فرصت ولایتعهدی امام رضا (عليه السلام) در نشر معارف اسلامی

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : فرصت ولایتعهدی امام رضا علیه السلام در نشر معارف اسلامی/محمد تقی فلسفی

مشخصات نشر : آستان قدس رضوی-دانشگاه علوم اسلامی: کنگره جهانی امام رضا، 1404

مشخصات ظاهری : 22ص.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی : 1206512

خیراندیش دیجیتالی: کانون فرهنگی اندیشه اصفهان

ویراستار کتاب: خانم عسل بی غم

ص: 1

اشاره

شناسنامه:

مقاله: فرصت ولایتعهدی امام (علیه السلام) در نشر معارف اسلامی

نویسنده: محمد تقی فلسفی

ناشر: کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام)

حروف چینی و چاپ: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

تیراژ: . 100 نسخه

تاريخ: ذی القعده 1404

محل نشر: آستان قدس رضوی - دانشگاه علوم اسلامی

ص: 2

فرصت ولایتعهدی امام رضا (عليه السلام) در نشر معارف اسلامی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

در زمان حکومت بنی امیه و آل مروان، مسلمانان در سخت ترین شرائط فشار و اختناق قرار داشتند ظلم و تعدی خلفاء و عمال جنایتکارشان زندگی را آن چنان بر مردم تلخ و طاقت فرسا نموده بود پیوسته در نگرانی و ناامنی به سر می بردند. جان و مال، عرض و شرف، زن و فرزند، و خلاصه جميع شؤون حیاتی خویش را همواره در معرض خطرات گوناگون احساس می نمودند. بعضی از آنان تعالیم الهی و عدل اسلامی را به شدت پای مال کردند و ظلم و بیدادگری را به اوج خود رساندند.

﴿ قالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ: لَوْ جَاءَتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِخَبيثها وَ جِئْنَا بالْحَجاج لَعَلَيْنَاهُمْ ﴾. (1)

عمر بن عبدالعزیز می گفت: اگر هرامتی با خبیث خودش بیاید و ما با حجاج بیائیم بر همه آن ها غلبه خواهیم نمود.

حکومت ظالمانه بنی امیّه و آل مروان حدود صد سال به طول انجامید در این مدت به نسبتی که بغض و کینه مردم نسبت به آنان رو به تزاید می رفت

ص: 3


1- کامل بن اثیر، مجلد 4 ص 271.

به همان نسبت محبت آنان به ائمه معصومین (علیهم السلام) افزایش می یافت و دوستی اهل بیت رسول گرامی در دل ها عمیق تر می شد و این دل بستگی و علاقه مردم به آل رسول (صلی الله علیه و آله) هم چون خاری در چشم بنی امیه بود و همواره آنان را رنج می داد و برای چاره جوئی و حل مشکل، شیعیان را تحقیر و اهانت می نمودند و به اشکال مختلف آزارشان می دادند و اگر افرادی از آنان در جامعه مؤثر و نافذالکلام بودند به عنوان شریک مردم بر ضد حکومت یا تحت عناوین دیگر به مرگ محکومشان می ساختند.

ائمه طاهرين (عليهم السلام) را نیز تحت مراقبت قرار می دادند، از روابط با آنان جلوگیری می نمودند تا رفته رفته فراموش شوند و از یاد جامعه بروند و اگر به نتیجه نمی رسیدند سرانجام مسمومشان می ساختند و به حیات مقدسشان خاتمه می دادند.

این کارهای ناروا و ظالمانه نه تنها به محبوبیت اهل بیت آسیبی نرساند بلکه بر محبوبیتشان افزود تا جائی که بنی عباس در قیام انقلابی خود از محبوبیت آل رسول استفاده نمودند و برای برانداختن حکومت بنی امیه، خود را طرفدار ائمه معصومین معرفی کردند و بدین وسیله افکار عمومی متوجه نهضت خویش ساختند و از حمایت شیعیان و دوستداران اهل بیت برخوردار گردیدند. اما اینان نیز پس از آن که در انقلاب پیروز شدند و به هدف خود دست یافتند عملاً روش بنی امیه را در پیش گرفتند و نسبت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و شیعیان پاک دل، بد رفتاری و خشونت را آغاز نمودند.

برای آن که مردم را از امام صادق (علیه السلام) جدا کنند به دستور منصور دوانیقی خانه حضرت و کوچه های اطراف منزل، زیر نظر مأمورین قرار گرفت و کسی جرأت رفت وآمد نداشت و آن قدر سخت گرفتند که بعضی از

ص: 4

دوستان آن حضرت برای سؤال مسائل دینی، لباس کاسب دوره گرد پوشیدند و به نام فروش متاع به راهرو خانه امام رفتند حضرت را ملامت نمودند و مسائل مورد نظر را پرسش نمودند اما هر لحظه ممکن بود گرفتار شوند.

موقعی منصور به این فکر افتاد که رفتار خود را با امام تغییر دهد، از در دوستی وارد شود، و زمینه رفت و آمد حضرت را در کاخ خلافت فراهم نماید تا بدین وسیله گروهی از شیعیان را در علاقه و محبتی که به به امام دارند دل سرد کند از این جهت که چرا فرزند گرامی پیامبر (صلی الله عليه و آله) تغییر روش داده و همکاری با حکومت ظالم منصور را پذیرا شده است و گروه دیگر را به این تصور وادارد که حکومت منصور، برحق و مرضی خداوند است و اگر چنین نبود مورد امضای امام معصوم قرار نمی گرفت و حضرتش آن را تلقی به قبول نمی فرمود و نتیجه در هر دو صورت به نفع حکومت عباسی خواهد بود.

﴿ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ لِمَ لا تَغْشَانَا كَمَا يَغْشَانَا سَائِرُ النَّاسِ ﴾ ؟

پیام فرستاد چرا شما همانند سایر مردم با ما رفت و آمد نمی نمائی؟

امام (علیه السلام) پاسخ داد:

﴿ مَا عِنْدَنَا مِنَ الدُّنْيا ما نخافك عَلَيْهِ وَلا عِنْدَكَ مِنَ الآخِرَةِ ما نَرْجُوك لَهُ وَلا أَنْتَ في نِعْمَةٍ فَنُهَنِتَكَ عَلَيْها وَلا تَعُدُّها يَفْمَةً فَتُعَزِّيكَ عَلَيْها فَلِمَ نَغشاكَ ﴾ ؟

نزد ما از ذخائر دنیوی چیزی نیست که بر آن از تو بترسیم ونزد تو از آخرت چیزی نیست که برای نیل به آن امیدوار به تو باشیم. نه در نعمتی قرارداری که به تو تبریک بگوئیم و نه وضع موجود خود را نقمت و مصیبتی به حساب می آوری که تو را تسلیت دهیم پس برای چه با تو رفت و آمد نمائیم؟

گرچه جواب امام (علیه السلام) برای منصور، بسیار سنگین بود اما او با

ص: 5

وقوفی که به ارزش معنوی و نفوذ اجتماعی آن حضرت داشت سنگینی پاسخ را نادیده گرفت و به امید جلب موافقت امام، پیام دیگری به این صورت فرستاد.

﴿ إِنَّكَ تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا ﴾ با ما مصاحبت می فرمائید که نصیحت و اندر زمان گوئید.

امام صادق (علیه السلام) پاسخ داد ﴿ مَنْ أرادَ الدُّنْيا فَلا يَنْصَحُكَ وَمَنْ أرادَ الْآخِرَةَ فَلا يَصْحَبُكَ ﴾ (1) .

کسی که هدفش دنیا است تو را پند و اندرز نمی دهد و کسی که طالب آخرت است با شما هم نشین و مصاحب نمی شود.

منصور دوانیقی از امام صادق (علیه السلام) مأیوس شد و دانست آن حضرت دعوتش را اجابت نمی نماید، با وی روابط دوستانه برقرار نمی سازد، و به کاخ خلافت رفت و آمد نخواهد نمود از آن پس بر فشار خود افزود و به صور مختلف امام (علیه السلام) و شیعیان را در مضیقه گذارد و بالأخره با مسموم نمودن آن حضرت به حیات مقدسش خاتمه داد هارون الرشید نیز با موسی بن جعفر (عليهما السلام) روش ظالمانه ای داشت حضرتش را زندانی نمود و سرانجام با سمّ به حیات مقدسش خاتمه داد.

موقعی که مأمون عباسی به خلافت رسید و بر کرسی فرمانروائی مستقر گردید مصمم شد برنامه ای را که منصور دوانیقی می خواست در مورد امام صادق (علیه السلام) پیاده کند و نتوانست، او در مورد حضرت رضا (علیه السلام) به موقع اجراء بگذارد، امام را در دستگاه خلافت وارد نماید، و یکی از مقامات عالی مملکت را به حضرتش بقبولاند. برای نیل به این هدف اول

ص: 6


1- الامام الصادق والمذاهب الاربعه مجلد 1 2 ص 108.

از راه خواهش و درخواست وارد شود و اصرار نماید اگر امام اجابت نفرمود به تخویف و تهدید، متوسل گردد و اگر نتیجه نگرفت صریحاً حضرتش را بین قبول مقام یا کشته شدن مخیر نماید.

از پی تصمیم برنامه کار را طرح نمود دستور داد حضرت رضا (عليه السلام) را از مدینه به خراسان منتقل نمایند و درضمن دستور از جهت سیاسی، چگونگی حرکت، مسیری را که می پیمایند، و شهرهائی را که از آن ها عبور خواهند نمود تعیین کرد. حضرت با بی میلی و کراهت باطنی به این سفر الزامی تن داد و پس از زیارت قبر رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) و دیگر مشاهد مشرفه با خانواده خود وداع نمود و راه خراسان را در پیش گرفت.

امام (علیه السلام) منازل و شهرهای بین راه را پشت سرگذارد و به خراسان وارد شد مأمون خویشتن را برای مذاکره و گفتگو مهیّا نمود روز ملاقات تعیین شد و سخنانی که بین آن دو رد و بدل گردید به شرحی است که ذیلاً توضیح داده می شود.

﴿ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَويّ إِنَّ الْمَأْمُونَ قَالَ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ قَدْ عَرَفْتُ عِلْمَكَ وَفَضْلَكَ وَزُهْدَكَ وَوَرَعَكَ وَعِبادَنَكَ وَأَراك أحق بالخلافَةِ مِنّى . فَقَالَ الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ بِالعُبُودِيَّةِ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَفْتَخِرُ وَ بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا أَرْجُو النَّجَاةَ مِنْ شَرِ الدُّنْيا وَبِالْوَرَعِ عَنِ المَحَارِمِ أَرْجُو الفَوْزَ بِالمَعَانِم وبالتَّواضُع في الدُّنْيا أَرْجُو الرّفْعَةَ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ﴾.

ای فرزند رسول خدا من از مراتب علم، فضل، زهد، تقوا، و عبادتتان آگاهم و شما را برای امر خلافت از خود شایسته تر می دانم. پیش از آن که مأمون، به سخن ادامه دهد و حضرت را با مشکلی مواجه سازد به پاسخ مبادرت نمود و فرمود: به بندگی خداوند مباهات می نمایم، با زهد در دنیا امیدوارم از شر دنیا مصون بمانم با ورع و پرهیز از گناهان به فوائد و منافع

ص: 7

ورع امیدوارم و با تواضع در دنیا امید ترفیع مقام در پیشگاه الهی دارم.

﴿ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ فَإِنّى قَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَعْزِلَ نَفْسِي عَنِ الخِلافَةِ وَ اَجْعَلَهَا لَكَ وَأبَايَعَكَ فَقَالَ لَهُ الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ إِنْ كَانَتْ هَذِهِ الخِلافَةُ لَكَ وَاللهُ جَعَلَهَا لَكَ فَلا يَجُوزُ لَكَ أنْ تَخْلَعَ لِباساً البَسَكَ اللهُ وَنَجْعَلَهُ لِغَيْرِكَ وَ إنْ كانَتِ الخِلافَةُ لَيْسَ لَكَ فَلا يَجُوزُ لَكَ أنْ تَجْعَلَ لي ما لَيْسَ لَكَ ﴾.

مأمون گفت: به نظرم آمده است که من خویشتن را از خلافت عزل نمایم و این مقام را برای شما قرار دهم و خودم با شما بیعت کنم حضرت فرمود: اگر خلافت به شما تعلق دارد و خداوند آن منصب را مخصوص شما قرار داده جایز نیست لباسی را که باری تعالی بر شما پوشانده از بر بدرآوری و به دیگری بپوشانی و اگر خلافت متعلّق به شما نیست حق نداری چیزی که به شما ارتباط ندارد به من واگذار نمائی.

﴿ فَقَالَ لَهُ المَأْمُونُ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ فَلا بُدَّ لَكَ مِنْ قَبُولِ هذا الأمر فَقَالَ لَسْتُ أَفْعَلُ ذلِكَ طَائِعاً أَبَداً فَما زال يَجْهَدُ بِهِ أَيَّامًا حَتَّى يَئِسَ مِنْ فَبُولِهِ فَقَالَ لَهُ فَإِنْ لَمْ تَقْبَلِ الْخِلافَةَ وَلَمْ تُجِبْ مُبَايَعَنِي لَكَ فَكُنْ وَلِيَّ عَهْدي لِتَكُونَ لَكَ الْخِلافَةُ بَعْدِي ﴾.

مأمون گفت: جز پذیرش مقام خلافت چاره ای ندارید حضرت فرمود مایل نیستم و آن را قبول نمی کنم مأمون، چندین روز به اصرار خویش ادامه داد و علی بن موسی هم چنان در نفی خود مقاوم بود و پاسخ منفی می داد وقتی مأمون ناامید گردید به حضرت عرض کرد اگر خلافت را نمی پذیری و دستم را برای بیعت رد می کنی پس ولایت عهدی مرا پذیرا باش تا که مقام خلافت بعد از من برای شما باشد.

ص: 8

﴿ فَقَالَ الرِضا عَلَيْهِ السَّلامُ وَاللهِ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ عَنْ أميرِ المُؤْمِنينَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: إِنِّي أَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيا قَبْلَكَ مَسْمُوماً مَقْتُولاً بالسَّم مَظْلُوماً تَبْكَى عَلَى مَلائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلائِكَةُ الأَرْضِ ، وَادْفَنُ في أَرْضِ غُرْبَة إِلى جَنْبِ هَارُونَ الرَّشيدِ فَبَكَى المَأْمُونُ ثمَّ قَالَ لَهُ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ وَمَنْ ذَا الَّذِي يَقْتُلُكَ أو يَقْدِرُ عَلَى الإسائَةِ إِلَيْكَ وَأَنَا حَيٌّ فَقَالَ الرّضا عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لقُلْتُ مَنْ ذَا الَّذِي يَقْتُلُني. ﴾

حضرت رضا قسم یاد کرد که پدرم از پدران خود از علی (علیه السلام) از رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) حدیث نمود. که من پیش از مرگ تو با سمّ کشته می شوم و مظلوم از دنیا می روم فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه می کنند در سرزمین غربت پهلوی هارون الرشید دفن خواهم شد. مأمون از شنیدن سخن حضرت گریست و گفت در ایام حیات من کیست که بتواند شما را بکشد یا بد رفتاری نماید حضرت فرمود اگر بخواهم می توانم بگویم قاتل من کیست.

﴿ فَقالَ المَأْمُونُ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ إِنَّما تُريدُ بقَوْلِكَ التَّخْفِيفَ عَنْ نَفْسِكَ وَ دَفْع هذا الْأَمْرِ عَنْكَ لِيَقُولَ النَّاسُ إِنَّكَ رَاهِدٌ فِي الدُّنْيا فَقَالَ الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ: وَاللَّهِ مَا كَذِبْتُ مُنْذُ خَلَقَنِي رَبِي عَزَّوَجَلَّ وَمَا زَهِدْتُ في الدُّنْيا لِلدُّنْيا وَإِني لَاعْلَمُ مَا تُريدُ فَقَالَ الْمَأمُونُ وَما أريدُ؟ َقالَ الأمانَ عَلَى الصِّدْقِ قَالَ لَكَ الأَمَانُ قال تُريدُ بذلِكَ أنْ يَقُولَ النَّاسُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرّضا لَمْ يَزْهَدْ فِي الدُّنْيَا بَلْ زَهِدَتِ الدُّنْيَا فِيهِ أَلَا تَرَوْنَ كَيْف قَبلَ ولايةَ الْعَهْدِ طمعاً في الخِلافَةِ. ﴾

مأمون گفت مقصود شما از آن چه می گوئید آن است که زیر بار

ص: 9

مسؤولیت نروید و این مقام را از خود بگردانید تا مردم بگویند شما زاهد و به اعتنا هستید. حضرت رضا (علیه السلام) قسم یاد کرد از روزی که خداوند مرا آفریده هرگز دروغ نگفته ام و بی اعتنائی من به عناوین دنیوی برای دنیا طلبی نیست و من مقصود شما را از این همه اصرار، می دانم. مأمون گفت چه قصدی دارم؟ حضرت فرمود اگر بگویم در امانم؟ گفت در امان: فرمود منظور شما اینست که مردم درباره من بگویند این علی بن موسی نبود که به دنیا اعتنا نداشت بلکه دنیا بود که در دسترس او قرار نمی گرفت آیا نمی بینید اکنون که دنیا با او مساعد شده چگونه ولایت عهدی را به طمع خلافت قبول نموده است.

﴿ فَغَضِبَ المَأْمُونُ ثُمَّ قَالَ إِنَّكَ تَتَلَقَانِي أَبَداً بِمَا أَكْرَهُهُ وَقَدْ أَمِنْتَ سَطوَنِي فَبِاللهِ أقْسِمُ لَئِنْ قَبلْتَ وِلايَةَ العَهْدِ وَإِلَّا أَخْبَرْتُكَ عَلَى ذلِكَ فَإِنْ فَعَلْتَ وَإِلا ضَرَبْتُ عُلقَكَ فَقَالَ الرضا عَلَيْهِ السَّلامُ قَدْ نَهَانِيَ الله تَعَالَى أنْ أَلْقِيَ بِيَدِي إِلَى التَهْلُكَةِ فَإِنْ كَانَ الْأَمْرُ عَلَى هَذَا فَافْعَلْ مَا بَدَالَكَ وَ أنَا أَقْبَلُ ذَلِكَ عَلى أنْ لا أوَلّى أحَداً وَلا اَعْزُلَ أَحَداً وَلا أَنْفُض رَسْماً وَلا سُنَةٌ وَأَكُونَ في الأَمْرِ مِنْ بَعِيدٍ مُشيراً فَرَضِيَ مِنْهُ بذلِكَ وَجَعَلَهُ وَلِى عَهْدِهِ عَلى كَرَاهَة مِنْهُ عَلَيْهِ السَّلامُ بِذلِكَ. ﴾ (1)

مأمون از سخن حضرت رضا (علیه السلام) به خشم آمد و گفت از این پس برخورد من با شما به گونه ای خواهد بود که بر وفق میلم نیست شما از قهر من خویشتن را در امان یافتی به خدا قسم باید ولایت عهدی را بپذیری اگر قبول نکنی مجبورت خواهم نمود و اگر باز هم از پذیرش ابا نمودی شما را خواهم کشت حضرت رضا (علیه السلام) فرمود خداوند مرا نهی نموده از این که با دست خویش

ص: 10


1- عيون اخبار الرضا باب 39 حديث 3 وحديث 4

خود را به هلاکت افکنم اگر کار بدین منوال باشد ناچار ولایت عهدی را قبول می کنم به شرط آن که نه کسی را به کاری به گمارم، نه کسی را از کاری که دارد عزل کنم، و نه رسم و سنتی که معلوم است نقض نمایم فقط دورادور طرف مشاوره باشم مأمون به شرائط آن حضرت، رضایت داد و امام با بی میلی ولایت عهدی را قبول نمود.

از آن که حضرت رضا (علیه السلام) ولایت عهدی مأمون را در آن وضع پس خطرناک طبق وظیفه شرعی پذیرفت بعضی علت این امر را جویا شدند امام (عليه السلام) ضمن پاسخ به گونه ای تهدید به قتل را به آنان می فهماند

﴿ عَنْ مَحَمَّدِ بْنِ عَرَفَةٍ قَالَ قُلْتُ لِلرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ما حَمَلَكَ عَلَى الدُّخُولِ في ولايَةِ العَهْدِ ؟ فَقَالَ مَا حَمَلَ جَدِي أَميرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الدُّخُولِ فِى الشُّورى ﴾ . (1)

محمد بن عرفه می گوید به حضرت رضا عرض کردم چه چیز شما را واداشت که در امر ولایت عهدی وارد شوید؟ در پاسخ فرمود همان چیزی که جدم علی (علیه السلام) را واداشت که در شورا وارد شود. یعنی خطر قتل.

منطقه خراسان در عصر مأمون، مرکز کشور نیرومند اسلام بود و از نظر سیاسی در دنیای آن روز اهمیت بسیار داشت. دانشمندان و سیاستمداران از گوشه و کنار جهان به آن جا می آمدند و پیرامون مسائل مختلف بررسی و تحقیق می کردند حضرت رضا (علیه السلام) با سمت ولایت عهدی و با قید عدم مداخله در امور اجرائی کشور فرصتی متناسب و وقتى بالنسبه وسيع داشت و می توانست به سؤالات دانشمندان جهان در رشته های مختلف جواب دهد و هم چنین پرسش های علمای ادیان را عموماً و علمای اسلام را

ص: 11


1- عيون اخبار الرضا، باب 39 حدیث 3 و 4

خصوصاً پاسخ گوید. این برنامه کم و بیش در اغلب روزها ادامه داشت و با بیان امام، حقائق ناشناخته بسیاری روشن گردید که قسمتی از آن ها در کتب ضبط شده و هم اکنون در دسترس اهل مطالعه قرار دارد.

یکی از مسائلی که در عصر خلفای اموی و عباسی از جهت دینی وسیاسی اهمیّت بسیار داشت این بود که روشن شود شرائط جانشینی پیامبر اسلام چیست و چه افرادی حق دارند بعد از آن حضرت پیشوا و رهبر مسلمانان باشند. هر یک از ائمه طاهرین (علیهم السلام) از آن جمله حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) در عصر خود به مقداری که ممکن بود با استناد به آیات قرآن شریف و احادیث رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) پیرامون امر امامت و شرائط امام سخن می گفتند و مجموع سخنانشان روشن گر این واقعیت بود که زمامداران اموی و عباسی برای جانشینی پیشوای اسلام شایستگی ندارند.

نکته جالب در مورد علی بن موسی الرضا این است که آن حضرت پس از قبول مقام ولایت عهدی همانند پیش از آن با صراحت صحبت می کرد و کم ترین تغییری در روش خود نداد. او در مقام بیان شرائط و اوصاف امام، تمام گفتنی ها را بی پروا در حضور و غیاب مأمون بیان می نمود و ابا نداشت از این که سخنانش برای مقام خلافت سنگین و گران باشد.

موقعی که حضرت رضا (علیه السلام) از مدینه به خراسان می رفت وارد نیشابور شد اصحاب حدیث از حضرت درخواست حدیثی نمودند امام (علیه السلام) روایتی را که آباء گرامیش از رسول خدا از جبرئیل از باری تعالی درباره کلمه توحید حدیث نموده بودند خواند.

﴿ لا إلهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِي ﴾ كلمه توحید قلعه من است هر کس در آن وارد شود از عذابم در امان است.

ص: 12

﴿ فَلَّمَا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نادى بِشُرُوطِهَا وَأَنَا مِنْ شُروطها. ﴾ (1)

پس از آن که مرکب حرکت کرد حضرتش ندا در داد کلمه توحید شروطی دارد و من یکی از آن شروطم یعنی کلمه توحید زمانی ایمنی بخش و مایه نجات است که واجد جميع شرائط باشد و امامت گزیدگان الهی که من یکی از آنانم از جمله شروط کلمه توحید است.

على بن موسى الرضا (علیه السلام) می دانست این سخن دانست این سخن با حضور آن همه جمعیت پنهان نمی ماند و گزارش آن به اطلاع مأمون می رسد ولی حضرتش بدون پروا آن را به زبان آورد و مردم را به ضرورت معرفت امام و اهمیّت مقام امامت متوجه نمود.

حضرت رضا (علیه السلام) نه فقط در نیشابور این چنین صریح؛ مقام امام را در شأن دین بیان نمود بلکه پس از مواجهه با مأمون و ملزم شدن به قبول ولایت عهدی نیز همین روش را ادامه داد و همه جا پیرامون امر امامت در کمال صراحت سخن گفت و در این جا به پاره ای از موارد اشاره می شود:

﴿ رُوِيَ أَنَّ الْمَأْمُونَ بَعَثَ الفَضْلَ بْنَ سَهْلِ ذَا الرِّيَا سَتَيْنِ إِلَى الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ فَقالَ لَهُ : إني أحِبُّ أنْ تَجْمَعَ لِىَ مِنَ الحَلَالِ وَالحَرَامِ والفَرائض وَالسُّنَن فَإِنَّكَ حُجَّةُ الله عَلى خَلْفِهِ وَمَعْدِنُ العِلْمٍ. فَدَعَا الرّضاعَلَيْهِ السَّلامُ بِدَواةٍ وَقِرْطاسِ وَقَالَ لِلْفَضْلِ أَكْتُبْ. ﴾

مأمون، فضل بن سهل ذوالریاستین را به حضور حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و پیام داد دوست دارم برای من از حلال و حرام و واجبات و مستحبات مجموعه ای تهیه نمائید چه آن که شما حجت باری تعالی بر مردم و معدن آگاهی و علمید حضرت دستور داد دوات و کاغذ آوردند و به فضل

ص: 13


1- ثواب الاعمال، صفحه 21

فرمود بنويس.

کلام امام (علیه السلام) با نام حضرت باری تعالی آغاز گردید سپس شهادت کلمه توحید و صفات حضرتش بیان شده آن گاه از شهادت به نبوت حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله) و مقام خاتمیت پیامبر گرامی نام برده و بعد از آن لزوم تصدیق به تمام محتوای قرآن شریف از محکم و متشابه، خاص و عام، وعده و وعید، و ناسخ و منسوخ را خاطر نشان ساخته آن گاه از امر امامت و اهمیت آن سخن گفته و اسم مبارک علی بن ابی طالب اميرالمؤمنين و حسن و حسین (علیهم السلام) را صریحاً ذکر فرموده و از دیگر امامان تا آن روز به اجمال یاد نموده است در پایان نامه به قسمت هائی از احکام فرعی اسلام در امور عبادی و غیر عبادی اشاره کرده حتی پاره ای از احكام اختصاصی بانوان در آن مجموعه آمده است. حضرت رضا (علیه السلام) در خلال بیانات خود چند جمله راجع به ارزش مقام امام فرموده که چون شاهد این بحث است عیناً نقل می شود.

﴿ وَ إِنَّهُمُ العُرْوَةُ الوُثْقَى وَأَئِمَّهُ الهُدى وَالحُجَّة على أهل الدُّنْيا حَتَّى يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَهُوَ خَيْرُ الوَارِثِينَ وَ اَنَّ كُلَّ مَنْ خَالَفَهُمْ مالٌ وَمُضِلَّ تارِكُ لِلْحَقِّ وَالهُدى وَإِنَّهُمُ الْمُعَبِّرُونَ عَنِ القُرآنِ التَّاطِقُونَ عَنِ الرَّسُولِ بِالْبَيَانِ مَنْ مَاتَ لا يَعْرِفُهُمْ وَلَا يَتَوَلاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبائِهِمْ مَاتَ مَيْتَةَ جَاهِلِيَّة ﴾ . (1)

ائمه طاهرين (عليهم السلام) دستگیره محکم و پیشوایان هدایت و حجت الهی بر اهل دنیا هستند تا عمر عالم به سر عالم به سر آید و خداوند وارث زمین و موجودات آن گردد که او بهترین وارث است آن کس که مخالف امامان

ص: 14


1- تحف العقول، صفحه 415

باشد گمراه و گمراه کننده است و تارک حق و هدایت ائمه معصومین (عليهم السلام) مفسر قرآن و سخنگوی رسول گرامی هستند هرکس بمیرد دوستدارشان نباشد و آنان را به اسماء خودشان و پدرانشان نشناسد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است.

﴿ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْن مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي الْجَامِعِ يَوْمَ الجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَداروا أمْرَ الْإِمَامَةِ وَذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي (علیه السلام) فَأَعْلَمْتُهُ خَوْصَ الناس فيهِ فَتَبَسَّمَ عَلَيْهِ السَّلامُ ثُمَّ قَالَ ..... إن الإمامَةَ أجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأناً وَأَعْلَى مَكاناً وَ أَمْنَعُ جانباً وَأَبْعَدُ غَيْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أوْ يُقيمُوا إماماً بِاخْتِيَارِهِمْ. إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِها إِبْرَاهِيمَ الْخَليلَ عَلَيْهِ السَّلامُ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَالْحُلَّةِ مَرْتَبَةٌ ثالِثَةٌ و فَضيلَةٌ شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ: «إني جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً» (1) فَقَالَ الْخَلِيلُ (علیه السلام) سُرُوراً بِها «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى «وَلَايَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلَّ ظَالِم الى يَوْم القِيامَةِ. (2)

عبدالعزيز بن مسلم می گوید: ما با حضرت رضا (علیه السلام) در مرو اوائل ورودمان در یکی از روزهای جمعه به مسجد جامع رفتیم کسانی که در مسجد بودند خواستند در امر امامت گفتگو شود و اظهار داشتند که مردم در بارۀ امر امامت اختلاف نظر بسیار دارند بعداً که حضور امام شرفیاب شدم جریان امر و بحث مردم را در امر امامت به عرض رساندم

ص: 15


1- سوره 2 آیه 124
2- کافی، مجلد 1 صفحه 198

حضرت تبسمی فرمود سپس آغاز سخن کرد و شرح مبسوطی پیرامون اوصاف امام و مقام امامت بیان نمود که در این جا قسمت هائی از آن نقل می شود.

قدر و منزلت و شأن و مقام امامت بالاتر از این است که مردم با عقل های خویش به عمق آن برسند و با آراء خود بدان دست یابند یا آن که به اختیار خویشتن امامی برگزینند و بر مسند امامت مستقرش سازند. امامت مقام است که خداوند پس از نبوت و خلت به حضرت ابراهیم اختصاص داده، فضیلتی است که وی را به آن مفتخر نموده، و بدین وسیله نامش را بالا برده و فرموده است من تو را برای مردم امام قرار دادم. ابراهیم از روی سرور و شادی درخواست نمود که ذریه من نیز از این افتخار برخوردار باشند خداوند فرمود عهد من به ستمکاران نمی رسد و این آیه امامت هر ظالمی را تا قیام قیامت ابطال نموده است.

سپس حضرت رضا (علیه السلام) با ذکر بعضی از آیات کتاب مجید از فرزندان صالح و شایسته حضرت ابراهیم سخن می گوید که خداوند آنان را امام و پیشوا قرار داده و به فرمان او مردم را هدایت می نمایند آن گاه می فرماید:

﴿ فَلَمْ تَزَلْ فِي ذُرِّيَّتِهِ يَرتُها بَعْضُ عَنْ بَعْضٍ قَرْنا فَقَرْنا حَتَّى وَرَبَّهَا اللهُ تَعَالَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقَالَ جَلَّ وَتَعَالَى إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ (1) فَكانَتْ لَهُ خَاصَّةً ... ﴾ (2) .

پیوسته امامت در ذریه حضرت ابراهیم بود و قرن بعد از قرن، اشخاص صالح امر امامت را عهده دار می شدند تا خداوند این ارث مقدس را به نبی

ص: 16


1- سوره 3 آیه 18
2- کافی، مجلد 1 صفحه 199

اکرم (صلى الله عليه و آله) منتقل نمود و در این باره فرمود اولی واحق به ابراهیم خلیل پیروان او و هم چنین پیغمبر گرامی اسلام و مؤمنین راستین هستند و خداوند ولی مؤمنین است. پس امر پیشوائی و امامت به او اختصاص یافت و او به امر باری تعالی این مقام رفیع را به علی (علیه السلام) واگذار نمود و طبق سنّت الهی در ذریه پاک و صالح او که به فضل باری تعالی واجد علم و ایمانند مستقر گردید و این امر تا قیامت در فرزندان علی (علیه السلام) باقی خواهد بود زیرا بعد از نبی اسلام پیامبر دگری مبعوث نمی شود تا امر امامت به وی منتقل گردد. پس این افراد نادان از کجا و با چه معیار و ملاکی، امام انتخاب می نمایند امامت مقام و منزلتی است برای پیامبران و ارثی است برای اوصیا، امامت خلافت خدا، جانشینی رسول، مقام امير المؤمنين (عليه السلام) و میراث حضرت حسن و حضرت حسین است.

﴿ الإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَلا يُعادِلُهُ عَالَمٌ وَلا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَل وَلَالَهُ مِثْلٌ وَلَا نَظِيرُ مَخصُوص بِالْفَضْلِ كُلِهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبِ مِنْهُ لَهُ وَلَا اكتساب بَل اخْتِصاصُ مِنَ المُفَضّل الوهاب ﴾ (1) .

امام، یگانه فرد در عصر خویشتن است. کسی از جهت کمال در قرب وی قرار ندارد و عالمی از نظر علم، همتا و عدل او نیست. نه کسی را می توان یافت که جایگزین وی گردد و نه برای او همانند و مثلی پیدا می شود. واجد تمام فضائل و کمالات است بدون آن که خودش از پی تحصيل علم وكسب معارف رفته باشد بلکه این موهبت بزرگ خصیصه ای است که پروردگار وهاب به امام اعطا فرموده است.

حضرت رضا (علیه السلام) در خلال این حدیث مطالب بسیاری را پیرامون

ص: 17


1- کافی، مجلد 1 صفحه 201 و 202

مقام امام بیان نموده و برای هر قسمت آیاتی را از کتاب مجید شاهد آورده و در اواخر سخنان خود چنین فرموده است:

﴿ إِنَّ العَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لأمُورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذلِكَ وَاَوْدَعْ قَلْبَهُ يَنابيعَ الحِكْمَةِ وَالْهَمَهُ العِلْمَ إلهاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَلا يَحيرُ فيهِ عَنِ الصَّوابِ فَهُوَ مَعْصُومُ مُؤيَّدٌ مُوَفَّقَ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا والزَّلَلِ وَالعِنَارِ، يَخَصَّهُ اللهُ بِذلِكَ لِيَكُونَ حُجَّنَهُ عَلَى عِبادِهِ وشَاهِدُهُ عَلى خَلْفِهِ وَذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ واللهُ ذُوالفَضْل العظيم فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْل هذا فَيَخْتارُونَهُ اَوْ يَكُونَ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصَّفَةِ فَيُقَدِّمُونَهُ ﴾ . (1)

وقتی خداوند فردی را برای اداره امور بندگان خود انتخاب می نماید شرح صدرش عطا می کند، در قلبش منابع حکمت می سپارد، و به او علم، الهام می فرماید. بر اثر این عنایات در جواب سؤالات عاجز نمی ماند و از راه حق و شناخت واقع منحرف نمی شود او معصوم و مورد تأیید و توفیق حضرت باری تعالی است در گفتار و رفتار، مصون از خطا و لغزش و فرو افتادن است حضرت باری تعالی این صفات را به وی اختصاص می دهد برای آن که حجت و گواه بر او بر بندگان باشد و این فضل و عنایتی است از طرف خداوند که به هر کس بخواهد عطا می فرماید که خداوند صاحب فضل و رحمت عظیم است. آیا مردم قدرت دارند چنین مزایائی را به گزیده خود بدهند یا می شود انتخاب شده آنان دارای چنین صفات و خصائصی باشد تا او را امام و پیشوای خود قرار دهند.

خلاصه در این حدیث على بن موسى الرضا (عليه السلام) در مرو که مرکز

ص: 18


1- کافی، مجلد 1 صفحه 202 و 203

حکومت و قدرت مأمون بود پیرامون امر امامت و مقام امام مبسوطاً بحث فرموده و با استفاده از آیات کتاب مجید و کلمات رسول گرامی اهمیت این مقام رفیع را با واقع بینی بیان فرموده است.

در روایت دیگری آمده است که حضرت رضا (علیه السلام) در مرو به مجلس مأمون تشریف فرما شد و در آن جا عده ای از علمای عراق و خراسان حضور داشتند در آن جلسه نیز پیرامون امر امامت بين حضرت رضا ومأمون و سایر علمای حاضر در مجلس سخنانی رد و بدل گردید که مختصری از آن در این جا ذکر می شود.

﴿ فَقَالَ الْمَأْمُونُ أَخْبِرُونِي عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبَادِنَا» (1) . «فَقالَتِ الْعُلَماءُ أراد الله بذلك الأمة كلها فَقَالَ الْمَأْمُوتُ ما تَقُولُ يا أَبَا الْحَسَن فَقَالَ الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ لا أقولُ كَما قَالُوا وَلكِنِّى أَقُولُ أَرادَ الله بذلِكَ الْعِشْرَةَ الظَّاهِرَةَ فَقَالَ الْمَأمُونُ وَكَيْف عَنَى الْعِتْرَةَ الطَّاهِرَةَ مِنْ دُونِ الأُمَّةِ فَقَالَ لَهُ الرّضا عَلَيْهِ السَّلامُ إِنَّهُ لوأرادَ الْأُمَّةَ لَكَانَتْ بأَجْمَعِها فى الْجَنَّةِ ﴾ . (2)

مأمون از علمای محضر پرسید مقصود از بندگان گزیده الهی که خداوند آنان را وارث کتاب مجید قرار داده کیانند؟ در جواب گفتند مقصود تمام امت اسلام است. آن گاه مأمون متوجه حضرت رضا (علیه السلام) شد و عرض کرد شما چه می فرمائید؟ حضرت فرمود: من سخن اینان را نمی گویم بلکه می گویم خداوند در این آیه عترت طاهره را اراده فرموده است مأمون پرسید چگونه مقصود عترت است و امت نیست؟ حضرت فرمود اگر مقصود امت

ص: 19


1- سوره 35 آیه 32
2- عیون اخبار الرضا، باب 23 حدیث اول

باشد باید بگوییم تمام امت اسلام بهشتی هستند زیرا در آیه بعد فرموده تمام وراث کتاب داخل بهشت می شوند ﴿ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها ... ﴾ (1) پس وراثت کتاب برای عترت طاهره است نه برای غیر آنان.

﴿ فَقَالَ الْمَأْمُونُ من الْعِتْرَةُ الظَّاهِرةُ؟ فَقال الرضا (عَلَيْهِ السَّلامُ) الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُظهِرَكُمْ تَظهيراً» (2) وَهُمُ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِنِّى مُخْلِفٌ فِيكُمُ اليُقْلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَعِنرَنِي أَهْلَ بيْنى ألا وَ إِنَّهُما لَنْ يَفْتَرفًا حَتَّى يردا عَلَى الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِ فيهما أَيُّهَا النَّاسُ لا تُعَلَّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ ﴾ . (3)

مأمون پرسید عترت طاهره کیانند حضرت فرمود کسانی هستند که خداوند در آیه تطهیر آنان را توصیف فرموده است کسانی هستند که رسول اکرم فرموده: دو امانت برزگ بین شما می گذارم کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند آگاه باشید این دو از هم جدا نمی شوند تا قیامت کنار حوض برمن ورود نمایند. بنگرید پس از من رفتار شما با آن دو امانت چگونه خواهد بود. ای مردم به عترت من چیزی نیاموزید که آنان خود از شما عالم ترند.

نتیجه آن که حضرت رضا (علیه السلام) بر اثر فشار شديد مأمون، ولايت عهدی را قبول نمود اما بعد از این پذیرش نه فقط در زمینه نشر معارف اسلامی و بیان حقوق اهل بیت (علیهم السلام) دچار محدودیت نشد بلکه در شرائطی قرار گرفت که توانست در سطح وسیع و گسترده با علمای اسلام و علمای دیگر مذاهب سخن بگوید، به سؤالاتشان پاسخ دهد، و حقائق را

ص: 20


1- سوره 33 آیه 33
2- سوره 33 آیه 33
3- عیون اخبار الرضا، باب 23

روشن نماید و هم چنین توانست با استناد به آیات قرآن شریف واحادیث رسول گرامی (صلی الله عليه و آله) از حقوق عترت دفاع کند و برخلاف مصالح سیاسی خلیفه وقت پیرامون امر امامت بدون تقیه، بحث نماید.

جالب آن که گاهی افراد از علی بن موسی الرضا (عليه السلام) سؤالات شرعی می نمودند و حضرتش طبق فقه اهل بيت (عليهم السلام) به آن سؤالات پاسخ می داد و پروا نداشت از این که بعضی از پاسخ ها برای سائل یا وابستگان مقام خلافت سنگین و گران باشد.

﴿ عَنْ أَبِي سَعِيدِ الْخُراساني قَالَ دَخَلَ رَجُلانِ عَلَى أَبي الحَسَن الرّضا بخُراسانِ فَسَلاهُ عَنِ التقصير فَقَالَ لِأَحَدِهِمَا وَجَبَ عَلَيْكَ التَّقْصِيرُ لِأَنَّكَ فَصَدْتَنِي وَقَالَ لِلْآخَرِ وَجَبَ عَلَيْكَ السَّمَامُ لِأَنَّكَ فَصَدْتَ السُّلْطَانَ ﴾ (1) .

ابی سعید خراسانی می گوید: دو نفر در خراسان حضور حضرت رضا آمدند و درباره نماز قصر سؤال نمودند به یکی از آن دو نفر فرمود بر شما قصر نماز واجب است زیرا نیت تو در این سفر ملاقات من بود و به آن دیگری فرمود برتو واجب است نماز را تمام بخوانی زیرا سفرت به قصد ملاقات مأمون سلطان وقت بوده یعنی نیت معصیت داشته ای.

خلاصه حضرت رضا (علیه السلام) با سمت ولایت عهدی مأمون گفتنی ها را با صراحت می فرمود و واقعیت ها را آشکار می ساخت. مدتی جریان امر بدین منوال گذشت سرانجام مأمون متوجه شد که با اصرار و تهدید، ولایت عهدی را به حضرت رضا قبولانده اما از این کار طرفی نبسته و نفعی نبرده است چه با این انتصاب، نتوانست دستگاه خلافت را در افکار

ص: 21


1- وسائل، مجلد 5 باب 8 صلوة مسافر، حدیث 6 صفحه

عمومی تنزیه کند و موجبات خوش بینی مردم را نسبت به مقام خلافت فراهم آورد و نتوانست از محبوبیّت حضرت رضا بکاهد و شیعیان اهل بیت را از بدبینی و انتقاد نسبت به حکومت عباسی باز دارد لذا به فکر افتاد على بن موسى الرضا (عليه السلام) را مسموم کند و با قتل آن حضرت از گسترش مذهب تشیع و ازدیاد روز افزون محبان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) جلوگیری نماید. او پنهانی به این عمل خائنانه دست زد و به حیات پر برکت آن امام بزرگوار خاتمه داد.

ص: 22

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109