ثارالله : خون حسین علیه السلام در رگهای اسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : عندلیب همدانی ، حسین ، 1287 - 1378.

عنوان و نام پدیدآور : ثارالله : خون حسین علیه السلام در رگهای اسلام / حسین عندلیب .

مشخصات نشر : قم : موسسه در راه حق ، 1379.

مشخصات ظاهری : 335 ص.

شابک : 12000 ریال 964-6425-35-6 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : کتابنامه : ص . [311] - 324؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم ، 4 - 61ق.

موضوع : واقعه کربلا، 61ق.

شناسه افزوده : موسسه در راه حق

رده بندی کنگره : BP41/4/ع9ث2 1379

رده بندی دیویی : 297/953

شماره کتابشناسی ملی : م 80-8581

حضرت علی علیه السلام

کتاب، باغ و بوستان فرزانگان است

انتشارات در راه حق

توزیع: قم خیابان آیت الله مرعشی نجفی، کوچه 20، شماره 6، تلفن 743223

ثارالله

نوشته: حسین عندلیب همدانی

طرح جلد: محسن زمانی

ویرایش: محمد اسفندیاری، سید هادی رمضانی

چاپ اول:1376،سه هزار جلد

حروفچینی:پیام

اینفوگرافی: تیزهوش

چاپ: نهضت

همه حقوق چاپ محفوظ است

1000 تومان

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ

ثارالله

خون حسین علیه السلام در رگ های اسلام

خطیب دانشمند

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین عندلیب

خیر اندیش دیجیتالی: موسسه مددکاری و خیریه ایتام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف) شهرستان بروجن

ویراستار دیجیتالی: معصومه علیمیرزایی

ص: 2

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

يا ايَّتُهَا النَّفْسُ المُطمئنة ارجعى الى ربك راضيةً مرضيّةً فَادخُلى في عِبادى وادخُلى جنّتى

سوره فجر (89)، آیه 27 - 30

ص: 3

حدیث قدسی

... وَجَعَلْتُ حُسَيْناً خازنَ وَحيى وَأَكْرَمْتُهُ بالشَّهَادَةِ وَ تَمْتُ لَهُ بالسَّعادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشهدَ، وَأَرْفَعُ الشُّهداء درجةً، وَجَعَلْتُ كلمتى التَّامَّةَ مَعَهُ وَحُجّتى البالغة عِنْدَهُ، بعثرته اثيبُ وَاعَاقِبُ.

و حسین را گنجبان وحی خویش قرار داده و او را با شهادت، کرامت بخشیدم، و پایانی بس با سعادت برای وی مقرر داشتم، اوست برترین شهیدان، و درجه اش از همه والاتر. کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم و حجت رسای خویش را نزدش نهادم و به وسیلۀ خاندان او پاداش وکیفر میدهم.

اصول کافی، ج 2، ص،472، باب ماجاء في الاثنى عشر و النص عليهم، ح 3.

ص: 4

1. رسول معظم اسلام صلى الله عليه واله وسلم:

«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرارَةً فِي قُلوبِ المُؤْمِنِينَ لا تبرد أبداً»

به راستی که با شهادت حسین علیه السلام آنچنان شور و حرارتی در دل مؤمنین ایجاد شده که هیچگاه به سردی نخواهد گرایید.

مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318 باب 49 از ابواب المزار، ح 13.

ص: 5

2. امير المؤمنين على علیه السلام:

«نَظَر - سلام اللہ علیہ الی الحسین علیه السلام، فقال: يا عَبْرة كلِّ مؤمن، فقال: أنا يا أبتاه، قال:نعم يأبنى».

حضرت علی علیه السلام نگاهی به فرزند خود کرد و فرمود: ای کسی که نام و یاد تو موجب جاری شدن اشک در دیده هر مؤمن است. حسین گفت پدر منظور شمامن هستم؟

در پاسخ فرمود: آری فرزندم.

بحارالانوار، ج 44، ص 280 و فضل زيارة الحسين علیه السلام، ص 38.

ص: 6

3. فاطمه زهرا علیهماالسلام:

«فَلَمَّا صَارَتِ السِّتَةُ، كُنْتُ لا أَحْتاجُ في اللَّيْلَةِ الظُّلْماءِ إلى مِصْبَاحٍ وَجَعَلْتُ أَسْمَعُ إِذَا خَلُوتُ في مُصلاى التسبيحَ وَالتَّقْديس في باطِني».

آن گاه که حسین علیه السلام [هنگام بارداری] به شش ماهگی رسید، در شب تاریک به چراغ نیاز نداشتم و هنگام عبادتِ خدا و خلوت با حق، صدای تسبیح و تقدیس [وی را] می شنیدم.

بحارالانوار، ج 43، ص 273؛ عوالم، ج 17، ص 11، الدمعة الساكبة، ص 259 و خصائص الحسينية، ص 31.

ص: 7

4. امام حسن مجتبى علیه السلام:

«... إن الذى يُؤتى إلى سَمْ يُدَسُ إِلَى ، فَاقْتُلُ بِهِ، وَلَكِنْ لا يَوْمَ كَيُومِكَ يا أَبَا عَبْدِ الله...»

آنچه موجب شهادت من می شود، سمی است که به کامم ریزند، اما ای ابا عبدالله هیچ روزی (مصیبتی) مانند روز (مصیبت) تو نخواهد بود.

امالی صدوق، ص 116؛ بحار الانوار، ج 45 ص 218؛ مثیر الاحزان، ص 9 عوالم، ج 17 ، ص 154 و لهوف، ص 25

ص: 8

5. سيّد الشهدا حسين بن على علیه السلام:

«.... أنا قتيل العبرة ، لا يَذكُرنى مؤ مِنْ الَّا اسْتَعْبَرَ».

منم کشته گریه هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آنکه سرشک غم از دیدگان وی جاری می شود.

امالی صدوق، ص137؛ كامل الزيارات، ص 108؛ بحار الانوار، ج 44، ص 284؛ عوالم ، ج 17، ص 536 و اثبات الهداة، ج 2، ص 584

ص: 9

6. سيد الساجدين على بن الحسين علیه السلام:

« أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلائِكَةُ السَّمَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ ناحَتْ عَليهِ الْجِنُّ فِي الْأَرْضِ وَالطَّيْرُ فِي الْهَواءِ».

من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند و جن در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه کردند.

بحارالانوار، ج 45، ص 174 و عوالم، ج 17، ص 485

ص: 10

7. امام محمد باقر علیه السلام:

«مابَكَتِ السَّماءُ عَلَى أَحَدٍ بَعدَ يَحيى بن زكريا ، إِلَّا عَلَى الْحُسين بن عَلَى ، فَإِنَّهَا بَكَتْ عَلَيْهِ أَرْبَعِينَ يَومَاً».

بعد از یحیی بن زکریا آسمان در مرگ کسی نگریست، مگر در شهادت حسین بن علی علیه السلام که چهل روز در این مصیبت گریان بود.

كامل الزيارات، ص90؛ بحارالانوار، ج ،45 ص، 211 عوالم، ج 17، ص، 469.

ص: 11

8. امام جعفر صادق علیه السلام:

«إِنَّ البَكَاءَ وَالجَزَعَ مَكْرُوهُ لِلْعَبْدِ فِي كُلِّ مَا جَزَعَ، ما خَلَا البكاءَ وَالْجَزَعَ عَلَى الْحُسَين بن على فَإِنَّهُ فِيهِ مَأْجُورٌ»

گریستن و بی تابی کردن در تمام ناملایمات و مصایب ناپسند است، مگر در مصیبت حسین بن علی علیه السلام که آدمی در این گریه و جزع، پاداش نیز خواهد داشت.

كامل الزيارات، ص 100؛ بحار الانوار، ج 44، ص 291 و عوالم ، ج 17، ص 533

ص: 12

9. حال امام موسی بن جعفر علیهماالسلام در روز عاشورا از زبان امام رضا علیه السلام:

«كان أبى - إذا دَخَل شَهْرُ المحرم - لأيرى ضاحكاً وَ كانَتْ الكآبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ، حَتَّى يَمْضى مِنْهُ عَشْرَةُ ايام فَإِذَا كَانَ يَوْمُ العاشِرِ، كَانَ ذَلِكَ اليَومُ، يَوْمَ مُصيبَتِهِ وَحُزْنِهِ وَبُكائِهِ، وَيَقُول: هُوَ الْيَومُ الَّذِى قُتِلَ فيه الْحُسَيْنُ».

آن گاه که ماه محرم آغاز می شد، دیگر پدرم مسرور و خندان دیده نمی شد و حزن و ملال بر او چیره میگشت تا روز عاشورا که آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه اش بود، و می فرمود در چنین روزی بود که حسین کشته شد.

امالی صدوق، ص 128؛ بحارالانوار، ج 44، ص 284 و عوالم، ج 17، ص 538.

ص: 13

10. امام على بن موسى علیه السلام:

«.. إِنَّ يَوْمَ الحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وأَسْبَلَ دُموعَنا و أَذَل عزیزنا بأرض كَرْبِ وَبَلأُوأَورثَتْنا الكَربَ والبلاء الى يوم الأنقضاء ...».

همانا روز (مصیبت حسین چشمان ما را خسته و مجروح کرده و اشکهای ما را ریزان نموده، و عزیزان ما در آن سرزمین غم بار گرفتار خواری ظاهری شدند مصایب آن روز به گونه ای است که برای همیشه ما را غمگین و داغدار کرده است.

امالی صدوق، ص128؛ بحارالانوار، ج 44، ص 284 و عوالم، ج 17، ص 538

ص: 14

11. امام محمد تقی علیه السلام:

من زار الحسين اليلةَ ثَلاث وعشرينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ هِيَ الليلة التي يُرجى أَنْ تَكُونَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَفِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم ، صافَحَه أَرْبَعَةٌ وَعِشْرُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَنَبِي كُلُّهُم يَستأذِنُ اللَّهَ فِي زِيَارَةِ الْحَسِينِ فِي تِلْكَ اللَّيلَةِ».

هر کس در شب بیست و سوم رمضان که- امید است همان شب قدری باشد که هر امری طبق حکمت خداوند تنظیم می شود - امام حسین او را زیارت ،کند بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر با این زائر مصافحه کنند و اینان همان گروهی هستند که از خداوند برای زیارت حسین در چنین شبی اذن می طلبند.

وسائل الشيعة، ج 10، ص 370 باب 53 از ابواب المزار، ح 5

ص: 15

12. امام علی بن محمد النقي علیه السلام:

«من خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ، يُريدُ زِيارَةَ الْحُسين بن عَلى، فَصَارَ إِلَى الْفُراتِ ، فاغْتَسَلَ منه ، كَتَبَهُ اللهُ مِنَ الْمُفْلِحينَ، فَإِذا سَلَّمَ عَلى ابي عبد الله 7، كُتِبَ مِنَ الْفَائِزِينَ، فَإِذَا فَرِغَ مِنْ صَلوتِهِ، أَتَاهُ مَلَكٌ، فَقَالَ: إِنْ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم يَقْرَؤُكَ السَّلامُ وَيَقُولُ لَكَ: أَمَا ذُنُوبُكَ، فَقَدْ غُفِرَ لَكَ، فَأَسْتَأْنِفِ العَمل».

آن کس که از منزل خویش به قصد زیارت حسین علیه السلام خارج شود و به فرات رود و در آن غسل کند خداوند نامش را در زمرهٔ رستگاران می نگارد. و چون به آن حضرت سلام دهد از فائزین محسوب می شود، و آن گاه که از نمازش فارغ شود، فرشته ای به او میگوید: رسول خدا بر تو درود می فرستد و به تو می فرماید: گناهانت آمرزیده شد پس عمل را از نو آغاز کن.

وسائل الشيعة، ج 10، ص 380 باب 59 از ابواب المزار ، ح 10 وكامل الزيارات، ص 185 و 186

ص: 16

13. امام حسن عسكرى علیه السلام:

«اللهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَولُودِ في هذا اليوم، المَوْعُودِ بشَهادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهلالِهِ وَوِلادَتِهِ ، بَكَتْهُ السَّماءَ وَمَن فيها ، وَالأرضُ ومن عَلَيْها، ولَمَّا يَطَأُ لا بتَيْها، قتيل العَبَرَةِ وَسَيِّدِ الأسرَةِ، الممدود بالنُّصَرَةِ يومَ الكَرَةِ، المعوضِ مِنْ کان از قَتْلِهِ أَنّ الأئمةَ مِنْ نَسلِهِ ، والشفاء فى تُرَبَتِهِ ...»

بار الها از تو مسئلت میکنم به حق نوزادی که در چنین روزی (سوم شعبان) متولد شده، او که پیش از ولادت وعدۀ شهادتش داده شده، او که آسمان و آسمانیان و زمین و زمینیان در مصیبت وی گریستند، در حالی که هنوز بر زمین گام ننهاده بود. او که کشته گریه است و بزرگ خاندان کسی که در رجعت پیروز گردد، و او که به عنوان پاداشی از پاداشهای جانبازی و شهادتش ادامه امامت در نسلش و شفا در تربتش قرار داده شد...»

مصباح المتهجد، ص 758؛ بحار الانوار، ج 98، ص 347 و مفاتیح الجنان اعمال روز سوم شعبان.

ص: 17

14. بقيّة الله المنتظر حجة بن الحسن المهدى ارواحنا له الفداء:

«فلَئِنْ أخرتني الدهورُ، وَعَاقَنِي عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ، وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِبَاً وَلِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعِداوَةَ مُنَاصِبَا، فَلَأَندُ بَنكَ صَباحاً وَ مَساءً، وَلا بَكيْنَ لَكَ بَدلَ الدُّمُوع دَمَ ...»

اگر زمانه به تأخیرم انداخت و مقدرات از یاریت بازم داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، ولی از بام تا شام در یاد تو سرشک غم از دیده میبارم و به جای اشک خون می گریم.

بحارالانوار، ج 98، ص 320

ص: 18

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين والعاقبة للمتقين و صلى الله على محمد خاتم النبيين و أهل بيته الطيبين، واللّعن على اعدائهم اجمعين.

از دیر باز علمای بزرگوار شیعه و دانشمندانی از اهل سنت و حتی نویسندگانی از سایر ملل و ادیان درباره شخصیت و قیام مولى الكونين سيد الشهداء السخنها گفته و هزاران کتاب و مقاله به رشته تحریر درآورده اند. هر چند بیشتر آنها شامل نکاتی تازه و ارزنده است اما همه آنها بیانگر ابعاد بسیار کوچکی از عظمت و مقام والای آن حضرت است و از طرف دیگر اگر ادعا کنیم بیشتر این نویسندگان از ناحیه آن امام همام دستگیری و تأیید شده اند، سخنی به گزاف نگفته ایم.

نوشته حاضر نیز قطره ای است از اقیانوس بیکران فضایل و مناقب او و به راستی کدامین بیان و قلم می تواند سیمای حسینی را که شعاع جلال کبریایی و جلوه جمیل الهی است، ترسیم کند. اما از آنجا که بر هر فردی لازم است به گونه ای عشق فطری خود را به او ابراز کند، این کوچکترین خادم آن درگاه نیز ثمره تلاش ناقابل خود را به روح بزرگش هدیه میکند و امیدوار است آن امام کریم این هدیه ناچیز را بپذیرد چرا که «انّ الهدايا على قدر مُهديها».

تذکر نکاتی چند در این مقدمه مفید به نظر می رسد:

.1 نگارنده بر آن است که برگزارشهایی اعتماد کند که قراینی بر صحت آن وجود دارد اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که روش اعتماد بر گزارش تاریخی با شیوه مرسوم فقهادر تکیه بر روایات فقهی متفاوت است.

ص: 19

2. هر چند این کتاب با توجه به نیازها و خواستههای عموم مردم برای آشنایی بیشتر با شخصیت و نهضت امام حسین این نوشته شده اما بویژه برای روحانیون و گویندگان دینی میتواند مفید واقع شود.

3. مطالبی که بیشتر جنبۀ تخصصی داشته با علامت مشخص شده است.

4. روش طرح مطالب در این کتاب بدین صورت است که در آغاز هر بحث از یک روایت، زیارت شعر و یا بخشهایی از مقاتل را ذکر کرده و سپس به توضیح آن پرداخته ایم.

5. ترجمه آیات و روایات و اشعار به صورت تحت اللفظی عرضه نشده و مقصود این بوده که مفهوم آن به خواننده ارائه شود.

6. برای یک حدیث یا یک واقعه تاریخی منابع گوناگونی ذکر شده و هدف این بوده که اولاً اتقان و درستی آن نشان داده شود و ثانیاً راه برای محققان هموار گردد.

7. مطالب هر فصل از کتاب در عین اینکه درباره یک موضوع است ولی هر بحث آن که با شماره مشخص شده مستقل از دیگری است لذا خواننده میتواند هر بحث را به صورت مستقل بخواند و برای درک آن نیازی به مطالب قبل و بعد آن نیست.

در پایان از همه عزیزانی که در انتشار کتاب حاضر مرا یاری کرده اند به ویژه از برادر بزرگوار و نیکوکاری که هزینه چاپ را متقبل شدند تشکر و قدردانی میکنم و از درگاه ربوبی خواستارم که والد ،معظم خطیب ،شهیر خادم الحسین مرحوم مغفور شیخ محمد تقی عندلیب و نیز گذشتگان تمام کسانی را که به هر نحو در این امر خیر سهیم بودهاند مشمول رحمت واسعه خود گردانده و بهره ای وافی از اجر و ثواب این اثر به آنان عطا فرماید.

و انا خادم لخدام الحسين علیه السلام

حسين العندليب الهمدان

ص: 20

فصل اوّل: شخصیت شناسی امام

اشاره

فصل اوّل

«عن حذيفة بن اليمان، قال: رَأَيْتُ النبي صلی الله علیه واله أخذاً بِيَدِ الحُسين بن على علیه السلام و هو يقول: [يا] ايّها النّاس هذا الحسين بن على، فَاعْرِفُوهُ...».

حذیفه: گوید پیامبراکرم صلی الله علیه واله را دیدم در حالی که دست حسین بن علی صلی الله علیه واله را گرفته بود میفرمود ای !مردم این حسین ابن علی است، او را بشناسید...».

بحارالانوار، ج 43، ص 262 و عوالم ، ج 17، ص 37

شخصیت شناسی امام حسین

ص: 21

ص: 22

1. اسناد جاودانه یا آیات الحسين علیه السلام

اسناد جاودانه یا آیات الحسين علیه السلام

در تفاسیر و کتب روایی شیعه و اهل سنّت به روایاتی بر میخوریم که آیاتی از قرآن مجید را بر کتاب ناطق، الهی امام ابو عبدالله الحسین تطبیق تأویل و یا تفسیر کرده اند. اینک به مواردی از آن آیات اشاره میکنیم:

1. «فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ العِلْمِ فَقُلْ تَعالوا ندعُ ابناءنا و ابناءكم و نِسَاءَنا وَ نِسَاءَكُم وَ أنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلى الكاذبين» (1)، و هر کس که پس از فرا رسیدن علم [وحی] به تو درباره او [عیسی] با تو محاجه کند، بگو بیایید ما پسرانمان و شما پسرانتان ما زنانمان و شما زنانتان ما خویشان نزدیک، و شما خویشان نزدیک خود را بخوانیم سپس به درگاه خداوند تضرع کنیم و بخواهیم که لعنت الهی بر دروغ گویان فرود آید.

اعلام مفسرین اسلام تصریح کرده اند که آیه فوق دربارۀ پنج نور پاک نازل گشته و منظور از «ابناءنا حسنین و مقصود از «نساء نا» فاطمه زهرا و مراد از «انفسنا» امیرالمؤمنین است.

زمخشری گوید:

«فيه دليل لا شيء اقوى منه على فضل اصحاب الكساء علیهماالسلام» (2).

در این آیه دلالتی بر فضیلت اصحاب کسا هست که هیچ دلیلی به قوت آن نخواهد رسید. نکته شایان توجه اینکه فخر رازی و برخی دیگر از مفسرین گویند:

«كان قد احتضن الحسين و أخذ بيد الحسن و فاطمه تمشى خلفه و على رضى الله عنه،

ص: 23


1- آل عمران (3) آیه 61
2- الكشاف، ج 1، ص 370

خلفها.» (1) چگونگی ورود اصحاب کساء علیهماالسلام به میعادگاه مباهله بدان صورت بوده که پیامبر صلی الله وعلیه واله در جلو حرکت میکرد در حالی که حسین علیه السلام را در آغوش گرفته و دست در دست حسن علیه السلام داشتند و حضرت فاطمه زهرا علیهماالسلام در پی آن حضرت و علی ها به دنبال فاطمه زهرا روان بودند. با توجه به اینکه امام شهید آن زمان در سنّی نبوده اند که نیاز به احتضان و آغوش گرفتن داشته باشند، (2)باید دید چرا پیامبری که گفتار و رفتارش از روی حکمت است او را در آغوش مهر خود گرفته بود؟ شاید به این منظور بود که تا با فعل خود نیز نشان دهد که «حسين منى و انا من حسين» (3)

2. «اِنَّما يُريْدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرّجسَ أهل البيت و يُطَهِّرَكُمْ تَطهيراً» (4) همانا خداوند می خواهد که از شما اهل بیت هر پلیدی احتمالی شک و شبهه] را بزداید و شما را چنان که باید و شاید پاکیزه بدارد طبق روایات آیه کریمه در بارهٔ اهل بیت عصمت علیهم السلام نازل گشته (5) و دلیل محکمی است بر پاکیزگی آنان از هرگونه نقص و اشتباه پس قیام امام ها به حکم قرآن و سنت قطعیه نزد شیعه و اهل سنّت عين صواب و درستی است.(6)

3. «قُلْ لا أَسْئلُكُم عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا المودَّةَ فِی القُرْبى» (7) بگو برای آن کار [رسالت] از شما مزدی نمی طلبم مگر دوستداری در حق نزدیکان [اهل بیتم].

در ذیل این آیه کریمه نیز روایاتی وارد شده که بیان می کند مقصود از «قربی»، أمیرالمؤمنین علی علیه السلام، فاطمه زهرا علیهماالسلام و حسنین علیهم السلام می باشد (8) پس شیعه در ابراز محبت و مودت نسبت به خاندان پیامبر و سوگواری عاشقانه برای سید مظلومان علیه السلام راهی جز آنچه قرآن و سنّت تعیین

ص: 24


1- تفسير الكبير، ج 8، ص 85؛ الکشاف، ج 1، ص 368 و نورالابصار، ص 100
2- زیرا مورّخین واقعهٔ مباهله را از اتفاقات سال نهم و یا دهم هجری شمرده اند و از طرفی تولد امام علیه السلام نیز سال چهارم و یا طبق نظر بعضی سال سوم بوده پس آن جناب هنگام مباهله شش تا هفت سال داشته اند.
3- كامل الزيارات، ص 53 و بحارالانوار، ج 43، ص 261
4- احزاب (33) آیه 33
5- ر.ک: غاية المرام، ص 281 - 300 و تاریخ دمشق، ص 87 به بعد و الصواعق المحرقة، ص 143
6- شعرا نیز در مورد آیه تطهیر اشعاری سروده اند، از جمله سید حسن الغریقی گوید: فمن عناه باهل البيت غيرهم *** فاذهب الرجس عنهم رب تطهير (ادب الطف، ج 5، ص 41).
7- شوری (42) آیه 23
8- به عنوان ،نمونه رک مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 7، ص 103

نموده، نپیموده است.

4. «و يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً و يَتيماً و أسيراً. انّما نُطْعِمُكُم لِوَجْهِ الله لا تُريدُ مِنْكُم جزاءً و لا شُكوراً» (1) و خوراک را با وجود دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر اطعام کنند. و در دل گویند ما فقط برای خشنودی خداوند شما را اطعام میکنیم از شما نه پاداشی میخواهیم و نه سپاسی روایات وارد شده در ذیل این آیات نیز بیانگر نزول آنها در باره امیرالمؤمنین فاطمه زهرا و حسنین است (2) و شریک بودن فضه در این فیض از آن روست که خادم این خاندان است.

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أيدْيَكُمْ وَأقيموا الصَّلوةَ ، و ءاتُوا الزَّكوةَ فلمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ القِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنهُم يَخْشُونَ النَّاسَ كَخَشْيَهِ اللهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً، وَ قَالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا القِتَالَ لُولَا أَخَّرْتَنا إِلى أَجِلٍ قَرِيبٍ، قُلْ مَتْعُ الدّنيا قَلِيلُ والأَخِرَةُ خَيْرٌ لِمَن اتَّقَى وَ لاتُظْلَمونَ فَتِيلاً» (3) آيا داستان کسانی را که به آنان گفته شد [عجالتاً] دست از جهاد نگه دارید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید ندانسته ای؟ که چون بر آنان جهاد مقرر ،گشت آن گاه گروهی از آنان از مردم [مشرکان مکه چنان میترسیدند که باید از خداوند ترسید یا حتی شدیدتر و [در دل] میگفتند: پرودگار! چرا بر ما جهاد را مقرر ،داشتی کاش ما را تا زمانی نزدیک واپس میداشتی بگو بهره دنیا ناچیز است برای کسی که تقوا پیشه کند آخرت بهتر است و بر شما به اندازه ذره ناچیزی هم ستم نخواهد رفت.

آنچه با توجه به روایتی از امام باقر علیه السلام (4) از آیه کریمه فهمیده میشود نخست ارزش و برکت صلح

ص: 25


1- انسان (76) آیه 7 و 8
2- فرائد السمطین، ج 2، ص 53 - 56. شعرای عرب در این زمینه سرودههایی دارند از جمله سید حسین الغریقی گوید: هل أتى «هَلْ أتى» في غيرهم *** الموفون خوفاً مِنَ البارى بمنذور و المطعمون لوجه الله لا لجزئ *** سوی یتیم و مسکین و و مأسور و نيز السيد عبدالرؤوف الجد حفصی چنین سروده است: هم امناء الله، في هل أتى أتى *** مديحهم بالنّص غير مدافع (ادب الطف، ج 5، ص 41 و 61)
3- نساء (4)، آیه 77
4- والله الذي صنعه الحسن بن على ما كان خيراً لهذه الامة مما طلعت عليه الشمس و الله لفيه نزلت هذه الآية: «ألم تر الى الذين قيل لهم كفوا أيديكم و أقيموا الصَّلوة وأتُوا الزكاة انما هى طاعة الأمام، فطلبوا القتال، فلمّا كتب عليهم القتال مع الحسين، قالوا: «ربنا لم كتبت علينا القتال لولا أخرتنا الى اجل قريب».(تفسير العياشي، ج 1، ص 258؛ بحارالانوار، ج 44، ص 217 و عوالم ، ج 17، ص 95.

امام محبتی علیه السلام برای امت اسلام است و بعد سرزنش بهانه جویان منحرف از مسیر ،امامت، چراکه تا فرمان مبارزه در رکاب امام حسین صادر شد همان گروه نغمه دیگری سر دادند. پس باید مطیع امام بود و در نظر داشت که تصمیم امام - اعم از صلح و یا قیام - دستوری الهی و دارای برکات ویژه ای است.

6. «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقَيانِ. بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيان. فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ المَرْجَانُ. فَبِأَيِّ الَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (1)؛ دو دریا را که به هم میرسند در آمیخت. در میان آنها برزخی است که به همدیگر تجاوز نکنند. پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟ از آن دو در و مرجان بیرون می.آید پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟»

در روایاتی که از طریق اهل تسنن و تشیع رسیده است لؤلؤ و مرجان به حسنین علیهماالسلام تأویل شده است (2). آری این دو گوهر زیبای برخاسته از دو دریای عصمت علم و طهارت؛ یعنی علی و فاطمه الا زینت بخش دین و آسمان و زمین و بهشت هستند (3).

ذکر این نکته لازم است که شاید در تأویل مرجان به امام حسین علیه السلام، رنگ سرخ که در مرجان مرغوب است نیز مد نظر بوده است.

7. «اِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا والذين أمنوا فِى الحَيُوةِ الدُّنيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الأَشْهدُ (4): ما پیامبرانمان و مؤمنان را در زندگانی دنیا و روزی که شاهدان به گواهی برخیزند یاری میکنیم».

در این آیه از پیروزی پیامبران و مؤمنان در دنیا و آخرت خبر داده شده است. در روایتی امام باقر علیه السلام گریه بر حسین و بیان مصایب او و نیز زیارت حرم مقدسش را موجب پیروزی و یاری حق در دنیا و پایانی نیک در جوار رسول الله صلى الله عليه وسلم و حسین بن علی در جهان دیگر دانسته است (5).

8. «وَ وَصَّيْنَا الإنسنَ بِوَلِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ و فِصْلُهُ ثَلَثُونَ

ص: 26


1- الرحمن (55) آیه 19 - 23
2- تأويل الآيات الطاهرة، ص 614 و 615 نور الأبصار، ص 101؛ النور المشتعل، ص 237 و تذكرة الخواص، ص 212
3- بحارالانوار، ج 43، ص 293 و فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 218 و 219
4- غافر (40) آیه 51
5- عن ابى جعفر انه تلاهذه الآية: «انا لننصر رسلنا والذين أمنوا في الحياة الدنيا و يوم يقوم الأشهد». الحسين بن على علیهماالسلام منهم والله ان بكاء كم عليه و حدیثكم بماجرى عليه و زيارتكم قبره نصرة لكم فى الدنيا، فأبشروا، فانّكم معه في جوار رسول الله صلی الله وعلیه واله (فضل زيارة الحسين علیه السلام، ص 48)

شَهْراً (1)... و به انسان سفارش کرده ایم که در حق پدر و مادرش نیکی کند چرا که] مادرش به دشواری او را آبستن بوده و به دشواری او را زاده است و [دوران] بارگرفتن و از شیر گرفتن او سی ماه است». درباره سه بخش از این آیه کریمه روایاتی وارد شده که به نحوی آیه را بر آن حضرت تطبیق داده است (2):

1. تأويل «والدین» به حسنین علیهماالسلام.

2. تطبيق و حملته امه كرهاً و وضعته کرها بر دوران حمل امام توسط فاطمه زهرا علیهاالسلام .

3. تطبيق «و حمله و فضله ثلثون شهراً».

در مورد تأویل والدین بر حسنین علیماالسلام باید گفت:

اولاً- همان گونه که پیدایش حیات حیوانی ما از طریق طبیعی وابسته به والدین است. زندگی انسانی ما هم که در گرو دین است وابسته به امامت این دو بزرگوار علیهماالسلام است.

ثانیاً- اگر قرآن کریم احسان بر والدین را واجب میداند و اگر والدین به آن دو امام تأویل شده است پس احسان نسبت به آنان نیز واجب است و احسان ما هم چیزی غیر از معرفت، محبت به آنها و اطاعت از آنها نیست.

ثالثاً- همان طور که والدین نسبت به فرزند خود محبت و خیرخواهی دارند، این دو وجود مبارک نیز نسبت به فرزندان معنوی خود شفقت دارند.

اما بخش دومی که بر امام تطبیق داده شده است، «حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً» است.

طبق روایات هنگامی که قبل از تولد از شهادتش خبر داده شد، رسول اکرم امیرمؤمنان و فاطمة زهراء علیهاالسلام ناراحت شدند تا آن گاه که این پیام الهی رسید: «لابد و أن يكون فيه الأمامة و الوراثة و الخزانة؛ [از برکت های این شهادت آنکه امامت و وراثت [انبیا] و خزانه [علم] در نسل حسین علیه السلام قرار می گیرد».

در اینجا بود که حضرت صدیقه علیهاالسلام فرمود: «رضيت عن الله عزوجل» (3). باید گفت که اولاً متوقف بودن امر بر رضایت حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام، در حقیقت بروز مفاد این حدیث مشهور بین فریقین

ص: 27


1- احقاف (46) آیه 15
2- کامل الزیارات از ص 55؛ بحار الانوار، ج 43 از ص 245؛ عوالم، ج 17، ص 20-26 و تأویل الآيات الطاهرة، از ص 562
3- كامل الزیارات، ص 56 و 57؛ بحارالانوار، ج 43، ص 245 و عوالم، ج 17، ص 114 و 115

است: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ َتعَالَى يَغْضِبُ لِغَضَبٍ فَاطِمَةَ وَ يَرضى لِرِضاهَا» (1)

سخن از این نیست که فاطمه زهرا علیهاالسلام به مقام رضا رسیده و از آنچه خداوند مقدر فرموده خشنود است بلکه حدیث میگوید خداوند به رضایت او رضایت میدهد در اینجا هم معیار رضایت فاطمه علیهاالسلام است.

ثانیاً، واقعه کربلا دارای دو بعد است زیبا و زشت اما ،زیباست از آن رو که مستند به پروردگار جمیل است و زیباترین زیباییهای معنوی در کربلا جلوه گر شده است، و زشت است از آن رو که گروهی انسان نما فاجعه ای بی نظیر آفریدند، لذا ناخشنودی ابتدایی آن بزرگواران را باید با این دیدگاه تفسیر کرد و گرنه از نگاه اول همان گونه که زینب کبری علیهاالسلام فرمود: «ما رأيتُ الا جميلاً» (2) چیزی غیر از زیبایی نیست، پس نارضایتی از این، بعد آن هم از آن بزرگواران، بی معناست. در مورد قسمت سوم آیه نیز باید در نظر داشت که بنابر روایاتی (3) مدت حمل ایشان شش ماه بوده و دوران شیرخوراگی او نیز دو سال که مجموعاً سی ماه می شود.

9. «يا ايتها النّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ، إرجعي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيّةً. فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جنّتی: (4) هان ای نفس مطمئنه به سوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است - باز گرد و در زمرۀ بندگان من درآی و به بهشت من وارد شو».

در روایات سوره فجر، سورة الحسین علیه السلام نامیده شده؛ چرا که آن حضرت مصداق اعلای نفس مطمئنه ای است که در «جنّة اللقا» حق به سر میبرد و خدا از وی و یارانش راضی و آنان نیز از خدایشان خشنودند (5).

تا اینجا بخشی از آیات کریمه الهی که به گونه ای بر امام حسین تطبیق و یا تأویل شده بود ذکر شد. البته روایات دیگری هم در مورد آیات دیگر قرآن وارد شده که به جهت اختصار، از ذکر آنها خودداری می کنیم (6).

ص: 28


1- بحار الانوار ، ج 43، ص 19، 20، 22 و 26 و فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 155و156
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 142 مثیر الاحزان، ص 49؛ لهوف، ص 160 و نفس المهموم، ص 407
3- بحار الانوار، ج 43، ص 247 و 258 و عوالم، ج 17، ص 21
4- فجر (89) آیه 27 - 30
5- بحار الانوار، ج 44، ص 218 و 219؛ عوالم، ج 17، ص 97 و 98 و تأويل الآيات الطاهرة، ص 769
6- ر.ک: بحار الانوار، ج 44، ص 217 - 220 عوالم، ج 17، ص 95 - 99) و نیز با برداشتی گسترده تر خصائص الحسينية، ص 257 به بعد ابن ندیم گوید: «ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيى بن عمران الأشعرى من علماء الشيعة والروايات و الفقه و له من الكتب: كتاب الجامع، و يحتوى علی... باب فی الفقه و الآداب، کتاب النوادر، كتاب ما نزل من القرآن فيحسین بن علی» رواه ابو على بن همام الأسكافي» الفهرست، ص 311 و هدية الأحباب، ص 113

2. «حُسينُ مِنّى و أنا مِنْ حُسَين»

2. «حسين منى و أنا مِنْ حُسَين» (1)

1.حدیث فوق بیانگر این است که حسین بن علی در آینده حرکت بزرگی انجام میدهد و مصدر امری خواهد شد که با آن مبانی شریعت محمدی استوار می گردد و بدون آن آثار نبوّت از میان میرود چون این حدیث در هنگامی صادر شده که او کودکی بیش نبوده نه توان ظاهری در بازو داشت و نه تا آن هنگام در راه خدا جهاد کرده بود پس این کلام در آن زمان با توجه به آینده گفته شده است.

2. از روایت مزبور اتحاد آن دو وجود نورانی استفاده می شود و اگر پیامبر فرمود: «اوّل ما خَلَقَ الله نوری» (2) قطعاً نور آن جناب هم صادر نخست خواهد بود.(3).

3. اگر مستفاد از روایت، اتحاد آن دو بزرگوار است و اگر پیامبر فرمود: «ما أُوذى احد مثل ما أُوذيتُ الله (4): آن مقدار که من در راه خدا رنج و اذیت دیدم هیچ فردی اذیت نشده است، پس این اتحاد را باید از این بعد نیز مورد توجه قرار داد و می توان گفت هیچ کس به اندازه آن حضرت در راه خدا اذیت نشده است. (5)

ص: 29


1- بحار الانوار، ج 43، ص 261 و 296 کامل الزیارات، ص 53؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 181 و از مدارک اهل سنت سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، سنن ترمذی، ج 5، ص 324، فضائل الخسمة من الصحاح الستة، ج 3، ص 262 به بعد و احقاق الحق، ج 11، ص 265 - 279
2- عوالی اللئالی، ج 4، ص 99 و بحار الانوار، ج 1، ص 97 و 105
3- ر.ک: خصائص الحسینیه، ص 25 به بعد
4- ر.ک: میزان الحکمة، ج 9، ص 670،671
5- کنوز السعادة، ص 211 مرحوم آیة الله اصفهانی که در اشعار، خود، حدیث حسین منی و انا من حسین» را زیبا توضیح داده است: لك الهنايا سيّد الكونين *** فغاية الأمال في الحسين وارث كل المجد والعليا *** من المحمدية البيضاء فانه منك و انت منه في *** كل المعانی یا له من شرف و فيه سر الكل في الكل بدا *** روحان في روح الكمال اتحدا لك العروج في السموات العلى *** له العروج في سموات العلا حضك منتهى الشهود في دنا *** و سهمه أقصى المُنى من الفنا منك اساس العدل و التوحيد *** منه بناء قصره المشيد منك اللواء الدين و هو حامله *** قام بحمله الثقيل كاهله و المكرمات و المعالي كلها *** انت لها المبدى و هو المنتهى لك الهنايا صاحب الولاية *** بنعمة ليس لها نهاية (الانوار القدسية، ص 49)

3. «الحسين سبط مِنَ الأسباط»، امّت بودن امام حسین علیه السلام

3. «الحسين سبط مِنَ الأسباط»

امّت بودن امام حسین علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله وعلیه واله فرمود: «... حسين سبط مِنَ الأسباط ...» (1) باید گفت که واژه سبط تنها به معنای فرزند زاده نیست بلکه به تصریح لغویین به معنای امت نیز می آید.(2)آن حضرت مانند ابراهیم علیه السلام به تنهایی امت بود؛ (3) زیرا

اوّلاً- شعاع شخصیت او به حدی است که معادل یک امت بزرگ است.

ثانياً- همان طور که سبط به معنای امت است، و یکی از معانی امت نیز مقتد است امام علیه السلام الان رهبر و معلم و مقتدای انسانهای آزاده است.

ثالثاً- وی در زمانی قیام کرد که کسی را یارای مبارزه با ظلم و جاهلیت نبود و اکثریت مردم در خواب غفلت بودند پس او به تنهایی امتی بود و مردم پیرامونش امتی دیگر.

رابعاً- امام امت بود؛ زیرا سرچشمهٔ پیدایش امتی شد امتی که توان سکوت در مقابل ظلم و جاهلیت را ندارد امتی که قرآن و عترت را چراغ راه خویش قرار داده است. (4)

4. «ان الله قد نظفه و طهره»

4. «انّ الله قد نظفه و طهره»

نظافت و طهارت امام علیه السلام

از «صفیه بنت عبدالمطلب» روایت شده است:

ص: 30


1- الأرشاد، ص 233؛ كامل الزیارات، ص 52 و 53؛ بحارالانوار، ج 43، ص 261 و 271؛ عوالم، ج 17، ص 33؛ تاریخ دمشق، ص114 به بعد؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 146؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 262 و 263 و احقاق الحق، ج 11، ص 265 به بعد تیسیر الوصول، ج 3، ص 320 اعلام الوری ص 217 الصواعق المحرقة ص ،192 سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 283
2- لسان العرب، ج 7، ص 310 و اقرب الموارد، ج 2، ص 490
3- همان طور که خداوند در آیه 120 سوره نحل میفرماید: «ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفاً و لم یک من المشرکین»
4- همان طور که خداوند در آیه 120 سوره نحل میفرماید: «ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفاً و لم یک من المشرکین»

«لمّا سَقَط الحسينُ علیه السلام من بطن امه و كنتُ وليتها، قال النبي صلی الله و علیه واله: يا عمّة! هلمي الي ابني، فقلت: يا رسول الله انالم نُنَطِّفهُ بَعْدُ، فَقَالَ: يَا عَمَةُ أنْتِ تُنَطِّفِينَهُ؟ انّ الله تبارك و تعالى قد نَظَفَه و طَهَّره؛ (1) هنگام تولد امام، پیامبر ا به صفیه فرمود ای عمه فرزندم را نزد من بیاور. صفیه عرض کرد: ای پیام آور خدا ما هنوز او را پاکیزه نکرده ایم. پیامبر صلی الله وعلیه واله فرمود: ای عمه تو میخواهی او را پاک گردانی؟ خداوند او را پاک و پاکیزه کرده است».

گاهی سخن از پاکیزگی معنوی آن حضرت است (که از آن به عصمت» تعبیر می شود)، و زمانی سخن از پاکیزگی ظاهری اوست و گویا در زیارتهای آن حضرت به هر دو نوع طهارت اشاره شده است.

«أَشْهَدُ انَّكَ طُهْرٌ طَاهِرٌ مطَهَّرُ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّرٍ، طَهُرتَ وطَهُرَ ارضُ أَنتَ بها وَ طَهُرٍ حَرَمُكَ» (2) آنچه در حدیث فوق بدان تصریح، شده طهارت و نظافت ظاهری الهی است که ما را توان درک آن نیست، و مهمتر آن که او با طهارت، الهی در قالب بشری به همان دستورهایی عمل میکند که دیگر مسلمانان در مسئله طهارت و نظافت رعایت می کنند (3)

5. «انَ لِلحُسَين علیه السلام في بَواطِن المؤمنين معرفةً مكتومة... معرفت و محبت فطری به امام علیه السلام

5. «انّ لِلحُسَين علیه السلام فى بَواطِن المؤمنين معرفةً مكتومة ...(4).

معرفت و محبت فطری به امام علیه السلام

به استناد حدیث نبوی، فوق معرفت و شناختی فطری و ریشه دار نسبت به امام حسین علیه السلام در دل هر مؤمن وجود دارد. امام صادق علیه السلام نیز محبت به آن حضرت را نشانهٔ توفیق الهی و بغض او را

ص: 31


1- امالی صدوق، ص 136؛ بحار الانوار، ج 43 ص 243 و 256؛ عوالم، ج 17، ص 13 و الدمعة الساكبة، ص 261
2- بحار الانوار، ج 98، ص 149، 169، 182، 225، 337
3- شگفت انگیزتر آن که به گفته مرحوم شوشتری آن حضرت طهارتهای ظاهری و باطنی خاصی نیز دارد. فقد اغتسل ليلة شهادته بماءٍ أتى به ولده (على) مع علمه بانّهم يضطرون اليه و هذا من خصائصه، فاختص بالجمع بین اقسام الطهارات، ثمّ تطهر بطهور، خاص هو دم قلبه، فتوضأ منه بغسل الوجه، ثم اغتسل غسل ترتيب بدمائه، فغسل بها رأسه، ثم بدنه ثم غسل ارتماس تارة أخرى و اما الباطنية الخاصة، فقد توضاً في يوم شهادته بوضوء، خاص، فمَلاً كفه من بعض دمائه و غسل بها وجهه و خضبه، ثم تيمم صعيداً طيباً مباركاً، فمسح بها وجهه واضعاً عليه جبهته حين التهيؤ لتسليم ما باعه على الله». (خصائص الحسينية، ص 49)
4- بحارالانوار، ج 43، ص 272 و در خصائص الحسينية، ص 74 .... حدیثی بدین صورت نقل شده که «ان للحسين علیه السلام محبّة مكنونة ولی به این صورت در مجامع روایی وجود ندارد

علامت خذلان می داند (1):

می توان گفت نوعی محبت فطری نسبت به امام علیه السلام در دل هر انسان آزاده ای وجود دارد، و اگر بیگانگان از اسلام تاریخ پرخروش انقلاب حسینی را با دقت بخوانند بی تردید شیفته او می شوند و به او عشق می ورزند و مکتبش را تحسین می.کنند کلام و مرام او با فطرت انسانی هماهنگ است چرا که پیام او چیزی جز عدالت عزّت حریت و کرامت نیست و مگر میشود انسانی به پیام آور این ارزشهای والا عشق نورزد؟ پس محبوبیت او با چنین انقلابی قهری بوده و ربوده شدن دلها، امری اجتناب ناپذیر است چرا که «انّ الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُو الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُم الرّحمنُ وُدّا

6. «كُنتَ نوراً في الأصلابِ الشامِخَة»، نور حسين علیه السلام

6. «كُنْتَ نوراً في الأصلاب الشامخة»

نور حسین علیه السلام

1. ائمه علیهماالسلام دارای دو وجودند:

الف- وجود نوری(2) محض که سابقۀ آن به قبل از خلقت عالم و آدم بازمی گردد، چنانکه در زیارت جامعه می خوانیم: «خَلقكم الله انواراً، فجعلكم بعرشه مُحدقين».

ب- وجود نوری مادی نور حسین علیه السلام نیز نخستین آفریده خداوند است، ولی در همان عالم نوری برای نور حسین علیه السلام ویژگی خاصی است و آن اینکه مشاهده آن موجب حزن میشد، همانگونه که برای رسولان الهی از جمله آدم ابراهیم و نوح اتفاق افتاد (3).

2. درخشش نور حسین علیه السلام به گونه ای بود که در هنگام حمل ،وی پیامبر صلی الله وعلیه واله به فاطمه زهرا علیهاسلام فرمود: «... فانّى أرى فى مُقدّم وجهكِ ضوءاً و نوراً و ذلك انَّكِ سَتَلِدِينَ حجةً لهذا الخلق (4)؛ دخترم! من در پیشانی تو درخشندگی و نورانیت ویژه ای میبینم و این نور نشانگر آن است که به زودی

ص: 32


1- «مَنْ اراد الله به الخير، قذف في قلبه حُب الحسين علیه السلام و حُب زيارته و مَن اَرادَ الله به السوء، قَذَفَ فِي قَلبه بُعْضَ الحسين علیه السلام بغض زيارته» (كامل الزيارات، ص 142؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 388 باب 64 ابواب المزار، ح 3)
2- ر.ک: بحارالانوار، ج 25، ص 1 به بعد
3- بحارالانوار، ج 43، ص 243 به بعد
4- بحارالانوار، ج 43، ص 272

حجت خدا بر این مردم را به دنیا خواهی آورد».

3. پرتو نور حسین علیه السلام به صورتی بود که مادرش علیها السلام میگفت در شبهای تار به چراغ نیاز نداشتم (1).

4.از ویژگیهای نور آن جناب (به تعبیر مرحوم شوشتری قدس سره) این بود که نه تنها بر شبهای تار غالب بود بلکه بر نور خورشید هم غلبه داشت و از همین رو کسی که در روز عاشورا امام علیه السلام را دیده بود، گفت: نور صورتش مرا از نظر در قتلش باز می داشت (2).

5. باز به گفته مرحوم شوشتری از خصوصیات نور امام شهید علیه السلام آنکه هیچ حاجب و مانعی نمی توانست مانع نورافشانی او شود. همان طور که همان شخص گفت: «انّی ما رأيتُ قتيلاً مُضَمّخاً بالدّم و التراب انور وجهاً منه (3)؛ تاکنون هیچ کشته به خاک و خون غلتیده ای را به نورانیت چهره او ندیدم».

خاک و خونی که بر چهرۀ تابناکش نشسته بود، نمی توانست مانع درخشش آن نور شود، و چه زیبا امام صادق علیه السلام نور حسینی را در زیارت آن جناب بیان فرموده است:

«كُنتَ نوراً فى الأصلاب الشَّامِخَة ونوراً فى ظُلُمَاتِ الأرض، و نوراً في الهواء و نوراً في السموات العلى، كنتَ فيها نوراً ساطعاً لا يُطفى» (4).

7. «خامسُ أَصْحَابِ الكساء علیهماالسلام»

7. «خامسُ أَصْحَاب الكساء علیهماالسلام»

این ویژگی، برجستگی خاصی به حضرت داده است در زیارت عرفه امام میخوانیم: «و خامس أصحاب الكساء ... غَذَتْك يدُ الرّحمة، و رُضِعْتَ مِنْ ثَدْى الأيمان و رُبيّتَ في حِجْر الأسلام (5): تو پنجمین نفر از اصحاب کساء هستی که از دست رحمت غذا خوردی (6) و از پستان

ص: 33


1- بحارالانوار، ج 43، ص 273؛ عوالم، ج 17 ، ص 11، خصائص الحسينية، ص 31 و دمعة الساكبة، ص 259
2- «انّه... يغلب النور ايضاً، و لذا قال من رءاه صريعاً و هو في الشمس نصف النهار حين قتله والله لقد شغلنى نور وجهه عن النظر في قتله» (خصائص الحسينة، ص (31)
3- خصائص الحسينة، ص 31
4- کامل الزیارات، ص 230 و بحارالانوار، ج 98، ص 178 آية الله اصفهانی قدس سره در این باره چنین سروده است: فَهُوَ بوجهه الرضى المرضى *** نور السموات و نور الأرض فلاتوازى نوره الأنوار *** بل جَلَّ ان تدركه الأبصار (الأنوار القدسية، ص 47)
5- بحار الانوار، ج 98، ص 360 و نیز همان زیارت روز عاشورا، ص 313
6- شاید اشاره باشد به تغذیه ملکوتی امام علیه السلام از دست نبی مکرم صلی الله وعلیه واله؛ بحار الانوار، ج 43، ص 254 و ج44، ص 198 و عوالم، ج 17، ص 21، 22، 24 و 25

ایمان شیر نوشیدی و در دامن اسلام پرورش یافتی».

امام صادق علیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا روز عاشورا روز مصیبت و غم گردید و ایام دیگر حتی روز رحلت نبی خاتم صلی الله وعلیه واله و دیگر اصحاب کساء علیهماالسلام این ویژگی را ندارد فرمود: بی مانندی عاشورا از آن روست که امام علیه السلام یادگار همه اصحاب کساء علیهماالسلام بوده و بعد از شهادت او کسی از آن اصحاب باقی نماند.(1) خود آن حضرت نیز در روز عاشورا فرمود:

«الهى إِنَّكَ تَعلَمُ أنّهم يقتلون رجلاً ليس على وجه الأرض ابنُ بنت نَبِيٍّ غيرَه (2) بارالها تو میدانی که اینان کسی را می کشند که بر روی زمین فرزند زاده پیامبری جز او نیست و از این رو عقیله کبری علیهاالسلام در جملات جانسوز خود گفت:

«اليومُ ماتَتْ امّى فاطمة وابى على و اخى الحسن الا، يا خليفة الماضى و ثمال الباقى». (3).

و نیز فرمود:

«اليوم مات جدى رسول الله...» (4).

زینب کبری علیهاالسلام در این دو جمله روز عاشورا را روز رحلت دیگر اصحاب کساء میداند چرا که امام علیه السلام یادگار آنان بود.

8. «السلام عليك يا صاحبَ المُصيبَةِ الرَّاتِبَة»

8. «السلام عليك يا صاحبَ المُصيبَةِ الرَّاتِبَة»

هنگام روی کردن به قبر امام ابو عبدالله علیه السلام در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام چنین خوانده می شود: «السَّلام عليك يا صريع الدَّمْعَةِ الساكِبَة، السَّلام عليك يا صاحِبَ المصيبة الراتبة (5)؛ سلام بر توای کشته ای که اشکها برای همیشه بر او جاری و سوگواریش در جهان پایدار خواهد بود (6)».

ص: 34


1- علل الشرایع، ص 225 و 226؛ بحار الانوار، ج 44، ص 269 و عوالم، ج 17، ص 516 و 517
2- لهوف، ص 121؛ بحار الانوار ، ج 45 ص 53؛ عوالم ج ،17 ، ص 295؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 34 و نفس المهموم، ص 357
3- الارشاد، ص 215؛ طبری، ج 5، ص 420 الکامل، ج 4، ص 59 و البداية والنهاية، ج 8، ص 177
4- لهوف، ص 133؛ بحار الانوار، ج 45، ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303؛ نفس المهموم، ص 377 و لواعج الأشجان، ص 198
5- بحارالانوار، ج 97، ص 287 و در زیارات دیگر امام «قرين المصيبة الراتبة» آمده است ر.ک بحار الانوار، ج 98، ص 224 و 360.
6- كلُّ الرزيا وإن جلت وتابعها *** تُنسى سوى الطف لا تُنسى وقائعه شعر از مرحوم علامه بحرالعلوم، عمدة المصائب، ج 2، ص (122) و «سید محمد صادق کاشانی در این باره گفته است: كل الرزايا و ان جلت مصائبها *** تفنى إذا ما مَضَت فِي الدَّهر أزمانا الأرزيّة ،مولانا الحسين فَلَمْ *** تجد لها بمرور الدهر سلوانا

و ابن» نهشل» نیکو سروده است:

كأن لم يَمُتْ حَيٌّ سواك و لم تَقُم *** عَلى أحد الأ عليك النوائح

گویا جز تو احدی از دست مردم نرفته و جز برای تو در سوگ کسی نوحه گری نکرده اند.

9. «السَّلامُ عَلى اسيرِ الْكُرُباتِ وَقَتيلِ العَبَرات»

9. «السَّلامُ عَلى اسيرِ الْكُرُباتِ وَقَتيلِ العَبَرات (1)».

در احادیث نیز از امام شهید به «قتیل العبرة» تعبیر می شود و از جمله او خود فرمود: «أنا قتيل العَبْرة، لا يَذْكُرُنى مؤمنُ الّا استَعْبَرَ (2).

این جملات بدان معنا نیست که امام علیه السلام شهید شد تا مردم گریه کنند و به اجر و ثوابی برسند - بلكه «قتيل العبرة» حاکی از آثار قهری شهادت او می باشد و آن سرشک ناشی از عشق فطری هر مؤمن به اوست. علت غایی قیام هم در زیارت اربعین بیان شده است: «بَذَلَ مهجتُه فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ (3).

10. «لَعن الله امَّةٌ أَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ والجَوْرِ عَلَيْكم أهل البيت».

10. «لعن الله امَّةُ اسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْم والجَوْرِ عَلَيْكم أهل البيت (4).

اخیراً برخی از نویسندگان ریشه حادثه کربلا را در زمان خلیفه سوم دانسته اند، اما دقت در تاریخ، روایات مربوط به امامت و نیز زیارت عاشورا نشان می دهد که زمینه سازی برای چنین فاجعه ای بلافاصله بعد از رحلت پیامبر مکرم صلی الله وعلیه واله و با منحرف شدن مسیر خلافت تحقق یافته است (5).

ص: 35


1- بحار الانوار، ج 98، ص 331 و مفاتیح الجنان، زیارت اربعین
2- الأمالي، ص 137؛ بحار الانوار، ج 44، ص 284؛ عوالم ، ج 17، ص 536
3- بحار الانوار، ج 98، ص 331 و مفاتیح الجنان
4- زیارت عاشورا، بحار الانوار، ج 98، ص 295 و مفاتیح الجنان
5- چنانکه شعرای بزرگ نیز در سرودههای خود به این حقیقت تصریح کرده اند. کمیت: يصيب به الزامون عن قوس غيرهم *** فيا أخراً أسدى له الغى اوّل (شرح الهاشمیات، ص 71 در این کتاب بیت مذکور طور صحیح تفسیر نشده است). مرحوم آیةالله اصفهانی: و مارماه إذرماه حرملة *** و إنّما رماه من مهد له سهم أتى من جانب السقيفة *** و قوسه على يد الخليفة (الأنوار القدسية، ص 130). السيد باقر الهندي: كل غدر و قول افك و زور *** هو فرع عن جحد نصّ الغدير (رياض المدح والرثاء، ص 197)

کانکه طرح بیعت شورا فکند *** خودهمانجا طرح عاشورا فکند(1).

11. «أقمتَ الصَّلوة و أُتيتَ الزَّكوة»

11. «أقْمتَ الصَّلوة و أتَيتَ الزَّكوة»

گفته اند که اگر کلام فوق را به معنای خواندن نماز و پرداخت زکات ،بدانیم، بیش از یک گواهی ساده و معمولی نخواهد بود و شأنی برای امام علیه السلام نیست بعضی برای دفع اشکال گفته اند :در حقیقت، اقامه نماز، تنها خواندن نماز نیست، بلکه علاوه بر خواندن، ترویج آن نیز هست (بر پا داشتن نماز) یعنی امام علیه السلام با شهادت خود ،نماز زکات و امر به معروف و نهی از منکر را ترویج کرده و این احکام را برپا داشته است. البته اساس این کلام صحیح ،است ولی سیاق افعال جز «أقمت «الصلوة»، برای این ترجمه رسا ،نیست زیرا آتیت «الزکوة» را نمی توان آن گونه معنا کرد.

عده ای دیگر گفته اند: چنانچه به صحنه تبلیغاتی دشمن توجه کنیم در خواهیم یافت که گواهی مذکور در آن عصر پر ارزش بوده، گرچه در عصر ما متعارف نیست. در آن تبلیغات سوء آن چنان بود که پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: مگر علی علیه السلام نماز میخواند که هنگام نماز کشته شد؟

به نظر می رسد این پاسخ هم کافی نیست؛ زیرا بیان فوق در اکثر زیارات آن جناب آمده و این نشان میدهد که مطلب بسیار مهم و پر ارزشی است که همه شیعیان در هر عصری باید به آن گواهی دهند و نباید عبارت را به گونه ای ترجمه کرد که مخصوص زمانی خاص باشد. شاید مقصود از جمله بالا این باشد که نماز، زکات و امر به معروف و نهی از منکر واقعی را تو انجام دادی در اقمت الصلوة و.... شهادت به خواندن نماز معمولی نمی دهیم، تا گواهی ساده و عادی باشد، بلکه گواهی به خواندن آن نماز، پرداخت آن زکات و... می دهیم که با تمام شرایط و امتیازات باشد و این کار از غیر

ص: 36


1- مرحوم نیّر تبریزی، آتشکده، ص 59

معصوم ساخته نیست.

12. «لبيك داعي الله»

12. «لبيك داعي الله (1)»

با آنکه همۀ ائمه علیهم السلام «دعاة الى الله (2)» هستند اما در زیارات هیچیک از آنها «لبیک داعی الله» نیامده و شاید سرش آن باشد که حسین بن علی علیهم السلام علاوه بر دعوت به سوی خدا با گفتار و رفتار دعوت و پیام ویژه ای نیز داشت و این دعوت را با خون به مردم ابلاغ کرد پس هر آن کس که با گوش معنوی خود این دعوت را شنید باید لبیک گوید و اهداف امام علیه السلام او را استمرار بخشد به عبارت دیگر آن خونی که به عنوان نمود کامل عشق مقدس در همه موجودات و به ویژه انسان جلوه گری می نماید اکنون هم «استنصار» میکند و مردم را به حمایت از دین خدا میطلبد و زائر با گفتن لبيك آن استنصار را اجابت می کند.

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره بیان لطیفی در باب حکمت «تکرار» تلبیه (هفت بار) دارد، که یک وجه آن ملاحظه حالات مجیب است و وجه دیگر اینکه هفت بار لبیک گفتن برابر استنصارهای هفتگانه آن حضرت است (3).

«لبيك داعِيَ اللهِ، ان كان لم يُجِبْكَ بَدَني، فَقَد أجابَك قلبي و شعری و بشری و رأیی و هوای على التسليم لَخَلف النَّبى المُرسل و السبط المُنتجب (4)».

13.«ضَمَّنَ الأَرضَ وَمَنْ عليها دَمُكَ وتارك يابن رسول الله و».

13. «ضَمَّنَ الأَرضَ وَمَنْ عليْهادَمُكَ وثارُك يا بن رسول الله (5)»

با توجه به اینکه در همین زیارت می خوانیم «انّكَ ثارُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ وَالدَّمُ الَّذى لا يُدرِكُ ثَارَهُ

ص: 37


1- بحار الانوار، ج 98، ص 169 و کامل الزيارات، ص 218
2- زیارت جامعه کبیره، بحار الانوار، ج 99، ص 148 و مفاتیح الجنان
3- ر.ک: خصائص الحسينية، ص 229 به بعد
4- کامل الزیارات، ص 218 و بحارالانوار، ج 98 و 169
5- كامل الزيارات، ص 217 و بحارالانوار، ج 98، ص 168 علامه مجلسی قدس سره می گوید: «قوله الله: ضمن الأرض و من عليها دمك، تضمين الأرض، إما على سبيل المبالغة و المجاز، كناية عن تعظيم الأمر و تفخيمه: أو المراد ان الله يأمر الأرض في القبر بتعذيب قاتليه و في الرجعة بِخَفْسِهِمْ و غيره، أو المراد أهل الأرض من الملائكة والجن فيكون المراد يمن عليها الأنس أو الأعم تعميماً بعد التخصيص. و يحتمل أن يكون المراد ان الأرض اجساد قاتليه، حتّى ينتقم له منهم في الرّجعة والقيامة، أو انّه - تعالى - لما خرب الأرض بعد شهادته و سفكت فيها الدماء و قتل الله قاتليه و اشباهم بأيدى من خرج بعده، فكأنه ضمن الأرض دمه، حيث جرى انتقامه عليها ايضاً». (بحار الانوار، ج 98، ص 170).

أحَدٌ مِن أهْل الأرضِ ولا يُدْرِكُهُ الّا الله وَحْدَه (1)» مراد از «ضمن» ضمانت و کفایت خونخواهی نیست، بلکه مراد در بر گرفتن است (همان گونه که لغویین تصریح کردهاند که ضمن به این معنا نیز می آید) (2). پس میتوان گفت از آنجا که سر عشق در همه موجودات ساری و جاری است و خون امام الهلال والاترین نمود این عشق مقدس است پس این خون در تمام نقاط زمین و آنچه در آن است تجلی پیدا کرده و «الأرض و من عليها» خون ثاراللهی او را در بر گرفته است؛ چرا که «کلّ أرض کربلا».

14. «كُلُّ يوم عاشورا، كلُّ ارض کربلا»

14. «كُلُّ يوم عاشورا، كلُّ ارض كربلا»

تاکنون ما در مجامع روایی به مأخذ این جمله معروف دست نیافته ایم اما اگر روایت هم نباشد عبارتی پر معنا و نشانگر ابعادی از شخصیت امام علیه السلام است میتوان گفت کلام فوق به این نکته مهم اشاره دارد که در هر زمان و در هر مکان نهضت حسینی باید الگو باشد و نیز عبارت فوق مفید این معنا است که آن مصیبت و غم انحصار به یک زمان (عاشورا) و یک مکان (کربلا) ندارد، بلکه برای شیعه، هر روز عاشورا و هر زمین کربلاست و از این رو همیشه و در همه جا سوگوار است. مرحوم شیخ حسن صاحب معالم قدس سره چنین سروده است:

يا وقعة الطف خَلَّدْتِ القلوب أسى *** كأَنما كلَّ يومٍ يوم عاشور (3)

و «البوصیری» متوفای سال 694 نیز گفته است:

كلّ يومٍ و كلُّ أرض لكربي *** فيهم كربلاء و عاشورا (4)

بعضی توجیهی عارفانه ای برای جمله بالا دارند با این بیان که: سرّ عشق در همه موجودات

ص: 38


1- بحار الانوار، ج 98، ص 168 و کامل الزیارات، ص 216
2- لسان العرب، ج 13، ص 257 و 258
3- وقايع الأيام (محرم)، ص 387
4- أدب الطف أو شعراء الحسين علیه السلام، ج 4، ص 122

ساری و جاری است و کربلا مکان تجلی اعظم عشق و عاشورا نیز زمان آن تجلی است پس کربلا در تمام قطعات زمین و عاشورا در تمام زمانها جلوه کرده است و اوج این تجلی هنگامی است که برای سالک جذبه و استغراق و تجرد و شوری روی دهد که آنجا کربلا و آن زمان عاشور است (1).

15. «ايام العرب و يوم الحسين علیه السلام»

15. ايام العرب و يوم الحسين علیه السلام

تاریخ بشر جنگهای فراوانی را به خود دیده است تا آنجا که فقط دربارهٔ جنگهای عرب کتابها نوشته شده است.

1. معمر بن مثنی بصری متوفای 210 ه- ق در کتاب کبیر خود هزار و دویست و در کتاب صغیرش هفتصد و پنجاه واقعه از ایام العرب را نام برده است و ابوالفرج اصفهانی متوفای 356 ه- ق ملحقاتی بر آن افزوده است و هزار و هفتصد و نه جنگ را یاد کرده است (2).

2. میدانی درباب بیست و نه «مجمع الامثال» به طور خلاصه نود و سه یوم از ایام العرب را ذکر کرده است (3).

3. احمد بن محمد بن عبدربه در کتاب «عقد «الفرید» در این باره بحث مفصلی دارد (4).

4. اخیراً هم دو کتاب به نامهای «ایام العرب في الجاهلية» و «ايام العرب في الاسلام» تأليف شده است.

اما «یوم الطف» در این میان جاودانه مانده است و گذشت ایام یوم الحسین علیه السلام را نه تنها از یادها نبرده بلکه حماسه و سوگ او را زنده تر کرده است.

16. «قد أصبح الدين منه يشتكى سَقما»، خون شفا بخش

16. «قد أصبح الدين منه يشتكى سَقما»

خون شفا بخش

فمارأى السّبط للدين الحنيف شفاً *** الّا إذا دمه في كربلاء سفكا

ص: 39


1- ر.ک فخرالمحققین شیرازی، فلسفهٔ شهادت یا رمز محبت، ص 58 59
2- ر.ک: لغت نامه دهخدا واژهٔ ایام «العرب» و نیز ابن ندیم فهرست ص 79
3- مجمع الامثال، ج 2، ص 430 به بعد
4- عقد الفرید، ج 6، ص 2 به بعد

وما سمعنا عليلاً لا علاج له *** الأه بنفس مداويه اذا هلكا (1)

اکنون که تزریق خون در مداوای بیماران معمول گشته مقصود گوینده را در قالب مثال بهتر می توان بیان نمود.

شاعر عرب می گوید: در اثر ضربه های امویان پیکر اسلام دچار بیماری شد و شکایت مرض خود را به طبیبی چون حسین علیه السلام برد و شگفت آنکه برای این بیمار مبتلا به کم خونی چاره ای نبود مگر آنکه خود طبیب خون خود را ایثار کند، چه اینکه در تزریق خون گروه بندی لازم است، و تنها خون مناسب برای این بیماری «ثارالله» و «وترالله الموتور» بود. پس او پزشکی بود که بر بالین دین خدا نشسته و دریافته بود جز خون خود و یارانش هیچ دارویی نمیتواند بیمار را شفا بخشد.

17. خصال والای حسینی

17. خصال والای حسینی

1. كُنْتَ للرّسول صلی الله وعلیه واله وَلَداً و لِلقُرآن منقداً، و للامةِ عَصْداً وَ فِي الطَّاعَةِ مُجتهداً حافظاً للعهد و الميثاق، ناكباً عن سبل الفسّاق و باذلاً للمجهود. طويل الركوع والسجود. زاهداً في الدنيا، زهد

ص: 40


1- تمام شعر: الله ای دم فی کربلا سفکا *** لم يجرفى الأرض حتى أوقف الفلكا وای خیل ضلال بالطفوف غدت *** على حريم رسول الله فانتهكا يوم بحامية الأسلام قد نهضت *** له حمية دين الله إذ تركا رأی بان سبيل الغي متبع *** و الرشد لم تدرقوم اية سلكا و الناس عادت اليهم جاهليتهم *** كان من شرع الأسلام قد أفكا وقد تحكّم بالاسلام طاغية *** يُمسى ويُصبح بالفحشاء منهمكا لم أدر این رجال المسلمين مضوا *** وكيف صار يزيد بينهم ملكا العاصر الخمر من لؤم بعنصره *** و من خساسة طبع يعصرا الودكا هل كيف يسلم من شرک و والده *** ما نزهت حمله هند عن الشركا لئن جرت لفظة التوحيد في ضمه *** فسيفه يسوى التوحيد ما فتكا قد أصبح الدين منه يتشكى سقما *** وما الى أحد غير الحسين شكا فمارأى السبط للدين الحنيف شفاً *** الا إذا دمه في كربلاء سفکا و ما سمعنا عليلاً لا علاج له *** الأ بنفس مداويه اذا هلکا (شعر از مرحوم سید جعفر حلّی، ریاض المدح والرثاء، ص 164 و 165).

الراحل عنها، ناظراً اليها بعين المستوحشين منها، آمالك عنها مكفوفة و همّتك عَنْ زينتها مَصروفة، و ألْحاظُكَ عَنْ بَهْجَتِها مَطروفة وَ رَغْبَتُكَ فِي الآخِرَة معروفة (1)».

2. «لقد كان الحسين بن على رَجُلاً زهد فى الدُّنيا فى صغر سنه و بدو أمره و استقبال شبابه يأكل مَعَ اميرالمؤمنين من قوته و يُنافسه في ضيقه و صبره ويصلّى قريباً من صلوته (2)».

3. «كان الحسين علیه السلام فاضلاً ديناً كثير الصوم والصلوة و الحج (3)».

4. «كان الحسين علیه السلام فاضلاً كثير الصوم والصلاة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها (4)».

5. «...طويلاً بالليل قيامه كثيراً فى النهار صيامه أحق بما هم فيه منهم و أولى به في الدين و الفضل (5)».

6. «كان فاضلاً كثير الصلوة والصوم والحج ذا كرامات ظاهرة ومكارم اخلاق باهرة (6)». 7. «انّ الحسين علیه السلام عاصر رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم و صَحِبَهُ إلى أن توفى و هو عنه راض و لكنّه كان صغيراً (7)».

8.«... لانه السيد الكبير و ابن بنت رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم، فليس على وجه الأرض يومئذٍ أحد يساميه و لا يُساويه ... (8)».

9. «و مِن زُهْده علیه السلام انه قيل له: ما أعظم خوفك من ربك! قال: لا يأمَنُ يوم القيامة الّا من خاف الله في الدنيا (9)».

10. «حج الحسين علیه السلام خمسة وعشرين حجة ملبيّاً ماشياً (10)».

ص: 41


1- زیارت ناحیه، بحار الانوار، ج 98، ص 321
2- سفينة البحار، ج 1، ص 258 به نقل از «تغازی»
3- الاستيعاب، ج 1، ص 143 و الخطط المقريزية، ج 2، ص 285
4- أسد الغابة، ج 2، ص 20
5- از خطبه عبدالله بن زبیر، الكامل، ج 4، ص 99 تذكرة الخواص، ص 241؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 168 و 169
6- الاتحاف بحب الأشراف، ص 40
7- البداية والنهاية، ج 8، ص 150
8- همان، ص 151
9- بحارالانوار، ج 44، ص 192
10- عقد الفريد، ج 5، ص 125 و نیز بحار الانوار، ج 44، ص 193

1. «كان الحسين _ رضى الله عنه_ من أزهد الناس و أورعهم و أعلمهم و حج _رضى الله عنه_ خمسة وعشرين حجةً ما شياً ونجايبه تقاد بين يديه تواضعاً الله تعالى (1)».

12. «كان الحسين بن على علیهم السلام إذا توضأ، تغيّر لونه و از تعدت مفاصله، فقيل له في ذلك. فقال: حق لمن وقف بين يدى الملك الجبار أن يصفر لونه و يَرتَعِدَ مَفاصِلُهُ (2)».

13. «و قد اشتهر النقل عنه علیه السلام انّه كان يكرم الضيف و يمنح الطالب و يصل الرحم، و ينيل الفقير و يسعف السائل و يكسو العارى ويشبع الجائع و يعطى الغارم و يشفق على اليتيم و يعين ذا الحاجة، و قل أن وصله مال الّا و فرّقه (3)». 14. «قيل لعلى بن الحسين علیهم السلام ما كان أقل و لدابيك قال العجب كيف ولدت له كان يصلى في اليوم والليلة ألف ركعة، فمتى كان يتفرغ للنساء (4)».

15. «وجد على ظهر الحسين بن على علیه السلام يوم الطف اثر، فسألوا زين العابدين علیه السلام عن ذلك، فقال: هذا مما كان ينقل الجراب على ظهره إلى منازل الأرامل واليتامى والمساكين (5)».

16 شعر رباب همسر امام علیه السلام:

انّ الّذى كان نوراً يستضاء به *** في كربلاء قتيل غير مدفون

من لليتامى و من للسائلين وَ مَنْ *** يغنى ويأوى اليه كل مسكين (6)

17. عن الباقر علیه السلام ما تكلّم الحسين علیه السلام بين يدى الحسن اعظاماً له...(7)».

آنچه از این سخنان که از معصوم و غیر معصوم حتی ناآشنایان با مقام ولایت صادر شد، استفاده می شود ثبوت این ارزشهای والا برای اوست:

1. فرزند جسمانی و روحانی رسول الله صلی الله وعلیه واله 2. مفسر واقعی قرآن 3. زهد علی گونه 4. عبادت عاشقانه 5. أعلم الناس 6. أورع الناس 7.أشجع الناس 8. عزت نفس بی مانند 9. خائف از خدا 10.

ص: 42


1- الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 73
2- موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 619
3- كشف الغمة، ج 2، ص 234 و نفس المهموم، ص 20
4- عقد الفرید، ج 5، ص 125؛ لهوف، ص 94 ، 45 و نفس المهموم، ص 234
5- بحار الانوار، ج 44، ص 190 و 191
6- نور الأبصار، ص 158 و ادب الطف أو شعراء الحسین علیه السلام، ج 1، ص 61
7- بحار الانوار، ج 43، ص 319 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 617

مهربان با خلق .11 یار و مددکار ضعیفان

12. احترام به برادر بزرگتر خود امام مجتبی علیه السلام و...

اینها گوشه های بسیار کوچکی از ابعاد شخصیت امام علیه السلام است و باید اذعان کرد که حسین علیه السلام مقاماتی دارد که تمام بشر از درک آن عاجزند.

18. «مَنْ لَهُ جدُّ تَجدّي في الوَرى»، شخصیت خانوادگی امام علیه السلام

18. «مَنْ لَهُ جِدُّ حَجِدِّي فِي الوَرى»

شخصیت خانوادگی امام علیه السلام

امام علیه السلام در روز عاشورا شخصیت خانوادگی خود را معرفی کرد تاهمگان بدانند که ناپاکان و ناپاک زادگان حق حکومت بر مؤمنین را ندارند (1).

مَنْ له جد كجدّى في الورى *** أو كشيخى فأنا ابنُ القَمَرين

در بین تمام انسانها کیست که جدّی مانند جد من یا مربی و معلمی مانند علی داشته باشد؟ أرى من فرزند دو ماه تابناکم.

فاطِمُ الزَّهرا امّى وأبى *** قاصمُ الكفر بِبَدر و حُنين

فاطمه زهرا علیهاالسلام مادرم و پدرم علی است. هم او که کوبنده کفر در بدر و حنین بود.

عَبَدَ الله غلاماً يافعاً *** و قريش يعبدون الوثنين

يَعْبُدون اللات والعُزّى معاً *** و عَلى كان صلى القبلتين (2).

آن هنگام که قریش دچار بت پرستی و عبادت لات و عزّی بود، علی علیه السلام ، یعنی همان نوجوانی که به سن بلوغ نرسیده بود عبادت خدا می کرد. چه آن گاه که قبله بیت المقدس بود و چه آن زمان که کعبه شد و نیز از الواح شخصیت امام - روحی فداه - زیارت وارث است، که او وارث معنوی و روحانی تمام پیامبران است و بدیهی است این چنین وارثی شایسته مباهات و افتخار مورث خواهد بود.

دشمنان اسلام بویژه بنی امیه، یعنی همانها که وارث آداب جاهلیت بودند، بعد از رحلت نبی

ص: 43


1- همان گونه که علی اکبر ان در حماسه خود گفت: «لا يحكم فينا ابن الدّعى طبری، ج 5، ص 446؛ مقاتل الطالبیین، ص 114؛ بحار الانوار، ج 45، ص 43، عوالم، ج 17، ص 286 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30
2- این حماسه با اختلافاتی در الفاظ در احتجاج طبرسی، ج 2، ص 25 و 26؛ بحارالانوار، ج 45، ص 47 و 48؛ عوالم، ج 17، ص 290 و 291؛ قمقام زخار، ج 2، ص 457 احقاق الحق، ج 11، ص 644 نفس المهموم، ص 351 و تحفهٔ ناصریه، ص 279 و 280 آمده است

مکرم صلی الله وعلیه واله و برای بازگشت میراث خود (جاهلیت) کوشش کردند اما حسین علیه السلام که وارث انبیا و اولیای الهی و دین میراثش بود تا پای جان در حفظ این میراث کوشش ،کرد از این رو حسین علیه السلام وارث انبیاست (1).

19. «كانَ مِنْ أَشْبَهِهِم برسولِ الله»، شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه واله

19. «كَانَ مِنْ أَشْبَههم برسول الله»

شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله وعلیه واله

امام حسین علیه السلام خود در توصیف سیمای پیامبر صلی الله وعلیه واله فرمود: كان رسولُ الله أَحْسَنَ ما خَلَقَ اللهُ خَلْقاً (2): رسول خدا صلی الله وعلیه واله خوش سیماترین و زیباترین مخلوق حق بود».

آن حضرت در سیما و قیافه شباهت کاملی به جد بزگوار خود داشت (3)، و از خوش سیماترین افراد به شمار میرفت در گزارش «مسلم جصّاص» در توصیف سر مقدس نورانی او هنگام ورود به کوفه چنین آمده است:

«يُقدمهم رأس الحسين علیه السلام، و هو رأسُ زُهرى قمرى، أشبه الخلق برسول الله صلی الله وعلیه واله (4)، عامه نیز روایت کرده اند که وقتی سر مقدس امام علیه السلام را نزد عبید زیاد آوردند، آن را در تشتی قرار داد و با چوب دستی به آن اشاره کرد و دربارهٔ خوش سیما بودن حضرت اینگونه سخن گفت:

«ما رأيتُ مثل هذا حَسَناً؛ هرگز کسی را به این زیبایی ندیده بودم» انس در جواب او گفت: «کان من اشبههم برسول الله صلی الله وعلیه واله (5)، او شبیه ترین افراد اهل بیت و بنی هاشم به رسول خدا صلی الله وعلیه واله بود».

ص: 44


1- لك الهناء يا سيّد الكونين *** فغاية الأمال في الحسين وارث كل المجد والعُلياء *** من المحمدية البيضاء فانه منك و انت منه في *** كل المعاني يا له من شرف (شعر از مرحوم آیةالله اصفهانی الانوار القدسية، ص 49)
2- کنز العمال، ج 7، ص 217، ج 18694 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 571
3- إعلام الوری، ص 217، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 280؛ الاتحاف بحب الأشراف، ص 40 مجمع الزوائد، ج 9، ص 185؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 209؛ تاریخ دمشق، ت(رجمة الامام الحسين علیه السلام)، ص 46؛ احقاق الحق، ج 11، ص 417 به بعد و سنن ترمذی، ج 5، ص 325
4- بحار الانوار ج 45 ص 115 و عوالم، ج 17، ص 373
5- البداية والنهاية، ج 8، ص 150، الاتحاف بحب الأشراف، ص 54؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 211؛ معجم الكبير، (ترجمة الامام الحسين علیه السلام، ص 146، ح 112؛ صحیح بخاری، ج 5، ص 33؛ سنن ترمذی ج 5 ص 325 تذکرة الخواص، ص 231. كنز العمال، ج 13، ص 673، تیسیر الوصول، ج 3، ص 321؛ حلية الأبرار، ج 1، ص 570؛ ذخائر العقبی ص 128؛ کشف الغمة، ج 2، ص 223 سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 280 و 281؛ البدء و التاریخ، ج 6، ص 11 و 12؛ صواعق المحرقة، ص198

شباهت امام حسین علیه السلام به پیامبر به قدری بود که مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام در کنار گاهواره اش چنین می گفت:

«انْتَ شَبيه بنبي *** لستَ شَبيهاً بعلّى (1)»

شباهت او به پیامبر صلی الله وعلیه واله و تنها منحصر به شباهت های ظاهری و خلقی نبود بلکه آن جناب از نظر معنوی و خُلقی نیز شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله وعلیه واله بود.

روایاتی نزدیک به این مضمون وارد شده که فاطمه زهرا علیه السلام هنگام رحلت پیامبر صلی الله وعلیه واله حسنین علیهم السلام را نزد ایشان آورد و از حضرتش خواست که به آنها هدیه ای عطا کند تا برایشان به یادگار بماند. رسول خدا صلی الله وعلیه واله طبق یک نقل عظمت و بردباری خود را به امام حسن علیه السلام وجود و مهربانی خود را به سیدالشهداء علیه السلام و طبق روایت دیگر هیبت خود را به امام مجتبی علیه السلام و بخشش و شجاعت خویش را به حسین بن علی علیهم السلام عطا فرمود (2).

شگفت آنکه امام علیه السلام با چنین شباهتی که خود به پیامبر صلی الله وعلیه واله، داشت از شباهتهای صوری و معنوی علی اکبر علیه السلام به رسول خدا صلی الله وعلیه واله این گونه سخن می گفت:

«اللهم أشهد على هؤلاء القوم، فقدبَرَز اليهم غلام، أشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولِكَ، كنا إذا أَشْتَقْنا الى نبيّك، نَظَرْنا الى وَجْهِهِ (3)».

20. «فَما أحلى أسمائكم»، جاذبه ویژه در نام و یاد امام علیه السلام

20. «فَما أحلى أسمائكم (4)»

جاذبه ویژه در نام و یاد امام علیه السلام

نامهای مقدّس معصومین علیهم السلام با نامهایی الهی است و روایات بسیاری به این مضمون وارد شده

ص: 45


1- بحارالانوار، ج 43 ص 286؛ عوالم ، ج 17، ص 29 و لواعج الأشجان، ص 12
2- بحارالانوار، ج 43، ص 263 و 264؛ البدایة و النهاية، ج 8، ص 150 و فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 229 تاریخ دمشق، ص 51
3- لهوف، ص 113؛ بحارالانوار، ج 45 ص 43؛ عوالم، ج 17، ص 285؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 و معالم المدرستین، ج 3، ص 152 و 153
4- زیارت جامعه کبیره

است(1). در حدیثی نام دلربای حسین علیه السلام برگرفته از اسم الهی یعنی «محسن»، دانسته شده است، در آنجا که فرمود... «انا المحسن و هذا الحسين (2)».

در روایت دیگری از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل شده که فرمود: «والله محسن و ابنای الحسن و الحسین علیهماالسلام (3)». در گفتاری دیگر نیز از آن حضرت آمده است «سمّى الحسن حسناً، لان بأحسان الله قامت السموات والأرضون و اشْتُقَّ الحسينُ من الأحسان، و على و الحسن اسمان من أسماء الله تعالى و الحسين تصغير الحسن (4)».

سیوطی می نویسد: «الحَسنُ والحسين علیهماالسلام اسمان من أسماء اهل الجنّة، ما سميت العرب بهما في الجاهلية (5)». همان اشتقاق از اسم الهی و همین بهشتی بودن موجب دلربایی و شیرینی نام آنان است.

اما در نام مقدس حسین علیه السلام خصوصیت برجسته ای است. حسین اسمی است که با گفتن و شنیدن آن هر فطرت پاکی متأثر می.شود. همان طور که حضرت آدم علیه السلام هنگام توبه و ذکر اسامی خمسه طيبه علیهم السلام، وقتی نام حسین علیه السلام را بر زبان جاری کرد اشکش روان و قلبش خاشع شد و به جبرئیل گفت: «يا أخي جبرئيل فى ذِكرِالخامس، ينكسر قلبی و تسيل عبرتی (6)».

همین نام شیرین است که در روح و روان آدمی معنویت ویژه ای ایجاد میکند و انسان را با خدای حسین علیه السلام پیوند می دهد.همین نام دل ربا و دل نشین است که حلاوت آن با تکرار کم نمیشود و تکرار آن سبب حزن و اندوه مؤمن است که او خود فرمود: «انا قتیل العبرة، لا يَذكُرُنى مؤمنُ الَّا اسْتَعْبَر (7)؛ منم کشته گریه هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر آنکه سرشک غم از دیدگان وی جاری شود».

ص: 46


1- در این مورد بویژه دربارهٔ حسنین علیهم السلام ر.ک : بحار الانوار ، ج 43، ص 237 به بعد؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 496 به بعد، ذخائر العقبی، 120، دمعة الساكبة، ص 262 و عوالم ، ج 17، ص 27
2- فرائد السمطين، ج 1، ص 37
3- فرائد السمطین، ج 1، ص 41
4- بحارالانوار، ج 43، ص 252 و عوالم، ج 17، ص 27
5- تاریخ الخلفاء، ص 188 و نیز ر.ک: فضائل الخسمة من الصحاح الستة، ج 3، ص 172؛ الصواعق المحرقة ص 192 و عوالم ج 17، ص 27
6- بحارالانوار، ج 44، ص 245 و عوالم ج 17، ص 104
7- أمالی صدوق، ص 137 کامل الزيارات، ص 108؛ بحار الانوار، ج 44، ص 284 و عوالم، ج 17، ص 536

21. أبوعبدالله

21. أبو عبد الله

عرب در بدو تولد برای نوزادان خود علاوه بر ،اسم کنیه ای نیز تعیین می.کرد کنیهٔ آن جناب هم از خردسالی «ابو عبدالله» بود چنانکه در روایات (1) نیز آمده است و همانگونه که در مورد اسامی معصومین ها به طور عموم و بویژه نام مقدس حسین علیه السلام، در بحث پیش گفتیم این نامها ملکوتی و دارای معانی عمیقی هستند دربارۀ آن بخش از کنیه ها که ریشه در روایات و زیارات دارد نیز قضیه همین گونه است در راز مُکنّی شدن امام به این کنیه شریفه دو دلیل گفته شده است:

1. چون آن حضرت در مقام بندگی حق آنچنان عبادت میکرد که جامع جمیع عبادات ظاهری و اعمال قلبی بود و کسی غیر از معصوم توان چنین عبادتی را ندارد او را «ابو عبدالله» کنیه دادند همان طور که عرب به کسی که بخشش بسیار کند «ابوجواد» گوید.

2. قیام آن حضرت موجب بقای دین و یگانه پرستی بود و اگر تا قیامت کسی بر روی زمین خدا را پرستش کند به برکت وجود حسینی و انقلاب اوست و اگر قیام او ،نبود طریق بندگی خدا برای همیشه از بین میرفت پس او پدر تمام بندگان خداست و از این رو کنیه «ابو عبدالله» برای وی برگزیده شد و مراد از «عبدالله» همه بندگان خدای تعالی هستند (2).

22. «الموعود بشهادته قبل استهلاله»

22. «الموعود بشهادته قبل استهلاله (3)»

پیش از ولادت امام علیه السلام پیامبران بزرگ الهی در ماتمش بسیار گریسته اند (4) و نیز قبل از تولدش،

ص: 47


1- بحارالانوار، ج 44، ص 251 و عوالم، ج 17، ص 142
2- مرحوم حاج میرزا ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، ص 62 و 63
3- مصباح المتهجد، ص 785؛ بحار الانوار، ج 98، ص 347
4- شیخ صالح الکواز در این باره چنین سروده است: کفی بیومک حزناً انه بکیت *** له النبيون قدماً قبل ان يقعا بکاک آدم حزناً يوم توبته *** و كنت نوراً بساق العرش قد سطعا و نوح ابكيته شجواً و قل *** يبكي بدمع حكى طوفانه دفعا و نار فقدك في قلب الخليل بها *** نیران نمرود عنه الله قد دفعا کلمت قلب کلیم الله فانبجست *** عيناه حزناً دماً كالغيث منهمعاً ولو يراك بارض الطف منفرداً *** عيسى لما اختار أن ينجو و يرتفعا (رياض المدح و الرثاء، ص 104 و جواهری، مثیر الاحزان، ص 157 و 158)

پیامبر اکرم صلی الله وعلیه واله شهادت او را به مادرش خبر داده است (1)، و اخباری که دلالت می کند امام علیه السلام پیش از آنکه نخستین بانگ ولادتش شنیده شود موعود به شهادت بوده در مدارک اهل سنت نیز موجود است (2).

عبارت «الموعود بشهادته قبل استهلاله» دردعای سوم شعبان وارد شده، و مراد از استهلال نخستین بانگ نوزاد است که حاکی از حیات اوست پس وعدهٔ شهادت آن حضرت قبل از شنیده شدن نخستین بانگ او داده شده بود و این ویژگی برجسته ای برای امام علیه السلام است.

23. «اللهم إنّي اَسْتَلْكَ عَزمَ أَهلِ الصَّبْرِ»، قوت عزم امام علیه السلام

23. «اللَّهم إنّى أَسْئَلُكَ عَرْمَ أَهْلِ الصَّبْرِ»

قوت عزم امام علیه السلام

از کلمات لغویین استفاده میشود که «عزم» به معنای تصمیمگیری جدی و قاطعانه است (3). نیز مستفاد از آیات و روایات این است که تصمیم گیری صحیح بر سه پایه استوار است 1. حزم 2. حکمت 3. رشد و عزمی که این سه نکته در آن رعایت شده باشد و آدمی با قوت و مقاومت در پی اجرای آن باشد، به اصطلاح سيد الشهداء علیه السلام (4) «عزم اهل الصبر» نام دارد، که خود امام علیه السلام در دعایی آن را از خدا طلب می کند. او الگو و اسوه مقاومت و قوت در عزم است، و آنجا که با شناخت و درایت بی مانند خود تشخیص داد بقای دین متوقف بر تصمیمی است که او باید اتخاذ کند، تصمیم گرفت و قاطعانه برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد و در این مسیر خیرخواهی ظاهری گروهی، و انبوه مشکلات و مصایب نتوانست او را از تصمیم قاطعانه خود باز دارد البته انتظاری غیر از این هم نیست مگر با حديث «حسين منّى و انا من حسین (5)» اتحاد آن دو وجود مقدس ثابت نمی شود؟ و اگر

ص: 48


1- به عنوان نمونه ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 232، 233، 292 و 293 و عوالم، ج 17، ص 24 و شاعر نیز در همین باره سروده است: يا قرة العينين يا ثمر الحشا *** هل فی زمانی ام زمان ابائه ان کان فی زمنی أقمت عزائه *** و صبغت ثوبی من نجیع دمائه قال النبي يكون ذا بمحرم *** فی یوم عاشورا شنیع نعاعه و یکون مصرعه المهول بكربلا *** و مصارع الأنصار في صحرائه
2- در این باره ر.ک : فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 272
3- اقرب الموارد، ج 2، ص 778 لسان العرب، ج 12، ص 399 و المفردات فی غریب القرآن، ص 334
4- مهج الدعوات، ص 198؛ بحارالانوار چاپ ،بیروت، ج 91 و چاپ ایران، ج 94، ص 191
5- ر.ک به عنوان دوم همین کتاب

اتحاد ثابت شد، با توجه به این مطلب که علی علیه السلام درباره ویژگیهای رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم فرمود: «وَلا واه فی عَزْمِ (1)؛ رسول خدا هیچگاه در عزم و تصمیم از خود سستی نشان نمی داد»، حسین هم باید چنین انتظاری داشت.

24. شجاعت امام علیه السلام

24. شجاعت امام علیه السلام

مقصود از شجاعت، برتری روحی و عظمت و والایی نفس و پایداری در شداید و تسلیم نشدن در مقابل زور و ستم و بی باکی است. شجاعت از معانی قائم به نفس است که باید آن را از آثارش دریافت.

سخن گفتن از شجاعت امام حسین علیه السلام کاری بس دشوار است و ما به ذکر چند نکته اکتفا می کنیم:

1. آن حضرت از آغاز انقلاب تا عصر عاشورا با آن همه ناملایمات سختیها و مصایب در مقابل سیل دشمن هیچگونه سخن یا حرکتی که نشانگر خواری و ذلت باشد، از خود نشان نداد، بلکه محور کلام و مرام ،او عزّت حریت و کرامت بود.

2. او با کمال شجاعت بر بالین کشته یاران می نشست (2). به تنهایی از میان انبوه دشمن جسد فرزند برادر را به سینه چسباند و به خیمه برد (3)، و با اطمینان خاطر در مقابل دشمن دعا خواند (4)و با آرامش به فرزند بیمار خود دعا آموخت (5)

3. امام علیه السلام تنها بود، در حالی که سر و بدنش مجروح بود اما آن چنان با شمشیر به دشمن حمله می نمود که آنان از چپ و راست میگریختند حمید بن مسلم می گوید: سوگند به خدا هرگز هیچ گرفتار و مغلوبی را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش همگان کشته شده باشند ولی دلاور تر استوارتر و دلدارتر از حسین علیه السلام باشد. چون لشکر پیاده بر او حمله ور می شد، او شمشیر به دست به آنان حمله می کرد و دشمن مثل گله گوسفندی که از برابر گرگ فرار کند از چپ و راست فرار می کردند (6).

ص: 49


1- نهج البلاغة خطبه 72
2- به عنوان نمونه ر.ک: الأرشاد، ص 221؛ لهوف، ص 106، طبری، ج 5، ص 435؛ الکامل، ج 4، ص 67 مثیر الاحزان، ص 32 و البداية والنهاية، ج 8، ص 182
3- الأرشاد، ص 224؛ لهوف، ص 116؛ طبری، ج 5، ص 447 الکامل، ج 4، ص 75 مثير الأحزان، ص 36 و البداية والنهاية، ج8، ص 186
4- مقتل مقرم، ص 357 356 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 509، 510
5- بحارالانوار، ج 92، ص 196؛ نفس المهموم، ص 347 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 487
6- «... و بقى وحده وقد أثخن بالجراح في رأسه و بدنه فجعل يُضاربهم بسيفه و هم يتفرقون عنه يميناً وشمالاً. فقال حميد بن مسلم: فوالله ما رأيت مكثوراً قط، قد قُتِل ولده و أهل بيته واصحابه اربط جاشاً و لا أمضى جناناً منه علیه السلام إن كانت الرجالة لتشدّ عليه، فيشدّ عليها بسيفه، فينكشف عن يمينه و عن شماله انكشاف المعزى، إذا شد فيها الذئب...» الارشاد، ص 226؛ طبری، ج 5، ص 452؛ الکامل، ج 4، ص 77؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 188؛ مثير الأحزان، ص 37؛ اعلام الوری، ص 249؛ لهوف، ص 119؛ بحارالانوار، ج ص 50؛ لواعج الأشجان، ص 184 و 185؛ نفس المهموم، ص 353 و تظلم الزهرا علیهاالسلام اعلان، ص 207)

4. و نیز گفته اند: هرگاه بر انبوه جمعیت حمله می کرد مانند ملخ از برابر وی می گریختند سپس امام علیه السلام به جایگاه خود باز می گشت و می فرمود: لا حَوْلَ و لا قوة الا بالله (1).

5. عمر سعد خطاب به لشکر چنین گفت: وای بر شما می دانید با چه شخصیتی می جنگید؟ او فرزند علی است؛ آن علی که در جنگها با مشرکین عرب آنان را نیست و نابود کرد، پس او را از هر طرف محاصره کنید آن گاه چهار هزار تیرانداز بر او حمله کردند (2).

25. وفای امام علیه السلام

25. وفای امام علیه السلام

مقصود از وفا، ثبات در دوستی و داشتن صفا و صمیمیت است. در این جا ما به ذکر چند نکته که نشان دهنده وفای اوست بسنده می کنیم:

1. امام علیه السلام در خطابه مکه فرمود:

«وَ مَا أَوْلَهَني إلى أَسْلافي اشتياق يعقوب الى يُوسُفَ (3)»

این جمله اشتیاق او را درباره دیدار گذشتگان بیان می کند و این نیست مگر وفا و ثبات در دوستی و داشتن صفا و صمیمیت تا آن جا که در این حد مشتاق دیدن آنهاست.

2. در هیچ یک از جنگ های خونین عالم دید نشده که فرمانده لشکر هنگام حملات دشمن در کنار بدن مجروح افراد سپاه خود بنشیند و گریه کند مگر در واقعهٔ «طف» که آن حضرت بر بالین بعضی از اصحاب حاضر شد و تا آنان جان در بدن داشتند در کنار آنان بود و درباره شخصیت آنان

ص: 50


1- «فيهزمون بين يديه كانهم الجراد المنتشر ثم يرجع الى مركزه و هو يقول: لا حول ولا قوة الا بالله» (مثير الأحزان، ص 37 لهوف، ص:119؛ بحار الانوار ج،45 ص 50؛ لواعج الأشجان ص 185؛ نفس المهموم، ص 354 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 207 و العيون العبري، ص 178)
2- «الويل لكم أتدرون لمن تقاتلون؟ هذا ابن الأنزعُ البطين، هذا ابن قتال العرب فأحملوا عليه من كل جانب، وكانت الرماة أربعة آلاف... بحار الانوار، ج 45، ص 50؛ مقتل مقرم، ص 346؛ نفس المهموم، ص 354، تظلم الزهراء ، ص 208 ، العيون العبري ص 178؛ جواهری، مثیر الاحزان، ص 86 و وقائع الایام، ص 597
3- لهوف، ص 61، بحارالانوار، ج 44، ص 366 و 367؛ نفس المهموم، ص 163 و لواعج الأشجان، ص 70

سخن میگفت (1).

3. آیا بالاتر از این وفا سراغ دارید که شخصیتی به عظمت امام علیه السلام بر بالین غلامی بنشیند چهره به چهره اش گذارد(2)؟

.4 وفای او مختص به یاران با سابقهٔ او نبود بلکه دربارۀ حُر که همان روز در اردوگاه حسین علیه السلام آمده - نیز همین وفا و صمیمیت مشاهده می شود(3).

26. رفتار خانوادگی امام علیه السلام

26. رفتار خانوادگی امام علیه السلام

آن حضرت از جد بزرگوارش رسول مکرم صلی الله وعلیه واله روایاتی را دربارۀ مسائل خانوادگی نقل فرموده است (4) که این حدیث شریف از آن جمله است:

«كلّما ازدادَ العَبْدُ ايماناً إزدادَ حُبَّاً لِلنِّساءِ (5)؛ هر چه ایمان آدمی بیشتر شود، محبت وی به همسرش بیشتر خواهد شد و نیز این کلام بلند که: «الغَيْرَةُ مِنَ الايمان (6)» و خود در محبت به همسر و اهل بیت خود بی نظیر ،بود همان گونه که در غیرت نیز مانندی نداشت جلوه ای از غیرت الهی او هنگامی است که با بدنی پر از جراحت با جگری تشنه و با روحی که آن همه مصیبت بر او وارد شده میبیند دشمن به جانب خیمههای او حمله ور شده در همان حال رو به خصم کژکردار میکند که اگر دین ندارید آزاده باشید شما با من جنگ دارید پس بر من حمله بیاورید و دست از تعرض به اهل بیتم بردارید (7).

27. عزّت نفس امام علیه السلام

27. عزّت نفس امام علیه السلام

یکی از ویژگیهای برجسته امام علیه السلام عزّت نفس اوست تا آنجا که روح اکثر کلمات آن حضرت

ص: 51


1- الأرشاد، ص 221؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 435؛ الکامل، ج 4، ص 67 وابصار العین، ص 132
2- ابصار العین، ص 85 مقتل مقرم، ص 308 العيون العبري، ص 127 و بحارالانوار، ج 45، ص 30
3- لهوف، ص 104؛ بحار الانوار ، ج 45 ص 14؛ لواعج الأشجان ، ص 146 و 147 و نفس المهموم، ص 273
4- ر.ک: الأشعثيات، ص 89 به بعد
5- الاشعثيات ص 90؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص ،157، باب 3 ابواب مقدمات النکاح، ح 1
6- الاشعثیات، ص 95 مستدرک الوسائل، ج 14، ص ،234 باب ،58 ابواب مقدمات النكاح، ح 1
7- طبری، ج 5، ص 450؛ الکامل، ج 4، ص 76؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 187؛ لهوف، ص 119 و 120؛ بحار الانوار، ج45، ص 51؛ عوالم، ج 17، ص 293؛ نفس المهموم، ص 354 و لواعج الأشجان، ص 185

«عزّت» و دوری گزیدن از ذلت و خواری است و ما به ذکر نمونه هایی اکتفا می کنیم:

1.«... لا أُعْطِى الدّنيَّةَ مِنْ نَفسى أبَدَاً (1): هرگز خود را خوار و پست نخواهم کرد».

2.«... مُجالَسَةُ أهْلِ الَّدناءَةِ شَرُ...(2)؛ هم نشینی با افراد پست و خوار، شر است».

3. «لَيْسَ شَأني شأْنَ مَنْ يَخافُ المَوتَ، مَا أَهْوَن الموتُ على سَبِيلِ نَيلِ العزّ وإحياء الحقِّ. لَيْسَ المَوتُ في سَبِيلِ العزّ، الا حياةً خالِدَة، وَ لَيْسَتِ الحَياةُ مع الذُّل الا الموت الذي لاحياة مَعَهُ. أَفْبالموتِ تُخوِّفُنى هَيهاتَ طَاشَ سَهْمُكَ و خاب ظنك لَستُ أخافُ الموت، انّ نفسى لأكبر و همتی لأعلى من أنْ أحمَلَ الضَّيمَ خَوفاً مِنَ المَوْتِ، وَ هَلْ تَقْدِرُونَ عَلى أَكْثَرَ من قتلى؟ مرحباً بِالْقَتْلِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ لَذَّنَكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى هَدْمِ مَجْدِى و مَحْوِ عِزَّتي وَ شَرَفي، فَإِذَا لَا أُبَالِي بِالْقَتْلِ (3): شَأْن من شأن کسی نیست که از مرگ بهراسد چه قدر مرگ در راه رسیدن به عزّت و زنده کردن حق سبک و راحت است مرگ در راه عزّت غیر از زندگانی جاودانه نیست و زندگی با ذلّت جز مرگ چیزی نیست مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا رفت و گمان بیهوده .بردی من آن نیستم که از مرگ هراسی به دل راه دهم نفس من بزرگتر و همتم عالی تر از آن است که از ترس ،مرگ بارستم بر دوش کشم، آیا در توان و قدرت شما بیش از کشتن من چیزی هست؟ چه نیکوست کشته شدن در راه خدا ولی شما قدرت محو و نابودی ،مجد عزّت و شرف مرا ندارید پس در این صورت باکی از کشته شدن ندارم»

4. «آلا و انّ الدّعى ابن الدعى قد رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتينِ، بَين السلّة (4)و الذُّلةِ وهَيْهَاتَ مِنّا الذُّلة (5)يَأبى الله ذلك لَنا و رَسُولُه والمؤمنونَ َو حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وأنوفٌ حَمّية و نفوس أبيّة مِنْ أَنْ نُوْثِرَ طَاعَةَ السّنامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ (6)؛ آگاه باشید که این ناپاک ناپاک زاده (عبیدالله بن زیاد) مرا بین دو

ص: 52


1- لهوف، ص 27 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 123؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 161 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 291
2- كشف الغُمّه، ج 2، ص 242 نور الأبصار، ص 125؛ معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 251 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 328
3- احقاق الحق، ج 11، ص 601 اعیان الشيعة، ج 4، ص 55 لمعات الحسین علیه السلام، ص 16 و 17؛ ادب الحسین علیه السلام و حماسته، ص 159 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 360
4- نسخه بدل القله و القتله
5- نسخه بدل هيهات ما اخذ الدنية
6- لهوف، ص 97 و 98 مثیر الاحزان ص 28؛ بحارالانوار، ج 45 ص 9 لواعج الأشجان ص 131؛ مقتل مقرم، ص 287؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 183؛ موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 423؛ الاحتجاج، ج 2، ص 24 و 25؛ نفس المهموم، ص 247؛ العيون العبری ص 100 با اختلافهایی در نقل

راه مخیر کرده است یا با شمشیر جنگیدن (و شربت گوارای شهادت نوشیدن) یا تن به ذلت و خواری دادن اما چقدر ذلت از ما دور است؟ خدا و رسول او و مؤمنین و دامنهای پاک و پاکیزه که ما را در خود پرورش داده و مردمی که ستم و ذلّت قبول نمیکنند بر ما نمی پسندند که اطاعت فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح دهیم».

5.«... أما وَ اللَّهِ لا أجيبُهُمْ إلى شَيْئ مما يُريدونَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ وَ أَنَا مَحْضَّبٌ بِدَمی (1)؛ سوگند به خدا به هیچ یک از خواستههای دشمن پاسخ مثبت نخواهم داد تا آن هنگام که با چهره ای خونین خدا را ملاقات کنم».

6. «لا واللهِ لا أُعْطِيهِمْ بِيَدِي إِعْطاءَ الزَّليلِ و لا أفِرُّ (2)فَرارَ (3)العبيد (4)؛ نه! سوگند به خدا دستِ ذلت به آنان نخواهم داد و مانند بردگان فرار نخواهم کرد».

7.أَنا الحُسينُ بنِ على *** آلَيْتُ أنْ لا أنثنى

أخمي عيالات أبي *** أمْضى عَلى دين النبي (5)

من حسین فرزند علی هستم سوگند خورده ام که در برابر ظلم و ستم سر فرود نیاورم. از پیوستگان به پدرم حمایت می کنم و در مسیر دین پیامبر گام می نهم».

8. «مَوتُ في عزّ خيرٌ مِنْ حياةٍ في ذُلِّ(6) مرگِ با عزّت وشرافتمندانه بر تراز زندگی باذلت وخواری است».

9. «القتل (7)أولى من ركوب العارِ *** والعارُ أولى مِنْ دُخولِ النَّارِ(8)

ص: 53


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 113؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 9 لهوف، ص 101؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 12 و عوالم، ج 17، ص 255
2- نسخه بدل: أقرّ
3- نسخه بدل: إقرار
4- طبری ج 5 ص 425؛ الکامل، ج 4، ص 62 و 63 الأرشاد، ص 218 مثير الأحزان، ص 26؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 53 و بحار الانوار، ج45، ص 7
5- بحارالانوار، ج 45، ص 49
6- بحارالانوار، ج 44، ص 192؛ موسوعة كلمات الامام الحسین علیه الاسلام، ص 499 و احقاق الحق، ج 11، ص601
7- نسخه بدل: الموت
8- كشف الغمة، ج 2، ص 244؛ مثير الأحزان، ص 37؛ لهوف، ص 119؛ بحار الانوار، ج 45، ص 50؛ نفس المهوم، ص 353

کشته شدن از زندگی با ذلّت و ننگ بهتر و ننگ هم از آتش دوزخ نکوتر است».

10. «انّ العِزَّ و الغنى خَرَجا يَجولان، فَلَقِيا التّوكَّل فاسْتَوطَناً (1)؛ استقرار حالت عزّت و غنا در روح آدمی آن هنگام است که بر خدا توکل دانش باشد».

11. قال رجل للحسين علیه السلام: ان فيكَ كبراً، فَقالَ: «كُلُّ الكِبْرِ للَّهِ وَحْدَهُ وَ لَا يَكُونُ فِي غَيْرِهِ، قَالَ الله تعالى: «فلله العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ للمُؤمِنينَ (2): به امام علیه السلام گفته شد: در تو تکبر مشاهده می شود. امام علیه السلام فرمود: تکبّر فقط از آن اوست [اما در من عزّت است] خداوند فرموده است: عزّت از آنِ خدا، رسول و مؤمنین است».

12. «الصِّدْقُ عزّ و الْكِذْبُ عَجْز... (3)؛ راستگویی مایهٔ عزّت و دروغ نشانه عجز و ناتوانی است».

13. شخصی از امام علیه السلام در خواست کمک مالی کرد آن حضرت فرمود:

«يا أخا الأنصارِ صُنْ وَجْهَكَ عن بَذْلَةِ المَسْأَلةِ، وارْفَعْ حَاجَتَكَ في رُقْعَةٍ، فَانّي آتٍ فيها ما سارك إن شاء الله (4) ای برادر انصاری آبروی خود را با درخواست مستقیم از من لکه دار نکن خواسته ات را بنویس آن را برآورده میکنم و تو را شاد خواهم کرد».

14. سخن امام علیه السلام در قنوت نماز وتر:

«اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَرى و لا تُرى و أنْتَ بالمَنْظَرِ الأَعْلى و إِنَّ إِلَيْكَ الرُّجْعَى و إِنَّ لك الآخِرَة و الأولى». در این دعا، امام بعد از تمجید از خدا میطلبد که ذلت و خواری در دنیا و آخرت نصیب او نشود و به درگاه الهی عرض می کند: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ أنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (5)».

15. «يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بالسُّمو والرِّفْعَةِ وَ أَوْلِيَاؤُهُ بِعِزَّةِ يَعْتَزَون... (6)؛ای [خدایی] که نفس خویش را به بلندی و رفعت مخصوص گردانیده ای و دوستان او از عزت او عزت یافته اند».

ص: 54


1- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 218 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 747
2- بحارالانوار، ج 44، ص 198؛ عوالم ، ج 17، ص 65 66 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 749
3- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 752
4- 4. تحف العقول، ص 176؛ بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 75 و چاپ ایران ج ،78، ص 118 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص759
5- کنز العمال، ج 8، ص 82 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 783
6- بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 95 و چاپ ایران ج 98، ص 220؛ مفاتيح الجنان، دعای عرفة

16. «اللَّهم أَخْرجنى مِنْ ذُلِّ نفسى (1): خدايا، روحم را از ذلّت نجات بخش»

17. عزّت در مقابل مردم اظهار ذلّت در برابر خدا: الهى هذا ذلّي ظاهر بينَ يَدَيْكَ وَ هذا حالي لا يَخْفَى عَلَيْك... (2)»

18. «ال-هى كَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَ فِى الذَّلَةِ أَركَرْتَني؟ أم كَيْفَ لَا اَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نِسْبتی (3): خدایا چگونه می توانم بدون [استمداد از تو] طلب عزّت کنم، در حالی که در ذلّت و زبونی مکانم داده ای؟ و چگونه طالب عزّت نباشم با این که به تو منسوبم»

19. عزّت را نباید در مال و دنیا جستجو کرد(4):

20. طلب عزّت در سایه دنیا نشانهٔ طغیان است و آنچه به نام «عزت» به واسطه دنیا به او برسد،زایل شدنی است. پس عزّت حقیقی را باید در سایه انتساب به حضرت حق جستجو کرد نه در سایه دنیا (5).

این بود بخشی از کلمات اما علیه السلام دربارهٔ «عزّت نفس»؛ همان عزت نفسی که مانند آن در پیامبر صلی الله وعلیه واله مشاهده می شود (6).

ص: 55


1- بحار الانوار، ج 98، ص 226 و مفاتیح الجنان، دعای عرفه
2- همان
3- بحار الانوار، ج 98، ص 227
4- أيَعْتَز الفتى بالمالِ زَهْواً *** و مافيها يَفُوتُ عَن اعتزاز (أدب الحسين علیه السلام و حماسته ص 54 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 831).
5- وَ لَمْ يَطْلُبْ عُلَوَ القَدْرِ فيها *** وَعزَّ النَّفْسِ الأكُلَّ طاغ و إن نال النُفُوسُ مِنَ المَعالي *** فَلَيْسَ لِنَيْلِها طيبُ المَسَاغ إذا بَلَغَ المُرادَ عُليَّ وعزاً *** تَولَّى و اضمَحَلَّ مع البلاغ كَقَصْرٍ قَدْ تَهَدَّمَ حافَتَاهُ *** إِذَا صَارَ البِناءُ إِلَى الفَرَاغِ أقولُ وقَدْ رَأَيْتُ ملوک عصري *** ألا لا يَبْعَينَ المُلك باغ (ادب الحسين الا و حماسته ص 56 و 57 و موسوعة كلمات الأمام الحسین علیه السلام، ص 835 و 836)
6- أنْتَ مِن الوُجودِ عين العين *** فكُن قرير العين بالحسين شبلُكَ في القوة والشجاعة *** نفسك في العزة والمناعة (الأنوار القدسية، ص 49 (شعر از مرحوم محقق اصفهانی)

28. «واسْلُك بي مَسْلَك اهل الجذب»، جلوه ای از سلوک امام علیه السلام

28. «واسْلُك بي مَسْلَك اهلَ الجَذبِ» (1)

جلوه ای از سلوک امام علیه السلام

سلوک الی الله بیرون رفتن از هوای نفس است راهی است که انسان در آن به صفات خدایی متصف می شود تا به مقام «فناء فی الله» برسد، چنانکه گفته اند:

مسافر آن بود کاو بگذرد زود *** زخود صافی شود چون آتش از دود

سلوکش سر کشفی دان ز امکان *** سوی واجب به ترک شین و نقصان

به عکس سیر اوّل در منازل *** رود تا گردد او انسان کامل (2).

سلوک بر دو قسم است: 1 سلوک محبوبی؛ 2. سلوک محبّی که یکی را کشش و دیگری را کوشش مینامند کشش آن است که حق تعالی بنده را به سوی خود جلب و جذب کند. اگر پس از این جذبه دوباره شخص مجذوب به طرف حق بازگشت و به سلوک خود ادامه داد چنین شخصی را «مجذوب سالک» می گویند به گفته نظامی:

رسم ترنج است در این روزگار *** پیش دهد میوه پس آرد بهار

مجذوب سالک در مقابل «سالک مجذوب» است. که پس از زحمات بسیار، سلوک او منتهی به جذبه و کشش می شود. پس در این صورت این سالکان چهار طبقه اند:

1. مجذوب 2. مجذوب سالک 3. سالک 4. سالک مجذوب

در بین این چهار طبقه، طبقه برتر «مجذوب سالک» است و گویا به سبب کمال افضلیت و اهمیت این جذبه است که امام علیه السلام در دعای عرفه به درگاه الهی عرضه می دارد: «الهی حققنی بحقايق اهل القُرب و اسلك بي مَسلَك اهلِ الجَذب».

29. «سجيّتُهُ كَثْرَةُ الدُّعاءِ»

29. «سجيّتُهُ كَثْرَةُ الدُّعاءِ»

در پیش (عنوان ششم) آمد که ائمه دارای دو وجودند: وجود نوری محض و وجود نوری مادی. آنچه از روایات استفاده میشود این است که حسین علیه السلام در هر دو وعاء مشغول تسبیح و تقدیس حق بوده است. حبیب بن مظاهر از امام حسین علیه السلام سؤال کرد: «أى شيء كنتم قبل أنْ يَخلق الله

ص: 56


1- بحارالانوار چاپ بیروت، ج 95 و چاپ ایران، ج 98 و ص 226 و مفاتیح الجنان
2- شعر از شیخ محمود شبستری، شرح گلشن راز، ص 738

- عزوجل - آدم علیه السلام؛ شما قبل از خلقت آدم علیه السلام چگونه موجودی بودید؟ قال: «كُنَّا أَشباحَ نورٍ، نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ، فَنُعَلِّمُ لِلْمَلائكة التَّسبيح والتهليل والتحميد (1)».

از این حدیث استفاده می شود که نور حسینی در آن وعاء به گونه ای خداوند را عبادت می کرد که ملائکه، تعلیم، تسبیح و تهلیل و تحمید را از او فرا می گرفتند آن جناب حتی بیش از قدم نهادن در این عالم خاکی تسبیح گوی حق بود، چنانکه فاطمه زهرا فرمود: «وجعلت أسمَعُ إذا خلوتُ بنفسى فى مصلاى التَّسبيح و التقديس في باطنی (2)؛ در زمان حمل و هنگام خلوت صدای تسبیح و تقدیس حسین را میشنیدم این گونه عبادت و دعا در تمام زندگانی آن جناب به چشم میخورد و آنچه به ما رسیده است تنها بخش بسیار کوچکی از دعاهای اوست.

بعید است که او در تمام سفرهای حج خود یک دعای عرفه خوانده باشد، ولی آنچه از دعاهای آن حضرت در اختیار ماست برای توصیفش به «سجيّته كثرة الدعاء» کافی است.

امام علیه السلام آن چنان عاشق دعا و ذکر بود که شب عاشورا به همین دلیل از دشمن مهلت گرفت امام علیه السلام به ابوالفضل العباس علیه السلام فرمود:

«إرجع اليهم، فإن استَطَعت أن تؤخِّرَهم الى غَداة وتَدْفَعَهم عنا العشيةَ، لَعَلَّنا نُصلّى لربنا الليلة وندعوه و نستغفره، فهو يعلم انّى قد كنتُ أُحبّ الصلوةَ لَهُ و تلاوةً كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار... (3)»

و این عشق به دعا ادامه داشت تا آن زمان که فرمود:

«اللهم مُتعالى المكان، عَظيمَ الجَبروت، شديد المحال، غنيٌّ عَنِ الخَلائِقِ، عَرِيضُ الكبرياء، قادر على ما تَشاءُ، قَريبُ الرحمة، صادقُ الوعْدِ، سَابِغُ النعمة، حَسَنُ البَلاءِ، قريبٌ إِذا دُعيتَ، محيط بما خلقت، قابل التوبة لِمَن تأبَ اليك، قادر على ما أردتَ و مدرك ما طَلبْتَ وشَكورٌ إِذا شُكِرتَ و ذكورُ إذا ذُكِرتَ أدْعوكَ مُحتاجاً، وَ أرغَبُ إلَيكَ فَقيراً، وَ أفْزَعُ اليك خائِفاً، وَ أبكى إِلَيْكَ مَكْرُوباً، وَ أَسْتَعِينُ

ص: 57


1- بحار الانوار چاپ بیروت، ج 57 و چاپ ایران ج 60 ص 311 نفثة المصدور، ص 644 و 645 و موسوعة کلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 581
2- بحارالانوار، ج43، ص 273 عوالم، ج 17، ص 11؛ الدمعة الساكبة، ص 259 و خصائص الحسينيه، ص31
3- الارشاد، ص 214؛ الکامل، ج 4، ص 57؛ طبری، ج 5، ص 417؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 176 و لهوف، ص 89

بِكَ ضعيفاً وَ أَتَوَكَّلُ عَليكَ كافياً، أحْكُمْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قومنا، فإنَّهم غَرَونا و خَدَعونَا وَ خَذَلُونَا وَ غَدَروا بِنا وَ قَتَلُونَا وَ نَحنُ عِتْرَةُ نبيّك و ولد حبيبك، محمّد بن عَبْدِ اللَّهِ الَّذي اصطفيته بالرِّسالةِ وَ ائتَمَنْتَهُ عَلَى وَحْيِكَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً و مَخْرجاً بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّحمينِ (1)».

30. «قوموا إلَى المَوْتِ»، مرگ در دیدگاه امام و یاران او لا

30. «قوموا إلَى المَوْتِ»

مرگ در دیدگاه امام و یاران او علیهم السلام

1. امام علیه السلام مرگ را زینت بخش حیات انسانی می داند:

«خُطَّ الموتُ عَلى وُلْدِ آدم، مخطَّ القَلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاة (2)». فرزند برادرش نیز مرگ را شیرین تر از عسل می داند: «أحلى من العَسَلِ (3)».

2. امام علیه السلام مرگ را موجب تکامل آدمی می داند و می فرماید:

«صَبْراً بَنِى الْكِرَامِ، فَما الموتُ إِلَّا قَنْطَرَةُ، تَعْبَرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَاءِ إِلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعيمِ الدّائمَة، فأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سجنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إلى سجن... (4)؛ ای بزرگ زادگان صبور و بردبار باشید که مرگ پلی بیش نیست که شما را از سختی و رنج می گذراند و به بهشت پهناور و نعمتهای جاودان می رساند کدام انسانی است که نخواهد از

ص: 58


1- مصباح المتهجد، ص 759 مقتل مقرم، ص 356 و 357 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 509 و 510 ترجمه دعا: ای خدایی که مقامت بس بلند غضبت شدید، نیرویت بالاتر از هر نیرو است تو که از مخلوقات خویش مستغنی هستی، و در کبریا و عظمت فراگیری و به آنچه بخواهی توانایی رحمتت به بندگانت نزدیک، وعده ات صادق، نعمتت شامل، و امتحانت زیباست به بندگانت که تو را بخوانند نزدیکی و بر آنچه آفریده ای احاطه داری و هر کس را که از در توبه در آید، پذیرایی. آنچه اراده کنی (برآن) توانایی و آنچه را بخواهی درک توانی کرد کسی را که شکر گزار تو باشد، شکرگزاری یادکننده ات را یادآوری من تو را خوانم که نیازمند توام و به سوی تو روی آرم، که درمانده توام ترسان به پیشگاهت فزع می کنم غمگین در برابرت می گریم از تو مدد می طلبم که ناتوانم خود را به تو را می گذارم که بسنده ای خدایا درمیان ما و قوم ما داوری کن که آنان از راه مکر و حیله وارد شدند و دست از یاری ما برداشتند و ما را که فرزندان پیامبر و حبیب تو محمد صلی الله وعلیه واله هستیم به قتل رساندند، پیامبری که به رسالت خویش انتخاب نموده و امین و حیش قرار دادی. ای خدا! ای مهربان ترین در حوادث، برما گشایش و در پیش آمدها، برما خلاصی عنایت کن (سخنان حسین بن علی علیهم السلام از مدینه تا کربلا، ص 300
2- لهوف، ص 61 بحار الانوار، ج 44، ص،366، نفس المهموم، ص 163 و لواعج الأشجان، ص 70
3- نفس المهموم، ص 230
4- بحارالانوار، ج 44، ص 297؛ عوالم، ج 17، ص 351 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 497

زندان به قصر منتقل شود؟ اما مرگ برای خصم شما مانند انتقال از کاخ به زندان است».

قمربنی هاشم علیه السلام هم در حماسه خود گفت:

«لا أرهَبُ الموت، إذا الموتُ رقا (1)؛ از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ ترقی و کمال است».

3. آن حضرت مرگ با عزّت را سعادت می دانست و در این باره چنین می فرمود:

«إنّى لا أرى المَوتَ الّا سَعادة (2)». اصحاب او نیز مرگ در رکاب حسین علیه السلام را شرافت خود می دانستند و چنین می گفتند «الحمد لله الذي شَرَّفَنا بالقتل مَعَكَ (3)».

4. امام علیه السلام تهدید به مرگ را از سوی دشمن بی اثر می دانست و می فرمود: «أَفْبِالمَوتِ تُخوِّفُنی (4)؟ آیا مرا از مرگ می ترسانی؟».

زهير بن القین نیز خطاب به شمر گفت:

«أَفَبِالْمَوتِ تخَوّفنى؟ فواللهِ لَلْموت مَعَه أحبُّ إلى مِنَ الخُلْدِ مَعَكُم (5)؛ من مرگ در رکاب حسین علیه السلام را از زندگانی جاودانه با شما بهتر می دانم».

همین دیدگاه را در سخنان پیام آوران عاشورا نیز مشاهده می کنیم آنجا که امام سجاد علیه السلام به ابن زياد فرمود: «أَفبالموت تُخوِّفُني؟ أما عَلِمتَ انّ القتل لنا عادةً وَ كَرَامَتُنا الشَّهادَة (6)».

این بود بخش کوچکی از دیدگاه امام و یارانش علیهماالسلام دربارۀ مرگ، و با توجه به همین مسئله است که آن حضرت فرمان آماده باش را اینگونه صادر می کند:

«قُومُوا رَحِمَكُم الله إِلَى المَوتِ الَّذى لابد مِنْهُ، فَإِنْ هَذِهِ السَّهام رُسُلُ القوم إلیکم (7)؛ رحمت خدا بر

ص: 59


1- بحار الانوار، ج 45، ص 40 نفس المهموم، ص 334 و 344 لواعج الأشجان، ص 179؛ الدمعة الساكبة، ص 337؛ الأيقاد، ص 122 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 198
2- ذخائر العقبى، ص 150؛ لهوف، ص 79؛ بحار الانوار، ج 44، ص 381 سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 310 لواعج الأشجان، ص 101؛ مقتل مقرم، ص 232 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 192
3- بحارالانوار، ج 44، ص 298؛ عوالم، ج 17، ص 350؛ نفس المهموم، ص 231 و 252 و العيون العبري، ص 90
4- الارشاد، ص 208؛ طبری، ج 5، ص 404 اعلام الوری ص 233؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 173؛ الکامل، ج 4، ص 49 و بحارالانوار، ج 44، ص 378
5- طبری، ج 5، ص 426؛ الکامل، ج 4، ص 63 و 64 البداية والنهاية، ج 8، ص 180؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 55؛ نفس المهموم ص 243 و لواعج الأشجان، ص 133
6- لهوف، ص 162؛ بحار الانوار، ج 45 ص 118؛ عوالم، ج 17، ص 385؛ نفس المهموم، ص 408 و لواعج الأشجان، ص 211
7- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 112؛ لهوف، ص 100؛ بحارالانوار، ج45، ص 12؛ لواعج الأشجان، ص 136 و نفس المهموم، ص 249 و 250

شما باد، بپاخیزید و به سوی مرگ رهسپار شوید [آن مرگی که عاقبت به سراغ همه خواهد آمد] این تیرها پیام آوران مرگ از سوی دشمن برای شما هستند».

شگفت آنکه سرداران سپاه در میدان جنگ به منظور پایداری و استقامت افراد خود را پیروز و دشمن را مغلوب معرفی مینمایند و کمتر سخنی از مرگ گفته میشود ولی در کربلا تمام سخن از شهادت و کشته شدن بود (1) و فرمان آماده باش نیز همراه پیام مرگ بود (2).

31. «لَمْ يَكن يَشْغَلُهُ امْرُ عَنْ أَمْرِ»، جامعیت امام علیه السلام

31. «لَمْ يَكُنْ يَشْغَلُهُ امْرُ عَنْ أَمْرٍ»

جامعیت امام علیه السلام

یکی از ویژگی های معصوم و از آن جمله امام حسین علیه السلام جمع کردن بین تمام ارزشهای والای انسانی و الهی ظاهراً متضاد .است آن حضرت در علم بی مانند و در زهد بی نظیر بود. مجاهدی که در شجاعت أشجع الناس، عابدی که در دعا و عبادت أعبد الخلق و در تقوا اورع الناس بود.

او در اوج عزّت نفس آن چنان متواضع بود که صورت به صورت غلام می گذاشت (3). آنگونه دعا

ص: 60


1- علاوه بر موارد ذکر شده برای نمونه ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 383؛ لهوف، ص 70 و اخبار الطوال، ص 254
2- «عبدالله العلایلی» در بحث شجاعت ،حضرت همین فرمان و پیام مرگ را یکی از مهمترین نقاط شجاعت بی مانند امام الان میداند او می نویسد: عظمة البطولة، هذا جانب من العظمة أشد ما يكون وضوحاً عند الحسين علیه السلام، و ربما لم يظهر عند غيره بالروعة التي نراها عنده، و لعل ابرع مواقف بطولة الحسين علیه السلام هذا الموقف الذي يقول فيه: «قوموا رحمكم الله الى الموت الذى لا بد منه، فان هذه السَّهام رسل القوم اليكم فاقتتلوا ساعة من النهار حملة وحملة، حتّى قتل من اصحاب الحسين علیه السلام جماعة فعنده ضرب الحسين علیه السلام يده الى لحيته و جعل يقول: «اشتد غضب الله على اليهود، إذ جعلوا له ولداً، واشتد غضبه على النصارى، إذ جعلوه ثالث ثلاثة واشتد غضبه على المجوس إذ عبدوا الشمس و القمر دونه و اشتد غضبه على قوم اتفقت كلمتهم على قتل ابن بنت نبيهم، أما والله لا أجيبهم الى شيءٍ مما يريدون حتى ألقى الله و أنا مخضب بدمى». محلّ الروعة البالغة أو بلاغة الروعة فى قوله «قوموا الى الموت رحمكم الله و في قوله «اما والله لا أجيبهم إلى شيءٍ مما يريدون حتى ألقى الله و أنا مخضب بدمى هاتان الفقرتان اللتان ترسمان بكل وضوح نفسية الحسين غيرهياب ولأ وجل و لأ شكس و لأ وكل. يدعو أصحابه إلى الموت، كانّما يدعوهم الى مأدبة لذيذة، و لقد كانت لذيذه عنده حقاً، لانه و هو ينازل الباطل يرتسم له برهان ربه الذي هو مبدؤه، و يسمع صوت الله الذى هو صوت ضميره، ثم يشد على القوم، و هو لا يرى بناظريه الا هذه الكلمات الثلاث الله رسوله و القرآن». (الامام الحسين علیه السلام، ص 101)
3- ابصار العین، ص 85 مقتل مقرم، ص 308 ، لواعج الأشجان، ص 167 و بحارالانوار، ج 45، ص 30

می خواند و تضرع و ناله میکرد که گویا کاری غیر از نماز دعا و خواندن قرآن ندارد؛ ولی هم او در میدان جنگ شجاعتی از خود بروز داد که دوست و دشمن بدان اعتراف کردند.

آن حضرت در حالی که به فکر مسائل کلی جهان اسلام بود و مشکلات اجتماعی مردم را نادیده نمیگرفت از نکات ریز اخلاقی نیز غافل نبود، تا حدی که برای حفظ آبروی سائل به او میگوید خواسته ات را بنویس و مستقیم با من مطرح نکن تا آبرویت محفوظ بماند(1). او که پیام اصلیش در عاشورا، تسلیم نشدن در مقابل زور و ستم بود در آنجا که مربوط به مسائل شخصی است به راحتی عذر خطا کار را می پذیرد(2). اینها جلوه بسیار کوچکی از جامعیت امام علیه السلام بود و چه زیبا گفته است آن نویسنده عرب که «لم يكن يشغله امر عن امر (3)؛ کاری او را از کار دیگر باز نداشت».

32. کرامات امام علیه السلام

32. كرامات امام علیه السلام

در کتب عامه و خاصه معجزات و به تعبیر دیگر کراماتی را از آن حضرت نقل کرده اند (4). از جمله آن که شخصی به نام عبدالله بن حوزة تمیمی در روز عاشورا به امام علیه السلام جسارت کرد و گفت: ای حسین علیه السلام تو را به ورود در آتش مژده میدهم امام فرمود هرگز بلکه بر پروردگار بخشاینده وارد می.شوم آن گاه نام این فرد جسور را سؤال نمودند اصحاب او را معرفی کردند، امام علیه السلام دست به دعا برداشت و گفت خدایا او را به سوی آتش بکشان وی سوار بر اسب داخل جوی کوچک آبی شد، اما ناگاه از روی زین به زمین افتاد در حالتی که پایش از رکاب رها نشده بود. اسب او را به هر سو می کشید و بر اثر برخورد سرش با سنگها و درختها به درک واصل شد (5).

هم چنین فرومایه ای زخم زبانی زد و گفت: «ألا تنظر الى الماء كانّه كبد السماء والله لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً» آیا به این آب که همچون جگر آسمان است، نمی نگری، قسم به خدا

ص: 61


1- تحف العقول، ص 176؛ بحار الانوار، ج 75، چاپ بیروت و ج ،78 چاپ ،ایران ص 118 و موسوعة كلمات الامام الحسین علیه السلام ص 759
2- احقاق الحق، ج 11، ص 431؛ موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 618
3- عبدالله العلايلي، الامام الحسين علیه السلام، ص 87
4- البته بخشی از این کرامات مربوط به زمان حیات ظاهری امام عالان و بخش دیگر مربوط به بعد از شهادت آن جناب است
5- تاریخ طبری، ج 5، ص 430؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 181؛ الکامل، ج 4، ص 66 مجمع الزوائد، ج 9، ص193؛ الارشاد، ص 220؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص299؛ بحارالانوار، ج 44، ص 187 و ج 45، ص13؛ وقعة الطف، ص 220 و 221 و مقتل الحسین علیه السلام، ص 126

قطره ای از این آب نخواهی چشید تا با تشنگی بمیری». امام عایه السلام لب به نفرین گشود و گفت: «اللهم اقتله عَطَشاً» او نیز مبتلا به مرضی شد که هر مقدار آب می نوشید اظهار تشنگی میکرد و آبهای خورده شده از گلویش خارج میشد و فریاد میزد جگرم از تشنگی میسوزد سرانجام با همین وضع به دوزخ واصل شد (1).

33. «عَلَّمْتَنا» «القرآن»، الف - قرآن شناسی امام علیه السلام

33. «عَلَّمْتَنا القرآن (2)»

الف - قرآن شناسی امام علیه السلام

1. امام در این بخش از کلام اشاره ای به علم الهی خود نسبت به قرآن دارد، و این به آن معناست که آن حضرت از اهل بیتی است که خداوند روح آنان را از هرگونه رجس و پلیدی پاک گردانیده (3) و درک و فهم معانی بلند قرآن نیز تنها از «مطهرون» ساخته است (4). او خود فرمود: از عبارت قرآن، عامه مردم، از اشارات آن دانشمندان از نکات لطیف آن اولیاء الله و از حقایق آن انبیا بهره می برند (5).به تصریح امام علیه السلام قرآن کتابی است که هیچ فردی به اندازه اهل بیت علیهالسلام نسبت به معانی آن آگاه نیستند (6).

2. مهمترین ویژگی هایی که آن جناب برای قرآن بیان فرموده، از این قرار است:

الف- کتابی که ظاهرش دل نشین، شیوا و زیبا، و باطن آن عمیق است. «القرآنُ ظاهره أنيق، و باطِنُه عميق (7)».

ب- این کتاب را نباید بدون رعایت روش صحیح تفسیر که مهمترین آن رجوع به عترت علیهاالسلام

ص: 62


1- طبری، ج 5، ص 412؛ الکامل، ج 4، ص 53 و 54؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 175؛ الاتحاف بحب الأشراف، ص 48؛ الارشاد، ص 212 و بحارالانوار، ج 44، ص 389
2- الارشاد، ص،214 ،طبری ج 5 ص ،418 ،الکامل، ج 4، ص 57؛ بحار الانوار ج 44 ص ،392 ،عوالم، ج17، ص 243 بحارالانوار، ج44، روضة الواعظين، ص 219؛ معالم المدرستين ص 111؛ اعيان الشيعة، ج 4، ص 108 و نفس المهموم، ص 227
3- اشاره است به آیه تطهیر سوره احزاب (33) آیه 33
4- برداشتی است از آیه 79 سوره واقعه «لا يمسه الا المطهرون.»
5- بحارالانوار چاپ بیروت، ج 89 و چاپ، ایران ج ،92، ص 20 و بلاغة الحسين علیه السلام، ص 87
6- «نحنُ الذين عندنا علمُ الكتاب وبيان ما فيه وليس عند احدٍ من خلقه ما عندنا، لأنا اهل سرّ الله». بحارالانوار، ج 44، ص 184
7- بحارالانوار چاپ بیروت، ج 89 و چاپ ایران، ج 92، ص 20

است) خودسرانه تفسیر کرد، و گرنه جایگاه مفسّر آتش جهنّم خواهدبود (1).

ج- قرآن کتاب زندگی است و حاکم اسلامی مجری قوانین آن است. «فلعمرى ما الأمام علیه السلام الحاكم بالكتاب (2)».

د- کتابی است که برای تفسیر بخشی از آن باید به آیات دیگر نیز مراجعه کرد، همانگونه که خود امام علیه السلام در مواردی این شیوه را به کار برده است (3).

34. «وَ عَلَّمْتَنَا «القرآن» ب - نمونه هایی از تفسیر امام

34. «وَ عَلَّمْتَنَا القرآن»

ب- نمونه هایی از تفسیر امام علیه السلام

1. فردی درباره تفسیر و ذکر مصداق بارز آيه «هذان خَصْمَانِ إحْتَصَموْا فِي رَبِّهِم (4)» از حضرت سؤال کرد. امام علیه السلام در جواب دو خصم را بر اهل بیت علیهم السلام و بنی امیه (که دشمنی آنها از اصول مکتب است) تطبیق می کند که یکی گفتار الهی را راست و دیگری دروغ می پندارد. قال: «نحن و بنو اميّة إخْتَصمنا في الله عزّوجل، قلنا صَدَقَ الله و قالوا كذب الله، فنحن و اياهم الخضمان يوم القيامة (5)». این حدیث شریف پاسخی است به نویسندگان ساده اندیشی که ریشه واقعه کربلا را در اختلافات خانوادگی این دو طایفه (از بدو تولد هاشم و امیه) می دانند.

2. از آن حضرت در مورد تفسیر این آیه کریمه سؤال شد: «يَوْمَ نَدْعو كُلَّ أُناس بأمامهم (6)» امام علیه السلام در مقام پاسخ، رهبر دو گروه هدایت یافته و گمراه را مطرح فرمودند که پیروان امام هدایت در بهشت، و پیروان امام ضلالت در جهنم هستند (7).

ص: 63


1- «فَلا تخوضوا في القرآن ولا تُجادِلوا فيه ولا تتكلّموا فيه بغير علم، فقد سمعت جدی رسول الله صلی الله وعلیه واله يقول: من قال في القرآن بغير علم، فليتبوء مقعده من النار». (التوحيد، ص 91 بحارالانوار، ج 3، ص 223)
2- الأرشاد، ص 186؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 353؛ الکامل، ج 4، ص 21؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 36؛ جمهرة رسائل العرب، ج 2، ص 73؛ بحارالانوار، ج 44، ص 334 و 335 و عوالم، ج 17، ص 184
3- ر.ک: مجمع الزوائد، ج 7، ص 135 و 136؛ التوحيد، ص 91 و بحار الانوار، ج 3، ص 223
4- حج (22) آیه 19
5- خصال، ج 1، ص 42 و 43؛ بلاغة الحسین علیه السلام، ص 97 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 563
6- اسراء (17) آیه 71
7- قال: «إمامُ دَعى الى هدى، فأجابوه اليه و امام دعى إلى ضلالةٍ، فَأجابوه إليها، هؤلاء في الجنّة و هولاء في النار و هو قوله - عزوجل - فريق في الجنّة وفريق في السَّعير». (امالی صدوق، ص 153؛ بحار الانوار، ج 44، ص 313؛ بلاغة الحسين علیه السلام، ص 87 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 328)

3. در روایت دیگر مقصود از «قُربی» را در آیه «مودت (1)» اهل بیت علیهم السلام می داند که مردم موظف به معرفت محبت و اطاعت از آنان (صله) هستند(2).

این روایات نمونه هایی است از توضیح کتاب خدا به وسیله امام علیه السلام؛ اما او برای کتاب آسمانی قرآن تفسیر دیگری کرد، و این تفسیر، بیان روح قرآن و اسلام بود که با انقلاب بی مانند خود حقیقت قرآن را از برداشت انحرافی آن جدا کرد و اکنون میتوانیم بگوییم آن تفسیری که با مرام و کلام حسین سازگار نباشد تفسیری انحرافی از کلام خداست از این رو، در زیارتش میخوانیم «أشهد لقد طيب الله بكَ التُرابَ و َأوْضَحَ بِكَ الكِتابَ (3)» و نیز می گوییم: «السلام عليك يا خازن الكتاب المسطور... السلام عَليكَ يا شريكَ القرآن (4)»

35. «وَ عَلَّمْتَنا القرآن ج - استشهاد امام به آیات.

35. «وَ عَلَّمْتَنا القرآن»

ج- استشهاد امام علیه السلام به آیات

امام علیه السلام در کلمات خود به مناسبت به آیاتی از قرآن استشهاد فرموده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:

1. بعد از توهین «مروان» به امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسین علیه السلام در جواب او فرمود: ألا أُخْبِرُكَ بِما فيكَ وَ فِي أَصْحَابِكَ وَ في عليٍّ؟ قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وتَعَالَى يَقولُ: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّاً(5)، فذلك لعلى وشيعته فانّما يسرناه بلسانك لِتُبَشِّرَ بِهِ المتقين (6)، فبشر بذلك النبى صلی الله علیه واله لعلى بن ابى طالب علیه السلام«وَ تُنْذِرَ بهِ قَوْمَالُدا (7)» فذلك لك و لأصحابك (8)»

ص: 64


1- شوری (42) آیه 23
2- قال: «انَ القرابةَ الَّتى أَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها وَ عَظَمَ حَقَّها، و جَعَل الخير فيها، قرابتنا أهل البيت، الذين أوجَب حَقَّنَا عَلى كُلِّ. (بحارالانوار، ج 23، ص 251)
3- بحار الانوار، ج 98، ص 224 و 236
4- بحارالانوار، ج 98، ص 336
5- مریم (19) آیه 96
6- مریم (19) آیه 97
7- مریم (19) آیه 97
8- تفسیر فرات کوفی، ص 90؛ بحار الانوار، ج 44، ص 211؛ عوالم، ج 17، ص 89 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 211

2. هنگام دفن امام مجتبی علیه السلام و جلوگیری از دفن ایشان در کنار پیامبر صلی الله وعلیه واله فرمود: «و اعلمي أن أخى أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ وَ رَسولِه، و أعلم بتأويل كتابه من ان يهتك على رسول الله ستره، لانّ الله تبارك و تعالى يقول: «يا ايها الذين آمنوا لا تَدخُلُوا بيوتَ النّبى إلا أن يؤذن لكم (1)» و قد ادخلت انتِ بيت رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم الرجال بغير اذنه و قد قال الله عزوجل «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوقَ صَوْتِ النّبي (2)» وَ لَعَمرى لقد ضربت انتِ لأبيك و فاروقه عند اذن رسول الله المعاول وقد قال الله عزوجل: «انّ الّذين يَغُضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين أمتحن الله قلوبهم للتقوى (3)» و لعمرى لقد أدخل أبوك و فاروقه على رسول الله صلی الله وعلیه واله بقربهما منه الأذى، و ما رعيا من حقه ما أمرهما الله على لسان رسول الله صلی الله وعلیه واله (4)...»

3. آن هنگام که از مدینه به طرف مکه رهسپار شد این آیه را خواند:

«فَخَرْجَ مِنْهَا حَائِفَاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِنِّي مِنَ القَوْمِ الظَّالِمِینَ (5)».

آیه دربارهٔ حضرت موسی علیه البسلام است که بر اثر ظلم قبطیان و فرعونیان از شهر مصر خارج شد، می فرماید: موسی علیه السلام با حالت ترس و نگرانی از دشمن (از شهر مصر به جانب شهر مدین) حرکت کرد و گفت بارالها مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده.

خرج الحسين من المدينة خائفاً *** كخروج موسى خائفاً يتكتم (6)

و آن گاه که وارد مکه شد، خواند:

«ولمّا توجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قال: عسى ربّى أن يَهْدينى سواء السبيل (7)»

ص: 65


1- احزاب (33) آیه 53
2- حجرات (49) آیه 2 و 3
3- حجرات (49) آیه 2 و 3
4- اصول کافی، ج 2، ص 74 کتاب الحجة باب الاشاره و النص على الحسين بن على علیهماالسلام ح 3 بحارالانوار، ج 17، ص 31؛ موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 222؛ ادب الحسین علیه السلام، ص 76 وبلاغة الحسين علیه السلام، ص 16
5- قصص (28) آیه 21 الارشاد، ص 184؛ الکامل، ج 4، ص 17؛ طبری، ج 5، ص 343؛ بحارالانوار، ج 44، ص 332 و نفس المهموم، ص 79
6- شعر از سید جعفر حلّی (جواهری، مثیر الاحزان، ص 98)
7- قصص (28) آیه 22. الارشاد، ص 184؛ الكامل، ج 4، ص 17؛ طبری، ج 5، ص 343؛ بحارالانوار، ج 44، ص 332؛ نفس المهموم، ص 79 و لواعج الأشجان، ص 32

5. قوله تعالى: «لي عملي وَ لَكُم عَمُلكُمْ أنْتُم بريئونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أنا برى مما تعملون (1)»

6. قوله تعالى: «فَمِنْهُم مَنْ قَضى نَحْبَهُ ومِنْهُم مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّ لوا تبديلاً (2)».

7. خطبه در مقابل معاویه:

... نحن حزب الله الغالبون... فأطيعونا ، فَانّ طَاعَتنا مَفْروضَةً، أن كانت بطاعَةِ الله و رسولِهِ مقرونه، قال الله عزوجل: «اطيعوا الله وأطيعوا الرسول و أولى الأمر منكم فإن تَنازعْتُمْ في شيءٍ فردّوه الى الله و الرَّسول (3)» و قالَ: «وَ لُورُدُّوهُ إِلى الرَّسول وَ إلى اولى الأمر منهم، لَعِلَمهُ الَّذِينَ يَستَنبطُونَهُ منهم و لو لا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان الا قليلا (4) وأحذركم الأصغاءَ إلى هُتُوف الشَّيطان بكم، فانّه لكم عدو مبين فتكونوا كأوليائه الذين قال لهم: «لا غالِبَ لَكُم اليَوْمَ مِنَ النَّاسِ وإِنِّى جارٍ لكم، فلمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ، نَكَصَ على عَقِبَيْهِ وَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ (5)»

8. نامه به معاویه:

«... فأنشز يا مُعاويةُ بالقِصاصِ واستَيْقِنْ بالحساب، وَ َأعْلَمْ أنّ الله تعالى «كِتاباً لا يُغَادِرُ صَغَيرةً وَ لا كبيرة إلّا أخصاها (6)».

ص: 66


1- یونس (10) آیه 41. دوبار به این آیه استشهاد شده یکی آنگاه که نامه و اشعار یزید (خطاب به اهل مدینه) را دید. ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 1، ص 219 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 327 و بار دیگر در جواب فرستاده یحیی بن سعید بن عاص ر.ک: تاریخ طبری، ج 5، ص 385 البداية والنهاية، ج 8، ص 166؛ بحار الانوار، ج 44، ص 369؛ لواعج الأشجان، ص 74 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 155
2- احزاب (33) آیه 23. از مواردی که به این آیه استشهاد شده یکی هنگام شنیدن خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی رک تاریخ طبری، ص 405 الکامل، ج 4، ص 50؛ نفس المهموم، ص 194 و لواعج الأشجان، ص 95 و بار دیگر زمانی بود که بر بالین مسلم بن عوسجه حاضر شد ر.ک: الأرشاد، ص 221 تاریخ طبری، ج 5، ص 435؛ الکامل، ج 4، ص 67 و 68 لهوف، ص106 و 107؛ لواعج الأشجان، ص 153 و نفس المهموم، ص 265
3- نساء (4) آیه 59
4- نساء (4) آیه 83
5- انفال (8) آیه 48. الاحتجاج، ج 2، ص 23؛ بحار الانوار، ج 44، ص 205 و 206؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 144؛ موسوعة كلمات الامام الحسين ص 241 و ادب الحسین علیه السلام، ص 77
6- كهف (18) آیه 49. اختيار معرفة الرجال، ص 51 بحار الانوار، ج 44، ص 214؛ الاحتجاج، ج 2، ص 21 معادن الحکمة، ج 2، ص 36؛ عوالم، ج 17، ص 92؛ موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 256؛ الغدیر، ج 10، ص 161 و ادب الحسين علیه السلام و حماسته، ص 95

9. خطبه در بارۀ امربه معروف و نهی از منکر:

«اعتبروا ايها الناس بِما وَعَظَ اللَّهِ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ من سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأحبار، إذ يقول: «لولا يَنْهِيَهُمُ الرَّبَّانيّونَ والأحبارُ عَنْ قولهم الأثم (1)» و قال: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بني إسرائيل (2)الى قوله: «لبِئسَ ما كانُوا يَفعلون(3)».

وانّما عابَ الله ذلك عليهم، لأنَّهُمْ كانوا يَروْنَ مِنَ الظُّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ المُنْكَرِ وَالفَسَادَ، فَلا يَنْهَوْنَهُم عن ذلك، رَغْبَةً فيما كانوا يَنالُونَ مِنْهُم وَ رَهْبَةً مما يَحْذَرُونَ، وَاللَّهُ يَقولُ: «فَلا تَخْشَوُ النَّاسَ وَاخْشَونِ (4)» و قال: «المؤمِنُونَ وَالمُؤْمِناتِ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بعض يأمُرُونَ بِالْمَعروفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَر (5)...»

10.خطاب به مروان:

«... وَيْلَكَ يا مروان اليْكَ ،عنی فانک رجش و انا أهْلُ بَيْتِ الطَّهَارَةِ ، الَّذينَ أَنْزَلَ اللهُ عَزَوَجَلَّ على نَبِيهِ صلی الله وعلیه واله، فقال: «انّما يريد الله ليُذهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (6)».

11. قوله تعالى: «انّ الله أصطفى أدَمَ و نوحاً و ال إبراهيمَ َو آلَ عِمْرانَ على العالمين. ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ والله سميع عليم (7)».

ص: 67


1- مائده (4) آیه 63
2- مائده (4) آیات 78 و 79
3- مائده (4) آیه 44
4- توبه (9) آیه 71
5- تحف العقول، ص 168؛ بحارالانوار، چاپ ،بیروت، ج 97 چاپ ،ایران، ج 100 ، ص 79؛ ادب الحسین علیه السلام، ص 69و68؛بلاغة الحسين علیه السلام، ص 24 و موسوعة كلمات الأمام الحسین علیه السلام، ص 274 و 275
6- احزاب (33) آیه 33 ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 1، ص 185 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 285
7- آل عمران (3) آیه 33 و 34 طبق نقل مقاتل دو بار امام علیه السلام به آیه فوق استشهاد فرموده است: یکی در جواب محمد بن اشعث که پرسید: ای قرابةٍ بَيْنك و بین محمد صلی الله وعلیه واله؟ ر.ک: المناقب، ج 4، ص 58؛ بحارالانوار، ج45، ص 302؛ امالی صدوق، ص 33 و 34؛ روضة الواعظین، ص 221 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 454 اما مرحوم شیخ محمد تقی شوشتری قدس سره در جلد دوم الاخبار الدخيلة، ص 192 گفته اند این که محمد بن اشعث» در واقعه کربلا بوده جای تأمل است. بار دوم استشهاد امام علیه السلام به آیه «اصطفاء» اند؛ هنگامی بود که علی اکبر علیه السلام به میدان می رفت. ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 بحار الانوار ، ج 45 ص 43؛ عوالم، ج 17، ص 286؛ لواعج الأشجان، ص170؛ نفس المهموم، ص 308 مقتل مقرم، ص 322 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 194 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص461

12. قوله تعالى: «وَ ما كُنْتُ متَّخِذَ المضلينَ عَضُداً» (1).

13. قوله تعالى: «فَأَجْمَعوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَ كُمْ، ثُمَّ لا يكن أمركم عليكم غُمَّة، ثُمّ اقضوا إليَّ وَ لا تنظرون (2)».

14. قوله تعالى: «انّ ولييَ اللَّهُ الّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتوَلّى الصّالحين (3)».

36. «فَقَهْتَنا فی الدین»، فقاهت امامان در دین

36. «فَقَّهْتَنا فِي الدِّين (4)»

فقاهت امام علیه السلام در دین

امام علیه السلام پس از سپاس پروردگار به دلیل آشنایی عمیق باقرآن، او را برای فقاهت در دین حمد می کند. آن حضرت در تمام دین فقیه است؛ یعنی در هر آنچه توسط پیامبر صلی الله وعلیه واله برای هدایت مردم آورده شده و فقه به معنای فهم عمیق دستورات دینی و آگاه بودن به روح تعالیم اسلام است به عبارت دیگر بینا بودن در تمام ابعاد دین چه در زمینه ،اخلاق چه در اعتقادات و چه در احکام با همه گستردگیش - و این دعای آن جناب است در روز عرفه که:

«اللَّهُمَ اِجْعَلِ غِنايَ فى نفسى... وَ الْبَصيرةً فى دينى (5)».

او مرجع و مورد توجه عموم مسلمین بود و در مسائل دشوار دینی به وی مراجعه میشد و آن گاه که در کرسی تدریس می نشست و به تبیین حقایق دین می پرداخت همگان ساکت و خاموش بودند (6).

ص: 68


1- كهف (18) آیه 51 در دیدار با عبیدالله حر جعفی و پس از نپذیرفتن استنصار امام علیه السلام ر.ک: امالی صدوق ص 155؛ بحارالانوار، ج 44، ص 315؛ مقتل مقرم، ص 225 لواعج الاشجان، ص 98 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 368
2- یونس (10) آیه 71 الارشاد، ص 217؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 424 الکامل، ج 4، ص 61؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 179؛ مقتل مقرم، ص 278 و نیز ر.ک لهوف، ص 99 بحار الانوار، ج 45، ص 9 و مقتل مقرم، ص 288؛ پس این آیه در دو خطبه روز عاشورا آمده است
3- اعراف (7) آیه 196 در خطبه اول روز عاشورا در این باره رک الارشاد؛ طبرى الكامل؛ البداية والنهاية و مقتل مقرم به آدرسهای فوق (پاورقی شماره 8، ص 55)
4- الأرشاد، ص 214؛ طبری، ج 5، ص 418؛ الکامل، ج 4، ص 57 بحار الانوار، ج 44، ص 392 عوالم، ج 17، ص 243؛ روضة الواعظین، ص 219 و نفس المهموم، ص 227
5- بحار الانوار چاپ بیروت، ج 95 و چاپ ،ایران، ج 98، ص 219
6- تاریخ دمشق، ص 212 و الامام الحسین علیه السلام، ص 118 و ابناء الرسول صلی الله وعلیه واله في كربلا، ص 76

در مسیر امام علیه السلام به طرف کربلا در منزل «ثعلبية» فردى خدمت آن حضرت رسید و سلام کرد، امام به او فرمود از کدام شهری؟ پاسخ داد: از کوفه. امام علیه السلام فرمود: ای برادر کوفی: اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم اثر جبرئیل را هنگام نزول وحی بر جدم درسرای خود به تو نشان می دادم. ای برادر کوفی! آیا ممکن است سرچشمۀ علم نزد ما باشد و مردم بدانند و ما ندانیم؟! این ممکن نیست(1). از این روایت می توان دریافت که منشأ فقه و بصیرت آنان در دین کجاست؟

37. وَجَعَلْتَ لَنا أسماعاً و ابصاراً و أفئدة»، دورنمایی از علم امام علیه السلام

37. وَجَعَلْتَ لَنا أسماعاً و ابصارَاً و أفئدةٌ (2)»

دورنمایی از علم امام علیه السلام

باید گفت که مجموع دانش ها و معارف بشری مولود حواس و مدرکات اوست و اگر انسان دارای قوة حاسه و مدرک دیگری جز این حواس و مدرکات بود، معلومات وی به مراتب بیشتر از دانشهای کنونی او بود. برای انسان کامل که دارای منصب «خلیفة اللهی» و سرآمد انسان هاست، اموری مشهود و معلوم است که در دیدگاه و قلمرو حس نمی.گنجد امام علیه السلام الان در خطابه شب عاشورا، ستایش پروردگار کرد و گفت: «علاوه بر سمع و بصرو فؤادی که دیگران هم دارند ما را گوش ها و چشم ها و دل های دیگری است»

قلوب العارفين لها عيون يرى مالا يراه الناظرينا *** و أجنحة تَطيرُ بغير ريش الى ملكوت ربّ العالمينا

38. روش روایی امام علیه السلام

38. روش روایی امام علیه السلام

امام حسین علیه السلام علاوه بر آن که روایاتی را از طریق پدر (3)و یا مادر (4)بزرگوارش از رسول خدا صلی الله وعلیه واله نقل نموده، احادیث زیادی را خود مستقیماً به تعابیر مختلف از پیامبر و نقل فرموده که به

ص: 69


1- «أما والله لو لقيتُكَ بالمدينة، لأريتُكَ أثَرَ جبرئيل من دارنا و نزوله على جدى بالوحى، يا أخا اهل الكوفة! مُسْتَقى العِلم مِن عِندنا، أَفَعَلِموا وَ جَهلنا؟ هذا ما لا يكون» (بصائر الدرجات، ص 11 و 12؛ اصول کافی، ج 2، ص 250 باب ان مستقى العلم من بيت آل محمد علیهم السلام، ح 2؛ بحارالانوار، ج 26، ص 157 و ج 45، ص 93 و 94)
2- الارشاد، ص 214؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 105؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 49؛ طبری، ج 5، ص 418؛ الکامل، ج 4، ص 57، بحار الانوار، ج 44، ص 392 و عوالم ، ج 17، ص 243
3- در این باره در کتاب «الاشعثیات» روایات زیادی آمده است
4- دلائل الأمامة، ص 7 و نهج الحياة، ص 48

نمونه هایی از این تعابیر و احادیث اشاره می کنیم:

1. سمعتُ جدی رسول الله صلی الله وعلیه واله ... «المعروف بقدر المعرفة (1)».

2. فقد سمعتُ جدى رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم يقول: «من قال في القرآن بغير علم فليتبوّا مقعده من النار (2)»

3. سمعت رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم يقول: «مَا مِن مسلم و لا مُسلمةٍ تُصيبه مصيبة و ان قدم عهدها، فيحدث لها استرجاعاً، الا أحدث الله له عند ذلك و أعطاه ثواب ما وعده بها يوم أصيب بها (3)».

4. قال رسول الله صلی الله وعلیه واله : «أمان امّتى من الغرق إذا ركبوا البحر، أن يقرؤا بسم الله مجريها و مرسيها ان ربي لغفور رحيم(4)»

5. صح عندى قول النبي : أفضل الأعمال بعد الصلوة إدخال السرور في قلب المؤمن بما لا إثم فيه... (5)».

6. كان رسول الله صلی الله وعلیه واله يرفع يَدَيْهِ إِذا ابْتَهل وَ دَعا، كما يَسْتَطْعِمُ المسكينُ (6)».

7. كان النبي صلی الله وعلیه واله إذا أكل طعاماً يقول: «اللهم بارك لنا فيه و ارزقنا خيراً منه (7)».

8. رأيتُ النبى صلی الله وعلیه واله: أَنه كَبَّرَ عَلى حَمرْةَ، خَمس تكبيرات و كَبَّرَ عَلَى الشُّهَداءِ بَعد حمزة، خمس تكبيرات فلحق حمزة، سبعون تكبيرة (8)».

9. او خاطره ای از غزوه خیبر نقل می کند در حالی که در آن زمان بیش از چهار سال نداشته است (9).

10. دخلتُ عَلى رسول الله و عنده أبي بن كعب، فقال لى رسول الله صلى الله عليه وسلم : مرحباً بک یا أبا عبدالله، يا زين السموات والأرضين...(10)».

ص: 70


1- بحار الانوار، ج 44، ص196
2- بحار الانوار، ج 3، ص 223 و التوحيد، ص 91
3- فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 225 و 226
4- فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 226؛ والحسن والحسين علیهماالسلام، ص 68
5- بحارالانوار، ج 44، ص 194 و موسوعة کلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 625
6- بحارالانوار، ج 16، ص 287 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص578
7- بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 63 و چاپ ،ایران، ج 66 ص 99 وموسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص578
8- بحارالانوار، ج 22، ص 273 و جامع احادیث الشيعة، ج 3، ص 311 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 56
9- خصال، ص 417 و 418 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 56 و 57
10- بحار الانوار ، ج 36، ص 204 به بعد؛ کمال الدین، ص 265؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 86 و 87 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام. ص 57 به بعد

11. «انّ رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم أصبح و هو مهموم، فقيل: مالک یا رسول الله؟ فقال: «انّى أريت في المنام كأن بنى اميّة يتعاورون منبرى هذا»، فقيل: يا رسول الله: لا تهتم، فانّها دنيا تنالهم فانزل الله «و ما جعلنا الرُؤيا التى...» الآية (1).

12. عن ابى الحوراء السعدى قال: قلت لحسين بن على ما تذكر من رسول الله؟ قال: «أتى رسول الله بتمر من الصَّدَقةِ، فَأخذتُ منه تمرةً، فجعلتُ ألوكها، فأخَذَها [منّى] بلغابِها، حتى ألقاها فى التمر وقال: «انّ ال محمد لا تحل لهم الصدقة (2)»

39. تشبيهات در سخنان امام علیه السلام

39. تشبيهات در سخنان امام علیه السلام

1. وأبلُ المَطَر: قالَ عِنْدَهُ رَجُلُ: «أنّ المعروف إذا أُسدِى إلى غير اهله ضاع، فقال الحُسينُ علیه السلام: «لَيْسَ كَذَلِكَ وَ لكِن تَكُونُ الصنيعةُ مثل وأبلِ المَطَر ، فَتُصيبُ البَرَّ والفاجِرَ (3): شخصی به امام علیه السلام عرض کرد: اگر کار نیک برای غیراهلش انجام شود ضایع و تلف شده است. حضرت فرمود: این گونه نیست، احسان و نیکی هم چون باران پر برکتی است که همگی اعم از نیک و بد را سیراب می سازد.

2 و 3. «كطيرة الدّبا... تداعى الفراش»؛

«و لكِنْ أسْرَعْتُم عَلَيْنا كطَيْرَة الدِّبا، وَ تَداعَيتُم إِلَيْها تتداعى الفراش (4)»؛ هم چون ملخ هایی که هنوز قدرت پرواز ندارند زود به سوی فتنه پریدید و همانند پروانه ها خود را در آتش فتنه انداختید.

4 و 5. «كَصُبَابَةِ الأناء... كمرعى الوبيل»:

«انّ هذه الدُّنيا قَدْ تَغَيَّرتْ وَ تَنكّرت وأدَبَرَ مَعْرُوفُها فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا الَّا صُبابَةً حَصُبَابَةِ الأناءِ وَ خسيس عيش كالمَرعَى الوبیل (5)؛ چهرۀ دنیا دگرگون شده و زشت و کریه گردیده، نیکوییهای آن همه پشت کرده و شتابان ،گذشتند و چیزی از آن ،نمانده مگر اندکی مانند قطرات آب که در ته

ص: 71


1- الغدير، ج 8، ص 248 و موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 575
2- موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 588
3- تحف العقول، ص 175؛ بحار الانوار چاپ، بیروت ج 75 و چاپ، ایران ج 78، ص 117 و مستدرک الوسائل، ج 12، ص 348
4- لهوف، ص 97؛ نفس المهموم، ص 246؛ بحارالانوار، ج 45 ص 8 موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 422 و بعضی نسخ كطيرة الذباب و نیز در بعضی کتهافت الفراش
5- طبری، ج 5، ص 403 و 404؛ لهوف، ص 79 مثیر الاحزان، ص 22 سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 310؛ بحار، ج 44، ص381 لواعج الأشجان، ص 100؛ مجموعه ورام، ص 410 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 356

ظرفی جمع شود، یا زندگی پست و ناچیزی که مانند چراگاه درو شده باشد».

7. «كَسَهْمِ الجَّدَة»؛

«... فَجَعَلا لَنا فِيهِ سَهْماً كَسَهْمِ الجَدَّة (1): غصب کنندگان خلافت سهمی اندک، همانند سهم «جدّة» یک ششم برای ما قرار دادند».

8. «كالقلادة على جيد الفتاة»؛

«خُطَّ الموتُ عَلَى وُلْدِادم، مَخطَّ القَلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاة (2)؛ مرگ برای آدمیان مانند گردن بند برای دختران جوان است و موجب زینت است».

9. «كوكوف الهاطلين»

«بجنورٍ كَوُكوف الهاطِلين (3)»؛ ابن سعد از روی قهر و غلبه با لشکری چون باران شدید مرا مورد حمله و تیرباران قرار داد.

40. تمثل امام علیه السلام به اشعار عرب

40. تمثل امام علیه السلام به اشعار عرب

در سخنان امام علیه السلام مواردی از تمثل به اشعار عرب دیده شده که به ذکر دو مورد آن بسنده می کنیم:

1. عن ابي سعيد المقبري، قال: نظرت الى الحسين علیه السلام الداخلاً مساجد المدينة و انّه ليمشى و هو معتمد على رجلين يعتمد على هذا مرّة وعلى هذا مرّة، ويَتَمثَّل بقول ابن مفرَّغ:

لا ذَعَرْتُ السَّوام فى فَلَقِ الصُّبْ *** ح مُغيراً و لا دعيت يزيداً

يوم أعطى من المهابة ضيماً *** و المَنايَا يَرْصُدْنَنى أن أحيداً

قال: فقلت في نفسي: والله ما تمثل بهذين البيتين الآلشيء يريد، قال: فما مكث الا يومين حتى بلغنى انه سار الى مكة (4).

ص: 72


1- بلاغة الحسين علیه السلام، ص 96
2- لهوف، ص 60 و 61؛ بحارالانوار، ج 44، ص 366؛ نفس المهموم، ص 163؛ لواعج الأشجان، ص 70 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 328
3- بحارالانوار، ج 45 ص48؛ الاحتجاج، ج 2، ص 25؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 284؛ نفس المهموم، ص 351؛ موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 492
4- تاریخ طبری، ج 5، ص 342؛ وقعة الطف، ص 83؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 10؛ الكامل، ج 4، ص 17 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص186؛مثير الأحزان، ص 19، تذکرة الخواص، ص 214 و 224، الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 24 و 25 و با اختلافاتی در الفاظ؛ البداية والنهاية، ج ، ص 166 (اشعار را به نقل از محمد بن ضحاک هنگام خروج از مکه نقل کرده است) مرحوم خیابانی در وقایع الایام، ص338 و 339 میگوید بار دیگری که امام الا به این اشعار تمثل جست روز تاسوعا بوده است مرحوم شعرانی در دمع السجوم، ص 32 آورده است «سرام» نام مرغی است و عرب که صبح هنگام پی کاری بیرون میشدند و مرغی را میدیدند، او را می رمانیدند، اگر راست می پرید به فال نیک می گرفتند و اگر به جانب چپ می پرید به فال بد می داشتند به هر حال شاعر در این شعر می گوید: که من زنده نباشم؛ به گونه ای که فقط اسمی از من باشد و پرندگان در سپیده دمان از یورش من بیمناک شوند، ولی به دلیل بیم و هراس از مرگ ذلت را قبول کنم

2. امام علیه السلام به شعر یکی از افراد قبیله اوس تمثل فرمود (هم او که برای یاری رسول خدا صلی الله وعلیه واله حرکت کرد و عموزاده اش مانع او می شد)

سأمضى و ما بالموت عار على الفتى *** إذا ما نوى حقاً وجاهَدَ مُسلماً

و واسى الرجال الصالحين بنفسه *** فارق مذموماً و خالف مجرماً

أقدم نفسي لا اريد بقائها *** لنلقى خميساً في الهياج غَرمَرماً

فإن عشتُ لم أذمم و ان متُّ لم ألَمْ *** كفى بك ذلا أن تعيش و تندما (1)

41. بخشهای مختلف زندگی امام علیه السلام

41. بخشهای مختلف زندگی امام علیه السلام

زندگی آن حضرت را به شش بخش می توان تقسیم کرد:

1. زمان پیامبر مکرم اسلام صلى الله و عليه واله

2. عصر خلفا

3. زمان امامت و خلافت ظاهری مولی الموحدین علی علیه السلام

4. زمان امامت امام حسن مجتبی علیه السلام

5. ابتدای امامت آن جناب تا آغاز قیام و خروج از مدینه

6. خروج از مدینه تا شهادت.

آنچه مربوط به بخش اوّل زندگانی اوست، عبارت است از چگونگی تولد نامگذاری محبت پیامبر صلی الله وعلیه واله به او خبر از شهادت وی، شنیدن حدیث از رسول خدا صلی الله وعلیه واله و... که در ذیل عناوین قبل

ص: 73


1- تاریخ طبری، ج 5، ص 404؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 173؛ الكامل، ج 4، ص 49؛ الارشاد، ص 208 کامل الزیارات، ص 96؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 88 و 89 مثیر الاحزان، ص 23 و بحارالانوار، ج 45، ص 23 و بحارالانوار ، ج ،45 ص 238 ،شاعر از ننگ نبودن مرگ برای جوانمردان سخن می گوید آن گاه که با انگیزه ای صحیح و با ایمان به جهاد بپردازند همان افرادی که جانشان را فدای انسانهای صالح می کنند...

کتاب آورده شد. البته هدف اصلی این فصل تحلیل بخش ششم از زندگی حضرت است، اما از سایر بخشها در ضمن عناوین آینده این فصل به طور گذرا بحث خواهد شد.

42. امام علیه السلام و فتوحات

42. امام علیه السلام و فتوحات

برخی به استناد مدارک و منابع تاریخی اصرار دارند که حسنین علیهماالسلام در بعضی فتوحات که در زمان عثمان و... انجام شده شرکت داشته اند (1) و برخی دیگر آن را توجیه کرده اند که چون این جنگ ها موجب رشد و گسترش اصل اسلام بود این دو بزرگوار در آنها حاضر شده اند (2). اما شاید حق با نویسندگانی (3) باشد که در تحقق این امر تأمل دارند و برای تأمل و تردید خود ادله و قرائنی اقامه نموده اند؛ از جمله:

1. این فتوحات برخلاف فتوحات زمان پیامبر صلی الله وعلیه واله و با انگیزه ایجاد انقلاب فرهنگی در مردم نبود.

2. این جنگها وسیله ای برای مال اندوزی عده ای خاص شده بود.

3. شرکت حسنین علیهماالسلام به معنای امضای حکومت آنها بود و یا لااقل مردم این گونه برداشت می کردند و آن بزرگواران از هرگونه حرکتی که نشان تأیید حاکمیت موجود باشد، دوری می نمودند.

4. نصوصی در دست است که ائمه لا فتوحاتی از این قبیل را به مصلحت اسلام نمی دانستند.

5. عدم شرکت علی علیه السلام در این فتوحات با این که آنان خواستار حضور حضرت بودند، خود سایه ای از ابهام بر این پیروزی ها افکنده است.

6. با اینکه عده ای از مورخین عامه به شرکت حسنین علیهماالسلام در بعضی از جنگها تصریح کرده اند اما برخی دیگر - با تمام اهمیتی که این مطلب دارد بدان اشاره هم نکرده اند و بالاتر از آن عدم اعتنا و تأکید علمای شیعه بر این گزارشها خود باعث تردید خواهد شد.

7. علی علیه السلام در جنگ صفین (که حسنین علیهماالسلام اولاد زیادی داشتند) برای آنکه نسل رسول خدا صلی الله وعلیه واله قطع نشود، به حفظ جان آنها سفارش می نمود، با این وصف چگونه اجازه دهد آن دو با امیری جائر آن هم در عنفوان جوانی (که یا اولادی نداشتند و یا دارای اولاد کمی بودند) به جنگ بروند. (والله العالم)

ص: 74


1- علايلي، الامام الحسين علیه السلام، ص 87 و 312 و عباس محمود العقاد، ابوالشهداء علیه السلام، ص 71
2- باقر شريف القرشي حياة الامام الحسن علیه السلام، ج 1، ص 96
3- جعفر مرتضى العاملي، الحياة السياسية للامام الحسن علیه السلام، ص 117 به بعد

43. حسین الله و امامت برادر

43. حسين علیه السلام و امامت برادر

1. ما معتقدیم که ائمه اطهار علیهماالسلام نور واحد هستند و هر یک با توجه به تکلیف الهی خود و در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی تصمیمی گرفته اند و این به معنای اختلاف روحیات آنها نیست.

2. آن گاه که امام مجتبی علیه السلام مصلحت امت را در صلح دید امام حسین علیه السلام اعلام کرد که از برادر خود اطاعت خواهد کرد (1).

3. او آن قدر به برادر احترام می گذاشت که هیچگاه در برابر وی اظهار نظر نمی کرد و سخنی نمی گفت (2)و او را اعلم به دستورات دین و کتاب خدا می دانست (3).

4. اگر به غیر از آنچه گفته شد چیزی در برخی از کتب آمده که قابل توجیه نیست، قطعاً از جعلیات دشمنان ولایت است.

5. البته این نکته را نمی توان نادیده گرفت که چون امام علیه السلام خود طرف قرارداد صلح نبوده، در بیان حقایق آزادی بیشتری داشته است.

44. خطابهٔ منا يا استهلال قيام

44. خطابة منا يا استهلال قيام

بعضی آغاز شهادت و قیام امام علیه السلام را زمانی می دانند که آن جناب شبانه به کنار مرقد رسول الله صلى الله عليه و واله وسلم رفته است، و برخی استهلال و دیباچه کتاب شهادت را خطابه آن حضرت در عصر هفتم ذى الحجه سال شصت هجری در مکه دانسته اند.

البته امام علیه السلام از نخستین ایام ولادت شهید نامیده شده است سخنان حضرت با حذیفة الیمان در اوان کودکی در همین باره است (4). ولی به نظر می رسد که «خطابه منا» استهلال قیام امام الان باشد همان خطابه ای که در بحبوبه اختناق ایراد شده؛ زیرا یکی از برنامه های معاویه در این مدت

ص: 75


1- بحار الانوار، ج 44، ص 61
2- همان، ج 43، ص 319
3- اصول ،کافی، ج 2، ص 74 کتاب الحجة باب الاشارة و النص على الحسين بن على علیهماالسلام، حدیث 3
4- سمعت حذيفه يقول: سمعت الحسين بن على ال يقول: «والله ليجتمعن على قتلى طغاة بنی امیه و يقدمهم عمر بن سعد» و ذلك فى حياة النبي فقلت له: انباک بهذا رسول الله؟ قال: لا، فاتيت النبي الا، فأخبرته، فقال علمی علمه و علمه علمی و انا لنعلم بالكائن قبل كينونته (دلائل الامامة ص، 75 بحار الانوار، ج 44 ص 186 و اثبات الهداة، ج 2، ص 589، ح 71)

محو کردن اساس اسلام و نبوّت (1)و بویژه ولایت بوده است (2). گرچه امام علیه السلام با پایبندی به تصمیم صحیح، برادرش (3)، در مواردی نیز برخوردهای قاطعی با معاویه داشته است (4)، اما «خطابه منا» در این میان از ویژگی خاصی برخوردار است.

امام علیه السلام در آن اوضاع و احوال و در ایام حج سال 58، صحابه رسول خدا صلی الله وعلیه واله و تابعین را دعوت فرمود و به روایتی بیش از هزار نفر در آنجا حضور یافتند پس آن حضرت برپاخاست و پس از حمد و ثنا بر خداوند فرمود:

«أمّا بَعْدُ فانّ هذا الطاغية قد فَعَل بنا و بشيعتنا ما قَدْ َرأيتم وَ عَلِمْتُم و شَهِدْتُمْ، و انّى أُريد أَنْ أسأَلَكُم عَنْ شَيءٍ، فَأَن صَدَقْتُ، فَصَدِّقونى، وإِنْ كَذِبْتُ، فَكَذَّبوني، وَ أَسْأَلُكُمْ بِحَقِّ اللَّه عَلَيْكُم و حقٌّ رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم و قُربتى من نبيّكُمْ لمَا سَيَّرْتُم مَقامى هذا و وَصْفُتمْ مَقالَتي وَ دَعَوْتُم أَجْمَعِينَ فِي أمْصارِكُمْ مِنْ قَبائِلِكُمْ مَنْ آمَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ [و فى رواية أخرى بعد قوله: فكذبونى: إسْمَعوا مقالتي و اكْتُبُوا قَولى، ثم أرجعوا الى أمصاركم وقبائلكم فَمِنْ أمَنْتُم مِنَ النّاسِ وَ وَ تَقتُم بِهِ، فَادْعُوهُم إِلَى ما تَعْلَمُونَ مِنْ حقنا فانّى أَتَخُوفُ أَنْ يَدْرُسَ هذا الأمر وَ يَذهَبَ الدَّقُ وَ يَعْلَبَ، وَاللَّهِ مُتُّمُ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الكافرون]

قال سُليْم: فكان فيما نا شَدَهُم الحسين علیه السلام و ذكرهم أن قال: أُنْشِدُكُمُ اللَّهَ، أَثْعَلَمونَ أَنَّ عليَّ بن أبي طالب كانَ أخا رسول الله الله حين آخى بين اصحابه، فأأَحْيَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ، قَالَ «أَنْتَ أخى و أنا اخوك فى الدُّنيا والآخِرَةِ»؟ قالوا: اللّهم نَعم. قال: أنْشِدُكم الله، هَلْ تَعْلَمُونَ أنّ رسول الله لو اشترى موضِعَ مَسْجِدِهِ وَ مَنازِلِهِ فَابْتَناهُ، ثم ابتنى فيه عَشْرَةَ مَنازِلَ وَ جَعَلَ عَاشِرَها في وَسَطِها لِأَبي، ثُمَّ سَدَّ كُلَّ بابٍ شارِعِ إِلَى المَسْجِدِ غَيْرَ بابِهِ، فَتَكَلَّمَ فِي ذلكَ مَنْ تَكَلَّم، فَقَالَ: مَا أَن-ا سَدَدْتُ أبْوابَكُم وَ فَتَحْتُ بابَه و لكنّ الله أمَرَني بِسَدِّ أبْوابِكُمْ وَ فَتح بابِهُ، ثُمَّ نَهَى النَّاسَ أَنْ يَنامُوا فِي المَسْجِدِ غَيْرَهُ، و كان يُجْنَبُ فِي الْمَسجِدِ وَ مَنْزِلِهِ فِى مَنْزِلِ رَسُول الله صلى الله عليه و اله وسلم فُولِدَ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ

ص: 76


1- مروج الذهب، ج 3، ص 454
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 15 و 16
3- ر.ک: به عنوان پیشین
4- از جمله در مورد شهادت حجربن عدی و عمر و بن حمق و... ر.ک: الأحتجاج، ج 2، ص 19 و 20؛ الغدیر، ج 10، ص 160 به بعد و الأمامة والسياسة، ج 1، ص 180 و 1 و 181

لَهُ فيه أولاد» قالو: اللهم نعم.

قالَ: أَفَتَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَر بن الخطاب حَرَصَ عَلَى حَوَّةٍ قَدْر عَيْنِهِ يَدَعُها فِي مَنْزِلِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَأَبِي عليه، ثمّ خَطَبَ فقال: انّ الله أَمَرَ أن أبْنِيَ مَسْجِداً طَاهِراً لا يَسْكُنُهُ غيرى و غَيْرَ أَحْيِ وَ بَنِيهِ؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أَنْشِدُكُمْ اللَّهَ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ الله صلى الله عليه و اله وسلم نَصَبَهُ يَوْمَ غدیر خم فنادى لَهُ بِالوِلَايَةِ، وَ قَالَ: لِيبْلُغَ الشَّاهِدُ الغائب؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أُنشدكُمُ الله أَتُعْلَمُونَ أَنَّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه و اله وسلم قال له في غَزْوَةِ تَبُودٍ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ موسى و أنْتَ ولى كلِّ مؤمن بعدى؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أُنْشَدُكُمُ اللَّهَ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رسول الله صلى الله عليه وسلم حينَ دَعَا النَّصارى مِنْ أَهْلِ نجران إلى المُباهَلَةِ لَمْ يَأْتِ الَّا بِهِ وَ بِصَاحِبَتِهِ وَ ابْنَيهِ؟ :قالوا: اللهم نعم. قال: أنْشِدكُمُ الله أتَعلَمُونَ أَنَّهُ دَفَعَ ِالَيْهِ اللواءَ يَوْمَ خَيْبَر، ثم قال: لأَدْفَعَهُ الى رجلٍ

يُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ و يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، حَرّارٌ غَيْرُ فَرَارٍ، يَفْتَحُها عَلَى يَدَيهِ؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتعلمون ان رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم بَعَثه ببراءةٍ وقال: لا يبلغ عنّى إِلَّا أَنا أو رَجُلٌ مِنّى؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أَتَعْلَمُونَ أَنّ رسول الله لَمْ تَنزِلْ بِهِ شَدّةُ إِلَّا قدمهُ لَها ثقةً بِه وَ انَّهُ لَمْ يَدْعُوهُ بِاسْمِهِ قَطُّ، الَّا يَقولُ: يا أخى، و ادْعُوا لى أخي؟ قالوا: اللهم نعم. قالَ: أَتَعْلَمُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَضى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ جَعْفَرٍ وَ زَيْدٍ، فَقالَ أَنْتَ منى و أنا مِنْكَ وَ أنْتَ ولى كلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي؟ قالوا: اللهم نَعَم قالَ: أَتَعْلَمُونَ أَنَّهُ كَانَتْ لَهُ مِنْ رسول اللهِ صلى الله عليه و اله وسلم كُلَّ يَوْمٍ خَلُوةُ وَ كُلَّ لَيْلَةٍ دَخْلَةٌ إِذا سَأَلَهُ أَعْطَاهُ و إذا سَكَتَ أَبْدَاهُ؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أتَعْلَمونَ انّ رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم قال: أنا سيِّدُ وُلْدِ بَني أدم و أخي على سَيِّدُ العرب، و فاطمة سيّدة نِساءِ أَهْلِ الجنَّة و الحسنُ والحُسَيْنُ ابْناىَ سيّدا شَبابِ اَهْلِ الجنّة؟ قالوا: اللهم نعم.

قال: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و اله وسلم أَمَرَهُ بِغُسْلِهِ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ جَبْرِئيلَ يُعينُهُ عَلَيْهِ؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ فِي آخِرِ خُطْبَةِ خَطَبَهَا انّى تَرْكتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتابَ الله وَ أَهْلَ بَيْتِي، فَتَمَسَّكُوا بِهِما لَنْ تَضِلُّوا؟ قالوا: اللهم نعم.

ثُمَّ نأشَدَهُم أَنَّهُم قَدْ سَمِعُوهُ يَقول: مَنْ زَعَمَ انّه يُحِبُّني و يُبْغِضُ عَلِيّاً، فَقَدْ كَذِبَ، لَيْسَ يُحِبُّني وَ يُبْغِضُ عَليّاً، فَقالَ لَهُ قائل: يا رَسُولَ اللهِ وَ كَيفَ ذلكَ؟ قال: لانّه منّى وَ أنَا مِنْهُ، مَنْ أَحَبَّهُ، فَقَدْ اَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَنِي، فَقَدْ أَحْبَ اللَّهِ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ، فَقَدْ أَبْغَضَى وَ مَنْ أَبْغَضَنِي، فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهِ. فَقَالُوا: اللهم

ص: 77

نَعم، قَدْ سَمِعْنا وَتَفْرَقُوا عَلَى ذلك (1)

ص: 78


1- 1 کتاب سلیم بن قیس، ص 206 به بعد؛ الاحتجاج، ج 2، ص 19 موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 270 و الغدیر، ج 1، ص 198 و 199. «سلیم میگوید در این اوضاع و احوال و دو سال قبل از هلاکت ،معاویه حسین بن علی علیهماالسلام به سفر حج رفت و در این سفر با عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر همسفر .بود در مکه از مردان و زنان بنی هاشم و از گروه انصار و افرادی که آن حضرت و بنی هاشم را میشناختند دعوت به عمل آورد و به همۀ آنان مأموریت داد که افراد ذی صلاح و متعهد، از صحابه رسول خدا صلی الله وعلیه واله و تابعین را، برای شرکت در جلسه ای که قرار است در منا تشکیل شود دعوت کنند. هنگامی که مدعوین - که تعدادشان به هزار نفر بالغ می گردید - در منا زیر خیمه حسین بن علی علیهماالسلام گرد آمدند آن حضرت پس از حمد و ثنای خداوند چنین فرمود: شما از جنایاتی که معاویه این جبار سرکش بر ما و شیعیان ما روا داشته مطلع و آگاهید و شاهد و ناظر ستمگری های او می باشید. اینک من مطالبی را درباره پدرم مطرح میکنم که اگر درست بود تصدیقم کنید و اگر نادرست بود از من نپذیرید گفتار مرا بشنوید و سخنان مرا بنویسید و تذکرات مرا به خاطر بسپارید و هنگامی که به شهر و دیار خود باز میگردید، آنچه را از من شنیده اید به اقوام و عشیره مورد وثوق و افراد مورد اعتماد از دوستان و آشنایان خود ابلاغ کنید؛ زیرا ترس آن دارم که این آیین مندرس گردیده و این مذهب حق از بین برود والله متم نوره و لوکرِه الكافرون. سلیم می گوید: پس از آن که سخنان امام علیه السلام به پایان رسید مجدداً تأکید نمود که شما را به خدا پس از مراجعت از این سفر، گفتار مرا به افراد مورد اعتماد خود برسانید آن گاه از منبر فرود آمد و شرکت کنندگان نیز با تصمیم ابلاغ سخنان آن حضرت متفرق گردیدند. سلیم بن قیس آن گاه متن بخش اوّل خطبه را که حاوی فضایل امیر مؤمنان و اهل بیت علیهما السلام است، این گونه نقل میکند شما را به خدا آیا میدانید وقتی که رسول خدا در میان صحابه و یارانش پیمان اخوت میبست، برای اخوت خویش، علی علیه السلام را انتخاب نمود؟ گفتند: خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. شما را به خدا آیا می دانید آن گاه که رسول خدا صلی الله وعلیه واله محل ساختمان مسجد و خانه خویش را خریداری و در کنار مسجد ده حجره بنا کرد نه باب از این حجره ها را به خود و حجره دهمی را که در وسط آنها قرار داشت به پدرم «علی علیه السلام» اختصاص داد، سپس دستور داد در حجره های مردم را که به مسجد باز می شد ببندند، مگر در حجره علی علیه السلام، و چون بعضی از صحابه در این مورد اعتراض نمودند رسول خدا صلی الله وعلیه واله فرمود: من این دستور را از پیش خود صادر نکردم بلکه خدا چنین فرمانی را به من داد. آن گاه مردم را از خوابیدن در مسجد منع نمود مگر علی علیه السلام را که حجره اش در داخل مسجد و در کنار حجره رسول خدا صلی الله وعلیه واله قرار داشت و در همین حجره بود که بر علی علیه السلام حالت جنابت رخ میداد و خداوند در همین منزلها فرزندانی را به رسول خدا صلی الله وعلیه واله و على علیه السلام عطا نمود؟ گفتند: خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. آیا می دانید که عمر بن خطاب اشتیاق فراوان داشت که از دیوار خانه اش روزنه کوچکی به مسجد باز کند تا بتواند داخل مسجد را ببیند، ولی رسول خدا اجازه نداد و چنین فرمود: چون خداوند مرا به بنا کردن مسجد پاک و مطهری مأمور ساخته است؛ لذا نباید بجز من و برادرم «علی» و «فرزندانش علیهماالسلام شخص دیگری در این مسجد سکنا گزیند؟ گفتند: خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. شما را به خدا آیا میدانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله على علیه السلام را در غدیر خم به مقام ولایت نصب کرد، سپس دستور داد که این جریان را حاضرین به غایبین برسانند؟ گفتند: خدایا تو را گواه میگیریم که درست است. شما را به خدا آیا میدانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله در جنگ تبوک به علی فرمود: یا علی! برای من همانند هارون هستی برای موسی و همچنین فرمود: تو پس از من ولی و سرپرست همه مؤمنان هستی؟ گفتند: خدایا تو را گواه میگیریم که درست است. شما را به خدا آیا میدانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله را آن گاه که مسیحیان «نجران» را به مباهله دعوت نمود، برای نفرین آنان با خود نیاورد، مگر علی و همسر و دو فرزند او را؟ گفتند خدایا تو را گواه میگیریم که درست است شما را به خدا آیا میدانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله در جنگ خیبر پرچم اسلام را به دست علی داد و فرمود اینک پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش او را دوست میدارند و او خدا و رسولش را و کزار غیر فرار است [کسی که پی در پی حمله می کند و هرگز از دشمن فرار نمی کند] و خدا قلعه خیبر را به دست او فتح خواهد نمود؟ گفتند: خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. آیا می دانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله سوره برائت را به وسیله علی علیه السلام به مکه فرستاد و فرمود نباید پیام مرا ابلاغ کند جز خود من یا کسی که از من است؟ گفتند خدایا تو را گواه میگیریم که درست است. آیا می دانید که هر مشکل و حادثه مهمی برای رسول خدام پیش میآمد به سبب اعتمادی که به علی داشت او برای حل مشکلش جلو می انداخت، و او را هیچگاه با اسم تنها صدا نمی کرد و به عنوان برادر خطابش می کرد؟ گفتند: خدایا تو را گواه میگیریم که درست است. آیا می دانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله آن گاه که در میان علی و جعفر و زید قضاوت نمود، فرمود: یا علی! تو از من هستی و من از تو و پس از من تو ولی و سرپرست همۀ مؤمنان خواهی بود؟ گفتند: خدایا تو را گواه میگیریم که درست است. آیا می دانید که علی علیه السلام هر روز جلسهٔ خلوتی و هر شب یک نشست خصوصی با رسول خدا صلی الله وعلیه واله را داشت، که در این جلسات خصوصی اگر علی سؤال می کرد، رسول خدا پاسخ می داد و اگر سکوت میکرد رسول خدا خود سخن را آغاز می نمود؟ :گفتند خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. آیا می دانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله علی علیه السلام را بر جعفر طیار و حمزه سید الشهداء ترجیح داد آن گاه که به دخترش فاطمه علیهاالسلام فرمود: من تو را به همسری بهترین افراد خانواده ام در آوردم که در اسلام با سابقه ترین و در اخلاق حلیم ترین و در علم برترینشان می باشد؟ گفتند خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. آیا می دانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله فرمود: من آقا و سرور همه فرزندان آدم برادرم «علی علیه السلام» سالار عرب و فاطمه بانوی زنان بهشت و دو فرزندم حسن و حسین علیهماالسلام سید جوانان بهشتند؟ گفتند: خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. آیا می دانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله را به علی مأموریت داد تا بدن او را غسل دهد و فرمود: در این کار جبرئیل معین و یاور او خواهد بود؟ گفتند خدایا تو را گواه میگیریم که درست است. آیا می دانید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله را در آخرین خطبه اش (به مسلمانان) فرمود: من در میان شما دو امانت گرانبها می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم. اگر به آن دو تمسک کنید هیچگاه گمراه نمی شوید؟ گفتند: خدایا تو را گواه میگیرم که درست است. سلیم بن قیس می گوید حسین بن علی علیهماالسلام غیر از اینها فضایل زیادی را که درباره علی و اهل بیت علیهماالسلام او در قرآن آمده و یا از زبان رسول خدا صلی الله وعلیه واله را شنیده بود، بر شمرد و حضار مجلس آنان که از صحابه رسول خدا صلی الله وعلیه واله بودند می گفتند: آری به خدا سوگند این را شنیده ایم و تابعین آنان) که رسول خدا را ندیده بودند می گفتند ما هم این فضیلت را از فلان صحابه مورد وثوق و اعتماد شنیده ایم. حسین به علی علیهماالسلام در پایان سخنانش که درباره فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام بود فرمود: شما را به خدا بگویید این را شنیده اید که رسول خدا صلی الله وعلیه واله فرمود: هر کسی دوستی مرا ادعا کند، در حالی که با علی دشمنی دارد دروغ گفته است؛ زیرا دوستی من با دشمنی علی در یک دل نمی گنجد در این هنگام شخصی سؤال کرد یا رسول الله! چگونه محبت تو با دشمنی علی نمی سازد؟ فرمود: زیرا علی از من و من از علی هستم. هر که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هر که علی را دشمن بدارد با من دشمنی کرده و هر که با من دشمنی کند خدا را دشمن داشته است». (سخنان حسین بن علی علیهماالسلام از مدینه تا کربلا، ص 310، ص 318 با تغییرات جزئی).

صاحب تحف العقول خطبه ای را از آن حضرت نقل کرده که با توجه به لحن خطبه، که علمای

ص: 79

امت مخاطب امام علیه السلام هستند، احتمال دارد این خطبه جزء همان خطابه منا باشد (1) و آن خطبه چنین است:

«اعْتَبروا أيُّهَا النّاسِ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سوء ثنائِهِ عَلى الأحبار، إذ يَقولُ: «لو لا ينهيهُمُ الرَّبّانيّون و الأخبارُ عَنْ قَوْلِهم الأثم» و قَالَ لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَني إسرائيل» الى قوله «لَبِئْسَ ما كانوا يَفْعَلُون» و انما عابَ اللهُ ذلك عَلَيْهُم، لأنَّهُم كانوا يَرَوْنَ مِنَ الظُّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أظْهُرِهِم الْمُنْكَرَ وَ الفَسَادَ فَلا يَنْهَوْنَهم عَنْ ذلك، رَغْبَةً فيما كانُوا يَنالُونَ مِنْهُمْ وَرَهْبَةً ممّا يُحْذَرُونَ، واللهُ يَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَونِ» و قال: «الْمُؤْمِنونَ والمؤمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أولياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ فَبَدَا اللَّهُ بالأمر بِالْمَعروفِ وَ النَّهْي عَنِ المُنْكَرِ، فَرِيضَةً مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بأنَّها اذا أديت و أقيمَتْ اسْتَقامَتِ الفرائِضُ كُلُّها هَيْنُها وَ صَعْبُها، و ذلكَ أَنَّ الأمر بِالمَعْرُوفِ والنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعاء إِلى الأَسْلَامِ مَعَ رَبِّ المَظَالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَة الفِيْيءِ وَ الغَنائم وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَواضِعِهَا، وَ وَضْعِها في حقها.

ثُمَّ أَنْتُمْ أَيَّتُهَا العِصابَةُ عِصَابَةُ بِالعِلْمِ مَشْهُورَةٌ ، وَ بِالخَيْرِ مَذْكُورَةٌ، و بالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ، وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ، يَها بُكُم الشَّرِيفُ وَ يُحْرِمُكُمُ الضَّعيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَليهِ وَ لا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِي الْحَوائِجِ إِذا امْتَنَعت مِنْ طُلابِها وَ تَمْشُونَ فِى الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ المُلُوكِ

ص: 80


1- در کتاب ولایت فقیه امام خمینی قدس سره، ص 145 در باره روایت تحف العقول چنین آمده است این نطق مشهور را در منا ایراد و در آن علت جهاد داخلی خود را ضد دولت جائر اموی تشریح فرموده است»

وَ كَرَامَةِ الأَكابِرِ. أَلَيْسَ كُلَّ ذلك إِنَّمَا تِلْتُمُوهُ بِما يُرجى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيامِ بِحَقِ اللَّهِ، وَإِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ، فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الائِمَةِ، فَامَّا حَقُّ الضُّعَفَاءِ، فَضَيَّعْتُمْ وَ امَّا حَقُكُمْ بِزَعْمِكُمْ، فَطَلَبْتُمْ فَلا مالَ بَذَلْتُمُوهُ، وَ لا نَفْسَاً خاطرتُمْ بِها لِلَّذِي خَلَقَها، و لا عشيرةً عادَيتُمُوها في ذاتِ الله. أَنْتُمْ تَتَمَنَّونَ عَلَى اللَّهِ جِنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَانَا مِنْ عَذَابِهِ، لَقَدْ خشيتُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا المُتمَنونَ عَلَى اللَّهِ، أَنْ تُحِلَّ بِكُمْ نِقْمَةً مِنْ نَقِمَاتِهِ، لِأَنَّكُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضَّلْتُمْ بِهَا، وَ مَنْ يُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُكْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِى عِبادِهِ تُكْرَمُونَ، وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً، فَلا تَقْرَعُونَ، وَأَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَقْرَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ مَحْقُورَةٌ، وَ العُمى و البُكْمُ وَ الزَّمِنَ فِى المَدايِنِ مُهْمَلَةٌ. لا تُرْحَمُونَ وَ لَا فِى مَنْزِلَتِكُمْ تَعْمَلُونَ، وَ لا مَنْ عَمِلَ فيها تَعْتَبونَ (1)، وَبِالادْهَانِ وَالْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظُّلَمَةِ تَأْمَنُونَ كُلُّ ذلِكَ مِمَّا أَمَرَكُمْ اللهُ بِهِ من النَّهْيِ وَ التَّناهِي وَ أنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ، وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصيبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنازِلِ العُلَماءِ لَوْ كُنْتُمْ تَسْمَعُونَ (2)، ذَلِكَ بِأَنَّ مَجاري الأُمُورِ وَ الأحْكامِ عَلى أيْدِي الْعَلَمَاءِ بِاللَّهِ، الأمُناءِ عَلَى حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ، فَأَنْتُمُ المَسْلُوبُونَ تِلْكَ المَنْزِلَةَ، وَ ماسُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُقِكُمْ عَنِ الحَقِّ وَ اخْتِلَافِكُمْ فِي السُّنَةِ بَعْدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ، وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الأذى وَ تَحَمَّلْتُمُ الموؤنَةَ في ذاتِ اللَّهِ، كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ، وَإِلَيْكُمْ تَرْجِعُ، وَ لَكَيْكُمْ مَكَّنْتُم الظُّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِى أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبَهَاتِ، وَيَسيرونَ فِي الشَّهَوَاتِ، سَلَّطَهُمْ عَلى ذلكِ فِرارُكُمْ مِنَ المَوتِ وَ إِعْجَابُكُمْ بِالحَيَاةِ، التى هى مُفارِقَتُكُمْ، فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِي أَيْدِيهِمْ، فَمِنْ بَيْنَ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَيْنَ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِيشَتِهِ مَغْلُوبٍ، يَتَقَلَّبُونَ فِي المُلْكِ بِأَرَائِهِمْ وَ يَسْتَشعِروُنَ الْخِرْىَ بِأَهْوائِهِمْ اِقْتِداءً بِالأَشْرارِ وَ جُرأَةً عَلَى الجَبَارِ، فِي كُلِّ بَلَدِ مِنْهُمْ عَلى مِنْبَرِهِ خَطيبٌ يَصْقَعُ، فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاعِرَةً وَ أيْديهِم فيها مَبْسُوطَةٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا يَدْفَعُونَ يَدَ لأمِسٍ، فَمِنْ بَيْنِ جَبَّارٍ عَنيدٍ و دَى سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شديد، مُطاعَ لَا يَعْرِفُ المبدئ و المُعيد، فيا عَجَباً وَ مَالِيَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ عَاشُ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى المُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ، فالله الحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعْنا و الْقَاضِي بِحُكْمِهِ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَنَا.

اللَّهُمَ إِنَّكَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنافُسَاً في سُلْطَانٍ وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام وَ لَكنْ لِنُرِيَ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الأصلاحَ في بِلادِكَ، وَيَأْمَنَ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ، وَيُعْمَلُ

ص: 81


1- نسخه بدل: تعينون
2- نسخه بدل: تشعرون

بِفَرائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكامِكَ، فَإِنَّكُمْ إِلَّا تَنْصُرُونَا وَ تَنْصِفونا قَوِىَ الظُّلَمَةُ عَلَيْكُمْ، وَ عَمِلُوا فِي إِطْفَاءِ نورِ نَبِيِّكُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا وَإِلَيْهِ أَنَبْنَا وَإِلَيهِ المَصِيرُ (1)».

باید گفت خطابه به دلیل وجود یک یا چند امر از امور زیر دارای اهمیت خاصی است:

الف- عظمت و شخصیت سخنران

ب- بلندی مقام مستمعین

ج- اهمیت موضوع سخنرانی

ص: 82


1- تحف العقول، ص 168 - 170؛ بحار الانوار چاپ ،بیروت، ج 97 و چاپ ایران، ج 100، ص 79 - 81؛ بلاغة الحسين علیه السلام، ص 130به بعد و موسوعة كلمات الامام الحسین ، ص 274 به بعد. ترجمه: ای مردم از پندی که خدا به صورت نکوهش از علمای یهود به اولیا و دوستانش داده عبرت بگیرید. آن جا که می فرماید: چرا علمای دینی و اخبار یهودیها را از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام نهی نمی کنند؟ و باز می فرماید: آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند مورد لعن و نفرین قرار گرفتند تا آنجا که میفرماید آنها از اعمال زشتی که انجام میدادند یکدیگر را نهی نمی کردند و چه کار بدی را مرتکب می شدند در حقیقت خدا آن را بدین سبب عیب میشمارد که آنان با چشم خود می دیدند که ستمکاران به زشت کاری و فساد پرداخته اند اما منعشان نمیکردند و این سکوت به خاطر علاقه به مال بود که از آنان دریافت میکردند و نیز به خاطر ترسی بود که از آزار و تعقیب آنان به دل راه می دادند در حالی که خدا میفرماید از مردم نترسید و از من بترسید، و می فرماید: مردان مؤمن، دوستدار رهبر و عهده دار یکدیگرند و یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می کنند. خداوند در این آیه در شمردن صفات مؤمنان که مظهر دوستداری و رهبری متقابل است از امر به معروف و نهی از منکر شروع میکنند و نخست آن را واجب می شمارد؛ زیرا آگاه است که اگر امر به معروف و نهی از منکر انجام شود و در جامعه برقرار گردد همهٔ واجبات از آسان گرفته تا مشکل انجام خواهد شد و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ یعنی جهاد اعتقادی خارجی برگرداندن حقوق ستمدیدگان به آنان و مخالفت و مبارزه با ستمگران و کوششی برای اینکه ثروت های عمومی و غنایم جنگی طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود و صدقات از موارد صحیح و واجب آن جمع آوری و گرفته شود و هم در موارد شرعی و صحیح آن به مصرف برسد. علاوه بر آنچه گفتیم شما ای گروه حاضر و ای گروهی که به علم و دانش شهرت دارید و از شما به نیکی یاد میشود و به خیر خواهی و اندرزگویی و به راهنمایی در جامعه معروف شده اید و به خاطر خدا و دین در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده اید به طوری که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر میخیزد و آن کس که هیچ برتری بر او ندارید و نه قدرتی بر او، شما را بر خود برتری داده است و نعمتهای خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانی میدارد در موارد حوایج وقتی به دست مردم نمی رسد وساطت میکنید و در کوچه و خیابان با مهابت پادشاهان و شکوه بزرگان قدم بر می دارید. آیا بدین سبب به همۀ این احترامها و قدرتهای معنوی نایل نگشته اید که امید است به اجرای قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده اید بیشتر حقوق الهی را که بر عهده دارید فروگذاشته اید؛ مثلاً حق ائمه را رعایت ننموده اید حق افراد ناتوان و بی قدرت را ضایع کرده اید اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش میپندارید برخاسته اید. نه پولی خرج کرده اید و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته اید و نه با قبیله و گروهی به خاطر خدا در افتاده اید. شما آرزو دارید و حق خود میدانید که خدا بهشت خود و همنشینی بیامبرانش و ایمنی از عذابش را به شما ارزانی دارد. ای کسانی که چنین انتظارهایی از خدا دارید از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرود آید؛ زیرا در سایهٔ عظمت و عزت و کرامت الهی به منزلتی رسیده.اید ولی خدا شناسانی را که ناشر خداشناسی هستند احترام نمیکنید حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود میبینید پیمانهای الهی زیر پا نهاده شده، اما نگران نمی شوید، در حالی که به خاطر پاره ای از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان میشوید و اینک تعهداتی که در برابر پیامبر صلى الله وعليه واله انجام گرفته؛ یعنی مناسبات اسلامی که از طریق بیعت با پیامبر اکرم صلى الله وعليه واله تعهد شده، همچنین پیمان اطاعت و پیروی از جانشینش على علیه السلام و اولاد او که در غدیر خم در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بی اعتنایی است. نابینایان، لال ها و زمین گیران ناتوان در همه شهرها بی سرپرست مانده اند و بر آنها ترحم نمیشود و نه مطابق شان و منزلتتان کار میکنید و نه با کسی که چنین کاری بکند و در ارتقای شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک میکنید با چرب زبانی و چاپلوسی و سازش با ستمکاران خود را در برابر قدرت حاکمان ستمگر ایمن می گردانید تمام اینها دستورهایی است که خدا به صورت نهی و یا امر به نهی دیگران داده و شما از آن غفلت می ورزید. مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگین تر است؛ زیرا منزلت و مقام علما را از آنان گرفته اید؛ چون اجرای احکام الهی باید به دست دانشمندان دینی که امین حقوق الهی و دانای حلال و حرامند اجرا شود اما اینک مقامتان را از شما باز گرفته و ربوده اند، از دست دادن این مقام هیچ علتی ندارد جز اینکه از دور محور حق یعنی قانون اسلام و حکم (خدا پراکنده شده اید، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت سنّت وجود دارد در آن اختلاف پیدا کرده اید. اگر شما مردانی بودید که بر شکنجه و ناراحتی شکیبا بودید و در راه خدا به تحمل ناگواری حاضر می شدید مراجعات دینی به دست شما بود و احکام الهی از شما صادر می شد و مرجع مردم شما بودید اما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند اجرای احکام الهی را به آنها سپردید و اینک این گروه بی خبر از احکام خدا هستند که بر اساس سست حدس و گمان به حکومت پرداخته و طریقهٔ خود کامکی و اقناع شهوت را پیشه خود ساخته اند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از مرگ و دلبستگی تان به زندگی گریزان دنیا بود شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکی برده وار سرکوفته باشد و دیگری بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش و حکام، خود سرانه در منجلاب سلطنت غوطه خورند و با هوس بازی خویش ننگ و رسوایی به بار آورند پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخی ورزند. در هر شهر سخنوری از ایشان بر منبر آمده و گمارده است زمین تسلیم آنان و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند وقدرت دفاع از خود ندارند یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه و حاکم دیگر بیچارگان را میکوبد و به آنها قلدری و سختگیری میکند و آن دیگر فرمانروایی مسلط است که نه خدا را میشناسد و نه روز جزا را. در شگفتم و چرا در شگفت نباشم که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکاری است (معاویه) که مأمور مالیاتش ستم روز است و استاندارش نسبت به مؤمنان نامهربان خدا در مورد آنچه درباره اش به کشمکش برخاسته،ایم حکومت و داوری خواهد کرد و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأی خویش حکم قاطع خواهد داد. خدایا تو می دانی آنچه از ما سرزده؛ یعنی مبارزه ای که بر ضد دستگاه حاکمه اموی پیش گرفته ایم، رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسی و برای جستجوی ثروت و نعمتهای زاید نبوده بلکه برای این بوده که اصول و ارزشهای درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم و در سرزمینت سبب اصلاح شویم و بندگان ستمزدهات را ایمن و از حقوق مسلّمشان برخوردار گردانیم، و نیز قیام کرده ایم تا به وظایفی که مقرر داشته ای و به سخن و قوانین و احکامت عمل شود. بنابراین شما گروه علمای دین اگر ما را یاری نکنید و در گرفتن ،داد ،ما با ما هم صدا نشوید ستمگران در مقابل شما قدرت بیشتری پیدا خواهند کرد و در خاموش کردن مشعل فروزان نبوّت فعالتر خواهند شد، خدای یگانه ما را کافی است و بر او تکیه میکنیم و به سوی او رو می آوریم و سرنوشت ما دست او و بازگشت ما به سوی اوست» سخنان حسین بن علی علیهماالسلام، از مدینه تا کربلا، ص 313 - 328 با اندک تصرف)

د- کیفیت ایراد خطابه

ه- خصوصیات زمانی سخنرانی

و- اهمیت مکان ایراد خطبه.

و شگفت آنکه حد اعلای هر شش امر در خطابه منا جمع است خطیب، تنها یادگار رسول خدا صلی الله وعلیه واله است که تمام کمالات را از وی به ارث برده است ،مستمعین بزرگان از صحابه و تابعین و به تعبیر دیگر نخبگان امت هستند موضوع سخنرانی عبارت است از:

ص: 83

1. ولايت على علیه السلام 2. ذکر جنایات بنی امیه و کوشش آنان برای از بین بردن ولایت و اساس نبوت 3.بیان وظایف علمای امت 4.اهمیت امر به معروف و نهی از منکر 5. اعلام شروع قیام الهی و اصلاحي.

و اما کیفیت ایراد خطابه در بخشی از آن که مربوط به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می شود،امام علیه السلام از علما و دانشمندان اعتراف و اقرار می گیرد که این خود زیبایی ویژه ای به خطبه داده است و در بخشی دیگر با کلماتی دلنشین و جالب حقایقی را تبیین می کند.

زمان خطبه هم از یک سو زمانی است حساس که اگر تصمیم جدی گرفته نشود، باید فاتحه اسلام را خواند و از دیگر سو اینکه ایام تشریق ایراد شده است (آن گاه که حاجیان بخشی از مناسک حج خود را انجام دادهاند و بخش دیگر باقی مانده است). مکان نیز از اهمیتی والا برخوردار است چه اینکه این سخنرانی انقلابی در «منا»، سرزمین عشق و ایثار ،ابراهیمی صورت گرفته است. یعنی آنکه کسانی می توانند با قیام الهی من همراهی کنند که ابراهیم وار از آنچه دارند در راه دوست بگذرند به علاوه از خطابه و حرکت امام علیه السلام در منا استفاده می شود که حج تنها یک عمل عبادی نیست بلکه هنگام حج باید مشکلات سیاسی - اجتماعی مسلمین نیز مطرح شود.

ص: 84

فصل دوم: مقتل نگاری

اشاره

مقتل نگاری

ص: 85

ص: 86

45. نخستین مقتل

45. نخستین مقتل

به گفته بعضی از محققان نخستین مقتل امام علیه السلام را «ابوالقاسم اصبغ بن نباته» نگاشته است (1) و نیز می توان از «ابو مخنف لوط بن یحیی الازدی» به عنوان یکی از نخستین مقتل نگاران نام برد.

شرح حال وی در کتب رجال و تاریخ آمده و ما در اینجا به ذکر چند مطلب با استفاده از سخنان نجاشی قدس سره اکتفا می کنیم:

«لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سالم الأزدى الغامدى ابو مخنف، شيخ أصحاب الأخبار بالكوفه و وجههم و كان يُسكن الى ما يرويه، روى عن جعفر بن محمد ، و قيل انه روى عن ابى جعفر و لم يصح و صنف كتباً كثيرة منها... كتاب مقتل الحسين علیه السلام» (2).

1 وی با امام صادق علیه السلام هم عصر بوده است پس نمیتوان او را از اصحاب علی دانست.

2. او جز امام صادق علیه السلام، مستقیماً از معصومین علیهماالسلام دیگر روایتی نقل نکرده است.

3. در کلام نجاشی به تشیّع وی تصریح نشده است و تعبیر «شیخ اصحاب الأخبار»، و نه شيخ اصحابنا و یا شیخ اصحاب اخبارنا، حاکی از این است که وی معروف به مذهب امامیه نبوده است. اما با توجه به مدارک دیگر میتوان گفت او جزء عامه نبوده و مانند اکثر کوفیین از هواداران اهل بیت علیهماالسلام بوده است (3).

4. او فردی مورد وثوق و اطمینان بوده و گزارشهای تاریخی وی قابل اعتماد است.

ص: 87


1- مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج 22، ص 23
2- رجال نجاشی، ص 224
3- ر.ک: مقدمه وقعة الطف، ص 18

5. از عناوین آثار او بر میآید که تخصص وی در تاریخ است و اگر مطلبی را - با واسطه یابی واسطه - از ائمه علیهماالسلام نقل کند، مربوط به وقایع تاریخی است.

اما درباره کتاب مقتل وی باید گفت با توجه به اسناد گزارش ها در می یابیم که او از افرادی که در واقعه بودهاند جریان هایی را آورده هم از واسطه ها نیز اخباری را بازگو کرده است (1) و از این رو کتاب وی بسیار مهم است. اما متأسفانه اصل این مقتل اکنون در اختیار ما نیست مگر آنچه به نقل از ابومخنف در تاریخ طبری ارشاد مفید و... ذکر شده است (2).

در پایان، یادآوری این نکته لازم است که آنچه به نام مقتل الحسین به ابومخنف نسبت می دهند قابل اطمینان نیست (3) و لذا ما نیز در این نوشتار به گزارش های اختصاصی آن کتاب اعتماد نکرده ایم (4). و لذا ما نیز در این نوشتار به گزارشهای اختصاصی آن کتاب اعتماد نکرده ایم (5).

46. منابع اولیه مقتل

46. منابع اولیه مقتل

برخی از منابع اولیه مقتل که ابو مخنف و دیگر مقتل نویسان بدان استناد جسته اند از این قرار است:

1. روایاتی که از ائمه اطهار علیهماالسلام در این باره نقل شده است(6).

2. گزارش های امام سجاد و اهل بیت امام در ضمن خطبه ها و عزاداری ها و (7)... .

3. کسانی که جزء لشکر امام علیهالسلام بودند ولی به فیض شهادت نرسیدند (8).

ص: 88


1- در مقدمه وقعة الطف، ص 29 به بعد بحثی مفید در بارهٔ اسناد ابو مخنف آورده شده است
2- اخیراً دو نفر از نویسندگان محترم گزارش های موجود در منابع معتبر تاریخی را از ابومخنف گردآوری نموده اند؛ یکی به نام «مقتل الحسین علیه السلام» (و منظور ما از مقتل الحسین علیهالسلام در پاورقی این کتاب همین مقتل است نه مقتل مشهور به مقتل ابومخنف) و دیگری به نام «وقعة الطف»
3- ر.ک: لؤلؤ و مرجان، ص 174؛ الذریعة، ج 22، ص 27؛ مقدمه نفس المهموم، ص 8 و مقدمه وقعة الطف
4- برای تحقیق بیشتر دربارهٔ ابو مخنف و مقتل او ر ک رجال ،شیخ ص 57؛ فهرست ،شیخ ص 260 و 261؛ ابن ندیم الفهرست ص 136 و 137؛ معجم الأدباء، ج 17، ص 41 معجم المؤلفین، ج 8، ص 157؛ لسان المیزان، ج 4، ص 492؛ معالم العلماء، ص 93 و 94 مجمع الرجال، ج 5، ص 81 مقدمة بحار الانوار ، ج 1، ص 25؛ جامع الرواة، ج 2، ص 33 تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام ص 235 و 236؛ معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 136 - 138؛ مقدمه وقعة الطف و مقدمه مقتل الحسين علیه السلام
5- برای تحقیق بیشتر دربارهٔ ابو مخنف و مقتل او ر ک رجال ،شیخ ص 57؛ فهرست ،شیخ ص 260 و 261؛ ابن ندیم الفهرست ص 136 و 137؛ معجم الأدباء، ج 17، ص 41 معجم المؤلفین، ج 8، ص 157؛ لسان المیزان، ج 4، ص 492؛ معالم العلماء، ص 93 و 94 مجمع الرجال، ج 5، ص 81 مقدمة بحار الانوار ، ج 1، ص 25؛ جامع الرواة، ج 2، ص 33 تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام ص 235 و 236؛ معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 136 - 138؛ مقدمه وقعة الطف و مقدمه مقتل الحسين علیه السلام
6- طبری، ج 5، ص 389، 448 و 453؛ مقاتل الطالبیین، ص 85 93 95 و 114؛ لهوف، ص 6663 101 و 117؛ مقتل خوارزمی ج 2، ص 37 روضة الواعظین، ص 227 و کامل الزیارات، ص 73
7- طبری ج 5 ص 387، 418 و 420؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 167 و 177؛ الارشاد ص 217 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 237 لهوف، ص 133 و 146، 149 و 154؛ طبری، ج 5، ص 461 و مقاتل الطالبيين، ص 112
8- الف - «عُقبة بن سمعان وی غلام رباب همسر امام الا بوده است در مورد به شهادت نرسیدن او ر.ک: اخبار الطوال، ص 259؛ طبری، ج 5، ص 454 و الکامل، ج 4، ص 80 اما در مورد گزارشهای او از حادثه کربلا، مرحوم سید محسن امین در پاورقی ص 91 لواعج الأشجان مینویسد هو مولی الرباب، ابنة امرء القيس الكلبية، زوجة الحسين الله و لما قتل الحسين علیه السلام، اخذه عمر بن سعد، فقال: ما انت؟ فقال: أنا عبد مملوک، فخلى سبیله و لم ينج من اصحاب الحسين علیه السلام غيره و غير رجل اخر و لذلك كان كثير من روايات الطف منقولاً عنه در این زمینه به عنوان نمونه رک طبری، ج 5، ص 351، 383،407 و 413؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 159 و 166 و مقاتل الطالبيين، ص 111 ب- طرماح بن عدی درباره اورک طبری، ج 5، ص 406 و نفس المهموم، ص 195؛ مرحوم محدث قمی بعد از نقل گزارش دال بر عدم حضور طرماح در واقعه و جدا شدن او از امام علیه السلام برای انجام کاری شخصی و... می فرماید فظهر بهذه الرواية التي نقلها ابو جعفر الطبري عن ابی مخنف ان الطرماح بن عدى لم يحضر وقعة الطف و لم يكن فى الشهداء ، بل لما سمع خبر شهادة الحسين علیه السلام رجع الى مكانه فما في هذا المقتل المنسوب الى ابي مخنف، قال الطرماح بن عدى كنت في القتلى و قد وقع في جراحات و لو حلفت لكنت صادقاً انى كنت غير نائم إذاً قبل عشرون فارساً الخ، فهو شيىء ليس عليه الأعتماد و لأ اليه الركون و الاستناد والله الموفق للسداد. ج- ضحاک بن عبدالله المشرقی هم او که با امام علیه السلام شرط کرد اگر اصحاب او کشته شدند، بتواند از معرکه بگزیزد و امام علیه السلام هم قبول فرمود رک ،طبری ج 5 ص ،418، 419، 423،421، 444؛ ص 82 و 83 و وقعة الطف، ص 202 و 205. د- غلام لعبد الرحمن بن عبدربه الأنصاری در این باره ر.ک: طبری، ج 5، ص 423. ه - در بعضی از گزارشها چنین آمده است: حدث مهران مولی بنی کاهل قال شهدت كربلا مع الحسين علیه السلام، فرأيت رجلاً يقاتل قتالاً شديداً، لا يحمل على قوم الأكشفَهُم، ثم يرجع الى الحسين و يرتجز و يقول: أبشر هديت الرشد تلقى احمداً *** في جنة الفردوس تعلو صعداً فقلت: من هذا؟ فقالوا: ابو عمر و النهشلی و قيل الخثعمي... ر.ک: مثير الأحزان، ص 29 و 30؛ بحارالانوار، ج45، ص 30؛ عوالم، ج 17، ص 273 و 274؛ لواعج الأشجان، ص 167؛ قمقام زخار، ج 1، ص 425؛ یوم الطف، ص 125 و 126 و ناسخ التواریخ، ج 6، ص 263. و - عمروبن الحسن عن عبدالله بن میمون عن محمد بن عمروبن الحسن عن ابيه، قال: كنا مع الحسين علیه السلام بنهر كربلا، فنظر الى شمر بن ذی الجوشن، فقال: الله اکبر! الله اکبر، صدق الله رسوله، قال رسول الله صلی الله وعلیه واله و كأني أنظر الى كلب أبقع يلغ في دماء اهل بیتی فغضب عمر بن سعد، فقال لرجل كان عن يمينه انزل و يحك الى الحسين فارحه فنزل اليه. قيل هو خولى بن يزيد الاصبحي، فاحتز رأسه و قیل بل هو شمر در این باره ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 2، ص 36 و الارشاد، ص 179

4. سربازان و گزارشگران دشمن که از آن میان میتوان به حمید بن مسلم (1) و هلال بن نافع (2)اشاره کرد؛ کسانی که نتوانستند عظمتها و مظلومیتها را ببینند و گزارش نکنند.

افراد دیگری که نه جزء لشکر امام بودند و نه جزء لشکر یزید و آنچه را که دیده بودند بازگو کرده اند (3).

ص: 89


1- تاریخ طبری، ج 5، ص 414،412، 429، 438، 446، 451 و 456؛ الارشاد، ص 226؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 188؛ مقاتل الطالبیین، ص 88، 92، 94، 114، 115 و 116 و روضة الواعظین، ص 236
2- لهوف، ص 128؛ بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ عوالم ، ج 17، ص 300 لواعج الأشجان، ص 189؛ اعیان الشیعة، ج 4، ص 134؛ نفس المهموم، ص 366 و تظلم الزهراء ، ص 212 غیر از این دو نفر افراد دیگری نیز از لشکر یزید جریاناتی را نقل کرده اند
3- مانند ابوسعید المقبری ابوسعید دینار) رک : تاریخ طبری، ج 5، ص 342 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 186 و نیز ر.ک: مقدمه وقعة الطف، ص 39 و 40 و نیز ابوعثمان النهدی» ر.ک : تاریخ طبری، ج 5، ص 357 و «عبدالله بن سليم و المُذری بن المشمعل لاأسديان»: ر.ک : طبری، ج 5، ص 384، 386 و 397. در این صفحه چنین آمده است: «عن عبدالله بن سُلیم المذرى بن المشمعل الاسديين، قالا: لما قضينا حجنا لم يكن لنا همة الا اللحاق بالحسين فى الطريق للننظر ما يكون من امره و شأنه... و نیز ر.ک: البداية والنهاية، ج 8، ص 166 و وقعة الطف، ص 45 «فرزدق» نیز از این گروه است. در این باره ر.ک: البداية والنهاية، ج 8، ص 167 و تاریخ طبری، ج 5، ص 386

47. اختلاف گزارش ها در مقتل

47. اختلاف گزارش ها در مقتل

در عنوان پیشین پیرامون منابع اولیه مقتل سخن گفتیم اینک مناسب است به اختلاف پاره ای از روایات آن نیز اشاره کنیم مانند اختلاف در تعداد یاران امام چگونگی شهادت آنان، اختلاف در قاتلان آنها و در تقدم و تأخر شهادت اصحاب آن حضرت اختلاف در سن بعضی از بنی هاشم و... البته اختلاف در گزارشها تا آنجا که مربوط به جزئیات حادثه میشود با توجه به عظمت واقعه و از بین رفتن بخشی از مقاتل تا حدی طبیعی به نظر میرسد اما در آن قسمت از گزارش ها که مربوط به جزئیات نیست، نمیتوان نقش اغراض شخصی بعضی از گزارشگران و نویسندگان را که از دشمنان بودند - منکر شد.

چنانکه در بیان وقایع در طبقات بعد نیز جعل و تحریف رخ داده است تا آنجا که درباره شهادت خودِ حضرت نیز سخنان بی اساسی گفته اند (1)، از این رو برای نقل وقایع توجه به قراین و در نظر گرفتن مدارک دیگر ضروری است.

48. مقاتل از میان رفته

48.مقاتل از میان رفته

متأسفانه بعضی از متون اصلی مقتل الحسین علیه السلام اکنون در دست نیست که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

1. مقتل الحسین علیه السلام، نوشته ابراهيم بن محمد الثقفى (2)

2. مقتل الحسین علیه السلام، نوشته ابراهيم بن اسحق الأحمرى (3).

ص: 90


1- از جمله اینکه گفته اند: آن جناب چون «عیسی» به آسمان عروج کرد و یکی از دشمنان به نام «حنظلة بن اسعد شامی» به صورت او متشکل و لشکریان ابن سعد به گمان ،آنکه امام ها است او را کشتند در مورد این قول ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 269 به بعد عوالم ج 17، ص 515 به بعد و الاحتجاج، ج 2، ص 283
2- رجال نجاشی، ص 12 و 13؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص 16 و 17؛ الذریعة، ج 22، ص 23 معالم العلماء، ص 3 و معجم رجال الحدیث ج 1، ص 278 و 279
3- رجال نجاشی، ص 14 الفهرست، ص 11 ،الذریعة، ج 22، ص 23 معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 205 و معالم العلماء، ص 7

3. مولد الحسين بن علی علیهماالسلام و مقتله نوشته سلمة بن الخطاب ابوالفضل البراوستانی (1).

4. مقتل الحسین، نوشته عبدالعزيز بن يحيى ابن احمد بن عيسى الجلودى الأزدى (2).

5. مقتل الحسین بن علی علیهماالسلام، نوشته عوام بن حوشب بن يزيد بن رويم الشيباني (3).

6. مقتل الحسین علیه السلام، نوشته محمد بن زکریا بن دینار(4).

7. مقتل الحسين علیه السلام، نوشته محمد بن احمد بن يحيى الاشعرى القمي (5).

8. مقتل الحسين علیه السلام، نوشته محمد بن على بن الفضل بن تمام (6).

9.مقتل الحسین علیه السلام، نوشته نصر بن مزاحم المنقرى (7).

10.مقتل الحسین علیه السلام، نوشته هشام بن محمد السائب (8).

11.مقتل الحسين علیه السلام، نوشته شیخ صدوق قدس سره (9).

12. مختصر فى مقتل الحسین علیه السلام، نوشته شیخ طوسی قدس سره (10).

13. مقتل الحسین علیه السلام، نوشته محمد بن عمر الواقدى (11)

14. مقتل الحسین نوشته اصبغ بن نباته (12).

49. نخستین مقتل فارسی

49. نخستین مقتل فارسی

نخستین مقتل فارسی را باید تاریخ بلعمی دانست. این کتاب ترجمه خلاصه مانندی است از

ص: 91


1- رجال نجاشی، ص 133؛ الفهرست، ص 158 ،الذریعة، ج 22، ص 25؛ معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 203 و معالم العلماء، ص 57
2- رجال نجاشی، ص 167 و 168؛ الذریعة، ج 22 ، ص 25 و 26 و معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 40
3- رجال نجاشی، ص 214
4- رجال نجاشی، ص 244؛ ابن ندیم الفهرست، ص 157 و معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 87
5- رجال نجاشی، ص 246 ،الذریعة، ج 22، ص 27 و معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 45
6- رجال نجاشی، ص 275 ،الذریعة، ج 22، ص 28 و معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 337
7- رجال نجاشی، ص302؛ شیخ طوسی الفهرست، ص 347؛ ابن ،ندیم ،الفهرست ص 137 ،الذریعة، ج 22، ص 29؛ معالم العلماء، ص 126 و معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 143
8- رجال نجاشی، ص 306 معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 309
9- شیخ طوسی، الفهرست، ص 304؛ الذريعة ، ج 22، ص 28؛ الذریعة، ج 22، ص 27؛ معالم العلماء، ص 112 و معجم رجال الحدیث ج 16، ص 320
10- شیخ طوسی، الفهرست، ص 288؛ معالم العلماء، ص 115 ،الذریعة، ج 22 ص 27 و معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 244
11- ابن ندیم، الفهرست، ص 144
12- شیخ طوسی، الفهرست، ص 63 و الذریعه، ج 22، ص 23

تاریخ» «طبری که توسط ابو علی محمد بن محمد بلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی (352 ه. ق) نگارش یافته است (1).

پس از این کتاب باید از ترجمه فتوح ابن اعثم نام برد که «محمد بن احمد مستوفی هروی»در سال (598 ه. ق) نوشته است (2).

گفتنی است این دو کتاب از بزرگترین منابع واژهها و ترکیبات فارسی به شمار میروند. دو کتاب نیز به نام مقتل الشهداء به فارسی تألیف شده است یکی را شاعری با تخلص «عاصی» نگاشته، و اگرچه زمان زندگانی و درگذشت او معلوم نیست، اما تاریخ کتابت آن(887 ه. ق) است (3). و کتاب تألیف «ابو المفاخر رازی» از ادبای عهد سلجوقی است که «ملا حسین کاشفی» در «روضة الشهداء» در مواردی به این کتاب استناد کرده است (4).

با توجه به آنچه گفته شد دیگر نمی توان «روضة الشهداء (5)» نوشته «ملا حسین کاشفی (متوفی 910 ه. ق) را نخستین مقتل فارسی دانست (6). چه اینکه گفته اند تاریخ تألیف آن سال 847 ه. ق است (7).

50. مقاتل اهل سنت

50. مقاتل اهل سنت

دانشمندان اهل سنت درباره فضایل امام و مقتل او کتابهای زیادی نگاشته اند که به ذکر چند نمونه از آن اکتفا می کنیم:

1. مقتل الحسین علیه السلام، تألیف ابومؤید اخطب خوارزم الموفّق بن احمد المكي الخوارزمی الحنفی (متوفای 568 یا 569 ه-. ق).

ص: 92


1- ر.ک: کشف الظنون، ج 1، ص 298، الذریعة، ج 4، ص 86 و لغت نامه دهخدا در شرح حال «محمد بن جریر بن یزید بن طبری آملی»
2- ر.ک: لغت نامه دهخدا در شرح حال «ابن اعثم» و نیز مقدمه بخش مقتل این کتاب به نام «قیام امام حسین علیه السلام»
3- الذریعة، ج 22، ص 33
4- ر.ک: روضة الشهداء، ص 205، 263، 278، 281، 288، 294، 304، 305، 316، 329، 338، 343، 3535، 365، 381، 395 و 399
5- بدیهی است مقصود ما بررسی تاریخی نسبت به نخستین مقتل فارسی است و این به معنای تأیید تمام مندرجات این کتاب نیست
6- چنانکه برای صاحب روضات و... این اشتباه روی داده است و نخستین مقتل فارسی را «روضة الشهداء» دانسته اند، ر.ک: روضات الجنّات، ج 3، ص 230 ، حجة السعادة، ص 42 و وقایع الايام (محرم)، ص 284
7- وقایع، الايام، ص 284

2. مقتل الحسين علیه السلام، تأليف عبدالرزاق الرسفنی (متوفای 611 ه.ق).

3. درر السمطين فى فضائل السبطين تأليف جمال الدین محمد بن عزالدين يوسف الزرندی الحنفى (متوفای 750 ه. ق).

4. روضة الاحباب، تأليف جمال الدين عطاء الله الشيرازي الشافعی ( متوفای 1000 ه. ق).

5. ذخائر العقبى في مودّة ذوى القربى، تأليف محب الدین احمد بن عبدالله الطبری (متوفای 694 ه . ق).

6. ينابيع المودة، تأليف الحافظ سليمان بن ابراهيم القندوزی الحنفی (متوفای 1294 ه. ق)

7. بذل الحباء في فضل آل العباء، تأليف يوسف بن محمد بن مسعود الحنبلی (متوفای 611 ه.ق).

8. الاتحاف بحب الأشراف، تأليف الشيخ عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوى.

9. منتخب التاريخ في فضائل علی علیه السلام و الحسنین علیهماالسلام، تألیف ابن کثیر شامی.

10. سعادة الكونين في فضائل الحسنین علیهم السلام، تألیف محمد اکرم الدین حنفی.

51. دفاع از لهوف.....

51. دفاع از لهوف

نگارنده کتاب ارزشمند «اللهوف على قتلى الطفوف» که گاهی «ملهوف» هم نامیده می شود علی بن موسی بن جعفر، معروف به «ابن طاووس» است. وی از علمای بزرگ شیعه بوده و از آنجا که یکی از اجدادش به نام «ابو عبدالله محمد» ملقب به طاووس بوده به کنیه «ابن طاووس» مشهور گشته است. برخی گفته اند ایشان کتاب لهوف را در عنفوان جوانی نگاشته و از این رو، با سایر مؤلفاتش که بعداً نوشته است قابل مقایسه نیست (1).

باید گفت ایشان در سه مورد به اتقان و نفاست «لهوف» اشاره فرموده و از سید المراقبین بعید است که اگر اشکالی در کتاب خود دیده و بر آن اعتماد نداشته در اواخر عمر از نوشته اش تمجید کرده و مردم را به خواندن آن سفارش نماید:

1. در کشف المحجة که در 61 سالگی نوشته اند می فرماید و منها كتاب الملهوف على قتلى الطفوف في قتل الحسين، غريب الترتيب و التلفيق و هو من فضل الله جل جلاله الذى دلّني عليه (2)».

ص: 93


1- لؤلؤ و مرجان، ص 167 و 168 مرحوم دکتر آیتی در کتاب بررسی تاریخ عاشورا پس از اینکه در موارد زیادی به لهوف اعتماد کرده، در ص 121 این نظر را تأیید کرده است
2- کشف المحجة، ص 138

2. در مورد دیگر تصریح می کند که کسی در تألیف چنین اثری از او سبقت نگرفته و نگارش این کتار را از الطاف الهی نسبت به خودش می داند: «وَ صنَّفْتُ کتاب المهلوف على قتلى الطفوف، ما عرفتُ أنّ أحداً سبقنى مثله و من وقف عليه عرف ما ذكرته من فضله (1)».

3. در کتاب اقبال که تا پنج سال پیش از وفاتش به تألیف آن اشتغال داشته به خواندن لهوف در روز عاشورا سفارش می.کند. «و يُقرء كتابنا الذي سميناه بكتاب اللهوف على قتلى الطفوف و ان لم يجده قرء ما نذكره ههنا (2)».

پس اگر هم لهوف را در عنفوان جوانی نوشته باشد تا پایان عمر مبارکش درستی آن را تأیید کرده است (3). برخی از منابع و مآخذ این کتاب شریف عبارتند از: الأصل، تألیف احمد بن الحسین از اصحاب امام صادق و امام کاظم ؛ کتاب مصابيح الأمالي صدوق قدس سره؛ کتاب الشافی نوشته عمر نسابه، رسائل کلینی؛ عقد الفريد و مولد البنى و مولد الأوصياء مرحوم مفيد.

52. تتبعات سماوی

52. تتبعات سماوی قدس سره

متتبع خبیر مرحوم سماوی ده سال زحمت کشید تا کتاب نفیس ابصار العين في انصار الحسين علیهماالسلام» را تألیف نمود. وی نخست درباره احوال امام علیه السلام به طور مختصر بحث کرده و

آن گاه به ترتیب زیر در هفده مقصد به بررسی احوال یاران حضرت پرداخته است:

المقصد الاوّل: فى ال ابى طالب بن عبدالمطلب و مواليهم من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الثاني: في بني أسد بن خزيمة و مواليهم من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الثالث: فى ال همدان و مواليهم من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الرابع: في المذحجيين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الخامس: في الأنصار من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد السادس: فى البجليين و الخثعميين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد السابع: في الكنديين من انصار الحسين علیه السلام.

ص: 94


1- بحارالانوار، چاپ ،بیروت ج ،4 و چاپ ایران، ج 107، ص 42
2- اقبال الدعاء، ص 562
3- ر.ک: تحقیق درباره روز اربعین حضرت سید الشهداء علیه السلام، ص 8 به بعد البته بخشی از دفاع فوق را سالها قبل شيخنا الاستاد مرحوم آیة الله العظمی آخوند همدانی بیان می فرمودند

المقصد الثامن: فى الغفاريين من انصار الحسين علیه السلام. المقصد التاسع: فى بنى كلب من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد العاشر: فى الأزديين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الحادى عشر: فى العبديين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الثاني عشر: فى التميميين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الثالث عشر: في الطائيين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الرابع عشر: في التغلبيين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد الخامس عشر: فى الجهنيين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد السادس عشر: في التيميين من انصار الحسين علیه السلام.

المقصد السابع عشر: في الافراد من انصار الحسين علیه السلام.

او مجموع یاران آن حضرت را در کوفه و کربلا یک صد و سیزده تن می داند و در پایان کتاب هم فوایدی را بیان فرموده است. اینک چند نمونه از تتبعات وی ذکر می شود:

الف- در مقصد اوّل، کتاب انصار امام علیه السلام را از آل ابی طالب پانزده نفر می داند که اسامی آنها در زیر می آید:

1. علی اکبر

2. عبدالله بن حسین بن علی ابن ابی طالب

3. عباس بن علی بن ابی طالب

4. عثمان بن علی بن ابی طالب

5. جعفر بن علی بن ابی طالب

6. ابوبکر بن علی بن ابی طالب

7. قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب

8. عون بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب

9. محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب

10. مسلم بن عقیل بن ابی طالب

11. عبدالله بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب

12. محمد بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب

ص: 95

13. محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب

14. عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب

15. جعفر بن عقیل بن ابی طالب «سلام الله عليهم اجمعين»

ب- سلمان بن مضارب را عموزاده زهیر می داند (1).

ج- نام غلام ترکی «واضح» بوده و شعر حماسی «البحر من ضربی و طعنى يصطلی» را سروده، و هم اوست که امام علیه السلام چهره به چهره اش نهاده است (2).

د- سر مقدس تمام شهدا بریده شد، مگر دو نفر یکی شیرخواره حسین علیه السلام که امام بدنش را دفن کرد و دیگر سر حربن یزید ریاحی که بنی تمیم مانع از بریدن سر آن جناب شدند (3).

ه- سه نفر از اصحاب با عیال خود در کربلا بودند جنادة بن الحرث السلمانی، عبدالله بن عمیر الكلبى و مسلم بن عوسجه (4).

و- بدن سه تن از یاران آن جناب قطعه قطعه شد: عبدالله بن عمیر، ابوالحسن على بن الحسين علیهماالسلام و عباس بن علی علیهماالسلام (5).

ز- دشمن سر مقدس سه نفر از اصحاب را به نزد امام علیه السلام پرتاب کرد: عبدالله بن عمیر، عمر بن جناده و عابس بن ابی شبیب.

8. بانوان اصحاب، غیر از طالبیین، به شفاعت بعضی از خویشاوندان خود در کوفه آزاد شدند و در سفر شام همراه کاروان نبودند (6).

ص: 96


1- ابصار العین، ص 100
2- همان، ص 85
3- همان ص 127
4- همان، ص 127 و 128
5- همان، ص 132
6- همان، ص 133

فصل سوّم گزیده هایی از مقتل امام و یاران او علیهماالسلام

اشاره

فصل سوّم

گزیده هایی از مقتل امام و یاران او علیهماالسلام

ص: 97

ص: 98

53. نکته های قطعی در تحلیل قیام امام علیه السلام

53. نکته های قطعی در تحلیل قیام امام علیه السلام

در تحلیل نهضت حسینی باید به نکاتی که مسلّم و قطعی است، توجه کرد:

1. این حرکت دارای دو بعد است، بعدی الهی و اختصاصی و بعدی طبیعی و عادی و نباید بین این دو خلط کرد. پس با اعتراف به وجود بعدی ملکوتی و ویژه در قیام امام علیه السلام باید نهضت را به گونه ای تفسیر کرد که بتوان به عنوان الگو از آن درس گرفت؛ چرا که خودش فرمود: «وَ لَكُمْ فيَّ أسْوَةٌ (1)».

2. علم امام علیه السلام به زمان و مکان شهادت قطعی است وحتی اگر با نگرشی عادی و بدون نظر به علم وسیعِ امامت به واقعه کربلا نگاه کنیم آگاهی آن جناب از شهادت مسلّم بوده است.

3. اصل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در صورت وجود شرایط قابل انکار نیست و اقدام برای برقراری حکومت، اسلامی قیامی مقدّس است.

4. آنچه از تشکیل حکومت مهمتر است، حفظ حیات دین و زدودن بدعتها و روشن کردن مرز اسلام محمدی صلی الله وعلیه واله و اسلام اموی است و این همان امری بود که او جان مقدسش را در این راه داد.

5. در تفسیر برخی از عبارات نباید نهضت امام علیه السلام را یک امر جبری بدانیم که او ناچار بود و هیچ اختیاری از خود نداشت بلکه باید گفت آنچه به قیام وی ارزش داده، همین آزادی و اختیار اوست.

6. در تحلیل و ریشه یابی انقلاب حسین علیه السلام باید از حوادثی که بلافاصله بعد از رحلت پیامبر مکرم صلی الله وعلیه واله اتفاق افتاد و منجر به غصب خلافت شد شروع کرد.

ص: 99


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 91؛ طبری، ج 5، ص 403؛ الکامل، ج 4، ص 48 خوارزمی، ج 1، ص 235؛ بحارالانوار، ج 44، ص 382 عوالم، ج 17، ص 233؛ احقاق الحق، ج 11، ص 609؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 48؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 105؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 89 لواعج الأشجان، ص 94 و نفس المهموم، ص 190 (در بعضی کتب «لکم بی اسوة» آمده است)

از مدینه تا مکه

54. «انّا اهل بیت النبوه»، امام شناسی در مکتب حسین علیه السلام

54. «انّا اهل بيت النبوه»

امام شناسی در مکتب حسین علیه السلام

امام علیه السلام پس از خودداری از بیعت خطاب به ولید امیر مدینه چنین فرمودند:

«إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ ومُخْتَلَفُ المَلائِكَةِ وَ بِنا فتَحَ اللَّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ خمرٍ، قاتِلُ النَّفْسِ المحرَّمَةِ، مُعْلِنُ بِالفِسْقِ، وَ مِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ...(1)».

در بخش اوّل، امام علیه السلام و ویژگیهای اهل بیت او را بیان میکند و در بخش دوم خصوصیات یزید را و آنچه در بخش اوّل ،آمده جزء اعتقادات ما درباره مقام امام است و در روایات و زیارات بویژه زیارت جامعه کبیره به این مضامین اشاره شده است:

1. «همانا ما اهل بيت نبوتیم» چه این خانه، خانه ظاهری باشد و چه به معنای قلب پیامبر صلی الله وعلیه واله آنان اهل بیت نبوتند و این به معنای دارا بودن جمیع فضایل و کمالات و زیباییهاست چرا که همه خوبیها در بیت نبوت جمع است.

2. «ما معدن رسالت هستم» باید گفت پیامبران الهی برای تحقق اهداف مقدس خود دو وظیفه مهم بر عهده دارند یکی تبلیغ و دیگری نصیحت (2) و این دو وظیفه برای ائمه ام نیز هست چنانکه در زیارت حسین بن علی می خوانیم: «و اشهد انك قد بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ... (3)»

در زیارت دیگر آن حضرت می خوانیم:

«يا ابا عبدالله، اشهد انك قد بلغت عن الله ما أمَرَك به و لم تَخْشَ أَحَداً غيرَه (4)».

پس ائمه علیهماالسلام برای امت مبلغانی ناصح بودند که پیام الهی را بدون ترس و واهمه به مردم ابلاغ کردند و مصداق این آیه هستند که:

ص: 100


1- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 14؛ لهوف، ص 23؛ مثیر الاحزان، ص 10؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184؛ بحار الانوار، ج 44، ص 325 و عوالم، ج 17، ص 174
2- چنانکه در آیاتی از قرآن کریم به این مطلب تصریح شده است. اعراف (7)، آیه 62 68 79 و 93
3- کامل الزیارات، ص 199 و بحارالانوار چاپ بیروت، ج 98 و چاپ ایران ج 95، ص 152
4- کامل الزيارات، ص 202

«الذين يُبلغون رسالاتِ اللهِ وَ يَخْشَونَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَداً الا الله (1)».

آنچه امام علیه السلام به عنوان «معدن الرسالة» از آن نام می برد رسالت تبلیغی است، نه رسالت تشریعی که مختص پیامبران علیهماالسلام است؛ و تصریح به این بعد از شخصیت اهل بیت علیهماالسلام، آن هم در ابتدای قیام به خوبی نشانگر جنبه تبلیغی - نصیحتی قیام امام علیه السلام است

3. «مختلف الملائكة»: اهل بيت علیهماالسلام محل آمد و شد ملائکه هستند. آنها به خدمت ائمه السلام می رسند تا با خدمت در درگاه آنان بتوانند مقام بالاتری در ملکوت پیدا کنند. همچنانکه وجود نوری ائمه ع السلام معلّم ملائکه در تسبیح و تهلیل بود (2)، وجود نوری مادی آنها نیز آموزگار فرشتگان است.

4. «بنافَتَح الله و بناخَتم»: ماییم نقطه آغاز خلقت و علت غایی آفرینش که پایان این عالم نیز با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشريف - و رجعت ما خواهد بود.

این بود بخشی از فضایل ،ما اما یزید کیست؟ فردی فاسق و شراب خوار و قاتل، حال آیا کسی من با شخصی مثل او بیعت می کند (3)؟!

55. سخنان عاشوراییان و زیارت جامعه کبیره

55. سخنان عاشوراییان و زیارت جامعه كبيره

از آنجا که روح واقعه کربلا «ولایت» است و زیارت جامعه کبیره (4)در برگیرنده مسائل مهمی در این زمینه است بعضی از سخنان امام و اهل بیت او را در قیام عاشورا و آنچه از ائمه دیگر در این باره ،آمده با عبارتهای زیارت جامعه مقایسه میکنیم تا اهمیت مسئله «ولایت» و ابعاد آن

ص: 101


1- سورة الاحزاب، آیه 39
2- در این باره احادیث بسیاری وارد شده است، ر.ک بحار الانوار چاپ ایران، ج 60 ص 311
3- فقال مروان و أبدى غذره *** لا تقبلنَّ مِنْ حُسَيْن عُذْرَهُ خُذْ مِنه طوعاً بيعةً محققه *** و ان أبى البيعة فاضرب عُنَقَه فَأغضَبَ الحسينَ في كَلامِهِ *** وفي تجريّه على إمامه قالَ لَهُ كذبت يابن الزرقاء *** و ما ادعیت ما ادعيت حقا وَ نَحنُ اهل البيت و الرسالة *** و معدن التنزيل و الدلالة قد فَتَحَ الله بنأ وقد ختم *** و أخرج الوجود من كتم العدم و انّما يزيد رجس فاسق *** شارب خمر ظالم منافق فانظرو نَنْظُر اينا الأحق *** و مَنْ لهذا الأمر يستحقُ (شعر از مرحوم شیخ هادی كاشف الغطاء الملحمة الحسينية، ص 45)
4- بحارالانوار، ج 99 چاپ، بیروت، ج ،96 و چاپ ،ایران ج 96، ص 127 به بعد و مفاتیح الجنان

روشن تر شود.

1. زیارت جامعه: «السَّلام عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الملائكَةِ مهبط الوحى».

امام علیه السلام خطاب به ولید میفرماید: «ايّها الأمير إنّا اهلُ بَيْتِ النَّبِوَّةِ ومعدنُ الرِّسالَةِ ومُخْتَلَفُ الملائكة (1)»

زینب کبری علیهاالسلام در خطابه کوفه: «وَ أَنَّى تَرْحَصُونَ قَتْلَ سَليل خاتِمِ النُّبوَةِ وَ معْدِنِ الرِّسالة (2)».

2. زیارت جامعه: «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ بِكُمْ يَخْتِمُ...».

امام علیه السلام خطاب به ولید: «بنا فتَحَ اللهُ و بناخَتَمَ الله (3)».

امام صادق علیه السلام در زیارت سید الشهداء: «بِكُمْ فَتَحَ الله وَبِكُمْ يَخْتِمُ اللَّه (4)».

3. زیارت جامعه: «خُزّان العِلم»؛ «خَزَنَةً لِعِلْمِهِ َو مُسْتَودعاً لِحِكْمَتِهِ» و «عَيْبَة عِلْمِهِ».

خطابه فاطمه بنت الحسين علیهالسلام: «وَ جَعَلَ عِلِمَه عَنْدنَا وَفَهمَهُ لَدَيْنا فَنَحْنُ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ وِعَاءُ فهمه و حِكْمَتِهِ... (5)».

4. زیارت جامعه: «و حُجَّته» و «وَ حُججِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنيا والآخِرَة و الاولى».

خطابه فاطمه بنت الحسين علیهالسلام: «فَنَحْنُ ... و حُجّته على الأرض في بلاده لعباده (6)».

5. زیارت جامعه: «اصولُ الكَرَم»؛ « عِباده المُكْرَمين»؛ «الفائزون بِكَرامَتِهِ»؛ «فَبَلَغَ الله بكم اشرف محلّ المكرمين» و «كَرامَتَكُم عليه».

خطابه فاطمه بنت الحسین علیههالسلام «أَكْرَمَنَا اللَّهُ بِكَرامَتِهِ (7)».

6. زیارت جامعه: «أمرتُم بالمعروف و نهيتم عَنِ المُنْكَرِ».

ص: 102


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 14؛ لهوف، ص 23؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 44، ص 325 و عوالم، ج 17، ص 174
2- لهوف، ص 147؛ مثیر الاحزان، ص 10؛ بحار الانوار ، ج 45، ص 109 و عوالم، ج 17 و ص 369
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 14؛ لهوف، ص 23؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184، بحارالانوار، ج 44، ص 325 و عوالم، ج17، ص 174
4- کامل الزیارات، ص 199، بحارالانوار، ج 98، چاپ بیروت و ج 95 چاپ ایران، ص 153
5- لهوف، ص 150 و 151؛ بحار الانوار، ج 45 ص 110 و عوالم، ج 17، ص 379
6- لهوف، ص 151؛ بحار الانوار، ج 45 ص 110 و عوالم، ج 17، ص 379
7- لهوف، ص 151؛ بحار الانوار، ج 45 ص 110 و عوالم، ج 17، ص 379

امام علیه السلام در نامه به محمد حنفيه: «أُريدُ أنْ أمُرَ بالْمَعْرُوفِ وأَنْهى عن المُنكَر (1)»

امام علیه السلام در کنار مرقد پیامبر صلی الله وعلیه واله: «اللهم انى احب المعروف وأُنْكِرُ المُنْكَرَ (2)».

7. زیارت جامعه: «الحقِّ مَعَكُم وفيكُم و مِنْكُم واليكم و أنْتُمْ أهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ» و «شأنكم الحق».

امام علیه السلام: «انّ أَهْلَ الكوفَةِ كَتَبُوا إِلَيَّ يَسْأَلُونَنى أَنْ أَقْدِمَ عَلَيْهِم لِمَارَجُوا مِنْ إِحْياءِ مَعالِمِ الحَقَّ و إماتة البدع (3)».

امام علیه السلام: «أَيُّهَا النَّاسِ انِّى لَمْ آتِكُمْ حَتَّى أَتَتْنى كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ أَنْ أَقْدِمْ عَلَيْنَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَنا إِمَامٌ لَعَلَّ اللَّهُ أَن يَجْمَعَنا بِكَ عَلَى الهُدى و الحَقِّ...(4)».

امام علیه السلام: «ألا تَرَوْنَ إِلَى الحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى البَاطِلِ لَا يُتَناهى عَنْهُ...(5)».

امام علیه السلام: «أَيُّهَا النَّاسِ، فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتقُوا اللَّهَ وَ تَعرفوا الحقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرضى الله عَنْكُمْ (6)».

و بالاخره در زیارت جامعه می خوانیم: «أتاكُمُ اللهُ ما لَمْ يؤت أحَدَاً مِنَ العالِمینَ». امام علیه السلام یک جلوه از فیض الهی را این گونه بیان می کند: «وجعلتَ لَنا اَسْماعاً وَ أبْصاراً و أفئدة (7)».

56. «اللَّهُمَّ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فيه»، طلیعه قیام کنار مرقد پیامبر

56. «اللَّهُمَّ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فيه»

طليعة قيام کنار مرقد پیامبر صلی الله وعلیه واله

در مقاتل چنین آمده است: «فلمّا كانت الليلة الثانية، خَرَجَ الى القبر ايضاً وصلى ركعات، فلما فرَغَ مِن صَلوته جَعَلَ يقول: «اللهم هذا قبر نبيك محمد صلی الله وعلیه واله، و انا ابن بنت نبيّك، و قَدْ حَضرني مِنَ الأمْر ما قَد عَلِمْتَ، اللهم انى أحبّ المعروف و أنكر المنكر، و أنا أسألك يا ذا الجلال والأكرام بحق القبر و من فيه إلّا اخترت لى ما هو لك رضى و لرسولك رضی (8)؛ [بعد از امتناع از بیعت] در شب دوم

ص: 103


1- الفتوح، ج 3، جزء، ص 23؛ بحار الانوار، ج 44، ص ،329 ، عوالم ، ج 17، ص 179 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 189
2- عوالم، ج 17، ص 177 و بحارالانوار، ج 44، ص 328
3- اخبار الطوال، ص246
4- الارشاد، ص 207؛ بحار الانوار، ج 44، ص 376 و عوالم، ج 17، ص 227
5- لهوف، ص 79؛ بحار الانوار، ج 44، ص 381 و عوالم، ج 17، ص 232
6- الارشاد، ص 207 الکامل، ج 4، ص 47 بحارالانوار، ج 44، ص 377 و عوالم، ج 17، ص 227
7- الارشاد، ص 214؛ تاریخ طبری ج 5 ص ،418؛ الکامل، ج 4، ص 57؛ بحار الانوار، ج 44، ص 392 و عوالم، ج 17، ص 243
8- بحار الانوار، ج 44، ص 328 عوالم، ج 17، ص 177؛ الفتوح، ج 3، جزء، 5، ص 20؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 186؛ الدمعة الساكبة ص 305 و معالم المدرستین، ج 3، ص 58

نیز به روضه نبوی آمد و نماز خواند آن گاه گفت: خدایا این قبر پیامبر تو و من هم فرزند دختر او هستم، برای من پیش آمدی رخ داده که تو آگاهی خداوندا می دانی که معروف را دوست و منکر را دشمن می دارم به حق این قبر و به حق آن کسی که در این قبر است از تو ای خدای بزرگ می خواهم راهی برایم انتخاب کنی که موجب رضایت تو و خشنودی پیامبرت باشد.

رفتار و گفتار امام علیه السلام در آن هنگام حاوی نکاتی ارزنده است که به چند مورد آن اشاره می شود:

1. جواز توسل به پیامبر صلی الله وعلیه واله و تربت او

2. بقای ویژه در قبر برای پیامبران و اولیای الهی. (اللهم بحق القبر و من فيه)

3. اعلام هدف قیام (امر به معروف و نهی از منکر)

4. واگذاری امور به پروردگار متعال و رضایت به آنچه او برای انسان اختیار کرده و مورد خشنودی خدا و رسول اوست.

5. امام در این دعا کنار مرقد پیامبر صلی الله وعلیه واله می گوید:

«و انا اسألُكَ يا ذالجلال والأكرام بِحَقِّ القَبْر و مَنْ فيه إلّا اخترت لي ما هو لك رضى، و لِرَسولِكَ رضی.» پیام این جمله آن است که خدایا تو راهم را انتخاب کن و در دعای عرفه نیز میگوید: «إلهی أغْنِني بِتَدْبيركَ لي عَنْ تَدْبيرى و بإختيارك عن اختيارى (1)؛ بارالها با تدبیر و اختیار خود مرا از تدبیر و اختیارم بی نیاز کن».

57. «إِنَّ لَكَ فِى الجَنَّةِ دَرَجاتٍ...» نوید نبوی از مقام بی مانند امام علیه السلام

57. «اِنَّ لَكَ فِي الجَنَّةِ دَرَجَاتٍ...»

نوید نبوی از مقام بی مانند امام علیه السلام

در گزارش وداع آن جناب با قبر پیامبر صلی الله وعلیه واله و دیدن آن حضرت در عالم رؤیا، آمده است که پیامبر صلی الله وعلیه واله به او فرمود: «إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهادَةِ (1)». طبق نقل دیگر به او چنین فرمود: «إِنَّ لَكَ فِي الْجِنانِ لَدَرَجَاتٍ لَنْ تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ (2)».

ص: 104


1- بحار الانوار، ج 44 ص 313 امالی صدوق، ص 152؛ عوالم، ج 17، ص 161 و فقط همین قسمت «ان لک الخ» در مقتل خوارزمی ج 1، ص 170
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 20؛ بحار الانوار، ج 34، ص 328؛ عوالم ج 17، ص 177؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 187؛ الدمعة الساكبة ص 305 و معالم المدرستين، ج 3، ص 58

با اینکه امام علیه السلام با معصومین دیگر در یک رتبه است اما در اینجا سخن از درجات ویژه بهشتی است که راه رسیدن به آنها شهادت است.

او خود دورنمایی از این درجات را ترسیم کرده و می فرماید: «الهی تردّدى فى الأثار يوجب بعد المزار فأجمعنى عليك بخدمة توصلنى اليك (1): بارالها تفکر من در آثار و پدیده ها موجب دوری دیدار تو خواهد شد مرا به خدمتی بگمار که مرا به تو رساند و این ،شوق تحقق نوید نبوی است که به فرموده امام سجاد هنگامه کارزار هر قدر که وضع بدتر میشد چهره حسین برافروخته تر و قلبش آرامتر و مطمئن تر می گشت (2).

گفت زینب در وداع آخرین *** حالتی دیدم من از سلطان دین

شور عشقی آنچنانش بودیا *** کاشنا با ما نبودی گوییا

با رفتن عزیزان چهره اش برافروخته تر می شد و در انتظار پیک وصال بود و خواسته: «فَاجْمَعْني عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ توصلني اليك»، آن دم به اجابت رسید که مخاطب این خطاب شد: «يا ايتها النفس المطئنة ارجعى الى ربك راضية مرضيّة فادخلي في عبادي وادخلي جنتی (3)» و با این خطاب، نوید نبوی از مقام بی مانند او در بهشت تحقق پیدا کرد که:

«إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ».

58. شگفتیهای قیام

58. شگفتی های قیام

در واقعه طف امور غیر عادی مشاهده میشود و از میان آنها موارد زیر بیشتر مورد تأمل و دقت است:

1. رؤیای صادقه: «وَضَعَ رأسَهُ عَلَى القَبْرِ، فَأَذا هُوَ بِرَسُولِ اللَّهِ قَدْ أَقْبِلِ فِي كَتِيبَةٍ مِنَ المَلائِكَة عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ، حتَّى ضَمَّ الحُسَيْنَ علیه السلام الى صَدْرِهِ و قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ: حبیبی یا حُسَين، كأنّى أراك عَنْ قريبٍ مُرمَّلاً بدمائكَ، مَذبوحاً بأرْضِ كرب و بلاء مِنْ عصابة مِنْ أمتى وانتَ مَع ذلك عَطْشَانٌ لا تُسقى و ظمَانٌ لا تُروى وَ هُمْ مَعَ ذَلِكَ يَرْجُونَ شَفَاعَتي، لا أنا لهم الله شَفاعَتِي يَوْمَ القِيامَةِ، حَبيبى يا حسين إنّ أباك وأمَّك و أخاك قَدِمُوا على وَهُمْ مشتاقُونَ إِلَيْكَ وإنَّ

ص: 105


1- دعای عرفه؛ بحار الانوار چاپ ،بیروت، ج 95 و چاپ ایران؛ ج 98، ص 225 و مفاتیح الجنان
2- بحارالانوار، ج 44، ص 297 و عوالم، ج 17، ص 351
3- فجر (89) آیه 27 - 30

لك في الجنان لدرجاتٍ لا تَنالُها الا بِالشَّهادَةِ (1)».

آنچه از این کلمات استفاده می شود آن است که به مجرد سرگذاشتن روی قبر پیامبر صلى الله عليه و اله واله وسلم این رؤیای ملکوتی برای او روی داد که رسول خدا صلى الله عليه و اله واله وسلم او را در آغوش مهر خود گرفت و به سینه چسبانید و چشمان وی را بوسید و خبر شهادت مظلومانه او را داد.

2. از سخنان آن حضرت به محمد حنفیه (هنگام خروج از مکه):

«فَلَمّا كان السَحَرِ ارْتَحَلَ الحسينُ علیه السلام لا فَبَلَغَ ذلك ابن حنفيّة، فأتاه، فأخذ زَمامَ نافَتِةِ و قد ركبها، فقال: يا أخى الم تعدنى النظر فيما سألتُكَ؟ قال: بلى، قال: فما حَداكَ عَلَى الخروج عاجلاً؟ قال: أتاني رَسُولُ الله لا بَعْدَ ما فارْقتُكَ، فَقال: يا حُسَين: أخْرج فانّ الله قدشاء أن يراك قتيلاً...(2)» نمی دانیم او رسول الله صلى الله عليه و اله واله وسلم را چگونه و در چه عالمی دیده که می فرماید: تو رفتی و رسول الله صلى الله عليه و اله واله وسلم آمد و دستور خروج از مکه را به من داد، و فرمود خدا می خواهد تو را کشته ببیند.

3. «...فقال: انِّى رأيْتُ رسول الله صلى الله عليه وسلم فى المنامِ وَ أَمَرَنِى بِما أَنَا مَاضٍ له، فَقَالَا لَهُ: فَمَا تِلكَ الرؤيا، قال: ما حدثتُ أحداً بها و لا أنَا مُحدِّثُ بها حتَّى ألقى ربّى عزّوجل (3)». با اینکه از ایشان چند رؤیا نقل شده در اینجا به عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید می فرماید: پیامبر صلى الله عليه و اله واله وسلم را در خواب دیدم و او این دستور خروج از مکه به طرف کوفه را به من داد و هنگامی که آن دو نفر سؤال می کنند آن رؤیا چه بود؟ می فرماید: آن را تاکنون برای کسی نگفته ام و در آینده نیز نخواهم گفت. حال این رؤیا (که از دیگر رؤیاها جداست) چه بوده نمی دانیم؟

4. دگرگونی ناگهانی زهیر که عثمانی رأی بود (4) و پس از ملاقات با امام علیه السلام، علوی شد.

5. به آسمان پاشیدن خون سه نفر (خون دو فرزند و خون پیشانی خود) و بر نگشتن آن خونها به

ص: 106


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 20؛ بحارالانوار، ج 44، ص 328 عوالم ج، 17، ص، 177 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 186 و 187؛ معالم المدرستین ج 3، ص 58
2- لهوف، ص 64 و 65 بحار الانوار، ج 44، ص 364 عوالم، ج 17، ص 214 و نفس المهموم، ص 164
3- الأرشاد، ص 202 اعلام الوری ص 230؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 388؛ الکامل، ج 4، ص 41 البدایة و النهایة، ج8، ص167؛ الحسن و الحسین علیهماالسلام، ص 91 و 92؛ بحار الانوار، ج 44، ص 366 و عوالم ، ج 17، ص 216 و نیز ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 297
4- الکامل، ج 4، ص 42؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 417؛ نفس المهموم، ص 226؛ انساب الأشراف، ص 54 (الحسين علیه السلام والسنة)

زمین که از شگفتی های واقعه طف است (1).

خون حلقت را امانت می دهم *** برامین بی خیانت می دهم

تا به هنگام قیام آید به کار *** در حضور حضرت پروردگار

6. در بعضی از زیارات آن جناب، سخن از پیمانی است که با خدا داشته و به آن وفا نموده است (2) که نمی دانیم این پیمان در چه عالمی بوده است؟

59. «فَلا عَلَيْكَ أنْ تُقِيمَ بِالْمَدينَةِ»، عذر محمد بن حنفیه و ابن عباس

59. «فَلَا عَلَيْكَ أَنْ تُقِيمَ بِالْمَدِينَةِ»

عذر محمد بن حنفيه و ابن عباس

محمد حنفیه و ابن عباس از خواص امت به شمار می آمدند و قطعاً کناره گیری آنان از جهاد در رکاب امام علیه السلام امری پسندیده نبود ابن عباس در پاسخ سرزنش کنندگان گفت یاران حسین علیه السلام گروه ویژه ای بودند و کم و بیش نمی شدند و ما از پیش آنان را می شناختیم (3). مرحوم شعرانی می گوید: اگر ابن عبّاس مقصر بود این سخن عذر تقصیر وی نمی شود؛ چون خداوند نام همه کافران و فاسقان را از پیش میداند و علم او تخلف نمی پذیرد این عذر، همان شبهه اهل جبر است که گفته اند:

می خوردن من حق از ازل می دانست ***گر می نخورم علم خدا جهل بود (4)

محمد حنفیه نیز معتذر بود که نام یاران امام علیه السلام و پدرانشان نزد ما محفوظ و مکتوب بوده و و آرزو می کرد که ای کاش با آنها بودم و رستگار می شدم (5) ولی از طرف دیگر می بینیم امام با این دو نفر با کمال کرامت و لطف سخن گفته است. به ابن عباس فرمود:

«یابن عبّاس انك ابنُ عمّ والدي، وَ لَم تَزَلْ تأمُرُ بالخيْرِ مُنْذُ عَرَفْتُك، كُنْتَ مَعَ والدي تُشير عَلَيْهِ لما فيه الرَّشاد، و قَدْ كانَ يَسْتَنصِحكَ وَ يَسْتَشيرُكَ، فَتُشيرُ عَلَيْهِ بالصَّوابِ، فَامضِ إِلَى المَدِينَةِ فِي

ص: 107


1- كامل الزيارات، ص 239؛مقتل مقرم، ص 325 و 351؛ لهوف، ص 117؛ البداية والنهاية، ج 8، ص186؛ بحارالانوار، ج 45، ص 46 و 47
2- کامل الزیارات، ص ،197، 199، 217 و 235؛ بحار الانوار چاپ ،بیروت ج 98 و چاپ ،ایران ج ،95، ص 168،152،150 و 181
3- المناقب، ج 4، ص 53؛ نفس المهموم، ص 300 و فرسان الهيجاء، ج 2، ص 182
4- دمع السجوم، ص 157
5- المناقب، ج 4، ص 53؛ نفس المهموم، ص 300 و فرسان الهيجاء، ج 2، ص 182

حِفْظِ اللَّهِ وَ كَلائِهِ وَ لَا يَخْفِيَ عَليَّ شيء من أخبارك...(1)»

و به محمد حنيفه هم فرمود: «أما أنْتَ يا أخي فَلَا عَلَيْكَ أَنْ تُقيم بِالمَدِينَةِ، فتكونَ لي عَيْناً عليهم ولا تُخْفِ على شيئاً مِنْ أُمُورِهِمْ (2)».

این کلام حضرت به برادر که تو در مدینه بمان و در آنجا چشم من باش و آن سخنان خطاب به ابن عباس، سرشار از بزرگواری و زیبایی است که قلم را یارای توصیف و زبان را توان بیان آن نیست آنچنان که گویی ماندن در مدینه خود تکلیفی جهادی، ویژه آن دو می باشد. گرچه می توان گفت آنان به تعبیر امام صادق به نقل از امام علیه السلام شهید از کسانی می باشند که به پیروزی واقعی (شهادت) نرسیدند؛ زیرا هنگامی که نزد امام صادق سخن از کناره گیری محمد حنفیه شد، فرمود: حسین هنگام مهاجرت بنی هاشم نوشت: «فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بي مِنْكُمْ اسْتُشْهِدَ مَعي وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ يَبْلُغ الْفَتْحَ (3)».

60. «هذا ما أوصى به الحُسَيْنُ بنُ على بن ابی طالب ... وصیت امام به محمد بن حنفیه

60. «هذا ما أوْصى به الحُسَيْنُ بنُ على بن ابى طالب...»

وصيت امام علیه السلام به محمد بن حنفیه

امام علیه السلام هنگام خروج از مکه این وصیت را خطاب به برادر خود محمد بن حنفیه نوشته اند:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هذا ما أوْصى بِهِ الحُسَيْنُ بنُ على بن أبي طالب إلى أخيه محمدٍ المَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّة. انّ الْحُسَينَ يَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، جاءَ بالحقِّ مِنْ عِنْدِ الحقِّ، وَأَنَّ الجَنَّةَ وَالثَّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتَيةُ لَا رَيْبَ فيها. و أنَّ اللَّهَ

ص: 108


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 29 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 193 ، محمد بن احمد مستوفی هروی در ترجمه فتوح ابن اعثم (به نام قیام امام حسین علیه السلام) ص 20، عبارات امام علیه السلام را این گونه ترجمه کرده است تو پسر عم پدر منی و پدر من همیشه از رأی صائب تو مدد گرفتی چون عزم رفتن به جانب مدینه مصمّم گردانیده ای به سعادت روان شو و آنچه حادث شود از اخبار و احوال آن جماعت، به من اعلام می ده...
2- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188؛ بحار الانوار، ج 44، ص 329؛ عوالم ، ج، 17، ص 178 و 179؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 43؛ نفس المهموم، ص 74؛ اعيان الشيعة، ج 4، ص 75 الدمعة الساكبة، ص 305 معالم المدرستين، ج 3، ص 60 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 289
3- بصائر الدرجات، ص 481 و 482؛ لهوف، ص 65 و 66 مثیر الاحزان، ص 19؛ بحار الانوار، ج 44، ص 330؛ عوالم، ج 17، ص179؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 43 و 44 و موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام،ص 296

يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ، و أنِّي لَمْ أَخْرُجُ أَشِرَاً وَ لا بَطِراً وَلا مُفْسِدَاً وَ لَا ظَالِماً، وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِ-طلبٍ الأضلاحٍ في أُمَّةِ جدّي، أريدُ أنْ آمُرَ بِالمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنكَرِ، وَ أَسير بسيرَة جَدِّي وَ أبي على بن أبي طالب فَمَنْ قَبِلَني بِقَبول الحقِّ، فَاللَّهُ أوْلى بالحقِّ، وَمَنْ رَدَّ على هذا، أصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ الله بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَومِ بالحقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الحَاكِمِينَ، وَ هَذهِ وَصيَّتى يَا أَخِي إِلَيْكَ وَ مَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنيِبُ (1)».

این وصیت حسین بن علی به برادرش محمد بن حنفیه است حسین گواهی می دهد بر وحدانیت و بیانبازی پروردگار و بر این که محمد صلی الله وعلیه واله بنده و فرستاده اوست. او که آیین حق را از سوی حق آورده است حسین شهادت می دهد که بهشت و دوزخ حق است و قیامت بدون هیچ شکی خواهد آمد و خداوند در چنین روزی همه مردگان را زنده خواهد ساخت.

قیام و انقلاب من نه از روی خودخواهی و نه برای خوش گذرانی و فساد و ستمگری است، بلکه من در پی اصلاح امت جدّم و برپایی امر به معروف و نهی از منکر هستم راه و روش من سیره جدّم پیامبر صلی الله وعلیه واله و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام است. پس هر کس این حقیقت را از من قبول کرد راه خدا را پذیرفته و هر کس نپذیرفت تأثیری در اراده و انتخاب هدف من نخواهد گذاشت، من با صبر و مقاومت مسیر خود را ادامه خواهم داد تا خداوند میان من و این گروه حکم کند، که او بهترین حاکم است. برادرم این است وصیت من به تو و توفیق خود را از خداوند می خواهم بر او توکل می کنم و به سوی او باز می گردم.

نکاتی از وصیت:

1. امام علیه السلام در آغاز وصیت، عقاید خود را باز گفته و یکی از حکمتهای این کار این است که وی به خوبی میدانست دشمن از حربه تکفیر استفاده خواهد کرد (2) و چه بسا بر اثر تبلیغات امر بر آیندگان نیز مشتبه شود از این رو در ابتدای وصیت عقاید خود را بیان فرموده است.

ص: 109


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 23؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329؛ عوالم، ج 17، ص 179؛ مقتل خوارزمی ج 1، ص 188 و 189؛ احقاق الحق، ج 11، ص 602 نفس المهموم، ص 74 معادن الحكمة، ج 2، ص 40؛ لواعج الأشجان، ص 30؛ مقتل مقرم، ص 156 موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 290، 291؛ الدمعة الساكبة، ص 305 و معالم المدرستین، ج 3، ص 61
2- نمونه این تبلیغات مسموم در گفتار عمرو بن حجاج از لشکر یزید است که فریاد میزد در جنگ با کسی که از دین خارج شده، شک نکنید ،طبری ج 5 ص 435؛ البداية والنهاية، ج8، ص 182؛ الكامل، ج 4، ص 67 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 15؛ بحار الانوار ، ج 45، ص 19 و عوالم، ج 17، ص 263

2. آن حضرت در ابتدای قیام به روشنی هدف خود را (مبارزه با مفاسد حکومت اموی و امر به معروف و نهی از منکر) ذکر کرده است؛ پس اگر آنان تقاضای بیعت هم نمی کردند، امام علیه السلام ساکت نمی نشست چون انگیزه اصلی او از انقلاب از بین بردن فساد است، همان گونه که در خطابه منا هم بیان فرمود.

3. امام راه و روش خود را سیره پیامبر صلی الله وعلیه واله و علی علیه السلام معرفی می کند و این کلام به معنای برچیده شدن تمام بدعتهایی است که دیگران پایه گذار آن بودند (1).

4. پیام وصیت این است که جهاد من با بنی امیه جنگ معروف با منکر صلاح با فساد ایمان با کفر نور با ظلمت و حق با باطل است پس رویارویی اهل بیت با بنی امیه - عليهم اللعنة - تقابلي اعتقادی است و ریشه در امور خانوادگی و تعصبات فامیلی ندارد چنانکه خودش فرمود:

«نَحْنُ وَ بَنُو اُميّة إِخْتَصَمْنا في اللهِ عزَّوجَلَّ - قُلْنا صَدَقَ اللهُ وَ قَالُوا كَذِبَ اللَّهِ، فَنَحْنُ وَإِيَّاهم الخَصْمَانِ يَوْمَ القِيامَةِ (2)» دشمنى ما و بنى اميّة دربارۀ خداست ما میگوییم: خدا راست فرموده و آنان

گفته های پروردگار را تکذیب میکنند و ما و آنان در روز قیامت دشمن یکدیگریم.

5. تثبیت ولایت علی علیه السلام از برجسته ترین بخشهای وصیت امام علیه السلام است.

6. امام علیه السلام با جمله «انّى لَمْ أَخْرُجْ اَشِرَاً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِدَاً وَ لا ظَالِمَاً» پیشاپیش شایعات و تهمتهای دشمن را در این باره که قیام او حرکتی دنیوی بوده و باعث اختلاف بین امت شده پاسخ فرموده و خنثی کرده است.

7. با توجه به شرایط آن زمان که اگر حضرت مقاومت نمی کرد اساس اسلام در خطر بود و از آنجا که بیشترین سنگینی مبارزه با فساد بر دوش شخص امام علیه السلام است وی همراهی نکردن مردم را موجب دست برداشتن از مبارزه نمی داند.

8. چنانکه در خطابه مكّه آن حضرت هم خواهد آمد امام علیه السلام معیار انتخاب صحیح و گزینش شایسته را به مردم نشان داده و این گونه دعوت به همراهی برای آن است که کسانی همقدم او گردند که آگاهانه جهاد و شهادت در راه خدا را پذیرفته باشند. «فمن قَبِلَنی بِقَبول الحق فالله أولى بالحقِّ وَ مَنْ ردَّ على هذا، أصْبِرُ حتَّى يَقضِيَ الله بَيْنِي وَ بَيْن القَوْمِ بِالحَقِّ َوهُوَ خَيْرُ الحاكِمِينَ».

ص: 110


1- برای آگاهی بیشتر نسبت به این بدعتها ر.ک: الغدیر و برای راهنمایی علی ضفاف الغدیر، ص 63 و 64
2- در تفسیر آیه 19 سوره حج و هذان خصمان اختصموا فى ربّهم ر.ک: خصال شیخ صدوق، ص 42 و 43

.9 توفیق و توکل دو ارزش والایی هستند که روح قیام حسینی را تشکیل میدهند و از این رو، وصیت با یادآوری این دو ارزش پایان یافته است.

61. «و أسير بسيرة جدّى و أبى» اهتمام در نشر ولایت علی علیه السلام

61. «و أسير بسيرة جدّى وَ أبى»

اهتمام در نشر ولایت علی علیه السلام

امام علیه السلام پیش از نهضت و پس از آن تا آخرین لحظات حیات مقدس ظاهریش بر نشر ولایت على علیه السلام تأکید فراوان داشت که به مواردی از آن اشاره می شود:

1. در وصیت خود خطاب به محمد حنفیه:

«أُريدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ وأَنْهَى عَنِ المُنْكَرِ َو أسيرَ بِسيرةِ جدّي و أبى على بن ابى طالب علیهماالسلام (1). امام علیه السلام در این جمله هدف قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر و پیروی از سیره پیامبر و علی علیهماالسلام بیان می کند.

خطابه روز عاشورا: ألست ابنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ صلی الله وعلیه واله و ابن وصيّه و ابن عمّه، وَ اوَّلِ المُؤْمِنينَ باللهِ وَ المُصدِّقِ لِرَسُولِهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ (2)؛ ای مردم آیا من فرزندِ دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند جانشین و پسر عموی پیامبرتان نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که در ایمان به خدا و تصدیق پیامبر صلی الله وعلیه واله گوی سبقت را از همگان ربود؟

3. امام علیه السلام روز عاشورا از قوم سؤال می کند که شما را به خدا آیا می دانید که پدر من علی بن طالب علیه السلام است؟ همو که اوّل مؤمن به اسلام و دانشمندترین مردم و بردبارترین خلق بود؛ و همو که ولی هر مؤمن و ساقی و پاسدار حوض کوثر است [و قادر است که افرادی را از آن دور کند] و کسی است که لوای حمد در روز قیامت به دست اوست همۀ آنها به این فضایل اعتراف کردند (3).

ص: 111


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 23؛ بحار الانوار، ج 44، ص 329؛ عوالم، ج 17، ص 179؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 40؛ احقاق الحق، ج 11، ص 602 معالم المدرستین ، ج 3، ص 61 مقتل خوارزمی، ج 1، ص188 و 189؛ لواعج الأشجان، ص 30 و نفس المهموم، ص 74
2- تاریخ طبری ج 5 ص 424 ،الارشاد، ص 218؛ الكامل، ج 4، ص 61 و 62؛ بحارالانوار، ج45، ص6 عوالم ، ج 17، ص 250؛ 5، لواعج الأشجان، ص 127؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 119؛ نفس المهموم، ص241؛ تظلم الزهراء، ص 181، و با کمی تفاوت ر.ک: البداية والنهاية، ج 8، ص 179 و ينابيع المودة، ص 340
3- قال: أنشِدَكُم الله هَلْ تَعْلَمُونَ أنَّ أبي على بن ابى طالب ال؟ قالوا: اللهم نعم... قال: أنْشِدُكُمْ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ انَ عَلِيّا علیهماالسلام كَانَ وَّلُ القَومِ إسلاماً وَأَعْلَمُهُمُ عِلْماً وَأَعْظَمُهُمْ حِلْماً، وَ أَنَّهُ ولى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمي وَ أَبي - صلوات الله عَلَيْهِ - الذَائِدُ عَن الْحَوْضِ يَذودُ عَنْهُ رجالاً، كَما يُدَادُ البَعيرُ الصَّادِرُ عَن الْمَاءِ، ولواهُ الْحَمْدِ فِي يَدِ أَبِي يَومَ القِيامَةِ؟ (امالی صدوق، ص 158 و 159؛ لهوف، ص 86 و 87؛ روضة الواعظين، ص 222؛ بحارالانوار، ج 44، ص318؛ عوالم ، ج 17، ص 167 و 168؛ جواهری مثیر الاحزان، ص65؛ ذريعة النجاة، ص 94 و 95؛ موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 438 ، معالى السبطين السلام ، ج 1، ص 351)

4 حماسه حضرت:

كَفَرَ القَومُ وَ قِدماً رَغَبوا *** عَن ثواب الله رَبِّ الثَّقَلَين

قَتَلَ القَوْم عليّاً وابْنَهُ *** حَسَنَ الخَيْر كريمَ الطَّرفيْن

لا لشيئءٍ كانَ مِنّى قَبْلَ ذا *** غَيْرِ فَخْرِي بِصْياءِ الفَرقَديْنِ

بعلى الخَيْرِ مِنْ بعد النّبي *** والنَّبِيِّ القرشي الوالِدَيْن

خَيْرَةُ اللَّهِ مِنَ الخَلْقِ أبي *** ثُمَّ أُمِّى فَأَنَا ابْنُ الْخَيْرَتَيْنِ

فِضَّةٌ قَدْ خَلَصَتْ مِنْ ذَهَبٍ *** فأنا الفِضَّةُ وابنُ الذَّهَبِيْنِ

مَنْ له جَدُّ حَجَدّي في الوَرى *** أو كَشيخي فأَنا ابنُ العَلَمين

فاطِمُ الزَّهراء أُمّى و أبي *** قاصِمُ الكُفْرِ بِبَدْرٍ و حُنين

عَبَدَ الله غُلاماً يافعاً *** وَ قُرَيضُ يَعْبُدُون الوَثنين

يَعْبُدُونَ اللّاتَ وَالعُزّى معاً *** وَ عَليٌّ كَانَ صَلَّى القِبْلَتين

فأبي شُمْسٌ وأُمّى قَمَرٌ *** وَ أَنَا الكَوكَبُ وَ ابْنُ القَمَرِيْنِ

وَ لَهُ فِي يَوْمِ أُحُدٍ وَقْعَةٌ *** شَفَتِ الغِلُّ بِفَضّ العَسْكَرَيْنِ

ثُمَّ فى الأحزابِ وَالفَتْحِ مَعاً *** كانَ فيها حَتْفُ أَهْلِ الفَيْلَقَين

في سَبَيْلِ اللَّهِ ما ذا صَنَعَتْ *** اُمَّة السَّوءِ معاً بالعِتْرَتَيْن(1)

ص: 112


1- الاحتجاج، ج 2، ص 25 و 26؛ بحارالانوار، ج 45، ص 47، 48 و 92 و عوالم، ج 17، ص 290؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 132؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 238 به بعد مقتل خوارزمی، ج 2، ص 33؛ ينابيع المودة، ص 347؛ المنتخب، ص 452 و 453 نفس المهموم ص 351 و 352؛ روضة الشهداء، ص 344 و 345؛ قمقام زخار، ج 2، ص 457 معالی السبطين، ج 2، ص 12 و 13؛ تظلم الزهراء لا ، ص 205 و 206 ناسخ التواریخ، ج 6، ص 284 احقاق الحق، ج 11، ص 646644 تحفة الناصرية ص 279 و 280 و ادب الحسين عليه السلام و حماسته ص،44 45 و 46؛ لمعات الحسین علیه السلام، ص 31 و 33؛ موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 492-495، ذريعة النجاة، ص 132 و 133

ترجمه شعر:

این قوم کافر شدند و روی گردانی آنها از ثواب خداوندی که پروردگار جن و انس است در زمانهای پیشین ریشه دارد اینان همان گروهی هستند که علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندش حسن علیه السلام را که از طرف پدر و مادر بزرگوار و کریم بود کشتند این جنایات و کینه ورزی آنان نه بدان جهت است که من جرمی کرده باشم بلکه تنها از آن روست که من به دو ستاره فروزان منتسب هستم یکی از آن دو ستاره علی بن ابی طالب علیه السلام است همو که برترین افراد روی زمین بعد از پیامبر بود و ستاره دیگر رسول خداست صلی الله وعلیه واله و او که هم از پدر و هم از مادر قریشی است.

پدر من برگزیده خداوند از میان مردمان است و پس از اومادرم، پس من فرزند دو برگزیده خدا هستم من نقره ای هستم که فرزند دو طلا می باشم.

در میان تمام مردم چه کسی جدی مانند جد من و مربی و معلمی همچون علی، پدرم دارد، پس منم فرزند دو مهتر انسانها فاطمه زهرا علیهاالسلام مادرم و پدرم کوبنده کفر در جنگ بدر و حنین میباشد. علی علیه السلام در همان سنین نوجوانی آن گاه که دیگران ،بت بویژه لات و عزّی می پرستیدند، موحد بود و عبادتگر حق و نمازگزار به سوی دو قبله پدرم خورشید و مادرم ماه است و منم آن ستاره ای که فرزند این دو نیر تابناکم.

پدرم در جنگ اُحد داستانی دارد که لشکر اشرار و کفّار را پراکنده کرد و دل اندوهناک اهل ایمان را شفا بخشید و در جنگ احزاب و هنگام فتح مکه نیز نابودی دو لشکر با جانبازی علی بود. پدرم این کارها را در راه خدا انجام میداد اما در برابر این ملت بدسرشت با دو عترت پیامبر علی علیهماالسلام چه کردند؟

5. این کلام دلنشین و حماسی او در روز عاشور است که فرمود:

أنَا ابْنُ عَلَى الطَّهْرِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ *** كَفاني بهذا مَفْخَراً حينَ أَفْخَرُا (1)

منم فرزند علی، آن پاک مرد هاشمی که در مقام افتخار، همین برایم بس است این اهتمام در تثبيت ولایت مولی الموحدین علی در سخنان یاران و اهل بیت آزاده اش نیز به چشم می خورد (2).

ص: 113


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 134؛ الاحتجاج، ج 2، ص 26؛ بحار الانوار، ج 45 ص ،49؛ عوالم، ج 17، ص 291؛ المناقب، ج 4، ص 80؛ الصواعق المحرقة، ص 197 تظلم الزهراء، ص 206؛ العیون العبری، ص 177 و الاتحاف بحب الأشراف، ص 50 (انا ابن على الحبر...)
2- برای نمونه به این موارد توجه کنید: 1.كلام عابس بن ابی شبیب، الشاکری خطاب به امام علیه السلام: «السَّلامُ عليك يا ابا عبدالله أشهدُ أنّى على هداك و هدى ابيك...» (بحارالانوار، ج 45، ص 29 و عوالم، ج 17، ص 272) 2. حماسه ابوبكر بن على علیه السلام: شيخي على ذوالفخار الأطول *** من هاشم الصدق الكريم المفضل (بحارالانوار، ج 45 ، ص 36 عوالم ، ج 17، ص 280) 3. عثمان بن على علیه السلام: انّى أناعثمان ذوالمفاخر *** شيخي على ذوالفعال الظاهر و ابن عم للنبي الطاهر *** أخى حسين خيرة الأخاير و سيد الكبار والأصاغر *** بعد الرسول و الوصي الناصر (بحار الانوار، ج 45، ص 37 و عوالم، ج 17، ص 281) 4. جعفر بن على علیه السلام: انى أنا جعفر ذوالمعالي *** ابن على الخير ذوالنوال (بحار الانوار، ج 45، ص 39 و عوالم، ج 17، ص 281) 5. كان نافع بن هلال الجملي قد كتب اسمه على افواق ،نبله فجعل یرمی بها مسومة و هو يقول انا الجملي انا على دين على (تاریخ طبری، ج 5، ص 441 و 435 ،الارشاد، ص 221؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 184؛ مقتل ،خوارزمی، ج 2، ص 15 معالم المدرستین، ج 3، ص 141؛ وقعة الطف، ص 233؛ بحار الانوار، ج 45، ص 19 و عوالم ، ج 17، ص 262). 6. خطبه فاطمه بنت الحسين علیهماالسلام در کوفه (بحارالانوار، ج 45، ص 110 و عوالم، ج 17، ص 379) 7. خطبه امام سجاد علیه السلام در شام (بحارالانوار، ج 45، ص 138 و 139 و عوالم ، ص 438 و 439)

62. دعوت کوفیان

62. دعوت كوفيان

حرکت و نهضت امام علیه السلام با انگیزه اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر از مدینه آغاز شد. در آن هنگام هنوز دعوتی از کوفیان نرسیده بود پس از این که امام علیه السلام به مکه مهاجرت کردند و مورد توجه عامه مردم قرار گرفتند (1). تا آنجا که عبدالله بن زبیر تحت الشعاع قرار گرفته بود - و از طرفی خبر مرگ معاویه و قیام امام علیه السلام به کوفیان رسیده بود جلساتی تشکیل شد و برای رفتن به کوفه و امامت بر آنان از آن جناب دعوت نمودند حال اگر با دید سیاسی معمولی نه با توجه به مقام بلند ورفيع معصوم علیه السلام- به قضیه نگاه کنیم امام علیه السلام پنج راه در برابر این دعوت داشتند:

1. اساساً به این نامه ها توجهی نمی کردند که این کار از نظر سیاسی صحیح نبود، زیرا عدم توجه امام علیه السلام به این دعوت در زمانی که عده ای کثیر از نهضت او حمایت نموده اند، بازتاب کاملاً منفی داشت و این عدم توجه به معنای نداشتن یاور واقعی بود و این همان چیزی است که دشمن می طلبد.

ص: 114


1- الإرشاد، ص 182 و انساب الاشراف، ص 44 (الحسين علیعهالسلام والسنة)

2. می فرمودند که اکنون نمیتوانند به این دعوت پاسخ مثبت بدهند و در فرصت مقتضی تصمیم مناسب خواهند گرفت.

این عمل، هم علاوه بر بازتاب منفی، آن به دلیل نداشتن فرصت و احتمال هجوم دشمن ممکن نبود.

3. بعد از رسیدن نامه های کوفیان بی درنگ به طرف کوفه حرکت میکردند که این حرکت هم با در نظر گرفتن پیشینه کوفیان در بی وفایی صحیح نبود.

4. به آنان می نوشتند که شما خود قیام کنید و حکومت را از نا اهلان بستانید آن گاه من خواهم آمد این عمل هم از رهبری چون امام علیه السلام به دور است علاوه بر اینکه انقلاب بدون داشتن رهبر و نظارت مستقیم او که ثمره ای ندارد.

.5 آخرین راه فرستادن نماینده ای به کوفه برای سنجش صداقت آنها بود که امام ها هم همین راه را برگزید.

63. آشنایی با شهر کوفه

63. آشنایی با شهر کوفه

1. نام کوفه در زمان ساسانیان، «سورستان» بوده است.

2. بنای این شهر در زمان خلیفهٔ دوم و به دست سعد بن ابی وقاص» انجام گرفت. در علت بنای این شهر گفته اند که بعد از فتح عراق و تأثیر بدی آب و هوا در سربازان خلیفه دوم دستور داد شهری بنا کنند که این مشکل رفع شود و چون نخست اکثریت ساکنین شهر سربازان بودند آنجا را «كوفة الجند» نامیدند.

3. علت نامگذاری آن را به کوفه بعضی مستدیر بودن رمل در آن سامان و بعضی اجتماع مردم در آن محل دانسته اند وجوه دیگری هم برای این نام گذاری بیان شده است.

4. غیر از مسلمین اقلیت های، دینی چون نصارا، یهود و مجوس در کوفه از سازمانی نسبتاً قوی برخوردار بودند.

5. گرایش های مسلمین در آن شهر عبارت بود از 1. شیعیان 2. خوارج 3. نواصب 4. امویان ...

6. اکثریت شیعیان کوفه شیعیانی عاطفی بودند و از هواداران اهل بیت به شمار می آمدند، نه اینکه شیعیانی پاکباز و عقیدتی باشند.

نویسندگان متعصب، سنّی شیعیان را به سه گروه تقسیم می

کنند:

الف- معتدل ب- مخترق ج- رافضی.

ص: 115

گروه اول کسانی هستند که در عین محبت به خلیفه اول و دوم علی علیه السلام را بر خلیفه سوم مقدم می دارند.

گروه دوم آن عده هستند که علی علیه السلام را بر هر سه مقدم می شمارند و رافضی (به تعبیر آنان) دسته ای هستند که علاوه بر مقدّم شمردن علی علیه السلام بر آن سه نفر نسبت به آنها دشمنی می ورزند و از آنها برائت می جویند طبق این تقسیم اکثریت شیعیان کوفه را دسته اول و دوم تشکیل می دادند و گروه سوم در اقلیت بودند.

7. در آن شهر اقوام مختلفی از قبیل ترکها، کردها، فارسها، رومیان، سُریانیان و ... زندگی می کردند.

8. مردم به پنج طبقه تقسیم شده بودند:

الف- اشراف و اعیان و رجال درجه یک دربار؛ ب- درباریان جزء؛ ج- صاحبان مشاغل آزاد؛ د- بندگان؛ ه- مستمری بگیران که هنگام جنگ از آنان استفاده می شد.

9. قبایل مهم مستقر در کوفه و هم پیمانان آنها کوفه را به هفت بخش تقسیم کرده بودند:

الف- قبیلهٔ کنانه و هم پیمانان؛

ب- قصاعه، غسان، بجیله، خثعم کنده، حضرموت و الأزد.

ج- مَذْحج، حِمْيَر، هَمْدان و هم پیمانان.

د- تمیم رباب و هم پیمانان.

ه- بنی اسد، غطفان ضبيعة تغلب و النمر.

و- أياد عبد شمس، وعک، اهل هجر و الحمراء.

ز- طى اليمانية.

10. در سال پنجاهم هجری زیاد بن ابیه حاکم کوفه این تقسیم بندی را به «ارباع کوفه» (چهارگروه) تقلیل داد:

ربع اوّل- اهل العالية.

ربع دوم- تمیم و همدان.

ربع سوم- ربيعة و بكر و کنده.

ربع چهارم- مذحج و اسد.

هدف اساسی زیاد یکی کردن هَمْدان (که اکثریت آن دوستدار اهل بیت علیهماالسلام) با «تمیم» بود که سابقه خصومت با هَمْدان داشتند.

11. چرخش امور اجرایی دولت و استقرار امنیت و رابط حکومت و قبایل کسانی بودند که «عرفاء»

ص: 116

نامیده می شدند.

12. در بعضی کتب نامی از «کُناسه کوفه» برده شده است و این همان محلی است که یوسف بن عمر الثقفی با زید بن علی بن الحسین علیهماالسلام به جنگ پرداخته و سمعانی آنجا را محل خرید و فروش چارپایان در کوفه دانسته است.

13. از وجود گرایشهای حزبی مسلمین و اصول قبیله گرایی و طبقاتی و نیز وجود اقلیتهای مذهبی قوی می توان به جو نا آرام کوفه پی برد.

14. یکی از ویژگی های بارز، کوفیان عدم انقیاد در برابر والیان آن سامان بوده است.

15. کوفه به این دلیل نزد شیعیان با اهمیت و پرارزش شد که علی علیه السلام در آن شهر حکومت کرد و سپس در همانجا به شهادت رسید.

16. کوشش امیرالمؤمنین هنگام استقرار در کوفه برقراری وحدت عدالت و از بین بردن فاصله ظالمانه طبقاتی موجود بود.

17. کوفه بعد از شهادت علی علیه السلام به صورت استان در آمد و دامنه وسعت آن تا «ری» و «دیلمان» بود و از این رو حکومت ری از این استان انتخاب می شد؛ چنانکه عمر سعد از همانجا نامزد حکومت ری شد.

18. با وجود نفوذ امویان در کوفه در زمان عثمان کوفه همیشه برای شام و امویان کانون خطر بود، و این بیشتر به خاطر وجود عده نه چندان زیاد شیعه فدایی و مخلص بود (1).

64. نامه یزید

64. نامه يزيد

محمد بن عبدوس الجهشیاری (متوفای 331 ه. ق) در کتاب «الوزراء و الکتاب» چنین آورده است: «و كانَ يكتب ليزيد بن معاويه، عبيد الله بن أوس الغساني، كاتب معاويه و يكتب له على ديوان الخراج، سرجون بن منصور، و لما اتصل بيزيد مسير الحسين -رضى الله عنه- الى الكوفة، كره ذلك و شقّ عليه، فشاور سرجون بن منصور فيمن يولى العراق، ليقاوم الحسين فقال له :سرجون عبد الله بن زياد و كان يزيد كارهاً له، فقال: لا خير فيه فسّم لى غيره، قال: أرأيت

ص: 117


1- برای تحقیق بیشتر دربارهٔ کوفه ر ک معجم البلدان، ج 4، ص 490 به بعد؛ فتوح البلدان، ص 274 به بعد؛ لغت نامه دهخدا، واژه كوفه؛ حياة الامام الحسين بن علی علیهما السلام، ج 2، ص 419 به بعد؛ مع الحسین علیه السلام فی نهضته، ص 129؛ به بعد؛ مبعوث الحسین علیه السلام ص 59 به بعد لسان العرب، ج 9، ص 311، رحلة ابن جُبیر، ص 167 و 168؛ سفرنامه ابن بطوطة، ج 1، ص 237؛ البداية والنهاية ج 7، ص 51؛ اخبار الطوال، ص 124؛ نهضة الحسين علیه السلام، ص 126 و مسلم بن عقیل، ص 115 به بعد

لوكان معاوية حيّاً فأشاربه عليك ، أكنت قايلاً؟ قال: نعم فأخرج اليه عهداً من معاوية لعبيدالله بولاية الكوفة و عليه خاتمه، و قال له هذا عندى، و لم يمنعني من إخبارك به من اوّل الأمر، الا علمى ببغضك لعبيد الله، فقال له، فأنفذه اليه، و كان عبيد الله يتقلد البصرة مع مسلم بن عمرو الباهلي و كتب معه عن يزيد اليه.

اما بعد، فانّ الممدوح مسبوب يوماً له، و انّ المسبوب ممدوح يوماً ما، و قد انتميت الى منصب كما قال الاول:

رُفعت فجاورت السحاب وفوقه *** فما لك الا مرقب الشمس مرقب

و قد ابتلى بحسين زمانك دون الأزمان، و بلدك دون البلدان و نكبت به من بين العمال، فاما تعتق أو تعود عبداً كما يعبد العبد، والسلام (1)».

1. آنچه از تاریخ استفاده میشود این است که سرجون بن منصور که رومی و نصرانی (2)بوده، در دربار امویان از موقعیت بالایی برخوردار بوده است.

2. یکی از بدعتها و مفاسد معاویه و دیگر امویان، استخدام مستشاران بیگانه (3) و حاکم کردن مسیحیان بر مسلمین، به خلاف نص صریح قرآن، است (4).

3. شاید بتوان گفت سرجون و رفقای نصرانی او که با دربار روم رابطه داشتند، در شکست سپاه مسلمین در قسطنطنیه که به کشته شدن سی هزار سرباز مسلمان منتهی شد، دست داشتند (5).

4. سابقه ارتباط بنی اميّة و رومیان به دوران جاهلیت و جاسوسی آنان برای حکومت بیزانسی بر

ص: 118


1- الوزراء و الكتاب، ص 19 و نیز رک البداية والنهاية، ج 8، ص 165؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص193؛ طبری، ج 5، ص 356؛ الکامل، ج 4، ص 22 و 23؛ العقد الفريد، ج 5، ص 123؛ معجم الکبیر، ص 134، (الحسين الا و السنة) الإرشاد، ص 187؛ مقتل خوارزمی ج 1، ص 198 انساب الأشراف، ص 48) الحسين علیه السلام و (السنه) تاریخ دمشق، ص 303؛ ايام العرب في الأسلام، ص 403 جمهرة رسائل العرب، ج 2، ص 75 و 78؛ ابو الشهداء علیه السلام، ص 102؛ ابناء الرسول صلى الله عليه و اله و سلم في كربلا، ص 108؛ مثير الأحزان ص 20 اعلام الوری ص 224؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 40 و 41؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 305 روضة الواعظین، ص بحارالانوار، ج 44، ص336 و 337؛ عوالم ، ج 17، ص 186 و تحقیق درباره روز اربعین سید الشهداء علیه السلام، ص 365 و 366. شگفت آنکه در عقد الفرید، ج 3، ص 119 طرف مشورت یزید را اهل شام دانسته است
2- الوزراء و الکتاب، ص 15 و 20. پس آنچه در کتاب مع الحسین فی نهضته، ص 89 و در «ابناء الرسول صلى الله عليه و اله وسلم فی کربلا، ص 108 آمده که سرجون مجوسی بوده، صحیح نیست
3- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 232
4- مائده (5) آیه 51
5- پرتوی از عظمت حسین علیه السلام، ص 254 و 255

می گردد (1). گفته اند این ارتباط به دلیل تمایل نژادی بوده چرا که امویان از اعراب اصیل نیستند (2).

5. مناسبات امویان و مسیحیان به حدی بود که یزید تحت تربیت فردی مسیحی قرار گرفت (3).

6. طبق روایات مأموران همراه اهل بیت در شام رومی بوده اند (4).

7. کدورت یزید با ابن زیاد در جنگ قدرت و مخالفت زیاد با ولیعهدی یزید ریشه دارد (5).

8. یزید در نامه به عبید زیاد چنین می نویسد حال که از میان همه شهرها شهر تو و از میان زمانها زمان تو و از بین کارگزاران تو بدین آزمایش گرفتار آمده ای باید با حسین به مقابله برخیزی و قاطعانه نهضت او را سرکوب کنی در غیر این صورت خوار و ذلیل خواهی گشت.

9. می توان گفت سرجون در معرفی عبید زیاد به دو نکته نظر داشته است.

الف- شناختی که از او داشته که فردی، خشن قسی القلب و جبار است و لذا اوست که می تواند آتش انقلاب را خاموش کند.

ب- سرجون شاید انگیزههای قومی نیز داشته چرا که او رومی و ابن زیاد هم رومی النسب بوده است (6).

بنابراین دست و پا زدن برخی نویسندگان برای تطهیر یزید بیهوده است (7).

ص: 119


1- پرتوی از عظمت حسین علیه السلام، ص 255 به نقل از عقاد در کتاب معاوية بن ابي سفيان في الميزان
2- تحقیق درباره روز اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام، ص 365 و 366
3- الامام الحسين علیه السلام، ص 303 و حياة الأمام الحسين علیه السلام، ج 2، ص 180
4- بصائر الدرجات، ص 337، 338 ،339؛ بحار الانوار ، ج 45، ص 177؛ عوالم ج 17، ص 412، 413 و 414 و نفس المهموم، ص 452
5- حياة الامام الحسین بن علی علیهما السلام، ج 2، ص 213، 214 و 354
6- حياة الامام الحسين بن على علیهماالسلام، ج 2، ص 353 در مورد این شخص هم چنین ر.ک: مقتل مقرم، ص 169 (پاورقی)
7- ر.ک: صواعق المحرقة، ص 223؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 150 و...

مسلم بن عقيل

65. «انّی باعث اليكم أخى و ابن عمّى وثقتى من اهل بیتی»، فرستاده امام علیه السلام

65. «انّى باعث اليكم أخى و ابن عمّى وثقتى من اهل بيتى (1)» فرستاده امام علیه السلام

امام علیه السلام، مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر خویش برگزید مسلم بن عقیل در آن ایام مردی کامل و با تجربه بود دلایل زیر مؤید این مطلب است و با توجه بدانها میتوان گفت سن آن حضرت حدود پنجاه سال بوده است

1. شرکت آن جناب در بعضی از جنگهای انجام شده در زمان خلافت عمر.

2. دارا بودن رتبه بالای نظامی در حد فرماندهی در نبرد صفین

3. نمایندگی امام مجتبی در کوفه و این نشان می دهند که در آن زمان از نظر سنّی چنین شایستگی را داشته است.

4. دارا بودن فرزندان رشید که روز عاشورا جنگیدند و به شهادت رسیدند. لذا باید سن حضرت آن قدر باشد که با این قسمت از تاریخ سازگاری داشته باشد.

5. نماینده تام الاختیار امامی آن هم در این مأموریت مهم بود و از طرفی کلمات امام در حق ،او که او برادر پسر عمو و فرد مورد اطمینان من است همگی نشان از آن دارد که امام فرد پخته ای در دین و سیاست را به این مأموریت می فرستد (2).

مرحوم صدوق در امالی نقل می کند که علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله وعلیه واله سؤال کرد، آیا شما عقیل را دوست دارید؟ پیامبر فرمود:

آری، به خدا سوگند دو محبّت به او دارم یکی برای آنکه خودش شخصیتی دوست داشتنی است و دیگر آنکه ابوطالب وی را دوست می داشت [یا علی] فرزند این عقیل در راه دوستی فرزند تو کشته

ص: 120


1- الفتوح، ج 3، جزء 5 ص 35 تذكرة الخواص، ص 220؛ الارشاد، ص 185 اخبار الطوال، ص 230؛ طبری، ج 5، ص 353 مقتل خوارزمی ج 1، ص 195؛ بحارالانوار، ج 44، ص 334 عوالم، ج 17، ص 184؛ نفس المهموم، ص 82 لواعج الاشجان، ص 36 و معالم المدرستين، ص 65
2- در این باره ر.ک الشهيد مسلم بن عقیل، ص 76 به بعد و مبعوث، الحسین علیهما السلام، ص 47. یا آدوری این نکته لازم است که شیخنا الأستاد مرحوم آیت الله العظمی آخوند قدس سره نیز با توجه به بعضی از قراین فوق این قول را که مسلم بن عقیل هنگام شهادت 28 سال داشته مردود می شمردند

خواهد شد، و دیدهٔ مؤمنین برای او گریان است و ملائک مقرب درگاه الهی بر او درود می فرستند. سپس پیامبر مکرم صلی الله وعلیه واله و گریست تا اشک هایش بر سینه اش روان شد آن گاه فرمود برای مصایبی که خاندانم می بینند به خدا شکایت می برم (1).

این شخصیت جلیل القدر به عنوان نماینده حضرت به سوی کوفه روان شد و مردم آن دیار با او بیعت کردند اما بی وفایی آنان کار را به آنجا رسانید که بامداد روز عرفه، محمد بن اشعث با مردان جنگی بسیاری او را محاصره کرد. آن جناب در یک نبرد کاملاً نابرابر شجاعانه از خود دفاع. و دشمن را تار و مار کرد مسلم در کوچه های پرپیچ و خم و محصور کوفه قرار گرفت و به هر طرف که می رفت، در محاصره دشمن بود و از بامها سنگ و دسته های نی افروخته بر او می بارید. بالاخره او را با بدنی پر از جراحت اسیر نمودند اما با این حال هنگامی که آن سردار آزاده بر عبید زیاد وارد شد، سلام نکرد و به وی اعتنایی ننمود. بعد از شهادت مظلومانه اش سر مقدس آن جناب و «هانی بن عروة» و «عمارة بن صلحب» را برای امویان فرستادند (2).

امام علیه السلام و اهل بیت و بویژه آل عقیل در فراق مسلم بی نهایت متأثر بودند (3)، چنانکه فرزند مسلم«عبدالله»در حماسه عاشوراییش این چنین می سرود:

«اليوم ألقى مسلماً و هو أبى *** وفتيةً [عصبةً] با دوا على دين النّبى (4).

ص: 121


1- «اى والله انى لأحبُّهُ حُبَّين حُبّاً لَهُ و حَبَّ لِحُبّ من ابى طالب له وان وَلَدَه لَمَقْتُولُ في مَحَبَّةِ وَلَدِكَ، فَتَدْمَعُ عَليهِ عُيونِ الْمُؤمِنين تُصلّى عَلَيْهِ المَلائكةُ المقربون»، ثم بكى رسول الله صلی الله وعلیه واله حَتَّى جَرْت دُمُوعُه عَلَى صَدْرِهِ، ثم قال: «إِلَى الله أشكو ما تلقى عترتى مِنْ بَعدى». (الأمالی، ص 128 و 129؛ بحارالانوار، ج 44، ص 287 و 288؛ الايقاد، ص 76 و 77؛ الدمعة الساكبة، ص 310 و بخش اوّل :حدیث نكت الهميان ص 200؛ ذخائر العقبی ، ص 221؛ عمدة الطالب، ص 31 سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 100 و علل الشرائع، ص 133 و 134)
2- درباره کیفیت شهادت مسلم :رک ،الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 57 به بعد؛ اعلام الوری ص 227 به بعد تذكرة الخواص، ص 218 و 219؛ لهوف، ص 53 به ،بعد ،الارشاد، ص 193 به بعد؛ طبری، ج 5، ص 369؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 154 به بعد؛ العقد الفريد، ج 5، ص 120 ، اخبار الطوال، ص 238 به بعد انساب الأشراف، ج 2، ص 77 به بعد؛ مروج الذهب، ج 3، ص 59؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 206 به بعد؛ بحارالانوار، ج 44، ص348 به بعد و عوالم ، ج 17، ص 197 به بعد
3- لهوف، ص 74 75؛ مثیر الاحزان، ص 22؛ بحارالانوار، ج 44، ص 374؛ عوالم ، ج 17، ص 224 مقتل مقرم، ص 209 و ابصار العین، ص 47 و 48
4- بحار الانوار، ج 45، ص 32 عوالم، ج ،17، ص 275؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 26؛ ابصار العین، ص 50؛ نفس المهموم، ص 316؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 155؛ لواعج الأشجان، ص 171 و العيون العبرئ، ص 155

السلام علیک ايّها العَبْدُ الصالِحُ و المطيعُ للهِ وَ لِرَسولِه و لأمير المؤمنين و الحسن و الحسيْن أَشْهَدُ انّك مضيتَ على ما مضى به البدريون والمجاهِدونَ في سَبِيلِ اللَّهِ المُبالغون في جَهَادِ أعْدائِهِ نُصرَةِ أوليائه...(1).

66. «انّك بَعَثْتَنى إِلى أَسَدٍ ضِر غام»، شجاعت مسلم از زبان دشمن

66. «انّكَ بَعَثْتَني إِلَى أَسَدٍ ضِرغامٍ»

شجاعت مسلم از زبان دشمن

آن گاه که محمد بن اشعث برای نبرد با مسلم تقاضای نیروی بیشتری کرد و ابن زیاد گفت مسلم یک نفر است و این همه نیرو برای جنگ با او لازم نیست محمد اشعث در پاسخ گفت چه خیال میکنی؟ آیا میپنداری که مرا به جنگ بقالی از بقالهای کوفه یا جرمقانی از جرامقه حیره فرستاده ای؟ آیا نمیدانی که مرا به سوی شیری شرزه و شمشیری بران در کف قهرمانی بزرگ از خاندان برترین انسانها فرستاده ای (2)؟

باید گفت در آغاز اسلام گروهی از عجم که به شام کوچیدند حضارمة و گروهی که به بصره رفتند «أساورة» و آنان که به کوفه شدند «اجامره» و تیره ای که به موصل روانه گشتند «جرامقة» نام گرفتند (3).

67. یادی از مسلم در روز عاشورا

67. یادی از مسلم در روز عاشورا

امام علیه السلام در روز عاشورا خطاب به افراد سرشناسی که او را دعوت کرده بودند، فرمود: آیا شما به من نامه ننوشتید که میوه هایمان رسیده و باغهای ما سبز و خرم و آبهای ما فراوان و سپاه ما آماده یاری توست هنگامی که آنان منکر نوشتن چنین نامه هایی شدند امام الله فرمود: آری قسم به خدا، نامه ،نوشتید اما حال اگر از دیدار من خشنود نیستند رهایم کنید تا به محل امنی روم. قیس بن اشعث گفت چرا به فرمان بنی اعمام خود در نمی آیی؟ که در این صورت گزندی به تو نخواهد رسید (4) و

ص: 122


1- زیارت حضرت مسلم ر.ک :بحار الانوار چاپ، بیروت، ج 97 و چاپ ایران ج 100 ، ص 427
2- «أتَظُنُّ أنَكَ أرْ سَلْتَني إلى بقَالٍ مِنْ بقالى الكوفة، أو جُرمقانى مِن جرامقة الحيرة؟ أما تعلم أنكَ بَعْثتنى إلى أسدٍ ضَرغامٍ وسَيف و حُسام في كفَ بَطَلِ هُمَام مِنْ ال خير الأنام؟؛ (بحارالانوار، ج 44، ص 354؛ عوالم ، ج 17، ص 203؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 209؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 61؛ نفس المهموم ص111؛ مبعوث الحسین علیه السلام، ص 205؛ الشهید مسلم بن عقیل، ص 230؛ ریاض المصائب، ص 266؛ مسلم بن عقیل، ص 639 و 640)
3- ر.ک: تاج العروس، ج 6، ص 305؛ بحارالانوار، ج 44، ص 363 و عوالم، ج 17، ص 212
4- مرحوم شعرانی در دمع السجوم ص 123 میگوید این مردم نظرشان به دنیا و نظر امام به دین بود اینان می گفتند نیکی بینی اگر بیعت کنی و یزید تو را اکرام کند و بنوازد و مال دهد، تو نیز بر کارهای او اعتراض مکن امام حسین علیه السلام ایا می دانست دین اسلام هنوز رسوخ نکرده است و احکام و قواعد آن آشکار نشده و سنت نبويّة و تفسیر قرآن مدوّن نگشته مردم به عادت سابق سیرت خلفا را از دین شمرند چنانکه عمر و ابی بکر حکمها جعل و یا نسخ کردند. اگر امام علیه السلام تصدیق اعمال بنی امیه می کرد و مخالفت آنان را با دین ظاهر نمی ساخت و دشمنی آنها را با پیامبر صلی الله وعلیه واله آشکار نمی نمود، مردم می پنداشتند مظالم بنی امیه از دین است و اسلام از میان می رفت

نیکی خواهی دید. امام علیه السلام در پاسخش فرمود: «اَنتَ اَخُو اخيك؛ تو برادر برادرت هستی». (مقصود حضرت، محمد بن اشعث بود که با مسلم جنگید و به او امان داد و به قول خود وفا نکرد؛ یعنی تو هم مانند او هستی آیا ریختن خون مسلم بس نبود و انتظار آن داری که بنی هاشم بیش از خون مسلم را طلب کنند...(1)؟

این کلمات امام علیه السلام نشانگر تأثر شدید آن حضرت از مصیبت مسلم است.

68. «الأيمانُ قَيْدُ الفَتْكِ»، مردود بودن ترور

68. «الأيمانُ قَيْدُ الفَتْكِ (2)»

مردود بودن ترور

مسلم بن عقیل در پاسخ به اینکه چرا ابن زیاد را ترور نکردی استناد به این حدیث نبوی کرد که «الایمان قید الفتك» یعنی اینگونه اعدامها برخلاف منطق اسلام است و شخصی که محکوم به

ص: 123


1- «... يا شَبَتَ بْنَ رَبَعى و يا حجارَبْن أَبْحَرٍ ويَقَيْسَ بْنَ الأشَعَثِ وَ يَا يَزِيد بن الحارث أَلَمْ تَكْتُبُوا إِلَى أَنْ قَدْ اينعَتِ السَّمَارُ وَأَخْضَرَّ الجَنابُ وَ طمتْ الحِمامُ وانَّما نقدمُ عَلَى جُنْدِ لَكَ مُجَنَّدُ فَأَقْبِلْ؟ قالوا له: لَمْ نَفْعَل! فقالَ «سُبحانَ اللهِ! بَلَى وَالله لَقَدْ فَعَلْتُمْ» ثم قال: «إِذْ كَرِهْتُمونى، فَدَعُونِي أَنْصَرِفُ عَنكُمْ إِلَى مَأْمَنِي مِنَ الْأَرْضِ». فَقالَ لَهُ قَيْسُ بن الأشعث: أولا تُنْزِل عَلى حُكْم بني عمك؟ فإنّهم لن يردك الأ ما تُحبُّ ولَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ مِنْهُم مَكْرُوهُ! فقال الحسين علیه السلام: أنتَ أخو أخيك، اتُريدُ أنْ يَطلُبَكَ بَنُو هَاشِمٍ بِأَكْثَرَ مِنْ دَمِ مسلم بن عقيل؟ لا واللهِ لا أَعْطيهم بيدى إعْطاء الذُّليل وَلا أُقِرُّ إقرارالعبيد...». (طبری، ج 5 ص 425؛ الکامل، ج 4، ص 62 البداية والنهاية، ج 8، ص 179؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 120؛ ابصار العین، ص 10 و 11؛ حياة الأمام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 187 و 188؛ مقتل مقرم، ص280؛ وقعة الطف، ص 208 و 209؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 118 و موسوعة كلمات الأمام الحسین علیه السلام، ص 420 و 421)
2- عوالی اللئالی ج 2 ص 241؛ طبری، ج 5، ص 363؛ الکامل، ج 4، ص 27 اخبار الطوال، ص 235؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 49؛ اعلام الوری ص 225؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 153 و نفس المهموم، ص 97.

اعدام است، علت حکم را به وی ابلاغ می نمایند. به علاوه اسلام حافظ خون مردم است، و کشتن مزوّرانه با مصالح عالیه دین سازگاری ندارد هر چند عبید زیاد مهدور الدم بود اما به دلیل رعایت اصول اسلامی نباید ترور شود ترور از کارهایی است که ریشه در خواستههای نفسانی دارد و مسلم بن عقیل نماینده نهضتی عقیدتی ایمانی است پس او را با ترور چه کار؟ اگر قیام حسینی جاودان مانده است و اگر همۀ آزادگان گیتی حرکت اصلاحی امام علیه السلام را تحسین می کنند، بدین سبب که حسینیان هیچگاه از مسیر ایمان و انسانیت و حریت خارج نشدند از این رو، خود امام علیه السلام هم تأکید کرد که من شروع کننده نبرد نخواهم بود (1).

69. شهدای کوفه، مسلم بن عقیل علیه السلام

69. شهدای کوفه

1. مسلم بن عقيل علیه السلام

2. هاني بن عروة: وی از بزرگان کوفه و از راه یافتگان به محضر رسول خدا صلی الله وعلیه واله (2) و همراه علی علیه السلام در جنگ های سه گانه بود (3). وی تا آخرین لحظات حیات مقدسش از مسلم بن عقیل نماینده امام علیه السلام دفاع کرد. سخنان امام علیه السلام پس از رسیدن خبر شهادت مسلم و او، حاکی از عظمت مقام وی می باشد (4) و آخرین سخنانش که نشانگر خلوص او و دفاع از مقام ولایت و امامت است، این بود:

«إلى الله المعاد، اللّهم إلى رحمتِكَ ورضوانك، اللهم اجعل هذا اليوم كفارة لذنوبي، فانّى انّما غَضِبْتُ (5) لأبن بنت نبيك محمد صلى الله عليه واله (6)».

ص: 124


1- الارشاد، ص 210 و 217؛ طبری، ج 5، ص 424 و بحار الانوار ، ج 45 ص 5
2- تنقيح المقال، ج 3، ص 288 فرسان الهيجاء، ج 2، ص 139؛ نفس المهموم، ص 121 و ابصار العین، ص 128
3- ابصار العین، ص 81 و نفس المهموم، ص 122
4- الارشاد، ص 205 و ،طبری ، ج 5، ص 397 و 398 و بحارالانوار، ج 44، ص 373 و 374 و عوالم، ج 17، ص 224 و 225
5- نسخه بدل: تعصبت
6- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 68 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 214؛ مبعوث الحسین علیه السلام، ص 228 و حياة الامام الحسين ، ج 2، ص 410. در زیارتش می خوانیم: سَلامُ اللهِ العَظيم وَصَلواتُهُ عَلَيْكَ يا هاني بن عُروة، السَّلامَ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصالحُ النَّاصِحُ الله و لِرَسُولِهِ وَ لأمير المؤمنينَ و الحَسَنِ والحُسَيْن الاسلام أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظلوماً ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَك، واسْتَحلَّ دَمَكَ وَحَشَى اللَّهُ قُبورَهُم ناراً. أَشْهَدُ أَنَّكَ لَقِيتَ الله وهُوَ راضٍ عَنْكَ بِمَا فَعَلْتَ وَنَصَحْتَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ دَرَجَةَ الشهداء وَ جَعَلَ روحَكَ مَعَ أرواحِ السُّعداء، بما نَصَحْتَ لله و لِرَسُولِهِ مُجْتَهِداً وَبَذَلتَ نَفْسَكَ فى ذاتِ اللَّهِ وَ مَرْضاتِهِ، فَرَحِمَكَ الله وَ رَضِيَ عَنْكَ وَحَشَرَكَ مَعَ مُحمدٍ وآله الطاهرين وَ جَمَعَنا وَ ايَّاكُمْ مَعَهُم فى دارِ النَّعيم، وسَلامُ عَلَيْكَ وَ رحمة الله». (بحارالانوار، ج 97 چاپ ،بیروت و چاپ ،ایران ج 100 ص 429 برای تحقیق بیشتر دربارۀهانی ر.ک : ابصار العین، ص 81 و نفس المهموم، ص 121)

3. عبيد الله بن عمر وبن عزيز الكندى: او از شجاعان کوفه و از تابعین و نیز یاران امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ ها شمرده می شد و پرچم کنده به دستور مسلم به دست وی بود. این بزرگوار را از زندان بیرون آورده و به شهادت رسانیدند (1).

4. عبد الأعلى بن یزید الکلبی: این تابعی شجاع همراه حبیب بن مظاهر از مردم کوفه برای امام علیه السلام بیعت گرفت و به زندان افتاد و آن گاه به شهادت رسید (2).

5. عمارة بن صلخب الأزدى: او هم از تابعین و شیعیان علی بود که بعد از شهادت سر مقدسش همراه سر مسلم و هانی برای یزید فرستاده شد (3).

6. عبّاس بن جعدة الجدلی: وی پرچمدار و تابعی جلیل القدر شجاعی بود که او را از زندان بیرون آورده و به شهادت رسانیدند (4).

7.عبدالله بن یقطر: وی در ایام ولادت امام علیه السلام به دنیا آمد و از طرفی حضرت مدتی را تحت حضانت و پرورش مادر وی بودند (5). از این رو عبدالله را «لدة الحسین علیه السلام» می نامند. او حضور پیامبر صلی الله وعلیه واله را درک کرده بود. باری عبدالله را که پیک امام علیه السلام به سوی کوفیان و حامل پاسخ حضرت به نامه مسلم بن عقیل بود دستگیر و بر بالای قصر برده و آنگاه که مردم را به مقاومت در برابر ابن زیاد دعوت نمود او را از بالا به پایین پرتاب کردند و سپس سر از بدن مبارکش جدا نمودند (6)

8. قيس بن مسهر الصیداوی: او از مخلصین و محبین اهل بیت علیهماالسلام در کوفه و از شجاعان آن

ص: 125


1- طبری، ج 5، ص 369 مبعوث الحسین علیه السلام، ص 237 مسلم بن عقیل، ص 680 فرسان الهیجاء، ج 1، ص 261
2- طبری، ج 5، ص 379 مبعوث، الحسین علیه السلام، ص 238 مسلم بن عقیل، ص 679 ابصار العین، ص 108 و فرسان الهيجاء، ج 1، ص 230
3- طبری، ج 5، ص 379 مبعوث الحسين علیه السلام، ص 238؛ مسلم بن عقیل، ص 680 و ابصار العین، ص 110 و فرسان الهيجاء، ج 2، ص 3
4- طبری، ج 5، ص 369 مبعوث الحسین علیه السلام، ص 238؛ مسلم بن عقیل، ص 680 و فرسان الهیجاء، ج 1، ص 186
5- چون اخباری داریم که امام علیه السلام از شیر هیچ زنی غیر از مادرش ننوشید، پس حضرت صرفاً تحت حضانت مادر عبدالله بود
6- ر.ک: الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 51 (عبدالله بن یقطین) اعلام الوری ص 230 و 231؛ بصار العین، ص 52؛ طبری، ج 5، ص398؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 257؛ جلاء العیون ص 193 و مبعوث الحسين علیه السلام، ص 240

دیار بود، قیس نامه کوفیان را به امام علیه السلام رسانید و با آن حضرت از مکه خارج شد و در بین راه با داشتن نامه ای برای بزرگان کوفه از طرف امام علیه السلام به جانب آن شهر حرکت کرد او را نیز دستگیر کردند و او برای آنکه نامه امام علیه السلام به دست دشمن نرسد آن را از بین برد و این حرکت موجب خشم ابن زیاد گردید و به او گفت به منبر برو و علی و فرزندان او علیهماالسلام را لعنت کن، گرنه قطعه قطعه ات خواهم نمود قیس به منبر رفت و ابن زیاد را لعنت و بر علی و فرزندان او علیهماالسلام درود فرستاد و مردم را به اطاعت از امام علیه السلام دعوت کرد وی را نیز از بالای بام قصر به زمین پرتاب کردند و روح مقدسش به ملکوت پرواز نمود (1).

70. شایعه فتوای شریح

70. شایعه فتوای شُریح

شایع است شریح به قتل امام علیه السلام فتوا داده است اما این سخنی بی اساس است و نام وی در مقاتل فقط در دو مورد برده شده است:

1. آن هنگام که هانی بن عروة را پیش عبید زیاد آوردند، شریح که نزد ابن زیاد بود، ثمثل به این شعر جست:

اريد حياته ويريد قتلي *** عذيرك من خليلك من مراد (2).

2. زمانی که خبر گرفتار شدن هانی بن عروه به قبیلهٔ مذحج رسید و آنان دارالاماره را محاصره کردند و هانی را سالم از عبید زیاد خواستند و برای مردم فرصتی بود که از دشمن انتقام بستانند و به زندگانی ابن زیاد پایان دهند آن معلون به شریح که چهره ای فریبنده داشت - گفت: برو سلامتی هانی را به آنان ابلاغ کن تا آنان پراکنده شوند و شریح نیز این خیانت را کرد و مردم را پراکنده ساخت (3). پس آنچه در پرونده سیاه شریح درباره قیام امام علیه السلام ثبت شده، همین دو مورد است.

ص: 126


1- ر.ک: الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 92 تذكرة الخواص، ص 221؛ مثير الأحزان، ص 21 و 22؛ جمهرة انساب العرب، ص 195؛ طبری، ج 5، ص 395 الکامل، ج 4، ص 41 الخطط المقريزية، ج 2، ص 286؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 168 و 174؛ ابصار العین، ص 64 و فرسان الهيجاء، ج 2، ص 44 و مبعوث الحسين علیه السلام، ص 242
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 52 و 53 الأرشاد، ص 190، اخبار الطوال، ص 237؛ الکامل، ج 4، ص 28؛ طبری، ج 5، ص 365؛ البدایة و النهاية، ج 8 ص 154؛ مقتل خوارزمی ج 1 ص 204 بحار الانوار، ج44، ص345، عوالم، ج 17، ص 194؛ مقاتل الطالبيين، ص وقعة الطف، ص 117 ، 118؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 36؛ لهوف، ص 47 وحیاة الامام الحسین بن علی علیهماالسلام، ج 2، ص 373
3- الأرشاد، ص 112؛ اخبار الطوال، ص 238؛ الکامل، ج 4، ص 30؛ طبری، ج 5، ص 367،361 و 368؛ البدایة و النهاية، ج 8، ص 154؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 205 و 206؛ بحار الانوار، ج 44، ص 347 و 348؛ لهوف، ص 52 ،الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 55 و 56؛ مثير الأحزان، ص 16؛ عوالم ، ج 17، ص 196؛ وقعة الطف، ص 121 و 122؛ مقتل الحسین عالی ، ص 39 و 40؛ حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 2 از ص 376؛ و نیز رک مبعوث الحسین علیه السلام، ص 171 به بعد؛ الشهيد مسلم بن عقیل، ص 208 به بعد؛ کامل بهائی، ج 2، ص 274 و مروج الذهب، ج 3، ص

در آستانه حرکت

71. «انّ السُنَّةَ قَدْ أُميتَتْ»، اسلام و مسلمین در عصر امام

71. «انّ السُنَّةَ قَدْ أُميتَتْ»

اسلام و مسلمین در عصر امام علیه السلام

امام علیه السلام در نامه ای به بزرگان بصره آنان را به کتاب خدا و سنت رسول الله صلی الله وعلیه واله دعوت کرد؛ زیرا سنت از بین رفته و بدعت زنده شده بود.

«... وَ أَنَا أدعوكُم إِلى كِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ، فَانّ السُنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ وَإِنَّ البِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ (1)».

امویان با اسلام دشمنی داشتند و هدف آنان بی علاقه کردن مردم به دین بود، همان گونه که خود و اطرافیانشان از اسلام بی خبر بودند و مستشارانی چون سرجون رومی و غیر او در دربار داشتند قاطبه مردم عثمانی مذهب شده بودند و در رجزها با کمال افتخار می گفتند «انّى عَلى دين عثمان (2)». امام علیه السلام در کلمات خود وضع اسلام و مسلمین آن زمان را به خوبی توضیح داده و در نامه ای به معاویه نوشتند:

«انّى لا أَعْلَمُ فِتْنَةً أَعظَمَ عَلَى هَذهِ الأُمَّةِ مِنْ وِلَا يَتِكَ عَلَيْهَا، وَ لا أَعْلَمُ نَظَراً لنفسي وَ لِدينى و لامَّةِ محمد صلى الله عليه و اله وسلم عَلَينا أفْضَلَ مِنْ أنْ أجاهِدَكَ، فَأَنْ فَعَلْتُ، فَانَّهُ قُرْبَةً إِلَى اللَّهِ، وَإِنْ تَرَكْتُهُ، فَأَنِّي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِذَنْبي (3)، من هیچ فتنه ای را بالاتر از حکومت تو بر این امت نمی دانم و هیچ کاری را بهتر از جنگیدن با تو تشخیص نمی دهم. پس اگر انجام دادم برای نزدیکی به خداست و اگر انجام

ص: 127


1- طبری، ج 5، ص 357؛ البداية والنهاية، ج 8، ص158؛ كامل، ج 4، ص 23؛ جمهرة رسائل العرب، ج 2، ص 76؛ مقتل مقرم، ص 159؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 25 و 26 و وقعة الطف، ص 107
2- طبری ج 5 ص 435 ،الارشاد ص 221؛ بحارالانوار، ج 45 ص 19؛ عوالم ج 17، ص262؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 15؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 141
3- رجال کشی ص 50؛ الاحتجاج، ج 2، ص 21 معادن الحكمة، ج 2، ص 35؛ بحارالانوار، ج 44، ص213؛ عوالم، ج 17، ص 92؛ جمهرة رسائل العرب ج 2 از ص 58 و موسوعة کلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 256

ندادم، برای ترک آن از خدا آمرزش می طلبم. و در پایان همین نامه مرقوم فرمود: یکی از کارهای زشت تو ولیعهدی فرزند میگسار و سگ بازت است. تو با این کار زشت و ناپسند دین و ملت را ضایع کردی، همچنین آن حضرت فرمود اسلام از بین رفته است اگر حاکم امت، فردی چون یزید باشد پس باید فاتحه اسلام را خواند: «وَ عَلَى الأَسْلامِ السَّلامُ إِذ قَدْ بُلَيتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْل يَزِيد (1)».

فياذلة الأسلام مِنْ بَعْدِ عِزَّةٍ *** إذ كان والى المسلمين يزيد

امام علیه السلام در روز عاشورا به دشمن فرمود:

«فَسُحقاً لَكُمْ َيا عَبِيدَ الأُمَّة وَ يا شُذاذ الأحزابِ وَ َيا نَبَذَةِ الكِتاب و مُطْفئ السُّنَن (2)؛ روزگار، شما را خُرد کند ای بندگان اجتماع، ای خرمهره های بی تار و پود، ای از میان برندگان کتاب وای خاموش کنندگان سنت پیامبر صلی الله وعلیه واله».

چنانکه دیدیم در کلمات امام علیه السلام بر از بین رفتن دین و احکام و قرآن در زمان معاویه و بویژه در عصر یزید تأکید شده است. از این رو در یکی از زیارتهای امام علیه السلام می خوانیم:

«بِكُمْ يُبَيِّنِ اللَّهُ الكَذِبَ وَ بِكُمْ يُباعِدُ اللهُ الزَّمَانَ الكَلِبَ (3): خداوند با شما دروغ را آشکار و آثار دوران سخت (زمانی که به قرآن و سنت و عترت علیهماالسلام توجهی نمی شد) را مردود و بی نتیجه نمود.

72. «لولا تَقارُبُ الأشياء»، یاری فرشتگان

72. «لولا تَقَارُبُ الأشياء»

یاری فرشتگان

طبری شیعی به سند خود از واقدی وزراة بن خلج نقل می کند که آن دو گفتند: لقينا الحسین بن على قَبْلَ خروجه إلى العراق بِثَلاثِ لَيالٍ، فَأَخبرْناهُ بِضَعْفِ النَّاسِ فِي الكوفَةِ و أَنْ قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُيُوفَهُمْ عَلَيْهِ، فَأَو مَأْ بِيَدِهِ نَحْوَ السَّماءِ، فَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّما وَ نَزَلَ مِنَ المَلائِكَةِ عَدَدٌ لا يُحْصِيهُمْ إِلَّا الله وَقالَ: لَو لَا تَقارُبُ الأشياءِ وَ حُبُوطُ الأجز، لَقَاتَلْتُهُمْ بِهُولاء، وَ لكِنْ أَعْلَمُ عِلْماً أَنَّ هُناكَ

ص: 128


1- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 17؛ لهوف، ص 24؛ بحار الانوار، ج 44، ص 326 عوالم، ج 17، ص 175؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184 نفس المهموم، ص 70 و لواعج الاشجان، ص 26
2- لهوف، ص 27 نفس المهموم، ص 246؛ لواعج الأشجان، ص 130؛ مقتل مقرم، ص 287 و با تفاوتهایی بحار الانوار، ج 45، ص 8،عوالم، ج 17، ص 252
3- كامل الزيارات، ص 199؛ بحارالانوار چاپ ،بیروت ج 98 و چاپ، ایران ج 101 ص 153 و مفاتیح الجنان

مَصْرَعي وَ مَصارِعُ أَصْحَابِي، لَا يَنْجُومِنْهُمْ إِلَّا وَلَدي عَلَى (1): سه شب پیش از خروج امام علیه السلام از مکه، با او از سستی مردم عراق سخن گفتیم. گفتیم دلهای آنان با تو و شمشیرهایشان علیه توست آن جناب اشاره ای به آسمان نمود، فرشتگان بیشماری نازل شدند سپس فرمود: «لوَلَا تَقارُبُ الأَشْياءِ» و اگر اجر و پاداش از بین نمی رفت به وسیله همین ملائکه با آنان می جنگیدم ولی به یقین میدانم قتلگاه من و یارانم همان سرزمین است و از آنها تنها فرزندم علی علیه السلام نجات می یابد.

توجیهاتی برای این حدیث شده است (2)، و شاید بتوان گفت مراد از «تقارب الشياء» ارتباط كامل جهان آفرینش و هماهنگی و تجانس و متقارب بودن اجزای آن باشد و این تقارب و تجانس به عنوان یک قانون عام بر عالم حاکم است. به عبارت دیگر جهان جهان علل و اسباب است و تأثیر اشیا در یک دیگر امری طبیعی میباشد پس معنای جمله این است که بنای من در این قیام این نیست که از مجرای غیر طبیعی به جنگ دشمن بروم؛ چرا که تدبیر الهی برای من این است و من با وجود تدبیر ،الهی خودم تدبیر و اختیاری نخواهم داشت (3). در این اختیار خدایی مصالح و حکمت هایی نهفته است از جمله اینکه:

1. انقلاب من باید سرمشق افرادی باشد که با عالم غیب در ارتباط نیستند و توان یاری گرفتن از فرشتگان را ندارند، پس من که الگوی آنان هستم باید از همان قانون عام حاکم بر جهان هستی که تقارب اشیا و تأثیر و تأثر آنان در یکدیگر است- پیروی کنم و با معجزه این قانون را نشکنم من می خواهم به انسانها راه مبارزه با ظلم و ستم و فساد را نشان دهم نه اینکه برای برهه ای خاص با اعجاز، سخن خود را به کرسی بنشانم.

2. نهضت من امتحانی الهی برای من و دیگران است و امتحان باید در شرایط طبیعی و با توجه به همان قانون عام طبیعت- که تقارب اشیا و تأثیر و تأثر آنان در یکدیگر است - برگزار گردد.

3. من با دیده ملکوتی خود می بینم اگر این قیام بدون استمداد از فرشتگان صورت پذیرد، برکات

ص: 129


1- دلائل الأمامة، ص 74؛ لهوف، ص 62 بحارالانوار، ج 44، ص 364؛ عوالم ، ج 17، ص 213؛ خصائص الحسينية، ص 330 و 331؛ لواعج الأشجان، ص 73؛ كنوز السعادة، ص 95 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 153؛ قمقام، ج 1، ص 328 و 329؛ ذريعة النجاة، ص 45؛اسرار الشهادة، ص 243؛ مخزن البكاء، ص 135 معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 249 ناسخ التواریخ، ج 6، ص 199؛ صحيفة الأبرار القسم الثانى، ص 149
2- برای نمونه ر.ک کنوز السعادة، ص 95 به بعد؛ بحارالانوار، ج 44، ص 74 و عوالم، ج 17، ص 307
3- چنانکه امام علیه السلام در دعای عرفه به پروردگار متعال عرض می کند: «الهی أغننى بِتَدْبيركَ عَنْ تَدْبيرى و باختيارِكَ عَنْ إختيارى»

و آثاری دارد که آن برکات در صورت پیروزی ظاهری به یاری ملائکه به وجود نخواهد آمد و قطعاً به وجود آوردن چنین برکاتی اجر و پاداشی فراوانی هم دارد از این رو امامان می گوید: «لو لا تقارب «الاشیاء و اینکه اجر من از بین میرفت با فرشتگان به جنگ آنها میرفتم. (البته در مقاطعی خاص از تاریخ اسلام نیاز به امداد غیبی و کمک رسانی ملائکه بوده است، ولی این گونه حوادث استثناست نه قانون فراگیر).

73. پرسش فقهی عبدالله بن زبیر از امام علیه السلام

73. پرسش فقهی عبدالله بن زبیر از امام علیه السلام

هنگام خروج امام علیه السلام از مکه عبدالله بن زبیر- که خود داعیه خلافت و امامت بر مسلمین را داشت - خود را به آن حضرت رساند و عرض کرد: «یابن رسول الله لعلنا لا نلتقى بعد اليوم فأخبرني متى يرث المولود و يورث؟ و عن جوائز السلطان هل تحل ام لا؟ فأجابه علیه السلام: «أمّا المولود فأذا اسْتَهلَّ صارخاً... و أمّا جوائز السُلطانِ فحلال، مالم يَغْصَبِ الأمْوالَ (1)؛ گویا دیگر شما را ملاقات نخواهم کرد اکنون دو پرسش دارم یکی اینکه مولود از چه هنگام ارث می برد و ارث می گذارد و سؤال دوم آنکه جوائز سلطان حلال است یا نه؟

امام علیه السلام فرمود: هنگامی که بچه متولد شد و بانگ نخستین از وی شنیده شد ارث می برد و ارث می گذارد، و جوائز سلطان هم اگر مال غصبی دیگران نباشد حلال است.

74. خطبة مكه

74. خطبة مكه

مرحوم سید در «لهوف» و دیگران نقل کرده اند که امام علیه السلام در هنگام خروج از مکه این خطبه را ایراد فرمودند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ، مَا شَاءَ اللهُ، وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ و صَلّى الله عَلَى رَسُولُهِ؛ خُطَّ المَوْتُ عَلَى وُلِدْ أَدَمَ مَخَطَّ القَلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتاةِ وَ ما أَوْ لَهني إلى أسلافي اشتياقَ يَعْقُوبَ إِلى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لي مَصْرَعٌ أنا لاقيه كأنّي بِأَوْصالي تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الفَلَواتِ بَيْنَ النَواوِيسِ وَ كَرْبَلَا، فَيَمْلانَّ مِنّى أكْراشاً جُوفاً وَ أَجْربَةً سُغباً.

لا مَحيص عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضانَا أَهْلَ البيت نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ، وَ يوفِّينا أُجُورَ الصَّابِرِينَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله وعلیه واله لحْمَتُهُ؛ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقِرُّبِهِمْ عَيْنُهُ

ص: 130


1- حياة الامام الحسين بن على علیهماالسلام، ج 3، ص 52؛ نقل از مرآة الزمان (مخطوط) ص 52

وَ يُنجِزُ بِهِمْ وَعْدَهُ، مَنْ كانَ بأَذِلاً فينا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطَّنَا عَلَى لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا، فَإِنَّني راحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شاءَ اللهُ (1)؛ حمد و سپاس برای خداست آنچه خدا بخواهد خواهد شد و هیچ قدرت و نیرویی تأثیر نخواهد کرد مگر به ارده خداوند و درود خداوند بر فرستاده اش (نبی مکرم اسلام).

مرگ بر آدمیان همچون گردنبند بر گردن دختران جوان، کشیده و بسته شده است و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم آنچنان اشتیاقی که یعقوب علیه السلام به دیدار یوسف علیه السلام داشت.

برای من قتلگاهی انتخاب شده که باید به آنجا برسم گویا می بینم بند بند بدنم را گرگان بیابان بین نواویس و کربلا از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند از آنچه با قلم تقدیر و سرنوشت نوشته شده است گریزی نیست. ما خاندان رسالت به آنچه موجب رضا و خشنودی حق است راضی هستیم و در برابر امتحانات و بلاهای او شکیبا صابریم و خدا پاداش صابرین را به صورت کامل به ما عنایت خواهد کرد. هرگز پاره های تن پیامبر صلی الله وعلیه واله از او جدا نمی گردند بلکه در بهشت برین گرداگرد او جمع می شوند و چشم رسول به دیدار آنها روشن میشود و وعده او به وسیله اهل بیت علیهماالسلام تحقق خواهد پذیرفت.

حال هر یک از شما که آماده جانبازی و فدا کردن خون خویش در راه ماست و برای دیدار خدا خود را مهیا کرده است با ما کوچ کند که من فردا حرکت خواهم کرد.

نکاتی درباره این خطابه:

1. این سخنان هنگامی ایراد شد که نامه حضرت مسلم در مورد آمادگی هیجده هزار جنگجوی کوفی رسیده بود و طبعاً در چنین حالی امام علیه السلام باید سخن از سرکوبی دشمن و پیروزی بر او و تشکیل حکومت بگوید، ولی شگفت آنکه پیام اصلی خطبه «شهادت و مرگ» است (2).

2. خطابه سه مطلب اساسی را در بر دارد: 1. خبر از شهادت 2. راضی بودن به رضای حق 3.

ص: 131


1- لهوف، ص 60 61 مثیر الاحزان، ص 20 و 21، بحارالأنوار، ج 44، ص 366 و 367؛ عوالم ،ج17، ص216 و 217؛ کشف الغمة، ج 2، ص 241، احقاق الحق، ج 11، ص 599 به نقل از العدل الشاهد ص 95 معالم المدرستين ج 3، ص 75؛ حياة الأمام الحسين بن على الله الله ، ج 3، ص 48 به نقل از الحدائق الوردية ، ج 1، ص 117 و مفتاح الأفكار، ص 148)؛ نفس المهموم، ص163؛ ابصار العین، ص 6 لواعج الأشجان، ص 70 و 71؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 88 تظلم الزهرا علیهاالسلام، ص 153؛ مقتل مقرم ص 193 و 194
2- عباس محمود العقاد، در کتاب «ابوالشهداء علیه السلام» صفحهٔ 141 می گوید: «و قد جرى ذكر الموت على لسان الحسين علیه السلام من خطوته الاولى و هويتهيا للرحيل و يودع اصحابه فى الحجاز، فقال لهم ان الموت خط على ولد أدم»

دعوت به انتخاب صحیح و به تعبیر دیگر ایجاد انگیزه شهادت طلبی.

3. از بخش پایانی خطبه که مردم را به یاری دعوت می کند می توان فهمید که مخاطبین امام علیه السلام اندک نبوده اند.

4. آن حضرت در آغاز مرحله جدید نهضت و زمانی که سخن از مرگ و مشکلات است، خدا را سپاس می گوید آن گونه که رسول خدا صلی الله وعلیه واله نیز بعد از خبر شهادت اهل بیت علیهماالسلام، حمد خدا نمود (1)؛ چرا که دیده معصوم ملکوت را مشاهده می کند و همه حوادث را به خدای جمیل منتسب می داند و از این رو آنها را زیبا و قابل حمد و سپاس می بیند.

5. همان طور که در آغاز مرحله نخست نهضت امام در نامه خود به محمد حنفیه، جملهٔ لاحول و لا قوة الا بالله را ذکر فرمود و این همان ذکری است که آن جناب در روز عاشورا زیاد تکرار میکرد در اینجا هم فرمود: « ولا قوة الا بالله» پیام این جملهٔ بلند، توفیق، هدایت خاصه و ربط حوادث به اوست.

6. تا آنجا که نویسنده تتبع کرده، تشبیه مرگ به گردن بند دختران جوان در امثال عرب و عجم مانندی ندارد و در این تشبیه لطیف در عین اشاره به گریبان گیری مرگ، نظر اصلی به زینت بخشی آن است.

7. به دیده انسان حقیقت بین مرگ موجب زیبایی جهان آفرینش است، چرا که اولاً اگر مرگ نبود نظام زندگی مختل می شد.

اگر مرگ بر ما نکردی کمین *** ز بس جانور تنگ بودی زمین

ثانیاً این دنیا محل آزمایش است و طبعاً امتحان و آزمایش زمان محدودی می طلبد و مرگ زمان پایان امتحان است: «الَّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (2)».

ثالثاً از آنجا که مرگ زمینه رهایی از مصایب و وصول به لقای پروردگار را مهیا می کند، پس مرگ زیباست.

رابعاً آنجا که انسان بین زنده ماندن با قبول ذلت و خواری و مرگِ با عزت، مخیر است، این مرگ با عزّت است که زشتی ذلت را از روح بلند انسان دور و او را به زیبایی عزّت می رساند؛ و شاید راز زیبا

ص: 132


1- «... فاخبرنی انکم قتلی و ان مصار عكم شتّى فحمدت الله على ذلك وسألته لكم الخيرة ...» ر.ک: کامل الزیارات، ص 59؛ بحارالانوار، ج 44، ص 235 ،عوالم، ج 17، ص 123 ونفس المهموم، ص 51
2- ملک (67) آیه 2

معرفی کردن مرگ از سوی امام علیه السلام این نکات باشد.

8. او که وارث گذشتگان خود یعنی انبیای الهی علیهماالسلام شمرده می شد خواهان دیدار آنان در جنة اللقای حق بود و این آرزو آن گاه تحقق یافت که مخاطب این خطاب شد:

«يا ايتها النَّفْسُ المطئمنه إرجعي إلى ربِّكِ رَاضِيَةً مَرضيّةً فَادْخُلِي فِي عِبادى وَادْخُلِي جَنَّتي (1)».

9. جمله «خيرلى مضرع أنا لاقيه» را اكثراً «خُيّر» خوانده اند؛ به معنای انتخاب شده است. اما استاد بزرگوار ما (2)آن را «خیرلی» می خواندند به این معنا که برای من پسندیده گشته است.

10. امام در این خطبه با صراحت کامل از شهادت خود خبر می دهد و این خبر با توجه به احادیث متعددی است که ائمه و زمان مرگ خود را می دانند (3).

11. شاید جمله «خيّر لى مصرع أنا لاقيه» اشاره به آن مطلب مسلّمی داشته باشد که هر کدام از ائمه به فرمان خدا و رسول لا تکلیف معین و مشخصی دارند که باید آن را انجام دهند تا دین جاودان بماند (4)و در این میان وظیفه امام ما حفظ حیات دین با شهادت و جانبازی است و این همان بعد سری و الهی و اختصاصی قیام حسین است.

12. على «مقتل» این شهیدان را «مصارع عشاق ((5)»، و امام علیه السلام «مصارع الكرام (6)» می داند، پس مصرعی که آن حضرت در این خطبه از آن سخن گفته است قتلگاه کریمان و عاشقان است.

13.امام در این خطابه، دشمنان خود را گرگ صفتانی می داند که بویی از انسانیت نبرده اند.

14. «نواویس که قبلاً قبرستانی بوده تقریباً همان محلی است که مدفن حر است (7) و می توان از جمله «بين النواويس و كربلا» استفاده کرد که مصرع (مقتل) حسین علیه السلام نامی مخصوص نداشته و به دلیل نزدیکی به کربلا آن را کربلا نامیده اند

15. جملۀ «کأنّی»، با توجه به سخن امام علیه السلام دربارهٔ حرکت در این خطبه و قصد ایشان برای رفتن

ص: 133


1- فجر (89) آیه 27 - 30
2- آية الله العظمی آخوند همدانی قدس سره
3- اصول کافی، ج 1، ص 383 باب ان الائمه علیهماالسلام يعلمون متى يموتون وأنّهم لا يموتون الأ باختيار منهم و نیز بصائر الدرجات، ص 480
4- ر.ک: اصول کافی، ج 2، ص 28 باب ان الائمة عالم الالم لم يفعلوا شيئاً ولا يفعلون الا بعهد من الله عزوجل و أمر منه لا يتجاوزونه
5- بحار الانوار، ج 41، ص 295 نفس المهموم، ص 206 و معالی السبطین، ج 1، ص 290
6- لهوف، ص 98؛ مقتل خوارزمی ج 2 ص 7 بحار الانوار، ج 45، ص 9 عوالم، ج 17، ص 253 و نفس المهموم، ص 247
7- الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 135

به جانب عراق ظهور در این دارد که من مشرف به این کار هستم و شهادت به زودی نصیبم می شود.

16. امام علیه السلام در قسمتهای پایانی خطابه از رضا و صبر سخن میگوید که دو ارزش والای انسان الهی است که به نحو اعلی و اتم و اکمل در آن حضرت موجود بوده است.

17. آن جناب در جمله «لن تشذ عن رَسُول الله لحمته» به ریشهٔ خلقت خود اشاره می کند که امتداد وجود نوری نبوی است و از آن جدا ناشدنی است که «حسین منى و انا من حسين (1)».

18. «و ينجز بهم و عده ظاهراً اشاره به وعده هایی است که خدا درباره حاکمیت دین اسلام بر سراسر گیتی داده است، که این وعده به وسیلهٔ اهل بیت علیهماالسلام عملی میشود.

19. جلب نیرو در اردوگاه حسینی با زور و اغراء ،نبود بلکه با ایجاد انگیزه صحیح برای مبارزه بود كه: «مَنْ كان فينا باذلاً مُهجَته و موطّناً عَلى لقاء الله نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعنا».

.20 برخی گفته اند: «بذل آن هدیه ای است که «باذل» آن را مبتذل و کوچک بشمارد (2). پس جمله امام علیه السلام بدان معناست که هر کس حاضر است برای بقای اسلام و ولایت خون خود را بذل کند و این هدیه را هم در راه آن هدف بزرگ ناقابل می داند با ما همگام شود.

21. در اینجا «بذل مهجة» در راه ما عنوان شده و در زیارت اربعین برای نجات انسانها از جهالت (3)، پس چون راه ما همان از بین بردن جاهلیت و استقرار اسلام است، مفاد این جمله از خطبه آن است که هر کس در راه محو جاهلیت و استقرار اسلام آماده جانبازی است، با من بیاید.

22. «مُهْجَة» خون قلب را گویند که با ریختن آن آدمی زنده نخواهد ماند، ابن منظور مصری گوید:

«المهجة: دم القلب، و لا بقاء للنّفس بعد ما تُراق مهجتها، وقيل: المهجة الدّم...(4)»

23. تعبیر لطيف «و موطّناً على لِقاءِ الله نَفْسَه» به این اشاره دارد که کسانی به کاروان من ملحق شوند که مرغ باغ ملکوت باشند و وطنی در عالم خاک نداشته باشند بلکه روی قلب وی به جانب وطن اصلیش یعنی «لقاء الله» باشد و این لطیفه را نمی توان با جمله ای چون «من كان طالباً للقاء ربه» و.... بیان نمود.

24. بلندی مضامین خطابه و اعتماد بزرگان بر آن شاهد صدقی بر صدور آن است.

ص: 134


1- ر.ک عنوان دوم همین کتاب
2- فخرالمحققین شیرازی شرح زیارت جامعه کبیره، ج 2، ص 101 (در توضیح جمله و بذلتم أنفسكم في مرضاته)
3- «وَبَذَل مهجته فيك ليَسْتنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة» (مفاتیح الجنان، زیارت اربعین)
4- لسان العرب، ج 2، ص 370

75. «لأبُدَّلي إذاً مِنْ مَصْرَعی»، شهادت آگاهانه

75. «لا بُدَّلي إِذا مِنْ مَصْرَعي»

شهادت آگاهانه

و كتبت اليه عمرة بنت عبدالرحمن تعظم عليه ما يريد أن يصنع من اجابة اهل الكوفة] و تأمره بالطاعة و لزوم الجماعة، وتخبره انه انّما يُساق الى مصرعه و تقول: أشهد لحدثتني عايشة انّها سَمِعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: يُقْتَلُ حُسَيْنُ بِأَرْضِ بَابِل.

فلما قرأ [الحسين علیه السلام] كتابها، قال: «فلا بد لى إذاً من مصرعى و مضی (1)» در عبارات فوق که بزرگان اهل سنّت آن را نقل کرده اند چنین آمده است: که هنگام حرکت حضرت به سوی کوفه «عُمرة» نامه ای به حضرت نوشت و به استناد حدیثی که به واسطهٔ عایشه از پیامبر صلی الله وعلیه واله شنیده بود، امام را از این سفر بازداشت حدیث این بود حسین در سرزمین بابل کشته خواهد شد. آن جناب پس از مطالعه نامه چنین فرمود: در این صورت باید به جانب محل شهادتم حرکت کنم و آن گاه مسیر خود را ادامه داد.

حال اگر کسی فرضاً در خطابه مکه مناقشه داشته باشد، با این کلام صریح سیدالشهداء علیه السلام چه می کند؟

پس باید گفت: امام علیه السلام با اطلاع کامل از شهادت برای احیای دین و زدودن بدعتها از پیکره آیین مبین نهضت الهی خود را شروع کرد و اگر حرکت او به جانب آن مصرع نبود بنی امیه اسلام را برای همیشه به مصرع برده بودند.

76. «انّ الله شاء أن يراك قتيلاً»

76. «انّ الله شاء أنْ يَراك قتيلاً»

... عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سار محمد بن الحنفية إلى الحُسَيْن علیه السلام فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي أَرادَ الخُرُوجَ صَبيحَتِها عن مكَّة، فقال: يا أخى إِنَّ أهْل الكوفَة مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بأبيكَ وَ أخِيكَ وَ قَدْ َخفتُ أَنْ يكُونَ حالُكَ كَحالِ مَنْ مَضى، فَأَن رأيْتُ أَنْ يُقيم، فأنكَ أَعزّ مَنْ فِي الْحَرِمَ وَأَمْنَعَهُ.

فَقال علیه السلام: يا أخي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَني يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ فِى الحَرَم فَاكُوَن الَّذِي يُسْتَباحُ بِهِ حُرْمَةُ هذا البَيْت فَقَالَ لَهُ إِبْنُ الحَنَفَيّة، فَأَنْ خفتَ ذَلِكَ، فَسِرْ إِلى اليَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَواحِي البَرَّ، فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النّاسِ بهِ وَ لا يَقْدِرُ عَلَيْكَ أحَدٌ. فقال: أَنْظُرُ فيما قُلْتَ». وَ لمّا كانَ السَحَر إرتَحَلَ الحُسَينْ علیه السلام لا فَبَلَغَ

ص: 135


1- تاریخ، دمشق ص 295 و البداية والنهاية، ج 8، ص 163

ذلِكَ إِبْنُ الحنفية، فَأَتَاهُ، فَأَخَذَ زَمامَ ناقَتِهِ الَّتي رَكِبَهَا، فَقَالَ لَهُ: يا أخي ألم تَعْدنى النَّظَرَ فيما سَأَلْتُكَ؟... قال: بَلَى. قال: فَمَا حَدَاكَ عَلَى الخُروج عاجلاً فَقالَ أتاني رَسُولُ اللَّهِ بَعْدَ مَا فَارِقْتُكَ، فَقالَ: يا حُسَيْنُ أُخْرُجْ فَإِنَّ شَاءَ أَنْ يَراكَ قَتِيلاً. فَقال له ابنُ الحنفية: إنا لله وانا إِلَيْهِ رَاجِعونَ. فَمَا مَعْنى حَمْلُكَ هؤلاء النِّسَاءِ مَعَكَ وَ أنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هذهِ الحال؟! فَقَالَ لَهُ: «قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ شَاءَ أَنْ يَراهُنَّ سَبايا» وَ سَلَّمَ عَلَيهِ وَ مَضى (1).

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود شبی که صبح آن امام حسین علیه السلام عزم رحیل از مکه داشت، محمد بن حنفيّة نزد آن جناب رفت و عرض کرد برادرم تو که پیمان شکنی کوفیان را با پدر و برادرت دیده ای و من ترس آن دارم که آن مردم با تو نیز بنای بی وفایی بگذارند، اینک پیشنهادم این است که به سوی عراق حرکت نکنی و در مکه بمانی که تو بیش از هر فرد دیگر در حرم امن الهی عزیزی امام علیه السلام فرمود: بیم دارم که به (دستور) یزید مرا در حرم به ناگاه بکشند و حرمت حرم شکسته شود محمد حنفیه پیشنهاد دیگری مطرح کرد و آن اینکه در این صورت به جای عراق یمن و یا منطقه امن دیگری را از بیابان های دور دست انتخاب کن و بدانجا برو امام علیه السلام در پاسخش فرمود: پیشنهادت را مورد نظر و مطالعه قرار خواهم داد.

اما صبحگاهان حضرت هجرت خود را آغاز کرد و چون خبر حرکت، به محمد رسید، خود را به امام علیه السلام رسانید و زمام شتر برادر را گرفت و عرض کرد برادرم مگر وعده ندادی که پیشنهادم را مورد مطالعه قرار دهی؟ حسین علیه السلام فرمود: آری محمّد عرض کرد: پس چرا شتابان عزم حرکت داری؟ امام علیه السلام پاسخ داد آن گاه که از تو جدا شدم، پیامبر صلی الله وعلیه واله آمد و فرمود یا حسین! [از مکه به سوی همان سرزمین موعود] خارج شو؛ زیرا خدا خواسته که تو را کشته ببیند.

محمد بن حنفیه با شنیدن این خبر گفت: انا لله و انا اليه راجعون. سپس حکمت حرکت دادن زنان و کودکان را در این زمان خطرناک سؤال کرد امام علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله وعلیه واله فرمود: [آنها را با خود ببر چون] خدا خواسته آنان را اسیر ببیند.

این حدیث شریف نکات لطیفی دربر دارد و ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1. عالمی که این دیدار با رسول خدا و در آن صورت گرفته و چگونگی این دیدار و اینکه در چه عالمی بوده که فرمود تو رفتی و پیامبر صلی الله وعلیه واله آمد، برای ما مشخص نیست.

ص: 136


1- لهوف، ص 63 - 65؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364؛ عوالم، ج 17، ص 213 و 214؛ نفس المهموم، ص 164 و 165؛ لواعج الأشجان، ص 72 و 73؛ اعیان الشیعة، ج 4، ص 88 و 89 تظلّم الزهراء علیهاالسلام، ص 154 و مقتل مقرم، ص 195

2. در عین آنکه نهضت حسینی طبق مجاری طبیعی و تطبیق دستورهای عمومی قرآن و سنت است - تا برای دیگران نیز قابل پیروی باشد نباید فراموش کرد که قیام آن جناب بعد دیگری نیز دارد و آن وظیفهٔ ویژهٔ حسین به عنوان امامت امت است و در تفسیر این حدیث باید توجه اصلی را بر این بعد قرار داد؛ چرا که اگر دستور پیامبرصلی الله وعلیه واله صرفاً بیان بخشی از همان دستورهای عمومی و کلی باشد امام علیه السلام نیازی به یادآوری ندارد.

3. روایت فوق و سخنان مشابه نباید به گونهای تفسیر شود که نتیجه اش سلب اختیار از حضرت باشد. چون در این صورت ارزش و اهمیتی برای نهضت امامان علیهماالسلام باقی نخواهد ماند.

4. وظیفه خصوصی امام علیه السلام - تا آنجا که برای ما بیان شده و نیز تکلیف شرعی و عمومی او آن بود که تا سر حد شهادت از آیین الهی دفاع کند و مأموریتش (حفظ قرآن و سنت و از بین بردن بدعت) را به صورتی که مرز بین اسلام محمدی صلی الله وعلیه واله و اسلام اموی روشن گردد انجام دهد. به عبارت دیگر آن حضرت مکلف بود حیات دین را حفظ کند و استمرار بخشد و یقین داشت این قیام الهی به قیمت جان او و اسارت خاندانش تمام می شود اما چون حفظ دین از همه امور مهمتر است باید تکلیف الهی را انجام می داد و عبارت «ان الله شاء ان يراك قتيلاً» به معنای دستور حمایت از اسلام با شهادت و نشانگر مصالح جانبازی اوست.

5. آن حضرت فرمود: خدا می خواهد تو را کشته ببیند، نه اینکه خدا می خواهد تو کشته شوی؛ آنکه محبوب خواهان دیدن فداکاری عاشق است و آنچه همهٔ مشکلات را برای محب آسان

می کند همان است که محبوب میبیند چنانکه فرمود: «هون عَليَّ ما نزل بي انه بعين الله (1)».

77. «وقد اعتمر الحسين بن على الا فى ذى الحجة»، نقدی بر کلام شیخ مفید ودر مسیر کربلا

77. «وقد اعتمر الحسين بن على علیهماالسلام في ذي الحجة»

نقدی بر کلام شیخ مفید قدس سره و....

به گفته مرحوم مفید امام علیه السلام محرم به احرام حج بود و به دلیل نداشتن تأمین جانی در حرم امن الهی حج خود را به عمره مفرده تبدیل کردند. «و لما اراد الحسين علیه السلام التوجه الى العراق، طاف بالبيت و سعى بين الصَّفا والمروة و أحلّ من إحرامه وجعلها عمرةً، لانّه لم يتمكن من تمام الحج،

ص: 137


1- لهوف، ص 117؛ بحارالانوار، ج 45 ص 46 و عوالم، ج 17، ص 289. كنوز السعادة و رموز الشهاده، ص 208 و 209

مخالفة ان يقبض عليه بمكة، فينفذ به إلى يزيد بن معاويه (1)». گرچه برخی دیگر از دانشمندان نیز از ایشان پیروی کرده و این نظریه را برگزیده اند (2). اما با در نظر گرفتن دو روایت ذیل باید گفت که امام علیه السلام محرم به احرام عمره مفرده بود و اساساً محرم به احرام حج نشدند.

1. على بن ابراهيم، عن ابيه، و محمد بن اسماعيل عن فضل بن شاذان، عن حماد بن عيسى، عن ابراهيم بن عمر اليماني، عن ابي عبد الله علیه السلام، انّه سُئل عَن رجلٍ خَرَجَ فِي أَشْهُرِ الحَجَ مُعْتَمِراً. ثم رجع إلى بلاده، قال: لا بأس، و ان حج في عامه ذلك و أفرد الحج، فليس عليه دم، وانّ الحسين بن على خَرَجَ يَومَ التَروِيَةِ إِلَى العِرَاقِ وَ كَانَ مُعْتَمِراً(3).

2. «على بن ابراهيم، عن ابيه، عن اسماعيل بن مرار، عن يونس، عن معاوية بن عمّار، قال: قلت

ص: 138


1- الأرشاد، ص 200؛ بحارالانوار، ج 44، ص 363 عوالم، ج 17، ص 213؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 152؛ العیون العبري، ص 51 و نفس المهموم، ص 162
2- .2 ابن فتال نیشابوری در روضة، الواعظین، ص 212 گوید: «لما اراد الحسین علیه السلام التوجه الى العراق طاف بالبيت و سعى بين الصفا و المروة و أحلّ من احرامه ابن نما در «مثیر الاحزان، ص 19 می گوید: «لما اراد الخروج من مكة طاف و سعى و أحل من إحرامه و جعل حجّه عمرة لانه لم يتمكن من اتمام الحج مخافة أن يقبض علیه و نیز ر.ک: اعلام الورى، ص 230 و جلاء العيون ص 190 عماد الدین طبری در کامل بهائی، ج 2، ص 276 بدان که یزید لعین به جملهٔ رؤسای ملوک حجاز کس فرستاده بود و طلب حسین عال میکرد و به حکام مگه نوشته بود که او را بگیرند حسین علیه السلام خائف بود، چون ماده ذی الحجة برآمد، احرام گرفت به حج ،کردن چون بدید که طلب او میکنند حج را بدل به عمره کرده و حلال شد و عزم عراق کرد مرحوم سید محسن امین میگوید: «ثمّ ان يزيد دس مع الحاج فى تلك السنه ثلاثين رجلاً من شياطين بني امية و أمر هم بقتل الحسين علیه السلام على ای حال اتفق، فلما علم الحسين علیه السلام بذلك، عزم على التوجه الى العراق وكان قد احرم بالحج و قد وصله قبل ذلك كتاب مسلم بن عقيل ببيعة اهل الكوفة له، فطاف بالبيت و سعى بين الصفا والمروة و قصر من شعره و احلّ من احرام الحج و جعلها عمرة مفردة، لانه لم يتمكن من اتمام الحج، مخافة ان يقبض عليه... و نیز ر.ک: اعیان الشيعة، ج 4، ص 87 در معالم المدرستین ج 3، ص 70 چنین آمده است ثم طاف الحسین علیه السلام بالبيت و بين الصفا والمروة و قص من شعره و احل من احرامه و جعلها عمرة». مرحوم فرهاد میرزا در قمقام، ج 1، ص 326 دو روایتی را که ما ذکر کرده ایم ،آورده اما در ص 327 می گوید: «جگر گوشهٔ رسول مختار صلی الله وعلیه واله از بیم اشرار، سعی بین صفا و مروة به جای آورده احرام حج را به عمره بدل نموده، محل شد؛ چه می دانست که بنوامیه او را در حرم خدای نیز ایمن نگذارند و باشد که هم در آن ارض مقدسه ،گرفته نزد یزید بن معاويه - عليه اللعنة - فرستند...» و نیز ر.ک: المنتخب ص 434؛ جواهری مثير الأحزان، ص 30 و 36 و ناسخ التواریخ، ج 6، ص 199
3- وسائل الشیعة، ج 10، ص 246 باب هفتم از ابواب العمرة، ح 2 تهذیب، ج 5، ص 436 فروع ،کافی، ج 4، ص 535، باب العمرة المبتولة فى اشهر الحج، ح 3 بحار الانوار، ج 45 ص 85؛ عوالم ، ج 17، ص 318 جامع احادیث الشیعة، ج 10، ص 469؛ الاستبصار، ج 2، ص 327 البته نسخ اختلاف دارد اما صحیح همان است که نقل شد در این زمینه :رک جواهر الکلام، ج 20 ص 460 و 461 و حدائق الناضرة، ج16، ص 334

لأبی عبد الله علیه السلام مِنْ أَيْنَ افْترق المُتمتّع و المُعتمر؟ قال: انّ المتمتِّعَ مُرتَبِطُ بالحجِّ وَ المُعتمر إذا فَرَغَ مِنْهَا، ذَهَب حَيْثُ شَاءَ و قد اعْتَمَر الحسين في ذى الحجة، ثم راح يوم التروية إلى العراق و النّاس يروحون الى منى، و لا بأس بالعُمرة فى ذى الحجّةِ لِمَن لا يُريد الحج (1).

مرحوم آیةالله حکیم قدس سره با توجه به همین روایات نظر آن عده از ارباب مقاتل را که میگویند امام اللا محرم به احرام عُمره تمتع بود و آن را بدل به عمره مفرده نموده اند مردود می داند. سخن آیة الله حکیم چنین است:

«وَ امّا ما فى بعض كتب المقاتل من انه علیه السلام لما جعل عمرته عمرةً مفردة، مما يظهر منه انها كانت عمرة تمتع و عدل بها الى الأفراد، فليس ممّا يصح التعويل عليه في مقابل الأخبار المذكورة التى رواها اهل الحديث (2)». علاوه بر دو روایت یاد شده ظهور عبارتهای برخی از مورخین شاهد مدعای ماست:1. فطاف الحسين علیه السلام بالبيت و بين الصفا والمروة وقص من شعره و حلّ من عمرته، ثم توجه نحو الكوفة (3).

2. ثم انه طاف بالبيت و طاف بالصفا والمروة و تهيأ للخروج(4).

ص: 139


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 426 و 427، باب هفتم از ابواب العمرة، ح 3 تهذيب، ج 5، ص 437 فروع کافی، ج 4، ص 535؛ بحار الانوار ج 45، ص 85؛ عوالم ، ج 17، ص 318 جامع احاديث الشيعة، ج 10، ص 469 و الاستبصار، ج 2، ص 328
2- مستمسك العروة الوثقى، ج 11، ص 192. فقیه متبحر مرحوم محقق داماد قدس سره نیز می گوید و محصل دلالة هذين، هو ان فعل حسین بن علی علیه السلام كان عمرة مبتولة وكان له أن يذهب بعد الاتيان بها این شاء بلا لزوم الحج اصلاً و من دون أن يكون ما نواه علیه السلام أزيد من مجرد الاعتمار لا انه قصد التمتع ، ثم بدله عمرة مفردة مبتولة اضطراراً، كما هو المشهور بين أرباب المقاتل و المتصدين لنقل هائله الطف (كتاب الحج، ج 1، ص 333 و نیز عالم جلیل مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی قدس سره در مصباح الهدى، ج 12، ص 342 میفرماید و ظاهره بل صريحه كون عمرة الحسين علیه السلام فى ذى الحجة و انها كانت عمرة مفردة فَما يقال انه علیه السلام العدل عن عمرته المتمتع بها الى العمرة المفردة، فكأنه لا اصل له... هم چنین ر.ک: کتاب الحج، تقریرات مرحوم آية الله شاهرودی قدس سره، ج ،2 ،پاورقی ص 213 جهت تحقیق بیشتر در مورد این دو روایت ر. ک: ملاذ الاخیار، ج 8،ص459؛ ص 459؛ دروس، ص 93 کتاب الحج، (تقریرات مرحوآیة الله گلپایگانی قدس سره) ج 1، ص 58 به بعد؛ مستندالعروة الوثقى (تقريرات مرحوم آیة الله خوئی قدس سره) کتاب الحج، ج 2، کتاب الحج ، ص 238؛ حياة الامام الحسين بن على علیهماالسلام، ج 3، ص 50 و 51؛ جواهر الكلام، ج20، ص 460 و 461؛ الحدائق الناضرة، ج 16 ، ص 334 و 335 و جامع المدارک، ج 2، ص 559
3- طبری، ج 5، ص 385؛ البداية والنهاية، ج8، ص 166 و مقتل الحسین علیه السلام، ص 66
4- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 77 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 220

در مسیر کربلا

78. ملاقات فرزدق با امام علیه السلام

78. ملاقات فرزدق با امام علیه السلام

«فرزدق» لقب همام بن غالب شاعر مشهور عرب است که گفتهاند اگر شعر او نبود، ثلث لغت عرب از میان می.رفت خانواده او از اشراف محسوب می شدند و در میان قوم خود بسیار محترم بود در برابر زهیر بن ابی سلمی شاعر ممتاز ،جاهلیت فرزدق را شاعر برجسته اسلام می شناسند.

وفات او به سال 110 ه. ق در بصره اتفاق افتاد (1).

1. «قال ابو مخنف عن ابى جناب عن عدي بن حرمله، عن عبد الله بن سليم و المذرى، قال: أقْبَلْنا حتى انتهينا الى الصفاح، فلقينا الفرزدق بن غالب الشاعر ، فواقف حسيناً، فقال له:

أعطاك الله سؤلك و املك فيما تحبّ، فقال له الحسين علیه السلام: بيّن لنا نبأ الناس خلفك، فقال له الفرزدق من الخبير سألت قلوب الناس معك، وسيوفهم مع بنى اميّة، و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل ما يشاء، فقال له الحسين علیه السلام: صدقت الله الأمر والله يفعل ما يشاء، و كل يوم ربنا في شأن، إن نزل القضاء بما نحب فنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على أداء الشكر و إن حال القضاء دون الرّجاء، فلم يعتد من كان الحق نيّته و التقوى سريرته، ثم حرك الحسين علیه السلام راحلته، فقال: السّلام عليك، ثم افترقا (2).

2. در بعضی کتب جریانی مانند آنچه ذکر شد بدون آنکه نام محل ملاقات برده شود نقل شده است (3).

3. مرحوم مفید در ارشاد چنین آورده است:

«فروى عن الفرزدق الشاعر انه قال: حججت بأمّى فى سنة ستّين، فبينا أنا أسوق بعيرها حين دخلت الحرم إذ لقيت الحسين بن علي علیهماالسلام خارجاً من مكة مع اسيافه وأتراسه، فقلت لمن هذا

ص: 140


1- الاغانی، ج 9، ص 324 به بعد؛ الکنی و الالقاب، ج 3، ص 18 به بعد؛ معجم الأدباء، ص 297؛ الاعلام، ج 9، ص 96، 97؛ لغت نامه دهخدا (واژه فرزدق)
2- طبری، ج 5، ص 386؛ الکامل، ج 4، ص 40 اخبار الطوال، ص 245 (مختصراً) و انساب الاشراف، ص 51 و 52 (الحسین علیه السلام السنة) معالم المدرستين ، ج 3، ص 76 و 77 و حياة الأمام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 3، ص 60 و 61، وقعة الطف، ص مقتل الحسين علیه السلام، ص 68 نیز رک معجم البلدان ج 3 ص 412؛ فصول المهمة، ص 197 و مثیر الاحزان، ص 20
3- البداية والنهاية، ج 8، ص 166 و الاتحاف بحب الأشراف، ص 45

القطار، فقيل: للحسين بن على علیهماالسلام فأتيته فسلّمت عليه و قلت له: أعطاك الله سؤلك واملك فيما تحبّ بأبى انت و امّى يابن رسول الله، ما اعجلك عن الحج، فقال: لولم اعجل، لاخذت. ثم قال لى: من انتَ؟ قلت: امرؤ من العرب، فلا والله ما فَتَشَنى عن اكثر من ذلك.

ثم قال لى: أخبرني عن النَّاسِ خلفك، فقلت: الخير (1) سألت، قلوب الناس معك و أسيافهم عليك و القضاء ينزل من السماء والله يفعل ما يشاء، فقال: صدقت، الله الأمر و كل يوم هو في شأن. إن نزل القضاء بما نحب ونرضى، فنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على أداء الشكر و إن حال القضاء دون الرّجاء، فلم يبعد من كان الحق نيّته و التَّقوى سريرته، فقلت له أجل، بلغك الله ما تحب و كفاك ما تحذر و سألته عن اشياء من نذور و مناسك فأخبرنى بها و حرك راحلته و قال: السلام عليك، ثم افترقنا (2)».

4. «... حدثني لبطة بن الفرزدق و هو فى الطواف و هو مع ابن شبرمة، قال: أخبرنا أبي، قال: خرجنا ،حجاجاً ، فلمّا كنا بالصَّفاح اذا نحن بركب عليهم اليلامق ومعهم الدرق، فلما دنوت منهم إذا أنا بحسين بن علي علیهماالسلام، فقلت: اى ابو عبد الله قال: يا فرزدق ماوراءك؟ قال: [قلت]: أنت احبّ الناس الى الناس و القضاء في السماء و السيوف مع بنى اميّة. قال: ثم دخلنا مكة، فلما كنا بمنى قلت له [كذا ] لو أتينا عبد الله بن عمرو (العاص) فسألناه عن حسين و عن مخرجه، فأتينا منزله بمنى فاذا نحن بصبية له سود مولّدين يلعبون، قلنا لهم]: أين أبوكم؟ قالوا: في الفسطاط يتوضاً. فلم يلبث أن خرج علينا من فسطاطه، فسألناه عن حسين علیه السلام؟ فقال: اما انه لا يحيك فيه السّلاح! قال: فقلت له: تقول هذا فيه و انت الذي قاتلته و أباه؟ فسبنى فسببته [قال:] ثم خرجنا حتى أتينا ماءاً لنا يقال له: «تعشار» فجعل لا يمر بنا احد الا سألناه عن حسين علیه السلام حتى مرّ بناركب، فنادينا هم ما فعل حسين بن على علیهماالسلام؟ قالوا قتل. فقلت: فعل الله بعبد الله بن عمرو و فعل قال سفيان: ذهب الفرزدق الى غير المعنى أو قال: [الى غير] الوجه - انما هو [معنى] لا يحيك فيه السلاح لا يضره القتل مع ما قد سبق له (3)...».

ص: 141


1- نسخه بدل: الخبير
2- الأرشاد، ص 201؛ بحار الانوار، ج 44، ص 365؛ عوالم، ج 17، ص 215؛ نفس المهموم، ص 170 و 171؛ لواعج الاشجان، ص 77 اعيان الشيعة، ج 4، ص 90 و الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 27
3- تاریخ دمشق، ص 299 ، 301 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 222

5. در طبری (1) و البدایة و النهاية (2) نظير خبر فوق اما با تفاوتهایی آمده است. از جمله اینکه فرزدق بعد از گفتگو با «عبدالله بن عمر والعاص» تصمیم گرفت به امام علیه السلام ملحق شود، اما در بین راه منصرف شد و آنگاه به او خبر شهادت امام علیه السلام را دادند.

6. سبط ابن الجوزی ملاقات امام علیه السلام و فرزدق را در «بستان بنی عامر (3)»، و بلاذری در «ذات عرق» نقل کرده اند (4).

7. مرحوم سید در لهوف می فرماید: ثم سار الحسين حتى بلغ زبالة... ثم ان الحسين علیه السلام سار قاصداً لما دعاه الله اليه، فلقيه الفرزدق الشاعر، فسلّم عليه وقال: يابن رسول الله صلی الله وعلیه واله كيف ترْكُن إلى اهل الكوفة و هم الذين قتلوا ابن عمك مسلم بن عقيل و شيعته. قال: فاستعبر الحسين علیه السلام باكياً؛ ثم قال: رحم الله مسلماً، فلقد صار الى روح الله و ریحانه و جنّته و رضوانه اما انّه قد مضى ما عليه و بقى ما علينا ... (5).

«ابن اعثم» می گوید: انّ الفرزدق انّما لقيه «بالشقوق» فسلّم عليه الفرزدق، ثم دنا منه، فقبل يده، فقال له الحسين الله مِن أيْنَ أقبلت يا أبا فراس، فقال: من الكوفة يابن رسول الله، قال: فكيف خلفت اهل الكوفة، قال: خلفت قلوب الناس معك وسيوفهم مع بنى اميّة والقضاء ينزل من السماء و الله يفعل فى خلقه ما يشاء، فقال له الحسين الا صدقت و بررت انّ الأمر لله تبارك وتعالى كل يوم هو في شأن، فأن نزل القضاء بما نحب فنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على أداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء، فلن يبعد من الحق بغيته، فقال الفرزدق: جعلت فداك يابن رسول الله كيف تَرْكن الى اهل الكوفة و هم الذين قتلوا ابن عمّك مسلم بن عقيل وشيعته فاستعبر الحسين علیه السلام باكياً، ثم قال: رحم الله مسلماً، فلقد صار الى روح الله و ریحانه و تحيّته و غفرانه و رضوانه، اما انّه قد قضى ما عليه و بقى ما علينا، ثم أنشأ في ذلك يقول:

فان تكن الدنيا تعد نفيسة *** فانّ ثواب الله أعلى وانبل...

ثم ودعه الفرزدق في نفر من اصحابه و مضى يريد مكّة، فأقبل عليه ابن عم له من بنى

ص: 142


1- ،طبری، ج 5، ص 386 و 387
2- البداية والنهاية، ج 8، ص 167
3- تذكرة الخواص، ص 217
4- أنساب الأشراف، ص 52 (الحسين علیه السلام والسنة)
5- لهوف، ص 73، 74؛ بحارالانوار، ج 44، ص 374؛ عوالم، ج 17، ص 224؛ لواعج الأشجان، ص 87، اعیان الشیعة، ج 4، ص 94، تظلّم الزهراء، ص 161

مجاشع، فقال له يا ابا فراس أهذا الحسين بن على؟ فقال له الفرزدق: هذا الحسين بن فاطمة الزهراء بنت محمد المصطفى صلی الله وعلیه واله و هذا والله خيرة الله و أفضل من مشى على وجه الأرض من خلق الله وقد كنت قلت فيه ابياتاً قبل اليوم، فقال له ابن عمه أنشدنيها يا أبا فراس فأنشده:

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته *** و البيت يعرفه و الحل والحرم...(1)»

آنچه درباره این اخبار به نظر می رسد این است که:

1. در بارۀ گزارش اوّل که تصریح شده ملاقات در «صفاح» انجام گرفته باید گفت دیدار در صفاح مسلّم است، زیرا علاوه بر نقل در منابع معتبر خود فرزدق هم در شعری به آن اشاره کرده است:

لقيت الحسين بأرض الصفاح *** عليه اليلامق و الدرق (2)

و صفاح داخل حرم است (3) و کسی که خبر اول را بخواند یقین پیدا میکند که ملاقات قبل از اعمال حج فرزدق بوده است.

2. در مورد خبر دوم گرچه نام صفاح برده نشده ولی از هماهنگی بین دو نقل پیداست که یک قضیه بیش نبوده که آن هم در صفاح و قبل از حج فرزدق اتفاق افتاده است پس بین گزارش اول و دوم اختلافی نیست.

3. در کلام مرحوم شیخ مفید، گرچه نام صفاح برده نشده اما چون گزارش او مربوط به قبل از انجام اعمال حج است و هماهنگیهایی با موارد اوّل و دوم دارد، پس این ملاقات هم مربوط به صفاح و یا اطراف آن بوده است.

4. در نقل ابن عساکر تصریح شده که ملاقات در صفاح بوده، اما از آن- مخصوصاً با توجه به گفتار طبری و ابن کثیر- استفاده می شود که بین امام ها و فرزدق یک ملاقات بیشتر صورت نگرفته و آن هم مربوط به قبل از انجام اعمال حج است و بین کلام ابن عساکر و طبری و ابن کثیر با سه گزارش اولیه تنافی نیست، چه اینکه در آنها صحبتی از ملاقات مجدد نشده بود.

5. به سبب نزدیکی «بستان بنی عامر (4)» و نیز «ذات عرق (5)» کلام سبط ابن جوزی و بلاذری

ص: 143


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 79 به بعد؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 223 و 224؛ کشف الغمّة ج 2 ص 255؛ قمقام زخار، ج 1، ص 338 و المنتخب، ص 111 و 112
2- معجم البلدان، ج 3، ص412؛ الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة علیهماالسلام، ص 27 و حياة الامام الحسین بن علی ، ج 3، ص 60 (پاورقی)
3- الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 26
4- همان، ص 21
5- همان، ص 29

نمی تواند منافات عمده ای با نقلهای پیشین داشته باشد اما تعبیر صحیح تر از محل ملاقات همان ارض صفاح است.

6. فرمایش مرحوم سید درباره دیدار فرزدق با امام علیه السلام در منزل زباله است و با توجه به دوری زباله از مکه (1) و با توجه به خروج امام علیه السلام از مکه در روز ترویه و شهادت مسلم در روز عرفه، و با توجه به اینکه در این گزارش بین فرزدق و امام علیه السلام سخن از شهادت مسلم به میان آمده باید بگوییم این ملاقات قطعاً قبل از اعمال حج نبوده است.

7. در گزارش ابن اعثم، محل ملاقات «شقوق» است و از آنجا که شقوق و زباله (2) فاصله چندانی ندارند، این اختلاف کلام سید و ابن اعثم چندان قابل اعتنا نیست پس کلام ابن اعثم هم باید مربوط به بعد از انجام اعمال حج باشد، در حالی که در آنجا تصریح شده بود فرزدق بعد از خداحافظی به طرف مکه رفت و اگر بگوییم او به مکه میرفت ولی قصد اعمال حج نداشت با آنچه از گزارشهای پیشین و معتبر استفاده میشد که او قصد حج ،داشت منافات دارد لذا با این بخش از کلام ابن اعثم نمیتوان موافقت کرد و به نظر میرسد او بدون توجه به تناقض بین گزارش های مختلف جمع کرده و معتقد بوده فقط یک دیدار بین امام علیه السلام و فرزدق واقع شده است.

8. اگر بخواهیم زمان گزارش سید را معین کنیم و در عین حال از آنچه مسلم دانستیم (ملاقات در صفاح بود) دست بر نداریم، باید بگوییم ملاقات دیگری بعد از انجام اعمال حج صورت گرفته است و این امر با آنچه از بعض منابع عامه (گزارش چهارم) نقل کردیم، منافات دارد. اما فرمایش سید قدس سره مقدّم است پس باید فرزدق دوبار خدمت امام علیه السلام رسیده باشد (3)، و استبعادی هم ندارد؛ چه اینکه حجاج دیگری نیز در مسیر بازگشت به امام برخورده اند (4). (والله العالم).

ص: 144


1- الحسين علیه السلام فى طريقة الى الشهادة، ص 84
2- همان، ص 83، 84
3- مرحوم سید محسن امین در پاورقی ص 87 لواعج الاشجان آورده است: «ظاهر كلام السيد ان لقاء الفرزدق للحسين علیه السلام كان بعد خروجه من زبالة، وقد تقدم انه لقيه في الحرم و هي رواية المفيد و يمكن ان يكون لقاء الفرزدق له ثانياً بعد رجوعه من الحج». در اعیان الشیعة، ج 4، ص 94 می گوید: «و قیل آن خبر مسلم و هانى أتاه في الزبالة ايضاً و لقيه الفرزدق بعد ما رجع من الحج، فسلّم عليه و قال الخ...». و در تظلم الزهراء علیهالسلام، ص 161 چنین آمده است: «قد مضى قبيل هذا في رواية المفيد ملاقاته علیه السلام الفرزدق عند الحرم، فلعله بعد ما قضی مناسکه تعقبه فلحق به فی بعض المنازل» و در «الدمعة الساكبة»، ص 318 می گوید: «... فعل بعد ما قضى مناسكه تعقبه علیه السلام فلحق به في بعض المنازل»
4- ر.ک، طبری ج 5 ص ،392 396 و 397؛ الأرشاد، ص 203 و 204؛ اخبار الطوال، ص 246؛ الکامل، ج 4، ص 42؛ لهوف، ص 71 بحار الانوار ، ج 45، ص 371 و 372 و عوالم، ج 17، ص218، 221 و 223

79. «اِن حالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجاءِ فَلَمْ يَبْعُدْ مَنْ كَانَ الْحَقَّ نِيَّتُهُ» نکاتی از ملاقات نخستین امام با فرزدق.

79. «إن حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ يَبْعُدْ مَنْ كَانَ الْحَقَّ نيَّتُهُ (1)».

نکاتی از ملاقات نخستین امام علیه السلام با فرزدق

از گفتگوی امام علیه السلام در دیدار نخست با فرزدق نکته هایی استفاده می شود که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1. قیام امام حسین علیه السلام دو بعدی است بعد ملکوتی و سری که بخشی از عبارات مقاتل با این بعد از قیام تطابق دارد و بعد دیگر، بعد طبیعی و عادی که باید برخی دیگر از سخنان را با این دیدگاه تفسیر کرد. و خلط بین این دو موجب تحلیل نادرست نهضت آن حضرت است و از آنجا که امام علیه السلام با آن مقام بلند علمی خود، وضع کوفیان را از فرزدق پرسش می کند روشن می شود که باید جریان این دیدار از مجرای طبیعی و عادی بررسی شود.

2. امام علیه السلام سبب خروج سریع خود را از مکه این میداند که اگر از حرم خارج نمیشدم مرا دستگیر مینمودند و باید در نظر داشت که اگر امامان در حرم دستگیر میشد علاوه بر شکستن حرمت حرم، آن آثاری که او از قیام در نظر داشت، تحقق نمی یافت.

3. فرزدق در این گفتگو با صراحت اعلام می کند که امید پیروزی نیست و این کلام هنگامی است که هنوز گزارشهای کوفه واصل نشده بود (2). پس باید گفت با قطع نظر از «علم امام»، اگر با دید عادی هم به واقعه بنگریم در مییابیم که آن جناب از اوضاع کوفه و بی وفایی آنان آگاهی داشته است. از این رو اگر ورای همین ظاهر قضیه که حرکت به سوی کوفه و تشکیل حکومت است امر دیگری نباشد ،امام الله باید حرکت به کوفه را متوقف و به سمت دیگری غیر از مکه و کوفه رهسپار می گشت و چون به گفتار فرزدق و.... هیچ ترتیب اثری نمی دهد نتیجه می گیریم که حادثه عمیق تر است.

3. جمله فرزدق به امام علیه السلام که دلهای کوفیان با تو و شمشیرهایشان بر توست، کلامی است ریشه دار که دیگران هم به امام گفته اند (3). امام مجتبی علیه السلام نیز در بیان حکمت صلح خود به همین جمله اشاره دارند که: «انّ قُلُوبَهم مَعَنا وُ سيُوفَهم لَمَشْهُورَةٌ عَلَيْنَا (4)» پس محال است این واقعیت از

ص: 145


1- الفصول المهمة، ص 197 و 198؛ الارشاد، ص 201 و سایر منابع یاد شده در عنوان پیشین
2- چون این گفتگو در ملاقات نخستین بوده است
3- لهوف، ص 63 و 69 مقتل ،خوارزمی ج 1 ص 221؛ بحار الانوار، ج 44، ص 364 و 367 ،عوالم،ج17، ص 213 و 217؛ نفس المهموم، ص 174؛ مقتل مقرم، ص 204؛ لواعج الأشجان، ص 73 و 78؛ مقاتل الطالبیین، ص 110؛ دلائل الأمامة، ص 74 و الکامل، ج 4، ص 49
4- الاحتجاج، ج 2، ص 12؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 147 و منتهی الآمال، (معرب)، ج 1، ص 441

دید امام شهید علیه السلام مخفی باشد.

4. امام علیه السلام در پاسخ فرزدق فرمود: چنانکه قضای پروردگار طبق منظور ما جاری شود، خدای را سپاسگزاریم و از او بر ادای شکر کمک می جوییم و چنانکه پیش آمدها در میان ما و خواسته هایمان حایل شد و به آرزوی خود نرسیدیم آنکه نیتش ،حق و تقوا سرشت اوست، از خدا دور نشده و زیانی نکرده است یعنی من مکلف به انجام وظیفه ای الهی میباشم و نتیجهٔ کار در اختیارم نیست اما در هر حال ضرر نکرده ام چه پیروز شوم و چه به شهادت برسم و خاندانم اسیر گردند.

80. تنعیم و ابن عامر

80. تنعيم و ابن عامر

تنعیم در شمال غربی مکه و از طرف مدینه حد خرم است و مسافت آن تا باب العمرة 6148 متر است. در وجه تسمیه اش گفته:اند چون کوهی که در جانب راست آن قرار گرفته «نعیم»، و کوهی که در طرف چپ واقع است ناعم»، و جلگهٔ آن «نعمان» نام دارند موضع مذکور را «تنعیم» نامیده اند. خاقانی گوید:

پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده *** هم برآن آیین که حج را ساز و سامان دیده اند

«تنعیم» منزل دوم حضرت بوده و اولین منزل را «بستان ابن عامر» دانسته اند.

فالمنزل الأوّل بستان ابن عا *** مر و للتنعيم مُسْرِعاً أتى

واژه بستان فارسی و مخفف بوستان است و به گفته بعضی بستان ابن عامر که نزدیک جحفه است، غیر از بستان ابن معمّر می باشد (1).

81. «على العير الوَرْس و الحُلَل» مصادره اموال

81. «على العير الوَرْس و الحُلَل»

مصادره اموال

ان مشيع

امام علیه السلام در منزل تنعیم محموله کاروانی را که شامل حلههای یمانی و «ورس» بود و از طرف حاکم یمن به عنوان هدیه برای یزید فرستاده شده بود مصادره کرد و به کاروان داران فرمودند: هر کس مایل است با ما به عراق بیاید تمام کرایه او را خواهیم پرداخت و از همراهیش نیز قدردانی

ص: 146


1- جهت تحقیق بیشتر ر.ک الحسین علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 21-25؛ معجم البلدان، ج 1، ص 414؛ لسان العرب، ج 12، ص588؛ لغت نامه دهخدا واژۀ بستان ابن عامر»؛ حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 59 (پاورقی؛ مقتل مقرم، ص 202 (پاورقی)

می کنیم و هر شخصی هم که بخواهد از ما جدا شود به همان اندازه که راه پیموده کرایه اش را خواهیم داد (1). وَرْس که از تُحف یمن محسوب می شود و در فارسی به آن «اسْپَرَک» گویند، گیاهی است با دوام و قیمتی رشتههایی چون زعفران و دانه هایی مانند کنجد دارد و برای رنگ کردن لباس از آن استفاده می کنند (2). انجام این عمل در آغاز حرکت از مکه پیام دندان شکنی به حکومت یزید ،بود که پیام آن بی لیاقتی امویان و شایستگی حضرت برای حکومت بر مردم است. به گفته ابن ابی الحدید، امام علیه السلام در زمان معاویه نیز چنین عملی را انجام داده بود و محموله را بین محتاجان تقسیم کرده بودند (3).

مرحوم بحر العلوم قدس سره خبر اخیر را تکذیب میکند چرا که مربوط به زمان صلح است و انجام چنین کاری دون شأن امام علیه السلام است و به نظر ایشان با مصادره اموالی که برای یزید میرفت متفاوت است؛ زیرا امام علیه السلام با یزید در جنگ بود(4). باید گفت حضرت از هر فرصتی برای اعلام عدم مشروعیت حکومت معاویه استفاده می کردند و این حرکت امام از این دیدگاه قابل تفسیر است و اشکالی متوجه آن نیست.

البته محموله ای که امام علیه السلام در منزل تنعیم مصادره کرده بودند با آنچه در خیمه های آن حضرت بود، عصر عاشورا به غارت رفت (5).

ص: 147


1- لهوف ص 69؛ مثیر الاحزان ص 21؛ طبری، ج 5، ص 385؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 166؛ اخبار الطوال، ص 245؛ الکامل، ج 4، ص 40؛ انساب الأشراف، ص 51 الحسين الان و السنة؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 220؛ بحار الانوار، ج 44، ص 367 و عوالم ج 17، ص 217
2- اقرب الموارد، ج 2، ص 1443؛ المنجد، ص 992 لغت نامه دهخدا، و الحسين الله في طريقه الى الشهادة، ص 26
3- شرح نهج البلاغه ج 4، ص 327 ناسخ التواریخ، ج 6، ص 80 حياة الامام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 2، ص 231 و موسوعة کلمات الامام الحسين علیه السلام، ص248
4- رجال بحر العلوم، ج 4، ص 48
5- اخبار الطوال، ص 258؛ طبری، ج 5، ص 453؛ الکامل، ج 4، ص 79؛ انساب الأشراف، ص 87) الحسين علیه السلام والسنة مقتل خوارزمی ج 2، ص 38 بحار الانوار ، ج 45، ص 60 ،عوالم ، ج 17، ص 305؛ نفس المهموم، ص 378 و لواعج الاشجان، ص 162. اما در معجم الکبیر، ترجمه الامام الحسين علیه السلام، ح 92، ص 139 (الحسين علیه السلام و السنة) راوی گوید: رأيت الورس الذى اخذ من عسكر الحسين علیه السلام صار مثل الرماد و روایات دیگری در این زمینه آمده ر.ک: احقاق الحق، ج 11، ص 503 و 504 و تاریخ الخلفاء، ص 207 و نیز ر.ک: الأمام الحسين علیه السلام و اصحابه، ص 345؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 313 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 90 و 91

82. زرود.

82. زرود

زرود بین خُزیمیه و ثعلبیة قرار داشت و سرزمین ریگزاری بود شاید وجه تسمیه آن منطقه به این نام آن باشد که آب را به خود جذب میکند و می بلعد (1).

عرب را که بردجله باشد قعود *** چه غم دارد از تشنگان زرود

يوم الزرود از ایام العرب بوده و در آن روز جنگی سخت میان بنی تغلب و بنی یربوع رخ داده است (2). به گفته بعضی زهیر بن القین در همین مکان به حضور امام علیه السلام رسید (3). به گفته مشهور در این منزل خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام علیه السلام داده شد (4). شاعر عرب، مسلم را مخاطب ساخته و می گوید: گرچه تو را در کوفه به شهادت رساندند و کسی به سوگ تو نشست کاروان حسینی در منزل زرود تا بامداد برایت سوگواری کردند (5).

ص: 148


1- الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 66 و معجم البلدان، ج 3، ص 139
2- ر.ک: ایام العرب في الجاهلية، ص 182 ، 183؛ معجم البلدان، ج 3، ص 139 و مجمع الأمثال، ج 2، ص 440. در عقد الفرید، ج 6، ص 42 چنین آمده است یوم زَرود لبنی یربوع على بني تغلب أغاز خزيمة بن طارق التغلبى على بني یربوع و هم بزرود، فنذروابه فا تلقوا فاقتتلوا شديداً، ثم انهزمت ،بنو تغلب، و أسر خزيمة بن طارق أسره أنيف بن جبلة الضبي و هو فارس الشيط وكان يومئذ معتلاً في بني يربوع و اسيد بن حِناءَة السليطي، فتناز عافيه، فحكما بينهما الحرث بن قراد و ام الحارث امرأة من بني سعد بن ضبة، فحكم بناصية خزيمة للأنيف بن جبلة على ان لأسيد على انيف مأئة من الأبل، قال: ففدى خزيمة نفسه بمائتی بعیر و فرس قال انیف: أخذُ تك قسراً يا خزيم بن طارق *** و لاقيت منى الموتُ يوم زرود و عانقته و الخيل تدمى نحورها *** فأنزلته بالقاع غير حميد این همان یوم الزرود الثانی است و در مورد یوم الزرود الاوّل ر.ک: عقد الفرید، ج 6، ص 77 و 78 و الحسين علیه السلام في طريقة الى الشهادة، ص 67 و 68
3- اخبار الطوال، ص 246 و مقتل مقرم، ص 207
4- الأرشاد، ص 204؛ وقعة الطف، ص 164؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 75؛ طبری، ج 5، ص 397 و مقتل مقرم، ص 209
5- بكتك دماً يابن عم عم الحسين *** مدامع شيعتك السافحة ولا برحت هاطلات العيون *** تحييك غادية رائحة لانك لم ترو من شربة *** ثناياك فيها غدت طائحة رموك من القصر إذ أوثقوك *** فهل سلمت فيك من جارحه و سحباً تجر بأسواقهم *** ألست امير هم البارحة أتقضى و لم تبكك الباكيات *** أمالك في المصر من نائحة لئن تقضى نحياً فكم في زرود *** عليك العشية من صائحه (شعر از «السید باقر الموسوی الهندی» ر.ک: الشهید مسلم بن عقیل، ص 300 و 301؛ مقتل سيّد الأوصياء و سيد الشهداء علیهماالسلام 70 و ابصار العین، ص 48 و 49)

83. ثعلبيه

83. ثعلبيه

ثعلبیه از منازل راه مکه به کوفه است و در 23 میلی خزیمیه قرار دارد (1). در همین منزل بود که مردی از کوفیان به خدمت حضرت رسید و امام علیه السلام به او فرمود: اگر تو را در مدینه دیده بودم اثر برجای مانده از نزول وحی و آمدن جبرئیل را در خانه ما به تو نشان می دادم. ای برادر کوفی آیا ممکن است سرچشمه دانش نزد ما باشد و دیگران بدانند و ما ندانیم (2)؟ امام علیه السلام با این کلام دانشهای بشری را در برابر وحی ناچیز می شمرد بنابه گفته مرحوم صدوق قدس سره در ثعلبیه بود که بشر بن غالب تفسیر آیه کریمه «يوم ندعوكلّ اناس بأمامهم (3)» را از حضرت پرسید و امام علیه السلام فرمود: «امام دعی الی هدى، فأجابوه اليه و امام دعى الى ضَلالة، فأجابوه اليها هؤلاء فى الجنّة و هؤلاء في النار و هو قوله عزوجل: «فَريقٌ فِى الجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعير (4)». پس در روز قیامت بهشتیان همراه امام حق وارد بهشت و دوزخیان به دنبال امام باطل داخل دوزخ می شوند.

84. سر دعوت

84. سر دعوت

آن هنگام که ظواهر امر خوشایند بود و خبر بیعت هیجده هزار کوفی رسیده بود، چنانکه دیدیم امام علیه السلام در خطابه مکه فقط از جانبازان و طالبان لقاء الله دعوت کرد و بعد از آشکارتر شدن بی وفایی کوفیان نیز بیعت خود را از همراهان برداشت (5)، اما در عین حال عبیدالله بن حر جعفی و زهیر بن

ص: 149


1- معجم البلدان، ج 2، ص 78 و الحسين ع الا في طريقه الى الشهادة، ص 72 به بعد
2- ر.ک : عنوان 36
3- اسراء (17) آیه 71
4- شوری (42) آیه 7 امالی صدوق، ص 153؛ بحار الانوار، ج 44، ص 313 و عوالم، ج 17، ص 162 در الفتوح، ج 3، جزء، 5، ص 77 و 78 این سؤال و جواب را در منزل «ذات عرق» ذکر کرده است
5- ايام العرب في الأسلام، ص 410 و 411؛ الخطط المقريزية، ج 2، ص 286 اعلام الوری ص 231 فصول المهمة، ص 199؛ الأرشاد، ص 205 و 214؛ طبری، ج 5، ص 399 و 418؛ الکامل، ج 4، ص 43 و 57 و البداية والنهاية، ج 8، ص 169 و 176؛ در اخبار الطوال، ص 248 چنین آمده است: «و قدکان صحبه قوم من منازل الطريق، فلما سمعوا خبر مسلم و قد كانوا ظنوا انه يقدم علی انصار و عضد تفرقوا عنه و لم يبق معه الأخاصته»

قین و... را به یاری طلبید و این نبود مگر به دلیل اینکه امثال زهیر به کمال والایی که سزاوار آن بودند، برسند و بر عبیدالله و دیگران نیز حجت تمام شده باشد که: «لَيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَينَّةً و يَحْيِيَ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة (1)»

امام علیه السلام از طرفی نمی خواست دنیا طلبان را بفریبد و با خود همراه سازد، بلکه او یارانی آگاه و بصیر و خواستار شهادت می خواست و از این رو، آنان را در انتخاب راه آزاد می گذاشت. از سوی دیگر می خواست که پیام حق طلبی خود را نیز به گوش انسانها برساند تا آن گروه که مایلند همراه او شوند و حجت بر دیگران هم تمام شده باشد و هلاکت و محرومیت آنان از سعادت بدون اتمام حجت نباشد (2).

85. «فَصارَ زُهَير علوياً».

85. «فَصَارَ زُهير علوياً»

فرازی می گوید: با زهیر (3) از مکه خارج شده و آهنگ عراق داشتیم و نمی خواستیم با حسین علیه السلام در یک مکان منزل کنيم. فلم يكن شيء أبغض الينا من أن نسايره في منزل». اما در یکی از منازل چاره ای نبود مگر آنکه ما هم در آنجا بسر بریم. او با یاران خود در جانبی و ما در طرف دیگر نشستیم و مشغول خوردن غذا شدیم. ناگاه فرستاده امام علیه السلام نزد ما آمد و سلام کرد و خطاب به زهیر گفت: ابو عبدالله الحسین علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده که به نزدش روی.

راوی گوید: «فطرح كلّ انسان ما في يده حتّى كأنّنا عَلى رؤسنا الطير؛ آنچه از غذا در دست داشتیم از تعجب به زمین گذاشتیم و کوچکترین حرکتی نکردیم.

دنباله گزارش را همسر زهیر، «دلهم بنت عمرو» این گونه بیان کرده است من به زهیر گفتم فرزند رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم تو را خواسته و تو از رفتن دریغ می ورزی؟! سبحان الله، برو و سخنان او را بشنو و باز به جای خویش باز گرد. «فأتاه زهیر بن القين، فما لبث أن جاء مستبشراً قد اشرق وجهه أو رفت و دیری نپایید که با رخساری شکفته و شاد بازگشت» و آنگاه دستور داد خرگاه او را با کلیه لوازم

ص: 150


1- انفال (8) آیه 42
2- درباره تعداد دعوتها و استنصارهای امام علیه السلام ر.ک ریاض ،القدس، ج 1، ص 186 و 187
3- ابن حزم اندلسی در «جمهرة انساب العرب» ص 388 در بیان نسب «زهیر» گوید: «زهیر بن القین بن الحارث بن عامر بن سعد بن مالک بن ذُهل بن عمرو بن عمروبن يَشكُر بن على بن سعد بن نذیر بن قسر»

حرکت دهند و نزد یاران حسین علیه السلام بر پا کنند (1).

نمی دانیم امام علیه السلام چه راز و رمزی را با زهیر در میان گذاشت که با یک نظر او را وارسته گردانید و از برکه طبیعت به دریایی بی پایان رساند.

او تا آن زمان عثمانی رأی (2) و منکر ولایت بود، اما لحظاتی بیش نگذشت که علوی و حسینی شد (3). بعضی گفته اند که امام در آن هنگام او را به یاد غزوه بلنجر انداخته است، ولی باید گفت این گفته خود زهیر است که برای یارانش بازگو کرده

(4)، ولی در تغیر و دگرگونی ناگهانی این مجذوب سالک (5)، رمز دیگری بوده است:

عشق را طیلسا نیست که در طیلسان *** یار با یار به یک چشم زدن می گوید

با عبادت و اطاعت سالها وقت لازم است تا بتوان به ساحل دریا رسید، زیرا حرکت این جهان تدریجی است و حرکت دفعی در ماورای زمان و مکان نصیب روح خواهد شد.

پس دو چشم روشن صاحب نظر *** بهتر از صدمادر است و صد پدر

86. همسر زهیر

86. همسر زهير

در بعضی از گزارشها آمده که زهیر همسر خویش را طلاق داد و به وی گفت نمی خواهم از طرف من جز خیر و نیکی به تو برسد (6)یعنی می دانست سرانجام خاندان اطهار به اسارت خواهند رفت و او

ص: 151


1- تاریخ طبری، ج 5، ص 396؛ اخبار الطوال، ص 246؛ الأرشاد، ص 203 و 204؛ روضة الواعظین، ص213؛ لهوف، ص 71 و 72؛ مثير الأحزان، ص 23؛ بحار الانوار، ج 44، ص 371 و عوالم، ج 17، ص 221 و 222
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 110 الکامل، ج 4، ص 42؛ طبری، ج 5، ص 417 نفس المهموم، ص 226؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 78؛ 2. لواعج الأشجان، ص 81 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 250
3- «فصار زهير علویاً» رک وقایع الایام تتمه محرم الحرام، ص 321 ابصار العین، ص 95؛ این علوی» شدن در حماسه او نیز بروز کرد آنجا که گفت «الیوم نلقی جدك النبيا، وحسناً والمرتضى عليّاً، ر.ک: روضة الواعظین، ص 223 و انساب الأشراف (الحسين علیه السلام والسنة)، ص 80، طبری، ج 5، ص 441؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 184؛ وقعة الطف، ص 232؛ مقتل الحسین علیه السلام 149؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 140 و ابصار العین، ص 99
4- ر.ک: طبری ج 5 ص ،396 الارشاد، ص 204؛ الكامل، ج 4، ص 42 روضة الواعظين، ص 213؛ وقعة الطف، ص مقتل الحسین علیه السلام، ص 75؛ بحار الانوار، ج 44، ص 372 و عوالم، ج 17، ص222
5- ر.ک: عنوان 58
6- طبری، ج 5، ص 396؛ الأرشاد، ص 204 روضة الواعظین، ص 213؛ لهوف، ص 72 وقعة الطف، ص163؛ مقتل الحسين علیه السلامص 75 و ابصار العین، ص 95

خود گرچه مهیای فداکاری در راه خدا بود اما آمادگی آن را نداشت که عائله اش به اسارت روند و به تصریح برخی دیگر همسر زهیر به قبیله خویش رفت (1).

اما عده ای بر آن عقیده اند که او همراه زهیر به کربلا آمد (2) و در پاسخ سخنان شوی خود گفت: چگونه تو میخواهی در رکاب فرزند علی علیه السلام جانبازی کنی، اما من این افتخار را نداشته باشم که در خدمت دخت مصطفی باشم (3)؟ و نیز از سیاق روایت سبط بن جوزی در تذکرة الخواص پیداست که «دِلْهَم» پس از شهادت زهیر در کربلا بوده چنانکه گوید: «و کان زهير بن القين قد قتل مع الحسين و قالت إمرأتُه لغلام له إذهب فَكفِّن مولاك (4)»؛ غلام با در دست داشتن کفن برای تکفین زهیر آمد و منظره ای دید که او را سخت متأثر ساخت.

مگر نوح بیند کزین موج خون *** چسان کشتی آورد باید برون

کند جامه موسی به تن چاک چاک *** عصا بشکند بر سر آب و خاک

مسیحا ببیند گر این رستخیر *** صلیب و صلب را کند ریز ریز

محمد سر از غرفه آرد برون *** ببیند جگر گوشه اش غرقه خون

87. «مَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ الشَّهَادَةَ فَلْيَقُمْ»، شهادت طلبی زهیر

87. «مَنْ اَحَبَّ مِنْكُمُ الشَّهَادَةَ فَلْيَقُمْ»

شهادت طلبي زهير

زهیر که در ابتدا از امام علیه السلام گریزان بود چه سخنی را از آن حضرت شنید که یکباره دگرگون شد و ملازمت وی را برگزید؟ آیا امام علیه السلام به او وعدهٔ ریاست و ثروت دنیا داد و یا به پیروزی ظاهری امیدوارش ساخت؟

اگر چنین بود چرا همسر خود را پس از بازگشت از محضر امام علیه السلام طلاق داد و به او گفت نمی خواهم به تو گزندی وارد شود؟

ص: 152


1- مثير الأحزان، ص 23؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 225؛ قمقام زخار، ج 1، ص 346 لواعج الأشجان، ص 82 تظلم الزهرا علیهاالسلام ص 158 و لهوف، ص 73
2- مرحوم فرهاد میرزا در قمقام، ج 1، ص 346 این روایت را نقل کرده است و نیز مرحوم محلاتی در فرسان الهیجاء، ج 1، ص 144 و رياحين الشريعة، ج 3، ص 307 و مرحوم خیابانی در وقایع الایام تتمه محرم، ص 323
3- فرسان الهيجاء، ج 1، ص 144 و وقایع الایام (تتمه محرم)، ص 323
4- تذكرة الخواص، ص 58

باید گفت آنچه در این گفتگو مطرح بوده و موجب سرور و شادمانی زهیر شده، چیزی غیر از رسیدن به کرامت شهادت نیست. چنانکه طبق نقل ابوحنیفه دینوری او در عین آمادگی برای شهادت، دیگران را هم به این مسیر دعوت کرد (1).

شاد باشای عشق خوش سودای ما *** ای طبیب جمله علت های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما *** ای تو افلاطون و جالینوس ما

88. «هيهنا مشهدی»

88. «هيهنا مشهدى»

زیارتگاه امام علیه السلام

طبری شیعی در دلایل الأمامة آورده است:

«...حدثنا ابراهيم بن سعيد و كان مع زهير بن القين حين صحب الحسين كما اخبر، قال، قال الحسين علیه السلام: يا زهير! اعلم ان هيهنا مشهدى و يحمل هذا )و أشار الى رأسه) من جسدى زحر بن قيس، فيدخل به على يزيد يرجو نواله فلا يعطيه شيئاً (2)». امام علیه السلام از مدفن خود به زهیر خبر داده که در آینده زیارتگاه خواهد شد.

و نیز بانو عقلیه کبری علیهاالسلام در همین مشهد بود که به امام سجاد علیه السلام گفت:

«يَنصبون بهذا الطف عَلَماً لِقَبر أبيكَ سَيّدِ الشُّهداء، لا يَدرُس اثره و لا يعفو رسمه على كرور الليالي والأيام (3): برای پدرت در این سرزمین نشانه و پرچمی نصب خواهد شد که با گذشت زمان از پا در نیاید و آن پرچم همچنان در اهتزاز باشد و هر چند جباران روزگار بخواهد آن را واژگون کنند نمی توانند».

89. زمینه های بازگشت

89. زمینه های بازگشت

مسلّم است که تا زمینه های رشد در آدمی مُساعد نشود تربیت و موعظه در او تأثیر نخواهد کرد و نصیحت بدون داشتن زمینه پذیرش مانند بذری خواهد بود که در شوره زار پاشیده شود.

ص: 153


1- «... ثم قال لأمرأته: انتِ طالق، فتقدمى مع اخيك حتى تصلى إلى منزلك، فأنّى قد وطَنَتُ نفسى على الموت مع الحسين علیه السلام، ثم قال لمن كان معه من أصحابه من أحب منكم الشهادة ، فليقَمُ وَ مَنْ كرهها فليتقدّم» (اخبار الطوال، ص 247)
2- دلائل الأمامة، ص 74 و نفس المهموم، ص 421
3- كامل الزیارات، ص 262

زهیر گرچه عثمانی رأی بود اما زمینه های رشد در سرزمین روح او از بین نرفته بود شاهد این مدعا خطابه اوست که نشان می دهد وی نسبت به جنایات معاویه و عمّالش از جمله کشتن حجر بن عدی معترض بوده است (1).

دربارهٔ هدایت حربن یزید ریاحی نیز باید گفت که زمینه های هدایت در او بوده است. از جمله هنگامی که امام علیه السلام به او فرمود: «تَكَلَتْكَ امك؛ مادرت در سوگ تو بنشیند»، وی گفت: مادر تو دخت رسول الله صلى الله عليه و اله است و من نمی توانم اسائه ادب کنم (2)، هم چنین امام علیه السلام به او فرمود: تو با سپاه خود اقامه نماز کن و من با یاران خود نماز می گزارم عرض کرد همگان به تو اقتدا می کنیم (3). نتیجه این اعمال بارقه غیبی شد که او را دگرگون و صحنهٔ قلبش را روشن ساخت. پس باید گفت هدایت و ضلالت کاشتهٔ خود انسان است و خداوند رویانندهٔ آن خواهد بود: «أفرأيتم ما تَحُرثون أنتم تَزْرعونَه َأمْ َنحنُ الزّارعونَ (4)».

90. عبيد الله بن حر جعفی.

90. عبيد الله بن حر جعفى

1. بعضى عبید الله بن حر جعفی را عثمانی و از کسانی که در جنگ صفین در لشکر معاویه بوده دانسته اند (5) و برخی دیگر وی را جزو سلف صالح و راویان حدیث از علی علیه السلام شمرده اند (6). با توجه به

ص: 154


1- او در خطابه اش به کوفیان چنین گفت: «انا ندعوكم إلى نصرهم و خذلان الطاغية ه بن زياد، فانّكم لا تدركون منهما الأب- بسوء عُمر سلطانهما كلّه، ليسملان أعينكم ويُقطعان أيديكم وأرجلكم و يمثلان بكم و يرفعانكم على جذوع النخل، ويقتلان امائِلكُم و قُراءَكم، أمثال حجربن عدی و اصحابه و هاني بن عروة و أشباهه...» (جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 51؛ تاریخ طبری ج 5 ص ،426 الکامل، ج 4، ص 63 البداية والنهاية، ج 8، ص 180، وقعة الطف، ص 209 به بعد مقتل الحسین علیه السلام، ص 119؛ نفس المهموم، ص 242 معالم المدرستین، ج 3، ص 120 و 121 و ابصار العين، ص98)
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 88 الأرشاد، ص 208؛ طبری، ج 5، ص 402؛ الکامل، ج 4، ص 47؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 172 و 173؛ بحارالانوار، ج 44، ص 377 عوالم، ج 17، ص 228 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 232 و مقاتل الطالبيين، ص 111
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 86 الأرشاد، ص 207؛ طبری، ج 5، ص 401 و 402؛ الكامل، ج 4، ص 47؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 172؛ اخبار الطوال، ص 249؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 231؛ بحار الانوار، ج 44، ص376 و عوالم ، ج 17، ص 227
4- واقعه (56) آیه 63 و 64
5- قمقام زخار، ج 1، ص 257 و رجال بحر العلوم (تعلیقه)، ج 1، ص 326
6- رجال نجاشی، ص 2 و 6

کلام امام علیه السلام به او كه: «ايّها الرجل انّك مذنب خاطی (1)» که به خطا و گناه وی تصریح شده، نظریه اول تأیید می شود به هر حال نمی توان کسی را که امام علیه السلام از او دعوت به یاری نموده و اجانب نکرده از سلف صالح دانست.

2. مرحوم محدث قمی بیت بنی الحر الجعفی را از بیوت شیعه شمرده که عبارتند از آدیم و ایوب و زکریا که از اصحاب امام صادق علیه السلام (2) بود، ولی علامه بحرالعلوم این دو خاندان را از هم متمایز و عبیدالله را عرب خالص و آن سه را از موالی (غیر عرب خالص) می داند (3).

3. اکثر مقاتل ملاقات امام علیه السلام را با او در قصر بنی مقاتل (4)دانسته اند و می توان این مطلب را از اشعار او که در ذیل نقل می شود- استفاده نمود اما شیخ صدوق قدس سره محلّ ملاقات را «قطقطانیة (5)» می داند (6).

4. وی پس از حادثه کربلا سخت پشیمان شد و بعد از گفتگویی که با عبیدالله زیاد داشت، از چنگ او رها شد و پسر زیاد به او دست نیافت. او خود را به آرامگاه شهیدان رسانید برای آنان طلب آمرزش کرد و آن گاه راهی مدائن شد (7). او اشعاری دارد که نشانگر ندامت و پشیمانی اوست (8).

ص: 155


1- امالی صدوق، ص 154 و 155؛ بحارالانوار، ج 44، ص 315 و عوالم، ج 17، ص 164
2- نفس المهموم، ص 202
3- رجال بحر العلوم، ج 1، ص 324؛ در این کتاب مرحوم بحرالعلوم قدس سره فاصله زمانی بین آن سه وعبیدالله را قرینه برادر نبودن آنان می داند
4- اخبار الطوال، ص 250؛ طبری، ج 5، ص 407؛ الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص ،83 مثير الأحزان، ص 24؛ الکامل، ج 4، ص 50؛ انساب الأشراف، ص 60 (الحسين علیه السلام و السنة) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 226؛ الأرشاد، ص 208 رجال سید بحرالعلوم، ج 3، 70 نفس المهموم، ص 195 و پاروقی ص 196؛ الحسین علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 122؛ معالم المدرستين، ص 91؛ لواعج الأشجان، ص 97؛ وقعة الطف، ص 176 و مقتل الحسين علیه السلام، ص 90. قصر بنی مقاتل: «قَصْرُ كان بين عين التمر والشام و قال السكونى هو قرب القطقطانة و سلام ثم القريات و هو منسوب الى مقاتل بن حسان بن ثعلة بن اوس بن ابراهيم بن ايوب... قال ابن الكلبي: لا أعرف فى العرب الجاهلية من اسمه ابراهيم بن ايوب غيرهما، و انّما سميا بذلك للنصرانية و خربه عيسى بن على بن عبدالله، ثم جدد عمارته... و في قصر بنی مقاتل آراء المورّخين متضاربة فمنهم من يسميه قصر مقاتل والبعض يذكره قصر بنی مقاتل و ربما يكون وجه تسميته ببنی مقاتل نسبته الى اولاد مقاتل و احفاده و صحیحه قصر مقاتل...» (الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهاده، ص 120).
5- ر.ک: معجم البلدان، ج 4، ص 374
6- الأمالي ص 154 بحار الانوار، ج 44، ص 315 و عوالم، ج 17، ص 164
7- طبری، ج 5، ص 470؛ نفس المهموم، ص 198 و الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 124
8- فيالك حسرة ما دمتُ حيّاً *** تردد بین حلقى و التراقي حسين حين يطلب بذل نصرى *** على أهل الضلالة و الشقاق غداة يقول لى بالقصر قولاً *** اتتركنا و تزمع بالفراق ولوانّى أواسيه بنفسي *** لنلت كرامة يوم التلاق مع ابن المصطفى نفسي فداه *** تولّى ثم ودع بانطلاق فلو فلق التلهف قلب حي *** لهم اليوم قلبي بانفلاق لقد فاز الاولى نَصَرو حسيناً *** و خاب الأخرون ذوو النفاق (این اشعار با اختلاف در بعضی از کلمات در کتب زیر آمده است: ،الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 84 مقتل ،خوارزمی، ج 1، ص228؛ ادب الطف ج 1، ص 96 و 97 نفس المهموم، ص 98 و 199؛ الحسين الله في طريقه الى الشهادة، ص 123 و رجال سید بحرالعلوم، ج 3، ص 71)

91. «مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّى لَمْ يَبْلغِ الْفَتْحَ»، پیروزی شهادت

91. «مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي لَمْ يَبُلغِ الْفَتْحَ»

پیروزی شهادت

در کتاب ارزشمند بصائر الدرجات چنین آمده است:

«حدثنا ایوب بن نوح عن صفوان بن يحيى، عن مروان ابن اسماعيل، عن حمزة بن حمران، عن ابی عبدالله ، قال: ذكرنا خروج الحسين و تخلف ابن الحنفية عنه، قال: قال ابو عبدالله علیه السلام: يا حمزة! انّى سأحدثك في هذا الحديث و لا تسئل عنه بعد مجلسنا هذا، ان الحسين علیهالسلام لما فصل متوجهاً دعا بقرطاس و كتب: «بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن على الى بني هاشم، اما بعد: مَنْ الْحِقَ بي مِنْكُمْ اسْتُشْهِدَ مَعي وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ يَبْلُغِ الْفَتْحَ و السلام (1)».

عبیدالله حر،جعفی کسانی را که در رکاب حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، رستگار و پیروز و دیگران را شکست خورده معرفی می کند (2).

و به نظر می رسد کلام او بر گرفته از فرمایش امام علیه السلام در نامه به بنی هاشم است که فرمود هر کس به من ملحق شود به شهادت خواهد رسید و هر کس از من جدا شود به پیروزی نخواهد رسید.

ص: 156


1- بصائر الدرجات، ص 481 و 482 معادن الحكمة، ج 2، ص 43 و 44؛ لهوف، ص 65 66 بحارالانوار، ج 44، ص 330 مثير الأحزان، ص 19؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 600 عوالم ج 17، ص 179 و نفس المهموم، ص 165 و نیز ر.ک: کامل الزیارات، ص 75
2- لقد فاز الاولى نصرو حسيناً *** و خاب الأخرون ذو والنفاق (ر.ک: عنوان پیشین)

آری شهادت حسین علسه السلام و یارانش پیروزی بود، زیرا از نظر معنوی «عند ربهم يُرزَقون (1)» بودند و آثار پیروزی ظاهری هم بلافاصله بعد از شهادت آشکار شد که طلیعه فتح منفور شدن امویان بود چنانکه عقیله کبری علیهاالسلام و فرمود: ننگ و عاری شما را گرفت که برای ابدیت نمیتوانید آن را شستشو دهید و از خود دور کنید (2) و امام علیه السلام در روز عاشورا متمثل به این شعر شد که:

فان نهزم فهزّامون قدما *** و ان تُهزم فغير مهزمينا (3)

اگر دشمن را شکست دادیم این کار همیشگی ما بوده و چنانکه در ظاهر شکست خوردیم در همان حال پیروزی واقعی از آن ماست.

92. «وَ ايمُ الله لاَرْجُو أَنْ يُكْرِمَنى اللَّهُ بِالشَّهادَة»، کرامتِ شهادت

92. «وَايمُ الله لاَرْجُو أَنْ يُكْرمَنى الله بالشَّهادَة»

کرامت شهادت

حسین بن علی علیهماالسلام و یاران او علیهماالسلام، این پیامبر قرآنی را- که از قول حبیب نجار (شهید) در بهشت

برزخی یاد کرده- به مردم ابلاغ کردند:

«يَا لَيْتَ قَومِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرلي رَبِّي وَ جَعَلَنِى مِنَ المُكْرَمِينَ (4): ای کاش قوم من می دانستند که پروردگار مرا آمرزیده و از افراد با کرامت قرار داده است».

آن حضرت در واپسین لحظات حیات ظاهری فرمود:

«... و أيم الله لأرجو أن يُكْرِمنى الله بالشَّهادَة (5): سوگند به خدا امیدوارم که خدا مرا با شهادت، کرامت و سرافرازی دهد».

امام سجاد علیه السلام نیز در مجلس ابن زیاد و در پاسخ تهدید او فرمود:

ص: 157


1- آل عمران (3) آیه 69
2- لهوف، ص 147؛ بحار الانوار، ج 45، ص 109؛ عوالم، ج 17، ص 369 و 372 و الاحتجاج، ج 2، ص 30
3- الاحتجاج، ج 2، ص 25؛ بحار الانوار، ج 45 ص 9 عوالم ، ج 17، ص 253؛ مقتل مقرم، ص 288؛ تاریخ دمشق، ص 319 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 معالم المدرستین، ج 3، ص 125 و لهوف ص 98 نفس المهموم، ص 249 لواعج الاشجان، ص 131؛ اعيان الشيعة، ج 4، ص 114 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 183 (با اختلافاتی در الفاظ)
4- پس (36) آیه 26 و 27
5- مقتل مقرم، ص 351 و در بحار الانوار ، ج 45، ص 52 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 208 و 209 «... ان یکرمنی ربّى بالشهادة بهوانكم»

«... أب القتل تهددنى، أما علمت ان القتل لنا عادة وكرامتنا من الله الشهادة (1)».

و یاران بی مانند امام علیه السلام نیز شهادت را کرامت می دانستند در شب عاشورا، آن گاه که حضرت فرمود: «... هذا الليل قد غَشيكم فاتخذوه جملاً (2)» و اصحاب را مرخص ،فرمود یکی از یاران او چنین گفت:

«لا والله يابن رسول الله لا تُخلّيك أبداً، حتّى يعلم الله انا قد حفظنا فيك وصيّة رسوله محمد صلی الله وعلیه واله و لو علمت انى اقتل فيك، ثم أحيى ثم أخرج حيّاً ثم أذرى، يُفعل ذلك بي سبعين مرّة، ما فارقتُك حتى ألقى حمامى دونك و كيف لا أفعل ذلك و انّما هى قتلة واحدة، ثمّ أنال الكرامة التي لا انقضاء لها أبداً (3)؛ نه! سوگند به خدا ما هرگز تو را رها نکنیم تا مشخص شود که سفارش پیامبر را نسبت به تو عمل کرده ایم و اگر بدانم که در راه تو به شهادت می رسم و سپس زنده می شوم و آن گاه ذرات وجودم را بر باد میدهند و هفتاد بار با من چنین کنند باز از تو جدا نخواهم شد تا آن گاه که در رکاب تو کشته شوم و حال آنکه میدانم یک کشته شدن بیش نیست که به دنبالش کرامت بی انتهاست پس چرا حاضر به فداکاری نباشم؟»

آری شهادت «کرامت» است همان گونه که در زیارت او آمده است:

«الفائز بكرامتك اكرَمْتَهُ بالشهادة (4)» هم چنین در حدیث قدسی آمده است: «وَ جَعَلْتُ حُسَيناً خَازِنَ عِلْمی و اکرمتُه بالشهادة (5)؛ حسین را گنجبان علم خویش قرار داده و او را به شهادت، کرامت دادم». و عبیدالله حر جعفی بر کرامت شهادت از دست رفته افسوس می خورد و چنین سرود:

ولو اني اواسيه بنفسي *** لنلتُ كرامة يوم التلاق (6)

ص: 158


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 143؛ لهوف، ص 162؛ بحار الانوار، ج 45، ص 118؛ لواعج الأشجان، ص 211؛ نفس المهموم، ص 408 و مقتل مقرم، ص 424
2- الارشاد ص ،214؛ طبری، ج 5، ص 418 الکامل، ج 4، ص 57؛ اعلام الوری ص 238 عوالم ، ج 17، ص 243؛ لهوف، ص 90 و بحارالانوار، ج 44، ص 393
3- در لهوف، ص 92 ،طبری، ج 5، ص 419؛ مقتل مقرم، ص 259؛ لواعج الأشجان ، ص 119 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 176، این جملات را به سعید بن عبدالله حنفی نسبت داده ولی در ،الارشاد، ص 215 و به نقل از آن در بحارالانوار، ج 44، ص 393 و نفس المهموم، ص 228 و 229 و اعلام الوری ص 238 به مسلم بن عوسجة نسبت داده شده است
4- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 113؛ بحار الانوار، ج 98، ص 210 و 331 و کتاب المزار، ص 96
5- اصول کافی ج 2 ص 472، باب ماجاء في الاثنى عشر و النص عليهم، ح 3
6- الفتوح، ج 3، جزء ،5 ص 84 ادب الطف، ج 1، ص 97

خلاصه آنکه خداوند حسین علیه السلام را به شهادت، کرامت داد و او نیز با شهادتش به انسانها درس کرامت و عزّت و حریت داد.

93. «فَوَاللَّهِ لا يَسْمَعُ واعيتِنا أحدٌ ثم لا يَنْصُرُنا الأ هَلَكَ»، فرياد مظلوميت

93. «فَوَاللَّهِ لا يَسْمَعُ وَاعِيَتِنا أحد ثم لا يَنْصُرُنا الأهَلَك (1)»

فریاد مظلومیت

کلام فوق سخنی است از امام علیه السلام به عبیدالله بن حر جعفی بعد از آنکه دعوت آن بزرگوار را نپذیرفت. فرمود: اکنون که حاضر به یاری ما نیستی، از کسانی مباش که با ما به جنگ بر می خیزند تو کاری کن که فریاد غربت و مظلومیت ما به گوشت نرسد، چرا که هر کس این فریاد را بشنود و به یاریمان نشتابد هلاک خواهد شد و به رو در آتش دوزخ افکنده شود (2).

پس آن گروه که او را یاری نکردند و فریاد مظلومیت او را هم نشنیدند، از فتح و کرامت شهادت بی بهره گشتند، ولی آنان که این فریاد را شنیدند و اجابت نکردند هلاکت اخروی آنها قطعی است؛ همان گونه که تاریخ، بدبختی و هلاکت دنیوی آنان را نشان می دهد (3).

ص: 159


1- طبری، ج 5، ص 407؛ الکامل، ج 4، ص 51؛ الأرشاد، ص 209؛ مثير الأحزان، ص 24؛ وقعة الطف، ص 176؛ مقتل الحسین علیه السلام ص 92 و معالم المدرستین، ج 3، ص 92
2- الامالی، ص 155؛ بحار الانوار، ج 44، ص 315 ،عوالم ، ج 17، ص 164؛ نفس المهموم، ص 199؛ مقتل مقرم، ص 225 در الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 84 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 227 چنین آمده فقال له الحسين علیه السلام يابن الحر، انا لم نأتك لفرسك و سيفك انّما أتيناك نسألك النصرة، فان كنت بخلت علينا فى نفسك، فلا حاجة لنا في شيءٍ من ذلك و لم اكن بالذي اتخذ المضلين عضداً، لانّى قد سمعت جدی رسول الله صلی الله وعلیه واله يقول: من سمع بواعية اهل بيتي، ثم لم ينصرهم على حقهم، كبّه الله على وجهه في نار جهنم...
3- ابن ابی الحدید می نویسد: «... عن هرثمة بن سليم، قال: غزونا مع على علیه السلام،صفين، فلما نزل بكربلا، صلى بنا، فلمّا سلّم، رفع اليه من تربتها، فشمّها ثم قال: واهاً لك يا تربة، ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب... فلما بعث عبيدالله بن زیاد البعث الذي بعثه الى الحسين علیه السلام كنت فى الخيل الذي بعث اليهم، فلما انتهيت الى الحسين علیه السلام و أصحابه، عرفت المنزل الذي نزلنا فيه مع على علیه السلام و البقعة التى رفع اليه من تربتها والقول الذى ،قاله فكرهتُ ،مسیری، فأقبلت على فرسى حتى وقفت على الحسين علیه السلام فسلمت عليه و حدثته بالذي سمعت من ابيه في هذا المنزل، فقال الحسين علیه السلام لها: أمعنا أم علينا؟ فقلت: يابن رسول الله صلی الله وعلیه واله معك و لا عليك، تركت ولدى و عيالى أخاف عليهم من ابن زياد فقال الحسين علیه السلام فول هَرباً حَتَّى لا تَرى مَقْتَلَنَا، فَوَالَّذى نَفْسُ حُسَيْنٍ بِيَدِهِ، لا يرى اليومَ مَقَتَلنا أحد ثم لا يُعييُنا الأدَخَل النار...» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 278 و نیز رک امالی صدوق، ص 136 و 137 و نفس المهموم، ص 57 و 58)

94. «ما رَأَيْتُ أحد أقَطُّ أحْسَن مِن الحُسين ولا أمْلا للعين منه» مهابت و شکوه حسینی

94. «ما رَأيْتُ أحد أقَطُّ أحْسَن مِن الحُسين ولا أملا للعين منه (1)»

مهابت و شکوه حسینی

عبارت فوق کلام عبیدالله حر جعفی در توصیف امام علیه السلام است. او می گوید: هرگز کسی را نیکوتر و چشم پرکن تر (چشمگیرتر) از حسین علیه السلام ندیدم و نیز دربارۀ آن جناب چنین گفته شده است: «لَهُ مَهابَةُ عظيمة (2)». و فرزدق در همین زمینه چنین سروده است:

يُغْضى حَياءً وَ يُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ *** فَلا يُكلَّمُ الأ حين يَبتَسِمُ (3)

او چشمان خود را از حیا فرو بندد و دیده ها از هیبت و مهابت وی فرو خوابد، با او سخن نگویند مگر آن گاه که لبخند بر لبان اوست مهابت حضرت به گونه ای بود که همگان در مجلسش آرام و خاموش بودند، چنانکه معاویه به یکی از گماشتگان خود گفت: در مسجد رسول خدا صلی الله وعلیه واله هر حلقه درسی که مردم در آن خاموش بودند «كأنَّ على رؤوسهم الطير»، آنجا حوزه درس حسین علیه السلام است (4). به دلیل مهابتش بود که هر یک از سپاهیان یزید می خواستند شخص دیگری مرتکب قتل او شود (5). و همین هیبت و شکوه زیبا بود که دشمن را وا می دارد که بگوید:

ص: 160


1- مقتل مقرم، ص 224؛ حياة الامام الحسین علیه السلام، ج 1، ص 38 و قمقام زخار، ج 1، ص 357
2- معالى السبطين علیهم السلام، ج 1، ص 90
3- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 81 و 82؛ کشف الغمة، ج 2، ص 255 و 256؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 223 و 224؛ قمقام زخار، ج 1، ص 338 والمنتخب، ص 111، 112 در مورد محل ملاقات فرزدق با امام عالان در عنوان 78 به تفصیل بحث شد و بخشی از گزارش مذکور در این سه کتاب، که با گزارش های دیگر تعارض بود، کنار گذاشته شد اما دلیلی بر رد این بخش از آن که فرزدق اشعار معروف خود را برای پسر عمویش (از بنی مجاشع) خواند، نداریم خلاصه اینکه بنابر مشهور فرزدق قصیدهٔ مشهور خود را درباره امام سجاد الا سروده، ولی با توجه به گفتار فوق درخواهیم یافت که نخست آن را برای امام ابو عبدالله ال سروده و سپس با اصلاحاتی در روز ملاقات با امام سجاد علیه السلام در حالی که هشام می شنید آن را قرائت کرد (والله العالم)
4- قال معاوية لرجل من قريش: إذا دخلت مسجد رسول الله صلی الله وعلیه واله، فرأيت حلقة فيها قوم كان على رؤوسهم الطير، فتلك حلقة ابي عبدالله، مؤتزراً على انصاف ساقيه ليس فيها من الهزيلي شيء. ر.ک : تاریخ دمشق (ترجمة الامام الحسين )، ص ابناء الرسول صلى الله عليه و اله وسلم في كربلا، ص 76 الامام الحسين علیه السلام، ص 118
5- الحسن و الحسين علیهماالسلام سبطار رسول الله صلى الله عليه و اله، ص 119 ، الخطط المقريزية، ج 2، ص 288؛ الأرشاد، ص 226؛ اخبارالطوال، ص 258؛ الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 52؛ طبری، ج 5، ص 448؛ الکامل، ج 4، ص 78؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 169 و انساب الأشراف، ص 86 (الحسين علیه السلام والسنة)

«لقد شَغَلَنى نوُرُوجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْبَتِهِ عَنِ الفِكْرَةِ فِي قَتْلِهِ (1)، آنچنان محو جمال نورانی و هیبت و مهابت زیبای او بودم که متوجه چگونگی قتلش نشدم».

95. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَتَعْرِفُوا الْحَقَ لأَهْلِه...»، راه تشخیص حق از باطل

95. «إنْ تَتَّقُوا اللهَ وَتَعْرفُوا الْحَقَ لأهْلِه...»

راه تشخیص حق از باطل

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(يا ايها الّذينَ آمَنوا إِنْ تتقوا الله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً...(2)» از این آیه کریمه استفاده می شود که آدمی در سایه تقوا به روشن بینی ویژه ای می رسد که با آن شناخت حق از باطل برایش ممکن میشود؛ چرا که بر اثر تقوا پرده های حرص و طمع و خودبینی و دنیا طلبی افراطی و ... کنار زده میشود که با وجود چنین پردههایی نمی توان حق را از باطل جدا کرد.

حقیقت سرایی است آراسته *** هوا و هوس گرد برخاسته

نبینی که هر جا که برخاست گرد *** نبیند نظر گرچه بیناست مرد

امام علیه السلام در خطابه ای برای یاران خود و لشکریان حر به همین حقیقت اشاره می فرماید: «ایها الناس فانّكم إنْ تَتَّقوالله وتَعْرفوا الحقَّ لِأَهْلِهِ، تَكُنْ أَرضى للَّهِ عَنكُم...(3)» ای مردم اگر تقوا پیشه کنید و حق را برای اهل آن بشناسید موجب رضایت و خشنودی بیشتر خدا از شماست یعنی اگر تعیین حق از باطل برای شما مشکل شده اگر نمی دانید صاحبان حقیقی ولایت چه کسانی هستند اگر به دنبال جلب خشنودی حقید و راه آن را گم نموده اید بدانید که اگر تقوا داشته باشید، گرد و غبار گناه و دنیا طلبی را از جلو دیدگان خود بردارید می فهمید که حق کیست و ولایت از آن کیست و آن غیر از ما از خاندان کسی نیست.

ص: 161


1- لهوف، ص 128؛ بحار الانوار، ج 45 ص 57؛ عوالم، ج 17، ص 301 لواعج الاشجان، ص 189 و نفس المهموم، ص 366
2- انفال (8) آیه 29
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 78؛ الأرشاد، ص 207؛ طبری، ج 5، ص 402؛ الکامل، ج 4، ص 47؛ اعلام الوری، ص 232؛ الخطط المقريزية، ج 2، ص 286؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 232؛ وقعة الطف، ص 170؛ مقتل الحسين ، ص 83؛ بحارالانوار، ج44، ص 377 عوالم ، ج 17، ص 227؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 46؛ انساب الأشراف، ص 56 (الحسين علیه السلام و السنة) و معالم المدرستین، ج 3، ص 87

96. «أُخَيْرُ نَفْسي بَيْنَ الجنّة و النار»، انتخاب شایسته

96. «أُخيِّرُ نَفْسى بَيْنَ الجنّة و النّار (1)»

انتخاب شایسته

انتخاب، آن هنگام صحیح و مناسب است که با فطرت آدمی هماهنگی کامل داشته باشد و هرگز نمی توان نفع و ضرر فانی دنیوی را معیار انتخاب شایسته دانست همان گونه که امام صادق علیه السلام فرمود: «إنّ مِنْ حقيقةِ الأيمان أنْ تُؤثِرَ الحقَّ وإِن ضَرَّك على البَاطِل وإن نفعك (2)»، و نيز طبق فرموده على علیه السلام: «بايثار حُبِّ العاجلة صَارَ مَن صَارَ الى سُوءِ الأجله (3)؛ یعنی بدبختی آخرت، نیتجه یک گزینش باطل ترجیح دنیا بر آخرت است.

عمر بن سعد انتخابی داشت و حربن یزید ریاحی نیز انتخابی. عمر سعد تحیر خود را در قالب اشعاری بیان داشت (4) و سپس مسیری را انتخاب کرد که نتیجه سوء آن بر همگان واضح است. اما انتخاب حربن یزید ریاحی انتخابی موافق با فطرت بود و خودش درباره این انتخاب مشکل چنین گفت: خود را بین بهشت و دوزخ مخیّر می بینم و سوگند به خدا جز بهشت را بر نخواهم گزید حتی اگر قطعه قطعه و سوزانیده شوم.

راهی به سوی عاقبت خیر می رود *** راهی به سوی هاویه اکنون مخیری

97. «قلبَ تُرسَه»

97. «قلبَ تُرسه (5)»

در عرب مرسوم است که اگر فردی در میدان نبرد شمشیر به دست و سپر بر دوش خود داشته باشد اعلام آمادگی او برای جنگ فهمیده می شود و اگر سپر را وارونه گرفته باشد، حاکی از تسلیم

ص: 162


1- الأرشاد، ص 219 اعلام الوری ص 242، تذکرة الخواص ص 226؛ طبری، ج 5، ص 427؛ الکامل، ج 4، ص 64 لهوف، ص 103؛ مثير الأحزان، ص 35؛ بحارالانوار، ج 45، ص 11؛ عوالم، ج 17، ص 254؛ ابصار العین، ص 119؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 10؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 122 و البداية والنهاية، ج 8، ص 180
2- بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 67 و چاپ ایران، ج 70، ص 106
3- غرر الحکم، ج 3، ص 232
4- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 107؛ كشف الغمة، ج 2، ص 260؛ حجة السعادة، ص 86 و 87؛ فصول المهمة، ص 202؛ اعيان الشيعة ج 4، ص 102؛ دمع السجوم، ص 110؛ الدمعة الساكبة، ص 324؛ فيض الدموع، ص 150؛ الكامل، ج 4، ص 53؛ مرآة الجنان، ج 1، ص 132؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 248 و قمقام، ج 1، ص 368 و 369
5- طبری، ج 5، ص 392؛ نفس المهموم، ص 255؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 170؛ ابصار العین، ص 119؛ العيون العبري، ص 116 و معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 365

خواهد بود (1).

حر ریاحی از دشمن فاصله گرفت تا هنگامی که به حضور امام علیه السلام رسید، سپر را مقابل چهره وارونه گرفت و به یاد زمانی افتاد که راه بر اهل بیت اطهار بسته بود و چنین زمزه می کرد: «اللهم اليك أنبت فَتُب على فقد ارعبتُ قلوب اوليائك (2): پروردگارا من بودم که دلهای دوستان تو را لرزاندم». آن گاه گفت: یا ابا عبدالله آیا توبه من قبول است؟ امام علیه السلام فرمود: آری توبه ات قبول است (3).

98. «مازلتُ أرميهم بِمُغْرَةِ نَحْرِهِ»، تمثل حرّ

98. «مازلتُ أرميهم بِثُفْرَةِ نَحْرِهِ»

تمثل حرّ

آن گاه که اسب حر بن یزید ریاحی مجروح و خون آلود شد، وی این شعر را خواند:

ما زلتُ أرميهم بثغرة نحره *** وَ لَبانِهِ حَتَّى تَسَرْبَلَ بالدّم (4)

مقصود وی از این تمثل بجا این بوده که من دست از جنگ و مبارزه بر نخواهم داشت و با همین اسب مجروح به شما حمله ور خواهم شد سرانجام خون به سان جامهای او را در برگرفت از این تمثل نفرت و انزجار حر از لشکر عمر سعد به خوبی آشکار می شود چنانکه گفت: «يا أهل الكوفة لامّكُم الهبل والعبر...».

ص: 163


1- نفثة المصدور، ص 639 (ذیل نفس المهموم)
2- لهوف، ص 103؛ نفس المهموم، ص 254؛ لواعج الأشجان، ص 135 تظلم الزهراء علیهالسلام، ص186؛ العيون العبري، ص 116 و مقتل مقرم، ص 290
3- الأرشاد، ص 219؛ روضة الواعظین، ص 221؛ اخبار الطوال، ص 256؛ الکامل، ج 4، ص 64 ،طبری، ج 5، ص 428؛ لهوف، ص 103. ثم مضى نحو الحسين قاصداً *** مستغفراً معترفاً مجاهداً قال له أنا الذي قد جعجعا *** بكم و قَدْ صَدَّكَ عَن أن ترجعا قد أبْتُ للحق ونعم الأوبة *** و تبتُ مِنْ ذنبي فَهَلْ مِنْ توبه قال له نعم يتوب الله *** عليك فانزل أيُّها الأواه (شعر از مرحوم شیخ هادى كاشف الغطاء الملحمة الكبرى، ص 80)
4- طبری، ج 5، ص 434؛ وقعة الطف، ص 223؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 133؛ نفس المهموم، ص 263؛ ابصار العین، ص 120 و 121؛ لواعج الأشجان، ص 145 و فرسان الهیجاء، ج 1، ص 125. این شعر از «ابواالمغلس عنترة بن شداد العبسی» و از معلقات سبع است و بیت پیشین آن این است: يَدعونَ عنتر و الرّماحُ كانها *** أشطانُ بِئرٍ في لبأن الأدهم و بیت بعد آن این است: فَازْوَرٌ مِنْ وَقْعِ القَنَا بَلِبانِهِ *** وشكا إلى بِعَبْرَةٍ و تخمحم (شرح المعلقات السبع، ص 151 و 152)

99. خطابه حر

99. خطابة حر

حربن یزید ریاحی می پنداشت مطرح کردن دعوت نامه کوفیان دسیسه ای بیش نیست. لذا می گفت از نامه ها و نویسندگان آگاهی ندارم (1)تا آنکه سپاهیان پی در پی از کوفه رسیدند و بر اثر تماس با افرادی چون شبث بن ربعی حجار بن ابحر و قیس بن اشعث و... از پندار خویش برگشت و از مردم کوفه سخت آزرده شد و آنان را سرزنش کرد و گفت:

ای مردم کوفه مادرانتان در سوگتان گریان باشند آیا این بنده صالح خدا را دعوت کردید و آن گاه که به نزد شما آمد تسلیم دشمنش کردید شما که گفته بودید در راه او جانبازی می کنید، اکنون دست از یاریش برداشتید و اراده کشتن وی را دارید؟ شما که او را دعوت نمودید اینک جانش را در دست گرفته و دچار هم و غمش ساختید وی را از هر طرف محاصره کرده اید و از کوچ کردن او به سوی سرزمین وسیع الهی مانع می شوید [حسین علیه السلام] همچون اسیری در دست شماست و توان جلب سود و دفع ضرر از خود ندارد آب فرات را که یهود و نصارا و مجوس از آن می آشامند و خوکها و سگها از آن بهره مند و در آن غوطه ورند به روی او و کودکان و زنان و اهل بیتش می بندید، تا آنجا که تشنگی آنان را به حالت بیهوشی انداخته است چه بد رعایت پیامبر را درباره فرزندانش کردید خدا شما را در روز تشنگی قیامت] سیراب نگرداند (2)».

100. «لَنِعْمَ الحرّ، حُرّ بَني رِيَاحِ»

100. «لَنِعْمَ الحرّ، حُرِّ بَني رِيَاحٍ»

در مقاتل، این شعر از امام علیه السلام یا فرزند رشیدش علی اکبر علیه السلام بر بالین حر نقل شده است:

لَنِعْمَ الحُر بنى رياح *** صبورٌ عِند مُختلفِ الرِّماحِ

ص: 164


1- طبری، ج 5، ص 402 ،الارشاد، ص 207؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 172 اخبار الطوال، ص 249؛ الکامل، ج 4، ص 47؛ الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 46؛ بحار الانوار، ج 44، ص 377 و عوالم، ج 17، ص 228
2- «يا أهل الكوفة لامكم الهبل و العُبر، أدعوتم هذا العبد الصاح حتى إذا جاءَكم أسلمتموه و زَعَمْتُم انّكم قاتلوا انفسكم دونه، ثمّ عدوتم عليه لتقتلوه و امسكتم بنفسه و أخذتم بكظمه و أحطتم به من كل جانب لتمنعوه التوجه في بلاد الله العريضة، فصار كالأسير في ايديكم لا يملك لنفسه نفعاً ولا تدفع عنها ضراً و جَلاتموه و نسائه وصبيته و أهله عن ماء الفرات الجاري، يشربه اليهود والنصارى و المجوس و تمرغ فيه خنازير السواد و كلابه، فها هم قد صرعهم العطش بئس ما خلفتم محمّداً في ذريته لأ سقاكم الله يومَ الظَّماء»؛ (الارشاد، ص 219 و 220 و نیز با اندک اختلافی در طبری، ج 5، ص 428 الکامل، ج 4، ص 65، البدایة و النهاية، ج 8، ص 180؛ وقعة الطف، ص 215 و مقتل الحسین علیه السلام، ص 122؛ بحار الانوار، ج 45 ص 11 عوالم ، ج 17، ص 255؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 110؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 56؛ مثير الأحزان، ص 30 ونفس المهموم، ص 255)

و نِعْمَ الحُرّ إذنادى حُسَيناً *** فَجادَ بِنَفْسِهِ عندَ الصَّباح (1)

1 آزاده کسی است که اسیر دنیای فانی و لذات زود گذر آن نباشد و از بندگی غیر خدا رها شده باشد (2) حربن یزید ریاحی با انتخاب صحیح خود توانست خود را به این مقام رفیع برساند و سند حریتش در سروده فوق و نیز آن گاه که امام آزادگان علیه السلام او را «حر» نامید (3)، امضا شد.

2. حر انسانی صبور و شکیبا بود و جلوه ای از شکیبایی وی آن هنگام بود که باران نیزه ها بر او بارید. او خود فرمانده نیزه داران بود، و سپاه وی چنین توصیف شده بود «کأنّ اسنتهم اليعاسيب (4)». لشکریان سابقش از هر طرف محاصره اش کردند و او «صبور عند مختلف الرماح» بود.

3. بامداد عاشورا بود که آفتاب مجد و عظمت بر قلب او طلوع کرد و حر در راه خدا جانبازی نمود.

«فجاد بنفسه عند الصباح».

ص: 165


1- روضة الواعظین، ص 223؛ امالی صدوق، ص 160؛ بحار الانوار، ج 44، ص 19 و ج 45 ص 14؛ عوالم ، ج 17، ص 168 و 258؛ نفس المهموم، ص 273 مقتل مقرم، ص 303؛ تظلم الزهراء ع ، ص 186؛ انساب الاشراف، ص 73) (الحسين علیه السلام و السنة)؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 114 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 11 شعر را به یکی از اصحاب امام علیه السلام نسبت می دهد
2- به عنوان نمونه به این احادیث توجه کنید: على علیه السلام: ألا حر يدع هذه اللماظة لأهلها (نهج البلاغة، كلمه 456) این کلام از امام شهید علیه السلام نیز روایت شده است؛ (بلاغة الحسين علیه السلام، ص 95) «لا يَسْترقتك الطمع وقد جعلك اللهُ حرّاً» (غرر الحکم، ج 6، ص 298) «عبدالشهوة اذل من عبدالرّق» (همان، ج 4، ص 352)
3- طبری، ج 5، ص 428؛ اخبار الطوال، ص 256 ، انساب الأشراف، ص 73) (الحسين علیه السلام والسنة) وقعة الطف، ص 215؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 122؛ لهوف، ص 104؛ بحار الانوار، ج45، ص 14؛ عوالم ، ج 17، ص 258؛ نفس المهموم، ص 273؛ ابصار العین، ص 121 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 11 (باید توجه داشت که در برخی از منابع ،فوق نقل شده که امام الانه هنگام قبول توبه حر جمله فوق را فرموده اند و برخی دیگر زمان صدور آن کلام را هنگام حضور امام علیه السلام بر پیکر او می دانند)
4- الأرشاد، ص 206 ،طبری، ج 5، ص 400؛ بحار الانوار، ج 44، ص 375 ،عوالم، ج 17، ص 226؛ لواعج الأشجان نفس المهموم، ص 187 و ابصار العین، ص 116. مرحوم فرهاد میرزا در قمقام، ج 1، ص 350 در ترجمه این عبارت می گوید: «نوک نیزه نیش زنبوران را همی مانست و مرحوم بدایع نگار در فیض الدموع، ص 137 چنین آورده است: «سنان های ایشان چون نیش زنبوران تیز کرده بود» و مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ، ج 6 ص 210 گوید: چنان می نمود که سنان های نیزه ایشان گزاینده تر از زنبوران سرخ». اما در لسان العرب، ج 1، ص 600 چنین آمده است: «الیعسوب طائر أصغر من الجرادة عن ابي عبيد، وقيل: أعظم من الجرادة طويل الذُّنب، لا يَضم جناحيه إذا وقع، تشبه به الخيل في الضمر. قال بشر: ابو صبية شعث، يطيف بشخصه *** کوالحُ، امثال اليعاسيب، ضُمَرُ و نیز ر.ک: اقرب الموارد، ج 2، ص 779 معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 318 و لغت نامه دهخدا واژه و با توجه به آنچه ذکر شد میتوان گفت که وجه شبه نیزه های دشمن به یعسوب، باریکی آنها باشد

101. «فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرابَ عَنْ وَجْهِهِ»

101. «فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرابَ عَنْ وَجْهِهِ»

اصحاب جسد حر ریاحی را از صحنه کارزار تا کنار خیمه ها، نزد امام علیه السلام آوردند. هنوز رمقی در بدنش بود (1)، امام غبار از چهره وی می زدود و می گفت: «انت الحر، كما سمّتك امك، حرّ في الدنيا و حرّ في الآخرة (2)؛ تو در دنیا و آخرت آزادی، هم چنانکه مادرت تو را حر نامید.

در کنارش از دو مرجان ریخت در *** گفت احسنت انت في الدارين حر

این رفتار امام علیه السلام که حاکی از کمال ملاطفت و نوازش و دلجویی اوست نشانگر قبول توبه حر نیز

می باشد. آن کسی که خود دارای «خد تریب (3)» بود در این واقعه غبار از صورت حر برمی گرفت.

غبار از چهره رفتش دست «لولاك» *** چه بود آر بودمی من جای آن خاک (4)

102. مزار حر

102. مزار حر

گفته شده قرینه ای وجود ندارد که مدفن حر در موضع کنونی باشد.

اما باید گفت قراینی چند دلالت می کند که مدفن حر در مکانی است که به همین نام معروف است:

1. عالم جليل القدر عماد الدین طبری معاصر مرحوم علامه و محقق در کتاب کامل خود که در سال 675 از نگارش آن فارغ شده، چنین می نگارد:

«... عباس را آنجا که شهید کرده بودند دفن کردند و باقی را قبری کندند و جمله شهدا را در آن

ص: 166


1- بحارالانوار، ج 45، ص 14؛ عوالم، ج 17، ص 258 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 11
2- لهوف، ص 104؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 114؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 11؛ بحار الانوار ، ج 45، ص 14؛ عوالم، ج 17، ص 258؛ لواعج الأشجان، ص 146 و اعیان الشیعة، ج 4، ص 119
3- در زیارت ناحیه بحارالانوار چاپ بیروت، ج 98 و چاپ ایران ج ،101، ص 319 چنین آمده است «السلام على الخد التريب»
4- مرحوم کاشف الغطاء قدس سره در این زمینه چنین سروده است: و استأذن الأمام في القتال *** وصال فيهم صولة الرئبال أردى بحد السيف و السنان *** جمعاً من الأبطال و الشجعانِ ثمّ مَضى لربه شهيداً *** عاش سعيداً وَ مَضى حميداً وَ شِيل محمولاً الى الحسين *** مُعفَر الجَبين و الحدينِ فَصارَ يَمْسَحُ التراب عنه *** عن وجهه و ذاك عطف منه وهو يقول انتَ حرُّ مثلما *** امك قَد سَمَّتك فيما قدما و أنتَ في الدنيا كذا فِي الأَخِرَة *** حُرُ فَفُرْ فَقَدْ فَنِمْتَ أجراً (الملحمة الكبرى، ص 81)

قبر نهادند و حر بن یزید را نزدیکان او در جایی که شهید کرده بودند دفن کردند (1). این کلام صراحت دارد که بدن حر جدا از بدنهای دیگر دفن شده است.

2. حمد الله مستوفی، مورخ قرن هشتم هجری که از احفاد حراست پس از ذکر اوضاع شهر کربلا می گوید و بر ظاهر آن قبر هیجدهم جدم حر ریاحی است و او نخستن کسی است که جان خود را در راه امیرالمؤمنین حسین علیه السلام فدا کرده (2)».

3. تصریح عالم خبیر علامه مجلسی به اینکه مزار عباس بن علی و حر بن یزید از مزار عمومی دیگر شهدا جداست (3).

4. از جمله قراین، جریانی است که در زمان اسماعیل صفوی روی داد که وی برای برطرف شدن بعضی از شبهات دستور داد مرقد حر را نبش کنند و پس از نبش، جسد او را مانند هنگامی که به شهادت رسیده بود یافتند: «فرأوه نائماً كهيئته لما قتل و دیدند که بر سر او دستمالی بسته شده و چون اسماعیل شنیده بود که آن را امام علیه السلام به دست خود بر سر حر بسته، خواست آن را برای تبرك همراه خود داشته باشد تا دستمال را باز کردند، خون جاری شد و جز با آن دستمال هم خون قطع نشد. در نتیجه عظمت حر و اینکه مرقد وی در همین موضع کنونی است، مشخص شد و از این رو اسماعیل دستور داد بر قبر وی بنایی برپا کردند (4).

5. پذیرش عملی علمای بزرگ و دلیل رفتن آنها به زیارت او در همان مكان حتى محدّث متتبع مرحوم نوری که به شدت در برابر جعلیات می ایستد، بالاخره می پذیرد که مزار حر در موضع کنونی است (5).

6. سیره مستمر متشرعه و متدینین در رفتن به زیارت حر در آن مکان.

7. در نسخه ای که از کتاب «دروس» شهید، که نزد مرحوم حاجی نوری بوده، تصریح شده است که بعد از زیارت امام و فرزندش علی اکبر باید عباس بن علی و حربن یزید را زیارت کند (6)؛ گرچه در چاپ کنونی ،دروس نامی از حر برده نشده است (7).

ص: 167


1- کامل بهائی، ج 2، ص 287 و حجة السعادة، ص 56
2- نزهة القلوب، ص 32 (مقاله ثالثه)
3- بحارالانوار چاپ بیروت، ج 98 و چاپ ایران، ج 101، ص 274
4- الأنوار النعمانية، ج 3، ص 265 و 266؛ رجال مامقانی قدس سره، ج 1، ص 260؛ نفس المهموم، ص 274؛ وقائع الأيام (محرم)، ص 454 فرسان الهيجاء، ج 1، ص 128؛ معالى السبطين علیهاالسلام، ج 1، ص 369؛ العباس علیه السلام، ص 301 تحقیق درباره روز اربعین سیدالشهداء علیه السلام ص 119، ص 120؛ ابصار العین، ص 127، العيون العبري، ص 120 و مقرم، على الاكبر علیه السلام، ص 97
5- لؤلؤ و مرجان ص 115
6- همان، ص 115
7- کتاب الدروس انتشارات صادقی، ص 159

با توجه به مجموع قراین ذکر شده، اطمینان حاصل می شود که مرقد جناب حربن یزید ریاحی در همین موضع کنونی در یک فرسنگی شهر کربلاست پس یادواره و تذکاری دانستن این مزار (1) وجهی ندارد.

103. «ما كُنْتُ لأبدأهُم بالقِتال»، دفاع

103. «ما كُنْتُ لأبدأهُم بِالقِتال»

دفاع

هنگامی که حر ریاحی راه بر امام علیه السلام و یارانش گرفت زهیر بن القین، که سلحشوری مجرب و آزموده بود و از نقشه ها و تدابیر جنگ آگاهی فراوان داشت به امام علیه السلام پیشنهاد حمله به سپاه حر را مطرح کرد و گفت در این صحنه افراد ما به آسانی می توانند پیش از آنکه گروه های دیگر به آنها افزوده شود با این گروه از دشمن نبرد کنند و آنها را از میان بردارند و پس از آنکه بر این گروه اندک چیره گشتیم و آنان را خلع سلاح نمودیم، قهراً در نبرد با افراد دیگر از موقعیت برتری برخوردار خواهیم بود [و احتمال شکستِ کامل دشمن و رسیدن به کوفه و تشکیل حکومت قوی تر می شود]

امام فرمود: «ما كنتُ لأبدأهم بالقتال (2): من هرگز شروع به جنگ نخواهم کرد.»

یک بار دیگر نیز حضرت این مضمون را بیان فرمودند و آن در بامداد عاشورا بود که مسلم بن عوسجه آماده حمله به شمر- لعنة الله علیه- که به امام علیه السلام جسارت کرده بود، شد اما آن حضرت از حمله او جلوگیری کرد و فرمود: «لا ترمه فانّى أكره ان أبدأهم (3)...»

این گفتار امام علیه السلام به معنای ترجیح ارزش های اسلامی بر پیروزی ظاهری است. سیدالشهداء علیه السلام با این کلام اعلام می کند که قیام اصلاحی من برای امر به معروف و نهی از منکر و مشخص نمودن مرز اسلام محمدی صلی الله وعلیه واله و اسلام اموی و نشان دادن عدم لیاقت آنان برای حکومت، جنبه دفاعی دارد و تا به من حمله نشود دست به سلاح نخواهم برد. آری آنچه نهضت حسینی را جاودانه کرده همین تأکید بر ارزشها و اصالت دادن به آنهاست.

ص: 168


1- آن گونه که نویسنده معاصر سید محمد حسن مصطفی آل کلیدار در ص 49 مدینة الحسين علیه السلام آورده است
2- الأرشاد، ص 210؛ اعلام الوری ص 234؛ طبری، ج 5، ص 409؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 90؛ ابوالشهداء علیه السلام، ص 114؛ اخبار الطوال، ص 252؛ الكامل، ج 4، ص 52؛ روضة الواعظین، ص 216؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 234؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 95 بحار الانوار، ج 44، ص 380 و عوالم، ج 17، ص 231 وقعة الطف، ص 179 و مقتل الحسین علیه السلام، ص 94 (با اختلافاتی در الفاظ)
3- الأرشاد، ص 217 اعلام الوری ص 240؛ طبری، ج 5، ص 424 وقعة الطف، ص 205؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 116؛ بحارالانوار، جلد 45، ص 4؛ عوالم، ج 17، ص 249؛ انساب الأشراف، ص 72) الحسين علیه السلام و السنة)؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 118؛ نفس المهموم، ص 204 و لواعج الأشجان، ص 123

در سرزمین کربلا

104. «اللهم انّي أعوذبكَ مِنَ العَقْر»

104. «اللهم انّى أعوذ بكَ مِنَ العَقْر»

پس از اینکه امام علیه السلام پیشنهاد زهیر را دربارهٔ جنگ با لشکریان حر نپذیرفت او پیشنهاد دیگری مطرح کرد و آن اینکه در کناره فرات قریه ای است که دژی محکم دارد و فرود آمدن ما در آن قریه ما را در موقعیت برتری قرار می دهد امام علیه السلام نام قریه را پرسید و او پاسخ داد «عَقْر»، و آن حضرت فرمود: «اللهم أنّى أعوذ بك من العَقْر (1)».

1. «عَقْر» نام چندین دهکده در عراق بوده (2) که یکی از آنها در نزدیکی کربلا قرار داشته و مراد زهیر همین «عقر» است. این «عقر» غیر از «عقر بابل (3)» است که یزید بن مهلب در سال 102 ه.ق در آن کشته شد و عرب آن روز را «یوم العَقْر» نامید (4).

2. «احمد بن فارس در بیان معنای لغت «عَقْر» گوید:

«العين و القاف والراء اصلان متباعد ما بينهما، و كلّ واحدٍ منهما مطّرد في معناه جامع لمعانى فروعه. فالاول الجرح أو ما يشبه الجرح من الهزم في الشيء، والثاني دال على ثبات و دوام... (5)»

3. از میان معانی و موارد استعمال متعددی که در لغت برای کلمهٔ «عقر» ذکر شده، شاید بتوان مناسب ترین آنها را با کلام امام علیه السلام، هلاکت و بی فایده بودن (6)» دانست که آن جناب از شر این امر به خدا پناه می برد.

4. شاید مراد از «عَقْر» در سخن حضرت همان رسم جاهلی باشد که شتری را بر قبر متوفا پی

ص: 169


1- الكامل، ج 4، ص 52؛ اخبار الطوال، ص 252؛ طبری، ج 5، ص 409؛ نفس المهموم، ص 205؛ لواعج الأشجان، ص 100؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 135 حياة الأمام الحسين بن على علیهماالسلام، ج 3، ص 91 و معجم البلدان، ج 4، ص 134 و 445
2- معجم البلدان، ج 4، ص 136؛ لغت نامه دهخدا، واژهٔ «عقر» و الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص128
3- الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 129
4- الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 129 مجمع الأمثال، ج 2، ص 447 و لغت نامه دهخدا واژهٔ «عقر»
5- معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 90
6- اساس البلاغة، ص 309 لسان العرب، ج 4، ص 591 به بعد؛ اقرب الموارد، ج 2، ص 808 و 809؛ لغت نامه دهخدا، واژه «عقر»

می کردند و خون آن را به اطراف قبر او می پاشیدند (1). این سنت جاهلی غیر از «حبس البلایا» است که آن هم از آداب جاهلیت بود به این صورت که در کنار قبر متوفا گودالی حفر مینمودند و شتر را در آن گودال قرار میدادند و به حیوان آب و علفی نمیدادند تا تلف شود و جثه اش را می سوزاندند و... این کار برای این بود که آن شخص در هنگام حشر پیاده نباشد (2). به هر حال ممکن است امام علیه السلام نفرت و انزجار خود را از خرافه نامبرده با این عبارت اظهار کرده باشد: «اللهم انى اعوذ بك من العَقْر».

105. «اللهم انّى أعوذُ بِكَ مِنَ الكَرْب وَ البَلاء».

105. «اللهم انّى أَعوذُبِكَ مِنَ الكَرْبِ وَ البَلاء»

دربارهٔ ریشه کلمه «کربلا» و وجه تسمیه آن سخنانی گفته شده است (3)، اما آن چه قابل انکار نیست رابطه این لفظ هر چند به نحو اشتقاق ثانوی با دو لفظ «کرب» و «بلاء» است.

از جمله شواهد این مطلب سخنی است که از امام علیه السلام به هنگام ورود به این سرزمین با عبارتهای مختلف نقل شده است:

1. «ذات کرب و بلاء (4)»؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام نیز همین جمله را به هنگام عبور از این سرزمین فرمود (5).

2. «ارض کرب و بلاء (6)».

ص: 170


1- لسان العرب، ج 4، ص 593 و اسلام و عقاید و آرای بشری جاهلیت و اسلام)، ص 510 و 511
2- لغت نامه دهخدا، ج 19، ص 209 و اسلام و عقاید و آرای بشری، ص 509 و 510
3- ر.ک: معجم البدان ج 4، ص 445؛ بغية النبلاء في تاريخ كربلا، ص 5 الحسين علیه السلام في طريقة الى الشهادة، ص 130؛ مدينة الحسين علیه السلام، ص 1؛ ابوالشهداء علیه السلام، ص 153. از جمله توجیهات خُنک در این زمینه سخن صاحب کتاب «دبستان المذاهب» است که ریشه کلمه «کربلا» را کار بالا دانسته است! (و نیز می گوید مدینة ماه دینه یعنی دین ماه و مکه مه که یعنی مجسمه ماه بوده است!) نویسنده این کتاب نامی از خود نیاورده بعضی به قرائتی او را «فانی محسن کشمیری می دانند. (ر.ک: الذریعة، ج 8، ص 48، به نقل از کتاب تاریخ ایران) برخی دیگر کتاب را از «موبد شاه هندی» دانسته اند که برای اکبر شاه هندی (متوفای سال 1014 ه. ق) نگاشته است. (ر.ک: ایضاح المکنون فى الذيل على الكشف الظنون، ج 1، ص 442). ولی چون مؤلف از سالهای 1043 و 1044 سخن به میان آورده این حدس مردود است. (ر.ک، الذریعة، ج 8، ص 49 و مرحوم قزوینی با توجه به ادلهای نویسنده کتاب را زردشتی می داند (یادداشتهای محمد، قزوینی، ج 4، ص 241 به بعد)
4- اخبار الطوال، ص 253 و معالم المدرستین، ج 3، ص 96
5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 278
6- العقد الفرید، ج 5، ص 121؛ کنز العمال، ج 13، ص 671؛ معجم البلدان، ج 4، ص 445؛ مثیر الاحزان، ص 24 والحسن والحسین علیهماالسلام ص 135

3. صَدَقَ النّبى صلی الله وعلیه واله انها أرض كرب و بلاء (1)».

4. «اللهم أنّى أعوذ بك من الكرب و البلاء (2)».

5. «هذا مَوضِعُ كَرْبٍ و بَلاء (3)».

6. «کرب و بلاء (4)».

7. هذا كرب و بلاء (5)».

8. «موضعُ کرب و بلاء (6)».

سید رضی نیز سروده است:

كربلا لا زلت كرباً و بلا *** ما لقى عندك أل المُصطفى (7)

106. سرزمین طف در سال 61

106. سرزمين طف در سال 61

آن زمان در اطراف کربلا چند روستا وجود داشت:

1. نینوا، بقایای شهر کهنسالی بوده که یونس بن متی علیه السلام بدانجا مبعوث گردید (8)، اما در آن زمان روستای کوچکی بیش نبوده است از ساکنان این روستا می توان از حمید بن زیاد کوفی (راوی) نام برد (9) به سبب نزدیکی نینوا به مصرع الحسین علیه السلام گاهی از کربلا به نینوا تعبیر می شود (10). یاقوت

ص: 171


1- ذخائر العقبی ص 149؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 192 و معجم الكبير (ترجمة الامام الحسين علیه السلام، ص 126)؛ (الحسين علیه السلام والسنة)
2- لهوف، ص 81؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 234؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381 ،عوالم ، ج 17، ص 232 نفس المهموم، ص 206؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 166؛ لواعج الأشجان، ص 101؛ الدمعة الساكبة، ص 321 و تذکرة الشهداء، ص 95
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 94 کشف الغمة، ج 1، ص 259؛ لهوف، ص 81؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 237؛ نفس المهموم، ص 206؛ لواعج الأشجان ، ص 102؛ بحار الانوار، ج 44، ص 383؛ عوالم ، ج 17، ص 234 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 167 واعيان الشيعة، ج 4، ص 101
4- تذكرة الخواص، ص 225؛ ذخائر العقبی ص 149 و سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 311
5- الامامة والسياسة، ج 2، ص 7
6- فصول الهمة، ص 201
7- ادب الطف أو شعراء الحسین علیه السلام، ج 2، ص 206
8- الحسين علیه السلام، في طريقه الى الشهاده، ص 26؛ معجم البلدان، ج 5، ص 339 و لغت نامه دهخدا، واژه نینوا
9- رجال نجاشی، ص 94 و 95 فهرست ،شیخ ص 118 رجال علامة ص 30 رجال ابن داود ص 86؛ جامع الرواة، ج 1، ص 284؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 243 و 244 و معجم رجال الحدیث ج 6، ص 287 و 288
10- رجال نجاشی، ص 94 و 95 فهرست ،شیخ ص 118 رجال علامة ص 30 رجال ابن داود ص 86؛ جامع الرواة، ج 1، ص 284؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 243 و 244 و معجم رجال الحدیث ج 6، ص 287 و 288

حموی گوید: «و بسواد الكوفة ناحية يقال لها نينوا، منها كربلاء التي قتل بها الحسين علیه السلام (1)»

2. غاضریه و یا غاضريات منسوب به غاضره که زنی از بنی اسد بوده است. این روستا در حدود یک کیلومتری کربلا و بعد از نینوا نزدیکترین روستا به محل حادثه است (2).

3. شُقّية و يا به تعبیر دینوری «سَقبة» (3)، روستای کوچکی که ضحاک بن عمر ومشرقی در گزارش جریان فرار خود از معرکه نام آنجا را برده است (4).

4. «عَقْر» که در عنوان 102 از آن یاد شد.

علاوه بر این روستاها، چشمه هایی نیز در آن اطراف بوده است (5).

در نخستین متنی که نام سه روستای نینوا غاضرية وشقية به چشم میخورد نامه عبید زیاد به حر است که او را مأمور کرد تا بر حسین علیه السلام سخت بگیرد. امام علیه السلام پیشنهاد کرد که در یکی از سه قریه فرود آید ولی حر نپذیرفت (6).

107. طف

107. طف

کناره و ارتفاعات اطراف فرات را طف و گاهی طفوف می نامند (7)، و چون برای رسیدن به آب فرات ناگزیرند از سراشیبی ها عبور کنند آن سراشیبی را شریعه و یا مشرعه می خوانند (8).

ص: 172


1- معجم البلدان، ج 5، ص 339
2- معجم البلدان، ج 4، ص 183؛ الحسين الله في طريقه الى الشهادة، ص 153 و لغت نامه دهخدا، واژه غاضرية
3- اخبار الطوال، ص 252
4- طبری، ج 5، ص 444 و 445؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 157؛ وقعة الطف، ص 240 و معالم المدرستين، ج 3، ص 145
5- الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 140 و 141
6- وقعة الطف، ص 178 و 179؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 93؛ طبری، ج 5، ص408 و 409؛ الکامل، ج 4، ص 52؛ الأرشاد، ص 210 و اخبار الطوال، ص 252
7- ابن منظور مصری گوید: «... والطف، ما أشرف من أرض العرب على ريف العراق مشتق من ذلك وطف الفرات شطه، سمّي بذلك لدنّوه... وقيل: الطف ساحل البحر و فناء الدار و الطف اسم موضع بناحية الكوفة و فى حديث مقتل الحسين علیه السلام: انه يقتل بالطف، سمّى به لانه طرف البر مما يلى الفرات وكانت تجرى يومئذٍ قريباً منه». (لسان العرب، ج 9، ص 221 و نیز ر.ک: لغت نامه دهخدا (واژه طف) بغية النبلاء في تاريخ كربلا، ص101؛ الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة، ص 136 به بعد الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 42 و معجم البلدان، ج 4، ص 35 و 36)
8- لغت نامه دهخدا واژه شریعه

و در عقد الفرید چنین آمده است: «قتل الحسين علیه السلام يوم الجمعة، يوم عاشورا، احدى و ستين بالطف، من شاطئ الفرات بموضع يدعى كربلا (1)».

در مراثی حسینی نیز دو کلمه ،طف طفوف به چشم میخورد و سلیمان بن قته که در سال 126 فوت کرده و جزء نخستین مرثیه سرایان است می گوید:

و انّ قتيل الطف من آل هاشم *** أذل رقاب المسلمين فذلّت (2)

108. «اللهم انا عِتْرَةُ نبيّك»

108. «اللهم انّا عِتْرةُ نبيّك»

هنگام ورود به کربلا امام علیه السلام اهل بیت خویش را به گرد خود فرا خواند و در آن هنگام: «نظر اليهم و بكى ساعةً، ثم قال: اللهم انا عِتره نبيّك، محمد صلی الله وعلیه واله و قد أخرجنا و طردنا و أزعجنا عن حرم جدنا و تعدّت بنو اميَّةَ عَلينا، اللهم فَخُذلنا بحقنا وانصُرنا على القوم الظالمین (3)؛ نگاهی به اهل بیت خود کرد و ساعتی گریست سپس دست به دعا برداشت و به درگاه الهی عرضه داشت خدایا ما عترت پیغمبر تو هستیم که ما را از مدینه جدّمان اخراج نمودند و بنی امیه بر ما ظلم کردند، خدایا حق ما را از ایشان بگیر و بر ستمکاران پیروزمان کن».

از این دعا سختگیری های امویان بر آن جناب در مدینه پیداست. دعبل خزاعی در شرح عبارت

ص: 173


1- عقد الفريد، ج 5، ص 122
2- بحارالانوار، ج45، ص 244؛ عوالم، ج 17، ص 544؛ أدب الطف، ج 1، ص 54؛ مقاتل الطالبيين، ص 122 ومروج الذهب، ج 3، ص 64 دیگری چنین سروده است: هي الطفوف فطف سبعاً بمعناها *** فما البكة معنى مثل معناها أرضُ و لكنما السبع الشَّداد لها *** دانت و طاطا أغلاها لأدناها هى المباركة الميمون جانبها *** ما طورُ سَيْناه الأطور سيناها وصفوة الأرض أَصْفَى الخَلْقِ حَلَّ بها *** صَفاه ذوالعَرشِ إكراماً وصفاها مُنزَّهُ في المزايا عَنْ مُشابِهَةٍ *** وَ نَزَّهَتْ عَنْ شَبيه في مزاياها وكيف لا وَهِيَ أَرضُ ضمنتْ جُنتاً *** ما كانَ ذا الكَوْن لا والله لولاها فيها الحسين و فتيان له بدلوا *** في الله ای نفوس كان زکاها (وقائع الأيام، (محرم)، ص 153)
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 93؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 383؛ عوالم، ج 17، ص 234؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 236 و 237؛ نفس المهموم، ص 209؛ لواعج الأشجان، ص 102 و مقتل مقرم، ص 230

فوق دو بیت زیر را نیکو سروده است:

لا أضحك الله سنّ الدهران ضَحِكَتْ *** و آلُ أحمدَ مَظلمون قد قهروا

مشرّدونَ نفُوا عن عُقر دارهم *** كانهم قد جنوا ما ليس يُغْتَفَرُ (1)

اهل بیت هم در مدینه ناظر این سختگیریها بودند و اینکه به امام علیه السلام می گفتند: «ردنا الى حرم جدنا (2)»، بدان سبب بود که عترت رسول صلی الله وعلیه واله را در فاجعه ای سهمگین تر از مصیبت های گذشته مشاهده می کردند.

109. «مَطارِعُ عُشاق»

109. «مَصَارِعُ عُشاق (3)»

امام امیرالمؤمنین علیه السلام از یاران سیدالشهداء علیه السلام به عشاق تعبیر فرموده است.

پیش شمع حق همه پر سوخته *** سوختن را هم ز شمع آموخته

جان هفتاد و دو پروانه بنام *** پر زنان بر دور شمع حق تمام

ص: 174


1- نفس المهموم، ص 522
2- المنتخب، ص 452؛ بحار الانوار ، ج 45، ص 47؛ عوالم ، ج 17، ص 289؛ نفس المهموم، ص 346؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 204؛ العيون العبري ص 174؛ ذريعة النجاة ص 131 منتهى الامال، ج 1، ص 691 معالی السبطین، ج 2، ص 25؛ وقایع الایام (محرم)، ص 589 یادآوری این نکته لازم است که در کتب ،فوق جملهٔ مذکور را به حضرت سکینه علیهاالسلام نسبت داده اند و در ذريعة النجاة، ص 138 و اسرار الشهادة، ص 421، به حضرت زینب هم نسبت داده اند و در مقتل خوارزمی، ج 1، ص 238 آمده است: «... و روى انه لما سمعت ذلك اخته زينب أو ام كلثوم، جاءت الى الحسين علیه السلام وقالت يا أخي: هذا كلام من أيقن بالموت، قال: نعم يا اختاه قالت فاذَن ردّنا الى حرّم جدّنا...»
3- علامه مجلسی قدس سره روایت زیر را از باقر العلوم علیه السلام نقل کرده است: «خَرَجَ على يسير بالنَّاس، حتى إذا كان بكربلاء على ميلين أو ميل تقدّم بين أيديهم حتى طاف بمكان يقال لها المقدفان، فقال: قتل فيها مأتا نبي و ماتا، سبط كلهم شهداء، و مناخ رکاب و مصارع عشاق، شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم ولا يلحقهم من بعد هم». (بحارالانوار، ج 41، ص 295 نفس المهموم، ص 206 و معالی السبطین علیهماالسلام، ج 1، ص 290). مرحوم شعرانی در دمع السجوم ص 104، در ترجمه و توضیح حدیث گوید: در بحار از خرائج نقل کرده است که حضرت امام باقر علیه السلام فرمود: علی علیه السلام با مردم بیرون آمد تا یکی دو میل به کربلا مانده پیشاپیش آنان میرفت به جایی رسید که آن را مقدفان» گویند در آنجا گردش کرد و گفت دویست پیغمبر و دویست سبط پیغمبر در این سرزمین شهید شدند. اینجا جای خوابیدن شتران آنان و بر زمین افتادن عشاق و شهداست. پیشینیان بر آنان برتری نداشتند و آیندگان نیز در فضل به آنها نرسند. مترجم [شعرانی] گوید: بخت نصر اسباط بنی اسرائیل را به اسارت درآورد و در میان آنان پیغمبران بودند و بسیاری از آنان را .کشت پایتخت وی بابل ،بود نزدیک شهری که امروز ذی الکفل گویند و قبور انبیای بنی اسرائیل هنوز بدانجا مزار است و این بنده به زیارت آنجا توفیق یافتم چنان مقدر بود که مصرع حضرت ابی عبدالله علیه السلام نزدیک مصارع انبیا و کنار شط فرات باشد»

اینان همان گروهی هستند که رسول خدا علیه السلام در باره شان فرمود: «لا يَجِدُونَ أَلَم مَسِّ الحَديد (1)». یاران حسین علیه السلام، این عاشقان حقیقی ،حق در جانبازی عاشقانه خود هیچ احساس درد نکردند، چرا که مستغرق و فانی در جمال یار بودند.

از جمله آن عاشقان، می توان از عابس الشاکری یاد کرد؛ همان عابد و متهجد دلاوری که وقتی لشکر را به مبارزه طلبید و فرياد زد «ألا رجل ألا رجل (2)» يا «ألا رجل لرجل (3)» و دشمن بزدل او را سنگ باران نمود، کلاهخود و زره خود را افکند و چنان شیری بر دشمن حمله ور شد (4)

اینان همان عاشقان پاکباخته ای بودند که محبوبشان آنها را قبض روح فرمود و مجال دخالت به دیگری نداد؛ یعنی حجابی میان عاشق و معشوق نیست. «فاذا برزت تلك العصابة الى مضاجعها تولّى الله قبض أرواحها بنفسه (5)».

110. «لا أَفْلَحَ قَوْمُ اشْتَروُا مَرْضاتِ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ، رمز رستگاری و علت زیانکاران

110. «لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إشْتَروُا مَرْضَاتِ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ»

رمز رستگاری و علت زیانکاران

رمز محبوبیت امام علیه السلام و راز ارزش و اعتبار جهانی وی را باید در معنویت و منویات عالی و ارزشمند او یافت و پیشی گرفتن او بر دیگران نیز ریشه در همین امر مهم دارد خداوند می فرماید:

ص: 175


1- بحارالانوار، ج 45 ص 80 عوالم، ج 17، ص 344 و نفس المهموم، ص 251
2- بحارالانوار، ج 45 ص 29، عوالم، ج 17، ص 272 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 23 و نفس المهموم، ص 282
3- وقعة الطف، ص 237 و مقتل الحسين علیه السلام، ص 155
4- طبری، ج 5، ص 444؛ الکامل، ج 4، ص 73؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 185؛ انساب الأشراف، ص 81 (الحسين علیه السلام والسنة) ابصار العین، ص 74- 76 وقت آن آمد که من عریان شوم *** جسم بگذارم، سراسر جان شوم آنچه غیر از شورش و دیوانگی است *** اندر این ره، روی در بیگانگی است آزمودم، مرگ من در زندگی است *** چون رهم زین زندگی، پایندگی است و شاعر عرب چنین سروده است: يُلقى الرماح الشاجرات بنحره *** و يُقيم هامته مقام المغفر ما إن يريد إذا الرماح شَجَرْنَهُ *** درعاً سوى سربال طيب العنصر (سفينة البحار، ج 2، ص 147؛ نفس المهموم، ص 282 و 633 و وقایع الایام محرم، ص 492)
5- کامل الزیارات؛ ص 264 و نفس المهموم، ص 391

«اليه يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ العَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ (1)».

کسانی که کار و گفتارشان برای جلب رضایت اوست گرچه خلق از آنها برنجند، محبوبیت آنها نزد خداوند و خلق حتمی است؛ اما کسانی که تمام مقصودشان جلب مخلوق است در دنیا و آخرت زیان کردهاند و هرگز به رستگاری نخواهند رسید.

در حادثه جانسوز کربلا این درس دوبار داده شد: نخست، هنگامی که حضرت نامه عبید الله بن زیاد را قرائت کرد و سپس آن را به کناری انداخت و فرمود: «لا أفلح قوم اشتروا مرضاتِ المخلوق بِسَخط الخالق (2)»؛ و دیگر هنگامی که خطیب دربار یزید طبق میل ارباب خود هرچه خواست گفت. امام سجاد علیه السلام بر آشفت و فرمود: «ويلك ايها الخاطب إشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فتبوأ مقعدك من النار (3)».

111. «على رأس ستين من مهاجری» تاریخ هجری

111. «على رأس ستين من مُهاجرى»

تاريخ هجرى

گرچه میان مورّخین مشهور است که تعیین هجرت رسول خدا صلی الله وعلیه واله را به عنوان مبدأ تاریخ، از زمان خلیفهٔ دوم و به پیشنهاد حضرت علی علیه السلام بوده است (4)، اما با توجه به ادله زیر پی می بریم که اساس این کار در زمان خود پیامبر صلی الله وعلیه واله پی ریزی شده است و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با توجه به همین

نکته، این پیشنهاد را کرده است:

1. مرحوم علامه مجلسی قدس سره با استناد به ،روایتی قرار دادن هجرت را به عنوان مبدأ ،تاریخ در 1. زمان رسول الله صلی الله وعلیه واله و مستند به وحی آسمانی دانسته می گوید:

«... و لقد عثرت على خبر يصلح مرجحاً و مخصصاً لذلك، قل من تفطن به، و هوما وردفي خبر الصحيفة الشريفة السجاديه صلوات الله على من الهمها- حيث قال الصادق علیه السلام ان أبي

ص: 176


1- فاطر (35) آیه 10
2- الفتوح، ج 3، جزء 5 ص 95؛ بحار الانوار، ج 44، ص 383؛ عوالم، ج 17، ص 234؛ نفس المهموم، ص 210؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 239 و حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 102
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 154؛ لهوف، ص 188؛ بحار، ج 45 ص 137؛ عوالم ج ،17 ص 437 نفس المهموم، ص 449؛ مقتل خوارزمی ج 2 ص 69 لواعج الأشجان، ص 233 و معالم المدرستين، ج 3، ص 207
4- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29

حدثني عن أبيه، عن جده، عن على علیه السلام ان رسول الله صلى الله وعليه و اله وسلم و أخذته نغسة و هو على منبره، فرأى

فى منامه رجالاً، ينزون على منبره نزو القرده، يردّون الناس على اعقابهم القهقرى، فاستوى رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم جالساً و الحزن يعرف في وجهه، فأتاه جبرئيل علیه السلام بهذه الآية «و ما جَعَلْنَا الرؤيَا الَّتى أَرَيْناكَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ والشجَرةُ الملعُونَةً فى القرآن (1)» الآية؛ يعنى بني امية. قال: يا جبرئيل! أعلى عَهْدي يكونون و في زمني؟

قال: لا و لكن تدور رحى الأسلام من مهاجرك ، فتلبث به عشراً، ثم تدور رحى الأسلام على رأس خمس وثلاثين من مهاجرك، فتلبث بذلك خمساً الى آخرِ الخبر)، فيدل على ان جعل مبدأ التاريخ من الهجرة، مأخوذ من جبرئيل علیه السلام و مستند الى وحي السماوى... (2)»

2. روایتی را اهل سنت نقل کرده اند که رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود: «يُقتل حسين بن على على رأس ستين من مهاجرى (3)».

3. کلام ابوهریره که می گفت: «اللهم لا تدركنى سنة ستين و أمارة الصبيان (4)»، که ظاهر آن طبق نقل اهل سنت این است که او به طور مستقیم یا غیر مستقیم از پیامبر صلى الله عليه واله درباره به سال شصت هجری و به حکومت رسیدن نا اهلان در آن سال مطلبی شنیده بود.

4. روایتی که سیوطی نقل کرده است: «عن ابی سعید الخدری، سمعت رسول الله صلى الله عليه واله تلأهذه الآية: «فَخَلَفْ مِنْ بَعْدِ هم خَلْفُ»، فقال: يكون خلف من بعد ستين سنة، أضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات، فسوف يلقون غيّاً ...(5)» ظاهر این خبر غیبی که از شصت سال بعد خبر میداد، آن است که سرآغازی برای تاریخ وجود داشته و آن هجرت رسول صلى الله عليه واله بود.

5. قلقشندی می گوید: «حکى ابو جعفر النحاس في صناعة الكتاب، عن محمد بن جرير، انه

روى بسنده الى ابن شهاب، أن النبي صلى الله عليه واله لما قدم المدينة و قدمها في شهر ربيع الاول- أمر

ص: 177


1- اسراء (17) آیه 60
2- بحار الانوار، ج 55، ص 350 و 351، و مقدمه صحيفه سجاديه
3- مجمع الزوائد، ج 9، ص 190؛ تاریخ دمشق (ترجمة الامام الحسین علیه السلام) ، ص 270 و 271؛ معجم الکبیر؛ ص 121، (الحسين علیه السلام والسُنَّة) و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 161
4- الصواعق المحرقة، ص 221؛ تاریخ الخلفاء، ص 205؛ الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 65 و فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 2، ص 316
5- الدر المنثور، ج 4، ص 277 و المیزان، ج 14، ص 84 و 85

بالتاريخ و على هذا، فيكون ابتداء التاريخ فى عام الهجرة، قال النحاس: والمعروف عند العلماء انّ ابتداء التاريخ بالهجرة كان في خلافة عمر بن الخطاب...(1)».

112.«حُلْ بَينَ الحُسَین و اصحابه و بين الماء»

112. «حُلْ بَينَ الحُسَين و اصحابه و بين الماء»

ابو مخنف گوید: «حدّثني سليمان بن أبى راشد عن حميد بن مسلم الأزدي، قال: جاء من عبيدالله بن زياد كتاب الى عمر بن سعد: أمّا بعد: فَحُلْ بين الحسين و اصحابه و بين الماء و لا يذوقوا منه قطرة، كما صُنع بالتَّقى الزَّكى المظلوم اميرالمؤمنين عثمان بن عفان (2)».

ابن زیاد در این نامه به عمر سعد فرمان داده بود که نگذارد آن جناب و یارانش به آب برسند؛ چنانکه با عثمان بن عفان چنین کردند اما باید گفت که علی محاصره و بستن آب بر روی عثمان را تأیید نکرد و در حال محاصره برای عثمان آب فرستاد و علمای بزرگ اهل سنت به این حقیقت معترفند (3) اما به هر حال دستگاه پر عرض وطول تبلیغات امویان نیازمند بهانه ای بود که بتواند آب را بر فرزند پیامبر صلی الله وعلیه واله و اهل بیت او ببندد (4).

ص: 178


1- صبح الأعشى، ج 6، ص 240 در باره این بحث رک تحقیق درباره روز اربعین سیدالشهداء علیه السلام، ص 150 به بعد
2- وقعة الطف، ص 190؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 98؛ طبری، ج 5، ص 412؛ کامل، ج 4، ص 53؛ البدایة و النهاية، ج 8، ص 175؛ علي اخبار الطوال، ص 255؛ الأرشاد، ص 211؛ روضة الواعظین، ص 218؛ انساب الأشراف، ص 65 الحسين علیه السلام والسنة)؛ الاتحاف بحب الأشراف، ص 48؛ مثير الأحزان، ص 37 الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 101 اعلام الوری ص 235؛ جمهرة رسائل العرب، ج 2، 84؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 244 و معالم المدرستين، ج 3، ص 104
3- تاريخ الخلفاء، ص 159؛ مروج الذهب، ج 2، ص 344؛ طبری، ج 4، ص 385 و 386؛ الکامل، ج 4، ص 166 و الغدير، ج 9، ص 181
4- الله أكبرُ يا لَها مِنْ وَقْعَةٍ *** ذابَتْ لَها الأخشاء في طُرُقاتِها بابی و غیر ابی أميراً ظامياً *** مَنَعَتْهُ شيعته ورود فراتها تبكى السَّماءُ دَماً عليه ولَيْتَها *** أَرْوَتْهُ قَبْل القَتْلِ مِن قَطراتِها يا ليت شعري ما اعتذارهم الى *** الزهراء فى أبنائها وَ بَناتِها (وقایع الایام (محرم)، ص 298 و 299 شعر فوق از مرحوم شیخ عبدالحسین اعسم است؛ و علاء الدین شفهینی نیز در این زمینه چنین سروده است: بنفسی محزوز الوَريدِ مُعفَراً *** على ظمأ من فوق حرّ صُخورها يتوق الى ماء الفُراتِ وَ دُونَه *** حدود شفار أخدقت بشفيرها قضى ظامياً والماء يلمح طامياً *** و غودر مقتولاً دوین غدیرها أيُقتل خيرُ الخَلْقِ أماً و والداً *** و أكرمُ خَلْقِ اللَّهِ وَابنَ نذيرها و يُمنعُ من ماء الفرات و تَغْتَذى *** وحوش الفَلا ريانةٌ مِن نميرها أدب الطف أو شعراء الحسين علیه السلام، ج 4، ص 158 و 159)

از آب هم مضایقه کردند کوفیان *** خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب می مکید *** خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا (1)

113. تنظیم سپاه

113. تنظیم سپاه

شیوه رایج آرایش سپاه در آن ،زمان این بود که آن را به پنج بخش تقسیم کنند: 1. مقدمة الجيش پیش قراول 2. میمنه جناح راست 3. میسره جناح چپ 4. مؤخّر (ساقة الجيش). 5. قلب لشکر و یا بخش مرکزی (جایگاه فرمانده و افسران ارشد).

وظیفه ستاد فرماندهی اطلاع از اوضاع لشکر و دادن دستورهای لازم به هر یک از بخشهای دیگر آن و جبران ضعف سپاه بود هر یک از بخشهای پنجگانه سپاه و نیز هر یک از قسمتهای جزء آن پنج بخش «کردوس» نام داشت این نحوه تقسیم بندی لشکر در اوایل اسلام مرسوم نبود و به تدریج بر اثر تجربیات جنگی و ارتباط با سایر ملل مسلمین مرسوم گردید. گویند نخستین بار این ترتیب، در جنگ «یرموک» رعایت شده است تذکر این نکته نیز مفید است که قسمت عمده لشکر در سه بخش میمنه، میسره و قلب قرار داشت و گاهی هم به علت کم بودن تعداد جنگجویان و یا عدم نیاز به دو بخش دیگر به همین سه بخش اکتفا می شد (2).

همین شیوه آرایش در کربلا نیز رعایت شده بود و در لشکر ،دشمن فرماندهی سپاه به عمربن وقاص و جناح راست به عمروبن الحجاج و میسره جناح چپ به شمر بن ذی الجوشن سپرده شد. عروة بن قیس به فرماندهی سواره ها و شبث بن ربعی نیز به فرماندهی پیاده ها گماشته شدند پرچم به دست زید یا درید (غلام عمر بن سعد) بود.

در سپاه کوچک امام علیه السلام نیز زهیر بن القین در میمنه و حبیب بن مظاهر در میسره لشکر فرماندهی می کردند و پرچمدار نیز جناب عباس بن علی علیهماالسلام بود (3)؛ زیرا از همگان شجاع تر بود و به خوبی از عهده این مسئولیت بر می آمد خود امام علیه السلام و هاشمیان نیز در قلب لشکر بودند (4).

ص: 179


1- دیوان محتشم قدس سره، ص 280
2- ر.ک: لغت نامه دهخدا واژهٔ ارکان ارکان جیش و واژهٔ کردوس؛ البداية والنهاية، ج 7، ص 7 و 8 و تجلی حقیقت ص 145
3- الأرشاد، ص 216 و 217؛ طبری، ج 5، ص 422؛ کامل، ج 59 و 60 اخبار الطوال، ص256؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 178؛ انساب الأشراف، ص 71 الحسين علیه السلام و السنة)؛ روضة الواعظین، ص 220؛ بحار الانوار، ج 45، ص 4؛ عوالم، ج 17، ص 248 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 4
4- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 4؛ مقتل مقرم، ص 275 و حياة الأمام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 183

114. «یا خیل الله ارکبی»

114. «يا خيل الله اركبى»

کلام فوق را پیامبر مکرم اسلام صلی الله وعلیه واله و در غزوه «ذی قرد» خطاب به لشکریان اسلام فرمودند که:

«سوران و لشکریان خدا سوار شوید (1)». این جمله را عمر سعد عصر تاسوعا به منظور تحریک مردم در جنگ با فرزند رسول الله صلى الله عليه و اله به کار برد (2). امام علیه السلام به حالت احتباء نشسته بود؛ یعنی زانوان برداشته و شمشیر به هر دو دست گرفته بود. و سر مقدس بر روی زانو نهاده بود در همان حال لحظه ای به خواب رفتند. هنگامی که زینب علیهاالسلام صدای جنگجویان دشمن را شنید، نزد برادر آمد و گفت: برادرم! مگر صدای دشمن را که به نزدیکی ما آمده، نمی شنوید؟ امام علیه السلام سر برداشت و فرمود: اکنون جدم رسول خدا صلی الله وعلیه واله را در خواب دیدم و به من گفت به نزد ما خواهی آمد عقیله کبری علیهاالسلام چون سخن برادر بشنید، بر روی خویش سیلی زد و بانگ یا «ویلتاه» سر داد. امام علیه السلام به او فرمود: «ویل» بر تو نیست، ساکت شو. و طبق گزارش ابن اعثم و دیگران، امام عایه السلام جریان خواب خود را این گونه نقل فرمود: «يا أُختاه إنّى رأيْتُ الساعة جدى محمداً صلی الله وعلیه واله وأبى عليّاً و امّى فاطمة و أخى الحسن و هم يقولون: يا حسين إنّك رائح (3)إلينا عن قريب (4).

پستی و شقاوت دشمن به حدی رسیده بود که برای حمله به این جگر گوشه پیامبر صلی الله وعلیه واله جمله ای را گفت که جدش رسول خدا صلی الله وعلیه واله و هنگام حمله به دشمنان اسلام آن را بر زبان جاری کرده بود.

115. راز مهلت خواستن امام علیه السلام

115. راز مهلت خواستن امام علیه السلام

عصر تاسوعا دشمن به خیمه های حسینی حمله ور شد، امام علیه السلام توسط برادرش، جناب عباس بن

ص: 180


1- الكامل، ج 2، ص 191؛ منتهى الأمال (معرب)، ج 1، ص 156 و تاریخ پیامبر اسلام صلی الله وعلیه واله، ص 429
2- مرحوم مفید گوید: «ثم نادی عمر بن سعد یا خیل الله ارکبی و بالجنّة ابشرى فركب النّاس حتى زحف نحو هم بعد العصر و حسین علیه السلام جالس أمامَ بَيْتِهِ مُحتبياً بسيقه إذ خفق برأسه على ركبتيه، فسمعت اخته الصَّجة، فدنت من أخيها، فقالت: يا أخى أما تسمع الأصوات قد أقتربت، فرفع الحسين ع رأسه فقال: انى رأيت رسول الله صلی الله وعلیه واله الساعةَ في المنام، فقال لي انك تروح الينا، فلطمت اخته وجهها و نادت بالويل فقال لها الحسين علیه السلام: ليس لك الويل يا أخيّة، اسكتى رحمك الله». (الأرشاد، ص 213 و نیز رک طبری، ج 5، ص 416؛ الکامل، ج 4، ص 56؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 176؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص108؛ ص 108؛ اعلام الوری ص 237 روضة الواعظین، ص 219؛ بحار الانوار، ج 44، ص 391 ،عوالم ج 17، ص 242؛ انساب الاشراف، ص 68 (الحسين علیه السلام و السنة) و نفس المهموم، ص 225
3- نسخه بدل: راحل
4- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 109؛ لهوف، ص 90 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 249

علی علیه السلام، یک شب از دشمن مهلت طلبید (1). آنچه درباره این استمهال می توان گفت این است که .1 این فرصت کوتاه برای انسانهایی که قابلیت هدایت را از دست نداده بودند، امکان تجدید نظر به وجود می آورد چنانکه نوشته اند گروهی از سپاهیان دشمن به امام علیه السلام ملحق شدند (2).

2. امام علیه السلام و یارانش از هر فرصتی برای موعظه دشمن استفاده می کردند چنانکه در همان عصر تاسوعا نیز بعضی از اصحاب لشکریان عمر سعد را نصیحت می کردند (3)و این فرصت با موعظه های تاسوعا و صبح عاشورا افرادی چون حرّ را از خواب غفلت بیدار کرد.

3. برخی یکی از اسرار استمهال را وصیت امام علیه السلام به اهل بیت دانسته اند (4)و مسلم است که این وصیت، وصیتی معمولی نبوده، بلکه بقای قیام با همین وصیت تضمین می شد.

4. علت دیگر استمهال که در کلام حضرت به آن تصریح شده خواندن نماز و قرائت قرآن و دعا و راز و نیاز است و به عبارت دیگر آماده شدن برای رسیدن به لقای پروردگار؛ بویژه آنکه طبق نظر اکثر مورّخین، عاشورا روز جمعه بوده (5) و استفاده نمودن از چنین شبی می تواند در تعالی روح آنان مؤثر باشد و شاید «الف» و «لام» «العشية» و یا «الليلة» به همین نکته اشاره داشته باشد (6).

ص: 181


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 110؛ الخطط المقريزية، ج 2، ص 288؛ اعلام الوری ص 237؛ الأرشاد، ص214؛ طبری، ج 5، ص 417؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 176؛ الكامل، ج 4، ص 57؛ بحار الانوار، ج 44، ص 392 ،عوالم، ج 17 ، ص 243؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 250؛ نفس المهموم، ص 227؛ لهوف، ص 89
2- عقد الفريد، ج 5، ص 121؛ لهوف، ص 94؛ بحار الانوار، ج 44، ص 394 و عوالم، ج 17، ص 245
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 109؛ طبری، ج 5، ص 416 و 417؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 250؛ وقعة الطف، ص 194 مقتل الحسين ص 105 و 106؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 110؛ ابصار العین، ص 58 و 97؛ انساب الأشراف، ص 68 و 69 (الحسین علیه السلام السنة) و نفس المهموم، ص 226
4- وقعة الطف، 195؛ مقتل الحسين علیه السلام 106؛ طبری، ج 5، ص 417؛ الکامل، ج 4، ص 57؛ انساب الأشراف، ص 69 (الحسين علیه السلام و السنة)؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 176؛ اعیان الشیعة، ج 4، ص 107 و لواعج الأشجان، ص 118
5- تذكرة الخواص، ص 226؛ الخطط المقريزية، ج 2، ص 285؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 321 فصول المهمة، ص 210؛ ذخائر العقبى ص 146؛ صواعق المحرقة، ص193؛ البدء و التاريخ، ج 6، ص 11 و 12؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 133؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 194 اخبار الطوال، ص 256؛ الاتحاف بحب الأشراف، ص 40؛ تاریخ مختصر الدول، ص 111، الأرشاد، ص 217؛ مقاتل الطالبيين، ص 78 نفس المهموم، ص 368؛ البداية والنهاية، ج 8، ص178؛ مقتل خوارزمی، ج 2 ص 4 عقد الفرید، ج 5، ص 122 و مرآة الجنان، ج 1، ص 132. البته در بعضی از این منابع به اقوال دیگری نیز در این باب اشاره شده، اما نظر مؤلفان کتابهای فوق این است که عاشورا روز جمعه بوده است
6- فاستَمْهَلُ السبط الطغاة لعله *** يدعوا الى الله العلى يضرع فأقام ليلة يناجي ربه *** طوراً ويسجد في الظلام و يركع (شعر از شیخ محمد بن رفيع وقائع الايام (محرم)، ص 407)

116. «فَاخْتَارَ لِقاءَ اللَّهِ تَعَالَى» انتخاب صحيح

116. «فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ تَعَالَى»

انتخاب صحيح

روز عاشورا آنگاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، فرشتگان از حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزی بر دشمن کمک کنند اما امام علیه السلام بین پیروزی و لقاء الله، دیدار پروردگارش را برگزید (1). توجه به دو نکته در مورد این حدیث لازم است:

1. انتخابهای بشر بر سه قسم است:

الف- انتخاب بین حق و باطل.

ب- انتخاب بین دو باطل، که به ندرت اتفاق می افتد علی علیه السلام در این زمینه فرمود: «لَيْس العاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الخَيْرَ مِنْ الشَّرِ و لكنّ العاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَير الشَّريْن (2)»

ج- انتخاب بین دو حق

اختیار شهادت بر پیروزی ظاهری از همین نوع انتخاب است. و از آنجا که ثمرات پیروزی ظاهری با تأثیر شهادت امام علیه السلام قابل مقایسه نیست، او لقای پروردگار را بر می گزیند.

2. از این حدیث شریف به خوبی می توان دریافت که شهادت امام علیه السلام اختیاری بوده است نمی توان قیام حضرت را به گونه ای تفسیر کرد که هرگونه انتخاب و اختیار از امام سلب شده بود.

نصر آمد کای سلطان عشق *** عشق ها همچون جسد تو جان عشق

حتم نبود این شهادت مرتو را *** اذن ده تا باز گردد ماجرا

فأَقْبَلَ النَّصْرُ يَسْعى نحوه عجلاً *** مَسْعَى غُلامٍ إِلَى مَولاهُ مُبْتَدِرُ

117. تدابیر نظامی

117. تدابير نظامى

چون امام علیه السلام وقوع جنگ را حتمی می دید برای مقابله با هجوم دشمن تصمیماتی اتخاذ فرمود: 1. محلی را برای نبرد برگزید که پشت سپاه حضرت به نی زار و باتلاق باشد تا از یک جبهه بیشتر

ص: 182


1- اصول کافی، ج 2، ص 367، کتاب الحجة باب مولد الحسين علیه السلام، ح لهوف، ص 101 و 102؛ بحار الانوار، ج 45، ص 12؛ عوالم ج 17، ص 256؛ لواعج الأشجان، ص 137 و نفس المهموم، ص 250 در مورد رسول خدا صلی الله وعلیه واله را نیز در منتهی الآمال، ج 1، ص 203 (معرب) چنین آمده است: «ثم قال يا على انى خيرت بين خزائن الدنيا والخلود فيها أو الجنّة، فاخترت لقاء ربّى و الجنّة»
2- بحارالانوار چاپ بیروت، ج 75 و چاپ ایران، ج 78، ص 6

با دشمن روبرو نشود. «عدل الى كربلا فأسند ظهره الى قصباء و خلا كيلا يقابل الا من وجه واحد (1)».

2. دستور داد در گرد خیمه ها خندقی حفر کنند و آن را پر از هیزم کرده و هنگام کارزار آتش زنند (2).

این عمل دو دلیل داشت:

الف- امنیت اهل بیت؛ زیرا آتش مانع هجوم دشمن به خیمه ها می شود.

ب- روبرو شدن با دشمن از یک جبهه برای اینکه اگر این تدبیر نبود، دشمن امام و اهل بیتش را از چهار جهت محاصره می کرد (3).

3. نزدیک کردن خیمه ها و اتصال آنها به یکدیگر به گونه ای که دشمن نتواند بین خیمه ها رسوخ کند (4).

ص: 183


1- طبری ج 5 ص 389؛ تذكرة الخواص، ص 222 سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 308 و دمع السجوم، ص 117
2- البداية والنهاية، ج 8، ص178؛ ،الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 107 و 108؛ الکامل، ج 4، ص 59 و 60؛ طبری، ج 5، ص 422؛ اخبار الطوال، ص 256؛ الأرشاد، ص 217؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 248؛ امالی صدوق، ص 156؛ بحارالانوار، ج 44، ص 316 عوالم، ج 17، ص 165؛ روضة الواعظین، ص 220 و 221 و انساب الأشراف، ص 71 (الحسين علیه السلام والسنة)
3- كشف الغمة، ج 2، ص 262 و حياة الأمام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 3، ص 174
4- الأرشاد، ص 216؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 177؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 421 الکامل، ج 4، ص 59؛ اخبار الطوال، ص وقعة الطف، ص 201 مقتل الحسين علیه السلام، ص 112 بحارالانوار، ج 45 ص 3 و عوالم، ج 17، ص 246. در این باره ر.ک: نهضة الحسين علیه السلام، ص 89 - 91

یاران با وفای امام علیه السلام

118. «لَهُمْ دَوَيٌّ كدوى النَّحْل»، پارسایی اصحاب

118. «لَهُمْ دَوّيٌّ كدوى النَّحْل»

پارسایی اصحاب

پارسایی، روی گردانی از مادیات و پرداختن به ملکات عالی و کوشش در راه بندگی خداست یاران امام علیه السلام این گونه بودند مراتب زهد و عبادت آنان در تاریخ آمده است و ما در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:

1. سعيد بن عبدالله الحنفى: «كان من وجوه الشيعة بالكوفة و ذوى الشجاعة و العبادة فيهم (1)».

2. كنانة بن عتيق التغلبى كان بطلاً من ابطال الكوفة و عابداً من عبادها و قارئاً من قرائها (2)».

3. سويد بن عمرو الخثعمي: «كان شيخاً شريفاً عابداً كثير الصلوة و كان شجاعاً مجرّبا في الحروب (3)».

4. نافع بن هلال الجملى: «كان سيّداً شريفاً سرياً شجاعاً و كان قارئاً كاتباً من حملة الحديث... (4)».

5 عابس بن ابی شبیب الشاكري «كان بين رجال الشيعة، رئيساً شجاعاً خطيباً ناسكاً متهجداً (5)».

6. حنظلة بن اسعد الشبامى: «كان... و جهاً من وجوه الشيعة، ذالسن و فصاحة شجاعاً قارئاً (6)».

7. بریر بن خضير الهَمْداني: «كان... شيخاً تابعياً ناسكاً، قارئاً للقرآن، من شيوخ القراء... (7)».

8. مسلم بن عوسجة الأسدى: «كان... رجلاً شريفاً سرياً عابداً متنسكاً (8)».

پس عبادت آنان به شب عاشورا اختصاص نداشته بلکه این عاشقانِ عبادت می خواستند با

ص: 184


1- ابصار العین، ص 125
2- همان، ص 114
3- همان، ص 101، و نیز روک لهوف، ص 111
4- همان، ص 86
5- همان، ص 74
6- همان، ص 77
7- ابصار العین، ص 70 و در ص 248، ج 1، مقتل خوارزمی می گوید کان من الزهاد، الذين يصومون النهار و يقومون الليل و نیز ر.ک: طبری، ج 5، ص 432 و 433
8- ابصار العین، ص 61

نماز، قرآن و دعا وداع کنند.

مرحوم سید می گوید «بات الحسين علیه السلام و اصحابه تلك الليلة و لهم دوّى كدوّى النحل ما بين راكع و قائم و قاعد (1)؛ حسین و حسینیان علیهماالسلام شب را به صبح رساندند، در حالتی که زمزمه قرائت قرآن و مناجات و نماز آنها چون زمزمه زنبوران عسل بود. مورخین دیگر نیز چنین آورده اند: «بات الحسين و اصحابه طول ليلهم يصلّون ويستغفرون و يدعون ويتضرعون (2)».

119. «كشف لهم الغطاء»

119. «كشف لهم الغطاء»

بر طبق روایات اصحاب امام علیه السلام پس از آزمایش به موهبت کشف غطاء دست یافته و پرده ها برای آنها به کنار رفت و جایگاه خود را پس از مرگ مشاهده کردند.

بر طبق حدیثی که از امام سجاد علیه السلام نقل شده (3) پیداست که مکاشفه بدون استثنا برای همه

ص: 185


1- لهوف، ص 94؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 110؛ الخطط المقريزية، ج 2، ص 288؛ بحار الانوار، ج 44، ص 394؛ مثیر الاحزان، ص 26 و عوالم، ج 17؛ ص 245 و نیز مقتل خوارزمی، ج 1، ص 251
2- البداية والنهاية، ج 8، ص 177؛ الأرشاد، ص 216؛ الکامل، ج 4، ص 59؛ طبری، ج 5، ص 421؛ انساب الأشراف، (الحسين علیه السلام والسنة)؛ وقعة الطف، ص 202؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 112 و معالم المدرستين، ج 3، ص 115. للهِ قومُ إِذا ما الليل جَنَّهُم *** قاموا مِنَ الفَرش للرحمن عبادا و يركبون مطايا لا تملهم *** إذا هم بمنادي الصبح قد نادى هم ا إذا بياض الصبح لأح بهم *** قاموا من الشوق ليت الليل قد عادا هم المطيعون في الدنيا لسيد هم *** و في القيامة سادوا كل من سادى الأرض تبكى عليهم حين تفقدهم *** لانهم جعلوا للارض أوتادا (نفثة المصدور [ذيل نفس المهموم] ص 630 و 631) و چون در عبادت این گونه بودند بقاء عبادت و پرستش حق در اثر جانبازی آنهاست. السابقون الى المكارم العُلى *** والحائزون غداً حياض الكوثر لولا صوار مهم و وقع نبالهم *** لم يسمع الأذان صوت مكبر (نفثة المصدور [ذيل نفس المهموم] ص 629)
3- «... قال على بن الحسين علیه السلام: كنت مع أبي في الليلة التي قُتل في صبيحتها، فقال لأصحابه: هذا الليل، فاتخذوه جُنَّة، فانّ القوم انّما يريدوننى ولو قتلونى لم يلتفتوا إليكم وأنتم في حلّ وسعة، فقالوا: والله لا يكون هذا أبداً، فقال: انكم تقتلون غداً كلكم ولأ يلفت منكم رجال، قالوا: الحمد لله الذي شرفنا بالقتل معك. ثم دعا، فقال لهم: إرفعوا رؤسكم و انظروا، فجعلوا ينظرون الى مواضعهم ومنازلهم من الجنّة و هو يقول: هذا منزلك يا فلان فكان الرّجل يستقبل الرَّماحَ والسيوف بصدره ووجهه، ليصل الى منزله في الجنّة». (بحارالانوار، ج 44، ص 298؛ عوالم، ج 17، ص 350 و نفس المهموم، ص 231)

اصحاب آن حضرت رخ داده است. مرحوم مجلسی قدس سره روایت دیگری به این مضمون نقل کرده که: شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد مرا از احوال اصحاب حسین علیه السلام و اقدام آنها بر مرگ آگاه کن. امام علیه السلام فرمود: «انّهم كشف لهم الغطاء، حتى رأو منازلهم من الجنّة، فكان الرجل منهم يُقدّم على القَتِل ليُبادِرَ الى حوراء يُعانقها و الى مكانه في الجنّة (1)» از این روایت هم استفاده می شود که پرده از جلو دیدگان تمام یاران آن حضرت برداشته شده همه آنها موفق به دیدن منازل بهشتی شده اند.

فتمثلتْ لَهُم القصُورُ وَما بِهم *** لولا تَمثَّلَت القُصُورُ قصور (2)

آن گاه که تشنگی بر فرزند بزرگوار امام (علی اکبر علیه السلام) غلبه کرده بود، مکاشفه ای دیگر برای آن حضرت پدید آمد و پس از آن بی پرده گفت: پدر من از دست رسول خدا صلی الله وعلیه واله سیراب شدم (3).

120. «هذا الليل، فاتخذوه جَمَلاً»، اجازه بازگشت

120. «هذا الليل، فاتخذوه جَمَلاً»

اجازه بازگشت

درباره برداشتن بیعت از ذمه اصحاب و اذن انصراف نکاتی قابل توجه است:

1. چون این سفر، سفر شهادت است نه ریاست و مال دنیا گروهی که مرغ باغ ملکوتند و عاشق شهادت، دعوت می شوند و افرادی که امام علیه السلام را برای دنیای خود می خواهند از قافله کنار می روند (4).

2. یکی از مواردی که امام علیه السلام از همراهان خود رفع بیعت نموده بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروة و عبدالله بن یقطر است که پس از رفع بیعت عده ای از حضرت جدا شدند (5)(5).

ص: 186


1- بحار الانوار، ج 44، ص 297؛ عوالم ، ج 17، ص 350؛ نفس المهموم، ص 252 و علل الشرایع، ص 229
2- وقایع الایام (محرم)، ص 284 (شعر از «القطیفی»)
3- بحار الانوار، ج 45 ص 44 عوالم ، ج 17، ص 287؛ مقتل خوارزمی ج 2 ص 31 نفس المهموم، ص 309 و مقتل مقرم، ص 324
4- در زمینه تحلیل اذن، انصراف ر.ک: وقایع الایام (محرم)، ص 380 و 381
5- الأرشاد، ص 205؛ طبری، ج 5، ص 398 و 399 و الکامل، ج 4، ص 43 متن عبارت ابن اثیر این است: «فلما أتى الحسين الان خبر قتل أخيه من الرضاعة و مسلم بن عقيل، أعْلَمَ الناس ذلك وقال : قد خذلنا شيعتنا، فمن احبّ أن ينصرف، فلينصرف، ليس علیه منازمام، فتفرقوا يميناً وشمالاً حتى بقى في أصحابه الذين جاؤوا معه من مكة و انّما فعل ذلك، لأنّه علم ان الأعراب ظنوا انه يأتي بلداً قد استقامت له طاعة اهله فأراد ان يعلموا علام يقدمون و نيز ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 374 عوالم، ج 17، ص 225؛ ایام العرب في الأسلام، ص 410 و 411؛ الخطط المقريزية، ج 2، ص 286؛ اعلام الوری ص 231؛ فصول المهمة، ص ابوالشهداء علیه السلام، ص 110 و سید قدس سره در لهوف، ص 73 می گوید: «ثم سار الحسين علیه السلام حتى بلغ زبالة، فأتاه فيها خبر مسلم بن عقيل فعرف بذلك جماعة ممن تبعه، فتفرق عنه اهل الأطماع والأرتياب و بقى معه اهله و خيار الأصحاب»

3. در شب عاشورا نيز فرمود: «هذا الليل، فاتخذوه جملاً (1) شب را شتر راهوار خود قرار دهید و مرا تنها گذارید اما طبق مدارک متقن و محکم در این رفع بیعت کسی از حضرت جدا نشد (2)، بلکه چنانکه خواهد آمد اصحاب ابراز وفاداری کردند.

4. از سخنان امام علیه السلام در شب عاشورا استفاده می شود که برای اصحاب امکان گریز از معرکه وجود

داشته و حتی به نقلی حضرت، راه فرار را هم به نافع بن هلال نشان دادند (3)، اما یاران با وفای حسین تن به ذلت و خواری نداده و حاضر نشدند امامشان را تنها بگذارند و نمیخواستند تا زنده اند به امام علیه السلام کوچکترین آسیبی وارد شود (4).

121. «قَبَّحَ اللهُ العَيْشَ بَعْدَك»، تفسیر زیبایی.

121. «قَبَّحَ اللهُ العَيْشَ بَعْدَك»

تفسیر زیبایی

توصیف پاره ای از امور و توجیه بعضی از سخنان برای ما ممکن نیست و فهم آنها نیز به آسانی میسر نیست؛ چه اینکه مدرکات ما با مدرکات معنوی سنخیت ندارد و از این رو به میزان کافی از آن آگاه نیستیم همچنین به دلیل بلند بودن مفاهیم واژه های ساخته دست بشر قادر به بیان آنها نیست. سخنان ملکوتی یاران امام علیه السلام در هنگامی که آن جناب بیعت خود را از آنان برداشت از این مقوله است. لکن به حدی که ما درک می کنیم آنان در سخنان خود زندگی زیبا و زشت را تفسیر نمودند آنان هنگامی زندگی را زیبا میبینند که عزّت و کرامتشان پا برجا و دین الهی برقرار باشد. در

ص: 187


1- الفتوح، ج 3، جزء 5 ص 105؛ اعلام الوری ص 238؛ مثیر الاحزان، ص 26؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 49؛ الأرشاد، ص 214؛ طبری، ج 5، ص 418؛ الکامل، ج 4، ص 57؛ لهوف، ص 90 بحار الانوار، ج 44، ص 393 ،عوالم ، ج 17، ص 243؛ نفس المهموم، ص 228 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 247 تذکر این نکته لازم است در بعضی روایات «فاتخذوه جُنّة» آمده است. ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 298؛ عوالم ، ج 17، ص 350 و نفس المهموم، ص 231 و در البداية والنهاية، ج 8، ص 176 میگوید: «هذا الليل قد غشيكم، فاتخذوه حجلاً»
2- هیچ یک از منابع ذکر شده و معتبر به جدا شدن حتی یک نفر از اصحاب در شب عاشورا اشاره نکرده اند، پس آنچه بین بعضی مشهور شده مستند به روایات ضعیفه است
3- مقتل مقرم، ص 265؛ وقایع،الايام (محرم)، ص 404 و 405؛ فرسان الهيجاء، ج 2، ص 128؛ معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 344؛ العيون العبری، ص 93 و المفيد، ص 80
4- مجمع الأمثال، ج 1، ص 135 در مورد «اتخذ الليل «جملاً گوید: يضرب لمن يعمل العمل بالليل من قراءة أو صلاة أو غيرهما ممّا يركب في الليل و قال بعض الكتاب في رجل فات بمال و طوى المراحل: اتخذ الليل جملاً وفات بالمال كملاً و عبر الوادي عجلاً»

نظر این گروه، بدون وجودِ مظهر جمال الهی (امام علیع السلام، زیبایی معنایی ندارد و از این رو وقتی امام به بنی عقیل اجازه رفتن داد، در پاسخ گفتند «قبح الله العيش بعدك (1)؛ خدا زندگانی بعد از تو را زشت گرداند و به همین دلیل است که سعید بن عبدالله حنفی میگوید اگر هفتاد بار کشته شوم و سپس زنده ،گردم آن گاه مرا بسوزانند و سوخته ام را به باد دهند باز دست از تو بر نخواهم داشت (2). زهیر هم گفت: «والله لوددتُ انی قُتلت، ثم نُشرت ثم قُتلت حتى أقتل كذا ألف مرّة و انّ الله يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن أنفس هؤلاء الفتية (3).

این زیبایی از سنخ زیبایی محسوس نیست تا بتوان با حس آن را درک نمود. این زیبایی معنوی را باید با مدرکی دیگر درک کرد و امام علیه السلام در ملاقات کوتاه خود با زهیر همین مدرک را به او عطا فرمود که نتیجه اش انقلاب روحی او بود.

122. «لا أعْلَمُ أَصْحَابَاً أوفى وَ لا خَيْراً مِنْ أَصْحَابی»، ویژگیهای یاران امام

122. «لا أعْلَمُ اَصْحَابَاً أوفى وَلا خَيْراً مِنْ أَصْحَابي»

ویژگیهای یاران امام علیه السلام

بلکه اکنون که حقایق تاریخ اقوام و ملل جهان تا حد زیادی آشکار شده است با تکیه بر آنها میتوان گفت که در هیچ زمان و مکانی و در هیچ ملتی هرگز مردانی به عظمت اصحاب امام حسین سراغ نداریم و حد تام آنان را حضرت در شب عاشورا بیان فرمود و تصریح به بیمانندی آنها کرد، آنجا که گفت: «فانّی لا أعلمُ أوفى و لا خيراً من اصحابي (4)».

اینک برخی از ویژگیهای اصحاب را مرور میکنیم تا عبارت فوق را بهتر درک کنیم:

1. پیامبر مکرم صلی الله وعلیه واله درباره آنان فرمود: «لا يجدون ألَمَ مسِّ الحديد (5)؛ یعنی یاران امام علیه السلام درد و ناراحتی ضربت شمشیر را حس نمی کنند».

ص: 188


1- طبری، ج 5، ص 419؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 177؛ الکامل، ج 4، ص 58 ؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 121؛ الأرشاد، ص 215؛ وقعة الطف، ص 198؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 109؛ بحارالانوار، ج 44، ص 393 و عوالم ، ج 17، ص 244
2- وقعة الطف، ص 199؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 109؛ طبری، ج 5، ص 419 و الأرشاد، ص 215
3- همان. البته در البداية والنهاية، ج 8، ص 177 این کلام را به سعید بن عبدالله حنفی نسبت داده است
4- الأرشاد، ص 214؛ طبری، ج 5، ص 418 الکامل، ج 4، ص 57؛ لهوف، ص 90 مثير الأحزان، ص 26؛ اعلام الوری، ص 238؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 247؛ روضة الواعظین، ص 219؛ لواعج الأشجان، ص118 و مقتل مقرم، ص 258
5- بحارالانوار، ج45، ص 80 عوالم، ج 17، ص 344؛ نفس المهموم، ص 251 و كبريت الأحمر، ص 408

2. همان بزرگوار آنان را سروران شهیدان امّت شمرد آنجا که گفت: «تنصره عصابة من المسلمين و هم سادة شهداء امتى (1)».

علی علیه السلام، آنکه در قله عشق به سر می برد آنان را «عشاق» می نامد (2).

4. در زیارت آنها چنین می خوانیم:

«السلام عليكم ايها الرَّبانيون انتم لنافَرَط ونحن لكم تَبَعُ وأنصار، أشهد انكم انصار الله- جل إسمه- و سادة الشهداء فى الدنيا والأخرة، صبرتم واحتسبتم و لم تهنوا و لم تضعفوا و لم تستكينوا حتى لقيتم الله- جل و عزّ - على سبيل الحق و نصره وكلمة الله الثّامَةِ، صلّى الله على أرواحكم وأبدانكم و سلّم تسليماً، أبشروا رضوان الله عَليكم بموعد الله الذي لا خلف له، الله تعالى - مدرك بكم ثأر ما وعدكم انه لا يخلف الميعاد.

أشهد انكم جاهدتم فى سبيل الله وقتلتم على منهاج رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم و ابن رسوله علیه السلام فجزاكم الله عَنِ الرّسول و ابنه و ذريّته أفضل الجزاء، الحمد لله الذى صدقكم وعده و أراكم ما تُحِبّون (3)».

5. امام علیه السلام برای آنان طلب رحمت کرد و فرمود: «قوموا رحمكم الله (4)» و در زیارت آن شهدا چنین آمده است «طافت عليكم رَحْمة مِنَ اللهِ، بلغتم بها شرف الأخرة(5)».

6. در زیارت دیگری می خوانیم: «انتم خاصة، الله اختصكم الله لأبى عبد الله علیه السلام (6)».

7. دشمن هم آنان را «مُسْتَمیتون (7)»، یعنی طالبان مرگ معرفی می کند.

8. امام علیه السلام آن بزرگ مردان را مصداق این آیه کریمه می داند که «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهد والله عليه فمنهم من قضى نحبه و مِنْهم من ينتظر و ما بدلوا تبدیلاً (8)». چنانکه در مشایعت

ص: 189


1- امالی صدوق، ص 115 وكبريت الأحمر، ص 408 (مجلس 24)
2- ر.ک: به عنوان 109
3- شیخ مفید کتاب المزار، ص 106 و 107 و بحارالانوار، ج 98، ص 217
4- لهوف، ص 100؛ بحار الانوار، ج 45، ص 12 و عوالم، ج 17، ص 255
5- بحار الانوار، ج 98، ص 189 و 202
6- بحار الانوار، ج 98، ص 188
7- طبری ج 5 ص 435 الکامل، ج 4، ص 67 البداية والنهاية، ج 8، ص 182؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 15؛ الأرشاد، ص 221؛ انساب الأشراف، ص 76 الحسين علیه السلام و الستة)؛ وقعة الطف، ص 224 و مقتل الحسین علیه السلام، ص 35
8- احزاب (33) آیه 23

جنازه مسلم بن عوسجه (1) و هنگامی که خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به آن حضرت رسید، این آیه را تلاوت فرمود (2).

ان ينطقوا اذكروا، أو يسكتوا فكروا *** أو يغضبوا غفروا، أو يقطعوا وصلوا

أو يُظْلَموا صفحوا ، أو يوزنو ارجحوا *** اويُسألو اسمحوا أويحكمواعدلوا (3)

123. «ابطال الصفا و فرسان الهيجاء»

123. «ابطال الصفا و فرسان الهيجاء»

زحربن قیس ضمن بشارت! شهادت امام و یارانش علیهماالسلام به یزید- لعنة الله عليه- گفت: ... فغدونا عليهم مع شروق الشمس، فأحطنا بهم من كل ناحية، حتى أخذت السيوف مأخذها من هام الرجال، فجعلوا يلوذون منّا بالأ كام و الحفر كما يلوذ الحمام من الصقر... (4)»

او می گوید بر اثر حمله ما به سپاه حسین علیه السلام آنان مانند کبوترانی که از ترس باز گریزان باشند به اطراف پناه می بردند باید از او پرسید آیا آن گروه فرار می کردند که پیامبر در باره شان فرمود: «لا يجدون ألم مسِّ الحديد (5)؟» کدام یک از اصحاب مضطرب بودند؟ ابوثمامه صاعدی که در آن هنگامه، با آرامش نماز می خواند (6)، یا عابس بن شبیب شاکری که بدون لباس رزم (زره و کلاهخود) به سوی سپاه می رفت (7)؟ اگر آنها مانند کبوتر از باز گریزان بودند، پس آن موعظه و خطابه و حماسه ها را چه کسی خواند؟ تا آنجا که حتی کودکان آنها هم اشتیاق شهادت داشتند.

صبيانهم بلغوا الحُلم بقربهم *** شوقاً الى الهيجاء لا الحسناء

ص: 190


1- الأرشاد، ص 221 اعلام الوری ص 245؛ طبری، ج 5، ص 435؛ الکامل، ج 4، ص 67 و 68 لهوف، ص 106 و 107؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 153؛ وقعة الطف، ص 225؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 137؛ نفس المهموم، ص 265 و لواعج الأشجان، ص 153
2- طبری، ج 5، ص 405 وقعة الطف، ص 175؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 88 و ابصار العین، ص 66 در مقتل محمد بن ابی طالب آمده است: «وكان يأتى الحسين علیه السلام الرجل بعد الرجل، فيقول: السلام عليك يا ابن رسول الله فيجيبه الحسين علیه السلام و يقول: وعليك السَّلام و نحن خَلْفك، ثم يقرأ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر».(بحارالانوار، ج 45، ص 31 و عوالم ، ج 17، ص 275)
3- شعر از الشیخ حسن البحرانی، کفعمی، المصباح، ص 738 و المجالس الحسینیة، ص 66 و 67
4- الفتوح، ج 3، جزء ،5 ص 148؛ عقد الفرید، ج 5، ص 122 و طبری، ج 5، ص 459
5- بحارالانوار، ج 45 ص 80 ،عوالم ، ج 17، ص 344 و نفس المهموم، ص 251
6- طبری، ج 5 ص 439؛ ابصار العین، ص 70 نفس المهموم، ص 270 و مقتل مقرم، ص 303 و 304
7- طبری، ج 5، ص 444؛ الکامل، ج 4، ص 73؛ البداية والنهاية، ج 8، ص185؛ ابصار العین، ص 74-76 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 23

آیا کسانی که دشمن آنان را «مستمیتون (1)» می خواند فرار می کردند؟

ظالم آن قومی که چشمان دوختند *** وز سخنها عالمی را سوختند

عالمی را یک سخن ویران کند *** رو بهان مرده را شیران کند

124. «الأسودُ الظارِيَةُ»، اعتراف دشمن

124. «الأسودُ الضارِيَةُ»

اعتراف دشمن

ابن ابی الحدید گوید: شخصی یکی از سپاهیان عمر سعد را دربارهٔ جنگ با فرزند پیامبر صلی الله وعلیه واله سرزنش کرد وی در پاسخ گفت اگر تو هم با ما بودی و آنچه ما دیده بودیم میدیدی مانند ما عمل می کردی چه اینکه شیران درندهای دست به شمشیر به ما حمله نمودند و سواران ما را از چپ و راست در هم شکستند و خویشتن را در کام مرگ می افکندند. نه امان می طلبیدند و نه به مال رغبتی نشان می دادند و زبان حال آنها این بود یا مرگ و یا تسلط بر باطل (2).

در این سخنان، دشمن به وجود چهار ویژگی ارزنده در یاران امام علیه السلام اعتراف کرده است:

1. عزّت نفس جلوه ای از عزّت الهی در مؤمنان متجلی شده (3) و از این رو، آنان حاضر به پذیرش ذلّت و خواری نیستند ابن ابی الحدید در مورد وجود این صفت در امام حسین می گوید سرور انسانهای با عزّت و کرامت که مردمان را حمیت آموخت و مرگ زیر سایه شمشیر را بر ذلت و خواری برگزید امام ابو عبدالله الحسین بود او و یارانش حاضر به پذیرش امان و قبول ذلّت نشدند، او که پرهیز داشت زنده بماند اما از سوی دشمن پست و خوار شمرده شود (4).

ص: 191


1- طبری، ج 5، ص 435؛ الکامل، ج 4، ص 67 البداية والنهاية، ج 8، ص 182؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 15؛ اعلام الوری، ص 244 و الأرشاد، ص 221
2- «قيل لرجل شهد يوم الطف مع عمر بن سعد و يحك أقتلتم ذرية رسول الله صلی الله وعلیه واله فقال: عضضت بالجندل انك لو شهدت ما شهدنا، لفعلت ما فعلنا ثارت علينا عصابة أيديها في مقابض سيوفها كالأسود الضارية تحطم الفرسان يميناً وشمالاً و تلقى أنفسها على الموت لا تقبل الأمان ولا ترغب فى المال ولا يحول حائل بينها و بين الورود على حياض المنية أو الأستيلاء على الملك، فلو كففنا عنها رويدا لأنتَ على نفوس العسكر بحذا فيرها، فما كنا فاعلين لا ام لك». (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 و نفس المهموم، ص 302)
3- قال الله تعالى: «و لله العزّة ولرسوله و للمؤمنین»، منافقون (63) آیه 8
4- «سيّد أهل الأباء، الذى علم الناس الحمية والموت تحت ظلال السيوف اختياراً له على الدنية، ابوعبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام العرض عليه الأمان و اصحابه، فأنف من الذُّل و خاف من ابن زياد ان يناله بنوع من الهوان مع انه لا يقتله، فاختار الموت على ذلك». (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 302 و نفس المهموم، ص 247)

قد غَيَّر الطَّعْنُ مِنْهُم كلّ جارحةٍ *** الا المكارم في أمْنِ مِنَ الغَير (1).

2. شجاعت

بی رغبتی به دنیا.

4. شهادت طلبی

125. اصحاب و حديث

125. اصحاب و حدیث

در اسناد برخی از روایات به نام تعدادی از یاران امام بر میخوریم که اسامی آنها در ذیل آورده می شود:

1. انس بن الحرث الأسدى الكاهلى (2).

2. عبدالرحمن بن عبدرب الأنصاري الخزرجي: «قال ابن عقدة: حدّثنا محمد بن اسماعيل بن اسحق الراشدي عن محمد بن جعفر النميرى عن على بن الحسن العبدى عن الأصبغ بن نباته، قال: نشد على الناس فى الرحبة من سمع النبي صلی الله وعلیه واله، قال يوم غدير خم ما قال الّا قام ولا يقوم الا من سمع رسول الله صلی الله وعلیه واله يقول، فقام بضعة عشر رجلاً فيهم أبو ايوب الأنصارى و ابو عمرة بن عمرو بن محض و ابوزینب و... و عبد الرحمن بن عبدرب الأنصارى، فقالوا نشهد انا سمعنا رسول الله صلی الله وعلیه واله يقول: الا ان الله - عزوجل - و لتى و انا ولى المؤمنين، ألا فمن كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبّه و أبغض من أبغضه وَ أَعِنْ مَنْ أعانَهُ (3)».

3. نافع بن هلال الجملی که در باره اش گفته اند: «کان قارئاً كاتباً من حملة الحديث (4)».

4. شوذب بن عبدالله الهمدانی که حافظ و حامل حدیث شمرده می شد (5).

5. حبيب بن مظهر الأسدى. «فقد روى لنا أنّ حبيب بن مظاهر الأسدى - بيّض الله وجهه - قال للحسين بن على ابى طالب علیهماالسلام اى شي كُنتم قبل أن يخلق الله عزوجل- آدم علیه السلام؟ قال: كنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن، فنعلّم الملائكة التسبيح والتهليل والتحميد (6)».

سماوی در مورد حبیب گوید: «کان من خاصة على بن ابيطالب علیه السلام وحملة علومه (7)».

ص: 192


1- شعر از شیخ کاظم ازری (نفس المهموم، ص 510 و وقایع الايام، ص 494)
2- ابصار العین، ص 55 و 56 در عنوان بعد حدیثی از انس بن الحرث الأسدى الکاهلی نقل شده است
3- الأصابة، ج 2، ص 408؛ ابصار العین، ص 93
4- ابصار العین، ص 86
5- همان، ص 76
6- بحارالانوار، ج 57، ص 311 سفینة البحار، ج 1، ص 203 و نفثة المصدور (ذیل نفس المهموم) ص 644
7- ابصار العین، ص 56

126. «فمن شهد منكم ذلك، فلينصره»، سندی برای حقانیت قیام

126. «فمن شهد منكم ذلك، فلينصره»

سندی برای حقانیت قیام بلاذری بعد از نقل گفتگوی امام علیه السلام با عبیدالله بن حر جعفی می گوید:

«و كان أنس بن الحارث الكاهلى سمع مقالة الحسين علیه السلام لأبن الحرّ و كان قدم من الكوفة بمثل ما قدم له ابن الحر، فلما خرج من عند ابن الحر، سلّم على الحسين علیه السلام و قال: والله ما أخرجني من الكوفة الّا ما أخرج هذا من كراهة قتالك و القتال معك، و لكنّ الله قد قذف في قلبي نصرتك و شجعني على المسير معك. قال له الحسين علیه السلام: فاخرج معناراشداً محفوظاً (1)».

از انس بن حارث در کتب اهل سنت و شیعه روایتی از پیامبر صلی الله وعلیه واله نقل شده که گوید: «سمعت رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم یقول: «ان ابنی (یعنی الحسين علیه السلام) يُقْتَلُ بِأَرْضِ يُقَالُ لَهَا كَرِبَا، فَمَنْ شَهِدَ منكم ذلك، فَلَینصُره (2)از رسول خدا صلی الله وعلیه واله شنیدم که فرمود: فرزندم حسین علیه السلام در سرزمینی که به آن کربلا گفته می شود کشته خواهد شد. هر یک از شما که شاهد این ماجرا باشد باید وی را یاری نماید».

پس اگر گزارش بلاذری درست باشد، در ملحق شدن انس بن حارث به کاروان امام دو امر دخالت داشته است یکی سخنانی که حضرت به عبیدالله حر جعفی فرمود و انس آنها را شنید و دیگر حدیثی که خود او از پیامبر صلی الله وعلیه واله شنیده بود به هر حال از حدیث شریف، حقانیت قیام امام علیه السلام او وجوب یاری استفاده می شود و مسلّم است که نافرمانی امر نبی صلی الله وعلیه واله مستلزم خروج از جاده عدالت است؛ پس هر آن کس که شاهد ماجرا بود و امام را در حد توان خود یاری نکرد عادل نیست.

127. صحابه و مدرکین در کربلا

127. صحابه و مدرکین در کربلا

عسقلانی در مقدمه الأصابة في معرفة الصحابه کتاب خود را بر چهار «قسم» تقسیم می کند. در قسم اول در هر حرفی از حروف الفبا اشخاصی را ذکر میکند که روایتی را مستقیماً از رسول خدا نقل کرده باشند و در قسم دوم نام افرادی را یاد می کند که در زمان کودکی به محضر

ص: 193


1- انساب الأشراف، ص 60 (الحسين علیه السلام والسنة)
2- این حدیث این گونه هم نقل شده است: «انّ ابنى هذا يقتل بأرض من أرض العراق، فمن أدركه فلینصره» ر.ک: اسدالغابة، ج 1، ص 123؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 199؛ تاریخ دمشق، ص 347 کنز العمال ، ج 1، ص 223؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 159 و 190؛ ذخائر العقبی ص 146؛ ینابیع المودة، ص 318؛ الاصابة، ج 1، ص 68 فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 282؛ احقاق الحق، ج 11، ص 380؛ ابصار العین، ص 56؛ نفثة المصدور ذیل نفس المهموم، ص 645 حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 234 و مقتل مقرم، ص 313 و 314 (پاورقی)

پیامبر صلی الله وعلیه واله رسیده اند قسم سوم اختصاص دارد به افرادی که از نظر سنّی در زمان رسول الله صلی الله وعلیه واله زندگی می کرده اند اما دلیل معتبری بر حضور و صحبت آنها با ایشان نیست و بالاخره در قسم چهارم موارد اشتباه را متذکر می شود.

و از یاران امام علیه السلام انس بن الحارث الكاهلی (1)و عبدالرحمن بن عبد رب الانصاری الخزرجی (2)را از قسم اوّل، و حبیب بن مظهر الاسدي (3)، هانی بن عروة (4) و عمار بن ابی سلامة الدالانی (5)را جزء قسم سوم ذکر کرده است.

علاوه بر این پنج نفر باید از مسلم بن عوسجه (6) و عبدالله بن يقطر (7) نیز نام برد که می بایست طبق تقسیم بندی او، مسلم در قسم سوم و عبدالله در قسم دوم ذکر شود (8).

ص: 194


1- الأصابة، ج 1، ص 68 و نیز اسدالغابة، ج 1، ص 123؛ الأستيعاب، ج 1، ص 36 رجال الطوسی، ص 3 تنقیح المقال (رجال مامقانی)، ج 1، ص 154؛ ابصار العین، ص 55 و 126؛ مقتل مقرم، ص 313 نفثة المصدور، (ذيل نفس المهموم)، ص 645؛ حياة الأمام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 3، ص 234 و يوم الطف، ص 115
2- الأصابة، ج 2،ص 408؛ اسدالغابة، ج 3، ص 307؛ ابصار العین، ص 93 تنقیح المقال، ج 2، ص 145؛ فرسان الهیجاء، ج 1، ص 231؛ عنصر شجاعت، ج 1، ص 67 و ج 2 ص 14؛ و نیز ر.ک: قاموس الرجال چاپ اول، ج 5، ص 299 و 300
3- الأصابة، ج 1، ص 373؛ ابصار العین، ص 56 و 128؛ نفثة المصدور، (ذيل نفس المهموم)، ص 642 روضة الشهداء، ص 304 عنصر شجاعت، ج 2، ص 25؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 87؛ حبیب بن مظاهر، (اصحاب الحسین علیه السلام)، ص 15 و يوم الطف، ص 83
4- الأصابة، ج 3، ص 616 و 617 و نیز ر.ک: ص (105، تنقیح المقال، ج 3، ص 288؛ نفس المهموم، ص 121 و فرسان الهیجا، ج 2، ص 139
5- الأصابة، ج 3، ص 111؛ یوم الطف، ص 48 و 49؛ ابصار العین، ص 79 و عنصر شجاعت، ج 2، ص 126
6- تنفیح المقال، ج 3، ص 214؛ ابصار العین، ص 61 و 128؛ یوم ،الطف، ص 69 فرسان الهیجاء، ج 2، ص117؛ مسلم بن عوسجة (اصحاب الحسين علیه السلام) ص 9 نفثة المصدور (ذيل نفس المهموم)، ص 647
7- تنقیح المقال، ج 2، ص 224؛ ابصار العین، ص 52 و 128؛ مبعوث الحسین علیه السلام، ص 240 و فرسان الهیجاء، ج 1، ص 257
8- غیر از اسامی ذکر شده در بعضی از کتب نامهای دیگری را از یاران امام علیه السلام جزء صحابه و مدركين ذکر کرده اند که به نظر ما محتاج به تأمل بیشتری است 1. زیاد بن عريب (ابصار العین، ص 80 و عنصر شجاعت، ج 2، ص 96). 2. عبدالرحمن الأرحبى (فرسان الهيجاء، ج 1، ص 232 و ر.ک: یوم الطف، ص 42 و 43. 3. جنادة بن حرث الأنصاري السلماني الأزدى. تنقیح المقال، ج 1، ص 234 فرسان الهیجاء، ج 1، ص 76؛ عنصر شجاعت، ج 1، ص 289 و 290 و نیز ر.ک: الاستیعاب، ج 1، ص (93 با اینکه در موارد مشابه مرحوم شیخ محمد تقی شوشتری قدس سره به تنقیح المقال اشکال کرده اند در این مورد اشکالی ندارند. (ر.ک: قاموس الرجال چاپ جدید، ج 2، ص 724) 4. زاهر بن عمرو الأسلمى الكندى (تنقيح المقال، ج 1، ص 437 فرسان الهيجاء، ج 1، ص 138 و ر.ک: اسدالغابة، ج 2، ص 192؛ الاستيعاب، ج 1، ص 198، الأصابة، ج 1، ص 542؛ رجال شیخ، ص 20 و قاموس الرجال، چاپ جدید، ج 4، ص 402-404). 5. نعيم بن عجلان (تنقیح المقال)، ج 3، ص 274 ، ر.ک: قاموس الرجال چاپ اول، ج 9، ص 225 که در صحابی بودن او اشکال دارند. 6. جندب بن حجير الخولانی تنقیح المقال، ج 1، ص 236 فرسان الهیجاء، ج 1، ص 78 به نقل از تاریخ ابن عساکر (ولی یافت نشد) و نیز رک قاموس الرجال چاپ جدید، ج 2 ص 739 که در صحابی بودن او اشکال نکرده اند. 7. مجمع بن زياد الجهني (تنقيح المقال، ج 2، ص 53؛ فرسان الهيجاء، ج 2، ص 50 ولی مرحوم شوشتری قبول نکرده اند. ر.ک: قاموس الرجال چاپ اول، ج 7، ص 483) 8. عقبة بن الصلت الجهني (تنقيح المقال، ج 2، ص 53؛ فرسان الهیجاء ، ج 2، ص 50 و نیز ر.ک: الأصابة، ج 2، ص 491 و ج 3، ص 168؛ اسد الغابة، ج 3، ص 420 و مرحوم شوشتری در صحابی بودن او تأمل دارند ر ک قاموس الرجال، چاپ اول، ج 6، ص 315. 9. سعد بن حرث (الحارث) الخزائى (تنقيح المقال، ج 3، ص 12 عنصر شجاعت، ج 3، ص 211 فرسان الهیجاء، ج 1، ص 156 و نیز ر.ک: قاموس ،الرجال چاپ ،جدید، ج 5، ص 27 و 28 که بر مرحوم مامقانی در این مورد نیز اشکال دارند. 10. جابر بن عروة الغفاري (الدمعة الساكبة ص 334 فرسان الهیجاء، ج 1، ص 54؛ ناسخ التواریخ، ج6، ص 265؛ مقتل منسوب به ابومخنف، ص 115) 11. عمروبن ضبیعه تمیمی (فرسان الهيجاء، ج 2، ص 7 عنصر شجاعت، ج 3، ص 19). 12. كتابة بن عتيق (فرسان الهيجاء، ج 2، ص 47 عنصر شجاعت، ج 2، ص 295) 13. شبیب بن عبدالله (تنقیح المقال، ج 2، ص 81 ولی مرحوم شوشتری در این مورد نیز صحابی بودن وی را نپذیرفته اند، ر.ک: قاموس الرجال چاپ جدید، ج 5، ص 392) 14. بكر بن حى (فرسان الهيجاء، ج 1، ص 51)

128. اصحاب ادیب و خطیب امام علیه السلام

128. اصحاب ادیب و خطیب امام علیه السلام

1. يزيد بن مُغفِل المذحجی که شاعری خوش بیان بوده (1) و این دو حماسه از او نقل شده است:

الف: أنا يزيد و انا من مُغفِل *** و في يمينى نَصْلُ سَيف مُنجل

اعلوبه الهامات وسط القسْطَلِ *** عَنِ الحسين الماجدِ المُفضّل (2)

ب: إن تُنكروني فأنا ابن المُغفِل *** شاك لدى الهيجاء غير أعزل

و في يمينى نَصل سيف مُنصل *** أعلوا به الفارس وَسْطَ القَسْطِل (3)

2. نعيم بن عجلان الانصاري الخزرجی، او و برادر دیگرش نعمان، طبع شعر داشتند (4)و دو بیت

ص: 195


1- ابصار العین، ص 91 فرسان الهيجاء، ج 2، ص 152 و عنصر شجاعت، ج 1، ص 52
2- ابصار العین، ص 91: ترجمه منم یزید فرزند مُغفِل و در دست راستم تیغه شمشیر نمایانی است در میان گردوغبار، سرهای دشمن را می پرانم و آنان را از حسین دور میکنم حسین بزرگ منش و برتر از همه است
3- ابصار العین، ص 91 ترجمه اگر مرا نمیشناسید منم یزید بن مغفلی که غرق اسلحه ام و در هنگامهٔ کارزار دست بسته نیستم در دست راست من شمشیری است که در میان گردوغبار بر سر سواران دشمن فرود می آورم
4- ابصار العین، ص 94 فرسان الهیجاء، ج 2، ص 134 و عنصر شجاعت، ج 2، ص 178

زیر از سروده های نعمان است:

فقل لقريش نحن اصحاب مكة *** و يوم حنين والفوارس في بدر

نصرنا وأوينا النّبى و لم نَخَفْ *** صروف الليالي والعظيم من الأمر (1)

3. حنظلة بن اسعد الشبامی که فردی فصیح و ادیب بوده است (2). وی در خطابه اش به دشمن چنین گفت: «یا قومُ انّی أخاف عليكم يوم التناد، يوم تُولّون مُدبرين مالكم مِنَ الله من عاصم و من يُظلل الله فماله من هاد، يا قوم لا تقتلوا حسيناً فَيُسْجِتَكُم الله بعذابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرِيَ (3)».

4. خطیب زبر دست شیعه، جناب عابس بن ابی شبیب الشاکری (4). او در مجمعی از کوفیان خطاب به مسلم بن عقیل گفت:

«اما بعد فانّى لا أخبرك عن النَّاسِ ولا أَعْلَمُ ما فى أَنْفُسِهِم وَ ما أُغْرُكَ مِنهم و لكن واللهِ أخبرك بما أنا موطن نفسى عليه، والله لأجيِيبَنّكُمْ إِذا دَعَوتُم وَ لَا قاتِلنَّ مَعَكُم عدوَّكم ولأضربنَّ بِسَيفي دونَكم حتّى ألقى الله، لا اريد بذلكَ الّا ما عند الله (5)».

بعد از این خطابه دلنشین و حماسی بود که حبیب بن مظهر خطاب به وی گفت: «رَحمِكَ الله لَقَدْ قَضَيْتَ مَا فِي نَفْسِك بواجز من القول وأنا والله الذى لا إله الا هو، لَعَلَىَ مِثْلِ ما أَنْتَ عَلَيْهِ (6)».

129. آگاهی اصحاب از شهادت

129. آگاهی اصحاب از شهادت

1. به گفته فضیل بن زبیر حبیب بن مظهر و میثم تمار به هم رسیده و به گفتگو پرداختند؛

ص: 196


1- الأصابة، ج 3، ص 562 و عنصر شجاعت، ج 2، ص 179
2- ابصار العین، ص 77 عنصر شجاعت، ج 2، ص 100 و فرسان الهيجا، ج 1، ص 132
3- وقعة الطف، ص 235؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 152 و 153؛ طبری، ج 5، ص 443؛ الکامل، ج 4، ص 72؛ الأرشاد، ص72؛ ابصار العین، ص 77 و لهوف، ص 109
4- ابصار العین، ص 74 فرسان الهیجاء، ج 1، ص 180 (پاورقی) و عنصر شجاعت، ج 1، ص 75
5- جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 37؛ تاریخ طبری ج 5 ص 355 وقعة الطف، ص 100؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 197؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 38 و ابصار العین، ص 74 ترجمه من سخنگوی این مردم نیستم و از باطن آنان آگاهی ندارم و نه میخواهم از طرف آنان وعده فریب آمیزی به تو بدهم اما قسم به خدا من از خود خبر میدهم تصمیم نهایی من آن است که هرگاه مرا خوانید اجابتتان میکنم و در رکاب شما با دشمنان میجنگم و برای آنکه صدمه ای به شما وارد نشود در جلو روی شما شمشیر می زنم تا دم مرگ که خدا را دیدار می کنم و انگیزه ای هم ندارم جز رسیدن به آنچه نزد خداست
6- جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 37؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 355 وقعة الطف، ص 100؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 197؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 38 و ابصار العین، ص 57

چنانکه گردن های اسب های آن دو به موازات هم درآمده بود حبیب به میثم گفت پیرمردی را میبینم که به جرم دوستی اهل بیت به دار آویخته شده و سرانجام شکم او را پاره خواهند کرد. میثم تمار نیز گفت: من نیز مردی سرخ فام را که دارای گیسوانی آویخته است میشناسم که برای یاری فرزند رسول خدا را از کوفه خارج میشود و در راه او کشته میشود و سر او در کوچه های کوفه گردانده میشود و از هم جدا شدند برخی که شاهد ماجرا بودند آن دو را ریشخند کردند، در این میان رشید هجری رسید و حال حبیب و میثم را از آنها پرسید گفتند اینجا بودند و سخنانشان بدین گونه .بود رشید :گفت آنچه گفتهاند واقعیتی است؛ ولی میثم فراموش کرد که بگوید به آن کسی که سر حبیب را می آورد صد درهم بیشتر از آنچه توقع داشت می دهند (1).

2. زهیر بن قین پس از ملاقات با امام علیه السلام رو به همراهان خود کرد و گفت: در نبرد «بلنجر» غنایم زیادی به دست ما افتاد و سپاهیان مسرور بودند سلمان باهلی به ما گفت: شادی شما هنگامی خواهد بود که سید جوانان آل محمد صلی الله وعلیه واله را درک کنید و در رکابش جهاد و قتال نمایید (2). و به گفته دینوری زهیر خطاب به یاران خود گفت: «من احبَّ منكم الشَّهادة فليقم و من كرهها فليتقدم (3)».

130. «عِنْدَاللَّهِ أَحْتَسِبُهُ وَ نَفْسي»، بشیربن عمر و الحضرمي

130. «عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُهُ وَ نَفْسي»

بشير بن عمر والحضرمي

کلام فوق سخن سالکانه بشير بن عمر والحضرمی در شب عاشور است که به او خبر دادند فرزندت در سر حد را ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت این پیش آمد و آنچه را برای خودم اتفاق بیفتد به خداوند واگذار میکنم یعنی پاداش من در این مصیبت با خداوند ،است با اینکه مایل نبودم من زنده باشم و او اسیر شود امام به او فرمود: «رَحَمِكَ اللهُ اَنْتَ في حِلٌّ مِنْ بَيْعَتِي، فَأَعْمَلْ فِي فِكَاك ابْنِكَ، فَقَالَ: أَكَلَتْنى السّباعُ حَيّاً إن فارقتك. قال: فأعْطِ ابْنَكَ هَذهِ الأثواب البُرودَ يَستَعينُ بِها فِى فداء

ص: 197


1- رجال کشی، ص 78 و 79؛ بحارالانوار، ج 45، ص 92 و 93؛ عوالم، ج 17، ص 334؛ نفس المهموم، ص 128 و 129 و ابصار العین، ص 56 و 57
2- طبری، ج 5، ص 396؛ الکامل، ج 4، ص 42؛ وقعة الطف، ص 162؛ روضة الواعظین، ص 213 و 214؛ الأرشاد، ص 204 نفس المهموم، ص 181؛ بحار الانوار، ج 44، ص 372 و عوالم، ج 17، ص 222
3- اخبار الطوال، ص 247

اَخيِهِ فَأَعْطَاهُ خَسْمَةَ أَنْوَابٍ قَيمُتها ألف دينار (1)؛ رحمت خدا بر تو باد من بیعت را از تو برداشتم، برو و برای آزادی فرزندت اقدام کن بشیر عرض کرد درندگان بیابان مرا زنده زنده بخورند اگر از تو جدا شوم امام الله فرمود حال که نمیروی این لباسها را به فرزند دیگرت بده تا در رهایی برادرش از آنها استفاده کند سپس امام پنج قطعه لباس به ارزش هزار دینار به وی عطا فرمود».

جَادُوا بِأَنْفُسِهِمْ فِي حُبِّ سَيِّدِ هِمْ *** وَالْجُودُ بالنَّفْسِ أَقْصى غاية الجُودِ

نکات مهمی که از این ماجرا استفاده می شود عبارتند از:

1. یگانگی رهبر و مردم رهبر اسلامی هیچ گاه مشکلات ملت خود را از مشکلات خود جدا نمیداند بلکه پیش از آنکه در فکر علاج و پیدا کردن راه حل برای مشکلات خود باشد در اندیشه مردم است.

2. توجه به مسائل عاطفی در عین دقت در اموراساسی و ریشهای عمل امام در این زمینه برای همه سرمشق بزرگی است.

3. «ایثار» گذشتن از خود مال و فرزند برای بقای دین و امامت.

السّلام على بُشْرِ بن عَمْرِ و الحضرمی شَكَّر الله قولك لِلْحُسَین وَ قَدْ أَذَنِ لَكَ فِي الأنصراف: أَكَلَتْني إِذَن السَّباع حيّاً إِذا فَارْقُتك و أسئلُ عَنْكَ الرُّكْبَان و أخذلُكَ مع قِلَّةِ الْأَعْوَانِ، لَا يَكُون هَذَا أَبَداً (2)».

131. «ولو لم يكن معى سلاح أقاتلهم به لَقَذَفْتُهم بالحِجارَة»، سلاح سنگ

131. «ولو لم يكن معى سلاح أقاتلهم به لَقَذَفْتُهم بالحِجارَة»

سلاح سنگ

یکی از فنون جنگی در قبایل عرب پرتاب سنگ بود سنگ اندازان (الجوالة) گروهی از سپاهیان را تشکیل میدادند و برای این کار از وسیله ای به نام مقلاع یا فلاخن استفاده میکردند که آن را از پشم یا ابریشم ساخته و تسمه هایی چرمی در آن قرار میدادند سنگ را در قطعه لوزی شکلی از اینکه چند بار به دور سر میچرخاندند به سوی هدف پرتاب می کردند و آسیب گذاشته سختی به دشمن وارد می کردند(3).

ص: 198


1- مثير الأحزان، ص 27؛ لهوف، ص 93 و 94 در لهوف و مثیر الاحزان محمد بن بشیر الحضرمی است)؛ ابصار العین، ص 103؛ بحارالانوار، ج 44، ص 394؛ عوالم، ج 17، ص 244 و 245؛ نفس المهموم، ص 229؛ لواعج الأشجان، ص 120 و مقتل مقرم، ص 260
2- زیارت ناحیه (بحار الانوار، ج 98، ص 272)
3- ر.ک: حياة الامام الحسين بن علي علیهماالسلام، ج 3، ص 125

با توجه به پنج قرینه می توان گفت که سرزمین کربلا تنها شنزار نبوده، بلکه سنگ نیز در آن داشته و در روز عاشورا نیز از آن استفاده شده است:

1. ابو مخنف گوید: «حدثنی یحیی بن هاني بن عروة، أنّ نافع بن هلال كان يقاتل يومئذٍ و هو يقول: أنا الجملى: أنا على دين على. قال: فخرج اليه رجل يقال له مزاحم بن حريث، فقال: أنا على دين عثمان، فقال له: انت على دين شيطان، ثم حمل عليه، فقتله. فصاح عمرو بن الحجاج بالناس: يا حمقى، أتدرون مَنْ تقاتلون فرسان المصر، قوماً مستميتين، لا يبرزن لهم منكم أحد، فانّهم قليل و قلما يبقون، و الله لولم ترموهم الا بالحجارة ، لقتلتموهم، فقال عمر بن سعد: صدقت الرأى ما رأيت وأرسل الى الناس يعزم عليهم الأ يبارز رجُلٌ منكم رَجُلاً منهم ((1)».

در اینجا دشمن، ناچار شده است ضمن اعتراف به شجاعت یاران امام به جنگ تن به تن پایان دهد و بگوید در صورت هجوم عمومی با سنگ هم می توان آنان را از بین برد این قطعه از تاریخ نشان می دهد که امکان استفاده از سنگ بوده است.

2. کلام مسلم بن عوسجه در شب عاشورا خطاب به امام علیه السلام که من با نیزه و شمشیر خود به جنگ دشمن می روم و اگر سلاح نداشته باشم از سنگ استفاده خواهم نمود: «لولم يكن معى سلاح اقاتلهم به، لقدفتُهم بالحجارة (2)».

3. مرحوم سید قدس سره می نویسد: فوقف يستريح ساعة و قد ضعف عن القتال، فبينما هو واقف إذ أتاه حجرٌ فوقع على جبهته...(3)» پس دشمن از سنگ نیز استفاده کرد و پیشانی حضرت را نشانه گرفت.

4. کلام منقول از امام باقر علیه السلام که در مورد شهادت جدش فرمود:

«لقد قُتل بالسيف و السنان و بالحجارة و بالخشب...(4)»

ص: 199


1- وقعة الطف، ص 224 مقتل الحسين علیه السلام، ص 135؛ طبری، ج 5، ص 435 اعلام الوری ص 244؛ انساب الأشراف؛ ص 76 الحسين ال و السنّة؛ الأرشاد، ص 221؛ الکامل، ج 4، ص 67 بحارالانوار، ج45، ص 19؛ عوالم، ج 17، ص 262 و 263 و نفس المهموم، ص 264
2- .2 الأرشاد ص 215؛ طبری، ج 5، ص 419؛ الكامل، ج 4، ص 58؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 106؛ مثیر الاحزان، ص 27؛ انساب الأشراف، ص 69 الحسين الا الله و السنة؛ لهوف، ص 92؛ بحارالانوار، ج44، ص 393؛ عوالم، ج 17، ص 244 و نفس المهموم، ص 228
3- لهوف، ص 120؛ بحار الانوار، ج 45 ص 53؛ عوالم، ج 17، ص 295 نفس المهموم، ص 357 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 34
4- بحار الانوار ج 45 ص 91، عوالم، ج 17، ص 317 و نفس المهموم، ص 368 در ص 140 مقتلی که «مقتل ابومخنف» خوانده می شود چنین آمده ثم حمل صوات الله عليه و جعل يضرب فيهم يميناً وشمالاً حتى قتل منهم خلقا كثيراً، فلما نظر الشمر الى ذلك، أقبل الى عمر بن سعد و قال يا ايها الأمير ان هذا الرّجل يفنينا عن اخرنا مبارزة، قال: كيف نصنع به؟ قال: نتفرق عليه ثلاث فرق فرقةً بالنبال والسهام و فرقة بالنار و الحجارة نعجل عليه»

5. آن گاه که عابس بن ابی شبیب به میدان رفت عمر سعر گفت: «إرضخوه بالحجارة، فُرمى بالحجارة من كل جانب، فلمّا رأى ذلك ألقى درعه و مغفره، ثم شدّ على الناس (1)».

132. «إغتسلوا ثيابَكُم لَتِكونَ اكفانكم»

132. «إغتسلوا ثيابَكُم لَتِكونَ اكفانكم»

طبق گفته مرحوم صدوق قدس سره، امام علیه السلام در شب عاشورا فرزند رشیدش ابوالحسن علی اکبر علیه السلام را همراه سی سوار و بیست پیاده به فرات فرستاد و مقداری آب تهیه کردند و به اصحاب فرمودند: «قُومُوا فَاشْرِبُوا مِنَ الْمَاءِ يَكُنْ أخِرَ زادِكُم وَ تَوضَّوْا واغْتَسِلوا ثيابَكُمْ لَتِكُونَ أَكْفَانَكُمْ (2)؛ برخيزيد و آب بنوشید که توشه آخرین شماست وضو بسازید و غسل کنید و جامه های خود را شستشو دهید تا کفن شما باشد». (زیرا لباس شهید در معرکه کفن اوست).

علاوه بر این امام علیه السلام می خواست حرمت این اجساد پاک رعایت شود، از این رو، به فکر کفن یاران خود بود و چون امکان دفن یاران خود را نداشت، اجساد را در محل نسبتاً محفوظی قرار می داد (3) اما بدنها بدون کفن ماند و همگان روی زمین زیر تابش آفتاب قرار گرفتند.

آن حضرت در فکر کفن خود نیز بود هنگامی که از اهل بیت جامه ای طلبید لباس تنگی آوردند فرمود: این لباس اهل ذلّت است سرانجام لباس مورد نظر را آوردند و امام چند جای آن را پاره کرد و زیر لباسهای خود پوشید؛ اما همان لباس پاره نیز به غارت رفت (4)!

ص: 200


1- مقتل خوارزمی، ج 2 ص 23 ،طبری ج 5 ص 444 ،الکامل ج 4، ص 73 البداية والنهاية، ج 8، ص185؛ الحسن و الحسين علیهماالسلام، ص 125؛ بحار الانوار، ج 45 ص 29؛ عوالم ج 17، ص 272 نفس المهموم، ص 282؛ وقعة الطف، ص 237، مقتل الحسين علیه السلام، ص 155 و ابصار العین، ص 76
2- امالی صدوق، ص 156 و 157؛ بحار الانوار، ج 44، ص 316 و 317؛ عوالم، ج 17، ص 165 و 166؛ نفس المهموم، ص 231 قمقام، ج 1، ص 387 و وقایع الایام(محرم)، ص410 و 411
3- محمد بن ابراهيم النعماني الغيبة، ص 112 و 113 و بحارالانوار، ج 45، ص 80
4- لهوف، ص 123؛ بحارالانوار، ج 45، ص 54؛ عوالم، ج 17، ص 297؛ طبری، ج 5، ص 45؛ الکامل، ج 4، ص 77 نفس المهموم ص 361؛ لواعج الأشجان، ص 184 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 204. بأبى الجُسُوم العارياتِ عَلى التَّرى *** ما سِتْرُها الا مُثار غُبارِ (وقائع الايام (محرم)، ص 411). ادیبی خطاب به آل نزار (سادات) می گوید: لا تمدّوا لكم عَنِ الشَّمس ظِلاً *** ان في الشمس مُهَجة المُختارِ حَقُّ أن لا تُكَفنوا علوياً *** بَعْدَ ما كُفّن الحُسَينُ الدَّارِ یعنی سادات نباید از سایبان استفاده کنند و سزاوار است که بدن هیچ سیدی کفن نشود، چرا که بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب ماند و کفنی برای او نبود (نفس المهموم، ص 519). بابي جريحاً لا يُداوى جُرحُه *** بأبي سليباً قد كاه الذارِ بأبي شهيداً غَسَّلَتْهُ دِمائه *** بابى قتيل عبيده الأشرار بأبي قتيلاً جائه اهل القرى *** فرأوه مطروحاً بلا اقبارِ و أتوا الى الأرض الطفوف وشاهدوا *** جثثاً على حَرِّ الهجير عوار ورأوا بها أجساد ال محمدٍ *** يَلْمَعْنَ فوق الارض كالأقمار من بينها جسد الحسين كأنه *** بدر بدئ أولاحَ شمس نهار قَطَعوا يَدَيْهِ وَ هَسَّموا أَصْلاعَهُ *** وَ قَضى ظماء عند ماء جاری (وقائع الايام (محرم)، ص 610)

روز عاشورا

133. «و اقتَحَمْتَ قَسْطَلَ «الغبار»، روز گردوغبار

133. «و اقتَحَمْتَ قَسْطَلَ الغبار»

روز گردو غبار

در مواردی به گردو غبار روز عاشورا اشاره شده است:

1. دو حماسه به یزید بن مُغْفِل نسبت داده شده و در هر دو کلمهٔ «وَسْط «القَسْطِلِ» یعنی در میان گرد و غبار، آمده است:

أنا يزيد و أنا مِن مُغْفِل *** و في يمينى نصل سيف منجل

أغلوبه الهامات وسط القَسْطَل *** عَنِ الحُسين الماجد المفضّل (1)

ان تُنكرونى فأنا ابن المُغْفِل *** شاك لدى الهيجاء غيرُ أعْذَلِ

ص: 201


1- ابصار العین، ص 91 فرسان الهیجاء، ج 2، ص 153 در مناقب، ج 4، ص 103؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 123؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 19؛ نفس المهموم، ص 291 فرسان اليهجاء، ج 1، ص 38؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 265 ،و... شبیه این حماسه به انیس بن معقل نسبت داده شده است

و في يميني نصل سيف منصل *** أغلوبه الفارس وَسْط القسطل (1).

2. به گفتهٔ مرحوم مجلسی و دیگران در روز عید نوروز شاعری در مجلس منصور و در حضور امام هفتم علیه السلام این اشعار را خواند:

عَجِبْتُ لِمِصْقُولٍ عَلاكَ فَرِنْدهُ *** يَومَ الهياج وَقَدْ عَلاكَ غُبارُ (2)

یعنی شگفتی من از آن شمشیری است که در روز جنگ بر تو کارگر شد، با اینکه آن همه گردوغبار بر بدنت نشسته بود.

3. حمید بن مسلم جریان رفتن امام ها را به بالین قاسم علیه السلام بر اثر غبار بسیار - چنانکه باید -

نتوانسته بازگو کند و گوید غبار اندکی فرو ،نشست دیدم حسین علیه السلام در کنار برادرزاده خودایستاده است (3).

4. مقاتل در مورد شهادت مسلم بن عوسجه می نویسند: «... فصرع مسلم بن عوسجة ... ثم انصرف عمرو بن الحجاج و اصحابه و ارتفعت الغبرة...(4)».

5. تعبیر بعضی مقاتل در مورد شهدای حمله نخستین چنین است: «... واقتتلوا ساعة، فما انجلت الغبرة الا عن خمسين صريعاً (5)».

6. به گفته مرحوم واعظ خیابانی، هنگامی که محمد رضا ازری (شاعر) درباره قمر بنی هاشم علیه السلام این مصرع را سرود که «یوم ابوالفضل استجاربه الهُدى؛ یعنی روز عاشورا حسین علیه السلام به برادرش پناه برد» سپس چون این مطلب را بعید دانست که شاید مقبول حضور امام علیه السلام نیفتد، بیت را تمام نکرد آنگاه امام علیه السلام را در خواب دید و بر مصرع او صحه گذاشت و خود حضرت شعر را این گونه تکمیل فرمود: «والشَّمس مِنْ كَدِرِ العِجاج لثامها؛ یعنی عاشورا روزی بود که آفتاب بر اثر تیرگی غبار، نقاب بر چهره خود زده بود (6)».

ص: 202


1- ابصار العین، ص 91 فرسان الهيجاء، ج 2، ص 153
2- بحارالانوار، ج 48، ص 108؛ منتهى الأمال (معرب)، ج 1، ص 296 و 297 و مقتل مقرم، ص 377
3- الأرشاد، ص 224؛ طبری، ج 5، ص 447؛ الکامل، ج 4، ص 75؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 186؛ لهوف، ص 115؛ بحارالانوار، ج 45 ص 35 عوالم، ج 17، ص 279 و نفس المهموم، ص 323
4- الأرشاد، ص 221؛ طبری، ج 5، ص 435،الکامل، ج 4، ص 67 مقتل خوارزمی ج 2 ص 15؛ وقعة الطف، ص 325 و 2، مقتل الحسین علیه السلام، ص 137؛ بحار الانوار، ج 45 ص 20؛ عوالم، ج 17، ص 263 و ابصارالعین، ص 63
5- مقتل مقرم، ص 292
6- وقایع الایام، ص 538

7. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «وطحنت جنود الفجار و اقتحمت قَسْطَل الغُبار (1)؛ لشکریان فسق و فجور را از بین بردی و در میان گردوغبار فرو رفتی»

8. ابن اعثم درباره اوضاع عالم بعد از شهادت امام علیه السلام می گوید: «وارتفعت في ذلك الوقت غبرة شديده سوداء مظلمة، فيها ريح أحمر لايرى فيها اثر عين و لا قدم حتى ظن القوم أن قد نزل بهم العذاب، فبقوا كذلك ساعة، ثم انجلت عنهم (2)».

از این عبارتها (3) استفاده می شود که علاوه بر گردو غباری که در هر جنگی هست، گردوغباری دیگر در آن روز مشاهده شده که نشانه عزای آسمان در این سوگ جانسوز بوده است.

134. «انّ اللهَ قَد أذنَ في قَتْلِكُم»

134. «انّ اللَّهَ قَد أَذنَ فِي قَتْلِكُم»

جعفر بن محمد بن قولوية روایتی را با این مضمون از امام صادق علیه السلام نقل می کند: «إِنَّ الحُسَيْنَ علیه السلام بِأَصْحَابِهِ يومَ أُصيبُوا ثُمَّ قال أَشْهَدُ أنّه قد أَذِن فِي قَتْلِكُم يا قَومِ فَاتَّقُوا الله واصبروا (4)».

در اثبات الوصية آمده است: «انّ الله- عزوجل- قد أذِنَ فى قَتْلِكُم اليوم وَقَتْلي وَعَليكم بالصَّبر و الجهاد (5)».

1. برخی «اذن» را به معنای علم و اراده گرفته اند؛ بدان جهت که صفات باری تعالی همگی به اراده و علم، بلکه فقط به علم بر می گردد (6). در این صورت معنای جمله آن است که خداوند نسبت به این قتال علم و اراده دارد اما اگر «اذن» به معنای رضا و خشنودی باشد، جمله دارای معنایی

ص: 203


1- بحار الانوار، ج 98، ص 321
2- بحار الانوار، ج 98، ص 321
3- در برخی از کتب حماسه هایی نقل شده که در آنها نیز اشاره به گرد و غبار عاشورا شده است. ر.ک: ناسخ التواریخ، ج 6، ص 272 258 و 261؛ فرسان الهیجاء، ج 1، ص 31 و ج 2، ص 5 و ص 146؛ ادب الحسین علیه السلام، ص 196 و 208 و قمقام، ج 1، ص 424
4- کامل الزیارات، ص 73 و بحارالانوار، ج 45، ص86
5- اثبات الوصية، ص 163؛ نفس المهموم، ص 236 و در مقتل مقرم، ص 275 و الحسين علیه السلام قتيل العبرة، ص 15 «فعليكم بالصبر و القتال» آمده است
6- الأمام الحسين علیه السلام و اصحابه، ص 268

سلیس تر خواهد بود و آن اینکه خداوند اجازه داده و راضی است که ما کشته شویم چه اینکه بقای دین در همین شهادت است.

2. در روز عاشورا امام با جمله ،فوق برای جهاد اذن عام داد و یاران حضرت علاوه بر این اذن عام، هنگام رفتن به میدان از حضرت اجازه می طلبیدند.

3. امير المؤمنين علیه السلام الجهاد را لباس تقوا می داند (1)؛ یعنی آنچه تقوا را حفظ می کند و زینت می بخشد، جهاد است پس اساس جهاد برای حفظ تقواست و جهادگر همیشه باید به این نکته توجه داشته باشد که برای برپا ماندن تقوا می جنگد، پس خود باید رعایت تمام موازین تقوا را بکند و مهمتر از همه امور اصلاح نیت است؛ یعنی جهاد او فقط برای رضای خدا باشد. از این رو امام در

ابتدای نبرد یاران خود را امر به تقوا می کند و چه زیبا یاران با تقوای امام علیه السلام به سفارش او عمل کردند.

4. صبر و تقوا با یکدیگر رابطه ای محکم دارند، چرا که: «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ، فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنينَ (2)؛ کسی که تقوا و صبر پیشه کند پیروز است زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند».

علی فرمود: «إنْ اِبْتُليتُم فاضبروا، فانّ العاقبة للمتقین (3): اگر به رنج و ناراحتی گرفتار شدید شکیبا باشید که سر انجام پیروزی با متقین است».

هم چنین آن حضرت برای کسی که صبر را مرکب راهوار نجات خویش و تقوا را زاد و توشه آخرتش قرار دهد طلب رحمت می کند: «رحم الله امرأ... جَعَلَ الصَبَرَ مِطيَّة نَجَاتِهِ، والتَّقوى عُدَّةَ وَ فاته (4). همان گونه که در خطبه «همام» نیز نکاتی در این زمینه به چشم می خورد (5) و دعوت امام شهید در آغاز نبرد به صبر و تقوا اشاره به این نکته است که نجات و پیروزی واقعی شما و از بین نرفتن پاداش اعمال نیکی که انجام داده اید همه در گرو صبر و تقواست.

.5 طبق نقل دوم، امام علیه السلام اصحاب را به صبر و جهاد دعوت نموده و این دو به تعبیر

ص: 204


1- نهج البلاغة خطبه 27
2- یوسف (12) آیه 90
3- نهج البلاغة خطبه 98
4- همان، خطبه 76
5- همان خطبه 193

امیرالمؤمنین علیه السلام دو رکن اساسی ایمان است: «الأيمان على أربع دعائم على الصَّبْرِ واليَقين و العَدْلِ والجهاد (1)».

6. جهادی که سیدالشهداء به آن فرا می خواند از دیدگاه علی چهار شعبه دارد:

الف- امر به معروف؛ ب- نهی از منکر؛ ج- صدق و راستی در معرکه نبرد و د- دشمنی با فاسقان (2).

135. «فاجمعوا أمركم و شُرَكائكم»

135. «فاجمعوا أمرَكم و شُرَكائكم»

1. امام علیه السلام در آغاز خطابه خود در روز عاشورا فرمود: «أيها الناس إسْمَعوا قولي و لا تعجلوا حتى

أَعِظُكُمْ بِمَا يُحِقُ لَكُمْ عَلى... (3)».

حضرت در این جمله موعظه و نصیحت را وظیفه خود و حقی برای دشمن بر خویش میداند زیرا قلبهایی را که موقتاً از حرکت ایستاده با موعظه به حرکت میتوان واداشت. او به این وظیفه الهی خود عمل کرد حتی آن هنگام که سر مقدسش بالای نیزه بود.

لم ينقطع من إرسال موعظة *** حتى إذا رأسُهُ فوق السَّنانِ حكا

شاعر دیگری چنین سروده است:

يَتْلُوا الكِتابَ وَ ما سَمِعْتُ بِواعظ *** تخذَ القَنا بَدَلاً عَنِ الأعواد (4)

یعنی سر مقدس حسین علیه السلام بالای نیزه قرآن می خواند و شنیده نشده واعظی به جای منبر نیزه را برگزیند.

2. پس از موعظه امام علیه السلام فرمود: «اگر مواعظ مرا نپذیرفتید و از راه انصاف در نیامدید همگی دست به دست یکدیگر دهید و هر تصمیم و اندیشه باطلی که دارید در مورد من عمل کنید؛ فَاجَمعُو

ص: 205


1- نهج البلاغه، قصار الحكم 31
2- همان
3- این خطبه با اختلاف هایی در الفاظ، در کتب زیر آمده است: الأرشاد، ص 217؛ اعلام الوری ص 240؛ تاریخ طبری، ج 5، ص424؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 179؛ الکامل، ج 4، ص 61؛ بحار الانوار ، ج 45 ص 6 عوالم، ج 17، ص 250؛ وقعة الطف، ص206؛ مقتل الحسين علیه السلام ، ص 116؛ نفس المهموم، ص 240؛ لواعج الأشجان، ص126؛ مقتل مقرم، ص 278؛ معالم المدرستين، ج 118؛ ابصار العین، ص 9 به بعد؛ تظلم الزهراء علیها السلام ، ص 181؛ ادب الحسين علیه السلام، ص 157 و موسوعة كلمات الامام الحسین علیه السلام عالی، ص 418 به بعد
4- شعر از الشیخ احمد النحوى (ادب الطف، ج 5، ص 300

أَمْرَكُم وَ شُرَكَانَكُم، ثُمَّ لَا يَكُنْ أمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّة، ثُمَّ اقْضُوا إلى ولا تَنظُرون». از کلمهٔ «شرکاءکم» پیداست که کارکنان و عمّال ،صحنه منحصر به عمر سعد و یا ابن زیاد نبودند، بلکه گروهی به رهبری یزید مرتکب این گناه شدند که میتوان آنها را «حزب الظالمین (1)» نامید و عقیله کبری علیهاالسلام در خطابه شام از آنان به حزب الشيطان الطلقا» تعبیر می کند (2).

136. اتمام حجت

136. اتمام حجت

امام علیه السلام پیش از خواندن خطبه مردم کوفه را به سکوت دعوت فرمودند. طبق نقل لهوف آنها ساکت شدند (3)، ولی بعضی گفته اند: «فأبوا أن يَنْصُتوا». سپس امام فرمود: وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمُ أَنْ تَنصُتوا إِليَّ فَتَسْمِعوا قَوْلِي، وَ انّمَا أَدْعُوكُم إِلَى سَبِيلِ الرّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَتي كَانَ مِنَ المُرْشِدِينَ و مَنْ عَصَانِي كَانَ من الْمُهْلِكِينَ، وَ كُلَّكُم عَاصٍ لأمْرِي غَيْرَ مُسْتَمِعِ قَولى، فَقَدْ مُلئتُ بُطُوْنُكُم مِنَ الحَرَامِ، وطُبِعَ عَلى قلوبِكُم وَيْلَكُم أَلا تَنْصِتُون أَلَا تَسمِعُونَ، فَتَلَاوَم اصْحَابُ عُمر بن سعد بينهم و قالوا: أنصتوا اليه (4)».

به هر حال در بعضی از سخنانی که امام علیه السلام در آن روز فرموده اند استماع تحقق یافته (5)و در بعضی موارد پس از سرزنش امام جمعیت نسبتاً آرام شده است در حقیقت آنها به مواعظ حضرت گوش فرا ندادند اما او باید اتمام حجت می.کرد در خطبه اول می فرمود: «فانسبونی فانظروا مَنْ أنا، ثمّ ارجعوا الى أنفسكم وعاتبوها، فانظُروا هل يصلح لكُم قَتلى و انتهاكُ حُرمَتى؛ مرا بشناسید سپس به خود مراجعه کنید بنگرید که آیا رواست مرا به قتل برسانید و حرمت مرا از بین ببرید؟ مگر من فرزند پیامبر شما نیستم و پدرم نخستین ایمان آوردنده به خدا و رسول او نبود؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدرم و جعفر طیار عموی خودم نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول الله صلی الله وعلیه واله درباره من و برادرم فرمود: اینان دو سید جوانان بهشتند؟

گفتار حق مرا بپذیرید و تصدیق کنید به خدا سوگند هرگز دروغ نگفته ام و اگر مرا تصدیق

ص: 206


1- زیارت جامعه کبیره
2- لهوف، ص 184؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 65 و 66؛ بلاغات النساء، ص 22؛ بحار الانوار ، ج 45، ص 134 نفس المهموم، ص 445؛ تظلم الزهراء علیهالسلام، ص 268؛ مقتل مقرم، ص 463 و معالم المدرستین، ج20، ص 205
3- لهوف، ص 96 و نفس المهموم، ص 246
4- مقتل خوارزمی ج 2 ص 6 بحارالانوار، ج 45 ص 8 عوالم، ج 17، ص 252 و نفس المهموم، ص 245
5- البداية والنهاية، ج 8، ص:178 فانصت الناس كلهم و ابصار العین، ص 10: «فانصتوا بعض الأنصات»

نمی کنید افرادی در میان شما هستند که این سخنان را از رسول خدا صلی الله وعلیه واله را شنیده اند. از جابربن عبدالله و ابو سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید تا بگویند که این سخنان را در مورد من و برادرم از پیامبر صلی الله وعلیه واله شنیده اند. آیا این سخن نمیتواند شما را از ریختن خون من باز دارد؟... آیا در شرق و غرب عالم جز من فرزندزاده پیامبری هست؟ وای بر شما مگر من کسی را از شما کشته ام و یا مالی را برده ام؟... آن گاه چند تن از افراد دشمن را نام برد و فرمود مگر شما ننوشتید باغهای ما سبز شده و میوهها رسیده و لشکریان ما فراهم است...(1)»

در خطبه دوم فرمود: «تَبالَكُم اَيُّتها الجماعة وَتَرْحاً حين استصرختمونا و الهين فأصرخناكم موجفین مرگ بر شما حسرت زده به ما پناهنده شدید و ما ندای شما را اجابت کرده به جانب شما آمدیم اکنون شمشیری را که باید طبق سوگندهایتان برای یاری ما بکشید به روی ما کشیدید و آتشی را برای سوزاندن ما شعله ور ساختید که ما آن را برای دشمنان اسلام افروخته بودیم اینک با دوستان پیکار میکنید و در حمایت از دشمنان اتفاق دارید بدون آنکه عدل و دادی در میان شما اجرا کنند و بدون آنکه امید خیری به آن داشته باشید آیا ننگ و عذاب برای شما نیست که ما را رها کردید و به دشمنان پیوستید شمشیرها در نیام بود و آتش جنگ خاموش، شما در افروختن آتش جنگ شتاب نمودید و مانند ملخ های ناتوان از جا جستید و خود را مانند پروانگان در آن آتش افکندید نابود شوید ای فرومایگان و تحریف کنندگان کتاب که در نافرمانی خدا متحد شدید و فریب شیطان خوردید و چراغ احکام الهی را خاموش کردید دشمنان اسلام را حمایت و در نابودی ما می کوشید. اجل والله غدر فيكم قدیم آری به خدا سوگند نیرنگ و فریب در شما سابقه دارد و به رگ و ریشه شما پیچیده و شاخههای شما را فرا گرفته است. شما آلوده ترین میوه ای هستید که برای باغبان گلوگیر، ولی خوراک لذیذی برای غاصب می باشید...

این ناپاک و ناپاک زاده مرا بین دو کار مخیر کرده، یا شمشیر را برگزینم و کشته شوم و یا تن زیر بار ذلّت بدهم اما هيهات منا الذله، خدا و رسول او و دامن های پاک وانسان های با عزت و کرامت هرگز به ذلّت ما راضی نیستند... من با این جمعیت اندک و اهل بیت خود با شما جنگ خواهم کرد (2)».

امام علیه السلام اتمام حجت کرد و مردم را پند و اندرز داد اما دل تیره و سخت آنها، که چون سنگ خارا

ص: 207


1- الأرشاد، ص 218؛ الکامل، ج 4، ص 61 طبری، ج 5، ص 424؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 179؛ بحارالانوار، ج 45، ص 6؛ عوالم، ج 17، ص 250؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 119 و لواعج الأشجان، ص 127
2- لهوف، ص 96؛ بحار الانوار ج 45، ص 8 عوالم، ج 17، ص 252؛ مقتل خوارزمی، ج 2 ص 6؛ نفس المهموم، ص بحارالانوار، تحف العقول، ص 171 لواعج الأشجان، ص 129 و مقتل مقرم، ص 286

بود از نصایح او بهره مند نشد و باران رحمت او در آن شوره زارها جز خار و خاشاک محصولی نداد.

لَمْ يَنْقَطِع مِنْ إرسال مَوْعِظَةٍ *** حَتَّى إذا رأسُه فَوقَ السِّنان حكا

امام علیه السلام علت عدم تأثیر مواعظ خود را، خوراکهای ناپاک یاد کرد (1). باید گفت هم چنانکه اگر یک بار گرد و غبار بر آینه نشیند زدودنش آسان است، ولی اگر پیوسته در معرض غبارهای غلیظ قرار گیرد و تبدیل به زنگار ،شود دیگر خاصیت آیینگی خود را از دست خواهد داد، دلها نیز بر اثر خوراکیهای آلوده و غیر مشروع نفوذناپذیر شده و مصداق واقعی «مسخ القلوب» خواهد شد.

137. «هذه السهام رُسُل القوم اليكم»

137. «هذه السهام رُسُل القوم اليكم»

عمر سعد در بامداد عاشورا تیری به طرف یاران اردوگاه حسین علیه السلام پرتاب کرد و گفت: گواه باشید که نخستین تیر را من رها کردم (2). آنگاه سپاهیان از او پیروی نمودند در این هنگام امام علیه السلام به یاران خود فرمود:

«قُومُوا رَحِمَكُمُ الله إلى المَوتِ الَّذى لابُدّ مِنْهُ، فَإِنَّ هَذهِ السَّهام رُسُلُ القَومِ إليكم (3)؛ رحمت خدای بر شما باد قیام کنید به سوی مرگی که چاره و فراری از آن نیست، این تیرها پیام آوران لشکر برای شما هستند».

1. طلب رحمت الهی امام علیه السلام برای اصحاب نشان از عظمت معنوی آنان دارد.

2. عبارت «الى الموتِ الذى لابد منه» به معنای این شعر معروف نیست که

إذا لم يكن من الموت بد *** فمن العجز أن يكون جباناً

زیرا اصحاب آگاهانه و با اختیار کامل خود شهادت را برگزیده بودند و گرنه راه فرار و تسلیم به دشمن باز بود (4).

3. «رُسُل القوم» استعاره از تیرهای دشمن است که نخستین پیک را عمر سعد با دست خود رها

ص: 208


1- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 6؛ بحار الانوار، ج 45، ص 8، عوالم، ج 17، ص 252 و نفس المهموم، ص 245
2- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 112؛ الارشاد، ص 220؛ طبری، ج 5 ص 429؛ الکامل، ج 4، ص 65؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 181؛ انساب الأشراف، ص 74 (الحسين علیه السلام و السنة)؛ وقعة الطف، ص 217؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 123؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 8 و معالم المدرستین، ج 3، ص128
3- لهوف، ص 100 و 101؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 112؛ بحار الانوار، ج 45، ص 12 عوالم ، ج 17، ص 255؛ نفس المهموم، ص 249 و 250؛ لواعج الأشجان، ص 136؛ مقتل مقرم، ص 292 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 184 و حياة الامام الحسين بن على علیهماالسلام، ج 3، ص 199
4- ر.ک: مقتل مقرم، ص 265 فرسان الهیجاء، ج 2، ص 128؛ معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 344 العيون العبري، ص 93؛ المفيد، ص 80 و نیز ر.ک: عنوان 120 همین کتاب

ساخت و آخرین فرستاده نیز همان تیر سه شعبه زهرآلودی بود که به سینه حضرت اصابت نمود و امام علیه السلام دعای قربانی خواند: «بسم الله و بالله و على ملة رسول الله صلی الله وعلیه واله (1)». شاعر گفته است:

الى أن جاءه في الصدر سهم *** فأضرم في حشاء الأسلام ناراً

و دیگری سروده است:

يا للرجال لسهم ذى حَنَّقٍ به *** أودى و سيف قطيعةٍ و عنادِ

فَلَقَدْ أصاب الدين قَبْلَ فؤادِهِ *** ورمى الهُدى من قبل ذاك الهاد (2)

ناگهان تیر سه شعبه از کمین *** کرد قصد آن خدیو راستین

خواست جا برسینه آن شاه کرد *** جا نجست و رو به قلب الله کرد (3)

138. «كل يتقرب إِلَى الله بدمه».

138. «كلُّ يتقرب إلى الله بدمه»

عَن الصَّادِق جعفر بن محمد عن أبيه عن جده علیهماالسلام أنّ الحُسين بن على بن أبي طالب علیهماالسلام دَخَلَ يَوماً الى الحَسَنِ علیه السلام فَلَمّا نَظَرَ اليه، بكى، فَقال له ما يُبكيك يا أبا عبدالله؟ قال: أبكى لما يُصنع بِكَ. فقال الحسن علیه السلام ان الذى يؤتى الى سَمُّ يُدّسُ الى فأُقتَل به و لكن لا يَومَ كيومك يا اباعبدالله يَرْدَلِفُ اليك ثلثون ألف رجل يدّعون انهم من امة جدنا محمد صلی الله وعلیه واله ويَنْتَجِلُونَ دين الأسلام فَيَجْتَمِعُونَ على قتلِكَ وَسَفْكِ دَمِك و انتهاكِ حُرمتِكَ وَ سنی ذراريك و نسائكَ وانْتِهابِ ثِقْلِكَ، فعندها تحلّ ببني امية اللعنة (4).

همچنین راوی از امام سجاد علیه السلام نقل می کند که فرمود: «... ولا يوم كيوم الحسين، إرْدَلَفَ إِلَيْهِ ثلاثون ألف رجلٍ، يَزعمون انهم من هذه الأمة كلّ يتقرَّبُ إِلَى اللَّهِ - عزَّوجل - بِدَمِهِ و هُوَ بالله يُذَّكِرُهم فلا يَتَّعِظُونَ، حتَّى قَتَلُوهُ بَغياً و ظُلماً و عدواناً ...(5)»

1. هر دو روایت تعداد لشکریان دشمن را سی هزار نفر دانسته است و از بین اقوالی که در این باره ذکر شده است با (افراط و تفریط) ما مضمون همین دو روایت را بر می گزینیم و اینان همان سربازان

ص: 209


1- لهوف، ص 120 و 121؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 34، بحار الانوار، ج 45 ص 53،عوالم ج ،17، ص 295؛ نفس المهموم ص: 357 لواعج الأشجان ص 187؛ مقتل مقرم، ص 351 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 309
2- شعر از شیخ احمد النحوى (وقايع الايام (محرم) ص 618)
3- آتشکده نیر تبریزی ص 58
4- امالی صدوق، ص 116؛ بحار الانوار، ج 45، ص 218؛ لهوف، ص 25 و عوالم، ج 17، ص 154
5- امالی صدوق، ص 462؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298؛ عوالم، ج 17، ص 349

رسمی حکومت در «کوفة الجند» بودند البته غیر از این سربازان، مردم دیگر را نیز برای جنگ با امام علیه السلام بسیج کردند، چنانکه مرحوم سماوی می گوید هنگامی که امام علیه السلام در کربلا پیاده شد جارچی ابن زیاد در کوفه جار زد کسانی که به منظور جنگ با حسین علیه السلام از کوفه خارج نشده اند بری الذمة نیستند. مرد غریبی دیده شد او را نزد عبیدالله حاضر و مؤاخذه کردند. گفت من مردی از اهل شام هستم، برای مطالبه دینی که بر ذمه یک تن از اهل عراق دارم به این دیار آمده ام ابن زیاد فرمان قتل او را صادر کرد تا کشتن وی برای افرادی که هنوز در کوفه مانده اند، درس عبرتی باشد. امام علیه السلام زیادی افراد دشمن را به قطرات بارانهای پیوسته تشبیه کرده است:

و ابن سعد قَدْ رَمانى عَنْوَةً *** بِجُنودٍ كَوكُوفِ الها طلين (1)

2. علت اعزام این لشکر انبوه برای نبرد با عده ای محدود دو مطلب بوده است: نخست اطلاع دشمن از شجاعت امام علیه السلام و یارانش علیهماالسلام، و دیگر خوف از پیوستن آنان که در دل به امام محبت داشتند.

3. آنچه بیشتر مورد توجه است و از عبرتهای واقعه عاشور است این است که گروه یزید خود را مسلمان و پیرو پیامبر صلی الله وعلیه واله می دانستند و در جنگ با حسین علیه السلام قصد قربت کردند! آیا این همان حسینی نیست که آن همه مورد تکریم پیامبر صلی الله وعلیه واله بود؟ پس چه شد؟ آیا بدون زمینه سازی پیشینیان، انحطاط جامعه تا این حد ممکن بود؟

کمينُ جَيْشِ بَدا يَومَ الطُّفُوفِ وَ مِنْ *** يوم السقيفة قَدْ لَاحَتْ طلائعه (2)

139. «رَفَعَ شَيْبَتَهُ إِلى السَّماء».

139. رَفَعَ شَيْبَتَهُ إِلى السَّماء»

با توجه به این نکته که تمام اعمال و رفتار معصوم برخواسته از حکمت و دلیلی است، از این رو توجه به حالات حضرت در روز عاشورا از اهمیت زیادی برخوردار است.

1. در بامداد عاشورا امام علیه السلام قرآن را در مقابل خویش نهاد و دو دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و دعا خواند (3).

ص: 210


1- بحارالانوار، ج 45، ص 48؛ عوالم، ج 17، ص 291؛ الاحتجاج، ج 2، ص 25؛ نفس المهموم، ص351؛ موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 492؛ أدب الحسين علیه السلام و حماسته، ص 492؛ أدب الحسين علیه السلام و حماسته، ص 42 و تظلّم الزهراء علیهاالسلام، ص 205
2- شعر از علامه بحرالعلوم ر.ک: عمدة المصائب و زبدة النوائب، ص 117 و وقایع الایام،ص 619
3- «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتي في كُلِّ كَربٍ وَ رَجائي في كلّ شِدّة، وأنْتَ لي في كلَّ أَمْرٍ نَزَلَ بي ثِقَةٌ و عُدَّةُ ، كَمْ مِنْ هَمَ يُضَعْفِ فِيهِ الفُؤادُ وَ تَقِلُّ فيهِ الحيلَةُ وَيَخْذُلُ فيهِ الصّديقُ وَيَسْمَتُ به العَدُّوُ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ، رغبَةً مِنّى إِلَيْكَ عَمَّنْ سَواكَ، فَفَرَّجْتَهُ وَكَشَفْتَهُ، فَأَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَصَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ رَغْبَةٍ». (الكامل، ج 4، ص 60 البداية والنهاية، ج 8، ص 178؛ طبری، ج 5، ص 423؛ نفس المهموم، ص 238؛ لواعج الأشجان، ص 123 در نفس المهموم، ص 350 در تذکرة الخواص، ص 227 چنین آمده است لمّا رأهم الحسين علیه السلام مصرين قتله اخذ المصحف و نشره و جعله على رأسه»)

2. پس از شهادت گروهی از یاران به محاسن شریفش دست کشید و فرمود:

«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى اليَهود، إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً واشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى النّصارى، إِذْ جَعَلَوهُ ثالث ثَلَاثَةٍ وَ َاشتَدَّ غَضَبُ الله عَلى المجُوسُ إذْ عَبَدوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دونَهُ واشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى قومِ اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمُ عَلَىٰ قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِم، أما والله لا أجيبهُمْ الَىٰ شَيْءٍ مِمَّا يُرِيدُونَ حَتَّىٰ أَلْقَى الله - تعالى - وَ أنا مُخضَّبٌ بِدَمى (1): خشم الهی بر چهار گروه شدت یافت. بر یهود آن زمان که عزیر را فرزند خدا دانستند و بر نصارا آن گاه که به اقانیم ثلاثه معتقد شدند و بر مجوس که به جای پرستش خدای یکتا به عبادت ماه و خورشید پرداختند، و بر امتی که هماهنگ و متحد برای کشتن فرزند پیامبر خود قیام کردند سوگند به خدا خواسته آنان را نخواهم پذیرفت تا آن هنگام که به خون خویشتن خضاب کنم و با این حال با خدای خود ملاقات کنم».

3. آن حضرت هنگام شهادت عبدالله بن حسن علیهاالسلام دستهای خود را به طرف آسمان بلند کرد و آنان را نفرین کرد (2).

4. زمانی که تیر سه شعبه زهر آلود بر سینه اش نشست سر به آسمان برداشت و به خدای خویش عرض نمود:

«الهى أنْتَ تَعْلَمُ أنّهم يَقْتُلُونَ رَجُلاً لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غيرَه (3)».

5. آن گاه که فرزند رشیدش علی اکبر علیه السلام به سوی میدان می رفت، دست به زیر محاسن شریف برد و آن را به طرف آسمان بلند کرد (و طبق نقل دیگر انگشت سبابه خویش را به طرف آسمان گرفت) و گفت:

«اللهم أشهد على هؤلاءِ القَومِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِم أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِكَ محمد صلی الله وعلیه واله، خَلقاً و خُلْقاً و

ص: 211


1- لهوف، ص 101؛ بحار الانوار، ج 45 ص 12 عوالم، ج 17، ص 255؛ نفس المهموم، ص 250؛ لواعج الأشجان، ص 136؛ مقتل مقرم، ص 295 و تظلّم الزهراء علیهاالسلام، ص 185
2- «اللهم امْسِك عنهم قَطرَ السَّماءِ وامْنَعْهُمْ بَرَكَاتِ الأَرْضِ، اللهم فأَنْ مَتَّعْتَهُمْ الى حينٍ، فَفَرَّقْهُم فِرَقاً واجْعَلْهُم طَرَائِقَ قَدِداً ولا تُرْضِ الوُلاَةَ عَنْهُم أَبَداً، فأنهم دعونا لِيَنْصُرُونَا، فَعَدُوا عَلَيْنَا فَقَتلونا». (الأرشاد، ص 225 نفس المهموم، ص 359؛ ابصار العین، ص 38 و مقتل مقرم، ص 354)
3- لهوف، ص 121؛ نفس المهموم، ص 357؛ بحار الانوار، ج 45 ص 53؛ عوالم، ج 17، ص 295 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 209

منطقاً...(1)»

دست بر زیر محاسن برد و گفت *** کای خدادیدی خریدیمت به مفت

من که از خود خرمنی نندوختم *** آنچه تو دادی به تو بفروختم

6. «و لَمَا اسْتَد به الحال رَفَعَ طَرْفَهُ إِلَى السَّماء وقال: اللهم متعالی المکان الخ (2)». و بی شک هر یک از این حالات اسراری دارد که ما را توان درک آن نیست و شاید وجه اینکه در لحظات پایانی فقط چشمها را به سوی آسمان ،گرفت آن باشد که بدن او پر از جراحات بود.

140. «نَعَم، هذا اوّل وقتها»

140. «نعم، هذا اوّل وقتها»

«فلما رأى ذلك ابو ثمامه عمرو بن عبد الله الصائدى قال للحسين علیه السلام یا ابا عبدالله نفسى لَكَ الفداء انّى أرى هؤلاء قد اقتربوا منك، لا والله لا تُقتل حتى أقْتَل دونك ان شاء الله، و أُحِبُّ أن ألقى ربّى و قد صليتُ هذه الصلاة التى دنا وقتها. قال فرفع الحسين علیه السلام رأسه، ثم قال: ذكرت الصلوة جَعَلك الله من المصلين الذاكرين، نعم هذا اوّل وقتها... (3)».

1. عمرو بن عبدالله بن كعب الصائد، معروف به ابوثمامه صائدی (4)، از تابعین بود و از شجاعان عرب و بزرگان شیعه و یاران علی علیه السلام شمرده می شد وی از کسانی بود که از امام علیه السلام برای رفتن به کوفه دعوت نمود و از هیچ کمکی به مسلم بن عقیل علیه السلام دریغ نکرد و بعد از ماجرای مسلم، با نافع بن هلال جملی خود را به امام علیه السلام رساند و در رکاب او به شهادت رسید (5).

2. از عبارات فوق مواسات او با امام و عشق وی به ولایت به خوبی آشکار می شود زیرا او به امام علیه السلام می گوید تو کشته نخواهی شد مگر این که من پیش از تو و در راه دفاع از تو کشته شوم.

3. اهمیت نماز، به ویژه نماز اوّل وقت، به قدری است که امام علیه السلام و یارانش در آن معرکه هم به آن توجه دارند.

ص: 212


1- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 مقتل مقرم، ص 321؛ على الاكبر علیه السلام، ص 77؛ منتهی الامال، ج 1، ص 672؛ تظلم الزهرا علیها السلام ص193؛ نفس المهموم، ص 308 و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج 45، ص 42 و عوالم، ج 17، ص 285
2- مقتل مقرم، ص 356؛ الحسين علیه السلام قتيل العبرة، ص 83
3- طبری، ج 5، ص 439؛ الکامل، ج 4، ص 70؛ بحار الانوار، ج 45، ص 21؛ عوالم، ج 17، ص 264؛ لواعج الأشجان، ص 155؛ نفس المهموم، ص 270؛ ابصار العین، ص 70؛ وقعة الطف، ص 229 و مقتل الحسین علیه السلام، ص 142)
4- سلسله نسب «ابوثمامه» در جمهرة انساب العرب، ص 395 این گونه ذکر شده است: «زیاد بن عمروبن عريب بن حنظله بن دارم ابن عبدالله الصائدى» و این با آنچه در «ابصارالعین» ص 69، آمده متفاوت است
5- ابصار العین، ص 69 و طبری، ج 5، ص 369 و 410

4. از فرمایش امام علیه السلام می توان بهره ای فقهی برد و آن اینکه میتوان با نگاه کردن به خورشید ظهر شرعی را تشخیص داد و اگر فردی با ممارست در این عمل توانست به وقت ظهر پی ببرد دیگر نیازی به نصب شاخص ندارد.

141. «عقرو اخيولهم»

141. «عقرو اخيولهم»

در لشکر امام علیه السلام در حدود 45 اسب سواری وجود داشت همان طور که امام باقر علیه السلام تعداد سواران را چهل و پنج نفر دانسته اند (1). در حمله اول بیشتر این اسبها از بین رفتند: «عقروا خيولهم (2)». اسب های باقیمانده هم سخت تشنه بودند و از این رو اصحاب امام علیه السلام بیشتر پیاده به میدان می رفتند.

142. «فمشى اليه الحسين علیه السلام»

142. «فمشى اليه الحسين علیه السلام»

از آنجا که بیشتر اسب ها پی شده بودند و از اسب های باقیمانده نیز باید در موارد حساس تر استفاده می شد، امام علیه السلام پیاده به بالین چند نفر از یاران خود رفتند؛ از جمله مسلم بن عوسجه که در مقاتل نوشته اند: «مشی الیه الحسين (3)». و نيز جسد قاسم علیه السلام را خود به سینه گرفت و پیاده به جانب خیام برد (4).

143. «فلما لم يبق معه سوى أهْلَ بيته...»

143. «فلّما لم يبق معه سوى أهْلَ بيته...»

در واقعه طف همۀ اصحاب و نیز بنی هاشم پیش از امام علیه السلام به شهادت رسیدند و اصحاب نیز تا زنده بودند نگذاشتند از بنی هاشم کسی به میدان رود.

در لشکری که افراد آن تحت اراده الهی نباشند و با تهدید و تطمیع گردآوری شده باشند، کسی با اختیار، در مرگ، بر دیگری پیشی نمیگیرد اما آنان که با آزادی کامل شهادت را برگزیدند از وظیفهٔ خود آگاهند می دانند هر شریفی باید خود را فدای اشرف کند درست مانند اعضای بدن یک انسان که اگر سنگی به طرف چشم پرتاب شود وظیفه دست حفظ چشم، حتی به قیمت از بین رفتن

ص: 213


1- لهوف، ص 100؛ شيخ مفيد قدس سره در ارشاد، ص 221 میگوید فاخذت خیلهم تحمل و انما هى اثنان وثلثون فاساً»
2- طبری، ج 5، ص 437 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 16؛ مثیر الاحزان، ص 34 البداية والنهاية، ج 8، ص 182؛ الکامل، ج 4، ص 69؛ الأرشاد، ص 222 و لواعج الأشجان، ص 154
3- طبری، ج 5، ص 435 لواعج الأشجان، ص 153؛ ابصار العین، ص 63 البداية والنهاية، ج 8، ص 182؛ الأرشاد، ص 221 و الکامل، ج 4، ص 67
4- طبری، ج 5، ص 447 و 448؛ ابصار العین، ص 37 الکامل، ج 4، ص 75 الأرشاد، ص 224؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 186 و بحار الانوار، ج 45 ص 36

خودش، می باشد. از این رو نوشته اند: «فلما لم يبق مَعَهُ سوى اهل بيته، خرج على بن الحسين علیهماالسلام...(1)»

144. «اجْتَمَعوا يُودِّعُ بَعْضُهُم بَعْضاً .

144. «إجْتَمَعوا يُودِّعُ بَعْضُهُم بَعْضاً»

جوانان و پیران پارسای کربلا بی لب و کام و دهان هم نفس و همراز یکدیگر بودند عارفانی که جدا شدن از هم برایشان رنج آور بود و غیر از مهربانی و صفا و عشق و وفا نسبت به هم در وجودشان چیزی نبود.

پیش از آنکه ابوالحسن علی بن الحسین علیهماالسلام و عازم میدان شود، صحنه شگفت و شورانگیز روی داد و آن وداع جوانان بنی هاشم با یکدیگر بود.

«و لمّا قُتِل أصحاب الحسين علیه السلام و لم يبق معه الا أهل بيته خاصة و هم ولد على علیه السلام و ولد جعفر و ولد عقيل و ولد الحسن، و ولد علیهماالسلام، إجتمعوا يودّع بعضهم بعضاً و عزموا على الحرب (2)».

و لحظاتی پس از این وداع بود که امام فرمود جوانان بنی هاشم بیایید و بدن برادرتان را به خیمه ها حمل کنید (3).

ص: 214


1- لهوف، ص 112؛ الأرشاد، ص 222 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 26؛ لواعج الأشجان، ص168؛ بحار الانوار، ج 45، ص 32؛ عوالم، ج 17، ص 275 و نفس المهموم، ص 305 و نیز رک طبری ج 5 ص 446؛ الکامل، ج 4، ص 74 البداية والنهاية، ج 8، ص 185 و اخبار الطوال، ص 256. و مُذْ قَضوا حقَّ العُلا و اسْتَشْهَدوا *** مِنْهُم لَمْ يَبْقَ حيّاً أحَدٌ لم يبق عند السبط الأ أهله *** آل النبي المصطفى و ثقله الهاشميون و مَنْ كها شم *** فى شرف الأصل و في المكارم و الطالبتون الألى ان طلبوا *** لَمْ يُلحقوا و لَمْ يَفُتُهُم طَلبُ هم صفوة البارى من الأنام *** طَهَّرهم من دَنَس الأثام (شعر از مرحوم شیخ هادى كاشف الغطاء الملحمة الكبرى، ص 91)
2- نفس المهموم، ص 305 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 26؛ لواعج الأشجان، ص 168؛ مقتل مقرم، ص318؛ معالى السبطين علیهماالسلام،ج 1، ص 409؛ منتهی الامال (معرب)، ج 1، ص 671؛ حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 243؛ العيون العبری، ص 150؛ قمقام ج 2، ص 431 معالم المدرستین، ج 3، ص 152
3- الأرشاد، ص 223؛ بحار الانوار، ج 45، ص 44 عوالم، ج 17، ص 287؛ مقاتل الطالبیین، ص 115؛ طبری، ج 5، ص 447؛ الکامل، ج 4، ص 74؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 31؛ نفس المهموم، ص 312 مقتل مقرم، ص 325؛ على الاكبر علیه السلام، ص 83؛ وقعة الطف، ص 243 و مقتل الحسين علیه السلام، ص 164. لم أنسِ إذحَمَلَتْهُ فتية هاشم *** لحرائر يَنْدُبْنَ وَشَط خباء فَحَنَّتْ عليه الثاكلات لواطما *** حر الوجوه بلوعة و شجاءِ لهفى لزينب إذرأت وفراته *** مخضوبة بدم عن الحناء عَقَد الأسى منها اللسان فأعولت *** لفقيدها بالدمعة الخَرْساء ابني كُنتَ لى الانيس إذادجي *** الليل البهيم و كنت بدر سمائی فالى اللقاء يوم المعاد فلا أرى *** الايام تسعد قبله بلقاء (شعر از الشیخ احمد بن الشيخ حسون العائلى على الاكبر علیه السلام، ص 134)

على بن الحسين علیه السلام

145. تولد علی اکبر علیه السلام

145. تولّد على اكبر علیه السلام

ابوالفرج اصفهانی میگوید «وُلِدَ على بن الحسين الله في خلافة عثمان و قد روى عن جده على بن ابی طالب علیه السلام (1). به گفته انیس الشیعه تولد آن حضرت در یازدهم شعبان سال سی و سه هجری بوده (2)و از آنجا که قتل عثمان در سال 35 هجری روی داده، پس ایشان دو سال قبل از کشته شدن عثمان به دنیا آمده، و هنگام شهادت 27 سال داشته اند. در لغت نامه دهخدا چنین آمده است: «علی اکبر ابن حسین بن علی بن ابی طالب قرشی هاشمی علیهماالسلام... تولد او در عهد خلافت عثمان روی داد و در واقعه کربلا (سال 61 هجری) هجده ساله بود (3)...» باید گفت اگر تولد ایشان در زمان خلافت عثمان باشد سن ایشان را نباید هیجده سال دانست چه اینکه همگی متفقند قتل عثمان در 35 هجری بوده است (4).

مرحوم ابن ادریس فرمایش شیخ مفید را که ابوالحسن علی بن الحسين علیهماالسلام از امام سجاد علیه السلام کوچکتر بوده (5)، مورد نقد قرار داده و می گوید به تصریح اهل فن (6)، فرزندی که به نام علی در کربلا از

ص: 215


1- مقاتل الطالبین ص 81 ،السرائر، چاپ جدید، ج 1، ص 655 و چاپ قدیم، ص 54 1 و 155 و ابصار العین، ص 21
2- على الاكبر علیه السلام، ص 12؛ العیون العبری ص 153؛ فرسان الهیجاء، ج 1، ص 287 و 288، يوم الطف، ص148
3- لغت نامه دهخدا واژهٔ «علی اکبر»
4- لغت نامه دهخدا، واژه «عثمان بن عفان»
5- مرحوم مفید در ص 222 ارشاد آورده است وله يومئذ تسع عشرة سنة و در ص 227 می فرماید و دفنوا إبنه على بن الحسين علیهماالسلام الأصغر عند رجله»
6- اخبار الطوال، ص 256؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 185؛ طبری، ج 5، ص 446 و الکامل، ج 4، ص 74 و در همین زمینه عُمری در المجدى، ص 91 میگوید: «فاما على الأكبر، فشهد بالطف وقتل و لم يخلف عقباً، روى ذلك غير واحد من شيوخنا و زعم من لأ بصيرة له ان عليّاً الأصغر، هو المقتول، و هذا خطأ و وهم...» و نیز ر.ک: الشجرة المباركة، ص 72

امام شهید شد بزرگتر از امام سجاد علیه السلام بود آن گاه بعض اشتباهات دیگر ارشاد را متذکر میشود و در پایان میگوید امامتِ سجاد دلیل بر بزرگتر بودن وی نیست زیرا در امامت، بزرگتر بودن از حیث سن شرط نیست، چنانکه امام امیرالمؤمنین علیه السلام کوچکترین اولاد ابوطالب بود (1).

146. «استأْذَنَ أباه، فَأَذِن لَهُ»

146. «استأذَنَ أباه، فَأَذِن لَهُ»

فقیه بزرگوار مرحوم ابن ادریس در سرائر گوید:

«فأذا كانت الزيارة لأبى عبد الله الحسين علیه السلام زار والده عليا الأكبر علیه السلام و امه ليلى، بنت أبي مرّة بن عروة بن مسعود الثقفي، و هو اوّل قتيل فى الوقعة يوم الطّف من آل ابی طالب علیهماالسلام (2)...» با توجه به این عبارات و سخنان دیگر (3) باید گفت نخستین شهید از خاندان رسالت در واقعه طف، ابوالحسن علی اکبر علیه السلام بوده است.

امام علیه السلام در روز عاشورا به آسانی به کسی اذن جنگ نمی دادند (4).

اما امامی که می گفت:

سبقتُ العالمين الى المعالى ***بحسن خليقة و علو همة (5)

چه همتی والاتر از آنکه نخست از جوان خویش بگذرد و به محض اجازه خواستن، بی درنگ او را اذن میدان دهد؟ فأستأذن أباه فى القتال فأذِنَ له (6)». چنانکه از حرف «فاء» نیز که بر سر «أَذنَ» آمده، این مطلب استفاده می شود و شگفت تر آنکه بگوید: «أرجو انك لا تُمسى حتى يُسقيك جدّك بكأسه الأوفى (7)...؛ اميدم آن است امروز را شام نکنی، مگر آنکه از دست رسول خدا صلی الله وعلیه واله سیراب شوی».

ص: 216


1- السرائر، ج 1، ص 655 به بعد
2- السرائر، چاپ جدید، ج 1، ص 654 و 655 و چاپ قدیم، ص 154
3- مقاتل الطالبیین، ص 114؛ طبری، ج 5، ص 446؛ الکامل، ج 4، ص 74؛ البداية والنهاية، ج 8، ص185؛ اخبار الطوال، ص 256؛ الأرشاد، ص 222؛ انساب الأشراف، ص 83 (الحسين علیه السلام و السنة)؛ لهوف، ص 112 و نفس المهموم، ص 312
4- به عنوان نمونه، ر.ک: لهوف، ص 108، 163؛ بحار الانوار، ج 45 ص 34 عوالم، ج 17، ص 278 و نفس المهموم، ص 321
5- بحار الأنوار، ج 44، ص 194؛ عوالم، ج 17، ص 69 موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام، ص 842 وادب الحسين علیه السلام وحماسته، ص 26
6- لهوف، ص 112؛ مثیر الاحزان، ص 35؛ نفس المهموم، ص 308 لواعج الأشجان ص 169؛ اعیان الشیعة، ج 4، ص 126 و تظلّم الزهراء علیهاالسلام، ص 193
7- بحارالانوار، ج 45، ص 43، عوالم، ج 17، ص 286؛ نفس المهموم، ص 309 معالى السبطين عليه السلام، ج 1، ص 410 و العيون العبری ص 151 (این کلام با اندکی تغییر در منابع دیگر هم آمده است)

147. «بَرَزَ الَيهم غلامُ أَشبَهُ النّاس بِرَسولِ الله»

147. «بَرَزَ الَيهم غلامٌ أَشبَهُ النَّاسِ بِرَسولِ الله (1)»

در عنوان 19 درباره شباهت های امام علیه السلام به پیامبر صلی الله و علیه واله سخن گفتیم. در اینجا هم به نکته ای که مرحوم مقرم به آن پرداخته اشاره می کنیم روایاتی که در مورد شباهت افرادی به پیامبر صلی الله و علیه واله وارد شده است، هیچ کدام دلالت ندارد که آن فرد در جمیع صفات شبیه رسول خدا صلی الله و علیه واله بوده است. از جمله جابر بن عبدالله شباهت فاطمه زهرا علیهاالسلام را در راه رفتن با پیامبر صلی الله و علیه واله مطرح کرده است. یا درباره شباهت سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام در هیبت و آقایی، و سیدالشهداء علیه السلام در جود و شجاعت و نیز درباره شباهت های جسمی سبطین به رسول خدا صلی الله و علیه واله و روایاتی وارد شده که ما پیشتر به آنها اشاره کرده ایم ولی کلام فوق از امام شهید علیه السلام دلالت می کند که در تمامی جنبه های صوری و، معنوی شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله و علیه واله، علی اکبر بوده است (2).

ص: 217


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 130؛ لهوف، ص 113؛ امالی صدوق، ص 162؛ روضة الواعظین، ص 225؛ بحارالانوار، ج 45، ص 42 و 43؛ عوالم، ج 17 ، ص 285 مقاتل الطالبیین، ص 115؛ لواعج الأشجان، ص 169؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 192 و 193 نفس المهموم،ص 308؛ ابصار العین، ص 22؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 و معالم المدرستين، ج 3، ص 153
2- على الاكبر علیه السلام، ص 41 و 42. علامه کم نظیر مرحوم اصفهانی قدس سره در این باره سروده ای زیبا دارد: تمثل النبى في سليله *** في خلقه و خُلقه وقيله كما تجلّى اللهُ في نَبيّه *** فقد تجلى هو في وليه وقد تجلّى قَلَم الأقلام *** في لوح سر الوحى و الألهام فيه تجلى محكم التنزيل *** كما تجلى باطن التأويل وكيف وهو صفوة الولاية *** وَنُخْبَةُ المبعوث بالهداية شمائل النبي في شمائله *** وَ صَولَةُ الوصى من فضائله هو الوصي في علو همته *** وفى إبائه و في فتوته كل جميل هو فى جماله *** وكل عزّ هو في جلالِهِ هو ابنُ مَنْ دنا الى أدناه *** فما اجله وما أعلاه ريحانة الحسين أزكى ثمره *** لمهجة النّبي خير الخيرة فتى قريش بل فتى الوجود *** ولَيْتُها بَل أَسَدَ الأسود و سيفها العادل في قضائه *** بل هو سيف الله في مضائه فارسها بل فارس الأسلام *** أكرم بهذا البطل الهمام من دوحة العلياء غصنها الطرى *** نماه بالقدس نمير الكوثر ذاك على بن الحسين بن على *** لطيفة اللطف الخفي و الجلي في عالم التكوين كون جامع *** يَنْدَكُ في وجوده الجوامع بل هو في صحيفة الأكوان *** فاتحة الكتاب في القرآن غُرَتُه غُرّة سيد الرسل *** نور العقول و النفوس والمُثل قرّة عين الحق والحقيقة *** دُرّة تاج الشرع و الطريقة و وجهه المضيئ في الأعيان *** بدر سماء عالم الأمكان كيف و في الأشراق و الضياء *** شمس ضياء عالم الأسماء و نوره المنير نور النور *** فأين من سناه نور الطور أسَفَر من مَشْرِقِهِ صبح الأزل *** به استنار الكون فيما لم يزل بل لا يزال مستنيراً أبداً *** وكيف لا و نوره نور الهدى نور بدا من أفق الرساله *** من أفق العزة و الجلالة بل هو في الظهور سر المصطفى *** فمنتهى جلاله غاية الخفا هو النبي في معارج العُلا *** لكن عروجه بطف کربلا نال من العروج منتهى الشرف *** و من رياض القدس أفضل الغُرف و الحرب قد بانت لها الحقائق *** مذفي يمينه تجلى البارق (الأنوار القدسية، ص 121 به بعد؛ على الاكبر ، ص 121 به بعد)

از ایشان است که:

ليتَ شعرى ما يحمل الرهط منه *** جَسَداً أم عِظام خير الخليقة

یعنی نمی دانم چه چیزی به خیمه ها حمل شد؟ آیا جسد شهید بود و یا استخوان های وی؟ و ما نمی دانیم چنین بدنی را چگونه از میدان به خیمه ها حمل کردند؟

148. «يابْنَ الحَسَنِ والحُسَيْن»

148. «يابْنَ الحَسَنِ والحُسَيْن (1)»

کلام فوق در یکی از زیارات ابوالحسن علی اکبر علیه السلام آمده است. علامه مجلسی قدس سره آن را مجازی می داند؛ زیرا عرب عمو را هم «أب» می گوید (2) و برخی توجیه دیگری نموده اند (3). شاید بتوان گفت که چون این بزرگوار دارای خلق حسنی و حسینی بود هم حلم حسنی داشت و هم شجاعت حسینی علاوه بر این وی دارای شباهت های جسمانی سبطین علیهماالسلام به رسول خدا صلی الله وعلیه واله بود و از این رو، از حضرتش با عنوان «یابن الحسن والحسین» یاد می شود.

یک جلوه از این بنوت معنوی را می توان در سخاوت و میهمان نوازی او مشاهده کرد. علی اکبر علیه السلام مانند عموی بزرگوارش از سخی ترین افراد به شمار می رفت (4)تا آنجا که «نار القری (5)»

ص: 218


1- امل الزيارات، ص 200 و بحار الانوار، ج 98، ص 153
2- بحارالانوار، ج 98، ص 157؛ قوله علیه السلام: یابن الحسن، هذا على سبيل المجاز، فان العرب يسمّى العمّ أباً، كما قيل في قوله تعالى: قوله تعالى: «لأبيه آزر»
3- مرحوم مقرم در پاورقی ص 107 رسالة على الأكبر آورده است يحتمل أن يكون ذكر الحسن علیه السلام من زيادة النساخ سهواً و يحتمل أن يكون الغرض من ذكره الأشارة الى نكتة دقيقة وهى لياقة الأكبر لتحمل الأسرار الألهية كالأئمة المعصومين علیهماالسلام، لكن الأرادة الأزلية قضت بحصر الخلافة في الأثنى عشر، الذين نصت الصحف المكرّمة النازلة من ربّ العالمين على أسمائهم و أسماء أبائهم وكناهم والقابهم»
4- «کان الحسن بن على علیهماالسلام أسخى العصر» (الباب الأنساب، ج 1، ص 364)
5- در لغت نامه دهخدا دربارهٔ واژهٔ «نارالقری آمده است آتشی بوده که اعراب شبانگاه می افروختند راهنمایی میهمانان خود را و نام دیگرش «نارالضیافة» است. در این زمینه ر.ک: وقایع الایام (محرم)، ص 258 و فرسان الهيجاء، ج 1، ص 297

می افروخت و از مردمی که در بیابانها مسکن و مأوا نداشتند پذیرایی می کرد. چنانکه ابوالفرج اصفهانی (1) و فقیه بزرگوار مرحوم ابن ادریس (2) و دیگران (3)نیز گفته اند، شعری که به همین ویژگی تصریح کرده در وصف آن جناب سروده شده است (4).

اما چه قدر بر امام سخت گذشت که علی اکبر علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: «العطش قد قتلنى (5)».

149. «صلّى اللهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى عِتْرَتِكَ وأهل بيتك وأبائكَ وأبنائك»

149. «صلّى اللهُ عَلَيْكَ وَ عَلى عِتْرَتِكَ وأهل بيتك و أبائكَ وأبنائك (6)»

از این فقره زیارت علی بن الحسین علیهماالسلام استفاده می شود که آن جناب دارای خانواده و فرزندان متعدد بوده ولی تاکنون به علویانی که نسب آنان به این بزرگوار می رسد، دست نیافته ایم. بلکه بعضی از علمای انساب تصریح کرده اند که از علی اکبر علیه السلام اولادی نمانده است و نسل حسین علیه السلام تنها از امام سجاد ادامه پیدا کرده است (7)، با وجود این، نیافتن ما و تصریح علما، در برابر این قسمت از

ص: 219


1- مقاتل الطالبيين، ص 81
2- السرائر، ج 1، ص 655
3- ابصار العین، ص 21 علی الاکبر علیه السلام، ص 44 و 45؛ نفس المهموم، ص 314؛ وقایع الایام (محرم)، ص 258 و 259؛ ادب الطف، ج 1، ص 273؛ شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، ص 354؛ معالى السبطین علیهماالسلام، ج 1، ص 406 و 407 و فرسان الهیجا، ج 1، ص 296
4- لم ترعين نظرات مثله *** من مُحتف يمشى ولا ناعل يغلى ني اللحم حتى إذا *** أنصح لم يُغل على الأكل كان إذا شبت له ناره *** یوقدها بالشرف القابل كيما يراها بائس مرمّل *** أو فرد حى ليس بالأهل أغنى ابن ليلى ذا السدا و الندا *** أعنى ابن بنتِ الحَسَب الفاضل لا يؤثر الدنيا على دينه *** ولا يبيع الحق بالباطل (در تقدیم و تأخیر و نیز الفاظ بین کتب فوق اختلاف کمی وجود دارد
5- لهوف، ص 113؛ بحار الانوار، ج 45 ص 43 عوالم، ج 17، ص 286 و نفس المهموم، ص 309
6- کامل الزیارات، ص 239 و بحارالانوار، ج 98، ص 186 و 217
7- المجدى، ص 91 الشجرة المباركة، ص 73 تذكرة الخواص ص 249؛ الحسن والحسین علیهماالسلام، ص 133؛ جمهرة انساب العرب ص 52؛ تهذيب الأنساب، ص 147؛ سراج الأنساب، ص 69 نهاية الارب في معرفة انساب العرب، ص 125؛ تاریخ یعقوبی ج 2، ص 246 و مقاتل الطالبیین، ص 80

زیارت اعتباری ندارد. علاوه بر این از روایت معتبره ای هم استفاده می شود که ایشان ام ولد داشته (1) و معلوم است تا جاریه صاحب فرزند نشود او را ام ولد نمی گویند (2).

150. آیه تطهیر و علی اکبر

150. آيه تطهير و علی اکبر علیه السلام

در زیارت آن حضرت می خوانیم: «وَجعَلَك من أهل بيت، الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهُمْ تطهيراً (3)»

دلالت آیه تطهیر بر عصمت اهل بیت علیهماالسلام قابل انکار نیست و در این جمله از زیارت علی اکبر از همان اهل بیتی شمرده می شود که معصومند و هرگونه پلیدی از آنان دور است. استاد بزرگوار ما آیةالله العظمى آخوند ملا علی معصومی همدانی قدس سره می فرمود: عصمت انبیا و ائمه علیهماالسلام لازم و واجب است؛ اما زینب کبری و ابوالفضل العباس و نیز علی اکبر علیهماالسلام هم معصوم بودند؛ با این تفاوت که عصمت آنها واجب نبود.

151. «بأبي أنتَ وأمّى مِن مَذبوح و مقتول من غير جُرم»

151. «بأبي أنتَ و أُمّى مِن مَذبوح و مقتول من غير جُرم (4)»

این قسمت از زیارت به هنگامی اشاره می کند که سرهای شهدا و از آن جمله سر علی اکبر علیه السلام را از بدن جدا نمودند. پس از چند جمله در این زیارت چنین آمده است: «أبَرَءُ الى الله ممّن قَتَلك و ذَبَحك».

152. «يَرفَعُ دَمَكَ بكَفّه الى عِنان السماء»

152. «يَرفَعُ دَمَكَ بِكَفِّه الى عِنان السماء»

«بأبي أنتَ وَ أُمِّي، دَمُكَ المُرتَقَى بِهِ إِلَى حَبِيبِ اللَّهِ... يَرْفَعَ دَمَكَ بِكَفِّهِ إِلَى أَعنانِ السَّمَاء لَا يَرْجِعُ مِنْه قَطَرَةَ (5)». آیا صعود خون شبیه ترین مردم به پیامبر صلی الله وعلیه واله نزد حضرتش، با همان پرتاب خون از طرف پدر صورت گرفت و یا اینکه ملائکه خون مقدسش را به نزد جدش بردند؟

ص: 220


1- فروع کافی، ج 5، ص 361، کتاب النکاح باب الرّجل يتزوج المرأة و يتزوج ام ولد ابيها ح 1؛ قرب الاسناد، ص 163؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص ،48، کتاب النکاح باب 27 از ابواب مقدمات نکاح، ح3
2- درباره این بحث رک نفس المهموم، ص 315 وقایع الایام (محرم) ص 498) و علی الاکبر علیه السلام، ص 14 و 15
3- بحار الانوار، ج 98، ص 338 و 242
4- کامل الزیارات، ص 239 و بحارالانوار، ج 98، ص 185
5- کامل الزیارات، ص 239 و بحارالانوار، ج 98، ص 185

153. «وَ لا تَسْكُنُ مِنْ ابيكَ زَفْرَةُ».

153. «وَ لا تَسْكُنُ مِنْ ابيكَ زَفْرَةُ»

این مصیبت برای امام علیه السلام به قدری مشکل بود که در زیارت می خوانیم: «... و يبكى عليك مُحترقاً

قَلْبُه... و لا تَسْكُنُ مِنْ أبيكَ زَفْرَةُ (1)». در لغت گفته اند: «الزّفرو الزَّفير أنْ يَمْلاً الرجلُ صَدره غماً ثم هو یزفربه...(2)» آن گاه که آسمان و آسمانیان و زمین و زمینیان سوگوار این مصیبت بودند، باید هم پدرش با دلی آتشین گریه کند و آه غمش قطع نشود (3).

154. حماسه علی اکبر علیه السلام

154. حماسه على اكبر علیه السلام

حماسه علی اکبر علیه السلام به چند صورت نقل شده است (4).

ص: 221


1- كامل الزيارات، ص 239 و بحار الانوار، ج 98، ص 185
2- لسان العرب، ج 4، ص 324
3- لما أصيب هامة الكرامة *** على ابيه قامت القيامة و انهملت عيناه بالدموع *** بل بدم من قلبه الجزوع وكيف لا يبكي دماً قلب الهدى *** و مهجة الدين غدت نهب العدى بكت على شبابه عين السماء *** فأمطرت لعظم رزئه دماً و أذنتْ حُزناً بالأنفطار *** مذ غاب عنها قمرُ الأقمار ناحت عليه الكعبة المكرّمة *** مذا صبحت أركانها منهدمة كيف و ناحت كعبة التوحيد *** على مصاب ركنها الوحيد (شعر از مرحوم اصفهانى الأنوار القدسيه، ص 123 و على الاكبر، ص 123)
4- .4 .1 أنا على بن الحسين بن على *** نحن و بيت الله أولى بالنبى أضر بكم بالسيف أحمى عن أبي (المجدى، ص 91) 2. أنا على بن الحسين بن على *** نحن و بيت الله أولى بالنبى من شَبَتْ ذاك و من شمر الدني *** أضربكم بالسيف حتى يَلْتَوى ضرب غلام هاشمی علوی *** ولا أزال اليوم أحمى عن أبي والله لا يَحْكم فينا ابن الدّعى (مقاتل الطالبین، ص 114) 3. أنا على بن الحسين بن على *** أنا و بيت الله أولى بالنبي أضر بكم بالسيف أحمى عن أبي *** ضرب غلام هاشمی عربی (الشجرة المباركة، ص 73) 4. أنا على بن الحسين بن على *** نحن و بَيْتِ الله أولى بالبنّي تا الله لا يحكم فينا ابن الدّعى *** كيف ترون اليوم سترى عن أبي (البداية والنهاية، ج 8، ص185 مصرع آخر در طبری، ج 5، ص 446 و الکامل، ج 4، ص 74 موجود نیست). 5. أنا على بن الحسين بن على *** نحن و بيت الله أولى بالنبي أما ترون كيف أحمي عن أبي (امالی صدوق، ص 162 و روضة الواعظين، ص 225) 6. أنا على بن الحسين بن على *** نحن وبيت الله أولى بالنبى ضرب غلام هاشمی قرشی (الأرشاد، ص 222 و 223). 7. أنا على بن الحسين بن على *** من عُصْبَة جد أبيهم النبي والله لا يحكم فينا ابن الدّعى *** أطعنُكم بالرمح حتى ينثنى أضربكم بالسيف أحمى عن أبي *** ضُرْبُ غُلامٍ هاشمى علوى (بحارالانوار، ج 45 ص 43 و عوالم، ج 17، ص 286) 8. أنا على بن الحسين بن على *** نحن و بيت الله أولى بالنبي والله لا يحكم فينا ابن الدّعى *** اطعنكم بالرمح حتى ينثنى أضربكم بالسيف حتى يلتوى *** ضرب غلام هاشمی علوی (مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30). و نیز ر.ک: الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 13؛ تذکرة الخواص، ص 230 و مثیر الاحزان، ص 35

هر چند در الفاظ این حماسه ها اختلاف است، اما آنچه روح این حماسه را تشکیل داده تأکید بر این امور است:

1. او فرزند حسین بن علی علیهماالسلام است؛ یعنی ویژگی های آن دو در من هم وجود دارد.

2. عدم صلاحیت ناپاکان و ناپاک زادگان برای حکومت بر مردم ناپاک بودن زیاد و تبهکاری های مادرش از مسلّمات تاریخ است؛ چنانکه یزید بن زیاد بن ربیعه معروف به ابن مفرغ جد (چهارم حمیری شاعر) در همان زمان، اشعاری را به عربی و فارسی در این زمینه سرود و مورد اذیت و آزار

ص: 222

عبید و عباد، فرزندان زیاد، قرار گرفت (1).

3. ما نزدیکترین افراد به پیامبر صلی الله وعلیه واله هستیم.

امویان و عباسیان به استناد خویشاوندی با رسول الله صلی الله وعلیه واله خلافت مسلمین را تصاحب کردند.

طبق نقل تجارب السلف در ایام اسارت گروهی از مردم شام به امام سجاد علیه السلام گفتند کسی را جز

امویان از خویشاوندان پیامبر صلی الله وعلیه واله نمی شناختیم، اینک از گناه خود پوزش می طلبیم (2).

امام هفتم علیه السلام نیز در پاسخ به پرسش هارون به این اولویت و اقربیت تصریح فرمود (3).

4. شجاعت خود، به عنوان یک هاشمی.

5. حمایت از پدر.

فخر رازی می گوید: «... فعلى الأكبر علیه السلام امه ليلى الثقفية، و أم ليلى ميمونة بنت أبي سفيان بن حرب و لهذا دعاه اهل الشام الى الأمان وقالوا: انّ لك رحماً بأمير المؤمنين يزيد بن معاوية و يريدون رحم ميمونة. فقال على بن الحسين الله القرابة رسول الله احق بالرعاية من قرابة يزيد بن معاوية (4)».

پس علی اکبر علیه السلام نیز به مانند عباس بن علی علیهماالسلام امان نامه دشمن را رد کرد.

155. نفرینی از امام علیه السلام

155. نفرینی از امام علیه السلام

هنگامی که علی اکبر علیه السلام به میدان می رفت امام علیه السلام قوم را نفرین کرد و گفت: «اللّهم مَنْعْهُم بَرَكاتِ الأرضِ وفَرِّقْهُم تَفريقاً وَ مُزِّقْهُم تَمْزيقاً (5)»

خدایا برکات زمین را از آنان بازدار و ایشان را پراکنده ساز و میان آنها جدایی بینداز. او به فرزندش

ص: 223


1- لغت نامه دهخدا، واژهٔ «ابن مفرغ» و أدب الطف، ج 1، ص 107 به بعد
2- تجارب السلف،ص 69
3- الاحتجاج، ج 2، ص 161 به بعد و بحارالانوار، ج 48، ص 125
4- الشجرة المباركة، ص 72 و 73 در حياة الأمام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 3، ص 244، این قضیه را از کتاب نسب قریش، ص 57، نقل کرده است. مرحوم مقرم در ص 10 على الأكبر علیه السلام از کتاب سر السلسة العلوية، نقل کرده است و نیز ر.ک: ادب الطف، ج 1، ص 274
5- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 130؛ بحار الانوار، ج 45 ص 43 ،عوالم، ج 17، ص 285؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 نفس المهموم، ص 308 لوعج الأشجان، ص 169؛ علی الاکبر علیه السلام، ص 77؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 153 و تظلم الزهرا علیهاالسلام، ص 194

وصیت می کرد که از ظلم بر کسی که جز خدا یاوری ندارد، پرهیز نماید: «ايّاكَ وَ ظَلَمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ ناصِراً الا الله جل و عز (1)» خود امام علیه السلام نیز یار و یاوری غیر از خدا نداشت و خداوند نیز انتقام سختی از قاتلان آن حضرت گرفت؛ چنانکه هر کس به وقایع بعد از شهادت حضرت در کوفه و... که به عنوان انتقام خون حسین علیه السلام روی داده است بنگرد، تصدیق می کند که نفرین امام علیه السلام تحقق یافت. البته هنوز انتقام ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - و عذاب اخروی در انتظار آنهاست.

156. «قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ، كَمَا قَطَعْتَ رَحِمى»

156. «قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ، كَمَا قَطَعْتَ رَحِمى (2)»

بعضی این سخن امام را که به عمر سعد فرمود، این گونه ترجمه می کنند خدا رحم و نسل تو را قطع کند چنانکه نسل مرا بریدی ولی این ترجمه صحیح نیست بلکه مراد حضرت آن بوده که چون تو نسبت فامیلی با من داشتی و قطع رحم نمودی؛ چنانکه خود عمر سعد گفت: «والله ما رجع أحدٌ بِشَرٌّ ممّا رَجَعتُ أطعتُ عبیدالله و عصيتُ اللهَ و قطعتُ الرحم (3)». اما نسب وی چنین است: عمر بن سعد بن ابی وقاص بن مالك بن وهيب بن عبدمناف القرشي (4)» شاید عقیله کبری علیهماالسلام، اشاره به همین خویشاوندی داشت که به وی فرمود حسین را می کشند و تو نظاره می کنی؟ «أيُقتل ابو عبدالله و أنْتَ تَنظُرُ الَيه؟ (5)».

ص: 224


1- تحف العقول، ص 176 و بحار الانوار، ج 75، ص 118
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 130؛ لهوف، ص 113؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30؛ بحارالانوار، ج 45 ص 43 عوالم، ج 17، ص 285 و 286؛ نفس المهموم، ص 308؛ لواعج الأشجان، ص 170؛ الدمعة الساكبة، ص 338 مقتل مقرم، ص 321؛ ابصار العین، ص 22 و ص321؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 153
3- مثير الأحزان، ص 65 سفينة البحار، ج 2، ص 270؛ بحارالانوار، ج 45، ص 118 و عوالم، ج 17، ص 386
4- لغت نامه دهخدا واژهٔ «سعد بن ابی الوقاص
5- طبری، ج 5، ص 452؛ الکامل، ج 4، ص 78؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 188؛ الأرشاد، ص 226؛ بحارالانوار، ج 45، ص 55؛ عوالم، ج 17، ص 299 نفس المهموم، ص 263؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 168؛ وقعة الطف، ص 252 و مقتل الحسين علیه السلام، ص 195 و 196. أرى الأيامَ تَفْعَلُ كل نُكْرٍ *** فما أنا في العجائب مُسْتَزيد ألَيْسَ قُرَيشُكُم قَتَلتْ حُسيناً *** وكان على خلافتكم یزید (شعر از ابوالعلاء معری، ادب الطف، أو شعراء الحسين علیه السلام، ج 2، ص 299)

157. «و ثِقُلُ الحَديد قد أجْهَدَنى»

157. «و ثِقْلُ الحَديد قد أَجْهَدَنى (1)»

پس از اینکه علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و با دشمن جنگید نزد پدر بازگشت و جمله بالا را گفت. معمولاً این عبارت چنین ترجمه می شود که سنگینی سلاح آهنین ناراحتم کرد اما مرحوم محدث قمی قدس سره در نفثة المصدور احتمال میدهد که مراد از ثقل «حدید زیادی لشکر باشد (2)

158. «بُنى هاتِ لِسانك، فأخَذَ بِلسانِهِ، فمضه

158. «بنى هاتِ لِسانك، فأخَذَ بِلسانِهِ، فمصه (3)»

شاید امام علیه السلام به این دلیل زبان فرزند را در روز عاشورا در کام گرفت تا به او نشان دهد که کام پدر از فرزند خشکتر است و بدین ترتیب او را تسکین دهد و نیز میتوان گفت با این عمل فرزند را به حقایقی عرفانی آگاه کرد و درجات معنوی وی را ارتقا داد؛ چنانکه به همین منظور رسول خدا صلی الله وعلیه واله در پایان زندگانیش علی علیه السلام را نزد خود خواند و زبان در کامش نهاد (4).

159. «أمْسِكه فى فيكَ»

159. «أمسكه في فيك»

«دَفَع اليه خاتمه وقال أمْسِكْهُ فى فيك (5)». هنگامی که ابوالحسن علی اکبر علیه السلام از میدان بازگشت

ص: 225


1- لفتوح، ج 3، جزء 5، ص 131؛ لهوف، ص 113؛ مثیر الاحزان، ص 35؛ بحار الانوار، ج 45 ص 43؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 و 31؛ عوالم، ج 17 ، ص 286 نفس المهموم، ص 309 لواعج الأشجان، ص 170؛ على الاكبر، ص 80 ریاض المصائب، ص 321؛ ابصار العین، ص 22 معالم المدرستین، ج 3، ص 153 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 194
2- متن عبارت ایشان چنین است: «و يُحتَمَلُ ان يكون مراد على بن الحسين علیهماالسلام من ثقل الحديد، كثرة عسكر المخالفين و ما قاسى منهم، فانه علیه السلام اختص من بين الشهداء بكثرة الحملات والشَّد على القوم، حتّى قال الراوى في حقه و شدّ على الناس مراراً و قتل منهم جمعاً كثيراً، حتى ضجّ الناس من كثرة من قتل منهم و في بعض التواريخ ان حملاته بلغت اثنتى عشر مرة. و اما التعبير عن العسكر بالحديد، فهذا تعبیر شائع و قد تقدّم كلام الشيخ الكشى فى حبيب بن مظهرا وكان حبيب من السبعين الرجال الذين نصر و الحسين علیه السلام و لقوا جبال الحديد». (نفثة المصدور (ذيل نفس المهموم)، ص 651 و 652 و در «تذکرة الشهداء ، ص 203 چنین آمده است لعل که مراد به عطش تشنگی شوق لقای حق و به ثقل حدید موانع لقاء از جسد عنصری و علائق آن باشد)
3- بحارالانوار، ج 45 ص 43 عوالم، ج 17، ص 286؛ مقتل خوارزمی ج 2 ص 31 نفس المهموم، ص 309؛ الدمعة الساكبة، ص 339 رياض المصائب، ص 322 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 194؛ قمقام، ج 2، ص 432؛ حياة الامام الحسين بن على علیه السلام، ج 3، 246؛ العیون العبری ص 151 و معالی السبطین علیهماالسلام، ج 1، ص 410
4- روضة الواعظين ص 94؛ بحارالانوار، ج 22 ص 511 و منتهی الامال (معرب) ج 1، ص 202 (پاورقی)
5- بحارالانوار، ج 45 ص 43؛ عوالم، ج 17، ص 286 مقتل خوارزمی ج 2 ص 31 نفس المهموم، ص 309 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 194؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 153؛ الدمعة الساكبة، ص 339 رياض المصائب ص 322 قمقام، ج 2، ص 432؛ العیون العبری ص 151؛ منتهی الامال (معرب)، ج 1، ص 673 و معالی السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 410

و اظهار تشنگی کرد، امام علیه السلام بعد از گرفتن زبان فرزند در کام، انگشتر خود را به او داد و گفت آن را در دهان بگذار. برخی گفته اند: شاید آن انگشتری از یاقوت بوده که نهادن آن در دهان در تخفیف تشنگی تأثیر دارد (1)؛

160. «الأوفى»

160. «الأوفى»

طبق نقل برخی از مقاتل على بن الحسين علیهماالسلام بعد از رفتن به میدان و جنگ دلاورانه ای که کرد، نزد پدر آمد و از تشنگی شدید خود سخن گفت امام علیه السلام در حالی که می گریست فرمود:

ص: 226


1- لغت نامه دهخدا واژهٔ «یاقوت»: یاقوت از گوهرها قسمت آفتاب است و شاه گوهرهای ناگدازنده، و هنر وی آن که، شعاع دارد و آتش بر وی کار نکند و همهٔ سنگ ها ببُرد مگر الماس را و نیز خاصیتش آن که و با و مضرت و تشنگی باز دارد» (نوروزنامه). .2 مرحوم عمان سامانی توجیهی عارفانه برای این عمل دارد: اكبر أمد العطش گویان ز راه *** از میان رزمگه تا پیش شاه کای پدر جان از عطش افسرده ام *** می ندانم زنده ام یا مرده ام این عطش رمز است و عارف واقف است *** سرحق است این و عشقش کاشف است دید شاه دین که سلطان هدی است *** اکبر خود را که لبریز از خداست عشق پاکش را هوای سرکشی است *** آب و خاکش را هوای آتشی است پس سلیمان بر دهانش بوسه داد *** اندک اندک خاتمش بر لب نهاد مُهر آن لبهای گوهر پاش کرد *** تا نیارد سرّ حق را فاش کرد هر که را اسرار حق آموختند *** مُهر کردند و دهانش دوختند (دیوان عمان، موسوم به گنجینه اسرار، ص 68 و 69). این مضمون در اشعار عرب نیز آمده است: و هل الماء قصده و هو أدرى *** الناس أن ليس في الخيام ماء فرأى هيئةً يجن بها الفن *** و تعيى عن وصفها الشعراء أعلي يراه ام جبرئيل *** أنزلته على الحسين السماء لأ فقد جاوز الملائك حداً *** وتعالى فما له اكفاء فهو لو رام أن يُزيل المباني *** لتلاشتُ بأمره الاشياء قال مهلاً يابن الحقيقة إنّا *** فی مجاز يدب فيه الفناء و انبرى يختم الخزانة «بالخاتم» *** و السر شأنه الأخفاء (شعر از سید محمد الهاشمى رسالة على الاكبر، ص 128)

«و اغوثاه يا بُنّى قاتل قليلاً، فما أسرع ما تلقى جدك محمدا صلی الله وعلیه واله، فيُسقيك بكأسه الأوفى شربَةً لا تظمأ بعدها أبداً (1)».

در بعضی دیگر از مقاتل آمده که علی اکبر علیه السلام و در آخرین لحظات علی اکبر علیه السلام به پدر گفت:

«يا أبتاه! هذا جدّى رسولُ الله قَدْ سَقانى بِكأسِهِ الأوفى لااظماً بعدها أبدأ وهو يَقولُ لَكَ: العجل فانّ لَكَ كأساً مَدْخُورة...(2)» می توان گفت با نهادن انگشتر به دهان او تشنگی تسکین یافت. پس در رفع عطش انگشتر «وافی» بود و امّا «أوفى» سیراب شدن علی اکبر علیه السلام از جامی است که او از آن خبر داده است (3).

شربتی خوردم از الله اشتری *** تا قیامت تشنگی ناید مرا

آنکه جوی و چشمه ها را آب داد *** چشمه ای اندر درون من گشاد

161. «فقطعوه بسيوفهم إربا إرباً»

161. «فقطّعوه بسيوفهم إربا إرباً (4)»

مرحوم سماوی قدس سره گوید بدن سه نفر از یاران امام در روز عاشورا قطعه قطعه شد آن سه نفر عبارتند از: 1.عباس بن علی علیهماالسلام. 2. علی بن الحسین علیهماالسلام. 3. عبدالرحمن بن عمیر (5). و این شعر هم

ص: 227


1- لهوف، ص 113؛ مثير الأحزان، ص 35 ،الفتوح، ج 3، جزء ،5 ص 131 مقتل خوارزمی ج 2 ص 31؛ بحارالانوار، ج 45؛ ص 43؛ عوالم، ج 17 ، ص 286؛ نفس المهموم، ص 309؛ لواعج الأشجان ، ص 170؛ ابصار العین، ص 22؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 153؛ قمقام، ص 432 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 194؛ العیون العبری، ص 151 و الأمالی، ص 162
2- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 31؛ بحار الانوار، ج 45، ص 44 عوالم، ج 17، ص 287؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 154؛ ابصار العین، ص 23؛ على الاكبر علیه السلام، ص 82 ،قمقام، ص 433؛ الدمعة الساكبة ، ص 339؛ تذكرة الشهداء، ص 208 و العيون العبري، ص 152
3- جنة النعيم في احوال عبد العظیم، ص 65
4- مقتل خوارزمی ج 2 ص 31؛ بحار الانوار، ج 45، ص 44؛ عوالم ج 17، ص 286؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 154؛ مقتل مقرم، 324؛ الدمعة الساكبة، ص 339 تذكرة الشهداء، ص 208 تظلم الزهراء علیهالسلام، ص 194؛ معالى السبطین علیهماالسلام، ج 1، ص 411؛ منتهی الامال، ج 1، ص 674 و نیز ر.ک: الأرشاد، ص 223؛ طبری، ج 5، ص 446 و الکامل، ج 4، ص 74؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 185؛ مقاتل الطالبیین، ص 115؛ نفس المهموم، ص 310 لواعج الأشجان ، ص 171 و ابصارالعین، ص 23
5- ابصار العین، ص 132 «فائدة قطعت اعضاء ثلثة نفر من احبّة الحسين علیه السلام و انصاره في حال قتلهم يوم الطف و هم: العباس بن على علیهماالسلام الهلال فانّه قطعت يمينه ثم شماله، ثم رأسه و علی بن الحسين علیه السلام فانّه ضرب على رأسه، ثم قطع بالسيوف إربا إرباً، و عبدالرحمن بن عمير، فانّه قطعت يده في منازلة سالم و يسار ثم قطعت ساقه، ثم قطع رأسه و رمی به الى جهة الحسین علیه السلام شعر در ص 23 همان کتاب آمده است

162. «فنادی یا أبتاه عليك منى السّلام»

162. «فنادى يا أبتاه عليك منى السّلام (1)»

میان اعراب رسم است که در آغاز دیدار و در تودیع سلام می دهند و خطابه و نامه را نیز با سلام به پایان می رسانند؛ منتها معمولاً در سلام تودیع خبر را مقدم می کنند (2)، و جمله «و على الأسلام السّلام إذ قد بليت الامة براع مثل يزيد (3)» بدان معناست که اگر حاکم امت یزید باشد، باید با اسلام وداع کرد هم چنین از همین باب است کلام امام علیه السلام هنگام و داع: «علیکن منى السّلام (4)». و در کلام فوق نیز علی اکبر علیه السلام با پدر خداحافظی و تودیع می کند (5).

163. «وضَعَ خَدَّه على خَدّه»

163. «وضَعَ خَدَّه على خَدّه (6)»

امام علیه السلام در آن روز صورت به صورت سه شهید گذاشت؛ یعنی همان عملی که نشانگر کمال عطوفت و مهربانی است یک بار صورت بر صورت فرزندش علی اکبر علیه السلام، بار دوم صورت بر صورت

ص: 228


1- لهوف، ص 113؛ مقاتل الطالبیین، ص 116؛ بحار الانوار، ج 45 ص ،45 عوالم، ج 17، ص 288 نفس المهموم، ص 310؛ مقتل مقرم، ص 324 لواعج الأشجان، ص 171 و العيون العبری، ص 152
2- معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 414 به نقل ازمرحوم شیخ جعفر شوشتری قدس سره
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 17؛ لهؤف، ص 24؛ بحار الانوار، ج 44، ص 326؛ عوالم، ج 17، ص 175؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184؛ نفس المهموم، ص 70 و لواعج الأشجان، ص 26
4- بحارالانوار، ج45، ص 47 عوالم، ج 17، ص 289؛ نفس المهموم، ص 346؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 204 و منتهی الامال، ج 1، ص 690
5- عانق المهر و هو يدعو أباه *** بنداء ضحت له الأجواء و عليك السلام هذا وداعى *** فيه فاضت روحي وحان القضاء (شعر از سید محمد الهاشمی على الاكبر علیه السلام، ص 129)
6- لهوف، ص 114 نفس المهموم، ص 310؛ منتهی الامال، ج 1، ص 674 مقتل مقرم، ص 325 تظلم الزهراء علیهاالسلام، الدمعة الساكبة، ص 339؛ رياض المصائب، ص 321؛ العیون العبری ص 152 و ناسخ التواريخ، ج 6، ص 280

غلام خود، «أسْلَم بن عمرو (1)»و بار سوم صورت بر صورت غلام حرث سلمانی به نام «واضح (2)». این دو غلام از کرامت امام مسرور گشتند و کلامشان این بود: «مَنْ مِثْلى و ابنُ رَسولِ الله واضع خدَّه على خدّى (3)؛ كيست که به مقام من برسد ببیند فرزند پیامبر ا صورت به صورت من نهاده است».

یکسان رخ غلام و پسر بوسه داد و *** گفت در دین ماسیه نکند فرق با سپید

164. «أمَرَ فتیانه و قال لا إحْمِلوا أخاكُمْ»

164. «أمَرَ فتيانه و قالَ: إِحْمِلُوا أَخاكُمْ (4)»

جوانان بنی هاشم از مصادیق بارز این کلام الهی هستند که فرمود:

«إِنَّهُم فِتْيَةٌ آمَنوا بِرَبِّهم وزِدْناهُم هُدَى وَرَبْطْنَا على قُلُوبِهِم إِذْ قَامُوا، فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ، لَنْ نَدعُوا مِنْ دُونِهِ إِلَهاً لَقَدْ قُلْنا اذاً شَطَاً (5)؛ آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم ما دل های آنان را محکم ساختیم در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است هرگز غیر او معبودی را نمی پرستیم که اگر چنین

گوییم سخنی به گزاف گفته ایم».

آنان مانند اصحاب کهف جوانمردانی بودند که مرعوب اکثریت مردم نشدند و استوار و مقاوم از امام خویش

دفاع کردند.

165. «وَضَعوه بَيْن يَدَى الفُسْطَاط»

165. «وَضَعوه بَيْن يَدَى الفُسْطاط»

«فَحَملوهُ مِنْ مَصْرَعةٍ حَتَّى وَضَعوه بَيْنَ يَدى الغُسْطاطِ، الذى كانوا يقاتِلُونَ أمَامَهُ (6)». امام

ص: 229


1- ابصار العین، ص 53 و 54 و مقتل مقرم، ص 308
2- ابصار العین، ص 85؛ مقتل مقرم، ص 308 و 309 و نیز ر.ک: عوالم، ج 17، ص 273؛ بحار الانوار، ج45، ص 30 نفس المهموم، ص 294
3- ابصار العین، ص 54 و 85
4- الأرشاد، ص 223؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 447 الکامل، ج 4، ص 47؛ بحار الانوار، ج45، ص 44؛ عوالم، ج 17، ص 287؛ مقاتل الطالبيين، ص 115؛ نفس المهموم، ص 312 الحسن و الحسین علیهماالسلام، ص 127 لواعج الأشجان، ص 171؛ ریاض المصائب، ص 321؛ تذكرة الشهداء، ص 211 و مقتل مقرم، ص 325
5- کهف (18) آیه 13 و 14
6- الأرشاد، ص 223؛ طبری، ج 5، ص 447؛ الکامل، ج 4، ص 74؛ بحار الانوار، ج 45، 44 مقاتل الطالبیین، ص 115؛ مقتل خوارزمی ج 2، ص 31 ،عوالم ج 17، ص 287؛ نفس المهموم، ص 312؛ وقعة الطف، ص 243 مقتل الحسين علیه السلام 243؛ص 164 و معالم المدرستین، ج 3، ص 154

صادق از پدر بزرگوارش علیهماالسلام نقل می کند که: «کان الحسين بن على علیهماالسلام يضع قتلاه بعضهم على بعض، ثم يقول: قتلانا قتلى النّبيين (1)».

از این روایت و آن سخنان تاریخی استفاده میشود که اجساد شهدا برای حفظ احترام آنها در خیمه ای گذاشته می شد که اصطلاحاً از آن خیمه به «دارالحرب» تعبیر می کنند و این خیمه در پشت موضع لشکریان امام علیه السلام قرار داشت.

166. «آیۀ اصطفاء»

166. «آیۀ اصطفاء»

«ثمٌ رَفَع صَوتَهُ وتَلَا: «إِنَّ اللَّهَ أَصْطَفَى آدَمَ و نُوحاً و ال إبراهيمَ و أَلَ عِمرانَ على العالَمينَ ذُرِّيةً بَعْضُها مِنْ بَعضٍ واللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (2)».

آیه کریمه بر اصطفا و برگزیدگی پیامبران الهی علیهماالسلام دلالت می کند. یک بعد از این برگزیدگی تکوینی است؛ یعنی آنان آفرینش ممتازی دارند. و بعد دیگر آن تشریعی است؛ یعنی بر اثر آن برگزیدگی تکوینی و اطاعت پروردگار به مقامی می رسند که به عنوان رهبران معصوم هدایت جامعه را بر عهده می گیرند (3).

امام علیه السلام با خواندن این آیه، عظمت فرزند خود را بیان میکند که او نه تنها شبیه مصطفی است، بلکه خود او برگزیده خدا و مبرا از خطا و لغزش است. و در پیش گفتیم که عصمت آن جناب با توجه به این کلمات قطعی است، گرچه عقلاً واجب نیست. سر انجام پیروان همان کسانی که با

ص: 230


1- نعمانی کتاب الغيبة، ص 112 و 113؛ بحارالانوار، ج 45 ص ،80 عوالم، ج 17، ص 346
2- آل عمران (3) آیه 33 و 34. مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30؛ بحار الانوار، ج 45، ص 43؛ عوالم ج 17، ص 286؛ نفس المهموم، ص 308؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 153؛ منتهی الامال، ج 1، ص 672 مقتل مقرم، ص 323 على الاكبر، ص 77 و لواعج الأشجان، ص 170
3- ر. ک: المیزان، ج 3، ص 177. در تفسیر مجمع البیان آمده است: «و قالوا ايضاً ان آل ابراهيم هم آل محمد صلی الله وعلیه واله الذين هم اهله و يجب أن يكون الذين اصطفاهم الله - تعالى - مطهرين، معصومين منزّهين عن القبائح، لانه - تعالى - لا يختار ولا يصطفى الأمن كان كذلك و يكون ظاهره مثل باطنه في الطهارة و العصمة، فعلى هذا، يختص الأصطفاء بِمَن كان معصوماً من آل ابراهيم و آل عمران، سواء كان نبياً أو إماماً...» (مجمع البيان، ج 1، ص 433)

محمد مصطفی صلى الله و عليه واله جنگیدند، بدن این برگزیدهٔ خدا را قطعه قطعه کردند.

و مذراى قرّة عين المُصطفى *** معفراً، قال: على الدنيا العفا (1)

167. «قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوك»، نفرین های امام علیه السلام

167. «قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوك»

نفرین های امام علیه السلام

در روز عاشورا امام علیه السلام نفرینهایی بر قوم کرد که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می شود:

1. اَللَّهُمَّ اَمْسِكْ عَنْهُم قَطْرَ السَّماءِ وامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الْأَرْضِ ثُمَّ قال علیه السلام: اللهم فأن مَتَّعْتَهُم إلى حينٍ فَفَّرِقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرَائقَ قِدَداً وَ لا تُرْضِ الولاةَ عَنْهُم أبداً، فَإِنَّهُمْ دَعَوْناً لِيَنْصُرُونَا، فَعَدوا عَلَيْنَا، فَقَتَلُوناً(2)».

2. اللَّهم إِنَّكَ تَرى مَا أَنَا فِيهِ مِنْ عِبادِكَ هؤلاءِ العُصاةِ اللَّهم أَحْصِهِمْ عَدَداً وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً وَ لَاتَذَر عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أحَداً وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أبَداً (3)».

این سخن مانند نفرین حضرت نوح علیه السلام است که می گفت: «وَ قالَ نوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ

الكافِرينَ دياراً (4)».

3. «ربِّ إِنْ تَكُ حَسَبْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجْعَلْ ذَلِكَ لِما هو خَيْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤلاء الظالمين (5)».

.4 امام علیه السلام بعد از شهادت علی اکبر علیه السلام نفرین کرد و گفت:

«فَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ ما أَجْرَأَهُمْ عَلى الرّحْمَن وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ، عَلَى الدُّنيا بَعَدكَ العَفا (6)؛ پسرم خدا بکشد مردمی را که تو را کشتند این مردم چه جرأتی بر خدای

ص: 231


1- شعر از محقق اصفهانی (الأنوار القدسية، ص 123 و على الأكبر علیه السلام، ص 123)
2- الكامل، ج 4، ص 77 ،طبری ج 5 ص 451؛ وقعة الطف، 254؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 193؛ الارشاد، ص نفس المهموم، ص 359 و 360 موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام، ص 507؛ ابصار العین، ص 38 و لواعج الأشجان، ص 188
3- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 34؛ بحار الانوار، ج 45، ص 52 ،عوالم، ج 17 ، ص 294 نفس المهموم، ص 356؛ طبری، ج 5، ص 449؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 187 و الکامل، ج 4، ص 76
4- نوح (71) آیه 26
5- الأرشاد، 224؛ طبری، ج 8، 448؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 186 و187؛ الکامل، ج 4، ص 75؛ ابصار العین، ص 24 نفس المهموم، ص 349 و لواعج الأشجان، ص 182
6- الأرشاد، ص 223؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 446؛ بحارالانوار، ج 45، ص 44؛ عوالم، ج 17، ص 287؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 154؛ ابصار العین، ص 23؛ لواعج الأشجان، ص 171؛ نفس المهموم، ص 311؛ وقعة الطف، ص 243؛ مقتل الحسین علیه السلام،ص 164؛ یوم الطف، ص 145؛ مقتل مقرم، ص 325؛ اعیان الشیعة، ج 4، ص 127؛ ذريعة النجاة، ص 128؛ الحسن و الحسين علیهما السلام، ص 126؛ اعلام الوری ص 246؛ موسوعة كلمات الامات الحسین علیه السلام، ص 462 و 463. در این کتابها «ما اجرأهم على الرحمن بود اما در مقاتل الطالبیین، ص 115؛ لهوف، ص 114؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 31؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 185؛ الکامل، ج 4، ص 74 و قمقام، ج 2، ص 433 «ما اجرأهم على الله» است

مهربان و بر از بین بردن حرمت پیامبر داشتند. پسرم بعد از تو خاک بر سر زندگی دنیا».

ذکر اسم «رحمن»، از اسمای حسنای الهی که بیانگر بر رحمت فراگیر حق برکافر و مسلم است بدان معناست که خداوند هیچ نعمتی را از آنان دور نکرد ولی اینک سزاوار چنان خشمی از طرف خدا هستند که همان رحمت رحمانیه نیز از آنان قطع شود.

یعقوب فراموش نمود از غم یوسف *** آن دم که حسین بر سر نعش پسر

تاریک شد اندر نظرش عالم فانی *** بی تاب چو پهلوی ضیای بصر

از دیدن آن جسم به خون غرقه ندانم *** یا رب تو گواهی چه به حال پدر آمد

بگرفت تن یوسف خودتنگ در آغوش *** يعقوب صفت ناله اش از سینه بر آمد

این زندگی دهر زبعد تو چه حاصل *** داغت به دل جن وملك هم بشر آمد (1).

ص: 232


1- شعر از مرحوم مخزون رشتی (وقائع الايام، ص 520)

قاسم بن الحسن علیه السلام

168. «فأبى الحسين علیه السلام أن يأذِنَ له»

168. «فأبى الحسين علیه السلام أن يأذِنَ له»

«ثم استأذن الحسين علیه السلام في المبارزة، فأبى الحسين أنْ يأذنَ لَهُ، فلم يَزِلِ الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له (1)».

همان طور که در پیش اشاره شد تا علی اکبر علیه السلام از پدر اجازه خواست امام علیه السلام بدون درنگ اذن داد (2)، اما هنگامی که فرزند برادرش قاسم بن الحسن علیهماالسلام، اذن طلبید، آن حضرت امتناع کرد زیرا:

بوی خون می آید از دامان دشت *** نیست کس را زان امید بازگشت

کی روا باشد که آن رعنا نهال *** گردد از سم ستوران پایمال

اما قاسم عاشق شهادت، دست و پای عمو را بوسه می زد تا اجازه بگیرد.

169. «لا تجزعی نَفْسى فكلُّ فأن»، حماسۀ قاسم علیه السلام

169. «لا تجزعى نَفْسى فكلُّ فأن»

حماسة قاسم علیه السلام

عظمت معنوی و سلوك الى الله و دید روشن قاسم بن الحسن علیهماالسلام از حماسه های او پیداست.

مرحوم صدوق و دیگران این حماسه را برای وی نقل نموده اند:

لا تجزعى نفسى فكّل فان *** اليوم تلقين ذرى الجنان (3)

بی تاب مشوجانم هر زنده بود فانی *** امروز بهشت خلد از بهر تو ارزانی

این گونه خطاب به نفس، نشانگر سلوك گوینده است و در حماسه دیگرش به ستم هایی اشاره

ص: 233


1- 1. بحارالانوار، ج 45، ص 34؛ عوالم، ج 17، ص 278؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 27؛ نفس المهموم، ص321؛ لواعج الأشجان، و 196؛ منتهی الامال، ج 1، ص 680 ریاض المصائب، ص318؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 157 و ابصار العین، ص 37
2- ر.ک: به عنوان 146
3- امالی صدوق، ص 163؛ روضة الواعظين، ص 225؛ بحار الانوار، ج 44، ص 321 عوالم، ج 17؛ ص 171؛ نفس المهموم، ص 322؛ لواعج الأشجان، ص 175 و قمقام، ج 2، ص 437

می کند که بر امام مسلمین شده و امویان مردم را با تبلیغات بر او شورانیده و او را محاصره کرده اند و مانند اسیری که به گروگان گرفته شود با وی رفتار می شود:

ان تُنكرونى فأنا ابن الحسن *** سبط النّبي المصطفى المؤتمن

هذا حسين كالأسير المرتهن *** بين أناس لا سقو صوب المُزن (1)

و نیز رجز دیگری از او نقل شده که به حماسه علی اکبر علیه السلام شباهت دارد:

انّى أنا القاسم من نسل على *** نحن و بيت الله أولى بالنَّبى

من شمر ذي الجوشن أو ابن الدّعى (2).

170. «فَخَرَجَ و دموعَه تَسيلُ عَلى خديّه»

170. «فَخَرَجَ و دموعه تَسِيلُ عَلى خديه (3)»

او که مرگ را شیرین تر از عسل می داند (4) و برای رفتن به میدان آن قدر پافشاری می کند به یقین گریه اش از ترس مرگ نیست بلکه علت گریه او همان است که در حماسه اش دیدیم و آن ستم هایی است که بر حسین بن علی علیهماالسلام وارد شده است.

171. «فَجَلى الحُسَينُ، كَما يَجلى الصفر»

171. «فَجَلى الحُسَينُ، كَما يَجلى الصَقْر (5)»

به نظر می رسد در این تشبیه هم سرعت باز شکاری مد نظر است و هم نگاه های دقیق و تیز به منظور یافتن هدف یعنی امام علیه السلام با سرعت بسیار و با نگاههای دقیق و جستجوگرانه به دنبال بدن نیمه جان فرزند برادر رفت.

ص: 234


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 127؛ المناقب، ج 4، ص 106؛ بحارالانوار، ج 45 ص 34 ،عوالم، ج 17، ص 278؛ نفس المهموم، ص 321 مقتل خواررمی ج 2 ص 27؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 157 و لواعج الأشجان، ص 175
2- المناقب، ج 4، ص 106 و نفس المهموم، ص 322
3- بحارالانوار، ج 45، ص 34 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 27؛ عوالم، ج 17، ص 278؛ نفس المهموم، ص 321؛ لواعج الأشجان، ص 175؛ رياض المصائب، ص 318 و معالم المدرستین، ج 3، ص 157
4- نفس المهموم، ص 230 معالى السبطين علیهماالسلام؛ ص 343 و العيون العبري، ص 91
5- لهوف، ص 115؛ اعلام الوری ص 247؛ مثیر الاحزان، ص 36؛ طبری، ج 5، ص 447؛ الأرشاد، ص 223؛ مقاتل الطالبیین، ص 88؛ نفس المهموم، ص 322 ابصار العین، ص 37 لواعج الأشجان، ص 175؛ وقعة الطف، ص 244 و مقتل الحسين علیه السلام، ص 169؛ و نیز ر.ک: الکامل، ج 4، ص 75 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 27؛ بحار الانوار، ج 45 ص 35 و عوالم، ج 17، ص 278

172. «صَبراً یابنی عمومتی»

172. «صَبْراً يا بَنى عمومتى»

«صَبْراً يا بنى عمومتي، صَبراً يا أهْلَ بَيْتي لا رأيْتُم هَواناً بعد هذا اليوم أبداً (1)؛ ای عموزادگان و ای اهل بیت ،من صبر پیشه سازید که بعد از امروز هرگز ذلت و خواری نخواهید دید از این کلام امام علیه السلام استفاده می شود که هنگام دیدن بدن غرقه خون قاسم، جوانان بنی هاشم و بانوان حرم گریان بودند و آن حضرت با این سخنان آنان را به صبر و بردباری دعوت می کرد (2).

و بعد از دعوت به صبر امام عایه السلام فرمود دیگر ذلت و خواری نخواهید دید چرا که شما با عزّت و کرامت و حریتی که از خود نشان دادید علاوه بر آنکه در بهشت برین منزل خواهید کرد، برای همیشه الگوی آزاد مردان غیرتمند خواهید بود.

173. «هذا يومُ واللَّهِ كَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُه»

173. «هذا يوم واللهِ كَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُه (3)»

این سخن که امام علیه السلام آن را بر بالین فرزند برادر فرموده است چند گونه ترجمه شده است که دو مورد از آنها را ذکر می کنیم:

1. به خدا که امروز کینه جوی بسیار است و یاور اندك (4).

2. «به خدای که امروز خونخواران بسیار و خونخواهان سخت اندکند (5)».

شاید معنای دیگر سخن امام علیه السلام این باشد که گروه هایی پس از من به خونخواهی این روز قیام می کنند ولی یاری کنندهٔ هدف والا، اندك خواهد بود. چنانکه دیده شد کسانی به خونخواهی روز عاشورا قیام کردند، اما یاوران و پیروان واقعی مکتب حسینی در اقلیت بودند.

ص: 235


1- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 128؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 28؛ بحار الانوار، ج 45، ص 36؛ عوالم، ج 17، ص 279؛ نفس المهموم، ص 323؛ مقتل مقرم، ص 332 و لواعج الأشجان، ص 176
2- بكاه عمه عَلى بَلائِهِ *** كاد يذوبُ الصَّخُر من بُكائِهِ وَقَدْ بَكَى عَلَى فَتى الفتيانِ *** فتيانُ فَهْرِ وَبنى عدنان وصَرْخَةُ العَقائلِ الزَّواكى *** لَقَد عَلَتْ الى ذوى الأفلاك (شعر از محقق اصفهانی الأنوار القدسية، ص 135 و فرسان الهیجاء، ج 2، ص 42)
3- الارشاد، ص 224؛ لهوف، ص 116؛ الكامل، ج 4، ص 75 نفس المهموم، ص 323 مقاتل الطالبیین، ص 88؛ ابصار العین، ص 37 در طبری، ج 5، ص 447 و البدایة و النهایة، ج 8، ص 186 این چنین آمده است: «صوت والله كثر واتره وفّل ناصره» (به نظر می رسد تصحیفی صورت گرفته باشد با عبارت الكامل مقایسه کنید)
4- ترجمه از مرحوم شعرانی (دمع السجوم، ص 170)
5- ترجمه از مرحوم فرهاد میرزا (قمقام، ج 2، ص 438)

174. «فداكَ عمك».

174. «فداكَ عمُّك (1)»

تفدیه، آن هم از طرف معصوم، حاکی از عمق محبت وی به آن شخص است. لذا از این جمله می توان به عمق محبت امام علیه السلام به فرزند برادر پی برد. آن حضرت برای برادرش عباس بن علی علیهماالسلام نیز چنین سخنانی فرموده که در عناوین آینده به آن خواهیم پرداخت.

175. إذا جفت روحه

175. إذا جفت روحه عطشاً

امام علیه السلام در شب عاشورا به فرزند برادر، جناب قاسم بن الحسن علیهماالسلام، فرمود: تو هم کشته خواهی شد و فرزندم عبدالله نیز کشته خواهد شد. فقال: يا عم و يصلون إلى النساء حتَّى يُقتل عبدالله هو رضيع؟؛ آیا سپاه به خیمه ها هجوم می برند تا عبدالله را بکشند و حال آنکه او شیرخوار است؟»

طبق نقل مرحوم محدث، امام علیه السلام فرمود: فداك عمّك يقتل عبدالله از جفت روحى عطشاً و صرت الى خيمنا، فطلبت ماءً ولبناً فلا أجد قط، فأقول: ناولونى ابنى لأشرب من فيه، فيأتونى به، فيضعونه على يدى،فأحمله لأدنيه من في، فيرميه فاسق فينحره... (2)»

گویا در نگارش حدیث، تصحیفی صورت گرفته است؛ چرا که خبر حاکی از شدت تشنگی شیرخواره است نه تشنگی امام علیه السلام؛ پس باید گفته شود: «إذا جفت روحه عطشاً». آنگاه که بر اثر تشنگی، عبدالله بر هلاکت نزدیک می شود من به خیمه ها می روم که برای وی آب یا شیر طلب کنم و نمی یابم، سپس می گویم «ناولونی ابنی لاشْرِبَه مِنْ فّى»، يعنى طفل شیرخوار مرا بیاورید تا رطوبتی از دهان خود به او بچشانم، نه آنکه «لا أُشْرِبَ مِنْ فيه»، که من از دهان وی رطوبتی بر دارم (3).

176. بلای عظیم

176. بلاى عظيم

شب عاشورا، بعد از اعلام وفاداری اصحاب امام علیه السلام از حوادث آینده و شهادت اصحاب خبر داد. قاسم علیه السلام مضطرب و نگران بود که مبادا از فیض شهادت محروم گردد لذا از عموی خود پرسید: آیا من هم فردا کشته می شوم؟ امام علیه السلام از وی استمزاج کرده و پرسید مرگ در نظر تو چگونه است؟

ص: 236


1- نفس المهموم، ص 230؛ معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 343 و العيون العبري، ص 91
2- همان
3- ر.ک: وقایع الایام (محرم) ص 379 و 380 و 383

عرض کرد: «أحلى مِنَ العَسَلِ؛ مرگ در کام من از عسل شیرین تر است. آنگاه حضرت فرمود: آری عمویت فدای تو گردد تو هم به شهادت می رسی، «بعد أن تبلو ببلاء عظيم؛ اما پس از آنکه به بلا و درد بسیار سختی مبتلا شوی (1)». کدام یک از مصایب حضرت قاسم علیه السلام بلای عظیم است؟ شاید مراد، هنگامی باشد که امام علیه السلام به بالین او رسید و دید عمروبن سعد بن نفيل الأزدی آمده است قاسم را از بدن جدا کند امام به او حمله کرد و او ساعد خویش را سپر قرار داد که از مرفق جدا شد. عمرو فریاد زد و سپاهیان را به کمک خواست و آنان برای نجات او حمله نمودند. هجوم به گونه ای بود که بدن عمرو لگدمال اسبها گردید و او به درک واصل شد (2).

با این که عمر و جراحاتش کمتر از قاسم علیه السلام بود و می توانست از معرکه کنار رود این چنین مورد هجوم و تاخت و تاز شد و بدنش پایمال سم اسبان گردید؛ پس چگونه است حال آن نوجوانی که هنگام احتضار روی خاک قرار گرفته و نمی توانست کنار رود و لباس رزم هم در بدن نداشت (3).

ص: 237


1- نفس المهموم، ص 230 معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 343؛ العیون العبری، ص 91 ناسخ التواریخ، ج6، ص 234 وقایع الایام، ص 379 و 380
2- الأرشاد،ص 223 و 224؛ طبری، ج 5، ص 447؛ الکامل، ج 4، ص 75 البداية والنهاية، ج 8، ص 186؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 27 و 28؛ مقاتل الطالبيين، ج 88، وقعة الطف، ص 244؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 169 و 170؛ لهوف، ص 115؛ مثير الأحزان، ص 36؛ نفس المهموم، ص 322 بحار الانوار، ج 45 ص 35 و عوالم، ج 17، ص 278 و 279
3- حتَّى إذا مزقهم جميعاً *** بصربة الأزدى هوى صريعا كانها من التجلّى صعقا *** مذروحه القدسي حاول اللقاء لهفي عليه مذأتاه عمه *** فاشبك الحرب فزاد غمه فكيف حال مهجة الرسول *** بين يدى حوافز الخيول فَسَلْ عِظامَ صَدَرِهِ یا ویلی *** هَلْ سَلمت بعد هجوم الخيل (شعر از محقق اصفهانى الأنوار القدسية، ص 134 و 135 و فرسان الهیجاء، ج 2، ص 42)

عباس بن على علیه السلام

177. تولد عباس بن علی علیه السلام

177. تولد عباس بن على علیهم السلام

برخی از علمای انساب، سن شریف عباس بن علی علیهماالسلام، را هنگام شهادت سی و چهار سال دانسته اند (1). بنابراین باید تولد آن جناب در حدود سال 26 هجری اتفاق افتاده باشد. به گفته انیس الشيعة ولادت آن بزرگوار در چهارم شعبان سال 26 هجری بوده است (2).

178. القاب و کنیه های عباس علیه السلام

178. القاب و کنیه های عباس علیه السلام

کنیه هایی که برای جناب عباس بن علی علیهماالسلام ذکر شده از این قرار است:

1. ابوالفضل (3): یکی از فرزندان حضرت، فضل نام داشته (4)و از این رو این کنیه معروفترین کنیه های ایشان است و اگر هم فرزندی به این نام نداشت از آنجا که او پدر تمام فضایل و کمالات انسانی است، کنیه «ابوالفضل» زیبنده وی بود (5).

2. ابو قربة: مرحوم ابن ادریس گوید: «و يسميه أهل النسب أبا قربة (6)». زیرا او در واقعه طف، برای

ص: 238


1- المجدى، ص 15 و سراج الأنساب، ص 174
2- العباس علیه السلام، ص 136
3- مقاتل الطالبيين، ص 84، المجدی، ص 15 عمدة الطالب، ص 356 تهذیب الانساب، ص 275؛ سراج الأنساب، كبريت الأحمر، ص 398
4- المجدى، ص 231
5- به قول آن شاعر عرب: بذلت أيا عباس نفساً نفيسةً *** لنصر حسين عز بالنَّصر من مثل ابيت التذاذ الماء قبل التذاذه *** فَحُسْنُ فِعَالِ المرء فرع فانتَ أخوالسبطين في يوم مفخر *** و في يوم الماء أنتَ ابوالفضل (شعر از محمد بن امیر الحاج الحسینی، شارح قصیده ابی فراس نفس المهموم، ص 338؛ العباس علیه السلام، ص 147 و ادب الطف أو شعراء الحسين علیه السلام، ج 5، ص 290)
6- السرائر چاپ جدید، ج 1، ص 656 و چاپ قدیم، ص 155، و نیز ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص 84؛ ابصار العین، ص 29 كبريت الأحمر، ص 395

تشنگان خیمه ها با مشک آب می آورد و در حفظ آن مشک سعی بسیار می کرد.

3. ابوالقاسم در کتب انساب فرزندی به نام قاسم و نیز چنین کنیه ای برای آن جناب ذکر نشده است، اما جابر بن عبدالله انصاری در زیارت اربعین وی را به این کنیه یاد نمود، آنجا که گفت: «السَّلام عليك يا أبا القاسم السّلام عليك يا عباس بن على (1)».

اما القاب زیبای وی

1. سقا (2)

2. قمر بنی هاشم (3)، چون ایشان زیبا و نورانی بود (4)، همان گونه که به عبد مناف «قمر البطحاء» و

به عبدالله، پدر بزرگوار رسول خدا صلی الله وعلیه واله «قمرالحرم» می گفتند (5).

5. صاحب راية الحسين علیه السلام (6). منصب علمداری در جنگ اهمیت زیادی داشت و آن حضرت در

لشکر حسین علیه السلام ین سمت حسّاس را بر عهده داشت.

القاب دیگری نیز برای آن حضرت نقل شده (7)و می توان گفت زیباترین لقب وی لقبی است که امام صادق علیه السلام به وی داد و آن «عبد صالح (8)» است؛ یعنی آنکه مقام رفیع معنوی خویش را در سایهٔ علم بالله، و بینونت و جدایی از غیر خدا و قرب به حضرت حق (9) پیدا کرده است.

ص: 239


1- بحارالانوار، ج 98، ص 330
2- مقاتل الطالبيين، ص 84 الشجرة المباركة، ص 184؛ المجدی، ص 15؛ الفخری، ص169؛ الاختصاص، ص 78؛ عمدة الطالب، ص 356؛ سراج الأنساب، ص 174؛ لباب الانساب، ج 1، ص 337 السرائر، ج 1، ص 656 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 245 و ابصار العین، ص 29
3- مقاتل الطالبيين، ص 85
4- مقاتل الطالبیین، ص 84 و العباس علیه السلام، ص 139
5- العباس علیه السلام، ص 139 (پاورقی)
6- السرائر، ج 1، ص 654 ،المجدی، ص 15 و مقاتل الطالبیین، ص 85
7- از جمله: «باب الحوائج»؛ «عميد»؛ «كبش الكتيبة» و «الشهيد»
8- كامل الزيارات، ص 257 و بحار الانوار، ج 98، ص 277
9- برگرفته از روایتی منسوب به امام صادق علیه السلام كه: «حروف العبد ثلاثة: العين والباء والدال، فالعين علمه بالله، والباء بونه عمّن سواه، والدال دنّوه من الله تعالى بلاكيف ولا حجاب»؛ مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، ص 455، باب 100

179. ام البنين

179. «امّ البنين»

نام شريف او فاطمة بنت حزام بن خالد بن ربیعه (1) و خانواده او از خاندان برجسته و کریم و شجاع عرب محسوب می شد (2). عباس علیه السلام ثمره وصلت امیرمؤمنان علی علیه السلام با چنین بیت شریفی است. ابوالفرج اصفهانی :گوید پس از حادثه عاشورا ام البنین در قبرستان بقیع حاضر میشد و در مصیبت فرزندان خود سوگواری جانسوزی داشت که حتی مروان حکم که دشمنی وی با بنی هاشم وقساوت او بر همگان آشکار است در آنجا حاضر می شد و گریه می کرد (3). مراثی این بانوی با عظمت در کتاب ها ذکر شده و مرحوم محقق اصفهانی بخشی ازآنها را چنین تضمین کرده است:

خرمن عمرم همه بر باد رفت *** میوه دل طعمه هر خوشه چین

صبح من و شام غریبان سیاه *** روز من امروز چو روز پسین

چار جوان بود و مرا دل فروز *** واليوم اصحبتُ ولا من بنين

خون بشو ای دل که جگر گوشگان *** قد واصلوا الموت بقطع الوتين

نام جوان مادر گیتی مبر *** تذکرینی بلیوثِ العرين

چون که دگر نیست جوانی مرا *** لا تدعونى و يك ام البنين

به گفتهٔ مرحوم مامقانی آن گاه که بشیر ناعی به مدینه وارد شد و خبر شهادت چهار فرزند ام البنین را به او داد او گفت از حسین علیه السلام چه خبر؟ وقتی گزارش شهادت امام علیه السلام نیز داده شد، گفت: «قد قطعت نياط قلبی، اولادی و من تحت الخضراء كلّهم فداء لأبي عبد الله الحسين علیه السلام (4)». از جمله مراثی او دربارۀ فرزند رشیدش عباس علیه السلام این است:

يا مَن رأى العبّاس كر *** على جماهير النقد

و وراه من ابناء حيدر *** كل لَيْتٍ ذى لِبَد

ص: 240


1- مقاتل الطالبيين، ص 81 السرائر، ج 1، ص 656 و 657 الاختصاص، ص 78؛ الامامة و السياسة، ج 2، ص 7؛ عمدة الطالب، ص 356؛ سراج الأنساب، ص 174؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 337 جمهرة انساب العرب، ص 37 العباس علیه السلام 37؛ العباس ، ص 125 ابصار العین، ص 25
2- العباس علیه السلام، ص 127 و ابصار العین، ص 26
3- مقاتل الطالبيين، ص 85 سفينة البحار، ج 1، ص 510 ومفاتيح الجنان (در فضیلت و علو مقام حضرت عباس علیه السلام)
4- تنقیح المقال، ج 3، ص 70 (از فصل النساء) و ادب الطف، ج 1، ص 74

أُنْبِئتُ أنّ ابنى أُصيب *** برأسه مقطوع يد

وَيْلى عَلى شبلى اما *** لَ برأسِهِ ضَربُ العَمد

لو كان سَيْفُك في يد *** يك لما دَنا مِنْهُ أَحَدًا (1)

من که در کربلا نبودم، اما ای کسانی که دیده اید عباس و دیگر فرزندان حیدر چنان شیری بر لشکر زبون حمله می کردند به من گفته اند آن گاه که عمود آهنین بر فرق عباسم زدند، دست در بدن نداشت وای بر من که بر سر شیر بچه ام عمود آهنین فرود آمد، اما عباسم می دانم اگر دست در بدن داشتی کسی را یارای نزدیک شدن به تو نبود.

180. فرزندزادگان عباس علیه السلام

180. فرزندزادگان عباس علیه السلام

از میان فرزندانی که برای قمر بنی هاشم بر شمرده اند (2)، بیشتر به نام عبیدالله و فضل بر می خوریم (3). علمای انساب متفقند که نسل حضرت عباس فقط از طریق عبیدالله ادامه پیدا کرده است (4). مادر این دو فرزند لبابة بنت عبدالله بن العباس (5) آنان که حالات عبیدالله را بیان کرده اند وی را ستوده اند (6)، او همان فردی است که وقتی امام سجاد علیه السلام به او برخورد کرد از عمویش عباس علیه السلام یاد کرد و سخنانی گفت (7).

عبیدالله بن عباس دو فرزند به نام های عبدالله (ابوجعفر) و حسن (ابومحمد) داشته است (8). از

ص: 241


1- ابصار العین، ص 31 و 32؛ ادب الطف، ج 1، ص 71 فرسان الهيجاء، ج 1، ص 210؛ سفينة البحار، ج 1، ص 510 و مفاتیح الجنان
2- ر.ک: العباس علیه السلام، ص 350
3- المجدى، ص 231
4- تهذيب الأنساب، ص 275؛ المجدی، ص 231؛ الشجرة المباركة، ص 184؛ الفخری ص 169؛ سراج الأنساب، ص 175؛ جمهرة انساب العرب، ص 67 العباس علیه السلام، ص 353؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 357 عمدة الطالب، ص 357 منتهی الآمال، (معرب) ج 1، ص 364 و کبريت الأحمر، ص 380
5- المجدى، ص 231 ولی در الشجرة المباركه، ص 184 و لباب الانساب، ج 1، ص 357 در مورد مادر عبیدالله بن عباس آمده است: «امه (لبابة) بنت عبيدالله بن العباس بن عبدالمطلب». مرحوم مقرم نیز در العباس علیه السلام، ص350، «عبیدالله بن عباس» آورده است
6- الشجرة المباركة، ص 184؛ المجدى، ص 231 سفينة البحار، ج 2، ص 143
7- بحار الانوار، ج 22، ص 274 و ج 44، ص 298 و عوالم، ج 17، ص 349 و در عناوین بعد، این روایت را ذکر خواهیم نمود
8- الشجرة المباركة، ص 184 و المجدى، ص 231

میان فرزندان عبدالله بن عبیدالله بن عباس فقط علی صاحب اولاد بود و از سه فرزند علی، جز حسن بن علی بن عبدالله بن عبیدالله بن عباس کسی اولاد نداشته و بعد از اینها دیگر اثری از اعقاب عبدالله بن عبیدالله بن عباس به چشم نمی خورد (1).

اما نسل قمر بنی هاشم از طریق حسن بن عبیدالله بن عباس ادامه پیدا کرد و در میان آنها ستارگان فروزانی به چشم می خورند در اینجا ما به ذکر شش نفر از آنان بسنده می کنیم:

1. ابوالعباس، فضل بن محمد بن الفضل بن الحسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام. وی شاعر و خطیبی ماهر (2) بوده و در برخی از کتب انساب، این اشعار را دربارهٔ جدش جناب عباس بن علی علیهماالسلام از او نقل کرده اند:

انى لأذكر للعباس موقفه *** بكربلاء و هام القوم تختطف

يحمى الحسين و يسقيه على ظمأ *** ولا يولى و لا يثنى فيختلف

فَلا أرَى مَشْهَداً يوماً كَمَشْهَدِه *** مع الحسين عليه الفضل و الشرف

أكرم به مشهداً بانت فَضائِلُهُ *** و ما أضاع له أفعاله خلف (3)

به گفته علامه امینی قدس سره این اشعار معروف نیز از اوست:

أحق الناس أن يُبْكَى عَلَيه *** فتى أبكى الحسين بكربلاء

أخوه و ابن والده على *** ابو الفضل المُضرج بالدّماء

و من واساه لا يثنيه شيء *** و جاد له على عطش بماء (4)

2. ابو اسماعيل محمد بن على بن عبدالله بن العباس بن الحسن بن عبیدالله بن العباس بن اميرالمؤمنين على بن ابى طالب علیهماالسلام او از مفاخر عترت طاهره محسوب می شود و شاعری زبردست بود و از سروده های اوست:

وانی كريم من أكارم سادة *** أكفهم تندى بجزل المواهب

ص: 242


1- المجدى، ص 231 و الشجرة المباركة، ص 189
2- عمدة الطالب، ص 357
3- المجدى، ص 232 و سفينة البحار، ج 2، ص 155
4- الغدیر، ج 3، ص 3؛ ناگفته نماند این اشعار در مقاتل الطالبیین، ص 84، ذکر شده اما نام شاعر گفته نشده وسید عبدالله شبر آن را از خود امام علیه السلام دانسته است. ر.ک: العباس علیه السلام، ص 401

هم خيرُ من يَحفى و أفضل ناعِلٍ *** و ذروة هضب العرب من آل غالب

هم المن والسلوى لدان بودهم *** و كالسَّم فى حلق العدو المجانب

و این جمله نیز از سخنان این شخصیت بزرگ است که ضرب المثل شده است:

«انى لأكره أن يكون لعمله فضل على عقله، كما أكره أن يكون للسانه فضل على علمه (1)»

3. ابوالطيب محمد بن حمزة بن عبدالله بن العباس بن الحسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام که در باره اش گفته اند:

«كان من اكمل الناس مروءة وسماحة وصلة رحم و كثرة معروف مع فضل كثير و جاه واسع، و اتخذ بمدينة الأردن و هى طبرية وما يليها الضياع و جمع اموالاً ، فحسده طغج ابن جفّ الفرغاني، فدّس اليه جنداً قتلوه في بستان له بطبرية في صفر سنة احدى و سبعين و مأتين، وَ رثَته الشعراء، فمن ذلك قصيدة الميمية التي أوّلها:

ای رز جنى على الأسلام *** اى خطب من الخطوب الجسام (2)»

4. ابو عبدالله محمد بن علی بن حمزة بن الحسن بن عبيدالله بن العباس بن على بن ابى طالب علیهماالسلام. نجاشی درباره وی گفته است: «ثقة عين فى الحديث صحيح الأعتقاد، له رواية عن ابى الحسن و أبي محمد علیهماالسلام و ايضاً له مكاتبته و في داره حصلت امّ صاحب الأمر بعد وفاة الحسن علیه السلام، له كتاب مقاتل الطالبيين (3)».

5. پدر محمد نیز از بزرگان بوده و نامش ابو محمد علی بن حمزة بن الحسن بن عبيدالله بن العباس بن على بن ابى طالب علیهماالسلام است. نجاشی قدس سره نیز درباره وی گفته است: «ثقة روی و اکثر الرواية له نسخة يرويها عن موسى بن جعفر علیهماالسلام (4)».

او جز محمد، فرزند دیگری به نام قاسم داشته و قاسم هم فرزندی به نام ابویعلی داشته است.

6. ابو یعلی حمزة بن قاسم بن علی بن حمزة بن الحسن بن عبیدالله بن العباس بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام نجاشی درباره اش چنین آورده است:

ص: 243


1- الغدیر، ج 3، ص 41
2- المجدی، ص 238 و نیز ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص 700؛ منتهی الامال، ج 1، ص 369 و کبريت الأحمر، ص 380
3- رجال نجاشی، ص 245؛ مجمع الرجال، ج 5، ص 274 و نیز ر.ک: المجدی، ص 235 و عمدة الطالب، ص 358
4- رجال نجاشی، ص 194 و مجمع الرجال، ج 4، ص 193 و نیز ر.ک: عمدة الطالب، ص 358

«ثقة جليل القدر من أصحابنا، كثير الحديث، له كتاب من روى عن جعفر بن محمد علیهماالسلام من الرجال و هو كتاب حسن و كتاب التوحيد و كتاب الزيارات والمناسك، كتاب الرّد على محمّد بن جعفر الأسدى (1)...» مزار این بزرگوار در قریه حمزه، واقع در حدود پنج فرسنگی حله قرار دارد (2).

181. «أَشْهَدُ انّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً»

181. «أَشْهَدُ انّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً (3)»

با آنکه همه شهدای کربلا مظلومانه به شهادت رسیدند اما فقط در زیارت جناب عباس بن علی علیهماالسلام و نیز زیارت حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام (4) از سوی معصوم به این نکته تصریح شده که با مظلومیت کشته شدند. لذا این کلام عمق فاجعه را در چگونگی شهادت این دو بزرگوار بیان می کند.

182. «مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضى به الْبَدْريون»

182. «مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِيون»

«أشْهَدُ و أشْهدُ الله أنّك مضيتَ على ما مضى به البدريون (5)». کسانی که تاریخ جنگ بدر را مطالعه کرده باشند می دانند که بدریون مجاهدانی بودند که با گروه اندک خود و بدون آمادگی برای جنگ با کفار قریش نبردی قهرمانانه را آغاز نمودند و با امداد الهی توانستند ضربه مهلکی به آنان وارد کنند و پس از جنگ،جهادگران بدری، در میان مسلمین موقعیت ویژه ای یافتند. در عبارت فوق، قمر بنی هاشم علیه السلام دنباله رو همان بدریون معرفی شده است؛ اما پس از چند جمله به عبارتی می رسیم که برتری ایشان را بر شهدای بدر می رساند:

«فَجَزاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الجَزاءِ وَ َأوْفَرَ الجَزاء و أوفى جزاءِ أَحَدٍ ممّن وفى بِبَيْعَتِهِ و اسْتَجَابَ لَهُ

ص: 244


1- رجال نجاشی، ص 101؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 240 و 241؛ معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 276؛ العباس ، ص 361 به بعد و سفينة البحار، ج 2، ص 155
2- منتهى الأمال، ج 1، ص 366؛ معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 276؛ العباس علیه السلام، ص 367 و 368 معالى السبطین علیهماالسلام، ج 1، ص 442 و 443 و کبريت الأحمر، ص 381 در بعضی از این کتابها داستان مربوط به تشرف سید مهدی قزوینی به محضر حضرت ولی عصر - سلام الله عليه - و مشخص شدن اینکه این سخن مربوط به این بزرگوار است نه حمزة بن موسى بن جعفر علیهماالسلام نقل شده است
3- كامل الزيارات، ص 257 و بحارالانوار، ج 98، ص 217
4- بحار الانوار، ج 98، ص 261
5- کامل الزیارات، ص 257 و بحار الانوار، ج 98، ص 218

دَعْوَتَه و أطاع ولاةَ أمْرِهِ... فَبَعَثَكَ اللهُ فِي الشُّهَدَاء وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَع أرواحِ الشُّهَدَاءِ وَ اعْطَاكَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلاً و أَفْضَلَها غُرَفاً (1)».

183. «وَ رَفَعَ ذِكرَك فى عليّين».

183. «وَ رَفَعَ ذِكرَك في عليّين (2)»

در این بخش از زیارت امام صادق علیه السلام گواهی می دهد که خداوند نام عباس را در علیین بالا برده است. قرآن کریم می فرماید: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الأبْرَارِ لَفي عليينَ وَ مَا أَدْرِيَكَ مَا عِيَونَ كِتَابٌ مَرقومٌ يَشْهَدُهَ المُقربونَ (3)».

در آیات کریمهٔ فوق سخن از ابرار است، همانها که در بالاترین درجات بهشت قرار دارند و از نعمتهای بی مانند برخوردارند و شگفت آنکه امام صادق علیه السلام می فرماید: نام عباس علیه السلام در علیین بالا رفته است؛ یعنی در میان افرادی که در بالاترین درجات بهشتی به سر می برند قمربنی هاشم علیه السلام برجستگی خاصی دارد چرا که او زبده نیکان تاریخ است (4).

184. سیمای ماه از نگاه خورشید

184. سیمای ماه از نگاه خورشید

از آنجا که ما را توان درک مقام قمر بنی هاشم علیه السلام نیست، بهتر آن است که در شناخت چهره او به معصوم رجوع کنیم:

امام سجاد علیه السلام در دیدار با عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام فرمودند: «رَحِمَ الله العباس، فَلَقَدْ أَثَرَ و أَبْلى و فَدى أخاه بنفسهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَداه، فَأبْدله الله عزوجل-بهما جناحَيْن،

ص: 245


1- كامل الزیارات، ص 257 و بحارالانوار، ج 98، ص 218
2- كامل الزيارات، ص 257 و بحارالانوار، ج 98، ص 218
3- مطففين (83) آیه 18 - 20 ترجمه چنان نیست که آنها درباره معاد خیال می کنند بلکه آنچه برای نیکان نوشته شده در «علیین» است، و توچه می دانی علیین چیست؟ نامه ای است مکتوب و سرنوشتی است حتمی که مقربان درگاه الهی مشاهده اش می کنند
4- «لَهُ مِنَ العُليا والمأثر *** ما جَلَّ ان يَخْطُرُ في الخَواطِرِ وكَيْفَ و هو في علو المنزلة *** كالروح من نقطة باء البسملة و في سماء المجد و الفخار *** بالحق يُدعى قمر الأقمار بل في سماء عالم الأسماء *** كالقمر البازغ في السَّماء (شعر از محقق اصفهانی الأنوار القدسية، ص 125 و 126)

يطير بهما مع الملائكة في الجنَّةِ، كَما جَعَلَ لِجَعْفر بن أبي طالب وإِنَّ للعبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ و تعالى - مَنْزِلَةٌ يَعْبِطُهُ بِها جميعُ الشُّهداءِ يَومَ القِيامَةِ (1)».

توضیحات زیر درباره سخن امام سجادعلیه السلام لازم است

1. «رَحِمَ اللهُ العبّاس» خدای رحمت کند عباس را. این کلام انسانی معمولی در حق فردی عادی نیست، بلکه آوردن اسم جلاله (الله) بیانگر این است که ابوالفضل الانا مشمول این آیه کریمه است «و اما الّذينَ ابيضَّتْ وجُوهُهُمْ ففى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فيها خالدونَ». در این آیه مبارکه چهره های نورانی را شایسته جاودانگی در رحمت الهی می داند.

2. «فَلَقَدْ أَثَرَ». بحث ایثار و مقام ایثارگران از نظر قرآن و حدیث در این مختصر نمی گنجد و فقط به ذکر چند حدیث از امام الموحدين على بن ابى طالب علیه السلام اکتفا می کنیم:

«الأيثارُ أَفْضَلُ عِبادَةٍ وَاجِلُّ سِيادَةٍ (2)؛ ایثار برترین عبادت و بزرگترین آقایی است».

«الأيثار أعلى المَكارِمِ (3): ایثار برترین کرامت ها و ارزش های اخلاقی است».

«مَنْ أَثَرَ عَلَى نَفْسِهِ اسْتَحقَّ اسْمَ الفَضيلَةِ (4)؛ ایثارگر شایسته اسم فضیلت است».

«الأيْثارُ أَحْسَنُ الْأَحْسَانِ وَ أَعْلَى مَراتِبِ الایمانِ (5)؛ زیباترین نیکویی ها و بلندترین پایه های ایمان، ایثار است».

3. «وَ أَبْلى»؛ مسلّم است امتحانات و آزمایشها یکسان نیستند به عنوان مثال نمی توان از دانش آموز کلاس اول ابتدایی امتحان دانشگاه به عمل آورد. این آزمایش همراه بلا و رنج که ابوالفضل علیه السلام سرافراز از آن بیرون آمد، آزمایشی بود که ما را توان درک آن نیست همان گونه که شاگرد کلاس اول نمی تواند امتحان دانشگاه را درک کند اما همین اندازه می فهمد که با امتحان او متفاوت است.

4. «وَ فَدى أخاه بنفسه»، فدا کردن جان در راه چنین برادری؛ یعنی جانبازی در راه تحقق تمام

ص: 246


1- شیخ صدوق، خصال، ج 1، ص 68 بحار الانوار، ج 22 ، ص 274 و ج 44، ص 298؛ عوالم، ج 17، ص 349 و سفینة البحار، ج 2، ص 155
2- غرر الحکم، ج 1، ص 300
3- همان، ص 242
4- همان، ج 5، ص 380
5- همان، ج 2، ص 31

ارزشهای والای الهی و انسانی.

5. ما خاک نشینان چگونه می توانیم بفهمیم آن دوبالی که خدا به جای دو دست قطع شده عباس به او عنایت کرد (که با آنها همراه ملائکه در ملکوت پرواز کند) چیست؟

6. همه شهیدان، جز سید و سالارشان حسین علیه السلام، غبطه مقام قمر بنی هاشم علیه السلام را می خورند. باید عظمت مقام شهید را در قرآن و حدیث در نظر داشت و نیز شخصیت شهدای بزرگ صدر اسلام و نیز شهدای کربلا را ملاحظه کرد تا اندکی ظاهر این جمله مشخص شود که او چه درجه ای دارد که اینان غبطه آن رتبه را می خورند؟

عشاق چون به درگه معشوق رو کنند *** با آب دیدگان، تن خود شست و شو کنند

از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد *** آن زخم را به سوزن مژگان رفو کنند

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق *** در روز حشر رتبه او آرزو کنند

185. «بِنَفْسى أَنْتَ يا أخى»

185. «بنَفْسى أنْتَ يا أخى»

عصر تاسوعا، آنگاه که دشمن به خیمه های آل محمد و هجوم آورد، امام به برادر خود فرمود: «بِنَفْسى أنْتَ يا أخى...» سوار شو و از آنان سبب هجومشان را سؤال کن (1). کلام امام علیه السلام سخنی بر خواسته از عاطفه و احساس نیست، بلکه گویای این حقیقت است که حضرت برادر خود را در مقام و رتبه ای می بیند که حاضر است جانش را فدای او کند چرا که «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری» و نیز در اینکه به وی خطاب برادر می کند، بیشتر اخوت معنوی و روحانی منظور بوده نه اینکه تنها ناظر به اخوت ظاهری باشد.

186. «أجيبوه ولو كان فاسقاً»

186. «أجيبوه ولو كان فاسقاً»

هنگامی که شمر برای دادن امان نامه فریاد می زد «أین بنو اختی» و فرزندان ام البنین پاسخی ندادند امام علیه السلام به آنان فرمود: «أجيبوه و لو كان فاسقاً، فانّه بعض أخوالکم (2)». از فرمایش حضرت

ص: 247


1- الأرشاد، ص 213؛ الکامل، ص 56؛ طبری، ج 5، ص 416؛ أنساب الأشراف، ص 68 (الحسين علیه السلام و السنة)؛ ابصار العین، ص 28 وقعة الطف، ص193؛ مقتل الحسین علیه السلام، ص 105 و نفس المهموم، ص 226
2- الفتوح، ج 3، جزء 5 ص 105؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 246؛ لهوف، ص 88 عمدة الطالب، ص 357 لواعج الأشجان، ص 116؛ ابصار العین، ص 27 مقتل مقرم، ص 252؛ العباس، ص 193 و منتهی الآمال، ج 1، ص 623

نکته ای فقهی - اخلاقی استفاده می شود و آن اینکه اگر فاسقی کسی را خواند، باید وی را اجابت کند (مخصوصاً اگر نسبتی هم با او داشته باشد.) و اگر خواسته اش مشروع بود، انجام دهد و اگر تقاضای او خلاف شرع بود طردش کند.

187. «أحامى أبداً عن ديني»

187. «أحامى أبَداً عن دينى (1)»

ظاهراً مراد حضرت ابوالفضل علیه السلام حمایت از دین برای همیشه و ابدیت است؛ یعنی گرچه حیات ظاهری جسمانی نداشته باشم اما من با دفاع از امامی که دین را برای همیشه زنده نگاه می داردف پشتیبان ابدی آیین الهی خواهم بود.

188. «لا أَرْهَبُ الْمَوتَ إِذا الموتُ رُقًا»

188. «لا أَرْهَبُ الْمَوتَ إِذا الموتُ رُقًا»

در قرائت و ترجمه این بخش از رجز حضرت عباس بن علی علیهماالسلام برخی «رقا» را با زاء (معجمه) خوانده اند (2)باید گفت: اولاً در بسیاری از کتب «رقا» (مهملة) آمده است (3) و معنای شعر این می شود که از مرگ هراسی ندارم؛ زیرا مرگ نفس ترقی و کمال است.

ثانیاً اگر «زقا» را فقط به معنای بانگ زدن ترجمه کنیم مانعی ندارد، اما ربط آن به خرافات از ساحت گوینده آن حماسه دور است.

ص: 248


1- المناقب، ج 4، ص 108؛ بحار الانوار، ج 45، ص 40 ،عوالم، ج 17، ص 283؛ نفس المهموم، ص 335 و العباس، ص 292
2- ابصار العین، ص 30 العباس علیه السلام، ص 291؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 686 مقتل الحسين علیه السلام أو واقعة الطف، ص 320؛ حياة الأمام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 3، ص 267؛ العیون العبری ص 165 و مقتل مقرم، ص 336 مرحوم سماوی در توجیه آن می گوید «زقا: صاح تزعم العرب ان للموت طائراً يصيح ويسمونه الهامة و يقولون إذا قتل الأنسان و لم يؤخذ بثاره زقت هامته حتى يثار، قال الشاعر: فأن تك هامة بهراة تزقو *** فقد ازقيت بالمروين هاما». (ابصار العین، ص 33؛ و نیز ر.ک: مقتل الحسين علیه السلام، أو واقعة الطف، ص 320 و نیز پاورقی مقتل مقرم، ص 336 و 337 و پاورقی بحار الانوار، ج45، ص 40 . المناقب، ج 4، ص 108؛ بحار الانوار، ج 45 ص 40)
3- المناقب، ج 4، ص 108؛ بحار الانوار، ج 45، ص 40 ،عوالم، ج 17، ص 283؛ نفس المهموم، ص 335 و العباس، ص 292 2. عوالم ، ج 17، ص 283؛ نفس المهموم، ص 334 و 344؛ لواعج الأشجان، ص179؛ اعيان الشيعة، ج 4، ص 129 تظلم الزهرا ص:198 وقایع الايام (محرم)، ص 552؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 162؛ ذريعة النجاة، ص 123؛ كبريت الأحمر، ص 161؛ جواهری، مثير الأحزان، ص 83؛ اسرار الشهادة، ص 338؛ الأيقاد، ص121؛ الدمعة الساكبة، ص 337 يوم الطف، ص 197؛ معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 438 فرسان الهيجا، ج 1، ص 200؛ المفيد ص 106؛ ادب الحسين علیه السلام، ص 212؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 276؛ قمقام، ج 2، ص 443 و الحسين علیه السلام قتيل العبرة، ص 74

189. «انّى أنا العباس أَعْدُو بالسَّقَا»

189. «انّى أنا العباس أَغْدُو بالسَّقَا»

در عنوان 178 گفتیم حضرت را القابی است. از جمله «سقا» و به گفته خوارزمی این لقب هنگامی برای ایشان قرار داده شد که حضرتش همراه سی سوار و بیست پیاده و با بیست مشک آب از فرات برای خیمههای حسینی آب تهیه نمود (1). روز عاشورا هم به اذن امام به سوی شریعه فرات رفت که برای اهل بیت آب تهیه کند (2)، و در مسیر بازگشت و جنگ با خصم در حماسه خود گفت: «انّی انا العباس أغدوا بالسقا (3)؛ یعنی من عباس هستم که با مشک آب می آیم. تمام مقصد ایشان حفظ این مشک و رساندن آب به خیمه ها بود كان همه ايصال الماء الى الخيام (4)». شاعری ترک زبان، زبان حالی سروده که ترجمه آن این است:

شما را به خدا سخنم را گوش کنید، تیر به چشم من بزنید، اما این مشک آب را هدف قرار ندهید جان دادن در مقابل این مشک برایم ارزشی ندارد زیرا این مشک امانت سکینه و دیگر کودکان خیمه های حسینی است.

روز عاشورا به چشم پر زخون *** مشک بر دوش آمد از شط چون برون

شد به سوی تشنه کامان رهسپر *** تیرباران بلا را شد سپر

پس فرو بارید بر وی تیر تیز *** مشک شد بر حالت او اشک ریز

اشک چندان ریخت بروی چشم مشک *** تا که چشم مشک شد خالی ز اشک

تا قیامت تشنه کامان ثواب *** می خورند از رشحه آن مشک، آب (5)

190. «ذكَرَ عطش الحسين و اهل بَيْتِهِ

190. «ذكَرَ عطش الحسين و اهل بَيْتِهِ (6)»

عباس علیه السلام روز عاشورا هنگام ورود به فرات به یاد تشنگی همه اهل حرم و بویژه برادر و امامش

ص: 249


1- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 244 و 245 و نیز ر.ک ابصار العین، ص 29 سراج الأنساب، ص 174 و عمدة الطالب، ص 357
2- بحارالانوار، ج 45 ص 41؛ عوالم، ج 17 ، ص 284 و نفس المهموم، ص 337
3- مناقب، ج 4، ص 108؛ بحار الانوار، ج 45، ص 40؛ عوالم، ج 17، ص 283؛ نفس المهموم، ص 334 لواعج الأشجان، ص 179 و ابصار العین، ص 30
4- منتهی الآمال، ج 1، ص 688 و مقتل مقرم، ص 337
5- منتهی الآمال، ج 1، ص 688 و مقتل مقرم، ص 337
6- بحار الأنوار، ج 45، ص 41؛ عوالم ، ج 17، ص 284؛ نفس المهموم، ص 337؛ ابصار العین، ص 30 منتهی الآمال، ج 1، ص 688 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 198؛ مقتل مقرم، ص336 و ناسخ التواریخ، ص 276

افتاد و آب نیاشامید. کربلا مدرسه وفا و مواسات است که نمونه بارز آن قمر بنی هاشم علیه السلام می باشد. امام علیه السلام وارد شریعه شد و به اسب وفادار خود گفت: «أنتَ عَطشان و أنا عَطْشان و الله لا ذقتُ الماء حتى تشرب».

گفت باری بس گران داری به دوش *** ای براق عرش پیما آب نوش

خوش بخور خوش، گرچه هر دو تشنه ایم *** خسته زخم و خدنگ و دشنه ایم (1)

اما اسب نیز وفاداری خود را نشان داد: «فلما سمع الفرس كلام الحسين علیه السلام شال رأسه و لم يشرب، كانّه فهم الكلام (2)».

براق عشق را پیغمبر عشق *** مخاطب کرد و گفت ای صرصر عشق

بنوش آب ای براق پر شکسته *** که هستی از عطش نالان و خسته

براق از آب سر بگرفت بالا *** به رمز عشق گفت ای شاه والا

گوارا نیست بر من آب کوثر *** تو باشی تشنه، ای سبط پیمبر

191. حماسه ای از عباس بن علی علیهم السلام

191. حماسه ای از عباس بن علی علیه السلام

ابن اعثم این حماسه را از عباس علیه السلام نقل نموده است:

أَقْسَمْتُ باللهِ الأعزّ الأعْظَمِ *** و بالحجون صادقاً و زمزم

و بالحطيم و الفناء المحرم *** ليَحَضبَنَ اليوم جسمى بدمى

دون الحُسَيْنِ ذى الفخار الأقدم*** امام أهل الفضل و التكرم (3)

سوگند به خدای بزرگ و به خفتگان در حجون (خدیجه و ابوطالب) و سوگند به زمزم و حطیم و آهنگ حاجیان، امروز در راه پیشوای اهل فضل و کرم ایثار بدنم را با خون خویش رنگین خواهم ساخت. سرانجام نیز در خون خویش غوطه ور شد و این مصرع از شعری که در عنوان 180 ذکر شد به همین مطلب اشاره دارد: «ابوالفضل المَضَّرج بالدّماء».

ص: 250


1- شعر از مرحوم حجة الاسلام نیر تبریزی (آتشکده ص 56)
2- مناقب، ج 4، ص 58؛ بحار الانوار، ج 45، ص 51؛ عوالم ، ج 17، ص 294؛ نفس المهموم، ص 355 مقتل مقرم، ص 346؛ معالم السبطين علیهما السلام، ج 2، ص 14 و ناسخ التواریخ، ج 6، ص 287
3- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 129 مقتل ،خوارزمی، ج 2، ص 30 معالم المدرستين، ج 3، ص 162 و فرسان الهیجاء، ج 1، ص 200

192. «أين تفرون وَقَدْ قَتَلْتُمْ أخى»

192. «أيْن تفرّون وَقَدْ قَتَلْتُمْ أخى (1)»

مهابت و سطوت امام علیه السلام چنان بود که وقتی روز عاشورا به بالین بعضی از یاران خود می آمد دشمن جرأت نداشت به او حمله کند و شگفت تر آنکه وی به تنهایی به سوی برادر می رفت، اما هیبت او چنان رعبی در دل انبوه دشمن ایجاد نمود که از برابرش می گریختند.

193. «و أحاط القوم بالعباس»

193. «و أحاط القوم بالعبّاس (2)»

از جمله مواردی که دشمن به حمله و هجوم دست جمعی (3) پرداخت هنگامی بود که عباس علیه السلام برای آوردن آب به سوی فرات رفت او برای تصرف شریعه فرات ناچار به جنگ شد، وقتی که تشنه کام از سراشیبی فرات خارج شد و با مشک پر از آب عزم خیمه ها کرد، دشمن که توان جنگ با فرزند علی را نداشت ناجوانمردانه با وی روبرو شد و آن لشکر انبوه فردی را که منظورش فقط رساندن آب به تشنه کامان بود از هر طرف احاطه نمودند و سر انجام بدن نازنین وی آماج تیرها و نیزه ها قرار گرفت.

أشقيق روحى هل تراك علمت ذا *** غودرت و انثالَتْ عليك لنامُها (4).

كثرت جراحات به حدی بود که به تعبیر بعضی از مقاتل، امام علیه السلام نتوانست بدن را به طرف خیام حرکت دهد (5).

خواست تا نعشش برد سوی خیام *** دید مُصحف را پراکنده نظام

194. «فَخَرَّ صَريعاً الى الأرض»

194. «فَخَرَّ صَريعاً الى الأرض (6)»

مرحوم مقرم می گوید از عالم فاضل، مرحوم شیخ کاظم سبتی قدس سره شنیدم که یکی از علمای

ص: 251


1- ابصار العین، ص 30 تذكرة الشهداء، ص 250 و معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 447
2- الأرشاد، ص 225 و نفس المهموم، ص 330
3- بعضی مقاتل تعداد افرادی را که در این حمله شرکت داشته اند چهار هزار نفر می دانند ر.ک: مقتل مقرم، ص 335
4- شعر از محمد رضا الأزرى قدس سره (رياض المدح و الرثاء، ص 84 و جواهری، مثیر الاحزان، ص128)
5- ذريعة النجاة، ص 124
6- ابصار العین، ص 30

مورد اطمینان نزد من آمد و گفت: من فرستاده عباس علیه السلام به سوی تو هستم، حضرتش را در خواب دیدم که با عتاب به من فرمود: شیخ کاظم سبتی مصیبت من را در منابر خود نمی خواند. [آن عالم می گوید:] عرض کردم آقای من خودم در جلسات او حاضر شده ام و شنیده ام مصیبت شما را می خواند عباس علیه السلام فرمود: برو به او بگو این مصیبت را بخواند: هنگامی که اسب سوار از روی اسب به زمین سقوط می کند دست های خود را حایل قرار می دهد؛ حال اگر اسب سواری چون من تیر در سینهاش باشد و دو دستش هم قطع شده باشد چگونه از اسب سقوط میکند (1)؟

هَوى بجنب العلقمي فَليتَهُ *** للشاربين به يداف العلقم (2).

195. «اليَوم نامَتْ أَعِيْنُ بِك لم تَنَم»

195. «اليوم نامَتْ أعيْنُ بك لم تَنَم»

اليوم سار عن الكتائب كبَشُها *** اليوم بأن عن الهداة إمامُها

اليوم آل الى التفرق جمعُنا *** اليوم حلّ عن البنود نظامها

اليوم نامَتْ اعين بك لم تنم *** وَ تَسَهَّدتْ أُخرى فعزّ منامها (3)

بیت اخیر در شعر مرحوم نیّر تبریزی این گونه بیان شده است:

خوش بخسب ای خصم زین پس بی هراس *** خفت آن چشمی که از وی بود پاس (4)

و همین مضمون را شاعری دیگر درباره شهادت امام علیه السلام به کار برده است:

و املاى العين يا اميّة نوماً *** فحسين على الصعيد صريع (5)

و مرحوم كاشف الغطاء نیز درباره روز عاشورا چنین سروده است:

اليوم نامَتْ أغينُ الأعداء *** و سُهَدتْ عيونُ ذَوى الولاء (6).

ص: 252


1- مقتل مقرم، ص 337 (پاورقی)
2- شعر از سید جعفر الحلّی قدس سره (جواهری، مثیر الاحزان، ص 100 و العباس علیه السلام، ص 315)
3- جواهري مثير الأحزان، ص 128 و وقایع الايام (محرم)، ص 538
4- آتشکده نیر تبریزی، ص 19
5- نفس المهموم، ص 377
6- تمام شعر: لو كان يدري يوم عاشوراء *** ما كان يجري فيه من بلاء ما لأح فجره ولا استناراً *** ولا اضاءَت شمسة نهاراً سَوَّد حُزناً أوجه الأيام *** بَلْ أوجه الشهور والأعوام الله ما أعظَمَه من يومٍ *** أزال صبرى و أطار نومی اليوم أهْلُ آية التطهير *** بين صريع فيه أو غفير اليوم قدمات الحفاظ و الوفا *** اليوم كادَ الدِّين يَقضى أسَفَا اليوم نامَتْ أعينُ الأعداء *** وسهدت عيونُ ذَوِى الولاء (الملحمة الكبرى، ص 116)

196. دو کرامت از حضرت ابوالفضل علیه السلام

196. دو کرامت از حضرت ابوالفضل علیه السلام

کرامات زیادی برای آن جناب نقل شده و ما در اینجا به ذکر دو مورد از آنها بسنده می کنیم:

1. مرحوم حاج شیخ ابراهيم صاحب الزمانی قدس سره، (همان بزرگواری که به امر مرحوم آیةالله حائری قدس سره، مؤسس حوزه علمیه قم هر روز پیش از درس ذکر مصیبت می خواند و از ذاکرین با اخلاص حسینی بود (1)) برای نگارنده نقل کرد: چند نفر از آشنایان همراه فردی به نام عظیم، که از همشهریان من بود به کربلا مشرف و به منزل من وارد شدند از حال او پرسیدم، متوجه شدم با اشاره جواب می دهد معلوم شد در یک درگیری بر اثر ضربه ای که به سرش رسیده کر و لال شده بود. من با اشاره به او فهماندم که به حرم حسینی مشرف شود و متوسل به ابوالحسن علی اکبر علیه السلام شود. او رفت، پس از ساعتی دیدم در منزل را می زنند رفتم و دیدم عظیم است و شروع کرد به صحبت کردن و گفت به دستوری که تو دادی رفتار کردم و در کنار تربت علی بن الحسین علیهماالسلام متوسل شدم، ناگهان الهام شدم که از آنجا به حرم قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام پناهنده شوم بی اختیار و با پای برهنه به حرم حضرت رفتم و به محض ورود و آمدن کنار ضریح مبارک شفای کامل پیدا نمودم. (2)

2. در ابتدای کتاب «الصلوة» شیخ اعظم مرحوم انصاری قدس سره کرامتی از جناب عباس بن علی علیهماالسلام نقل شده که بیانگر عظمت معنوی شیخ نیز می باشد مرحوم ملاعبدالرحمن تستری (شوشتری) که از شاگردان شیخ است، می گوید: در حرم قمر بنی هاشم علیه السلام مشغول زیارت بودم، دیدم پدر و مادری فرزند فلج خود را به حرم آورندند و با اصرار از حضرت شفای او را خواستند طولی نکشید که

ص: 253


1- آن مرحوم، مدتی که در همدان بودند، روزها در منزل حقیر بودند، قضایای زیادی از او به یاد دارم - رحمة الله عليه و حشره مع الحسین علیه السلام
2- این کرامت را که مستقیماً از مرحوم حاج شیخ ابراهیم نقل کردیم در کتاب الكلام، يجر الكلام، ج 2، ص 86 و 87 نیز به نقل از آن مرحوم آمده است

طفل فلج، شفای كامل يافت، «كأن لم يكن أشل و لا أعرج». من که این کرامت را با چشم خود مشاهده نمودم، با ناراحتی تمام به کنار ضریح آمده، به محضر حضرتش عرضه داشتم مولای من تا کی من گرفتار حرمان و یأس باشم، آیا نمیدانی که من از ارادتمندان شما هستم؟ چرا مرا در رفع مشکلاتم کمک نمی کنی؟ من در طول هفت سال دو حاجت داشته ام که بر آوردن آن در یک چشم به هم زدن از طرف شما ممکن بود اما نه شما و نه برادرت حسین بن علی علیهماالسلام او نه پدرت علی علیه السلام التفاتی به من نکرده اید حال باید در همین ماه حاجت مرا برآورید در غیر این صورت دیگر به زیارت شما نخواهم آمد شما که افراد معمولی با حاجت روا از حرمتان بیرون میروند چرا نسبت به من که اهل علم هستم، توجهی نمی کنید؟ پس از مدت کمی از گستاخی خود پشیمان شدم و استغفار نمودم، آنگاه به نجف بازگشتم و به حرم مولی الموحدین علی بن ابی طالب علیه السلام مشرف شدم در آنجا خادم مرحوم شیخ انصاری را دیدم به من گفت شیخ تو را خواسته است، فوراً به نزد او برو به محض آنکه به محضر شیخ قدس سره وارد شدم فرمود تو دو حاجت داشتی، نخست زیارت بیت الله الحرام و مرقد شریف نبوی بود و دیگری هم داشتن منزلی در جوار امیرالمؤمنین علیه السلام، عرض کردم آری و پیش خودم گفتم هذه كرامة فاخرة چه اینکه من حاجت خود را به احدی نگفته بودم سپس مرحوم شیخ مقداری پول به من مرحمت فرمود که خریدن خانه، رفتن حج و نیز پرداخت دیونی که داشتم با آن ممکن بود شیخ قدس سره به من فرمود تا من زنده ام این جریان را نقل نکن و از این رو، بعد از رحلت او من این کرامت را اظهار کردم (1).

ص: 254


1- ابتداى كتاب الصلوة شيخ انصاری قدس سره. مرحوم بیرجندی نیز در کبریت الأحمر، ص 411 آورده است: «خبر داد مرا جماعتی از ثقاة علما و بعض سادات عظیم، از مجاورین کربلا...» آنگاه قضیه را نقل نموده است. مرحوم مقرم نیز این کرامت را در ص 241 کتاب العباس آورده است. مرحوم سماوی در این زمینه سروده است: و ما عجبت من أبي الفضل كما *** عجبتُ من استاذنا ان علما لان شبل المرتضى لم يغرب *** إذ أتى بمُعْجِزِ أو معجب بكل يوم بل بكل ساعة *** لمن أتاه قاصداً رباعه و هو من الشيخ عجيب بين *** لكن نور الله يرنو المؤمن (العباس علیه السلام، ص (242)

197. مواسات

197. مواسات

ایثار و مواساتی که عباس بن علی علیهماالسلام از خود نشان داد در زیارات آن جناب بدان تصریح شده است . «فَنِعْم الأخُ المُواسى (1)»

.2 السَّلام» على العبّاس ابن اميرالمؤمنين المواسى أخاه بنفسه (2)». شعرای عرب نیز این معنا را در اشعار خود گنجانده اند (3).

ص: 255


1- مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس علیه السلام
2- بحار الانوار، ج 45 ص 66 ج 98، ص 270؛ عوالم، ج 17، ص 336
3- 1- حقيقاً بالبكاء عليه حزناً *** ابوالفضل الذى واسى أخاه (شعر از مرحوم ابن نما نفس المهموم، ص 338 والعيون العبري، ص168). 2. لا تنس للعباس حُسْنَ مقامِهِ *** بالطف عند الغارة الشعواء واسي أخاه بها و جادَ بِنَفسِهِ *** في سقى اطفال له و نساء رد الألوف على الالوف معارضاً *** حد السيوف بجبهة غراء (از مرحوم سید محسن امین لواعج الأشجان، ص 180) 3. واذكر ابا الفضل هل تنسى فضائله *** في كربلا حين جد الأمر و التبسا واسى أخاه و فاداه به مهجته *** و خاض في غمرات الموت منغمسا الى بأن لا يذوق الماء و هو يرى *** أخاه ظمان من ورد له ينسا فُفُر، أبا الفضل بالفضل الجسيم بما *** اسدتيه فعليك الفضل قد حبسا (از مرحوم سید محسن امین لواعج الأشجان، ص 180) 4. اشعاری که در عنوان 180 ذکر شد و بیت سوم آن این بود: ومن واساه لا يُثنيه شيئ *** وَ جادَلَه عَلى عطش بماء شعر از فضل بن محمد بن الفضل بن الحسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام (الغدیر، ج 3، ص 3). مواسات ویژگی تمام یاران امام علیه السلام بود: ثم قال الحقو بأهليكم إذ *** ليس غيرى ارى لهم مطلوباً فاجابوه ما وفيناك ان نحن *** ترکناک بالطفوفِ غریبا حاش لله بل نواسيك أو يأخذ *** كل من المنون نَصيبا (بخشی از قصیده ابن حماد المنتخب، ص 399). چرا که شرط پذیرش در اردوگاه حسین علیه السلام همین مواسات بود: مَنْ كان منكم يواسينا بمُهجَتِهِ *** فاجره ثابت والذنب مغفور (بیتی از قصیده الدرمکی المنتخب، ص 430).

شیر خواره شهید علیه السلام

198. «رضيعُ مَهْدِ العِصْمة»

198. «رضيعُ مَهْدِ العِصْمة»

اگر فرض را بر صحت تمام آنچه درباره شهادت طفلی از امام در مقاتل آمده بگذاریم باید ملتزم به تعدّد شویم چه اینکه ممکن نیست همه آنها در مورد یک نفر صادق باشد. اما آنچه مشهور است شهادت طفل شیرخواره ای از امام علیه السلام به نام عبدالله (1)و طبق نقل دیگر علی اصغر (2)است.

199. «تَلظَّې»

199. «تَلظَّي»

مرحوم سید قدس سره می گوید حضرت طفل را روی دست گرفت و فرمود «یا قُوم قد قَتلتُمْ شيعَتِي وَ أَهْلَ بَيتي و قد بِقَى هذا الطفلُ يَتَلَظَّى عطشاً، فاسقُوه شربةً مِنَ الماء (3)». تلظى باز و بسته شدن بی اختیار دهان ماهی است، آن هنگام که از آب بیرون افتاده باشد، مانند آنکه درونش آتش گرفته باشد (4).

ص: 256


1- الارشاد،ص 224؛ طبری، ج 5، ص 448؛ الکامل، ج 4، ص 75؛ البداية والنهاية، ج 8، ص186؛ انساب الأشراف، ص 84 (الحسين علیه السلام و السنة)؛ مقاتل الطالبيين، ص 89 شذرات الذهب، ج 1، ص 66 وقعة الطف، ص 245 و 246؛ مقتل الحسین علیه السلامص 171؛ بحار الانوار، ج 45 ص 46 عوالم ، ج 17، ص 289 و ابصار العین، ص 24
2- المناقب، ج 4، ص 109؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 32 معالم المدرستين، ج 3، ص 168 و الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 131
3- الملهوف، چاپ ،جدید ص .169 نیز الدمعة الساكبة، ص 340
4- مرحوم دمستانی این حالت طفل را نیکو به نظم درآورده است: اُخْتُ أتيني بطفلى أرَهُ قبل الفراقِ *** فأتت بالطفل لا يَهْدَأُ والدَّمعُ مُراقٍ يَتلظَّى ظَمَ والقَلْبُ منه في إحتراق *** غائِرَ العينين طاوي البَطْنِ ذاوى الشفتين فبكى لماراه يتلظى بِأُوامٍ *** بدموع من أماقٍ تُخْجِلُ السُّحْبَ السَّجامِ وَنَحا القومَ وَ في كفيه ذياك الغُلامِ *** و هما من ظَمَا قلبُهما كالجَمْرَتين فدعا فى القوم يالله لِلْخَطب الفظيع *** نبئونى أأنا المذنب أم هذا الرضيع لأحظوه فعليه شبه الهادي الشفيع *** لا يكن شافعكم خصماً لكم في النشأتين عجلوا نحوی بماء أشقه هذا الغلام *** فحشاه من أوام فى اضطرام و كلام فاكتفى القومُ عَنِ القول بتكليم السهام *** و إذا بالطفل قد خر صريعاً لِلْيَدين (ملحمة الطف، ص 71 معالى السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 425 و ریاض المدح والرثاء، ص 462)

اینکه روی دست من جان می دهد *** جان خود در راه جانان می دهد

طرفه قربانی حتی داور است *** شیر خوار من علی اصغر است

اوّل از آبی لبانش تر کنید *** بعد از آن اصغر پی اکبر کنید (1)

200. «يا قومُ إن لم ترحموني، فارْحَمُوا هذا الطفل

200. «يا قوم إن لم ترحموني، فارْحَمُوا هذا الطفل (2)»

از آنجا که این استنصار و استرحام به منظور اتمام حجت و نیز برای آنکه پستی دشمن مشخص شود، بیان شده پس هیچ مغایرتی با عزت نفس ندارد (3).

201. «أُتِيَ بمَولودٍ قَد وُلِدَ لَهُ فى تلك السّاعة».

201. «أُتِيَ بمَولودٍ قَد وُلِدَ لَهُ في تلك السّاعة»

یعقوبی در تاریخ خود می گوید: «... فانه لواقف على فرسه، إذ أتى بمولودٍ قُد ولُدَله في تلك الساعة، فَأَذْنَ فى أذنه و جعل يحنّكه، إذ أتاه سهم، فوقع فى حلق الصبى، فَذَبحه، فنزع الحسين علیه السلام السهم من حلقه و جعل يلطخه بدمه ويقول: والله لأنت أكرم على الله من الناقة و لمحمّدٍ أكرم على الله من صالح. ثمّ أتى، فوضعه مع ولده و بنى اخيه...(4)»

ص: 257


1- شعر از مرحوم مغفور میرزا حسین مهاجرانی همدانی قدس سره. شيخنا الاستاذ مرحوم آية الله آخوند همدانی قدس سره می فرمود: مرحوم مهاجرانی را در خواب دیدم در محل بسیار عالی و باغستان مفصلی به سر می برد و به من گفت: این مقام را علی اصغر علیه السلام به من عنایت فرموده است
2- تذكرة الخواص، ص 227 و نفس المهموم، ص 350
3- هل من مغيث يغيث الال من ظماً *** بشربة من نمير مالها خطر هل راحم يرحم الطفل الرضيع فقد *** جف الرضاع و ما للطفل مصطبر هل من نصير محام أو أخى حسب *** يرعى النبي فما حاموا و لا نصروا تلك الرزايا لوان القلب من حجرٍ *** اصم كان لأدناهن ينفطر (شعر از علامه بحرالعلوم، ر.ک: عمدة المصائب، ج 2، ص 107 و وقایع الايام (محرم) ص579)
4- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 245؛ ... در این حال سوار اسب خویش بود که نوزادی را که در همان ساعت برای او تولد یافته بود، به دادند وی پس در گوش او اذان گفت و کام او را بر میداشت که تیری در گلوی کودک نشست و او را سر برید (امام) حسین علیه السلام تیر را از گلوی کودک کشید و او را به خونش آغشته ساخت و می گفت «والله لأنت اكرم على الله من الناقة و لمحمّدٍ اكرمُ على الله من الصالح؛ به خدا سوگند که تو از ناقه بر خدا گرامی تری و محمد هم از صالح بر خدا گرامی تر است. سپس آمد و او را پهلوی فرزندان و برادرزادگان خود نهاد». (ترجمه تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 182) 5 مرحوم سید حیدر حلی قدس سره نیز در همین زمینه سروده است: و منعطف أهوى لتقبيل طفله *** فقبل منه قبله السهم منحرا لقد ولدا في ساعة هو الردى *** و من قبله في نحر السهم كبرا (دیوان سید حیدر حلى قسم الحسینی، ص 20)

202. «حَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفْنِ سَيْفِهِ»

202. «حَفَرَ للصَّبِيِّ بِجَفْنِ سَيْفِهِ»

«حَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفْنِ سَيْفِهِ و رَمَّلَهُ بِدَمِهِ و دَفنه (1)» از فاجعه های جانگداز عاشورا آنکه امام علیه السلام در مواردی خود مباشر بعضی از امور پس از مرگ عزیزانش بوده است (2). جان دادن برادری چون عباس علیه السلام را دیده (3)، چهره به چهره فرزندی مانند ابوالحسن علی اکبر علیه السلام (4)نهاده و به هنگام نزع روان فرزند برادر قاسم بن الحسن علیهماالسلام در کنارش بوده و آن گاه جسد بی روح او را به سینه گرفته و به خیمه ها رسانده است (5). علاوه بر همه اینها، طبق نقل برخی مباشر دفن شیرخواره اش هم بوده است.

گل را به زیر خاک کس نهان نمی کند *** جز من که کرده ام گل خود را نهان به خاک

ور به گفته مرحوم شهرستانی: «ثمّ حَفَرَ الأرض بسيفه و دَفَن الرضيع و دفن معَهُ كُلُّ آمَالِهِ (6)».

203. «إِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّة»

203. «اِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّة»

«فنودى فى الهواء: دَعْهُ يا حسين، فانّ له مُرضِعَاً فى الجنَّة (7)»

پس ندا آمد بدوکای شهریار *** این رضیع خویش بر ما واگذار

تا دهیمش شیر از پستان حور *** خوش بخوابانیمش اندر مهد نور (8)

ص: 258


1- الاحتجاج، ج 1، ص 25؛ نفس المهموم، ص 350 و 351؛ لواعج الأشجان، ص 182 و اعیان الشیعة، ج 4، ص 131، و نیز ر.ک: الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 132 مقتل خوارزمی ج 2 ص 32 معالم المدرستين ج 3 ص 164؛ ابصار العین، ص 24 قمقام، ج 2، ص 457 و منتهی الآمال، ج 1، ص 694
2- ر.ک: نعمانی کتاب الغیبة، ص 112 و 113؛ بحار الانوار، ج 45 ص 80 و عوالم ، ج 17، ص 346
3- ابصار العین، ص 30؛ العباس علیه السلام، ص 293 و حياة الامام الحسين بن علی علیهماالسلام، ج 3، ص 268
4- لهوف، ص 114؛ نفس المهموم، ص 310؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 674 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 195
5- الأرشاد، ص 224؛ طبری، ج 5، ص 447 و 448؛ الكامل، ج 4، ص 75 البداية والنهاية، ج 8، ص186؛ لهوف، ص 115 و 116 و ابصار العین، ص 37
6- نهضة الحسين السلام علیه السلام، ص 113
7- تذكرة الخواص ص 227 نفس المهموم، ص 350 مقتل مقرم، ص 344 قمقام، ج 2، ص 456 و 457 و ناسخ التواریخ، ج 6، ص 282
8- شعر از مرحوم نیر تبریزی (آتشكده، ص 39)

شگفت آنکه علی اکبر علیه السلام در آخرین لحظات، خبر از سیراب شدن به دست رسول خدا صلی الله وعلیه واله می داد (1) و در اینجا نیز ندایی ملکوتی خبر از شیر بهشتی برای شیرخواره شهید حسین علیه السلام می دهد.

وه چه طفلی ممکنات او را طفیل *** دست یکسر کاینات او را بذیل

ظاهراً از تشنگی بی تاب بود *** باطناً سرچشمه هر آب بود (2)

204. سیری در حماسه ها

204. سیری در حماسه ها

حماسه یا رجز اشعاری است که جنگجو در بیان شرافت خانوادگی و دلاوریهای خود با آهنگ خاصی ادا می کند و گاه به جای خطابه و ارشاد هم از آن استفاده می شود. هر مصرعی از حماسه هایی که امام و یارانش علیهماالسلام داشتند حاوی نکاتی است و ما به مناسبت به مواردی از آن اشاره کرده ایم.

اکنون چند نمونه دیگر از آن حماسه ها:

الف. عون بن عبد الله بن جعفر:

ان تُنكرونى فأنا ابنُ جَعْفر *** شهيد صدقٍ في الجنان أزهر

يطيرُ فيها بِجَناحٍ أخْضَر *** كَفَى بِهذا شَرَفاً فِي المَحْشَرِ (3)

ص: 259


1- مقتل خوارزمی ج 2 ص 31 بحار الانوار، ج 45 ص 44؛ عوالم، ج 17، ص 287 و ابصار العین، ص 23
2- شعر از مرحوم عمان سامانی (گنجینه اسرار، ص 85) رب المعالى و دبيب النجباء *** من أوتى الكتاب في عهد الصبا ذلك عبدالله اسماً وصفه *** أتاه ربه كتاب المعرفة في غيبه صحيفة الشهادة *** لطيفة العزة و السعادة شهادة انتجت الشهودا *** و أعقبت فى مجده خلودا بل لوح نفسه الكتاب المحكم *** و من علاه يستمده القلم فانّه رضيع مهد العصمة *** غَذَتْهُ بالحكمة لدى الرحمة حياه ربه بما حباه *** ومن شراب جنّة سَقاه (بخشی از قصیدهٔ محقق اصفهانى قدس سره الأنوار القدسية، ص 129 و 130 و فرسان الهیجاء، ج 1، ص 34)
3- مناقب، ج 4، ص 106؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 27؛ بحار الانوار، ج 45، ص 34 ،عوالم، ج 17، ص 277؛ نفس المهموم، ص 317 ابصار العین، ص 39 و لواعج الأشجان، ص 174

با اینکه عون فرزند زینب کبری علیهاالسلام است (1)، و از طرف مادر مفاخر بی شماری دارد در این حماسه افتخار می کند که فرزند زاده جعفر طیار است و همین را برای شرافت در روز محشر کافی می داند.

ب. محمد بن عبدالله جعفر:

أشْكُوالى الله مِنَ العُدْوان *** فِعَالَ قَومٍ فِى الرّدى عُميَانِ

قَدَ بدلوا مَعالِمَ القرآن *** و مُحكَمَ التنزيل والتبيانِ

و أظهروا الكفر مَعَ الطغيان (2).

او از گمراهی مردم و تحریف مفاهیم دینی شکوه دارد و این حماسه میتواند بیانگر وضع دینی مردم در آن روز باشد و نیز علت قیام امام علیه السلام با توجه به این رجز روشن تر می شود.

ج، د- ابو ثمامه صائدی و قاسم بن الحسن علیهالسلام هر دو از فاجعه اسارت امام علیه السلام در دست دشمن سخن دارند. ابوثمامه گفت:

عزاء لأل المصطفى و بناته *** عَلى حَبس خبر الناس سبط محمد

عزاء لزهراء النبي و زوجها *** خزانة علم الله مِنْ بعد احمد

عزاء لاهل الشرق والغرب كلّهم *** و حزناً على حبس الحسين المسدد

فَمِنَ مُبَلّغ عنّى النّبي بِنْتَهُ *** بأن ابنكم في مَجْهدٍ اى مجهد (3)؟

و اما حماسه فرزند امام مجتبی علیه السلام:

إن تنكروني، فأنا فرع الحسن *** سبط النبي المصطفى المؤتمن

هذا حسين كالأسير المرتهن *** بين أناس لأسقوا صوب المزن (4)

ص: 260


1- روک عنوان 205
2- مناقب، ج 4، ص 106 نفس المهموم، ص :318 ابصار العین، ص 40؛ بحار الانوار، ج 45 ص 34 قتال قوم الخ) و نیز عوالم، ج 17، ص 277 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 26
3- مناقب، ج 4، ص 104 و 105؛ نفس المهموم، ص 294؛ يوم الطف، ص 90 و ادب الحسين علیه السلام و حماسته، ص 203
4- مناقب، ج 4، ص 106؛ بحارالانوار، ج 45، ص 34 عوالم ، ج 17، ص 278 (ان تنكرونى فأنا ابن الحسن)، مقتل خوارزمی، ج 2، ص 27؛ نفس المهموم، ص 321 و لواعج الأشجان، ص 175 این رجز در بعضی از کتب فوق به عبدالله بن حسن بن علی علیهماالسلام نسبت داده شده است

205. عون

205. عون

از موارد خلط بین نامهای شهدای کربلا اشتباه در نام «عون» است از این رو بررسی جداگانه یک از این اسامی ضروری است.

1. عون بن جعفر بن ابی طالب، مادر وی اسماء بنت عميس (1). اين عون فرزندی به نام مساور داشته است (2). ابوالفرج اصفهانی می گوید:

«كان عبدالله بن معاوية بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب من أشدّ الناس عقوبة و كان معه عبدالله بن المسوّربن عون بن جعفر بن ابى طالب فبلغه انّه يقول أنا ابن عون بن جعفر، فيضربه بالسياط حتى قتله (3)». برخی عون بن جعفر را جزء شهداء طف شمرده اند (4) اما باید گفت اولاً نام او در هیچ یک از منابع اولیه مقتل ذکر نشده است.

ثانياً محب الدین طبری می گوید: «عون بن جعفر استشهد بتستر ولا عقب له (5)».

ثالثاً شیخ طوسی قدس سره نام او را فقط در شمار اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده (6) و اگر این شخص جزء شهداء کربلا بود شیخ در تعداد اصحاب امام شهید نیز نام او را می برد.

2. عون بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب (الأكبر).

3. عون بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب (الاصغر).

اختلاف نظرهایی که بین علما انساب و تاریخ درباره این دو برادر هست از این قرار است :الف کدام یک از این دو در کربلا شهید شدند؟

ب مادر کدام یک از این دو زینب کبری علیهاالسلام است؟

برخی بر این عقیده اند که عون اکبر در کربلا شهید شده (7) و بعضی می گویند عون اصغر به همراه امام علیه السلام و به شهادت رسیده است (8)

ص: 261


1- لباب الأنساب، ج 1، ص 361؛ عمدة الطالب، ص 36 فرسان الهيجاء، ج 2، ص 17
2- المجدى، ص 296؛ عمدة الطالب، ص 37
3- مقاتل الطالبیین، ص 160 (در ترجمه «عبدالله بن المسور»)
4- ر.ک: لباب الأنساب، ج 1، ص 361؛ عمدة الطالب، ص 36؛ المجدى، ص 296؛ معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 169
5- ذخائر العقبی ص 221
6- رجال الطوسی، ص 50
7- مقاتل الطالبيين، ص 91 مناقب، ج 4، ص 112 معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 170؛ نفس المهموم، ص 317
8- لباب الأنساب، ج 1، ص 403 تذكرة الخواص، ص 175 و جمهرة انساب العرب ص 68 (در این کتاب و در همان صفحه در مورد عون اکبر گوید «مات في حياة ابيه»)

عده ای مادر عون شهید را زینب کبری علیهاالسلام می دانند (1)و عده دیگر مادر او را جمانة بنت مصيب بن نحبة بن ربيعة بن ریاح دانسته اند (2).

ظاهراً حق با گروهی است که عون شهید را عون اکبر و مادر او را زینب کبری علیهالسلام می دانند (3). اما عون اصغر که مادر او جمانة بن نجبة است در واقعه حره کشته شد (4).

4. عون بن على بن ابی طالب علیه السلام. برخی این نام را جزء شهدای طف بر شمرده اند و حماسه ای را نیز برای او نقل کرده اند (5)؛ اما در منابع اولیه چنین نامی مشاهده نمی شود.

5. عون بن عقيل - سروی (6)و سبط بن جوزی (7) نام وی را در شمار شهدای کربلا ذکر کرده اند اما علمای انساب فرزندی به نام عون برای عقیل نام نبرده اند (8)

6. در سه فرسنگی کربلا بقعه و بارگاهی است که به نام عون معروف است. وی از سادات حسنی است که مدتی در کربلا میزیسته و در آن محل باغ و زمین داشته و نسب او چنین است عون بن عبدالله بن جعفر بن مرعی بن على بن الحسن البنفسج بن ادریس بن داود بن احمد المسور بن عبدالله بن موسى الجون بن عبدالله المحض بن الحسن المثنى بن الأمام الحسن السبط بن الأمام على بن ابي طالب علیهماالسلام (9)».

پس مدفون در این بقعه عون بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب و یا عون بن علی بن ابی طالب علیه السلام نیست.

ص: 262


1- مقاتل الطالبيين ص 91 ابصار العین، ص 39 ،قمقام، ج 2، ص 436؛ لواعج الأشجان، ص 174؛ نفس المهموم، ص 317
2- فصول المهمة، ص 209؛ طبری، ج 5، ص 469؛ الکامل، ج 4، ص 92 در این کتاب چنین آمده است و قتل عون بن أبي جعفر بن أبي طالب وامه جمانة بنت المسيب بن بخبة الفرازی» به نظر میرسد در اینجا اشتباهی از نساخ صورت گرفته باشد. ر.ک: قمقام، ج 2، ص 437
3- مرحوم محدث قمی نیز همین نظریه را تأیید می کنند (ر.ک: نفس المهموم، ص 317)
4- مقاتل الطالبیین، ص 124
5- تنقیح المقال، ج 2، ص 355؛ ناسخ التواریخ، ج 6، ص 274 فرسان الهيجاء، ج 2، ص 20 و روضة الشهداء، ص 331
6- مناقب 4، ص 112 و معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 171
7- تذكرة الخواص، ص 229 و فرسان الهيجاء، ج 2، ص 20
8- ر.ک: المجدی، ص 307 لباب الأنساب، ج 1، ص 375
9- مقتل مقرم، ص 228 (پاورقی) و مدينة الحسين علیه السلام، ص 40 (به نقل از مناهل الضرب فى انساب العرب، تألیف سید جعفر اعراجی کاظمی)

مقتل الحسين علیه السلام

206. «نُقاتِلُكَ بُغضاً منّا لأبيك».

206. «نُقاتِلُكَ بُغْضاً منا لأبيك»

یکی از نویسندگان محترم، ضمن ریشه یابی حادثه عاشورا و تشریح بغضی که در دل بعضی نسبت به علی علیه السلام بود چنین می گوید:

«این طبیعی است که وقتی حسین علیه السلام از مردمی که آماده کشتن او بودند، بپرسد من کسی از شما را نکشته ام دین خدا را دگرگون نکرده ام پس برای چه مرا می کشید؟ در پاسخ گفته باشند: به خاطر بغضی که از پدرت در دل داریم این جمله را تاریخ نویسان قدیم ننوشته اند، ولی در مقتل های متأخر دیده می شود و گفتن چنین سخنی بسیار طبیعی می نماید (1)».

باید گفت: طبیعی دانستن این سخنان از دشمن، کلامی متین است، اما درباره مدرک این جمله مانند این نویسنده محترم معتقد بودیم که در مقاتل متأخر (2)، آن هم به تبعیت از مقتل منسوب به ابومخنف (3)، این سخن رایج شده است ولی بعداً به کتاب «مؤتمر علماء «بغداد» بر خوردیم در این کتاب که مربوط است به قرن پنجم و مباحثه دانشمندی شیعی با عالم اهل سنت در محضر ملك شاه سلجوقی و وزیر دانشمندش خواجه نظام الملک است آمده است که عالم شیعی می گوید:

«... حتّى قال اهل السنة الّذين حضروا كربلا لقتل الحسين علیه السلام: نقاتلك بُعْضاً منا لأبيك و ما فَعَلَ بأشياخنا يوم بدروحنين».

در اینجا ملکشاه سلجوقی از خواجه نظام الملک سؤال می کند «هل قال هذا الكلام قتلة الحسين علیه السلام؟ و او پاسخ می دهد آری تاریخ نگاران ذکر کرده اند که قاتلان حسین علیه السلام چنین کلامی را به او گفتند (4) این کلام نشان می دهد که آشنایان به تاریخ همچون خواجه نظام الملک، صدور

ص: 263


1- سید جعفر شهیدی، قیام امام حسین علیه السلام، ص 44
2- ينابيع المودة، ص 346 ناسخ التواریخ، ج 6، ص 286؛ تذكرة الشهداء، ص 296؛ معالى السبطين علیهماالسلام، ج 2، ص 12؛ الدمعة الساكبة، ص 341 و ذريعة النجاة، ص 134
3- مقتل منسوب به ابومخنف، ص 132
4- مؤتمر علماء بغداد، ص 61 و 62

چنین جمله ای را از مسلّمات دانسته اند پس نه تنها قدیمی ترین مدرک در این باره مربوط به قرن است بلکه از آن مدرک استفاده می شود که پیش از آن نیز مورّخین به این مطلب تصریح پنجم کرده اند.

207. «واعلموا ان الله تعالیٰ حافظكم و حامیكُم وسَيُنَجيِكُم»

207. «واعلموا ان الله تعالى حافظكم و حامیكُم و سَيُنَجِّيكُم»

امام علیه السلام اهل بیت خود را برترین و مهربان ترین خاندان می داند (1). خاندانی که حاضر نبودند لحظه ای از امام علیه السلام خود جدا شوند خاندانی که مصیبتهای بزرگی بر آنها وارد شده و آنها ماندند و یگانه محبوب و رهبرشان آن حضرت خطاب به آنان فرمود:

«إِستَعِدُوا لِلْبَلاء و أَعْلَموا أَنَّ اللَّه تَعَالیٰ حافِظُكم و حامیکم و سَيُنَجِّيكم من شر الأعداء ويَجْعل عاقبة أمركم الى خير و يعذب أعاديكم بأنواعِ البَلاءِ ويعوّضُكُم اللَّهُ عَنْ هذه البَليَّة بأنواعِ النِعَم و الكرامَةً، فَلا تَشكوا و لا تقولوا بألْسِنَتِكُم مَا يَنْقُصُ مِنْ قَدرِكم (2)»

حضرت ابراهیم علیه السلام آنگاه که ذریه خود را در آن بیابان برای اقامه نماز تنها گذاشت از خداوند خواست که مردم به سوی آنها میل و رغبت پیدا کنند و از ثمرات مادی و معنوی بهره مند شوند (3)؛ اما موقعیت خاندان ابرمرد توحید حسین بن علی خطیرتر از موقعیت ذریه ابراهیم بود؛ چرا که باید در مقابل انبوه دشمن و در اسارت همراه بازجر و شکنجه اهداف امام علیه السلام را دنبال کنند از این رو حضرت دستورهایی به این شرح به آنان می دهد:

1. بدانید که مشکلات و مصایب و آزمایش شما نه تنها تمام نشده بلکه از یک نظر هنوز ابتدای کار است.

2. خداوند شما را حافظ و نگهبان است و از شر دشمنان نجات خواهد داد و پایانی درخشان در انتظار حرکت شماست.

3. دشمنان شما گرفتار بلاهای سختی خواهند شد.

ص: 264


1- الأرشاد، ص 214؛ الکامل، ج 4، ص 57؛ طبری، ج 5، ص 418 مقتل خوارزمی، ص 347 و لهوف، ص 90
2- نفس المهموم، ص 355 الدمعة الساكبة، ص 343 ناسخ التواریخ، ج 6، ص 287 معالى السبطين علیهماالسلام، ج2، ص 25 و 26 و موسوعة كلمام الامام الحسين علیه السلام، ص 491
3- ابراهیم (14) آیه 37

4. مبادا کلامی و حرکتی از شما صادر شود که با عزّت و کرامت و حریت شما سازگاری نداشته .باشد خداوند هم این اهل بیت را بهتر از ذریه ابراهیم را حفظ نمود و نامشان را پرآوازه تر کرد و دلها را بیشتر مسخّر آنها فرمود؛ تا آنجا که دوست و دشمن در لحظه ورود به کوفه گریان بودند (1) و آنان نیز فرمانهای امام را به خوبی اجرا و پیام خون او را به بهترین صورت به مردم ابلاغ کردند.

208. «لوتُرك القطا لَنامَ».

208. «لوتُرك القطا لَنامَ»

.1 «قطا» یا «قطاه» نام پرنده ای است که در فارسی به آن «اسفرود» یا «سنگ خوارک» گویند (2)، و آن نوعی کبوتر است که شبیه فاخته می باشد و گویند به مقدار مسافت ده روز به دنبال آب می رود و از همان راه که رفته مراجعت می کند (3) و از این رو به عنوان ضرب المثل گفته اند: «أهدى من القطا (4)». و در حدیث آمده است: «مَنْ بنى الله مسجداً و لو كمفحص قطاه بنى الله تعالى له بيتاً في الجنّة (5)». «قطا» را «ام الثلاث» هم نامیده اند (6)؛ زیرا که بیش از سه تخم نمی کند و جای آنها در روی خاک و بسیار کوچک است و بعضی حدیث فوق را ناظر به همین مطلب دانسته اند (7). برخی گویند نام «قطا» مأخوذ از آهنگ این پرنده است (8).

2. یکی از مثل های رایج در زبان عرب لوترك القطا ليلاً لنام» میباشد و درباره پیدایش این

ص: 265


1- لهوف، ص 146 و عوالم، ج 17، ص 368 و 371
2- لغت نامه دهخدا واژهٔ «اسفرود و سنگ خوارک و فرهنگ عمید، ص 100 و 794
3- سفينة البحار، ج 2، ص 439 (حاشیه)
4- سفينة البحار، ج 2، ص 439 (حاشیه) مجمع الأمثال، ج 2، ص 409؛ المنجد، ص 1090؛ لسان العرب، ج 15، ص 190 و لغت نامه دهخدا، واژه «قطا»
5- وسائل الشیعة، ج 3، ص 486، باب 8 از ابواب احکام مساجد، ح 2 و ح 6 و مستدرك الوسائل، ج 3، ص 366، باب 6 از ابواب احکام مساجد، ج 1، 2 و 5
6- لغت نامه دهخدا، واژه «ام ثلاث»
7- در مورد وجه شبه ر.ک: شرح لمعه چاپ قدیم، ج 1، ص 93 و سفينة البحار، ج 2، ص 439
8- لغت نامه دهخدا، واژهٔ «قطاه» در لسان العرب، ج 15، ص 189 چنین آمده است: «قطا يقطو ثَقُل مشيه، و القطا طائر معروف، سمّى بذلك لثقل مشيه ، واحدته قطاه والجمع قطوات و قطيات و مشیها الاقطيطاء، تقول:اقطوطت القطاة تقطوطي، واما قطت تقطوا فبعض يقول من مشيها و بعض يقول من صوتها، و بعض يقول : صوتها القطقطة»

مثل داستانهایی هم نقل شده (1)و درباره موارد استعمال این ضرب المثل چنین آمده است:

الف- «يُضْرب لِمَنْ حُمِلَ على مكروه من غير ارادته (2)».

ب- «يُضرب مثلاً لِمَن يهيج، إذا تُهيّج (3)»

ج- «يضرب مثلاً لمن يُستثار للظلم، فيظلم (4)».

3. امام علیه السلام هنگام وداع در پاسخ یکی از بانوان (5) در مورد برگرداندن آنها به مدینه متمثل به این جمله شد و فرمود: « هيهات لوترك القطا، لنام (6)» و باید توجه داشت که کلام حضرت به آن معنا نیست که اگر دشمن با شخص من کاری نداشت، من هم با او کاری نداشتم و در مدینه جدّم باقی می ماندم؛ زیرا این تفسیر از فرمایش حضرت مخالف کلام و مرام اوست بلکه مراد آن است که بیرون شدن از مدینه و حرم پیامبر صلی الله وعلیه واله برای من مشکل و شهادت عزیزانم؛ و اسارت اهل بیتم درد آور است؛ اما چون می بینم زنده ماندن اسلام متوقف بر خروج از مدینه و روبرو شدن با دشمن و تن دادن به شهادت و اسارت است وظیفه الهی خود می بینم که بقای اسلام را بر همه امور ترجیح دهم. به عبارت دیگر می توان گفت ذکر این ضرب المثل خلاصه ای است از سخنان حضرت هنگام ورود به کربلا: «اللهم انا عتره نبيك محمد ا و قد أخرجنا و طردنا و أزعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنواميّة علينا، فَخُذْلنا بحقنا و انصرنا على القَومِ الظَّالِمين (7)».

ص: 266


1- مجمع الأمثال، ج 2، ص 174 و جمهرة الأمثال، ص 174
2- مجمع الأمثال، ج 2، ص 174 و المنجد، ص 1048
3- لسان العرب، ج 15، ص 189 اقرب الموارد، ج 3، ص 345 و بعد ادامه می دهد: «ولعله إذا هيج»
4- جمهرة الأمثال ص 174 و المنجد، ص 1048
5- در اکثر منابع این سخن به حضرت سکینه علیهاالسلام نسبت داده شده اما در ذريعة النجاة، ص 138 و اسرار الشهادة، ص 421 از حضرت زینب علیهاالسلام هم نقل شده و در مقتل خوارزمی، ج 1، ص 238 در بیان وقایعی که در ابتدای ورود به کربلا اتفاق افتاد، به نحو تردید سخن را از زینب کبری و یا ام کلثوم علیهم السلام نقل کرده است
6- بحارالانوار، ج 45، ص 47 عوالم، ج 17، ص 289 و 290؛ المنتخب، ص 452 نفس المهموم، ص 346؛ تظلم الزهرا علیهالسلامص 204؛ العيون العبري، ص 174؛ ذريعة النجاة، ص 131؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 691 معالى السبطین علیهماالسلام، ج 2، ص 25 و وقایع ،الايام، ص 589
7- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 93 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 236 و 237؛ نفس المهموم، ص 209 لواعج الأشجان، ص 102 و مقتل مقرم، ص 230

209. «الْقَى البُرْنُسَ وَدَعَا بِعِمامَةٍ»

209. «اَلْقَى البُرْنُسَ وَدَعَا بِعِمامَةٍ»

فردی به نام مالک بن بشیر شمشیری بر سر آن حضرت فرود آورد و فرق مبارکش را شکافت «و كان على الحسين علیه السلام البرنس، فقطعه و جرح رأسه، فامتلأ البرنس دماً، فقال له الحسين علیه السلام: لا اكلت بها و لا شربت و حَشَرك الله مع الظالمين، ثُمَّ القى الحسين علیه السلام لذلك البرنس و دعا بعمامة، فلبسها (1)».

برنس کلاه بلندی بوده که پارسایان در صدر اسلام آن را بر سر می گذاشتند (2). این کلاه بلند مملو از خون شد و امام علیه السلام آن را بر زمین انداخت و با آن حال به جانب خیمه ها شد. کودکان و بانوان با دیدن محاسن و چهره خون آلود حضرت دگرگون شدند امام عمامه ای طلب کرد وبر سر مجروح خود بست زینب کبری این مناظر را دیده که فرمود: «بأبی من شيبته تقطر بالدّماء (3)».

210. «فَوَقَفَ يَسْتَريحَ سَاعَةً»

210. «فَوَقَفَ يَسْتَرِيحَ سَاعَةً»

فوقف» يستريح ساعة و قد ضعف عن القتال، فبينا هو واقف إذ أتاه حجر، فوقع على جبهته، فأخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته، فأتاه سهم مسموم له ثلاث شعب، فوقع على قلبه، فقال لا بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله وعلیه واله (4)».

مصایبی که به تدریج برای معصومین علیهماالسلام روی داد یکجا بر امام حسین علیه السلام وارد شد: پیشانی او مانند پیشانی جدّش رسول خدا صلی الله وعلیه واله و شکسته شد؛ فرق مبارکش مانند پدر بزرگوارش شکافته شد و همچون برادر و فرزندان خود (ائمه اطهار علیهماالسلام) که مسموم گشتند او نیز با تیر سه شعبه زهرآلود مسموم شد.

ص: 267


1- البداية والنهاية، ج 8، ص 186 و نیز ر.ک: الأرشاد، ص 225؛ طبری، ج 5، ص 448؛ الکامل، ج 4، ص 75؛ اخبار الطوال، ص 258؛ الأرشاد، ص 225؛ لهوف، ص 121 و نفس المهموم، ص 357. (با اختلافاتی در نقل)
2- لسان العرب، ج 6، ص 26، لغت نامه دهخدا واژه «برنس»؛ اقرب الموارد، ج 1، ص 40 و المنجد، ص 33
3- لهوف، ص 134؛ بحار الانوار، ج45، ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303 نفس المهموم، ص 377
4- لهوف، ص 120؛ مثير الأحزان، ص 39 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 34 بحار الانوار، ج 45 ص 53؛ عوالم، ج17، ص 295؛ نفس المهموم، ص 357 و لواعج الأشجان، ص 186

211. «إيغوالي ثوباً لا يُرغَبُ فيه»

211. «إبغوالي ثوباً لا يُرغَبُ فيه»

و قال الحسين علیه السلام إبغوالى ثوباً لا يُرغَبُ فيه، أجْعَلَهُ تَحْتَ ثيابي لئلا أجرّدَ منه، فأتى بتبان، فقال: لا، ذاكَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الذِّلَةُ، فَأَخَذَ ثَوْبَاً خَلِقاً فَخَرِقَهُ و جَعَلَهُ تَحْتَ ثِيَابِهِ، فَلَمَّا قُتِلَ علیه السلام جَرَّدوهُ مِنْهُ (1)...»

این پیراهن مانند پیراهن یوسف نشانگر عظمت امام علیه السلام است و نزد مادر اوست؛ چنانکه وقتی سکینه خاتون علیهاالسلام در عالم رؤیا مصایب وارده را به جدۀ خود فاطمه زهرا علیهاالسلام گزارش داد، ام الائمه علیهاالسلام در پاسخ وی فرمود: «كفى صوتك يا سكينة، فقد أحرقت كبدى و قطعت نياط قلبي، هذا قميص ابيك الحسين معى لا يفارقنى حتى ألقى الله به (2)...» و این پیراهن با فاطمه زهراست تا روز قیامت که در محضر عدل الهی تقاضای مجازات قاتلین او را بنماید (3).

این پیراهن نشانگر بخشی از مصایب سیدالشهدا علیه السلام و حاکی از رذالت و دنائت دشمنان اوست.

نشانگر مظلومیت حضرت است چون که در آن بیش از یکصدوده جای تیر و نیزه و شمشیر دیده شد (4).

اما حاکی از رذالت و پستی دشمنان اوست، چرا که حضرت این پیراهن را برای آن پوشیده بود که بدنش برهنه نماند اما این پست فطرتان همان را نیز به غارت بردند و به گفته لهوف رباینده آن أبرص شد (5).

ص: 268


1- لهوف، ص 123؛ بحار الانوار، ج 45، ص 54؛ عوالم، ج 17، ص 297؛ نفس المهموم، ص 361 لواعج الأشجان، ص 184 و نیز ر.ک: الأرشاد، ص 225؛ طبری، ج 5، ص 451 و الکامل، ج 4، ص 77
2- بحارالانوار، ج 45، ص 141؛ عوالم، ج 17، ص 441 لهوف، ص 189 و نفس المهموم، ص 454
3- «... عن الرضا علیه السلام عن أبائه علیهماالسلام قال: قال رسول صلی الله وعلیه واله ان تحشر ابنتى فاطمة يوم القيامة ومعها ثياب مصبوغة بالدم، فتتعلّق بقائمة من قوائم العرش، فتقول: يا عدل احكم بینی و بین قاتل، ولدى قال رسول الله صلی الله وعلیه واله، فيُحكم لأبنتى ورب الكعبة وان الله- عزوجل- يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها». (بحار الانوار، ج 43، ص 220)
4- «و روی انه و جدفی قميصه مأة و بضع عشرة ما بين رمية و طعنة سهم و ضربه». (الهوف، ص 129؛ مقتل خوارزمی ج 2 ص 37؛ بحار الانوار، ج 45 ص 57؛ عوالم، ج 17، ص 301 لواعج الأشجان، ص 192 و نفس المهموم، ص 372)
5- لهوف، ص 129؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 37 عوالم، ج 17، ص 301؛ بحار الانوار، ج ،45، ص 57؛ لواعج الأشجان ص 192 و نفس المهموم، ص 372

212. «كُونُوا أَحْرارَاً فِي دُنْيَاكم».

212. «كُونُوا أَحْرارَاً فِي دُنْيَاكم»

آزادی دارای دو بعد برونی و درونی است. مقصود از بعد برونی آزادیهای اجتماعی است که مورد توجه مکاتب فلسفی و گرایش های سیاسی است و بعد درونی که به آن کمتر توجه می شود، آزادی وجدان و به تعبیر دیگر آزادگی است.

وجدان آزاد، وجدانی است که اسیر و دربند طمع، شهوت مکر و فریب نباشد. آزاده آن انسانی است که انسانیت خود را در تمام حالات حفظ کند و عقل را فرمانروای خویش قرار دهد. امام آزادگان در آخرین لحظه های عمر شریف خود آن هنگام که دشمن به خیمه های او حمله ور شد :فرمود: «و يلكم ياشيعة آل أبي سفيان، إن لم يكن لَكُم دين و كُنْتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحراراً في دنياكم (1)...؛ ای پیروان ابوسفیان اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، پس در دنیای خود آزاده باشید» این سخن از کسی است که در میان خاک و خون غلتیده و گرفتار انبوه مصائب شده. سخن فردی است که بر اثر تشنگی چشمانش آسمان را نمی بیند (2). این گفتار آزاد مردی است که عزیزترین عزیزان او در برابرش به خاک و خون افتاده اند و خاندان او در آستانه اسارتند، با این حال از آزادگی می گوید و از فضایل انسانی سخن می راند.

آیا تاریخ بشریت در مورد آزادی پیامی زیباتر از این گفتار آن هم از شخصی که در چنین موقعیتی قرار گرفته، سراغ دارد (3)؟

ص: 269


1- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 134؛ لهوف، ص 120؛ طبری، ج 5، ص 450؛ الکامل، ج 4، ص 76؛ البداية والنهاية، ج 8، ص187؛ مقتل ،خوارزمی ج 2 ص 33 انساب الأشراف، ص 84 و 85 (الحسين علیه السلام و السنة) وقعة الطف، ص 252؛ مقتل الحسين علیه الاسلام ص 190؛ بحار الانوار ، ج ،45، ص 51؛ عوالم، ج 17، ص 293 و مقاتل الطالبيين، ص 118
2- حتى يحول العطش بينه و بين السماء كالدّخان (بحار الانوار، ج 44، ص 245 و عوالم ،ج17، ص 104 و نیز ر.ک: معالی السبطين علیهماالسلام، ج 2، ص (32)
3- فاجتمعوا عليه من كلّ حَدَب *** وكلُّهم لقتله قد انتدب لم يرقبوا الله ولا الرسولاً *** فيه ولا الوصى والبتولا فَأحْدَقوا بِهِ كَمِثْلِ الهالة *** و إن يكن عديدهم ماهاله رمياً و ضرباً و طعاناً بالقنا *** جمعاً فرادى من هنا و هاهنا وبينه حالوا و بین رَحْلِهِ *** فافْتَطَعوه مفرداً عن أهلها الله ياشيعَةَ آل حَربٍ *** يا عُصْبَةَ الغَدْرِ وَ أَهْل النَّصْبِ كونوا إذا لم ترقبوا الجبارا *** یا قومُ في دنياكم أحرارا و راجعوا عند الفعال الحسبا *** ان کنتم كما زَعَمتم عُرُبا علَى الرّجال الخوض في الكفاح *** وَما عَلَى النِّساءِ من جناح ما دُمْتُ حياً فامنعوا الجهالا *** لا يتعرضوا لنا عيالاً (شعر از مرحوم کاشف الغطاء الملحمة الكبرى، ص 102 و 103)

213. «واسرع فَرَسُكَ مُهَمْهِمَاً باكيا»

213. «واسرع فَرَسُكَ مُهَمْهِمَاً باكيا (1)»

اسبی از اسبان رسول خدا صلى الله عليه و اله وسلم که به سبب خوبی آواز «مرتجز» نامیده می شد، در اختیار امام علیه السلام بود (2) و گاهی از اسبی به نام «ذوالجناح» نیز سخن به میان می آید (3)، ولی بعضی منکر وجود اسبی به این نام هستند(4).

به هر حال اسب با وفای امام علیه السلام بعد از شهادت حضرت، با یال و کاکل آغشته به خون شیهه کنان به طرف خیمه ها آمد (5).

تعبير «مهمهماً باکیاً» که در زیارت ناحیه آمده نه مجاز است و نه استعاره؛ بلکه باید به همان معنای حقیقی ترجمه شود همهمه می کرد و گریان بود (همهمه آوازی است که به دلیل حزن با گرفتگی از گلو خارج شود (6)). این اسب که به اقرار دشمن از بهترین اسب های رسول خدا صلی الله وعلیه واله بود (7)، بنابر روایتی از امام باقر علیه السلام در همهمه و شیهه خود چنین می گفت: «الظليمةُ الظليمة مُنِ أُمَّةٍ قَتَلَتْ اِبْنَ بنتِ نبيّها (8)».

ص: 270


1- بحار الانوار، ج 98، ص 240
2- ر.ک: بحار الانوار، ج 45 ص 8 عوالم، ج 17، ص 252؛ الايقاد ص 105 ناسخ التواریخ، ج 6 ص 283؛ لغت نامه دهخدا، واژه «مرتجز» و ناسخ التواریخ، ج 6 ص 245 و 283
3- روضة الشهداء، ص 353 347،344 ریاض القدس، ج 2، ص 153؛ سیدالشهداء علیه السلام، ص 137 و لغت نامه دهخدا، واژه «ذوالجناح» (و نیز اسب یحموم ر.ک: لغت نامه دهخدا، واژه «یحموم»)
4- ناسخ التواریخ، ج 6، ص 283 و وقایع الایام، ص 592
5- امالی صدوق، ص 163 روضة الواعظین، ص 227 مقتل خوارزمی ج 2 ص 37 بحار الانوار ، ج 45، ص 57 و 60 مناقب، ج 4، ص 58 عوالم، ج 17، ص 304 مقتل مقرم، ص 358 و تظلّم الزهرا، ص 214
6- لسان العرب، ج 12، ص 622 و لغت نامه دهخدا واژه «همهمه»
7- مقتل مقرم، ص 358
8- مقتل مقرم، ص 358

214. نکته هایی درباره استنصار و استغاثه

214. نکته هایی دربارهٔ استنصار (1)و استغاثه

1. امام علیه السلام فرمود: هَلْ من ذابٌ يَذُبُ عن حرم رسول الله؟ هَلْ مِن مُوحَدٍ يَخاف الله فينا؟ هل من مُغِيثٍ يرجو الله فى اغاثَتِنا (2)» هَلْ مِن مُعينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنا». استنصار آن جناب شخصی نیست بلکه استنصاری برای پا برجا ماندن دین و ارزشهای انسانی و نیز اتمام حجت با دشمن است. این یاری طلبیدن به صورت جمله های پرسشی بود و نه به صیغه امر، چرا که:

اولا،ً گفتن این جمله که مرا یاری کنید خالی از شائبه ذلّت نیست و خواری از ساحت قدس حسینی به دور است.

ثانياً، مقصود امام بیدار کردن فطرتها و وجدانهای خفته و زدودن زنگار از قلب انسانهاست و جمله های پرسشی فوق در تحقق این مقصود از صیغه ،امر، تأثیر بیشتر دارد؛ چرا که آنان را به تفکر در اعمال خود و پیدا نمودن پاسخ صحیح وادار می کند.

من ندارم یاری و بی یاری نکوست *** هر که از من کرد یاری یارم اوست

یاری من کار هر اوباش نیست *** سر سلطانی به هر کس فاش نیست

2. امام و اهل بیت بزرگوارش علیهماالسلام و اصرار داشتند در استنصارها استغاثه ها و... انتساب خود را به رسول خدا صلی الله و علیه واله ابراز کنند. از جمله در قسمت نخست دیدیم امام استنصارش را به عنوان دفاع از حریم رسول خدا صلی الله و علیه واله و بیان نمود: «هَلْ من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟»

در اینجا به دو مورد دیگر اشاره می شود:

الف- استغاثه بانو ام كلثوم علیهالسلام: «وَضَعَتْ ام كلثوم يدّها على امّ رأسها و نادت وامحمده ،واجداه، وانبياه، وا ابالقاسماه، واعليّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، هذا حسين بالعراء، صريع بكربلا، مجزور الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الرداء، ثمّ غُشي عليها (3)».

ب- سوگواری زینب کبری علیهالسلام در کنار قتلگاه: «یا محمّده صلّى عليك ملائكة السماء، هذا حسين مرمل بالدّماء، مقطع الأعضاء و بناتك سبايا، إلَى اللهِ المُشْتكى و إلى محمد المصطفى و إلى عليٍّ

ص: 271


1- درباره تعداد استنصارهای امام علیه السلام ر.ک: ریاض القدس، ج 1، ص 186 و 187
2- مقتل خوارزمی، ج 2 ص 32؛ لهوف، ص 116؛ مثیر الاحزان، ص 36 فصول المهمة، ص 202؛ بحار الانوار، ج 4، ص 46؛ عوالم، ج 17، ص 289؛ نفس المهموم، ص 349؛ لواعج الأشجان، ص 181 و اعیان الشیعة، ج 4، ص 131
3- مقتل خوارزمی ج 2 ص 37 بحارالانوار، ج 45، ص 60 عوالم، ج 17، ص 304 و نفس المهموم، ص 374

المرتضى و الى فاطمة الزهراء و الى حمزة سيّد الشهدا يا محمداه هذا حسين بالعراء، تُسقى عليه الصبا، قتيل أولاد البغايا و احزناه و اكرباه اليوم مات جدّى رسول الله صلی الله و علیه واله یا اصحاب محمداه هؤلاء ذرية المصطفى، يُساقون سوق السبايا (1)...»

3. استغاثه دادخواهی و فریاد رسی خواستن است و استغاثه اهل بیت مانند استنصار امام علیه السلام برای اتمام حجت و نشان دادن شقاوت دشمن است. «فنادت: عمربن سعد بن ابی وقاص، ويلك يا عمر، يقتل ابو عبد الله و انت تنظر اليه، فلم يُجْبها عمر بشي، فنادت و يحكم أما فيكم مُسْلِمٌ؟ فلم يجبها أحد بشي (2)». اين استغاثه کبری علیهاالسلام آن هم با این بیان که آیا در میان شما مسلمان نیست؟ اشاره است به حدیث نبوی مشهور که: «مَن شَهِد رجلاً ينادى يا للمسلمين، فَلَم يَجِبْ فَلَيْسَ من المُسلمين (3)؛ اگر کسی ببیند شخصی از مسلمین یاری میجوید و او را اجابت نکند مسلمان نیست» آن قوم نیز مواعظ و استنصار امام علیه السلام و استغاثه اهل بیت را شنیدند اما ترتیب اثری ندادند.

215. «فوالله ما رأيتُ قط قتيلاً مضمخاً بِدَمه أَحْسَنُ مِنْهُ»

215. «فوالله ما رأيتُ قط قتيلاً مضمخاً بدَمه أحْسَنُ مِنْهُ»

از مواردی که شخصیت واقعی افراد شناخته می شود لحظات آخر عمر و هنگام نزع روان است؛

ص: 272


1- لهوف، ص 133؛ عوالم ج 17، ص 303؛ بحار الانوار، ج 45 ص 58 و 59؛ نفس المهموم، ص 376 و نیز ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39 پس با زبان پرگله آن بضعة الرسول *** رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول این کشته فتاده به هامون حسین توست *** وین صید دست و پازده درخون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست *** زخم از ستاره برتنش افزون، حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت *** از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات *** کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه *** خرگاه، زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین *** شاه شهید ناشده مدفون، حسین توست (بند نهم از ترکیب بند محتشم قدس سره دیوان محتشم، ص 283 و 284)
2- الأرشاد، ص 226 نفس المهموم، ص 362 قمقام، ج 2، ص 460 و 461 و لواعج الأشجان، ص 186 و نیز ر.ک: البداية والنهاية، ج 8، ص 187؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 35 تاریخ طبری ج 5 ص ،452، الکامل، ج 4، ص 78
3- الاشعثيات، ص 88

یعنی سخنان انسان هنگامی که نَفْس در شرف اطلاق قرار گرفته معرّف مزایای روحی اوست کتابی نیز در این باره تألیف شده و آخرین سخنان برخی از نوابغ جهان را از هر گروه و ملت جمع آوری نموده است. در چنین هنگامی سیمای انسانهای مادی نشانگر اضطراب درونی آنهاست که ناپلئونها خود را باخته و به وحشت و هراس خواهند افتاد ولی چهره احتضار رجال الهی خود موعظه و درس است.

یکی از سپاهیان دشمن به نام هلال بن نافع چنین گزارش می کند با سربازان عمر سعد - لعنة الله علیه - بودم که شخصی فریاد برآورد: ای امیر این شمر است که حسین علیه السلام را کشته. من از میان لشکر بیرون شدم و در میان دو صف بر بالین او ایستادم و او در حال جان دادن بود به خدا سوگند هرگز کشته آغشته به خونی را زیباتر و نورانی تر از او ندیدم و آن چنان فریفته و دلباخته نور چهره و محو جمال او بودم که متوجه نشدم او را چگونه می کشند (1).

انبیا محو تماشا و ملائک مبهوت *** شمر سرشار تمنا و توسرگرم حضور (2)

این یک جلوه از جمال سیدالشهداء علیه السلام و جلوه جمیل دیگر او در روز قیامت است که از امام صادق علیه السلام روایت شده در روز قیامت برای فاطمه زهرا علیهاالسلام قبه ای از نور نصب شود، و حسین علیه السلام در حالی که سر مقدسش را به دست گرفته روی به آن قبه کند و چون چشم مادر بر آن منظره بیفتد چنان فریاد زند که تمام ملائکه و پیامبران به گریه در آیند: «فَيُمَتِّلُهُ اللهُ عزّوجل - لَها في أحسن صورة وهو يُخاصِمُ قَتَلَتَهُ بِلارأس؛ خدا حسین علیه السلام را در زیباترین صورت برای مادر نشان می دهد، در حالی که با قاتلین خود در پیشگاه عدل الهی - مخاصمه می کند (3)».

به هر حال گویا لحظاتی که لشکریان از جنگ درنگ کردند (4)، همان هنگامی بوده که هلال امام علیه السلام را به آن صورت دیده است.

ص: 273


1- لهوف، ص 128 مثير الأحزان، ص 39 لواعج الأشجان، ص 189؛ بحار الانوار، ج 45 ص 57؛ عوالم، ج 17، ص 300، 301 و بحارالانوار، نفس المهموم، ص 366
2- شعر از مرحوم نیر تبریزی (آتشکده، ص 122)
3- بحارالانوار، ج 43، ص 221؛ ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، ص 484؛ لهوف، ص 138 و 139 و مثیر الاحزان، ص 43
4- اخبار الطوال، ص 258؛ الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 52؛ الأرشاد، ص 226؛ لهوف، ص 125؛ الکامل، ج 4، ص78؛ طبری، ج 5، ص 448؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 187؛ الأيقاد، ص 133 وتظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 211

216. «و أَمْلأى العَيْنَ يا أُمِّيَّةُ نَوْمَاً»

216. «و أمْلأى العَيْنَ يا أُميَّةُ نَوْمَاً»

در روایات (1) و به تبع آن دستورهای سلوکی (2) مربوط به زیارت روز عاشورا چنین وارد شده که زائر، شب عاشورا در کنار مرقد منّور سيدالشهداء علیه السلام بيتوته کند. و نیز در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است: «من زار الحسين علیه السلام يوم عاشورا من المحرم حتى يظل عنده باكياً، لقى الله تعالى يوم القيامة بثواب ألفى ألف حجة، و ألفى ألف عمرة، و ألفى ألف غَزْوَة و ثوابُ كلُّ حَجَةٍ و عمرةٍ وَغَزْوَة كثوابِ مَنْ حَجَّ واعْتَمَرَ و غزا مع رسول الله و مع الأئمة الراشدين صلوات الله علیهم اجمعین (3)». از کلمه «حتى يظلّ» استفاده می شود زیارت عاشورا تا مقداری از شب ادامه یابد و در روایت جابر جعفی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است:

«من زار قبر الحسين علیه السلام (يوم عاشورا) و بات عنده، كان كمن استشهد بين يديه (4)». ظاهر روایت بیتوته شب بعد از عاشورا شب یازدهم است که شب عجیب و هولناک و سخت ترین شب در طول عمر بازماندگان حادثه کربلا بوده است؛ زیرا پس از عزّت و شوکت، گرفتار محنت ها شدند عزیزان خود را از دست داده و اکثر لوازم زندگیشان به چپاول رفت و فریادرسی نبود، و جز بیماری، کسی از مردانشان باقی نمانده بود.

در چنین موقعیتی قطعاً اهل حرم امام علیه السلام تا صبح نخوابیدند پس بر زائر سالک است که در یادمان این شب پر از غم و ماتم کنار مرقد امام و شهدای کربلا علیهماالسلام بیتوته کند و به سوگ بنشیند و برای مواسات با اهل بیت خواب را بر چشمان خود حرام کند. از آن طرف بنی امیه با کشتن اماما به ظاهر به خواب راحتی فرو رفتند و خیالشان آسوده شد چرا که بزرگترین مانع را از سر راه خود برداشته بودند.

وَامْلائ العَيْنَ يا أُمَيَّةُ نَوْمَاً *** وَحُسَيْنُ عَلَى الصَّعَيدِ صَرِيعُ (5)

اما جوشش خون حسین علیه السلام خواب راحت را از آنان گرفت و همگان بدبختی دنیوی آن گروه را مشاهده کردند و عذاب اخروی نیز در انتظارشان است.

ص: 274


1- ر.ک: کامل الزیارات، ص 173 و 174 و بحارالانوار، ج 98، ص 103 و 104
2- المراقبات، ص 16
3- كامل الزيارات، ص 174 و 175
4- کامل الزیارات، ص 173 و بحار الانوار، ج 98، ص 104
5- نفس المهموم، ص 377

با پیام آوران عاشورا

217. «يَنْصِبُونَ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيّدِ الشُّهَدَاء»

217. «يَنْصِبُونَ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيِّدِ الشُّهَدَاء»

یکی از شاگردان مرحوم جعفر بن محمد قولویه قدس سره حدیثی را در کامل الزیارات استاد درج کرده که خلاصه اش این است:

امام سجاد علیه السلام به زائدة فرمود: هنگامی که کاروان اهل بیت به قتلگاه رسیدند، چشم من به اجساد عریان شهدا افتاد و آن چنان متأثر شدم که نزدیک بود روح از بدنم مفارقت کند. در این حال عمه ام زینب علیهاالسلام به من گفت: «مالي أراك تجود بِنَفْسِكَ يا بقيّة جدّى وأبى واخوتی؛ ای یادگار جد و پدر و برادرانم چه شده که میبینم جان خود را در معرض مرگ قرار داده ای؟ من گفتم چگونه جزع نکنم و حال آنکه ،مولا برادران عمو و عموزاده ها و اهل بیت خود را با این وضع برهنه و آغشته به خون می بینم... عمه ام در پاسخ گفت برادر زاده این منظره تورا بی تاب نکند بی تردید خداوندگروهی را از این امت که ستمگران زمین آنها را نمیشناسند ولی فرشتگان آسمان با آنها آشنا هستند مأمور خواهد کرد که این استخوانهای پراکنده و بدنهای غرقه خون را گردآوری کرده و دفن نمایند و نشانه ای پابرجا بر روی قبر پدرت قرار دهند که هر چند پیشوایان کفر و پیروان ضلالت برای نابودی آن آثار بکوشند بر عظمت و شوکت آن افزوده گردد آنگاه زینب کبری علیهاالسلام به حدیث ام ایمن استشهاد فرمود (1)...».

این کلمات گوشه ای از سخنان ام المصایب است که لحظاتی پیش خیمه های او را آتش زده بودند، چنانکه در لهوف آمده است: «ثم أخرجوا النِّساء من الخيمة و أشعلوا فيها النّار (2)...»

آری اینها سخن بانوی اسیری است که کنار پیکر خون آلود برادر و عزیزان ایستاده بود. روشن بینی و آینده نگری او را گذشت زمان اثبات نمود که چگونه قداست این سرزمین پیوسته شکوفاتر و امواج رفعت آن عظیم تر میگردد. باری این سخنان حاکی از آن است که این بانو حامل اسرار ولایت بوده است.

ص: 275


1- كامل الزيارات، ص 259 به بعد؛ بحار الانوار، ج 45 ص 179؛ عوالم، ج 17، ص 361 و نفس المهموم، ص 387
2- لهوف، ص 132 و بحارالانوار، ج 45 ص 58؛ عوالم، ج 17، ص 302

مليكة الدنيا عقيلة النّساء *** عديلة الخامس من اهل الكساء

شريكة الشهيد في مصائبه *** كفيلة السجاد في نوائبه (1)

218. «فَاجْتَمَعَ عِدَّةُ مِنَ الأعْرَابِ حَتَّى جَرُوها عَنْهُ».

218. «فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأَعْرَابِ حَتَّى جَرُوهَا عَنْهُ»

«ثم ان سكينه اعتنقت جسد [ابيها] الحسين علیه السلام، فاجتمع عدة من الأعراب حتى جروها عنه (2)».

شاعر در باره ورود اهل بیت به قتلگاه می گوید:

هر یکی نعش شهیدی به برآورده چوجان *** کرد با همدم خود شرح پریشانی خویش

از آن میان بانو سکینه علیهاالسلام نعش مطهر پدر را در بر کشیده و مشغول سوگواری بود که عده ای از اعراب او را کشیده و از بدن پدر جدا نمودند در این جمله باید دقت نمود زیرا بدیهی است اگر بخواهند دختر یتیمی را از آغوش پدر جدا کنند، نیازی به گروه و عده نخواهد بود، بلکه یک یا دو نفر هم می توانند منظور خود را انجام داده و او را به آسانی از کنار پدر حرکت دهند. می توان گفت آن بانویی که در اوج مقامات عرفانی و وصول به سر می برد چنانکه از امام های نقل شده که درباره اش فرمود: «فغالب عليها الاستغراق مع الله (3)» در آن هنگام در حالتی قرار گرفته بود که با گوش ملکوتی خود از رگ های بریده سخن پدر را می شنید و همچون قطعه آهنی جذب مغناطیس حسینی شده بود و مسلّم است در چنین حالتی جدا کردن او از پدر کار آسانی نیست... اما سخنی که از رگهای بریده شنید این بود:

شيعتى ما إن شربتم عَذْبَ مَاءٍ فاذكرُونى *** أو سَمِعْتم بغَريبٍ أو شَهيد فاندبونى (4)

ص: 276


1- شعر از مرحوم محقق اصفهانی قدس سره (الأنوار القدسية، ص 117)
2- بحارالانوار، ج 45، ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303 مقتل مقرم، ص 398 تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 224؛ لهوف، ص 134؛ منتهى الأمال، ج 1، ص 720 نفس المهموم، ص 377
3- اسعاف الراغبين، ص 193 و 194 حاشیه نورالابصار) السيدة سكينة علیهاالسلام، ص 33 سكينة بنت الحسين علیهماالسلام، ص 37؛ ادب الطف، ج 1، ص 160؛ خیرات حسان ص 80 و تذكرة الشهداء، ص 191
4- مصباح کفعمی، ص 741 (در این کتاب «رَی عَذب» آمده است)؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 720 مقتل مقرم، ص 397 و 398؛ سكينة بنت الحسين علیهماالسلام، ص 50؛ نفس المهموم، ص 377 و 378

«ماء عذب» ظاهری دارد که همان آب گواراست که شیعیان حسین علیه السلام هرگاه آن را نوشیدند، به یادل لب تشنه او می باشند اما باطن آن علوم قرآنی و معارف الهی است و از آنجا که جاودانگی آن معارف بر اثر قیام و شهادت اوست ما تشنگان این معارف هرگاه از این کوثر سیراب گشتیم، باید به یاد امام باشیم که اگر قیام او نبود از معارف اسلامی خبری نبود.

219. «أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً»

219. «أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً»

امام سجاد علیه السلام در خطابه کوفه فرمود: «أنا ابن مَنْ قُتِلَ صبراً وكفى بذلك فَخْراً (1)».

ابن منظور گوید: «... و فی حدیث النبي صلی الله وعلیه واله أنه نهى عن قتل شي من الدواب صبراً؛ قيل: هو أن يُمْسَكَ الطائرُ أو غيره من ذواتِ الرّوح يُصبَر حياً، ثمّ يُرمى بشي حتَّى يُقْتَل قال: و أصل الصبر الحبس و كلّ من حبس شيئاً فقد صبره (2)...»

قتل به صبر، قتلی را گویند که جانداری را حبس کنند و آنگاه با وسایل مختلف او را از پای درآورند و اسلام این گونه کشتار را صریحاً منع کرده است.

ابتدا دست جمعی به سوی آن حضرت حمله آورده و از هر طرف محاصره اش کردند (3) و سپس به تعبیر منقول از امام باقر علیه السلام با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب به وی حمله کردند (4). و این همان قتل صبری است که امام سجاد علیه السلام به آن اشاره فرموده است. و مسلّم است چون دشمن، قدرت مبارزه رو در رو را نداشت و شجاعت امام علیه السلام چنین مجالی را به آنها نمی داد این گونه قتل، سزاوار فخر است و چنین شهادتی جز او نصیب احدی از پیامبران و اولیای الهی نشده و از این رو امام سجاد علیه السلام به این نحو از شهادت افتخار می کند.

ص: 277


1- لهوف، ص 157؛ مثیر الاحزان، ص 48؛ بحار الانوار، ج 45 ص 113؛ الاحتجاج، ج 2، ص 32؛ عوالم، ج 17، ص 381؛ مقتل مقرم، ص 411؛ لواعج الأشجان، ص 206 و حياة الأمام الحسين علیه السلام ج 3، ص 341
2- لسان العرب، ج 4، ص 438 و نیز رک اقرب الموارد، ج 1، ص 630
3- عوالم، ج 17، ص 299؛ بحار، ج 45، ص 55؛ حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 289؛ لهوف، ص 125؛ طبری، ج 5، ص 453؛البداية والنهاية، ج 8، ص 187؛ الأرشاد، ص 226؛ الکامل، ج 4، ص 78 و روضة الواعظین، ص 226
4- بحار الانوار، ج 45 ص 91 عوالم، ج 17 ، ص 317 و نفس المهموم، ص 368

220. بأبي مَنْ أضحى عَسْكَرُهُ يومَ الأثنين نَهْباً».

220. «بأبي مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ يومَ الاثنين نَهْباً (1)»

همان طور که در عنوان 115 گفتیم قول اغلب مورّخین آن است که عاشورا روز جمعه بوده و اقوال دیگر، بویژه این رأی که عاشورا روز دوشنبه بوده، ضعیف است (2). اما عقیله کبری علیهاالسلام از کنار جسد برادر هنگامی که راهی کوفه بوده می گفت پدرم فدای آنکه خیمه گاه او روز دوشنبه به تاراج رفت. از این رو شاید نظر بانو به روز رحلت پیامبر صلی الله وعلیه واله و تشکیل سقیفه که روز دوشنبه بوده باشد و با این بیان ریشه حادثه کربلا را بیان فرموده است.

کانکه طرح بیعت شوری فکند *** خود همانجا طرح عاشورا فکند (3)

221. واژۀ «مُكَفَكَف»

221. واژهٔ «مُكَفَكَف»

قَتَلْتُم أخي صَبْراً فويلٌ لامِّكُم *** سَتُجزون ناراً حرّها يَتَوَّقَدُ

سَفَكْتُم دِمَاءً حَرَّم الله سَفْكُها *** وحَرَّمها القرآن ثُمَّ مُحمد

ألا فأبشروا بالنار إنَّكم غَداً *** لَفِي سَقَرٍ حَقَّاً يقيناً تَخلدوا

و إِنّى لأبكى في حياتي على أخي *** عَلى خَيرٍ مِنْ بَعدِ النَّبِي سَيُولَدُ

يدمعٍ غزيرٍ مُستَهلَّ مُكَفكف *** عَلَى الخد منى دائماً لَيسَ يُجْمَد

این شعر با همین الفاظ در بعضی نسخ لهوف (4)و کتب دیگر (5)، در ذیل خطابه بانو ام کلثوم علیهاالسلام در کوفه آمده است و با توجه به همین نقل برخی از فضلا فرموده اند:

به نظر می رسد این شعر را مردی غیر فصیح، زبان حال ساخته باشد و به خطبه ضمیمه کرده،

ص: 278


1- لهوف، ص 133؛ بحار الانوار، ج ،45 ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303 نفس المهموم، ص 377 لواعج الأشجان، ص 198 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 223
2- مقاتل الطالبیین، ص .78 گرچه در تجارب «السلف ص 69 اصول کافی ج 2 ص 363 و تهذیب الاحکام، ج 6، ص 42؛ 2، عاشورای سال 61 را روز دوشنبه دانسته اند
3- نیر تبریزی (آتشکده، ص 59)
4- لهوف (مترجم)، ص 155 و چاپ قدیم، ص 138 و 139
5- قمقمام، ج 2، ص 524؛ العیون العبری ص 230 و 231 معالى السبطين علیهماالسلام، ج 2، ص 102 و در بحارالانوار، ج 45، ص 112 و عوالم ، ج 17، ص 381 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 247 در آخرین مصرع به جای کلمه «دائماً» «ذائباً» آمده است اما در بقیه الفاظ مانند کتب فوق است

چون از تخلدوا، نون بدون عامل ساقط شده است و مکفکف نیز معنا ندارد (1)».

نسبت به اشکال اول ایشان باید گفت در برخی از نسخ تصحیح شده لهوف كلمه «تخلدوا» نیامده، بلکه آن مصرع به این صورت نقل شده: «لَفِی قَعْرِنارٍ حَرّها يَتَصعد (2)» و اما اشکال دوم که مربوط به واژه «مکفکف بود در لسان العرب چنین آمده است:

«تكفّف دمعه: ارتُد و کفکفهُ:هو قال ابو منصور: و أصله عندى من وكف يكف، و هذا كقولك لا تعظینی و تعظعظ.... و قالوا خَضْخَضْتُ الشئ فى الماء و أصله مِنْ خُضْتُ (3)...»

و آن گاه در ماده «و کف» گوید: «و كف الدمع والماء و كفاً و كيفاً و وكوفاً و وكفاناً: سال (4)...».

بنابراین، ترجمه بیت یاد شده این است: من برای پدرم تا زنده ام گریانم، با اشکی فراوان و روان که قطره قطره بر گونه من جاری است و هرگز خشک نمی شود.

یادآوری این نکته مفید است که واژهٔ «كَفكف» با استعمالات گوناگون در برخی از قسمت های مقتل (5) و نیز اشعار عربی آمده است (6).

222. غارت خیمه ها

222. غارت خيمه ها

غارت خیمه های حسینی پس از شهادت آن حضرت قطعی است؛ زیرا علاوه بر تصریح مورّخین (7) در کلمات اهل بیت نیز به آن تصریح شده است:

الف- زینب کبری علیهاالسلام: بأبى مَنْ أضحى عَسكره يوم الأثنين نَهْباً (8)...».

ص: 279


1- مرحوم آقای شعرانی قدس سره (دمع السجوم، ص 220)
2- الملهوف چاپ جدید، ص 198
3- لسان العرب، ج 9، ص 303
4- لسان العرب، ج 9، ص 362
5- در مورد شهادت حضرت عباس بن علی، ابوالفضل علیه السلام: «و رجع الى المخيم منكسراً حزيناً، يكفكف دموعه بگمه کی لا تراه النساء» (العباس، ص 293 و اسرار الشهادة ص 337) و درباره لغت كفكف؛ لسان العرب، ج 9، ص 303
6- از جمله ر.ک: مثیر الاحزان، ص 45
7- الكامل، ج 4، ص 79 البداية والنهاية، ج 8، ص 188 اخبار الطوال، ص 258؛ تاریخ طبری ج 5 ص 453 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 38 انساب الأشراف، ص 87 (الحسين علیه السلام و السنة)؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 245؛ الأرشاد، ص 226 و لهوف، ص 131
8- لهوف، ص 133؛ بحارالانوار، ج 45، ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303؛ نفس المهموم، ص 377؛ لواعج الأشجان، ص 198 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 223

ب - فاطمه بنت الحسین علیهماالسلام در خطابه کوفه: «و رأيْتُم قِتالَنا حَلالاً و اموالنا نهباً، كأننا أولاد

در «و ترک و کابل... فلا تدعونكم انفسكم الى الجذل بما اصبتم من دمائنا ونالت أيديكم من اموالنا (1)»

ج- ام كلثوم علیهاالسلام در خطابه کوفه: «... خَذَلتم حُسيناً وقتلتموه و انتهبتم امواله و وَرَّثْتموه... و يلكم أتدرون... و اى أموال إنْتَهَبْتُمُوها ؟ (2)».

د- امام سجاد علیه السلام در خطابه کوفه: «أنا ابن من انتُهِكَتْ حرمته و سُلِبَتْ نعمتُه و انتهب ماله...(3)».

اما به نظر ما همهٔ اموال به غارت نرفته است و آنچه این مدعا را ثابت می کند دو قرینه زیر است:

الف- کوتاه بودن مدت غارت؛ زیرا این فاجعه پس از شهادت امام علیه السلام رخ داده و بسیاری از اهل بیت در این هنگام در کنار مصرع آن حضرت بودند.«والی مَصْرِعِكَ مُبَادِرات (4)». واز طرف دیگر چون خوف این را داشتند که دشمن امام سجاد علیه السلام را به قتل برساند برای حفظ ایشان به خیمه ها برگشتند و دیدند دشمن دور آن جناب را گرفته و آماده کشتن اوست... در این هنگام عمر سعد فرمان داد کسی داخل خیمه ها نشود و متعرض بیمار نگردند و هر که متاع و کالایی ربوده، برگرداند. اما کسی چیزی بر نگرداند (5)، پس بعید است در این مدت کوتاه آنچه در خیمه ها بوده به چپاول رفته باشد.

ب- در گزارش ورود اهل بیت به مدینه چنین آمده است: « و روی عن الحرث بن كعب قال: قالت لى فاطمة بنت على قلت: لأختى زينب قد وجب علينا حق هذا الرّسول، لِحُسْنِ صحبته لنا، فهل لنا أن نَصَلَهُ بِشَيْ؟ قالت: والله ما لنا ما نصلُهُ الّا ان نعطيه حُلَينا، فأخذت سواری و دملجی و سوار أختى و دملجها، فبعثنا بها إليه واعتذرنا من قِلَّتِها وقلنا هذا بعض جزائك لحسن صحبتك ایانا...(6)» با توجه به این دو قرینه به این نتیجه می رسیم که غارت خیمه ها به صورتی نبوده که چیزی برای اهل بیت باقی نمانده باشد.

ص: 280


1- لهوف، ص 151؛ بحار الانوار، ج 45، ص 1100 و 111؛ عوالم، ج 17، ص 379؛ نفس المهموم، ص 397 و لواعج الأشجان، ص 203
2- لهوف، ص 154؛ بحار الانوار، ج 45 ص 112؛ عوالم، ج 17، ص 381؛ نفس المهموم، ص 399 و لواعج الأشجان، ص 205
3- لهوف، ص 157؛ بحار الانوار، ج 45 ص 113؛ عوالم، ج 17، ص 380؛ نفس المهموم، ص 395 و لواعج الأشجان، ص 206
4- بحار الانوار، ج 98، ص 322
5- طبری، ج 5، ص 453 و 454؛ الکامل، ج 4، ص 79 البداية والنهاية، ج 8، ص188 و 189؛ الأرشاد، ص 226 و 227؛ بحارالانوار، ج 45 ص 61 عوالم، ج 17، ص 306 و نفس المهموم، ص 379
6- نفس المهموم، ص 470 و نورالابصار، ص 119

223. «و حمل نسائه علیه السلام على احلاس آقتاب الجمال بغير وطاء»

223. «و حمل نسائه على احلاس آقتاب الجمال بغير وطاء»

عبارت فوق در لهوف (1) و برخی دیگر از مقاتل (2)، ریشهٔ قول مشهور درباره سوار کردن اهل بیت بر شتران بی محمل و بی سایبان است اما قراین زیر در قطعیت سخن فوق تردید ایجاد می کند:

1. دینوری گوید:

«و أمر عمر بن سعد بحمل نساء الحسين لها وأخواته و بناته وجواريه و حشمه في المحامل المستورة على الأبل (3)».

2. در البداية والنهایة چنین آمده است:

«و امّا بقيّة أهله ونسائه، فانّ عمر بن سعد و كلّ بهم من يحرسهم ويكلؤهم، ثم اركبو هم على الرواحل في الهوادج (4)».

3. مرحوم سید در لهوف درباره خطابه ام کلثوم علیهاالسلام گوید:

«و خطبت أمّ كلثوم بنت على علیه السلام في ذلك اليوم من وراء كلّتها رافعة صوتها (5)». اگر هودجی در کار نبوده است، سخن گفتن از پشت پرده مفهومی ندارد.

4. در گزارش مسلم جصاص چنین آمده است:

«... إذ قد أقبلت نحو اربعين شُقة تحمل على اربعين جملا...(6)».

مرحوم مجلسی قدس سره «شقة» را کجاوه و محمل ترجمه کرده است (7)و مرحوم شعرانی گوید: «من در كتب لغت بدین معنا نیافتم، هر چند عبارت روایت بر این دلالت دارد (8)».

5. در همین گزارش سه بار تصریح شده است که اطفال و بانوان در محمل بوده اند: «و صار اهل

ص: 281


1- لهوف، ص 143
2- امالی مفید، ص 190؛ نفس المهموم، ص 385 و منتهی الامال، ج 1، ص 720 و ص 729 و مقتل مقرم، ص 393 و 394
3- اخبار الطوال، ص 259
4- البداية والنهاية، ج 8، ص 193
5- لهوف، ص 154؛ بحارالانوار، ج 45، ص 112؛ عوالم، ج 17، ص 381 نفس المهموم، ص 399 لواعج الأشجان، ص 205 قمقام ج 2، ص 523 و العيون العبري، ص 229
6- بحارالانوار، ج 45، ص 114؛ عوالم، ج 17، ص 372 و 373؛ نفس المهموم، ص 400؛ المنتخب، ص 477 و العيون العبری، ص 231
7- جلاء العیون ص 321
8- دمع السجوم، ص 221

الكوفة يناولون الأطفال الذين على المحامل بعض التمر...»

«ثم إِنَّ امَّ كلثوم اطَّلَعْت رأسها من المحمل».

«فنطحت جبينها بمقدم المحمل...»

البته مسلم جصاص تصریح کرده که امام سجاد علیه السلام و بر شتری بی جهاز سوار بوده است. نتیجه آنکه سوار شدن اهل بیت غیر از امام سجاد بر شتران بی محمل مورد تأمل است. با توجه به آنچه گفته شد، ضعف فرمایش مرحوم محدث قدس سره در منتهی الآمال (1)روشن می شود؛ چه اینکه

ذکر محمل منحصر به خبر مسلم جصاص نیست.

224. «ان الله شاء ان يراهن سبايا»

224. «انّ الله شاء ان يراهن سبايا»

هنگامی که محمد حنفیه حکمت همراه بردن اهل بیت را از امام علیه السلام پرسید حضرت به رؤیای خود اشاره کرد که جدم رسول خدا صلی الله وعلیه واله به من چنین دستوری داد و فرمود: «انّ الله شاء أن يراهن سَبایا (2)». باید گفت: رؤیای امام علیه السلام مانند رؤیای ابراهیم خلیل علیه السلام بوده که به فرزند خود گفت: «انّی أرى فى المنام أنّي أَذْبَحُكَ (3)». و نظير خواب یوسف صدیق علیه السلام که گفت: «رأيتُ أَحَدَ عَشَرَ كوكباً و الشمس والقمر رأيتُهم لى ساجدین (4)». این رؤیا حاکی از آن است که اسارت آل الله جزء اخیر علتِ تامه است. به عبارت دیگر اهدافی که در شهادت امام علیه السلام و یارانش علیهم السلام منظور بوده، بدون اسارت خاندان او عملی نیست. چه اینکه با روشنگریهای آنان بود که مردم در جریان حوادث قرار گرفتند و با ماهیت قیام حسینی آشنا شدند.

با آنکه دل های اهل بیت در مصایب می سوخت و حزن و اندوه بر آنها چیره شده بود و گرفتاری رنجشان میداد ولی با بردباری شگفت انگیز خود توانستند از مقدسات دین خدا دفاع کرده و چهره واقعی اسلام را نشان دهند و با شهامت و حیا و عفت ماجرای شهادت را برای مردم تشریح کردند.

ص: 282


1- منتهى الأمال (معرب)، ج 1، ص 729
2- لهوف، ص 65؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364؛ عوالم، ج 17، ص 214؛ نفس المهموم، ص 165؛ لواعج الأشجان، ص 73؛ مقتل مقرم، ص 195 و حياة الامام الحسين عليه السلام، ج 3، ص 32
3- صافات (37) آیه 102
4- یوسف (12) آیه 4

پس رکن رکین قیام حسینی، اهل بیت بودند و از این رو، امام علیه السلام در شب عاشورا فرمود: «وليأخُذ كلُّ رجل منكم بِيَد رجلٍ من اهل بيتي و تفرقوا في سواد هذا الليل (1)...»

هر یک از شما اصحاب دست یکی از مردان (2) اهل بیتم را بگیرد و برود، و سخنی از رفتن بانوان نیست؛ چه اینکه با نبود آنها قیام به نتیجه نخواهد رسید.

225. «حَتَّى رَأَيْنَا دُمُوعَ الْخَيْلِ تَنْحَدِرُ عَلَى حَوافِرِها».

225. «حَتَّى رَأَيْنَا دُمُوعَ الْخَيْلِ تَنْحَدِرُ عَلَى حَوافِرِهَا»

خوارزمی گوید: «ثم اذن عمر بن سعد بالناس فى الرحيل الى الكوفة و حمل بنات الحسين علیه السلام و اخواته و على بن الحسين علیهم السلام و ذراريهم، فلمّا مروا بجثة الحسين وجثث أصحابه علیهم السلام، صاحت النساء و لطمن وجوهَهُنَّ و صاحت زينب يا محمداه، صلّى عليك مليك السماء، هذا حسين بالعراء مرمَّلُ بالدّماء، معفّر بالتراب، مقطع الأعضاء، يا محمداه بناتك فى العسكر سبايا، و ذريّتك قتلى تسقى عليهم الصبا، هذا إبْتُك محروز الرأس من القفا لا هو غائب فيرجى و لا جريح فيداوي، و ما زالت تقول هذا القول حتى أبكت الله كل صديق و عدو و حتى رأينا دموع الخيل تنحدر على حوا فرها (3)...» گزارش فوق، غیر از بخش اخیر با اختلافاتی در الفاظ در مقاتل دیگر (4)هم قسمت پایانی نیز در برخی از مقاتل (5) ذکر شده است. به هر حال این فقره که در مورد گریستن اسبهاست نشانگر امام شناسی و تأثیر اشیا و به اصطلاح گریهٔ موجودات (از جماد و نبات و حیوان) در این فاجعه بوده و نباید آن را بر سبیل مبالغه یا زبان حال و یا استعاره تمثیلی و یا به عنوان فرض و

ص: 283


1- مناقب، ج 4، ص 98؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 176؛ طبری، ج 5، ص 419؛ الکامل، ج 4، ص 57 و 58؛ وقعة الطف، ص 197؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 247؛ جمهرة خطب العرب، ج 2، ص 49؛ لهوف، ص 90؛ نفس المهموم، ص 228؛ لواعج الأشجان ص118؛ مقتل مقرم، ص 258؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 176؛ حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 165 و 166؛ معالی السبطين علیهماالسلام، ج 1، ص 337 معالم المدرستين، ج 3، ص 112 و العيون العبرى، ص 88
2- معمولاً در ترجمه این بخش برای بعضی اشتباه روی میدهد ترجمه صحیح همان است که ذکر شد
3- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39
4- لهوف، ص 133 و 134؛ بحارالانوار، ج 45 ص 59؛ عوالم، ج 17، ص 303 نفس المهموم، ص 377 لواعج الأشجان، ص 198؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 456 و الکامل، ج 4، ص 81
5- المنتخب، ص 470؛ ذريعة النجاة، ص 168 مخزن البكاء، ص 241 اسرار الشهادة ص 458؛ مقتل مقرم، ص 396 ص458؛ تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 224 و وقایع الایام (تتمة محرم)، ص 113

خیال و نظایر آن دانست بلکه واقعیتی است که اهل سنت هم به آن معترفند (1). آنچه مسلم است شعور و دانش و خداشناسی و امام شناسی در سراسر جهان گسترده است و تمام مخلوقات در این ماتم به نحوی سوگواری کردند (2).

226. آتش زدن خیمه ها

226. آتش زدن خیمه ها

گفته شده که پس از شهادت امام علیه السلام در عصر عاشورا، دشمن خیمه ها را آتش زده است ولی با توجه به منابع معتبر باید گفت که فاجعه آتش زدن خیمه ها دوبار روی داده است:

.1 در بحبوبه کارزار که عمر سعد دید به دلیل اتصال خیمه ها به یکدیگر، فقط از یک جبهه میتواند با لشکر امام علیه السلام بجنگد، دستور داد خیمه ها را آتش زدند امام علیه السلام به اصحاب فرمود: «دعوهم فليحرقوها، فانّهم لوقد حرّقوها لم يستطيعوا أن يجوزوا اليكم منها؛ آتش را خاموش

ص: 284


1- ر.ک: الخطط المقريزية، ج 2، ص 289؛ الصواعق المحرقة ، ص 194 تذكرة الخواص، ص 245 و 246؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 312 - 314؛ تاریخ الخلفاء، ص 207 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 89 و 90 عقد الفرید، ج 5، ص 127 مجمع الزوائد، ج 9، ص196 و 197؛ تاریخ دمشق، ص 353 به بعد؛ الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 72 فرائد السمطین، ج 2، ص 160 - 162؛ انساب الأشراف، ص 91 و 92 (الحسین علیه السلام و السنه)؛ معجم الكبير (ترجمة الامام الحسين علیه السلام) ، ص 131 - 132 (الحسین علیه السلام و السنة)؛ ينابيع المودة، ص 320 - 322 ذخائر العقبی، ص 145 و 150؛ نورالابصار ص 120 و اسعاف الراغبين، ص 179 (حاشيه نورالابصار). در این باره ر.ک: احقاق الحق، ج 11، ص 458 به بعد؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 291 به بعد. با این همه تصریحات آیا میشود گریه آسمان و زمین را در این مصیبت جزء عقاید غلات شیعه شمرد؟ (محمد رضا مصری در الحسن و الحسين علیهم السلام السبط رسول الله صلی الله وعلیه واله، ص 148 و نویسنده ای دیگر در کتاب خود به نام زندگانی امام حسین علیه السلام ص 582 این مطالب را جزء عقاید غلات شیعه دانسته اند مگر آنکه بگویند آن دسته از کتابهایی را که از بزرگان اهل سنت نام بردیم غلات شیعه نوشته اند!)
2- بابی قتیل بالطفوف لقتله *** في القبر فاطمه أعولت إعوالا و عليه أمى المصطفى في قبره *** متلهفاً يجرى الدموع سجالا و بكت له السبع الطباق و زلزل *** الأرضون حتى أهلها زلزالاً (شعر از ابن الخليفة المقرى الكاظمي، ادب الطف أو شعراء الحسين علیه السلام، ج 5، ص 197) و شیخ عبدالحسين الاعسم چنین سروده است: لقتلك رَجَتِ الأرضون رَجَا *** و ضَجَّتْ في السَّمَاء الأملاك ضحا (رياض المدح و الرثاء، ص 253)

نکنید چرا که دشمن توان عبور از آن را ندارد، در نتیجه از یک جبهه با او در نبرد خواهیم بود (1)».

2. هنگام بردن آل الله به اسارت همان خیمه های نیم سوخته و باقیمانده نیز آتش زده شد.

مرحوم سید در لهوف گوید:

«ثم اخرجوا النساء من الخيمة و أشعلوا فيها النّار، فخرجن حواسر مسلبات حافيات باكيات يمشين سبايا فى اسرالذلة وقلن بحق الله إلّا مررتم بنا عَلى مصرع الحسين علیه السلام (2)». ذکر این قسمت در لهوف به دنبال وقایع عصر عاشورا موهم این معنا شده که واقعه آتش سوزی عصر روز عاشورا اتفاق افتاده است اما این کلام به قرینه ذیلش مربوط به زمانی است که اسرا راهی کوفه بودند؛ چنانکه با رجوع به مقاتل دیگر (3) نیز این حقیقت روشن تر خواهد شد.

227. «تشاطرت» هى و الحسين بدعوة

227. «تشاطرت هى و الحسين بدعوة (4)»

هماهنگی امام و خواهرش زینب علیهاالسلام در اهداف قیام و در گفتار شگفت انگیز است ما در اینجا به جلوه هایی از این هماهنگی اشاره می کنیم

1. امام علیه السلام در خطابه مكّه فرمود: «كانى بأوصالى تتقطها عُسْلان الفلوات بين النواويس و كربلا (5)». و زینب کبری در خطابه شام این چنین گفت: «وَ تِلْكَ الْجُثُتُ الطُّواهِرُ الزَوَاكِى تَنتَابُهَا الْعَواسِلُ (6)».

چنانکه مشاهده می شود هر دو از دشمن به درندگان بیابان تعبیر می کنند.

ص: 285


1- تاریخ طبری، ج 5، ص 438؛ الکامل، ج 4، ص 69 البداية والنهاية، ج 8، ص 182 و 183 انساب الأشراف، ص 78 (الحسین علیه السلام و السنه)؛ وقعة الطف، ص 228؛ مقتل الحسین ع الان ، ص 140 و 141؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 16؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 137؛ نفس المهموم، ص 268 و 269؛ الحسن و الحسین علیهم السلام، ص 132؛ ابو الشهداء علیه السلام، ص 185؛ ابناء الرسول صلی الله وعلیه واله فی کربلا، ص 168 و لواعج الأشجان، ص 154 و 155
2- لهوف، ص 132؛ عوالم، ج 17، ص 302؛ بحار الانوار، ج 45 ص 58؛ نفس المهموم، ص 376 و تظلم الزهراء علیهاالسلام، ص 223
3- ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39 تاریخ طبری، ج 5، ص 456؛ الکامل، ج 4، ص 81 و البداية والنهاية، ج 8، ص 193
4- و تَشاطَرَت هي و الحسين بدعوة *** حتم القضا عليها أن يندبا هذا بمشتبك النصول و هذه *** فى حيث معترك المكاره في السبا (شعر از مرحوم میرزا محمد على الاوردبادى مقتل مقرم، ص 397)
5- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 66؛ لهوف، ص 61 مثیر الاحزان، ص 20 و کشف الغمة، ج 2، ص 241
6- لهوف، ص 185 (در بلاغات النساء، ص 22 چنین آمده است «و تلک الجثث الزواکی، یعتامها عسلان الفلوات»

2. امام علیه السلام فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت و يوفينا أجور الصابرين (1)».

عقیله قریش هم تمام حوادث کربلا را به خدای جمیل منتسب می داند و زیبا می نگرد و از این رو در پاسخ ابن زياد فرمود: «ما رأيتُ الا جمیلا (2)» و چون زیباست جایی برای ناسپاسی نیست.

3. امام علیه السلام خود را پاره تن پیامبر صلی الله وعلیه واله معرفی کرد و فرمود: «و لن تَشُذَّ عن رسول الله صلی الله وعلیه واله الحمتُه (3)».و بانو خطاب به کوفیان چنین گفت: «أتدرون ای كَبَدٍ لِرَسولِ اللَّهِ فَرَيتُ ... و ای دم له سفكتم (4)».

4. امام علیه السلام در آخرین لحظات حیات با برکت خود فرمود: «و ایم الله لأرجو أن يُكرمِنَى الله بالشَهادَة (5)». و شريكة الحسین علیهماالسلام در مجلس یزید گفت: «والحمد لله ربّ العالمين، الذي ختم لأوّلنا بالسعادة والمغفرة، ولأخرنا بالشَّهادة و الرحمة (6)». خلاصه اینکه باید گفت هر پنج شرط اساسی تبلیغ در این دو مبلغ بی مانند موجود بود و کلمات آنها به خوبی نشانگر این امر می باشد و آن پنج شرط عبارت است از:

1. امانت در تبلیغ؛ 2. شجاعت؛ 3 اخلاص؛ 4 رضایت به رضای الهی؛ 5 خستگی ناپذیری

هر دو در انجام طاعت کاملیم *** هر یکی امر دگر را حاملیم

تو شهادت جستی ای سبط رسول من اسیری را به جان کردم قبول (7)

228. زینب علیهاالسلام و حدیث

228. زینب علیهاالسلام و حدیث

1. عقیله کبری علیهاالسلام از محدثات اسلام بوده (8) و از مادر خود روایت کرده است (9) و آنچنان ضابط بود که خطابه طولانی مادر را با یک بار شنیدن حفظ کرد (10) و نیز حدیث مفصل ام ایمن را به پدر عرضه

ص: 286


1- لهوف، ص 61 مثیر الاحزان، ص 21 و كشف الغمة، ج 2، ص 241
2- لهوف، ص 160؛ مثير الأحزان، ص 49؛ الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 142 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص42
3- لهوف، ص 61 مثیر الاحزان، ص 21 و کشف الغمّة، ج 2، ص 241
4- لهوف، ص 148؛ مثیر الاحزان، ص 46 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 41
5- بحار الانوار، ج 45 ص 52؛ عوالم، ج 17، ص 295 نفس المهموم، ص 356 و مقتل مقرم، ص 351
6- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 66 و لهوف، ص 186 (در بلاغات النساء، ص 23 چنین آمده است: «والحمد لله الذي ختم بالسّعادة و المغفرة السادات شباب الجنان فأوجب لهم الجنّة»)
7- شعر از مرحوم عمان سامانی گنجینه اسرار ص 76
8- ر.ک: ریاحین الشریعة، ج 3، ص 72 و 73
9- المجدى، ص 18 معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 190 و جامع الرواة، ج 10، ص 457
10- من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 567 باب معرفة الكبائر. بحار الانوار، ج 29، ص218 و 219

نمود (1) خطابه های کوفه و شام نشانگر جلوه ای از فصاحت این بانو میباشد که بدون سابقه فکری و با آن همه رنج و مصیبتی که دیده با آرامشی کامل ایراد کرده است (2).

229. «وَ قَدْ أَوَمَاتْ إلى النّاسِ أن اسكَتُوا»

229. «وَ قَدْ أوَمَاتْ إلى النّاسِ أن اسكَتُوا»

خطابه باید در محیطی آرام ایراد شود تا خطیب بتواند به راحتی مقصود خود را به مردم برساند و در شهر پرغوغا و هلهله و همهمه کوفه زینب کبری آنگاه میتواند پیام خون برادر را ابلاغ نمایند که مردم خاموش شوند. و قد أومأت إلى النّاس أن اسكتوا، فارتدت الأنفاس و سكنت الأجراس (3)». با اشاره زینب نفسها حبس شد و زنگهای شتران از صدا افتاد رد انفاس امری است و سکوت اختیاری امری .دیگر این اشاره مردم را به سکوت غیر عادی یعنی رد نفس وادار کرد. زیرا در آن جو انتظار ایراد خطابه از چنین بانوی مصیبت دیده ای را نداشتند و از سیاق عبارت مقتل چنین بر می آید که سکوت تدریجی نبوده بلکه دفعی و ناگهانی رخ داده است (3).

ص: 287


1- كامل الزیارات، ص 262 به بعد؛ عوالم ج 17، ص 362 به بعد و بحار الانوار، ج 45، ص 180 به بعد
2- عسقلانی در الاصابة، ج 4، ص 321 کلمات زینب کبری علیهاالسلام را نزد یزید دال بر عقل و قوت جنان او می داند
3- مليكة الدنيا عقيلة النساء *** عديلة الخامس من اهل الكساء شريكة الشهيد في مصائبه *** كفيلة السجاد في نوائبه بل هی ناموس رواق العظمة *** سيدة العقائل المعظمة ماورثته من نبي الرحمة *** جوامع العلم اصول الحكمة سرابيها في علو الهمة *** والصبر في الشدائد الملمة ثباتها تُنبىء عن ثباته *** كان فيها كل مكرماته لها من الصبر على المصائب *** ماجل أن يعقدفى العجائب بل كاد أن يلحق بالمعاجز *** لا انه حرفة كل عاجز فانّها سلالة الولاية *** ولاية ليس لها نهاية بیانها يفصح عن بيانه *** كانها تفرغ عن لسانه ناهيك فيه الخُطب المأثوره *** فانّها كالدرر المنثورة بل هي لولا الحط عن مقامها *** كاللؤلؤ المنضود في نظامها فانّها وليدة الفصاحة *** والدها فارس تلك الساحة (محقق اصفهانی الانوار القدسية، ص 117 و 118)

230. «ما رأيتُ الأ جميلاً»

230. «ما رأيْتُ الأ جميلاً»

حادثه کربلا دو بعد دارد: یک بعد آن منتسب به امویان است که زشت و کریه است و اما بعد زیبایی نیز دارد و آن از جهت انتساب واقعه به خدای .جمیل و آفرینش عزّت کرامت و حریت است. زینب کبری علیهاالسلام در خطابه کوفه به بعد اوّل حادثه که شوم و شرم آور و زشتی است اشاره میکند و می فرماید: «وَ لَقد جئتم بها صلعاء، عنقاء، سوداء، فقماء (1)». و در پاسخ ابن زیاد - لعنة الله - علیه - به بعد دوم پرداخته و فرمود: «ما رأيتُ الا جميلاً (2)».

231. مرثیه زینب علیهاالسلام

231. مرثية زينب علیهاالسلام

يا هلالاً لما استتم كمالاً *** غاله خسفه فأبدى غروبا (3)

در فن رثا، شعری که این چنین جانگداز و در عین حال بلیغ ،باشد کمتر دیده شده است عقلیه کبری علیهاالسلام سر بریده برادر را به ماه نو تشبیه کرده است. به نظر میرسد چنانکه ماه نو را به یکدیگر نشان میدهند سرهای شهیدان به ویژه سر مقدس رهبر آنان نیز مورد اشاره اقشار مردم بوده است. همان ماه نو که خواهرش از روز شهادت تا آن هنگام او را ندیده منخسف گشته؛ یعنی به خاک و خون و خاکستر فرو رفته است.

232. «شقیق فؤادی»

232. «شقيق فؤادى»

ما تَوَهَمتُ يا شقيق فؤادى *** كان هذا مقدّراً مكتوباً (4)

شقیق هنگامی استعمال میشود که چیزی به دو نیم گردد و هر کدام از آن دو را «شقیق» دیگری می گویند. در مصرع فوق شقیق به فؤاد اضافه شده و میخواهد بگوید هر برادری شقیق خواهر است، اما تو شقیق و پاره قلب من هستی.

ص: 288


1- لهوف ص 148؛ بحار الانوار، ج 45، ص 109 و عوالم ، ج 17، ص 372
2- الفتوح، ج 3، جزء 5، ص 142؛ مثير الأحزان، ص 49 مقتل خوارزمی ج 2 ص 42 و نفس المهموم، ص 407 و لهوف، ص 160
3- الفتوح، ج 3، جزء ،5، ص 142؛ مثیر الاحزان، ص 49؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 42 و نفس المهموم، ص 407 و لهوف، ص 160
4- المنتخب ص 478؛ بحار الانوار، ج 45 ص 115 عوالم ، ج 17، ص 373 نفس المهموم، ص 401 و ذريعة النجاة، ص 178

233. «صَهْ يَا أَهْلَ الكُوفَة تَقْتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ»، نقش بانوان

233. «صَهُ يا َأهْلَ الكُوفَة تَقْتُلُنا رجالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ»

نقش بانوان

یکی از درسهای بسیار مهم واقعه کربلا نشان دادن جایگاه صحیح و نقش سازنده زنان در اجتماع است چه اینکه بیشترین سنگینی مسئولیت ادامه قیام و رساندن پیام شهدا بر دوش بانوان بوده ،است و آنان با حفظ عفت خود به خوبی این مهم را انجام دادند نمونههای دیگری نیز از نقش حساس بانوان در شکل گیری نهضت به چشم می خورد؛ از جمله همسر زهیر بن قین که شوی خود را به یاری امام علیه السلام دعوت کرد (1)، و نیز همسر مسلم بن عوسجه که خود را همراه او به اردوگاه حسین علیه السلام رسانید (2). و به نظر میرسد هم او بوده که بعد از شهادت مسلم فرزند خود را آماده نبرد کرد و به میدان فرستاد (3). هم چنین مادرانی که هنگام جانبازی عزیزان خود در مقابل خیمه ها ایستاده بودند و آنان را نظاره می کردند (4)، نمونه ای از نقش بانوان در شکل گیری نهضت حسینی است.

بنابرگزارش مسلم جصاص، بانو ام كلثوم علیهاالسلام هنگام ورود به کوفه فرمود: «صة يا اهل الكوفة، تَقَتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ (5)». ام کلثوم برای نشان دادن همان درسی که پیش تر آمد، مردمی را که مردانشان آن همه فاجعه آفریده بودند و اکنون زنانشان بر آن می گریند، نکوهش می کند؛ یعنی شما زنها می توانستید به نحوی ما را یاری کنید و حداقل مردان خود را از جنگ با ما باز دارید ولی این کار را نکردید و حال فقط گریه می کنید این گریه ها چه سودی دارد؟

234. گزیده ای از ارشاد

234. گزیده ای از ارشاد

و أُدْخِلَ عيال الحسين علیه السلام ابن زياد، فَدَخَلت زينب أخت الحسين في جملتهم متنكّرةً، و عليها أرذل ثيابها، فمضت، حتّى جلست ناحية من القصر و حقت بها إماؤها. فقال ابن زياد من هذه التى انحازت، فجلست ناحيةً و معها نسائها، فلم تُجِبْه زينب، فأعاد ثانية يسأل عنها، فقال له

ص: 289


1- طبری، ج 5، ص396؛ اخبار الطوال، ص 246؛ انساب الأشراف، ص 54 الحسين علیه السلام والسنة)؛ وقعة الطف، ص 162؛ مقتل الحسين علیه السلام، ص 74 و الأرشاد، ص 204
2- ابصار العین، ص 62 و 128
3- نفس المهموم، ص 293
4- ر.ک: ابصار العین، ص 130
5- المنتخب ص 478؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115 و عوالم، ج 17، ص 373

بعض إماؤها؛ هذه زينب بنت فاطمة بنت رسول الله صلی الله وعلیه واله (1)».

در عبارت فوق دو نکته قابل توجه است:

1. بی اعتنایی بانو عقیله کبری به دشمن امام علیه السلام به آنان سفارش کرده بود که عزّت نفس خود را حفظ کنند ولا تقولوا بألسنتكم ما يَنْقُصُ من قدركم (2)» از این رو، اهل بیت سعی داشتند با دشمن سخن نگویند و اگر هم در مواردی ناچار به سخن گفتن بوده اند یا به صورت کلام امری، یا به عنوان نفرین و یا پاسخ دندان شکن به یاوه های دشمن بوده است. مرحوم مفید می گوید: «و لم یکن علی بن الحسين علیهماالسلام يكلم أحداً من القوم، الذين معهم الرأس فى الطريق كلمةً، حتى بلغوا، فلما انتهوا الى باب يزيد (3)...».

و این حالت را در بزرگان دیگر نیز مشاهده می کنیم؛ مانند زمانی که مسلم بن عقیل علیه السلام بر عبید زیاد وارد شد و سلام نکرد (4). نیز هنگامی که یزید بن حصین الهمدانی (5) بر عمر سعد وارد شد و سلام نکرد و وقتی که عمر سعد پرسید چرا سلام نکردی مگر من مسلمان نیستم؟ در پاسخش گفت اگر مسلمان بودی به جنگ عترت پیامبر صلی الله وعلیه واله نمی آمدی و آب را از آنان دریغ نمی کردی (6). پس اگر عبارتی در برخی از مقاتل مشاهده شد و با این روحیه اهل بیت مخالف و قابل توجیه هم نبود نمی توان به آن اعتماد کرد.

2. از جمله «فمضت حتى جلست ناحيةً من القصر» روشن است که خاندان اطهار در مجلس ابن زیاد در قید وبند ،نبوده اند اما تعبیر مرحوم سید درباره مجلس یزید این است: «ثمّ أُدخِلَ ثقل الحسين علیه السلام و نساؤه و من تخلّف من اهله على يزيد و هم مقرنون في الحبال (7)».

235. «عبدالله بن عفیف»

235. «عبدالله بن عفيف»

مرحوم سید در توصیف «عبدالله بن عفيف الأزدی» می گوید:

ص: 290


1- الأرشاد، ص 228 ونیز ر.ک: طبری، ج 5، ص 457؛ الکامل، ج 4، ص 81 و لهوف، ص 160
2- نفس المهموم، ص 355؛ الدمعة الساكبة، ص 343 ناسخ التواریخ، ج 6 ص 287 و معالى السبطین علیهماالسلام، ج 2، ص 25 و 26
3- الأرشاد، ص 230 و نیز ر.ک: طبری، ج 5، ص 460 و الکامل، ج 4، ص 83
4- الارشاد، ص 197 و 198؛ اعلام الوری ص 229؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 156؛ الکامل، ج 4، ص 34 و طبری، ج 5، ص 376
5- مرحوم سماوی «یزید بن حصین» را همان «برید بن حضیر» می داند در این باره ر.ک: ابصار العین، ص 74
6- كشف الغمة، ج 2، ص 259 و 260 و نفس المهموم، ص 217
7- لهوف، ص 178؛ بحار الانوار، ج 45، ص 131 و عوالم، ج 17 ، ص 432 لواعج الأشجان، ص 221؛ مقتل مقرم، ص 449 و 450؛ و نیز ر.ک: عقد الفرید، ج 5، ص124؛ طبری، ج 5، ص 460؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 62 و نفس المهموم، ص 436

«كان من خيار الشيعة و زهّادِها، وكانت عينه اليسرى ذهبت فى يوم الجمل والأخرى في يوم الصفين، و كان يلازم المسجد الأعظم، يصلّى فيه الى الليل؛ او از بهترین افراد شیعه و از برترین زهاد به شمار می رفت کسی بود که چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفین از دست داده بود و همواره ملازم مسجد اعظم کوفه بود و تا شب هنگام مشغول خواندن نماز بود و معلوم است چنین فردی نمیتواند در مجلسی که به علی و فرزند او علیهماالسلام اهانت می شود ساکت بنشیند آنگاه که ابن زیاد به تمجید از یزید و جسارت به امام علیه السلام پرداخت همگان خاموش بودند و تنها این راد مرد روشن دل بود که سخت برآشفت و پاسخ عبید زیاد را داد و گفت:

«انّ الكذاب بن الكذاب أنتَ وابوك و من استعملك و أبوه يا عدو الله أتقتلون أبناء النبيّين و تتكلمون بهذا الكلام على منابر المؤمنین؛ دروغگو و دروغگوزاده تو هستی و پدرت و کسی که تو را فرماندار کرده و پدر او (معاویه). ای دشمن! خدا فرزندان پیامبران را می کشید و بر فراز منابر مؤمنین این گونه سخن می رانید؟»

و زمانی که ابن زیاد خشمگین شد و نام گوینده را پرسید پاسخ داد منم که سخن می گویم ای دشمن خدا دودمانی را که آیه تطهیر در شأن آنها نازل گشته، می کشی و ادعای اسلام هم داری؟ کجایند فرزندان مهاجرین و انصار تا از تو و یزید انتقام بگیرند؟

ابن زیاد دستور دستگیری وی را صادر کرد اما اشراف قبیله اش او را از دست مأمورین رها ساخته و به منزلش رساندند.

مأمورین زیادی برای دستگیریش به جانب منزل او گسیل شدند و با شکستن در وارد منزل شده، اما این عاشق پاکباخته شمشیر به دست گرفته و با راهنمایی دخترش به جنگ دشمن رفت تا انجام محاصره اش کردند آخرین سخن او به عبید زیاد این بود پیش از آنکه از مادر متولد شوی من آرزوی شهادت به دست بدترین خلق را داشتم و چون چشمم نابینا گشت، ناامید شدم، اما اینک سپاس خدای را که مرا به آرزویم رسانید. به فرمان عبيد زياد - لعنة الله علیه - گردن وی را زده و در «سَبحة» به دارش آویختند (1).

ص: 291

236. مشاهد رأس الحسين علیه السلام

236. مشاهد رأس الحسين علیه السلام

قول مشهور دربارهٔ محل دفن سرنورانی امام علیه السلام آن است که به جسد مطهر ملحق شده است (1)؛ اما نامیده شدن مکان هایی چون مقام رأس الحسین علیه السلام در دمشق (2)، موصل (3)، نصيبين (4)، حماة (5)، حمص (6)، نجف (7)، عسقلان (8)، به مشهد رأس الحسین علیه السلام ظاهراً از آن روست که سر مقدس مدتی در این مشاهد بوده است و آنچه در مناطقی از جمله در ارهنگ بدخشان» به نام مشهد رأس الحسین علیه السلام نامیده می شود (9)، هیچ مستند تاریخی ندارد و ممکن است شیعیان مخلص این اماکن را به عنوان یادواره هایی بنا کرده باشند که بنابر اصالة الاباحة حرمتی در این عمل مشاهده نمی شود. مؤید این نظر گفتار بزرگانی چون مفید، سید و شهید قدس سره است که درباره زیارت نبی مکرم از دور گفته اند زائر چیزی شبیه مرقد منوّر و مطهر پیامبر صلی الله وعلیه واله درست کند و نام آن بزرگوار را بر روی آن بنویسد و آن گاه زیارت حضرت را قرائت کند (10).

237. سر مقدس امام علیه السلام در منزل خولی

237. سر مقدّس امام علیه السلام در منزل خولی

عصر عاشورا دستور داده شد که خولی بن یزید و حمید بن مسلم سر مقدس امام علیه السلام را به سوی

ص: 292


1- برای تحقیق بیشتر در این باره :رک عوالم ج 17، ص 451 - 453؛ بحار الانوار، ج 45 ص 178؛ لهوف، ص 196 و 197؛ مثير الأحزان، ص 58؛ نور الابصار ، ص 120؛ لواعج الأشجان، ص 247 ، آثار الباقية، ص 528؛ مناقب، ج 4، ص 77 نفس المهموم، ص 466 و 467 مرآة الجنان، ج 1، ص 135 و 136؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 67 قمقام، ج 2، ص 586 به بعد و تذكرة الخواص، ص238
2- رحله ابن جبير، ص ،218، سفرنامه ابن بطوطة، ج 1، ص 89 و نفس المهموم، ص 425
3- نفس المهموم، ص 426 روضة الشهداء، ص 368 رياض الاحزان، ص 83 رياض القدس، ج 2، ص 264 و مناقب، ج 4، ص 82
4- کامل بهائی، ج 2، ص 292؛ نفس المهموم، ص 426؛ ریاض الأحزان، ص 83 و مناقب، ج 4، ص 82
5- نفس المهموم، ص 426؛ ریاض الأحزان، ص 83 و مناقب، ج 4، ص 82
6- مناقب، ج 4، ص 82 رياض الأحزان، ص 83 و نفس المهموم، ص 427
7- بحارالانوار، ج 97، ص 282 و نفس المهموم، ص 427 و نیز ر.ک: جواهر الکلام، ج20، ص 93
8- الخطط المقريزية، ج 2، ص 283 و 284؛ ابوالشهداء علیه السلام، ص 196 و 197؛ نورالابصار، ص 120 و 121 سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص 57؛ مناقب، ج 4، ص 82 و نفس المهموم، ص 428 (مرحوم محدث قمی در نفس المهموم، ص 425 به بعد در باره مشاهد به صورت نسبتاً مفصل بحث کرده اند)
9- لغت نامه دهخدا واژه «ارهنگ»
10- بحار الانوار، ج 97 ، ص 183 و مفاتیح الجنان زیارت حضرت رسول صلی الله وعلیه واله از دور

کوفه ببرند (1). در بین راه به جایگاهی که اکنون آن را «قائم» یا «حنّانة» می نامند، رسیدند. سر مقدس را به زمین گذاشته لحظاتی آسودند، و چنین می نماید که نخستین مشهد رأس الحسين علیه السلام آنجا باشد (2). مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیه السلام در این مکان دو رکعت نماز خواند و فرمود: «هذا موضع رأس جدى الحسين بن علي علیهماالسلام، وضعوه ههنا، لما توجهوا من كربلا، ثم حملوه الى عبيد الله بن زياد (3)» سپس خولی شبانه وارد کوفه شد و چون دارالاماره بسته بود به خانه خود رفت. همسر او به نام نوار بنت مالك گوید: او سر را درون تغاری (و طبق نقل دیگر تنور (4)) نهاد و به من گفت برای همیشه غنی وبی نیاز شدیم این سر حسین بن علی علیهماالسلام است که در منزل ماست.

گفت برگو این سر پر خون کیست؟ *** گفت با او این سر یک خارجیست

گفت برگو خارجی را نام چیست؟ *** گفت نام او حسین بن علیست

این بانو نتوانست تحمل کند و از منزل خارج شد و او یا همسر دیگر خولی می گوید دیدم نوری از سوی آسمان به محلی که سر مقدس در آنجا بود، می تابید، و پرندگان سفیدی اطراف آن مشغول پرواز بودند (5).

ادیب عالیقدر، شیخ علی محمد آزاد، چنین سروده است:

حضرت فاطمه درخانه خولی می گفت *** مهجة القلب أمِنْ شربة ماءٍ مَنعوك

در حسرت می سفت *** نور عینیى قتلوك، ولدى ما عَرفُوكَ

جای تو دیده من بود نه در کنج تنور *** ضاعَفَ اللهُ عذاباً لِأُناس قتلوك

ای سراپای تونور *** نور عينى قتلوك، ولدى ما عرفوك

ص: 293


1- تاریخ طبری، ج 5، ص 455؛ الأرشاد، ص 226؛ البداية والنهاية، ج 8، ص189؛ الكامل، ج 4، ص 80 کامل بهایی، ج 2، ص 287 و عوالم، ج 17، ص 367
2- نفس المهموم، ص 426 و 427 و معالی السبطین علیهماالسلام، ج 2، ص 94 و 95
3- بحار الانوار، ج 97 ، ص 282
4- مقتل مقرم، ص 391 و روضة الشهداء، ص 361
5- طبری، ج 5، ص 455 البداية والنهاية، ج 8، ص 189 و 190؛ مقتل خوارزمی ج 2 ص 101؛ مثیر الاحزان، ص 45؛ الحسن و الحسين علیهماالاسلام، ص 136 الکامل، ج 4، ص 80؛ بحار الانوار، ج 45، ص 125؛ انساب الأشراف، ص 89 (الحسين علیه السلام والسنة) نفس المهموم، ص 382 و 383 و احقاق الحق، ج 11، ص 491

238. فاطمه بنت الحسين علیهاالسلام

238. فاطمه بنت الحسين علیهماالسلام

وی از روایت کنندگان حدیث (1) و بزرگترین دختر امام علیه السلام و از این رو معروف به فاطمه کبری است. وفات این بانو در سال 110 هجری بوده (2) و در کربلا حضور داشته است. امام علیه السلام دختر دیگری نیز به نام فاطمه داشته اند که او را فاطمه صغری می نامیدند وی در واقعه طف نبوده و شعر معروف «نعب الغراب، فقلت تنعاه یا غراب...» که در مدینه سروده شده، از اوست (3). پس اینکه خطبه کوفه را به فاطمه صغری نسبت داده اند (4)، ظاهراً تصحیفی رخ داده است. بخش عمده خطابه بانو درباره ولایت است او سخنان خود را چنین آغاز کرد:

پروردگار را به شمارهٔ ریگ ها و سنگ ها و هم وزن آنچه روی زمین تا عرش است، سپاسگزارم. به خدا ایمان دارم و توکلم به اوست و گواهی می دهم او یگانه است و محمد صلی الله وعلیه واله بنده و فرستاده اوست و گواهی می دهم که فرزندانش را در کنار فرات سر بریدند؛ بدون آنکه آنها کسی را کشته باشند تا از آنان قصاص گرفته شود پروردگارا به تو پناه میبرم که دروغی و یا سخنی بر خلاف آنچه بر پیامبرت در مورد وصایت علی علیه السلام فرو فرستاده ای بگویم همان علی که حقش را ربودند و او را بیگناه کشتند چنانکه دیروز فرزند او را به قتل رسانیدند علی را در خانه ای از خانه های پروردگار کشتند و این جنایات به دست و در مقابل دیدگان کسانی اتفاق افتاد که ادعای اسلام می کردند تا آنگاه که تو ای ،پروردگار علی را با سرشتی پاکیزه و با فضایل اخلاقی معروف و مناقب مشهور به جوار رحمت خود بردی خدایا تو میدانی در راه تو از نکوهش کسی باک نداشت و از سرزنش احدی نترسید. از کودکی راه اسلام را به او نشان دادی و در بزرگی خصلتهای او را ستودی با تو و پیامبرت دل راست داشت و به دنیا رغبتی نداشت و راغب آخرت بود برای رضای تو در راه تو کوشش کرد او را برگزیدی و به راه راست رهنمونش کردی.

اما بعد ای کوفیان فریبکار و بی وفا و خود خواه! ما خانواده ای هستیم که خداوند ما را به شما و

ص: 294


1- معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 197 او به واسطه ام كلثوم از فاطمه زهرا روایت دارد در این باره رک نهج الحياة، فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، ص ،41 روایاتی نیز از پدر بزرگوارش دارد به عنوان نمونه ر.ک: موسوعة كلمات الامام الحسين علیه السلام ص 749 و 770
2- مراة الجنان، ج 1، ص 234 شذرات الذهب، ج 1، ص 139 و نفس المهموم، ص 530
3- بحار الانوار ، ج 45، ص 171 و عوالم ، ج 17، ص 490 گرچه بعضی چون علی محمد علی دخیل در کتاب فاطمه بنت الحسين علیهماالسلام، نیز «جواد شبر» در کتاب ادب ،الطف ج 1، ص ،164 این شعر را از فاطمه ای دانسته اند که در کربلا بوده، اما این با متن روایت بحار و عوالم سازگار نیست
4- لهوف ص ،149؛ الاحتجاج، ج 2، ص 27؛ بحار الانوار، ج 45 ص 110 و عوالم، ج 17، ص 379

شما را به ما آزمایش کرد و ما از آزمایش سرافزار بیرون آمدیم سر الهی نزد ماست و ماییم گنجینه علم و حکم الهی و ماییم حجت حق بر بندگان در روی زمین او ما را کرامت داد و به واسطه محمد صلی الله وعلیه واله ما را بر بسیاری از خلق برتری داد؛ ولی شما ما را دروغگو پنداشتید و تکفیرمان کردید و ریختن خونمان را مباح شمردید و دارایی ما را به یغما بردید؛ گویا ما اولاد ترک و کابل بودیم، چنانکه دیروز جد ما را کشتید ازشمشیرهایتان به خاطر کینه های دیرینه خون ما اهل بیت میچکد چشمهای شما روشن و دلتان شاد شد با پروردگار دلیری کرده و مکر نمودید و مکر خدا بالاتر است.

مبادا از ریختن خون و بردن مال ما شاد شوید که این مصایب بزرگ پیش از آنکه را به ما برسد در کتاب تقدیر الهی ثبت شده بود و این بر خداوند آسان است تا بر آنچه از دست رفته، اندوه نخورید و به آنچه به شما بخشیده ننازید و نبالید که خداوند آنکه به خود ببازد و ببالد دوست نمی دارد. مرگ شما منتظر لعنت و عذاب باشید که آن چنان نزدیک است که گویی بر شما فرود آمده است و از ،آسمان پی در پی عذاب فرو خواهد بارید و شما را هلاک و از این جهان به جهان دیگر منتقل ساخته .است آنگاه در عذاب دردناک قیامت جادوانه بمانید که بر ما ستم کردید و لعنت خدا بر ستمکاران باد. وای بر شما آیا میدانید چه دستی بر ما ستم کرد؟ و چه کسی به جنگ ما شتافت؟ یا به چه قدمهایی به سوی ما آمدید و به پیکار ما رغبت کردید؟ به خدا قسم دلها سخت و جگرها سیاه و بر دل و چشم و گوش شما مُهر نهاده شد شیطان شما را فریب داد و به آرزویهای دراز مبتلا کرد و بر چشمتان پرده کشیده که راه را نمی بینید.

مرگ بر شما ای اهل کوفه چه کینه ای از رسول خدا صلی الله وعلیه واله در شما بود و چه دشمنی با او داشتید که این چنین با برادرش و جدّم علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان و خاندان پاک و برگزیده اش کینه ورزیدید تا آنجا که فردی از شما به این جنایتها افتخار هم میکند و میگوید ما فرزندان علی علیه السلام را با شمشیرهای هندی و نیزه ها کشتیم و خاندانش را مانند ترکان اسیر کردیم و آنان را با سر نیزه ها زدیم. خاک و سنگ در دهانت ای کسی که به کشتن پاکیزه ترین افراد برخود میبالی. وای بر شما، آیا بر آنچه خداوند ما را فضیلت و برتری داده حسادت می ورزید؟

فما ذَنْبُنا إن جاش دهراً بحورنا *** و بحرك ساج مايوارى الدعامصا

«ذلك فضل الله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم و من لم يجعل الله له نوراً فما له من نور (1)».

ص: 295


1- لهوف، ص 149؛ مثیر الاحزان، ص 46 و 47؛ الأحتجاج، ج 2، ص 27 - 29؛ نفس المهموم، ص 396؛ بحارالانوار، ج45، ص 110؛ مقتل مقرم، ص 405 - 409 لواعج الأشجان، ص 202 - 205؛ تظلم الزهراء علیهماالسلام، ص 245 - 247 و قمقام، ج 2، ص 5220520؛ عوالم، ج 17، ص 379

239. «فاطم الصغيرة كلّمها»

239. «فاطم الصغيرة كلّمها»

عالم بزرگوار محدّث جليل القدر، عماد الدين طبری که با محقق و علامه معاصر بوده در کتاب شریف کامل بهائی آورده است

«در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری حال مردان را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده ها میدانند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز میآید تا ایشان را به خانه یزید آوردند دخترکی بود چهار ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب .دیدم زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخواست یزید خفته بود از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد. خبر بردند که حال چنین است. آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند ملا عین سر بیاورد آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد (1)».

احتمال داده می شود این دختر که بعضی از کتب (2) و مشهور مردم او را رقیه نامیده اند همان فاطمه صغيرة باشد که در اشعار منسوب به زینب کبری علیهاالسلام آمده است:

يا اخى فاطم الصغيرة كلّمها *** فقد كاد قلبها أن يذوبا (3)

چه اینکه با توجه به قراینی، از جمله روایت بصائر الدرجات از امام باقر علیه السلام که از فاطمه بنت الحسين علیه السلام به ابنته الکبری تعبیر می کند (4)، نمی توان فاطمه صغیره را فاطمه بنت الحسین علیه السلام دانست (5).

ص: 296


1- کامل بهائی، ج 2، ص 179. مرحوم محدث قمی گوید: روى هذا الخبر في بعض التأليفات بوجه ابسط وفيه فجاؤا بالرأس الشريف اليها مغطى بمنديل دیبقی، فوضع بین یدیها و كشف الغطاء عنها فقالت: ما هذا الرأس؟ قالوا: انّه رأس ابيك فرفعته من الطست حاضنةً له وهي تقول: يا ابتاه، من الذى خضبك بدمائك؟ يا ابتاه من الذى قطع وريديك؟ يا ابتاه من الذى ايتمنى على صغر سنّی؟ یا ابتاه من بقى بعدك نرجوه؟ يا ابتاه من لليتيمة حتى تكبر؟ وذكر لها من هذه الكلمات الى ان قال: ثم انها وضعت فمها على فمه الشريف و بكت بكاء شديداً، حتى غشى عليها، فلما حركوها ، فأذا هي قد فارقت روحها الدنيا. فلما رأى أهل البيت ما جرى عليها أعلوا بالبكاء واستجدوا الغراء وكلّ من حضر من اهل الدمشق، فلم يُرذلك اليوم الأ باك أو باكية». (نفس المهموم، ص 456)
2- الايقاد ص 179؛ مقتل الحسين علیه السلام أو واقعة الطف، ص 295 و معالى السبطتين علیهماالسلام، ج 2، ص 170
3- المنتخب ص 478؛ بحار الانوار، ج 45 ص 115 و عوالم، ج 17، ص 374
4- بصائر الدرجات، ص:148؛ بحار الانوار، ج 46، ص 17 و نفس المهموم، ص 347
5- جریان دختر امام علیه السلام در خرابه شام با نام فاطمه در این کتابها نیز آمده است: ریاض المصائب ص 407؛ ریاض القدس، ج 2، ص 323 به بعد، ریاض الأحزان، ص 143 و 144

فصل چهارم رثا و سوگواری

اشاره

رثا وسوگواری

ص: 297

ص: 298

240. زبان حال

240. زبان حال (1)

اگر شاعر و یا نویسنده ای حال شخصی را به نحوی توصیف کند که «منسوب الیه» خود نگفته باشد، ولی اگر می گفت چنین می گفت از زبان حال استفاده کرده است.

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار *** بر کوزه گل همی لگدزد بسیار

و آن گل به زبان حال با دل می گفت *** من همچو تو بوده ام گرامی می دار (2)

زبان حال در مرثیه سرایی امری رایج است و بهترین سرودهها را در زبان حال در اشعاری می توان یافت که در رثای اهل بیت علیهماالسلام و به ویژه امام شهیدان علیه السلام سروده شده است رعایت چهار نکته در این قسم اشعار ضروری است:

1. زبان حال باید بیانگر عزّت کرامت و حریت و در عین حال مظلومیت امام و یاران او علیهم السلام باشد، نه اینکه به عنوان زبان حال ضعف و ذلّت و خواری را نشان دهد که از ساحت قدس آنان به دور است.

قَدْ غيّر الطَّعْن مِنهم كَلَّ جارحةٍ *** الّا المكارم في أمن من الغير (3)

ص: 299


1- در تعریف زبان حال گفته اند: «مادل على حالة الشى أو كيفية من ظواهر أمره، فكأنه قام مقام كلام يعبّر به عن حاله، فَلَم يُفتقر معه الى كلام يقولون نطقت بلسان رحاله» (اقرب الموارد، ج 2، ص 1142 و لغت نامه دهخدا، واژه «لسان الحال»)
2- لغت نامه دهخدا واژه «زبان حال»
3- شعر از شیخ کاظم ازری؛ مرحوم خیابانی در وقایع الایام، ص 494 می گوید: عالم جلیل سید نبیلی از فضلای عرب برای این احقر نقل کرد که شاعری از معاصرین از ریه از راه حسد چنانچه دأب بعضی از قاصرین معاصرین است بر وی تعییب می کرد و پیوسته در مجامع مردم از غایت جهل بر وی نقص وارد می نمود که قصاید و ابیات ازری چندان اهمیتی و تعریفی ندارد که این قدر بین الناس معروف شده شبی حضرت صدیقه طاهره را در واقعهٔ دید که او را خطاب عتاب نمود فرمود: «مالک و لولدی الکاظم لولم يقل الأشعراً واحداً لكفاه و هو هذا؛ چه کار داری با پسرم کاظم؟ اگر نمی گفت مگر یک شعر را، در حق او کافی بود و آن این است: قد غير الطعن منهم كل جارحة *** الا المكارم في امن من الغير یعنی اگر چه طعن نیزه و زخم دشمن محلی از اعضا و جوارح فتیان هاشمیه را سلامت نگذاشت و جای درستی نماند، اما مکارم اخلاق و محاسن اوصاف ایشان را ابداً تصرف و تغییر نتوانست داد و آنها همچنان مصون و محفوظ بماند»

2. اگر اشعار شامل زبان حال و نیز بیان وقایع است باید به صورتی باشد که خواننده این دو را از هم تشخیص دهد.

3. زبان حالهای موجود در بعضی مقاتل نباید در کسوت روایت توجیه شود؛ از جمله در برخی از مقاتل در خبر آمدن زینب کبری علیهاالسلام بر بالین بدن برادر گفته اند:

«و جعل لسان حالها يقول: انت الحسين انتَ أخى انت ابن امّى، انت نور بصرى انت مهجة فؤادی...(1)» با اینکه نویسنده تصریح به زبان حال بودن کرده، بعضی به عنوان روایت و گزارش واقعه آن را نقل می کنند. همچنین اشعار منسوب به «فاطمه صغرى» «نَعِبَ الغراب، فقلت من تنعاه ويلك يا غراب...(2)» باید به عنوان زبان حال ترجمه شود.

اگر شاعر شعر را در مصیبتی دیگر که برای خود او روی داده سروده است، نباید آن را از زبان شاعر برای مصایب کربلا بازگو کرد بلکه باید به عنوان شعری که خواندن آن در این واقعه هم مناسبت دارد، قرائت شود.

به عنوان نمونه این شعر معروف از ابوالحسن تهامی است که در مرگ فرزندش سروده است:

يا كوكباً ما كان أقصر عمره *** و كذا تكون كواكب الأسحار (3)در حالی که بعضی (4) آن را روایت- نه زبان حال- و از کلمات امام علیه السلام بر بالین علی اکبر علیه السلام

می شمرند ولی اساساً زبان حالی است که شاعر در مصیبت فرزند خود سروده است.

ص: 300


1- تظلم الزهراء علیه السلام، ص 218
2- بحارالانوار، ج 45 ص 171؛ عوالم، ج 17، ص 490 و ادب الطف، ج 1، ص 164
3- وقایع الايام، ص 512
4- از جمله ر.ک: تذکرة الشهداء، ص 212

241. پیشینهٔ مرثیه سرایی در اسلام

241. پیشینهٔ مرثیه سرایی در اسلام

سرودن مرثیه در بین صحابه رسول الله صلى الله عليه واله وسلم معمول بوده است؛ افرادی چون جعفر بن ابی طالب، عبدالله بن عبد المدان الحارثی، سعد بن معاذ، حمزه سید الشهداء، و... از صحابه و نیز کثیری از تابعین سروده هایی به عنوان رثا در برخی از مصائب داشته اند (1).

با توجه به این نکته و با در نظر گرفتن مراثی سروده شده برای سید الشهداء حسين بن على علیهماالسلام توسط علمای بزرگ اهل سنت شبهه ای در مشروعیت مرثیه سرایی بر طبق مذاق آنان باقی نمی ماند.

242. نخستین رثا

242. نخستين رثا

نخستین رثا در واقعهٔ طف توسط اهل بیت امام علیه السلام سروده شده و از دیگران عقبة بن عمر و سهمی است که در کنار تربت پاک حسینی ابیاتی را انشاء کرده است (2)؛

و برخی اوّل مرثیه سرا را سلیمان بن قتة دانسته اند (3):

ص: 301


1- ر.ک: اسدالغابة، ج 2، ص 298، 387 و ج 3، ص 387 ، الاستیعاب، ج 2، ص 482 و عقد الفرید، ج 3، ص 168 تا ص 233
2- مررت على قبر الحسين بكربلاء *** فقاضت عليه من دموعي غزيرها فما زلت أرثيه و أبكي بشجوة *** و يسعد عینی دمعها و زفیرها و بكيت من بعد الحسين عصائبا *** اطافت به من جانبيه قبورها إذا العين قرّت في الحياة و أنتم *** تخافون في الدنيا فأظلم نورها سلام على أهل القبور بكربلا *** وقل لها منّی سلام يزورها سلام باصال العشى و بالضحى *** تودیه نکباء الرياح و مورها ولا برح الوفاد زوّار قبره *** يفوح عليهم مسكها و عبیرها (أدب الطف، ج 1، ص 52 و 53؛ امالی ،مفید ص ،191، بحار الانوار، ج 45 ص 242؛ مناقب، ج 4، ص 123؛ خصائص الحسينية، ص249؛ نفس المهموم، ص 496 و عوالم، ج 17، ص 543)
3- که گوید: مررت على أبيات ال محمد *** فلم أرها أمثالها يوم حلّت ألم تر ان الشمس أضحت مريضة *** لقتل حسین و البلاد اقشعرت و کانوا رجاءً ثمّ أضحوا رزيةً *** لقد عظمت تلک الرزايا و جلت و تسألنا قيس فنعطی فقیرها *** و تقتلنا قيس إذا النعل زلت و عند غنّي قطرة من دمائنا *** سنظلبها يوماً بها حيث حلت فلا يبعد الله الديار و أهلها *** و إن أصبحت منهم برغم تخلت و ان قتيل الطف من ال هاشم *** أذل رقاب المسلمين فذلت و قد أعولت تبكى السماء لفقده *** و أنجمنا ناحت عليه وصلت (ادب الطف، ج 1، ص 54 این شعر در مقاتل الطالبین ص 121 ص 122 مروج الذهب، ج 3 ص 64، مناقب، ج 4، ص 117، بحارالانوار، ج 45، ص 244، ص 293، ص 294؛ عوالم، ج 17، ص 544 و نفس المهموم، ص 499 آمده و در معجم البلدان، ج 4، ص 36 همین اشعار را به عنوان اولین مرثیه به ابودهبل الجمحی نسبت داده است

243. شهیدان شاعر

243. شهيدان شاعر

گروهی از شعرا طف به جرم حق گویی به شهادت رسیدند و ما در اینجا به ذکر سه نام اکتفا می کنیم:

1. عبدالله بن عمار البرقى (1)

این شاعر محب اهل بیت علیهم السلام در سال 245 ه ق به جرم سرودن قصيدة نونية درباره آل الله علیهماالسلام

به شهادت رسید (2).

2. عبدالله بن سعید الحفاجی که در سال 466 ه. ق مسموم گردید (3).

ص: 302


1- ر.ک: مقتل خوارزمی، ج 2، ص 137؛ مناقب، ج 5، ص 126؛ بحارالانوار، ج 45 ص 255 عوالم، ج 17، ص 576 و أدب الطف، ج 3، ص 281 از سروده های اوست: إذا جاء عاشورا تضاعف حسرتی *** لال رسول الله وانتهل دمعتي بیوم به اغبرت به الأرض كلها *** شجونا عليهم اقشعرت مصائب ساءت كل من كان مسلماً *** و لكن عيون الفاجرين أقرّت إذا ذكرت نفسى مصيبة كربلاء *** و أشلاء سادات بها قد تفرّت أضاقت فؤادی و استباحت تجلدی *** وزادت علی کربی و عیشی امرت بنفس خدود في التراب تعفّرت *** بنفسی جسوم بالعراء تعرّت بنفسي رؤوس مشرقاتُ على القنا *** الى الشام تهدى بارقات الأسرة بنفسی شفاه ذابلات على الظمأ *** و لم ترو من ماء الفرات بقطرة بنفسى عيون غائرات شواخص *** الى الماء منها نظرة بعد نظرةٍ
2- الغدير، ج 4، ص 140 ، ادب الطف، ج 3، ص 283
3- ادب الطف، ج 2، ص 323. از سروده های اوست: يا أُمَةً كفرت و في أفواهها *** القرآن فيه ضلالها و رشادها أعلى المنابر تعلنون بسته *** و بسیفه نصبت لكم أعوادها تلك الخلائق بينكم بدرية *** قتل الحسين وما خبت أحقادها (ادب الطف، ج 2، ص 322)

3. کمیت بن زيد الأسدى، شاعر نامدار عرب که در سال 60 متولد و در سال 126 به شهادت رسید و آخرین کلمات او در لحظه شهادت این بود: «اللهم آل محمّد، اللهم آل محمد اللهم آل محمد (1)».

244. «رثائيه عونی».

244. «رثائيّة عونى»

سمعانی در انساب خود ابو محمد طلحة بن ابی عون، معروف به عونی را معاصر با عمر بن عبدالعزیز دانسته و می گوید عمر بن عبدالعزیز دستور قتل وی را صادر کرد (2).

اما باید گفت که اولاً عونی از فرزندان محمد بن ابی عون، وزیر مستعین عباسی و یا معتز و یا هر دو بوده که در حدود سالهای 253 تا 256 ه. ق می زیسته اند، و عمر بن عبدالعزیز هفتمین خلیفه اموی است که در سال 101 ه. ق از دنیا رفته است.

ثانیاً وی در اشعار خود تصریح به اسامی ائمه علیهاالسلام و القاب و مشخصات آنان کرده و این خود

قرینه ای بر تأخر او از عصر عمر بن عبدالعزیز است (3).

ص: 303


1- ر.ک: الغدیر، ج 2، ص 211 و مقدمة شرح الهاشميات، ص 19 و 20
2- الأنساب، ص 402b
3- ر.ک: یادداشتهای قزوینی، ج 3، ص 70 ،الغدیر، ج 4، ص 140 و ادب الطف، ج 2، ص 49. ابن شهر آشوب قدس سره در مناقب این اشعار را از او نقل کرده است: فيا بضعَةٌ مِنْ فؤادِ النّبي با *** لطف أجْرَتْ كثيباً مَهيلا ويا كَبَداً في فؤاد البتولة با *** لطف تُلّت فأضحت اکیلا قتلت فابكيت عين الرسول *** و أبكيت مِنْ رَحمَةٍ جبرئيلا لم أنس للحسين وَقَدْ ثوى *** بالطَّف مسلوب الرداء خليعا ظَمْآنَ مِنْ ماءِ الفُراتِ مُعطّشا *** ريان مِن غُصَصِ الحُتوفِ نقيعا يرنوا إلى الماء الفراتِ بِطَرْفِهِ *** فَيَراهُ عَنْهُ محرَّماً ممنوعا (مناقب، ج 4، ص ،119 120؛ بحار الانوار، ج 45 ص 246 و عوالم، ج 17، ص 550، 551)

245. محتشم کاشانی

245. محتشم کاشانى

«حسان العجم مولانا كمال الدين على» متخلّص به «محتشم» در حدود سال 905 ه. ق در کاشان متولد شد و به سال 996 ه. ق در همان شهر دیده از جهان فرو بست.

بیشتر تذکره نویسان از تبحر او در فنّ شعر سخن گفته اند و دیوان او نیز نشانگر این واقعیت است (1). اما آن چه یاد محتشم را زنده نگاه داشته است دوازده بندی است که درباره مصیبت سیدالشهداء علیه السلام سروده است و عالم جلیل القدر مرحوم آیة الله العظمى س-ي-د محمد مهدی بحر العلوم قدس سره مضامین آن سروده را در منظومه خود گنجانده است (2).

ص: 304


1- برای تحقیق بیشتر دربارهٔ «محتشم» ر.ک: مقدمهٔ آقای سید حسن سادات ناصری به دیوان محتشم
2- محتشم گوید: باز این چه شورش است که در خلق عالم است *** باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین *** بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره بازدمید از کجا کز و *** کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب *** کاشوب در تمامی ذرات عالم است گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست *** این رستخیز عام که نامش محرم است دربارگاه قدس که جای ملال نیست *** سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند *** گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین نور مشرقین *** پرورده کنار رسول خدا حسین کشتی شکست خورده طوفان کربلا *** در خاک و خون طپیده میدان کربلا (دیوان محتشم ص 280) و مرحوم بحرالعلوم چنین سروده است: الله اکبر ماذا الحادت الجلل *** فقد تزلزل سهل الأرض والجبل ما هذه الزافرات الصاعدات اسئ *** کانها عن لهيب القلب تشتعل ما للعيون عيون الدمع جارية *** منها تخذ خدوداً و هي تنهمل كأن نفخة صور الحشر قدفجات *** فالناس سكرُ ولا سكرُ ولا ثمل قد هل عاشورا و غم الهلال به *** كانما هو من شوم به زحل قامت قيامة اهل البیت و انكسرت *** سفن النجاة و فيها العلم و العمل وارتجّت الأرض و السبع الشداد و قد *** اصاب اهل السموات العلى الوجل و اهتز من دهش عرش الجليل فلو *** لا الله ما سکه اهوى به الميل جل الاله فليس الحزن بالغه *** لكن قلباً حواه حزنه جلل (تحفة الناصرية، ص 583 و 584)

246. «لقد كان لكم في رسول الله أسوهُ حَسَنةٌ»

246. «لقد كان لكم في رسول الله أسوهُ حَسَنةٌ (1)»

همه مسلمین لازم است از رسول خدا صلی الله وعلیه واله پیروی کنند و کارهای او را الگوی زندگانی خود نمایند در منابع عامه و خاصه (2) در حدود بیست گزارش از شهادت امام به پیامبر و نقل شده و در این روایات تصریح شده است که رسول الله صلى الله عليه و اله وسلم بعد از شنیدن این خبر سوگواری کردند.

و از آنجا که جبرئیل مکرّر خبر از شهادت او داده و پیامبر اکرم صلی الله وعلیه واله نیز مکرر عزاداری کرده اند،

پس ما هم باید جانب تکرار را رعایت کنیم.

خلاصه آنکه شیعه در این مورد عمل خود را دقیقاً منطبق بر سنت نبوی کرده و از پیش خود کاری انجام نداده که بدعت محسوب شود (2).

247. «يُجَددّونَ العَزاءَ جَيْلاً بَعَد جَيْل»، سوگواری و گذشت ایام.

247. «يُجَددّونَ العَزاءَ جَيْلاً بَعَد جَيْلٍ (3)»

سوگواری و گذشت ایام

عزاداری سید الشهداء علیه السلام هر روز تازه تر و زنده تر میشود و آوای شورانگیز آن در گوش جهانیان طنین می افکند و شعله های عواطف عاشقان از کانون دلها بر می خیزد و هاله ای از حزن و اندوه برگرد چهره خلق پدیدار میگردد و که طراوت آن هرگز فرسوده نخواهد شد زیرا این مراسم برای همیشه تضمین شده و خداوند در هر نسل و دوران مهر سیدالشهداء علیه السلام را صدر نشین دلها قرار داده و می دهد تا زمانی که نام خاتم الانبیاء صلی الله وعلیه واله بر زبانها جاری است، این سوگ پا برجاست و با گذشت زمان و گردش ایام از یاد نخواهد رفت.

و نیز می توان گفت «يُجَدِّدُون العزاء جيلاً بعد جيل معنى لطیف دیگری دارد و آن اینکه نوع سوگواری و روش آن با محفوظ ماندن حقیقت، چهره خود را تغییر می دهد.

ص: 305


1- الاحزاب (33)، 210
2- در این بحث ر.ک: علامه امینی قدس سره، سیرتنا و سنتنا سيرة نبينا و سنته صلی الله وعلیه واله
3- کامل الزیارات، ص 261؛ بحار الانوار، ج 44، ص 293

248. «فعلى الأطائب من اهل بيت محمد و على فليبك «الباكون»، مجوز گریستن و گریاندن

248. «فعلى الأطائب من اهل بيت محمد و على فليبك الباكون (1)»

مجوز گریستن و گریاندن

اعتقاد شیعه گریه در مصائب اهل بیت علیهماالسلام و به ویژه بر سید الشهداء علیه السلام امری پسندیده و سازنده است؛ زیرا:

1. ظلم به خاندان عصمت ظلم بر افراد معمولی و با اثری زودگذر نیست، بلکه ظلمی است به حیات انسانی چون آنان نمونه های بارز انسان کامل بودند و هر انسانی که خواستار زندگی انسانی است نمی تواند تأثر خود را از این رویدادها ابراز نکند و این ابراز تأثر خود عامل محرکی در جهت رشد و تکامل انسانها خواهد شد.

2. این گریه ها اعلامیه مقاومت شیعه در برابر ظالمان در هر زمان و هر مکان است و به مانندصاعقه ای سوزان بساط ستمگری را یکسره می سوزاند.

3. گریه وسیله ای است برای سه وظیفه مهم ما نسبت به معصوم؛ یعنی معرفت محبت و اطاعت مسرور بودن در سرور محبوب و غمگین بودن در سوگ او حاکی از ارتباط و پیوند معنوی با محبوب است.

4. این گریه ها خود عبادتی است که پاداشهای فراوان اخروی در بردارد.

امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ البُكاء وَ الجَزَعَ مَكْرُوهُ لِلْعَبد في كُلِّ ما جَزَعَ مَا خَلا البُكاء و الجَزَع على الحسين بن على فانّه فيه مأجور (2)».

و نیز فرمایش آن بزرگوار است که: «نَفَسُ المَهمومِ لِظُلْمِنَا تَسبيح و هَمُّهُ لَنا عِبادةٌ (3)».

5. همان گونه که جهاد اصغر بدون سلاح ممکن نیست، در جهاد اکبر و مبارزه با نفس نیز سلاحی خاص نیاز است که بتوان با آن نفس سرکش را مطیع و رام ساخت. و گریه بر حسین علیه السلام مانند گریه از خوف خدا (که به تعبیر امام علی علیه السلام در دعای کمیل سلاح انسانهاست) همین ویژگی را داراست.

6. در عناوین قبل سخن از گریه موجودات برای حسین بن علی علیهماالسلام به میان آوردیم. آنچه از انسان به عنوان اشرف مخلوقات مطلوب است عزاداری اختیاری در این سوگ است و در غیر این صورت از قافله موجودات عقب مانده است.

ص: 306


1- دعای ندبه
2- كامل الزيارات، ص 100، بحار الانوار، ج 44، ص 291
3- كامل الزيارات، ص 100، بحار الانوار، ج 44، ص 291 و عوالم، ج 17، ص 533

گریه بر حسین پیروی از سنت نبی مکرم صلی الله وعلیه واله و شیوه ائمه اطهار علیهماالسلام و به ویژه در این نشانه همگامی با امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف- است که می فرماید:

«فلا تدنيك صباحاً و مَساءً و لا بكيّن عليك بدل الدموع دماً (1)».

با توجه به این آثار و برکات در گریه است که در دعای ندبه دستور سوگواری در مصائب آل الله علیهماالسلام داده شده است.

ای خوشا چشمی که آن گریان اوست *** وی همایون دل که آن بریان اوست

249. مراحل سوگواری

249. مراحل سوگواری

1. حالت فرد عزادار را به خود گرفتن، که معمولاً از این حالت به تباکی تعبیر میکنند. البته یکی از فضلای آذربایجان گوید، روز عاشورایی معنای لطیف دیگری برای تباکی به خاطرم رسید و آن اینکه دو فرد یا دو گروه به تناوب یکدیگر را بگریانند (2).

2. اندوهگین بودن، که این اندوه به فرمایش امام هشتم علیه السلام تسبیح خدا است: «نَفَسُ الْمَهْمُوم

لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ، وَ هَمُّهُ لَنا عِبَادَةٌ (3)».

3. ندبه، گریه ای است که با یادآوری خوبیهای فقید همراه باشد (4) در دعای ندبه می خوانیم:

«فَعَلى الأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى، فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ».

4. جزع، از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«اِنَّ الْبُكَاءَ وَ الجَزَعَ مَكْرُوهُ لِلْعَبْدِ فِي كُلّ مَا جَزَعَ، مَا خَلا الْبُكاء وَالْجَزَعْ عَلَى الْحُسَينِ بن على علیه السلام فَإِنَّهُ فيه مأجورٌ (5)؛ هر گریه و ناشکیبایی ناپسند است مگر در مورد سیدالشهداء علیه السلام که پاداش هم دارد.

5. عویل، بانگ برآوردن در گریه و با اندک تفاوت آن را صرخه و عج و ضجه مینامند و دردعای ندبه به این امور اشاره شده است.

ص: 307


1- بحار الانوار، ج 98، ص 320
2- انیس الادباء، ص 60 و 61
3- بحار الانوار، ج 44، ص 278 و عوالم، ج 17، ص 528
4- لسان العرب، ج 1، ص 754 و اقرب الموارد، ج 3، ص 1284
5- کامل الزیارات، ص ،100، بحار الانوار، ج 44، ص 291 و عوالم، ج 17، ص 533

250. «أَنْشِدْنى كَمَا تُنْشِدونَ».

250. «أنْشِدْنى كَما تُنْشِدُونَ»

«عن ابي هارون المكفوف (1)، قال: قال لى ابو عبدالله : يا أبا هارون أنشدني في الحسين، فأنشدته، قال: فقال لى أنشدنى، كما تنشدون؛ يعنى بالرّقة، فأنشدته أمرر على جدث الحسين فقل لأعظمه الزكيّة.

قال: فبكى، ثمّ قال: زدني فانشدته القصيده الاخرى، قال: فبكى و سمعت البكاء من خلف الستر ...(2)».

واژه «رقه» را بعضی به فتح را خوانده اند (3) که نام شهری بوده در کناره فرات و اکنون خراب و ویران شده است (4)؛ وقایعی در این شهر و حدود آن اتفاق افتاده است (5)، که از آن جمله می توان از جنگ صفین نام برد (6). به هر حال اگر «رقه» را به فتح را خواندیم معنای کلام امام این میشود که شعر را با همان آهنگی بخوان که در شهر رقه می خوانند.

اما برخی دیگر احتمال داده اند که «رقه» با کسر راء باشد؛ یعنی شعرت را با آهنگی محزون قرائت کن (7)و مؤید این احتمال آن است که در همین روایت طبق نقل دیگری این چنین آمده است:

«فقال لى أنشدنى، فأنشدته، فقال: لا، كما تشدون و كما ترثيه عند قبره (8)»

یادآوری این مطلب مفید است که سراینده این اشعار «سید حمیری» متولد سنه 105 ه. ق و متوفای 173، یا 178 (9)ه.ق است. آمده است که روزی وی در مجلسی نشسته بود، مشاهده کرد، تمام

ص: 308


1- برای تحقیق درباره حالات اوهارون المكفوف، ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 15 و 61 و ج 22، ص 72؛ قهپایی، مجمع الرجال، ج 7، ص 107 و ج 6 ص 148؛ جامع الرواة، ج 2، ص 281 و ادب الطف، ج 1، ص 233
2- ثواب الأعمال، ص 190؛ کامل الزیارات، ص 104؛ بحار الانوار، ج 44، ص 288؛ عوالم، ج 17، ص 542 و الغدیر، ج 2، ص 236
3- بحار الانوار، ج 44، ص 289
4- لغت نامه دهخدا، ج 27 واژه «رقة»
5- ر.ک: اخبار الطوال، ص 48 154، 167، 383، 390 و 391 تاریخ مختصر الدول، ص 101، 130 و 148 و الوزراء و الکتاب ص 46، 148، 161، 162، 165، 179، 189، 190، 195، 205، 208، 210 و 244
6- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 187 و انساب الأشراف، ج 2، ص 297 و 298
7- عوالم، ج 17، ص 542
8- كامل الزيارات، ص 105؛ بحار الانوار، ج 44، ص 287 و عوالم، ج 17، ص 541
9- جهت تحقیق بیشتر در حالات سید حمیری ر.ک: ادب الطف، ج 1، ص 198 به بعد و الغدیر، ج 2، ص 213 به بعد

صحبت مردم از مادیات است، با خشم از مجلس برخواست و هنگامی که سبب پرسیدند، این اشعار را انشاء کرد:

انى لأكره أن أطيل بمجلس *** لأ ذكر فيه لأل بيت محمد

لأ ذكر فيه لأحمد و وصيّه *** و بينه ذلك مجلس وصف

ان الذى ينساهم في مجلس ***حتّى يفارقه لغير مسدّد (1)

و اما بخشی از آن اشعار که ابوهارون مکفوف در محضر امام صادق علیه السلام از سید حمیری قرائت کرد:

أمرر عَلى جَدَثِ الحسين *** و قل لاعظمه الزكية

يا اغظماً لا زالت من *** وطفاء ساكِبَةٍ رويّة

فاذا مررت بقبره *** فأطل به وقف المطيّة

و ابكِ المطهر للمطهر *** والمطهرة الزكية

کبكاء معولة أتَتْ *** يوماً بواحدها المنية (2)

بر قبر او بگذر و به استخوانهای پاک او بگو ای استخوانها همیشه از ریزش باران سیراب باشید. هنگامی که بر مزارش می رسی از مرکب فرود آی و لحظه ای بر خاک بنشین و بر آن پاک و پاکزاد گریه کن و به خاطر پدر و مادر پاک او اشک بریز مانند زنی که در مرگ یگانه فرزندش شیون می کند.

ای صبا، ای پیک دور افتادگان *** اشک ما بر خاک پاک او رسان

پروردگارا تو را سپاس می گویم که توفیق نگارش این اثر ناچیز را به من عنایت فرمودی و از تو می طلبم که این نوشته را وسیله ای برای نجاتم در روز قیامت قرار دهی چرا که حسین علیه السلام باب نجات امت است.

خادم الحسین علیه السلام

حسين العندليب الهمدانی

ص: 309


1- الغدیر، ج 2، ص 243 و ادب الطف، ج 1، ص 200
2- الأغانی، ج 7، ص 240 و 241 و الغدیر، ج 2، ص 235

ص: 310

کتابنامه

استشهاد به یک کتاب به معنای تأیید تمام مطالب آن نیست.

1. قرآن کریم

2. آثار الباقية: ابوریحان بیرونی ترجمه اکبر داناسرشت انتشارات امیرکبیر، تهران، 1363ه. ش.

3. ابصار العين في انصار الحسين علیهماالسلام: محمد السماوى مكتبة بصيرتی، قم، 1408 ه. ق.

4. ابناء الرسول صلى الله عليه و اله وسلم في كربلا خالد محمد خالد.

5. ابو الشهداء علیه السلام: عباس محمود العقاد، مكتبة سعد، مصر.

6. الاتحاف بحبّ الأشراف: عبدالله الشبراوی، منشورات الرضی، قم، الطبعة الثانية، 1363ه. ش.

7. اثبات الوصيّة: على بن الحسين المسعودى مكتبة بصيرتي، قم، الطبعة الخامسة.

8. اثبات الهدى محمد بن الحسن الحر العاملي، قم.

9. الأحتجاج ابو منصور احمد بن على الطبرس، مطبعة نعمان، نجف، 1386 ه.ق.

10. احقاق الحق و ازهاق الباطل: قاضی نور الله المرعشى التسترى (با تعليقات مرحوم آية الله مرعشی)، کتابفروشی اسلامیة، تهران، 1393 ه. ق.

11. الأخبار الدخيلة: الشيخ محمد تقى التسترى مكتبة صدوق، تهران.

12. الاخبار الطوال: ابو حنيفه الدينوري، دار احياء الكتب العربي، القاهره الطبعة الاولى، 1960م.

13. اختيار معرفة الرجال (رجال کشی): شیخ طوسی، دانشکده الهیات مشهد، 1348 ه. ش.

14. الأختصاص شيخ مفيد، مكتبة بصيرتي، قم.

15. ادب الحسين علیه السلام و حماسته احمد صابری همدانی 1395 ه.ق.

16. ادب الطف او شعراء الحسين علیه السلام: جواد شبر موسسة الاعلمى للمطبوعات، لبنان، الطبع الأول، 1388ه. ق.

17. الأرشاد: شيخ مفيد، دار الكتب الأسلامية، 1377 ه.ق.

.18 اساس البلاغة: جار الله زمخشری، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.

19. الأستبصار: شیخ طوسی، دار الكتب الأسلامية، نجف، الطبعة الثانية، 1376 ه. ق.

20. الاستيعاب في معرفة الأصحاب: ابن عبدالبرالنمرى القرطبی، الطبعة الثانية، دائرۃ المعارف النظامية، هند، 1336ه. ق.

ص: 311

21. اسد الغابة في معرفة الصحابة: على بن محمد بن عبد الكريم الجزري، المكتبة الأسلامية، تهران.

22 اسرار الشهادة: فاضل دربندی، چاپ سنگی، 1284 ه. ق.

23. اسعاف الراغبين: محمد الصبان (حاشيه نور الابصار) مطببعة ميمنية، مصر، 1322 ه. ق.

24. الأشعثيات: محمّد بن محمد الأشعث الكوفى مكتبة نینوی، تهران. (به ضمیمه قرب الاسناد چاپ نشده است).

25. الأصابة في معرفة الصحابة: احمد بن علی بن محمد العسقلاني مكتبة المثنى لبنان، الطبعة الاولى، 1328 ه.ق.

26. اصول کافی: محمّد بن یعقوب الکلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، کتابفروشی علمیه اسلامية.

27. الأعلام: خير الدين الزركلي، الطبعة الثالثة.

28. اعلام الورى بأعلام الهدى: امين الأسلام فضل بن الحسن الطبرسی، دار الكتب الأسلامية، الطبعة الثالثة.

29. اعیان الشيعة: السيد محسن الأمين، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1400 ه.ق.

30. الأغاني: ابو الفرج الاصفهاني، وزارة الثقافة و الأشارد القومى، مصر.

31.اقبال الاعمال: علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، دار الكتب الأسلامية، تهران، الطبعة الثانية، 1390 ه.ق.

32. اقرب الموارد سعيد الشرتوني موسسة النصر، تهران.

33. الأمالي: شیخ صدوق، با ترجمه محمد باقر کمره ای کتابفروشی اسلامیه، تهران 1380 ه. ق.

34. الأمالی: شیخ مفید، مكتبة بصيرتي، قم.

35. الأمام الحسين علیه السلام: عبدالله العلايلي دار مكتبة التربية، بيروت، 1972 م.

36. الأمامة والسياسة ابن قتيبه الدينوري، مطبعة مصطفى البابی، مصر، 1388 ه. ق.

37 الأنساب: السمعانی، مكتبة المثنى، 1970م.

38. انساب الأشراف: بلاذرى ترجمة الامام الحسين علیه السلام در مجموعه ای به نام (الحسين و علیه السلام السنة) چاپ شده است مدرسه چهل ستون و مكتبتها العامة .تهران

39. انساب الأشراف: بلاذری ،ج 2 موسسة الأعلمى للمطبوعات، لبنان، الطبعة الاولى 1394 ه. ق.

40. الأنوار القدسية: الشيخ محمد حسين الأصفهاني، موسسة الوفا، بيروت، 1402 ه.ق.

41. الأنوار النعمانية: سيد نعمة الله الجزایری، شرکت چاپ.

42. انيس الأدباء وسمير السعداء نظام العلماء ،تبریزی، چاپ سنگی، 1315 ه. ق.

43 ايام العرب في الأسلام: محمد ابو الفضل ابراهيم على محمد البجاوي، دار الفكر، لبنان.

44. ايام العرب في الجاهلية: محمد احمد جاد المولی بک علی محمد البجاوري محمد ابو الفضل ابراهیم دار

احياء التراث العربي، بيروت.

ص: 312

45. ایضاح المكنون في الذيل على الكشف الظنون: اسماعيل باشا، مطبعة الأسلامية و الجعفری تهران،

الطبعة الثالثة، 1378 ه.ق.

46. الأيقاد: السيد محمد على الشاه عبد العظیمی، منشورات فیروزآبادی، قم، 1411 ه.ق.

47. بحار الأنوار: علامه محمد باقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ه. ق.

[در مجلداتی که شماره جلد چاپ بیروت با چاپ ایران متفاوت است معمولاً به هر دو چاپ ارجاع داده شده است].

48.البدء و التاريخ: مطهّر بن ابى طاهر المقدسی، 1916م.49. البداية والنهاية : ابو الفداء حافظ ابن كثير، مكتبة المعارف بيروت و مكتبة النصر، رياض، الطبعة الاولى، 1966م.

50. البرهان في تفسير القرآن سید هاشم البحراني مكتبة اسلامية 1375، ه. ق.

51. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد علیهماالسلام: محمد بن حسن بن فروخ الصفار القمي، مكبتة آية الله

المرعشی، قم، 1404 ه. ق.

52. بغية النبلاء في تاريخ كربلا: السيد عبد الحسين الكليدار آل طعمة، مطبعة الأرشاد، بغداد، 1966 م.

53. بلاغة الحسين الله : مصطفى محسن الموسوى الحائری، چاپخانۀ عالی مرکزی ،تهران، 1369 ه ق.

54. بلاغات النّساء:ابن طيفور، مكتبة بصيرتي، قم.

55. پرتوی از عظمت حسین علیه السلام: لطف الله صافی، کتابخانه صدر، تهران.

56. تاج العروس من جواهر القاموس محمد مرتضی الزبیدی، دار مكتبة الحياة، بيروت.

57. تاریخ پیامبر اسلام صلی الله وعلیه واله: محمد ابراهیم ،آیتی انتشارات دانشگاه تهران،1366 ه. ش.

58. تاريخ الخلفاء: جلال الدين السيوطى، مطبعة المدنى، قاهرة، الطبعة الثانية، 1383 ه- ق.

58. تاريخ دمشق (ترجمة الامام الحسين علیه السلام): ابن عساكر، مجمع احياء الثقافة الأسلامية، الطبعة الثانية، 1414 ه. ق.

60. تاریخ الطبری: محمد بن جریر الطبری، دار المعارف، مصر، الطبعة الثانية، 1971م.

61. تاریخ مختصر الدول: ابن العبري.

62 تاریخ الیعقوبی: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر (ابن واضح الأخبارى)، منشوات الشريف الرضي، قم،

1414 ه. ق، 1373 ه. ش.

63. تأسيس الشيعه لعلوم الأسلام: السيد حسن الصدر ، منشورات الأعلمى، تهران.

64. تأويل الأيات الطاهرة في فضائل العترة الطاهرة: السيد شرف الدين على الحسيني الاسترآبادی، موسسة النشر الأسلامى، الطبع الأول، 1409ه. ق.

65. تجارب السلف: هندوشاه بن سنجر نخجوانی به تصیحح عباس اقبال، 1313 ه. ش.

66. تحف العقول عن ال الرسول: ابن شعبة الحراني، مطبعة الحيدية، نجف، الطبعة الخامسة، 1380 ه.ق.

ص: 313

67. تحفة الناصرية فى فنون الادبية: ابو القاسم بن محمد ابراهیم رشتی، چاپ سنگی، 1278 ه. ق.

68. تحقیق درباره روز اربعین سید الشهداء علیه السلام: محمد علی قاضی طباطبایی، تبریز، 1393 ه. ق.

69. تذكرة الخواص: سبط بن الجوزی، مؤسسة اهل البيت علیهماالسلام، لبنان، 1401 ه. ق.

70. تذكرة الشهداء: ملا حبيب الله کاشانی چاپ قدیم.

71. تظلم الزهراء علیهاالسلام من اهراق دماء آل العباء علیهماالسلام: السيد رضى بن نبي ،القزويني منشورات الرضی، قم الطبعة الثالثة، 1405 ه.ق.

72. تفسیر العیاشی: محمد بن مسعود بن عياش السلمى السمرقندي، المكتبة العلمية الأسلامية، تهران، 1380 ه. ق.

73.تفسیر فرات: الکوفی فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي مكتبة الداورى، قم.

74. التفسير الكبير: فخر رازی، مصر.

75. تفسیر نمونه: جمعی از نویسندگان زیر نظر ناصر مکارم شیرازی، دار الكتب الاسلامية.

76. تهذيب الأحكام: شيخ طوسي، دار الكتب الأسلامية، تهران، الطبعة الثالثة، 1364 ه. ش.

77. تهذيب الأنساب و نهاية الأعقاب: عُبيدلى نسابه مكتبة آية الله المرعشی، قم الطبعة الاولى، 1413 ه. ق.

78. التوحید: شیخ صدوق، موسسة النشر الأسلامى، قم.

79. تنبیه الخواطر و نزهة النواظر: (معروف به مجموعه ورام)، ورام بن ابی فراس المالکی چاپ سنگی، 1303 ه. ق.

80. تنقيح المقال في علم الرجال: الشيخ عبد الله المامقانی، انتشارات جهان تهران.

81. تيسير الوصول الى جامع الاصول: ابن ربيع الشيباني الزبيدي، موسسة الحلبی، قاهره.

82. ثواب الاعمال و عقاب الأعمال: شیخ صدوق با ترجمه علی اکبر غفاری کتابفروشی صدوق، تهران.

83. جامع احاديث الشيعة: زير نظر مرحوم آية الله العظمی بروجردی ( قدس سره).

84. جامع الرواة: محمد بن على الاردبيلي الغروى مكتبة المحمدى.

85. جامع المدارك: السيد احمد الخوانساری، موسسة اسماعیلیان، 1405 ه.ق.

86. جلاء العیون: علامه مجلسی چاپ سنگی 1326 ه.ق.

87. جمهرة الأمثال: ابو الهلال العسکری، چاپ سنگی، 1307 ه. ق.

88. جمهرة انساب العرب: على بن احمد بن سعيد بن حزم الأندلسي، دار الكتب العلمية، بيروت، 1403 ه. ق.

89. جمهرة خطب العرب: احمد زکی صفوت المكتبة العلمية، بيروت.

90. جمهرة رسائل العرب: احمد زكى صفوت المكتبة العلمية، بيروت.

91. جنّة النعيم: حاج ملا محمد باقر مازندرانی، چاپ سنگی.

92. جواهر الكلام: ج 20، الشيخ محمد حسن النجفى دار الكتب الأسلامية، 1392ه. ق.

ص: 314

93. حجة السعادة في حجة الشهادة: اعتماد السلطنة چاپ سنگی 1310 ه. ق.

94. الحدائق الناضرة في احكام العترة الطهرة: ج 16 الشيخ يوسف البحراني، موسس النشر الأسلامي.

95. الحسن و الحسين علیهماالسلام سبطا رسول الله صلى الله عليه وسلم: محمد رضا مصری دار الكتب العلمية، بيروت، 1395 ه. ق.

96.الحسين علیه السلام في طريقه الى الشهادة: على بن الحسن الهاشمي، مطبعة الزهراء، بغداد، 1377 ه-.ق.

97. حلية الأولياء في فضائل محمد و آله الأطهار علیهماالسلام: سید هاشم البحراني، دار الكتب العلمية، قم، الطبعة الاولى، 1397 ه. ق.

98. حماسه حسینی: شهید مرتضی مطهری انتشارات صدرا.

99. الحياة السياسية للامام الحسن علیه السلام: جعفر مرتضى العاملی، 1405 ه. ق.

100. حياة الأمام الحسن بن علی علیهماالسلام: باقر شريف القرشي، دار الكتب العلمية، قم.

101. خصائص الحسينية: الشيخ جعفر التسترى منشورات الشريف الرضی، قم، 1416 ه. ق.

102. الخصال: شيخ صدوق، موسسة النشر الأسلامي، قم، 1403 ه. ق.

103. الخطط المقريزية: احمد بن على المقريزي، دار احیاء العلوم، لبنان.

104. خیرات حسان: محمد حسن خان اعتماد السلطنة، چاپ سنگی 1305 ه. ق.

105. الدر المنثور: جلال الدين السيوطى نشر محمد امین بیروت.

106. الدروس الشرعية فى فقه الأمامية: شهيد اوّل، انتشارات صادقی، قم.

107. دلائل الأمامة: محمد بن جرير الطبرى ( الشيعي) منشورات الرضى، قم، الطبعة الثالثه، 1363ه- . ش. 108. دليل معجم رجال الحديث: محمد سعيد الطربي، مركز نشر آثار الشيعة.

109. الدمعة الساكبة: ملا محمد باقر، بهبهانی چاپ سنگی 1332 ه-. ق.

110. دمع السجوم: (ترجمه نفس المهموم)، میرزا ابو الحسن، شعرائی کتابفروشی علمیه اسلامیه تهران 1374 ه. ق. 111 دیوان :(آتشکده حجة الاسلام نیّر تبریزی مرکز نشر کتاب تهران

112. دیوان (قسم الحسيني): السيد حيدر الحلى الشريف الرضى، قم، الطبعة الثانية، 1415 ه.ق.

113. دیوان محتشم کاشانی کتابخانه ،سنایی ،تهران چاپ سوم، 1370 ه. ش.

114. ذخائر العقبي في مناقب ذوی القربی: محب الدین احمد بن عبد الله الطبری، مکتبة القدسی قاهرة، 1356 ه.ق.

115. الذريعة الى تصانیف الشیعة: شیخ آقا بزرگ تهرانی، الطبعة الاولى، كتابخانه اسلامية.

116. ذريعة النجاة: میرزا رفیع گرمرودی کتابفروشی هاشمی و مصباحی، تبریز.

117 رجال ابی داود: حسن بن علی بن داود الحلّى منشورات الرضى قم.

118. رجال الطوسی: شیخ طوسی، المطبعة الحيدرية، نجف، الطبعة الاولى، 1381 ه. ق.

ص: 315

119. رجال علامه: علامه حلی، چاپ سنگی.

120. رحله ابن جبير: دار الثراث، بیروت، 1388 ه. ق.

121. روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات: محمّد باقر الموسوی الخوانساری، مکتبة، اسماعیلیان، تهران.

122. الروضة البهيّة في شرح اللمعة الدمشقية: شهید ثانی چاپ سنگی.

123. روضة الشهداء: ملا حسین واعظ کاشفی، کتابفروشی اسلامیة ،تهران، 1341 ه. ش.

124. روضة الواعظين: ابو جعفر محمد بن فتال النیسابوری، کتابفروشی، مصطفوی، قم.

125. رياحين الشريعة: شيخ ذبيح الله محلاتی، دار الكتب الأسلامية، تهران.

126. رياض الأخران: ملا محمد حسن قزوینی، چاپ سنگی.

127. رياض القدس: صدرالدین واعظ قزوینی کتابفروشی ،اسلامیه تهران، 1369 ه. ق.

128. رياض المدح والرثاء: شيخ حسين على آل الشيخ سليمان البلادي البحراني مكتبة الداوري، قم، لطبعة

الثالثة، 1412 ه. ق.

129. ریاض المصائب: سید محمد موسوی چاپ سنگی 1295 ه. ق.

130. سخنان حسین بن علی علیه السلام از مدینه تا کربلا: محمد صادق نجمی دفتر انتشارات اسلامی قم

چاپ پنجم، 1374 ه. ش.

131. السرائر. بن ادريس الحلى، موسسة النشر الأسلامي، قم، 1410 ه. ق.

[علاوه بر این چاپ در مواردی آدرس طبع قدیم نیز داده شده است].

132. سراج الأنساب: سید احمد بن محمد بن عبدالرحمن کیاء گیلانی، مکتبة آية الله المرعشی، قم، چاپ اول، 1409 ه. ق.

133. سفرنامه ابن بطوطه: ترجمه محمد علی موحد، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1361ه- . ش. 134. سفينة البحار حاج شیخ عباس قمی چاپ سنگی 1355 ه. ق.

135. سكنية بنت الحسين علیهماالسلام: الدكتورة بنت الشاطى درا الهلال.

136. سنن ابن ماجه: عبد الله محمّد بن يزيد القزوینی، دار احياء الثراث العربی، لبنان، 1395 ه .ق.

137. سنن الترمذی: محمد بن عیسیٰ بن سورة الترمذي دار الفکر بیروت 1400 ه. ق.

138. سیر اعلام النبلاء: محمد بن احمد بن عثمان الذهبي موسسة الرسالة، بيروت، الطبعة الثالثة، 1405 ه. ق.

139. سيرتنا وسنتنا سيرة نبينا و سُنته صلی الله وعلیه واله: علامه امینی، المطبعة الحيدرية، تهران، الطبعة الثالثة، 1368 ه. ق.

140. السيدة سكينة علیهاالسلام: السيد عبد الرزاق الموسوى المقرم.

141. الشجرة المباركة: فخر رازی، مكتبة آية الله المرعشی، قم، الطبعة الاولى، 1409 ه. ق.

142. شرح زیارت جامعة كبيره فخر المحققين شیرازی، بنیاد فرهنگی طبسی حائری مشهد.

ص: 316

143. شرح معلقات السبع: زوزنی منشورات ارومية، قم، 1405 ه. ق.

144. شرح نهج البلاغة: ابن ابى الحديد دار احياء الثراث العربي، بيروت.

145. شرح الهاشمیات: کمیت محمد محمود :الرافعى مطبعة شركة التمدن الصناعية، مصر، الطبعة الثانية. 146. شذرات الذهب فى اقوال من ذهب عبد الحى بن العماد الحنبلي المكتب التجاري للطباعة والنشر، بيروت. 147. شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور: ميرزا ابو الفضل ،تهرانی کتابفروشی مرتضوی ،تهران، 1309 ه. ق.

148. الشهيد مسلم بن قيل: السيد عبد الرزّاق الموسوى المقرم، منشورات الرضی، قم، 1413 ه.ق. 149. صبح الأعشى فى صناعة الأنشاء: احمد بن على القلقشندى وزارة الثقافة و الارشاد القومى، مصر.

150. صحيح البخاری: ابو عبد الله محمد بن اسماعيل البخاری، دار احياء الثراث العربي، بيروت.

151. صحيفة الأبرار: حجة الاسلام تبریزی چاپ سنگی.

152. صفة الصفوة : ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد الجوزی دار المعارف العثمانية، حيدرآباد هند، 1355 ه. ق.

153 الصواعق المحرقة: ابن حجر هيثمى مكتبة القاهرة، مصر، 1385 ه. ق.

154. العباس علیه السلام: سيد عبد الرزّاق الموسوى المقرّم، منشورات الشريف الرضي، قم، الطبعة الاولى. 155 العقد الفريد: ابن عبد ربه الاندلسی، دار الكتاب الأسلامى، بیروت، 1401 ه. ق.

156. العيون العبري: سيد ابراهيم المیانجی کتابفروشی ،اسلامیه تهران، 1379 ه. ق.

157. علل الشرایع: شیخ صدوق، دار احياء الثراث العربي.

158. على ضفاف الغدير: فاضل الحسينی ،المیلانی دار ،المرتضی، مشهد، 1403 ه. ق.

159. عمدة الطالب فى انساب آل ابی طالب: ابن عنبة المطبعة الحيدرية، نجف، 1381 ه. ق.

160. عوالم العلوم و المعارف: (الامام الحسين ، ج 17، الشيخ عبد الله البحراني، الأصفهاني، موسسة الأمام

المهدى (عج) قم، 1407 ه. ق .

161. عوالى اللئالى العزيزية: ابن ابى جمهورالأحسائى، قم، الطبعة الاولى، 1405 ه. ق.

162. عنصر شجاعت: میرزا خلیل کمره ای کتابفروشی اسلامیة .تهران

163. غاية المرام فى حجة الخصام سيد هاشم ،البحرانی دار القاموس الحديث، بيروت.

164. الغدير: علامه امینی دار الكتب الاسلامية، تهرانی، 1372 ه.ق.

165. غرر الحكم و درر الكلم: محمد تمیمی الآمدى باشرح آقا جمال خوانساری انتشارات دانشگاه تهران

چاپ چهارم، 1366ه. ش.

166. الغيبة: محمد بن ابراهيم النعمانی کتابفروشی ،صابری، تبریز، 1383 ه. ق.

167. الفتوح: احمد بن اعثم الكوفى دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الاول 1406 ه. ق.

ص: 317

168. فتوح البلدان ابو الحسن البلاذری، منشورات الارومية، قم، 1404 ه.ق.

169. الفخرى: السيد عزيز الدين ابو طالب المروزي، مكتبة آية الله المرعشی، قم، 1404 ه. ق.

170. فرائد السمطين: ابراهيم بن محمد الجويني موسسة المحمودى، بيروت، الطبعة الاولى، 1398 ه. ق.

171. فرسان الهيجاء: شيخ ذبیح الله محلاتی مرکز نشر کتاب ،تهران، چاپ دوم، 1390 ه. ق.

172. الفروع من الكافى: محمد بن يعقوب الكليني، دار الكتب الأسلامية، تهران، 1391 ه. ق.

173. فصول المهمة فى معرفة الأئمة ابن صباغ المالکی، چاپ سنگی، 1203 ه. ق.

174 الفضائل: (ترجمة الامام الحسين علیه السلام) احمد بن محمد بن حنبل.

(در ضمن مجموعه الحسین علیه السلام و السنة چاپ شده است) مدرسه چهل ستون و مكتبها العامة، تهران.

175. فضائل الخمسة من الصحاح الستة: السيد مرتضی الحسینی الفیروزآبادی، دار الكتب الأسلامية، تهران،

الطبعة الثانية، 1392 ه ق.

176. فضل زيارة الحسين: محمد بن علی بن الحسن العلوى الشجرى مكتبة آية الله المرعشی، قم، 1403 ه. ق.

177. فلسفه شهادت یا رمز محبت: محمد هادی فخر المحققين، 1374 ه. ق.

178. فوائد الرجالية (رجال) بحر العلوم سید محمد مهدی بحر العلوم، منشورات مكتبة الصادق، تهران، 1363 ه. ش.

179. فهرست اسماء مصنفی الرجال (رجال نجاشی): ابوالعباس احمد بن علی النجاشی،مکتبة الداوری، قم، 1398 ه.ق.

180. الفهرست: ابن ندیم مطبعة الرحمانية، مصر، 1348 ه. ق.

181. الفهرست: شیخ طوسی

182. فيض الدموع: محمد ابراهیم نواب بدایع نگار انتشارات هجرت، قم، چاپ اول، 1374 ه. ش.

183. قاموس الرجال: شیخ محمد تقی التستری، مرکز نشر کتاب تهران و چاپ جدید موسسة النشر الأسلامي، قم. 184 قمقام زخار فرهاد میررزا انتشارات اسلامیه تهران، 1363ه. ش.

185. قیام امام حسین علیه السلام: برگزیده از «الفتوح ابن اعثم ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی چاپ اوّل، 1373ه. ش.

186. کامل بهائی: عماد الدین طبری موسسۀ طبع و نشر، قم، 1334 ه-. ش.

187 كامل :الزيارات: محمد بن قولویه مطبعهٔ مرتضوية، 1356 ه. ق.

188. الكامل فی التاریخ ابن اثیر دار صادر و دار بیروت، بیروت، 1385 ه. ق.

189. كبريت الأحمر: شیخ محمد باقر بیرجندی کتابفروشی اسلامیة، تهران.

190. كتاب الحج: ( تقريرات مرحوم آية الله داماد قدس سره» عبد الله جوادى الاملی، قم.

191 کتاب الحج: (تقریرات مرحوم آیة الله شاهرودی قدس سره) محمد ابراهیم جناتی، مطبعة القضاء، نجف، 1383 ه. ق.

ص: 318

192. کتاب الحج: (تقریرات مرحوم آیة الله گلپایگانی قدس سره احمد صابری همدانی، الطبعة الاولى، 1400 ه. ق. 193 کتاب سلیم بن قیس الکوفی دار الكتب الأسلامية، قم.

194. الكشاف عن حقائق غوامض التتريل: جار الله زمخشری، نشر ادب الحوزه قم.

195. كشف الغمة في معرفة الأئمة: على بن عيسى الأربلى دار الكتاب الأسلامی بیروت، 1041 ه. ق.

196. كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون: حاجى خليفة، مكتبة اسلامية ومكتبة الجعفری، تهران، 1387 ه . ق.

197. كشف المحجة لثمرة المهجة: سيد علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، مطبعة الحيدية، نجف، 1370 ه. ق.

198. كمال الدين و تمام النعمة: شيخ صدوق، موسسة النشر الأسلامی، قم، 1405 ه. ق.

199. کنز العمال في سنن الاقوال والأفعال: علاء الدين على المتقی بن حسام الهندی، موسسة الرسالة، بیروت، 1405 ه. ق.

200. كنوز السعادة و رموز الشهادة: محمد رفیع بن علی اصغر التبریزی، چاپ سنگی.

201. الكُنى و الألقاب: حاج شیخ عباس قمی، مطبعة الحيدرية، نجف، 1376 ه. ق.

202. گنجینه اسرار: (دیوان عمان سمانی)، انتشارات میثم تمار اصفهان، 1363 ه. ش.

203. لباب الأنساب والألقاب والأعقاب: ابوالحسن علی البیهقی، مكتبة آية الله المرعشی، قم، الطبعة الاولی، 1410 ه. ق.

204. لسان العرب ابن منظور، دار صادر، بیروت

205. لسان المیزان ابن حجر العسقلاني، موسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، الطبع الثاني، 1390 ه .ق.

206. لغت نامه علی اکبر دهخدا و .... دانشکده ادبیات دانشگاه تهران.

207. لمعات الحسين: سید محمد حسین حسینی ،تهرانی انتشارات باقر العلوم علیه السلام.

208. لواعج الأشجان: سيد محسن الامين، مكتبة بصيرتي، قم.

209. اللهوف على قتلى الطفوف: علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس با ترجمه سید احمد فهری زنجانی به نام آهی سوزان بر مزرا شهیدان انتشارات جهان تهران و) (چاپ سنگی).

210. لؤلؤ و مرجان: حاج میرزا حسین نوری چاپ سنگی.

211. مبعوث الحسين: محمد على عابدين، مؤسسة النشر الأسلامى، قم، 1408 ه.ق.

212. مثير الأحزان ابن نما، چاپ قدیم 1318 ه. ق.

213. مثير الأحزان شيخ شريف الجواهري منشورات الرضی، قم، 1366 ه. ش.

[جهت مشخص شدن این دو کتاب که به یک نام ،است مؤلف کتاب دوّم ذکر شده است].

214. المجدى فى انساب الطالبيين على بن محمد العلوى العُمرى مكتبة آية الله المرعشى، قم، 1409 ه. ق. 215 مجمع الأمثال: احمد بن محمد الميلاني مطبعة السنة المحمدية، 1374 ه.ق.

216. مجمع البيان: فضل بن الحسن الطبرسي، مكتبة آية الله المرعشی، قم، 1403 ه.ق.

ص: 319

217. مجمع الرّجال: مولى عناية الله القهبائي، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان قم.

218. مجمع الزوائد و منبع: الفوائد نور الدین علی بن ابى بكر الهيثمي، دار الکتاب العربی، 1967.

219. مخزن البكاء حاج ملا صالح برغانی چاپ سنگی

م.

220. مراة الجنان وعبرة اليقظان: عبدالله بن اسعد اليافعي، موسسة الأعلمى للمطبوعات، يروت، الطبعة الثانية، 1390ه. ق.

221. المراقبات: میرزا جواد آقا ملکی تبریزی 1381 ه. ق.

222 مروج الذهب و معادن الجوهر: على بن الحسين بن على المسعودی دار الاندلس، بیروت.

223. المزار: شيخ مفيد، موسسة الامام المهدى علیه السلام، الطبعة الاولى، 1409 ه. ق.

224. مستدرك سفينة البحار شیخ علی نمازی شاهرودی چاپ مشهد.

225. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: حاج میرزا حسین نوری ،طبرسی، موسسة آل البيت الام لأحياء

التراث، 1407 ه. ق.

226. مستمسك العروة الوثقى السيد محسن الحكيم، دار الكتب العلمية، قم.

227. مسلم بن عقیل علیه السلام: میرزا خلیل ،کمره ای کتابفروشی اسلامیة، تهران چاپ دوم 1352 ه.ش. 228. المصباح ابراهيم بن علی ،الكفعمي موسسة الأعلمى، بيروت، الطبعة الثالثة، 1403 ه. ق.

229. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: شیخ طوسی

230. مصباح الهدى فى شرح عروة الوثقی: شيخ محمد تقى الأملى مكتبة ولى العصر ، تهران، 1361 ه. ش. 231. معادن الحكمة في مكاتيب الأئمة الام : محمد بن المحسن بن المرتضى الكاشاني موسسة النشر الأسلامى، قم، 1409 ه.ق.

232. معالم العلماء: محمد بن على بن شهر آشوب، المطبعة الحيدرية، نجف، 1380 ه-.ق.

233. معالم المدرستين: السيد مرتضى العسكرى المجمع العلمى الأسلامي، الطبعة الثالثة، 1413 ه. ق.

234. معالى السبطين: محمد مهدى الحائري منشورات الرضی، قم، 1363 ه. ش.

235. مع الحسين في نهضته اسد حیدر دار التعارف للمطبوعات، بيروت، الطبعة الثالثة، 1399 ه. ق.

236. معجم الادباء ياقوت الحموی دار صادر، بیروت، 1388 ه ق.

237. معجم رجال الحديث: السيد ابو القاسم الموسوى الخوئى مدينة العلم، قم، 1403ه. ق. 238. معجم الكبير، (ترجمة الأمام الحسين علیه السلام): سليمان بن احمد الطبرانی، (مجموعه الحسین و السنه چاپ شده است.

239. معجم مقائیس اللغة: احمد بن فارس بن زكريا، مكتب الأعلام الأسلامی، قم، 1404 ه. ق.

240.معجم المؤلفين عمررضا کحاله دار احياء الثراث العربي، بيروت.

241. مفاتيح الجنان حاج شیخ عباس قمی

ص: 320

242. المفردات في غريب القرآن: راغب اصفهانی، المكتبة المرتضوية، تهران.

243. المفيد فى ذكرى السبط الشهيد علیه السلام: ابراهيم العاملي، موسسة الأعلمى للمطبوعات، بیروت، 1389ه. ق.

244. مقاتل الطالبيين: ابو الفرج الاصفهانی، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، تهران.

245.مقتل الحسين علیه السلام: ابو مخنف لوط بن يحيى الازدی جمع آوری حسن غفاری، قم.

246. مقتل الحسين علیه السلام: موفّق احمد المكي الخوارزمي مطبعة الزهراء، نجف، 1367 ه.ق.

247. مقتل الحسين علیه السلام أو حديث كربلا: عبد الرزاق الموسوى المقرم، مكتبة بصيرتي، قم، 1394 ه. ق.

248. مقتل الحسين علیه السلام: أو واقعة الطف سيد محمد تقى آل بحرالعلوم، دار الزهراء، بیروت، 1405 ه. ق.

249. ملاذ الأخيار فى فهم تهذيب الأخبار: علامه مجلسى مكتبة آية الله المرعشی، قم، 1407 ه. ق. 250. ملحمة الطف: شيخ حسن الدمستاني الشريف الرضى، قم، 1372 ه. ش.

251. الملحمة الكبرى الواقعة كربلا: شیخ هادی کاشف الغطاء، انوار الهدى، قم، الطبعة الاولى 1416 ه. ق.

252. الملهوف على قتلى الطفوف على بن موسى بن جعفر بن طاووس، دار الأسوة، الطبعة الاولى، 1414 ه. ق.

253. مناقب آل ابی طالب محمد بن علی بن شهر آشوب، کتابفروشی مصطفوی، قم.

254. المنتخب فخر الدين الطريحيی انتشارات اورمية قم

255. المنجد يونس معلوف، مطبعة الكاثوليكية، بیروت 1956م.

256. منتهى الأمال حاج شیخ عباس قمی، چاپ سنگی.

257. منتهى الأمال حاج شیخ عباس قمی، تعريب السيد هاشم الميلاني، موسسة النشر الأسلامي، قم، 1415 ه. ق.

258. من لا يحضره الفقيه شيخ صدوق، موسسة النشر الاسلامي قم.

259. مؤتمر علماء بغداد مقاتل بن عطيّة البكرى مكتبة الفقيه، الطبعة الثالثة، 1399 ه ق.

260. موسوعة كلمات الأمام الحسين علیه السلام: معهد تحقيقات باقر العلوم علیه السلام: منظمة الأعلام الأسلامي دار المعروف، قم، 1415 ه. ق.

261. مهج الدعوات و منهج العبادات سيد بن طاووس، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، بیروت، 1414 ه. ق.

262. مهيج الأخران و مثير الأشجان سيد عبد الله بن محمد رضا الکاظمی، چاپ قدیم.

263. ميزان الحكمة محمد محمدی ری شهری دفتر تبلیغات اسلامی قم.

264. الميزان في تفسير القرآن علامه طباطبایی، دار الكتب الأسلامية، تهران.

265. ناسخ التواریخ (حسین بن علی ) محمد تقى لسان الملك امير كبير تهران

266. نزهة القلوب: حمد الله مستوفی دنیای کتاب تهران 1362 ه. ش.

267. نفثة المصدور: (ذيل نفس المهوم) حاج شيخ عباس قمى مكتبة بصیرتی، قم، 1405 ه. ق.

ص: 321

268. نفس المهموم حاج شیخ عباس قمى مكتبة بصیرتی، قم، 1405 ه. ق.

269. نكت الهيمان فى نكت العميان: صلاح الدين الصفدي، منشورات الشريف الرضی، قم، 1413 ه. ق.

270. نهج البلاغة: تنظيم صبحی صالح.

271. نهج الحياة یا فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام: محمد دشتی و .... موسسه تحقیقاتی امیر المؤمنین 7، 1374 ه.ش.

272. نهضة الحسين علیه السلام: السيد هبة الدين الشهرستاني مطبعة النعمان، نجف، 1958، م.

273. نور الأبصار: الشبلنجی، مطبعة ميمنية، مصر، 1322 ه.ق.

274. نور الثقلين: عبد على بن جمعه العروسي الحویزی، دار الكتب العلمية، قم.

275. النور المشتعل: ابو نعمیم اصفهانی، وزارة الارشاد الأسلامى، الطبع الأول، 1406، ه. ق.

276. وسائل الشيعة محمد بن حسن الحر العاملى مكتبة الاسلامية تهران، 1381 ه. ق.

277. وقایع الایام:(محرم) واعظ، خیابانی چاپ سنگی

278. وقايع الأيام، (تتمه محرم): واعظ خیابانی کتابفروشی مصطفوی، قم.

279. وقعة الطف: ابومخنف لوط بن یحیی الازدی جمع آوری، محمدهادی یوسفی، موسسة النشر الاسلامی، قم، 1367 ه. ش.

280. ولایت فقیه: امام خمینی قدس سره.

281. یاد داشتهای قزوینی: محمد قزوینی، دانشگاه تهران 1337 ه. ش.

282. ينابيع المودة سليمان بن ابراهیم ،القندوزی در الكتب العراقية مكتبة المحمدى، قم، 1385 ه. ق.

283. يوم الطف هادى النجفي، قم، 1413 ه. ق.

ص: 322

این کتابها نیز از نظر دور نبوده است

284. اربعين الحسينية: حاج ميرزا محمد قمی.

285. اصحاب الحسين علیه السلام: على محمّد على دخيل.

286. امام حسین علیه السلام و ایران: کورت فریشلر ذبیح الله منصوری.

287. الامام الحسین و اصحابه علیهماالسلام: فضل علی قزوینی.

288. امام عظیم حسین بن علی میرزا خلیل کمره ای. 289. انسان مافوق در حماسه عاشورا سید علی اکبر قرشی.

290. انقلاب عاشورا: سید عطاء الله مهاجرانی.

291. انقلاب مقدّس حسين علیه السلام: محمد واصف.

292. بررسی تاریخ عاشورا محمد ابراهیم آیتی، علی اکبر غفاری.

293. پاسخ به شبهات شهید جاوید سید محمد مهدی لنگرودی.

294 پژوهشی پیرامون زندگاهی امام حسین علیه السلام: محمد مهدی شمس الدین، ترجمه هدی پیشوایی. 295 پیام آور عاشورا: عطاء الله مهاجرانی.

296. تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا سلطان حسین تابنده.

297. ترجمه تاریخ یعقوبی: دکتر محمد ابراهیم آیتی.

298. حسین علیه السلام آنکه هرگز تسلیم نشد: محمد رشاد.

299. حسین بن علی علیهما السلام را بهتربشناسیم: محمد یزدی.

300. الحسين علیه السلام سماته و سيرته: محمد رضا حسینی جلالی.

301. حسین بن علی علیهماالسلام و یارانش: محمد علی مدرسی چهاردهی.

302. الحسين علیه السلام في فكر المسيحى: انطون بارا.

303. الحسين علیه السلام قتيل العبرة: عبد الزهراء الكعبي.

304. درسی که حسین علیه السلام به انسانها آموخت: شهید هاشمی نژاد.

305. دعبل خزاعی: محمد جواد گوهری.

306. الدوافع الذاتية لانصار الحسين علیه السلام: محمد على عابدين.

307. رموز الشهادة : ترجمه نفس المهموم، محمد باقر کمره ای.

308. زندگانی امام حسین علیه السلام: سید هاشم رسولی محلاتی.

309. زندگانی علی بن الحسين علیهماالسلام: سید جعفر شهیدی.

310. سخنرانی مرحوم راشد از رادیو ایران.

ص: 323

311. سراج الأيمان ترجمه مثير الأحزان، محمد باقر موسوی دزفولی.

312. سید الشهداء الامام ابو عبد الله الحسين علیه السلام: السيد مصطفى آل اعتماد الحائري.

313. شهر حسین علیه السلام: محمد باقر مدرس.314. شهید آگاه: لطف الله صافی گلپایگانی.

315. شهید جاوید: صالحی نجف آبادی.

316.عاشورا چه روزی است: عمادزاده.

317. عمدة المصائب ملا احمد منظور.

318.فروغ شهادت علی سعادت پرور.

319. فلسفه انقلاب حسین علیه السلام: یحیی نوری

320. قهرمان علقمه: سید احمد بهشتی. 321 قیام 321. امام حسین علیه السلام: سید جعفر شهیدی

322. گفتار :عاشورا شامل چند سخنرانی

323. گفتار :ماه شامل چند سخنرانی

324. گفتار :وعاظ جمع آوری مهدی تاج لنگرودی

325. المجالس الحسينية: محمد جواد مغنية.

326. مسلم بن عقيل: مدرسی چهاردهی

327. مقتل سيد الاوصياء و سيد الشهداء علیه السلام: عبد المنعم الكاظمي.

328. مقتل الشمس: محمد جواد صاحبی.

329.مقتل منسوب به ابو مخنف.

330. نیم رخی از حسین بن علی علیهماالسلام درباره انقلاب خونین: سید علی اصغر احدى.

331. وارث الانبياء: محمد مهدى الأصفى.

332. وسائل المحبّين: ترجمه خصائص الحسينية، حاج ميرزا محمد حسن شریعتمدار تبریزی.

333. و قایع عاشورا: سید محمد تقی مقدم.

334. ویژگیهای امام حسین علیه السلام: ترجمه خصائص الحسينية، على رضا کرمی.

335. هدفهای اجتماعی حسین بن علی علیهما السلام: غلام رضا انصاف پور.

336. یاران باوفای حسین علیه السلام: علی رضا خسروانی.

337. یک شب و روز عاشورا میرزا خلیل کمره ای.

ص: 324

تصویر

ص: 325

تصویر

ص: 326

تصویر

ص: 327

تصویر

ص: 328

تصویر

ص: 329

تصویر

ص: 330

تصویر

ص: 331

تصویر

ص: 332

تصویر

ص: 333

تصویر

ص: 334

تصویر

ص: 335

بزودی از همین نویسنده منتشر می شود

اخبار همدان

گفته ها و ناگفته ها

درباره رجال و آثار تاریخی همدان و غرب ایران

ص: 336

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109