380 ق.

62. فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، 2جلد، انتشارات رضى، ايران، قم، چاپ اول، 1375 ش.

63. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم، چاپ اول، 1409 ق.

64. ________ ، سعيد بن هبة الله، الدعوات/ سلوة الحزين، 1جلد، انتشارات مدرسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم، چاپ اول، 1407ق.

65. ________ ، سعيد بن هبة الله، قصص الأنبياء عليهم السلام، 1جلد، مرکز پژوهش هاى اسلامى، مشهد، چاپ اول، 1409 ق.

66. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، 2جلد، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.

67. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشي، اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، 2جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، 1363 ش.

ص: 256

68. کفعمى، ابراهيم بن على عاملى، المصباح (جنة الأمان الواقية و جنة الإيمان الباقية)، 1جلد، دار الرضي (زاهدي)، قم، چاپ دوم، 1405 ق.

69. کلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الکافي، 8 جلد، دار الکتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

70. کوفى اهوازى، حسين بن سعيد، الزهد، 1جلد، المطبعة العلمية، قم، چاپ دوم، 1402ق.

71. کوفى، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الکوفي، 1جلد، مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، تهران، چاپ اول، 1410 ق.

72. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 111جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق.

73. ________ ، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، 26جلد، دار الکتب الإسلامية، تهران، چاپ دوم، 1404 ق.

74. مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، 14جلد، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

75. مسعودى، على بن حسين، إثبات الوصية للإمام عليّ بن أبي طالب، 1جلد، انصاريان، ايران، قم، چاپ سوم، 1384 / 1426.

76. مظفر نجفى، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، 6جلد، موسسة آل البيت، قم، چاپ اول، 1422 ق.

77. مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص، 1جلد، الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، ايران، قم، چاپ اول، 1413 ق.

78. ________ ، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، 2جلد، کنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413 ق.

ص: 257

79. ________ ، الإفصاح في الإمامة، 1جلد، کنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413 ق.

80. ________ ، الأمالي، 1جلد، کنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق.

81. ________ ، الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، 1جلد، کنگره شيخ مفيد، ايران، قم، چاپ اول، 1413ق.

82. ________ ، الفصول المختارة، 1جلد، کنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق.

83. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البيت، قم، چاپ اول، 1408ق.

84. نيشابوري، مسلم بن حجاج، الصحيح، محمد فؤاد عبد الباقي، 5 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1412 ق.

85. هلالى، سليم بن قيس، کتاب سليم بن قيس الهلالي، 2جلد، الهادى، ايران، قم، چاپ اول، 1405ق.

86. هيثمي، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، حسام الدين القدسي، 10 جلد، مكتبة القدسي، القاهرة، 1414 ق.

87. ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، 2جلد، مکتبه فقيه، قم، چاپ اول، 1410 ق.

88. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاريخ اليعقوبي، 2 جلد، دار صادر، بیروت، بی تا.

ص: 258

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109